گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
ذكر آمدن جناب مظفر الدین امیر حسن بیك به لشكرگاه پادشاه سعید





میرزا سلطان ابو سعید چون عنان عزیمت به صوب هزیمت معطوف ساخت غوغای فزع اكبر و غلغله روز محشر در لشكر انداخت و صورت یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ «603» به عین الیقین روی نمود و نمودار لِیَوْمٍ تَشْخَصُ فِیهِ الْأَبْصارُ «604» بر عالمیان عیان بود. لشكری بدان عظیمی چنان ویران شد كه صد هزار آدمی سرگشته و حیران گشت.
بیت
فروماندگان را در آن رستخیزنه روی رهایی نه رای گریز و در آن حال سپاه تركمان سنان جان‌ستان در دست و خدنگ خون افشان در شست به لشكرگاه درآمدند.
بیت
هر یكی را نیزه‌ای چون شعله آتش به دست‌هر یكی بر باره‌ای چون سد اسكندر سوار و آتش غارت و تاراج در خلائق افتاد و صرصر استغنا خزاین و دفاین را به باد بی‌نیازی برداد و هنوز خیمه و خرگاه و سراپرده و بارگاه و حرمسرای محفوظ و
______________________________
(603). سورة عبس 34.
(604). سورة ابرهیم 42.
ص: 992
مضبوط بود كه جناب نصرت انتساب امیر حسن بیك به اردوی اعلی تشریف حضور ارزانی فرمود و بر درگاه و كریاس كیوان مماس سواره بایستاد و به ضبط حرمها و خزائن و نفایس فرمان داد و خواجه سرایان و مستحفظان حرمها را فرمود كه به دستور معهود به ضبط امور كه به عهده ایشان بود قیام نمودند و چند داروغه تعیین كرد كه از احوال ایشان خبردار بودند و در صدمه اولی و طامه كبری این‌چنین مرحمتی با خاندان سلطنت ظاهر ساخت و بعد از آن به ضبط لشكر و سیاست مردم دیگر پرداخت و چون لشكر تركمان از شیشه ضبط بیرون رفته بودند و چون شیر گرسنه آن صیدها را كه به پای خود به دام افتاده بودند از یكدیگر می‌ربودند و غارت و تاراج از حد گذشت و بسیار از احرار به قید اسار گرفتار گشت، امیر حسن بیك از آن‌جا كه فطرت سلیم او بود به نفس مبارك به منع آن واقعه قیام نمود و چند كس را تیرزده بر خاك هلاك انداخت و آب تسكینی بر آتش آن فتنه زده به حسن سیاست ساكن ساخت و حكم فرمود كه سپاهی تركمان و یساقی جغتایی از میان لشكر بیرون رود و مجموع به موجب فرموده عمل نمودند و عجزه لشكر و باقی مردم دیگر روی امید به اردوی حسن بیك آوردند و عاطفت پادشاهانه همه را در ظل ظلیل عنایت مأوی داد و ابواب رعایت و مرحمت بر روی امید درماندگان بازگشاد و فرمان جهان مطاع شرف نفاذ یافت كه امرای خراسان و لشكر جغتایی در سایه چتر آفتاب پیكر پادشاه‌زاده عالمیان میرزا ابو المظفر یادگار محمد جمع آیند و به صدق نیت و صفای عقیدت التجا به آن جناب نمایند و امرای خراسان و هركس را كه در آن لشكر اسمی و رسمی بود هر یك را جداجدا رعایت و عنایت فرمود.
بیت
خدای خواست كه بر عالمی ببخشایدضمیر شاه جهان را رحیم گردانید
ص: 993

