اسلام سنيان
از بيان صريح ما مبني بر اينكه دليل عمده گرويدن اكثريت ايرانيان به اسلام جهات سياسي، اجتماعي، اقتصادي و يا خصلت روحي انساني كه هميشه به افكار و تجلّيات نو و متناسب روز ميگرود، بوده است، طبعا اين معني نيز مفهوم ميشود كه دين باستاني اين ملّت يعني دين زردشت در واقع تا آن زمان هنوز بقاء و استحكام داشته است، بنابراين نميتوان اين مورد را از آن مواردي به حساب آورد كه يك دين كهنه و فرسوده كموبيش ابتدايي در يك ديني جهاني مثل اسلام- كه در آن موقع بدين پايه رسيده بود- حل و نابود شده باشد. دليل اين حقيقت نه تنها نيروي حياتي نسبتا استواري است كه دين زردشت بعدا در طي قرون متمادي «1» از خود نشان داد، و نه فقط اثراتي است كه اين دين بر روي اسلام به جاي گذاشته است «2»، بلكه دليل عمده آن، اين است كه پايداري دين زردشت تا آن زمان، يكي از علل اين امر بوده است كه ايمان به نبوّت محمد (ص) و به قرآن در سرزمين
______________________________
(1)- رجوع كنيد به فصل «زردشتيان» از همين كتاب.
(2)- رجوع كنيد به قبل فصل «جريان اسلامي شدن ايران» از همين كتاب.
ص: 262
ايراني زبان، شكل و صورت ويژهاي به خود بگيرد. اين معني در بسياري از موارد مختلف تجلّي حيات مذهبي هويداست، و اگرچه در واقع اختلاف آراء و اقوال در مسائل ديني و امور تعبّدي (كه نتيجه عقايد ايراني بودم)، به هيچ وجه امر ويژهاي براي سرزمين ايران نبوده است، بلكه ايرانيان در مقر خلافت در بغداد و سامرا يعني در سرزمين عربي زبان و هم در نقاط ديگر نيز تحقيقات دقيقي در مورد مسائل تعبّدي نموده و افكاري بسيار اساسي به وجود آوردند و آنها را در جنب نيروهاي اسلامي عرب اصيل، و تأثيرات افكار مسيحي و يهودي و مانوي تحكيم و ترويج نمودند؛ ولي تفاوت امر در اين است كه سير اين جنبش افكار در سرزمين ايران و سرزمينهاي عرب به موازات يكديگر صورت نميگرفت. يعني در عين اينكه عربها در سوريه و در بين النهرين پس از جنگ داخلي 692 ميلادي برابر 73 هجري به سيادت دنيوي بني اميه كه براساس تصور قديمي عرب از «سيد» و «سرور» مطلق گذاشته شده بود تن در داده و به امتيازات و هم به سعه صدر ديني آنها تا حد زيادي عادت كرده بودند، تنها ايرانيان نو مسلمان (موالي) «1»- و در جنب آنان هم فقط عده كمي از عربها- بودند كه هنوز در قرن هشتم (قرن دوم هجري) نيز بر ضد حكومت بني اميه قيام كردند، و از اينرو (قبل از همه در خراسان) به تبليغات مشترك شيعي و عباسي پيوستند. طبعا هم در اين زمينه بغض و كينه ايرانيان نسبت به عرب كه بر آنان سيادت ميكرد و نيز نفرت آنان از قبايل عرب در خراسان و هم نزاعهاي مداوم داخلي آنان با عرب مؤثر بوده است؛ ولي باز در تمام اين موارد نبايد (آنطوري كه گاهي پيش آمده) نكته و جهت اساسي مذهبي را فراموش كرد. بديهي است كه افكار و هدفهاي تبليغات عباسي و شيعي در ابتدا از مغزهاي ايرانيان تراوش نكرده و پايه اين افكار نيز بر
______________________________
(1)- رجوع كنيد به فصل «حس مليت» از همين كتاب.
ص: 263
اساس طرز تصور ايرانيان از دولت و حكومت و سيادت قرار نگرفته بود، ولي چيزي كه بود درست ايرانيان پيروان بسيار جدي و معتقد اين افكار و هدفها گشتند و سپس- حتي در خارج محيط سرزمين ايرانينشين- با طرز تفكر و عقيده خود درباره «فره» «1» قرين ساختند و برابر يافتند.
بدين ترتيب ايرانيان در وسط قرن هشتم ميلادي (قرن دوم هجري) بانيان آن انقلاب بزرگ سياسي و فكريي گشتند كه به اسلام سيماي ديگري بخشيد، و در اثر آن ايرانيت واقعا در آن زمان با عربيت برابر گشت، بلكه حتي گاهي تا به مقام برتر از عربيت رسيد «2» و خراسانيان نيز نسبت به اينكه «مجاهدان در راه دين» شده بودند كم فخر و مباهات نميكردند تا به جايي كه جغرافيدان معروف «3» نيز چارهاي جز اينكه رجحان اين منطقه و ساكنان آن را ذكر كند نميبيند. همچنين اخبار زيادي نيز درباره اهميت مردم اين منطقه از زبان پيغمبر نقل ميشد «4» (در جنب اين احاديث نيز طبعا خبري وجود داشت كه خراسانيان را بلاي ساير مسلمانان به حساب ميآورد) «5».
بديهي است كه در تمام اين موارد، مذهب و سياست سخت بههم آميخته بود، حتي در زمان سيادت بني اميه رجال رهبر مكرر ميكوشيدند كه جنبشهايي
______________________________
(1)- «فر، فره، خره، فروغي است ايزدي، به دل هركه بتابد از همگنان برتري يابد ... و نيز از نيروي اين نور است كه كسي در كمالات نفساني و روحاني كامل گردد و از سوي خداوند به پيامبري برگزيده شود.» فرهنگ فارسي، دكتر محمد معين، ج 2، ص 2493 (م). نيز رجوع كنيد به:
(2)- رجوع كنيد به فصل «حس مليت» از همين كتاب.
(3)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم)، ص 293؛- رجوع كنيد به ابن الاثير، ج 5، ص 142، 149.
(4)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم)، ص 293 به بعد؛- رجوع كنيد به: Arent Jan Wensinck: A handbook of early Muhammadan tradition, Leiden 1927, S. 184 r.) s. v. Persia (.
(5)- يعقوبي (بلدان)، ج 3، ص 408.
ص: 264
را كه از نظر سياست مطابق دلخواه نبود با وسايل مذهبي سركوب كنند. اين خود نشانه آن است كه محركات مذهبي حتي در آن موقع- در درجه اول در بين طبقه فرمانرواي عرب- واقعا جاي خود را باز نموده بود. عبد الرحمن بن محمد كه يكي از قيامكنندگان بود حجّاج را به نام اينكه «دشمن خداست» معزول كرد «1». قتيبة بن مسلم در آسياي ميانه قبل از جنگ با كفار براي تهييج مجاهدان آيات قرآن تلاوت مينمود «2»، ولي همينكه وي به مخالفت خليفه (به نظر آنان، م) بر حق زمان برخاست سربازان عمل او را «مخالفت با دين» تلقي نمودند «3». در روي منابر مكررا نوشتههاي مربوط به مشاجرات سياسي قرائت ميشد «4»، و گذشته از آن هدفهاي سياسي نيز با دلايل مذهبي مستدل ميگشت «5». در سال 807 ميلادي (برابر 191 هجري) والي حريص خراسان اقدامات خود را بر ضد دو نفر از توانگران عرب با اين بيان استدلال ميكرد كه اين دو نفر «مسلمان بدي» هستند و او بايد بر ضد آنان قيام كند «6». و در سال 722/ 723 ميلادي (برابر با 104 هجري) واليان منصوب و معزول اين ايالت متقابلا به يكديگر با بكار بردن اين جمله كه «وي پسر مرد ختنه نشدهاي است» ناسزا ميگفتند. اين جمله (كه ظاهرا در جاهاي ديگر نيز معروف بوده) دليلي بود كه عربها بر ضد نو- مسلمانان ميآوردند «7» تا بدين وسيله كوتاهي زمان اسلام آوردن آنها و به موجب
______________________________
(1)- طبري (رديف 2)، ص 1054.
(2)- طبري (رديف 2)، ص 1179.
(3)- طبري (رديف 2)، ص 1289.
(4)- سال 727/ 728 ميلادي برابر 109 هجري در خراسان، طبري (رديف 2)، ص 1498،- سال 745/ 746 ميلادي برابر با 128 هجري: مرجع سابق، ص 1920.
(5)- طبري (رديف 2)، ص 1567، 1570، 1577 (سال 734 ميلادي 117 هجري)؛ ص 1858 (سال 744 ميلادي برابر 126/ 127 هجري)؛- ص 1931 (سال 745/ 746 برابر 128 هجري)؛ ص 1979 (747 ميلادي برابر 129 هجري).- طبري (رديف 2) در صفحه 1291 صريحا ميگويد: براي برانگيختن ايرانيان به جنگ ميبايستي وجهي مذهبي براي آن بيابند.
(6)- طبري (رديف 3)، ص 714.
(7)- رجوع كنيد به فصل «حس مليت» از همين كتاب.
ص: 265
آن سستي اقرار آنان را به اسلام با تأكيد بيان كنند «1».
چيزي كه بود در تمام موارد خلط سياست و دين، لااقل در آغاز (مثلا در سال 652 ميلادي برابر 31 هجري در مرو) تا اين اندازه رعايت جانب دين ميشد كه مسلمانان از قبول كمك يك شهر غير مسلمان «2» به آنان و همچنين بعدا از پذيرفتن حمايت طبقه حاكمه يهودي مذهب خزريان، قبل از اينكه ايشان به اسلام بگروند «3»، امتناع ورزيدند، ولي بعدا، تبليغات عباسيان بدون هيچ باكي شعارهاي مذهبي را حتي در مواردي كه مربوط به امور دنيوي بود به كار ميبرد. ابو مسلم در سال 747 ميلادي (برابر 129 هجري) مخالفان عرب خويش را «شيطان» «4» ناميد و هواداران عباسيان ميكوشيدند مثل مخالفان علي (ع) در جنگ صفين سال 657 ميلادي (برابر 36/ 37 هجري) تا براي اثبات حقّانيت منحصر بفرد خويش و به دست آوردن پيرواني به قرآن استشهاد كنند «5». مبلّغان عباسي كه به اسارت درميآمدند بدون انديشه خود را (746/ 747 ميلادي برابر با 129 هجري) به عنوان فردي كه از همهجا بيخبر و عازم زيارت خانه خداست معرفي مينمودند، و به عبارت ديگر انجام وظيفه مذهبي خويش را بهانه ميكردند، تا اينكه از تعقيب سياسي رهايي يابند «6». اين امر از مراحل ابتدايي «تقيه» «7» در نزد شيعيان است. برعكس نيز اطلاع در دست است كه در همان
______________________________
(1)- طبري (رديف 2)، ص 1455.
(2)- طبري (رديف 1)، ص 2901.
(3)- ابن مسكويه (تجارب الامم)، ج 2، ص 209 (خوارزميان).
(4)- ابن الاثير، ج 5، ص 141.
(5)- طبري (رديف 3)، ص 5؛- ابن الاثير، ج 5، ص 149.
(6)- طبري (رديف 2)، ص 1950 به بعد؛- ابن الاثير ج 5، ص 132.
(7)- رجوع كنيد به: Ignaz Goldziher: Das Prinzip der Takjja im Islam, in der ZDMG LX) 1906 (, S. 213- 226; Ignaz Goldziher in der EI, IV 680 f.
و نيز رجوع كنيد به منابع ديگري كه در اين دو مقاله نام برده شده است.
ص: 266
ازمنه اول براي دفع خطرهاي سياسي نماز به جاي ميآوردند «1» و همچنين اطلاع رسيده كه مردم به علت «شكسته دلي» و يأس و دلسردي از جريانات سياسي از حضور به نماز خودداري نمودهاند (1003- در سيستان) «2».
با تمام اين احوال يعني باوجود اينكه در امور سياسي رعايت دستورات ديني كمتر ميشد، باز به زودي دو مورد نشان ميدهد كه بسياري از خراسانيان تحولات سالهاي 747/ 750 ميلادي (برابر 139/ 133 هجري) را واقعا امر مذهبي تلقي كرده و آن را مثلا فقط يك واقعه سياسي «3» يا اجتماعي به حساب نياوردهاند:
مورد اول در مقرّ خلافت جديد در بين النهرين اتفاق افتاد: بدينترتيب كه بهزودي در بين انبوه پيروان سيادت جديد و در درجه اول در بين كساني كه از خراسان بدين ناحيه آمده بودند يعني بيشتر در بين ايرانيان يك جنبش مذهبي تازهاي به وجود آمد كه خاندان خلافت و قبل از همه خليفه رئيس آن سلسله را تا به سرحد پرستش و تقديس احترام ميكردند. بديهي است كه اين واقعه امر تازهاي نبود، بلكه قبلا در پيرو واقعه كربلا سال 680 ميلادي (برابر با سال 60 هجري) و شهادت نوه پيغمبر امام حسين عليه السلام نيز گروهي يزيد اول را (680- 683 ميلادي برابر با 60 تا 64 هجري) در درجه مافوق مقام انساني قرار داده بدين وسيله ميخواستند در مقابل عقيده شيعه وزنهاي ايجاد كنند. اين گروه بعدا به صورت فرقه يزيديه كردان شمال عراق- با آراي الحادي و عقيده به اينكه تمام اشياء داراي روح حيواني
______________________________
(1)- ابن مسكويه (تجارب الامم)، ج 1، ص 162 (سال 927 ميلادي برابر 314/ 315 ه در قزوين)؛- ابن الاثير ج 4، ص 202 (سال 706 ميلادي برابر 87 هجري)؛ مرجع سابق ج 9، ص 66 (محمود غزنوي سال 1006/ 1007 ميلادي برابر 397 هجري).
(2)- تاريخ سيستان، ص 357.
(3)- عقيدهWiet مبني بر اينكه حوادث سال 747/ 749 ميلادي (برابر 129/ 132 هجري) براي ايرانيان به منزله تجديد جنگ بر ضد بيزانس تلقي ميشده، به نظر من دور از واقع است.
ص: 267
هستند- درآمد «1». برطبق اين سرمشق و نمونه حتي قبل از پيروزي عباسيان «2»، ولي بخصوص بعد از آن فرقه راونديه به وجود آمد. اين فرقه كه از پيروان اصلي ابو مسلم خراساني درست شده و از خراسان آمده بود عقيده داشت كه ميتوان در كالبد خليفه دوم عباسي يعني المنصور (754- 775 ميلادي برابر با 136- 158 ه)- كه واقعا براي چنين اعتقادي شايسته نبود- به موجب تناسخ ارواح روح الوهيت ديد و ستايش و پرستش خود را در جلو قصر او به وي عرضه ميداشت. البته خليفه نيز دستور داد آنان را از دم شمشير بگذرانند «3» و بدين وسيله كوششهايي كه به پيوند با آن در بين النهرين انجام ميشد طبعا به افول پيوست و به موجب آن مساعي كساني كه ميخواستند به موازات جنبش شيعه براساس نهضت عباسيان يك فرقهاي به وجود آورند، در نطفه نابود گشت.
مورد دوم نهضت مذهبي ديگري بود كه وابسته به جنبش نامبرده در سرزمين ايران صورت گرفت و سرانجام ديگري پيدا كرد، زيرا اولا در اينجا ديگر عباسيان نقطه مركزي اين ايمان تازه نبودند و ثانيا خود اين نهضت در تحت تأثير اديان بومي ايران به صورت خاصّ و خطرناكي درآمد: هسته مركزي عقيده اين فرقه مبلّغ اصلي عباسيان در شرق يعني ابو مسلم خراساني بود. وي از موالي
______________________________
(1)- رجوع كنيد به:
(2)- طبري (رديف 2)، ص 1988 (دستگاه شيعه عباسيان سالهاي 721/ 723 ميلادي برابر 102/ 105 هجري با نقباي دوازدهگانه)؛- همين مرجع (رديف 2)، ص 1961 به بعد. (نظريه وراثت الهي عباسيان از پيغمبر)؛- ابن الاثير، ج 5، ص 72.
(3)- طبري (رديف 3)، ص 418 به بعد؛- نوبختي (كتاب الفرق)، صفحات 41 تا 44؛- مفاتيح العلوم (خوارزمي)، ص 30. مسعودي (مروج)، ج 6، ص 186 به بعد؛ ابن الاثير، ج 5، ص 187.-
Kremer, Herrsch. 73; Wueller I 494; Noeldeke, or. Sk. 125; Sharif 29. ص: 268
ايراني و در واقع بيشتر يك مرد سياستمدار بود تا يك پيامبر و پيشواي مذهبي، ولي در هر حال نفوذ او در بين هموطنانش بقدري زياد و ايمان آنان به وي تا آن اندازه با تعصب آميخته بود كه او توانست به يكي از پيروانش در مرو مأموريت قتلي سياسي در كوفه بدهد «1». از اينرو، ابو مسلم به صورت يك خطر سياسي درآمده بود، تا اينكه در سال 755 ميلادي (برابر 138 هجري) قرباني حيله و تزوير خليفه دوم عباسي يعني المنصور گشت، ولي با اين عمل بساط اعتقاد پيروانش به او برچيده نشد، بلكه تقديس وي به تشكيل فرقهاي در شرق منتهي شد كه از حدود عقايد اسلامي تجاوز مينمود و بدين علت بايد در آنجايي كه از فرقههاي نظير آن گفتگو ميشود درباره آن بحث كرد «2».
در هر حال با سركوبي ستمگرانه اين دو جنبش مذهبي، كه از نهضت عباسيان سرچشمه گرفته بود، به ايرانيان آشكار گشت كه سلسله فرمانرواي جديد، پيرو عقايد اكثريت مسلمانان يعني «اهل السنة و الجماعة» ميباشد «3». عكس العمل ايرانيان در مقابل اين امر مختلف بود، و ميبايستي هم مختلف باشد، زيرا در اين زمان هنوز بين شخصيتهايي كه منحصرا جنبه ديني را در نظر داشتند و بين شخصيتهايي كه، كموبيش به جنبه دنيوي امور متوجه بودند تفاوت برقرار بود.
بنابراين كساني كه هنگام شورش خراسان در سالهاي 747/ 750 ميلادي (برابر با 129 تا 133 ه) اساسا تساوي سياسي ايرانيان را با عربها ملاك عمل قرار داده بودند و كساني كه در سنوات بعد از آن نيز همين تساوي، هدف اصلي آنان بود ميبايستي
______________________________
(1)- طبري (رديف 3)، ص 59.
(2)- رجوع كنيد به قبل فصل «سيادت عباسيان» و فصل «زردشتيان» از همين كتاب.
