گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
وقایع سنه خمس و سبعین و ثمانمائه ذكر جلوس میرزا یادگار محمد بر سریر سلطنت‌




اشاره

در آن زمان كه میرزا سلطان حسین در النگ شبرتو عزم جانب حصار نیره‌تو فرمود، میرزا یادگار محمد هنوز در ولایت طوس در النگ رادكان بود. «674» مهد عظمی و بانوی كبری پاینده سلطان بیگه كه عمه میرزا یادگار محمد بود، از وثاق خود كه در بیرون شهر داشت درآمده* به باغ شهر فرمود و امیر فریدون ولد امیر پیر لقمان برلاس به اتفاق جمعی امرا در خدمت بیگه سلطان جمع آمده نقاره شادیانه زدند و روز جمعه ششم ماه محرم خطبه به نام و القاب او آرایش یافت.
و میرزا یادگار محمد از ولایت جام به حضرات مشایخ اسلام مكاتیب بسیار به تعظیم و اكرام نوشته عرض نیاز و در یوزه همت فرمود و به جناب قاضی و باقی ائمه عظام امثله و احكام ارزانی داشت و اعزاز و احترام و استمالت تمام نمود و به حسن التفات بیگه سلطان شهر و بلوكات مضبوط شد و مولانا حسنشاه «675» شاعر قصیده تهنیت گفته این دو بیت از آن‌جا ثبت افتاد:
بیت
همچنان كاز فضل حق خاتم سلیمان را رسیدملك بلقیس زمان پاینده سلطان را رسید
______________________________
(674). اسفزاری افزوده: در هرات هیچ حاكمی و ضابطی نبود.
(675). ر ك برای وی به دولتشاه ص 412 و حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 340.
ص: 1038 پادشاهی هری مانند سلطان شاهرخ‌نقد سلطان بایسنغر خان بن خان را رسید «676» و میرزا یادگار محمد به سعادت و اقبال از جانب شمال شهر گذشته در عقب مخالفان تا كنار آب مرغاب رفت و امیر حسن شیخ تیمور را كه از كبار امرا بود به محافظت آن حدود تعیین نمود و رایات ظفر آیات متوجه دار السلطنه هرات گشت و از رباط سنجاب* به طرف شهر آمده ائمه اسلام و اكابر انام كه به رسم استقبال رفته بودند برای ایشان قیام فرموده همه را به تعظیم تمام در كنار گرفت و پرسش نمود و همان روز «677» در النگ كهدستان نزول فرمود و روز دوشنبه نهم ماه كه دیگر روز تربیع نحسین بود، از راه خیابان، در باغ زاغان كه مستقر سریر خلافت حضرت خاقان سعید بود و چند سال از فروغ طلعت فرزندان آن حضرت خالی مانده بود، نزول اجلال فرموده و تختگاه آبای عظام و اجداد كرام به یمن دولت او زیب و زینت گرفت.
و امرای تركمان كه قرابتان امیر حسن بیك بودند و ملازم شاهزاده، در هرات عزم اقامت نمودند، همه را در باغ پادشاهان و قصرهای ایشان فرود آوردند و غایت عنایت و رعایت درباره تراكمه به تقدیم رسانید و خواطر ایشان را به انواع احسان شادمان گردانید «678» و هر نوع فساد و بیداد كه ممكن بود از آن جماعت در اطراف شهر و بیرون روی نمود «679» و گاهی یتیمان و لوندان شهر دستبردی بر ایشان می‌نمودند و میرزا یادگار محمد بعضی از تركمانان را چماقهای بی‌دریغ زد. اما چون
______________________________
(676). مصراع ثانی شعر سلطان محمد بن بایسنغرخان را یاد می‌دهد اعنی: نقد سلطان بایسنغر خان منم كاندر مصاف .... (ر ك دولتشاه ص 407).
(677). حبیب السیر: آن روز كه قمر در طریقه محترقه بود.
(678). صاحب حبیب السیر افزوده است: چنان مقرر شد كه در خطبه نخست دوام و دولت امیر حسن بیك بر زبان رانند، آنگاه میرزا یادگار محمد را نام برند.
(679). دولتشاه ص 529 و اسفزاری نیز همین‌طوری می‌گویند. اسفزاری شهر و توابع می‌نویسد.
ص: 1039
ایشان را مهمان می‌دانستند، در مهمات ایشان حسب الأمكان اغماض می‌فرمود و چون خرابی از حدّ گذشت و رعیت از ظلم آن گروه بی‌طاقت گشت، میرزا یادگار محمد جمعی تراكمه كه نوكران امیرزاده اقرلو محمد بودند و جور و تعدی می‌نمودند، همراه امیر حسین خوارزمی به جانب امیر حسن بیك فرستاد و مبلغها به وجه انعام از ولایات به موجب بروات به ایشان داد و درین اثنا، به سمع اعلی رسید كه امیرزاده سلطان خلیل با چند هزار سوار نامدار در النگ و مرغزار رادكان فرود آمد و لشكریان او در ولایت طوس و مشهد مقدس و نیشابور و اطراف و جوانب آن سرحد مطالبات و مصادرات بلیغ كردند و در هیچ یمین یسار نگذاشتند.*
میرزا یادگار محمد خبر فتح خراسان در صحبت ایلچیان سخندان پیش امیر حسن بیك به جانب همدان فرستاد. مضمون آن‌كه به یمن همت و شفقت آن عالی جناب مملكت خراسان مسخر و مفتوح شد و اعدا و مخالفان مقهور و مكسور گشتند. «680» اما درین سال، ولایت خراسان به سبب مرور لشكرها به غایت خراب است. چنانچه از حدود جاجرم تا كنار آب مرغاب مزروع نشده همانا نمی‌تواند شد و مقتضی همت عالی آن بود كه جمعی امرای تركمان را كه غایت جان سپاری و هواداری به‌جای آورده‌اند رعایتی تمام كند. اما به سبب خرابی ولایت آن صورت تا غایت روی ننمود و باوجوداین خرابی، هنوز جماعت منازعان به كلی مستأصل نشده‌اند و به دفع ماده ایشان قیام می‌باید نمود و بی‌شك درین سال، رعایت امرای تركمان و استمالت رعایای خراسان تعلق به عنایت آن عالی جناب دارد.
