شيعيان دوازده امامي «1»
دير زماني است كه تحقيقات تاريخي، اين امر را نشان داده است «2» كه موطن و منشأ مذهب تشيّع، سرزمينهاي عربي بوده است و يكي از نخستين نمايندگان روح اين مذهب- بخصوص از حيث ترفيع مقام شخصيت علي (ع) از درجه يك انسان عادي خاكي- مردي به نام عبد الله بن سبا «3» بوده كه در زمان حيات خود آن حضرت ميزيسته و بنا به منقول از دودمان يهودي برخاسته است و از اينرو كساني «4» هم خواستهاند كه در آغاز اين جنبش مذهبي- كه در اينجا به جزئيات آن نميتوان پرداخت- اثراتي از دين يهود مشاهده كنند (؟). در هر حال بدون ترديد جنبش تشيّع يعني آن تشيّعي كه بعدا دوازده اماميان از آن به وجود آمدند، و ميتوان آن را تشيّع ميانهرو ناميد، هيچ ارتباطي با
______________________________
(1)- درباره جزئيات رجوع كنيد به نقشههاي آخر كتاب راجع به مراكز مذاهب مختلف.
(2)-
Kremer, Streifz. 12; Theodor Noldeke: Zur Ausbreitung des Schiitismus im" Islam" XIII) 1923 (. S. 70- 81.
اين كتاب در رد پارهاي از نظرهايFranz Babingers نوشته شده است.
(3)- نوبختي (كتاب الفرق)، ص 20.
(4)- رجوع كنيد به، Wellhausen, Opp. 91.- Martinus Theodorus Houtsma in der E I, I 31. ص: 323
عكس العمل روح ايرانيان در مقابل اسلام ندارد «1». بلي آنچه مسلّم است اين است كه عقايد شيعه دوازده امامي (در صفحات آينده، هر كجا كلمه «شيعه» بهطور مطلق ذكر شد مراد از آن، «شيعه دوازده امامي» است) از همان آغاز سرزمين اسلام ريشه دوانيده «2» و به زودي با روح ايرانيت پيوند و اتحاد يافته است. اين امر نميتواند يك واقعه اتفاقي باشد كه ايرانيان باوجود اينكه نه به مذهب افراطي اسماعيليه (كه در اواخر امر، نيز پا از دايره اسلام بيرون گذاشته بودند) تن دردادند، و نه به روش معتدل زيديّه (كه با مذهب تسنّن قرابت داشت)، و باوجود اينكه سرانجام نيز شانه از زير بار عقيده خوارج خالي كردند (اگرچه عقيده خوارج بخصوص در آن ازمنهاي كه رعايت تساوي نژادي نميشده است ميبايستي بدون ترديد جلب نظر ايرانيان را نموده باشد)، باز از همان قرون اول هجري مذهب شيعه را به عنوان شكل «ايراني شده دين اسلام»، به صورت مذهب قسمت عمده مردم ايران، پذيرفته باشند (اگرچه نفوذ كامل آن در تقريبا تمام سرزمين ايران در اثر فعاليت صفويّه در آغاز قرن شانزدهم ميلادي برابر قرن دهم هجري بوده است).
______________________________
(1)- براي بررسي آراي مختلف رجوع كنيد به:
در كتابخانههاي شرق و غرب، منابع قديمي شيعي نسبتا اندك است: Ivanow, Founder 16.
(2)- ابن الاثير، ج 5، ص 99، نمونهاي از تعصب مذهبي شيعيان در سال 743 ميلادي برابر 125 هجري (در بلخ) به دست ميدهد.- درباره ارتباط باطني و معنوي ايرانيت و تشيع نظرها و افكار مهمي در كتاب ذيل (كه بخشي از آن نيز براساس نوشتهLeopold Weiss است) ديده ميشود: Franz Babinger: Der Islam, S. 466- 471) in Carl Clemen: Die Religionen der Erde, 2. Aufl., Munchen 1949, S. 443- 480 (; Nallino, Race. VI 121. ص: 324
عقيده شيعه مبني بر اينكه امامت «1» بهطور موروثي بين افراد خاندان پيغمبر (اهل البيت) «2» كه حاملين الهام و ولايت الهي هستند ميباشد، بهنظر ايرانيان كه به نظير آن يعني به توارث سلطنتي كه رنگ مذهبي يافته بود، عادت كرده بودند، پسنديده آمد و علم شيعيان به اين امر كه در مذهب تشيّع شكل ويژهاي از اسلام را يافتهاند كه مخالف آراي طبقه حاكمه و عقيده رسمي اكثريت بزرگ قوم عربي زبان- اگرچه به هيچوجه برخلاف عقيده تمام عربها نبود- و بعدا هم مخالف عقايد تركان به حساب ميآيد، به شيعه در همان زمانهاي اول اين آمادگي ويژه را بخشيد كه بتواند هسته مركزي براي قيامهاي ملّي بگردد «3»، بهطوري كه واقعا هم از اين مركز، طرق مختلفي به بيداري افكار ملّي ايرانيان رهبري نمود: يعني به زودي فكر برقراري ارتباطي بين سلسله امامان و بين آخرين خاندان ساسانيان بدين ترتيب آغاز شد كه گفتند امام حسين (ع) با شهبانويي از خاندان يزدگرد سوم ازدواج نموده «4» و از اينرو دارندگان مقام امامت بايد حق رهبري هر دو ملت عجم و عرب: «قوم الطرفين» را داشته باشند،
______________________________
(1)- اغاني (چاپ بولاق)، ج 7، صفحات 8 و 24؛ ج 8، صفحات 27 و 33 و 34 و 42. نيز رجوع كنيد به: Israel Friedlander: Die Messiasidee im Islam, in der" Festschrift zum 70 Geburtstage A. Berliners", Frankfurt am Main 1908, S. 116- 130.
(2)- درباره معني اصلي اين «كلمه» رجوع كنيد به:Paret ,Grenzen .S .6 f .
(3)- رجوع كنيد به فصل «حس مليت» از همين كتاب؛- و نيز رجوع كنيد به: Guidi, Storia 81; Nikitin, Nat. 202; Vloten, Abb. 8 f.
مقدسي (كتاب احسن التقاسيم، ص 336، قرن دهم ميلادي برابر چهارم هجري) درباره مليون (ميهنپرستان تندرو) متعصبي كه اساسا فاقد مذهب خاصي بوده و از حيث افكار بين فرقه شيعه و خرم دينان قرار داشتند و در قسمت غربي ايالت نيشابور بودند، اطلاعاتي به دست ميدهد.
(4)- اساس و مرجع اينگونه اخبار ظاهرا برخوردي است كه بين علي (ع) و دختر يزدگرد، اتفاق افتاده است (سال 657/ 658 ميلادي برابر با 37 هجري؛ طبري رديف 1، صفحات 3349 و 3389.- رجوع شود نيز به: Caet. IX 556 f.
). بهطوري كه نقل شده دختر يزدگرد، در اين برخورد، ازدواج با امام حسن (ع) را رد نموده است.- رجوع كنيد به:Wiet 101 f .
ص: 325
زيرا ايشان هم از قريش و هم از خاندان پادشاهي ايران ميباشند «1». واقعا نيز مسئله شايستگي خانوادگي بزودي ملاك و ميزان پراهميّتي گشت بهطوري كه وابستگان اهل بيت به نام اينكه هم از طرف پدر و هم از طرف مادر از خاندان مقدسي ميباشند، رجحان و تقدّم خود را بر كساني كه فقط از طرف پدر به آن خاندان مربوط بودند، متذكر گرديده و تأكيد مينمودند «2». به علاوه معمول گشت كه براي سادات مقام والايي تخصيص داده شود، و در درجه اوّل «3» همين امر سبب شد كه تبليغات عباسيان موفقيت حاصل نموده، ارتباط آن با علويان مدت درازي به طول انجامد «4» (اگرچه فرق بين اين دو دسته در سال 727/ 728 ميلادي برابر 109 هجري بهخوبي آشكار گشت) «5» و خراسان نيز محل موفقيت تبليغات عباسيان بگردد.
بديهي است كه پيروزي «شيعه بني عباس» «6» باعث سرخوردگي بسياري از ايرانيان گشت، ولي اين سردي و بيميلي همگاني نبود، زيرا برقراري تساوي بين عناصر ايراني و عربي و بلكه ترجيح ايرانيان بر عربها باعث آشتي نمودن
______________________________
(1)- زركوب (شيرازنامه)، ص 14.- و نيز:
بنا به نظرSchaeder ,Vollk .M .218 نظير همين عقيده شيعيان را در مورد كسب فيض رحمت الهي، ميتوان در عقايد مانويان يافت.
(2)- ابن الاثير، ج 8، ص 27: در مورد خ امراي زيدي مذهب مازندران (طبرستان) سال 913/ 914 ميلادي برابر با 301 هجري.
(3)- رجوع كنيد به فصل «ظهور و پيروزي نهضت عباسيان» اين كتاب- بنا به قول بعضي اولين نماينده و خبرگزار عباسيان در خراسان يكي از موالي (يقينا ايراني) و از شهر بلخ بوده است: ابن الاثير ج 5، ص 53.
(4)- رجوع كنيد به اغاني (چاپ بولاق) ج 11، ص 73 به بعد.
(5)- طبري رديف 2، ص 1501، از رقابت طرفين در زمينه تبليغات سخن ميگويد.
(6)- ابن الاثير، ج 5، ص 72 (سال 736 ميلادي برابر 118 هجري در خراسان). (در مورد ايشان نيز، مانند شيعيان در ازمنه متأخر، تأويل قرآن و احكام ديده ميشود). درباره انتقال امامت به عباسيان رجوع كنيد به:Nallino ,Racc ,VI 123 .
ص: 326
عده زيادي از ايرانيان با حكومت جديد گرديد. در عين حال دوش بدوش تني چند از شخصيتهاي رهبر و مبلّغ زيديّه كه به ايران گريخته و پناهنده شده بودند «1»، تبليغات شيعي نيز به فعاليت خويش ادامه ميداد «2»، اگرچه بعضي از تلاشها نيز مثل كوشش عبد الله بن معاويه (از اخلاف جعفر بن ابي طالب برادر علي بن ابي طالب «ع») در فارس (745- 748 ميلادي برابر 127 تا 130 هجري) با نيروي نظامي درهم شكسته شد «3». مركز اصلي تبليغات شيعيان ابتدا در كوفه بود، و از آنجا به عناصر عربي موجود در قم سرايت نمود «4» و به زودي ايرانيان اطراف قم نيز به آن عربها پيوستند. مركز مستقل «5» دوم براي فعاليت شيعيان كه از قرار معلوم به مركز اول بستگي نداشته، خراسان و ماوراء النهر «6»
______________________________
(1)- طبري، رديف 2، ص 713؛- مسعودي (مروج)، ج 6 ص 5 (سال 740 ميلادي برابر با 122 هجري؛ در مورد يحيي بن زيد). رجوع كنيد به فصل «زيديه» و فصل «ظهور و پيروزي نهضت عباسيان» در اين كتاب.
(2)- امام صادق (ع) حتي دستور فرمود (سال 753/ 754 ميلادي برابر با 136 هجري) بر تربت او كتيبهاي كه معرف و مبلغ عقيده مذهبي اوست نقش كنند: Rabino, Maz., arab. S. 22.
(3)- طبري، رديف 2، صفحات 1976 تا 1978؛- ابن حزم (العضل)، ج 4، ص 180 (درباره او چنين تصور ميشد كه وي در كوهستان اصفهان غيبت نموده و در حيات است)؛ ابن الاثير (فهرست: 135)، ج 5، ص 284 به بعد.- و نيزWellhausen ,Opp .98 f .
(4)- اصطخري، ص 201 (برابر با ياقوت، معجم البلدان، ج 7، ص 160)؛- كشي، ص 213، 314 و 318؛ ابن حوقل (كتاب المسالك، فهرست:
33)، ص 361، 370؛- اغآني (چاپ بولاق)، ج 18، ص 29؛ حدود العالم، ص 133؛- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم)، ص 395؛- يعقوبي (بلدان)، ص 274 (سال 891 ميلادي برابر با 277/ 278 هجري).- و نيز رجوع كنيد به: Barthold, Med. 77; Ivanow, Founder 15; Schwarz VII 853 f.
ادعاي والترهينتس)Walther Hinz( مبني بر اينكه، شهر قم تازه در زمان صفويه به صورت يك شهر مقدس مذهبي درآمده است صحيح نيست:
Walther Hinz: Iranische Reise, Berlin- Lichterfelde 1938, S. 113,
(5)- رجوع كنيد به:Ivanow ,Founder .15 .- بيهق (كه بعدا سبزوار ناميده شد) در زمان طاهريان يكي از مراكز مهم تبليغات شيعي بوده است:Barthold ,Med .82
(6)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم)، ص 323؛ يعقوبي، ج 1، ص 370؛- نرشخي (تاريخ بخارا)، ص 60 به بعد (حدود سال 780 ميلادي؟ برابر با 163/ 164)؛- طبري، رديف 2، صفحات 1770 تا 1774 (پسر زيد، امام زيديه سنوات 740 ميلادي برابر 122 هجري به بعد).- رجوع كنيد نيز به:Wellhausen ,Opp .97 f .
ص: 327
بوده است. اين مناطق سرحدّي بخصوص از اين جهت داراي اهميت بوده است كه مدعيان حكومت شيعي، و هم مبلّغان شيعي مذهبي كه مورد تعقيب بودند ميتوانستند به آنجا گريخته خود را پنهان سازند و يا برحسب ظاهر به نام «مرابط» (محافظ حدود و ثغور اسلامي) جلوه دهند. علاوه بر مراكز مذكور در طبرستان نيز از همان ازمنه نخستين، علماي شيعي مذهب «1» وجود داشتهاند.
با اين وجود تلاش شيعيان بدين منظور كه، در پيرو تبليغات رسمي تسنّن در بين تركان، ايشان نيز در تركان نفوذ كنند، بهطور عمد با شكست روبرو گشت «2».
و بخصوص خطر توسعه و غلبه جنبشهاي «الحادي» در اين نواحي باعث شد كه خلفا بر فعاليت دستگاه تبليغي خود در بين تركان و نيز بين بلغاران ولگاWolga -Bulgaren( ( )سال 922/ 923 برابر 310 هجري) بيفزايند «3».
در خراسان نيز شيعه نتوانست در بين طبقه اشراف ايراني كه هنوز از زمان ساسانيان بجاي مانده بودند «4»، راه پيدا كند. اگرچه تني چند از سامانيان (نصر دوم «5» و نوح دوم «6») عقايد اسماعيليان و قرمطيان را پذيرفتند، ولي اين
______________________________
(1)- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 79: يكي از معاصران امام رضا (ع) (765/ 770 تا 818 ميلادي برابر 148/ 153 تا 203 هجري).
(2)- حدود العالم، ص 118 و 356.- ابن فضلان (فهرست: 35) شماره صفحهXXII ؛- و نيز: Marquart in den SBPA 1912, S. 494; Barthold, Turk. 200.
(3)- ابن فضلان (فهرست: 35) شماره صفحه،XXIV به بعد.- ولگا بولگارن)Wolgabulgaren( عبارتند از آن دسته از تركاني كه در نواحي ميانه و خ سفلاي رودخانه ولگا متوطن بودند و در آنجا (بين قرون 9 تا 13 بعد از ميلاد برابر قرون 3 تا 7 هجري) دولتي نيرومند تشكيل دادند و پايتخت آنان خ بلگاري بوده است.
(4)- مراجعه كنيد به فصل «مشاغل و مناصب مختلف» از همين كتاب.
(5)- فهرست ابن النديم، ص 188؛- سياستنامه، صفحات 187 تا 193.
(6)- رجوع كنيد نيز به:Krymskyj I 76 f .,85 f ..- با وجود اينكه افرادي چند از سامانيان با شيعيان با مدارا رفتار ميكردند، با اين وصف پس از سال 943 ميلادي برابر 331 هجري، به عنوان عكس العمل بر ضد رفتار نصر دوم، شيعيان مورد تعقيب واقع گشتند: همين مرجع ج 1، ص 86.
ص: 328
عمل به نتيجه نامطلوبي منجر گشت، چنانچه بر اثر آن نصر دوّم از طرف امراي خود از تاج و تخت بركنار گشت (سال 942 ميلادي برابر 331 هجري). در هر حال از همان آغاز بعضي از نواحي جمعا سر به اطاعت شيعه درآورد، ولي اين فرقه نتوانست در جنوب و غرب و نيز در فارس «1» پايه خود را در محيط وسيعي محكم سازد، ولي باز در عين اينكه طاهريان «2» سنّي مذهب از انتشار آن جلوگيري نمودند، صفاريان در ضمن اينكه خوارج را در وطن خود سيستان «3» محدود ميكردند بهطور غير مستقيم پايه محكمي براي شيعه در آنجا به وجود آوردند «4».