(3)- بدين ترتيب قاضي القضات فارس در سال 935 ميلادي برابر 323 هجري يكي از سنيان سخت پابند به مذهب خود بود: بلخي ص 116 به بعد. (خود بلخي سني متعصبي بوده و از اينرو بدينگونه موارد- ولي فقط در صورت ترديد- توجه داده است).
ص: 269
با نتايجي كه از اين نهضت در اين سالها مشاهده ميشد راضي باشند، چه اينكه در دستگاه خلافت، ايرانيت از لحاظ استفاده از حقوق بهطور مداوم و كاملا با عربيت برابر بود، بلكه حتي براي مدت طويلي ايرانيت- بر اثر نفوذ بسياري از رجال و دانشمندان ايراني بخصوص خاندان برمكيان- عملا بر عربيت رجحان يافت؛ بديهي است كه اين عمل به بهاي فدا نمودن زبان فارسي به نفع زبان عربي، و هم از دست دادن بعضي از خصوصيات فرهنگي ايراني صورت گرفت «1».- اين دستهها شخصيت سلمان فارسي را به نام يكي از بزرگترين صحابه پيغمبر در نظرها مجسم نموده، پيوسته آن را با سيماي افسانهاي تازهاي تزيين كردند «2»، تا اينكه بدين وسيله ايرانيت را در پيدايش و تكامل اسلام سهيم نموده باشند و نيز در همين حوزهها اخباري مبني بر اينكه خود پيغمبر (ص) مستقيما با بعضي از نقاط ايران ارتباط داشته، مثل اينكه در «شهرستان» مركز حومه شاپور در فارس موعظه نموده، جعل گشته است «3».
بلكه بطور كلي (براي اثبات بستگي ايران و اسلام، م) مدعي بودند كه قبور عدهاي از شخصيتهاي بني اسرائيل، كه در انجيل و تورات نام برده شدهاند و اسلام نيز آنان را تقديس نموده است، در سرزمين ايران است: مثل قبر دانيال در كنار رودخانهاي نزديك شوش در خوزستان «4». در خراسان نيز بخصوص بهطور وافر
______________________________
(1)- رجوع كنيد به فصل «حس مليت» از همين كتاب.- درباره برمكيان رجوع كنيد به سمعاني (كتاب الانساب نسخه خطي)، ص 76.
(2)- رجوع كنيد به:
و نيز رجوع كنيد به منابع مذكور در اين دو نوشته.
(3)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم)، ص 433.
(4)- طبري (رديف 1)، ص 2566 به بعد؛- مقدسي (احسن التقاسيم)، ص 407 و 417؛- ابن حوقل (كتاب المسالك، فهرست: 33)، ص 255؛- ياقوت (معجم البلدان)، ج 7، ص 172؛ شوشتري (تاريخ شوشتر، فهرست: 196)، ص 18.- اصطخري در صفحه 92 در صحت اين خبر ترديد ميكند. در مورد جزئيات رجوع كنيد به:Benj .I 74 ,Z .l ff .
ص: 270
زيارتگاههايي وجود داشته است «1»؛ ولي بديهي است كه هنوز در آن زمان رسم بر اين كه قبور علماي معروف و يا مردان مقدس زيارتگاه واقع شود به هيچوجه بهطور عمومي شيوع نداشته است «2». اين امر فقط در مورد پيروان زيديه «3» و نيز در مورد شيعيان نسبت به ائمه آنان «4» (ع) صادق است.- در جنب آن نيز تحول اماكن تاريخي ملي ايران به امكنه مقدسه اسلامي شروع گشت. يكي از موارد مشخص آن دليلي است كه يكي از وزراي برمكي براي ابا نمودن خود از ويران نمودن بقاياي قصر تخت جمشيد (اصطخر) آورده و گفته است كه از آنرو كه علي (ع) در اين مكان نماز به جاي آورده، اين مكان مقدس گشته است «5». بهطور يقين به وجود آمدن بعضي از زيارتگاههاي اسلامي مرهون نظير اينگونه پيشآمدها ميباشد، اگرچه از طرف ديگر بسياري از آتشكدههاي ايران به علت خطر بارزي كه دين زردشت هنوز در آن قرون از خود نشان ميداد، لااقل آگاهانه مطرود گشته و به دست ويراني سپرده شده است.
در هر حال تمام اينگونه اقدامات فقط در چهارچوبه سياست رسمي دولت صورت ميگرفت و مردمي كه از اين قبيل توسعه و پيشرفت دين راضي بودند ميبايستي به مذهب رسمي دولت كه به تدريج به نام تسنن موسوم گشت بپيوندند.
اين امر حتي در مورد آن زماني صادق است كه در اعمال و آداب نماز- نسبتا از
______________________________
(1)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم)، ص 333 به بعد و نيز ص 367 (ديلم)، ص 399 (كوهستان)؛- ناصر خسرو (سفرنامه)، ص 274. (در مزار شريف واقع در 23 كيلومتري بلخ، زيارتگاهي بوده كه به سبب معجزاتش مردم آنرا قبر علي ميپنداشتند: غرناطي در:Barthold ,Turk .russ .I 21 f .؛- رجوع كنيد نيز به نقشهاي كه در اين كتاب موجود است.)
(2)- ابن حوقل (- كتاب المسالك، فهرست: 33)، ص 379 (ري).
(3)- مسعودي (مروج)، ج 8، ص 195 (تا سال 944 ميلادي برابر 332/ 333 هجري هنوز قبر داعي زيدي محمد بن زيد در گرگان زيارتگاه بوده است).
(4)- اصطخري، ص 257 به بعد؛- حدود العالم، ص 103.- (ابو الفداء، ص 415: علي الرضا (ع))
(5)- رجوع كنيد به: Goldziher, Heiligen verehrung 330 f. ص: 271
همان اوايل- خصوصياتي رعايت ميشد كه مورد توجه كساني كه از ممالك غربي جهان اسلامي به اين سرزمين آمده بودند قرار ميگرفت «1» (به ويژه از زمان انقلاب عباسيان «2»)، ولي اين آداب و افكار هنوز در آن موقع به صورت يك مكتب فقهي كامل در نيامده بود، بلكه قرون آينده طي مبارزات معنوي و علمي متمادي و تلخ و گاهي نيز جابرانهاي آن را به شكل و صبغه مذهب (به اصطلاح آنان، م) حق تسنن درآورد.
در اينجا ما موجبي براي بيان تاريخ جزئيات اين جنبش نداريم، ولي فقط بايد به اين نكته توجه داده شود كه ايرانيان در اين مبارزات علمي (به زبان عربي) با تكفل سمت رهبري آنها، سهيم بودهاند.
حتي از همان زمانهاي نسبتا نخستين، اشتغال به مسائل كلامي، نيز شرق يعني سرزمين ايران را سخت در تحت نفوذ خود درآورد بهطوري كه به زودي در وجود جهم بن صفوان (مقتول در سال 745/ 746 ميلادي برابر با 128 هجري) متفكري شرقي (اگرچه موفق به تشكيل مكتبي نشد) به جهان عرضه كرد «3».
همچنين عبد الله بن مبارك (738 تا 797/ 798 ميلادي برابر با 118 تا 181 هجري) به عنوان اوّلين محدث بزرگ در اين سرزمين پا به جهان علم گذاشت؛ مورخان، پدر او را يكي از غلامان ترك همدان و مادرش را يكي از زنان خوارزمي يعني در هر حال از يك نسل شرقي ميدانند. وي در مرو تدريس مينمود و آراي او به وسيله شاگردانش در نيشابور نيز راه يافت «4». در همين زمينه نيز الندر بن شميل (وفات
______________________________
(1)- مقدسي (احسن التقاسيم)، ص 415 (بخصوص جهت قبله در مورد نماز)؛ ص 416 (شيراز:
راجع به لباسي كه وعاظ بر تن داشتند)؛ ص 327 (در مورد سال 985 ميلادي برابر 375/ 376 هجري)؛ ص 399 (راجع به عقايد خاص كلامي در اصفهان)؛ ص 439 و 441 (در حوزه فارس) نيز رجوع كنيد به:Schwarz VII 856 )Gibal( .
(2)- طبري (رديف 2)، ص 1955 به بعد؛- ابن الاثير، ج 5، ص 134 (در هر دو كتاب تغيير اوضاع به تفصيل بيان گشته است).
(3)- رجوع كنيد به:Tritton ,Theol .62 f .
(4)- رجوع كنيد به:Fueck ,Tradit .7 f . درباره مكتب ديگر در ري رجوع كنيد به:Tritton ,Theol .73 .
ص: 272
819/ 820 ميلادي برابر با 101 هجري) در نيشابور و مرو و عبد الله الدّارمي (وفات 869 ميلادي برابر 255 هجري «1») در سمرقند مؤثر و نافذ گشتند، درحاليكه بزرگترين محدثان اسلامي يعني بخاري (وفات 870 ميلادي برابر با 256 هجري) مسلم (وفات 875 برابر 261 هجري) ترمذي (وفات 892 برابر 279 هجري) و نسائي (وفات 914 ميلادي برابر 302 هجري) كه همه از خراسان برخاستهاند به طرف غرب يعني به ممالك عربي مهاجرت نمودند «2».
يكي از مشخصات اين مكاتب فقهي و كلامي شرقي اين بود كه به سادگي و بدون هيچ انديشهاي روش تعليم و تربيت ايراني را بهطور آشكار و مشهودي پذيرفت «3».
در اثر آن به زودي ماوراء النهر يكي از مراكز علم حديث و علم قرائت و تجويد «4» گشت و براي هر طالب علمي ميسور بود كه در اين سرزمين از محضر درس عده زيادي از اساتيد مختلف استفاده كند «5» از اينرو نيز بسياري از دانشمندان تحصيلات خود را فقط در اين سرزمين نمودهاند: مثل غزالي طوسي كه فقط در گرگان و نيشابور تحصيل كرده «6»، درحاليكه سمعاني اهل مرو (وفات 1167 ميلادي برابر 562 هجري) يعني مؤلف «كتاب الانساب» بيشتر تحصيلات خود را در غرب (يعني
______________________________
(1)- سمعاني (كتاب الانساب نسخه خطي)، ص 218 «ظهر» به بعد.- رجوع كنيد به: Goldziher, Had. 71.
وجوه اختلاف مكاتب عقايد ديني سمرقند و بخارا راTritton ,Theol .176 . تحقيق نموده است.
(2)- رجوع كنيد به:Brockelmann ,GAL I 157 -163 ;Suppl .I 256 -270 .
(3)- الذهبي (تذكرة الحفاظ) ج 1، ص 212 بنا به نقلFueck ,Trad .I 26 f .. درباره «دومين نهضت بيداري ايران» رجوع كنيد به:
(4)- مقدسي (احسن التقاسيم)، ص 328 (در سال 985 ميلادي برابر 374/ 375 هجري در نيشابور)؛ ص 395 (كوهستان؛ با بيان جزئيات).
(5)- السبكي (طبقات)، ج 2، ص 14؛ ج 3، ص 114؛- مقدسي (احسن التقاسيم)، ص 284، 390 به بعد.
(6)- رجوع كنيد به:
Mez 182.- Vgl. Auch EI, lI 154- 157) von Duncan Black Macdonald (. ص: 273
ممالك عربي) انجام داده است «1»؛ «كتاب الانساب» يكي از مهمترين كتب رجالي موجود (اگرچه در بسياري از موارد آن فقط به ذكر زندگي ظاهري صاحبان تراجم اكتفا شده) ميباشد كه از اسلام شرقي در يك چنان زماني كه براي به وجود آمدن اينگونه علوم زود به نظر ميرسيد به جاي مانده است. در اين دوره هم علاقه معروف قديمي ايرانيان به داستانسرايي و افسانهگويي، در زمينه داستانهاي مذهبي و گاهي نيز اساطير جلف و سبك (قرن 8 و 9 ميلادي برابر دوم و سوم هجري) «2» ظاهر گشت، و آسياي مركزي (در جنب سند) مركز مردماني شد كه تا ميتوانستند خود را معمّر قلمداد مينمودند تا بتوانند با اين وسيله، ادعاي ملاقات پيغمبر (ص) را نموده مستقيما از او اخباري نقل كرده و اشاعه دهند «3».
در يك چنين محيط علمي پرهيجان و ثمربخشي مباحثات پرشوري بين مكاتب مختلف مذهبي درگرفت و در اين شرق عالم اسلامي نه فقط مذاهب فقهي مختلفي كه در غرب عالم اسلامي به وجود آمده بود راه يافته با رقابت شورانگيزي در همهجا اشاعه پيدا كرد، بلكه در جنب آنها نيز مكاتب حقوقي تازهاي مثل مكتب ثوريان «4» و داوديان «5» كه در فارس از حمايت عضد الدوله برخوردار بودند «6»
______________________________
(1)- ابن خلكان (فهرست: 113)، ج 2، ص 156؛ السبكي (طبقات)، ج 4، ص 259.- رجوع كنيد به:Goldziher ,Had .185 . سمعاني در طي بيان نسبت فاميل خويش، از خود صحبت نميكند (كتاب الانساب، نسخه خطي، صفحات 307 «ظهر» تا 309).
(2)- رجوع كنيد به:Goldziher ,Had .168 .
(3)- مرجع سابق ص 172 به بعد.- ابو حاتم سهل السجستاني در كتاب المعمرين (قرن نهم ميلادي برابر قرن سوم هجري) جمعي از معمرين را به شيوه خودگرد آورده است. رجوع كنيد به:
Ignaz Goldziher, Leiden 1899) Abh. zu arab. phil. 11 (
رجوع كنيد نيز به: عوفي (جوامع الحكايات)، شماره 1945 تا 1962 (بخصوص شماره 1947 به بعد)، ص 245 به بعد؛ ابو نعيم (ذكر اخبار اسپهان، فهرست: 200) ج 1، ص 301.
(4)- مقدسي (احسن التقويم)، ص 37 (به نام سفيان الثوري، رجوع كنيد به:EI ,IV 540 -542
(5)- به نام داود اصفهاني (وفات 855 ميلادي برابر با 240/ 241 هجري) و نيز رجوع كنيد به: Goldziher, Zahiriten 110.
(6)- رجوع كنيد به:Mez 203 ؛ و نيز درباره مذاهب ديگر رجوع كنيد به خوارزمي (مفاتيح العلوم)، صفحات 26 تا 30.
ص: 274
پا به عرصه وجود نهادند. چيزي كه بود اينها نيز طبعا مثل ساير مذاهب فقهي «1» مستقل و غير وابسته به حزب و دسته خاصي، نتوانستند دوام يابند و از اينرو در سنوات بعدي به افول پيوستند «2».- همچنين در سرزمين ايران مناظرات ديني بين اهل سنت و بين معتزليان «3» به شديدترين وجهي نمايان گشت و گاهي هر مذهبي مسجدي مخصوص به خود در اختيار داشت (مثل سال 930 ميلادي برابر با 318 هجري در مرو و در سمرقند «4»). علماي دين، در اين بخش عالم اسلامي از احترام فوق العادهاي برخوردار بودند. مشايخ و بزرگان معروف- كه خراسانيان آنان را «خواجه» ميناميدند «5»- در وقت ورودشان به شهر با جشن و شادي استقبال ميگشتند «6» و شايد «7» اين همان احترامي بوده كه ايرانيان قبل از اسلام بدان سبب به موبدان خود ميگذاشتهاند كه اينان حاملان اوستا (كه بهطور نادر نوشته ميشده و اغلب شفاها نقل ميگشته است) بودهاند.
در اين موقع حتي براي فرمانروايان و رجال مملكت نيز ديگر رهايي از قدرت و سلطه جنبشهاي مذهبي- بخصوص از آن موقعي كه نظر و مشي علماي
______________________________
(1)- ابن شجره (وفات 961 ميلادي برابر با 349/ 350): ياقوت (ارشاد)، ج 2، ص 18.
(2)- مقدسي (احسن التقويم)، ص 395.- نيز رجوع كنيد به:Mez 203 .
(3)- رجوع كنيد به:
نوشته اخير درباره كتب خطي معتزليان كه در كتابخانه لنينگراد موجود است گفتگو ميكند، در حاليكه نوشته ماقبل آن راجع به معتزليان از نظر تحقيق تاريخي عقايد مذهبي در جهان اسلامي سخن ميگويد.
(4)- اصطخري، ص 259. و نيز رجوع كنيد به: كتاب القند (فهرست. 183/ 184)، ج 1، ص 50
(5)- مسعودي (مروج الذهب) ج 9، ص 24.
(6)- السبكي (طبقات، ج 3، ص 91، برابر باMez 164 )با ذكر جزئيات خاصه)-؛ و نيز: Gruenebaum 234 f.
(7)- اهميت دولت ساسانيان راNyberg ,Rel . به عنوان اهميت مملكتي كه فاقد كتاب مقدس همگاني بوده گوشزد ميكند.
ص: 275
ديني در مورد مخاطرات سياسي نيز ملاك عمل واقع شد- ممكن نبود: چنانكه مثلا در سال 999 ميلادي (برابر با 389 هجري) علما در برابر نيروي دولت سامانيان (پس از انجام تبليغات مناسب) اعلام داشتند كه قراخانيان، مسلمانان با ايماني هستند و هيچگونه دليلي براي مبارزه با آنان و ايجاد جنگ برادر- كشي وجود ندارد «1». سامانيان نيز در اين مورد نسبت به آن علما نهايت احترام را ابراز نمودند «2». همچنين سلطان محمود غزنوي اجازه ازدواج دو دخترش را به دو امير ترك مشروط به اين نمود كه آن دو امير بايد ابتدا، به شرف اسلام مشرف گردند «3». از اندك مدتي بعد از آن (سال 1040 ميلادي برابر با 431 هجري) درباره يكي از سلجوقيان اطلاع در دست است كه وي هنگام ملاقات يكي از دانشمندان، سه دفعه دست او را بوسيده است «4». فرمانروايي مثل مسعود غزنوي نه تنها در تمام ماه مبارك رمضان روزههاي خود را ميگرفت «5»، بلكه در غير از اين ماه نيز روزهاي معيني در هفته صائم «6» بوده است. حكام و فرمانروايان بهطور مرتب با علما درباره مسائل ديني «7» گفتگو ميكردند و يا اينكه در مباحثاتي كه بين
______________________________
(1)- نكبي (فهرست: 125)، ص 192،- رجوع كنيد به فصل «سقوط سامانيان»؛- و نيز: Barthold, Vorl. 83
(2)- ابن الاثير، ج 7، ص 93. و نيز رجوع كنيد به: Barthold, Turk. 232
(3)- رجوع كنيد به:Barthold ,Vorl .88
(4)- بنا به قول راوندي (راحة الصدور)، ص 99 يكي از شيوخ نيز دست سلطان سلجوقي را بوسيده است (بر فرض اينكه اين نقل، افسانه باشد باز نشان ميدهد كه چنين امري ممكن و حتي متناسب مينموده است).