و درین ولا، ایلچی امیر حسن بیك رسید و مكتوبی مشتمل بر مواجب تعظیم و اكرام و شرایط ادای تهنیت فتوحات مالا كلام به موقف عرض رسانید.
مقصود آن‌كه
«فرزندان میرزا سلطان ابو سعید بسیارند و همه آهنگ جنگ و نزاع دارند و
______________________________
(680). نسخ: و بر منابر اسلام خطبه به نام و القاب حضرت اعلی موشّح و محلّی گشت (به جای آنچه در متن است).
ص: 1040
میرزا سلطان حسین نیز در مقام مخالفت خواهد بود. هر آینه آن فرزند عزیز سلطنت پناه را به مدد و كوماك احتیاج تمام است. بنابرآن مقرر شده كه در ولایاتی كه در غربی پل ابریشم «681» است، لشكرهای ما نشسته منتظر حكم آن جناب باشند و امرای دیگر كه ملازم آن جناب ساخته‌ایم اگر احتیاج باشد، همچنان ملازم باشند و امرای فرزند زینل بهادر كه در قهستان‌اند، اگر خواهند پیش خود طلبند و الّا مقرر است كه متوجه پایه سریر اعلی شوند و فرزند سلطان خلیل بهادر كه جهت مدد آن عزیز فرزند فرستاده بودیم و او به مشهد مقدس رسید به او نوشته‌ایم كه بی‌رخصت آن جناب پیش نرود.
و دیگر وصیت كرده بود كه امرای اوجاوری «682» زمان شاهرخی را تربیت كنند و پیشكشهای پادشاهانه فرستاده بود و همچنین ایلچی سلطان خلیل اسبان خوب و پیشكشهای مرغوب آورد و مكتوب او مشتمل بود بر اظهار اخلاص و دولتخواهی بسیار و عرض مودت و دلجویی بی‌حد و شمار.
و حصار اختیار الدین كه نوكر میرزا سلطان حسین شیخ بایزید نام كوتوال آن‌جا بود فتح شده شیخ با یزید در سلك خدام انتظام یافت و میرزا یادگار محمد خواجه قطب الدین طاووس سمنانی را منصب وزارت دیوان اعلی ارزانی داشت و اختیار ملك و مال به فكر ثاقب و رای صائب او بازگذاشت «683» و امیر ایوب را كه از زمره امرا به وفور شجاعت مشهور بود به طرف ولایت مرو كه سیورغال او بود روان فرمود.
در خلال این احوال، به مسامع جلال پیوست كه امیر حسن شیخ تیمور كه ضبط حدود آب مرغاب به عهده او بود، عنان عزیمت از راه سرخس به صوب
______________________________
(681). نام جایی نزدیك بسطام (بهار عجم).
(682). چاوره حلقه و دائره است (شا).
(683). حبیب السیر بعد افزوده: و خود اكثر اوقات به تجرع باده و استماع نغمه عود و چنگ صرف می‌نمود.
ص: 1041
جرمكان* كه سیورغال او بود انصراف نمود و صورت كدورتی كه میان او و امیر علی جلایر كه امیر الأمرا بود سمت وقوع داشت، به موقف عرض رسانیدند و چنان معلوم شد كه میان او و نواب میرزا سلطان حسین رسل و رسایل آمد شد می‌نموده‌اند و امیر شیخ عبد اللّه عباسی كه از عظمای امرا بود به جای امیر حسن شیخ تیمور به جانب آب مرغاب عزیمت نمود.
و میرزا یادگار محمد به دار ابیك كه از جانب زینل بیك به قهستان آمده بود نشان فرستاد و پیغام داد كه سلطنت تمامت خراسان تعلق به ما می‌دارد. می‌باید كه ولایت بازگذاشته متوجه عراق شوند و همچنین به جانب سلطان خلیل مكتوب نوشت كه جمعی از مردم خود فرستند و جمعی از تراكمه كه در قهستان و ترشیز و خواف و باخرز خرابی می‌كنند اخراج نمایند.
و كوتوال قلعه عماد عرضه داشت به پایه سریر اعلی فرستاد و نوید ایلی و انقیاد پیغام داد و التماس نمود كه از دار السلطنه هرات كسی به محافظت قلعه ارسال فرمایند و سلطان خلیل نیز در مكتوب خود همین صورت به مبالغه نوشته بود كه بی‌توقف معتمدی جهت كوتوالی قلعه مقرر فرمایند.
