زناشويي
اهميت اساسي شكل حقوقي و ارزش اجتماعي زناشويي در اين بود كه اسلام، همزمان ازدواج با چهار زن را اجازه ميداد «84» و در كنار آن نيز امكان ارتباط با كنيزان وجود داشت. «85» انواع زناشويي، بههمانگونه عصر ساساني «86» و حتي زمان قبل از آن (بهويژه براي محافل ممتاز)، در ايران ميراثي قديمي بود، و در اسلام نيز مانعي برايش بهوجود نيامد. البتّه اشخاص اعيان بهعلت وجود تعداد
______________________________
(82). طبري: تاريخ 2، ص 1230 (سال 91 ه/ 710 م ترخون سغدي: شمشير به خود فرو كرد)؛ ابن اثير: الكامل ج 5، ص 190 (سال 142 ه/ 60- 759 م يا 143 ه/ 61- 760 م: اسپاهبذ طبرستان).
(83). طبري: تاريخ 2، ص 1134 (سال 85 ه/ 704 م: محكوم از پشتبام ساختماني خود را به پائين انداخت، امّا باوجوداين سرش قطع و ارسال شد)؛ ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 60 (سال 393 ه/ 1003 م: كه حاكم سيستان كه از جانب پسر عموي خود به زندان افتاده بود، ظاهرا در زندان خودكشي كرد؛ ابن اثير: الكامل ج 9، ص 76 (يكي از غوريان بهوسيله سمّ در سال 400 ه/ 11- 1010 م)، ابن صاعد، طبقات الامم ص 170 (رهبران يكي از قبايلي كه توسط غوريان محاصره شده بود، خود را در سال 601 ه/ 1205 م بهقصد خودكشي، در اتش انداختند، زيراكه بهعلت ارتدادشان نسبت به اسلام انتظار بدترين مجازات را داشتند).
(84). اينچنين از توضيحات اسلامي سوره 4، آيه 4 برداشت ميشود.
(85). از چند «ام ولد» در سال 126 ه/ 744 م در خراسان گزارش شده است: طبري: تاريخ 2، ص 1861، 1933.
(86). در مورد حقوق زناشويي در عصر ساساني رجوع كنيد به: Christian Bartholomae: Die Frau im sassanidischen Recht,) Heidelberg 1924 (, S. 10 und 14 f.( Kultur und Sprache, Band V ).
در مورد انواع مختلف زناشويي (همچنين «ازدواجهاي دستهجمعي») رجوع كنيد بهطور مثال به: Georg Buschan: Illustrierte Volkerkunde,) Stuttgart 1922, Bd. I, S. 8- 10. ص: 181
زياد زنان آزاد، براي مدتي طولاني محدوديت چهار نفر را حفظ نكردند «87» ابتدا موقعيت عصر بعدي بود كه آنها را وادار به مراعات دستوراتي مطابق با قرآن كرد. «88»
بهطور كلي نزد قبايل ابتدايي در نواحي كوهستاني جنوب درياي خزر، رسوم بومي و قديمي زناشويي، نظير آنكه ازدواج فقط در ميان افراد همقبيله مجاز است (پايان قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي در ديلم)، «89» حفظ ميشد. اين نوع ازدواج شايد با نوع متداول آن در عصر ساساني، يعني ازدواج موروثي و قديمي با خويشاوندان «90» ارتباط داشت، كه در اسلام، حداقل تا مرتبه خاصي ممنوع است.
(ريشهكن كردن آن در ساير ولايات اين سرزمين، مانند سيستان، در قرن سوّم/ نهم و چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي مشكلات فوق العاده ايجاد كرد.) «91»
در اين مناطق كه مردم آن در آن زمان هنوز بهطور عمده زرتشتي بودند (طبرستان) «92»، ربودن زنان تا مدتها متداول بود، و بعد از آن بهعنوان تعدي واقعي- و نه بهصورت شكل سنتي آن- ادامه يافت. «93» (همچنين در آن زمان تجاوز حاكم به زنان، دختران يا كنيزان رعايا بهعنوان جنايتي تلقي و محكوم ميشد). «94» يكي از انواع فرعي ربودن زنان، به شكل اختياري و مرسوم آن، شايد اين بود كه در مسابقه
______________________________
(87). اسپاهبذ طبرستان در حدود سال 138 ه/ 755 م «در كوهستان» 93 زن و هركدام در منزلي مجزا داشت براي سوگلي قصري در كنار دريا بنا شد. وي همچنين ديدارهاي نوبتي معين از آنان به عمل ميآورد: ابن اسفنديار:
تاريخ طبرستان، ص 115 و بعد.
(88). همچنين محمود غزنوي در سال 420 ه/ 1029 م در مقابل مجد الدوله آل بويه در ري كه بيش از 50 زن غير عقدي در اختيار داشت. مجد الدوله براي دفاع از اين موضوع. آن را «عادت نياكان خويش» قلمداد كرد: ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 128.
(89). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 368 و بعد (رعايت نكردن اين فرمان مجازات مرگ داشت).
(90). كريستنسن، ص 318 و بعد.
(91). ابن خلدون/ چاپ ووستنفلد، ج 2، ص 88.- رجوع كنيد به:Goldziher ,Had .72
(92). حدود العالم، ص 136 (سال 372 ه/ 982 م).
(93). سال 599 ه/ 1203 م سلطان غوريان شهاب الدين، با زن ربوده شده برادرش (كه خواننده بود) ازدواج كرد، كه او بعدا طرد و تبعيد شد: ابن صاعد:، طبقات الامم، ص 100.
(94). ابن اثير: الكامل، ج 4، ص 217 (سال 92 ه/ 12- 711 م در خوارزم).- رجوع كنيد همچنين به: ابن اثير:
الكامل، ج 8، ص 61 (سال 317 ه/ 929 م مردآويج).
ص: 182
كشتي كه هر جمعه در ديلم ترتيب مييافت، به هريك از برندگان مسابقه، اين اجازه داده ميشد كه هر دختري را كه ميخواهد انتخاب و با جلب موافقت پدر دختر (يعني بهوسيله نشان دادن قابليت خود) با وي زناشويي كند، درحاليكه تماس قبلي، مجازات مرگ به همراه خود داشت. «95» از آنجا، از همان زمان نيز گزارش شده است كه زنان در اين سرزمين فقط شبها با حجاب خارج ميشدند، «96» و ظاهرا در زندگي روزمره، اصالت خانوادگي تنها به اعتبار نسب پدري ممكن بود نقش مهمي، داشته باشد. ارتباط اجتماعي خانوادههاي همشأن، و نيز ازدواج خويشاوندي رجحان داشت. خواستگاري در طبرستان (در اصل، نه به آن حالت استثنايي ذكر شده در فوق) در آن زمان بدين صورت بود كه داماد در حدود عصر در خانه پدر زن احتمالي حضور مييافت و در كنار آتش صحبت خواستگاري را مطرح ميكرد. بعد از توافق، عقد ازدواج بسته ميشد و آنگاه داماد شيشه آبي را كه به همراه آورده بود، به ديوار ميزد و ميشكست. «97»
محدوديت شديد ملّي در امر زناشويي، چيزي بود كه اعراب نيز در آغاز مسلما متوجه شده بودند. در سال 16 ه/ 637 م خليفه عمر براي نيروي اشغالگر در بين النهرين به وسيله آئيننامههاي مربوطه (حتي در مورد مسيحيان و يهوديان) سعي به اجراء آن كرد، «98» اما اين كوششها- مثل همه اينگونه موارد- طبعا براي مدتي طولاني نتيجهبخش باقي نماند. حتي در سرزمين دورافتادهاي مانند طبرستان در سال 166 ه/ 783 م زنان محلي، كه با اعراب ازدواج كرده بودند، در يك قيام از آنان جدا شدند و آنان را به هموطنانشان براي كشتن تحويل دادند. «99» ازدواج بين اعراب و ايرانيان ميبايستي بدينسبب به كرات اتفاق افتاده باشد.
______________________________
(95). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 369 (سال 375 ه/ 985 م).- و نيز:Inostrancev :Sas .et .115 -126 )با در نظر گرفتن ازدواج با محارم در ايران قديم و بهطور كلي بين اقوام هند و ژرمن).
(96). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 370.
(97). همان كتاب، ص 369 و بعد.
(98). طبري: تاريخ 1، ص 2374 و بعد-.Caet .III 787 ;Goldziher ,Arab .129 .-
(99). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 126.
ص: 183
كه- مانند هميشه و همهجا- بهزودي ازدواجها وسيلهاي براي سياست شد. امكان ازدواج چندهمسري به تحكيم اتحاد سياسي كمك مؤثر و فوق العادهاي ميكرد، «100» و تعداد ازدواجهاي سياسي را- كه گاه صريحا بهعنوان «راحتترين وسيله اطلاعاتي به منظور جلوگيري از جنگها» تلقي ميشد «101»- نميتوان ناديده گرفت. «102»
بدينوسيله ارتباطات بين اعراب و ايرانيان بهوجود آمد، همانگونه كه بين اتباع هردو اين ملّت با تركان پديد آمد. طبعا سعي ميشد، تا آنجا كه امكان داشت، همطرازي نيز در نظر گرفته شود. «103» امّا شرايط سياسي حاكم شكست خورده اغلب ايجاب ميكرد كه دختر خود را براي ازدواج به فاتح بدهد، درحالي
______________________________
(100). مثالهايي از عصر باستان ايران جمعآوري شده است:Noldeke ,Aufs .9 ,11 ,17
(101). ابن اثير: الكامل، ج 5، ص 113 (سال 126 ه/ 744 م در خراسان).
(102). طبري: تاريخ 2، ص 1858، 1866 (سال 157 ه/ 774 م: خراسان)؛ طبري: تاريخ 3، ص 137 (سال 141 ه/ 59- 758 م طبرستان/ خلفاء)؛ ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 66 (سال 318 ه/ 930 م سامانيان/ گورگان)؛ مسكويه: تجارب الامم، ج 2، ص 8 (سال 329 ه/ 41- 940)- ابن اثير، الكامل، ج 8، ص 127 (سال 329 ه/ 941 م: آل بويه/ گوركان)؛ ابن اثير، الكامل، ج 8، ص 207 (سال 361 ه/ 972 م:
سامانيان/ آل بويه)؛ ج 9، ص 46 (خوارزم/ محمود غزنوي)؛ ص 65 (محمود غزنوي/ قراخانيان)؛ ص 82 (محمود غزنوي/ گوركان)؛ ص 131 (سال 428 ه/ 38- 1037 م)؛ ص 171 (سال 433 ه/ 42- 1041)؛ ص 184 (سال 439 ه/ 48- 1047 م: سلجوقيان/ فارس)؛ ص 202 (سال 444 ه/ 53- 1052 م:
برخلاف ميل زن!)؛ حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 11 (سال 441 ه/ 1049 م)؛ ص 12 و بعد- ابن اثير، الكامل، ج 10، ص 49 (سال 448 ه/ 57- 1056 م: خليفه با شاهزادهاي سلجوقي ازدواج ميكند)؛ ابن اثير، الكامل، ج 8، ص 249- ابن خلدون/ العبر چاپ دسلن ج 1 ص 250 (قرن چهارم ه/ دهم م؛ آل بويه- باوجود تشيع- و خلفاء؛ رجوع كنيد به:)Krymskyj I 129
محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 13 (حدود سال 465 ه/ 1073 م قاورد كرماني)؛ راوندي:
راحة الصدور، 205- دولتشاه: تذكره، ص 131 (سال 512 ه/ 1118 م سنجر)؛ بنداري: زبدة النصرة، ص 222- راوندي: راحة الصدور، ص 236 (سال 541 ه/ 1146 م: سلجوقيان)؛ محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 128 و بعد (سال 581 ه/ 1185 م: سلجوقيان).
(103). رجوع كنيد به فرض ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 158 (سال 337 ه/ 49- 948 م: سامانيان) و محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 27 (حدود سال 504 ه/ 1110 م: كرمان).- و نيز نزد سامانيان: طبري:
تاريخ 1. ص 2879 (حدود سال 29 ه/ 650 م: يزدگرد سوّم).
ص: 184
كه وي شخصا به «دختر نوكران و غلامان» رضايت ميداد. «104» (درباره اختلاف مذهبي فقط گهگاه اغماض ميشد؛ «105» اغلب از افراد تاكنون «كافر»، گرويدن به اسلام خواسته ميشد). «106» اينكه آيا در اينگونه موارد حاكم، دختر يا خواهر يك حاكم ديگر را به حرم خود ميپذيرفت و يا اينكه تصميم گرفته ميشد كه فرزندانشان با يكديگر ازدواج كنند (به كرات ازدواج متقابل: پسر و دختر يكي با دختر و پسر ديگري گزارش شده است)، كاملا به شرايط موجود بستگي داشت و فينفسه نقشي بازي نميكرد.- فقط بهندرت تشويق به چنين ازدواجهاي سياسي از جانب زني صورت ميگرفت. «107»
اين مناسبات، كه در چهارچوب زندگي اجتماعي طبقات غير حاكمه نيز نقش بازي ميكرد، مسلما بدان وابسته بود كه اصل ممنوعيت ازدواج با بيوه، همانگونه كه هنوز در ديلم در قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي وجود داشت، «108» بهتدريج فراموش شود، «109» زيراكه اين نوع كه براساس نيازهاي سياسي صورت ميگرفت، طبعا خيلي زود نيز بههم ميخورد (آنچه كه در اسلام هيچ مشكلي ايجاد نميكرد). «110» براي اينكه از ازدواج مجدد جلوگيري شود و بدانوسيله خطر جانشيني پسر مشترك (بهوسيله همسر دوّم و احتمالا فرزندان ازدواج دوم) برطرف
______________________________
(104). حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 12 و بعد (سال 481 ه/ 89- 1088 م: سلطان كاشغر در مقابل ملك شاه).
(105). (البارسلان با شاهزادهاي ارمني ازدواج كرد)Matth .121
(106). (محمود غزنوي)Barthold ,Vorl .88 f ,Barthold ,Turk .286
(107). (سال 487 ه/ 1094 م: بيوه ملك شاه)Urada /turk .II 256
حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 129 (سال 584 ه/ 1188 م: بيوه دو سلطان سلجوقي در مقابل يكي از مدعيان موفق).
(108). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 370.- مقايسه كنيد با.Schwarz VII 857
(109). بيهقي: تاريخ، ص 193 و بعد، 432، 537 (بنابر موقعيت غزنويان/ قراخانيان)؛ حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 125 (حدود سال 584 ه/ 1188 م: سلجوقيان).
(110). قتل يك زن، براي اينكه از او «رهايي» يابند، فقط بهندرت پيشآمده است: جويني: تاريخ جهانگشا، ج 2، ص 73 (سال 606 ه/ 10- 1209 م: مازندران).
ص: 185
گردد، سلطان سلجوقي، در حقيقت از آن ابايي نكرد كه در بستر مرگ، فرمان قتل همسرش را بدهد. «111» برعكس، گاه نيز پيش ميآمد كه زني، شوهرش را بكشد. تا قرباني تغييرات اوضاع سياسي نگردد. «112»
طلاق بسيار آسان انجام ميگرفت. همچنين نوعي از آنكه وسيله اهل تشيع شكل گرفته و به مرحله اجراء درآمده بود يعني ازدواج موقت «113» (متعه) به زودي در ايران رواج يافت، زيراكه بيشتر ميتوانست شبيه پديدهاي از عصر ساساني باشد. «114»
چنين شد كه پيوند اخلاقي بين مرد و زن- بهويژه در اقشار «بالا» كه در بين آنها، ملاحظات سياسي، و شبيه به ان نقشي ايفاء ميكرد- اغلب كاهش يافت.
بهوضوح و بهعنوان يك استثناء گزارش شده است كه ابو شجاع، پدر اولين سه برادر از آل بويه، از مرگ همسرش سخت متأثر بود و آشكارا آنرا بيان ميداشت. «115» حتي در قابوسنامه در رابطه با اندرزهاي مربوط به انتخاب همسر، در هرحال از فهم و برتري دوشيزه بر زن بيوه سخن رفته است. توجه اصلي ميبايستي امّا بدان معطوف شود كه زن از خانواده مرفهي باشد، و البتّه نبايد موقعيت او بالاتر از داماد باشد تا تقاضاهاي زيادي نداشته باشد. او ميبايستي خوب نگهداري شده، و از دنياي خارج عملا بريده باشد. براي خدمت به وي، بايد حد اكثر برده سياهي گمارده شود. «116»
______________________________
(111). (البتّه به اين شخص ارمني، بهسبب احساسات خصمانهاش نسبت به اسلام نميتوان اعتماد كرد)Matth .297
(112). ابن اثير: الكامل، ج 11، ص 173 و بعد- بنداري: زبدة النصره، ص 295 (حدود سال 555 ه/ 1160 م:
ملكشاه دوّم سلجوقي).
(113). در نزد سنيان تغييراتي يافته است، رجوع كنيد به بخاري: الصحيح (ذكر محلها:W .Heffening in der EI ,III 836 IKS . چاپ شده همچنين توسط: R[ udolf Ernst ]Brunnows: Arabischer Chrestomathie, hrsg. von August Fischer, 3. Aufl. Berlin 1924, S. 164 f. ) Porta linguarum Orientalium XVI (.
(114). (و نيز پاورقي شماره 86 در همين فصل).Barlthold ,Frau ,14 f .
(115). ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 84 (حدود سال 287 ه/ 900 م).
(116). قابوسنامه/ چاپ ديتز؛ ص 576- 571.
ص: 186
علت از همپاشيدگي بسياري از ازدواجها (همانطور كه مورخان بهكرات اذعان داشتهاند) رواج فوق العاده همجنسبازي قديمي و بومي «117» (لواط) «118» در ايران بود، كه حتي از قرن اوّل تا پنجم هجري قمري/ هفتم تا يازدهم ميلادي همواره از آن گزارش شده است. «119» اين امر اغلب محرمانه نميماند؛ مردم بهطور مختلف حتي اسامي «محبوبان» حاكم را ميدانستند «120» و يا اينكه اطلاع داشتند كه تعداد زيادي از آنها را در اختيار دارد. «121» مسيحيان در ايران كوشش كردند كه مخالف اين عيب اقدام كنند (در اقدامي كه مثلا نسطوريان مطران مرو در اين مورد انجام دادند)، «122» امّا اين بلا ريشهكن نشد و خيلي زود حتي در خراسان گريبان اعراب ساكن آنجا را گرفت، كه بعدها در اواسط قرن دوّم هجري قمري/ هشتم ميلادي آن را به بين النهرين و از آنجا به ديگر مناطق آوردند. «123» حتي اين بليه به تركان نيز منتقل شد.
همچنين روسپيگري نيز رواج داشت. سعي ميشد كه آنرا بهوسيله فاحشهخانهها تحت ضابطه درآورند، تا بدينترتيب از آنها نيز (مانند فارس و خوزستان) ماليات اخذ شود. «124»
______________________________
(117). همينطور نزد هياطله در قهستان (بلاذري: فتوح البلدان، ص 403). برعكس ميبايستي براساس گزارش آمينوس مارسلينوس، در زمان وي در ايران ناشناخته بوده باشد:.Christ .1 505
(118). در قابوسنامه/ چاپ ديتز، ص 466 و بعد، بهصورت نظري مورد بحث قرار گرفته است. (عشاق جانبي و غيره).
(119). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 281 (قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي، بخارا)
(120). چهارمقاله، ص 36- 34 (براي محمود غزنوي)؛ بنداري، زبدة النصره ص 265 و بعد (سنجر).
(121). فهرستي براي سنجر: بنداري، زبدة النصره، 274- 271؛ يكي از امراي محمود غزنوي: تاريخ بيهقي، به كوشش نفيسي، جلد اول (تهران 1319 شمسي/ 1940 ميلادي)، ص 300- 295. (رجوع كنيد به:Kuprulu ,Kay )423 mit Anm 1 - حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 127 (حدود سال 584 ه/ 1188 م و بعد، يكي از اتابكان سلجوقي).
