گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
ذكر باز آمدن میرزا علاء الدوله بر سریر سلطنت و اقبال بعد از چند سال‌





از طوالع مطالع نیرات كلمات سابق شوارق انتباه بر مشارق خواطر آگاه تافته باشد كه میرزا علاء الدوله در مصاف میرزا الغ بیك شكست یافته بیرون رفت و از آن وقت باز در خم چوگان دوران به‌سان گوی سرگشته و سرگردان می‌گشت و به هزارگونه محنت و الم اطراف عالم ابر دسبر كه نهایت مملكت اوزبك است مسكن داشت و زبان حال او مضمون این مقال بر لوح خاطر حزین می‌نگاشت.
نظم
چو ماندم از دل و دلدار ناگهان تنهابر آن شدم كه شوم از همه جهان تنها
به شكل دایره غم گرد من محیط شده‌من ضعیف چو نقطه در آن میان تنها
كجاست یوسف بختم كه همچو یعقوبم‌به بیت احزان با چشم خونفشان تنها عاقبت حق سبحانه و تعالی بر درد دل آن ستم رسیده بخشود و درعین عنا و محنت عطا فرمود و مفتح الألباب ابواب فرح و سرور و مسبب الأسباب اسباب طرب و حضور گشاده و آماده گردانید و بار دیگر آن گوهر كان سلطنت را به سریر مملكت رسانید و شرح این سخن آن است كه چون میرزا علاء الدوله خبر واقعه برادر استماع نمود به آهستگی عزیمت مملكت خراسان فرمود و به خوارزم رسیده و از جیحون گذشته به ولایت نسا و ابیورد آمد و قاصدان جهت بشارت مقدم فرخنده پیش فرزند ارجمند فرستاد و شاهزاده اظهار نشاط و انبساط نموده سخنان محبت‌آمیز پیغام داد و تحفه‌های خوب و پیشكشهای مرغوب در صحبت قاصدان سخندان ارسال
ص: 824
فرمود. اما به حكم الملك عقیم و به موجب السلطنة [للسطنة] لا ابوّة ولا بنوة آمدن پدر بر خاطر پسر گران آمد و چون مسافت نزدیك شد، میرزا سلطان ابراهیم به رسم استقبال استعجال نمود و در كنار آب سنجاب از اجتماع آن دو دریای سلطنت نمودار مجمع البحرین ظاهر گشت و میرزا علاء الدوله را خاطر اندوهگین و جان آزرده و حزین و دیده غمدیده و سینه جان به لب رسیده خوشدل و شادمان شد.
بیت
چو خوش باشد كه بعد از انتظاری‌به امیدی رسد امیدواری و یكدیگر را كنار گرفته و شرح وقایع و نشر بدایع كه از روش روزگار و گردش لیل و نهار در مدت انتظار به سر ایشان گذشته بود باز گفتند و میرزا علاء الدوله در روی فرزند سعادتمند می‌نگریست و از غایت مسرت می‌گریست و می‌گفت:
بیت
منم كه دیده به دیدار دوست كردم بازچه شكر گویمت ای پادشاه «335»بنده‌نواز و مهمات ملك و دولت و مصالح امور سلطنت قرار یافته مقرر شد كه میرزا سلطان ابراهیم با لشكرها در تخت ملك توقف نماید و میرزا علاء الدوله به تخت هرات رفته چند روزی از آسیب روزگار برآساید.
بیت
چند روزی كه درین مرحله فرصت داری‌خوش بیاسای زمانی كه زمان این همه نیست «336»
______________________________
(335). دیوان حافظ طبع خلخالی ص 125: كارساز بنده‌نواز.
(336). ایضا ص 28: پنج روزی.
ص: 825
و میرزا علاء الدوله عازم جانب هرات گشته هفتم جمادی الأخری روز جمعه بعد از نماز از طرف قریه ساق سلمان ظاهر شد. سادات و قضات و موالی و اهالی استقبال نموده شرایط اكرام و اجلال به ظهور آوردند و اكابر و اشراف و سوقیه و اصناف بیرون آمده غلبه‌ای انبوه تمام دشت و كوه فروگرفت و در مضایق طرایق اجتماع خلایق چنان بود كه در هیچ عید و نوروز مانند آن روز كسی مشاهده ننمود.
بیت
به هرسو ز انبوهی اسب و مردم‌نفس كرده هنجار بیرون شدن گم
زن و مرد هر سو به نظاره حاضربه صد آرزو در رخ شاه ناظر و در كوچه خیابان خرامان خرامان درآمده به مدرسه مهد علیا گوهرشاد آغا فرود آمد و مراسم زیارت به‌جای آورده عازم باغ زاغان شد.
بیت
پیاده به موكب سران مواكب‌دوان چون به پیرامن مه كواكب
وز انبوهی تیغ و جولان توسن‌چو لعب صبا در چمنهای سوسن و در مستقر سلطنت و مركز دایره خلافت به دولت و سعادت نزول اجلال فرمود.
بیت
چوزین سان شه آمد در ایوان دولت‌ز پیشانیش تازه شد جان دولت
دم خلقش آن‌جا چو بگشاد نافه‌شده مشكبو خاك دار الخلافه و مضمون نص صریح و مكنون نظم صحیح وَ إِنْ یَمْسَسْكَ اللَّهُ بِضُرٍّ فَلا كاشِفَ لَهُ إِلَّا هُوَ وَ إِنْ یُرِدْكَ بِخَیْرٍ فَلا رَادَّ لِفَضْلِهِ «337» ارتیاب از چشم بصیرت
______________________________
(337). سورة یونس 107.
ص: 826
برداشت. چه حضرت مالك الملك عز شانه چنان ارادت فرموده بود كه میرزا علاء الدوله چنانچه پیش از همه اولاد و احفاد حضرت خاقان سعید بر سریر سلطنت آن حضرت استقرار یافت، بعد از تمام ایشان، باز به مستقر همان دولت رسید و هرچند عم و برادران و بنی عمان در هلاك او سعی كردند، آن مساعی موجب زوال اقبال و سبب اختلال احوال ایشان شد. چنانچه بسط و اطناب در آن باب از مطالعه این كتاب به وقوف می‌رسد.
بیت
گر خلق یك زبان شده‌اند آذری چه باك‌آن كس كه جان ستاند و جان می‌دهد یكی است و چند روز در دار السلطنه هرات به عیش و عشرت گذرانید و صدای نوای ساز طرب به اوج سپهر برین رساند.
بیت
مسند آرایان دولت خاستندمجلس عیش و طرب آراستند و چند روز به مساعدت بخت فیروز ابواب فرح و سرور مفتوح داشت و به همراهی رود و سرود و همدمی جام مدام حظّ تمام از جهان برداشت و درین ایام مولانا احمد یساول كه حصار اختیار الدین در قبضه اختیار او بود میرزا علاء الدوله را التماس نمود كه به حصار تشریف آورد و آن پادشاه كریم اخلاق ملتمس اجابت فرموده به حصار آمد و مولانا خدمات لایق و تنسوقات موافق كه در ایام سابق جمع آورده بود به موقف عرض رسانید و نیكو بندگیهای سابق را به خدمات لاحق مؤكد گردانید.
ص: 827
بیت
سزای هزار آفرین است و بیش‌كه خدمت كند پیش مخدوم خویش
كه پیش بزرگان به پا ایستادكه هم خدمتش مزد خدمت نداد و میرزا علاء الدوله مولانا احمد یساول را تحسین بسیار فرمود و به انواع پرسش و نوازش نمود.
و درین ایام، میرزا علاء الدوله سراشمار كرده مبلغی بر عبید و مواشی رقم فرمود و آن مبلغ هنوز وصول نیافته بود كه به ضرورت عزیمت نمود و سبب آن بود كه میرزا سلطان ابراهیم از تخت ملك خبر پیش پدر فرستاد كه لشكر تركمان نزدیك رسید و محل توقف نماند. مناسب چنان می‌نماید كه به اطراف بیرون رویم
مصرع
تا خود فلك از پرده چه آرد بیرون و موكب شاهزاده از حوالی لنگر امیر غیاث به جانب یكه النگ رفت «338» و چون شرح واقعه به میرزا علاء الدوله رسید پای ثبات و قرارش «339» از جای رفته دست اضطرار در دامن فرار زد و غره ماه شعبان با صد هزار درددل و اندوه‌جان روبه راه نگویم بل به ناله و آه آورد.
و بر مقتضای الناس علی دین ملوكهم سادات و علما و مشایخ و صلحا و ضعیف و قوی و شریف و دنی و اوساط محترفه و اسقاط سوقیه و عموم رعایا و جمهور برایا از كهول و شبان تا اجنه «340» و صبیان و از نساء و رجال تا شیوخ و اطفال از صلابت سپاه تركمان ترك خان‌ومان گفته مقام و مسكن باز گذاشتند و مضمون خوابی كه پیش ازین به چند سال یكی از اصحاب كمال دیده بود كه قایلی می‌خواند:
______________________________
(338). در حبیب السیر گفته است كه میرزا سلطان ابراهیم به صوب كوهستان غور رفت.
(339). ایضا: وی روی به اردوی پسر آورد.
(340). اجنّه جمع جنین است.
ص: 828
شعر
اضحی هراة خلاء لا انیس بهاالّا السباع و مر الرّیح بالطلل به ظهور آمد. خلایق مجموع علائق گذاشته بیشتر عازم جانب مشرق شدند.
چه در آن طرف جبال را سیات و طلال شامخات بود جمعی كه اگر تاب آفتاب بر ایشان می‌تافت تافته می‌شدند، ذره سان در كوه و بیابان حیران و سرگردان گشتند و فوجی كه اگر ماهتاب از روزن ایشان در می‌آمد به‌سان شب دیجور تیره و بی‌نور می‌شدند سایه‌وار در پس دیوار نحیف و زار ماندند. شهر از تعب شغب برآسود و بازاریان را دماغ خشك از سودای سود و زیان تهی بود. صبا و دبور به امن و حضور در شوارع عبور و مرور می‌نمودند. و كلاب عقور و اضراب طیور در بیوتات قدیمه به فرح و سرور می‌بودند. فواسق سوارق و لئام ایتام به فراغ خاطر و انشراح ضمیر خانه‌های مردم می‌گشودند و اقمشه و امتعه چون باد می‌ربودند و اگر در زوایا و بیغوله‌های شهر كسی به‌ندرت مانده بود از آسیب آن بی‌باكان ظاهر نمی‌توانست شد و مولانا احمد یساول مهمات قلعه می‌ساخت و از تدبیر امور حصار به كار دیگر نمی‌پرداخت.
و چون كار به اضطرار كشید و احوال خرابی شهر و بیرونها به نهایت انجامید نسیم عنایت وزید و صبح سعادت دمید و از پیش میرزا جهانشاه قاصد رسید و استمالت نامه‌ها رسانید. مضمون آن‌كه سادات و قضات و موالی و اهالی و عموم متوطنه و جمهور سكنه دار السلطنه هرات می‌باید كه فارغ بال و مستقیم احوال در مساكن و اماكن خود قرار گرفته به طرفی بیرون نروند كه به‌زودی رایات ظفر آیات به فال میمون و طالع همایون در آن خطه جنت مثال به سعادت و اقبال نزول اجلال خواهد فرمود. ان شاء اللّه تعالی.
ص: 829

ذكر وصول موكب پادشاه تركمان بر سریر سلطنت خراسان‌

میرزا جهانشاه «341» ارشد اولاد قرایوسف تركمان بود و نوبت سیم كه حضرت خاقان سعید فتح مملكت آذربایجان فرمود، سلطنت آن مملكت را به او ارزانی داشت و ضبط و دارایی آن ولایات را به عهده كاردانی او باز گذاشت و او در زمان حیات آن حضرت همیشه در مقام باجگزاری و خدمتكاری بود و به خدماتی كه شایسته آن حضرت بود قیام می‌نمود و چون آن حضرت عالم فانی را وداع كرد میرزا جهانشاه را داعیه تسخیر ممالك فارس و عراق شد و از بیم حسام خون‌آشام میرزا سلطان محمد دندان طمع به ناكام در كام او شكست و به مملكت خود قناعت نموده به جای خود بنشست و عداوت و بیگانگی به قرابت و یگانگی مبدّل شد و میرزا سلطان محمد صبیه او را در نكاح شرعی آورد و چون میرزا سلطان محمد شهد شهادت چشید و میرزا ابو القاسم بابر بر ممالك فارس و عراق مستولی گردید و به سبب قضایا كه در ولایت خراسان واقع شد، میرزا ابو القاسم بابر عازم خراسان گشت- چنانچه شرح این سخن در موضع او گفته شد- میرزا جهانشاه تمام ممالك فارس و عراق در قبضه تصرف آورد و چون میرزا ابو القاسم بابر رحلت نمود و مملكت خراسان از منازعت شاهزادگان به یكبارگی بی‌سامان شد، میرزا جهانشاه فرصت غنیمت دانسته عزم تسخیر خراسان نمود و نخست مملكت مازندران را فتح فرمود و رایت عزیمت به صوب دار السلطنه هرات برافراشت و چون بدر كامل منازل و مراحل می‌گذاشت تا به پانزده فرسخی شهر هرات رسید «342» و خبر تفرقه مردم و جلای وطن از مقام و مسكن شنیده نشانها و استمالت‌نامه‌ها فرستاد و بزرگان و رعایا را به عدل و داد پیغام داد و پیشتر امیر پیرزاده بخاری را كه از امرای میرزا سلطان محمد بود به داروغگی تعیین نموده به جانب شهر روان فرمود و رایات نصرت شعار در ضمان عنایت
______________________________
(341). حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 180: مظفر الدین جهانشاه.
(342). در حبیب السیر گفته است كه جهانشاه خبر تفرقه مردم در قصبه كوسویه شنید.
ص: 830
پروردگار،
مصرع
چون آفتاب روی به اوج شرف نهاد به مقتضای إِنَّ الْأَرْضَ لِلَّهِ یُورِثُها مَنْ یَشاءُ «343» سریر سلطنت خراسان در قبضه فرمان پادشاه تركمان قرار یافت و پانزدهم ماه شعبان انوار معدلت جهانشاهی بر اطراف دار السلطنه هرات تافت و جمعی اشراف كه در شهر مانده بودند به مراسم پیشكش و نثار قیام نمودند و میرزا جهانشاه همه را اعزاز و اكرام نمود و چون آفتاب در اوج كمال و ذروه استقلال نزول اجلال فرمود و شكر مواهب الهی و سپاس مكارم نامتناهی به‌جای آورده و صورتی كه آبا و اجداد او را در آیینه خیال محال می‌نمود به عین الیقین مشاهده فرمود و نخست به مدرسه مهد علیا گوهرشاد آغا كه به تیغ ظلم شهید شده بود رفته شرائط زیارت به ظهور آورد و از آن‌جا به باغ زاغان كه تختگاه حضرت خاقان سعید بود تشریف حضور ارزانی داشت و در تعظیم بارگاه آن خسرو فریدون جاه نكته‌ای نامرعی نگذاشت و بر سریر سلطنت و مستقر خلافت به تمكین تمام مقام ساخت و آفتاب عنایت او سایه مرحمت بر مفارق رعیت آن مملكت انداخت و در شهر منادی فرمود كه هیچ آفریده متعرض و مزاحم مسلمانان نشود و به شلتاق «344» آن‌كه نوكر كسی بود زحمتی نرساند و سكه و خطبه به نام و القاب همایون زیب و زینت یافت و مثال اعلی به اصدار فتح نامه‌ها نفاذ یافت و دبیر روشن ضمیر در تقریر و تحریر مناشیر ید بیضا می‌نمود و مبشران اقبال همراه صبا و شمال به اطراف ممالك دائر و سائر شدند.
مصرع
منتشر شد قصه فتح خراسان در جهان ______________________________
(343). سورة الأعراف 128.
(344). به ظاهر به معنی الزام بیجاست ر ك به لغات نوائیه به ذیل شیلتاق. اما به معنی بدمعاملگی است (رساله فضل اللّه) و ستم و بی‌حساب و خرخشه و جنگ و جبر كردن بر كسی در فرهنگ آنندراج.
ص: 831