و از جانب طبس گیلكی، پیر حسین كوتوال قلعه آن‌جا كه نوكر معتمدی میرزا سلطان حسین بود و چند نوبت به تراكمه دستبردها نمود عرضه داشت روان داشته شرایط نیكو بندگی به‌جای آورد.
و ملك یحیی والی سیستان اظهار اخلاص و دولتخواهی نمود و عرضه داشت نوشته شرایط عبودیت به دستور عهد قدیم تازه فرمود. و خواجه محمود افلاطون كه معتمد درگاه بود به رسم رسالت متوجه ولایت سیستان شد.
ص: 1042

ذكر ایلغار فرمودن میرزا سلطان حسین و به قتل آوردن میرزا یادگار محمد*

چون عنایت ملك الملك به اقتضای وَ اللَّهُ یُؤَیِّدُ بِنَصْرِهِ مَنْ یَشاءُ «684» سریر سلطنت خراسان را مستقر دولت خورشید آسمان ظل اللهی جمشید ایوان شاهنشاهی ساخته بود و ماه رایت آفتاب آیت به اوج ثریا و ذروه جوزا افراخته و میدان جهان را مضمار سپاه ظفر شعار او گردانیده و غبار سم سمند صبا رفتار او را كه سرمه اعیان زمان است به سپهر كحلی رسانیده بود، لاجرم مقالید ممالك به قبضه اقتدار او تفویض فرمود و آب تیغ جهانگشایی او را در اطراف ولایات امضا و اجرا نمود و دشمن ملك را كه كوكب طالع به درجه قاطع رسیده و سررشته عمر به انقطاع كشیده بود هر آینه روزگار در جام خوشگوار او زهر هلاهل نهاد و بهرام خون‌آشام شحنه ایام را به قصد قتل او شمشیر قاتل داد.
و شرح واقعه آن است كه در آن‌زمان‌كه میرزا ابو الغازی سلطان حسین در میان ایل و الوس ارلات بود، فرزندان میرزا سلطان ابو سعید: میرزا سلطان محمود و میرزا ابا بكر و میرزا الغ بیك با هم اتفاق نموده عزم محاربه میرزا سلطان حسین جزم كردند. میرزا الغ بیك با جمعی از امرای سمرقند و یار علی تركمان از پسران نمك به حرام علیشكر «685» پیش آمده چون از طرفین رایات مقابله و مقاتله برافراشتند، امیر جعفر ارلات و برادر او امیر زین العابدین، به واسطه آن‌كه كوچ ایشان در موضعی بود كه اثر تسلط فرزندان میرزا سلطان ابو سعید بدان‌جا می‌رسید، عنان عزیمت با غلبه‌ای كه داشتند به صوب سپاه سمرقند معطوف گردانیدند. میرزا سلطان حسین با وجود آن حال كه در ظاهر موجب اختلال بود توكل كل بر عنایت حضرت ذوالجلال كرده بر سپاه مخالفان زد و ایشان را چند فرسخ باز پس نشانید و به یك حمله
______________________________
(684). سورة آل عمران 13.
(685). مطلع: ایلی شكر.
ص: 1043
بهادرانه جمعیت آن جماعت را متفرق و پریشان گردانید.
و در آن ایام، صبح و شام خبر می‌رسید كه میرزا یادگار محمد حباب‌وار در شراب افتاده و صراحی صفت سر در جام باده نهاده از صباح تا رواح اقداح راح می‌كشد و از شام تا بام شراب لعل فام می‌نوشد. امرا به هر طرف متفرق گشته و در خانه او به غایت بی‌سر و سامان و مردم خراسان به جان آمده از بیداد تركمان. میرزا سلطان حسین چون این خبر استماع نمود، به تمامی همت عزیمت جانب هرات فرمود* و به عنایت ملك وهاب از ولایت میمنه و فاریاب،
مصرع
ملك همعنان و فلك در ركاب با هزار سوار كامیاب ایلغار فرمود و چون فلك الأفلاك به شبانروزی عالمی پیمود.
مصرع
شهسوار پردل فیروز چنگ آفتاب طریق جهانگشایی به عالمیان نمود.
مصرع
آری طریق دولت چالاكی است و چستی و نیم شب بیست و سیم ماه صفر به گازرگاه رسید و از روحانیت حضرت خواجه قدس سره مدد طلبیده روان شد و به كوچه خیابان درآمد و به هنگام صبح كه در آن مقام گفته‌اند:
بیت
عجب ملكی است ملك صبحگاهی‌در آن ملكت بجویی هرچه خواهی
ص: 1044 عجب بادی است باد صبحگاهی‌كاز آن در جنبش آید مرغ و ماهی
عجب وقتی است وقت صبحگاهی‌در آن وقت است نوبتهای شاهی میرزا سلطان حسین به اعتقاد درست و نیت راست عزیمت عدالت فرمود و نیتهای نیكو در خاطر مخمر نمود و چون قضای آسمان به باغ زاغان درآمد و از غفلت امیر علی جلایر امیر امرا و لشكرها متفرق شده درگاه پادشاه از سپاه خالی بود. چنانچه لشكر منصور نزدیك چل ستون رسیدند و یك متنفس پیدا نبود.
بیت
یارا قد اللیل مسرورا با وله‌ان الحوادث قد یطرقن اسحارا بیت
ای ناله همدمی كن و از آب چشم من‌بیدار ساز دیده بخت غنوده را و میرزا یادگار با دو خادم و خادمه‌ای بر بام كوشك چنان در خواب غفلت بود كه آن زمان آگاه شد كه او را گرفته بودند. مهر حیرت بر زبان و انگشت حیرت در دندان ماند.