ذكر اولاد امجاد و عظمای امرا و تفرقه لشكریان به طرف شروان و گیلان و سایر بلدان‌

میرزا سلطان ابو سعید را چون صورت واقعه هائله روی نمود، مجموع سپاه كه در پناه رایت دولت او بودند هر طرف متفرق و پریشان شدند و شاهزادگان و امرا و باقی لشكر هریك به جانب كشوری رفتند و بسیاری در قید اسار گرفتار شدند.
شاهزادگان: میرزا سلطان محمد و سلطان محمود و میرزا شاهرخ از لشكرگاه بیرون رفتند و میرزا سلطان محمد به مخالفان رسیده و تیغ انتقام كشیده بعد از جنگ و كوشش بسیار زخمدار شده گرفتار گشت و همچنین میرزا شاهرخ را گرفته به درگاه امیر حسن بیك آوردند و به موجب فرموده هر دو را در قلعه‌ای حبس نمودند و میرزا سلطان محمود به اتفاق جمعی امرای ارغونی و باقی سپاهیان عازم صوب خراسان گشت و شرح آن خواهد آمد.
امرای عظام: امیر مزید پیش از واقعه گرفتار شده بود و امرای خراسان به خود عزیمت اردوی امیر حسن بیك نمودند و جمعی امرای سمرقند و مقربان را بندهای گران نهاده چندگاه به زنجیرها مقید بودند مثل امیر محمود موسی كه و امیر احمدیار و میرك عبد الكریم صدر و میرك عبد الرحیم و میرك عبد الوهاب و مولانا قطب الدین طبیب، مدتی مدید طوق و زنجیر این جماعت در انواع مذلت و اهانت به دورودراز كشید و عاقبت اكثر خلاص یافته میر عبد الكریم صدر شهد شهادت «605» چشید و او به غایت خویشتن‌دار و كم‌آزار بود و پیوسته ملازمت فقرا و اهل اللّه می‌نمود و امیر حسن بیك امرای خراسان و مقربان و مخصوصان میرزا سلطان ابو سعید را طلب داشته و چشم عنایت و نظر مرحمت بر حال ایشان گماشته همه را به صنوف عنایت و فنون رعایت خاطرجویی نمود و هركه را میل وطن مألوف بود رخصت عزیمت فرمود
______________________________
(605). حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 191: میرك عبد الرحیم ... «بواسطه بعضی از سخنان فتنه‌انگیز كه گفته بود كشته گشته».
ص: 994
و امرای خراسان و فوجی مقربان را در ظل رایت ظفر آیت پادشاه‌زاده جهانیان، قطب السلطنة و الدنیا والدین میرزا ابو المظفر یادگار محمد مأوی داد و به عزم تسخیر ممالك به جانب خراسان فرستاد و باقی لشكریان و سایر سپاهیان و دیگر عاجزان و درماندگان از طرف ولایت شروان و مملكت گیلان به صوب خراسان روان شدند.
و شروان شاه كه قدمت خاندان ایشان محتاج شرح و بیان نیست و شاید كه در دفتر اول و دوم وصف تقدم و تعظم آن خاندان شرف عرض یافته باشد، هركه از نامداران لشكر و سایر مردم دیگر به درگاه شروان شاه توجه و التجا نمود همه را به انواع اكرام و اصناف انعام رعایت و عنایت فرمود و معتبران لشكر و اكابر هر كشور و جمعی سرگشتگان و فوجی بیچارگان روی امید به جانب گیلان نهادند و عنان ارادت به قبضه مرحمت والی آن ولایت دادند و هركه به دولت ملازمت پادشاه آن مملكت استسعاد یافت فروغ آفتاب عنایت آن حضرت بر چهره احوال او تافت و عاجزان در ساحت امن و سایه امان از صنوف محن و صفوف زمن نجات یافتند و كافه درماندگان از فیض دست سحاب آثار و لطف و انعام بی‌شمار او به‌سان گل احمر با چهره لعل پیكر شدند و از جود آن كف گوهر بخش و دل دریاوش چون بحر و كان به گوهر و زر توانگر گشتند.
شعر
هو البحر من ای النواحی اتیته‌فلجته المعروف و الجود ساحله و شكستگان رنج غربت و خستگان خدنگ وقت كه در روز چون غنچه با دلی تنگ خون گشته لبها از گفت و گوی فروبسته بودند و شبها به‌سان گلهای نوشكفته چشمها گشوده با نظارگیان گلشن سبز فلك قصه غصه خویش باز می‌نمودند و از غایت درماندگی نقد جان رایگان می‌دادند و چون خاشاك راه در پای این و آن می‌افتادند. ناگاه چون به آن ولایت رسیدند از محنت روزگار و زحمت سپهر جفاكار فارغ گردیدند و از هبوب ریاح مشكبوی آن مملكت نهال امید حیات كه صفت
ص: 995
خشكی پذیرفته بود سرسبزی آغاز نهاد و جان رمیده كه بار سفر برمی‌بست اقامت مسكن مألوف بدن تن درداد و هركه از تأثیر سپهر سنگدل و مخالفت زمانه خونخوار با دلی چون آبگینه شكسته و جانی از تن سیر آمده دست امید در دامن عاطفت و شفقت اكابر آن ولایت زد به‌سان دل دربرش گرفتند و مانند جان با هزار نازش پرورش دادند و هركه از تنگ‌چشمی دهر سفید دست سیاه كاسه با كفی تهی چون چنار پای ارادت در سرای دولت صنادید آن مملكت نهاد به‌سان گل دامن او را پر زر سرخ كامل عیار ساختند. القصه بیشتر آن لشكر ویران و بی‌سر وسامان به ولایت گیلان درآمدند و از حسن عنایت و لطف عاطفت پادشاهان و بزرگان آن مملكت خوش‌وقت و شادمان بیرون رفتند و اخبار گرامی و آثار نیكنامی به اطراف هفت كشور و ممالك بحر و بر رسانیدند و آوازه مكارم اخلاق ایشان را در خواطر و ضمائر مثبت و مقرر گردانید و چون دار الأمان ولایت گیلان از معظم ممالك اسلام است و درین كتاب برسبیل ایجاز و انتخاب در بعضی مواضع قلم فرخنده رقم به ذكر آن كامیاب شده درین ولا شمه‌ای از احوال آن مملكت نسبت با معموره عالم در قلم می‌آید بر طریق استطراد و اللّه الهادی الی سبیل الرشاد.
احوال سلاطین گیلان تا زمان سلطان محمد خدابنده در اكثر تواریخ مذكور است و بیشتر پادشاهان كه اخبار ایشان در شاهنامه مسطور است آبای سلاطین گیلان بوده‌اند و شرح نسب و بزرگی حسب ایشان خلاصة الحكما و علامة العلما، مولانا قطب الدین شیرازی «606» در كتاب درة التاج لغرة الدباج بیان فرموده و طهارت
______________________________
(606). ر ك برای وی و كتاب درة التاج به تاریخ ادب عربی از براكلمن ج 2 ص 212 و تكمله آن كتاب ج 2 ص 296.
علامه شیرازی این كتاب را به نام امیر دباج بن فیل شاه بن رستم شاه نوشته (از تكمله مذكوره) در صفحات آخر دیوان خودش، شاه قاسم انوار گفته است:
میر زمانه خسرو گیلان دباج شاه‌دلها نگاه‌دار كه دلهاست شاه راه
دانی گناه چیست فراموشی خداحق را نگاه‌دار كه وارستی از گناه
ص: 996
آن عالی خاندان كه پدر بر پدر تا به آدم ملوك و انبیا بوده‌اند تعریف نموده و در سوابق سنوات اكثر اوقات بیشتر ولایات گیلانات در تصرف یك پادشاه بوده و به غیر سلاطین آن‌جا كسی دیگر مدخل نمی‌نموده و درین ایام كه سنه خمس و سبعین و ثمانمائه است، تمام گیلانات در تصرف دو پادشاه است و دو تختگاه دارند* و از غایت موافقت آن دو تخت را یكی می‌شمارند و سفیدرود درمیان آن دو ولایت فاصله است* و از میامن محاسن اتفاق كه میان آن دو پادشاه نیكو اخلاق واقع است آن دو مملكت را با وجود توسط انهار و تعدد بلاد و دیار وحدتی جمعی و توحدی معنوی حاصل آمده و هریك از كمال اتحاد آن‌چنان است كه در مملكت دیگری نافذ فرمان است. شرقی آب رود سفید ولایت عالی جناب سلطنت مآب سیادت انتساب، قطب السلطنة والدین كاركیا سلطان محمد «607» است كه به صحت نسبت به سید عجم و عرب علیه الصلوة و السلام پیوسته است.
بیت
تا به حشرای دل ارثنا گفتی‌همه گفتی چو مصطفی گفتی و تختگاه او شهر لاهیجان است و هفت بلده و قصبه و توابع دارد* و غربی سفیدرود «608»، و مملكت حضرت سلطنت پناه سلطان علاء الدین دباج است كه ابا عن جد شرح نسب او در كتاب درة التاج لغرة الدباج مبین است و سریر سلطنت او بلده فومن است و آن نیز هفت شهر و قصبه و توابع دارد* و گیلان درمیان معموره عالم قریب به وسط اقلیم رابع واقع است. طول آن از جزایر خالدات هشتاد و پنج درجه و ده دقیقه و عرض آن از خط استوا سی و هفت درجه همیشه والی آن ولایت از مردم آن‌جا بوده و بیگانه مدخل ننموده و بیشتر رعیت آن مملكت سپاهی و تجار باشند و جمعی به حلیه فضل و دانش اتصاف دارند و صورت علم و حكمت بر صفحه خاطر
______________________________
(607). ر ك به زامباور ص 193.
(608). یعنی در گیلان بیه پس.
ص: 997
می‌نگارند و از مشاهیر روزگار كه به جود ابردست گهربار در ممالك جهان خاصه ولایت هندوستان چون خورشید در نصف النهار به ملك تجار اشتهار یافته و با وجود ملك الأمرایی و فرمانروایی مملكت گلبرگه انوار اسرار علوم بر ضمیر منیر او تافته خواجه جلال الدین محمود قاوان* از ولایت رشت است و عالی جناب فضایل مآب خواجه غیاث الدین عادلشاه «609» كه سلاله اعاظم وزرا و امرای آن ولایت است و اصل عالی رتبتش از بلاد عرب و مدتی به تحصیل علوم دینیه و تكمیل معارف یقینیه اشتغال دارد از ولایت فومن است و در تاریخ سنه خمس و سبعین در هرات متوطن است و اگر كسی میل تفصیل احوال ولایت گیلانات نماید، در تألیف خواجه عادلشاه مذكور كه در تعریف آن مملكت تحریر نموده مطالعه فرماید. این سطور به التماس دوستی نوشته شد و المأمور معذور.
و لشكر شكسته میرزا سلطان ابو سعید پیش از ولایت گیلان به جنگلستان تالش «610» رسید و چندان‌كه آخر در ولایت گیلان مكارم اخلاق مشاهده نمودند به عكس آن اول در تالشستان «611» در زحمت و محنت بودند و چند روز در تالش به كوفت و مالش و آه و نالش به سر بردند تا عاقبت به انواع مشقت و زحمت جان از آن ورطه به در بردند و به گیلان درآمده عازم خراسان شدند.
و میرزا سلطان محمود با لشكری كه در پناه رایت نصرت آیت او بود به طرف تختگاه پدر عزیمت نمود و از مملكت آذربایجان و عراق بیرون آمده به ولایت خراسان درآمد و از نشابور گذشته در صحرای فراه‌جرد، امیر اعظم مبارز الدین ولی بیك كه از جانب میرزا ابو الغازی سلطان حسین به طرف مشهد رفته بود به مقابله میرزا سلطان محمود درآمد و آتش قتال اشتعال یافت و چون لشكر میرزا
______________________________
(609). ترجمه‌اش در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 329 دارد. در عهد سلطان حسین میرزا وی چند سال صدر بود.
(610). برای تالش ر ك به مسعود كیهان ج 2 ص 278.
(611). در نزهة القلوب ص 60 «ولایت طوالش» دارد.
ص: 998
سلطان محمود به غایت بی‌ضابطه بود عنان عزیمت به صوب هرات تافت و امیر حسام الدین قنبر علی از عظمای امرای میرزا سلطان ابو سعید كه پیش از آن از ولایت حصار شادمان عازم مملكت آذربایجان بود و در اثنای راه به موجب فرمان در خراسان توقف نمود، درین ولا، در دار السلطنه هرات بود. چون میرزا سلطان محمود پنج شنبه دوم رمضان صبحگاه نزول فرمود، «612» امرا كه در هرات بودند به اتفاق اكابر مراسم تعظیم و اجلال و توقیر و اقبال به‌جای آوردند و شرایط پیشكش و نثار به تقدیم رسانیدند و همین روز، صباح امیر سلطان ارغونی با جمعی كه از مصاف امیر ولی بیك «613» بیرون آمده بودند رسیدند و روز جمعه سیم ماه خطبه به نام حضرت صاحبقران امیر بزرگ تیمور گوركان و میرزا سلطان ابو سعید و میرزا سلطان احمد و میرزا سلطان محمود خواندند و از خواص و عوام نفیر عام برخاست و فریاد و زاری از اوج سپهر زنگاری گذشت و درین روز واقعه جانسوز میرزا سلطان ابو سعید در دار السلطنه هرات ظاهر گردید.
بیت
بگردید عالم ز آیین خویش‌كه آمد عجب مشكلی سخت پیش
ز اندوه آن ماتم جان گسل‌روان گشته از دیده‌ها خون دل و لوله حادثه قیامت اثر علامت فزع اكبر به عالمیان نمود و سیلاب اضطراب در جهان انداخت و به یكبار بصایر و ابصار و سرایر و اسرار كبار و صغار، اخیار و اشرار تیره و خیره ساخت.
بیت
گر درین ماتم نبودی روی خاك از گریه‌ترخسرو سیارگان می‌كرد بر سر خاك راه
______________________________
(612). اسفزاری: از عراق رسید.
(613). ر ك برای وی به دولتشاه 524 به بعد و لطائف نامه فخری و حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 214.
ص: 999
اما چون حادثه ضروری است و كار از حیز تدبیر بیرون إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ، «614» و خبر این واقعه هایل و آوازه این مصیبت از اقصای تركستان و صحاری قلماق تا انتهای ولایت آذربایجان و ممالك عراق بل در تمام آفاق اشتهار و انتشار یافت و شعله این واقعه سوزناك از مركز خاك تا محیط افلاك تافت. جهانیان مصرع
با دجله اشك جامه در نیل زدند و خاطرهای حزین را فی الجمله به وجود میرزا سلطان محمود به هر نوع تسكین و تسلی بود. «615» ناگاه صباح شنبه چهارم ماه حصار اختیار الدین را در بستند و دلهای غمگین شكسته را بار دیگر شكستند و كوتوال قلعه یاغی شده مردم جوق‌جوق روی امید به اردوی میرزا سلطان حسین آوردند و غلبه تمام روی راست از شهر بیرون رفتند. میرزا سلطان محمود «616» و جمعی امرا كه با او موافق بودند و به چشم بصیرت مشاهده نمودند كه در هرات جای توقف نمانده و محل بودن نیست، نیمروز كه خسرو سیارگان بر وسط السماء راست ایستاد، میرزا سلطان محمود عنان عزیمت به سمند باد رفتار داد و امیر یار علی مغول و امیر قنبر علی «617» ملازم ركاب شاهزاده از راه دروازه خوش عزیمت نمودند «618» و در وقت بیرون رفتن، یكی از مردم لئام بر بالای بام بی‌ادبانه حركتی كرد «619» و امیر قنبر علی به یك خدنگ جگردوز و نوك پیكان جانسوز روز عمر او به شب رسانید و جهان را از ننگ وجود او باز رهانید و امیر حسن ملكی و امیر بی‌نظیر در شهر ماندند و آن شب به دستور معهود مردم بر سرباره رفته
______________________________
(614). سورة البقرة 156.
(615). اسفزاری: چون سلطان محمود میرزا قایم مقام پدر بود.
(616). ایضا: اگرچه در حداثت سن بود اما رای و تدبیر پیران داشت.
(617). حبیب السیر: و جمعی دیگر از سالكان طریق یكدلی.
(618). ایضا: روی توجه به صوب سمرقند نهاد.
(619). اسفزاری: از بلای بام سنگی به جانب ایشان انداخت.
ص: 1000
پاس داشتند. «620»
بیت
تا به وقتی كه دست صبح گشاداز فلك عقدهای در ثمین و امیر سلطان و جمعی امرا و بهادران عازم جانب اردوی میرزا سلطان حسین شدند و امیر شیخ ابو سعید جان در میان «621» به داروغگی آمده ضبط شهر نمود «622» و منادی فرمود كه هیچ آفریده متعرض و مزاحم دیگری نشود. باد صبا كه گره‌گشایی غنچه عادت قدیم او بود، از بیم او نسیم گل از صحن چمن نمی‌توانست برد و شیر ژیان كه خوردن دل آهوان شیوه طبیعی او بود به جان ایشان سوگند می‌خورد و شهر و بیرون به غایت مضبوط و محفوظ شد.
و هشتم ماه، «623» اكابر و اشراف و محترفه و اصناف به رسم استقبال بیرون رفته در شمال كوه با ولیگاه به شرف تقبیل انامل فیاض سرافراز شدند و میرزا ابو الغازی سلطان حسین بهادر مجموع اكابر و اشراف را دلجویی نموده و نوازش فرموده عنایات پادشاهانه شامل احوال ایشان ساخت و آفتاب عاطفت سایه مرحمت بر احوال رعیت انداخت و موكب همایون به فال سعید و طالع میمون بر تخت حاجی بیك فرود آمد و میر مبارز الدین ولی بیك كه در طرف مشهد مقدس رایت مبارزت برافراشته بود و سپاه شاهزاده میرزا سلطان محمود را از پیش برداشته، نهم ماه مظفر و منصور به اردوی اعلی ملحق شد و روز جمعه عاشر خطبه به نام و القاب
______________________________
(620). اسفزاری: تا امیر سلطان ارغون و جمعی دیگر گزند و تعرّض نرسانند.- حبیب السیر بعضی زواید دارد.
(621). جان در میان كنایه از نهایت مهربان و دوستدار كه تا جان مضایقه ندارد (فرهنگ آنندراج).
(622). حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 215 بعضی زواید بر متن دارد راجع به حركت سلطان حسین از مرو به راه پنجده و در حال سلطان حسین شیخ ابو سعید جان درمیان را به داروغگی هرات ...
(623). حبیب السیر: چهارشنبه هشتم ماه.
ص: 1001
همایون زیب و زیور یافت و خطیب را تشریف خاص پوشانیده زر بسیار به رسم نثار پاشیدند.
بیت
منبری كاز زیور القاب او زینت گرفت‌مشتری گوهر نثار فرق منبر می‌كند

