گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
وقایع سنه ست و ستین ذكر عزیمت رایت ظفرنشان به صوب مملكت مازندران‌





اشاره

چون آفتاب رایت حضرت خلافت پناهی سایه دولت بر مملكت خراسان انداخت و به تأیید الهی دشمن ملك را مغلوب و مقهور ساخت موكب ظفرنشان به صوب مملكت مازندران روان شد و در ولایت سرخس، جمعی مردم كه میرزا سلطان حسین در قلعه گذاشته بود تاب آفتاب طلعت آن حضرت نیاوردند و ذره‌وار سراسیمه و بی‌قرار شدند و بعد از عهد و پیمان بیرون آمدند و چون آن حضرت را چشم بر سید آقا افتاد و سابقا ازو ذخیره‌ای در خاطر همایون بود فی الحال به قتل او فرمان داد و نسبت با دیگران مرحمت نمود و به سرعت باد عازم استراباد شد و چون لشكر یورش ماوراء النهر كرده بودند و از بی‌یراقی اضطراب می‌نمودند و از هیچ ممّر نقدی كه در وجه لشكر نشیند نبود، فرمان همایون نفاذ یافت كه به دستور معهود زر لشكر و نامبردار و جهادی از دار السلطنه هرات و بلوكات و ولایات به وصول «460» رسانند و آنچه از تجار توانند به رسم قرض ستانند و چون رعایا مدتی زحمت محاصره كشیده شهر نگاه داشتند و اموال و جهات خود را در بیرون به یاغی گذاشتند، درین ولا، از عواطف پادشاهانه و نظر عنایت متوقع بودند. خود آن صورت به وجهی دیگر روی نمود و این مطالبات نمكی بر جراحت رعایا بود. بیچارگان به‌هرحال در مقام ادا برآمدند. صاحب اعظم خواجه معز الدین شیرازی خرابی بسیار كرد و به بهانه قرض از تجار و غیر آن مبلغها گرفت و حضرت خلافت پناهی دستور اعظم خواجه شمس الدین را به هرات فرستاد تا بر خیر بوده نگذارد كه بر كسی حیف و زیادتی واقع شود و آمدن او به حقیقت مرهم جراحت مردم شد و خزینه‌ای كه ازین وجوه
______________________________
(460). در دستور الوزرا ص 428 ذكری از سرشمار و سراشمار و برده شمار و نامبردار كه از محترفات و مزارعان بلده و بلوكات در عهد ابو الغازی سلطان حسین گرفتند دارد.
ص: 903
حاصل شده بود در صحبت شیخ علی احمد مغول صراف به هرات فرستادند و جناب فضایل مآب مولانا شمس الدین علی الفارسی «461» به جهت عرض شرح احوال خراسان متوجه مملكت مازندران شد و چون لشكر جهانستان به مملكت مازندران درآمد، میرزا سلطان حسین جرأت نمود و از شهر استراباد بیرون فرمود و تا قریه خراس خانه و صحرای سلطان‌آباد پیش آمد و به سبب آن‌كه لشكر او در برابر سپاه ظفر پناه در غایت قلت بود و مقاومت به غایت دور می‌نمود، میرزا سلطان حسین عنان عزیمت بل یكران هزیمت به جانب مأمن قدیم و یورت آواق «462» معطوف ساخت و با خیل و حشم و طبل و علم به سلامت بیرون رفت «463» و لشكر منصور بسیار در پی او دوید و به گردش نرسید و آن حضرت به شهر شهره استراباد خرامید و چند روز به عیش گذرانید.

ذكر قتل امیر خلیل و كشتن سرخیلان ایل جلایر

درین اثنا، كه حضرت اعلی در گل‌افشان استراباد بساط نشاط انبساط داد به مسامع جلال رسید كه امیر خلیل را غدری در خاطر است و در آن زمان كه موكب ظفرنشان در شاهرخیه بود از حركات او مثل این صورتی معاینه می‌نمود. چنانچه شبی در شاهرخیه جمعی مخصوصان جیبا پوشیده بر درگاه جهان پناه گذرانیدند و درین شب كه میرزا سلطان حسین ویران شده به جانب اواق بیرون رفت با آن‌كه
بیت
شبی بود مانند قطران سیاه‌نه سیاره پیدا نه پروین نه ماه
______________________________
(461). ر ك برای وی- به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 199.
(462). محلش معلوم نشد. در فرهنگ ناصری گفته است كه آواك خشكی و جزیره میان دریا گویند و به غیر مدّ نیز آمده.
(463). برای جزئیات این سفر میرزا سلطان حسین ر ك به حبیب السیر ص 211. از آن معلوم می‌شود كه از استراباد به سفر چهار پنج شبانه روز قریبا به اواق می‌توان رسید.
ص: 904
و ابر پرده سیاه بر روی آسمان كشیده و شعله برق و غرش رعد و طوفان باران به همه‌جا رسیده، امیر خلیل حضرت سلطنت را مبالغه بسیار نمود كه به نفس شریف قفای یاغی می‌باید فرمود و آن حضرت فرمود كه خلیل بیك توره نیست كه پادشاه به شب در پی یاغی رود و آن حضرت به فراست از مبالغه او دانست كه قصد غدر دارد. چه اردوی همایون به هم برآمده بود و اكثر لشكر قفای هزیمتیان رفته. القصه چون امیر خلیل چند سال به استقلال در مملكت سیستان فرمان روان بود و حال او به آن مقام ترقی نمود كه لشكر به محاصره هرات كشید و خیال تسخیر خراسان در دماغ او گردید، اگرچه التجا به درگاه عالم پناه آورد، اما همچنان،
مصرع
سودای سلطنت ز سر آن گدا نرفت
و آن حضرت هرچند او را از خاك ندامت به اوج عزت برداشت و اختیار مال و ملك به قبضه تصرف و اقتدار او گذاشت، او از روی تهور و غرور، تمام مهمات مملكت را مخصوص جانب خود ساخت و كار عالمیان به اختیار و رای خود می‌پرداخت و داد و بند و گشاد چنان شد كه اكثر لشكر به طبع ملازم بودند و شب و روز پیش او تردد می‌نمودند و هرگاه بر درگاه جهان پناه حاضر بود صورت جمعیتی روی می‌نمود و چون می‌رفت غیر جمعی مخصوص كسی دیگر نمی‌ماند.
لیكن چون او در ذات خود صفات استغنا مشاهده نمود كَلَّا إِنَّ الْإِنْسانَ لَیَطْغی أَنْ رَآهُ اسْتَغْنی «464» در مقام غدر بود و این معنی رای انور معلوم فرمود و خاطر همایون بر قتل او قرار یافت «465» و چون به رسم ملازمت به در خانه آمد، او را به خلوت خاص درآوردند و روز عمر او را به سر آوردند و پسران در عقب پدر برفتند و جهان از غدر او ایمن شد.
______________________________
(464). سورة العلق 716.
(465). نسخه: مقرر فرمود كه چون او به رسم ملازمت به در خانه آید و به بارگاه عام درآید او را به خلوت خاص آرند- حبیب السیر: امرای عظام را به اخذ و قتل امیر خلیل مأمور گردانید و ایشان او را به بهانه كنگاش به ایچكی خانه همایون برد.
ص: 905
بیت
بداندیش هم در سر شر شودچو كژدم كه با خانه كمتر شود و حضرت خلافت پناهی، چون خاطر همایون از اندیشه غدر امیر خلیل جمع ساخت، پرتو التفات بر استیصال ایل جلایر انداخت «466» و ایل جلایر از دیرباز در آن ولایت یورت و مقام داشتند و تمام آن ملك را ملك طلق خود می‌پنداشتند و ایشان را گله و رمه بسیار و مواشی و حواشی بی‌شمار جمع آمده بود و در آینه خیال ایشان چنان می‌نمود كه بر حاكم را كه ایشان نخواهند در آن ملك نتواند بود و پیوسته خونریزی و فتنه‌انگیزی شعار خود ساخته و از غارت و تاراج به كاری دیگر نپرداخته و بالطبع خواهان میرزا سلطان حسین بودند. «467» و نهان و آشكارا میل و محبت می‌نمودند. «468» حضرت خلافت پناهی خواست كه به حسن تدبیر گردنكشان ایشان را پابسته زنجیر تقدیر گرداند و اطراف آن مملكت را از زحمت آن جماعت بازرهاند. امرای تواچی را فرمود كه ایل والوس جلایر را بشارت رسانند كه برای ایشان در آن ولایت علوفه و سیورغال مقرر می‌گردانند و بخشیان سان و حلیه مردم جلایر گرفته* چند روز در گفت و شنید آن بودند و جهت گرفتن ایشان گماشتگان تعیین نمودند و روزی كه مقرر بود، قوم جلایر به گل‌افشان درآمده مجموع چنانچه قرار یافته بود گرفتار شدند و همه را بر سر میدان گردن زده از سرها منارها ساختند و آتش در جان بی‌باكان دیگر انداختند.
و حضرت خلافت پناهی تمام مملكت مازندران را چنانچه پیشتر عنایت فرموده بود به رسم سیورغال به شاهزاده جلال الدین میرزا سلطان محمود ارزانی
______________________________
(466). قصه استیصال ایل جلایر را در حبیب السیر نیاورده است.
(467). از حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 6 به ظاهر است كه قوم جلایر میرزا را به استراباد بردند در ابتدای كار میرزا.
(468). اضافه نسخه: و از سرداران ایشان در دیوان میرزا سلطان حسین موجه و منصب ایشان با آن جماعت گذاشته عنان آن پادشاه بر روزگار دولت آن جماعت تافته.
ص: 906
داشت و امرای كبار و سرداران نامدار پیش او گذاشت و ایلچیان كه از ولایت ساری و رستمدار و فیروزكوه و گیلان آمده بودند اجازت مراجعت یافته و آفتاب عنایت بر احوال ایشان تافته معاودت نمودند و رایات ظفر آیات از مازندران به جانب خراسان روان شد.*

ذكر معاودت از مملكت مازندران و استفسار قضایای ولایت خراسان‌

چون مهمات مملكت مازندران بر وفق ارادت بندگان دولتخواه سرانجام یافت، پادشاه عالم پناه عنان دولت و سعادت به صوب سریر سلطنت و مستقر خلافت تافت و مبشران به اطراف ممالك خراسان و ماوراء النهر و تركستان اخبار سعادت آثار رسانیدند و در تمام آن بلاد و دیار صدای نقاره شادیانه از اوج سپهر گذرانیدند و موكب همایون به هر ولایت كه رسید، ریاض آن ناحیت به طراوت عدالت نضارت گلشن یافت و رسوم بدعت مدروس شد و آثار شریعت رونق گرفت و چون ركاب خلافت انتساب به قصبه كوسویه رسید، به موقف عرض رسانیدند كه عمال در آن اعمال اموال دیوان زیادت گرفته‌اند. فرمان اعلی شرف نفاذ یافت كه هرچه زیادت گرفته بودند از خزانه به رعیت تسلیم نمودند و رایت نصرت نشان به قریه ساق سلمان نزول فرموده اكابر و اشراف به سعادت دست‌بوس استسعاد یافتند و به التفات پادشاهانه و عنایات خسروانه سرا فرار آمدند و بیست و سیم ربیع الثانی، در عین سعادت و كامرانی، در باغ سفید فرود آمد.
و بعد از چند روز كه حضرت خلافت پناه از سآمت و كوفت راه برآسود، احوال و قضایا كه در زمان غیبت رایت منصور واقع شده بود به واجبی تفحص و استفسار فرمود و چنان معلوم شد كه خدمت خواجه معز الدین در آن زمان كه زر لشكر و نامبردار می‌گرفته ظلم و زیادتی بسیار كرده و مبلغی به رشوت گرفته و همچنین شیخ احمد صراف كه از تجار به رسم قرض مطالبه نموده بسی [بر] مردم نوشته و
ص: 907
تغییر داده چون شرح این احوال به موقف عرض رسید، رای اعلی بر آن قرار گرفت كه ایشان را به نوعی هلاك كند كه موجب عبرت بی‌باكان دیگر شود. حكم همایون نفاذ یافت كه شیخ احمد را در دروازه ملك پوست كرده به تعذیب تمام كشتند «469» و روز دیگر خواجه معز الدین «470» را در پای حصار، برابر مدرسه و خانقاه حضرت خاقان سعید، در دیگ آب گرم جوشان انداختند و می‌جوشید تا شعله حیات او فرو نشست* و نشان مطاع صادر شد كه بعد ازین در هرات و بلوكات زر نامبردار نطلبند و نستانند و هیچ آفریده را به این علت تعرض نرسانند و نشانی در سنگ نقش كنند و در مسجد جامع در محلی «471» مناسب نصب نمایند و به موجب فرموده عمل نمودند و تا آن پادشاه نیك‌خواه در قید حیات بود تغییر و تبدیل آن حكم نفرمود و در اثنای این احوال، جمعی بر خواجه مظفر خواجه مختار «472» كه صاحب دیوان بود مبلغی سخن گفتند و به سبب هرگونه تقصیر و تصرف دروغ و راست از دیوان برخاست و مبلغی تحمیل كردند و جناب صاحب اعظم خواجه قطب الدین طاوس سمنانی «473» كه سالها در دیوان میرزا ابو القاسم بابر بود و به امانت و دیانت موصوف و معروف دیوان شده و خواجه شهاب الدین اسماعیل خوجانی «474» نیز دیوان شد و آثار كفایت به ظهور آوردند.
و چون حضرت خلافت پناهی به سبب محاصره هرات از مملكت ماوراء النهر عود نمود و هنوز عصیان و طغیان میرزا محمد جوكی برقرار بود، بلكه هر
______________________________
(469). در حبیب السیر ذكر كشتن شیخ احمد را ندارد.
(470). ایضا: دست و پا بسته.
(471). اسفزاری: در مسجد جامع هرات در حوالی محراب در دیوار گیرند و هنوز آن سنگ موجود است.*
(472). ظاهرا خواجه مختار نام پدر خواجه مظفر است.
(473). ترجمه‌اش مفصل است در دستور الوزرا، ص 38.
(474). برای ترجمه‌اش ر ك به دستور الوزراء ص 377. وی ملقب بوده به گرگ. شاعر معاصر در حق او گفته این زمان وحش و طیر دیوانند ....
ص: 908
روز فتنه و فساد در آن دیار و بلاد می‌افزود، آن حضرت چون از ولایت مازندران به هرات آمد میل آسایش و استراحت ننمود و عزم یورش ماوراء النهر بار دیگر جزم فرمود و به دستور معهود، مشایخ اسلام و مصابیح ظلام را دیده و از ضمیر منیرشان روشنی و مدد طلبیده و مزارات اكابر ماضی را قبله مرادات دانست و به صدق نیت و صفای عقیدت از روحانیت ایشان استمداد نمود و از روی نیاز و اخلاص به مزارات ایشان فرمود و صلات و صدقات نسبت به ارباب حاجات مبذول داشت و رایت عزیمت به صوب ماوراء النهر برافراشت.