مصرع
كارفرمای ازل می‌كند این كس چه كند چون او را آوردند، میرزا سلطان حسین به زبان رفق و تلطف فرمود كه ای برادر! همه صفت خوب و صورت مرغوب داری و كمال شجاعت و علو نسبت حاصل است. اما اگر ما برادران بر سر مملكت آبای عظام با یكدیگر مضایقه داشتیم تراكمه بیگانه را بایستی كه در ولایت خود نمی‌گذاشتیم. میرزا یادگار محمد
ص: 1045
در جواب گفت كه مناسب طور بهادری و لایق ناموس دلاوری آن بود كه تو نیز مرا در خانه زین گرفتی و این همه اثر تقدیر ملك قدیر است. یَفْعَلُ «686» ما یَشاءُ یَحْكُمُ ما یُرِیدُ و در حال او را به قتل رسانیدند و خاطر همایون از جانب او جمع گردانید.
و این واقعه‌ای است كه در اوراق روزگار و صحایف لیل و نهار از سلاطین نامدار و خواقین جم اقتدار گوش هوش هیچ آفریده نشنیده* و چشم هیچ سخنوری باریك بین نظیر آن در كتب ندیده. چه در وقتی كه میرزا یادگار محمد در دار السلطنه هرات مقام و آرام فرموده بود و چند هزار بدوی سوار به اسلحه تمام صبح و شام ملازمت او می‌نمودند و از هرات تا سرحد بغداد كوماك پی‌درپی داشت.
كجا كسی پیرامون خاطر می‌گذاشت كه میرزا سلطان حسین از شصت فرسنگ ایلغار نماید و با اندك مردمی چنین تهوری كار فرماید.
میرزا سلطان حسین به تیسیر این فتح نامدار كه عنایت حضرت پروردگار میسر گردانید شكر مواهب الهی و نعمای نامتناهی به‌جای آورد و آوازه این فتح همایون در اقالیم ربع مسكون انتشار یافت و جهانیان از دولت آن حضرت حسابی تمام برگرفتند و تاریخ سال این واقعه كه در شهر صفر اتفاق افتاد، هم «شهر صفر» است. چنانچه جناب فضایل مآب، حاوی حقایق العلوم بالطبع النقاد، مبدع دقایق الفنون بالذهن الوقاد، مولانا نظام الدین عبد الواسع «687» اعلی اللّه تعالی قدره كه ناظم لآلی منثور به حسن عبارت و راقم عقود منظوم به لطف استعارت است می‌فرماید:
______________________________
(686). مأخوذ است از آیات ان اللّه یفعل ما یشاء (سورة الحج 18) و ان اللّه یحكم ما یرید (سورة المائدة 1).
(687). درین محل در حبیب السیر (ج 3 جزو 3 ص 225) او را «مولانا كمال الدین» و در ترجمه‌اش ص 338 «مولانا كمال الدین عبد الواسع النظامی ولد مولانا جمال الدین مطهر» نوشته است. در دستور الوزرا ص 424 نیز ذكر مولانا كمال الدین عبد الواسع آورده است. تقریط بر مطلع سعدین نگاشته همین مولانا عبد الواسع است.
ص: 1046
بیت
شد شهر صفر شهید و هم «شهر صفر»از سال شهادتش دهد باز خبر و مبلغ پنج هزار دینار كپكی جهت مراسم تكفین و تجهیز او از خزانه مقرر كرده به عهده اهتمام امیر مبارز الدین ولی بیك فرمود و نعش پاك او را در چاشت همان روز به آیین تمام برداشته در بیت المغفره میرزا بایسنغر دفن كردند و مردم هرات بر مصیبت او غریو بسیار نمودند و میرزا یادگار محمد در سن نوزده‌سالگی بود به غایت خوش منظر و بدیع شمایل و كم‌آزار و نیكو خصایل و دلاور و مردافكن و بهادر و شمشیرزن.
و امرای تركمان كه در هرات بودند «688» هم در آن صبح مصیبت‌زده عزیمت جانب ولایت قهستان نمودند و بیست و سیوم «689» صفر این خبر اول بامداد در السنه وافواه افتاد و هرچند هر زمان به هزار زبان این خبر مكرر می‌شد از غایت ندرت گویا كه هیچكس باور نمی‌كرد.
مصرع
بس كه نادر می‌نمود این قصه كس باور نكرد و باغ زاغان كه مشحون بود به نقره و زر و سایر اقمشه و امتعه دیگر و كتب نفیسه و چینی آلات و اسبان راهوار و بدوهای شاهوار و زینهای زرنگار غارت تمام یافت و آن همه نفایس به صرصر تاراج رفت «690» و بانوی كبری بیگه سلطان را گرفته محفوظ و مضبوط داشتند و بعد از دو سه روز به شفاعت باقی آغایان گذاشتند و امیر علی جلایر كه از امرای كبار به ازدیاد اعتبار صاحب اختیار بود، چون این خبر
______________________________
(688). در حبیب السیر گفته است كه طایفه ایشان در باغ نو بودند و زمره‌ای در باغ زبیده مقیم بودند و همان شب فرار نمودند.
(689). به قول دولتشاه، قتل شاهزاده در شب چهارشنبه 27 شهر صفر 875 واقع شد و ظاهرا آن صواب نیست. از آن‌كه 27 صفر روز هفته [جمعه؟] بود.