ذكر تسخیر حصار اختیار الدین‌

حصار اختیار الدین كه قلم سحر آفرین به كرات شرح حصانت و استحكام آن داد و مولانا احمد یساول پشت استظهار به متانت حصار و ذخیره بسیار باز نهاد، درین وقت كه دار السلطنه در قبضه اقتدار میرزا جهانشاه قرار یافت قاصدان پیش مولانا احمد فرستاده استفسار نمود كه مولوی در چه مقام است. مولانا بر مخالفت اصرار نموده آثار جنگ و جدال اظهار كرد و چون پرتو این خبر بر خاطر انور واضح شد اثر تغیر در بشره همایون پدید آمد و نشان كین در چین ابرو و جبین مبین ظاهر شد و به تدبیر آلات محاصره و ترتیب ادوات محاربه فرمان داد. امرای نامدار و نوینیان كامكار پیرامون حصار باره‌ای رفیع مقدار بنیاد نهادند و دیواری ده گز ارتفاع گرداگرد حصار از درون و بیرون شهر برآوردند و عساكر گردون مآثر چون دوایر افلاك گرد مركز خاك احاطه كردند و دائره‌وار گرد حصار درآمدند و شرار كارزار به اوج كره اثیر و افلاك تداویر برآمد. از شست قهر عقاب خدنگ جگردوز پرواز دادند و پیوند مرغ روح از قفس قالب گشادند. در جمیع مواضع باره‌ای كه ساخته بودند تیراندازها باز گذاشتند و در هر محل چند كس از تیراندازان چابك دست باز داشتند. مرغان تیر تیز پر از آشیان زاغ كمان چون نسر طائر می‌پریدند و حكم اندازان در شب تار چشم مار با دل مور در یك سلك می‌كشیدند و در برابر هر سوراخ حصار ده جوان سخت كمان قدرانداز بود به نوعی كه فی المثل اگر در آن محل باد مویی را بجنباند ده تیربان شكار در حال از آن سوراخ گذرا كند.
بیت
نوك ناوك چو وهم در تك و پوی‌از درون حصار مردم حوی مردم حصار از بیم خدنگ جگردوز و نوك پیكان آتش‌افروز از سر برجها پس خزیدند و با هزار خون دل دم دركشیدند و لشكر تركمان به ترتیب نقب مشغول
ص: 832
شدند. نقبچیان چیره‌دست كه به قوت متین میتین «345» سد سكندر را چون قلعه خیبر از بنیاد براندازند و كوه بران قوی بازو كه به سر تیشه هنر پیشه جبال راسیات و طلال شامخات را
مصرع
چون خانه زنبور مشبك سازند به جد و جهد بسیار در كار آمدند.
بیت
به الهام دولت فلك داد تلقین‌كه كاوند برج متین را به میتین
گروهی قوی چنگ فولاد پیشه‌كه چون موم سازند خارا به تیشه و ساكنان قلعه دل بر هلاك نهاده جنگ را آماده شدند و قتال و جدال را مهیا و ساخته گشتند و لشكر نصرت شعار به زخم تیر وهم رفتار سرباره و برجهای حصار را از مردان جنگی خالی ساختند.
بیت
هر آن مرد كاو بود بر برج بالاشد از زخم مست و شد از خون می‌آلا و از فر شكوه پادشاه جمشید اساس وهم و هراس در ضمایر اهل حصار بنیاد اندراس نهاد و مسرع ترس و بیم آیه عذاب الیم أَیْنَما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ وَ لَوْ كُنْتُمْ فِی بُرُوجٍ مُشَیَّدَةٍ «346» برخواند و عنان تمالك و تماسك از دست ضبط و تصرف ایشان بیرون رفت. مولانا احمد یساول چون اركان دولت خود متزلزل دید و بنیاد مكنت خویش متخلخل یافت تركتاز غم و اندیشه بر صحن ضمیر او تاخت و وجه تدبیر و
______________________________
(345). به قول صاحب برهان قطع میتین بر وزن پیشین است به معنی كلنگ و میل آهنی كه سنگتراشان بدان سنگ تراشند.
(346). سورة النّساء 78.
ص: 833
صوب صواب در آن شناخت كه از ذروه سركشی و جباری به حضیض تذلّل و خواری و تضرّع و زاری آید و جمعی را شفیع سازد تا خون او را درخواست كنند و شفعا درخواست كرده میرزا جهانشاه خون او را بخشید و مولانا احمد از سموم قهر كه ژاله در چشم سحاب اخگر می‌ساخت و به آب حیات طبع آذر می‌داد نیك ترسان و هراسان نمود و به نسیم لطف كه از سنگ‌خاره چشمه سلسبیل می‌گشاد امیدواری تمام داشت. القصه مولوی با دلی متردد میان امید و بیم و خاطری از اندوه دوران به دونیم می‌گفت:
بیت
منم امروز و دلی زانده گیتی به دونیم‌بیم آن است هنوزم كه به جان باشد بیم
حال خود پیش كه گویم من مظلوم غریب‌چاره خود ز كه جویم من رنجور سقیم
گرد من لشكر اندوه چنان حلقه زده‌كه دمی راه نیابد سوی من باد نسیم جمعه دوم رمضان از حصار بیرون آمد و تیغ در دست و كفن در گردن زمین درگاه ببوسید و ابر عنایت بر ساحت زلّات و هفوات او باران رشد [بارید] و مراحم خسروانه جراید جرایم او را به زلال عاطفت فرو شست و مولوی در سلك خدام انتظام یافته سر بر خط فرمان نهاد و در خطه امن و امان مقام گرفت و از ملك و ملك به استبقای جانی و استیفای نانی قناعت نمود.
بیت
ز دنیا قناعت نموده به كنجی‌نه جویای مالی نه دربند جاهی و چنان قلعه كه سر برج آن بر برج دو پیكر می‌سود و از غایت حصانت
ص: 834
صورت گشاد آن به هیچ‌وجه متصور نبود به آسانترین وجهی مفتوح و مسخر و مستخلص و مسلّم شد.
بیت
شهنشهی كه به هنگام كین اگر خواهدز هفت قلعه گردون حصار بگشاید و ضبط و دارایی آن به امیر جلال الدین بایزید امیر بسطام مفوض شد و او كوتوالی متمكن نصب فرموده.
و «347» چون ایزد عز شانه آثار لطف خویش در كفایت این مهم ارزانی داشت و انوار فیض فضل بر و جنات كاینات رخشان گشت و احوال دین و دولت بر وفق مرام انتظام گرفت و قواعد ملك و ملت برحسب ارادت انعقاد پذیرفت، فرمان فرمود كه امثله و احكام حضرت خاقان سعید تركی و فارسی معتبر و مقرر دانسته ناپرسیده «348» امضا دهند و در جمیع امور كه با احوال جمهور تعلق داشته باشد متابعت آن حضرت واجب و لازم دانند و میرزا جهانشاه روزی چند در شرقی هرات در النگ كاهدستان گذرانید و بعد از آن عزم جانب ولایت هرات رود در خاطر مصمم گردانید.
مصرع
بجنبید لشكر چون دریای اخضر

ذكر نهضت میرزا جهانشاه به طرف شرقی دار السلطنه هرات و چند روزی به فراغت بودن‌

میرزا جهانشاه چون خاطر خطیر و ضمیر جهانگیر از كلیات مهمات خراسان
______________________________
(347). حبیب السیر درین موضع افزوده است كه بعد از تمكن بر تخت خراسان، جهانشاه به تعظیم و تكریم سادات و قضات و علما و اشراف و اعیان كما ینبغی قیام نمود. اما دولتشاه ص 457 به بعد گفته است كه «فضلا برآنند كه در روزگار اسلام ازو بد اعتقادتر پادشاهی ظاهر نشده است.
اسلام را ضعیف داشتی». [جهانشاه از شیعیان غالی بود]
(348). اسفزاری: بی‌آن‌كه به عرض رسانند.
ص: 835
به تخصیص دار السلطنه هرات جمع ساخت و رعایا را كه از خدنگ حوادث آزرده خاطر بودند به مراسم مراحم پادشاهانه نواخت، رایات فتح آیات ارتفاع داده اعلام ظفر اعلام برافراخت و لشكری نامحدود و سپاهی نامعدود كه مهندس عقل از شمار آن عاجز آید و مستوفی فهم از حساب آن حیران گردد، متوجه صوب ولایت هرات رود گشتند و امیر زاده محمدی «349» ولد امیرزا جهانشاه به رسم منغلای روان شد و پادشاه جهان پناه بر سمند براق اندام كه چون باد و برق می‌شتافت و صبا هرچند به تعجیل تمام می‌رفت گرد او را درنمی‌یافت نهضت فرمود و در نواحی لك‌لك‌خانه استماع نمود كه حضرت خاقان سعید احیانا به این مواضع می‌آمد و مرغزار و النگی است درغایت لطافت و كمال نزاهت و طراوت و هوای جانفزایش صافیتر از چشمه نور و فضای دلگشایش تازه‌تر از چهره حور. از نسیم روح‌پرور آن روح فردوس اعلی استشمام می‌توان نمود و از هوای صحرای آن ابواب فرح و سرور می‌توان گشود. میرزا جهانشاه میل آن نزهتگاه نمود و به آن اولنگ فرمود
بیت
مرغزاری چو طبع اهل حضوردر لطافت به‌سان چهره حور
صد هزاران گل شكفته دروسبزه بیدار و آب خفته درو
هر گلی گونه گونه از رنگی‌بوی هر گل رسیده فرسنگی «350» در همان منزل كه حضرت خاقان سعید نزول می‌فرمود آن پادشاه نیز چند روز توقف نمود و سپاه ظفر پناه تا قصبه او به رفته ابواب عدل و داد بر روی ارباب دولت گشاد* و این اخبار سایر به اطراف و اكناف هر بلاد و دیار متطایر شد و خلایق از مضایق روی به اوطان مألوفه و مساكن مأنوسه آوردند و به اندك فرصتی جمعیتی در دار السلطنه هرات فراهم آمد و ماه مبارك رمضان در همان منزل گذرانیده به آداب
______________________________
(349). محمد میرزا در زامباور ص 257.
(350). خمسه نظامی (هفت پیكر) طبع طهران 1341.
ص: 836
عید صیام قیام نمود.
بیت
ساقی بیار باده كه ماه صیام رفت‌در ده قدح كه موسم ناموس و نام رفت «351»

