گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
وقایع سنه اربعین و ثمانمائه ذكر معاودت خاقان ممالك‌ستان از یورش سیوم آذربایجان‌





اشاره

حضرت خاقان سعید، در اوایل این سال، به سعادت و اقبال، طنطنه كوس معاودت در گنبد گردون انداخت و رایت آفتاب پیكر و لوای فتح و ظفر به جانب خراسان برافراخت و آوازه بازآمدن موكب نصرت‌نشان از یورش سیم آذربایجان به مسامع جهانیان رسید و عنایت ربانی و تأیید آسمانی كه در همه حال قرین روزگار فرخنده آثار است بر عالمیان واضح گردید و شاهزادگان اجازت یافته عنان دولت و سعادت به سوی دار السلطنه هرات تافتند. میرزا علاء الدوله به رسم ایلغار سوار شد بر اسبی آب‌سیر خاك‌پیمای آتش‌حدت بادسرعت غضنفررگ آهوتك.
بیت
خوب‌چهره ضخم‌هیكل سخت‌سم بالیده‌ساق‌آخته‌سر پهن‌سینه تیزگوش آگنده‌ران و به دوازده شبانروز به هرات رسید و میرزا محمد جوكی متعاقب آمد و آن حضرت به هرشهر و ولایت منزل و مقام ساخته و مهمات و مصالح ممالك پرداخته امرا و سرداران ولایات را اجازت فرمود تا در كمال اقبال و كامرانی، دوم ماه ربیع الثانی، در دار السلطنه هرات فرود آمد و در آن زمان كه موكب ظفرنشان به جانب مملكت آذربایجان نهضت نمود، به حسب اتفاق دوم ماه ربیع الثانی بود چنانچه آن یورش همایون به مدت دو سال واقع شد. اكابر و اعیان خراسان خاصه مقیمان شهر هرات، غایت نشاط و انبساط به ظهور آورده مراسم نیاز و نثار به تقدیم رسانیدند و دولت پای‌بوس كه سبب سرافرازی همان تواند بود دریافتند و چون آن حضرت در مستقر سلطنت مقام و آرام فرمود، خسروان ربع‌مسكون به زمین‌بوس
ص: 463
درگاه آسمان‌پناه از مفاخرت می‌نمودند و پادشاهان بحر و بر از مهابت شمشیر آبدار او زمین كردار،
مصرع
سپر بر روی آب افكنده بودند
از حسن عدل او باد صبا را كه گره‌گشایی غنچه عادت اوست بردن نسیم گل از صحن چمن میسر نمی‌شد و شیر ژیان كه خوردن دل آهوان سیرت جبلت اوست سوگند به جان ایشان می‌خورد. باز اگر در عهد عدل او بیمار گشتی از غایت خوف آرزوی تیهو در خاطر او نگذشتی و عقاب اگر از آتش جوع سینه‌اش كباب شدی چشم طمع بر امید طعمه به سوی صعوه باز نكردی. حركات دوایر افلاك مطابق خطرات خاطر جهانگشای او و آثار سعادت مشتری به مدد عقل كامل عالم‌آرای او بود.
و در این سال، ماه رمضان، امیر علاء الدین علی سلطان ولد امیر جلال الدین فیروز شاه كه در دیوان میرزا محمد جوكی امیر الأمرا بود از دار غرور به سرای سرور انتقال نمود و جناب مرحوم بسیار نیكو شعار و پاكیزه روزگار بود و به صدق نیت و حسن عقیدت میل صحبت اهل اللّه و ارباب انتباه می‌نمود. امیر فیروز شاه را فراق فرزند ارجمند بسیار دشوار آمد و حضرت خاقان سعید به وثاق امیرزاده آمده امیر فیروز شاه را تعزیت رسانید و قلق و اندوه را كه در ضمیر امیر جایگیر شده بود به لطف پرسش پادشاهانه نابود گردانید.
و چون ماه رمضان به خیر و سعادت به پایان آمد و هلال فرخنده‌فال عید از افق بخت سعید جمال جهان‌آرا به عالمیان نمود، آن حضرت صباح عید به طالع فرخ و بخت همایون و آیین جمشید و یوسون فریدون عازم عیدگاه شد و صدای نقاره عید از درگاه پادشاه سعید به اوج آسمان برآمد و ماه رایت سعادت‌نشان از ایوان كیوان گذشت و آن حضرت به ادای صلوة عید و آداب آن‌وقت سعید قیام نمود و با كمال عظمت به مستقر سلطنت بازآمد و ملوك اطراف و اشراف اكناف بر درگاه عالم‌پناه
ص: 464
حاضر آمده هركس مناسب مرتبه و نام در مقام خود آرام گرفت و طوی بزرگ برای جشن عید مرتب ساخته بودند. خوانسالاران به ترتیب تمام كشیدند و جهانیان از مائده انعام و فایده اكرام حظ اوفر و نصیب اوفی یافتند و اكابر ایام و صنادید انام و مجموع خواص و عوام از بخشش دست سخا پرورش بهره‌مند و محظوظ شدند تا دست درربارش به‌سان ابر نیسان در فضای جهان باران گشت و دریای محیط از حیای آن سرتاپا آب شد و تا بحر بیكران بخشش دل گوهر بخشش در تموج آمد. ابر مطیر از غیرت آن آب از چشمها بر روی زمین روان گردید.
قطعه
ز جود اوست كه هرقطره‌ای ز فیض سحاب‌همی شود گهر آبدار در نیسان
به موضعی كه رسد آفتاب احسانش‌زمین او همه زر گردد و گیا مرجان
شگفت نیست كه از بهر شكر نعمت اوبه‌جای سبزه از این پس دمد به خاك زبان مطلع سعدین و مجمع بحرین ج‌3 464 ذكر آمدن والی هرموز به درگاه سلاطین‌پناه ..... ص : 464

ذكر آمدن والی هرموز به درگاه سلاطین‌پناه‌

والی هرموز پادشاه سیف الدین «204» كه در سواحل دریای عمان و حدود جزیرة عرب و نواحی هندوستان و سایر بلاد و دیار بحر و بر در سلك طرفداران معظم انتظام داشت و به آیین كسری و جم و باقی ملوك عجم چتر و علم برافراشت، به واسطه مخالفت ملك فخر الدین توران شاه كه برادر كهتر او بود و رعیت و ولایت میل جانب او نمود، پادشاه سیف الدین در آن ملك مجال توقف محال دانسته روی امید به
______________________________
(204). به قول زامباور (ص 260) پادشاه سیف الدین از 839 تا 840 فرمانروا بود.
ص: 465
درگاه سلاطین‌پناه آورد و بیست و ششم شوال به دار السلطنه هرات رسید.
و بیان این سخن آن است كه پادشاه سیف الدین در آن ولایت اساس سلطنتی بنیاد نهاد كه از آباء و اجداد او كسی مثل آن نشان نداد و رعیت آن مملكت طاقت آن عظمت نیاورده روی اطاعت به خدمت ملك تورانشاه آوردند.
و پادشاه سیف الدین پدر خود ملك قطب الدین را از حكومت خلع كرده در جزیره كشم «205» و برخت* محبوس داشته بود و ملك تورانشاه بیگاه و گاه و شام و سحر ملازمت پدر می‌نمود و در آن اثنا به دلالت و ارشاد پدر یا به فروغ رای انور عزم مخالفت برادر جزم كرد و در كشتی نشسته به طرف شهر قلهات بیرون رفت و به معاونت و مدد سر خیلان اعراب و مقدمان قبایل بادیه لشكری عظیم جمع آورده قصد سریر سلطنت هرموز كرد و تمام بهادران و دلاوران آن بلاد و دیار از سرحد جلفار «206» تا قطیف و بحرین در طول فزون از صد فرسنگ و در عرض سی فرسنگ از دو طرف دریا در حركت آمدند و تمام آن سپاه رزم‌خواه به مدد ملك تورانشاه روان شدند و پادشاه سیف الدین مضطرب و حیران و سرگردان گشت و چاره جز آن ندانست كه راه فرار اختیار كند و با عقود جواهر و لآلی و نفایس مرصّعات متلالی و نقود و طلای بسیار و ظرایف و طرایف و اسلحه و اقمشه بی‌شمار و اسبان راهوار و استران قطار قطار از هرموز بیرون آمد و راه دار السلطنه هرات كه پناه اهل عالم و امیدگاه پادشاهان معظم است پیش‌گرفت.
بیت
رهی پیشش آمد كه از سختی آن‌بینداختی پنجه شیر محارب «207» و ملك فخر الدین تورانشاه را بی‌مانع و مزاحم سریر سلطنت هرموز و هفت
______________________________
(205). برای كشم ر ك به لیسترینج ص 261 و لاكهارت مقابل ص 106.
(206). جلفار بلد بعمان (معجم البلدان ج 2 ص 104).
(207). دیوان سلمان ساوجی طبع بمبئی ص 26.
ص: 466
قلعه «208» و تمام ولایات برا و بحرا غورا و نجدا سهلا و جبلا در قبضه اقتدار قرار یافت.
و پادشاه سیف الدین به درگاه سلطان السلاطین رسیده در آن زمان كه به باغ زاغان درآمد، اطراف باغ را برای سنت ختان شاهزاده عالمیان عبد اللطیف آراسته بودند و انواع چهار طاقها به دقت صنعت و كمال حذاقت ماهران هنرپیشه صایب اندیشه چنان متكلف ترتیب نمودند كه عقل دوربین در تزیین آن آیین چشمها بازمانده حیران شده بود و روزی كه پسین‌گاه پادشاه سیف الدین را به باغ زاغان درآوردند و مغنیان و مطربان لطافت آواز نغمات دلنواز و نقرات موزون تا اوج گردون برآوردند. پادشاه سیف الدّین مسافتی تمام در میان چهار طاقها رفته هیچ طرف نگاه نكرد و متوجه میان دو گوش اسب خود بود و اصلا به جانب دیگر التفات ننمود و چون به پایه سریر اعلی رسید و چند جا زانو زده زمین خدمت بوسید، حضرت خاقان سعید او را در آغوش مرحمت كشید و احوال پرسید و در سلك جوجینان «209» كه در بارگاه اعلی رخصت جلوس داشتند منتظم شد و در آن مجلس طبقهای ساچق و نثار مشحون به جواهر آبدار و لآلی شاهوار و تنگه سرخ و سفید بسیار درآوردند و پیش بزرگان و جوجینان نهاده هركس طبق خود برداشت و پادشاه سیف الدین، به طرف طبقی كه پیش او بود ندید و نابود انگاشت و آن حضرت جناب شیخ نور الدین مرشدی را كه در آن زودی از رسالت جانب روم معاودت نموده بود اشارت فرمود كه طبق پادشاه سیف الدین را برداشت و خدمت شیخ چند كرت به رسم رسالت به ولایت هرموز رفته بود و نسبت با پادشاه گستاخانه انبساط می‌نمود. طبق را از پیش او درربود و هنوز قوت طامعه در حركت بود.
______________________________
(208). مراد از قلعه تنگ زندان، كوشك، حصار شامیل، قلعه مینا، قلعه منوجان، ترزك و تازیان (ر ك یزدی ج 1 ص 810) قلعه مینا (به ظاهر میناب) ر ك برای تصویر این قلعه و برای احوال میناب به اشتاین مقابل ص 122 و به ص 128 به بعد.
(209). جوجی به معنی مهمان نو وارد است در مغولی (ر ك به اللغات النوائیة).
ص: 467
مصرع
هل من مزید می‌زدند از بهر باقیات
و پادشاه سیف الدین را به مقام مناسب فرود آورده علفه و علوفه و مایحتاج مقرر و معیّن شد و مجموع پادشاهزادگان و سایر امرا و باقی وزرای پادشاه سیف الدین را طویهای درخور و تحفه‌های لایق دادند و هرچه مناسب قدر و مرتبه او تواند بود به وثاق او فرستادند و او هفته یك دو نوبت مجلس اعلی آمده و شیلان خورده به وثاق خود می‌رفت. بعد از چندگاه امیر علاء الدین علیكه كوكلتاش و امیر جلال الدین فیروز شاه سخن او را و استدعای لشكر كه می‌نمود به موقف عرض رسانیدند و آن حضرت عنایت و مرحمت فرموده طبل و علم و خیل و حشم ارزانی داشت و فرمان جهان‌مطاع شرف نفاذ یافت كه لشكرهای فارس و عراق متوجه ولایت هرموز شوند و ابتدا اقلاع هفتگانه بیرون را در قبضه تسخیر آورند و جزیره جرون را از ملك تورانشاه انتزاع نمایند و امثله و احكام به جانب ممالك فارس و عراق ارسال نموده آمد و پادشاه سیف الدین را به فنون انعام و صفوف اكرام و تشریفات خاص اختصاص فرمود و تمام نوكران او را رعایت تمام نمود و هفتم ذی الحجة الحرام خرّم و شادكام اجازت یافت.
مصرع
در غایت خوشدلی عزیمت فرمود
و ملك تورانشاه چون از این حال آگاه شد اختلال عظیم به حال او راه یافت. نفایس دریابار و نقود و جواهر بسیار به رسم خدمت به اطراف مملكت فارس و عراق فرستاد و سرداران آن ولایات را به خدمات شایسته و سخنان دانسته تسكین داد و ایلچیان كاردان با تحفه‌های فراوان به درگاه عالم‌پناه روان ساخت و اظهار نیكو بندگی، به عبارتی هرچه تمامتر و خوبتر به محل عرض رسانید.
مصرع
گر عمر بود همه به عرض تو رسد
ان شاء اللّه تعالی.
ص: 468