جلوس حضرت معز الدنیا والدین میرزا ابو الغازی سلطان حسین بر سریر سلطنت‌

هر فرخ اختری كه عنایت ملك ملك‌بخش تعالی و تقدس كوكب دولت او را در اوج صعود مسعود سازد و به اقتضای وَ اللَّهُ یُؤْتِی مُلْكَهُ مَنْ یَشاءُ «624» رایت رفعت او را به ذروه ثریا برافرازد و آفتاب سلطنت او را به حكم السلطان ظل اللّه سایه خویش كرامت نماید و شعاع تیغ جهانگشایش را عرصه عالم اقطاع فرماید و قوایم تخت بخت او را به فرق فرقد رساند و سریر سلطنتش را به چهارپایه دوام ثبات دولت و رفعت بلند گرداند حكمة اللّه چندگاه او را به‌سان آفتاب و ماه در اطراف جهان حیران و سرگردان دارد تا به نظر اعتبار و چشم استبصار احوال روزگار و افعال لیل و نهار به سرآرد و هرگاه به نور طلعت عالم‌افروز سریر سلطنت جهان آراید به‌سان مردمك دیده درعین عالم روشنی فزاید و چون ارادت ملك مستعان مملكت خراسان را به سلطان عالی‌شان متعالی مكان، خورشید آسمان پادشاهی، جمشید ایوان شاهنشاهی،
مصرع
سلطان مشرقین و شهنشاه مغربین
معز السلطنة و الدنیا والدین ابو الغازی میرزا سلطان حسین در ازل عنایت
______________________________
(624). آل عمران 26.
ص: 1002
فرمود و فرمان قضا جریان او را در آن مملكت امضا و اجرا نموده بود چند سال در مبادی احوال او را در اطراف و اكناف می‌داشت و گاهی صورت مسرت و زمانی رقم غم بر لوح خاطر او می‌نگاشت تا اسباب جهانگشایی مرتب شد و به آداب فرمانروائی مهذّب گشت و جمعی كه اندیشه سرافرازی و داعیه گردنكشی داشتند پایمال قضا و قدر و دست فرسای خوف و خطر گشتند و مملكت خراسان به نوعی كه معروض و مشروح شد مسخر و مفتوح گشت.
بیت
بی‌دردسر نیزه و آمدشد پیكان‌آن فتح كه مفتاح امان بود برآمد و حضرت سلطان كامكار از فضای جانفزای صحرای مختار روز جمعه عاشر رمضان پیش از نماز به عون عنایت پادشاه كارساز از راه كوچه خیابان عزیمت نمود و در باغ زاغان بر سریر سلطنت خاقان جم فرمان نزول اجلال فرمود.
بیت
سریر سلطنت اكنون كند سرافرازی‌كه سایه بر سرش افكند خسر و غازی جهانیان غلغله تهنیت و مباركباد از ایوان سبع شداد گذرانیدند و مراسم نیاز و نثار به تقدیم رسانیدند و آن حضرت پای عزت بر سریر سلطنت نهاد و پشت دولت بر مستقر سعادت باز داد و روی به ترتیب مناظم امور و تنظیم مصالح جمهور آورد* و از ولایت بلخ و حدود بدخشان تا اقصی ولایت مازندران در تحت فرمان قرار یافت و سیلاب اضطراب كه طغیان طوفان داشت آرام گرفت.
بیت
آرام یافت در حرم امن وحش و طیرآسوده گشت در كنف عدل انس و جان
ص: 1003
[ «625» و درین ایام، قدوه امرای نام و قبله صنادید عظام، امیر ثاقب ضمیر صایب تدبیر، نظام السلطنة و الدولة والدین امیر علیشیر كه از قدیم الأیام آبای كرام و اجداد عظام او در سلك امرای كبرا انتظام داشتند و در دولت خاندان میرزا عمر شیخ صورت منقبت كوكلتاشی به قلم اعتبار بر لوح روزگار می‌نگاشتند، از طرف مملكت ماوراء النهر كه پیش ازین در زمره ملازمان افضل العلماء المحققین، خواجه جلال الدین فضل اللّه ابو اللیثی به عزم تحصیل علوم دینیه و تكمیل معارف یقینیه رفته بود و در آن ولایت چندگاه سال و ماه و شام و سحرگاه انواع فضایل و كمالات اكتساب نموده و استفاضه از مجلس بزرگوار فیض بخش و استفاده از ضمیر فائض انوار آفتاب درخش قطب الأولیاء خواجه ناصر الدین عبید اللّه سلمه اللّه و ابقاه می‌فرمود رسید و به دولت دست‌بوس و آغوش پادشاه اسلام پناه سرافراز گردید و چون ایام عید نزدیك بود، جناب امارت مآب، از فروغ طبع چون آفتاب، قصیده هلالیه به ترتیب غریب نظم فرمود و در روز عید، در جشن همایون گذرانید و پادشاه اسلام پناه درهای آبدار و جواهر شاهوار نثار فرق او ساخته مجلسیان را بهره‌مند و محظوظ گردانید.
نظم
به‌سان گوهر عالم‌فروز شعری گفت‌كه در حساب نیاید بهای آن گوهر
ز لطف آن در منظوم یادگار گذاشت‌زمانه در صدف گوش همگنان گوهر
ز بحر خاطر او نظم یافت درّی چندكه نزد عقل به از صد هزار كان گوهر
______________________________
(625). اضافه نسخه.
ص: 1004 زعرض عقد ثریا فلك خجل گردیدعیان چو دید از آن نظم درفشان گوهر و اختیار و اقتدار آن امیر نامدار در تمامت مملكت آن سلطان جم اقتدار از شرح و بیان گذشت و تمامت سرانجام امور عظام به حسن تدبیر و لطف تقریر او مفوض گشت و ملقب به مقرب الحضرة السلطانی شد چنانچه شرح و بسط آن در سالهای آینده از مساعدت وقت مأمول است ان شاء اللّه تعالی وحده].*
و همواره از طرف ولایت آذربایجان و مملكت عراق صنادید آفاق به درگاه عالم پناه می‌رسیدند و به عواطف پادشاهانه و مراحم خسروانه مشرف می‌گردیدند.
امیر سید مراد كه در زمان دولت سلطان ابو سعید در سلك امرای عظام انتظام داشت، با جمعی برادران و متعینان ماوراء النهر و خراسان به آستان سلطنت نشان آمدند و هریك مناسب قدر و مرتبه به مناصب رسیدند. امیر سید مراد در دیوان اعلی شرف امارت یافت و امیر نظام الدین عبد الخالق فیروزشاهی نیز و باقی به عنایت مخصوص شدند.
قطعه
جهانیان همه دارند چشم آن‌كه كندز خاك درگه او توتیای دیده خویش
شدست كعبه حاجات درگهش زان رونهاده‌اند بدو رو توانگر و درویش و درین ولا، جناب دستور اعظم خواجه قطب الدین طاووس سمنانی به اتفاق جناب فضایل مآب مولانا قطب الدین الخوافی و جناب وزارت انتساب خواجه سیف الدین مظفر شبانكاره* از جانب عراق رسیدند و هریك به منصب عالی اختصاص یافتند. خواجه قطب الدین طاووس سمنانی به تشریف اشراف دیوان مشّرف شد و خواجه سیف الدین مظفر به وزارت مقرر گشت.
ص: 1005 خجسته وزیری كه در ربع مسكون‌نظیرش بجز چشم احول ندیده و بعد از چند روز مولانا قطب الدین منصب صدارت یافت.
و میرزا ابو الغازی سلطان حسین بر تخت بخت مقام و آرام فرمود و بر مسند سلطنت و چهار بالش مملكت بار عام داده بود و امرای كامكار و مقربان نامدار در صنوف خدمت جوزا مثال كمر اطاعت و امتثال برمیان جان بسته و به پای بندگی ایستاده و هریك برحسب اختلاف طبقات و تفاوت درجات دست بر دست نهاده منتظر اشارت سلطان جهان‌ستان بودند.
ز بس هجوم اكابر چنان شده است درش‌كه آفتاب به صد حیله یابد آن‌جا بار گاه به استماع قضایای دعاوی رعایا كه ودایع آفریدگارند به موجب كلكم راع و كلكم مسئول عن رعیته مشغول می‌گشت و بر طریق امر جزم فَاحْكُمْ بَیْنَ النَّاسِ بِالْحَقِ «626» حكم می‌فرمود و گاه نظر غضب بر كار ظالمان بدخصال می‌انداخت و براندازه جرم و خطای این طایفه فرمان می‌فرمود.
و چون خاطر حق پذیرش از نوازش متظلمان و گذارش متعدیان فراغت یافت، عنان عزیمت به طرف بزم طرب و مجلس عشرت تافت و فرمان داد كه اسباب مسرت مهیا گردانیدند و مغنیان زهره الحان آواز رود و سرود به فلك رسانیدند.
بیت
باز در بزم طرب آهنگ عشرت‌ساز شدبر رخ درماندگان درهای دولت باز شد
باز آواز بریشم رفت تا چرخ برین‌ارغنون ساز فلك را نغمه دمساز شد
______________________________
(626). سورة ص 36.
ص: 1006 باز بی‌اندیشه ساقی شیشه می باز كردشیوه شوخی و سرمستی زسر آغاز شد ساقی ماه رخسار، كه خورشید از غیرت دیدار او تافته شده از غایت خجلت در زمین فرومی‌رفت و ماه در پیش عارض آفتاب‌وش او به هیچ‌وجه برنمی‌آمد، از ساغر سیمین لعل مذاب و یاقوت ناب در كام جان حریفان می‌ریخت و چشمه آفتاب تابان را با ماه درخشان قران می‌داد و باده خوشگوار كام نشاط و طرب را آب داده گره غم و اندوه از دلهای تنگ می‌گشاد.
بیت
حبذا باده طرب انگیزكرده بازار لهو و عشرت تیز
ساغرش چون نهند اندر دست‌هم زبویش خرد شود سرمست
مست ازو گر نگشت ساغر هم‌از چه از دست می‌شود هردم و چون مجلس بزم و حضور به انواع بهجت و سرور زیب و زینت یافت و انوار التفات پادشاهانه بر ترتیب آن بزم خسروانه تافت، درین اثنا، میرزا ابو الغازی سلطان حسین را داعیه عقد ازدواجی و باعثه عقد امتزاجی با در درج سلطنت و دری برج خلافت شهر بانو بیكه بنت سلطان سعید شهید میرزا سلطان ابو سعید از خاطر همایون سربرزد و فرمود كه اسباب ملاهی و مناهی را چون مهره‌های نرد از روی بساط دهر برچیدند و مجلس شرع شریف آراسته شد و بندگان حضرت نیشكروار با دل پرحلاوت چند جا كمر خدمت بسته اسباب ضیافت برای ترتیب زفاف جمع آوردند و مجلس شادمانی را چنان آراستند كه سپهر جهان گشته با هزاران دیده چشم حیرت به نظاره آن گشاد و زواهر جواهر انجم كه سالها در جیب و دامن پرورده بود به رسم تهنیت و نثار بر طبق عرض نهاد و در وقتی كه عروس عالم‌افروز نقاب كحلی شب بر رخسار جهان‌آرای بست و كواكب ثواقب چشمهای جهان‌بین به مشاهده طلعت ماه تمام گشاد و در زمان سعد سعادت‌افزای و طالع مبارك
ص: 1007
دولت‌نمای عقد الفت و قاعده محبت منتظم و مستحكم گشت و شبه بیگانگی به گوهر یگانگی بدل شد و پرده ظلمات از پیش چشمه روشن آب حیات برخاست و قران مشتری با زهره زهرا در جهان پدید آمد و قصر دولت پرویز از پرتو شمع رخسار شیرین منوّر شد و از تأثیر این قران سعدین كه ادوار فلكی بعد قرنها بر سپهر دولت نمود آثار سعادت كواكب بر صفحات احوال كاینات ظاهر خواهد بود و ابواب دولت و كامرانی و اسباب مسرت و شادمانی بر اصناف خلایق خواهد گشود. «627»
بیت
اتفاق هر دو عالی كرد قدر تاج و تخت‌اتصال هر دو روشن كرد چشم ملك و دین و پادشاه دریا عطا دست عنایت و افضال به بذل اموال برگشاد و جهان را از بزم جم و یسون فریدون یاد داد.
بیت
زین سان كه بود بزم و سخایش فلك پیر «628»دیگر نكند یاد ز جمشید و فریدون میرزا ابو الغازی سلطان حسین چون به عون ملك مستعان مملكت خراسان مسخر فرمود و به تجدید عروس ملك با صورتی هرچه زیباتر از پرده غیب روی نمود، رای جهان‌آرای آن پادشاه جهانگشا به اقتضای هُوَ أَنْشَأَكُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَكُمْ
______________________________
(627). در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 216 بعد ذكر مقارنه زوجین مثل متن گفته كه «به حسب اقتضا و قضا میان زوجین اتفاق نیفتاد و بعد از چندگاه سلطان حسین او را طلاق داد و با خواهرش پاینده سلطان بیگم نكاح كرد».
(628). در نسخ دیگر: ای شاه جوان بخت ز جودت ....
ص: 1008
فِیها «629» از دیرباز مایل آن بود كه چهار باغی نمودار خلد برین و قصری «630» رشك نگارخانه چین طرح اندازد و بنای عالی و اساس متعالی مكمل و مرتب سازد و با وجود چندان باغهای رعنا و قصرهای دلگشا كه از حضرت خاقان سعید و اولاد رشید آن حضرت درغایت لطافت معمور و آبادان بود، همت عالی او به آنها قناعت ننمود و به چهار باغ و قصری از آن بزرگتر فرمان فرمود «631» و در شرقی شمال شهر، در آن مقام كه آن پادشاه فلك احترام جهان را به فروغ طلعت عالم‌افروز منور ساخت و آفتاب ولادت سایه سعادت بر جهان انداخت، طرح باغ و كوشك قرار یافت و انوار التفات بر ترتیب اسباب آن تافت و مهندسان حاذق و فیلسوفان مدقق طالع وقت اختیار كرده و زمان بنا قرار داده معماران دانا و بنایان توانا طرح چهار باغی چهار صد و چهل جریب و قصری عالی درمیان چهار باغ بنیاد نهادند و استادان و اجور «632» به اهتمام تمام از بام تا شام در كار عمارت قیام نمودند و اركان دولت و دیوانیان وجوه عمارت و مؤنات و اسباب و آلات و ادوات بر متوجهات ولایات حواله داشتند و محصلان غلاظ و شداد برگماشتند و از اطراف ممالك اصناف صناع و انواع محترفه طلبیده سرهای كاربر امرا و اركان دولت قسمت رفت و معماران امین و سركاران باریك بین تعیین نمودند و هر بامداد كه معمار كره زمین از برای استعمار ممالك خاك قدم بر سر دیوان افلاك می‌نهاد هركس در هر عمل كه مخصوص او بود داد مهارت و چابكدستی می‌داد تا آن زمان كه كفه زرناب آفتاب از عمود معیار معدل النهار مایل گشته و بر افق غرب می‌نشست ترازوی اجره اجور بر آرزوی خاطر هریك مشحون و مبرور می‌گشت و همه شاكر از سعی مشكور راضی و مسرور به
______________________________
(629). سورة هود 61.
(630). حاشیه نسخه: قصر جهان‌آرای- حاشیه دیگر: عمارت باغ و قصر جهان‌آرای.
(631). در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 216 گفته است كه «باغ مراد» كه بعد از چندگاه به «باغ جهان‌آرا» موسوم شد «چهارصد و چهل جریب بود».
(632). اجور جمع اجراست اما مصنف این كلمه را گویا به معنی اجراء جمع اجیر آورده است.
ص: 1009
منازل خود می‌رفتند تا به اندك زمانی كار جهانی ساخته و مهمات عمارت پرداخته شد.* رجای واثق كه به خیر و خوبی حسن اتمام و شرف اختتام یابد و آفتاب دولت و سعادت بر اطراف و اكناف آن تابد و اللّه الموفق و المعین و به باغ جهان‌آرای موسوم شد و چهار طرف آن باغ بهشت آثار به انواع اشجار میوه‌دار و درختان دیگر از سرو و صنوبر و بید و چنار و تاكهای انگور و گلهای رنگین رشك رخسار حور آراسته شد و در تعریف باغ گوید:
نظم
چمنها چو باغ جنان راست شدشه كامران هرچه می‌خواست شد
ز سرو و صنوبر، زبید و چنارشد آراسته هر طرف جویبار
ز الوان اشجار میوه رسان‌برون از شمار است و افزون ز سان
ز شفتالو و سیب و امرود و به‌كاز آن نیست اندر جهان میوه به
زبان گر كند شرح آنها بیان‌ز شفتالو پرآب گردد دهان
چو از سیب و امرود سودا پزم‌ز حسرت لب خود به دندان گزم
بهی را عجب گونه رنگ و بوست‌یكی رنگ عاشق دگر بوی دوست
گل از طلعت یار دارد نشان‌كازو می‌رسد روح و راحت به جان
بود تاك رز طرفه شاخ نبات‌كازو شد عیان عین آب حیات
می آب حیات است و ساقی خضربه آب حیات است باقی خضر
زمی بس كه شد مست و شیدا قلم‌به جای سر این‌جا نهد پا قلم به این نوع تزیین و آیین چمنها و بساتین رقم فرمود و امرای عظام، صبح و شام، غایت اجتهاد و اهتمام بذل نمودند.

