گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
وقایع سنه اربع و ثلاثین ذكر وصول موكب همایون به دار السلطنه هرات‌





حضرت خاقان سعید از یورش دوم آذربایجان معاودت فرمود و دوم ماه شوال به سعادت و اقبال از سلطانیه به صوب مملكت خراسان عزیمت نمود. نسیم نصرت و تأیید از مهب عنایت وزیده و نكبای نكبت خاك خسار در چشم دشمنان خاكسار پاشیده آفتاب دولت از افق فیروزی طالع و صبح سعادت از مشرق عنایت لامع و خاقان عالم‌ستان با لشكرهای جهان از سلطانیه روان شد. غبار سمند جهان نوردش سرمه دیده روشنان افلاك و فتراك دولت روزافزونش دستگیر گوشه‌نشینان مركز خاك. نعل یكران باد جولانش حلقه گوش تاجداران تخت‌نشین و طوق بندگی و عبودیتش
مصرع
در گردن سركشان صاحب تمكین
و موكب ظفرنشان از ملك ری و سمنان و دامغان گذشته به ظاهر بسطام رسید و شرف زیارت اكابر آن دیار و بلاد دریافته از ارواح ایشان استمداد نمود و موكب ظفر انتساب چون ماه و آفتاب منازل و مراحل می‌پیمود تا صحرای نیشابور، از یمن رایت منصور
مصرع
كه بادا چشم بد از دولتش دور
رشك سپهر برین و غیرت‌فزای بلاد روی زمین شد و چون در آن ایام بانوی نیك‌نام سلطان بخت بیگم كه خواهر صلبیه حضرت خاقان سعید بود به دار بقا انتقال نمود، آن حضرت جهت ترویح روح او ختمات كلام ملك علام و اطعام طعام فرمود و صلات و صدقات به فقرا و مستحقان رسانید و روح او را در روضه رضوان شاد گردانید.
ص: 415
و رایات نصرت آیات از نیشابور عبور نمود و هشتم ماه محرم در دار السلطنه هرات نزول اجلال فرمود. اكابر جهان عموما و اعاظم خراسان خصوصا اهالی هرات مراسم پیشكش و نثار و شرایط تهنیت و استبشار به جا آورده به زبان حال می‌گفتند.
بیت
خجسته باد به تأیید ایزد متعال‌وصول رایت سلطان به مستقر جلال
به هر مقام كه آید به هركجا كه رودمعین و حافظ او باد ایزد متعال و از اقصی ولایت چین و مغول و تركستان تا انتهای ولایت آذربایجان فرمان جهان‌مطاع را انقیاد نموده سر بر خط اطاعت نهاده بودند و طریق فرمانبرداری و شیوه باجگزاری مسلوك می‌داشتند.
در این ولا، اقتضای سپهر منقلب احوال خواست كه نیل عین الكمال بر چهره روزگار فرخنده آثار كشد. ناگاه از جانب مملكت خوارزم قاصد رسید و به موقف عرض رسانید كه لشكر اوزبك خاك خسار بر فرق روزگار خود پاشیده و گرد فتنه برانگیخته‌اند و سپاه بسیار به یكبار قصد خوارزم «126» كرده و امیر ابراهیم ولد امیر شاهملك «127» تاب مقاومت نیاورده به كات و خیوق رفت و خواجه اصیل الدین وزیر اسباب قلعه دارای مرتب ساخت و رایت مقابله و مقاتله برافراخت و عاقبت عاجز گشته به قتل آمد و لشكر اوزبك خوارزم را گرفته خرابی بسیار كردند و غارت و تاراج از حد گذرانیده به‌طرف دشت بازگشتند.
آن حضرت را استماع این اخبار بر خاطر كوه وقار گران و دشوار آمد و جمعی امرا نامزد آن طرف فرمود و امرای نامدار آثار جلادت و شجاعت اظهار كرده
______________________________
(126). یعنی اورگنج (ر ك به لیسترینج ص 448)، نیز به یزدی ج 1 ص 449.
(127). ر ك به فهرست مخطوطات فارسیه در موزه برطانیه از ریو ص 145 و 1081 برای ذكر امیر ابراهیم و پدرش در دیباچه المقصد الاقصی فی ترجمة المستقصی از حسین بن الحسن الخوارزمی الكبروی.
ص: 416
ایل و الوس اوزبك را تاختند و مجموع آن بی‌باكان را مستأصل و پریشان ساختند.
مصرع
كه واجب شد طبیعت را مكافات «128»
و از امرای عراق عجم، امیر حسین طارمی كه در نواحی سلطانیه ابا عن جد یورت داشت احرام قبله اقبال بسته عزیمت كعبه آمال نمود و به شرف ملازمت استسعاد یافت و به عنایات پادشاهانه سرافراز و ممتاز شد و در سلك عظمای امرا منتظم گشت.
و در این سال، سید اهل كمال و سند اصحاب حال، مرتضای اعظم مقتدای سادات عرب و عجم، كاشف انوار الهی، واقف اسرار نامتناهی، امیر نور الدین سید نعمّة اللّه* طیب اللّه تعالی منقلبه و مثواه، بیست و پنجم «129» رجب از این وحشت‌آباد رنج و تعب شاهباز روحش به سوی روضه رضوان در قریه ماهان* كرمان در طیران آمده در همان مقام مدفون است و این چند بیت در حال نزع نظم فرمود.
بیت
نعمة اللّه جان به جانان داد و رفت‌بر در میخانه مست افتاد و رفت
كل شی‌ء هالك الّا وجهه‌خواند بر دنیای بی‌بنیاد و رفت
چون ندای ارجعی از حق شنودزنده‌دل در عشق او جان داد و رفت
نعمة اللّه دوستان یادش كنندتا نپنداری كه رفت از یاد و رفت* و حاوی اوراق، عبد الرزاق بن اسحق، به حسب اتفاق در شهور سنه خمس و اربعین و ثمانمایه به بلده كرمان و قریه ماهان رسید و به زیارت آن مشهد منور و مرقد معطر مشرف گردید و قبه و بارگاه و گنبد و خوابگاه در غایت عظمت مشاهده
______________________________
(128). از خمسه نظامی (خسرو و شیرین ص 189).
(129). بیست و دوم در ریو (از روی مناقب تألیف معاصر و جامع مفیدی) و دایرة المعارف اسلام.
ص: 417
نمود و از روحانیت آن حضرت فتوح بسیار قرین روزگار آمد.*
و هم در این سال اربع و ثلاثین جناب مولانای اعظم قدوة «130» اعاظم العلماء فی العالم، مولانا ركن الدین محمد الخوافی «131» در ظاهر دار السلطنه هرات، یك‌شنبه بیست و هفتم شوال، در قریه غوره* درواز، شاهباز جانش در هوای نشیمن قدس پرواز كرد و در مزار بزرگوار مقبول حضرت باری خواجه عبد اللّه انصاری قدس سره مدفن یافت و خدمت مولوی حاوی فنون صوری و جامع علوم معنوی بود مرید شیخ علی كلا كه نسبت خرقه آن‌جناب به حضرت سلطان سیدی احمد كبیر و مرشد آفاق شیخ ابو اسحق قدس اللّه تعالی ارواحهم می‌رسد و جناب مولانا سالها در دار السلطنه هرات ملجأ علمای اسلام و مرجع كبرای ایام بود و اعیان حضرت و اركان دولت حضرت خاقان سعید به صحبت شریف آن وحید زمان تیمن و تبرك می‌جستند و مولوی را در جمیع علوم اسلام، خاصّه علم حدیث و اصول و كلام دستی تمام و اقتداری ما لا كلام بود.
بیت
به جان جمله پاكان كه در جمیع علوم‌به‌سان مردم یك فنه بود بی‌همتا و در اوان جوانی و عنفوان زندگانی كه نهال شباب در جویبار اعتدال سیراب بود برای تكمیل تحصیل آهنگ راه عراق فرمود و در آن زمان، تمام ممالك فارس و عراق از فروغ رای آفتاب اشراق سلطان مطاع جلال الدین شاه شجاع «132» به غایت معمور و آبادان بود و خدمت مولوی به ولایت فارس رسیده شاه شجاع به
______________________________
(130). صاحب حبیب السیر (ج 3 جزو 3 ص 145) ترجمه‌اش را دارد و غالبا موادش را از مطلع گرفته است.
(131). نسخه: طایف بیت الحرام، زایر مرقد النبی علیه السلام، شیخ الأسلام بن المولی اصل [اصیل] الدین اسمعیل. ترجمه‌اش را در حبیب السیر (ج 3 جزو 3 ص 144) دارد.
(132). از خانواده مظفریان از سنه 759 تا سنه 786 فرمان‌روایی كرد.
ص: 418
صحبت مولانا میل نمود و گاه‌گاه به مجلس همایون استدعا فرمود و مولانا چند نوبت اجابت نموده اجازت طلبید و متوجه سفر حجاز گردید و به كرّات حج اسلام به جا آورده دولت مجاورت بیت اللّه الحرام و سعادت زیارت نبی علیه الصلوة و السلام دریافت و بعد از آن میل صحبت سلاطین ننمود و ایام گذشته را در مقام عذرخواهی بود و مولانا را در تمام علوم نكات و لطائف و شبهات و ظرائف است و در حلاوت سخنان و محاورت صحبت خلان ملیح البیان و فصیح اللسان بود. روزی طالب علمی از خدمت مولوی استفسار نمود كه آن‌جناب شرح اصول ابن حاجب* بركه گذراند. مولانا در جواب فرمود كه قاضی عضد الدین پیش كه خواند؟ طالب علم گفت قاضی مصنف آن است. مولوی گفت قاضی آن را تصنیف می‌تواند كرد دیگری نمی‌تواند دانست؟
دیگری از مولانا پرسید كه خدمت مولوی چون میل تأهل نفرمود. مولانا فرموده كه سلسله ولادت از آدم علیه السلام به این ضعیف رسید و می‌خواهم كه یك سرسلسله در دست حضرت آدم باشد و سر دیگر در دست این ضعیف. آری علوّ الهمة من الأیمان. «133»

وقایع سنه خمس و ثلاثین ذكر قشلاق فرمودن میرزا بایسنغر در مازندران‌

اشاره

سلطان معظم فرمانفرمای اقالیم عالم حضرت خاقان سعید مصلحت دولت و یراق سلطنت چنان دید كه نور حدقه پادشاهی و نور حدیقه الطاف الهی، میرزا بایسنغر اتفاق قشلاق در مملكت مازندران و استراباد نماید و از فروغ آفتاب عدالت اطراف آن ولایت را منوّر فرماید و امرای كبار امیر علاء الدین علیكه
______________________________
(133). نسخه اضافه دارد:
همت از آنجا كه اثرها كندخوار مدارش كه نظرها كند
ص: 419
كوكلتاش و امیر محمد صوفی ترخان و امیر محمد شاه برادر امیر جلال الدین فیروز شاه و امیر محمد میرم ولد الیاس خواجه ملازم ركاب سلطنت انتساب با لشكرهای جهان عازم صوب مازندران شدند.
و شاهزاده فریدون‌فر منتصب شهر صفر از دار السلطنه هرات نهضت فرمود و بر سمند سبك سیر كه از غایت سرعت بر ایام ماضی سبقت می‌نمود و به وقت عنان كشیدن زمان مستقبل را در حال درمی‌یافت و در پستی مانند قضای آسمان فرود می‌آمد و در بلندی چون دعای مستجاب بالا می‌رفت سوار شد. آسمان از هیبت آواز سمش كبود برآمده و ماه‌نواز شرم نعلش به خود فرورفته.
بیت
در مقامی كه كند خنگ فلك سیر تو سیرماه نو را نبود جای مگر صفّ نعال «134» شاهزاده ممالك و مسالك پیموده چون ابر و باد به استراباد درآمد.
بیت
شرف یافت زو ملك جرجان زمین‌وطن‌گاه شاهان ایران‌زمین و چندگاه به دولت و سعادت در آن مملكت گذرانید و كوكبه سلطنت به ایوان كیوان رسانید.
و در این اثنا، امیر محراب ترخان «135» كه مقدم امرای دیوان بود و در میدان سخاوت به چوگان كوشش گوی بخشش از اقران می‌ربود، از دار وحشت و غرور به
______________________________
(134). در نسخه مطبوعه (- چاپی) كلیات سلمان ساوجی ص 97 صورت بیت این است:
در مقامی كه نهد خنگ فلك سیر توسم‌ماه نو جای ندارد بجز از صف نعال
(135). پسر امیر حسن صوفی ترخان (برادر گوهرشاد آغا) كه در سنه 827 به‌جای پدر امیر دیوان اعلی شده بود. (ر ك مطلع).
ص: 420
سرای الفت و سرور رحلت نمود.
و در این ولا، از جانب عراق و آذربایجان ایلچیان رسیدند و به موقف عرض رسانیدند كه امیر اسكندر برادر خود امیر ابو سعید را كه آن حضرت به حكومت آن مملكت گذاشته بود به قتل آورد «136» و بر سریر سلطنت متمكن گشت و گرد فتنه و فساد برخاست و انواع ظلم و بیداد تمام آن بلاد و دیار را فروگرفت.