ذكر نهضت حضرت فرمان فرمای دهر بار دیگر به طرف مملكت ماوراء النهر

سلاطین كامكار كه ممالك و امصار در قبضه اقتدار آورده‌اند، آفتاب‌وار در اطراف بحروبر پیوسته در سفر بوده‌اند و پادشاهان نامدار كه در اقطار آفاق رایت آفتاب اشراق افراشته‌اند آسمان كردار دست از عنان حركت شبانروزی ساعتی نداشته‌اند. فلك الأفلاك كه پای رفعت بر سر ممالك عالم نهاد در هیچ مكان یك زمان از دوران بازنایستاد. آفتاب از حركت دایم به اوج شرف و شرف اوج رسید و هلال از سرعت انتقال بدر صاحب كمال گردید.
قطعه
سفر اگر نكند طالب كمال چو ماه‌كجا زحد هلالی رسد به اوج قمر
به جرم خاك و فلك درنگاه باید كردكه این كجاست زآرام و آن كجا زسفر* در این ولا كه رایت منصور در دار السلطنه هرات در مقام عیش و حضور بود و هر روز به صورتی فرح و سرور روی می‌نمود، همواره قاصدان از مملكت ماوراء النهر می‌رسیدند و به موقف عرض می‌رسانیدند كه میرزا محمد جوكی باز رایت غوایت برافراخت و دیگربار در آن دیار و بلاد آتش فتنه و فساد انداخت و راه جور و بیداد
ص: 909
كه پیوسته بسته بود گشاد و خون و مال مسلمانان در محل خوف و خطر و در معرض تلف و ضرر افتاد. چون شرح این احوال به سمع همایون رسید، آتش حمیت پادشاهانه زبانه كشید و رای اعلی چنان اقتضا فرمود كه لشكر منصور نوبتی دیگر بر مملكت ماوراء النهر عبور نماید و بدمستان شراب غرور را گوشمالی به سزا فرماید و فرمان همایون شرف نفاذ یافت كه تواچیان بزرگ‌سان لشكر احتیاط نموده اكلكا دهند و لشكرهای جهان در ولایت اندخود و شبرغان به موعد معین كه لا تَسْتَأْخِرُونَ عَنْهُ ساعَةً «475» جمع آیند و به اتفاق روی به اهل نفاق آرند و دمار از روزگار اشرار برآرند.
و موكب جهانگشا بیست و دوم جمادی الأولی كه آفتاب در هفتده درجه حوت بود از دار السلطنه هرات نهضت نمود و در شمال قریه ساق سلمان نزول فرمود و در آن منزل اكابر و اشراف شهر را تشریفات خاصه عنایت فرموده شهر به ایشان سپرد و مردم محلات و بلوكات را كه در ایام دربندان «476» اموال و فرزندان گذاشته مساعی جمیله به ظهور آورده بودند جامه‌های تشریفی كرم فرمود و همان روز جناب وزارت مآب خواجه شمس الدین را به جانب بلخ فرستاد. بعد از دو روز آفتاب رایت عالم‌افروز با لشكری زیادت از قطرات سحاب و فزون از ذرات آفتاب روان شد و موكب همایون به هر شهر و ولایت كه رسید از احوال و اوضاع آن پرسید و مآرب ارباب حاجات و مطالب اصحاب ملتمسات به انجاح مقرون گردانید و لب تشنگان بادیه ظلم را به سرچشمه زلال عدل رسانید. تا رایت فتح آیت اواسط «477» جمادی الأخری به قبة الأسلام بلخ رسید و همان روز نوروز سلطانی بود و آفتاب به اول نقطه اعتدال ربیعی تحویل نمود و سلطان جمشید اقتدار در منزل نوبهار آیین
______________________________
(475). سورة الأعراف 24، در آیه «عنه» نیست.
(476). تخته كردن دكاكین و این را در عرف هند هت تال گویند (فرهنگ آنندراج از روی بهار عجم)، در متن اشاره است به ایام محاصره هرات
(477). اسفزاری: پانزدهم جمادی الآخر.
ص: 910
نوبهار نهاد و جهان را از بزم جمشید و فریدون یاد داد.
مصرع
در نوبهار مجلس جمشید ساختند

احوال دار السلطنه هرات‌

درین سال منجمان كه استخراج تقاویم و استنباط احكام اقالیم نمودند در اكثر ثبت فرموده بودند كه درین سال به ارادت حضرت ذو الجلال در اطراف بلاد و دیار مرض طاعون بسیار باشد خاصه در دار السلطنه هرات و هنوز اوایل حمل بود كه این صورت ناخوش روی نمود و در ماه شعبان این حادثه ظاهر و عیان شد و خلایق به اضطرار جلای وطن اختیار كردند و چون هیچكس را مجال قرار نبود همه كس فرار نمودند. شاهزاده ابو القاسم نور الدین میرزا سلطان محمد كه نایب مناب قائم مقام پادشاه اسلام بود و به اتفاق جناب قاضی و باقی موالی و دیوانیان به طرف ولایت بادغیس و ییلاقهای كوه كیتو عزیمت نمودند* و هركه از رعایا یراق و استعدادی داشت توشه‌ای برگرفته به گوشه‌ای رفت و جمعی مردم مصلح با دلی قوی و خاطری منشرح متوكلانه بساط صوفیانه انداختند و به حكم ربانی و قضای آسمانی درساختند و بر آستان عبادت سر ارادت نهادند و دغدغه و اضطراب به هیچ باب به جانب خود راه ندادند و به زبان حال مضمون این مقال می‌گفتند:
بیت
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست‌كه هرچه بر سر ما می‌رود ارادت اوست «478» [از آن جمله هدایت مآب مولانا الأمام الهمام، قدوه حفاظ الكلام، مولانا خواجه حافظ غیاث الدین سلمه اللّه حاوی علم و عمل و حافظ فرض و سنن است كه مطلقا از وثاق بیرون نفرمود. اما به عیادت مرضی و صلوة موتی تردد نمود و حاوی
______________________________
(478). بیت از حافظ شیرازی است.
ص: 911
اوراق عبد الرزاق بن اسحق بیست و پنجم شعبان با جمعی اخوان و فوجی خلان عازم ولایت اسفراین شد. چه به موجب فرمان همایون به تحقیق نتیجه (بنیچه؟) آن ولایت مأمور بود. به عنایة اللّه تعالی كسی را از مصاحبان و ملازمان ملالی و زحمتی نرسید [للّه الحمد و المنة] «479» و ماه رمضان در بلده هرات آتش كبریا و شعله استغنا چنان برافروخت كه خشك و تر آن بلده را بكلی درهم سوخت و تا غره محرم سنه سبعه رعیت به این علت از شهر و بلوكات رحلت می‌نمودند و عدد فائت و فانی از رقم قلم متجاوز بود و در هیچ بازار و دكان سودای سود و زیان نبود و در كوچه‌های بیرون شهر و بیرونها غیرصبا و شمال كسی تردد نمی‌نمود و مدتی شهر بی‌هوا ماند و خاطرها اندروا* بود. وزرای آصف رای مملكت آرای خواجه قطب الدین طاووس و مولانا اسماعیل، بعد از آن‌كه در شهر و بلوكات آن علت به تمام تسكین یافت، از ییلاق بادغیس باز آمدند و رعیت را به عمارت و زراعت ترغیب نمودند و آثار عدل و داد به ظهور آوردند و رعایا كه به هرجا رفته بودند به مساكن و اوطان خود عود نمودند و به اندك زمانی شهر و بلوكات معمور و آبادان شد.

ذكر عبور موكب منصور از جیحون و نزول در سمرقند فردوس مانند و صفت آیین‌

حضرت خلافت پناهی چون در قبة الأسلام بلخ نزول فرمود، چند روز در آن ولایت توقف نمود و ایام بهار در نوبهار بلخ كه در روزگار قدیم امم سالفه تعظیم آن نموده‌اند و آن را در احترام به منزله بیت الحرام داشته‌اند به عیش و خرمی گذرانید.
نظم
بده ساقی آن جام آب حیات‌كه دوران گیتی ندارد ثبات
بیا تا به آیین جمشید و كی‌بسازیم بزمی پر از رود و می
______________________________
(479). حاشیه نسخه چاپی لاهور از محمد شفیع.
ص: 912
و موكب منصور «480» نهم ماه رجب از جیحون عبور نمود و در اواخر همین ماه در دار السلطنه سمرقند نزول اجلال فرمود و اكابر و اشراف خرمی و نشاط و مسرت و انبساط به ظهور آورده انواع نثار و پیشكش به عرض همایون رسانیدند و همه را عنایت آن حضرت به واجبی نواخت و صیقل عدل از روی آئینه روزگار غبار جور و ظلم مرتفع ساخت. نسیم رأفت و مرحمت پادشاهانه از مهبّ عاطفت وزیده و نفحات انصاف و انتصاف به اقطار جهان و مشام جهانیان رسانید و موكب ظفرنشان با لشكرهای جهان عازم تسخیر شاهرخیه شد و چون اردوی اعلی به حوالی آن قلعه رسید، مخالفان قلعه را به غایت مضبوط ساخته بودند و جرأت و جلادت تمام می‌نمودند و آن حضرت مصلحت وقت در آن دید كه درین ولا سایه التفات بر تسخیر آن قلعه نیندازد. بلكه جمعی از بندگان دولتخواه مقرر و معین سازد كه در برابر قلعه مقابل كوب ترتیب نمایند و چون اسباب قلعه‌گیری مهیا شود شرح آن به موقف عرض رسانند و عنان سمند عالم نورد به صوب تخت سمرقند باز گردانید.
و آوازه جشن سنت ختان به اوج آسمان رسانید و فرمان همایون شرف نفاذ یافت كه در اوایل ماه ذی الحجه در النگ كان گل* كه فضای آن مرغزار زیادت از فرسنگی باشد و هوایی در غایت لطافت و كمال اعتدال و در اطراف آن چشمه ساری بسیار و آبهای روان غیرت آب زلال و همیشه سلاطین نامدار و خواقین كامكار در آن مكان بهشت نشان به عیش و نشاط و عشرت و انبساط گذرانیده‌اند، جهانیان را به اكرام و احسان خرم و شادمان گردانیده جهت سنت ختان شاهزادگان در آن فضای دلگشا و هوای جانفزا به تزیین آیین و رسم چهارطاق و هرگونه یراق قیام و اهتمام نمایند. خیمه و خرگاه و سراپرده و بارگاه قبه ارتفاع به قمه خورشید و ماه برآورد و طناب شادروان در ذروه كیوان كشیده آمد. ارباب صنایع انواع بدایع ترتیب داده بودند و از دیبای چینی و مخمل فرنگی و باقی مصنوعات و سایر مخترعات فنون غرائب و صنوف عجایب نمودند و استادان صاحب هنر و ماهران پیشه‌ور صورتی چند آراستند
______________________________
(480). نسخه: یك شنبه نهم.
ص: 913
و از هرگونه نقشها پیراستند كه عقل از تقریر كمال حذاقت آن عاجز است و رقم قلم از تحریر آن متجاوز و مجلس انس و بزم نشاط چنان آرایش یافت كه از تاب آفتاب عارض ساقی ماه چون مشتری می‌تافت. زهره از نغمه رود و سرود در چرخ آمده بود و تیر در سلك دبیران خاص به قلم زرین مهر بر لوح سیمین ماه ستایش آن بزم تحریر می‌نمود [و اركان دولت و اعیان حضرت و بندگان دولتخواه مدت یك ماه] «481» در هیچ مقام قرار و آرام نداشتند. پیوسته نقش تزیین بدیع آیین بر لوح اندیشه می‌نگاشتند و هر صورت كه بر صفحه تدبیر ایشان نقش‌پذیر می‌شد به خوبترین وجهی از قوت به فعل می‌آمد.
مصرع
از علم به عین آمد و از دوش در آغوش