وقایع سنه احدی و اربعین* ذكر تربیت فرمودن امیر شیخ حاجی ولد امیر حسن جاندار*

اشاره

امیر حسن جاندار از امرای كبار حضرت صاحبقران نامدار بود و در زمان آن حضرت كمال شجاعت و مردانگی و غایت جلادت و فرزانگی در معارك و مهالك به ظهور آورده بود و در ابتدای سلطنت حضرت خاقان سعید، او و فرزندانش امیر یوسف جلیل و امیر شیخ حاجی در سلك امرای عظام انتظام داشتند و در فتنه امیر جهان ملك همانا صورت غدری بر لوح خاطر نگاشتند و بدین سبب از خراسان جلای وطن به طریق فرار اختیار كردند و در عراق و فارس به خدمت میرزا اسكندر پیوستند و چندگاه ملازم بوده عازم بیت اللّه شدند و شرف آن مواضع متبركه دریافته از حجاز باز آهنگ راه عراق كردند و در اصفهان به میرزا اسكندر ملحق شدند و در وقتی كه موكب ظفرنشان از قشلاق مازندران به جانب اصفهان روان شد، امرای میرزا اسكندر از او برگشتند و در ساوه امیر یوسف جلیل را گرفته به درگاه جهان‌پناه آمدند و آن حضرت جرایم او و برادر او امیر شیخ حاجی را عفو فرمود و قشون و تومان به ضبط و كاردانی ایشان رجوع نمود چنانچه در وقایع سنه سبع عشر و ثمانمایه شرح این سخن مسطور است.
در این سال احدی و اربعین عنایت آن حضرت شامل احوال امیر شیخ حاجی شده امارت دیوان شاهزاده عالمیان میرزا علاء الدوله را به او ارزانی داشت و زمام حل و عقد امور و تدبیر مصالح جمهور به عهده كاردانی او باز گذاشت و صلاح ملك و مال به اقتضای رای صوابنمای او بازبست و امیر مبارز الدین شیخ حاجی هژدهم ماه صفر در دیوان نشست.
و در این سال، امیر شیخ لقمان برلاس كه در دیوان تواچی امیر الأمرا بود و با حضرت خاقان سعید شرف قربت و نسبت قرابت داشت جهان فانی را بازگذاشت و
ص: 469
آن حضرت موچه و منصب او را به فرزند شایسته او امیر پیر لقمان عنایت فرمود راه و رسم او را در جمیع مهمات به حسن رای او مفوض نمود.
و امیر ملك حسین كه باشلیغ «210» یساولان بود و بر درگاه جهان‌پناه تقرب و اعتبار تمام داشت، جهان را به حسرت و درد بازگذاشت و آن حضرت امیر فرخ حسین ولد او را به‌جای او تعیین نمود و امیر پیر لقمان و امیر فرخ حسین را از لباس عزا بیرون آورده جامه‌های فاخر عنایت فرمود و بیست و دوم ربیع الأول امیر پیر لقمان در دیوان لشكر به امارت مقرر شده مهر زد.
در ماه جمادی الأولی امیر بابا مسعود بن امیر بابا محمود بن امیر خواجه راستی به‌جای راستان رفت. و این بابا مسعود در آن زمان كه حضرت خاقان سعید در یورش سیم آذربایجان بود كوتوالی حصار اختیار الدین تعلق به او داشت و او به غایت هتاك و بی‌باك بود و قصد زن و فرزند رعیت می‌نمود و میل به صحبت اوباش و رنود كرده بود و بی‌مبالغت زیادت ازوار «211» و هنجار خود معاش می‌كرد. گاهی از ارگ به پای حصار و بازار ملك آمده طبل و نقاره به آواز بلند می‌ساختند و او یك دو شبانروز در بازار آشكارا شراب خورده نقاره‌چیان پیوسته آن سازها می‌نواختند و گاهی به طنطنه و دبدبه هرچه تمامتر به كوچه خیابان و پل مالان عزیمت می‌نمود و انواع مناهی و بی‌راهی از او و كسان او واضح و لائح بود و حكام كه در هرات فرمان‌روان بودند از بیم امیر علیكه كه بابا مسعود قرابت او بود به منع و دفع او اشتغال نمی‌نمودند. القصه چون بابا مسعود فوت شد، آن حضرت كوتوالی قلعه و راه و رسم او را به برادر او موسی میرك عنایت فرمود و این موسی میرك به غایت چابك‌سوار و كماندار بود و روز عید در حضور حضرت خاقان سعید از دو طرف قبق می‌تاخت و تیر خوب می‌انداخت و بیشتر آن بود كه تیر او هردو نوبت به قبق می‌رسید و در تاختن و
______________________________
(210). به معنی رئیس، كماندر انچیف، لیدر.
(211). به معنی رسم و عادت (فرهنگ آنندراج).
ص: 470
انداختن كسی به گرد او نمی‌رسید.
و امیر یادگار شاه ارلات كه از امرای كبار به كمال عظمت و اقتدار اشتهار داشت و دولت مصاهرت میرزا علاء الدوله تاج افتخار و شرف روزگار او بود عالم فانی را وداع و بدرود فرمود و میرزا علاء الدوله رسم عزا و آش و اطعام و ختمات كلام ملك علام به‌جای آورد.
مصرع
روانش به مینو پر از نور باد

ذكر تأهل و كدخدایی میرزا سلطان مسعود بن میرزا سیورغتمش‌

حضرت خاقان سعید همیشه به ازدواج و امتزاج و التیام و انتظام اولاد كرام اهتمام تمام می‌فرمود و پیوسته اولاد امجاد را به امر تأهل و كدخدایی ترغیب می‌نمود، در این سال، میرزا مسعود بن میرزا سیورغتمش بن حضرت خاقان سعید خدر عصمت‌پناه عایشه بیگه صبیه میرزا بایسنغر را به آیین دین مبین و قوانین شرع متین در عقد نكاح آورد و مهد علیا گوهرشاد آغا كه بلقیس زمان و قیدافه دوران بود بزم بهشت آیین غیرت نگارخانه چین ترتیب و تزیین نمود و زهره سپهر سلطنت را بر سریر عزّت نشانده پرده از روی چون ماه تابان او گشادند و در نظر مشتری فلك سعادت به آرایشی هرچه خوبتر جلوه دادند و چون مجلس بهجت و سرور و بزم عشرت و حضور مرتب و آراسته شد هردو شاهزاده را در قصری كه برای سكون و آرامش ایشان آرایش یافته بود به اعزاز و اكرام درآوردند و آن دو نیّر عالم‌افروز را از سعادت‌بخت فیروز در آن برج قران سعدین واقع شد. گاه دختر به‌سان خاتم ملك دست شاهزاده را به صد ناز بوسه می‌داد و گاه شاهزاده با هزار نیاز مانند خلخال در پای نازكش می‌افتاد.
گاه چون گریبان دست در گردن یكدیگر می‌كردند. و گاه چون دامن سر بر پای یكدیگر می‌نهادند. همای همایون‌بخت در هوای كامرانی طائر و ساغر مالامال طرب و شادمانی در بزم زندگانی دائر. چشمها از عكس گل رخسار یكدیگر لاله‌سان شده و دهان از یاد نام یكدیگر چشمه حیوان گشته. یكی در نظاره طلعت
ص: 471
ماه تابان از دست رفته و دیگری از ملاحظه خورشید مست شده.
بیت
می و معشوق و گلزار و جوانی‌از این خوشتر چه باشد زندگانی
نهاده بر یكی كف ساغر مل‌گرفته در دگر كف دسته گل
جهان این است وین خود از جهان نیست‌وگر هست ای عجب جز یك زمان نیست و چند روز به مساعدت بخت فیروز داد عیش و عشرت دادند و درهای خرّمی و نشاط بر روی روزگار گشادند و میرزا سلطان مسعود در كمال عظمت و كامرانی و غایت بهجت و شادمانی با محبوب مطلوب به جانب ولایت كابل و غزنین كه سیورغال او بود عزیمت فرمود.*
و در این سال، حاوی اوراق عبد الرزاق بن اسحق به شرف ملازمت حضرت خاقان سعید استسعاد یافت و آفتاب اقبال آن حضرت بر حال این ذره حقیر تافت و سابقا والد مرحوم در مجلس اعلی و اردوی همایون به شرف امامت و منصب قضا منصوب و مرسوم بود و به قراءت كتب معتبره و روایت مسائل مقرره اشتغال می‌نمود و فقیر حقیر در اثنای تحصیل علوم دینیه و تكمیل معارف یقینیه به رساله‌ای كه قدوة المحققین مولانا قاضی عضد الدین در تحقیق معانی حرف و اسم اشارت و غیرهما افادت فرموده و ایضاح آن معانی به خوبتر صورتی نموده غرر فواید و درر فرائد جمع آورده شرح ترتیب نموده و نقاب ارتیاب از چهره مخدرات مشكلات و مهمات فن عربیت به خوبتر وجهی گشوده و آن رساله‌ای است كه در متانت معانی و رصانت مبانی و حسن تهذیب و لطف تركیب چشم هیچ باریك‌بین نظیر آن ندیده و گوش هیچ مستمع شبیه آن نشنیده. اگر علمای عطارد بیان به قلم درفشان از زر ناب آفتاب
ص: 472
بر لوح سیمین ماه تحریر كنند درخور باشد و اگر بلغای مشتری فطانت به خامه گوهربار انصاف از سیاهی دیده بر بیاض كافوری چشم نگارند مناسب بود. لفظ و معنیش چون شكر با شیر و آب با شراب امتزاج یافته.
بیت
چه گویم وصف آن بحری است در باربه لفظ اندك و معنی بسیار و چون قلم تحریر و رقم تقریر از شرح رساله عضدیه «212» و بیان لطایف آن فراغت یافت و فروغ مطالعه روشن خاطران و شعاع نظر مبصرّان جهان بر آن تافت، جمعی از خلان و اخوان كه سویدای دل همدمی و سواد دیده مردمی بودند و رعایت حسن عهد كه عنوان نامه آسمانی و طراز كسوت انسانی است می‌نمودند به یكبارگی اتفاق كرده جزم فرمودند كه لطایف و ظرایف و طرائف شرائف كه در شرح آن رساله مرتب شده مناسب چنان می‌نماید كه به حسن القاب همایون حضرت خاقان سعید مزّین و موشّح آید و فقیر حقیر سخن دوستان به صمیم دل و جان قبول كرده در مجلس سلطان عادل‌مقام به حضور ائمه اسلام و صنادید ایام شرح رساله را گذراند و خطبه‌ای كه موشح به القاب همایون بود خواند و بعضی مبهمات استفسار نموده و حضرت اعلی به تحسین علما، استحسان بسیار فرمود. و هم در مجلس همایون، فرمان نافذ شد كه چون پدر او مولانا اسحق ملازم بوده او نیز ملازمت نماید و با موالی و اهالی در بارگاه عالی درآید و از دقایق علوم و حقایق مفهوم هرچه باید و شاید و او نیك داند به موقف عرض رساند و در آن زمان عمر به بیست و پنج رسیده بود و مدت نه سال در صحبت اهل كمال به خدمت آن حضرت قیام نمود و بنده را كه چون سنگ خارا از هیچ رنگ لطف نصیبی نداشت تاب آفتاب تربیتش یاقوت
______________________________
(212). كشف الظنون ج 1 ص 558 الرسالة العضدیه مذكور است. مگر حاجی خلیفه بجز از شروح این رساله دیگر هیچ‌چیز راجع به محتویات این رساله و مصنف آن را نیاورده.
ص: 473
احمر ساخت و طبع فسرده را كه مانند خانه فقیر از نقود هنر خالی بود معدن جواهر زواهر و بحر لآلی متلالی گردانید.
بیت
به تدریج و قرار و انتظار و تربیت گرددمه نو بدر و باران درو خون مشك و حجر گوهر «213» و شاید كه خامه عنبرین شمامه شمه‌ای از آثار تربیت و عاطفت آن حضرت در سالهای آینده ادا نماید.
بیت
به حسن تربیت و آفتاب عاطفتش‌شدم وحید زمان گرچه بودم از آحاد بیش از این خودستایی و هرزه‌سرایی از ادب نیست.
بیت
ادب آن است كه گر تاج بود بر سر توخویش را خاك سگان در جانان دانی

ذكر بقیه قضیه والی هرموز كه قلم دو زبان به وعده شرح و بیان آن زبان داده بود

در سال گذشته مسطور است، والی هرموز پادشاه سیف الدین به درگاه سلاطین‌پناه آمد و از سلطان بحر و بر التماس لشكر نمود و آن حضرت ملتمس او را مبذول فرمود و فرمان آفتاب اشراق به ممالك فارس و عراق فرستاد كه سرداران آن
______________________________
(213). از قصیده اول عبد الواسع جبلی است. ر ك به نسخه كلیاتش در كلیه پنجاب ورق 2 ب.
ص: 474
ممالك با لشكرهای جهانسوز عازم ولایت هرموز شوند. تمام سرداران امتثال فرمان جهان‌مطاع نموده كمر سعی و اجتهاد بر میان جان بسته متوجه مملكت هرموز شدند.
پادشاه تورانشاه از همه طرف چون آب دریا كه به جزیره جرون محیط است بلا را نسبت به احوال خود خود مشاهده نمود و تدبیر جز آن ندانست كه نقود بسیار و جواهر بی‌شمار و نفایس دریابار و ظرائف هربلاد و دیار كه در شهر جرون و خزاین او مخزون بود فدای ملك و عرض خود سازد و به حسن تدبیر كشتی امید حیات خود را از آن ورطه خون‌خوار به ساحل نجات اندازد. و چون رای او بر این قرار یافت، قاضی و مفتی و جمعی متعین را كه در جرون نامدار و صاحب‌اختیار بودند به درگاه اعلی و بارگاه معلی فرستاد و قاصدان به وسیله اعیان ملك عرضه داشتها كه در غایت عجز و نیاز بود به موقف عرض رسانید. مضمون آن‌كه:
پدران بنده همیشه بنده و خدمتكار آستان آسمان اقتدار بوده‌اند و پیوسته به شرط خدمتگاری و مراسم باج‌گزاری قیام نموده‌اند و مخدوم و برادرم پادشاه سیف الدین نسبت با پدر بزرگوار كه چند نوبت شرف حج بیت اللّه الحرام و زیارت مرقد النّبی علیه الصلوة و السلام دریافته غدر ورزید و دست تصرّف او را از حكومت این ولایت به یكبارگی كوتاه گردانید و قاعده ظلم و بیداد كه در این ملك معهود و معتاد نبود بنیاد نهاد و تمامت رعیت از جور طغیان او فریاد و فغان به آسمان رسانیدند و روی امید از طاعت و انقیاد او گردانیدند و از اطراف ولایت نفیر عام برخاست و بیم آن بود كه مقام موروث در قبضه اقتدار بیگانگان قرار گیرد و اشراف قبایل و اكابر اعراب از پدر بزرگوار التماس التفات نمودند و چون آن حضرت از مباشرت این شغل بكلی اعراض نموده بود كفایت آن مهم به بنده كمترین اشارت فرمود و اكنون بنده كمینه به دولت حضرت خلافت شعار و به اشارت پدر بزرگوار و اتفاق رعیت والی این ولایت است و به دستور معهود بل اضعاف و آلاف آن باج‌گزار و فرمانبردارم و از ملك و مال آنچه در قبضه تصّرف است به بندگان حضرت می‌سپارم.
ص: 475
مصرع
العبد و ما فی یده كان لمولاه «214»
امیدوارم كه بنده را به غلامی قبول فرمایند و به سخن آن غدار كه با پدر بزرگوار چنان پیش برده التفات ننمایند.
بیت
من ارچه هیچ ندارم سزای خدمت سلطان‌ز بهر كار ثوابم قبول كن به غلامی «215» و نقود بسیار و درر شاهوار و بیلاكات و تبركات كه از هرموز به رسم پیشكش آورده بودند به عرض رسانیدند و اركان دولت و اعیان حضرت را كه باعث و محرّك بودند به خدمات شایسته ساكت و ساكن گردانیدند و چون حضرت خاقان سعید عرضه داشت ضراعت‌آمیز پادشاه تورانشاه را استماع نمود بر حالت عجز و اضطرار او ترحم نمود و فرمان همایون به مملكت فارس و عراق فرستاد كه لشكر دست تسلط از خرابی ولایت هرموز بازدارند و پادشاه سیف الدین را به احسن وجوه در ناحیت آن ولایت مدخل دهند و پادشاه تورانشاه برای امرای فارس و عراق نیز چندان نقود و جواهر فرستاد كه مجموع فتنه‌انگیزان را تسكین تمام داد و همه طالب آن گشتند كه به اندك رخصتی كه از پایه سریر اعلی یابند بكلی متقاعد شوند و چون فرمان همایون از دیوان سلطان ربع‌مسكون به ایشان رسید مصلحت چنان دیدند كه قلعه طرزك را به تصرف پادشاه سیف الدین بازگذارند و این قلعه به لطف آب و هوا از باقی قلاع هرموز بهتر است. پادشاه تورانشاه این سخن را فوزی عظیم دانسته به حسن قبول تلقی نمود و تقبل فرمود كه نسبت با برادر اكبر انواع دوستداری
______________________________
(214). ر ك به كنز العمال ج 5 ص 245 غره 4956.
(215). دیوان حافظ طبع خلخالی ص 329.
ص: 476
و خدمتكاری به‌جای آورد و پادشاه سیف الدین در قلعه طرزك «216» خزید و دم دركشید امرا شرح احوال عرضه داشت پایه سریر اعلی نموده و آن حضرت استحسان نموده هریك به الگای خود بازرفتند.

