گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي
جلد دوم
پيشگفتار مترجم‌





با مرگ پروفسور برتولد اشپولر در بهار 1369، جهان اسلامشناسي و ايرانشناسي يكي از بارزترين دانشمندان خود را از دست داد. اشپولر مؤسس و ناشر مجله علمي اسلام و بنيانگذار انستيتوي «تاريخ و فرهنگ خاور نزديك» هامبورگ بود. نقطه عطف فعاليتهاي علمي پروفسور اشپولر در انستيتو، در ايام رياست وي از سال 1948 تا 1980 ميلادي كه بيش از سي سال به طول انجاميد، «تاريخ و فرهنگ ايران» بود. وي موفق شد كه با بررسي نكات جديدي از جهان ايرانشناسي، ميان محققان قديمي آلمان مانند بارتلمه، ماركوارت، نلدكه و شدر- كه اغلب به فقه اللغه ايراني توجه بيشتري نشان مي‌دادند- و نسل جديدتر- كه بيشتر به مسائل تاريخي و فرهنگي مي‌پردازند- پلي ايجاد كند.
پروفسور هانس رؤمر، در «يادنامه پروفسور اشپولر» كه به مناسبت هفتادمين سال حيات وي در سال 1981 در ليدن به چاپ رساند، چند اثر پروفسور اشپولر به نامهاي تاريخ مغول در ايران (1939)، اردوي طلايي (1943) و سرانجام كتاب تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي (1952) را
ص: 12
به مثابه كتب مرجع نام مي‌برد. در واقع، اين آثار زمينه‌هاي جديدي را براي تحقيق به‌وجود آوردند، زيرا بسياري از مطالب و نكات ذكرشده در كتابهاي اشپولر، مي‌توانست انگيزه مناسب و درخور توجهي براي تحقيقات بعدي باشد. محققان نسل جديد در بررسيهاي علمي خود، هرگز بي‌نياز از نوشته‌هاي اشپولر و انديشه‌هاي علمي وي نبوده‌اند و فهرست آثار او، دقيقا نشانگر همين امر است. تسلّط كامل پروفسور اشپولر به زبانهاي عربي، فارسي، تركي، روسي، لاتين و يوناني (علاوه بر زبانهاي اروپايي)، وي را در جهان علم كم‌نظير ساخته بود.
انتشار مجموعه آثاري از محققان جهان كه با عنوان منابع شرقشناسي و به سرپرستي پروفسور اشپولر صورت گرفت، نام وي را براي هميشه در جهان اسلامشناسي و ايرانشناسي زنده نگاه خواهد داشت.
*** لازم به يادآوري است كه جلد اوّل كتاب تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي تأليف پروفسور اشپولر- كه حاوي تاريخ سياسي ايران است- در سالهاي پيش به‌وسيله پروفسور فلاطوري، رئيس آكادمي اسلامشناسي دانشگاه كلن، ترجمه و منتشر شده است. اكنون جلد دوم همان كتاب كه حاوي مطالب تاريخ اجتماعي و اوضاع اقتصادي ايران در قرون نخستين اسلامي است، در اختيار علاقه‌مندان قرار مي‌گيرد.
دكتر مريم ميراحمدي
تابستان 1369
ص: 13

فهرست مهمترين آثار چاپ‌شده پروفسور اشپولر

علائم اختصاري عنوان مجله‌ها و سالنامه‌ها.
ص: 1

حيات معنوي فرهنگي‌

علم‌

در قرون نخستين اسلامي، مقام معنوي ايرانيت به يك معني به مثابه مركز اصلي امپراتوري خلفا تجلي كرد. شكوه پايتخت، آن‌چنان همه متفكران بزرگ را به خود جذب كرده بود كه در ايالات، حيات معنوي در چهارچوب فرهنگ اسلامي فقط در حوزه‌هاي محدودي مي‌توانست تكامل يابد (طبيعتا اين امر براي اسپانياي مستقل [از خلافت عباسي] معتبر نبود). سرزمينهايي مانند عربستان و مصر، سوريه (پس از انقراض امويان) و ايران در دوران نخستين عباسيان به عنوان مراكز فعاليت معنوي پيشرفتي حاصل نكردند. در اين امر علاوه بر قدرت جذب پايتخت، اين موضوع نيز كه «ايرانيان مانند ژرمنها در جذب فرهنگ و بازآفريني آن قويتر بودند تا در ابداع خالص فرهنگي»، «1» تأثير داشت. در واقع به مدت‌زماني نياز بود تا اينكه ايرانيان به حوزه فرهنگي گسترده و جديدي كه
______________________________
(1).
Hans Heinrich Schaeder: Der Osten im West- Ostlichen Divan'', S. 810- 815) in: Johann Wolfgang von Goethe: West- Ostlicher Divan, ... hrsg. von Ernst Beutler,( Leipzig 1943 (, S. 787- 835[ Sammlung Dieterich, Band 125 ] ). ص: 2
هموطنانشان در بغداد در ايجاد آن سهم داشتند، واقعا انس بگيرند.
هرگاه يكي از حكمرانان عرب در قلمرو ايران علاقه‌اي به علم از خود نشان مي‌داد «2» (تا آنجا كه گزارش موضوع با اغراق‌گويي درباري همراه نباشد)، اشعار عرب يا مسائل مذهبي را البته به مفهوم «ادب» ي «3» آن مشغله خود مي‌ساخت. در آن زمان مدرسه پزشكي گندي‌شاپور با سنتهاي بازمانده از زمان ساسانيان روز به روز بيشتر اهميّت خود را از دست مي‌داد. از آثاري كه از اينجا و آنجا تا حدودي هم به ايراني ميانه ترجمه شده بود «4»، ديگر در اينجا اثري باقي نمانده بود. اين آثار در بين النهرين به زبان عربي ترجمه مي‌شد و حتي در كنار ترجمه‌هايي از سرياني و يوناني، به اسلامي شدن علوم (از جمله طبيعيات) «5» ياري مي‌كرد، امّا در حيات معنوي ايران مستقيما تأثيري نداشت.
اين امر در واقع نخست در قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي تغيير كرد.
در اين دوره مركز آموزشي نيشاپور، كه قبلا نيز وجود داشت، و نيز تحقيقات در زمينه صرف و نحو، تاريخ‌نويسي و همچنين بررسيهاي نسب‌شناسي كه به‌وسيله پيروان شعوبيه «6» صورت گرفت، به مفهوم علمي بسيار گسترش يافت. امّا حيات فرهنگي در واقع با روي كار آمدن سامانيان بود كه آغاز شد «7»؛ اكنون در شرق،
______________________________
(2). رجوع كنيد به: تاريخ سيستان، ص 115 (حدود سال 101 ه/ 720 م).
(3). در اين مورد رجوع كنيد به گفته‌هاي:Grunebaum 254 f .
(4). رجوع كنيد به:؛
Hans Heinrich Schaeder: Der Orient Und das griechiechische Erbe'', S. 254) in der Antike 1928 (Gerhard Klinge: Die Bedeutung der Syrischen Theologen als Vermittler der griechen philosophie an den Islam''in Ztsch. f. Kirchenge schichte 3. F. Nr. 9 S. 349 Amm 16
و نوشته‌هاي ارجاع داده شده در آن.
(5). در مورد نوشته‌هاي ايراني رجوع كنيد به: Julius Ruska: Chemieim Iraq und Persien im Zehnten Jh. n. Chr.,) im Islam, XVII, 1928, S. 280- 293 (, S. 289; H. E. Stapleton, R. F. Azo und Muh. Hidayet Hosain: Chemistry in Iraq and persia in the tenth Century A. D. in den Oemoirs of the Asiatic Society of Bengal, VIII( 1927 ), Nr. 6, S. 307- 418.
(6).Goldziher ,Shu ub .190 ff .
(7). مستوفي: تاريخ گزيده، ج 1، ص 381 (احمد بن اسماعيل 299- 294 ه/ 912- 907 م)-Mez 16 - اما اين بدان معني نيست كه من، ايران شرقي را در قرون نخستين اسلامي (برخلاف‌Ernst Herzfeld ، رجوع كنيد به:-
ص: 3
مدارس عالي «8» به‌ويژه براي علم كلام و نيز براي آنچه كه كاملا با علم فقه در ارتباط بود، احداث شده بود، درحالي‌كه غرب و جنوب غربي كشور (مثلا فارس) از نظر توسعه معنوي هنوز عقب‌مانده بود «9». از آغاز قرن سوم هجري قمري/ نهم ميلادي با تعداد زيادي از اسامي عالمان دين و فقيهان- اغلب شافعي و بندرت حنفي- برخورد مي‌كنيم «10»، كه در كنار آنها به‌ويژه نام اصحاب حديث (اهل و يا
______________________________
-)Bartold ,Vorl -ir 370 f . و باوجودي‌كه در يادنامه‌هاي موجود چنين درج نشده است، به‌عنوان ناحيه‌اي كه رهبريت معنوي از آنجا بوده است، در نظر گرفته‌ام.
(8). ناصر خسرو: سفرنامه، ضميمه به زبان فرانسه، ص 281- بخشهاي مختلفي از اين عصر راMez 166 -170 خلاصه كرده است.
(9). اين امر به‌عنوان يكي از ويژگيهاي آن قرن مورد تأكيد قرار گرفته است. براي نمونه نگاه كنيد به مقدسي:
احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ص 421، 448. همچنين رجوع كنيد به:Schwarz III ,149 f .
(10). ابو يعقوب اسحاق بن راهويه مروي (161 ه ج 8- 77 م يا كمي پس از آن در 239 ه/ 853 م): الفهرست، ص 230؛ ابن خلكان: وفيات الاعيان/ چاپ ووستنفلد، ج 1، ص 114- دسلن، ج 1، ص 94 و بعد. براي اسامي نگاه كنيد به: سمت است صفحه‌Justi ,Namb .257 ؛ ابو داود سليمان سجستاني (276- 202 ه/ 889- 18/ 817 م): ابن خلكان/ چاپ ووستنفلد، ج 3، ص 86- دسلن، ج 1، ص 300 و بعد؛ ابو علي حسن ... ابن ابي هريره (متوفي 45/ 344 ه- 57/ 956 م) امام شافعي در عراق عجم و عرب: همان كتاب، ج 2، ص 89- دسلن ج 1، ص 94 ابو بكر قفّال شاشي (متوفي 364- 4/ 290 ه/ 976- 4/ 903 م): همان كتاب، ج 6 ء ص 106- دسلن ج 1، ص 643 و بعد (مقايسه كنيد همچنين با همان كتاب، ج 6، ص 111- دسلن ج 1، ص 647؛ قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي) ابو عبد الله حسين ... بن حليم معروف به حليمي گرگاني (حدود 402- 333 ه/ 1012- 945 م): همان كتاب ج 2، ص 119- دسلن ج 1، ص 215 و بعد؛ ابو بكر بن فورك اصفهاني كه در بخارا براي وي مدرسه‌اي احداث شد و فعاليت چشمگيري به‌عنوان فقيه و مفسرّ از خود نشان داد. بعدها وي به‌عنوان ميهمان اغلب در غزنه بود (متوفي 6- 405 ه/ 16- 1015 م): همان كتاب، ج 7، ص 5 و بعد- دسلن ج 1، ص 675؛ ابو محمد جويني كه در مرو و نيشاپور تحصيل كرد و در نيشاپور به‌عنوان عالم شافعي جزمي و نيز استاد صرف و نحو تدريس مي‌كرد (از حدود 400 ه/ 1010 م- متوفي 34/ 433 ه- 43/ 1042 م و يا ذيقعده/ ذيحجه 438 ه- آوريل/ مه 1047 م): همان كتاب، ج 4، ص 18- دسلن ج 1، ص 354؛ سمعاني: كتاب الانساب، ص 144 پائين و ظهر صفحه؛ ابو بكر محمد ...
بيهقي (458- 384 ه/ 1066- 994 م): همان كتاب، ج 1، ص 36- دسلن ج 1، ص 36- دسلن ج 1، ص 29؛ فوراني در مرو (متوفي 461 ه/ 1069 م): همان كتاب، ج 4، ص 63- دسلن ج 1، ص 387؛ ابو القاسم قشيري در بغداد و نيشاپور تدريس مي‌كرد (464- 376 ه/ 1072- 986 م): همان كتاب ج 4، ص 106 و بعد- دسلن ج 1، ص 418- 416، (همچنين رجوع كنيد به همان كتاب، ج 5، ص 115- دسلن ج 1، ص 452 و بعد 504- 51/ 450 ه/ 1110- 59/ 1058 م)؛ ابو المحاسن روياني كه در بخارا و غزنه و نيشاپور تدريس مي‌كرد (501- 416 ه/ 1108- 1025 م): همان كتاب، ج 4، ص 102 و بعد- دسلن ج 1، ص 413 و بعد:-
ص: 4
مقيم نيشاپور) «11» و نيز نام بيروني (440- 362 ه/ 1048- 973 م) «12» از خوارزم و همچنين نام ابن سينا (428- 370 ه/ 1037- 980 م) از بلخ (در بخارا پرورش يافت) «13» ذكر شده است. همه‌جا كتابخانه‌هاي غني در دسترس اين دانشمندان قرار داشت؛ بيش از همه در نيشاپور و نيز در بخارا- كه ابن سينا فعاليت داشت- همچنين در مرو- كه در آن خزاين «14» باقي‌مانده از قرون پيش از اسلام تا زمان ياقوت 614 ه/ 1217 م وجود داشت «15»- نيز مشهور بود «16»
مثال سامانيان بزودي مورد تقليد قرار گرفت. حتي سلسله‌هاي كوچك خوارزم «17» و گرگان «18» و سيستان «19» و كرمان «20» در التفات به دانشمندان، در حمايت از
______________________________
- ابو زيد دبوسي حنفي بنيانگزار علم الخلاف اهل دبوس بين بخارا و سمرقند كه در بخارا زندگي مي‌كرد (متوفي 30/ 429 ه- 39/ 1038 م): همان كتاب، ج 4 ص 19- دسلن ج 1، ص 355.- همچنين شماري از اين گونه دانشمندان در:Wiet 148 -153 .
(11). ابن خلكان/ چاپ ووستنفلد، ج 8، ص 96 و بعد.
(12). اهميّت و اعتبار بيروني به‌عنوان متفكر، در اين مجموعه بررسي شده است:
(كتابشناسي شماره 120)
V. Ju. Zachidov in dem Sammelbande Biruni, S. 30- 54.
(13). ابن خلكان/ چاپ ووستنفلد، ج 2، ص 130 و بعد- دسلن ج 1، ص 224 و بعد.
(14).Krymskyj I 842 ,Anm .3 .
(15). ياقوت: معجم البلدان، ج 4، ص 590 و بعد؛ ابن بطوطه: رحله، ج 3، ص 80؛ ناصر خسرو: سفرنامه، ضميمه به زبان فرانسه، ص 274-Wiet 158 -160 f .;Mez 164 mit Anm .H .
(16). رجوع كنيد به ابن ابي اصيبعه، چاپ‌Aug ,llr ,Konigsberg 1884 ,Bd II ,S .4 . يا ابن خلكان/ چاپ‌ag ، ج 1، ص 152 و بعد- دسلن ج 1، ص 441- و
Olga Pinto: The libraries of the Arabs during the time of the Abbasids'', in der Islamic Culture III S. 210- 243;) 192 g (
(همچنين براي شهرهاي ايراني به ص 225 در همان كتاب))192 g( ,S .210 -243
حبيب زيات: «الوراقه و الوراقون في الاسلام» در: مشرق)VII -IX 1947( 16 /3 ، ص 350- 305- آيا سليمان ظهير در مقاله زير به گذشته نيز اشاره مي‌كند، نمي‌دانم: Les bibliotheques de l'Iran'', in der Revue de l'Acad. arabe de Damas, 23/ 2) 1. IV 1948 (, S. 382- 401.
(17).Tolstov ,Civ .267 -270
(18). حدود العالم من المشرق الي المغرب، ص 5 (در حدود 369 ه/ 980 م) و نيز:Krymskyi I 114 . و نيز: Brockelmann, GAL I, 334.
(19). تاريخ سيستان، ص 342 (سال 374 ه/ 984 م و بعد)؛ ابن اثير: كتاب الكامل في التاريخ، ج 9، ص 60 (سال 393 ه/ 1003 م و بعد).
(20). محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق (نجوم: 7- 536 ه/ 1142 م)، ص 32 و بعد (كتابخانه).
ص: 5
آثار آنان و در ايجاد شرايط مناسب براي فعاليت علمي آنها به رقابت پرداختند.
مهمتر از همه علاقه‌اي بود كه آل بويه در قلمرو فرمانروايي خود- از جمله در مناطق فارسي‌زبان- نسبت به علوم از خود نشان مي‌داد. چنان‌كه عضد الدوله (در حدود سال 359 ه/ 970 م) «21» در رامهرمز (د)، يا شرف الدوله كه حدود سال 411 ه/ 1020 م در شيراز «22» وزير آخرين حاكم آل بويه در فارس بود، در سال 447 ه/ 1055 م در فيروزآباد كتابخانه‌اي احداث كرد. «23» مهمترين فرد اين خاندان عضد الدوله (متوفي 373 ه/ 983 م)، همواره اهل كلام، قضات، زبان شناسان، پزشكان، رياضيدانان و اهل حيل [مكانيك] را پيرامون خود گرد مي‌آورد. «24»
حكمرانان همچنين آموزش پسران- گاه نيز دختران- را (مثلا در شوشتر) به دست گرفتند؛ «25» گاه نيز در شهرهاي بزرگتر به‌نظر مي‌رسد كه نوعي تعليمات اجباري عمومي در مدارس وجود داشته است. «26» هدف اين‌گونه تدريس را يكي از اشراف ايراني (ظاهرا به همان مفهوم قديمي آن‌كه از جانب هرودت به‌عنوان تربيت كمال مطلوب ايراني روايت شده است) چنين مشخص مي‌كند كه تدريس جوانان ايراني «مي‌بايستي توأم با به‌سينه سپردن [دانشها]، مهارت و رازداري باشد»، «27» و اين كاملا شبيه به نمونه‌اي است كه در قابوس‌نامه (سال 473 ه/ 1080 م) ذكر شده است، آنجا كه مي‌گويد: «28»
______________________________
(21). مقدسي: احسن التقاسيم 413، الفهرست 139.
(22). زركوب: شيرازنامه، ص 35.
(23). ابن بلخي: فارس‌نامه، مقدمه‌XIV ؛ ابن اثير: الكامل. ج 9، ص 173.
(24). ابن خلكان/ چاپ ووستنفلد، ج 6، ص 30- دسلن، ج 1، ص 581 و نيز ابن جوزي: ص 120، و ابن اثير:
الكامل، ج 8، ص 518 وMez 23 وKremer C .G .II 483 f . )ارقام مربوط به احداث كتابخانه‌ها).
(25).Kremer ,C .G .II 132 f ..
(26). همانجا.
(27). طبري: تاريخ الرسل و الملوك 2، ص 1636.
(28). قابوس‌نامه/ چاپ ديتز، ص 578، 582، 587 و بعد، 590 و بعد. [مطلب مذكور عينا از قابوس‌نامه به اهتمام غلامحسين يوسفي (تهران، شركت انتشارات علمي و فرهنگي، 1364) باب بيست و هفتم، «در حق فرزند و-
ص: 6
«اگر پسريت آيد ... بوقت سنت كردن سنت كني و بحسب طاقت خويش شادي كني و قرآنش بياموزي تا حافظ قرآن شود. و چون بزرگتر شود اگر رعيّت باشي ويرا پيشه‌اي بياموزي و اگر اهل سلاح باشي بمعلم سلاح دهي تا سواري و سلاح شوريدن بياموزد و بداند كه بهر سلاحي كار چون بايد كردن.»
سخنهاي مختلفي بود راجع به اينكه روح ايراني به علت تأثيرات مداوم، استعداد تركان را بارور كرده است. اين موضوع حتي در زمينه پرورش علمي و آموزش نيز معتبر بود. محمود غزنوي، پسر يكي از تركان آزادشده و افسر عاليرتبه سبكتكين، در جواني خواندن، نوشتن و علوم قرآني را تحصيل كرد. «29» در واقع او «30» و بسياري از بزرگان دربارش مي‌توانستند كار مراسلات را شخصا انجام دهند. «31» محمود، از اين راه به مفهوم خط زيبا «32» پي برد و دستور داد ابزار و وسايل لازم در زمينه آموزش هنر [خوشنويسي] را از سرزمينهاي شرقي به غزنه منتقل كنند.
همچنين غزنويان در كنار حمايت از شاعران (نظير فردوسي)، به عالمان نيز (مانند بيروني) علاقه نشان مي‌دادند. «33» البته آنها به علت بعضي باورهاي نادرست كه داشتند، فرمان سوزاندن كتابهاي مشكوك (در زمينه‌هاي فلسفه، نجوم، و بعضي كتب مربوط به تعاليم معتزله) را هم در ري صادر كردند، «34» امّا درعين‌حال به رسم
______________________________
- حق شناختن» ص 132 اخذ شد، باوجود اينكه برداشت اشپولر كلي‌تر بود.- مترجم].
(29). بيهقي: تاريخ (بيهقي)، ص 106 و بعد. درباره علم و اهميّت آن براي انسانها و اعتبار آن در قابوس‌نامه/ چاپ ديتز، ص 47- 638 بحث شده است.
(30). بيهقي: تاريخ، 8، ص 117.
(31). بيهقي: تاريخ، ص 295 (423 ه/ 1032 م).
(32). مسعود غزنوي: ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 168؛ قابوس گرگاني (متوفي 3- 402 ه/ 13- 1012 م): ابن خلكاّن/ چاپ ووستنفلد، ج 6، ص 46- دسلن، ج 1، ص 595. درباره هنر خوشنويسي در زمانهاي قديم و در نوشته‌هاي ايراني ميانه رجوع كنيد همچنين به: الفهرست 12 و بعد، و:
Ernst Kuhnel: Islamische Schriftkunst,) Berlin- Leipzig 1942 (,
(با تصاوير زيادي از تك‌نوشته‌هاي هنر خوشنويسي)
(33). ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 139 (محمود غزنوي)، ص 168 (مسعود).
(34). مسكويه: تجارب الامم، ج 2، ص 224، ج 5، ص 237. و نيز ياقوت: ارشاد الارب، ج 2، ص 315 و ابن اثير:
الكامل، ج 9، ص 128 (420 ه/ 1029 م).
ص: 7
اشاعه دانش و كتاب نيز اعتبار بخشيدند. «35» آنان در جذب و انتقال دانشمندان به پايتخت خود غزنه «36» كوشيدند و البته در اين امر در اسپاهبذ طبرستان حدود سال 148 ه/ 765 م پيشكسوتاني نيز داشتند. «37»
ميراث آنان را سلجوقيان «38» در زمينه وسيعي از شكوفايي علم- كه دقيقا ايران شرقي در اواخر آن قرن بدان دست يافته بود و كرارا توسط وزراي ايراني‌تبار رهبري مي‌شد و از ميان آنها تنها نام نظام الملك به ذهن مي‌آيد- به‌دست آوردند.
اكنون نيشاپور مركز واقعي كار علمي سراسر منطقه آسياي مقدم شده بود. در اينجا براي اولين بار دانشمندان القاب افتخاري دريافت داشتند «39»؛ همچنين در اينجا به نظر مي‌رسد كه براي اولين بار عنوان شيخ الاسلام «40» ديده مي‌شود. اينجا در شرق نوعي «مدرسه» «41» احداث گرديد كه قبلا مختصرا از آن صحبت شد. اين مدارس توسط سازمانهاي موقوفه نظام الملك «42» و يا برخي اتابكان «43» در سراسر قلمرو اسلامي توسعه يافت كه بهترين نمونه آن را مي‌توان در نظاميه بغداد پيدا كرد. «44» اكنون ايران- با آنچه كه سامانيان و غزنويان پايه‌گذاري كرده بودند-
______________________________
(35). حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ج 5 (از اسپهان به غزنه، حدود سال 428 ه/ 1037 م).
(36). ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 151 (425 ه/ 1034 م)-Survey III 1940 و نيزPinto 10 ,21 .
(37). ابن اسفنديار: ترجمه تاريخ طبرستان، ص 115- و نيزPinto 16 وSurvey III 1940 .
(38). در قضاوت مثبت درباره اعتبار علمي سلجوقيان با عقيده‌Gunaltay در مقاله زير موافقم: Islam dunyasinin inhitati sebebi Selcuk
(آيا تسلّط سلجوقيان دليلي بر سقوط جهان اسلام است؟).Istilasi midir in :Belleten II )1938(
سهم تركان در حيات علمي نمي‌بايستي چنين معتبر شناخته شود، زيرا منشأ تركي بسياري از دانشمندان قابل ترديد است)Gunaltay 75 f( و حيات علمي بشدت از محيطش متأثر است. تصويري از «موقعيت بيروني خوارزمي» در چهارچوب زندگي درباري در زمان محمود غزنوي در نوشته‌Sergej p .Tolstov در مجموعه بيروني (كتابشناسي شماره 120) ص 29- 3، منعكس شده است.
(39).Wustenfeld ,AGGW ,37 ,Nr .316 .
(40). سبكي، طبقات، ج 3، ص 47، 117Mez 179 ff
(41).Mez 172 با اشاره به سبكي، طبقات، ج 3، ص 111، 137.
(42).Urada /Turk .I 492 .
(43). زركوب: شيرازنامه، ص 44 (قرن پنجم هجري قمري/ يازدهم ميلادي).
(44). رجوع كنيد به: حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 46 و بعد- براي محمود بن محمد سلجوقي (از سال 512
ص: 8
دوباره يكي از اركان مهم حكومتهاي محلي آسياي مقدم (كه در اين زمان اسلامي شده بودند) گرديده بود. ذكر جزئيات اين زمان در چهارچوب اين بررسي نمي‌گنجد، همچنين در اينجا نبايد چنين تصوّر كرد كه تاريخ علومي كه در سراسر قلمرو اسلامي وجود داشت، ارائه مي‌شود «45».