(5)- بيهقي (تاريخ بيهقي، فهرست: 161)، ص 553، 555.
(6)- در مورد طغرل بيك سلجوقي نيز روزهاي پنجشنبه و شنبه ذكر ميشود: البنداري (سلجوقيان، فهرست:
133)، ص 27 (و يا روزهاي دوشنبه و پنجشنبه؟: الحسيني- اخبار الدولة السلجوقيه، فهرست: 131-، ص 16؛- ابن خلكان- فهرست: 113-، ج 8، ص 15).- نظير اين امر را سمعاني (كتاب الانساب نسخه خطي)، ص 549، درباره عبد الله ... الميكالي در خراسان ذكر ميكند.
(7)- مثلا عبد الله طاهري حدود سال 840 ميلادي برابر با 225 ميلادي، عوفي (جوامع الحكايات)، ص 219، شماره 1613؛- و نيز سامانيان حدود سال 985 ميلادي برابر با 374/ 375 هجري: مقدسي (احسن التقويم)، ص 339 (در يك چنين موقعي درباره
ص: 276
علماي مذاهب فقهي مختلف صورت ميگرفت، شركت ميجستند «1»، و پيوسته تلاوت قرآن «2» نموده و در دوران پيري انزوا اختيار ميكردند، «3» همين شيوه زندگي را نيز در وصيتنامههاي خود به فرزندان خود توصيه ميكردند «4» و مقارن آن، به ايشان زندگاني مرضي خدا، و احترام زياد به دانشمندان ديني را تأكيد ميكردند. نتيجه اين امر اين شد كه مردم رعايت كامل انجام وظايف ديني را قبل از همه از ثروتمندان و متعينان انتظار داشتند، در حاليكه فقرا گمان ميكردند رعايت انجام وظايف ديني در مورد آنان ضرورت زيادي ندارد «5». كثرت اوقاف مذهبي «6» نيز خود نمونه علاقمندي طبقه حاكم، به دين بود: برمكيان «7» صفاريان، «8» فرمانروايان كرد، «9» آل بويه، «10» غزنويان، «11» خوارزمشاهيان، سلجوقيان
______________________________
امور سياسي و دولت گفتگو ميشده است)؛- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 218 (حاكم محلي آمل در سال 937 ميلادي برابر با 325 هجري).،- ابن مسكويه (تجارب الامم)، ج 6، ص 295؛ ابن الجوزي ص 100 بنا به نقلMez 300 )سال 966 ميلادي برابر 355 هجري معز الدوله)؛ بيهقي (تاريخ بيهقي)، ص 5 (مسعود غزنوي). سياستنامه نيز (ص 54) صريحا اين معني را لازم الاجراء ميداند.
(1)- بيهقي (تاريخ بيهقي)، ص 206 (محمود غزنوي حدود سال 1000 ميلادي برابر با 390 هجري).
(2)- عبد الله طاهري به اين دليل كه براي اتباع وي فقط قرائت قرآن و حديث كفايت ميكند و به نوشته ديگري نيازمند نيستند، كتاب قانون ساسانيان را رد نمود و دستور به آب انداختن آنرا صادر كرد: دولتشاه، تذكرة الشعراء، ص 30.
(3)- مثلا نصر بن احمد ساماني: مير خواند: Historia Samanidarum, hrsg. von Friedrich Wilken, Goettingen 1808, S. 50.
(4)- طبري (رديف 2)، ص 1083 (سال 701 ميلادي برابر با 82 هجري).
(5)- ياقوت (ارشاد العرب) ج 2، ص 81؛ سمعاني (كتاب الانساب) ص 323 به بعد (محمد بن ابراهيم بن سيمجور، رجوع كنيد به فصل «آل بويه در اوج قدرت خويش»)؛- و نيز رجوع كنيد به: Mez 331; Wiet 138.
قابوسنامه كه از يك واعظ ميرفته سخن ميگويد. (فهرست: 277) صفحات 647 تا 652.
(6)- درباره اين تصور رجوع كنيد به:Loekk .53 -56 . در اينجا نيز مؤلف ميكوشد اصل و ريشه اين كلمه را توضيح دهد.
(7)- ابن الاثير، ج 6، ص 48.
بنا به گفته ابن سعد (فهرست: 104) ج 5، ص 254 حتي عمر بن عبد العزيز در جادههاي خراسان كاروانسراهايي بنا كرده بود.
(8)- اصطخري، ص 241؛- تاريخ سيستان ص 268.
(9)- ابن حوقل (كتاب المسالك) ص 368 (قبل از سال 978 ميلادي برابر 367/ 368 هجري)؛
روذ راوري (ذيل تجارب الامم، فهرست: 97)، ص 278 (سال 996 ميلادي برابر با 386 هجري). تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ج1 276 اسلام سنيان ..... ص : 261
(10)- رجوع كنيد به:Mez 22 f .
(11)- الحسيني (اخبار الدولة السلجوقية، فهرست: 131)، ص 10؛- ابن الاثير، ج 9، ص 168؛ عوفي (جوامع الحكايات)، ص 205، شماره 1441.
ص: 277
و اتابكيان «1» همه، مساجد، رباط، كاروانسراها، بيمارستانها و مدارس وقف نمودند.
علاوه بر اين از ايران پيوسته به اماكن مقدسه مكه و مدينه اوقافي هديه ميگشت. و حتي هديه رسمي براي خانه خدا، به نام «محمل»، «حمل»، اغلب از ايران ميآمد، و از طرف آنان در تأمين راههاي مكه كوشش ميشد. «2»
سفر به بيت الله- كه اغلب با شتر انجام ميگرفت «3»- به صورت يكي از خواستهها و آرزوهاي بزرگان و رجال و متعينان درآمده بود «4». بديهي است كه اين سفر به مكه براي اين قبيل افراد، راه فراري از مخاطرات سياسي «5» و يا به عكس وسيله تبعيد «6» شاهزادگان و يا صاحبان مقامي بوده كه وجود آنان براي سياستمداران
______________________________
(1)- رجوع كنيد به:
Fuad Koepruelue: Vakif mueessesesinin hukuki mahiyeti ve tarihi tekamuelue in: Vakiflar dergisi II) 1942 (, S. 1- 36.-
اين كتاب درباره خصوصيات حقوقي وقف و تاريخ تكامل آن گفتگو ميكند.؛- در مورد اولين رباط از اواسط قرن هشتم (دوم هجري) رجوع كنيد به:
Rob. Rubinacci in ¬Annali X) Neapel 1960 (, S. 41 f.
(2)- مثلا نوح دوم ساماني: نكبي (فهرست: 125)، ص 114؛- ابن الاثير، ج 8، ص 233 (حسنويه حكمران خ كرد)؛ ج 9، ص 50 (پسر او، بدر).
(3)- ابن الاثير، ج 9، ص 148 (در سال 1033 ميلادي برابر با 424 هجري: در مقابل مبلغ گزاف)- و نيز رجوع كنيد به: Mez 300) 996 (.
(4)- ابن حوقل (كتاب المسالك)، ص 359 به بعد (ميعادگاه حجاج در ايران، شهر ساوه محسوب ميشد).
(5)- سمعاني (كتاب الانساب نسخه خطي)، ص 549 (عبد الله ... الميكالي، وفات اوايل سال 990 ميلادي برابر با 379/ 380 هجري)؛- تاريخ سيستان، ص 328 (در سال 964 ميلادي برابر 353 هجري حكمران سيستان)؛- تنوخي (كتاب- الفرج بعد الشدة)، ج 2، ص 117 (خراسان، چاچ، فرغانه)، بيهقي (تاريخ بيهقي)، ص 65 (سال 1030 ميلادي برابر با 421 هجري؛ يكي از معتمدان محمد غزنوي).- قابوسنامه با اين بيان به نتايج عملي حج اشاره ميكند كه آدمي با چنين سفري به معارف خود نسبت به جهان و انسانها ميافزايد و بنابراين وقتي اجازه چنين سفري را دارد كه شايسته كسب چنين معرفتي شده باشد:Diez 309 -322 .
(6)- طبري (رديف دوم)، ص 1501 (سال 727/ 728 ميلادي برابر 109 هجري)؛- مستوفي (تاريخ گزيده)، ج 1، ص 385 (سيستان، حدود سال 964 ميلادي برابر با 353 هجري).
ص: 278
روز مطبوع نبوده است. بنابراين همينطوري كه در اين موارد اعمال و مقاصد ديني جنبه تزيين و تظاهر به خود گرفته بود، همانطور نيز يقينا در بسياري از موارد سابق الذكر اعمال مذهبي فقط به صورت يك رسم و عادتي درآمده بود كه طبقه حاكم ايراني (همچنين نيز مثلا عباسيان) براي اينكه خود را در ظاهر علاقمند به دين نشان بدهند طبق آن رسم و عادت رفتار مينمودند. بهطوري كه امروز ديگر نميتوان گفت كدام يك از آن اعمال مذهبي از سر صدق و صفا و كداميك از روي تظاهر و ريا انجام ميگرفته است؛ ولي دليل بر اين ادعا كه فرقي بين اعمال خالصانه و اعمال ريايي وجود داشته است اين واقعيت ميباشد كه ايرانيان تا مدت طويلي به اجراي عادات و آداب مذهبي ايران باستان: مثلا در مورد استعمال ظروف نقره و طلا و لباسهاي ابريشمي (در بخارا قرن دهم برابر قرن چهارم هجري) «1» و نيز در مورد اينكه در عيد نوروز «2» طبق مراسم باستاني به خود آب ميزدند، اصرار ميورزيدند. و با اينكه اين آداب ممنوع شده بود، باز ايرانيان از آن دست برنميداشتند «3». همچنين نيز مردم (مثلا نيز در مصر) اعياد مسيحي را جشن ميگرفتند «4»، حتي فرمانروايي مثل محمود غزنوي كه
______________________________
(1)- مقدسي (احسن التقويم)، ص 281.- رجوع كنيد به فصل «هنرهاي زيبا» از همين كتاب.
(2)- درباره تعيين تاريخ سال و ماه رجوع كنيد به فصل «تقويم» از همين كتاب.
(3)- طبري (رديف 3)، ص 2144؛ بيروني (فهرست: 118)، صفحات 215 تا 218 و 266؛ نيز رجوع كنيد به:Mez 400 f . در سال 1030 ميلادي برابر با 421 هجري، نوروز را در اصفهان با ضيافت و صرف اغذيه جشن ميگرفتند: محاسن اصفهان (فهرست: 199)، ص 24. ظاهرا زمان تأليف كتاب منظور است نه حدود سال 1300 ميلادي (برابر سال 700 هجري)، اگرچه در اين موقع نيز اوضاع نسبت به زمان اول، زياد تغييري نيافته بود.
(4)- ابن مسكويه (تجارب الامم)، ج 5، ص 479 به بعد؛- ابن الاثير (فهرست: 135)، ج 8، ص 222 و نيز رجوع كنيد به:Mez 397 f . درباره چگونگي كوشش عمر خليفه ثاني بر ضد اين رسوم غير اسلامي در آذربايجان و بين النهرين (تهيه چرم از حيواناتي كه ذبح شرعي نشده بودند)؛ رجوع كنيد به ترجمه كتاب چهاردهم از احياء العلوم غزالي از: Hans Bauer: Erlaubtes und verbotenes Gut, Halle 1922, S. 104.
(اين مورد يقينا افسانه است).
ص: 279
ميخواست خود را سنّي معتقدي نشان بدهد از اين ابا نداشت كه عيد اضحي را با برقراري مجلس شراب جشن بگيرد «1». بهطور كلي تركان اندكي پس از گرويدن خود به اسلام مثل غالب ايرانيان در اين مانعي نميديدند كه در صورت اقتضاي موقعيت در ضمن اقدامات جنگي مساجد را نيز غارت نموده «2» مسلمانان را در اماكن مقدس كشته و مزاحمت علماي دين «3» را فراهم آورند، و يا به نظير اين اعمال دست بزنند. باوجوداين، سلجوقيان در سال 1037/ 1038 ميلادي (برابر با 429 هجري) صريحا غارت مسلمانان را با تذكر اين مطلب كه اكنون ماه رمضان در پيش است، غدغن نمودند «4».
وقوع اين نوع حوادث تنها منحصر به سرزمين ايران و ايرانيان نيست بلكه نظير آن را نيز ميتوان در قسمتهاي ديگر دنياي اسلامي مشاهده كرد.
ولي چيزي كه منحصر به ايران بوده، اين است كه عقايد اسلامي در اينجا مسير ديگري را پيمود تا در مغرب عالم اسلامي: يعني اگرچه در اينجا نيز پيروان سنّت و اخبار بر ضد معتزله جنبشي بر پا نمودند و اگرچه همزمان با شيخ ابو الحسن اشعري (873/ 874 تا 935 «5» ميلادي برابر با 260 تا 323/ 324 هجري) كه در سرزمينهاي عربي زبان تأثير و افكارش به تمام آن نواحي سرايت نموده بود، در سمرقند يعني در شرق عالم اسلامي نيز ماتريدي (وفات سال 944 ميلادي
______________________________
(1)- بيهقي (تاريخ بيهقي)، ص 561.
(2)- مثلا در سال 1003 ميلادي برابر با 393/ 394 سپاهيان محمود غزنوي در سيستان: تاريخ سيستان، ص 357؛- در سال 1037/ 1038 ميلادي برابر با 429 هجري (غز در مراغه): ابن الاثير، ج 9، ص 132.
(3)- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 212 (حدود سال 927 ميلادي برابر با 314/ 315 هجري در آمل)؛- راوندي (راحة الصدور)، ص 180 (هنوز در سال 1154 ميلادي برابر با 548/ 549 هجري در مورد غزها).
(4)- ابن الاثير، ج 9، ص 158.
(5)- شهرستاني (فهرست: 250)، ج 1، صفحات 119 تا 137 (برابر با شهرستاني، فهرست: 251، ج 1، صفحات 98 تا 113).- و نيز رجوع كنيد به:
Muhammad Iqbal: The development of Metaphysics in Persia, a contribution to the history of Muslim Philosophy, London 1908. ص: 280
برابر با 332/ 333 هجري) «1» به مخالفت با معتزليان برخاست، ولي جنبش اين پيروان جديد سنّت و احاديث، بسيار سختتر و بطيءتر از جنبش نظير آن در غرب جهان اسلامي، توانست جايي براي خود باز كند. بديهي است كه سرزمين فارس و در جنب آن نيز جبال (مدين) (مثل سند و سوريه) از مراكز اصحاب حديث و پيروان سنّت «2» به حساب ميآمد، و ممكن است كه رجحان طبقه كتّاب (كاتبان كه اغلب سمت منشي و وزارت داشتهاند) بر علماي ديني «3» بهطور عمده دليل بر اين واقعيت باشد كه در اين مناطق بيشتر از سياست رسمي بغداد يعني از سياستي كه حامل و نگهبان آن تا حد زيادي طبقه كتّاب بودهاند، طرفداري ميشده است، در صورتي كه علما كمتر، از آن طرفداري مينمودند و پيوسته در اين سرزمينها به نحوي مظنون واقع ميگشتند. با اين وضع، اين حق براي تركان باقي ماند كه در شرق جهان اسلامي نيز (همانطوري كه در بين النهرين از قرن نهم عادت روزمره بر آن جاري بوده است) بر ضد علمايي كه مخالف سياست آنها بودهاند اقداماتي به عمل آورده، كيفر برقرار نمايند. اول كسي كه به اين عمل دست زد محمود غزنوي «4» بود، يعني كسي كه برعكس نيز تبليغات اهل تسنن را ترويج و به سود اسلام با غير مسلمانان جهاد مينمود. سلجوقيان
______________________________
(1)- سمعاني (كتاب الانساب، نسخه خطي)، ص 498 به بعد، در جنب تلفظ «ماتريد» (براي بخشي در كنار سمرقند) نيز «ما خ تريتي» ضبط نموده است.- در مورد فوق و اختلاف عقايد و آراي ماتريدي با عقايد اشعري رجوع كنيد به:Tritton ,Theol .174 f .
(2)- مقدسي (كتاب احسن التقويم)، صفحات 179، 395، 481 (و نيزMez 202 )در اينجا حتي با نفوذ افكار يوناني كه از طرف غرب شروع شده بود، مخالفت ميشد).
(3)- مقدسي (كتاب احسن التقويم)، ص 440.
(4)- ابن الجوزي (نسخه خطي) ص 165 بنا به نقلMez 198 ؛- و نيز مراجعه كنيد به:Tritton ,Theol .183 )در اينجا اعدام يكي از علما به عنوان اتهام به زندقه، در سال 1015 برابر با 405/ 406 هجري)؛- و نيز مراجعه كنيد به ابن الاثير، ج 9، ص 128 (سال 1029 برابر با 420 هجري؛ مقارن با آن نيز سوزاندن كتب فلسفي).
ص: 281
نيز غالبا بر همين شيوه رفتار مينمودند، «1» و بهزودي ايرانيان نيز (بخصوص در نقاطي كه از فرهنگ روز دور مانده بودند مثل طبرستان «2») همين راه و روش را اتخاذ نمودند. در عين حال علماي ديني هم، از همان آغاز بخصوص در شرق اسلامي نيروي فرمانروايان سياسي را براي سركوبي مخالفان خود به ياري ميطلبيدند «3» و لو اينكه در ابتدا نيز بدون نتيجه مثبتي ميماندند، ولي چيزي كه بيش از همه به پيروزي اصحاب حديث و سنّت كمك نمود برقراري مدارس علوم ديني بود كه شايد تقليدي «4» از «وهارس»Viharas بودائيان و در هر حال برداشتي از روش مدارس علوم ديني آسياي مركزي بوده است. از بين اين قبيل مدارس بخصوص بايد مدرسه معظم سلجوقي در بغداد يعني نظاميه «5» را (كه با علم و عمد در مقابل مدرسه از هر در قاهره ساخته شده بود)، نام برد؛ ولي با تمام اين احوال در عين اينكه سرزمينهاي عربي زبان به عقايد اصحاب حديث و سنّت و بعدا (اگرچه در ابتدا با بيميلي و حتي جنگ و مبارزه) به آراي اشعري و سپس به افكار غزالي گرويدند باز (در ايران) نظرهاي معتزليان با تمام مخالفت اصحاب حديث و سنت «6» تا اواخر
______________________________
(1)- رجوع كنيد به:
Mehmed seref ed- Din) ¬Yaltkaya (: Selcuqiler devrinde mezahib, in: Tuerkijat megmu'asy I( 1925 ), S. 101- 118. Sijasaet- namae 88.-
و نيز رجوع كنيد به سياستنامه (فهرست: 278).
