مقدّمه مصحح
اشاره
مرآت الوقايع مظفري، مجموعه يادداشتهايي است درباره حوادث ايران و شرح رنجهاي مردم اين سرزمين مقدس در فاصله ذي القعده 1314 هجري قمري تا 1324 قمري و 1285 خورشيدي و به تعبير ديگر عصر سلطنت مظفر الدين شاه از نويسنده پر احساس و سوختهدل و بزرگوار و دلسوزي به نام عبد الحسين خان ملك المورخين كه بعدها لسان السلطنه لقب گرفت و كتابهاي ديگري هم نوشت و شهرتي فراوان يافت.
درباره مظفر الدين شاه براساس تواريخ رسمي ميدانيم كه بعد از كشته شدن پدرش ناصر الدين شاه بر تخت سلطنت نشست و ده سال سلطنت كرد و سه سفر به اروپا رفت و براي اين سفرها از بيگانگان وام گرفت و همه وامها را خرج كرد و در مقابل به خارجيان امتيازاتي كرامند بخشيد و در زمان او نهضت مشروطه پديد آمد و شاه قاجار فرمان مشروطيت را صحه نهاد و خود اندكي بعد درگذشت. اما براساس اسناد و مدارك تازه- از جمله همين كتاب حاضر- مظفر الدين شاه را بهتر خواهيم شناخت.
ناصر الدين شاه در سال 1277 ه. ق. مظفر الدين ميرزا پسر خود را به رسم معمول قاجاريه به تبريز فرستاد تا راه و رسم سلطنت را بياموزد و سال بعد او را وليعهد اعلام نمود. پيش از آن شاه چند بار وليعهد معين كرده بود ولي همه وليعهدها در كودكي درگذشته بودند. شايع بود كه ملك جهان خانم ملقّب به مهدعليا مادر ناصر الدين شاه از شدت دلبستگي به پسر خود يعني ناصر الدين شاه چشم ديدن وليعهد، يعني جانشين شاه را نداشته و آن وليعهدهاي خردسال به دستور او به دست اطباي درباري با
ص: 10
داروهاي مختلف مسموم شدهاند، سخني كه شايد عاري از حقيقت باشد ولي مردم ايران چون رفتار مهدعليا را در حق اميركبير ميرزا تقي خان نميپسنديدند و دست او را به خون امير آلوده ميپنداشتند به سادگي و شايد بدون توجه به صحت و سقم آن را ميپذيرفتند. باري مظفر الدين ميرزا چهارمين بلكه پنجمين وليعهد ناصر الدين شاه بود.
از همان تاريخ استقرار مظفر الدين ميرزا در تبريز، پدرش كوشيد بهترين افراد را براي تعليم و تربيت وي در امور سياسي انتخاب كند ولي مظفر الدين ميرزا كودنتر از آن بود كه بتواند چيزي ياد بگيرد و روي پاي خود بايستد و رفتاري درخور شاهان داشته باشد.
شرح دربار وي را ميرزا محمد علي خان غفاري كاشاني كه خدمت اداري خويش را در دربار وليعهدي در تبريز آغاز كرده و عمري در خدمت والاحضرت وليعهد گذرانده بتفصيل نوشته است. نزديك به چهل سال وي در تبريز حكومت كرد و در اين مدت مشتي اراذل و اوباش و كلاش بتدريج چون حشرات الارض كه به نور چراغ جمع آيند دور او را گرفتند و او را به عنوان شاه آينده دوره كردند و به نويد آنكه روزي سلطنت بدو خواهد رسيد، از او قول گرفتند كه اگر روزي شاه شود حق خدمت آنان را به ياد داشته باشد و خلاصه محروميت سي چهل ساله آنان را جبران كند و آنان را از مال دنيا بينياز كند.
چنين بود كه وقتي ناصر الدين شاه به تير غيب از پاي درآمد مظفر الدين شاه با اطرافيان- كه جماعت تركان يا نوكران ترك لقب گرفته بودند- به تهران روي آوردند، اين نكته شايان ذكر است كه در اين اصطلاح تركان نه نژاد ترك مطرح بود نه زبان تركي نه منطقه آذربايجان كه از سه چهار قرن اخير زبان تركي در آن رايج است بلكه منظور تنها كساني است كه در دربار وليعهد مظفر الدين ميرزا به خدمت پرداخته بودند و خواب روزي را ميديدند كه مخدومشان به سلطنت رسيده و آنان نيز از اين نمد كلاهي و از آن خوان نعمت بهرهاي برند، چنانكه ميرزا محمود خان حكيم الملك اصلا بروجردي بود و ميرزا محمد حسين صدر الدوله و پسرش شكر الله خان معتمد خاقان از احفاد حاج محمد حسين خان صدر اصفهاني بود و فرمانفرما عبد الحسين ميرزا از قاجاريه و نظام السلطان نوري مازندراني بود.
اين جماعت گرسنه كه چهل سال در خدمت وليعهد به مشاغل دولتي يا كارهاي
ص: 11
خصوصي و به ضوابط رسمي يا روابط اختصاصي سرگرم بودند، به محض رسيدن به تهران، دست به غارت گشودند و همه خزائن و نفايس ناصري حتي صندليهاي طلا را به چپاول بردند و همه مناصب را به خود اختصاص دادند و تا توانستند «عراقيها» يعني درباريان قديم را كه به راه و رسم كار آشنا بودند كنار گذاشتند و خود جاي آنان را گرفتند و دربار سلطنتي پر شد از افراد فرومايه و بيشخصيتي كه هريك «به نحوي» مورد توجه وليعهد در تبريز قرار گرفته بودند از جمله جمعي از دلقكان و امردان و بيريشان و ملوطان و مردان زيباروي ننگيني كه با جناب وليعهد در تبريز روابط تنگاتنگي داشتند و به حكم همان روابط خصوصي متوقع صلات كرامند و مناصب والا از خزانه عمومي كشور بودند.
ده سال اين مرد بر كشور ما حكومت كرد ولي تاريخ ده ساله سلطنت وي از هيچ حادثه مهمي جز خوروخواب و خشم و شهوت خبر نميداد، چنانكه اگر داستان مشروطيت پيش نيامده بود كسي متوجه آمدن و رفتن وي نميشد «تو گويي فرامرز هرگز نبود» و گويي مصداق واقعي اين كلام زيبا بود كه
آمد شدن تو اندرين عالم چيستآمد مگسي پديد و ناپيدا شد در آن سالهاي حساس اواخر قرن نوزدهم و سالهاي پرآشوب دهه اول قرن بيستم يعني سالهاي معروف به صلح مسلح و دستهبنديهاي سياسي اروپا با ظهور آلمان تازهنفس و پرخاشجو و رقابت او با روس و انگليس و تغيير سياست رقابتآميز روس و انگليس با يكديگر كه به قرارداد 1907 انجاميد، مظفر الدين شاه در ايران سلطنت ميكرد؛ همانكه ملك المورخين از قول او در يادداشتهاي خود مينويسد كه:
در پنجم رمضان المبارك 1322، مظفر الدين شاه قاجار براي پيشخدمتهاي خود نقل ميكرده كه من سه چيز را در دنيا دوست ميدارم و ساير چيزهاي عالم پوچ است: خوردن، شكار كردن و جماع كردن.
لابد پيشينيان و نياكان ما چنين سخنان گهرباري شنيده بودند كه ميگفتند كلام الملوك ملوك الكلام. واقعا اگر اين بزرگان قوم و مسندنشينان مقام سلطنت نبودند چه كسي چنين سخنان ارزنده و پرمغزي براي آيندگان و بازماندگان به يادگار ميگذاشت؟!
مظفر الدين شاه هيچگونه مباني فكري و فرهنگي نداشت. درسي اگر خوانده بود،
ص: 12
در حد خواندن و نوشتن بسيار محدود و عاميانه بود و در مرز توقيع نوشتن و در حد نامهها دستور دادن؛ بيش از اين نخوانده بود و هرگز هم بيش از اين آرزوي سواد و علم نكرده بود. مخبر السلطنه مينويسد كه صنيع الدوله بد حساب درس ميدهد شاه جمع و تفريق را به هر سختي كه بود گذراند ولي هرگز به ضرب و تقسيم نرسيد يعني درست برخلاف پدرش كه نقاشي ميكرد و شعر ميگفت و ديوان اشعار قدمايي خوانده و در مثنوي تأملاتي داشت و خلاصهاي از آن ترتيب داده بود و به مقتضيات سياست روز گاهي فرانسه ميخواند و گاهي روسي.
باز همين مخبر السلطنه مينويسد كه يك دائرة المعارف آلماني ناصر الدين شاه را صفر بزرگ خوانده بود و مظفر الدين شاه را صفر كوچك. در اين خصوص درباره ناصر الدين شاه ممكن است جاي سخني باشد ولي درباره مظفر الدين شاه كاملا مطابق با واقع و راست و درست است.
اين پادشاه سه سفر به اروپا رفت و در اين كار نگاه بدست شاه بايد كرد اما نه تنها از اين سفرها اثر اجتماعي و صنعتي و اقتصادي حاصل نيامد بلكه رفتار كودكانه شاه و همراهانش موجب رسوايي و مايه سرشكستگي فراوان گرديد و خرج سفر فرنگ آن هم از طريق استقراض از روسيه سربار هزاران مصيبتي شد كه مردم بدبخت ايران بدان گرفتار بودند. ناصر الدين شاه هم سه سفر به اروپا كرد و بار اول صرفا به تحريك و تشويق ميرزا حسين خان سپهسالار قزويني بدين سفر مبادرت نمود. سپهسالار ميخواست شاه ايران پيشرفتهاي عظيم اجتماعي و سياسي و اقتصادي و صنعتي مردم اروپا را در سايه آزادي انديشه و بيان ببيند تا شايد به خود آيد و دست از استبداد بردارد و بگذارد كه نسيم معطر آزادي بر جامعه استبدادزده ايران بوزد و در پرتو اين نسيم جانبخش هواي محبوس و متعفن جهل و ظلم و استبداد از ميان برود.
انصافا هم مقدمات امر را خوب فراهم آورده بود. بدين معني كه چون به علت اقامت فراوان در خارج، به راه و رسم زندگاني سياسي و تشريفات ديپلوماتيك آگاهي داشت و ميدانست كه در دربارهاي اروپا از شاه و همراهانش دعوت ميكنند كوشيده بود آنان را با آداب مجالس رسمي يا به قول اروپاييان اتيكت «1» من جمله به كاربردن كارد و چنگال و
______________________________
(1).Etiquette
ص: 13
قاشق و طرز استفاده از آنها آشنا سازد و مدتها به كساني كه قرار بود جزو همراهان شاهانه به اروپا روند تعليم داده بود و حتي شاه را برده بود كه از پشت پرده و سوراخ كليد مراسم تمرين رجال را بازديد كند «1» و انصاف را كه همراهان ناصر الدين شاه قاجار- با آنكه اغلب بار اول بود كه به اروپا رفته بودند- در اين سفر با متانت و وقار تمام رفتار كردند و كوشيدند كاري نكنند كه مسخره خودي و مضحكه بيگانه قرار گيرند. «2»
اما مظفر الدين شاه، در سفر فرنگ دسته گلهاي فراوان به آب داد و همراهانش رسواييها به بار آوردند. شرحي كه مهماندار فرانسوي وي درباره او نوشته «3» هم مضحك است هم شرمآور. به اين قسمت از نوشته او توجه فرماييد:
واقعهاي كه شايد بيش از همه موجب تفريح خاطر باشد پيشامدي بود كه موقع تماشاي تجارب مربوط به فلز را ديدم رخ داد. به اين معني كه من در حين صحبت، روزي از كشف بزرگي كه به دست مسيو كوري «4» انجام يافته سخني به ميان آوردم و گفتم كه اين اكتشاف ممكن است اساس بسياري از علوم را زيرورو كند. شاه فوق العاده به اين صحبت من علاقه نشان داد و مايل كه اين فلز قيمتي اسرارآميز را ببيند. به مسيو كوري خبر داديم. با اينكه بسيار گرفتار بود حاضر شد كه روزي به مهمانخانه اليزه پالاس بيايد و چون براي ظهور و جلوه خواص مخصوص راديوم لازم بود كه عمليات در فضاي تاريكي صورت گيرد من با هزار زحمت شاه را راضي كردم كه به زيرزمين تاريك مهمانخانه كه بخصوص براي اين كار مهيا شده بود بيايد.
شاه و همه همراهان او قبل از شروع عمليات به اين اطاق زيرزميني آمدند. مسيو كوري در را بست و برق را خاموش كرد و قطعهاي راديوم را كه همراه داشت روي ميز گذاشت. ناگهان فرياد وحشتي شبيه به نعره گاو و يا آواز كسي كه سر او را ببرند بلند شد و پشت سر آن فريادهاي زياد ديگري از همان قبيل ضجه اطاق را پر كرد. همگي ما را وحشت گرفت. دويديم چراغها را روشن كرديم. ديديم كه شاه در ميان ايرانياني كه همه زانو بر زمين زده بودند دستها را
______________________________
(1). سفرنامه مادام كارلاسرنا، ترجمه غلامرضا سميعي، نشر نو، تهران، 1363 ص 109
(2). شرح زندگاني من، عبد اله مستوفي، انتشارات زوار، تهران، ج 1 ص 127
(3). شخصي به نام كراويه پائوليXauier Paoli كه از جانب دولت فرانسه مهماندار سلاطيني بود كه رسما از فرانسه ديدن ميكردند، كتابي نوشته به نام اعليحضرتهاLeurs Majestes ، قسمت مربوط به مظفر الدين شاه را شادروان عباس اقبال از اين كتاب ترجمه و در شماره اول سال اول مجله يادگار چاپ كرد.
(4).Curie
ص: 14
محكم به گردن صدراعظم انداخته درحاليكه چشمانش از ترس دارد از كاسه بيرون ميآيد ناله ميكند و ميگويد از اينجا بيرون برويم. همينكه تاريكي به روشنايي تبديل يافت، حالت وحشت شاه تخفيف پيدا كرد و چون دانست كه با اين حركت مسيو كوري را از خود نااميد كرده خواست به او نشان بدهد، اما دانشمند مزبور كه از اينگونه تظاهرات بيزار و بينياز بود از قبول آن امتناع ورزيد.
درجه وحشت ذاتي مظفر الدين شاه از تاريكي و تنهايي بدان پايه شديد بود كه شبها بايستي اطاق او پر از روشنايي و سروصدا باشد. به همين ملاحظه، هر شب هنگامي كه شاه ميخوابيد و سر به بالين ميگذاشت، يك عده از همراهان او در اطراف بستر مينشستند و چهل چراغها را روشن ميكردند و حكايات روزانه خود را براي همديگر نقل مينمودند و چند تن از جوانان نجيبزاده درباري، دوبهدو، نوبتبهنوبت، دست و پاي او را به رغبت و با نظم تمام، آرامآرام مشت ميزدند. شاه به اين ترتيب تصور ميكرد كه ميتواند جلو مرگ را اگر بيلطفي كند و بخواهد در حين خواب به سر وقت او بيايد بگيرد. امر بسيار عجيب اينكه شاه باوجوداين همه مشت و روشنايي و سروصدا به خواب ميرفت و ناراحت نميشد. «1»
اكنون اجازه بدهيد از سفرنامه خود قبله عالم نقل كنيم. زيرا از نوشتههاي پائولي هم مستندتر است هم شيرينتر:
روز چهارشنبه شانزدهم جمادي الأولي [سال 1317] صبح به عادت هر روزه رفتيم آب خورده راه زياد ميرفتيم آمديم منزل ناهار صرف شد. جناب اشرف صدراعظم هم در سر ناهار بودند. بعد از ناهار پرنس مترنيخ و پسرش از براي تشكر از اينكه به آنها نشان داده بوديم شرفياب شدند، بعد مرخص شده رفتند. ساعت نه بعدازظهر سوار شده رفتيم به تيراندازي. در آنجا مؤيد السلطنه «2» يك توپ ماكسيم حاضر بوده پيشكش كرد. چند تير از آن انداختند در دوازده تير كه ميانداخت گير ميكرد. علت آن را سؤال كرديم. بعد درست كردند و تمام تير آن به يك نقطه ميخورد. خيلي خوب توپي است. خيال داريم ده عراده از اين قسم توپ ابتياع نماييم كه به ايران حمل كنند. بعد چند تير تفنگ انداختيم. چاي صرف شد. چهار قبضه تفنگ هم خريديم. چون وقت داشتيم سوار كالسكه شده رفتيم تا نزديك راهآهن.
______________________________
(1). مجله يادگار سال اول، شماره اول، ص 24 مقاله «مظفر الدين شاه در پاريس»
(2). ميرزا رضا خان سرابي سفير ايران در آلمان
ص: 15
امير بهادر جنگ و ناصر السلطنه و امين حضرت و ناصر خاقان در ركاب بودند. رئيس پليس اينجا با چند شكارچي ديگر كبك زيادي زده بودند و در صحرا گردش ميكردند. ما هم به طمع شكار كبك از كالسكه پياده و از مصدق الملك جويا شديم كه تفنگ ساچمه سربي همراه داري؟ عرض كرد خير. در صورتي كه وقت حركت خودمان به او فرموده بوديم لازم نيست و چون موقع شكار بود، بياختيار خلقمان تنگ شد. بعد تفنگ رئيس را گرفته و مقدار زيادي با شكارچيها پياده رفتيم. دو تا توله خوب هم همراه ميگشت. دوتا بچههاي آنها را خواستيم.
فرستادند. اتفاقا هرچه گشتيم، كبكي نپريد، مگر يك خرگوش از دور فرار كرد و خيلي دور بود تيري انداختيم و باز ... «1»
ديروز وزير دربار يك نفر يهودي پيدا كرده بود كه دو شاخ مرال دارد، ميخواهد از او بخرد. او را به حضور آورد. قيمت آنها را پرسيدم گفت صد و پنجاه منات ميخرند اما من مشتري مثل شما گيرم نميآيد؛ خوب است چيزي علاوه به من داده از من بخريد. در صورتي كه صد و پنجاه منات بيشتر نميارزيد. ما دويست منات به او داديم. وقتي دويست منات را ديد نزديك بود از شدت خوشحالي ديوانه شود. با حضور اميران حاكم پنجاه دفعه تعظيم كرد و به خاك افتاد و زمين را بوسيد و معلوم شد جنس يهودي در تمام دنيا يكي است. «2»
روز شنبه نهم، آن شخصهاي «3» كه گاهي از او ذكري نموده و حدس زديم كه آواز دارد تا اينكه آمده خواند ولي آواز فرنگي ميخواند. اين ده روز ارسلان خان ناصر همايون و مسيولمر از روي نوت «4» آواز ايراني و شعر فارسي را به او آموخته بود و در آنجا ايرانيهاي خدام ما و چند نفر از فرنگيها بودند. ناصر همايون پيانو زد و دختر مغنيّه شروع كرد به خواندن. آواز ايراني را به قدري خوب خواند كه ما تعجب كرديم. شعر فارسي را هم در كمال خوبي ميخواند. «5»
بيهوده است اگر بخواهيم بر اين سخنان ملوكانه و «كلام الملك» انتقادي كنيم. اين سفرنامههاي مظفري البته از سفرنامههاي ناصري چندان بيمحتواتر و پوكتر نيست.
اين پدر و پسر گويي تعهد يا تعمد داشتند كه يك كلمه حرف حسابي كه به درد اهل تاريخ بخورد و روشنكننده مطلبي در باب سياستهاي داخلي و نظريات دول خارجي باشد.
______________________________
(1). سفرنامه فرنگستان «سفر اول»، انتشارات شرق، تهران، 1363، چاپ افست، ص 193- 194.
(2). همان، ص 69.
(3). شخص+ ه شخصه از كلمات متداول عصر قاجاري به معناي زن، بنابراين، آن شخصه يعني آن زن.
(4).Note به معناي الفباي موسيقي.
(5). همان، ص 100.
ص: 16
در سراسر سفرنامههاي اين دو، براي نمونه، حتي يك مطلب كوچك در مسائل سياسي و مذاكرات ديپلوماتيك و صحبتهاي خصوصي شاه ايران با مهمانان و ميزبانان اروپايي نيامده. چنين است كه ميگوييم تعهدي يا تعمدي در بين بوده كه ناصر الدين شاه و ولد خلفش مظفر الدين شاه يك كلمه از مذاكرات سياسي را بروز ندهند و اسرار دولتي را در سينه نگه دارند و به دل خاك تيره بسپارند. اما درهرحال ناصر الدين شاه سخت موقّرانه رفتار ميكرد و با رعايت اقتصاد و صرفهجويي تمام با مهمانان و ميزبانان پرتوقع خود برخورد نمود و حتي المقدور در دادن نشان و مدال و قالي و قاليچه خست به خرج داد و در خرج كردن از اقتصاد به امساك گراييد و اگر چيزي خريد چيز به دردبخوري بود مثل چراغ گاز و امثال آن. اما مظفر الدين شاه هرچه ميديد ... غالبا هم اشياء كمارزش و كودكپسند- به شهادت پائولي مهماندار، دستش را بلند ميكرد و با اشاره بدان با زبان فرانسه شكسته بستهاي ميگفت: «من آنرا ميخرم.» «1»
بگذاريم خواهرش دراينباره سخن گويد كه «عندليب آشفتهتر ميگويد اين افسانه را».
تاج السلطنه دختر ناصر الدين شاه و خواهر قبله عالم مظفر الدين شاه است. وي دختر زيباروي نسبتا درسخواندهاي بود كه نميخواست در قفسهاي تنگ محدوديتهاي سنت و عرف و مقررات و تشريفات و مقتضيات زمان زندگي كند و در جستجوي حقوق فردي و آزاديهاي انتخاب شوهر و دوست و حصول اختبارات در زندگي خصوصي خويش با خانواده شوهر كه جملگي اهل لفتوليس و دزدي و نادرستي بودند درگير شد و از شوهر خود- كه اعيانزادهاي لوس و هرزه و بيبندوبار و زنباره بود- طلاق گرفت و از اين روي به حق يا ناحق درباره او حرفهايي زدند و سخناني گفتند كه خدا بهتر ميداند كه عِنْدَهُ مَفاتِحُ الْغَيْبِ لا يَعْلَمُها إِلَّا هُوَ «2» و ما هم از آن ميگذريم كه خداوند فرموده: وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا كِراماً «3». اما آنچه اكنون موردنظر ماست خاطرات و يادداشتهاي صادقانه اوست كه از درك و هوش و حسن تشخيص و استدلال وي حكايت ميكند، هرچند كه جايجاي بوي فرنگي مآبي ميدهد و شيوه نگارش وي به
______________________________
(1).Je l'achete .
(2). الانعام/ 59.
(3). الفرقان/ 72.
ص: 17
گونهاي است كه گويي يك دختر دانشجوي فرانسوي به فارسي مينويسد:
در اين ايام صحبت مسافرت برادرم به فرنگستان بود و مشغول مذاكره استقراض بودند.
خيلي به سرعت تمام پول مملكت و ذخيرهاي پدر را از پول و جواهر، برادرم به مصرف رسانيده و در مدت يك سال تمام نوكرهاي و اجزاي لات او داراي پارك و عمارت و پولهاي گزاف شده بودند و اين بدبخت (مظفر الدين شاه) مال ملت بيچاره را در ميان ده دوازده نفري تقسيم كرده بود. بالاخره با اقدامات مجدانه و بيغرضانه و خالصانه و صميمانه اتابك اعظم يك وجه گزافي از خارجه قرض و مسافرت فرنگ تهيه شد و اينجا اين اتابك اعظم (ميرزا علي اصغر خان امين السلطان) شخص اول مملكت، ايرانپرستي و صداقت خود را به درجه اكمل در مورد بروز و ظهور گذاشت يك مبلغ گزافي خود از اين استقراض فايده برد و مابقي را هم سايرين نوشجان كردند. «1»
در اين مسافرت قصههاي عجيب نقل ميكنند از آن جمله خريد درختهاي قوي هيكل است كه به مبلغ زياد ابتياع كرده و با زحمت فوق العاده و كرايه زيادي ميفرستند و تمام به سرحد نرسيده خشك ميشوند. باز لولههاي آهني است كه به وفور مجسمههاي بزرگ اسبابهاي بيربط كه تمام در فرح آباد عاطل و باطل افتاده است. مخارج گزافي براي ياري و عمل كردن حسام السلطنه و صديق الدوله و هرزگيها و مخارج گزاف سوئيت «2» بالاخره پس از اينكه ميليونها به مصرف رسيد خيلي بهطور احمقانه مراجعت كردند و از تمام اين مسافرت و نتيجهاي كه از براي ايرانيان به دست آمد مبالغي گزاف قرض بدون اينكه در عوض يك قبضه تفنگ يا يك دانه فشنگ براي استقلال و نگهداري اين ملت بيچاره آورده باشد يا يك كارخانه يا يك اسباب مفيدي براي ترقي و تسهيل زراعت يا فلاحت يا ساير چيزهاي ديگر.» «3» تاج الدوله درباره سفر دوم برادر خود نيز اظهارنظر ميكند.
دوباره قضيه استقراض پيش آمده مجددا مسافرت كرد. از اين سفر فقط چيزي كه مفيد بود چند قسم اسلحه بود كه به پيشنهاد ممتاز السلطنه سفير مقيم در پاريس ابتياع شده بود و يك سفرنامه كه از قلم معظم خود اين برادر عزيز بود. يكي از جملههايش اين است: «امروز كه روز پنجشنبه است، صبح رفتيم آب خورديم. پس از آن آمده قدري گردش كرديم. چون يك قدري از آب ما مانده بود دوباره رفته خورديم. پس از آن آمده در يك قهوهخانه نشسته چايي
______________________________
(1). خاطرات تاج السلطنه از انتشارات نشر تاريخ 136، ص
(2).Suite به معناي همراهان، حاشيهنشينان بساط عزت، ملتزمين ركاب.
(3). خاطرات تاج السلطنه، ص 87.
ص: 18
خورديم. بعد از آن پياده به منزل آمديم. فخر الملك و وزير دربار آنجا بودند، قدري گوش فخر الملك را كشيده سربهسر وزير دربار گذاشتيم. پس از آن وزير دربار تلگرافي به ما داد كه در آن تفصيل عمل كردن بواسير آقاي صديق الدوله بود و خيلي خوشحال شديم. ناهار خورده و استراحت كرديم. چون شب جمعه بود، آقا سيد حسين روضه خواند ما هم گريه كرديم. نماز اذا زلزلت خوانده خوابيديم. «1»
درباره مسافرت سوم هم باز تاج السلطنه با طنزي تلخ و كوبنده و طعن و هزلي گزنده مينويسد:
از اين مسافرتهاي شاه قصههاي قشنگي شيوع پيدا كرده، از جمله امير بهادر كه رئيس كشيكخانه بود و جزء سوئيت شاه بود، در كنتركسويل، روزي در لگن در زير تخت رنگ و حنا درست كرده به ريش و سبيل خود ميبندد. همين قسم شب را با رنگ و حنا ميخوابد و تمام ملافه تختخواب را آلوده ميكند. صبح برخاسته ميرود يكي از حوضهاي بزرگ بناي شستوشوي را ميگذارد. فورا مستحفظين آنجا جمع شده و حوض را خالي كرده و دوباره آب مياندازند. قهوهچي شخصي داشته است. قليان ميكشيد ترشي سير هم همراه خودش برده بود. سر ميزهاي رسمي ميخورده است. و در مهمانخانهاي كه ميرفته است ناچار تمام اطاقهاي جنب اطاق شخصي او را دود داده و ساير سوئيتها هم همين قسمها مفتضح ليكن قدري كمتر.