ذكر حالات كه در خراسانات و سایر ولایات واقع شد

میرزا سلطان ابو سعید، در آن زمان كه رایت آفتاب اشراق به صوب مملكت
ص: 1010
عراق برافراخت و عزم یورش آن ممالك مصمم كرد، شهزاده عالی جناب غیاث الدین میرزا سلطان احمد را كه اكبر اولاد او بود و به كمال عدالت ضبط سمرقند می‌نمود مقرر فرموده بود كه هرگاه خبر ظهور میرزا سلطان حسین از جانبی به ثبوت پیوندد، میرزا سلطان احمد با لشكرهای توران زمین عازم دفع او شود و در وقتی كه میرزا سلطان ابو سعید در مضیق مقابله و مقاتله امیر حسن بیك به تنگ آمده بود صیت صولت و آوازه عزیمت میرزا سلطان حسین از طرف ولایت نسا و ابیورد در ممالك خراسان و ماوراء النهر ظاهر شد و امیر تاج الدین حسن ملكی كه حاكم دار السلطنه هرات بود حصار و برج و باره ضبط فرمود و صورت واقعه به جانب دار الملك سمرقند ارسال نمود و میرزا سلطان احمد با لشكری گران از اطراف ولایات ماوراء النهر و تركستان قریب پنجاه هزار سوار نامدار و دلاوران شجاعت شعار از جیحون گذشت و به سرعت تمام متوجه هرات شد «633» و چون به حدود مرغاب رسید ناگاه خبر واقعه میرزا سلطان ابو سعید شنید و میرزا سلطان حسین جمعی كه از طرف ولایت آذربایجان آمده بودند و این خبر رسانیده همان جماعت را به جانب میرزا سلطان احمد فرستاد و شرح واقعه اعلام داد و سپاه ماوراء النهر چند روز متردد بودند و عاقبت مراجعت نمودند.
و درین اثنا، خلف اعاظم الأمراء امیر زین العابدین ارلات «634» به رهنمونی دولت به اردوی میرزا سلطان حسین آمد و به عواطف پادشاهانه اختصاص یافته به موجب فرمان متوجه تسخیر ولایت بلخ و شبورغان شد و میرزا سلطان محمود كه هرات را گذاشته عازم كنار جیحون بود، در اثنای راه، با امرای ارلات ملاقات نمود و از طرفین به مقابله پیش آمدند و آتش قتال اشتعال یافت. میرزا سلطان محمود یار علی
______________________________
(633). در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 192 گفته است كه سلطان احمد بعد از واقعه قراباغ به عزم تسخیر ولایات خراسان از آب آمویه بگذشت و چون به حدود اندخود خبر استیلای سلطان حسین شنید به صوب سمرقند مراجعت كرد.
(634). ر ك به حبیب السیر ص 23 جزو 3 جلد 3.
ص: 1011
مغول را با فوجی دلاوران در برابر مخالفان باز داشته و اسباب پادشاهی گذاشته از میانه كناره گرفت و یار علی مغول گرفتار شده در هرات به قتل رسید و امیر زین العابدین به اتفاق عم خود امیر مظفر الدین پیر محمد ولد امیر یادگار شاه ارلات ولایت و شهر بلخ و تمامت آن حدود را در قبضه اقتدار آورد.
و میرزا سلطان حسین، بعد از فتح هرات، امیر شیخ زاهد طارمی را كه در سلك امرای عظام انتظام داشت به حكومت ولایت استراباد مقرر فرمود و او به آن ملك رفته حدود آن مملكت را به واجبی ضبط نمود و میرزا منوچهر برادر اكبر میرزا سلطان ابو سعید كه از ورطه واقعه آذربایجان جان به حدود ولایت مازندران رسانید در نواحی مملكت ساری و رستمدار رایت عظمت بلند گردانید و داعیه جهانگشایی و فرمانروایی داشت. امیر شیخ زاهد آن خیال محال در دماغ او نگذاشت و ناگهان بر سر او تاخت و ولایت وجود او را از والی حیات باز پرداخت.
مصرع
همچون گل ناشكفته در خاك بریخت و شاهزاده میرزا محمد سلطان مشهور به كیچیك* میرزا كه خواهرزاده میرزا سلطان حسین بود با والده و والد خود میرزا سلطان احمد بن میرزا سیدی احمد بن میرزا میرانشاه بن سلطان صاحبقران امیر تیمور گوركان از طرف قراباغ «635» اران به سلامت بیرون آمده بود به هرات رسیدند و میرزا سلطان حسین همه را رعایت و عنایت فرمود و دلجویی و نوازش نمود و میرزا كیچیك را خیل و سپاه و سراپرده و بارگاه و امرا و وزرا مقرر ساخت و چتر و علم برافراخته طوق و نقاره‌خانه زلزله در جهان انداخت و عنان مهمات كلی در قبضه اهتمام او نهاد و رای او را در ملك و مال اثر تمام داد. «636»
______________________________
(635). ر ك به لیسترینج ص 179.
(636). بعدش در چند نسخه: و آن حضرت را تحصیل علوم دینیه و تكمیل معارف یقینیه و حسن ارادت و اعتقاد به اهل اللّه و انتظام در سلك ارباب انتباه ضمایم سایر اوصاف تواند بود.
ص: 1012
و ملك نظام الدین شاه یحیی «637» والی ولایت سیستان كه در یورش آذربایجان ملازم اردوی میرزا سلطان ابو سعید گوركان بود و امیر حسن بیك بعد از واقعه، شاه یحیی را رعایت تمام فرمود و نشان داده به ولایت او رخصت داد، چون به ولایت استراباد رسید، امیر شیخ زاهد او را غارت كرده به جانب هرات فرستاد و شاه یحیی روی امید به درگاه سلطنت پناه میرزا سلطان حسین نهاد و میرزا سلطان حسین شاه یحیی را نیك دید و احوال پرسید.
و هم درین ولا، امیر حسن شیخ تیمور كه در سنه خمس و ستین در وقتی كه میرزا سلطان حسین محاصره هرات فرموده بود، امیر حسن از جانب او برگشته به شهر التجا نمود- چنانچه شرح آن گذشت- و میرزا سلطان ابو سعید او را تربیت و عنایت فرمود و از نواحی قراباغ اران به حكومت بعضی ولایات آذربایجان فرستاده بود و بعد از واقعه متوجه خراسان گشته، نمدپوش به هرات آمد و شرف بساط بوس دریافت و میرزا سلطان حسین رقم عفو بر جراید جرایم او كشیده آفتاب عنایت آن حضرت بر چهره احوال او تاخت و حكومت ولایت سیستان و گرمسیر و قندهار و كابل به جانب او باز گذاشت و رایت دولت او را در آن ممالك برافراشت.