(122).Bar Hebraeus ,Chron .eccl .III 171 f . )مطران به اسلام گرويد و بعد از آن، به مسيحيت بهتان ميزد).
(123).
Kremer, C. G. II 130; Kremer, Streifz. 42; Mez 337 mit Anm. 6.
(124). بيروني: ماللهند/ چاپ زاخو، ج 2، ص 157. (لندن 1888). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 407، 441.-.Schwarz II 46
ص: 187
زنان
با همه توجهي كه زن ايراني بهويژه بهعنوان مادر در داخل خانه از آن بهرهمند بود، بهندرت در انظار عمومي ظاهر ميشد. در نظام حقوقي ساسانيان با زن در همه موارد نه بهعنوان عامل، بلكه بهعنوان موضوع حقوقي رفتار شده است. البتّه توجه معطوف به وي بهتدريج، حتي اگر شرايط قديمي بهصورت صوري هم حفظ ميشد، افزايش مييافت. اين پيشرفت كه به موازات افزايش تضمين حقوق بردگان در عصر ساساني ادامه داشت)، «125» در داستان عاشقانه روابط خسرو دوّم با سوگلي (مسيحي) وي شيرين نيز انعكاس مييابد. در اغتشاشات قبل از بر تخت نشستن يزدگرد سوّم حتي براي مدت كوتاهي شاهزاده خانم آذرميدخت حكومت را در دست داشت.
معهذا در سراسر آسياي غربي (بهعلاوه بيزانس) نظريات تندي درباره موقعيت زن در انظار عمومي انتشار داشت و اين، خود دليل آن بود كه اصولا عقايد در اساس ملايمتر اعراب بهتدريج از بين ميرفت و محجّب كردن زنان و محدود كردن آنان در حرم جايگزين آن ميشد. در نواحي دوردست ايران سنتهاي قديمي ساسانيان نيز بههرحال برقرار بود و بنابراين، زن در آزادي عمل خود بسيار محدود ماند. در ديلم در پايان قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي زنان اجازه داشتند فقط شبها و در لباس سياه از خانه خارج شوند. «126» و از طبس در كوير نمك گزارش شده است كه هنوز در سال 444 ه/ 1052 م هر زني كه با
______________________________
(125).
Bartholomae, Die Frau im sassanidischen Recht,) Heidelberg 1924 (, S. 7; Christensen 317 f.
محتوي اثر: D. pesle: La femme musulmane dans le droit, la religion et lesmoeurs,) Rabat, 1946 (,
و نيز مانند: (اسلام و زن)Sa'id Al -Afguni :Al -Islam wa'l -mar ,a كه براي من ناشناخته است.)Damaskus 1945( . كه موضوع را در چهارچوب تئوري حقوق اسلام بررسي كرده است.Levy'Soc .I 131 -191
(126). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 370
ص: 188
مردي از غير خويشاوندان خود صحبت ميكرد مجازاتش مرگ بود «127» در گيلان- مانند اغلب فرهنگهاي ابتدايي- كارهاي مشكل كشت و زرع به زنان واگذار ميشد. «128» اين موقعيت سخت و غير عادلانه زن منتج بدان شد كه اعراب تصور كنند كه قرآن «129» نيز زنان را به مثابه وسيلهاي درنظر ميگيرد و اجازه ميدهد كه با زنان اسير، بدرفتاري شود. «130» اين امر گهگاه مجددا بدين نتيجه ميرسيد كه هر اميري- مانند برادر معروف و زورگوي حاكم خوارزمشاهي- تصور كند كه ميتواند رعايايش را به تسليم زنان و دختران زيباي خود مجبور سازد، «131» و يا اينكه به اين نتيجه ميرسيد كه فرقه المقنع، رسم زنان مشترك (زناشويي گروهي؟) را بين خود معمول كنند. «132»
اين نوع محدوديت و در تنگنا قرار دادن زن برخلاف برداشت ديگر نواحي مانند طبرستان بود، كه هر 14 روز يك بار بازار هفتگي در پريم تشكيل ميشد و به پسران و دختران جوان اين فرصت را ميداد كه با يكديگر آشنا شوند. اين بدان معني بود كه در بين اين جمعيّت روستايي- و هنوز بيشتر زردشتي- حجاب هنوز به مرحله عمل درنيامده بود. «133» نظريات قديمي اعراب نيز گوياي چنين امري است، بهطوريكه زن حاكم خراسان در هنگام بازگشت پيروزمندانه حارث (پسر عمويش؟) از جنگ با تركان، در انظار عمومي هديهاي به وي تقديم كرد. «134»- البتّه در تمام اين موارد گزارشهاي موجود بسيار مختصرتر از آنست كه بتواند اين مسأله را روشن كند كه تا چهحد آنچه راجع به رابطه مرد با جنس مخالف در بين اسكان
______________________________
(127). ناصر خسرو: سفرنامه، ص 94 وسط صفحه.
(128). حدود العالم، ص 137.
(129). قرآن كريم، سوره 4، 36.
(130). طبري: تاريخ 2، ص 1181 (برادر قتيبه در مقابل سوگلي زنداني برمك كشيش نوبهار).
(131). طبري: تاريخ 2، ص 1237 (سال 93 ه/ 12- 711 م).
(132). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 73. و نيز مقايسه كنيد با ص 86 و 361 جلد اول كتاب حاضر.
(133). حدود العالم، ص 136 (سال 372 ه/ 982 م).
(134). طبري: تاريخ 2، ص 1889.
ص: 189
يافتگان، كوچنشينان، مهاجران بهشكل پراكنده و مجتمع، متأهلان، مجردان، نجيبزادگان و غيره ميدانيم، جنبه عمومي داشته است.
امّا بهويژه توجه قديمي و موروثي در مقابل مادر، زمينه را آشكارا در جهت ايجاد موقعيت احترامآميزي براي زن هموار كرد. مادر مرزپان اسير باعث شد كه تجّار، پسرش را با لباس مبدّل آزاد كنند (43- 342 ه/ 54- 953 م)، «135» مادر صمصام الدوله آل بويه فرزند را به هنگام شكستش در لشكركشي خوزستان تسلّي ميداد (384 ه/ 994 م)، «136» و مادر مجد الّدوله آل بويه كه بخاطر او، حكومت را در ري موقتا اداره ميكرد، و پس از قيام پسر ديگرش شمس الدوله به او كمك كرد و او را بجاي مجد الدوله، بر تخت نشانيد (97- 396 ه/ 7.- 1006 م). «137» همچنين از پيرزناني گزارش شده است كه آنها واهمهاي نداشتند كه شخصا به حاكم مراجعه كنند، تا مجازات مأموران خاطي را طلب كنند (در نزد محمود غزنوي). «138»
تحول شديد براي رسيدن به آزادي بيشتر، و تا حدي رهايي كامل از قيود را نفوذ ملل ترك با خود به ايران و بهطور كلي به آسياي مقدم آورد. تركان تا آنزمان، بهويژه قبل از تماس با اسلام، محدوديتهاي كمتري براي زنان قايل بودند، و همينكه خود را بهسرعت با تمدن آسياي مقدم همآهنگ ساختند، به زنان نيز به طور كلي ميدان وسيعتري براي حضور در انظار عمومي داده شد. اكنون نهفقط زنان ميتوانستند خود را بهوسيله فعاليتهاي نيكوكارانه مشهور سازند و مساجد و مدارس وقف كنند، «139» بلكه پيوسته بهشكلي فزاينده، اگرچه سياستنامه خطري
______________________________
(135). ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 166.
(136). روذراوري: ذيل تجارب الامم، ص 260.
(137). ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 70.
(138). قابوسنامه/ چاپ ديتز، ص 801 و بعد (در يك حكايت).
(139). حدود سال 493 ه/ 1100 م همسر اتابك شيراز: زركوب: شيرازنامه، ص 45 و بعد. در حدود سال 560 ه/ 1165 م دختر اسپاهبذ (مقتول) طبرستان: ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 250 و بعد.
ص: 190
در اين امر ميبيند، نقشي سياسي نيز ايفاء ميكردند. «140» تركان خاتون، يكي از بيوههاي ملكشاه به برادر شوهر خود اسماعيل (حدود سال 486 ه/ 1093 م) پيشنهاد ازدواج داد تا بدينوسيله بتواند كوشش كند كه در تحولات سياسي، در جهت منافع پسرش محمود، تأثير بگذارد. «141» زن محمد حاكم سلجوقي (512- 498 ه/ 1118- 1105 م) وزير حاكم نيز بود «142»، و مادر ارسلان سلطان سلجوقي، كه در سال 570 ه/ 1174 م درگذشت، در تشكيلات اداري دولتي نفوذ زيادي داشت؛ او حتي احتياجات سپاه را برآورده ميكرد و در لشكركشيها شركت داشت. «143» اين جسارتها طبيعتا بيخطر هم نبود، چنانكه همسر بركيارق طي نبردي كشته شد (488 ه/ 1095 م) «144». بهطبع آزادي بيشتر، امكان، بهوجود آمدن روابط غير مجاز را به همراه نيز آورد. «145» وزير بركيارق حتي اين حق را به خود داد كه پس از شكست در نبردي به حرم سلطان پناه ببرد و چنين كرد (بدون اينكه با عاقبت اسفناكي روبرو شود.) «146» البتّه بر طبق اسامي حكام عصر سلجوقي، هيچ زني در دوره فرمانروايي اين سلسله به حكومت نرسيده است. اين امر نكتهاي است كه ابتدا نزد قراختائيهايي كه از آسياي شرقي آمدند (566 ه/ 1170 م) «147» و بهشدت تحتتأثير فرهنگ چيني قرار داشتند، و سپس نزد مغولان نيز كاملا قابل مطالعه است.
______________________________
(140). سياستنامه، ص 156.
(141). راوندي: راحة الصدور، ص 141؛.Matth .208
(142). بنداري، زبدة النصرة، ص 100.UZ .47 -
(143). راوندي: راحة الصدور، ص 300- 290.
(144). حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 53.
(145). مادر بركيارق با اتابك وي: حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 52 (سال 486 ه/ 1093 م)، (سال 492 ه/ 1099 م)
(146).Urada /turk II .263
(147). جويني: تاريخ جهانگشا، ج 2، ص 17 و نيز:Wittfogel -Menges )مانند پاورقي شماره 57 در همين فصل)، ص 672.
ص: 191
اوضاع اقتصادي
كشاورزي «1» و مالكيّت ارضي
كشاورزي در آغاز قرون وسطي در ايران مانند امروز در سراسر مشرقزمين اساس حكومت و ستون اصلي موجوديت اقتصادي مردم را تشكيل ميداد. تنها يك زندگي واقعا توسعهيافته صنعتي ميتوانست در كنار آن- از ديد كلّي- اهميت مشابهي براي اقتصاد ملي داشته باشد.
درباره وضع كشت و زرع در آن زمان نميتوانيم تصوير صحيحي بهدست دهيم، زيرا كه گزارشهايي در اينباره (حتي بهعنوان امور «روزمره») بهندرت باقي مانده است. «2» فقط از وجود خيش «3» و آسياي بادي در سيستان «4» و افغانستان «5»
______________________________
(1). در زمينه توضيحات آماري اين بخش، به نقشه رجوع كنيد. خاطرنشان ميسازد كه در محل دهات كوچكتر، كه در منابع ذكري از آنها شده است، ولايات و مراكز كشاورزي در نزديكي آنها هم ذكر شده است. درباره كشاورزي بهطور كلي و نيز مسأله آبياري رجوع كنيد به: Mohammed Abdur Rahman Khan: Ibn- al- ' Awwams Kitab al- Filahah, in der Isl. Cult. XXIV) 1950 (, S. 200- 217, 285- 299.
(2). همچنين توصيههاي كشاورزي قابوسنامه/ چاپ ديتز، ص 817 و بعد، بسيار كوتاه است.Jakubvskij ,Mach -
-61 -64 فقط ميتواند توضيحاتي كاملا كلي بدهد.
(3). ياقوت: معجم البلدان،/ چاپ پاريس (كتابشناسي شماره 50) ج 1، ص 86 (در اينجا گزارش ميشود كه در اردبيل در زمين يخزده با 8 گاو نر شخم ميزدند).
(4). حدود العالم، ص 110- يا ممكن است كه موضوع مربوط به دهانههايي براي سرد كردن منازل بوده باشد؟
(5). ابن حوقل: المسالك و الممالك، ج 1، ص 299؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 333.
ص: 192
(يعني تنها در شرق) سخن گفته شده است. حفريات پراكندهاي كه تاكنون انجام شده و كشف بعضي ابزار كشاورزي نظير آسياي دستي، غلهكوب، ديگهاي فلزي و سفالي، كاسه و يراق اسب، «6» نيز تقريبا هيچچيز را روشن نكرده است. در منابع بهطور كلي نوعي كوددهي پيشرفته تأييد شده است. «7»
توجه به امور كشاورزي، باوجود اهميت اين شاخه از كسبوكار اغلب بسيار كم بوده است. از اينجهت بسيار قابلتوجه بود اگر فرمانده سپاهي سربازانش را از نابودي مزارع مانع ميشد «8» و يا حاكمي براي پيشرفت اقتصاد كوشش ميكرد. از ايننظر عبد الله بن طاهر «9» كارهاي ارزندهاي انجام داده است، و بعد از او نيز ملكشاه سلجوقي همواره براي مهاجرت مجدد به روستاهاي ويران شده و متروك كوشيد. «10»
البتّه شاخهاي از كشاورزي كه براي اهالي شهرها نيز اهميت بسيار داشت.
دائما مورد توجه دولت از هرنظر قرار ميگرفت. آبياري: در مناطق ايران، در وهله اول نواحي شرقي آنهم فقط خوارزم «11» و فرغانه «12» داراي چنان وضعي بود كه امكان
______________________________
(6).
Terenozkin: Archeologiceskie razvedki v Chorezme''in: Sovetskaja archeologija VI, 1939, S. 179
در اينجا توضيحات مربوط به شكل ابزار است. اين نوع اشياء همواره در آمل ساخته ميشده است:
حدود العالم، ص 135.
(7).Mez 428 f
(8). روذراوري؛ ذيل تجارب الامم، ص 288 و بعد، (بدر كرد، پسر حسنويه، سال 386 ه/ 996 م)؛ دولتشاه: تذكره، ص 77 (مسعود بن محمد سلجوقي، در حدود سال 125 ه// 1130 م).
(9). ابن خلكان: وفيات الاعيان/ag ، ج 1، ص 262.-.Krymskyj I 39 f -.
(10)Urada /turk II 243 .
(11).Tolstov ,chor .48 -54 .
وي معتقد است كه نظم شبكه آبياري در اينجا، ابتدا با شورشهاي ابو مسلم و مقنع بههم خورد.
(12). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 271.
ص: 193
داشت در آنها زمينهاي كشاورزي، بهوسيله آبياري دقيق بارور شود. عمليات حفر قنوات و آبياري مصنوعي «13» در طول قرنهاي بسياري تا امروز حفظ شده است و امروزه نيز از چنان اهميتي برخوردار است كه «نظام فرغانه» حتي در اتحاد جماهير شوروي موقعيت خاصي را داراست. «14» حتي از جيحون «15» و مرغاب نزديك مرو در قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي، كانالهاي بسياري بهوسيله «تقسيمكننده آب» (مقسّم الماء) «16» براي بالغ بر 10000 مالك با «پيمانه آب» (مستقه) منشعب كردند. باز و بسته كردن كانالها بهوسيله تختهها و لولههاي كوچك كه در ارتفاع معيني از سطح آب تعبيه شده بود، بهطور خودكار انجام ميگرفت. نظارت آن بر عهده مأمور ويژهاي بود كه تعداد زيادي همكار در اختيار
______________________________
(13). رجوع كنيد مفاتيح العلوم، ص 72- 68، و علاوهبر آن:Barthold ,Ist .Orosund Mez 423 f .
(تأسيسات آبياري چوبي). آبي كه در كانالهاي ساختهشده ايرانيان به مصرف ميرسيد، (بهعنوان آب خراج) براي آبياري زمينهاي خراج بود:Lokk .86 .
اصول حقوق آب را ابو يوسف كتاب الخراج در ص 58- 53 بررسي كرده است (بهويژه فرات و دجله)؛ ماوردي:
كتاب الاحكام السلطانيه، ص 322- 313.
(14). مقايسه كنيد با: Werner Leimbach: Die Sowjetunion. Natur, Volk und Wirtschaft,) Stuttgart 1950 (, S. 251 f.( Sam- mlung kleine Landerkunden, hrsg. von W. Evers ).- M. A. SavicKaja: Ukazatel' literatury po irrigacii melioracii Sredne- Aziatskich respublik i Kazakstana,) Leningrad 1928 (
(فهرست نوشتهها درباره آبياري و بهبود كشاورزي در جمهوريهاي آسياي ميانه و قزاقستان): ) Akademija Nauk SSSR. Materialy Kommissijekspedi cionnych issledovanij, Heft 1 (.( 1853 Titel ).-
مسأله آبياري بهخصوص سواحل جيحون مورد بررسي قرار گرفته است.
(آبياري سواحل جيحون)
V. Zinserling) Cinzerling' (: Orosenie na Amu- DareMoskau 1927, M. R. Davidovskij: Zemli drevnego orosenija Karakalpakii i perspektivy ich osvoenija
(منطقه قديم آبياري كاراكال پاكين و نظرياتي درباره بهرهبرداري دوباره از آن).Maskau -Leningrad 1934 .
(15). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 292 و بعد.
(16). توضيحاتي دقيق از نظام تقسيم آب را قمي بهدست ميدهد: تاريخ قم، ص 53- 43 (قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي).
ص: 194
داشت. «17». قنوات بسيار در خوزستان (اهواز)، «18» اسپهان، «19» فارس (دارابگرد) «20» و اصطخر «21» نيز وجود داشت، و اعراب در كرمان- با آبوهواي خشك آن- قناتهايي احداث كردند. «22»
همچنين در مورد ايجاد نظام آبياري، عبد الله بن طاهر (229- 15/ 214 ه/ 844- 30/ 829 م) (مذكور در سطور قبل)، فعالترين طاهريان بود كه خدمات بزرگي انجام داد. طاهريان نيز مانند سامانيان گوشي شنوا و بهويژه دستي گشاده براي رفع احتياجات مردم داشتند. «23» و اين امر بهطور قطع يكي از مهمترين دلايل شكوفايي چندين دهه در آن عصر و زمان بوده است. آنچه به طبع ناپسند بود، اين بود كه عبد الله به فقهاي محلي دستور داد تا با همكاري فقهاي عراق در زمينه مناسبات آبياري، براساس موازين شرعي، مقرراتي وضع كنند. در اين مقررات هرگز مراعات سنتهاي محلي منطقه نشد؛ در كتاب «كتاب القنيه» (كتاب قنات) كه در آن زمان موجود بود (امّا اكنون از بين رفته است)، ذكري از اين مقررات نشده است. اگر اين كتاب تا قرن پنجم هجري قمري/ يازدهم ميلادي بهكار گرفته ميشده است، «24» بايد پذيرفت كه اعمال مربوط به قنوات تا اين زمان براساس سنتهاي قديمي صورت ميگرفته و سپس نيز در عصر مغول ملاك كار، همان بوده
______________________________
(17). ابن حوقل: المسالك و الممالك، ج 2، ص 436؛ ناصر خسرو: سفرنامه (ضميمه فرانسه)Anh .frz . ص 270 و بعد.
(18). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 411.
(19).Schwarz V 619 .
(20). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 428- و نيز مقايسه كنيد در اينمورد با:.Mez 425
(21). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 436.
(22). بلاذري: فتوح البلدان، ص 392.
