گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي
جلد دوم
بازي‌ها [و تربيت‌بدني]





آمادگي جنگي كه در ايران در طول قرنها (مانند مناطق ديگر) تداوم يافت، بدان نياز داشت كه براي خدمات نظامي، نيروي بدني و جسماني افراد دسته‌هاي مصمم و كارآمد سپاه نيز مرتبا پرورش يابد. «247» بدين‌سان در زندگاني روزمره مردم به‌ويژه «قشر بالا» و بر اين اساس، در پرورش جوانان، بازيهاي سلحشوري جاي ثابتي داشت. چنانكه در دوران پيش از اسلام نيز چنين بوده است. در زمان ساسانيان براي مهارت مردان جوان، سواركاري، پرتاب نيزه و تيراندازي، كشتي، به‌كار بردن گرز و تبرزين و چوگان بازي مورد توجه بود. «248» از آنجايي‌كه محافل رهبري اعراب در عصر استيلا نيز دقيقا برداشتي اين‌چنين در مورد مهارت جسماني افراد و جوانان داشتند، شكي در آن نبود كه اين تمرينات همچنان حفظ خواهد شد. البتّه بايد دانست كه منابع موجود كه گهگاه و برحسب اتفاق در مورد زندگي روزمره مردم گزارش كرده‌اند، در اين‌باره به‌خصوص جزئيات كمي به دست مي‌دهند.
______________________________
- ه/ 1056 م در سيستان: تاريخ سيستان، ص 377.
(246). ابن اثير: الكامل، ج 8 ص 202.
(247). به همين دليل نيز قابوس‌نامه/ چاپ دتيز، ص 357 و بعد ورزش را توصيه مي‌كند.
(248).
Bartholomae, Frau 8; J. M. Unvala: Der Pahlavi Text Der Konig Husrav und sein Knabe',) Wien 1917 (; Pigulevskaja, Viz, 234; Inostrancev,
(سير پيشرفتهاي مرد جواني را بررسي مي‌كند))Diss .Heidelberg( Sas .et .72 .
ص: 399
بازي مطلوب محافل بزرگان، «249» بيش از همه چوگان بود كه كم‌وبيش اينجا و آنجا ذكر آن شده است، «250» به‌ويژه وقتي‌كه اين يا آن حاكم در اين بازي (به عربي «صولجان» يا «كره»- توپ) در اثر سقوط از اسب به‌شدت مجروح «251» و يا كشته مي‌شد «252» امّا درباره خصوصيات يك چوگان‌باز خوب نيز فكر شده است. «253» همچنين در رژه‌هاي نظامي ظاهرا اغلب اين بازي، جاي خود را داشته است. «254»
تيراندازي توسط سلجوقيان در بسياري از جاها از جمله در محدوده ايران تجديد حيات يافت. به‌ويژه الپ‌ارسلان و ملكشاه، در اين بازي مهارت زيادي از خود نشان مي‌دادند. «255»
كشتي به‌خصوص نزد قبايل عقب‌مانده فرهنگي به‌عنوان ورزش ملّي حفظ شد و سپس با روي كار آمدن ديلميان (آل بويه) اهميتي عمومي يافت. چنانكه توسط آنان تا بغداد نيز گسترش يافت. «256» نوع شجاعانه آن به‌خصوص در زمان غوريان (حدود سال 596 ه/ 1200 م) آن بود كه يك كشتي‌گير در نبرد با يك يوزپلنگ، و سپس يك فيل و سرانجام با هردو پيروز باقي بماند. «257»
به‌هرحال بازي زماني مي‌توانست از مهارتهاي جسماني به‌دور افتد كه به
______________________________
(249).
Mez. 384 mit Anm. 9 u. Carl Diem: Asiatische Reiterspiele,) Berlin 1941 (.
(250). به‌علت بازي مسعود غزنوي با اميرش در سال 424 ه/ 1033 م كه (چوگان باختند): بيهقي: تاريخ، ص 349.
(251). يكي از حكام زيديه طبرستان در بازي با قدرتمندي از گرگان در سال 316 ه/ 928 م يا 324 ه/ 936 م:
ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 211، 217؛ ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 55، 105.
(252). سال 350 ه/ 961 م عبد الملك بن نوح ساماني: گرديزي: زين الاخبار، ص 42؛ مستوفي: تاريخ گزيده، ج 1، ص 384.
(253). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 243 (حدود سال 500 ه/ 1107 م شاهزاده‌اي طبرستاني).- بناي ميدان چوگان در بخارا حدود سال 318 ه/ 930 م به‌وسيله يكي از نجبا: عوفي: جوامع الحكايات، ص 223، شماره 1658.
(254). سال 558 ه/ 1163 م اسپاهبذي از طبرستان: ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 249.
(255). راوندي: راحة الصدور، ص 117؛ حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 50.
(256).Mez 385 .
(257). جويني: تاريخ جهانگشا، ج 2، ص 53 (آيا انسان مجاز است كه نوشته مؤلفان كاملا قابل اعتماد را، حتي در اين مورد نيز باور كند؟).
ص: 400
سرگرميهاي مطلق تبديل مي‌شد كه در اين‌صورت به‌منزله نشانه‌اي از انحطاط ارزيابي مي‌گرديد. «258» چنانكه گاه شطرنج، بازي بومي و قديمي ايران (كه از هندوستان آورده شده بود) نيز با چنين مفهومي ارزيابي مي‌شد، «259» كه البتّه باوجود اين مورد توّجه عامه بود. «260» محمود غزنوي، مجد الدوله آل بويه از ري را كه طبق قرارداد نزد وي به گرو بود، سرزنش مي‌كرد كه او شطرنج بازي مي‌كرده (و بنابراين اوقات خود را به بطالت گذرانده) است (سال 420 ه/ 1029 م). «261» طبيعت زورگوي قدرتمندان آن را يك بازي صرفا ذهني و فكري و ظاهرا غيرقابل تطبيق با اهداف آنان تلقي مي‌كرد.
______________________________
(258). به همين صراحت در سال 349 ه/ 960 م نزد اميري از آذربايجان در مقايسه با پدرش: ابن اثير: الكامل ج 8، ص 174.
(259). درباره بازي شطرنج در عصر ساسانيان رجوع كنيد به:Christensen 481 .- راوندي: راحة الصدور، ص 416- 405 كه درباره شطرنج و سرگذشت آن مطالبي دارد.- و نيز
H. J. R. Murray: A History of Chess,) Oxford 1913 (;
(در ص 393- 1 تاريخ مفصل اين بازي و گسترش آن در آسيا را بررسي مي‌كند).
(260). سال 577 ه/ 1181 م سلطانشاه مدعي تاج و تخت خوارزمشاهي در ميان همه چيزها، 600 تخته شطرنج به غارت برد: جويني: تاريخ جهانگشا، ج 2، ص 22.
(261). ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 128.
ص: 401

زندگاني روزمره‌

تغذيه‌

زمينه اصلي خوراك گوشتي ايرانيان را در وهله اوّل گوسفند و بعد گاو، اعم از نر و ماده تشكيل مي‌داد (و مي‌دهد). «1» گوشت اين حيوانات همچنين به‌صورت نمك‌سود (به ايراني آچار، به عربي قديد) مصرف مي‌شد «2» و در تغذيه سپاه نيز به كار مي‌رفت. «3» استفاده از سگ و گربه «4»، شتر و قاطر «5» محدود به مواقع قحطي شديد بود. خوك به‌هيچ‌وجه مصرف نداشت.- گوشت پرندگان با ميل خورده مي‌شد:
______________________________
(1). طبري: تاريخ 2، ص 1970 (سال 129 ه/ 747 م در خراسان)؛ و نيزFuchs ,Huei -Chcao 450 )آغاز قرن 2 ه/ 8 م).
(2). حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه/ چاپ براون، ص 28 براي سال 421 ه/ 1030 م كاملا معتبر است).
(3). ابن اثير: الكامل، ج 6، ص 152 (سال 220 ه/ 835 م حوالي اردبيل)؛ بيهقي: تاريخ، ص 124 (حدود سال 411 ه/ 1020 م محمود غزنوي).
(4). ابن اثير: الكامل، ج 2، ص 197 (سال 6 ه/ 637 م ايرانياني كه در نيمه غربي مداين محاصره شده بودند)؛ محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 112 (سال 576 ه/ 1180 م در كرمان)
(5). مسكويه: تجارب الامم، ج 2، ص 4 (سال 328 ه/ 41- 940 م در گرگان)
ص: 402
مرغ و كبوتر، «6» و در اقشار با موقعيت اقتصادي بهتر نيز قرقاول تناول مي‌شد. «7»
در صورت كمبود گوشت و به‌هنگام ضرورت، به‌عنوان مواد تكميل‌كننده گوشت، صرف غلات، به‌صورت نان (كليچه) «8» (گاه در روغن يا چربي سرخ شده) «9»، و يا به شكل مايعات شيرين (به‌ويژه پالوذه، به عربي فالوذج، «10» مخلوطي از آب، بادام و عسل) در مدنظر بود. هردو به‌خصوص از گندم يا جو «11» تهيه مي‌شد. «12» علاوه‌برآن در نواحي خاص، آن را از برنج «13» و ارزن (ذره- نوعي ارزن) نيز تهيّه مي‌كردند. براي شيرين كردن غذا، عسل، و براي چربي و چاشني (علاوه بر روغن)، كنجد به‌كار مي‌رفت. «14»
همچنين گلاب كه مورد علاقه همگان بود و حتي آن را از اسيران مهّم هم دريغ نمي‌كردند، «15» با عسل تهيه مي‌شد، براي خنك كردن نوشيدنيها (و غذاها) در ايران
______________________________
(6). طبري: تاريخ 2 ص 1970 (سال 129 ه/ 747 م در گرگان).
(7). سال 206 ه/ 821 م طاهر اندكي قبل از مرگش:Sabusti /Rothst .161 .
(8). ابن اثير: الكامل، ج 4، ص 194 (سال 85 ه/ 704 م نزد سغديان در سمرقند)؛ و نيزFuchs ,Huei -Chcao 450 )آغاز قرن 2 ه/ 8 م)؛ طبري: تاريخ 3، ص 1201 (پاپك سال 222 ه/ 837 م؛ اينجا نيز كعك، نوعي كليچه).
- درباره نان و نمك نزد اعراب و ديگر ساميان رجوع كنيد به: Alfred, Freiher von Kremer: Studien zur vergleichenden Culturges chichte vorzuglich nach arabischen Quel- len'', in den Sitzunsber ichten der phil.- hist. Classe der Kais. ak. d. Wiss. in Wien, Bd. 120,) Wien 1890 (, 3. Abh., S. 1- 34.
(9). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 357.
(10). مسعودي: مروج الذهب، ج 8، ص 54 (حدود سال 256 ه/ 870 م)؛ روذراوري: ذيل تجارب الامم، ص 194؛ طبري: تاريخ 3، ص 1231.