پزشكي «46»

در پزشكي آن زمان نيز نبايد در اينجا انتظار ذكر جزئيات را داشت، به‌ويژه از دوراني كه اين حرفه در ايران غربي پس از پذيرش نسطوريان از جانب امپراتوري روم شرقي در وهله اول در دست آراميهاي مسيحي «47» و پس از آن در دست يهوديان
______________________________
- ه/ 1118 م)، همان كتاب، ص 47، براي سنجر (متوفي 552 ه/ 1157 م) نيز همان كتاب ص 88.
(45).
Heinrich Suter: Die Mathematik und Astronomie der Araber und ihre Werke,) Leipzig 1900 (,( Abh. zur Geschichte der Math.- Wissenschaften 10 ); Aldo Mieli: Le Science arabe et Son role dans l'evolution Scientifique mondiale,( Leiden 1938 ).
(46).
Cyril Elgood: A medical history of persia and the Eastern Caliphate from the earliest times until the year A. D. 1932,) Cambridge 1951 (
(درباره قرون نخستين اسلامي، ص 96- 58، 134- 97 و 209- 135 همراه با مدخلي درباره توسعه سياسي آن، بدون سند).- و رجوع كنيد به: Edward Granville Browne: Arabian Medicine,) Cambridge 1921 (.- Max Meyerhof: von Alexandrien nach Bagdad, ein Beitrag zur Geschichte des philosophischen und medizinischen Unterrichts beiden Arabern, in den Sitzungsber ichten der Preussischen Akademie der Wiss''., Phil- hist Kl., XXIII,( 1930 ), S. 389- 429.
همان مؤلف: علي بن ربن (كذا!) و طبري: پزشك ايراني قرن سوم هجري قمري/ 9 ميلادي در:ZDMG 85( 1491 ,)N .F 10) ، ص 68- 38. و نيز كتابهاي هندي منتشره از «فردوس الحكماء» ابن عالم كه توسطAlfred Siggel در سال 1951 در:Akademie Abd .der Mainzer منتشر شده است.- و نيز: XXIV) 1913 (, S. 451- 473.
، همان كتاب،[G .R .Rachmati :Zur Heilkunde der Uiguren علاوه بر آن نيز اشارات: Sergej Malov in der Bibliografija vostoka I) 1932 (, S. 100- 102 ].
(47). شهرت هريك از آنان، مثلا پل مطراني فارس در زمان فضل بن يحيي برمكي (چهار مقاله، ص 87- 85)، به‌طور وسيعي گسترش يافت- همچنين رجوع كنيد به: حكايات پزشكي عوفي، ص 183 و بعد، نمره 1055- 1041.
ص: 9
بود. «48» مدارس پزشكي عصر ساسانيان، به‌ويژه مدرسه گندي‌شاپور، «49» انحصار آموزش پزشكي اين مناطق را مدتها در هردو جامعه مذهبي در دست داشت، البته بسياري از مسلمانان نيز از مدارس آنان فارغ التحصيل مي‌شدند. «50» در زمان غزنويان ابتدا ابن سينا «51» (428- 370 ه/ 1037- 980 م) مردي از حوزه فرهنگ ايراني «52» ظاهر مي‌شود. آثار او به زبان عربي در اين زمينه روي‌هم‌رفته عصر شكوفايي مشرق‌زمين را، حتي در زمينه سنتي موجود آن، به‌وجود آورد.
البته در كنار آن داروهاي شفابخش عامه همچنان مورد استفاده قرار مي‌گرفت. در اين زمينه گياهان شفابخش، «53» كه گاه آنها را با شير بانوان مخلوط مي‌كردند، «54» به‌منظور خوردن «55» و يا ماليدن مصرف مي‌شد. همچنين سمّ نيز اغلب
______________________________
(48). همچنين در ميان ساكنان آذربايجان، براساس نوشته ابن حوقل مي‌بايستي پزشكان خوب بسياري وجود داشته باشد. رجوع كنيد به: Tritton 155- 158.
- پائين صفحه‌Togan :in der EI ,turk .II 96 20 طوغان‌A .Z .V .
(49).Christensen 417 F .;Kremer ,C .G II 179 f .
براي عصر ساسانيان همچنين رجوع كنيد به:Mez 365 f .
(50). براي نمونه رجوع كنيد به پيش‌بيني دقيق پزشكي در بسطام (هرچند كه با اصل موضوع ارتباط چنداني ندارد):
تنوخي، ج 2، ص 103 و بعد.- ابن صاعد اندلسي: 50، ص 107، ايرانيان را پزشكان به‌ويژه خوبي محسوب مي‌كند.
(51). براي اطلاع از شرح‌حال او رجوع كنيد به: طبقات ابن ابي اصيبعه: ج 2، ص 9- 2؛ و:
Ferd. Wustenfeld GesChichte der Arab. Arzte und Natur forscher,) Gottingen 1840 (, S. 64- 71.
(52). اين سخن كه او خون تركي در رگهاي خود دارد، (همانگونه كه دانشمندان ترك- مانند:
A. Suheyl Unver: im Belleten I, 1937, S. 272- 278
حدس مي‌زنند)، مورد اطمينان نيست. اين امر در واقع به محيطي كه او در آن زندگي مي‌كرده است، مربوط مي‌شود، (رجوع كنيد به پاورقي 13 همين فصل).
(53). ابن رسته: الاعلاق النفيسه ص 157- به‌طور كلي رجوع كنيد همچنين به: Alfred Siggel: Medizinisch- Hygienisches im Konig buch des iranischen Dichters Firdausi, in der: Medizinis- chen Welt, XIV) 1940 (, S. 356- 371
(ضمن مباحث ديگر سزارين را نيز مورد بحث قرار داده است).
(54). محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق ص 162 (591 ه/ 1195 م).
(55). حدود العالم ص 104 (372 ه/ 982 م، ضد سمّ و نيش عقرب).- در محل چشم صدمه‌ديده، در آن زمان كمي پنبه نهاده مي‌شد: بلاذري فتوح البلدان، ص 429 (حدود سال 112 ه/ 730 م).
ص: 10
به همين طريق در دسترس قرار مي‌گرفت و اعتقاد بر ان بود كه در اسهال «56» شديد مي‌تواند تأثير داشته باشد. «57» باوجودي‌كه ظاهرا در زمان ساسانيان استفاده از حمامهاي طبي ناشناخته بود، «58» بعدها (قرن 4 ه/ 10 م) از چشمه‌هاي آب گرم نيز براي زخمها، امراض معده و دردهاي ديگر استفاده مي‌شد. «59» چنين تصور مي‌شد كه به‌ويژه استفاده از حمامهاي معروف در نزديكي اسپهان در خلال ماه معيني از تابستان (مطابق تقويم ايراني: تيرماه) مؤثر واقع مي‌شود. «60» روغن ماليدني به‌عنوان داروي (ضد نيش عقرب) به‌كار مي‌رفت «61» و نفت براي بيماريهاي استخوان. «62» علاوه‌بر آن تأثير شفابخش تغيير هوا، «63» مانند سفرهاي تفريحي (سبيل تفرّج) «64» شناخته شده بود و اين امر روشن بود كه آب‌وهواي ناسالم مي‌تواند تأثير مرگباري داشته باشد، «65» همچنين حجامت، «66» كه با علاقه صورت مي‌گرفت، گاه نتايج مرگباري داشت. «67» در كنار همه اينها، اين اعتقاد نقش مهمي را ايفاء مي‌كرد كه مي‌توان بر اثر دعاهاي افراد مقدس نيز- همان‌گونه كه يعقوب ليث بدان تكيه مي‌كرد «68»- بهبود يافت.
______________________________
(56). همچنين مسهل نيز شناخته شده بود: حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 73 (سال 527 ه/ 1133 م).
(57). جويني: تاريخ جهانگشا، ج 3، ص 249 (سال 618 ه/ 1221 م).
(58). همچنين تاريخ يعقوبي، ج 1، ص 199، «بنابر اظهار يك پزشك عرب».
(59). ابن حوقل: المسالك و الممالك ص 366؛ ابن رسته، الاعلاق النفيسه، ص 158.- و نيز.Schwarz VII 869 .
(60). ابن رسته: الاعلاق النفيسه ص 158،- وSchwarz VII 857 .
(61). ابن رسته: الاعلاق النفيسه ص 157 (حدود سال 292 ه/ 905 م)؟
(62). نگاه كنيد به مبحث «معادن» در كتاب حاضر.
(63). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 90 و بعد (حدود سال 290 ه/ 903 م).
(64). عتبي: ترجمه تاريخ يميني، ص 107 پائين.
(65). ياقوت: معجم البلدان، ج 1، ص 382 (اهواز)؛ محمد بن ابراهيم، تاريخ آل سلجوق 47 (حدود سال 555 ه/ 1160 م).- برعكس مي‌بايستي در برخي نقاط، بيماريهاي خاصي وجود نداشته باشد: مقدسي، 323.
(66). راوندي: راحة الصدور و آية السرور، ص 159 (حدود سال 4- 503 ه/ 1110 م).
(67). جويني: تاريخ جهانگشا، ج 3، ص 250 (حدود سال 624 ه/ 1227 م).
(68). عوفي: جوامع الحكايات و لوامع الروايات، ص 216، شماره 1566.
ص: 11
براي مراقبت از بيماران، از جانب شاهزادگان و وزيران، نظير عضد الدوله «69» و يا وزير يكي از حكام كرمان «70» (در حدود سال 555 ه/ 1160 م).
بيمارستانهايي «71» وقف مي‌شد، بهمان‌گونه در بقيه قلمرو اسلام نيز (به‌عنوان ميراثي از عهد عتيق و يا اقتباس از الگوهاي مسيحي) بوفور بيمارستانهايي داير مي‌گرديد. اينكه باوجود همه اين مقررات و اصول سلامت و هنر گسترده طبابت «72»، بيماريهاي واگيردار و شيوع‌يابنده «73» نمي‌توانست تحت كنترل درآيد، واقعيتي بود كه در خارج قلمرو اسلامي نيز در آن زمان وجود داشت.

