ضرب سكّه «514»
علاوهبر همه گزارشهاي كتبي در آثار مورّخان و جغرافيدانان، و نيز در نزد فقها و همچنين كتب مربوط به سازمانهاي اداري و امور تشكيلاتي، سكهها- اين منابع موثق و بهطور كلي تنها شاهد بلاواسطه از قديمترين دوران اسلام- نيز در ايران پيش روي ما قرار دارند. سكهها برخلاف جعليات بيشمار ادوار بعدي، حداّقل بخش معيني از حيات تاريخي را، همانگونه كه واقعا بوده است، به ما نشان ميدهند.
______________________________
(511). اولين كوشش درباره جدول قيمت براي سرزمينهاي اسلامي در قرون نخستين (همچنين خارج از ايران) راSauvaire O 207 -16 انجام داده است؛ توضيحات مجزا بهعنوان مدرك در ص 259- 216 دنبال ميشود.
(512). رسالهاي تازه از: هينسWalter Hinz درباره نظام مسكوكات و ساختار قيمت در اسلام قرون وسطي رو به اتمام است. [اين كتاب با اين ويژگيها به فارسي منتشر شده است: اوزان و مقياسها در اسلام، ترجمه غلامرضا ورهرام، (تهران 1367). مترجم].
(513). گرديزي: زين الاخبار، ص 10.
(514).
John Allan: Coinage in the Islamic period[ in Persien ]' ', im Survey III 2673- 2677
[ازمنه قديم ص 2673 و بعد: با برداشت كاملا كلي]. متأسفانه جلد اول چاپ جديدCatalogue of the
ص: 240
با اين سكهها، البتّه چيزي از به اصطلاح «كل كاملا منسجم» دولتهاي اوليه اسلامي بهدست نميآوريم. امّا بهوسيله آنها ادامه حيات ساساني و نفوذ بيزانسي را با دست لمس ميكنيم، و با بررسي اين سكهها ميبينيم كه چگونه دولت اسلامي بهتدريج بهوجود آمد. امّا شناخت اين امر كه دولت اسلامي در مقابل چه سنتهاي قديمي و منسجمي به پيش رفت، بيشتر اعجاب ما را در برابر نيروي خاص شگفتانگيز اين نظام مذهبي- سياسي برميانگيزد تا وقتيكه ناگهان دريابيم كه چگونه به اشتباه دوران «خلفاي راشدين» و امويان متقدم را بهعنوان دوراني كمارزش و يا عقبمانده تلقي كرده بودهايم. بدينترتيب تاريخنويسان قرون نخستين اسلامي مايل بودند مانند همه مردم آن زمان بهطور كلي- نكاتي را بيابند كه از نوعي آگاهي خالص تاريخي نشأت ميگرفت، آنچه كه در تكامل آن، بعدها مردي مانند ابن خلدون (حتي تا زمان حاضر نيز) بهنحوي اساسي سهيم بوده است.
مناسبات حاكم، اقتضا ميكرد كه در مناطق قبلا بيزانسي، در ضرب سكه (همچنين در اقتصاد مالياتي)، روش مرسوم قديمي موقتا حفظ شود. مانند ضرب دينار طلا (ديناري)، كه ما از زمان امويان (از سالهاي 77 ه، 7- 696 م تا 130
______________________________
-Muhammedan Coins in the British Museum يعني و
Catalogue of the Arab- Sassanian Coins Von John Walker
در دسترس من نبود.
امّا تصور ميكنم كه تعداد سكههاي شناختهشده كنوني از اين نوع كفايت ميكند تا براي اهداف- تاريخي- اساس امر را نشان دهد.- اگرچه اين سكّهها اختصاصا مربوط به اسپانياست امّا باوجود اين براي كتابشناسي عمومي مفيد است، رجوع كنيد به: George C. Miles: The Coin. age of the Umayyads of Spain, Band I, Neuyork 1950, S. 1- 16) Hispanic Numismati- cal Series. Monograph I/ 1 (
و نيز بهطور اساسي: L. A. Mayer: Bibliography of Moslem Numismatics, India excepted,) London 1939 (,( Oriental Translat ion Fund, Nr. 35 ).- Levy; SOC. I 323- 325
فقط توضيحاتي كلي بهدست ميدهد.
ص: 241
ه/ 8- 747 م) ميشناسيم «515» در اين سكهها باوجود ذكر سال، نام محل ضرب سكه قيد نشده است، امّا تداوم تاريخي از يكجهت و گسترش مسكوكات طلا در دوران نخستين عباسي از جهت ديگر (يا بهطور مساوي از هردو جهت!) اجازه ميدهد كه با اطمينان چنين نتيجهاي گرفته شود. اگر اين سكههاي طلا در شرق ايران نقشي ايفاء نميكرد، از اينسبب بود كه اينجا موطن درهم نقره (دراخما) بود كه واحد محاسباتي را تشكيل ميداد هرچند كه در اينجا نيز، رفتهرفته به طلا، به مناسبت ارزش ثابت (ولي نه هميشه يكسان) آن تبديل ميشد. «516» اين سكههاي نقره در دوران نخستين اموي كاملا با سكههاي قديمي ساساني برابرند؛ آنها تصوير شاه را- تصوير خسرو دوّم يا يزدگرد سوّم گاه بهصورت «استليزه»- نشان ميدهند. «517» در پشت سكّه مانند گذشته تصويري از يك آتشدان نقش بسته است.
نام ضربكننده آن- يك بار خليفه معاويه، و در موارد ديگر، حكّام، مانند زياد بن ابيه و ديگران، همچنين رهبر قيسيان عبد الله بن خازم در خراسان، «518» و نيز دشمن خليفه عبد الله بن زبير- «519» به خطّ ايراني ميانه (پهلوي)- ذكر شده است.
تنها الحجّاج بر روي سكهاي از اين نوع نام خود را با حروف عربي (كوفي)
______________________________
(515).
Lane- Poole I 1- 6, Nr. 1- 42; IX 27- 29; Tiesen hau sen 273- 644.-
در اسپانيا براي اين دوره نخستين فقط سكههاي طلا از سالهاي 25- 724/ 1- 720 م (106- 102 ه) وجود دارد: Mile s, I, 27
(مشخصات كتاب وي را در پاورقي شماره 514 همين فصل مييابيد).
(516). با مبحث «پول و مزد» مقايسه كنيد.
(517). راجع به شناخت حاكم موردنظر و برداشت اساسي و مهم از تاجگذاري رجوع كنيد به:
- (زير چاپ)
Kurt Erdmann:,, Die Entwicklung der Sasanidischen Krone'', in der Ars Islamica XV
همراه با)
: Wie sind die Kronen der Sasanidischen Munzen zu lesen''in der ZDMG 99) 1945/ 9 (, S. 206- 211 Survey III 2234 f.
(جدول
همچنين:
درباره سكههاي ساسانيان رجوع كنيد به: Jacques de Morgan: Manuel de numismatique Orientale I,) Paris 1923/ 36 (, S. 270- 331.
درباره سكههاي قديمي اشكانيان نيز همان كتاب ص 171- 125.
(518).Barthold ,Turk .184 .
(519). رجوع كنيد به ص 39 و بعد جلد اول كتاب حاضر.
ص: 242
ضرب كرد. ذكر محل ضرب در پشت سكه هميشه به خط ايراني ميانه بود؛ در مقابل (تنها بر روي اين نوع سكه) عبارت مذهبي «بسم الله» (و در كنار آن بهندرت «لله الحمد» «520») هميشه به خط عربي ذكر ميشد. سكههايي از اين نوع را از سال 641 م (؟؛ 20 ه) و 7/ 646 م (؟؛ 26 ه)، امّا بههرحال بين سالهاي 6- 655 م (35 ه) و 9- 698 م (79 ه) «521» ميشناسيم. مكانهاي ضرب آنها نيز به قرار ذيل بوده است. «522» ابرشهر (- نيشاپور؛ 68- 64 ه- 8/ 687- 4/ 683 م)؛ آذربايجان (علامت اختصاري «دا» نشانه اردبيل؛ 76- 26 ه؟- 6/ 695- 7- 646 م؟)؛ بيشاپور (علامت اختصاري «بيش»- بيضا؛ 35 ه- 6- 655 م؛ بعد (79- 70 ه 9/ 698- 90/ 689 م)؛ «523» دارابگرد (76- 30 ه- 6/ 695- 1/ 650 م)؛ هرات (26 ه- 7/ 646 م)؛ بعد (69 تا 67 ه- 9/ 688- 7/ 686 م)؛ اصطخر (دشمن خليفه عبد الله: 63 ه- 3/ 682 م)؛ «524» يزد (56-؟ 20 ه- 3/ 682-؟
641 م)؛ كرمان (75- 56 ه- 5/ 694- 676 م)؛ مرو (75- 63 ه- 5/ 694- 3/ 682 م)؛ مرو الروذ (64 ه- 4/ 683 م)؛ پيروزآباد (گور/ فارس)؛ (53 ه- 683؛؟)؛ ري (74-؟ 21 ه- 4/ 693-؟ 642 م)؛ زرنگ (37-؟ 26 ه- 8/ 657-؟ 646؛؟). «525» (علاوه بر اينها رديفي از سكههايي كه قرائت و تفسير
______________________________
(520). (از سال 69 ه- 9/ 688 م)Nuttzel I 45 ,Nr .169
رجوع كنيد به:.Tiesenhausen S .X .
(521). سكهاي از حجاج از سال 86 ه/ 705 م بسيار سؤالانگيز است، زيراكه بهخوبي خوانده نميشود.
(522). اعداد داخل پرانتز سالهايي را نشان ميدهد كه در آنها مسكوكات از اماكن مربوط مشهور بودهاند.
(523). بهعلت سكهاي كه ظاهرا در سال 86 ه/ 705 م ضرب شده است. نگاه كنيد به پاورقي 521 همين فصل.
(524).Nutzel I 39 f .
(525).;Nutzel I 23 -53 . )فهرست 322- 319)
Tiesenhau sen 9- 28, Nr. 66- 250; 276- 278, Nr. 2682- 2710;
با جدول 1 و 2 (ص 398 با فهرستي فاقد محل ضرب سكه)؛ و نيز: Lavoix I 49- 58, Nr. 137- 158; Edhem S. 2- 21, Nr. 1- 45; S. 374- 376, Nr. 910- 914; Miles, Rayy 5- 7, Nr. 1-
؛ [S .1 -4 بهعلاوه]13 Edward Thomas: The Pahlvi Coins of the early Mohammedan Arabs'', im JRAS 1850, S. 253- 347 S. 322- 328.
بخصوص و (بهويژه از لحاظ تاريخ خط؛ با روايات مربوط به مسكوكات)
ص: 243
آنها كاملا نامطمئن است، نيز وجود دارد). به اين نوع مسكوكات، مسكوكات حكّام زرتشتي طبرستان (كه از سالهاي 75 ه- 5/ 694 م،- 137 ه- 6/ 755 م «526» شناخته شدهاند) و نيز حاكم عربي آنجا (براي سال 140- 117 ه- 8/ 757- 735 م) «527» اضافه ميشود، كه بهعلت تداوم دين قديمي در اينجا 192- 168 ه- 808- 5/ 784) بهسادگي بيش از مسكوكات نوع اسلامي قابل تشخيص است.
به مسكوكاتي شبيه به نوع بيزانسي- از سوريه/ فلسطين و بهندرت نيز از مصر، با خط يوناني، از شمال افريقا و اسپانيا با خط لاتين- «528» فقط از جنس مسي آن (در نوع هراكليوس و كنستانتين دوّم) برميخوريم. اين سكهها به خصوص نكات زيادي به ما ميآموزند، زيرا كه در آغاز هنوز كاملا بيزانسي بهنظر ميآيند (در بعضي از قطعات، منشاء آنها واقعا مورد ترديد است) و تصويري از قيصر، نام مسيح بهصورت حروف اختصاري، و صليب را نشان ميدهند.
بهتدريج براي ضرّابان روشن شد، كه اينها ارتباطي به مسلمانان ندارد. درست در زمان معاويه؛ صليب بهتدريج تبديل به شكلي كروي به نشانه حكومت اسلامي شد، صليب بزرگ طرف پشت نيز به تيري عمودي در يك حلقه (مانند حرف يوناني) تغيير يافت «529» و حروف اختصاري نام مسيح بهصورت تزئيني درآمد «530».
______________________________
(526).Nutzel I 54 -56 .
(527).Nutzel I 56 -63 .
(528). يوناني: Tiesenhausen 1- 9, Nr. 1- 65; 274 f., Nr. 2670- 2681;
-. (تصوير- جدول 1)Lane -Poole IX 3 -17 ;Nutzel 5 -13 ؛ (جدول 1)Lavoix I 1 -29 ,Nr .1 -95
لاتيني: Tiesen hau sen 28- 32, Nr. 251- 272; 278, Nr. 2711- 2715; S. 486, Nr 1678; Nuzel I 18- 22;
؛ (جدول 1)
Lane- Poole I, S. XXXIII- XLIV; S. 30- 48, Nr. 96- 136 I 113 f.-
(مانند پاورقي 514 همين فصل)Lane -Poole IX 21 -24 ;Miles
رجوع كنيد به:Tiesenhausen S .IX .
(529). تلقي آن علامت بهعنوان صليب تغييريافته را بهنظر من بايد احتمالا نوع كوتاهشده حرف يوناني بدانيم؛ رجوع كنيد به:.Tiesenhausen sen S .IX
(530). رجوع كنيد به:Lavoix S .XIV f .;S .17 ,Nr .56 -58 ;S .485 ,Nr .1677 .
ص: 244
بعدها خليفه عبد الملك نام خود را در حاشيه تصوير روي سكه ضرب كرد؛ ذكر نام محل ضرب و علامت «جايز» (معتبر) نيز اغلب بر روي سكّه وجود داشت.
اين تكامل، تكاملي بود مانند نفوذ قدرت مسلمانان در سرزمينهاي قديمي با فرهنگ، كه فرهنگ اين سرزمينها را طبيعتا همانگونه كه انتظار ميرفت، به تدريج اخذ كرد و نيز تكاملي بود مانند آنچه در ايران روي داد: بدينمعني كه ايرانيان با بهكار گرفتن تدريجي خط عربي بهطور وسيع، راه را براي پيشرفتهاي خود هموار كردند. در اينجا بدون اينكه بخواهيم در زمينه سكههاي مناطق قديمي روم شرقي بيشتر به بيان مطلب بپردازيم، تنها بهعنوان مدركي براي نشان دادن اهميت آن بدان اشاره ميشود كه اصلاح سكه و امور ديواني خليفه عبد الملك (86- 65 ه/ 705- 685 م) «531» يك شبه بهوجود نيامد (تاريخ دقيق آن را نميتوان مشخص كرد)، بلكه فقط نتيجه تكاملي بود كه راه آن از سالها پيش، هموار شده بود.
اين اصلاح براي مناطق ايران نيز قاطع بود. از سال 77 ه/ 7- 696 م اصلاح مذكور منجر به ضرب نوع جديدي كه از آن زمان از جانب مسلمانان به عنوان نمونه تعيين شد، گرديد. در اين نوع سكه بهجاي ادامه همه تصاوير انساني و سمبلهاي مذهبي، نوشتههاي عربي با متون مذهبي و در برخي موارد نيز ذكر نام ضرّاب، سال ضرب، و محل ضرب منظور شد، و از آن هنگام براي كلّ جريان تاريخ اسلام، يكي از مهمترين منابع اطلاعاتي راجع به عناوين و القاب، گسترش حوزه حاكميت، مدّت حكومت، اوضاع اقتصادي، مناسبات حقوقي دولتي و امثال آن گرديد «532».
______________________________
(531). مقايسه كنيد با ص 442 جلد اول كتاب حاضر.- و نيز: E. Von Bergmann: Die Nominale der Munzreform des Chalifen Abdul- Melik'', in den Sitzungsber ichten der
و نيز-
Kais. AK. Wiss, Phil.- Hist. Kl. Wien 1870, S. 239 ff.; Sauvaire: A 472 f., bes. 474- 489. Lavoix, I S. XXI- XXXIII; Tiesenhausen, S. VI- VII
كه صحبت از ترديد مورّخان در اين زمينه دارد!
(532). در مورد گسترش نوع جديد رجوع كنيد به:.Tiesen hausen S .XIV ;Frye Coin 34 f .-
ص: 245
اينگونه مسكوكات از نيمه اول قرن دوّم هجري قمري/ هشتم ميلادي به تعداد زيادي از ايران از جنس نقره از مناطق ضرب ذيل بهدست آمده است: «533» ابرشهر (نيشاپور 97- 91 ه- 6/ 715- 710 م)؛ اردشيرخوره (98- 90 ه- 7/ 716- 11/ 710 م)؛ ارمنستان (منظور دبيل- دوين؛ 109- 92 ه- 8/ 727- 11/ 710 م)؛ آذربايجان (مقصود اردبيل؛ 6/ 105 ه- 5/ 724- 4/ 723 م)؛ بلخ (128 تا 114 ه- 6/ 745- 732 م) بزمقباد (و يا ديگر 80/ 79 ه- 699- 9/ 698 م)؛ دارابگرد (99- 90 ه- 8/ 717- 709 م)؛ دستبي (97- 91 ه- 6/ 715- 710 م)؛ دربند (باب الباب؛ 131- 115 ه- 9/ 748- 733 م)؛ فاراب (97- 95 ه- 6/ 715- 4/ 713 م)؛ پ/ فسا (81- 79 ه- 700- 9/ 698 م)؛ پ/ فيل (در خوارزم؛ 79 ه- 9/ 698 م)؛ جيّ (- اسپهان قديم؛ 98- 79 ه- 7/ 716- 9/ 698؛ 129- 127 ه- 7/ 746- 5/ 744 م)؛ گنديشاپور (؟ 80 ه- 699 م؛ 97- 90 ه- 6/ 715- 709 م؛ 128 ه- 6/ 745 م)؛ همدان (98- 90 ه- 7/ 716- 709 م)؛ هرات (97- 90 ه- 7/ 716- 709 م)؛ اصطخر (129- 88 ه- 7/ 746- 707 م)؛ كرمان (103- 83 ه- 2/ 721- 702 م)؛ ماهي (در مرو يا همدان؟ 98- 90 ه- 7/ 716- 709 م؛ 129 ه- 7/ 746 م)؛ مناذر در دزپول، بين عسكر، مكّرم و اهواز؛ 96- 81 ه- 5/ 714- 700 م)؛ مرو (110- 73 ه- 9/ 728- 3/ 692 م)؛ مباركه (در خوارزم؛ 120- 108 ه- 738- 7/ 726 م)؛ نهر تيره (در اهواز (96- 80 ه- 5/ 714- 700/ 699 م)؛ قومس (قومش؛ 95 ه- 4/ 713 م)؛ ري (98-
______________________________
- توضيحات اساسي در مورد اين گسترش را مديون سخنراني دكتر والتر هليگهWalter Hellige موزهدار وقت برلين (فعلا ساكن گوتينگن) هستم كه در سال 7- 1936 م در موزهKaiser -Friedrich در برلين ايراد شد.
سكهها و موّاد مربوطه آن از زمان انتقالش توسط نيروهاي اشغالگر روس در سال 6- 1945 م ديگر قابل دسترس نيست، از اينرو نتوانستم براي كتاب حاضر از آنها استفاده كنم.
(533). سالهاي داخل پرانتز نشانگر سالهاي ضرب مشهورترين سكه است.- علاوهبر آن از مناطق بصره، واسط، كوفه و دمشق نيز چنين سكههايي بهدست آمده است.
ص: 246
81 ه- 7/ 716- 700 م؛ 131- 101 ه- 9/ 748- 720 م)؛ «534» رامهرمز (د) (95- 80 ه- 4/ 713- 699 م)؛ سابور (در فارس؛ 96 تا 81 ه- 7/ 716- 700 م)؛ سرخس (94 ه- 3/ 712 م)؛ سجستان (سيستان- زرنگ؛ 0/ 31 درجه شمالي؛ 20/ 62 درجه شرقي) (98- 90 ه- 7/ 716- 709 م)؛ سوق الاهواز (98- 80 ه- 7/ 716- 699 م)؛ سوس (94- 80 ه- 3/ 712- 699 م)؛ تيمره (در اسپهان؛ 97- 90 ه- 6/ 715- 709 م؛ 128 ه- 6/ 745 م)؛ تفليس (گرجستان؛ 85 ه- 704 م)؛ زرنگ (102 ه- 1/ 720). «535»
اين مسكوكات نقره در عصر امويان فاقد نام اشخاص بود، بهطوريكه در آنها امكان تشخيص مسكوكات فرمانرواي كل از والي وجود نداشت. آنها فقط براساس سنوات تاريخگذاري شده بودند (در سال تغيير حكومت حتي نام ضربكننده هم ذكر نميشد). در كنار علايم ضرب، فقط عبارات عقيدتي «لا اله الا الله، وحده لا شريك له «536»- محمّد رسول الله- أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدي وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَي الدِّينِ كُلِّهِ» (گاهي حتي با خاتمه «وَ لَوْ كَرِهَ الْمُشْرِكُونَ») يافت ميشد «537» در قسمت پشت سكه نقره آغاز سوره 112 «اللَّهُ أَحَدٌ، اللَّهُ الصَّمَدُ، لَمْ يَلِدْ وَ لَمْ يُولَدْ» ذكر ميشد. امّا بر روي سكههاي مسين اغلب، بقيه آيه را هم ميآوردند). «538» از سال 91 ه/ 710 م در حاشيه سكّه. «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»*
______________________________
(534). براي ري رجوع كنيد بهطور كلي به: George Miles: The numismatic history of Rayy,) Neuyork 1938 (; S. 8- 21, Nr. 14- 39( Am. Num. Soc., Num. Stud. II ).
(535).
Tiesen hausen, S. 33- 63, Nr. 273- 655; Lane- Poole I S. 7- 32, Nr. 43- 215; IX, S. 30- 39; Lavoix I S. 59- 131,
در اينجا محلها در داخل كلّ قلمرو خليفه)
Nr. 159- 552; Nutzel I 65- 108; Edhem S. 28- 77, Nr. 56- 232 Stickel, Erg. S. 23- 39; Frahn, Cent. 283- 314.-
(بيكديگر متصل بودهاند.
دراهم از نظر وزن در سالهاي 80 ه/ 699 م و 226 ه/ 41- 840 م بين 79/ 2 و 852/ 2 گرم نوسان داشتهاند؛.Tiesenhausen S .XIII - درباره شهرهاي داراي دو نام رجوع كنيد به: ثعالبي: لطايف المعارف، ص 59 و بعد.
(536). اين سه كلمه آخر هرگز از روي سكههاي نقره حذف نميشد.
(537). براساس سوره 9، آيه 33 قرآن كريم.
(538). و غيرهLane -Poole I S .1 ,Nr .1 .
ص: 247
ديده ميشود. «539»
سكههاي مسين در ايران از سال اصلاح سكّه همواره فقط عبارات عقيدتي، اغلب به شكل اختصاري، «540» و امّا گاه نيز آيه 33، سوره 9 را در طرفين خود داشتند. «541» در وسط اين سكهها بهعنوان تزئين، علامت و گاه، در طرف چپ يا در طرف راست، به چشم ميخورد. تاريخگذاري و ذكر نام محل، معمولا حذف ميشد، امّا معمولتر از آن، حذف يكي از آن دو بود. نام محل ضرب را (علاوهبر ارمنستان) در خاك ايران در جيّ، ري و بلخ ميتوان يافت. «542»
تغيير و تبديل بزرگ سياسي ناشي از انتقال حكومت از امويان به عباسيان در وضع مسكوكات تغييري اساسي ايجاد نكرد. علامت همچنان در اين زمان نيز گاه روي سكههاي مسين (از سال 138 ه/ 6- 755 م) يافت ميشد، «543» و پس از مدتي كوتاه مجددا درج يكي از آيههاي قرآن مربوط به اهل بيت پيامبر در زمان جنگ و نيز «544» متون مذهبي متداول، در آغاز سوره 9، آيه 33 (قاهره؛ بدون كلمات آخر)، «545» و بعد سوره 62 معمول شد. «546» در كنار آن در زمان منصور و مهدي
______________________________
(539). همان كتاب، ص 3، شماره 13 و غيره؛.Nutzel I S .65 -71 - رجوع كنيد به:.Lavoix I ,S .XVIII .
(540).
Lane- Poole I S. 180, Nr. 39; S. 187- 189, Nr. 66- 74.- Richard Vasmer bei Schrotter 192 f., S. V. Fels.
(541).Lane -Poole I S .192 ,Nr .81 .
(542). رجوع كنيد همچنين به:Lane -Poole I S .341 -417 ,Nr .1333 -1551 .-
تزئين آن كاملا شبيه طرح اوليه نخل است؟ (رجوع كنيد به:)S .379 ,Nr .1453 ;S .381 ,Nr .1459 u .a .
تصاوير حيواني بر روي اين سكههاي مسين فقط در غرب وجود دارد.
(543). بهطور مثال: Lane- Poole I S. 200, Nr. 99.- Edmont Drouin: Les Symboles astrologiques sur les monnaies de la Perse, ' ' in der Gazette belge de numis- matique,) Brussel 1901 (; Heinrieh Nutzel:,, Embleme und Wappen auf muhammedani schen Munzen, in der Festschrift zur Feier des 50 jahrigen Bestehens der Numism. Ges. zu Berlin,) Berlin 1893 (.
(544). رجوع كنيد به ص 65 تا 74 جلد اول كتاب حاضر.
(545).
Lane- Poole I S. 34, Nr. 1 ff.; Lavoix I S. 135, Nr. 564 ff.
(546). مرو سال 133 ه/ 1- 750 م:.Lavoix I S .139 ,Nr .583 .Tiesenhausen S .XV .-
ص: 248
(بر روي سكههاي ضربشده در ايران) تنها «محمد رسول الله»؛ در زمان مهدي (گاه نيز در زمان هارون الرشيد) بهعنوان ثناء «صلي الّه عليه و السّلم» رواج يافت. «547» مأمون آنها را دوباره حذف كرد و بهجاي آنها مجددا «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ»* را رواج داد. از زمان متوكّل (247- 232 ه/ 861- 847 م) بهطور وسيعي عبارات عقيدتي مانند: «لا اله الا الله وحده لا شريك له» در روي سكّه؛ و «محمدا رسول الله» «548» در پشت سكهها ظاهر شد. اين تطوّر به ايران محدود نبود و بهطور كلي تمام سكههاي خلفاء را دربر ميگرفت.
در آغاز نام خليفه هنوز ديده نميشد. ابتدا مهدي محمّد بهعنوان وليعهد (و حاكم ري) دستور ضرب نام خود را بر روي سكههاي ارّان (از سال 145 ه/ 3- 762 م) و ارمنستان (از سال 150 ه/ 767 م) داد، و اين رسم را بعدها بهعنوان خليفه حفظ كرد. جانشينان او (و گاه نيز وليعهدها) «549» آن را ادامه دادند. «550» از سال 833 م (218 ه) به بعد فقط نام خليفه به چشم ميخورد.- لقب «امير المؤمنين»، و علاوه بر آن در زمان مأمون، لقب «ذو الرياستين»، «551» و در زمان معتمد (279- 256 ه/ 892- 870 م)، لقب «ذو الوزارتين» «552» هم در سكهها ديده ميشود.
وحدت امپراتوري خلفاء در اقتصاد پولي نيز تعادلي بهوجود آورد، بهطوري كه مسكوكات طلا حتي در بخشهاي شرقي معمول شد. اگرچه در اين بخشها، سكه
______________________________
(547). رجوع كنيد به:Lavoix I S .159 ,Nr .691 ff .
(548).Lavoix I S .232 ,Nr .941 u .o ;S .247 ,Nr .995 ff .
(549). بهطور مثال امين در زمان هارون الرشيد:
و (از سال 182 ق/ 798 م از بلخ) و غيره (از ري)Lavoix IS .182 ,Nr .781 S .185 ,Nr .793
(550). رجوع كنيد به:.Tiesenhausen S .XV
نگاه كنيد به پاورقي شماره 3 ص 406 جلد اول كتاب حاضر.
(551).Codrington 60 رجوع كنيد بهLane -Poole I S .92 ,Nr .249 ff .;
(552).Lane -Poole I S .123 ,Nr .352
براي القاب رجوع كنيد همچنين به مبحث «عناوين و القاب فرمانروايان» در كتاب حاضر و-. (از اهواز 270 ه/ 4- 883 م).Tiesenhausen S .357
ص: 249
امّا در آغاز فاقد نام شهر بود، اما از زمان مأمون (218- 197 ه/ 833- 813 م) نشانهايي كلّي نظير (العراق، المغرب، المشرق) «553» در آنها ديده ميشود. اكنون كنار افريقاي شمالي، مصر و سوريه، در بين النهرين (اهواز 270 ه/ 4- 883 م) و در شرق نيز طلا ضرب ميشد. بعدها از زماني كه از سال 219 ه/ 5- 834 م به دستور معتصم بر روي سكههاي طلا نام شهرها را نيز ذكر كردند، «554» نام شهرهاي ايران هم (از سال 250 ه/ 864 م) بر روي سكههاي طلا ظاهر شد: از سال 250 ه/ 864 م مرو، سمرقند و چاچ (تاشكند)، بعدها از سال 268 ه/ 2- 881 م قزوين، «555» از سال 272 ه/ 6- 885 م آذربايجان و در سالهاي 317 تا 287 ه/ 929- 900 م قم، «556» در روايات، ضرب مسكوكات طلا در غرب ايران در سال 7- 266 ه/ 1- 880 م به خجستاني «557» بازميگردد. «558» در طبرستان و
______________________________
(553).Lane -Poole I S .102 ,Nr .287 .
رجوع كنيد در اينباره همچنين به:.S .91 ,Anmt .,IxS .41 -83 - مقايسه كنيد با:Lavoix I S .532 .,Lane -Poole I S .245 f
(554). بغداد، اسكندريه و غيره: Lane- Poole I S. 108, Nr. 302
در مورد جريان دينار در جبال، اصطخري: مسالك الممالك، ص 203؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 372 گزارش ميدهند.
(555). درباره دينار در ري اصطخري: مسالك الممالك، ص 208؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 379؛ ابن اثير: الكامل/ چاپ تورنبرگ، ج 9، ص 41 گزارش ميدهند.
(556). مجموعهاي از اوزان (مثقال) دينار طلا را
Lane- Poole I S. 119 f., Nr. 338, 342 usw.- Tiesenhausen S. XII
مؤلف ذيل بهدست ميدهد: اين دينارها در سال 710 م (91 ه) و 736 م (118 ه) بين 13/ 4 و 22/ 4 گرم وزن داشتند، كه در سال 740 م (122 ه) به 91/ 3 گرم تنزل يافت و در دوران نخستين عباسيان بين 82/ 3 و 96/ 3 (يكبار 34/ 3 گرم) بود، امّا بعدا در سال 801 م (185 ه) و 7- 816 م (201 ه) بين-/ 4 و 22/ 4 گرم (4/ 201 ه/ 20- 816 م: 65/ 3 يا 87/ 3 گرم) نوسان داشت و در حدود سال 20- 919 م (307 ه) مجددا به 69/ 3 گرم رسيد. رجوع كنيد به مجموعه:.Tiesenhansen 310 -316 در زمان مهتدي (256 ه/ 70- 869 م) بهجاي دينار يكمثقالي، دينار پنجدانقي- دانگي ضرب شد: قمي: تاريخ قم، ص 147 و بعد.
(557). رجوع كنيد به ص 128 جلد اول كتاب حاضر.
(558). طبري، تاريخ 3، ص 2009؛ ابن اثير: الكامل، ج 7، ص 120.
ص: 250
گرگان در حدود سالهاي 148 ه/ 765 م و 250 ه/ 864 م از دينار اسم برده شده است، «559» ولي آن سكهها بر ما شناخته شده نيست.