(23). طبري، تاريخ 3، ص 1326؛ عوفي طبق بارتولد:Barthold ,Turk .213 ;Bar thold ,Turk /russ .I 83 f
و خلاصهشده:Barthold ,Oros 15 f . در موردنظرات قانوني آبياري رجوع كنيد به: يحيي بن آدم القريشي:
كتاب الخراج، ص 87- 69 و.Lokk ,51 ,
(24). گرديزي: زين الاخبار، ص 8؛ و بعدBarthold ,Oros .26 f .- درباره حقوق آبياري همچنين رجوع كنيد به.Lokk ..51
ص: 195
است. «25»
احداث قنوات علاوهبر آن اهميتي اساسي براي تأمين آب آشاميدني شهر داشت. درست در طبرستان مرطوب از جانب حاكم در حدود سال 148 ه/ 765 م قناتي براي آب آشاميدني از كوهستان به داخل شهر (تميشه؟) احداث شد. «26» به ويژه در شهرهاي شمالي و شرقي ايران- نيشاپور، «27» قومس، «28» ري، «29» قم، «30» قزوين، «31» و بعد زرنگ، «32» شيراز، «33» و دارابگرد، «34»- كانالهاي آبي (قنات، جمع: قنّي؛ به فارسي ك (ه) ريز و «جوي») وجود داشت. آب اغلب در زيرزمين در جريان بود (جريان روي زمين «شعب» خوانده ميشد) «35» و آب هريك از منازل را تأمين ميكرد. «36» در سمرقند مجاري آب متشكل از لولههاي سربي بود. «37»
______________________________
(25).Barthold ,Vorl .129 .
(26). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 115.
(27). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 329؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 255؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ج 2، ص 433.
(28). اصطخري: مسالك الممالك، ص 211.
(29). اصطخري: مسالك الممالك، ص 208 (علاوهبر اين بهمنظور تكميل از نسخههاي خطي ديگر.)BGA IV 410
(30). فهرست كاملي از قناتهاي اين شهر را قمي ارائه ميدهد: تاريخ قم، ص 41، رجوع كنيد به:.Lambton 589 f )اظهارات مجزا از هم درباره تأسيسات و تقسيمات؛ 5/ 1- 4/ 1 آب همه قناتها «وقف» بود و در اختيار عموم قرار ميگرفت.
(31). ناصر خسرو: سفرنامه، ص 4 و مستوفي: تاريخ گزيده، ص 833.
(32). اصطخري: مسالك الممالك، ص 241.
(33). ابن بلخي: فارسنامه، ص 134- 132.
(34). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 428.
(35). راه باريك كوهستاني، جوي كوهستاني، تنگه.
(36). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 283.- همچنين قناتهايي با آب ناصاف و شور موجود بود (هم براي تدارك آب، و هم براي زهكشي زيرزميني): قمي: تاريخ قم، ص 45 (قم قرن چهارم هجري/ دهم ميلادي). و نيز:Lokk 120 f . و نيز: st og Vest, Afgandlinger tilegnede ... C. G. Feilberg: Qanats, Iran's Subterranean irrigation Canals'', in Arthur Christensen,) Kopenhagen 1945 (, S. 105- 113;
و خيلي مختصر نيز در: B. M. Tirmidhi: Canalization in early Islam, S. 30 f.) in: Isl. Review XXXVIII/ 12, Dez. 1950, S. 28- 31 (.
(37). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 279- و رجوع كنيد به:.Maxim .streck in der EI ,II 759 f .
ص: 196
توليدات كشاورزي باوجوديكه قسمت اعظم سرزمين از صحاري و يا كوهستان تشكيل شده بود (و اكنون نيز چنين است)، بسيار گوناگون بود. در كنار آن حوزه وسيعي نيز وجود داشت كه بهعلت زمينهاي خوب كشاورزيش معروف بود، مانند فرغانه، «38» نواحي اطراف سمرقند، «39» كش، «40» خوارزم، «41» ناحيه بلخ، «42» بادغيس، «43» هرات، «44» بخشي از سيستان «45» و كرمان، «46» طبرستان «47» و گيلان. «48»- با افزايش جمعيّت بهويژه در اثر تبديل جنگلها «49» به مزارع كشاورزي توسعه يافت در خوارزم نيز با حركت شنهاي روان و انبوه شدن آنها در بخش غربي و مياني به زمينهاي زراعي اضافه شد. «50»
______________________________
(38). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 271. توضيحات آماري بعدي در وهله اول بهعنوان تكمله و سند نقشهها منظور شده است.
(39). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 279.
(40). مقدسي، ص 283.
(41). مقدسي، ص 284.
(42). مقدسي، ص 303.
(43). مقدسي، ص 308.
(44). مقدسي، ص 307.
(45). اصطخري: مسالك الممالك، ص 247.
(46). اصطخري، ص 162.
(47). حدود العالم، ص 134.
(48). اصطخري، ص 201؛ حدود العالم، ص 136 و بعد؛ ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 77.
(49). از مناطق جنگلي بهندرت ميشنويم، مثلا نزديك مرند در آذربايجان: طبري: تاريخ 3، ص 1381. (سال 234 ه/ 49- 848 م)؛ حوالي تبريز: مسكويه: تجارب الامم، ج 2، ص 33 (سال 329 ه/ 42- 941 م)؛ در ديلم، گيلان و طبرستان: اصطخري، مسالك الممالك، ص 205، 211؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2. ص 377 و بعد، 381؛ حوالي اسپهان، كه درختهايش براي برگزاري جشن سده زردشتيان بهكار ميرفته است (سال 324 ه/ 936 م): مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 311؛ حوالي سمرقند: ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 41 (سال 310 ه/ 23- 922 م). در مورد سدگ- جشن سده رجوع كنيد به: Jivanji Jam Shedji Modi: The religious ceremonies and customs of the Parsees, 2 Aufl.) Bambay 1937 (, S. 436.
(50). ابن فضلان: سفرنامه، ص 114 و بعد. در ضميمه بند 13 الف نوشتههاي ديگري درباره اين مسأله)؛ رجوع كنيد به:-
ص: 197
فرآوردههاي اصلي كشاورزي در اينجا، مانند همهجا شامل غلّات (بهويژه گندم و جو، «51»- و در كرمان بهعلت كمآبي بهخصوص ارزن)- «52» بود كه در آسيا «53» آرد ميشد. در فرغانه «54»، طبرستان «55»، مازندران «56»، خوزستان «57»، و اصطخر «58» كشت برنج نيز (اغلب با آبياري مصنوعي) وجود داشت.
منبع اصلي توليد روغن، زيتون بود كه بهويژه در حوالي نيشاپور، «59» گرگان، «60» ديلم، «61» رامهرمز (د)، «62» ارّجان «63» و فارس «64» كشت ميشد.
______________________________
-
Grigorij Efimovic Grum- Grzimajlo: Rost Pustyni gibelyastbiscnyc h ugodij i kulturnych Zemelv Centralnoj Azii Za istoriceskij ( jhvdix) period''in den: IZV. Gos. Geograficeskogo ob- va LXV, 5( 1933 (. S. 437- 454
(نظري به مغولستان، بهويژه وضع آبوهواي آن). ملاحظاتي درباره آن: V. Kazakevicin der Bibliografija Vostoka VII) 1934 (, S. 140- 142.
(51). غرچستان: حدود العالم، ص 105؛ مناطق مختلف خراسان: حدود العالم، ص 108، مرو: مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 299؛ گرگان: ثعالبي: لطايف المعارف، ص 112 و بعد؛ سرخس: مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 313؛ نيشاپور: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 318؛ بادغيس: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 308، زرنگ: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 306؛ خوزستان: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 402؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 91؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 173.
(52).Mez .405
(53). تنها در قم اين نوعش يافت ميشد، سال 377 ه/ 987 م: 51 عدد: قمي: تاريخ قم، ص 56- 53.
(54). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 271.
(55). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 354، 358؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 40.
(56). ابن حوقل: المسالك و الممالك،/ چ 2، ص 272؛
(57). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 402.
(58). مقدسي همان كتاب ص 436.
(59). مقدسي، همان كتاب، ص 318.
(60). مقدسي، همان كتاب ص 357؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 213؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 382.
(61). مقدسي، همان كتاب، ص 353.
(62). مقدسي، همان كتاب، ص 407.
(63). ناصر خسرو: سفرنامه، ص 91.
(64). مقدسي همان كتاب ص 420، 433، اصطخري همان كتاب ص 128؛ ابن حوقل همان كتاب چ 1، ص 184.
ص: 198
نيشكر در وهله اول در خوزستان «65» با شوش «66» و گنديشاپور، «67» علاوهبر آن در هرمز، «68» كرمان «69» و بلخ كشت ميشد. «70»
شهرت قديمي ايران بهواسطه ميوههايش بود. هندوانه و خربزه (در خوزستان، «71» اردبيل، «72» ري، «73» مرو «74» و جيرفت كرمان «75») و هلو (با نام پرسيكوم، كه از كشورش ايران اخذ كرده بود) (در كاشان، «76» ري «77» و اسپهان «78») در آن زمان نقش مهمي داشت. علاوهبر آن سيب و گلابي (در خوزستان، «79» شوشتر، «80» اصطخر، «81» كرمان، «82» جبال، «83» اسپهان، «84» ري، «85» قومس، «86» بسطام، «87» گرگان، «88» طبرستان، «89»
______________________________
(65). ثعالبي: لطايف المعارف، ص 107- رجوع كنيد به: Mez. 410; Kremer, C. G. II 283. Schwarz IV 424.
كشت نيشكر در آغاز عصر اسلامي در امتداد سواحل ايران معمول شده بود:
.kremer ,C .G .II 323 ;Pederson 85
(66). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 405.
(67). مقدسي: همان كتاب، ص 405، 408؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 91.
(68). اصطخري: همان كتاب، ص 167؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 1، ص 32 و بعد.
(69). حدود العالم، ص 123.
(70). اصطخري: همان كتاب، ص 280، ابن حوقل: همان كتاب، ص 451، حدود العالم، ص 108.
(71). مقدسي، همان كتاب، ص 414.-.Schwarz IV 356
(72). ابن حوقل، همان كتاب، چ 2، ص 335.
(73). مقدسي، همان كتاب، ص 391، 396.
(74). اصطخري، همان كتاب، ص 262.
(75). مقدسي، همان كتاب، ص 465.-.Schwarz III 272
(76). مقدسي، همان كتاب، ص 390.
(77). مقدسي، همان كتاب، ص 396.
(78). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 156.- رجوع كنيد در اينباره به:.Schwarz VII 879 f
(79). مقدسي، همان كتاب، ص 402.
(80). مقدسي، همان كتاب، ص 405.
(81). مقدسي، همان كتاب، ص 436.
(82). مقدسي، همان كتاب، ص 462، 465.
(83). اصطخري، همان كتاب، ص 199، حدود العالم، ص 132.
(84). مقدسي، همان كتاب، ص 389.
(85). مقدسي، همان كتاب، ص 385.-
(86). مقدسي، همان كتاب، ص 353.
(87). مقدسي، همان كتاب، ص 356.
(88). مقدسي، همان كتاب، ص 357.
(89). اصطخري، همان كتاب، ص 211.
ص: 199
باميان «90» و مرو الروذ)، «91» به (در اسپهان «92» و نيشاپور)، «93» انار (در حلوان، «94» خوزستان، «95» اسپهان، «96» حوالي دامغان «97» و در گرگان «98») و نيز توت و انواع آن (در فارس «99») وجود داشت. سرانجام اينها هم بايد ذكر شود: مركبات (در خوزستان، «100» شوشتر، «101» شوش، «102» فارس، «103» جيرفت كرمان «104» ديلم، «105» گرگان «106» و بلخ «107») و انگور «108» (در خوزستان، «109» شوشتر، «110» سابور در فارس، «111» جبال، «112» سيستان، «113»
______________________________
(90). اصطخري، همان كتاب، ص 280.
(91). حدود العالم، ص 105. همچنين بست و غزنه: ثعالبي: لطايف المعارف، ص 121، 123.
(92). ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 364؛ ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 156.
(93). مقدسي، همان كتاب، ص 316.
(94). اصطخري، همان كتاب، ص 200.
(95). مقدسي: همان كتاب، ص 402.
(96). ابن رسته: همان كتاب، ص 156.
(97). ناصر خسرو: سفرنامه، ص 5.
(98). مقدسي، همان كتاب، ص 357.
(99). مقدسي، همان كتاب، ص 420.
(100). مقدسي، همان كتاب، ص 402.
(101). مقدسي، همان كتاب، ص 405؛ ناصر خسرو، همان كتاب، ص 91.
(102). ابن حوقل، همان كتاب، چ 1، ص 175؛ حدود العالم، ص 130.
(103). ابن حوقل، همان كتاب، چ 1، ص 184.
(104). مقدسي، همان كتاب، ص 465.
(105). مقدسي، همان كتاب، ص 353؛ حدود العالم، ص 135.
(106). مقدسي، همان كتاب، ص 354، 357؛ بيهقي: تاريخ، ص 461؛ ثعالبي، همان كتاب، ص 113.
(107). اصطخري، همان كتاب، ص 280؛ حدود العالم، ص 108.
(108). درباره محلهاي مختلف كشت انگور در كشور رجوع كنيد به:.Mez .406 f
منطقه گسترده تاكهاي وحشي در غرب گرجستان (نزديك درياي سياه)، و نيز در ارمنستان از ترك تا طالش و كوهستانهاي آن، و در شرق گيلان تا تركستان واقع بود. رجوع كنيد به: Viktor Hehn: Kulturpflanzen und Haustiere in ihrem Ubergang aus Asien nach Griechenland und Italien sowie in das ubrige Europa, 7. Aufl., hrsg. von Otto Schrader und Adolf Engler,) Berlin 1902 (, s. 87 f.
(109). مقدسي، همان كتاب، ص 402.
(110). مقدسي، همان كتاب، ص 405.
(111). مقدسي، همان كتاب، ص 433. رجوع كنيد به: حدود العالم، ص 127.
(112). اصطخري، همان كتاب، ص 48/ 244؛ ابن حوقل، همان كتاب، چ 1، ص 318.
(113). تركيبي از اين نامها نزد:.Schwarz VII 881
ص: 200
هرات، «114» زرنگ، «115» بست، «116» نيشاپور «117» و حوالي آن «118» نواحي مختلفي در خراسان، «119» بلخ «120» و ديلم. «121» گرگان، «122» مرو، «123» مرو الروذ، «124» كش، «125» در انتهاي مسير جيحون در خوارزم «126» و اسپيجاب). «127» انگور (علاوهبر تهيّه شراب) «128» به طور وسيعي براي تهيه كشمش بهكار ميرفت. انجير نيز اهميت فوق العادهاي داشت (در حلوان، «129» فارس، «130» كوهستان، «131» حوالي نيشاپور، «132» ديلم «133» و
______________________________
(114). مقدسي، همان كتاب، ص 306- انگورهاي هرات بهويژه خوب بود: مقدسي، همان كتاب، ص 326:
حدود العالم، ص 104.
(115). مقدسي، همان كتاب، ص 306.
(116). مقدسي، همان كتاب، ص 304؛ اصطخري، همان كتاب، ص 245.
(117). مقدسي، همان كتاب، ص 316.
(118). مقدسي، همان كتاب، ص 318.
(119). حدود العالم، ص 104 و بعد.
(120). اصطخري، همان كتاب، ص 287 و بعد.
(121). مقدسي، همان كتاب، ص 353؛ اصطخري، همان كتاب، ص 208؛ ابن حوقل، همان كتاب، ص 379.
(122). مقدسي، همان كتاب، ص 275؛ ثعالبي لطايف المعارف، ص 113.
(123). مقدسي، همان كتاب، ص 299.
(124). اصطخري، همان كتاب، ص 270.
(125). مقدسي، همان كتاب، ص 283.
(126). مقدسي، همان كتاب، ص 289.
(127). مقدسي، همان كتاب، ص 275.
(128). رجوع كنيد به مبحث «شراب» در كتاب حاضر.
(129). اصطخري، همان كتاب، ص 200.
(130). مقدسي، همان كتاب، ص 424.
(131). مقدسي، همان كتاب، ص 389.
(132). مقدسي، همان كتاب، ص 318.
(133). مقدسي، همان كتاب، ص 353.
ص: 201
گرگان) «134» و خرما (در وهله اوّل كرمان با هرمز، صادركننده به سراسر ايران) «135» و بعد خوزستان، «136» رامهرمز (د)، «137» فارس، «138» طبسين در كوهستان، «139» سيستان، «140» اسپهان، «141» گرگان؛ «142»- در جبال «نخلها كوچك ميماندند»). «143» (خرماهاي ريخته شده توسط باد، ديگر به مالك درخت تعلق نداشت، بلكه مستمندان اجازه داشتند كه از روي زمين آنها را جمع كنند). «144»
علاوهبر آن بهخصوص قابل ذكر است گردو (در خوزستان، «145» فارس، «146»- بهويژه حوالي اصطخر، «147»- كرمان، «148» كوهستان، «149» ري، «150» ديلم، «151» سمرقند، «152»
______________________________
(134). مقدسي، همان كتاب، ص 354؛ 357؛ اصطخري؛ همان كتاب 213؛ ابن حوقل، همان كتاب، ص 382.
(135). مقدسي، همان كتاب، ص 459، 463؛ 469؛ اصطخري، همان كتاب، ص 162، 166؛ ابن حوقل، همان كتاب، ص 140، 312؛ حدود العالم، ص 125؛ يعقوبي: كتاب البلدان خ، ص 286.- و رجوع كنيد به:Mez 409 ;.Schwarz III 271
(136). اصطخري، همان كتاب، ص 91، 94؛ ابن حوقل، همان كتاب چ 2 ص 254، 257.
(137). مقدسي، همان كتاب، ص 407.
(138). مقدسي، همان كتاب، ص 420 و بعد، ص 424؛ ابن حوقل، همان كتاب، چ 1، ص 184؛ يعقوبي: كتاب البلدان، ص 362؛ اصطخري، همان كتاب، ص 128.
(139). اصطخري، همان كتاب، ص 284.
(140). حدود العالم، ص 110.
(141). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 156.
(142). مقدسي، همان كتاب، ص 354؛ اصطخري، ص 213؛ ابن حوقل، همان كتاب، ص 382؛ يعقوبي، همان كتاب، ص 277.
(143). اصطخري، همان كتاب، ص 201؛ ابن حوقل، همان كتاب، ص 370، حدود العالم، ص 132.
(144). اصطخري، همان كتاب، ص 167؛ حدود العالم، ص 124.
(145). اصطخري، همان كتاب، ص 91؛ ابن حوقل، همان كتاب، چ 2، ص 254.
(146). مقدسي، همان كتاب، ص 420؛ ابن حوقل، همان كتاب، چ 1، ص 184.
(147). مقدسي، همان كتاب، ص 437.
(148). مقدسي، همان كتاب، ص 459.
(149). مقدسي، همان كتاب، ص 389.
(150). مقدسي، همانجا.
(151). اصطخري، همان كتاب، ص 208؛ ابن حوقل؛ همان كتاب، ص 379.
(152). مقدسي، همان كتاب، ص 279.
ص: 202
فرغانه «153» و گوزكان «154»)، بادام (در فارس «155» و ري «156»)، فندق (در قم) «157» و ادويه، و در زمره آن سير مورد دلخواه (در حوالي نيشاپور «158» و طبرستان «159»)، پسته (در قم، «160» طبس «161»)، زيره (در هرمز «162» و كرمان «163») و انقوزه)Asa foetida( )در مرو «164» و اندراب در خراسان). «165»
علاوهبر آن در كشت گياهان صنعتي مانند زعفران (در جبال، «166» نهاوند، «167» قم، «168» كوهستان، «169» اسپهان «170» و بست «171»)، شاهدانه (همچنين براي تهيه ترياك) (در اسپهان) «172» كتان (در طبرستان، «173» مرو «174»)، پنبه، نيل (توسط عضد الدوله
______________________________
(153). مقدسي، همان كتاب، ص 271.
(154). اصطخري، همان كتاب، ص 270.
(155). مقدسي، همان كتاب، ص 420.
(156). مقدسي، همان كتاب، ص 393.
