وقایع سنه سبع عشر ذكر فرستادن میرزا بایسنغر از مازندران به خراسان
اشاره
چون فصل زمستان به آخر رسید و نسیم جانپرور بهار در اطراف صحرا و مرغزار و چمن و گلزار وزید، حضرت خاقان سعید فرزند سعادتمند
بیت
جوان و جوانبخت و روشنضمیربه دولت جوان و به تدبیر پیر غیاث السلطنة و الدین میرزا بایسنغر را كه با شرف مراتب پادشاهی انوار مواهب الهی در جبین مبین او پیدا بود دلایل كامكاری و مخایل شهریاری در ناصیه همایونش هویدا مینمود، به امارت مملكت خراسان تعیین فرمود و شاهزاده ركاب فلكسای و عنان جهانگشای، اوایل محرم از قشلاق مازندران به صوب خراسان معطوف ساخت و چون خورشید عالمآرا عزم بیت الشرف كرده سایه همایون بر آن بلاد انداخت و چهارم صفر در مستقر دولت نزول فرمود.
مصرع
غیرت فردوس شد از قدم او هرات ص: 184
از یمن موكب میمون و فروغ طلعت همایون عالمیان در ظلال اقبال آسودند و جهانیان در مهاد امنوامان غنودند.
قطعه
اسكندر آن زمان كه هری را نهاد پیگر داشتی ز دولت و اقبال شه خبر
در وی بهجای خاك سرشتی همه عبیردر وی بهجای سنگ نهادی همه گهر اكابر و اشراف غبار موكب او را سرمه مثال در چشم افتخار كشیده میگفتند.
بیت
خاك سم سمند ترا تكیهگاه ناراین هردو گرد بالش مشكین دیده باد
ذكر تمرد سید علی كیا در ولایت ساری
در آن زمان كه موكب ظفرنشان در قشلاق مازندران بود، جمعی ارباب غرض به سید علی كیا رسانیدند كه خویشان و برادران او كه صفت الأقارب كالعقارب دارند پیش امرا و نواب تقصیرات او میشمارند و میخواهند كه حكومت آن ولایت به دیگری دهند و مزاج همایون به نسبت او دیگرگون است و در این اثنا او را به اردوی همایون طلب داشتند و او متوهّم شده عذری معلول و سخنی نامقبول گفت.
حضرت خاقان سعید را تعلل او عجیب و غریب نمود. چه به عنایت آن حضرت مملكتی وسیع در تصرف او بود. آن حضرت امرای عظام امیر مضراب بهادر و امیر الیاس خواجه را نامزد ولایت او فرمود و فرمود كه پیش از ملاقات قاصد فرستاده
ص: 185
گویند كه اگر به سخن صاحب غرضی متوهم شدهای عالمیان را معلوم است كه بیرخصت شریعت قصد ملك و مال هیچ آفریده نداریم و از طریق عدل و احسان عدول نمیجوییم و راه ظلم و طغیان نمیپوییم. میباید كه خود را در ورطه هلاك نیندازد و در كمند بلا مقید و مبتلی نسازد و در خرابی ولایت و خونهای ناحق نكوشد و صورت انصاف از چشم عقل نپوشد. اولا عنایتی كه درباره او كردهایم به دیده بصیرت مشاهده نماید و ثانیا مآل آن قضیه كه به كجا میرسد ملاحظه كند. حالا بیست و سه چهار سال است كه حضرت پدر مغفور ما آن مملكت به شمشیر گشاده و حكومت آن ملك هم به ایشان داده و ما نیز همان قاعده مسلم داشتهایم. به اختیار نمیخواهیم كه در فرمان آن حضرت تغییر واقع شود و الّا مترصد این مهم بسیارند.
چون امیر سید علی كیا از توجه امرا و فرموده حضرت اعلی خبر یافت، كسان پیش امرا فرستاده خدمتها قبول كرد و پسر خود را با لشكر و هدایا به اردوی همایون فرستاد و آن حضرت گناه او بخشیده كرامت عفو ارزانی داشت.
ذكر قضایای ولایت ماوراء النهر در این سال
سابقا مذكور شد كه در زمان عزیمت قشلاق مازندران فرمان شد كه لشكرهای ماوراء النهر از همان حدود برخبر باشند. میرزا الغ بیك ایلچی فرستاده امیرك احمد را طلب فرمود و او توهّم كرده ابا نمود و میرزا امیرك احمد گفت كه از مزاج میرزا الغ بیك میترسم و نمیتوانم آمد و بنده دولتخواهم. میرزا الغ بیك امیر بایزید پروانچی را كه معتمد او بود به جانب اندگان ارسال نمود. فرمود كه سخن او سخن من است. هرشرط و عهد كه كند به آن وفا نمایم. امیر بایزید پیش او رسید چندانكه سعی كرد به جایی نرسید. اما وعده كرد كه پسر خود را به خدمت فرستد. آن وعده به سر آمد و پسر نیامد. میرزا الغ بیگ گوركان عازم اندگان شد و میرزا امیرك احمد قلاع آن نواحی مستحكم ساخته به كوه رفت. میرزا الغ بیك قلعه
ص: 186
اخسی را كه اعظم قلاع او بود محاصره فرمود و آن قلعهای است كه از شرفات آن سنبله فلك توان چید و از غرفاتش غلغله ملك توان شنید. اهالی قلعه به حصانت مغرور گشته آهنگ جنگ راست كردند و لشكر منصور اطراف قلعه را چون چشمه زره و خانه زنبور ساخته قلعه مسخر گشت و اموال فراوان به دست لشكریان افتاد و میرزا الغ بیك رعایا را در ساحت امن و حریم امان مقام داد و پاینده بكاول را كوتوال ساخته به جانب اندگان روان شد و میرزا امیرك احمد به كوههای سخت و دوردست رفته بود. میرزا الغ بیك امیر موسی كا و امیر محمد تابان را به حكومت اندگان مقرّر فرمود و موكب منصور به سمرقند معاودت فرمود.
و میرزا امیرك احمد از مراجعت میرزا الغ بیك خبر یافته با لشكری كه از مغولستان به مدد او آمده بودند عازم اندگان شد. امیر موسی كا و امیر محمد تابان و امیر علی قوچین به عزم رزم از اندگان بیرون آمده به حوالی اوش رسیدند و چون از حال یاغی خبر نداشتند بیاحتیاط فرود آمدند و میرزا امیرك از حال ایشان آگاه بود. ناگاه به سر ایشان رسید و امیر موسی كا و امیر محمد تابان و امیر علی و دیگر بهادران را به قتل آورده امیر رستم پسر امیر سلیمانشاه با مخالفان جنگكنان عازم اندگان شد و میرزا احمد تا اندگان آمده جنگ بسیار كردند و امیر رستم و باقی امرا اندگان را نگاه داشتند و مغولان الجا گرفته به مغولستان بازگشتند.
ذكر عزیمت حضرت خاقان سعید به جانب ممالك عراق و فارس
چون آفتاب عالمتاب به محاذات نقطه اعتدال ربیعی رسید و جمشید خورشید طناب سراپرده شاهی از دنبال ماهی بر گردن بره بست و از آبگیر حوت به نزهتگاه حمل آمد، حضرت خاقان سعید، چهاردهم محرم مكرم از جلگای مازندران عزم جانب ملك ری فرمود.
ص: 187
بیت
ز نعل باد پایان تكاورزمین گفتی كه گردونی است دیگر و چون رایات نصرت آیات سایه همایون بر خطه دامغان انداخت، ایلچی امیر بسطام از سلطانیه رسید و به موقف عرض رسانید كه بنده خدمتكار آن حضرتم.
كمر خدمت بر میان و حلقه بندگی در گوش، منتظر فرمان.
مصرع
به هرچه حكم كنی نافذ است فرمانت
چون صیت نهضت همایون استماع نمودم، ارادت آن بود كه به رسم اقامت خدمت زمین بوسیدمی، فامّا موانع روزگار بر خاطر نوّاب معدلت شعار واضح باشد.
اگر اعلام فرخنده اعلام عزم اینجانب نمایند، ملتمس از نواب كامیاب آنكه پیشتر شرف اعلام ارزانی فرمایند تا حسب المقدور مایحتاج خدام سرانجام نماید و تغار لشكریان و نعل اسبان به عزّ قبول مقبول آید.
بیت
كسی كه عزّ قبول تو یافت در عالمبه چشم همت او ملك ری نماید خوار گوش هوش به استماع اخبار آن طرف نهاده دلوجان به امتثال فرمان داده.
بیت
همه چشمیم تا پدید آییهمه گوشیم تا چه فرمایی آن حضرت ایلچی امیر بسطام را تربیت فرموده نوكری همراه او فرستاد و پیغام داد كه بر نیكو بندگی او اطلاع یافتیم. باید كه قلعه را استحكام داده پسر یا برادر خود را به اردوی همایون فرستد.
ص: 188
مصرع
تا اعتماد بر سخنش بیشتر شود
و چون موكب همایون به حوالی ری رسید، جمعی نوكران میرزا اسكندر از اصفهان گریخته آمدند و به عرض رسانیدند كه لشكری از اصفهان نامزد محاصره ساوه شده و سبب آنچنان بود كه در وقتی كه رایت ظفرنشان در قشلاق مازندران بود، نصر اللّه حاكم ساوه التماس داروغهای نمود و آن حضرت ملتمس مبذول داشته نوكری به ساوه فرستاد و میرزا اسكندر آگاه شده امیر یوسف جلیل و امیر جلبانشاه برلاس و امیر عبد اللّه پروانچی و سعد اللّه را نامزد محاصره ساوه كرد. حضرت اعلی بر این حال واقف شده جمعی از لشكر منصور نصرهم اللّه به انتصار نصر اللّه تعیین فرمود تا رعایای ساوه از مساوی آن گروه خلاص یابند. امیر حسن صوفی ترخان و امیر سید علی ترخان و امیر دولتخواجه اناق و امیر چهارشنبه با ده هزار سوار نصرت شعار عازم آن جانب شدند.
امرای میرزا اسكندر از توجه امرا و عزیمت حضرت اعلی خبر یافته با یكدیگر مشورت نمودند. به اتفاق گفتند ما همه بنده و بندهزاده حضرت صاحبقرانیم. اگرچه میرزا اسكندر نبیره آن حضرت است اما بر قول و فعل او اعتماد نیست و حضرت شاهرخی فرزند صاحبقران است و فرزند به ولایت از نبیره اولی باشد. خاصه فرزندی كه فرمانفرمای اقالیم عالم و پادشاه ربعمسكون باشد. امرا چون این معانی در بیان آوردند، هریك دیگری را در امتثال آن حضرت از خود راغبتر دیده مجموع اتفاق كردند كه با لشكر منصور جنگ نمیكنیم و چون امیر یوسف جلیل در قضیه جهانملك چنانچه گذشت با مخالفان اتفاق داشت بر او اعتماد نكردند و او را گرفته مقید ساختند و با امرای نامدار ملحق شدند و هنوز آن حضرت در ملك ری بود كه این صورت در آیینه فتح روی نمود و فاتحه این یورش بیقتل و كشش چنین فتحی میسر شد.
و چون موكب ظفر شعار به قلعه شهریار آمد، بیان قوچین و پسر عبد اللّه
ص: 189
پروانچی و سعد اللّه شرف زمینبوس یافتند و متعاقب نصر اللّه صحرایی به سعادت بندگی مستسعد گشت و به عنایت سرافراز شد و رایات نصرت آیات سایه دولت بر ولایت ساوه انداخت. امیر حسن صوفی و امیر سید علی و سایرامرا با امرای میرزا اسكندر رسیدند و یوسف جلیل را مقید رسانیدند و آن حضرت درباره امرای نو درآمده غایات عنایات به ظهور آورده امیر یوسف جلیل كه بعد از واقعه جهانملك در اطراف عالم سرگردان گشته و انواع حوادث بر سر او گذاشته عاقبت به اتفاق پدر به زیارت كعبه معظم فایض شده و بعد از آن ملازم میرزا اسكندر گشته چون پیش آن حضرت آوردند جریمه او را عفو فرموده گناه او را نابوده انگاشت و مضمون عفا اللّه عمّا سلف بر لوح فرموده السلطان ظل اللّه نگاشت تا یوسف جلیل قویدل و فسیحامل از گناه استغفار نمود شفیع المذنب اقراره و توبته اعتذاره و آن حضرت حكومت قم به عبد اللّه پروانچی ارزانی داشته امیر یوسف حاجی وزیر را به ضبط قلعه و كوتوالی گذاشت.
ذكر شكار فرمودن در صحرای ساوه
حضرت خاقان سعید در فضای دلگشای صحرای ساوه هوای صید و نشاط شكار فرمود.
بیت
چون رای پادشاه نشاط شكار كرداول به لطف صید دل روزگار كرد
و آنگاه چون به مركب دولت سوار شدبر خسروان روی زمین افتخار كرد در آن بیابان گورخر بسیار مهیا شد، خاصه فصل بهار. لشكر نامدار جبال و صحاری یرگه كرده قمرغه شكار بههم پیوست. سگان معلّم* در دویدن و یوزان در غریدن و باز و شاهین و چرغ و لاچین در پرواز آمدند.
ص: 190
قطعه
چون باز تو گشاده كند پر و بال خودخورشید را نهیب بود ماه را حذر
فردا به زیر سایه طوبی كند چراهرصید را كه باز تو گیرد به زیر پر وحوش را در دشت میدان دویدن و طیور را در هوا مجال پریدن نماند. آن حضرت با امرای نامدار و وزرای سعادتیار و مبارزان بهرام اقتدار در بهترین ساعات بر اسبان ماه سیر هلال نعال چون خورشید بر سبز خنگ فلك سوار شدند و از خون وحشیان صحرا و بیابان لالهستان گشت و گورخر و آهوی بسیار كشته سباع را مائده پرفایده بههم رسید.
و موكب ظفرنشان به جرا و فراهان آمد و پیشتر امیر حسن صوفی و امیر الیاس خواجه قلعه میغان كه در آن نواحی بود محاصره داشتند و هنوز فتح نشده بود.
آن حضرت جمعی را به مدد ایشان فرستاده به فر دولت قاهره مسخر گشت و در مقام گركان سه نفر از روسای اصفهان به آستان ظفرآشیان آمدند و به عنایت پادشاهانه و التفات خسروانه اختصاص یافتند.
ذكر رسیدن موكب ظفرنشان به حوالی اصفهان
چون رایات ظفر آیات نزدیك اصفهان رسید و به مرحله باغ رستم كه دو فرسخی اصفهان است فرود آمد، هركه را سعادت مساعدت نمود از اصفهان روگردان شده در سلك عبید و خدم منتظم گشت. شیخ محمد خویش امیر عباس گریخته رسید و متعاقب او شیخعلی قزاق با سیصد سوار به معسكر همایون پیوست و در مقام آتشگاه جمعی حشمیان به درگاه عالمپناه آمده به عرض رسانیدند كه خیل خانه ما در بیرون دروازه اصفهان است. اگر مرحمت فرموده فرمایند كه جمعی دلاوران نزدیك شهر آیند شاید كه آن مسكینان از آن بلا خلاص یابند. حكم همایون نفاذ یافت كه امیر مضراب بهادر و امیر الیاس خواجه نزدیك شهر رفته
ص: 191
معاودت نمایند كه حشمیان به اردوی اعلی رسند. امرا چون باد كه عرصه خاك پیماید و سیل كه از فراز به نشیب آید رو به شهر نهادند. قراولان میرزا میرزا اسكندر در برابر آمده از طرفین مردان مرد و دلاوران صف نبرد و گردان معركه دلاوری و نهنگان دریای صفدری همه جنگجوی و تندخوی روی در روی آوردند. دلهای شیران بیشه جنگ و دلیران میدان نام و ننگ چون شعشعه آفتاب در اضطراب آمد. میرزا بایقرا كه از جفای برادر دلی پرآذر داشت چون آتش خروشان و دریای جوشان گشت.
امرا: امیر جلبانشاه برلاس و لطف اللّه بایانتمور و خضر خواجه پسر امیر شیخعلی بهادر و توكل باورچی و علیشاه آزاد كه هریك به نوك پیكان كوهگذار سوار را بر زین و زین را بر اسب و اسب را بر زین دوختی و به تیغ صاعقه فعل آتش جهانسوز در اطراف معركه برافروختی حمله كردند. مبارزان اصفهانی در حمله اول محل خود باز گذاشته روی به محلات آوردند و بهادران سپاه منصور در عقب ایشان ریختند و به تیغ جهانسوز و خدنگ آتشافروز خاك معركه با خون برآمیختند.
امیر لطف اللّه بر سر پل ایستاده حشمیان را میگذرانید و چندانكه یاغی قصد او كرده بود همه را به زخم شمشیر بازگردانید و از آن طرف امیر عبد الصمد و امیر جنید حملههای بهادرانه نمودند. اما لطف اللّه را از سر پل دور نتوانستند كرد و زخم شمشیر به او رسید و شمشیر او شكسته همچنان جنگ میكرد. عاقبت اصفهانیان گریزان شدند و دلاوران حشمیان را به اردوی همایون آوردند.
میرزا اسكندر از شكستی كه در صدمه اولی به لشكر او رسید و احوال كشتگان و مجروحان شنید، حیرت بر او مستولی شده آتش غیرت در نهاد او زبانه زد و از صفحات احوال سپاه نصرت شعار امارات فتح و ظفر مشاهده كرد و علامات زوال اقبال بر وجنات آمال خویش معاینه دید و اركان دولت خود را به خلوت طلبید و مشورت نموده بر آن قرار دادند كه با تمام سپاه بیرون آیند. لشكری چون ذرات آفتاب فراوان و چون قطرات سحاب بیپایان
ص: 192
بیت
لشكری بحر سیل و موج شكوهثابت و پایدار همچون كوه
همه بهرامطبع و كیوانهوشهمه پولادترك و آهنپوش از شهر بیرون آمدند و ندانستند كه
بیت
هركه را بخت رهبری نكندكوشش و جهد یاوری نكند حضرت خاقان سعید فرمود كه گورگای جنگ كوفته و دلاورانی چون قضا نافذ عزم بر باد پایانی چون عمر سبكرو روی به قهر اهل شهر آوردند.
بیت
به حكم شهنشاه گردون شكوهبجوشید لشكر چو دریا و كوه چون صفهای طرفین و لشكرهای جانبین راست شد، میرزا اسكندر صولت و صدمت لشكر منصور دیده دانست كه تاب مقاومت نمیآرد. سرداران عراق و گردنكشان فارس یراق و اتفاق كرده
مصرع
بجز پشت دادن ندیدند روی
وَلَّوْا عَلی أَدْبارِهِمْ نُفُوراً «69» برخوانده روی برتافتند و لشكر منصور در قفای هزیمتیان شتافتند. خلقی بسیار به قتل آمد و میرزا اسكندر نزدیك شد كه به دست آید. به هزار حیله به اصفهان درآمد و موكب منصور به ظاهر اصفهان فرود آمد و در آن مقام شیخ وردی از قلعه شهریار و بایزید پسر بسطام از قلعه سلطانیه به درگاه عالمپناه آمده به عنایت سرافراز شدند.
______________________________
(69). سورة الأسری 46.
ص: 193
در این اثنا، ناگاه سیصد سوار پوشیده از دروازه برانغار بیرون آمده آهنگ جنگ كردند. امیر الیاس خواجه در برابر آمده بسیار به قتل آورد و باقی مقهور و مقسور به شهر گریختند. اما امیر الیاس خواجه را زخم رسید. حضرت خاقان سعید فرمود كه دیوارهای حصار به طناب پیموده بر امرا بخش كردند چنانچه كسی بیخبر از شهر بیرون نتواند آمد. چهاردهم ربیع الأول لشكرهای جهان، تومانتومان و قشونقشون پیرامون شهر فروگرفتند.
ذكر فتح دار الملك شیراز و شرح آن
چون خبر موكب همایون حضرت خاقان سعید به دار الملك شیراز رسید، كلویان و كلانتران به اتفاق شیخ محمد سارق كه داروغه میرزا اسكندر بود فكر عاقلانه كرده گفتند شك نیست كه آن حضرت اصفهان را فتح خواهد فرمود و ما را استدعا خواهد نمود. اگر پیشتر كسان فرستاده صورت دولتخواهی عرضه داریم خدمتی به جا آورده باشیم. بر این اتفاق، پسر میرزا اسكندر و پسران امیر عبد الصمد و شیخ یساول و یوسف قورچی و داراب را كه جماعت معتمد میرزا اسكندر بودند گرفتند و خطبه و سكه به نام و القاب همایون آراسته تحف و هدایا به درگاه عالمپناه فرستادند. حضرت خاقان سعید بكنهبخشی و لطف اللّه بایانتمور را به ضبط اموال و حكومت آن مملكت تعیین نمود و امیر حسن صوفی و امیر جلبانشاه برلاس را جهت آوردن پسر میرزا اسكندر و پسران امیر عبد الصمد روان فرمود.