وقایع سنه سبع و ستّین ذكر جنبش رایات فتح آیات و تسخیر قلعه شاهرخیه‌

اشاره

سلطان معظم اواسط محرم مكرم در فضای دلگشای معتدل كان گل طوی بزرگ فرمود و به آداب سنت و ختان و ترتیب اسباب آن التفات نمود و رسوم و عادات كه در امثال چنان مهمات مرعی باید داشت به اقصی الغایة رعایت فرموده آمد و به دولت و سعادت فراغت از مهم طوی حاصل شد و رایات فتح آیات از ظاهر سمرقند بار دیگر عازم جانب ولایت تاشكند شده عزم تسخیر قلعه شاهرخیه جزم فرمود. و چون لشكر منصور در برابر قلعه شاهرخیه فرود آمد فرمان فرمود كه بر اطراف قلعه شهر بندی سازند تا مخالفان نتوانند كه ناگهان بیرون تازند و امرای عظام در اتمام آن سعی و اهتمام نمودند و به چند روز معدود آن شهر بند بزرگ را مكمل نمودند و به كرّات و مرّات از طرفین محاربات عظیم واقع شد و اهل قلعه جنگهای مردانه و كوششهای بهادرانه به ظهور آوردند. روزی از قلعه برجی فتاد و لشكر به
______________________________
(481). نسخه: [هرگونه ترتیب و آیین كه درین بزم چون بهشت برین روی نمود، همه از لطف كیاست و حسن فراست دستور اعظم خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوان كه قرب ماهی.]
ص: 914
یكبار رو به آن برج نهاد و اهل قلعه به جنگ باز ایستادند و داد پهلوانی و دلاوری دادند و آن روز آن دو لشكر محاربه‌ای كردند كه شرح آن هنگامه به تحریر خامه و تقریرنامه راست نیاید و عاقبت اهل قلعه برج را برآورده راست كردند و مدت محاصره متمادی شد. روزها گمان آن بود و در آئینه خیال چنان می‌نمود كه در قلعه یك متنفس نیست و آن‌كه روز به سربار و آیند و با كسی به سخن درآیند و شب «حاضر باش» گویند و چراغ نمایند مطلقا واقع نبود و بی‌تكلف آن دو امیر صائب تدبیر، امیر سلطان و امیر نور سعید قلعه‌داریی كردند كه بهتر از آن مقدور نباشد.
گاهی صد و دویست چون شیر گرسنه از قلعه بیرون می‌تاختند و صیدی چند انداخته قوت سرپنجه و زور بازو ظاهر می‌ساختند و روان عنان به طرف قلعه باز پیچیده و همان‌دم در قلعه درآمده دم در می‌كشیدند.
و اهل قلعه را از قلت قوت قوّت فوت شده بود و اختلال به احوال راه یافته و لشكر منصور می‌دانست كه اهل قلعه ذخیره‌ای ندارند و به حیله و تدبیر روزی به شب می‌آرند و نیز گمان می‌بردند كه از بیرون چیزی به قلعه می‌برند و چگونگی آن معلوم نمی‌شد. امیر شجاع الدین شیر حاجی فكری صواب كرده نوكری را كه میرزا محمد جوكی می‌شناخت گریزانید و آن نوكر به قلعه رفته و شاهزاده او را شناخته رعایت فرمود و از آمدن استفسار نمود. نوكر به عرض رسانید كه امیر شیر حاجی جزوی وجهی به تحویل بنده كرده بود و از آن چیزی باقی شد و امیر نسبت با من تشدّد نمود و بند فرمود و چون خلاص شدم به این‌جا پناه آوردم.
مصرع
از بد حادثه این‌جا به پناه آمده‌ام «482»
شاهزاده او را نوازش نموده به كاری تعیین فرمود و او چند روز به سعی تمام تفحص كرده شرح احوال باز دانست و باز گریخته پیش امیر شیر حاجی آمد و عرضه داشت كه در اردو بازار فلان نام شخصی است كه هر روز آنچه مردم قلعه را می‌باید
______________________________
(482). دیوان حافظ طبع خلخالی 175: ما بدین در نه پی حشمت و جاه آمده‌ایم از بد ....
ص: 915
از مأكول و ملبوس و باقی مایحتاج مرتب می‌سازد و نیمشب در فلان محل كشتی از قلعه بر روی آب می‌آید و آنچه آن شخص روز مهیا ساخته همه را در كشتی انداخته به قلعه می‌برند و سبب قوت و قوّت اهل قلعه می‌شود. امیر شیر حاجی شرح قضایا به سمع حضرت اعلی رسانیده در جست‌وجوی آن شخص شتافتند و سخن سابق را مطابق واقع یافتند و آن شخص را گرفته در برابر قلعه آوردند و آواز دادند كه اینك شخصی كه به سدّ جوعه اهل قلعه قیام می‌نمود، بعد ازین زیستن شما دشوار خواهد بود و آن شخص را در برابر مردم قلعه به صد زاری كشتند.
و اهل قلعه به یكبارگی از خود نومید شدند و التجا به جناب ارشاد مآب خواجه ناصر الدین عبید اللّه نمودند و حضرت خلافت پناهی حضرت خواجه را از سمرقند استدعا فرمودند و حضرت خواجه از جانب سمرقند رسید و حضرت سلطنت شرایط تعظیم به تقدیم رسانید و مردم قلعه چون از آمدن جناب ولایت مآب خبر یافتند، امیر نور سعید «483» این بیت را كه:
بیت
جامی ز غم تو بس خراب است‌گفتیم ترا دگر تو دانی ارسال نمود و تضرع و زاری بسیار كرده بود و اهل قلعه دست امید در دامن شفاعت آن حضرت زدند و روی نیاز بر زمین اخلاص نهادند و گفتند:
بیت
خواه صلای خوف ده خواه بشارت امان‌هرچه رضای تو بود هست رضای ما همان و حضرت خواجه نیز همت عالی بر اصلاح آن كار گماشته به قلعه فرمود و چند روز به آمد شد و گفت و شنید آن مهم مشغول بود و در هر دو طرف به شرایط
______________________________
(483). اسفزاری: كه سر فتنه طغیان، محرك سلسله عصیان بود.
ص: 916
نیكوخواهی غایت سعی و اهتمام نمود.

شرح قضایا و احوال خراسان درین سال‌

در آن زمان كه سلطان عالی شان از دار الملك سمرقند به طرف شاهرخیه نهضت فرمود، شاهزاده ابو القاسم نور الدین سلطان محمد را به ضبط و دارایی مملكت خراسان تعیین نمود و او از سمرقند بیرون آمده اواسط ربیع الأول به دار السلطنه هرات رسید و اكابر و اشراف رسم تهنیت مقدم شاهزاده به‌جای آورده نثار و پیشكش گذرانیدند و شاهزاده به موجب فرموده
مصرع
از آن پرهنر بی‌هنر چون بود متابعت سلطان كامكار و والد بزرگوار فرمود و احوال زیردستان و رعایا مطمح نظر عالی ساخته به واجبی پرسش نمود.
و دوم ماه ربیع الثانی، از جانب آذربایجان، غلبه ایلچیان رسیدند كه میرزا جهانشاه تركمان به خراسان فرستاده بود و شاهزاده ایشان را نیك دیده و پرسیده رعایت فرمود و خبر آمدن ایلچیان به پایه سریر اعلی ارسال نمود.
و جناب فضایل مآب، مولانا شهاب الدین فتح اللّه تبریزی، كه به انواع علوم و اصناف فنون آراسته بود و حضرت خلافت پناهی منصب صدرات را به جانب او مفوض فرمود و مولوی از جهت بنیچه* بستن ولایت هرات رود از سعادت ملازمت بازمانده، سیوم همین ماه فوت شده در مزار گازرگاه مدفون گشت.
و درین ولا از جانب ماوراء النهر ایلچی رسید و بشارت رسانید كه تا شكند و اخسیكث* و سیرام كه گماشتگان میرزا محمد جوكی داشتند همه به پایه سریر اعلی آمدند و مجموع آن بلاد و قلاع را به تصرف بندگان درگاه عالم پناه گذاشتند و میرزا محمد جوكی در قلعه شاهرخیه عاجز و مضطر مانده و امید به كرم اللّه تعالی آن‌كه هرچند زودتر آن قلعه نیز در قبضه اقتدار قرار گیرد. میرزا سلطان محمد نقاره شادیانه
ص: 917
فرمود و ایلچی را عنایت و رعایت فرمود.
و در آخر این ماه، چند برف قوی متعاقب یكدیگر واقع شد. چنانچه در كوچه و بازار عبورومرور پیاده و سوار دشوار بود و بازار و دكان از سودای سود و زیان خالی ماند. اگرچه تاراج خزان درختان باغ و بستان را به‌سان عاصیان صحرای محشر عریان ساخته بود، اما فرمان فرمای دی و بهمن همه را پوستین قاقم و سمور عنایت فرمود. مدت سرما بس كه دیرباز و دور و دراز گشت، بهر پوشش اشجار و ریاحین در اطراف بساتین دكاكین پنبه‌فروش باز شد. همه كس را آرزوی خانه و هوای آتش و میل تنور بود و هیچ آفریده را بر اطراف باغ نه مجال [عبور] و نه خیال مرور.
قطعه
در خانقاه باغ نه صادر نه وارد است‌تا پیر پنبه «484»گشت حریف گران برف
ازبس كه سر به خانه هركس فروفكندسرد و گران و بی‌مزه شد میهمان برف
وقتی چنین نشاط كسی را مسلم است‌كاسباب عیش باشدش اندر اوان برف و مدت پنجاه روز قوّت سرما امتداد و اشتداد یافت و خورشید گاهگاه چون شرم‌زده‌ای نماز دیگر از افق غربی می‌تافت و در آن ایام، خواص و عوام به خرمی گذرانیدند و صبح و شام به عیش و عشرت به هم می‌رسانیدند و درین اثنا، از جانب ولایت ترشیز، خبر آمد كه پهلوان محمد پیاده را به قتل آوردند.
و شرح این سخن چنان است كه حضرت خلافت پناهی، در آن زمان كه عزم ماوراء النهر فرمود، جمعی امرای نامدار و چند سردار به ضبط ولایت خراسان
______________________________
(484). برای پیرپنبه درین بیت خلاق معانی (كمال اصفهانی) ر ك به فرهنگ آنندراج به ذیل پیرپنبه.
ص: 918
تعیین فرمود. امیر محمود موسكه و امیر قاسم علی خواجه در دار السلطنه هرات مقیم بودند و پهلوان محمد پیاده و جمعی سرداران ضبط اطراف می‌نمودند و این پهلوان محمد از دیرباز در سلك بندگان حضرت سلطنت منتظم بود و چند معركه در حضور آن حضرت جلادتهای مردانه نمود و آفتاب عنایت آن حضرت بر احوال او تافت و صورت حال او حسن و رونق تمام یافت و شحنگی دار السلطنه هرات به نام او مقرر شد و در جرگه ایچكیان معتبر گشت. چنان‌كه بسیار كس را بی‌اجازت و رخصت به تیغ بی‌دریغ هلاك ساخت و آن حضرت سایه التفات بر زجر و منع او نینداخت و او چنان دلیر شد كه در میدان زمان خود را رستم دوران می‌دید و از كسی بیم و اندیشه نداشت و نمی‌ترسید و تمام یتیمان «485» دار السلطنه هرات و بلوكات را در مقام خدمت و حرمت آورده بود و همه را به هر بهانه ادبهای بلیغ می‌فرمود و در اثنای عظمت و ابهت به ولایت ترشیز عبور نمود. چه عنصر نامحمود او از آن ولایت بود و در آن ناحیت حكومت و سیاست بنیاد و اسباب فتنه و فساد و ابواب جور و بیداد بر روی رعیت آن ولایت گشاد و از قریه فروتی محمد نامی كه او نیز در شیوه خونریزی و فتنه‌انگیزی ازین نمد كلاهی داشت و در مقام گردنكشی سر به محمد پیاده فرو نمی‌آورد، درین ولا كه پهلوان محمد پیاده در قریه ازغند كه وطن او بود در كمال عظمت صبح و شام نقاره نوبت می‌فرمود، محمد فروتی، روزی نماز دیگر، در میان مردم تفرج‌گر در وثاق پهلوان درآمد و نظاره نقاره كرده راه و روی آن وثاق چنانچه باید احتیاط نمود و چون از شب [پاسی؟] بیشتر گذشت با شب روان خود بر آن وثاق گذشت و او را در خواب غفلت یافته پیكر او را به تیغ خونریز ریزه ریز كرد «486» و صدای غارت و صلای تاراج در خانه او انداخت و جهان را از ظلمت ظلم او ایمن ساخت و رعیت از شرارت نفس خبیث او خلاص شدند و مردم آن ولایت از بیم سیاست پادشاهی جمع آمده خواستند كه محمد فروتی را
______________________________
(485). به معنی دزدان و عیاران (فرهنگ آنندراج).
(486). برای ریزه‌ریز ر ك به اشتنگاس.
ص: 919
به دست آرند. به هیچ‌وجه میسر نشد و او با همدستان خود پای بر كوه نهاد و كسی از رعیت آن ولایت در برابر او نتوانست ایستاد و هشتم «487» ربیع الثانی این خبر خیر به دار السلطنه هرات رسید. میرزا سلطان محمد و امرا چند قشون و جمعی مردم پیاده از هر ولایت مقرر كردند كه عازم جانب ترشیز شده كمند اندیشه بر تدبیر تسخیر محمد فروتی گمارند و به هر حیله كه توان آن صید وحشی را به دام آرند و به موجب فرموده روان شدند.
و درین سال، حاوی اوراق عبد الرزاق بن اسحق «488» كه از روزگار به واسطه قلّت یسار شكایت گونه‌ای می‌نمود، اكابر و اعیان دار السلطنه هرات به تخصیص صاحب اعظم خواجه قطب الدین طاووس سمنانی یراق و مصلحت چنان دیدند كه منصب شیخی خانقاه همایون به این فقیر مفوض باشد و یك‌شنبه سیوم جماید الأولی امرا و وزرا و موالی و اهالی تشریف شریف ارزانی داشته اجلاس فرمودند و تفویض منصب شیخی نمودند.
بیت
رخوم و شیخم همی سازند خلق‌نام نیكو بین كه پیدا كرده‌ام و درین ولا، از طرف نسا خبر آمد كه میرزا سلطان حسین از جانب دشت پیدا گشت و در آن ولایات درآمده آثار تسلط و اقتدار دلاوران نامدار به قصبه مهنه بزرگوار رسید و طنطنه صلابت و دبدبه مهابت او در تمام ممالك خراسان ظاهر گردید و چند روز در حدود آن ولایات گذرانید و باز عنان سمند جهان پیما به صوب دشت و صحرا معطوف گردانید.*
______________________________
(487). نسخه چهارشنبه بیست و هشتم.
(488). بعدش در نسخه دیگر: كه سالها ملازمت حضرت خاقان سعید طراز آستین افتخار او بود.
ص: 920