(157). اصطخري، همان كتاب، ص 200.
(158). مقدسي، همان كتاب، ص 319.
(159). مقدسي، همان كتاب، ص 354، 359.
(160). اصطخري، همان كتاب، ص 200.
(161). ناصر خسرو: سفرنامه، ص 95.
(162). اصطخري، همان كتاب، ص 167؛ ابن حوقل، همان كتاب، چ 1، ص 32.
(163). حدود العالم، ص 123.
(164). حدود العالم، ص 105.
(165). حدود العالم، ص 108، 110.
(166). اصطخري، همان كتاب، ص 199، حدود العالم، ص 132.-Schwarz VII 869 -871 -.
(167). مقدسي، همان كتاب، ص 393.
(168). حدود العالم، ص 133؛ ابن عبد رّبه: عقد الفريد، ج 3، ص 258.
(169). مقدسي، همان كتاب، ص 384.
(170). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 157، ثعالبي، لطايف المعارف، ص 110.
(171). حدود العالم، ص 111- سرزمين اصلي صدور زعفران جبال بود: Karabacek Nadelmalerei 52 f; Mez 412.
(172). ابن رسته، همان كتاب، ص 157.
(173). مقدسي، همان كتاب، ص 354.
(174). حدود العالم، ص 105.
ص: 203
آورده شد) «175» (در سير [ا] جان و مغون كرمان، «176» هرمز)، «177» ني در اهواز، «178» سوس «179» و ناحيه سابور فارس «180») و توليد رنگ قرمز (در آذربايجان «181») نيز كوتاهي نميشد. در تهيه مواد عطري از پرورش بنفشه (در خوزستان «182»)، گل سرخ (در شيراز و حوالي آن «183»)، نيلوفر (در بلخ «184»)، ياسمن، نرگس و نظاير آنها استفاده ميشد، كه همه براي زيبا كردن منظره «185» در باغها و پاركها نيز مورد استفاده قرار ميگرفت و درختان، بهويژه صنوبر «186» بر آنها سايه ميافكند.
پرورش گل همزمان در خدمت پرورش زنبور عسل نيز بود، عسل و موم «187» به مقدار زيادي وجود داشت (در ارّجان، «188» طارم فارس، «189» اسپهان «190» و آذربايجان، «191» و همچنين در منطقه خزريها «192»).
درباره وضع حقوقي هريك از كشاورزان اطلاعات بسيار مختصري داريم.
______________________________
(175). ابن اثير، الكامل، ج 8، ص 518.
(176). مقدسي، همان كتاب، ص 465 و بعد.
(177). اصطخري، همان كتاب، 167؛ ابن حوقل، همان كتاب، چ 1، ص 32 و بعد.
(178). اصطخري، همان كتاب، ص 90.
(179). مقدسي، همان كتاب، ص 405.
(180). مقدسي، همان كتاب، ص 433.
(181). حدود العالم، ص 142.
(182). مقدسي، همان كتاب، ص 414.
(183). مقدسي، همان كتاب، ص 432.
(184). اصطخري، همان كتاب، ص 280؛ ابن حوقل، همان كتاب، چ 2، ص 451؛ حدود العالم، ص 108
(185).Pedersen 85 .
(186). رجوع كنيد به: بيهقي: تاريخ، ص 345 پائين صفحه و نيز صفحه 346 و بعد. و نيز مينياتورهاي زيادي از باغهاي ايراني در نسخههاي خطي.
(187). آذربايجان: حدود العالم، ص 142.
(188). ابن حوقل، همان كتاب، چ 1، ص 177.
(189). كتاب الاغاني قاهره، ج 6، ص 271،.Z .5 -7 مقدسي: احسن التقاسيم، ص 429.
(190). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 157، ثعالبي، لطايف المعارف، ص 110.
(191). حدود العالم، ص 143.
(192). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 355.
ص: 204
آنچه ما راجع به مقرّرات قانوني در ايران، پس از استيلاي عرب بر اين سرزمين، ميدانيم، در اصل فقط شامل بين النهرين است كه تا آن زمان جزو ايران بود. امّا ميتوانيم، بپذيريم كه مقررات قانوني در سرزمين اصلي ايران نيز، در اصل شبيه به بين النهرين اجراء ميشده است. بعدها مسلّم شد كه اگر كشاورزان جزيه «193» بپردازند و در زمره اهل ذمّه درآيند، «194» ميتوانند در زمينهايي كه مالك آن هستند، باقي بمانند. برعكس زمينهاي خاندان حكّام، زمينهاي آتشكدهها، قلاع، منطقه ذخيره آب و نيز خيابانهاي عمومي و جادّه پست ميبايستي در تملك دولت بوده باشد. ضبط املاك، شامل زمينهاي بزرگاني ميشد كه با ساسانيان از كار بركنار شدند و نيز آن كشاورزاني كه در سپاه ساساني بر ضد اعراب جنگيده بودند. اين قاعده اخير الذكر البتّه طبق فرمان خليفه عمر (همزمان با رهايي كشاورزان گردآوري شده) بهسرعت ملغي گرديد. به محض اينكه دهقانان بهنحوي خود را با حكام عرب موافق نشان دادند، همگي به «بازگشت به زمين» فراخوانده شدند. با سكوت تحمل ميشد كه برخي زمينهاي رهاشده بهوسيله كشاورزان مجاور به زير شخم رود، زيراكه بهطور كلي كشت و زرع در مزارع، مشخصه اصلي مالكيت زمين بود.
املاك خصوصي ساسانيان و زمينهاي عمومي، بههرحال، در تملك اعراب ( «الصوافي»- زمينهاي ضبطشده) «195» باقي ماند. از لحاظ قانوني مقرر شد كه به بخشي از آن، بهعنوان سهم غنائم (فيء) «196» بين سپاهيان (بهويژه در نبرد قادسيه و جلولاء) تقسيم شود. يك پنجم اموال دولتي نيز ميبايستي در دمشق (براي «خليفه» و يا «والي») محفوظ بماند.
______________________________
(193). درباره ماليات رجوع كنيد به مبحث «ماليات» در كتاب حاضر.
(194). موضوع در اينجا مربوط به مسيحيان و پيروان فرقه شيطانپرستان (كه مسلمانان آنان را «صابي» ميخواندند) است. با زردشتيان دقيقا همينطور رفتار ميشده است. نگاه كنيد به ص 325 و بعد جلد اول كتاب حاضر.
(195). ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 22- 16 و بهويژه 20 و بعد- و نيز رجوع كنيد به:
. ستون دست راستDozy ,Suppl .I 838
(196). ماوردي: كتاب الاحكام السلطانيه. ص 245- 217؛ ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 13- 10-.Lokk 38 -72
ص: 205
يك چنين قاعده كلي نميتوانست دور از هرگونه برخورد باقي بماند، چراكه قبايل عرب- بهويژه در بين النهرين- كوششهايي نشان ميدادند كه در زمينهاي تسخيرشده، بهخصوص در غرب دجله، «197» متوطن شوند تا بدينگونه مجددا به صورت اتحاديه قبايل بسته متشكل گردند. «198» در خود ايران تشكيل مهاجرنشينها از گذشته دور، فقط در مكانهاي معيني مانند قم «199» و اينجا و آنجا در خراسان معمول بود.
ميتوان فرض كرد كه در اينجا مناسباتي شبيه به بين النهرين حاكم بوده است. بهرحال در اينجا مانند آنجا جمعيت روستايي اصولا اسكان يافته بودند و حتي در بعضي نقاط، مثل خوارزم در قرن 2- 1 هجري قمري/ 8- 7 ميلادي به دهات و يا نواحي سكونت زمستاني (به تركي بعدها «قشلاق» ناميده شد) نميرفتند، بلكه در محوطههاي مجزايي، كه بدلايل امنيتي (در مقابل راهزنان استپها) محصور شده بود، باقي ميماندند. «200» موقعيت حقوقي مردم روستا فقط بوسيله تغيير عوض ميشد. امور مالياتي در ابتدا بصورت قديم ميماند و بعدها بمرور زمان خود را با احتياجات و نظريههاي حقوقي جديد وفق ميداد. «201»
بايد دانست كه اصولا اعراب بهطور عمده به تركيب اجتماعي ايران دست نزدند. الحاق سريع قشر رهبري اشرافزادگان كشور (دهكانان) به اسلام، براي
______________________________
(197). در آغاز خريد زمين در شرق دجله، بين حلوان و قادسيه ممنوع بود: طبري، تاريخ 1، ص 2471.
(198). طبري: تاريخ 1، ص 2371 و بعد، 2427، 69- 2467، 2539 و بعد: گزارشهاي فوق العاده متعدد و يكدست كه- درست بهعلت تعارضي كه بعدها بين آنها از يك طرف، و عرف حقوقي و ساختار حقوقي اسلامي از طرف ديگر تشخيص ميدهيم- ميتوانيم رويهمرفته به اصالت و خالص بودن آنها يقين كنيم. اين گزارشهاي همچنين با آنچه ما در مصر از پاپيروسها بهعنوان اسناد اصلي برداشت كردهايم، تطبيق ميكند.
(199). رجوع كنيد به مبحث «ساكنان سرزمين ايران» در جلد اول كتاب حاضر.
(200).Terenozkin 178 .
تراكم مهاجرت به خوارزم راS .L .Volin مورد بررسي قرار داده است: im: Vestnik drevnej istorii 1941/ I. S.
(درباره تاريخ قديم خوارزم)
S. L. Volin: Kistorii drevnego chorezma'', 193 ff.
(201). درباره ماليات نگاه كنيد به مبحث «خراج و صدقه» در كتاب حاضر.
ص: 206
ايران تحول بسيار مهمي را بهدنبال داشت كه اثرات آن بهطور خلاصه ذكر شد. «202» از تغيير اين وضعيت ما تا قرنها بعد هيچ اطلاعي در دست نداريم. فقط ميدانيم كه بعدها اشخاص ميتوانستند زمين را بخرند و يا آن را بفروشند، «203» امكاني كه مطمئنا بهطور مستقيم با آرزوي عرب در مورد بهدست آوردن زمين در سرزمينهاي متصرفه ارتباط داشت. تغييرات اساسي در وضعيت حقوقي روستائيان ابتدا توسط واگذاري املاك دولتي بهعنوان تيول بهوجود آمد. «204» بدين طريق اگرچه از آغاز، روستائيان جزو املاك تيولدار محسوب نميشدند، امّا همواره در انجام خدمت به وي موظف بودند. ابتدا افزايش نياز مالي و مشكلات ديگر دولت- كه در عصر آغازين سلجوقي، تبديل تيول اجارهاي به تيول ارثي را بهدنبال داشت- عملا روستائيان را بهصورت بردههاي صاحب تيول درآورد. «205» در مورد اموري كه آنان در قبال صاحب تيول به انجام آن مجبور بودند، بعدا صحبت خواهد شد.
پرورش حيوانات
پرورش حيوانات با كشاورزي بستگي نزديكي داشت. مهمترين حيوان كوچك خانگي ايران گوسفند بود (و هست)، كه در سراسر كشور ضرورتا بهعنوان تأمينكننده گوشت، شير و نيز پشم نگاهداري ميشد. «206» پرورش گاو برعكس آن
______________________________
(202). رجوع كنيد به ص 242 و بعد جلد اول كتاب حاضر.
(203). تاريخ سيستان، ص 176، 17 (سال 200 ه/ 19- 815 م و يا 206 ه/ 821 م در سيستان).
(204). گسترش مناسبات تيولداري در مبحث «خراج و صدقه» و «ماليات» بررسي شده است.
(205). سياستنامه، فصل 5.-.UZ .62 -
(206). در نواحي قومس: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 356؛ در الجبال (مدينه) (بهويژه گوسفند دنبهدار):
اصطخري؛ مسالك الممالك، ص 203؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 373؛ «كردان» در كوهستان: اصطخري: مسالك الممالك، ص 274، و فارس: ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 271؛ كردان اسماعيلي، شاخهاي از شبانكاره: در حدود سال 442 ه/ 1050 م: ابن بلخي: فارسنامه، ص 164؛ در طخارستان و نزد اعراب در گوزكان: حدود العالم، ص 107 و بعد. اصطخري: همان كتاب، ص 271؛ ابن حوقل: همان كتاب، چ 2، ص 443.-Schwarz VII 886 f - در خراسان پرورش گوسفند بهويژه در بادغيس تمركز داشت. (اصطخري، همان كتاب، ص 269)، درحاليكه اغلب از سرزمين اغزها، غور و خلج تركان-
ص: 207
بسيار عقبمانده بود و فقط در گوزكان (ان) گزارش شده است. «207»
پرورش اسب، كمتر با كشاورزي بستگي داشت، و مراكز آن در خراسان (با غزنه)، «208» گوزكان «209» و ختل، «210» بعدها در طخارستان، «211» و نزد كوچنشينان نزديك اسپهان و در جزيره كيش قرار داشت. «212» علاوهبر آن رمههاي اسب در آسياي ميانه از شهرت فوق العادهاي برخوردار بود زيراكه بهطور كلي در زندگي اقوام آن منطقهها، استفاده از اسب (بهعنوان اسبسواري در برابر اسب گاري و باري) نقش اساسي داشت. «213»
براي سرزمينهاي صاحب فرهنگ آسياي مقدم، شتر اهميت بسزايي بهعنوان حيوان سواري و باري داشت. در پرورش اين حيوان حتي ايران- بهويژه بلخ (باكتراي قديم)- تجربيات فراوان و قديمي داشت. «214» براي اصلاح نژاد اين حيوان كرارا شتر نر از سند وارد ميشد. «215» ساير نواحي ايران نيز بهعنوان منطقه
______________________________
- نيز وارد ميشد: اصطخري، همان كتاب، ص 281.- ابن حوقل، همان كتاب، ص 452؛ خزرها نيز در كار پرورش گوسفند مشهور بودند: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 355.
(207). حدود العالم، ص 107.
(208). حدود العالم، ص 102 و بعد.Hirth ,Lander 44 f .-Hirth /Rockhill 138 f
(209). حدود العالم، ص 106.
(210). اصطخري: مسالك الممالك، ص 279،- و نيز رجوع كنيد به: A. M. Belenickij: Chuttalskaja losadv legende i istoriceskom predanii
(اسب ختل در روايات و گزارشهاي تاريخي) در:
(با گزارشهايي از قرون قبل از اسلام)Sovetskaja etnografija ,IV ,1948 ,S .162 -167 ..
(211). حدود العالم، ص 108.
(212). ابن حوقل: المسالك و الممالك خ، چ 2، ص 271؛ و نيز: Hirth, Lander 44 f; Schwarz VII 874- 885 f.
(213). خلاصهشده توسط: Josef Wiesner: Fahren und Reiten in Alteuropa und im Alten Orient,) leipzig 1939 (,( Der Alte Orient 38, Heft 2- 4
(214). اصطخري: مسالك الممالك، ص 208؛Hirth ,Lander 44 f .-Hirth /Rockhill 138 f .
(215). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 482.
ص: 208
پرورش اين حيوان بزرگ خانگي معروف بود، مانند نواحي قومس «216» و سرخس در خراسان «217» و نواحي سكونت قبايل كوچنشين «كرد» در گوزكان، كوهستان و فارس، «218» و نيز مانند اعراب بدوي در گوزكان. «219»
بهواسطه وجود گلههاي بزرگ، صاحبان آنان و كليه قبايل، كه همّ خود را وقف پرورش حيوانات ميكردند، به چگونگي توزيع جغرافيايي مراتع وابسته بودند. اين امر در روايات نيز بهوضوح تأكيد شده است. «220» مرغوبترين مراتع- حتي براي حيوانات گوشتي- «221» براي ما شناخته شده است.- «222» گلّهدزدي در ميان كوچنشينان همواره متداول بود و حتي در ميان حكام حدود سال 512 ه/ 1118 م در فارس نيز گزارش شده است. «223» مراتع فارس در آنزمان در واقع به محدوده حكام سلجوقي- و بعدها به ايلخانان مغول- تعلق داشت.
اينكه خوك، تأمينكننده اصلي گوشت مردم اروپا و چين، نزد ايرانيان مسلمان نقشي ايفاء نميكرد، نيازي به تأكيد ندارد. در زمان ساسانيان، با آن آشنايي داشتهاند. «224»
______________________________
(216). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 356.-.Schwarz VII 886 -.
(217). اصطخري: مسالك الممالك، ص 281؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ج 2، ص 452؛ حدود العالم، ص 104.
(218). اصطخري: مسالك الممالك، ص 271، 274؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ج 2، ص 271، 443، 446.
(219). حدود العالم، ص 108.
(220). حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 104 (سال 555 ه/ 116 م خوارزمشاه يك نفر سلجوقي را بهعلت چريدن اسبش در مرتع سلطان به گرگان تبعيد كرد).
(221). جزيرهاي در درياي خزر براي اغنام و احشام قفقاز و مناطق مجاور آن: اصطخري: مسالك الممالك، ص 218.
(222). نواحي حلوان (براي اسبان سواري خليفه): يعقوبي: كتاب البلدان، ص 270؛ در دامنه چالوس در مرز طبرستان و جبال (سال 250 ه/ 864 م): طبري: تاريخ 3، 1524؛ گيلان: اصطخري: مسالك الممالك، 205.- حق مراتع (بهويژه براي بين النهرين) توسط ابو يوسف: كتاب الخراج ص 60- 58. بررسي شده است.
(223). بنداري: زبدة النصرة خ، ص 122.
(224). ابن اثير: الكامل، ج 2، ص 159: سرداري ايراني در سال 13 ه/ 634 م سپاه خود را گلههاي خوك مينامد، تا بدينوسيله خشونت آنها را نشان دهد.
ص: 209
اينكه يكي از سامانيان در حدود 297 ه/ 910 م، شيرهايي بهعنوان نگهبان دروازههايش داشته است، «225» موضوع مضحكي است. سلطان حيوانات در آنزمان در ايران (در كوهستان زاگروس در سال 400- 399 ه/ 10- 1009 م، «226» حوالي ترمذ در سال 423 ه/ 1032 م) «227» فقط بهعنوان حيوان درنده و شكاري «228» شهرت داشت.- نگهداري از جايگاه فيلان «229» نشان ميدهد كه كوششهايي- كه در ايران آغازش هرگز روشن نيست- وجود داشت تا علاوهبر شتران سواري، «230» از فيلان نيز در لشكركشيها استفاده شود. «231» بااينوجود، اين حيوان در ايران، هرگز اهميت نظامي مشابهي را كه در هند نزديك و هند دور دارا بود، نيافت.
در ايران از قديم الايام حشرات موذي بومي مانند عقرب، «232» كك، شپش، ساس، همچنين مارهاي سمي، «233» چنان زياد بود كه تاريخنويسان بدان توجه خاصي مبذول داشتند، درحاليكه جغرافيدانان هم اينجا و آنجا راجع به آن گزارش دادهاند. «234»
______________________________
(225). مستوفي: تاريخ گزيده، ج 1، ص 381.- و نيز مبحث «تشريفات ...» در كتاب حاضر.
(226). ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 73. چون در اينجا «سبع»- «حيوان وحشي» در متن مترادف «اسد»- شير بهكار رفته است، در همان وهله اول روشن ميشود كه مقصود شير بوده است (كه با اين مشخصه «سبع» نيز در معناي اختصاصيش استعمال شده است).
(227). بيهقي: تاريخ، ص 239.
(228). رجوع كنيد به مبحث «شكار و ماهيگيري» در كتاب حاضر.
(229). عضد الدوله در شيراز (در حدود سال 359 ه/ 970 م): زركوب: شيرازنامه، ص 34.
(230). طبري: تاريخ 2، ص 169 (در حدود سال 55 ه/ 675 در نبرد عليه بخارا).
(231). براي ساسانيان:Christensen 2 208 براساس نوشته آمينوس مارسلينوس.
(232). بهعلت عقربهاي فراوان در ايران، كاشان و شهرزور (محل اصلي: حاشيه شرقي كوير) بهخصوص شهرت بدي داشت: يعقوبي: تاريخ، ج 5، ص 312، ج 7، ص 13.