(2)- در سال 1000 ميلادي برابر با 390 هجري، قابوس، پادشاه طبرستان، يكي از علماء را به علت اينكه معتقد به «عقايد كفرآميز معتزلي» بوده است، اعدام كرد: ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان) ص 232. در سال 928 ميلادي برابر با 315/ 316 هجري حكمران سيستان به همين دليل واعظي را از كار بركنار نموده ديگري را به جاي او گماشت. تاريخ سيستان، ص 313.
(3)- رجوع كنيد به: Christian Snouck- Hurgronje in der ¬Revue de l'Histoire des Religions XXXIX) 1899 (
(4)- رجوع كنيد به:Barthold ,Vorl .60
(5)- رجوع كنيد به: Julian Ribera: Origen des Colegio Nidami de Bagdad, in: Homenaje a Francisco Codera, Saragossa 1907. S. 3- 17
(6)- رجوع كنيد به: Ignaz Goldziher: Zur Geschichte der hanbalitischen Bewegung) in der ZDMG LXII, 1908, S. 1- 28, bes. S. 8. 11 f.
و نيز رجوع كنيد به سمعاني (كتاب الانساب، نسخه خطي) ص 307 «ظهر» به بعد.
ص: 282
زمان مغولان بقاياي خود را حفظ نمود «1».
دليل اصلي گسترش يافتن افكار معتزليان را در ايران ميتوان نيروي حدس و تيزفهمي ايراني، و نيز- به موازات جنبه عرفاني اين قوم- احساس او براي تصورات و تفكّر منطقي روشن دانست، ولي در جنب اين دليل، قبل از هر چيز، اين واقعيت مؤثر بوده است كه اساسا مكتب معتزليان در نبرد با ثنويّت مانويان نيرو و تشكّل يافت و به همين دليل (همراه با عدل) وحدت خدا را اساس آراي خود قرار داد و بدين سبب پيروان آن به اصحاب العدل و التوحيد «2» موسوم گشتند، همين نبرد با مانويان سرانجام در سرزمين ايران به صورت مبارزه با زردشتيان درآمد، زيرا زردشتيان نيز مثل مانويان ثنويّت را (اگرچه بناي فكر آنان در اين عقيده بكلي با مانويان فرق دارد) اساس افكار خود قرار داده بودند و از اينرو نيز اين مسأله، نقطه اصلي مناظرات «3» و مبارزات با آنان گرديد. اين واقعيت به خوبي در اين امر منعكس گشت كه مسلمانان قدريان را به نام «مجوس- اسلام» ناميدهاند، زيرا مجوسيان خوبي را مخلوق خدا و بدي را مخلوق شيطان (اهريمن) ميدانستند «4». (در اين نامگذاري قدريان اسلامي به مجوسيان، از يك طرف آگاهي به وجود ارتباطي بين تفسير و حلّ اين مشكل ديني از نظر قدريان و بين مذهب ثنويت به نظر ميرسد، و از طرف ديگر نيز از اين تشبيه اين معني ظاهر ميشود كه مذهب زردشت به ذهن عمومي بيشتر نزديك بوده است تا مانويتي
______________________________
(1)- مقدسي (كتاب احسن التقويم)، ص 413،- فهرست ابن النديم، ص 139 (رامهرمز، حدود سال 970 ميلادي برابر با 359/ 360 هجري در تحت سيادت آل بويه)؛- نيز رجوع كنيد:
(2)- رجوع كنيد به:Fueck ,Tradit .12 f .
(3)- رجوع كنيد به فصل «زردشتيان» از همين كتاب.
(4)- ابن قتيبه (تأويل مختلف الحديث، قاهره 1908 برابر با 1326 هجري) ص 96 تا 99 بنا به نقل:Mez 193 ,Anm .10
ص: 283
كه در اين زمينه از آن مهمتر ولي در مغرب اسلامي فقط در بين طبقه بالا رايج بوده است.) دوام آراء و بقاي شيوه افكار معتزليان در سرزمين ايراني زبان، علاوه بر ضرورت دايمي تأكيد عقيده توحيد در مقابل ثنويت (چنانچه گفته شد) نيز مرهون وضعي بوده كه در شرق اسلامي از آغاز قرن نهم به وجود آمده است؛ به اين معني كه اين بخش قلمرو اسلامي از ابتداي قرن نهم عملا استقلال يافت؛ و خود را از تحت قدرت خليفه بيرون آورد. در نتيجه در اين سرزمين اقدامات بر ضد معتزليان يك قرن ديرتر از نظير آن در مغرب جهان اسلامي شروع شد و حتي در زمان فرماندهي محمود غزنوي و سلجوقيان نيز كاملا به پايان نرسيد.
علاوه بر اين ممكن است تشديد مجدد نفرت ايرانيان در قرن دهم و يازدهم (برابر قرن چهارم و پنجم هجري) نسبت به آنچه در عراق به وقوع پيوست تا اندازهاي در حمايت اين نوع مكاتب ديني، كه برخلاف عقايد بغداديان بود، تأثير داشته است «1». همين معني نيز بعدا منجر به آن گشت كه افكار معتزليان به حد وسيعي براي بنا و استحكام افكار شيعه انتخاب شد، در حاليكه در تكامل آن نيز ايرانيت بهطور بسيار اساسي سهيم بوده است «2».
تفرقه مذاهب فقهي در سرزمين فارسي زبان، نشانه آن وضع درهم آميختهاي است كه در موارد ديگر نيز از مشخصات قرون نخستين اسلامي به شمار ميآيد و بنابراين در واقع خصوصيت ويژهاي به دست نميدهد، تنها فرقي كه هست اين است كه در اين سرزمين نيز بدين وسيله پايههاي يك تقسيمبندي محلي براي
______________________________
(1)- ياقوت (ارشاد العرب)، ج 4، ص 154؛- ابن فضلان (فهرست: 35)، ص 7، ص 111 با پاورقي شماره 1؛ تنقيح آلماني آن، ص 13 با پاورقي 1.
(2)- رجوع كنيد به فصل «شيعيان دوازده امامي»، ص 180 به بعد؛ رجوع كنيد به: Ignaz Goldziher: Die Heiligen- Verehrung im Islam) in ¬Mohammedanische Studien II, S. 275- 378 (, S. 323. ص: 284
مذاهب فقهي گذاشته ميشود، به اين معني كه ميتوان گفت: خراسان و بهطور كلي قلمرو حكومت سامانيان «1» در قرن دهم بهطور اكثريت، و نواحي ري «2» و اطراف آن نيز بر اثر تأثيرات بغداد، حنفي مذهب بودهاند و در ماوراء النهر كه در آغاز امر بيشتر مذهب شافعي رواج داشت «3» بعدا حنفيان سلطه و سيادت معنوي بخصوصي «4» يافتند. همين مذهب فقهي نيز بلاواسطه فرمانروايان تركنژاد (مثلا محمود غزنوي) را به خود جلب نمود «5»، اگرچه همين فرمانرواي بزرگ، محمود، بعدا به موجب تجارب شخصي خويش بيشتر به عقايد شافعي «6» تمايل نشان ميداد (جزئيات تقسيمبندي محلي مكاتب كلامي و مذاهب فقهي، در نقشهاي كه در پايان اين كتاب ضميمه شده، نشان داده ميشود)؛ ولي در عين حال قطعا نميتوان وجود منازعات مذهبي مكرري را كه بين فرقههاي مختلف ايرانيان سنّي مذهب مشاهده و نقل شده است «7» دليل بر اين گرفت كه ايرانيان جديتر از ديگران پايبند به عقايد ديني بودهاند؛ زيرا اين امر- با تمام اعتراف به حقّانيتي كه مذاهب،
______________________________
(1)- رجوع كنيد به:Borisov ,Mu'taz ,S .72 .
(2)- ياقوت (ارشاد العرب)، ج 4 (2)، ص 282 به بعد؛- سمعاني (كتاب الانساب نسخه خطي)، ص 32؛- و نيز رجوع كنيد به: Borisov. Mu'taz, S. 73 f.
(در اين موضع از مرجع اخير ياد شده كه اصفهان در آغاز تابع «سفيان الثوري» بوده، ولي بعدا حنبلي مذهب گشته است)؛ باز همين مرجع، ج 7، ص 852 (در اينجا گزارشي درباره جبال ديده ميشود).
(3)- مقدسي (كتاب احسن التقويم)، ص 323؛- و نيز رجوع كنيد بهBarthold ,Christ .13 f .
(4)- مقدسي (كتاب احسن التقويم)، ص 339؛- سمعاني (كتاب الانساب، نسخه خطي)، در تحت كلمه «استاذ».- و نيز رجوع كنيد به:Krymskyj I 86 .
(5)- ابن خلكان (فهرست: 113) ج 8، ص 88.
(6)- تاريخ بيهقي، ص 194 به بعد و 205 به بعد،- ابن خلكان (فهرست:
113)، ج 8، ص 87،- و نيز رجوع كنيد به ابن فضلان (فهرست: 35)، ص 49، پاورقي 1.
(7)- مقدسي (كتاب احسن التقويم)، ص 336 (قرن دهم ميلادي برابر با قرن چهارم هجري:
در سيستان و سرخس)، ص 371 (در گرگان)، ص 396 (در ري و قزوين)؛- ابن الاثير، ج 7، ص 99؛ ج 8، ص 171 به بعد (در سال 956/ 957 ميلادي برابر با 345 هجري).- بعدا نيز در قرن دوازدهم ميلادي برابر با قرن ششم هجري، در ري، در اين مورد رجوع كنيد به:Barthold ,Med .104
ص: 285
متقابلا نسبت به هم داشتهاند- يك واقعيتي بود كه از مشخصات تمام جهان اسلامي به حساب ميآمد. گذشته از اين، محركات و هدفهاي سياسي نيز در تمام اين منازعات گاهگاهي سهيم بودهاند مثلا در سال 904 ميلادي برابر با 291 هجري (و نيز 963 برابر 352 و همچنين 972 برابر 361 هجري) در سيستان «1».
بديهي است كه مقصود از توضيحات مذكور درباره روابط بين سياست و دين، طرح چنين ادعايي نيست كه فقط كساني به مذهب تسنن اسلامي گرويدهاند كه اولا و بالذات دين، هدف و خواسته آنها نبوده است، چه اينكه در واقعيت داشتن و صحت اعتقاد آن همه علماي مذهبي ايراني كه از بين طبقات مذكور برخاستهاند هيچ ترديدي وجود ندارد، ولو اينكه اين پيشوايان مذاهب فقهي تسنن در قرن دهم (چهارم هجري) ناگزير از اين بودند كه به سيادت مطلق شيعي مذهبي، مثل سيادت عضد الدوله بويهي تن درداده، آن را به رسميت بشناسند «2»، ولي در عين حال ميتوان گفت كه معتقدين به مذهب تسنن بيشتر كساني بودهاند كه، كمو بيش با خلافت عباسيان موافقت داشتهاند، اگرچه اين امر نيز- با وجود تحوّل بزرگي كه از سال 750 ميلادي (برابر 132 هجري) در زمينه نسبتب بين ايرانيان و عربها به وجود آمده بود- در مورد تمام افراد و طبقات مردم ايران صادق نيست؛ بلكه خود آگاهي ايرانيان «3» كه با سنن فرهنگي و رواج و پايداري زبان ويژه آنان حمايت ميشد، حتي در چنين عصري نيز خود را حفظ نموده بود. و اين خود آگاهي از طرفي به صورت ردّ عربيت و عدم قبول دين عربي يعني اسلام و بالنتيجه
______________________________
(1)- تاريخ سيستان صفحات 276، 328، 336: در اينجا نيز هنگام نزاع دو برادر بر سر تخت و تاج، اصحاب حديث و اهل آراء (يعني معتزليان)، هريك به پشتيباني يكي از آن دو برادر، متخاصمانه در مقابل هم قرار گرفته بودند، و هريك به نوبه خود به نام «صدقي» يا «سمكي» معروف گشته بود: در صفحه 276 از همين مرجع توضيحاتي در اين مورد ديده ميشود.
(2)- مقدسي (احسن التقويم) 7 ص 439.
(3)- رجوع كنيد به فصل «حسن مليت» از همين كتاب
ص: 286
به صورت حفظ و حمايت دين زردشت «1» تجلّي نمود، و از طرف ديگر همين ميراث معنوي و ديني ملّي، اثر خود را در درون پيكر اسلام به منصه ظهور رسانيد.
منظور ما از اين بيان يكي شرح و تفسير عقايد اسلامي بهطور عموم، و ديگري به وجود آمدن و استحكام پذيرفتن مذهب غير تسنن يعني مذهب شيعه، به صور مختلف آن ميباشد (درباره شيعه در فصل جداگانهاي صحبت خواهد شد). در مقابل اين دو امر نيز بايد از امر سوّمي يعني تصوف و عرفان ياد نمود كه قبل از همه به موجب خدمات مذهبي و فعاليتهاي سپاسآميز غزالي، تقريبا منحصرا در بين پيروان تسنن جاي خود را باز كرد و بايد در اين بخش بهطور اختصار به اهميت آن براي سير عقايد مذهبي ايرانيان و بهطور كلي براي شناساندن ماهيت اصيل ايراني اشاره گردد: ما ميدانيم كه افكار عرفاني هميشه در قلمرو خاورميانه رايج بوده و يكي از مشخصات مذاهب قديمي اين سرزمينها به حساب ميآمده است؛ البته بايد تأثيرات بيگانه (نيز هندي) را در اين زمينه بكلي از نظر دور نداشت «2». (اين تأثيرات را ميتوان نيز در افكار كساني مثل پيغمبر كذّاب آذربايجان سال 955/ 956 ميلادي برابر 344 هجري، جستجو نمود كه در ضمن اينكه مدعي «علم غيب» بود، تمتع از گوشت و مواد حيواني را نيز حرام ميدانست، تا اينكه در اثر حيلهاي، كذب او كشف شد و تمام پيروان خود را از دست داد «3».
______________________________
(1)- رجوع كنيد به فصل «زردشتيان» از همين كتاب.
(2)- اگرچه عقيدهMax Horten مبني بر اينكه تأثيرات هندي بيش از ساير تأثيرات بوده است با واقع تطبيق نميكند.- نيز رجوع كنيد به: اصل روسي آن عبارت است از: celovek i poznanie u persidskich mistikov, St. Petersburg 1895.
(3)- ابن الاثير، ج 8، ص 170.
ص: 287
درباره مدعيان ديگر: در سال 820 برابر 203/ 205 در آذربايجان، «1» 934 برابر 322 در تاشكند، «2» 955- 956 برابر 344 هجري در دينور «3» اطلاع وافي در دست نداريم).
در هر حال به زودي در ايران مراكز انجمنهاي عرفاني به وجود آمد، مثلا در خوزستان «4» در شيراز «5» و بهطور كلي در فارس، «6» و همين مراكز در نفوذ اسلام در سراسر ايران تأثير عظيمي نمودند «7» درحاليكه در تمام اين موارد از همان آغاز، طرز تفكر ايراني، بخصوص از هنگامي كه توأم با عرفان يك نوع «خداجويي» مخصوص به خود را هدف سلوك خويش قرار داده بود، تفوق يافت و براي ايرانياني كه از پيشآمدهاي نامطبوع زمان و از موقعيت فرهنگي و سياسي خود ناراضي بودند، تسلّي خاطري گشت. مراكز و انجمنهاي ايراني با اشعار عارفانه خود صبغه ويژهاي به اسلام دادند كه طبعا در قرون نخستين سلطه و سيادت اسلام به كمال نهايي خود نرسيده، بلكه نفوذ همه جانبه آن وقتي تحقق يافت كه تأثير عميق فردوسي و بهطور كلي تولد مجدد فرهنگي ايران، موجب شكفتن سر از نو و پر از نيروي ماهيت ايراني گشت. گرچه در اينجا محل بيان سير معنوي قرون بعدي در ايران نيست، ولي اين امر مسلّم است كه همه براساس مدت مديدي تمهيدات
______________________________
(1)- عقد الفريد، ج 3، ص 216 به بعد.- درباره محمود بن الفرج نيشابوري كه خود را اسكندر ذو القرنين ميدانست (سال 849/ 850 ميلادي برابر 235 هجري)، رجوع كنيد به: طبري (رديف 3)، ص 1394؛- بلخي، مطهر (فهرست: 71) خ ج 6، ص 122.- و نيز: Sadighi 306 f.
(2)- ابن الاثير، ج 8، ص 92.
(3)- مرجع سابق، ص 170.- درباره يكي از مدعيان نبوت (آيا ايراني بوده است؟) رجوع كنيد به: ياقوت (ارشاد العرب)، ج 1، ص 298 و به:
Wilhelm) Vasilij Vladimirovic (Barthold: K istorii religioznych dvizenij X v., in den ¬Izvestija Ross. Akad. Nauk 1918: S. 785- 798.
- تنوخي (الفرج بعد الشدة)، ج 1، ص 132 به بعد، درباره قيام يكي از علويان در بوزگان خبر ميدهد، (سال 956/ 957 ميلادي برابر 345 هجري).
(4)- مقدسي (كتاب احسن التقويم)، ص 414 به بعد (قرن دهم ميلادي برابر قرن چهارم هجري).
(5)- مرجع سابق، ص 430.
(6)- اصطخري، ص 148 برابر ابن حوقل (چاپ دوم)، ص 294.
(7)- رجوع كنيد به:
فردوس المرشدين (فهرست: 178)- و نيز:Grunbaum 223 f .;Nikitin ,Nat .211 .
ص: 288
و آمادگيهاي مذهبي و معنوي بوده كه آن را بايد در آن انجمنهايي جستجو كرد كه به عنوان مراكز كشف و شهود عرفاني نام برده ميشوند؛ بدون اينكه ما امروز ديگر بتوانيم آنها را با تمام جزئياتشان بشناسيم. به اين امر نيز اين واقعيت افزوده ميشود كه بسياري از حقايق عرفان زمانهاي پيشين ايراني، به زبان عربي معروفيت يافته است. مردي مثل الحلاج (858- 922 ميلادي برابر 244- 309 هجري) كه از طور نزديك البيضا در فارس برخاسته است (اگرچه ظاهرا از نژاد عرب بوده) ميتواند به عنوان شخصيت برجسته و نمونه اين مراكز عرفاني به حساب آيد «1». در وجود وي اين معني ظاهر گشت كه عرفان شرق اسلامي (ايران) و جلوهها و مظاهر و آثار آن با عقايد ساير جهان اسلامي سازگار نيست. از اينرو براي مدتي به عقب رانده شد تا اينكه بعدا از طرفي لااقل برحسب ظاهر خود را در چهارچوب عقايد اهل حديث و سنّت جا داد.
ولي از طرفي ديگر راهي را در پيش گرفت كه به موجب آن بهطور كلي دست رد به سينه اسلام ميزد «2».