ذكر نهضت همایون به جانب سرخس‌

حضرت خاقان سعید، اواسط جمادی الأولی، موافق اواخر حوت به عزم قوشلامشی و جانور پرانیدن عازم ولایت سرخس شد و چون غبار موكب منصور دیده اعیان آن ملك را روشن ساخت، چند روز به‌سان خسرو سیارگان بر سبز خنگ فلك سوار شده در اطراف صحرا و بیابان تاخت و به جانور پرانیدن و یوز و سگ دوانیدن هرطرف صید بسیار انداخت و چون صحرای سرخس پی سپر مركب كواكب مواكب گشت و اطراف‌واكناف و حواشی و حوالی از وحوش و طیور خالی شد، آن حضرت عزیمت مهنه مباركه نموده به شرف زیارت سلطان طریقت برهان حقیقت، صاحب السیر و الطیر، شیخ ابو سعید بن ابی الخیر قدس سرهما استسعاد یافت و آفتاب عنایت آن حضرت بر ساكنان آن بقعه منوره تافت و آداب زیارت به واجبی ادا نمود و عواطف پادشاهانه فقرا و مستحقان را صلات و صدقات عنایت فرمود.
و در خلال این احوال، میرزا الغ بیگ از قشلاق بخارا متوجه اردوی اعلی شده به دولت ملازمت والد بزرگوار و جمشید روزگار سرافراز آمد و آن حضرت نسبت با فرزند سعادتمند مواهب پادشاهانه و مواجب خسروانه به ظهور آورده اجازت مراجعت ارزانی داشت.
و در این ولا، میرزا بایسنغر كه به موجب فرمان در مملكت مازندران قشلاق
______________________________
(136). در سنه 833 ر ك مطلع.
ص: 421
كرده بود، خلف صدق خود میرزا سلطان محمد را به اردو فرستاد و خاقان كامكار شاهزاده را در آغوش مهربانی كشیده احوال آن دیار استفسار فرمود و شاهزاده به حسن تقریر دلپذیر شرح قضایای آن‌جا به نوعی ادا نمود كه موجب عنایت جد بزرگوار و خاقان كامكار شد و آن حضرت هرگاه لطف گفتار و حسن رفتار و تمكین شاهزاده را باوجود صغر سن مشاهده نمودی و شاهزاده به رسم ملازمت متّردد بودی، آن حضرت فرمودی كه بایسنغر می‌آید. آری
بیت
پسر كاو ندارد نشان پدرتو بیگانه خوانش مخوانش پسر و چون رای اصابت شعار از نشاط شكار فراغت یافت عنان دولت و سعادت به صوب سریر سلطنت تافت و اوایل ماه شعبان در ضمان عنایت ملك مستعان در دار السلطنه هرات نزول فرمود و میرزا بایسنغر از ولایت مازندران معاودت نمود و به مستقر خلافت رسید و به سعادت ملازمت حضرت خاقان سعید مشرف گردید.
و در این ولا، از جانب سمرقند خبر آمد كه شاهزاده عبد الرحمن ولد میرزا الغ بیگ گوركان وفات یافت و میرزا الغ بیگ، در فراق آن درّ مكنون به غایت ملول و محزون است. آن حضرت آیه كریمه إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ «137» بر زبان گوهرافشان آورده یكی از معتبران را به رسم عزا رسانیدن به جانب سمرقند روان فرمود و میرزا الغ بیگ را به مواعظ و نصایح تسلی و تسكین داد.
و از جانب شیراز خبر آمد كه شاهزاده اسمعیل سلطان ولد میرزا ابراهیم سلطان به ریاض رضوان خرامید و چون میرزا ابراهیم سلطان را غیر شاهزاده مرحوم فرزندی نبود جزع و اندوه بسیار نمود و بیم آن بود كه دست از تدبیر مملكت بازدارد و آن حضرت مقرّبی را نامزد شیراز فرمود و فرمود كه میرزا ابراهیم سلطان را
______________________________
(137). سورة البقرة 156.
ص: 422
بسیار نصیحت نموده بر سر مهمات ملك آورد.
و در این سال جناب افادت‌مآب معالی انتساب، خواجه صاین الدین علی اصفهانی چهاردهم ذی الحجه، در دار السلطنه هرات وفات یافت و این خواجه صاین الدین افضل علما و اكمل فضلا بود و او را در انواع علوم مؤلفات عربی و مصنفات فارسی در غایت لطافت و نهایت بلاغت واقع است و هركه را توفیق رفیق گردد كه شرح فصوص الحكم و كتاب معاحص و شرح قصیده ابن فارض كه مرقوم قلم گوهر نثار اوست مطالعه كند صدق این دعوی در نظر انصاف او
مصرع
چون لمعه آفتاب روشن شد
و برادر اكبر و مخدوم دانشور، مولانا جمال الدین عبد الغفار بن مولانا جلال الدین اسحق القاضی الأمام در همین ذی الحجه نوزدهم ماه جهان فانی را وداع كرد و او را در علوم دینیه و معارف یقینیه مهارتی تمام بود و بر اقران فایق و بر همگنان سابق می‌نمود و جناب مولانا ركن الدین الخوافی و خدمت مولانا جلال الدین یوسف الأوبهی برای جناب اخوی‌مآب اجازت عالیه افادت فرموده‌اند.
رحمة اللّه علیهم اجمعین.
بیت
همه كار جهان یابد سرانجام‌به نور دانش علمای اعلام

وقایع سنه ست و ثلاثین ذكر آوردن امیرزاده یار علی تركمان‌

اشاره

امیر خلیل اللّه شروانی تركمان كه شرح قدمت خاندان آن دودمان محتاج شرح و بیان نیست و شاید كه در این صفحات به كرات شمه‌ای از آن شرف عرض یافته باشد و همیشه ایشان را نسبت به خاندان حضرت صاحبقران كمال اخلاص به
ص: 423
جمال اختصاص آراسته بود و خود را مخصوص آن حضرت می‌دانستند. در این ولا، امیرزاده یار علی ولد امیر اسكندر را كه از پدر گریخته پیش او رفته گرفته و مقیّد ساخته از راه دریا به درگاه عالم‌پناه فرستاد و حضرت خاقان سعید او را تربیت فرموده چندگاه در جرگه شاهزادگان راه و رسمی داشت. امّا جمعی كثیر از رنود و اوباش ترك و تازیك كه مردم نیك نبودند بر او غلبه كرده مصاحبت دائمی می‌نمودند و حضرت خاقان سعید از ایل و الوس تراكمه آذربایجان خانه كوچ بسیار به هرات نقل فرموده بود و در آن ایام سید غیاث الدین یزدی به موجب حكم، تحقیق سراهای دیوانی و سایر مواضع كه آن جماعت نشسته بودند نمود. زیاده از ده هزار خانه‌وار قلمی شد و محل تصور فتنه بود و مقارن این حال، روزی آن حضرت به نظاره كمان رعد كه استاد فرج ریخته‌گر ساخته بود و سنگ چهار صد من به دعوی می‌انداخت سوار شد و در شمال كوه با دلی گاه «138» كه محل سنگ انداختن بود، غلبه و ازدحام تمام شهر بیرون آمده بودند و آن حضرت بر فراز پشته‌ای تماشا می‌فرمودند. ناگاه امیرزاده یار علی پیدا شد و او جوانی بود در كمال حسن و لطافت و غایت خوبی و ملاحت. مردم شهر چون او را دیدند همه به یكبار بی‌اختیار به سوی او دویدند و به نوعی سر در پی او داشتند كه كمان رعد «139» و نظاره آن را برجای بگذاشتند.
حضرت خاقان سعید را از مشاهده این حال خاطر همایون متغیر گشته چون به بارگاه سلاطین‌پناه بازآمد، امیرزاده یار علی را بند فرمود و در روز به جانب سمرقند ارسال نمود كه
مصرع
سر فتنه را بند و زندان سزاست ______________________________
(138). اكنون در یك گروهی جنوب شهر هرات به نام هول‌ول یا باولی جایی موجود است (آقای حبیبی) نیز ر ك به حبیب السیر: بولیكاه.
(139). در بهار عجم (ذیل كمان چرخ) كمان رعد و كمان چرخ را مرادف قرار داده است. اروین‌Irvineص 92 كمان چرخ را به‌Cross -BAWترجمه نموده. نیز ر ك به الرّعادات در دوزی، ذیل رعد.
ص: 424
و در این سال، مدرسه عالی و عمارت متعالی كه مهد علیا گوهرشاد آغا در شمال شهر در سر پل انجیل ساخته بود تمام شد و آن عمارتی است كه در معموره عالم شبیه و نظیر ندارد و بلندرایان بالادست لطافت و متانت آن عمارت را مطمح نظر اهتمام ساخته رفعتی بخشیده‌اند و پایه حرفت را چنان بلند گردانیده كه اگر شرح و تعریف آن را دبیر روشن‌ضمیر دیوان سپهر برین به قلم گوهربار از زرحل خورشید بر لوح سیمین ماه انور تحریر كند هم درخور بود و اگر سخن طرازان سواد هفت كشور كه كواكب ثواقب آسمان بلاغت‌اند به خامه دررنثار انصاف از سیاهی دیده جهان بر بیاض كافوری چشم نگارنده هم لایق باشد و شاید كه شمه‌ای از وصف آن به این ابیات بیان توان كرد:
قطعه
عقل تا دید آن بنا از بیت معمور فلك‌هرزمان در حیرت افتد كاین كدام است آن كدام
ربع‌مسكون از جوار این همی یابد خبرسقف مرفوع از ستون آن همی گیرد قوام
مهر و مه را از برای خشت آن می‌ساختنداین یكی از زر پخته و آن یكی از سیم خام
بوده از شكل هلالش دوش گردون ناوه‌كش‌و آفتابش روز و شب اندر گل اندائی بام
شد شفق شنگرف و گردون كاسه‌های لاجوردمهر و ماهش شمسه و نقاش چرخ خویش كام و چون آن عمارت عالی‌مقام به حسن اهتمام آن بانوی نیك‌نام لطف اتمام یافت و در غایت لطافت زیب و بها و رونق و صفا پذیرفت، حضرت خاقان سعید مصلحت چنان دید كه پیش از اجلاس اهل تدریس و تعیین اصحاب استفادت و
ص: 425
تحصیل جمعها در آن بقعه دلگشا و مقام جانفزا نماز جمعه به ادا رسانند و بر فراز منبر كه با منبر نه پایه سپهر دعوی برتری داشت خطبه عالی به نام خجسته فرجام آن حضرت موشّح گردانند و خطیب آن‌جا شیخ شهاب الدین بن شیخ ركن الدین بن شیخ الأسلام شیخ شهاب الدین البسطامی مقرّر شد و جمعه هشتم صفر فرمانفرمای اقالیم بحر و بر به آن بقعه منور تشریف حضور ارزانی فرمود و شیخ شهاب الدین مذكور به ادای خطبه قیام نمود و خطبه بلیغ به آوازی ملیح و لهجه شیرین ادا كرد.
امّا در اثنای خطبه ناگاه چند ناله و آه بی‌جایگاه كشید و حضرت خاقان سعید را آن حالت و حركت به غایت ناملائم نمود و چون از آداب و شرایط نماز و عرض نیاز به درگاه پادشاه كارساز فارغ شد، حكم به عزل شیخ شهاب الدین فرمود و مولانای اعظم شمس الدین محمد بن اوحد «140» به خطابت معین گشت.
مصرع
خطبه‌ها در هفت كشور جز به نام او مباد
و در این سال، امیر خواجه یوسف ولد الیاس خواجه كه حضرت خاقان سعید ولایت سلطانیه و قزوین و ابهر و زنجان، از حدود ری تا نواحی دار الملك تبریز، به او عنایت كرده بود وفات یافت و بیست و دوم ربیع الثانی در سلطانیه مدفون شد.
آری
مصرع
سلطانی و سلطانیه بگذاشتنی است
آن حضرت حكومت ولایات مذكوره را به جانب امیر محمد میرم كه برادر خواجه یوسف بود تفویض و عنایت فرمود.
______________________________
(140). حبیب السیر (ج 3 جزو 3 ص 147) [شمس الدین محمد]: اوحد (به‌جای بن اوحد یعنی به اضافت ابنی)، نسخه: بن مولانا وحید الدین واحد. وفاتش مذكور است [در ضمن متوفیات سال 838].
ص: 426