(11). حنطة و شعير: طبري: تاريخ 2، ص 1325 (سال 97 ه/ 17- 716 م در گرگان)؛Sabusti /Rothstein 161 ; )سال 206 ه/ 821 م طاهر).
(12). طبري: تاريخ 2، ص 1325 (گرگان).- (قرن 6 ه/ 12 م. كيش).Hirth ,Lander 40 .Hirth /Rockhill 133 f -.
(13). نان برنجي نان ويژه اهواز بود: ياقوت: معجم البلدان، ج 1، ص 382.
(14). ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 116 (سال 327 ه/ 40- 939 م): همچنين به‌عنوان تغذيه اضطراري در هنگام قحطي.-Schwarz VII 833 -. )عسل در جبال).
(15). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 89 (سال 288 ه/ 901 م عمرو بن ليث اسير) [ «... و ابو يوسف با من نشست ... و چون آب خواستم مرا جلاب دادند.» تاريخ بخارا/ چاپ مدرس رضوي ص 125.- مترجم].
ص: 403
و نيز در بين النهرين و ديگر جاها يخ و برف به‌كار مي‌بردند، «16» كه از كوهستان تهيه و در زير زمينها و يا گودالهاي سايه‌دار حفظ مي‌شد. «17»
براي رفع عطش، و نيز به‌عنوان غذا، ميوه بسيار، به‌ويژه هندوانه، «18» پرتقال، ليمو، انگور، سيب، خرما و انار خورده مي‌شد. «19» صرف بيش از حدّ ميوه‌ها، البته مي‌توانست نتايج وخيمي به‌دنبال داشته باشد، چنانكه عده‌اي از «روسها» (مقصود وارگها است) پس از حمله به بردعه (قفقاز) در سال 332 ه/ 944 م، به علت صرف زياد ميوه (و نوشيدن بعد از آن؟) دچار نوعي بيماري «مسري» شدند و تعداد زيادي از آنان درگذشتند.- «20» از سبزيها به‌خصوص خيار «21» در انواع مختلف و نيز زيتون «22» نام برده شده است.
اگر منابع به‌روشني متذكر شده‌اند كه شخصي مانند يعقوب صفّار در سراسر زندگانيش، تنها از گوشت گوسفند، برنج، پالوذه و خرما «23» استفاده مي‌كرده است، معناي آن طبيعتا اين است كه در محافل اشرافي، به‌كلي غذاهاي ديگري غير از آنچه يعقوب ليث مي‌خورده، معمول بوده است. در مورد ايران برخلاف بين النهرين گزارشي درباره ميهمانيهاي محافل بزرگان، به ما نرسيده است. امّا در مقابل رديفي از اطلاعات درباره غذاهاي ملّي هريك از قبايل و نواحي ايران در اختيار داريم. اين غذاها و مأكولات به‌علت وجود سنتهاي محكم و قوي در هر زمان و هر ناحيه، مجموعا به نحو اساسي در همه ادوار مورد بررسي ما در اين كتاب يكسان
______________________________
(16). حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه/ چاپ براون، ص 29 (حدود سال 421 ه/ 1030 م در اسپهان).
(17). رجوع كنيد به‌Mez 381 ,408 .
(18). طبري: تاريخ 3، ص 1201 (سال 222 ه/ 837 م پاپك).
(19). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 357.- همچنين مقايسه كنيد با مبحث «كشاورزي» در كتاب حاضر.
(20). ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 135.
(21). قثّاء [چنبرخيار] و خيار: طبري: تاريخ 3، ص 1201 (پاپك).
(22). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 357.
(23). مسعودي: مروج الذهب، ج 8 ص 54.
ص: 404
باقي مانده‌اند. خوزستان براي نان برنجي، «24» ديناور براي نوع خاصي پنير (جبن)، «25» كرمان براي خرما، ارزن (ذره) نبات (پانيذ) و شربت (دوشاب) مشهور بودند. «26» در سيستان به نوعي غذاي شيرين مركب از خاكه‌قند و بادام به‌شيوه بغدادي آن (شبيه به نوع كرماني) «27» و همچنين به مصرف فراوان انقوزه (به عربي خلتيث، «28»)Asa foetida به‌عنوان ادويه بهاء داده مي‌شد؛ اين گياه در بيابان بين سيستان و مكران مي‌روئيد (و مي‌رويد). «29» در كوهستان «با ميل و رغبت شديد عسل و شير خورده مي‌شد»؛ «30» در غزنه مي‌بايست استفاده از سماق (به‌طور كلي فقط در خانه‌هاي تحت مراقبت مأموران پليس) ديده شده باشد. «31» در مرو احتمالا بهترين نان خراسان وجود داشته است. علاوه بر آن نان خشكي از كشمش و ديگر ميوه‌ها تهيه مي‌شد كه صادر نيز مي‌گرديد. «32» آشپزي نوع خراساني در هرحال حداقل با نوع بين النهريني آن بسيار تفاوت داشت؛ به‌طوري‌كه طاهر (مؤسس سلسله طاهريان) در بغداد، آشپز مخصوصي داشت. «33» در سواحل جنوبي بحر خزر شامل طبرستان همچنين ديلم و گيلان، با آب‌وهواي خاصّي كه داشتند، علاوه بر برنج و نان برنج و سير، طبيعتا ماهي و پرندگان دريايي نيز ارجحيت داشت. «34»
______________________________
(24). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 416-Schwarz IV 403 f .
(25). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 396.
(26). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 460؛ حدود العالم، ص 123 و بعد؛ و نيز: (قرن 6 ه/ 12 م؛ كيش)Hirth ,Lander 40 .Hirth /Rockhill 133 f .
(27). روذراوري: ذيل تجارب الامم، ص 194 (سال 382 ه/ 992 م).
(28). مقايسه كنيد با: (كتاب لغت)BGAIV 218 .
(29). اصطخري: مسالك الممالك، ص 244.- نزدMez 411 گزارشهايي درباره آن در زمان كنوني.
(30). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 384.
(31). قابوس‌نامه/ چاپ ديتز، ص 812 و بعد و 813 در يك حكايت.- براي قرن 6 ه/ 12 م براي غزنه: نان شيريني، گوشت. سقز و ماهيهاي كوچك ذكر شده است:Hirth ,Lander 44 f .Hirth /Rockhill 138 f .
(32). اصطخري: مسالك الممالك خ، ص 262.
(33).Krymskyj I 28 براساس حكايتي از ابن ابي طيفور: تاريخ بغداد.
(34). اصطخري: مسالك الممالك، ص 212؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، ص 381؛ حدود العالم، ص 134. 137:
مقدسي: احسن التقاسيم، ص 355.- براي آذربايجان رجوع كنيد به:Schwarz VIII ,1192 -1194 .
ص: 405
سغديان سمرقند در آغاز سال 58 ه/ 704 م هنوز اداب سنتي غذا خوردن خود را حفظ كرده بودند. هرساله ميزي با انواع ماهيها، نان و كوزه‌اي شراب چيده مي‌شد، اين ميز كه كسي را اجازه دست زدن به آن نبود، براي «فاري‌ها» منظور مي‌شد. «35» مباني عبادي اين رسم توضيح داده نشده است.
به‌عنوان اوقات غذا خوردن قابوس‌نامه (473 ه/ 1080 م) صبحانه در صبح، ناهار در ظهر و شام در عصر را ذكر مي‌كند و در مورد شام توصيه مي‌كند كه آن را بايد آن‌چنان به‌موقع صرف كرد كه قبل از به‌خواب رفتن هضم شده باشد.
همچنين توصيه مي‌كند كه به‌منظور رعايت سلامتي بهتر است كه فقط دو بار غذاي (گرم) خورده شود.- «36» از خصوصيّات ويژه ايراني، استفاده از چاقو در هنگام غذا بود. «37»
درباره اصول اقتصادي تغذيه، يعني درباره قيمت مواد غذايي به‌زودي كتابي بسيار مبسوط در دسترس قرار خواهد گرفت «38» كه مدّت‌زمان مورد بررسي ما در اين كتاب را كاملا دربر مي‌گيرد و از آن ارائه نكات مهمّي در اين زمينه تحقيقي دشوار كه بدان كم توجه شده است، انتظار مي‌رود. براي ايران در قرون نخستين اسلامي، منابع موجود قيمت مواد غذايي را فقط در دوران گراني اجناس ارائه داده‌اند، كه بنابراين حاكي از وضع عمومي اقتصادي نيست. «39» البته توضيحات اقتصادي تنها بر پايه قيمتها نيز همواره مسأله‌انگيز است، زيرا كه ما درباره وضع
______________________________
(35). ابن اثير: الكامل، ج 4، ص 194.
(36). قابوس‌نامه/ چاپ ديتز، ص 427 و بعد. در اينجا آداب ديگري از غذا خوردن نيز ذكر شده است.
(37).Goldziher ,Shu ub .154 .
(38). از:Walter Hinz درGottingen ، نگاه كنيد به فصل «مناسبات اقتصادي» پاورقي 512 در كتاب حاضر.
(39). برخي مطالب فقط به‌صورت مواد خام جمع‌آوري شده است: طبري: تاريخ 2، ص 1562 (سال 115 ه/ 733 م مرو)- نرشخي: تاريخ بخارا، ص 81 (سال 272 ه/ 6- 885 م).- ابن اثير: الكامل، ج 7، ص 144 (سال 275 ه/ 89- 888 م نمك)- محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 139 (سال 581 ه/ 1185 م)- تاريخ سيستان، ص 385، 361، 365، 383، 385، 389، 396 (بين سال 399 ه/ 10- 1009 م و 632 ه/ 5- 1234 م). قيمت دو شمشير مرصع به سنگهاي قيمتي در آغاز قرن 5 ه/ 11 م بالغ بر 50000 دينار مي‌شد: بيهقي: تاريخ، ص 223.
ص: 406
درآمد عمومي اقشار گسترده مردم در آن زمان عملا چيزي نمي‌دانيم. همان‌طور كه به درستي و به كرات تأكيد شده است، «40» توضيح يعقوب صفار جوان به‌عنوان مسگر در سيستان مبني بر اينكه ماهيانه 15 درهم «41» اجرت دريافت مي‌داشته، «42» تنها توضيح مربوط به مزد است كه ما از شرق قلمرو اسلامي در اين قرون در اختيار داريم. همچنين ما از مقررات رسمي درباره قيمت مواد غذايي فقط از حدود سال 433 ه/ 1042 م، اطلاع داريم، زماني‌كه قاورد كرمان دستور داد، با يك دينار، بايد بتوان 120 من «43» نان خريداري كرد، و اين به‌دنبال آن بود كه تجّار آنجا كوشش كردند كه به‌جاي ميزان معمول (100 من نان براي يك دينار) فقط 90 من به اين قيمت بدهند. «44»