اين قسمت را هم باز از خاطرات تاج السلطنه نقل ميكنيم كه با شوخي و خندهاي ظاهري ولي با تأثر شديد باطني مينويسد:
در اين وقتي كه هركس به فكر خود بود و به هر قسمي بود قطعه مملكت را ويران مينمودند، برادر تاجدار من هم مشغول كار خويش بود. شبانه خودش را صرف حركات بيهوده مينمود و در خواب غفلت عميق غرق بود. ازجمله گردي از انگلستان با خود آورده بود كه به قدر بال مگسي اگر در بدن كسي يا رختخواب كسي ميريختند تا صبح نميخوابيد و مجبور بود اتصال بدن خودش را بخاراند. دو من از اين گردها آورده و اتصال در رختخواب عمله خلوت ميريخت. آنها به حركت آمده حركات مضحك ميكردند و او ميخنديد. خيلي بين مسافرت اروپايي برادر من شبيه است به مسافرت پطر كبير و همان نتايجي كه او برده اين برعكس بود.
______________________________
(1). آيه كريمه إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُ زِلْزالَها از سوره شريفه زلزال.
ص: 19
خوانندگان بهتر ميدانند كه غرض تاج السلطنه مسافرت ناشناس پطر كبير پادشاه روسيه است به اروپا كه با چشماني دقيق پيشرفتهاي صنعتي اروپا را ملاحظه كرد و در بازگشت به روسيه، از طريق دعوت مستشاران فني و صنعتي كوشيد تا صنعت نوين را در كشور روسيه ايجاد نمايد و اين امر تحولي عظيم در سرنوشت اجتماعي و نظامي و سياسي روسيه پديد آورد. تاج السلطنه آن مسافرت پراثر را با سفرهاي بياثر برادر تاجدار خود مقايسه كرده و به طنز آنها را شبيه و همطراز يكديگر نشان داده است. حالا كه مظفر الدين شاه را شناختيد، خوب است به شرح حال مؤلف توجه كنيم.
عبد الحسين خان لسان السلطنه ملك المورخين ارشد اولاد پدرش ميرزا هدايت لسان الملك سپهر كاشاني در سال 1248 شمسي در تهران متولد شد در خانهاي جنب امامزاده يحيي محله سرتخت. وي تحصيلات اوليه را در نزد معلمين سرخانه گذراند و بعد مقدمات عربي را آموخت و در هنگام فراغت از كتابخانه فني پدرش استفاده ميكرد چنانكه در سيزده سالگي كتاب تاريخ انبياء را نوشت و در سراسر عمر هم پس از فراغت از كارهاي اداري دولتي، در همين كتابخانه كه بعد از فوت پدرش به او واگذار شده بود به خواندن و نوشتن و تحقيق و تحرير ميگذرانيد و روزي بيش از شش ساعت بدين كار ميپرداخت.
ملك المورخين در 18 سالگي در اواخر سلطنت ناصر الدين شاه در وزارت خارجه به كار مشغول شد و بعد هم به دربار راه يافت و به سمت منشي مخصوص اتابك ميرزا علي اصغر خان امين السلطان به خدمت پرداخت و بعد از مرگ ناصر الدين شاه در دربار مظفري به سمت ژنرال آجودان و معلم شاه منصوب شد و كماكان امور اتابك اعظم را انجام ميداد و يك چند به كارگزاري مازندران رفت و بعد در تهران رياست اداره ملل متنوعه را به دست آورد و در همين دوره مظفري است كه ابتدا بعد از مرگ پدر لقب ملك المورخين يافت و سپس لسان السلطنه شد.
از اواخر دوره مظفري، ملك المورخين به انتشار روزنامه و نوشتن مقالات انتقادي پرداخت و در كشمكش ميان محمد علي شاه و مشروطهخواهان جانب آزاديخواهان را گرفت و در هنگام فتح تهران نيز حتي خانه خود را در اختيار تفنگچيان مجاهد گذاشت.
در فتح تهران وي مورد توجه عليقلي خان بختياري- سردار اسعد- قرار گرفت و
ص: 20
سردار از او خواست كه تاريخ بختياري را بنويسد. در حكومت صمصام السلطنه هم به فرمانداري بعضي از مضافات اصفهان رسيد ولي مشاهده ظلم و ستم بختياريان به مردم، او را سخت دلآزرده كرد و از حكومت كناره گرفت و يك چند نيز سمت رياست اوقاف كاشان زادگاه خود را يافت و در پايان عمر بيآنكه حق خدمت وي شناخته آيد به مديريت يك دبستان دولتي منصوب شد و اجبارا در اين سمت انجام وظيفه كرد.
پيداست كه مردي چنين حساس و درست و درستكار نميتواند ثروتي بياندوزد و باغ و سرايي فراهم آورد، چه بسا كه ناچار است بر خانواده خود سخت گيرد تا مناعت و عزت نفس خود را از دست ندهد و در باطن خون دل خورد و در ظاهر با خويش و بيگانه به محبت و ايثار بگذراند و چه خوب گفته است خواجه شيراز دراينباره كه:
طراز پيرهن زر كشم مبين چون شمعكه سوزهاست نهاني درون پيرهنم وقتي كار در روزنامهنگاري سودي نبخشيد و چون هنرهاي ديگر باعث حرمانها شد به انديشه ايجاد مدرسه افتاد و با شركت چند تن مدرسه ملي ادب را تأسيس كرد و در اين راه نيز جهيز همسر بزرگوار خود خانم حميده ضرابي را با رضاي آن خانم كه زني دانشمند و شاعري ايران دوست و خيّر و معلمي به تمام معني بود، خرج كرد.
پايان عمر او مصادف بود با سالهاي سلطنت رضا شاه و ديكتاتوري وحشتناك وي، ملك المورخين از اين همه فشار و سختي و تندي حكومت شديدا دلآزرده بود خاصه آنكه فرزند ارشدش به نام محبعلي خان- كه بعد نام خانوادگي دبير سپهري گرفت- مردي آزاديخواه بود و اين همه ظلم و فشار حكومت را برنميتافت و مأمورين دولتي هم در جستجوي او بودند تا اينكه در 1303 ه. شمسي به خانه او ريختند و ملك المورخين را مضروب نمودند و از آن روز وي عليل و درمانده شد تا اينكه در سال 1312 درگذشت.
آنچه راجع به ملك المورخين تا اينجا آوردم همه مأخوذ بود از شرح مفصلي كه شادروان محبعلي دبير سپهري در شرح حال پدر خود نوشته بود و چون بيشتر مبتني بر مسائل عاطفي بود خلاصه آن را آوردم تا هم يادي از دبير سپهري نازنين مهربان شده باشد و هم اشارهاي به شرح حال پدري چون ملك المورخين از زبان و قلم فرزند صالحي چون محبعلي دبير سپهري. اما شرح حال ديگري هم از اين مرد بزرگوار به قلم دوست درگذشته من محمد صدر هاشمي- كه روانش شاد باد- در ذيل عنوان «آيينه عيبنما»
ص: 21
آمده كه سخت دلانگيز است.
مرحوم ملك المورخين از لحاظ روزنامهنگاري مقام بلندي را در تاريخ جرايد حائز است. وي در ابتداي مشروطيت چند روزنامه به نامهاي «وطن»، «شاهنشاهي»، و «آيينه عيبنما»، و «آزادي»، و «صفحه روزگار» منتشر نموده و از اين جهت يكي از بزرگترين بانيان جرايد ايران است.
ميرزا عبد الحسين خان ملك المورخين فرزند ميرزا هداية اللّه خان پسر ميرزا محمد تقي خان لسان الملك كاشي مؤلف كتاب ناسخ التواريخ معروف و از طرف پدر به ميرزا مهدي خان وزير نادر شاه و از طرف مادر به فتحعلي خان ملك الشعراي كاشاني «صبا» منسوب است. ملك المورخين در سال 1248 شمسي مطابق 1287 قمري در طهران متولد شده و در 31 تير ماه سال 1312 شمسي، پس از يك كسالت هشت روزه دنياي فاني را وداع گفت و بنابراين 64 سال در اين دنيا زندگي نموده است. وي مردي اديب و شاعر و گذشته از زبان عربي به چند زبان خارجي آشنا بود و گاهي اشعار نغز و پر معني ميسروده و در شعر «اديب» تخلص ميكرده است. ملك المورخين از سنين چهارده سالگي به تدوين تاريخ انبياء پرداخته و در سال 1322 پس از فوت پدر با دريافت لقب ملك المورخين به امر نگارش و اتمام دوره كتاب ناسخ التواريخ پرداخت. آن مرحوم در طول حيات در حدود صد مجلد كتاب در تاريخ و ادبيات و صنايع و ديانت اسلامي نگاشته كه همه از علوّ مقام او حكايت ميكند.
در سالنامه پارس 1313، صفحه 129 مينويسد از جمله تأليفات مرحوم ملك المورخين تاريخ يوميه ايران است كه از 36 سال قبل تاكنون (سال تدوين اين شرح حال) مرتب وقايع هر سالي را در يك مجلد جداگانه به رشته تحرير درآورده و حتي تا سه روز قبل از وفات هم از نگارش دست برنداشته است. علاوه بر كتابهاي مذكور، مرحوم ملك المورخين كتاب مهم ديگري كه به صورت دايرة المعارف ميباشد و حاوي شرح لغات علمي و فني و تاريخي و ادبي در حدود سيصد هزار بيت نوشته و اين كتاب در پنج مجلد بزرگ است.
چنانكه قبلا اشاره كرديم چون مرحوم ملك المورخين از آزاديخواهان معروف و وطنپرستان حقيقي بود، لذا از آغاز مشروطيت موفق به تأسيس و انتشار چند روزنامه به
ص: 22
نامهاي «آيينه عيبنما» و «وطن» و «شاهنشاهي» و «آزادي» و «صفحه روزگار» گرديد و ما در محل خود به تفصيل از هريك از اين ...
اما شرحي نيز بياوريم در كيفيت دسترسي من به اين كتاب و ماجراي شيرين آن.
دوست عزيز و گرامي من جناب دكتر حسام الدين خرمي كه دانشمندي كتابشناس و كتابباز است، روزي در سال 1360 به من گفت در ميانه كتابهايي كه اخيرا خريدهام رساله كوچكي است ظاهرا مربوط به مشروطيت و ميل دارم تو نيز آن را بررسي نمايي. با شوقي تمام اين نسخه را ورق زدم و متوجه شدم كه قسمتي است از تاريخ روزانهاي به صورت يادداشت و مربوط به سالهاي 1320 تا 1323 ه. ق. بيدرنگ با اجازه دكتر خرمي نسخهاي از آن برداشتم و اجازه ديگري هم براي چاپ آن گرفتم و سخت از اين پيشامد شادمان شدم. تو گويي:
چو اين نامه افتاد در دست منبه گردون گراينده شد شست من مقدمات چاپ فراهم شده بود كه دوست عزيز ديگري به نام جمشيد كيانفر به من اطلاع داد كه قسمتي از اين كتاب كه به مظفر الدين شاه اهداء شده به صورت نسخه خطي وجود دارد كه متضمن مطالب سودمندي است. صورتي از آن كتاب نيز فراهم آمد و چون مؤلف خود آن پاره نخستين را مرآت الوقايع نام نهاده بود، از اينرو قسمت اول كتاب را مرآت الوقايع نام نهادم و قسمت دوم را يادداشتهاي ملك المورخين. بدين ترتيب اول بار قسمتهايي از تاريخ يوميه ايران، به لطف و محبت بيپايان مرتضي و اسماعيل رياحي مديران محترم انتشارات زرين و به سعي و كوشش خانم زبيده جهانگيري كه در ويراستاري كتاب دقت فراوان و صبر و حوصله بيپايان فرمودند تحت نام يادداشتهاي ملك المورخين و مرآت الوقايع مظفري چاپ شد.
اما چون اطلاع كافي از خاندان شادروان ملك المورخين و سرنوشت بقيه يادداشتها نداشتم، در پايان مقدمه چند كلمه افزودم بر اينگونه: اين سخن را به پايان ميبرم با اميد فراوان بدانكه بازماندگان و خويشان ملك المورخين و آنچه از زندگاني اين مرد شريف مسلمان متعهد ايران دوست وطنخواه ميدانند براي اين بنده ناتوان بفرستند تا مگر در چاپهاي بعد شرح حالي از اين آنچنانكه بايد و شأن و مقام او شايد فراهم آورم و حق نعمت او بدرستي بگزارم و ما توفيقي الا باللّه و سبحان الذي بيده ملكوت كلّ شيء.
ص: 23
سپاس خداي را كه توفيق ارزاني فرمود و مدتي بعد از چاپ اول كتاب، تلفن صدا كرد و من صداي دوست عزيز بزرگوار و دانشمند جناب دكتر امير حسين آريانپور را شنيدم كه مژده ديدار خاندان محترم دبير سپهري را به عنوان بازماندگان مستقيم ملك المورخين به من ارزاني فرمود روز بعد ايشان و شادروان محبعلي خان دبير سپهري را به كاشانه اين ناتوان رهنمون شدند و اين امر مقدمهاي شد براي دوستي استوار و گرم و ارزندهاي با آن مرد محترم و خاندان عزيز ايشان. دريغ كه در بهار سال 1375، محبعلي خان به ديدار حق شتافت و در سني متجاوز از نود و چند سال روي در نقاب خاك كشيد.
در خلال اين مذاكرات متوجه شدم كه آن مرد بزرگوار- عبد الحسين خان لسان السلطنه، ملك المورخين تا پايان عمر، هر سال در دفتري خاص شرح وقايع آن سال را نوشته است و من توفيق يافتم كه مقداري از آن يادداشتها را به دست آورم و بازنويسي كنم. افسوس كه همه آن دفاتر در دسترس نبود و بلكه پراكنده نزد اين و آن بود. اما خوشبختانه خداوند توفيق بخشيد و من توانستم قسمت مربوط به زمان مظفر الدين شاه را كامل كنم يعني گذشته از مرآت الوقايع يعني قسمت چاپ شده و نخستين و قسمت مربوط به حوادث سالهاي 1320 تا 1323، قسمتهاي مربوط به وقايع سالهاي 1316 تا 1320 و قسمت اخير يعني حوادث سال 1324 را تا مرگ مظفر الدين شاه به دست آورم و با توضيحات مختصر كه كتاب را بيش از اين قطور نسازد تقديم اهل نظر كنم. اين نكته نيز شايان ذكر است كه مرحوم دبير سپهري واگذاري بقيه يادداشتها را موكول به چاپ حاضر يعني ايران عصر مظفري كرده بود منتها ترتيب مقدمات چاپ كتاب سه چهار سال به طول انجاميد و در اين فاصله روزگار آن عزيز سپري شد و اين آرزو در دل ماند كه بقيه يادداشتها نيز فراهم آيد و منتشر گردد و اميد آنكه بازماندگان محترم آن شادروان راضي نشوند كه آن يادداشتها از دسترس اهل تحقيق دور بماند و از ميان برود زيرا آنطور كه من ديدم بسياري از آن اوراق يا بر اثر رطوبت يا بر اثر سوختگي تقريبا ناخوانا شده بود و من به زحمت تمام توانستم آنها را بخوانم تا جايي كه قسمتهاي سوخته بخصوص از هم فرو ميريخت و من مجبور بودم چادر شبي زير آن اوراق بگسترم تا ريزههاي سوخته كاغذ بر فرش و سطح اطاق فرو نريزد و من يقين دارم كه بازماندگان مرحوم دبير سپهري
ص: 24
هرگز نخواهد گذاشت كه يادگارهاي فرهنگي خانواده از بين برود زيرا تا آنجا كه ميدانم همه افراد خاندان ايشان، از زن و مرد تحصيل كرده و فرهيختهاند و ميراث فرهنگي را ارج مينهند.
باري اين مقدمه به درازا كشيد و به پايان آمد اين دفتر حكايت همچنان باقي است. و اينك شايسته است كه شرحي درباره اهميت اين يادداشتها بر قلم آورم تا حق نعمت شادروان عبد الحسين خان ملك المورخين لسان السلطنه گزارده آيد.
يادداشتها چنانكه خوانندگان دريافتهاند نوعا كوتاه و موجز و روشن و گويا نوشته شده و زباني ساده و بياشكال دارد و نويسنده هرگز درصدد اظهار فضل و قلنبهگويي برنيامده و مسائل را بيروي و ريا بيان داشته و همهجا نسبت به جامعه نگونبخت ايران آن روزگاري دلسوزي نشان داده و از زورگويان و تجاوزكاران و ستمگران بد گفته و بد نوشته و گاه آنان را لعن كرده و داوريهاي تند و اغلب درست و بجا كرده است. اين يادداشتها بهطور كلي شامل دو قسمت است: يكي مسائل مربوط به جهان كه بيشتر از روي روزنامههاي مختلف بيشتر از جرايد و مجلات عربي گرفته شده و ديگر قسمتها كه مربوط به ايران است از مشاهدات و مسموعات دست اول خود مؤلف است كه به مناسبت شغل درباري خود بسياري از حوادث را ميتوانست ببيند يا از دهان بازيگران سياسي مستقيما بشنود و بر روي كاغذ آورد. در اين مورد هم اين نكته قابل ذكر است كه شرح وقايع چند ساله اول كه مؤلف تحرير و به شاه قاجار تقديم كرده است با قسمتهاي ديگر متفاوت است و طبيعة ميبايست همچنين باشد، زيرا مؤلف آن قسمتها را براي عرضه به مظفر الدين شاه نوشته و طبعا در تحرير آن دقت بيشتري كرده و مطالب را با انسجام بيشتري نوشته حتي عنوان (تيتر) بندي كرده و از آن گذشته از شخص شاه و اذنابش بالاجبار تمجيد و تحسين نموده و همه كارها را به سامان و همه افراد را به نيكي ياد كرده است و از ترس غضب شاه يا سخط درباريان كوشيده است تا همهچيز و همهكس را خوب و نغز و دلكش معرفي كند كه سروكارش با درباري مستبد و افرادي فاسد و مغرض و كينهتوز بوده و مؤلف بيچاره ناگزير دست به عصا قدم برداشته است درحاليكه بقيه مطالب، چون به كسي عرضه نشده و در حقيقت براي درد دل و شكايت از روزگار نوشته آن انسجام و دقت را ندارد، اما در عوض صادق است و
ص: 25
صميمي و سراسر آميخته به طعن و لعن كساني كه بر اثر سودپرستي و نادرستي كشور را بدين روز سياه نشانده بودند. اما داستان مشروطه در يادداشتهاي ملك المورخين شور و حال ديگري دارد و حاوي نكات بسيار دقيقي است كه در جاي ديگري ديده نميشود كما اينكه هشت ماه پيش از تحصن مردم در سفارت انگليس، ملك المورخين بدين نكته اشاره دارد كه شايع است كه ميخواهند در سفارت بست بنشينند و حتي برخلاف نظر كساني كه در باب كلمه مشروطه گفتهاند و ميگويند كه از كلمات چارت انگليسي گرفته شده يا كساني كه آن را مأخوذ از مصنوعات عثماني يا تلقينات سفارت انگلستان ميپندارند، كلمه مشروطه را در مقابل حكومت مطلقه بهكاربرده آن هم در ذيل وقايع سالهاي 1904 و 1905 يعني سال شكست روسيه از ژاپن و ناتواني انفعال تزار نيكلاي دوم در برابر دوماي روسيه و دادن آزاديهاي نسبي به جامعه روسيه و مجلس دوما و امثال آن. با اين همه ملك المورخين، بيخبر از اينكه اين سروصداها و كشت و كشتارها سرآغاز فصل نويني در تاريخ ايران خواهد شد، وقايع را روزبهروز نوشته در كنار ديگر حوادث بياهميتي كه در همان روزها در ايران و ديگر كشورها روي داده است. توضيح آنكه نويسندگان تاريخ مشروطيت مثل كسروي و ملكزاده و امير خيزي و ديگران سالها بعد از آن وقايع كه مشروطيت با همه فرازونشيبها و زشتيها و زيبايها ظاهر شده و آثار خوب و بد آن مشخص شده بود به جمعآوري مطلب و تحرير وقايع دست زده بودند و بالنتيجه نسبت به آن وقايع و تبعات آن ميتوانستند اظهارنظر و تحليل و تجزيه كنند. اما ملك المورخين اصلا نميدانست كه سرانجام اين جنبشها و كوششها چه خواهد بود و مآل كار به كجا خواهد انجاميد، به همين جهت آن حوادث را به صورت پيشامدهاي روزمره ميديد نه مقدمه يك حادثه عظيم كه بد يا خوب زندگي مردم و حيات كشور را دگرگون خواهد نمود. با تمام اين احوال نوشتههاي ملك المورخين بسيار مغتنم است از آن روي كه اولا همراه با حوادث نوشته شده و ثانيا مؤلف خود فرد تحصيل كرده مستقلي بوده و بستگيهاي خصوصيتآميز با فرقه و دسته خاصي نداشته نه در جناح استبداد صاحب شغل و مقام و منصب و مكنت و مكانتي داشته نه با گروه مشروطهخواه سروسرّي و ارتباط پنهان و آشكاري و اين امر خود بر ارزش نوشتههاي او ميافزايد و دفتر خاطرات او را بهاي بيشتري ميبخشد.
ص: 26
با اين همه دو نكته بر اين مؤلف ارجمند ميتوان گرفت:
نخست آنكه بدون آنكه ذكر سند يا استدلالي كند، درباره افراد داوريهاي تند و خشن و گاهي بيرحمانهاي دارد همراه با تهمتهاي زشت و چهبسا ناروا. شرح تند و بيپردهاي كه درباره بعضي از رجال و نساء عصر خود آورده گاه چنان زشت است كه قلم از بازگو كردن آن شرم دارد مثل مطلبي كه درباره شاهزاده سلطان احمد ميرزا عضد الدوله پدر عين الدوله و آقا وجيه سپهسالار آورده، يا سخني كه از قول ايران الملوك دختر ناصر الدين شاه ذكر كرده، يا سخني كه به قلم او آمده درباره دو تن از سادهرويان دربار مظفري. البته همه داوريهاي او چنين هتاكانه نيست ولي بههرحال مطالبي هم كه درباره شيخ فضل اللّه و ديگر علماي آن روزگار و همچنين افراد مشهوري مثل علاء الدوله و وجيه اللّه ميرزا سپهسالار و تاج السلطنه و ميرزا علي خان ظهير الدوله و همسر وي و ديگران نوشته چون همراه استدلال يا سند و مدركي نيست باز از مقوله تهمت و افترا و حداقل نشر اكاذيب به شمار ميآيد بخصوص آنچه درباره شيخ فضل اللّه نوشته كه مسلما دور از حقيقت است و مسلما نويسنده تحت تأثير القائات مشروطهخواهان قرار گرفته كه شيخ فضل اللّه را مانع تندرويهاي خود ميدانستند. اما در بعضي موارد هم از افراد ناباب جامعه به سختي و تندي ياد ميكند منتها با دليل و ذكر شرح و تفصيل مثل مطالبي كه درباره حاج محمد حسن امين الضرب و معين التجار و حاجي ملك التجار آورده كه ارزنده است و چون در متن كتاب به نظر اهل فضل ميرسد نيازي به نقل و ارجاع نديديم.
و ديگر آنكه گاهي در داوري دچار ترديد شده و گاه از كسي تمجيد ميكند و اندكي بعد به تكذيب او ميپردازد و باز دوباره به تحسين او مينشيند و در اين مورد شرحي كه درباره عزل امين السلطان و صدارت ميرزا علي خان امين الدوله و باز عزل امين الدوله و صدارت مجدد ميرزا علي اصغر خان نوشته بسيار قابل تأمل است و به نظر ميآيد كه در آن آشوب فكري در غوغاهاي اجتماعي كه جمعي دوستار امين السلطان و جمعي هواخواه امين الدوله بودند و هركدام وجوه ضعف مخالفان خود را برميشمرده و نقاط قوت مخدوم خود را با آبوتاب بيان ميكرده، مؤلف بيچاره كه لابد بسيار جوان بوده نميتوانسته درباره آن دو نفر تصميم بگيرد و مسلما تصميمگيري نيز مشكل بوده زيرا
ص: 27
امين السلطان خوشرو و خوشبرخورد و مردمدار است و خرّاج و دست و دلباز كه ميداند با عارف و عامي و شيخ و شوخ چگونه رفتار كند و چه بگويد و چه بكند و چگونه روز در پيشگاه شاه و محضر علما در كرنش بايستد و به تعظيم و تكريم بپردازد و شب هم بساط باده و ساده بگسترد و لودگان و دلقكان و ظريفان و صاحب ذوقان را در پارك خود جمع آورد و از روزگار كام دل بستاند. اما امين الدوله مرد موقّري بود كه هرگز بيهوده نميخنديد و با كسي شوخي نميكرد و اصلا اهل شوخي نبود و در خرج هم خاصه از كيسه دولت و ماليات ملك هم بسيار ممسك بود، نه آجيل ميخورد نه آجيل ميداد و در ساعات اداره كشور به احدي اجازه توقعات بيجا نميداد و لقب و امتياز و شغل به اين و آن نميداد و حتي به علما كه به عنوان نارضايتي اظهار بيميلي از ماندن در تهران و تلويحا و تصريحا اعلام مهاجرت ميكردند ميگفت أرض اللّه واسعة و طبيعي است كه امين السلطان با آن خصوصيت اخلاقي كه در طريق دوستيابي حلال از حرام نميشناخت تا چه اندازه ميتوان مورد محبت كساني قرار گيرد كه نفع شخصي را بر مصلحت كشور ترجيح ميدهند و مملكت را آشفته ميخواهند كه خود بهتر بتوانند از آب گلآلود ماهي بگيرند. بدبختي آن بود كه مردي چنين هوشمند و مدبر و پخته و فهميده در عرصه سياست گاهي غاشيهكش لندننشينان بود و گاهي عتبهبوس دولت تزاري. اما امين الدوله هرگز كاسهليسي اجانب نكرده بود و نميكرد و ميخواست كه خدمتي به ايران و ايراني انجام دهد و زير بار شرق و غرب نرود و در نظر داشت كه قرضي تازه با ربحي كمتر براي مملكت دست و پا كند كه قروض روس و انگليس را ادا كند و بهانه مداخله را از دست آنان گيرد. اين دو مرد هركدام شايستگيهايي داشتند و چنانكه ديديم هركدام هواخواهاني و در اين ميان مؤلف جوان ما متحير ميان دو جريان مهم فكري در تاريخ ايران مانده است جناحي كه ريختوپاشي داده فيضش به عارف و عامي ميرسد ولي گفتار و كردارش نه به سود ملت است و جناحي كه ميخواهد با امساك و قناعت جامعه حساس و هوشمند ولي زودرنج ايراني را به سوي آيندهاي روشن هدايت كند درحاليكه بدبختانه اين قوم هم كه در افكار مردم صاحب نفوذ و عامل تأثير بودند زعماي دعاگوي كساني بودند كه از دستشان دستها بر خدا بود و به تعبيري ديگر خود يا نميفهميدند يا ميفهميدند و نميگفتند و دست از احتياطكاري و
ص: 28
مصلحتانديشي برنميداشتند و از سود خويش چشم نميپوشيدند و به عصاي مرصّعي يا انفيهدان جواهر نشاني منافع ملت را در پاي مطامع اهل دولت قرباني ميكردند كه «گر بگويم شرح آن بيحد شود».