ولادت با سعادت میرزا سلطان عبد اللّه در شیراز

حق سبحانه و تعالی، شاهزاده عالی‌جناب میرزا سلطان ابراهیم را بیست و هفتم رجب در دار الملك شیراز فرزند سعادتمند كرامت فرمود و به سلطان عبد اللّه موسوم شد و در آن زمان ممالك حضرت خاقان سعید در غایت رفاهیت و آبادانی بود به تخصیص دار الملك شیراز كه بر مصر و شام مباهات می‌نمود و چون آن مولود عاقبت محمود عرصه عالم را به یمن وجود شریف مشرف فرمود و میرزا سلطان ابراهیم را در آن زودی شاهزاده اسماعیل سلطان از عالم رفته بود به یمن مقدم سلطان عبد اللّه غایت نشاط و كمال انبساط ظاهر فرمود و بزم پادشاهانه و جشن خسروانه مهیا ساخت و به نفس شریف سایه التفات بر ترتیب آن طوی بزرگ انداخت و مجلس عیش و خرّمی و بزم نشاط و بی‌غمی به‌سان بهشت برین و نمودار نگارخانه چین آراسته شد. مطرب بنشست و ساقی برخاست. ساقیان ظریف لاله‌روی بادهای لطیف مشگبوی نرگس‌آسا در جامهای زرین بر دست گرفته از كمال صفا و روشنی در روی ماه‌پیكرشان عكس ساغر چون صورت در آیینه پدید می‌آمد و از غایت نازكی گل عارض آفتاب انوارشان از آسیب نفس حریفان مجلس چون عارض گل به دم باد خزان آزرده می‌گشت و جام صافی مانند [آب] «141» بسته و شراب لعل بر شكل یاقوت گداخته می‌نمود و مغنیان خوش‌الحان آواز رود و سرود به چرخ چنبری رسانیدند چنانچه از سماع نوای روح‌افزایشان زهره بر بام آسمان در چرخ آمد و چرخ از غایت حیرت نظاره آن مجلس زمین كردار پابرجا ماند. نسیم عطر مشام
______________________________
(141). در نسخ دیگر هم به ظاهر نبود كه ضبط كرده نشد. ظاهر است كه كلمه آب از اصل افتاده است.
خواجه عمید لونمكی (لونكی، ر ك به مجله ارمغان سال دهم ص 572 گفته است: آتش تر به آب بسته فگن، انوری راست:
آتش سیّال دیدستی در آب منجمدور ندیدستی بخواه از ساقیانش ساغری (كلیات ص 372)
ص: 427
جان روحانیان افلاك را معطّر می‌گردانید و بخار و بخور عنبر و عبیر و بوی عود قماری و مشك اذفر حله حیات جاوید در تن جان بر باد دادگان اسیران خاك می‌پوشانید و شعرای فصیح اللّسان و ندمای ملیح البیان از ابر طبع چون آتش و آب درهای آبدار نظم بدیع و نثر غریب در مجلس انس نثار می‌كردند و به حلاوت لطایف طرب‌انگیز و لطائف ظرائف رنگ‌آمیز رونق و طراوت مجلس یكی هزار می‌شد و به غرایب بیان چون سحر حلال و بدایع سخنان چون آب زلال جام فرح در كام روح حاضران می‌ریختند و باده خوشگوار كار طرب و نشاط را آب می‌داد و گره غم و اندوه از دلهای تنگ می‌گشاد.
بیت
حبذا باده طرب‌انگیزكرده بازار عیش و عشرت تیز
از صراحیش اگر نباشد بندرود از لطف تا به چرخ بلند
گر ازو قطره‌ای چكد بر سنگ‌همچو یاقوت سرخ گیرد رنگ
مست ازو گر نگشت ساغر هم‌از چه از دست می‌شود هردم و چند روز بزم دل‌فروز عیش و نشاط به نیكوترین وجهی روی نمود و میرزا سلطان ابراهیم دست دریانوال به بذل كرایم اموال برگشود و اكابر و اشراف و صنادید اطراف به عین عنایت ملحوظ و به حسن رعایت محظوظ شدند و شرح آن‌كه این میرزا سلطان عبد اللّه چندگاه در ملك فارس پادشاه بود و مدتی در سمرقند سلطنت فرمود خواهد آمد ان شاء اللّه تعالی.
و در این سال، به سعادت و اقبال، ششم ماه ذی قعده، میرزا علاء الدوله دختر امیر یادگار شاه ارلات بیگیگه «142» نام را در عقد نكاح آورد و حضرت خاقان سعید و جناب میرزا بایسنغر طویهای به عظمت فرمودند و آنچه اسباب بهجت
______________________________
(142). نسخ: بیكه، بیكیه- دو نسخه: زینب سلطان، روضة الصفا: زینت بیگم (ج 6 ص 212).
ص: 428
و سرور و فرح و حضور تواند بود به ترتیب آن اشارت نمودند و چون چشمه زرین آفتاب مانند چشمه آب حیوان پرده ظلمات بر روی كشید و آینه مصقول خورشید در غلاف مغرب مستور شد و خسرو انجم سپاه ماه كلاه زرین بر سر نهاد و بر سریر زمردین‌سپهر بار داد، حضرت خاقان سعید فرمود تا اسباب ضیافت برای ترتیب زفاف و نظم عقد آن دو گوهر شب‌چراغ جمع كردند و مجلس شادمانی را زیب و آرایشی هرچه لایق‌تر و ترتیب و تزیین هرچه درخور ارزانی داشتند و آن شب را به افروختن مشاعل و مصابیح مهر انوار چون روز روشن گردانید و آن بزم را به آیین هرچه تمامتر به اتمام رسانیدند.
و در هفتم ماه، امیرزاده محمد جهانگیر بن میرزا محمد سلطان بن امیرزاده جهانگیر بن سلطان صاحبقران كه به عزّ مصاهرت حضرت خاقان سعید سرافراز بود، شاهباز روحش در هوای گلشن صدق پرواز كرد «143» و آن حضرت را فراق شاهزاده ملول و محزون ساخت و چند نوبت به وثاق او فرموده مراسم عزا و اطعام فقرا و صلات و صدقات به‌جای آورد و ترویح روح او را ختمات كلام ملك علام خواندند و حضرت اعلی بازماندگان او را دلجویی نموده تربیت و عنایت فرمود.
و در این ولا، از فضلای مجلس همایون، خواجه نظام الدین عبد القادر كه ربیب اخی شیخ علی صراف بود «144» و در بارگاه پادشاه اسلام در سلك مقربان نتظام داشت از این دار ملال ارتحال نمود.
بیت
از این رباط دو در چون ضرورت است رحیل‌رواق و طاق معیشت چه سربلند و چه پست
______________________________
(143). برای میرزا محمد جهانگیر ر ك به شجرات زمباور شجره. در روضة الصفا (ج 6 ص 212) به‌جای ذكر موت امیرزاده محمد جهانگیر، ذكر وفات میرزا پیر محمد بن میرزا عمر شیخ آورده شده است.
(144). احتمال دارد كه این شیخ علی آن كس است كه مذكور است بر [قبل] به نام شیخ علی قزاق.
ص: 429
و امیر محمد درویش كه داروغگی دار السلطنه هرات مفوّض جانب او بود و شرف قرابت نسبت با حضرت ثابت داشت جهان فانی را به ضرورت گذاشت و آن حضرت منصب او را به ولد او امیر سلطان «145» ابو سعید كه جوانی رشید بود عنایت فرمود. و در آخر همین سال، از جانب آذربایجان و عراق خبر آمد كه امیر شاه محمد* ولد امیر قرایوسف را امیر بابا حاجی همدانی به قتل آورد و در تمام آن ممالك گرد فتنه برخاست.
مصرع
دست فلك تیغ جفا آخته