(233). براساس مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 299، در سال 322 ه/ 934 م حتي در قصر حكمران در شيراز ديده شده و نيز (طبق نوشته يعقوبي، همان كتاب؛ ج 1، ص 382) در اهواز در لباس مردم نيز جاي ميگرفت.
(234). (حشرات و حيوانات درنده در جبال).Schwarz VII 832
ص: 210
صنعتگري «235»
در زمينه فرآوردههاي صنعتي در ايران، صنعت پارچهبافي اهميت ويژهاي داشت؛ كه از آنميان توليد ابريشم «236» از هرنوع (قز- خز،؛ ديبا (ه)- حرير؛ اطلس؛ مخمل كركدار) مقام اوّل را دارا بود. كارگاههاي ابريشمبافي بهخصوص در شمال، در امتداد جاده قديمي ابريشم «237» (مرو، «238» گرگان «239» [بهويژه استرآباذ]، «240» آمل و ساري [يه] در طبرستان، «241» ديلم، «242» نيشاپور، «243» بست، «244» اسپهان، «245» شوشتر، «246» بهخصوص در خوزستان- «247» همچنين علاوهبر آن فارس «248» [ارّجان «249» و
______________________________
(235). كريستنسن درباره صنعت در عصر ساسانيان و پرداختن به آن (بيشتر توسط اسراي جنگي)، بحث كرده است.Christensen 1 121 f توليدات صنعتي، تا حدي كه بهعنوان كالاي تجاري مطرح ميگردد، در مبحث «تجارت» بهطور خلاصه بررسي شده است.
(236). از طريق بيزانس به ايران- ابتدا به خوزستان- وارد شد:)Mez 436 ,Chavannes Doc 233 f( و سپس در امتداد جاده ابريشم گسترش يافت.
(237). رجوع كنيد به آثار: Albert Herrmann: Die alten Seidenstrassen zwischen China und Syrien'', I, 1911; Seidenstrassen von China nach dem Romischen Reich'', in den: Mitt. der Geographischen Gesellschaft in Wien 1915, S. 472 f.
(در همه موارد معتبر نيست).- نفوذ بخارا در توليد منسوجات ميبايستي بسيار زياد بوده باشد:
و نيزMinorsky ,Georg .F .627 .- R. Henning: Die Einfuhrung der Seidenrau penzucht ins Byzantinische Reich'', in der Byz. Ztschr. 33, 1933, S. 295- 312.
(238). حدود العالم، ص 105؛ ناصر خسرو: سفرنامه، ضميمه فرانسه.Anh .Frz .S .275
(239). حدود العالم، ص 133.
(240). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 358.
(241). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 1، ص 212، حدود العالم، ص 134.
(242). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 353؛ حدود العالم، ص 133.
(243). يعقوبي: كتاب البلدان، ص 278؛ حدود العالم، ص 102؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 116؛ ناصر خسرو:
سفرنامه، ضميمه فرانسه.Anh .frz .S .280
(244). حدود العالم، ص 110.
(245). حدود العالم، ص 131. تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ج2 210 صنعتگري ..... ص : 210
(246). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 409؛ حدود العالم، ص 131؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 107.
(247). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 402، اصطخري: مسالك الممالك، ص 91؛ ثعالبي، لطايف المعارف، ص 107.
(248). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 420.
(249). مقدسي: همان كتاب، ص 425.
ص: 211
شيراز] «250») وجود داشت. شمال همچنين مركز ابريشمتابي بود، «251» درحاليكه مركز توليد سوزندوزي ابريشمي ( «سوزندوزي»: سوزنگرد) «252» در خوزستان «253» و مركز توليد ابريشم گلابتوندوزي بهويژه در لرستان «254» قرار داشت.
در كنار توليد ابريشم، تهيه پشم (در آمل، «255» ديلم، «256» آذربايجان، «257» در قسمتي از خوزستان «258» و در فارس، بهخصوص اصطخر) «259» و پنبه «260» (در هرات، «261» نيشاپور و اطراف آن، «262» ري، «263» طبرستان، «264» آمل، «265» جبال، «266» اسپهان، «267»
______________________________
(250). مقدسي: همان كتاب، ص 431، 442.
(251). ابريشم ايران در اينجا برتري خود را بر سغدي نشان داد، و صنعت ابريشم سغدي در زمان نفوذ اعراب ظاهرا افول كرد:.Barthold ,Or .11 f
(252). در اين موضوع رجوع كنيد به: Josef von Karabacek: Die persische Nadelmalerei Susandschird,) Leipzig 1881 (;
درباره اين لغت:Kremer ,C .G .II 297 und Herzfeld ,Sam .VI 223 )توضيحاتKarabacek جاي ترديد دارد).
(253). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 256؛ حدود العالم، ص 131.Schwarz IV 424
(254). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 409 و نيز مبحث «تجارت» كتاب حاضر.
(255). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 359.Kremer ,C .G .II 288 -.
(256). مقدسي: همان كتاب، ص 353.
(257). حدود العالم، ص 142.
(258). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 402.
(259). مقدسي: همان كتاب، ص 438؛ عقد الفريد، ج 3، ص 257 (در اينجا شهرهاي ديگر نيز ذكر شده است).-.Schwarz III 162
(260). در اينجا محل كتان در غرب نيز ذكر ميشود:Mez 435 f )در اينجا توضيحات عليحده نيز درباره تهيه آن، حتي در خارج از ايران).
(261). حدود العالم، ص 104.-Kremer C .G .II 287 )براساس الكامل سال 36 ه/ 656 م).
(262). حدود العالم، ص 103.
(263). حدود العالم، ص 132؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 111.
(264). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 31؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 381؛ عقد الفريد، ج 3، ص 258.- از منسوجات طبرستان در هنگام توليد يك ديوان (صفّه) تنوخي سخن گفته است، نيشوار،Isl .cult ..V )1931( ,S .560
(265). حدود العالم، ص 134 و بعد.
(266). حدود العالم، ص 131.-Schwarz VI 714 )بهخصوص قزوين).
(267). حسيني: اخبار دولة السلجوقيه/ چاپ براون، ص 24.
ص: 212
شوشتر «268» و بهطور كلي در خوزستان، «269» توز «270» و آذربايجان) «271» نيز از آن هيچ عقب نماند. نخريسي براي لباس، «272» پالتو، «273» پيشبند و دستمال، «274» قالي «275» (كه نقش گلهاي آن، شوق ايرانيان به شكوفهها و باغها را بيان ميكند)، «276» روميزي «277»، پرده «278» و سرانجام نيز براي نمد «279» بهكار ميرفته است.- باوجود
______________________________
(268). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 409؛ ياقوت: معجم البلدان، ج 2، ص 387 و بعد عقد الفريد، ج 3، ص 257.
(269). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 402.
(270). ياقوت: معجم البلدان، ج 2، ص 426؛ همچنين رجوع كنيد به همان كتاب، ج 7، ص 206 (كازرون).
(271). حدود العالم، ص 142؛ ياقوت: معجم البلدان، ج 2، ص 362 (ذيل تبريز).
(272). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 392 (حوالي كاشان: بهخصوص طيلسان)؛ ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 31؛ يعقوبي: كتاب البلدان، ص 277 (طبرستان)؛ يعقوبي، همان كتاب، ص 276 (دامغان)؛ همان مآخذ، ص 279 (مرو)؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 466؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 223 (بم)؛ ابن حوقل، همان كتاب، ص 213 (توز و پسا در فارس).
(273). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 396 (اسپهان).
(274). ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 381 (طبرستان)؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 367 (قومس)؛ حدود العالم، ص 135 (دامغان)؛ ياقوت، معجم البلدان، ج 5، ص 129 (سمنان).
(275). بين قاليهاي ارمني (كه گرانبهاترين بود)، بخارايي و فارسي (كه با سوزندوزي تزئين شده بود) تمايز وجود داشت: اصطخري: مسالك الممالك، ص 153.-Herzfeld ,Sam .VI 222 ;Mez .436 f )اصطلاح تخصصي).- علاوهبر آن كارگاههاي فرشبافي شناخته شده بود: طبس (ناصر خسرو: سفرنامه، ص 95)؛ آمل (ابن رسته:
الاعلاق النفيسه، ص 150؛ كتاب الاغاني/ قاهره، ج 5، ص 428، سطر 8؛ حدود العالم، ص 134:
حصير)؛ اسپهان (ابن رسته، همان كتاب، ص 153)؛ سيستان (حدود العالم، ص 110)؛ ثعالبي:
لطايف المعارف، ص 124؛ فارس (مقدسي: احسن التقاسيم، ص 420؛ حدود العالم، ص 129)؛ خوزستان (مقدسي: احسن التقاسيم ص 416؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 93؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ج 1، ص 175؛ حدود العالم، ص 131).
(276). رجوع كنيد به:.Pedersen 87 f
(277). دارابگرد، توز، طارم: اصطخري: مسالك الممالك، ص 93، 153؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 256؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 442.
(278). اهواز: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 416؛ حدود العالم، ص 131.
(279). طالقان بهخصوص معروف بود: يعقوبي: كتاب البلدان، ص 287 و حدود العالم، ص 107؛ بعدا دامغان:
حدود العالم، ص 135.-Kremer ,C .G .II 288 mit Anm .6 ; بهطور كلي مقايسه كنيد با:Schwarz VII 888 -890
ص: 213
اهميت صنعت بافندگي، نسّاجي در اينجا مانند ديگر نقاط مشرقزمين «280» در زمره مشاغل «كثيف» قرار داشت. «281»
توليد پارچههاي كتاني از اهميت كمتري برخوردار بود. «282» همچنين از كارگاههاي خزدوزي فقط بهندرت ذكري شده است.- «283» در چند مكان نيز توليد بند شلوار (ناحيه طوس)، «284» بند كفش (تيكك: ارمنستان، و الطيب در خوزستان)، «285» پوشش روي زين و ديگر كالاهاي چرمي «286» رونق داشت.
توليد كاغذ (از مازاد پارچه) براساس نمونه چيني آن از سال 133 ه/ 751 م پس از نبرد طراز (تلس)، توسط اسراي چيني متخصص به سمرقند آورده شد كه بهتدريج از اينجا «287» به سراسر ايران گسترش يافت.
______________________________
(280). رجوع كنيد در اينباره به: Franz Taeschner und Wilhelm Schumacher: Der anatolische Dichter Nasiri) um 1300 (und sein Futuv- vetnama,( Leipzig 1944 ), S. 12, 61- arab. S. 12, vers. 101 f. des lehrgedichtes des Nasiri( Ab- lehnung der Weber als Mitglieder der Futuwa )( Abhandlung fur die kunde des Morgenlandes
همراه با مدارك ديگر.XXXX /1(
(281). رجوع كنيد به كتاب الاغاني/ بولاق، ج 14، ص 143.
(282). بهويژه در فارس (نزديك سابور، در كازرون و حوالي توز): مقدسي: احسن التقاسيم، ص 420، 433، 435؛ حدود العالم، ص 126؛ در بخشي از خوزستان: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 412؛ در طبرستان (ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 31) و در ديلم: حدود العالم، ص 133؛ بعدا در آمل: حدود العالم، ص 134 و گرگان: عقد الفريد، ج 3، ص 258، بالاي صفحه.- رجوع كنيد به:.Mez 434 f :
(283). يعقوبي: كتاب البلدان، ص 278 (طوس: خز از سمور، روباه طلايي، سنجاب و غيره).
(284). حدود العالم، ص 103.
(285). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 1، ص 176؛ حدود العالم، ص 131؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 188؛ ابن حوقل، همان كتاب، چ 2، ص 344؛ مقدسي احسن التقاسيم، ص 380. و رجوع كنيد به:Dozy )كتاب لغت-)Vet .98 ;BGA IV 197
(286). حدود العالم، ص 106 (گوزكان)؛ ناصر خسرو: سفرنامه، ضميمه فرانسه،Anh .frz .280 )نيشاپور).-Schwarz .VII 890
(287). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 326؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 126؛ سمعاني: كتاب الانساب، 472 وسط صفحه، سمرقند را هنوز تنها مكان تهيه كاغذ در شرق مينامد.- رجوع كنيد به: Franke II 444 und dazu III 392; Barthold, Turk. 236,
-
ص: 214
دومين شاخه بزرگ صنعتگري ايران، توليد ظروف سفالين از همهنوع «288» (در طوس «289» [همچنين سنگ فسان]، كاشان، حوالي نيشاپور، «290» حوالي قومس، «291» ري، اسپهان) «292» قرار داشت، بهعلاوه، توليدات سفالگري خوارزم بهعلت سبك بودن و نازك بودن بسيار مرغوب بود. «293» مراكز ديگر كارگاههاي سفالگري پس از حفاريهاي افراسياب (نيشاپور) شناخته شد. اينها، كارگاههايي بود كه پس از پيشرفتهاي حاصل در زمان ساسانيان گسترش يافته بود. «294» نيشاپور «295» و كاشان «296»
______________________________
-
Josef von Karabacek: Das arabische Papier'', in den Mitteilungen aus der Sammlung des Papyrus
اين برداشت كه كاغذ پارچهاي نه در چين، بلكه ابتداErzherzog Rainer ,Band II /III ,S .108 -117 ; در سمرقند اختراع شده است، معتبر نيست؛ مقايسه كنيد با: Stein, Serindia I 650- 673
كلمه فارسي- عربي كاغذ را بيشتر با منشايي تركي
Bertold Laufer: Sino- Iranica,) Chikago 1919 (, s. 559
تا چيني ميداند.- برداشت جديدي از انتشار توليد كاغذ در شرق مسلمان در ذيل گزارش شده است: in
(صنعت ورق و كاغذ در دوران اسلامي)،
Kurkis'Awwad: Al- waraq au al- kagid sinacatuh fil'usural- islamija der: Magallat al- Magma al'ilmi al'arabi XXIII
(مجلة المجمع العلمي العربي))Damaskus 1948( ,S .409 -438 اينكه در اين فرصت صنعتگران چيني به بين النهرين آمدهاند، توسط، يك نفر چيني بررسي شده است: paul pelliot: Das artisans chinoisa la Capitale Abbaside 753- 762 ' ', im: T'oung- pao XXVI) 1929 (, S. 110- 112.
(288).
Maurice Pezard: La Ceramique archaique de l'Islam et ses Origines,) paris 1920 (. M. S. Dimand: A Handbook of Mohammedan decorative cuts,) Neuyork 1930 (. Memoires de la Mission Archeologique francaise en perse, Band XIX,) paris 1927 (.
(289). حدود العالم، ص 103.
(290). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 434.
(291). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 367.
(292). حدود العالم، ص 132، 384 (كوزهگري ري).-.Schwarz VII 891 .
(293).Terenozkin 187 .
براي آشنايي با چيني رجوع كنيد به: Franke II 444 und dazu III 392; paul kahle: Islamische Quellen zum Chinesischen porzellan'', in der ZDMG 88) 1934 (, s. 1- 45.
(294).
Kurt Erdmann: Die Keramik von Afrasiab, S. 28) in Berliner Museen LXIII, 214( 1924 (, s. 18- 28 ).
و نيز درباره نيشاپور رجوع كنيد به:-
-
The Iranian expedition 1936;) durch das Metropolitan Museum of Art (,( Neuyork 1937 )(- Section II of the Bulletin of the Metropolitan Museum of Art, Newyork, N. Y., Bd. XXXII, Nr. 10. okt. 1937 ).
(در اينجا نقشهاي از حفريات، تصاوير و غيره. همچنين توضيحات مربوط به هريك از اشياء كشفشده از: charles k. Wilkinson[ s. 3- 22 ],
، درباره تزئينات كف زمين و ديوارها:,Walter Hauser [s .23 -36] و درباره سكههاي آنجا.)[S .37 f .]
و بعد، The Iranian expedition 1937) of the Metropolitan Museum of Art (,( Newyork 1938 )(- Section II of the Bulletin of the Metr. Mus. of Art ..., Bd. XXXIII, Nr. 11, Nor. 1938 ).
(295).
Bulletin of the Metropolitan Museum of Art XXXVII/ 4) Neuyork April 1942 (, S. 82.
(296). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 390، 396؛ ياقوت: معجم البلدان، ج 7، ص 13.
ص: 215
مركز توليد سفال لعابدار، و نيز بطري و بطريهاي كوچك بود. اينها براي تهيه مواد عطري، تهيه گلاب، عرق بنفشه و عرق جوانه خرما (در فارس) «297» و نيز مرهم، «298» كه احتمالا از جانب مدرسه علوم طبيعي- پزشكي گنديشاپور تشويق ميشد، به كار ميرفتند. «299»
از صنعت آهنگري مطالب كمتري بهدست ما رسيده است. گاهگاهي در منابع، از توليد قفل «300» و تيغه شمشير «301» ذكري شده است؛ در سيستان صنعت مسگري كه از زمان سلسله ( «صفاريان») آغاز شده بود، رونق داشت. «302»
باتوجه به اينكه در آن زمان، مرتفعات ايران سطوح جنگلي «303» كافي داشت.
صنايع مبلسازي در مناطق پرجنگل حاشيه جنوبي درياي خزر قرار داشت. براي تهيه اجناس ظريف از چوب موجود خلنگ- (ابلق)- «304» و چوب صندل استفاده
______________________________
(297). حدود العالم، ص 126؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 433؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 109. عقد الفريد، ج 3، ص 257؛ مسعودي: مروج الذهب، ج 4، ص 78.-.Schwarz II 94 f ;III 165 f
(298). سابور (فارس): مقدسي: احسن التقاسيم، ص 445.
(299). مانندKremer ,C .G .II 316 f - و نيز.pedersen 86
(300). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 396 (اسپهان).
(301).Kremer ,C .G .II 284 .
(302).Noldeke ,Jaq .188 mit Anm 2 .
(303). رجوع كنيد به پاورقي شماره 49 در همين فصل از كتاب حاضر.
(304). يعقوبي: كتاب البلدان، ص 277 (گرگان)؛ سمعاني: كتاب الانساب. ص 205 پائين صفحه؛ ياقوت:-
ص: 216
ميشد. «305»
در ميان فعاليتهاي مربوط به تهيه مواد غذايي (نانوايي و غيره)- كه بهعلت روزمره بودن، ذكري از آنها نشده است- فقط از تهيه انواع شيريني «306» در شرق شهرتي قديمي دارد، سخن رفته است.
كارگاههاي صنعتكاران، همانگونه كه بهطور كلي در شرق تا ايام جديد معمول بوده است، در محوطه نزديك بازارها قرار داشت. «307» اين صنعتكاران مسلما داراي تشكيلات صنفي نيز بودهاند. «308» علاوهبر آن يكي از حكام طبرستان در سال 148 ه/ 765 م هنرمندان سرزمين خود را در يك مكان تمركز داد «309»، كه بعدها روش او نمونهاي شد كه مغولان- بهويژه تيمور در سمرقند- به مقياس وسيعي از آن اقتباس كنند.
معادن
ايران، براي اقتصاد امپراتوري خلفاء، علاوه بر تهيه محصولات كشاورزي و توليدات صنعتي، بهعلت داشتن معادن نيز اهميت بسيار داشت. بايد دانست كه البته توزيع جغرافيايي معادن تا حدود زيادي در چگونگي توزيع كارگاهها و فعاليتهاي صنعتي نيز مؤثر بود. «310»
______________________________
- معجم البلدان، ج 1، ص 183 (اردبيل).- درباره خلنگ رجوع كنيد به: ابن فضلان: سفرنامه/ چاپ طوغان ص 214 و بعد (در حاشيه پاراگرافc 37(.
(305). حدود العالم، ص 134 (ساري [يه]) در طبرستان).- و نيز.Schwarz VII 872
(306). خوره در فارس: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 434.
(307). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 432.- و نيز:Jakubovskij ,Mach .66 f .