شرح احوال ولایت ماوراء النهر و ذكر شاهزادگان در آن ملك و سایر ولایات‌

چون خبر واقعه جانسوز و اثر حادثه محنت اندوز به ولایت ماوراء النهر و تركستان رسید، از نهیب واقعه قیامت اثر تمام آن ممالك زیر و زبر گردید و از بدایت ولایت قلماق تا نهایت صحرای تقماق و دشت قبچاق به نوعی به هم برآمد كه غلغله در بحر و بر و زلزله در هر كشور افتاد و آن مملكت معمور و رعیت مسرور خرابتر از ساحل دریا در روز باران و غمگین‌تر از خاطر دانا از جور زمان شد و نفوس شریف كه پای بر سریر عزت و سروری می‌نهاد به صد هزار خواری بر خاك مذلت افتاد و
______________________________
(637). ر ك به زامباور ص 200 به بعد. وی از سنه 842 تا 885 فرمانروانی كرد.
ص: 1013
چندین خرمنهای آرزو به باد بی‌نیازی رفت و چندین گوهرهای امید در درج روزگار سربسته ماند و زمانه چنانچه عادت اوست هر عطیت كه به عاریت داده بود بازستد و درهای عیش و عشرت بر روی رعیت آن ولایت بربست. امواج دریای فنا تا بحر اخضر فلك رسید و افواج فتنه و بلا در اطراف آفاق ظاهر گردید. از ناله و زاری اطفال ناز پرورده دیده سپهر خون گریست و از نوحه و شیون مرد و زن زمین باوقار در اضطراب آمد. در هیچ گلبنی گلی و بر هیچ شاخی بلبلی و در هیچ جامی ملی نماند. در اطراف چمن به‌جای درخت گل خار مغیلان رسته و بر منبر زمرّدین شاخ كه بلبل خوش‌نوا خطبه غرا می‌خواند زاغ زشت‌آوا نشسته. در مقامی كه ساقیان نازنین به ساعدهای سیمین در جامهای زرین شراب ناب می‌دادند سنگدلان سخت‌جان از صراحی دل نازك‌تنان خونهای میگون گشادند. چشم آمال و امانی خیره و رخسار مسرت و شادمانی تیره شد.
بیت
ببین چه زیروزبر شد ز چرخ دولابی‌چو راند بر سر آن ملك موج آب فنا میرزا سلطان احمد با دیده پرآب و سینه‌ای از آتش اندوه دل در اضطراب به اتفاق اعیان دهر و متعینان ماوراء النهر چند روز از صبح تا شام به ختمات كلام ملك علام و رسم آش و اطعام اهتمام نمودند و آیین عزا به‌جای آوردند و ترویح روح سلطان سعید شهید را صدقات به فقرا رسانیدند و بعد از فراغت از مهم تعزیت انجمنها ساختند و قرعه مشورت درمیان انداختند و بعد از گفت و شنید بسیار، رای بر آن قرار یافت كه شاهزاده غیاث الدین میرزا سلطان احمد كه ارشد اولاد است با برادران طریقه محبت مسلوك دارد و غبار آسیبی بر آیینه خاطر حزین ایشان نگذارد.
مصرع
كایینه همان به كه برو گرد نباشد
میرزا سلطان احمد سخن نیكخواهان به سمع رضا اصغا نمود و فرمود كه
ص: 1014
حكام و داروغگان قلاع و بقاع كه در اطراف ممالك سرباز زده‌اند و پای از سرحد بندگی و فرمان‌برداری بیرون نهاده همه را دلجویی نمایند و به نام هریك استمالت نامه‌ای قلمی فرمایند مضمون آن‌كه از صوت نقاره و آواز طبلی كه بر مركب بی‌نوایی بار كنند صیت و آوازه حاصل نشود و از صدای نای و غریو كوس كه بر كوهه ناقه صاحب فاقه‌ای بندند زیادت ناموسی پیدا نگردد و از دراعه طالب علمی كه به تاراج برند درع داودی نتوان ساخت و از سكین مسكینی كه به غارت و تالان ستانند ذوالفقار حیدری نشاید كرد و از پای ملخ كه از دست موری بازگیرند طعمه لشكر سلیمان نتوان داد از كهنه دواجی كه از دوش محتاجی در ربایند كسوت شهر یاری حاصل نشود و از ساز مطربانی كه مرسومشان بر گدایان بینوا حواله كنند،
مصرع
جز ناله زار برنیاید و از قلعه و سوری كه به نوحه بیوه زنان معمورش كنند پناهی نتوان ساخت.
پوش و خفتانی كه از مال مقتولان مظلوم سازند مانع تیر قضا نشود و جوشن و برگستوانی كه از وجه مظلومان محروم ترتیب كنند دافع بلا نگردد.
و چون حكام و داروغگان كه در اطراف مملكت ماوراء النهر و تركستان سر به عصیان برآورده بودند استمالت‌نامه‌ها به ایشان رسید و بر مضمون آن اطلاع یافتند، مجموع عنان ارادت به صوب انقیاد و متابعت تافتند و طوق عبودیت در گردان اطاعت انداخته خاك درگاه همایون توتیای دیده دولت ساختند و پیش بارگاه پادشاه كه سجده‌گاه جباه قهاران و بوسه جای شفاه جباران روی زمین است رخسار خاك ببوسیدند و انواع تحفه و پیشكش به موقف عرض رسانیدند و همه اجازت مراجعت یافته به انعامات و تشریفات شادمان و بهره‌مند شدند و تمام مملكت ماوراء النهر و تركستان فرمان قضا جریان را امتثال و اذعان نمودند و اطراف و اكناف آن بلاد و دیار در كنف امن و امان و پناه عدل و احسان قرار یافت و احوال دولت و امور
ص: 1015
سلطنت به تازگی نظامی از سرو قوامی دیگر گرفت.
بیت
طایع امر او زمین و زمان‌تابع حكم او قضا و قدر و درین مقام كمیت خوش خرام قلم رقم اولاد امجاد حضرت سلطان سعید شهید می‌نماید و در میدان داستان هریك قدمی چند می‌پیماید.
سلطان سعید چون در مملكت آذربایجان شهد شهادت چشید، آن حضرت را ده* پسر نامور كه داعیه ضبط تخت پدر داشتند موجود بودند و هریك را خیال استقلال در خاطر خطور می‌نمود. اسامی نامی شاهزادگان برین موجب است:
میرزا سلطان احمد، میرزا سلطان محمود، میرزا سلطان محمد، میرزا شاهرخ، میرزا الغ بیك، میرزا عمر شیخ، میرزا ابا بكر، میرزا سلطان مراد، میرزا سلطان خلیل، میرزا سلطان ولد.
و در حالت واقعه ضروری بعضی ازین شاهزادگان در اردوی اعلی بودند و باقی در اطراف ممالك محروسه ضبط ولایات می‌نمودند و شرح بعضی حالات و عرض حكایات هریك از مساعدت وقت مأمول است:
میرزا سلطان محمد و میرزا شاهرخ در آذربایجان محبوس شدند «638» چنانچه مسطور گشت.
و میرزا سلطان محمود به هرات آمده و عازم ماوراء النهر شده از جیحون گذشت و شرح آمدن او به خراسان در بیان آمد. چون میرزا سلطان محمود از جیحون عبور نمود و در سمرقند نزول فرمود، میرزا سلطان احمد مقدم او را گرامی داشته و اختیار دیوان اعلی به رای صواب نمای او گذاشته چندگاه در غایت صدق و صفا و كمال مهر و وفا بودند و از طرفین آداب اخوت و آثار مروت به یكدیگر می‌نمودند و اتفاق نیت و اتحاد عقیدت از جانبین حاصل آمد و مصافات تمام كما هی بین الماء
______________________________
(638). شرح حال ایشان در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 162 دارد.
ص: 1016
والمدام پیدا شد. درین اثنا، جمعی بی‌عاقبت «639» كه سر تیزان فتنه و فساد و پیشوایان شر و عناد بودند و پیوسته در انهدام اساس مودت سعایت و ابرام می‌نمودند میرزا سلطان محمود را بر آن داشتند و صورت این معنی بر لوح خاطر او نگاشتند كه به قصد جهانگشایی و عزم فرمان‌روایی از صحبت برادر جدایی جوید و چون آفتاب به زبان شمشیر مالك رقاب سخن ملك‌ستانی گوید و بدین نیت به عزیمت شكار از ظاهر سمرقند سوار شد و به سعی امیر قنبر علی متوجه ولایت حصار گشت و آن مملكت در قبضه اقتدار آورده لشكر بسیار در پناه رایت نصرت شعار قرار یافت* و میرزا سلطان احمد از استماع این خبر متغیر گشته به جمع سپاه فرمان داد و با غلبه عظیم رو به ولایت حصار نهاد و چون آن دو لشكر نزدیك یكدیگر رسیدند و اسباب مصاف و امور محاربه انتظام یافت شیران بیشه شجاعت و دلیران پیشه جلادت در كوشش آمدند و به عنایت یزدانی و قوت آسمانی ماه رایت میرزا سلطان احمد از مطلع فتح و ظفر طالع شد و اجرام نوربخش فروزنده اعلام دولت و اقبال او گشت و میرزا سلطان محمود هزیمت یافته عنان عزیمت به صوب كنار آب تافت و میرزا سلطان احمد به طرف سمرقند معاودت نمود و عزم استیصال برادر به كلی نفرمود و در سال آینده باقی احوال گفته‌اید ان شاء اللّه تعالی.
میرزا سلطان ابو سعید مملكت كابل و غزنین و افغان تا حدود هندوستان به اختر برج سلطنت و گوهر درج خلافت میرزا الغ بیك ارزانی داشته سریر سلطنت یمین الدوله سلطان محمود غازی را به فرزند سعادتمند گذاشته بود و شرح این حال آن است كه امیر بابا كه از امرای آن حدود بود و اظهار بندگی و دولتخواهی نسبت با دولت میرزا سلطان ابو سعید می‌نمود به توسط جناب فضیلت شعار ضیاء الدین مولانا یوسف عطار به موقف عرض رسانید كه اگر یكی از شاهزادگان به ایالت مملكت كابل نامزد شود امیر بابا كمر عبودیت بسته وظیفه جان سپاری به تقدیم رساند.
______________________________
(639). در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 194 نامهای بعضی ازین مغویان را آورده یعنی «احمد مشتاق و سید بدر و خسرو شاه و بعضی دیگر از مغویان درگاه».
ص: 1017
ملتمس امیر بابا ملایم مزاج همایون آمده میرزا الغ بیك را به آیین پادشاهی و یوسون شاهنشاهی روان فرمود و امیر بابا مدتی بر جاده عبودیت مستقیم بود. عاقبت كفران نعمت غبار ادبار بر روی روزگار او نشاند و از مخصوصان شاهزاده اتكه و جمعی امرا و مقربان را به قتل رسانیده و شاهزاده را مضبوط می‌داشت. برادران امیر بابا، دریا خان و آفاق خان كه ازو كینه دیرینه داشتند به رسم مشورت به خلوت درآمده بابا را از میان برداشتند و چون در زمان عصیان امیر بابا، جمعی امرای عظام مثل امیر محمد امیر برندق برلاس و امیر قنبر علی و امیر بابا كوكلتاش و دیگر امرا جهت استخلاص میرزا الغ بیك متوجه مملكت كابل شده بودند و برادران امیر بابا گمان بردند كه امرا به موجب فرمان ولایت را از ایشان گرفته به امیر محمد امیر برندق خواهند داد، ایشان به طریق فرار راه ادبار پیش گرفته به حدود هند رفتند و میرزا الغ بیك را همراه بردند. جمعی مردم افغان ازین معنی خبر یافته و به عزم دستبردی به جانب برادران امیر بابا شتافته نیم شب به كنار اردوی ایشان رسیدند و هم در شب شاهزاده را به دره‌ای درآوردند كه هزاران از ایل ایشان در آن‌جا بود و پیش دره را به سنگهای محكم استوار كردند و مخالفان تا سنگها از پیش برداشتند، بندگان دولتخواه مسافتی راه به ایشان گذاشتند و شاهزاده را به امیر محمد برندق و سایر امرا رسانیدند و امرا همه را به رعایت و مرحمت خوشوقت گردانیدند و بعضی از آن جماعت به پایه سریر اعلی آمدند و میرزا سلطان ابو سعید انواع تربیت و عنایت فرمود و مجموع را به اسب و زر و كلاه و كمر و چارغب طلادوزی و باقی تجملات و سیورغالات دیگر معزز و مكرم ساخت و آفتاب دولت سایه سعادت بر احوال ایشان انداخت و همچنین هریك از امرا و اركان دولت را به رعایت ایشان اشارت فرمود و اجازت یافته به اوطان خود رفتند و امیر قنبر علی دریا خان را گرفته بند فرمود و عزم تسخیر ولایت هندوستان نمود و به اتفاق امرا تا دروازه ملتان رانده تمام آن حدود را به باد تاراج داد و آتش قهر الهی در تر و خشك آن بیشه‌ها افتاد و والی ملتان طاقت و توان مقابله لشكر منصور نیاورده رای او اقتضای آن كرد كه خدمت شیخ ابو سعید*
ص: 1018
كه از فرزندان شیخ فرید شكر گنج بود به رسم رسالت به درگاه عالم پناه ارسال نمود و به موقف عرض رسانید كه همیشه این ولایت باجگزار و فرمان‌بردار این دولت پایدار بوده و هرگز آثار خلاف اظهار ننموده. امیدوار كه دست تطاول امیر قنبر علی را ازین ولایت كوتاه گردانند تا به فرمان همایون مال مقرری به خزانه عامره رسانند.
میرزا سلطان ابو سعید فرستاده را نیك دید و احوال پرسید و نشان اعلی به نام و القاب امرا فرستاد كه چون والی مولتان ملك قطب الدین* در مقام اطاعت و انقیاد است متعرض ولایت او نشوند و زحمت نرسانند و فرستاده را رعایت و عنایت نموده اجازت مراجعت فرمود و پیش از رسیدن نشان، امرا مال ملتان مستخلص ساخته معاودت نمودند و شاهزاده میرزا الغ بیك بار دیگر بر سریر سلطنت ولایت كابل در غایت تعظم و تجمل استقرار فرمود و امیر قنبر علی رخصت یافته به جانب ولایت حصار عزیمت نمود. «640»
میرزا سلطان ابو سعید مملكت بدخشان را به مهر سپهر پادشاهی و ماه آسمان جهان پناهی میرزا سلطان ابا بكر «641» عنایت فرمود و امرای عظام جهت اتمام مهمات آن حدود تعیین نمود و شرح تسخیر آن ولایت چنان بود كه امیر جلال الدین سید مزید كه به مزید اختیار و اقتدار سرآمد امرای روزگار بود به موجب فرمان متوجه تسخیر مملكت بدخشان شد «642» و با لشكر فراوان به آن طرف روان گشت. والی آن‌جا شاه سلطان محمد چون دانست كه تاب مقاومت ندارد به رهنمونی دولت عازم پایه سریر اعلی شد و ولد او هرچند پدر خود را از آن عزیمت منع نمود به هیچ وجه مفید نبود و پدر به درگاه سلاطین پناه آمد و پسر به طرف ولایت كاشغر بیرون رفت و امیر مزید مملكت بدخشان را در تحت فرمان آورد و اموال جهان از خزاین شاهان به
______________________________
(640). شرح بعضی از احوالش مذكور است در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 196.
(641). شرح احوال وی در حبیب السیر ص 196 دارد و نیز در دولتشاه ص 535. مادرش از نژاد پادشاهان بدخشان بود (دولتشاه).
(642). ر ك به دولتشاه ص 453 برای قصه تسخیر مملكت بدخشان.
ص: 1019
او رسید. درین اثنا، رای جهان‌آرای حضرت اعلی اقتضای آن فرمود كه میرزا ابا بكر را به سلطنت آن مملكت تعیین نماید و اركان دولت میرزا ابا بكر تمام آن ولایت را مضبوط ساختند. ناگاه شاهزاده بدخشانی ناخبر از طرف كاشغر بر سر امیر اسماعیل امیر خاوند شاه كه امیر الأمرای میرزا ابا بكر بود تاخته او را به قتل آورد و میرزا ابا بكر را برداشته ولایت بدخشان در قبضه تصرف گرفت و امرای نامدار امیر احمد مشتاق و باقی بهادران از حدود قندزو بغلان ایلغار كرده بر سر شاهزاده بدخشانی تاختند و او را گرفته به قتل آوردند و پدر او را كه بعد از فتنه او در هرات مقیّد و محبوس شده بود شحنه قهر به قتل او فرمان داد و در بیرون عراق رخت وجود از دروازه عدم بیرون فرستاد* و بار دیگر مملكت بدخشان در تحت فرمان شاهزاده جهان میرزا ابا بكر درآمد.
میرزا سلطان ابو سعید ولایت اندجان و تخت اوزجند را به شاهزاده جوان بخت، شایسته تاج و تخت، میرزا عمر شیخ داد* و امرا و نواب مقرر ساخته به جانب اندجان فرستاد و شاهزاده قلاع و بقاع آن ولایت را كه در حدود مغولستان بود به نوعی ضبط فرمود كه لشكر مغول را مجال عبور و مرور بر آن ولایت در خاطر خطور ننمود و چندگاه به قوت دولت پادشاه جهان پناه رعیت آن مملكت را از آسیب مخالفان زحمت نرسیده تمامت آن ولایت به یمن معدلت شاهزاده معمور و آبادان گردید و یونس خان هرچند گرد حیله و تدبیر گردید بر آن ولایت دست نیافت.
عاقبت نومید گشته عنان عزیمت به صوب مغولستان تافت.
میرزا سلطان ابو سعید ولایت گرمسیر و قندهار و سایر آن بلاد و دیار به غنچه گلزار دولت و نهال جویبار سلطنت، شاهزاده با دین و داد، میرزا سلطان مراد عنایت فرمود و زمام حل و عقد و عنان قبض و بسط آن مملكت را به قبضه اقتدار نواب كامكار او رجوع نمود و شاهزاده به موجب فرمان سلطان عالی‌شان به جانب قندهار روان شد و چون نزدیك ولایت رسید، امیر نظام الدین احمد برلاس شرایط خدمتكاری و مراسم جان‌سپاری به‌جای آورد و میرزا سلطان مراد چند سال به
ص: 1020
سعادت و اقبال در آن ولایت در غایت عظمت بود تا آن زمان كه فتح ممالك عراق و آذربایجان شده میرزا سلطان ابو سعید مملكت كرمان را نامزد او فرمود و شاهزاده از ولایت قندهار به طرف كرمان عزیمت نمود. ناگاه دراثنای راه خبر واقعه رسید و شاهزاده متحیر گردید.
مصرع
نه رای سفر كردن و نه روی اقامت
بالاخره متوجه ناحیت گرمسیر گشته از آب هیرمند به كشتی می‌گذشتند درین ولا، امیر یوسف ترخان كه به موجب حكم ملازم شاهزاده بود از آب گذشته كشتیها به طرف پایان آب سرداد و آوازه انداخت كه لشكر هزاره رسید تا تفرقه به حال اكثر مردم كه گذشته بودند راه‌یافت و او دست به غارت و تاراج برآورده احمال و اثقال شاهزاده را به صرصر فنا داد. شاهزاده به ضرورت عازم دار السلطنه هرات شد و میرزا سلطان حسین كه در آن زودی فتح هرات كرده بود شاهزاده را رعایت تمام فرمود و رخصت عزیمت به جانب تخت سمرقند ارزانی داشت و نظر عنایت پادشاهانه بر حال او گماشت.
میرزا سلطان ابو سعید در وقتی كه متوجه قشلاق ناحیت مرو شد كه از آن‌جا عازم صوب عراق گشت، فرزند ستوده خصال حمیده فعال، گوهر افسر شهریاری و نگین خاتم كامكاری، میرزا سلطان خلیل را در هرات قایم مقام گذاشت «643» و امیر تاج الدین حسن ملكی را به رسم حكومت و امیر بی‌نظیر را كه داروغه شهر و اتكه شاهزاده بود پیش او باز گذاشت و شاهزاده چندگاه در هرات فرمان روان بود تا آن زمان كه صورت واقعه در مملكت آذربایجان روی نمود و میرزا سلطان حسین ولایت خراسان را مسخر فرمود و نظر عنایت بر حال میرزا سلطان خلیل گماشت و او را به آیین پادشاهی به جانب ماوراء النهر روان داشت.
و همچنین میرزا سلطان ولد كه ولد سلطان زمان بود، میرزا سلطان ابو سعید
______________________________
(643). در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 196 شرح احوال وی دارد.
ص: 1021
محافظت او را به امرای ارلات رجوع فرمود و ایشان او را در غایت عظمت محافظت نمودند و آنچه امكان حرمت و خدمت باشد به‌جا آوردند و بعد از حدوث واقعه، به جانب سمرقند فرستادند. «644»
شرح احوال اولاد امجاد و اعقاب سلطنت انتساب كه جواهر زواهر تاج سلطانی و كواكب ثواقب سپهر كامرانی‌اند قلم ستوده مقال بر سبیل اجمال بر زبان آورد.* بعد ازین آنچه واقع شود در بیان آید. ان شاء اللّه تعالی‌