(690). در حبیب السیر ذكر این تاراج نیست.
ص: 1047
استماع نمود، از وثاق خود بیرون رفته پناه به گوشه‌ای برد و بعد از تفحص پیدا شده به قتل رسید «691» و پسر او كه به غایت جمیل بود همراه تراكمه فرار نمود و جمعی امرا كه پدران ایشان نیز تربیت یافته این خاندان بودند به اختیار یا اضطرار از میرزا سلطان حسین فرار نمودند. اگرچه بر كرم آن حضرت اعتماد آن بود كه گناه ایشان را عفو خواهد فرمود.
بیت
بیا كه حلم شهنشه ثبات آن داردكه رو نتابد اگر با شدت هزار گناه اما به سبب آن‌كه از اطوار و كردار خود شرمنده بودند جلای وطن اختیار نمودند.
مصرع
كه گر گناه ببخشند شرمساری هست بعضی روی امید به ولایت ماوراء النهر نهادند و فوجی به عزیمت ناحیت قندهار عنان به سمند بادر رفتار دادند و جمعی متوجه صوب عراق شدند و بسیاری در قید اسار گرفتار شدند و میرزا سلطان حسین همان روز «692» به بامداد پای دولت بر سریر سلطنت نهاد و بار عام داد.

ذكر طلوع آفتاب رایت سلطانی و جلوس بر سریر سلطنت خراسان نوبت ثانی‌

چون شاه ابو الغازی میرزا سلطان حسین بهادر و بار دیگر بر سریر سلطنت خراسان مستقر ساخت و نهال آمال خصم قوی را از بیخ برانداخت پشت دولت بر
______________________________
(691). در حبیب السیر گفته است كه امیر علی جلایر روز دیگر به یاسا رسید و یعنی روز دیگر بعد از قتل شاهزاده.
(692). ایضا: روز دیگر.
ص: 1048
مسند خلافت باز داد و ابواب عواطف پادشاهانه بر روی امید عالمیان گشاد، سادات و قضات و موالی و اهالی و خواص و عوام به ازدحام تمام به درگاه جهان پناه شتافتند و مراسم تهنیت قدوم همایون به‌جای آوردند و آن حضرت نسبت با تمام رعیت انواع مرحمت و اصناف رعایت و عنایت فرمود و هركسی را مناسب قدر و مرتبه دلجویی نمود و چون رعایا از آسیب خدنگ ظلم زمان تركمانان و آنچه ازین پیش واقعه شده بود دلهای فگار داشتند و مطالبات بندگان حضرت را بر حالت اولی می‌پنداشتند و میرزا سلطان حسین عجز و درماندگی رعیت را دانسته بود رفع توهم رعیت به اظهار آثار عدالت فرمود و روز دیگر كه صبح سعادت از افق عنایت طلوع كرد و سلطان فیروز جنگ مهر بر سریر سپهر برآمد، آن حضرت بر تخت خلافت به تمكین تمام مقام و آرام فرمود و جناب معالی انتساب افضل علماء الأسلام، اقضی قضاة الأنام، مولانا قاضی قطب الدین احمد الامامی «693» و جناب فضایل مآب، اعدل حكام الأنام مولانا معز الدین «694» شیخ حسین النقوی را استدعا نمود و فرمود كه این نوبت در خاطر چنان قرار یافته و انوار توفیق ربانی بر آن تافته كه در همه حال ابواب عدالت مفتوح باشد و از جهت حوالات و تحمیلات مطلقا به رعیت آسیبی نرسد و همه وقت در سایه همای دولت ما فارغ‌بال و منتظم احوال باشند. درین وقت، عجالة الوقت حكم فرمودیم كه در شهر و بلوكات و سایر ولایات مدت دو سال وجوه خارجی و زر لشكر* كه رعیت از آن به غایت در زحمت بودند نستانند و اصلا و قطعا از جهت لشكر و خارج تعرض نرسانند كه دانسته بخشیدیم و خدمت قاضی را با آن‌كه هرگز معهود نبود كه با منادی گرد شهر برآید آن حضرت فرمود كه به اتفاق خدمت مولوی منادی كنان گرد شهر برآیند و تمام رعیت را به بشارت این موهبت اعلام نمایند و جناب قاضی و خدمت مولوی به موجب فرموده
______________________________
(693). ذكرش اطرادا در حبیب السیر ج 3 جزو 3 ص 336 آمده است و بر صفحه 168 همین جزو حبیب السیر مفصلتر.
(694). حبیب السیر (ج 3 جزو 3 ص 235): كمال الدین.
ص: 1049
عمل نمودند و رعیت از وصول این بشارت غلغله مسرت به آسمان رسانیدند و دعای دوام دولت آن حضرت به ایوان كیوان گذرانیدند و هر زمان به هزار زبان با یكدیگر می‌گفتند:
بیت
این چه می‌بینم به بیداری است یا رب یا به خواب‌خویشتن را در چنین نعمت پس از چندان عذاب و روز پنج شنبه بیست و پنجم ماه كه پادشاه فریدون گاه عزم زیارت گازرگاه فرمود و روی نیاز و اخلاص بر آن درگاه سود و به منادی تمامت مردم شهر و بلوكات را از اكابر و اصاغر بدان خجسته مقام طلبیده ترتیب طوی عام نمود و سی سر اسب و سیصد راس گوسفند با مصالح و مایحتاج آن مهیا گردانیده طعامهای لذیذ و آشهای لطیف كشیدند علی ملأ الناس و جناب شریعت انتساب مولانا معز الدین شیخ حسین را نزدیك مسند سلطنت طلب داشته فرمود كه دار السلطنه را به دستور سلطان سعید شهید ضبط می‌باید نمود، اگر به نفس من یا برادر یا فرزند حدّ شرعی متوجه شود در اجرای آن تأخیر نمی‌باید فرمود.