______________________________
(1)- عريب (فهرست: 80)، صفحات 86 تا 108 (با منتخباتي از ابن مسكويه، ابن الجوزي و كتاب العيون)؛- اصطخري ص 184 برابر با ابن حوقل (چاپ دوم)، ص 294؛- بيروني (فهرست: 118)، صفحات 211 تا 213؛- سمعاني (كتاب الانساب نسخه خطي)، ص 181، «ظهر».- و نيز رجوع كنيد به:
(2)- براي كسب اطلاعات اساسي در اين مورد رجوع كنيد به: ص: 289
بديهي است كه در آن زمان اغلب جنبشهايي كه در محيط ايرانيت موجب بهوجود آمدن دولتها و سلسلههاي فرمانروايان بود در بين پيروان مذهب تسنن به ظهور ميپيوست. در مقابل اين دستهها فقط آل بويه را ميتوان به عنوان برجسته- ترين نمونه دولت شيعي مثل زد، ولي بخصوص اينان هم به دواعي و دستورات مذهبي اهميت زيادي «1» نميدادند، برعكس، جاي تعجب نيست كه طاهريان و سامانيان از پيروان واقعي و سرسخت تسنن بودهاند چه اينكه از محيط اجتماعي اصيل و شريف شرق ايران كه محل پرورش ايشان بود، نيز انتظار ديگري نميرفت.
علاوه بر اين، بدين وسيله نيز ارتباط رسمي آنان با خليفه به مراتب آسانتر انجام ميگرفته است، ولي حتي صفاريان نيز كه از طبقه پايين اجتماع برخاسته بودند، به سنيان متديّني معروف بودند «2». در هر حال نيروهاي غير تسنن هنوز آنقدر در بين ايرانيان رواج نيافته بودند كه بتوانند- آنطوري كه بعدا در سال 1500 ميلادي (برابر 905/ 906 هجري) به وقوع پيوست- اساسي براي بناي دولتي مستقل در ايران بنيان نهند.
______________________________
(1)- به موجب آن نيز ديلميان مسلمانان معتقد و خوبي محسوب نميشدند و از اين امر انديشهاي نداشتند كه سنيان را به اسارت درآورند و علماي آنان را مورد شتم و جسارت قرار دهند:
مسعودي (مروج الذهب)، ج 9، ص 23 به بعد.
(2)- رجوع كنيد به صفحات قبل، فصل جريان «اسلامي شدن ايران»، ص 137 به بعد.
ص: 290
[اوضاع مذهبي]
اوهام و رسوم خرافي در جنب دين رسمي
به موازات سنّت صحيح ملي و مذهبي ايراني، كه هنوز در آن نخستين ازمنه اسلامي در ايران به زندگي خود ادامه ميداد و در اسلام نيز تأثير نمود، ادامه حيات بعضي از اوهام خرافي نيز به چشم ميخورد: تخيّل اين معني كه سرنوشت يكيك اعمال بشر و نيز سرنوشت تمام زندگي انساني را ميتوان از اوضاع و احوال ستارگان به دست آورد، و بالجمله ستارهشناسي، از زمانهاي بسيار قديم در شرق وطن گرفته و از آنجا نيز به قسمتهاي ديگر كره زمين سرايت نموده است. در سرزمين ايران نيز اين «هنر» و «پيشه» از مدّت مديدي قبل از اسلام «1» معروف بوده است، و حتي از اواخر زمان دولت ساسانيان- نيز از منابع عربي- نقل شده است كه يزدگرد سوم با ستارهشناسان «2» دربار مشورت ميكرد. و از آنان دستور العمل ميگرفت؛ چنانچه تعيين وقت جنگ قادسيه نيز بدين وسيله انجام گرفته است «3». قبول اسلام از طرف اكثريت ايرانيان نيز در رواج و انتشار اين خرافات هيچ تغييري نداد، بلكه در همهجا پيوسته از اين گفتگو ميشود كه مردم در تمام امور از ستارهشناسان كسب وظيفه
______________________________
(1)- صاعد (طبقات الامم، فهرست: 269)، ص 50.
(2)- طبري رديف 1، ص 2252؛- ابن الاثير، ج 2، ص 167.
(3)- طبري رديف 1، ص 2266.
ص: 291
مينمودهاند «1». عربها «2» نيز به زودي تسليم اين تخيّل گشتند و تركان ستاره مرّيخ را ستاره اقبال «3» ويژه خود ميپنداشتند و لااقل در ازمنه بعد- 1187 ميلادي برابر 583 هجري- روز جمعه را به عنوان روز اقبال خاصي به حساب آوردهاند. «4»
به پيوست با اين عقيده خرافي، خرافه ديگري كه آن نيز از ادوار باستاني سرچشمه گرفته است، ديده ميشود: يعني عقيده به اينكه انسان ميتواند در
______________________________
(1)- طبري رديف 2، ص 1766 (سال 743 ميلادي برابر 125 هجري؛ خراسان)؛ ص 1855 (سال 744 ميلادي برابر 126 هجري؛ نيز خراسان)؛- مسعودي (مروج) ج 6، ص 180 (سال 750 ميلادي برابر 132/ 133 هجري؛ ابو مسلم)؛- عوفي (جوامع الحكايات)، ص 186، شماره 1097 (حدود سال 811 ميلادي برابر 195/ 196 هجري؛ وزير مأمون)؛-Krymskyj I 109 )سال 935 ميلادي برابر 323 هجري؛ مرداويچ بن زيار)؛- عوفي (جوامع الحكايات) ص 193، شماره 1195 (اسماعيل ساماني)؛- فهرست ابن النديم، ص 148 (قرن دهم ميلادي برابر قرن چهارم هجري)؛ محمد بن الحسين، ايراني ميهن پرست و اسماعيلي مذهب؛ نيز رجوع كنيد به: (فصل اسماعيليه از همين كتاب)؛- نكبي (فهرست: 125): ص 127 (حدود سال 980 ميلادي برابر 369/ 370 هجري، يكي از افراد آل بويه)؛- هلال الصابيء (فهرست: 98 و 101)، ص 382 به بعد (سال 1000 ميلادي برابر 390 هجري؛ يكي از افسران ارشد سپاه خليفه در كرمان)؛- ابن الاثير، ج 9، ص 56 (سال 1000 ميلادي برابر 390 هجري؛ يكي از صاحبمنصبان آل بويه)؛- تاريخ سلجوقيان كرمان (فهرست: 175) (سال 1042 ميلادي برابر 433/ 434 هجري؛ رئيس و مهتر شهر خ قفص در كرمان)؛- تاريخ سيستان، ص 380 (سال 1056 ميلادي برابر 448 هجري؛ سلجوك).- قابوسنامه (فهرست؛ 277)، صفحات 708 تا 717، اطلاعاتي درباره تعليم و تعلم ستارهشناسي به دست ميدهد؛- درباره ستارهشناسي نيز رجوع كنيد به: عوفي (جوامع الحكايات)، ص 186 به بعد، شمارههاي 1090 تا 1106.- به علاوه مورخان قابوس بن- وشمگير (وفات سال 1012/ 1013 ميلادي برابر 403 هجري) را عالم به علم نجوم ميدانند:
ابن الاثير، ج 9، ص 82.- درباره اصطلاح «علم النجوم» رجوع كنيد به:Picatrix /Ritter
(2)- درباره خرافات گوناگون عرب رجوع كنيد به:Kremer ,Studien ,4 Abh .,S .62 -92
(3)- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 226 (سال 982 ميلادي برابر 371/ 372 هجري؛ ولي مورد توجه اين است كه در سال 1216 ميلادي برابر 613 نگارش يافته).- اين مسئله كه آيا واقعا محمود غزنوي از اوهام ستارهشناسي بركنار بوده است (طبق عوفي، جوامع الحكايات، ص 199، شماره 1327) يا نه، از بحث ما خارج است.
(4)- تاريخ سلجوقيان كرمان (فهرست: 175)، ص 144 (كرمان).
ص: 292
عالم خواب وضع آينده و حوادث آن را بشناسد «1»، و يا اينكه از راه خواب- ديدن مردان مقدّس و يا مردگاني كه بعد مكاني دارند تحصيل دستوراتي بنمايد.
اين عقيده در دوره اسلامي نيز به قوّت خود باقي ماند. پيشوايان مذهبي و مردان مقدّسي كه در تورات (و قرآن) «2» از آنان نام برده شده مثل حضرت خضر «3» و حضرت يوسف (ع) و حتي خود پيغمبر اسلام «4» (ص) به عنوان كساني كه در عالم رؤيا دستوراتي تعليم نمودهاند، ذكر ميگردند. در هر حال در اين
______________________________
(1)- طبري رديف 1، ص 2681 (سال 643 ميلادي برابر 22 هجري؛ يزدگرد سوم)؛ طبري رديف 2، ص 1766 (سال 743 ميلادي برابر 125 هجري؛ ترمذ)؛- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 129 (حدود سال 782 برابر 165/ 166؛ طبرستان)؛- ابن الاثير، ج 6، ص 83 (سال 811/ 812 برابر 196 هجري؛ خراسان)؛- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 146 (حدود سال 815 برابر 199/ 200 هجري)؛- ابن الاثير، ج 8، ص 91، و Ibn Tiq Taqa: Fahri/ Ahlwardt. Gotha 1860, S. 325- 327
(قرن دهم ميلادي برابر قرن چهارم هجري؛ بويه، مؤسس خاندان آل بويه)؛- مسعودي (مروج) ج 1: ص 416 (حدود سال 933 ميلادي برابر 321 هجري؛ يكي از آل بويه)؛- ناصر خسرو (سفرنامه، فهرست: 43) ص 2 (در اثر خوابي دست از عيش و عشرت ميكشد و عازم سفر بيت الله ميگردد)؛- الحسيني (اخبار الدولة السلجوقيه، فهرست: 13): ص 2 (حدود سال 1000 ميلادي برابر با 390 هجري؛ سلجوك، سردار معروف)؛ ص 8 (حدود سال 1040 ميلادي برابر با 431/ 432 هجري؛ مسعود غزنوي).- نيز رجوع كنيد به حكايات كتاب عوفي (جوامع الحكايات) صفحات 184 تا 186، شماره 1056 تا 1089.
(2)- حدود سال 900 ميلادي برابر 287 هجري، در مورد احمد بن سهل:
ابن الاثير، ج 8، ص 37.
(3)- حدود سال 994 برابر 384 در مورد سبكتكين: تاريخ بيهقي، ص 199؛- عوفي (جوامع الحكايات)، ص 185، شماره 1066.
(4)- سال 261 هجري در مورد اسماعيل ساماني در سمرقند: ابن الاثير، ج 7 وقايع سال 261 (در مورد اسماعيل چنين نقل شده كه وي روزي موقع بارعام خود، به احترام يكي از فقهاء از جاي برخاسته و بدين سبب مورد ملامت برادرش واقع گشته است. بر اثر آن، در شب همان روز پيغمبر (ص) را به خواب ميبيند و او مورد لطف و برادرش مورد غضب واقع ميگردد. اين داستان كه شايد بيشتر از طرف دوستداران علماء ساخته شده باشد، نشان ميدهد كه در مواردي كه سود طبقه خاصي در بين بوده، حتي از اينكه پيغمبر اسلام را به شيوه ادوار غير اسلامي، وسيله انجاح مقاصد خود قرار بدهند، انديشهاي نداشتهاند). درباره مناماتي كه پيغمبر (ص) در آن ظاهر گشته است، رجوع كنيد به كلاباذي (وفات 990 يا 995 ميلادي برابر 380 يا 385 هجري): «التعرف» به تصحيحArthur John Arberry ، قاهره 1933، با ترجمه انگليسي از: A. J. Arberry: The doctrine of the Suf is. Cambridge 1935, kap. 70. ص: 293
ادوار ارتباط بين ستارهشناسي و تعبير رؤيا «1» و همچنين ايمان به غيبگويي سالخوردگان، مثل غيبگويي دايه خصوصي «2» و يا غيبگويي يك راهب مسيحي كه حتي كسي مثل حجّاج نيز بدون هيچ انديشهاي از او كسب راهنمايي ميكرده «3» مشاهده ميگردد.- علاوه بر اينها، «فال» نيز مورد توجه بوده است، مثل فال نيك يا فال بد زدن به حوادث و اتفاقات: «مثلا تفاؤل يا تشاؤم به لغزش شمشير بر گردن محكوم به اعدام» و يا «فال زدن به افتادن «4» كلاه سردار سپه هنگام رفتن به جنگ»، و يا «به اينكه مركب فرمانرواي سمرقند هنگام ورود وي به شهر ماديان بوده است» «5». حوادث آسماني و يا آتشسوزي را «6» دليل بر نارضايتي خدا ميگرفتند و ميكوشيدند آن را به وسيله نماز و يا تقسيم صدقات
______________________________
(1)- ابن الاثير، ج 8، ص 84 (سال 933 ميلادي برابر 321 هجري: مردي خ معبر و خ منجم و خ معزمي كه دعا و طلسمات نيز به كار ميبرده به يكي از آل بويه از سرنوشت و آينده او خبر ميدهد).- در باره تعبير خواب در بين مسلمانان رجوع كنيد به:
و نيز رجوع شود به نوشتهFischer كه در پاورقي دهم بعد از اين پاورقي حاضر، ذكر گرديده است.
(2)- الحسيني (اخبار الدولة السلجوقية فهرست: 131)، ص 108 (در مورد محمود غزنوي).
(3)- طبري، رديف 2، ص 1153 به بعد.- درباره تقدم زردشتيان در مورد تعبير خواب رجوع كنيد به:
(4)- ابن الاثير، ج 9، ص 138 (سال 1030 ميلادي برابر 421 هجري، در غزنه).
(5)- مرجع سابق، ج 5، ص 49 (سال 724/ 725 ميلادي برابر 106 هجري)؛- عوفي (جوامع الحكايات)، ص 237 شماره 1845 (عبد الله بن طاهر در حدود سال 840 ميلادي برابر 225/ 226 هجري: اطلاعات عمومي).- و نيز رجوع كنيد به:Masse ,Croy .II 298 -328
(6)- نرشخي (تاريخ بخارا): ص 93 (سال 925/ 926 ميلادي برابر 313 هجري: آن حادثه حتي باعث شورش مردم گرديد).- عقد الفريد، ج 3، ص 245 روزهاي نحس و سعد ايرانيان را گرد آورده است.
ص: 294
(835 ميلادي برابر 220 هجري در خراسان) دفع و رفع كنند «1».
همچنين عقيده بر اينكه هرگاه عهد و سوگند با خون، مهر و امضاء شود تأثير خاصي خواهد داشت، توانسته بود در آن زمان خود را حفظ كند.
بهطوري كه حتي گمان ميرفت كه انسان حق دارد در تقديس و وجوب رعايت قسم و پيماني كه بدين صورت واقع نگشته است شك و ترديد «2» نمايد. برعكس نيز اگر كسي از قسم خود پشيمان ميشد سعي ميكرد كه عدم انجام آن را با اجراي عملي ديگر جبران كند «3». بهطور كلي انجام اعمالي كه ايماء و نشانه براي مقاصد نامرئي محسوب ميشد به عنوان بقاياي عقايد ديني باستاني تا مدّت مديدي در عالم اسلام خود را حفظ نمودند؛ اگرچه علل اصلي پيدايش آنها فراموش شده بود و يا اساسا دليلي براي آن وجود نداشته است. در مورد «ارتباط بين علايم و وقايع و انتقال ذهن از «ايماء» به «واقعيت» به معني صحيح شرقي آن» «4» بهقدري زبان ايمائي در عمق اذهان عمومي رسوخ كرده بود كه اعمال و حركات ايمائي و تلويحي نه تنها بيان صريح اراده را به عهده داشت، بلكه حتّي به صورت معمّا نيز اداء وظيفه مينمود. به همين معني نيز فرمانرواي عراق (سال 722/ 723 ميلادي برابر 104 هجري) هنگام نصب والي خراسان، يعني مسلم كه پسرخوانده حجّاج بود، به مقام حكومت، به او يك دانه «به»
______________________________
(1)- تاريخ سيستان، ص 186.
(2)- طبري، رديف 2، ص 1509 (سال 728/ 729 ميلادي برابر 110 هجري، در ماوراء النهر).- عقد الفريد ج 3، ص 103 از انعقاد قرارداد، بالاي سر آتش خاموش شده در ميدان جنگ، خبر ميدهد و آن را از عادات پارسيان ميشمارد، نيز رجوع كنيد به:
Johanes Petersen: Der Eid bei den Semiten, 1914, S. 194 ff.
(3)- تاريخ سلجوقيان كرمان (فهرست: 175): ص 17 (حدود سال 1076؛ ملكشاه).
(4)- رجوع كنيد به:
Jacob Burckhardt: Die Zeit Konstantins des Grossen, Wien o. J.) Phaidon- Verlag (, S. 80. ص: 295
داد زيرا اين ميوه «در ايران» ايماء و نشانه براي «نيكي» به حساب ميآمد «1»؛ همچنين در سال 738 ميلادي برابر 223 هجري، مرد عربي به يكي از دهقانان ايراني يك دانه سيب و يك دانه گلابي به عنوان نشانه تكريم و تعظيم هديه نمود «2».
بدين ترتيب عقايد ايرانيان از اين حيث نيز در عربها تأثير نموده بود «3»؛ بخصوص كه اين امر در يك موردي «فرهنگي» يعني در يكي از مواردي بود كه در زمينه آن تأثر از بيگانه هميشه به آساني تحقق ميپذيرد.
نمونه ديگر از اين اعمال ايمائي اين بود كه هرگاه تقاضاي كمك از كسي داشتند كليد طلاي شهر را به او تقديم ميكردند (سال 705 ميلادي برابر 86 هجري پادشاه چغانيان «4» و در سال 712 ميلادي برابر 93 هجري پادشاه خوارزم «5»، هر دو در مورد قتيبة بن مسلم، اين علامت رمزي را به كار بردند).
يكي از علايم ايمائي مورد توجه و رغبت، بخصوص در نزد تركان، ايماء و تلويح به وسيله اسلحه بود (هرودت نيز از وجود چنين رمز و ايمائي در بين اسكيتها-
Skythen
، قبايل ساكن در جنوب روسيه در قرن ششم قبل از ميلاد، م- خبر ميدهد): در سال 704 ميلادي برابر 85 هجري تركان براي عربها تيرهاي چوبين با مشگ به عنوان نشانه و ايمائي از جنگ يا صلح «6» فرستادند.
______________________________
(1)- طبري، رديف 2، ص 1458 (درباره اينكه «به» در ايران نشانه نيكي بوده است- رجوع كنيد به طبري رديف 1، ص 1049).- و نيز رجوع كنيد به: August Fischer: Die Quitte als Vorzeichen Bei Persern und Arabern und das Traumbuch ..., in der ZDMG 68) 1914 (, S. 275- 325.