ذكر آمدن ایلچیان و شرح بعضی وقایع و رسیدن اولاد میرزا جهانشاه‌

درین ولا، ایلچیان اطراف به رسم تهنیت فتح خراسان آمده تحفه‌های لایق و پیشكشهای موافق به موقف عرض رسانیدند. ایلچی میرزا سلطان سنجر از جانب ولایت مرو رسید و اظهار موافقت و اشعار مصادقت نمود و از جانب شروان و شماخی، ایلچی امیر خلیل اللّه دربندی آمده هدایای پادشاهانه گذرانید و میرزا جهانشاه انواع محبت و عنایت ظاهر ساخته و ایلچیان را به اسب و زر و كلاه و كمر نواخته اجازت مراجعت ارزانی داشت و امیرزاده یوسف «352» ولد میرزا جهانشاه از مملكت كرمان به موجب فرمان رسیده موجب ازدیاد مواد شهر یاری و سبب اعتضاد اساس جهانداری آمد و میرزا جهانشاه به رسم طواف به طرف ولایت كروخ «353» فرموده چند روز بساط عیش و نشاط و بزم خرّمی و انبساط مرتب بود و اردوی بزرگ از لك‌لك‌خانه به مرغزار كاهدستان* مراجعت نمود و میرزا جهانشاه العود احمد* خوانده به منزل همایون باز آمد.
و درین سال، نهم ماه ذی قعده* مولانا جلال الدین بایزید پورانی قدس سره
______________________________
(351). دیوان حافظ (طبع خلخالی) ص 307. مطلع سعدین و مجمع بحرین ج‌4 836 ذكر آمدن ایلچیان و شرح بعضی وقایع و رسیدن اولاد میرزا جهانشاه ..... ص : 836
(352). زامباور ص 257.
(353). اسفزاری گفته است كه كرخ (كذا) و یاشتان آب و هوای خوش دارد و اشجار و میوه‌های خوب و مزروعهای خوب و محصولات مرغوب.
ص: 837
كه نسیم عالم قدس مشام روح او را معطر ساخته و فروغ انوار انس بر ضمیر منیر او پرتو انداخته بود در قریه مذكوره به جوار رحمت حق رحلت نمود. زیادت از نود سال عمر داشت. صحابه صفت معیشت می‌كرد و ثقات از او خوارق عادات مشاهده نمودند و در قریه پوران مدفون شد رحمه اللّه.
و درین اثنا، امرای دیوان تركمان مال بارس ئیل «354» حواله داشتند و با آن‌كه میرزا سلطان ابراهیم در حوت و حمل گرفته بود اعتبار نكردند. و در خلال این احوال به مسامع جلال پیوست كه میرزا علاء الدوله و فرزند او میرزا سلطان ابراهیم كه از سپاه ظفرنشان تركمان روگردان شده‌اند در ولایت غوراند: میرزا علاء الدوله در غور پایین و میرزا سلطان ابراهیم در غور بالااند و میرزا علاء الدوله را اعتماد كلی بر جانب امیر خلیل بود و ولد او محمد خلیل بر سر قرابهادر كه از جانب میرزا سلطان ابراهیم قراول بود شبیخون برد «355» و تمام جهات او را به آتش غارت برباد داد و او یكه‌سوار پیش میرزا سلطان ابراهیم رفت. میرزا سلطان ابراهیم پیش پدر گله فرستاد و میرزا علاء الدوله پیغام داد كه قرابهادر غلام من است و مرا ازو ذخیره‌ای در خاطر بود. بنابرآن، این صورت روی نمود و این معنی موجب شد كه پدر و پسر قاصد جان یكدیگر گشتند و از طرفین لشكرها مرتب ساخته به آهنگ جنگ پیش آمدند و مسافت به یك منزل رسید. امرای ترخانی شیوه نامهربانی مسلوك داشتند.
بیت
دلا مجوی ز ابنای دهر چشم وفاكه در جبلت این همرهان مروّت نیست و مجموع به طرف میرزا علاء الدوله رفتند و میرزا سلطان ابراهیم به اضطرار روی امید به جانب پدر بزرگوار آورد و او فرزند را حبس فرمود. امرای ترخانی بعضی
______________________________
(354). بارس ئیل به معنای سال پلنگ است.
(355). در حبیب السیر گفته است كه امیر خلیل به اتفاق پسر خود محمد خلیل شبیخون زد.
ص: 838
كه ملازم شاهزاده بودند تحمل تجمل امیر خلیل نیاوردند و دو هوایی شدند. در این اثنا، امیر عبد اللّه خواجه ترخان كه به حكم شاهزاده به رسم رسالت پیش میرزا سلطان ابو سعید رفته بود معاودت نمود و چون صورت حبس شاهزاده مشاهده كرد طاقت آن حالت نیاورد و گروه انبوه از ترخانیان و غیر آن اتفاق نموده برغو كشیدند و شاهزاده را به ضرب راست از حبس بیرون آورده سوار كردند و به جانب ولایت ساخران و تولك* عزیمت نمودند و باز تاج شاهی به یمن عنایت الهی به فرق فرقدسای او مقرون شد و تخت بخت از دولت مسند مشید او تشریف یافت و طبل و علم و خیل و حشم در سلك اهتمام انتظام یافت و میرزا جهانشاه ازین حال آگاه شد.
مصرع
مسرعی چون صبا جهان‌پیمای
به استدعای میرزا علاء الدوله روان ساخت و فرستاده چون به او رسید سخنی كه داشت به موقف عرض رسانید و به عنایات پادشاهانه مستظهر گردانید میرزا علاء الدوله را نهال آمال میوه مراد بار داد و گلبن امید غنچه مقصود برآورد و از صبا و شمال سرعت سیر و استعجال استعارت نموده روز عرفه عید اضحی به یك فرسخی اردوی اعلی رسید. میرزا جهانشاه چون دولت و اقبال استقبال فرمود و مراسم تعظیم و تكریم تقدیم نمود.
بیت
هر آن دقیقه كه در احترام واجب بودجناب شاه جهان یك‌به‌یك به‌جا آورد

ذكر جشن عید و ملاقات با ایلچیان میرزا سلطان ابو سعید

میرزا جهانشاه روز عید اضحی به عظمت تمام بر مسند سلطنت مقام فرمود و
ص: 839
درگاه جهان پناه به فروغ طلعت پادشاه زادگان خورشید دیدار مشتری آثار آراسته بود امرای حضرت و اركان دولت در محل و مقام خود آرام گرفته و اطراف لشكر از مراكب كوه‌پیكر و زینهای مرصع به در و گوهر زیب و زینت هرچه تمامتر پذیرفته مجلسی ترتیب دادند كه از سلاطین نامدار و خواقین كامكار مانند آن كمتر واقع شده باشد و میرزا علاء الدوله را به احترام و اعزاز و اكرام درآوردند و میرزا جهانشاه پیش آمد و توقیر و تعظیم فرموده در مقام مناسب نشاند و ایلچیان میرزا سلطان ابو سعید، مولانا نجم الدین عمر و مولانا یوسف عطار را در حضور میرزا علاء الدوله حاضر ساختند و میرزا جهانشاه با ایلچیان به آیین پادشاهانه و یوسون خسروانه ملاقات فرمود و اظهار محبت و وداد و اشعار مودت و اعتقاد نمود.
و درین اثنا، امیرزاده پیر بداق ولد میرزا جهانشاه كه پادشاه مملكت فارس بود هژدهم ماه ذی الحجه به هرات رسید و باعث برآمدن او آن بود كه چون خبر فتح خراسان و تسخیر سریر حضرت شاهرخی در مملكت عراق و فارس انتشار یافت، متعاقب آن اخبار به تواتر پیوست كه جمعی مخالفان در اطراف و اكناف خراسان اگرچه از آسیب سرپنجه شیران ژیان چون آهویان وحشی در صحرا و بیابان حیران و سرگردانند، اما انتظار فرصت می‌برند و اگر مجال جدال یابند دستبردی می‌نمایند. بنابرآن شاهزاده پیر بداق در عراق آهنگ گوشمال مخالف ساخته ساز راه راست كرد و بر بادپایان حجازی كوچهای بزرگ فرمود و مانند مسافر جهان‌نورد ماه در قطع منازل دقیقه‌ای مهمل و نامرعی نمی‌گذاشت و چون سیاح آفتاب عالم گرد در گرم روی ذره‌ای اهمال را مجال و محل نمی‌داد و چون به دار السلطنه هرات رسید، میرزا جهانشاه را چشم انتظار به نور طلعت حدقه سلطنت روشن شده خاطر امیدوار به طراوت نور حدیقه دولت گلشن گشت و هاتف اقبال به زبان حال با او گفت:
كه زین ماه سریع السیر چون بادبماند سالها برج تو آباد
ز چشم خود مدارش یك زمان دوركه تو نوری و او نور علی نور و میرزا جهانشاه نوزدهم ماه مذكور، امیر نظام الدین سید عاشور كه راه و رسم
ص: 840
وزارت در دیوان اعلی به جانب او مفوض بود به رسالت مقرّر و معین فرمود كه همراه ایلچیان میرزا سلطان ابو سعید رفته چنانچه از كمال كاردانی او آید و شاید، در اهتمام مهمات آثار ید بیضا نماید و از روی تجربت و راه قیاس به تحقیق پیوسته كه اگر لباس ملك پادشاهان به طراز رای صایب وزیران كامل عقل شامل عدل كه در خزینه اسرار پیش ایشان گشایند و در هنگام وقوع حوادث و حدوث وقایع بر كمال اخلاص ایشان اعتماد نمایند مطرز نباشد عقود امور سلطنت نظام نگیرد و از طوفان نوایب اساس پادشاهی خللی فاحش پذیرد. فی الجمله سید عاشور به موجب فرموده عزیمت نمود و چون به اردوی میرزا سلطان ابو سعید رسید كه در كنار آب مرغاب بود*، میرزا سلطان ابو سعید جمعی را به رسم استقبال ارسال فرمود و سید را در مقام مضبوط فرود آوردند و بعد از سه روز اطراف اردو آراسته سراپرده و بارگاه به اوج خورشید و ماه برآمد. كثرت و غلبه به مثابه‌ای كه چشم گردون با صد هزار دیده در اطراف عالم گردیده و مثل و نظیر آن ندیده و گوش ایام با چندین گونه پیام كه از خواص و عوام استماع نموده مانند و شبیه آن نشنیده و چون وجوه لشكر به خوبترین صور و زیوری هرچه زیباتر آرایش یافت، «356» سید عاشور را درآورده و چندجا زانوزده به شرف تقبیل انامل فیاض سرافراز شد و میرزا سلطان ابو سعید اخبار میرزا جهانشاه استفسار نموده فرمود كه امیر جهانشاه چون است. سید عاشور زبده رسالت و محصّل سفارت به حسن عبارت به ادا رسانیده عرضه داشت كه میرزا جهانشاه كه فسحت مملكت او از نواحی شام و روم تا حوالی این مرز و بوم است بر همگنان،
مصرع
چون چشمه آفتاب روشن باشد بدین ولایت رسیده و بر تخت بخت به فراغ خاطر آرمیده. درین ولا كه قاصدان این درگاه والا آمدند و سخن صلح و صفا در میان آوردند میرزا جهانشاه بنده را نامزد فرمود كه به زمین بوس رسد و آنچه قاصدان رسانیده‌اند به مشافهه و مواجهه
______________________________
(356). اسفزاری: حولی مجمع به صورتهای مهیب و زینتهای عجیب مرتّب و مزّین گشت.
ص: 841
معلوم كند تا قواعد محبت استحكام یابد. میرزا سلطان ابو سعید كلمات دلاویز و حكایات مودت‌انگیز فرموده معتمدی به اتفاق سید پیش میرزا جهانشاه فرستاد.
و درین اثنا، امرای ترخانی امیر احمد ترخانی و برادران او بر باره طغیان سوار گشته و یاره خذلان سوار ساخته سر از ربقه مطاوعت و گردن از طوق متابعت میرزا سلطان ابراهیم پیچیده و پای از جاده خدمت و دایره فرمانبرداری بیرون نهادند و به راه جفا رفته عنان وفا از دست دادند.
بیت
وفا مجوی ز كس ور سخن نمی‌شنوی‌به هرزه طالب سیمرغ و كیمیا می‌باش «357» و روی امید به درگاه جهانشاه آوردند و بعد از شرف دست‌بوس به صنوف عنایات مخصوص شدند.
و آخر ماه مذكور سید عاشور باز آمده اخبار خوب و آثار مرغوب معروض داشت و امید صلح و صفا داد.
بیت
بر دل ارباب دولت كی بود زنگ ملال‌هر كدورت را كه دیدی چون صفائی رفت رفت «358» و متعاقب سید عاشور، قاصد میرزا «359» سلطان ابو سعید رسید و موافق اخبار سید و مطابق داستان سابق سخنان لایق به عرض رسانید و از وصول این خبر فرخنده اثر ضمایر و سرایر تمام اكابر و اصاغر خرم و بی‌غم گشته خواص و عوام
______________________________
(357). دیوان حافظ طبع خلخالی 148.
(358). ایضا 44: در طریقت رنجش خاطر نباشد می‌بیار هر كدورت ....
(359). اسفزاری: قاصدان.
ص: 842
ازین نشاط انبساط تمام نمودند و به فراغ‌بال در ظل ظلیل اقبال مرفه الاحوال آسودند.
مصرع
جمع شد خاطر از پریشانی

وقایع سنه ثلاث و ستین ذكر عزیمت میرزا سلطان ابو سعید به هرات‌

اشاره

غوّاصان بحار آثار و نقادان جواهر اخبار كه در معنی در سلك كلك نظم داده‌اند از كنوز رموز اسماء و حروف ابواب شعور و وقوف بر ارباب الباب چنین گشاده‌اند كه چون سید عاشور باز آمد و خبر مصالحه آورد، میرزا جهانشاه كه قریب چهار ماه در النگ كاهدستان منزل فرموده بود مراجعت نمود و به شمال دار السلطنه هرات به دامن كوه مختار آمد، بدان نیت و آن عزیمت كه در هرات قشلاق كند.
ناگاه اخبار به تواتر رسید كه میرزا سلطان ابو سعید از كنار آب مرغاب به طرف لنگر امیر غیاث قدس سره میل نمود و عازم آن است كه از جانب ولایت هرات رود درآید «360» و نوعی سازد كه طغیان سپاه تركمان در مملكت خراسان به سرآید و جمعی تراكمه كه در قصبه او به و آن نواحی داروغه بودند بعضی گرفتار شده و باقی فرار نمودند.
بیت
رسیدند زنهاریان خیل‌خیل‌كه طوفان به دریا درآورد سیل
سپاهی به هم كرده چون كوه قاف‌همه سنگ فرسای و آهن شكاف و به موقف عرض رسانیدند كه میرزا سلطان ابو سعید از شواهق جبال
______________________________
(360). حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 81: سلطان از راه لنگر امیر غیاث به ولایت هرات رود درآمد- اسفزاری به جانب لنگر امیر غیاث الدین عزیمت نمود به داعیه آن‌كه از جانب هرات رود به شهر آید.
ص: 843
راسیات و مضایق طلال شامخات كه از غایت رفعت قدم فكرت هیچ آفریده برفراز آن نرسیده و چشم خیال هیچ مخلوق مثل عقبات آن ندیده با سپاهی كه نطاق عقد و بیان از احصای آن تنگ آید و كمیت خوش خرام قلم را در میدان استقصای آن [پای] به سنگ آید، كماندارانی كه به زخم تیر نسر طائر را از اوج فلك به زیر آرند و تیغ گذرانی كه به حدت شمشیر تیز نفیر رستخیز از جان مریخ خونریز برآرند و عرابه‌ها كه گویی منطقه البروج «361» و معدل را در محور كشیده‌اند یا دایره میل كلی و مارّه به اقطاب اربعه را با یكدیگر منطبق گردانیده، گذر فرمود و آهنگ جنگ و جدال و عزم رزم و قتال دارد.
میرزا جهانشاه را از استماع این خبر دود حیرت به‌سر برآمده آتش غیرت در درون زبانه‌زدن گرفت و فرمود تا لشكر كوه‌پیكر گردون پیكار عفریت منظر اهرمن دیدار ابر جوش رعد خروش صاعقه كوش كه تعداد آن در اعداد هندسه فكر نگنجد- تا عقود ابهام و خنصر محاسبان مستحضر در آن معرض چه سنجد- مستعد جنگ و جدال و منتهض حرب و قتال به جانب ولایت هرات رود عود نمود و شاهزاده پیر بداق كه به زعم تراكمه سرآمد آن لشكر و جهان پهلوان آن حشر بود به رسم منغلای «362» سبقت نمود و آن دو سپاه خونخوار و آن دو دریای ز خار تنگاتنگ دو فرسنگ رسیدند و جوانان جانبین و نوخاستگان طرفین به یوسون مصاف در طواف آمدند.
بیت
تف تیغ و خنجر چنان برفروخت‌كه در چشمه چرخ ماهی بسوخت و قراولان رزمخواه و دلاوران آن دو سپاه مردان مرد و دلیران صف نبرد
______________________________
(361). برای منطقة البروج و باقی سه دایره مذكور المتن ر ك به فرهنگ آنندراج به ذیل دائره عظمی.
(362). صاحب حبیب السیر گفته است كه پیر بداق را به رسم منغلای از پیش روان فرمود و خود نیز از عقب شتافته در قریه یحیی آباد نزول نمود.
ص: 844
حمله‌های بهادرانه به هم نمودند و از جام حسام شراب تلخ كام بر یكدیگر پیمودند و جمعی گردنكشان لشكر تركمان گرفته گشته و به تیغ بی‌دریغ كشته بر خاك هلاك افتادند.
و امیرزاده پیر بداق از آن میدان روگردان شده گریان و نالان پیش پدر آمد و شرح واقعه باز گفت. میرزا جهانشاه از مشاهده این احوال خیال محال از دماغ بیرون كرده پختن سودای خام كه در دیگ غرور عشوه ایام داشت از سر نهاد و دانست كه بیش ازین طمع در ملك خراسان كردن آب در هاون سودن و آهن سرد كوفتن است. «363»
بیت
ان كنت تطمع فی خراسان فدع‌هیهات تضرب فی حدید بارد و به تدبیر و تفكر و اندیشه و تحیر طریق صواب و صلاح آن كار مسلوك داشت و تمامی همت بر تدارك امر خطیر برگماشت و چندان‌كه تأمل می‌كرد آن دریا نه به اندازه سباحت او بود و سلوك آن جاده نه به قدر سیاحت او نمود.