برعكس؛ مسكوكات نقره اكنون نهفقط ديگر در ايران و بين النهرين، بلكه در سال 166 ه/ 3- 782 م حتي در يمّامه (عربستان)، سال 167 ه/ 4- 783 م در افريقا (شمالي) و سال 182 ه/ 798 م در مصر نيز يافت ميشد. «560» در ديگر نواحي در عصر عباسيان بهعنوان اماكن ضرب نقره در ايران، محلهاي ذيل مشهور است. درحاليكه جدول ذيل به وضوح، نمايانگر نزول رديفي از شهرها در اعصار نخستين اسلامي است: «561»
اردشيرخوره (146- 134 ه 4/ 763- 2/ 751 م)؛ ارمنستان (يعني دبيل- دوين؛ 195- 143 ه- 11/ 810- 1/ 760 م؛ 207- 202 ه- 3/ 822- 8/ 817 م؛ 293- 243 ه- 906- 8/ 857 م) «562»؛ ارّان 198- 145 ه- 4/ 813- 3/ 762 م) 226- 207 ه- 1/ 840- 3/ 822 م؛ آذربايجان (يعني اردبيل 169- 166 ه- 6/ 785- 3/ 782 م)؛ بلخ 197- 181 ه- 3/ 812- 797 م)؛ بخارا (200- 138 ه- 6/ 815- 6/ 755 م)؛ چاچ (تاشكند 199- 166 ه- 5/ 814- 3/ 782 م؛ 276- 260 ه- 90/ 889- 4/ 813 م) 562؛ فارس (299 ه- 2/ 911 م؛ 233 ه- 8/ 847 م)؛ پسا (166 ه- 3/ 782 م)؛ جيّ (185- 134 ه 801- 2/ 751 م)؛ گنديشاپور (138- 134 ه- 6/ 755- 2/ 751 م)؛ گرگان (187 ه- 803 م)؛ هرات (206- 192 ه- 2/ 821- 808 م؛ اسپهان (210- 196 ه- 6/ 825- 2/ 811 م؛ 293- 227 ه- 906- 2/ 841 م)؛ اصطخر (167 تا 138 ه- 4/ 783- 6/ 755 م)؛ كرمان (192-
______________________________
(559). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 118 171 گرگان براساس نوشته اصطخري، مسالك الممالك ص 213 و ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 382،، از لحاظ مسكوكات، وضعي مانند طبرستان داشت.
(560).Lane -Poole I s .39 Nr .25 ff .;lx s .41 -43 .
(561). مجددا با سنوات پيدايش سكهها!- رجوع كنيد به:.Frye ,Coin .35 f
(562). رجوع كنيد به:.Frye ,Coin .36 -38
ص: 251
165 ه- 808- 2/ 781 م) مناذير (134 ه- 2/ 751 م)؛ مرو 132 ه- 50/ 749 م)؛ 139 ه 7/ 756 م؛ 270- 182 ه- 4/ 883- 798 م)؛ نيشاپور (و ابرشهر؛ 202- 172 ه- 8/ 817- 9/ 788 م)؛// ري (از سال 145 ه- 762 م بر روي سكهها «المحمديه» ذكر شده است) «563» (251- 131 ه- 865- 9/ 748 م؛ بسيار بهندرت 298- 258 ه- 1/ 910- 872 م)؛ رامهرمز (د) (134 ه- 2/ 751 م)؛ سمرقند (206- 150 ه 2/ 821- 767؛ 243 ه- 8/ 857 م؛ 271- 260 ه- 5/ 884- 4/ 873 م)؛ سيستان (5/ 174 ه- 2/ 790 م)؛ سوق الاهواز (134- 2/ 751 م)؛ تيمره (166 ه- 3/ 782 م)؛ تفليس (250- 248 ه- 864- 862 م)؛ زرنگ (204- 160 ه- 20/ 819- 7/ 76 م). «564»
بدينترتيب تطور سياسي آشكار ميشود: ضرب مسكوكات خلفاء در قرن سوم هجري/ نهم ميلادي بهتدريج متوقف ميشود، در زمان طاهريان و سامانيان در شرق ايران يك بار ديگر تجديد آن (مرو 247- 238 ه- 2/ 861- 3/ 852 م؛ سمرقند 218 ه- 833 م؛ 276- 250 ه- 90/ 889- 864 م؛ چاچ 318- 312 ه- 930- 5/ 924) مشاهده ميگردد و پس از دفع تهاجم صفاريان در زمان نيابت خلافت موفق مجددا در غرب ايران، شهرهاي ذيل بهصورت محلّهاي اصلي ضرب سكه در ميآيند: اهواز (325- 260 ه- 937- 4/ 873 م)؛ اردبيل (فقط 311 ه- 4/ 923 م)؛ ارّجان (ارّجان: 323- 308 ه- 935- 1/ 920
______________________________
(563).Miles ,Rayy 22 -134 ,Nr .40 -148 .
(564).
Tiesenhausen S. 64- 255, Nr. 661- 2464; S. 281- 292, Nr. 661- 2464; S. 281- 292, Nr. 2767- 2935; Lane- Poole Is. 34- 160, Nr. 1- 478; IXS. 41- 83, Nr. 1- 478; Lavoix I S. 132- 340, Nr. 553- 1332; S. 489 f., Nr. 1685- 1688; Nutzel I S. 111- 290, Nr. 603- 1886; Edhem S. 107- 214, Nr. 302- 600; S. 381- 391, Nr. 921- 933.-
فهرست كليه اماكن ضرب از دوران امويان و عباسيان: Lane- Poole IS. 227- 236
، (براساس سالها)S .237 -247 و نيز رجوع كنيد به؛ (براساس اماكن)Anhang xs .III -xL III ; براي سالهاي 1055- 7- 696 (- 447- 77 ه) (و بعدا براساس سنوات تنظيم شده) همان كتابS .XCIV -CCXX ، فهرستي از كليه مناطق ضرب سكه با سكههاي ضربشده در هريك از آنها. Tiesenhausen S. xxII- xxxI; Codringto S. 127- 197. ص: 252
م)؛ همدان 293- 291 ه- 6/ 905- 904 م)؛ اسپهان (318- 312 ه- 930- 5/ 924 م)؛ كنگاور (323- 313 ه- 935- 6/ 925 م)؛ كرمان (311 ه- 4/ 923 م؛ ماه البصره (321- 292 ه- 933- 905 م)؛ ماه الكوفه «565» (262- 251 ه- 6/ 875- 865؛ ماهي (299 ه- 2/ 911 م)؛ سيستان (2/ 301 ه- 5/ 914- 4/ 913 م)؛ شيراز (322- 270 ه- 934- 4/ 883 م)؛ شوشتر (322- 287 ه- 934- 900 م)؛ زرنگ (301 ه- 4/ 913 م)، و بعد تفليس (331- 294 ه- 3/ 942- 7/ 906 م). «566»
ظهور آل بويه بعدها بهطور كلي منجر به خاتمه يافتن مسكوكات خلفاء (پس از مستكفي 335- 332 ه/ 946- 944 م) شد. در زمان اين سلسله و نيز در زمان سلسله سلجوقيان آئين مسكوكات امير المؤمنين- مانند حكومت دنيوي او- از بين رفت، «567» تا اينكه پس از تجديد حيات سياسي در زمان ناصر (622- 576 ه/ 1225- 1180 م) مجددا ظهورش به چشم ميخورد. «568»
سكههاي مسين از دوران نخستين عباسي در شرق نيز وجود داشت؛ اين سكهها در بخارا، فرغانه، جيّ، همدان، اصطخر، نيشاپور و ري ضرب ميشدند.
برخي از قطعات، علامت (بهسختي ميتوان آن را دگرگونشده نشان صليب دانست)، «569» يا علامت هلال كوچك ماه برآمده را داشتند. بر روي بعضي از
______________________________
(565). هيچيك از اين دو اسم در جاي ديگري در اين زمان بهكار برده نشده است.
(566).
Lane- Poole I S. 145- 158, Nr. 425 f, 436 f. 475; Edhem S. 222- 232, Nr. 608- 630; S. 392- 394, Nr. 934- 936.-
براساس اصطخري: مسالك الممالك، ص 158 شيراز در حدود سال 318 ه/ 930 م تنها محل ضرب سكه در فارس بود..Frye ,Coin .36 -38 -
(567). بهنام مطيع (363- 335 ه/ 974- 946 م) قطعهاي از عتّر (در يمن) از سال 4/ 953 م (342 ه) و قطعهاي از فلسطين از سال 966 م (355 ه) وجود دارد كه آشكارا بهخاطر خوشامدگويي اميران نسبت به خلفا، ضرب شده است هرچند كه اميران خلفاء را به رسميت نميشناختند..)Lavoix IS .320 f .Nr .1268 f . بعدها از اينگونه سكهها ديگر چيزي ديده نميشود.
(568).Lane -Poole I S .160 -162 ;Nutzel I 290 f .
(569).1676 ;Nutzel I S .323 -364 ,Nr . تا
Lane- Poole I S. 192- 202, Nr. 81, 88, 91, 105; Lavoix I S. 418- 484, Nr. 1552 2066- 2228. ص: 253
سكههاي نقره و مسين علامت «بخ» (حتي دو بار بخبخ- [بهبه]) «خوب»، «معتبر» وجود داشت. «570»
تثبيت وضع سكه از پايان قرن اول هجري قمري/ هفتم ميلادي و گسترش تاريخي حاصل، بدان منجر شد كه هريك از حكام ايران از سال 206 ه/ 821 م در سكههاي خود از همان نمونه پيروي كنند، چراكه آنان تقريبا همگي خود را رعاياي خليفه بغداد ميدانستند. بدينگونه بهكار گرفتن عبارات مذهبي بر روي سكهها بهصورت بخش ثابتي از نقشها باقي ماند. طاهريان و صفاريان، سامانيان، بني ساج، «571» طبرستانيها «572» و غزنويان بهطور يكسان اين رسم را حفظ كردند. بر روي سكهها «لا اله الا الله وحده» (بدون ذكر ادامه آن) ضرب ميشد و در پشت آن «محمدا رسول الله» را مينوشتند. اين رسم را آل بويه شيعي، كه بر روي سكههايشان هيچ نشانهاي از اعتقاد شيعي آنان نبود، «573» نيز دنبال كردند، تنها در حاشيه «لله الامر من قبل و من بعد» اضافه شد؛ همچنين در اواخر امويان و اوايل عباسيان سوره 9، آيه 33 «574» مجددا پديدار شد. نوشته حاشيه بهطور مثال بر روي سكههاي شيراز: «باليمن و السّعادة و النصر و الظفر» «575» صريحا مخصوص تشيع
______________________________
(570). رجوع كنيد به:
نگاه كنيد همچنين به؛ (از بغداد! 158 ه/ 775 م)
Lane- Poole I S. 210, Nr. 129; Lavoix I 155, Nr. 672 Codrington 9.-
در جاي ديگر «طيّب» مشاهده شده است- رجوع كنيد به:
- (از سال 160 ه/ 7- 776 م)Lane -Poole I S .161 ,Nr .697 در توضيحاتTiesenhausen ,S .XVIII f بهعنوان علامتي براي تأييد ارزش سكه ذكر نميشود، بلكه آن را ثنايي براي حاكم (مانندXa ov بيزانسي) ميداند.
ليستي از كلمات و تزئينات اضافهشده ديگر را درTiesen hausen S .369 مييابيد. (البته «طيّب» از جانبي به سادگي با اصطلاح فارسي «بخ» مطابقت دارد).
(571).Lane -Poole IX S .187 f .,Nr .429 f .
(572).Lane -Poole 1 XS .258 ,Nr .617 .-
همچنين سلسلههاي كوچك ديگر: همان كتاب، جIX ، ص 192- 189 شماره 429 و بعد.
(573).
Lane- Poole II 194- 220, Nr. 618- 687; IX S. 259- 264, Nr. 632- 682; Frahn S. 148 f., Nr. 1- 2
(بيشتر سكههاي آل بويه راFrahn ندارد!).
(574). نگاه كنيد به پاورقي 541 همين فصل و متن مربوط به آن در كتاب حاضر.
(575).Codrington( فاقد آن است).Lane -Poole II S .195 ,Nr .621 ,623 ;
ص: 254
اعلام نشده است. فقط زيديه طبرستان (حداقل الحسن- الداعي الي الحق- 316- 304- ه/ 928- 916 م) در مفهومي شيعي سوره 33، آيه 33 (آخر) و سوره 22، آيه 39 را ضرب كردند. «576»
وابسته بودن همه اين سلسلهها (غير از طبرستانيها) «577» به كلّ نظام (حتي آل بويه بهعنوان سروران خلافت)، بدينترتيب ابراز ميشد كه آنان نام خليفه حتي گاه علاوهبر آن نام وليعهد «578» را تواما بر روي سكهها ذكر ميكردند. محل ذكر اين نامها در سكهها مختلف بود، چنانكه مثلا طاهر دوم از سلسله طاهريان براي اين مورد از پشت سكه استفاده ميكرد. «579» طلحه فقط مأمون را بهعنوان «خليفة الله» ذكر ميكرد، «580» درحاليكه ديگران او را تنها- هرچند كه اين، لقبي كلي بود- «امير المؤمنين» ميخواندند. «581» يعقوب صفاري «582» و برادرش عمرو نيز چنين كردند. «583» درحاليكه هردو، نام خود (يعقوب فقط نام تنها را، عمرو حتي عنوان الناصر لدين الله، الموفق بالله- قبل از ذكر عمرو بن ليث) را بر روي سكّه بهكار بردند، (صفاريان متأخر در سيستان بعدها فقط نام خود را ذكر كردند). «584»
______________________________
(576). (طلا، 306 ه/ 9- 918 م، از آمل).Lane -Poole 1 x S .257 ,Nr .617 p ;
(577). غير از روي يكي از سكههاي طلحه طاهري، بقيه از روي يكي از سكههاي خرابشده ساسانيان بهعنوان نمونه ساخته شدهاند. شايد طلحه بدينوسيله (حداقل در آغاز) ميخواسته است كه خود را حتي بهطور صوري نيز از خليفه جدا كند:Lane -Poole II S .72 ,Nr .240 f .
(578). همچنين محمود غزنوي، نگاه كنيد به پاورقي شماره 590 همين فصل؛ مسعود غزنوي:Lane -Poole II S .155 ,.Nr .520
(579). (از مرو سال 239 ه/ 4- 853 م)Lane -Poole II S .73 ,Nr .242
(580).Lane -Poole IX S .176 ,Nr .239 .
(581). رجوع كنيد به:.Frahn 15 XXX -18 XXX 34 ,Nr .1 -11
(582).Lane -Poole II S .75 ,Nr .244 ,
بر روي يكي از سكههاي پنجهير در افغانستان (سال 260 ه/ 4- 873 م).- Richard Vasmer: Uber die Munzen der Saffariden und ihrer Gegner in Fars und Hurasan'', in der Numism. Ztschr.) Wien (XXIII( 1930 ), S. 131- 162.
(583).
Lane- Poole II S. 76, Nr. 246; IX S. 77, Nr. 245; Frahn S. 35 f., Nr. 1- 4.
(584).
John Walker: The Coinage of the Second Saffarid Dynasty in Sistan,) Neuyork 1936 (.( Numismatic Notes and Monographs Nr. 72. The American Numismatic Society[ Neuyork ] ). ص: 255
سامانيان بهعنوان سلسلهاي كاملا قانوني و وفادار به خلافت اين جنبه را حفظ كردند كه بر پشت سكّه ابتدا نام خليفه، و سپس نام خود را ذكر كنند. «585» آل بويه، كه بهعلت اعتقادات شيعي خود متمايز بودند، مجددا نام خود را بر روي سكّه، و نام خليفه را بر پشت سكه؛ و بهزودي عناوين افتخاري (القاب) خود را نيز (بهطور مثال عضد الدوله) بهكار بردند. «586» كاكويهها شيوه آنان را پي گرفتند. «587» غزنويان، سبكتكين بر روي سكّه نام خليفه، و بر پشت سكّه نام سامانيان و در زير آن نام خود را ضرب كردند. «588» محمود غزنوي نيز در آغاز آن را رعايت ميكرد، «589» درحالي كه پس از قطع روابطش با سامانيان و پس از انقراض اين سلسله، نام آنان را طبيعتا حذف كرد، امّا نام خليفه را همواره بر روي سكّه حفظ نمود، درحاليكه در پشت سكّه، القاب متعدد خود (يمين الدوله و امين الملّه، ابو القاسم، وليّ امير المؤمنين، و بعدها اسم محمود را نيز بهدنبال آنها) ذكر ميكرد. «590» سكههاي وي و سكههاي غزنويان بعدي در طرف رو، و كاملا در بالاي سكّه كلمه «عدل» «591»
______________________________
(585).: احمد بن اسماعيل؛ يكبارII S .84 -86 ,Nr .278 -292 ؛ (اسماعيل)
Lane- Poole II S. 79- 83, Nr. 251- 277 97, Nr. 349-
تا)S .95 ؛ (نصر دوّم)S .85 ,Nr .278( ;II S .86 -97 ,Nr .293 -356 خود را) ابو نصر ناميد: نوح اول: يكبار درII S .97 -101 ,Nr .357 -376 )حتي مسكوكات طلا:S .88 f .,Nr .293 -95 ؛ مس356 )يكبار طلا، و بقيه نقره)؛II S .103 f ;Nr .385 -388 ;؛ (فقط نقره)S .101 ,Nr .377 f ; جلوي اسم الملك المؤيد) (نقره) (در روي سكه عنوان «الملك المظفر» وS .107 -112 ,Nr .395 -415 ، (طلا)II S .106 f .,Nr .392 -394 117 ,Nr .420 -429 تاS .115 ، (نوح دوّم طلا و نقره)IIS .113 f .,N 416 -419 يكبار اسم «محمد» است)؛-. (مس)
براي همه اينها همچنين رجوع كنيد به: 429; Frahn S. 38- 121, Nr. 1- 361; Oliver 128- 130.
تاIX S .178 -186 ,Nr .250
(586).
Lane- Poole II S. 194- 220, Nr. 618- 687; Edhem. S. 335- 367 f., Nr. 838- 897; Miles, Rayy 155/ 86, Nr. 173/ 216.
(587).
Miles, The Coinage of the Kakwayhid dynasty;, in Iraq V)( London 1938 (, S. 90- 96.
(588).Miles ,Rayy 187 /95 ,Nr .217 /22 B .؛ (نقره)Lane -Poole II S .128 -130 ,Nr .450 /6
(589). مثلا سال 385 ه/ 599 م نيشاپور: (نقره).S .136 ,Nr .471 f .؛ (طلا)Lane -Poole II S .131 ,Nr .458
(590).Lane -Poole II S .131 f .,Nr .451
(نيشاپور سال 390 ه/ 1000 م). در اين زمان نيز اغلب همراه با نام جانشين خليفه ذكر ميشد.
(591). درباره اين لغت رجوع كنيد به:
ص: 256
(مسعود: «فتح»- پيروزي يا لله [الله] «فتح»- فتح از جانب خداست)؛ و در پشت سكّه- اغلب بهكرات «592»- «لله (براي خداوند)، و علاوهبر آن حدودا از سال 390 ه/ 1000 م نشان پولي «يميني» را (براساس لقب محمود) بر خود داشتند. «593» سكههاي ضربشده براي هندوستان برخي مضافا داراي نوشتهاي به سانسكريت و يا تصويري از گاو نر شيوا «594» بود. برادر محمود، محمّد و پسرش مسعود نام خود را بر روي سكه، لقب خود و نام خليفه را بر پشت سكهّها ضرب كردند، «595» درحالي كه مودود روي سكه را براي نام خليفه در نظر گرفت و در پشت سكه اسم و لقب را ذكر كرد. «596»- قراخانيان مسكوكات نقره و مس را (با شعار «عدل») حفظ كردند. «597»
درحاليكه برخي از طاهريان (مثلا طاهر دوم) «598» و سامانيان (نصر دوم، «599» نوح اول، «600» منصور دوّم) «601» خود را بهعنوان «مولي امير المؤمنين»، و محمود
______________________________
-
Richard Hartmann: Islam und Nationalismus,) Berlin 1948 (, S. 9- 11( Abh. d. dtsch. AK. d. Wiss. zu Berlin, Jg. 1945/ 6, Phil- hist. Kl., Nr. 5 ).
(592). بر روي يك سكّه عمرو بن ليث)Frahn ,S .35 ,Nr .1( ، و بعدها بر روي سكههاي ساماني (همان كتابS .38 ,Nr .)1 ff و آل بويه: همان كتاب.S .148 ,Nr .1
(593).Turk . )تنها سكه غزنويان نزد
Lane- Poole II S. 137- 139, Nr. 473- 504; Frahn S. 142, Nr. 1)! Frahn Kat. IV, S. 40- 53, Nr. 67- 83
(همچنين سكههاي يكي از تحت الحمايههاي غزنوي از نيشاپور در سال 384 ه/ 994 م).- كاكويهها «عدل، لله، نصر، فتح، ظفر و يا شبيه به آن را بر روي سكههاي خود داشتند. رجوع كنيد به: مشخصات كتابشناسي كتاب وي در پاورقي 587 همين فصل):.Miles
(594).
Lane- Poole IX S. 200- 218, Nr. 458- 518,- Koprulu, Senb. 36, Anm. 2.
(595).
Lane- Poole II S. 154- Nr. 519; S. 155, Nr. 520; 1 X 219- 223, Nr. 520- 535.
(596).
Lane- Poole II S. 163 f., Nr. 536- 542, IX S. 224- 231, Nr. 535- 542.
(597).Turk .Kat .IV ,S .1 -36 ,Nr .1 -66 .
اين مسكوكات مسين از جانب بارتولدBarthold Med .109 بهعنوان ظهور آشكار بحران نقره در پايان قرن پنجم ه/ يازدهم م تلقي شده است.
(598).Frahn S .18 XXX 34 ,Nr .11 .؛ (بخارا؛ 253 ه/ 867 م)Lane -Poole II S .74 ,Nr .243
(599).Lane -Poole II S .96 ,Nr .352 .
(600).Lane -Poole II S .379 ,Nr .102 .
(601).Lane -Poole II S .111 ,Nr .411 .
ص: 257
غزنوي «وليّ امير المؤمنين» ميناميدند، «602» القاب شخصي بر روي سكههاي طلا و نقره (مسكوكات طلاي همه سلسلههاي مهمّ محلّي غير از طاهريان معروف است) اغلب ديده نميشود، برعكس، طبق دستورات ضرب، سكههاي مسين اغلب بهنام خليفه اشارهاي ندارند. «603»- شعار معمول سامانيان (در زمينه علايم ضرب بر روي سكههاي مسين از زمان نصر دوم به بعد)، «عزّه الله» (خداوند او را عزت و قوت بخشد) يا «ايد الله» (خداوند او را پشتيبان باشد) بود.
اماكن ضرب سامانيان تقريبا منحصر به سمرقند، چاچ و اندراب (در تركستان)، «604» و بهندرت بلخ و نيشاپور بود؛ «605»- و غزنويان (كه اماكن ضرب را تقليل دادند، سكههاي خود را در بلخ، گوزكان، غزنه، نيشاپور و پروان (در افغانستان) و نيز هرات، و علاوهبر آن لاهور و محمودپور در هندوستان (اكنون در پاكستان) ضرب ميكردند. محلّ ضرب سكههاي هريك از فرمانروايان آل بويه نهايتا بنابر مجموعه اوضاع و احوال سياسي هريك از بخشهاي اين خاندان پرتشعب، تغيير ميكرد.
مقياسات و اوزان
مانند همه كشورها در قرون وسطي، مقياسات و اوزان در قرون نخستين ايران اسلامي (كه فقط از آن در اينجا صحبت ميشود)، «606» يكسان تعيين نشده است.
______________________________
(602).Lane -Poole II S .B 131 ,Nr .459 .
(603).Lane -Poole II S .109 ,111 ,Nr .403 ,411 f .
(بين سالهاي 360- 352 ق/ 971- 963 م)؛-Edhem S .310 -22 ,Nr .801 -815 - براي جزئيات نگاه كنيد به مبحث «عناوين و القاب» در كتاب حاضر.
(604). در اندراب (درست در شرق خراسان) نقره بهدستآمده از معادن پنجهير و جاريانه (؟)، ضرب ميشد. رجوع كنيد به: حدود العالم، ص 109.
(605). يكي از سكههاي آنان «بخ» افزودهشده را نشان ميدهد (كه البته بهندرت است. رجوع كنيد به پاورقي 570 همين فصل):.Lane -Poole IX S .179 ,Nr .278
(606). براي همه موارد باستثناي ايران، اساسا به:EI ,Sauvaire و غيره رجوع كنيد.- و نيز: J. A. Decourdemanche: Traite Pratique des Poids et mesures des peuples anciens et des Arabes,) Paris 1909 (. ص: 258
اين امر بدونشك كرارا سبب بروز مشكلات و برخوردهايي در تجارت ميگرديد.
مشكلات و برخوردهاي مزبور وقتي بيشتر ميشد كه حكومتها هم در اين كار اينجا و آنجا بهوسيله مقررات مخصوص مداخله ميكردند و واحدهاي اندازهگيري جديدي را به اجراء درميآوردند، مثلا در مورد مقياس طول در قم، هارون الرشيد (193- 170 ه/ 809- 786 م) بهجاي ذرع (گز) «607» «ذراع الرشيديه»، ( «ذراع الهاشميه» نيز ناميده ميشد)، «بزرگترين و طويلترين ذرع جهان» را جانشين آن كرد. اين ذراع از 12 «قبضه» تشكيل شده بود. «608» در قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي براي همين شهر واحد مقياس يك اشل- 10 باب برابر 6 گز و 6 (كذا!)، قبضه برابر 4 انگشت ذكر شده است، «609» بدين ترتيب مناسبات پرداخت با مقياسات مختلف متغير بود.
طبيعتا تحت چنين شرايطي مقياسات، تنها داراي ارزشي نسبي بود. اين نكته وقتي بيشتر روشن ميشود كه اظهارات جغرافيدانان قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي درباره مقياسات متداول در هريك از شهرهاي ايران را در كنار هم قرار دهيم. در مورد مدّت اعتبار هريك از واحدهاي اندازهگيري و درباره ارتباط اين واحدها با مقياسات كنوني ما، حتي اگر مناسبات پرداخت در يك دوره براي دورههاي بعدي نيز ثابت بوده باشد، نميتوان اطلاعات مطمئني بهدست داد. تغيير قبضه، كه به گز مربوط ميشد (همانگونه كه براي قم مشخص كرديم)، ميبايستي بنابر ضرورت، مطلقا بر طول حداقل يكي از دو مقياس تأثير گذاشته باشد (مگر اينكه اظهارات منابع اشتباه باشد كه در اينصورت، مسائل را البته بيشتر درهم و برهم ميكند).
______________________________
(607). براساسSteingass در سال 480 ه/ 1087 م هر ذرع برابر 24 انگشت يا 6 وجب بود.- براي جزئيات رجوع كنيد به:Sauvaire N 479 -539 )با ارجاعات آن).
(608). قمي: تاريخ قم، ص 28 درباره ذراع رجوع كنيد به:Sauvaire N 489 -514 ;
و در مورد قبضه همان كتاب، ص 525.
(609). قمي: تاريخ قم، ص 108.
ص: 259
در اينجا، اشارات مربوط به مقياس طول را به پايان ميرسانيم، امّا در مورد مقياس سطح، اين را ميدانيم، كه در فارس «جريب بزرگ» شناخته شده بود، و آن 3/ 2 3 «جريب كوچك» را شامل ميشد. «610» علاوهبر آن در اينجا ظاهرا بهطور وسيعي همان مقياسات معمول در عراق، مورد استفاده بود.
همچنين توضيحات درباره اوزان، اساسا روشن نيست، زيرا كه از زمان خليفه عبد الملك، با اصلاح مسكوكات (از سال 8- 77 ه/ 97- 696 م) بر پايه رطل (رطل؛ از ليترون)، «611» درهم و مثقال «612» را متكي ساختند. درهم و مثقال فقط با اختلاف كمي باهم، با مشخصات يكسان امّا با تقسيمات فرعي متفاوت، نظام وزن (و نظام مسكوكات) را با يكديگر به جريان انداختند. نظام قديم، رطل برابر 45/ 327 گرم، درهم برابر 96/ 1 رطل و برابر 411/ 3 گرم [گرم 3105/ 3:
Sauvaire
]؛ و در نظام جديد رطل برابر 306، درهم برابر 186/ 3 گرم [گرم 0898/ 3:[Sauvaire بود). «613» توضيحات تكميلي مانند: اينكه در همدان هر من
______________________________
(610). ابن حوقل: المسالك و الممالك، ج 1، ص 216: اصطخري: مسالك الممالك، ص 128. 157؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 451؛ ابو يوسف: الخراج، ص 22، 27: «جريب كوچك» 60 «ذرع شاهي» در مربع [برابر 9 قبضه] را دربر ميگرفت؛ (حدود 315 متر مربع:Sauvaire H 485 -488 طبق)
(611). رجوع كنيد به:S .214 بهخصوصSauvaire N 210 -240 ,
. (612). درباره مثقال رجوع كنيد به:
Richard Vasmer bei Schrotter 393 f.; Sauvaire A 489- 502,
درباره دينار و درهم نيز به همان كتاب: و بعدS .503 -533 ;B 228 -247 , J. A. Decourdemanche: Sur les Misqals et Dirhems arabes,) Paris 1908 (.
(613). ضرب درهم نقره به 10/ 7 وزن دينار، يعني 97/ 2 گرم تعيين شد، بهطوريكه نمودار وزن درهم و وزن مسكوك درهم نقره، مجددا از يكديگر مجزا شد. (در اينبارهSauvaire G 369 f , و نيز)J 125 f - درباره همه اينها رجوع كنيد به: مفاتيح العلوم، ص 2، و: Sauvaire A 464 f; 472 f.; Eduard von Zambauer in der EI, II 1100;
ذيل قيراط)Kirat( ;؛ و بعد[Sauvaire B 251 -252 ,H 269 -273] و مجددا درEI ,II 196 f ذيل حبّه؛[Sauvaire B 256 ,G .410 -417] ,
با منابع ارائهشده در آنجا: ; John Walker im Erg. BD. 209,
ذيل دانقClement Huard EI ,I .951 ,
ذيل سنديات و نوشتههاي فهرستشده در آنجا.[Sauvaire H 244 -251] - George C. Milles: Early Arabic glass Weights and Stamps,) Neuyork 1948 (,( Numismatical Notes and
-
ص: 260
(من- 2 رطل)، «614» 400 درهم منظور ميشد «615»؛ در محاسبات، مانند محاسبات هنري سورHenri Sauvaire )H 296 -318( هميشه عاملي نامطمئن بهوجود ميآورد.
- اكنون، اوزان اردبيل (در آذربايجان) را با اوزان فارس مقايسه ميكنيم: 1040 درهم مطابق 1 من شيراز بود؛ در اردبيل صحبت فقط از من، و در شيراز از رطل بود. «616» در سال 375 ه/ 985 م براي هر من اردبيل: 1200 (درهم) تعيين شد؛ براي هر رطل از خوي و اروميه (براساسSauvaire H 312 : 49/ 629 گرم) 300 و براي هر من 600 (درهم) تعيين شد، و در اسپهان سرانجام هر من به 300 درهم رسيد. علاوهبر آن، در ساير نواحي جبال، رطل برابر رطل بغدادي بود. «617»
در شيراز هر 10 درهم؛ با 7 مثقال برابر بود: اجناس را براساس من، كه به من «بزرگ» (مطابق با 8 رطل بغدادي) «و كوچك» تقسيم ميشد، وزن ميكردند. من بزرگ 1040 درهم ( «مانند [رطل] در اردبيل؛ رجوع كنيد به مطالب فوق!) [گرم 392/ 3213 بنابر:[Sauvaire H 315 بود و براي وزن كردن «سركه، شير و مانند اينها» (و بهطور كلي ماليات) بهكار ميرفت. «ديگري» يعني من ( «كوچك») با 130 درهم بغداد (عراق) مطابقت داشت (674 گرم بنابر:)Sauvaire 401 ,؛ و در سراسر فارس براي وزن كردن گوشت نان و مانند اينها، و نيز پنبه، غلات، شكر،
______________________________
-Monographs ,Nr .111(
كه فقط [اوزان] مربوط به مصر را دربرميگيرد.- در مورد اوزان داروها، همانگونه كه مطمئنا در ايران نيز به كار ميرفته است، رجوع كنيد به: مفاتيح العلوم، ص 120- 118 و جدول نزدSauvaire M 287 -295 .- كوشش براي ارائه جدول محاسبات متري براي هر وزن بهوسيله مؤلف ذيل صورت گرفته است:Sauvaire H 296 -.318
(614). مفاتيح العلوم، ص 14.- در مورد متن رجوع كنيد بهSauvaire H 280 -291 بهخصوص.S .283 -286
(615). اصطخري: مسالك الممالك، ص 203؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 372.- براساس مفاتيح العلوم، ص 14 «نزد اعراب» 1 من: 7/ 1 257 درهم- 18 مثقال- 24 اوقيه (اونس) (درباره اونس رجوع كنيد،.;Sauvaire G 380 -397(
و به: مفاتيح العلوم، ص 14 و توضيحاتي درباره ديگر مقياسات حجم «عربي».
(616). درباره اينكه ساير نواحي نسبت دو به سه را حفظ كرده بودند، رجوع كنيد به فوق!- اصطخري:
مسالك الممالك، ص 191-.Schwarz III 168 -70
(617). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 381، 397 و بعد.