شكار و ماهيگيري‌

گزارشهاي اتفّاقي درباره تغذيه، به‌طور ضمني نام حيواناتي را هم كه شكار مي‌شدند ذكر مي‌كند. شكار، كه قبلا در عصر ساسانيان يكي از سرگرميهاي به ويژه اشرافي بود، و اهميّت اقتصادي نيز يافت و اين جنبه و ارزش اقتصادي در هر زمان- مانند زمان ساسانيان، «45» و نيز بعدها (مثلا نزد محمود و مسعود غزنوي)- «46» كه بزرگان، تنها به شكار بعضي حيوانات به‌ويژه شكار شير، پلنگ و گورخر مي‌پرداختند و توده مردم خواهان برطرف كردن موانع شكار حداقل در مورد حيوانات شكاري بودند- وجود داشت. باري، علاقه اعراب «47» و ايرانيان «48» به شكار
______________________________
(40).Barthold ,Saff .177 ;Krymskyj I 49 .
(41). برطبق محاسبه‌Theodor Noldeke . تقريبا معادل 6 مارك طلاي قبل از جنگ.
(42). گرديزي: زين الاخبار، ص 10- رجوع كنيد به سطور آخر مبحث «پول و مزد» در كتاب حاضر.
(43). وزن (2 رطل) با مقادير مختلف؛ رجوع كنيد به: in der EI, III 1219 f.
(عطيه)Aziz Surgal Atija
(44). محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 12.
(45).Bartholomae :Frau ,8 .
(46). بيهقي: تاريخ، ص 239.
(47). طبري: تاريخ 2، ص 1766 (سال 125 ه/ 743 م).
(48). ابن اثير: الكامل، ج 7، ص 98 (سال 262 ه/ 77- 876 م).- و نيزRabino ,Maz .398 .
ص: 407
به‌همان اندازه كه بعدها نزد تركان (سلجوقيان) ديده شد، بسيار زياد بود. «49» حتي خورشيد، اسپاهبذ طبرستان (در حدود سال 148 ه/ 765 م) پاركي خصوصي از حيوانات شامل گراز، خرگوش، گرگ و پلنگ ترتيب داد، تا موجبات بيشتر لذت بردن از شكار را براي خود فراهم كند. «50» همچنين زمينهاي پست اطراف رودخانه‌ها و سواحل (تا حدود كش در ماوراء النهر) «51» كه پر از پرندگان گوناگون بود، منطقه‌هاي مطلوب شكار (به‌ويژه براي فصل زمستان) محسوب مي‌شد.
از پرندگان شكاري، همچنين از حيوانات كوچك شكاري، قوش نقشي پر اهميّت و معروف داشت. پرورش قوش مانند مغرب‌زمين امري تخصصي و حرفه‌اي به‌شمار مي‌آمد. «52» پرورش قوش و قوشداري در كليه اقشار مردم گسترده بود «53» و در اين امر خراسان (مثلا از زماني‌كه خليفه وليد دوّم در سال 125 ه/ 743 م حيواناتي پرورش داد) «54» و جزاير سواحل گرگان (محلّي كه به‌خصوص باز شكاري سفيد تربيت مي‌شد) «55» جاي خاصي داشت.
برخلاف شكار، ماهيگيري فقط براي كسب‌وكار بود؛ هيچ‌نوع ورزش يا تفريح و سرگرمي در اين ارتباط ديده نشده است. مراكز اصلي ماهي در سواحل
______________________________
(49). ملكشاه اوّل (در سال 465 ه/ 73- 1072 م) و ملكشاه دوّم (سال 547 ه/ 1152 م و بعد) شكار را زياد دوست داشتند:,Urada /turk II 243 و يا راوندي: راحة الصدور، ص 249.
(50). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 115.
(51). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 283.
(52). و نيز)
D. S. Phillott: The Baz- nama- yi Nasiri, a Persian treatise of falconry, translated,) London 1908 (Clement Huart im J. As. 10. R. XIII( I./ VI. 1909 ), S. 130 ).-
رجوع كنيد
درباره تعليم شكار قوش رجوع كنيد به قابوس‌نامه/ چاپ ديتز، ص 500- 495، راجع به شكار قوش و پيدايي آن به‌طور كلي رجوع كنيد به: ص 372- 369V .Hehn :Kulturpflanzen und ...
(53). همچنين پاپك در شكارهاي خود در ارمنستان قوشي داشت: طبري: تاريخ 3، ص 1226 (سال 223 ه/ 837 م).
(54). طبري: تاريخ 2، ص 1766.
(55). مسكويه: تجارب الامم، ج 2، ص 27 (به‌طور كلي در صفحات 37- 27 نكات و مطالبي درباره آن ذكر شده است.
ص: 408
جنوبي و جنوب شرقي بحر خزر، در ديلم «56»، گيلان، «57» طبرستان «58» و گرگان، «59» و علاوه‌برآن سواحل جنوب غربي در آذربايجان و ارّان بود. «60» از مناطق واقع در قسمتهاي شماليتر سواحل غربي تا سرزمين خزران، ايرانيان (برخلاف اقوام ديگر، كه اين مناطق گذرگاههاي بسيار مهمي براي آنان بود) تنها به‌ندرت گذر مي‌كردند- «61» همان‌طور ماهيگيري در سواحل خليج فارس، در فارس «62» و كرمان «63» اهميّت داشت. ماهي در اينجا اغلب ماده اصلي (در ماه روبان واقع در غرب فارس حتي ظاهرا «تنها» ماده) «64» تغذيه و يكي از كالاهاي مهم صادراتي را تشكيل مي‌داد. «65» همچنين در برخي بركه‌هاي داخلي كشور، در فارس «66» و حتي در طبرستان (با بركه‌هاي مصنوعي) «67»، نيز ماهي صيد مي‌شد. (از رودخانه‌ها در اين مورد صحبتي نشده است).
صيد مرواريد (به‌ويژه در ماه اوت و سپتامبر) در سواحل خليج فارس «68» توسط غواصّان قراردادي، كه در سود كالا شريك مي‌شدند، انجام مي‌شد «69» و
______________________________
(56). حدود العالم، ص 134؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 219.
(57). حدود العالم، ص 137 (سال 372 ه/ 982 م).
(58). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 115.
(59). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 357 (سال 375 ه/ 985 م)؛ ثعالبي: لطايف المعارف، ص 113.
(60). حدود العالم، ص 142 (سال 372 ه/ 982 م). طبق ياقوت: فتوح البلدان، ج 2، ص 67 صيد ماهي تنها محصول بحر خزر بود.
(61). اصطخري: مسالك الممالك، ص 219 (حدود 318 ه/ 930 م).
(62). ناصر خسرو: سفرنامه، ص 91 (سال 444 ه/ 1052 م).
(63). حدود العالم، ص 124 (سال 372 ه/ 982 م).
(64). ناصر خسرو: سفرنامه، ص 91.
(65). رجوع كنيد به صفحات آخر مبحث «تجارت» در كتاب حاضر.
(66). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 277 (سال 368 ه/ 978 م)؛ حدود العالم، ص 55، 126 (سال 372 ه/ 982 م).
(67). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 115 (حدود سال 148 ه/ 765 م).
(68). حدود العالم، ص 127؛Hirth ,Lander 40 -Hirth /Rockhill 133 f .
(69). مسعودي: مروج الذهب، ج 1، ص 328؛ ابو يوسف: كتاب الخراج، ص 39 و بعد.
ص: 409
محصول آن تا چين نيز صادر مي‌گرديد. «70»
*** در سرزميني مانند ايران، كه تاك يكي از رستنيهاي قديمي و بومي آن را تشكيل مي‌داد، «71» و جايي‌كه علاوه بر تهيه كشمش، «72» مصرف شراب به‌حد وسيعي گسترش يافته بود- و در برخي مراسم زرتشتي حتي در دوران اسلامي شراب هنوز نقش داشت، «73» و مسيحيان ساكن در سرزمينهاي شرقي (طبيعتا) هرگز ممنوعيت شراب را نمي‌شناختند-، از همان آغاز اجراي واقعي ممنوعيّت شراب در قرآن را نااميدانه مي‌نمود. «74» برعكس، رسم نوشيدن شراب در دربار امويان- باوجود كوششهاي توأم با فشار عمر دوّم (102- 99 ه/ 720- 717 م)- مدتها تداوم يافت. «75» عباسيان با گرايشهاي شديد خود به فرهنگ ايراني واقعا صرف اين نوشيدني را از لذات زندگي «76» خود مي‌دانستند. «76»
بدين‌طريق افراد اقوام مختلف، كه در آن‌زمان در ايران نقشي داشتند، و نيز اعراب، «77» كاملا مانند ايرانيان «78» و تركان «79» از نوشيدن شراب مشعوف مي‌شدند، و
______________________________
(70). جزئيات درMez 419 )مقايسه كنيد همچنين با مبحث «تجارت» در كتاب حاضر).
(71). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 31 (طبرستان حدود سال 184 ه/ 800 م)؛ حدود العالم، ص 107، 109 (خراسان سال 372 ه/ 982 م)؛ همان كتاب، ص 132 (ري).
(72). در فارس از كشمش نيز شراب تهيه مي‌شد: عقد الفريد، ج 3، ص 296.
(73). حدود العالم، ص 136 (حدود سال 372 ه/ 982 م در طبرستان).- در ديةر اوقات نيز زرتشتيان در آن‌زمان شراب مي‌نوشيدند: ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 155 (حدود سال 220 ه/ 835 م).
(74). سوره 2، آيه 219، سوره 4، آيه 43؛ سوره 5، آيه 90 (اعداد شمارشي)- مقايسه كنيد با: Arent Jan Wensinck in der EI. II 959- 962) Khamr (
(75).Kremer ,Streifz ,28 f .
(76).Mez .8 .
(77). بلاذري: فتوح البلدان، ص 416 (سال 67 ه/ 686 م)؛ تاريخ سيستان، ص 125 (سال 105 ه/ 723 م)؛ ابن اثير: الكامل، ج 4، ص 177 (سال 81 ه/ 700 م).
(78). ناصر خسرو: سفرنامه، ص 2 (حدود سال 431 ه/ 1040 م).
(79). راوندي: راحة الصدور، ص 90 (سال 415 ه/ 1024 م)؛ بنداري: زبدة النصره، ص 266 (سال 509 ه/ 1115 م).
ص: 410
همه خاندانها- كه ممكن بود خصم يكديگر نيز باشند- متفقا آب انگور را دوست داشتند: اسپاهبذ طبرستان، «80» محمّد طاهري (270- 248 ه/ 883- 862 م)، «81» صفاريان، «82» حكام كرمان، «83» آل بويه، «84» سامانيان، «85» غزنويان، «86» سلجوقيان، «87» غوريان «88» و خوارزمشاهيان مختلف. «89» تنها قراختائيان، ظاهرا مي‌بايست از آن مبرّا بوده باشند. «90»
البتّه نمي‌توان كوشش كرد كه در فهرست طويلي، جزئيات مربوط به نوشيدن شراب را به‌دست داد. امّا بايد به اين مسأله اشاره كرد كه اغلب، شرابخواري افراد به‌عنوان امري كاملا بديهي تلقي شده است. «91» براساس گزارشهاي موجود، بسيار پيش مي‌آمد كه به ميهمان، بدون هيچ مقدمات و تمهيداتي شراب تعارف مي‌كردند «92» و ميهمان نيز به‌طور ساده آن را مي‌پذيرفت. در پايتخت و در شكارگاه «93» و ديگر جاها هميشه مجالس شرابخواري برپا مي‌شد كه گاه روزها
______________________________
(80). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 65، 155، 250.
(81). گرديزي: زين الاخبار، ص 10.
(82). تاريخ سيستان، ص 275؛ بيهقي: تاريخ، ص 484.
(83). محمد بن ابراهيم: تاريخ آل سلجوق، ص 36، 59، 163 (قرن 6 ه/ 12 م).
(84). نكبي، ص 204. (سال 387 ه/ 997 م).
(85). عبد الملك: گرديزي: زين الاخبار، ص 42.
(86). بيهقي: تاريخ، ص 6، 128، 185، 220، 349؛ گرديزي: زين الاخبار، ص 94؛ سياست‌نامه، ص 41 و بعد.
(87). بنداري: زبدة النصره، ص 266، 274 (قرن 6 ه/ 12 م)؛ راوندي: راحة الصدور، 249 و بعد، 277؛ دولتشاه:
تذكره، ص 120؛ حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 52، 54، 86، 127، 133. براي مصرف شراب به طور كلي رجوع كنيد به: حكايات عوفي، ص 183، شماره 1027 تا 1040.
(88). جويني: تاريخ جهانگشا، ج 2، ص 62 (سال 602 ه/ 1206 م).
(89). بيهقي: تاريخ، ص 667 (حدود سال 390 ه/ 1000 م)؛ دولتشاه: تذكره، ص 137 (وزيري حدود سال 622 ه/ 1225 م).
(90). گرديزي: زين الاخبار، ص 83.- رجوع كنيد به:Barthold ,Vorl .86 .
(91). در فتح اسپهان توسط نيروهاي عباسيان در سال 130 ه/ 49- 748 م در هريك از خانه‌ها ليوانهاي شراب پيدا شد: طبري: تاريخ 3، ص 6.
(92). نكبي 189 و بعد (سامانيان در گرگان)؛Urada /turk I 283 . )حدود سال 411 ه/ 1020 م)؛ حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 110 (حدود سال 555 ه/ 1160 م).
(93). طبري: تاريخ 3، ص 1700 (سال 255 ه/ 869 م)؛ بيهقي: تاريخ، ص 239
ص: 411
ادامه مي‌يافت. گاه حتي با شگفتي ديده مي‌شد كه يكي از مقامات يا شخصيتهاي مهمّ، «94» در سوگواري و ماتم از دست‌رفته‌اي، و يا به‌علت حوادث ناخواسته سياسي، مدتهاي مديد به ميگساري مي‌پرداخت «95» و اكراه داشت از اينكه اطرافيان وي او را مجاب كنند كه مثلا از اين وضع سوگواري صرفنظر نمايد. «96»
به‌منظور آرام كردن تظاهر افكار عمومي عليه اين وضع، گاه كوشش مي‌شد كه نوشيدن شراب را باوجود ممنوعيت آن در قرآن، با تعبير و تفسيرهاي طولاني موّجه جلوه دهند. «97» چنانكه قابوس‌نامه «98» اگرچه به صراحت به ممنوعيت قرآني اشاره مي‌كند، امّا باوجود اين (مانند سياست‌نامه) توصيه‌هايي نيز درباره نوشيدن شراب و اينكه در ميهمانيها، همراه غذا، شراب نيز بايد منظور شود، دارد. «99» سرانجام مدايحي درباره عصاره انگور (مثلا حدود 576 ه/ 1180 م از جوهريه زرگر) «100» سروده مي‌شود و اينجاست كه ديگر فقط يك قدم به تجليل شراب توّسط شاعران بزرگ ايراني در قرون وسطي و توصيف رمزي شراب در تصوّف باقي مانده است.
بايد دانست كه در قضاوت راجع به يك شخصيت نيز وضع شرابخواري وي نقشي منفي نداشت. «101» تنها نوشيدن بيش از حدّ شراب كه به افراطكاريهاي
______________________________
(94). بيهقي: تاريخ، ص 431 (سال 425 ه/ 1034 م)، ص 513 (سال 427 ه/ 1036 م)؛ راوندي: راحة الصدور، ص 236 (سال 541 ه/ 1146 م).
(95). نكبي 190.
(96). بيهقي: تاريخ، ص 45 (مسعود غزنوي سال 422 ه/ 1031 م).
(97). راوندي: راحة الصدور، ص 428- 416 (ضمن توضيحات مربوط به حنفيان)، مقايسه كنيد با راوندي:
راحة الصدور،XXVII و ص 418.
(98). قابوس‌نامه/ چاپ ديتز، ص 432 و بعد- سياست‌نامه، ص 210 مردم را فقط از مصرف بيش از حد شراب بر حذر مي‌دارد.
(99). قابوس‌نامه/ چاپ ديتز، ص 444؛ سياست‌نامه، ص 110 و بعد.
(100). توسط دولتشاه: تذكره ص 120- 118 نقل شده است.
(101). امير ابو جعفر سيستاني كه به‌عنوان «بسيار عادل، لايق، باهوش و باسخاوت» وصف شده است،» شب و روز با شراب مشغول بود»: تاريخ سيستان، ص 315.
ص: 412
ناشي از مستي منجر مي‌شد، «102» تأثير نفرت‌انگيزي به‌جاي مي‌گذاشت «103» و گهگاه نيز نتيجه آن از دست دادن مقام بود. «104» مجازات شرابخواري در انظار عمومي همواره به‌صورت قانون باقي بود اما در عمل فقط به‌ندرت، انجام مي‌شد. «105» فقط حشاشيون [اسماعيليه] براي مدّتي طولاني (حداقل در انظار عمومي) از مخالفان سرسخت شراب بودند و حسن صباح يكي از پسران خود را به‌علت ارتكاب به اين معصيت اعدام كرد، «106» درحالي‌كه بعدها يكي از اعضاء اين سلسله حاكم بر الموت، كه شرابخوار بود، هربار موفق مي‌گرديد كه خود را از خطر برهاند، «107» در هرصورت در قرن ششم هجري قمري/ دوازدهم ميلادي ميگساري نزد حشاشيون نيز متداول شد تا جايي‌كه رواج آن را رسما نشانه ظهور امام موعود مي‌دانستند.- «108» اسماعيل پسر جعفر صادق (ع) كه در جواني وفات يافت (اسماعيليان به‌نام وي ناميده مي‌شوند)، گويا در اثر اين امر از جانب پدرش. از جانشيني امامت خلع شده باشد. «109»
البتّه پيش مي‌آمد كه صرف بيش از حدّ اين نوشيدني منجر به مرگ شود، مثلا برطبق گزارشهايي كه در دست است، يكي از پسران خوارزمشاه آلتونتاش (سال 425 ه/ 1034 م) در حالت مستي از پشت‌بام سقوط كرد و جان سپرد، «110» و يا اينكه در محافل پايتخت، اين نظر، قطعي و ترديدناپذير جلوه مي‌كرد كه مرگ
______________________________
(102). يكي از حكمرانان ال بويه در سال 419 ه/ 1028 م: ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 127.
(103). بنداري: زبدة النصره، ص 232 (حدود سال 548 ه/ 1153 م).
(104). سال 118 ه/ 738 م صلاحيت يكي از شخصيتهايي كه به‌عنوان حاكم خراسان معرفي شده بود از جانب خليفه به‌عنوان «شرابخوار» ردّ شد: طبري: تاريخ 2، ص 1660.
(105). ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 159 (يكي از امامان زيديه در سال 317 ه/ 929 م)؛ حدود العالم، ص 137 (حدود سال 372 ه/ 982 م در گيلان).
(106). جويني: تاريخ جهانگشا، ج 3، ص 210.
(107). جويني: تاريخ جهانگشا، ج 3، ص 225.
(108). جويني: تاريخ جهانگشا، ج 3، ص 225، 228 (نوشيدن شراب حتي در عيد القيامه در اول رمضان).
(109). جويني: تاريخ جهانگشا، ج 3، ص 145 (حدود سال 143 ه/ 760 م).
(110). بيهقي: تاريخ، ص 410.
ص: 413
ناگهاني يكي از سرداران خراساني در اثر شب‌زنده‌داريهاي مداوم بوده است. «111» بايد دانست كه نوشابه‌هايي مانند سيكي (يا سه يكي) كه در اثر تبخير 3/ 2 حجم، ميزان الكل آن افزايش مي‌يافت، واقعا خطرناك بود. «112»
اثر سكر شراب گاه آگاهانه براي اين منظور به‌كار مي‌رفت كه بتوان مخالفي را به‌آساني دستگير كرد، «113» به قتل رساند، «114» ربود «115» و يا به صحبت واداشت. «116» مستي يك فرمانده و يا بخشي از سپاه اغلب بر تصميمات نظامي تأثير مي‌گذاشت.
جاي تعجب نبود، اگر مسلمين بدون مانع شرابخواري را ترك كردند، زيرا «بدعت‌گزاراني مرتد از اسلام» مانند مقنع «117» يا پاپك «118» نوشيدني‌هاي سكرآور را ارج مي‌نهادند. مسلمين حتي اين حسن سلوك را هم نشان ندادند كه براي برادر پاپك در شب قبل از اعدام وي، طبق تقاضايش قدح بزرگي شراب به زندان برده شود (سال 223 ه/ 838 م). «119»