امر ديگري كه لااقل به همين اندازه براي استقرار شيعيان پر اهميّت بوده اين است كه سرزمينهاي زيديّهنشين در جنوب بحر خزر با شيعيان دوازده- امامي نسبتا با صبر و مدارا رفتار ميكردند- در حالي كه سنّيان به تلخترين وجهي آنها را تعقيب مينمودند «5»- بدين جهت در قسمت غربي اين سرزمين يعني ديلم از همان اوّل عقايد شيعه دوازده امامي رسوخ نمود و در سرزمين مجاور خود آذربايجان، نيز پيروان زيادي به دست آورد (در اينجا در حدود سال 960 ميلادي برابر 349 هجري يكي از اولاد عيسي بن المكتفي بالله، به عنوان رهبر شيعي مذهب پيرواني به دست آورد) «6». آل بويه كه از ديلم برخاستند از ابتداي
______________________________
(1)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم) ص 441 (سال 985 ميلادي برابر 374/ 375 هجري).
(2)- طبري، رديف سوم، ص 1037 به بعد.
(3)- رجوع كنيد به فصل «خوارج» اين كتاب.
(4)- يعقوبي، ج 2، ص 605 (وي كه مورخي شيعي مذهب است، صفاريان را به علت مخالفتي كه با خلافت داشتند، با اهميت ياد ميكند)؛- ترجمه انگليسي ابن خلكان (فهرست: 111) ج 4، ص 303؛- سياستنامه، ص 117،- در اين باره مراجعه كنيد نيز به: Mez 56- 58; Krymskyj I 51.
(5)- اين امر درباره زيديان نيز صادق است (سال 866 ميلادي برابر با 252 هجري): ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 177.
(6)- ابن الاثير، ج 8، ص 174.
ص: 329
امر شيعه دوازده امامي بودند و تا آخر نيز به عقيده خود وفادار ماندند، و حتي توانستند به عنوان حاكم مطلق، در سرزمين خلافت (945 تا 1055 ميلادي برابر 333 تا 447 هجري) مقاومت و مخالفت سنّيان را در مقابل تبليغات شيعيان سخت محدود نموده، در بين النهرين و بهطور قطع نيز در ايران، اعياد و سوگواريهاي شيعيان مثل عاشورا و عيد غدير «1» (روز منصوب شدن علي (ع) به خلافت) را به نام روز عزا و عيد عمومي رايج سازند «2». اين امور و هم اين امر كه قاضي القضات دربار آل بويه، كه سخت به مذهب شيعه پابند بودند «3»، يكي از نقباي شيعي بود «4»، در خودآگاهي و امنيت يافتن شيعيان تأثير بسياري داشته است، زيرا تا آن زمان شيعيان در موارد ضروري و خطر از اقرار به عقيده خود و ابراز آن «تقيّه» «5» ميكردند، همانطوري كه مانويان نيز در مورد انجام اعمال مذهبي خود در محيط مسيحيان، انجام ميدادند و گاهگاهي هم زردشتيان در مقابل مسلمانان رفتار ميكردند «6» (شايد هم امر به «تقيّه» در بين شيعيان از اين دو منشأ نامبرده گرفته شده باشد؟). در عين حال هميشه شيعيان معتقد و راسخي وجود داشتهاند كه ايمان خود را با انتخاب لقبي «7» شيعي براي خويش و يا با
______________________________
(1)- درباره عقيده شيعيان در اين زمينه رجوع كنيد به:Frants buhl in der E .I .,II 42 .
(2)- سال 963/ 964 ميلادي برابر با 352/ 353 هجري و سال 968 ميلادي برابر 357/ 358 هجري: ابن الاثير، ج 7، ص 19؛- ج 8، ص 184، 200، 211 و 215؛- هلال (فهرست:
98 و 101)، ص 370؛- و نيز مراجعه كنيد به:
كتاب اخير درباره نمايشهاي ايراني و پيدايش و تكامل آنها صحبت ميكند.
(3)- رجوع شود به:Mez 193
(4)- ابن الاثير، ج 9، ص 147 (سال 1029 ميلادي برابر با 420 هجري)؛- و نيز:Krymskyj I 131
(5)- رجوع كنيد به
Goldziher, Takijja; Rudolf Strothmann in der E I, IV 680 f.
(6)- رجوع كنيد به:Tor Andrae :Mohammed ,Gottingen 1932 ,S .86 .
(7)- رجوع شود به:Wiet 130
ص: 330
نامگذاري فرزندان «1» خود به اسامي شيعيان نشان ميدادند؛ گاهي اوقات نيز اين امر به سود ايشان و يا به ضرر ديگران به كار ميرفته است. هر وقت هم شيعيان بر سر قدرت ميآمدند، پرچم سفيد كه علامت حزب آنان (همچنين زيديّه) «2» بود پيوسته و مكرر در ملأ عام نشان داده ميشد «3». شعار رسمي مذهبي آنان عبارت بود از: رضيت باللّه ربا و بالاسلام دينا و بمحمّد صلي اللّه عليه و آله نبيّا و بالقرآن كتابا و بالكعبة قبلة و بالائمة الاثني عشر عليهم السلام اماما. «4»
از سال 945 ميلادي برابر 333 هجري اقرار به مذهب شيعه بهطور علني ممكن گشت، و از انتشار عقايد شيعه نيز ديگر جلوگيري به عمل نميآمد. اين امر بخصوص در بنا نمودن زيارتگاههاي تازه براي شيعيان به ظهور پيوست: يعني شيعيان نه تنها سرداب سامرا محل غيبت «5» امام دوازدهم، امام زمان را (واقع در سال 873 ميلادي برابر 260 هجري به بعد) به عنوان مكان متبرك، زيارت مينمودند، بلكه در ايران نيز مشاهد مقدسي بنا كردند؛ بخصوص مرقد امام هشتم، امام رضا (ع) در شهر مشهد «6» نزديك طوس كه از طرف آل بويه ساخته و
______________________________
(1)- در سال 727/ 728 ميلادي برابر 109 هجري، در نيشابور مردي از اينرو به نام «غالب» ناميده شد كه در خ حب و دوستي اولاد فاطمه (ع) افراط ميورزيد: ابن الاثير، ج 5، ص 53:
«رجل من نيسابور خ يقال له غالب لانه كان مفرطا في حب بني فاطمة».
(2)- مثال خوبي در اين مورد، در: ابن الاثير، ج 7، ص 166 (پايان قرن نهم ميلادي برابر اواخر قرن سوم و اوايل قرن چهارم هجري).
(3)- رجوع شود به: فصل «آداب و رسوم سلاطين و امرا».
(4)- رجوع كنيد به:Wiet 89 )اين كلمات روي پارچه كتاني بافته شده است).
(5)- دولتشاه (تذكرة الشعراء فهرست: 272)، ص 66 (راجع به سنجر 1150 ميلادي برابر 544/ 545 هجري).
عقيده به غيبت امام غايب (ع) در زمان آل بويه بيشتر نضج گرفته است، و از اينرو نظر تين بيToynbee ,Gang 2 223( ( كه اين عقيده را مخلوق تحت تعقيب بودن فرقه شيعه ميداند مفهوم نيست.
(6)- يعني محل شهادت در راه دين و ايمان، رجوع كنيد به: آغاني (چاپ قاهره) ج 7، ص 246.
ص: 331
پرداخته گشت «1». براي فرزندان علي و حسين (ع) نيز حتي در سرزمين ايران «عتبات متبركه» و زيارتگاههايي به وجود آوردند «2». به علاوه شيعيان وصيت ميكردند كه در جوار «مشاهد مشرّفه» به خاك سپرده شوند، يا براي خود مقبرههايي ميساختند «3»؛- در تحت چنين اوضاع و احوالي زيارتگاهها به وجود آمدند.
گذشته از آن براي سادات احترام خاصي قايل ميشدند «4»، و حتي به منظور پذيرايي و تكريم سادات، آنها را از مسافتهاي بعيدي دعوت ميكردند، و فقط به سادات محل اكتفا نمينمودند «5» چنانچه در سال 1184 ميلادي برابر 579/ 580 هجري مثلا فرمانرواي طبرستان تقريبا 3000 تن از سادات را از نواحي دور دست براي پذيرايي «6» دور خود جمع نمود. بديهي است كه اين تعظيم و توقير دودمان علي و فاطمه (ع) تنها از خصوصيات عقيده «7» شيعيان نبوده است:
بلكه در نظر سنّيان نيز چنانچه معروف است مقام ارجمندي داشتهاند، و عباسيان نيز نميتوانستند احترامي را كه به واسطه قرابت خويش با پيغمبر (ص) از ديگران انتظار داشتند درباره خاندان بلافصل پيغمبر (ص) منع كنند. بر همين منوال هم سنيان متعصبي مثل محمود و مسعود غزنوي نقيبي از علويان را در
______________________________
(1)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم)، ص 333؛- ابن خلكان (فهرست: 113) ج 6، ص 53؛- ابن خلكان (فهرست: 110)، ج 1، ص 584،- اين خبر كه سلطان غوري نيز به زيارت اين قبر آمده است (اولياء، فهرست: 191)، يقينا مجعول است.
(2)- بهطوري كه ادعا ميشده ميبايستي در خارج شهر قزوين، در نزديكي محلي به نام «سرخس» (البته غير از سرخس خراسان) قبر كوچكي حاوي سر امام حسين (ع) موجود بوده باشد، مقدسي (كتاب احسن التقاسيم)، ص 26
(3)- رجوع شود به «فصل دفن اموات» اين كتاب.
(4)- رجوع كنيد به: مقدسي (كتاب احسن التقاسيم)، ص 323.
(5)- رجوع شود به:Mez 24 )سال 1014 ميلادي برابر 404/ 405 هجري).
(6)- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 69.
(7)- رجوع كنيد به: Martin Hartmann: Das Buchwesen in Turkestan und die turkishen Drucke der Sammlung Herrmann) in MSOS VII/ 2, 1904, S. 69- 103 (, S. 94 ff.
(آنچه در اين كتاب درباره تركستان گفته ميشود در مورد ايران نيز صدق ميكند).
ص: 332
دربار خود شاغل مقامي نموده «1» بودند، و در برابر «عتبات مقدسه» شيعيان نه به عنوان مقدسات يك مذهب خاصي، بلكه بهطور مطلق به عنوان مراكز پر- اهميت اسلامي سر تعظيم فرود ميآوردند «2»، ولي اين امور مانع هيچيك از اين دو نفر نميشد كه باوجوداين بر ضد تمام فرقههاي شيعه و بخصوص بر ضد قرمطيان (خواه قرمطي واقعي و خواه منتسب به قرمطي) اقداماتي «3» به عمل آورند.
همين غزنويان و سلجوقيان بودند كه با تعقيب مداوم خود پارهاي از موفقيتهاي شيعيان را خنثي و بكلي نابود ساختند، چنانچه بعدا نيز نفرتي كه از حشّاشين داشتند بهطور كلي باعث شكستي در كار شيعيان گرديد. با اين وصف همين واقعيت كه مراكز مذهب شيعه خود را از زير فشار متمادي و لابلاي قرون ممتدي نجات داده و سرانجام توانست نطفهاي براي انتشار پيروزمندانه اين عقيده در سراسر ايران بگردد، استحكام پيوند شيعيان را با عقايد مذهبي خود نشان ميدهد. تا اينكه سرانجام دستههاي انبوهي از ايرانيان، آن شكل و تعبيري را از اسلام كه مناسب ذوق ايشان بود، در تشيّع يافتند. بديهي است كه مذهب شيعه نه فقط ماهيت ايران و ايراني را تحت تأثير خود قرار داد، بلكه خود آن نيز عميقا با افكار ايراني سرشته گشت: عقيده به حقانيّت ائمه و به ولايت موروثي ايشان «4»، و به تحمل ستمديدگي و مصيبتزدگي آنان و شايد
______________________________
(1)- تاريخ بيهقي، ص 560 (سال 1038 ميلادي برابر 429/ 430).
(2)- ابن الاثير، ج 9، ص 139 (بنا به نقل اين منبع، در اين مورد علي (ع) به خواب وي آمده، دستوراتي داده است).
(3)- تاريخ بيهقي، ص 178 به بعد (محمود غزنوي وي را فورا به اتهام قرمطي بودن اعدام نمود).
(4)-
ص: 333
هم تقيّه و پارهاي از عقايد ديگر خصايل ايراني مذهب شيعه هستند كه بعدا نيز همراه آن مذهب در ممالك عربي- بخصوص در جنوب بين النهرين كه در آنجا ايرانيان نفوذ زيادي يافته بودند- و در بين پيروان تشيّع آنجا رسوخ پيدا نمود. اين واقعيت كه در جنب تأثيرات ايراني مذكور نيز در پارهاي از امور مذهب زردشت در تمام دين اسلام راه يافته و اين امر كه در عرفان بهطور كلي (حتي در خارج از ايران) پارهاي از خصوصيات ويژه ايراني متجلّي است و اين حقيقت كه ميهندوستي و خودآگاهي ملّي ايراني حتي در خارج از محيط شيعه نيز پيرواني پيدا نمود (درباره اين موضوع، جاي ديگر گفتگو خواهد شد) «1» منافات با ابراز اين نظر تحقيقي ندارد كه بگوييم: با تمام اين احوال ايرانيّت و اسلام در قالب مذهب تشيّع پيوندي مخصوص به خويش و آميزشي برخلاف خواستههاي موجود يافتند.
______________________________
بنا به عقيده لوئي ماسينين)Louis Massignon( عقيده به «مهدي» عقيده بومي ايراني است، ولي مؤلف ذيل مسيحيت را در آن مؤثر ميداند:
(1)- نيز رجوع كنيد به فصل «حس مليت» از همين كتاب.
ص: 334
زردشتيان «1»
براي بررسي سير و تطوّر اديان غير اسلامي واقع در تحت نفوذ و قلمرو حكومتي اسلامي، بايد قبلا نسبت و وضع آن اديان را با دين طبقه حاكم يعني با ديني كه بهطور مطلق ميزان رد و قبول و حلّ و عقد امور بوده است، معلوم نمود، زيرا مدارا با مذهبي و يا سركوب كردن جابرانه آن دخالت تامّي در سرنوشت آن مذهب دارد. از اين نظر كه بنگريم دين زردشت يك وضع كاملا روشني نداشته است،
______________________________
(1)- شهرستاني (فهرست: 250)، ج 2، صفحات 70- 80 (برابر با ترجمه آن، فهرست:
251، ج 1، صفحات 272- 285) و نيز مراجعه شود به:
درباره زردشت و زردشتيان بهطور كلي، رجوع شود به:
موضوع كتاب اخير «دين ايراني» است ولي اين مطلب كه آيا دين زردشت يا مذهب شيعه منظور است، بر من معلوم نيست.
ص: 335
زيرا پيغمبر اسلام زردشتيان را به نام «مجوس» «1» و آن هم در موردي نامطبوع و همراه با وعيد در قرآن ذكر فرموده «2» آنان را جزء اهل كتاب (كه در صورت ايفاء بعضي از شرايط بايد به موجب اسلام با آنها مدارا شود) «3» به حساب نياورده است، ولي از طرف ديگر خود وي عملا در عربستان در مقابل زردشتيان «4» آن سرزمين (كه از زمان سيادت ايران بر آن سامان، در قسمتهاي مختلف آن مرز و بوم زندگي ميكردند) مدارا و شكيبايي نشان ميداد «5». اين طرز رفتار نيز از طرف لشكريان مهاجم پيروز عرب رعايت ميگشت و حتي كوشش ميشد براي مدارا با اين دين احاديثي دال بر نظير يك چنين رفتاري از طرف پيغمبر (ص)، بياورند «6» و واقعا
______________________________
(1)- نوشته ذيل توضيح تازهاي درباره كلمه «مجوس» به دست ميدهد:
تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ج1 335 زردشتيان ..... ص : 334
Emile Benveniste: Les mages dans l'ancien Iran, paris 1938.) Publ. de la Soc. des etudes iraniennes 15 (;
و نيز رجوع كنيد به: Hans Heinrich Schaeder in der CLZ 1940, Sp. 376- 383; Wikander 44 ff.
(2)- سورة الحج، آيه 17 (يا 18): إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ الَّذِينَ هادُوا وَ الصَّابِئِينَ وَ النَّصاري وَ الْمَجُوسَ وَ الَّذِينَ أَشْرَكُوا إِنَّ اللَّهَ يَفْصِلُ بَيْنَهُمْ يَوْمَ الْقِيامَةِ إِنَّ اللَّهَ عَلي كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ.