با اين همه مؤلف خود را ميشناسيم كه پاك و منزه بوده و اگر تشويشي در دل داشته براي مردم اين كشور و سرنوشت تلخ و شومشان بوده و اگر نگراني از آمدن اين و رفتن آن احساس مينموده براي صلاح و فلاح جامعه ايراني بوده نه قصد سودجويي و منفعتطلبي كه تا پايان عمر پاك و درست زيست ولو با دستتنگي و فقر كه آزادگان هرگز روح پرعظمت خود را به زخارف دنيوي نميفروشند و در برابر سيم و زر نميلرزند و در مقابل مال دنيا از شرف و حيثيت خود نميگذرند و در عين سختي و تنگدستي ميگويند:
ما آبروي فقر و قناعت نميبريمبا مدعي بگوي كه روزي مقرر است سخن به درازا كشيد كه سالهاست اين دردها بر دلها سنگيني ميكند و بيآنكه به تكرار آن مايل باشيم بر زبان و قلم ميآيد و هرگز پايان نميپذيرد كه:
شب رفت و حديث ما به پايان نرسيدشب را چه گنه قصه ما بود دراز
نكته پاياني
و نكته پاياني آنكه اين مقدمه چندين سال پيش نوشته شده، وقتي كه ميپنداشتم بر كليه اجزاء يادداشتهاي ملك المورخين در مورد تاريخ سلطنت مظفر الدين شاه دست يافتهام و تاريخي كامل از سلطنت ده ساله وي به دست داده، كه تصوري باطل بود و خيالي محال. واقعا اين تعبير قرآن كريم چه زيباست آنجا كه ميفرمايد: إِنَّا عَرَضْنَا الْأَمانَةَ عَلَي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَيْنَ أَنْ يَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ كانَ ظَلُوماً جَهُولًا «1» (احزاب 72) آدمي با اينكه هر لحظه خطاهاي خود و ديگران را به چشم دل و سر ميبيند باز همواره خود را كامل و دور از نقص و كجي و كاستي ميبيند.
«چههاست در دل اين قطره محالانديش»
و تنها روزگار است كه گهگاه گوش آدميان را به سختي ميكشد و ايشان را متوجه ميسازد كه كمال مطلق خاص خداوند
______________________________
(1). الأحزاب/ 72.
ص: 29
تواناست نه هر بنده ضعيف درمانده
چه گويي كه كام خرد توختمهمه هرچه بايست آموختم
يكي نغز بازي كند روزگاركه بنشاندت پيش آموزگار باري در اين انديشه محال بودم و ناخشنود از اينكه چرا اين كتاب هنوز به طبع نرسيده و اين عروس هنوز هر هفت كرده و آراسته و پيراسته به زيور چاپ نيامده، غافل از اينكه «شايد كه چو وا بيني خير تو در اين باشد» و به تعبير زيباي قرآن كريم عَسي أَنْ تَكْرَهُوا شَيْئاً وَ هُوَ خَيْرٌ لَكُمْ «1».
قضيه آن است كه من منتظر چاپ كتاب بودم كه دوست معزز محترم جناب آقاي جهرمي از ميراث مكتوب با تلفن به من خبر دادند كه قسمت مربوط به وقايع سال 1316 ق يادداشتهاي ملك المورخين در مؤسسه محترم دايرة المعارف بزرگ اسلامي موجود است و آيا شما اين قسمت را ديده و در مجموعه يادداشتها ملحوظ كردهايد يا اينكه بايد به مجموعه افزوده شود؟ اين خبر مرا به فكر فرو برد زيرا سالها از جمع و تلفيق اوراق يادداشتها گذشته بود و من كه بر اثر مرور زمان و كهولت سن خاصه به علت بيماري بلكه بيماريهاي كهنه و نو از پا افتادهام به ياد نميآوردم و وسيلهاي هم براي تحقيق نداشتم. زيرا نه نسخه دومي داشتم كه مقابله كنم نه يادداشتهاي اين كتاب را ديگر در اختيار داشتم، وانگهي اوراق يادداشتهاي ملك المورخين كجا و مؤسسه دايرة المعارف بزرگ كجا؟ لاجرم از جناب جهرمي خواستم تا زيرا كسي از اين اوراق فراهم فرمايند و خوشبختانه به لطف و تفضل الهي و محبت عزيزان موسسه دايرة المعارف و ميراث مكتوب صورتي از اين اوراق به دستم رسيد و ديدم كه خط و انشا و مركب و سياق نگارش و قلم تحرير همان خط و مركب و سياق نوشتن و تحرير ملك المورخين است و جاي شك و شبههاي نيست. اما من وسيله تحقيق نداشتم لاجرم با وجود ناتواني جسم و نارسايي چشم استنساخ كردم و به ميراث مكتوب فرستادم كه وسيله تحقيق و مقابله بيش از من دارند و نتيجه مقابله آن بود كه اين مطالب يعني وقايع سال 1316 ق را من جز چند ورق آخر در دست نداشته و در كتاب نياوردهام و قرار شد كه اين مطالب در جاي خود قرار گيرد و عزيزان ميراث مكتوب اين زحمت را مثل
______________________________
(1). البقرة/ 216.
ص: 30
زحمات ديگر تقبل فرمودند و اينك خداي را صد هزار سپاس ميگويم كه توفيق اتمام و اكمال اين كتاب را فراهم آورد. هرچند كه همه دشواريها و زحمتها بر دوش عزيزاني قرار داشته و دارد كه با لطف فراوان نارساييها و ناتوانيها را تحمل كردهاند تا مگر كاري منقح و مصحح و مكمل فراهم آورند. اجرشان با خداوند منان كه من جز شرمندگي عذرخواهي ندارم و كاري جز سپاس و تشكر آن هم به زبان و بنان نميتوانم. اميدوارم همگي عزيزان دستاندركار چه آنان كه از جانب ميراث مكتوب مرا بر كاستيهاي كتاب آگاه فرمودند، چه آنانكه در مؤسسه دايرة المعارف بزرگ با اين دقت و سرعت همراه با لطف و محبت اين اوراق را در اختيار من نهادند، در كار عظيمي كه هريك وجهه همّت بلند خود قرار دادهاند موفق و مؤيد باشند و اين قصور و تقصير را بر من ببخشايند.
يك بار ديگر هزاران سپاس به درگاه پروردگار بيرون از حد و قياس كه اين بنده ناتوان مهجور را از عنايت و تفضل خود بينصيب نگذاشت و در آخرين لحظات من حيث لا يحتسب به من توفيقي عنايت فرمود كه اين مجموعه را ابتر نگذارم بلكه به صورت كاملتر و جامعتر تقديم اهل نظر و اصحاب معرفت كنم. مجموعهاي كه تصور ميكنم كه پايان كار و آخرين اثر از من باشد كه روزهاي زندگي رو به اتمام است و آفتاب حيات بر لب بام.
نفت چراغ عمر به پايان رسيده استاينك فتيله سوزد و اين كور سو از اوست آرزو دارم كه از روزگار چندان فرصت يابم كه اين كتاب را به صورتي ويراسته و پيراسته و چاپي منقح و آراسته ببينم.
عمر كوتاه و آرزوي دراز
و لله الحمد اولا و آخرا و ظاهرا و باطنا
همراه با درودي از بن دندان و بدرودي از دل و جان
تهران به تاريخ 17 اسفند 1381
عبد الحسين نوايي
ص: 1
[جلد اول] تاريخ وقايع و حوادث ده ساله سلطنت اعليحضرت مظفر الدين شاه قاجار خلد الله ملكه و دولته از سال هزار و سيصد و سيزده كه به تخت سلطنت نشست تا سال هزار و سيصد و بيست و چهار هجري به اضافه هيئت تاريخي دولت ايران و شخص سلطنت
اشاره
مظفر الدين شاه پسر ناصر الدين شاه قاجار بن محمد شاه است. تاريخ ولادت پدرش ناصر الدين شاه ششم صفر 1247 قمري، تاريخ وليعهدي پدرش 1251 هجري، 1835 مسيحي تاريخ فوت پدرش در شاهزاده عبد العظيم حوالي تهران 17 ذيقعده هجري 1313، جلوس پدرش در تبريز يكشنبه 18 شوال 1264، جلوسش در طهران سهشنبه 22 ذيقعده 1264 مدت سلطنت پدرش 49 سال و كسري. ناصر الدين شاه چند پسرش را وليعهد كرد همه مردند. بعد مظفر الدين ميرزا را وليعهد كرد. «1»
معين الدين ميرزا «2» وليعهدش 1269 هجري 1852 مسيحي، فوتش 1273 هجري، 1856 مسيحي.
______________________________
(1). از فحواي سخن دوستعلي خان معير الممالك دخترزاده ناصر الدين شاه برميآيد كه برادر امير قاسم خان يعني پسر ديگر جيران خانم هم وليعهد شده ولي نمانده. دوستعلي خان مينويسد:
«ميگفتند مهدعليا مادر شاه از شدت علاقه به فرزند خويش نميتوانست جانشين آينده او را ببيند و هنگامي كه وليعهد بيمار ميشد به دستور محرمانه او، طبيب زهر در داروي كودك بيگناه ميكرد و او را مسموم ميساخت. رجال عصر ناصري (نشر تاريخ ايران، تهران، 1361) فصل 24.
(2). تصويري از معين الدين ميرزا در روزنامه دولت عليه آمده است (شماره 423 صفحه 16).
ص: 2
محمود ميرزا مادرش گلين خانم وليعهد شد. نه ماه زندگي كرد بعد امير قاسم «1» خان مادرش جيران فروغ السلطنه، در 18 ماه ذيقعده مرد 1274 هجري 1857 مسيحي.
بعد از فوت او مظفر الدين ميرزا بن شكوه السلطنه وليعهد شد. ولادت مظفر الدين ميرزا: جمعه چهاردهم جمادي الثانيه 1269 هجري قمري فرمانروائي تبريز سنه 1277 هجري 1860 مسيحي.
وليعهدي مظفر الدين ميرزا در اواخر ذيحجة الحرام در تبريز واقع شد سنه 1278 هجري 1861 مسيحي. يك قطعه تمثال و يك ثوب جبه ترمه كشميري دور مرواريد دوزي، پدرش براي علامت وليعهدي به توسط يحيي خان آجودان مخصوص كه بعد لقب مشير الدولگي [يافت] و وزير خارجه شد ارسال تبريز كرد.
نام اجداد تاجدار اعليحضرت شهرياري
اعليحضرت مظفر الدين شاه بن سلطان ناصر الدين شاه بن السلطان محمد شاه بن نايب السلطنه عباس ميرزا بن السلطان فتحعلي شاه بن جهانسوز شاه بن محمد حسن خان بن فتحعلي خان بن امير شاه قلي خان بن محمد ولي خان بن مهدي خان بن محمد قلي خان قوانلوي قاجار كه رشته نسب را به امراي چنگيزيان رسانند.
نسب والده ماجده اعليحضرت شهرياري
والده ماجده اعليحضرت همايوني شاهزاده شكوه السلطنه دختر مرحوم فتح الله ميرزا شعاع السلطنه بن خاقان خلد آشيان فتحعلي شاه قاجار طاب الله ثراه است.
سال تولد همايون
در روز جمعه چهاردهم شهر جمادي الثانيه سال يكهزار و دويست و شصت و نه هجري به مباركي و اقبال متولد شد.
______________________________
(1). جيران در تركي به معناي آهوست. وي كه دختر محمد علي خان تجريشي بود مورد علاقه شديد ناصر الدين شاه قرار داشت ولي در جواني مرد. پسرش محمد قاسم ميرزا بود به نام امير محمد قاسم خان جد مادري ناصر الدين شاه.
ص: 3
وقايع سال 1313]
سال فرمانفرمايي آذربايجان
در سال هزار و دويست و هفتاد و هفت، حضرت اقدس اعظم مظفر الدين ميرزا به صاحب اختياري مملكت آذربايجان برقرار شد، به پيشكاري عزيز خان سردار.
سال ولايتعهد
در عشر آخر ذي الحجة الحرام هزار و دويست و هفتاد و هشت، منصب جليل ولايت عهد، به حضرت اقدس مظفر الدين ميرزا تفويض شد. يك قطعه نشان تمثال بيمثال همايوني و يك ثوب جبه ترمه كشميري دور مرواريد موشح به لآلي و جواهر گرانبها، به صحابت يحيي خان آجودان مخصوص، از دار الخلافه براي حضرت معظم به آذربايجان ارسال شد.
شهادت پدر تاجدارش
در روز جمعه هفدهم شهر ذي القعدة الحرام هزار و سيصد و سيزده، در وقتي كه اعليحضرت ناصر الدين شاه در حرم مطهر حضرت عبد العظيم عليه السّلام جاي داشت، در حوالي مرقد امامزاده حمزه عليه السّلام ميرزا رضاي كرماني الاصل كه از هواخواهان آقا سيد جمال الدين- و به روايتي از طايفه ضاله بابيه- و در آن روز به لباس فقرا درآمده بود، عريضهاي به حضور شاه نمود و در زير آن، ششلول پري كه مدتها بود براي اين كار خريده و انتهاز وقت ميبرد، به طرف شاه خالي كرد و به قلب مباركش نشست، در حال روحش به شاخسار جنان پرواز كرد. باريافتگان حضور او را تعاقب كرده، به زحمت گرفتار كردند. جناب ميرزا علي اصغر خان امين السلطان صدراعظم، به تدبير خوشي نعش شاه را به طهران حمل داد كه احدي در آن روز از شهادت شاه آگاه نشد و در همان روز، تلگرافا اين خبر را به حضرت وليعهد داد در حالتي كه در يكي از شكارگاههاي تبريز مشغول شكار بود. شعر ذيل در ماده تاريخ سال شهادت آن پادشاه است:
خاطر ازين ماجري غايت انده فزوداز پي تاريخ گفت: «شه هدف تير شد» يعني آخر لفظ انده را كه «ها» است بر عدد «شه هدف تير شد» بيفزاييد هزار و سيصد و سيزده ميشود.
ص: 4
جلوس اعليحضرت مظفر الدين شاه در تبريز به تخت سلطنت ايران
در روز شنبه هيجدهم ذي القعدة الحرام سنه 1313، پس از آنكه تلگراف شهادت پدر تاجدارش بدو رسيد، به تخت سلطنت جلوس كرد و بزرگان تبريز به حضورش تشرف جستند. و همان روز تلگراف به توسط صدراعظم به طهران زد و در مسجد شاه طهران مردم اجتماع كرده، مرحوم حاجي ميرزا زين العابدين امام جمعه طهران، صورت تلگراف را كه مخبر از شهادت شاه مرحوم و جلوس اعلي حضرت مظفر الدين شاه بود قرائت كرد و نيز پس از آن، استقلال صدارت امين السلطان را تلگراف فرمود و كلمه «اشرف» را ضميمه عنوان او فرمود و در هر دستخط به «جناب اشرف صدراعظم» مخاطبش كرد. ماده تاريخ در سال شهادت شاه شهيد و جلوس اعليحضرت همايون است:
گفتا كه ز «ايوان شهنشاهي» رفت«شه ناصر دين» «مظفر الدين» آمد «1»
جلوس اعليحضرت شهرياري به تخت سلطنت در دار الخلافه طهران
بعد از فوت شاه شهيد، اعليحضرت همايوني با ابهتي شايان و دبدبه نمايان به طرف دار الخلافه طهران حركت فرمود و در روز يكشنبه بيست و پنجم ماه ذي الحجة الحرام، ناگهان به طهران ورود كرد و يكسره به سراي سلطنتي تشريف برد و در اطاق بادگير، در حضور وزرا و شاهزادگان در حالتي كه لباس سلطنتي در بر و جيقه بر سر داشت به تخت شهرياري نشست. وزرا سلطنت پادشاه را تهنيت گفتند. اعليحضرت شهرياري بعد از التفات به آنها گفت امروزه به تخت سلطنت اجداد خود جلوس نمودم. حاجي ميرزا زين العابدين امام جمعه خطبهاي خواند و در همان روز، معافي ماليات قصابخانه را كه پدر بزرگوارش فرموده بود امضا كرد و روز بيست و ششم، به سلام عام نشست و تمام طبقات در تخت مرمر، تشرف به حضورش جستند در حالتيكه تاج كياني بر سر و
______________________________
(1). يعني از «ايوان شهنشاهي- 729» مقدار عددي «شه ناصر دين» را كم كنند و «مظفر دين» را بيفزايند.
ص: 5
شمشير صاحبقراني بر كمر داشت. چون محاسن صفات و ميامن ذات و كرامت جبلي و اصالت فطريش از اين بيش شهره شهر و تذكره دهر بود، از دل و جان خريدار آن خسرو عظيم الشأن بودند. سه روز مردم ايران جشن گرفتند و تمام بلاد را چراغان كردند و هم در آن روز فيروز، تمثال حضرت امير المؤمنين (ع) را به سينه آويخته بود.
وقايع سلطنتي در چند ماه اول سلطنت
پس از آنكه اعليحضرت همايوني جالس تخت سلطنت شد، مردم ايران بالطوع و الرغبه، امرش را گردن گرفتند و فرمانش را چون واجبات ديني اذعان نمودند.
اعليحضرت شهريار، پس از آنكه بندگي و ارادت از مردم ايران نگريست، يكباره دست بخشش بگشاد و داد دهش بداد و از امتياز و لقب و مواجب و منصب درباره دور و نزديك و ترك و تاجيك مضايقت نكرد و كرورها به رايگان داد. چندي برنيامد كه از اين بخشش فراوان و ريزش بيپايان، كيسه سلطنت خالي و خزينه دولت تهي شد و در اشاعه علم و دانش و توسعه بازار فضيلت و بينش و امر به معروف و نهي از منكر خودداري نكرد.
دايره خاصه سلطنتي
پس از آنكه اعليحضرت همايون به طهران قدم ميمنت لزوم گذاشت، رؤساي ادارات و وزارتخانهها را هيچ تغيير و تبديل نداد، و ليكن اعضا و اجزاي خاصه سلطنتي شاه شهيد را نپسنديد و به هريك شغلي خارج از حكومت و غيره داد و فرمود نوكرهاي مخصوص من كه سالها در آذربايجان زحمتها كشيدهاند و سرد و گرم روزگار چشيدهاند و به صداقت خدمت آنها اطمينان دارم، همان خدمت را كه در ايام ولايتعهد من دارا بودند بايد در وقت سلطنت نيز آن خدمت را نائل باشند تا آنچه از اين پيش خدمت كردهاند امروزه نعمت برند، مگر چند اداره را در شش ماه اول سلطنت به حالت خود گذاشت.
صورت اداره خاصه سلطنتي از قرار ذيل است
وزارت خلوت همايوني، كشيكخانه، نظارتخانه، اصطبل همايوني، فراشخانه، شترخانه و قاطرخانه و تختخانه، انشاي حضور همايوني، اداره مهر سلطنتي،
ص: 6
سرايدارخانه، آبدارخانه و سقاخانه، جارچيباشي، قوشچيباشي، صندوقدارباشي، اطباي حضور، صرف جيب، قهوهخانه، رختدارخانه، صندوقخانه، رياست باغات سلطنتي، كالسكهخانه، زينخانه، رياست شكارچيان، عكاسخانه، زرگرخانه، خياطخانه، خواجهسرايان، خيام «1» خانه، سقاخانه، رياست تفنگداران، فيلخانه، اسلحهخانه، رياست اطاق موزه، قنوات دولتي، شاطرخانه، كتابخانه سلطنتي، رياست غلامبچگان، نقاشخانه، رياست ارباب طرب، خاصهتراش، چركچيباشي، طباخباشي، شربتدارباشي، چراغچيباشي، قاپوچيباشي.
وزارتخانهها و ادارات دولتي
صدارت عظمي، وزارت خارجه، وزارت جنگ، وزارت دفتر و ماليه، وزارت خزانه، وزارت گمرك، وزارت دربار، وزارت بنايي، رياست دار الشوري، وزارت تلگرافخانه، وزارت عدليه، وزارت وظايف، وزارت اوقاف «2»، وزارت پستخانه، وزارت ضرابخانه، وزارت لشكر، وزارت نظميه و پليس، وزارت بلديه، وزارت احتساب و سپور، وزارت خالصه ديواني، وزارت معادن، وزارت بيوتات سلطنتي، وزارت طرق و شوارع، وزارت تجارت، وزارت فوائد، وزارت علوم، وزارت انطباعات، وزارت تأليفات، وزارت تشريفات، وزارت بقايا و محاسبات، وزارت مخزن، وزارت قورخانه، توليت جليله ارض اقدس، وزارت غلات ممالك، وزارت كابينه، وزارت رسائل، وزارت داخله «3»، رياست توپخانه، رياست ذخيره، رياست انبار غله، رياست زنبوركخانه، رياست قاجاريه، رياست ايلات، وزارت صنايع، ايشيك آقاسيباشي.
هيئت اعليحضرت شهرياري
اعليحضرت شهرياري را قامتي موزون و چهري گلگون و ديداري بشاش و گفتاري شيرين و چشمي گيرنده و ابرويي سياه و كشيده است. ملاحت را با صباحت آميخته و شكر را با انگبين انگيخته. امروزه از تمام مردم اصبح و املح است تبارك الله احسن الخالقين.
______________________________
(1). خيام جمع خيمه به معناي چادر.
(2). در متن، زير آن نوشته شده كه: اسم بيمسمي است.
(3). در متن، زير آن نوشته شده كه: معني صدارت است.
ص: 7
علوم و صنايع اعليحضرت همايوني
در زبان فارسي و تركي و فرانسه دستي به كمال دارد و از علوم عربيه و ادبيه سينه مالامال. خط تحرير را بهتر از خوشنويسان سلف نويسد و در حساب و جغرافيا و فن و تاريخ و صنعت نقاشي سرآمد عصر خود است. گاهي اشعار آبدار از طبع وقادش تراوش نمايد. اشعار قدما را فراوان به خاطر دارد و احاديث را شمتي به ياد سپرده و در موقع به خرج ميدهد و در فن تيراندازي از تفنگ و تيركمان اول شخص است.
شريعت و آيين اعليحضرت همايوني
از پيروان مذهب و شريعت اماميه جعفريه است و اخلاصي مخصوص به خاندان رسالت صلّي اللّه عليه و آله دارد خصوصا به حضرت امير المؤمنين و فرزندش ابي الفضل العباس عليهما السّلام، چون اسم مبارك ايشان را شنود حالتش ديگرگون شود. اگر كسي اعليحضرتش را به نام علي مرتضي و ابو الفضل سوگند دهد، هر حاجت كه او راست برآورده دارد. به سادات احترام بسيار گذارد، چنانكه وقتي به يكي از سادات كه به حضورش درآمد و تقاضاي فائده كرد فرمود البته حاجت ترا برآوردم چنانكه اجداد بزرگوار تو حاجت مرا برآورد [ند] و به سلطنتم مفتخر داشتند، و هرگز شراب را نچشيده و نماز صبحش ترك نشده. خداوند عمرش را پاينده، سلطنتش را نماينده بدارد.
وضع زندگاني اعليحضرت شهرياري
اعليحضرت مظفر الدين شاه به شكار و تاريخ ميل فراوان دارد و به ترقي نظام مايل است. اصلا تكبر و غرور ندارد. تقريبا دو ساعت از روز گذشته از اندرون بيرون تشريف ميآورند. در روزهاي غير از عيد، لباس مخصوصي نميپوشد، فقط در كلاه شير و خورشيد دو شذه الماس نشان دارد. هر روزي يك رنگ لباس ميپوشد و پيراهن فرنگي آهاردار دربر دارد. در ماه محرم و صفر لباس مشكي ميپوشد و در آن دو ماه، اغلب مشغول ذكر و عبادت است و در عشر اول محرم تعزيهخواني مفصل دارند و شبهاي جمعه تمام سال در اندرون روضهخواني ميكند و روضهخوان مخصوص دارد كه از تبريز همراه آوردهاند. هرگاه بيرون روضهخواني نمايند، نوكرها را اجازه داده در
ص: 8
حضورش مينشينند و چون ذكر مصيبت ميشود گريه و ندبه مينمايند. در ماه رمضان نيز شرايط آداب عبادت را بجا ميآورد و به فقرا و ضعفا احسان فراوان ميكند، ليكن به حكم اطبا روزه نميگيرد، زيرا كه براي مزاج مباركش ضرر كلي دارد. اغلب عصا در دست دارد.
در روز شكار چكمه ميپوشد و شمشير ميآويزد. در شهر و حواليش سوار كالسكه شش اسبه يا هشت اسبه ميشود. چون از شهر دور شود سوار اسب ميشود آنوقت با باريافتگان حضور بهطور رفاقت رفتار ميكند و هر وقت از اندرون بيرون ميآيد با نوكرهاي محترم خود تعارف و احوالپرسي ميكند و حرمت ايشان را به فراخور حالشان نگاه ميدارد و ناهار «1» را در بيرون روي ميز ميخورد. ناهار مخصوص چهار قاب است با بعضي خورشهاي ايراني و كبابهاي فرنگي و ميوه در ناهارش ميباشد، ليكن خيلي كمخور است. به مخ و پلو قيمه ميل دارد چنانكه هر روزه در ناهارش يك قاب پلو قيمه به طريق ايراني موجود و مهيا است. قبل از ناهار دستش را پيشخدمت آفتابه لگن آورده ميشويد و بعد از ناهار نيز پيشخدمت آفتابه لگن آورده دست او را ميشويند. آفتابه لگنش نقره است، ظروفش چيني و سرپوشهاي ناهارش نيز نقره است. در روزهاي تابستان بعد از ناهار دو ساعتي بيرون يا اندرون ميخوابند. بايد يك نفر پيشخدمت به اعليحضرتش مشت بزند تا خوابش برود. در شبها وقت خواب بالاي سرش قصه ميخوانند. گاهي به لباسش يك شاخه گل ميزند.
در سخن گفتن خيلي ملايم است، به طرز تكبر حرف نميزند. هروقت وزرا و ساير متفرقه در نزدش نباشند، پيشخدمتهاي محرم خود را اجازه جلوس ميدهد و همه نوع سخني در حضورش عرض مينمايند. رفتارش با آنها بهطور رفاقت است. در ميانه صحبت قسم به حضرت امير المؤمنين و ساير ائمه عليهم السّلام ميخورد. ناهار و شام را بايد در حضور ناظر بخورد و مشروب و مأكولش سر به مهر است. فرمايش خود اوست كه تا حال نماز صبح من ترك نشده است و مشروبات الكلي نميآشامد و از آن روز كه به
______________________________
(1). در متن، همهجا: نهار
ص: 9
ولايتعهد رسيده، تا امسال كه سال دهم سلطنت اوست حكم قتل كسي از دهن او بيرون نيامده.