در این ولا، سلطانشاه چهره كه معتمد میرزا اسكندر بود و ضبط برجی معتبر مینمود، نوكرانش نمكبهحرامی كرده او را كشتند و به اردوی اعلی آمدند و هر روز و هرزمان نقصان به اصفهانیان رسیده قوت لشكر منصور زیادت میشد.
اصفهانیان لاف جلادت زده بیرون میآمدند و مبارزان دلاور پیش میرفتند. اول به سر تیر یكدیگر را نگاه میداشتند و تیر و كمان گذاشته تیغ و سنان برمیداشتند و ریش و گریبان گرفته سر مویی در جنگ فرونمیگذاشتند. تا مدت محاصره به
ص: 194
پنجاه روز كشید.
و در آن ایام، از اطراف ممالك اخبار به درگاه جهانپناه رسید. اول میرزا الغ بیك از ماوراء النهر شیخوی قراوناس را فرستاده حكایت قتل امیر موسیكا و امیر محمد تابان و امیر علی قوچین بر دست میرزا احمد میرك چنانچه گذشت به عرض رسانید. آن حضرت بر قتل آن امرای نامدار تاسف خورد و فرمود كه قضایای عراق پیشنهاد همت عالی است. چون فراغی روی نماید در مستقر دولت تدارك آن شود. ان شاء اللّه تعالی.
دیگر نوكر بكنه بخشی از شیراز آمده عرضه داشت كه امیر لطف اللّه بایانتمور، امیر جلبانشاه به قتل آورد به گمان آنكه جلبانشاه خروج خواهد كرد. آن حضرت لطف اللّه نادان را كه بر چنین امر بیتحقیق اقدام نمود و بكنه بخشی را عزل فرمود و امیر سید علی ترخان را به حكومت آنجا تعیین نمود و فرمود كه آن غدر را تحقیق كند.
دیگر از ولایت تستر قاصدان دندی سلطان دختر سلطان اویس رسیده اظهار انقیاد كردند. آن حضرت ایشان را نواخته اجازت فرمود.
و دیگر در وقت عزم محاصره اصفهان عبد اللّه پروانچی و علی درویش را به جانب كاشان فرستاده بودند. ایشان رعیّت را ایل ساخته آن ولایت را ضبط نمودند و عرضه داشت رسید.
ذكر فرستادن مولانا غیاث الدین قاضی سمنان به اصفهان
در اثنای محاصره اصفهان به سمع همایون رسید كه میرزا اسكندر از حركات خود پشیمان شده باز خطبه و سكه به زیور القاب آن حضرت آراسته میسازد.
حضرت خاقان سعید را رأفت پادشاهانه و مرحمت بهانه میطلبید كه او را نصیحت نموده به راه خیر دلالت كند تا باشد كه از خواب غفلت بیدار شده دیگر آتش حرب
ص: 195
افروخته نگردد و خدمتكاران قدیم كه به ضرورت در آن طرفاند سوخته نشوند. بنابر آن، مولانا غیاث الدین سمنانی كه دانشمند متورع بود، مقرر شد كه به اصفهان درآمده به امیرزاده اسكندر گوید كه سخن صلحنظر بر صلاح طرفین و اصلاح جانبین است تا مملكت خراب نشود و رعیت در اضطراب نباشد. قاضی به شهر درآمده سخن رسالت عرضه داشت و میرزا اسكندر از تندخویی و درشتگویی و مذمت و منقصت دقیقهای فرونگذاشت و از استبداد بیبنیاد هیچ نیندیشید تا به موجب قضای رفته رسید به او آنچه رسید. قاضی بازآمده صورت ماجری به عرض رسانید. حضرت خاقان سعید دانست كه میرزا اسكندر سخن صلح را بر عجز و قصور حمل میكند. هیهات هیهات.
شعر
و نحن رجال نرتدی الحلم شیمةو نغضب احیانا فنزوی العوالیا فرمود كه علاج مزاج او جز به قهر دواپذیر نیست و حسم مواد فساد او جز به شمشیر در وسع تدبیر نه.
بعد از چند روز میرزا اسكندر امیر توكل قرقرا كه بزرگترین امرای او بود و به دیانت و دانش آراسته و محمد بیك را با دو سه اسب پیش آن حضرت فرستاد و التماس نمود كه آن حضرت عود نمایند تا من به فراغ خاطر پیش ایشان آیم. آن حضرت فرمود كه اگر پیش ما آید او را عزیز داریم و اگر نمیآید به طرف یزد یا همدان رود. ما راه او بازدهیم. قاصد او رفته و سخن گفته راضی نشد. و همچنان بر سر عصیان بود و هرروز جنگ میشد و اگر سپاه نامدار به سعی بسیار بر بالای دیوار برمیآمدند، چون دیوار طرف شهر بیست گز یكانداز بود، مردم شهر به زخم تیر بیرونیان را از سر دیوار دور میكردند.
و در این اثنا، آن حضرت امیر سلطان بایزید برلاس و امیر چقماق* شامی را به تسخیر ابرقوه فرستاد.
ص: 196
ذكر جنگ سلطانی و فتح اصفهان
چون مدت محاصره اصفهان به درازی كشید. حضرت خاقان سعید همت عالی بر اتمام مهم اصفهان مصروف داشته اعلام گیتیستان برافراشت و دوم جمادی الأولی كه غره صباح دولت بود فرمان فرمود تا دلیران و دلاوران چون شیر ژیان و پیل دمان در حركت آمدند. از نفیر نای و خروش كوس غلغله در طاس نگون گردون افتاد و آواز نعره و فریاد به قمه پروین و قبه چرخ برین رسید.
نظم
چنان شد زخم كوس و نعره و جوشكه گردون پنبه محكم كرد در گوش مبارزان چون ابر و باد روان گشته تیر از كمان چون ژالهباران شد و چون سفیر تیر از تدبیر بازایستاد و كار بر زبان سنان و پیام حسام افتاد، بهادران طرفین و دلاوران جانبین دست در گریبان یكدیگر به دشنه و خنجر كار میساختند و سرها بر مثال گوی در میدان معركه میانداختند.
بیت
ز هرسو كشته چندانی بپیوستكه راه جنگ بر لشكر فروبست
زمین از خون مردان موجزن گشتسپرها خشت و جوشنها كفن گشت آن روز از صباح تا رواح میان ارواح و اشباح قهر خدایی جدایی میفرمود و میان ضارب و مضروب و غالب و مغلوب فرق نبود. از خسته و كشته فضای هامون حكم كوه و پشته گرفت و از خوناب كشتگان زندهرود اصفهان گونه لالهستان پذیرفت. عاقبت نسیم فتح و ظفر بر رایت حضرت خاقان سعید وزید و علم دولت مخالف چون بخت او برگردید و لشكر منصور نردبانها بر دیوار نهاده برآمدند و مخالفان از پا درآمدند. میرزا اسكندر با خواص خود روی به قلعه نهاد و شب به
ص: 197
موافقت حال پریشان ایشان تیرگی آغاز كرد.
بیت
بر چرخ بنات نعش و پروینبستند نقابهای مشكین و لشكر مظفر بر سر دیوارهای حصار مشعلها روشن كرده آن شب از پرتو مشاعل با روز مقابل بود. در این اثنا، امیر عبد الصمد گریخته پیش آن حضرت آمد.
میرزا اسكندر از فرار عبد الصمد آگاه شد، آه جگرسوز از درون غماندوز برآورد و سراسیمهوار قلعه بازگذاشته فرار نمود. علی الصباح كه
مصرع
جهان ز شعشعه آفتاب روشن گشت
سپاه نصرتپناه پای در كوچه غارت نهاده دست به تاراج برآوردند. چندان زواهر جواهر و كنوز نقود و طرایف حلی و لطایف اوانی و ظرایف ظروف و غرائب اقمشه و عجایب امتعه به دست لشكریان افتاد كه كثرت آن ثروت هنگامه آز را در دلها شكست و عدّت آن غنیمت دروازه نیاز را بر خاطرها فروبست.
حضرت خاقان سعید را چون این فتح همایون دست داد، پشت دولت به مسند سلطنت بازنهاد و رسم ظالمان متهوّر و قانون عادلان مخیّر برداشت و بنهاد و فتحنامهها به ممالك ماوراء النهر و تركستان و كابل و غزنین و هندوستان و خراسان و خوارزم و مازندران و طبرستان روان فرمود و به مراسم شكر الهی قیام نمود.
چون میرزا اسكندر از قلعه بیرون رفت جمعی متعاقب رفته او را گرفته به خدمت حضرت خاقان سعید رسانیدند و چندانكه از او سخن پرسیدند زبان مكالمه بسته به جوانب نپرداخت و از افعال ذمیمه شرمنده سر در پیش انداخته آن حضرت رعایت صله رحم فرموده او را به برادرش میرزا رستم سپرد كه جانب اخوت فرو نگذارد* و خود نقش اجرام سماوی و تعبیه شطرنج دوران فلكی مهره اخوت به وصفی در ششدر انداخت و نرّاد قضا بر بساط دهر منصوبهای باخت كه جهانیان
ص: 198
انگشت تحیر به دندان تفكر گرفتند. شخصی كه از نازكی اگر در پرده حدقه حور شدی گفتی بستر درشت است و دور شدی، میل آهن تافته به جور در حدقه او كشیدند. نزدیك بود از آن حركت در معرض مرضی مهلك افتد و موجب جنونی مفرط شود. نوبت سلطنتش به انقضا رسید و دور خلافت او به خلاقت كشید. از دور چرخ جفاپیشه و از جور سپهر خطااندیشه آن دولت منتهی شد و آن سعادت منقضی گشت.
ذكر حالاتی كه بعد از فتح اصفهان وقوع یافت
چون دار الملك عراق حضرت سلطان آفاق را مسخر و مفتوح شد و سر سرداران و رقاب گردنكشان در طوق طاعت و حلقه عبودیت آمد، آن حضرت لشكر را از غارت منع فرمود و بر مصداق.
شعر
احسن الی الناس تستعبد قلوبهمفطالما استعبد الانسان احسان عمل نمود و سایه امنوامان بر احوال خواص و عوام اصفهان انداخت و همه را در حریم عدل و نعیم احسان مأوی ساخت و صد هزار دینار كپكی كه نذر مزارات فرموده بود به فقرا و مستحقان رسانید و ثلث مال یونتییل به رعایا بخشید و نظم و نسق مهمات ملكی فرمود و به ضبط ممالك و حفظ مسالك اهتمام نمود و بعضی لشكریان را به جانب خراسان اجازت مراجعت فرمود و خزاین خاص و زواهر جواهر و درر غرر و اوانی زرین و سیمین و اسلحه هندی و مصری و چینیآلات و فراشخانه به دار السلطنه هرات فرستاد و ممالك فارس و عراق به ارباب استحقاق رعایت فرمود چنانچه غزال مشكین رقم در مشام ایام عطرسای خواهد نمود.
ص: 199
ذكر تفویض ایالت اصفهان به جانب میرزا رستم بن عمر شیخ
میرزا رستم مدتی مدید در ممالك ماوراء النهر و ولایت خراسان و مازندران ملازم حضرت خاقان سعید بود و در چند معركه به مراسم جانسپاری قیام نمود و پیش از این سالها در اصفهان حاكم و نافذ فرمان بود. در این وقت چون به تأیید مهیمن خلّاق تمام ممالك فارس و عراق در قبضه اقتدار قرار گرفت و مجددا رؤس منابر و وجوه دنانیر به نام و القاب همایون زیب و زینت یافت، آن حضرت حكومت تخت عراق و ایالت دار الملك اصفهان به جانب پادشاه معظم میرزا رستم مسلم داشت و جنابش باز بر سریر فرمانروایی آن مملكت ممّكن گشت و اكابر و اشراف رغبة و رهبة سر بر خط حكم او نهادند و به حكم احتساب و استحقاق صنادید دار الملك عراق عنان عبودیت به كف عنایت او دادند.
بیت
در دست ما چو نیست عنان ارادتیبگذاشتیم تا كرم او چه میكند و او نیز رعایا را كه زیردست عنا و پایمال بلا گشته بودند حسن عنایت و لطف رعایت مرعی داشت و جمعی را كه در سوابق ایام بر هرگونه اجرام و آثام اقدام نموده بودند نابوده انگاشت. ساكنان آن بلاد كه از جور و بیداد هرطرف افتاده بودند، از عدل شامل و لطف كامل عزم اوطان نمودند و میرزا رستم تا در حیات بود حكومت مملكت اصفهان به موجب فرمان مفوّض به نوّاب دیوان او بود.
ذكر تفویض فرمودن ولایت همدان و لرستان به میرزا بایقرا
میرزا بایقرا در غره شباب و ریعان جوانی در میدان پردلی و پهلوانی آمده بود
ص: 200
و در شمایل او دلایل مردانگی و مخایل فرزانگی پیدا و هویدا مینمود. حضرت خاقان سعید چشم عنایت به حال او داشته و نظر مرحمت بر او گماشته ایالت همدان و قلاع بروجرد و نهاوند و تمام لرستان سیورغال او فرمود و فرمان داد كه به عدل و داد همت بر آرایش و آسایش جهانیان مصروف دارد و نگذارد كه هیچ آفریده دست ظلم بر روی كسی برآورد و ابواب انصاف و انتصاف میان قوی و ضعیف و وضیع و شریف مفتوح سازد و به حال تجار كه طایران ممالك آفاق و ناشران مكارم اخلاقاند به واجبی پردازد. میرزا بایقرا آن وصایا به سمع رضا اصغا نمود و مراقبت حدود و محافظت عهود در شریعت جهانداری واجب و لازم دانسته متوجه آن ممالك شد.
و حضرت شاهرخی روی به ضبط سایر ممالك و نظم باقی مصالح آورده و ولایت ری را به جانب میرزا ایجل بن میرزا میرانشاه و مملكت قم را به شاهزاده سعد وقاص كه هریك از حدیقه خانی شجری و از شجره جهانبانی ثمری بودند تفویض فرمود و حاصل آن ولایات را در وجوه اخراجات دیوان ایشان تعیین نمود و ابواب نصایح پدرانه بر روی دولت ایشان باز كرده اسباب تجملات پادشاهانه برای هریك مرتّب ساخت و فرمود كه در قوانین معدلتآیین سلطنت اقتدا به آبای كرام و اجداد عظام نمایند و اكابر و اشراف آن مواضع را به نظر عاطفت و نشر مرحمت رعایت تمام فرمایند تا خاطرها بر ولا و وداد منقاد و معتاد شود و سبب آبادانی آن بلاد و دیار گردد. شاهزادگان وصایا شنیده به ولایت خود رفتند.
ذكر نهضت همایون به صوب دار الملك شیراز در عین انبساط و اهتزاز
خاطر همایون چون از مهمات ممالك عراق فراغت یافت عنان دولت و سعادت به صوب دار الملك فارس تافت و فرزند سعادتمند میرزا ابراهیم سلطان را به ضبط آغرق گذاشت و رایت سرعت و اهتزاز به جانب شیراز برافراشت و چون ماه
ص: 201
لوای همایون به طالع سعد و اختر میمون از افق خطه شیراز طالع شد و آفتاب طلعت آن حضرت بر اطراف آن مملكت لامع گشت، حكام شولستان و لورستان و باقی امرا و سرداران روی به اردوی همایون آوردند و به التفات پادشاهانه مفتخر و سرفراز گشتند و اهالی شیراز خاصه جمعی كه پیش از این شرایط نیكو بندگی ظاهر ساخته بودند به عنایت اختصاص یافتند و نویین كامكار، افتخار الأمرا امیر مضراب بهادر به ایالت آن مملكت مقرر شده ده هزار سوار ملازم او تعیین گشتند و آن ولایت از طرف غربی تا خوزستان و از جانب جنوب تا هرموز نامزد او شد و در آن ایام امیر مضراب را عارضهای عارض شد كه اطبا از علاج آن عاجز آمدند و مرغ روحش از تنگنای قفس قالب به فضای جانفزای عالم ارواح پیوست.
بیت
از آن سرد آمد این قصر دلاویزكه چون جا گرم كردی گویدت خیز آن حضرت بازماندگان او را رعایت نمود و میرزا ابراهیم سلطان را طلب فرمود.
ذكر سیورغال فرمودن مملكت شیراز به شاهزاده عالی شان میرزا ابراهیم سلطان
رای آفتاب اشراق سلطان آفاق اقتضای آن فرمود كه خورشید سپهر مملكت و ماه آسمان سلطنت میرزا ابراهیم سلطان را به سلطنت مملكت فارس و توابع تعیین فرمود و فرمود كه اعتماد دولت بر معرفت مقادیر سپاه و حشم و مراتب عبید و خدم است و اعتضاد مملكت به رعایت دقایق امور جمهور و استحكام حدود و ثغور و اهتمام به احوال رعیت و انتظام دین و دولت و للّه الحمد كه استحقاق آن فرزند سعادتمند زیادت از آن است كه محتاج به این سخنان باشد. اما از راه شفقت پدرانه نصیحت پادشاهانه میرود. میباید كه چنان سازد كه رعایا در ظل رأفت مرفهحال
ص: 202
به دعا اشتغال نمایند و لذت ایمنی و حلاوت انصاف به ذوق جان دریابند و حكم جزم كند كه نواب جز طریق عدالت نسپرند و در تحصیل اموال دیوانی از قاعده معهود نگذرند و نام نیك كه مجدد طراوت فلك و دعای خیر كه موكّد اساس دولت و ثنای جمیل كه جمال چهره جلالت و ثواب جزیل كه موجب كمال سعادت است حضرت ما و آن فرزند سعادتمند را حاصل شود.
نظم
تا صیت نام نیك شود از تو مشتهرتا ذكر فعل خوب بود از تو یادگار اگر خواهی كه نواحی دولت در قبضه اقتدار تو آمده رغبت رعیت در متابعت زیادت شود و از ملوك آفاق به مكارم اخلاق مستثنی شوی بر این قاعده كه شنیدی كار كنی و از این تجاوز ننمایی.
شاهزاده جوانبخت زمین خدمت بوسیده بدان اعزاز و سلطنت به دار الملك فارس یعنی شیراز اهتزاز نمود و روی نیاز بر زمین اخلاص سوده گفت:
بیت
من آن كمترین بندهام شاه راكه بوسم همی خاك درگاه را
به بوسیدن خاك درگاه شاهزدم خیمه بر تارك مهر و ماه همانا صفای نیت و خلوص طویت بنده بر ضمیر منیر روشن باشد كه اگر همه عمر نیشكروار كمر خدمت بسته دارد شكر یك مرحمت شاه نتواند كه بهجای آورد.
قطعه
چو طوطیان سخنگو اگر شود هردمبه شكر شاه جهانم شكر نثار زبان
هنوز گفته نیاید ز صد هزار یكیگرم به هرسر مویی بود هزار زبان
ص: 203
و آن حضرت بر كمال عقل و دانش او آفرین فرمود و اركان دولت فارس را به متابعت او ترغیب نمود.
و اهالی آن مملكت روی بخت و سعادت به خدمت درگاه شاه آوردند و شاهزاده در مستقر عزّ و جلال دست دریانوال گشاد و در بارگاه جمشید احتشام بار خواص و عوام داد و در ارتفاع قدر و انتشار ذكر و علو مناقب و سموّ مراتب دوستان انصاف و دشمنان اعتراف آوردند.