ذكر مصالحت فرمودن دو پادشاه كامران و معاودت میرزا جهانشاه به جانب آذربایجان‌

میرزا جهانشاه در آن زمان كه مزرعه یحیی* آباد را لشكرگاه ساخته بود و سپاه غم و اندوه بر ساحت خاطر او استیلا یافته آثار عجز و ضعف بر صفحات احوال خود مشاهده نمود و پیوسته از جانب دار الملك تبریز ایلچیان می‌رسیدند و به موقف عرض می‌رسانیدند كه امیرزاده حسینعلی «364» ولد میرزا جهانشاه كه مدتی محبوس
______________________________
(363). دولتشاه ص 474 گفته است كه جهانشاه از جهت تسلط سلطان حسین در استراباد و قتل كردن او حسین بیك تركمان را سخت شكسته دل شده بود با سلطان ابو سعید صلح كرد و خراسان را به وی گذاشت.
(364). زامباور ص 257: حسنعلی- حبیب السیر: حسینعلی.
ص: 845
بود از حبس خلاص یافته و دست به خزاین دراز كرده لشكر بسیار جمع آورده
مصرع
همه را لعل به دامن دهد و زر به حوال میرزا جهانشاه از استماع این خبر سراسیمه و مضطرب احوال شد و چاره غیر آن ندید كه از روی بیچارگی طلب صلح نماید.
مصرع
چاره‌ای كو بهتر از بیچارگی و سید عاشورا را در خلوت طلبیده فرمود كه بار دیگر پیش میرزا سلطان ابو سعید رفته اطراف آن كار فراهم آورد و سید عاشور به اردوی همایون رسید و به وسیله امرا حدیث صلح و صفا به سمع اشرف اعلی رسانید. میرزا سلطان ابو سعید فرمود كه این معنی به آن‌وجه صورت می‌بندد كه* تمام مملكت حضرت خاقان سعید را گذاشته بدانچه آن حضرت در زمان حیات برای امیر جهانشاه مقرر كرده اكتفا و قناعت «365» نماید و بر آن‌وجه آیینه اعتقاد را از زنگار انكار بزداید تا چهره مقصود به خوبتر وجهی جلوه‌گر آید.
و بعد از گفت و شنود بسیار و آمدشد بی‌شمار، میرزا سلطان ابو سعید كه آئیینه ضمیرش به صیقل تأیید الهی جلا یافته بود و انوار عنایت نامتناهی بر آن تافته دانست- و با این همه دانش در سنه ثلاث و سبعین كه عنایت ملك منّان تمام ممالك فارس و عراق و آذربایجان را در قبضه اقتدار او قرار داد، هرچند امیر حسن بیك «366» از اولاد امیر قراعثمان «367» پوزش نمود، میرزا سلطان ابو سعید التفات نفرمود تا غالب مغلوب گشت و محكوم حاكم شد و رسید به میرزا سلطان ابو سعید آنچه رسید چنانچه شرح و بسط در آن سخنان از مساعدت وقت مأمول است-
______________________________
(365). اسفزاری: و به طریق زمان آن حضرت در مقام اطاعت و متابعت آید.
(366). یعنی اوزون حسن بن علی از آق‌قویونلوها، ر ك برای نسبش به زامباور ص 259.
(367). یعنی قرایولق عثمان فرمانروای اول ازین خانواده.
ص: 846
ان شاء اللّه تعالی- كه اگر ارباب مكنت و خداوندان دولت در حال قدرت جانب خصم مغلوب را مهمل گذارند و ملتمس دشمن مقهور را مبذول ندارند هر آینه واقعه‌ای روی نماید كه تدارك آن در حیز امكان نیابد و از آن‌جا كه طبع كریم و خلق عظیم او بود التماس میرزا جهانشاه را اجابت فرمود مقرر آن‌كه تمام ممالك خراسان داخل دیوان میرزا سلطان ابو سعید شده میرزا جهانشاه بازگردد و متعرض این ولایات نشود و عهد و پیمان بسته شرایط ایمان به مواثیق عهود تأكید یافت و مشرب وفاق از شائبه نفاق صافی شد و سید عاشور از اثر سعی مشكور با حصول مرام و شمول انعام بازگردید و خبر صلح و صفا بر وجه دلخواه به میرزا جهانشاه رسانید.
و لشكر تركمان، از مزرعه یحیی‌آباد كه مقام صلح و صفا بود، معاودت نمود و از جانب جنوب شهر و پایان قریه مرغاب «368» و زیارتگاه «369» عنان عزیمت، كه به حقیقت عنوان هزیمت بود، انعطاف فرمود و سرّ اقمنا كارهین و خرجنا متحیرین بر صفحات احوال او ظاهر شد و این رجعت، كه موجب استقامت امور جمهور بود، اوایل ماه صفر فرخنده اثر كه مطلع دیباچه فتح و ظفر است روی نمود و میرزا سلطان ابو سعید را هاتف اقبال به زبان حال می‌گفت:
بیت
ز سپاه پیل زورت دل خصم خون شد آری‌چه زند به پای پیلان اله چوق تركمانی «370» و روز جمعه هشتم ماه مذكور، امیر سید اصیل الدین ارغون و امیر مبارز الدین پهلوان حسین دیوانه به شهر آمدند و دروازه‌ها مضبوط ساخته حصار اختیار الدین را در
______________________________
(368). برای این قریه ر ك به لیسترینج ص 41.
(369). دار العباده زیارتگاه قریه‌ای است به قول اسفزاری كه دروی قریب هزار و دویست دكان است و سلطان حسین درو مسجد جامعی درغایت وسعت و نزاهت ساخته.
(370). به فتح الف در رساله فضل اللّه خان و بالضم در فرهنگ آنندراج.
ص: 847
قبضه اقتدار آوردند و حقیقت آن‌كه آمدن ایشان درین روز آتش ظلم تركمان را كه بالا گرفته بود پست گردانید و غبار غارت و تاراج كه در شهر و بیرون به فلك رسیده بود بكلی فرو نشست و رعایا در مهاد امن و امان، فارغ‌بال و مستقیم احوال آسودند و در مسكن و مقام خود آرام فرمودند.
بیت
روز هجران و شب فرقت یار آخر شدبزدم فال و گذشت اختر و كار آخر شد
صبح امید كه بد معتكف پرده غیب‌گو برون آی كه كار شب تار آخر شد
باورم نیست زبد عهدی ایام هنوزقصه غصه كه در دولت یار آخر شد «371»

ذكر طلوع آفتاب رایت سلطانی و جلوس بر سریر سلطنت خراسان كرّت ثانی‌

قال اللّه تعالی ثُمَّ رَدَدْنا لَكُمُ الْكَرَّةَ عَلَیْهِمْ وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ «372» عنایت حضرت رب العالمین چون مملكت روی زمین را چندگاه جولانگاه حضرت خلافت پناهی، شایسته سریر سلطنت و شاهنشاهی، خورشید آسمان صاحبقرانی، جمشید ایوان جهانبانی، سلطان اقالیم عالم، فرمان فرمای صنادید بنی آدم، مالك ممالك عرب و عجم، سالك مسالك فریدون و جم، تاجبخش خسروان جهان، باج‌ستان سلاطین دوران، المتمّثل إِنَّ اللَّهَ یَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ، «373» معز السلطنه و الخلافة والدین، میرزا سلطان ابو سعید گوركان گردانیده بود و سراپرده عظمت و جلال او را برفراز این شش طاق معلق و نه رواق منطبق رسانیده لاجرم بار دیگر آفتاب دولت آن حضرت سایه عنایت بر سر مظلومان مملكت خراسان انداخت و
______________________________
(371). دیوان حافظ طبع خلخالی ص 114: شب فرقت، زدم این فال.
(372). سورة الأسری 6.
(373). سورة النّحل 90.
ص: 848
جانهای ستم رسیدگان را از آسیب خدنگ جوانب حوادث كه دست جفای روزگار زوركار بر كمان تركمان بسته بود خلاص ساخت، سادات عظام و قضات اسلام و ائمه و موالی و اكابر و اهالی مضمون این موزون كه منتظم در سلك در مكنون است ورد خویش ساخته می‌گویند:
بیت
بحمد اللّه كاز اقبال همای چتر سلطانی‌همایون فال شد بومی كه بودش رو به ویرانی القصه چون لشكر تركمان با حیرت و حسرت فراوان راه ممالك آذربایجان پیمودن گرفتند، طلیعه لشكر فیروزی اثر و مقدمه سپاه فتح و ظفر چون مهر از سپهر مراد طلوع آغاز نهاد و چهاردهم «374» ماه مذكور آفتاب رایت منصور بر سر مزار مطلع الأنوار قطب وقت، شیخ الكل فی الكل، خواجه عبد اللّه انصاری قدس سره طالع شد و در رعایت زیارت شرایط تعظیم و احترام ظاهر گردانید و صلات و صدقات به فقرای مستحقان رسانید و از آن‌جا پای دولت در ركاب سعادت درآورده بر سمند سپهر پیكر سوار شد و عازم دار السلطنه هرات گشت و تمام رعیت شهر هرات و بلوكات* بر سر راه آمده از صدق دل و صمیم جان دعا و ثنای پادشاه جهان پناه می‌گفتند و انواع تحفه و نثار بر سر راه آوردند و سلطان كشورستان چون آفتاب نصف النهار در شمال هرات پیش كوه مختار به آیین سلاطین جم اقتدار نزول اجلال اختیار فرمود و روز جمعه پانزدهم ماه باغ شهر از فروغ طلعت همایون غیرت‌افزای فضای گردون آمد. رعایا از ظلمات ظلم به سرچشمه آب حیات عدل رسیدند و خلایق در ریاض رفاهیت و حدایق فراغت آرمیدند و آن حضرت در تجدید مشاهد عدل سعی و اجتهاد به نوعی نمود كه انوار شواهد و دلایل آن همیشه چون روز روشن خواهد بود و در تشیید معاقد دین و تمهید قواعد شرع مبین شروع به نوعی كرد
______________________________
(374). حبیب السیر: روز پنج شنبه.
ص: 849
كه رخسار ایام به ذكر حسن طراوت آن كلام سرخ‌روی خواهد ماند و رسوم محدث و بدعتهای مذموم و آیین جور و قوانین حیف چون عنقا در جهان معدوم شد.
بیت
ستم مكن كه درین كشتزار زود زوال‌به داس دهر همان بدروی كه می‌كاری سكه از فرّ نام فرخ او خنده بر لب و خطبه از یمن القاب او بلندآوازه و عالی رتبت
بیت
تا همایون نام شه را سكه بر دل نقش كردمهر از مهرش دهان سكه پر زر می‌كند
منبری كاز خطبه القاب او زینت گرفت‌مشتری گوهر نثار فرق منبر می‌كند و همان روز مسجد جامع* از فروغ طلعت آن حضرت رشك ایوان خورشید لامع شد و بعد از ادای نماز و عرض نیاز به درگاه پادشاه كارساز به مجلس انس و مهبط انوار قدس یعنی مجلس وعظ جناب ولایت مآب ارشاد انتساب، خواجه شمس الحقیقة والدین محمد الكوسویی «375» قدس سره كه از اولاد امجاد شیخ الأسلام احمد جام بود و از فراید فواید آن بحر زخار بسیار درّ شاهوار و لآلی آبدار در سلك استماع انتظام داد.
______________________________
(375). برای خواجه شمس الدین محمد ر ك به نفحات ص 574 و حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 173. وی در 863 وفات یافت و قبر وی در حوالی جامع هرات است نیز ر ك به رشحات صفحات 140، 153، 275 و 343.
ص: 850
بیت
محمد كاز احمد گهر یافته‌بسی معدن راز دریافته
نمودار كشفش به صدق و صفات‌فزون از كرامت كم از معجزات
مثالی است در وی ز پیغمبران‌به یك كاف تشبیه فرق اندر آن و از غرر نصایح كان یسار و بحر استظهار به مستقر سلطنت معاودت فرمود.
بیت
از آن‌جا بسی در به پیمانه كردبدان پردلی رو سوی خانه كرد بعد ازین قرار با خامه بدایع نگار آن است كه تعبیر از نام خجسته فرجام پادشاه جهانگیر به حضرت خلافت پناهی نماید تا از عهده وعده كه در اول كتاب واقع شده بیرون آید.