حليم و بردبار و كريم و رحيم است و در ميان حياط هم اغلب روزها گردش ميكند و نوكرها در عقب او راه ميروند و گاهي در حياط با صدراعظم و ساير وزرا خلوت ميكند. در وقتي كه از جلايل امور سلطنتش فراغت يافت بعضي از پيشخدمتهايش كه در ظرافت و شوخي دستي دارند كلمات شيرين و فرحانگيز در حضورش بيان مينمايند و خاطر مباركش را مشغول ميدارند. اين كار مخصوص ميرزا مهدي خان وزير همايون غفاري كاشاني بود كه مطالب سياسي و حكمتي را به سخنان بامزه و ظريف به خرج ميداد كه احدي مانندش نميتوانست.
اعليحضرت همايوني با وزير همايون دلبستگي خاصي دارد. برادر مادري وزير همايون ابو القاسم خان ناصر خاقان خواست به اين راه درآيد و تأسي به برادرش نمايد نتوانست، زيرا كه از هنر و دانش بيبهره است، فقط شوخيهاي بازاري را به خاطر آموخته بود و به خرج ميداد، بعلاوه التفات شاه او را مست ساخته بود و مطالب دولتي را كه از شأن او خارج بود به عبارتي زشت بيان ميكرد.
در ابتداي روز، وزرا و رجال دولت و عمله خلوت به حضورش تشرف ميجويند.
پس از آن با صدراعظم يك، دو ساعت در باغ يا در اطاق خلوت ميكند و اجازه جلوسش ميدهد، از مطالب پلتيكي و دولتي سخن ميكنند. شاه دستور العمل و مطالبي كه تازه به خاطرش رسيده به صدراعظم ميگويد، گاهي هم با سپهسالار نوعي و وزير امور خارجه خلوت مينمايد و آنها را نيز اجازه جلوس ميدهد. پس از آنكه وزرا بيرون رفتند، چند ساعت با حضور منشيهاي مخصوص كاغذخواني، تلگراف ولايات و احكام و فرامين دولتي و عرايض را در حضورش ميخوانند. جواب آنها را نوشته به صحه مباركش ميرسانند. در اين دو، سه ساعت كاغذخواني بايد اطراف اطاق خلوت باشد. ناظم خلوت در اطاق مينشيند و كسي را راه نميدهد مگر آنكه اجازه بخواهد.
بعد از كاغذخواني مخصوص اهل خلوت است. اگر ساير وزرا عرض فوري داشته باشند بايد به اجازه داخل شوند. هروقت كه صدراعظم وارد ميشود، اهل خلوت كه نزديك
ص: 10
شاه ايستادهاند و شوخي مينمايند عقب ميروند و از آن سخنان، محض خدمت صدراعظم، باز ميدارند.
شاه اغلب روي صندلي مينشيند، گاهي هم روي بالش. در روز سلام خود را به جامه سلطنتي و نشانها زينت ميدهد و تل جواهر به كلاه ميزند و تاج هم در بالاي سر اوست ليكن به سر نميگذارد و در روي صندلي مينشيند. وزرا، در اطاق در نزدش ميايستند، ساير طبقات در حياط. خطيب خطبه ميخواند و شاعر قصيدهاي در مدح عرض ميكند و توپ به اسم مبارك علي عليه السّلام كه صد و ده است خالي ميشود و در سلام ميلاد خودش به عدد عمرش توپ خالي ميشود. سالي يك دفعه هم در حياط تخت مرمر سلام مينشيند. آن روز صندلي او را بالاي تخت ميگذارند و غليان جواهري با نيپيچ پيشخدمت مخصوص سلام برايش آورده به دستش ميدهد و با آن بازي ميكند.
آتش و تنباكو ندارد. مخاطب مخصوصي از وزراي محترم دارد كه در سلام چند كلمه به او سخن ميكند، از گرمي و سردي هوا يا تعريف آن عيد يا تمجيد صدراعظم وقت. پس از آن سرباز و قزاق و غلامان كه تمام پياده ميباشند در حضورش دفيله كرده رد ميشوند. در عيد ميلاد خود، عيدي به اهالي نظام ميدهد و معمولش اين است كه در آن روز ناهار مفصلي ترتيب داده، تمام شاهزادگان را دعوت مينمايند و در حضورش ناهار ميخورند و به هركدام يك اشرفي عيدي ميدهد. شبهاي عيد را چراغان و آتشبازي مينمايند و خود شاه نيز در اطاق مخصوص براي آتشبازي تشريف ميآورد.
ترتيب انعقاد سلام تحويل
مجلس تحويل خاص، از عهد سلاطين كياني در ايران معمول است. نسبتش را به جمشيد ميدهند. به اين طريق در ابتداي سال- كه معروف به نوروز سلطاني است- خورشيد از برج «ماهي» كه آخر زمستان است تحويل به برج «بره» كه ابتداي بهار است مينمايد. در اطاق موزه سلطنتي انعقاد اين سلام خاص ميشود. ساعت تحويل در شب يا روز، تمام طبقات محترم نوكر و چند نفر از علماي دار الخلافه را وزير تشريفات دعوت
ص: 11
كرده، با لباس رسمي در آن اطاق حاضر ميشوند و در آنجا از شيريني و ميوه حاضر كردهاند. خطيب در وقت تحويل خطبه به اسم مبارك ائمه عليهم السّلام و سلامتي شاه ميخواند و در آن ساعت تير توپ خالي ميشود، موافق ساعتي كه از روي نجوم معين كردهاند.
شاه نيز مشغول ادعيه ميباشد و به صورت مبارك خاتم الانبياء صلّي اللّه عليه و آله محض مباركي آن سال نظر ميكند. محض احترام علما، شاه در آنوقت در روي زمين مينشيند و مجموعهها در حضورش نهادهاند كه كيسههاي شاهي سفيد در آن ميباشد. اول به علما عيدي ميدهد هركدام يك كيسه يا دو كيسه و در كيسه مخصوص آنها قدري پول زرد هم دارد. پس از آنكه آنها رفتند موزيك ميزنند و شاه روي صندلي مينشيند و ابتدا عيدي به شاهزادگان و وزرا ميدهد، بعد به ساير طبقات. تمام را محض شگون بايد از دست خود بدهد. اتفاق ميافتد كه با چند نفري كه از حضورش ميگذرند به مناسبتي صحبت ميكند و التفات درباره او مرعي ميدارد.
بخشش و مكرمت پادشاهي
از ابتداي سلطنتش تا اين سال كه سال دهم است، مبالغي گزاف از نقدينه و املاك به طبقات مردم بخشيده است. از اول خلقت تا امروزه، هيچ پادشاهي به اين كرم و كرامت و بخشش و عطيت به تخت ننشسته. از روي حساب در اين ده ساله سلطنت توان گفت كه بخشش شهرياري وي هم از دويست و پنجاه كرور تومان متجاوز است. تمام را به نوكر دولت و ساير طبقات و مستحقين به اسم مواجب و انعام و شهريه و خلعت بخشيده است. از ابتداي ايجاد سلطنت تا امروز كسي چنين بخششي از هيچ پادشاهي به ياد ندارد. ميتوان گفت پول با خاك در برابرش به يك قيمت است. خداوند اين وجود مبارك را در پناه خود محفوظ بدارد تا سالياني دراز مردم ايران در پرتوش به خوشي زندگاني كنند.
يا رب اين آرزو مرا چه خوش استتو بدين آرزو مرا برسان
ولايتعهد حضرت اقدس والا شاهنشاهزاده اعظم محمد علي ميرزا
شاهنشاهزاده اعظم اعتضاد السلطنه محمد علي ميرزا، پسر ارشد اعليحضرت
ص: 12
مظفر الدين شاه است كه بعد از آنكه پدر تاجدارش عازم طهران شد، صاحب اختياري مملكت آذربايجان را به كف كفايت او گذاشت. الحق شاهزاده دانشمند و عاقل و هوشمند است. در تمام امورات جزئي و كلي مملكت خود بنفسه رسيدگي و عرايض را از پا تا سر گوش ميدهد. اين بود كه پدر تاجدارش شيفته اطوارش شد و با طيب خاطر، در سلخ ذي الحجة الحرام هزار و سيصد و سيزده، منصب ولايتعهد خود بدو سپرد و دستخط ذيل را در اين باب به جناب ميرزا علي اصغر خان امين السلطان صدراعظم نوشت:
جناب اشرف صدراعظم، چونكه بحمد الله تعالي و قوته به تخت آبا و اجداد خود قرار گرفتيم و به تكاليف لازمه سلطنت اقدام فرموديم، اول تكليف ما تعيين وليعهدي سلطنت و دولت ايران است بايد معين فرمائيم. محمد علي ميرزا اعتضاد السلطنه پسر ارشد ما بفضل الله تعالي از هر جهت شايسته و لايق است و در كمال خوبي تربيت شده است و استحقاق قايممقامي عظيم را داشت، از امروز به منصب نبيل وليعهدي سلطنت و مملكت ايران منصوب و برقرار فرموديم. اميدوارم كه خداوند تعالي او را موفق بدارد و او نيز، به شكرانه اين موهبت الهي، در خدمات دولت ما، لازمه كفايت و قابليت و استعداد فطري خود را به مقام بروز و ظهور آورده، خاطر همايون ما را از خدمات خود خرسند و مسرور بدارد. مدلول اين حكم همايون را به علماي اعلام و فقهاي كرام ابلاغ نماييد كه ادعيه خيريه خودشان را در توفيقات فرزند معزي اليه بجا آورند و به شاهزادگان و وزرا و امرا و حكام ولايات ممالك محروسه نيز برسانيد كه فرزند معزي اليه را به اين مقام و منصب بشناسند. جشن بزرگ اين كار را كه ان شاء الله در ماه ربيع الاول مولود مبارك رسالت پناهي صلّي اللّه عليه و آله شرافت كامل دارد، در طهران و ساير ممالك محروسه بهطوري كه شايسته و لازم است شروع به اقدام نمايند.
صورت تلگراف تسليت و تهنيت شاهزاده ظل السلطان فرمانفرماي اصفهان به اعليحضرت همايوني
شعر ذيل را شاهزاده اعظم نواب اشرف والا ظل السلطان برادر شاهنشاه ايران تلگرافا به خاكپاي همايوني زد:
چرا خون «1» نگريم چرا خوش نخندمكه بحري فرو رفت و گوهر برآمد
______________________________
(1). متن: چرا خوش نگريم
ص: 13
وزارت جنگ
پس از آنكه شاه شهيد به رتبه شهادت رسيد، نواب اشرف والا شاهزاده اعظم كامران ميرزا نايب السلطنه وزير جنگ، برادر كوچك شاه، از امور و مشاغل خود استعفا كرد. در عشر آخر صفر المظفر 14 [13] وزارت جنگ و رياست قشون را به محمد باقر خان شجاع السلطنه دادند و به لقب سردار كل ملقب شد.
غيبت موكب همايون
از روز هيجدهم ذي القعده تا روز بيست و پنجم ذي الحجه كه شاه به طهران تشريف نياورده بود، هر روزه از تبريز عرض راه تلگراف دستور العمل به صدراعظم مينوشت و در اين مدت چهل و سه روز نعش شاه شهيد را در تكيه دولتي دار الخلافه امانت نهادند و همه نوع تزئينات به سبك فرنگ فراهم نمودند و قاريان هر روزه قرآن مجيد را به آواز بلند ميخواندند و تمام طبقات نوكرها با حضور صدراعظم به آنجا آمده، فاتحه خواندند و ندبه كردند. وزراي مختار نيز يك روز براي زيارت مرقد مطهر در آنجا حاضر شدند و دستههاي گل به نعشش تقديم داشتند و يك روز تمام، نظام از صاحبمنصب و تابين و سرباز با موزيك عزا و گريهكنان آن مرقد را طواف نمودند. ساير طبقات نوكر هم اين ولوله و آشوب را كه ديدند فرياد را به گريه و ناله برداشتند. در آن روز حالت حزن غريبي به مردم دست داد و در اين مدت چهل و سه روز، صدراعظم هر روزه در اطاق شمس العماره با حضور وزرا و ساير طبقات نوكر مينشست و به رسيدگي مشاغل دولت ميپرداخت و اين مدت چهل و سه روز را صدراعظم از عمارت گلستان خارج نشد و نعش شاه يك سال و دو روز در آنجا امانت بود.
صورت حكام بلاد و ممالك ايران كه بعضي را شاه در سلطنت خود تغيير داد و بعضي را به حالت اوليه گذاشت
فرمانفرمايي آذربايجان را به حضرت وليعهد سپرد.
مملكت فارس به جناب ناظم الدوله مرحمت شد.
مملكت خراسان و سيستان به حاجي آصف الدوله تفويض شد.
ص: 14
مملكت كرمان و بلوچستان [به] آقاي نايب السلطنه حاكم فرمانفرما
حكومت اصفهان را كما في السابق به نواب والا ظل السلطان داد.
حكومت طهران را به وزارت صديق الدوله.
ايالت رشت را [به] مشير السلطنه.
ايالت كرمانشاهان را كما في السابق به حسنعلي خان امير نظام گروسي واگذاشت.
حكومت عراق را به ساعد الدوله سردار.
حكومت همدان را به شاهزاده عضد الدوله.
حكومت يزد را به نواب والا جلال الدوله مرحمت كرد.
حكومت كاشان را كما في السابق به شاهزاده اعتضاد الدوله داد.
حكومت استراباد را به سردار معظم.
حكومت مازندران را به شاهزاده عين الدوله (حضرت صدراعظم حاليه) داد.
حكومت كردستان را كما في السابق به امير نظام داد.
حكومت خمسه را به علاء الدوله داد.
حكومت قم را كما في السابق به محمد حسن خان معظم الدوله داد.
حكومت ولايات ثلاث كه ملاير و تويسركان و نهاوند است به عبد الحسين خان امير تومان.
حكومت گلپايگان و خوانسار و كمره را [به؟].
حكومت ساوه و زرند را به ميرزا مهدي خان آجودان مخصوص داد.
حكومت گروس را به امير نظام داد.
حكومت بوشهر را به شاهزاده حسام السلطنه.
حكومت عربستان و لرستان و بروجرد به نظام السلطنه داده شد.
حكومت قزوين را [به] سعد السلطنه تفويض كرد.
حكومت شاهرود و بسطام [را به] سردار معظم.
حكومت سمنان و دامغان را به منتظم السلطنه.
حكومت اردبيل و مشكين [را به] علي خان والي.
ص: 15
حكومت نهاوند [را به؟].
توليت خراسان [را به] صدر الممالك.
عربستان و بختياري [را به] سعد الملك.
وزارت جليله خارجه
در شش ماه اول سلطنت، كما في السابق، در جزو اداره صدارت عظمي و رياست جناب ميرزا نصر الله خان مشير الملك (جناب مشير الدوله وزير امور خارجه حاليه) بود.
وزارت عدليه
كما في السابق به عهده شاهزاده ملك آرا موكول شد.
پيشكاري مملكت آذربايجان
بعد از ورود موكب مسعود به طهران، ميرزا علي خان امين الدوله رئيس دار الشوري را به پيشكاري مملكت آذربايجان فرستاد.
وزارت رسائل
وزارت رسائل كما في السابق به ميرزا محمد حسين دبير الملك شيرازي وزير رسائل شاه شهيد سپرده شد و تا زنده بود از اين شغل خلع نشد.
وزارت دفتر
در شش ماه اول سلطنت، وزارت دفتر كشور كما في السابق به دست ميرزا محمد حسين وزير دفتر موكول بود.
تفأل از كتاب مثنوي مولوي
بعد از شهادت شاه شهيد- طاب ثراه- ميرزا فرج الله خان بنان السلطنه، داماد غلامرضا خان آصف الدوله شاهسون خواست بداند كه بعد از رحلت شاه مرحوم كار به چه نحو است. با كتاب مثنوي ملاي رومي فال گرفت اين شعر آمد:
كشته شد شاهي جهاني زنده شدهر كسي از نو خدا را بنده شد
ص: 16
اميرآخور اصطبل همايوني
شاهزاده عين الدوله عبد المجيد ميرزا (حضرت صدراعظم حاليه) از جمله ملتزمين ركاب بود و در آذربايجان سمت پيشكاري ولايتعهد را داشت و ترتيبات و تهيه ورود همايوني را شاهزاده عين الدوله فراهم داشت. امير آخوري و كالسكهخانه و زينخانه و اسلحهخانه و تفنگداران و بعضي مشاغل ديگر در اداره شاهزاده معظم بود و در تمام خدمات مرجوعه به خود، استعداد فطري و صداقت جبلّي خود را نسبت به ولينعمت خود مشهود داشته بود. اعليحضرت همايوني وعده صدارت را در تبريز به او داده بود.
پس از آنكه به طهران آمد خيالاتش با خيالات امين السلطان توافق نميداد، زيرا كه دو شمشير در يك نيام نگنجد، از اين جهت مشاغل خود را به شمس الملك پسرش واگذار كرد و خود به حكومت مازندران رفت و در آنجا چنان عدل و داد را پيشنهاد خود ساخت كه اهالي از حكومت سلمان در مداين سخن ميگفتند.
وزارت خزانه و گمرك
كما في السابق، اعليحضرت همايوني وزارت خزانه و گمرك را در شش ماه اول سلطنت به ميرزا اسمعيل خان امين الملك وزير خزانه واگذاشت.
به دار زدن ميرزا رضاي كرماني را و شرححال خباثت منوالش
ميرزا رضاي كرماني المسكن يزدي الاصل، پسر ملا حسين واعظ يزدي است معروف به ملا حسين محرر ملا علي اكبر زمان مجتهد كرماني. مادر ميرزا رضا خواهر آقا سيد رضاي خياباني است- خيابان نام محلهاي باشد در كرمان- در آنوقت كه مرتكب چنين بزرگ امري شد، سالش چهل بود و قريب بيست سال است كه از كرمان به طهران آمده مشغول دستفروشي است و ارادتي به سيد جمال الدين كه از داعيان بود، داشت و سيد هميشه طالب آشوب و سلطنت جمهوري بود و سال قبل كه سيد را به خواهش يكي از دول خارجه از زاويه عبد العظيم عليه السّلام به افتضاح تحت الحفظ بيرون كردند، ميرزا رضاي ملعون وعده داد كه در همين نقطه قصاص مينمايم و چنانكه خواست نمود و تمام ايام را منتظر بود كه دست يابد و كارش [را] به اجرا رساند، تا در هفدهم ذي القعده به مقصود رسيد.
ص: 17
پس از آنكه او را گرفتند، در عمارت سلطنتي محبوسش داشتند و هر روز از او استنطاق مينمودند. از قراين چيزي بروز نداد و محض حرمت دو ماه محرم و صفر از قصاصش تعويق افتاده، در دويم شهر ربيع الاول پيچيئيل هزار و سيصد و چهارده هجري، ابتداي روز، در ميدان مشق طهران، داري برپا كردند و ميرزا رضا را با موزيك در حالتي كه اطرافش سوار و سرباز بود به آنجا برده به دارش زدند و مردم براي تماشا ازدحام داشتند. پس از آنكه او را به دار زدند خنده كرد و مردم را از دور و نزديك نگريست شايد واسطه پيدا كند. در اين بين، سيدي رسيد و دسته گلي بدو پرانيد. او را گرفتند. گويا سببش معلوم نشد. نسبت جنون به سيد دادند.
ميرزا رضا يك چندي وظيفه خور مرحوم حاجي محمد حسن امين دار الضرب بود و در خانه او منزل داشت زيرا كه امين دار الضرب مريد مخصوص آقا سيد جمال الدين بود.
مارگيران زنجان
در ابتداي سال هزار و سيصد و چهارده، چند نفر از اهالي زنجان به طهران آمدند و از اين پيش هم به طهران آمده بودند و افسون مار داشتند و از طايفه اجاق زنجان بودند كه اين شغل ارثا به آنها رسيده. در هر خانه كه داخل ميشدند، استشمام ميكردند و ميگفتند در اين خانه مار هست يا نيست. اگر بود كلمتي از بر به رمز ميخواندند. آن كلمه اين است: «زبر زبر» فورا در هر نقطه كه مار منزل داشت بيرون آمده خود را برابر او ميافكند، تفي به او انداخته در حال مار ميمرد يا او را زنده گرفته در توبره خود جاي ميداد. سببش را اينطور خود آنها نقل ميكردند كه اين افسون تمام دنيا را به مار آتش ميكند، مگر نزديكي مرا. از اين جهت خود را به من ميرساند! اين جماعت اجاق را اغلبي ديدند و بيشتر دهات طهران رفته مارهاي آنجا را گرفته ميبردند يا ميكشتند. در عهد شاه شهيد يكي از ايشان را به حكم شاه لخت كرده، لنگي باو بستند. در يكي از زيرزمينهاي آجري كه گمان نبود در آن مار باشد، گفت مار بزرگ سياهي دارد و به همين ترتيب ذيل او را گرفت «1».
______________________________
(1). درباره اين مارگيران شرح جالب توجهي نيز در كتاب خاطرات احتشام السلطنه آمده. ص 154- 158.
ص: 18
وزارت انشاي حضور
پس از تشريففرمايي شهرياري به طهران، وزارت انشا و تحريرات حضور خود را به ميرزا فضل الله خان وكيل الملك كه از بزرگان سادات طباطبايي است داد و در تبريز هم اين شغل راجع به او بود، لكن در شش ماه اول سلطنت، وزارت تامه دار الانشاء به دست جناب امين خلوت وزير مخصوص بود.
تاريخ بني ساسان
در آخر سال سيزده و اوايل چهارده، به فرمان اعليحضرت همايوني محمد باقر خان اعتماد السلطنه وزير انطباعات به ميرزا محمد حسين فروغي ذكاء الملك رجوع كرد كه تاريخ ساسانيان را از ابتدا تا انتها ضميمه سالنامه نمايد.
اداره صدارت عظمي
در شش ماه اول سلطنت اعليحضرت همايوني، مشاغل و اداراتي كه در تحت اداره جناب امين السلطان صدراعظم بود، اعليحضرت همايوني تغيير و تبديل نداد و همه نوع استقلال به او داد و بد و خوب تمام مملكت ايران را از او خواست.
صندوقخانه
در شش ماه اول سلطنت، اعليحضرت همايوني كما في السابق اداره صندوقخانه را به دست حاجي امين السلطنه صندوقدار شاه شهيد تصويب فرمود.
حكومت طهران
بعد از تشريففرمايي موكب همايوني، يك، دو ماه اول حكومت، وزارت طهران به دست صديق الدوله بود. پس از آن به شاهزاده نصرت السلطنه سپرده شد و بعد از آن چند ماه ديگر به شاهزاده عبد الحسين ميرزا فرمانفرما موكول شد.
اداره صرف جيب
بعد از ورود مسعود، اداره صرف جيب به نير الممالك پيشخدمت تفويض شد.
ص: 19
امارت توپخانه
در ماه اول و دويم سلطنت، كما في السابق توپخانه به دست نظام الدوله امير تومان بود، پس از آن به محمد صادق خان امير توپخانه قجر كه در عهد شاه شهيد نيز چندي اين شغل با او بود داده شد.
وزارت علوم
وزارت علوم اواخر سلطنت شاه شهيد با جعفر قلي خان وزير علوم بود، اعليحضرت همايوني كما في السابق شغل او را تصويب فرمود.
مدرسه نظامي
مدرسه نظامي معروف به ناصري كه از ايجادات عهد شاه شهيد بود، كما في السابق به ميرزا كريم خان فيروز جنگ منتظم الدوله سپرده شد.
وزارت تلگرافخانه
كه از ابتداي ايجادش در دست عليقلي خان مخبر الدوله بود و نيابتش به عهده پسرش مخبر الملك بود، كما في السابق به مخبر الملك تفويض شد.
وزارت وظايف و اوقاف
پس از آنكه امين الدوله رئيس دار الشوري و وزير وظايف و اوقاف مأمور پيشكاري آذربايجان شد، وظايف و اوقاف را به ميرزا تقي خان مجد الملك برادر امين الدوله دادند.
وزارت پست
وزارت پستخانه در عهد شاه شهيد به عهده ميرزا محسن خان معين الملك پسر جناب امين الدوله بود و اعليحضرت همايوني نيز شغل او را امضا فرمود.
وزارت انطباعات و دار الترجمه
در اواخر سلطنت شاه شهيد، وزارت انطباعات بعد از فوت محمد حسن خان اعتماد السلطنه به برادرش محمد باقر خان اعتماد السلطنه راجع شد. اعليحضرت همايوني نيز شغل او را امضا كرد.
ص: 20
عمارت ييلاقي اعليحضرت شهرياري
در تابستان سال اول سلطنت، شاه ابتدا به سلطنت آباد رفت. پس از آن به قصر نياوران و به ساير شكارگاهها و عمارات سلطنتي خارج شهر طهران نيز براي تفرج تشريف ميبرد، لكن به باغ و عمارت قجر نرفت و به آنجا بيميل بود.
عنوانات سلطنتي
شاه مرحوم «1» هروقت به صدراعظم يا بعضي وزراي نمره اول دستخط ميكرد، در عنوان «جناب» مينوشت. اعليحضرت همايوني بغير از صدراعظم به كسي جناب ننوشت و لفظ «اشرف» هم زياد كرد.
سجع مهر مبارك همايوني
اعليحضرت همايوني را دو، سه مهر باشد كه مربع مستطيل است به فرمان درجات و مشاغل و لقب ميخورد. شعر ذيل به خط نستعليق حكاكي به عقيق است و در سال اول سلطنت ساخته شد:
دميد آيت فتح و ظفر بعون اللهگرفت خاتم شاهي مظفر الدين شاه و دو مهر كوچك ديگر دارد كه «السلطان مظفر الدين شاه» بر آن محكوك است. يكي از آن مخصوص بروات است و آن ديگر در سفر و حضر بايد حاضر باشد، در حقيقت مهر جيبي است و در ايام ولايتعهد مهر كوچكي داشت كه لفظ وليعهد بر آن حكاكي بود. لكن در تمام فرامين و دستخطها صحه مخصوصي دارد كه مشابه به صحه شاه شهيد است. به دست مبارك مينويسد، بيشتر از مركب بنفش و گاهي هم از مركب سياه يا قلم مداد است و سر پاكتها مهر مخصوص رنگي دارد كه از فرنگ آوردهاند.
آداب همايوني با اهالي نظام
سلاطين سابق جواب سلام نظامي نميدادند. اعليحضرت شهرياري از آنوقت كه به تخت سلطنت نشست سلام نظامي را جواب داد و محض احترام با اهالي نظام، هرگاه
______________________________
(1). يعني ناصر الدين شاه.
ص: 21
به ميدان مشق تشريف ميبرد يا از ميان اهالي نظام ميگذرد سوار اسب ميشود و در كالسكه نمينشيند و در هنگام دفيله «1» نظامي ميايستد.
ورود وزراي مختار در خاكپاي مبارك
در اعياد مخصوصه، هريك از وزراي مختار خارجه كه به خاكپاي همايوني تشرف ميجويند، در آنوقت اعليحضرت شهرياري ميايستد و ايستاده با آنها صحبت ميكند. اين روش از اوايل سلطنت شاه شهيد در ايران عادت شد. سابق بر اين سلاطين قاجاريه مينشستند و وزراي مختار در حضور ميايستادند.