مصرع
كه آفتهاست در تأخیر و دولت را زیان دارد و من در همه حالت غایت امداد و معاونت به‌جای خواهم آورد و اگر خدمت مولوی اهمال و امهال تجویز خواهد نمود به یقین داند كه خلاف خاطر همایون خواهد بود.
بیت
خلاف رای سلطان رای جستن‌به خون خویش باشد دست شستن و مشاهد ملك و ملت و معاهد دین و دولت كه رو به خرابی داشت منور و
ص: 1050
معمور شد و شرایع اسلام و شعایر دین نبی علیه الصلوة و السلام به وضوح و ظهور پیوست و مجاری امور و مصالح جمهور رونق و طراوت گرفت و آوازه عدل و احسان و صدای ندای من و امان در بسیط جهان به تخصیص مملكت خراسان چنان اشتهار یافت كه شیر ژیان برعكس طبیعت چنگ از دامن صید بازداشت و چون شیر علم به خوردن باد قانع شد و باد خزان كه همواره برد ابر و سپاه او گرد فنا از صحن چمن بر می‌آورد برخلاف خاصیت در احیای اطراف گلزار روزگار آثار اعتدال بهار و اعجاز انفاس روح بخش مسیحا آشكار كرد.
بیت
آثار عدل شاه در اطراف باغ ملك‌پاییز را طبیعت فصل بهار داد و هوای ولای دولت قاهره در ضمیر مطیع و عاصی و در خاطر ادانی و اقاصی جای گرفت و زبان غایب و حاضر و سامع و ناظر به ذكر دعا و نشر ثنا زیب و زینت یافت و روزگار جفاكار به حسن عدل این سلطان كامكار عذر جرایم ایام گذشته خواست و به زیور امن و امان و گوهر عدل و احسان اطراف مملكت خراسان آراست و رسوم محدث و بدعتهای مذموم از بسیط جهان برانداخت و به میامن معدلت تمام آن ولایت معمور و آبادان ساخت و عالمیان در ریاض فراغت و رفاهیت خرامان شدند و جهانیان در پناه امن و امان جای گرفتند.
چون رای اقالیم گشای پادشاه خورشید ضمیر جمشید سریر به صفت نصفت و فروغ عدالت انجلا یافت و عنان سمند آسمان توان به صوب عدل و احسان و سمت امن و امان تافت به چشم بصیرت دوربین و دیده عین الیقین در آئیینه اعتبار معاینه دید و در جام جهان‌نمای روزگار به چشم استبصار پادشاه عدالت شعار مشاهده گردید كه قوام دین و دولت و نظام ملك و ملت به حسن رای و زیر عطارد تدبیر سرانجام یابد و پرتو آفتاب معدلت پادشاه چون فروغ جهان‌افروز ماه به واسطه فكر صایب و زیر ثاقب ضمیر بر عالمیان تابد.
ص: 1051 فاصابة الخلفاء فی ما حاولوامقرونة بكفایة الوزراء خاطر سلطانی كه مؤید است به تأیید ربانی قرعه اعتبار و رقم اختیار به نام فرخنده فرجام آصف جمشید اقتدار خواجه قوام الدین* نظام الملك بن خواجه شهاب الدین اسماعیل الخوافی قرار داد كه آیین عدل كامل او هر نفس و هر دم نقاب زنگ از چهره آیینه می‌گشاد و قانون عقل شامل او آب روان به آتش سوزان آشنایی می‌داد. باز اگر در عهد عدل او بیمار می‌گشت از غایت خوف روی تیهو در خاطر او نتواند گذشت و آن حضرت مسند وزارت به نام او معین فرمود و اختیار دیوان اعلی به حسن رای ملك آرای او تفویض نمود و به شكر این نعمت و فرح این مسرّت عامه رعایا و قاطبه برایا در دعا و گوهر ثنا به الماس بیان می‌سفتند و از صمیم دل و جان به موافقت كروبیان و مداومت قدسیان هر زمان به هزار زبان می‌گفتند كه از هر موهبت سعادت و تحفه كرامت كه به واسطه عنایت ازلی و رابطه رأفت لم یزلی از بارگاه پادشاه كن فیكون به اسم ساكنان ربع مسكون فایض گردد و حظ اوفی و نصیبی مستوفی نثار روزگار فرخنده آثار باد. و هر عطیه دولت و هدیه سعادت كه به میامن حركات سعود فلك و محاسن بركات سجود ملك نامزد مجاوران بسیط خاك و ملازمان محیط افلاك شود قسطی كامل و قسمی شامل پیشكش سلطان جم فرمان باد. رایات ظفر آیات كه سبب آرایش جهان است تا اوج ثریا افراشته و اعلام نصرت اعلام كه موجب آسایش عالمیان است به نقوش فتوح نگاشته مرفوع و منصور بحق الملك الغفور.