احوال ممالك آذربایجان و عراق و فارس‌

مملكت آذربایجان به حسن عنایت و لطف عاطفت میرزا جهانشاه در غایت معموری و آبادانی* بود و آن پادشاه نیكوخواه به عدل و داد و تعمیر بلاد و توقیر عباد اهتمام تمام می‌نمود و دار الملك تبریز به وفور رعیت و ظهور رفاهیت غیرت‌افزای مصر جامع و فروغ‌بخش خورشید لامع شد و آوازه حسن رعایت آن پادشاه خجسته فرجام در اطراف و اكناف عالم چون نور آفتاب واضح و ساطع گشت و اصداف اسماع جهانیان به لآلی مآثر مأثوره او مشحون گشت وصیت صدق عنایت او مانند نسیم صبای جهان پیما به همه‌جا رسید.
بیت
دوان چون باد صیت او زهر شهری به آن دیگرروان چون آب ذكر او ازین كشور به آن كشور مقیمان ممالك محروسه‌اش از آسیب خدنگ حوادث چون صید حرم فارغ و ساكنان ولایات معموره‌اش از اندیشه تطاول زمان چون معتكفان زوایای آسمان آسوده و مرفه احوال و دار الملك اصفهان كه به اتفاق سریر سلطنت مملكت عراق است به رسم سیورغال به فرزند خود امیرزاده محمدی عنایت فرموده بود و شهزاده نسبت با رعیت ظلم و ستم و جور و جفا می‌نمود و آثار عدل و انصاف و رسوم مرحمت و انتصاف بر خاطر او خطور نداشت و عنایت و عاطفت جرم و گناه می‌پنداشت.
اوقات ظلمت آیات او شب و روز به فسق و فجور مصروف بود و همیشه تمامت همت بر ملاهی و مناهی و انواع معاصی و بی‌راهی صرف می‌نمود. هرچند پدر او آثار خیر و انوار عدل ظاهر ساخت، خدمتش خاندانها را به آتش ظلم و بیداد از بنیاد برانداخت. سموم خشمی كه در آب حیات طبیعت آتش می‌نهاد و ژاله را در جرم ابر شعله اخگر می‌داد، چون فلك بر پیر و جوان نمی‌بخشود و چون اجل بر خرد و
ص: 921
بزرگ ابقا نمی‌نمود. مدت چند سال اهالی اصفهان به این نوع محنت و بلا مبتلا بودند و از طریق فرمان‌برداری به هیچ وجه عدول نمی‌نمودند و ملك فارس و تخت شیراز در قبضه اقتدار شاهزاده پیر بوداق بود و او ارشد اولاد میرزا جهانشاه [بود و اگرچه او به‌سان امیرزاده محمدی تندخوئی و درشت‌رویی نمی‌نمود، اما بخل و امساك بر طمع او غالب بود و با جمیع محترفه شیراز در حرص و آز شریك بود و سخنان كه در جمع مال ازو منقول است درین دفتر درج و خرج نمی‌توان كرد] «489» و امیرزاده پیر بداق در آن زمان كه به اتفاق پدر از كشور خراسان بازگشت و اجازت یافته عازم تخت شیراز شد، در آن مملكت رایت سلطنت و استقلال برافراشت و امثله و احكام پدر و حقوق پدر فرزندی نابوده انگاشت «490» و چند نوبت جمعی آگاه از درگاه میرزا جهانشاه پیش امیرزاده پیر بداق رفتند و انواع نصیحت كرده سخنان گفتند و آن خودرای عاقبت نااندیش آن سخنان به سمع رضا اصغا ننمود و همچنان در مقام اصرار و استكبار ثابت و راسخ بود و نخوت و جبروت و سطوت و عظموت خدمتش را چند سال در تیه ضلال داشت و در اطراف شیراز جبال راسیات را مرمت و عمارت كرده خیال محال و صورت حرب و قتال بر لوح اندیشه می‌نگاشت و میرزا جهانشاه تا حدود مملكت فارس آمده بود و از آن‌جا كه كمال استقلال و غایت عظمت و جلال او بود نمی‌خواست كه او را به كلی مستأصل سازد و بنیاد مكنت او را به یكبارگی از جهان براندازد.
بیت
هر شاخ پایدار كه از توست سربلندمشكن به دست خویش كه آن هم شكست توست
______________________________
(489). اضافت نسخه.
(490). دولتشاه خلاف پدر رعایت پسر می‌كند و می‌گوید: چون جهانشاه مخذول به عراقین رسید مهابت او در دلها كمتر شد و از غایت حرص و غلظت قلب با ولد خود پیر بوداق دشمنی ظاهر ساخت و او بر پدر عاصی شد.
ص: 922
عاقبت حرم میرزا جهانشاه كه مادر امیرزاده پیر بداق «491» بود آمد شد بسیار نمود و قضیه بر آن قرار یافت كه شاهزاده با خیل و حشم و طبل و علم و احمال و اثقال و بغال از دار الملك شیراز نهضت فرماید و به صوب دار السلام بغداد عزیمت فرماید و شاهزاده به موجب فرموده متوجه مملكت بغداد شد و مملكت فارس، كه به اعتدال هوا و لطافت نشو و نما در عرصه عالم بی‌مثال است و نمودار جمالش در مرّات خیال محال، بار دیگر در قبضه اقتدار میرزا جهانشاه درآمد و تفویض آن مملكت به فرزند سعادتمند امیرزاده ضیاء الدین یوسف فرمود و رایت فتح آیت به دار السلطنه تبریز عود نمود و ایلچیان به جانب مملكت خراسان فرستاد و اظهار محبت نموده از حال مودت اعلام داد و ایشان در آن زمان كه میرزا سلطان محمد در خراسان بود رسیدند و شرح موافقت و مصادقت به موقف عرض رسانیدند و شاهزاده خبر ایلچیان آذربایجان به تركستان روان داشت. چنانچه شمه‌ای ازین اخبار به مشام مطلعان آثار رسیده باشد و قاصد خراسان در پای قلعه شاهرخیه وقتی رسید كه آتش محاربه زبانه به آسمان می‌كشید.

ذكر احوال اردوی اعلی در ظاهر قلعه شاهرخیه‌

موكب همایون فال قرب یك سال در ظاهر قلعه شاهرخیه توقف نموده در فتح و تسخیر آن سعی بلیغ می‌فرمود و دایره محاصره روز به روز تنگتر می‌شد و نایره محاربه دم‌به‌دم تیزتر می‌گشت و در اردوی همایون از وحشت گرد و غبار و زحمت مور و مار و كثرت پشه و مگس بسیار حالتی بود كه به رقم قلم شرح و بیان نمی‌توان نمود و كار بر اهل قلعه نیز به یكبارگی دشوار شد و به حد اضطرار رسید و پیشتر حضرت خواجه ناصر الدین عبید اللّه سلمه اللّه یك دو نوبت به قلعه فرموده بود و میرزا محمد جوكی در بیرون آمدن تأخیر و تعلل می‌نمود. حضرت خواجه او را در همان
______________________________
(491). حبیب السیر: (والده میرزا پیر بوداق) «پسر عاصی را نصیحت كرد تا فارس را گذاشته روی به حكومت بغداد آورد.» اما ر ك به الضوء اللآمع ج 3 ص 2.
ص: 923
مضیق گذاشت و راه سمرقند برداشت. درین اثنا، حضرت شیخ الأسلام، قدوة صنادید الأنام، برهان الشریعة والدین، خواجه مولانا اطال اللّه بقائه از جانب سمرقند رسید و به موقف عرض رسانید كه فی المثل اگر اهالی سمرقند را چند سال در اطراف شاهرخیه باید بود یك ساعت تأخیر تسخیر قلعه تجویز نخواهند نمود و ما مردم سمرقند خانه كوچ این‌جا می‌آییم و به عنایة اللّه تعالی تا این قلعه را نگشاییم عود نمی‌نماییم و اگر این‌جا مثلا مثل سمرقند شهری باید ساخت می‌سازیم تا خان و مان دشمنان را از بنیاد براندازیم و حضرت خلافت پناهی حسن كلام و لطف ادای جناب شیخ الأسلام را تحسین فرمود و صورت یكجهتی آن جناب ملایم مزاج همایون نمود.
مصرع
آری سخن خوب پسندند سلاطین و اهل قلعه دیگرباره چاره‌جوی شدند و عرضه داشت به اردوی اعلی فرستاده حضور حضرت خواجه ناصر الدین عبید اللّه التماس نمودند و حضرت خواجه به موجب فرموده اغاثة الملهوفین صدقة جهت فریادرسی درماندگان باز به اردوی همایون آمد و پای اصلاح درمیان نهاده به یمن دم و قدم آن بیچارگاه را دستگیری می‌فرمود و حضرت خلافت پناهی را عهد و سوگند داد و پیمان را به ایمان مؤكد ساخت كه قصد قتل آن جماعت نكند و نفرماید و جمعی را عنایت و رعایت فرماید و آن حضرت قبول فرمود و الحق كه به همه وفا نمود و حضرت خواجه به قلعه درآمده امیر سلطان و امیر نور سعید و باقی سرداران را بیرون آورد و به شرف پای‌بوس مشرف شدند. هریك از گفتار و كردار خود شرمسار و به عنایت و مرحمت حضرت سلطنت امیدوار. از افعال نابسامان خود شرمنده و سر خجالت با صدگونه ملالت در پیش افكنده.
بیت
سر خجالت درویش از آن بود در پیش‌كه گر گناه ببخشند شرمساری هست
ص: 924
حضرت خلافت پناهی همه را پرسش نمود و در آغوش عنایت كشیده نوازش فرمود.

وقایع سنه ثمان و ستّین* ذكر فتح قلعه شاهرخیه و معاودت به مملكت خراسان‌

اشاره

در افتتاح این سال، مبشر آمال نوید اقبال داد و دست تأیید به مفتاح ظفر و نصرت قلعه گردون صولت گشاد.
بیت
رخ اقبال شد خرم لب آمال شد خندان‌فتوحات فلك صد نوع و فتح شاه صد چندان
حصاری فتح شد در محكمی چون قلعه خیبربه رفعت برتر از گردون و در سختی چو صد سندان روز جمعه نهم ماه محرم، میرزا محمد جوكی را در مجلس همایون آورد و حضرت خلافت پناهی او را كنار گرفته نزدیك خود نشاند و غبار وهم و هراسی كه بر خاطر خطیر او بود به زلال لطف مقال فرو نشاند و دبیر روشن ضمیر اخبار فتح و نصرت و آثار ظفر و دولت كه حضرت پروردگار میسر گردانیده بود به حسن عبارت و لطف استعارت در سلك تحریر و عقد تقریر انتظام داد و مبشّران همایون نشان به اطراف ممالك روان شدند.
و موكب همایون روزی چند در ولایت تاشكند و نواحی شاهرخیه و خجند توقف نمود و مهمات ولایات كه به سبب تركتاز حوادث روزگار اختلال به احوال آن بلاد و دیار راه یافته بود تدارك فرمود و از حدود ولایت تاشكند به صوب دار الملك سمرقند روان شد. اعلام پادشاهی تا ایوان كیوان افراخته و طنطنه نقاره شاهنشاهی زلزله در گنبد گردون انداخته به سمرقند فردوس مانند رسید و چند روز جهت اتمام و
ص: 925
سرانجام كلیات مهمات ممالك ماوراء النهر و تركستان در مستقر دولت و سریر سلطنت اقامت فرمود و در آن اثنا، طلیعه لشكر سرما و آثار خزان و مقدمه سپاه زمستان ظاهر شد و آفتاب عالم تاب سایه بر برج میزان انداخت. تاراج سپاه تیرماه در باغ و بوستان سبزپوشان اشجار را از حلل مستعار عریان ساخت و روزگار از قدوم فصل خریف مزاج دی گرفت و باد خزان بر سر سیمین آب زرافشان و ابر بر كمان زرین شاخ گوهرنثار گشت.
بیت
تا درست مغربی در پله میزان شده‌هست باد مهرجانی زرگر بستان شده حضرت خلافت پناهی در ضمان عنایت الهی عزم معاودت به جانب مملكت خراسان جزم فرمود «492» و موكب منصور از جیحون عبور نمود و به دولت و سعادت منازل و مراحل می‌پیمود و چون ركاب نصرت انتساب از آب مرغاب گذشت و روز نزول همایون مقرّر و محقق گشت، اكابر و اشراف به طریق تعظیم و اجلال تا منزل چهل دختران* استقبال نمودند و مراسم نثار و پیشكش به‌جای آوردند و آن حضرت همه را نوازش و ستایش فرمود و در منزل تغوز رباط* ارباب صنایع مختلفه و هنرمندان و محترفه ساوری و سلامانه به عرض رسانیدند و عنایت پادشاهانه شامل احوال ایشان شد و بیست و دوم «493» ربیع الثانی كه آفتاب در نوزده درجه قوس بود موكب همایون در دار السلطنه هرات به باغ سفید نزول اجلال فرمود.
و از ماوراء النهر تا ظاهر شهر هرات آن حضرت میرزا محمد جوكی را سوار ساخته همراه معتمدان روان می‌فرمود و متعاقب عزیمت می‌نمود و چون به شهر رسید در حصار اختیار الدین در زندانی كه به صورت منار درمیان حصار ساخته بودند حبس
______________________________
(492). اضافه نسخه: چه بعد از عزیمت رایت ظفرنگار، در آن بلاد و دیار، و با و خستگی از حدّ و عد درگذشت چنانچه شمه‌ای از آن گفته آید ان شاء اللّه وحده.
(493). نسخه: یك شنبه بیست و دوم.
ص: 926
فرمود.
بیت
دشمن چو به دست افتد آسان مگذارگر زار نمی‌كشی به زندان بسپار چندگاه در آن زندان محبوس بود تا عاقبت جهان فانی را به هزار درد و داغ وداع فرمود چنانچه شرح آن گفته شود ان شاء اللّه تعالی.
و صاحب اعظم و دستور معظم خواجه شمس الدین محمد كه حضرت سلطنت او را جهت مهمات كلی و مصالح ملكی در ماوراء النهر گذاشته بود و خدمت خواجه تمام امور بر وفق ارادت جمهور سرانجام نمود، درین ولا به شرف ملازمت استسعاد یافت.