ادبيات* و موسيقي‌

هرچند در چهارچوب اين بررسي امكان‌پذير نيست كه بتوان تاريخي از آغاز ادبيات ايراني نو «74» به‌دست داد، اما حداقل بايد به اين نكته اشاره كرد كه حمايت از گسترش ادبيات در زمان سامانيان «75»، آل بويه «76» و غزنويان «77» مانند حمايت از
______________________________
(69). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 430؛ زركوب: شيرازنامه، ص 33 و بعد.
(70). محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 39 (در اينجا گروه ثابتي از پزشكان به كار مشغول بودند).- مقايسه كنيد با:.Mez 357 .
(71).
Ahmad Issa: Histoire des Bimaristans a l'epoque islamique,) Kairo 1928 (
و نيز (به عربي: تاريخ البيمارستانات في الاسلام، دمشق 1939)؛ و نيز: Sh. Inayatullah: Contribution to the historical study of hospitals in mediaeval Islam'', in der:
. (عضد الدوله، ص 7)Islamic Culture XVIII )1944( ,S .1 -14
(72). ارزش پزشكان و پزشكي در افكار عمومي را مي‌توان تا حدي از مفاد قابوس‌نامه/ چاپ ديتز، ص 707- 685 (472 ه/ 1080 م) دريافت.
(73). ليستي از اين بيماريها (همچنين مربوط به ايران) در:.Kremer ,C .G .II 490 -492
* اشپولر همان‌گونه كه معمولا در متون آلماني مربوط به ادبيات ايران مرسوم است، عنوان اين مبحث را «ادبيات زيبا» برگزيده است كه عنواني مصطلح براي ادبيات و به عبارتي نوشته‌ها اعم از شعر و نثر است، اما در اين فصل تكيه مؤلف بيشتر بر ادبيات ايران در قرون نخستين اسلامي به‌ويژه در عصر سامانيان است كه جاي خاصي از نظر سبك و محتوي در تاريخ ادبيات ايران دارد.- مترجم.
(74). ما از وجود اشعار فارسي در آذربايجان از سال 236 ه/ 850 م مطلع هستيم. رجوع كنيد به: Wilhelm Barthold: im B SOS II) 1923 (S. 836- 838.
(75). مستوفي: تاريخ گزيده، ص 382. در اينجا قصيده معروف رودكي، كه در آن بازگشت نصر بن احمد بن مفرش بخارا را خواستار مي‌شد، قابل ذكر است (راجع به نقدهاي مختلف درباره اين اثر در دوران متأخر رجوع كنيد به:-)Browne II ,5 -17( . براي منابع اوليه مربوط به ادبيات ايراني نو در قرون نخستين كه اهميت دارد، به: چهار مقاله، دولتشاه: تذكرة الشعرا؛ و عوفي (نگاه كنيد به كتابشناسي و نيز.)Barthold ,Turk .q .
(76). ابن خلكان/ چاپ ووستنفلد، ج 3، ص 63- دسلن، ج 1، ص 283 (سابور وزير آل بويه، 416- 337 ه- 6/ 1025- 948 م).- درباره عضد الدوله نگاه كنيد به:MeZ 23 و منابع ذكرشده در آنجا.
(77). بيهقي: تاريخ، ص 125 (محمود)؛ همچنين ص 667 براي خوارزمشاهان معاصر.
ص: 12
حيات علمي، كاملا ناشي از خواست قلبي بوده است. حكمرانان اين سلسله‌ها، گروه بزرگي از شاعران را «78»- كه قافله‌سالار آنها رودكي (متوفي 328 ه/ 940 م) بود «79»- همواره به آفرينش اشعار تشويق مي‌كردند. در اينجا مسأله همواره به سخاوت زياد شاهزادگان مشرق‌زمين «80» باز مي‌گردد كه چون دستور كار روزانه مراعات مي‌شد، «81» همان‌طور كه از آنان انتظار مي‌رفت «82». البته مي‌توانست گاه- مانند محمود غزنوي- به شكستن پيمان نيز منتهي شود، بخصوص هنگامي‌كه پرداخت مبلغ مورد تعهد از نظر اقتصادي دشوار بود (چنان‌كه در مورد فردوسي چنين بود). «83» اما، هم سلطان محمود و هم پسرش مسعود «84» همواره نسبت به شعرا
______________________________
(78). براي جزئيات به:Browne I 355 -358 ,445 -480 رجوع كنيد.
(79). علاوه برBrowne I 455 -488 رجوع كنيد به:Henri Masse :in der EI ,III 126 f ,،
و نيز سعيد نفيسي: احوال و اشعار رودكي سمرقندي، (تهران 1310 هجري شمسي/ 3- 1932 م) (با توجه به زمينه‌هاي تاريخي).
(80). برخي پيروزي محمود بر الغ خان در نزديكي بلخ را جشن گرفتند 396 ه/ 7- 1006 م (ابن اثير، ج 9، ص 66) و يا در جشنهاي درباري حضور يافتند تا اشعاري را تقديم كنند، رجوع كنيد به: ديوان حكيم فرخي سيستاني، به كوشش علي آبان (تهران 1311 هجري شمسي/ 4- 1933 م)، ص 390 و بعد.- براي كليات رجوع كنيد به عوفي: جوامع الحكايات، ص 187 و بعد، شماره 1125- 1107).
(81). كتاب الاغاني/ بولاق، ج 15، ص 19؛ ج 19، ص 147؛ ابن اثير: الكامل، ج 7، ص 136 (حسن بن زيد طبرستاني متوفي 271 ه/ 884 م).- تاريخ سيستان، ص 102، 146 (سيستان در حدود سال 62 ه/ 682 و يا 151 ه/ 767 م و بعد)، 324 (رودكي 320 ه/ 932 م)؛ عوفي: جوامع الحكايات، ص 200 شماره 1346 (حدود 215 ه/ 830 م: عبد الله بن طاهر. محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 20- 18 (كرمان در حدود سال 479 ه/ 1086 م).
(82). رجوع كنيد به زيرنويس شماره 110،Grunebaum 214 - به‌عنوان پاداش يك شاعر، ابو عباس سفاح اهواز را به دوستش به تيول داد؛ كتاب الاغاني/ قاهره، ج 7، ص 240.
(83). دولتشاه: تذكرة الشعرا، ص 53.
(84). ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 168.
ص: 13
دست‌ودل‌باز بودند و حتي استنباط مي‌شد كه نه‌تنها آنها از صنعت شاعري آگاهي داشتند و بدان ارج مي‌نهادند، «85» بلكه معاصرين آنان نيز همين كار را مي‌كردند. «86» حاكمان كوچكتر مانند حكام طبرستان «87» و بعد سلجوقيان «88» هم در اين زمينه از آنان تقليد كردند و برخي از حكام آن زمان خود نيز به سرودن شعر پرداختند. «89»
در كنار شنيدن آثار شاعران، عرضه موسيقي «90» لذت‌بخش- كه گاه از جانب
______________________________
(85). نقل شده است كه يكي از امرا (متوفي 359 ه/ 970 م) شعر عربي را بيش از ديگران از حفظ داشت: ابن اثير:
الكامل، ج 9، ص 200.
(86). رجوع كنيد به بحث دوجانبه محمود غزنوي با يكي از حكمرانان آل بويه (مجد الدوله از ري) كه شناخت شاهنامه از جانب هردو محرز شده است: ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 128 (420 ه/ 1029 م).
(87). ابن اثير: الكامل، ج 7، ص 136؛ سيستان ص 171 (سيستان 4/ 193 ه- 10/ 809 م).
(88). مثالهايي براي آن از قرن 5 و 6 هجري قمري 11 و 12 ميلادي در دولتشاه: تذكرة الشعرا، ص 71، 75، 84، 93 و 129 و بعد؛ چهار مقاله ص 40 و بعد ص 43؛ راوندي: راحة الصدور، ص 301 و بعد؛ جويني: تاريخ جهانگشا، ج 2 ص 18، 27.
(89). به‌طور مثال نصر ساماني (متوفي 279 ه/ 892 م): ابن اثير: الكامل، ج 7، ص 151- ركن الدوله از آل بويه (متوفي 66/ 365 ه- 7/ 976 م): مستوفي: تاريخ گزيده ج 1، ص 418- قابوس گرگاني (03/ 402 ه- 13/ 1012 م): ابن اثير: الكامل ج 9، ص 82.- رجوع كنيد همچنين به اطلاعات قابوس‌نامه/ چاپ ديتز ص 718 و 725 درباره هنر شاعري.
(90). براي كليات رجوع كنيد به: , Henry George Farmer: A History of Arabic Music to the XIIIth Century,) London 1929 (,
(كه از اين‌پس فقط تحت نام‌Farmer ' ' ذكر خواهد شد).- همچنين از همين مؤلف: Studies in Oriental musical instruments,) London 1931 (.- Ibn Khurdadhbih on musical instroments, ' ' in: JRAS 1928, S. 509- 518., The influence of music, from Arabic sources,) London 1926 (.- An outline of music and musical theory'', in: Survey III 2783- 2804,
(در آن نخستين خلفا [232- 21 ه/ 847- 642 م]، ص 2791- 2789؛ رنسانس و زمان پس از آن [656- 232 ه/ 1258- 847 م]، ص 2795- 2791: در اينجا شماري از اسامي موسيقيدانان گزارش شده است؛ كتاب الاغاني و غيره).- و نيز F. M. Faddegon: Sur la gamme persane- arabe, in: J. AS., XII, R., Bd. VIII) Juli- Dez. 1926 (, S. 168 f.-
و نيز-
Muhammad al- Hefny: Ibn Sina's Musiklehre, Diss.) Berlin 1931 (, in
، [براساس مفاتيح العلوم ص 246- 235]
Eilhard Wiedemann: Beitrage LXVI: Zur Geschichte der Musik''
-
ص: 14
شاعران صورت مي‌گرفت «91»- باوجود نفي جنبه‌هايي از آن از سوي جزميون «92»، در زمره عادات زندگاني قشر تحصيل‌كرده قرار داشت. كافي است كه به نقش آوازخوانان زن در دربار خلفاء و از سوي ديگر به شيوه زندگي اجتماعي آنان اشاره كرد. «93» در چنين شرايطي هيچ شكّي باقي نمي‌ماند كه برنامه‌هاي موسيقي در ايران نيز اهميّت خود را دارا بوده است. البته روايات بندرت از آن گزارشي مي‌دهند، امّا از آهنگهاي ايراني (الحان) (از فارس) «94» و شمار زيادي از آلات موسيقي نام برده شده است. «95» علاوه بر عود «96» و سنج، «97» و نوع بخصوصي از آن به نام موّنج كه داراي 7 سيم بود و اهالي خراسان در اختيار داشتند، در ايران تنبور [كه طنبور نيز نوشته مي‌شود]، بربط [ساز با جعبه چوبي]، «98» و نيز ناي (مزمار) به
______________________________
- و نيز-.
den: Sitzungsber ichten der phys.- med.- Societat Erlangen, L IV) 1922/ 23 (, S. 7- 22 I, Kokler,
(بررسيهايي درباره تاريخ موسيقي تركان قديم)
Re'uf Jekla: Eski turk musiqine dair tarihi tetebbu, ler
(سازهاي تركي).
, in: Milli tetebbu, ler megmuasy, I) 1913- 1331 H, (, S. 357- 363; II: Turk sazlary
(اصوات سازهاي زهي).
, ebd. II) 1913- 1331 H. (, S. 135- 141, 233- 239( mit Abb. vor S. 241 )
(91). رودكي (متوفي 29- 328 ه/ 41- 940 م) شاعر و موسيقيدان بود: دولتشاه: تذكرة الشعراء، ص 31.
(92).
Wensinck, Handbook 173; James Robson: Tracts on listening to music'',
(ترجمه دو مبحث ارائه‌شده متضاد)،)London 1939( در: ) Or. Transl. fund, N. R. XXXI ([ dazu Hans Wehr in der: Olz XLIII, 1940, Sp. 36- 39 ].
(93). كتاب الاغاني/ قاهره، ج 1، ص 48، 51 و بعد. (اهواز).- رجوع كنيد به: Mez 154, 378 f.; Nallino, Rac. VI 160.; Framer 44- 46, 48 f. 53 f, 69 f.
(94). كتاب الاغاني/ قاهره ج 1، ص 378 و بعد؛ ج 5، ص 294.- و نيز (اسپهان) 621Schwarz V .
(95). راجع به آلات موسيقي به اثرHans Hickmanns مراجعه كنيد
(جزوه تكثيرشده).
Terminologie arabe des instruments de musique,) Kairo 1947 (,
و همچنين رجوع كنيد:
با، ...
James Robson: Ancient Arabian Musical Instruments, as deseribed by al- Mufaddal ibn Salama,) q. cent ( Henry George Farmer, Glasgow 1938,) coll. of Or. writers on music IV (.
توضيحات
- و خلاصه‌اي از آن در:Farmer in der fE I ,III ,809 -816 تحت نام موسيقي.)Musiki(
(96).
Hickmann 29.- Henry George Farmer: The Structure of the Arabian and Persian lute, ' ' in: JRAS 1939, S. 41- 51.
(97).
Farmer 16, 155; Hickmann 22, Farmer, Hist.) wie s. 269, A. 2 (16, 73, 149.
(98)-Mas .VIII 90 f .-Hickmann 20 f .--
ص: 15
ويژه مقبول بود. «99» به دستور خلفاء در سال 125 ه/ 743 م براي تكميل دسته‌هاي موسيقي، آلات موسيقي و سنج‌زنان خراساني به دمشق آورده شدند. «100»
در مراسم پذيرايي حكام و سفراي دوست «101»، به دستور غزنويان، رباب [ه] «102» و چنگ «103» و يا دهل و دبدبه نواخته مي‌شد. «104» پيروزيهاي نظامي نيز با موسيقي جشن گرفته مي‌شد. «105» و از سربازان پاپك رهبر خرمدينان گزارش شده است كه نوعي از ناي (فلوت) را به‌عنوان علامتي ويژه به‌كار مي‌بردند. «106» برعكس حسن صباح 518- 485 ه/ 1124- 1092 م) رهبر حشاشيّون [اسماعيليه]- شايد به دلايل مذهبي- مخالف موسيقي و يا حداقل استعمال شيپور بود. «107»
موسيقي داراي ريتم معيني (ايقاع) بود و توسط نتهاي موسيقي (نغمه) ثبت مي‌شد. «108» براي برگزاري كنسرت- كه در ميهمانيها نيز توصيه مي‌شد- «109» روش معيني براي انتخاب سرودها جهت اجراء ( «گاه وصل، گاه جدايي- گاه وفاداري.
______________________________
- براي عصر ساسانيان رجوع كنيد به:Christensen 476 f ..
(99). طبري: تاريخ الرسل و الملوك، 3، ص 6 (31- 130 ه/ 49- 748 م).- و نيز Hichmann 6; Farmer 16.
(100). طبري: تاريخ الرسل و الملوك، 2، ص 1766.- و نيز رجوع كنيد به:Farmer 76 f .. )در پذيرايي اسرائيل سلجوقي توسط محمود غزنوي)،
(101).Urada /Turk I 283
(102).Hickmann 25 .
(103). همانجا، ص 26.
(104). بيهقي: تاريخ، ص 291 (525 ه/ 1031 م).
(105). طبري: تاريخ الرسل و الملوك، 3، ص 1700 (255 ه/ 869 م).
(106). سورناي، همچنين شورناي نوشته مي‌شود. از سور فارسي بمعني «جشن» و ناي است. رجوع كنيد به: Dozy, Suppl. I 831; Karl Vullers, wb. S. V. und Sahnaj; Hickmann 8: Surna.
(107). او يك‌بار يكي از پيروانش را به علت استعمال شيپور براي هميشه از الموت اخراج كرد، و از آن‌پس به علت ترس، اين آلت موسيقي در الموت نواخته نشد: جويني، تاريخ جهانگشا، ج 3، ص 210.
(108). رجوع كنيد به:Farmer ، ابن خرداذ به: كتاب المسالك و الممالك، (مانند ص 269،.)A .2 نغمه «آوا، آهنگ، نت». سيستم الفبايي نت كندي با «ابجد» مشخص شده است.
(109). قابوس‌نامه/ چاپ ديتز، ص 733- 726 (473 ه/ 1080 ه)؛ عوفي: جوامع الحكايات، ص 188 و بعد، شماره 1140- 1126.
ص: 16
گاه درد عشق») پيشنهاد مي‌شد. البته منقبت پيامبر، تحسين فضيلت و شكوه از ناپايداري جهان نيز جزو موضوعهاي مورد توصيه بود.

هنرهاي مصوّر «110»