چون قلم تحریر به رقم تقریر جلوس همایون مشرف گردید و شرح امن و امان و بیان عدل و احسان به شرف انها رسید اولی و احسن چنان نمود كه اختتام كتاب مطلع سعدین و مجمع بحرین به نام فرخنده فرجام معز الدنیا والدین میرزا ابو الغازی سلطان حسین بهادر حسن تمام یابد تا باشد كه به یمن آفتاب دولت آن حضرت فروغ قبول بر آن تابد.
ص: 1052
معروض رای مجلس آرای ارباب الباب طُوبی لَهُمْ وَ حُسْنُ مَآبٍ «695» می‌شود كه جمعی افاضل و فوجی اماثل، كه نور دیده مردمی و سرور سینه همدمی بودند و گاهی به رسم تلطف، تفقد این ضعیف می‌نمودند به ترتیب تألیف و تهذیب ترصیف اشارت فرمودند و الحاح از حد گذرانیدند. چاره ندید و با آن‌كه این ضعیف به سبب صرصر حوادث ایام و سلاسل شهور و اعوام صحیفه انشاء را در طاق نسیان نهاده بود و روزنامه تاریخ را چون اوراق گل به باد داده، لیكن چون حكم دوستان بر دل و جان روان بود از سر حرف گذشتن در مذهب مروت مستحسن ننمود. بلكه از دیوان فرمان وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ «696» پروانه رسید و رقوم این كلمات شكسته بسته بر لوح خاتمه كشید. هرچند می‌دانست كه اصحاب حسد و ارباب حقد كه قامت قابلیتشان از طراز اعزاز آسمانی تشریف عنایت نیافته و آفتاب سعادت بخش ربانی در عالم وجود ایشان نتافته، نه قدرت آن‌كه از معدن ذهن خویش گوهر عالم‌افروز برآرند و نه قوّت آن‌كه به مصابح دیگران مجلس روشندلان منور دارند، همه چون كوه سنگدل نه در حلم و وقار همه چون تیغ دوروی نه گوهردار، صبح‌اند در پرده‌دری نه در روشن‌رایی، گل‌اند در بد عهدی نه در راحت‌افزایی. حاوی اوراق را هدف تیر تعییر گردانند و این‌قدر ندانند كه:
بیت
بس باشد این كمال كه ایام كم شنیددر نثر من مذمت و در نظم من هجا و چنان از جاده انصاف انحراف یافته‌اند و عنان مكابره به صوب طغیان تافته كه سها را در نور و ضیا بر خورشید عالم‌آرا ترجیح نهند و گوهر جان‌افروز را با شبه بی‌فروغ در یك رشته كشند.
______________________________
(695). سورة الرّعد 29.
(696). سورة الأنسان 30، سورة التكویر 29.
ص: 1053 شكوت و ما الشكوی لمثلی عادةو لكن تفیض الدمع عند امتلائها و با این همه قلم ستوده رقم دست تساهل از آستین تكامل بیرون آورد و شرح وقایع صد و هفتاد و یك سال برسبیل تفصیل و اجمال احوال به صورت یادگار بر اوراق لیل و نهار نگاشت و بسیار در شاهوار در گوش اعتبار شاهان روزگار گذاشت.
بیت
كمال فهم سخن نیست در گدا طبعان‌سخن در است و تعلق به گوش شه دارد مأمول از مكارم شیم و مسئول از محاسن كرم فصحای امصار و بلغای اعصار كه اهل سیرت و ارباب بصیرت‌اند آن‌كه هرگاه بر سهو و خلل اطلاع یابند،
مصرع
عفو و اصلاح كار فرمایند و التوفیق من اللّه المستعان.
نظم
خدایا چو دانای رازم توئی‌به هر نیك و بد چاره سازم تویی
بساز آن‌چنان چاره كار من‌كه آخر بود رحمتت یار من
چو روشن كنی شمع امید كس‌كرا زهره كان جا برآرد نفس
و گر كلبه‌ای را نخواهی تو تاب‌نه مه بخشدش نور نی آفتاب
خدایا در آن دم كازین تیره خاك‌دل و دیده پرخون شود سینه چاك
به نور پیمبر علیه السلام‌دلم را دهی روشنی والسلام الهی! بازماندگان طبیعت را كه از عجز و بیچارگی به كار خود فرومانده‌اند به جذبات عنایات ازلی دستگیری فرمای! و سرگشتگان بیابان حیرت را به سر منزل مراد راه‌نمای! از دریای فضل بی‌كرانت قطره‌ای نصیب این لب تشنگان گردان و از
ص: 1054
زلال احسان بی‌امتنانت جرعه‌ای به كام این سوختگان چكان.
نظم
چاره ما ساز كه بی‌یاوریم‌گر تو برانی به كه رو آوریم
از پی تست این همه امید و بیم‌هم تو ببخشای و ببخش ای كریم فرغ قلم التحریر عن رقم التقریر علی ید الفقیر الی اللّه الخلاق عبد الرزاق بن اسحق تاب اللّه تعالی علیهما و العیاذ باللّه من زلات القلم و هفوات الرقم و كان توفیق الأتمام و تعلیق الأختتام یوم الخمیس السابع عشرین شهر محرم الحرم.