ص: 261
عسل، مواد رنگين و ادويه بهكار ميرفت (براي گوشت و آهن همچنين وزنه سنگينتري يعني وزنه 25 [درهم] وجود داشت. در بيضا هر من: 800 درهم، در اصطخر: 400 درهم، در خوره: 280، در سابور: 300 و در اردشيرخوره: 240 درهم بود. «618» در خوزستان (بهاستثناي اهواز با وزن بغدادي) هر من برابر 4 رطل ذكر شده است. «619» در كرمان در اواخر قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي من مكي بهكار ميبردند؛ باوجوداين اوزان سنگي (سنج [همچنين صنج]، از كلمه فارسي سنگ) خراساني نيز معمول بود.- «620» بالاخره در روي هر من: 600 درهم (هر رطل، نيمي از آن)، و در طبرستان و قومس 300 درهم بود. «621»
درباره واحد مايعات (اكيال، مكائيل) [و وزن] فقط از نواحي كمي گزارش شده است. در فارس هر جريب: «622» 10 قفيز «623» برابر 16 رطل [ «در چاودار تا حدودي كمتر يا بيشتر»] برابر 130 درهم بود. از جانب ديگر در تقسيمات بغدادي هر رطل برابر 12 اوقيه (اونس) برابر 3/ 2 16 درهم (يعني 100 درهم- 1 رطل) حساب ميشد. قفيز، بهعنوان مقياس به نصف، ربع، 16/ 1 تقسيم ميشد. در اصطخر هر
______________________________
(618). اصطخري: مسالك الممالك، ص 156؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 301؛ مقدسي؛ احسن التقاسيم، ص 452 (در اينجا شهرهاي بيشتري ذكر شده است).
(619). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 417.-.Schwarz IV 427
(620). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 47.- در مورد اين لغت رجوع كنيد به:
؛ (مانند پاورقي 613 همين
Dozy, Suppl. I 690 f.; Richard Vasmer bei Schrotter 585 und John Walker Adolf Grohmann: Arabische Eichungstempel, Glasgewichte und Amulete aus der
فصل)
. (با جدولهاي بسيار و اغلب مصري)
Wiener Sammlung'', in den Islamica I) Leipzig 1925 (, S. 145- 226
(621). اصطخري: مسالك الممالك، ص 313؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 382؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 397.
(622). مقدار زميني كه بر روي آن يك جريب بذر افشانده ميشد: رجوع كنيد:Sauvaire J 158 -161 و علاوهبر آنELI 1062 و نيز پاورقي شماره 610 همين فصل.
(623). بنابر مفاتيح العلوم، ص 15، يك قفيز (بنابرSauvaire 6 برابر 426874 كيلوگرم)- 8 مكوك برابر 3 كيلجه برابر 600 درهم؛ مكوك همچنين 15 رطل برابر 128 درهم بود. رجوع كنيد به: يحيي: كتاب الخراج، ص 100- 96 و نيز
به
Desmaisons III 756 lks. oben, Eduard von Zambaur in der EI, II 666 S. V. Kafiz; Sauvaire K 445- 456,
(با كوششي در تسعير) قفيز به فارسي كويز).446 f .,499 . ويژه
ص: 262
قفيز نصف جريب شيراز؛ در ري هر قفيز ( «و نيز مد») 10 من و هر كيلجه [كيلچه] يك سوم آن بود. «624» بههمين ترتيب مقياس در شهرهاي ديگر كشور هم متغير بود، امّا گاهي مقياسات در شيراز ثبات بيشتري از خود نشان ميداد. «625»- در خوزستان مقياسات ديگري (در كنار مكّوك [مكوكه]: كرّ- كورس، مختوم، كف) بهكار ميرفت كه وزن آنها نيز هربار بنابر وضع محل تغيير ميكرد. «626»
بديهي است كه اين تشتت و پراكندگي- مانند سرزمينهاي ديگري كه اين وضع بر آنها نيز حاكم بود- باعث ميشد هربار كه محاسبهاي انجام ميگرفت، بلافاصله ضرورت داشتن نظامي دقيق در زمينه مقياسات و اوزان، احساس شود، امّا بهعلت چندگانگي موجود، رسيدن به نتيجه نهايي در كار تعيين مقياسهاي عيني و مطلق بهسختي امكان داشت. «627»
راهها و وسايل ارتباط «628»
در قرون نخستين اسلامي، نخست بهعلت وابستگي حيات اقتصادي به راهها و وسايل ارتباطي، و بهسبب وابستگي پست- با همه ارزش آن براي تشكيلات اداري- به امر ارتباطي، همچنين بهسبب اهميت ارتباطات براي حفظ
______________________________
(624). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 381.- درباره كيلجه مقايسه كنيد باSauvaire L 129 -131 ؛ درباره مدّ: همان كتاب، ص 149- 135.
(625). توضيح جزئيات در اصطخري: مسالك الممالك، ص 156؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 301 و نيز مقدسي: احسن التقاسيم، ص 398، 452 (فارس؛ تفاوتهايي براي گندم، بادام، برنج، نخود، عدس و غيره)-Sauvaire J 159 - )با كوششهايي در تسعير)؛.Schwarz III 170 f
(626). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 417 و بعد- و نيز: Sauvaire L 113- 123, 134 f., 156- 163; Schwarz IV 427.
براي ساير جريانات اين اوزان همچنين رجوع كنيد به:Vullers II /I ,808 und Desmaisons III 487 .
(627). رجوع كنيد به توضيحات مفصل و اساسي: Kafiz.
ذيلEduard von Zambaur in der EIII 666
(628). براي جزئيات مربوط به راهها رجوع كنيد به نقشه در پايان كتاب حاضر و نيز به: Sprenger, Post; Le Strange, Lands; Stein, Old routes. ص: 263
امنيت در قلمرو بسيار وسيع خلافت، همهجا و همهوقت، توجهي خاص به اين مهم مبذول ميشده است. شبكه راههاي ايران بسيار قديمي و پرانشعاب بود و همواره نيز راههاي جديد احداث ميشد و يا راههاي موجود ترميم و تكميل ميشد. «629»
آنچه كه بهخصوص كاملا اهميت داشت، جاده بزرگ سراسر شمال ايران، يعني بخشي از جاده معروف ابريشم بود. «630» جاده از سمرقند، در جانب شرق به «دروازه چين» مربوط ميشد، و از طريق بخارا «631» و مرو- نيشاپور- ري به همدان ميرسيد. در اينجا «جاده ابريشم» به «جاده شاهنشاهي» قديمي ايران متصلّ ميشد، كه هخامنشيان را در زمستان از مقر تابستاني خود در سرزمينهاي مرتفع ايران، به درّههاي بالنسبه گرم بين النهرين هدايت ميكرد. جاده از همدان به
______________________________
(629). چنانكه سبكتكين جادههايي در پايان قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي احداث كرد كه پسرش محمود بعدها از اين طريق به هندوستان تاخت: بيروني: ماللهند/ چاپ زاخائو، ج 1 ص 22. (ديگر مشخصات در پاورقي 124 در همين فصل) و نيز رجوع كنيد به:
. اينجا و آنجاSprenger ,Post -und Reiserouten ,
(630). در مورد ادامه استفاده از آن توسط مسلمين مقايسه كنيد با: ابن خرداذبه: المسالك و الممالك، ص 14- 11.
178 و بعد؛ قدامه: كتاب الخراج، ص 28
و بعد، 205 و بعد،-Barthold ,Vorl .46 ;Barthold ,Christ .33 -38 . در اينجا نيز اطلاعاتي درباره آسياي ميانه.- 34/ 35, 37, 38/ 39
نقشه، (مانند شماره 327 در كتابشناسي كتاب، حاضر)Albert Herrmann :Atlas ، [بين سالهاي 114 قبل از ميلاد و 127 م
: Die alten Seidenstrassen zwischen China und Syrien[) Berlin 1910 (
(با يك نقشه از آسياي وسطي
) Quellen und Forschungen zur Alten Gesch. U. Geogr., 21;
؛ (با يك نقشه)
: Die Verkehrswege zwischen China, Indien und Rom um 100 n. Chr.,) Leipzig 1922 (
(مانند شماره 303 در كتابشناسي كتاب حاضر)Tomaschek :Hist .Topogr .
(631). اينجا از خوارزم انشعابي به ولگا- بلغار: مسعودي: مروج الذهب ج 2، ص 15 و بعد- در اينباره همچنين رجوع كنيد به: Paul Labbe: Sur Les grandes routes Russie entre l'Oural et la Volga,) Paris 1905 (; Adam Szelagowski:
(قديمترين جادهها از لهستان به
Najstarsze drogiz Polski na wschod w okresie byzantynsko- arabskim
.)Krakau 1909( ;Barthold ,Vorl .67 شرق در قلمرو بيزانس- عرب)
ص: 264
اسدآباد در جبال ميرسيد و از آنجا تا حلوان «632» ادامه مييافت، سپس به طرف دشتهاي بزرگ، شيب پيدا ميكرد و از طريق پل نهروان به بغداد منتهي ميگرديد. «633»
البته اين جاده در قرن اول هجري قمري/ هفتم ميلادي و تا زمان قتيبة بن مسلم (در حدود 91 ه/ 710 م) بهوسيله يكي از قبايل مستقل در گرگان سدّ شده بود. ازاينرو ميبايستي براي رسيدن به مقصد، راه پرپيچوخمي طي گردد و مسافرت و نقلوانتقال كالا از يكي از جادههاي بزرگ فرعي صورت گيرد. «634» اين جاده بزرگ فرعي از شيراز و از طريق يزد به نيشاپور منتهي ميشد، «635» امّا بهزودي بهواسطه افزايش دستههاي غارتگران «636» در كوير بزرگ بين يزد و طبس (ين)، غيرقابل استفاده شد، «637» تا اينكه عضد الدوله بهوسيله گروگانگيري از قبايل غارتگر، بهويژه از قبيله كوفچ (قفص) كه نه فقط كاروانها را غارت ميكردند، بلكه مردان مسافر را نيز بهنحو فجيعي به قتل ميرساندند، اين جاده را مجددا امنيت بخشيد. «638» البتّه گاه غنايم دستههاي غارتگر توسط غارتگران گيلاني «639» كه برخي از آنان خود را بهعنوان «نگهبانان» اين مناطق معرفي ميكردند، مجددا ربوده ميشد. به هرسبب، سفر به شرق همواره پرزحمت و خطرناك و همچنين وقتگير باقي ماند. «640»
______________________________
(632). در مورد وضع سفر در خوزستان در حدود سال 648 ه/ 1250 م رجوع كنيد به: ابو الفداء: تقويم البلدان/ چاپ جرج، ج 2، ص 2 و 84.
(633). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 278؛ ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 167.
(634). طبري: تاريخ 2، ص 1232؛ ابن اثير: الكامل، ج 3، ص 42.
(635). ابن خرداذبه: المسالك و الممالك، ص 50.
(636). ابن حوقل: المسالك و الممالك، ج 2، ص 406؛ صولي: اخبار الراضي، ص 136 (سال 326 ه/ 39- 938 م «كردان»).
(637). در ابن رسته و ابن خرداذبه، بيشتر از اين ذكري نشده است!
(638). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 488.
(639). ناصر خسرو: سفرنامه، ص 93 و بعد (سال 444 ه/ 1052 م).
(640). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 489، طي راهي به مسافت 68 پرسنگ، 70 روز طول ميكشيد. رجوع كنيد به.Mez 467 f
ص: 265
البّته علاوه بر دزدان گاهبهگاه حوادث جنگي نيز رفتوآمد در جادهها را خطرناك ميكرد. تازه با اينهمه ناسازگاريهاي طبيعت، بهويژه تغييرات آب و هوا «641» هم اضافه ميشد كه در زمستان موانع برفي (و شني) ايجاد ميكرد «642» و گهگاه ساختن تونلهاي زيرزميني را بهعلت جلوآمدگي كوهها ضروري ميساخت. «643» علاوه بر ساختن راهروهاي زيرزميني كه گهگاه لازم ميشد، ترتيب دادن علايم راه به شكل گنبدهاي كوچك در طول جاده، «644» و بهخصوص احداث استراحتگاهها با حوضچههايي براي تأمين آب براي انسان و حيوان (حدودا هر 12- 18 كيلومتر- 3- 2 فرسنگ) «645» (در زمان عضد الدوله حتي به شكل مجاري آب در كوير بزرگ) «646» همواره ضروري بود. سطلهاي پر از آب «647» البّته براي مسافران رسمي كه از قبل ورود آنها اطلاع داده شده بود، منظور ميگرديد. بناي منزلگاههاي مسافرتي (ايوان، بعدها رباط) علاوه بر نام خليفه، (مثلا عمر دوّم 102- 99 ه/ 720- 717 م)، «648» بهنام حكّام (مثلا عبد الله بن طاهر) «649» و مأموران دولتي و همچنين افراد خصوصي نيز خوانده ميشد. «650» حتي روستائيان
______________________________
(641). اين اصول جغرافيايي را مؤلف ذيل كه معمولا با عصر حاضر سروكار دارد نيز، بررسي كرده است: Gisela Furstenau: Das Verkehrswesen: Irans,) Sagan 1935 (,( Diss. Munchen ).
(642). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 416.
(643). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 74.
(644). ناصر خسرو: سفرنامه، ص 93 و بعد؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 197.
(645). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 74؛ سياستنامه، ص 91 (فصل 22)؛ رجوع كنيد به.Mez 462 - بنابر نقل ابن عبدربّه: عقد الفريد، ج 3، ص 257 مسافت سمرقند به صنعا 1000 پرسنگ بود (براساس كتيبهاي در آنجا).
(646). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 493.
(647). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 416.
(648).Kremer ,C .G II 178
در مورد صحت اين گزارش بهعنوان «جعلي كه با حسن نيّت صورت گرفته است» ترديد دارد (لغت كاروانسراي ابتدا در اوايل عصر جديد بهوجود آمد).
(649).Krymskyj I 41 mit Anm .3 .
(650). طبري، تاريخ 2، ص 1637 (سال 120 ه 738 م در خراسان)؛ محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 11 (كرمان در حدود سال 433 ه/ 1042 م)، ناصر خسرو: سفرنامه، ص 92، (اسپهان 444 ه/ 1052 م).
ص: 266
دهات نزديك به جادههاي بزرگ، خانههاي خود را (به اميد اجرتي) بهعنوان منزلگاه و محل پذيرايي از مسافران مهيا ميكردند. «651» در سفر مأموران دولتي، ساكنان نواحي مسير راه، وظيفه مراقبت و ايجاد تسهيلات لازم براي ادامه سفر آنان را بر عهده داشتند. «652»
در مورد ميزان عوارض (به عربي: مكس، به فارسي باج)، كه براي جادهها، پلها، و نيز در سدّهاي عوارضي براي رودخانهها (معصر، جمع معاصر) «653» و همچنين براي بنادر اخذ «654» ميشد، از جزئيات امر بهكلي بيخبريم، همانطور كه بهطوركلي در مورد نظام گمركي نيز اطلاعات ما بسيار اندك است. «655»
بعدها مردم به فكر ساختن پلهايي افتادند كه چوب (بهطور مثال بر طاب (رودخانه مرزي بين خوزستان و اسپهان)، «656» يا آجر (اهواز) «657» و يا سنگ ( «پل رومي» معروف، بر رود دزفول در خوزستان، بهطور 320 قدم و به عرض 15 قدم و با 72 طاق؛ «658» پل سنگي با يك طاق بر كارون عليا در ايذج، 150 ذرع بالاي
______________________________
(651). ابن نديم: الفهرست، ص 343؛ سمعاني: كتاب الانساب، ص 247 بالاي صفحه.
(652). قمي: تاريخ قم، ص 165.
(653). رجوع كنيد به: ميخائيل عوّاد: المعاصر في بلاد الروم و الاسلام. دراسات في التاريخ الاقتصادي الدول الاسلاميه. ) Al- Ma'assir, Land and Sea Toll Barriers in Byzantine and Moslem Empires. Studies in the economic Oriens III/ 1, 1950, S. 156 f (
در اينباره)،history of Moslem States ' '( ,)Bagdad 1948)
(654). رجوع كنيد به مبحث «كشتيراني» در چند صفحه بعد.
(655). خوارزمي: مفاتيح العلوم، ص 59 (حدود سال 364 ه/ 975 م؛ سامانيان)؛ ناصر خسرو: سفرنامه: ص 5 (سال 438 ه/ 1046 م مركز گمرك ديالمه در هندان در شاهرود (در نزديكي ناحيه طارم): در يهوديه اسپهان براي هربار شتر (بدون درنظر گرفتن نوع كالا؟) 30 درهم يافت ميشد (مقدسي: احسن التقاسيم، ص 400).- در كرمان براي هر 100000 (؟) بار شتر خرما بهعنوان عوارض صدور، پولي معادل يك دينار پرداخت ميشد (مقدسي: احسن التقاسيم، ص 469).- رجوع كنيد به: Barthold, Turk. 238 f.; Mez 111 f.
(656). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 249.-.Schwarz III 117 - اينكه آيا ميتوان مانندMez 463 آنها را «مهمترين پلهاي چوبي» دانست، ظاهرا بهعلت كمبود گزارش درباره آثار ديگر از اين نوع، غيرممكن است.
(657). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 411.
(658).Le Strange ,Lands 239 .
ص: 267
رودخانه «659» و پل نزديك قم بود. «660» استفاده از پلهاي زورقي با اتصال زنجيرهاي بر رود جيحون بهوسيله محمود غزنوي در سال 16- 415 ه/ 25- 1024 م يكي از نوآوريهاي شگفت فنّي را نشان ميداد. «661» البتّه پلهاي ايران به تعداد زيادي در آن زمان خراب شده بود و اين خرابي از قبل شروع شده بود. بههرصورت گذر از يك راه باريكه يا از بستر خشكشده رودخانه مسلما مطمئنتر بود.
يكي از وسايل سفر براي حكّام و ديگر شخصيتهاي بانفوذ، تخت روان بود، «662» كه سابقه آن به زمان ساسانيان برميگشت. «663» بهعنوان حيوان سواري، در شرق، شتر را ترجيح ميدادند، زيرا كه اسب ميتوانست فقط در راههاي مسطح و آنهم از چاه آبي به گاه ديگر برود. «664» در برفهاي مرتفع البته ميبايستي در جلوي شترها «الاغ وحشي» حركت كند تا بدينوسيله راه عبور شناخته شود. «665» در كوهستان ترجيحا از قاطر استفاده ميشد، كه بهعنوان راهنما بردهاي يا كنيزي بر آن مينشست. «666»- بهعنوان يكي از كارهاي عجيب و غريب (شخصي) ايراني، سواري بر يوزپلنگ نيز گزارش شده است. «667»
______________________________
(659). در پايان سده چهارم هجري/ دهم ميلادي به قيمت زيادي ترميم شد، رجوع كنيد به: ياقوت: معجم البلدان، ج 1، ص 385.
(660). يعقوبي: كتاب البلدان، ص 274.- بهطور كلي رجوع كنيد به:.Mez 463
(661). گرديزي: زين الاخبار، ص 81؛ ابن اثير: الكامل/ تورنبرگ، ج 9، ص 210؛Leontios 37 البتّه از پلي گزارش ميدهد كه طاق آن بهوسيله سيمهاي پيوسته براي عبور اعراب از روي جيحون در زمان قتيبة بن مسلم در آغاز قرن دوم هجري/ هشتم ميلادي تهيه شده بود، كه ميبايستي توسط چينيها (كذا) خراب شده باشد (روايت؟) تصويري از چنين پل در: R. C. F. Schomberg: Between the Oxus and the Indus) London 1935 (nach S. 180.
(662). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 90 (عمرو بن ليث اسير بر تخت رواني با سايبان بر روي فيلي در سال 288 ه/ 901 م)؛ راوندي: راحة الصدور، ص 260 (سلاجقه سال 55- 553 ه/ 60- 1158 م).
(663). طبري: تاريخ 1، ص 2681 (يزدگرد سوّم، سال 22 ه/ 643 م).
(664). اصطخري: مسالك الممالك، ص 228؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 359 و بعد، ص 402.
(665). راوندي: راحة الصدور، ص 277 (سال 529 ه/ 35- 1134 م).
(666).Goldziher ,Schuub .154 .
(667). جهشياري: كتاب الوزراء، ص 367.
ص: 268
باوجود همه اينها، سفر در هر صورت امر مطبوعي نبود. بدين اعتبار بود كه زماني خليفه امين در سال 194 ه/ 810 م با سفر همسر و كودكان برادر (و رقيب) خود مأمون به خراسان- پيش مأمون- به اين دليل كه اينگونه سفرها بسيار مشكل است، موافقت نكرد، «668» دليلش كاملا روشن و قانعكننده تلقي شد (درحالي كه او در حقيقت ميخواست خانواده رقيبش را زير نظر داشته باشد). بايد دانست كه در قرون نخستين، سيروسفر و رفتآمد هنوز بهوسيله مقررات دولتي محدود نشده بود و هركس ميتوانست بهر طرف آزادانه سفر كند. «669» ابتدا در زمان عضد الدوله در دروازههاي شهر- كاملا به تقليد از نمونههاي مصري و چيني آن؟- «670» مأموران عبور گمارده شدند (مثلا در شيراز)، كه ورقه هويت (جواز) بيگانگان را بازبيني ميكردند.- «671» البته سفرهاي زيارتي باوجود همه اين مشكلات رفتوآمد بهشدت انجام ميشد؛ اين سفرها اغلب با اهداف تجارتي نيز همراه بود. «672»
سرعت سفر در مقياس وسيع، خودبهخود به ميزان مسافت، اوضاع جوي و امنيت جادهها بستگي داشت. ارائه اطلاعات از هر حيث معتبر، در اينباره غيرممكن است «673»؛ منابع بهندرت مطلبي در اينباره ثبت كردهاند. براي جهت دادن به اطلاعات، برخي يادداشتها در اينمورد گردآوري شده است:
سفر مسعود غزنوي از بلخ به مقرش (ظاهرا براي جشني دولتي) از اوّل مه تا چهارم اكتبر [شعبان تا محرم] 428 ه/ 1036 م طول كشيد، «674» درحاليكه
______________________________
(668). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 118.
(669). كتاب الاغاني/ بولاق، ج 19، ص 147.
(670). رجوع كنيد بهMez 394 با پاورقي 7 و همچنين ص 471.
(671). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 429؛ مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 403.-.Lokk .177
(672). تنوخي: الفرج بعد الشدة. ج 2، ص 11.
(673). طبق معمول، مسافتهاي زياد را با «سال» محاسبه ميكردند. رجوع كنيد بهUmari /Spies و كتابشناسي ارائه شده در آنجا.- راه سمرقند به بغداد در حدود نصف سال محسوب ميشد: عقد الفريد، ج 3، ص 258 بالاي صفحه.
(674). حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 4.
ص: 269
برادرش در سال 421 ه/ 1030 م زمانيكه ميخواست جانشين وي شود و عجله داشت، اين مسافت را در 40 روز پشتسر گذاشت. «675»
در سال 421 ه/ 1034 م مسعود سفري از غزنه تا تگينآباد را بين 14 و 23 سپتامبر طي كرد. پس از 7 روز اقامت، به جانب بست سفر كرد (در 3 اكتبر وارد شد). ادامه سفر در 16 اكتبر، ورود به هرات در 31 اكتبر؛ حركت در 6 نوامبر، ورود به سرخس 16 نوامبر. «676»
سفرهاي ديگر: همدان- اسپهان: 1 هفته؛ «677» ساوه- ري (با درباريان): 9 روز؛ «678» كوفه- خراسان بر روي جاده خوب نگهداريشده دولتي با ايستگاههاي تعويض اسب: 20 روز. «679»
سفرهاي سريع: هرات- نيشاپور: 2 روز و 2 شب؛ «680» ري- مرو: 3 روز؛ «681» حلب- نيشاپور: 10 روز. «682»
كشتيراني «683»
علاوهبر وسايل ارتباط زميني، كشتيراني در رودخانه، در ايران نقش كماهميتي را
______________________________
(675). ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 138.
(676). بيهقي: تاريخ، ص 442- 440. روزهاي ذكرشده هفته در اينجا با روزهاي ماه تطابق دارد، از اينرو توضيحات بهخوبي قابل اعتماد است.
(677). راوندي: راحة الصدور، ص 163 (حدود سال 501 ه/ 1108 م).
(678). راوندي: راحة الصدور، ص 291 و بعد (سال 561 ه/ 1166 م).
(679). طبري: تاريخ 2، ص 1035 (سال 78 ه/ 8- 697 م).- همچنين رجوع كنيد به: تاريخ سيستان، ص 233.
(680). ابن اثير: الكامل، ج 7، ص 99 (سال 262 ه 76- 875 با يك لشكر).
(681). طبري: تاريخ 3، ص 803 (سال 195 ه/ 811 م پست سريع)، رجوع كنيد همچنين به بنداري: زبدة النصره، ص 26 (سال 455 ه/ 1063 م) پست سريع- كالا، ثعالبي: لطايف المعارف، ص 131.
(682). حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 44 (سال 466 ه/ 1074 م).
(683). درباره عصر ساسانيان رجوع كنيد به:.Christensen 122 f - كتابهاي زير برايم غيرقابل دسترس بود: Hadi Hasan: A History of Persian navigation,) London 1928 (, und von Habib Zajjat: Mu, gam al- marakib wa S- Sufun fi I- Islam''( Repertoire des noms de vaisseaux et embarcations en Islam ), in Al- Masriq XLIII( 1949 ), S. 321- 364 ). ص: 270
ايفاء ميكرد. بسياري از ولايات، مانند جبال «684»، ديلم، «685» طبرستان «686» و در جنوب، كرمان «687» فاقد هرگونه رودخانههاي قابل كشتيراني بود. در استانهاي ديگر، مانند گرگان، «688» رودها بسيار كوتاه بود. فقط در فارس و همسايه آن خوزستان بود كه در آنها رودخانههاي قابل كشتيراني (طاب، شيرين، شاذغان [شادگان] و «رود شوشتر») «689» با شرايط مناسبي كه منوط به مقتضيات طبيعي اين سرزمينها ميشد، و تا زمان حاضر نيز معتبر است، وجود داشت. بايد دانست كه در ايران كانالهاي قابل كشتيراني نيز وجود نداشت.
كشتيراني در سواحل دريا برعكس بهطور كلي بهگونه ديگري بود و درواقع آنچنان اهميتي داشت كه شهرت آن به خارج از ايران نيز كشيده شده بود.
كشتيراني در اين نواحي يكبار در درياي خزر انجام ميشد. در اينجا آبسكون (نزديك استرآباد) بندر اصلي رفتوآمد، آنهم نهفقط براي گيلان، ديلم، طبرستان، و ارّان با بنادر كوچكش مانند فوم (هوم) نزديك آمل، رشت، باكو و غيره، بلكه همچنين براي رفتوآمد خزران، كه سرزمين آنها تا مصّب ولگا گسترش مييافت، بود. منزلگاه بين راه در مواقع طوفاني و مواردي شبيه به آن فقط دهستان بود. «690» آمل از گذشته (7- 106 ه/ 25- 724 م) مقّر مأمور نظارت بر «امور كشتيها» بود، كه ظاهرا مقررات سفر بر روي رودخانههاي ساحلي را نيز اجرا ميكرد. «691»
______________________________
(684). اصطخري: مسالك الممالك، ص 202؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 370.
(685). اصطخري: مسالك الممالك، ص 310؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 380.
(686). اصطخري: مسالك الممالك، ص 212؛ ابن حوقل المسالك و الممالك چ 2، ص 381.
(687). حدود العالم، ص 125.
(688). اصطخري: مسالك الممالك، ص 213.
(689). يعني كارون/ دجيل؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 252 و بعد، ص 265.
(690). اصطخري: مسالك الممالك، ص 213 و بعد، ص 218 و بعد، ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 382 و بعد، ص 388، مسعودي: مروج الذهب، ج 2، ص 25.
(691). ابن اثير: الكامل، ج 5، ص 49.
ص: 271
كشتيراني در خليج فارس اصولا از اهميت بينالمللي فوقالعادهاي برخوردار بود، امّا بههرحال فعاليت كشتيراني در اين خليج در زمستانها، خطرناك تلقي ميشد. «692» بنادر اصلي ايران در اينجا، مانند جزيره كيش (قشم، قيس) «693» و نيز هرمز كه بعدها اهميّت زياد يافتند، در آن زمان كمتر از سيراف (در ساحل، واقع در جنوب شيراز) معروف بودند. «694» در سيراف، تاجران ثروتمندي بودند كه با هندوستان و چين دادوستد ميكردند و حتي در بصره نمايندگي داشتند. درآمد گمركي سيراف در سال 299 ه/ 912 م به 253000 دينار ميرسيد. «695» واردات اينجا عبارت بود از: عود، عنبر، كافور، مرواريد و ماهي، خيزران، عاج، آبنوس، صندل؛ دارو، فلفل و انواع ديگر ادويه. «696» باوجوديكه مسقط (عمان)، بصره و دبول در مصب سند و نيز عدن (مسلمانان نواحي دريايي ساحل جنوب شرقي عربستان را جزو خليج فارس محسوب ميكردند) هم بندرهاي غيرقابل توجهي نبودند (هرچند كه امنيت آنها بهطور كلي توسط دزدان دريايي بومي در سواحل عربستان محدود ميشد)، «697» اما برتري ايرانيان آنچنان اهميّتي يافت كه زبان فارسي بهزودي، زبان دادوستد مسلمانان در نواحي ساحلي تا هندوستان (و
______________________________
(692). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 86 و بعد.
(693). رجوع كنيد به:Benj ,188 سطر آخر و بعد.
(694). اصطخري: مسالك الممالك، ص 34، 139؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 290 و بعد؛ ياقوت:
معجم البلدان، ج 5، ص 193 و بعد.- درباره سيراف و هرمز رجوع كنيد به: Sir) Marc (Aurel Stein: Archaeological reconnaissances in Southern Persia, S. 125, 129, 132( im Geographical Journal LXXXIII, Jan./ Juni 1934, S. 119- 135, mit einer Kartenskizze u. Abbildungen ); Schwarz II 59- 64.
(695). (منسوب به) بلخي (كتابشناسي 71)، ص 181 و بعد- رجوع كنيد به:Herzfeld ,Sam .VI 114 براي مثال ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 80- 76: در مورد گمركات (5/ 2 درصد براي مسلمانان، 5 درصد براي اهل ذمّه، 10 درصد براي خارجيان) گزارش ميدهد، در حين اينكه عملا از روزهاي كار و روزهاي تعطيل ايرانيان در طول هفته اطلاعي در دست نيست.
(696). اصطخري: مسالك الممالك، ص 154؛ حدود العالم، ص 127.
(697). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 86 و بعد.
ص: 272
احتمالا تا چين نيز) شد و اصطلاحات كشتيراني از اين زبان اخذ گرديد. «698» مجامع تجارتي مسلمانان در چين قبلا از سال 120 ه/ 738 م چنان قوي بود كه در مقابل اقدامات تحقيرآميز حكومت نسبت به تاجران مسلمان، شورشي را در كانتون بهراه انداخت. برخوردهايي مانند آن در سال 265 ه/ 879 م نيز روي داد. «699»
______________________________
(698).
Fuchs, Huei- chao 450.- Mez 477- 479; Syed Syed Sulaiman Nadvi: Arab navigation, in der Islamic Culture XV) Haidarabad 1941 (S. 435- 448.
ص 437 آن: (اصطلاحات تخصصي فارسي و هندي)؛ جلد 16، (سال 1942)، ص 86- 72: (عصر امويان و عباسيان، علايم بنادر، راههاي دريايي- همچنين قرون وسطي)؛ ص 198- 182: (علوم دريايي، دريانوردي، جزاير، جهتيابي نجومي)؛ ص 422- 404: (قطبنما، كشتيسازي و كتابشناسي تخصصي به زبان عربي).- در مورد سفر به هندوستان- و چين از مكران مقايسه كنيد با تنوخي: الفرج بعد الشدة، ج 2، ص 79- تا چهحدّ رفتوآمد دريايي در آفرينش داستان سندباد و داستانهاي مشابه دخالت داشته است، در اينجا توضيحي داده نميشود. در اين مورد رجوع كنيد به:
Otto Spies: Der Orient in der deutschen Literatur, I
و كتابهاي ارائهشده در آنجا.)Kevelaer 1949( ,s .10 f در مورد اظهارات چينيها در اين مقوله همچنين رجوع كنيد به: Friedrich Hirth: The mystery of Fu- lin'', II 205) im Journal of the American Oriental Society XXXIII, 1913, S. 193- 208 (; Henry Yule: Notes on the oldest records of the sea route to China from Western Asia'', in den Proceedings of the R. Geogr. Soc. 1882, S. 649- 654.
(699). در مورد جزئيات همه اين جريانات و بهطور كلي درباره فعاليت تجار مسلمان در شرق آسيا رجوع كنيد به: Hirth u. Rockhill 13, 17 f; bei Franke, Ext S. 13 mit Anm. 1; S. 18- 20, 22; Franke II 369, 510 f. 530- 553; III 420 f., 428- 431
حدود العالم، ص 86- 83 (گزارش چين)، با تعبير مينورسكي، ص 235- 223؛ Jitsuzo Kuwabara: On Po Shou- keng ... with a general Sketch of trade of the Arabs in China during the T ang and Sung ears, in den Memoirs of the Research Department of the Toyo Bunko Bunko) The Oriental Library (, Nr. 2, Tokio 1928, S. 1- 79, und Nr. 7, Tokio 1935, S. 1- 104
(مجموعهاي از كليه منابع چيني قابل دسترس درباره تجارت و اسكان مسلمانان در چين).