ورود علماي عظام در حضور مبارك
هروقت علماي عظام به حضور مبارك همايوني تشرف ميجويند سلام ميكنند و شاه جواب سلام ميدهد و خود روي زمين مينشيند و آنها را نيز اجازه جلوس ميدهد، محض رعايت شرع شريف با زباني ملايم و نرم با آنها سخن ميكند و اغلب از احاديث و امور مذهبيه تكلم ميفرمايد، ميتوان گفت كه اعليحضرت در حفظ قوانين شرع مطاع از ايشان برتر است.
كتابخانه سلطنتي
اعليحضرت همايوني به جهت كمال ميلي كه به علم و دانش دارد، از آنوقت كه به طهران تشريف آورد، در ترقي كتابخانه سلطنتي سعي كرد. اگرچه كتابخانه سلطنتي از سابق بود، لكن شاه از هنگام جلوس هر روزه كتاب بر آن افزود و چون فضلاي مملكت ميل او را به كتاب ديدند، كتابهاي تاريخي و علمي به نام مباركش نوشتند و تقديم داشتند، از جمله خود نويسنده اين كتاب مستطاب قريب پانزده، شانزده كتاب به نام همايونش به اختتام رسانيدم.
ميتوان گفت امروزه كتابخانه سلطنتي با كتابخانههاي فرنگ برابري دارد. سه كتابخانه دارد يكي در اطاق موزه، يكي در عمارت مخصوص، يكي در حرمسرا.
______________________________
(1).Defile به معناي گذشتن افراد نظامي از جلو فرمانده قواي مسلح.
ص: 22
كتابخانه مباركه به دست لسان الدوله كتابدار است كه در تبريز اين شغل را داشت. مردي دانشمند [است] و در زبان فرانسه بهره كامل دارد.
رياست خلوت همايوني
در آذربايجان، در ولايتعهد، رياست خلوت با شاهزاده روح الله ميرزا نصرت السلطنه پيشخدمتباشي بود. بعد از ورود به طهران نيز رياستش با نصرت السلطنه شد. نظم خلوت با ميرزا عبد الحسين خان ناظم خلوت حاليه ملقب به مستعان السلطنه است. يك، دو سال در اوايل سلطنت، اختيار تامه خلوت همايوني موكول به خان بصير السلطنه پيشخدمت بود. دوباره چون از خان خان خيانت ديدند به خود ناظم خلوت حاليه داده شد. پنجاه سال است كه ناظم خلوت، با كمال صداقت و خداترسي و شاهپرستي به اعليحضرت همايوني خدمت ميكند و جز راستي افعال و درستي اقوال از او چيز ديگري ديده نشده. امروزه در حقيقت رئيس خلوتسراي همايوني است و جز ولينعمت خود ديگران را نميشناسد.
عدالت ذات همايوني
در عهد سلاطين سابق ايران، بستگان مخصوص و خانواده ايشان نسبت به رعايا و زيردستان خود ظلم و ستم ميكردند و احدي را قدرت نبود كه دادخواهي خود را به پادشاه نمايد. ناچار ظلم را بر خود هموار ميداشتند. پس از آنكه اعليحضرت همايوني جالس تخت جهانباني شد يكباره آن رسوم زشت را كه سالها در مملكت ايران رواج بود منسوخ داشت. هرگاه يك تن از پسران يا باريافتگانش جزئي تعدي ميكرد و به زيردستش بيحساب ميگفت فورا او را به معرض قصاص ميرسانيد و از شئوناتش ميكاست. چنانكه وقتي نوكرهاي شاهنشاهزاده اعظم نواب والا شعاع السلطنه، با طلاب مدرسه سپهسالار نزاع كردند، فورا حكم كرد شاهزاده اجلال الدوله پيشكاري شعاع السلطنه را با چوب و فلك فرستاد تا در حوالي مدرسه تنبيهش نمايند و نيز وقتي معتمد خاقان پيشخدمت مخصوص با يكي از اجزاي اداره پليس جنگ كرد، اعليحضرت حكم كرد معتمد خاقان را به نزد مرحوم مختار السلطنه وزير پليس و نظميه
ص: 23
بردند كه در آنجا او را سياست و تنبيه نمايد. اين عدل و عدالت و انصاف و نصفت باعث اين شد كه احدي از نوكر باب در عهد سلطنتش به رعيت و زيردست تعدي و ظلم نكرد.
شاه ميان فرزند و نوكر و رعيت هيچ فرق نميگذارد و همه را به يك چشم ميبيند.
خداوند تعالي عمرش را پايدار و دولتش را برقرار گذارد.
التفات همايوني درباره صدراعظم
بعد از تشريففرمايي به دار الخلافه، محض مرحمت و اظهار خشنودي خود از امين السلطان صدراعظم، به يك ثوب جبه مرصع به جواهر گرانبها كه دورهاش از مرواريد دوخته شده بود و بيست و پنج هزار تومان قيمت داشت او را مخلّع داشت.
عدم ملاقات اعليحضرت با علما
مرحوم شاه شهيد را دأب اين بود كه چند روز به عيد نوروز مانده علماي بزرگ طهران را ديدن ميكرد و در خانه بعضي از وزرا نيز به مهماني ميرفت، لكن اعليحضرت شهرياري غير از خانه صدراعظم به خانه احدي تشريف نبرد و در اين مدت سلطنت، يك دفعه به يوسف آباد «1» منزل ييلاقي امير خان سردار سپهسالار به ناهار رفت.
موقوف كردن غلامبچگان را در حرمسراي سلطنتي
پادشاهان گذشته را رسم و عادت بود كه ده، بيست نفر پسران ده، دوازده ساله را به اسم غلامبچگي به حرمسراي خود جاي ميدادند و رئيسي براي آنها از خود آن جوانان ترتيب داده، غلامبچهباشياش ميخواندند. پس از آنكه اعليحضرت شهرياري به تخت نشست اين روش را موقوف كرد و محض كمال غيرت و حفظ ناموس، اين نوع جوانان را به حرمسرا راه نداد.
تسليت و تهنيت امپراطوران عظيم الشأن به اعليحضرت همايون
پس از قضيه شاه شهيد- طاب ثراه- و جلوس ابد مأنوس، تمام سلاطين و
______________________________
(1). همينجا كه اكنون بيمارستان شماره 501 ارتش قرار دارد.
ص: 24
فرمانفرمايان جهان تلگرافات تسليت و تهنيت جلوس به حضور انور همايوني زدند و نيز رعاياي ايران كه در خاك خارجه بودند عرايض تأسف و تبريك عرض كردند.
ورود منيف پاشا
چون منيف پاشا سفير فوق العاده دولت عثماني مأمور تهنيت جشن شاه بود در عشر آخر ذي قعده (1313) به دار الخلافه آمد. بعد از قضيه ناگهاني، به اعليحضرت سلطان عبد الحميد خان مأموريت خود را تلگراف زد. از طرف دولت عثماني قدغن شد كه به طهران انتظار جلوس همايوني را داشته تا ابلاغ تبريك سلطنت را به خاكپاي همايوني بنمايد.
تولد ناصر الدين ميرزا
در شب چهارشنبه بيست و نهم ذي قعده (1313)، از نواب عليه عاليه سرور السلطنه، گرامي دختر مرحوم فيروز ميرزاي فرمانفرما ابن نايب السلطنه عباس ميرزا، پسري متولد شد. اعليحضرت همايوني به فال نيك گرفته، اسم جد بزرگوارش را به او داده ناصر الدين ميرزا ناميد.
سفارت دربار مسكو
چون در ابتداي سال (1314)، جلوس امپراطور نيكلاي دويم به تخت سلطنت روسيه ميباشد، از طرف اعليحضرت همايوني نواب والا ملك آرا عم اعليحضرت شهرياري به تبريك اين جشن به دربار مسكو مأمور شد و در هشتم ذي حجه (1313) از طهران عازم شد و اعضاي اين سفارت از قرار ذيل است:
اميرزاده محمد ميرزا، «1» مدير الملك «2»، علي قلي خان مترجم «3»، امان الله ميرزا، ميرزا حسن خان مترجم و نيز معاون الدوله قونسول تفليس و ميرزا عبد الحسين خان قونسول عشق آباد در موقع تاجگذاري در مسكو خواهند بود.
______________________________
(1). پسر ارشد عباس ميرزا ملك آرا.
(2). ميرزا محمود خان فومني كه باغ مديريه رشت بدو منسوب است.
(3). عليقلي خان مشاور الممالك انصاري.
ص: 25
گرفتاري اشرار ايل زرگر
در ماه ذي قعده، حسام لشكر امير تومان مأمور گرفتاري چند نفر اشرار ايل زرگر بود كه مشغول راهزني بودند. در ماه ذي حجه آنها را گرفتار كرده به دار الخلافه آورده محبوس داشتند.
واقعه ارض اقدس
چون خبر شاه شهيد به خراسان رسيد، در صحن مطهر بناي عزاداري نمودند. حسين نام پسر كربلايي حسن ضرابي، از تأسف اين واقعه، حالتش ديگرگون شد و به بام نقارخانه برآمد و از بياعتباري دنيا سخن گفت و خود را به زير انداخت و استخوان پهلويش بشكست و بعد از چند ساعت رحلت كرده او را در آستانه مقدسه دفن كردند.
ماده تاريخ شهادت و تهنيت جلوس
ميرزا محمود خان مفتاح الملك نايب اول وزارت خارجه و مدير رموز دولتي، ماده تاريخ ذيل را در شهادت شاه شهيد و جلوس ابد مأنوس سروده:
چونكه از «ملك و تخت سلطنتي» (2055)به كران رفت «ناصر الدين شاه» (742)
گشت تاريخ از براي جلوسزي شهنشه مظفر الدين شاه «1» (1313) و نيز ميرزا مهدي خان رضوان الملك، ماده تاريخ ذيل را در سال شهادت گفته است:
به تاريخ اين وقعه رضوان جنتبه سر بر زد و گفت «رضوان بميرد» و نيز محمد ابراهيم خان صديق خلوت متخلص به «خلوتي»، قصيدهاي در شهادت گفته و قطعه ذيل تاريخ سال شهادت است:
شاه در فردوس شد با ساقي كوثر قرينبر به جاي چتر شاهي نخل طوبا سايهبان
خلوتي تاريخ قتل شاه را زد اين رقم«شد شهيد كين «2» اعدا چون علي شاه جهان»
______________________________
(1). وقتي «ناصر الدين شاه» (742) را از «ملك و تخت سلطنتي (2055) برداريم 1313 به دست خواهد آمد يعني سال جلوس مظفر الدين شاه.
(2). متن: كن اعدا.
ص: 26
تعزيهداري بر شاه شهيد
بعد از شهادت شاه شهيد، در تمام بلاد ايران، در محافل و مجالس و مساجد و معابد قريب يك هفته مجلس فاتحه منعقد بود و انواع خيرات و مبرّات براي روح پرفتوحش تقديم داشتند.
سفارت مؤيد الدوله
در بيستم ماه مه (1896) ميلادي هفتم ذي حجة الحرام (1313)، وليعهد دولت اطريش و مجارستان، آرشيدوك شارللوي، وفات كرد. شاهزاده مؤيد الدوله «1» از طرف قرين الشرف براي تعزيت به اطريش به سفارت رفت.
معاودت وزير مختار روس
موسيو بوتسوف، وزير مختار دولت روسيه، كه احضار به دربار روس شد [ه] بود در ماه ذي حجه به طهران معاودت كرد.
آمدن وزير مختار آلمان
بارون كرتزگرينبو، وزير مختار آلمان، به جهت اقامت دربار طهران در ماه ذي حجه (1313) وارد شد.
بيرون آمدن اهالي دار الخلافه از لباس عزا
از روز شهادت شاه شهيد، تمام طبقات چاكران دولت ملبس به لباس سياه و اهالي نظام روي شير و خورشيد كلاه و يراق سرداري را به تور مشكي پوشانيده بودند و سربازان تفنگها را واژگون دوش ميگرفتند و غير از موزيك عزا لحني ديگر نميزدند.
در روز هيجدهم كه روز عيد مبارك غدير خم بود، اعليحضرت همايوني از عرض راه تبريز، به جناب صدراعظم تلگراف فرمودند كه محض شرافت اين عيد سعيد قدغن نماييد كه لباس عزا را بيرون آورده، به جامه ديگر ملبس شوند و تا آن روز يك ماه و يك روز تمام بود كه جامه سوگواري بر تن داشتند.
______________________________
(1). ابو الفتح ميرزا پسر سلطان مراد ميرزا حسام السلطنه.
ص: 27
اقامت وزير مختار اطريش در طهران
كنت اپرژزي وزير مختار دولت اطريش و مجارستان كه مأمور به اقامت دار الخلافه طهران بود در نوزدهم ذي حجة الحرام وارد دار الخلافه شد.
آتشبازي و چراغان ورود مسعود
قبل از تشريففرمايي به دار الخلافه، خيابانها و معابر را به طاقهاي نصرت و پارچهها و بيرقها زينت دادند و سه شب متوالي بعد از ورود اعليحضرت، در تمام مغازهها و حجرات و كاروانسراها و عمارات دولتي و خيابانها و توپخانه و سبزه ميدان چراغان مفصل بود و آتشبازي دولتي نيز اين سه شب برپا بود. لكن اعليحضرت شهرياري در روز يكشنبه بيست و پنجم ذي الحجه وارد شد و از حياط تخت مرمر به عمارت گلستان تشريف آورد و لدي الورود با هيئت عزاداري به تكيه دولتي كه مزار شاه شهيد امانت بود، نزول فرمود و لازمه زاري و بيقراري را درباره پدر بزرگوارش مرعي داشت.
نطق اعليحضرت شهرياري
پس از آنكه در روز يكشنبه بيست [و] پنجم، اعليحضرت شهرياري به دار الخلافه تشريف آورد در اطاق بادگير به سلام خاص نشست، نطق ذيل را كه شامل مطالب عاليه و مسائل مهمه است، با زبان درربار تنطق فرمود:
بحمد الله تعالي از اين راه دور سلامت به منزل رسيديم و بر تخت موروث نياكان خود قرار گرفتيم. ابتداي هر كاري را بايد به نام خدا كرد و شكر او را بجاي آورد، پس ما به نام خداوند ابتدا كنيم و خود را به حول و قوه الهي سپردهايم و اين تكليف عمده و مهم را كه شاهنشاهي مملكت ايران و حفظ ملت حضرت خير الأنام است برعهده گرفتيم و ترويج دين مبين را فرض ذمه خود دانسته و ميدانيم، نگاهباني و پرستاري اين مملكت را بر ذمه همت خود واجب فرموديم. اميدواريم به توفيق خداوندي رعاياي اين مملكت را كه وديعه الهي هستند و به دست قدرت الهي به كف كفايت ما سپرده شدهاند، طوري به عدل و آسايش نگاه داريم و در ترقي و آبادي مملكت بكوشيم كه موجب رضاي خداوندي شود. در حفظ و استحكام روابط دوستانه كه بين دولت قوي شوكت ايران و دول معظمه متحابه برقرار است سعي بليغ فرمائيم و
ص: 28
ان شاء الله تعالي در اين مقاصد حسنه ما، عموم رعاياي مملكت ما هم طوري همراهي و صداقت و غيرت اظهار خواهند كرد كه در عصرهاي آينده موجب افتخار آنها باشد.
ما و همه اهالي ايران يقين داريم كه پدر بزرگوار تاجدار ما در راه دين خدا شهيد شده است و در سلاطين اسلامي مقامي عالي گرفته است. نبايد هيچوقت از دعاي خير در حق ايشان غفلت كنيم و در موقع شهادت شاهنشاه شهيد، تمام اهالي مملكت طوري عزاداري كردند و از جلوس ما آنقدر خوشحالي نمودند كه خاطر ما را از خودشان راضي كردند و حقيقة نوكرهاي ما هم از جان و دل با جان و مال حاضر خدمت شدند [و] صداقت و دولتخواهي خودشان را به ما ثابت كردند. بر ما واجب است كه به مراحم همايوني خود پاداش خدمات همگي را كاملا ادا فرماييم و هم به شكرانه عنايات الهي ماليات نان و گوشت را كه محتاج اليه عموم ناس است، در تمام مملكت ايران بخشيديم و معاف ابدي فرموديم و مقرر فرموديم چاپ كرده به تمام ولايات بفرستند و منتشر نمايند.
جناب صدراعظم هم كه يكي از بزرگترين نوكران تربيتشده عصر شاهنشاه شهيد و چاكران مجرب و مهذب است و در اين موقع هم خدماتي نمايان كه شايان خيلي تحسين است به دولت ما نموده و خاطر همايون ما را كاملا از غيرت و صدق ارادت خود مسرور داشته است و بقاي او را به اين منصب جليل امضا فرموديم و بايد خاطر همايون ما را در كليه امور خرسند و فرمايشات مقرره ما را در امورات كشوري و لشكري به موقع اجرا بگذارد كه زياده بر سابق مراحم شاهانه را جلب نمايد، با كمال اقتدار و استظهار به مراحم شاهانه به انجام خدمات دولت مشغول خواهد بود.
صورت خطابه سفير عثماني در خاكپاي مبارك
در روز بعد از ورود، تمام وزرا و سفراي مختار دول «1» خارجه به حضور مبارك همايوني تشرف جسته، تهنيت جلوس را از طرف سلاطين و خودشان خطابه عرض كردند. از جمله منيف پاشا سفير كبير دولت عثماني بود كه خطابه ذيل را عرض و انشا كرد:
بنده بيمقدار چنانچه در پيشگاه اعليحضرت همايون پوشيده نسبت با مأموريتي فوق العاده فرستاده شده بود، اما بر مقتضاي تقدير حيّ قدير آن مأموريت به صورت ديگر تحويل يافت. اين واقعه ناگه ظهور «2» هرچند در اسلامبول به همه اولياي دولت در اثناي راه
______________________________
(1). متن: دولت
(2). ظاهرا «ناگه ظهور» به معناي غير مترقبه، نابيوسان، غير منتظر است.
ص: 29
اجراي اين سفارت مزيد افسوس را باعث گرديد ولي چون جلوس پادشاه بلند اقتداري مثل اعليحضرت شهرياري را بالارث و الاستحقاق به تخت سلطنت ايران نتيجه بخشيد، لله الحمد همه را تسلي كامل حاصل شد. بنابراين، [به] موجب دستور العمل تازه [اي] كه از جانب سنّي الجوانب متبوع مفخم خود پادشاه آل عثمان السلطان بن السلطان بن السلطان عبد الحميد خان ثاني به بنده رسيده است، بعد از آنكه به حضور مهر ظهور اعليحضرت شهرياري تعزيت و دلسوزي خودشان را عرض و بيان نماييم، مراسم تبريك و تهنيت را بجاي آورم و با اين وسيله موالات كامله و مناسبات حسن همجواري كه از عهد قديم تيمّنا در ميان دو دولت بزرگ اسلام پايدار است تأكيد ميكنم.
اعليحضرت شاهنشاه متبوع مفخم من، حسن نيات ملوكانه كه از اجداد امجاد خودشان نسبت به دولت عليّه ايران گرامي يادگاري است و از شوائب ريب و ريا عاري، در هر موقع و به هر وسيله به ايران علائم علنيه آن حاضرند و اميدوارند كه ذات ستوده صفات شاهانه هم در مقابل آنچه موافق شأن معالي نشان خودشان ميدانند به منصّه ظهور برسانند. من چنانچه سابقا هم چهار سال تمام در پايتخت ايران بودم و همه قسم هم خود را به حفظ و حراست منافع دولتين مصروف ميداشتم، اين دفعه با همان خلوص نيت خدمت محوّله را انجام داده مايه سعادت و خوشبختي خود خواهم دانست.
خطابه جوابيه اعليحضرت به منيف پاشا سفير كبير
مطلع هستم و ميدانم كه جناب شما از واقعه موجعهاي كه مأموريت اوليه شما را تبديل نمود اظهار تأسف و تأثر نمودهايد، از اينگونه حسن نيت شما نهايت رضايت را داريم.
اعليحضرت سلطاني چه در موقع شهادت شاهنشاه سعيد ماضي- رحمه الله تعالي- و چه در جلوس ما به تخت موروثي به قدري اظهار مشاركت و ملاطفت نمودهاند كه مزيدي بر آن متصور نيست و مخصوصا مأموريت شما به سمت سفارت فوق العاده، براي تبليغ تعزيت و تبريك، بهترين علامت دوستي قلبي ايشان است.
شاهنشاه ماضي پادشاه بزرگي بود و از ايشان مكرر شنيدم كه به اتحاد مابين اين دو دولت اسلام قدر و قيمت ميگذاشتند. تأسّي من به ايشان امري است طبيعي. علاوه بر آن، عقيده و سليقه شخصي من بر اين است كه هرقدر روابط دوستي اين دو دولت مستحكمتر «1» شود و بر مراتب صفا و حقيقت آن بيفزايد، بر فوايد جهت جامعه اسلاميت ميافزايد و اسباب خوشبختي مملكتين است، درصورتيكه اعليحضرت سلطان به توسط شما اينطور اظهار به ارائه ادلّه
______________________________
(1). متن: متحكمتر شود.
ص: 30
علنيه وداد مابين دولتين «1» فرمودهاند و عقيده ما هم اين است، به توفيقات رباني بايد در استحكام اين دوستي مقدس مطمئن شد. البته شما با خيرخواهي و بلاغت كاملي كه داريد اين مراتب را با درجه كامل تشكر و امتنان به اعليحضرت سلطان كاملا بيان خواهيد نمود.
مأموريت سابق شما را در نظر داريم و يقين دارم خيرخواهي را با وسعت خيال و بصيرت توأم داريد و مصروف حفظ منافع و ازدياد دوستي طرفين خواهيد نمود. در اين مقصود ما كمال همراهي را با شما خواهيم كرد و به صدراعظم مخصوصا سفارش ميكنم كه [در] اجراي اين نيت حسنه ما مبني بر اتحاد دولتين اهتمام وافي نمايد و روابط دوستي بيش از همهوقت در ميان طرفين مستحكم گردد.
خطابه معروضه مسيو دبالوا وزير مختار فرانسه دوين سفرا
با كمال افتخار در موقع جلوس همايون بر سرير سلطنت و سلامت ورود به پايتخت مملكت، تبريك و تهنيت صادقانه هيئت سفرا را به عرض ميرسانم و اطمينان ميدهم كه هريك از ماها براي سعادت شخص همايون و شوكت ممالك محروسه از صميم قلب دعا ميكنيم و بعد از اصابت واقعه موجعه به اين مملكت، امنيت عمومي چنان برقرار بود كه با كمال مسرت تكليف خود ميدانم كه از مراقبت صدراعظم تمجيد و تعظيم نماييم. خدمتي را كه اعليحضرت همايوني، نظر به كمال رأفت و مقيد بودن بدانچه به صلاح عامه عايد گردد به ايشان رجوع فرموده بودند، در نهايت خوبي انجام دادند.
صورت خطابه جوابيه به سفير مزبور كه به توسط ناصر الملك از طرف اعليحضرت همايوني ابلاغ شد
از تهنيتهاي قلبي كه در موقع ورود ما به پايتخت مملكت خودمان و جلوس ما به تخت موروثي نياكان از طرف كرديپلوماتيك «3» اظهار نمودند خيلي مسرور شدم و اظهار امتنان مينمايم. در اين موقع با حضور كر ديپلوماتيك لازم ميدانم به خاطر بياورم كه همه سلاطين معظم و رؤساي دول متحابّه به قدري در واقعه مؤلمه و در جلوس اظهار مشاركت نمودند كه هرگز فراموش نخواهم كرد و شما نمايندگان دول متحابّه طوري اظهار همراهي قلبي در وقايع
______________________________
(1). متن: دو دولتين.
(2).Doyen به معناي شيخ السفرا. در عرف ديپلوماتيك هر نماينده سياسي كه مدت اقامتش در كشوري از ديگر نمايندگان سياسي بيشتر باشد شيخ السفرا يا مقدم السفرا خوانده ميشود و در مواقع لزوم وي سمت نمايندگي از جانب كر ديپلوماتيك را بر عهده خواهد داشت.
(3).Corps Diplomatique به معناي مجموع هيئتهاي نمايندگي سياسي خارجي در يك كشور.
ص: 31
اخيره نمودهايد كه بايد از هريك [از] شما اظهار امتنان نمايم. مسرت مخصوص دارم كه مراتب صداقت و كفايت و دولتخواهي صدراعظم را كه طرف اعتماد تام و تمام ما است، از لفظ شما هم بشنوم و واقعا تأثير اهتمامات صدراعظم در آرامش مملكت و اظهار بستگي كاملي كه رعاياي ما با ما كردند به ما معلوم گرديد و اميدواري ميدهد كه اجراي خيالات ما براي ترقي اين مملكت به دستياري اين وزير سهل خواهد بود. حفظ روابط دوستي مابين ايران و دول معظمه- كه شما از جانب آنها مأمور هستيد- محل توجه مخصوص ما خواهد بود و در اين باب مسلما تأسي به پدر بزرگوار تاجدار خود خواهيم كرد.
ورود علماي عظام در حضور انور همايوني
روز سهشنبه بيست و هفتم و روز چهارشنبه بيست و هشتم ذي الحجة الحرام، علما و مجتهدين دار الخلافه به حضور همايوني تشرف جسته و تبريك ورود نمودند.
ايجاد روزنامه شرافت
در سال اول سلطنت، ميرزا علي محمد خان مجير الدوله مستوفي اول و رئيس دار الترجمه و دار الطباعه كه از دانشمندان بزرگ اين مملكت است و در فن انشا و ترسل عبد الحميد «1» و ابن العميد «2» شاگرد دبستان وياند و در تمام روزنامجات دولتي و جرايد اطلاع از منشآت او است، روزنامه مصوّر مسمّي به «شرافت» در شرح حالات رجال دولت ايجاد كرد، چنانكه در عهد شاه شهيد روزنامه شرف كه بدين منوال بود از نگارشات وي است.
______________________________
(1). عبد الحميد كاتب يا بهتر بگوييم عبد الحميد بن يحيي بن سعد، كاتب مروان، آخرين فرد خاندان بني اميه، مقتول در 132 كه در بلاغت ضرب المثل بود.
(2). ابن العميد ابو الفضل محمد بن حسين عميد از رجال عصر ديالمه و منشيان نامور چنانكه ميگفتند فن انشا، از عبد الحميد آغاز شد و به ابن العميد پايان يافت.
ص: 33
[وقايع سال 1314] التفات شهرياري درباره زوجه سفير كبير
در عشر اول محرم 1314، شمس الدين بيك سفير دولت عثماني به حضور همايوني تشرّف جست و مرخصي گرفت كه به مملكت خود برود. اعليحضرت همايوني محض التفات درباره سفير يك قطعه «نشان آفتاب» به زوجه مشار اليه مرحمت كرد.
فوت قوام الدوله
ميرزا عباس خان قوام الدوله تفرشي وزير امور خارجه- كه اسمش با او بود و رسمش با جناب مشير الملك «1»- در روز چهارشنبه هيجدهم محرم الحرام (1314)، در سن هفتاد و هشت در طهران، رحلت كرد. سبب ناخوشياش سكته ناقص سال قبل بود.