با همان اختصار كه در اين بررسي به علم و ادبيات پرداختيم، اكنون راجع به مباحث تاريخ هنر به مفهوم علمي آن، نيز نكاتي را يادآوري مي‌كنيم. در اينجا لازم است فقط آن پديده‌هايي را ذكر كرد كه براي درك تكامل ملت ايران حايز اهميت است.
______________________________
(110). براي كليات رجوع كنيد به بخشهاي ذيل در: Survey I 106- 128 Arthur Upham Pope: The relation between geography and art in persia''/ 129- 133. Edward Denison Ross: The influence of early Islam upon Persian art''/ 716- 730 Josef Orbeli: S ss nian and early Islamic metal work''/ II 930- 966 Eric Schroeder: Standing monuments of the first period. ' '
قرون نخستين تا ص 949 و با فهرست بناهاي يادبود موجود، طرحها و غيره؛.[N jin ,Neriz usw .] 967- 974 Andre Godar: Gurgan and the Gunbad- i- Qabu- S''/ 975- 980 Arthur Upham Pope: Architecture in the early periods according to con tem porary documents''/ 1446- 1666;
«همان مؤلف:The Ceramic art in Islamic times ' ' [ darin 146- 1511: The early Islamic Period ]/ 1995- 2042 Phyllis Ackermann: Textiles of the Islamic periods, A: History) the early Islamic and Seljuq periods (/ 2227- 2256 Hermann Goetz: The history of persian costume''[ darin S. 2236- 2239: abbasidische und seldschukische Zeit ]/
بخشهاي ديگر اين اثر اساسي، در مباحث فني مربوط در همين پژوهش ذكر مي‌شود.- E. Denison Ross) Hrsg. (: Persian Art,( London 1930 ).- Josef Strzygowski: Asiens bildende Kunst,) Augsburg 1930 (. Arthur Upham Pope: An introduction to the Persian Art since the seventh Century A. D.( London 1930 ).- V. Denike: Isskustvo Vostoka. Ocerk istorii Keppel Archibald Cameron
(هنر شرق. تاريخچه هنر اسلامي)،
musul'manskogo isskustva,-.) Kazan 1923 (Creswell: Early Muslim Architecture, 2. Teil: Early Abbasids ... and Samanids, A. D. 751- 905,( Oxford 1940 )- Robert Lookhart Hobson: Aguide to the Islamic Pottery of the Near East,( London 1932 ).-, Maurice Pezard: La Ceramique archaique de l'Islam et ses Origines,( Paris 1920 ).- Basil Gray: Persian Painting,( London 1930 ).-
. (نقاشيهاي
Thomas W. Arnold: Survivals of Sassanian and Manichaean art in Persian Painting,) Oxford 1924 (( S. A. aus den Studiem zur Kunst des ostens. josef Strzygowski ... ' '( Wien 1923 ),
ماني در تورفان) تقديم شده به
S. 95- 97, mit Tafel XII (.- Creassy Tattersall: The Carpets of Persian,) London 1930 ).- N. A. Reith und E. B. Sachs: Persian textiles,( New Haven 1937 ).- Les arts de l'Iran. L'ancienne Perse et Bagdad. Catalogue de ص: 17
در اولين نگاه چنين به نظر مي‌رسد كه تسلط اعراب براي هنر در آغاز امر، دگرگونيهاي اساسي به همراه نداشته است، چنان‌كه مثلا آثار هنري مربوط به فلزات قيمتي در قرون نخستين اسلامي به قدري حاوي اسلوب ساساني است كه اغلب بسختي امكان دارد تاريخ دقيق پيدايش آنها را مشخص كرد.
«هنر طلاكاري ساساني، شامل كاسه‌هاي مسطّح، اغلب در سطح داخلي مزيّن به تصوير و مدورشكل (بندرت بيضي)، و ظروف دسته‌دار با پايه بلند و گلدانهايي با بدنه‌اي بيضي‌شكل مي‌شد. سفارش‌دهندگان، دربار شاهنشاه، آتشكده‌هاي بزرگ و صاحب‌منصبان عاليرتبه بودند. «111» بنابراين مي‌بايستي دو نوع كارگاه: كارگاههاي دستي درباري و كارگاههاي دستي محلي، موجود بوده باشد. اينكه آيا كارگاههاي خصوصي چندي براي تهيّه ظروف مراسم مذهبي وجود داشته است و يا اينها در يكي از اين دو كارگاهها ساخته مي‌شده است، مشخص نيست.
كارگاههاي دستي درباري مي‌بايستي پس از سال 21 ه/ 642 م و يا حد اكثر سال 1- 30 ه/ 651 م فعاليت خود را آغاز كرده باشند. استمرار حيات كارگاههاي «مذهبي»،- اگر چنين نوعي موجود بوده باشد- فقط در زمينه محدودي امكان داشته است. توسعه بيشتر مي‌بايستي فقط در مورد كارگاههاي بومي، به ويژه دور از مركز، صورت گرفته باشد. اين امر به وسيله بناهاي كشف‌شده تأييد مي‌گردد. كاسه‌هايي با نقش شاه ( «شكار- يا تاج‌گذاري») فقط به صورت تقليدي از روي آثار قديمي ساخته مي‌شد. بسختي مي‌توان ظروف معيني را به‌عنوان
______________________________
-l'exposition de la Bibl .Nat .,)Paris 1938( .-
زكي حسن: الفنون الايرانيه في العصر الاسلاميه (هنرهاي ايراني در عصر اسلامي)، (قاهره 1946 چ 2).- اختلاف بين شرق و غرب در فرهنگ ايراني را مينورسكي بررسي كرده است:.Minorsky :Geogr .F .644 -652
(111).
Kurt Erdmann: Eber- Darstellung und Eber- Symbolik in Iran'') in: Bonner Jahrbucher, Heft 147, 1942, S. 345- 382 (, S. 358, Anm. 2.- Goldziher, Die Heiligen- Verehrung im Islam in: Mohammedanische Studien, S. 360 f. ص: 18
آلات مراسم مذهبي قرن هفتم ميلادي با اطمينان مشخص كرد. ساخت «كاسه‌هاي نقش حيواني» تنها چيزي بود كه استمرار يافت و در همين مناسبت بود كه گسترش نقوش اواخر ساساني بدون وقفه طولاني ادامه پيدا كرد. جالب‌توجه آنكه طبق شواهد ظروف تقليدشده، مي‌بايستي هنوز تعداد معتنابهي از كاسه‌هاي سلطنتي اواخر ساساني موجود بوده باشد. اينكه ترجيح داده مي‌شد كه كاسه‌هاي قرون 3 و 4 ميلادي- و نه كاسه‌هاي قرون 1 و 2 هجري قمري/ 6 و 7 ميلادي- تقليد شود، مي‌بايست علاوه بر كثرت احتمالي تعداد آنها، به تركيب ساده اين آثار قديمي نيز مربوط بوده باشد.» «112» اگر بتوان تداوم سنتهاي ساساني را به‌عنوان ارزش و اعتبار فرهنگي تلقي كرد، استمرار هنر ساساني نيز حداقل بايد به‌عنوان نشانه ويژه‌اي از آن منظور گردد. در اينجا همچنين بايد دانست كه در عصر آغازين تشكيل امپراتوري ايران، نقوشي وجود داشت كه بعدها علاقه هنرمندان «بازآفرين» را به خود جلب كرد. اين علاقه به انگيزه‌هاي ملي ارتباط داشت و پس از مدتي با داستانهاي حماسي پيوند يافت. در ايران، به‌ويژه در محافل نجباي محلي خراسان اين علاقه شديد بود. حافظان حقيقي سنتهاي هنر ملي در اين محافل يافت مي‌شدند. در آن زمان گروهي از اين قشر جزو سفارش‌دهندگان و خريداران «كاسه‌هاي نقش شكاري» نيز بودند.
«كاسه‌اي از اواخر عصر ساساني با نقش يك الهه، موجود در موزه ارميتاژ، بعدها جزو ليست اموال شخصي داذبرزمهر شناخته شده است. اين شخص براساس نوشته ارنست هرتسفلد در سال 112 ه/ 730 م اسپاهبذ خراسان بوده و منشاء گيلاني داشته است.»
كاسه‌اي با صحنه شكار از همان مجموعه، كه از روي دو نمونه مختلف قرن 4/ 3 م ساخته شده است، طبق نوشته آن براي شروين، مس مغان دماوند، «113» تهيه
______________________________
(112). عباراتي كه در ميان علايم نقل قول مستقيم قرار دارد، مطالبي ازKurt Erdmann ,Z .Zt .Konstantinopol است.
(113). رجوع كنيد به مبحث طبرستان (مازندران) در فصل بعدي كتاب حاضر.
ص: 19
شده و هرتسفلد تاريخ ان را نيمه اول قرن هشتم ميلادي [دوّم هجري قمري] ذكر كرده است.
به علت آميختگي شديد نقشهاي چيني در يك سلسله نقره‌كاريها، مي‌بايستي يك مركز مهم توليد در تركستان وجود داشته باشد.
تاريخ‌گذاري دقيق اين قطعات زماني امكان دارد كه مسأله تعيين محل آنها بهتر روشن شده باشد. بدون شك گسترش آنها در نواحي مختلف به اشكال مختلف بوده است. در اين زمينه به‌طور كلي مي‌توان نكات ذيل را مشخص كرد:
ضعف تدريجي، سپس فترت، سرانجام از دست دادن محتواي اصلي سمبلي و جهاني، «114» كه به دنبال آن، در شرق تحت نفوذ شديد اشكال چيني، كار بتدريج به تزيين صورت مي‌انجامد و در غرب به‌طور روزافزوني با اصول سبك هنر اسلامي تطابق مي‌يابد.
اين روند در خود ايران، به‌نظر مي‌رسد در قرن سوّم هجري قمري/ نهم ميلادي به پايان رسيده باشد، درحالي‌كه در شرق ادامه حيات شكلهاي ساساني را تا قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي مي‌توان مشاهده كرد. ابتدا در خلال قرن پنجم هجري قمري/ يازدهم ميلادي بود كه هنرمندان شرق تحت‌تأثير زيبايي گلها و پيچكهاي چيني و نيز تحت‌تأثير نوشته‌هاي عربي قرار گرفتند. امّا آثار كشف‌شده در غرب، حتي امروزه نيز چنان كم است كه نمي‌توان به روشني گسترش آن را نشان داد. بهرحال در اين‌جا، صور مختلف زوال تدريجي، در قرن پنجم هجري قمري/ يازدهم ميلادي به سبكي كه كلا مقبول سلجوقيان است، منتهي مي‌شود. بدين‌گونه، هنر طلاكاري نيز در ايران سبك ويژه مي‌دهد. خود را به‌عنوان يك شاخه مستقل هنري پيشرفته از دست مي‌دهد.
ممنوعيت از استعمال ظروف و آلات ساخته‌شده از فلزات قيمتي در هنر اسلامي بدان منجر شد كه مواد و مصالح بي‌ارزش از طريق تكميل روشهاي فني
______________________________
(114). رجوع كنيد به: ابن فقيه همداني، كتاب البلدان، ص 178)B .sp .( .
ص: 20
مخصوص (مرصّع‌كاري، ميناكاري، مطلّاكاري، لعاب‌كاري) ساخته و پرداخته شود و اين امر به‌عنوان فرم جانشين، گسترش يابد.
در اين زمينه نقش مهمتر را سراميك «115» بر عهده داشت، كه هرچند همواره به صورت سفال باقي ماند، امّا در تزيين به‌عنوان شاهكاري تجلي كرد. اولين گسترش وسيع اين نوع صنعت در بين النهرين، در دربار خلفاء (به‌صورت لعاب كاري برّاق براساس نمونه‌هايي از چين؛ لعاب‌كاري سفيد، گاه با زمينه آبي نقاشي شده به تقليد از چيني؛ لعاب‌كاري به تقليد از ظروف طلايي) آغاز شد. در ايران اين‌گونه ابداعات در ابتدا [به علت سختگيري كمتر در اعمال ممنوعيت استفاده از فلزات قيمتي (؟) و يا در اثر مناسبات فرهنگي ساده‌تر (؟)] فقط در مقياس محدودي صورت مي‌گرفت «116». ساخت سراميك صرفا تجملي، ابتدا در عصر سلجوقيان پيش آمد (با قطع نظر از نيشاپور، كه در حوزه قدرت سامانيان بود [به مباحث ذيل توجه كنيد]). تا آن زمان، به‌ويژه در شمال و شمال غربي ايران جنس زبرتري تفوق داشت كه تفاوتهاي شديد محلي را نشان مي‌داد. در كار با اين مواد تزيين پيكره‌اي (اغلب پيكر حيوانات با كنده‌كاري در يك يا چند رنگ لعابي) ترجيح داده مي‌شد كه در آن از جهات مختلف بوضوح نقشهاي كاسه‌هاي نقره‌اي ساساني احياء شده بود.
با نفوذ اشياء تجملي عباسيان (از بغداد و قاهره به ري، كاشان، ساوه و غيره) در قرن ششم هجري قمري/ دوازدهم ميلادي اين يادبودهاي ساساني از بين مي‌رود. در عوض در آغاز قرن هفتم هجري قمري/ سيزدهم ميلادي نقشهاي به كار رفته مربوط به عصر ساساني (مانند شكار بهرام گور) دوباره ظاهر مي‌شود كه شايد از نقاشيهاي مينياتوري (تصاوير شاهنامه)- كه از زمان گذشته تاكنون به صورت اصل خود به‌دست نيامده است- اخذ شده باشد.
كار بر روي برنز كاملا شبيه كار بر روي فلزات قيمتي است، يعني در عصر
______________________________
(115).Pedersen 92 ff .)B .SP .( .
(116).Abbildung :Survey IV ,Tafel 555 -587 .
ص: 21
نخستين اسلامي در ايران آثار به‌وجود آمده برنزي، چنان سنتهاي ساساني را بدون وقفه تداوم مي‌دهد كه اغلب بسختي امكان دارد تشخيص داده شود كه آيا ظرفي قبل و يا پس از تسلّط اعراب به‌وجود آمده است. تعداد قطعات موجود هنوز كمتر از آن است كه بتوان به تاريخ‌گذاري و يا تقسيم‌بندي دقيقتر آنها دست يازيد. براساس آثار كشف‌شده چنين به‌نظر مي‌رسد كه در قرن اول و دوم هجري قمري/ هفتم و هشتم ميلادي، مركزي در قفقاز (داغستان) ايجاد شده باشد. سبك فلزكاري ويژه ايران اسلامي، ابتدا در عصر سلجوقي به چشم مي‌خورد.)K .E .( .
مانند حوزه ادبي، در زمينه هنر برنز و سراميك در عصر نخستين اسلامي نيز تفاهم با اسلام بسيار كم و سطحي بود. اينجا و آنجا اين احساس وجود داشت كه فقط به جنبه‌هاي ظاهري پرداخته مي‌شود، درحالي‌كه براي حاملان اين فرهنگ، حمايت از سنتهاي قديمي هسته اصلي كوششهاي آنها را تشكيل مي‌داد. «117» همچنين از اين طريق براي ما قشر خالص ايراني- دهكان- به‌عنوان انتقال دهندگان فرهنگ بوضوح قابل درك مي‌شود، درحالي‌كه راجع به آن روايات تاريخي- آشكارا به عمد- به‌طور گسترده‌اي سكوت اختيار كرده است و از نظر تاريخي- مذهبي هم فقط به‌وسيله برداشتها و استنباطهايي از منابع مي‌توان به آن پي برد.
چنين برداشتي از منابع راجع به آن قشر اجتماعي نيز وقتي با واقع مطابق خواهد بود كه ما بقاياي هنر معماري از آن عصر كهن را در مدنظر داشته باشيم، بخصوص آرامگاه اسماعيل ساماني در بخارا را، «118» كه بوضوح با ياد آتشكده‌هاي ساساني «119» و به شكل آنها ساخته شده است: در اينجا نيز سنتهاي قديمي حفظ شده است. «120»
______________________________
(117). براي تداوم حيات تزيينات در اسليمي ايراني رجوع كنيد به: Ernst Kuhnel: Die Arabeske,) Wiesbaden 1949 (S. 10.
(118). همچنين به ص 300، پاورقي 1، جلد اول كتاب حاضر رجوع كنيد.
(119).
Kurt Erdmann: Das Iranische Feuerheiligtum,) Leipzig 1941 (.
(120). رجوع كنيد به:Barthold ,Vost .-ir .340 f . و نيزKuhnel :Kunst und Volkstum 129 .
ص: 22