وقایع سنه سبع و ثلاثین ذكر وفات شاهزاده عالی‌جناب میرزا بایسنغر بهادر

اشاره

از معظم وقایع این سال ارتحال سلطان عالی‌جناب غیاث السلطنة و الدین میرزا بایسنغر بود و در این ولا، بعضی از آیین پادشاهی و قوانین شاهنشاهی و حسن فضایل و لطف شمایل و ادراك كامل و فطانت شامل آن جناب به قلم تحریر و نقش تقریر نقش‌پذیر خواهد شد.*
میرزا بایسنغر پادشاهی بود به رفعت منقبت و قوت سلطنت از تاجداران روزگار و تخت‌نشینان جم اقتدار افسر مثال بر سرآمده و به قدم همت بلند فرق فرقد را تخت‌آسایی سپر گردانیده هلال كه در علو منزلت با سپهر برین پهلو می‌ساید در قصر جلال او سزاوار صفّ نعال آمد و خورشید كه با شمشیر آتشبار ممالك شرق و غرب می‌گشاید، به سلاحداری صفدران ذرّات عدد او افتخار نمود. همای همایون عدلش در بسیط جهان چنان پروبال گشود كه از جلاجل باز كبك دری دانه به منقار بیرون آورد و سحاب دست سخاپرورش چنان گوهربار شد كه صحن زمین از عكس جواهر گوناگون به‌سان سقف گردون گشت. نسیم كرمش اگر بر اشجار
______________________________
(145). روضة الصفا (ج 6 ص 213): علی سلطان.
ص: 430
جان گذشتی همه درختان به جواهر ثمین بارور گشتی. خسرو سیارگان اگر آستین‌وار به شرف دستبوس او اختصاص یافتی علم صفت زبردست كیوان جا گرفتی و اگر لمعه‌ای از پرتو تجلی رای انوار او به پیكر ماه رسیدی سرمایه نور تا صبح روز نشور به آفتاب جهانتاب بخشیدی و تا پیر پرتدبیر جهان گشته فلك ندای
شعر
احسن اذا كان امكان و مقدرةفلن یدوم علی الأحسان امكان «146» به گوش هوش او رسانیده بود، در چمن دولت خویش جز نهال احسان نمی‌نشاند و تا تغیر احوال لیل و نهار و تبدّل دولت و انتقال در ضمیر منیر او جایگیر شده بود صحایف آمال اهل سؤال جز به عین عنایت و اجابت نمی‌خواند و با این فضایل حمیده و خصایل پسندیده در همه احوال مجالست اصحاب كمال و مخالطت اهل علم و ارباب فضل بر خود فرض عیّن و عین فرض می‌دانست و در اقامت مراسم تكریم این طبقه كرام و تقدیم مناظم اجابت مرام این طایفه عظام غایت عنایت و نهایت رعایت به ظهور آوردی و اصداف اسماع جهانیان به لآلی مآثر مأثوره او مشحون شد وصیت صدق عنایت و آوازه حسن رعایت او به حال اهل فضل و هنر به اطراف هفت كشور و اقالیم بحر و بر رسید و چون تاب آفتاب عالم‌آرای و مانند نسیم صبای جهان‌پیمای بر عالمیان واضح گردید و خردمندان فاضل و هنرمندان كامل از اطراف‌واكناف عالم دولت مثال روی امید به درگاه معظم آوردند و پیوسته علمای وافر درایت و بلغای متواتر دراست كه پشت سپاه دانش و روی لشكر فضل و سرافرازان عالم علم و پیشوایان اهل خرد و صدرنشینان مجالس علوم عقلی و نقلی بودند به حضرت افاضل‌مآب آن پادشاه عالی‌جناب می‌رسیدند و خاك بارگاه او را سرمه كردار در چشم می‌كشیدند و آستانه‌وار ملازم در قصر همایون می‌شدند و به
______________________________
(146). از نونیه ابو الفتح بستی است. ر ك به مجانی الأدب ج 4 ص 66.
ص: 431
شرف مجالست اختصاص می‌یافتند و به واسطه كمال كرم و بذل نعم و خوش‌سخنی و تازه‌رویی مطیع و منقاد او می‌گشتند و ملوك جهان و پادشاهان عالم‌ستان از مشاهده عظمت و جلالت اسباب سلطنت و فر و شكوه شهریاری و انتظام امور جهانداری و تمهید قواعد احسان او انگشت تحیر به دندان می‌گزیدند.
و انواع هنرمندان* و پیشه‌وران را به نوعی تربیت فرمود كه هریك وحید زمان و یگانه دوران شدند و مولانا شمس الدین الهروی* شاگرد مولانا معروف خطاط بغدادی را به حسن تربیت به آنجا رسانید كه بسیار از خطوط خویش به نام قبلة الكتاب یاقوت المستعصمی كرده مبصران جهان به خط یاقوت قبول كردند و همچنین مولانا جعفر تبریزی* در انواع خطوط به تخصیص نسخ و تعلیق خواجه میر علی ثانی بود و امروز مولانا ظهیر الدین اظهر و مولانا شهاب الدین عبد اللّه و مولانا جلال الدین شیخ محمود شاگردان مولانا جعفر لانظیر عصرند و بی‌تكلّف این جماعت در علم و عمل خطوط ستّه
مصرع
ابن مقله، صیرفی «147»وقت، یاقوت زمان
اند، آن ملكه روحانی را به صدق همت و فرط مداومت به اقصی مدارج امكان رسانیدند.
بیت
سنان قلم در سه نون بنان‌چو گیرند حیران بماند جهان
چو انگشت را داس‌وش خم دهندبسی خرمن از فضل برهم زنند
عطارد شود خوشه‌چین از شغف‌نبینی كه در خوشه یابد شرف «148»
______________________________
(147). خواجه عبد اللّه صیرفی شاگرد سید حیدر است در نسخ و وی شاگرد یاقوت است و سلسله شاگردی خطاطان خراسان به خواجه می‌رسد (حالات هنروران ص 12).
(148). یعنی شرف عطارد در سنبله است. ر ك به فرهنگ آنندراج ج 2 ص 543، ذیل شرف.
ص: 432
و در باقی فنون اقسام قلم‌گذاری و رقم‌نگاری از تصویر و تذهیب و سایر شعب و تفاریع آن به غایت قصوی رسانیده از درجه علیا گذرانیدند.
بیت
به صورتگری چون برآرند دست‌شود عقل مدهوش و فرزانه مست
نمایند صد سحر جادو شكارز یك نوك مو همچو مژگان یار
ور آهنگ تذهیب و جدول كنندسزد زر خورشید اگر حل كنند
وگر شمسه «149»و لوح و پرگارشان‌به گردون برد بخت بیدارشان
ملك‌شان دهد تحفه از روی مهرزر انجم و لاجورد سپهر و جلد ساختن و باقی نقوش و صنایع پرداختن چنان نازك و زیبا شد كه همانا در ازمنه سابقه به سعی ملوك سالفه كمتر میسر شده باشد و باقی حرفه‌ها زرگری و نجّاری و خاتم‌بندی و حدادی از آنچه در خیال مردم گذرد زیاده‌تر شد و آن‌جناب مجموع فضلا و هنرمندان و پیشه‌وران را به مواجب انعامات و مواهب عنایات به نوعی خوشوقت داشت كه بیش از آن امكان ندارد و امور دیوانی و اسباب جهانبانی در غایت انتظام سرانجام یافت.
القصه شاهزاده باوجود این كمالات پیوسته شغف تمام به شرب مدام داشت و زندگانی را اگر همه یك‌دم بودی بی‌می لعل‌فام حرام می‌پنداشت و چون نرگس و لاله همیشه در هوای جام و پیاله بود و به‌سان لب لعل جانان بی‌راح ریحانی و شراب ارغوانی دهان نمی‌گشود و از صباح تا رواح بی‌جام راح و خوبان ملاح و دلبران صباح به سر نمی‌برد و مدام از شام تا بام بی‌ساقی گل‌اندام و مطرب شیرین مقام به پایان نمی‌رسانید* تا شرابهای گران در مزاج شریف و عنصر لطیف تصّرف تمام كرد و اعضای رئیسه كه بر قانون اعتدال مستقیم احوال بود مایل به انحراف شد
______________________________
(149). قرص زراندود (فرهنگ آنندراج) به ظاهر مراد ازArtislic Palette
ص: 433
و چندان‌كه طبیبان نصیحت می‌نمودند، شاهزاده از جام باده و ساغر عشرت جرعه‌ای كم نمی‌فرمود و غذا به غایت كم تناول می‌نمود. مثلا در ماهی زیادت از نصف متّصل مشغول بود و چون ترك فرمودی پنج شش روز مخمور بودی و روزی دو سه ملازمت حضرت خاقان سعید نمودی و باز به مقتضی العود احمد بر سر حرف اول رفتی و شیشه و صراحی را بند گشودی تا سبب مدام مرض قوی گشت و ضعف بسیار بر مزاج مستولی شد و به نور یقین دانست كه كار دیگرست و دامن مشیت در قبضه قضا و قدر. آری بر شاخسار فطرت گل رخساری كجا شگفت كه دبور ادبار حوادث آن را بر خاك بی‌باكی نریخت. عقود احوال كدام وقت انتظام یافت كه باز به اشارت سرانگشت آجال از هم فرونگسیخت.
فی الجمله میرزا بایسنغر صبح شنبه هفتم* جمادی الأولی عالم فانی را وداع كرد و به سرای باقی رحلت نمود و عمر او سی و هفت سال و چهار ماه بود «150» و تا جهان هست سلطانی چو او بر تخت سلطنت ننشسته و سروی به اعتدال او بر جویبار مملكت نرسته.
بیت
به كوشش چو رستم به بخشش چو حاتم‌به حكمت چو هرمس، دلاور چو حیدر حضرت خاقان سعید چون خبر واقعه ناگاه شنید به فراق فرزند سعادتمند نیك تنگدل و به غایت محزون شد و قطرات عبرات بر صفحات و جنات می‌ریخت و چون رعد و برق از آه و فغان آتش در جهان می‌انداخت و بیم آن بود كه از این واقعه هولناك و مصیبت سهمناك آینه قمر بی‌نور گردد و دست عطارد قلم شود و مزهر
______________________________
(150). ر ك به ضمیمه اورینتل كالج میگزین ماه مئی سنه 47؟ ص 35 ببعد. [دو رقم اول این سال در چاپ محو شده است].
ص: 434
زهره از پرده بیفتد و تیغ آفتاب در قراب تورات بالحجاب «151» زنگار گیرد و حسام بهرام در نیام ظلام شكسته شود و محكمه «152» بر مشتری تنگتر از حلقه انگشتری آید و ایوان كیوان به دوده «153» اندوده گردد.
بیت
شد وقت كه وقت در سر آیدسیلاب عدم به سر درآید
شد وقت كه این چهار حمّال‌بنهند محفه مه و سال
شد وقت كه مركبان انجم‌هم نعل بیفكنند و هم سم «154» و در آن صبح، صیحه صبح محشر از عالم اصغر برخاست. ندبه و نفیر و نوحه امیر و وزیر و صغیر و كبیر گوشواره كنگره كیوان گشت و آواز فغان و زاری از اوج سپهر زنگاری بگذشت و آن ایام هنگام زمستان و موسم برف و باران بود و آفتاب عالم‌تاب از حجاب سحاب روی جهان‌آرا نمی‌نمود و ابر چون ماتم‌زدگان پیوسته گریان بود و رعد و برق سوزان و خروشان.
و حضرت خاقان سعید به باغ سعید فرمود كه صورت واقعه هائله آنجا روی نمود و زبان گوهربار آیه كریمه إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ «155» دررنثار ساخت و به آیین شرع مبین به تجهیز و تكفین پرداخت و تغییر لباس غیر گلیم برك «156» كه بر فرق
______________________________
(151). اشارت است به آیه 32 از سوره ص: فَقالَ إِنِّی أَحْبَبْتُ حُبَّ الْخَیْرِ عَنْ ذِكْرِ رَبِّی حَتَّی تَوارَتْ بِالْحِجابِ.
(152). محكمه داوری‌خانه و جای حك كردن قاضی است. چون مشتری را قاضی فلك گویند او را داوری خانه ثابت كرده است (ر ك به فرهنگ آنندراج ج 2 جزو 2 ص 302).
(153). به معنی دوده چراغ است.
(154). از تحفة العراقین خاقانی (مقاله اولی و هی تسمّی بعرائس الفكر).
(155). سورة البقرة 156.
(156). قسمی از پشمینه كه آن را از پشم شتر بافند و درویشان از آن قبا و كلاه سازند (فرهنگ آنندراج).
ص: 435
همایون نهاد به امری دیگر رخصت نداد و چون نقش غفران‌مآب مكمل شد، هم در باغ سفید نماز جنازه گزاردند و آن حضرت در باغ توقف نموده امرای كبار و اشراف روزگار نعش را برداشتند و در آن‌وقت مملكت خراسان به تخصیص دار السلطنه هرات چنان معمور بود كه زیادت از آن در آیینه گمان صورت نمی‌بست. از درون باغ سفید تا مدرسه گوهرشاد آغا كه مدفن شاهزاده آنجا مقرّر بود غلبه و ازدحام به مرتبه‌ای بود كه در هیچ زمان پیش از آن نشان نتوان داد و تمام خواص و عوام تغییر لباس كرده سیاه بر سر بستند و همه راه از دود آه و لباسهای سیاه به‌سان شبهای هجران تیره و تاریك بود و نعش شاهزاده در محفّه و هودج نهاده به عظمت و آیین تمام به مدرسه و گنبد عالی رسانیدند و چون گنج به خاك تیره سپردند.
بیت
عبرت‌پذیر شو هم ازین خاك كاندروشهزاده‌ای است كاز همه شاهان یگانه است روز دیگر حضرت خاقان سعید به رسم تعزیت در باغ سفید بنشست و امرای كبار به ترتیب آش برخاستند و سادات عظام و علمای كرام و صنادید عالم و اكابر بنی آدم به مجلس همایون حاضر می‌شدند و حافظان كلام اللّه ختمات كلام ملك علام به ادا می‌رسانیدند و آن حضرت مدت چهل روز هرروز بر مسند خلافت و مستقر سلطنت می‌نشست و مشاهیر ایران و توران و اعاظم ربع‌مسكون بر درگاه همایون جمع بودند و هرروز یك دو شاعر ماهر مرثیه‌ها به موقف عرض و محل انها می‌رسانیدند. از آن جمله مولانا سیف الدین نقاش كه واحدی تخلص می‌كرد مرثیه‌ای نیكو گفته است و مرثیه این است:
ص: 436
مرثیه
چندان‌كه چرخ گشت به دوران روزگارنقش وفا نیافت بر ایوان روزگار
همكاسه شراب فنا بایدش شدن‌هركس كه خورد لقمه‌ای از خوان روزگار
در دفتر زمانه برات نجات نیست‌این مردمی مجوی ز دیوان روزگار
از پا فتاد رستم دستان و جان نبرداز دست مكر و حیله و دستان روزگار
از روزگار جامه جان چاك شد دریغ‌دستم نمی‌رسد به گریبان روزگار
در روزگار هیچ حیاتی نمانده است‌گویی كه رفته است ز تن جان روزگار
دل در جهان مبند وگر نیست باورت‌بنگر یكی به حالت سلطان روزگار
جمشید وقت بود و فریدون این زمان‌داود عهد بود و سلیمان روزگار
خرگاه بی‌طراوت و افتاده تخت خوارگویند هرزمان چو من اعیان روزگار
شهزاده بایسنغر عالی‌جناب كوجمشید را چه آمد و افراسیاب كو
خورشید زرد گشته و لرزان از این عزاست‌ای ابر خون‌گری اگرت ذره‌ای حیاست
ص: 437 رفت آن‌كه بود جامه شاهی به قدّ اوبرلاس اگر پلاس به بر می‌كند رواست
او بود روشنایی چشم و چراغ ملك‌شمعی چون او زدوده چنگیز خان نخاست
روباه فتنه باز برآورد سر ز خواب‌آن شاه شیر حمله بیدار دل كجاست
خنجر به خود فروشد و شمشیر خون گریست‌پشت كمان شكست و نشد كار تیر راست
بی‌جان شده نیزه و پیچان شده كمندقد فلك ز بار مصیبت چنین دوتاست
كاخ و سرا به همت عالی تمام كردبگذاشت این سرا و كنون شاه آن سراست
باغ سفید همچو هنر بی‌فروغ شداین هم نشان طالع و بخت سیاه ماست
جمعند اهل بار ولی نیست شاه باروز هرطرف به ناله و فریاد این صداست
شهزاده بایسنغر عالی‌جناب كوجمشید را چه آمد و افراسیاب كو
شهباز روح او چو برآمد به صبح‌دم‌در كام روزگار فروبست صبح‌دم
با صد هزار دیده روشن سپهر پیربر وی همی گریست در آن وقت صبح‌دم
شاهان روزگار و امیران نامدارگشتند بی‌وجود شریفش همه عدم
ص: 438 بی‌پرتو جمال عزیزش برادران‌افتاده‌اند جمله چو یوسف به چاه غم
در پیش طبع روشن او تیره بود و خارآیینه سكندر و آیین جام جم
خط خاك كرد بر سر و كاغذ به باد رفت‌جدول به خون نشست و سیه شد رخ قلم
سنجق بریده پرچم و بركنده طوق موی‌گیسو گشاده بیرون و افتاده چون علم
سرنای و نای با دل صدپاره همچو كوس‌در ناله و فغان و نفیرند دم‌به‌دم
بی‌مجلس مروح او چنگ و عود و نی‌گویند این رموز به نوبت به زیروبم
شهزاده بایسنغر عالی‌جناب كوجمشید را چه آمد و افراسیاب كو
امروز بی‌دو گوهر آن گوش، چون سحاب‌افتاده از دو دیده مردم در خوشاب
بی‌او نمانده در همه آفاق روشنی‌عالم سیاه شد چو فرورفت آفتاب
در بر فكنده ماه لباس سیاه شب‌افتاده آسمان چو دل من در اضطراب
بی‌دست شاه جمله سیه‌پوش گشته‌اندشاهین و چرخ و باز در این بوم چون غراب
دلها خراب گشت از این درد واحدی‌تاریخ این قضیه طلب از «دل خراب»
ص: 439 یا رب چه حالت است و ندانم چه می‌شودباور نكردمی اگر این دیدمی به خواب
سرها نهاده‌اند براین در سران ملك‌دیگر نمی‌روند از این در به هیچ باب
در بارگاه چون‌كه ندیدند شاه راكردند جمله از دل پردرد این خطاب
شهزاده بایسنغر عالی‌جناب كوجمشید را چه آمد و افراسیاب كو
گر او برفت شاه جهان باد در امان‌گر گوهری شكست بماناد بحر و كان
سلطان معین دولت و دین شاهرخ كه بادبر تخت ملك با دل فرخنده جاودان
یا رب به حق حرمت اولاد فاطمه‌صبری بده به بیگم غمگین و ناتوان
بی‌او نمانده در تن پاكش حیات هیچ‌مشكل بود حیات كسی را كه نیست جان
زین حال صعب و واقعه جانگداز زودپیغام بر نسیم به نزد خدایگان
خاقان روزگار الغ بیگ آن‌كه هست‌جای كمینه چاكر او فرق فرقدان
عبد اللطیف گلبن بستان مملكت‌مقبول طبع روشن و سلطان انس و جان
سلطان دهر شاه براهیم كاز علوبر تخت فارس تا به ابد باد كامران
ص: 440 آن رستم زمانه و اسفندیار عهدجوكی بهادر آن‌كه بود صفدر زمان
دایم به تخت مملكت و مسند پدرسلطان علای دولت و دین باد شادمان
سه كوكب منیر كه هستند وارثش‌دارد نگاهشان به كرم خالق جهان و مدت چهل روز در این واقعه جانسوز امرای حضرت از مراسم تعزیت آنچه مناسب دولت بود به‌جای آوردند و حضرت خاقان سعید عنان صبر و قرار از دست اختیار داده آرام نمی‌یافت و به سوز سینه آتشبار آب از دیده می‌ریخت و می‌گفت:
بیت
كار من از دست اختیار به در شدحاصل عمرم همه هبا و هدر شد
باز عمارت‌پذیر كی شود این دل‌خانه كه طوفان گرفت و زیر و زبر شد
این همه بر من قضا نوشت و قدر خواست‌كیست كه او مانع قضا و قدر شد اركان دولت و اعیان حضرت زمین خدمت بوسیده عرضه داشتند كه سایه چتر همای‌آسا تا انقراض دوران بر سر جهانیان سایبان امن‌وامان باد. تدارك هرفائت ممكن است و بازآمدن غایب جایز مگر ادراك جان رفته و ملاقات روح مفارقت كرده كه مجموع عقلای روزگار در تدبیر این كار جز رضا به قضا چاره ندیدند و غیر از آن‌كه زمام ارادت به قبضه تقدیر دهند اندیشه دیگر نتوانستند، لا یَسْتَطِیعُونَ حِیلَةً وَ لا یَهْتَدُونَ سَبِیلًا «157». آن حضرت نصایح دولتخواهان به سمع رضا اصغا نموده فرمود كه تمام خلایق لباسها كه تغییر داده بودند انداخته جامه‌های معهود پوشیدند و آن حضرت پرتو التفات بر تدبیر مهمات مملكت انداخت و نخست فرمود
______________________________
(157). سورة النساء 98.
ص: 441
كه متروكات شاهزاده مرحوم را كما فرض اللّه میان ورثه «158» قسمت نمودند.
و شاهزاده مرحوم را سه پسر بود: ركن میرزا علاء الدوله و قطب الدّین میرزا سلطان محمد و معز الدّین میرزا ابو القاسم بابر كه آفتاب از فروغ جبین سلطنت‌نمای ایشان اقتباس نور می‌كرد و مشتری از عكس ناصیه همایونشان نصاب سعادت به جهانیان می‌رسانید. دلایل رشد و نجابت از صفحات احوال ایشان واضح و مخایل كمال فطانت در محاسن افعالشان لایح و هم در زمان صبی و اوان نشوونما نسیم صبای جهانگشایی از بساتین شمایل پسندیده ایشان به مشام جان می‌رسید و اختر سعادت پرتو از افق جبین مبین ایشان طلوع می‌كرد و هریك به عنایت الهی بر سریر سلطنت و پادشاهی فرمانفرما شدند و سالها در خراسان و عراق و سایر ممالك آفاق پادشاه بودند چنانچه شرح احوال هریك در سالهای آینده خواهد آمد ان شاء اللّه تعالی وحده.
و حضرت خاقان سعید تمام ولایات كه سیورغال شاهزاده مرحوم بود به جانب ركن الدین میرزا علاء الدوله عنایت فرمود و راه و رسم دیوان اعلی كه مفوّض به جانب مغفرت‌مآب بود به میرزا علاء الدوله رجوع نمود «159» و فرزندان دیگر را بعد از آن‌كه حصه میراث خود گرفته بودند مرسوم و انعام و مواجب و اكرام مقرر داشت «160» و چشم عنایت و نظر مرحمت بر احوال ایشان گماشت.
و پیش از این میرزا محمد جوكی بهادر به موجب فرمان عازم جانب ولایت گرمسیر و افغان شده بود و در آن بلاد و دیار آثار تسلط و اقتدار به ظهور آورد و چون خبر واقعه برادر اكبر استماع نمود اندوه و اضطراب بسیار اظهار فرمود و بی‌صبر و قرار متوجه پایه سریر اعلی شد و به شرف تقبیل انامل فیاض سرافراز گشت و چندان
______________________________
(158). یعنی سه پسر بایسنغر: ركن الدین میرزا علاء الدوله، قطب الدین میرزا سلطان محمد، معز الدین میرزا ابو القاسم بابر.
(159). روضة الصفا: و فرمان داد كه در دیوان بزرگ به‌جای پدر مهر زند. (ج 3 ص 214).
(160). ایضا: و میرزا سلطان محمد و میرزا ابو القاسم را علوفه تعیین فرمود.
ص: 442
جزع و فزع نمود كه بیم بود كه از حلیه حیات عاری شود و در لباس ممات متواری گردد. حضرت خاقان سعید فرزند دولتمند را به مواعظ پادشاهانه و نصایح خسروانه تسكین و تسلی داد.
بیت
هرآنچه بود قراری گرفت و تسكین یافت‌جهان جوان شد و یاران به عیش بنشستند و در این سال به مسامع جلال رسید كه مرتضای اعظم مجتبای اكرم، سید شرف الدولة و الدین امیر مرتضی «161» بن المغفور امیر سید علی بن المبرور امیر سید كمال الدین بن قدوة السادات امیر سید قوام الدین در ولایت مازندران به شهر ساری وفات یافت و آن مملكت بكلی به‌هم برآمد و حضرت خاقان سعید، امیر سید قطب الدین «162» محمد را كه فرزند سعادتمند مرتضی مرحوم بود به عین عنایت ملحوظ فرمود و پادشاهی آن ولایت را به جانب او رجوع نمود و فرمان جهان‌مطاع مشتمل بر تفویض سلطنت آن مملكت در صحبت معتمدی به جانب امیر سید محمد ارسال فرمود و جناب سیادت‌مآب نشاط و انبساط نموده فرستاده را رعایت تمام نمود و سادات عظام از اولاد كرام امیر سید قوام الدین كه در آن ولایت بودند از صمیم دل انقیاد امیر سید محمد نمی‌نمودند. اما چون عنایت آن حضرت درباره جناب مشار الیه دانستند، بعد از آن خلاف حكم همایون به هیچ‌وجه نتوانستند و زمام اختیار به دست او دادند و سر بر خط تسلیم و انقیاد نهادند.
و در این سال، مولانای اعظم قدوة اكابر الأمم، مولانا فصیح الدین
______________________________
(161). از 820 تا 837 ه حكمرانی كرد و پدرش سید علی از 809 تا 820. كمال الدین به تخت سلطنت نرسیده. قوام الدین المرعشی از 760 تا 781 فرمانروا بود (زامباور ص 193).
(162). از 837 تا 856 حكمرانی كرد (زامباور ص 193).
ص: 443
محمد علا كه از مشاهیر علما و نحاریر فقها بود، منتصف جمادی الأخری در دار السلطنه هرات وفات یافت و نعش او را به آیین تمام و غلبه و ازدحام به گازرگاه بردند و در مزار [بزرگوار] «163» به خاك سپردند.