ص: 273
قشربندي اجتماعي مردم
طبقات مختلف
اربابان تجاري ثروتمند، كه تاكنون از آنان صحبت بود، باوجود ثروتشان، قشر تعيينكنندهاي را در فارس و يا بهطور كلي در ايران تشكيل نميدادند. «1» ميتوان گفت كه در دوره اسلامي ساخت اجتماعي اواخر عصر ساسانيان «2» (كه
______________________________
(1). طبري، تاريخ 1، ص 2534 از هفت خاندان نجباي ساساني گزارش ميدهد. در مقاله زير كوشش كردهام به اختصار اهميّت دهكانان براي حفظ ايرانيّت را شرح دهم: تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ج2 273 طبقات مختلف ..... ص : 273 Berthold Spuler: Die Selbsbehauptung des iranischen Volkstumsin fruhen Islam'', in der Welt als Geschichte X) 1950 (, S. 187- 191.-
اينكه آيا در تحقيق: Karl August Wittfogel: Die Theorie der orientalischen Gesellschaft'', in der Ztschr. f. Sozialf orschung) Paris (, Band VIII, Hefte 1/ 2
آيا به خاور نزديك پرداخته است، نميدانم.
(2). رجوع كنيد به:
Christensen 1 93 f., 311 ff.; Pigulevskaja, Viz. 113, 206- 217
و بهخصوص بهطور مفصّل به:Wikander 193 f .,221 درباره (تصويري از سنت شرقي»؛ روحانيان، رزمآوران، كشاورزان و صنعتگران با دگرگونيهاي هر قشر.
ص: 274
خود بر مباني بسيار قديميتري متكي بود)، «3» هنوز بهطور گستردهاي اسلامي باقي مانده بود، و نجباي متنفذ «4» ايراني مدعي بودند كه- حداقل در خود ايران كه از نظر اجتماعي طبقهبندي شده بود «5»- نفوذ خود را براي مدت زيادي حفظ خواهند كرد، «6» زيراكه خيلي زود به اسلام گرويده و بدينوسيله براي خود حفاظي در برابر عداوت ناشي از سياست مذهبي بهوجود آورده بودند. «7» در اينجا موضوع درباره دهكانان است (در نزد فردوسي، «8» و نيز نزد تاريخنويسان عرب «دهقان» نوشته شده است)، «9» كه در اواخر عصر ساساني براي خود راهي باز كردند و خليفه عمر در بين النهرين با آنان بهخوبي رفتار كرد و با بخشش زمين و پول براي آنان امتيازاتي قايل شد «10» و در مسؤوليتهاي اداري بدانها بهعنوان مشاوران كشاورزي ارجحيت داد. «11»
______________________________
(3). رجوع كنيد به: Franz Altheim: Weltgeschichte Asiens im griechischen Zeitalter, Band I,) Halle 1947 (, S. 170
بررسي محققان شوروي بيشتر درباره مناسبات اجتماعي آن زمان بحث ميكند. (بهطور مثال نگاه كنيد به: Aleksandr Jurevic Jakubovskij S. V. Merw al- shahidjan in der EI, Erg.- Bd. 159- 162 (,
امّا همچنان بايد اذعان داشت كه فاقد مطالب مبتني بر گزارشهاي معتبر است.
(4). رجوع كنيد به:Christensen 1 13 -15
(5). مسعودي: مروج الذهب. ج 2، ص 158- 152، 241 در مقايسه با كتاب [منسوب به] جاحظ: كتاب التّاج في اخلاق الملوك، چاپ زكيپاشا (قاهره 1914)، ص 28- 23 (علاوهبرآن 5 طبقه اجتماعي [مرتبه: كتاب الاغاني/ قاهره، چ 10، ص 116] وجود داشته است كه لباسهاي آنان مختلف بوده است)؛ بيروني: آثار الباقيه، ص 221.
(6).Barthold ,Turk .180 .
(7). (همچنين نگاه كنيد به ص 243 و بعد جلد اول كتاب حاضر)-Grunebaum 202 .
(8). براساس فهرست لغات ولفWolff ، دهكان در شاهنامه 73 بار ذكر شده است.
(9). بهندرت ده- خدا ناميده شده است: ياقوت: ارشاد الارب، ج 1، ص 96؛ قزويني: آثار البلدان، ص 4/ 3.
(10). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 1، ص 207.- رجوع كنيد به:
و نيزChristensen 1 107 ,Anm .1 , Barthold, Krest. 15 f; Wiet 139- 144; Levy, Soc. I 100- 102.
(11). بلاذري: فتوح البلدان، ص 457؛ مسعودي: مروج الذهب، ج 5، ص 337؛ ابن اثير: الكامل/ چاپ تورنبرگ، ج 4، ص 116، ج 5، ص 167.- و نيز:
Lokk. 169- 171; Berchem 25 f.; Caet. V 357 f., 388- 392, 433- 438. ص: 275
در دو ولايت از سرزمين ايران، دهكانان بهمدت زياد، نفوذ فراوان داشتند.
يكي از اين دو ولايت، فارس بود كه دهكانان بهوسيله تجارت خود در اين منطقه غني، نفوذ و قدرت بسيار يافته بودند. در فارس رديفي از خاندانها برخي با منشاء عربي (كه آنها نيز بهتدريج كاملا ايراني شده بودند) با املاك وسيع خود، با قلعهها، دهات و كشاورزان بسيار، حتي در قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي نيز قدرت واقعي را در دست داشتند، از جمله اين خاندانها، آل «12» مرزپان بن زاديه (كه ثروتمندترين آنان محسوب ميشد) آل عماره (و نيز آل گلنداء)، آل حنظلة بن تميم، آل حبيب (مدرك) و آل ابي صفيه، بودند. در ميان آنان مهمترين مقامهاي اداري تقسيم ميشد؛ «13» از رياست پائينترين واحد اداري تا حكمراني ولايات در دست آنان بود و آنان اغلب امير «14» نواحي مجاور «كردان» (زموم الروم) «15» نيز بودند و اخذ ماليات املاك براي دولت و طبيعتا براي خود را برعهده داشتند. «16» ولي آنان- خاندانهاي ايراني و خاندانهاي ديگر بهنسبتي كه ايراني شده بودند- را بايد حافظ سنتهاي قديمي ايران نيز بهشمار آورد. آنان بدون دغدغه خاطر در فارس، از آئين زرتشتي كه هنوز باقي مانده بود «17» (حتي اگر خود مسلمان بودند) حمايت و سنتهاي ملّي، داستانهاي قهرماني و هنر گسترده و قديمي سبك ساسانيان را حفظ ميكردند.- «18» و رقم تا قرن سوّم هجري قمري/ دهم ميلادي
______________________________
(12). آل- خاندان،.Clan - در اينباره همچنين رجوع كنيد به: Omelian Pritsak: Al Burhan, im Islam 30,) 1952 (, s. 81- 96.
(13). اصطخري: مسالك الممالك، ص 142- 140؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 292 و بعد.- مقايسه كنيد با:.Schwarz VII 876 f .
(14). اصطخري: مسالك الممالك، ص 141؛ ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 148 (سال 424 ه/ 1033 م).
(15). رجوع كنيد به ص 436 جلد اول كتاب حاضر.
(16). درآمد يكي از افراد اين خاندان در آغاز قرن سوّم هجري قمري/ نهم ميلادي بالغ بر (ظاهرا سالانه) 30 ميليون درهم ميشد؛ در آغاز قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي فقط 10 ميليون درهم بود: اصطخري: مسالك الممالك، ص 141 و بعد.
(17). رجوع كنيد به:Kremer ,C .G .I 299 ,318 و نيز ص 247 و بعد جلد اول كتاب حاضر.
(18). در اينباره رجوع كنيد به:
Ernst Kuhnel: Die Arabeske,) Wiesbaden 1949 (, S. 10. ص: 276
اعراب جنوبي كه از قديم به آنجا مهاجرت كرده بودند، يعني آل اشعر تسلّط داشتند؛ «19» در خراسان در قرن سوّم هجري قمري/ دهم ميلادي سيمجوريان «20» و (در نيشاپور) ميكائيليان نقش بزرگي ايفا ميكردند. «21»
در كوشش بهمنظور حفظ موجوديت ملّي و فرهنگ ايراني كه بهوسيله محافل دهكانان در فارس صورت ميگرفت محافلي در خراسان، طبرستان و به طور كلي در شرق ايران نيز مشتركا همكاري داشتند. در اينجا علاوهبر دهكانان، مرزبانان «22» نيز به مقامهايي، كه در آغاز (مثلا در سال 6- 105 ه/ 24- 723 م) هنوز از جانب حكام عرب خراسان واگذار ميشد، رسيدند. «23» اينجا در شرق از محافلي اشرافي سرانجام طبقهاي كاملا منسجم و بسيار متحد بهوجود آمد كه فقط بين خود ازدواج ميكردند و روستاييان و ديگران را پست ميشمردند. «24» با اينهمه در واقع اتكاء موجوديت ايران بيشتر بدانها بود. بهزودي اخذ خراج «25» نيز برعهده افراد طبقه مزبور گذارده شد. «26» آنان اين را بادقت و اطمينان بيشتري از اعراب انجام ميدادند، «27» باوجود اينكه حداقل در اولين قرن حضور آنان در ايران براي
______________________________
(19). درباره تاريخ اين خاندان رجوع كنيد به: قمي: تاريخ قم، ص 305- 240.
(20). مقايسه كنيد با ص 183 و ص 194 جلد اول كتاب حاضر.
(21). سمعاني: كتاب الانساب، ص 548 و 549 (بهويژه تحصيلكردگان). اين خانواده احتمالا از تبار يكي از حكام كوچك سغدي ديوستيچ بوده است، رجوع كنيد به: Minorsky: Les etudes historiques sur la perse depuis 1935 ' ', in: Acta Orientalia 21, 1950/ 1, S. 112,
(براساس تاريخ بيهق).
(22). طبري، تاريخ 2، ص 1218 (سال 91 ه/ 710 م در مرو الروذ)؛ ه 1237 (سال 93 ه/ 712 م خوارزم)؛ مفاتيح العلوم، ص 114.- براي اطلاعات اساسي رجوع كنيد به: Joh. Hendrik Kramers in der EI, III 370 f.
(23). طبري، تاريخ 2، ص 1462.
(24). رجوع كنيد به: Barthold, Med. 79; Goldziher, Arab. 109; Vloten, Rech. 19 f.; Nikitin, Nat. 207 f.
(25). مقايسه كنيد با مبحث «خراج و صدقه» در صفحات بعد در كتاب حاضر.
(26). رجوع كنيد به: طبري، تاريخ 2، ص 1508 (سال 110 ه/ 29- 728 م).
(27). ابن اثير: الكامل/ چاپ تورنبرگ، ج 4، ص 116.- و نيز مقايسه كنيد با: Kremer, C. G. II 159- 161, 178 f. ص: 277
امور تشكيلاتي هنوز چشمگير نبود و تنها قابليّت كارهاي نظامي آنها تشخيص داده شده بود. به هرسبب بدينگونه وضعيت رهبري اقتصادي اربابان فئودال ايراني تضمين شد، و برخي كوششها، نظير كوششهايي از جانب عمر دوم كه ميخواست تركيبي از طبقات رهبري عرب و ايراني بهوجود بياورد نيز به جايي نرسيد. اعراب در عصر امويان همچنان با تحقير، به بزرگان ايران مينگريستند و حتي آنان را در دوران تشنجات سياسي كاملا آشكارا دشنام ميدادند. «28»
اين وضعيت بيشتر بدان كمك ميكرد، كه نجباي ايران نگذارند كه احساس تعلق به قوميت ايراني از بين برود، اينان حتي توانستند همراه با «موالي» «29» اين احساس را تا انقلاب عباسيان نيز حفظ كنند. موالي (كه در ميان آنان غالبا مقاماتي چون فرمانده فاتح سپاه نيز ديده ميشد) «30» كوشش داشتند تا حق برابري ايرانيان را با اعراب، بهسبب لياقت ايرانيان در تمام زمينههاي امور اداري، اقتصادي و هنري تحقق بخشند. نجباي ايران از طريق ارتباط با موالي، در تماس با حركت شعوبيه «31» كه بعدها بهكرات به رهبري آنان نيز نايل شدند، قرار گرفتند. «32» در قرن سوّم هجري قمري/ نهم ميلادي دهكانان در شمال شرقي (همچنين در نزد سغديها) «33» هنوز بسيار زياد بودند «34» و نفوذ را نيز بهوسيله مشاركت متداوم در
______________________________
(28). طبري، تاريخ 2، ص 1509.
(29). براي تطوّر معناي اين كلمه رجوع كنيد به:.Goldziher ,Arab .105 ff .;Vloten ,Rech .13 -18 .
(30). الفهرست، ص 40؛ بلاذري: فتوح البلدان، ص 373.- و نيز رجوع كنيد به: ابن خلدون: مقدمه، ج 3، ص 300 و بعد.
(31). رجوع كنيد به:kremer ,streifz .14 -16 ,20 -22 و نيز ص 422 و بعد جلد اول كتاب حاضر.
(32). در ميان آنان افرادي از مردم ساده نيز وجود داشت. بهطور مثال در ديلم: ابن اثير: الكامل، ج 5، ص 6 (سال 96 ه/ 715 م).
(33). طبري، تاريخ 2 ص 1441، 1449 (سال 103 ه/ 2- 721 م)؛ و نيز: Djakonov nach VDI 1951/ 3, 133.
(34). طبري، تاريخ 2 ص 1146 (سال 85 ه/ 704 م در ترمذ)، ص 1501 (سال 110 ه/ 29- 728 م) در خراسان)، ص 1569 (سال 116 ه/ 734 م)، ص 1632 (سال 120 ه/ 738 م).
ص: 278
عمليات نظامي هرروز گسترش ميدادند. «35» (منطقهبندي شهرها براساس مليّتهاي متفاوت و اقشار اجتماعي مختلف- به همانگونه كه از پيش معمول بود، همواره باقي ماند). «36»
بهتدريج ضرورت مبارزات ملّي و اجتماعي بهمنظور تحقق برابري با اعراب براي اقشار رهبري جامعه ايران كاملا آشكار شد. همانطور كه قبلا ديديم، «37» بخشي از دستههاي قبايل عرب (در ميان آنان «نجباي شمشير» ابناء الدوله) «38» به خراسان مهاجرت كردند، و بهصورت قشر رهبري درآمدند. اينان هرگز به اين فكر نبودند كه ايرانيان را با خود يكسان بدانند و يا آنان را با حقوقي برابر به رسميّت بشناسند، «39» امّا خود بهعلت كثرت خصومتهاي مداوم قبيلهاي چنان قدرت خود را به نابودي كشاندند و مقام خود را تضعيف كردند كه نتوانستند موقعيت ملّي و اجتماعي خويش را، كه در اثر جنبش عباسيان به تاراج ميرفت، حفظ كنند. «40»
موقعيت دهكانان در اينجا و همچنين در طبرستان بهواسطه اين جريان و نيز بهعلت كوشش مازيار در جهت دگرگوني اجتماعي در سال 24- 223 ه/ 39- 838 م، «41» در اصل پابرجا ماند، امّا آنان در بخش مياني ايران و در غرب، بهخصوص در آغاز، نقش قاطعي ايفاء نكردند. در اين نواحي و بيشتر در شهرها
______________________________
(35). طبري، تاريخ 2، ص 1180 (سال 86 ه/ 705 م).
(36). بهطور مثال در اسپهان و حوالي آن، يعقوبي: كتاب البلدان، ص 275.
(37). مقايسه كنيد با ص 448 و بعد جلد اول كتاب حاضر.
(38). كتاب الاغاني/ قاهره، ج 10، ص 116؛ جاحظ: Tria opuscula auctore ... al- Djahiz, hrsg. V. Gerlof van vloten,) Leiden 1903 (. S. 15.-
اين مشخصه قبلا در عربستان جنوبي متعلق به امپراتوري ساسانيان وجود داشت:.Ebermann 122 ff .
(39).
Goldziher,,, Das arab. Stammeswesen und der Islam'', in den Muh. Stud. I 51, 74-
قوّاد در عصر عباسيان ابتدا به افسران در خراسان اطلاق ميشد، امّا تاريخ يعقوبي ج 2، ص 457، آنان را به طور كلي بهعنوان محافل قدرتمندي كه در سال 146 ه/ 4- 763 م نفوذ فوق العادهاي بر جانشينان عباسيان داشتند، ميشناسند (اگرچه شكي نيست كه اعمال نفوذ آنان به تحريك خليفه انجام ميگرفت و خليفه خود خواهان آن بود).
(40). همان كتاب، ص 80.
(41). براي آگاهي بيشتر رجوع كنيد به ص 110 و بعد جلد اول كتاب حاضر.
ص: 279
بهزودي نوعي محفل «برگزيدگان» (صاحب مرتبه) «42» ايجاد شد كه غالبا از قاضي، رئيس، خطيب، «43» سادات علوي (نقيب السادات)، سالار علوي و سالار مجاهدان (غازي) تشكيل شده بود (ري سال 422 ه/ 1031 م، «44» و مطمئنا شبيه به آن در شهرهاي ديگر نيز وجود داشته است). بايد دانست كه حتي اين قشر هم دژها و قصرهاي باشكوهي در اختيار خود داشتند. «45»
در كنار اين طبقات و قشرها، قشر وسيعي از صنعتگران و روزمزدان و نيز بردگان وجود داشت، كه از لحاظ اجتماعي و اقتصادي همگي وابسته به طبقات ممتاز بودند. امّا توده عظيم ساكنان ايران را كشاورزان (علي القاعده آزاد و خوشنشين) تشكيل ميدادند (كه اينجا و آنجا براساس املاك و محصولات زمينهاي كشتشده- مانند ديلم و گيلان- مجددا به قشرهاي عليحدهاي تقسيم ميشدند). «46» آنان طبقهاي بودند كه بار اصلي ماليات را بر دوش داشتند، هرچند كه نقش آنان در زندگاني عمومي برابر صفر بود. بههرحال ناآراميهاي وقت، و نيز برخوردهاي جنگي مكرّر بدان منجر شد كه گروههايي از روستاييان، جنگجويان بيمشغله مرزي و مجاهدان (غازيان) «47» بيكار و عناصر طردشده اجتماع به هم
______________________________
(42). همچنين قمي: تاريخ قم، ص 17.
(43). درباره شرح زندگي خاندان چنين علمائي مثلا سمعاني (مرو) و ميكالي (نيشاپور) سمعاني: كتاب الانساب، ص 307 پشت صفحه- 309 روي صفحه و يا 548 و 549 پشت صفحه گزارش داده است.
(44). قمي: تاريخ قم، ص 17، 208 (امراي لشكر)؛ بيهقي: تاريخ، ص 21؛ سياستنامه، ص 126.- و نيز رجوع كنيد به توضيحات مفصل راجع به طبقات در:Grunebaum 211 -220 .
(45). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، 363 و بعد (اسپهان)، مستوفي: تاريخ گزيده، ص 849- 842 (قزوين در قرن 8- 7 هجري قمري/ 14- 13 ميلادي)
(46). حدود العالم، ص 136 و بعد.- رجوع كنيد به: Rabino, Maz. 399; wilhelm Barthold: K voprosu o feodalizme v Irane in Novyj vostok Nr. 28) Moskau 1930 (, S. 109- 115;
(درباره مسأله فئوداليسم در ايران) درباره اعتبار و اهميت خاندان بزرگ در ديلم رجوع كنيد به:Lokk .168 .- in der EI, turk. III 569.
احمد آتشAhmed Ates
(47). بهطور مثال در آذربايجان: حدود العالم، ص 142.
ص: 280
بپيوندند و دستههاي بزرگ راهزني تشكيل دهند و از اين دستهها مانند «خوزيه» «48» «عياران» «49» يا «دزدان» «50» و به عبارتي «صعاليك» «51» (به عربي: لشوش- دزد و راهزن)، «52» هدف و فكر معيني داشتند. از آنان همواره شكاياتي شنيده ميشد، «53» بدون اينكه واقعا براي چارهجويي اقدامي بشود. سرانجام اين امر به حركتهاي بزرگ مذهبي- اجتماعي قرن هشتم و نهم ميلادي (دوم و سوّم هجري قمري) منجر شد، كه در جنبش پاپك (23- 20 ه/ 38- 817 م) به اوج خود رسيد، امّا اين حركتها، هربار كه با شكست مواجه ميشد فقط فشار متقابل شديدتري را باعث ميگرديد. «54» از آنجا كه علت
______________________________
(48). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 406 (خراسان سال 8- 367 ه/ 978 م)؛ ابن اثير: الكامل، ج 9، (سال 424 ه/ 1033 م).- رجوع كنيد در اينباره به كتاب لغت طبري، ذيل ماده «خوز» ص.CCVIII
(49). گرديزي: زين الاخبار، ص 43، 64، 105؛ ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 71: صولي: اخبار الراضي و المتقي، ص 89.- رجوع كنيد به.Krymskyj I 48 f - با اين «عياران» مسلما بنو ساسان نيز در ارتباط بودند، درباره آنان (و نيز منشاء زبان آنان) رجوع كنيد به: Paul kahle:,, Muhammad ibn Danijal und sein arabisches Schattenspiel'') in den Miscellanea Academica S. 156 f.
بهويژهBerolinensia ,)Berlin 1950( ,S .151 -167) ,
(در اينجا اشاراتي درباره نوشتههاي دست اول ديگر در مورد سرزمينهاي خارج از ايران).
(50). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 79؛ همچنين:
- (سال 260 ه/ 874 م حوالي بخارا در نبرد سامانيان)Jakubovskij ,Mach .69 , قلعهاي از «دزدان» در كردستان، رجوع كنيد به ياقوت: معجم البلدان، ج 5، ص 313.
(51). در طبرستان، رجوع كنيد به طبري: تاريخ 3، ص 137 (سال 141 ه/ 59- 758 م)، ص 1528، 1530 و نيز در اينباره كسروي: شهرياران گمنام، ج 2، ص 24، پاورقي 1؛
Aleksandr AleksandrovicVas iliev: Byzance et les Arabes, Bd. II: La dynastie Macedonienne ..., 2. Teil: Extraits des sources arabes, ubers. V. Marius Canard,) Brussel 1950 (, S. 343, Anm. 6; 413, Anm. 2( Corpus Bruxellense Historiae Byzantinae 2, 2 ).-
صعلوكي حتي بهعنوان نام شخصي نيز آمده است: عتبي ترجمه تاريخ يميني، ص 276، 326 پايين صفحه.- «صعلوك» را ولاديمير مينورسكي «شواليه خوشبخت» ترجمه كرده است. رجوع كنيد به:EI ,290 سمت راست، پائين صفحه و نيز ذيل مرند كه البته بايد آن را تا حدودي «حسنتعبير بهحساب آورد.
(52). كتاب الاغاني/ چاپ قاهره، ج 6، ص 44 سطر 6؛ كتاب الاغاني/ چاپ بولاق، ج 10، ص 115.
(53). تنوخي: الفرج بعد الشدة، ج 1، ص 160 راجع به كردان شتردزد؛ ج 2، ص 38 و بعد، ص 92 و بعد (فارس، اهواز).- و نيز رجوع كنيد به: و نيز ص 114 و بعد جلد اول كتاب حاضر-.Jakubovskij ,Mach .63 f .
(54). براي آگاهي بيشتر پيرامون آن رجوع كنيد به ص 372- 365 جلد اول كتاب حاضر.
ص: 281
اساسي خشم و نفرت مردم از محيط حاكم برطرف نميشد، اقدامات متقابل نيز گاه با دشواريهاي زياد همراه بود، مگر اينكه در اين اقدامات از سربازان بسيار فعال استفاده ميشد، چنانكه يعقوب صفّاري در نبرد با خوارج، از داشتن چنين سربازاني برخوردار بود؛ او به همه ولگرداني كه به سپاه وي ملحق شدند، نويد مدارج عالي و غنايم بسيار داد «55»- و بيش از همه نيز توانست در اين مورد به عهد خود وفا كند.
تغييري تدريجي در ساختار اجتماعي ايران، بهويژه خراسان، زماني راه گشود كه سامانيان بهعنوان تنها سلسله موجود زمام امور را به دست گرفتند، درحاليكه آن سرزمين تا آن زمان به تعدادي از حاكمنشينان، كه در آنجا قدرت حاكم، هرروز تعويض ميشد، تقسيم شده بود؛ در رأس اين حاكمنشينان، اميران كوچك- اغلب با عنوان «شاه»- قرار داشتند. «56» سامانيان اصولا بدان علاقهمند نبودند كه دهكانان را در موضع قوي خود حمايت كنند، زيراكه اگر چنين ميكردند، در واقع حكومت خود را تضعيف كرده بودند. اينان درطول مدّت طولاني حكومت خود، بهطور موّقت موفق شدند كه نفوذ طبقه دهكانان را به عقب برانند. «57» امّا در نيمه دوم قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي خاندانهاي دهكان مجددا بر امور تسلّط بسيار يافتند، «58» و با اين نفوذ، آراء آنان، جهانبيني آنان و زبان آنان بهعنوان معيار، در سرتاسر خراسان، تثبيت شد. «59»
همچنين در سرزمينهاي همسايه خراسان، يعني در طبرستان و گيلان با
______________________________
(55). تاريخ سيستان، ص 205 (سال 248 ه/ 862 م) و برخي صفحات ديگر.
(56). رجوع كنيد به مبحث «خراسان» در فصل «تشكيلات اداري ايران» در كتاب حاضر.
(57).83 f . بهنقلاز: يتيمه الدهر ثعالبي)Mez 151 IV 7 ff ,1181( ,Barthold ,Vorl .
(58). رجوع كنيد به ص 176 و بعد جلد اول كتاب حاضر.
(59). رودكي از احساس و تأثرات اين قشر از زندگي، و نيز از روزگار حبس خويش در دربار، در شعر زيباي «بوي جوي موليان آيد همي ...» آگاهي ميدهد. اين شعر بعدها مورد انتقاد شديد ادبي نيز قرار گرفته است، رجوع كنيد به:.Brauwne II 15 -17
ص: 282
دودمانهاي بسيار آن، «60» قضيه به اين امر منجر شد كه حكام (اسپاهبذان) در اينجا نيز تا حدي دست دهكانان بسيار مرّفه «61» را مطمئنا بهعلت همان انگيزههاي مذكور در مورد خراسان- كوتاه كنند (224 ه/ 839 م). «62» در كنار تمايلات يكسانسازي اجتماعي، يكسان كردن لهجهها و زبانهاي ايراني نيز به نفع زبان نوشتاري ايراني نو پيش ميرفت. «63»
عقب نگاهداشتن بيش از حد طبقه دهكانان «64» بعدها (ولي نه فوري) «65» اين نتيجه را دربر داشت كه در حكومت قراخانيان و در مورد ايران در حكومت سلجوقيان اين طبقه، همراه با تركان بهصورت عامل قومي جديدي در صحنه ظاهر شوند و بهتدريج رهبري را از آن خود كنند. هردو سلسله ساماني و سلجوقي نه فقط كوشش در طرد همه زبانها و لهجههاي ايراني را بهسود زبان «فارسي» به نهايت رساندند، بلكه حتي اغلب بهعنوان جانشين فارسي، تركي را نيز دخالت دادند. بدينترتيب نوعي يكسانسازي شديد اجتماعي بهوجود آمد كه در نتيجه آن طبقات ممتاز بهطور وسيعي از ميان سكنه اين سرزمين (ايران) تشكيل ميشد، در حاليكه اعراب نيز (تا آنجاييكه مهاجرت نكرده بودند) با آنان فوق العاده تلفيق شده بودند. امّا درعينحال نقش واقعي رهبري را اكنون در كنار تاجران، رؤساي هريك از قبايل و دودمانهاي ترك، كه بخشي در خدمت قدرتمندان تركنژاد يعني، همان سلجوقيان، مشغول بودند، و برخي برعكس آنان در موقعيت كاملا مستقلي
______________________________
(60). حدود العالم، ص 137.
(61). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان/ چاپ براون، ص 73.
(62). طبري، تاريخ 3، ص 1278 و بعد.-.Rabimo :Maz .400
(63). رجوع كنيد به ص 445 و بعد جلد اول كتاب حاضر.
(64). سال 310 ه/ 23- 922 م در تبريز يك دهكان وجود داشت: ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 41؛ آغاز قرن سوم هجري قمري/ نهم ميلادي در سمرقند: (براساس جاحظ، اضداد)Kremer ,C .G .II 161
(65).S .86 : )كتابشناسي شماره 461).Barthold ,Vorl .83 f .-Pritsak
براي غزنويان رجوع كنيد به:.Jokubovskij ,Mach .90 -92
ص: 283
بودند، بر عهده داشتند. «66» البّته وصف جزئيات اين تطوّر جزو وظايف كتاب حاضر نيست.
بردگان
تركيب اجتماعي و اقتصادي ايران در عصري كه ذكر آن رفت، از هر لحاظ فقط بر پايه بردهداري وسعتيافتهاي امكان داشت كه در اينجا و نيز در خوارزم و سغد «67» از گذشته متداول بود. بردگان يا در كشاورزي «68» كار ميكردند و يا به تعداد زياد در بارگاههاي حكام بهعنوان غلام و خدمتكار فعاليت داشتند (آنان، براساس اشتغال در «قصر و يا خارج آن» بهعنوان- غلام سراي يا غلام بيروني- از هم متمايز ميشدند). «69»
بهمنظور اينكه بردگان (و كنيزان) براي اينگونه خدمات و يا براي صنعتگري يا بهعنوان خواننده زن و يا هنرپيشه و غيره مفيد باشند، به آنان تعليمات مخصوصي داده ميشد. «70» محل اصلي اين تعليمات سمرقند بود، كه از سال 58 ه/ 678 م «71» مركزيت واردات برده (كه در ميان آنها بسياري از
______________________________
(66). سياستنامه، ص 139. و نيز رجوع كنيد به:Koprulu ,Feod :332 f ;Kremer ,C .G .II 162 .
(67). رجوع كنيد به: Aleksander JurevicJakubovsk ij: Gaimk- Iimki i archeologiceskoe izucenie Srednej Azii za 20 let'', S. 20) in die Kraktie Soobsc enija o dokladachi Polevych issledo vanijach Instituta Istorii Material noj Kul tury VI, Moskau und Leningrad 1940, S. 14- 23 (.
(آكادمي دولتي و مؤسسه تاريخ، و فرهنگ مادي [تمدن] و تحقيقات باستانشناسي آسياي ميانه در بيست سال).
(68). مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 298 (سال 322 ه/ 934 م در نزديكي شيراز).
(69). تاريخ سيستان، ص 207 (سال 287 ه/ 900 م نزد صفاريان).
(70). درباره آموزش بردگان رجوع كنيد از جمله به: Jakubovskij, Gazneli Mahmud) UlkuXII, 1939 (505, Albert Wesselski: Die Gelehrten Sklaven des Islams und ihre byz. Vorbilder'', im Archiv Orientalni IX( 1937 ), S. 353- 378
(بهخصوص بغداد در حدود سال 184 ه/ 800 م).
(71). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 39.
ص: 284
اسلاوها بودند) از بلغار در سواحل ولگا را داشت. بردگان سفيد خريداريشده در اينجا ميبايستي در كنار بردگان ترك، گرانترين آنها بوده باشند، «72» و هريك تا 3000 دينار به فروش رفته باشند. بالاترين مبلغي كه (در حدود سال 367 ه/ 978 م) براي يك برده در حوزه اسلامي پرداخت شد در مورد فروش بردهاي رومي و يا متولد از مادر رومي (موّلد) بود. «73» بهعكس در اطراف جيحون ميبايست بردگان در حدود سال 375 ه/ 985 م، زمانيكه سامانيان تجارت برده را به انحصار خود درآورده بودند «74» (و زمان وفور اسراي جنگي بود)، هريك فقط، بهازاي 20 تا 30 درهم به فروش رفته باشند.
وجود بردگان كه حاصل لشكركشيهاي مداوم بود، از جانبي مسأله نگاهداري اسراي جنگي را پيش ميآورد، «75» و از جهت ديگر به كشاندن مردم كليه شهرها و دهات به بردهداري امكان ميبخشيد. «76» بدينسان تجارت برده به صورتي قانوني درآمد، كه در اينجا به همان اندازه سرزمينهاي غرب در آغاز قرون وسطي، سازمان يافته بود و اختلافات مذهبي را نيز مورد استفاده قرار ميداد، بهطوري كه مثلا به ارّان، آذربايجان و ري، بهويژه بردههاي يوناني، ارمني، پچنگي [بجنگي- مترجم]، خزري و اسلاوي [صقلابي- مترجم] آورده ميشد. «77» همچنين از ديلم «تا زمانيكه مردم هنوز مسلمان نشده بودند» برده
______________________________
(72). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 1، ص 368.