(3)-
Ignaz Goldziher in der E I, I 195 f.; Tritton 5- 17
(قوانيني كه در كتاب اخير ذكر شده است، به عمر، خليفه دوم، منتسب ميباشد). Tritton: Non- Muslim subjects of the Muslim state, im JRAS 1942, S. 36- 40,
(اين نوشته براساس كتب فقهي پايهگذاري شده است). Tritton, S. v. Nasara in der E I, III 916- 919.
و نيز رجوع شود به فصل «مسيحيان» از همين كتاب.
(4)- درباره تأثيرات محتمل دين زردشت بر روي قرآن رجوع شود به: Osztern 150 ff.
(5)- بلاذري (فتوح) صفحات 71 و 80 به بعد (يمن)، ص 79 (بحرين)؛- ابن سعد (فهرست: 104)، ج 1، صفحات 2 و 19 و نيز رجوع شود به: Wellhausen, Sk. u. Vorarb. IV 103, 118 f.; Erdmann, Feuerh. 44; Caet V 5, 394- 396.
(روايت منقول از طريق امام شافعي (مسند، چاپ 1306 هجري، ص 122) مبني بر اينكه پيغمبر (ص) دستور داده كه بايد با زردشتيان مثل اهل كتاب رفتار شود، درست بر همين روش عملي پيغمبر (ص) انطباق دارد.
(6)- مواردي از آن در مقاله:Buchner ,in der E I ,III 104 -108 ؛- بخصوص رجوع شود به: عوفي (جوامع الحكايات)، ص 220، شماره 1620، موردي است كه علي (ع) بر زردشتيان جزيه مقرر نموده است؛- ابو يوسف (كتاب الخراج، فهرست: 285)، صفحات 73 تا 76؛- صاعد (طبقات الامم، فهرست: 269)، ص 52. و نيز رجوع شود به: Wiet 121 f.; Wensinck, Handbook S. 138 rechts; Schwarz VII 858. ص: 336
هم هيچ موردي را نميشناسيم كه زردشتيان بهطور منظّم و با طرح قبلي مورد تعقيب واقع گشته باشند، اگرچه تجاوزات محلي نسبت به آنها نيز مثل تعدّي نسبت به ساير اديان و مذاهب بهندرت اتّفاق نميافتاده است. با تمام اين احوال، رفتار مسلمانان با زردشتيان در آغاز امر اهانتآميزتر از رفتار آنان با مسيحيان و يهوديان «1» بوده است؛ از جمله اينكه خونبهاي ايشان بنا به عقيده شافعيان فقط يك پانزدهم خونبهاي مسلمانان معيّن گشته بود «2».
زردشتيان در اين موقع ميكوشيدند تا از اين راه و با اثبات اين امر كه ايشان نيز صاحب كتاب آسماني هستند، خود را با وضع جديد سازش بدهند «3».
تا آن زمان گاتا و تمام اوستا شايد مثل كتب بعضي از اديان ديگر شرق فقط دهن
______________________________
(1)- رجوع كنيد به:
بلاذري (فتوح)، ص 80، از تحريم ذبيحه زردشتيان و زن گرفتن از آنان، به دستور پيغمبر اسلام (ص) صحبت ميكند. در اين مورد نيز رجوع كنيد به: كتاب الام از محمد بن ادريس الشافعي، قاهره 1321 تا 1326 هجري.- ولي برعكس اين اظهارات، شيعيان در ازمنه بعد در اين امر كه طبق مدعا، فرزندان حسين (ع) از طرف مادر به دختر يك پادشاه ايراني منتهي ميشوند، امتيازي مشاهده ميكنند، و اين خود دلالت بر تغيير آراي عمومي بر اثر افكار شعوبيه ميباشد- در كتاب ذيل دو نامهاي كه بنا به نقل و ادعاي زردشتيان از طرف خلفاي متقدم درباره حمايت زردشتيان نوشته شده، انتشار يافته است و به ضميمه آن نظري اجمالي راجع به كيفيت رفتار مسالمتآميز مسلمانان با زردشتيان ملاحظه ميگردد: G. K. Nariman als" The Ahad Nameh", Bombay 1925.) The Marker literary series for Persia, nr. 1. (
(2)- رجوع شود به:
(3)- ولي در واقع مسلمانان، به اين امر كه زردشتيان صاحب كتاب آسماني نيستند، واقف بودند، طبري، رديف 1، ص 1005، رديف 2، 1636.
ص: 337
به دهن نقل ميشده است «1» و همين امر دليل فقدان كتب كهنسالي درباره عقايد و سنن اين دين، كه در آن زمان از كتب مقدّس آن فقط قطعههاي بسيار اندكي در دست و مورد تقديس بوده «2»، به حساب آمده است و اطلاق نام زمزمهكنندگان «3»، كه عربها روي آنان گذاشتند و از قرار معلوم تا به زبان چيني هم سرايت كرده «4» نيز بدين وسيله توجيه گشته است، و اينطور به نظر ميرسد كه تازه پس از تسلّط عربها اوستا در دسترس عموم قرار گرفته و به نام كتاب مقدّسي آسماني به مسلمانان ارائه گشته است. مسلمانان نيز اين ادّعا را پذيرفتند و نوشتههاي مجوسان بدين عنوان مورد احترام «5» واقع گشت. از ويراني آتشكدهها «6» به فرمان دولت و يا اقدامات ديگري بر ضدّ مقدّسات زردشتي «7» و يا كتب ديني آنان «8» خيلي
______________________________
(1)- در ازمنه بعد نيز طبعا به همين منوال روايت ميشده است: مسعودي (مروج)، ج 2، ص 126 (سيستان).
(2)- رجوع شود به:
(3)- رجوع شود به: Goldziher, Shuub. 170 mit Anm. 3; Wikander 28 ff.
(4)- رجوع كنيد به: hansheinr ichschaeder: lanica, ne. ll: fu- lin, s. 65.) abh. d. ges. g. wiss zugottingen, phil.- hist. kl. lll/ 10 (.
(5)- رجوع شود به: Francois Nau in der" Revue de l'hist. des rel." 1927, S. 149 ff.; Chiristensen 138; anders Wesendonk 28.
(6)- مثلا در پايان قرن هفتم ميلادي (برابر با قرن اول هجري) به فرمان زياد بن عبيد، رجوع شود به: ابن خردادبه (كتاب الممالك و المسالك، فهرست: 28)، ص 96؛- جاحظ (كتاب الحيوان، فهرست: 260)، ج 4، ص 153؛- بلاذري (فتوح)، ص 409؛- طبري، رديف 2، ص 16. نيز رجوع شود به: Tritton, Islam, S. 331; Kremer, Cult.- G. II 164 f.; Sadighi 17.
(7)- در سال 861 متوكل، خليفه عباسي دستور داد سرو مقدسي را كه ميگفتند زردشت غرس كرده، بيفكنند و چوب آن را براي بنا، به سامرا حمل كنند، اين امر با مخالفت زردشتيان روبرو شد و قصص منقول چنين حكايت ميكنند كه قبل از وصول چوبها به سامرا خليفه بدرود حيات گفت: Le Strange, East. 355; Donaldson 243 f.
خليفه ديگر عباسي، معتصم نيز دستور تخريب آتشكدههاي فرغانه و اصطخر را صادر نمود، مسعودي (مروج)، ج 4، ص 51 و 77.
(8)- براي كسب نظري اجمالي درباره منابع و كتب پارسيان- و نيز حماسههاي آنان- رجوع شود به فهرست ابن نديم، صفحات 304- 314؛- و نيز رجوع شود به: Browne, Litt. II 275 f., Inostrancev, S. Et. 10- 15; Falsch: Gafurov 143. ص: 338
بهندرت شنيده ميشود، بلكه به عكس اوستا را از كتب مسلّم زردشتيان به- حساب آوردند و موجود بودن آن را دليل بر عقايد «1» زردشتي گرفتند. با اين وضع عقايد زردشت نيز جزء ادياني درآمد كه با آنها ميبايستي مدارا شود، و بدين ترتيب وظيفه سركوبي آنان ديگر موردي نيافت، و حتي در سال 840 ميلادي (برابر با 225 هجري) اعضاي دون پايه حكومت كه در سرزمين سغد، به زردشتيان تجاوز كرده بودند، از طرف دولت مورد بازخواست و مجازات واقع شدند «2».
بنابراين گرويدن دسته جمعي زردشتيان به اسلام معلول جبر و فشار مسلمانان نبوده، بايد علّت ديگري داشته باشد: علّت تعويض سريع مذهب، در مورد رجال منطقه شمال شرقي ايران، كه در آن زمان از لحاظ فرهنگي بر ساير مناطق آن سرزمين سمت رهبري داشت، در درجه اول، كوشش آنان براي حفظ موقعيت اجتماعي خويش بوده است «3». علّت ديگر آن نيز اين بود كه با درهم- شكستن شاهنشاهي ساسانيان، سازمان روحانيّت «4» كه، بهطور سلسله مراتب دقيق منظّم شده بود، درهم ريخت و به دنبال آن نيز دين زردشت كه دين رسمي دولت بود «5» رو به اضمحلال گذاشت، زيرا مقام صدارت آنان، «پيشوپاي هوذينان»
______________________________
(1)- رجوع شود به:Goldziher ,Shuub .150 .
(2)- رجوع شود به: Daniel Chwolson: Die Ssabier und der Ssabismus, St. Peters burg 1856, I 287.
(3)- رجوع كنيد به فصل «جريان اسلامي شدن» از همين كتاب.
(4)- رجوع شود به: Christensen 110- 117; Wesendonk 258- 282.
(5)- نيز رجوع شود به:Wesendonk 136 -173 - يزدگرد سوم هنگام فرار «آتش مقدس» همراه خود داشت: طبري، رديف 1، ص 2682؛- ابن اثير، ج 3، ص 13.
ص: 339
(حدود سال 820 ميلادي برابر 205 ر 206 هجري) «1» كه در برابر سازمان اداري عرب اسما وظيفه رياست را عهدهدار بود، ديگر هيچگونه قدرت مرجعيّت مذهبي نداشت و كار عمده وي به جمعآوري وجوه محدود گشته بود «2». سبب اصلي اين ضعف اين بود كه چون دين زردشت به عنوان دين رسمي دولت پيوسته از حمايت اساسي سازمان حكومت ساسانيان برخوردار بود، نتوانسته بود راه و روش استقلال و بينيازي از پشتيباني دولت را بياموزد؛ برعكس كليساي ملّي مسيحي در شرق كه از ديرباز در نبرد با دولت روم شرقي و يا دولت ايران، خود را به صورت يك دستگاه مستقل و مرجع نيرومندي درآورده بود و توانست از آن پس نيز چون گذشته پايدار بماند.
چيزي كه تحققّ يافت اين بود كه گرويدن دسته جمعي و سريع زردشتيان شرق ايران لااقلّ باعث شد كه دهقانان مقام رهبري اجتماعي خود را موقتا حفظ كنند، درحاليكه سنن باستاني ايران كه فقط برحسب ظاهر رنگ اسلامي يافته و گاهگاهي نيز از طرز تفكّر اسلامي تأثّر پيدا نموده بود «3» در بين آنان پابرجا ماند و بعدا در سراسر شاهنامه فردوسي تحرير و تقرير پذيرفت «4». قسمت عمده كتبي كه حاوي اين سنن بود بهوسيله زردشتيان مسلمان شده ترجمه گشته و به اطّلاع عربها رسيده بود. در اين زمينه ابن مقفّع (متوفي در سال 760 ميلادي
______________________________
(1)- رجوع كنيد به:
SGV 11; Michelangelo Guidi in der E I, III 623- 625, s. v.)" Mobedh".
(2)- رجوع شود به: Michael Syrus/ Chabot 519; Dionys von Tell Mahre/ Chabot 148; Bar Bebraeus, Eccl. I 372. Mez 30 f.
(3)- رجوع كنيد مثلا به:Firdosi /Vullers I 151 .v .404 -411 . )برخلاف ثعالبي وي از شرب خمر ابا ميورزد)؛- و نيز رجوع شود به: Hansen 80.
(4)- درباره طرز تفكر مذهبي فردوسي رجوع كنيد به فصل «وضع ايران از نظر زبان» از همين كتاب.- دقيقي (سراينده هزار بيت اول) نيز احساسات مطبوع زردشتي را ميستوده است: Barthold, Med. 85; Hans Heinrich Schaeder: War Daqiqi Zoroastrierin der" Festschrift fur Georg Jacob", Leipzig 1932, S. 288- 303. ص: 340
برابر 143 هجري) مترجم خداي نامه «1» از زبان پهلوي، و هم الثعالبي (متوفي در 1021 ميلادي برابر 429 هجري)، كه عربها دقيقترين اطّلاعات خود را در باره اخبار تاريخي ايران و در نتيجه در مورد منابع فردوسي مديون وي هستند «2»، معروفيّت خاصّي پيدا كردند.
با وضع اشرافي و ارباب و رعيّتي آن زمان در خراسان و خوارزم، نميتوانست جاي ترديد باشد كه اين عمل اشراف سرمشق آموزندهاي براي غالب تابعان و توده رعاياي آنان خواهد شد، و در واقع نيز به همين دليل به زودي عدّه زيادي از طبقات مختلف مردم از دين زردشت برگشتند، ولي بديهي است كه اين دين رسمي دولت ساسانيان باوجود بحرانهايي كه درست در آغاز قرن هفتم ميلادي دچار آن شده بود «3»، باز حتّي در همان قرن اوّل تسلّط اسلام ساكت ننشست و جنبش متقابلي نشان داد: روحانيّت ميكوشيد تا با اصلاحات خود احكام
______________________________
(1)- رجوع شود به:Christensen 54 f .؛- درباره اهميت چنين كتابي و نيز در مورد عكسهاي پادشاهان ايران و تزيين موهاي صورت آنان و توصيف آن رجوع شود به:Erdmann ,Konigskrone رجوع كنيد نيز به: مسعودي (تنبيه الاشراف، فهرست: 85)، ص 106 (در مورد سالهاي 915/ 916 ميلادي برابر با 303 هجري) در اين مورد نيز.Christensen 61 f . )نظر به اينكه واژه «خداي» در فارسي بعد از اسلام منحصرا به آفريدگار جهان اطلاق ميشده، فردوسي ناگزير نام «شاهنامه» بر كتاب خود نهاده است نه «خداي نامه».
(2)- رجوع شود به: V. F. Buchner in der E I, IV 193 f. s. v. Sasaniden Sowie Carl Brockelmann ebd. IV 793.
(3)- رجوع شود به:
كتاب اخير درباره موادي است كه از منابع عربي براي تاريخ فرهنگ ساسانيان در ايران به- دست ميآيد.- درباره پراكندگي و تزلزل دروني دين زردشت و زردشتيان، لااقل در بين طبقه اهل علم و دانش آنها، بايد عكس العملي را كه برزويه طبيب در مقابل دين زردشت از خود نشان ميدهد، ملاحظه نمود: ص: 341
تازهاي در قالبي متشكّل به دست بدهد، و عقايد اصيل «1» آن دين را به صورتي خالي از زوايد و شوائب درآورد، از عقيده به زروان ( «دهر») «2» دست كشيد و ايمان به «هورمزد» را به صورتي تا حدّ امكان منزّه تقرير كرد. در نتيجه حتي شروع اقدامات فشارآميزي از طرف اسلام (سال 671 ميلادي برابر 51 هجري) با مخالفتي از طرف دهقانان روبرو گشت «3» و در سال 693/ 694 ميلادي برابر با 75 هجري وحشت اين ميرفت كه جنگ داخلي و برادركشي بين قبايل عرب در آن سرزمين، سرانجام به قدرت و غلبه كفّار (يعني زردشتيان) منجر گردد «4».
ولي كار به يك انقلاب منظّم و متشكّلي نرسيد، بلكه به عكس، تشطّط داخلي زردشتيان و نقص تبليغات آنان در بين پيروان ساير «5» مذاهب، و سيادت
______________________________
(وي صحت عقايد و ايمان را در اساس مبتني بر انطباق آن با عقل ميدانسته است)، در اين زمينه نيز رجوع شود به: بديهي است كه رستم در نظر فردوسي، سراپا محكوم عقيده به سرنوشت بوده است:
Firdosi/ Vullers I 334, v. 293 f., vgl. Hansen 137, 264.
(1)- رجوع شود به:Christensen 432 .- درباره جزئيات عقايد زردشت در آن زمان رجوع كنيد به فارسنامه ابن بلخي.