ورود وزير مختار بلژيك
در بيست و دويم محرم الحرام (1314)، بارن بيانس وزير مختار دولت بلژيك به اقامت در دار الخلافه طهران وارد شد و در روز سوم ورود، در صاحبقرانيه به حضور همايوني تشرف جست و نامه اعليحضرت پادشاه بلژيك را بلا واسطه تقديم داشت.
ورود وزير مقيم ايطاليا
در بيست و سوم محرم الحرام (1314)، شواليه فليس يانسا، از طرف دولت ايطاليا به
______________________________
(1). مشير الملك يعني ميرزا نصر الله خان نائيني كه بعدها لقب مشير الدوله و سمت وزارت خارجه يافت و پس از عين الدوله به صدارت رسيد.
ص: 34
وزارت مقيم طهران مأمور شد. در روز سوم ورود به خاكپاي همايوني تشرف جست و نامه اعليحضرت پادشاه ايطاليا را تقديم داشت.
لقب اعتضاد السلطنه
نواب والا حسينعلي ميرزا فرزند حضرت اشرف وليعهد گردون مهد كه اعليحضرت همايوني يك نوع دلبستگي بدو دارد در ماه صفر المظفر (1134) به لقب اعتضاد السلطنه ملقّب شد.
وزارت قورخانه به صنيع الدوله
مرتضي [قلي] خان صنيع الدوله پسر عليقلي خان مخبر الدوله وزير داخله كه سمت مصاهرت شخص اقدس همايوني را دارد و در علوم داخله و خارجه و فنون صنايع مختلفه قدرتي كامل حاصل كرده، در صفر المظفر (1314) به وزارت قورخانه نائل ميشود.
حكومت عراق به ساعد الدوله
در ماه صفر المظفر (1314)، حبيب الله خان ساعد الدوله سردار امير تومان تنكابني «1» كه از بزرگترين امراي ايران است به حكومت عراق و رياست قشون آنجا مفتخر ميشود.
لقب يمين السلطان
محمد حسين ميرزا امير آخور شاه شهيد در ماه صفر المظفر (1314) ملقب به يمين السلطان ميشود.
لقب قوام الدوله
بعد از فوت ميرزا عباس خان قوام الدوله وزير امور خارجه، لقبش را به ميرزا محمد علي خان معاون الملك مستوفي اول، پسر آن مرحوم، در ماه صفر المظفر (1314) داده ميشود و ميرزا احمد خان مستوفي پسر معاون الملك ملقب به معاون الملك ميشود.
______________________________
(1). متن: همهجا تنكاباني، حبيب الله خان ساعد الدوله تنكابني پدر محمد ولي خان سپهسالار تنكابني است.
ولي خان پدر حبيب الله خان در جنگ و محاصره هرات كشته شد.
ص: 35
لقب وكيل الدوله
ميرزا محمد خان مستوفي اول وكيل امورات آذربايجان و كرمانشاهان و ولايات ثلاث و همدان در ماه صفر المظفر (1314) ملقب به وكيل الدوله ميشود.
فوت حاجي شيخ جعفر
حاجي شيخ جعفر مجتهد ساكن كرمان، در روز شانزدهم محرم الحرام (1314)، از اين جهان به جنان جاويدان خراميد.
رياست قشون آذربايجان
پس از آنكه جناب امين الدوله پيشكار مملكت آذربايجان شد، رياست قشون آنجا به شاهزاده حاجي بهاء الدوله امير تومان داده شد «1»، در ماه صفر المظفر 1314.
لشكرنويسباشي آذربايجان
حاجي ميرزا ابو القاسم مشير لشكر كه از وزراي شوراست، در ماه صفر المظفر (1314)، لشكرنويسباشي آذربايجان ميشود و شغل لشكرنويسي او را به برادرش ميرزا محمود خان مستوفي دادند.
لقب حاجب الدوله
مصطفي قلي خان قاجار فراشباشي كه در آذربايجان نيز اين منصب را داشت، در ماه صفر المظفر (1314) ملقب به حاجب الدوله كه لقب اين شغل است سربلند ميشود.
رياست مخزن
در ماه صفر المظفر (1314)، رياست مخزن تداركات ملبوس نظام به حاجي حسينقلي خان نظم السلطنه مرحمت شد.
فوت حاجي علي آقاي تبريزي
حاجي علي آقاي تبريزي كه از محترمين امام جماعت بود در روز نهم صفر المظفر (1314) وفات كرد.
______________________________
(1). حاجي ساسان ميرزا بهاء الدوله پسر حاجي بهمن ميرزا بهاء الدوله پسر فتحعلي شاه.
ص: 36
وفات آقا شيخ محمد تقي
آقا شيخ محمد تقي بجنوردي مجتهد كه از بزرگان علماي مشهد مقدس بود، در عشر اول هزار و سيصد و چهارده، در ارض اقدس، وفات كرد. در طهران و تمام بلاد خراسان مجلس فاتحه گرفتند.
تعزيهداري
در عشر اول محرم الحرام (1314)، در تكيه دولتي نياوران، يك مجلس روضهخواني مختصر منعقد شد و بعد در عشر سوم صفر المظفر مجلس تعزيهداري مفصل در همانجا انعقاد يافت. اعليحضرت همايوني هر روزه در محلي مخصوص تشريف آورده، استماع ذكر مصيبت فرموده و با سوزش قلب ناله و بيقراري مينمود.
تشرف وزير مختار آلمان
روز پنجشنبه بيست و ششم صفر المظفر (1314)، وزير مختار آلمان مقيم دار الخلافه به حضور همايوني تشرف جسته و نامه امپراطور آلمان [را] كه مبني بر تهنيت و تبريك جلوس بود تقديم داشت.
مرحمت شدن رياست جنگ به سردار اكرم «1»
بعد از شهادت شاه شهيد، رياست قشون دو، سه ماه در تحت اداره صدارت عظمي بود.
در عشر آخر صفر المظفر (1314)، رياست قشون به محمد باقر خان سردار اكرم مرحمت شد و ملقب به سردار كل شد و در اطاق نظام مجلسي از تمام رؤساي قشون ترتيب داده، صدارت عظمي ابلاغ نطق همايوني را نمود كه بعد از اين شخص مقدس پادشاه به اداره قشون رسيدگي ميفرمايد.
مضمون دستخط همايوني
جناب اشرف صدراعظم، چون حسن اداره و نظم قشون ظفرنمون دولت ابد مقرون از
______________________________
(1). از اين مرد كه پدر شوهر تاج السلطنه دختر ناصر الدين شاه بوده در كتاب خاطرات تاج السلطنه مكررا به بدي ياد شده.
ص: 37
امورات معظمه و تكاليف مخصوصه سلطنت است و علي العجاله زايد الوصف از حدود انتظام خارج گرديده و بلكه به مقام انفصام رسيده است، عزم ما بر اين جزم شد كه خودمان به نفس نفيس توجه كامل در اين ركن عمده شامل فرموده، براي ابلاغ اوامر قضا مظاهر همايوني به عموم قشون و اجراي احكام قدر نظام در امر قشون و نظام و ايفاي مقتضيات آحاد و افراد قشون ظفر فرجام شخص مجرب و مهذب در فنون و علوم نظامي كامل و معروف بين الأقران و الأماثل را منتخب فرماييم كه مقاصد و نيات ما را در انتظام عمل قشون كاملا اجرا داشته، و في الحقيقة آنطوري كه سزاوار است همت فدويانه در اين خدمت گماشته و خاطر ما را آسوده دارد، لهذا محمد باقر خان سردار اكرم را كه دولتخواهي و كارآگاهي منتخب و در خدمات نظامي ابا عن جد متكفل و مجرب از هرگونه نقايص مهذب و محل اطمينان وثوق مخصوص ماست، براي اين منظور قضا ظهور انتخاب و او را به سردار [ي] كل قشون نظام و غير نظام از افواج و توپخانه و سوار و عموم طوايف قشوني برقرار فرموديم كه تكليف رياست خود و وساطت مابين ما و اداره قشون را كما يليق به عمل آورده و به موجب صدور اين دستخط مطاع از حالا به بعد عموم صاحبمنصبان و امراي تومان و سرداران و آحاد و افراد قشون او را سردار مستقل خود دانسته، نهايت اطاعت و همراهي و موافقت را به عمل آورده، خاطر ما را از انتظام عمل قشون و نظام آسوده دارد و مطالب راجعه به امور قشون را هفتهاي دو روز به آن جناب اشرف اظهار داشته و به عرض همايون ما رسانده احكامي كه لازم است صادر گردد. شهر صفر المظفر 1314.
امارت توپخانه
بعد از شهادت شاه شهيد، امارت توپخانه در دست ميرزا ابراهيم خان نظام الدوله بود. در ماه صفر المظفر (1314)، رياست توپخانه به محمد صادق خان امين نظام قاجار مرحمت شد.
قيمت گوشت در تبريز
در ماه صفر المظفر (1314)، قيمت گوشت در تبريز به يك من يك تومان رسيد و تا حال به اين قيمت نشده بود و بعد از چند ماه ارزان شده.
حكومت خوي و اروميه و سلماس
در ماه صفر المظفر (1314)، حكومت خوي و اروميه و سلماس به شاهزاده
ص: 38
ظفر السلطنه «1» مرحمت شد.
حكومت طهران
در ماه ربيع الاول (1314)، حكومت طهران و وزارت پليس و احتساب و قراسوران و سواره قرت بيگلو و حكومت ساوه و زرند و شاهسون بغدادي را به شاهزاده عبد الحسين ميرزا فرمانفرما سالار لشكر كه سمت مصاهرت اعليحضرت همايوني را دارد مرحمت شد.
ايالت فارس به ناظم الدوله
ميرزا اسد الله خان ناظم الدوله كه از سادات رفيع الدرجات سلسله طباطبايي تبريزي است و در علوم خارجه و داخله و فنون سياسي و حسن اخلاق و اطوار و نجابت فطري و سلامت طبع و صداقت گفتار و صحت رفتار يگانه عصر خود بود و سابقا به مأموريتهاي عمده از قبيل سفارت كبري رفته بود، در ماه ربيع الاول (1314)، به فرمانفرمايي فارس مفتخر شد و به يك ثوب پالتوي ترمه و سردوشي الماس مخلّع گرديد و نيابت حكومتش به عهده سعيد السلطنه امير تومان برادرزادهاش موكول گرديد.
رياست قشون عربستان و لرستان
در ماه ربيع الاول (1314)، رياست قشون عربستان و لرستان و بروجرد به عبد الله خان ساعد السلطنه سردار مرحمت شد.
استيفاي قورخانه
در ماه ربيع الاول (1314)، استيفاي قورخانه به حاجي ميرزا ابو القاسم خان معتمد نظام مرحمت شد.
______________________________
(1). شاهزاده عزيز الله ميرزا پسر سلطان جلال الدين ميرزا پسر فتحعلي شاه كه از زيبارويان قاجار و از بركشيدگان ميرزا حسين خان سپهسالار قزويني بود.
(2). يعني خوزستان.
ص: 39
بازار مظفري
در شهر سمنان بازارچه كهنه [اي] بود كه خراب شده بود. شاهزاده سردار معظم «1» (نواب والا امير خان سردار سپهسالار) قدغن كرد او را از گچ و آجر ساخته و از وسط آن بازار نهر آبي جاري است. اسمش را به نام مبارك همايوني «بازار مظفري» نهاد، در ماه صفر المظفر 1314.
بذل خلعت و نشان به صدراعظم
در روز پنجشنبه هفدهم ربيع الاول (1314)- كه روز ميلاد سعادت بنياد حضرت ختمي مرتبت بود- در عمارت سلطنت آباد، يك ثوب جبه ترمه كشميري دور مرواريد شمسه مرصع و يك قطعه تمثال مبارك همايوني به جناب امين السلطان صدراعظم مرحمت شد و اين اول تمثال همايوني بود كه به صدراعظم داده شد و تا حال به كسي مرحمت نكرده بود.
سواد دستخط مبارك به صدراعظم
جناب اشرف صدراعظم، اعتماد ما به دولتخواهي و صداقت و خلوص و عقيدت در صلاحانديشي دولت ما و تدابير صائبه شما در اجراي مقاصد ملوكانه به درجهاي است كه مزيدي بر آن متصور نيست. چون سالها ديده و آزمودهام و خدمات شايان شما كه در مواقع عديده به منصه ظهور رسانيدهايد دليلي واضح است بر اين مراتب، خصوصا در اول جلوس و در زمان غيبت ما از دار الخلافه كه تمام امور دولت و حفظ مصالح مملكت را به عهده شما مفوض فرموديم با مشكلات موقع چنان از عهده اين تكليف عمده برآمدهايد كه خاطر ما را خرسند كرديد. بعد از ورود ما هم به دار الخلافه، در انجام امور مهمه فوري دولت نهايت خدمتگزاري «2» را كرده، شبانهروز آني غفلت نكردهايد. ولي با خيالات بزرگي كه ما در ترتيب كليه امور دولت و آباداني مملكت و بسط روابط حسنه با دول متحابه داريم و ان شاء الله تعالي اكنون از امور فوري فراغت حاصل شده و شروع در اجراي آنها مينماييم، موقع خدمات شما بعد از اين است و به توفيقات الهي بايد بعدها هم مصدر خدمات عمدهتر بشويد. بهترين مقدمه
______________________________
(1). وجيه الله ميرزا سپهسالار پسر سلطان احمد ميرزا عضد الدوله پسر فتحعلي شاه از زيبارويان قاجار و بركشيدگان سپهسالار قزويني. وي برادر بزرگتر سلطان عبد المجيد ميرزا عين الدوله بود.
(2). متن: خدمتگذاري
ص: 40
اجراي آن مقاصد حسنه مقدسه خودمان را چنان ديديم كه علامتي از مزيد اعتماد و مراحم قلبيه خودمان نسبت به شما اظهار فرموديم تا بر همه واضح شود كه قدر خدمات گذشته شما در نظر ما به چه درجه است و حق آن را دانستهايم. لهذا اول نشان تمثال همايون خودمان را زيب سينه شما فرموديم و جبه تمام دور مرواريد با شمسه برليانت شرابهدار را كه از ملابس مخصوص خودمان است بر آن ضميمه كرديم تا «1» دلايل مراحم قلبي ما نسبت به شما بر عموم چاكران آشكار گردد. هفدهم ربيع الاول 1314 در قصر سلطنتآباد دستخط خودمان مرقوم شد.
سان قزاق در خاكپاي مبارك
در روز بيستم شهر ربيع الاول (1314)، اعليحضرت شهرياري به اردوي بريگاد «2» قزاق كه موافق سنواتي در تابستانها در حوالي قصر قاجار اردو ميزنند تشريف برد.
كلنل كاساكوفسكي فرمانده و رئيس قزاق جمعي را نيز دعوت كرده سواره قزاق را از سان خاكپاي مبارك گذارانيد. «3»
صاعقه در كرمانشاهان
در دويم ماه صفر المظفر (1314)، ناگاه يك صداي عظيمي مثل صداي توپ از طرف سنجابي آمده، قريب ربع ساعت دنباله آن صدا امتداد داشت. از اين صدا، يك بدنه ديوار قلعه چقارضا- كه از سابق شكست داشت- خراب شده و تا كرند هم آن صدا رسيد. گويا سببش صاعقه بود كه از هوا به زمين ساقط شد.
زلزله در آذربايجان
روز چهاردهم ربيع الاول (1314)، زلزله بسيار سختي در تبريز و محال آذربايجان شده لكن آسيب و ضرري نرسانيد.
______________________________
(1). متن: با دلايل.
(2).Brigade به معناي تيپ.
(3). شرح بسيار دلپذيري در باب قشون ايران در كتاب خاطرات همين كلنل كاساكوفسكي آمده است (خاطرات كلنل كاساكوفسكي، ترجمه عباسقلي جلي، چاپ 1344).
ص: 41
فوت امام جمعه بروجرد
حاجي آقا هبة الله طباطبايي مجتهد بروجرد كه امر توليت و امامت مسجد شاه بروجرد را داشت در ارض اقدس وفات كرد. امر امامت و توليت در ماه ربيع الاول (1314) به پسر آن مرحوم آقا داود رسيد.
سان ماديان در خاكپاي مبارك
در روز سهشنبه ششم ربيع الثاني (1314)، اعليحضرت از سلطنتآباد به دوشان تپه تشريف برد. در صحراي آنجا ماديانهاي ايلخي سلطنتي را كه سپرده به شاهزاده عين الدوله است (حضرت صدراعظم) در خاكپاي مبارك سان دادند.
تشريففرمايي همايون به قيطريه
در عصر پنجشنبه هشتم (1314)، اعليحضرت شهرياري به قيطريه كه منزل ييلاقي جناب امين السلطان صدراعظم است تشريف برد. لازمه پذيرايي و تقديمي به عمل آمد.
تشريففرمايي موكب همايون به عشرتآباد
چون اين اوقات، هواي سلطنتآباد سرد شده، به باغ عشرتآباد كه نزديك دروازه طهران است موكب همايوني تشريف آورد و از نهم ربيع الثاني (1314) مدت ده، پانزده روز در آنجا نزول فرمود.
دادن ايل قاجاريه به عضد الملك
در ماه ربيع الثاني (1314)، ايل جليل قاجار كه سپرده به مجد الدوله بود انتزاع و به جناب علي رضا خان عضد الملك «1» وزير حضور كه از بزرگان قاجاريه است سپرده شد و ايلخاني آن ايل جليل شد.
تفويض كرمانشاهان و بلوچستان به فرمانفرما
مرآت الوقايع مظفري ج1 41 تفويض كرمانشاهان و بلوچستان به فرمانفرما ..... ص : 41
عشر دويم ربيع الثاني (1314)، حكومت كرمان و بلوچستان كه سابق نيز در دست شاهزاده عبد الحسين ميرزا فرمانفرما حكمران طهران بود، دوباره به فرمانفرما داده شد.
______________________________
(1). وي در دوران مشروطيت، نخستين نايب السلطنه احمد شاه شد.
ص: 42
بهجت الملك امير تومان از طرف فرمانفرما به نيابت حكومت كرمان رفت.
وزارت دار الخلافه به مستشار الملك
ميرزا شفيع خان مستشار الملك مستوفي اول تفرشي كه از وزراي شوري است و در بعضي ولايات هم وزارت كرده، در ماه ربيع الثاني (1314)، به وزارت حكومت دار الخلافه نائل ميشود و سابقا وزارت با صديق الدوله مازندراني بود.
وزارت پليس به سهم الملك
در ماه ربيع الثاني (1314)، عباسقلي خان سهم الملك امير تومان به وزارت پليس و احتساب نائل ميشود.
منع درجات نظامي
چون در عهد سلطنت شاه شهيد، صاحبمنصب نظامي از امير تومان و ميرپنج و سرتيپ و سرهنگ اضافه از سرباز شده بود و بكلي شأن و قدر درجات نظامي از ايران رفته بود، لهذا پس از جلوس اعليحضرت همايوني به تخت سلطنت، ديگر به احدي منصب نظامي نداد، مگر در صورت لزوم و خدمت، لكن لقب و بعضي نشانهاي دولتي در عهد اين سلطنت جاويد آيت از عهد شاه شهيد برافزون شد.
زلزله اردبيل
در روز ششم ربيع الثاني (1314)، مختصر زلزله [اي] در اردبيل شد ولي خرابي نكرد.
مرحمت شدن حكومت كردستان به امير نظام
در ماه ربيع الثاني، حكومت كردستان به جناب حسنعلي خان امير نظام والي كرمانشاهان و همدان و ولايات ثلاث مرحمت شد.
خلوت همايوني و خازني مهر مهر آثار
در ماه ربيع الثاني (1314)، خازني مهر مهرآثار و رياست خلوت همايوني به
ص: 43
شاهزاده نصرة السلطنه روح الله ميرزا مرحمت شد. شاهزاده معظم قريب سي سال بود كه در آذربايجان خدمت اعليحضرت را نموده و سابقا نيز سمت رياست خلوت مبارك را داشت و به يك ثوب سرداري ترمه كشميري با سردوشي مرصع مخلّع شد.
رياست اصطبل توپخانه
در ماه ربيع الثاني (1314)، محمد صادق خان امين نظام رئيس توپخانه ملقب به امير توپخانه ميشود و رياست اصطبل توپخانه و انبار توپخانه را نيز ضميمه شغل او مينمايند. پسرش مرتضي خان مير پنجه ملقب به «امين نظام» ميشود.
رياست اطباي نظام
در عشر آخر ربيع الثاني، رياست اطباي نظام با يك ثوب ترمه شمسه مرصع به ميرزا محمد نظام الحكما طبيب مرحمت شد.
رختدارخانه
در آخر ربيع الثاني (1314)، ميرزا سيد علي خان موثق الملك طهراني پيشخدمت و مستوفي به رياست [رختدارخانه] و صندوقخانه نائل شد.
لقب درباره وثوق ديوان
ميرزا سيد رضا خان وثوق ديوان پيشخدمت، برادر موثق الملك در آخر ربيع الثاني (1314)، ملقّب به «بديع الملك» و مخاطب به جنابي ميشود.
لقب نصرت الممالك
مهديقلي خان سرتيپ اول و نايب تفنگدارباشي، در آخر ربيع الثاني (1314)، ملقب به «نصرت الممالك» ميشود.
رحلت «حضرت قدسيه»
حضرت قدسيه انيس الدوله كه از پردگيان خاصه شاه شهيد بود و در زهد و ورع و پاكي دامن آسيه عهد خود بود و خيرات و مبرّات بسيار كرده، در شب جمعه بيست و
ص: 44
سوم ربيع الثاني (1314) به مرض يرقان و كبد ارتحال به سراي ديگر كرد. در حقيقت رحلتش از براي مفارقت شاه شهيد- طاب ثراه- بود. از وي اولادي بهجا نماند «1».
طبع كتاب كنز المعجزات
ميرزا علي خان نائيني منشي وزارت خارجه كه بعد ملقب به صفاء السلطنه ميشود معجزات را به نظم درآورده نامش را كتاب كنز المعجزات گذاشت، در ماه ربيع الثاني (1314) از طبع خارج شد.
تشريففرمايي به قصر ياقوت
در بيست و پنجم ربيع الثاني، موكب همايوني به سرخهحصار معروف به «قصر ياقوت» كه از عمارات خاصه سلطنتي است و در دو فرسخي طهران است تشريف برد و پنج روز در آنجا توقف كرد.
ورود به دار الخلافه
پس از پنج روز اقامت در قصر ياقوت، چون هوا رو به سردي گذاشت، در دويم جمادي الآخر (1314)، موكب همايوني به شهر تشريف آورد. برحسب معمول در آن روز از دم دروازه دولت تا درب حرمسراي سلطنت از دو طرف اهل نظام سواره و پياده ايستادند. اعليحضرت همايوني با جلالي تمام به شهر تشريف آورده و پنجاه و يك تير توپ در آن روز خالي شد. افواجي كه در آن روز حضور داشتند شاگردان مدرسه دار الفنون و نظام توپخانه، قورخانه، قزاق، موزيك، زنبوركخانه، سربازان گارد نصرت و پنج، شش فوج ديگر [بودند]. شب يكشنبه سوم نيز چراغان و آتشبازي مفصلي در ميدان جلو سردر شمس العماره و خيابان ناصريه منعقد شد. در روز بعد در اطاق بلور [به] سلام عام نشست. تمام اعضاي نظامي و غيرنظامي در عمارت گلستان به حضور مباركش تشرف جستند.
______________________________
(1). در خصوص انيس الدوله، زن شايستهاي كه مورد محبت و احترام ناصر الدين شاه بود، رجوع شود به روستاي امامه و انيس الدوله. نوشته ابو القاسم تفضلي (شباويز 1363).
ص: 45
اسلام يوسف خان مسيحي
يوسف خان ارمني كه در مدرسه دار الفنون طهران بعضي علوم آموخته و پس از آن براي سياحت به شهر اروميه به منزل آقا سيد آقا- كه از عرفا است- رفت. چون آثار شريعت را از آن محفل شرافت نگريست با ميل خاطر مسلمان شد و آداب اسلام را فراگرفت.
واقعه خلخال
در اوايل (1314)، در شهر خلخال، زلزله شديدي شد و خرابي وارد آورد. از جمله در قريه ييون از دهات خلخال خانه [اي] خراب شد و لانه مرغي زير آوار ماند و بعد از چهل روز كه خاك او را برداشتند مرغ از مرغدان خود زنده بيرون آمد، لكن از چشم نابينا شده بود و بيست و هشت تخم هم در اين مدت داده بود كه موجود بود.
سياست ايل كلهر
چندي بود كه ايل كلهر در اطراف كرمانشاهان بناي شرارت را گذاشته بودند، ظهير الملك كه از طرف امير نظام حكومت كرمانشاهان را داشت، بشير خان سنجابي را در ماه جمادي الاولي (1314) امر كرد كه آن اشرار را از سنجاب به كرمانشاهان تحت الحفظ فرستاد.
كتاب توضيح البيان في تسهيل الأوزان
در ماه جمادي الاولي هزار و سيصد و چهارده، كتاب توضيح البيان في تسهيل الأوزان از تأليفات ميرزا حبيب الله مجتهد كاشاني كه از فحول و زهاد عهد خود است، در بيان اوزان درهم و دينار و كيل و كر به طبع رسيده است.
تشريففرمايي ذات همايون به ميدان مشق
روز پنجشنبه [] جمادي الاولي (1314)، اعليحضرت همايوني، محض بازديد قشون ظفرنمون، به ميدان مشق تشريف برد. افواج پياده و سواره و قزاق و توپخانه در حضور مبارك مشق كردند و بعد از آن بهطور دفيله از خاكپاي مبارك گذشتند. شاهنشاه
ص: 46
ايران بعضي دستور العملهاي جديد براي ترقي نظام به سردار كل فرمود و يكهزار و دويست تومان هم به افواج انعام داد و يك قبضه شمشير مرصع از درجه اول به سردار كل مرحمت فرمود.
لقب اعتماد السلطان
در ماه جمادي الاولي هزار و سيصد و چهارده، ابو القاسم خان قهوهچيباشي ملقب به اعتماد السلطان شد.
لقب عمدة السلطنه
در ماه جمادي الاولي (1314)، اميرزاده حسينقلي ميرزا پسر مرحوم صارم الدوله و نواده عماد الدوله «1» ملقب به عمدة السلطنه ميشود.
لقب كمال الدوله
ميرزا حسن منشيباشي وزير دفتر در ماه جمادي الاولي (1314) مستوفي اول و ملقب به كمال الدوله ميشود.
لقب مؤتمن همايون
در ماه جمادي الاولي (1314) عباسقلي خان پيشخدمت پسر مرحوم علي خان امين الصرّه ملقب به مؤتمن همايون ميشود.
لقب اديب الممالك
در ماه جمادي الاولي هزار و سيصد و چهارده، ميرزا صادق خان امير الشعراي پيشخدمت ملقب به اديب الممالك «2» ميشود.
______________________________
(1). امامقلي ميرزا عماد الدوله پسر ششم شاهزاده محمد علي ميرزا دولتشاه پسر فتحعلي شاه. يك دختر عماد الدوله در حرم ناصر الدين شاه بود ولي پس از بيست و هشت ماه درگذشت.