كورت اردمن)Kurt Erdmann( در اين مورد، نكات زير را متذكر مي‌شود:
«تعداد مساجد موجود در ايران از نخستين قرون هجري قمري كمتر است (دامغان، نائين، نيريز). «121» برخي توضيحات تكميلي را گزارشهاي ادبي به‌دست داده‌اند. مهمترين منبع، وجود فرمهاي ساساني در مساجد كثير الوجود سلجوقي است كه بهرحال بيانگر آن است كه اين فرمها تا چه حد به تداوم حيات و تا چه اندازه به تجديد حيات ارتباط دارد.
ميراث ساسانيان براي مساجد، فرمهاي مهم به‌كار گرفته‌شده ذيل را شامل مي‌شود:
1. چهارطاق: گنبدي با چهار طاق بر روي پايه (يا ستون يا به عبارتي پايه‌هاي مدور) بدون و يا با يك راهرو محاط اغلب تنگ سراسري، كه به‌طور منفرد و يا در صحن حياط قرار دارد.
2. ساختمان پنج‌گنبدي: متصل به گنبد بزرگ چهارطاق با چهار گنبد كوچك، كه در گوشه‌هاي راهرو محاط واقع شده است.
3. ايوان: محوطه طاقي جلوباز، يك يا سه‌رديفي، كه بخش وسطي آن جلو مي‌آيد.
4. اتصال محوطه گنبد (همچنين در فرم چهارطاق) با ايوان (به‌عنوان دهليز).
اگر از امكانات و آگاهيهاي نامبرده فوق، در مورد مساجد قرون نخستين اسلامي در ايران استفاده شود، «122» نمونه‌هاي زير مشخص مي‌گردد:
1. مساجد حياطدار در غرب با تأثيري عربي:
الف- در اسلوب غربي، با ستونهاي چوبي (فقط در نقاط اصلي مانند
______________________________
(121).Survey I 898 .
(122). در اين مورد مقايسه كنيد با: Andre Godard: Les anciennes mosquees de l'Iran''. in den A thar e Iran I) 1936 (, S. 187- 210: Ders.: Notes Sur d'anciennes mosquees de l'Iran, in: IIIe Congres Intern. d'Art et Archeologie Iraniens- Memoires,( Liningrad und Moskau 1939 ), S. 70- 77-
و تصاوير قديمترين معماري موجود در:Survey IV ,Tafel 258 -260 ;Ornamente :V 511 ..
ص: 23
مرو و بخارا و غيره)،
ب- در اسلوب ايراني، با پايه‌هاي مدور كوتاه (دامغان، تاريكخانه، پايان قرن دوم هجري قمري/ قرن هشتم ميلادي)، يا با ستونهاي روكش گچي (نائين، قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي)،
2. مساجد ايواندار: با شبستان ايواني‌فرم (نيريز سال 340 ه/ 951 م) و اخيرا نيز نيشاپور (نگاه كنيد به مطالب زير).
3. مساجد با گنبد جناقي و نوك‌تيز: كه در آن شبستان فرم چهارطاق دارد و تحت شرايطي با ايواني به‌عنوان دهليز همراه است (اين سبك در بازسازي مساجد سلجوقي مانند مسجد جمعه در اصفهان، مسجد جمعه و مسجد حيدريه در قزوين و مساجد گلپايگان و اردستان به‌كار رفته است).
4. مساجد با ايوان و حياط: كه نوع تكامل‌يافته سبك سلجوقي است. حياط به چهار ايوان متصل است كه قسمتهايي از آنها مدخلهايي براي گنبد جناقي (چهارطاق) است كه به مفهوم محدودتري شبستان را تشكيل مي‌دهد (مثالهايي نظير شماره 3).
از اين چهار فرم، امروزه فقط فرمهاي 2 و 3، آنهم به‌طور غيرمستقيم قابل تصوّر است. طرحي از گسترش آن را شايد بتوان چنين بازسازي كرد:
مرحله الف: تسلطّ مساجد حياطدار عربي به‌عنوان يك فرم خارجي؛
مرحله ب: نفوذ تدريجي فرمهاي بومي ايراني؛
مرحله پ: تركيب فرم حياطدار خارجي با عناصر ايراني چهارطاق و ايوان براي مساجد ايوان‌دار و حياطدار نوع سلجوقي.
در كنار اين فرم كه به مساجد حياطدار سلجوقي مي‌پيوست، فرمهاي ديگري نيز بود كه در آنها شكلهاي معيني از آتشكده‌ها رعايت مي‌شد:
الف: تداوم حيات بناهاي پنج‌گنبدي، كه احتمالا نوعي از آتشكده‌هاي بزرگ ساساني را نشان مي‌دهد.
مثال: غار هيبك در افغانستان (مسجد يا معابد مسيحي و يا بودايي).
ص: 24
مسجد (؟) هزاره، نزديك بخارا.
آرامگاه اسماعيل ساماني (متوفي 294 ه/ 2907) در بخارا (در بناي آرامگاههاي اسلامي به‌ويژه در عصر مغول در هند، نوع پنج‌گنبدي متداول است).
اين نوع در بناي مساجد به نحو آشكار تأثير نداشته است، باوجوداين در اماكن بزرگ زيارتي اهل تشيع (كربلا، نجف و غيره)، در ارتباط با مراسم طواف، جايي‌كه تعداد گنبدها مي‌تواند در راهروها افزايش يابد، حيات خود را از سر مي‌گيرد. مسجد كبود در تبريز (قرن 9 هجري قمري/ 15 ميلادي) مي‌بايستي تحت‌تأثير كليساهاي بيزانسي با گنبدهاي ضربدري ساخته شده باشد، درحالي‌كه از جهتي نيز مي‌تواند تقليدي از بناهاي پنج‌گنبدي آتشكده‌ها باشد.
ب: تداوم احترام به معابد زرتشتي. «123»
پ: چهارطاقهاي منفرد در محوطه حياط. «124»
ت: ارتباط بين آتشكده‌ها و امامزاده‌ها به‌نظر مي‌رسد كه در جاهاي مختلف از طريق مجاورت محلي و مناسبت نوعي پيش‌آمده باشد.»
آنچه از بقاياي هنر نسّاجي از قرن 4- 1 هجري قمري/ 10- 7 ميلادي باقي مانده، «125» آنقدر كم است كه نمي‌تواند تصوير دقيقي از آن قرن را به ما ارائه دهد، امّا باوجوداين ارتباط نزديك اين دوره را با صنايع عصر ساساني نشان مي‌دهد.
______________________________
(123). در محراب آتشگاه تنگ كرم و اماكن مرتفع در الوند تا قرن سيزدهم هجري قمري/ نوزدهم ميلادي قابل اثبات است.
(124). در آتشكده باكو كه از قرن دوازدهم هجري قمري/ هيجدهم ميلادي است، و در مصلاي يزد (958 ه/ 1551 م)، جايي‌كه احتمالا مي‌تواند بقاياي يك آتشكده قديمي باشد، در حياط حسينيه تفت، و جاهاي ديگر، هنوز هم بناهايي از نوع چهارطاق موجود است و در آن حتي امروزه نيز در رابطه با مراسم سوگواري [امام] حسين (ع) آتش روشن مي‌كنند و دور مي‌چرخانند. (مقايسه كنيد با: Siroux in den Athar- eIran 1938, S. 89 ff. (.
(125). از قاليهاي بزرگ در بافندگي سوسنگرد ايران با تصاويري از صورت انسان از عصر ساساني و اموي در نوشته‌هاي ايراني ميانه درMas .VII 290 گزارش داده است- و نيز رجوع كنيد به: Survey VI, Tafel 981- 983.
و تصاوير-.Gaston Wiet :Soieres persanes ,)Kairo 1948(
ص: 25
شكي نيست كه فعاليت بسيار وسيع و از قديم معروف در اين زمينه، همانگونه كه در فرشهاي بزرگ قصرهاي ساساني در تيسفون «126»- سلوكيه و يا در پارچه‌هاي قيمتي البسه وجود خود را بيان داشته بود، در اينجا نيز تصوير مشابهي ارائه مي‌دهد. «127» «احتمالا از روي اين واقعيت كه ابريشم‌بافي بيزانسي قرن 4/ 3 هجري قمري- 10/ 9 ميلادي كاملا براساس سبك ساساني صورت مي‌گرفته است، مي‌توان اين نتيجه را گرفت كه در ابريشم‌بافي ايران نيز حداقل تا قرن 3 هجري/ 9 ميلادي اشكال قديمي حفظ مي‌شده است. سبك اختصاصي ابريشم‌بافي اسلامي ابتدا در عصر سلجوقي ظاهر مي‌شود.»)K .E .(
مسأله نقاشي كمي پيچيده‌تر است، بدان سبب كه ما نمي‌توانيم درباره وجود نقاشيهاي مينياتور ساساني اظهارنظر دقيقي بكنيم، «128» حتي اگر يادآوري مكرّر نوشته‌هاي مصوّر گرانبها (به‌ويژه نوشته‌هاي مانوي) «129» و گسترش وسيع نقاشيهاي مينياتور عصر اسلامي (كه در آغاز به‌ويژه براي تصوير متون عربي، و بعد نيز براي تزيين آثار شعراء- فردوسي، نظامي- به‌كار گرفته مي‌شد) بروشني نشان مي‌دهد كه كارها در اينجا بدون الگو نبوده است. همچنين كمتر فايده خواهد داشت هرگاه يادآور شويم زماني را كه حجّاج در سال 89 ه/ 708 م در جنگ به
______________________________
(126). در اين مورد رجوع كنيد به جزئيات ذكرشده در ابن اثير: الكامل، ج 2، ص 201- 199 و علاوه‌بر آن به: Minorsky, Geogr. F 622.
(127). ابن خلدون ج 2، ص 58 تأكيد مي‌كند كه به‌كار بردن طراز (رجوع كنيد به:Adolf Grohmann درEI ,IV ,850 858 - و نيز جلد تكمله)Erg .-Bd .,S .265 -267 از پادشاهان ايراني نشأت گرفته است.
(128).
Erdmann, Eber- Darst. 368; Hans Heinrich Schaeder: im Jahrbuch der Preuss. Kunstsammlungen 57) 1936 (, S. 231 f.
(129). در آگاهي از احساس پيشرفته زيبايي‌شناسي ماني، مديون پيروان او هستيم، چراكه اينان سنتهاي هنري او در زمينه تزيين كتاب را بخوبي حفظ كرده‌اند. رجوع كنيد به: Ugo Monneret de Villard: The relations of Manichaean art to Iranian art''im Survey III 1820- 1828; Wilh. Bang kaup: Manichaische Miniaturen'', im Museon XXXVII) 1924 (1/ 2, S. 109- 115 als anzeige von Albert von Le Coq: Die manichaischen Miniaturen,( Berlin 1923 )( Die buddhistische Spatantike in Mit- telasien, 2 ). ص: 26
منظور فتح سمرقند، دستور داد تصويري «130» از اين شهر برايش نقاشي كنند، «131» تا بتواند ترتيبات وسيعتري براي حمله اتخاذ كند، «132» از اين طريق تنها مي‌توان نقاشي براي اهداف مادي را به استناد نوشته‌ها نشان داد.
«در هنر اسلامي مينياتورها از قرن هفتم هجري قمري/ سيزدهم ميلادي (مكتب بغداد)، و در ايران حتي از قرن هشتم هجري قمري/ چهاردهم ميلادي به اين‌سو باقي مانده است. خلاء بين اين اولين نقاشيهاي اصيل و نقاشيهاي ساساني بعدها بتدريج پر شد. از مدتها قبل معلوم بود كه سراميك مشهور به مينايي مربوط به آغاز قرن هفتم هجري قمري/ سيزدهم ميلادي با نقشهاي پرتصويرش بدون وجود نقاشيهاي مينياتوري هم‌عصر با آن غيرقابل تصوّر است. جالب‌توجه آنكه درست در اين كالاها، موضوعات ساساني مجددا مقبول شد. اينكه در عصر ساساني اين‌گونه نقاشيهاي پرارزش بناهاي عظيم به حيات خود ادامه مي‌داده، به وسيله آثار مكشوفه نيشاپور مشخص شده است.»
) K. E. (
«133»
بنابراين مي‌بايستي در هنر يكي از عوامل اصلي و درجه اول را حفظ و احياي خودآگاهي ايرانيان بدانيم. بدين‌گونه است كه تأثير ايرانيان بهيچ‌وجه به پايان نرسيد: كار آنان به‌طور وسيعي الگوي كاملي براي هنر اسلامي شد. بناهاي
______________________________
(130). مقصود دقيقا «صورة» است و نه «نقشه» آن، زيرا تهيه نقشه از شهري كه هنوز بدان وارد نشده‌اند، بسختي امكان دارد.
(131). طبري: تاريخ الرسل و الملوك، 2، ص 1199؛ ابن اثير: الكامل، ج 4، ص 204.
(132). همچنين رجوع كنيد به: Kurt Halter: Die islamischen Miniatur handschr iften vor 1350,) Leipzig 1937 (.( S. A. aus dem Zentralblatt fur Ivan Stochoukine: La peinture iranienne sous les derniers
و نيز-
Bibl iothekswesen, Ig. 54, H. 1/ 2 1937 (. Abbasides et les Il- Khans) dazu E. de Lorey: Peinture musulmane ou peinture iranienne'', in der Revue des Arts Asiatiques X 1938, S. 20- 31 ).- Armenag Bey Sakisian: La miniature persane du XIIe au XVIIe siecle,( Paris und Brussel 1929 ).
با مطالبي بسيار بحث‌انگيز، مقايسه كنيد با: ) Ernst Kuhnelim der OLZ 1930: SP. 467- 469; Lucien Bouvatim J. AS. 12. R. XVI( Juli/ Dez. 1930 (, S. 167 ff.
(133).Erdmann ,Eber -Darst .351 .
ص: 27
خلفاء در بغداد، سامره «134» و جاهاي ديگر به طرق مختلف توسط هنرمندان ايراني ساخته شده است و اگر هم هنرمندان غير ايراني ملل ديگر در ساخت آنها دخالت داشته‌اند، بشدت تحت نفوذ ايرانيان بوده‌اند. مي‌توان گفت كه احساس هنري ايراني قرنها به‌صورت معيار شناخته شده بوده است (جايي‌كه مي‌توانست طبيعتا نفوذ ديگري- مانند بيزانسي- وارد شود).
در مورد اين مسأله ك. اردمن)K .Erdmann( نكات ذيل را يادآور مي‌شود:
«زماني‌كه بغداد سقوط كرد، سامره مركز اصلي شد. از عناصر ساساني آنجا، اينها را بايد نام برد:
در هنر معماري: به‌كار بردن سكو، اصل رديف مستقيم در نظم اطاقها، ايوان براي ساختمان دروازه، فضاي اصلي به‌صورت گنبد- پوشش پايه‌هاي اصلي اطاقها با ورقه‌هاي گچي (در وضعيت عمودي)- توسعه گچ‌بريهاي سامره براساس گچ‌بري ساسانيان متأخر- تداوم مستقيم حيات سنتهاي ساساني در نقاشي.
در سفال‌سازي: پيوستن به سنتهاي ساساني در اثر نفوذ شديد آسياي شرقي (سفال براق لعاب‌دار، تقليد چيني)؛ تكميل لعاب‌كاري به‌عنوان وسيله‌اي بومي براي اينكه سفال را به‌صورت اشياء تجملي درآورند. قطعات قديمي اين صنعت بوضوح ارتباط آنها را با ظروف فلزي قيمتي نشان مي‌دهد، ولي وجود اين نوع در بين اشياء ساساني تاكنون به اثبات نرسيده است. تداوم حيات تك‌نقشهاي ساساني بر روي مهرهاي ساده‌تر سفالي و بر روي اشياء سفالين زمينه سفيد با نقش آبي ديده مي‌شود. در حدود سال 184 ه/ 800 م نيز در سفال لعاب‌دار (رو به زوال)، نفوذ پيكرها و تا حدي نقشهاي ساساني به‌چشم مي‌خورد.
شيشه: توليد زياد شيشه از نظر فني و هنري به‌طور وسيعي به سنتهاي محلي كارگاههاي ساساني بازمي‌گردد.»
______________________________
(134). (حفريات سامره.
Ernst Herzfeld: Samarra,) Berlin 1948 (.( Die Ausgrabungen von samarra, 6. Band. ص: 28
باوجوداين نفوذ گسترده، مي‌بايستي احساس ايراني، مبارزه‌اي مستمر عليه دشمني با تصوير در اسلام (پس از آنكه بر آنها غالب شده بودند) داشته باشد. در ايران هرگز مصوّر كردن حيوانات و انسان (همانگونه كه در مورد آثار ساخته‌شده از فلزات قيمتي در فوق ذكر شد و نيز همانگونه كه قصر محمود «135» در غزنه نشان مي‌دهد) پايان نگرفت، و از اين طريق ديگر مناطق اسلامي در نفي تصويرسازي همواره دچار تزلزل بودند. برداشت دوستانه شيعيان «136» از تصويرسازي مسلما به‌طور عمده از اين واقعيت متأثر بود، و تشيع در طول زمان به‌طور كلي مذهبي ايراني شده بود.