ذكر آمدن میرزا الغ بیگ گوركان جهت عزای برادر مرحوم به ولایت خراسان‌

چون خبر واقعه میرزا بایسنغر به مملكت ماوراء النهر رسید و میرزا الغ بیگ صفت آن حالت به شرح شنید كلاه كیانی بر خاك انداخت و خلعت خسروانی چاك زد و از سینه نالان فریاد و فغان برآورده از چشم خونبار سیل بسیار فروریخت و چند روز مراسم تعزیت اگرچه به تقدیم می‌رسانید امّا صبح و شام فریاد و زاری از ذروه سپهر زنگاری می‌گذرانید و خاطر اندوهگین او به نوعی حزین بود كه به هیچ‌وجه تسكین نمی‌نمود و بیم آن بود كه خلل به مهمات ملكی راه یابد و شاهزاده عنان عنایت از صوب ضبط ممالك برتابد. اكابر آن دیار به اتفاق امرای نامدار به موقف عرض رسانیدند كه للّه الحمد شاهزاده اعقل سلاطین عالم است و این قضیه پیش عقلا مسلم كه الفائت لا یدرك. پس ملول بودن از جهت امری كه تدارك آن ممكن نیست،
مصرع
گمان مبر كه بود كار مردم عاقل
خاطر شاهزاده اندك تسكین یافت و خبر واقعه در قشلاق بخارا هنگام شدت برف و سرما به آن‌جناب رسید و در آن زمان امرای نامدار با لشكر بسیار به جانب دشت و مغولستان رفته بودند. میرزا الغ بیگ چندان توقف نمود كه لشكرها
______________________________
(163). نسخ: مورد الأنوار قطب الأولیا عبد اللّه انصاری قدس سره- حبیب السیر (ج 3 جزو 3 ص 146): در پایان مرقد ... خواجه عبد اللّه انصاری.
ص: 444
مظفر و منصور بازآمدند و از مقدم میمون بهار و اعتدال لیل و نهار در اطراف باغ و بساتین سبزه و ریاحین دمید.
مصرع
دمید گرد لب جوی خط زنگاری
شاهزاده پای ظفر در ركاب نصرت انتساب آورده عنان عزیمت به جانب مملكت خراسان معطوف ساخت و از اكابر ماوراء النهر جناب شیخ الأسلام خواجه عصام الدّین كه چون آفتاب از غایت اشتهار محتاج تعریف نیست و خواجه افضل الدین كشی و خواجه فضل اللّه ابو اللیثی «164»
مصرع
هریك یگانه‌ای كه ندارد نظیر خویش
ملازم میرزا الغ بیگ به خراسان آمدند و نوزدهم ماه رمضان شاهزاده عالمیان به دولت ملازمت حضرت خاقان سعید رسید و آن حضرت فرزند سعادتمند را در آغوش مهربانی كشید و جراحت تعزیت شاهزاده مرحوم میرزا بایسنغر باز تازه شد و اكابر ماوراء النهر به شرف دستبوس مشرف گشته آن حضرت همه را اعزاز و اكرام و توقیر و احترام فرمود و میرزا الغ بیگ آش بزرگ داده شرایط تعزیت به جا آورد.
و چون هلال فرّخ‌فال شوال از افق سعادت و اقبال جمال نمود، حضرت خاقان سعید به ادای نماز عید و آداب آن‌وقت سعید قیام و اهتمام فرمود و چون عید اول بود كه شاهزاده مغفور میرزا بایسنغر از دار غرور ارتحال نمود، آن حضرت اشارت فرمود كه آش بزرگ مرتب ساختند و مهد علیا گوهرشاد آغا انواع ترتیب و تكلف پادشاهانه مهیا كرده بود و چند روز پیوسته آشهای بزرگ دادند و آن حضرت میرزا الغ بیگ را به انعام و اكرام معزّز و مكرم ساخته و اكابر ماوراء النّهر را به تشریفات و
______________________________
(164). وی استاد میر علیشیر بوده برای ترجمه‌اش ر ك به لطائف‌نامه فخری (اورینتل كالج میگزین نومبر سنه 1931) ص 52.
ص: 445
عنایات نواخته اجازت مراجعت ارزانی داشت و میرزا الغ بیگ بیستم شوال پای دولت در ركاب استعجال آورده عازم دار السلطنه سمرقند شد.
در این سال، میرزا محمد سلطان بن میرزا محمد جهانگیر بن سلطان صاحبقران امیر تیمور گوركان رقیه سلطان بنت امیرزاده سیورغتمش بن حضرت خاقان سعید را در عقد نكاح شرعی درآورده و طوی بزرگ ساختند و مجلس خرم و بزم بی‌غمی به نیكوتر وجهی پرداختند.
بیت
هروقت خوش كه دست دهد مغتنم شماركس را وقوف نیست كه انجام كار چیست