احوال مملكت خراسان و عزل وزرای دیوان‌

چون رایات ظفر آیات مدتی در مملكت ماوراء النهر توقف نمود و صورت معاملات خراسانات بر رای انور روشن نبود، خاطر همایون به تحقیق قضایا التفات فرمود و صواحب عظام خواجه قطب الدین طاوس و خواجه شهاب الدین اسماعیل و خواجه نعیم الدین نعمت اللّه و خواجه كمال الدین مولانا امیر، دفتر مكمل كرده به موقف عرض رسانیدند. خواجه طاووس «494» به التماس خود معاف شد و خواجه اسماعیل به تقصیر مقید گشت «495» و چون سخن خواجه نعمت اللّه درمیان آمد، خواجه نعمت نسبت به خواجه شمس الدین محمد تقریر گونه‌ای كرد و حضرت خلافت پناهی استفسار فرمود. خواجه شمس الدین محمد عرضه داشت نمود كه من از
______________________________
(494). حبیب السیر: سلطان سعید مهمات وزرای عظام را نپسندید و رقم عزل بر ورق حال خواجه طاووس كشید.
(495). دستور الوزرا ص 377: خواجه اسماعیل به سبب تهمت تصرف در اموال دیوانی معزول گشته و در بند بلا افتاده و آنچه اندوخته بود به تاراج حادثات داده.
ص: 927
مردم خدمتی بسیار گرفته‌ام اما از مال نبوده و نیز مال دیوان فوت نكرده‌ام. باقی میرزا حاكم است. آن حضرت فرمود كه هرچه گرفته‌ای و خورده‌ای به تو بخشیدم و ترا از دیوان معاف داشتم. نوكر نیك منی و مرا بر دیوان قهر واقع شد و نمی‌خواهم كه آسیبی به تو رسد. خواجه زانوزده انگشتری بیرون كرده پیش برد و بر گوشه سریر سلطنت نهاد و باز آمده در جرگا «496» ایستاد و فی الواقع در كتب تواریخ مسطور نشده باشد كه صاحب دیوان را چنین به عنایت معاف دارند.
و درین اثنا، به مسامع جلال رسید كه یونس خان «497» كه از دیرباز به حسن عنایت و لطف تربیت آن حضرت سرافراز بود و چندنوبت آن حضرت اساس سلطنت او را ترتیب فرمود و او به كمال عظمت به ایل والوس خود درآمد و به یمن عنایت آن حضرت پادشاه شد، درین ولا، به سبب حوادث روزگار و انقلاب لیل و نهار روی امید به درگاه عالم پناه آورد و آن حضرت شرایط تعظیم و اجلال و مراسم تكریم و استقبال به‌جای آورده امرای كبار و مقربان نامدار را چند منزل پیش فرستاد و چون نزدیك رسید، حضرت سلطنت به نفس شریف استقبال فرمود و یكدیگر را كنار گرفته آن حضرت خان را دلداری فرمود و چند مجلس طویهای پادشاهانه و بزمهای خسروانه ترتیب نمود و هر زمان زبان حال او به مضمون این مقال مترنم بود كه:
قطعه
بر من فتاد سایه خورشید سلطنت‌اكنون فراغت است ز خورشید خاورم
______________________________
(496). جرگا به معنی مطلق صف و حلقه است.
(497). قتلق‌نگار خانم بنت یونس خان، زوجه عمر شیخ میرزا بن سلطان ابو سعید میرزا و مادر ظهیر الدین بابر پادشاه بود. ر ك به توزك بابری و ترجمه انگریزی به ذریعه فهرست اعلام و به زامباور 23.Tو برای احوال یونس خان به تاریخ رشیدی (ترجمه انگریزی) صفحه 88 به بعد و دیگر مواضع به امداد فهرست آن كتاب.
ص: 928 با سیر اختر و فلكم داوری بسی است‌انصاف شاه باد درین قصه داورم و بار دیگر عنایت آن حضرت اسباب سلطنت و اساس خانیت داده اسبان راهوار و جامه‌های شاهوار و خیمه و خرگاه و سراپرده و بارگاه و اسبان با زین زر و كلاه و كمر و استران قطار و اشتران مهار انعام و اكرام فرمود و نشان همایون ارزانی داشت كه از ولایت ماوراء النهر چند تومان لشكر مددخان باشند و به هر طرف كه عزیمت نماید ملازم ركاب او كوچ دهند و خان را وداع فرموده اجازت مراجعت ارزانی داشت.
و در خلال این احوال به مسامع جلال پیوست كه در شهر و بلوكات هرات بقیه‌ای از مرض وبا و اندكی از علت طاعون هست چنانچه در سال گذشته. اما درین سال كمتر است و حضرت سلطنت به عزم ییلاق متوجه ولایت بادغیس و سردسیرهای اطراف كوه كیتو شد «498» و درین اثنا، قاصدان با عرضه داشتها از ولایت ماوراء النهر می‌رسیدند مضمون آن‌كه در تمام آن مملكت خاصه دار الملك سمرقند وبا و طاعون افزون از چند و چون ظاهر گردید و صاعقه سحاب محنت و شرار نار نكبت در آن دیار اشتعال یافته صرصر نوایب حدثان نهال آمال آن حدیقه جنت مثال را از بن و بیخ بركند. بلبلان دستانسرای آن بوستان سرا دم فروبسته و غنچه‌های نار پستان آن گلستان چون گل سرخ رخ به خون شسته. روی خوبان ختایی چون زلف سمن بران ختن چین گرفت و بتان سیه‌چشم را چون آهویان صحرای تبت دل از غم هردم خون گشت. دستهای نگارین و ساعدهای بلورین كه از ناز سر به شاهان در نمی‌آوردند به صد حسرت خاك شد رخسارهای رشك گلنار و عذارهای غیرت بهار چون گل به دست باد چاك گشت.
______________________________
(498). ظاهرا همان است كه در تاریخ غازانی ص 19 آن را كیتو جام نوشته‌اند چنانچه سابقا مذكور شد.
ص: 929
قطعه
همچو اشك افتاده مردم زادگان از چشم خلق‌رخ به خون لعل شسته، جسته از مردم كنار
بر گل رخسار و سر و قد خوبان چگل‌چشم گردون چون سحاب از روی غیرت اشكبار
در ضیاع او كه هریك بود شهری معتبرگورو آهو راست مسكن، شیر و روبه را قرار* جمعی اكابر و بزرگان آنان كه طاقت و توان داشتند مجموع اموال و اسباب و ما یكون من هذا الباب برجای گذاشتند و به راه الفرار مما لا یطاق رفته پناه به كوهها بردند و آن‌جا نیز به موجب أَیْنَما تَكُونُوا یُدْرِكْكُمُ الْمَوْتُ «499» هركه را ساقی اجل دانست كه پیمانه او پر شد در حالش بر بستر فنا خوابانید و جام حمام دیگران «500» را مالامال گردانید و از آن جماعت كه به اطراف ولایت و نواحی مملكت عزیمت نمودند، اكثر در آن منازل و مراحل به صحت و سلامت بودند و بعد از چندگاه در حفظ عنایت اله به سمرقند بازآمدند و مال بسیار از ممر بیت المال در قبضه تصرف دیوان اعلی آمد و شرح احوال به تفصیل و اجمال در ییلاق بادغیس به عرض همایون رسانیدند و هم در آن مقام آمدن میرزا سلطان حسین محقق شد.
مصرع
اینك آمد باز خونریز بلاانگیز ما

ذكر آمدن میرزا سلطان حسین به مملكت خراسان‌

در وقایع سنه خمس و ستین مذكور است كه میرزا سلطان حسین در صحرای استراباد به موضع قصبه خراس‌خانه ویران شد و از آن زمان در اطراف بیابان و ریگستان كه
______________________________
(499). سورة النساء 80.
(500). یعنی پرو مملو.
ص: 930
بیت
كسی ندید فرازش مگر به چشم ضمیركسی نرفته نشیبش مگر به چشم گمان «501» خاصه در اطراف و جوانب ولایت خوارزم می‌گذرانید «502» و به لطایف حیل روزی به شب می‌رسانید و درین سال كه حضرت خلافت پناهی از ماوراء النهر معاودت فرمود و به رسم ییلاق در ولایت بادغیس اقامت نمود خبر رسید كه میرزا سلطان حسین از جای خود جنبید و سر شر و شور و عزم فتنه و زور دارد.
بیت
سر فتنه دارد دگر روزگارهمین است او را شب و روز كار و كسی را فی الواقع در خاطر قرار نمی‌یافت كه با وجود وجود حضرت خلافت پناهی در مملكت خراسان، میرزا سلطان حسین آهنگ حرب و قتال و خیال جنگ و جدال تواند كرد.
بیت
ستیزندگی با خداوند زوربود قوّت پیل با ضعف مور و روز به روز آوازه آمدن او زیادت می‌شد تا به ولایت یازر و نسا و ابیورد و مشهد و نشابور و سبزوار و ترشیز و تون درآمد و لشكر او هرجا هرچه یافتند گرفتند و زدند و كشتند و آن حضرت امرای كبار «503» امیر شیر حاجی و امیر احمد یار و
______________________________
(501). بیت انوری است. ر ك به قصاید انوری ص 325 سطر آخر. مصراع ثانی در قصاید این‌طور است:
كسی نرفته به شیبش مگر به پای گمان.
(502). ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 211 به بعد.
(503). دولتشاه: «امرای نامدار خود مقدمهم امیر محمد علی بخشی».
ص: 931
چند تومان لشكر مقرر فرمود كه به مقابله او رفتند و موكب همایون از ییلاق بادغیس نهضت نموده در برابر ولایت فوشنج بیرون آمد.
و درین اثنا، میرزا محمد جوكی كه به حكم در حصار اختیار الدین محبوس بود به اضطرار اختیار سفر آخرت فرمود و نعش او را به آیین تمام برداشته در مدرسه مهد علیا و گوهر شاد آغا مدفون شد و به فرمان حضرت اعلی تعزیت به عظمت داشتند.
بیت
خود كشته‌ای قاسم را خود تعزیه می‌داری‌ای یار به عیاری تو یار ندیدم* و امرا كه به محاربه میرزا سلطان حسین رفته بودند جمعی بهادران دلیر و فوجی دلاوران با شمشیر و گروهی بی‌باكان فتنه‌انگیز در ولایت ترشیز «504» به او رسیدند و لشكر میرزا سلطان حسین در غایت قلت بود و از مخالفان بس بسیار می‌نمود «505» و میرزا سلطان حسین ظفر و نصرت به عنایت پروردگار می‌دانست نه از كثرت لشكر جرار و دلاوران نامدار. چون از طرفین صفها آراسته شد. میرزا سلطان حسین
بیت
برآشفت مانند شیر سیاه‌برون آمد از بیشه قلب گاه نوك پیكان موی شكافش بر فلك دیده سها می‌دوخت و شرار سنان آتشبارش سینه سهیل می‌سوخت. كوه از نهیب سایه رمحش چون شاخ بید از باد و مطلع سعدین و مجمع بحرین ج‌4 931 ذكر آمدن میرزا سلطان حسین به مملكت خراسان ..... ص : 929
______________________________
(504). شرح حال جنگ ترشیز را دولتشاه ص 523 و حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 212 هم دارند.
(505). دولتشاه گفته ص 524 كه زیاده از نود نفر مسلح با میرزا نبودند و بو سعیدیان ده هزار مرد مسلح مكمل بودند. در حبیب السیر 80 به‌جای 90 و سه چهار هزار به‌جای ده هزار.
ص: 932
چون عكس آفتاب از آب لرزان گشت و سپر سیمین ماه در پیش آفتاب تیغش به‌سان سایه بی‌مایه شد و چون به لشكر دشمن رسید به‌سان آتش خروشان و مانند بحر از باد دمان شد و سمند براق اندام را چون سمندر درمیان شعله‌های آتش انداخت و به‌سان نهنگ در دریای موج‌افكن افكند. میدان جنگ را به تیغ مینارنگ گونه یاقوت رمانی داد و به نوك پیكان خون افشان از چشمه چشم مبارزان كان لعل بدخشان گشاد و گرد نبرد از بساط اغبر به گنبد اخضر رسید و سرهای مبارزان و تنهای پردلان با خاك راه برابر گردید. میمنه و میسره و قلب و جناح و ساقه و كمینگاه بدخواه به یكبار پشت داد «506» و روی به هزیمت نهاد و اعدا كه شیر بیشه شجاعت و نهنگ دریای جلادت بودند از ستیز و آویز عاجز گشته فرار نمودند و از خسته و كشته صحرا و پشته برابر شد و وحوش و طیور را مائده در خور مقرر گشت.
قطعه
هر مصافی كه اندر و دو نفس‌تیغ را با كفش «507»قران باشد
صد قران وحش و طیر را پس از آن‌فلك از كشته میزبان باشد و جماعتی كه راه فتنه و فساد در خاطر گشاده بودند در صف جنگ قتیل و مجروح شده وبال آنچه پیش گرفته بودند به مذاق جان ایشان رسید فَذاقَتْ وَبالَ أَمْرِها. «508»
و چون میرزا سلطان حسین به عنایت الهی سپاهی چنان را گریزان و ناچیز گردانید، عنان دولت و سعادت معطوف ساخته روی به مأمن خویش آورد و از ولایت تون و ترشیز بازگشته و از نشابور و مشهد گذشته و صحرای مرو و ماخان را در
______________________________
(506). صاحب حبیب السیر گوید كه بی‌واسطه غیری از میرزا سلطان حسین شنید كه در روز محاربه ترشیز پانزده كس از دشمنان را خود میرزا به ضرب شمشیر مجروح و بی‌روح كرد.
(507). در قصاید انوری: كفت.
(508). سورة الطلاق 9.
ص: 933
نوشته به مقام خود كه در نواحی خوارزم بود رسید.
مصرع
قلبشان بشكست و منصور و مظفر بازگشت و امرای شكسته كه از آن معركه كناره جسته بودند جسته و خسته از بیم شمشیر قاتل با صد هزار فكر هایل متعاقب او می‌رفتند تا به حدود ولایت خوارزم رسیدند و آن‌جا نشان حضرت خلافت پناهی رسید كه امرا هرجا رسیده باشند بازگردند و امرا به موجب فرموده عنان برتافتند. و آن حضرت در منزل پل فوشنج تفحص اموال مملكت خراسان خاصه دار السلطنه هرات و بلوكات فرمود و چنان استماع نمود كه خواجه نعمة اللّه تمام اموال در وجه بروات و حوالات صرف كرده بود و رعایا نیز از جور او شكایت كردند. «509» آن حضرت او را چماق بسیار زده از دیوان عزل فرمود و مقید ساخت و مبلغی تحمیل كرد و موكب همایون عزم معاودت نموده در مستقر اقبال نزول اجلال واقع شد و جمیع رعایا و كافه برایا در مهاد امن و امان خرم و شادمان گشتند.
و امرا كه در عقب میرزا سلطان حسین رفته بودند بازآمدند و اگرچه غایت سعی به‌جای آوردند و از سرحد تون تا مملكت خوارزم رفتند، اما چون كمال جلادت همچنانچه شیوه و عادت لشكر منصور بود ظهور ننمود بر خاطر كوه وقار بسیار گران و دشوار آمد و بنابر مصلحت وقت اظهار آن نفرمود و از تحقیق آن اعراض و اغماض نمود.
و درین ولا، جناب ولایت مآب، ارشاد انتساب، شیخ صدر الدین محمد الرواسی «510» رحمه اللّه از ولایت جوین از قریه شقان «511» تشریف آورد و مزار
______________________________
(509). ر ك به دستور الوزرا ص 375 برای جزئیات این قصّه.
(510). ر ك برای شرح احوال وی به لطائف‌نامه فخری ص 55 و حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 197 [وی از خلفای شیخ زین الدین بود].
(511). اضافت نسخه: چهارم ماه ربیع الأول.
ص: 934
بزرگوار مقتدای روزگار شیخ زین الدین الخوافی «512» قدس سره را به نزول مباركش مشرف ساخت.
مصرع
فرخنده منزلی كه تو آن‌جا گذر كنی