درباره جهات لساني در اين زمينه رجوع كنيد به همين مرجع شماره 67 (1913)، صفحات 681 تا 683.
(2)- طبري رديف 2، ص 1637 به بعد.
(3)- مأمون خليفه عباسي خواسته خود را مبني بر اعدام برادرش امين بدين وسيله تعبير نمود (سال 813 ميلادي برابر 197/ 198 هجري) كه پيراهني بدون يخه از خراسان فرستاد: رجوع كنيد به:B .Hall ./ag .Ausg .I 236 ed .de Slane I 650 )فهرست: 110) و نيز رجوع كنيد به:Krymskyj I 26 .
(4)- طبري رديف 2، ص 1180.
(5)- مرجع سابق، ص 1237.
(6)- مرجع سابق، ص 1149؛- و نيز:Fries 89
ص: 296
و در سال 878/ 879 ميلادي برابر 265 هجري، يعقوب ليث صفاري- شايد هم در تحت تأثير تركان- عين همين عمل «1» را انجام داد. در آن هنگامي كه فرمانروايان تركنژاد مثل محمود غزنوي به كار بردن اين ايماءات و علايم را به دربار خود راه دادند، نظير آن نيز در تمام ايران- حتي نزد آل بويه «2»- معمول و پابرجا گرديد. بعدا بخصوص در دربار سلجوقيان زبان ايمائي و رمزي بسيار رايج و متداول گشت. همينكه در حدود سال 1075 ميلادي برابر 467/ 468 هجري ملكشاه سلجوقي از خاقان قراخاني به عنوان تهديد يك گرز سنگين و يك شمشير بزرگي دريافت نمود، فورا معني آن را دريافته و در مقابل «كماني» براي او فرستاد كه خاقان نيروي كشيدن «3» آن را نداشت. خود سلجوقيان نيز به اين وسيله كه چوبه تيري را به عنوان علامت جمعآوري لشكر به اطراف ميفرستادند سپاهيان خود را بسيج و مسلّح ميكردند. «4»- گذشته از بهكار بردن اشياء به عنوان علامت و رمز حتي از همان آغاز براي تحقير نمودن دشمن از ضرب المثلها نيز استفاده مينمودند. چنانچه هنگامي كه پادشاه ختل پسر عموي خود را كشت و مادر شخص مقتول مادر پادشاه را اينطور تهديد ميكرد كه وي داراي هفت پسر بوده، اما مادر پادشاه كه همين يك پسر را دارد بايد (از تقاص برادران مقتول) در انديشه خود باشد، مادر پادشاه در پاسخ او اين عبارت را به كار برد كه «زاد و ولد شير فقط اندك، ولي زاد و ولد خوك بسيار است «5».»
______________________________
(1)- ابن الاثير، ج 7: ص 107.
(2)- رجوع كنيد به عوفي (جوامع الحكايات)، ص 169، شماره 740.
(3)- الحسيني (اخبار الدولة السلجوقيه، فهرست: 131)، ص 41 به بعد.
(4)- در بين خ ار خ تقيان (خاندان خ ار خ تق بن اكسب فرماندار اورشليم از سال 479 هجري، م) نيز اين امر متداول بوده است، رجوع كنيد به:
(5)- طبري، رديف 2، ص 1041.
ص: 297
اما در اين مورد رفته رفته طرز تفكر اسلامي و آيات قرآني جايگزين عقايد ديني باستاني و ضرب المثلهاي قديمي گرديد. چنانچه به همين مناسبت در جواب تهديد محمود غزنوي با ارائه فيلان جنگي خود، خليفه اشاره ماهرانه و سر- بستهاي به سوره صد و پنجم قرآن (سورة الفيل «1») نمود «2». از آن پس نيز به زودي منشيان اسلامي در اين هنر تلويح يعني در به كار بردن رموز و اشارات مهارت يافتند. اين مورد نيز از مواردي است كه افكار باستاني با عقايد اسلامي آميخته گشته از آن يك امر جديدي يعني يك همزيستي ثمربخشي بين عقايد ايراني و اسلامي به وجود آمد كه ايران را از 1300 سال قبل تاكنون شكل و صبغه ويژهاي بخشيده است.
______________________________
(1)- اين سوره قرآن به نابود شدن سپاه فيلسوار ابرهه، پادشاه جنوب عربستان كه قصد تخريب مكه را داشت (حدود سال 570؟) اشاره ميكند.
(2)- قابوسنامه (فهرست: 277) صفحات 755 تا 758 (حدود سال 1010 ميلادي برابر 400/ 401 هجري) اشاره ميكند؛ عوفي (جوامع الحكايات)، ص 101، شماره 996.
ص: 298
دفن اموات
در مورد به خاك سپردن اموات نيز تا مدتي عادات قديمي در جنب مراسم اسلامي، هستي خود را حفظ نمود. چنانچه از خراسان (ابيورد) و فارس در سال 985 خبر داده ميشود كه ساكنان آنجا- «با آنكه شافعي مذهب بودند»-- اجساد مردگان خويش را كمي پيش از دفن عريان ميكردند «1»: اين عمل يادبودي از سپردن اموات زردشتي در دخمه خاموشي ميباشد. اما در غير اين مورد همانطوري كه در قبرستانهاي خوارزم صورت ميگرفت «2»، دفن اموات با كفن معمول بوده است. و حتي صريحا ذكر شده كه هنگام شيوع وبا (در سال 901 ميلادي برابر با 288 هجري) در آذربايجان كه باعث مرگ عده كثيري گشت،
______________________________
(1)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم)، ص 327، 440/ 441. بر من اين امر معلوم نيست كه آيا كتاب ذيل به زمان مورد بحث ما مربوط است يا نه؟ Konstanti Inostrancev: Ancient Iranian burial customs and buildings, in" The Journal of the K. R. Cama Oriental Inst." III) 1924 (, S. 1- 28.
(2)- عكس كفن خ مزيني از اين دوره در كتاب ذيل موجود است: ص: 299
مجبور بودند مردگان را با لباسهاي خود و يا پيچيده در نمد دفن كنند «1». اما خود دفن به اين ترتيب صورت ميگرفت كه در جدار قبر لحدي تعبيه نموده جسد را به پشت يا به طرف چپ در آن ميخوابانيدند درحاليكه صورت ميّت به طرف شرق و پشت سر او به طرف غرب «2» (پاي او رو به قبله، م) واقع ميگشت. تشييع جنازه از طرف بستگان و دوستان به اين ترتيب بود كه در خوزستان گروه تشييع- كنندگان در دو طرف تابوت، ولي در فارس مردها در پيشاپيش تابوت و زنها در عقب سر تابوت در حركت بودند؛ در هر حال با تشييعكنندگان طبل و ني همراه بود «3». گاهي نيز اتفاق ميافتاد كه بر سر حقّ اجراي مراسم مذهبي بين بستگان نزاع به وجود ميآمد «4». ديلميان در مراسم عزاداري خود سرهاي خود را ميپوشانيدند و در مراسم عزاداري معزّيان (تسليتگويان) رسمي كه سر و صورت خود را با لباسهاي مخصوصي ميپوشانيدند «5»، دعوت ميكردند؛ و برخلاف ساير نقاط (كه عادت بر ختم قرآن در سر قبر جاري بود) عزاداران سه روز تمام در مسجد جمع ميشدند. از قرار معلوم اين تنها عادت ديلميان نبوده «6»، بلكه در فارس نيز به چنين عادتي برميخوريم «7».- اما تا چه اندازه اين خبر كه سغديان هنگام مرگ شخصيتهاي بزرگ، گوشهاي خود را ميبريدند، قرين صحت و واقعيت است، بايد در اينجا از آن صرفنظر شود «8».
مردمان متديّن از مدتي قبل از مرگ خويش براي خود مدفن و مقبره
______________________________
(1)- طبري، رديف 3، ص 2202؛- و نيز:Elias 119
(2)-Terenozkin 187 ، بنا به نظر وي قبور بدون لحد به مسلمانان متعلق نبوده است (قرون ده تا دوازدهم ميلادي برابر با چهار تا ششم هجري).
(3)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم)، ص 440 به بعد.- و نيزSchwarz III 153
(4)- ابن الاثير، ج 7 ص 59 (سال 867 ميلادي برابر 253 هجري؛ در بين طاهريان).
(5)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم)، ص 369.
(6)- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 233 (منوچهر طبرستاني، حدود سال 1000 ميلادي برابر با 390 هجري).
(7)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم)، ص 440.
(8)- عقد الفريد، ج 3، ص 258.
ص: 300
تهيه ميكردند، بدين ترتيب كه نه فقط قبر مخصوصي براي خود ميساختند «1»، بلكه در اطراف آن تكيه «2» و يا مدرسه (شروع اين امر در زمان سلجوقيان بوده است) «3» و يا مسجدي «4» وقف مينمودند كه پس از مرگ در آنجا به خاك سپرده شوند، اين امر منجر به پيدايش مقابر خانوادگي گرديد «5». شيعيان حتي در آن زمان، امكنه متبركه و مقدسه را براي مدفن خود ترجيح ميدادند (قبل از همه نجف و مشهد در خراسان «6») و حتي دشمنان خود را كه در جنگ كشته شده بودند و يا از طرف آنان به قتل رسيده بودند در اين امكنه دفن ميكردند «7».
(بعضي اوقات هم پيش آمده كه مقتولان در جنگ از طرف صاحبانشان براي كفن و دفن در امكنه موردنظر خريداري ميشدند «8».) به منظور دفن اموات در اماكن مشرفه و هم به منظور دفن آنها در مقبرههاي موروثي اغلب حمل جنائز
______________________________
(1)- نرشخي (تاريخ بخارا)، ص 92 (سال 914 ميلادي برابر 301/ 302 هجري؛ احمد بن اسماعيل ساماني در بخارا، گورخانه نو)؛- ابن الاثير، ج 9، ص 49 (سال 998 ميلادي برابر 388 هجري در مورد آل بويه)، ص 52 (سال 999 ميلادي برابر با 389 هجري: شيراز).
(2)- ابن الاثير، ج 8، ص 67 (حدود سال 932 ميلادي مطابق 320 هجري: قرهتگين).
(3)- البنداري (سلجوقيان، فهرست: 133)، ص 227 (سلطان سلجوقي، مسعود، از همدان سال 1151/ 1152 ميلادي برابر 443 هجري)؛ راوندي (راحة الصدور، فهرست: 163)، ص 300 (حدود سال 166 ميلادي برابر با 561 هجري).
(4)- سلطان سلجوقي، ارسلانشاه در همدان سال 1166 ميلادي برابر 561 هجري: راوندي (راحة الصدور، فهرست: 163)، ص 292.
(5)- ابن الاثير، ج 8، ص 163 (سال 951/ 952 ميلادي برابر 340 هجري: در خراسان، دوبار) ج 9، ص 49 (سال 998/ 999 ميلادي برابر 389 هجري: در مورد آل بويه در شيراز)؛ ج 9، ص 83 (سال 1012/ 1013 ميلادي برابر 403 هجري: در مورد آل بويه در نجف).- نيز رجوع كنيد به:
Ignaz Goldziher: Die Heiligen verehrung im Islam) in: Muhammedanische Studien II. S. 275- 378 (, S. 356.
(6)- ابن الاثير، ج 9، ص 83، 85 (در مورد آل بويه، امير خ كرد)؛- مستوفي (تاريخ گزيده)، ج 1، ص 422 و زركوب (شيرازنامه)، ص 32 (سال 982 ميلادي برابر 371/ 372 هجري؛ عضد الدوله ديلمي)؛ در مورد يكي از اشراف دربار مسعود غزنوي (سال 1038 ميلادي برابر 429/ 430 هجري كه ميخواست در جوار امام رضا (ع) دفن گردد: تاريخ بيهقي (فهرست: 161)، ص 549 به بعد: شرح و بيان مفصلي درباره طلا و جواهرات و جعبههاي زرنشان و غيره.
(7)- ابن الاثير، ج 9، ص 85.
(8)- راوندي (راحة الصدور)، ص 381 (سال 1195 ميلادي برابر 591 هجري: در مورد سلجوقيان).
ص: 301
(كه در تابوت سربسته صورت ميگرفت «1») ضرورت پيدا ميكرد «2». همچنين حمل جنازه در مواردي اتّفاق ميافتاد كه ميخواستند شخص متوفي را در محلي كه بيش از همه سرزمينهاي ديگر محبوب او بوده است، دفن كنند: چنانچه پس از آنكه سبكتكين در راه سفر به غزنه وفات كرد «3» جنازه او را به آنجا حمل و در آن مكان دفن كردند. براي اين منظور چون شيوه و روش موميا- كردن را نميدانستند، لااقل در فصول گرم سال، مجبور بودند كه اسكلت ميّت را جدا نموده «4» تنها آن را به محل منظور، حمل و در آنجا دفن كنند. گاهي نيز نبش قبر در مورد كساني كه در محل لايق شأن خود دفن نشده بودند پيش آمده است «5». فرمانروايان زردشتي (اسپهبدان) جنوب درياي خزر، در حدود (سال 803 ميلادي برابر 187 هجري) دفن مسلمانان را در قلمرو حكومت خود ممنوع نموده بودند «6».
زيارت قبور دوستان و بستگان از همان آغاز مرسوم بود «7»، و بعدا نيز
______________________________
(1)- نقل جسد يزدگرد سوم نيز در تابوت سربستهاي اتفاق افتاده است: طبري رديف 1، ص 2874 (سال 651 ميلادي برابر 30/ 31 هجري)؛- ابن الاثير، ج 8، ص 163 (يك سردار خراساني)؛- ابن خلكان (فهرست: 113)، ج 8، ص 85 (سال 997 ميلادي برابر 387 هجري: در مورد سبكتكين).
(2)- جسد يزدگرد از خراسان به اصطخر نقل گرديد: طبري رديف 1، ص 2874 به بعد و 2881؛- ابن الاثير، ج 3، ص 46.- گرديزي (زين الاخبار)، ص 40؛- ابن الاثير، ج 8، ص 163 (سال 951/ 952 و 955/ 956 برابر 340 و 344؛ دو سردار خراساني).- راوندي (راحة الصدور)، ص 292 (سال 1166 ميلادي برابر با 561 مسعود، سلطان سلجوقي).- و نيز: Krymskyj I 111
(سال 935 برابر 323 هجري: در مورد سربازان ديلمي و گيلاني).
(3)- ابن الاثير، ج 9 صفحات 49 و 52 (سال 998/ 999 برابر با 389 هجري: در مورد آل بويه)؛- ابن خلكان، در صفحه مذكور در دو پاورقي قبل.
(4)- نرشخي (تاريخ بخارا)، ص 60 (حدود سال 740 ميلادي برابر 122 هجري؟ [تاريخ 782 غلط است] در مورد يكي از حكام از بخارا).
درباره اين رسم و عادت در ازمنه بعد چيزي نقل نشده است.
(5)- ابن الاثير، ج 9، صفحات 49 و 52 (سال 998/ 999 برابر 389 هجري: در مورد آل بويه).- راوندي (راحة الصدور)؛ ص 383؛- ابن الاثير، ج 12، ص 73 (در مورد يك سردار خراساني).
(6)- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان) ص 140.
(7)- در سال 702 ميلادي برابر 83 هجري؛ والي خراسان، يزيد بن المهلب (كه مردي عرب بود)، طبري رديف 2، ص 1107.
ص: 302
زيارت قبر فرمانروايان پيوسته به عنوان يكي از رسوم باقي مانده است «1». غالب وجوه خيريه براي حفظ و حراست قبور هنگام زيارت مردم جمعآوري ميشده «2» و زائران نيز بدون كفش و كلاه (آيا اين قاعده كلي بوده؟) به ضريح و قبر نزديك ميگشتند «3». اما اين واقعه كه پيروان امام عباسيان، محمد، پس از مرگش در خراسان (سال 754 ميلادي برابر 136/ 137 هجري) لباس سياه بر- تن نمودهاند «4»، بهطور قطع يك نشانه عمومي عزاداري نبوده (چنانچه به اين صورت نيز متداول نيست) بلكه اين پيروان بدين وسيله ايمان و وابستگي خود را به عبّاسيان اعلام ميداشتند؛ زيرا رنگ سياه نشانه عبّاسيان بوده است.
______________________________
(1)- ابن مسكويه (تجارب الامم)، ج 2، ص 137 (سال 952 ميلادي برابر 340/ 341 هجري؛ ركن الدوله ديلمي).
(2)- طبري، ج 2، ص 1107 (سال 702 ميلادي برابر 83 هجري)
(3)- درباره ركن الدوله ديلمي، در شيراز چنين آمده است: ابن مسكويه (تجارب الامم)، ج 2، ص 137.
(4)- دينوري (اخبار الطوال)، ص 340 (حدود سال 744 ميلادي برابر 126/ 127 هجري).
ص: 303
خوارج
براي آميزش و پيوند حسّ مليت ايراني با تديّن به اسلام، اين معني بسيار حائز اهميت و ملاك قاطعي است كه حتي در نسل اول بعد از رحلت پيغمبر اسلام (ص) يعني از زمان خلافت علي (ع) (656- 661 ميلادي برابر با 35 تا 41 هجري) سه فرقه اسلامي در مقابل يكديگر قرار و سرنوشت بناي عالم اسلام را در دست گرفتند. با چنين وضعي براي ايرانيان نيز اين سؤال پيش آمد كه آيا برطبق موازين اسلامي (البته تا حدي كه آنان اسلام را شناخته بودند) هيچ يك از اين دو جبهه مخالف و متخاصم حامل واقعيت و حقيقت اسلام هست يا نه؟ پاسخ اين سؤال در مورد دسته افراطي يعني خوارج كه از همان آغاز به صورت يك نهضت جنگي و مبارز پا به عرضه ظهور گذاشته بود منفي بود.
يوليوس ولهاوزنJulius Wellhausen( ( به وضوح اين مطلب را نشان داده است كه برخلاف آنچه رودلف ارنست برونوRudolf Ernst Bruennow( ( گمان كرده «1»، پيشقدمان اين نهضت، اعراب بدوي نبودهاند و چنين نظريهاي نيز
______________________________
(1)- و نيز رجوع كنيد به شهرستاني (ملل و نحل، فهرست:
250)، ج 1، ص 154 (برابر با)Haarbr .I 128 -156 .