(2)- رجوع شود به: Hans Heinrich Schaeder: Der iranische Zeitgott und sein Mythos, in der ZDMG VG) 1941 (, S. 268- 299; Wesendonk 259- 273.
(3)- تاريخ سيستان، ص 93 به بعد.
(4)- ابن الاثير، ج 4، ص 142.- به عقيدهFuchs )فهرست منابع، ص 238، ص 451) سغديان هنوز تا اوايل قرن هشتم ميلادي (دوم هجري) به دين زردشت بودهاند.
(5)- اين معني را اظهار جاحظ (كتاب حيوان، فهرست: 260، ج 5، ص 99) مبني بر اينكه هيچ كجا كسي از پيروان ساير اديان به دين زردشت نگرويده است، نشان ميدهد، ولي بديهي است كه واقع امر، به اين شدتي كه جاحظ مدعي است نبوده؛ در اين مورد كافي است كه مثلا وضع ارامنه در نظر گرفته شود. درباره تأثيرات دين زردشت بر روي تركان و آداب و عادات آنان در قرون وسطي رجوع شود به كتاب اغاني، ج 9، ص 21 و نيز:Barthold ,Vorl .43 f .
ص: 342
مطلق اسلام به عنوان دين رسمي دولت، همه باعث شد كه عدّهاي از معتقدين واقعي دين زردشت كه از گرويدن به اسلام امتناع ميورزيدند، به مهاجرت از وطن خويش ناگزير گشتند. اين مهاجرت ابتدا از شهر ابلّه نزديك مصب دجله «1» اتّفاق افتاد و آثار آن نيز در كرمان (سال 650 ميلادي برابر 29/ 30 هجري) محسوس شد «2» تا سرانجام در سال 717 ميلادي (برابر با 98/ 99 هجري) به توطّن ايرانيان در هندوستان مخصوصا در كجرات منتهي گشت و به موجب آن، نهال توده انبوه ايرانيان امروز در هندوستان گذاشته شد. نظير همين مهاجرت دسته جمعي را نيز بين سغديان و در سال 752 ميلادي (برابر 134/ 135 هجري) در بين ارامنه «3» ميبينيم: اين مهاجرتها دليل بارزي بر چگونگي برخورد و سلوك مذهبي طبقات خاصي از اهالي مختلف ميباشد.
بدين ترتيب پس از گذشت يك قرن، در اين ايالت ايران كه از لحاظ
______________________________
(1)- رجوع شود به:
(2)- ياقوت (معجم البلدان، چاپ لايپزيك، فهرست: 49)، ج 3، ص 31.
(مؤلف اين كتاب اخير هدف مهاجرت آنان را «سندان» احتمال ميدهد، درحاليكه مشهور «خ سبوذان» است)
(3)- درباره سغديان رجوع كنيد به فصل «طلوع و پيروزي نهضت عباسيان» از همين كتاب و در مورد ارامنه رجوع كنيد به:Stefan As 162 :
ص: 343
فرهنگي تا زمان طويلي سمت رهبري داشت از پيروان دين زردشت (كه در اينجا با دين بودا نيز ميبايستي مبارزه «1» ميكردند) فقط عده قليلي باقي ماندند؛ «2» اگر- چه اخبار واصله، از بقاي آتشكدهها «3» تا مدّت درازتري حكايت ميكند: مثلا آخرين مرتبه در نيشابور، و كوهستان ريوند نزديك طوس «4»، و حوالي بخارا «5» (سال 710 ميلادي برابر 91 هجري)، و سمرقند- هنگام تصرف آن شهر «6» در سال 712 ميلادي (برابر 93 هجري)- و بعلاوه در زنجان «7». همچنين اعياد مذهبي قديم بخصوص عيد نوروز «8» و مهرگان «9» در آن زمان فقط «10» از جنبه
______________________________
(1)- رجوع شود به فصل «دين بودا» از همين كتاب.
(2)- مقدسي (احسن التقاسيم، فهرست:
34)، ص 323 (وي از وجود فرق مختلف زردشتيان در خراسان، در قرن دهم ميلادي (برابر با چهارم هجري) صحبت ميكند: ولي ظاهرا اين گفته، اظهارنظر يكي از منابع قديمي است كه وي اينجا نقل ميكند)؛- حدود العالم، ص 105 (سال 982 ميلادي برابر 371/ 372 هجري در حوالي مرو).
(3)- شهرستاني (ملل و نحل، فهرست: 250)، ج 2، ص 92 به بعد (برابر با ترجمه آن، فهرست 251، ج 1، ص 298 به بعد). اين معابد گاهي به نام بتخانه ياد ميشوند (كه انسان را به ياد معابد بودايي مياندازد): و از اينرو، فهم و توضيح و توجيه اظهارات مورخان و جغرافيدانان گاهي با اشكال مواجه ميگردد:
در اين امر كه آيا مقبره سرداب مانندي كه در حفريات خوارزم به دست آمده است با آيين زردشتي ارتباط دارد يا نه، ترديد است:Field -Prostov 144 . )نظير همين آداب دفن حتي در قرن نوزدهم ميلادي- سيزدهم هجري- در بين قوم «آس»، كه از بقاياي قوم «الان» و ساكن كوهستانهاي ميانه قفقازند، ديده ميشود.)
(4)- حدود العالم، ص 326؛ و نيز:Hoffman ,Ausz .290 F .
(5)- طبري، رديف 2، ص 1230. در جنب آن خانهاي وجود داشته كه در آن طاووسهاي مقدس (؟) نگهداري ميشدهاند.
(6)- طبري، رديف 2، ص 1246.-VDI 1951 /3 S .132 .
(7)- يعقوبي (بلدان، فهرست: 29)، ص 271؛- مسعودي (مروج)، ج 4، ص 86.
(8)- مسعودي (تنبيه الاشراف، فهرست:
85)، ص 215.
(9)- هداياي مهرگان در سال 652/ 653 ميلادي (برابر 32 هجري) عبارت بود از ظروف طلا و نقره، پول، لباس و ساير لوازم مايحتاج: طبري، رديف 1، ص 2903 به بعد، و نيز طبري رديف 2، ص 1635؛- بلخي (فارسنامه، فهرست: 202)، ص 738.
(10)- رجوع شود بهBarthold ,Epos .143 .: مراسم اهالي بخارا در قرن دهم ميلادي (چهارم هجري).
ص: 344
آداب و رسوم ملّي رعايت ميشده، اهميّت مذهبي «1» خود را از دست داده بود.
حتّي برعكس در سال 935 ميلادي (برابر 323 هجري) در حوالي اصفهان تولّد پيغمبر اسلام (ص) را بر شيوه زردشتيان «2» با آتشافروزي جشن گرفتند؛ و نيز غلبه اسلام را بدين بيان و توجيه با زردشت بستگي ميدادند كه ميگفتند در شب تولّد پيغمبر (ص) درياچه ساوه كه در آن نطفه زردشت نگاهداري ميشده تا روزي از آن منجي بشر (سوشيانت) به ظهور پيوندد «3»، خشك شده است.
نكته قابل ملاحظه در اينجا اين است كه تمام سرزمين ايران به يك اندازه دچار انحطاط نشده بود، همانطوري كه اساسا نيز در همه جا سير حيات مذهبي اقوام بزرگ برحسب اوضاع و نواحي گوناگون بهصورتهاي مختلفي تحقّق مييابد: اگر اوضاع عمومي مذهب در خراسان، اسلام آوردن رجال آن مرز و بوم را آسان نموده بود. علّت عقبزدگي دين زردشت و زردشتيان «4» در بين النهرين «5» بيشتر رقابت مسيحيان آنجا (در درجه اوّل در مورد آراميان و ساكنان آرامي- شده آن سرزمين) و نزديكي با دربار عباسي، كه به اسلام واقعي و صحيح «6» اهميّت زيادي ميدادند، و نيز مهاجرت ايرانيان در قرن هفتم ميلادي «7» (برابر
______________________________
(1)- وگرنه قطعا در دربار سلطاني، مثل محمود غزنوي، اين آداب برگزار نميشد: ديوان حكيم فرخي سيستاني، تهران 1933 (1311 هجري)، ص 390 به بعد و نيز: Koprulu Kay 422 mit Anm. 1; Wellhausen, Arab. 308.
(2)- در مورد توصيف يك جشن محلي در اين رديف و مناسب با آداب مذكور رجوع شود به: ابن اثير، ج 8 ص 94 به بعد.
(3)- براي اطلاعات بيشتري رجوع شود به:
Hans Heinrich Schaeder in der E I, IV 197.
(4)- هنگام غلبه اسلام، زردشتيان اكثريت اهالي اين سرزمين را تشكيل ميدادند،Bauer ,Gazzali ,S .104 .
(5)- مقدسي (كتاب احسن التقاسيم (فهرست: 34)، ص 126
(6)- در سال 873 ميلادي (برابر 166 هجري) بشار بن خ برد، شاعر نابينا، به علت تجليل و تمجيدي كه از دين زردشت نموده بود، اعدام گرديد: Kremer, Cult,- G. II 410; Brockelmann, Gesch. 103.
(7)- رجوع شود به صفحات قبل از همين فصل.
ص: 345
قرن اول هجري) به موجب علل سياسي، بوده است «1». بديهي است كه در اينجا اعضاي ديوان «تا زمان خليفه اموي هشام بن عبد الملك (سالهاي 724- 743 ميلادي برابر 106 تا 125 هجري) غالبا هنوز به اين دين پابند بودند «2»، و تازه در سال 742 ميلادي (برابر 124 هجري) اين دين (اسما) در ديوان متروك شد. «3» در دوره عبّاسيان نيز هنوز تمايل به كيش زردشت به بعضي از وزرا و سپاهيان بزرگ و يا نيز علماي ادب نسبت «4» داده ميشود و اين ادّعا را حتي در بعضي از موارد ميتوان ثابت نمود، ولي ايرانياني كه بعدا در زمان سيادت بني عباس به بين النهرين آمدند لااقل به موجب اقرار رسمي خود، مسلمان بودهاند، هرچند كه نسب زردشتي آنان غالبا هنوز معروف بوده و يا همه ميدانستند كه اسلام آوردن هريك از آن خاندانها تازه با يكي از افراد صاحب اسم ايشان شروع شده است. البتّه اين ادّعا كه وزراي مشهور ايراني يعني برمكيان از دودمان زردشتي برخاستهاند، ساختگي «5» ميباشد (و علّت اين امر شرافت و احترامي است كه براي دارندگان نسب زردشتي قايل بودهاند)، بلكه برمكيان اصل و
______________________________
(1)- اگر شهرستاني (ملل و نحل، ج 1، ص 198، چاپ لندن، فهرست: 250) از آتشكدهاي در قرن دوازدهم ميلادي (ششم هجري) صحبت ميكند، مرادش در هر حال، بناي آتشكده بوده است نه سازمان ديني مربوط به آن.
(2)- بلاذري (انساب الاشراف)، ج 11، صفحات 343 و 352 (در مورد كاتبان حجاج)؛- جهشياري (كتاب الوزراء)، ص 64.- و نيز: Kremer, Cult.- G. I 167; Arnold, Preach. 58.
(3)- جهشياري (كتاب الوزراء)، ص 65.
(4)- مثلا در مورد كاتب عضد الدوله (وفات: سال 983 ميلادي، برابر 372 هجري): ياقوت (ارشاد العرب)، ج 5، ص 357؛- نسبت به وزير سامانيان، جيهاني (حدود سال 920 ميلادي برابر 306/ 307 هجري) نيز چنين ادعايي ميشود: فهرست ابن النديم، ص 138.- و نيزGrunebaum 255 .
(5)- مسعودي (مروج)، ج 4، ص 49 و نيز: Klimowicz: Dzieje Barmecydow na tle rozwoju stwunkow feodalnych, Mag.- Diss. Warschau ca. 1953/ 54.
اين رساله درباره تاريخ برمكيان براساس طرز ز؟؟؟
اشرافي (سيادت اشراف و رقيت رعايا) نوشته شده است.
ص: 346
ريشه بودايي داشتهاند، «1» ولي با تمام اين احوال هنوز در آن موقع تمام سرزمين ايران بهطور قاطع هوادار اسلام نبود (مگر در بعضي از موارد، آن هم فقط نسبت به مذهب رسمي تسنّن)؛ تنها در خراسان اين توجه عمومي به اسلام ديده ميشد، ولي خراسان را نميتوان با تمام ايران برابر دانست «2». بديهي است كه سرزمينهاي ديگري هم وجود داشته كه در آن، ايمان قديمي به زودي مقهور اسلام گشته است؛ در آذربايجان باوجوداينكه هنوز از آتشكده معروف قديمي در شيز (شايد تخت سليمان واقع در جنوب شرقي درياچه اروميه) (تا سال 943 ميلادي برابر 331 هجري) نگهداري ميشد، با اين وصف اين آتشكده ديگر مركزيّت مذهبي براي مردم نداشت «3»، همچنين ري و نواحي ديگري تا حدود اصفهان نيز به زودي به اسلام گردن نهادند «4».
در مقابل اين نواحي مذكور، دو منطقه مجزّا از هم ايران تا مدّتي مديد
______________________________
(1)- رجوع شود به فصل «دين بودا» از همين كتاب- هارلد والتربيليHarold Walter Bailey( كلمه برمك را از واژهاي سانسكريتي، «پرمخ» مشتق ميداند و اين كلمه در «ختن- سكايي» به صورت پرمك، نام و نشان خانقاه اعلاي بودايي بوده است، رجوع شود به: BSOAS X I) 1943/ 6 (, S. 2.
(2)- اظهارات كريمسكي)Krymskyj 1 20( مبني بر اينكه حتي هنوز در قرن نهم و دهم ميلادي (سوم و چهارم هجري) هم دين زردشت در خراسان و بهطور كلي در تمام ايران پيروان بسيار زيادي داشته است، مبالغهآميز ميباشد.
(3)- ياقوت (معجم البلدان)، ج 5، ص 325 به بعد؛- قزويني (عجايب، فهرست: 52، آثار البلدان)، ج 2، ص 267؛- ابن خردادبه (كتاب الممالك و المسالك، فهرست: 28)، ص 119؛- مسعودي (مروج)، ج 6، ص 74 به بعد.- نيز مراجعه شود به:
با اين مقاله اخير عكسهاي خوب و فهرست منابع سودمندي ضميمه است. Widengren, Kulturbegegnung 80- 86.
كلمه «شيز» در زبان پهلوي «گنجك» و در لسان نويسندگان قديم «گنزك» ميباشد:Wikander 134 -146 ,170 f .
(4)- هنوز در حدود سال 930 ميلادي (317 هجري) در نزديكي قم، دهي با ساكنان زردشتي وجود داشته است:
ابن حوقل (كتاب المسالك، فهرست: 33)، ص 404؛- تاريخ قم، صفحات 88 تا 90 (حجاج با آنان محاربه نمود و آتشكدههاي ايران را ويران كرد).
ص: 347
خود را از اين تحولات مذهبي سخت بر كنار داشت: يكي در شهرهاي قم، اصفهان تا يزد و كرمان، مخصوصا فارس و نواحي آن، و ديگري در شمال مملكت (اراضي جنوب بحر خزر). در قم و خود اصفهان مثل خوزستان و كوهستان حتي در قرن دهم ميلادي (چهارم هجري) هنوز زردشتيان زيادي ميزيستهاند «1» و آتشكدههاي آنان معمور و برپا بوده است «2» و دامنه آن تا به يزد ميكشيد، ولي در واقع مركز حقيقي زردشتيان در جنوب ايران ناحيه فارس بوده است. در اين مركز جغرافيدانان عرب هنوز در قرن دهم ميلادي (چهارم هجري) دين و آيين زردشت و آداب زردشتيان را كاملا زنده مشاهده نمودند «3»، بهطوري كه در شيراز پايتخت
______________________________
(1)- مقدسي (احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم)، صفحات 394 و 414.- و نيز: Inostrancev, Sas. Et. 5.
(2)- ابن حوقل (كتاب المسالك، فهرست: 33)، ص 365؛- تاريخ قم، ص 18؛- مسعودي (مروج)، ج 4، ص 47.- و نيز:Schwarz VII 837 . )فهرست جبال).- موبدان اين معبد آب «دعاخوانده و نظرديده» خريد و فروش ميكردند- نيز رجوع كنيد به:
(3)- درباره خصوصيات آتشكدههايي كه تا امروز از آنها اطلاع داريم و توضيح اسامي آنها تا حدي كه در منابع اسلامي (بخصوص اصطخري، ص 118 به بعد؛- مسعودي، مروج، ج 4، صفحات 72 تا 88؛- ابن حوقل، كتاب المسالك، چاپ دوم، ص 273؛- حدود العالم، ص 126) از آنها ياد شده، رجوع شود به:
در مورد بناي اين آتشكدهها رجوع شود به: ص: 348
فارس، زردشتيان بدون اينكه نشانه و علاماتي را كه از طرف اسلام براي پيروان اديان غير اسلامي معيّن شده بود، به لباسهاي خود نصب كنند، آزادانه در حركت بودند (اين امر براي مقدسي، جغرافيدان معروف، نامطبوع بود)، و اهالي در بسياري از موارد برطبق عادات و رسوم زردشتيان عمل مينمودند «1».