(308). متأسفانه توضيحات دقيقي در اين مورد موجود نيست- رجوع كنيد به: Bernard Lewis: The Islamic Guilds, in der Economic History Review 1937;
(درباره تأثير مسلّم خصوصيات اصناف بر روي اسماعيليه اشاراتي دارد.- چيزيكه با تأثير بعدي فتوت بر اصناف دوره عثماني قابل مقايسه است).
(309). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 115.
(310). در اولين وهله نتيجه حاصلشده بهعنوان مداركي براي نقشه آخر كتاب بهكار رفته است. در اينبارهSchwarz
ص: 217
در ميان فلزّات قيمتي، نقره نقش اول را داشت. نقره در بسياري از نقاط كشور يافت ميشد، هرچند كه برخي از معادن آن در آن زمان هنوز دستنخورده باقي مانده بود. «311» معادن قابل ذكر در درجه اول در نواحي دو طرف جيحون وسطي، «312» و سپس در كرمان، «313» غور «314» و فارس قرار داشت. «315» برخي از مناطق نيز تنها بهعلت وجود معادن نقره در آنها مشهور شده بود. «316» استخراج طلا (در خوزستان، «317» آذربايجان، «318» طبرستان، «319» خراسان «320» و افغانستان كنوني) «321» در مقابل استخراج نقره، عقب مانده بود، (و تسلّط پول نقره در ايران را ميتوان نشانگر آن دانست).
همچنين استخراج مس (در خوزستان، «322» اسپهان، «323» طوس، «324» بخارا «325» و
______________________________
-VII 866 -69 نيز استفاده شده است. (جبال)؛ نقشه ضميمه مقاله «ايران» درBd .XXVI .Enciclopedia Italiana چاپ)Rom 1935( ، درS .814 ، در واقع فقط معادن و منابع استخراجشده امروزي را نشان ميدهد، بنابراين تنها باتوجه به توضيحات تاريخي ميتواند قابل استفاده باشد.
(311). نزديك اسپهان در حدود سال 292 ه/ 905 م: ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 156؛ كوه سيم در كرمان:
حدود العالم، ص 104؛ بادغيس: اصطخري: مسالك الممالك، ص 269.
(312). اصطخري: مسالك الممالك، ص 279 و بعد؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 434، 445، 448 و بعد؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 275، 278، 298، 303؛ حدود العالم، ص 102، 107؛ ياقوت:
معجم البلدان، ج 1 ص 354، ج 2، ص 291.-.Mez 416
(313). اصطخري: مسالك الممالك، ص 163؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 310؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 471؛ ابو الفداء: تقويم البلدان، ص 335.Schwarz III S .268
(314). اصطخري: مسالك الممالك، ص 281؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 445.
(315). حدود العالم، ص 129.-Schwarz III 158 ؛ و نيزV .624 )اسپهان).
(316). شهر (!) «جبال الفضّه» در ناحيه بادغيس: اصطخري: مسالك الممالك، ص 268؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 440 و بعد.
(317). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 402.
(318). در شيز سه نوع طلا تشخيص داده شده بود: ياقوت: معجم البلدان، ج 5، ص 325.
(319). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 33 و بعد.
(320). حدود العالم، ص 102، 106 و بعد.
(321). ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 56 (در حدود سال 390 ه/ 1000 م).
(322). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 402.-.Schwarz IV 419
(323). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 156 (تا اسپهان حمل ميشد).-.Mez 416
(324). حدود العالم، ص 103.
(325). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324.
ص: 218
كرمان)، «326» روي (در كرمان)، «327» سرب (در باميان، «328» كرمان «329» طوس)، «330» سنگ سرمه (در جبال، «331» اسپهان، «332» طبرستان «333» و طوس) «334» و جيوه (دارابگرد «335» و باميان) «336» غالبا كمتر بود. برعكس استخراج آهن در داخل نواحي اسلامي، فارس «337» و علاوهبر آن كرمان، «338» كابل، «339» فرغانه «340» و طبرستان «341» خالي از اهميت نبود.
علاوه بر فلزات، پتاسيم (در اسپهان) «342»، پنبه نسوز (بهويژه براي تهيه فتيله) (در خراسان)، «343» بوره (در سواحل درياچه اروميه)، «344» نمك [در فارس، «345» اسپهان، «346»
______________________________
(326). حدود العالم، ص 65.
(327). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 459؛ ياقوت: معجم البلدان، ج 7، ص 242.-.Schwarz III 268
(328). ياقوت: معجم البلدان، ص 289.
(329). حدود العالم، ص 65
(330). حدود العالم، ص 103.
(331). اصطخري: مسالك الممالك، ص 203؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 372.
(332). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 156.-.Schwarz V 625
(333). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 33 و بعد
(334). حدود العالم، ص 103.
(335). ياقوت: معجم البلدان، ج 4، ص 6.
(336). يعقوبي: كتاب البلدان، ص 289.
(337). حدود العالم، ص 126؛ ابن فضلان: سفرنامه، ص 254؛ ياقوت: معجم البلدان، ج 1، ص 276.-Schwarz III .158
(338). اصطخري: مسالك الممالك، ص 165 (در كوهستان بارز)؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 471 (همانجا).-.Schwarz III 268
(339). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 328.-Mez 416 و نيز.Kremer C .G .II 283
(340). ابن حوقل: المسالك و الممالك، 384.
(341). حدود العالم، ص 135 و بعد.
(342). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 158.
(343). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 303.
(344). ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 248.
(345). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 300؛ حدود العالم، ص 128.
(346). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 158..Schwarz V 626
ص: 219
همدان (به طريقه خشك كردن)، «347» سيستان، «348» ديلم، «349» شرق خراسان]، «350» سنگ لاجورد (در ختل و بدخشان)، «351» گوگرد (خوزستان، «352» طبرستان)، «353» صمغ اشق (در اسپهان) «354» و سنگهاي قيمتي (در طوس، «355» بلخ «356» و بدخشان) «357» استخراج ميشد.
با اينهمه، معادن اصلي ايران- بدون آنكه اهميت زيادي در اقتصاد ملي داشته باشد- معادن نفت، واقع در جنوب غربي كشور بود. «358» نفت بهويژه در اوايل قرون وسطي بهعنوان دواي ماليدني بهمنظور معالجه (در امراض استخواني) بهكار ميرفت. «359» بههرحال، از ارزش سوخت آن در آن زمان در ساختن اسلحه استفاده ميشد. «360»
تجارت
اگر محافل رهبري عرب در دولت اموي با فعاليت مردم بازرگان، با نفرت و
______________________________
(347). ياقوت: معجم البلدان، ج 6، ص 372 (ذيل فرهان).
(348). حدود العالم، ص 111؛ زركوب: شيرازنامه، ص 18.
(349). حدود العالم، ص 134.
(350). حدود العالم، ص 109.
(351). اصطخري: مسالك الممالك، ص 279؛ حدود العالم ص 112.
(352). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 255
(353). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 33 و بعد؛ ناصر خسرو: سفرنامه، ص 4 و نيز رجوع كنيد به:.Melgunof 24
(354). (اشق) ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 157.
(355). حدود العالم، ص 103؛ بيروني، 352-.Mez 418
(356). عقد الفريد، ج 3، ص 257 پائين (بجادي/ بزادي؛ مقايسه كنيد با: (عقيق، ياقوت كبود يا ياقوت زرد) (ذيل كلمه بزدWollaston Dozy ,suppl .I 81 فقط «ياقوت كبود»- ثعالبي: لطايف المعارف. ص 116- 114.
(357). ابن حوقل: المسالك و الممالك، ج 2، ص 434 (خراسان)؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 303؛ حدود العالم، ص 112؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 116.
(358). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 402.
(359). در شمال بين النهرين نيز مانند جنوب ايران: ياقوت: معجم البلدان، ج 1، ص 180.
(360). مقايسه كنيد با مبحث «اسلحه» در كتاب حاضر.
ص: 220
تحقير علني برخورد ميكردند، ايرانيان برعكس «361» حتي در زمان ساسانيان در اين زمينه، شهرت داشتند، «362» هرچند كه بههيچوجه در زمره اقوام نوعا تاجر در شرق به شمار نميآمدند. از لحاظ فعاليت بازرگاني ميان اقوام ايراني، سغديان «363» كه ارتباط طولاني و گستردهاي با «جاده ابريشم» نيز داشتند، بهخصوص ممتاز بودند. «364» دامنه فعاليت تجاري اينان از محل موسوم به سغدق (بعدها سدق؛ به روسي «سروژ») واقع در كريمه تا چين گسترش داشت. «365» در خود ايران در برخي نواحي يهوديان نيز واسطه تبادل كالا بودند «366» و به يمن اين فعاليت با همه نقاط- حتي با مغربزمين- «367» ارتباط بسيار گستردهاي برقرار ميكردند. در بعض مناطق، بخشي از شهرها (مثلا بخشهايي از اسپهان)، باوجوديكه ديگر يهوديان در آنجا سكونت نداشتند، همچنان به اسم آنان خوانده ميشد. «368» حتي در بخارا، شوشتر «369» و ديگر نقاط «370» يهوديان اغلب در تجارت فعاليت داشتند.
ايرانيان نيز شخصا بههيچوجه تجّار نالايقي نبودند. «371» مردم فارس و بخشي از بصره- كه بيشتر ايرانيان در آن سكونت داشتند- علاوهبر اعراب جنوب به عنوان تجاري ماهر، ميان محافل مسلمان شناخته شده بودند. «372» آنان بهزودي
______________________________
(361).Mez 442 .
(362).Christen sen 1 123 f
(363). سغديها بهعنوان يكي از اقوامي كه در تجارت، تخصص ويژه داشتند، مشهور بودند. بهعنوان نمونه نگاه كنيد به كتاب الاغاني/ قاهره، ج 3، ص 138.
(364). رجوع كنيد به:.Spuler ,Mittelasien 315 -317
(365). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 1، ص 365- و نيز: Paul pelliot: Le Cha Tcheou Tou Fou T'ou King''et la Colonie sogdienne de la region du lob Nor, im Journal Asiatique XI. R., Bd. VII.) 1- VI. 1916 (, S. III- 123; Barthold, Christ. 32
(366). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 400.
(367).Mez 442 f .
(368). مقايسه كنيد با مبحث «يهوديان» ص 392 جلد اول كتاب حاضر.
(369). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 409؛ ابن مسكويه: تجارب الامم، ج 5، ص 408.Mez 444
(370). مقايسه كنيد با مبحث «يهوديان» ص 392 جلد اول كتاب حاضر.
(371). «مردم ايران تجارت را دوست دارند»، گفتهHuei -ch ao /Fuchs ، درS .450 است.
(372).Mez 448 .
ص: 221
مهاجرنشينهايي در جدّه (بندر نزديك مكّه)، در شهرهاي بندري سوريه و نيز در مصر بهوجود «373» آوردند. همچنين بخش عظيمي از رفتوآمدهاي دريايي به هند، اندونزي و خاور دور در دست تجّار ايراني بود كه البتّه بهزودي در خارج در كنار اعراب بهعنوان مجتمع (مسلمان) ظاهر شدند. «374» قابليّت ايرانيان در زمينه تجارت زماني رشد يافت كه گسترش قلمرو اسلام برخي از محدوديتهاي سياسي را كه از قبل بهوجود آمده بود، برطرف كرد. اگرچه در آن زمان مانند دوران «375» بعد كاروانهاي تجاري ميتوانستند حتي از مرزهاي دولتهاي متخاصم سياسي هم گذر كنند، «376» با اينهمه، شركتهاي تجارتي علاقهمند بودند كه در كشورهاي بيگانه، خود را بهعنوان فرستادگان رسمي قلمداد كنند، چنانكه مثلا در چين همواره اينطور رفتار ميكردند. (نحوه برخورد شارلماني [كارل كبير] با فرستادگان معروف هارون الرشيد فقط در منابع غرب ذكر شده است). «377» همچنين رقابت با ديگر اقوامي كه در كار تجارت قابليت كافي داشتند «378» (از جمله يونانيان مسيحي كه بعدها توانستند فعاليت خود را تا جيرفت كرمان توسعه دهند)، بر ايرانيان تأثير مثبت گذاشت. اهميّت ويژه اين امر در اين بود كه در قوميت ايراني- از نظر زبان- بهتدريج ملل ديگري ظاهر شدند. نخست بخشي از قوميت يهود- گروههايي از يهوديان در اينجا مانند جاهاي ديگر و زمانهاي ديگر- تغيير مذهب داده و مسلمان شده بودند، و بعد بيشتر از همه سغديان كه بهويژه در زمان سامانيان و سلجوقيان،
______________________________
(373).Mez 448 f .
(374). رجوع كنيد به مبحث «كشتيراني» در كتاب حاضر.
(375). رجوع كنيد به:S .156 Anm 8 مانند)Spuler ,Goldene Horde s .389
(376). در سال 82 ه/ 701 م گروهي از انايان عرب پس از دستگيري غيرمنتظره در نزديكي كش، خود را بهعنوان تاجر وانمود كردند (با اين اطمينان كه بدينگونه، مراعات لازم در حق آنان بهعمل ميآيد. در حقيقت تركان به گرفتن لباسي از كتان و يك كمان قناعت ميكردند: ابن اثير: الكامل، ج 4، ه 182.
(377).
F. W. Buckler: Harunu'l- Rashid and Charles the Great, Cambridge/ Mass. 1931
(اين موضوع راWalther Bjarkman در:OLZ 1933 ,SP .693 -695 رد كرده است).-.Franke ,Ext .16 .
(378). ارمنيان در آن زمان جزو آنها بهشمار نميآمدند.Mez 450
ص: 222
از نظر زباني ايراني شدند و از آن زمان خود را متعلق به اين ملّت دانستند، البتّه بدون اينكه با اين كار استعداد تجاري موروثي خود را از دست داده باشند.
بدينترتيب بيش از همه تجارت مهّم چين در مسير «جاده ابريشم» بهدست «ايرانيان» افتاد كه بهوسيله برگزيدگان صاحبمقام ايغوري «379» در دوران آغازين قرون وسطي (و حتي در زمان اولين فرمانروايان مغول) به اوج خود رسيد. بههمين ترتيب تجارت، از طريق راهي كه دائما توسط قفقازيها پرخطر شده و بيش از همه از خوارزم و گرگان گسترش يافته بود، توسط ايرانيان به شرق اروپا رفت؛ «380» خوارزميان نيز حتي از آن زمان، طي قرنها از نظر زباني ايراني شدند. از جانب ديگر نزد اقوام «غير متمدن» آسياي ميانه در مرزهاي خراسان نيز «تجارت خاموش» نقش مهمي را دارا بود. «381»
اگر ما بهعلت توجه ناكافي اغلب نويسندگان به اينگونه مسائل، درباره آدابورسوم تجارت در مركز امپراتوري، بين النهرين و يا مصر اطلاعات ناقصي داريم، «382» در مورد ايران حتي اطلاعات ما از آن هم كمتر است. ما فقط ميدانيم كه تجّار لباس مشخصي ميپوشيدند، «383» و از لحاظ محل كار، در بازارها (مانند صنعتگران) قسمت معيني به آنان اختصاص مييافت؛ همچنين در مكانهاي كوچك، بازارهاي هفتگي تشكيل ميدادند «384» كه در آنها اغلب زنان بهعنوان فروشنده ظاهر ميشدند «385» چنانكه محلهاي فروش و صنعتگري (قيصريه) «386» آن
______________________________
(379). [با پاورقي شماره 3]Mez 444 mit Anm .3
(380). رجوع كنيد به.Mez 443 f
(381). مسعودي: مروج الذهب، ج 4، ص 93
(382) .. نگاه كنيد به قابوسنامه/ ديتز، ص 684- 663Mez 453 .-;
(383). اصطخري: مسالك الممالك، ص 138 (مقايسه كنيد همچنين با مبحث «لباس» كه در همين كتاب بعدا به آن ميپردازيم.
(384). حدود العالم، ص 136 (سال 982 م؛ پريم در طبرستان)؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 405 و بعد.
(385). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 356 (بيار شرق دامغان).[Streck -in EI ,II 706 f .]
(386). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 412 (رامهرمز) (د)، ص 433 (كازرون؛ سال 375 ه/ 985 م)- رجوع كنيد به:Mez 452 und Maximilian
ص: 223
زمان (قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي) نيز آن را ثابت ميكند.
اقتصاد پولي پيشرفته «387» و شبكه حملونقل «388» قديمي خوب ساختهشده (براي آن زمان) در قرن سوّم و چهارم هجري قمري/ نهم و دهم ميلادي (تنها چيزيكه ما از آن بهخوبي آگاهيم) مجددا منجر به شكوفايي مراكز بزرگ تجاري و ايجاد انبارهاي عمده شد، كه تا حدي در دوران پيش از اسلام از اهميّتشان كاسته شده بود، و اكنون بهعلت افزايش دارايي اقشار رهبري بهسرعت توسعه مييافت.
اين مراكز به مكانهايي منقسم ميشد كه بيش از همه براي حملونقل در داخل ايران و نيز در بين مسلمانان اهميت داشت، مانند اهواز، شوشتر (براي پارچه) «389» و نيز رامهرمز (د)، «390» كه همگي در خوزستان و در مرز بين النهرين و ايران واقع بودند و موقعيت بسيار مناسبي «391» براي رفتوآمد كاروانهاي تجاري داشتند. اين مراكز در جهت شرق (در فارس) تا ارّجان و ماه روبان و نيز كازرون و (در شرق) تا دارابگرد امتداد مييافتند و محصولات از فارس، و حتي از ماوراء بحار (بهطور يكسان) در آنها انبار ميشد. «392» در شمال اين مراكز نيز يهوديه- اسپهان انبار بزرگي براي جبال، فارس و خراسان، بهويژه براي كالاهاي كتاني و ابريشمي، گياهان رنگين (زعفران) و ميوه بود؛ در صيمره در كوههاي زاگروس بهخصوص خرما و گردو و فندق و امثال آن انبار ميشد. «393» اسپهان نهفقط رابط بين النهرين بود، بلكه وظيفه ارتباط داخل ايران را نيز بر عهده داشت. «394» انبار بزرگ شرق
______________________________
(387). رجوع كنيد به صفحات بعد به مبحث: «پول و مزد» در كتاب حاضر.
(388). رجوع كنيد به مبحث «ارتباطات» در كتاب حاضر.
(389). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 409، 411، 416؛ حدود العالم، ص 131.
(390). حدود العالم، ص 130.
(391). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 416.
(392). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 49؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 433، حدود العالم، ص 127 (همه در پايان قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي)؛ ناصر خسرو: سفرنامه، ص 91.
(393). اصطخري: مسالك الممالك، ص 200.
(394). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 152؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 199؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 362 و بعد.
ص: 224
نيشاپور (براي گرگان، قومس و ري، و نيز براي كالاهاي جنوب ايران و همچنين كالاهاي هندي) «395» بود.
در جيرفت كرمان (و نيز در بغداد/ سامره بهطور مرتب) در انبارها براي خنك نگاهداشتن پارهاي محصولات، برف بهكار ميرفت. خرما، گردو و فندق و امثال آن و نيز مركبات از خراسان و سيستان، انبار ميشد. «396» وظيفه تهيه برف در شمال را ماه روكان نزديك ساوه (در جبال) برعهده داشت كه آب آن معروف بود و كاروانيان ميتوانستند در آنجا به حدّ كافي آب مناسب فراهم كنند. «397»
اما وظايف بيشتر به اقتضاي داشتن شرايط طبيعي را، سيرجان (براي كرمان)، «398» طوس- طابران، «399» گا (هي) گرم [جاجرم، مترجم] (براي مناطق نزديكش)، «400» هرات (براي رفتوآمد كاروانها از فارس به خراسان)، «401» قاين (براي كوهستان)، «402» و بعد سرخس (براي شهرهاي اطراف خراسان) «403» و سرانجام پسا [- فسا] (براي ميوههاي بلخ) «404» برعهده داشتند.