(73). ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 452؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 282.
(74). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 340- در مورد خريد بردگان براي صاحبان كليه مشاغل، قابوسنامه/ چاپ ديتز، ص 554- 534 توصيههايي ميكند. وضع حقوقي و اخلاقي بردگان در اسلام نزد اعراب را مؤلف ذيل بررسي كرده است:.Goldziher ,,Arab .121 ff
(75). مقايسه كنيد با مبحث «اسيران» در كتاب حاضر.
(76). بهطور مثال در حدود سال 91 ه/ 710 م اهالي شهر پيكند در تخارستان: نرشخي: تاريخ بخارا، ص 43.
(77). حدود العالم، ص 142.- اينكه فتح آذربايجان توسط اعراب، مردمان آنجا را به بردگي كشانده است، (آنطور كه طوغانTogan درEI : بالاي صفحه، سمت چپturk II 96 ، آورده) اثبات نشده است و با عمل اعراب مطابقت ندارد.
ص: 285
صادر ميشد؛ «78» از غور بردگان را به هرات و سيستان «79» و نيز به خراسان «80» ميآوردند. جزو خراج طبرستان و برخي سرزمينهاي ديگر، ارسال بردگان ترك به بغداد نيز منظور ميشد. «81» ايجاد گارد محافظ متشكل از اقوام بيگانه كه در اولين ثلث قرن سوم هجري/ نهم ميلادي، در بغداد مرسوم شد، در آغاز متكي بر اين بردگان ترك بود. بهزودي آموزش چنين واحد نظامي در حوزه ايران نيز رسميت يافت. در سپاه صفاريان (كه در زمان عمرو بن ليث با آنها سخت امّا عادلانه رفتار ميشد و همزمان براي جاسوسي افسران نيز گمارده ميشدند) «82» و همچنين در سپاه سامانيان، سربازان ترك وابسته، نقش مهمّي ايفاء ميكردند. «83» در زمان سلسله غزنويان، افسران كه از ميان همين سپاه بردگان ترك برخاسته بودند، بهزودي ترقي بسيار كردند و بهصورت حكام مستقلي درآمدند.
اولين پيشگامان اين رديف طولاني از حكام ترك، در سرزمين ايران ظاهر شدند و تقريبا به موازات آن، در مصر (طولونيها) و نيز در هندوستان. در اهميت اين تطور براي گسترش قوميت ترك، در اينجا همين اشارات كافي است.
رفاه اجتماعي و سازمانهاي مربوط به آن
برداشتها و ضوابط نسبتا انساني كه در قلمرو حكومت اسلامي در برابر قشرهاي تحت فشار و افراد غير آزاد، حاكم بود، وضع ناگوار بردگان و بهطور كلي اختلافات و تشنجات اجتماعي و طبقاتي را تا حدود زيادي در مباينت
______________________________
(78). اصطخري: مسالك الممالك، ص 205؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 377.
(79). اصطخري: مسالك الممالك، ص 281.
(80). حدود العالم، ص 109.
(81). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 118 (حدود سال 148 ه/ 765 م).
(82). ابن اثير: الكامل، ج 7، ص 165.
(83). سياستنامه، ص 95 و بعد.- رجوع كنيد به:Jakubovskij ,Mach .71 f .
و نيز به مبحث «سپاه» در كتاب حاضر.
ص: 286
شديد با اعمال بسيار خشن و بيرحمانهاي كه در جنگها صورت ميگرفت، تعديل و تلطيف ميكرد. اين امر به قرآن و فرمانهاي پيامبر (ص) (در حديث) باز ميگشت كه از طريق سنت همچنان به سمع همگان ميرسيد. (پذيرفتن يتيمان نيز بهويژه براساس همين دستورات بود. چنانكه در اسپهان كودكان يتيم را در خانههاي مخصوصي اطعام و نگهداري ميكردند. «84»- «بهياد آنكه حضرت محمد (ص) يتيم بوده است».
يكي از رسوم ثابت، اين بود كه به مستمندان (گاه البته از درآمد مالياتي) «85» بهطور منظم- مثلا سالانه در ماه رمضان، «86» در روزهاي جمعه، «87» به مناسبت تولد كودكان «88» و يا بهعلت ترفيع در سمت اداري «89»- يا همچنين در فواصل مختلف «90» پول و يا كالاهاي نقدي بخشش شود. مايه مباهات بود كه كسي بتواند بگويد كه «روزانه» «91» 1000 دينار (!) براي امور عام المنفعه وقف كرده است. «92» بههمين ترتيب نيز متمولان (بهويژه اميران) مخارج علما و نيز شعراء «93» را- كه به همين خاطر اغلب اشعار مداحانهاي نيز ميسرودند «94»- همچنين سادات را «95»- يكي
______________________________
(84).Mez 356 براساس ابو نعيم: ذكر اخبار اسپهان خ، ص 161 الف.
(85). رجوع كنيد به: تاريخ سيستان، ص 31 و بعد.
(86). بههمين ترتيب مسعود غزنوي هربار يك ميليون درهم: ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 168.
(87). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 69 (سال 580 ه/ 1184 م در طبرستان).
(88).Mez 24 براساس ابن جوزي، المنتظم، (عضد الدوله).
(89). بيهقي: تاريخ، ص 153 (سال 422 ه/ 1031 م برخي وزراء در غزنه).
(90). بيهقي: تاريخ، ص 6 و بعد (محمود غزنوي).
(91). آيا واقعا اتفاق افتاده است، بهسختي قابلقبول است. از الپ ارسلان گزارش شده است كه وي سالانه در رمضان در بلخ، مرو، هرات و نيشاپور 1000 دينار «صدقه» پخش ميكرده است: حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 21.
(92). تاريخ سيستان، ص 263 (يعقوب بن ليث).
(93). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 69 (حدود سال 580 ه/ 1184 م در طبرستان).
(94). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 47 و بعد (حدود سال 250 ه/ 864 م زيديه در طبرستان).- رجوع كنيد به مبحث «تشريفات، رسوم حكام و نشانهاي سلاطين» در كتاب حاضر.
(95). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 69.
ص: 287
از اسپاهبذان طبرستان بههمين منظور، آنان را سالانه به نزد خود دعوت ميكرد «96»- و نيز علاوه بر قضات، صوفيان و درويشان را- كه عموما به محافل معنوي ويژهاي تعلق داشتند- «97» بهطور منظم ميپرداختند. بهطور كلّي سعي بر اين بود كه مستمندان منظما اطعام شوند، «98» و به فقيران و مسافران اجازه يافتن خرماهاي بهزمينريخته داده شود «99» و بهخصوص براي مسافران توقفگاههايي (رباطهايي) احداث گردد. «100» از اين رباطها، گاوچرانها نيز گهگاه براي دوشيدن گاوهاي خود استفاده ميكردند. «101» موقوفهاي بهويژه بسيار معتبر بود كه براي خدمت به زائران مكه بهكار ميرفت، يكي از امراي طبرستان (حدود سال 205 ه/ 820 م) سالانه 1000 زائر را به خرج خود به مكّه ميفرستاد و پذيرايي از آنان را هم در بين راه متقبل ميشد، درحاليكه آنان زائران ديگري را نيز به نزد خود براي پذيرايي دعوت ميكردند. «102»
بهطور كلي بسياري از كارها كه در سرزمينهاي ديگر بهدست عموم يا كل جامعه (به عبارت ديگر بهدست اميران و حكمرانان) «103» اداره ميگرديد، در قلمرو اسلامي بهحد وسيعي به ابتكارات شخصي و خصوصي واگذار ميشد (درحالي كه اميران نيز با ثروت خصوصي خود اغلب در اين ابتكارات سهيم بودند). زماني
______________________________
(96). 2- 3000.
(97). حسيني: اخبار دولة السلجوقيه، ص 46 (نظام الملك).
(98). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 46 (حدود سال 261 ه/ 875 م در طبرستان صبحها، ظهرها و شبها 200 نفر).
(99). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 224؛ حدود العالم، ص 124.
(100). محمود بن عثمان: فردوس المرشديه في اسرار الصمديه/ چاپ فريتس ماير، ص 47، 50؛ زركوب: شيرازنامه، ص 44 (قرن پنجم ه/ يازدهم م در شيراز)؛ محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 27 (كرمان حدود سال 504 ه/ 1110 م).
(101). حدود العالم، ص 6 و بعد)Barthold( )حدود سال 339 ه/ 950 در گوزكان).
(102). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 73 و بعد.
(103). اگر در سياستنامه، ص 6 چنين كارهايي جزو وظايف اميران بهشمار ميآيد، بيشتر از لحاظ نظري است و يا اينكه بايد آنها را جزو ابتكارات شخصي و خصوصي اميران محسوب كرد.
ص: 288
كه در طبرستان و روذريان، خيابانها از جانب فردي خصوصي و ثروتمند احداث شد، «104» امير سلجوقي قاورد در كرمان (حدود سال 4- 433 ه/ 1042 م) مبلغي كه حداقل برابر مخارج تأسيسات چاههاي سر راه بود، را پرداخت. «105» وقف مدارس «106» و مساجد «107» (كه در مواقع لزوم ترميم آنها نيز با كمكهاي مؤمنان صورت ميگرفت)، «108» بيش از همه اهميت داشت، علاوهبر آن احداث بيمارستانها- حتي براي مكّه- «109» حمامهاي آب گرم، كاروانسراها «110» و لولهكشي آب، و نيز ايجاد كارگاههايي براي كفاشي و تهيه لباسهاي احرام براي زائران فراموش نميشد. «111»
اهميّت زيادي كه اينگونه تأسيسات براي عموم داشت، خود كاملا موجب آن ميشد كه حكومتها نيز مانند همه، ثروتهاي زيادي را (بهعنوان وقف) در اين تأسيسات بهكار گيرند. اين كار، براي بازماندگان نيز اغلب درآمدي بدون دغدغه فراهم ميكرد كه غيرقابل دستبرد بود. اينگونه «موقوفات مذهبي» ميتوانست قرنها دوام يابد «112» چنانكه امروزه نيز تقريبا چنين است). اين امر اين نتيجه را داشت كه ثروتمندان، و نيز همچنين اميران و حكمرانان پول خود را در اينگونه موقوفات بهكار ميگرفتند تا از نتيجه آن مطمئن باشند. فقط بدينوسيله در طول
______________________________
(104). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 73 و بعد.
(105). محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 11.
(106). حتي بهوسيله زنان، مثلا در كرمان در حدود سال 504 ه/ 1110 م توسط سوگلي حاكم: محمد بن ابراهيم:
تاريخ آل سلجوق، ص 27.
(107). محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 20 (حدود سال 479 ه/ 1086 م در كرمان)؛ ص 32 (حدود سال 545 ه/ 1150 م همانجا).
(108).Mez 324 )سال 226 ه/ 841 م در اسپهان) براساس ابو نعيم: ذكر اخبار اسپهان.
(109). محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 39 (حدود سال 555 ه/ 1160 م از كرمان).
(110). محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 20 (حدود سال 479 ه/ 1086 م در كرمان).
(111). رجوع كنيد به خلاصهMez 24 )براي «كردان» بدر بن حسنويه، متوفي 405 ه/ 1014 م). فهرستي شبيه به آن براي اسپاهبذ طبرستان در حدود سال 477 ه/ 1184 م و مقايسه كنيد با ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 70.
(112). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 49 (موقوفاتي از حدود سال 303 ه/ 915 م در آمل تا قرن 8- 7 ه/ 13 م پابرجا بود).
ص: 289
قرون وسطي در اسلام تأمين رفاه و برقراري همكاريهاي اجتماعي بهطور كلي امكان داشت. «113» در بخشهاي ديگر جهان نيز در آن زمان مناسبات اقتصادي و اجتماعي شبيه به آن حاكم بود.
______________________________
(113). رجوع كنيد به [نظريات]Martinus Theodorus Houtsma نزد محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 11XV و بعد.
ص: 291
مناسبات مالكيت اراضي
املاك دولتي، خاصّهها، ملكها و اقطاعها
اعراب در همان زمان تسلّط، و اگرنه بهطور قطع در زمان معاويه املاك سلطنتي ساسانيان و اراضي موات را (بهويژه در بين النهرين) ضبط كردند كه بخشي از آن بهصورت اموال خصوصي (خاصّ، ضياع الخاصّه) «1» خليفه
______________________________
(1). براي معني كلمه رجوع كنيد به تعريف تاريخ سيستان، ص 275 (براي سال 290 ه/ 903 م)، و نيز همان كتاب، ص 246 (سال 275 ه/ 888 م)، علاوهبر آن تعريف «اقطاع السلطان» در سياستنامه، ص 91.- و نيز: UZ. 63; Adolf Grohmann in Erasm us IV) 1951 (, SP. 179 f.
همچنين در شمارههاي بعد).- «خاصّه» براي تأمين زندگي حاكم معزول و نظاير آن بود: تاريخ سيستان، ص 294.- رجوع كنيد به:.Kremer ,Ein .293 ;Lammens ,Om .82 f .
(سرزمين دهكان در بين النهرين)؛ حميد الله، ج 1، ص 171- 169؛
(براساس برداشت حقوقي ابو يوسف در كتاب الخراج)
F. F. Schmidt:,, Die Occupation im islamischen Recht''im Islam I) 1910 (, S. 300- 353; A. N. Poliak: La feodalit ff 1 e islamique'', in der Rev. des et. islamiques X( 1936 ), S. 247- 265.-
درباره نوع و شيوهاي كه براساس آن يحيي: كتاب الخراج، ص 3 و بعد، ص 45، مسأله تقسيم اراضي را شرح ميدهد، رجوع كنيد به:.Pfaff 16 -32
ص: 292
(ضياع السلطان) «2» و يا بهصورت املاك دولتي (صوافي السلطان «3»، قسط «4») درآمد.
بهعلت نقص همه فرمانهايي كه بهدست ما رسيده است، اين امكان وجود ندارد كه وسعت اين املاك و وضعيّت آنها را روشن كنيم، ما تنها به برخي نكات در منابع ميتوانيم استناد كنيم. آنها نيز فقط حاكي از آنند كه خلفاي اموي در سال 120 ه/ 738 م و خلفاي عباسي در حدود سال 184 ه/ 800 م در خراسان داراي املاك شخصي (ضياع) بودند «5» و علاوهبر آن اراضي وسيعي در فارس به خزاين خصوصي حاكم تعلق داشت، كه گاهگاهي نيز توسط طاهريان ضبط ميشد و عباسيان همواره ادعاي مالكيّت آن را داشتند (سال 289 ه/ 3/ 902 م)، «6» و سرانجام نيز آن را بهدست آوردند. در سال 320 ه/ 932 م درآمد خليفه مؤمنان براي خزانه خصوصيش (خاصّ)، «7» از فارس به 18 ميليون، و از كرمان به 5 ميليون درهم رسيد كه مسلما از عايدي خراج، ماليات «ضياع العام» (املاك عمومي سلطان؟) «8» و ماليات «معروف بالامراء» (املاك شاهزادگان) تشكيل شده بود. «9»
______________________________
(2). جهشياري: كتاب الوزراء، ص 173.-.Lokk .52 ;Lambton 590
(3). يعقوبي: تاريخ، ج 2، ص 258 و بعد، ص 27؛ ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 32، 38- 36؛ يحيي بن آدم: كتاب الخراج، ص 8، 45؛ ماوردي: كتاب الاحكام السلطانيه، ص 322- 308، طبري: تاريخ 3، ص 1524 (عفو محمد بن عبد الله بن طاهر بهوسيله خليفه در سال 25 ه/ 864 م).- رجوع كنيد بهCaet .V 373 f .376 -379 ,402 ,413 -19 براي مفهوم «صفي» [صافي، صافيه- مترجم] كه مربوط به يك پنجم غنايم جنگي متعلق به رهبر بود رجوع كنيد به:
Lokk. 43 ff; Berchem 41- 44, 52; Wellhausen, Arab. 171; pfaff 28 f.- A. N. Poliak: Classification of lands in the Islamic Law and its technical terms'', im: American Journal of Semitic Languages XLVII) 1940 (, S. 50- 62.
(4). هلال: كتاب الوزراء، ص 378 (سال 389 ه/ 999 م).
(5). ابن اثير: الكامل، ج 5، ص 80؛ يعقوبي: تاريخ، ج 2، ص 502، 507 (در مراسم ولايتعهدي هارون الرشيد). . Schwarz VII 876
(6). تاريخ سيستان، ص 274 و بعد.
(7). همچنين محمود غزنوي بعدها چنين خزانهاي داشت: بيهقي: تاريخ، ص 124.
(8). اين اصطلاح كاملا روشن نيست:Lokk .52 )مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 59).- درباره ضياع در عراق آن زمان رجوع كنيد به:S .180 f . )مانند پاورقي شماره 60 در فصل بعدي «مالياتها»).Jakubovskij ,Arendy
(9). مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 238.- قمي: تاريخ قم، ص 123 علاوه بر «ضيعتهاي عام» از «ضيعتهاي مقبوضه» شخصيتهاي معيني نام ميبرد و ميزان ماليات آنها را ذكر ميكند.
ص: 293
همچنين در سال 389 ه/ 999 م خلفاء هنوز داراي املاك خاصّه (بهعنوان خاصّ) در فارس بودند. «10» عباسيان (مانند امويان) املاك ديگري را نيز در آذربايجان (ورثان و مراغه «11») در تصاحب خود داشتند. املاك دولتي علاوه بر فارس، «12» هنوز در ري، «13» قزوين، «14» دينور «15» و طبرستان «16» وجود داشت. خليفه بخشي از آنها را بهعنوان اقطاع (قطاعي) «17» به محمّد طاهري واگذار كرد. بهطور كلّي املاك دولتي (برخلاف مثلا ملك وقف) ميتوانست بهطور دلخواه اضافه شود، چنانكه بعدها سلجوقيان با تبديل املاك دولتي به اقطاع نظامي در مقياس وسيعي چنين كردند، امّا بايد اين نكته را هم دانست كه با تغيير و تبديل املاك نيز دهكانان كماكان رعاياي دولت باقي ميماندند. «18» بهزودي هريك از سلسلههاي مختلف (مانند رّواديه در آذربايجان) «19» براي خود املاك دولتي تأمين كردند. اين امر، مسأله استفاده عادلانه از مراتع «20» و شكارگاهها را نيز بهوجود آورد. «21» توسعه املاك دولتي با تهيه زمينهاي جديد دولتي و با استرداد زمينهايي كه قبلا بهعنوان اقطاع به اين و
______________________________
(10). در آن زمان بين تركان و خليفه تقسيم ميشد. تركان هربار سرانجام با تهديد، 3/ 2 آن را ميگرفتند و بقيه از آن خليفه بود كه «قسط السلطان» خوانده ميشد. هلال: كتاب الوزراء، ص 378.- آنچه كه به خليفه ميرسيد.
عبارت بود از «حق الورثه» كه بدون «حقوق بيت المال» بالغ بر 2000 كر (- 6 بار الاغ) جو، گندم و ديگر غلات و نيز 19000 دينار و «كسد» (؟- مخارج؟؛ استهلاك؟) ميشد: همانجا.
(11). رجوع كنيد به: بالاي صفحه، چپTogan in der EI ,turk II 96 طوغان.
(12). تاريخ سيستان، ص 288: «ولايت سلطان» (سال 8- 297 ه/ 910 م).
(13). «قراء السلطان»: ابن اثير: الكامل، ج 7، ص 151 (سال 279 ه/ 892 م).
(14). «ضياع»Amedroz( آن را بهestates ترجمه كرده است): مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 83 (سال 310 ه/ 23- 922 م).
(15). يعقوبي: كتاب البلدان، ص 271 (سال 278 ه/ 891 م).
(16). «صوافي السلطان»- درباره اين لغت رجوع كنيد به: سمت راست.Dozy I 838
(17). طبري: تاريخ 3، ص 1524 (سال 250 ه/ 864 م)؛ يحيي: الخراج، ص 59- 56.- سمت چپ.Dozy II 373 - در اينباره نگاه كنيد به:Herzfeld ,Sam .VI 96 f .
(18). سياستنامه، فصل 5.
(19). پائين/ وسطTogan in der EI ,turk .,II 96 طوغان.
(20). بنداري: زبدة النصرة و نخبة العصره، ص 122 (سال 512 ه/ 1118 م در فارس).
(21). تاريخ سيستان، ص 274 (سال 289 ه/ 902 م، همانجا).
ص: 294
آن سپرده بود- و اين عمل در مقياس وسيع بيشتر در زمان آل بويه صورت گرفت- و نيز با مصادره املاك «22»- بهويژه املاك مأموران معزول «23»- بهحد اعلاي خود رسيد، ولي منابع موجود البتّه از هيچيك از اين موارد بهطور مجزا ياد نكردهاند.
مالكان، گاه بهطرز صلحجويانهاي از حقوق مالكيت خود بر بعضي نقاط و اراضي صرفنظر ميكردند، چنانكه مثلا در سال 512 ه/ 19- 1118 م سنجر در برابر اسماعيليان در ناحيه قومس و دامنه گرد كوه كه مربوط به آنان بود، چنين كرد. «24» امّا اين امر، قاعدهاي كلّي نبود، بلكه در اين مورد همچنانكه قابل اثبات است، فقط ترس از پافشاري حشاشيون تسليم نشده در محاصره سال 512 ه/ 1118 م چنين توافقي را موجب شد.
علاوه بر زمينهاي امراء، كه از املاك دولتي در هرزمان فقط از لحاظ نظري- و نه واقعا در عمل- قابل تفكيك بود، در مناطق ايران املاك خصوصي وسيعتري (املاك دهكانان) با تسهيلات مالياتي نيز وجود داشت «25» كه در دوره نخستين امويان، آشكارا از طريق تصرف در املاك دولتي قديمي گسترش يافته بود. در آغاز براي اينگونه زمينها، بهويژه اصطلاح «ضياع» بهكار ميرفت، «26» به آنها «اموال منقول» مربوط به زمينها و بهخصوص ايغار- مناطق اعطايي آزاد، نيز تعلق
______________________________
(22). بلاذري: فتوح البلدان، ص 129، 294، 311 (حدود سال 205 ه/ 820 م در ناحيه سيسار)؛ ص 329 و بعد؛ جهشياري: كتاب الوزراء، ص 92؛ زركوب: شيرازنامه، ص 26؛ ابن اثير:/ چاپ تورنبرگ، ج 8، ص 342 و بعد (آل بويه).-.Lambton 592 ;Lokk .52
(23). بهطور مثال در سال 586 ه/ 1190 م در كرمان: محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 153.
(24). جويني: تاريخ جهانگشا، ج 3، ص 214.
(25). زيديه در طبرستان آنها را ضبط كردند؛ اسماعيل بن احمد ساماني در سال 288 ه/ 901 م آنها را به 12 شخص يا خانواده بازگرداند: ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 195.-.Lokk .111 - ماليات «ضياع» در قم «حيز» جمع «احياز» ناميده ميشد: قمي: تاريخ قم، ص 161- 158 (با فهرست)، ص 167.
(26). بلاذري: انساب الاشراف، ج 4، ص 154 (سوس [شوش] در حدود سال 55 ه/ 675 م)؛ يعقوبي: تاريخ، ج 2، ص 277 (همان)؛ قمي: تاريخ قم، ص 18؛ كتاب الاغاني/ بولاق، ج 12، ص 96 (آغاز قرن دوم هجري قمري/ هشتم ميلادي).- رجوع كنيد به:Kremer ,Ein .292 f .;Lambton 591
در مورد مناسبات زمان ساسانيان به:Bartholomae ,Frau .9 .
ص: 295
مييافت. «27» حداقل در دوره نخستين اسلامي، روش ايرانيان در برابر تجاوزها و تعديات، غالبا بدينگونه بود كه زمينهاي خود را به مأموران دولتي (مثلا به حاكم) «28» و يا به ديگر شخصيتهاي رهبري (بهعنوان حاميان) واگذار ميكردند (تلجئه) [- التجاء- مترجم] (گاه با پرداخت دو عشر، «29» آن هم فقط براي مالكيت زمين [نه براي چارپايان])، تا بتوانند بهصورت «اجاره داران» كماكان در آرامش كشت و زرع كنند. بدينسان طبعا بنفع آنان نيز بود كه اجبارا «عشريه» را بپردازند، تا اينكه زمين خود را بهكلي از دست بدهند. «30» منابع موجود فقط گاهگاه و آنهم بهطور كاملا تصادفي به ما راجع به اينگونه مالكيت و نيز از خريد و فروش املاك گزارش ميدهند. «31» مثلا ما ميدانيم كه چنين زمينهايي در مقياسهايي در حوالي اهواز، نهاوند و قم، «32» نزديك ري، «33» در جبال، «34» نزديك مرو، خوارزم «35» و در
______________________________
(27). ابن خرداذبه: المسالك و الممالك، ص 199، 243؛ قمي: تاريخ قم، ص 124؛ مفاتيح العلوم، ص 60.-Lambton .491 mit Anm .1 ;Lokk .62 ,89
(28). چنانكه در حدود سال 184 ه/ 800 م ساكنان زنگان و قازيگان [زنجان و قزوين] زمينهاي خود را به حاكم واگذار كردند: بلاذري: فتوح البلدان، ص 323؛ و نيز در فارس: ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 1، ص 217.
(29). رجوع كنيد به:S .456 پائين78 ; بهويژه.Kremer ,Ein .325 ;Kokk .72 -91 , )به آنان پرداخت «حق الدهگانه» نيز تعلق ميگرفت).
(30).Lokk 91 .
(31). ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 150 (حدود سال 292 ه/ 905 م)؛ نرشخي: تاريخ بخارا، ص 59 (حاكم بخارا به فرمانرواي عرب، دهي را هديه داد، در حدود سال 112 ه/ 730 م)؛ كتاب الاغاني/ بولاق، ج 17، ص 32 (در حدود سال 184 ه/ 800 م)..Lukk 68 F .
(32). كتاب الاغاني/ بولاق، جلد 17 ص 69؛ يعقوبي: كتاب البلدان، ص 272 (سال 278 ه/ 891 م)؛ قمي: تاريخ قم، ص 18.
(33). يعقوبي: كتاب البلدان، ص 276 (سال 278 ه/ 891 م).
(34). بلاذري: فتوح البلدان، ص 308 (حدود سال 61 ه/ 681 م).- و نيز: (سال 247 ه/ 861 م)Brockelmann ,.Gesch .121
(35). املاك خانواده ابن الفرات، رجوع كنيد به قمي: تاريخ قم، ص 18 و 124 و ابن فضلان/ چاپ طوغان، ص 108؛ رجوع كنيد به: Togan in der EI, turk. V 243- Louis Massignon: Les origines chiites de la famille des Banu, l- Furat'', in den Melanges Gaudefroy- Demombynes,) Kairo 1935 (. ص: 296
ماوراء النهر «36» وجود داشت. اما از چنين اطلاعاتي هيچگونه تصوير كاملي درباره تقسيمات، وسعت، طرز اداره و مناسبات مالكيت اين زمينداريها بهدست نميآيد و درباره آنها ما در اينجا (برخلاف مثلا مصر) هيچنوع اسنادي در اختيار نداريم.
از آنجاييكه در سرزمينهاي زراعتي بسيار كهن و كمارتفاع (مانند بين النهرين) شرايط كاملا بهگونهاي ديگر از سرزمينهاي مرتفع ايران بود، و نيز اينكه مراحل بعدي بحثهاي نظري راجع به مناسبات حقوقي ارضي، اغلب در چهارچوب مناسبات ارضي بين النهرين انجام ميگرفت، «37» ازاينرو براي قضاوت درباره مناسبات ارضي در ايران، نتايج اين بحثها را فقط ميتوان بهصورت بسيار كلي، آنهم فقط مورد به مورد قابل استناد دانست.
درباره توسعه زمينهاي اقطاع در ايران نيز تصويري واقعا روشن بهدست داده نشده است. بهدليل كمبود نوشتهها و روشن نبودن اصطلاحات بهكار رفته در آنها، مناسبات ايران و بهطور كلي شرق در اين زمينه- همانگونه كه فواد كوپرولو نيز بهدرستي توجه كرده است- «38» فقط بهصورتي ناقص بررسي شده است كه در حقيقت در همينحد نيز كاملا قابل درك نيست. چنانچه معروف است در قلمرو اسلام، عنوان «اقطاع»، بهطور يكسان هم براي واگذاري حكومت و هم انتقال
______________________________
(36). يعقوبي: كتاب البلدان، ص 279.
(37). ماوردي-
Mehmed Fuad Koprulu Ortazaman turk- islam feodalzmi'' ) Lefeodalisme turc- musulman au moyen- age' (, im Belleten V( 1941 ), S. 319- 334, bzw. 335- 350,
با درنظر گرفتن همه رسالاتي كه در اين زمينه در زمانهاي اخير نوشته شده است (هرچند كه شماره آنها اندك است)، همراه با انتقادي از اثر ذيل: Maurice Gaudefroy- Demombynes, A. N. Poliaks und Carl Heinrich Beckers: Steurpacht und Lehnswesen, ' ' im Islam V) 1914 (, S. 82- 92.
كوپرولو)Koprulu( بدون اينكه خود توانسته باشد اين مسأله را حل كند، اطلاعات مندرج در اين نوشته را به عنوان مطالبي نارسا رد ميكند. در مورد رسالات تاريخي درباره نظام آبياري در بين النهرين رجوع كنيد به: Kremer, C. G I 443 ff.
(38).: و نيز-.326 )مانند پاورقي شماره 37 قبلي)Koprulu ,Ortazaman
(مانند پاورقي شماره 1 در همين فصل). و (مقايسه كنيد!)A .N .Poliak :La feodalite islamique
ص: 297
زمين بهمنظور جمعآوري درآمدها «39» (به مقادير و اشكال مختلف- بهعنوان حقوق يا پاداش) بهكار ميرفته است. «40» از توضيح و تفسيري كه از لحاظ نظري درباره مشخصات «41» اين اصطلاح صورت گرفته، در گزارشهاي صرفا تاريخي- امّا نه در گزارشهاي اقتصادي- چيزي وجود ندارد. در «واگذاري» زمين به اعراب در بين النهرين، «42» در كرمان، «43» در حوالي اسپهان و در خراسان با اصطلاح «طعمه» «44» برخورد ميكنيم. امّا آنچه بهعنوان «اقطاع» خوانده ميشده، نوعي اعطاي مادام العمر بوده است كه در دوران نخستين عباسيان «45» در شهرهاي مختلف يا به شكل واگذاري حكومت يك ولايت و يا فرماندهي سپاه يك منطقه صورت ميگرفته است «46» البته حاكم و يا فرمانده در ازاء اين «واگذاري» (مقاطعه)، ميبايستي
______________________________
(39). مانند هارون الرشيد به مأمون: ابن اسفنديار: تاريخ طستان.
(40). رجوع كنيد به: Moritz Sobernheim in der EI, II 491- 493; Osman Turan in der EI, turk. V 949- 952; Caet. V 397- 399, 429- 433; Fin 73- 80; Kremer, Ein. 297 ff., UZ. 17.-
صديقيLokk .14 -72 ;Siddigi ,
ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 29 و بعد، ص 35- 32؛ قمي: تاريخ قم، ص 18 طبري، تاريخ 3، ص 1506 تأييد امير جديد طاهريان محمد بن طاهر در سال 250 ه/ 864 م را حتي با واگذاري زمينهايي بهعنوان «خاصّه» ذكر كرده است، (امري كه از لحاظ حقوق دولتي نميتوانسته است درست بوده باشد). آيا تأليف زير (كه در دسترس من نبود)، اين مسأله را كلا يا (مانند تأليفات ديگر مؤلف) فقط در ارتباط با آذربايجان (در زمان مغولان؟) بررسي كرده است، چيزي نميتوانم بگويم:
(در مورد ترتيب اقطاع)
A. A. Ali- Zade: K Voprosu ob institute ikta''in den Izv. Azerb. filiala Ak. N. 1942, Nr. 5.
(41). رجوع كنيد به:Sobernheim ، منبع ذكرشده در پاورقي شماره قبل.
(42). طبري: تاريخ 1، ص 2276 (سال 37 ه/ 657 م)؛ ص 2705 (سال 23 ه/ 644 م).
(43). بلاذري: فتوح البلدان، ص 392؛ بلاذري: انساب الاشراف، ج 4، ص 79.
(44). رجوع كنيد به: طبري: تاريخ 2، ص 69/ 1967 (تصاحب يك قريه در خراسان توسط 2 عرب در سال 126 ه/ 744 م)، علاوهبر آن نيز طبري: تاريخ 2، ص 762 (سال 68 ه/ 88- 687 م)؛ ص 832 (سال 72 ه/ 92- 691 م).- «طعمه» نزد قدامه: كتاب الخراج، فصل 6، بهعنوان اقطاع (غير موروثي) ولي مادام العمر مشخص ميشود.- رجوع كنيد همچنين به:Kremer ,Ein .325 ;Lokk .60 f .