ذكر نهضت حضرت خلافت پناهی به عزم رزم شاهزادگان و قتل میرزا سلطان سنجر

قال اللّه سبحانه وَ لَوْ لا دَفْعُ اللَّهِ النَّاسَ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لَفَسَدَتِ الْأَرْضُ «376» مالك ملك علی الأطلاق عزّ شانه چون خواهد كه عنان سلطنت مملكتی به قبضه اقتدار خلافت شعاری سپارد، اول هركس را به ناخن نخوت سر استكبار می‌خارد به دست تأیید الهی از پا درآرد و پادشاه ممالك آفاق عم احسانه هرگاه ارادت فرماید كه گلشن ولایت را به آب عدالت كشورستانی خرم و سرسبز سازد نخست خار ظلم از صحن گلزار آن به تیغ ظفرنگار براندازد.
بیت
جای دو شمشیر نیامی كه دیدبزم دو جمشید مقامی كه دید؟
______________________________
(376). سورة البقرة 251.
ص: 851
موافق این عبارت و مطابق این استعارت حال همایون فال حضرت خلافت پناهی است كه چون سپاه تركمان از مملكت خراسان بیرون رفت و آن حضرت دار السلطنه هرات را مستقر سریر سلطنت فرمود و یورت قشلاق در آن بلده تعیین نمود و سپاه ظفر انتساب كه ملازم ركاب دولت مآب بودند اجازت یافته معاودت نمودند «377» و آن حضرت توكل بر آفریدگار جزو وكل كرده یك دو هزار سوار نامدار در ظل رایت فتح آیت بازداشت و برتخت بخت و مسند دولت اقامت نموده رایت فراغت برافراشت.
و در خلال این احوال به مسامع جلال رسید كه میرزا سلطان سنجر و میرزا علاء الدوله و میرزا سلطان ابراهیم با یكدیگر موافقت نموده آهنگ جنگ و جدال و اندیشه حرب و قتال دارند و چون خبر قلّت لشكر ماوراء النهر به شاهزادگان رسیده بیخودانه در حركت آمده‌اند و رسل و رسایل به یكدیگر فرستاده و در باب مقابله و مقاتله فصول فضول پیغام داده‌اند و در خیال فاسد ایشان آن‌كه سپاه ظفر پناه به واسطه قلت رجال دست از افروختن آتش قتال بازدارند و تاب مقاومت كثرت آن جمع پریشان نیارند و برین اندیشه عزم رزم جزم كرده‌اند و در حوالی بلده سرخس به هم پیوستند و چون رای آفتاب اشراق بر صحت این اتفاق اطلاع یافت و شعشعه این اندیشه بر پیشگاه خاطر آگاه پادشاه ممالك پناه تافت، رای اعلی بر عزم جهانگشایی و پریشان ساختن آن فرقه هرجایی قرار یافت.
و در اوایل حمل كه غره سال اقبال بود رایات نصرت آیات از دار السلطنه هرات جنبش نمود و با سپاه گردون صولت بهرام سطوت آهنگ جنگ ساز كرده عزیمت فرمود و هرچند لشكر منصور در غایت قلت بود و مجال جدال در نظر مردم كوته‌بین محال می‌نمود، اما حضرت خلافت پناهی به موجب نص كلام الهی كَمْ
______________________________
(377). در حبیب السیر گفته است كه به سبب عبور لشكر تركمان و بعضی دیگر از وقایع و حوادث در هرات و توابع و مضافات قحطی صعب روی نمود چنان‌كه خلقی بی‌شمار از فقدان نان جان دادند. پس سلطان سعید نظر به رفاهیت خلق بیشتر لشكر را به جانب ماوراء النهر فرستاد.
ص: 852
مِنْ فِئَةٍ قَلِیلَةٍ غَلَبَتْ فِئَةً كَثِیرَةً «378» پشت استظهار به عون عنایت پروردگار جل شانه قوی داشت و كثرت مخالفان و ازدحام ایشان را عدم می‌انگاشت. درین ولا به حسب حسن اتفاق، كه دولت مطلقا عبارت از آن است، لشكرگران و سپاه بی‌كران از جانب ماوراء النهر با امرای كبار چون امیر سلطان احمد تمرتاش و امیر سید مزید «379» ضمیمه سپاه ظفر پناه آمدند و همای لوای همایون فال بال اقبال باز كرد و باز اعلام ظفر اعلام در هوای فضای صحرای هیجا در پرواز آمد و اهل ادبار كبوتروار از نهیب عتاب عقاب با هزار اضطرار و اضطراب عزیمت داشتند و به‌سان مرغابی كه از شكوه شاهین قهر در گرداب تحیر مانده صورت فرار بر لوح اندیشه می‌نگاشتند. اما جمعی را كه از جام حسام جرعه حمام می‌بایست چشید و از صفیر تیر پیغام جانستان دلپذیر می‌بایست شنید به خیال محال داعیه جنگ و جدال و اندیشه قتال با خود راست آورده بودند و میدان قتال جنگ تعیین می‌نمودند و ساز راه محاربت می‌ساختند و طرح مبارزت و اساس مقاومت می‌انداختند و میان مرو و سرخس «380» صورت مقابله و شكل مقاتله پدیدار آمد. مبارزان روزگار و جنگاوران روز كار آتش قتال اشتعال داده انگیز شدند و افواج امواج دریای حرب در تلاطم آمد.
بیت
درآمد به هم گرز و تیر و سپرزهر سوی بر نیزه‌ها رفت رسر مخالفان به یكبار چون اقطار امطار فروریختند و به زخم تیغ و سنان و نوك
______________________________
(378). سورة البقرة 249.
(379). حبیب السیر: مزید ارغون- در دولتشاه ص 536 غالبا همین نام به سید مزید ارغون تصحیف شده است.
(380). دولتشاه ص 417، 475 گفته است كه این مصاف «در حدود كولان كه از اعمال بادغیس است دست داد».
ص: 853
ناوك جانستان در یكدیگر آویختند و جمعی از سپاه ظفر پناه تاب مقاومت نیاورده پشت دادند و رو به گریز نهادند. چنانچه بعضی كه از میدان روگردان شدند تا دار الملك سمرقند جایی آرام نگرفتند و آن‌جا اخبار غیرواقع درانداختند و آوازه انهزام آن حضرت منتشر ساختند و سمرقند نوعی به هم برآمد كه بدفرصتان را خیال فتنه‌انگیزی در دماغ رسوخ یافت و شرار شر و شور بر اطراف و اكناف آن بلده تافت و همچنین در تمام ولایات خراسان تا استراباد و مازندران این سخن دروغ شایع شد و هركسی در مملكتی و ناحیتی طامع گشت.
القصه چون هر دولشكر به هم برآمد، لشكر قول كه در ظل رایت حضرت خلافت پناهی بود جنبش نمود و به تأیید عنایت پروردگار و قوت بازوی كامكار حمله فرمود.
قطعه
لشكر عزم شهی را شد علم لا ینصرف‌در مقام كسر از آنش فتح شد قائم مقام
كركس تیرش چو از زاغ كمان گیرد هوابوم شوم جان بدخواهان شود جفت حمام
می‌نهد سر دشمنش چون آب تیغش می‌خوردكاب تیغش در سر بدخواه می‌گردد مدام و فوجی دلاوران دل از جان برداشته و جمعی جانسپاران جان در راه پادشاه عدم انگاشته به اشتعال آتش قتال اشتغال نمودند و از جام حسام دور جور بر یكدیگر پیمودند. تیغ از شراب خون دلیران چون مستان سرافشانی آغاز كرد و نیزه به غارت جانها دست تطاول دراز كرد. تیر سفارت اجل را دهان گشاده و تیغ مهارت عمل را زبان داده. هرچند نیزه تطاول نمود، سپر تحمل فرمود و هرگاه گرز زبردستی اظهار كرد درع فروتنی اختیار كرد.
ص: 854
بیت
به خونریزی روان شد تیر دل دزددلی می‌خست و جانی می‌ستدمزد
دهان در گوش مردان كرد سوفارسخن می‌گفت كاینك نوبت كار
مبارز تشنه شمشیر گشته‌به خون‌آشامی از خود سیر گشته
همی خندید زخم از هیكل مردبه خنده گریه خونریز می‌كرد
به گرمی تو سنان چون برق گشتندمیان آب و آتش غرق گشتند و هنوز ساعتی نگذشته بود كه صدای ندای وَ مَا النَّصْرُ إِلَّا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ «381» به اوج خورشید و ماه رسید و انوار عنایت الهی از مشرق دولت حضرت خلافت پناهی دمید و میرزا سلطان سنجر و میرزا علاء الدوله به یكبار با دلی از اندوه به دونیم پشت دادند و با هزار ترس و بیم روی به هزیمت نهادند و میرزا سنجر نامراد به زخم سنان جانستان سید مراد مجروح شده گرفتار گشت.
یكی نیزه زد بر پس پشت اونگونسار شد تیغ از مشت او
گرفتش كمربند سید مرادزدش بر زمین داد مردی بداد و او را دست و گردن بسته به پایه سریر اعلی آوردند و شحنه قهر به قتل او فرمان داد «382» و امرای او شیخ ذوالنون و محمد بیك را در عقب او فرستاد.
مصرع
مردن اولیتر كه در بی‌اعتباری زیستن و این واقعه اواسط ماه جمادی الأولی به ظهور آمد و حضرت خلافت پناهی بر الطاف نامتناهی شكر مواهب الهی به‌جای آورد و بهادران و امرا را كه داد مردانگی داده بودند كنار گرفت و هریك را به مواهب بلند و مناصب ارجمند
______________________________
(381). آل عمران 126.
(382). ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 199 در ترجمه صدر الدین ابراهیم قمی برای قصه‌ای كه راجع است به این قتل.
ص: 855
اختصاص داد و مثال آسمان امتثال به تحریر فتح نامه‌ها نفاذ یافت و دبیر روشن ضمیر صحائف بلاغت شعار مشتمل بر استخلاص بلاد و امصار در قلم درافشان آورد و عقود معانی خوب در سلك الفاظ مرغوب نظم داد و امثله و احكام به اطراف ممالك فرستاد و سر میرزا سنجر را به دار السلطنه هرات آوردند و میرزا علاء الدوله و میرزا سلطان ابراهیم كه طناب عناد تاب داده بودند و فتنه خفته را بیدار كرده در اثنای تف كارزار و سموم آتش پیكار چون باد آتش پای گشتند و از جولانگاه میدان تا موضع مزینان «383» كه از توابع ولایت سبزوار است در هیچ محل قرار و آرام نگرفتند و همه راه آب‌شور و خار مغیلان راح و ریحان شمردند و در صفت فرارشان محرّر شده.
علادوله میرزا گریزد ز جنگ‌اگر در سپاهش فریدون بود
پسر گر گریزد مكن عیب اواز آن بی‌هنر پرهنر چون بود و حضرت خلافت پناهی امرای عظام امیر علی فارسی و امیر سید اصیل را به رسم تكامیشی در قفای گریختگان ارسال نمود و موكب همایون به جانب هرات عود فرمود.

ذكر معاودت رایات ظفر آیات و شرح بعضی حالات‌

حضرت خلافت پناهی [چون] به عون عنایت الهی رای جهانگشای از كلیات مهمات فارغ ساخت و اطراف و جوانب بلاد و امصار مملكت خراسان را از آسیب تعرض بی‌باكان باز پرداخت، لوای نصرت‌نما را بر سمت دار السلطنه هرات كه مطلع خورشید دولت و مشرق صبح سعادت است حركت داد و جناب شیخ الأسلام، قدوة نحاریر الأنام، برهان الشریعة و الملة والدین، خواجه مولانا ادام اللّه تعالی ایام حیاته كه آفتاب آسمان خاندان صاحب هدایه و چراغ دودمان آن
______________________________
(383). ر ك برای این موضع به لیسترینج ص 43.
ص: 856
زمره عنایت است و در ابتدای سلطنت حضرت خلافت پناهی به خراسان آمده چند سال مقیم بود و باز به موجب استدعای آن پادشاه در زمان سلطنت میرزا ابو القاسم بابر عود نمود- چنانچه شرح این سخن در محل آن مسطور است- درین ولا، چون دولت و سعادت ملازم بارگاه جهان پناه بود حضرت خلافت پناهی انعام عام و اكرام تام شامل احوال جناب شیخ الأسلام ساخته اجازت مراجعت نمود.
و در خلال این احوال جناب ولایت مآب، صاحب كرامات ظاهر، حاوی مقامات باهر، خواجه شمس الدین محمد الكوسویی ثم الجامی، از سرای فانی به مأوای باقی رحلت نمود و در قبلی مسجد جامع در سرایی كه توطن داشت مدفون گشت. حضرت خلافت پناهی از استماع این خبر متأثر شد. چه حسن ارادت و اعتقاد نسبت با جناب ارشاد مآب كمال انعقاد داشت و حكم همایون نافذ شد كه بر سر مزار بزرگوار قبه عالی و عمارتی متعالی سازند. «384» و اللّه الموفق.
و موكب ظفرنشان، بعد از چند گاه كه در نزهتگاه ولایت بادغیس به نشاط و عیش گذرانیده بود، عنان دولت به جانب ییلاق كوه كیتو* انعطاف فرمود و در فضای چون فردوس برین دلگشای و انواع ریاحین آن به‌سان برگ درختان بیرون از حدّ احصار فرود آمد.
و درین ولا به سمع اعلی رسید كه امرایی كه در قفای میرزا علاء الدوله و میرزا سلطان ابراهیم رفته بودند سرعت سیر از ابر و باد استعارت نمودند و تا قصبه مزینان رانده آن‌جا خبر یافتند كه جماعت گریخته به طرف بسطام رفتند و گروهی انبوه چون میرزا خلیل ولد میرزا صالح و امرای برلاس و فوجی از پدر و پسر روگردان شده پیش میرزا سلطان حسین كه در زمان تركمان بر ولایت جرجان و مازندران مستولی شده بود درآمدند و این سخن محتاج بیان است.
______________________________
(384). نسخه اضافه دارد: و الحالة هذا جمعی معماران كاردان در اتمام آن مرام اهتمام تمام مبذول دارند.
ص: 857