(2). يعني ميرزا صادق خان اديب الممالك فراهاني از شعراي دانشمند كه عصر ناصر الدين شاه و مظفر الدين شاه را درك نمود و در دوران مشروطه به انتشار چندين روزنامه مبادرت كرد. ديوان اشعارش به همت ميرزا حسن وحيد دستگردي انتشار يافت. وي در 1336 قمري درگذشت.
ص: 47
لقب مجيد السلطنه
در ماه جمادي الاولي (1314)، ميرزا عبد الله خان ميرپنج ملقب به مجيد السلطنه ميشود.
طوفان آستارا
در شب چهارشنبه 14 جمادي الاولي (1314)، در آستارا طوفاني شديد شده و باد و باران سخت آمده بسياري از خانهها را خراب كرد، درختهاي قوي را از ريشه كند، پنج كرجي را از دريا به خشكي انداخت و پنج نعش در يك فرسخي آستارا روي آب ديده شد.
طوفان انزلي
روز جمعه هشتم جمادي الاولي هزار و سيصد و چهارده، در بندر انزلي، برف و باران سخت آمده درختهاي كهن را از ريشه كنده، قريب سي، چهل خانه را نيز خراب كرده و پنجاه، شصت لتكه «1» و كرجي را غرق كرده.
سان غلامان كشيكخانه
در روز دوشنبه 25 جمادي الاولي (1314)، اعليحضرت همايوني به قصر دوشانتپه تشريف برد. در صحراي اسبدواني كه جنب كوه دوشانتپه است غلام پيشخدمتان و عمله كشيكخانه با لباسهاي ممتاز، از خاكپاي همايون گذشته دسته پيشسان آنها ملبس به اسلحه قديمي بودند از زره و كلاهخود «2» و چهار آينه و ابلق «3» و شمشير و اين لباس قديم از ايجادات اين عهد همايون است. عدد غلام پيشخدمت يكصد و شصت و دو نفر و غلامان كشيكخانه هشتصد نفر.
حكومت به نصرت السلطنه
در عشر آخر جمادي الاولي (1314)، حكومت طهران ضميمه مشاغل شاهزاده
______________________________
(1). لوتكا كلمهاي است روسي به معناي كرجي، قايق.
(2). متن: كلاخود.
(3). متن: ابلغ.
ص: 48
نصرة السلطنه رئيس خلوت همايوني و خازن مهر مهر آثار شد و به يك ثوب خرقه ترمه كشميري تنپوش با شمسه مرصع مخلّع شد.
لقب منير الملك
ميرزا علي خان لشكرنويس، همشيرهزاده مرحوم ميرزا ابو القاسم معين الملك، در ماه جمادي الاولي (1314) ملقب به منير الملك ميشود.
لقب سالار الملك
در ماه جمادي الاولي (1314)، محمد خان ملقب به سالار الملك شد.
لقب دبير السلطان
در ماه جمادي الاولي هزار و سيصد و چهارده، ميرزا علي خان مستوفي و پيشخدمت پسر ميرزا محمد خان وكيل الدوله كه گاهي فرامين دولتي را مينوشت ملقب به دبير السلطان ميشود.
لقب مصور الملك
در ماه جمادي الاولي (1314)، ميرزا مهدي خان نقاش دار الطباعه و مصور روزنامه شرافت ملقب به مصور الملك ميشود.
عجيبه خوي
در شهر خوي، زني دختري زاييد [كه] يك چشم در پيشاني و كوهاني در پشت گردن و چهار پا داشته كه مابين آنها انفصال بوده، لكن از قاب پا به پايين اتصال داشته، بعد از دو روز مرده است.
فوت آخوند ملا عبد الله مجتهد
در هشتم جمادي الاولي هزار و سيصد و چهارده، ملا عبد الله مجتهد كه از بزرگان علماي همدان بود وفات كرد. قريب بيست روز تمام در شهر همدان براي آن مرحوم فاتحه گرفتند.
ص: 49
كتاب الف النهار
اين اوقات، شاهزاده محمد حسين ميرزاي كمال الدوله كتاب الف النهار را از زبان فرانسه به فارسي ترجمه كرده و به طبع رسيده است.
جنابي ميرزا عباس خان
ميرزا عباس خان مير پنجه كه از نجبازادگان آذربايجان است و در سرحدات ايران خدمات نمايان كرده، در سال هزار و سيصد و چهارده به عنوان «جنابي» مخاطب شد.
طريقه صفي عليشاه در ايران
حاجي ميرزا حسن اصفهاني كه در طريقه تصوف ملقب به صفي عليشاه است و رشته فقر را به شاه نعمت الله ولي ميرساند، در طهران مريد حاجي آقا محمد شيرازي بود.
چندي نگذشته بود كه ميان مريد و مراد مخاصمت روي داد. حاجي آقا محمد، صفي عليشاه را از جانشيني خود معزول ساخت. صفي عليشاه مستقيما بناي ارشاد را گذاشت «1». چندي برنيامد كه جماعتي از اهالي طهران و ساير بلاد سر بدو سپردند.
رفتهرفته منزلش مقصد عام و خاص شد و به مريدان اذكار و اوراد آموخت و چون در فن شاعري قدرتي داشت تفسير قرآن مجيد را به نظم درآورد و به طبع رسيد. در سال هزار و سيصد و چهارده هجري رحلت كرد. نعش او را به خانقاهش كه در محله شاهآباد طهران است، برحسب وصيت به خاك سپردند، عليه الرحمه.
وزير تشريفات جناب ظهير الدوله علي خان قاجار، برحسب وصيت صفي عليشاه، پيشواي اين جماعت و ملقب به «صفا عليشاه» شد. با اينكه از رجال و وزراي دولت ايران است، رشته تصوف را از دست نداد و عايدي خود را در آن راه به مصرف رسانيد. چون خلقي حسن و خوئي مستحسن دارد، جماعتي از بزرگان طهران طوق بندگيش به گردن آويختند. شهرت دارد سيزده هزار نفر در طهران مريد دارد و در تمام ايران، قريب
______________________________
(1). در خصوص اختلاف اين دو تن، شرح دلپذيري در كتاب حديقة الشعرا تأليف سيد احمد ديوان بيگي شيرازي آمده است. (حديقة الشعرا، تصحيح دكتر عبد الحسين نوايي، از انتشارات زرين تهران، ج 2 ص 1063 تا 1065).
ص: 50
هشتصد هزار نفر ميباشند. در شب دوشنبه و شب جمعه در خانقاه نشسته فقرا در آن مجلس حضور به هم ميرسانند و به اوراد و اذكار ميپردازند. ذكر خفي اين جماعت معروف به «ذكر جبرئيليه» است و در شب ميلاد سعادت بنياد حضرت امير المؤمنين علي عليه السّلام در سر مقبره مرحوم صفي عليشاه اجتماع مينمايند و رسم «ديگجوش» به عمل ميآيد و سالي هم ده روز در سر مقبره آن مرحوم روضهخواني ميشود و چون كسي خواهد در اين طريقه درآيد بايد در دفعه اول يك دستمال قميص و سكه نقره و جوزبويا و نبات به توسط ميرزا احمد پير دليل تقديم صفي عليشاه نمايد، آنوقت به هريك از حضار قسمتي از آن نبات داده ميشود و شخص جديد را مباركباد گفته ميپذيرند و هر يك با او مصافحه مينمايند. طريقه مصافحه ايشان اين است كه با دست راست از طول پنجه در دست ديگري نموده، او از عرض دست او را ميگيرد و دست يكديگر را ميبوسند و عوض سلام يا علي ميگويند.
امروزه خانقاه را «انجمن فقر» و «انجمن اخوت» ميگويند. اين جماعت مردماني كمآزار ميباشند و افتادگي و فروتني را پيشه خود ساختهاند، مخصوصا خود ظهير الدوله كه در محاسن ذات و ميامن صفات افراط كرده و عالمي را فريفته خود ساخته و از آن وقت كه جانشين صفي عليشاه شده تا حال ديگر به لباس رسمي دولتي درنميآيد و در روزهاي سلام هم لباس ساده دربر دارد.
طريقه ملا سلطانعلي گونابادي در ايران
همانا پيروان شاه نعمت الله ولي چند تيره شدهاند، از جمله طريقه طاووس العرفاء است كه در سال 12 [13] وفات كرد و سالها در طهران و اصفهان مردم را به طريقه تصوف دعوت كرد. اسمش حاجي محمد كاظم اصفهاني است. تخلص سعادت عليشاه داشت. شاه شهيد به لقب طاوس العرفا ملقبش فرمود. پس از آنكه خواست بدرود زندگي نمايد، حاجي ملا سلطانعلي گونابادي را كه از مريدان خاصش بود جانشين خود ساخت و خرقه و كشكول بدو سپرد.
حاجي ملا سلطانعلي پسر حيدر محمد است كه در گوناباد كه در هفت منزلي خراسان
ص: 51
است رعيتي و زراعت نمود. بالجمله پس از آنكه حاجي مذكور به پيله ارشاد نشست مردم را به جاده عرفان دعوت كرد و كتبي چند در عرفان و اندرز تأليف نمود از جمله كتاب سعادتنامه و كتاب [] «1» است كه [در] طهران به طبع رسيده. در ايران خصوصا در خراسان مريد بسيار دارد و خلق را به مذهب جعفري و طريقه شاه نعمت الله ولي دعوت ميكند. در 1323 هجري اسمش عالمگير شده و پيروانش از اطراف براي او نذورات ميفرستند. در گوناباد مدرسه [اي] بنا كرده كه جمعي انبوه از طلاب و غيره در آنجا ساكن ميباشند و ملزومات ايشان فراهم است. العهدة علي الراوي.
گفتند هروقت حاجي مذكور از خانه بيرون ميآيد مريدان در حضورش به خاك ميافتند تا اجازه ندهد سر از خاك برنميدارند. اين فرقه اذكار خفي و جلي دارند و ذكرشان در ملاقات يكديگر يا علي است و ميگويند شرط صوفي اين است كه در نماز هميشه دلش از هيئت مرشد مملو باشد و الّا نمازش باطل است و چنين شخصي عارف و صوفي نباشد و نيز ميگويند صوفي بايد هرگز بيوضو نباشد.
نايب خاص حاجي سلطانعلي در طهران، حاجي شيخ عبد الله پسر مرحوم حاجي شيخ زين العابدين حجة الاسلام مازندراني ساكن نجف اشرف ميباشد كه امروزه خانقاه دارد. پسر ارشد حاجي ملا سلطانعلي مسمّي به حاجي ملا علي است كه در گوناباد است و پيرو پدر است.
مذاهب مختلفه ايران
همانا به اختلاف روايات، جمعيت تمام ايران را از بيست و دو كرور «2» تا سي كرور نفس گفتهاند. لكن اصح روايات از روي حساب تخمين گندم كه در ايران صرف ميشود
______________________________
(1). در متن سفيد و نانوشته مانده. ملا سلطانعلي غير از سعادتنامه كه در 1304 ق تأليف شده و در 1308 در تهران چاپ سنگي شده، كتب ديگري دارد من جمله مجمع السعادات در شرح احاديث مشكله اصول كافي كليني (چاپ سنگي، تهران، 1317) و ولايتنامه (1324 ق، تهران) و تفسير بيان السعادة به عربي (چاپ سنگي 1314 تهران) و بشارت المؤمنين (1328 تهران) و تنبيه النائمين (1323 تهران) و توضيح در شرح فارسي كلمات قصار بابا طاهر عريان (تهران، 1324).
(2). هر كرور پانصد هزار يعني نيم ميليون است.
ص: 52
قريب سي كرور نفس ميشود، از اين جمله بيست و پنج كرورش شيعي جعفري تخمينا ميباشند، قريب دو كرور هم در كردستان و نواحي آذربايجان و بلاد ديگر ايران سني مذهب دارد يك كرور هم- يا كمتر يا بيشتر- ارمني مذهب دارد كه پيرو عيسي نبي عليه السّلام ميباشند. آنها به چند فرقه مختلف باشند: مذهب كاتوليك، مذهب پرتستان، مذهب كلداني كه از اعراب متنصرهاند و فرق ديگر، تقريبا صد هزار و كسري موسوي در ايران است و قريب بيست هزار نفس در بلاد ايران مجوس و زردشتي مذهب است كه آنها را امروزه گبر گويند.
قريب دويست، سيصد هزار نفر عليّ الله مذهب در ايران ميباشد كه آنها را نهنه كلي نيز ميگويند. امير المؤمنين علي عليه السّلام را اين فرقه به جاي خداوند تعالي پرستش نمايند و تقريبا دويست هزار نفر يا كمتر در ايران بابي و بهائي مذهب دارد كه ميرزا سيد علي محمد شيرازي را كه گفت من بابم، قائم موعود «1» پندارند. پيروان او دو فرقه شدند: يكي بابي و آنها پيرو ميرزا سيد علي محمد تنها ميباشند، ديگر بهايي، اين فرقه ميرزا حسينعلي نام را كه دعوي جانشيني باب را داشت و در اول عهد خود را ظهور حسيني ميگفت و پس از آن ترقي كرده از امامت و نبوت گذشته دعوي الوهيت كرد پيشوا و امام عصر دانند. چون ميرزا حسينعلي ملقب به بهاء بود پيروانش [را] بهايي خوانند. در فرقه بابي و بهايي اهل علم و دانشمند نيست، لكن براي مجلسپردازي و عوامفريبي بعضي احاديث و آيات را به خاطر سپردهاند و به ميل خود تأويل مينمايند.
كتب معروفه ايشان كتاب بيان، كتاب ايقان، كتاب اقدس است. اين دو طايفه بابي و بهايي يكديگر را كافر ميدانند. قريب يك كرور نفس هم در ايران طبيعي مذهب دارد كه به هيچ طريقه معتقد نباشند، ثواب و عقاب و حشر و نشر را باور ندارند و از هيچ معصيتي پرهيز نكنند.
اما فرقه شيعي مذهب كه اصل اساس مذهبي مملكت ايران است به چند فرقه منشعب شدهاند، فرقه عمومش متشرعه ميباشد كه به يگانگي خداي تعالي و خاتميت
______________________________
(1). متن: همهجا قائم موعود.
ص: 53
محمد مصطفي و دوازده امام عليهم السّلام مقر و معترفند. حضرت حجة الله [را] كه قائم موعود است آخرين امام دانند و ميگويند هنوز ظهور نكرده و انتظار ظهور او را دارند و در هر عهدي يك نفر مجتهد اعلم را نايب امام و مقتداي انام دانند و حكمش را حكم الله، و اين طايفه آنچه از خداوند و پيغمبرش رسيده مقر و معترفند و در فروعات هم مقلدان مجتهد اعلم و اورع ميباشند. آن مجتهد در بعضي فروعات رأي خود را به كار ميبندد و از اين جهت اين جماعت را متشرعه خوانند و اين جماعت را نيز «اصولي» گويند و فرقه ديگر از متشرعه منشعب است كه به «اخباري» معروفند. آنها از خود در فروعات دخل و تصرف ننمايند و هرچه از پيغمبر مكرم در حلال و حرام خبر رسيده پيشنهاد خود ساختهاند چنانكه توتون و غليان را كه حكمش از پيغمبر خاتم وارد نشده استعمال نميكردند و حرام ميدانستند. امروزه از فرقه اخباري در ايران وجود ندارد، اگر هم باشد نادر است.
فرقه ديگر شيعي مذهب متصوفه ميباشد كه آنها را عارف و درويش نيز گويند و آنها در فروع و اصول مثل متشرعه ميباشند، لكن به جاي تقليد مجتهد اعلم مرشد خود را كه نسبت خرقه و كشكول به يكي از اولياء الله رساند پيروي نمايند. اغلب درويشان و متصوفه طهران پيرو شاه نعمت الله ولي ميباشند، لكن فرق مختلفه پيدا كرده طريقه ذهبي، صفي عليشاهي، ديگر مريدان حاجي ملا سلطانعلي گونابادي و ديگر فرقه خاكساري.
از جمله منشعبات مذهب شيعه جعفري حكماي الهي و فيلسوفان است كه عدد قليلي در ايران ميباشد. آنها با شيعه در اصول و فروع توفير ندارند فقط معجزه معراج را كه شيعيان و مسلمانان جسماني ميدانند آنها روحاني ميگويند و بعضي اقوال درباره حشرونشر و بهشت و دوزخ دارند، يعني تأويلات مينمايند. بهشت را قرب به خداي تعالي و دوزخ را بعد از حضرت كبريائش دانند.
از جمله مذاهب شيعه طايفه شيخيه ميباشد كه در اوايل سلطنت اعليحضرت ناصر الدين شاه در ايران شروع شد. اگرچه سابقا شيخ احمد پيشواي اين جماعت بود لكن توليد و بروز اين دين از حاجي محمد كريم خان شد. امروز از اين جماعت عده
ص: 54
قليلي در كرمان و همدان و ساير بلاد ايران موجود است، لكن روزبروز از جمعيتشان ميكاهد. اين طايفه مرحوم حاجي محمد كريم خان كرماني قاجار را ركن رابع دانند، يعني ركن اول خداي تعالي است و ركن دوم خاتم انبيا و ركن سوم علي مرتضي عليهما السّلام و ركن چهارم حاجي محمد كريم خان است، كنايت از اينكه عالم به وجود اين چهار كس برپا و ثابت ميباشد. عقيده آنها در بعضي مواد مذهبي مانند عقيده حكماي الهي است و اعتقادشان اين است كه بعد از مرگ، اين بدن عنصري به ثواب و عقاب نرسد بلكه قالب مثال در معرض ثواب و عقاب باشد. حاجي محمد كريم خان چند كتاب نوشته از جمله كتاب ارشاد العوام است. شيخيه متشرعه كرمان را بالاسري گويند. و الله اعلم.
عيد ميلاد همايوني
در روز چهاردهم جمادي الاخري 1314 كه روز ميلاد مبارك اعليحضرت همايوني بود تمام وزراي مختار خارجه به خاكپاي مبارك تشرف جستند. منيف پاشا سفير كبير از طرف هيئت سفرا تبريك را به لغت فرانسه عرض كرد. در آن روز به هريك از وزراي مختار آلمان و اطريش و ايطاليا و بلژيك يك قطعه نشان شير و خورشيد درجه اول خارجه و يك رشته حمايل سبز مرحمت شد و برحسب معمول، تمام شاهزادگان را دعوت كرده، در حضور مبارك صرف ناهار نمودند و از دست مبارك همايوني نفري يك اشرفي به اسم عيدي گرفتند. بعدازظهر سلام عام در پيشگاه عمارت بلور منعقد شد.
تمام طبقات به حضور مبارك تشرف جستند. مخاطب سلام شاهزاده جهانسوز ميرزاي امير نويان «1» بود. ساير مراسم عيد به عمل آمد. پس از آن، اعليحضرت همايوني در اطاق بريليان ايستاده، افواجي كه به ولايات مأمور شده بودند از خاكپاي مبارك گذشته، مورد التفات آمدند و راپورت شغل و مأموريت خود را عرضه داشتند و هم در آن روز از امپراطوران ممالك فرنگ تلگرافات تبريك و تهنيت به مقام منيع سلطنت ايران نمودند.
شب عيد ميلاد همايوني
در شب چهاردهم ماه جمادي الاخري 1314 كه شب ميلاد اعليحضرت همايوني
______________________________
(1). پسر فتحعلي شاه. تصوير او در كتاب رجال ناصري، تأليف دوستعلي خان معير الممالك آمده است.
ص: 55
بود در تمام بلاد ايران جشن گرفتند و آتشبازي و چراغان كردند، خصوصا در طهران كه تمام شهر را آئين بستند و در شب پانزدهم، امين السلطان صدراعظم در پارك خود «1» مجلس بال باشكوهي فراهم كرد. شاهزادگان و وزراي داخله و خارجه را به شام به سر ميز دعوت نمود و ساير طبقات را بعد از شام به سوپه «2» دعوت كرد و در آنجا چراغان مفصل و آتشبازي ترتيب داده بود و در عصر آن روز، اعليحضرت شهرياري به منزل او تشريف بردند. همه نوع تقديمات از خاكپاي مبارك گذرانيد. بندگان شهرياري به دست مبارك يك حلقه انگشتري الماس به او مرحمت فرمودند و حوالي غروب مراجعت نمودند.
عزل امين السلطان از صدارت
چون در مدت صدارت ميرزا علي اصغر خان امين السلطان صدراعظم بعضي خرابيها در دولت ايران روي داد كه سببش را وجود صدراعظم ميدانستند و خاطر اعليحضرت همايوني را از وي مكدر ميداشتند و هر روزه باريافتگان درباري قبايح اعمال صدراعظم را در خاكپاي همايوني مشهود ميداشتند، از جمله عبد الحسين ميرزاي فرمانفرما بود كه با جمعي از اجزاي خلوت همايوني همدست شد و شبها را به خاكپاي مبارك درآمده آن معايب و مثالبي كه از صدراعظم ميشمردند معروض ميداشتند، تسلط فرنگيها و قدرت علما و سركشي سركشان اطراف را از صدراعظم ميگفتند و نيز مدعي بودند كه اگر امين السلطان خيرخواه دولت و شخص بيغرضي است چرا بايد تمام مشاغل دولتي را به كسان و بستگان خود واگذارد و سايرين محروم باشند. اين بود كه رفتهرفته خاطر مبارك از وي آزرده شد. از آن طرف فرمانفرما به دستياري ميرزا محمود خان حكيم الملك رئيس اطباي حضور و بصير السلطنه ناظم خلوت به پيشخدمتها و فراش خلوتهاي همايوني سپرده بود كه حرمت صدراعظم را نگاه ندارند و هرگاه ميگذرد تواضع و تكريم به او ننمايند.
______________________________
(1). پارك اتابك، محل فعلي سفارت شوروي سابق و روسيه امروزي.
(2).Super
ص: 56
يك روز در خاكپاي همايوني، فرمانفرما با صدراعظم طرف شد و كلمات ناشايست به صدراعظم گفت و نيز گفت بر پدر من لعنت اگر تو را به صدارت باقي گذارم! اگرچه شاه فرمانفرما را به زشتي ياد كرد، لكن قدرت و قوت صدراعظم تمام شد و به خانه خود رفت و دو، سه روز تمارض كرد و از خانه درنيامد. شاه به او دستخط فرمود صدارت با خانهنشيني و تكاسل و تغافل منافات دارد. امور مملكت از هم پاشيده. از دو كار يكي را اختيار كن، يا كما في السابق به درب خانه آمده مشغول امور نوكري خود باش يا آنكه از صدارت استعفاء كن! صدراعظم دانست كه با اين همه دشمن، ديگر كاري از دست او برنميآيد، از صدارت استعفاء كرد. دفعه ثاني شاه به هريك از پيشخدمتها فرمود برويد مهر و اثاثه صدارتي را از او بگيريد، هيچكدام زير بار نرفتند مگر ميرزا احمد خان علاء الدوله امير تومان كه از بستگان صدراعظم بود قبول اين خدمت كرد و به منزل صدراعظم رفت و مهر و ساير امتيازات صدارتي را از او گرفت. در اينوقت امين السلطان چون ديد كار از كار گذشته از جا دررفت و فحش زياد به خود داد كه تقصير من است كه اين همه خدمت به دولت و سلطنت قاجاريه نمودم.
خلاصه پس از آنكه علاء الدوله با چشم گريان و دل بريان از نزد صدراعظم بيرون شد به خدمت شاه آمده، ماوقع را عرض كرد. شاه فرمود امتيازاتي كه به او داده شده از قبيل جبه و قلمدان و غيره تمام حق او است و دوباره براي او فرستاد و نيز حكومت كرمان را به اسم او معين كرد.
صدراعظم دانست كه ديگر از او حكومت پيشرفت نميكند، بعلاوه دشمنان قوي هر روزه اسباب خرابي او خواهند شد، زير بار حكومت نرفت و پيغام داد كه اگر مرحمت قبله عالم شامل حال چاكر است اجازه فرمايند كه به قم بروم و در آنجا علاقه ملكي دارم و شاه را دعا كنم. شاه قبول فرمود. فرمانفرما محض اينكه خوب او را بيآبرو نمايد، به شاه عرض كرد كه حكومت قم در اين موقع بايد به آقا علي امين حضور كه اعدي عدو امين السلطان است داده شود. حكومت قم به اسم امين حضور نامزد شد. چون اين خبر به امين السلطان رسيد فهميد امين حضور در آنجا اسباب خرابي كار او را فراهم خواهد كرد. عريضهاي به شاه نوشت كه اگر خانهزاد به قم بايد بروم، امين حضور نبايد آنجا
ص: 57
بيايد. شاه عرضش را قبول فرمود و حكومت قم را به خود او واگذاشت. نپذيرفت «1» و عرض كرد به خود محمد حسن خان معظم الدوله حاكم سابقش مرحمت شود. قبول شد.
چون اين داستان گوشزد امين حضور شد، در ميان كرياس عمارت گلستان در حضور وزرا، بناي بدگويي را گذاشت كه: «اين مرد در زندگي و مردگيش ضرر به من ميزند» و چنان پنداشت كه از صدارت معزول شده، مثل اين است كه جهان را بدرود گفته و از همين غصه اسهال كرد و به خانه به بستر بيماري رفت و بعد از چند روز وفات كرد.
لاجرم عزل امين السلطان از صدارت، در روز سهشنبه هيجدهم جمادي الاخري سال هزار و سيصد و چهارده هجري، مطابقه سنه پيچيئيل تركي بود و مدت صدارتش در اين نوبت اول در عهد اعليحضرت همايوني هفت ماه تمام بود.
روز ديگر امين السلطان به طرف قم حركت كرد و پلكنيك «2» رئيس اداره قزاقخانه ايران سي نفر قزاق همراه او كرد كه در راه و خود قم محافظ او باشند. بيست ماه و كسري امين السلطان در قم بود و از صدارت معزول. در اين مدت اغلبي از علماي دار الخلافه و رجال طهران و ساير ممالك ايران محرمانه به او نامهها مينوشتند و هديه ميدادند و دعانويسان و مردمان باطندار ختم براي او ميگرفتند كه دوباره صدراعظم شود.
امين السلطان هم در اين بيست ماه لازمه بخشش و بزرگي را بهجاي آورد و از براي علما و سادات و طلاب و ذاكرين پولها فرستاد و هركس نزد او ميرفت بيبهره برنميگشت و چنان مهر او در دل مردم ايران جاي داشت كه از عزلش افسوسها خوردند. صاحبان نفس به او وعده دادند كه به زودي به صدارت نائل ميشوي.
ترتيب وزارتخانهها بعد از عزل صدراعظم بدون ترتيب
پس از آنكه در هجدهم جمادي الاخر 1314 امين السلطان از صدارت معزول شد، تمام مناصب و اداراتي كه به دست كسان و اقوام او بود گرفته شد. وزارتخانهها و ادارات را از قرار ذيل به اشخاص معينه سپردند و چندي منصب صدارت متروك شد:
______________________________
(1). متن: نپزيرفت.
(2). «پالكونيك» كلمهاي است روسي به معناي سرهنگ (كلنل) و اينجا به معناي سرهنگ روسي رئيس تشكيلات قزاق ايران.
ص: 58
رياست قشون را به فرمانفرما دادند و ملقب به سالار لشكر شد، لكن در امور داخله نيز مداخله كرد.
وزارت داخله و خزانه و ضرابخانه به عليقلي خان مخبر الدوله سپرده شد.