(45). ظاهرا اين كلمه در زمان سلجوقيان نيز استعمال ميشده است، رجوع كنيد مثلا به: حسيني:
اخبار الدولة السلجوقيه، ص 74، 108، 133 (قرن 6 ه/ 12 م).- و نيز:.Kremer ,C .G .I 282 .
(46). در سال 195 ه/ 11- 810 م: ابن اثير: الكامل، ج 6، ص 79، و نيز در سال 305 ه/ 18- 917 م در ري:-
ص: 298
حقوق سربازان را ميپرداخت «47».
ابتدا در زمان صفاريان «48» و آل بويه، «49» و نيز در آغاز دوره سامانيان متأخر «50» در ايران برخي كوششها به چشم ميخورد كه قسمتي از حقوق يا اجرت (معاش، به فارسي بيستگان) «51» دستههاي نظامي، بهويژه افسران بهوسيله دادن محصولات كشاورزي پرداخت شود، «52» امّا هيچگاه پرداخت همه حقوق از اين راه صورت نگرفت. هنوز حقوقها بهطور كلي از محل ماليات عمومي زمين (خراج) «53» تأمين
______________________________
- همان كتاب، ج 8، ص 32، و سال 322 ه/ 934 م در شيراز: مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 299، (جائيكه علي پسر بويه پس از تسخير شهر شيراز آنرا بهعنوان «اقطاع» در قبال پرداخت ماليات طلب ميكرد).
(47). رجوع كنيد به:Kremer ,C .G .I 252 )اين قاعده از زمان خليفه مقتدر برقرار بود).
(48). تاريخ سيستان، ص 274 (سال 289 ه/ 902 م): «طاهر صفاري بين سپاهش (احتمالا در فارس) اقطاعهاي زيادي تقسيم كرد.»
(49). در مورد «املاك كوچك» (ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 84 و بعد) به همين شكل بود، همانگونه كه مردآويج به هنگام آغاز خدماتش تعيين كرده بود.- تضمين متقابل دارايي در هر ولايت آل بويه در سال 379 ه/ 90- 989 م (فارس و ارّجان)، و ظاهرا مالكيت زمين: ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 184؛ ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 26 و شبيه به آن نيز در همان كتاب، ص 33 (شرف الدوله به پسرش در حوالي شيراز «اقطاع» واگذار كرد)، گزارشهاي ديگري در اينباره نزد مسكويه: تجارب الامم، ج 2، ص 138 (سال 341 ه/ 952 م)؛ روذراوري: ذيل تجارب الامم ص 11 (سال 1- 370 ه/ 980 م) (درحاليكه هميشه اين فكر وجود داشت كه براي مسلمانان همواره واگذاري زمين با اداره «اقطاع» بوده است: خدمات لشكري، ايندو را درهم ادغام ميكرد). نزد روذراوري: ذيل تجارب الامم، ص 327 و بعد (سال 389 ه/ 999 م) برعكس بهوضوح صحبت از واگذاري زمين به هر سرباز و اعطاء سند مربوط، و محاسبه محصول است (درحاليكه 300 درهم اضافي بهنظر ميرسد كه: يك دينار به جهات ديگر و در حدود 15 به 1 به اشتباه گزارشگر مربوط باشد).- گزارشهاي شبيه به آن درباره واگذاري اقطاع به نظاميان: ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 52، 92، 114 (سال 389 ه/ 999 م، 407 ه/ 17- 1016 م، 425 ه/ 34- 1033 م)، ج 9، ص 171 (سال 434 ه/ 43- 1042 م «كردان»).
(50). نكبي، ص 113 (سال 366 ه/ 976 م).
(51). سياستنامه، فصل 5 و ص 91 و بعد (فصل 23).-.Barthold ,Turk .238 f -.
(52). رجوع كنيد به: ابن بلخي: فارسنامه، ص 172؛ زركوب: شيرازنامه، ص 26.- سال 391 ه/ 1001 م نماينده خليفه كوشش كرد يك «توازن ارزان» بين ادعاي سربازان ديالمه در كرمان و حكومت ايجاد كند. هلال: كتاب الوزراء، ص 411 و بعد. رجوع كنيد به:.Nikitin ,Nat .207 ;Lokk .61 ,64 f .
(53). نگاه كنيد به: سياستنامه، ص 28.- و نيز به صفحات بعدي مبحث «خراج و صدقه».
ص: 299
ميشد. هرچند كه براساس كتابهاي مرجع حقوقي، در اين مورد راههاي ديگري نيز وجود داشت. مورخان از تأمين مواجب بهوسيله ماليات عمومي زمين، فقط از يك مورد (سال 390 ه/ 1000 م) گزارش دادهاند. در فارس زمين براي سربازان مزدور ترك به املاك دولتي فرمانروا (خاصّ) «54» و املاك موروثي از يكطرف، و سهم دولت (قسط السلطان) «55» از طرف ديگر، تقسيم شده بود. قسط السلطان 3/ 2 وسعت كل زمينها را دربر ميگرفت و براي آن همواره مأمور ويژهاي گمارده ميشد. «56»
نحوه مناسبات تقسيم محصولات كشاورزي بهعنوان «اقطاع» در عصر نخستين غزنويان نيز، «57» حتي اگر حدس فؤاد كوپرولو، مبني بر اينكه در آن زمان گذار قطعي به نظام اقطاع موروثي صورت گرفته بود، درست باشد، به همان شكل گذشته برقرار بود. البتّه حدس كوپرولو (همانگونه كه خود او اعتراف دارد) متكي به دلايل ضعيفي است. «58» سلطنت غزنويان بر نيروي نظامي كه در اساس متشكل از بردگان (مملوكان) بود، تكيه داشت. ابتدا در زمان سلجوقيان (كه توسط همكاريهاي نظامي قبايل مهاجر ترك حمايت ميشدند)، حتي از نظر جامعهشناسي هم شرايط واقعي براي انتقال مادام العمر (و موروثي) مالكيت زمين
______________________________
(54). قمي: تاريخ قم، ص 18 حصص براي (جمع حصه) آمده است، اگر چنين نيست، پس اشتباه مصحح است.
(55). قمي: تاريخ قم، ص 113: قسط مالي.- رجوع كنيد به:.Jakubowskij ,Mach .60 f .
(56). هلال صابي: كتاب الوزراء، ص 378، در اينباره پاورقي شماره 10 در همين فصل (در حقيقت چنين گزارش منفردي كه تا حدودي با اصطلاحات دشوار نيز همراه است، نميتواند تصوير دقيقي از يك دوره تاريخي به دست دهد.)
(57).Koprulu ,Kay .441 f . )قبايل ترك در خدمت غزنويان در خوارزم سال 424 ه/ 34- 1033 م).- اصطلاح «اقطاع» در اينجا در اصل بهمعني «واگذاري اداره» است. رجوع كنيد به: ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 231.- (نكبي)Nikbi 197 )حدود سال 380 ه/ 990 م گزارش ميدهد كه: سامانيان، زمينهاي وسيعي را در كوهستان بهنام اقطاع به پيشقراولان سپاه سبكتكين واگذار كردند.
(58).Koprulu ,kay 449 -452 )در يك بيت منحصربهفرد در ديوان سنايي شاعر، قرن 6 ه/ 12 م، ص 138، از تحويل املاك ايراني به تركان- آنچه كوپرولو خود را مجاز دانسته است كه آنرا واگذاري اقطاع تعبير كند- شكوه و شكايت شده است).
ص: 300
(به تركي ديرليك) به قشر بيگها بهوجود آمد. «59» مطلب مطرحشده در سياستنامه در سال 480 ه/ 1087 م هم فقط نقطه نهايي تطوّري را نقل ميكند، «60» كه از زمان مديدي پيش از آن آغاز شده بود. اينكه تقسيمات جديد تا چهحد، املاك قديم دولتي، زمينهاي اشغالشده جديد و يا املاك مصادرهشده را دربر ميگرفت، چيزي است كه بهطور دقيق، بهسختي ميتوان تعيين كرد، وانگهي در اينجا اين امر از چهارچوب بررسي ما نيز خارج است.
______________________________
(59). گزارشهاي مربوط به آن مثلاUrada /turk I 300 ؛ محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 150، 153، 157 و غيره؛ بنداري: زبدة النصره، ص 110 و بعد، ص 191، 256، 258؛ راوندي: راحة الصدور، ص 236، 293، 335 و غيره.- نزد سلجوقيان: جويني: تاريخ جهانگشا، ج 3، ص 200؛ حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 29، 39، 59؛- نزد خوارزمشاهيان: جويني: تاريخ جهانگشا، ج 2، ج 2، ص 14، 34، 37؛ دولتشاه: تذكره دولتشاه، ص 133؛ در كرمان: ابن صاعد: طبقات الامم، ص 174.
(60). سياستنامه، ص 92 (در فصل 23)؛ مقريزي: خطط/ بولاق، ج 2، ص 210؛ حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 46.- در اينباره همچنين رجوع كنيد به: Koprulu, Ortazaman turk islam feodalizmi'' ... im Belleten V) 1941 (, 326.
در مقابلUz .52 ,56 f .,63
ص: 301
مالياتها
اشاره
دشواري شناخت دقيق نظام مالياتي قرون نخستين اسلامي در ايران، در اصل بنابر دلايلي است مشابه با آنچه كه بررسي مناسبات مالكيت ارضي را مشكل ميكرد. كمبود هرگونه سندي در اين زمينه «1» حداقل ميتوانست توسط گزارشهاي غني موجود در بسياري از منابع- اگر در اين گزارشها توجه بيشتري به اين مسائل ميشد و ميتوانست بشود- تا حدي جبران گردد. در اينباره ميبايست براي شناخت اعصار قديمتر تا حد معيني آثار هنري دورههاي بعد كه ردّپايي از گذشته در خود دارند، را نيز مورد توجه قرار داد (همانگونه كه براي اوضاع مصر به پاپيروسهاي مكشوفه آنجا و شناخت دقيقتر از شيوه عمل بيرانتي متكي هستيم). «2» نظام مالياتي ساسانيان در واقع براي ما فقط بهطور ناقصي
______________________________
(1). رجوع كنيد به قمي!- اسناد و مدارك ساسانيان طبق نوشته ابو يوسف: كتاب الخراج (ترجمه) ص 86 و بعد، سوزانده شده بود.
(2). رجوع كنيد به: Ernst Stein: Studien zur Geschichte des byz. Reiches vornehmlich unter den Kaisern Justinus II. und
-
ص: 302
شناخته شده است؛ بااينوجود ما ماليات سرانهاي را از آن دوره ميشناسيم كه تا حدودي ميتواند با جزيه مطابقت داشته باشد. «3»
جزيه
جزيه بهعنوان ماليات سرانه براي اتباع غير مسلمان داراي مبناي قرآني بود، «4» امّا بهزودي در نقاط مسكوني ايران، اين مسأله بحثانگيز بهوجود آمد، كه آيا زرتشتيان نيز در رديف «اهل كتاب» (يعني مؤمنين به اديان وحي) قرار دارند يا نه، هرچند كه موقعيت زرتشتيان از همان ابتدا مانند (ذميان) تضمين شده بود. در اينجا آشكارا تئوري به عمل ملحق ميشد. واضح است كه اين تسهيلات بهخاطر زرتشتيان (ايرانيان) نيز صورت ميگرفت، چراكه در غير اين صورت خونريزي پيشبيني نشدهاي بهجاي اين نوع مدارا و حسن تفاهم بهراه ميافتاد.
توصيفگران دوران آغاز پيروزي اعراب به اين موضوع اشاره كردهاند كه «5» پيامبر (ص) در عربستان شخصا اين موقعيت را براي زرتشتيان تضمين كرده بود، و اين
______________________________
- درباره شرح مناسبات اراضي در زمان خاص
Tiberius Constantinus,) Stuttgart 1919 (, Kap. VII, S. 141- 160.
استيلا (امّا فقط براي بين النهرين و عربستان) (در برخوردهايشان با اعراب اوليه)،Aron Gur land در اولين بخشهاي اثرش (ص 42- 1) بررسي كرده است: Grundzuge der muhammedani schen Agrarverfassung und Agrarpolitik,) Dorpat 1907 (.
در مقابلDennett )ص 64- 14) براي بين النهرين و سوريه به واقعيتهاي مهمّي دست يافته است. هرچند كه بررسيهاي وي درباره مصر (ص 115- 65)- تا آنجاكه من متوجه شدهام- اساسا با اقتباس از تحقيقاتBecker صورت گرفته است.
(3)-Nicolas P .Aghnides : و نيز رجوع كنيد به-
Carl Heinrich Becker in der EI, I 1097; Caet. V 319- 325. Mohammedan theories of finance'', in den Studies in History, Economics and Pulic Law, Columbia Paul Schwarz: Die Steuerleistung
درClement Huart و نيز جدل مختصري با-.
University, Bd. 70) 1916 (Persiens unter der Herrschaft der Araber'', im Islam X( 1919 ), S. 150- 153.
(4)- سوره 9 (توبه) آيه 29 قرآن مجيد.
(5). بلاذري: فتوح البلدان، ص 71.- بيضاوي نيز در تفسيرش از سوره 9، آيه 29 به اينگونه رويدادها و روايات تكيه ميكند.- مقايسه كنيد با ص 335 جلد اول كتاب حاضر.
ص: 303
موضوع (كه صحّت عيني آن در اينجا تشريح نميشود) طبيعتا ميبايست بهطور قاطع بر حقوق اسلامي تأثير گذاشته باشد.
حنفيها (و بنابراين همچنين ابو يوسف، نويسنده كتاب الخراج) «6» و نيز الشافعي (ولي نه مكتب او) از اين نظر دفاع ميكردند كه زرتشتيان جزو «اهل كتاب» اند و بنابراين، اين امتياز و درعينحال اين الزام را دارند كه در رديف جزيهدهندگان بهشمار آيند. حنفيها فقط بتپرستان عربستان را از حلقه جزيهدهندگان خارج ميكردند. «7»
آنچه ما درباره اوضاع نواحي ساسانيان متقدم، بهويژه در خود ايران، بهطور كلّي ميتوانيم بگوئيم، «8» اين است كه در اينجا براساس عهدنامه، مبلغي بهعنوان ماليات تعيين ميگرديد، كه نحوه جمعآوري آن بعدها تثبيت نشد. در مورد بين النهرين نوشتهاند كه خالد بن وليد پس از فتح بخشي از اين استان، از دهقانان آنجا «جزيه» (ظاهرا ادامه ماليات سرانه ساسانيان) «9» گرفت. او از ساكنان تيسفون «10»، و همچنين فرماندهان ديگر، از مردم خوزستان، «11» اسپهان، «12» مرو، «13»
______________________________
(6). ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 38، 72- 68؛ و نيز يحيي بن آدم: كتاب الخراج، ص 56- 52.
(7).Browne ,Ecl .30 f .;caet .V 345 -347 ,456 -458 .
(8). رجوع كنيد به:Carl Heinrich Becker in der EI ,I 1098 ,
«در مورد تجربيات عهد قديم در واقع ما فقط از مصر اطلاع داريم» روشن نبودن اين اصطلاح را مولف زير نيز تأكيد ميكند:
(باتوجه زياد به بلغارستان)im Osmanischne Reich )جزيه، ماليات سرانه)
Boris Christoff Ned Koff: Die Gizya,) Leipzig 1942 (
در صفحات 17- 1 خلاصهاي از نتايج تحقيقات انجامشده تا امروز در مورد جزيه (بدون اظهار نظر شخصي) اورده شده است. رجوع كنيد به:
(براي عربستان)LOKK .128 -143 ;Berchem 17 -19
تشكيلات حقوقي نزد ماوردي: كتاب الاحكام السلطانيه، ص 272- 245.
(9). ابن اثير: الكامل، ج 2، ص 148.- طبري: تاريخ/ چاپ نلدكه، ص 241 و بعد؛.Dennett 14 f .
(10). بلاذري: فتوح البلدان، ص 271؛ ابن اثير: الكامل؛ ج 2، ص 199 (سال 16 ه/ 637 م).- همچنين رجوع كنيد به: طبري: تاريخ/ چاپ نلدكه، ص 208،.Caet .IX 227
(11). طبري: تاريخ 2، ص 2541.
(12). ابن اثير: الكامل، ج 3، ص 7.
(13). بلاذري: فتوح البلدان، ص 408.
ص: 304
بخارا «14» و خوارزم، «15» ماليات مقطوع و سراسري اخذ كرد، بايد دانست كه فرماندهان سپاه در شهرهاي تسخيرشده، حق اين انتخاب (معروف) را از بين سه امكان «اسلام، جزيه يا جنگ» به مردم ميدادند. «16» (دهكانان وظيفه پرداخت ماليات- جزيه- براي شخص خود و رعايايشان را داشتند). «17» در واقع پرداخت اين ماليات (كه از آن اساسا: جوانان، زنان، معلولان، و نيز كشيشان و راهبان در صورتيكه چيزي در تملك نداشتند معاف بودند) «18» در اينجا (مانند جاهاي ديگر) تنها بهوسيله پول انجام نميشد، بلكه همچنين (مطابق قوانين بيگاري روم شرقي) توسط به كار گرفتن افراد در ساختن جادهها، پلها، بازارها و نيز بيگاري در مزارع و وادار كردن به گماشتگي هم صورت ميگرفت. «19» برعكس نيز امكان داشت كه افراد بهجاي پرداخت جزيه، در نبرد مسلمين شركت كنند، و آشكارا نه فقط براي قبايل عرب مسيحي، «20» بلكه همچنين براي ايرانيان، مثلا در گرگان، اين امكان ايجاد شد كه «جزيه» خود را بهوسيله اين نوع «همكاري» پرداخت كنند. «21» بهطور كلّي در سالهاي اوليه در ايران، ماليات پيش از هرچيز بهعنوان «غنايم» نيروهاي جنگنده تلقي ميگرديد، و فقط بخش كمي از آن به خزانه مركزي واريز ميشد. عمر
______________________________
(14). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 58.
(15). طبري: تاريخ 2، ص 1253؛ ابن اثير: الكامل، ج 4، ص 219 (سال 93 ه/ 712 م).
(16). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 149.
(17). اگر اين امر واقعا معني «عن ايديهم» (باتوجه به عبارت سوره 9، آيه 29) را داراست، چيزي است كه به احتمال زياد مقابل مفهوم ماليات ساختمان است، به شرط آنكه بنا در اصل بوده و بعدا ساخته نشده باشد. پروفسور رودي پارت)Rudi Paret( در بن (كه ترجمهاي از قرآن همراه با تفسير سادهاي از آن را آماده ميكند) رجوع كنيد به:
R. Paret: Grenze der Koranforschung,) Stuttgart 1950 (,[ Bonner Orientalist. Studien 24 ],
به من توضيح داد كه مفهوم دقيق «عن يد» (سوره 9، آيه 29) براي وي روشن نيست.- رجوع كنيد به..LOKK .131
(18). طبري، تاريخ 1، ص 2662 (سال 22 ه/ 643 م در آذربايجان).
(19). طبري: تاريخ 1، ص 2470 (سال 16 ه/ 637 م).
(20). طبري: تاريخ 1، ص 2664 و بعد (سال 22 ه/ 643 م)؛ يحيي: كتاب الخراج، ص 46 و بعد.
(21). طبري: تاريخ 1، ص 2658 (سال 22 ه/ 643 م).
ص: 305
كوشيد با ايجاد «ديوان» چارهاي براي آن بيانديشد؛ «22» امّا حتي در سال 85 ه/ 704 م از جانب حاكم خراسان به مفضل با افتخار يادآوري ميشد كه وي هيچ «خزانهاي» در تملّك ندارد، و بيشتر «غنايم» را بهسرعت بين جنگجويانش تقسيم ميكند. «23»
مقدار جزيه براساس توانايي پرداخت قشرهاي مختلف درجهبندي شده بود.
نظريهپردازان براي سرزمينهايي كه پول نقره در آنها رواج داشت (و ايران نيز جزو آنها بود) براي قشر «كمدرآمد» (دهقانان، پيشهوران) سالانه 12 درهم، براي (كسانيكه زياد از طبقه خواص نبودند) «طبقه متوسط» 24 و براي «ثروتمندان» (صرّافان، تاجران، پزشكان) 48 درهم محاسبه كرده بودند. «24» براي همان كسان در سرزمينهايي كه پول طلا در آنها رايج بود، برخي (مانند حنفيان) 1، 2 و يا 4 دينار «25» محاسبه ميكردند، امّا براي اعمال آن ظاهرا تقسيمبندي دقيقتري وجود داشت.
وصول جزيه تحت شرايط تحقيرآميزي مثلا همراه با سيلي زدن مأمور (محتسب و يا عامل) انجام ميگرفت. «26» مالياتدهندگان (البته ابتدا از زمان حجاج و فقط براي مدت كوتاهي، آن هم نه همهجا) بهوسيله داغي بر گردن مشخص ميشدند. «27»
ما از مصر، جاييكه اسنادي از آن در دست داريم، مطلعيم كه حداقل در اينجا از اين مسائل در اساس جلوگيري ميشد. حتي در اينجا تعداد زيادي از افراد بودند كه به دلايل نامشخص اصولا جزيه نميپرداختند. «28» ما همه دلايل را در
______________________________
(22). رجوع كنيد در اينباره به:Caet .IV 368 -414 ، سال 74 ه/ 693 م: اما علاوهبر آن بهDennett 24 -27 ، بهويژه ص 27.
(23). ابن اثير: الكامل، ج 4، ص 194.
(24). يحيي: كتاب الخراج، ص 9؛ ابو يوسف: كتاب الخراج، فصل جهاد.- رجوع كنيد به:Kremer ,Streifz 18 ; Kremer C. G. I 436; Arnold, Preach 55.
(25). درباره نسبت درهم به دينار رجوع كنيد به مبحث «پول و مزد» در كتاب حاضر.
(26). عبد الرحمان نصر شيزري: كتاب نهايته الرتبه في طلب الحصبه، ناشر: الباز العريني (قاهره 1946)، ص 107.
(27). طبري: تاريخ 1، ص 1445 (سال 103 ه/ 22- 721 م خجند)، ص 1920 (سال 120 ه/ 738 م در خراسان)؛Stefan As .162 )حدود سال 5- 134 ه/ 751 م: ارمنستان؛ مهر سربي بر گردن).
(28).Carl Heinrich Becker in der EI ,I 1097 f .
ص: 306
اختيار داريم تا بتوانيم فرض كنيم كه در ايران نيز بههنگام وصول ماليات، وضعي مشابه با مصر حاكم بوده است. در اينجا بايد دانست كه افراد غير مسلماني كه جزيه ميپرداختند، طبعا پيروي اعتقاد خود را به هرطريق، ترجيح ميدادند. «29» ولي ما البتّه در اينمورد مدارك عليحدهاي در اختيار نداريم. فرمان عمر دوّم در سال 100 ه/ 19- 718 م، نشان ميدهد كه براي خراسان دريافت جزيه از كسانيكه تازه به اسلام گرويده بودند، «30» از آن تاريخ ممنوع شد. تا آن زمان مردم (بهعلت ضرورت مالي و نيز به نشانه مقابله با احساس برتريجويي قوم عرب) «31» به هيچوجه از دستوراتي كه بعدها بهمنزله وظيفه تلقي گرديد، پيروي نميكردند. «32» كوششهايي براي اينكه در سال 110 ه/ 29- 728 م از نو در سمرقند و نيز از سغديان ماليات سرانه اخذ شود، با مقاومت سرسختانه سغديان و اهالي سمرقند «33»
______________________________
(29).Dennett 118 f - اينكه دهكانان توسط چنين سياست مالياتي ميخواستند زرتشتيگري را حمايت كنند، اشتباه ميدانم. اين امر به هيچ منبعي نيز متكي نيست.
(30). طبري: تاريخ 2، ص 1354؛ بلاذري: فتوح البلدان، ص 426؛ ابن اثير: الكامل، ج 5، ص 19.- رجوع كنيد در اينباره به:Dennett 120 -124 همراه با كوششي در رفع ابهام اينكه در واقع محتوي تعبير بسيار جسورانهاي نيز است. درباره سياست عمر دوّم بهطور كلي رجوع كنيد به: Carl Heinrich Becker: Ibn al- Gauzis Manaqib Omar ibn Abd al- Aziz, besprochen und im Auszuge mitgeteilt,) Leipzig 1899 (; Carl Heinrich Becker: Studien Zur Omaj jadengeschichte: Omar II., in der Ztschr. f. Assyriologie, Bd. XV( 1900 ), S. 1- 36; Wilhelm Barthold: Chalif Omar II i Protivorecivye izvestija O ego licnosti''
(خليفه عمر دوّم و گزارشهاي متضاد درباره شخصيّت او) در: Christianskij Vostok VI/ 3) 1922 (, S. 203- 234.
(31). دهكانان در سال 110 ه/ 728 م اعلام نكردند كه ايرانيان مسلمان شدهاند؛ بلكه ميگفتند كه آنان «عرب» شدهاند: طبري: تاريخ 2، ص 1508؛ ابن اثير: الكامل، ج 5، ص 544. در عصر امويان اعراب طبيعتا نميخواستند كه دعوي ايرانيان را به رسميت بشناسند.
(32). رجوع كنيد به: مبرّد: كامل، ج 1، ص 285؛ عقد الفريد، ج 2، ص 76.- بهعلاوه:Wellhausen ,Arab .175 f .,186 ff .-
برداشتهاي مؤلف اين كتاب در زمينه امور مالي بهوسيله دو دانشمند مذكور در ذيل بهحق انتقاد شده است.
(بهويژه ص 13- 3) (اينجا و آنجا)LOKK .206 ;Dennett
(33). مقايسه كنيد با صفحه 253 و بعد جلد اوّل كتاب حاضر و نيز: in:
(جنبش المقنع، حركت سفيدپوستان)
Jakubovskij: Vosstani Mukanny- dvizenie ljudej V belych Odezdach ص: 307
مواجه گرديد. بعدها اين امر در منابع مسلمانان نيز بهعنوان يكي از اقدامات ظالمانه حكومت ذكر شد. بايد دانست كه براساس اين منابع در كرمان در سال 599 ه/ 1203 م نيز از يهوديان و زرتشتيان از نو جزيه وصول گرديد. «34»
اما گزارش اقدامات در مورد جزيه در ايران در سالهاي 100 تا 111 ه/ 718 تا 729 م اينجا و آنجا نشان ميدهد كه جزيه در اين سالها دقيقا از ديگر مالياتها قابل تشخيص نبوده است (آنچه در صفحات قبل مثلا در مورد خوزستان اشاره كرديم، نيز نشانگر آن است). در اينجا همواره به چنين گزارشي برخورد ميكنيم: «بهعلت لغو جزيه، خراج دچار ورشكستگي شده است»، «35» يا به اين گزارش كه: «عمر دوّم پرداخت جزيه براي معتقدان جديد را لغو كرد، زيراكه موالي قبلا از افزايش خراج شكايت كرده بودند». «36» اقدامات سال 110 ه/ 728 م، از جمله با اين عبارات وصف شده است: «دهكانان بخارا استعلام كردند: كي بايد خراج اخذ شود؟ بههمين علت حكومت دستور داد، از مردمي خراج اخذ شود كه تاكنون ميپرداختهاند، ة جزيه نيز براي مسلمانان وضع گرديد.» «37» بدينگونه اين
______________________________
-Gafurov و (غلامحسين صديقي كتابشناسي شماره 533)
Sovetskoe Vostokovedenie, V) 1948 (, S. 39; Dennett 124- 128.
و در مقابل145 .;Wellhausen Arab 215 f .
(34). محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 184.- در سال 368 ه/ 978 م در كابل بهعلت درخواست جزيه از «كفّار» ناآراميهايي پيشآمد: ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 450.
(35). بلاذري: فتوح البلدان، ص 429.
(36). طبري: تاريخ 2، ص 1354.- رجوع كنيد به:Vloten ,Rech .21 ,71 f ؛ و براي توضيح بيشتر به:.Dennett 84
(37). طبري: تاريخ 2، ص 1508.- و نيز: Barthold, Turk. 190; Wellhausen, Arab.- 176 f fl Dennett 120- 128
كه ميكوشد مشكلات اين وضع و اخبار مربوط به سال 120 ه/ 738 م را بدينوسيله برطرف كند كه او تحت عنوان جزيه، ماليات سرانهاي را كه بهطور قراردادي تعيين ميشده است، درك ميكند، درحاليكه از خراج بهسادگي «ماليات (بر درآمد)» را ميفهمد (در ردّ نظريات.)Wellhausen ,Arab .,297 -300 او معتقد است كه در آن زمان اين امر در اساس ارتباطي به وضع مقررات جديد مالياتي (آنطور كه ولهاوزن گمان ميكند) نداشته است، بلكه فقط منظور از آن، لغو اصولي بوده است كه دهكانان و نيز مسيحيان و يهوديان بهعنوان مالياتدهندگان آن را بههم ريخته بودند. در اينباره رجوع كنيد به پاورقي 29 در همين فصل كتاب حاضر.
ص: 308
اصطلاح در اينجا نيز مثل سرزمينهاي دور غربي بسيار كم روشن ميشود. امّا به هرجهت اين اصطلاح آشكارا تا زمان آخرين فرمانروايان اموي بهمنظور جلب رضايت مسلماناني كه ميخواستند تنها «ماليات زمين» بپردازند، كماكان باقي ماند درحاليكه در ايران نيز در اين زمان تعداد كمي از مردم بودند كه از آنها جزيه اخذ ميشد. «38» بدينگونه بود كه در اينجا كلمه «جزيه» علاوهبر بيان مفهوم ماليات اهل ذمه، «39» بهتدريج در مفهوم «خراج» نيز بهكار رفت «40» و موّرخان بعدي ايراني «41» و نيز عثماني آن را اغلب براي بيان مفهوم «هديه افتخاري» (لهستاني، «پومينكي») اروپايي و يا ديگر ملتهايي كه خراج ميپرداختند، نيز بهكار بردند. «42» بدينسان علاوهبر اينكه دوگانه بودن استعمال اين كلمه حفظ گرديد، مفهوم آن به حوزههاي ديگر نيز كشانده شد.
خراج و صدقه
احمد زكي وليدي طوغان در مورد اوايل يك قرن و نيم حكومت اسلامي در آذربايجان تأكيد ميكند، «43» كه گزارشهاي مربوط به درآمد مالياتي در اينجا بسيار كم و نيز بهكرات ضدونقيض است، از اينرو نميتوان تصويري واقعي از گسترش آن در اين منطقه ارائه كرد. بايد دانست كه اين نتايج را بدون هيچ
______________________________
(38). در قم در سال 282 ه/ 895 م هنوز 5305 دينار وصول ميشد (قمي: تاريخ قم، ص 125).
(39). رجوع كنيد به:Nedkoff )ديگر مشخصات در پاورقي شماره 8 همين فصل) اينجا و آنجا.
(40). بدينسان در حدود سال 612 ه/ 1215 م، رعاياي مسلمان پيش سلطان السلاطين ماوراء النهر، عثمان را سرزنش ميكردند كه وي به گورخان «ملحد» (قراختايي (منظور نسطوريان متقدم كوچلوگ)Kuclug( است) «جزيه» ميپردازد: جويني: تاريخ جهانگشا، ج 2، ص 123.
(41). حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 44 و بعد، خراج بيزانسي به ملكشاه را بدينگونه مشخص ميكند، سال 481 ه/ 89- 1088 م.
(42). مثلا مصطفي نعيما: روضة الحسين في خلاصة اخبار الخافقين (باغهاي بهشتي حسين: در خلاصه اخبار شرق و غرب)، چ 4 (قسطنطنيه 66/ 1864)، جلد 5، ص 386 پائين صفحه (براي سال 1064 ه/ 1654 م).
(43).-. سمت چپ صفحهE I ,turk ,I 108
براي كليه اصطلاحات تخصّصي رجوع كنيد به: مفاتيح العلوم، ص 62- 58.
ص: 309
محدوديتي ميتوان به كل ايران تعميم داد. تا حدود پايان قرن دوّم هجري قمري/ هشتم ميلادي فقط اطلاعات دقيق مختصري از درآمدهاي مالياتي در اختيار داريم. «44» اصطلاحات فني متداول براي اين مالياتها بهصور مختلف درهموبرهم است، امّا گسترش تدريجي نظام مالياتي اسلام بههرحال با اصول نظام حقوقي ساسانيان مطابقت دارد.