وقایع سنه ثمان و ثلاثین ذكر وزارت خواجه غیاث الدین سیدی احمد

اشاره

حضرت خاقان سعید، در این سال، عنایت فرموده خواجه غیاث الدین سیدی احمد بن «165» خواجه نظام الدین احمد اندخودی معروف به خواجه سیدی احمد شیرازی را منصب وزارت ارزانی داشت و زمام حل و عقد و قبض و بسط موچه دیوان اعلی را به قبضه درایت او بازگذاشت و او به شركت جناب دستور اعظم خواجه غیاث الدین پیر احمد الخوافی در دیوان نشسته و هم ماه صفر مهر زد و این خواجه سیدی احمد از بزرگان بلاد ماوراء النهر است به نباهت ذكر و شرف قدر و علو خاندان و رفعت منزلت پدران از اقران ممتاز و مستثنی بود و چون منصب وزارت آن حضرت یافت انوار عدالت او بر اطراف ممالك تافت.
______________________________
(165). برای ترجمه‌اش ر ك به دستور الوزراء ص 357.
ص: 446
و در این ولا، امیر خلیل اللّه «166» شروانی از موضع محمودآباد «167» عرضه داشت، در صحبت خالق بردی، به پایه سریر اعلی فرستاد و هفتدهم ماه صفر امرا قاصد و عرضه داشت گذرانیده سخن به موقف عرض رسانیدند. مضمون آن‌كه «امیر اسكندر تركمان چون بر تمام ولایت آذربایجان فرمان‌روان شده قصد مملكت شروان كرد و حالا به تخریب قلاع و بلاد و تعذیب عباد و عباد مشغول است. اگر حضرت اعلی عنایت فرموده دست ظلم او را از سر این درماندگان كوتاه گرداند موجب مزید دولت و سبب بسطت مملكت خواهد بود.» آن حضرت با امرا و اركان دولت مشورت نموده عزم یورش سیم آذربایجان جزم فرمود.

ذكر نهضت خاقان ممالك‌ستان نوبت سیّم به صوب مملكت آذربایجان‌

چون اخبار طغیان سردار تركمان و تسلط او بر مملكت آذربایجان و تغلّب او بر بلاد شروان به سمع همایون پادشاه ربع‌مسكون رسید و خسروان هفت كشور و فرمانفرمایان بحر و بر به زمین‌بوس درگاه آسمان جاه او مفاخرت می‌نمودند و از مهابت شمشیر آبدار و صلابت خنجر آتشبار او زمین كردار سر بر روی آب افكنده بودند دولت و سعادت با بخت همایونش همنشین بود و فتح و نصرت با رایت ظفر نگارش قرین. اعلام دولتش بر كنگره إِنَّا فَتَحْنا اقالیم الممالك كلها افراخته و كوس سلطنتش طنطنه
مصرع
امروز زمان دولت ماست
در خم طاق مقوّس فلك و طاس نگون گردون انداخته نعل سمند باد رفتار و
______________________________
(166). وی است پسر شیخ ابراهیم كه ذكر تزویج دختر میرزا ابا بكر با او به ذیل وقایع سنه 824 مذكور است.
(167). ر ك به لیسترینج ص 176 و 230.
ص: 447
خم كمند تابدارش حلقه گوش قیصر و طوق گردن خاقان شده و غبار موكب منصور در سرمه چشم كسری و توتیای دیده فغفور گشته صورت واقعه كه والی شروان عرضه داشت نمود بر خاطر كوه وقار به غایت گران و دشوار بود و مردم كوتاه‌نظر را در آینه خیال چنان می‌نمود كه چون میرزا بایسنغر از میان رفت مجال جدال و طاقت مقاومت نخواهد بود. غافل از آن‌كه
مصرع
ایرج اگر برفت فریدون به كام باد
آن حضرت عزم یورش سیّم آذربایجان تصمیم فرمود و هرچند اركان دولت و اعیان حضرت در تأخیر آن سعی نمودند مفید نیامد. چه امیر جلال الدین فیروز شاه در خلوتی به عرض رسانیده بود كه چون میرزا بایسنغر از میان رفت، این یورش البته می‌باید كرد و آن حضرت این سخن به سمع قبول تلقی فرموده بود و فرمان همایون نفاذ یافت كه لشكرها از اقصای ولایت كاشغر و تركستان و تمام ماوراء النهر و ختلان و قندزبغلان و سان «168» و چاریك و بلخ و شبورغان و مجموع خراسان و قندهار و كابل و غزنین و حدود هندوستان و ممالك سیستان و خوارزم و مازندران و عراق و فارس و شیراز و كرمان و اصفهان لشكری گران و سپاهی بی‌پایان در جنبش آمدند و به بلجار معین روان شدند.
و آن حضرت امیر نظام الدین «169» فرمان شیخ را به حكومت دار السلطنه هرات تعیین فرموده صاحب اعظم امیر علاء الدین علی شقانی «170» و خواجه رمضان تونی را به ضبط دیوان گذاشت و موكب همایون دوم ربیع الثانی از مستقر دولت و سریر سلطنت نهضت فرمود. پرچم علم ظفر شعار طره عنبرنشان حور و صدای كوس رعد
______________________________
(168). سنگ‌چرك در.Canstable ,s Hand Atlas of India ,1893 .Plate 22
(169). در ذیل زبده او را كمال الدین نوشته است به‌جای نظام الدین.
(170). برای ترجمه‌اش ر ك به دستور الوزرا ص 358- برای شقان ر ك به معجم البلدان ج 3 ص 306 و نزهة القلوب 150.
ص: 448
آواز به مسامع اعادی و اضداد نمودار نفخه صور و آیات فتح و تأیید بر رایات نصرت طراز مسطور و آفت عین الكمال از چهره اقبال و اعزاز دور بحق الملك الغفور.
و چون موكب همایون عزیمت نمود، در هرمنزل به دستور معهود به مزارات اكابر و اهل اللّه رفته و شرف آن مشاهد متبرك دریافته از روحانیت ایشان استمداد همت فرمود تا به آیین جمشید و فریدون موكب همایون به ملك ری درآمد و روز به روز لشكرهای اطراف و سرداران اكناف ضمایم اردوی همایون می‌شدند.
حضرت خاقان سعید، اواسط جمادی الأخری به مملكت ری رسید و در آن وقت چهره حجاب سحاب سراپرده سیاه در فضای عالم علوی می‌كشید و تنق نیلی بر چهره نوربخش آفتاب می‌پوشید و نقاب كحلی بر رخ روشنان گردون می‌بست و فیلان سریع السّیر بر میدان آسمان قطار می‌كرد و برق در میان ابر تیره به‌سان شعبده‌بازان شیشه‌های پرآتش می‌سوخت و مانند خنجر زنگیان مشعلها می‌افروخت و رعد به آیین نای رویین خروش و غلغله در گنبد گردون می‌انداخت و از نهیب صیحه نفخه صور در اطراف عالم پیدا می‌ساخت. گاه از درخشیدن شمشیر برق چشم سپهر خیره می‌شد و گاه از غریدن فیل مست رعد گوش كیوان كر می‌گشت.
امرای كبار مشورت نموده مصلحت وقت چنان دیدند كه آن حضرت اتفاق قشلاق در ملك ری نماید و آن زمستان در آن مملكت اقامت فرماید. آن حضرت مصلحت امرا اجابت فرمود و فرمان جهان‌مطاع نفاذ یافت كه سپاه ظفرپناه قوریاها بسته یراق قشلاق كنند و به موجب فرموده عمل نموده كاربند شدند.

ذكر وقایع كه در یورت قشلاق ظاهر شد خبر وفات میرزا سلطان ابراهیم در شیراز

چون رایات نصرت آیات به آیین فریدون و كی در ملك ری یراق قشلاق فرمود و غلغله لشكر قیامت اثر غلبه و كثرت دشت محشر به عالمیان نمود، امیر اسكندر تركمان چون تیر از كمان از ملك آذربایجان بیرون رفت و سرداران آن
ص: 449
ممالك روی امید به درگاه عالم‌پناه آوردند. عبد العزیز تركمان كوتوال قلعه قبلان «171» به شرف بساطبوس استسعاد یافت و كلید قلعه تسلیم نمود و در سلك بندگان منتظم شد و همچنین قلعه كاغذكنان «172» را سپردند و این دو قلعه به تاریخ «مفتوح شد» مفتوح شد.
در این ولا، امیر خلیل اللّه شروان كه در روزگار شروان شاه ثانی بود احرام ملازمت قبله اقبال و كعبه آمال بسته یازدهم ذی الحجه به تقبیل دستبوس حضرت خاقان سعید مشرف گردید و پرتو آفتاب دولت
مصرع
بر چهره روزگار او تافت
و منتصف همین ماه امیر جهانشاه بن «173» امیر قرایوسف به بارگاه سلاطین پناه آمد و به عنایت و اعزاز مفتخر و سرافراز گشت و امیر فرخ‌زاد برادر امیر خلیل اللّه به اردوی همایون آمده سعات ملازمت حضرت اعلی دریافت.
و درین سال، چهارم ماه شوال، میرزا سلطان ابراهیم كه فرمانفرمای ملك فارس و دارای مملكت شیراز بود، از دار فنا به مأوای بقا رحلت نمود و آن شاهزاده به حسن مكارم اخلاق افسر مثال سرآمد سلاطین آفاق بود و به انواع عنایت و رعایت كه درباره اهل فضل فرمود به چوگان مكرمت گوی سبقت از میدان همگنان ربود و از غایت عنایت كه نسبت با این طایفه گرامی داشت خاطر دوربین او به معاونت این جماعت پیكر جان‌پرور چون كتاب ظفرنامه بر صفحه روزگار یادگار گذاشت* و الطف جهان و اشرف ایران، مولانا شرف الدین علی الیزدی را
______________________________
(171). محل وقوعش معلوم نشد كه كجاست.
(172). بر سر شاهراهی كه از زنجان به اردبیل رود (ر ك برای این موضوع به لیسترینج ص 224).
(173). برای مظفر الدین جهانشاه ر ك به زامباور ص 257. جلوس او بر تخت آذربایجان در سنه 841 واقع شد و وفاتش در سنه 872.
ص: 450
طاب ثراه به نوعی تربیت فرمود كه رشحات اقلام گوهر فروغ مولوی چنان دری جهان‌افروز به عالمیان نمود. «174»
بیت
آفتاب است آن كتاب شریف‌كاز فروغش جهان شود روشن حضرت خاقان سعید از حدوث واقعه جانسوز و حلول حادثه غم‌اندوز غمگین و اندوهناك شد و قبای صبر به دست بی‌طاقتی پاره‌پاره و چاك‌چاك گشت و آن حضرت به رسم تعزیت بنشست و امرای عظام به شرایط آش و طعام و ختمات كلام ملك علام قیام نمودند و صنادید ایران و توران چهل روز متصل به مجلس عزا حاضر شده طریق ملازمت مسلوك داشتند و روز چهلم آش بزرگ داده فرمان همایون صادر شد كه اكابر ایران و توران كه تغییر لباس كرده بودند همه را از جامه عزا بیرون آورده تشریفات پادشاهانه و خلعتهای خسروانه پوشانیدند و آن حضرت تخت فارس را به فرزند رشید او میرزا سلطان عبد اللّه كه در صغر سن بود ارزانی داشت و تمام اختیار و زمام اقتدار آن مملكت به كف كفایت و قبضه درایت شیخ محب الدّین «175» ابو الخیر بازگذاشت.
و هم در این ایام، شاه ارغونشاه بدخشانی كه از اعیان شاهان بدخشان بود و چون دولت و سعادت ملازمت اردوی همایون می‌نمود از وحشت‌آباد محنت و ملال به دار البقا ارتحال فرمود.
مصرع
همه را حال همین است و همین خواهد بود ______________________________
(174). ترجمه‌ش را لطائف‌نامه فخری (ص 50) هم دارد.
(175). ر ك به دولتشاه ص 410 حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 133. اما روضة الصفا (ج 6 ص 215) نجیب الدین دارد به‌جای محبّ الدین كه غالبا تصحیف است.
ص: 451
و امیر ناصر الدین «176» خاوند شاه بن امیر ارغونشاه برادر امیر جلال الدین فیروز شاه كه بعد از میرزا رستم بهادر حاكم اصفهان بود، نهم ماه رجب در قشلاق ری وفات یافت. نعش او را نقل هرات كرده در كوچه خیابان در گنبدی به غایت متكلف مدفون شد.
بیت
گر میر و گر وزیر و گر شاه و گر فقیرراهی است رفتنی و طریقی است ناگزیر و سیم ماه رمضان، شاهزاده جهان میرزا علاء الدوله را فرزندی به وجود آمد و به میرزا بایسنغر موسوم شد و طوی به عظمت كردند.
بیت
این است حال دهر چنین باشدش مرورگاهی است سوز و ماتم و گه لذّت حضور