طبيعتا احساس هنري ايرانيان خود نيز كاملا از نفوذ بيگانه در امان نماند. اين نفوذ يك بار از چين و از طريق طراز (تلس)، جايي‌كه در كنار سفال‌سازي تحت نفوذ چين، كالاهاي ايراني از سمرقند (قرن 6/ 4 هجري قمري- 12/ 10 ميلادي) نيز يافت مي‌شد، به ايران راه يافت. «137» بار ديگر از طريق ورود مستمر ابريشم (كه از زمان اشكانيان شناخته شده بود، و در خود ايران در قرن 6/ 5
______________________________
(135). هيأت باستان‌شناسان فرانسوي در افغانستان تحت نظارت دانيل شلوم برگر)Daniel Schlumberger( در حفريات خود در سال 1949 قصري از اين سلطان را با 48 پيكر نقاشي‌شده (محافظان) در «تالار بارعام» (؟) يافت. رجوع كنيد به گزارش وي در: Academie des Inscriptions et Belles Lettres''nach dem Manchester Guardian, wiedergegeben in den New Dr. Rudolf Loewenthals von der Cornell University in
طبق اطلاع دوستانه:)
york Times vom 28 VI. 1950 Ithaca, N. Y. (.- S. Flury: Ledecor des monuments de Ghazna, in Syria VI) 1925 ), S. 61 bis 90.
(136).
Kuhnel, Kunst und Volkstum'' 129- 131.- HenriL'attitude de l'Islam primitif en face des arts
. (133)
figures'', in Lammens, Om. 351- 389.- Keppel Archibald Cameron Creswell: The lawfullness of Painting in early Islam, in der Islamic Culture XXIV) 1950 (, S. 218- 225.
(137). در اين‌باره رجوع كنيد به گزارش حفاري در: A. N. Bernstamm) Bernstam (: Kratkie soobscenija o dokladach i polevyeh issledovanijach instituta istorii mat. Kul't;
(گزارشي كوتاه درباره اخبار حفريات انستيتو فرهنگ، تاريخ و رياضيات) I) Moskauu. Leningrad 1939 (, S. 31. ص: 29
ميلادي توليد مي‌شد) و نيز با شهرت يافتن چيني «138» و كاغذ پيش آمد. بعلاوه اين واقعيت كه بودائيسم قبلا در شرق ايران نفوذ داشت «139»، خود مستلزم آن است كه تأثيرات هندي و چيني را هم به همراه آورده باشد «140»: در اين مورد مثل همه موارد مربوط به سؤالات منفرد ديگر و نيز مثل همه بررسيهاي راجع به سبكها، سخن آخر طبيعتا به تاريخ هنر تعلق مي‌يابد.
بدين‌ترتيب شايسته است كه آخرين قسمت اين بخش از كتاب با نتيجه حاصل از بررسيهاي ك. اردمن- كه كوشش در جهت نشان دادن اهميّت حفريات جديد نيشاپور براي هنر ايراني در نخستين قرون اسلامي را وجهه همت خود قرار داده است- به پايان برسد:
«تاكنون آشنايي ما از هنر نخستين اسلامي در شرق اساسا منوط به حفاريهاي سامره بود، كه آثار مكشوفه آن همچنين براي بغداد واجد اعتبار تلقي مي‌شد. هنر نخستين اسلامي در اينجا بدون هيچ مقدمه‌اي ناگهان به‌طور آشكار با طبقه درباري روبرو مي‌شود. براساس حفريات ديگر در ايران و عراق هنر در حقيقت به طبقات مختلف اسلامي مي‌پردازد، امّا هيچگاه محل اكتشاف هنر طبقات مختلف، اهميّت يكساني را دارا نبوده است. با حفريات موزه متروپوليتن (نيويورك) در نيشاپور، مي‌توانست كاري از نوع حفاري سامره، آغاز شده باشد. «141»
______________________________
(138). ابن اثير: الكامل، ج 5، ص 170.- و نيز: Paul Kahle: Islamische Quellen zum chinesischen Porzellan) in der ZDMG 88, 1934, S. 1- 45 (, S. 5 ff. und S. 45( Nachtrag. ).- Uber T ang- Keramik in Nesapur im 9. Jh. Vgl. Hauser im Bulletin S. 109.
، (و نيز رجوع كنيد به پاورقي شماره 169 همين فصل)XXXVII /2
(139).
Albert von Le Coq: Die buddhistische Spat- Antike in Mittelasien teil IV: Atlas zu den Wandmalereien,) Berlin 1924 (. تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ج‌2 29 هنرهاي مصور ..... ص : 16
(140). ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 175 (4- 433 ه/ 3- 1042 م غنائم فراوان سلجوقيان در گلدان چيني مملو از سنگهاي قيمتي و انگشتري‌هاي طلا مزين به سنگهاي قيمتي در ري).
(141).
Bulletin of the Metropolitan Museum,) Neuyork 1937 (, Sect. II, S. 1- 39; 1938, Sect. II, S. 1- 23; 1942, Sect. I, S. 82- 119. ص: 30
در تفاوت با سامره، نيشاپور شهري است كه بتدريج رشد كرده است و شالوده آن به عصر ساساني باز مي‌گردد و تا اواسط قرن ششم هجري قمري/ دوازدهم ميلادي نيز مركز مهمي باقي ماند. حفريات انجام‌شده تاكنون فقط تپه‌هاي منفرد را برش داده است. شهري ساساني نيز تاكنون در آن يافت نشده است. برعكس اين شهر نشانگر دوره شكوفايي طاهريان است و نيز نشانگر عصر شكوفاي جديدي است كه تحت حكومت سامانيان پس از برخوردهاي اشغالي صفاريان پيش آمد، و بعدها توسط غزنويان و سلجوقيان از بين رفت.
زلزله سال 534 ه/ 1140 م و تخريب شهر توسط تركان غز در سال 548 ه/ 1153 م را مي‌توان- هرچند نه به‌طور مطلق- نقطه پايان آن شمرد.
در نيشاپور خرابه‌هايي بر روي زمين به‌دست نيامده است. بناهاي حفاري شده قابل مقايسه با سامره نيست. هر قصر، تنها شكل ساده‌اي دارد. از دو مسجد كوچك، از يكي فقط محوطه مياني با دو ستون، و از ديگري يك ايوان باقي است.
اغلب خرابه‌هاي باقيمانده خانه‌هاي شخصي است.
جنبه‌هاي حاصل از اين حفاريها تاكنون مربوط به تزيينات داخلي اطاقها و هنرهاي كوچك بوده است. كار از هرنظر شبيه سامره است، يعني پوشش پايه‌هاي اصلي (فقط در اطاقهاي مجزا) با ورقه‌هاي گچي است، و تزيين سطح فوقاني ديوار به‌وسيله نقاشي صورت گرفته است. مانند سامره، تزيينات گچي تجملي خالص است و به‌عكس سامره سبك
C
) با قالب، پرس‌نشده، بلكه مانند سبك‌A وB سامره با كارد برش داده شده است. نقشهاي پيكره‌اي مانند آنجا فقط در نقاشي به‌چشم مي‌خورد، امّا اينها در نيشاپور بشدت بيشتري تحت نفوذ ساساني بوده است تا در سامره. سبك سامره، در واقع تركيبي از سبك ساساني و هلني را نشان مي‌دهد. وجود نقاشيهاي ديواري مكشوفه در نيشاپور به سبك تزيينات گچي، در سامره قابل اثبات نيست. بدين‌ترتيب تزيينات اطاقها در نيشاپور باوجود قرابت اساسي با نمونه‌هاي سامره، آشكارا نقطه شروع جداگانه‌اي را نشان مي‌دهد كه به‌وسيله احياء كامل عناصر ساساني و تأثيرات آسياي مركزي شكل
ص: 31
گرفته است. آثار هنري كوچك شامل همان آثار سامره به‌ويژه سفال و شيشه است.
از ميان آنها، آثار شيشه‌ايي كه مطمئنا از شيشه‌هاي شفاف توليدات محلي است، به‌ويژه مهم است، چراكه براي اولين‌بار توليد شيشه در ايران را ثابت مي‌كند.
آثار به‌دست‌آمده در نيشاپور به‌قدر سامره غني نيست، با اين وصف هر قطعه داراي كيفيت اعجاب‌آوري است. نتايج فني به‌نظر مي‌رسد كه با نتايج سامره مطابقت دارد. اما برعكس آثار سفالين هيچ شباهتي با سامره ندارد. تقليدي خاص از اشياء چيني در نيشاپور ديده مي‌شود (همچنين اين مطلب كه اشيائي از چين وارد مي‌شده است، به‌طور مجزا قابل اثبات است)، امّا نقش ضعيفي را داراست. دومين دسته بزرگ سفال سامره يعني اجناس لعاب‌دار، در نيشاپور ديده نشده است. اين فن ظاهرا در آنجا به‌كار نمي‌رفته است، امّا تقليد از اجناس لعابدار عراقي، در مورد ديگري قابل اثبات است. همچنين سفال نوع سامره و عراق، سفال منقوش با آبي تيره بر روي زمينه سفيد بوضوح در نيشاپور شناخته نشده بوده است. بااين‌وجود آثار سفالين به‌دست‌آمده در نيشاپور به‌طور بي‌سابقه‌اي غني است، و مطمئنا غني‌تر از سامره است، حتي اگر كم‌بهاتر از آن باشد. موضوع در اصل بر سر اشياء منقوش برّاق است. مقدار تنوع هنري و فني در اينجا زياد است، تزئينات پيكره‌اي- صرفنظر از يك دسته آن‌كه در سطور زير ذكر مي‌شود- بندرت پيش مي‌آيد، تزيينات گياهي فقط به شكل تجريدي زياد است. نقش مهمي را نيز خط ايفاء مي‌كند، كه در اينجا صورت تكامل‌يافته آن بندرت به‌عنوان تزئين به‌كار رفته است. اغلب اشياء مكشوفه در نيشاپور نيز به وسيله آثار افراسياب سمرقند شناسايي شده‌اند، «142» و به همين علت نام «ساماني» به‌خود گرفته‌اند.» مسكوكات مكشوفه نيشاپور، رديفي از قطعات را تشكيل مي‌دهد كه قبلا در زمان طاهريان و صفاريان به‌وجود آمده است. از اين طريق نتيجه گرفته
______________________________
(142).
Kurt Erdmann in Faenza XXV) 1937 (, S. 125- 137; Berliner Museen LXIII( 1942 ), S. 18- 28; Bulletin of the Iranian Institute VI( Neuyork 1946 ), S. 102- 110. ص: 32
مي‌شود كه سفالهاي كشف‌شده در افراسياب، كه تاكنون تاريخ آنها اغلب قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي تلقي مي‌شده، در سراسر قرن سوم و چهارم هجري قمري/ نهم و دهم ميلادي رايج بوده است. بدين‌سبب طرح اين سؤال روا است كه آيا اطلاق نام «ساماني» در اين مورد بحق است، و يا اينكه موضوع بر سر جنس معمولي تركستاني است كه فقط به‌علت تلاقي زماني به‌عنوان «ساماني» ناميده شده است. در نيشاپور تاكنون سفال نامرغوب پيدا نشده است. در تمام كوره‌هاي سفال‌پزي كشف شده، اشياء كمي ساخته شده است، و اصولا دليلي در دست نيست كه اين سفالها در نيشاپور تهيه شده باشند. از جانب ديگر تعداد زيادي از انواع سفال نامرغوب افراسياب در اختيار داريم كه پيدا شدن سفال سازي را در آنجا تأييد مي‌كند. بر اين اساس صحبت زيادي در اين مورد است كه افراسياب مركز توليد فراوان سفال بوده كه از آنجا به نيشاپور حمل مي‌گرديده است. اينكه اين امر در چنين محدوده‌اي اتفاق افتاده، شگفت‌انگيز است، امّا غيرقابل تصوّر نيست. براي اين فرضيه هم‌چنين گفته مي‌شود كه از انواع سفالهاي نيشاپور، كه تاكنون در افراسياب تشخيص داده نشده است، حداقل گروهي از آن به‌طور آشكار خصوصيات ديگري دارد، كه مسلما با اصول سبك سفال‌سازي افراسياب در تضاد است. اين، نوع سفالي است كه از لحاظ فني به علت استعمال نوعي رنگ زرد برّاق بشدت جلب توجه مي‌كند امّا از لحاظ هنري به‌علت پايه‌هاي نزديك به‌هم، به شكل پيكره‌هاي خيلي ابتدايي كوچك و بزرگ، همچنين به‌علت پيكره‌هاي انساني، بكلي از اين رده خارج مي‌شود. اين نوع را مي‌توان به گروه خاصي از انواع سفالهاي عصر طاهريان مربوط دانست كه شايد در خود نيشاپور تهيه مي‌شده است. هرچند كه در اينجا نيز هيچ سفال نامرغوبي وجود ندارد. قابل‌توجه اين است، كه اين گروه بشدت خاطره عصر ساساني را زنده مي‌كند، ليكن نه از لحاظ فني- نوعي كه احتمالا حد فاصل سفال ساساني با آن باشد، شناخته نشده است- بلكه فقط از نظر انتخاب نقشها.
به‌طور خلاصه مي‌توان گفت:
ص: 33
گچ‌بري: گچ‌بريهاي اوليه در نيشاپور تقريبا با طبقه مياني (سامره
B
) پيوند مي‌يابد، امّا به‌طور كلي ويژگي خود را نشان مي‌دهد. طبقه سوّم يعني (سامره‌C (- سبك واقعي سامره- نه از نظر فني، و نه از لحاظ هنري با نيشاپور ارتباط نمي‌يابد. تقليد از نمونه‌ها شناخته نشده است. بدين‌ترتيب هنوز رابطه دو گروه گچ‌بريها برقرار است. براي گرفتن تصميم در اين‌باره، موادّ نيشاپور هنوز كافي به نظر نمي‌رسد. سه امكان وجود دارد:
1. گچ‌بري نيشاپور تابع سامره‌B است. در مقابل، واقعيتها و تداوم راه بوضوح گوياي آن است كه سبك‌B در سامره را براحتي مي‌توان سبكي انتقالي دانست. در بررسي با سير نفوذي سامره- نيشاپور، بايد سبك‌C در نيشاپور را شناخته‌شده فرض كرد.
2. گچ‌بري نيشاپور مرحله آغازين گچ‌بري سامره است. برعكس، واقعيتها نشان مي‌دهد كه از نظر سبك، تكامل گچ‌بري سامره به جايگاه قديمي‌تري باز مي‌گردد تا نيشاپور. افزوده بر آن گسترش نوع سامره‌A -C چنان محدود است كه نفوذ خارجي و تأثير آن درA را غيرقابل پذيرش مي‌سازد.
3. توسعه تزيينات گچ‌بري در سامره و نيشاپور بدون ارتباط با يكديگر انجام گرفته است و اين دو فقط از طريق مباني مشترك ساسانيان متأخر است كه با يكديگر ارتباط داشتند. امروزه معتقدند كه احتمال صحت اين نظريه بسيار زياد است.
نقاشي: در شيوه به‌كار بردن تزئينات گچي، خويشاوندي نزديكي با سامره وجود دارد، بااين‌وجود در آنجا ساخت نقاشيهاي بزرگ ديواري پيكره‌اي با مضامين تاريخي (؟) شناخته‌شده نيست و طبق آثار به‌دست‌آمده احتمال آن نيز نمي‌رود. بدين‌ترتيب نقاشي نيشاپور به سنتهاي ساساني بسيار نزديك است، و همچنين پيكرهاي نقاشيهاي ديواري بوضوح خصايص ساساني را كه با تأثيرات آسياي مركزي تلاقي يافته است، داراست. مهم اين است كه در نقاشيهاي تزئيني ديواري در نيشاپور گسترش نوعي بشدت ساساني، مشخص شده است كه در
ص: 34
مرحله اوّل در سبك اموي، عميقا اسلامي شده، و در مرحله دوّم در سبك عباسي دنبال مي‌شود.
شيشه: آثار به‌دست‌آمده كنوني در اصل مطابقت با آثار سامره دارد، هرچند كه اين آثار هنوز هم غني بودن توليدات آنجا را نشان نمي‌دهد. وجود كارگاههاي محلّي شيشه‌سازي تأييد شده است، امّا اينكه جزو چه نوعي محسوب مي‌شود، هنوز پاسخش روشن نيست.
سفال‌سازي: آثار بسيار فراوان مكشوفه به‌طور كلّي توليد مستقل و غير وابسته‌اي نسبت به سامره را نشان مي‌دهد، كه تاكنون فرض بر اين است كه مركز آن در سمرقند ساماني بوده است. درباره اهميت آن، اين واقعيت گوياست كه در ميان آثار سفالين شوش، اشياء تركستاني كرارا ديده مي‌شود، درحالي‌كه ورود اشياء عراقي به افراسياب و نيز به نيشاپور فوق‌العاده كم به‌نظر مي‌آيد.» «143»