وقایع سنه اثنتین و اربعین ذكر نهضت همایون به صوب مشهد مقدس معلّی‌

حق سبحانه و تعالی هركه را به معاونت عنایت ازلی و مساعدت سعادت لم یزلی در مجمع الأرواح با خواص اهل اللّه و مقرّبان درگاه آشنایی داد به حقیقت ابواب دولت و سعادت دو جهانی بر روی او گشاد، چنانچه حضرت خاقان سعید از مبادی تباشیر صبح دولت تا غایت ارتفاع آفتاب سلطنت همیشه معتقد اهل اللّه و مخلص ارباب انتباه بود و به صدق نیت و صفای عقیدت جبین اخلاص بر خاك درگاه ایشان می‌سود و تا از یورش سیم آذربایجان معاودت نمود زیارت مشهد مقدس و تقبیل آستان و صندوق اقدس نفرمود و هرچند هنگام مرور موكب منصور از نشابور تا به مشهد چندان دور نبود، اما آن حضرت عنان عزیمت به صوب مشهد مقدس معطوف نساخت و خواست كه سعادت زیارت آن قبّه و بارگاه در اثنای راه ننماید بلكه عزم زمین‌بوس آن درگاه بر سبیل استقلال و كمال تضرع و ابتهال فرماید. تا در این فرصت احرام زیارت حضرت امام علیه التحیة و السلام بسته رایت عزیمت برافراخت و غلغله نهضت همایون ولوله در گنبد گردون انداخت و حضرت اعلی خاقانی در عین سلطنت و جهانبانی پنجم ماه ربیع الثانی به عزم زیارت سلطان خراسان نهضت نمود و موكب نصرت اعلام به صوب مشهد مقدس حضرت امام عزیمت فرمود و از پادشاهزادگان میرزا محمد جوكی و میرزا علاء الدوله و از امرای عظام امیر علیكه كوكلتاش در هرات ماندند و در نوزدهم همین ماه میرزا محمد جوكی
______________________________
(216). یزدی این كلمه را ترزك نوشته است (ج 1 ص 810).
ص: 477
عازم ماوراء النهر شد و به سعادت ملازمت برادر اكبر و پادشاه دانشور میرزا الغ بیك استسعاد یافت و میرزا الغ بیك را ملایم مزاج همایون آمد و درباره برادر مرحمت و شفقت فرمود و میرزا علاء الدوله نیز در همین روز به فرمان اعلی عازم قشلاق استراباد شد و امیر علیكه كوكلتاش عازم ولایت مرو شد و در آن‌جا به عمارت بقاع خیر اشتغال نمود.
و حضرت خاقان سعید چون به مزار فایض الأنوار شیخ الأسلام احمد جام قدّس سرّه رسید به ادب تمام و غایت تعظیم و احترام شرایط زیارت به جا آورده و صلات و صدقات به فقرا و مستحقان رسانید و اولاد امحاد شیخ الأسلام به خدمات شایسته قیام نمودند و آن حضرت درباره ایشان عنایت و رعایت فرمود و موكب گردون احتشام از تربت مقدسه جام رایت فتح آیت برافراشت.
و در منزل سعدآباد «217» نقش صید و صورت شكار بر لوح خاطر انور نگاشت و امرای كبار از اطراف برانغار لشكرها به جرگا مقرّر داشتند و آن صحرای وسیع را كه از سعدآباد و مخالف‌سرا و حظیره تا قریه فرهاد «218» جرد است چون حلقه انگشتری در میان گرفتند و آن حضرت بر سمند باد سیر سبك تك‌سوار شد و هر زمان كه در آن صحرا و بیابان می‌تاخت در هرقدمی به زخم پیكان سندان شكاف صیدی می‌انداخت. یوز از برای دیدن آهویان تیزرو دام‌آسا همه تن چشم گشته بود و هرلحظه گله را می‌گرفت و به هنگام دویدن غبار چنان می‌انگیخت كه نقاب كحلی بر رخسار خورشید تابان می‌بست و نقطه‌های عنبرگون بر تن او از خالهای مشكین بر عارض ماه‌پیكر تركان چین حكایت می‌كرد و از شبه‌های «219» پراگنده بر بساط حریر روزآسا نشان می‌داد و سگ شیر صولت از شره دویدن زنجیر بر خود
______________________________
(217). ر ك به نزهة القلوب ص 177، لیسترینج خریطه [- نقشه] 8.
(218). ظاهرا فرهادان نزهة القلوب ص 177 و فرهادجرد یاقوت مراد است. ر ك به لیسترینج ص 388.
(219). سنگی است سیاه، براق و شفاف و كم‌بها. در نرمی و سبكی مانند كهربا و سبج معرّب آن است و اهل هند آن راپوت گویند (فرهنگ آنندراج).
ص: 478
می‌درانید و به ناخن داس مثال سرهای صید را مانند كاه می‌درود و باز بلندپرواز مانند تیر پرتاب از شست تیرانداز بلندكمان در هوا می‌پرید و به زخم چنگال هلال مثال نسر طایر را از فراز آسمان بر روی زمین فرود می‌آورد و به منقار نیشتر كردار خون از رگ مرغان هوا می‌گشاد و به آسیب شهپر باد حركت حیوة اصناف طیور به باد می‌داد. طنین جلاجل پایش در قبض ارواح طیور به آواز صور دم برابری می‌زد و قیامتی در صحرا و بیابان قائم می‌گردانید. چون اطراف جرگا فراهم آمده و شكاری بسیار در آن صحرای هموار پدیدار شد، حضرت خاقان سعید شانقار و چرغ و شاهین و بازمی‌پرانید و هرطرف یوز و سگ می‌دوانید و در آن صحرا شكاری بسیار انداخت و تمام آن بیابان را از وحوش و طیور خالی ساخت.
و چون خاطر خطیر از نشاط شكار فراغت یافت، عنان دولت به سوی اردوی همایون تافت و منازل و مراحل پیموده در شرقی مشهد به چهار باغی كه معمار همت‌عالی آن حضرت احداث نموده بود نزول فرمود و روز دیگر احرام زیارت حضرت امام علیه التحیة و السلام بسته اول به حمام درآمد و طهارت كامل به دست آورد.
بیت
غسل در اشك زدم كاهل طریفت گویندپاك شو اول و پس دیده بر آن پاك انداز و به درگاه ولایت‌پناه رسید و نخست به آستانه را به نیاز و اخلاص بوسید و به قبّه و بارگاه فرمود و جبین ضراعت بر زمین استكانت سود و بعد از فراغت از آداب زیارت سادات عظام را كه ملازم و مجاور آن فرخنده‌مقام‌اند اعزاز و اكرام و انعام و احترام فرموده سایر فقرا و مساكین را به بخشش پادشاهانه خوشوقت گردانید و به چهارباغ بازآمده روز سیم عنان مراجعت معطوف ساخت.
و در منزل سنگ بست مرتضای اعظم سید زین العابدین مشهدی كه از
ص: 479
سادات عظام به مزید اعزاز امتیاز داشت و جناب ولایت انتساب خواجه سید علی مهنه‌ای كه از مشایخ اسلام به كمال اكرام مخصوص بود و از دیرباز با یكدیگر در مقام عداوت بودند هردو بزرگ به دیوان آمدند و انواع سخنان موحش و حكایات ناخوش باهم گفتند و در اظهار قبایح یكدیگر سعی بلیغ نمودند و به آن رسید كه خواجه سید علی دعوی كرد كه سید زین العابدین سبّ شیخین كرده بر سبیل علانیه و بر صدق مدّعای خود اقامت شهادت كرد و جمعی موافق آن گواهی دادند و قاضی اردوی همایون حكم به تعزیر كرد و به عرض حضرت خاقان سعید رسانیده فرمان همایون از موقف جلال نفاذ یافت كه سید را دره زنند و از مشهد كوچانیده به هرات آورند. و همان زمان سید را بر سردیوان دره بلیغ زدند و كوچانیده نقل هرات كردند.
و چون موكب همایون به تربت‌جام رسید، آن حضرت هم از راه عزم زیارت شیخ الأسلام احمد جام فرمود و خواجه شهاب الدین «220» ابو المكارم كه در آن زمان شیخ و متولی بود به اردوی اعلی رفته بود. خواجه غیاث الدین علی اصغر از تشریف حضرت اعلی وقوف یافته فی الحال به تربت مقدسه شتافت و چندان‌كه حافظان از ختم كلام ملك علام فراغت یافتند، خواجه علی اصغر چند بریان و گوسفندان پخته و باقی اسباب دعوت به نوعی كشید كه دیده ناظران از حسن آن ترتیب متحیر گردید. از آن جمله قرب صد طبق جوشبره «221» حاضر ساخت و آن حضرت خدمت خواجه را به الطاف پادشاهانه نواخت و موكب ظفرآیات عازم دار السلطنه هرات شد و چهاردهم جمادی الأولی در مستقر دولت نزول اجلال فرمود.
و در همین روز، امیر علیكه كه به طرف مرو رفته بود بازآمد و به سعادت
______________________________
(220). نسخ: غیاث الدین- برای وی ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 146. یك شعبه از نسب صاحب حبیب السیر به او اتصال داشت.
(221). نام آشی مشهور كه از خمیر به اندام مثلث و مربع طولانی ساخته از گوشت و سبزی و مصالحه پر كنند و در آب جوشانند و ماست و كشك بر بالای آن خورند ... و به جیم فارسی نیز نوشته‌اند و در غیاث [اللغات] جوش بیره ... به این معنی نوشته (فرهنگ آنندراج)
ص: 480
ملازمت مستسعد شد و آن حضرت امیر سلطان محمد بن امیر جهانشاه برلاس را عنایت فرموده امیر الوس ساخت و منصب تواچی و امارت لشكر به حسن اهتمام او بازگذاشت و در سلك امرای عظام انتظام یافت. و در این سال، میرزا الغ بیك گوركان مقاصد معتمد سخندان به درگاه جهان‌پناه روان فرمود و استدعا نمود كه فرزند صبیه او حسیبه سلطان خاندزاده بیگم را كه در اوان طفولیت، مهد علیا گوهرشاد آغا از مملكت ماوراء النهر به عظمت تمام به دار السلطنه هرات آورده بودند و چند سال به دولت و اقبال در حجر عفاف نگاه داشته بازفرستند و چون پدر بزرگوار آن گوهر درج عصمت و زهره برج عفت را طلب فرمود، مهد علیا خاندزاده بیگم را به یوسون پادشاهی و آیین شاهنشاهی ارسال نمود و چون نزدیك سمرقند رسید، میرزا الغ بیك خواتین و شاهزادگان و امرا و اركان دولت و اعیان حضرت و شیخ الأسلام و سایر اكابر و معارف را به رسم استقبال بر سبیل استعجال روان ساخت و چون به حالی سمرقند آمد، به حكم
مصرع
اذا دنت المنازل زاد شوقی
آفتاب شفقت میرزا الغ بیك سایه عاطفت بر حال شاهزاده انداخت و پای عزیمت در ركاب سعادت آورده بر سمندی
مصرع
جوان چو دولت سلطان روان چو فرمانش
سوار شد و چون به شاهزاده رسید فرزند سعادتمند را در آغوش مهربانی كشید و دلجویی تمام نمود و در حرمسرای خاص مقام و مسكن تعیین فرمود و از اسباب رفاهیت احوال و موجب مسرت و فراغ‌بال به غایت برخبر بود.
بیت
انواع رفاهیت و اسباب فراغت‌از لطف شهنشاه جهان داشت مهیا
ص: 481
[و در این سال، ایزد متعال عالی‌حضرت شیخ الأسلام نور الدین محمد بن المرحوم المغفور، قطب فلك ارشاد و الولایة، شیخ بهاء الدین قدس سره را فرزندی سعادتمند كرامت فرمود و به خواجه ناصر الدین موسوم شد و تاریخ ولادت آن مولود بی‌همال هم به حساب حروف ابجد و هم به سال «هشتصد و چهل و دو» می‌شود و جناب مخدومی اخوی مولانا شریف الدین عبد القهار طاب ثراه در این معنی گفته است:
قطعه
سحر مبشر «انا نبشر» «222»آمد و گفت‌كه نخل باغ ولایت ثمر به بارآورد
نوید مقدم مخدوم «ناصر الدین» دادكه كاینات به اقبالش افتخار آورد
هم از حساب جمل هم ز مدت هجرت‌چو «هشتصد و چهل و دو» «223» بود در شمار آورد و این‌چنین موافقت همانا واقع نشده باشد.] «224»
و در این سال، میرزا محمد سلطان بن میرزا محمد جهانگیر كه از صبیه حضرت خاقان سعید به وجود آمده بود و چند سال در گلشن اقبال نشوونما یافته
مصرع
چون غنچه ناشكفته در خاك بریخت
و آن حضرت از جهت مفارقت جگرگوشه متألم گردید و چون از جزع و فزع
______________________________
(222). اشارت است به آیه إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ اسْمُهُ یَحْیی (سوة مریم 7) و یا إِنَّا نُبَشِّرُكَ بِغُلامٍ عَلِیمٍ (سورة الحجر 53).
(223). ظاهرا دو واو عطف نباید به حساب آید ..
(224). قسمت بین دو قلاب اضافاتی است كه در یكی از نسخ بوده و محمد شفیع در پاورقی آورده است.
ص: 482
فایده ندید، دست وقار در دامن اصطبار زده زبان گوهربار به آیه كریمه إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ «225» دررنثار ساخت و عزای به عظمت داشته آن حضرت چند نوبت به وثاق شاهزاده مرحوم فرمود و ختمات كتاب آسمانی و نامه ربانی به‌جای آوردند و رسم آش و طعام به تقدیم رسانیدند.
و هم در این سال جناب صدارت‌پناه
مصرع
افتخار الصدور فی العالم
مولانا جلال الدین لطف اللّه «226» كه از صدور روزگار به كمال جاه و اعتبار امتیاز داشت و به غایت لطیف‌طبع و خوش‌ذهن، مربّی فضلا معتقد اهل اللّه و مرید اصحاب فقر و ارباب انتباه
مصرع
به راه عدم رفت چون دیگران
و مولانای مرحوم مولانا شمس الدین محمد بن مولانا شیخ علی كه زاهد و عابد و پرهیزگار بود و به مهمات مسلمانان به نفس شریف قیام می‌نمود، نوبتی پیش حضرت خاقان سعید رسید و گفت: صابون خانه نامشروع است «227» و از جهت منع صابون پختن مسلمانان در زحمت‌اند. آن حضرت مگر عذری گفته باشد. خدمت مولوی در حضور حضرت روی به آسمان آورده گفت: «الهی! می‌بینی كه حكم تو می‌رسانم و این مغول بچه نمی‌شنود.» آن حضرت فی الحال حكم فرمود كه صابون خانه نباشد و كسی مزاحم رعیت نشود «228» و عمر مولوی یكصد و هفت سال «229»
______________________________
(225). سورة البقرة 156.
(226). وی مذكور است در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 140.
(227). حبیب السیر ج جزو 3 ص 147 (به حواله مطلع): احداث صابون خانه بدعت است و منع مسلمانان از آن امر نامشروع (كه عبارت ناقص است).
(228). ایضا: خاقان سعید مغفور از شنیدن این سخن متغیر شد. فی الحال فرمان داد كه صابون خانه را براندازند و جهت پختن صابون رعیت را مؤاخذ نسازند.
(229). ایضا: صد و بیست و هفت- نسخه حاشیه آن كتاب: صد و بیست.
ص: 483
بود و در جمعه بیست و یكم ربیع الأول
مصرع
به سوی روضه رضوان سفر كرد
و استاد قوام الدین معمار شیرازی كه در بنایی و معماری اعجوبه روزگار و نادره اعصار بود غره شعبان رحلت نمود و از جمله عمارات كه خاطر نازك و فهم دراك او به معماری آن قیام نمود مدرسه مهد علیا گوهرشاد آغاست كه بی‌تكلف به تكلف آن عمارت دیده‌وران جهان نظیر و شبیه آن ندیده‌اند.*