مصرع
و الفضل ما شهدت به الأعداء
ذكر معاودت خاقان عالمستان به جانب خراسان و آمدن میرزا الغ بیك از طرف سمرقند
حضرت سلطان آفاق چون به فروغ رای آفتاب اشراق ممالك فارس و عراق ضبط فرمود و ولایات به ارباب استحقاق تفویض نمود پای عزیمت در ركاب سعادت آورده عنان دولت به سمند جهانپیمای داد و از تختگاه فارس به دار العباده یزد آمد و از راه بیابان به قهستان خراسان عبور نمود و در قصبه جنابد به وثاق مرتضای اعظم افتخار اعاظم الوزراء فی العالم امیر سید زین العابدین نزول فرمود و سید مشار الیه خدمات پسندیده به تقدیم رسانید و انواع تحفه و بیلاكات لایق به رسم پیشكش گذرانید. چنانچه مولانا مقری قهستانی در قصیدهای شرح آن میگوید:
ابیات
فتح شد ملك عراق و نصب گشت اعلام دینخصم را زان فتح كسر، احباب را زان نصب جرّ
آنكه از صد میل كرد انكار فعل و قول شاهشد چو پیش آمد به میلی چشم و گوشش كور و كر
ص: 204 كار كار دولت است آن را كه دولت داد حقكی رسد در كار او از زمره باطل ضرر
رنج راه و عین تاریكی سكندر را نصیبخضر را روزی ز عین آب حیات آمد مگر
تلخی حرمان شیرین قسم فرهاد آمدهكام شیرین كرده خسرو در صفاهان از شكر
خسرو اعظم به قوهستان درآمد از عراقفتح و نصرت در ركاب، اقبال و دولت را نگر
قیمت خاك جنابد در عیون خاص و عامبهتر از كحل صفاهان شد كه گشت او را ممّر
یكسر آمد تا وثاق قرة العین رسولمایه مجد و معالی حاوی فضل و هنر
میر زین العابدین آن كاز سیادت آمدهپرتو نور سعادت از جبینش چون قمر
درخور بزم سلاطین شاه را طویی كشیدآنچنان كاوصاف او از هرچه گویم بیشتر
گشت شاه از خدمت او خرم و خندان و شاددر نوازش قفل بگشاد از در درج درر
شد به فیروزی و دولت كامیاب و كامرانرایت كشورگشایی باز سوی مستقر و بیست و دوم رجب در دار السلطنه هرات نزول اجلال فرمود و میرزا بایسنغر كه در هرات قائممقام آن حضرت بود، شرایط نثار و پیشكش تقویم نموده به شرف اعزاز سرفراز شد و سرداران اطراف و گردنكشان اكناف روی به بارگاه همایون و درگاه میمون نهادند و ابواب سعادت بر وجوه دولت خود گشادند. امیر بسطام
ص: 205
جهانگیر كه از عظمای امرای قدیمی عراق عجم بود و در سلطانیه و اردبیل تا حدود گیلان و اران و موغان با خیل و حشم و عبید و خدم ییلاق و قشلاق مینمود، در این ولا، طریق خدمتكاری مسلوك داشته به دار السلطنه هرات آمد و همچنین تاج الدوله برادر امیر كیومرث رستمدار و نصر اللّه صحرایی از ساوه و شاه ویس پسر سلطان تواچی از طرف غزنین رسیدند و به انواع عنایت و عاطفت مخصوص شدند.
و هم در این ایام از جانب امیر قرایوسف پیك و مكتوب مشتمل بر سلوك جاده دولتخواهی به درگاه شهنشاهی آمد* و سید عبد الكهف برادر سید عبد اللطیف از جانب مكه معظمه زادها اللّه تعالی شرفا و توقیرا با مكتوب حاكم مكه رسید و حضرت خاقان سعید
بیت
آن خسروی كه هركه زمینبوس او كندبر فرق آسمان نهد از افتخار پای همه را به انعام پادشاهانه و اكرام خسروانه اختصاص داد.
و در این اثنا، در درج سلطنت و دری برج خلافت
بیت
شاهی كه مملكت ز جمالش كمال یافتعالم ز نور رای منیرش جمال یافت میرزا الغ بیك گوركان از طرف ماوراء النهر به خراسان آمد و دوازدهم رمضان به دار السلطنه هرات رسید و به شرف ملازمت حضرت خاقان سعید مشرف گردید.
ص: 206
بیت
فرّخ رخ آن پدر كه چنین باشدش پسرخرّم دل آن پسر كه چنین باشدش پدر و به اتفاق نور حدقه سلطنت و نور حدیقه خلافت یعنی برادر كامران كامكار میرزا بایسنغر بهادر ملازمت پایه تخت فرقدسای بهجای میآوردند. آفتاب دولت از مشرق سعادت بر اطراف مملكت تافت و چشم جهانیان از فروغ طلعت این دو قرة العین دین و دولت روشنی یافت. بازوی دولت از اعتضاد دو شاهزاده خورشید طلعت جمشید رایت قوی شد و پشت سپاه دین به دو شهسوار میدان كین متین گشت.
بیت
جهان را دولت این است مقصدفلك را صولت آن است مقصود دو ملكبخش كشورگشای و دو خورشیدطلعت مشتریرای پیش تخت پدر ایستاده آن حضرت به زبان حال، شكر ملك ذو الجلال به جا آورد.
شعر
نعم الاله علی العباد كثیرةو اجلّهن نجابة الأولاد
ذكر ولایاتی كه حضرت خاقان سعید به فرزند سعادتمند میرزا بایسنغر عنایت فرمود
حق تعالی و تقدس چون ابواب سعادت بر روی دولت حضرت خاقان سعید گشاد و عنان اختیار عالمیان به قبضه اقتدار او داد به عین بصیرت در حقیقت وَ لا
ص: 207
تَنْسَ نَصِیبَكَ «70» مِنَ الدُّنْیا تامّلی به سزا فرمود و از مضمون وَ أَحْسِنْ كَما أَحْسَنَ اللَّهُ إِلَیْكَ «70» تجاوز ننمود و عموم خلایق را از حسن اشفاق بهرهمند گردانید خصوصا فرزندان و قرابتان را به سلطنت ممالك رسانید و هرشهری كه به خطبه همایون و سكه میمون مزین بود به دولتمندی كه به آثار عقل اهتدا و به انوار عدل اقتدا داشت رجوع فرمود. چون وفور اقبال و ظهور اجلال در فرزند سعادتمند ثمره شجره سلطنت و نهال باغ خلافت، واسطه عقد سلطانی و رابطه سلك جهانبانی، معزّ الدّنیا و الدین میرزا بایسنغر بهادر آن حضرت مشاهده فرمود و فروغ آفتاب دولت در جبین مبین او معاینه بود شكر مواهب الهی به ادا رسانیده مضمون كلام درر نظام بر زبان گذرانید
كه سپاس بیقیاس حضرت خداوندی را كه تاج سرافرازی ما را به لعل و یاقوت اولادنا اكبادنا مرصّع ساخته از افسر خورشید درگذرانید و قطرات سحاب نسب ما را در صدف شرف درهای عالمافروز گردانید و از افق تفوق ما چندین نیر آفاقگیر طلوع یافت كه از هریك نظر مهری بر ذرّات ذرّیات آدم تافت و در طالع مسعود ما به اجتماع این كواكب سعود كه مشتری سعادت ابدی از حظوظ ایشان خواهد اتصالاتی نهاد كه تاثیرات آن ایام دولت ما را.
مصرع
همه بشارت اقبال و كامرانی داد
و دودمان محتد ما را از آن چراغهای نورانی روشنایی بخشید كه شاه اختران بهسان درویشان دامن شعاع بازداشته نور فروغ آن خواهد چید. به شكرانه این درجه شرفی كه خورشید وجود ما را در نوبهار جوانی و نوروز جهانبانی كرامت فرمود و گلستان عهد ما را بدین شكوفههای نودمیده شمیمعنبر نسیم فزود بر ما فرض عین است كه مردم دیده جهانبین را در اطراف عالم طواف دهیم و به چشم عقل و نظر بصیرت نگاه كنیم و در آن مملكت كه مصلحت دانیم قرة العینی نصب فرماییم. به
______________________________
(70). سورة القصص 77.
ص: 208
حكم این قضیه رای عالمآرای اقتضا فرمود كه فرزند اعزّ ارشد ارجمند، دره تاج سلطنت، واسطه عقد المملكه غیاث الدّنیا و الدّین میرزا بایسنغر بهادر كه از غیث رحمت غیب دری است كه تاج خلافت را آب دهد و مهری است بر سپهر دولت كه نگین سلطنت را تاب بخشد، درباره او تازه انعامی ارزانی داریم و مملكتی وسیع به نواب او سپاریم و امرای شجاعت پیشه ضرغام اندیشه و وزرای صاحب كفایت صابی درایت در دیوان او جمع فرماییم و علمای عالم و فضلای بنی آدم و ظرفای متفطن و شعرای متقنّن در سلك ملازمان او تعیین نماییم. بنابرآن، ولایت طوس و مشهد مقدس و ابیورد و سملقان و جرمغان و خبوشان و نسا و یازر و تمام مازندران و استراباد و شاسمان و كبودجامه و مضافات و منسوبات جرجان به آن فرزند ارزانی داشتیم و زمام مهام آن ولایات به قبضه اهتمام نوّاب او بازگذاشتیم. اگرچه ذات قرة العین را علیه عین اللّه سعادت ابدی و عنایت سرمدی از عهد مهد كه مهر سكوت از حقه یاقوت برداشته تا این زمان كه بر بساط نشاط به ارتباط و انبساط قادر گشته در همه احوال مرضی خصال و محمود فعال بوده و در نظر اهل بینش صورت و سیرت او مستحسن نموده و به تأدیب ادّبنی ربی از تعلیم مؤدیان استغنا یافته و انوار الهامات الهی بر مرآت آگاهی او تافته اما از آنجا كه مهر و شفقت آبا در حق مردم دیده به منزله
مصرع
آفتاب است در اضاءت چشم
خواستیم كه شعلهای از رای انور خویش كه لمعهای است از برق یهدی اللّه لنوره من یشاء پیشوای عزایم او سازیم تا در نور آن ناهمواریهای جهان را به دیده دوربین معاینه دیده مغاكهای آن را به دیدههای معاندان انباشته گرداند و دست اعتصام در حبل اللّه به اعتقاد متین محكم ساخته سررشته طناب انصاف از غایت اطناب به مشارق و مغارب رساند باید كه رعیت در سایه آفتاب رعایت او كه نمودار سایهبان ظل اللّه است آسایشی یابد كه نبات را زیر دامن سحاب و نیلوفر را در آب و
ص: 209
دیده را در بستر پلك هنگام خواب حاصل آید. كوس عدل را آوازه به حدی بلند گرداند كه از غلغله آن، نوشیروان از خواب ابد برخیزد و ظلم به غایتی رم خورد كه تا عهد ضحاك به پای پس گریزد و در چهار سوی ولایت از دو الف انصاف دو دار سیاست نصب فرماید كه عوانان خائن را از مشاهده آن مرتبه عالی نماید و در شرق و غرب عالم آفتابوار متجسّسان گمارد كه مثلا اگر آفتاب در كلبه درویشی به گرمی سر درآرد و الطاف فرزندی از آن آگاه شود، از ابر كف پرده راحتی بر آن بالا كشد و هرطرف كه قصه محتاجی غنچه مثال از شاخسار انامل سر برآرد نسیم گرمی بر آن سوی وزاند تا آن بیبرگ را در چمن امید گل مراد شكفاند. از ناوك آه پیران كمانپشت كه در دل شب گشایند ایمن نخسبد كه از سپر ماه روشن گذرانند.
سادات و علما و مشایخ را به مواهب انعام و مواجب اكرام و مراسم تعظیم و مناظم تكریم معزّز و مكرم دارد و چشم عنایت و نظر مرحمت بر ایشان گمارد و اگر خواهد كه دایرهداران لشكر پرگاروار قامت خدمت دوتا كرده زمینبوس كنند دوایر تنگهها بر لوح خاك چنان گردان گرداند كه پرگار سپهر در حیرت آن سرگردان ماند و اگر دور این سوداخاطر خطیر را سرگشته سازد كه چندین دوایر نقود از كجا آید یقین داند كه دایرات لشكرها برای این كار باشد. هرگاه مدوّرات دوایر لشكر سلطانی دایر گشت، مدوّرات سكه شیطانی چندان گرد توان آورد كه گرد نتوان آورد بلكه دور خزانه دایرهای باید كه پرگار سرگردان اندیشه را گرداگرد آن دور میسر نشود و چون پرگار كار بر این مركز راست بایستاد بعد از آن دوایر سپهر پیرامون رضای فرزندی گردد.
مصرع
چو پرگار در زیردست مذهّب
جمعی بهادر كه ناموری در بابها باشند اگرچه در سلك نسبت سهل قیمتاند ایشان را از سمت سماط خسروی دور نگرداند و نظم امور ایشان را زیور نطاق عزت و پیرایه كمر شمشیر دولت داند. دهاقین كه چشم نیاز در هوا داشته كار
ص: 210
خود را آبی میجویند و آسمان با مهر تمام جگر ابر را قطرهقطره كرده تا بر كشت ایشان مایه لطفی میبارد و زمین در درون پارهپاره تخم پراكنده ایشان را پرورش داده امید بردارد باید كه در معاملات ایشان طریق انصاف مسلوك دارد تا از دود رقم ظلم اهل قلم
مصرع
در خرمنشان نیفتد آتش
و سایر محترفه و پیشهوران را از جور و حیف محفوظ دارد و به عین عنایت ملحوظ گرداند.
سبیل امرا و كبرا و سادات و قضات و ائمه و امم و خدم و حشم و عامه رعایا و كافه برایای ولایات مذكوره آنكه پادشاه و فرمانروای خود فرزند اعز را دانسته تمام آن ممالك را محكوم حكم او شناسند و سعادت دولت او كه آن ولایات را مساعدت نموده غنیمتی عظیم و موهبتی جسیم شمرند و شكر عطای ربانی و مدح و ثنای سلطانی بهجای آورند و از ابتدای سنه ثمان عشر معاملات آن ولایات را به نواب و گماشتگان فرزند اعز جواب گویند و سر از ربقه طاعت و گردن از طوق اطاعت برنتابند تا موجب ازدیاد معدلت و مرحمت او شود. ان شاء اللّه تعالی.
وقایع سنه ثمان عشر نهضت حضرت خاقان سعید به جانب سرخس و رفتن میرزا بایسنغر به جانب طوس
اشاره
در اول فصل بهار و هنگام اعتدال لیل و نهار كه امزجه مركبات طبایع از نشوونما در اهتزاز آمده مرغان خوشآواز در پرواز شدند، حضرت خاقان سعید منتصف ذی الحجه سنه سبع عشر از دار السلطنه هرات به جانب سرخس نهضت فرمود و در آن بلده شرف زیارات مشایخ دریافته عزیمت مهنه مبارك نمود و در مزار مورد الأنوار صاحب السّیر و الطّیر سلطان طریقت شیخ ابو سعید ابو الخیر قدس سره
ص: 211
شرایط زیارت و آداب آن مقام بهجا آورد و چند روز در صحاری دشت خاوران به عزم شكار سوار شد و كلنگ بسیار به چنگل چرغ و شاهین و شنغار افگار و گرفتار گشت.
و بعد از فراغت از شكار، رای اصابت شعار شاهزاده جوانبخت میرزا الغ بیك را اجازت معاودت به ماوراء النهر ارزانی داشت و امرای اطراف مثل امیر بسطام جاگیر و تاج الدوله رستمداری و دیگران را رخصت مراجعت داد و در اواخر ذی الحجه سنه سبع عشر، جناب میرزا بایسنغر بهادر عزم ولایاتی نمود كه به تجدید مفوض دیوان او شده بود و جهت استمالت خواطر و مصالح اكابر و اصاغر بر آن بلاد گذری فرمود و اهالی و اعالی قدوم موكب عالی را كه سبب آسایش و آرامش آن بلاد است مراسم استقبال و شرایط تعظیم و اجلال به جا آوردند و شاهزاده هراختلال كه به احوال آن بلاد راه یافته بود به انواع رعایت و عنایت اصلاح فرمود و چند روز به صید افكندن و جانور پرانیدن اشتغال فرمود.
بیت
هرجانور كه از سر دستش گشاد یافتمرغان چرخ را همگی تارومار كرد و بعد از چندگاه به بارگاه سلاطینپناه بازآمد.
و حضرت خاقان سعید به صوب ولایت بادغیس عزیمت فرمود و اوایل محرم امرا كه در طرف خوارزم بودند به اردوی اعلی رسیدند و به عرض رسانیدند كه احوال آن دیار به حسن تدبیر نویین كامكار امیر شاه ملك قرار یافت و امیر حسن كا كه به رسم رسالت پیش امیر قرایوسف رفته بود بازآمده احوال آن ممالك عرضه داشت نمود و اواسط محرم، امیر شاه ملك به موكب همایون پیوست و در این ایام در خراسان چندان باران آمد كه عمارات ویران شده اكثر قنوات انباشته گشت و اواسط صفر خبر وفات دندی سلطان دختر سلطان اویس از جانب شوشتر رسید و آن حضرت امیر توكل برلاس را به جانب فارس پیش میرزا ابراهیم سلطان فرستاد و رایات
ص: 212
همایون عزیمت معاودت به صوب دار السلطنه هرات نمود و دوم ربیع الأول در باغ زاغان به دولت و اقبال نزول اجلال فرمود.
ذكر بنای قلعه دار السلطنه هرات
اهل بصیرت بر مقتضی وَ اجْعَلْ لِی لِسانَ صِدْقٍ فِی الْآخِرِینَ «71» سعیها نمودهاند كه نام ایشان در جریده ایام باقی باشد به نوعی كه سیلاب فنا آن را محو نتواند كرد و از تندباد فتنه و شر پریشان و ابتر نشود. هوشمند كامل و خردمند بینادل، در تشیید بنایی كوشد كه غبار خاك توده روزگار حسن رخسار آن نپوشد و اسم علو و رسم سمو آن در جهان ناپایدار یادگار ماند. بنابراین مقدمه، حضرت خاقان سعید، در این سال به تشیید حصن حصین و تسدید قلعه منیع متین در دار السلطنه هرات اشارت فرمود.
شعر
ان آثارنا تدل علینافانظروا بعدنا الی الآثار و آن قلعهای است بر دیوار شمال شهر كه در زمان ملوك كرت ملك فخر الدین ساخته به حصار اختیار الدین مشهور بود و نوكر او محمد سام در این قلعه امیر دانشمند را كه از امرای معتبر خدابنده اولجایتو سلطان بود قتل فرمود و امیر صاحبقران در وقت فتح هرات دیوارهای شهر خراب كرد. اما قلعه را به معتمدان سپرد و بعد از چندگاه فرمود كه میان قلعه و دیوار اصلی شهر فاصلهای پیدا سازند تا قلعه را سركوبی نباشد. پنجاه گز دیوار از جانب شرق به زمین رسانیدند و هفتصد هزار مرد به موجب نسخه كار كرد و حضرت خاقان سعید چون سریر سلطنت جهان را مشرف ساخت دیگرباره درباره عمارت شهر طرح جدید انداخت چنانچه شرح آن مذكور شد
______________________________
(71). سورة الشعراء 84.
ص: 213
و آن حضرت در این تاریخ فرمود كه همان حصار قدیمی كه بر روی خاك به خشت خام بود به سنگ و آهك و گچ و آجر قلعهای ساختند كه بر بسیط خاك بنایی بدان حصانت و اساسی بدان رصانت در هیچ مملكت به تكلفتر از آن نپرداختند.
بیت
حصنی حجرش جواهر پاكاصلش چو ستون زمین افلاك چند بیت در صفت قلعه و تاریخ عمارت كه بعضی از آن به كاشی بر كتابه قلعه مبارك نوشتهاند ثبت افتاد:
قطعه*
نهادند بنیاد این حصن عالیبه میمون زمان و به فرخنده اختر
ربیع دوم ضاد وی ح ز هجرتكه رفته ز بطحا به یثرب پیمبر
به وضعی نهادند اول هری راكه شد پنج دروازه در وی مقرّر
همان پنج در پنج برج حصارشببین و بدان جمله در ضرب بشمر
دلیل ثبات بنایش بدانیاگر خردهدانی در این نیك بنگر
زیادت شود اصل و فانی نگرددكه دایر بود آن عدو تا به محشر
مهندس نهاده درون و برونشقصوری مقرنس بروجی مدور
ز روی لطافت چوایوان كسریز راه حصانت چو سدّ سكندر
بنای كمالش چو ایوان كیوانبه زلزال دوران نگردد مبّتر
سراپای او جمله زیب است و زینتزوایای او جمله زر است و گوهر
نهادش چو جان است در جسم اركانسوادش چو نور است در چشم اختر و الحمد للّه علی حسن الأختتام.
ص: 214
فرستادن استمالتنامه به جانب میرزا امیرك احمد بن میرزا عمر شیخ
میرزا احمد امیرك چون در حوالی اندگان، امیر موسی كا و محمد تابان و علی قوچین را به قتل آورد و چنانچه مذكور شد، از میرزا الغ بیك ترسیده عزم كاشغر نمود كه به مغولستان پیش محمد خان رود و حضرت خاقان سعید خبر عزیمت او را شنیده توكل نوكر او را با استمالتنامهای به خدمتش فرستاد. مضمون آنكه:
اطال اللّه تعالی بقاؤه فی خلود السعادات الأبدیه و حصول المرادات السّرمدیة. وفور سلام و صنوف تحایا كه نسایم آن از مهب فیض اشفاق باشد و به ریاض نفحات حفادت گذرد، مزین به زینت مهربانی و محلّی به حلیه تعطف جاودانی تأمل نماید و همگی خاطر عاطر و جملگی ضمیر منیر متعلق احوال شناسد.