ذكر منع فرمودن حضرت اعلی جمعی را كه داعیه تغییر خطبه و میل اظهار مذهب شیعه داشتند

میرزا سلطان حسین چون بر سریر سلطنت خراسان تمكن یافت و انوار دولت او بر اطراف آن مملكت تافت، تمام اعیان و حكام خراسان سر بر خط فرمان نهادند و ضمایر و سرایر بر محبت و مودت او قرار دادند و او نیز با رعیت غایت عنایت و مرحمت فرمود و دست تعرض بی‌باكان از دامن عرض و ناموس ایشان كوتاه بود و چون جناب سلطنت پناه چندگاه در اطراف مملكت طواف نمود و حسن عقیدت آن حضرت بر عالمیان واضح نمود، جمعی كج‌نظران را در آیینه اعتقاد چنان روی داد كه آن حضرت میل و غلوی عظیم در مذهب رفض و تشیع خواهد داشت «645» و طریقه پسندیده اهل سنت و جماعت را به یكبارگی خواهد گذاشت و در ابتدا سعی بلیغ نمودند كه خطبه را بر منابر اسلام به نام دوازده امام موشح سازند و اسامی گرامی خلفای راشدین را بكلی براندازند. حضرت سلطنت پناه چون ازین داعیه آگاه شد و این معنی از عظایم امور دینی بود، جمعی امرا و صدور جهت استكشاف حقیقت آن به مجلس حقایق آثار عالی جناب معارف نثار، سلطان ارباب الحق و التحقیق، برهان اصحاب الأیقان و التدقیق، مولانا نور الملة والدین عبد الرحمن الجامی ادام اللّه
______________________________
(644). در حبیب السیر بعد از ذكر سلطان ولد، شرح حال میرزا سلطان عمر آورده است كه در مطلع نیست.
(645). ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 216 برای صورت این واقعات نزد صاحب آن كتاب.
ص: 1022
ظله العالی فرستاد. چه حضرت میرزا سلطان حسین از خواص كمل و محققان زمان به هیچ كس آن ارادت و اعتقاد نداشت كه بدان قدوه ارباب دانش و اصحاب بینش و فی الجمله آن جناب به مبالغه از تغییر قاعده قدیم و مخالفت طریقه سلف منع فرمود* و میرزا سلطان حسین بر آن جماعت كه ساعی بودند قهر كرده خطبه را به دستور معهود تعیین نمود و سید علی واحد العین كه از قاین قهستان به وعظ اشتغال می‌نمود و در جانب رفض به غایت غالی بود روز عید اضحی در نمازگاه بر منبر اسلام برآمد و در تقویت مذهب شیعه و منقصت اهل سنت سخنان آغاز كرد و متعصبان اهل سنت و جماعت در جوش آمده خروش برآوردند و از نمازگاه برخاسته با فریاد و فغان به جانب پادشاه پاك اعتقاد روان شدند و موكب سعادت نشان از طرف كوچه خیابان متوجه عیدگاه بود. در اثنای راه حكایت غلو سید واعظ استماغ نمود و غضب فرموده جمعی را فرستاد كه واعظ را از بالای منبر به خواری هرچه تمامتر فرود آوردند.
بیت
واعظا هرچه خواستی گفتی‌از برای خدا همین باشد و حسن اعتقاد آن پادشاه نیكوخواه بر تمام عالمیان به تخصیص اعیان مملكت خراسان چون فروغ آفتاب تابان روشن و عیان شد. و هم درین ماه ذی الحجه، میرزا سلطان حسین حكم فرمود كه بر تنگه سكه عدل «بهبود»* باشد و به موجب فرموده عمل نمودند و اختتام وقایع این سال بر لفظ بهبود مناسب نمود.

وقایع سنه اربع و سبعین و ثمانائه ذكر وفات والده میرزا سلطان حسین‌

اشاره

قال اللّه تعالی سُنَّةَ اللَّهِ الَّتِی قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلُ «646» حكمة اللّه بدان‌سان جاری
______________________________
(646). سورة الفتح 23.
ص: 1023
است كه هرگاه صبح سعادت از مشرق عنایت برآید و آفتاب دولت به طلعت عالم‌افروز جهان آراید شام محنت‌فزای اندوه و غم روی نماید و شب ظلمت‌نمای فرقت و الم پیدا آید. در گلزاری كه غنچه عشرت چهره برافروزد آتش خار عسرت خاطر دلخستگان سوزد. گنج درم را مار ارقم بر سر است و دل خرّم را غم جگرسوز دربر. باده خوشگوار را زحمت خمار در پیش و نشاط بهار را طغیان خزان بیش از پیش.
مصرع
گنج با مارست و گل با خار و مستی با خمار مقصود ازین تحریر و مطلوب ازین تقریر آن‌كه چون‌كه میرزا ابو الغازی سلطان حسین سریر سلطنت خراسان را مشرف ساخت و آفتاب دولت آن حضرت سایه مرحمت بر آن مملكت انداخت، والده آن حضرت كه سالها خواهان این دولت بود و قرنها انتظار این سعادت می‌نمود، چون بعد از عمری اسباب سلطنت دست درهم داد و مهد علیا و بانوی كبری پای عزت بر سریر سپهر سلطنت نهاد و میرزا سلطان حسین اختیار ملك و مال به والده بی‌همال تفویض نمود و صبح و شام ملازمت آن حضرت می‌فرمود، روزگار چنانچه عادت اوست این مسرت نپسندید و زمانه نیل چشم زخمی بر چهره دولت میرزا سلطان حسین كشید و عصمة الدنیا والدین فیروزه بیگم دختر میرزا سلطان حسین «647» كه دخترزاده حضرت امیر صاحب قران بود و چند جا سبق ذكر یافته عالم فانی را وداع كرد و چهاردهم محرم در بهشت برین با زمره حورعین همنشین شد. میرزا سلطان حسین را فرقت والده به غایت ملول ساخت. چنانچه مهمات سلطنت را از نظر التفات انداخت و چند روز از صبح تا شام به آیین تمام عزایی به‌سزا داشت و از شرائط تعزیت نكته‌ای نامرعی نگذاشت و در كوچه خیابان خوابگاه مقرر شد «648» و در حظیره گنبد عالی بنیاد
______________________________
(647). ر ك به زامباور شجره‌T
(648). حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 211: در كوچه خیابان حظیره‌ای در غایت تكلف و زیبایی بنا فرمود والی یومینا هذا آن گلستان جنت‌نشان معمور است و نزهتگاه جمهور مردم نزدیك و دور.
ص: 1024
نهادند. اللهم وفق للأتمام و در روز هفتم كه آش عزا می‌دادند میان موالی در تقدیم و تأخیر نزاعی قوی شد.
مصرع
دو علی در علو غلو كردند و دورودراز كشید «649» و سخن آن به كرات به مجلس اعلی رسید و قرار نیافته به جایی نرسید و بیست و سیوم محرم كه قران نحسین در آن شب بود، جناب صدارت مآب مولانا قطب الدین الخوافی را گرفته زحمت بسیار دادند و مبلغ صد و پنجاه هزار دینار كپكی حاصل كردند و عاشر صفر باز او را تربیت فرموده منصب صدارت عنایت فرمود.
بیت
زمانه گرچه بیازاردش نیندازدكسی نیفكند از دست رایگان گوهر درین اثنا، حضرت اعلی عزم یورش جانب مازندران فرمود.