وقایع سنه ثلاث و اربعین [و ثمانمایه] ذكر آمدن ایلچی مصر جیجكبوقا نام‌

اشاره

ملك ملك‌بخش تعالی و تقدس حضرت خاقان سعید را مملكت وسیع عنایت فرمود و از بدایت چین تا نهایت روم و مصر و اقصای تركستان تا پایان هندوستان تمام این ممالك در قبضه اقتدار بندگان آن حضرت به غایت معمور و مضبوط بود و كسی را در جمیع آن بلاد و دیار خلاف فرمان حضرت خاقان سعید بر خاطر خطور نمی‌نمود و سركشان روی زمین التجا به درگاه عالم‌پناه آورده باجگزار و فرمان‌بردار بودند و از روی ارادت و انقیاد رسل و رسائل وسائل ساخته تبركات لایق ارسال می‌نمودند و از آن جمله:
سلطان مصر الملك الظاهر چقماق بیك «230» ایلچی فرستاد جیجكبوقا نام و او هفتم جمادی الأخری به دار السلطنه هرات رسید* و تبركات لایق و بیلاكات مناسب به موقف عرض رسانید و شرح این حال به نوعی بسطی در مقال محتاج است.
و بیان آن‌چنان است كه از ابتدای ظهور دولت حضرت صاحب‌قران، بل افتتاح تسلط پادشاه جهانگشای چنگیز خان و فرزندان، والی غایت،
______________________________
(230). [الملك] الظاهر سیف الدین چقماق از ممالیك برجیه از سنه 842 تا سنه 857 فرمانروایی كرد (زامباور ص 105).
ص: 484
سلاطین مصر و شام همیشه در مقام تمرد و عناد و سركشی و استبداد بودند و به ارادت و اعتقاد هرگز به این پادشاهان توسّل ننمودند و كتب تواریخ به این احوال ناطق است و بر صحت این دعوی گواهی صادق. در این وقت سلطان چقماق اظهار محبت و وداد و اخلاص و اعتقاد نموده ایلچی فرستاد و گویند پیش از تعیّن سلطنت شبی در خواب دیده بود كه حضرت خاقان سعید میان او را گرفته و برداشته بر سریر سلطنت مصر نشاند. سلطان چقماق از غایت فرح و شادمانی از خواب بیدار شد.
مصرع
زهی مراتب خوابی كه به ز بیداری است
و از كمال نشاط و غایت انبساط چون گل به تنسم نسیم صبحگاهی متبسم شد و با خویش گفت:
بیت
بخت بیدار من از تربیت شاهرخی‌یابد آن روز كه اندر دل شبها می‌خواست و به تمامی همت دل در سلطنت مملكت مصر بست. امّا دهان و لب از گفت و شنید این سخن چو غنچه بكلی فروبست و در خاطر با خود قرار داد كه هرگاه بر تخت سلطنت استقرار یابد با آن حضرت غایت موافقت و دوستی به جا آورد و چون پادشاه مصر ملك اشرف جهان را وداع كرد، چقماق بیك امیر آخور بزرگ بود. تقدیر یزدانی و تأیید آسمانی امداد و معاونت او نمود. صنادید مصر و شام و جماهیر خاص و عام بر او بیعت كرده زمام امور و عنان مصالح جمهور در قبضه اقتدار او قرار گرفت و رؤس منابر و وجوه دنانیر به نام و القاب او آرایش یافت و الملك الظاهر لقب او مقرّر شد و خاتم ملك و دولت به نگین تمكین و نظام عقود سلطنت به زیب و آیین او آراسته گشت. در اندك زمانی آن مملكت وسیع چنان
ص: 485
مضبوط و محفوظ شد كه مغناطیس از سر تعرّض جذب آهن برخاست و كاهربا دست تصرف از دامن كاه كوتاه كرد. ملك چقماق خوابی كه دیده بود به خاطر آورده داعیه فرستادن ایلچی از ضمیر او سر برزد و با امرا و اركان دولت و اكابر مملكت مشورت نموده بیشتر مانع شدند. اما چون او عزم فرستادن جزم كرده بود انكار اهل اعتبار فائده نداد و قرعه اختیار به نام امیر جیجكوقا كه از خواص او به مزید اعتبار اشتهار داشت برآمد. تبركات پادشاهانه و بیلاكات خسروانه مرتّب داشته او را با غلبه فراوان به جانب خراسان روان فرمود.
و چون به مملكت خراسان درآمد، آمدن او ملایم‌مزاج همایون آمد و یكی از مقرّبان امیر حبیب اللّه سلدوزنام را به رسم استقبال فرستاد و فرمان داد كه در هر ولایت شرایط خدمت به جا آورند و چون به دار السلطنه هرات رسید او را به باغ امیر شاهملك فرود آوردند و امرای كبار و مقرّبان نامدار به دیدن او رفتند و تهنیت قدوم گفتند و بعد از سه روز به درگاه فلك احتشام آمده به وسیله امرای عظام به سعادت تقبیل انامل فیاض مفتخر و سرافراز شد و هدایا و پیشكش به موقف عرض رسانیده شرف قبول یافت و آن حضرت احوال سلطان مصر الملك الظاهر چقماق بیك استفسار نمود و اظهار محبت و وداد و دوستی و اتحاد فرمود. ایلچی را بر دست راست در جرگه جوجینان بزرگ نشاندند و آن روز طویی ترتیب نموده بودند كه خوانسالاران آسمان در مشاهده و نظاره آن تعجب بسیار نمودند. خوانها و كاسها تمام طلای مرصع و همچنین طبقها و كاسهای بزرگ از نقره و زرافزون از عدد و مرو طعامها و آشها زیادت از آنچه به قلم تحریر و رقم تقریر نقش‌پذیر شود و آن حضرت چند نوبت از حضور همایون الش و بخش پیش ایلچی فرستاد و بعد از فراغ از مجلس طعام در كمال اعزاز و اكرام به وثاق خود معاودت نمود و هفته‌ای دو نوبت به بارگاه شیلان می‌رسید و منظورنظر عنایت می‌گزید و پادشاهزادگان میرزا محمد جوكی بهادر و میرزا علاء الدوله و میرزا عبد اللطیف ایلچی را استدعا نمودند و هریك طویهای بزرگ فرمودند و اسبان تازی راهوار با زینهای زرنگار و جامهای فاخر شاهوار با
ص: 486
تحفه‌های نامدار ارزانی داشتند و دقیقه‌ای از مراسم رعایت و عنایت نامرعی نگذاشتند و همچنین امرای عظام امیر علاء الدین علیكه كوكلتاش و امیر جلال الدین فیروز شاه و دستور اعظم خواجه غیاث الدین پیر احمد ایلچی را به وثاقها طلب فرمودند و طوی بزرگ به تكلف كرده اسب و جامه و دیگر تكلفات بذل نمودند و ایلچی در آن زمان كه به پایه سریر اعلی رسید به وسیله امرا به موقف عرض رسانید كه سلطان چقماق از كتب‌خانه سلطان آفاق پنج كتاب التماس می‌نماید و امیدوار است كه آن حضرت عنایت فرماید: تأویلات اهل سنت «231» شیخ ابو منصور ماتریدی «232» و تفسیر كبیر امام فخر الدین و شرح تلخیص جامع «233» و شرح كشاف مولانا علاء الدین پهلوان «234» ... «235» آن حضرت ملتمس ایلچی مبذول فرمود و با آن‌كه مجموع آن كتب موجود بود همه را استكتاب نمود و به جلد و جدول مكمل شد.
و حضرت خاقان سعید به ترتیب طوی بزرگ اشارت فرمود و انعام و سوغات جهت ایلچی و حاكم او تعیین فرمود و امرای كبار و سرداران «236» نامدار به ترتیب و تزیین مجلس همایون پادشاه ربع‌مسكون برخاستند و بر درگاه سلاطین‌پناه مجلس جشنی آراستند كه [فلك گردنده] برای دفع آفت عین الكمال گرد سر آن می‌گشت و سپهر جهاندیده با هزاران دیده در نظاره آن حیران و سرگردان می‌گشت. امرای عظام هژدهم ماه رجب ایلچی را به مجلس همایون حاضر ساخته آن حضرت درباره او
______________________________
(231). كشف الظنون ج 1 ص 243: تأویلات اهل السنه. اما ر ك به تأویلات الماتریدیه بر همان صفحه در كشف. حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 304: تأویلات حجة اهل سنت و جماعت.
(232). متوفی در سنه 333 ه.
(233). حبیب السیر: مصنف خواجه مسعود نجاری- ر ك برای آن به تكمله براكلمن ج 2 ص 304.
(234). نسخه: بر كشاف و مفتاح مولانا علاء الدین ...- نسخه دیگر: شرح تلخیص جامع مولانا علاء پهلوان- برای این شرح ر ك به كشف الظنون ج 2 ص 314 (و علی الكشاف حاشیة تامة فی مجلدین للفاضل علاء الدین علی المعروف پهلوان ناقش فیها مع القطب الرازی).
(235). در محل این بیاض در حبیب السیر: «روضه در مذهب شافعی» نوشته است.
(236). نسخه: و هفته‌ای دو نوبت به مجلس همایون می‌رسید و منظورنظر عنایت می‌گردید.
ص: 487
صنوف انعام و فنون اكرام و پنجاه هزار دینار نقد عنایت فرمود و تشریفات خاصه و اسبان مكمل لطف نمود و پنجاه نوكر او را هریك اسب و جامه و هزار دینار نقد دادند و ایلچی را اجازت فرموده به صوب مملكت مصر فرستادند.
و ایلچی در وقت اجازت عرضه داشت كه سلطان چقماق بنده را فرموده كه به موجب رخصت بندگان حضرت چهار شهر را دیده احوال و اوضاع آن معلوم كرده باز نمایم: شیراز و اصفهان و یزد و كاشان. حضرت خاقان سعید ملتمس او مبذول داشته حكم فرمود كه در آن چهار شهر ترتیب تمام سرانجام نمایند و شهر را آیین بندند و مبلغ صد هزار «237» دینار كپكی از آن شهرها انعام فرمودند و مقرب الحضرة مولانا حسام الدین مباركشاه پروانچی كه از زمره مخصوصان به كمال اعتبار افتخار داشت و در مهمات ملكی و مالی سخن او را اثر تمام بود حضرت خلافت او را به رسم رسالت تعیین فرمود و تحفه‌های شاهانه و هدایای خسروانه برای سلطان مصر و پنج كتاب كه طلبیده بود در خدمت مولوی ارسال نمود و احكام آفتاب آیات تا كنار فرات به نام حكام ولایات شرف نفاذ یافت و ایلچیان مهمات ساخته و كار پرداخته به موجب فرمان به صوب ممالك مصر و شام روان شدند.
و در این سال حضرت مهیمن متعال میرزا علاء الدوله را فرزندی سعادتمند كرامت فرمود و شب سیم شعبان آن نیّر عالم‌افروز از مشرق سلطنت روی نمود و به سلطان ابراهیم موسوم شد و قلم وقایع‌نگار به رقم بدایع‌نثار تاریخ ولادت بر صفحه روزگار به یادگار نوشت.
مصرع
تاریخ شود «شب سیم از شعبان»
حضرت خاقان سعید را از نوظهور قرة العین چشم سلطنت روشنی یافت و میرزا علاء الدوله طویی پادشاهانه و جشنی خسروانه ترتیب فرمود.
______________________________
(237). حبیب السیر: پنجاه هزار دینار- برای كپك‌Kapakر ك به دایرة المعارف اسلام.
ص: 488
بیت
ساقیان چون آفتاب و ماه گردان هرطرف‌ساغر زرین و جام لعل پریاقوت ناب و مطربان غزل‌خوان و مغنیان خوش‌الحان به نفحات دلگشا و نقرات جانفرا دل را قوت روح می‌دادند و عقل مصلحت‌بین را برطرف می‌نهادند و از انواع نشاط و عیش هرچه در آیینه خیال جمال می‌نمود به احسن صور در آن بزم بهشت‌آیین معاینه بود.
مصرع
به خاطر هرچه بگذشتی عیان بود

ذكر فرستادن میرزا قراچار «238» به مملكت كابل و غزنین و آوردن میرزا سلطان مسعود

میرزا سیورغتمش ولد رشید حضرت خاقان سعید بود و مدتی در مملكت كابل و غزنین تا حدود هندوستان به امر سلطنت قیام نمود و لوای سلطنت افراخته اسباب جهانبانی می‌ساخت. اما روزگار با او نساخت و رخت اقامت به دار آخرت كشید و از او دو پسر میرزا مسعود و میرزا قراچار یادگار ماند. آن حضرت حكومت مملكت به میرزا مسعود كه بزرگتر بود عنایت فرمود و او در آن ولایت به خلاف قاعده و توره قاهره می‌زیست و به چشم بصیرت در احوال مصلحت مملكت نمی‌نگریست و رعیت آن مملكت از طغیان او به افغان آمدند و میرزا قراچار از قصد او متوهم شده روی امید به درگاه جد بزرگوار آورد. در وقتی كه آن حضرت به جانب حصار نیره‌تو* می‌فرمود، میرزا قراچار به اردوی اعلی رسید و نزدیك حصار در منزلی كه كریاس گردون اساس قبه بارگاه به اوج ماه و ثریا رسانیده بود و شامیانه دو ستونه هریك سر از برج دو پیكر گذرانیده میرزا قراچار را امرا پیش آوردند. شاهزاده چند نوبت زانو زده
______________________________
(238). ابن سیورغتمش بن شاهرخ. ر ك به زامباور شجره‌Tدر آن شجره نامش‌Karntchairنوشته است.
ص: 489
پیش آمد و آن حضرت دستها گشاده كه فرزند را در آغوش مهربانی كشد، ناگاه طناب چتر به دستار شهزاده رسید و دستار از سر او افتاد. فریاد از نهاد خلایق برآمد و دستار بر سر نهاده شرف آغوش و پای‌بوس جدّ بزرگوار و خاقان روزگار دریافت و آن حضرت حصار نیره‌تو را به نظر احتیاط درآورده به اتمام مهمات آن اشارت فرمود و به جانب سریر سلطنت معاودت نمود و مملكت كابل و غزنین و سایر بلاد و نواحی آن زمین به مهر سپهر سلطنت و شهزاده ستوده شعار میرزا قراچار ارزانی داشت و تمام اختیار آن بلاد و دیار به حسن رای رزین و اندیشه دوربین او باز گذاشت و شاهزاده اجازت یافته آخر ماه رجب عزیمت نمود.
و سیم ماه شعبان، میرزا سلطان مسعود به موجب فرمان حضرت خاقان سعید به دار السلطنه هرات رسید و چند روز به سبب آن‌كه اخبار ناخوش از جانب شاهزاده نامدار به مسامع جلال رسیده بود شاهزاده را صورت ملاقات جدّ بزرگوار به هیچ‌وجه روی ننمود. عاقبت سعادت ملازمت دریافته به دولت دستبوس رسید و به صنوف شفقت و فنون عاطفت مشرف گردید.
و در این سال، حضرت اعلی در باغ نو قشلاق فرمود و زمستان بسیار دشوار گشت و بسی مواضع خراب شده باقی روی به اختلال آورد.
و در این سال، حاوی اوراق، عبد الرزاق بن اسحق، را حضرت خاقان سعید امتحان فرمود و سبب آن بود كه جماعتی از ارباب حقد و اصحاب حسد كه فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ «239» به اقتضای نفس خبیث و اغوای طبع ركیك خبث این فقیر كردند. «240» مولانا جلال الدین به اتفاق مولانا «241» محمد صدر گفتند كه خود را طالب
______________________________
(239). سورة لهب 5.
(240). یعنی مرا بد گفتند [- یعنی از من بدگوئی كردند، بد من پیش دیگران گفتند]. خواجه حافظ راست:
پیر گل رنگ من اندر حق ازرق‌پوشان‌رخصت خبث نداد ارنه حكایتها بود
(241). ممكن است مراد از مولانا جلال الدین عبد الرحیم صدر برادر اعیانی مولانا شهاب الدین لسان است كه مذكور است در سطور بعد. برای هردو ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 148.
ص: 490
علمی مكمل نساخته و كار آباء و اجداد گذاشته ملازمت می‌كند.
قطعه
جماعتی همه بدخواه اهل فضل و هنرجماعتی همه بدگوی مردم دانا
جماعتی كه ندانند سنگ را ز گهرجماعتی كه ندانند اطلس از خارا
ز خبث باطن ایشان شود چو باد سموم‌اگر به خاطرشان بگذرد نسیم صبا یكی از ارباب عمائم كه به حلیه انصاف اتّصاف داشت به موقف عرض رسانید كه حاوی اوراق بر جمعی مدرّسان فائق است. مولانا شهاب الدین لسان و حضرت خاقان سعید استفسار اسامی آن جمع فرمود و خدمت مولانای منصف چند كس را برشمرد و به تعیین نام برد. از آن جمله یكی مولانای اعظم حاجی محمد فراهی بود و فرمان همایون صادر شد كه علمای اسلام و فضلای امام بر درگاه افاضل‌پناه جمع آمده حاوی اوراق و حاجی محمد را امتحان فرمایند و این سخنان به تمام
مصرع
در غیبت این فقیر واقع شده بود
چون فقیر به شرف ملازمت رسید، حضرت خاقان سعید فرمود كه با كسی بحث و تلاش می‌كنی. بنده عرضه داشت كه با هیچ آفریده‌ای بحث و نزاع ندارم و از كسی نیز به علم افضل نیستم. اما از كتب متداوله چندی خوانده‌ام و گمان آن‌كه می‌دانم. اگر آن حضرت فرماید كه بنده را امتحان فهم آن كتب نمایند هرآینه مضمون عند الأمتحان یكرم المرء او یهان عیان شود.
مصرع
آن‌جا كه عیان است چه حاجت به بیان است
القصّه فرمان اعلی نفاذ یافت كه علمای كبار كتابی اختیار كنند و فقیر و مولانا حاجی محمد را امتحان فرمایند و علما میان كشاف و هدایه مخیر ساختند و
ص: 491
عاقبت هم بر هدایه قرار دادند و اول هدایه كتاب طهارت اختیار كردند و هم در مجلس خاص مشحون به شاهزادگان و امرا و خواص، سطری چند به منزله شرح نوشته شد و علما نوشته فقیر را پسندیدند و نوشتند كه ادق و احسن است و به موقف عرض رسانیدند. حضرت اعلی را مستحسن نمود. مولانا قطب الدین احمد و باقی ائمه مرسوم و علوفه تعیین فرمودند و بنده چون زر خالص از بوته امتحان بیرون آمد و قلب روی‌اندود «242» ارباب حسد رواج نیافت و همه را گرد ندامت بر جبین خجالت نشسته غرق عرق انفعال به زمین فرورفتند. و فی الواقعه آن جماعت را نه قدرت آن بود كه از نور ضمیر مجلس هنر و محفل دانش را روشن و منور دارند و نه قوّت آن‌كه از شعله دیگران چراغ سخنی برافروزند. همه چون صورت بی‌جان حیران شدند و از خباثت كه صورت خیانت است و به معنی جنایت و ثمره آن ندامت پشیمان گشتند و فضل و هنر چون فروغ خورشید انور بر عالمیان روشن و عیان شد.
بیت
حافظ تو ختم كن كه هنر خود عیان شودبا مدعی نزاع و محاكا چه حاجت است