اشتیاق و آرزومندی به ملاقات عزیز فرزندی فوق الحد تصور كند. توفیق ذوق تلاقی مقدر باد. شانزدهم ربیع الأول از دار السلطنه هرات نفاذ مییابد در حالتی كه شكر مواهب یزدانی واجب است للّه الحمد و المنه.
چنین استماع میرود كه میان او و فرزند الغ بیك به مجرد سخنان نامعتبر اهل فساد صورتی كه متضمن تشویش بلاد و عباد باشد روی نموده و این خبر در مملكت عراق به ما رسید و به سبب بعد مسافت به تدارك آن نپرداختیم و چون به دار السلطنه هرات رسیدیم شنیدیم كه آن فرزند عازم مغولستان است. به غایت بعید و بدیع نمود. چه كمال اهتمام اینجانب نسبت با برادران و فرزندان من المهد الی العهد معلوم دارد. وثوق كامل و اعتقاد شامل آنكه از سر استظهار تمام متوجه شود تا بنای پدر فرزندی كالجبال الرّاسیات ثابت باشد. این صورت از روی رعایت صله رحم و راه مسلمانی و غمخواری مسلمانان رفع افتاد. از تكلف و تصلّف و حمل بر شائبه مكر و حقد عاری است. جمعی كه ملازماند شاید متوهم شده آن فرزند را مانع آیند كه حركات ناشایست از ایشان اختیارا و اضطرارا صادر شده مجموع را
ص: 215
ایمن سازد كه ما جریمه همه را عفو فرمودیم. الماضی لا یذكر حقّا ثم حقّا كه همه را در پناه رأفت ماوایی خواهیم داد و التوفیق من اللّه المنّان.
مصرع
عمرت چو نتیجه خرد باقی باد
ذكر آمدن ایلچی قرایوسف و خبر وفات میرزا ایجل
امیر قرایوسف، آخر محرّم، از خواص خود امیر مردانشاه نام كه در سخنگزاری مشهور خاص و عام بود ارسال نمود و فرستاده چون به شرف بساطبوس مشرف گردید، مكتوبی به وسیله امرای عظام به عرض رسانید مضمون آنكه اگر آن حضرت قلعه سلطانیه را به اینجانب ارزانی دارند آنچه وظیفه دولتخواهی باشد به جا آرم. حضرت خاقان سعید فرمود كه نشان صدق آن خواهد بود كه ایلچیان آمدوشد نموده پسر خود را پیش ما فرستد. هرگاه چنین كند ما سلطانی آن دیار تا به قلعه سلطانیه چه رسد بدو ارزانی داریم و ایلچی را رعایت نموده اجازت مراجعت فرمود.
و در این اثنا خبر آمد كه میرزا ایجل را كه آن حضرت بعد از فتح ممالك عراق و فارس به حكومت مملكت ری فرستاده بود- چنانچه گفته آمد- شاهزاده چند روز در آن ملك به عیش گذرانیده روزگار جفاكار و سپهر بیمهر حسد برد و مرضی مهلك روی نموده مرغ روحش از تنگنای قفس قالب مظلم قصد پرواز عالم علوی كرد و ودیعت حیات را اواخر محرم به متقاضی اجل سپرد.
بیت
دریغا كه آن شاه مقبل نمانددریغا كه شهزاده ایجل نماند حضرت خاقان سعید بر وفات میرزا ایجل تأسف بسیار نمود و امیرزا ایلنگیر را بهجای او مقرر فرمود و امیر یوسف خواجه و امیر قناشیرین و امیر عجبشیر
ص: 216
در حدود آن ولایت معین شدند و امیر الیاس خواجه با لشكر گران به صوب مازندران روان شد و چون خبر توجه امیر قرایوسف به قصد سلطانیه معلوم شد، آن حضرت امیر ابراهیم امیر جهانشاه را با بیست قشون فرستاد كه به امیر الیاس خواجه پیوسته به جانب ری روند و به اتفاق امرا كه آنجااند اگر امیر قرایوسف متوجه شود به مقابله او درآیند و الّا در آن حدود و نواحی بوده اطراف ممالك ضبط نمایند. امرا به موجب فرموده عمل نمودند.
ذكر رفتن میرزا سعد وقاص پیش امیر قرایوسف
عاشر ربیع الأول، از جانب بلده قم عرضه داشت امیرزاده سعد وقاص رسید مضمون آنكه امیر بسطام جاگیر خبر توجه امیر قرایوسف به جانب سلطانیه شنیده و پسر خود را در قلعه گذاشته پیش بنده آمد. او را گرفتهام به هرچه حكم شود عمل نمایم.
حضرت خاقان سعید از استماع این خبر متغیر گردید و فرمود كه ما بسطام را تربیت كردهایم و چون دشمن قصد او كند و او پناه به ولایت ما آورد او را به لشكر و مال مساعدت میباید نمود. چه محل قید اوست. میباید كه چون فرمان رسد، امیر بسطام را به واجبی رعایت نماید و اردشیر تواچی بدین مهم مقرر شد و استمالتنامهای به نام بسطام به مبالغه تمام فرستاده آمد و میرزا سعد وقاص را جمعی مفسدان گفتند كه پیشكشی همچو بسطام داری. به درگاه امیر قرایوسف باید رفت كه همه عمر ممنون خواهد بود و شاهزاده سادهدل به قول قومی مضلّ فریفته شده قتلق خواجه را در قم بر سر اغروق گذاشت و بسطام را گرفته با سیصد سوار در بیابان عصیان و تیه ضلال گمراه گشته متوجه امیر یوسف شد و امیر یوسف مقدم او را عزیز داشته به استظهار او طمع عراق عجم كرد و او را دلداری نموده گفت:
ص: 217
بیت
تو سروی به سوی چمن آمدیسوی خانه خویشتن آمدی و امیر بسطام را اطلاق نموده تربیت فرمود و میرزا سعد وقاص میل اقامت نموده امیر قرایوسف اخی فرج پسر امیر بسطام را نامزد قم فرمود و او متوجه شد كه حرم شاهزاده را به آذربایجان برد و نزدیك قم رسید. آغابیگی بنت میرزا میرانشاه حرم محترم میرزا سعد وقاص زنی عاقله عالیهمت بود. در آن حال با خود گفت سعد وقاص غلطی كرد. اگر ما در آن مملكت بیگانه افتیم
بیت
ز دشمن نیاید بجز دشمنیبه فرجام هرچند نیكی كنی لحظه فلحظه شاید قصد او كنند. بعد از آن حال ما در میان تركمان چون باشد. از آنجا كه كمال تدبیر و بعد غور و مكر او بود، نوكران خود را مكمل ساخت و چون تراكمه رسیدند همه را گرفتند با تمور شیخ و قتلق خواجه و شیخعلی زنده كه محرك میرزا سعد وقاص به جانب یاغی بودند به قتل آورد و سرهای آن نامردان را آن شیرزن همراه نوكر خود شیرزاد پیش حضرت خاقان سعید فرستاد و شرح واقعه اعلام داد. آن حضرت بدین مردانگی او را تحسین فراوان فرمود.
شعر
و لو كان النساء بمثل هذالفضّلت النّساء علی الرجال مصرع
باوجود او بود تأنیث خورشید افتخار
و شیرزاد را رعایت نمود و شیرعلی نوكر میرزا رستم را با او همراه كرده با استمالتنامهای به طرف قم روان فرمود.
ص: 218
ذكر یاغی شدن میرزا بایقرا و قتل میرزا اسكندر به فرموده برادر میرزا رستم*
چون میرزا سعد وقاص به تركمانان ملحق شد، مملكت قم و كاشان تا همدان محل فتنه و تشویش گشت و در زمان فتح اصفهان، میرزا رستم میرزا اسكندر را میل كشیده بود و حضرت خاقان سعید نپسندیده و آن بصیر را پیش برادر صغیر او میرزا بایقرا روان فرمود كه شاید شفقت اخوت در حركت آید و چون به برادر پیوست روز و شب با خود
مصرع
نقش تغییر مملكت میبست
در آب و آینه صورت فتنه میجست و در خواب و بیداری طلب حادثهای میكرد. اگرچه از حلیت بینایی عاطل بود، در فتنهانگیزی بینایان را اسب و رخ طرح میداد. رفتن میرزا سعد وقاص را فرصتی دانسته غنیمت شمرده و میرزا بایقرا را گفت به هیچوجه در این حدود نمیتوان بود. چه میرزا سعد وقاص با لشكر تركمان عنانریز خواهد راند و آن زمان مجال گریز نخواهد ماند. عاقبت به اغوای جمعی مفسد شریر از قلت عقل و عدم تدبیر این خیال كج راست آوردند كه قاصد شیراز شوند.
شعر
و اذا اراد اللّه رحلة دولةمن دار قوم اخطأوا التدبیرا و چون اقتضای مرور دهر و استدعای جنبش چرخ و نتیجه قران نحسین در سرطان كه هم در آن اوان واقع شد آن بود كه كار مملكت فارس از دست حوادث دراز از پای افتاد. میرزا بایقرا به مقتضای مستی شباب و سرعت بطربل سایقه قضا و قدر به اتفاق میرزا اسكندر عازم شیراز شد و نوكر میرزا اسكندر مراد تلبه عاقلی
ص: 219
كرده به جانب اصفهان گریخت و میرزا رستم را از فكر تباه ایشان آگاه كرد.
میرزا رستم خواست كه عقد جمعیت ایشان از هم فروریزد و جمعی به سر راه فرستاد و میرزا اسكندر را شقاوت بخت و نحوست طالع به موجب لِیَقْضِیَ اللَّهُ أَمْراً كانَ مَفْعُولًا «72» در هاویه هوان انداخت و لشكر اصفهان در حوالی جربادقان به مخالفان رسید و میرزا اسكندر به دست الوس بیك و اصیل گرفتار شد و او را به اصفهان پیش رستم زمان بردند. میرزا بایقرا را بدین سبب تیغ قصد در نیام توقف و تیر سعی در جعبه تخلف ماند و چند روز در گندمان گذراند و میرزا ابراهیم سلطان خبر مخالفت میرزا بایقرا استماع نمود و اركان دولت را جمع آورده مشورت فرمود و نوكران میرزا اسكندر كه در شیراز بودند، چون سونج خواجه و اردوان و مزید باشلیق را بند كرده همراه معتمدی به جانب خراسان فرستاد و بندیان در خان* حبش كه میان ابرقوه و مشهد مادر سلیمان است، معتمد را به قتل آوردند و به گندمان پیش میرزا بایقرا رفتند و بر توقف ملامت كرده بر تعجیل تحریض نمودند.
بیت
جهانگیری توقف برنتابدجهان آنكس برد كو به شتابد میرزا بایقرا باز عزم شیراز كرد و میرزا ابراهیم سلطان نیز اسباب قتال ساخته به استقبال بیرون آمد و در حوالی بیضا سواد طرفین بههم رسید. نفیر نای و خروش كوس صدا در طاس نگون گردون انداخت و آوازه نعره و فریاد دلیران را بیخود ساخت.
بیت
از غریو كوس شد سقف هوا پرمشغلهوز فروغ تیغ شد روی زمین پرمشعله
______________________________
(72). سورة الأنفال 42.
ص: 220
در این ولا، بعضی نوكران میرزا ابراهیم سلطان مثل شیخ چهره و مسعود شاه شول و غیرهما به جانب میرزا بایقرا تاختند و بازگشته تیر در روی ولینعمت انداختند و جمعی عراقیان در پرده مخالفت راست آمده همین راه میساختند. میرزا ابراهیم سلطان این معنی دریافت و عنان به جانب ابرقوه تافت و شب به شیراز آمده والده خود طوطی آغا و از خزانه نقد وجوه برداشته تا ابرقوه جایی توقف ننمود.
میرزا بایقرا صباح جمعه اواخر ربیع الأول به دروازه اصطخر* شیراز آمد و تا چاشتگاه سواره ایستاده چون شهر از پادشاه خالی بود، سادات و قضات و اكابر و كولویان بیرون آمده میرزا بایقرا را به شهر درآوردند و میرزا رستم چون این خبر شنید میرزا اسكندر را كه خمیرمایه فتنه بود به قتل رسانید و عزّ من لا یموت.
ذكر عزیمت حضرت خاقان سعید به جانب مملكت فارس كرّت ثانی
حضرت خاقان سعید چون خبر مخالفت میرزا بایقرا شنید، رای عالمآرای كه مصباح ظلمتزدای و مفتاح جهانگشای بود، در آینه تدبیر چنان مشاهده نمود كه پیش از آنكه او را قوتی پیدا شود دفع او كند. امیر جلال الدین فیروز شاه را با سپاه رزمخواه از راه بیابان یزد فرمود كه به میرزا ابراهیم پیوسته در ازالت خلل و ازاحت علل كوشند و امیر غیاث الدین شاه ملك را به جانب ری فرستاد كه با امرا كه در آن حدوداند ملحق شود و امیر شیخ لقمان برلاس مقرر شد كه لشكرهای ختلان و قندز و بغلان* و آن نواحی را به اردوی اعلی رساند و در اندك زمانی لشكر فراوان جمع آمدند.
بیت
چو شد كار لشكر همه ساختهوزیشان دل شاه پرداخته آن حضرت هفتدهم جمادی الاخری از دار السلطنه هرات نهضت فرمود.
ص: 221
بیت
به شبگیر هنگام بانگ خروشبرآمد ز درگاه آوای كوس و در مزار بزرگوار شیخ الاسلام احمد جام قدس سره بعد از تقدیم آداب آن عالیمقام از مردم امیر قرایوسف جاسوسی گرفته احوال آن طرف معلوم شد.
و از سمرقند نوكر میرزا الغ بیك رسیده عرضه داشت رسانید كه محمد خان پادشاه مغولستان دعوت حق را لبیك اجابت گفته نبیره خضر خواجه اغلن نقش جهان پسر شمع جهان را بهجای او نشاندند.
و موكب منصور از نشابور عبور فرموده به حدود بسطام رسید و امیر علاء الدین علیكه امیر سید علی كیا را از آمل و ساری، به طریق خدمتكاری به دولت ملازمت رسانید و به عنایت مخصوص شده جهت ترتیب لشكر به ولایت خود رفت و امیر حسن كیا از قلعه فیروزكوه به اردوی همایون آمد و شرط خدمت بهجای آورد و امیر معصوم برادر امیر بسطام از طرف اردبیل رسید و احوال امیر قرایوسف كه در حوالی تبریز بود به عرض رسانید.
فرمان جهانستان نفاذ یافت كه امرا كه در حدود ریاند متوجه طرف شیراز شوند و قاصد به جانب ابرقوه رفت كه جلال الدین فیروز شاه در ركاب میرزا ابراهیم سلطان به صوب كوشكزرد روند و به امرا كه پیشتر رفتهاند پیوندند و به اتفاق عازم شیراز شوند. لشكرها به موجب فرموده در قصر زرد بههم رسیدند.
بیت
بر اینگونه رفتند تا قصر زردز گرد سپه شد جهان لاجورد چون میرزا بایقرا خبر توجه لشكرها شنید در مضیق تفكر و طریق تحیر سرگردان گردید. اما به شیوه تجلد خود را میداشت و به اندیشه خیال محال میپنداشت كه موكب منصور به خود عزیمت نفرمود و آوازه آمدن آن حضرت جهت
ص: 222
بیم او خواهد بود. چون میرزا ابراهیم سلطان با لشكرهای جهان به حوالی شیراز آمد، میرزا بایقرا چهار دیوار حصار، ملجأ و گریزگاه و مأمن و پناه ساخت و موكب منصور از راه قم و كاشان بیست و یكم شعبان به اصفهان رسید و در آن مقام قاصد میرزا ابراهیم سلطان عرضه داشت رسانید كه میرزا بایقرا در شیراز است. آن حضرت از استماع این خبر عزایم پادشاهانه در حركت آورده از موضع دشت مهیار به رسم ایلغار بر سمند باد رفتار سوار شد. با سپاه نصرت بر یمین و لشكر ظفر بر یسار، ثالث رمضان اعلام فتح پیكر و چتر فرخاختر از افق اللّه اكبر طالع شده به ظاهر شیراز رسید و در فضای جانفزای میدان سعادت سراپرده دولت بازكشید. چون میرزا بایقرا از وصول رایات ظفرآیات خبر یافت دانست كه اختر شبتاب تاب آفتاب عالمتاب ندارد.
بیت
درفشیدن ماه چندان بودكه خورشید تابنده پنهان بود در حال بینظم امور وغا و ترتیب اسباب هیجا، نوكر خود قشلاق را پیش شاهزاده جوانبخت غیاث الدین میرزا بایسنغر فرستاده طلب شفاعت نمود.
بیت
كه من بندهام تا چه فرمان دهیوگر تیغ بر تاركم مینهی شاهزاده ملتمس او مبذول فرموده به عرض حضرت اعلی رسانید كه امثال این افعال از بایقرا بدیع و شنیع است. اما تا عاصی مرتكب معاصی نشود و مجرم بر جرایم اصرار ننماید آیینه عفو فروغ ندهد و پیكر احسان در معرض استحسان نیاید.
اكنون اگر اجازت باشد او را با تیغ و كفن به درگاه عالمپناه آورم تا منشور مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ «73» موشح گردد. آن
______________________________
(73). مَنْ عَمِلَ مِنْكُمْ سُوءاً بِجَهالَةٍ ثُمَّ تابَ مِنْ بَعْدِهِ وَ أَصْلَحَ فَأَنَّهُ غَفُورٌ رَحِیمٌ (سورة الأنعام 54).
ص: 223
حضرت شفاعت فرزند سعادتمند قبول فرمود و میرزا بایقرا شب شنبه پنجم رمضان شرمسار و خجل از شیراز بیرون آمده شرف دستبوس یافت و آن حضرت ذیل عفو بر زلت او پوشیده از گذشته درگذشت و غیر از دو سه تن كه از برای صلاح عام به یاسا خاص شدند هیچ آفریده به امری مؤاخذ نگشت و چشم عنایت بر اهالی آن مملكت گماشت و شعار استشعار
مصرع
از چهره روزگار ایشان برداشت
ذكر حالاتی كه بعد از واقعه میرزا بایقرا وقوع یافت
چون خاطر حضرت اعلی از قضیه میرزا بایقرا فراغی یافت و او نیز از غایت انفعال مجال ملازمت نداشت و گذاشتن او در آن ممالك محل اعتماد نبود، رای عالی چنان اقتضا فرمود كه او را به طرف قندهار و گرمسیرات فرستد تا به میرزا قیدو مصاحب باشد و خدمتش را به معتمدی سپرده روان داشت و موكب عالی به دار الملك شیراز درآمد و فرمان قضا مضا نافذ شد كه عظمای امرا با لشكرها كه در عهده اهتمام ایشان است به علفخوارها روند. امیر یادگار شاه ارلات و امیر نوشیروان برلاس با لشكرهای برانغار به طرف قلعه سفید و شولستان رفتند و امیر شاه ملك با تومانهای جوانغار به جانب شبانكاره روان شدند و میرزا رستم عازم اصفهان گشت.
و آن حضرت بلده فرخنده شیراز محل اقامت ساخت و به مصالح مملكت پرداخته مفسدان را برانداخت و اساس سلطنت فارس كه سمت اندراس یافته بود بار دیگر به عدل شامل آن حضرت معمور شد و امرای لرستان و شولستان
مصرع
به درگاه عالمپناه آمدند
و ملك گرگین از ولایت لار و ناحیت دریا بار احرام كعبه آمال بسته به شرف قبله اقبال مشرف شد و پیشكشهای پادشاهانه به موقف عرض رسانید و محل قبول یافت و آن حضرت همه را انعام و اكرام فرموده به اوطان و بلدان ایشان اجازت
ص: 224
مراجعت فرمود.
و آن حضرت پیشتر ایلچی به جانب شوشتر فرستاده بود و سلطان اویس بن شاه ولد بن شاهزاده شیخ علی بن سلطان اویس را استمالت داده و او فرستاده را معزّز و مكرم داشته و قاصد همراه ساخته به شیراز آمدند و حضرت اعلی ایلچی را رعایت فرموده رخصت معاودت نمود و باقی ماه مبارك رمضان در دار الملك شیراز گذرانید و هلال فرخ فال شوال به فروغ عالمافروز جهان را منور گردانید.