وقایع سنه تسع و ستین ذكر عزیمت رایت آفتاب اشراق به جانب ولایت مرو به عزم قشلاق‌

اشاره

حضرت خلافت پناهی را نسبت با جناب ارشاد مآب شیخ صدر الدین حسن ارادت قدیم بود و همیشه در زمان غیبت حضرت شیخ اظهار اعتقاد می‌فرمود.
درین وقت كه جناب ولایت مآب به دار السلطنه هرات آمد، حضرت خلافت پناهی به صدق و اخلاص تمام به مجلس فیض بخش فرموده از ضمیر آفتاب درخش استمداد نمود و بعضی امرا كه از جهت محاربه میرزا سلطان حسین محجوب بودند از جناب شیخ التماس نمودند كه جرم و گناه ایشان را شفاعت نماید تا حضرت سلطنت نسبت با ایشان بار دیگر عنایت فرماید و جناب ولایت مآب التماس نموده مسئول مقبول افتاد.
و درین ایام، پادشاه ولایت ارس* ایلچیان به درگاه همایون فرستاده اظهار محبت و مودت «513» نمود و آن حضرت عنایت بسیار شامل حال ایشان ساخته رعایت فرمود.
و آن حضرت عزم قشلاق در ولایت مرو جزم فرمود و بر عادت حمیده و طریقه پسندیده كه هنگام یورش همایون به زیارت مشایخ كرام و مزارات اولیای
______________________________
(512). ر ك برای وی به مطلع سعدین ج 2 چاپ لاهور و نفحات ص 569 و در آخر ترجمه‌اش گفته است: بر سر مزار متبرك وی عمارات عالی ساخته‌اند و چنان معمور و مردم نشین شده كه نماز جمعه می‌گزارند.
(513). اضافت نسخه: نهم ماه ربیع الأول به بستان بوسی سرافراز شدند.
ص: 935
عظام می‌فرمود و از همم عالیه و ارواح متعالیه احیا و اموات استمداد می‌نمود، [چند روز از صبح تا شام به نیاز تمام ملازم شاهبازان طریقت و صاحب رازان عالم حقیقت بود و از ضمیر خورشید تأثیر استفاضه جمعیت و التماس التفات می‌فرمود]* و در جمیع مزارات متبركه و مشاهد مباركه غایت خضوع و كمال خشوع به نوعی ظاهر می‌ساخت كه بی‌تكلف هركه به زیارت اكابر فرماید باید كه در كمال ادب اقتدا به آن حضرت نماید، در درآمدن و بیرون آمدن و روی نیاز بر خاك آستانه نهادن و مدتها بر پای گردون فرسا ایستادن و چنانچه هركه آن اخلاص و نیاز مشاهده فرماید بی‌اختیار او را بر آن حالت رقت آید. چون خاطر همایون از استمداد اهل باطن جمع ساخت، ضمیر جهانگیر به مهمات دیگر و كار ملك و لشكر پرداخت و رای آفتاب اشراق مایل قشلاق شده تواچیان جار رسانیدند كه همه كس یراق قشلاق كند.
حضرت خلافت پناهی اواخر ماه ربیع الاخر پای دولت در ركاب سعادت آورده عنان فلك اقتدار به سمند شهاب رفتار و سرداران هر كشور و گردن فرازان بحر و بر در ظل رایت خورشیدفر كه مطلع فتح و ظفر است جمع آمدند و آن حضرت شاهزاده جهانیان،
بیت
گرامی دری از دریای شاهی‌چراغی روشن از نور الهی ابو القاسم نور الدین میرزا سلطان محمد را در دار السلطنه هرات «514» به ضبط و دارایی گذاشته امیر نظام الدین احمد حاجی و صاحب اعظم كمال الدین مولانا امیر را پیش او بازداشت و ركاب ظفر انتساب به جانب آب مرغاب روان شد و ده روز در قریه پنج ده و مروچاق «515» توقف افتاد و اوایل جمادی الأولی در بلده مرو اتفاق
______________________________
(514). نسخه: بل تمام خراسانات.
(515). ر ك برای این به لیسترینج ص 405، در حبیب السیر مذكور نیست. برای مروچاق نیز ر ك به لیسترینج محل مذكور.*
ص: 936
قشلاق فرمود و سلاطین روی زمین در مقام ارادت و اعتقاد و اساطین مصر و چین بر جاده اطاعت و انقیاد.
و درین ولا، از جانب ولایت آذربایجان ایلچیان به دار السلطنه هرات رسیدند، چهل سوار. «516» و ایشان را در مقام مناسب فرود آورده علوفه معین فرمودند و قاصدی جهت اعلام همعنان باد به سوی اردوی همایون در راه ایستاد.
و آن حضرت اواخر جمادی الأولی جمعی امرای عظام را به یراق تمام فرمود كه عازم جانب میرزا سلطان حسین شدند. چه خبر او از طرف موضع «517» سه‌پایه كه در بیابان بی‌پایان خوارزم بود می‌رسید و امرا به موجب فرمان روان شدند.
و آن سال در تمام خراسان، خاصه بلده هرات، زمستان سرد گذشت و از اوایل دلو تا اواخر حوت «518» برفهای عظیم افتاد و اواسط جمادی الأخری از طرف اردوی اعلی نشان همایون آمد كه سیدیكه سلطان برادر ابو الخیرخان اوزبك را كه امرا در نواحی خوارزم گرفته بودند و چندگاه در هرات محبوس بود به اردوی همایون فرستند و او جوانی نیك اخلاق پاك اعتقاد بود و پیوسته به تلاوت قرآن اشتغال می‌نمود و درین وقت كه از حبس خلاص شد چندگاه ملازم اهل اللّه بود و از باطن فیض‌بخش ایشان استمداد می‌نمود و امرا و دیوانیان یراق پادشاهانه و اسباب خسروانه ترتیب داده او را روان ساختند و چون به اردوی همایون رسید، حضرت میرزا سلطان ابو سعید او را به عواطف و مراحم مخصوص گردانیده اسب و زر و كلاه و كمر انعام و اكرام فرمود و شاكر و خشنود به ولایت اوزبك ارسال نمود.
و فرمان اعلی شرف نفاذ یافت كه ایلچیان میرزا جهانشاه كه از آذربایجان به خراسان آمده‌اند به درگاه عالم پناه آیند و ایلچیان عزیمت نمودند و چون به درگاه همایون رسیدند، آن حضرت انواع رعایت و عنایت درباره ایشان مبذول داشته از
______________________________
(516). نسخه: چهارشنبه چهاردهم جمادی الأولی ایلچیان را به مقام ....
(517). ر ك برای این موضع به تركستان (بارتولد) ص 142.
(518). دلو برج یازدهم [بهمن]، حوت برج دوازدهم [اسفند].
ص: 937
احوال میرزا جهانشاه استفسار نمود و محبت و اعتقاد اظهار فرمود و ایلچیان را به تشریف خاص اختصاص داده مبلغ كرامند انعام فرمود و به صوب هرات اجازت مراجعت نمود و ایلچیان به هرات آمده و یراق راه عراق كرده عزیمت نمودند. لشكر سرما از طلیعه سپاه ربیع هزیمت نمود.