شرح وبا و طاعون نعوذ باللّه منهما كه در دار السلطنه هرات و بلوكات واقع شد

دار السلطنه هرات به حسن صفات و لطف آب و هوا و سایر اسباب نشوونما از باقی بلدان جهان ممتاز و مستثنی است و در وسط اقلیم رابع قریب به مركز واقع است «177» و چنانچه از كتب قدما معلوم است هرگز در آن شهر وبا و طاعون و موت فجأة حادث نگشته، در این سال به ارادت حضرت ذو الجلال در شهر و بلوكات
______________________________
(176). به ظاهر وی همان است كه ذكرش بر صفحه 123 آمده است.
(177). [شرف الدین علی] یزدی (ج 1 ص 803) در حق خراسان گفته است كه در اقلیم رابع وسط معموره ربع‌مسكون واقع شده.
ص: 452
وبای عام و علت طاعون واقع شد چنانچه شرح آن از تحریر قلم و تحریر رقم بیرون است. در ماه جمادی الأخری و رجب این علت در شهر و بلوكات ظاهر شدن گرفت و چون خلایق هرگز مثل آن ندیده بودند و از پیشینیان نشنیده عاجز و متحیر ماندند و روز به روز مرض و علت زیادت می‌شد. ناگاه كسی را درد سر و تب سوزان می‌گرفت و دانه مقدار نخودی بیشتر یا كمتر بر اعضا پیدا می‌آمد و بعد از یك دو روز به جوار رحمت ایزدی می‌پیوست و بسیاری از صغار و كبار جلای وطن اختیار كرده به اطراف‌واكناف بیرون رفتند و بیشتر به سلامت بازآمدند و این علت در ماه شعبان و رمضان طغیان كرد و در شوال و ذی القعده به آن مرتبه رسید كه نقل كردند كه در شهر و بلوكات، یك روز ده هزار به این علت درگذشتند و العهدة علی الراوی و گویند یك روز در شهر شمردند چهار هزار و هفتصد تابوت از دروازها بیرون بردند غیر از آن كه حمالان بی‌تابوت برداشته‌اند و بسیار بر اولاغان بار كرده بیرون بردند و در مغاكها انداخته و خاك بر ایشان ریخته پنهان ساختند و همچنین در شهر به این نوع دفن كردند و در بلوكات این حالات هم به كثرت و هم به عدد زیادت از شهر بود و هرمبالغه كه قلم و زبان در وصف آن واقعه ادا نماید، عاقبت كار به عجز و قصور معترف آید، اولی آن است كه ذكر جمعی مشاهیر كه به این علت جهان را وداع كردند گفته شود:
جناب ولایت‌مآب ارشاد انتساب، شیخ زین الملة و الدّین «178» الخوافی قدس سره دوم ماه شوال، به سرای قربت و وصال ارتحال نمود و جناب شیخ جهت تسكین وبا دعا فرمود و فایده‌ای بر آن مترتّب نبود و آن‌جناب را در قریه مالان مدفن ساختند و باز جمعی درویشان به آن مقام راضی نشده نعش غفران‌مآب را به درویش‌آباد كه ساخته شیخ بود نقل كردند و خاطر بعضی نیز آن‌جا نكشیده قالب
______________________________
(178). نسخه: قطب الدین- وی مذكور است بر صفحه بعد، نیز ر ك به نفحات ص 569 و حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 146.
ص: 453
آن‌جناب در شمال شهر در جانب جنوب عیدگاه مدفون شد و جناب وزارت‌مآب، دستور اعاظم الوزراء، خواجه غیاث الدین پیراحمد الخوافی بر سر آن مزار فایض الأنوار عمارت عالی ساخت و مزارع و مستغلات وقف فرمود، تقبل اللّه تعالی منه.
و جناب اقضی القضاة فی الأسلام، قاضی صدر الدین محمد بن «179» قاضی قطب الدّین عبد اللّه بن «180» قاضی جلال الدین محمود الأمامی ششم شوال انتقال نمود و در مزار گازرگاه مدفن یافت.
و مولانای اعظم قدوة الفضلا، مولانا ضیاء الدین نور اللّه الخوارزمی «181» خطیب و امام جامع هرات و عالم نحریر و صاحب تقریر و تحریر هم در این ماه وفات یافته در گازرگاه مدفون شد.
و جناب شیخ الأسلام الاعظم، مولانازاده شمس الدین «182» محمد بن الأمام الهمام، صاحب المصنّفات الكبیرة و المؤلفات الكثیرة مولانا سعد الدین التفتازانی هشتم ذی القعده به سرای جاودانی فرمود و به گازرگاه دفن كردند.
و مولانازاده اعظم نظام الدین احمد بن المولی المرحوم حاوی اصناف العلوم، مولانا برهان عطاء اللّه الخوارزمی الرازی اواسط ذیقعده رحلت نمود و در جوار مزار امام فخر الدین الرازی مدفون شد و برادر هنرپرور او جامع الكمالات مولانا اصیل الدین تاج الأئمه هم در این ماه فوت شد و نزدیك برادر به خاك سپردند.
مصرع
دوست بر دوست رفت و یار بر یار ______________________________
(179). ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 147.
(180). ترجمه‌اش را در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 89 دارد.
(181). حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 147.
(182). ترجمه‌اش را در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 88 دارد.
ص: 454
و مولانای اعظم جلال الدین القاینی «183» المحتسب كه واعظ متشرع بود و مردم را از بیرون رفتن منع عظیم می‌فرمود فوت شد و در قریه جغرتان كه مسكن او بود مدفون شد.
و مولانای اعظم شمس الدین محمد اوحد كه مدرس مدرسه سبز برامان و خطیب و امام مسجد جامع «184» بیرون بود نماند. و جناب قاضی‌زاده شیخ ابو سعید بن شیخ شمس الدین بن قاضی جلال الدین الأمامی «185» وفات یافت و در گازرگاه مدفون شد. و خواجه مجد الدین محمد برادر دستور اعظم خواجه غیاث الدین پیراحمد به دار بقا رفت. و مولانا شیخ الأسلام ركن الدین محمد بن شیخ الأسلام شهاب الدین الخیابانی به فردوس برین خرامید و در حظیره امام فخر الدین مدفون گشت.
و مولانای اعظم، جامع الفضایل، مولانا كمال الدین حسین بن اسد وفات یافته در گازرگاه نزدیك مزار بزرگوار شیخ عمو* مدفون شد.
و خواجه عبد القادر گوینده «186» كه در انواع فضایل صاحب نصاب كامل بود قاری و شاعر و خطاط و در علم موسیقی و الحان و اوتار سرآمد ادوار و در نقش و عمل بی‌بدل به راه اجل رفت و گویند در زمان سلطان احمد بغدادی، خواجه رضوانشاه «187» از نظایر و اشباه در فن موسیقی ممتاز بود و خواجه عبد القادر در نوجوان در این فن شروع می‌نمود و خواجه رضوانشاه نوبتی ساخته بود مشتمل بر دوازده مقام و بیست و چهار شعبه و باقی اصول و فروع و سایر نغمات و نقرات كه در آن باب در
______________________________
(183). وی مذكور است در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 147. مدرسه‌اش مذكور است در لطایف‌نامه فخری ص 258. به قول صاحب حبیب السیر این مدرسه در جانب جنوب مسجد جامع هرات بود مشهور به مدرسه پیش برد.
(184). حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 147: جامع مهد علیا گوهرشاد آغا.
(185). حبیب السیر (همانجا): برادرزاده قاضی قطب الدین عبد اللّه.
(186). برای شرح احوالش ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 147 و دولتشاه به ذریعه فهرست اسماء الرجال در آخر آن كتاب.
(187). خلف خواجه زكی تبریزی. برای وی ر ك به دانشمندان آذربایجان ص 160.
ص: 455
حساب آید و به آن نوبت مرتب مفاخرت می‌نمود. خواجه عبد القادر دعوی كرد كه سی روز هرروز یك نوبت سازد، ماه رمضان نزدیك بود. سلطان فرمود كه شعر عربی و نظم فارسی ندمای مجلس اختیار كنند و هرروز نوبتی ساخته به عرض رساند و خواجه سی روز رمضان هرروز یك نوبت مرتب و مكمل به عرض رسانیده روز آخر هرسی نوبت را به ترتیب گذرانید و تمام مهره فن به تخصیص خواجه رضوانشاه را متحیّر گردانید و سلطان درباره او احسان فراوان فرمود و همه وقت او را به «یار عزیز» خطاب می‌نمود. فی الجمله خواجه عبد القادر نیز
بیت
دمی چند بشمرد و ناچیز شدبه خنده فلك گفت او نیز شد القصّه چون اخبار خرابی شهر هرات و بلوكات و شرح وبا و طاعون و عدد موتی كه زیادت از چند و چون بود به اردوی همایون رسید، حضرت خاقان سعید از جهت خرابی ولایت و فوت رعیت به تخصیص موت اكابر به غایت ملول خاطر شد و حكم فرمود كه مكاتبات كه از جانب خراسان آید هیچ آفریده نگشاید تا موجب تفرقه خاطر نشود و همچنان سربسته به حضرت آرند و به معتمدان حضرت سپارند و بر آن موجب عمل نمودند.
و در یورت قشلاق، خبر وفات مرتضای اعظم، مجمع الفضایل و الحكم، امیر سید نور الدین محمد بن الأمیر الكبیر صاحب التصانیف المشهورة، امیر سید شریف الدین علی الجرجانی «188» طاب ثراهما از جانب شیراز رسید. حضرت خاقان سعید تمام مناصب و سیورغال و مسلمیات مرتضای مرحوم را به اسامی نامی اولاد گرامی جناب مرتضوی امضا و اجرا فرمود و امیر مظفر الدین الیاس خواجه «189»
______________________________
(188). ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 147.
(189). نسخه: ولد امیر شیخعلی بهادر.
ص: 456
كه به سبب ضعف در قصبه رادكان كه سیورغال او بود توقف نموده بود از عالم فانی به سرای جاودانی در ماه صفر سفر كرد و آن حضرت رادكان را به امیر سید یوسف ولد امیر سید خواجه عنایت فرمود و همه عمر در قبضه تصرف و اختیار او بود و از پادشاهان كسی در آن محقر قصبه با او مضایقه ننمود.