پوشاك‌

طرز پوشش ايراني در خارج از ايران بسيار مورد توجه بود و از اين سبب
______________________________
(111). ابن اثير: الكامل خ، ج 8، ص 163.
(112). تاريخ سيستان، ص 316 با پاورقي 4.
(113). راوندي: راحة الصدور، ص 90 (سال 419 ه/ 1028 م محمود غزنوي يكي از چهار برادر سلجوقي را به همين نحو در بند كرد)؛ Aksarayli Mehmed Oglu Kerimuddin Mahmud)- Aqsara'i (: Musameret ul- Ahbar, hrsy. von Osman Turan, Turk Tarih Kurumu Yayinlarindan, III, R., Nr. 1 ); Urada/ turk I
(به همان نحو))Ankara 1944( ,S .11 283 .
(114). راوندي: راحة الصدور، ص 363 (سال 587 ه/ 1191 م).- رجوع كنيد به: (بين سالهاي 421 ه/ 1030 م ة 431 ه/ 1040 م)Noldeke ,Aufs .8 mit Anm .2
(115). تاريخ سيستان، ص 315 (حدود سال 320 ه/ 932 م).
(116). ابن اسفنديار: تاريخ طبرستان، ص 155 (حدود سال 239 ه/ 853 م)؛ و نيز طبري، تاريخ 3 ص 714 (سال 191 ه/ 807 م).
(117). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 72.
(118). ابن اثير: الكامل، ج 6، ص 157.
(119). طبري: تاريخ 3، ص 1231.
ص: 414
يكي از آشكارترين نشانه‌هاي نفوذ گسترده فرهنگ ايراني به‌شمار مي‌آمد. حتي از همان آغاز، حكّام اموي شروع كردند كه به شيوه ايراني لباس بپوشند. «120» كوششهايي در ارتباط با اينكه سربازان عربي را كه به لباس ايراني ملبس شده و خفتان ايراني و زنگال ايراني (ران) «121» پوشيده بودند، «122» مجازات كنند، «123» مي‌بايست ظاهرا به‌دليل اين تمايل همگاني در استفاده از اين طرز لباس، بي‌اثر مانده باشد. عباسيان به نفوذ كامل مد ايراني كمك كردند، زيرا كه پيروي آنان از طرز لباس دربار ايران «124»، آن‌چنان شديد بود كه در واقع بخش اساسي تقليد عمومي آنان از رسوم پادشاهان قديمي ايران را تشكيل مي‌داد. «125»
اين لباس درباري متشكل از قباء با آستين، اغلب از ابريشم زربافت (ديباه، قزّ) «126» بود، «127» چنان‌كه اين لباس در زمان يزدگرد سوّم نيز هنوز يكي از تشخّصات
______________________________
(120).Kremer ,Streifz .33 ;Kremer ,C .G .II 217 f .
(121). كتاب الاغاني/ بولاق، ج 14، ص 104.- درباره لباس (جنگي) عربي رجوع كنيد به:Fries 29 -31 .
(122). براي معني كلمه رجوع كنيد به مسعودي: مروج الذهب، ج 8، ص 62.
(123). الكامل، ص 627.
(124).، و ديگر منابع داده‌شده در آنجاKremer ,Streifz .33
(125). سكه‌اي با تصوير خليفه متوكّل كه ريشي با آرايش ايراني دارد، رجوع كنيد به: E. V. Bergmann: Eine abbasidische Bildmunze, ' ' in der) Wiener (Numism Ztschr. I( 1869 ), Wien 1870, S. 445- 456.
(126). كتاب الاغاني/ بولاق، ج 14. ص 104؛ ابن اثير: الكامل، ج 2، ص 212 (سال 22 ه/ 643 م)؛ مقدسي:
احسن التقاسيم، ص 281 (سال 375 ه/ 985 م)؛ بيهقي: تاريخ، ص 68 (سال 421 ه/ 1030 م محمود غزنوي). توضيحاتي درباره طرز لباس و آرايش مو در دوران متأخر ساسانيان نيز در اين كتاب مي‌يابيد: T, ang- Sehu 361/ 2
. (127). رجوع كنيد به: طبري، تاريخ 1، ص 2642 (لباس تشريفات حاكم اسپهان در سال 21 ه/ 642 م: نيم‌تاج طلايي، درباريان با گوشواره، بازوبندهاي طلايي و لباسهاي ابريشمي بود).- بيهقي: تاريخ، ص 289 و بعد.
(لباس تشريفات درباريان در دربار غزنويان در سال 422 ه/ 1031 م: كلاهي با دو نوك با كمربندي گرانبها، شنلهاي كتاني، عصاهاي نقره‌اي بود).- رجوع كنيد همچنين به: طبري: تاريخ 3، ص 1230 (سال 223 ه/ 838 م).- از قرن 6 و 7 ه/ 12 و 13 م مقايسه كنيد با: Hirth/ Rockhill 133 f.
(جزيره كيش)-Hirth ,Lander 40
ص: 415
حاكم به‌شمار مي‌آمد. «128» اطلس قرمز هم در اين مورد ذكر شده است، «129» درحالي كه ايمّات (نوعي زري) فقط در اواخر عصر ساسانيان يافت مي‌شد. «130» براي تزيين، اغلب حاشيه پهني با نوشته، «طراز» به‌كار مي‌رفت.- «131» شلوار در اصل از لباسهاي ويژه ايراني است، كه اعراب به‌زودي (مثلا از سال 109 ه/ 28- 727 م كه گزارش شده است) آن را اخذ كردند. «132»
سر شخصيتهاي برجسته اغلب با نيم تاج (تاغ) زينت مي‌يافت. «133» كلاه سياه و دراز ايراني (قلنسوه) گسترش وسيعي در ميان مردم داشت؛ «134» در عصر ساسانيان، اين كلاه حتي نزد شخصيتهاي برجسته هم بسيار باارزش بود. «135» توده وسيع مردم، به‌طور كلّي كلاهي از پوست بره (اغلب مشكي) بر سر داشتند. «136»
______________________________
(128). طبري: تاريخ 1، ص 2880 (سال 30 ه/ 651 م).
(129). راوندي: راحة الصدور، ص 261 (سال 548 ه/ 1153 م).
(130). مانند شنل فرمانده سپاه رستم (رستهم): طبري: تاريخ 1، ص 2270 (سال 15 ه/ 636 م). درباره كليه اصطلاحات فني رجوع كنيد به: Remhard Dozy: Dictionnaire detaille des noms des vetements Chez les Arabes,) Amsterdam 1845 (.
(131). رجوع كنيد به: Kremer, Streifz. 33 u. Adolf Grohmann in der EI, IV 850- 858 u. Erg.- Bd. 265- 267.
(132). طبري: تاريخ 2، ص 1499، 1502، 1530- رجوع كنيد به:
عصر عباسيان: [و سلجوقيان. [S .2236 -2239 : در آن
Hermann Goetz: The history of Persian Costume, im Survey III 2227- 2256.
(133). ابن اثير: الكامل، ج 2، ص 212 (حدود سال 22 ه/ 643 م هرمز (د) ان)؛ طبري: تاريخ 2 ص 395 (سال 60 ه/ 81- 680 م: در اينجا روشن مي‌شود، چگونه تاج از ايرانيان به اعراب منتقل شده است).
(134). بلاذري: فتوح البلدان، ص 434 (حدود سال 50 ه/ 670 م ابتدا در قندهار: براي اعراب شناخته شد)؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 138 (حدود سال 318 ه/ 930 م؛ اختصاصا فارس).-Herzfeld ,Sam .. VI 142, A. 5.
(135). ابن اثير: الكامل، ج 2، ص 148 (سال 22 ه/ 643 م هرمز [د] ان)Schwarz III 141 f .;. )آغاز قرن 2 ه/ 8 م).
(136).Fuchs ,Huei -ch ao 448 -452 .
بيهقي: تاريخ، ص 68 (سال 421 ه/ 1030 م)؛- رجوع كنيد همچنين به: Kalansuwa.
ذيل كلمه.Walther Bjorkman in der EI ,II 724 f .
ص: 416
علاوه‌برآن دستار نيز رواج داشت، «137» كه اغلب با حفاظي براي گردن (طيلسان) همراه بود و به‌عنوان نوعي لباس مشخصّ تلقي مي‌شد و در خراسان، قومس، هرات، سيستان كاملا متداول بود، «138» درحالي‌كه در خوزستان و ماوراء النهر، آن را فقط نجبا «139» و در مرو فقط علماء و فقها (با پيچيدن دستاري بلند) به‌كار مي‌بردند «140» زنان مانند عصر ساسانيان، گوشواره را «141» دوست مي‌داشتند. «142» مردم عادي اغلب پيراهني پشمين (درّاعه) «143» و چنانچه ممكن بود ردايي پشمين (ضخيم) مي‌پوشيدند. «144» به‌طور كلّي پشم به‌عنوان ماده اوّليه لباس بسيار رواج داشت و در شكل ساده و پرداخت‌نشده خود نيز (صوف) رداي صوفيان را تشكيل مي‌داد. نزد عاكفان پوستين (مثلا غزال در سال 570 ه/ 1174 م) «145» هم نقش داشت.- از مصرف كتان در اين قرون نخستين، به‌ويژه در سرزمينهاي كوهستاني شرقي و بخارا (262 ه/ 876 م) به‌ندرت مي‌شنويم. «146»
لباس به‌وسيله كمربندي (نزد سغديان در سال 103 ه/ 22- 721 م ظاهرا طلايي) «147» روي هم قرار مي‌گرفت.
______________________________
(137). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 416؛ طبري: تاريخ 3، ص 1226 و بعد.
(138). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 328، 367.-Schwarz VII 83 uf ;Grundebaum 213 . )جبال)Herzfeld ,Sam .؛VI 150 ,Anm 2 .
(139). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 328، 416.
(140). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 327 و بعد- رجوع كنيد به‌Mez 163 f ,313 f : لباس وعاظ با همان لباس مردم عادي مطابقت مي‌كرد.-.Wiet 158
(141). (مانند ص 432 پاورقي 699)Kuwabara I 52 ,
(142).
Friedrich von Spiegel: Eranische Altertums Kunde,) Leipzig 1871/ 78 (, III 659.
(143). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 328؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 138 (قرن 4 ه/ 10 م؛ اين مخصوص فارس بود)؛ طبري: تاريخ 3، ص 1226 و بعد (پاپك).-Grunebaum 213 .
(144). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 416.
(145). جويني: تاريخ جهانگشا، ج 2، ص 10.
(146). نرشخي: تاريخ بخارا، ص 80 (بخارا)؛Fuchs ,Huei -Ch ao 448 -452 .
(147). طبري: تاريخ 2، ص 1441.
ص: 417
سوگوار بودن با پوشيدن لباس سياه «148» يا توسط حمل پرچمي سياه ابراز مي‌شد.
به‌عنوان لباس زير نوعي تونيك (غلاله) «149» و يا پيراهن پوشيده مي‌شد.- نجبا كفش (گاه مزين به سنگهاي قيمتي) به پا مي‌كردند. «150»
اينكه براي مردم عادي، لباسهاي مختلف محلي وجود داشته است، جاي شكّي نيست. بااين‌وجود اين‌گونه لباس فقط در نواحي دوردست (مانند ديلم «151» و گيلان) «152» مدتهاي مديدي دوام داشته است، درحالي‌كه به‌زودي سليقه مشتركي در پوشاك اعمال شده است. به‌هرحال به صراحت گزارش شده است كه پوشاك در بين النهرين (كه از جانبي تحت نفوذ ايران قرار داشت) به‌طور كلّي تفاوت زيادي با پوشاك خوزستان، «153» فارس «154» و ري «155» و يا حتي بست «156» نداشته است. «157» احتمالا گزارشگران اينجا به‌ويژه به فكر لباس مردم متشخص شهري بوده‌اند، با وجود اين در همين مورد نيز گزارشي كافي در دست نيست.
براي نياز روزمره- مسلما فقط بين اقشار برجسته- دستمال (منديل) و حوله
______________________________
(148). ابن اثير: الكامل، ج 9، ص 177 (سال 435 ه/ 44- 1043 م در تبريز)؛ همچنين نزد ديلميان در سال 384 ه/ 994 م؛ روذراوري: ذيل تجارب الامم، ص 260.- سال 352 ه/ 963 م؛ زماني‌كه وشمگير (ص 160 جلد اول كتاب حاضر) را در راه سفر به بين النهرين، در قزوين به رعايت لباس سياه قانع كردند (ابن اثير:
الكامل، ج 8، ص 7)، به‌خوبي نشاني از رنگ عباسيان بود.
(149). طبري: تاريخ 3، ص 1279 (سال 224 ه/ 839 م در طبرستان).
(150). طبري: تاريخ 2، ص 1225 (سال 91 ه/ 710 م يكي از تخاريان)؛ مقدسي: احسن التقاسيم، ص 440 (سال 375 ه/ 985 م).
(151). ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 188 (سال 355 ه/ 966 م).
(152). ابن اثير: الكامل، ج 8، ص 7 (سال 321 ه/ 933 م).- مردم در اينجا اغلب «برهنه» و يا فقط ملبس به يك شلوار بودند.
(153). اصطخري: مسالك الممالك، ص 91؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 254.-Schwarz IV 404 f .
(154). ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 289.
(155). اصطخري: مسالك الممالك، ص 208؛ ابن حوقل: المسالك و الممالك، چ 2، ص 379.
(156). اصطخري: مسالك الممالك، ص 245.
(157). رجوع كنيد به:Kremer ,C .G .I 293 f .
ص: 418
پشمين وجود داشته است. «158» همان اقشار بر روي بالشتكهايي «159» از ابريشم (اغلب بسيار سوزن‌دوزي‌شده) مي‌نشستند.- ديوارهاي قصر پادشاهان ساساني در تيسفون با فرش ديواري بسيار تحسين‌انگيز و به‌ويژه گرانبها از ابريشم زربافت به اندازه 60 در 60 ذرع با تصاوير تجسمي (مناظر) و سنگهاي قيمتي پراكنده بر روي آن، تزيين شده بود. «160» اعراب اين نمونه را «خوشه» (قطف) مي‌ناميدند.
اين فرش همراه با غنايم ديگر به مدينه آورده شد و هيجان خاصي برانگيخت. از فرشهاي قرون نخستين ديگر هيچ نشانه و هيچ اثري به‌دست نيامده است.
در مورد آرايش بدن، بيش از هرچيز اين نكته قابل ذكر است كه موها را اغلب رنگ مي‌كردند. «161» طغرل سلجوقي (571 ه/ 1175 م و بعد) موهاي خود را در پشت سر به سه طره آويزان مي‌كرد. «162» اين امر آشكارا تحت‌تأثير آرايش تركي بود، همان‌گونه كه بعدها نزد مغولان نيز مشاهده شد. سلجوقيان در واقع در بسياري از موارد طلايه‌دار مغولان بوده‌اند. عصر آنان، كه موجب ورود لباسهاي به‌ويژه با شكوه و رنگارنگ به ايران (از حدود سال 555 ه/ 1160 م) شد، «163» مقطع جديدي از تاريخ فرهنگي و سياسي ايران را ارائه مي‌دهد كه فقط مي‌توان آن را به طور جداگانه مورد بررسي قرار داد امّا در چهارچوب گسترش اوليه اسلام در ايران قرار نمي‌گيرد.
نفوذ سربازان ترك و ظهور سلسله‌هاي ترك، به‌طور كلّي توسعه حيات سياسي
______________________________
(158). مقدسي: احسن التقاسيم، ص 367 (سال 375 ه/ 985 م).
(159). طبري: تاريخ 1، ص 2270 (سال 15 ه/ 636 م رستهم)؛ بيهقي: تاريخ، ص 550، (سال 429 ه/ پايان 1038 م).
(160). طبري دو روايت راجع به آن را مشروحا نقل كرده است: تاريخ 1، ص 2452 و بعد.
(161). جزئيات نزدMez 369 f .
(162). راوندي: راحة الصدور، ص 331.- در مورد آرايش عمومي موي ساكنان جزيره كيش (قرن 6 ه/ 12 م) مطالبي دارد. همچنين نگاه كنيد به:Hirth ,Lander 40 -Hirth /Rochkhill 133 f .
(163). راوندي: راحة الصدور، ص 282.- يكي از مأموران برجسته در پيرامون نظام الملك 360 لباس داشت (براي هرروز، يكي)، اما او اغلب از اين لباسها به ديگران نيز هديه مي‌داد: حسيني: اخبار الدولة السلجوقيه، ص 47.
ص: 419
در محدوده ايران را، كه به‌نظر مي‌رسيد در زمان سامانيان توسط دولتي محلي تحت فرمان اميران بومي آغاز شده است، قطع كرد. عصر نفوذ ماهيّت ايراني در قلمرو اسلام، در حدود اواسط قرن پنجم هجري قمري/ يازدهم ميلادي به پايان رسيد، و اين زماني بود كه سلجوقيان حكومت خود را تا آسياي مقدم توسعه داده بودند. بدين‌وسيله ايران مجددا- و اين‌بار به شكلي غير از اشكال گذشته- با مناطق قلمرو اسلامي تحت رهبري بغداد- مناطقي كه بعدها از ابتداي عصر مغولان به‌صورت مملكتي متحد و يك‌پارچه درآمد امّا تحت رهبري بيگانه دوباره تجزيه شد- مرتبط گرديد. از لحاظ فرهنگي اين وظيفه به ايران محوّل شد كه ماهيّت تركي فرهنگ اسلامي آسياي مقدم را حفظ كند. اينكه آن را نيز رها كرد، نشان مي‌دهد كه چگونه بدون وقفه توان اين مردم پس از پذيرش اسلام همچنان باقي مانده بود.
ص: 421