ص: 304
كمتر با احساساتي كه بدويان براي قوميّت خود داشتند و با كوششي كه براي پاك نگه داشتن خون عربي ميكردند، سازگار به نظر ميرسد. بلكه اين فرقه بيش از همه به دست ساكنان دو شهر بزرگ بصره و كوفه به وجود آمد و ساخته و پرداخته شد: بدين معني كه از ديرزماني در اين دو شهر عربها، آراميها، ايرانيها و ساير اقوام با يكديگر زندگي ميكردند و از اينرو، در زمينه تعيين، ارزشهاي مذهبي و مراتب و درجات ناشي از دين، به خوبي ميتوانست در اينجا تبليغاتي در مورد بياثر بودن نژاد و ملّيت مثمر ثمر واقع گردد.
و واقعا نيز در همين نقاط بوده است كه ايرانيان به اين فرقه گرويدهاند «1»، و بنابراين بدون علّت هم نبوده كه خوارج هميشه پس از شكست مكرر خود در جنوب بين النهرين (در سال 658 ميلادي برابر 37/ 38 هجري، در نهروان، و در ماه مه سال 686 ميلادي برابر 66 هجري در سلّي و سلّبري، و پس از قيام سال 746/ 747 ميلادي برابر 129 هجري در موصل) پيوسته به سرزمين ايران عقبنشيني ميكردهاند، و در سال 658 ميلادي برابر 37/ 38 هجري بخصوص نواحي اهواز (خوزستان) و فارس مطمحنظر آنان گشت و در آنجا متوطن شدند «2». پس از مرگ ابن ازرق مؤسس فرقه مخصوصا افراطي و خطرناك ازرقيّه (در جنگ دولاب واقع در نزديك رود دجيل در اواخر 684 و اوايل 685 ميلادي برابر 65 هجري)، تمام جنوب ايران، در جنگهايي كه متعاقب آن سالهاي متمادي به وقوع پيوست، از طرف خوارج متزلزل گشت. از آن گذشته، گاهگاهي نيز نواحي اصفهان و كرمان كاملا در تحت قدرت آنها درآمده است و از آنجا اقدام به لشكركشي به نقاط ديگري تا شهر ري نمودهاند. در اينجا
______________________________
(1)-Goldziher ,'Arab .138 f .
(2)-
Wellhausen, Opp. 9, 24, 28, 30 f.; Muller I 330; wiet 103. ص: 305
قسمتي از ساكنان اهل ري (بر ضدّ بصره) در موارد مختلف به آنان تمايل نشان دادند و بعدا نيز به كيفر خود رسيدند «1». تا اينكه سرانجام در سال 698 ميلادي برابر 78/ 79 هجري پس از جنگهاي مكرر و طويلي، حجّاج- امير عراق و شرق- با بهكار بردن تمام نيروي خود توانست بر آنان مسلط گردد «2». در اين شكست، مختلف بودن مليتهايي كه فرقه خوارج را تشكيل داده بودند خيلي مؤثر بوده است: اين امر كه ايرانيان به موجب برنامه خود در مورد تساوي ملل و ردّ تقدّم سيادت عربها، به خوارج پيوسته بودند «3» باعث تعجب نيست ولي همين امر سرانجام به جدايي بين يكيك از آن ملتها منجر گشت، و اين واقعه خود نشانه آن بود كه در آن زمان چنين برنامهاي نتوانست حتي در سايه يك وحدت ديني تضادهاي ملي را از بين بردارد و يا نديده بينگارد.
در هر حال در بين اين جماعات موالي در اكثريت بودهاند (تقريبا 8000 تن) و تزايد و گرايش روزافزون ايرانيان نيز ناچيز نبوده است. از اينرو شكاف و جدايي مزبور باعث سقوط لشكريان خوارج گرديد. بدين صورت كه مهلّب سپهسالار اموي كه به جنگ آنان مأموريت يافته بود توانست ابتدا ايرانيان را كه عبد ربّ الكبير را از بين خود به خلافت برگزيده بودند برطرف نموده بعدا به امر باقيمانده از رقيان خوارج كه از نژاد عرب بودند بپردازد. اين دسته به طبرستان رفته و در آنجا بيهوده كوشيده بودند تا مگر فرمانرواي آنجا را با خود همراه نموده به عقيده خود درآورند، ولي سرانجام در جنگي نزديك
______________________________
(1)- ابن الاثير، ج 4، ص 112
(2)- درباره جزئيات اين جنگ رجوع كنيد به: ابن الاثير، ج 4، صفحات 110 تا 112 و نيز رجوع شود به:
(3)-Wellhausen ,Opp .35 .
ص: 306
قومس (697/ 698 ميلادي برابر با 79 هجري) با خليفه خود از پا درآمدند، و بدين ترتيب اين فرقه از خوارج بكلي براي هميشه نابود گشتند «1».
ولي ساير گروه خوارج به حيات خود ادامه ميدادند، و گاهي نيز مزاحمت زيادي براي امويان و صدر سلسله عباسيان فراهم ميآوردند. تا اينكه پس از شكست قيام بزرگ خود در عراق (سال 746/ 747 برابر با 129 هجري) نيز از راه حلوان به اهواز و فارس فرار نمودند؛ و رهبر آنان هم، كه يك شهزاده اموي بود، از راه دريا به سند گريخت «2»، ولي به مرور زمان معلوم شد كه جنوب ايران نيز آمادگي براي قبول و رسوخ عقايد خوارج ندارد، و سپاهيان دولت توانستند خوارج را، كه مردم اغلب مسلمانشان به حساب نميآوردند «3» تعقيب و نابود گردانند.
و اگرچه همين خوارج گاهگاهي همراه با سنّيان برخلاف دشمنان اسلام مي- جنگيدند (مثلا سال 701 ميلادي برابر با 82 هجري، بر ضد تركان «4»،) و در سال 747/ 748 ميلادي «5» برابر با 130 هجري نيز همراه با عباسيان بر ضدّ امويان پيكار نمودند، ولي اين امر نتوانست موجب نزديكي عقايد خوارج با سنّيان بگردد.
در عين حال و با تمام اينكه اين وقايع براي ملّت ايران اهميت ناچيزي داشته است، عقايد خوارج تا مدتي خود را در اين سرزمين حفظ نمود. مركز آنان قسمت سر حدّات شرقي خراسان (در آنجايي كه قيام بزرگ خوارج كه از سال 791/ 792 تا 828/ 829 ميلادي برابر 175 تا 213 هجري به طول انجاميد و به دست يكي از موالي از ايرانيان به نام حمزة بن عبد الله شاري آزرك رهبري
______________________________
(1)- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 101 و 104 به بعد.
(2)- رجوع كنيد به: Wellhausen, Opp. 40 f.
(3)- طبري رديف 2، ص 1977؛- و نيز رجوع كنيد به: Wellhausen, Opp. 51.
(4)- حدود العالم، ص 125.
(5)- ابن الاثير، ج 4، ص 182.
ص: 307
ميشد) «1»، و قبل از همه در حومههاي اطراف زرنگ و هرات بود. در اين قسمت نيز در قرن دهم ميلادي برابر قرن چهارم از منازل و مساكن دسته جمعي منحصر به خوارج و يا مشترك با ديگران گفتگو ميشود «2». يكي ديگر از مراكز خوارج سيستان بوده است، و چون در اين منطقه مكررا لشكر خليفه كه با كافران سرحدّات آن زمان واقع در افغانستان امروز در جنگ بودند، غفلتا مورد حمله و دستبرد قرار ميگرفتند (مثل سال 768 هنگام بازگشت از رخج [واقع در منطقه ژونبيل] به طرف بست «3»)، حكومت وقت خود را مجبور ديد كه جدا و مصرّا بر ضد آنان اقدام كند. پيكارها در اين ناحيه نيز مثل بسياري از مناطق سرحدي (ماوراء النهر قفقاز و آسياي صغير) به دست گروه «متطوّعان» يعني كساني كه از روي ايمان و با علم و اختيار در راه اسلام جهاد ميكردند، صورت ميگرفت. و اغلب نيز عناصر كمتر مطبوعي، معروف به «عيّاران» «4» كه در تمام منابع از آنان صحبت ميشود به آنها ميپيوستند. در تحت نظر صفّاريان نيز
______________________________
(1)- مرجع سابق، ج 5، ص 143.- و نيز رجوع كنيد به:
(2)- بلاذري (فتوح)، ص 402؛- حدود العالم، ص 104؛- اصطخري، ص 166 به بعد و 262؛- ابن حوقل (كتاب المسالك، فهرست: 33)، ص 312؛ خ مقدسي (كتاب احسن التقاسيم)، ص 305 به بعد و 323؛- ياقوت (معجم البلدان)، ج 1، ص 322 (كلمه البان).- و لهآوزن (در:Wellhausen ,Arab .310 معتقد است كه تعداد خوارج در زمان بني اميه بيشتر از آن بوده است كه منابع به آن اعتراف دارند.- بنا به منقول علامت مساجد خوارج آن بوده كه در آن منبر وجود نداشته است (خ مقدسي، ص 306، در مورد چندين ده در زرنگ چنين نقل ميكند)؛ ولي در مورد مسجد قم (تاريخ قم، ص 37) نيز چنين آمده است كه در آغاز تا مدتي فاقد منبر بوده است درحاليكه از خوارج در آنجا هيچ صحبتي نميتواند باشد.- نيز رجوع كنيد به:Wiet 136 و به نقشهاي كه در آخر آن كتاب است.
(3)- ابن الاثير، ج 5، ص 224.
(4)- رجوع كنيد به فصل «مشاغل و مناصب مختلف» از همين كتاب.
ص: 308
اوضاع در سيستان در مورد خوارج تغييري واقعي نيافت: زيرا اين ادّعا كه خوارج (كه در آن هنگام در بين آنان نيز عده زيادي از عربها وجود داشتند «1») فقط يك مشت راهزن هستند، با واقعيت تطبيق نميكرد، و بلكه برعكس گروه و دستههاي خوارج (مثلا در معاملات) به امانت زياد معروف بودند و اين امر بيشتر دلالت بر صداقت ايمان آنان ميكرد تا بر آن شايعه «2»، ولي با اين وصف، تضاد مذهبي آنان با ساير دستههاي مسلمان از قرار معلوم بهقدري زياد بوده كه وقتي يعقوب بن ليث با برادرش بر ضدّ «3» آنان به پيكار برخاست، اهميّت و تكريم وي در نظر مردم افزايش يافت، و اين امر، براي وي جمعآوري سپاهي بزرگ و بر اثر آن پايهريزي قدرتي را ممكن ساخت. توجه يعقوب بهزودي از خوارج منصرف گشت، و همين باعث شد كه بسياري از خوارج (عدّهاي يقينا بدون از دست دادن عقايد ديني خود) به لشكريان يعقوب بپيوندند، و بدين وسيله سپاه يعقوب را به اندازه معتنابهي بزرگ و نيرومند سازند «4». باوجوداين، بهطور حتم در آن سنوات تعداد معتقدان خوارج تا حدّ زيادي تقليل يافته است، اما بكلي از بين نرفتهاند «5»، بلكه حتي در آغاز قرن دهم ميلادي (چهارم هجري) بهطور رسمي با صفّاريان متّحد گشتند، «6» و سپس در طي قرون آينده آثار آنان بكلي
______________________________
(1)- تاريخ سيستان، ص 168 (در سال 809 ميلادي برابر 193/ 194 هجري).
(2)- ياقوت (معجم البلدان)، ج 5، ص 38 (بنا به نقل اصطخري در تحت كلمه سيستان).- از نظر تاريخ مذاهب، اين طرز رفتار خوارج نظير آن چيزي است كه ماكس وبر)Max Weber( در مورد فرقهاي در آمريكا ذكر ميكند:
Grundriss der Sozialokonomik III: Wirtschaft und Gesellschaft, 2. Aufl., II) Tubingen 1925 (, S. 813 f.
(3)- اصطخري، ص 246؛- ابن الاثير، ج 7، ص 65.
(4)- ابن خلكان (فهرست: 110)، ج 4، ص 302.- و نيز رجوع كنيد به:Krymskyj I 51 f .
(5)- ابن الاثير، ج 8، ص 22 به بعد (سال 911/ 912 ميلادي برابر 299 هجري).- و نيز رجوع كنيد به پاورقي شماره 2 صفحه قبل.
(6)- رجوع كنيد به صفحات قبل فصل «اوج قدرت سامانيان».
ص: 309
از سرزمين ايران محو گرديد، بهطوري كه در زمان مغولان ديگر هيچ اثري از آنان در ايران وجود ندارد؛ در نتيجه، خوارج نتوانستند به ايرانيّتي كه در زير سايه اسلام مجددا پايهگذاري ميشد هيچ صبغه و شالوده تازهاي به بخشند.
ص: 310
شيعيان زيديه «1»
شيعيان زيديّه هم نتوانستند در ايران موفقيت دايمي به دست آورند: هر چند در واقع موفق شدند (در سال 864 ميلادي برابر 250 هجري) فرمانروايان بومي مازندران (طبرستان واقع در جنوب بحر خزر) را از آنجا برانند «2» و خود دولت مستقلّي تأسيس كنند (اين دولت در آغاز با تشكيلات زيديه در يمن كه براي به دست آوردن حكومت آنجا پيكار ميكرد مربوط بود)، ولي اختلاف بين طرق مختلف، كه ابتلاي قديمي تمام شيعيان است، و نيز منازعات داخلي «3»
______________________________
(1)- فرقههاي بزرگ شيعيان، تازه پس از سپري شدن قروني توانستند به صورت جمعيتهاي بزرگي متشكل گردند. در عين حال سير پارهاي از عقايد آنان موجب اين است كه، فراخور گنجايش اين كتاب، در اينجا درباره، فرق سهگانهاي كه در قرن هشتم و نهم ميلادي (برابر با دوم و سوم هجري) پايه و اساسي پذيرفتند بهطور مستقل و جداگانه، صحبت گردد. درباره اختلافات مذهبي آنان رجوع كنيد به ابن حزم، ج 2، ص 112 و ج 4، ص 92- 94 و 178 تا 188 برابر با: Friedlander I 30, 73- 80; 40- 73; II 10 f., 129- 159, 21- 129.
؛- و نيز شهرستاني (فهرست: 250)، ج 1، ص 195 تا ج 2، ص 33؛- ابو محمد الحسن بن موسي النوبختي:
كتاب. فرق الشيعه، به تصحيح و تذييل: Hellmut Ritter, Konstantinopel 1931) Bibliotheca Islamica IV (
، عباس اقبال براساس اين كتاب و ساير كتب، فهرست و اطلاعات ثمربخشي به دست ميدهد: كتاب خاندان نوبختي، صفحات 246 تا 267؛- عبد القاهر البغدادي: الفرق بين الفرق، به تصحيح م. بدر، قاهره، 1328 هجري. در مورد اين كتاب و ساير ترجمهها، رجوع كنيد به: Brockelmann, GAL I 385 und I 666 f.
؛- و نيز: مفاتيح العلوم (فهرست: 268)، ص 30 تا 34 وSadighi 63 f .
(2)- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 177.
(3)- طبري رديف 3، ص 1940.
ص: 311
و سرانجام تضادّ با اسپهبدان «1» كه با علم و عمد در پيشرفت مذهب تسنن ميكوشيدند، باعث شد كه دولت آنان پس از تحويل و تحوّل زياد و پس از آنكه يكي از افراد آن خاندان به خليفه پيوست «2» (سال 917 ميلادي برابر 304/ 305 هجري) در سال 928 ميلادي برابر با 316 هجري، در مقابل حمله فرماندار عباسي خراسان به زانو درآيد. سرنوشت ظاهري اين دولت را ما در بخش نظر اجمالي درباره تاريخ سياسي بيان كرديم «3».
اما از حيث مذهبي، تنها از اينرو، دولت زيديان حائز اهميت گشت كه ساكنان اين نواحي را (از سال 861/ 862 ميلادي برابر 247 هجري) لااقل بهطور سطحي «4» به اسلام- و طبعا نيز به آن اسلامي كه اين دولت بدان معتقد بود- درآورد «5». و همچنين در آن مناطقي از خراسان- مثلا نيشابور سال 896 ميلادي برابر 283 هجري- كه گاهي به تصرف آنان درميآمد فورا به نام داعيان آنان خطبه خوانده ميشد «6». با تمام اين احوال عقايد زيديّه در اين نواحي فقط
______________________________
(1)-Rabino .Maz .4 oof .
(2)- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 204 به بعد.
(3)- رجوع شود به صفحات قبل فصل «صفاريان»، و به ابن الاثير، ج 8، ص 267؛ و نيز به: Strothmann. Staatsrecht 52- 56.
درباره فعاليت زيديان گيلاني رجوع كنيد به: Rudolf Strothmann: Die Literatur der Zaiditen II, S. 60- 63) im ¬Islam II. 1911, S. 49- 78 (.
(4)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم) صفحات 368 تا 370؛- ابن الاثير، ج 8 ص 241؛- كسروي (شهرياران گمنام) ج 1، صفحات 31 تا 33؛- و نيز رجوع كنيد به:Inostrancev ,Sas Etjudy 110 -135 ;Krymskyj I 95 .
(5)- اصطخري، ص 205؛- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 158؛- ابن الاثير، ج 8، ص 27 (سال 913/ 914 ميلادي برابر با 301 هجري).
(6)- طبري، رديف 3، ص 2151: «اللهم اصلح الداعي الي الحق».- حسن بن زيد نيز مثل اهل سنت قايل به «قدم قرآن» بود: ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 176، و اولياء (فهرست: 191)، ص 69؛- گذشته از آن در زمينه فقه از مراجع علمي محسوب ميشد: ابن الاثير، ج 7، ص 136.
ص: 312
به صورت بقاياي سرّي و ناپيدايي (به نام نكتوي) بر جا ماند «1»؛ ولي اين عقايد نيز مثل عقايد خوارج نتوانست با ماهيت ايرانيّت پيوند و ارتباط هميشگي برقرار سازد.
______________________________
(1)-Strothmann ,Gnosis 6 .
ص: 313
اسماعيليه «1»
وضع فرقه دوم شيعيان يعني اسماعيليان طوري ديگر بود: چه اينكه عقايد آنان لااقل براي مدتي كوتاه، اما اساسا عميقتر از عقايد زيديه، در قوميّت ايراني نفوذ كرد. البته با توجه به اين امر كه در اين مورد نيز فقط مناطق معدود و متفرقي بود كه اسماعيليان قسمت عظيمي از ساكنان آن را به پيروي عقايد خود درآورده بودند مثل منطقه كوهستان.- نهضت اسماعيليان از سرزمينهايي عربي زبان سرچشمه گرفته در افريقا (200 سال متمادي در تحت سيادت فاطميان در مصر). به اوج قدرت خود رسيد، و از آنجا بيشتر به علل سياسي براي سست نمودن بنيان حكومت عباسيان و بعدا نيز سلجوقيان (هر دو سنّي مسلك) به خاور نزديك وارد گشت.