در اينجا و همچنين در شهرهاي مجاور آتشكدههايي «2» وجود داشته كه مسلمانان از آنها خراج ميگرفتهاند، «3» ولي اجازه نبوده كه آنها را مثل مساجد با گچ سفيد كنند «4». از بين آنها آتشكدههاي آذر فرنبغ «5» (ظاهرا در كاريان در نيمه راه
______________________________
عكس آتشكدهها نيز در روي سكههاي ساسانيان مشاهده ميشود:CHRISTENSEN 156 f . در صفحه 163 از كتاب مذكور نيز عكس آتشكده ويراني در نزديكي اصفهان ديده ميشود؛ در اين مورد نيز رجوع شود به:
(1)- مقدسي (احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم)، صفحات 429 و 441 (نسخه بدل)؛ اصطخري، ص 119 (سنن و آداب زردشتي در مورد تطهير زنان در شيراز)؛- ابن الاثير، ج 8، ص 257؛- در مورد البسه غير مسلمانان در ممالك اسلامي رجوع شود به:Tritton 115 -126 ، صفحه 123 مخصوص زردشتيان؛- و نيز:Schwarz II 45 f .;III 154 f .
(2)- حدود العالم، ص 126؛- اصطخري، ص 118 به بعد؛- مقدسي (احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم)، ص 394، 414؛- و نيز:
Sadighi 76- 82; Schwarz 53 f.; Inostrancev, Sas. Et. 5.
(3)- رجوع شود به:Erdmann ,Feuerh .44 .
(4)- رجوع كنيد به:Tritton 45 .
(5)- مسعودي (مروج)، ج 4، ص 76 به بعد.- مسلمانان اين آتشكده را ويران كردند و مردم در ازمنه بعد آن ويرانهها را از بقاياي مسجدي از سليمان ميپنداشتند. براي اطلاعات بيشتري رجوع شود به:Wikander 52 f .,144 f ..
ص: 349
بين سيران و داربگرد) «1» عظمت خاصّي داشته است، ولي تقريبا در اين مناطق هردهي آتش مقدّسي «2» داشته كه اهالي هنگام عبادت دور آن تجمّع مينمودهاند.
در هر حال هنوز در آخر قرن دهم ميلادي (برابر چهارم هجري) در بين دستههاي مذهبي غير مسلمان «3» عده زردشتيان بيش از همه بوده است و در اينجا اعياد زردشتي كاملا علنا «4» جشن گرفته ميشده و بلكه حتّي در اين موقع هنوز جرأت ميكردند در كوچه و بازار با مسلمانان به مبارزه و پيكار بپردازند «5».
سرتاسر نواحي شرقي مجاور نيز قروني متمادي يعني تا قرن دهم ميلادي (چهارم هجري) پر از زردشتيان بود «6». كرمان تازه پس از به خلافت رسيدن عبّاسيان شهر اسلامي شد و براي اولين بار در تحت سيادت صفّاريان واقعا صاحب حوزه اسلامي گشت «7»، و در هرات هنوز در قرن مذكور آتش مقدس «8» شعلهور بود.- علّت اينكه قسمت اعظم ساكنان فارس تا ازمنه درازي سخت به عقايد پدران خود پابند بودند مسلما اين است كه در اين منطقه (برخلاف آنچه كه
______________________________
(1)- جاحظ (كتاب حيوان، فهرست: 260)، ج 4، ص 153؛- مسعودي (مروج)، ج 4، ص 80؛- ابن خردادبه (كتاب الممالك و المسالك، فهرست: 28)، ص 119 به بعد؛- مقدسي (احسن التقاسيم)، ص 427؛ حدود العالم، ص 128؛- ياقوت (معجم البلدان)، ج 4، ص 224.- تعيين محل صحيح اين آتشكده كاملا روشن نيست و مورد بحث است رجوع شود به: offmann, Ausz. 286; Pagliaro 383.
و نيز حدود العالم، ص 379 (طبق فهرست منابع:
شماره 36)، ولي اغلب كتب بهصورتيكه در بالا ذكر شده، مينويسند: Erdmann, Feuerh. 42 u. Anm. 347.
(2)- اصطخري، صفحات 97، 100 و 118؛- ابن حوقل (كتاب المسالك، فهرست: 33 چاپ دوم)، ص 265؛- حدود العالم، ص 127 به بعد و نيز: William Ouseley: Travels in various countries of the East, London 1819, II 376.
(3)- مقدسي (احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم)، ص 439.
(4)- منبع سابق، ص 441- و نيز:Tritton 107 .
(5)- محمود بن عثمان (فردوس المرشديه، فهرست:
178)، ص 20 به بعد.
(6)- بلاذري (فتوح، ص 396) در مورد سيستان و كابل اطلاعاتي به دست ميدهد، درحاليكه در جنب زردشتيان، از بوداييان نيز ياد ميكند).
(7)- اصطخري، ص 164؛- ابن حوقل (كتاب المسالك، فهرست 33، چاپ دوم) ص 310.
(8)- اصطخري، ص 265؛- ابن حوقل (كتاب المسالك، فهرست 33)، ص 438.
ص: 350
بايد در مورد ايالات ديگر فرض نمود) كه مركز پارسيان و مجاور مقر شاهان قديم بود «1»، ايمان به دين پيامبر ايراني بخصوص بر اثر اصلاح ساسانيان، فرسوده نگشته و تجمّد نيافته بوده است. بهطور كلي فارس تا مدّتي خود را در مقابل تأثيرات خارجي ايمن داشت «2»، ولي به موجب آن نيز از نظر معنوي و علمي نسبت به خراسان مسلمان شده عقب ماند.
احتراز زردشتيان از بيگانه ثمرات ديگري نيز در پي داشت: هنگامي كه دين زردشت «3» به پيوست احياي مجدّد افكار ملّي ايراني «4» تجديد بنا نمود (قرن دهم ميلادي برابر قرن چهارم هجري) كار اين اجتناب و خودداري آنان به مرحلهاي رسيد كه علنا هر نوع تأثير خارجي را محكوم دانسته و رد مينمودند، تا به جايي كه در سالهاي 921/ 931 ميلادي (برابر 308/ 319 هجري) گروههاي مختلفي با اتّكاي به افكار شعوبيه، هواي اين امر را در سر ميپروراندند «5» كه با برانداختن دستگاه خلافت، سر از نو يك دولت ايراني زردشتي برقرار كنند.
به موازات «6» اين دستهها و براساس عقايد اصيل زردشتي مجامعي از زردشتيان با ايمان، آگاهانه به انديشههاي تازهاي پرداخته نتايج آن در كتب معتبر ديني «7» آنان كه دايما از روي آنها نسخهنويسي ميشد، تحرير يافت، و در مدافعاتي كه از عقايد زردشت- آنطوري كه در دينكرد و ساير كتب «8» موجود است «9»-
______________________________
(1)- اصطخري، ص 139، بحق و بجا، بدين امر اشاره ميكند.
(2)- رجوع شود به: Kremer, Cult.- G. I 299.
(3)- رجوع كنيد به:Goldziher ,Shuub .150 .
(4)- رجوع شود به فصل «حس مليت» از همين كتاب.
(5)- ابن خلدون، ج 4، ص 339 به بعد؛- ابن فضلان (فهرست: 35)، صفحه بيست و يكم از مقدمه.
(6)- رجوع شود به: Christensen 138
(7)- رجوع كنيد به:Nasr 100 .
(8)- در مورد علماي اسلام (مناظرات بين اسلام و دين زردشت از قرن نهم و دهم ميلادي سوم و چهارم هجري)، رجوع شود به:SGV 8 )مقدمه).
(9)- رجوع كنيد به: SCV 11 f.; Schaeder, Vollk. M. 200, Anm. 3; Wesendonk 37; Sadighi 69 f.
(در كتاب اخير تعدادي از اين كتب به دست داده ميشود.)
ص: 351
در مقابل ساير اديان و هم در برابر اسلام انجام ميگرفت، منعكس گشت. بديهي است كه سراسر اين بناي جديد دين زردشت، مملوّ از افكار اسلامي بخصوص معتزلي بود و از اين ابايي نداشتند كه در مقام حمله به معتزليان دلايل اصحاب سنّت و حديث، و در مقام حمله به اين طبقه دلايل معتزليان را به معني كلام اسلامي به كار ببرند. بخصوص عقيده به عدل الهي و قول به قضا و قدر سخت مورد حمله زردشتيان بود: به اين بيان كه اصل مفروض و مسلّم قضا و قدر و لازمه آن (آن طوري كه از اسلام برميآيد) اين است كه خداوند نيز خالق شرور است و در چنين صورتي ميبايستي خدا فاقد ترحّم و هم فاقد علم قبلي به امور بوده باشد «1».
ولي اين بازگشت به عقايد اصيل و اين تنقيح و تجديد بناي دين زردشت، حكم آخرين شعلههاي لرزان شمع فروزاني را كه در حال خاموشي است، داشت و باعث اين امر بيشتر فشار دولت وقت بخصوص دولتهاي تركنژاد مثل غزنويان و سلجوقيان بود، نه نيروي معنوي و قانعكننده اسلام، كه در اين امر كمتر اثر داشت. يعني همانطوري كه اين دولتها توانستند فرقه شيعه را سخت
______________________________
(1)- رجوع شود به:
اين كتاب درباره دفاع از عقايد زردشتي در قرن نهم ميلادي (برابر سوم هجري نوشته شده و در صفحات 118/ 119، اسلام را يك دين تحميلي قلمداد ميكند و در صفحات 126/ 127 تا 154/ 155، از مبارزه با اسلام سخن ميگويد. صفحات 156- 164 شرح و توضيح؛ و نيز رجوع شود به:
[مناظرات مسلمانان در مقابل اين مدافعات در كتب كلامي اسلامي موجود است].
ص: 352
به عقب برانند و محدود سازند. همينطور نيز طبعا دين زردشت را كه نيروي حياتي كمتري داشت عملا بكلي مغلوب ساخته، نوشتههاي آنها را نابود كردند.
از آن زمان به بعد فقط بقايايي از زردشتيان در جنوب شرقي ايران قبل از همه در يزد و كرمان خود را حفظ نمودند «1». اين دستهها در قرون بعد ارتباط كتبي خود را به وسيله «روايات» «2» [تقريبا به معني فتاوي] باهم مسلكان خود در هندوستان يعني با پارسيان آنجا زنده نگه داشتند «3».
انقراض آتشپرستان در فارس تنها باعث وحدت مذهبي ساكنان آن
______________________________
(1)- تعداد زردشتيان در ايران (سال 1938 ميلادي 1317 شمسي) به قرار ذيل است: يزد تقريبا ده هزار نفر؛ كرمان سه هزار و صد؛ تهران تقريبا هزار و هفتصد و پنجاه و در ساير شهرهاي بزرگ ايران (مشهد، اصفهان، همدان، شيراز) مجموعا تقريبا دو هزار و در تمام ايران شانزده هزار و هشتصد نفر.- در سال 1937 ميلادي (1316 شمسي) بالغ بر هزار و نهصد و شصت و يك پسر و دختر زردشتي در مدارس يزد و نواحي آن تحصيل ميكردند، و در تهران دويست و نود و دو محصل زردشتي در دبيرستانها، و در كرمان ششصد و پنجاه و نه دانشآموز زردشتي به- تحصيل اشتغال داشتند. (در روزهاي بين 23 تا 25 فوريه 1950 برابر با اسفندماه 1328 حتي يك نماينده زردشتي براي مجلس شورايملي انتخاب ميكنند: روزنامه اطلاعات هوايي از 20 فوريه 1950). بنا به حدس و تخمين براون)Edward Granville Browne( زردشتيان ايران در اوايل قرن بيستم ميلادي (چهارم هجري شمسي) بالغ بر 8500 بودهاند: Godrad, Monuments. S. 16, Anm 1
(در اينجا نيز عكسها و اطلاعات ديگري درباره آتشكدههاي نوبنيان بهدست داده ميشود).- و نيز: Nasr. 358- 360; Albert Houtum- Schindler: Die Parsen in Persien, ihre Sprache und ihre Gebrauche, in der ZDMG XXXVI) 1882 (, S. 54- 88.
(2)- درباره «روايات» رجوع كنيد به: Nasr. 107 und Ervad Manockji Rustamji Unvala: Darab Hormazyar's Rivayat, Bombay 1922.
مجلدي شامل «رواياتي» از قرن پانزدهم تا اواخر قرن هيجدهم ميلادي (قرن نهم تا 12 هجري) در كتابخانه ملي پاريس موجود است:Anquetil 12 -sup .46 و در اين فهرست به نام «روايت بزرگ»"Le grand Ravaet " موسوم گشته است.- «روايت» در اين مورد تقريبا نظير «فتواي» اسلامي است.
(3)- رجوع شود به: ص: 353
سامان نگشت، بلكه گرايش آنان به اسلام تازه رابطه اهالي آنجا را با فرهنگ جديدي كه در قرون گذشته در خاور نزديك به وجود آمده بود، ممكن ساخت.
تا هنگامي كه در اين منطقه هنوز جمعيّتهاي زيادي بر آيين زردشتي باقي بودند، مردم ناگزير به زندگي ويژه خود كه بيشتر براساس گذشته متّكي و كمتر با زمان حاضر و آينده متناسب بود، ادامه ميدادند، ولي از موقعي كه اسلام آوردند توانستند بدون هيچ محدوديتي در بنا و پيشرفت روحي ايرانيّت و بهطور كلّي در ترقي و تكامل معنوي خاورميانه شركت جويند و بدين وسيله فارس را نيز در رديف سرزمينهاي خالق و حامل فرهنگ درآورده در نتيجه آن را از كنارهگيري چندين صد ساله خود رهائي بخشند. تازه از اين زمان به بعد، فارس نيز توانست در جنب مناطق ديگر ايران مقام و منزلت خود را در حيات روحي اين سرزمين مجددا احراز نمايد.
دوّمين منطقه زردشتينشين مستقّل ايران (چنانكه اشاره شد)، نواحي جنوب بحر خزر بود. در اين نواحي سير و تحوّل مذهبي براساس شرايط ديگري صورت گرفت: از لحاظ مذهبي اهالي آن تا مدّت زيادي به دين زردشت پابند ماندند و از نظر سياسي تا چند قرن استقلال «1» خود را در آنجا حفظ كردند، و آب و هواي مرطوب و گرم آنجا مكرر موجب اين ميشد كه هر دفعه فاتحان بيگانه به ترك آن اراضي ناگزير گردند. دولتهاي كوچك اين سرزمين در تحت تأثير بقاياي «2» عقايد باستاني سراسر رنگ و صبغه زردشتي داشته آثار آن در طرز
______________________________
(1)- رجوع كنيد به صفحه 53 از همين كتاب.
(2)- در سال 982 ميلادي (371/ 372 هجري) از تقديس چشمههاي آب در طبرستان اطلاع در دست است: حدود العالم، ص 135 به بعد؛- القزويني (كتاب آثار البلدان، فهرست: 52)، ج 2، صفحات 239/ 270.- و نيز:
Vasmer, Erob. 101 f.; Inostrancev, Sas. Et. 7 und 110- 135)" obycai prikaspijskago naselenija Persii v X veke" (.
كتاب اخير درباره عادات ساكنان سواحل بحر خزر در قرن دهم ميلادي (چهارم هجري) صحبت ميكند.
ص: 354
عمل «1» و نيز در اسامي فرمانروايان آنجا كاملا آشكار بود و اگر هم موقعي پيش ميآمد كه حكمرانان و رجال آنجا به موجب اوضاع و احوال سياسي مجبور به قبول اسلام ميگشتند، اسلام آوردن خود را فقط يك اقدام ضروري موقتي دانسته، هيچ انديشهاي از اين نداشتند كه پس از تغيير اوضاع تا ممكن بود بزودي به ايمان پدران خود برگردند «2» و طبعا اين عمل در مواردي كه مجددا دست لشكريان خليفه به آن نواحي ميرسيد «3» به بهاي جان بعضي از آنان تمام ميشد.
ولي در اين منطقه نيز نتوانست دين زردشت براي هميشه پايدار بماند.