ذكر نهضت همایون به جانب سرخس به هوای جانور پرانیدن‌

در آن زمستان كه خسرو سیارگان یونس‌وار از تنگنای مأوای حوت خلاص یافت و عنان جهانگشای به سوی بیت الشّرف و برج حمل تافت، به اقبال ایّام بهار و اعتدال آثار لیل و نهار درختان و بستان كه از كسوت زندگانی عاری بودند به تازگی
______________________________
(242). به معنی ملمع. حافظ راست:
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد ص: 492
لباس حیات پوشیدند و شاخ و برگ بی‌برگ و نوا را قوت نشوونما پدید آمد. از پرتو شمع بوستان‌افروز نیم‌شب در سواد چمن خطهای سبزه‌تر، بلبل خوش‌الحان به‌سان آب روان می‌خواند و از شكل لاله‌زار بر طرف كوهسار مردم دیده مضمون آنَسَ مِنْ جانِبِ الطُّورِ ناراً «243» عین الیقین می‌دید و ابر گوهربار برای مقدم فصل بهار گلهای گوناگون بر روی هوا بسته و بر سر لعبتان نازك‌تن بستان درهای شاهوار نثار كرد و لطافت زمزمه طرب‌انگیز قمری خوش‌الحان و حسن ترنم دلاویز فاخته غزلخوان اشجار را بی‌اختیار در حركت آورده و چنار دستها به سوی آسمان برآورده سرسبزی سرو سهی را با هزار نیاز می‌طلبید و بنفشه سر بر زمین نهاده دعای زیادتی طراوت گلبرگ طری می‌گفت و هزاردستان بیان لطافت این موسوم فرخنده‌سان به ادا می‌رسانید.
قطعه
ز اعتدال عناصر نما پذیرد اگربه خانه نقش كنی شاخ و برگ بر دیوار
مگر كه نامیه قوت ز روح مانی یافت‌كه راست دایره گل كشید بی‌پرگار
ستاده سرو سهی در قیام بر یك پابنفشه برده سر اندر سجود چون ابرار
كشیده سوسن آزاده ده زبان فصیح‌هزار دست سوی آسمان گشاده چنار
همی كنند دعا روز و شب كه باد مدام‌چمن ز شاخ جوانی خویش برخوردار در چنین فصلی تازه و خرّم فرمانفرمای ممالك عالم به عزم جانور پرانیدن و قوشلامشی عزیمت ولایت سرخس فرمود و شانزدهم ماه مبارك رمضان از دار السلطنه هرات نهضت نمود و امیر علیكه كوكلتاش را به حكومت هرات بازداشت و جمعی دیوانیان را پیش او گذاشت.
و موكب همایون به سرخس رسیده به زیارت اكابر آن‌جا، شیخ
______________________________
(243). سورة القصص 29.
ص: 493
ابو الفضل حسن و مولانا سعد الدین التفتازانی «244» و جوانمرد قصاب «245» رحمهم اللّه فرمود و از روحانیت ایشان استمداد نمود و اكثر ایام از صبح تا شام به جانور پرانیدن و یوز و سگ دوانیدن اشتغال داشت تا چنان شد كه در آن صحرا و بیابان وحوش و طیور نگذاشت.
و از آن‌جا، عازم مهنه مبارك شد و در آن فضای جانفزا و صحرای دلگشا كه هوای آن نسیم بهار را اعتدال می‌بخشید و ارم از غیرت طراوت آن رو در نقاب می‌كشید، هرطرفی انواع ریاحین مشكبو و گلهای رنگین تو بر تو شكفته و هرجانبی مرغان شیرین‌زبان به هزاردستان صلای نشاط و خرمی گفته حضرت خاقان سعید به آهستگی كوچ می‌فرمود و همواره در آن مقام هموار به صید و شكار مشغول بود و چون به قصبه مهنه رسید، احرام زیارت سلطان طریقت و برهان حقیقت، صاحب السیر و الطیر، شیخ ابو سعید بن ابو الخیر قدس سرهما به احترام تمام بسته شرایط زیارت به جا آورد و اولاد امجاد حضرت شیخ را به انعام و اكرام معزّز و مكرّم گردانید و عزیمت مراجعت فرموده بیست و پنجم ماه ذی قعده در هرات فرود آمد.
مصرع
آفتاب دین و دولت سوی دولت‌خانه رفت
و در این سال، جناب مفتی الفریقین، مولانا عماد الدین عبد العزیز «246» مشهور به مولانازاده ابهری كه سرآمد علمای روزگار بود و به عزم زیارت بیت اللّه عزیمت نمود و شرایف طواف بیت اللّه الحرام و سعادت زیارت النّبی علیه الصلوة و السلام دریافته هنگام مراجعت، نزدیك شام، در قریه علا، «247» هژدهم رجب رخت
______________________________
(244). ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 84 به بعد. مولانا در سنه 797 فوت كرد.
(245). به ظاهر وی غیر جوانمرد قصاب مدفون ری است كه در نزهة القلوب ص 54 مذكور است.
(246). ترجمه‌اش كه در حبیب السیر 3: 3: 148 آورده به ظاهر همه آن از مطلع مأخوذ است.
(247). هو اسم موضع من ناحیة وادی القری بینها و بین الشام نزله رسول اللّه صلعم فی طریقه الی تبوك (معجم البلدان ج 3 ص 709).
ص: 494
به عالم بقا كشید.
و هم در این سال، از امرای كبار امیر فرمان شیخ كه پیش حضرت اعلی اعتبار و اختیاری تمام داشت جهان را به حسرت و دریغ بازگذاشت و هشتم صفر به عالم بقا رفت و از آثار خیر او مدرسه‌ای است در كوچه خیابان نزدیك پل جوی‌نو به غایت مكمل و معمور و مدرس و طلبه به افادت و استفادت مشغول و مشهور است. «248»
و هم در این سال، غره ذی الحجه، مرتضای اعظم مجتبای اكرم امیر سید شهاب الدین اسمعیل كه از كبار سادات صحیح النّسب بود، در بلوك گذاره، به محله سادات رحلت نمود. رضوان اللّه علیهم اجمعین الی یوم الدین.