علاوه بر انبارهاي عمده داخل كشور، كه كلّ آن براي تجارتهاي بزرگ نقش برجستهاي دارد، ابتدا بنادر دريايي و سپس شهرهاي بزرگ تجاري و «بينالمللي» در كار تجارت حائز اهميّت بود. ايران، همانگونه كه معروف است،
______________________________
(395). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 315.- مختصري راجع به تجارت خوارزم در اينجا ارائه شده است:Gafurov .177 -182
(396). اصطخري: مسالك الممالك، ص 166.
(397). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 364 و بعد- حملونقل ميوههاي نگاهداريشده بهوسيله برف از خوارزم: ثعالبي: لطايف المعارف، ص 129.
(398). حدود العالم، ص 124.
(399). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 319.
(400). حدود العالم، ص 102 (سال 982).
(401). اصطخري: مسالك الممالك، ص 265.
(402). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 321.
(403). اصطخري: مسالك الممالك، ص 273.
(404). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 281.
ص: 225
باوجود داشتن ارتباط وسيع با دريا، بهعلت نقصان رودخانههاي قابل كشتيراني، نامساعد بودن آبوهوا، و خطرات محلي، قادر نبود از اين ارتباط استفاده مناسب بهعمل آورد. بدينسبب تجارت دريايي ايران باوجود زمينه بسيار وسيع و فوق العاده قابل توجهي كه داشت، در مقايسه با ديگر نواحي بزرگ واقع در كناره درياي مديترانه «405» و يا حتي در مقايسه با بصره كه بهوسيله رودخانههاي خود با بغداد و سامره ارتباط پيدا ميكرد، و بهطور كلي در مقايسه با بين النهرين اهميّت چنداني نيافت. بهدنبال بصره، «406» بنادر بزرگي مانند گناوه «407» و سيراف و نگيرم «408» [نجيرم- مترجم] نيز رو به انحطاط نهادند بهنحويكه تمام وقت از نظر واردات و صادرات) غير فعال بودند؛ و از قرن پنجم هجري قمري/ يازدهم ميلادي نيز بهتدريج بهكلّي از رونق افتادند. برخلاف آن هرمز و جزيره كيش (قيس) واقع در بخش غربي آن در قرون بعدي پيشي گرفتند و به شكوفايي مهمي دست يافتند.
مراكز تجاري انتهاي خليج فارس كه توسط دريا از حملات غارتگران در خشكيهاي اطراف كاملا محافظت ميشد، از نظر طبيعي انبارهاي بزرگي براي كليه رفتوآمدها در اين آبها (و نه فقط براي كرمان) «409» و طبيعتا «پيش بندرهايي»
______________________________
(405). انديشهHenri Pirennes درباره تغيير تجارت درياي مديترانه بهدنبال پيشروي مسلمانان (كه در اينجا بدان پرداخته نميشود) و نيز نياز روم شرقي كه سياست تجاري در شمال و شمال شرقي را به اجراء درآورد، مباحثي است كه مؤلف ذيل، مورد بررسي قرار داده است: Alexandre Eck: La Mediterannee et l'Europe Occidentale'', in der Revue Historique du Sud- Est Europeen XVIII,) Bukarest 1941 (, S. 31- 48.
در جاده شمال- جنوب نيز اعراب پس از استيلا بر ايران مداخله كردند، بهطوريكه پس از شناخت درياي خزر، ارتباطاتي با خزران برقرار كردند و تجّار خود را تا بلغار در كنار ولگا فرستادند. در آنجا به نرمانها برخوردند كه عازم ولگاي سفلي بودند: همان كتاب ص 36.
(406). قبل از بصره، ابلّه بهعنوان پيشبندر تجارت چين بود: طبري: تاريخ 1، ص 2384 (در حدود سال 16 ه/ 637 م).
(407). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 49؛ حدود العالم، ص 127.
(408). اصطخري: مسالك الممالك، ص 153؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2 ص 49؛ حدود العالم، ص 127.-Kremer ,C .G .II 276 )با مراجع آن)؛Franke II 550 -553 ,III ,428 -31 ;Franke ,Ext .13 f
(409). اصطخري: مسالك الممالك، ص 166؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 311؛ حدود العالم، ص 124.
ص: 226
براي بصره بهشمار ميآمدند. گردانندگان اين مراكز تجاري باوجود بيگانگي از محيط ايران، دروازههاي اصلي ايران به درياي آزاد را (در وهله اول به هند- بعد به جنوب عربستان) «410» بهوجود ميآوردند. تجّار بهعلت آبوهواي غيرقابل تحمّل آنجا بهطور پراكنده در مجتمعهاي ويلايي همسايگان سكونت ميكردند. «411»
امّا با قطع نظر از موضوع ارتباط با ماوراء بحار، اين موضوع اهميت داشت كه ايران بزرگترين سرزمين عبوري به مركز آسيا و نيز (از راه زميني) به هندوستان و چين بود. براي هندوستان، بست «412» (با سيستان و فارس بهعنوان بازار فروش) و غزنه و كابل «413» بهمنزله واسطه ارتباط با خراسان و شمال ايران بهشمار ميآمد.
واردات از هندوستان عبارت بود از روسري و لباسهاي كتاني، انواع دستمال، كنف، ابريشم، نخود، گندم، جو و ارزن. صادرات بدانجا شامل برده (ترك و غيره)، تجهيزات و لباسهاي زرهي و نيز سلاحهاي خوب بود. «414»
در شمال پيكند، بخارا و سمرقند «415» ارتباط با آسياي شرقي و مياني را در سراسر جاده ابريشم برقرار ميكردند، و از گرگان «416» و بهويژه از خوارزم، رفت و آمد به سرزمين ولگا (به خزران، ولگاي بلغارستان و اسلاو شرقي) در جريان بود.
خزرانيها فقط سريشم ماهي (غيسا) صادر ميكردند، امّا همچنين واسطه
______________________________
(410).
Benjamin von Tudela: The itinerary of Rabbi Benjamin of Tudela, hrsg. V. A. Asher) London 1841 (. I, P. 89.
(411). اصطخري: مسالك الممالك، ص 166؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 49 و بعد.
(412). اصطخري: مسالك الممالك، ص 245؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 318؛ حدود العالم، ص 110.
(413). اصطخري: مسالك الممالك، ص 280؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 450؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 304؛ حدود العالم، ص 111.
(414). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 450؛ حدود العالم، ص 110؛ و نيز:Benjamin von Tudela ,I ,89
(415). رجوع كنيد به طبري: تاريخ 2، ص 1186 (سال 87 ه/ 706 م).- يكي از تجار مهمّ پيكند براي آزادي خود پيشنهاد تحويل پارچههاي ابريشمي به قيمت 1000000 درهم را كرد. همانجا، ص 1188.- بارتولد، نظرياتي راجع به تجارت ماوراء النهر ارائه ميدهد:
. (براساس مقدسي)Barthold ,Turk .235 f .
(416). ابن خرداذبه: كتاب المسالك و الممالك، ص 154؛ مسعودي: مروج الذهب ص 15-.Mez 443
ص: 227
معاملات جيوه، عسل، موم، پوست قيمتي (بهخصوص پوست سمور و روباه) و پوست معمولي، با دو قبيله ديگر ساكن در آن نواحي «417» و نيز با مردوينها «418» (؟) بودند. آنان در عوض براي خود پنبه، ابريشم، و نيز لباس و ميوه (بهخصوص گردو و فندق) «419» از سمرقند وارد ميكردند. از سالهاي 61- 60 ه/ 81- 680 م اعراب قيمتهاي متداول را به نصف تقليل دادند؛ «420» امّا اين امر مدت زيادي برقرار نماند.
شهرهاي تجارتي همچنين مراكز عمده انتقال فرهنگ آسياي مقدم و اسلام به مناطق دوردست بود. «421»
علاوه بر فعاليت انتقالدهي انبارهاي بزرگ، تجارت توليدات بومي ايران، كه طبيعتا براي رونق اقتصاد داخلي و رفاه صنعتگران، و تاجران مواد غذايي و
______________________________
(417). اصطخري: مسالك الممالك، ص 221، 223، 226؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325؛ ثعالبي:
لطايف المعارف، ص 128 و بعد.- Tolstov, Civ. 241 f.; Barthold, vorl. 62, 139.-
تاريخ بيهق [قبل از سال 558 ه/ 1163 م؛[Storey II 353 f )گزارشي درباره فرستادگان ولگا- بلغارستان در بيهق در سال 315 ه/ 1024 م؛ رجوع كنيد به: Vladimir Minorsky: Les edudes historiques sur la perse depuis 1935 ' ' in den Acta Orientalia XXI, 1950/ 1, S. 108 ff, S. 112.
[نسخهاي از اين اثر در دسترس من نبود]. درباره اهميت اين تجارت براي اسلاو شرقي تحقيق شده است: Mychajlo Hrusevskyj: Istorija Ukrainy- Rusi
(تاريخ اكراين- روس)Band I ,3 .Aufl .)kiev 1913( ,s .296 -299 . )براساس مقدسي، ص 26- 323)Krymsky I 80 -83 Abraham) Albert (Elijahu(- Avraam Jakovlevic )Harkavy( Garkavi ): Skazanija musul'manskich Pisatelej o slavjanach i
شف (سنتهاي نويسندگان مسلمان درباره اسلاوها و روسها))St .Petersburg 1870( ,S .193 .-russkich Georg gacob: Welche Handelsartikel bezogen die Araber im Mittelalter aus den nordisch- baltischen Landern 2. Aufl.) Berlin 1891 (.
(418). اگر حداقل بتوان «ارثه» را يكي از سه سرزمين روسها دانست، نزد ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 397 ارزه- مردوينها است، رجوع كنيد به: Berthold Spuler: Die Mordwinen. vom Lebenslauf eines Wolgafinnischen Volkes'', S. 91) in der ZDMG 100. 1950, S. 90- 111 (.
(419). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 141؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.-.Mez 444
(420). طبري: تاريخ 2، ص 394.
(421).Bar thold ,Vorl .139 .
ص: 228
سرانجام براي مالكان مزارع بزرگ و كشاورزان اهميت فوق العادهاي داشت، برقرار بود. در مرحله اول صدور پارچههاي بومي نقشي اساسي ايفاء ميكرد، «422» كه در آن تقريبا كليه شهرهاي بزرگ ايران در شرق و شمال سهم داشتند، امّا از ميان آنها خراسان، خوارزم و طبرستان و سپس ري، قزوين و قم پيشگام بودند. «423» درحاليكه جنوب و غرب از اين لحاظ هيچگونه پيشرفتي نداشتند. صدور منسوجات، كه اغلب به اسم خاص هر شهر و متخصصان آن خوانده ميشد، «424» گاهبهگاه تا اروپا نيز گسترش مييافت.- «425» ابريشم و كالاهاي ابريشمي در وهله اوّل نواحي واقع در مسير جاده ابريشم سمرقند، «426» مرو، «427» نيشاپور، «428» گرگان، و
______________________________
(422). تاجران ادويه و پارچه بهطور كلي ثروتمندترين تاجران بودند: مقدسي: احسن التقاسيم ص 413.
(423). طبري: تاريخ 2، ص 1321 (سال 98 ه/ 7- 716 م)؛ ابن فقيه: كتاب البلدان ص 50، 212، 253 و بعد؛ يعقوبي: كتاب البلدان، ص 277، 279؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 97، 110 و بعد، 114، 116، 119 و بعد، 129، 132؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 93، 153 و بعد، 166، 199 و بعد، 213- 210، 223- 221؛ 255، 263، 275؛ ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 150؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 49، 258- 256، 281، 293، 311 و بعد، 362 و بعد، 381- 379، 433، 436، 450؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 308- 304؛ 325- 315، 353، 367، 395 و بعد، 412- 405، 425، 428، 442، 470؛ حدود العالم، ص 132- 127؛ 142- 139؛ حمزه اصفهاني: تاريخ سني ملوك الارض و الانبياء، ص 52 و بعد؛ مسعودي: مروج الذهب، ج 2، ص 185 و بعد، عقد الفريد، ج 3، ص 361.Survey III 1995 -1998 .-
نقشه كارگاههاي پارچهبافي همان مآخذ، ص 2162، كه همچنين حاوي محلهاي صنعتي در دورانهاي بعد نيز بود.
(424). رجوع كنيد به مبحث «صنعتگري» در كتاب حاضر.
(425). در اينباره رجوع كنيد به: Wilhelm Heyd: Histoire du com merce dans le Levants,) Stuttgart 1923 (, II 700, G. S. Colin: Latin,,, Siglatum''in Romanica XVI 1930 S. 178- 190, 418.
(426). رجوع كنيد به: طبري: تاريخ 2، ص 1188
(427). اصطخري: مسالك الممالك، ص 263، 282؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 119؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 436 (از اينجا نيز كرم ابريشم وارد كشور ميشده است).- درباره پرورش ابريشم آنجا رجوع كنيد به: Aleksandr Jurevic Jakubovskij in der EI, Erg. Bd. S. 159- 162, bes. S. 160.
(428). اصطخري: مسالك الممالك، ص 282.
ص: 229
آمل در طبرستان، «429» و همچنين از هرات و نواحي جنوبي سوس، رامهرمز (د) شيراز و پسا «430») ميآمد. ارسال پنبه و كالاهاي كتاني در اصل به همان شكل از مناطق توليد؛ «431» حوالي سمرقند و چاچ، «432» مرو، «433» نيشاپور «434» و ري «435» و بالاخره از قهستان، «436» يزد و بم (م) در كرمان صورت ميگرفت. «437»
بههمين قرار ارسال خز و پوست نيز طبيعتا به محلّ وجود آنها بستگي داشت: در شرق بخارا، بلخ، گرگان، و سپس خوارزم (سمور، سنجابهاي كوچك، راسو، روباه طلايي، بز اغلب با منشايي از سرزمينهاي ولگا)، ابيورد و فسا، و علاوهبر آن قزوين (خورجينهايي از پوست) و همدان (روباه و سمور). «438» در مورد ارسال و صدور قالي نيز چنين بود: در شرق خوارزم، بخارا، برخي از نقاط خراسان و قهستان (همچنين سجاده)، و بعد در سواحل جنوبي درياي خزر، گرگان، روذيان (در طبرستان) (گليم)، گيلان و دشت مغان، و سرانجام در اهواز و نيز دارابگرد و پسا در فارس. «439»
از منسوجات كوچك، طناب از طوس و سيستان «440» (اما بهطور كلي، كتان از
______________________________
(429). اصطخري: مسالك الممالك، ص 212 و بعد. ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 381؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 367؛ حدود العالم، ص 134؛ ابن اثير: الكامل، ج 11، ص 26-.Krymskyj I 114
(430). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 256؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 416، 442، 463؛ ثعالبي:
لطايف المعارف، ص 119.-.Schwarz II 50 f
(431). رجوع كنيد به مبحث «صنعتگري» در كتاب حاضر.
(432). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.
(433). اصطخري: مسالك الممالك، ص 263؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324.
(434). اصطخري: مسالك الممالك، ص 255؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 433.
(435). اصطخري: مسالك الممالك، ص 210؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك 379 و بعد.
(436). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 395 و بعد.
(437). اصطخري: مسالك الممالك، ص 275.
(438). اصطخري: مسالك الممالك، ص 153، 166؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 312؛ حدود العالم، ص 125.
(439). اصطخري: مسالك الممالك، ص 271؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324 و بعد، 396.
(440). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324 و بعد، 367، 416، 442؛ حدود العالم، ص 134، 137.- Arthur Upham Pope:,, The art of Carpet making'', A: History, im: Survey III 2257- 2430 ص: 230
مصر به ايران وارد ميشد)، «441» و دستمال از پسا ميآمد. ارسال توليدات چرمي شامل زين و ديگر اجناس چرمي از چاچ (از تركان اخذ كرده بودند) و نيز از انبير در گوزگان، چرم ساغري (كيمخت) از آبسكون (در ساحل شرقي درياي خزر)، «442» دهنه و ركاب از سمرقند و قم، پوشش زين و ديگر لوازم مربوط به زين از اردبيل و نواحي اطراف آن «443» و نيز از ماه روبان، مشك از طارم (جنوب دارابگرد) و از دشت مغان انجام ميگرفت. «444» براي بند كفش طوس، «445» براي بند شلوار خوزستان، «446» و براي سوزن و شانه، ري مراكز توليد بودند.- «447» صابون (در ايران) از بلخ، ترمذ و ارّگان «448» [- ارّجان]. مرهم از سابور «449» ميآمد، گلاب و عرق خرما، كه شهرت فوق العادهاي داشت، از گور در فارس، «450» و ديگر موّاد معطّر از آذربايجان بود. «451» ختل و بدخشان نقاطي بودند كه از طريق آنها مشگ از تبت (كه بهويژه پرارزش بود)، و نيز از هندوستان و چين، «452» همچنين از نواحي تركان آسياي ميانه وارد ميشد.- «453» موم از خوارزم، «454» عسل هم از همانجا و نيز از ارّجان و
______________________________
- (در اينجا، نوشتههاي ديگر).- نقشه صفحه 2430 بهطور كلي به قرون بعدي اشاره ميكند.
(441). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324 (در اينجا از الياف درخت تابيده ميشد).
(442). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 442.
(443). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325؛ حدود العالم، ص 107، 134.- درباره كيمخت رجوع كنيد به: ابن فضلان:
سفرنامه/ چاپ طوغان، ص 124- 122 و پاراگراف ضميمه 15 ب.
(444). اصطخري: مسالك الممالك، ص 351؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.
(445). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 442؛ حدود العالم، ص 142.
(446). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.
(447). حدود العالم، ص 130.
(448). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 396.
(449). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324؛ 442؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 121.
(450). اصطخري: مسالك الممالك، ص 153؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 442.
(451). اصطخري: مسالك الممالك، ص 153؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 298 و بعد؛ حدود العالم، ص 127.-.Schwarz II 58
(452). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 351.
(453). يعقوبي/Tanb ، ص 366- 364؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 279 و بعد؛ ابن حوقل؛ المسالك و الممالك، چ 2، ص 337؛ حدود العالم، ص 112.-.Barthold ,Christ ,39 f
(454). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.
ص: 231
فرگ در فارس، اشنويه در آذربايجان همچنين از اسپهان بود.- «455» بالاخره زعفران و ساير مواد رنگي زرد از نهاوند، پسا، همدان، قم و طبرستان؛ «456» نيل از فارس (از طريق كرمان)، جيرفت و كابل (كه اغلب كاملا منشايي هندي داشت) صادر ميشد. «457»
از ميان موّاد غذايي، كه به نقاط ديگر ارسال ميشد- و مازاد نياز محلي بود- نقش مهّم را اين مواد داشتند. روغن (بيش از همه از كنجد) و چربي (از خوارزم، مرو، بلخ، ابيورد و نسا، همچنين از طبرستان، و سرانجام از ارّجان و دارابگرد)؛ «458» خشكبار مانند كشمش، پسته، گردو، فندق، بادام، انجير و انار (از هرات و حوالي آن، مرو، بلخ، خوارزم، بيهق نزديك نيشاپور، و بعد از قزوين، برخي نقاط جبال، اشنويه در آذربايجان و سرانجام ماه (ر) روبان و دارابگرد در فارس) «459»؛ ميوه (از مرو: هندوانه؛ دامغان؛ قزوين، ديلم، بالاخره اسپهان، شوشتر، بروجرد و اهواز)، «460» و بهخصوص خرما (در وهله اوّل كرمان، و نيز سيستان، كازرون و بهطور كلّي فارس و نيز خوزستان)، «461» و بالاخره شكر و اجناس شكرين (هرات- انتقال
______________________________
(455). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 157؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 336؛ 365؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 325؛ 425؛ 442.
(456). اصطخري: مسالك الممالك، ص 200؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 367 و بعد؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 296، 442؛ طبري: تاريخ 2، ص 1321 (سال 98 ه/ 17- 716 م).
(457). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 470.
(458). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 157؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324 و بعد، 442.