بیت
روز طرب رخ نمود روزه به پایان رسیدرایت سلطان عید بر سر میدان رسید و آن حضرت جهت اقامت صلوة عید عزیمت مصلّی فرمود.
بیت
خوشا نسیم مصلی و آب ركنابادغریب را وطن خویش میبرد از یاد اهالی شیراز به زبان نیاز با هزار اعزاز میگفتند
قطعه
طلوع كوكبه عید بر تو میمون بادكه هست طلعت تو بر جهانیان میمون
مخالف تو چو ماه از محاق در كموكاستو لیك دولت تو چون هلال روزافزون
ذكر سیورغال فرمودن بعضی ممالك عراق عجم به جانب امیر اعظم الیاس خواجه بهادر
چون ممالك عراق عجم بار دیگر
ص: 225
مصرع
تعلق به دیوان اعلی گرفت
حضرت خاقان سعید در هرولایت سرداری كه رعایا در كنف رعایت و برایا در پناه حمایت او توانند بود تعیین فرمود. نویین اعظم و رستم روز رزم امیر مبارز الدین الیاس خواجه بهادر را به امارت مملكت قم و كاشان و ری و رستمدار تا حدود گیلان بازداشت و زمام تمام مهام آن ولایات به قبضه عدالت و شجاعت او باز گذاشت و فرمان اعلی نفاذ یافت كه اموال و متوجهات آن ولایات در وجه اخراجات لشكرها كه ملازم او باشند صرف نماید و در تمهید معدلت و تشیید مرحمت كه موجب نیكنامی دنیا و آخرت است تقصیر جایز ندارد و مقاصد خلایق را علی تفاوت درجات به حصول موصول داشته از ملاحظه انزل الناس منازلهم طرفة العینی غافل نباشد و از صلاح و فساد و ضبط ممالك و حفظ مسالك به قدر قدرت خبردار بوده پیوسته قاصدان جهت اخبار و استخبار به درگاه فلكاقتدار فرستد و در استمالت رعیّت و آبادانی ولایت و ترغیب زراعت و تحریض عمارت اهتمام تمام به جای آرد و در قهر مفسدان و قمع شریران سعی بلیغ نماید تا مرضی الأثر و محمود الخبر باشد.
مصرع
در همه عالم به از نیكی نباشد هیچكار
ذكر عزیمت سلطان آفاق به عزم زیارت حضرت شیخ مرشد ابو اسحق
بر ارباب الباب چون فروغ آفتاب عالمتاب واضح است و بر كبیر و صغیر چون پرتو خورشید جهانگیر لایح كه تحصیل سعادات دارین و تكمیل مرادات منزلین به وسیله حجت اولیای دین و ذریعه ارادت اصحاب یقین تواند بود، بنابرآن حضرت خاقان سعید عزیمت زیارت حضرت قدس منزلت عرض منقبت، قطب آسمان ولایت، مهر سپهر هدایت، مرشد الخلق الی الحق
ص: 226
شعر
سمی خلیل اللّه مرشد خلقهرشید بنور اللّه نور قبره
توسل ارباب الهدایة بابهو مخزن اسرار الولایة صدره
فان رمت اصحاب المنی بوسیلةالا انما خیر الوسائل نذره مقرب حضرت الخلاق، قطب الآفاق، الشیخ المرشد ابو اسحق ابراهیم قدس سرّه العزیز و فیضه العمیم.
بیت
حدیث قبه زرین رواق سیمین طاق*كتابهای است بر ایوان شیخ ابو اسحق شعر
ثلاثة تشرق الدّنیا ببهجتهاشمس الضحی و ابو اسحق و القمر فرمود و چون بدان مزار متبرك و مرقد مبارك كه به حقیقت مقصد دعوات مقبوله و مهبط بركات مأموله است رسید جبین اخلاص و اعتقاد بر آستان فلك نهاد نهاد و شرایط تبجیل و تقبیل و ما یكون من هذا القبیل به تقدیم رسانید و مجاوران و ساكنان را به فضل انعام و بذل اكرام خوشوقت گردانیده و هنگام مراجعت به زیارت آفتاب فلك هدایت و مركز دائره ولایت سیدی داود قدس سره فرمود و شرف تقبیل خرقه بهترین عالم صلی اللّه علیه و سلم دریافت و به مجموع زیارات و مشاهد بزرگان كازرون رفته استمداد نمود و از راه كول به جانب شیراز عود نمود.
و عنایت آن حضرت بار دیگر سلطنت مملكت فارس را به فرزند سعادتمند میرزا ابراهیم سلطان ارزانی داشت و ایالت تختگاه سلیمانی را به حسن معدلت او بازگذاشت و به طریق نصیحت بر زبان شفقت راند كه اگر زمانه چشم زخمی رساند شاید كه حسن حكمت الهی در آن باشد.
ص: 227
مصرع
شاید كه چو وابینی خیر تو در این باشد
تا از خواب غفلت بیدار شده عواقب امور به چشم بصیرت بیند و پشت به مسند اتفاقات دولت كه مانند زیارت طیف و سحابه صیف است بازننهد. از واقعه زمان و حادثه آسمان ننشیند.
مصرع
مشو غافل كه نتوان شد ز مكر آسمان ایمن
شكر للّه تعالی كه به ذات بیمثال فرزندی طول اللّه عمره از نوایب زمان و مكاره حدثان آسیبی نرسید و طایفهای كه هواجس خذلان و وساوس شیطان در ایشان متمكن بود جزای اعمال دیدند و سزای افعال كشیدند و حالا اختیارا و اضطرارا سر بر خط عبودیت دارند. بعد از این رجا به فضل الهی واثق است كه هرروز رایات دولت عالیتر و آیات نصرت متوالیتر باشد باید كه صورت التعظیم لامر اللّه بر صفحه خاطر نگاشته و معنی و الشفقة علی خلق اللّه مرعی داشته به مقتضی آن عمل نماید.
و آن حضرت اصول و اعیان آن مملكت را ترتیب و عنایت فرموده كار مملكت فارس صار كما كان و الغناء زیادة. اما بعضی اهالی و متوطنان فارس به سبب آن فتنه پایمال قضا و قدر و دستفرسای خوف و خطر گشتند و اعلام عالمستان به تأیید ملك مستعان از تختگاه سلیمان علیه السلام عازم دار الأمان كرمان شد.
ذكر نهضت موكب ظفرنشان به جانب مملكت كرمان
حضرت خاقان سعید در آن زمان كه عزیمت تسخیر مملكت فارس میفرمود نشانی به جانب كرمان پیش سلطان اویس بن امیر ایدكو برلاس ارسال نمود. مضمون آنكه:
ص: 228
«هركه را سعادت جاودانی مساعدت نماید و عنایت ربانی نشان فرمانبرداری او را به توقیع اولی الامر منكم موشّح فرماید بر عامه خلایق واجب است كه احرام خدمت او بسته روی به حریم اخلاص نهند و دست در فتراك اطاعت او زده عنان به قبضه ارادت او دهند به تخصیص كسانی كه به سوابق مرضی مستظهر بوده آبا و اجداد ایشان در وظایف خدمتگاری این خاندان آثار ید بیضا نمودهاند و درجه بلند و منصب بزرگ یافته اعنی جناب برادری كه به واسطه تربیت و عنایت ما در مسند امارت متمكن است و توقع و چشمداشت از طیب اعراق و كرم اخلاق آن است كه چون بر مضمون مفاوضه واقف گردد، بیتوقّف و تفكر و تردد بدین جانب حركت فرماید چند كرّت مكتوب نشسته و استدعا نموده اثر اجابت پیدا نشد مانع آن نهضت مبارك معلوم نیست. اگر شرایط اخلاص و طاعتداری بهجای آورد دواعی همت ملكانه و مساعی مكرمت شاهانه بنابر قضیه مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها «74» در تقریب و ترحیب اثر ثمره اخلاص و فر سعادت اختصاص ظاهر گرداند و اگر از ربقه طاعتداری سرتافته عصیان ادبار او را دریافته باشد و سوابق حقوق به لواحق عقوق تبدیل نماید هرآینه به موجب حكم ذلك بما قدّمت ایدیكم بواعث سیاست در تعریك او تحریك داده آید. بحمد اللّه قدرت مراعات و قوت مكافات حاصل است.»
چون ایلچی به كرمان رسید و از احوال سلطان اویس تفرس نمود معلوم كرد كه خاطر آمدن ندارد و ایلچی بازمانده عذر معلول كه در تأخیر توجه گفته بود به عرض رسانید و چون جواب نه بر وفق صواب بود و در وقت فتح اصفهان كه او را طلبیده بودند نیز تقاعد نموده بود، این عذرنا مسموع ضمیمه آن شد و مزاج همایون متغیر گشته آتش غضب اشتعال یافت و عنان اهتمام به صوب انتقام والی كرمان تافت و والده و نوكران او را كه خدمتی علی الرسم آورده بودند قید فرمود و عساكر دریاموج انجمفوج، به جانب كرمان عزیمت نمود.
______________________________
(74). سورة الأنعام 160.
ص: 229
بیت
سحرگه به هنگام بانگ خروسنهادند بر كوهه پیل كوس اعلام ظفرپیكر و چتر فرخاختر از دار الملك شیراز در اهتزاز آمده به نواحی سیرجان رسید و آن حضرت به زیارت مرقد منوّر و مشهد معطر شاه شجاع كرمانی كه جلوهگاه طاوسان بساتین انس و تذروان ریاض قدس است فرموده شرایط زیارت به جای آورد و میل نظاره قلعه سیرجان كرد و آن قلعهای است كه كاتبان دیوان ایوان نیلوفری به خامه خورشید خاوری گوییا بر كتابه آن نوشتهاند كه.
بیت
فلك را این سرافرازی از آن استكه برجی از حصار سیرجان است در این اثنا، مرتضای اعظم و شیخ الأسلام معظم، امیر سید شمس الدین بمی قدس سره از طرف كرمان آمد و آن حضرت جناب مشار الیه را اكرام و احترام فرمود.
خدمت سید زبان به شفاعت ان تعذبهم فانهم عبادك گشاده تقبل نمود كه اگر آن حضرت لشكر را از خرابی منع فرمایند و عنان عزیمت به جانب خراسان انعطاف فرمایند، جناب سید سلطان اویس را شاء ام ابی به دار السلطنه هرات آرد. آن حضرت با آنكه از سلطان اویس رنجیده بود شفاعت بزرگ رد نفرمود و حكم همایون نافذ شد كه لشكر خرابی نكند و امرا كه به تاخت جیرفت و گرمسیرات رفته بودند باز آمدند و موكب ظفرنشان به جانب ممالك خراسان مراجعت نمود.*
وقایع سنه تسع عشر ذكر معاودت از ولایت كرمان به صوب مملكت خراسان
اشاره
چون قضیه كرمان به توسط مرتضای اعظم سید شمس الدین و وعده آمدن سلطان اویس موقوف شد، حضرت خاقان سعید، از قصبه سیرجان به راه بیابان عازم
ص: 230
خراسان گشت و ولایت قهستان از یمن مقدم خاقان گیتیستان رشك روضه رضوان آمد و اهالی خراسان چندان نشاط و انبساط نمودند.
مصرع
كه زبان وصف آن نیارد كرد
و اكابر و اصاغر و قوی و ضعیف و وضیع و شریف و كبیر و صغیر و برنا و پیر به هزار زبان میگفتند.
بیت
منت خدای را كه به تن جان رسید بازجان را رسید مژده كه جانان رسید باز
سرو سهی كه از چمن ملك رفته بودسوی چمن چمان و خرامان رسید باز
یعنی معین دولت و دین خسرو زماناز ملك فارس سوی خراسان رسید باز و آن حضرت اواسط محرم در دار السلطنه هرات نزول اجلاس فرمود اهالی آن بلده را به حسن عنایت و لطف عاطفت رعایت نمود.
ذكر میرزا امیرك احمد و میرزا ایلنگیر و فكر فاسد و تدبیر كاسد ایشان
میرزا امیرك احمد بن میرزا عمر شیخ كه در نواحی اندگان عصیان میرزا الغ بیك گوركان نموده امرا را به قتل آورده و به جانب كاشغر رفته بود و حضرت خاقان سعید رعایت صله رحم نمود و استمالتنامه فرستاده او را طلب فرمود چنانچه شرح آن گذشت در این اثنا، به دار السلطنه هرات آمده به شرف ملازمت مشرف گشت و او با میرزا ایلنگیر بن میرزا ابا بكر مصاحب شد. صبح و شام به شرب مدام مشغول بودند و جمعی نوكران فتان تخیلات سلطنت و تسویلات شیطنت در خواطر ایشان نشاندند و شرح قضیه به مسامع علیه رسید. در اثنای این حال و جستوجوی این مقال از پیش میرزا قید و عرضه داشت رسید: مضمون آنكه میرزا بایقرا طایفهای
ص: 231
هتاك سفاك با خود متفق ساخته قصد میرزا قیدو كرد و او بر مكر او وقوف یافته میرزا بایقرا را گرفت و مفتنان را به عالم عدم فرستاد و میرزا بایقرا در سلاسل و اغلال موقوف اشارت آن حضرت است.
امرای كامگار و نواب نامدار به موقف عرض رسانیدند كه حقیقت اقرب الأقارب عقرب العقارب ظاهر شد و قبایح افعال و فضایح اعمال شاهزادگان از حدّ عد تجاوز نمود هرچند ایشان را كاری دست نمیدهد اما مترصّد فتنهاند. مبادا كه ناگاه چشمزخمی رسد كه تدارك آن ممكن نباشد و بعد از این بر ایشان اعتماد نماند و واجب است كه تأدیب ایشان چنان واقع شود كه مردم دوربین را دیده عبرت در آن حیران ماند. چه كفران نعمت و نسیان تربیت سبب انهدام قصر حیات است و موجب انهزام خیل ثبات. آن حضرت باوجود این حالات شفقت نموده فرمود كه میرزا امیرك احمد متوجه خانه كعبه شود و میرزا بایقرا از آب سند گذرد و در ممالك هند هرجا خواهد باشد و میرزا ایلنگیر را در كشتی نشانند.
مصرع
تا بخت و طالعش به كجا سر برآورد
هریك را چند نوكر ملازم ساخته از حدود ممالك محروسه بیرون بردند.
مصرع
رفتند چنانكه آمدن نیست دگر
ذكر جلوس شاهزاده عالمیان غیاث الدین میرزا بایسنغر بهادر بر مسند دیوان
حضرت خاقان سعید
بیت
نوباوه باغ پادشاهیگلدسته گلشن الهی
ص: 232
غیاث الدولة و الدین میرزا بایسنغر را كه خاطر نقادش مخزن اسرار دانش و ضمیر وقادش مطلع انوار آفرینش بود فرمود كه در دیوان اعلی نشیند.
بیت
به فریاد فریادخواهان رسدبه داد دل دادخواهان رسد شاهزاده ستوده ذات پسندیدهصفات چون روح منور و عقل مصور افسر فرخندگی بر سر و قبای زیبندگی در بر، سریر دیوان را به فرّ مقدم مزین گردانید و مهمات عالمیان را به مقتضای عدالت به فیصل میرسانید. گاه به استماع قضایا و دعاوی رعایا كه ودایع حضرت عزتاند به موجب كلكم راع و كلكم مسئول عن رعیته مشغول گشته به نص فَاحْكُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِ «75» حكم میفرمود و گاه به نظر غضب در حال ظالمان جفاكار نگار كرده به فرموده وَ لَكُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ «76» عمل مینمود و در دیوان خاقان كامگار روزبار بر یمین و یسار ملوك نامدار و دانایان روزگار كمر انقیاد بسته ایستاده بودند و گوش هوش به استماع فرمان نهاده به دلوجان امتثال آن مینمودند.
قطعه
ز بس هجوم سلاطین چنان شدست درشكه آفتاب به صد حیله یابد آنجا بار
كسی گمان نبرد در جهان به انصافشكه بر دلی رسد از گردش سپهر آزار
______________________________
(75). سورة ص 26.
(76). سورة البقرة 179.
ص: 233
آمدن امیر شمس الدین بمی قدس سره
جناب سیادتمآب امیر شمس الدین بمی كه قضیه سلطان اویس بن امیر ایدكو را متعهد شده بود از جانب كرمان به دار السلطنه هرات آمد و به عرض همایون رسانید كه سلطان اویس موعظه و نصیحت اگرچه بسیار شنید اندكی نشنید.
حضرت خاقان سعید را نایره خشم اشتعال یافته به احضار لشكرها فرمان فرمود و امرای نامدار و لشكر بسیار نامزد جانب كرمان شدند. امرا: امیر ابراهیم برلاس و امیر یادگار شاه ارلات و امیر حسن صوفی ترخان و امیر علیكه كوكلتاش و امیر حسین صوفی ترخان و امیر فرمان شیخ و امیر قناشیرین و امیر موسی و از ماوراء النهر امیر عادل بیك و امیر اسكندر و امیر ابا بكر آقتیمور و از سیستان شاه قطب الدین و از فراه شاه اسكندر ینالتكین و باقی سرداران مملكت نیمروز و امرای فارس و عراق با چهل هزار سوار نصرت شعار اوایل ربیع الآخر به نواحی كرمان رسیدند و كرمان مجمع فتنه و بلا و مسكن رنج و عنا شد.
سلطان اویس به یراق مقابله و مقاتله از شهر بیرون آمد. اما از بیم سپاه ظفرپناه روبهروی نتوانست ایستاد. پشت به دیوار حصار باز داد.
بیت
دشمن چو كوه حمله ما را نداشت پایزان رو چو كاه پشت به دیوار باز داد لشكر منصور به شدت سنان وحدت تیغ بران و دیدهدوزی عقاب پران آهنگ جنگ كردند و سپاهیان كرمان به قدم محاربه پیش آمدند. هرروز از آن زمان كه شاه عرصه نیلوفری به عزم جهانگیری از افق بحر نیلگون سر برآورد تا آن ساعت كه خرگاه رحلت بر اطراف بنفشهزار مغرب زد گردنافرازان فضای وغا و سربازان میدان هیجا فرش ادیم رنگ زمین را به خون دلیران طراوت اطلس لعل میدادند و به زبان سنان و بیان شمشیر جانستان شرح جدال و عرض قتال میكردند. برین منوال
ص: 234
هفتاد روز گذشته اهل شهر به تنگ آمدند. سلطان اویس به تضرع سفرا پیش امرا فرستاد كه اگر حضرت خاقان سعید خون او را بخشیده مرحمت فرماید او اعتماد نموده به خدمت بندگی حضرت آید. امرا صورت قضیّه را عرضه داشت پایه سریر اعلی كردند. چون طبیعت حضرت بر مرحمت مجبول بود، ملتمس مبذول نموده فرمود كه سلطان اویس چند كرت وعده كرده وفا ننمود و اگر حالا در این قول صادق است معتمدی را فرستد و الّا تا شهر مسخر نشود امرا برنخیزند. امرا چون رخصت مصالحه یافتند مصلحت چنان دیدند كه امیر شیخ حسن كه جملة الملك آن مملكت بود با سلطان اویس عهد و پیمان بسته پیش آن حضرت برند و لشكر از ظاهر كرمان برخیزد. كرمانیان شادمان گشته امیر شیخ حسن را به موجبی مقرر و خدمتی درخور روان ساخته لشكرها از در كرمان برخاست.
امیر حسن صوفی و باقی امرا، اواخر رجب، به هرات آمده امیر شیخ حسن را به شرف پایبوس رسانیدند و او عرضه داشت كه هرچند عواطف بیكرانه و عوارف بیبها و بهانه آن حضرت زیاده از آن است كه هرچه فرماید بر آن وثیقتی باید یا معاهدتی شاید، اما از برای تیمن و تفأول به نام باری عز و علا چون معاهده میان اصناف عالمیان و طبقات آدمیان سنتی مألوف و عادتی معروف است و ممالیك را با مالكان این نوع مباسطت وقوع یافته سلطان اویس از بهر اطمینان خود بنده را فرستاد كه از بندگی حضرت عهدنامه برم تا بیتردد متوجه زمینبوس شود.