بیت
شكر كه این نامه به عنوان رسیدپیشتر از عمر به پایان رسید منت* بی‌ضنت و ستایش بی‌آلایش مهیمن بسیار بخشایش را كه به مساعدت توفیق او به نهایت رسید. روش قلم تیزگام و جنبش خامه بی‌آرام در قطع منازل و طی مراحل كتابت كتاب لطایف انتساب مطلع سعدین و مجمع بحرین كه مشتمل است بر كلیات بدایع و معظمات وقایع اصول ممالك معموره و اعلام مسالك مشهوره از ابتدای دولت سلطان ابو سعید بهادر خان تا انتهای فرصت سلطان ابو سعید گوركان مبنی بر دو دفتر معتبر كه عمده در اول بیان خصائص احوال سلطنت صاحبقرانی تیمور گوركانی است مسبوق به ذكر مآمره چند دولت سریع الزوال كه به منزله مقدمه است در آن قسم و در دفتر ثانی بیان كماهی اوضاع خلافت اعلی خاقانی شاهرخ سلطانی مذیل به نقل مفاخر چند شوكت زود انتقال نیز كه به مثابه خاتمه است این نصف را ولا یخفی علی الفطن اللبیب ان هذا نوع نظم بدیع و طور جمع غریب.
ص: 1055
نظم
ندانم چگویم من این گفته راازین سان گهرهای ناسفته را
چه انشاست كان پرهنر داشته‌چه كاخ فصاحت برافراشته
بیان من از وصف آن قاصر است‌بیان نیست حاجت، سخن ظاهر است
چو چندین بر آن داستان شگرف‌گذشتم تأمل كنان حرف حرف
ز گنجش بسی گوهر اندوختم‌ز شمعش چراغ دل افروختم
ز الفاظ جزل و معانی بكرپر از كام شد جیب و دامان فكر بر ضمیر منیر واقفان منصف و زیركان به صفت نصفت متصف واضح ولایح است كه این تألیف منیف بر سایر كتب تواریخ به چند جهت شرف فضل و مزیت دارد:
یكی غرابت اصول قصص و وقایع كه بعضی از آن تا غایت بر قلم هیچیك از منشیان و سخن آرایان گذارش نیافته و پرتو تقریر و تحریر هیچ فرد از مورخان و قلم‌گذاران برآن نتافته و آنچه به سمت ارتقام بعضی اتسام دارد به سبب اطناب كه موجب املال است یا به واسطه ایجاز كه مفضی به اخلال است منسوخ و مهجور مانده.
و دیگر قرب عهد و زمان كه چون زمره مستمعان اكثری از اصحاب این واقعات را به تعیین شناسند. یقین كه تعلق خاطر و میلان باطن و ظاهر به استماع خصوصیات صادرات و واردات ایشان بیشتر داشته باشند.
دیگر صورت صدق و مطابقه این وقایع به واقع كه بعضی از آن مأخوذ از اشارت حافظ ابروست كه اكثر به چشم یقین مشاهده نموده و از قرار تحقیق در قید تحریر و تنمیق آورده بود و بعضی دیگر حاوی اوراق، محرر قصبات السبق علی الأطلاق، صاعد مصاعد الدولة بالوفاق، صاحب المقامات العلیة بالأرث و الأستحقاق: مولانا كمال الملة و الدّین عبد الرزاق لازال جنابه ملجأ لفضلاء الآفاق
ص: 1056
كه مدت مدید در زمان دولت خاقان سعید متعهد جلایل امور بوده و در خدمت بعضی از شاهزادگان صاحب دولت تقلد منصب عالی صدارت نموده و در ملازمت بعضی دیگر راه و رسم نیابت و خصوصیت یافته، مطلقا در ثبت مجاری احوال ایشان میل و مداهنه جایز ندانسته
مصرع
چون ماه كامل در سخن، چون صبح صادق در صفا شعر
مجموعة فیها فوائد جمةو فرائد منظومة و لطایف
فیها ریاض اشرقت انوارهاو سمت الی ما لا ینال الواصف
ارجو لجامعها منال سعادةفیها شرایف بهجة و عوارف یقین كه ابن تألیف بدیع كه الحق درخور آن است كه به خامه خورشید بر اوراق صحیفه ایام نگارند، در ضمن كثرت نسخ و تعدّد مسودات به اندك زمانی مطرح انظار متعینان روزگار و عطرسای مجالس و مجامع اكابر و اماثل هر دیار گردد.
قطعه
عشاق هر كجا رقم كلك آن نگاریابند بروی از مژه گوهرفشان كنند
هریك گرفته نقشی از آن‌جا به یادگارتعویذ جان و حرز دل ناتوان كنند و اما صورت هرزه‌گوئی ارباب حسد فی جیدها حبل من مسد و حقیقت عیب‌جوی اصحاب غرض فی قلوبهم مرض چنانچه عادت طبیعت شوم و خاصیت سیرت مذموم آن جماعت بی‌عافیت بدعاقبت است فامر لایلتفت الیه اللبیب ولا یعتد به من كان له من العقل نصیب.
ص: 1057
بیت
به هر سگی كه كند بانگ اگر شوم مشغول‌مرا به سر نشود زان كه سگ فراوان است و نعم ما قال المولوی فی المثنوی
بیت
مه فشاند نور و سگ عوعو كندهر كسی بر خلقت خود می‌تند و من اللّه العون انه حمید مجید.
[رقمه العبد عبد الواسع بن المطهر عفی عنه. تمت الكتاب به عون الملك الوهاب فی تاریخ رجب عمت بركاته سنة سبعین و تسعمایه بخط اقل الأنام حبیب اللّه بن ... حسام غفر اللّه ذنوبهم و ستر عیوبهم بحق محمد و آله نقلت من خط المؤلف