فعاليّت ساختماني «144»

هرچند در زمينه هنرهاي كوچك اشياء زيادي از آن زمان تاكنون به‌دست آمده، امّا در زمينه هنر معماري وضع كاملا به شكل ديگري است. در اين‌باره
______________________________
(144). رجوع كنيد به:
و نيز-
Ernst Diez: Persien. Islamische Baukunst Chorasan,) Hagen 1923 (. Valentin Aleksandrovic Zukovskij: Drevnosti Zakaspijskago Kraja. Razvaliny starago Merva'') Altertumer Transkaspiens: Die Ruinen Alt- Marvs (, St. Petersburg 1894.( Mat. po archeol. Rossii, izd. Imp. Arch. Komm. 16 ).- V. L. Vjatkin: Afrasijab,( Taschkent 1927 ).- Keppel Archibald Cameron Cresswell: Early Muslim Architecture,( Oxford 1940 ).- Semenov: po zakaspijskim razvalinam( An Ruinen Transkas-- Camilla Trever: Terracottas from Afrasiab,
. (براي من غيرقابل دسترس بود)
piens (,) Taschkent 1928 )( Leningrad 1934 ).
(143). در اين زمينه نتايج حاصل از حفاريهاي روسها در خوارزم پيشرفتهايي را باعث شده است: Sergejp. Tolstov) Vgl. Lit.- Verz. Nr. 308 f (.
خلاصه‌اي از اين نتايج را اشپولر به‌دست داده است: Bertold Spuler: Chwarizms) Choresmiens (Kultur nach S. P. Tolstovs Forschungen'', in der Historia 1/ 4( Baden- Baden 1950 ), S. 601- 615. ص: 35
نخست بايد به اين موضوع توجه داشت كه تحقيقات باستانشناسي ايران ابتدا در دهه‌هاي اخير گسترش يافت «145» و در درجه اول نيز متوجه آثار ايران باستان شد، سپس بايد اين واقعيت را در نظر گرفت كه ساختمانهاي معمولي منازل آن زمان تقريبا در همه ولايات اين سرزمين از خشت ساخته مي‌شد. «146» اينها را منابع، صريحا به ما نشان مي‌دهند، و حفاريهاي مناطق مسكوني از ايران قرون نخستين اسلامي نيز اين واقعيت را تأييد مي‌كند. «147» آنها نشان مي‌دهند كه خانه‌هاي خشتي، همانگونه كه از نظر سنتي معروف است، به صورتهاي مختلف بر روي پايه‌هاي سنگي بنا شده‌اند. «148» علاوه‌برآن خانه‌هاي بسياري- همچنين ابنيه عمومي «149»- از خشت پخته (طبق كلمه آكدي- عربي آجر خوانده شده است.) «150» حتي در حلوان «151» و صيمره «152» وجود داشت. در كنار آن، بناهاي سنگي نيز شناخته شده
______________________________
(145). نقشه‌اي از ساختمانها و گزارشهاي معماري دوران اسلامي در ايران را هرتسفلد به‌دست مي‌دهد:
. (و نيز نقشه‌اي از آثار باستاني قبل از اسلام)Herzfeld ,khor .nach S .128
فهرست بناهاي يادبود قبل از نفوذ اسلام تا زمان مغول را نيز مي‌توان همانجا ص 171- 163 يافت.
- همچنين در اين‌باره‌Tolstov ,Civ .235 f .
(146). خراسان: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 278، 282، 288؛ و نيز اصطخري: كتاب مسالك الممالك، ص 254.
سيستان: مقدسي، ص 304، 307؛ اصطخري، 247 و بعد؛ افغانستان كنوني: مقدسي، ص 308؛ اصطخري، ص 264، 274- 268؛ مرو: اصطخري، ص 258؛ ري: اصطخري، ص 207؛ اسپهان: مقدسي، ص 388 و بعد؛ اصطخري: ص 198؛ كرمان: مقدسي، ص 464 و بعد؛ فارس (جايي‌كه به‌هرحال ساختمانهاي سنگي زيادي در آن وجود دارد): مقدسي، ص 278؛ آذربايجان: مقدسي، ص 278، 377؛ حلوان: اصطخري، ص 200.- و نيز:
. (جبال).VII 836 f ، (فارس)Schwarz III 142 -144
(147).
The Iranian Expedition 1937,) Neuyork 1938 (, s. 83.
(148). فهرستي از توسعه اقليمي مواد ساختماني در ايران به‌وسيله:Herzfeld ,Khor ,160 -162 .
(149). مساجد نيشاپور و حوالي آن: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 318- 316، در جيرفت: همانجا، ص 466.
(150). بازار ترمذ: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 291؛ نيشاپور: راوندي: راحة الصدور، ص 182 (در تخريب سال 549 ه/ 1154 م)؛ ري: اصطخري: كتاب مسالك الممالك، ص 207؛ طبرستان: حدود العالم، ص 134؛ آذربايجان: ابن حوقل: كتاب المسالك و الممالك، ص 237.
(151). اصطخري: كتاب مسالك الممالك، ص 200.
(152). همانجا.
ص: 36
بود، «153» به‌ويژه براي اهداف يادبود؛ «154» اين‌گونه بناهاي يادبود (به‌ويژه قديمترين آنها) خيلي زود علاقه عمومي را به خود جلب كرد، همچنين سنگ به‌عنوان مواد ساختماني در ايران (تقريبا برخلاف بين النهرين) به‌طور طبيعي وجود داشت، «155» امّا از اين بناهاي سنگي- آجري، غير از مقبره اسماعيل ساماني و چند طاق- مسجد «156» خيلي قديمي- آن‌طور كه مشهور است- بندرت چيزي باقي مانده است.
بنابراين آگاهي ما از معماري آن زمان نيز نمي‌تواند رضايت‌بخش باشد، بويژه آن كه اثرات طوفان و آتش‌سوزيها نيز اغلب ويراني كامل شهرها را موجب مي‌شده است. ولي ما در اينجا در ضمن از جريان استيلاي اعراب (مثلا در ري)، «157» و زمان متأخر آن آگاهيهايي به‌دست مي‌آوريم. به‌هرحال به‌دست فاتحان «158»
______________________________
(153). در سيستان: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 306؛ فارس: همانجا. و ص 441؛ ابن حوقل: كتاب المسالك و الممالك، ص 278.
(154). هردو مسجد جمعه در مرو: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 310.
(155). بناهاي قديمي شيراز و اماكن ديگر فارس به افسانه‌هاي زيادي پيوند مي‌خورد: مسعودي: مروج الذهب، ج 4، ص 79 (حدود سال 332 ه/ 944 م).- در مورد بناهاي سنگي ايران رجوع كنيد به‌طور كلي به شوش (مانند منابع ص 10، پاورقي 4 جلد اول همين كتاب)، ص 333 و بعد؛ و درباره سنتها و حماسه‌هاي محلي نگاه كنيد به: Henri Masse: Croyances et coutumes persanes, ' ' Band II,) Paris 1938 (, s. 374 ff.( La Litterature de toutes les nations, N. R. 6. )
(156). رجوع كنيد به مبحث ادبيات در كتاب حاضر.
(157). طبري: تاريخ الرسل و الملوك، 1، ص 2655.- باوجود بناهاي المهدي (رجوع كنيد به مطالب ذيل) هنوز بخش بزرگي از شهر در سال 318 ه/ 930 م مخروبه بود: اصطخري: كتاب مسالك الممالك، ص 208؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 371. بدون اينكه بدان توجه شود كه پرجمعيت‌ترين شهر شرق اسلام در ماوراء بغداد است (اصطخري، ص 207)، درحالي‌كه نيشاپور از لحاظ وسعت بزرگتر بود (همانجا، ص 202). در قرن دوّم ميلادي حدود اسپهان 11 كيلومتر بود:Barthold ,Med .97 .
(158). در شيراز (به مناسبت محاصره استخر اردوگاهي براي سپاهيان اسلام بنا شد): ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 279؛Reitemeyer 91 f .؛ قزوين (چه‌وقت؟): بلاذري: فتوح البلدان، ص 323؛Reitemeyer 90 ؛ قم 702: سمعاني: كتاب الانساب، ص 461V ؛ ابو الفداء:Geogr .II /2 159 ؛ و نيز رجوع كنيد به: Schwarz: 557 f; Ivanow, Founder 15.;
بلخ 8- 107 ه/ 26- 725 م: طبري: تاريخ الرسل و الملوك، 2، ص 1490؛ ري (خليفه مهدي آخر): بلاذري:
فتوح البلدان، ص 319، ياقوت: معجم البلدان، ج 7، ص 399؛Reitemeyer 88 f ؛ اسپهان 150 ه/ 767 م:
ص: 37
بازسازي بسياري از مناطق و عموما در مجاورت مناطق ويران‌شده، صورت مي‌گرفته است، به‌طوري كه اغلب، ويرانه‌هاي محل قديم و محل اسكان جديد، همسايه يكديگر مي‌شدند. «159» بدين‌گونه محل قديم (همان‌گونه كه هميشه در اين طور موارد پيش مي‌آيد) به‌طور وسيعي در جهت تأمين مصالح ساختماني بناهاي جديد به‌كار گرفته مي‌شده است. چنين بود كه اميران و حاكمان، كه به‌عنوان سازندگان بزرگ بناها معروف بوده‌اند «160»- درحالي‌كه طبيعتا شهرت شخصي آنان نيز در اين ميان نقشي بازي مي‌كرده است «161»- با داشتن چنين اهدافي، خود را در نقل و انتقال آثار قديمي سهيم كردند، و اگر نسلهاي بعدي نيز اين راه را ادامه نمي‌دادند، بر روي زمين چيز زيادي باقي نمي‌ماند: باستان‌شناسي در اينجا هنوز زمينه وسيعي براي تحقيق دارد. حداقل حفاريهاي اندكي كه تاكنون در خوارزم، «162» مرو «163» و افراسياب/ نيشاپور از قرون نخستين اسلامي انجام شده است، اين
______________________________
- حسيني/ براون 9.- تجديدبنا توسط ايرانيان: پنا (ه) خسرو نزديك شيراز توسط پنا (ه) خسرو، پسر عضد الدوله، (صنعتگران را در اين شهر سكونت داد): مقدسي: احسن التقاسيم، ص 431؛ ياقوت، ج 7، ص 236 و بعد؛Rud .68 -Mez 390 ري توسط طغرل بيگ سلجوقي 4- 433 ه/ 43- 1042 م: ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 75.
(159). چنانكه در ري اين‌چنين بود: طبري: تاريخ الرسل و الملوك، 1، ص 2655، و در طوس: ابن خلكان/ چاپ ووستنفلد، ج 1، ص 50- دسلن ج 1، ص 41.
(160). در حدود سال 148 ه/ 765 م در طبرستان: ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 124 و بعد ليث بن اشعث حاكم در سيستان، ص 819- 815: تاريخ سيستان: ص 176؛ عضد الدوله: مقدسي: احسن التقاسيم: ص 449؛ زركوب: شيرازنامه، ص 33؛ ملكشاه: راوندي: راحة الصدور، ص 132؛;Urada /Turk .II 243 اتابكي در فارس در قرن ششم هجري قمري/ دوازدهم ميلادي: بلخي‌XIII .
(161). محي الدين: 164 (حاكم جديد كرمان در سال 559 ه/ 1164 م از جانب وزيرش دعوت مي‌شود كه يك مدرسه و نيز مقبره پدرش را بسازد، ( «يا به عبارتي مي‌بايستي برايش انجام دهد»).- در سال 433 ه/ 1042 م محمود غزنوي در محلي كه بر عموي خود محمّد (قاتل پدرش) پيروز شد، فتح‌آباد را ساخت: ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 168.
(162).183 f .-Tolstov ,chor .;Tolstov ,civ .240 ff . )مانند پاورقي 2 ص 298 جلد اول: كتاب حاضر)Terenozkin . )261(
(163). رجوع كنيد به: Zukovskij) wie Anm 1 ( ص: 38
مطلب را نشان مي‌دهد. «164»
ديوارهاي اصلي منازل و نيز بناهاي عمومي (برخي از سنگ، برخي از خشت) داراي تزئين «165» فراوان بودند و زمينه‌اي براي اشتغال هنري مي‌ساختند، ساختمانها دو طبقه بودند «166» و به‌طور مثال وضعيت ذيل را نشان مي‌دادند: در انتهاي ايوان سرپوشيده و كوچك، مدخل عمارت رو به طبقه‌اي با 7 اطاق كوچك (از 12 تا 16 متر مربع) قرار داشت. در يك اطاق (ظاهرا آشپزخانه) يك ديگچه و يك اجاق كوچك، در دوّمي يك بخاري و يك اجاق آجري؛ و همچنين منقل كوچكي براي ايجاد گرما وجود داشت. «167» سوّمين اطاق مي‌بايستي در حقيقت براي خوابگاه در نظر گرفته شده باشد، در چهارمين، صفحه بزرگي از خشت وجود داشت كه ظاهرا به‌عنوان ميز از آن استفاده مي‌شده است. در گوشه پنجمين اطاق يك بخاري بود؛ نيمي از اطاق ششم براي اجاق (اين كلمه تركي است) و ظرفشويي منظور شده بود. يك اطاق هم خالي بود. اطاقها توسط درها با يكديگر ارتباط مي‌يافتند. «168» در زير خانه، زيرزميني كه توسط حوضي خنك مي‌شد، براي اقامت در اوقات گرما وجود داشت؛ در اينجا استحمام نيز مي‌كردند. «169» سقفها در نواحي مرتفع اغلب مسطح بود و در تابستان به‌عنوان جاي خواب به‌كار مي‌رفت. در
______________________________
(164). رجوع كنيد به: Vjatkin) ebd. (und walter Hauser The plaster dado from Sabs- Pushan( in, The Iranian Expedition 1936,( Neuyork 1937 ), S. 23- 36 ), S. 27 f.
(165). خانه‌ها (مانند پاورقي 164) ص 27 و بعد- (مقايسه كنيد با صفحات قبلي همين فصل).
(166).Terenozkin /83 f .
(167). براي گرم كردن بيشتر از چوب استفاده مي‌شد. در مناطق جنگلي مثلا در طبرستان 250 ه/ 864 م، «جنگلهاي چوب سوخت» وجود داشت: طبري: تاريخ الرسل و الملوك، 3، ص 1524.
(168).Terenozkin 184 -187 .
(169). راجع به ساختمانها با حمام دوش (براساس حفاريهاي افراسياب) رجوع كنيد به: Walter Hauser in: Bulletin of the Metropolitan Museum of Art XXXVII/ 4) Neuyork, Aril 1942 (, S. Aleksandr Jur'evicJakubovs kij
: درباره امري شبيه آن نيز گزارش شده است- (با تصاوير)
85- 87 aus Pangikant: Vestnik Drevnej Istorii 1948/ 2, S. 159. ص: 39
مناطق باراني (مثلا آمل) سقفها شيب‌دار بود. «170» همچنين تأسيساتي براي گرما و مستراح وجود داشت. «171»
طبيعتا نمي‌توانيم از اين بناي خوارزمي، نتيجه‌اي كلي براي نوع ساختمان در قسمتهاي ديگر اين سرزمين بگيريم، زيرا كه تفاوت آب و هوا نيز كه در استعمال مصالح ساختماني بسيار مؤثر بود، درنظر گرفته مي‌شد. در كناره جنوبي درياي خزر، به‌ويژه در گيلان، مازندران «172» (در گرگان كمتر «173»)، و همچنين در غزنه، «174» در برخي موارد نيز در سمرقند «175» و بخارا، «176» همچنين در فارس، «177» بناهاي سنتي قديمي، براساس خانه‌هاي بسيار قديمي چوبي، «178» كه براي ولايات ديگر (مانند سيستان «179») البته مناسب نبود، وجود داشت. اين بناها به‌علت نوع مواد ساختماني كه در آنها به‌كار مي‌رفت بيش از خانه‌هاي خشتي و سنگي در خطر ويراني بود. در واقع حفظ سنتهاي قديمي در ساختن بنا و خصيصه مواد خامي كه در آن به‌كار مي‌رفت دوام و پايداري صورت نخستين آنها را بيشتر در معرض
______________________________
(170). اصطخري: مسالك الممالك، ص 211.
(171).
The Iranian Expedition 1937,) Neuyork 1938 (, S. 83.-
درباره گزارشهاي مربوط به ديگر بناهاي جبال رجوع كنيد به:Schwarz vii 845 f .
(172). اصطخري: مسالك الممالك، ص 211، ياقوت: معجم البلدان، ج 1 ص 183.
(173). اصطخري، ص 212.
(174). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 304.
(175). مقدسي: ص 278.Gafurov 182 -185 -.
(176). مقدسي: ص 282.- رجوع كنيد به: V. A. Siskin: Archeologiceskie raboty 1937 g. v zapadnoj casti Bucharskogo Oazisa) Archaol. Arbeiten B. p. Denike Uber die
و نيز
in westl. Teile de Oase von Buhara 1937 (, Taschkent 1940, Ausgrabungen in Tirmid.
(راجع به حفاريهاي ترمذ) در: in den:
(حوالي سمرقند)
Kul'tura Vostoka, Heft 1/ 2, Moskau 1927/ 8; G. V. Grigor'ev: Tali- Barzu'' Trudy Otdela vostoka Gos. Ermitaza, I.
(177). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 426؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 281.
(178).Herzfeld ,Khor .157 ..
(179). اصطخري: مسالك الممالك، ص 241؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 414.
ص: 40
تهديد قرار مي‌داد تا وقتي‌كه در ساختن بنا خشت و سنگ به‌كار مي‌بردند. بايد دانست كه در مناطق ديگر، خانه‌هاي زيرزميني نيز- به‌عنوان پناهگاه و يا محلي براي حفاظت از طوفان؟- ساخته مي‌شد، مثلا در بخشي از آذربايجان «180» و ار (ر) جان. «181»
اكنون ساختمان شهرها نيز توسط حفاريها روشن شده است. شهرها اغلب به‌صورت مربع بودند و خيابانهاي تنگي داشتند، «182» و در خيابانها به‌وسيله جلوآمدگي قرنيزها، سايه زيادي ايجاد مي‌شد. آب شهر توسط آب جاري از منبع‌ها، «183» برخي در كانالهاي روباز و برخي در مجاري زيرزميني، تأمين مي‌گرديد. در بعض منازل منفرد علاوه‌بر آن خمي بزرگ با آب بسيار سرد «184» براي رفع عطش تشنگان وجود داشت. «185»
شهر به‌طور كلي در زمانهاي قديم در اطراف قلعه‌اي (موسوم به دژ- دز) «186» با «شهرك مسكوني» (شهرستان) «187» يكجا بود. درحالي‌كه محله‌هاي خارجي شهر
______________________________
(180). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 375.
(181). ناصر خسرو: سفرنامه/ چاپ شفر، ص 91.
(182). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 429 (شيراز).
(183). بلاذري: فتوح البلدان، ص 319 (ري حدود سال 153 ه/ 770 م). راجع به كانالها رجوع كنيد به: Maximilian Streck in der EI, II, 759 f.
(184). در سمرقند: اصطخري: مسالك الممالك، ص 290؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 339.
(185). به‌عنوان قديمترين شهرها با چنين طرحي در قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي، زرنج در افغانستان و ارّجان نام برده مي‌شوند: ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 1، ص 299، رجوع كنيد به:Mez 359 و تا حدي مثلا قم (يعقوبي، البلدان، ص 274)/ نيشاپورSchefer 278 / نرشخي؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 255؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ج 1، ص 312؛ ياقوت: معجم البلدان، ج 4، ص 857)/ دينور: مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 394.- درباره سمرقند رجوع كنيد به: اصطخري: مسالك الممالك، ص 216، ابن حوقل:
المسالك و الممالك، چ 2، ص 366 (مأموران تنظيم اين طرح مشتق از دوران قبل از اسلام، زردشتيان بودند، كه به‌همين سبب از ماليات معاف بودند، رجوع كنيد به:Mez 392 با زيرنويس 6).
(186). قهندز/ كهن دز مناطق بخصوصي را مشخص مي‌كند: رجوع كنيد به:Wolff ,Ind .676 b :
اول قلعه نيشاپور، دوم نام شهري است.
(187). امروز- منطقه حكومتي، تشكيل‌شده از اسامي خاص شهرهاي مختلف. در غير اين صورت «قلعه؛ شهر محصورشده». به پارتي، شهرستان، مركز ايالتي است
ص: 41
(ربض؛ بيرون) و ناحيه تجاري «188» اصولا خارج شهر قرار مي‌گرفت، (البته تعداد زيادي از آنها نيز مي‌توانست- مانند قم- به شهر متصل باشد) «189» كه تحت‌تأثير اعراب به داخل حصار كشيده شدند و خيلي زود نقطه مركزي حيات عمومي را تشكيل دادند. اكنون زمينه توسعه بازار به‌وجود آمده بود. «190» شهرهاي مركز اين منطقه ( [ا] ستان- به غربي كوره مشتق از يوناني [Kora- مترجم])- بود كه به محلات (طسوج/ طساسيج) و روستا (رستاق/ رساتيق) تقسيم مي‌شد. «191»
دروازه‌هاي شهر از چوب «192» يا آهن «193» (روكش آهني) بود.- در شيراز عضد الدوله درهاي قصرش را با نمد پوشانده بود تا با پاشيدن آب به آن، هواي خنكي ايجاد شود. «194»
از تأسيسات باغ و يا پارك در نزديكي شهرها فقط بندرت مي‌شنويم، «195» در حالي‌كه مسلما به تعداد زياد وجود داشته است.
______________________________ Friedrich Carl Andreas: Mitteliranische Manichaica aus Chinesisch- Turkestan, hrsg. v. walter Henning:) Berlin 1434 (, III 861, c. 26.( SBAW, Phil.- hist. Klasse XXVII )
[اشاره به مرگ ماني در بلاباذ (- گندي‌شاپور)، و به «شهرستان» (- پايتخت؟) خوزستان].
(188). بلاذري: انساب الاشراف، ج 5، ص 162. ياقوت: معجم البلدان، ج 7، ص 191 و بعد.- و نيز به:. Mez. 390; Barthold, Turk, 78; Nikitin. Nat. 221.
(189). قمي: تاريخ قم، ص 24.
(190).Barthold ,Med .39 f .
(191). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 133؛ و نيز به:Lokk .164 -166 )mit Anm .206 auf S .256( ; I 164, Anm. 1 (
:. شمارش اشتباه)I 165 )مانند پاورقي 2، ص 20 جلد اول كتاب حاضر) شوش.
(192). اصطخري: مسالك الممالك، ص 267- 265 (هرات)؛ قمي: تاريخ قم، ص 33 و بعد (ديوار شهر قم).
(193). اسپهان: اصطخري: مسالك الممالك، ص 198؛ دروازه‌اي در هرات: همانجا، ص 265.
(194). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 449.
(195). به‌طور مثال بنابر دستور محمود غزنوي حوالي بلخ پاركي احداث شد كه نگاهداريش ساكنان آن ناحيه را مدتها به‌سختي آزار مي‌داد:Barthold ,Turk ,russ .I 157 P ./ حافظ ابرو و بنابر بيهقي [بخش مفقودشده؛ رجوع كنيد به عوفي: جوامع الحكايات، ص 155، شماره 409؛ ص 163، شماره 611- ص 197، شماره 1289].- همچنين بست به‌علت محل پارك خود معروف بود (سمعاني: كتاب الانساب 80)، در رابطه با قصرهاي غزنويان در آنجا رجوع كنيد به مطالب فوق.
ص: 42