آن حضرت فرمود كه للّه الحمد كه قوت كامل و قدرت شامل به نوعی حاصل است كه اگر خواهیم لطفا او عنفا او را حكم شنوانیم. اما بنابر التماس سلطان اویس به نیت درست و اعتقاد صافی خدای را جل و علا یاد میكنیم كه از این ساعت كه این عهدنامه در میان آمد، دل و زبان ظاهر و باطن در این سخنان یكسان دارم كه با سلطان اویس هیچ بدی در دل ندارم و قصد او نكنم و به قدر وسع در دفع قاصد او كوشم و اگر پیش ازین جهت مصلحت ملك حكم كردهام یا مواضعه داشتهام یا پیغام داده یا نامهای نوشتهام این زمان خلاف آن كنم و تا او
ص: 235
بدین كه وعده كرده وفا نماید ما نیز برین وجه كه تقریر كردهایم ثابت باشیم و برین عهد تا از طرف او نقصی پیدا نیاید وفا نماییم. او میباید كه به استظهار تمام متوجه شود.
مصرع
كاز این طرف همه لطف و رعایت است و عنایت
چون حكایت مخالفتی درمیان آمده اگر او از آمدن ابا نماید در ذمت همت سلطنت فرض عین است لشكر فرستادن بل عین فرض خود متوجه شدن. اگر آید از برادران و فرزندان عزیزتر باشد.
امیر شیخ حسن بر این عهد و پیمان عازم كرمان شد.
ذكر قضایای ماوراء النهر
جناب مغیث الدین میرزا الغ بیك هفتدهم محرم در ساحل آب خجند برابر شاهرخیه* سراپرده همایون بازكشید و از جانب خوارزم خبر رسید كه جبار بردی چنگیز اغلان را گریزانیده الوس اوزبك را مسخر ساخت. میرزا الغ بیك به عزم معاودت بر سیحون پل بسته اواخر صفر به سمرقند رسید.
و در ربیع الأول، امیر حمزه ترخان به آن جهان خرامید و برادرانش امیر محمد صوفی و امیر سید احمد به جهت تعزیت عزیمت ماوراء النهر نمودند و میرزا الغ بیك ایشان را نوازش و پرسش فرمود و رعایت كرده رخصت معاودت داد.
و میرزا امیرك احمد كه در زمان عصیان ساكن كاشغر بود، چون متوجه خراسان گشت- چنانچه شرح آن گذشت- امیر شیخ علی طغایی را به نیابت خود در كاشغر گذاشته بود. امیر شیخعلی پسر خود را به سمرقند فرستاد و روح امیر بزرگ را شفیع ساخت كه میرزا الغ بیك گناه او را بخشد و كسی به كاشغر فرستد تا او مملكت تسلیم نموده متوجه سمرقند شود. میرزا الغ بیك صدیق و علی مكریت را روان فرمود و طغایی كاشغر تسلیم نموده به سمرقند آمد و شاهزاده او را تربیت كرد.
ص: 236
در وقتی كه حضرت خاقان سعید از جانب مملكت فارس به خراسان رسید ایلچیان نقش جهان پسر شمع جهان از طرف مغولستان آمده بیلاكات و تنسوقات آن ولایات آورده اظهار انقیاد نمودند و آن حضرت ایلچیان را به مواهب انعام نواخته و اسباب مصادقت محكم ساخته رخصت عود فرمود.
و از جانب ولایت اوزبك، پسران خواجه لاق گریخته آمدند و عرضه داشتند كه ولایت اوزبك بههم برآمده.
ذكر مخالفت نوكران میرزا قیدو با او
حضرت خاقان سعید در آن زمان كه ممالك قندهار و افغانستان تا حدود هندوستان سیورغال میرزا قیدو بهادر فرمود، امیر بهلول برلاس را به ضبط مصالح آن ممالك ملازم او تعیین فرمود و این بهلول در وقت مخالفت امیر شیخ نور الدین با او موافق بود و چون شیخ نور الدین مغلوب شد امیر بهلول را پیش آن حضرت آوردند. از كمال مرحمت از سر گناه او گذشته او را ملازم میرزا قیدو ساخت. بنابر آنكه در زمان حضرت صاحبقران پدر او ملازم میرزا پیرمحمد بود، بهلول برلاس امیر الأمرای قیدو شده مستی حكومت او را بر نسیان حقوق داشت و تربیت او را نابوده انگاشت و طریق وفا و مردمی را پشتپا زده دست در دامن بیباكی محكم ساخت و سر از گریبان تسلط برآورده جمعی را چون حسن اختاچی و لقمانقرا و عثمان علی با خود موافق ساخته عهد بستند كه میرزا قیدو را از میان بردارند و میرزا سنجر برادر او را به جای او نصب كنند. میرزا قیدو آگاه شد. از میان ایشان كناره گرفت و صورت حال عرضه داشت آن حضرت نمود. حضرت اعلی امیر نوشیروان و جمعی قوچینان را با دو هزار سوار نامزد آن طرف كرده فرمود كه میرزا قیدو را به مقر عزّ او رسانند و مخالفان او را آواره گردانند. نوكران قدیمی میرزا پیرمحمد كه در میان یاغیان بودند، چون آوازه سپاه نصرت پناه شنودند از نمكحرامان برگشته میل ولینعمت نمودند و میرزا قیدو به لشكر مستظهر شده چون آفتاب تیغ جهانگشای گشادهروی به مخالفان
ص: 237
آورد و اعدا تاب مقاومت نیاورده ذرهوار متفرق و پریشان شدند و میرزا قیدو مظفر و منصور به تخت بخت خود رسید و بهلول برلاس و حسن اختاچی اعتماد بر كرم آن حضرت نموده عازم خراسان گشته و امرا را شفیع ساخته به گناه اعتراف نمودند. آن حضرت رقم عفو بر جریده جریمه ایشان كشید و از آن درگذشت.
مصرع
گناه را كرم او به از هزار شفیع
اگرچه ملامت فرمود موأخذه نفرمود.
در این اثنا، ایلچی خضر خان از جانب تختگاه هندوستان دهلی رسید و به اتفاق فرستاده آن حضرت كه بعد از فتح ممالك فارس به آن طرف رفته بود و همراه ایلچی بازآمده پیشكشهایی پادشاهانه به عرض رسانید و عرضه داشت كه میرزا قیدو قاصد فرستاده كه در ممالك هندوستان خطبه و سكه به نام او كنند و ما موقوف اشارت آن حضرتیم و التماس نمود كه چون اكثر ولایات هندوستان تابع فرمان خضر خان است اگر در خطبه از برای تسكین فتنه نام او برند نواب حضرت حاكمند.
آن حضرت ایلچی را رعایت نموده و ایلچی دیگر همراه ساخته فرمود كه در خطبه اولا ذكر القاب حضرت شاهرخی كنند و آخرا نام خضر خان برند.* برین فرموده ایلچیان عزیمت نمودند.
ذكر فرستادن میرزا سیورغتمش به طرف بدخشان
شاه نیكپی شاه از طرف بدخشان چهاردهم ربیع الأول به دار السلطنه هرات آمد و بر درگاه جهانپناه از برادران و قرابتان شكایت كرد و شرح آن حكایت كه شاه بهاء الدین برای ادای مال بدخشان ایلچی طلبیده بود و باز تمرد نمود و لشكر منصور قصد او كرده او پناه به كوههای سخت برده به تفصیل گزارش یافت و امرا كه در بدخشان به طلب شاه بهاء الدین هرسو شتافتند و از او اثر و نشان نیافتند مملكت بدخشان به شاه محمود برادر شاه بهاء الدین دادند. شاه بهاء الدین به ولایت مغول
ص: 238
رفته و از آنجا مأیوس بازآمده باوجود این حركات اعتماد بر كرم آن حضرت كرده به هرات آمد و احوال اختلال بدخشان بازنمود. خاطر خطیر آن حضرت كه عكسپذیر انوار تقدیر است ضبط و دارایی آن مملكت را به فرزند سعادتمند میرزا سیورغتمش بهادر عنایت فرموده و عنان اوامر و نواهی آن نواحی را به كف كفایت و قبضه درایت نواب او تفویض نمود و جناب شاهزاده اوایل جمادی الأخری با لشكر عازم آن طرف شد و آن ولایت به یمن قدوم او زینتی تازه و رتبتی بیاندازه یافت و ساكنان آن ولایت آسوده شدند.
و امیر سلطان احمد هلال به موجب فرموده عزیمت آن طرف نموده شاه بهاء الدین هم اجازت یافت.
وقایع سنه عشرین و ثمانمایه ولادت شاهزاده ركن الدین میرزا علاء الدوله
اشاره
طالع عالم مبارك شد به میمون اختریگرد نان مملكت را دوش پیدا شد سری كواكب مراد از افق عنایات الهی طلوع كرد و نجوم كامرانی از سطح تأیید ربانی برآمد. كیوان ایوان پادشاهی روی به خانه شرف آورد و برجیس سپهر سلطنت به اوج كمال پیوست یعنی ولادت با سعادت شاهزاده ركن الدین میرزا علاء الدوله بن میرزا بایسنغر شب پنجشنبه غره جمادی الاولی وقوع یافت.
بیت
طلوع كرد به تأیید حق ز برج جلالبر آسمان شهی اختری همایونفال خورشید روشنضمیر سواد آن شب را چون سرمه در چشم كشید و به آن نیل عارض دلفروز روز را بیاراست. گردون خوشه قیمتی پروین بر طبق عرض نهاده سفیدهدم درست مغربی را به رسم نثار پیش آورد.
ص: 239
بیت
دهان او فلك از آفتاب پر زر كردبدین بشارت خوش صبح چون زبان بگشاد ساعتی كه سعود آسمانی به آن تولا نمود و طالعی كه مشتری از آن استفادت سعادت فرمود، زهره به نوای روحافزا پیر صاحبتمكین كیوان را در رقص و حالت آورده و بهرام به صاحب طالعی شرف سعد اكبر یافته عطارد به اصطرلاب آفتاب ارتفاع وقت گرفته و به دوات سیمین ماه و كلك زرین شهاب زایچه طالع همایون به جدول صبح و شنگرف شفق بر اوراق افلاك كشید. حضرت خاقان سعید و جناب شاهزاده جوانبخت میرزا بایسنغر را از طلعت قرة العین نور دیده فزود و صورت دلخواه در آیینه مراد روی نمود. امید به فضل الهی واثق است كه به اعلی مدارج پادشاهی ارتفاع خواهد فرمود. للّه الحمد كه نقشی كه در آیینه خیال آمده بود همان بعینه جمال نمود.
ذكر احوال امیر سید فخر الدین وزیر و مآل حال او
در این سال، به حسب اقتضای قضای آسمانی و حكم تقدیر یزدانی رنگی از خم روزگار آشكارا شد و نقشی از كعبتین فلك روی نمود كه از اول عهد جهان الی یومنا هذا در نظر مورخان و قلم محرران نیامد. بنابرآن شرح آن بر قلم آمده تا اصحاب خبرت به چشم عبرت و دیده بصیرت در احوال روزگار و اوراق لیل و نهار نظر كنند و به دولت فانی مغرور نشوند.
مصرع
دهروزه مهر گردون افسانه است و افسون
و تفصیل این سخن آن است كه چون میرزا بایسنغر مسند دیوان را مشرف ساخت، امیر سید فخر الدین به انفراد صاحبدیوان بود و در اخذ و ردّ و حلّ و عقد
ص: 240
متفرّد و اعیان موفور و روزگار نامحصور حاصل كرد و از كثرت اموال قارون وقت و در نخوت جاه و جلال فرعون عهد شد. و در آن ایام حضرت خاقان سعید، به سعی میرزا بایسنغر، صاحب اعظم خواجه نظام الدین احمد بن خواجه داود را به شركت سید در دیوان نشاند و صاحب مشار الیه خوشذهن و حاضرجواب بود و بر معاملات وقوف یافته به جدّ و هزل لطیفههای پرمائده خرج میكرد و سید را مجال تغلّب نمیداد و او به تنگ میآمد. اما جز تحمّل چاره نداشت و چون معارض بر مكنون اسرار و مخزون ضمیر واقف بود خوف او زیادت شد.
و در تاریخ سنه عشر و ثمانمایه خواجه غیاث الدین سالار سمنانی برسید تقریر كرد و او را معزول ساخته یك سال میر دیوان شد و باز سید بر خواجه غیاث الدین رعایت رعیت مینمود. اما مهمات امرا به موجب دلخواه سرانجام نمیفرمود. خواجه و عمال او را به عرضگاه حساب آورده خبط و تخلیط ایشان به تحقیق پیوست و همه را مقید ساخته وزارت خواجه غیاث الدین چون سیل زود منقطع شد و روزگار چنان او را بیفشرد كه خون از ناخنش بیرون آمد و مستوفی قضا به قلم فنا رقم انتها بر جریده او كشید و باز سید فخر الدین به استقلال صاحبدیوان شد و از آن جماعت كه درباره او سعی كرده بودند به تكلف عنیف سیصد تومان بر كار نشاند و در استهلاك و استیصال آن طایفه غایت شرارت به جا آورد.
بیت
روزی كه دست یابی بر اهل روزگاردر عاقبت نظر كن و كوتاه دار دست
دست ستم دراز مكن این قدر بدانكایزد در اجابت مظلوم در نبست سفك دماء مذموم است و ساعی آن كوتاه عمر. فی الجمله سید از حضیض خمول باز به اوج قبول ترقی نموده پایه و منصبی یافت كه ورای آن در تصور نگنجد و رونق كار او به حدی رسید كه فرمان او در اطراف جهان چون قضا و قدر نافذ شد.
درگاه او ملجأ صغار و كبار و بارگاه او امیدگاه احرار و احبار و اخیار و اشرار آمده
ص: 241
آنچه او را در وزارت میسر شد، هیچ وزیر بل امیر را دست نداد و به غایات خلاصه مرادات اصحاب قلم و مراقی همم بنی آدم رسید و در جمیع امور تقدیر موافق تدبیر او آمده سطوت جبروت و نخوت بروت برو چنان مستولی شد كه پای بر گردن اصحاب دیوان و اكابر جهان نهاد. ملوك ایام و صنادید انام و اشراف اطراف و اعیان زمان به درگاه او رفته در وهله اولی هیچ آفریده را بار نبود و چون به چند واسطه رخصت شدی و از چند دربند گذشتی غیر از معدودی نام برده دیگری را مجال دخول محال بود و اكثر ملاقات ناكرده بازگشتی. بارها در خاطر عقلا میگذشت كه اگر این صاحب از مناره احتشام فروافتد صدپاره شود.
مصرع
بقدر الأرتفاع یكون صرعه
در این ولا كه شاهزاده عالیجناب میرزا بایسنغر مسند دیوان را به شرف جلوس بیاراست و به سرعت درایت و حدّت فطانت كه نمونه برق لامع و آفتاب ساطع بود به تحقیق معاملات التفات فرمود و صورت معاش ناپسندیده و صفت زندگانی ناستوده و طمع اموال مسلمانان و تصرف وجوه دیوان و خیانات و جنایات سید روی نمود، عمال دیوان هرچند بر این سخنان وقوف داشتند باوجود سیاست سید مجال جدال و قوت مقاومت محال میپنداشتند. چون مزاج بایسنغری بر او متغیر شد، امیر علی شقانی كه سید او را منكوب ساخته بود عرضه داشت كه مبلغ دویست تومان روشن سازد و چهره حال او كه بهسان نیلوفر كبود بود چون گل طری تازه و خندان شد و شاهزاده عالیجناب فرمود كه معاملات سید را تحقیق كنند و میر علی نخست سخن تصرف خزانه گفت. فرمان شد كه عرض خزاین كنند. خزانهدار جمعی را كه مبلغها برای سید برده بودند گفت وجوه خزانه بازآرید تا بخیه بر روی كار نیفتد. از آن جمله خواجه پیرعلی بن محمد بایزید بود محرم اسرار سید كه بر قضایای نهانی اطلاع داشت و تمسكات او و پدرش در دست خزانهدار بود. ایشان سید را متقاضی و او هرروز دفعی میگفت تا سخن به خشونت رسیده قضیه به
ص: 242
دورودراز كشید و میان سید و پیرعلی بر ساز ناسازگاری پرده مخالفت را آهنگ بلند شد بلكه كار از پردهپوشی گذشت و راز از پرده بیرون افتاد.
حضرت خاقان سعید این جماعت را حاضر فرمود به مواجهه تفحص نموده خزانهدار گفت زر پیرعلی برده. پیرعلی گفت به سید دادهام و سید انكار نمود. آن حضرت درباره سید عنایت كرده فرمود كه آنچه از خزانه بردهاند و مقرّاند به خزانه فرود آورند و بر هركس چیزی روشن شود بازدهد و هركه را در میان آن معامله بود بدین خیانت مقید فرمود و سید بر مسند دیوان نافذ فرمان و استرداد وجوه خزانه مفوض به رای او بود. احوال آن جماعت چنان شد كه.
مصرع
وای بر حال كسی كش غم كند غمخوارگی
اما چون این سخن در میان آمد و ایقاقان هرچه از وهم با خود نیز نمیتوانستند گفت به آواز بلند دلپرداز میكردند. حضرت خاقان سعید فرمود كه تحقیق معاملات سید كنند و جمعی كه مالها به او داده بودند از اكثر خطها ستدند.
سید دانست كه شاء ام ابی در واقعهای مشكل و مهلكهای هائل خواهد افتاد.
مصلحت وقت در آن دید كه مدعای خصمان قبول كرده آن مبلغ حصار او باشد، حالا به نقد از سؤال و جواب خلاص یابد. مبلغ دویست تومان كپكی قبول كرد كه به یك سال جواب گوید. چنانچه هرروز مبلغ سی و سه هزار و سیصد و سی و سه دینار و دو دانگ زر عراقی باشد و سید را مقیّد ساخته به محصل سپردند. در این اثنا رقعهای به نیاز پیش میرزا بایسنغر فرستاد كه:
بیت
جگر در تاب و دل در موج خون استگر آری رحمتی وقتش كنون است و روح حضرت رسالت را صلی اللّه علیه و آله و سلّم شفیع آورده بود. جناب شاهزاده جواب فرمود كه:
ص: 243
جناب سیادتمآبی اشارتی كه در باب استخلاص نوشته بود و فرموده بود كه از برای روح حضرت رسالت به فریاد رسند. آری آری.
شعر
لئن فخرت بآباء ذوی حسبلقد صدقت و لكن بئس ما ولدوا هیچ شك نیست كه روح حضرت رسالت به این افعال راضی نیست و مع هذا تحقیق شناسد كه ما را با او یا هیچ آفریده در عالم غرضی نیست. او از كرده و گفته خود براندیشد.
بیت
گر بد نكردهای ز كسان چشم بد مدارپیوسته در حمایت كردار خویش باش ان اللّه یمهل و لا یهمل مكافات قصد جان و زن و فرزند مردم میباید كشید.
سوء اعمال و قبح افعال سبب وبال و نكال میشود.
بیت
ظلم كردی عدل میداری طمع اینت محالشربتی دادی به مردم هم از آن شربت بگیر سید چون جواب شنید از حیات مأیوس شده پناه به نواب مهد علیا گوهرشاد آغا كه والده شاهزاده بود برده التماس شفاعت نمود و دل رحیم شاهزاده بر تضّرع و ابتهال و اختلال احوال او بخشود و حكم برداشتن بند او فرمود. امّا فرود آوردن قسط هرروزه برقرار بود.
و سید باز در هوس وزارت نه شب میغنود و نه روز میآسود. آتش طمع او چنان اشتعال یافت كه مال عالم را در معده حوصله خود لقمهای میپنداشت و اكثر وجوه كه به دیوان فرود میآورد از طیارات میانگیخت. از جمعی نقد و از بعضی
ص: 244
قباله میگرفت. با آنكه پهلو به بستر داشت پنبه غفلت از گوش نمیكشید و دایما دهان گشاده و زبان به كام نهاده كه از فلان چند تومان و از بهمان چنین و چنان حاصل میتوان كرد. اما روزگار امان نداد. از قصه غصه و بلبال اهوال به امراض مختلفه و علل متضادّه مبتلی شد. سودای وزارت دماغ او مخبّط ساخته صفرای مالیخولیا بر سر او تاخت. ضربان دل و خفقان نفس و زردی یرقان و عطش استسقا بر ظاهر و باطن او مستولی شده صاحب فراش گشت و دست اطبای ماهر از معالجه او قاصر آمد. حسرت وزارت در سینه پر كینه او با دلی از شدت انتقام گرم و نفسی چون دم زمهریر سرد و چهرهای چون برگ زریر زرد با هزار اندوه و درد گرفتار كردار خود گشته از قید وجود خلاص شد و اواخر جمادی الأولی رخت حیات به منزل ممات كشید.