تداوم نظام ماليات ارضي در ايران ميانه «45» از لحاظ منابع موجود فقط در مورد بين النهرين قابل تأييد است. «46» در اينجا نيز پس از تسلّط اعراب فقط براي صاحبان ذكور زمين و تاجران، مالياتهايي تعيين گرديده «47» و خراج اخذ شده است. «48» كلمه خراج شايد از منشاء يوناني ()، [Choragion مترجم] باشد و شايد نيز در زمان هخامنشيان از زبان آرامي (به ايراني؟) وارد شده باشد، به هر حال اين كلمه با ريشه عربي خرج (بيرون رفتن) برابر شناخته شد و به همين دليل بهعنوان بيانكننده مفهوم درآمد ماليات ارضي (مقدار افتاده از چيزي) تثبيت گرديد. «49» در اينجا بايد دانست كه اگر ما آنچه را كه تاكنون درباره خراج گفتيم، در مورد سرزمينهاي مرتفع ايران نيز فرض كنيم، مسلما به اشتباه نرفتهايم.
______________________________
(44). رجوع كنيد به:.Lokk .g ,12
(45). در اينباره رجوع كنيد به: قمي: تاريخ قم، ص;Christensen ,361 f . 971- 281؛، 121- 117.- جهشياري:
كتاب الوزراء، ص 5 و بعد صحبت از ماليات درخت خرما، درختان و چاههاي آب ميكند كه خسرو اول انوشيروان براساس اقدامات پدرش ميخواست به اجراء درآورد. ماليات (به مقدار 3/ 1 تا 6/ 1 محصول) از لحاظ نظري بنابر وضع آبياري و موقعيت جوّي بالا و پائين ميرفت و درجهبندي ميشد و هر چهار ماه آن پرداخت ميگرديد. رجوع كنيد در اينباره به: Pigulevskaja, Viz. 212, 218- 226; N. V. Pigulevskaja: K Voprosu o podatnoj reforme chosroja Anusirvana'' im: Vestnik Drevnej Istorii I) Moskau 1937 (, S. 146.
(درباره مسأله اصلاح ماليات خسرو انوشيروان)
(46). اين امر الگويي براي خليفه المهتدي (256- 255 ه/ 870- 869 م) شد: قمي: تاريخ قم، ص 147
(47). طبري: تاريخ 1، ص 2371؛ يعقوبي: تاريخ ج 2، ص 176.
(48). طبري: تاريخ 1، ص 2468، 2545 (بصره و اهواز سال 17 ه/ 638 م).- و نيز
Wellhausen, Arab. 172 f, Lammens, Om. 85- 89.
(49). رجوع كنيد به:.Theodoor Willem Juynboll in der EI ,II 968
با منابع مذكور در آن و نيز:-
ص: 310
استعمال كلمه «خراج» بهعنوان ماليات زمين، «50» البته مربوط به دوران نخستين حكومت اسلامي است، «51» امّا منابع همگي آنقدر متأخرند كه نميتوان دقيقا دانست كه در آنها روشني و صراحت معني خراج تا چهحد به استعمال بعدي آن در زبان يا تا چهحد به كوششهايي كه در توضيح ابهامات قبلي اين اصطلاح صورت گرفته، مربوط است بههرحال شك نيست كه در ايران در آغاز اصطلاح «خراج» و «جزيه» مفهوم ثابت بعدي آن را نداشته است. «52» براساس منابع موجود، در ايران نقاطي وجود داشت كه در آنها وصول ماليات زمين و ماليات سرانه جداگانه به عهده شهرهاي غربي ايران (دينور، ماسبذان، صيمره. اسپهان «53» در سال 20 ه/ 641 م) بود. همچنين نقاطي وجود داشت كه در آنها طبقات پرداخت كننده جزيه و خراج بهوضوح از يكديگر تفكيك ميشدند (در گرگان سال 22 ه/ 643 م). «54» منابع همچنين بهوضوح ذكر ميكنند «55» كه خراج بهعنوان ماليات
______________________________
-
Walter Henning: Arabisch Harag'') fur die aramaisch- achamenidische These (, in den Orientalia IV( Rom 1935 ), S. 291- 293; Ju. A. Soloducho:,, Podati i Povinnosti V Irake V III- V vv. masej ery'';
(مالياتها و پرداختها در بين النهرين در قرن سوم تا پنجم ميلادي)، در: Sovetskoe Vostokovedenie V) 1948 (, S. 55- 72;
نشان ميدهد كه در تلمود نيز لغت «كرجه» (يا «كراجا») كاملا معمول است (رجوع كنيد به:)Berchem 20 f
همچنين رجوع كنيد به: N. V. Pigulevskaja: Mesopotamija na rubeze V- VI v. n. eSirijskaja chronika Iesu Stilita Kak istoriceskij istocnik;) Moskau u. Leningrad 1940 (, S. 49- 63
(بين النهرين در مقطع قرن پنجم و ششم ميلادي. شرححال شمعون منارهنشين در سوريه بهعنوان منبعي تاريخي))Trudy In -ta Vostokovedenija XXXI(
(50). نظرات حقوقي قرن سوم ه/ نهم م را ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 15- 13 (عمر اول) آورده است؛Fin .91 -99 ;Levy ,Soc .I 332 -343 .- صديقيSiddiqi ,
(51). بلاذري: فتوح البلدان، ص 313 (اسپهان)، ص 404 (نسا در حدود سال 30 ه/ 652 م).
(52). رجوع كنيد به مبحث «جزيه» در صفحات قبل و نيز در اينباره طبري: تاريخ 2، ص 1354، 1508 (سال 100 ه/ 19- 718 م و 110 ه/ 29- 728 م در ارتباط با مسأله اخذ ماليات از نو مسلمانها.- اشتباهاتي شبيه به آن در مورد ديگر اصطلاحات راLOKK 44 ,56 ,131 جمعبندي كرده است.
(53). بلاذري: فتوح البلدان، ص 307، 312.
(54). طبري: تاريخ 1، ص 2658.- اينكه آيا اطلاعات حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه/ چاپ براون، ص 23
(اسپهان) به زمان مربوط به سال 60 ه/ 280 م و يا حدود 370 ه/ 980 م برميگردد، كاملا روشن نيست.
(55). يحيي: الخراج، ص 9 و بعد، 44- 41 و ص 118 و بعد، خلاصه شده نزد.Pfaff 26 f
ص: 311
زمين حتي از مسلمانان نيز اخذ ميشد. «56»
در دوران بعد غير از جزيه و خراج، كه غالبا براساس تقسيمبندي منطقهاي اخذ ميشد «57»، مالياتهاي ديگري هم معمول بود. «58» در حدود سال 375 ه/ 985 م در گرگان، دهستان، آبسكون و استرآباد هنوز «معامله»، «59» و بعدها «جبايات» (در حقيقت و جمعآوري،) و «قبالات»، درست مانند «حقوق السلطان» (عوارض حكومتي) «60» رواج داشت. «61» در حدود سال 390 ه/ 1000 م در جبال و ديلم «باج» «62» (فقط ماليات،؟) اخذ ميشد. البتّه ما از اين نوع ماليات در ولايات مزبور
______________________________
(56). بهوسيله كتابDennett به نظر من ميرسد كه مطالب اظهارشده در كتب ذيل مردود باشد: Wellhausen, Arab. 172 f, Pfaff 27 f.
(57). اطلاعات چندي جغرافيدانان در اينباره دادهاند؛ فهرست دقيقي از 365 ده و 42 رستاق (با اوصاف محلي، اما متأسفانه نه با توصيفات كشاورزي) را ما فقط در مورد منطقه قم در سال 377 ه 987 م در اختيار داريم:
قمي: تاريخ قم، ص 86- 56. در اين فهرستها قمي «طسوج» را تعريف كرده است (ص 122- 113: نواحي مجزاي هر منطقه مالياتي (قم) كه از تعداد مختلفي دهات و املاك (هست، ظاهرا- ضياع؟) تشكيل شده است.
(58)- اينكه آيا افزايش اين نوع ماليات- كه براساسLeontios 124 f با شروع حكومت عباسيان تطابق دارد- به گونهاي با سختگيريهاي مالياتي بستگي داشته است يا نه، روشن نيست.
(59). نكبي، ص 144.
(60). آيا با مالياتهاي املاك دولتي (مبحث «مناسبات مالكيت اراضي» در كتاب حاضر) تطابق دارد؟ قمي: تاريخ قم، ص 113. به نظر ميرسد كه اصطلاح «طسق» يا «طسق» براي آن بهكار ميرفته است.- درباره قباله رجوع كنيد به: Alek- Sandr Juievic Jakubovskij: Ob ispolnych arendach v Irake V VIII''V. S. 174, Anm. 3
(زمينهاي نيمهاجارهاي در بين النهرين در قرن هشتم ميلادي)، در: ) Sovetskoe Vostokovedenie IV, 1947, S. 171- 184 (.
(61). ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 385 و 425، (در اينجا جبايات، قوانين و اداء (پرداخت) ناميده ميشود).
تا چهحد اظهارات تاريخ سيستان، ص 30 با پاورقي 54 و 55 همين فصل و واقعا با اوضاع قرون اوليه اسلامي تطابق دارد، روشن نيست.
(62). دولتشاه: تذكره دولتشاه، ص 43.- قمي بهكرات اصطلاحات تخصصي «داخل»، «جاست» و «فاسق» را براي ماليات بهكار ميبرد، بدون آنكه مفاهيم آنها را بهروشني ذكر كرده باشد.- براي مقايسه نگاه كنيد به فهرست الفبايي ماليات و عوارض از (رعايا) در:-
ص: 312
اطلاع دقيقتري نداريم، درحاليكه درباره مناسبات مالياتي در فارس در قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي بهتر آگاهيم. مردم ايران و اهالي ناحيه «كردنشين» (زمود الروم) «63» در آن زمان ماليات زمين (خراج) ميپرداختند، ماليات فقرا (ماليات بر دارايي- زكات) «64» شامل 10/ 1 گوسفندان، 5/ 1 «65» از مراتع و چراگاهها بود و ماليات سرانه نيز از هركه به او تعلق ميگرفت، دريافت ميشد.
همچنين ماليات محصولات كشاورزي، آسيابها «66»، كارگاههاي گلابگيري، معادن «67»، استخراج نمك و ضرّابخانهها، آبانبارها، گمركات و نوعي ماليات كسب و كار در بازارها، «68» نيز معمول بود. (اين مقدار براي اهل ذمه 5 درصد، و براي «ديگران»- خارجيان؟- كافران [مشركين] 10 درصد بود). «69»
ماليات زمين ابتدا به اقساط دوازدهماهه «70»، و بعدها ظاهرا در فاصله زمانهاي
______________________________
-
Nes'et Cagatay: Osmanli Imparatorlugunda n alinan vergi ve resimler'';
(ماليات و عوارض از «كافران» در قلمرو عثماني) در: Ankara Univ. Dil va Tarih- Cogr Fak. Dergisi, V) 1947/ 8 (. S. 483- 511.
(63). رجوع كنيد به ص 436 و بعد جلد اول كتاب حاضر.
(64). يحيي: كتاب الخراج، ص 5 و بعد- ماوردي: كتاب الاحكام السلطانيه، ص 213- 195 (ترتيبيافته بهوسيله فقيهان).- و نيز در اينباره: Caet. V 287- 319; Fateh 732, 737; EI, IV 1302- 1304, von Josef Schacht.
(65). عشر و يا خمس.
(66). در قم در قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي 25 يا 12 درهم (قمي: تاريخ قم، ص 120)، بنابر موقعيت.- رجوع كنيد نيز به ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 53.
(67). در اينباره رجوع كنيد به: ابن رسته: الاعلاق النفيسه، ص 156 (حدود سال 292 ه/ 905 م).- تعيين ضوابط حقوقي در اينباره نزد يحيي: كتاب الاخراج، ص 16؛ ماوردي: كتاب الاحكام السلطانيه ص 208- 206.
درباره ميزان عوارض معادن گفتگو زياد بود. بنابر رسم 20 درصد براي سلطان مطالبه ميشده است. فقيهان حجاز فقط زكات را از آن طلب ميكردند، به مواد استخراجشده از دريا (مرواريد و عنبر)- مانند غنايم جنگي- 20 درصد ماليات تعلق ميگرفت: قمي: تاريخ قم، ص 168 و بعد.
(68). «مراصد» يا «ارصاد»، رجوع كنيد به ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 253، 279؛ مفاتيح العلوم، ص 59؛ قمي: تاريخ قم، ص 120، 167.
(69). قمي: تاريخ قم، ص 168.
(70). قمي: تاريخ قم، ص 144؛ آغاز فروردين (21 مارس، اما رجوع كنيد به مبحث «تقويم» در فصلهاي بعدي كتاب-
ص: 313
طولانيتري «71» و يا نيز ساليانه يك بار، «72» به سه طريق- اغلب پول و جنس تواما- وصول ميشد:
1- از درصد كلّ زمين كشتشده و يا كل وسعت (مسّاحه)، كه در فواصل معين مجددا اندازهگيري ميشد؛ «73» 2- متناسب با (خوب يا بد) عايدات محصول (مقاسمه)، [به فارسي [ا] ستان «74»]، 3- مقدار غيرقابل تغيير (10/ 1، 4/ 1، 3/ 1 و غيره) (مقاطعه) «75» بدون رعايت مساحت كشتشده يا محصول بهدستآمده در فارس در آن زمان طريق اوّل رواج داشت، در مناطق «كردنشين» زمود الروم طريق سوم معمول بود «76» و گاهي هم بهندرت طريق دوّم اعمال ميشد.- در قم (از مردم شهرنشين؟) بين سالهاي 304 و 319 ه/ 916 و 931 م بهصورت پرداخت درصدي (حتي از اموال) نيز اخذ ميشد. اين مبلغ، براي ايرانيان به مقداري
______________________________
- حاضر) و خاتمه آن با اسپندارمذ (20 مارس، رجوع كنيد به همانجا). از جانب فخر الدوله آل بويه در قم مجددا اخذ شد: تاريخ قم، ص 145.-.Lambton 594 f
(71). رجوع كنيد به پاورقي شماره 96 در همين فصل از كتاب حاضر. ركن الدوله آل بويه 10 مورد مالياتي تعيين كرد (نجوم الخراج) بين ارديبهشت (21/ 4/- 21/ 5) و دي (22/ 12- 20/ 1): قمي: تاريخ قم، ص 145
(72). رجوع كنيد به مبحث «تقويم» در كتاب حاضر.
(73). مفاتيح العلوم، ص 68- 66. براي قم رجوع كنيد به جدول قمي در تاريخ قم، ص 105- 102 (بهعنوان دليلي براي مساحيهاي مجدد، مشاجرات بين اهالي را ذكر ميكند).-.Lokk 103 ,108 -125
(74). ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 28؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 425 و بهعلاوه تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ج2 313 خراج و صدقه ..... ص : 308
. Lokk 61, 87 f; Sauvaire B 238 f-. Spezial- Wb. 324 f 109- 125
(برخلاف حدسياتBerchems ,S .17 ، مقاسمه فقط نوعي ماليات جنسي بوده است).
(75). دلالت بر ماليات اجاره نيز ميكرد، رجوع كنيد مثلا به بلاذري: فتوح البلدان، ص 311 (حدود سال 184 ه/ 800 م)، و نيزBerchem 45 -59 )برداشت او به وسيلهLokk تا حدي تجديدنظر شده است)؛ صديقيSiddiqi Fin .55 -60 - درباره اشكال اجاره ملك مزروعي (مزارعه، مساقات) در بين النهرين (براساس كتاب الخراج): (مانند پاورقي 60 همين فصل)Jakubovskij ,Arendy )با اشاراتي به پديدههاي مشابه در ديگر كشورهاي اسلامي- و نه در ايران). (درباره انواع خراجهاي ذكرشده در متن رجوع كنيد به همانجا، ص 179 با پاورقي 5). از همان مؤلف نوشته ذيل در دسترس من نبود:
(بين النهرين [عراق] در مقطع قرن هشتم و نهم ميلادي)in drn :Trudy I Iraq na grani VIII -IX ' ' Sessii associaii arabistov i, Moskau u. Leningrad 1937, S. 25- 49,) Trudy In- ta Vosto- Kovedenija XXIV (.
(76). اصطخري: مسالك الممالك، ص 158، بعد ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 302 و بعد.
ص: 314
جزيي بيشتر از اعراب بود، امّا بهزودي به بيشتر از ميزان (عبره) افزايش يافت، به طوري كه آل بويه اقدامات معيني را براي حمايت از پرداختكنندگان ماليات ضروري ديدند (سال 335 ه/ 47- 946 م). «77»- مدتهاي طولاني خراجي (با نام «خراج ولد الاب») از اعضاء خانوادههاي اعيان گردآوري و به اقوام بيچيز آنان داده ميشد. چنانكه تعدادي از دهكانان (در اهواز در حدود سال 81 ه/ 700 م، «78» در قم در قرن دوم و سوّم هجري قمري/ هشتم و نهم ميلادي)، «79» و نيز گروهي از اشراف عرب در قم: 10 نفر) كارگزار انجام اين امر بودند.
دليل اين تفاوت چندجانبه در امر ماليات ظاهرا در اين بود كه پيشرفت سريع اقتصادي بهدست آمده، ديگر با مالياتبندي ابتدايي كه در آغاز معمول شده بود، تطابق نداشت. تا مدتها از كشاورزاني كه موظف به پرداخت ماليات زمين براي مزارع خود بودند، بهطور وسيع تا جاييكه امكان داشت مالياتهاي ديگري نيز وصول ميگرديد. «80» بدينترتيب حتي اگر در تئوري نيز الزام و اجبار فقط به پرداخت ماليات ارضي مربوط ميشد، ميبايست مناسبات تغييريافته را بهوسيله منابع مالياتي ديگر در عمل با آن تطبيق ميدادند.
گهگاه صحبت از پيشنهاداتي ميشد كه اساسا انواع ماليات، جانشين ماليات ارضي گردد، مثلا ماليات عمومي موظف سرانه را معمول دارند تا با آن «بيعدالتي» حاصل از ماليات ارضي كه جداگانه اخذ ميشد، برطرف شود.
كوششي از اين نوع، در سال 317 ه/ 929 م در ري انجام گرفت. بهطوريكه
______________________________
(77). قمي: تاريخ قم، ص 142 و بعد. در سال 308 ه/ 920 م متعاقب دستوري در افزايش ميزان ماليات ميبايستي از ايرانيان 66 دينار و 4 دانگ، از اعراب 66 دينار براي هر 1000 درهم در محاسبه مالياتي براساس طلا اخذ شود. اين ماليات بهتدريج افزايش يافت و از جانب مردآويج به 200 دينار (براي هر 1000 درهم عيار كشور) ترقي كرد. بهعنوان «قاعده قديمي» نزد قمي: تاريخ قم، ص 147 براي قم 25 دينار براي هر 1000 دينار (كذا في الاصل!) تعيين شد، كه بعدا به 33 از 1000 افزايش يافت.-.Lambton 594
(78). بلاذري: انساب الاشراف، ج 5، ص 256 و بعد.Vloten ,Rech .10
(79). قمي: تاريخ قم، ص 158- 155.- و نيز رجوع كنيد به:.Lokk .140 ;Lambton 594
(80). رجوع كنيد به:.EI .II 968
ص: 315
رسيدهاي ماليات سرانه (برائة) با مهري (شبيه آنچه كه در مصر شناخته شده بود) مجددا بهكار برده شد. «81» اوضاع مالي در آن زمان ظاهرا بهطور كلّي مشكل بود، چنانكه از فارس تقريبا از همين زمان گزارش شده است كه بسياري از خراج گزاران آنجا بهعلت فشارهاي مالياتي مهاجرت كردهاند. در آغاز (از سال 298 ه/ 911 م) كوشش شد كه تعهدات مالياتي مهاجران (بهعنوان وظيفه جمعي) بر بازماندگان تحميل شود. امّا عملا به اثبات رسيد كه با تكيه بر تسخير ناحيهاي كه با زور ( «عنوة») انجام گرفته است- غيرممكن است كه بتوان حتي مالياتبندي در مورد يك درخت ميوه را بدون مراعات قوانين شرعي در مورد اينگونه مالياتها، واقعا به مرحله اجراء درآورد «82» (اشاره به فرماني كه اجراي آن در پنجشنبه 25 ژانويه 916 م- 16 رجب 303 ه.، سال مالياتي 302 ه/ 915 م آغاز شد).
بايد دانست كه عوايد دولتي را تقريبا براساس ماليات ارضي افزايشيافته، محاسبه ميكردند، درحاليكه قانون افزايش ماليات ارضي در سال 301 ه/ 4- 913 م ملغي شده بود. «83» همچنين بايد دانست كه حكومت بدتر شدن وضع مسكوكات را به زيان خود نميشمرد، چرا كه بدينوسيله تا حدي ميتوانست «كسور» را جبران كند. «84»
دشواري درك واقعي مناسبات و اوضاع آن زمان تنها در پراكندگي و تشتت گزارشهاي موجود نيست، بلكه در نارسايي اصطلاحات تخصّصي بهكاررفته در منابع اين گزارشها نيز است. اصطلاح «خراج» خيلي زود بهسادگي مفهوم «ماليات» را پيدا كرد، بدون اينكه با اين اصطلاح، نوع خاصّي از ماليات مشخص
______________________________
(81). مسكويه: تجارب الامم، ج 9، ص 14 و بعد.
(82). هلال، ص 344- 340؛Kremer ,Einn .354 -357 ؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 302 و بعد؛ اصطخري:
مسالك الممالك، ص 158.
(83). مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 28.
(84). قمي: تاريخ قم، ص 147 (قم؛ قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي). [اينكه عمر دوّم اين اضافات را براي زمان خود لغو كرده است، بهنظر ميرسد كه از داستانهاي ساختگي در ستايش او باشد؛ قمي: ص 148.]
ص: 316
گردد. اين اصطلاح بهخصوص شامل نوعي تعهد شبه خراج، «85» مانند پرداختهاي ژونبيل در شرق ايران به حاكم سيستان در سال 79 ه/ 99- 698 م، «86» نيز ميشد. برطبق گزارش منابع، اينگونه خراج را هردو حاكم طبرستان در سال 189 ه/ 805 م «87» به خليفه و بعدها در سال 224 ه/ 839 م «88» به طاهريان يا به غوريان و همچنين مازندرانيها در سال 411 ه/ 21- 1020 م به محمود و مسعود غزنوي پرداختهاند، «89» در معناي وسيع كلمه بهجاي «ماليات» ظاهرا لغت «قباله» «90» نيز بهكار برده شده است (كه اين لغت علاوه بر «خراج» نوع ويژه ديگري از ماليات را هم مشخص ميكند). «91»
همچنين ما درباره ميزان هريك از فشارهاي مالياتي، براساس اسناد و فهرستهاي مالياتي (روزنامج [5]) «92» از نقاط مختلف، و بيشتر از همهجا از فارس و قم اطلاعاتي داريم. در هر نقطه، ميزان خراج نسبت به موقعيّت منطقه، قدمت زمين موردنظر (از لحاظ كشت) و نوع محصول تفاوت پيدا ميكرد. «93» در شيراز جاييكه ماليات بالاترين افزايش را داشت، بار مالياتي يك «جريب بزرگ» «94» گندم
______________________________
(85). مقايسه كنيد با مبحث «باج و خراج» در صفحات بعدي كتاب حاضر.
(86). طبري: تاريخ 2، ص 1036.
(87). ابن اثير: الكامل، ج 6، ص 63.
(88). همان كتاب، ص 168.
(89). بيهقي: تاريخ، ص 114؛ گرديزي: زين الاخبار، ص 100- براي امور مالياتي در دوره غزنويان رجوع كنيد بهSiddiqi II 276 f صديقي.
(90). طبري: تاريخ 2، ص 1718 (در اصل، قرارداد اجاره و قرارداد ماليات بين محمّد و كشتكاران زمين:Berchem .16 - از قباله كلمه فرانسوي¬ la gabelle اخذ شده است).
(91). ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 51.- و نيز رجوع كنيد به اوايل مبحث «خراج و صدقه» در كتاب حاضر.
(92). قمي: تاريخ قم، ص 150، 161؛ مفاتيح العلوم، ص 54- رجوع كنيد به نوشتهHinz )ديگر مشخصات در پاورقي 101 همين فصل)؛.Lokk .149
(93). بهمنظور نظارت بر كشت و زرع زمين «مسّاح» بهكار ميگماشتند [در قم «مرز» ناميده ميشد]. مسّاح غالبا براساس اظهارات مؤكد به سوگند صاحبان زمين درباره مشخصات مزارعشان، ميزان ماليات را تعيين ميكرد:
قمي: تاريخ قم، ص 107 (قرن 4 ه/ 10 م)، رجوع كنيد به:.Lambton 588 f .593 .
(94). براي «جريب بزرگ» رجوع كنيد به مبحث «مقياسات و اوزان» در كتاب حاضر.- از اندازهگيري زمين براي اين منظور قمي: تاريخ قم، ص 29 گزارش ميدهد.- و نيز.Kremer ,C .G .I 302 /04 - اينكه اين فهرستها باتوجه به-
ص: 317
و جو بنابر كتابچه مالياتي (دستور) به 190 درهم؛ اراضي ميوه: 192 درهم؛ يونجه، خرما، «95» هندوانه و خيار: (2/ 1) 237 درهم؛ پنبه: 256 درهم؛ تاك: 1425 درهم بالغ ميشد، «96» (بهعلت ممنوعيت نوشيدن شراب و يا بهعلّت سود زياد حاصل از آن چنين ماليات سنگيني اخذ ميشد؟). در استخر بار مالياتي، كم كمتر از شيراز بود
______________________________
- معلوم نبودن ارزش پول و درآمد چيز زيادي را روشن نميكند، حق باLokk .117 است.
(95). ماليات خرما در هرمز بههمان اندازه بصره يعني در هردو شهر 10/ 1 محصول، سهم حكومت ميشد: اصطخري:
مسالك الممالك، ص 167.
(96). شبيه به همين تقسيمبندي مالياتي را عراق از قديمترين ازمنه اسلامي داشت (يحيي: كتاب الخراج، ص 110- 103؛ ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 22- 20، 32- 27؛ ماوردي: كتاب الاحكام السلطانيه، ص 203 و بعد.
304.-)Kremer ,Streifz 17 f ، البتّه بهعنوان ميراث مناسبات قديميتر. در قم در 8 قاعده مالياتي براساس 7 بار وضع ماليات (به زبان اداري آنجا: وضيعه يا طق/ طق) مبالغ ذيل آمده است [اطلاق اوّل و دوّم و غيره دلالت بر وضيعه اوّل و دوّم و غيره دارد- مترجم]: الف هر جريب گندم، جو، نخود و عدس: اول- 15 درهم و دانگي، دوّم- 16 درهم و دانگي، سوّم- 12 درهم و دانگي چهارم- 15 درهم و دانگي، پنجم- 9 درهم و دانگي، ششم- 6 درهم و دانگي، هفتم- 3 درهم و دانگي [فقط در اينجا هفت نوع مختلف انجام شده است كه ظاهرا به 7 قاعده مالياتي مختلف اشاره دارد، بدون اينكه زماني براي توضيح آن ارائه شود].
ب- پنبه براي هر جريب: اوّل- 36 درهم، دوّم- 30 درهم.
پ- درختان (با ميوه؟) در همه رساتيق: 36 درهم.
ت- انگور: اوّل- 50 درهم، دوّم- 32 درهم؛ براي تاكهاي ناسالم (كرم خراب؟) (كه محصول آنها براي خوردن و يا تهيه كشمش مصرف نميشد بلكه فقط براي تهيه شراب و سركه بهكار ميرفت؟؟) نيمي از آن مبلغ يعني 25 و يا 16 درهم.
ث- سبزيجات (بقول)، خيار، هندوانه، زردك، هويج، پياز، سير، اسفناج و امثال آن و همهنوع محصولات باغها: اول- 25 درهم؛ دوّم- 15 درهم.
ارقام ديگر براي رطّاب، ارزن، كنجد، زيره، قرطم، گياهان معطّر، كاسني (؟)، پسته، زيتون؛- ذخاير آب شيرين [حوض دوشاب- مترجم] درختان ميوه برحسب ميزان آبياري و غيره: قمي: تاريخ قم، ص 112 و بعد؛ و نيز ص 119، 120 (در ماه البصره [- نهاوند، مترجم]،- نگاه كنيد به مبحث «جدول درآمدهاي مالياتي هريك از ولايات» در صفحات بعد كتاب حاضر.- گندم آبي: 6 درهم و نيم دانگ براي هر جريب؛ جو 2/ 1 4 درهم؛ گندم ديمي (يعني قانع به آب باران؟): 1 درهم و نيم دانگ؛ جو 1 درهم و چهار دانگ؛ عدس 2 درهم؛ نخود: 4 درهم:
گياهان معطّر: 4 دانگ؛ سبزيها (؟؟ شبذر): 2 دانگ؛ انگور: هر جوي (- كرت؟) 4 درهم؛ كنجد: 4 درهم:
زعفران: 3 درهم؛ ارزن: 2/ 1 1 درهم؛ پنبه: 15 درهم- همه اينها بهطور كلي- در مرتفعات خشك؟- قم! به مقدار كمتري بوده است) رجوع كنيد به:
Houtum- Schindler, Irak 72 f.; Lambton 592 f; Tritton 213- 215
؛ و به طور اساسي: Franz Altheim: Attila und die Hunnen,) Baden- Baden 1951 (, S. 199, Anm 17. ص: 318
و در غور اين مقدار 3/ 2 شيراز ميشد. اعتبار افزايش ماليات بستگي به اين داشت كه تا چه درجه آبياري مصنوعي براي زمين زير كشت (يك يا دو بار در سال) ضروري است. اگر باران نميباريد ميبايست فقط 3/ 1 خراج معمولي مقررشده پرداخت گردد (حتي در خلم [بين بلخ و تخارستان] و در مرو و مطمئنا در جاهاي ديگر نيز تحت شرايطي مشابه، ميزان ماليات به آبياري بستگي داشت). «97» در ارّجان، دارابگرد و سابور ماليات براساس محصول خرمن محاسبه ميشد؛ «98» در قم بدين منظور مثلا درختان ميوه نسبت به ارتفاع آنها اندازهگيري و شمارش ميشد و سپس توسط بازرسان ويژه (معابر) كنترل ميگرديد. «99» اين مأموران براساس تعرفههاي مخصوص مربوط به زمينهاي مسّاحيشده و بازرسي شده، پاداش دريافت ميكردند؛ «100» همچنين مأموران جمعكننده ماليات (در قم از سال 355 ه/ 966 م: 2/ 1 1 دينار براي 1000 دينار) اضافه وجهي (اخراج) به عنوان حق الزحمه خود (و براي رشوه به حاكم!) دريافت ميداشتند «101»
______________________________
(97). حدود العالم، ص 105، 108 (سال 372 ه/ 982 م) و نيز ص 368؛ قمي: تاريخ قم، ص 169؛ ابو يوسف:
كتاب الخراج، ص 30 و بعد (فهرستي براي سواد).- در قم از زمينهاي اعراب بهعنوان قاعده نهايي ده درصد؛ نواحي به زور تسخيرشده بيست درصد؛ زمينهاي لم يزرع كه بعدها كشت شده بودند ده درصد؛ با آبياري مصنوعي پنج درصد: قمي: تاريخ قم، ص 172 براساس نظريه صولي، سال 6- 335 ه/ 8- 946 م. (درباره او و كمقابل اعتماد بودن گزارشهاي او رجوع كنيد به: Ignatij Julianovic Krackovskij in der EI, IV 586 f.
(98). اصطخري: مسالك الممالك، ص 128؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 302 و بعد؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 451- يحيي: كتاب الخراج، ص 60 و بعد.- خلاصهاي از نظرات مسلمانان راSiddiqi ,Fin .61 -72 بهدست ميدهد).
(99). قمي: تاريخ قم، ص 108، 110 (قرن 4 ه/ 10 م). درختان كهن از شمارش مستثني بودند.
(100). مسّاح براي هر 100 جريب غلات، پنبه، تاك، زعفران و خرما (خضريات): 10 درهم، بازرس: 6 درهم و 4 دانگ؛- براي هر 10 درخت جوز 1 درهم؛- براي هر آسياب: 2/ 1 درهم؛- براي هر 10 نفر اهل ذمه (جهودان و ترسايان): 2 درهم؛- براي هر حوض دوشاب: 1 درهم: قمي: تاريخ قم، ص 108.