ذكر عزیمت همایون به یورش جانب مازندران و هجوم ابو المظفر یادگار محمد

میرزا یادگار محمد ولد میرزا سلطان محمد بن میرزا بایسنغر بن حضرت خاقان سعید بود و در آن زمان كه میرزا جهانشاه تركمان تسخیر خراسان فرموده به جانب مملكت آذربایجان معاودت می‌نمود، میرزا یادگار را با خود برده در هرات نگذاشت* و رعایت حقوق حضرت خاقان سعید نموده چند سال او را معزّز و مكرّم داشت و بعد از واقعه میرزا جهانشاه امیر حسن بیك نیز با نسبت او غایت تعظیم و اكرام و توقیر و احترام به‌جای آورد* و چون میرزا سلطان ابو سعید به ولایت آذر بایجان رسید، امیر حسن بیك به كرات اعلام داد و پیغام فرستاد كه وارث ملك
______________________________
(649). نسخه: ده روز دراز كشید.
ص: 1025
و خلافت میرزا یادگار محمد است و من برای او شمشیر می‌زنم و چون اساس میرزا سلطان ابو سعید را برانداخت، امرا و سپاه خراسان را ملازم ركاب شاهزاده به طرف خراسان روان ساخت و چون شاهزاده به حدود بسطام رسید و خبر تسلط میرزا سلطان حسین بر مملكت خراسان شنید و سپاه او یراقی نداشتند مصلحت وقت آن‌چنان دید كه عنان عزیمت به طرف ولایت مازندران معطوف دارد و بلاد و دیار استراباد را در قبضه اقتدار آورد و چون ابر و باد به ملك استراباد درآمد و امیر شیخ زاهد طارمی تاب مقاومت نیاورده به درآمد و میرزا یادگار محمد امیر ابو الحسن ترخان و امیر پیر عثمان ولد امیر احمد امیر هندوكه و امیر فضل اللّه پیرزاد كه از امرای كبار او بودند و زیادت از طور خود مسلوك می‌نمودند به قتل آورد.
و میرزا سلطان حسین چون این اخبار استماع نمود عزم یورش مازندران را جزم فرمود و به سبب آن‌كه لشكر خراسان را یراق آن‌چنان نبود كه یورش مازندران توانند نمود، امرا بر رعایا مبلغها حواله داشتند و محصلان بی‌رحم برگماشتند و مصادرات واقع شد كه نطاق نطق از شرح آن عاجز است و قلم تحریر از رقم تقریر آن متجاوز.
و امیر ابو اسحق ترخان به حكومت ولایت بلخ مقرر شده فرمان همایون صادر شد كه امیر زین العابدین ارلات كه در آن ولایت به موجب نشان فرمان‌روان بود به پایه سریر اعلی آید و امیر اسحق متوجه شد و در اثنای راه شنید كه میرزا سلطان محمود و امیر زین العابدین در مقام قتال و جدال‌اند و امیر پیر علی از امرای میرزا سلطان حسین كه حاكم شبورغان بود به قتل آمده. امیر ابو اسحق ایشان را به هم گذاشته و راه بلخ برداشته از طرف جرزوان «650» وسان و چاریك و دره گز به شهر بلخ درآمد و میرزا سلطان محمود و امیر زین العابدین آن بساط را به قایم ریخته امیر زین العابدین عازم هرات شد.
و میرزا سلطان حسین امیر مبارز الدین ولی بیك را كه عمده دولت قاهره بود
______________________________
(650). ر ك به لیسترینج ص 424 برای این موضع.
ص: 1026
با جمعی امرا به رسم منغلای به جانب مازندران روان فرمود «651» و میرزا سلطان احمد «652» پدر میرزا كیچیك به حكومت دار السلطنه هرات مقرر شد و امیر جنید ساربان و صاحب اعظم خواجه كمال الدین مولانا میر به امارت و وزارت معین گشتند.
و درین ولا میرزا سلطان احمد از سمرقند ایلچی فرستاده اظهار و داد و اخبار اتحاد پیغام داد و موكب همایون به طالع سعد و اختر میمون چهارم ربیع الأول «653» از دار السلطنه هرات نهضت نمود و منزل پل سالار معسكر همایون فرمود.
و جناب ارشاد مآب ولایت پناه خواجه ناصر الدین عبید اللّه سلمه اللّه و ابقاه به جناب عالی، ملجأ الأفاضل و الأعالی حاوی حقایق العرفان، صاحب دقایق الأیقان، مولانا نور الدین عبد الرحمن الجامی مدظله العالی مكتوبی نوشته بود. مضمون آن‌كه:
جمعی امرای سمرقند بی‌اجازت به این ولایت آمده‌اند و كوچهای ایشان در خراسان مانده و پیوسته مشوش اوقات این فقیرند كه درین باب چیزی نویسد و اگرچند این صورت به حسب عرف نیك نمی‌نماید چه بی‌رخصت آمده‌اند، اما ایشان نظر بر تقصیر و قصور آن جماعت نفرمایند.
و از حضرت مولوی كه میرزا سلطان حسین را نسبت به آن حضرت قواعد عقاید انعقاد داشت و پیوسته به مجلس فیض آثار او شرف حضور شریف ارزانی فرموده در جمیع امور استعانت و استمداد می‌نمود التماس اهتمام فرموده بود. و چون خدمت مولوی را با جناب خواجه حسن ارادت و رابطه تمام واقع بود به نفس شریف عزیمت اردوی اعلی فرمود و چون به حوالی اردوی همایون رسید از افواه و السنه شنید كه بزم عشرت به اسباب مسرت آراسته است و مطرب نشسته و ساقی برخاسته.
______________________________
(651). [برای تفصیل جزئیات ر ك به حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 218].
(652). اسفزاری: امیر نظام الدین سلطان احمد میرزا كه یزنه [شوهر خواهر] حضرت اعلی بود به حكومت و ایالت هرات تعیین فرمود.
(653). دولتشاه ص 526: در شهر صفر سنة اربع و سبعین و ثمانمایه.
ص: 1027
امرای عظام به استقبال آمده مراسم تعظیم و احترام به‌جای آوردند و خدمت مولوی سخنی كه بود پیغام فرمود و غزلی در صحبت امرا فرستاده مراجعت نمود. سه بیت ثبت افتاد:
بیت
نه زهد آمد مرا مانع ز بزم عشرت اندیشان‌غم خود دور می‌دارم زبزم عشرت ایشان
به جایی كاطلس شاهان نشاید فرش ره حاشاكه راه قرب یابد دلق گردآلود درویشان
نیندیشم دعایی غیر ازین كان شاه خوبان رامبادا هیچگه آسیبی از كید بداندیشان و چون این در شاهوار از دریای طبع گوهربار آن الطف دانشوران ایام و اشرف سخن‌گذاران انام به مجلس همایون پادشاه خورشید جبین جمشید آیین رسید مثل گل صدبرگ به صد نشاط خندید و از آن‌جا كه طبع سحرانگیز و ذهن رنگ‌آمیز آن حضرت بود تمام غزل را جواب فرمود و به مجلس فیض بخش جناب مولوی ارسال نمود و از آن نیز سه بیت تحریر یافت.
بیت
نشاید مجمعی را گفت بزم عشرت اندیشان‌كه نبود پرتو رویت به بزم عشرت ایشان
بجز تشویش نبود تخت و جاه و اطلس شاهی‌خوشا كنج فراغ و دلق گردآلود درویشان
حسینی‌وار از پیر مغان جویم قدح تا شه‌ز درد جام جامی باده لعل جگرریشان
ص: 1028
چون قاصد رسید و جواب غزل رسانید حضرت مولوی غزلی دیگر باز فرستاد.
بیت
رسید قاصد و درجی ز مشك ناب آوردچه جای درج كه درج در خوشاب آورد
خراب بود ز ظلم فراق كشور دل‌نشان لطف سوی كشور خراب آورد
سخن درست بگویم ز شاه مسند نازنیازنامه درویش را جواب آورد القصه موكب نصرت شعار از مقام پل سالار نهضت نمود و دولت در ركاب و سعادت همعنان در مرغزار رادكان نزول فرمود و امرای اطراف ولایات در ظلال سرادقات نصرت آیات جمع آمدند. از طرف مازندران امیر شیخ زاهد طارمی و از جانب سیستان امیر حسن شیخ تیمور به اردوی اعلی پیوستند و همچنین از سایر بلاد و دیار سرداران شجاعت شعار می‌رسیدند. «654» چنانچه سی هزار سوار به نظر اعتبار در شمار آمد و میرزا یادگار محمد نیز با جمعی امرای خراسان و گروه انبوه از لشكر مازندران به عزم رزم و آهنگ جنگ چون ابر و باد از استراباد عزیمت نمود و تا موضع چناران «655» در هیچ مكان توقف نفرمود و چون آن دو لشكر در برابر یكدیگر صف‌آرای شدند لشكر میرزا یادگار محمد چندان نبود كه در برابر لشكر مخالف تواند نمود. مردم خود را سه گروه قسمت فرمود و فرمود كه بر جوانغار و قول و برانغار
______________________________
(654). دولتشاه ص 526 می‌گوید كه بعضی امرای نامدار كه به ایلغار پیشتر از موكب همایون آمده بودند از استیلای لشكر و دشمن ستوه كشته ملتحی كوه شدند ... تا بخت مدد كرد و پادشاه از هرات رسید.
(655). به قول دولتشاه جنگ «در نواحی دربند شقان» واقع شد و امیرزاده یادگار محمد منهزم شده به صد حیله جان به سلامت بیرون برد و میرزا سلطان حسین نماز دیگر آن روز در چناران به دولت نزول فرموده فتح نامه‌ها به اطراف ممالك روان ساخت. در حبیب السیر محل محاربه منزل چناران است.
ص: 1029
مخالفان به یكبار حمله كنند و چون حمله كردند در صدمه اولی طامه كبری ظاهر شد و صفهای لشكر میرزا سلطان حسین برهم خورد و امیر سید مراد كه در قول ایستاده بود سعادت شهادت یافت و مردم میرزا یادگار محمد كه به غایت كم بودند، در میان لشكر میرزا سلطان حسین گم شدند. چنانچه دشمن و دوست چون مغز و پوست به هم پیوستند و خویش را از بیگانه نمی‌دانستند و میرزا سلطان حسین با فوجی از بهادران ظفر شعار بر طرف یسار لشكر به طریق كوماك ستاده بودند و نظاره جلادت میرزا یادگار محمد می‌فرمودند. چون دیدند كه لشكر پریشان شد و سپاه از پا درآمد و اختیار از دست می‌رود به نفس مبارك عزیمت قتال نمود و دوال دولت بر طبل اقبال كوفت و لشكر متفرق چون آواز طبل باز پادشاه شنیدند جوق‌جوق «656» بازگشته در سایه رایت دولت كه مطلع آفتاب نصرت بود جمع آمدند و آن حضرت حمله كرد.
بیت
گر حمله گران شهنشه رسد به كوه‌اجزای آن چو كاه سبك می‌رود به باد و مردم میرزا یادگار محمد كه چون قطرات در دریا ناپیدا شده بودند بسیار در قید اسار گرفتار گشتند و این واقعه هشتم ربیع الثانی در موضع چناران واقع شد و چون میرزا سلطان حسین بعد از شكست سپاه متوجه میرزا یادگار محمد شد، میرزا یادگار محمد نیز عزیمت مقابله كرد «657» و چون از مردم او زیادت از بیست كس نمانده بودند كه در ركاب او بودند، درین حال از خواص او، قاضی بیك عنان او گرفته از معركه بیرون برد و به صوب دامغان و سمنان رفتند.*
و امیر عبد الرحمن بخاری برادر امیر پیرزاد كه از امرای میرزا سلطان محمد
______________________________
(656). جوق، جق به معنی فوج است (رساله فضل اللّه خان).
(657). [جزئیات این وقایع را صاحب حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 218 مفصل و واضحتر از مؤلف مطلع سعدین بیان نموده است ...]
ص: 1030
بودند درین وقت از جانب امیر حسن بیك رسید و بعد از چند روز در سمنان رخت بقا به عالم فنا كشید.
و میرزا سلطان حسین فتح و نصرت از عنایت حضرت عزت دانسته سجدات شكر به‌جای آورد و دبیر روشن ضمیر فتح نامه‌ها تحریر نموده به اطراف ممالك فرستادند و میرزا سلطان حسین امیر حسن شیخ تیمور را به حكومت استراباد فرستاد و موكب همایون در ضمان عنایت ملك بی‌چون عزیمت رفتن دار السلطنه هرات نمود و به سرعت تمام منازل و مراحل پیمود چنانچه از مشهد مقدس به سه روز به مستقر سلطنت آمد و سیوم ماه جمادی الاخری آخر روز به تختگاه حاجی بیك نزول اجلال فرمود و اكابر مراسم تهنیت قدوم و شرایط نثار و پیشكش به‌جای آوردند و آن حضرت به تمكین تمام مقام و آرام گرفت.

احوال عراق و فارس و آذربایجان‌

امیر حسینعلی «658» ولد میرزا جهانشاه بعد از واقعه میرزا سلطان ابو سعید در تبریز خرابی بسیار كرد و یك هفته رعایای بیچاره را به تكلیفات شدید و تحمیلات عنیف به جان رسانید و از آن‌جا به همدان رفت و امیرزاده اقرلو محمد متوجه او شد و شبی كه امیر حسنعلی با سپاه خود از صحرا می‌گذشت لشكر امیرزاده اقرلو محمد در كمینگاه بود. چون بیشتر مردم او گذشتند و او رسید، به یكبار برو حمله كردند و به قتل آمد و برادر میل كشیده او امیرزاده یوسف «659» غلبه‌ای از تراكمه قراایلوق جمع آورده بر شیراز استیلا یافت و امیر سید علی كه پیشتر حاكم بود به ضرورت فرار نمود و امیر حسن بیك عازم دار الملك شیراز شده به كلی دفع او نمود و امیر سید علی به درگاه امیر حسن بیك پناه آورده بود. در میانه راه شیراز و اصفهان جمعی از رعایا از ظلم و بیداد او فریاد و فغان كردند. امیر حسن بیك شرح قضیه پرسیده و به غور
______________________________
(658). زامباور ص 257.
(659). برای یوسف نویان بن جهانشاه ر ك به زامباور ص 257.
ص: 1031
معامله رسیده گناه او ثابت شد و به موجب فرموده به قتل رسید.
و پسر امیرزاده محمدی «660» با پسران امیر علیشكر كه خال او بود به حكومت كرمان رفته بود. از صولت و صدمت امیر حسن بیك پای ثبات و قرارشان از جای رفته با هزار سوار جرار فرار نمودند و خانه كوچ به استظهار تربیت میرزا سلطان حسین از راه قهستان به هرات آمدند، شنبه بیستم جمادی الأولی و به وفور اكرام و اعزاز مخصوص و سرافراز گشتند.
و تمام ممالك آذربایجان و عراق و فارس امیر حسن بیك را مسلم و مستخلص شد و مخالفان در زمره عبید و سلك موالی معدود و منتظم گشتند و چهره احوال رعیت به زیور حسن عنایت و لطف تربیت آرایش یافت و فراغت و رفاهیت خاص و عام در پناه امن و امان و سایه عدل و احسان روی نمود.
بیت
خواند تیغش بر خلایق خطبه فتح و ظفرداده عدلش در ممالك مژده امن و امان چون امیر حسن بیك كار آن ممالك قرار داد و جناب مولانای اعظم قاضی علی را كه از مقرّبان او بود به رسم رسالت پیش میرزا سلطان حسین فرستاد. «661» مضمون آن‌كه همیشه میان آبای عظام و اجداد كرام اساس مودت و قاعده محبت رسوخ و استحكام داشته و چون به عنایة اللّه تعالی دفع فساد امیر جهانشاه و فرزندان او شد، میرزا سلطان ابو سعید از طریقه اسلاف خود تجاوز نمود و به آذربایجان آمد و این جانب فرزند خود را از دار الملك تبریز بیرون آورد و یكی از برادر [زادگان] خود پیش او فرستاده آن مقدار تواضع و نیازمندی كه مقدور بود تمهید
______________________________
(660). یعنی میرزا ابراهیم بن میرزا محمدی بن میرزا جهانشاه (حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 220) ر ك به دولتشاه ص 461.
(661). در حبیب السیر تاریخ آمدن قاضی علی به هرات هشتم رجب 874 است.
ص: 1032
نموده و او قدم از مقام انصاف بیرون نهاده مطلقا اجابت نفرمود تا حق سبحانه و تعالی او را به او نمود. اكنون عزیمت آن است كه رابطه اتحاد قدیم برقرار بلكه یكی در هزار باشد و از طرفین دوستان مسرور و دشمنان مقهور باشند و جماعت تراكمه قراایلوق كه پناه به آن درگاه آورده‌اند مردم نیك نیستند و هرجا انواع شرارت ازیشان به ظهور آمده، ایشان را به این جانب فرستند.
میرزا سلطان حسین، بر مقتضای جبلت كریم و مروت عظیم، جایز نداشت كه جمعی مردم كه روی امید به دولت او دارند ایشان را به دشمنان سپارد. مولانا قاضی علی را رعایت نموده موقوف داشت و ایلچی به جانب امیر حسن بیك فرستاد و سخنان شایسته دلپسند اعلام داد.