زيرا همانطوري كه ديديم «4» تبليغات زيديّه در قرن نهم و دهم ميلادي (سوّم و چهارم هجري) موفّق شد ساكنان آنجا را به استثناي عده معدودي به مذهب زيديّه درآورد «5»، و پر واضح است كه در يك چنان اجتماع ابتدايي و سادهاي با سازماني طبقاتي، وقتي طبقه حكمرانان به دين جديد گردن مينهادند توده اهالي نيز بدون مخالفت و بدون تفكّر مستقّل و زيادي از آنان پيروي ميكردند.
بدين ترتيب از همان آغاز در اين قسمت و نيز در اراضي مجاور شمال غربي آن، يعني ديلم، مذهب شيعه خود را پايدار نمود و بعدا نيز در اينجا- و لو بهطور منقطع- از نظر كمّ و كيف بر ساير مذاهب غلبه داشت. در عين حال چون
______________________________
(1)- اردشير، پادشاه گرگان در سال 978 ميلادي (367/ 368 هجري) آتشكدهاي بنا ميكند:
ابن حوقل (كتاب المسالك، فهرست: 33، چاپ دوم)، ص 278؛- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 158 (سالهاي 857/ 858 ميلادي برابر 243 هجري)، ص 186 (حدود سال 880 ميلادي برابر 266 هجري: قبرستان زردشتي).- در سال 943/ 944 ميلادي برابر 332 هجري در پيروزآباد گرگان آتشكدهاي وجود داشته است: مسعودي (مروج)، ج 4، ص 78.
(2)- حدود سالهاي 830 تا 835 ميلادي (215 تا 220 هجري): ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 153؛- اولياء (فهرست: 191)، ص 55؛- مسعودي (مروج)، ج 9، ص 28.
(3)- حدود سال 760 ميلادي (142/ 143 هجري): خواندمير (فهرست: 189)، ص 8؛- سال 840 ميلادي (225 هجري)، مازيار طبرستان، مسعودي (مروج)، ج 7، ص 138؛- و نيز:Sadighi 57 -66
(4)- رجوع شود به صفحات قبل فصل «شيعيان زيديه» از همين كتاب.
(5)- مسعودي (مروج)، ج 9، ص 5 (سال 944 ميلادي برابر 332 هجري).
ص: 355
گرويدن به مذهب جديد فقط در بين عده معدود طبقه بالا آزادانه و از روي انديشه انجام شد و انبوه توده به تبعيّت از آنان اسلام آورد، از اينرو، دين تازه آنان در طرز تفكّر ايشان مؤثر واقع نگشت و پيوند آنها به فرهنگ اسلامي- كه از نظر جغرافيايي نيز موانعي در راه تابش آن به اين اراضي بود- قروني متمادي به تعويق افتاد، بهطوري كه اين نواحي براي سير فرهنگي ايران بياهميت ماند، بخصوص به اين علّت كه ايمان به اسلام در بين طبقه بالا «1» هم فقط بهطور ظاهري بود و ديلميان بدون اينكه از خليفه پنهان دارند «2» يك مرتبه ديگر به مذهب قديمي خود بازگشتند «3». باوجوداين احوال، احياي مجدد دين زردشت در بين اين قوم به غايت ساده و ابتدايي، غير قابل تصوّر بود و به همين جهت اين نواحي نيز سرانجام بدون هيچ فعاليّت مثبتي تابع جريان و تحوّلات عمومي كشور گشت.
______________________________
(1)- مسعودي (مروج)، ج 9، ص 10.- در سال 935 ميلادي (برابر 323 هجري)، مرداويچ زياري در اصفهان كاملا علني يك جشن زردشتي برگزار نمود (ابن مسكويه، تجارب الامم، ج 1، ص 310 به بعد)، كه موجب خشم شديد مسلمانان گشت:Hamadani ,Letters ,Beirut 1890 ,S .279 . بر روي مناره «راذكان» در دره نيكا در كوههاي البرز و نيز در استراباد)Diez ,Chur .87 f .( كه در سالهاي 1016/ 1017 ميلادي 407 هجري و 1020/ 1021 ميلادي 411 هجري بنا شده است، نشانهاي از كتيبهاي به خط پهلوي مشاهده ميشود ) Diez, Chur. 37, und Tafel 1- 4 (
؛ اين كتيبه در اينجا فقط براساس موجوديت يك سنت زردشتي ميتوانسته زنده و پابرجا مانده باشد.-Inostrancev ,Sas .et .110 -135 )مربوط به: مقدسي، فهرست: 34 چاپ دوم، صفحات 368- 370).
(2)- در سال 1001 ميلادي (391 هجري) سپاهيان ديلمي در كرمان اعلام داشتند كه بيشتر به يك سالار زردشتي متمايل هستند تا سالار غير زردشتي.
(3)- مسعودي (مروج)، ج 9، ص 10.
ص: 356
تأسيس فرقههاي مذهبي در تحت تأثير دين زردشت و مزدك
خرميان و ديگران
اگر به اين امر توجه كنيم كه تا چه مدتي، لااقل در ايالات معدودي از ايران، دين اسلام و زردشت در پهلوي يكديگر ميزيستند و تا چه حد اسلام پارهاي از عقايد مجوسيان را پذيرفته «1» و يا لااقل با آنها مدارا «2» نموده است، و همچنين اگر علاوه بر آن به اين مطلب بيانديشيم كه حس ملي روزافزون تا چه اندازه همه را به رعايت سنّت و عادات قديمي ايران ناگزير «3» ميساخت و چگونه بسياري از مردم- بخصوص دانشمندان (مثلا ابن راوندي)- مكررا عقيده خود را تغيير ميدادهاند، ديگر نميتواند جاي تعجب باشد كه در جنب اين همزيستي
______________________________
(1)- رجوع كنيد به صفحه 249 به بعد از همين كتاب.- و نيز در اينباره رجوع كنيد به: David Samuel Margoliouth in der E I, II 1047 f.
؛- مقاله پآول كرآوس در زمينه تاريخ الحاد براساس كتاب «الزمرذ» از ابن الراوندي:
- در عين حال نظر م. معين (فهرست: 530) مبني بر اينكه عقيده به آزادي اراده و مسئوليت انسان در اسلام از دين زردشت گرفته شده است، پايه و اساسي در منابع ندارد- به اين مطلب فريتس ماير ) Fritz Meier in ¬Artibus Asiae XIII/ 3[ 1950 ]S. 231 (
توجه داده است و حق با اوست.- علاوه بر اين، اين ادعا با آنچه كه ما امروز در مورد اين روابط ميفهميم تناقض دارد.
(2)- مثل نوروز و غيره؛ رجوع كنيد به صفحات 243 و 244 از همين كتاب.
(3)- رجوع كنيد به ثلث آخر فصل «حس مليت» از همين كتاب.
ص: 357
نيز فرقههايي مختلط و ممزوج، از دين جديد و قديم يعني از اسلام و دين زردشت به ظهور پيوسته كه مورد قبول عامه واقع نگشته است.
حتي همان جنبشهاي اصلاحي روحانيت زردشتي در قرن هفتم و هشتم ميلادي (اول و دوم هجري)، خود باعث به وجود آمدن اشكالاتي گرديد: به اين معني كه براساس آن جنبشها ولي با تجاوز از حدود آنها، در سال 745 ميلادي (برابر 127 هجري) شخصي زردشتي به نام «بهآفريد» (المجوسي الزوزني) «1» پسر فروردين (ماه فروردينان) از اهالي خواف نزديك نيشابور، كتابي به زبان فارسي پرداخت كه در آن كوشش فراواني در راه سازش دادن دين زردشت با عقايد اسلامي به كار برده بود: بدين ترتيب كه آنچه را از دين زردشت به نظر مسلمانان ناپسنديدهتر از همه مينمود مثل ازدواج با خويشاوندان و شرب خمر و اكل ميته و پرستش آتش و «زمزمه» كتب ديني را (لااقل هنگام غذا) به حساب امور دين نميآورد.
در مقابل، به زردشت احترام ميگذاشت و مثل وي حمايت حيوانات خانگي و حفاظت پلها و راهها را تأكيد مينمود. زردشتيان براي جلوگيري از اين لطمه و اهانتي كه به عقايد آنان وارد آمده بود باكي نداشتند كه به حكومت اسلامي و به مبلغ عباسيان يعني ابو مسلم متوسل گردند تا به سركوبي اين الحاد نائل آيند.
بديهي است كه ابو مسلم نيز با ميل، اين موقعيت را مغتنم شمرد كه بنا به تقاضاي جماعت زردشتيان در كار آنان مداخله نمايد و دستور داد تا اين مصلح و مجدّد را در حوالي باذغيس دستگير نموده به قتل برسانند «2».
______________________________
(1)- در بعضي از منابع به غلط «بهزاد» ناميده شده است.
(2)- فهرست ابن نديم، ص 344؛- ثعالبي (غرر السير، خطي) صفحات 157 تا 158 ظهر؛- مفاتيح العلوم (فهرست:
268)، ص 38؛ شهرستاني (فهرست: 250)؛- بيروني (هند)، ص 210 به بعد؛- عوفي (جوامع الحكايات)، ص 220، شماره 1624.- و نيز رجوع كنيد به: ص: 358
ولي با اين عمل، اصل نهضت وي سركوب نشد: يعني اگرچه بعد از آن نيز كوششهاي سنباذ كه به پيروي از كيش مزدك «1» معروف بود و انهدام كعبه «2» را در سر ميپرورانيد (754 ر 755 ميلادي برابر 137 هجري) درهم شكست (سنباذ كه قبلا زردشتي بود به پيوست و دنباله نهضت ابو مسلم- «3» نهضتي كه اثرش منحصر به انجاح هدف عباسيان نبوده، از آن هم تجاوز و مقاصد بالاتري را تعقيب ميكرد- قيام نمود و عدهاي از پيروان ابو مسلم نيز به وي پيوستند) و متعاقب آن نيز اقدامات شخص تقريبا گمنامي به اسم اسحاق كه قبل از هر چيز در بين تركان ماوراء النهر جنبش مذهبي به وجود آورده «4» بود عقيم ماند، ولي در عوض اين شكستها، پيامبر جديدي بنام استاذسيس (سال 767 ميلادي برابر 150 هجري) موفق شد گروهي از زردشتيان سيستان و هرات و باذغيس را كه شور مذهبي در سر داشتند گرد خود جمع نموده «5» و مابقي پيروان «بهآفريد» مقتول را نيز با خويش همراه سازد، و بهطوري افكارش مؤثر افتاد كه جماعت معتقدان به وي حتي خود را تا قرن نهم
______________________________
(1)- رجوع كنيد به صفحه اول فصل بعد: «مزدكيان».
(2)- بلاذري (فتوح البلدان)، ص 339؛- ثعالبي (غرر السير، خطي)، صفحات 170 تا 171 ظهر (در اينجا «سنباذ المجوسي» ذكر شده است)؛ طبري رديف 3، ص 119 به بعد؛- مسعودي (مروج الذهب)، ج 6، ص 188 به بعد؛- تاريخ يعقوبي، ج 2: ص 441 به بعد؛- شهرستاني (فهرست: 250)، ص 111؛- سياستنامه، ص 182؛- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان، فهرست: 187)، ص 112؛- ابن الاثير، ج 5، ص 180.- و نيز رجوع كنيد به: Sadighi 132- 149; Moscati I 343 f., Browne I 313 f.; Barthold, Turk. 197.
(3)-Tritton ,Theol .28 .؛- و نيز رجوع كنيد به صفحات 70 به بعد از همين كتاب.
(4)- فهرست ابن نديم، ص 344 به بعد؛- طبري، رديف 3، ص 128؛- گرديزي (زين الاخبار)،- رجوع كنيد به:Sadighi 150 -154 .
(5)- ثعالبي (غرر السير، خطي)، صفحات 192 ظهر تا 193؛- تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 457 به بعد؛- طبري، رديف 3، ص 354 تا 358 و 773؛- جهشياري (كتاب الوزراء)، ص 353؛- تاريخ مطهر بن طاهر (منسوب به بلخي)، ج 6، ص 75؛- گرديزي (زين الاخبار)،- رجوع كنيد به: Jan Hendrik Kramers in der E. I, III 1084 f.; Sadighi 155- 162; Browne I 317 f. ص: 359
و دهم ميلادي (سوم و چهارم هجري) حفظ كردند [گذشته از آن، امكان اين ميرود كه شورش بست (سيستان) كه در همين زمان 767 ميلادي (برابر 150 هجري) به پا خاست، با اين اشوب و انقلاب مذهبي ارتباط داشته است] «1».
بديهي است از عقايد اين جمعيت مذهبي اطلاعات ناچيزي در دست است و اخبار اسلامي (كه طبعا اخبار دشمن اين گروه محسوب ميشود) فقط حاكي از اين هستند كه استاذسيس ادعاي پيغمبري كرده و در هرات و خراسان باعث آشوبهاي مذهبي گشته و به شيوه ناصالحي ميزيسته و در پايان زندگي خود به راهزني اشتغال داشته است «2».
با اين ترتيب نميتوان در اين مورد از تأثير دين زردشت صحبت نمود:
اما به ظن علمي بايد به وجود و بقاي چنين تأثيري در سرزمين ايران اعتراف داشت، و واقعا نيز اين امر درباره جنبش مذهبي ديگري كه از نهضت مذكور بسيار مهمتر و كمي بعد از آن به وقوع پيوسته است، صادق ميباشد؛ منظور جنبشي است كه به شرح ذيل پس از شهادت ابو مسلم خود را ظاهر ساخت: اثر مواعظ و كوشش ابو مسلم، «3» مبلّغ نيرومند عباسي تنها وصول عباسيان به هدف خويش يعني خلافت نبود، بلكه آثار آن از اين هم فراتر ميرفت و سرانجام به برانداختن جابرانه وي به دست خود عباسيان منجر گشت، ولي از طرف ديگر اين امر وسيله آن شد كه آتش مذهبي گداختهاي فروزان گردد، و در اين مورد پهلو به پهلوي آراء زردشتي عقايد ساير اديان و مذاهب نيز براي خود كسب ارزش نمايد، مثل «تناسخ ارواح» كه بايد در عقايد پارهاي از فرق شيعه نيز اثري از خود گذاشته باشد «4».
______________________________
(1)- تاريخ سيستان، ص 142 با پاورقي 3 (در اينباره اطلاعات دقيقتري در دست نيست).
(2)- ابن الاثير، ج 5، ص 219.
(3)- نوبختي (كتاب الفرق)، ص 42 به بعد؛- رجوع كنيد به ص 265 به بعد از همين كتاب.
(4)- نوبختي (كتاب الفرق)، ص 32؛- ابن حزم (الفصل)، ج 4، ص 187؛- رجوع كنيد به فصل «بودائيان» از همين كتاب، و به:Schwarz IX 1531
ص: 360
براساس اين عقيده ميتوان احتمال داد كه در اينجا تأثيرات مستقيمي از دين بودا موجود بوده است و توجيه اين امر در مورد خراسان نيز ميتواند بدون ترديد اين باشد كه خراسان در آن موقع در سر حد مناطق بودايي مسلك واقع شده بود «1» و در آنجا قطعا تك تك شخصيتهاي بودايي منفردي (البته بدون جماعات مذهبي) ميزيستهاند.
در هر حال همين عقيده به تناسخ توأم با نظريه فيض «ارباب معرفت و كشف» است كه به عنوان پايه اصلي نهضتي مذهبي، يعني مذهبي كه براساس عقيده به ادامه حيات ابو مسلم استوار گشته بود، ذكر ميگردد، ولي چيزي كه هست درباره اين فرقه نيز اخبار و اطلاعات فقط از طريق اسلامي يعني از طريق مخالفان اين فرقه به ما رسيده است و همين امر سبب شده كه در اينجا نيز مثل اغلب موارد تاريخ اديان و مذاهب فقط يك تصور مبهمي داشته باشيم. تنها چيزي كه در هرحال واضح است اين است كه اين جنبش بر اثر سرخوردگي از رفتار عباسيان به وقوع پيوسته است و باني آن عطايا (هاشم پسر؟) حكيم (از كزه نزديك مرو) ميباشد شغلش گازري و مدعي اين بوده كه همان «فيض روحي الهي» كه قبلا در پيكر آدم و نوح و عيسي و غيره حلول نموده است در پيكر ابو مسلم نيز منزل يافته «2» و مقام وي را والاتر از مقام پيغمبر اسلام (ص) برده است و پس از مرگ ابو مسلم اين «نيروي
______________________________
(در اينجا مجموعهاي از نصوصي درباره تناسخ ديده ميشود). بديهي است كه شخصي مثل ابو يعقوب سجستاني عقيده به «نسخ» يعني انتقال روح انساني به قالب حيواني را مردود ميداند:
كشف المحجوب، به تصحيح هانري كربن، پاريس 1949، صفحات 63 تا 65.- نيز رجوع شود به: Fritz Meier in" Artibus Asiae" XIII/ 3) 1950 (, S. 232- 234; Alessio Bombaci in Folklore IX/ 3- 4( 1957 ), S. 102- 110.