عزیمت موكب ظفرنشان از یورت قشلاق به طرف مملكت آذربایجان‌

اول بهار كه فرمانفرمای لیل و نهار آفتاب عالمتاب را به خانه شرف او فرستاد و لشكر سرما از طلیعه سپاه ربیع پشت به هزیمت داد و قوای طبیعی به اقبال اعتدال ربیعی در جولان آمد و ابر نیسان گلغداران باغ و بستان را به درهای شاهوار و لآلی آبدار زینت و آرایش بخشید، حضرت خاقان آفاق از یورت قشلاق نهضت فرمود و منازل و مراحل به آهستگی می‌پیمود.
مصرع
همی رفت با هوش و رای و درنگ
و هرچند روز به مساعدت بخت فیروز در منزل مناسب توقف می‌نمود و از قزوین و سلطانیه و زنجان گذشته به مرغزار اوجان «190» فرود آمد و اكابر اطراف و صنادید اكناف به سعادت ملازمت مشرف شدند و سادات و قضات و اكابر و اشراف دار الملك تبریز شرایط استقبال به‌جای آوردند و عواطف پادشاهانه و مراحم خسروانه همه را نوازش فرمود و پادشاه عالم‌پناه تابستان و تیرماه در مستقر سلطنت آذربایجان گذرانید و طنطنه لشكر ظفرنشان به اطراف جهان و مسامع عالمیان رسانید و تمام سرداران آن مملكت به طوع و رغبت ملازم اردوی همایون بودند و از مقتضی فرمان عالم‌ستان تجاوز نمی‌نمودند و قواعد فتنه و فساد از بنیاد برافتاد و
______________________________
(190). ده فرسخ از تبریز، میان آن و میانج (لیسترینج ص 163).
ص: 457
آفتاب عدل و داد اطراف آن مملكت را بار دیگر فروغ و روشنی داد و سكه و خطبه در مجموع بلاد آذربایجان به نام سلطان ممالك‌ستان طراوتی تازه یافت و بلندآوازه شد و احوال عالم بر قاعده درست و طریقه راست مضبوط و مسلم گشت.
بیت
یافت عالم ز آفتاب لمعه تیغش قراروز فروغ گوهر عدلش جهانی انتظام

وقایع سنه تسع و ثلاثین* ذكر قشلاق فرمودن خاقان ظفرنشان در قراباغ اران‌

در این سال، غره محرم الحرام كه مملكت آذربایجان در سلك تسخیر انتظام داشت، امیر بایزید آینلو كه از اعیان امرای تركمان بود به درگاه عالم‌پناه التجا نمود و به وسیله امرای عظام شرف دستبوس یافته سر افتخار به اوج ثریا رسانید و پیشكشهای لایق و تحفه‌های موافق گذرانید و حضرت خاقان سعید او را نیك دید و احوال پرسید و عنایت پادشاهانه شامل حامل او گردید.
و هم در این اثنا، امیرزاده شاه علی «191» ولد امیرزاده شاه محمد بن امیر قرایوسف از عم خود امیر اسپند فرار نموده به اردوی همایون آمد و به عواطف خسروانه سرافراز شد.
و در آن زمان كه خاقان جهان‌ستان از قشلاق ری نهضت نمود، شاهزاده عالمیان میرزا محمد جوكی بهادر به رسم ایلغار در قفای امیر اسكندر عزیمت نمود و هرجا آوازه امیر اسكندر شنید سمند جهان‌پیمایش به سرعت باد آن‌جا رسید و تا ولایت ارزنجان «192» عنان بازنكشید و در مملكت ارزنجان كه ولایت امیر قراعثمان
______________________________
(191). ر ك به شجره نسب قراقویونلوها در زمباور ص 257.
(192). ارزنجان تقریبا دو صد میل است از ارزن الروم بر كنار شمالی رود فرات (لیسترینج ص 118).
ص: 458
است، میل استجمام «193» نموده چند روزی از كوفت راه برآسود و امیر قراعثمان درخور چنان مهمان خدمات شایسته به جا آورد و پیشكشهای پادشاهانه كشید و از آن زمان كه موكب ظفرنشان حضرت صاحبقران به مملكت آذربایجان رسید تا وقتی كه آفتاب سلطنت حضرت خاقان سعید در آن ملك طالع گردید، همیشه امیر قراعثمان در مقام اخلاص و انقیاد می‌بود و هرگز از طریق ایلی و متابعت تجاوز ننمود و در این ولا نسبت به امیرزاده محمد جوكی بهادر انواع خدمات به تقدیم رسانید. میرزا محمد جوكی را با خدمت امیر میل قربت و قرابت و عزم وصلت و الفت از خاطر خطیر سر برزد و صبیه‌ای كه در ستر عفت و پرده عصمت بود خواستاری نمود و امیر قراعثمان آن سعادت را فوزی عظیم دانسته به رغبت تمام قبول فرمود و بزمی خسروانه و جشنی پادشاهانه آراسته به آیین دین نبوی و قوانین شرع مصطفوی دوازدهم ربیع الأول در شهر ارزنجان عقد نكاح واقع شد و شرح آن وصلت چون حضرت اعلی معلوم فرمود، میرزا محمد جوكی را تحسین بسیار نمود.
و چون امیر اسكندر از بیم تیغ ظفرپیكر میرزا محمد جوكی به نوعی فرار نمود كه از احوال او در اطراف آن ملك اثر و خبر پیدا نبود، فرمان همایون نافذ شد كه شاهزاده به اردوی اعلی معاودت نماید و شاهزاده به موجب فرموده به اردوی اعلی شتافت و به شرف دستبوس آن حضرت استسعاد یافت و مقارن وصول شاهزاده، حضرت اعلی عنان كمیت جهان‌پیما به صوب قراباغ اران تافت و موكب خاقانی بیستم ربیع الثانی در قراباغ به موضع پره «194» كرش به عزم قشلاق نزول اجلال فرمود و ملوك و امرا كه از اطراف ممالك به اردوی همایون آمده بودند همه را عنایت فرمود و امیر نصرة الدین خلیل اللّه «195» به شروان رفت و امیر علی ایناق عازم شكی شد و امیر
______________________________
(193). به معنی ماندگی افكندن [- رفع خستگی] و پر آب شدن چاه است (ر ك به فرهنگ آنندراج.)
(194). این موضع مذكور نیست در نزهة القلوب. اما برای مسافت طریق به قراباغ اران ر ك به ص 181 در همان كتاب.
(195). یعنی امیر خلیل اللّه بن شیخ ابراهیم شوهر بنت میرزا ابا بكر. برای نسب‌نامه او، ر ك به زمباور ص 183.
ص: 459
بایزید بسطام به موغان و امیر اسپهبد به تالش «196» بازگشتند و آن حضرت به اطراف عالم ایلچیان سخندان فرستاده و شكر مواهب الهی و ازدیاد اسباب پادشاهی به مقتضی لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ «197» ادا نمود و جناب هدایت‌انتساب، شیخ نور الدین محمد بن المرحوم شیخ مرشد الدین جنید كازرونی را كه در آن ولا مال ولایت هرموز را به قراباغ آورده بود، به رسالت مملكت روم پیش سلطان «198» مراد فرستاد و پیغام داد كه: عنایت حق تعالی ما را مملكت وسیع ارزانی داشت و رایت سلطنت ما را تا ذروه سپهر برین برافراشت و امیر اسكندر تركمان هرچندگاه ناگاه به حدود ولایت محروسه درمی‌آید و بنیاد فتنه و فساد و خرابی و بیداد می‌كند و هرگاه سپاه منصور قصد او كرد تاب مقاومت نیاورده فرار می‌نماید. اكنون اگر ناگاه به آن‌طرف آید او را راه نداده به دست آورند و بند كرده به درگاه عالم‌پناه فرستند. «199» و جناب شیخ به موجب فرموده عزیمت نمود.
و در این اثنا، از طرف مملكت خوارزم ایلچی رسید و به عرض رسانید كه ابو الخیر اغلان «200» ناگهان از جانب دشت به نواحی خوارزم آمد و امیرزاده سلطان ابراهیم ولد امیر شاهملك را مجال جدال نبوده به راه فرار بیرون رفت و رعیت عاجز گشته شهر تسلیم نمودند و آن بی‌باكان بی‌رحم تمام ولایت و شهر خوارزم را زیر و زبر گردانیده باز به راه بی‌راه و طریق دشت بازگشتند.
حضرت خاقان سعید سابقا مولانا محمد دشتی را به رسالت جانب گرجستان فرستاده بود و به تصدیق طریق تحقیق پیغام داده و حاكم آن مملكت الكسندر
______________________________
(196). تالش به شش فرسنگ است از اردبیل (نزهة القلوب 180).
(197). سورة ابراهیم 14.
(198). یعنی سلطان مراد ثانی بن محمد اول كه از 824 تا 847 فرمانروا بود.
(199). مكتوبی به این مضمون در منشآت السلاطین ندارد. شاید كه این پیغام شفاهی بوده باشد.
(200). به ظاهر مراد از ابو الخیر بن دولت شیخ ازبك مؤسس خانواده شیبانی است كه از 832 تا 873 فرمانروایی كرد.
ص: 460
خدمت مولوی را خدمات شایسته نمود و باج و خراج قبول فرمود و مبلغی خطیر در صحبت پسر بزرگتر خود دیمدرنام «201» به اردوی فلك احتشام روان داشت و امرای عظام پیشكش او را به عرض رسانیده شرف قبول یافت و فرمان همایون صادر شد كه دیمدر در اردوی اعلی توقف نماید تا جمعی مسلمانان كه در ولایت گرجستان اسیرند به مملكت اسلام بازآیند و بدین مهم حمزه بن محمد فضل اللّه نامزد ولایت گرجستان شد و اسیران مسلمانان بازآمده و دیمدر عنایت و رعایت یافته به ولایت خود بازرفت.
و چون ایام زمستان به انجام آمد و مهمات آن مملكت برحسب ارادت سرانجام یافت و امیر اسكندر تركمان در اطراف عالم سرگشته و سرگردان دست عجز در دامن فرار زده بود و از بیم شمشیر آبدار آتش پای گشته بساط خاك باد كردار می‌پیمود و حضرت خاقان سعید شكر نعمای الهی به‌جای آورده به رسوم حمد و ثنا قیام نمود و زبان خضوع و خشوع به سپاس بی‌قیاس گشوده عزم معاودت جزم فرمود و پانزدهم شوال به سعادت و اقبال از قراباغ ارّان به صوب اوجان روان شد. پیشتر به موجب فرموده بر آب ارس پل بسته بودند. لشكرهای جهان از آن آب بی‌پایان عبور نمودند.
و در این سال، هشتم ماه، خواجه غیاث الدین سیدی احمد شیرازی «202» كه به مكارم اخلاق و تربیت افاضل آفاق موصوف و معروف و به سخا و كرم و ایثار دینار و درم در جهان مشهور و در السنه و افواه مذكور بود و در دیوان اعلی منصب وزارت داشت وفات یافت و نام نیكو به واسطه خصائل خوب و شمایل مرغوب مؤبد و مخلّد گذاشت و ذكر جمیل كه عاقلان آن را عمر ثانی خوانند و كاملان حیات جاودانی دانند بر اوراق روزگار و صحایف لیل و نهار از او یادگار ماند و خلف صدق
______________________________
(201). یعنی‌DimitriپسرAlexanderlر ك به‌Stokvisج 1 ص 80.
(202). برای خواجه شمس الدین محمد ر ك به دستور الوزراء ص 367.
ص: 461
و فرزند دولتمند او جناب وزارت‌مآب خواجه شمس الدین محمد كه سرآمد وزرای زمان و دستور امرای دوران است نعش فائض الأنوار پدر بزرگوار به هرات نقل كرده در مزار خواجه احمد ابو الولید قدس سره مدفون شد و جناب خواجه شمس الدین محمد چنانچه از پدر نامدار مشاهده نمود در رعایت اهل فضل و دانش افزود.
مصرع
به یادگار بمانی كه بوی او داری
و چون خبر وفات خواجه سیدی احمد به خراسان رسید، جناب صاحب اعظم مولانا فصیح الدین الخوافی «203» كه مدتی در دیوان حضرت اعلی بود و چندگاه در دیوان میرزا بایسنغر به امر وزارت قیام نمود و در آرزوی منصب وزارت مرغ روحش به بال خیال طیران نموده متوجه اردوی اعلی شد و چون به ولایت ساری رسید نوكر میرزا علاء الدوله به طلب او آمده بود او را مقید ساخته به‌طرف هرات بازگردانید.
و حضرت خاقان سعید سلطنت مملكت آذربایجان را به جانب امیر جهانشاه بن امیر قرایوسف تفویض فرموده نشان همایون به مهر آل تمغا ارزانی داشت و زمام حل و عقد و عنان قبض و بسط آن ولایت را به كمال كیاست و سیاست و حسن فراست و حماست او بازگذاشت و امیر جهانشاه طویهای پادشاهانه مرتّب داشته پیشكش بسیار به موقف عرض رسانید و آن حضرت امیر جهانشاه و نوكران او را به تشریفات و اسب و زین و زر و كلاه و كمر و چهار قب طلادوز معظّم و مكرّم گردانید و او را به عدل و داد و تعمیر دیار و بلاد و توقیر عباد و عباد امر فرمود و از جور و ظلم تحذیر و تنفیر نمود و موكب ظفرنشان از مملكت آذربایجان به صوب ولایت خراسان روان شد.
______________________________
(203). مذكور در دستور الوزراء ص 357.
ص: 462