در عين حال طرح تبليغي اسماعيليّه از همان آغاز با علم و عمد ايران را
______________________________
(1)- براي كسب اطلاعات عمومي رجوع شود به: ص: 314
جزو قلمرو فعاليت خود قرار داده بود، و بديهي است كه دعاوي نظير ادعاي ذيل از نوع اخبار و اقوالي است كه به منظور اثبات وجود پايه و اساسي براي اين مذهب، ساخته و پرداخته شده است «1»: مثل ادعاي اينكه امام ششم، حضرت امام جعفر صادق (ع) نوه خود محمد بن اسماعيل را با مبلّغي به نام ابو شاكر ميمون ديضاني (معروف به ميمون القدّاح) «2» به طبرستان فرستاد، و از اينرو پس از رحلت حضرت صادق (ع) ساكنان كوهستان بدين امر معتقد گشتند كه امامت از امام ششم به فرزند وي اسماعيل كه قبل از پدر وفات كرده بود، انتقال يافته است و برخلاف غالب شيعيان ديگر (دوازده اماميان) به امامت فرزند دوم آن حضرت يعني امام موسي (ع) اعتراف نكردند. همراه با اين داستان عبد اللّه بن ميمون پسر مبلّغ نامبرده در حدود سال 820 ميلادي (برابر با 204/ 205 هجري)
______________________________
(1)- برخلاف نظر مؤلف اين كتاب: Michael Jan de Goeje: Memoires sur les Carmathes du Bahrain et les Fati- mides, Leiden 1886.
و هم برخلاف لويس (Lewis( كه از وي متابعت نموده است محقق ذيل با دلائلي كافي القداح را شخصيتي افسانهاي ميداند كه اسماعيليه در ازمنه بعد نام و داستانهاي او را جعل نمودهاند: Wlad. Ivanow: The alleged founder of Ismailism, Bombay 1946) The Ismaili Soc. Series I (.
نيز مراجعه كنيد به:Siddiqi I 562 f
(2)- بنا به عقيدهLewis )ص 49) همين القداح، پدر عبد اللّه، مؤسس قدرت فاطميان بوده است.- ولي همينLewis براساس منابع مخدوش و متزلزلي در اين امر كه آيا القداح ديصاني و شيعي بوده است يا نه ترديد ميكند (ص 62 و 64). از اين گذشته منابع اهل تسنن (از آن جمله غزالي) ميكوشند كه مؤسسان مذهب اسماعيليه را زردشتي، مانوي و يا ديصاني به حساب آورند. زيرا بدون ترديد اثراتي از اين اديان، در مذهب اسماعيليه موجود است، رجوع كنيد به:Lewis 90 f . در باره آغاز اين مذهب در بين النهرين، سوريه و بين بربرهاي شمال افريقا، نيز رجوع كنيد به فهرست ابن النديم، صفحات 186 تا 188.- در ايران از سال 920 ميلادي برابر با 307/ 308 هجري تبليغات اسماعيليه به صورت سازماني منظم درآمد تا اينكه در سال 1040 ميلادي برابر 431/ 432 به وسيله سلجوقيان سخت منكوب و محدود گشت: درباره جزئيات آن رجوع كنيد به: ص: 315
شورشيان اسماعيلي را در اصفهان (و هم در كرخ، حومه بغداد) تحريك نمود.
و به جنبش درآورد، و يكي از پيروان ايراني وي نيز، به نام محمد بن حسين دندان از نواحي بين كرج و اصفهان، دو ميليون دينار از ثروت خود را براي نهضت اسماعيليه تخصيص داده، بدين ترتيب به اين نهضت يك خصلت ايراني نيرومندي بخشيد؛ زيرا او اصلا از «شعوبيه» بوده است «1». وي بخصوص در بين «كردان» جبال نفوذ بسيار يافت و سرانجام به گوشهنشيني به قم برگشت و در آنجا وفات يافت «2». پس از آن عبد اللّه به عنوان «مستودع الامام» «3» ناگزير شد كه مركز فعاليت خود را به بصره انتقال بدهد «4». بر اثر آن، جنبش اسماعيلي اهميت خود را براي ايران موقتا از دست داد. يعني اگرچه پارهاي از شالودههاي عقايد اسماعيليّه از افكار قديمي ايراني سرچشمه گرفته بود، و اگرچه معادل آنها در بعضي از عقايد مربوط به ظهور مسيح، و نيز در مذاهبي كه از اختلاط و امتزاج اديان مختلف به وجود آمده بود و صبغه زردشتي و شكل و شالوده «نويهودي» داشته، ديده ميشد «5»، ولي با اين وصف نهضت اسماعيليه در واقع يك جنبش ايراني نبود. و در نظر ايرانيان- خواه آنهايي كه به دين زردشت مانده، و خواه آنان كه به مذهب تسنن گرويده بودند- مبغوض بود «6». و همچنين فرزندان خود (امام) اسماعيل كه اغلب در پنهاني در ري و بعدا در نزديك
______________________________
(1)- رجوع كنيد به فصل «حس مليت» از همين كتاب.
(2)- رجوع شود به:Lewis 69 .
(3)- رجوع كنيد به:
Lewis 46; E. Blochet, Messinisme 89; Levy, Account, S. 513, 516, 522; Lewis 71;
اين نام و عنوان براي كساني بوده كه موقتا به نمايندگي انتخاب ميشدهاند، درباره اين امر رجوع شود به:Ivanow ,Founder 169 -173
(4)- فهرست ابن النديم، ص 188. و نيزLewis ,S .57 ,59 f .
(5)-Lewis 27 ,31 )با پاورقي شماره يك از صفحه 31).
(6)-Lewis 90 ff ..- اين نظر كه در جنبش اسماعيليه، رعايا با اشراف دهنشين، بر ضد شهرنشينان همكاري مينمودهاند، مسلما بدين صورت كهBarthold ,Krest 57 مدعي است، درست نيست؛ نيز رجوع كنيد به:Petrusevskij ,Znat ,S .108 f .
ص: 316
دماوند و سرانجام در خراسان و نقاط سرحدّي قندهار و سند ميزيستند، موفقيت واقعي به دست نياوردند، بلكه فقط در كوهستان، قسمتي از شيعيان ساكن آنجا مذهب آنان را پذيرفتند «1». در عين حال اسماعيليان موفق شدند كه نصر بن احمد ساماني (914 تا 942 ميلادي برابر با 301 تا 331 هجري وفات 943 برابر 332) و وزير وي را رسما به مذهب اسماعيليه درآوردند، ولي پسر نصر، نوح اول (942 تا 954 برابر با 331 تا 343 هجري) دستور قتل داعي آنها را صادر نمود «2». و بدين ترتيب امكان اينكه در شرق دولتي اسماعيلي به وجود آيد بكلي از بين رفت. مركز تبليغات آنان قبلا (907/ 908 برابر 295 هجري) به خوزستان انتقال يافته و بعدا از طرف بصره سر و سامان پذيرفت «3»، تا اينكه توانست از راه سوريه خود را در شمال افريقا مستقر كند.
با چنين وضعي، ايران نزديك بهيك قرن از تأثيرات اسماعيليه در امان ماند؛ فقط قرامطه از طرف بين النهرين پناهگاههايي براي خود در خوزستان و خراسان و نزديك البرز به دست آوردند «4». تازه پس از آنكه فاطميان (از سال 969 ميلادي برابر 358 هجري) در مصر كاملا پايدار گشتند، و بخصوص از زمان الحاكم، خليفه فاطمي (996 تا 1021 ميلادي برابر با 386، تا 412
______________________________
(1)- ياقوت (معجم البلدان)، ج 7، ص 187.- و نيز رجوع كنيد به: Levy, Account 513- 516.
(2)- فهرست ابن النديم، ص 188؛- سياستنامه، ص 187.- و نيز رجوع شود به:Levy ,Account 523 ;Barthold ,Turk .242 -244 . درباره سازمان تبليغاتي اسماعيليان رجوع كنيد به:
Arnold, Preach. 181 f.; S. M. Stern in BSOAS XVII/ 1) 1955 (, S. 10- 33 und ebd. XXIII/ 1( 1960 ), S. 56- 90.
(3)- رجوع كنيد به:Levy ,Account 517
(4)- رجوع شود به: Schwarz 724, 735 f., 772, 790, 818, 855 f.; Le Strange 227; EI, II 813 f.
بنا به خبري كه رسيده، حتي يكي از مؤبدان ايراني به علت ارتباطي كه با قرمطيان داشته، اعدام گرديده است: مسعودي (كتاب التنبيه، فهرست: 85)، ص 105؛- مسعودي (اخبار الزمان، فهرست: 87)، ص 149.
ص: 317
هجري) دايره تبليغات آنان از حدود سوريه «1» نيز تجاوز نمود و با علم و عمد به رقابت و مقابله با توسعه و پيشرفت سلجوقيان پرداخت؛ ايران نيز دوباره يكي از نواحي فعاليت تبليغاتي اسماعيليّه گشت «2».
در اين بين عقايد اسماعيليّه ارتباط نزديكي با افكار عرفاني آسياي نزديك پيدا نموده بود، و به پيروي اديان ديگر مثلا به دنباله فرقه «عيسويه «3»» نو يهوديان نظريه غيبت «4» امام حيّ را مدّعي گشته از آن دفاع مينمودند، و در نبرد با اصحاب سنّت معاصر خود، در مقابل روش اجتهاد، طريقه «تعليم «5» سرّي مستفاد از اشارات و عبارات امام» را تبليغ ميكردند و برخلاف عقيده معتبر در آن زمان، تفسير تحت اللفظي و ظاهري قران را ردّ و از تفسير و تأويل باطني «6» آن پشتيباني مينمودند
______________________________
(1)- پيروان وي يعني «دروزيان» كه خود را «موحدون» ناميده و به امامت وي معترف بودند از اينجا برخاستهاند.
(2)- خ عتبي (ترجمه تاريخ يميني، فهرست: 124) در ص 398 به بعد لشكركشي محمود غزنوي را بر ضد مبلغان اسماعيلي توصيف و تشريح ميكند.- رجوع كنيد به:
(3)-Lewis 27 .- در مورد آغاز پيدايش فاطميان كتاب ذيل كاملا برخلاف نظر فوق قضاوت ميكند: W. Ivanow: Ismaili tradition concerning the rise of the Fatimids, Oxford 1942) Islamic research association Series X (
(4)- رجوع كنيد به اين مقاله:
(5)- رجوع شود به:Levy ,Account 513 .
(6)- در مورد بيان عقايد آنان رجوع كنيد به:
و نيز رجوع شود به سمعاني (كتاب الانساب عكس از خطي) ظهر صفحه 60.
ص: 318
و آن را عقيده واقعي اسلام به حساب ميآوردند؛ واقعا نيز بدان معتقد و پابند بودند «1»، درحاليكه سنّيان مخاصم و مخالف آنان، ايشان را بكلي مردود ميدانستند و نه تنها آنها را به تأثر از آراي «2» قنوصيها، زردشتيها و مانويان محكوم ميكردند، بلكه اغلب نيز اين اسماعيليان را با دستههاي مذكور اشتباه مينمودند «3».
در اينجا نميتوان عقايد ديني اسماعيليان را با تمام جزئياتش بيان نمود، ولي كافي است به اين نكته اشاره شود كه اين نوع تفسير و تأويل سرّي قرآن «4» با ثمرات ناشي از آن، در ايران نيز مثل ساير نقاط، پيرواني به دست آورد. به اين معني كه در ايران نيز هميشه حوزههايي موجود بودهاند كه اين روش را تكريم و تجليل «5» مينموده و نيز با يكديگر ارتباط نزديك داشتهاند «6» و بنابراين فعاليّت حميد الدين بن عبد الله الكرماني (وفات حدود 1017 ميلادي برابر 407/ 408
______________________________
(1)- اين امر در مورد ناصر خسرو (وفات 1088 ميلادي برابر 481 هجري) نيز صدق ميكند.
رجوع كنيد به:
(2)- مثلا در مورد محمد بن زكرياي رازي طبيب و فيلسوف طبيعي نامدار و بزرگ (وفات در حدود 930 ميلادي برابر 318 هجري). رجوع كنيد به: E. I., III 1225- 1227, von Paul Kraus und S. Pines (: Schaeder, Vollk. M. 231 mit Anm. 2.
(3)-Lewis 27 .
(4)-
Ignaz Goldziher: Die Richtungen der islamischen Koranauslegung, Leiden 1920, S. 263- 309, bes. S. 308.
(5)- فهرست ابن النديم، ص 188 به بعد، درباره اسماعيليان در ايران 948/ 949 ميلادي به بعد (برابر 337 هجري به بعد).
(6)- ابن مسكويه (تجارب الامم، ج 2، ص 32) ضمن وقايع 941/ 942 ميلادي برابر 330 هجري درباره منشي حاكم آذربايجان چنين نقل ميكند كه وي از آنجا گريخته پيش فرمانرواي ديگري رفت و در نزد وي بدين علت تقرب يافت كه هر دو معتقد به عقايد باطنيه بودند.
ص: 319
هجري «1») كه از طرف الحاكم، خليفه فاطمي به عنوان «حجّت» و «داعي» مأموريت عراقين را يافته بود، به هيچ وجه بيثمر نماند. در حدود سال 1038 ميلادي برابر 429 هجري برجستهترين داعي آن زمان يعني المؤيّد في الدّين، ابو نصر، هبة الله بن ابي ابراهيم موسي بن داود در 29 سالگي حتّي توانست دستور تبعيد خود را از شيراز و ديلم بياثر سازد و از آن مهمتر ابو كاليجار بويهي را نيز به مذهب خود درآورد. ابو كاليجار در مجالس شبانه داعي مذكور و هم در نماز براي «امام زمان» شركت ميجست، ولي از طرف خليفه مجبور شد كه ارتباط خود را با اين «داعي» قطع كند. بر اثر آن مبلغ نامبرده ناگزير گشت به اهواز و بعدا به موصل رهسپار گردد و از آنجا به مصر فاطمي مذهب برود، درحاليكه در ري و ماوراء النّهر تمام اسماعيليان (همانطوري كه در زمان سامانيان انجام ميگرفت) به سختي تعقيب گشته و اغلب به قتل ميرسيدند (1029 ميلادي برابر 420 هجري يا اينكه 1044/ 1045 برابر 436 هجري «2»)، ولي باز در سال 1109 ميلادي برابر 502 هجري سيستان دوباره مركز تبليغات اسماعيليّه گشت «3» و حتي قبل از آن يعني در نيمه دوم قرن يازدهم (قرن پنجم هجري) حسن صبّاح پيرو جدّي و سرسخت عقيده به «تعليم» سرّي و الهي مريدان «4» توانست در كوهستان صعب العبور الموت واقع در جنوب
______________________________
(1)-Strothmann ,Gnosis 33 -. درباره فرستادگان مصري به نزد محمود غزنوي رجوع كنيد به: گرديزي (زين الاخبار)، ص 71.
(2)- سياستنامه، صفحات 183 تا 187؛- بلخي (فارسنامه، فهرست: 202)، ص 117 به بعد؛- رجوع كنيد به:
(در ضمن تعقيب اين «ملحدان» كتب آنان نيز سوخته ميشد).
درباره اوضاع ازمنه بعد (سلطان مسعود غزنوي 1135 ميلادي برابر 529/ 530) رجوع كنيد به: راوندي (راحة الصدور)، ص 228.
(3)- تاريخ سيستان، ص 386.
(4)-Levy ,Account 532 -534
ص: 320
بحر خزر «1» جاي گيرد، و در آنجا جمعيّت سرّي خواص اسماعيليّه يعني حشّاشين را به وجود آورد «2» كه به زودي به صورت جمعيت قاتلان مزدور «3» درآمدند و سياستنامه بحقّ آنها را خطرناك «4» تلقّي ميكند؛ تأثير آنان تا زماني كه به وسيله مغولان «5»- ولي نه در دوره مورد بحث ما- منقرض گشتند، باقي بود. عقايد اين حشّاشين نه براي ماهيّت ايراني فصل و يا خاصّه ويژهاي محسوب ميگردد و نه براي ساير اقوام خاور نزديك. همچنانچه بهطور كلي عقايد اسماعيليان نيز مثل
______________________________
(1)- درباره ناحيه الموت (نقشه، توصيف و حدود و ثغور آن) رجوع كنيد به:
(2)- اسماعيليان از تمام نواحي ايران- هرگاه اوضاع بر آنان سخت ميشد- به نزد وي ميگريختند: رجوع كنيد به ابن الاثير، ج 10، ص 299 (سال 1106/ 1107 ميلادي برابر 501 هجري):- راوندي (راحة الصدور)، صفحات 155 تا 158 (در اينجا مطالب جالبي درباره تجمعات اسماعيليان بيان گرديده است).
(3)- اولين قرباني فداييان اسماعيلي، نظام الملك وزير (پانزدهم اكتبر سال 1092 ميلادي برابر با رمضان سال 485 ميلادي) بود (جويني، تاريخ جهانگشا، ج 3، ص 204).- حتي در سال 1133، وزير طغرل، سلطان سلجوقي، به او پيشنهاد نمود كه براي برانداختن دشمن خود و امير او، به حشاشين مراجعه كند (الحسيني- اخبار الدولة السلجوقيه، فهرست: 131- ص 72)، ولي طغرل پيشنهاد وي را رد نمود و دستور اعدامش را صادر كرد.- در حدود سال 1150 ميلادي (برابر 544/ 545 هجري) اتسز خوارزمشاه به وسيله يكي از همين فداييان، سلطان سنجر سلجوقي را به قتل رسانيد: دولتشاه، تذكرة الشعراء (فهرست: 272)، ص 93.- براي كسب اطلاعات عمومي در اين مورد رجوع كنيد به: جويني (تاريخ جهانگشا) ج 3؛- و نيز رجوع كنيد به:
بديهي است كه باطنيان نيز حتي قبل از روي كار آمدن حشاشين، مخالفان سياسي خود را با قتل فردي و پنهاني از بين برميداشتند، مثلا در همدان سال 1048/ 1049 ميلادي برابر 440 هجري: ابن الاثير، ج 9، ص 190.
(4)- سياستنامه، ص 156 به بعد.
(5)- رجوع كنيد به:Spuler ,Die Mongolen in Iran .S .50 . درباره جزئيات رجوع كنيد به خ جويني (تاريخ جهانگشا)، ج 3، صفحات 261 تا 278 و نيز ص 136.
ص: 321
عقايد زيديان براي ايرانيّت نتوانست ملاك و ميزان قرار بگيرد، چه اينكه ساكنان اسماعيلي كوهستان نيز در سال 1200/ 1201 ميلادي برابر 597 هجري به وسيله غوريان با زور نابود شدند، و يا به اجبار تغيير عقيده دادند «1».
______________________________
(1)- خ جويني (تاريخ جهانگشا)، ج 2، ص 49.
ص: 322
شيع