توضيحات مترجم درباره علايم اختصاري‌

فهرست مربوط به علايم اختصاري، اغلب كتابها و منابعي را دربر مي‌گيرد كه مؤلف كتاب حاضر به‌كرات از آن در پاورقي‌ها استفاده كرده است. اين علايم در درجه اول شامل كتاب‌هاي فارسي و عربي و در مراحل بعدي شامل منابع و مآخذ به زبان‌هاي ديگر مي‌شود.
كتاب‌هاي فارسي و عربي كه با رسم الخط لاتين نوشته شده است، در اينجا ايجاب مي‌كرد كه به شيوه خط متداول در زبان فارسي ارائه شود. مطلب ديگر اينكه پروفسور اشپولر در سراسر كتاب در مورد كتاب‌هاي فارسي و عربي، مثلا «ابن رسته» و كتاب وي الاعلاق النفيسه فقط به ذكر «رست»)Rust( اكتفا كرده است و بدين‌گونه چنانچه نويسنده‌اي داراي چند اثر باشد، يافتن نام اصلي كتاب موردنظر از بين ديگر آثار نويسنده را برعهده خواننده مي‌گذارد تا خواننده با كمك فهرست علايم اختصاري و يك شماره و ارجاع به صفحات ديگر كتاب، نام كامل كتاب موردنظر را پيدا كند. همين نكته، استفاده از پاورقي‌هاي پرارزش مؤلف را نه‌تنها مشكل مي‌كند، بلكه از حوصله بسياري از خوانندگان- حتي آناني كه به شيوه كار مؤلفاني مانند اشپولر آشنايي دارند- خارج است.
بدين‌سان مترجم بر آن شد كه نام اصلي كتاب‌هاي فارسي و عربي موردنظر مؤلف را استخراج كند و در مقابل نام نويسنده، براي بار اول با مشخصات كامل، و براي دفعات بعد
ص: 422
با علايم اختصاري گويا ذكر كند: به‌طور مثال مقدسي: احسن التقاسيم في معرفة الاقاليم، ص 50. براي بار دوم و بعد فقط به‌صورت مقدسي: احسن التقاسيم، ص 50 ذكر مي‌شود.
در مورد كتابها و منابع به زبانهاي ديگر همان علايم اختصاري پرفسور اشپولر حفظ شده است و براي يافتن نام كامل منبع موردنظر مؤلف، شماره‌اي نيز به همان‌گونه كه مؤلف منظور كرده بود، در مقابل نام نويسنده كتاب ذكر گرديد، كه دلالت بر ديگر مشخصات كتاب از جمله نام مؤلف، عنوان كتاب، نام ناشر و سال انتشار دارد و خواننده علاقه‌مند با مراجعه به آن شماره، كليه اين آگاهيها را در صفحات بعد مي‌يابد. طبيعي است كه فهرست نام اشخاص كه به ترتيب حروف الفبا تنظيم شده است، براي يافتن اسامي موردنظر كمك زيادي خواهد كرد.
در فهرست نام نويسندگان فارسي و عربي هرجا كه مؤلف شناخته‌شده نيست (مثل مجمل التواريخ و القصص) يا كتاب، مشهورتر از نام مؤلف آن است (مثل تاريخ بغداد)، نام كتاب بجاي نام نويسنده ذكر شده ولي در هر مورد زير آن خط كشيده شده است. علامت:
/ يا مشخص‌كننده تأليف معيّني از مؤلف موردنظر است يا اينكه ناشر مربوط را معرفي مي‌كند.
ص: 423

علايم اختصاري نويسندگان فارسي و عربي «*»

اشاره

ابن خرداذبه 28
ابن خلدون 139
ابن خلدون/ دسلن 140 الف
ابن خلدون/ عيسوي 140 ب
ابن خلدون/ مقدمه 140
ابن خلكان/ تيدمان 112
ابن خلكان/ دسلن 110
ابن خلكان/ دسلن- لغت‌نامه 111
ابن خلكان/ ووستنفلد 109
ابن رسته 30
ابن ساعي 134
ابن سعد 104
ابن عبدربه 253

آ

آقسرائي/ ايشيلتان 174
آقسرائي/ گنجوسمان 172

الف‌

ابن اثير 136
ابن اثير/ تورنبرگ 135
ابن اسفنديار/ طبرستان 186
ابن اعثم كوفي 77 و 75
ابن بلخي 202
ابن تغري بردي/ پوپر 142
ابن حزم 247
ابن حوقل 33
______________________________
(*)- با مراجعه به شماره مقابل اسامي، مي‌توان عنوان كامل كتاب نويسنده و يا مشخصات كامل كتاب مذكور را در كتابشناسي يافت.
ص: 424
ابن فضلان 35
ابن قتيبه/ عيون الاخبار 67
ابن قتيبه/ المعارف 69
ابن مسكويه 96 و 94
ابن نديم 117 و 114
ابن هشام 58
ابو الفرج اصفهاني 257 و 256
ابو الفداء 138
ابو الفداء/ رابينو- گويارد 48
ابو نعيم 385
ابو يوسف 285
ابو يوسف/ فانان 386
اختر 295
اصطخري 31
المبرد 252
اولياء الله آملي 191

ب‌

بدليسي 208 و 207
بلاذري/ دخويه 59
بلاذري/ انساب 103 و 102
بلاذري/ رشر 60
بلاذري/ حتي 61
بلخي (منسوب به) 71
بلعمي/ تسوتنبرگ 145
بنداري 133 و 132
بهجت 62
بيروني/ تولستوف 120
بيروني/ ترجمه 119
بيروني/ زاخائو 118
بيهقي 162 و 161
بيهقي/ تاريخ بيهق 185
بيهقي/ رشر 83
بيهقي/؟؟؟ 82

ت‌

تاريخ بغداد 211
تاريخ سيستان 205
تقي‌زاده 618
تقي‌زاده/ تقويم 263
تنوخي 262
تنوخي/ نشوار المحاضره 263

ث‌

ثعالبي/ غرر السير 81
ثعالبي/ لطايف المعارف 267

ج‌

جاحظ/ بيان 258
جاحظ/ بيان/ رشر 259
جاحظ/ حيوان 260
جهشياري 89 و 88
جوزجاني 154 و 153 و 146
جويني 152

ح‌

حدود العالم 36
حدود العالم/ تومانسكوگو 37
حدود العالم/ تهراني 38
حسيني 360
ص: 425
حسيني/ اقبال 131 و 130
حسيني/ براون 199
حسيني/ عراضه 166 و 165
حمد الله 579
حمزه اصفهاني 73
حمزه اصفهاني/ دودپوتا 74

د

دائرة المعارف اسلام 587
دائرة المعارف اسلام/ به زبان تركي 588
دربندنامه 192
دفتري 577
دولتشاه 275 و 272
دينوري 70

ر

رابينو 423 و 419
راوندي 164 و 163
رشيد الدين فضل الله/ كاترمرر 157
روذراوري 97

ز

زركوب 204

س‌

ساعد 269
سمعاني 105
سياست‌نامه 278
سياست‌نامه/ ترجمه 279
سيستاني 205

ش‌

شرف الدين 208 و 207
شريف 357
شفيع/ احمد امين ... 254
شوشتري 196
شهرستاني 250
شهرستاني/ هاربروگر 251

ص‌

صابي، هلال 101 و 98
صاعد اندلسي 269
صديقي، امير حسين 359
صديقي، سيد علي 573
صديقي، غلامحسين 532
صولي 90
صولي/ ادب 92
صولي/ كانارد 91

ط

طبري 145 و 144 و 78
طبري/ نلدكه 452
طيفور 211

ظ

ظهير الدين 188

ع‌

عبد الحميد 96
عتبي 127 و 122
عريب 80
ص: 426
عزيزي 356
عوفي 284
عيون و الحدايق 129

ف‌

فاتح 572
فردوسي 549
الفهرست 114

ق‌

قابوس‌نامه 276
قابوس‌نامه/ ديتز 277
قابوس‌نامه/ كوئري 277 الف
قتيبه/ عيون الاخبار 67
قتيبه/ مآثر الاثار 69
قدامه 291 و 289
قزويني 52
قمي 194
قنديه 183
قنديه/ وايتكين 184
كاشغري 55
كاشغري/ اطلس 57
كاشغري/ بروكلمان 56
كاشي 106
كامل 252
كتاب الاغاني 6 و 255
كتاب الخراج 286
كتاب العيون 129
كتاب القند/ قنديه 183
كسروي 446
كسروي/ خوزستان 448
گرديزي 146

م‌

مازني قيسي 44
مافروخي 197
ماوردي/ فانان 293
ماوردي/ استرورگ 294
ماوردي/ احكام 294
مباركشاه 168
مجمل التواريخ 148
مجمل التواريخ 149
مجمل التواريخ/ كاترمره 151
مجمل التواريخ/ مول 150
محمد بن ابراهيم 175
محمد بن عثمان 178
مرعشي 188
مروزي 39
مستوفي 159/ 158
مسعودي 84
مسعودي/ اخبار الزمان 87
مسعودي/ كتاب التنبيه 85
مسعودي/ كتاب التنبيه/ كرادوو 86
مسكويه/ كتاني 95
مفاتيح العلوم 268
مقتدر، غلامحسين 366
مقدسي 34
مقريزي 141
منجم‌باشي 143
ميرخواند 160 تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ج‌2 427 ن ..... ص : 427
ص: 427

ن‌

نادر ميرزا 444
ناصر خسرو 43
ناظم، محمّد 399
نامي، مير محمّد 491
نامي/ مالت 492
نرشخي 180
نرشخي/ رضوي 181
نرشخي/ ليكوشين 182
نسفي قنديه 4/ 183
نصر 20
نظام الملك 9/ 278
نظامي عروضي 270
نوبختي 245
و
واقدي 66 و 63
واقدي (منسوب) 65
واقدي (منسوب)/ اوالد 64
واقدي (منسوب) موردتمن 66
وصاف 296

ي‌

ياقوت،/ ارشاد 107 و 49
يحيي 287
يعقوبي/ البلدان 29
يعقوبي/ تاريخ 72
ص: 519

جدول حكومتها

اشاره

در فهرست ضميمه ذيل، سال به حكومت رسيدن هريك از خلفاء و حكمرانان ذكر شده است، و اين در صورتي است كه جانشين خليفه يا حكمران، بلافاصله پس از وي به حكومت رسيده باشد، امّا در غير اين صورت، تاريخ شروع هر حكومت و تاريخ پايان آن جداگانه آورده شده است.

خلفاء

ابو بكر صديق 8. 6. 632 ميلادي (11 هجري قمري).
عمر بن خطاب 23. 8. 634 ميلادي (13 هجري قمري).
عثمان بن عفّان 3. 11. 644 ميلادي (23 هجري قمري).
علي بن ابيطالب (ع) 17. 6. 656 ميلادي (35 هجري قمري).
پسر عم و داماد حضرت محمد (ص) پيامبر اكرم (متولد 602 ميلادي).
حسن (امام) (ع) 21. 1. 661 م (40 ق).
بزرگترين پسر حضرت علي (ع) و حضرت فاطمه (ع) دختر پيامبر (ص)

امويان‌

معاويه اول، ابن ابي سفيان (متولد حدود 600 م؟) 21. 1. 661 م (41 ق)
يزيد اول، پسر معاويه آوريل 680 م (رجب 60 ق)
معاويه دوم، پسر يزيد اول (و متولد 51- 43 ق/ 71- 663 م) نوامبر- 20. 12. 683 م (64 ق).
ص: 520
مروان اول، پسر حكم، خويشاوند سببي امويان 22. 6. 684 م (64 ق).
عبد الملك، پسر مروان اول 7. 5. 685 م (65 ق).
وليد اول، پسر عبد الملك 8. 10. 705 م (86 ق).
سليمان، برادر وليد اول 23. 2. 715 م (96 ق).
عمر دوّم، ابن عبد العزيز، نوه مروان اول 22. 9. 717 م (99 ق).
يزيد دوّم، برادر سليمان 31. 1. 720 م (101 ق).
هشام، برادر يزيد دوّم 28. 1. 724 م (105 ق).
وليد دوّم، پسر يزيد دوّم 6. 2. 743 م (125 ق).
يزيد سوّم، پسر وليد اول 17. 4. 744 م (126 ق).
ابراهيم، برادر يزيد سوّم 20. 9. 744 م (126 ق).
مروان دوّم، ابن محمد، نوه مروان اوّل 5. 8. 750 م/ 25. 11. 745 م (133- 127 ق).

عباسيان‌

عباس عبد الله سفّاح بن محمد، نتيجه عموي پيامبر (ص) العباس 6. 11. 749 م (132 ق).
ابو جعفر عبد الله منصور، برادر عباس (متولد 93 ق/ 712 م) 9. 6. 754 م (136 ق).
ابو عبد الله محمد مهدي، پسر ابو جعفر 7. 10. 775 م (158 ق).
ابو محمد موسي هادي، پسر ابو عبد الله 4. 8. 785 م (169 ق).
ابو جعفر هارون رشيد، برادر ابو محمد موسي هادي (متولد 149 ق/ 766 م) 15. 9. 786 م (170 ق).
ابو موسي محمد امين، پسر هارون رشيد 24. 3. 809 م (193 ق).
ابو جعفر عبد الله مأمون، برادر امين (متولد ربيع الاخر 170 ق/ سپتامبر 786 م)
25. 9. 813 م (198 ق).
ابو اسحاق محمد معتصم بالله، برادر مأمون (متولد 81- 179 ق/ 7- 795 م)
7. 8. 833 م (218 ق).
ابو جعفر هارون واثق بالله، پسر اسحاق (متولد 196 ق/ 812 م) 5. 1. 842 م (227 ق).
ابو الفضل جعفر متوكل علي الله، برادر واثق (متولد رمضان- شوال 206 ق/ فوريه- مارس 822 م) 10. 8. 847 م (232 ق).
ابو جعفر محمد مستنصر بالله، پسر متوكل (متولد 222 ق/ 837 م) 11. 12. 861 م (247 ق)
ابو العباس احمد بن محمد مستعين بالله (نوه معتصم) (متولد 217 ق/ 832 م؟، متوفي شوال 252 ق/ اكتبر 866 م)، 5. 6. 862 م (248 ق).
ص: 521
ابو عبد الله محمد معتز بالله، پسر متوكل (متولد 230 ق/ 845 م؟، متوفي شعبان 255 ق/ اواسط ژوئيه 869 م)، 25. 1. 866 م (251 ق).
ابو اسحاق محمد مهتدي بالله، پسر واثق 11. 7. 869 م (255 ق).
ابو العباس احمد معتمد، پسر متوكل (متولد 30- 228 ق/ 5- 843 م) 21. 6. 870 م (256 ق).
ابو العباس احمد معتضد بالله، برادرزاده معتمد، پسر موفق نايب الحكومه (متوفي 278 ق/ 891 م) (متولد 242 ق/ 856 م و يا 249 ق/ 863 م)، 15. 10. 892 م (279 ق).
ابو محمد علي مكتفي بالله، پسر معتضد بالله (متولد 274 ق/ 887 م) 5. 4. 902 م (289 ق).
ابو الفضل جعفر مقتدر بالله، برادر مكتفي (متولد 282 ق/ 895 م)، 13. 8. 908 م (295 ق).
ابو منصور محمد قاهر بالله، برادر مقتدر (متوفي 339 ق/ 950 م)، 31. 10. 932 م (320 ق).
ابو عباس احمد راضي بالله، پسر مقتدر (متولد ربيع الاخر 297 ق/ دسامبر 909 م)
24. 4. 934 م (322 ق).
ابو اسحاق ابراهيم متقي بالله، برادر راضي (متوفي شعبان 357 ق/ ژوئيه 968 م)
23. 12. 940 م (329 ق).
ابو القاسم عبد الله مستكفي بالله، پسر مكتفي (متوفي ربيع الاخر- جمادي الاولي 338 ق/ سپتامبر- اكتبر 949 م)، 12. 10. 944 م (333 ق).
ابو القاسم فضل مطيع بالله، پسر مقتدر (متوفي محرم- صفر 364 ق/ سپتامبر- اكتبر 974 م)، 29. 1. 946 م (334 ق).
ابو الفضل عبد الكريم طائع بالله، پسر مطيع، 5. 8. 974 م (363 ق).
ابو العباس احمد بن اسحاق قادر بالله، نوه مقتدر، 1. 10. 991 م (381 ق).
ابو جعفر عبد الله قائم بامر الله، پسر قادر 2. 4. 1075/ 29. 11. 1031 م (467- 422 ق).
پايان حكومت خلفاء عباسي بغداد: 10. 11. 1258 م (656 ق).