احوال مملكت خراسان‌

مطلع سعدین و مجمع بحرین ج‌4 1032 احوال مملكت خراسان ..... ص : 1032
یر ابو اسحق ترخان به موجب كُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ «662» در ولایت بلخ شربت تلخ فنا چشید و به دو قدم بلكه به یك‌دم به منزل عدم رسید و میرزا سلطان حسین چون خبر موت او استماع نمود فرمود كه شآمت سعایت ظلم كه بر مردم هرات كرده بود آثار آن به روزگار او رسید و میر مغول كه از امرای معتبر میرزا سلطان حسین بود به ضبط ولایت بلخ نامزد فرمود «663» و او به موجب فرموده عزیمت نموده و ملك یحیی والی سیستان كه در معركه چناران از صدمات محاربه دلاوران روگردان شده به سیستان رفته بود، درین ولا، ایلچی به پایه سریر اعلی ارسال نمود و التماس حكومت ولایت نیمروز به موقف عرض رسانید و میرزا سلطان حسین بر طریق سلاطین سابق رایت دولت او را در آن مملكت بلند گردانید و امیر شیخ زاهد را حكومت ولایت قهستان ارزانی داشت و ضبط امور سلطانی و حفظ اموال دیوانی به عهده كاردانی او بازگذاشت.
______________________________
(662). سورة الرحمن 26.
(663). حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 230: در آن زمستان امیر مغول به ایالت بلخ سرافراز گشته.
ص: 1033
و چون میرزا یادگار محمد از موضع چناران به طرف دامغان و سمنان عزیمت نمود، به جهت تسخیر خراسان، از امیر حسن بیك مدد طلبیده بود و امیر حسن بیك ملتمس او مبذول داشت و از امرای معتبر امیر یوسف بیك پسر عم او و امیر حسین بیك برادرزاده او و امیر شاه منصور ولد امیر شاه سوار قراایلوق «664» با دو هزار سوار مكمل مسلح به كومك او فرستاد «665» و ایشان به ولایت خراسان درآمده آثار غلبه و ازدحام به ولایت جام رسید. «666» درین حال جمعی از كلانتران قاین به واسطه منازعت اقران و توهمی كه داشتند به كرمان رفتند و امیرزاده زینل بیك «667» ولد امیر حسن بیك كه حاكم مملكت كرمان بود هزار سوار مكمل نامزد قهستان فرمود و ایشان بی‌خبر بر سر شیخ زاهد طارمی راندند و بعد از كشش و كوشش او را به قتل رسانیدند و در تمامت ولایت قهستان و ترشیز و زاوه و محولات و خواف و باخرز خرابی بسیار كردند* و قلعه طبس گیلكی را پیر حسین نام كه گماشته میرزا سلطان حسین بود از تعرض تراكمه نگاه داشت و به قوت جلادت لشكر ایشان را پیرامون قلعه نگذاشت و پیاده‌ها از قلعه بیرون آمده بسیاری از تراكمه و غیره به قتل آوردند. «668»
و چون میرزا سلطان حسین خبر توجه میرزا یادگار محمد استماع نمود به جمع لشكرها فرمان فرمود و با سپاه فراوان به جانب او روان شد، غره رمضان و چون موكب منصور از نشابور عبور نمود، میرزا یادگار محمد كه در حدود سبزوار بود به طرف
______________________________
(664). با برنامه: قراقویوق به حبیب السیر: قراقوینلو.
(665). دولتشاه ص 528: و در مصاحبت امیر مذكور از قرابتان خود یوسف بیك را با چندی از تراكمه مقدمهم یعقوب بیك ....
(666). حبیب السیر: و شاهزاده آماده رزم و پیكار گشته عنان مراجعت انعطاف داد و در ولایات خراسان ظلم و بیداد آغاز نهاد.
(667). زین العابدین در زامباور ص 259.
(668). در حبیب السیر درین موضع بعضی زوائد دارد [ر ك به توضیحات].
ص: 1034
بسطام معاودت فرمود و قاضی بیك را در قلعه سبزوار گذاشت و جمعی دلاوران را به مدد او بازداشت و قراولان طرفین در حدود بیارگمند* محاربه عظیم كردند و خراسانیان بر عراقیان غالب آمدند و بعضی از سرداران میرزا یادگار محمد چون امیر نعمت خوارزمی و غیره به قتل رسیدند و چند روز سپاه نصرت شعار قلعه سبزوار را حصار داده و عاقبت مسخر ساخته قاضی بیك را كشتند.*
ناگاه در السنه و افواه افتاد و بعد از آن به تحقیق پیوست كه امیرزاده سلطان خلیل ولد رشید امیر حسن بیك با لشكری عظیم از راه ساری به مدد میرزا یادگار محمد می‌آید و در آن ایام، امرا و بهادران خراسان طریق بی‌وفایی مسلوك داشته و روزبه‌روز جوق‌جوق از میرزا سلطان حسین برگشته به طرف میرزا یادگار محمد می‌رفتند و میرزا یادگار محمد امیر حسن شیخ تیمور را كه در آن مدت از استراباد بیرون آمده دهنه را گرفته بود به صدمات بهادرانه درهم شكست و او پناه به قلعه شاسمان* برده به عهد و پیمان بیرون آمد و در سلك امرای عظام انتظام یافت.
میرزا سلطان حسین چون این احوال مشاهده نمود و آن اخبار استماع فرمود دیگر او را بر بقیه مردم اعتماد نماند و از راه سرخس مراجعت نموده* مجموع ایماقها و احشام كه تا حدود بسطام بود برگردانیدند و اكثر اموال صحرانشینان به تاراج رفت.
و صاحب اعظم خواجه عبد اللّه اخطب،* بعد از آن‌كه از خواجه قطب الدین طاووس در آن ایام سیصد هزار دینار كپكی به دو سه كرت گرفته بودند از منصب وزارت ترقی كرده به جای خواجه طاووس مشرف دیوان اعلی شد و به اتفاق خواجه نظام الدین بختیار سمنانی «669» كه دیوان بود زردودی «670» حواله داشتند و به آتش ظلم دود آه از سینه‌های مظلومان برآوردند و چون در تحمیل و تحصیل آن وجوه تحقیق و تضییق ناوجه می‌كردند كار رعایا به اضطرار رسید و هرچند تظلم نمودند به جایی
______________________________
(669). ترجمه‌اش را در دستور الوزرا ص 394 دارد.
(670). ر ك به آیین اكبری (طبع بلاخمن ص 301) به قول ابو الفضل، دودی از وجوهات است «هركه آتش افروزد چیزی بردهد».
ص: 1035
نرسید تا به آن رسید كه عوام الناس هجوم كرده* در سر دیوان غوغای عظیم واقع شد و لئام ایام دست به سنگ و كلوخ برده روی خواجه عبد اللّه شكست «671» و شكستی تمام به حال وزارت او راه یافت و بیم قتل بود. میرزا سلطان حسین چون در اردو این خبر استماع نمود، امیر شمس الدین محمد بخشی را با استمالت نامه‌ای جهت تسكین خاطر رعایا ارسال نمود و متعاقب ایلچی دیگر آمده و خواجه عبد اللّه را بند كرده به اردوی همایون بردند. درین اثنا، امیر نظام الدین علیشیر كه از كمال اخلاص و اختصاص و غایت اختیار و اعتبار صدق،
مصرع
كس را مقام و منزلت بوتراب نیست برو صادق است، جهت استكشاف احوال رعایا به هرات آمد و نشانی كه جهت استمالت رعیت آورده بود روز جمعه بر فراز منبر خواندند و چون امیر علیشیر معاودت نمود، میرزا سلطان حسین خواجه نظام الدین را نیز بند فرمود و به آن رسید كه او را با خواجه عبد اللّه سیاست نماید و باز خواجه قطب الدین طاووس را كه اكابر و رعایا خواهان وزارت او بودند و در زراعت و آبادی و كفایت اموال دیوانی ثانی نداشت، دیگرباره حكم شد كه مشرف دیوان باشد.
و موكب همایون پادشاه یازدهم ذی الحجه به باغ نظرگاه* نزول اجلال فرمود و رعیت بر عادت معهود رسم دعا و ثنا و نیاز و نثار به‌جای آوردند و رایت ظفر آیت هفدهم همین ماه از باغ نظرگاه نهضت نمود و در النگ شبرتوكه در برابر پل سالار است مقام فرمود* و دو سه روز آن‌جا توقف شده لشكریان ساعت به ساعت گروه گروه می‌گریختند و خاك بی‌وفایی بر فرق روزگار خود می‌بیختند.
و درین اثنا، از جانب حصار نیره‌تو كه اوروق همایون آن‌جا بود، خبری غیرواقع ظاهر و شایع شد. مضمون آن‌كه تفرقه به حال اوروق راه یافته و میرزا
______________________________
(671). در حبیب السیر گفته است كه «او به یكی از خانه‌های مدرسه گریخته به هزار حیله از آن مهلكه جان بیرون برد».
ص: 1036
سلطان حسین عنان عزیمت به آن طرف تافته مردم دودل به یكبارگی ویران و پریشان شدند و این صورت نوزدهم ذی الحجه روی نمود.
و در همین روز، میرزا محمد عمر «672» بن میرزا سلطان خلیل بن میرزا محمد جهانگیر بن میرزا محمد سلطان بن میرزا محمد جهانگیر بن حضرت صاحبقران به جانب گرمسیر حركت فرمود و از امرا، میر یوسف ترخان و جمعی دلاوران ملازم ركاب او روان شدند و چون به حدود گرمسیر رسیدند، امیر نظام الدین احمد توكل برلاس كه از عظمای امرای میرزا سلطان ابو سعید و حاكم قندهار بود قاصدان به استدعای میرزا محمد عمر فرستاد و نوید سلطنت آن ولایت داد و شاهزاده عزیمت آن ولایت نمود و به دولت بر سریر دولت آن مملكت استقرار فرمود.
و میرزا سلطان حسین به ظاهر قلعه نیره‌تو رفته اوروق را به قلعه درآورد* و با بقایای لشكر خراسان و امرای تركمان عازم جانب آب مرغاب شد. امرای تركمان و امیر سلطان ارغونی اجازت خواسته به طرف جیحون رفتند و میرزا سلطان حسین به میان الوس ارلات درآمد و از فرزندان امیر یادگار شاه كه با خاندان خلافت نسبت قرابت داشتند، امیر پیر محمد و امیرزاده جعفر، كه به صباحت خدّ و رشاقت قدّ یوسف زمان بود و برادر او امیر زین العابدین با تمامت ایل ارلات كمر خدمت برمیان جان بسته می‌گفتند:
بیت
همای اوج سعادت به دام ما افتدترا چنین كه گذر بر مقام ما افتد و همه را نوازش نموده «673» چارغبهای طلا و كمر شمشیرهای مرصع و اسبان خوب و خیمه و خرگاه مرغوب و شتران قطار و استران بسیار عنایت فرمود و امیر
______________________________
(672). صورت نسبش در زامباور شجره‌Tمطابق است به متن.
(673). نسخ: و همه به نوازش پادشاهانه اختصاص یافته جمعی كه مناسب مناصب بودند به امارت دیوان اعلی معین شدند.
ص: 1037
پیر محمد و امیرزاده جعفر به امارت دیوان اعلی معین شده مهر زدند و امیر زین العابدین امارت تواچی یافت و همه را ولایات و سیورغالات مقرّر شد