(1)- مراجعه كنيد به فصل «بودائيان» از همين كتاب.
(2)- جاحظ (كتاب البيان، فهرست:
258)، ج 3، ص 53 به بعد، نيز كتاب البيان (فهرست: 259)، ص 34 (اسامي اشخاص با اختلاف شديدي ملاحظه ميگردد).
ص: 361
الهي» در كالبد خود اين هاشم به عنوان آخرين حامل واقعي آن حلول نموده است. متناسب با اين عقيده نيز پيروان وي در مقابل او (يعني در مقابل «خداي» خود) به سجده ميافتادند؛ ولي وي كه از يك چشم نابينا بود و منظر بسيار نازيبايي داشت پيوسته «به اين دليل كه مردم تاب لمعان سيماي وي را ندارند» نقاب زرين (يا سبز رنگي) بر چهره خود ميزد (اين تصور كه در بين تودههاي ديگر از اين قبيل نيز متداول بود سبب شد كه بعدا تمثال پيغمبر اسلام حضرت محمد (ص) به صورتي نقابدار ترسيم ميشد تا اينكه مردم مجبور به تصوير سيماي آن حضرت نباشند). در هرحال اين مدعي نبوت به مناسبت نقاب (قناع) مذكور المقنّع (نقابدار) ناميده شد و ظاهرا پيروان زيادي بخصوص از بين زارعان داشت كه نيز بر اثر معجزه ساختگي او (طلوع ماه) سخت به وي پابند شده بودند.
از بين آنها قبل از همه، دسته مبيّضه يعني سپيد جامگان در بخارا (شايد اينان بقاياي مزدكيان بودهاند «1»؛ در مقابل آنها دسته محمّره يعني سرخ جامگان قرار داشتند كه توأم با خرّميان ظاهر گشتهاند) و سغديان و نيز تركان غير مسلمان «2»،
______________________________
(1)- اين مطلب- اگرچهJakubovskij , )رجوع شود به پنجمين پاورقي بعد) مدعي صحت آن ميباشد- سخت مورد ترديد است، زيرا اظهارات و اقوال شهرستاني نيز خالي از تزلزل و انشعاب فرق نيست و خودJAkubovskij )ص 41) معترف به اين امر است كه مزدكيان (بنا به عقيده او) ابو مسلم را بعد از مرگش از خود ميدانستهاند، اگرچه وي مزدكي نبوده است.
(2)- شهرستاني (فهرست: 250)، ج 1، ص 206 (برابر با شهرستاني، فهرست: 251، ج 1، ص 173)؛- ابن حزم (فهرست: 248)، بخش اول، صفحات 36 و 70؛ بخش دوم صفحات 120 به بعد؛- فهرست ابن نديم ص 345؛- بيروني (هند)، ص 211؛- عوفي (جوامع الحكايات)، ص 220، شماره 1625؛- كاشغري (ديوان لغات الترك)، ج 3، ص 323 (كاشغري، فهرست:
56، ص 244: قلعه آنان انچكند)؛- و نيز رجوع كنيد به:
دو منبع اخير مدعي هستند كه چون المقنع متهم به تمايلات سري مانوي بوده است پس، از اين دين سرچشمه ميگرفته است، ولي به عقيده من اين مطلب را نميتوان ثابت كرد.
ص: 362
نام برده ميشوند. مركز اين جنبش مسلح عبارت از دريا و دره ذرفشان و اما مقرّ خود المقنّع كش بوده است كه دور ستاق اطراف آن را به صورت استحكامات بنا كرده و قلاعي چند از حوالي آن را نيز به دست آورده بود «1».
نظر به اين تعصب ضد اسلامي و كثرت پيرواني كه داشت ميبايستي پيكارهاي متعدد و مكرري صورت ميگرفت تا آن جنبش بكلي سركوب گردد. جنگهاي اطراف بخارا پس از چهار ماه پيكار مداوم در سال 779 ر 780 (برابر با 163 هجري) پايان يافت و ميبايستي از بين 1000 تن سپيد جامگان پيرو وي 700 تن از پاي درآمده باشند. تلفات مسلمين نيز به قدري زياد بود كه خليفه مجبور به فرستادن نيروي امدادي تازهاي گشت و لشكريان خليفه ناگزير يك زمستان انتظار كشيدند تا اينكه- پس از تعويض فرمانده قوا- توانستند با يك حمله نهائي بر ضد خود المقنّع پيش روند، و همينكه پس از محاصره طولاني دژ اصلي وي سنام (يا سيام واقع در نزديكي كش) لحظات آخر شكست خود را نمايان ساخت، اكثريت «2» پيروان دست استرحام به سوي مسلمانان دراز نمودند و مورد بخشش واقع گشتند.
فقط ميبايستي دو هزار تن از آن پيروان تا به آخر مصرّانه پايداري كرده باشند تا اينكه قبل از آخرين شورش خصم خود اين پيغمبر و پيروانش به منظور اينكه جمعا به آسمان صعود كنند خود را در آتش افكندند. درباره اين مطلب كه آيا وي قبلا زنان «3» و عدهاي از پيروان خود را مسموم نمود و يا اينكه خود آنها پس
______________________________
(1)- نيز رجوع كنيد به:Markwart ,Wehrot 92
(2)- ابن اثير از 30000 تن صحبت ميكند. اگرچه اين تعداد يقينا خالي از مبالغه نيست، ولي در عين حال براي نشان دادن اين كه پيروان وي خيلي زياد بودهاند، مناسب ميباشد.
(3)- بنا به عقيدهTolstov ,Chor .320 f .,331 -338 ، ازدواج دستهجمعي پيروان المقنع، از بقاياي «سلطه زنان و تعدد شوهران» زمان قديم ميباشد. در اين مورد رجوع كنيد به نوشته ذيل كه ظاهراTolstov آنرا نميشناخته است: ص: 363
از تناول سم، خود را به آتش افكندهاند خبرهاي مختلفي رسيده است و تعيين قطعي آن «1» حتي در آن زمان هم ممكن نبوده است، زيرا مسلمانان مهاجم پس از ورود خود فقط معدودي از پيروان مذهب جديد را كه اهل ماوراء النهر بودند در آنجا يافتهاند.
با اين ظفر اولين نهضت نسبتا بزرگي به عنوان عكس العمل ايرانيان در مقابل احراز مقام خلافت از طرف عباسيان برپا شده بود، لااقل برحسب ظاهر سركوب شد، ولي آتش اين جنبش در زير خاكستر خفا همانطور گداخته ماند و مقارن با اين سركوبي نهائي (778 ر 779 برابر 162 هجري) خود را در جنبش سرخ جامگان (يا سرخ نامگان كه گواهينامههاي آنان با جوهر قرمز نوشته ميشده؟: «2» المحمّره؛ و به قول سياستنامه «سرخ علم») مجددا شعلهور ساخت. بديهي است كه از آراء و هدفهاي اين قيام كه در گيلان در تحت رهبري شخصي به نام عبد القهار به وقوع پيوسته است- گذشته از اباحه زنان- هيچ اطلاعي به ما نرسيده است،
______________________________
(1)- نرشخي (تاريخ بخارا)، صفحات 64 تا 75؛- بغدادي، صفحات 243 تا 245؛ بيروني (هند)، ص 194؛- تاريخ مطهر بن طاهر (منسوب به بلخي)، ج 6، ص 97 به بعد؛- ابن حزم (الفصل)، ج 2، ص 115 (برابر با ابن حزم، فهرست: 248، ج 1، ص 36، در اين مورد نيز ج 2، ص 120 به بعد)؛- مفاتيح العلوم (فهرست: 268)، ص 28؛- بغدادي، ص 243 به بعد؛ ابن الاثير، ج 6، ص 13 به بعد و 17 به بعد؛- ابو الفداء (فهرست: 138) ج 2، صفحات 44 تا 46؛ مستوفي (تاريخ گزيده)، ص 298؛- ابن خلكان (وفيات)، ج 4، ص 136 به بعد (برابر با ابن خلكان فهرست:
110، ج 1، ص 441).- اين مطلب بهطور خلاصه در نوشته ذيل درباره قيام المقنع و جنبش سپيد جامگان» مندرج است:
(2)- سياستنامه، ص 199.- اينكه دو منبع ذيل، المقنع و پيروانش را مانوي به حساب ميآورند، صحيح نيست:Muir ,Cal .470 und Browne ,Ecl .95 درباره تجديد آراء و عقايد المقنع در پايان قرن يازدهم (پنجم هجري) رجوع كنيد به: عوفي (جوامع الحكايات)، ص 220، شماره 1626.
ص: 364
ولي حتما در اين مورد نيز ميتوان يك جنبش اجتماعي مذهبي توأم با يك سلسله اقدامات سياسي خاصي ملاحظه نمود كه از افكار المقنّع (و لو به جهت نزديكي زماني و مكاني آن) بايد متأثر بوده باشد «1». اين جنبش نيز- اگر به ظاهر آن بنگريم- به سرنوشت همان نهضت پيش گرفتار شد به اين معني كه به سرعت از طرف مازندران درهم شكست «2»، اما در عين حال اين حقيقت آشكار گشت كه دو لشكركشي از طرف خليفه وقت و جانشين وي موسي الهادي (سالهاي 782 ر 783 و 783 ر 784 برابر 166 و 167 هجري) براي اين منظور كافي نبودهاند كه حيثيت خلافت را (نيز در مقابل دو خاندان فرمانرواي آنجا دوباره طوري برقرار سازند «3» كه از آشوب اهالي جلوگيري كند. در سال 796 ر 797 (برابر 180 هجري) (در تحت رهبري «رستم دار») و در سال 808 (برابر 192 هجري) در واقع سركشي تازهاي از طرف سرخ جامگان «4» (در اينباره كه اين رنگ انقلابي چه نشانه و چگونه ايمائي براي ايشان بوده اطلاعي نداريم) «5» به وقوع پيوست و اين شورشها و مبارزات خيلي
______________________________
(1)- رجوع كنيد به:Wiet 107 ,Anm .1 .
(2)- طبري رديف 3، ص 493؛- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، صفحات 126 تا 130؛- دينوري (اخبار الطوال)، ص 382؛- تاريخ يعقوبي، ج 2، ص 479؛- سياستنامه، ص 199؛- سمعاني (كتاب الانساب، خطي)، ص 512 ظهر؛- ابن الاثير، ج 6، ص 20؛- اولياء (فهرست: 191)، ص 50 به بعد؛- شهرستاني (فهرست:
250)، ج 1، ص 132 (شهرستاني، فهرست: 251، ج 1، ص 199 به بعد؛ ج 2، صفحات 410، 419)؛- فهرست ابن نديم، ج 1، ص 342.- و نيز رجوع كنيد به: Moscati, Mahdi I 345; Schwarz VII 855; Sadighi 219- 221.
(3)- طبري، رديف 3، ص 518 به بعد؛- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 131 به بعد؛- دينوري (اخبار الطوال)، ص 382؛- الياس (فهرست: 227)، ص 113؛- ابن الاثير، ج 6، ص 24 به بعد؛- اولياء (فهرست: 191)، صفحات 51 تا 53؛- ظهير الدين (تاريخ طبرستان)، صفحات 154 تا 160.- نيز رجوع كنيد به: Moscati, Mahdi I 347- 350; Moscati: Le Califat d'al- Hadi, S. 8 f.
(4)- طبري، رديف 3، ص 645 به بعد؛- سياستنامه، ص 200؛- ابن اسفنديار (تاريخ طبرستان)، ص 133 به بعد (نام «محمره» اينجا پيش نميآيد)؛- اغاني (بولاق)، ج 18، ص 74؛- ابن الاثير، ج 6، ص 51.
(5)- درباره معني و مقصود الوان رجوع كنيد به: Seo Widengren: Harlekintracht ..., in" Orientalia Suecana" II) 1953 (2/ 4, S. 100- 102. ص: 365
به كندي فرو نشست و حتي اينطور به نظر ميرسد كه آنها (و لو به صورت تغيير يافتهاي) در وجود فرقه خرّميه به حيات خود ادامه دادهاند «1».
اكنون بايد توجه ما به فرقه خرّميه كه مهمتر از تمام فرقههاي ديگر بوده است جلب گردد. علت اينكه به اين دسته نام خرّميه اطلاق ميشود به هيچ وجه روشن نيست چه اينكه حتي عقايد ويژه يكي از مبلّغان عباسي به نام عمّار بن يزيد كه در سال 736 (برابر 118 هجري) اباحه زنان را رائج نمود «2» و روزه و نماز و حج را از بين برداشت و آنها را بدين منوال تأويل كرد كه صوم عبارت از خودداري از ذكر نام امام، صلات، درود بر او، و حج توجه به سوي او ميباشد، نيز به عنوان عقايد «خرّمي» معروف گشته است «3» (عمّار سرانجام به دست يك والي اموي به قتل رسيد). و حتما اين انتساب به خرّم دينان فقط از اينرو بوده كه بعدا تمام فرقههاي مبتدعه كه داراي عقايد اخلاقي ضد عقايد اسلامي بودهاند، همه جمعا خرّميه ناميده شدهاند.
حتي آن نهضي هم كه اصطلاح خرّميان به معني واقعي كلمه به آن اطلاق ميشد وحدت نداشته و شامل آراء مختلفي ميگشته است و در هر حال محور و مدار آنها قيام پرهيجاني بود كه در سالهاي بين 816/ 817 تا 838 (برابر 201 تا 223) رخ داد و مركز جغرافيائي آن در قلعه البذ «4» (يعني در سرحدات بين
______________________________
(1)- سياستنامه، ص 199 به بعد.
(2)- در اين مورد ممكن است، ازدواج دستهجمعي موروثي مذكور در پاورقي صفحه قبل مؤثر بوده باشد.
(3)- ابن الاثير، ج 5، ص 72؛- طبري (رديف 2، ص 1588) اين مطلب را خلاصهتر و فقط نكات اساسي آن را ذكر ميكند؛- نوبختي (الفرق)، ص 41؛- تاريخ مطهر بن طاهر (منسوب به بلخي) ج 1، ص 143، ج 4، ص 24؛- فهرست ابن نديم، صفحات 342، 344؛- بغدادي، صفحات 251، 347؛- ابن حزم (الفصل)، ج 1، ص 34؛- سمعاني (كتاب الانساب، خطي)، ص 195 «ظهر» به بعد.- و نيز:Sadighi 187 -228 .
(4)- گاهي نيز به صورت تثنيه يعني «البذين» ذكر ميگردد، چنانچه در صفحه 103 از همين كتاب مذكور افتاد.
ص: 366
آذربايجان و اران) و رهبر آن پاپك (به عربي بابك) بود كه از طرف برادر خود حمايت ميشد «1».
پاپك به عنوان پسر مردي عراقي به نام عبد الله از اهل مدائن «2» و مادري از اهل ده بلالآباذ «3» واقع در ناحيه ميمند معروف بود. پس از آنكه پدرش در عنفوان زندگي وي در زد و خوردي جان سپرد او در تحت مراقبت مادرش بزرگ شد و از همان آغاز نشانههاي اعجازآميزي اهميت آينده وي را خبر ميداد. در جواني در كوهستانها به گاوچراني و در تبريز به پيشهوري اشتغال داشت، و در اين بين كموبيش بهطور اتفاقي با خرّميان و رهبر آن جاويدان آشنا گشت و ارتباط حاصل نمود «4».
آنطوري كه از تمام منابع برميآيد مذهب وي مزجي از عقايد و آراء مختلف بوده است و به همين جهت پيروان ابو مسلم و المقنّع را نيز به خود جلب نمود «5»، بدون اينكه روشن شده باشد كه تا چه اندازهاي عقايد خود آنها را نيز پذيرفته بوده است «6»؛ در مقابل مكررا و صريحا به اين نكته توجه داده ميشود
______________________________
(1)-Sadighi 229 -280 ؛ و نيز رجوع كنيد به صفحات 103 تا 109 از همين كتاب.
(2)- اگر به پدر او هم ترنم به شعر «نبطي» نسبت داده ميشود، نبايد از كلمه «نبطي» به زور مقاصدي فراتر از حد تاب و توانائي آن استنباط نمود و بايد «نبطي» به معني «عربي بد، و نامفهوم» فهميده شود، رجوع كنيد به صفحه 52 پاورقي 2 از همين كتاب.- بلكه به عكس مؤلف ذيل درباره خصلت ايراني جنبش پاپك صحبت ميكند:E .Wright in "Moslem World "1948
(3)- در مراجع جغرافيائي اين كلمه را نميتوان يافت.