طاهريان‌

ابو طيّب طاهر بن حسين، معروف به «ذو اليمينين» 821 م (205 ق).
طلحه، پسر طاهر اكتبر- نوامبر 822 م (جمادي الاخر- رجب 207 ق).
ابو العباس عبد الله، برادر طلحه (متولد 182 ق/ 798 م)،
سپتامبر- اكتبر 828 م (رجب- شعبان 213 ق).
طاهر دوّم، پسر عبد الله 26. 11. 844 م (230 ق).
محمد، برادر طاهر (متوفي 297 ق/ 910 م سي‌ام ژوئن) سپتامبر 862 م (248 ق).
طاهر سوّم، پسر محمد 30. 8. 873- 875 م (262- 259 ق).
ص: 522

صفاريان‌

ابو يوسف يعقوب بن ليث، معروف به «صفّار» 8. 861 م (247 ق).
عمرو بن ليث، برادر يعقوب 4. 6. 879 م تا 19. 4. 900 م (265 ق تا 287 ق).

سامانيان‌

(احمد بن اسد اول، در ماوراء النهر، 204 ق/ 20- 819 م)
نصر اوّل، ابن احمد، در خراسان 874 م (261 ق).
ابو ابراهيم اسماعيل، برادر نصر 3، 8. 892 م (279 ق).
ابو نصر احمد دوم، پسر اسماعيل 25. 11. 907 م (295 ق).
ابو الحسن نصر دوم (الملك السعيد)، پسر ابو نصر (متولد 905 م [292 ق]، متوفي 10. 4. 943 م [332 ق]). 13. 1. 914 م (301 ق).
نوح اوّل (الملك الحميد)، پسر نصر دوّم 31. 5. 942 م؟ (331 ق؟).
ابو الفوارس عبد الملك اوّل (الملك المؤيد)، پسر نوح 28. 8. 954 م (343 ق).
ابو صالح منصور اوّل (الملك السديد)، برادر عبد الملك 20. 11. 961 م (350 ق).
نوح دوّم (الملك الرضا)، پسر منصور اواسط. 6. 976 م (366 ق).
ابو حارث منصور دوّم، پسر نوح (متوفي؟) 22- 23. 7. 997 م (387 ق).
ابو الفوارس عبد الملك دوم، برادر منصور (به زودي پس از خلع از سلطنت درگذشت)
8- 1. 2.- 23. 10. 999 م (389 ق).
ابو ابراهيم اسماعيل منتصر، برادر عبد الملك بهار سال 1000 م (390 ق) تا دسامبر سال 1004 م (394 ق) يا ژانويه 1005 م (395 ق).
*** براي آگاهي از سلسله‌هاي كوچك به جداول مربوط كتاب زامباور)Zambaur( ، و براي اوضاع (گاه خيلي نامطمئن) مازندران به آثار رابينو)Rabino( رجوع كنيد.
ص: 525

توضيحاتي درباره نقشه‌ها «*»

علايم مربوط به نقشه در درجه اول براساس توضيحات جغرافيدانان قرن چهارم هجري قمري/ دهم ميلادي (رجوع كنيد به كتابشناسي شماره 34- 28) است. آنان در اصل اوضاع اين قرن را منعكس مي‌كنند، همان‌گونه كه‌Paul Schwarz در كتاب‌Iran )كتابشناسي شماره 307) ارائه داده است. جزئيات از برداشتهاي مختلف مورخان (مثلا بيهقي: تاريخ، ص 110، 442 و بعد؛ نرشخي:
تاريخ بخارا، ص 90 و غيره) اخذ شده است؛ براي بودائيسم سفرنامه‌هاي چيني‌ها مهمترين مطالب را (كتابشناسي شماره 244- 235) ارائه مي‌دهند. علاوه‌برآن مي‌بايست مدام حدود العالم و مروزي با تفسير كامل ولاديمير مينورسكي مورد استفاده قرار گيرد. همچنين ابن فضلان) كتابشناسي شماره 35) نبايد از مدنظر دور بماند (توضيحات احمد زكي وليدي طوغان). نقشه‌هاي عربي اصيل از چاپ جديدBibliotheca Geographorum Arabicorum افزوده شده، كه البّته هنوز به پايان نرسيده است. همچنين از:Konrad Miller :Mappae Arabicae )كتابشناسي شماره 323). در توصيفات مي‌بايستي آثارAlois Sprenger )كتابشناسي شماره 301) وGuy Le strange )شماره 306)،Carl Haussknecht )شماره 326) و نوشته‌هاي ديگرSir Aurel Stein وAlbert Herrmann )مقايسه كنيد با كتابشناسي) به‌كار برده شود. سرانجام بايد به:
Gisela Furstenau: Das Verkehrswesen Irans,) Saga 71 1935 (,( Diss. Munchen );
(رساله‌اي كه هرچند به مناسبات امروزه مي‌پردازد، امّا در يك بخش، مهمترين منابع جغرافيائي را معرفي مي‌كند)، اشاره كرد.
______________________________
(*). در جلد اول كتاب حاضر، دو نقشه ديگر ارائه شده است.
ص: 526
توضيحات مربوط به ذخاير معدني استخراج‌شده امروزي و مناسبات ارتباطي مدرن را نقشه‌هاي ذيل دربر دارند:
اول- نقشه اقتصادي ايران از:Hugo Grothe در كتاب‌Weltgeschichte ، براساس:
Hans Ferdinald Helmolt, Bd. II: Westasien,) Leipzig und wien 1913 (,
بعد از صفحه 388
دوم- نقشه مقاله‌Persija ' ' درBol'saja Sovetskaja Enciklopedija .
سوّم- نقشه مقاله‌Persia ' ' درEnciclopedia Italiana xxvi ,418 .
چهارم- نقشه آخر كتاب كوچك‌Alexander tehrani )اسكندر تهراني) وSebastian Beck Iran ,:
) Berlin 1943 (
(جغرافياي كوچك كشورها 21).
مناسبات عصر مغول در نقشه آخر كتاب:Iran نوشته‌Spuler )كتابشناسي شماره 457).
درباره نشانهاي انتخابي نقشه مربوط به مناسبات مذهبي قابل ذكر است كه فقط شهرها و ايالاتي كه جغرافيدانان به صراحت ذكر كرده‌اند، منظور شده است. كمبود آن نيز به همين سبب است.
امّا مي‌بايست اغلب مكانها كه جغرافيدانان راجع به آنها چيزي نگفته‌اند، توسط سنيان و يا بقيه زرتشتيان مسكوني شده باشد. درباره تقسيم سنيان به شاخه‌هاي ديگر مذهبي، طوري گفته شده است، كه بر روي نقشه نمي‌توان آنها را با توضيح مشخص كرد؛
حنفي‌ها اغلب ساكن خراسان بودند (همچنين مرو)، ساكنان قومس، گرگان (جمعي)، طبرستان (تعدادي)، ري (بخشي)، فارس (بسياري)، سيستان و سرخس (بخشي) حنفي‌مذهب بودند.
شافعي‌ها در چاچ، ايلك، طراز، حوالي بخارا، سنج، دندانقان، اسپيراين، روذ/ يان، بعدها طوس، نسا، ابيورد سكونت داشتند. بسياري از سكنه كرمان (غير از جيرفت)، و بخشي از مردمان هرات، سيستان، سرخس، هردو مرو، همچنين نيشاپور و ري، و بالاخره بسياري از ساكنان طبرستان پيروان شافعي بودند.
حنبلي‌ها در طبرستان، ري و سوس اقامت داشتند.
فرقه‌هاي كوچك مذهبي: ابو زيد بلخي در بكرواز (يا بست)// جهم بن صفوان ابو محرز (مقايسه كنيد با)EI ,I 1044 بسياري از ساكنان ترمذ// سفيان الثوري (رجوع كنيد به‌Plessner in der )EI ,IV 540 -43 در دينور، قبلا همچنين در همدان.
كرّاميه (رجوع كنيد به:)David Samuel Margaliouth in der EI II ,828 f در هرات، غرجستان، در فرغانه، الختل (ان)، گرگان، مرو الروذ و سمرقند، بعدها دلا جبال و طبرستان سكونت داشتند.
معتزله اغلب ساكن خوزستان (به‌ويژه عسكر المكرم، همچنين اهواز، رامهرمز (د) و دورق) بودند، بعضي نيز در گندي‌شاپور، اقليتي در نيشاپور و فارس (اغلب در جهرم) اقامت داشتند.
ص: 527
صوفيان برخي در خوزستان و فارس و خود شيراز ساكن بودند.
تبصره: همه اين توضيحات به تقسيمات شناخته‌شده در ميان مردمان سني اشاره دارد.- توضيحات مربوط به اين تقسيمات به‌ويژه در مقدسي: احسن التقاسيم، ص 469- 304؛ ابن حوقل:
المسالك و الممالك، چ 2، ص 294- 252؛ اصطخري: مسالك الممالك، ص 166- 139 يافت مي‌شود.
ص: 529

فهرست نام كسان‌

آ

آبان، علي 12
آلپ‌ارسلان 143، 184
آلتونتاش 412
آمينوس مارسلينوس 186

الف‌

ابن ابي اصيبعه 9
ابن ابي هريره 3
ابن اثير 4، 6، 7، 12، 13، 29، 37، 46، 54، 55، 57، 59، 62، 64، 65، 67، 68، 69، 70، 71، 72، 73، 74، 76، 78، 81، 82، 83، 84، 85، 86، 89، 90، 91، 92، 93، 94، 95، 96، 97، 98، 99، 101، 103، 106، 107، 108، 109، 110، 112، 114، 115، 118، 120، 123، 124، 125، 127، 130، 131، 132، 134، 135، 138، 141، 142، 145، 146، 147، 149، 151، 152، 153، 156، 168، 171، 172، 173، 174، 175، 176، 179، 180، 183، 185، 189، 196، 203، 208، 127، 221، 229، 249، 267، 269، 270، 271، 274، 275، 276، 277، 280، 282، 285، 293، 297، 298، 303، 305، 306، 322، 328، 344، 351، 352، 354، 355، 356، 360، 364، 366، 367، 369، 370، 373، 374، 376، 378، 379، 318، 382، 383، 384، 385، 392، 394، 396، 400، 401، 402، 403،
ص: 530
405، 407، 409، 412، 413، 415، 417
ابن اسفنديار 7، 37، 68، 69، 77، 85، 92، 97، 99، 100، 102، 108، 116، 117، 119، 129، 130، 138، 159، 165، 168، 173، 176، 177، 179، 182، 189، 195، 211، 212، 216، 217، 218، 219، 250، 265، 282، 285، 286، 287، 288، 294، 299، 319، 321، 348، 355، 364، 367، 368، 374، 375، 379، 381، 386، 399، 407، 408، 409، 410، 413
ابن اعثم 54، 56،
ابن بلخي 5، 65، 70، 119، 139، 177، 179، 195، 206، 298، 332، 333.
ابن تغري بردي 136، 140، 327، 353
ابن جوزي 135
ابن حسول 68
ابن حوقل 10، 36، 40، 67، 75، 77، 78، 101، 107، 115، 125، 126، 140، 192، 194، 196، 197، 198، 198، 201، 203، 206، 207، 210، 211، 212، 213، 214، 216، 217، 218، 219، 220، 223، 224، 225، 226، 227، 228، 229، 230، 231، 233، 234، 237، 250، 259، 260، 261، 264، 265، 266، 267، 270، 279، 280، 284، 285، 287، 295، 311، 313، 321، 324، 327، 334، 338، 339، 347، 349، 360، 387، 388، 391، 408، 417.
ابن خرداذبه 15، 72، 114، 115، 295، 331، 333، 335، 336، 340، 342، 344، 345، 346.
ابن خلدون 25، 42، 43، 46، 66، 89، 91، 151، 181، 320، 330، 331، 333، 334، 335، 337، 339، 340، 344، 345، 346، 376
ابن خلكان 3، 4، 5، 6، 12، 37، 47، 73، 74، 104، 132، 146، 152، 153، 192، 352، 353.
ابن رسته 9، 10، 199، 201، 202، 203، 212، 217، 218، 219، 223، 227، 228، 231، 264، 271، 295، 298، 338، 343، 347.
ابن ساعي 393
ابن سعد 74، 89، 96
ابن سينا 4، 9،
ابن صاعد اندلسي 9، 132، 171، 178، 180
ابن عبدربه 265
ابن فضلان 63، 196، 218، 230، 236،
ابن فقيه همداني 19، 228، 234
ابن مقفع 47
ابن نديم 47، 266
ابو الحسن بن سيمجور 142،
ابو العلاء معري 44
ابو الفداء 65، 68، 146
ابو القاسم ... بن عباد طالقاني 153
ابو المكارم اسعد ... مماتي 238
ابو بكر بن فورك اصفهاني 3
ابو بكر قفال شاشي 3
ابو جعفر سيستاني 411
ابو زيد دبوسي 4
ابو عباس سفاح 12
ص: 531
ابو عبد الله حسين ... سليم 3
ابو كاليجار 153
ابو مسلم 72، 90، 119، 131، 146، 371
ابو نعيم 70، 286
ابو نواس 44
ابو يوسف 204، 208، 259، 271، 291، 292، 297، 303، 310، 313، 316، 317، 325، 402، 408
اتسز خوارزمشاه 129، 148
احمد بن حنبل 319
احمد بن اسماعيل 255
احمد ساماني 154
اخشيد 149
اردمن، كورت 22، 27، 29
ارسلان شاه 131، 190
استاذسيس 146
اسماعيل بن احمد ساماني 24، 36، 106، 107، 136، 153، 154، 190، 294، 370، 422
اشتفان 118
اشپولر، برتولد 6، 11، 34
اصطخري 35، 36، 39، 40، 41، 62، 65، 66، 67، 68، 70، 73، 74، 75، 77، 78، 128، 195، 196، 197، 198، 200، 201، 203، 206، 207، 208، 212، 217، 218، 219، 222، 224، 225، 226، 227، 228، 230، 231، 232، 233، 237، 249، 250، 252، 259، 260، 261، 265، 267، 270، 217، 275، 285، 313، 317، 318، 390، 323، 404، 408، 415، 416، 417
افشين 149، 151، 179
الغ خان 12، 96، 158
المغيره 161
المهدي (خليفه) 36
امير غطريف بن عطاء 236
امين (خليفه) 248، 268
انوري 131
اولياء الله آملي 129، 171، 177، 351، 355

ب‌

بارتولد، ويلهلم 61، 356
بدر بن حسنويه 67، 108، 192، 288
براون، ادوارد 142
بركيارق 190
بلاذري 9، 36، 40، 41، 53، 54، 55، 56، 57، 58، 59، 67، 85، 86، 87، 88، 89، 114، 127، 168، 173، 175، 178، 186، 194، 274، 277، 294، 295، 297، 302، 303، 306، 307، 310، 314، 322، 323، 330، 343، 344، 393، 394، 409، 415
بلخي 139، 271
بنداري 132، 147، 173، 174، 183، 185، 186، 190، 208، 269، 293، 300، 376، 377، 409، 410، 412
بني سعيد 137
بهرام چوبين 146
بهرام چهارم 150
بهرام گور 146
بيروني 4، 146، 186، 219، 274،
ص: 532
357، 359، 360، 361
بيهقي، ابو بكر 3، 6، 12، 15، 63، 73، 93، 107، 108، 100، 110، 111، 115، 123، 124، 127، 128، 131، 132، 134، 135، 138، 139، 140، 144، 147، 158، 159، 160، 161، 162، 164، 165، 173، 174، 175، 177، 178، 179، 184، 209، 232، 269، 279، 286، 356، 377، 390، 394، 395، 497، 410، 411، 414، 415، 418