وقایع سنه اربع و اربعین ذكر ارتكاب شراب ناب بر خاك ریختن به نفس شریف‌

مضمون حدیث چون در مكنون حیث قال علیه الصلوة و السلام، ان اللّه تعالی یبعث لهذه الأمة علی رأس كل مایة سنة من یجّدد لها دینها «249» به حقیقت در حق خاقان سعید به غایت صادق می‌آید و مؤید همین سخن می‌تواند بود آن‌كه آن حضرت در سنه ثمانمایه «250» به سلطنت مملكت خراسان معین شد. چه از اوان صبی كه
______________________________
(248). حبیب السیر 3: 3: 134: و پسر ستوده مآثر محرر این اجزا ضیاء الدین محمود رزقه اللّه علما نافعا در آن بقعه به لوازم تدریس اشتغال دارد (در حدود سنه 929) و این میر محمود مؤلف كتابی است در تاریخ شاه اسمعیل و شاه طهماسب كه در 957 به پایان رسانده است. (دستور الوزراء).
(249). ر ك به سنن ابی داود السجستانی، مطبع محمدی دهلی سنه 1840 (؟) ج 2 ص 233 كتاب الملاحم، باب ما یذكر فی قرن المائه.
(250). از روی یزدی (ج 1 ص 806) مملكت خراسان در شهور سنه 799 به شاهزاده شاهرخ مفوض شد و او در آخر شعبان در ظاهر هرات نزول فرمود و رمضان در آن‌جا گذرانیده از آن‌جا به شهر آمده باغ زاغان را نشیمن ساخت.
ص: 495
صبای سلطنت در حركت بود تا این زمان كه بر سریر خلافت جهان تمكن و استقرار فرمود همیشه تقویت دین مستبین و تمشیت شرع سید المرسلین پیش نهاد همت عالی نهمت بود و متابعت فرمان الهی به تخصیص در قلع‌وقمع مناهی و ملاهی غایت مبالغه می‌نمود. شراب چون آب حیات در چشمه خضر نهان شد و صهبا به‌سان كیمیا از چشم عالمیان ناپدید گشت.
بیت
رسم می خوردن چنان برداشت نهیش كاختران‌نیم‌شب بر روی گردون سرنگون دارند كاس تمام مقربان و مخصوصان از ارتكاب شراب به كلی اجتناب فرمودند و خواص و عوام از شرب مدام توبه نصوح نمودند و افتخار الأشراف، سید مرتضی صحاف، «251» و قدوة الواعظین مولانا عبد الجلیل القاینی كه به منصب عالی احتساب منصوب بودند به موقف عرض رسانیدند كه به یمن معدلت آن حضرت در بسیط مملكت مستی جز در چشم مشكین‌خطان آهوچشم خطایی نمی‌توان دید و خمار جز در دیده شهلای یار مشاهده نمی‌توان كرد.
بیت
مخموری و مستی نشود جمع به یك‌جادر چشم تو جمع آمده مخموری و مستی و خمخانه‌های شاهزادگان میرزا محمد جوكی و میرزا علاء الدوله مالامال است و اندیشه ریختن آنها بلكه رسیدن به آن‌جا خیال محال
مصرع
آن‌جا مگر شمال وزد یا صبا رسد ______________________________
(251). به حبیب السیر 3: 3: 149.
ص: 496
حضرت خاقان سعید به نفس شریف عزم شراب ریختن فرمود و پای دولت در ركاب سعادت آورده سوار شد و به جانب بیرون دروازه خوش «252» و طرف سه پلك كه خمخانه‌ها آن‌جا بود عزیمت نمود و خمهای شراب ناب رشك لعل بدخشانی و غیرت یاقوت رمّانی بی‌دریغ بر خاك ریختند.
بیت
شاهی كه او به حكم الهی شراب ریخت‌تعظیم شرع كرد وز روی شر آب ریخت ساكنان چرخ برین از بوی باده مشكین بیهوشانه در چرخ آمدند.
مصرع
چرخ گفت از حسرتش یا لیتنی كنت التّراب «253»
و زهره و پروین در افسوس آن بی‌خودانه می‌گفتند:
مصرع
این‌كه می‌بینم به بیداری است یا رب یا به خواب
و مملكت از اوج شریعت رونق دیگر گرفت و سلطنت از حسن این تقویت طراوت دیگر یافت.
و در این سال، قدوه اهل كمال، عالی‌جناب ولایت‌مآب ارشادانتساب مظهر عنایة اللّه الأكبر، شیخ الأسلام بهاء الدین عمر «254» قدّس اللّه سرّه العزیز به صدق و نیاز عزیمت سفر حجاز فرمود و به عزم طواف بیت اللّه الحرام و احرام ملازمت آن حضرت بستند و در بادیه عشق بر بختی شوق نشستند. مولانا شمس الدین
______________________________
(252). در مشرق شهر، ر ك به لیسترینج ص 409، نیز به آثار هرات ص 25.
(253). اشاره به آیه 50 از سورة النبأ: إِنَّا أَنْذَرْناكُمْ عَذاباً قَرِیباً یَوْمَ یَنْظُرُ الْمَرْءُ ما قَدَّمَتْ یَداهُ وَ یَقُولُ الْكافِرُ یا لَیْتَنِی كُنْتُ تُراباً.
(254). برای ذكر احوال شیخ ر ك به نفحات ص 524 و حبیب السیر 3: 3: 171.
ص: 497
محمد اسد «255» و مولانا سعد الدین كاشغری «256» و خواجه زین الدین جامی و مولانا قطب الدین ظهیری و مولانا شریف الدین عبد القهار و مولانا تاج الدین حسن و مولانا سعد الدین فرخ و خواجه شهاب الدین اسمعیل حصاری و خواجه عبد الكریم صوفی و استاد دولتشاه جوهری و دیگر متنعّمان و باقی متعممان از دار السلطنه هرات و سایر ولایات روی ارادت به قافله آن قافله‌سالار طریق تحقیق آوردند. هرچند حضرت خاقان سعید و امیر جلال الدین فیروز شاه و دیگر سعادتمندان كه حضرت ولایت منقبت را اعتقاد تمام داشتند خواستند كه به اندك تحفه‌ای و محقر هدیه‌ای در صدد مدد شوند نتوانستند و با همه اظهار چنان فرمود كه مطمح نظر همت در این عزیمت آن خواهد كه به ترتیب درویشانه این سفر مبارك میسر شود و از هیچ آفریده چیزی قبول نفرمود و در روزی كه عزیمت حضرت ولایت منقبت مقرر بود جناب فضایل‌مآب مولانا شهاب الدین لسان «257» كه از اعیان زمان به علم و مال و جاه و جلال سرآمد روزگار بود به قریه «258» جغاره كه مسكن حضرت شیخ بود تشریف آورد و فرمود كه بسیار سلاطین روزگار به اختیار سوار ساخته‌ام. امروز می‌خواهم كه حضرت ولایت شعار را سوار سازم تا بخت یار من شود و حضرت شیخ در محفه‌ای درآمده عزیمت نمود و از اطراف خراسان قافله روان شد.
و در هربیابان كه حضرت ولایت منقبت می‌رسید هردو كس را یك شتر و دو كجابه مقرر می‌فرمود و حضرت شیخ الأسلام را یك فرزند سعادتمند بود، یعنی جناب ارشادمآب هدایت‌انتساب شیخ نور الدین محمد سلمه اللّه و ابقاه كه به حقیقت خلف صدق و فرزند شایسته آن حضرت بود و همیشه بنده‌وار خدمت پدر
______________________________
(255). ر ك به نفحات 526 و حبیب السیر 3: 3: 173 برای ترجمه وی. وی در 864 فوت كرد.
(256). ر ك به نفحات 462 و حبیب السیر 3: 3: 172.
(257). نسخه: لسان رمال.
(258). جغاره، چغاره در جنوب هرات به فاصله یك میل اكنون به‌همین نام مشهور است (آقای حبیبی).
ص: 498
بزرگوار و قطب روزگار می‌نمود و در همه عمر ترك ادبی از آن‌جناب نسبت با قطب فلك تحقیق واقع نشد. حضرت شیخ خدمت مخدوم‌زاده و برادر فقیر مولانا شریف الدین عبد القهار را رفیق ساخته یك شتر و دو كجابه تعیین فرمود و بسیار از اولیای كبار و اكابر روزگار در آرزوی آن سعادت بودند. اما هركس را آن دولت میسر نشد و آن معنی دست نداد
مصرع
تا یار كرا خواهد و میلش به كه باشد
و در تمام بیابان رفتن و آمدن این سعادت خدمت اخوی را حضرت اللّه تعالی روزی فرمود.
بیت
زهی نیك‌بختی كه او را خدای‌سوی نیك‌بختان شود رهنمای و بعد از قطع منازل و طی مراحل و رفع جبال و خفض رمال به حرم شریف مكه معظم و كعبه مكرّم كه محطّ رحال رِجالٌ لا تُلْهِیهِمْ تِجارَةٌ وَ لا بَیْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ «259» رسیدند و احرام فَوَلِّ وَجْهَكَ شَطْرَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ «260» بسته در زمره وَ مَنْ دَخَلَهُ كانَ آمِناً «261» درآمدند و فاتحه وَ لِلَّهِ عَلَی النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ «262» را به خاتمه فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِكَكُمْ فَاذْكُرُوا اللَّهَ «263» پیوست و در بحر جمع الجمع كُلٌّ إِلَیْنا راجِعُونَ «264» مستغرق گشت ذلِكَ هُوَ الْفَضْلُ الْكَبِیرُ «265» و جناب مخدومی اخوی مولانا
______________________________
(259). سورة النّور 37.
(260). سورة البقرة 144.
(261). آل عمران 97.
(262). ایضا 97.
(263). البقرة 200.
(264). الأنبیاء 93.
(265). فاطر 32.
ص: 499
شریف الدین عبد القهار كه در آن سفر مبارك ملازم بوده‌اند، در مدح خانه كعبه قصیده‌ای فرموده‌اند و در روزی كه مسجد حرام مجمع جماهیر اسلام است و حضرت شیخ الأسلام در مقام ابراهیم علیه السلام به تمكن تمام نشسته بوده‌اند مخدوم مرحوم به پای ادب برخاسته و قصیده را از اول تا آخر به لهجه شیرین و ادای ملیح خوانده چند بیت كه به خاطر بود ثبت افتاد.
شعر
السلام ای بارگاه حضرت حق السّلام‌قبلة للناس حصن الخلق امنا للأنام
بارگاه كبریا! اللّه اكبر! این چه جاست‌سجده جای انبیا سبحانك اللّه این چه نام
حكم‌وَ لْیَطَّوَّفُوا «266»طوق در این بارگاه‌فِیهِ آیاتٌ «267» آیتی در شأن این عالی‌مقام
پنجه اسلام را پیوسته عقدی درشماررشته سبع المثانی را دری در انتظام
در حجاز امسال هركس راست خیری در حساب‌نامه خاص مرا خیر حجّازی است عام و گویند در آن روز كه قصیده خوانده شد حاجیان عرب و عجم نقل آن نوشته به اطراف عالم بردند و در وقت عزیمت و هنگام مراجعت سعادت زیارت قبه و بارگاه و مرقد و خوابگاه حضرت رسالت‌پناه صلی اللّه علیه و سلم دریافته شرایط و آداب آن حضرت به جا آوردند.
______________________________
(266). وَ لْیَطَّوَّفُوا بِالْبَیْتِ الْعَتِیقِ (سورة الحج 29).
(267). آل عمران 90.
ص: 500
و در این سال، نویین بی‌مثال و صاحب جاه و جلال، امیر علاء الدین علیكه كوكلتاش «268» هفدهم جمادی الأولی وفات یافت و در گنبد مدرسه‌ای كه در سر خیابان ساخته بود مدفون شد. عمر امیر از نود تجاوز نموده بوده و به غایت كریم‌طبع و سخی‌نفس بود و پیوسته مظلومان و درماندگان را دستگیری می‌فرمود و اگر بر مظلومی ظلمی واقع شدی هرچند ظالم صاحب وجود بود منع و دفع ظلم به واجبی می‌نمود. ظلمه و اعونه ازو ترسان و هراسان بودند و خلاف رأی او در مهمات شروع نمی‌نمودند و خدمت امیر به زراعت و دهقنت میل عظیم داشت و تخم كشت او از هزار خروار گذشت و در مملكت مصر مزارع و ضیاع خرید و وكلا و سركاران مقرر ساخته آن مواضع و مزارع را معمور و مزروع گردانید. نوبتی حضرت خاقان سعید سبب خریدن اسباب در ولایت مصر پرسید. امیر علیكه عرضه داشت كه می‌خواهم بعد از من گویند میرزا شاهرخ غلامی داشت كه در ولایت مصر املاك خرید و مضبوط گردانید و متّصل در مجالس و محافل به طریق افتخار اظهار می‌كرد كه حضرت صاحبقران امیر تیمور گوركان حضرت شاهرخی را به من سپرد و جناب ستوده‌خصال همیشه ابواب كرم و نوال بر ارباب امانی و آمال بازداشته بود و دل و جان بر دلنوازی منتظران و جان‌بخشی مستحقان گماشته و به موجب فرموده بابنا مفتوح لمن دخل و خبزنا مباح لمن اكل عمل می‌نمود و بی‌دربان و یساول بار عام داده بود و به مهمات خلایق چنان‌كه بایدوشاید قیام و اهتمام می‌فرمود. و چون امیر مرحوم جهان فانی را بازگذاشت حضرت خاقان سعید چند نوبت به وثاق او تشریف حضور ارزانی داشت و اولاد او را دلجویی نموده تعزیت داد و همه را به عواطف پادشاهانه خوشوقت گردانید و منصب دیوان اعلی به خلف صدق او امیر
______________________________
(268). در حبیب السیر گفته است كه از آثار خیر امیر رباطی است در غایت وسعت و رفعت كه در پنج فرسخی هرات به جانب شمال بنا فرموده و تا غایت (یعنی سنه 929) اكثر بیوتات آن عمارت برجاست (ج 3 جزو 3 ص 134).
ص: 501
غیاث الدین شیخ ابو الفضل كوكلتاش عنایت فرمود و راه و رسم او را در تدبیر امور و مصلحت جمهور به فرزند ارجمند او رجوع فرمود و در تاریخ فوت او رقم قلم است:
قطعه
میر دریادل علیكه‌ای كه در سلطنت‌منتظم شد در زمان شاهرخ سلطان لدیك
رحمت حق بر روان تست در تدبیر ملك‌زان شود تاریخ فوتت «رحمة اللّه علیك» «269» و هم در این سال، امیر اویس بن امیر آق‌بوقا كه از خدمت سلاطین اعراض نموده بود و طریق فقر اختیار فرموده و دولت نظر میر غیاث* و شرف زیارت حرمین شریفین دریافته و انوار سعادت آثار آن بر چهره روزگار او تافته هشتم ماه محرم وفات یافت و در شرقی خیابان به حظیره‌ای كه خود ساخته بود مدفون شد.
و گوهر درج عفت و اختر برج عصمت، عایشه بیگه صبیه شاهزاده عالی‌جناب میرزا بایسنغر بهادر كه میرزا سلطان مسعود كابلی در حباله داشت در كمال حسن و جمال با هزاران حزن و ملال عالم فانی را گذاشت و در ماه شعبان از جهان بیت الأحزان بر ریاض رضوان خرامید و در مدرسه مهد علیا گوهرشاد آغا مدفون ساختند.
و در این سال، از طرف استراباد قاصدی همعنان باد رسیده عرضه داشت كه از جانب دشت، «270» لشكر ازبك بر آن ملك گذشت و امیر حاجی یوسف جلیل به قتل آمد و شرح این سخن آن است كه گاهی جمعی از لشكر ازبك قزاق شده به
______________________________
(269). در نسخه به‌جای این قطعه، ابیات ذیل آمده
چون حق امیر اعظم اعدل علیك رااز دار پرغرور به دار القرار برد
كردم سؤال مدت تاریخ و جای اورضوان جواب داد ببین در «جوار خلد»
(270). ر ك به خرائط [نقشه‌ها] شپر و نرمنكه اروپا نمبر 65.
ص: 502
ولایت مازندران می‌آمدند و هرجا دست‌انداز «271» كرده بازمی‌رفتند و حضرت خاقان سعید حكم كرده بود كه هرسال چند امیر تومان به ولایت مازندران رفته از آن حدود برخبر باشند و قشلاق در آن مملكت كنند و چند كرت میرزا بایسنغر و بعد از آن میرزا علاء الدوله قشلاق آن‌جا كردند و در این سال، امیر حاجی یوسف جلیل و برادر او، امیر شیخ حاجی و چند میر تومان دیگر به ضبط آن سرحد مقرر شدند و امرا هریك تومان لشكر خود را به آن ولایت رسانیدند و صبح و شام به احتیاط تمام گذرانیدند. ناگاه سپاه اوزبك به نوعی بر سر امرا تاختند كه لشكر مجموع را بكلی پریشان ساختند و امیر حاجی یوسف جلیل پای ثبات و قرار فشرده دست جلادت از آستین شجاعت برآورد و حمله‌های بهادرانه و دستبردهای دلاورانه نمود و چون مردم او بسیار كم بود سخت‌كوشی فایده نداد و در اثنای داروگیر، تیری از كمان تقدیر بر مقتل او آمد و سعادت شهادت یافت و چون تیر به او رسید، پردلانه آواز برآورد و گفت به مقصود رسیدم چنانچه از حضرت شاه مردان و شیر یزدان شجاع مطلق، امیر المؤمنین علی علیه الصلوة و السلام منقول است كه در حین ضربت فرموده‌اند فزت و رب الكعبة «272» و برادر او امیر مبارز الدین شیخ حاجی در عقب یاغی سمند باد رفتار بسیار دوانید. امّا به گرد ایشان نرسید و نعش سعید شهید از مازندران به خراسان آورده در تربت مقدس جام در سردابه‌ای كه میر مرحوم ساخته بود، مدفن یافت و امیر شیخ حاجی در هرات عزای به عظمت داشت.
و در این اثنا خبر آمد كه مولانا حسام الدین مباركشاه كه به رسالت ولایت مصر رفته بود، در قصبه غزّه* از توابع قدس میل بهشت برین نموده با قدسیان همنشین شد و نشان همایون و تبركات كه همراه داشت، با پسر او امیر رحیم داد به مصر بردند و سلطان او را نیك دید و بر فوت پدر او اظهار تأسف نمود. حضرت
______________________________
(271). یعنی تعدی و حواله بی‌حساب (برهان).
(272). نسخه: برب- متن مطابق است به كتاب الكامل للمبرد طبع یورپ ص 550.
ص: 503
خاقان سعید قدمت خدمت مولوی یاد آورده پسران او را به عواطف پادشاهانه دلجوئی فرمود و موچه و منصب و راه و رسم پدر ایشان را به ایشان ارزانی داشت.
مصرع
همه را لطف شاملش بنواخت
و در این سال، از جانب كابل و غزنین قاصد آمد و عرضه داشت كه بانوی كبری ملكت آغا بنت خضراغلان كه سابقا در حباله میرزا عمر شیخ بود و میرزا اسكندر و میرزا بایقرا از او متولد شدند و حضرت خاقان سعید او را ینگه «273» گرفته در نكاح آورد و میرزا سیورغتمش از او بود وفات یافت* و در شهر بلخ در گنبد مدرسه‌ای كه ساخته بود مدفون شد.
مصرع
روانش به خلد برین شاد باد
آن حضرت را مفارقت هم‌صحبت قدیم بر خاطر كوه وقار گران و دشوار آمد.
قطرات عبرات بر صفحه عذار و اطراف رخسار گوهربار و دررنثار و تعزیت به ترتیب و آیین داشت.
و هم در این سال، آخر ذی الحجّة، مناره فلك الدین كه در بازار عراق «274» بر شرقی مدرسه نظامیه «275» بود، از پای درآمد و دوازده كس مردی كه جهت گرمای شب در صحن مدرسه خواب می‌كردند مناره ایشان را چنان در خواب كرد كه دیگر بیداری به خواب نخواهند دید و گویند كه فلك الدین* از امرای سلطان سنجر سلجوقی بود كه سلطان حكومت هرات را سالها به او رجوع نمود و مولانا عبد الواسع جبلی به نام او قصاید خوب و مدایح مرغوب دارد.
______________________________
(273). ینگه، ینگا زوجه برادر كلان را گویند (شا).
(274). ر ك برای دروازه عراق به لیسترینج ص 406. در آثار هرات ص 26 می‌گوید كه محله بردراینها و بازار عراق از طرف غرب آغاز و به چارسوق وصل می‌گردد.
(275). برای نظامیه هرات ر ك به دایرة المعارف اسلام ج 3 ص 354 اواخر عمود.
ص: 504