(101). قمي: تاريخ قم، ص 166؛ رجوع كنيد به ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 45 و بعد و ياLambton 593 f . درباره اينگونه مالياتهاي اضافي بهطور كلي رجوع كنيد به: . Lokk 185- 187
- شبيه به آن در عصر مغولان نيز وجود داشته است. رجوع كنيد به: Walter Hinz: Steuerinschr iften aus dem mittelalter lichen Vorderen Orient'', S. 747 f, 750 f.; ص: 319
طبيعتا نميتوانيم از گزارشهاي جزيي و تكتك موجود، تصويري واقعي و دقيق از اوضع مناطق مسكوني ايران بهدست دهيم، امّا اينقدر است كه بتوان حداقل برداشتي از ردهبندي گوناگون و متعدد تفاوتهاي محلي كه تا آن زمان وجود داشته است، ارائه كرد. بااينوجود ذكر اين مسائل نيز هيچگاه نميتواند اوضاع مشرق زمين در قرون وسطي را از اين نظر كه مقامات رسمي و اداري و طبقه ممتاز، در زندگي اجتماعي واقعا تا چهحد مقررات وضعشده- يا عادت- را در عمل رعايت ميكردهاند، بازگو كند. از عادات قدرتمندان مشرق زمين يكي اين بود كه رعايا را بيش از هرچيز بهعنوان وسيلهاي براي بهرهوري مالي تصوّر ميكردند. ايران در قرون نخستين اسلامي نيز از اين امر مستثني نبود. «102» بدينگونه، اغلب فقط به افزايش مالياتي اعلامشده قبلي اكتفاء نميكردند. احمد بن حنبل فقيه معروف در اواسط قرن سوّم هجري قمري/ نهم ميلادي در مورد افزايش اخذ ماليات در طبرستان (زمانيكه اين ناحيه در جنگ به تصرف درآمد) براساس احكام مذهبي پيشنهاداتي ارائه كرد. «103» همواره دقت ميشد كه مبلغ ماليات براي نواحي معيني (مثلا همدان 370 ه/ 980 م) از همان آغاز بسيار زياد تعيين گردد. «104» امّا كوشش بيشتر بر اين اساس بود كه در هنگام كسري درآمد، وصول ماليات ديگري ترتيب داده شود. اين امر يا از طرف دربار خليفه (مانند سال 303 ه/ 16- 915 م براي
______________________________
- (در مورد غلات اين اضافه ماليات «حرز»، در مواشي «سوماره [قبچور]) (در:Lokk 125 و نيزBelleton XIII ,.)1949 ,S .745 -769 ,
(102)- عمر دوّم كوشش ميكرد كه براي آن در فارس چارهاي بينديشد: ابن سعد: طبقات ج 5، ص 289- درباره خسارات اعمال مالياتي در زمان محمود غزنوي رجوع كنيد به:.Barthold ,Turk .287 f و آنچه كهLeontios 132 f درباره سختيها و مشكلات مردم ارمنستان بهعلت افزايش ماليات در حدود سال 153 ه/ 770 م گزارش ميدهد، مسلما براي سراسر قلمرو خلفاء، و از جمله براي ايران نيز معتبر است.
(103). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 125.
(104). روذ راوري: ذيل تجارب الامم، ص 11.- يك چنين اضافه مالياتي «تفاوت» نام داشت و مطالبه جديدي را در جدول مالياتي بهدنبال ميآورد: تاريخ سيستان، ص 30 (نگاه كنيد به پاورقي 101 همين فصل).- برعكس اغلب اين مطالبات پرداختنشده باقي ميماند (بقايا): مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 239 و بعد.
ص: 320
نهاوند) «105» صورت ميگرفت و يا از جانب حكام طبق قواعدي كه خود وضع ميكردند (سال 224 ه/ 839 م در طبرستان، «106» سال 255 ه/ 869 در ري «107» و سال 269 ه/ 3- 882 م براي برخي نواحي خراسان در زمان جنگهاي داخلي). «108» بههرحال اينگونه افزايش ماليات غالبا بدين صورت بود كه پس از وصول، يك بار ديگر مطالبه ميشد. «109» حتي گاه اتفاق ميافتاد كه حاكمي (مانند حاكم طبرستان در سال 243 ه/ 58- 857 م) سه بار ماليات مطالبه كند. «110» مطالبهاي پانزدهباره طي دو سال، پس از اشغال شهرها (حدود سال 7- 266 ه/ 880 م در خراسان و مرو) همواره بهعنوان موردي كاملا استثنايي ذكر شده است. «111» بهزودي پس از آن (327 ه/ 9- 938 م) يكي از حكام وشمگير در قم نوعي ماليات ماهانه فردي (كه احتمالا تنها در اينجا نيز معمول نبوده است) وضع كرد كه ظرف مدّت كوتاهي تبديل به ماليات ويژهاي براي بازار در جشنهاي نوروز و مهرگان شد. «112» عضد الدوله آل بويه (373- 338 ه/ 983- 949 م) انواع جديد ديگري از ماليات مقرر كرد، تا عوايد سرزمينهاي خود را از 320 به 360 ميليون درهم در سال (يعني روزانه يك ميليون درهم) افزايش دهد. «113» بدين ترتيب مردم احساس كردند كه از نظر خراج تسهيلاتي در كار آنان فراهم آمده است. اين
______________________________
(105). ابن خلدون، العبر، ج 3، ص 383 و بعد،.Kremer ,C ,G .I 282
(106). طبري: تاريخ 3، ص 1272 و بعد (بهويژه وصول سريع مالياتها).
(107). طبري: تاريخ 3، ص 1738.
(108). طبري: تاريخ 3، ص 2039.
(109). علل تاريخي اين نوع اعمال مالياتي نزد قمي: تاريخ قم، ص 164- 161؛ اطلاعات بعدي: 190- 183.
(110). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 157 و بعد.
(111). ابن اثير: الكامل، ج 7، ص 100 و 132.
(112). قمي: تاريخ قم، ص 164: مشاهره، در لهجه آنجا «ماهيانه». رجوع كنيد به:.Lambton 595
(113). ابن اثير: الكامل/ چاپ تورنبرگ، ج 9، ص 16.- مقايسه كنيد با.Mez 24 - شبيه چنين فشاري نيز در سال 183 ه/ 799 م در خراسان بهوسيله يكي از برمكيان (جهشياري: كتاب الوزراء ص 282 و بعد) و سال 275 ه/ 888 م در كرمان، فارس و خراسان (تاريخ سيستان، ص 246) و نيز در حدود سال 388 ه/ 998 م در خوزستان (ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 56) گزارش شده است.
ص: 321
احساس حداقل به شهرت نيك الپارسلان و وزيرش نظام الملك و بهطور كلي سلجوقيان متقدم كمك كرد. چراكه آنان از دو بار مطالبه سالانه خراج، به يك بار آن بسنده كردند و با كنترلهاي منظم در سراسر كشور آن را عملي ساختند، «114» كوششهاي قبلي جهت اجراي «ماليات عادلانه» (از طريق تسهيلات) (سال 163 ه/ 80- 779 م توسط برمكيان، «115» و سال 386 ه/ 996 م بهوسيله امير كرد بدر بن حسنويه) «116» كه ظاهرا بيش از همه بر اصولي تكيه ميكرد تا برطبق آنها مالياتدهندگان درعينحال از پشتيباني حكومت و حسننيّت مأموران نيز برخوردار باشند، «117» هيچكدام به نتيجه نرسيد و كوششهاي سلجوقيان در اين زمينه نيز در نهايت، پايان خوشي نيافت.
در چنين اوضاعي شگفتانگيز نبود كه در ايران نيز- مانند بين النهرين و سواحل نيل- كار وصول ماليات همواره با مشكلاتي مواجه شود. «118» مردم در مقابل مطالبه مجدد ماليات قديمي (بقايا) (مثلا در سال 368 ه/ 978 م در كابل و يا نيز در قم) مقاومت ميكردند. «119» در استان ناآرام و دورافتادهاي مانند طبرستان حتي (مثلا در سال 187 ه/ 803 م) از قتل محصّل مالياتي گزارش شده است. «120» در اينجا ناصر كبير زيدي در حدود سال 299 ه/ 912 م حتي يك بار هم نتوانست كه ماليات نسبتا مختصر (و تثبيتشده مذهبي) عشر را وصول كند. «121» البتّه اين مقاومتها در جريان وصول ماليات، در ايران نيز مثل جاهاي ديگر گهگاه به
______________________________
(114). حسيني: اخبار دولة 1 السلجوقيه، ص 21؛ سياستنامه، ص 119.- شرايط افزايش ماليات را سياستنامه، ص 18 بهوضوح بيان كرده است.
(115). جهشياري: كتاب الوزراء. ص 175.
(116). روذراوري: ذيل تجارب الامم، ص 290؛ مقايسه كنيد با ص 202 جلد اول كتاب حاضر،.
(117). بهوضوح توسط قمي گفته شده است: تاريخ قم، ص 166.
(118). مثلا در فارس در قرن 4 ه/ 10 م و نيز نگاه كنيد به.Mez 116 f
(119). ابن حوقل: المسالك الممالك، چ 2، ص 450؛ قمي: تاريخ قم، ص 102، 127.
(120). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 141.
(121). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 201.
ص: 322
بازداشتهاي دستهجمعي مردم- چيزيكه در غير اين مورد بهندرت پيش ميآمد- منجر ميشد (در سال 300 ه/ 913 م در فارس «122» و در قرن چهارم هجري/ دهم ميلادي در بخارا). «123»
باوجوداين، حكومت معمولا تا بدانحد روشنبين بود كه در مواقع ضروري خاص بخشي از ماليات «124» و يا حتي كل آن را براي يك سال ببخشايد؛ «125» چنانكه در طبرستان بعضي از سالها تاجران و صنعتگران بنابه همين سبب، بهكلّي از پرداخت ماليات معاف بودند. «126»
ماليات هريك از استانها معمولا به حاكم (مالي) (عامل) «127» پرداخت ميشد. «128» عاملان يا سر موعد، «129» و يا طبق ضوابطي طي فقرات، «130» براي خليفه ميفرستادند. امّا گاه پيش ميآمد كه عاملي اصلا ماليات جمعآوريشده را براي خليفه ارسال نميداشت و در واقع بدينوسيله رسما عدم اطاعت خود را از خليفه
______________________________
(122). هلال صابي: تاريخ الوزراء، ص 340.
(123). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 31.- و نيز.Mez 105
(124). مأمون بهمنظور جلب خراسانيها بهسوي خودش در سال 194 ه/ 810 م، از وصول يك چهارم ماليات آنجا صرفنظر كرد: جهشياري: كتاب الوزراء، ص 354. بهزودي پس از آن ري نيز مشمول اين تخفيف شد، در سال 210 ه/ 26- 825 م قميها كوشش كردند كه با زور اين موقعيت را بيابند، كه كوشش آنها ناكام ماند.
- بلاذري: فتوح البلدان، ص 314، 320؛ طبري: تاريخ 3، ص 1030، 1092؛ ابن اثير: الكامل، ج 6، ص 135.
(125). چغري بيگ سلجوقي براي مرو سال 432 ه/ 1040 م، حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 9.
(126). طبري: تاريخ 3، ص 1278 (سال 224 ه/ 839 م).
(127). طبري: تاريخ 2، ص 1458 (خراسان 207 ه/ 3- 822 م)؛ تاريخ سيستان، ص 125 (حدود 205 ه/ 720 م).- و نيز نگاه كنيد به مبحث «حقوق دولتي ايران نسبت به خلفاء» در كتاب حاضر و نيز: Adolf Grohmann: Arabic Papyri in the Egyptian library, Bd. III) 1938 (, S. 123.
(128). بلاذري: فتوح البلدان، ص 310 (در حدود سال 163 ه/ 780 م).- و نيز مبحث «حقوق دولتي ايران نسبت به خلفاء» در كتاب حاضر.- هرمز (د) ان نيز ميبايستي در سال 17 ه/ 638 م اختيار تام در اين مورد دارا بوده باشد: طبري: تاريخ 1، ص 2543.
(129). ابن اثير: الكامل، ج 7، ص 62 (سال 255 ه/ 869 م در فارس).- مقايسه كنيد با بلاذري: فتوح البلدان، ص 413 (سال 58 ه/ 678 م؟ در خراسان).
(130). ابن اثير: الكامل، ج 4، ص 174 (سال 79 ه/ 99- 698 م معاون حاكم سيستان در مقابل حجّاج).
ص: 323
اعلام ميكرد. اينگونه رفتار را در عصر امويان در حقيقت تنها با عزل عامل خاتمهيافته تلقي ميكردند. «131» امّا اين امر بههرحال در آن زمان بدونشك زياني واقعي و حتي بيشتر از اين به كل تشكيلات اداري وارد ميآورد. بههنگام اخذ ماليات، حاكم از جانب مأموران ديوان الخراج كه اهل الخراج «132» و يا عمّال الخراج «133» ناميده ميشدند محافظت ميشد (تعداد آنان را 6 نفر ذكر كردهاند). «134» اين مأموران براساس وظايفشان، عناوين مختلفي داشتند (دبير- منشي، [متصدي دفتر اسناد]؛ مستوفي- محصّل مالياتي؛ مشرف- بازرس؛ استوار- امين) (سيستان سال 48 ه/ 668 م). «135» استعمال اصطلاحات ايراني- در حسابداري نيز- تا حدي در اعصار بعدي حفظ شد. «136» در سياستنامه توصيه ميشود كه مأموران (همچنين اجارهداران مالياتي) حد اكثر هر سه سال يك بار تعويض شوند. «137»
در قبايل چادرنشين ( «كردان» و ديگران) صدقه (- زكات) «138» توسط رؤساي قبايل، اخذ و گردآوري ميشد. «139» امّا اينان در هرمورد از مصرف واقعي آن
______________________________
(131). بلاذري: فتوح البلدان، ص 319 (حدود سال 38 ه/ 658 م در ري)؛ ابن اثير: الكامل ج 5، ص 36 (سال 103 ه/ 22- 721 م: مسلمه حاكم بين النهرين و خراسان).
(132). طبري: تاريخ 3. ص 1272 (سال 223 ه/ 838 م در طبرستان).
(133). طبري: تاريخ 2، ص 1458 (سال 104 ه/ 3- 722 م در خراسان).
(134). در اينباره رجوع كنيد به خلاصهMez 103 و نيز مفاتيح العلوم، ص 54 و بعد.
(135). تاريخ سيستان، ص 92.
(136). طبري: تاريخ 2، ص 81 (سال 45 ه/ 66- 665 م).
(137). سياستنامه، ص 37.
(138). اصطخري: مسالك الممالك، ص 99. در بين روشهاي اخذ ماليات، روش جوامع قديمي بهعنوان نمونه و الگو بهكار ميرفت و بهخصوص در مقابل روش بنو تغلب مسيحي معتبر شناخته ميشد: يحيي: كتاب الخراج، ص 10 و بعد- بهطور كلي رجوع كنيد به: Pfaff 32- 46; Joseph Schacht in der EI, IV 1302- 04.,. Siddiqi, Fin. q- 54
(همراه با خلاصهاي از نظرات اسلامي درباره اين موضوع و نيز كوششي براي توضيح بيشتر مطلب بر مبناي برداشتهاي جديد و علمي در زمينه مالي).- در قم در قرن 4 ه/ 10 م علاوهبر صدقه، خراج نيز وصول ميشد: قمي: تاريخ قم، ص 167.
(139). اصطخري: مسالك الممالك، ص 113- ياقوت: معجم البلدان، ج 4، ص 289 (حدود سال 318 ه/ 930 م در
-
ص: 324
خودداري ميكردند (مثلا در سال 592 ه/ 1196 م در كرمان) «140» و مبالغ جمعآوريشده را از آن خود ميكردند. در برخي نواحي قدرت مركزي بهطور كلي در عمل موفق به افزايش مالياتها نميشد (مثلا در سيستان در قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي). «141» درمورد ميزان صدقه كه براي كوچنشينان دامدار، و نيز براي ديگر صاحبان گله، بهعنوان عوارض اصلي (ماليات ثروت») تعيين شده بود، از قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي از نواحي اطراف قم اصول و قواعد ذيل بهدست آمده است:
به شتري ماليات تعلق ميگرفت كه يك سال تمام چريده باشد (بار نكشيده باشد). براي پنج شتر (سالانه) يك گوسفند پرداخت ميشد؛ براي هر 25 شتر، بچه شتر شيرخواري (مؤنث يا مذكر به دلخواه)؛ از هر 45 حيوان يك شتر چهارساله ماده (حقّة)؛ از هر 60 حيوان يك شتر جوان (جذعه)؛ از هر 75 حيوان، 2 شتر شيرخوار؛ براي هر 90 حيوان، 2 شتر حقة؛ از 120 به بالا، براي هر 50 شتر يك حقّه، براي هر 40 شتر يك حيوان شيرخوار.
براي گاوهايي كه در صحرا چرا كنند و كار نكنند، براي هر 30 حيوان، يك گوساله (از انواع مختلف)؛ براي هر 40 رأس يك ماده گاو بالغ؛ براي هر 60 رأس: گوسالهاي يك ساله يا 2 گوساله جوانتر (در اينجا «گزه» يا «جذع» نوشته شده است)؛ براي هر 70 رأس، ماده گاوي بالغ با يك گوساله؛ براي هر 80 رأس، 2 گاو نر بالغ و غيره.
براي گوسفندان هر 40 حيوان، كه ديگر به چرا ميروند، يك گوسفند؛ از 121 رأس به بعد: 2 گوسفند؛ از 201 به بالا: 3 گوسفند؛ از 401 به بالا: 4 گوسفند و
______________________________
- فارس)؛ ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 148 (سال 424 ه/ 1033 م «كردان» حوالي اسپهان)؛ مقايسه كنيد با ياقوت: معجم البلدان، ج 4، ص 289.
(140). محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 152.
(141). ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 385.
ص: 325
براي هرصد رأس بعدي: 1 گوسفند. «142»
امّا حكومت مركزي در جريان تطوّر خود بهطور كلي اخذ ماليات مستقيم را به ديگران تفويض كرد. اين امر بدين ترتيب شروع شد كه خلفاء عوايد مالياتي هر منطقه را بهطور جداگانه به شهرهاي عرب (در زمان معاويه عوايد ناحيه نهاوند- بعدها نيز همدان را- به بصره؛ «143» دينور را به كوفه) «144» و يا نيز به اشخاص واگذار كردند. «145» اينكه يكچنين منبع مطمئن درآمدي، چهاهميتي از نظر سود مالي براي اجارهداران ماليات داشت، روشن است. بدينسان بهزودي افزايش درخواست براي اجاره اينگونه درآمدها آشكار شد، چنانكه مثلا رهبر جنبش موالي در مقابل قتيبة بن مسلم در خراسان در سال 96 ه/ 715 م نيز چنين درخواستي داشت. «146»
بر اين اساس، اجاره ماليات (كه اغلب قباله و ضمان ناميده ميشد) گسترش يافت، «147» چنانكه قبلا نيز آن را در مقياس محدودي هارون الرشيد رواج داده بود «148» و در حدود سال 287 ه 900 م بهصورت قاعده ثابتي درآمده بود. «149» از
______________________________
(142). قمي: تاريخ قم، ص 174 و بعد (براساس اصولي)؛ در اينجا ص 17 نمونه رسيد يك زكات و در ص 177 و بعد خلاصهاي از اصطلاحات تخصصي در مورد سنين مختلف شتر، گاو و گوسفند آمده است. مطالب در اساس با ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 45- 43، تطابق دارد، رجوع كنيد همچنين به ماوردي: كتاب الاحكام السلطانيه، ص 197 و بعد.
(143).- ماه البصره؛ يعقوبي: كتاب البلدان، ص 272.
(144).- ماه الكوفه؛ بلاذري: فتوح البلدان، ص 306 و نيزCaetani IV 502 ؛- اين نواحي، بهويژه ناحيه ارّجان، از نظر مالي چنان حاصلخيز بود كه عضد الدوله همواره اين سخن را بازگو ميكرد، كه ايكاش عنوان عراق و عايدات ارّجان را داشت: مقدسي: احسن التقاسيم، ص 421.
(145). نكبي، 144 (حدود سال 375 ه/ 985 م) فرمانرواي آل بويه، خراج و «معامله» گرگان، دهستان، آبسكون و استرآباد را به يكي از فرماندهان نظامي واگذار كرد.
(146). طبري: تاريخ 2، ص 1291.
(147). مقايسه كنيد با.Berchem ,Prop .45 - درباره تئوري (نه نتايج عملي!) اجارهداري ماليات، ابو يوسف در: كتاب الخراج، ص 69- 60 بررسيهايي كرده است.
(148). بلاذري: فتوح البلدان، ص 311 (براي سيسار)، ص 323 (قزوين).- تنوخي: الفرج بعد الشدة، ج 2، ص 65 از اجاره استان فارس در زمان مهدي گزارش ميدهد (آيا واقعا چنين بوده است؟).
(149). قمي: تاريخ قم، ص 155- 149 دو سند از همينگونه اسناد وصولكنندگان ماليات ارائه ميدهد [رجوع كنيد
ص: 326
كتابهاي مربوط به تاريخ امور مالي و تاريخ وزراء استنباط ميشود كه پرداختكنندگان ماليات به حكومت، با چه سرسختي برخواستهاي خود در زمينه شانهخالي كردن از پرداخت ماليات پافشاري ميكردند، در حاليكه غالب آنان در حراجها و مزايدههاي عمومي (نداء، زياده) در افزودن به قيمتها از يكديگر سبقت ميجستند تا بدينوسيله پيدرپي بر پول و دارايي خود اضافه كنند. «150» فقط بهندرت اتفاق ميافتاد كه اجارهدار مالياتي (ضامن) به جرم اينكه مردم را تحت فشار شديد قرار داده و يا ماليات را زودتر از موعد مقرر وصول كرده است، توبيخ و مؤاخذه شود. اجارهداراني كه مردم را از هرجهت تحت فشار شديد قرار ميدادند، بهسادگي دستيابي به ميزان (ظاهري) سود يكساله يا دوساله حاصل از ماليات (عراق و اهواز) را هدف خود قرار داده بودند. در واقع، يكبار خيلي زود در برابر يكي از اجارهداران خطاكار عكس العمل صورت گرفت. اين اجارهدار توانسته بود تنها از طريق اعمال زور (كه بهسبب عدم نظارت كافي بر كارهاي اجارهداران اينگونه اعمال بهسهولت امكانپذير بود) به خواستهاي خود دست يابد. اقدام آشكارا غيرقانوني او در افزايش مكرر ماليات، سرانجام منجر به سقوط او شد و دشمن قديم جاي او را گرفت. اين رقيب فرصتطلب، در اول كار با ترتيب دادن دقيق درآمدها و مخارج، عدم كفايت و شايستگي اجارهدار قبلي را به ثبوت رسانيد. «151» اكنون در اينجا با استفاده از منابع موجود، نمونههايي از ميزان اجاره در آن زمان را ارائه ميدهيم: براي خوزستان و اسپهان در سال 303 ه/ 16- 915 م: 1260122 درهم؛ «152» براي السّواد (بين النهرين)، اهواز و اسپهان در
______________________________
- به سطور آخر ص 153: «آنها ميبايست خراج استخراج كنند و بعد از آن به بيت المال و به حضرت خليفه نقل كنند.»]، (از سالهاي 310 ه/ 3- 932 م). سند در آنجا ( [عهد] الجهبذ) نام دارد (نگاه كنيد به «مبحث پول و مزد»، پاورقي 508 و 509 در كتاب حاضر)، همچنين رجوع كنيد به: Lambton, 595; Mez 124 f.; Lokk. 22- 108; Schwarz VII 952.
(150). مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 18 و بعد، 46 (سال 296 ه/ 909 م و 304 ه/ 17- 916 م).
(151). مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 70، 75- 73.
(152). وصّاف: تاريخ وصّاف، ص 444-
-
ص: 327
سال 308 ه/ 20- 919 م: 000، 000، 55 درهم براي سه سال؛ «153» براي ري، قزوين، ابهر، زنجان و آذربايجان در سال 310 ه/ 23- 922 م: 000، 500 دينار، علاوه بر تسويه مخارج سپاه و امور اداري؛ «154» سال 314 ه/ 926 م ري و خراسان براي اجاره ماليات با يكديگر ادغام شدند، زيرا كه حكام وقت ري با قرامطه در حال جنگ بودند. موعد پرداخت وجوه مالياتي به خزانه مركزي بهوسيله مذاكره مجددا تعيين ميگرديد. «155» نوع ويژه اخذ ماليات بدانگونه بود كه افراد مورد نظر را از همان آغاز، در كار مالياتگيري شركت ميدادند. «156»
درآمد مالياتي (ارتفاع) «157» در وهله اوّل براي مخارج دربار خليفه «158» و يا هريك از اميران ايراني (كه به همين علّت اغلب بسيار ثروتمند بودند) «159»، و نيز براي امور
______________________________
-
Mez 125;) auf S. 272 (, Kremer, C. G. I 270, Anm. 1- Kremer, Ein. 308, 313
(153). مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 70.
(154). مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 83.- ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 33 برعكس براي 296 ه/ 909 م از مبلغي به مقدار 160000 دينار براي ري، دنباوند، قزوين و ابهر سخن ميگويد.-.Kremer ,Ein .300
(155). مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 149.
(156). هلال صابي: تاريخ الوزراء، ص 86 و نيز:.Lokk .99 -102
(157). درباره اين كلمه نگاه كنيد مثلا به ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 385.- و نيزKremer ,Ein .309 )وصّاف).
(158). از 23 ميليون درآمد سالانه، بين سالهاي 298 ه/ 911 م و 320 ه/ 932 م، خليفه 19 ميليون، و خزانه دولتي (بيت المال) فقط 4 ميليون درهم دريافت ميداشت. رجوع كنيد به:Mez 115 با پاورقي 3.- در 21 سال بين 299 ه/ 12- 911 م و 320 ه/ 932 م در حدود 000، 000، 83 درهم به خزانه دولتي واريز ميشد و 400 ميليون درهم، علاوه بر 28 ميليون دينار به خزانه خصوصي خليفه، كه البته بهسرعت خرج ميشد. دارايي خليفه در آن زمان بالغ بر 14 ميليون دينار بود (مسكويه: تجارب الامم، ج 1، ص 241- 239).
(159). شاهد معمول هر فرمانروا، ارثيه بهجايمانده از او است: يعقوب بن ليث در سال 265 ه/ 879 م: 4 ميليون دينار طلا و 50 ميليون درهم از خود بهجاي گذاشت (ابن خلكان: وفيات الاعيان/ag ، ج 2، ص 319؛ مسعودي: مروج الذهب، ج 8، ص 46؛ پاورقي. در صفحه 416، كه در اينجا، سخن از 8 ميليون دينار است)؛ در سال 287 ه/ 900 م طاهر صفاري هنگام تاجگذاري، خزانهاي با 33 ميليون درهم، و نيز دينار و مرواريد و نيز گنجينههاي مخصوص، همچنين لباسها و سلاحهاي زياد در كاخهاي مختلف داشت (تاريخ سيستان 257).؛ سال 387 ه/ 997 م، تركه فخر الدوله آل بويه 2875284 دينار و 100860790 درهم و گنجينههايي از هرنوع بود (ابن تغري بردي: النجوم الزاهرة/ چاپ پوپر، ص 82 و بعد، مسعود غزنوي خود
-
ص: 328
اداري مصرف ميشد. علاوهبر آن مخارج نظامي نيز نقش مهمي داشت: خراج نواحي معيني (از سال 76 ه/ 96- 695 م سه ناحيه در فارس، «160» بعدها مثلا در سال 426 ه/ 1035 م نيشاپور) «161» همواره مستقيما بهمنظور مخارج واحدهاي نظامي مقرر ميشد. بدينترتيب تقسيم وجوه مالياتي تا حدود زيادي به مسأله جلب رضايت و خرسندي نظاميان و بهطور كلي طرفداران پروپاقرص حكومت، مربوط بود و اين موضوع بهخصوص نزد حكام شورشي و بلندپرواز اهميت داشت. «162» البته از وجوه مالياتي ميبايستي براي اهداف مذهبي و فرهنگي نيز مقداري باقي ميماند. «163»
از قرن سوّم هجري قمري/ نهم ميلادي مصرف 000، 000، 2 درهم كه به دست حكام خرج شده، به شرح ذيل گزارش شده است: براي احداث و ترميم ساختمانها 12000 درهم؛ براي تأسيسات آبياري 4000 درهم؛ براي محافظت دژها 5000 درهم؛ براي مخارج زندانيان 20000 درهم، صدقه براي قاريان قرآن در ماه رمضان در مسجد اعظم 30000 درهم؛- براي خادمان ديوان، خادمان دادگاهها، گارد محافظ، محافظان شهر (؟؟ رؤساي شهر)، نگهبانان، جارچيان (معرّفون)، مأموران تفتيش هر نفر در ماه رمضان 20 درهم همراه با تغذيه؛ براي مؤذنان 000، 20 درهم؛ براي خريد ساليانه 100 برده بهطور آزاد، هر برده 500- 400 (كذا) درهم؛ براي بيمارستانها 000، 10 درهم؛ براي نوانخانهها (؟ بند (و) بستيها) 25000 درهم؛ براي پليس 000، 30 درهم؛ براي محصّلان مالياتي
______________________________
- را در سال 432 ه/ 41- 1040 م مالك 3000 بار شتر (حمل) اشياء نفيس از هر نوع اعلام ميكند (ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 167).
(160). طبري: تاريخ 2، ص 1004.
(161). حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 4.
(162). ابن اثير: الكامل، ج 4، ص 39 (سال 61 ه/ 681 م در سيستان)، تاريخ سيستان، ص 246 با پاورقي 3 (سال 267 ه/ 888 م عمرو بن ليث).
(163). بسياري از خدمات اجتماعي كه به بخشهاي خصوصي واگذار ميشده در ص 276 و بعد جلد اول كتاب حاضر شرح داده شده است.
ص: 329
(بندار) و منشي (دبير) هاي آنها 000، 50 درهم؛ براي قاضي جنايي (صاحب المظالم) 000، 20 درهم؛ براي انجام اقداماتي در مقابل شنهاي روان 000، 30 درهم؛ براي سيلبندها در گدارها و كوهسارها 000، 50 درهم؛ براي پلها، گدارها و امثال آن در هيلمند (هلمند- هيرمند) 000، 30 درهم؛ بقيه براي خيرات به مستمندان و بهمنظور رفع خسارات ناشي از طغيان آب رودخانهها. «164» هرچند اين گزارشها بسيار مختصر است و شايد براي سالي كه آن را منظور كردهاند، نيز اصولا تطبيق نكند، و فقط منتج از شرايط زمان گزارش باشد: بااينوجود حدودا تصويري از مصرف وجوه مالياتي يكي از استانها را در مناسبات وسيع متقابل موجود در آن استان، بهدست ميدهد.
اين تصوير را ميتوان باتوجه به ارقام و مطالبي كه ذيلا راجع به تقسيمات مالياتي و درآمدهاي مالياتي هريك از ولايات (يا شهرهاي وابسته بدانها) ميآيد، كامل كرد. با اين ارقام و مطالب، بهوضوح تنزل تدريجي مقدار ماليات و در نتيجه، سقوط تدريجي اقتصادي (و سياسي) قلمرو خليفه معلوم ميشود. «165» شايان توجه است كه در اين احصاء تقريبا هميشه در مورد پرداختهاي جنسي (به مطالب ذيل رجوع كنيد) كمبود توضيحات وجود دارد.
همچنين بين رقمي كه بهعنوان كل مبلغ مالياتهاي جمعآوريشده از تمام سرزمينهاي ايران ارائه شده است، حاصل جمع واقعي مالياتهاي تكتك اين سرزمينها، اختلاف فاحش وجود دارد و حاصل جمع واقعي، رقم كاملا بزرگتري را نشان ميدهد. در صورتيكه اين امر بهطور ساده مربوط به اشتباه محاسبه نباشد (چنانكه در اين نوع آمارها در شرق همواره پيش ميآيد)، شايد بتوان تصور كرد كه ارقام مربوط به تكتك سرزمينها، بدهيهاي معمولي بدهكاران را نيز منظور ميكند درحاليكه مبلغ كل متوسط عايدي خالص واقعي يكساله را نشان
______________________________
(164). بههرحال در ادوار بعدي، تاريخ سيستان، ص 33- 30 با توضيحات هر لغت در پاورقي.
(165). برخي ارقام مختصر راMez 121 ff نيز ذكر كرده است.
ص: 330
ميدهد. (به اينكه ارقام محاسبه را بهمنظور سوءاستفاده، با شوق بسيار بهخصوص زياد ارائه ميدادند، قبلا در فوق اشاره شده است). بههرحال اين عدم تطابق در محاسبات، عامل ديگري است براي نااطميناني نسبت به گزارشهاي موجود.
بنابراين نتايج، درآمد كل ماليات سرزمينهاي ايران (حدود سال 550 م) در زمان خسرو انوشيروان به 000، 000، 36 درهم (آنچه كه با پول رايج آن زمان معادل 000، 000، 3 دينار ميشد) بالغ ميگرديد. پس از يك دوره تنّزل، در اثناي تسلطّ اعراب و نيز مستقيما بعد از استيلاي آنان، ميزان درآمد در زمان حكومت برادر حجّاج، محمد بن يوسف در فارس به 000، 000، 30 درهم بالغ شد. در حدود سال 278 ه/ 891 م يعقوبي از 000، 000، 40 درهم گزارش ميدهد؛ «166» در حدود 100 سال بعد از آن مقدسي 000، 000، 50 درهم ذكر ميكند. «167» چنين افزايشي با توسعه آرامتر زمان طاهريان و سامانيان بهطور كلّي تطابق دارد، كه البته بدان اعتمادي قطعي نميتوان داشت