ذكر مبادی احوال میرزا ابو الغازی سلطان حسین بهادر

میرزا سلطان حسین بن میرزا منصور بن میرزا بایقر ابن میرزا عمر شیخ بن حضرت صاحبقران امیر تیمور گوركان* مدتی مدید به فرموده حضرت خلافت پناهی در ارگ سمرقند محبوس بود و باز به فرمان آن حضرت از حبس خلاص یافته «385» از جیحون عبور نمود و ملازم میرزا ابو القاسم بابر شده آن پادشاه نیك اخلاق شاهزاده را احترام تمام فرمود و صد هزار دینار كپكی علوفه تعیین نمود و میرزا سلطان سنجر صبیه خویش را به آیین شرع شریف در عقد ازدواج او آورد «386» و بعد از وفات میرزا ابو القاسم بابر، میرزا سلطان سنجر ازو هراسان گشته «387» قاصد جان او گشت و میرزا سلطان حسین در بیابان و ریگستان خوارزم درآمد و عزیمت استراباد نموده در راه، امیر بابا حسن كه از صدمت لشكر تركمان روگردان شده عزم ملازمت میرزا سلطان سنجر داشت به او رسید و به استظهار لشكر بسیار، غرور و پندار او را بر آن داشت كه در مقام مقابله رایات مقاتله برافراشت، هرچند با میرزا سلطان حسین اندك مردمی بیش نبود، فتح و نصرت از حضرت عزت دانسته دل در عون عنایت آفریدگار بست و به یك حمله بهادرانه سپاه دشمن را برداشته بابا حسن به قتل آمد و حكم فرمود كه مردم بابا حسن را كسی تعرض «388» نرساند و تمام لشكر و جهات او در
______________________________
(385). باعث حبس بر مطلع ج 2 مذكور است. نیز ر ك برای این واقعه و دیگر وقایع ایام ابتدائیه میرزا سلطان حسین به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 202 به بعد.
(386). اسفزاری گفته است كه این خاتون صدف درّ شاهزاده ... ابو الفتح بدیع الزمان میرزا بهادر بود (یعنی مادر بدیع الزمان میرزا بود).
(387). اسفزاری گفته است كه این هراس «به واسطه آثار جلادت و دلاوری ... آن حضرت» بود. اما ر ك به حبیب السیر برای تفصیل این مجمل.
(388). برای جزئیات این وقایع و قصه ظفر یافتن میرزا سلطان حسین بر امیر بابا حسن ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 205.
ص: 858
قبضه اقتدار سپاه نصرت شعار قرار یافت و اسباب سلطنت مرتب و مهیا شد و به ترتیب تمام متوجه استراباد گشت و حسین بیك «389» تركمان از ابنای عم میرزا جهانشاه به فرمان او حاكم استراباد بود. چون خبر عزیمت میرزا سلطان حسین استماع نمود و دانست كه نزدیك رسید، با هشتصد سوار نامدار، ایلغار كرد و روز همه روز دوانده و شب تا صبح رانده از احوال میرزا سلطان حسین خبری نیافت و سحرگاه از كوفت راه میل خواب و آسایش نمود و از شآمت بخت بد، در وقتی كه بیدار می‌باید بود، «390» در عقب پشته‌ای رفت و به فراغت غنود و به حسب اتفاق، میرزا سلطان حسین نزدیك همان پشته شب به خیر و سعادت گذرانیده بود و هنگام صبح پای دولت در ركاب سعادت آورده عزیمت فرمود. غافل از آن‌كه دشمن در آن نواحی خواهد بود و در اثنای راه سپاه ظفر پناه دو تركمان را گرفته و احوال حسین بیك معلوم كرده همان تركمانان غجرچی «391» شدند و میرزا سلطان حسین به لشكر تركمان رسید و از چهار طرف درآمده برغو كشید.
بیت
تو گفتی مگر شد قیامت پدیدسرافیل صور قیامت دمید و تیغ بی‌دریغ در لشكر تركمان نهادند* و به اندك زمانی اكثر مخالفان بر خاك هلاك افتادند و بسیاری در قید اسار گرفتار شدند و حسین بیك نیز اسیر گشته پای‌بند تقدیر شد و تراكمه را مقّرنین فی الأصفاد به میدان استراباد آوردند و بیشتر را بر تیغ گذرانیده حسین بیك را بردار كرد و دلاوران لشكر منصور به اتفاق
______________________________
(389). در دولتشاه ص 458: حسن بیك ساعتلو، در حبیب السیر: حسین سعدلو. برای جزئیات این وقایع ر ك به حبیب السیر. جنگ سلطان میدان كه در آن حسین بیك شكست یافت به قول صاحب حبیب السیر در عشر اول ذی حجه سنه 864، در نسخه مطبوعه 1664 (!) واقع شد.
(390). اسفزاری: در وقتی كه بیداری از دو جهت ظاهر یكی وقت صبح و دیگری خوف عدو واجب بودش.
(391). به معنی راهنماست (لغات نوائیه) نیز ر ك به یزدی ج 2 ص 308.
ص: 859
سرداران ولایت جرجان تیرباران كردند و میرزا سلطان حسین بر سریر سلطنت استراباد به تمكین تمام مقام و آرام فرمود* و میرزا جهانشاه در هرات چون این خبر استماع نمود،
مصرع
تزلزل در اركان ملكش فتاد القصه جمعی كه از میرزا علاء الدوله و پسر او روگردان شده به استراباد درآمده بودند، میرزا سلطان حسین [میرزا خلیل] ولد میرزا صالح را صلاح گذاشتن ندانست و به راهی روان ساخت كه امید بازآمدن نیست و دیگران را مقید بازداشت.
چه آوازه آمدن میرزا سلطان ابراهیم در آن حوالی به تحقیق پیوسته بود و حاوی اوراق عبد الرزاق در آن زمان كه به موجب فرمان به رسالت جرجان رفته بود* بعضی ازین صور به رأی العین مشاهده نمود و میرزا سلطان حسین منشی سطور را اجازت مراجعت ارزانی داشته و سكه و خطبه به نام و القاب میرزا سلطان ابو سعید موشح ساخته قاصدی مصاحب بنده تعیین نمود و با تحفه و بیلاك به جانب دار السلطنه هرات ارسال فرمود و چون به هرات رسید، میرزا سلطان ابو سعید هنوز در ییلاق كوه كیتو بود و از آن‌جا به شرف ملازمت استسعاد یافته اخبار به عرض همایون رسانید و ملایم رای اعلی آمد. الحمد للّه رب العالمین‌

ذكر نزول موكب همایون در دار السلطنه هرات‌

حضرت خلافت پناهی چند روز در ییلاق كیتو گذرانیده عازم دار السلطنه هرات شد. همای رایت خورشید فربال اقبال باز كرده و باز چتر آفتاب پیكر سایه شرف بر مفارق جهانیان گشاده و تخت بخت قوایم فرقدسای بر فرق مشتری نهاده عنان سمند جهان‌گشای به صوب مستقر خلافت منعطف گردانید و طنطنه مقدم همایون از ایوان كیوان گذرانید و هم ارباب دل منزل به منزل مستقبل و مستعجل رسیده به زبان حال مضمون این مقال به ادا رسانیدند كه:
ص: 860
بیت
باز آن مه طلعت خورشید سیما می‌رسدچشم روشن شد كه نور دیده ما می‌رسد و اعیان مردم چون انظار انجم چشمها بر شاهراه انتظار نهاده و چناروار برای دوام دولت دستها به دعا گشاده می‌گفتند:
بیت
تا ابد بادا نثار روزگار دولتش‌دولتی كاز حضرت ایزد تعالی می‌رسد و سه شنبه بیستم شعبان در دار السلطنه هرات نزول فرمود
مصرع
به طالعی كه از آن مشتری شود مسعود و بعد از چند روز كه سریر شهریاری و افسر كامكاری به ذات همایون صفات زیب و زینت یافت و از پرتو رای عالم آرای انوار سعادت بر اطراف آن بلده تافت، قاصد «392» میرزا سلطان حسین به وساطت امرای عظام به شرف تقبیل انامل فیاض سرافراز شده پیشكشهای لایق به موقف عرض رسانید و سخن سكه و خطبه در محل مناسب گذرانید و نقد آن معنی چون به مبلغ كرامند از وجه سرخ و سفید كه به نام خجسته فرجام آرایش یافته بود تمام عیار می‌نمود هر آینه در بازار قبول خسرو فلك احتشام رواج و رونق تمام یافت و فرستاده حاجات و ملتمسات رفع نمود و آن حضرت همه را اجابت كرده عنایت فرمود. از آن جمله صبیه میرزا سلطان سنجر كه حرم محترم میرزا سلطان حسین بود «393» و در حصار اختیار الدین محفوظ و مضبوط
______________________________
(392). اسفزاری: رسولان.
(393). اسفزاری. از آن جمله والده سلطان سعید بدیع الزمان میرزا بابا پادشاهزاده مشار الیه كه در حصار اختیار الدین محفوظ بود.
ص: 861
می‌داشتند، به انواع تجملات پادشاهانه و اصناف تكلفات خسروانه، به جانب ولایت جرجان روان فرمود و میرزا سلطان حسین را فرح عظیم روی نمود.

ذكر عمارت نمازگاه «394» دار السلطنه هرات‌

در این اثنا، رای اعلی اقتضا به موجب إِنَّما یَعْمُرُ مَساجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ «395» نمازگاه كه در دامن كوه مختار واقع است و چون اركان بنیان دشمنان اختلال به احوال آن راه یافته بود به حال عمارت بازآید. بل اساس جدید چون بنیاد سلطنت آن حضرت استوار و بنای رفیع چون اركان خلافت پایدار بنیاد نهد.
بیت
بهین كار شاهان است در تاجداری‌كه بنیاد دین را دهند استواری و معماران حاذق و بنایان مدقق و مهندسان باریك بین و سركاران امین به اشتغال عمل و استدراك هر خلل قیام نمایند و هر بامداد كه كره زمین از فراز چرخ برین جهت استعمار ممالك خاك بر سر دیوار افلاك قدم نهادی، اهل هر حرفه در عمل مخصوص شروع نمودندی و فلك مثال از حركت نیاسودندی و به هنگامی كه كفه زربار از عمود معیار معتدل النهار متمایل گشته به تدریج بر سطح افق غربی نشستی ترازوی اجرت بر آرزوی احراز مثوبت برداشتندی و همه شاكر از سعی مشكور و راضی از عمل مبرور به منازل خود رفتندی تا به سعی و اجتهاد تمام
______________________________
(394). از حبیب السیر ظاهر است كه مراد از عیدگاه هرات است. در فرهنگ آنندراج ج 1 ص 621 نیز نمازگاه را به معنی عیدگاه آورده است. اما همین كلمه نمازگاه در مطلع به معنی جنازه‌گاه آمده است. عیدگاه هرات همان عیدگاه قدیم است كه در دامنه كوه سید عبد اللّه مختار واقع است (مكتوب آقای حبیبی)، و در بابرنامه 191 به نام نمازگاه مختار مذكور است.
(395). سورة التوبة 18.
ص: 862
كمال الدین میرك حسین ولد رشید خواجه شمس الدین محمد صاحب دیوان آن بنا را در غایت حسن و بها و رونق و صفا خلعت اتمام و حلیه اختتام پوشانید.
و درین ولا، امیر جلال الدین سید مزید بهادر كه به مزید اعتبار سرآمد امرای روزگار بود و به موجب فرمان به محاصره حصار نیره‌تو رفته بود عود نمود و صاحب اعظم، دستور صنادید الوزراء فی العالم، خواجه شمس الدین محمد سلمه اللّه «396» كه منصب عالی وزارت،
مصرع
جامه‌ای بود كه بر قامت او دوخته بود در صحبت امیر به شرف دست‌بوس حضرت اعلی مشرف شد و بار دیگر بر صدر دیوان نشست و زمام حل و عقد و عنان قبض و بسط مهمات از جزئیات و كلیات به كف كفایت و قبضه درایت او سپرده آمد و او به حسن تدبیر كه پایداری دولت بی‌دستگیری او ممكن نگردد آبی بر روی كار مملكت خراسان باز آورد و به یمن قلم فرخنده رقم كه دستكاری تیغ بی‌دستیاری او صورت نبندد، آتش شر و گرد فتنه فرونشاند و به مهارت كارفرمایی و مهابت فرمان‌روایی آثار زراعت و عمارت به وضوح رسانید و مملكت خراسان را كه بكلی رو به خرابی داشت به اندك فرصتی معمور گردانید.
و* عقلا هیچ كار از وزارت مشكلتر ندانسته‌اند و متصدی این منصب را همتی عالی و عدلی مجبول و انصافی غریزی و عقلی كامل و فضلی شامل و خلقی كریم و طبعی جواد و منظری بهی و مخبری جمیل و فهمی نزدیك و غوری دور و قولی بی‌كلال و استماعی بی‌ملال و دیانتی بی‌غش و لطفی بی‌عجز و عنفی بی‌خشم و تواضعی مقرون به مهابت و تبحری در حساب و كتابت و ثقتی در اصالت و اصابت ضرورت باید تا معرفت جزئیات آداب سلطنت و دانستن مقادیر طبقات خلایق بر وجهی لایق دریابد و ادراك مواضع توفیر و تقصیر حاصل آید و هنگام
______________________________
(396). برای خواجه شمس الدین محمد بن خواجه سیدی احمد شیرازی ر ك به دستور الوزراء ص 367.
ص: 863
تعجیل در تحصیل اموال و موسم مدارا با رعایا در جمیع احوال با این مقدمات منضم شود. اگر وزرا را استظهاری بالای حد كمال و اعتمادی زیادت از تصور اوهام و وثوقی فزون از ادراك افهام به عنایت و عاطفت حضرت پادشاه نباشد یك شخص از عهده این كار كجا بیرون تواند آمد و كار مملكت نظام و حال سلطنت قوام نگیرد و نپذیرد.
بیت
زوزر «397»ووزر كه آن ملجاء این گران باری است‌ستوده داشته‌اند اشتقاق نام وزیر
پناه خلق و محل تحمل اثقال‌بود به عاطفت و حسن اهتمام وزیر
جهانیان همه باشند منتظم احوال‌چو عقد گوهر سیراب زانتظام وزیر