پ‌

پاپك 76، 83، 382، 413
پل (مطران) 8
پناه خسرو 37
پيامبر اكرم (ص) 145
پيلان شاه 134

ت‌

تانگ‌شو 170
تركان خاتون 190
تقي‌زاده، حسن 357، 361،
تمران 149
تنوخي 9، 156، 235، 268، 272، 280

ث‌

ثعالبي 48، 73، 82، 88، 197، 198، 199، 210، 211، 217، 219، 228، 229، 230، 246، 333، 337، 344، 408

ج‌

جاحظ، 274، 282، 378، 380
جعفراف 123
جعفر برمكي 47
جعفر صادق (ص)، امام 412
جويني، ابو محمد 3، 10، 92، 95، 120، 128، 129، 131، 133، 141، 143، 148، 155، 156، 167، 174، 175، 176، 178، 179، 184، 190، 294، 376، 383، 399، 400، 410، 412، 416
جهشياري 49، 89، 114، 157، 267، 292، 294، 321، 322، 334، 335، 336، 338، 339، 340، 342، 344، 346، 347، 358

ح‌

حارث 188
حافظ ابرو 41
حبيب زيات 4
حجاج بن يوسف 87، 88، 90، 96، 322، 330
حسن بن زيد طبرستاني 12
حسن بن سهل 100
حسيني، صدر الدين 7، 10، 37، 73، 96، 102، 112، 124، 129، 130، 131، 141، 145، 152، 155، 162، 176، 177، 179، 184، 186، 190،
ص: 533
208، 212، 268، 269، 286، 287، 300، 308، 310، 321، 328، 338، 370، 376، 378، 401، 403، 410
حمزه اصفهاني 63، 71، 85، 93، 101، 105، 117، 124، 138، 228، 361
حميد الله، محمد 351

خ‌

خالد بن وليد 303
خسرو اول 148، 330
خسرو پرويز 361
خسرو دوم 241
خوارزمشاه (خوارزمشاهيان) 108، 120، 131، 141، 159، 162، 175، 179، 208
خوارزمي، ابو عبد الله محمد، 121، 266

د

دمشقي 360
دولتشاه 12، 13، 109، 131، 133، 176، 183، 192، 311، 376، 411
دينوري 84، 89، 90، 137، 138
ديوشيچ 276

ر

راوندي 10، 13، 35، 37، 112، 130، 131، 137، 141، 142، 143، 144، 147، 148، 155، 159، 173، 174، 175، 176، 178، 179، 183، 190، 267، 268، 269، 366، 373، 378، 397، 399، 407، 409، 410، 411، 413، 415، 418
راهويه مروي، ابو يعقوب اسحاق بن 3
رستم (روذستهم) 137، 146، 393، 415، 418
رشيد الدين فضل الله 95، 132، 138، 378
ركن الدوله 313، 396،
رودكي 12، 14، 281
روذراوري 108، 138، 189، 192، 319، 321، 388، 391، 402، 404

ز

زركوب 5، 7، 37، 149، 139، 189، 219، 287، 298، 334، 340، 387، 391
زكي حسن 17
زكي وليدي طوغان، احمد 38
زياد بن ابيه 87، 88، 92
زين العابدين (ع)، امام 145

ژ

ژونبيل 57، 62، 81، 142، 149، 178، 351

س‌

ساجدي، ابو القاسم ... 67
سبكتكين 130، 255
سجستاني، ابو داود 3
سلم بن زياد 74
ص: 534
سليمان (خليفه) 90
سليمان سلجوقي 143، 148
سليمان ظهير 4
سمعاني 3، 36، 64، 68، 79، 114، 125، 130، 213، 215، 236، 276، 279، 388، 390
سنجر 129، 131، 133، 147، 175، 183
سور، هنري 260

ش‌

شارلماني (كارل كبير) 221
شبانكاره 179
شرف الدوله 5، 298،
شعيب بن قريش 104
شلوم برگر، دانيل 28
شمس الدوله 189
شمعون (مناره‌نشين) 310
شيرازي، عبد الرحمن نصر 52

ص‌

صديقي، غلامحسين، 102، 106، 157، 310، 316
صمصام الدوله (آل بويه) 189
صولي 46، 91، 109، 264، 280، 369

ط

طاهر دوم 254
طبري، محمد بن جرير 5، 15، 26، 36، 37، 38، 48، 53، 54، 55، 57، 58، 59، 65، 66، 71، 72، 73، 74، 76، 77، 79، 81، 83، 84، 85، 87، 88، 89، 90، 91، 92، 93، 96، 97، 98، 99، 100، 102، 103، 105، 106، 108، 110، 117، 118، 119، 124، 125، 129، 130، 131، 134، 135، 136، 139، 142، 145، 146، 147، 149، 150، 152، 156، 157، 161، 165، 167، 168، 172، 173، 174، 175، 176، 178، 180، 182، 183، 188، 194، 205، 225، 226، 228، 248، 264، 265، 267، 269، 273، 276، 277، 282، 292، 293، 297، 303، 304، 305، 306، 307، 309، 310، 316، 320، 323، 328، 336، 344، 351، 353، 354، 359، 364، 366، 368، 370، 371، 372، 373، 375، 376، 377، 378، 379، 380، 381، 382، 384، 385، 386، 387، 388، 389، 390، 391، 392، 396، 401، 402، 403، 406، 407، 410، 413، 414، 415، 416، 417، 418
طغرل (سلجوقي) 37، 130، 131، 135، 136، 143، 147
طلحه 254

ع‌

عبد الملك (خليفه) 242، 244، 259
عبد الله بن خازم 241
عبد الله بن زبير 241
عبد الله بن طاهر 177، 192، 194، 265
ص: 535
عبد الله طاهري 130، 171
عتبي 10، 79، 96، 111، 123، 124، 141
عثمان (خليفه) 308
عضد الدوله (ديلمي) 37، 54، 92، 110، 115، 120، 132، 148، 152، 202، 209، 265، 320، 376
علي (ص) حضرت 145
علي بن بويه 298، 370
علي بن موسي الرضا (ع) امام 138
علي عماد الدوله 131، 140
عمر (خليفه) 54، 65، 87، 183، 235
عمر دوم 90، 127، 265، 139، 409
عمرو ليث (صفاري) 106، 107، 110، 154، 162، 165، 171، 172، 252، 255، 267، 285، 402
عوفي (محمد) 10، 12، 111، 129، 138، 171، 175، 177

غ‌

غزالي 369

ف‌

فخر الدوله (آل بويه) 67، 141، 327
فراي، ريچارد 170
فرخي سيستاني 12
فردوسي 6، 12، 25، 121، 146، 365
فضل بن يحيي برمكي 83

ق‌

قابوس بن وشمگير 177
قابوس گرگاني 118، 396
قاورد كرماني 183
قباد (كواذ) 148، 245
قتيبة بن مسلم 62، 72، 89، 97، 99، 101، 325، 345
قدامه 60، 115، 116، 245، 246، 331، 334، 335، 336، 337، 338، 340، 341، 342، 343، 347، 348، 344، 347، 352
قدير كاشغري 129
قزل ارسلان 112، 129
قزويني، محمد، 274
قشيري، ابو القاسم، 3
قمي، 41، 96، 118، 125، 193، 195، 197، 235، 238، 258، 266، 276، 292، 294، 295، 297، 299، 301، 308، 312، 313، 314، 316، 318، 328، 323، 325، 343، 344، 360، 361

ك‌

كاشغري 132، 144، 145، 146،
كاوه (آهنگر) 146
كريستنسن، آرتور، 181، 210
كسروي، احمد 76، 280
كوپرولو، فؤاد 296، 299
كورش دوم 146
كيقباد 146
كي كاوس 146
ص: 536

گ‌

گرديزي 102، 105، 129، 130، 132، 133، 137، 142، 163، 164، 168، 173، 175، 176، 177، 178، 194، 239، 267، 280، 355، 382، 406، 410،
گرشاذ محمد بن قارن 150
گرگاني (منوچهر) 108

ل‌

ليث بن اشعث 37

م‌

ماركوارت، يوزف 49
مازيار 77
مأمون 83، 127، 138، 249، 254
ماني 16
ماوردي 52، 106، 204، 292، 296، 303
متز، آدام 152
متوكل (خليفه) 127، 248
مجد الدوله (آل بويه) 13، 181، 400
محمد بن ابراهيم، 4، 10، 11، 12، 92، 124، 130، 131، 132، 133، 139، 143، 144، 145، 177، 178، 183، 265، 287، 288، 289، 300، 307، 324، 359، 361، 377، 389، 393، 401، 406، 410
محمد بن عبد الله بن طاهر 292، 297
محمد بن يوسف 330
محمد خوارزمشاه 133
محمد سلجوقي 190
محمد طاهري 410
محمد غزنوي 154
محمود سلجوقي 129، 190
محمود عثمان 287
محمود غزنوي 6، 41، 93، 96، 108، 110، 123، 129، 131، 132، 141، 135، 139، 154، 175، 181، 183، 186، 256، 263، 267، 292، 316، 354، 356، 377، 395، 400
محي الدين 37
مدرس رضوي، 402
مردآويج زياري 96، 108، 134، 142
مستوفي، حمد الله 2، 11، 13، 67، 98، 120، 173، 209، 279
مسعود بن محمد سلجوقي 192
مسعود سلجوقي 143، 147
مسعود غزنوي 6، 12، 108، 112، 118، 124، 134، 135، 139، 140، 158، 161، 162، 163، 165، 173، 268، 286، 316، 356، 399
مسعودي 60، 65، 106، 129، 133، 134، 152، 146، 165، 226، 228، 274، 327، 357، 359، 360، 369، 370، 371، 375، 388، 402، 403، 408
مسكويه (مشكويه) 6، 64، 67، 84، 86، 104، 107، 108، 118، 120، 134، 136، 140، 142، 153، 174، 177، 183، 196، 209، 235، 237، 283، 292، 293، 298، 315، 319، 326، 327، 333، 337، 340، 353،
ص: 537
367، 370، 371، 376، 381، 395، 396، 401، 407
معاويه (خليفه) 74، 94، 241، 325
معتصم (عباسي) 143، 249
معتمد (عباسي) 143
مقتدر (عباسي) 93، 127
مقدسي 3، 5، 10، 11، 35، 36، 37، 39، 40، 41، 64، 74، 101، 127، 170، 181، 182، 184، 186، 187، 192، 193، 194، 195، 196، 197، 198، 199، 200، 201، 202، 203، 206، 207، 208، 210، 211، 212، 213، 214، 215، 216، 217، 218، 220، 223، 224، 226، 227، 228، 229، 230، 231، 232، 233، 234، 259، 260، 261، 262، 264، 265، 266، 268، 284، 318، 330، 333، 335، 337، 339، 340، 341، 352، 387، 402، 403، 404، 408، 414، 416، 418
مقريزي 140، 159، 350
مقنع (روزبه) 413
ملكشاه (سلجوقي) 37، 129، 143، 185، 190
منصور ساماني 54، 101، 108، 127، 135، 146
منوچهر 355
موفق (خليفه) 83
مولر (آگوست) 49، 130
مؤيد الدوله 92، 339
مهتدي (خليفه) 309
مهدي (خليفه) 67، 127، 248
مهدي محمد 248
ميخائيل عواد 266
ميكالي 279
مينورسكي 17، 96، 272، 352

ن‌

ناصر خسرو 3، 40، 150، 153، 188، 195، 197، 199، 202، 212، 210، 213، 219، 223، 264، 265، 391، 408، 409
ناصر كبير زيدي 321
ناظم 376
نرشخي 10، 64، 104، 105، 106، 107، 121، 122، 129، 130، 131، 135، 140، 173، 188، 236، 237، 267، 280، 284، 295، 304، 322، 356، 352، 349، 364، 375، 385، 396، 402، 405، 416
نصر دوم 256
نصر ساماني 13، 107، 142، 166
نظام الملك 7، 418
نظامي، 25
نعيما، مصطفي 308
نكبي 73، 125، 130، 133، 140، 311، 376، 410
نوح ساماني 146، 154، 256
نوح دوم (ساماني) 121، 141
نلدكه، تئودور 49، 87

و

ورهرام، غلامرضا 239
وزيري، 121
ص: 538
وشمگير آل زيار 167
وصاف 326، 331، 332، 335، 338، 341، 345
ولف 274
ولهاوزن 307
وليد اول 145

ه

هارون الرشيد 99، 127، 140، 221، 236، 248، 258، 297، 325، 347
هانزن، كورت هاينريش 121
هرتسفلد، ارنست 18
هرمزدان 322
هشام (خليفه) 66، 73، 90
هلال صابي 108، 141، 158، 292، 293، 298، 299، 315، 322، 327، 371، 395
هينس، والتر 239

ي‌

ياقوت 4، 6، 10، 36، 37، 40، 41، 64، 119، 120، 152، 192، 212، 217، 218، 219، 267، 271، 274، 280، 323، 332، 339، 408
يحيي بن آدم القرشي 52، 194، 292، 305، 312، 318، 323
يزدگرد سوم 145، 150، 421، 267، 358
يزيد دوم 145
يعقوب ليث (صفاري) 104، 140، 239، 254، 281، 327، 370، 406
يعقوب محمد كليني 138
يعقوبي 56، 73، 88، 100، 115، 118، 208، 210، 212، 215، 218، 228، 230، 233، 236، 267، 278، 292، 293، 295، 296، 330، 331، 332، 335، 336، 337، 338، 339، 341، 344، 348، 349، 358، 388
يمين الدوله 111
يوسفي، غلامحسين 5
ص: 539

فهرست نام جايها

آ

آبسكون 230، 232، 270
آذربايجان 35، 55، 59، 61، 67، 68، 75، 76، 83، 84، 85، 100، 103، 203، 211، 212، 217، 213، 234، 235، 242، 245، 249، 250، 260، 279، 293، 308، 327، 330، 354، 366، 387
آرال (درياچه) 232
آسيا 197، 226
آسياي شرقي 27، 226
آسياي صغير 59
آسياي غربي 187
آسياي مقدم 7، 43، 49، 207، 227
آسياي مياني 226
آسياي ميانه 49، 101، 193، 222، 230، 283، 388، 389
آمل 192، 210، 212، 229، 254، 270، 288
آمودريا (جيحون) 62

الف‌

ابرشهر (- نيشاپور) 72، 242، 245
ابهر 83، 84، 327، 342
ابيورد 62، 229، 231، 233
اتحاد جماهير شوروي 193
اترار (توراد) 64
اترك 62
اران 56، 61، 76، 248، 250، 331
ارجان (- ارگان) 40، 56، 197، 203،
ص: 540
210، 223، 230، 231، 232، 251، 298
اردبيل 54، 55، 67، 192، 198، 216، 230، 233، 245، 250، 251، 260،
اردشيرخوره 88، 250، 261،
ارمنستان 46، 61، 68، 76، 83، 100، 103، 213، 245، 248، 250، 305
اروپا 208، 228، 233، 237
اروپاي شرقي 160
اروخج 84
اروميه (درياچه) 218، 260
ازبوي (اوزبوي) 61
اسپانيا 137، 241، 243
اسپهان 35، 36، 41، 58، 66، 70، 83، 85، 86، 88، 103، 194، 198، 199، 201، 202، 203، 210، 212، 214، 217، 218، 220، 223، 231، 235، 238، 246، 250، 252، 266، 269، 286، 297، 303، 310، 311، 324، 328، 338، 339
اسپيجاب (اسفيجاب) 64، 200، 233، 234، 350، 387
استرآباد 210، 270
اسدآباد 67، 264
اسروشنه 79، 149، 151، 350
اشنويه 231، 232
اصطخر 194، 197، 198، 201، 211، 233، 242، 245، 250، 261، 390
اصفهان 23، 96، 174
افراسياب 32، 214
افريقا 243، 249
افغانستان 23، 28، 40، 57، 63، 81، 191، 217، 233، 234، 257، 351
اندراب 202
اندونزي 221
انپير (انبار) 78
اهواز 66، 67، 82، 83، 89، 100، 151، 203، 212، 223، 229، 231، 235، 241، 245، 249، 261، 266، 280، 295، 314، 326
ايران در اغلب صفحات‌