ذكر معاودت رایات ظفر آیات از یورت قشلاق به جانب دار السلطنه هرات‌

موسم بهار كه خورشید عالم‌آرا روی به شرف‌خانه خویش آورد و سحاب نیسانی لآلی درّ خوشاب بر اطراف باغ و بوستان نثار كرد و عقدهای مروارید در دامن گلزار ریخت طفلان رضیع بستان از پستان ابر مطیر شیر ترشح و تربیت نوشیدند و بالغان نوخاسته اشجار از خزانه عنایت پروردگار حله‌های مرصع و جامه‌های ملمع پوشیدند، عارض دل‌فروز چمن به خط زبرجد رنگ سبزه زیوری تمام گرفت و اطراف جویبار از فروغ بوستان افروز مجلسی خرّم و آراسته شد و خوش آوازان طیور و مغنیان شاخسار موسیقار بر منقار بستند و بلبل ارغنون ساز با شاخ گل با هزار نیاز خروش و فغان به آسمان می‌رسانید و قمری خوش‌آواز به الحان دلنواز گنبد گردون پرصدا می‌گردانید، در چنین فصلی كه جهان جوانی از سرگرفته بود و نسیم باد صبا اعجاز مسیحا می‌نمود، رایات ظفر آیات قصد نهضت و عزیمت حركت به صوب دار السلطنه هرات فرمود. شهباز فتح و ظفر جهان زیر شهپر گرفته و همای دولت همایون فر سایه اقبال بر عالمیان مبسوط ساخته ركاب نصرت انتساب به جانب مركز دایره سلطنت و مستقر سریر خلافت روان شد و جمعه دوم شعبان كه آفتاب در هفتده درجه برج حمل بود موكب همایون چون خورشید در باغ سفید در خانه عزّ و شرف نزول فرمود. «519» تخت بخت به دولت و سعادت او استقرار یافته و آفتاب
______________________________
(519). اضافت نسخه: و چند روز پیوسته به طرف مزارات متبركه متردد بود و به شرایط زیارت قیام نمود و مشایخ عظام كه جهان به یمن همت ...
ص: 938
عنایت از افسر عالم‌افروز او بر همه جهانیان تافته بود.
و اواسط این ماه، «520» قاصد و عرضه داشت از مردم ماوراء النهر رسیده به موقف عرض رسانید كه مغولان قلماق كه از كفار فجار آن دیارند و در اقصای آن ممالك یورت و مقام دارند قصد بلاد اسلام كردند و آنچه مقدور ایشان بود به ظهور آوردند و بندگان دولتخواه و دلاوران رزمخواه كمین ساخته و ناگاه از كمین بیرون تاخته اساس جمعیت مخالفان را از بنیاد برانداخته‌اند و بسیار از كفره فجره به تیغ قهر گذرانیده و سرها به عرابه‌ها به ماوراء النهر رسانیدند. «521»
و چون موكب نصرت آیت چند روزی در هرات توقف نمود میل یورت ییلاق و سردسیرهای ولایت بادغیس فرمود و به موجب فرموده بارك اللّه فی سبتها شنبه چهارم شهر رمضان از تخت هرات به جانب رباط سنجاب و ییلاق مرل «522» روان شدند و در آن منزل دلگشا و فضای جان‌فزا تا عید رمضان گذرانید و اسباب جشن عید و آداب آن روز سعید در آن منازل به تقدیم رسانید و چون آفتاب و ماه در آن نزهتگاه درجات و منازل مشرف می‌ساخت و هرجا خاطر همایون میل می‌نمود رایت اقامت می‌افراخت و در اواخر ماه شوال، امیر سید اصیل ارغونی كه از امرای نامدار به مزید اعتبار اشتهار داشت جهان فانی را به هزار حسرت بازگذاشت و برادر او امیر سید مزید در ییلاق بادغیس رسم و یوسون عزا به‌جای آورد و حضرت سلطنت به مجلس عزا فرمود و بازماندگان او را تعزیت رسانید و شفقت و مرحمت نمود «523» و اردوی عالم پناه در ییلاق به خرمی و نشاط گذرانید و ایام عید اضحی عنان كمیت
______________________________
(520). نسخه: اواسط شعبان.
(521). نسخه: به ماوراء النهر و خراسان رسانیدند و بسی سر بر هر دروازه آویختند و بندیان بسیار در هر كوچه بازار مدتی زار و خوار می‌گردیدند.
(522). اسفزاری: به جانب بادغیس و تخت ملك میل فرمود.
(523). نسخه: نعش او را به بلخ نقل كرده در گنبدی كه امیر سید مزید جهت مرقد پدر خود میر سید پیر محمد ساخته بود مدفون شد.
ص: 939
جهان پیما به صوب مطلع خورشید كامكاری و مستقر سریر جهانداری معطوف گردانید و اوایل ذی الحجه موكب همایون در مستقر دولت نزول فرمود و در آن ایام هر صورت خوب و نقش مرغوب كه در آیینه خیال مصور بود به خوبترین وجهی روی نمود.
و درین سال،* جناب فضایل مآب، حاوی المعقول و المشروع، جامع الأصول و الفروع، مولانا شریف الدین عبد القهار غفر اللّه له كه در انواع علوم و اصناف فنون بحری زاخر و حبری ماهر بود و حفظ كلام ملك علام و شرف طواف بیت اللّه الحرام و سعادت زیارت النبی علیه الصلوة و السلام و لطافت آواز و فن ادوار و حسن خط و مهارت در علم سیاقت و فن انشا و صنعت كیمیا در مناقب ثواقب می‌افزود و بدایع رسایل كه شواهد و دلایل اندر بر علم كامل و فضل شامل و دیوان اشعار چون در آبدار فضلای روزگار را به یادگار گذاشت و نیر عالم‌افروز سخن را چون نظم ثریا تا اوج جوزا برافراشت.
بیت
ز ان خانه تیر سخنش تركش جوزاست‌كان عقد در ناب به از نظم ثریاست القصه برادر اكبر و استاد دانشور، بیستم ماه رجب المرجب، چنانچه حساب حروف «افسوس از شریف دین» به زبان راز از سال واقعه جانگداز خبر داد، جناب استاد از سرای غرور به مأوای سرور خرامید و مجلس رضوان را به وجود شریف مشرف گردانید* [و چون در سفر حجاز ملازم قبله اهل نیاز و مخصوص صاحب راز حضرت ولایت منقبت شیخ الأسلام مغفور مبرور شیخ بهاء الدین عمر قدس سره بود و در سر بیابان كه حضرت ولایت نشان برای هر دو كس یك كجا به بر یك شتر تعیین می‌نمود فرزند سعادتمند یعنی شیخ الأسلام غوث الأنام شیخ نور الدین محمد دام ظله العالی را به مرافقت مخدومی اخوی مقرر فرمود.
ص: 940
بیت
رفت آوازه كه امسال به حج رفت كمال‌خوش مبارك سفری چون تو بود همسفری و در رفتن و آمدن صحبت شریف سرمایه سعادت جاودانی و پیرایه دولت دو جهانی بود و زیادت از شصت سال والد غفران مآل و برادران این فقیر بی‌مقدار نسبت به آن حضرت ولایت منزلت ارادت و اعتقاد تمام ثابت دارند، درین فرقت كه مخدوم مرحوم به عالم بقا رفت، حضرت شیخ الأسلام شیخ نور الدین محمد مدظله در مزار مورد الأنوار والد بزرگوار مدفن مقرر فرمود و نزدیك مرقد مقبره تعیین نمود.] «524»

وقایع سنه سبعین رفتن امرای كبار به ایلغار آمدن احشام از ولایت عراق‌

اشاره

درین سال، عالمیان در سایه رایت همایون فال به غایت فارغ بال و مستقیم احوال بودند و پیوسته به فراغت تمام در اتمام مهمات قیام و اهتمام می‌نمودند. پرتو نور عدل زنگ ظلام ظلم از غدار آیینه روزگار نابود ساخته و بنیاد ستم و بیداد از بسیط جهان برانداخته. از سرحد ولایت چین و صحرای قلماق تا اقصی ممالك مازندران و حدود عراق و از پیشان مغولستان تا پایان هندوستان فرمان حضرت خلافت پناهی را تابع حكم الهی می‌داشتند و ظلم انقیاد و تسلیم از خط حكم او بر نمی‌داشتند. از فروغ آفتاب عاطفت او شب مظلم روی از جهان دركشید و از فیض سحاب عدالت او عرصه عالم تازه و خرّم گردید.
______________________________
(524). اضافت نسخه.
ص: 941
بیت
در مزاج دهر عدل او چنان تأثیر كردكاز پی فكر رمه گرگ است همراز شبان «525»* درین ولا، رای اعلی اقتضای آن فرمود كه جمعی امرا مثل امیر شجاع الدین شیر حاجی و امیر نظام الدین احمد یار و چند امیر تومان و دلاوران نامدار به طرف مملكت ماوراء النهر و از آن حدود بر خبر باشند. چه آوازه میرزا سلطان حسین از آن جانب می‌رسید و امرا به موجب فرمان روان شدند.
و در ین اثنا، از اطراف ممالك عراق پانزده هزار خانه كوچ احشام و صحرانشینان به ولایت خراسان آمدند كه از ظلم و جور تراكمه به جان آمده بودند و درین وقت فرصت یافتند. چه میرزا جهانشاه به محاربه ولد امیر زاده پیر بوداق و محاصره بغداد اشتغال داشت و اندیشه امری دیگر پیرامون خاطر همایون نمی‌گذاشت و چون رای آفتاب اشراق سلطان آفاق از آمدن احشام عراق خبر یافت، انوار آفتاب عنایت آن حضرت بر صفایح احوال پریشان ایشان تافت و سرخیلان احشام را رعایت تمام فرمود و همه را به عواطف پادشاهانه خاطرجویی نمود و ایشان را در اطراف ممالك خراسان یورت و مقام داد و ابواب مرحمت و عنایت بر روی امید همگنان گشاد و مجموع در آن مملكت وسیع مقام و آرام گرفتند.
بیت
آرام یافت در حرم امن وحش و طیرآسوده گشت در كنف عدل انس و جان* و درین ایام كه سلطان آسمان احتشام در دار السلطنه هرات اقامت فرموده بود و رعیت در ریاض رفاهیت به فراغت معیشت می‌نمود و گلشن سلطنت به انوار
______________________________
(525). اسفزاری یورت و علف‌خوار و مراتع و مواشی و مرابع قرار و تعیین نموده.
ص: 942
معدلت و آثار مرحمت نضارت و طراوت تمام داشت و رایت دین و دولت و لوای ملك و ملت سر به فلك می‌افراشت و حلاوت فراغت به مذاق خاص و عام می‌رسید و توسن بدلگام ایام در ركاب سپهر فرسای رام گردیده آرمید، به مسامع جلال پیوست كه جمعی مردم هزاره كه در ولایت گرمسیر و قندهار می‌باشند متعرض آینده و رونده می‌شوند و مسلمانان را از ایشان زحمت می‌رسد و شرح این سخن آن است كه قوم هزاره كه به هزاره آقا مشهورند ایل والوس بسیارند و گله و رمه بی‌شمار دارند و سالهاست كه در آن نواحی به فراغت و جمعیت روزگار می‌گذارند و در زمان حضرت خاقان سعید گاهی داروغه و محصل به آن حدود می‌رفت و اموال مقرری از یشان مستخلص گردانیده به دیوان اعلی می‌رسانید و چون آن پادشاه سعید از دار فنا به دار بقا خرامید و مزاج روزگار به هم برآمد و از هر طرف فتنه انگیزی سربرآورد، پادشاهان مملكت خراسان را چندان مهم كلی روی نمود كه كسی را پروای قضایای مردم هزاره نبود. ایل والوس هزاره چندین سال از روی فراغت و استقلال به جمع اموال و ضبط احوال خود پرداختند و با آن‌كه ایشان را هرگز سرداری و سری نمی‌بود درین فرصت ملك و وزیر و امیر مقرر ساختند و كریاس و درگاه و اساس و بارگاه پدید آمد و اگرچه مال و منال ایشان از حدّ وعد تجاوز نمود، همچنان قطع طریق و قتل مسلمانان شعار و دثار آن زمره اشرار بود. درین سال كه عنایت ملك خلاق از اقصای صحاری قلماق تا حدود ممالك عراق سلطان آفاق را مسلم فرمود و تمام آن ممالك شرقا غربا و برا بحرا در قبضه اقتدار بندگان جانسپار قرار یافته بود حكایت عصیان آن جماعت كه پای از سرحد بندگی بیرون نهاده‌اند و دست جور و بیداد به غارت و تاراج گشاده بر خاطر كوه وقار بسیار گران و دشوار آمد و عزیمت پادشاهانه و همت خسروانه بر تدارك آن مهم قرار یافت و فرمان همایون نافذ شد كه لشكرهای جهان در ظل رایت فتح آیت كه مطلع آفتاب نصرت و ظفر است جمع آمدند و موكب همایون به طرف ولایت فوشنج نهضت نمود و از آن‌جا به جانب پل مالان* و قروق هزار جریب میل فرمود و آوازه عزیمت حضرت
ص: 943
خلافت پناهی سیل اضطراب و اضطرار در خان ومان آن سرگشتگان برگشته روزگار انداخت و صولت لشكر منصور اساس جمعیت آن جماعت یكبارگی مستأصل ساخت و آن بی‌باكان جان و مال خود را در معرض خطر دیدند و در تدبیر آن واقعه صعب متحیر گردیدند و به هیچ‌وجه صورت بهبود در آیینه اندیشه ایشان روی ننمود و سرانجام آن حال نابسامان نتوانستند. عاقبت بیچاره گشته چاره جز آن ندانستند كه التجا به مشایخ عظام نمایند و به یمن همت ایشان عقده آن مشكل گشایند. چه در ضمائر و سرائر كبار و صغار قرار یافته بود كه از جمیع طوایف عالم و قاطبه اكابر بنی آدم سخن شاهبازان طریقت و حدیث صاحب رازان حقیقت پیش آن حضرت اثری تمام دارد. بنابرآن ارباب و كلانتران الوس هزاره عرضه داشتها نوشته به دار السلطنه هرات فرستادند و روی اطاعت بر زمین ضراعت نهادند و از جناب ولایت مآب شیخ الأسلام، قدوة اولیاء اللّه الكرام شیخ نور الدین محمد التماس شفاعت نمودند و همچنین به مشایخ دیگر متوسل بودند و جناب ولایت مآب به اردوی اعلی فرمود و شفاعت خون مردم هزاره نمود و حضرت خلافت پناهی ملتمس مبذول داشته فسخ عزیمت فرمود و عنان دولت به صوب معاودت انعطاف داد و مشایخ دیگر همین معنی التماس نمودند و سخن همه محل قبول یافت و الفضل للمتقدم و جناب فضایل مآب مولانای اعظم، حاوی معالم العلوم بعوالی الهمم، مولانا شمس الدین علی الفارسی به رسالت آن طرف معین آمد تا آن جماعت را نصیحت كرده در مقام اطاعت آورد و امیر نظام الدین احمد حاجی مقرر شد كه اموال چند ساله كه تا غایت به كسی نداده‌اند به وصول رساند و رایت همایون فال بال اقبال باز كرده سایه چتر خورشیدفر بر مستقر سلطنت انداخت و سرور حضور آن حضرت اطراف مملكت معمور ساخت و چون لشكر بسیار و سپاه بی‌حد و شمار و اصناف خدم و حشم بل اساطین سلاطین عالم بر درگاه جهان پناه جمع آمده بودند و همه به شرایط خدمتكاری قیام می‌نمودند، رای صواب نمای اقتضای آن فرمود كه لشكریان خندق بلده هرات را پاك ساخته مغاك كنند و حكم همایون صدور یافت كه امرای تومان و
ص: 944
وزرای دیوان و سایر مقربان و ایچكیان ایستادگی نمودند و به اهتمام تمام لشكریان را كار فرمایند و بندگان دولتخواه به موجب فرموده پادشاه در كار آمدند و چند روز از صبح تا شام به آن كار قیام نمودند و با وجود برودت هوا و شدت سرما خندق را به نوعی پاك و مغاك ساختند كه زیادت از آن در گمان نبود.
و در این اثنا، مزاج همایون را ضعف قوی عارض شده طبیعت از جاده اعتدال عدول نمود و صداع كه سر همه دردهاست دماغ قوی نهاد را پایمال ضعف و فتور گردانید و قوای طبیعی كه به اعتدال ربیعی آراسته بود روی به تغییر و تبدیل آورد و شجره وجود چون درخت بید نام و نشان ثمره صحت گم كرد و خیمه تن كه به چهار میخ عناصر بر پای است بر شكل خیمه حباب از آسیب تندباد مرض درهم افتاد و استخوان كه قوام تن و عمود استوار بدن است به بلای إِنِّی وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّی «526» مبتلا شد و حرارت غریزی كه گرمی مجلس بقا و نور شمع وجود انسان بدان منوط و مربوط است چون انگشت در آب افسرده گشت و حرارت غریبه «527» در اطراف قلب و قالب موجب علت خفقان گشته چون لمعان آفتاب اشتعال یافت و حواس ظاهر و باطن كه كاركنان مصر جامع بدن‌اند دست از تدبیر مهمات آن ملك بازداشتند و سرانجام تمام امور آن ملك معمور به حسن رای حمی و تبیان هذیان كه مقتضی آن است بازگذاشتند و ذات همایون از زیور صحت و زینت عافیت عاطل گشت و صبح نورافزای روح و راحت به شام ظلمت‌نمای مرض و علت بدل شد.
مصرع
زاید همه این را شد و ناقص همه آن را «528» و اطبای مسیح دم مبارك قدم مثل مولانای اعظم، مقرب الحضرة السلطانیه
______________________________
(526). سورة مریم 4.
(527). گرمی غیر طبیعی است كه خلقی واصلی نباشد چنانچه گرمی كه از ملاقات آفتاب به مزاج درآید (ر ك به فرهنگ آنندراج).
(528). انوری گفته است: مقدار شب از روز فزون بود و بدل شد. ناقص این ... زائد ... (قصاید ص 2).
ص: 945
مولانا قطب الدین محمد النفیسی «529» و مولانا اصیل الدین حسین التونی كه شفاخانه لطایف معالجت و خزانه غرائب مداوات بودند و در معرفت دقایق نبض موسی‌آسا ید بیضا می‌نمودند و در ازالت اسقام از اعراض و اجسام آثار انفاس عیسوی به اظهار می‌رسانیدند و به حسن تدبیر صائب و فروغ اندیشه ثاقب علت مزمن دوار را از چرخ دوار زایل می‌گردانیدند و در معرفت تشریح ابدان و كیفیت تركیب انسان گوی سبقت و رجحان از حكمای جالینوس منزلت و اطبای بقراط منقبت ربوده و بر زبان شكربار ایشان اگر حدیث سموم قاتل و زهر هلاهل گذشته مزاج تریاك و نوشدارو گرفته و خاصیت فاروق اكبر* نموده و به كثرت ممارست كلیات قانون این علم لطیف و جزئیات این فن شریف را نبض آسا در بنان تصرف آورده بودند و در اثبات فضیلت این صفت دقیق و منافع و فوائد این حكمت بدیع دلائل واضح و براهین لایح می‌نمودند و به ترتیب و تركیب اشربه و ادویه و تنقیح و تدبیر تنقیه و تصفیه كمر كوشش و توان برمیان جان بستند و مدتی مدید در منهاج علاج و طریق تعدیل مزاج بر مسند سعی و اجتهاد نشستند و به شربتهای موافق اشارت نمودند و به غذاهای ملایم ترغیب فرمودند تا به یمن همت رعیت و حسن دعای مخلصان و صدق عقیده ایشان صبح صحت از مطلع امید و مشرق مراد طلوع آغاز نهاد و مزاج همایون خورشید مثال از حضیض اعتلال روی به اوج صحت و اعتدال آورد و عنایت بی‌نهایت از شفاخانه وَ إِذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشْفِینِ «530» شفای كلی كرامت فرموده و شاهزادگان و امرا و اركان دولت صلات و صدقات به فقرا و مستحقان رسانیدند و بندگان بسیار در سلك احرار منتظم گردانیدند و حضرت سلطنت به شكرانه صحت
______________________________
(529). ظاهرا منسوب است به برهان الدین نفیس بن عوض الكرمانی طبیب الغ بیك و مصنف شرح اسباب و العلامات و شرح موجز و غیر هما و شاید كه «مولانا قطب الدین النسفی مترجم در حبیب السیر (ج 3 جزو 3 ص 199) طبیب زمان ابو سعید و شامل زمره خواص آن پادشاه همین است «والنسفی» سهو كاتب است به‌جای النفیسی.
(530). سورة الشعرا 80.
ص: 946
و سلامت نسبت با حكما و اطبا انعام و اكرام فرمود و همه را به تشریفات خاص خاطرجویی نمود و همت آفتاب رفعت ثریا منزلت خواست كه دریای سخا و معدن مكرمت او فیض عام به عامه خلایق رساند و قاطبه رعایا را به حسن رعایت محظوظ گرداند. حكم همایون فرمود كه در تمام مملكت خراسان مال سردرخت «531» كه مبلغی كرامند بود نستانند و دیوانیان و عمال قلم و قدم از رقم آن كشیده و كوتاه داشته تعرّض نرسانند و عام و خاص چندان نهال اعمال در جویبار سعادت و اقبال سرسبز و خرم گردانیدند كه به آبیاری عدالت در بستان نشو و نما به مقام أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ «532» رسانیدند. امید به كرم اللّه تعالی آن است كه ثمره این شجره نامی هرچند زودتر به روزگار گرامی وصول یابد. ان شاء اللّه تعالی
و درین ولا، جناب فضایل مآب مولانا شمس الدین علی الفارسی كه به رسم رسالت به جانب هزاره رفته بود و مراجعت نمود و آن بی‌عاقبتان مبلغی كه تقبل كرده بودند از ادای آن ابا نمودند و خدمت مولوی را خدمتی مناسب نكردند.
مصرع
گه طالع است مانع گه روزگار حائل «533»