ذكر فتح حصار نیره‌تو و قتل پیركه كه آن قلعه را به تغلب فروگرفته بود

حصار نیره‌تو* كه وصف حصانت و ذكر رصانت آن به كرات گذشت، در این ایام مفتوح گشت. و شرح آن‌چنان است كه چون حضرت خلافت پناهی خاطر خطیر و ضمیر آفتاب تأثیر از جانب اعدا فارغ ساخت پرتو التفات بر تدبیر تسخیر حصار نیره‌تو انداخت و جمعی را به محاصره آن تعیین نمود و دستور اعظم خواجه شمس الدین محمد را مقرر ساخت كه به جانب آن قلعه شتافته و مداخل و مخارج آن را احتیاط فرموده موضع ساختن مقابل كوب معین سازند و خواجه به موجب فرموده عزیمت نمود و یك دو موضع مناسب آن كار قرار داده باز آمد و شرح آن به موقف
______________________________
(397). وزر به معنی ملجأ به فتح راء است. اما مصراع به سكون زاء درست می‌شود در هر دو كلمات.
ص: 864
عرض رسانید و تدبیر وزیر روشن ضمیر موافق رای جهانگیر آمد و خدمت خواجه بازگشته به ساختن مقابل كوب قیام نمود و امیر جلال الدین سید مزید بهادر نیز نامزد شد كه عازم آن طرف گشته به اتفاق سعی و كوشش نمایند و امیر كبیر و صاحب صایب تدبیر به نوعی ایستادگی نمودند كه مزیدی بر آن متصور نبود و در اندك زمانی كار جهانی ساخته و پرداخته شد و جمعی بر سر آن كار تعیین نمودند و فرمودند كه قلعه را حصار دهند و هر دو دولتخواه همراه به درگاه عالم پناه آمدند.*
و اهل حصار چون دانستند كه مقاومت با جنود سعود آسمانی در حیزّ قوت و قدرت انسانی نیست متحیروار در آن كار سراسیمه و بی‌قرار شدند و چشم روزگار با مرصد انتظار كه دولت روزافزون چه شعبده انگیزد كه خار آن اندیشه از شاهراه اقبال برخیزد و گوش زمانه بر امید صدای این ترانه كه طالع فرخنده اثر كدام اختر سعادت نظر از افق فتح و ظفر طالع گرداند كه كوكب منحوس آن زمره منكوس را از ذروه آن حصار فلك دیدار درگرداند. «398» تا درین اثنا، میان آن فرقه اشقیا تفرقه و اختلاف عظیم واقع شد و پیركه از جمعی متوهم گشته بعضی را به قتل آورد و باقی ازو هراسان شده با یكدیگر مشورت كردند و گفتند مخالفت با بندگان حضرت و موافقت با این مظهر نكبت عین شقاوت و محض ضلالت است و با خود قرار دادند كه او را از میان بردارند و مكتوبی مشتمل برین معنی به جانب امرا كه كار محاصره می‌ساختند انداختند و صبحی كه المباركة فی المباكرة تیغها كشیده بر سر او تاختند و سرش از تن جدا كرده به پایه سریر اعلی فرستادند.
بیت
آن جاست حواله گاه سرهای سران‌هر سر كه به پای خود نیابد ببرند و خاطر همایون را از اطراف آن مهم فراغی حاصل آمد و این فتح فرخ اوایل ماه مبارك رمضان میسر گشت و جهت ضبط و دارایی آن‌جا كوتوالی ممكّن تعیین
______________________________
(398). در گردانیدن به معنی غلطانیدن است (فرهنگ آنندراج).
ص: 865
شد.
و در اواسط همین ماه خبر وفات میرزا سلطان ابراهیم در افواه افتاده و به تحقیق پیوست كه
مصرع
رفت تا عالمی دگر گیرد

ذكر وفات میرزا سلطان ابراهیم‌

میرزا سلطان ابراهیم، چون به اتفاق پدر از معركه واقعه میرزا سلطان سنجر عنان برتافت تا حدود دامغان او در هیچ مقام و مكان قرار و آرام نیافت و در آن نواحی پدر و پسر از یكدیگر جدا افتادند و میرزا سلطان ابراهیم معاودت نموده قاصد ولایت مشهد مقدس شد و لشكر بسیار و حشر بی‌شمار پیش او جمع آمدند و قاعده فتنه و اساس جور و بیداد بنیاد نهادند و چون طراز سلطنت و طغرای خلافت به نام سعادت فرجام حضرت خلافت پناهی موشح و مطرّز شده بود و كسی كه در آن اوان در مملكت خراسان خیال جدال و دعوی سركشی و استقلال در دماغ داشت و صورت فرمانروایی بر لوح اندیشه می‌نگاشت سلطان ابراهیم بود، حضرت مالك الملك جل جلاله بستر آسایش عباد و عباد و آرامش امصار و بلاد جهان را از فتنه و فساد ایمن گردانید و عالمیان را از ظلمات ظلم به سر چشمه زلال عدل رسانید و میرزا سلطان ابراهیم را در اثنای راه مرضی صعب بر مزاج طاری شده ضعف قوت گرفت و حال نیك بد شد چنانچه دست تصرف طبیب از دامن علاج كوتاه گشت و امراض متضاده كه علاج هریك سبب تقویت دیگری بود روی نمود و تدبیر انسانی نسبت با تقدیر آسمانی عاجز آمد.
مصرع
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد و علامات موت و امارات فوت بر صفحات احوال او لایح گشت و مرغ روحش از تنگنای قفس قالب مظلم قصد پرواز كرد و با شهباز سدره هم آواز شد.
ص: 866
بیت
اگر بی‌مرگ بودی پادشایی‌بسی دعوی كه رفتی در خدایی و چون این واقعه به‌وقوع پیوست و بر همه لشكر صدق خبر محقق گشت، هریك به جانبی گریختند و خاك بی‌وفایی بر فرق روزگار خود ریختند و اندكی شیوه وفا ورزیده نعش او را به هرات رسانیدند و ششم شوال در مدرسه مهد علیا گوهرشاد آغا در گنبدی كه مدفن جد او میرزا بایسنغر بود مدفون شد.*
بیت
به جاه ارچه بر آسمان تخت بردبه چاه لحد عاقبت رخت برد و حقیقت آن‌كه قوّت دولت حضرت خلافت پناهی به اندك فرصتی جمعی سلاطین را كه در مملكت خراسان لوای سلطنت به اوج استعلا برآورده صدای نقاره و نفیر به ذروه فلك اثیر رسانیده بودند نابود گردانید. به تخصیص این سه پادشاه* كه از دیرگاه نعره لمن الملك می‌زدند و مناسب این مقال ابیات چون سحر حلال از اشعار چون در شاهوار استاد نحریر ظهیر بر سلك تحریر و عقد تقریر انتظام می‌یابد:
بیت
مخالفان ترا هر یكی به نوع دگرزمانه در فتن آخر الزمان افكند
یكی بمردود گر را فلك به خنجر توگلو بریدود گر راز خان و مان افكند «399» و حضرت خلافت پناهی فرمود كه رسم آش و طعام و ختمات كلام ملك علام به‌جای آوردند.
______________________________
(399). ر ك به قصاید ظهیر فاریابی (لكهنو سنه 1880) ص 56.
ص: 867

ذكر ولادت امیرزاده شاهرخ و ترتیب جشن همایون‌

عنایت ملك وهاب به موجب نص وَ یَهَبُ لِمَنْ یَشاءُ الذُّكُورَ «400» حضرت خلافت پناهی را كوكبی فرخنده و اختری رخشنده، فرزندی شایسته سریر فرمانروایی و دولتمندی مناسب مسند پادشایی ارزانی داشت و رایت سلطنت آن حضرت را به اوج سپهر برین برافراشت و چون این مولود عاقبت محمود در دار السلطنه هرات، جهان را به نور حضور مشرف فرمود و از صبیه میرزا علاء الدوله «401» به وجود آمد آن حضرت رعایت مناسبت نمود «402» و میرزا شاهرخ «403» نام نهاد- امید نوید می‌دهد و ایام پیام می‌رساند كه در دولت و اقبال به كمال سلطنت و استقلال رسد. ان شاء اللّه تعالی.
و قاطبه عقلا را اتفاق است كه عنایت ملك خلاق هرگاه خواهد كه تاج خلافت را به جواهر زواهر آراسته دارد لآلی بزرگ قیمت از بحر كرامت و یواقیت گرانمایه از معدن عنایت بیرون آرد و نفیس‌ترین دری در دریای وجود و شریفترین دری بر سپهر جود رشاد اولاد امجاد و نجابت اعتاب سعادت انتساب است كه قامت استقامت دولت سروآسا به نهال اقبال ایشان نشو و نما می‌گیرد و رخسار گلزار سلطنت به طراوت غنچه نوخیزشان رونق و بها می‌پذیرد.
و چون در شهر رمضان جهان به یمن مقدم این فرزند سعادتمند مشرف شد و آفاق به اشراق نور ظهور و پرتو حضور او منور گشت و آیات جهانگشایی در جبین مبین او به‌سان لمعان صبح سعادت ساطع می‌نمود و دلایل فرمان‌روایی در غره
______________________________
(400). سورة الشوری 49.
(401). نسخه: رقیه سلطان بیگم.
(402). [به مناسبت جدّ مادری طفل كه شاهرخ بود].
(403). وفات ابو القاسم شاهرخ بن ابی سعید در 899 واقع شد به عمر سی و شش سالگی یعنی تقریبا 36 سال بعد وفات پدرش كه در 873 بمرد.
ص: 868
همایون او چون شعشعه آفتاب لامع بود، حضرت میرزا سلطان ابو سعید در ایام عید به طالع فرخنده و بخت سعید به ترتیب جشن پادشاهانه اشارت فرمود و امرای كبار و اهل اعتبار نیشكروار با دل پرحلاوت چندجا كمر خدمت بسته به تزیین آن بزم بهشت آیین قیام نمودند و هرچه مناسب آن جشن همایون بود مرتب و مهیا فرمودند.
حضرت خلافت پناهی، هنگام نصف النهار، خورشیدوار، برفراز تخت گوهرنگار برآمد و بساط بارگاه از طبقهای زر و گوهر گریبانكش جامه زربفت آفتاب و دامنگیر قبای اطلس مرصع گردون گشت و آن حضرت دست دریا نوال به بذل اموال برگشاد و جهانیان را صلای جود و سخا در داد و اعیان خراسان خاصه اكابر دار السلطنه هرات به مواهب انعام و مواجب اكرام بهره‌مند و محظوظ شدند و به عین عنایت و نظر مرحمت ملحوظ گشتند.
و چون جشن همایون به نشاط عید مقرون بود، خامه سحر آثار بدایع نگارید بیضا نمود و ترجیعی در تهنیت عید و مدحت حضرت میرزا سلطان ابو سعید بر لوح روزگار نگاشت و یك بند از اول آن درین صفحه به صورت نمودار یادگار گذاشت.
نظم
چون ز عین ماه نو روشن شود ایوان عیدبگذرد از فرق فرقد ذیل شادروان عید
كلك قدرت چون نویسد بر فلك عین هلال‌گوییا برنامه دوران كشد عنوان عید
می‌كند ابروی ماه نو اشارت هر زمان‌سوی جام می كه گردان است در دوران عید
تا به میدان فلك بنمود چوگان هلال‌نیست گوی خوشدلی جز در خم چوگان عید
ص: 869 حلقه‌ای شد ماه نو امشب به میدان سپهرتار باید رمح شاه امروز در میدان عید
آفتاب آسمان عدل سلطان بو سعیدشاه دریا دل، جهان عقل، سلطان بو سعید و چون هر شكل خوب و صورت مرغوب كه در آیینه خیال متصور بود در آن مجلس انس به خوبتر وجهی روی نمود، حضرت خلافت پناهی به موجب فرموده الهی فرمود كه اسباب ملاهی و مناهی از روی بساط نشاط چون مهره نرد برچیدند و پادشاه جهان‌پناه كه از بساط سپهر مهر و ماه مهر برچیند و بر تخت نبرد از چرخ منصوبه باز چند بازی بیش بیند عنان التفات به صوب كلیات مهمات معطوف ساخت و به استقامت احوال جمهور و انتظام مصالح امور پرداخت و جمعی امرا مقدمهم امیر غیاث الدین علی فارسی برلاس را جهت فتح قلعه عماد «404» به صوب ولایت طوس فرستاد و با وجود چندین فتح همایون كه عنایت ملك بی‌چون درین سال میسر گردانید و هرچه دلخواه بندگان بود به آسانتر وجهی به ایشان رسانید، همت عالی آن حضرت به آنها قناعت نمی‌نمود و همچنان دربند استخلاص سایر ممالك و استنتاج باقی ممالك می‌بود. آری
بیت
هر فتح كاسمان نهدش منتهای كارچون بنگری مقدمه فتح دیگر است انه مفتح الأبواب.

ذكر فتح قلعه عماد و عزیمت آن حضرت به صوب حصار نیره‌تو

واقفان مواقف اخبار و عارفان معارف آثار به‌وجه استقرار و طریق استخبار
______________________________
(404). این قلعه در ولایت طوس بود چنانچه پیشتر مؤلف گفته است. كتابه‌ای كه در لطائف‌نامه فخری ص 52 مذكور است ظاهر برین قلعه بود نه بر قلعه عمادیه.
ص: 870
دانند كه قلعه عماد حصنی است كه باره آن در رفعت از ایوان كیوان گذشته و دیده انجم و افلاك در مشاهده آن خیره و حیران گشته. كوهی راسخ در كمال رفعت و متانت و سپهری شامخ درغایت مناعت و حصانت. و میرزا علاء الدوله آن را عمارت و مرمت فرمود و خزاین و دفاین به آن‌جا نقل نمود و در زمان دولت میرزا ابو القاسم بابر مفتوح گشت. و شرح فتح آن در سالهای گذشته گذشت و بعد از فوت آن پادشاه، مرحوم امیر بابا حسن كه داروغه استراباد بود آن قلعه را گرفته دل در آن بست و از جانب خود كوتوالی جلد محمد دیوانه نام نصب كرد و چون بابا حسن در مصاف میرزا سلطان حسین به قتل آمد، محمد دیوانه در آن قلعه متمكن شد و در اطراف و اكناف آن حصار به اتفاق جمعی اشرار
بیت
هرچه بی‌راه بود غارت كردهرچه بر راه بود هم برداشت و حضرت خلافت پناهی عنایت نامه‌ای مشتمل بر استمالت او،
مصرع
در صحبت قاصدی فرستاد و او امتثال مثال آسمان مثال نموده از قلعه بیرون آمد و چندگاه در حوالی مشهد تعلل نمود تا آن‌كه امیر علی فارسی به او رسیده بیچاره بجز تسلیم چاره ندید و هرگونه احمال و اثقال كه در آن قلعه داشت بیرون آورده كلید قلعه را سپرد و امیر علی فارسی خبر فتح به درگاه عالم پناه فرستاد و آن حضرت را ملایم مزاج همایون آمده خلعت خاص و كمر و كلاه عنایت فرموده راه و جاه او را از اقران گذرانید و حضرت ذوالجلال این فتح همایون فال اواسط ماه شوال میسر گردانید و فرمان قضا جریان نفاذ یافت كه قلعه را ویران ساخته از بنیاد براندازند و برج و باره آن را چون قصر آرزوی دشمنان ویران سازند.
ص: 871
بیت
حصار و در و برج و بارو نماندمر آن درد را هیچ دارو نماند و مواكب فلك احتشام اواسط ماه ذی القعدة الحرام به طرف حصار نیره‌تو نهضت نمود و آن حصار فلك دیدار از فروغ طلعت سلطان كامكار غیرت‌افزای مطلع خورشید عالم‌افروز شد و صورت قلعه در آیینه ضمیر منیر به غایت مستحسن آمد و چون در اطراف و جوانب آن حصار محل زراعت بسیار است و این سخن شهرتی دارد كه از زراعت آن‌جا ضروری «405» حاصل می‌شود، آن حضرت فرمود كه ملك ناصر سمنانی هرجا امكان زراعت باشد تخم و عوامل داده مزروع گرداند و فرمان اعلی صادر شد كه ذخیره بسیار به حصار درآرند و مصالح قلعه‌داری مرتب و مهیا سازند و خواجه حسن انباردار به رسم كوتوالی مقرر شد و اعلام ظفر اعلام به جانب دار السلطنه هرات عود نمود. ماه رایت آفتاب سیما سایه همایون بر مطلع خورشید دولت انداخت و سراپرده رفعت سر به قبه آفتاب افراخت و دوم ماه ذی الحجه به دار الملك باز رسید.
مصرع
بیا كه رایت منصور پادشاه رسید