وزارت خارجه به حاجي شيخ محسن خان مشير الدوله سپرده شد.
وزارت ماليه و دفتر به نظام الملك.
وزارت دربار اعظم به غلامحسين خان امين خلوت وزير مخصوص «1» در 14 [13].
وزارت لشكر به ميرزا نصر الله خان مشير الملك.
وزارت عدليه و تجارت به شاهزاده ملك آرا «2».
وزارت گمرك به نصر السلطنه امير تومان «3».
وزارت بنايي و قنايي و باغات به حكيم الملك رئيس اطباي حضور.
رياست صندوقخانه [؟].
وزارت خالصه و فلاحت به ميرزا محمد خان اقبال الدوله.
رياست بانك را به ميرزا ابراهيم خان معاون الدوله.
وزارت پليس به ميرزا نصر الله خان زنبوركچيباشي.
وزارت قورخانه به ناصر الملك.
وزارت خلوت همايوني به ميرزا فضل الله خان وكيل الملك.
اداره احتساب و تنظيفيه دار الخلافه به ميرزا غلامعلي خان مير پنجه.
سرايدارخانه به محمد حسن خان محقق.
حركات فرمانفرما در وزارت جنگ
در روز نوزدهم جمادي الاخري 1314، وزارت قشون به عبد الحسين ميرزاي فرمانفرما بن فيروز ميرزاي نصرت السلطنه فرمانفرما بن نايب السلطنه عباس ميرزا كه سمت مصاهرت اعليحضرت همايوني را داشت داده شد، به انضمام لقب سالار لشكر
______________________________
(1). كه بعدها «صاحب اختيار» شهرت يافت. ناحيه «اختياريه» در بين رستمآباد و شميران و سلطنتآباد بدو منسوب است.
(2). يعني عباس ميرزا برادر ناصر الدين شاه.
(3). محمد ولي خان سپهسالار تنكابني.
ص: 59
و يك قبضه شمشير تمام مرصع.
فرمانفرما شاهزاده [اي] هوشمند و زيرك بود، لكن كارهايش شتر گربه بود. وقتي دعوي الوهيت ميكرد و گاهي اظهار درويشي و مسكنت. چنانكه ياد دارم وقتيكه به مجلس دربار نشست حضور هريك از وزرا را كه خواست ميگفت يك فراش برود وزير خارجه را بياورد و يكي وزير دربار را و نيز وقتي ديدم معين الملك پسر امين الدوله «1» كه نيابت وزارت عظمي را داشت و در عمارت گلستان به روي نيمكتي نشسته بود، با آنكه آنوقت معين الملك جوان بود و فرمانفرما نيز از شئوناتش تمام كاسته نشده بود، براي چاپلوسي نزد معين الملك آمد و كرنش كرد. معين الملك حرمت او را به پاي خاست و در نزد خود او را خواست بنشاند، فرمانفرما احترام او را ميگذاشت و از نشستن پهلوي او ابا داشت. به مقصود شويم:
فرمانفرما پس از آنكه سواركار شد بكليه در امور دولتي از لشكري و كشوري مداخله ميكرد و هركه را ميخواست شغل ميداد و هركه را ميخواست از عمل بازميداشت و در خاكپاي همايوني هم حكيم الملك و بصير السلطنه افعال او را به خوشي معروض ميداشتند. فوايد كلي از اين ممر در اين مدت قليل برد، چنانكه خود در مجلس به نظام السلطنه «2» گفته بود كه من در اين مدت وزارت قريب ششصد هزار تومان فايده بردهام و كسي از من نپرسيد. لكن فرمانفرما نظام را ترقي داد و كساني كه بسته به او ميباشند كمال توجه را از ايشان ميكند. خيالاتش بلند است. محاسن و معايب را باهم جمع كرده. از جمله قرارداد اهالي نظام عوض كلاه ماهوتي كه متاع فرنگ است، كلاه نمد كه متاع ايران است به سر بگذارند. چندي هم معمول داشتند. خود فرمانفرما هم به سر گذاشت. اگر دائر ميشد خوب بود. ميرزا علي خان امين الدوله در عهد وزارتش اين كار را موقوف كرد به شاه عرض كرد كه سر رئيس تمام اعضا است، زيرا كه عقل در سر است، پس بايد احترام او را بيش از ساير اعضا داشت و نمد سزاوار او نيست.
______________________________
(1). ميرزا محسن خان پدر دكتر علي اميني.
(2). حسينقلي خان مافي كه در دوران مشروطيت به صدارت رسيد.
ص: 60
انعقاد عيد سوم شعبان
در سال اول سلطنت اعليحضرت شهرياري، محض حسن اخلاص به خاندان آل طه، سوم شعبان 1314 را كه روز ميلاد مبارك حضرت خامس آل عبا عليه السّلام ميباشد امر كرد در تمام مملكت ايران عيد گيرند و آن شب را چراغان و آتشبازي نمايند و در آن روز خود به سلام نشست و اين عيد از آن روز در مملكت ايران معمول شد. گفتند در ولايتعهد نيز در تبريز آن روز را عيد ميگرفت.
وزارت مخزن ملبوس
در ابتداي سلطنت، حكومت ساوه و زرند به ميرزا مهدي خان آجودان مخصوص راجع شد، چون آنجا را به نظام آورد، اعليحضرت شهرياري او را احضار كرد. در اواسط سال چهارده، وزارت مخزن ملبوس را ضميمه مشاغلش ساخت و در اواخر سال چهارده، به لقب وزير همايون ملقب و به جبه شمسه مرصع از درجه اول مخلّع گرديد و ميرزا حسن خان پسرش ملقب به آجودان مخصوص شد.
واقعه طهران از بابت يهود
در عشر وسط ذي حجه 1314، به تحريك بعضي از علماي دار الخلافه كه ميگفتند يك نفر يهودي از سقاخانه آب خورده و چون لباس آنها با مسلمانان فرقي ندارد كسي آنها را نميشناسد به محله يهود ريختند و بناي بعضي حركات را نهادند. كتك زيادي به يهوديها زدند و خمهاي شرابشان را ريختند. اين بود كه از طرف دولت سرباز براي نظم به اطراف محله گذاشته شد و به حكم علماي عظام قرار شد وصله «1» قرمزي يهود به پيش سينه خود بدوزند. چون دولت نفوذ آنها را نميخواست، مقرر داشت كه از نقره نشاني ساختند و اين كلمه بر آن كنده بود «موسائي» و چند ماهي يهود استعمال كردند و به قباي خود آويختند، بعد از آن متروك داشتند. ابتدا اين كار در همدان به حكم ميرزا عبد الله مجتهد همداني شد.
______________________________
(1). متن: وسله.
ص: 61
حركت [دادن] نعش شاه شهيد به زاويه حضرت عبد العظيم
جسد شاه شهيد يك سال و دو روز در تكيه دولتي طهران امانت بود تا در روز پنجشنبه نوزدهم ذي القعدة الحرام 1314 هجري، به فرمان اعليحضرت همايوني، نعش آن مرحوم را به طرف زاويه حضرت عبد العظيم عليه السّلام انتقال دادند در حالتيكه در دو طرف خيابان سرباز و سوار ايستاده بود و تمام علماي عظام دار الخلافه و وزراي داخله و خارجه و امرا با لباس رسمي در مشايعتش بودند و آن نعش را در محفّه آكنده از گل نهادند و اسبهاي سواري شاه شهيد را سياهپوش داشتند، با موزيك و احترام بسيار به زاويه مقدسه حمل دادند. در آن روز تمام مرد و زن دار الخلافه به كوچه و بامها حاضر بودند و گريه ميكردند. پس از ورود به زاويه تير توپ خالي كردند. بعد از آنكه به دور مرقد مطهر طواف دادند، در بقعه [اي] كه در جنب مرقد مقدس بود به خاك سپردند، عليه الرحمة. آن بقعه را به انواع بلور و آيينه زينت دادند و وقفيات براي مخارج آنجا شاه معين كرد و يك تخته سنگ مخصوصي از مرمر كه خروارها وزن داشت و در راه چند نفر را كشت از يزد به طهران آورده، حجار قابلي صورت تمام شاه شهيد را بر آن نقاري كرد.
امسال كه سال 1323 هجري است هنوز آن سنگ ناتمام است.
ورود حضرت وليعهد به دار الخلافه
در بيست و دوم ذي حجه هزار و سيصد و چهارده، حضرت اقدس محمد علي ميرزا وليعهد گردون مهد براي ديدن پدر تاجدارش به طهران آمد و در عشر دوم محرم 15 [13] به تبريز معاودت كرد.
وزارت لشكر
بعد از عزل صدارت عظمي و وزارت جنگ شاهزاده فرمانفرما، در بيستم جمادي الاخري 1314 وزارت لشكر به ميرزا نصر الله خان مشير الملك (جناب مستطاب مشير الدوله وزير امور خارجه) مرحمت شد. جناب مشير الملك قريب چهل سال است كه در اداره وزارت خارجه با كمال درستي و صداقت و خبرت و بصيرت خدمت كرده و هميشه حفظ ناموس ملت و دولت را پيشنهاد خود ساخته و از فوايد خود چشم پوشيده
ص: 62
و به زور بازو و راستي در عمل داراي مراتب عاليه شد. در اين سال آخر اگرچه اسما رياست كليه وزارت خارجه به دست جناب معظم بود، لكن رسما وزير امور خارجه با استقلالي بود. پس از آنكه به وزارت لشكر رسيد با اينكه از آن شغل آگهي نداشت به ماهي چند چنان آن وزارتخانه را اداره كرد و حفظ حقوقات دولت را نمود كه مورد تحسين شهرياري آمد و در خداترسي و شاهپرستي اولين شخص اين مملكت است.
سواد دستخط همايوني
فرمانفرما، چون وزارت لشكر از امور مهمه و مربوط به دايره نظام است، از آنجا كه ميرزا نصر الله خان مشير الملك از وزراي قابل و كافي و خاطر ما از مراتب صداقت و امانت و كفايت او در نهايت خشنودي است و سابقه همه نوع خدمت به ما دارد، لهذا، به موجب اين دستخط مبارك او را به منصب و شغل نبيل وزارت لشكر سرافراز فرموديم كه نهايت سعي و اهتمام را در تنقيح محاسبات نظامي و امور راجعه به دفتر لشكر به عمل آورد و مرحمت ما را كاملا شامل حال خود بداند. شهر جمادي الاخري 1314.
حكومت عربستان و بختياري
در عشر آخر جمادي الاخري 1314، حكومت عربستان و بختياري به ميرزا احمد خان علاء الدوله مرحمت شد و نيابت حكومت عربستان به احمد خان مشير حضور پيشخدمت. «1»
ايلات حدود دار الخلافه
در عشر اول رجب المرجب 1314، تمام ايلات حدود و اطراف طهران به انضمام «2» پانصد و پنجاه سواره ايلات به خان خان بصير السلطنه مرحمت شد.
حكومت كاشان
در عشر آخر جمادي الاخري 14، محل حكومت كاشان مخصوص مخارج نظارت
______________________________
(1). ميرزا احمد خان مشير السلطنه كه در سلطنت محمد علي شاه به صدارت رسيد.
(2). متن: بانظمام
ص: 63
خانه شد و حكومتش را به محمد حسن ميرزا خوانسالار كه بعد ملقب به عين السلطان ميشود و سمت مصاهرت اعليحضرت همايوني را دارد سپرده شد. محمد حسن ميرزا پسر شاهزاده موثق الدوله ناظر است كه شاهزاده نجيب و درويشمنش و خوشخوي و خليق است.
لقب ناصر السلطنه
در ماه جمادي الاخري 14، دبير السلطنه امير تومان منشي حضور همايوني، پسر جناب نظام العلماء كه از سادات صحيح النسب طباطبايي تبريزي است، ملقب به ناصر السلطنه ميشود. ميرزا ابو الفضل خان سعيد دفتر برادر ناصر السلطنه ملقب به دبير السلطنه ميشود.
شكار پلنگ به دست مبارك همايوني
روز دوشنبه غره رجب المرجب 1314، اعليحضرت همايوني به دوشانتپه تشريف برد. در شكارگاه آنجا پلنگي قوي هيكل پديد شد. به دست مبارك با يك تير تفنگ به هلاكتش رسانيد و در همان روز مبالغي نقد و جنس به ملتزمين ركاب انعام و مستمري داد.
استيفاي خراسان
در عشر آخر جمادي الاخري 1314، استيفاي مملكت خراسان به ميرزا محمد خان مصدق السلطنه «1» مستوفي اول، پسر مرحوم ميرزا هدايت الله وزير دفتر آشتياني مرحمت شد.
نرخ گوشت طهران
در ماه جمادي الاخري 1314، يك من تبريز گوشت در طهران به ميزان سه هزار و سه عباسي رسيده بود، در ماه رجب شاهزاده نصرت السلطنه حكمران به دو هزار و هشتصد دينار پول سياه قرار داد.
______________________________
(1). همان دكتر محمد مصدق.
ص: 64
كتاب طب و تشريح
كتاب طب و تشريح و كحالي در شش مجلد كه قريب صد هزار بيت است از تأليفات حاجي ميرزا علي دكتر رئيس اطباي حضور كه از زبان فرانسه ترجمه كرده، در ماه جمادي الاخري 1314 در طهران به طبع رسيد.
التفات درباره حضرت اقدس ولايتعهد
در ماه جمادي الاولي 1314، يك قطعه نشان مهر تمثال همايوني، مكلل به الماس از درجه اول و يك رشته حمايل آبي، به صحابت ميرزا محسن خان معين الملك وزير پست به حضرت اقدس محمد علي ميرزا وليعهد گردون مهد ارسال آذربايجان شد و نيز يك ثوب خرقه خز ترمه كشميري شمسه مرصع از درجه اول از براي جناب امين الدوله پيشكار مرحمت شد. در غره جمادي الاخري وارد تبريز شد.
نرخ گندم و نان كرمانشاهان و گروس
در ماه جمادي الاخري 1314، در شهر كرمانشاهان، نان يك من تبريز نه شاهي و دو عباسي، گوشت يك من دو قران، ذغال باري پنج هزار. در گروس، گندم خرواري هيجده قران، گوشت يك من دو هزار و دويست دينار است.
فوت نظام الدوله
ميرزا ابراهيم خان نظام الدوله امير تومان كه سابقا رياست توپخانه را داشت و قدي بلند داشت و بسيار تنومند بود، در ميان اهالي نظام بدان هيكل سرداري نبود و در اغلبي از جنگلهاي ايران رزمها كرده بود، در سن هفتاد و هفت سالگي به مرض ذات الريه، در شب جمعه بيست و هشتم جمادي الاخري 1314 وفات كرد. پسري از وي بهجاي نماند.
عيد ميلاد مرتضوي
موافق معمول در روز سيزدهم رجب المرجب 1314 كه ميلاد مبارك حضرت امير المؤمنين عليه السّلام بود، در عمارت گلستان طهران، در خاكپاي همايوني، سلام عام شد.
ترتيبات عيد موافق معمول به عمل آمد و در شب عيد هم آتشبازي مفصلي شد.
ص: 65
عدد اعياد ملتي و دولتي مملكت ايران
ملت و دولت ايران را چند قسم عيد است: اعياد ميلادي حضرت ختمي مرتبت و ساير ائمه عليهم السّلام را ملت و دولت شريكاند، لكن فقط چند عيد ميلادي را جشن ميگيرند.
عيد فطر «1» و عيد قربان را تمام مسلمانان عيد ميگيرند. عيد نوروز را نيز ملت و دولت شركت دارند. عيد ميلاد همايوني مخصوص دولت [است] كه در آن روز و در عيد نوروز جمشيدي وزراي مختار به خاكپاي همايوني تشرف ميجويند.
عيدهاي معمولي ايرانيان كه جشن ميگيرند
عيد ميلاد حضرت ختمي مرتبت دولت و ملت شركت دارند.
عيد غدير خم هر دو شركت دارند.
عيد ميلاد حضرت مرتضوي به شراكت.
ميلاد مبارك خامس آل عبا عليه السّلام از ايجادات اعليحضرت شهرياري، ملت و دولت هر دو.
عيد ميلاد حضرت حجت الله عجل الله تعالي فرجه- به شراكت ملت و دولت.
عيد فطر به شركت ملت و دولت.
عيد قربان به شركت هر دو.
عيد ميلاد اعليحضرت مخصوص دولت است.
عيد نوروز به شركت هر دو تا سيزده روز بهپا دارند.
تشريففرمايي اعليحضرت به قورخانه و ميدان مشق
روز دوشنبه پانزدهم رجب 1314، اعليحضرت همايوني براي بازديد انبار و كارخانجات و تكميل صنايع به قورخانه تشريف برد و در عصر آن روز، براي سان افواج پياده و سواره و توپخانه و قزاق به ميدان مشق رفت و يك فوج را خود شاهزاده فرمانفرما سالار لشكر در خاكپاي مبارك مشق داد. محض التفات درباره سالار لشكر يك قطعه
______________________________
(1). متن: در عيد فطر.
ص: 66
تمثال همايوني مكلل به الماس و يك رشته حمايل آبي مخصوص آن به فرمانفرما مرحمت شد و دو هزار و ششصد و پنجاه تومان به افواج انعام داده شد.
وزارت دربار اعظم
جناب غلامحسين خان امين خلوت و وزير مخصوص، پسر مرحوم ميرزا هاشم خان امين الدوله غفاري كاشاني، كه از وزراي محترم سلطنت شاه شهيد بود و در خاكپاي همايوني نيز به همان سمت شناخته شد و طرف توجه خاص اعليحضرت همايوني گرديد، در ماه رجب المرجب 1314 به منصب وزارت دربار اعظم نائل شد كه همه روزه در اطاق دربار اعظم به شرايط اين خدمت پردازد.
سواد دستخط همايوني
از آنجايي كه غلامحسين خان امين خلوت وزير مخصوص، از جمله چاكران و تربيتيافتگان دولت ابد مدت قاهره، اباعن جد در اين دولت جاويد عدت مصدر خدمات بزرگ و محل توجه مخصوص شاهنشاه مبرور- البسه الله حلل النور- و يك چندي هم متصدي خدمات حضوري ما بوده و كمال كفايت و وفور قابليت و درايت او در پيشگاه ملوكانه مشهود افتاده و درخور بذل و عنايت و توجه خاص آمده، لهذا به موجب صدور اين دستخط مبارك به وزارت دربار اعظم كه از امورات معظمه و مهمه دولت است سرافراز و شرايط تكاليف اين خدمت بزرگ را به عهده او محول و واگذار فرموديم كه همه روزه در اطاق مخصوص دربار اعظم حاضر و مشغول خدمات مقرره بوده، علايم كفايت و شواهد صداقت خود را در رجوع اين خدمت زائدا علي ما كان ظاهر ساخته و بر مراتب مراحم مخصوص ما درباره خود بيفزايد. پيچيئيل شهر رجب المرجب 1314.
لقب وزير علوم
در شهر جمادي الاخري 14، جعفر قلي خان نير الملك امير تومان رئيس مدرسه دار الفنون پسر مرحوم رضا قلي خان لله باشي ملقب به وزير علوم ميشود و اين لقب و شغل، سابق مخصوص برادرش مخبر الدوله وزير داخله بود.
ص: 67
حكومت قزوين
در عشر اول رجب 14، حكومت قزوين به شاهزاده عبد الصمد ميرزا عز الدوله بن محمد شاه مرحمت شد.
وزارت خزانه نظام
در ماه رجب المرجب 14، وزارت خزانه نظام به سهم الملك امير تومان مرحمت شد.
لقب امين بقايا
مدير دفتر پيشخدمت، پسر سلطانعلي خان وزير بقايا (جناب وزير افخم) در ماه رجب المرجب 1314 ملقب به امين بقايا ميشود و نيابت وزارت بقايا و محاسبات نيز به او مرحمت ميشود.
نيابت حكومت كاشان
در ماه رجب 14، شاهزاده مقبل الدوله از طرف [شاهزاده محمد حسن ميرزا] خوانسالار [حاكم كاشان] به نيابت حكومت كاشان سربلند ميشود.
ايجاد روزنامه تربيت
در ماه رجب المرجب 1314، ميرزا فروغي اصفهاني ملقب به ذكاء الملك كه از فضلا و نويسندگان اين دوره است روزنامه مسمّي به «تربيت» در طهران ايجاد ميكند.
حكومت بروجرد و لرستان و كمره
در ماه رجب المرجب 1314، حكومت بروجرد و لرستان و كمره به شاهزاده عبد الله ميرزا حشمت الدوله مرحمت شد و به يك ثوب پالتو كشميري به انضمام يك زوج سردوشي مكلل به الماس مخلّع گرديد.
حكومت خمسه
در ماه رجب المرجب، حكومت خمسه به مهديقلي خان مجد الدوله قاجار كه خوانسالار شاه شهيد بود مرحمت شد.
ص: 68
ولايات ثلاث
در ماه رجب المرجب 1314، ولايات ثلاث ملاير و تويسركان و نهاوند به شاهزاده سلطان محمد ميرزا سيف الدوله «1» بن عضد الدوله بن سلطان فتحعلي شاه- طاب ثراه- مرحمت شد.
لقب عين السلطان
در ماه رجب المرجب 1314، شاهزاده محمد حسن ميرزا خوانسالار حكمران كاشان ملقب به عين السلطان ميشود.
لقب ناصر السلطان
در ماه رجب المرجب 14، لطفعلي خان بيگلربيگي سابق تبريز ملقب به ناصر السلطان ميشود.
حكومت خوار
در ماه رجب المرجب 1314، ميرزا حسين خان صديق همايون به حكومت خوار كه از بلوكات طهران است سربلند آمد.
فوت حاجي حسام الدوله
حاجي حسام الدوله سردار محمد قلي خان بن ابو الفتح خان جوانشير كه در راه دولت رزمها كرده و از سرداران بزرگ ايران بود، در عشر اول رجب المرجب 1314 در تبريز وفات كرد. حضرت ولايتعهد تشريف به مجلس فاتحهاش برده، برچيدند. سالش قريب به هشتاد.
تخفيف منال فارس
اعليحضرت همايوني محض رفاه حال مردم فارس كه چندي است گندم و جو [در آنجا] كمياب شده، دستخط به جناب ناظم الدوله فرمانفرماي فارس فرمود كه چهار
______________________________
(1). يعني سيف الدوله برادر ارشد آقا وجيه سپهسالار و عبد المجيد ميرزا عين الدوله.
ص: 69
سال، سالي هفتصد و پنجاه خروار جنسي ديواني معاف است. ناظم الدوله در عيد ميلاد مبارك حضرت مرتضوي كه سيزدهم رجب المرجب 1314 [بود] در سلام، قرائت اين دستخط را نمود.
واقعه خراسان
اسمعيل نام معدنچي يك قطعه فيروزه ناتراشي داشته هفتاد تومان به حكاك فروخت. حكاك، بعد از تراش، به آقا رضا رئيس التجار خراسان به پانصد تومان فروخت.
در ماه رجب 1314 قيمتش به پنج هزار تومان رسيده است.
تشريففرمايي به ميدان مشق
در روز چهارشنبه سلخ شعبان 1314، اعليحضرت همايون براي تماشاي مشق بريگاد قزاق به ميدان مشق تشريف برد و تمام صاحبمنصبان نظامي نيز در آن روز در خاكپاي همايوني در آنجا تشرف جستند. سواره مظفري و سواره بختياري نيز با اسلحه ممتاز در ميدان مشق آمده، از لحاظ مبارك گذشتند و تمام قزاق و توپخانه قزاقخانه از خاكپاي مبارك گذشتند، مورد تحسين شدند. شاهزاده فرمانفرما وزير جنگ در اينوقت به خاكپاي همايوني عرض كرد كه چهار توپ روسي با لوازمش اعليحضرت امپراطور روس (نيكلا) به رسم سوقات تقديم داشته، در حياط قزاقخانه حاضر است.
اعليحضرت شهرياري به درب حياط مزبور پياده شده، تماشاي آنها را فرمود. جناب مشير الدوله وزير امور خارجه و موسيو بوتسف وزير مختار روس با اجزاي سفارت با لباس رسمي حضور داشت. اعليحضرت همايوني به توسط مشير الدوله اين خطابه را به وزير مختار فرمود:
خيلي مشعوفم از اينكه اعليحضرت امپراطور كه برادر معظم تاجور مناند چون ميل و علم و اطلاع مرا به توپ و توپخانه دانستهاند، اين چهار عراده توپ را كه در نظر من از همه چيز بهتر و محترمتر است محض يادگار فرستادهاند.
آنگاه به دست مبارك تمام اسباب توپها را باز و با دقت تمام رسيدگي فرمودند و مقرر داشتند كه در حوالي قزاقخانه توپخانهاي بنا نمايند و اين چهار توپ را در آنجا بگذارند.
ص: 70
اخبار جلوس همايوني به بعضي از دول فرنگ
ميرزا رضا خان مؤيد السلطنه پسر حاجي ميرزا حسين خان گرانمايه وزير مختار آلمان را اعليحضرت همايوني امر فرمود كه جلوس همايوني را به دول مفصله ذيل رفته اخبار دهد:
دولت آلمان، دولت اطريش و مجارستان، دولت ايطاليا.
حكومت و توليت زاويه حضرت عبد العظيم
در ماه شعبان المعظم 1314، شاهزاده جهانسوز ميرزا امير تومان كه سمت مخاطبت سلام شاهنشاهي را داشت به حكومت و توليت زاويه مقدسه حضرت عبد العظيم عليه السّلام و توليت مقبره شاه شهيد مفتخر شد.
اداره تشريفات وزارت خارجه
در ماه شعبان المعظم 14، اداره تشريفات وزارت خارجه و مهمانداري سفراي خارجه به ميرزا احمد خان منتظم السلطنه نايب اول وزارت خارجه پسر مرحوم ميرزا محمد صديق الملك رئيس وزارت خارجه مرحمت شد.
رياست محاكمات وزارت خارجه
در ماه شعبان المعظم 1314، رياست محاكمات وزارت خارجه به ميرزا كاظم خان ممتحن السلطنه نايب وزارت خارجه رجوع شد.
قشون فارس
در ماه شعبان المعظم 1314، رياست قشون سواره و پياده فارس به ميرزا فتح الله خان سعيد السلطنه امير تومان نايب الاياله فارس، پسر جناب نظام العلماء طباطبايي كه از جوانان هوشمند و نجيب و خوشفطرت و باگذشت است، مرحمت شد.
فوت صاحبديوان
در شب سهشنبه ششم رمضان المبارك 1314، ميرزا فتحعلي خان صاحبديوان كه از اكابر وزراي ايران بود در سن قريب به هشتاد به مرض قولنج در طهران درگذشت.
ص: 71
صاحبديوان در اغلبي از بلاد ايران حكومت كرده بود. مرد با گذشت عياشي بود. پسر بزرگش ميرزا حسين خان مؤتمن الملك است كه بعد ملقب به صاحبديوان ميشود.
اخبار جلوس همايوني به دول خارجه
در رمضان المبارك 1314، ناصر الملك وزير قورخانه مأمور شد كه به دول مفصله ذيل رفته سلطنت همايوني را اخبار دهد:
دولت عثماني، دولت روس، دولت انگليس، دولت فرانسه، دولت بلژيك، دولت هلاند.