مشاهیر خراسان و عراق بل صنادید آفاق باوجود او به حیات خود واثق نبودند و در روز واقعه او خلایق در مجلس تعزیت به امر و اشارت تهنیت میگفتند.
شاید در هیچ زمان مجلسی چنان مشاهده نشده باشد.
مصرع
نوید امنوامان خاص و عام میدادند
خواجه مرشد منشی در تاریخ او فرموده.
قطعه
مشهور عصر، سرور آفاق فخر دینكاز احتشام سقف فلك بود پست وی
از صدمت قضا شب یكشنبه اوفتاددر گنبد سپهر صدای شكست وی
تاریخ فوت او به تأمل از این بدانایمن دلند اهل جهانی ز دست وی امید به كرم واهب المواهب آنكه عاقبت كار همه به خیر باشد.
مصرع
با كریمان كارها دشوار نیست ص: 245
ذكر آمدن میرزا الغ بیك گوركان به خراسان و شرح قضایای ماوراء النهر
جناب مغیث الدولة و الدین میرزا الغ بیگ از ماوراء النهر عازم خراسان شد و از جیحون عبور نموده خبر وصول او به حضرت خاقان سعید رسید و مهد علیا گوهرشاد آغا و غیاث الدین میرزا بایسنغر و میرزا محمد جهانگیر و میرزا محمد جوكی و باقی شاهزادگان و نویینان و عظمای امرا چند فرسنگ استقبال نمودند و شرایط اكرام و اجلال بهجای آوردند و نوزدهم ربیع الأول شاهزاده به شرف آغوش حضرت خاقان سعید استسعاد یافت و آن حضرت
مصرع
به دیدار فرزند شد شادمان
و چند روز طویهای پادشاهانه و جشنهایی خسروانه مرتب داشتند.
و آخر ماه ایلچیان خطا را كه پیش از این به چند ماه آمده بودند طوی داده و انعام فرموده بیلاكات تعیین فرموده اجازت مراجعت یافتند و هم در آخر ماه سلطان اویس بن امیر ایدكو را كه از جانب كرمان آمده بود به سمرقند فرستادند.
و در اوایل ربیع الآخر میرزا الغ بیك میرزا محمد جهانگیر و امیر شاه ملك را كه در آن زودی از خوارزم آمده بودند طوی سنگین فرمود و باقی امرا را به خلعتهای پادشاهانه و اسبان خوب دلجویی نمود و امرا و مقربان میرزا بایسنغر را رعایت كرد و اوایل جمادی الأولی عازم ماوراء النهر شده میرزا محمد جوكی را همراه برد و به یك هفته از هرات به سمرقند آمد و یراق قشلاق در حوالی آب ترك فرموده بیست و یكم رمضان در یورت قشلاق فرود آمد و لشكرها جمع شدند و میرزا الغ بیك چند اغلان اوزبك را كه مقیّد داشت اطلاق فرموده به ولایتشان فرستاد و دهم حوت كه اوایل محرم سنه احدی و عشرین بود از یورت قشلاق به طرف سمرقند معاودت نمود.
ص: 246
ذكر آمدن ایلچیان خطا و فرستادن امیر اردشیر تواچی همراه ایشان
پادشاه خطا دایمنك خان باز ایلچیان فرستاده در ماه ربیع الأول رسیدند.
كلانتر ایشان بیباچین و توباچین و جاتباچین و تتقباچین با سیصد سوار و تحفه و بیلاك بسیار شنقار و اطلس و كمخا و ترغو و آلات چینی و غیره رسانیدند و برای شاهزادگان و آغایان علیحده بیلاكات پادشاهانه آورده بودند و مكتوبی مشتمل بر معانی كه طراز وسایل گذشته باشد و ذریعه استعطاف آینده آید. مضمون آنكه
از جانبین رفع حجاب مغایرت و بیگانگی باید نمود و فتح باب موافقت و یگانگی فرمود تا رعایا و تجار به مراد خود آیند و روند و راهها ایمن باشد.
و در كرّت اول ایلچیان آمده بودند. چون مراجعت نمودند، امیر سید احمد ترخان اسب بوری جهت پادشاه روان داشته بود. و در نظر پادشاه به غایت مستحسن نمود و برای او چیز بسیاری فرستاده بود و صورت آن اسب را نقاشان آنجا كشیده با دو اختاچی كه عنان اسب را از دو طرف گرفته بودند ارسال نمودند و ایلچیان را مهمانداری كرده و مهمات ساخته چنانكه گذشت روان داشتند و آن حضرت اردشیر تواچی را همراه ایلچیان به جانب خطای فرستاد.
ذكر نهضت رایت نصرتنشان به جانب ولایت قندهار و اسباب آن
مطلع سعدین و مجمع بحرین ج3 246 ذكر نهضت رایت نصرتنشان به جانب ولایت قندهار و اسباب آن ..... ص : 246
رت خاقان سعید نوبت ثانی كه فتح ممالك فارس فرمود، میرزا بایقرا را باوجود قبایح افعال شفقت و رعایت نمود و مقتضی صله رحم بهجای آورده او را به طرف قندهار فرستاد كه مصاحب میرزا قیدو باشد و میرزا قیدو رعایت او مینمود. اما میرزا بایقرا مودّب و مهذب نگشته در بند قصد او بود. میرزا قیدو آگاه شده و او را گرفته صورت واقعه عرضه داشت پایه سریر اعلی نمود. فرمان همایون نفاذ یافت كه
ص: 247
او را از آب سند گذرانند تا در ملك هند هرجا خواهد باشد.
و در این اثنا خبر آمد كه پسر سیفل قندهاری و ملك محمد كه به موجب حكم هریك در آن ولایات صاحب طرفی بودند باهم نزاع میكنند و رعیت به غایت در زحمتاند. آن حضرت امیر حسن صوفی ترخان را به آن جانب فرستاد و چون امیر به آن جانب رسید شنید كه پسر سلطان تواچی شاه اویس نام غزنین را محاصره دارد و سلطان بایزید پسر سیفل به گرمسیر درآمد و جمعی دزدان افغان در گرمسیر و نواحی قندهار تا كنار آب سند مردم را به فغان آوردهاند. امیر حسن صوفی احوال ارسال نمود. حضرت خاقان سعید صلاح ملك در آن دید كه زمستان در آن حدود قشلاق فرماید و میرزا قیدو میرزا بایقرا را به جانب هندوستان نفرستاده بود. آن حضرت قاصدی پیش میرزا قیدو فرستاد كه چون میرزا بایقرا به طرف هند نرفته او را بدین جانب فرستد و رایات ظفر آیات اواسط سنبله منتصف رجب از دار السلطنه هرات به سر پل مالان فرمود و در آن منزل به شرایط ادای دعای استفتاح اشتغال نمود.
و در همان روز جهان اوچقرا از جانب میرزا قیدو رسید و به موقف عرض رسانید كه میرزا بایقرا میرسد. آن حضرت جهان را در روز پیش میرزا قیدو فرستاد و پیغام داد كه ما به جهت هزاره عازم آن طرف شدهایم. او باید كه خاطر خود بد نكند و چون میرزا بایقرا رسید آن حضرت خضر خواجه را ملازم او به سمرقند فرستاد و موكب ظفرشعار به سه روز به قصبه اسفزار آمد و در سر پل تبان سراپرده جهانستان بازكشید و میرزا بایسنغر به اردوی همایون پیوست و بعد از هفتهای ركاب ظفر انتساب حركت نموده و كمیت صبا رفتار مراحل و منازل پیموده چهاردهم شعبان در لب آب هیرمند كه یورت قشلاق مقرر بود نزول فرمود.
و در روز دیگر امیر حسن صوفی از جانب قندهار رسید و امرای نامدار با لشكر بسیار به عزم ایلغار سوار شدند و آن حضرت ستیزد را پیش میرزا قیدو فرستاد و فرمود كه او از آن طرف پیش آید و موكب همایون از این طرف جنبش نماید تا به
ص: 248
اتفاق هزاره را از میان بردارند و چون درمیان اشرار جمعی اخیار خواهند بود كه در سوء اعمال و قبح افعال به آن بیباكان موافقت نخواهند نمود و هرگاه سپاه ظفرپناه در آن دیار دست اقتدار برآورد هرآینه آن بیچارگان پایمال محنت و بلا شوند، بنابرآن آن حضرت مولانا صدر الدین ابراهیم را كه منصب عالی صدارت به جانب او مفوّض بود به صوب هزاره ارسال نمود و فرمود كه كلانتران ایشان را نصیحت كرده به خدمت آورد. در این اثنا، رای ذو الحین كه حضرت صاحبقران در زمان فتح هندوستان او را تربیت فرموده بود به رهنمونی دولت اقبالوار به درگاه عالمپناه آمد و عزّ بساطبوس یافته به عواطف پادشاهانه مخصوص شد و میرزا سیورغتمش با امرای كبار، امیر ابراهیم امیر جهان شاه و امیر نوشیروان از جانب بدخشان عزیمت نموده به اردوی همایون رسیدند و ملك قطب الدین با لشكر سیستان ملحق شد و سپاهی چون ادوار افلاك بسیار و لشكری چون ذرات آفتاب بیشمار در ظلال اعلام آسمان مثال جمع آمدند و موكب نصرت شعار به جانب قندهار نهضت نمود و بیست و دوم شعبان به ظاهر قندهار نزول فرمود و امرای میرزا بایسنغر به ایلغار جانب هزاره مقرر شدند.
و اواخر همین ماه مولانا صدر الدین ابراهیم رسید و به محل عرض رسانید كه سرداران هزاره به شرف بساطبوس میرسند و بدان سبب امرا كه عازم ایلغار بودند توقف نمودند و به مسامع جلال پیوست كه خیل خانه شوری در مقام عنادند و انقیاد نمینمایند. فرمان عالی نافذ شد كه امیر یوسف خواجه و امیر نوشیروان و امیر حمزه آتش غارت و تاراج در خانومان ایشان اندازند و ماده فساد آن قاطعان طریق را بكلی منقطع سازند و سیم ماه مبارك رمضان اكابر ولایت و شهر غزنین قاضی خواجه لقمان و ملك و غیره.
مصرع
به درگاه عالمپناه آمدند
و كلانتران خیل خانه برمل و افغان خرشوانی شرف زمینبوس یافتند.
و ستیزد از پیش میرزا قیدو آمده عرضه داشت كه شاهزاده فرار نمود. آن
ص: 249
حضرت فرمود كه ترسیده باشد و ترحم نموده كسی در عقب نفرستاد و نهم ماه بخت مراد از جانب میرزا قیدو آمده نمود كه از مردم شاهزاده كسی در كابل نماند.
آن حضرت امیر ابراهیم امیر جهانشاه را نامزد آن طرف كرده فرمود كه اگر قیدو پیش آید و صلح كند آن ولایت به او گذاشته بازگردد و الا آن مملكت را ضبط نماید و بعد از دو روز میرزا سنجر برادر میرزا قیدو آمده به عواطف پادشاهانه اختصاص یافت و امرا و كلانتران هزاره اسبان نامدار فرستاده مالومنال قبول كردند و موكب همایون به جانب آغروق كه در لب آب هیرمند بود به دولت و سعادت معاودت فرمود.
ذكر آسیب كسری كه به دست همایون حضرت خاقان سعید رسید
چون عنایت حضرت مالك الملك سبحانه ابواب سلطنت مملكت عالم بر روی حضرت خاقان سعید گشاد و زمام مهام جهانیان به قبضه ارادت آن حضرت داد و آفتاب سعادت او را به درجه عالی ظل اللّه رسانید سایبان دولت او را از ذروه فلك اعلی گذرانید.
قطعه
ملوك ماضیه را پیش ازین ستاره فتحبه آسمان سعادت برآمدی گهگاه
و لیكن اكنون هردم صد آفتاب ظفرطلوع میكند از سایبان ظل اللّه لاجرم به هرطرف كه روی آورد فتح و ظفر استقبال نمود و به هرجانب كه عزیمت فرمود دولت و سعادت ملازم ركابظفر انتساب بود.
بیت
بر هرطرف كه چشم نهی جلوه ظفروز هرجهت كه گوش كنی مژده امان و در یورش قندهار كه امرای نامدار از همه طرف مظفر و كامكار بازآمدند
ص: 250
زمانه خواست كه نیل عین الكمال بر جمال حال فرخندهمآل آن حضرت كشد.
بنابرآن چون عنان جهانستان به جانب آغروق همایون و یورت قشلاق معطوف ساخت و بر سمند غزالرفتار غزاله دمدار سهیلچشم سپهرجسم، كیوانخشم مشتریجبین بهرامكین، آفتابانبساط زهرهنشاط عطاردفطنت ماهسرعت، چون آفتاب بر سبز خنگ فلك سوار شد، ابر صفت براقی كه چون برق بر روی هوا بیآرام بود و آتش گوهر بادپائی كه بهسان آب به خوشخرامی بساط خاك میپیمود، در اثنای تك و تاز و نشیب و فراز به جهت دفع آسیب عین الكمال به سر درآمد و حضرتی كه پای عزت بر تارك كیوان مینهاد از پشت اسب بر روی زمین افتاد و دست مبارك را آسیب كسری رسید و فغان از جان جهان برآمد و ذات بیمثال را كه عین سعادت و اقبال بود از تصاریف ایام بیفرجام صدمت ناتوانی رونمود. دستی كه بوسه جای سلاطین عالم شایستی از چشمزخم زمانهاش آسیب كسر نبایستی. لیكن انبیا كه خاصان درگاه كبریااند به این نوع زحمت و بلا مبتلیاند. موسی علیه السلام كه در جهان بهسان آفتاب انوار ید بیضا نمود اول دست مبارك او به شعله آتش دشمن محترق باید بود و حضرت مصطفی صلی اللّه علیه و آله و سلم كه از دندان و لسان عذب البیان او در عالمافروز وحی میتافت دندان گوهرفشان او نقصان كسر یافت.
القصه چون آسیب كسر روی نمود و در اردوی همایون شكستهبندی حاذق نبود، قاصد همعنان باد به دار السلطنه هرات آمد و استاد میروی كمانگر كه از ماهران آن فن بود همراه شمال و صبا به اردوی اعلی رفت و به حكمت افلاطون و معرفت بقراط در انواع معالجه ید بیضا نمود و در ازالت علت و استرداد صحت برهان انه مؤید بروح القدس به ظهور آورد و به یمن دعای گوشهنشینان كه.
مصرع
دعای گوشهنشینان بلا بگرداند
و به حسن عقیده مخلصان كه فان دعاء المخلصین مجاب، ذات خورشید فراز حضیض اعتلال به اوج صحت و كمال اعتدال رسید و رنج و ناتوانی به اعدای
ص: 251
دولت انتقال كرد.
مصرع
صحت كمال دارد و علت زوال یافت
و استاد میرو به صنوف اكرام و الوف انعام چنان بهرهمند گردید كه همه عمر آسیب فقر و درویشی ندید.
ذكر تفویض وزارت
در این اثنا، رای جهانآرای چنان اقتضا فرمود كه صدر مسند وزارت به مكان وزیری آراسته باشد كه به رای صائب و فكر ثاقب بر سیاق آصف و دستور نظام الملك طوسی عمل نماید و خامه ملك و دین در یمین كان یسار او قرار گرفته و خاتم عز و تمكین به یسار یمین آثار او شرف یافته تا عرصه ربعمسكون از فروغ رای همایون،
مصرع
چون طلعت آفتاب روشن باشد
و بسیط عالم از مسیر قلم دستور آصف تدبیر طراوت گلشن یابد. به حكم سیاق این كلمات و سباق این مقدمات، حضرت خاقان سعید تفویض منصب وزارت به جانب خواجه اعظم، دستور اعاظم الوزرا فی العالم خواجه غیاث الدین پیراحمد الخوافی فرمود. زمام حلّوعقد و قبضوبسط به كف كفایت و قبضه درایت او سپرد و او از كمال كاردانی در ازدیاد اموال دیوانی به نوعی شروع نمود كه هم رعایت رعیّت مرعی بود و هم در مهمّ دیوان فوت و فروگذاشت نفرمود.
و در سخنان حكما مذكورست و در كتب اكابر مسطور كه هرچند پادشاه به ذات خود كامل و عادل و تمشیت مصالح سلطنت را قابل و متأهل باشد بیوزرای كافی كاردان كار مملكت سامان نیابد.
ص: 252
شعر
فاصابة الخلفاء فیما حاولوامقرونة بكفایة الوزراء چه ملوك اگر به نفس شریف به امور ملك قیام نمایند وزیر باشند نه پادشاه و چون از وزیر ناگزیر است و وزیر دست و دل و زبان و چشم و گوش پادشاه است باید كه در مصالح مال و ملك و لشكر و اسرار نهانی چنانكه بر اعضا و جوارح مبارك اعتماد دارد او را نیز معتمد داند و مجال طعن طاعنان و خبث خبیثان ندهد. چه طعن وزیر بنابر مقدمه مذكور طعن در ذات پادشاه است و هرروز وزیر دانا و نایب مناسب یافت نشود و بعد از مقام سلطنت هیچ منصب عالیتر از وزارت نیست. فی الجمله چون مسند دیوان به وجود جناب خواجه مشرف گردید، انوار معدلت حضرت خاقان سعید، چون فروغ خورشید به شرق و غرب عالم رسید و مدت سی سال ممالك هفت كشور به حسن تدبیر آن وزیر دانشور طراوت بهشت برین و لطافت نگارخانه چین داشت و قلم بدایعنگار بر اوراق لیل و نهار شرح آن روزگار خواهد نگاشت.
بیت
شهنشه به تدبیر دانا وزیربه كم روزگاری شد آفاقگیر
همه كار شاهان خورشید چهرزرای وزیران رسد تا سپهر
وزیری چنین شهریاری چنانجهان چون نگیرد قراری چنان
ذكر رسیدن سلطان آفاق به یورت قشلاق و آمدن اخبار اطراف و معاودت به مستقر دولت
حضرت خاقان سعید منتصف رمضان در كنار آب هیرمند به آغروق همایون
ص: 253
رسید و در آن مقام میرزا علی بن میرزا رستم از جانب اصفهان آمده پیشكشهای پادشاهانه به عرض رسانید و عزّ قبول یافت و اواخر رمضان، امیر ابراهیم امیر جهانشاه از جانب كابل آمده عرضه داشت كه میرزا قیدو به كابل رسید و عازم اردوی همایون است و امیر شیخ لقمان برلاس به تحصیل اموال كه مردم هزاره متقبل شده بودند عزیمت نمود و میرزا سیورغتمش به موجب فرمان متوجه ولایات خود شد و امیر نوشیروان و امیر یوسف خواجه و امیر حمزه كه به ایلغار خیلخانه شوری رفته بودند در آن دیار آثار تسلط و اقتدار ظاهر ساخته مظفر و منصور بازآمدند و میرزا علی بن میرزا رستم به انعام تمام و اكرام ما لا كلام اختصاص یافته به موجب اجازت مراجعت نمود و در این ولا به عرض همایون رسید كه جماعت افغان هزاره در ادای اموال تقبل تعلل مینمایند. آن حضرت امیر محمد صوفی ترخان و امیر موسی و امیر بوته را به تاخت آن جماعت معین ساخت و امرا كار ایشان ساخته و همه را از بنیاد برانداخته بیستم ذیقعده با غنایم بازآمدند.
و آن حضرت منتصف ذی الحجة عزیمت معاودت نموده از یورت قشلاق كوچ فرمود و اول بهار كه اطراف دشت و كوهسار به انواع ریاحین و لالهزار عكس چهره نگار و نمودار رخسار یار بود رایت ظفرآیت نهضت فرمود.
بیت
درای شتر خاست از كوچگاهسر آهنگ لشكر درآمد به راه
ز رنگین علمهای گوهرنگارهمه روی صحرا شده نوبهار
درآمد به زین شاه گیتینوردز گیتی به گردون برآورد گرد و میرزا سنجر و امیر یادگار شاه ارلات و امیر علیكا و امیر فیروز شاه مقرر شدند كه ضبط آن ممالك نمایند و میرزا قیدو را به دلخوشی به هرات آورند و اگر نیاید الوس او را تاخته و او را پیدا ساخته به پایه سریر اعلی رسانند.
مصرع
گر نیاید دولت او را موكشان خواهد رساند ص: 254
و آن حضرت امیر عبد الصمد را به حكومت گرمسیر تعیین نمود و امیر حسام را به كوتوالی قلعه قندهار مقرّر فرمود و رایت منصور روی به سوی مستقر خلافت آورد.