وقایع سنه خمس و اربعین ذكر تفویض وزارت به خواجه شمس الدین سمنانی‌

اشاره

جناب دستور اعظم، خواجه غیاث الدین پیراحمد الخوافی، «276» قریب به سی سال در منصب وزارت به كمال استقلال بود و هرچند به مشاركت دیگران حل و عقد مهمات می‌نمود، اما باوجود او صورت وزیر دیگر در آیینه خیال روی نمی‌نمود و چند سال امیر علاء الدین شقانی بر مسند وزارت با او همنشین بود و پی روی مهر خواجه به‌سان موم متابعت نقش نگین می‌نمود و از وزرای سمنان خواجه شمس الدین علی بالیجه «277» برادر خواجه وجیه الدین «278» اسمعیل ملازم مجلس همایون بود و آن حضرت به حال او التفات تمام می‌فرمود و خواجه شمس الدین به فنون فضایل اتّصاف داشت و حسن التفات حضرت خاقان سعید صورت وزارت بر لوح خاطر او می‌نگاشت. خواجه غیاث الدین پیراحمد و امیر علی و خواجه شمس الدین چهارشنبه آخر ماه صفر در مجلس همایون بوده سخن جمع مال ولایت جام در میان آمد و در آن ولایت نسبت با اموال دیوان خبط عظیم واقع بود. و خواجه شمس الدین از آن خبر داشت. شمه‌ای از آن حال به سمع همایون رسانید و آن حضرت شرح احوال بتمامی پرسید. «279» خواجه شمس الدین زانو زده به تقریر دلپذیر تفصیل و اجمال آن احوال و خلّ «280» و خبط كه در اموال باقی ممالك واقع بود باز
______________________________
(276). دولتشاه (ص 462) او را «دستور الوزرا شمس الكفاة خواجه غیاث الدین پیراحمد» نوشته است.
(277). دستور الوزراء: بالیچه.
(278). عنوان ترجمه‌اش در دستور الوزرا ص 364 این‌طور است: خواجه وجیه الدین محمود بن اسمعیل سمنانی.
(279). این واقعه را خوندمیر در حبیب السیر 3: 3: 141 و دستور الوزرا ص 390 (به ظاهر از روی مطلع) آورده است.
(280). خلّ به معنی بدی و شكاف در جامه است (فرهنگ آنندراج) به ظاهر مراد است از خلل درین موضع و خلّ هم به معنی علت و عیب است.
ص: 505
نمود و عرضه داشت كه نسبت با امیر علی شقانی سخن دارم. آن حضرت فرمود كه امیر جلال الدین فیروز شاه كه در آن زمان امیر الأمرا بود تفحص نماید و در این مدت كه خواجه پیراحمد صاحب‌دیوان بود همیشه با امیر فیروز شاه در جزویات مضایقه می‌نمود و این معنی را به افتخار در مجالس اظهار می‌فرمود و نسبت با تدبیرات امیر كه در مهمات ملكی و مالی در غایت متانت بود خدمت خواجه انكار بلیغ می‌نمود.
در این وقت كه آن حضرت رجوع تحقیق مهم امیر علی به امیر فیروز شاه فرمود، خواجه پیراحمد بسیار مضطر و مضطرب شد و از صعوبت آن حالت بی‌طاقت گشت و به یك دو مجلس انواع قصور و فتور كه در امور دیوان واقع بود واضح شد و امیر علی شقانی عزل شده خواجه شمس الدین صاحب‌دیوان شد. تا آخر زمان حضرت خاقان سعید بر مسند وزارت بود و با اهل فضل آدمیانه معاش می‌نمود و در این‌روز كه خواجه شمس الدین صاحب‌دیوان شد، از جانب شیراز قاصدان رسیدند و عرضه‌داشتها رسانیدند و خواجه پیراحمد از حین نصب خواجه شمس الدین سه روز به دیوان نیامد و خواجه شمس الدین عرضه داشتها به موقف عرض رسانید و احكام نوشته مهر كرد و پیش خواجه پیراحمد فرستاد «281» و او نیز نشانها مهر كرده از قهر حضرت ترسید و به ضبط اموال و حفظ احوال اشتغال نموده دم دركشید.
مصرع
عاقل نبود غافل از اندیشه سلطان

ذكر قضایای مملكت فارس و سایر ولایات در این سال‌

اعیان و امرای مملكت فارس عرضه داشتها فرستاده بودند و اركان دولت را اعلام داده كه تمامت رعیت از شر شیخ ابو الخیر «282» به جان آمده‌اند و كارد به
______________________________
(281). حبیب السیر: از غضب حضرت شاهرخی ترسیده آن نشانها را مهر نمود و روز دیگر به دیوان تشریف فرمود.
(282). یعنی شیخ محب الدین ابو الخیر (ر ك به مطلع).
ص: 506
استخوان رسیده و میرزا سلطان «283» عبد اللّه كه آن مملكت سیورغال او بود بر یك دینار اختیار ندارد و شیخ ابو الخیر مهمات ملك و مال را به عهده پادشاه و امرا نمی‌گذارد و حضرت خاقان سعید چون این احوال استماع نمود فی الحال حكم به عزل شیخ ابو الخیر فرمود و امیر سیدی را كه از امرای نامدار بود به حكومت آن مملكت تعیین فرمود و او چند ماه در آن ملك حكومت به استقلال كرده سیاست عظیم داشت و متهور و ظالم بود و در این وقت خانه تن را از میهمان جان بازپرداخت و درج وجود را از گوهر روح خالی ساخت و او را از شیراز به خراسان آورده در مشهد مقدس رضوی در گنبد مدرسه‌ای كه ساخته و پرداخته او بود مدفون شد. آن حضرت در باب ضبط مملكت فارس با اركان دولت مشورت فرموده قرعه اختیار به نام دستور عالی‌مقام خواجه معز الدین ملك سمنانی قرار یافت.
و چون خواجه ملك به آن ملك رسید، شیخ ابو الخیر بی‌اختیار متحیر گردید و چاره جز آن ندید كه به هیچ‌چیز از خدمت خواجه ملك بازنماند تا در این اثنا شاید كه خود را به ولایت خراسان رساند و بار دیگر كام خود را از روزگار ستیزه‌كار بستاند. قاصدان به مملكت خراسان فرستاده و امرا و اركان دولت را خدمتهای شایسته گذرانیده كلیات وعده و پیغام داد و التماس نمود كه او را به پایه سریر اعلی بطلبند. امرا به موقف عرض رسانیدند كه شیخ ابو الخیر مدتی در ملك فارس فرمانروان بوده است و چون حكم شد كه قضیه او را تحقیق كنند، مناسب چنان می‌نماید كه مهمات او در دیوان اعلی قرار یابد. اگر فرمان شود او را به دیوان آورند.
حضرت خاقان سعید مصلحت دید امرا را پسندید و فرمود كه نشان و ایلچی روان سازند و به موجب فرموده عمل نموده چون نشان و قاصد به شیراز رسید شیخ از شیراز به‌سان جره‌باز در پرواز آمد.
______________________________
(283). مراد از میرزا سلطان عبد اللّه بن ابراهیم سلطان بن شاهرخ است كه در سنه 838 ایالت فارس بدو مفوض شد و او در آن زمان در صغر سنّ بود.
ص: 507
و چون به خراسان رسید، شاهزادگان و امرا را دید و همه را پیشكشهای سنگین كشید و به وسیله ایشان به سعادت دستبوس رسید و تحفه و تبرك و بیلاك و پیشكش به نوعی گذرانید كه خرده خرده‌دان در مشاهده آن حیران ماند و به اندك فرصت اركان دولت و اعیان حضرت را چنان ساخت كه همه متفق الكلمه عرضه داشتند كه وجود شیخ ابو الخیر در مملكت فارس به غایت مهم است. چه مهمات جزایر و حویزه و ششتر و باقی ولایت خوزستان تا حدود بغداد و حوالی آن دیار و بلاد به حسن تدبیر او سرانجام می‌یابد و شیخ نیز برای دیوان كفایت می‌كند و هرسال مال ولایت فارس را به هزار و یك‌صد تومان اجارت می‌كند. آن حضرت را سخنان امرا معقول نموده اختیار ملك و مال به قبضه اقتدار او سپرد و شیخ را به تشریفات فاخر مشرّف ساخت و خدمت شیخ برحسب ارادت اجازت یافته با هزار اعزاز عازم دار المملكت شیراز شد و بار دیگر در مملكت فارس اساس حكومتی انداخت كه غلغله آن گنبد گردون را پرصدا ساخت و خواجه معزّ الدین ملك در آن ملك در جرگه امرای عظام انتظام یافته در دیوان مهر زد و شاید كه در سالهای آینده حكایت احوال شیراز گفته آید. ان شاء اللّه تعالی.
و در این سال، مهد علیا گوهرشاد آغا عزیمت جانب سمرقند نمود و سبب عزیمت او آن بود كه میرزا عبد اللطیف از خردی باز در خدمت جدّ بزرگوار و خاقان كامكار بود و آن حضرت شاهزاده را چند سال به كمال شفقت و حسن عنایت تربیت فرمود و در اوایل این سال اجازت خواسته آزرده‌خاطر به سمرقند رفته بود و رنجش خاطر او بیشتر از جانب مهد علیا گوهرشاد آقا بود. چه او به سبب افراط محبت كه نسبت به امیرزاده علاء الدوله داشت رعایت باقی فرزندان نمی‌نمود و آن حضرت شب و روز در فراق جگرگوشه بی‌طاقت بود و اظهار رنجش خاطر از حرم محترم می‌فرمود و می‌فرمود كه فرزندان مرا از من جدا كردند. «284» مهد عفت شعار، از روی
______________________________
(284). نسخه اضافه دارد: نوبتی بر سر همین گفت‌وشنود، آن حضرت مهد علیا را به دست مبارك لت زده بود.
ص: 508
اضطرار سفر سمرقند اختیار كرد و چون از جیحون عبور نمود، میرزا الغ بیك تا كنار آب استقبال فرموده بود و مراسم بندگی و خدمتگاری نمود و ملازم محفه والده بزرگوار و بلقیس روزگار به سمرقند رسید و آن‌جا پیشكشهای پادشاهانه كشید و چندگاه كه مهد عصمت‌پناه در آن خطّه بود، هرروز فرزند سعادتمند خاطر والده را به تحفه‌ای لایق و تبركی مناسب دلجویی می‌نمود و هنگام عزیمت خراسان، اسبان راهوار و تحفه‌های شاهوار به موقف عرض رسانید و میرزا عبد اللطیف را اسباب پادشاهانه عنایت نموده ملازم والده بزرگوار روان فرمود و به رسم مشایعت تا كنار آب آمده و فرزند را وداع كرد و ایشان چهاردهم شوال به هرات رسیدند. و حضرت خاقان سعید را فرح و خرّمی بسیار حاصل آمده شكر موهبت آفریدگار به جا آورد و به زبان نیاز می‌گفت:
بیت
منم كه دیده كه به دیدار دوست كردم بازچه شكر گویمت ای كارساز بنده‌نواز «285» نشاط و انبساط آن حضرت چنان در ضمایر و سرایر اكابر و اصاغر اثر كرده بود كه گفتی ایام عید كه در آن زودی واقع بود بار دیگر به فرح این بشارت عود نمود.
و چون لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلًا وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلًا «286» بر آن طریق جاری است كه هرگاه گل عشرت روی نماید، خار عسرت در برابر آید و هرجا بزم عیش و خرمی مهیّا شود غم روزگار غدّار و محنت سپهر جفاكار پیدا گردد و شعشعه آفتاب جهان‌تاب را حجاب سحاب در پیش است و لمعان ماه نورافشان را ظلمت شب
______________________________
(285). دیوان حافظ ص 195.
(286). سورة الملائكة 43.
ص: 509
دیجور بیش از بیش. ماه از برآمدن شب سیاه دل‌سیاه، آفتاب از فروشدن روز زردروی، گنج از مجاورت ماه در كنج محنت مخزون، گل از مصاحبت خار سینه‌چاك و جگرخون. دل خرم از اندیشه غم دژم و خاطر مجموع از بیم تفرقه پریشان و درهم. آری
مصرع
گنج و مار و گل و خار و غم و شادی به هم‌اند
مقصود از این بیان آن است كه چون حضرت خاقان سعید از آمدن میرزا عبد اللطیف به غایت شادمان گردید زمانه نیل عین الكمال به چهره دولت و اقبال كشید و مریم سلطان بیگه بنت آن حضرت كه در حباله میرزا یحیی ولد میرزا محمد سلطان «287» بود به ریاض رضوان رحلت نمود و در گنبد «288» مدرسه مهد علیا گوهرشاد آغا كه والده او بود مدفون شد. حضرت خاقان سعید را ملالت عظیم به خاطر كوه وقار رسید و قطرات عبرات بر صفحات و جنات پاشید و چند روز عزای به سزا داشته، رسم آش و طعام و ختمات كلام ملك علّام به‌جا آوردند.
و در این سال، شاه جلال برادر ملك علی والی سیستان كه اصل ایشان از شاهان اوق است، بیستم ماه شعبان وفات یافت و حضرت خاقان سعید كس به سیستان روان داشته ملك قطب الدین را عزا رسانید.
و مولانای اعظم مولانا شمس الدین محمد آدم كه عالم و زاهد بود و معالجه بیماران را بی‌طمع و توقع می‌نمود، ناگاه از استر افتاد و روز دیگر روی به دار آخرت نهاد.
و خواجه علی نصر اللّه ترشیزی كه در زمان عصیان امیر سید خواجه پای ثابت و قرارش از جای رفته متوجه بیت اللّه گشت و به طریق یَأْتِینَ مِنْ كُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ «289»
______________________________
(287). ولد غیاث الدین جهانگیر بن تیمور (زامباور شجره).
(288). برای عكس گنبد گوهرشاد در هرات ر ك به پوپ ج 4 ص 437.
(289). سورة الحج 27- در قرآن یَأْتِینَ ... است بدون [كلمه‌ای محو شده] تصرف مصنف بی‌جهت است.
یزدی (ج 1 ص 395): حجاج كه یَأْتِینَ مِنْ ... همین آیه را بلا تصرف آورده است.
ص: 510
بیرون رفت و چند سال مجاور آن عالی‌مقام و ملازم روضه نبی علیه الصلوة و السلام بود و او همیشه فضلا و ادبا و فقرا و غربا را رعایت تمام می‌نمود و گویند به سعی بلیغ از راه دور آب به مكّه آورد، سقی اللّه ثراه، و بعد از مدتی مجاوران حرم محترم و خادمان مرقد رسول صلی اللّه علیه و آله و سلم او را شفیع شده مكاتیب به امرا و اركان دولت ارسال نمودند و به زبان درخواست گناه او را شفاعت فرمودند و امرا سخن شفعا به عرض رسانیده آن حضرت رقم عفو بر جراید جرایم او كشید و نشان همایون ارزانی داشته گناه و اموال او را بخشید. و او خاطرجمع ساخته به وطن مألوف رسید و چندگاه در آن ولایت به رفاهیت «290» گذرانید و در این سال، ماه رمضان، در هرات وفات یافته نعش او را به ولایت ترشیز بردند.
و خواجه ناصر الدین «291» نصر اللّه الخوافی كه سالها میرزا الغ بیك وزارت مملكت ماوراء النهر به حسن كفایت و كیاست او تفویض فرمود و او به غایت ضابطه و كافی و امین بود، در سمرقند به جوار رحمت ایزدی رحلت نمود و به مقابر دروازه شیخ‌زاده «292» مدفون شد.
و حضرت خاقان سعید، میرزا جلال الدین ولد میرزا رستم را به سبب فتنه‌ای كه از او مشاهده نمود بند فرمود و به ولایت كرمان فرستاده در قلعه سلیمانی «293» بازداشت.
و درین سال، حاوی اوراق، عبد الرزاق بن اسحق، به موجب فرمان سلطان
______________________________
(290). این كلمه مخفّف است: اما ر ك به فرهنگ آنندراج به ذیل «رفاهت».
(291). دستور الوزرا ص 361: نصیر- ترجمه خواجه كه در دستور الوزراء دارد به ظاهر از مطلع مأخوذ است.
(292). ر ك برایش به یزدی ج 2 ص 690 و با برنامه فهرست دوم به ذیل شیخ‌زاده دروازه سی.
(293). به قول صاحب تاریخ افضل (یعنی بدایع الأزمان فی دقایق الكرمان) تصنیف حدود 606 ه طبع تهران سنه 1326 ص 57، قلعه سلیمانی «در حدود مغون است». برای مغون كه میان جیرفت و ولاش‌جرد است ر ك به لیسترینج خریطه 6.
ص: 511
آفاق متوجه ولایت هرموز و سواحل دریابار شد و اگر دوستان بر این داستان عیب نفرمایند و به مطالعه آن رغبت نمایند به شرح و بسط تمام اختتام خواهد یافت و انواع غرائب و عجائب در سلك كلام انتظام خواهد گرفت و مدت «294» سه سال به تفصیل و اجمال، شرح احوال و اهوال باز خواهد گفت و به دستور معهود وقایع خراسان و ماوراء النهر و فارس و عراق و آذربایجان بیان خواهد كرد. امید كه در نظر مبّصران جهان رواج یابد و آفتاب التفات اعیان زمان بر آن تابد. ان شاء اللّه تعالی.