تأثيرات فرهنگي‌

اگر در خاتمه مي‌بايستي سخني چند درباره تأثير فرهنگ ايراني در خارج از مرزها گفته شود، بايد دانست كه درست در اين زمينه فقط مي‌توان اشاره كوتاهي داشت، زيراكه فرهنگ اسلامي بدون بيان سهم ايران- در محدوده وسيعي كه در اينجا دارد- نمي‌تواند مورد بررسي قرار گيرد. نياز به اثبات نيست كه فرهنگ ايراني در طول دوران قبل از اسلام بر سراسر آسياي مقدم تأثير داشته است.
همچنين اين نفوذ در عربستان- از طريق بين النهرين و نواحي مستعمراتي ايران در جنوب عربستان- محسوس است. پيامبر (ص) حداقل به‌طور كلي راجع به ايرانيان و دين آنان، زرتشتي‌گري، اطلاع داشت. «196» اينكه ايرانيان پيرامون وي فعاليت داشتند، مسلما قابل‌قبول است؛ حتي اگر حكايات شگفت‌انگيز مربوط به سلمان فارسي نيز صرفا نتيجه احساس باشد. در زمان خليفه اول همواره ايرانيان در مدينه بودند، كه برخي مانند هرمز (د) ان به‌عنوان اسير به آنجا برده شده بودند، اما برخي نيز آزادانه بدانجا آمده بودند. از اينان گاه افرادي به‌طور غيرمستقيم تا بدان‌حد پيش مي‌رفتند كه از نزديكان خليفه (مثلا عمر) «197» مي‌شدند.
اهميت چنين واقعياتي را شرايط حاصل از تسلط اعراب و اينكه آنان در آن زمان بين النهرين و ايران را شخصا در دست داشتند، كاملا كاهش مي‌دهد، واقعيت اين است كه انسجام طبقه حاكم اعراب و احساس برتري آنان از پذيرش همه‌جانبه «دين حقيقي» در قرون اوليه، نفوذ انديشه‌هاي ايراني را محدود مي‌كرد، اما بااين‌وجود حتي دربار امويان كاملا خالي از تأثير نفوذ ايراني نبود. «198» البته
______________________________
(196). رجوع كنيد به:Goldziher ,Rel .120 .
(197). كتاب الاغاني/ بولاق، ج 11، ص 24.- رجوع كنيد به:
(همچنين راجع به كتاب پادشاهان ايران؛ كه براي معاويه اول روزانه خوانده مي‌شد:
Goldziher, Pars. 123, Anm. 1; Lammens, Om, 102, Anm. 1) Mez V 77
(198). ابن خلدون: العبر، ج 1.- و رجوع كنيد به:
(ايرانيان در ميان شاعران عرب عصر امويان)
V. A. Ebermann: Persy Sredi arabskich Poetov epochi Omejjadov
-
ص: 43
ظهور عنصر ايراني تا مدتي با مخالفتها و با موانع گوناگون همراه بود؛ چنانكه مثلا در اوايل حكومت امويان، عربي كه با لباسهاي ايراني ظاهر شده بود، به همين علت مجازات شد. «199»
اما در اواخر دوران حكومت امويان در آسياي مقدم مردماني يافت مي‌شدند كه عمدا مانند ايرانيان لباس مي‌پوشيدند، شيوه زندگاني آنها را تقليد مي‌كردند، «200» علاقه ويژه‌اي به آداب‌ورسوم آنها نشان مي‌دادند و همچنين در تشكيلات دولتي، اولين نشانه‌هاي نظريات ايراني را اعتبار مي‌بخشيدند. «201»
همه اين موانع در عصر عباسيان در مقابل هجوم بدون وقفه عقايد ايراني، آداب‌ورسوم ايراني و سليقه ايراني از ميان رفت. در پذيرش عنصر ايراني خلفاي عباسي، خود از همه پيشي گرفتند. آنان آگاهانه شاهان ساساني را الگوي خود قرار مي‌دادند، از كتابهاي مربوط به رسوم «202» آنان استفاده مي‌كردند، تا به تشكيلات دربار خود نظم ببخشند، آنها در برابر «203» «حاجب» امويان، براي خود «وزير» قرار دادند كه كم‌وبيش اداره قراولان را در اختيار داشت «204» و بدين‌وسيله خود را از انظار عمومي دور نگاه مي‌داشتند، «205» به‌حدي‌كه در اين مورد آشكارا اعتراضات شديدي صورت گرفت. «206» آنها به‌زودي در دربار خود مأمور دائمي
______________________________
-
in den: Zapiski Kollegii Vostokovedov II) 1926/ 7 (, S. 113- 154
(و نيز رجوع كنيد به:)OLZ XXX ,S .1149 ,und Fuck ,S .q ,Anm 2 .
(199). كتاب الاغاني/ بولاق، ج 14، ص 104.
(200). در حدود سال 122 ه/ 740 م به‌مدت هفت هفته در دربار خليفه نوشابه مخصوصي، به بهانه اينكه «ايراني» است، نوشيده شد: كتاب الاغاني/ بولاق، ج 6، ص 130.- بازي چوگان نيز در همانجا ذكر مي‌شود: de Goeje, Fragm. Geogr. Arab. 114.
(201). ابن خلدون: العبر، ج 1، ص 312.-.Kremer ,C .G .I 148 ,Lokk 145 -
(202).Brockelmann ,Gesch .100 ;Pedersen 64 f .
(203). رجوع كنيد به:Pedersen 73 .- راجع به كلمه «وزير» نگاه كنيد به مبحث «حس مليت». ص 409 جلد اول كتاب حاضر.
(204). اين عنوان نزد امويان اسپانيا همچنان معتبر باقي ماند.
(205).Brockelmann ,Gesch .100 .
(206).Goldziher ,Had .18 .
ص: 44
اعدام- نه به‌علت ايجاب موقعيت اشرافي، بلكه نياز نظام درباري استبداد- تعيين كردند. ديگر نجيب‌زادگي و يا داشتن نسبي عربي اعتبار نداشت؛ امتزاج با ايرانيان بخصوص در طبقه حاكمه همواره قويتر مي‌شد، «207» به‌حدي كه مردي مانند ابو العلاء معرّي مجبور به سرودن اشعار طنزآميز در اين زمينه شد. «208»
در جنب تأثيرات بر فرهنگ اسلام- كه از زرتشتي‌گري نشأت مي‌گرفت- «209» برداشت از رهبري به‌عنوان نگاه‌دارنده اعتقاد راستين،- كه از نمونه ايراني آن سرچشمه گرفته بود- چيزي بود كه به‌طور كلي براي تفكر عرب بيگانه بود. «210» عباسيان- كاملا برخلاف امويان- «211» از روي ميل و آگاهانه خود را با ساسانيان مقايسه مي‌كردند. «212» در وقايع‌نويسي نيز بخوبي انگيزه‌هاي معيني از دوران آغازين تاريخ‌نويسي را (كه منابع اصلي آن را بايد در جاي ديگري يافت) «213» ادامه مي‌دادند؛ بر روي سكه‌هايشان، تصاوير آنان با پوششي ايراني، و به تقليد از نمونه‌هاي ساساني «214»، كه هنوز تا آن‌زمان در ايران وجود داشت، «215» نشان داده مي‌شد.
______________________________
(207). ديوان ابو نّواس بزرگترين شاعر غزلسراي عرب، ناشر: Alfred, Freiherrn von kremer, wien 1855, S. 11.-
براي كليات رجوع كنيد به نتايج: Michelangelo Guidi: Il contributo della persia alla civilta musulmana'', in Persia antica e moderna Rom 1935.) Pubbl. dell'I. P. O. (
(208).Luzumijat II 446 .
(209). رجوع كنيد در اين‌باره به مبحث «جريان اسلامي شدن ايران» در جلد اول كتاب حاضر و نيز به: Goldziher, Pars. 127 ff.- Henry Corbin: Les motifs zoroastriens dans la philosophie de Sohrawardi,
(به فارسي و فرانسه)،)Teheran 1946(
(210).Goldziher ,Pars .124 f .؛ (با مقايسه با دينكرد)Goldziher ,Rel .120 -122
(211). كتاب الاغاني/ بولاق، ج 4، ص 158.
(212).Goldziher ,Pars .124 f .
(213). همانجا ص 122 و نيز بر طبق‌Brockelmann ,G A L I 134 .
(214). خليفه متوكل:Kremer ,streifz .33
(215). رجوع كنيد به مبحث «هنرهاي مصور» در كتاب حاضر.
ص: 45
تجملات و شكوه دربار، شيوه زندگي طبقه حاكم را آن‌چنان تحت‌تأثير قرار داده بود كه شخصيتهاي رهبري را طي ده‌ها سال تقريبا فقط ايرانيان تشكيل مي‌دادند. در زمان «216» برمكيان مناصب منشيگري به دفعات در دست اخلاف كارمندان قديمي ايراني قرار داشت. «217» اينكه بدين طريق رسوم تشكيلات اداري ايران حفظ مي‌شد و «ديوانها» ي «218» مختلفي به‌عنوان مراجع امور اداري به‌وجود آمد، جاي تعجبي نيست. بتدريج نظام عناوين ايراني و اعطاي «جامه افتخاري» (خلعت) «219» كه براي امويان ناشناخته بود، نيز به اين امور اضافه شد.
همچنين اداره دربار خليفه، ترتيب بازيهاي نمايشي، و موارد مشابه ديگر، «220» كاملا به نمونه‌هاي ايراني آن بستگي داشت؛ شيوه زندگاني محافل درباري نيز به اين نمونه‌ها وابسته بود.- آواز ايراني خيلي زود نزد اعراب جاي باز كرد؛ «221» در همان اوايل و ابتدا از حيره- آوازخوانان ايراني زن و مرد به دمشق و سپس به بغداد «222» آمدند «223»، و هنر خوانندگي و بازيهاي نمايشي ايراني بسرعت دربار خليفه را فراگرفت. همچنين مدهاي ايراني (حمل شاشيه «224») و اسلحه «225» در حدود سال 184 ه/ 800 م به همه‌جا راه يافت «226». به‌همين‌ترتيب جشنهاي ايراني- به‌ويژه
______________________________
(216).Syed Suleyman Nadvi :The رجوع كنيد به-
Pedersen 74, 84 ff.; Browne I 258; Markwart, Wehrot 180. Origin of the Barmakids'', in der Islamic Culture VI) 1932 (, S. 19- 28.
(217). آغاز قرن سوم هجري قمري/ قرن نهم ميلادي در زمان هارون الرشيد. رجوع كنيد به: جهشياري: كتاب الوزراء، ص 285.
(218).Kremer ,Strifz .XII ;Kremer ,C .G .I 65 .
(219).Brockelmann ,Gesch .100 .
(220).Kremer ,Streifz .28 f .
(221). و نيز رجوع كنيد به (مبحث «موزيك» كتاب حاضر همراه با ضمائم)Kremer ,C .G .I 44
(222). كتاب الاغاني/ قاهره ج 1، ص 251، و كتاب الاغاني/ بولاق. ج 16، ص 13.
(223).Kremer ,C .G .I 40 -42 .
(224). «كلاه تاشكندي» امروزه معروف به موسلين.
(225). ابن خلدون: العبر، ج 3، ص 275.
(226). جهشياري: كتاب الوزراء، ص 329.
ص: 46
نوروز- كه از خيلي قبل در بين النهرين و در نقاطي دورتر از آن معمول بود، در بيشتر جاها رواج گرفت. «227»- اما به‌عكس در قفقاز (ارمنستان و گرجستان)، از نفوذ قبلي و بسيار شديد خصوصيات ايراني «228»، پس از مسيحي شدن اين سرزمينها بشدت كاسته شد و عقايد غربي در آنها راه يافت، هرچند كه اثري مانند «مردي در پوست پلنگ»، در حدود سال 1200 م [596 ه] هنوز كاملا روح شرقي را منعكس مي‌كرد.
در زمينه معنوي، نفوذ ايراني بدين‌علت غيرقابل انكار است، «229» كه بخش عظيمي از دانشمندان علم كلام، مورخان، عالمان صرف و نحو و شاعران كه به عربي مي‌نوشتند، منشاء ايراني داشتند، و از ميان آنها بعضي حتي در بغداد با قدرت بودند. «230» بدينسان بسياري از عناصر ايراني، عنصر تكميلي ادبيات عرب شد. البته در اين جريان برخي نظريات عربي نيز به ايرانيان نزديك گرديد (چنانكه تاحدودي در تاريخ‌نويسي طبري ديده مي‌شود). «231»
همچنين ادبيات موجود ايراني ميانه توسط ترجمه‌هاي منتخب در ميان اعراب راهي براي خود پيدا كرد. تنها كافي است كه فعاليت (داذ؟) روزبه فارسي را كه
______________________________
(227). صولي: اخبار الراضي، ص 132Canard 198 -( / صولي) (939)؛ و.Tornbery x 28 )1064( ./ ابن اثير- رجوع كنيد به:Kremer ,C .G .II 268 و نيز به مبحث «مناسبات مالكيت» كتاب حاضر و نيز: Rhuven Guest: Relations) wie S. 258, Anm. 10 (.
(228). در اين‌باره رجوع كنيد به: David Talbot Rice: Iranian influences in the Caucasus'', 1931) (( Iran Society.- Proceedings, Vol. II, Part 1 (.
(229).Wesendonk 14 .-
همچنين مردي مانند ابن خلدون (ج 3، ص 274- 270)- حتي در چهارچوب استنباط سنتي از تاريخ اسلام و برداشتش از «جاهليت»- از اهميت عنصر ايراني در فرهنگ اسلامي بخوبي آگاه بود. A. Siddiqi: Studien Uber die persischen Fremdworter im Klass. Arabisch,) Gottingen 1919 (,
فقط لغاتي را كه از زمان قبل از اسلام اخذ شده است، نشان مي‌دهد. رجوع كنيد همچنين به:.Fuck 10 f
(230). صولي: اخبار الراضي، ص 249 (44/ 993).
(231). در اين‌باره:
.
Gustav Grunebaum: Islam and Hellenism''[ in Scientia VI. R, 44) 1950 ( ], S. 25 ص: 47
زرتشتي «232» متولد شده بود، و خود را ابن مقفع ناميد به‌خاطر بياوريم. او شرحي عربي از خوذاي- نامگ (خداي- نامه) به‌وجود آورد، «233» كه سرانجام طرحي براي شاهنامه فردوسي «234» شد. در كنار اينها ترجمه‌هاي بسيار ديگري به‌وجود آمد، كه در ميانشان كليله و دمنه (از پنجه تنتراي هندي) و نيز ادبيات بسيار غني آموزشي- اخلاقي (همانگونه كه خصيصه محافل فرهنگي ايراني است) بخصوص جلوه‌گر شد. «235» بسياري از اين آثار امروزه از ميان رفته است ولي ما حداقل از طريق عناوينشان آنها را مي‌شناسيم. «236» برخي از آنان نيز هنوز در عناصر ايراني هزار و يك شب قابل تشخيص است. «237»
لازم به توضيح نيست كه تأثيرات ايراني- كه اصولا در زمانهاي اخير بدان
______________________________
(232). او همچنين نوشته جدل‌آميزي درباره اسلام دارد. رجوع كنيد به:
(كتابشناسي شماره 516)Brockelmann ,GAL ,SI 237 )8( .-Guidi ,lotta
و به گمان)Contributo ,wie S .289 ,A .7( :Michelangelo Guidi وي در اعتقاداتش مانوي بود.
(233). ابن خلكان/ چاپ ووستنفلد، ج 2، ص 125- دسلن، ج 1، ص 121 و اقبال:
ابن مقفع (برلين 1926)؛
Ahmed Ates in den EI, turk. VI 864- 868; Inostrancev, S. E. 25- 31;
بيشتر رجوع كنيد به:-. (فهرست كتابهاي ترجمه‌شده) Sadighi 71- 73 Brockelmann, GAL, Suppl. I 234- 237; Fuck 31 f.
(234). اين تغيير عنوان بدين‌جهت به‌وجود آمد كه لغت ايراني ميانه «خوذاي» (سرور) در ايراني نو فقط به‌عنوان نام ويژه‌اي براي «خدا» به‌كار مي‌رود و بدينگونه ممكن بود سوءتفاهم خطرناكي به‌وجود آيد. رجوع كنيد به:
جلد اول كتاب حاضر، ص 424، پاورقي 5.
(235). براي جعفر برمكي ابياتي سروده شده است: جهشياري: كتاب الوزراء، ص 259.- و نيز Edward Denison Ross: Ibn Mugaffc and the Burzoelegend, S. 503- 505-
(مانند ص 340، پاورقي 3 جلد اول كتاب حاضر).
(و نيز يادداشتهاي بيروني درباره آنچه كه توسط ابن مقفع بدان افزوده گرديده است). براي ادبيات آموزشي رجوع كنيد به:Inostrancev ,S .E .15 -22 , كه در آن به‌طور مفصل راجع به تأثير ادبيات آموزشي بر آداب و ادبيات عرب بحث شده است.
(236). از الفهرست ابن النديم. ص 244 و بعد. و نيز همانجا، ص 305 و بعد. ادبيات محاوره‌اي ايران كه به عربي برگردانده شده است؛ ص 314 و ادبيات مجهول المصنف.- و نيزInostrancev ,S .E .31 -38 ,wiet 155 -160
(237)- همچنين خلاصه‌اي سطحي از تأثيرات ادبيات ايران در: Corlo Alfonso Nallino: Tracce di Opere greche giunte agli Arabiper trafila
و نيز رجوع كنيد به
Sharif 24- 28.- Pehlevica'') In Racc. VI 285- 303 (; Brockelmann, GALI 201 ff; SI 362 ff. ص: 48
توجه شده است- «238» به‌طور مدام در كنار تأثيرات هلني قرار داشت. «239» هردو عامل، كه در دوران متأخر عهد عتيق تأثير متقابل بر يكديگر داشتند «240» و از طريق اشكال هلني و يهودي متأخر به اسلام راه يافته بودند، در حقيقت ايراني بودند، «241» و با نفوذ متقابل و امتزاج با آسياي مقدم كهن و عقايد اصيل عربي- اسلامي فرهنگي به‌وجود آوردند، كه تحت لواي پيامبر (ص) به آن درجه عالي از اعتبار رسيد.
تأثير ايران فقط در نواحي غرب اثر نبخشيد. آسياي ميانه نيز منطقه‌اي براي نفوذ فرهنگ ايراني شد. حتي در عصر ساسانيان متأخر، ميراث معنوي ايران- در مراكزي مانند بلخ «242»- در نزد سغديان و تركان نواحي مرزي، پيشگام بود «243» و در اينجا نگرشهاي هندي- بودايي نسبتا سريع و به‌طور بنيادي عقب رانده شد. «244» در مقابل، برخي از اشياء وارده از چين مانند چيني «245» و نيز تهيه كاغذ «246» كه به علت
______________________________
(238). بويژه توسط: Goldziher, Pars. und Rel. Sowie von Konstantin Aleksandrovic Inostrancev, S. E. 1- 40, Uber Die literarische Persische uberlieferung in den ersten Jh. en des Islams'', Zuerst Memoires de l'AC. des Sciences de st. Petersbourg, VIII, R. Hist.- Phil. Ab., Bd. VIII, Nr. 13, 1909, erweitert ron N) ahoum (S( louschz )in G. K. Nariman: Iranian
انگليسي آن از
der Revue du Monde Musulman, XIII/ 1, 1911, S. 109- 127.- influence on Moslem literature, I) Bombay 1918 (.
(239).Essai sur les همان مؤلف
Vgl. Louis Massignon: La passion d'al- Halladj ... Etude d'histoire religieuse I/ II,) Paris 1922 (; Hans Heinrich
و نيز در اين‌باره:
origines du lexique technique de la mystique musulmane,) Paris 1922 (S. 160 Anm. I und 2 )
و نيز مأخذ ذكر شده)Schaeder im Islam ,XV ,1926 ,S .117 -135( ;
(240).Schaeder ,Volk .M .196 -200 ,219 f .
(241). رجوع كنيد به:Kremer ,Streifz .VII ,X ..
(242).Barthold ,Med .75 .
(243). كتاب الاغاني/ بولاق، ج 9، ص 21.
(244).Barthold ,vorl .43 f .
(245). طبري: تاريخ الرسل و الملوك، 3، ص 31،79 f ابن فقيه درBGAv 316
(246). ثعالبي: لطايف المعارف، ص 126.- و Josef Karabacek: Das arabische Papier, S. 112 f.) in den Mitteilungen aus der Sammlung der Papyrus Erzherzog Rainer, Band II/ III, S. 78- 178 (. ص: 49
جنگهاي حوالي سمرقند در سال 133 ه/ 751 م توسط كارگران اسير گرفته شده، شناخته شده و در ارتباط با حكومت مركزي مدتها حفظ گرديده بود «247» در غرب توسط ارتباط با فرهنگ اقوام آسياي ميانه معروف شده بود. «248»
پس از تسخير ماوراء النهر توسط مسلمين، تركان به‌طور قطعي به حوزه فرهنگي ايراني و اسلامي كشانده شدند. «249» بدينگونه در اصل به اين امر كمك شد كه ادامه مهاجرت از نواحي تركستان و خوارزم توسط تركان در قرن چهارم تا ششم هجري قمري/ دهم تا دوازدهم ميلادي موجب ويراني فرهنگ اين نواحي نشود: حيات معنوي در اينجا همچنان بيشتر به دست ايرانيان بود، كه تا تسلط مغولان، تقريبا به‌طور مستمر تحت تسلط تركان بودند. «250» به هيچوجه نمي‌توان پذيرفت كه اظهارات انتقادي تئودور نلدكه، «251»
) Theodor Noldeke (
، آگوست مولر)August Muller( و يوزف ماركوارت)Josef Markwart( درباره ظهور تركان در تاريخ آسياي مقدم، واقعا صحت داشته باشد. در واقع فرهنگ ايران، توانايي خود
______________________________
(247).Karabacek ,a .a .O .108 -117 ,Krymskyj I 80 .
(248).
Egorovs in der Bibliografija Vostoka, S. 77, Nr. 407 (
(بنابر اظهار)
Barthold, Vorl. 140- 144.- F. I. Schmidt Kitaj- Persija- Vizantija) im Novyi Vostok IV, S. 313- 327 (
در مقاله‌اش عقيده بر آن است كه شاهنامه ثابت مي‌كند كه در حدود سال 390 ه/ 1000 م نفوذ چيني زياد، و نفوذ هندي كمي در ايران وجود داشت.
(249).Nikitin ,Nat .203 .
(250). درباره آسياي ميانه در آن زمان به‌طور كلي رجوع كنيد به توضيحات:Toyn bees ,Gang 2 403
راجع به نواحي زلزله‌زده در حاشيه «فرهنگهاي در حال رشد».
درباره تأثير شاهنامه بر تركان رجوع كنيد به: Aleksandr NikolaevieSamojl ovic: Iranskij geroiceskij epos v literaturach tjurkskich narodov Srednej Azii fijhfakhsx alhvu 945), S. 161- 175.
( (حماسه‌هاي ايراني در ادبيات تركان آسياي ميانه)
(251). رجوع كنيد به: Islam XIV) 1924 (, S. 158 ص: 50
را دقيقا بر اين ملت بيشتر نشان داد، چنانكه تركان كارايي معنوي خاور نزديك را پذيرفتند و آن را- هرچند به‌عنوان دوستداران هنر و حافظان دستورات دولتي- قرنهاي متمادي ادامه دادند.
ص: 51

تشكيلات اداري ايران‌

مق