ذكر ولایت شاهزاده بایسنغر و ختان شاهزادگان و جشن بزرگ‌

حق سبحانه و تعالی حضرت خلافت پناهی را كوكب مسعود از مطلع سلطنت عنایت فرمود و ماهی از برج شاهی كرامت نمود و اوایل شوال به اسعد ساعات و ایمن احوال پادشاه‌زاده همایون فال جهان را به نور حضور مشرف فرمود.
______________________________
(531). اسفزاری: سردرختی. سردرختی آنچه از سر درختان حاصل شود مثل میوه (فرهنگ آنندراج).
(532). سورة ابرهیم 24.
(533). مصراع ثانی بیت ذیل است كه از سلمان ساوجی است (كلیات ص 98):
غایب شدن به صورت از ما مدان كه ما راگه طالع ...
ص: 947
بیت
طالع عالم همایون شد به میمون اختری‌گردنان فلك را دوشینه پیدا شد سری و نام خجسته فرجام میرزا بایسنغر معین شد.
بیت
غنچه بخت از بهار خسروی بشكفته بودنوبهاری دیگر از بستان شاهی در رسید و سرور حضور مشرف آن فرزند سعادتمند به نوعی در خاطر و ضمایر اكابر و اصاغر سرایت كرد كه همه را میل عیش و عشرت ورود و سرود شد و حكم همایون نفاذ یافت كه رعایا چهارطاق بندند و غایت دقت و كمال صنعت به ظهور آورند و مجلس طرب و عیش و بزم سرور از خلد برین دلكش‌تر و از هرچه خوش خوشتر ترتیب دادند و ابواب مسرت و عشرت بر روی امید جهانیان گشادند و مغنیان خوش‌الحان به آواز رود و سرود و نوای روح‌افزا زهره را در چرخ آوردند و چرخ درغایت حیرت در نظاره آن مجلس زمین‌آسا برجا ماند و چنگی دلنواز به ادای ترانه‌های تر پرده راست «534» در دماغ خشك سودازدگان پیدا می‌ساخت و به نواهای روح‌افزا پیران صد ساله را كه چون چنگ شكسته بودند و لباس جوانی ایشان تارتار شده رونق ایام صبا می‌بخشید و باقی سازندگان و سایر نوازندگان عود و نی و كمانچه و قانون و رباب و دف را به راه عیش‌ساز داده نواهای دلفریب به اوج سپهر برین می‌رسانیدند و گوشه‌نشینان صومعه افلاك را در چرخ و نشاط می‌آوردند و ساقیان ماه‌رخسار كه مجلس انس از تاب عارض ایشان گلستان بود و خورشید جهان‌افروز از خجلت طلعت ایشان غرق عرق و زرد روی گشته میل زوال و آهنگ غروب می‌نمود. هركه را نظر بر ابرو كمان مثالشان می‌افتاد ماه نو را در گوشه طاق
______________________________
(534). راست نام مقامی از دوازده مقام موسیقی است ... بعضی گفته‌اند كه به هندی سری راگ گویند (فرهنگ آنندراج).
ص: 948
نسیان می‌نهاد و هركه در قامت تیر اعتدالشان می‌نگریست بر راستی بالای سروسهی و سركشی قامت صنوبر چشم نمی‌انداخت و باده خوشگوار گلرنگ گلزار طرب و نشاط را آب می‌داد و گره غم و اندوه از دلهای تنگ می‌گشاد. تلخی كه ارباب طبع لطیف و اصحاب عقل شریف شیرینتر از جان می‌دارند و از غایت عزت بهای یك جرعه آن را ملك جهان ارزان می‌شمارند از عكس حباب آن اوج هوا سپهری پر كواكب ثواقب بود و جرم زمین معدن یاقوت احمر می‌نمود. جرمش از غایت صفا با هوای صافی دعوی برابری می‌كرد و رنگش از كمال لطافت و لمعان با فروغ لعل بدخشان لاف یكرنگی می‌زد. ساغر مالامال به‌سان پیاله لاله خالی می‌نمود و جام بلورین از عكس باده گلگون لباس ارغوانی پوشیده بود و هرچند مردم دیده به قوت بصیرت هر طرف نظر می‌انداخت از غایت صفا باده را از جام و جام را از مدام باز نمی‌شناخت.
بیت
از صفای می و لطافت جام‌درهم آمیخت رنگ جام و مدام
همه جام است و نیست گوئی می‌یا مدام است و نیست گوئی جام* و در آن جشن همایون انواع طعامهای گوناگون افزون از چند و چون و خوانهای خطایی و شیره‌های این جایی و دیگر ترتیبهای مجلس آرایی كه عقل در مشاهده آن حیران مانده بود و دیده در نظاره آن سرگردان مهیّا ساخته بودند و از اوایل شوال تا اواخر ذی الحجه چهار طاقها و تعبیه‌ها در باغ زاغان آراستند «535» و اطراف آن را به دیبای روم و زربفت چین آیین بستند. قبه‌های خوب منظر كه شرفات آن در بلندی از اوج فلك اخضر و ذروه برج دو پیكر گذشته بود و از ایوان سیم اندود و
______________________________
(535). در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 186 گفته است كه «رعایا و مزارعان» در باغ زاغان آغاز برافراختن چهار طاق كرده آن روضه را به قبه‌های رفیع و ایوانهای منیع كه به دیبا و زربفت مزین بود آرایش دادند.
ص: 949
بارگاه زرنگار تجاوز می‌نمود ترتیب یافت. لمعان بروق تیغها و اشعه اسلحه دیگر كه از اطراف آن آویخته بودند گاهی دیده‌ها را فروغ و ضیا می‌بخشید و گاهی چشمها را چون چشمه آفتاب پرآب و خیره می‌گردانید.
و ارباب صنایع انواع بدایع به قوت طبیعت و لطافت فطنت استخراج و استنباط نمودند و در غایت حذاقت و كمال مهارت در محل مناسب بازداشته بودند.
چه هنرمندان اطراف عالم به تخصیص ممالك محروسه بر درگاه معظم حاضر بودند و همه به قوت ذهن خود غرایب و عجایب نمودند. از آن جمله خواجه علی ارده گر «536» اصفهانی در شیشه گلابدانی سی و دو جماعت محترفه را كه در كارخانه عالم در حسابند نموده بود. چنانچه هر پیشه‌ور به صنعت مخصوص خود اشتغال می‌نمود.
سی و دو دكان و كارخانه گشوده و هركس به حرفه خاص خویش قیام نموده بعضی كه در صنعت به حركت احتیاج داشتند مثل خیاط و نداف و نجار و حداد به صورتی جنبش و حركت آن را نگاه داشته بود كه صورتی در آیینه خیال از آن خوبتر نمی‌نمود و جمعی دكانهای آراسته گشاده و پشت فراغت بر تكیه گاه عزّت باز نهاده و خدام به پای خدمت ایستاده چنان مستحسن تصویر كرده و متكلف پرداخته كه عقول عالمیان را در بیابان اندیشه آن سرگردان ساخته بود. حضرت خلافت پناهی چون آن شیشه اعجوبه را تماشا فرموده در نظاره آن نادره تعجب فراوان نمود «537» و از غایت التفات و اهتمام به حرمسرا درآورده بیرون نیاورد و به حقیقت صورت مصنوعات عالم و سرمایه و سودای محترفه و بنی آدم كه در هنگامه حقه‌باز فلك و كارخانه شیشه ساز سپهر واله و حیران مانده‌اند و به سررشته تقدیر باز بسته زنجیر تدبیر گشته مطابق واقعه نمود و شایسته هزار تحسین و بسیار استحسان بود.
و در این اثنا، شاهزادگان جوان بخت، شایسته تاج و تخت، جلال الدین
______________________________
(536). آرده به معنی آسیاست و ارده كفگیری است كه بدان شكر صاف كنند و آرد مایع (روان) مثل كنجد و مغز بادام.
(537). بعدش در حبیب السیر: درباره آن نادره دوران اصناف تحسین و احسان به‌جای آورد.
ص: 950
میرزا سلطان محمود «538» كه به موجب فرمان همایون از مازندران عزیمت خراسان نمود تا با سایر شاهزادگان كه هریك در درج سلطنت و دری برج مملكت‌اند سنّت ختان به‌جای آورند. شاهزاده اواخر ماه ذی قعده به دار السلطنه هرات رسید.
بیت
سرو باغ سلطنت نخل ریاض مملكت‌كاز قدوم او بهار نو به هر كشور رسید و روز جمعه پنجم شهر ذی الحجه طوی بزرگ دادند و سنت ختان به آداب شرع نبوی و آیین دین مصطفوی به‌جای آوردند و درین روز به حسب حسن اتفاق سرآمد اكابر آفاق، برهان الشریعة والدین، شیخ الاسلام خواجه مولانا مدظله العالی از دار الملك سمرقند تشریف آورد و به غایت ملایم مزاج حضرت سلطنت آمد و آن حضرت دست دریانوال به بذل اموال برگشاد و مراد عالمیان را به نقد در آستین امید ایشان نهاد و جناب شیخ الأسلام و سایر اكابر ایام را به تشریفات پادشاهانه و انعامات خسروانه اختصاص داد و داستان این سال به افسانه طوی به پایان آمد.
مصرع
به پایان آمد این دفتر حكایت همچنان باقی است