داستان سفر هندوستان و شرح غرایب و بیان عجایب آن‌

قال اللّه تعالی: هُوَ الَّذِی یُسَیِّرُكُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ. «295» هركه را دیده بصیرت به انوار حقیقت منوّر باشد و مرغ جانش در هوای دانش طیران نماید به عین الیقین بیند و به علم الیقین داند كه دوران اجرام عظام افلاك و سیران اجزاء صغار خاك بر وفق علم و ارادت صانع پاك عز شانه جاری است و انوار قدرت شامله و آثار حكمت كامله در ذرات ذریات عالم و حركات و سكنات بنی آدم ساری و عنوان عالمیان در قبضه قدرت و سرپنجه قضاست و رقاب سركشان جهان محكوم حكم یَفْعَلُ اللَّهُ ما یَشاءُ. «296»
بیت
اگر محوّل حال جهانیان نه قضاست‌چرا مجاری احوال برخلاف رضاست
______________________________
(294). یعنی وقایع سنه 846 تا 848 (به استثنای سال روان).
(295). سوة یونس 22.
(296). مأخوذ از قرآن مجید (آیه 32 از سوره ابراهیم): و یفعل.
ص: 512 بلی قضاست به هر نیك و بعد عنان‌كش خلق‌بدان دلیل كه تدبیرهای جمله خطاست «297» و احوال و اهوال ركوب بحر،
مصرع
و آن نه بحری است كه پایان و كناری دارد
اظهر آثار قدرت عالیه و اكبر انوار حكمت متعالیه است و از این‌جاست كه در كلام معجز نظام ملك علام درر فواید آن در خوبتر ادایی سرانجام یافته و ارتكاب آن امر خطیر و خوض در آن بحر كبیر جز به تقدیر حی قدیر و میسر كل عسیر شرح‌پذیر و قابل تحریر نیست.
بیت
به امضای قضا و حكم تقدیرات ربّانی‌كه بیرون است فكر آن ز تدبیرات انسانی
شدم مأمور سوی هند و شرحش كی شود روشن‌كه چون گشتم من حیران در آن اقلیم ظلمانی «298» حضرت خاقان سعید انعام و احكام علوفه و اسب یام عنایت فرمود و این ضعیف جزئیات ساخته غره رمضان عزیمت نمود و به راه قهستان بیرون رفته در اثنای بیابان كرمان به صورت شهری رسید حصار و چهار بازار آشكار و در آن دیار دیار نه.
شعر
مررت فی فلوات علی منازلهم‌فما وجدت بغیر الرّسوم و الأطلال
______________________________
(297). قصاید انوری ص 38.
(298). صوابش ظلمانی است، به ضرورت ظلمانی گفته‌اند. انوری راست:
تا كه نقاش فلك بنگاردروز روشن چو شب ظلمانی
ص: 513
و آن بیابان «299» از سرحد مكران و سیستان تا نواحی دامغان تمام مسافت محل آفت و مخافت است.
و هژدهم رمضان به بلده كرمان درآمد بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ «300» وَ مَقامٍ كَرِیمٍ. «301» شهری دل گشاده و خطه‌ای جانفزا. داروغه آنجا امیر حاجی محمد قناشیرین غایب بود. به ضرورت تا عید توقف نمود و عالی‌حضرت معالی‌منقبت امیر برهان الدین سید خلیل اللّه بن امیر نعیم الدین سید نعمة اللّه قدّس سرّهما و نوّر اللّه مرقدهما كه متعیّن بلده كرمان بل تمام جهان بود و در آن اوان از بلاد هندوستان معاودت نمود صفوف تلطف و فنون تفقد فرمود.*
و پنجم شوال از كرمان روان شد و در اثنای راه به امیر حاجی محمد كه از غارت ولایت بن‌پور «302» بازگشته بود صورت ملاقات روی نمود و عازم هرموز شده منتصف ماه به ساحل عمان «303» و بندر هرموز رسید.* والی هرموز ملك فخر الدین تورانشاه كشتی روان فرمود و از كشتی در شهر هرموز به سلامت بیرون آمد. وثاق و مایحتاج مقرر شده ملاقات پادشاه میسر شد و این هرموز كه آن را جرون گویند در میان دریا بندری است كه
مصرع
در روی زمین بدل ندارد
تجار اقالیم سبعه از مصر و شام و روم و آذربایجان و عراق عرب و عجم و ممالك فارس و خراسان و ماوراء النهر و تركستان و مملكت دشت قبچاق و نواحی
______________________________
(299). ر ك به لیسترینج ص 322 به بعد برای احوال این بیابان كه دشت كویر نام دارد.
(300). مأخوذ از آیه 15 سورة سباء: بَلْدَةٌ طَیِّبَةٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ.
(301). ایضا از آیه 26 سورة الدخان: وَ مَقامٍ كَرِیمٍ.
(302). بن‌پور در حدود مكران است. ر ك به خریطه 7 در كتاب لیسترینج: اشتاین ص 122.
(303). نسخه: بندر (به ضم با)- صاحب ناصری گفته است كه بندر به فتح باست بر وزن لنگر. اما اصل در آن بندر است كه باروبنه در آنجا نهند.
ص: 514
قلماق و تمام بلاد مشرق و چین و ماچین و خان‌بالیق روی توجه به آن بندر دارند و مردم دریابار از حدود چین و جاوه و بنگاله و سیلان و شهرهای زیربا* دتناصری و سقوطره* و شهرنو و جزایر دیوه محل تا دیار بلیبار و حبش و زنگبار و بندرهای بیجانگر و گلبرگه و گجرات و كنبات و سواحل برّ عرب تا عدن و جدّه و ینبوع نفایس و ظرایف كه ماه و آفتاب و فیض سحاب آن را آب‌وتاب داده و بر روی دریا توان آورد به آن بلده آرند و مسافران عالم از هرجا آیند و هرچه آرند در برابر هرچه خواهند بی‌زیادت جست‌وجوی در آن شهر یابند. هم نقد دهند و هم معاوضه كنند و دیوانیان از همه‌چیز غیر زر و نقره عشر ستانند و اصحاب ادیان مختلفه بل كفار در آن شهر بسیارند و بیرون از عدل با هیچ آفریده معامله‌ای ندارند و به این سبب آن بلده را دار الأمان گویند و مردم آن بلده را تملق عراقیان و تعمق هندیان باشد.
و مدت دو ماه توقف واقع شد. بل حكام به هربهانه نگاه داشتند. چندان‌كه وقت مستحسن دریا و آن اول موسم و میان موسم است گذشت و آخر موسم كه زمان طغیان دزدان است رسید. رخصت عزیمت دادند و نفران و اسبان را به عذر آن‌كه در یك كشتی نمی‌گنجد دو بخش كردند و در كشتیها نشانده بادبانها بركشیدند و رو به راه آوردند و چون بوی كشتی به مشام این ضعیف رسید و وحشت دریا دید، به نوعی بی‌خبر گردید كه تا سه روز غیر از آمدوشد نفس از هیچ ممّر امید حیات نداشت و چون اندك به هوش آمد.
مصرع
تجار كه یار غار بودند
به یكبار در خروش آمدند كه موسم سفر دریا نمانده هركه در این وقت سفر كند،
مصرع
خونش در گردن كه دارد قصد جان خویشتن ص: 515
و به اتفاق نول «304» یعنی اجره كشتی حلال كرده فسخ عزیمت نمودند و بعد از چندین مشقت در بندر مسقط «305» بیرون آمدند. و این ضعیف با رفقای خاصّه از مسقط به موضع قریات «306» رسید و رخت اقامت انداخته خیام مقام برپای كرد و تجار دریابار چنین حالی را كه چون شروع در سفر دریا كنند و میسر نشود و در جایی به ضرورت بازمانند «تباهی» گویند. فقیر از تأثیر گردش سپهر سنگدل و روش مخالف زمانه غدار با دلی چون آبگینه شكسته و جانی از تن سیر آمده و حالی به غایت تباه «تباهی» شد و در این ایام كه از جور چرخ بدرام و جفای روزگار ناسازگار آینه خاطر انور كه چون فروغ آفتاب جلا داشت از آفات چرخ آبگون زنگار خورده بود و مصباح ضمیر منیر كه ماه از او هرشب اقتباس نور می‌كرد، از تندباد حوادث بی‌فروغ و تاب شد و طبیعت وقاد كه گوهر شب‌افروز معانی می‌ساخت و قریحت نقاد كه لآلی آبدار الفاظ می‌پرداخت به جمود و خمود مبتلا گشتند. استغفر اللّه.
چها می‌گویم. خاطر تیره و ذهن خیره شد. ناگاه با تاجری كه از جانب هندوستان می‌آمد آخر روزی ملاقات افتاد و ازو مقصود پرسیده شد. تاجر گفت:
مصرع
مقصود دگر نیست بجز شهر هرات
چون نام آن بلده فرخنده شنیدم
مصرع
بیم آن بود كه بیرون رود از سر هوشم
التماس نموده خواجه بازرگان را ساعتی بازداشت و مكتوبی مصّدر به این ابیات كه رشحات آب حیات از مجاری الفاظ و عبارات آن متقاطر است به قلم
______________________________
(304). نول بالفتح كلمه عربی است (فرهنگ آنندراج).
(305). ابن ماجد ص 66 این موضع را مسكت البندر نوشته است. برای مسقط ر ك به معجم البلدان ج 4 ص 529.
(306). ر ك به ابن بطوطه ج 2 ص 229 و ولسن‌Wilson)خریطه) و خریطه عربستان (سردی آف اندیا).
ص: 516
عنبرین رقم و خامه مشكین شمامه بر عذار بیاض كافوری ثبت نمود.
بیت
نماز شام غریبان چو گریه آغازم‌به مویه‌های غریبانه قصه پردازم
به یاد یار و دیار آن‌چنان بگریم زاركه از جهان ره و رسم سفر براندازم
من از دیار حبیبم نه از دیار غریب‌مهیمنا به رفیقان خود رسان بازم «307» و آنچه مناسب این سیاق و سباق باشد از شرح احوال و هرگونه ملال به تفصیل و اجمال به تحریر پیوست و چندان قطرات عبرات بر صفحات و جنات ریخت كه از شوراب دیده در بحر عمان طوفان انگیخت.
و جمعی نفران و اسبان كه در هرموز به كشتی دیگر رفته بودند حال در این ولا معلوم نشد و شاید كه بعد از این،
مصرع
قصه ایشان زبان خامه آرد بر زبان

وقایع سنه ست و اربعین ذكر عزیمت میرزا سلطان محمد بن میرزا بایسنغر به جانب عراق‌

اشاره

در اوایل این سال، موكب همایون‌فال به‌طرف ولایت طوس نهضت فرمود و سبب عزیمت آن بود كه ملك كیومرث رستمداری كه همیشه طریقه خدمتگاری و وظیفه جانسپاری مسلوك می‌داشت و پیوسته صورت عبودیت بر صفحه فرمانبرداری و دولتخواهی می‌نگاشت، درین ولا سر از ربقه اطاعت و گردن از طوق متابعت برتافت و دلایل عصیان و مخایل كفران بر چهره احوال او وضوح یافت و جمعی از مردم كوهپایه را به ولایت ری فرستاد و از جرأت او شورش و غوغا و ولوله در آن
______________________________
(307). دیوان حافظ ص 286.
ص: 517
ملك افتاد و چون در این ولا آن حدود از سرداری صاحب وجود خالی بود ملك كیومرث عزم تصرف ولایت ری نمود و چون این اخبار به سمع همایون رسید، فرمان جهان‌مطاع شرف نفاذ یافت كه لشكرهای جهان در ظل رایت آفتاب آیت روان شوند.
و چون موكب منصور از ولایت نشابور عبور نمود، سیل اضطراب در اساس ملك ملك كیومرث افتاد و روی امید به درگاه عالم‌پناه آورده عرضه داشتها
مصرع
در صحبت قاصدان فرستاد
و از روی عجز و درماندگی پیغام داد كه مرا چه زهره و یارای آن‌كه در برابر فوجی از لشكر منصور درآیم یا ذره‌سان در مقابله آفتاب جلوه نمایم. اگر مقصود انقیاد و متابعت است بنده و خدمتگارم و اگر میل ولایت و مملكت است به هركه فرمان شود می‌سپارم. بل سری كه دارم در پای سمند جهان‌پیمای اندازم و جان خود را در راه بندگان حضرت دربازم.
مصرع
گر سر طلبی پیش تو آریم به دیده
سر و جان فدای سلطان هفت كشور است.
بیت
ما سر فدای خنجر تسلیم كرده‌ایم‌خواهی بدار و خواه بكش رای رای تست «308»
______________________________
(308). در نسخ دیگر: ببخش. سعدی راست:
گر بنده می‌نوازی و گر بند می‌كنی‌زجر و نواخت هرچه كنی رای رای تست (كلیات ص 388)
در كلیّات سلمان (ص 143) هم بیتی آمده است بدین صورت:
گر بنده می‌نوازی و گر بنده می‌كشی‌قطعا برین سرم سخنی نیست رای تست
ص: 518
امرای عظام شرح اختلال احوال و صورت عجز و بیچارگی ملك كیومرث را به موقف عرض رسانیدند و آتش قهر آن حضرت كه زبانه تا كره اثیر می‌كشید به زلال حسن مقال ساكن گردانیدند و در باب ضبط مملكت ری و بعضی ولایات عراق مشورت نمود. رای بر آن قرار گرفت كه از اولاد امجاد در آن ممالك فرمانروان باشد و در آن زمان كه حضرت ولایت منقبت شیخ الأسلام بهاء الدین عمر قدس سره از سفر حجاز بازآمد و در باب الجنه «309» قزوین به زیارت قدوة المحقّقین شیخ احمد غزالی رحمة اللّه [علیه]* فرمود [در عالم] روحانیت حضرت شیخ احمد را مشاهده نمود كه به اتفاق اكابر اولیا میرزا سلطان محمد را حاكم آن ولایت ساختند و علم دولت او را در آن ممالك برافراختند و جناب شیخ الأسلام بهاء الدین عمر در شهر هرات این واقعه را به خدمت امیر جلال الدین فیروز شاه گفته بودند و امیر آن سخن را در خاطر خطیر مضبوط می‌داشت. در این وقت كه صاحب‌اختیار مطلق بود اهتمام تمام فرمود تا قرعه اختیار به نام شاهزاده نامدار قطب الدولة و الدین میرزا سلطان محمد برآمد و رای اقالیم گشای ولایت سلطانیه و قزوین و ملك ری و قم را به مهر سپر سلطنت ارزانی داشت و زمام مهام تمام آن ولایت را به قبضه اقتدار او باز گذاشت و حضرت خاقان سعید گوش هوش شاهزاده را به غرر نصایح و درر فواید گرانبار ساخت و رایت معاودت به‌طرف مستقر دولت برافراخت و امیر جلال الدین فیروز شاه ملازم ركاب میرزا سلطان محمد تا ولایت بسطام رفت و شاهزاده در بسطام خدمت امیر نیكونام را اجازت فرموده و عنایت نموده عازم ولایت عراق شد.
و چون به آن ممالك رسید و اعمال سلطانی و اموال دیوانی مضبوط گردانید، مردم بسیار از اطراف آن بلاد و دیار، روی امید به درگاه پادشاه كامگار آوردند و غلبه تمام در سلك عبید و خدام انتظام یافتند و سرداران اطراف و گردن‌كشان اكناف پیشكش بسیار در صحبت فرزندان و امرای نامدار فرستادند و
______________________________
(309). ر ك به آثار البلاد 291 و نزهة القلوب 56.
ص: 519
جبین طاعت بر زمین عبادت نهادند مگر امیر حاجی حسین ولد امیر بابا حاجی همدانی كه سر از ربقه فرمان و گردن از طوق پیمان پیچید و روی از طریق وفاق به مضیق نفاق آورد و شرح این حكایت از مساعدت وقت مأمول است. ان شاء اللّه تعالی