(4)- فهرست ابن نديم، ص 343 به بعد، و براساس اين منبع: Gustav Lebrecht Flugel: Babek, seine Abstammung und erstes Auftreten, in der ZDMG XXIII) 1869 (, S. 531- 542.
(5)- برخلاف پيروان المقنع كه به «المبيضه» (سپيد جامگان) مشهورند، خرميان به فرقه المحمره منسوب ميباشند. در جنب آن در فهرست ابن نديم (ص 342 به بعد) الوان ديگري كه ما امروز نميتوانيم تصور معني دقيقي از آنها داشته باشيم، نام برده ميشود.
(6)- رجوع كنيد به:
تاريخ مطهر بن طاهر (منسوب به بلخي)، ج 4، ص 30 به بعد؛- فهرست ابن نديم، ص 345.
ص: 367
كه يكي از پايههاي مسلك وي عقايد زردشتي بوده است «1» و جزئيات تعليمات او نيز اين نكته را تأييد ميكند: مثل ايمان به دو اصل نور و ظلمت، تقديس آتش، پاكي و پاكيزگي، اجازه ازدواج با مادر و خواهر و دختر و نيز عقيده به وجود فرشتگان. بدين عقايد نيز طبعا ايمان به تناسخ كه پاپك را با المقنّع و همچنين با بودائيان «2» مرتبط ميسازد و نيز ايمان به تكرار حلول روح نبوت «3» در ابدان مختلف، اضافه ميگردد؛ همين عقيده نيز درباره مقام امامت در مورد فاطمه دختر ابو مسلم و پسر اين دختر مهدي ابن فيروز به كار ميرفته است «4».
باري پاپك از طرف زن رهبر مقتول اين خرّميان يعني همسر جاويدان ابن سهرك «5» به عنوان مردي كه در كالبدش «روح» شخص جاويدان حلول كرده است معرفي شد «6» و خود چنين وانمود ساخت كه مفسر دين جاويدان خواهد بود؛ و زن جاويدان را نيز به همسري خود درآورد. پاپك برحسب ظاهر به دستورات اسلامي رفتار ميكرد، ولي اينطور به نظر ميرسد كه تعدد زوجات را (بدون تعيين حد و حصري) جائز ميشمرده و تناول شراب را نيز به عنوان امري شايان ستايش تشويق مينموده
______________________________
(1)- بلاذري (فتوح البلدان)، ص 329 به بعد؛- فهرست ابن نديم، صفحات 342، 344؛- تاريخ مطهر بن طاهر (منسوب به بلخي)، ج 1، ص 143، ج 2، ص 20 به بعد، ج 4، ص 26 به بعد؛- ابن الاثير، ج 6، ص 111؛- و نيز رجوع كنيد به:Vloten )arab .( 131 ;Browne I 323 -330
(2)- بخصوص انتقال روح انساني به كالبد حيواني و برعكس آن، تأكيد ميشود: ابن الاثير، ج 6، ص 111.
(3)- شهرستاني (فهرست: 250)، ج 2، ص 76 به بعد (برابر با شهرستاني، فهرست: 251، ج 1، ص 280)؛- تاريخ مطهر بن طاهر (منسوب به بلخي)، ج 4، ص 30 به بعد.
(4)- سياستنامه (ص 204) گفته: «اول بو مسلم را صلوات دهند و بر مهدي و بر فيروز پسر فاطمه دختر ابو مسلم ...» بدين معني كه به «فيروز» نيز مثل «مهدي» اهميت مذهبي داده است، ولي اين امر صحيح نبوده، شخصيت مذهبي آنها فقط «مهدي ابن فيروز» بوده است.
(5)- فهرست ابن نديم، ص 344. به «سهرك» (صورت مصغر «سهراب»؛ رجوع كنيد به:)Justi ,Namb .292 نيز نسخ خطي اشاره ميكنند؛ كلمه «سهل» در اين مورد، آنطوري كه در تاريخ طبري و غيره ديده ميشود، تغيير صورت نادرستي از سهرك ميباشد.
(6)- طبري، رديف 3، ص 1015؛- ابن الاثير، ج 6، ص 111.
ص: 368
است. صرف نان و شراب در چهارچوبه جشني همراه با مراسم مذهبي و دستبوسي و اقرار به ايمان «1» شايد دليل تأثر از دين مسيحيت بوده باشد؛ تأثري كه در آن سرحدات اراضي نصرانينشين نسطوري و يعقوبي غيرممكن نبوده است.- بنا به نظر پاپك تمام اديان مختلفي كه صاحب وحي بودهاند باهم برابر ميباشند «2» و پيروان وي موظف بودهاند با اديان و مذاهب ديگر با مدارا رفتار كنند و فقط در مورد ضرورت دفاع، دست به سلاح بزنند.
از هدفهاي اصلي عقايد وي خرسندي و دلخوشي به زندگي بوده است و گفته ميشود كه برطبق همين اصل بوده كه متدينان به اين دين، خرّميان (خرّمدينان، مشتق از كلمه خرّم) «3» ناميده شدهاند، ولي در اينكه آيا اين توجيه مطابق واقع است يا نه ترديد است، بلكه اين بيان بيشتر داراي صبغه يك ريشهيابي عاميانه ميباشد.
در جنب اين توجيه، توجيه ديگري كلمه خرّميان را مشتق از ناحيهاي به نام خرّم نزديك اردبيل ميداند، يعني از نام محلي كه در آن اين جمعيت پايهگذاري شده است «4». اين توجيه نيز از اينرو مورد ترديد است كه اولا اين مكان تا آنجا كه معلوم است هيچ وظيفه مهمي به عهده نداشته است و ثانيا اخبار موجود محلهاي ديگري را براي پيدايش و هم براي توسعه اين دين ذكر ميكنند.
در هر حال در تحت رهبري پاپك اين جنبش كه در جنب عقايد ديني ظاهرا نيز هدفهاي اجتماعي «5» را تعقيب ميكرده است و از همينرو بعضي آن را با عقايد
______________________________
(1)- فهرست ابن نديم، ص 344
(2)- تاريخ مطهر بن طاهر (منسوب به بلخي)، ج 4، ص 30؛- سياستنامه، ص 204.
(3)- سمعاني (كتاب الانساب، خطي)، ص 196؛- ابن الاثير، ج 6، ص 111. صديقيSadighi 195( ( اين توجيه را (براساس «وه دن»، «بهدين» در مورد دين زردشت) ظاهرترين توجيه به حساب ميآورد؛ ولي بديهي است كه اين توجيه رنگ ريشهيابي عاميانه دارد.
(4)-Samuel Margolioth in der E .I ,II ,1047 f .
(5)- پيروان اين نهضت اغلب از طبقات پائين اجتماع بودهاند (فهرست ابن نديم، ص 344)، و محتملا نيز از بين آن دسته غير مسلماني كه، پس از اسلام آوردن طبقه اعيان و عامه مردم، مورد تحقير ديگران واقع ميگشتهاند.
ص: 369
مزدكي دوره ساسانيان مرتبط ميسازند «1» (اگرچه از حس مليت و وطندوستي ايراني اثري در آن مشاهده نميشود) «2» با نيروي حكومت اسلامي اصطكاك و تضاد آشكاري حاصل نمود. توده عمده پيروان اين دين در شمال غربي «3» و مركز سرزمين ايران يعني در همدان، اصفهان «4»، ماسبذان و در مهرگان كذغ (نزديك صيمره) «5» موجود بودهاند. از طرف آذربايجان اين جنبش در قفقاز نيز كه كوهستانهاي صعب الوصول آن هميشه در موارد ضرورت پناهگاه عرضه ميكرد پشتيباني ميشد و همچنين بيزانسها آن را حمايت ميكردند «6» بدين ترتيب سركوبي اين جنبش مستلزم تعب و مشقتهاي زيادي گشت «7» تا اينكه پس از زد و خوردهاي مكرر و پس از محاصره سخت «8» و پرزحمتي سرانجام در سال 838 برابر 223 هجري قلعه البذّ به دست سپهسالار نامي افشين- كه همه چيز بود غير از يك مسلمان معتقد «9»- به تصرف درآمد و پاپك ناگزير به طرف سرزمين كوهستاني ارمنستان گريخت، ولي در آنجا دستگير و به دشمن سپرده شد و سرانجام با هلهله و شادي پيروزي، او را به بغداد وارد ساختند و باوجود اماني كه به او داده شده بود، او را مثل برادرش به طرز فجيعي به قتل رساندند.
با اين وصف نهضت مذهبي و اجتماعي نامبرده كه پاپك نماينده آن بود
______________________________
(1)- سمعاني (كتاب الانساب، خطي)، ص 196.
(2)- خود پاپك فقط بهطور ناقص و مغلوطي فارسي صحبت ميكرده است؛ فهرست ابن نديم ص 344.
(3)- بخصوص در آذربايجان (ياقوت، ص 272؛- ابن الاثير، ج 6، ص 68- سال 808 برابر با 192/ 193 هجري-) و در مدين (جبال).
(4)- رجوع كنيد به:Schwarz V 617
(5)- در وسط كوهها واقع در طرف راست جاده بين حلوان و همدان، رجوع كنيد به ياقوت ج 4، ص 698.- و نيزSchwarz VII 854 f .;Wiet 136 .- كتابت عربي اسم فوق «مهرجان قذق» ميباشد.
(6)-Ostrogorsky 145 .
(7)- طبري، رديف 3، ص 1165 (سال 833 برابر 218 هجري)؛ ص 1171 به بعد (سال 835 برابر 220 هجري)؛- سياستنامه، صفحات 200 تا 205؛ ابن الاثير، ج 6، ص 139 به بعد (سال 829 برابر 214 هجري).
(8)- رجوع كنيد به ص 106 به بعد از همين كتاب.
(9)- رجوع كنيد به ص 252 به بعد از همين كتاب.
ص: 370
ضربت سختي ديد، اما بديهي است كه بكلي از بين نرفت. چيزي كه هست ادامه حيات آن را فقط نسبت به موارد معدودي ميتوانيم تشخيص دهيم و امروز كمتر از هر موقع قادر به تحصيل يك تصور واقعي از عقايد و تعليمات وي ميباشيم، زيرا اظهاراتي از اين قبيل كه پيروان اين جنبشها باوجود اينكه برحسب ظاهر خود را پابند به اسلام نشان ميدادهاند در باطن پيرو نظريه اباحه زنان بودهاند «1» و سالي يك مرتبه گرد هم آمده، آزادي جنسي خود را با نامحرمان محقق ميساختهاند و يا اينكه سالي يك مرتبه براي عزاداري مؤسس خود اجتماع مينمودهاند «2»، هيچ مطلبي به دست نميدهد و چنين اظهاراتي فقط معلول و نتيجه مناقشات ديني اسلامي در رد آنان ميباشد؛ در اين مورد نيز تغيير نام خرّميه به حرّميه (مشتق از حرام) «3» يقيني است.
در اين موقع نهضت مذكور به شاخههاي مختلفي منشعب گشت و يا صحيحتر بگوئيم مسيلهاي متفرقي كه در تحت نهضت واحدي به هم پيوسته بودند دو مرتبه به مجاري مجزّاي خود برگشتند و هريك نام ويژه خويش «4» را- كه ديگر تعيين قطعي آن امروز ميسور نيست- بر خود نهادند. محيط گسترش آنان در اواسط قرن دهم (قرن چهارم هجري) خراسان «5»، ري، اصفهان و آذربايجان و بخصوص شهرهاي كرج و برج و حومههاي آنها و در جنب اين مراكز نيز منطقه ماسبذان (صيمره و سيروان و غيره) بوده است. اين فرقهها قبل از همه در فلات ايران «6» پراكنده
______________________________
(1)- اصطخري، ص 203.
(2)- سمعاني (كتاب الانساب، خطي)، ص 56.
(3)- فهرست ابن نديم، ص 342.
(4)- «كودكيه» (به غلط نيز «كردكيه» و «كوركيه» تلفظ شده است) كه به نام «كودك دانا» يعني فاطمه دختر ابو مسلم، منسوب ميباشد. و نيز «لودشپهيه» ( «نور ساعيه»؟ «بودساعيه»؟ «نودساعيه»؟ «كردشاهيه»: صديقي): مسعودي (مروج الذهب)، ج 6، ص 186؛- نيز به سمعاني (كتاب الانساب، خطي)، ص 56 (خ سرونيه) رجوع كنيد، و به: Sadighi 215 f.
(5)- بهطوري كه گفته ميشود، اين فرقه در خراسان به اسم «باطنيه»- كه داراي معاني مختلف و متكثري بوده است- ناميده ميشدهاند.
(6)- نيز رجوع كنيد به فهرست ابن نديم، ص 342 به بعد؛- سياستنامه، ص 204 به بعد؛- بغدادي، ص 251 به بعد و 268.
ص: 371
بودند، ولي بعدا به بين النهرين نيز سرايت كردند بهطوري كه خلفا به جهت آنان با سامانيان مراسلاتي رد و بدل مينمودند «1». و در هر حال تابعان اين فرقهها هنوز مانند سابق به پيروزي آينده خود ايمان داشتند «2». از طرف ديگر جنگهاي مسلمانان بر ضد آنان ادامه داشت: در سال 933 (برابر 321 هجري) عماد الدوله بويهي در نزديكي كرج بسياري از قلاع آنان را به تصرف آورد و آذوقههاي ذخيره شده را بين مردم تقسيم نمود «3»؛ در سال 934 (برابر 322 هجري) «پيغمبر كذّابي» به عنوان مهدي، «4» از منطقه چغانيان به شيوه فرد ساحري ظهور كرد و بدين سبب از بين عامه، پيروان زيادي بهم رسانيد و اگرچه ظاهرا وي جنگجويانه پيش نيامده بود، ولي بزودي در كوهستانها محاصره و نابود گشت «5»: حتي در سال 975 (برابر 364 ر 365 هجري) تعدادي از دژهاي كوهستاني تابعان اين فرقهها نزديكي تيزدر مكران به دست مسلمانان افتاد «6». در تحت فشار اسلام ظاهرا جنبش اين فرق بعدا درهم شكست و اطلاعات راجع به آنان از بين رفت «7»، ولي ترديدي نيست كه پس از آن عدهاي از معتقدان آنها، به جمعيتهاي سرّي اسماعيليه و ساير دستههاي شيعيان پيوستند و افكار و عقايد اساسي خويش را با خود در اين مذاهب وارد ساختند.
مثلا عقيده آنان به اينكه نيروي نبوت فيضي است الهي كه دائما از شخصي به
______________________________
(1)- رجوع شود به نوشته ذيل درباره جنبشهاي مذهبي در قرن دهم (برابر چهارم هجري): Wilhelm Barthold) Vasilij Vladimirovic Bartold (: Kistorii religioznych dvizenij X veka, in den Izv. Ak. Nauk, osd. obsc nauk, 1918, S. 785- 798.
و به خلاصه آن در:Islamica III ,1927 ,S .221
(2)- مسعودي (مروج الذهب)، ج 6، ص 189 به بعد، و بهطور خلاصه نيز:Sharif 30
(3)- ابن مسكويه (تجارب الامم)، ج 1، ص 278، ج 2، ص 437؛- ابن الاثير، ج 8، ص 85.- و نيزSadighi 222 f .227 f .
(4)- گرديزي (زين الاخبار) كلمه «مهدي» را علم خاص و شخصي به حساب آورده است، در صورتي كه بايد به عنوان اصطلاح عام براي تصور «مهدي» فهميده شود.
(5)- گرديزي (زين- الاخبار)، ص 37 به بعد.
(6)- ابن مسكويه (تجارب الامم)، ج 2، ص 321.
(7)- اينان نيز گاهي با كراميه اشتباه ميشوند؛ درباره آنان رجوع كنيد به: David Samuel Margoliouth in der E I, II 828 f. ص: 372
شخص ديگر انتقال مييابد، بدون ترديد در مورد مسأله امامت از نظر شيعيان بياثر نمانده است: وارد نمودن عقايد كهن در دين اسلام، خود يكي از طرقي است كه روح ايراني به اين منظور پيدا نمود كه بتواند مختصات ويژه خويش را به ضميمه آنچه كه در زمان باستان از ديگران گرفته بود در دين جديدي كه عربها آورده بودند وارد سازد و بدين وسيله به اسلام ايراني صبغه مختص به ايرانيت و بهطور كلي صورت خاصي ببخشد، يعني خصوصيتي كه دنباله آثارش بعدا نيز در عرفان ايراني مشاهده ميشود.
ص: 373