ذكر وفات میرزا شاه محمود و باقی قضایا

میرزا شاه محمود ولد میرزا ابو القاسم بابر، پیش از واقعه میرزا سلطان سنجر، روی امید به معاونت امیر خلیل «406» آورده در ولایت سیستان به او ملحق شد و امیر شرایط اعزاز و اكرام و مراسم تعظیم و احترام به‌جای آورد و از مملكت سیستان عازم ولایت كابل شده امیر بابا كه در آن ملك سردار بود به محاربه پیش آمد و امیر خلیل
______________________________
(405). به فتح واووی [صد برابر].
(406). حبیب السیر: امیر خلیل هندوكه (ج 3 جزو 3 ص 183)- در لطائف نامه فخری ص 186 ذكر امیر خلیل و پسرش امیر ابراهیم را آورده است.
ص: 872
از غایت غرور و پندار در كار حرب تساهل وزرید و امیر بابا فرصت غنیمت دانسته ناگهان بر سر او تاخت و اساس مكنت او را ویران ساخت. امیر خلیل چون خود را در كام بلا دید به ناكام روی از میدان جنگ برتافت و بر اثر الفرار وقته ظفر بیرون رفت.
مصرع
چنان بجست كه تیر از كمان چنان بجهد و میرزا شاه محمود به زخم تیری مجروح شده به زنجیر اجل پابسته سررشته تقدیر گشت.
بیت
رخی كاز برگ گل آزار می‌یافت‌تنی كاز تار مویی بار می‌یافت
به پیكان ستم شد كشته ناگاه‌به خون و خاك شد آغشته ناگاه و شیخ‌زاده صدر نور الدین محمد مشهور به شیخ‌زاده پیر قیام كه صدر «407» معتبر میرزا ابو القاسم بابر بود و بعد از فوت آن پادشاه به طریق وفاداری ملازم شاهزاده كمال جانسپاری نمود، در آن معركه به شهد شهادت حلاوت دنیا و آخرت دریافت.
مصرع
یافت كام جانش از شهد شهادت چاشنی و امیر خلیل زبون و ذلیل به ولایت خود باز رفت و امیر بابا شرح واقعه عرضه داشت نموده قاصدی به پایه سریر اعلی فرستاد و اواسط ماه ذی الحجه این خبر به سمع همایون رسید.
______________________________
(407). در رشحات ص 292 گفته است كه حضرت ایشان (یعنی خواجه ناصر الدین عبید اللّه) می‌فرمودند كه چنین استماع افتاد كه چون میرزا بابر با جمعی از ملاحده مثل شیخ‌زاده پیر قیام و غیر وی به در شهر سمرقند آمده بودند ... الخ جنابش بر همان صفحه او را «متصوف» گفته.
ص: 873
و در اواخر همین ماه، امیر غیاث الدین نور «408» سعید كه از امرای كبار به كمال اخلاص و اعتبار اختصاص داشت و در تباشیر صبح دولت و طلاع طلوع آفتاب سلطنت ظفر كردار ملازم ركاب نصرت انتساب بود و حضرت خلافت پناهی را اعتماد كلی بر جانب او واقع از طرف ماوراء النهر رسید و منظور نظر كیمیا خاصیت گردید و به دستور معهود در دیوان بزرگ در جرگاه امرای عظام مهر فرمود.

وقایع سنه اربع و ستّین شرح بعضی احوال برسبیل اجمال‌

اشاره

حضرت خلافت پناهی به میامن تأیید الهی و مساعدت طالع همایون و و معاونت بخت میمون به هرچه توجه فرمود چهره مقصود بی‌حجاب ارتیاب روی نمود و هر روز آفتاب دولت او بر اوج اقبال رخشانتر و هر ساعت ماه رایت او بر سپهر جلال تابانتر بود و حصول این عنایت و ظهور این كرامت به حسن اعتقاد و ارادت و یمن اخلاص و عقیدتی است كه آن حضرت را با عارفان معارف الهی و واقفان اسرار نامتناهی كه سر ایشان با جذبات عالم قدس خوی گرفته و دل ایشان از نفحات ریاض انس بوی پذیرفته واقع بود.
بیت
كسی كاستعانت به درویش برداگر بر فریدون زد از پیش برد و ازین جاست كه در مطلع این سال كه مطمح فال اقبال است تمام ممالك ماوراء النهر و تركستان تا حدود كاشغر و صحاری دشت قبچاق و ولایت كابل و زاول و خراسان و مازندران تا نواحی عراق باجگزار و فرمان‌بردار آن حضرت
______________________________
(408). و لطائف نامه فخری ص 84 ذكرش را به ذیل ترجمه پسرش محمد صالح آورده است و گفته كه وی «جملة الملك و صاحب اختیار در خانه سلطان ابو سعید میرزا بود ولی نهایت مرد بدفعل و بدخوی بود».
ص: 874
است و پیوسته از باطن فیض‌بخش و خاطر آفتاب درخش این طایفه نامی و زمره گرامی استمداد می‌نمود و بر سنن سنن آن خاقان سعید ملازمت مزارات متبركه می‌فرمود. لاجرم هر روز در عرصه ملك او وسیعتر و هر زمان پایه قدر او رفیعتر بود.
و درین ولا، آفتاب عنایت آن حضرت سایه مرحمت بر فرق روزگار شهریار كامكار نظام الدولة والدین ملك شاه یحیی سیستانی «409» منبسط ساخته نظر تربیت و عاطفت شامل حال او گردانید و تمام ولایت سیستان را به رسم سیورغال نامزد او فرمود و جمعی امرای كبار چون امیر شیخ حاجی و امیر شیر حاجی و امیر قنبر علی امیر آخور مقرر شدند كه دست تطاول امیر خلیل را از آن سرزمین كوتاه سازند و بنیاد اهل فساد را از آن ملك براندازند و امرا به موجب فرموده عزیمت نموده در اثنای راه شنیدند كه محمد ولد امیر خلیل و حرم او می‌رسند و خون او را درخواست می‌كنند.
امرا و اركان دولت مصلحت وقت چنان دیدند كه از امرای نامدار كسی پیش امیر خلیل رفته او را از سطوت قهر جهانسوز آگاهی دهد و به لطف و مرحمت عالم‌افروز امیدوار گرداند و از اندیشه خلاف و جدال ترساند و به حسن‌تدبیر و لطف تقریر او را به پایه سریر اعلی رساند و قرعه اختیار به نام اعقل امرای روزگار، امیر تاج الدین حسن ملكی «410» برآمد و امیر معظم اواسط محرم عزیمت نمود.
و درین ایام، امیر حسن شیخ تمور كه در ولایت خبوشان «411» قلعه منصوران در قبضه اقتدار او بود و آن قلعه را به ذخایر بسیار معمور داشت متوجه درگاه عالم پناه شد و محمد دیوانه كه از قلعه عماد بیرون آمده بود و در صحبت امیر علی فارسی در ولایت طوس می‌بود به اتفاق امیر علی و امیر حسن به آستان سلطنت آشیان آمدند و عنایت پادشاهانه همه را منظور نظر كیمیا خاصیت گردانید و پایه قدرشان از اقران گذرانید.
______________________________
(409). برای وی ر ك به زامباور ص 201- 200.
(410). میر علیشیر نوائی حسن ملكی را بسیار ستوده است. ر ك به لطائف نامه فخری ص 188.
(411). برای خبوشان یا قوجان ر ك به مسعود كیهان ج 2 ص 186.
ص: 875
و در خلال این احوال، به مسامع جلال پیوست «412» كه میرزا سلطان حسین كه در مملكت مازندران فرمان روان بود جمعی دلاوران شجاعت پیشه را چون شیران بیشه بی‌هراس و اندیشه از جنگل مازندران به جانب خراسان روان فرمود و ایشان تا ولایت سبزوار و نیشابور غارت و تاراج كرده انواع فتنه و فساد و ظلم و بیداد به ظهور آوردند. «413» حضرت خلافت پناهی را از استماع این خبر نائره غضب اشتعال یافته اثر تغیّر در جبین مبین ظاهر شد. چه میرزا سلطان حسین مدام در مقام اخلاص و انقیاد بود و صورت دولتخواهی اظهار می‌فرمود. این معنی بر خاطر كوه وقار گران و دشوار آمد و فرمان فرمود كه جمعی امرا كه عازم جانب سیستان بودند به اتفاق امیر غیاث الدین نور سعید و امیر جلال الدین سید مزید و امیر مبارز الدین عبد الوهاب «414» به طرف مملكت مازندران عزیمت نمودند.
و آخر این ماه ولد میرزا جهانشاه، میرزاده یوسف، از دار الأمان كرمان ایلچی و عرضه داشت فرستاد و اسبان تازی راهوار و عقود جواهر شاهوار و نفایس بسیار ارسال نموده بود و شرایط متابعت و اطاعت اظهار فرموده و آن حضرت غایت عنایت نسبت با پادشاه‌زاده ظاهر ساخته فرستاده را نیك دید و احوال پرسید.
و چون جبلّت مبارك آن حضرت بر عدالت و رفاهیت رعیت منظور بود، همیشه آسایش عباد و عباد و آرامش امصار و بلاد، در نظر همت او مستحسن می‌نمود و می‌خواست كه رعایا كه ودایع حضرت آفریدگارند در زمان دولت او به خوبتر وجهی روزگار گذرانند و بیرون از یوسون قدیم و دستور معهود كسی متعرض
______________________________
(412). ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 207 برای اسباب عداوت میان سلطان سعید و میرزا سلطان حسین.
(413). حبیب السیر گفته كه عبد العلی ترخان با فوجی از سپاه به تأدیب بعضی از احشام عرب كه در حدود بیار و جمند مقیم بودند و همواره متعرض متوطنان آن ولایت شدند رفته بود و بعد از سرانجام مهام اعراب تا نواحی نیشابور و سبزوار تاخته بود.
(414). در حبیب السیر به‌جای عبد الوهاب نام امیر علی فارسی برلاس و حسن شیخ تیمور دارد.
ص: 876
مسلمانان نشود و به ناواجب زحمت ندهد، درین ولا، به سمع اعلی رسید كه دروازه‌بانان از هركس كه جز وی چیزی از غله و میوه و هیزم و غیر آن به شهر درمی آورد مقداری می‌ستانند و اگر عورتی قدری آرد خواهد كه در آرد بی‌آن‌كه چیزی دهد میسر نمی‌شود و ازین جهت رعیت به غایت در زحمت‌اند. آن حضرت فرمود كه در شهر و بیرون منادی كنند كه هیچ آفریده به علت دروازه‌بانی و راهداری از كسی چیزی نگیرد و از دروازه‌بانان و راه‌داران مچلكا گرفتند كه اگر چیزی ستانند مستوجب قتل باشند و ازین جهت رفاهیت تمام به عجزه و عوام رسید.
و باز خاطر آگاه آن پادشاه نیكخواه وقوف یافت كه جمعی لئام ایتام «415» و سفهای عوام در شهر و بیرون سرهای راه مسلمانان می‌گیرند و هرچه دارند می‌ستانند و اگر اندك مضایقه می‌كنند بیم آن است كه به قتل رسانند و شبها با سپر و شمشیر و كمان و تیر در بازارها و كوچه‌ها دلیر می‌گردند و انواع فتنه و فساد و خرابی و بیداد از ایشان واقع می‌شود و بعد از وفات میرزا ابو القاسم بابر تا غایت این اطوار استمرار یافته و پرتو التفات پادشاهان بر تدارك این خلل و زلل نتافته. چون آیینه ضمیر منیر آن خسرو جهانگیر برین معنی صورت‌پذیر شد بسیاری از ایشان به زاری زار به قتل آمدند و پایمال عنا و پی سپر محنت و بلا گشتند و آتش آن بلا كه چون دود دلها بالا گرفته بود به آبیاری حسن عدالت فرو نشست. «416»
و در اوایل ماه ربیع الأول، ایلچیان بزرگ از مملكت قلماق و جانب دشت قبچاق* رسیده به وسیله امرای عظام به پابوس حضرت اعلی مشرف شدند و سخنی كه داشتند به موقف عرض رسانیدند و تحفه و بیلاك گذرانیدند و عنایت پادشاهانه شامل احوال ایشان شده همه را رعایت و عنایت فرمود.
و از طرف سمرقند امیر ابو سعید رسید و به سعادت آستان بوسی مشرف گردید
______________________________
(415). یتیم به معنای دزد و عیار هم هست ر ك به فرهنگ آنندراج و اشتنگاس.
(416). اسفزاری: و هنوز (سنه 897) مملكت اثر آرامش از آن سیاست برجانگاه دارد و ساحت مملكت تا غایت از لوث وجود آن بی‌پاكان ناپاك صافی و مستخلص مانده.
ص: 877
و احوال آن ممالك به عرض رسانیده در دیوان اعلی مهر زد.
و اواخر این ماه، امیر تاج الدین حسن ملكی كه به طرف سیستان رفته بود عود نمود و محمد ولد امیر خلیل را همراه آورده شرح خدمتكاری امیر خلیل به عرض رسانید و آن حضرت عواطف پادشاهانه و مراحم خسروانه شامل احوال او ساخت و به خلعت خاص و اسب و كمر مرصع و زین زر اختصاص داد و عزم یورش مازندران از خاطر همایون آن حضرت سر برزد و ایلچیان قلماق و قاصدان پادشاهان دشت قبچاق و محمد ولد خلیل را رعایت تمام فرمود و استمالت نامه‌ها نوشته همه را اجازت مراجعت ارزانی داشت