بیت
ایام به كام و اختران فرمانبرافلاك نهاده بر خط فرمان سر! و موكب معزّز معظم دوم شهر محرم المكرم به دار السلطنه هرات رسید و اعیان خراسان به تخصیص مقیمان آن بلده فرخنده مراسم نثار و پیشكش به تقدیم رسانیدند.
بیت
بزرگان شهر آفرین خواندندبر آن گوهری گوهر افشاندند و جمعی امرا كه به طلب میرزا قیدو رفته بودند در استمالت جانب او سعی بلیغ نمودند و چون شهزاده را مرحمت آن حضرت معلوم شد مصاحب امرا عازم هرات گشت و آخر محرم شرف تقبیل انامل فیاض یافته به غایات عنایات مفتخر و سرافراز آمد.
وقایع سنه احدی و عشرین ذكر اجازت ایلچیان آذربایجان و خبر وفات میرزا سعد وقاص
اشاره
چون موكب همایون از یورش قندهار مظفر و كامكار بازآمد، ایلچیان امیر قرایوسف و امیر قراعثمان كه پیشتر از جانب آذربایجان آمده بودند همه را رعایت نمود و در ماه صفر رخصت معاودت نمود و اوایل ربیع الأول خبر آمد كه میرزا سعد وقاص كه بیموجبی از حضرت خاقان سعید روگردان شده و مملكت قم كه
ص: 255
سیورغال او بود گذاشته عازم آذربایجان گشت، چنانچه شرح آن گذشت. در عنفوان جوانی و عنفوان زندگانی از منزل فانی به سرای جاودانی رحلت نمود و آن حضرت از فرقت شاهزاده پاكیزه صورت ستوده سیرت ملول و محزون شده مراسم تعزیت بهجای آورد.
مصرع
آری همه كاروبار عالم هیچ است
ذكر فرستادن امرا به عزم تسخیر ولایت بدخشان
در این اثنا، به مسامع جلال رسید كه شاهان بدخشان اظهار عصیان مینمایند. حضرت خاقان سعید سید احمد الپقرا را كه به رسوم رسالت و آداب سفارت آراسته بود به جانب شاهان روان فرمود و سید احمد به آنجا رسیده كلمات وعد و وعید و حكایات ترغیب و ترهیب در ضمیر آن طایفه جایگیر نیامد. سید احمد بازآمده عرضه داشت كه شاهان پشت به كوه دارند و سر در طوق طاعت در نمیآرند. آن حضرت امرای كبار امیر ابراهیم امیر جهانشاه و امیر شیخ لقمان و امیر محمد صوفی ترخان و امیر فیروز شاه و امیر حمزه را مقرر فرمود كه سپاه قندز و بغلان و ختلان و ارهنگ و سالیسرای* جمع آورده در ظلال رایات شاهزاده جوانبخت میرزا سیورغتمش متوجه بدخشان شوند.
امرا چون به بلخ رسیدند، شاه بهاء الدین كه بزرگتر شاهان بود از جانب بدخشان آمد و امرا او را گفتند كلانتر شاهان تویی. اگر متقبل میشوی كه مال آن ولایت به دستور زمان حضرت صاحبقران به خزانه عامره رسانی ما شفیع شویم كه حضرت خاقان سعید حكومت آن ولایت ترا دهد. شاه گفت اوقات من بر عبادت مقصور است و اختیار ولایت پسر و برادر من دارند. امرا ایلچی پیش پسر و برادر او فرستاده جواب صواب ندادند. امرا صورت حال عرضه داشت پایه سریر اعلی كردند.
فرمان شد كه شاه بهاء الدین را به هرات فرستاده امرا عازم بدخشان شوند تا معامله آنجا به قطع رسد معاودت ننمایند. امرا به موجب فرموده عمل نموده متوجه گشتند و
ص: 256
میرزا الغ بیك پنج هزار سوار به مدد امرای كبار فرستاده بود و لشكرهای ولایات به موجب فرموده جمع آمدند.
بیت
سپاهی گردان سنگ چون كوه قافهمه سنگ فرسای و آهن شكاف چون امرا و لشكرها به موضع كشم رسیدند، پسر شاه بهاء الدین كه لاف جلادت زده بود و به وفور شوكت مغرور گشته دانست كه از كمعقلی خطری بزرگ ارتكاب نموده و از بیفكری املی دراز پیش گرفته جناب شیخ الأسلام خواجه تاج الدین حسن عطار را كه از كبرای اولیای بزرگ بود شفیع ساخته سر بر خط بندگی و قدم در دایره فرمانبرداری نهاد و جناب شیخ الأسلام با امرای عظام ملاقات كرده سخن شفاعت در میان آورد و امرا صورت شفاعت جناب شیخ عرضه داشت پایه سریر اعلی كردند و آن حضرت شفاعت جناب خواجه حسن را به حسن قبول مقبول داشته گناه بدخشانیان را به ذیل عفو پوشیده و خط احسان بر جراید جرایم ایشان كشید و بدخشانیان مال معهود مع الزّیاده تقبل نمودند و امرا مظفر و منصور اوایل رمضان بازآمدند و حكومت بدخشان برقرار بر شاهان قرار یافت و نشان همایون در آن باب به نفاذ پیوست.
بیت
به خواهندگان گر كسی زر دهدبهجای زر او شهر و كشور دهد
ذكر عصیان میرزا قیدو و گرفتار شدن او
هردولتمندی كه عنایت ازلی ابواب سعادت بر روی او گشاید و ارادت لم یزلی صورت بهبود در آیینه مقصود او نماید، چنان باید كه خویشان و قرابتان را چون
ص: 257
فرزندان و برادران داند و از مواهب ایزدی همه را بهرهمند گرداند چنانچه حضرت خاقان سعید، نسبت با جمیع اقربا ابواب مشاركت در ممالك مفتوح فرمود و برای هریك ولایتی و مملكتی تعیین نمود و مقتضی آن لطف و كرم بر دودمان معظّم آن بود كه به دعای دولت مشغول باشند و در شناخت و شكر آلاء به اقصی الغایة كوشند و از كفران نعمت احتراز نمایند و به ادای شكرگزاری در مقام عبودیت و نیاز آیند و من شكر فانما یشكر بنفسه و من كفر فان ربی غنی كریم.
تشبیب این مقدمات و تمهید این كلمات قضیه میرزا قیدو است كه آن حضرت به چه نوع تربیت فرمود و در حالتی كه پدرش میرزا پیرمحمد را علی تاز شهید كرد، آن حضرت كشندگان او را به عقوبت تمام قتل كرد و حكومت بلخ به میرزا قیدو داد و چون ایل و الوس او بسیار شده رایت دولت برافراشته تمامت ممالك گرمسیر و قندهار و بلاد سند تا حدود هند برو مسلم داشت و در آن بلاد چنان قوی شد كه پیش خضر خان والی هندوستان فرستاد و پیغام داد كه سكه و خطبه در ممالك هند از شهر قنوج تا حدود مولتان به نام او كنند و باوجود آن حضرت بر این نوع جرأت اقدام نمود و در وقتی كه امیر بهلول برلاس و حسن اختاجی یاغی شده قصد او كردند و او گریخته صورت واقعه نمود و حضرت خاقان سعید ده هزار سوار مقرر فرمود كه به آنجا رفته شاهزاده را به مقر عزّ او رسانند و میرزا قیدو به قوت این خبر بر مخالفان مستولی شد. با اینهمه عواطف چون موكب ظفرشعار در گرمسیر و قندهار قشلاق فرمود، میرزا قیدو جای خود گذاشته از شرایط خدمت تقاعد نمود و مرحمت پادشاهانه فوجی نفرستاد كه او را به عنف آورند و روی از آن طرف تافته امرا را فرمود كه با او به لطف و مدارا معاش كنند و چون ایمن گردد او را به پایه سریر اعلی برسانند و چون شاهزاده به مجلس همایون رسید به عین عنایت ملحوظ شد چنانچه شرح این احوال به تفصیل و اجمال گفته شد.
و شاهزاده چندگاه در دار السلطنه هرات به احترام تمام گذرانید و چون طالع وارون و بخت نگون روزگار او را آشفته گردانید و من یضلل اللّه فما له من هاد جمعی
ص: 258
ملازمان فتنهجو تخیّلات سلطنت و تسویلات شیطنت در خاطر شاهزاده نشانده او را بر آن داشتند تا بیموجبی شب دوشنبه نوزدهم رجب از دار السلطنه عازم قندهار شد.
چه اعوان و انصار او در آن دیار بسیار بودند و هم در ساعت خبر به سمع اعلی رسید.
آن حضرت میرزا بایسنغر را فرمود كه با دلاوران پسندیده و دلاوران كاردیده بر بادپایان چون عمر شتابان به جانب ولایت هراترود روان شدند و امیر حسن صوفی ترخان و امیر فرمان شیخ و جمعی امرا بر اثر شهزاده روان شدند و میرزا قیدو نیمشب به قریه توران رسیده و بوته داروغه او به شهر میآمد. نوكران میرزا قیدو خواستند كه اسبان بوته را بگیرند و نتوانستند و مردم بوته دانستند كه شاهزاده رو به راه فرار بل ادبار نهاده بوته بازگشته قاصدی چون باد به او به فرستاد و شرح واقعه پیغام داد. میرزا قیدو صباح به حوالی اوبه رسید. وقوف او بهیان دانست. مجال توقف نبود. به سرعت عزیمت نمود. خواجه نظام الدین كه ضابط ولایت بود با جمعی در عقب او روان شد و شاهزاده ساعتبهساعت ایستاده جنگ میكرد تا جنگكنان به مزرعه ناب رسیدند. میرزا قیدو در پناه دیواری كمین كرد و چون نظام الدین شیرازی و اوبهیان از او گذشتند، میرزا قیدو بر ایشان تاخت و مجموع را پریشان ساخت و خواجه نظام الدین را زخمی سخت رسید و میرزا قیدو به قریه سپرز رفته مردم آنجا نیز آگاه بودند. ملك قطب الدین سر راه گرفته جنگ مردانه كرد و بهلول را كه پشت سپاه میرزا قیدو بود به قتل آورد و میرزا بایسنغر چاشتگاه به قصبه او به رسید و زخمیان مزرعه ناب را دید. باوجود شدّت گرما و حرارت هوا نه از فوت آن جماعت كه فدایی شدهاند در دل یأسی و نه از عدّت ایشان كه بیباك گشتهاند در خاطر هراسی.
بیت
چو رستم رخش را از صف برانگیختوزان شورش چو دریا كف برانگیخت و میرزا قیدو را در حوالی قریه سپرززمانی توقف شده بود و منغلای
ص: 259
میرزا بایسنغر به او رسید و پهلوان محمود دندانی بهادری تمام نمود و دشمنان را كجا در خیال میگذشت كه میرزا بایسنغر به نفس شریف به او رسد. ناگاه ماه رایت شاه از افق معركه طالع شد و آفتاب طلعت عالمافروز از مشرق سعادت برآمد. میرزا قیدو متحیر گشته پیاده شد. دست به بند داد و گردن به كمند نهاد.
مصرع
كجا روم كه كمند تو میكشد بازم
و امیر فرمان شیخ او را بسته پیش بایسنغر آورد.
مصرع
به قید شاه قید و شد مقیّد
باقی مخالفان جمعی در قید اسار گرفتار آمدند و فوجی به راه فرار رفتند و میرزا بایسنغر فرمود كه كسی را زحمت ندهند غیر صدر جهان كه محرك فتنه بود و به یاسا مخصوص گشت و شاهزاده مظفر و منصور معاودت نموده میرزا قیدو را مقیّد به خدمت حضرت خاقان سعید رسانیدند.
بیت
زهی سعادت و اقبال آنچنان پدریكه از مساعدت بخت آن پسر دارد و حضرت اعلی شكر نعمای حق تعالی بهجای آورد و در سیاست اصحاب جرایم به موجب مصلحت و مقتضی شریعت عمل نمود و میرزا قیدو را در قلعه اختیار الدین حبس فرمود و جمعی كه آثار شجاعت اظهار كرده بودند همه را رعایت و عنایت فرموده پایه قدرشان از اقران گذرانید.
ذكر ولایات كه به شاهزاده جلال الدنیا و الدین میرزا سیورغتمش به رسم سیورغال مفوّض شد
چون خاطر خطیر پادشاه گردونسریر را از جانب میرزا قیدو فراغت روی
ص: 260
نمود، ولایاتی كه مفوّض به جانب او بود به فرزند سعادتمند، درّ صدف جلال و دری فلك اقبال، جلال الدین میرزا سیورغتمش به رسم سیورغال عنایت فرمود و تمام ولایات كابل و غزنین و قندهار و افغانستان با اعمال هند و سند كه تعلق به میرزا قیدو داشت مجموع آن ممالك را به تصّرف نواب فرزند دولتمند بازگذاشت و فرمود كه چنانچه اقتضای رای رزین و اهتدای عقل دوربین او باشد رعایت رعایا و حمایت برایا كه زاد معاد و عناد یوم التّناد است پیرایه سیرت و سرمایه سعادت سازد و با خلایق كه ودایع حضرت خالقاند طریق مرحمت و سبیل معدلت مسلوك دارد كه ارحموا من فی الأرض یرحمكم من فی السماء و در حراست حدود به عدل و كیاست احتیاط و سیاست بهجای آورد و راهها از دزدان و قطاع الطّریق پاك گرداند و حفظ مسالك از لوازم ضبط ممالك داند و در همه ابواب لطف مجاملت و حسن معاملت رعایت نماید و همگنان را به نظر عنایت ملاحظه فرماید تا نام نیك ما را و او را حاصل آید. ان شاء اللّه تعالی.
و پادشاه جم اقتدار چندان راید فواید و در رشاهوار در كنار خاطر او یادگار نهاد كه جوهرشناس عقل با كمال دانایی از معرفت قیمت آن قاصر آمد و ناطقه سخنسرای قلم با چندان جولان در میدان معانی و بیان از شرح فواید و منافع آن عاجز شد.
شاهزاده چون دید كه حضرت خاقان سعید جواهر الفاظ در سلك عبارات انتظام داد و ابواب نصایح بر روی دولت او گشاد، روی تواضع و مسكنت بر خاك عجز نهاد و گفت كه
بیت
ای شهریار وقت و شهنشاه روزگارجاوید باش در كنف لطف كردگار بنده بر این درگاه كه مدار لطف و كرم ازو ملاذ سلاطین عالم است حلقه بندگی در گوش و غاشیه چاكری بر دوش دارد.
ص: 261
بیت
برین آستان همچو خاك درمكمر بسته حكم و فرمان برم و شاهزاده نامدار درهای شاهوار كه پدر بزرگوار بر فرق روزگار او نثار و ایثار فرمود همه را به گوش هوش استماع نمود و با مجموع خیل و حشم و عبید و خدم عازم آن ولایت شد و اكابر آن ممالك در اقامت خدمت و مداومت ملازمت بر یكدیگر سبقت نمودند.
ذكر توجّه حضرت خاقان سعید به عزم زیارت مشهد مقدس منور معلّی
سلطان عالیشان اوایل شعبان عزیمت زیارت سلطان خراسان
بیت
علی بن موسی رضا گوی و بسكه القاب یابد ز نامش كمال فرمود و چون به آن مقام متبرك و مشهد مبارك رسید شرایط زیارت بهجای آورده نذور و صدقات به مستحّقان رسانید و قندیلی سه هزار مثقال طلا كه آن حضرت به حسن ارادت ساختهوپرداخته فرمود كه در گنبد مرقد آویختند و پیش از این مهد علیا گوهرشاد آغا مسجد جامعی* در جوار قبه حضرت امام علیه الصلوة و السلام بنا نهاده بود در غایت تكلف و تزیین. در این ایام، نزدیك به اتمام رسید و آن عمارت بالطافت در نظر حضرت خاقان سعید به غایت مستحسن نمود و آن حضرت چهارباغی و سرایی در جانب شرقی مشهد طرح انداخته مكمل ساخت كه هرگاه عزیمت زیارت مشهد نماید موكب همایون در آن باغ و سرا نزول فرمایند. و آن حضرت از مشهد به طرف شهر طوس رفته و میامن آن مزارات با بركات دریافته به عزم معاودت به جانب دار السلطنه هرات نهضت فرمود و غره رمضان در مستقر دولت
ص: 262
فرود آمد.
ذكر احوال ولایات ماوراء النهر در این سال
شاهزاده جوانبخت زیبنده تاج و تخت، مغیث الدین میرزا الغ بیك پادشاهی بود حكمتپژوه و شهریاری صاحب شكوه. در روزگار دولت و ایام ایالت او رعیت مملكت ماوراء النهر و تركستان از ظلمات ظلم به سرچشمه آب حیات عدل و احسان رسیدند و جمیع خلایق در حدایق امنوامان و چمن فراغت و رفاهیت آرمیدند. در تربیت ارباب حقایق بر پادشاهان جهان سابق و فایق بود و در تجدید معالم عدل و تأكید مراسم فضل جدّ بلیغ و سعی جمیل به وجهی نمود كه انوار شواهد و آثار دلایل آن بر روی روزگار واضح و لایح خواهد بود.
بیت
درگهش كعبه حاجات خلایق بودیحضرتش مجمع ارباب حقایق بودی و ادب این تدوین آن بود كه قلم فرخنده رقم هرجا به نام و القاب آن پادشاه عالیجناب رسد طناب سخن به حدّ اطناب كشد. اما چون در اول كتاب عذر آن خواسته نخواست كه تجویز تغییر كند و چون حدیث انتخاب در باب بسط القاب گذارش یافت، جواد خوشخرام قلم عنان سرانجام رقم به صوب حكایات مرغوب و ضبط سخنان خوب خواهد رفت
بیت
از صدای سخن خوب ندیدم خوشتریادگاری كه در این گنبد دوار بماند فی الجمله میرزا الغ بیك اوایل محرم از یورت قشلاق به نواحی خجند به دار السلطنه سمرقند آمد چنانكه گفته شد و اوایل صفر لشكری كه به جانب خوارزم به مدد امیر شاه ملك رفته بود مظفر و منصور بازآمد و در دهم صفر خبر وفات
ص: 263
خان مغول رسید و در ربیع الأول نوكر صدیق بهادر از جانب كاشغر آمده عرضه داشت كه اویس اغلان نقش جهان را كه خان جته بود به قتل آورده و در میان مغولان آشوب است.
بیت
چو در لشكر دشمن افتد خلافتو شمشیر خود را بمان در غلاف میرزا الغ بیك معتمدی به تفحص احوال امرای مغول ارسال نمود و جمعی مغولان كه در ارگ سمرقند محبوس داشت اطلاق فرمود و شاهزاده محمد جوكی ماه رجب عازم ماوراء النهر شد و چون از جیحون عبور نمود، میرزا الغ بیك جمعی امرا را به رسم استقبال ارسال فرمود و برادران چون دو اختر سعد در برج جهانداری قران كردند و چون دو گوهر عالمافروز در درج كامكاری قرین شدند.
بیت
دو شهریار گزین دو نامدار رزیندو اختیار زمان دو افتخار زمین و میرزا جوكی در باغ دلگشا فروآمد و میرزا الغ بیك چند روز پیوسته شرایط ضیافت به هرگونه لطافت بهجا آورد و ساقیان ماهسیما و مطربان زهرهنوا بادههای گلرنگ به آواز عود و چنگ میپیمودند و عقل و هوش از جان بیدلان میربودند.
مصرع
مطرب و ساقی صلای عیش و راه دل زدند
در این اثنا معتمدی كه به تفحص احوال مغولستان رفته بود بازآمده شرح پریشانی آن دیار رسانید و میرزا الغ بیك خاطر همایون از اطراف جمع ساخته میرزا محمد جوكی را انعام پادشاهانه فرمود و به اتفاق عازم خراسان شدند و منتصف شهر شوال رایات خورشیدسای و اعلام عالمآرای آن دو شاهزاده جهانبخش آسمان رخش
ص: 264
بیت
دو خورشید فلك قدر و دو جمشید همایون رخجوانمرد و جوانبخت و جوان عمر و جوان دولت از سمرقند بیرون آمده بیست و ششم شوال در ضمان سعادت و اقبال به دار السلطنه هرات رسیدند و حضرت خاقان سعید كه به رسم قوشلامشی به ولایت فراه رفته بود چون به دولت و سعادت معاودت فرمود شاهزادگان شرایط استقبال بهجای آورده در رباط امیر داود شرف دستبوس دریافتند و آن حضرت درباره فرزند سعادتمند انواع نوازش و عنایت فرموده طویهای پادشاهانه ترتیب نمود و رخصت مراجعت ارزانی داشته پنجم ذی الحجه به دار السلطنه سمرقند رسید