ب‌

بادغيس 62، 78، 142، 197، 217
باكو 234، 270
باميان 72، 199، 218
باورد 62 تاريخ ايران در قرون نخستين اسلامي ج‌2 540 ب ..... ص : 540
ر خزر- درياي خزر
بحرين 66، 82
بخارا 3، 4، 12، 23، 24، 63، 72، 135، 142، 150، 174، 217، 220، 226، 229، 235، 236، 263، 295، 304، 307، 322، 349، 350، 364، 389
بدخشان 218، 230
بردعه 403
بروجرد 67، 213
بست 64، 200، 202، 210، 226، 269، 346، 352، 371، 391
بسطام 198
بصره 66، 90، 225، 226، 325، 336
بغداد 2، 20، 36، 83، 104، 106، 108، 109، 110، 111، 120، 142، 175، 224، 235، 237، 264، 285، 404
ص: 541
بلاساغون 394
بلخ 4، 12، 36، 41، 63، 72، 73، 79، 80، 93، 103، 134، 135، 164، 199، 200، 203، 218، 229، 230، 231، 232، 233، 234، 245، 250، 257
بلغار 225، 263، 283
بلغارستان 226، 232، 233
بلوچستان 64، 81، 111
بيار 222
بيجار 341
بيزانس 187، 210
بيضا 261
بيلقان 56، 61
بين النهرين 36، 42، 55، 58، 65، 66، 84، 88، 90، 99، 117، 127، 139، 156، 157، 205، 214، 222، 223، 233، 291، 249، 250، 296، 297، 303، 310، 313، 321، 326، 332، 364، 368، 377، 403، 417
بيهق 131، 231، 232

پ‌

پارياب (فارياب) 62، 79، 89
پاكستان 178
پروان 257
پريم 142، 222
پسا (- فسا) 224، 229، 230، 231، 245
پشتكوه 60
پنجيكنت 151
پوشنگ (پوشنج) 62، 234
پيكند 226، 284

ت‌

تاجيكستان 151
تبت 230
تبريز 76
تركستان 63، 64، 199، 233
ترمذ 35، 63، 72، 80، 89، 230، 232، 277
تفليس 68، 246، 251، 252
تگين‌آباد 268
تورفان 16
توز 212
تيسفون 134، 303، 418
تيمره 246، 251

ج‌

جاجرم 224
جبال (كوهستان) 69، 70، 83، 100، 198، 199، 202، 206، 209، 218، 223، 224، 231، 249، 295، 270، 311
جده 22
جمبول 63، 64
جندق 386
جوين 386
جهوذان (جهودان) 63
جي 250
جيحون 193، 200، 217، 267، 284
جيرفت 143، 198، 199، 224، 232
جيزك 79
ص: 542

چ‌

چاچ (شاش)- تاشكند 63، 72، 230، 249، 250، 350
چالوس 77، 177، 208
چغانيان 350
چمكند 64
چين 167، 208، 230، 271

ح‌

حلوان 35، 199، 200، 208، 264

خ‌

ختل 81، 207، 218، 230، 353
ختلان 63، 79
خجستان 64، 346
خجند 79، 350
خراسان 14، 35، 54، 58، 62، 64، 71، 72، 74، 78، 79، 81، 82، 83، 85، 88، 89، 90، 91، 93، 98، 99، 100، 102، 103، 106، 107، 115، 118، 130، 133، 137، 150، 174، 175، 177، 178، 183، 178، 197، 200، 202، 207، 208، 217، 218، 222، 223، 224، 226، 228، 229، 232، 233، 234، 241، 265، 268، 269، 276، 277، 278، 280، 281، 285، 292، 320، 325، 336، 340، 344، 348، 349، 368، 372، 375، 387، 388، 401، 409، 412، 416
خزران 226، 227
خلم 72
خليج فارس 64، 223، 270، 271، 387، 408
خوارزم 4، 63، 158، 177، 181، 192، 196، 200، 205، 214، 222، 228، 229، 230، 231، 232، 233، 234، 236، 245، 263، 276، 283، 295، 304، 350، 352، 387، 396
خوره 261
خوزستان 65، 67، 76، 86، 101، 194، 197، 198، 199، 201، 203، 210، 211، 212، 213، 217، 218، 223، 230، 231، 232، 261، 262، 264، 266، 270، 337، 303، 404، 416، 417
خوي 260

د

دارابگرد 195، 212، 218، 223، 229، 230، 231، 232، 233، 242، 245
داغستان 134
دامغان 22، 23، 66، 199، 222، 231، 342
دبيل (دويل) 245، 250
دجله 205
درآباذ 345
دربند (باب الباب) 245، 389
درمشان 80
درياي خزر 61، 62، 68، 147، 229، 230، 232، 233، 270، 351، 406، 408
درياي سياه 198
ص: 543
درياي مديترانه 225
دزفول 266
دشت مغان 67، 229، 230، 233
دماوند (دونباوند) 69، 77، 83، 84، 345
دمشق 87، 99
دورق (سورق) 76
دهستان 78، 270
ديلم (دلم) 56، 68، 76، 187، 197، 199، 200، 201، 210، 211، 218، 231، 270، 279، 310، 404، 408
ديناور 404
دينور 83، 293، 310، 325، 331

ر

رامهرمزد 5، 197، 201، 223، 229، 246، 251
رخج 81، 134، 142، 346
رشت 270
رواديه 293
روذيان 77، 82، 229، 288، 347
روستاق 78
روسيه 237
روم شرقي 244
رويان 83
ري 13، 20، 35، 37، 54، 58، 66، 83، 84، 86، 88، 102، 178، 195، 198، 201، 202، 211، 214، 224، 228، 229، 230، 234، 242، 245، 248، 251، 261، 263، 269، 293، 295، 335، 336، 344، 345
ريوشاران 79

ز

زابلستان 142، 346
زاگروس 60، 66، 223
زرنج (زرنگ) 40، 56، 75، 195، 197، 200، 242، 246، 250، 252
زمين داور 346
زنجان 83، 84، 327، 342، 344

س‌

سابور 12، 199، 203، 213، 215، 230، 246، 261
ساري 210، 216
سامره 27، 31، 33، 103، 104، 152، 224، 269
ساوه 346
سرخس 197، 208، 246، 232، 233، 336
سغد 63، 149، 283، 389
سغدكش 350
سمرقند 4، 26، 40، 49، 54، 63، 72، 107، 128، 130، 131، 142، 196، 201، 213، 216، 226، 227، 228، 229، 230، 233، 234، 249، 251، 257، 282، 402، 405
سمغان 345
سند 64، 103
سواد 83، 326
سوران 64
سوريه 139، 221، 243، 249، 310
سوس 203، 229، 246
سوق الاهواز 246، 251
ص: 544
سيراف 225، 232، 233، 234، 271، 334
سيردريا (سيحون) 64
سيرجان 71، 203، 224
سيروان 346
سيستان (سجستان، سگستان) 4، 36، 37، 56، 64، 74، 75، 81، 82، 83، 84، 85، 89، 93، 103، 108، 149، 150، 154، 174، 175، 178، 180، 191، 199، 201، 125، 218، 224، 226، 229، 231، 233، 246، 251، 252، 254، 285، 322، 336، 346، 352، 354، 369، 391، 393، 398، 404، 406

ش‌

شاذغان (شادگان) 270
شاوغر 64
شاهرود 266
شكي 331
شوش 36، 198، 199
شوشتر 5، 198، 199، 210، 212، 220، 223، 231
شوغولجان 64، 345
شيراز 5، 70، 109، 195، 203، 211، 229، 252، 260، 262، 264، 271، 298، 332، 354
شيرين 270

ص‌

صيمره 223، 305، 310، 345، 346

ط

طاب 270
طابران 224
طارم 150، 203، 212، 230، 232، 234، 266
طالقان 62، 63، 72، 79، 89، 175، 212
طبرستان 7، 13، 35، 37، 55، 58، 66، 69، 73، 77، 82، 83، 100، 102، 108، 109، 119، 130، 133، 142، 147، 176، 176، 178، 179، 181، 183، 188، 195، 196، 197، 198، 202، 208، 210، 211، 216، 217، 218، 222، 228، 229، 231، 234، 243، 254، 261، 270، 276، 278، 280، 281، 285، 286، 288، 293، 294، 320، 336، 344، 347، 348، 351، 354، 364، 389، 407، 408، 409، 410
طبس 187، 202، 212، 264
طبسين 201
طخارستان (تخارستان) 62، 63، 72، 79، 101، 103، 113، 131، 174، 207، 234، 284، 394
طراز (تلس) 28، 63، 213
طوس 37، 71، 213، 214، 217، 218، 224، 229، 230، 232، 341

ع‌

عدن 271
عراق (عرب و عجم) 3، 57، 66، 69،
ص: 545
82، 89، 90، 249، 259، 326، 360
عربستان 1، 226، 271، 278
عمان 66، 82، 271، 332، 333

غ‌

غرجستان 72، 149، 197
غزنه 3، 112، 119، 149، 207، 226، 257، 269، 334، 352، 393، 404
غور 79، 217، 397

ف‌

فاراب 245
فارس 5، 8، 14، 35، 36، 37، 70، 71، 77، 82، 83، 85، 89، 93، 103، 104، 109، 120، 125، 149، 153، 175، 183، 194، 198، 199، 201، 202، 206، 208، 210، 211، 213، 215، 216، 217، 218، 220، 223، 224، 226، 231، 232، 234، 235، 246، 250، 260، 261، 270، 273، 275، 276، 280، 292، 293، 295، 298، 299، 312، 319، 321، 324، 330، 332، 333، 334، 352، 353، 360، 387، 408
فراوه 62
فرغانه 63، 78، 192، 193، 196، 197، 202، 218، 233، 234
فسا- پسا
فلسطين 243
فوم (بندر) 270

ق‌

قادسيه 137
قرميسين (- كرمانشاه) 81
قزاقستان 193
قزوين 83، 84، 96، 194، 228، 229، 231، 248، 279، 293، 327، 341، 342، 389
قشم 271
قفقاز 46، 61، 389، 403
قلي‌قلا (- ارزروم) 59
قم 40، 83، 96، 138، 195، 197، 202، 228، 230، 231، 234، 238، 258، 267، 295، 314، 318، 338، 342، 343، 344
قندوز 62، 72
قومس (كومش) 54، 58، 69، 83، 195، 198، 206، 208، 214، 216، 336، 342، 416
قهستان 167، 186، 229
قهندز 40

ك‌

كابل 218، 226، 321، 232، 334، 346
كادوسيه 78
كاراكان (قراقان) پاپاكين 193
كازرون 222، 223، 231، 270
كاشان 20، 70، 198، 212، 214
كاشغر 184
كربلا 24
كرج 338، 339
ص: 546
كردستان 67
كرمان 4، 12، 35، 56، 64، 65، 71، 82، 83، 93، 103، 104، 119، 130، 131، 132، 133، 134، 143، 178، 183، 194، 198، 201، 202، 217، 218، 224، 225، 229، 231، 242، 245، 250، 252، 261، 265، 270، 288، 297، 307، 332، 333، 336، 339، 374، 404، 406، 408
كريمه 220
كسكر 82
كش 132، 196، 200
كلار 77
كنگ‌روستاق 81
كوشك 81
كوغان‌آباد 78
كوفه 66، 83، 325
كوهستان (قهستان) 66، 74، 181، 200، 201، 202، 206، 208، 232، 404
كويته 81
كيش 225، 270

گ‌

گرجستان 46، 246
گرگان 4، 55، 57، 58، 62، 63، 73، 82، 83، 108، 109، 175، 197، 198، 199، 200، 201، 210، 213، 215، 222، 224، 226، 228، 229، 234، 250، 264، 270، 310، 334، 336، 344، 351، 355، 382، 392، 402، 408
گناوه 225
گنجه 76
گندي‌شاپور 50، 245، 252
گور (فارس) 230
گوزگان (جوزجان) 62، 63، 72، 78، 79، 89، 203، 207، 208، 213، 230، 257، 334، 352
گيلان 61، 188، 196، 208، 229، 232، 270، 279، 281، 334، 404، 408

ل‌

لاهور 178، 257
لرستان 67، 211

م‌

مازندران 18، 61، 68، 69، 197، 234، 354،
ماسبذان 310، 341، 345، 346
ماكن 178
ماوراء النهر 48، 63، 72، 73، 104، 107، 114، 233، 234، 237، 296، 308، 336، 387، 416
ماه الكوفه (- دينور) 252، 341
ماه البصر (- نهاوند) 252، 307، 341
ماه روبان 230، 231، 234، 323
مباركه 245
مراغه 67، 293
مدينه 85
مرغاب 62، 72، 193
مرو 3، 23، 35، 36، 56، 71، 72،
ص: 547
125، 167، 197، 198، 200، 202، 210، 212، 228، 229، 231، 232، 245، 247، 249، 251، 269، 263، 295، 303، 320، 336، 404، 405
مرو الروذ 59، 62، 78، 89، 199، 200، 244، 276
مشكل (درياچه) 64
مصر 1، 84، 127، 156، 221، 230، 232، 249، 296
مغان- دشت مغان
مغولستان 197
مغون كرمان 203
مكران 64، 65، 75، 93، 340، 404،
مكرم 245
مكه 104، 221
مناذر 245
مناذير 251
موصل 345
مهرجان قذق 345
ميمنه 72
ميمورغ 151
ن
ناتل 77
نائين 22
نجف 24
نخشب 350
نسا 62، 231، 233
نگيرم (نجيرم) 225
نوشاد 346
نهاوند 55، 67، 202، 231، 295، 325، 331، 341
نهر تيره 245
نهروان 264
نيريز 22
نيشابور 3، 4، 7، 30، 31، 33، 35، 71، 73، 96، 125، 135، 151، 166، 195، 197، 199، 200، 202، 210، 211، 214، 224، 228، 229، 231، 251، 254، 257، 263، 264، 269، 276، 336، 341
نيل 85، 202

و

واسطه 83
وخان 350
ورثان 293
ولگا 225، 229، 232، 233، 263، 270، 284
ولوالج 72، 232

ه

هرات 62، 71، 72، 81، 89، 143، 167، 174، 200، 211، 224، 229، 231، 233، 234، 242، 245، 250، 257، 269، 285، 336، 416
هرمز 198، 201، 202، 203، 225، 415
همدان 57، 83، 162، 172، 176، 229، 231، 245، 252، 259، 263، 266، 269، 325، 335،
هند (هندوستان) 221، 226، 230، 256، 257، 263، 272، 376، 395
هيرمند (هيلمند) 80، 329

ي‌

يزد 70، 229، 241، 269