(459). اصطخري: مسالك الممالك، ص 153، 211، 266؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 336؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 318؛ 324 و بعد، 442، 448؛ حدود العالم، ص 102، 130؛ ناصر خسرو: سفرنامه، ضميمه فرانسه.Anhang ,frz .S .275
(460). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 156؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 165، 211، 262؛ ابن حوقل:
المسالك و الممالك، چ 2، ص 367 و بعد، 436؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 353؛ 405، 410، 442، 465.
(461). اصطخري: مسالك الممالك، ص 154؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 298 و بعد؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 324، 463.
ص: 232
كالاهاي تجاري خراسان- بعد خوزستان- بهويژه سوس و عسكر مكرّم- بعد طارم در فارس و دارابگرد- هردو براي شربت- و نيز ارّجان) «462» بود. بهعنوان ادويه، انقوزه (خلتيث:Asafoetida ( و هليله (اهليلجMyrobalan ( و نيز مرزنگوش- آويشن)Majoran( از سيستان و ترمذ «463» و يا از نواحي كابل، «464» زيره از جيرفت، «465» و گون- اسطرغالوس)Astragalus( )با ريشهاي شيرين بهعنوان خوردني لذيذ) از مرو ارسال ميشد. «466»
برعكس، محصول غلّات (در طوس، بيهق، سرخس)، «467» برنج (در بلخ و هرات، و همچنين در اصطخر، سيراف و ولوالج) «468» و نخود (در ولوالج) «469» بهندرت (غير از محلهاي ذكر شده اخير) بهجاي ديگري ارسال ميشد: محصولات مورد نظر غالبا فقط براي مصرف داخلي اختصاص مييافت و طبعا نميتوانست با انبارهاي غلّه مصر و بين النهرين رقابت كند، همچنين صدور گوسفند و گاو (از خوارزم، از ولگا- بلغارستان، مرو، اشنويه و واردات از اغزها) «470» و گوشت نمك سود (از كوهستان) «471» ناچيز بود؛ بالعكس مهمتر از آن ارسال ماهي (خشكشده) (يك بار از آبسكون و گيلان از درياي خزر، بعد از خوارزم از درياچه آرال و از ماه
______________________________
(462). اصطخري: مسالك الممالك، ص 95، 153 و بعد؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 258، مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 324، 442؛ حدود العالم، ص 130.
(463). ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 418؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324.
(464). يعقوبي: كتاب البلدان، ص 281؛ بيهقي: تاريخ، ص 129 (در حدود سال 411 ه/ 1020 م: تخم اسپرغم).
(465). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 470.
(466). اصطخري: مسالك الممالك، ص 263؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 436 (بهعلاوه:BGA IV )179
(467). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 318، 324.
(468). اصطخري: مسالك الممالك، ص 267، 272؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324، 443.
(469). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324.
(470). اصطخري: مسالك الممالك، ص 282، 305- 303؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 336؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 324 و بعد:
(471). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 384.
ص: 233
روبان و دارابگرد از خليج فارس) بود. «472» مرواريد فقط از خليج فارس (سيراف)، «473» و نه از درياي خزر ارسال ميشد.- «474» صدور اسب (نه براي تغذيه) (از طريق خراسان از تركستان و نيز از اردبيل و حوالي آن در نزديكي دشت مغان) «475» از اهميّت اقتصادي زيادي برخوردار نبود، بلكه بيشتر فروش شتر باكتريايي كه از قديم فوق العاده معروف و پرارزش بود، (از بلخ، سمرقند و سرخس). «476» كاملا رونق داشت.- باز شكاري از ولگا- بلغارستان را خوارزم معامله ميكرد، اما انواع ديگر باز را از نسا و ابيورد ميآوردند. «477»
واردات برده از شرق (تركي و گاه نيز اسلاوي) در خوارزم، فرغانه، اسپيجاب و برخي نواحي مرزي خراسان تمركز يافته بود «478» و- پس از پايان جنگهاي مرزي در اين نقاط و نيز در افغانستان- اساسا شكل واسطهاي و دلالي به خود ميگرفت بااينوجود با انقراض سامانيان، مناسبات با شمال به پايان رسيد؛ امّا سكههاي قراخاني دولت جديد قرلقها در ماوراء النهر، هنوز كموبيش در شرق اروپا يافت ميشود. «479»
توليدات معادن آنهم فقط به مقدار جزيي بلاواسطه صادر ميشد: طلا از
______________________________
(472). اصطخري: مسالك الممالك، ص 154؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 298 و بعد؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 325، 428؛ حدود العالم، ص 134، 137.
(473). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 442.
(474). حدود العالم، ص 218.
(475). اصطخري: مسالك الممالك، ص 282؛؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 351؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 324 و بعد.
(476). اصطخري: مسالك الممالك، ص 280؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 450؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 324.
(477). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324 و بعد.
(478). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.
(479)..Krymskyj I 88 -
و نيز رجوع كنيد به صفحات بعد پاورقي 505 در كتاب حاضر و اثرJakimowiczs كه مشخصات كتابشناسي آن در همان پاورقي ذكر شده است.
ص: 234
ماوراء النهر، نقره از فرغانه و طخارستان، آهن از نزديكي هرات، سرب (و همينطور گوگرد و زرنيخ) از بلخ، «480» نفت از باكو با كشتي به طبرستان و گرگان آورده ميشد «481»؛ جنوب غربي ايران از اين لحاظ هنوز هيچ نقشي نداشت.
مواد معدني، اغلب در كارهاي صنعتي «482» به مصرف ميرسيد و بدينگونه در ايجاد زمينه اصلي براي رونق اقتصادي در ايران ياري ميكرد، امّا همچنين صادرات آن- و نيز صادرات چوب و كالاهاي چوبي- اهميت داشت. اسلحه (از فرغانه و اسپيجاب، آذربايجان و خوارزم: بيشتر بهصورت مبادله با محصولات تركي، از جمله تيرهاي چوبي، «483» و كمان)، «484» ديگها و سطلهاي مسي (از سمرقند، ري، طارم در فارس) «485» و ترازو (از سيراف)، و بالاخره لوازم و اثاثه خانه (از قم و ري)، «486» و همچنين از مناطق اصلي توليد چوب از پوشنگ (جنگلهاي كوهستاني!)، سمرقند، مازندران «487» (چوب خلنگ [ابلق]) «488» و افغانستان (كه چوب سراسر خراسان را تأمين ميكرد). «489» خوارزم نيز بهعنوان محل تجارت چوب شرق اروپا مورد استفاده بود. «490»
كاملا طبيعي است كه با چنين موقعيتي، مناطق توليد و صدور كالا، با يكديگر مطابقت يابند: صنعت و كشت و زرع از يكجهت و تجارت از جهت ديگر در
______________________________
(480). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 448؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 324.
(481). مسعودي: مروج الذهب، ج 2، ص 25.
(482). رجوع كنيد به مبحث «صنعتگري» در كتاب حاضر.
(483). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 351؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.
(484). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 396.
(485). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325؛ 395 و بعد؛ 442.
(486). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 396، 470؛ ابن فقيه: كتاب البلدان، ص 254.
(487). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 307 و بعد، 325.
(488). اصطخري: مسالك الممالك، 212؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 1 ص 272.- و نيز رجوع كنيد به مبحث «معادن» در كتاب حاضر.
(489). اصطخري: مسالك الممالك، ه 268.
(490). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 325.
ص: 235
ايران مانند جاهاي ديگر با يكديگر آميخته بودند.
پول و مزد
در زمان ساسانيان و حتي در قرون نخستين اسلامي تجارت و دادوستد در ايران بهطور وسيعي به پايههاي اقتصاد طبيعي بستگي داشت. حتي پرداخت ماليات اغلب بهوسيله تحويل كالا صورت ميگرفت. امّا بهزودي با تمركز تجارت در بغداد و در شهرهاي بزرگ ايران، و در ارتباط با رشد سريع بازرگاني، اقتصاد پولي تداول يافت، و با حمايت از ترقي حوالههاي غير نقدي بهوسيله چك (سفتجه) «491» و رسيدهاي اعتباري،- شبيه به آنچه كه از اهواز در آغاز قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي براي مادر خليفه فرستاده شد-، «492» و نيز با حمايت از روش حواله وجوه مالياتي، كه ابتدا از فارس، اسپهان و اهواز به مراكز امپراتوري صورت ميگرفت، تقويت كامل شد. «493» توسعه اقتصاد پولي با پذيرش پول طلا در نواحي مركزي و شرقي (قبلا ساساني) امپراتوري همراه بود. بايد دانست كه پول نقره (كه سابقا توسط قراردادهاي ويژه با روم شرقي در ارتباط با مسكوكات منعقد شده بود)، «494» مدتها پس از انقراض دولت ساسانيان نيز همچنان بهعنوان پول رايج باقي ماند. مردم با درهم- نقره (دراخما) دادوستد ميكردند. هريك از اين سكهها (بهطور مثال در سال 21 ه/ 642 م در آذربايجان) محتوي (411/ 3 گرم نقره) بود، بعدها (در قرن سوم هجري قمري/ نهم ميلادي) عيار آن به 97/ 2 گرم تنزل
______________________________
(491). در مورد اين نهاد رجوع كنيد به: in den MSOSXXVIII/ 2
[از زمان عمر اول]
Fischel 17- 19 Georg Jacob: Die altesten Spuren des Wechsels'') 1925 (, S. 280 f.
(492). تنوخي: الفرج بعد الشدّة، ج 1، ص 105.
(493). مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 187.- وسايل پرداخت غيرنقدي. تقريبا بدون استثناء نامهاي ايراني داشت: . Mez 447
(494).
Heinrich Gelzer: Byzantinische Kul turgeschichte,) Tubingen 1909 (, S. 79. ص: 236
كرد. «495»
دورتر در شرق، در بخارا، «در سرزمين هياطله»، همچنين در بعضي نقاط ديگر «درهم غطريفي» نيز رواج داشت، «496» اما مقدار نقره آن، چنان ناچيز بود، «497» كه با مرور زمان سياه ميشد، بهطوريكه مردم (مثلا در سال 185 ه/ 801 م در بخارا) اين سكهها را قبول نكردند و تنها وقتي بدان راغب شدند كه از جانب دولت بغداد تغيير نسبت سكه (6 درهم غطريفي- 1 درهم نقره) «498» تثبيت گرديد. «499»
______________________________
(495).؛ (سمت چپ پائين صفحه)Togan in der EI ,turk .II ,108 Ahmed Zeki Velid Richard Vasmer bei Schrotter 145- 148.
براي قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي قمي، تاريخ قم، ص 124: 13 درهم و 4 دانق [- دانگ] را يك مثقال طلا به حساب ميآورد.- براي كاهش وزن طلا در خوارزم رجوع كنيد به:Tolstov ,Civ .231 - درباره دانق/ دانيق- 2/ 1 درهم. رجوع كنيد به:Sauvaire B 247 -251 ;G 423 -425 .
(496). درباره اين نام رجوع كنيد به: سمعاني: كتاب الانساب، ص 410 راست، بالا؛ يعقوبي: تاريخ، ج 2، ص 488 و نرشخي: تاريخ بخارا، ص 34 و بعدFrye Add .Not .113( رجوع كنيد به)-Frye ,Coin .41 f .bzw .43 -49 ; كه در ذكر سال 176 ه/ 93- 792 م از امير غطريف بن عطاء برادر مادر هارون الرشيد نام برد). Tolstov, Dr. Chor. 183; Sauvaire D 505 f.; Pierre) petr Ivanovic (Lerch: Sur les monnaies des Bou Khar- Khoudahs ou Princes de Boukhara avant la con quete du Maverennahr Par les Arabes, in den Tra Vaux dela 3 e Session du Congres International des Orientalistes, 1876, Band II, St.
رساله دكترا درباره آسياي ميانه در دانشگاه دولتي-
Petersburg u. Leiden 1879, S. 417- 429.) SAGU (:
- در دسترس من نبود.
O proischozdenii dirchemov Musejjabi'', 1944[ genannt Frye, Add. Not. 112 ],
بهطور كلي درباره سكهها رجوع كنيد به:
ابن فضلان: سفرنامه/ چاپ طوغان، ضميمه بند 6 الف، ص 113- 111 و ضميمه بند 10 الف، ص 113. Barthold, Turk. 204 f.-
درباره واحد سكّه «تازچه» در خوارزم و «دينار ركني» رجوع كنيد به: ابن فضلان: سفرنامه، ص 113 و بعد، ضميمه بند 10 الف و ص 118- 116 در ضميمه بند 13 الف.
(497). آميختهاي از طلا، نقره و «مشك»- (مشك، نامي تلطيفيافته براي فلزات ناخالص)، سرب، و مس: نرشخي:
تاريخ بخارا، ص 34 و بعد.
(498). همچنين «درهم سفيد» رجوع كنيد به ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 118.
(499). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 35.- رجوع كنيد در اينباره بهطور اصولي به: Frye, Coin 24- 31) The Coins of Bukhara, (.
و مطلب مربوط به آن در نرشخي: تاريخ بخارا، ص 5 در تفسير.Fryes ,ebd .41 -49
ص: 237
(بعدها نسبت 200 درهم نقره خالص به 85 درهم غطريفي شد، «500» كه تغييري كلي در نسبتها را شامل ميگرديد).
حدود سال 287 ه/ 900 م (بين سالهاي 260 ه/ 874 م و 302 ه/ 915 م) در بغداد قدم مؤثري بهمنظور تبديل (درهم) نقره به پول طلا (دينار) برداشته شد. «501» در خود ايران بهطور كلي تا قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي عيار قانوني، نقره بود، امّا از سال 250 ه/ 864 م در شرق ايران طلا ضرب شد. «502» در ماوراء النهر تا آن زمان، درهم تنها سكه دادوستد بود، دينار بي مصرف بود «503» و يا فقط در شهرهاي بزرگ جريان داشت «504» در فارس و كرمان نيز طبق درهم محاسبه ميشد. «505» همچنين تجارت با جنوب روسيه و خارج از آن با سراسر شرق و شمال اروپا بر پايه نقره برقرار بود.- «506» نسبت دينار به درهم در اوايل قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي بهصورت 15/ 14 درهم به يك دينار
______________________________
(500). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 85 (سال 522 ه 1128 م: 100 درهم از نقره- 70 درهم غطريفي)؛ 1 مثقال- 2/ 1 7 درهم غطريفي: نرشخي: تاريخ بخارا، ص 35.- و نيز J. A. Decour demanche: Etude m etrologique et numismatique sur les misqals et les dirhems arabes.
(501).
. Mez 445; Barthold, Med. 42; Robert p. Blake: The Circulation of Silver in the Moslem East down to the Mongol epoch, ' ' cim Har vard Journal of Asiatic studies II) 1937 (, S. 295.- Schrotter 139- 142; Schacht: The origins of Muhammadan jurisprudence,) Oxford 1950 (, S. 203 f.
(502). رجوع كنيد به مبحث «ضرب سكه» در كتاب حاضر.
(503). اصطخري: مسالك الممالك، ص 314.
(504). اصطخري: مسالك الممالك، ص 323.
(505). اصطخري: مسالك الممالك، ص 156، 161؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 301، 313.- رجوع كنيد به آثار بيشمار مكشوفه نقره و خردهنقره در اين نواحي،Mez 444 با پاورقي 1؛ و نيز: Roman Jakimowicz: ber Herkunft der Hacksilberfunde, ' ' in: Congressus Secundus Archaeologorum Bal-
و نيز:
ticorum, Rigae 19- 23. VIII 1930,) Riga 1931 (, S. 251- ff: -: O Pochodzeniu ozdob sebrnych Znajdowanych w Skarbach Wczesno- historycznych
(درباره منشاء زيورآلات نقره مكشوفه در مقابر ماقبل تاريخ) در:
. (با جدول
Wiadomosci Archeologiezne XII) 1933 (, S. 103- 137( X- XXV
(506).Barthold ,Med .109 .
ص: 238
بود. «507»
براي دادوستد با طلا، علاوه بر معاملهگران كوچك (صرّاف)- اغلب يهوديان و مسيحيان- بهزودي سوداگران بانكي (جهبذ- بانكدار، تحويلدار، و نيز محك زن- سكهشناس)، كه بيشتر به تعويض پول طلا- و نقره (دينار و درهم) ميپرداختند و نيز آنهايي كه- مانند صاحبان مشاغل ديگر- در بازارها (مثلا اسپهان آغاز قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي «508» در يك خيابان مجتمع شده بودند (به تعداد 200 نفر) قشر خاصي را در جامعه تشكيل دادند. آنان اغلب اوراق بهادار (سفتجه) «509» و اوراق اعتباري (صكّ؛ مشتق از كلمه ايراني «چك»- سند) را بهعنوان وسيله پرداخت بهكار ميبردند. «510»
ما درباره قدرت خريد طلا در زمانهاي عادي، اطلاعات بسيار ناچيزي داريم
______________________________
(507). سال 307 ه/ 20- 919 م: 4/ 1 14 درهم- 1 دينار (مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 70 و بعد)// سال 320 ه/ 932 م: 286/ 14 درهم- 1 دينار (همان كتاب، ص 239)// سال 321 ه/ 933 م: 15 درهم- 1 دينار (همان كتاب، ص 278)// قرن دهم م (ظاهرا از سال 233 ه/ 847 م) در قم: 17 درهم- 1 دينار (قمي: تاريخ قم، ص 124 و بعد، 127، 157).- و نيز رجوع كنيد به:Wuz .36 ؛ Anm. 5. J. Allan in der EI, III 606.-
باMez 446 مانندTiesenhausen S .VII ,Anm .8
و نيز گزارش 20: 1 نزد:Barthold ,Med .42 كه براي زمانهاي بعدي معتبر است؛ رجوع كنيد همچنين به: I 92 f.
، (مشخصات اثر او مانند پاورقي شماره 514 همين فصل است)Kremer ,Ein .287 .Miles
مجموعه مناسبي از گزارشهاي نويسندگان را نوشته ذيل بهدست ميدهد؛Sauraire ,Materiaux I 79 -88 .
(508). ناصر خسرو: سفرنامه، ترجمه، ص 253.- براي امور بانكي رجوع كنيد به: LoKK 159/ 160; Mez 447.
براي وظايف «جهبذ» رجوع كنيد به (در وهله اول طبيعتا براي مصر!): ابو المكارم اسعد بن المهذب ... (ابن) مماتي:
تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ج2 238 پول و مزد ..... ص : 235
) Brockelmann, GALI 335, S. 1 572 f. (:
كتاب قوانين الدواوين، ناشر عزيز سوريال عطيّه، قاهره 1943، ص 304.
(509). از لحاظ زباني رجوع كنيد به:.Herzfeld ,Sam .VI 252 Anm .2
(510). رجوع كنيد به:
R. Grasshoff: Die Suftaga und hawala der Araber. Ein Beitrag zur Geschichte des Wechsels,) Gottingen 1899 (( Diss. Konigsberg ); Herzfeld, Sam. 91, 247. Anm. 3.-
درباره جهبذ بهطور مشروح رجوع كنيد به:Fischel 2 -8 )در اينجا منابع ديگر)، درباره سفتجه نيز همان كتاب، ص 21- 17 (در مورد واريز كردن درآمدهاي مالياتي ايران، ص 19).
ص: 239
(و توضيحات درباره گران شدن كالاها و غيره مطلبي از زندگي روزمره را بازگو نميكند)؛ تثبيت اسمي قيمتها نيز «511» كاملا بهندرت براي مدتي حفظ ميشد. با اينوجود اميد است كه بررسي منظم اين مناسبات، بهشرطيكه در يك دوره وسيع تاريخي صورت گيرد، بتواند مسأله مناسبات مالي- اقتصادي در اسلام قرون وسطي را روشنتر كند. «512»
درباره مشكل اساسي مناسبات مزد و قيمت، يعني مسأله مربوط به وضعيت اقتصادي جامعه تنها به يادداشتي برميخوريم «513» كه براساس آن يعقوب بن ليث در جواني بهعنوان مسگر 15 درهم در ماه مزد ميگرفته است. بدينترتيب روشن است كه يكي از جنبههاي مهم مسايل اجتماعي همچنان لاينحل باقي ميماند