فهرست مخلافهای یمن:
مخلاف صنعاء، خشب، رحابه، مرمل، مخلاف بون، مخلاف خیوان، سمت راست صنعا: مخلافهای شاکر، وادعه، یام، أرحب. و از سوی طائف، مخلاف نجران، تربه، هجیره، کثبه، جرش، سراة [مکّه را چند مخلاف است و آنها دژها هستند، برخی که در نجداند: طائف، نجران، قرن المنازل، عقیق، عکاظ، لیمه، تربه، بیشه ، کیشه، جرش، و از دژهایش در تهامه: ضنکان، سرین، سقیه است] سراة نیز مخلاف تهامه است با ضنکان، عشم، بیشه ، عکّ [مخلاف نجران نیز مخلافی است در تهامه].
و مخلاف حرذه، مخلاف همدان، مخلاف جوف همدان، مخلاف جوف مراد ، مخلاف شنوءة، صدی ، جعفی مخلاف الجسره ،
ص: 128
مخلاف المشرق، بوشان غدر ، مخلاف أعلا و أنعم و المصنعتین و بنی غطیف، و قریة مأرب و مخلاف حضرموت، مخلاف خولان، رداع ، مخلاف أحور، مخلاف حقل و ذمار، مخلاف ابن عامر ، ثات، رداع ، مخلاف دثینه ، مخلاف السرو ، مخلاف رعین، نسفان، کحلان، مخلاف ضنکان* ذبحان ، مخلاف نافع، مصحی ، مخلاف حجر، بدر، اخلّه، الصّهیب، مخلاف الثجّه و المزرع
ص: 129
مخلاف ذی مکارم و أملوک ، مخلاف سلف و الأدم ، مخلاف نجلان و نهب ، مخلاف الجند، مخلاف السّکاسک و از سوی معافر ، مخلاف زیادی، مخلاف معافر، مخلاف بنی مجید ، مخلاف رّکب، مخلاف سقف ، مخلاف مذیخرة، مخلاف حمل و شرعب، مخلاف عنّه و عنّابه .
از سو دیگر، مخلاف وحاظه، مخلاف سفل یحصب ، مخلاف قفاعه و وزیره و حجر ، مخلاف زبید. و روبروی آن است کرانه
ص: 130
غلافقه و کرانه مندب ، مخلاف رمع، مخلاف مقری ، مخلاف ألهان، مخلاف جبلان، مخلاف ذی جره ، مخلاف میتم ، مخلاف الیم.
و از سوی پشت صنعا، مخلاف خولان ، مخلاف میسارع ، مخلاف جراز* و هوزن ، مخلاف الأخروج، مخلاف مجنح، مخلاف حضور ، مخلاف ماجن ، مخلاف واضع المعلل، مخلاف العصبه ، مخلاف خنّاص و ملحان حکم و جازان و مرسی الشّرجه ، مخلاف
ص: 131
حجور ، مخلاف قدم که به محاذات دیه مهجره است، مخلاف حیّه و کودن ، مخلاف مسخ ، مخلاف کنده و سکون، مخلاف صدف.
صحار: قصبه عمان است، و امروزه بر کرانه دریای چین (دریای عمان) شهری مهمتر از آن نیست، آبادان، پر جمعیت، گردشگاه، پر ثروت و بازرگانی، میوهخیز و پرخیر، داراتر از زبید و صنعا است بازارهای شگفتانگیز دارد. شهری است که بر لب دریا کشیده شده است، خانههایشان از آجر و ساج بلند و گرانمایه است، جامع آن دارای گلدسته زیبا و بلند، لب دریا و ته بازارها است. چاههای شیرین و کاریزی گوارا دارد، مردم از هر جهت خوش هستند، درگاه چین و انبار خاور زمین و عراق و پناهگاه یمن بشمار است. فارسها در آن اکثریت یافتهاند .
نمازگاه در میان نخلستان و مسجد صحار در نیم فرسنگی آنجا است.
و ناقه پیغمبر آنجا را برکت داده است*. به شکلی زیبا ساخته شده بهترین هوای قصبه را دارد. محراب جامع طوری ستاره کوبی شده است که از هر سو بچرخی، رنگ آن دیگر میشود، از یک سو زرد، از یک سو سبز
ص: 132
و از سویی سرخ دیده میشود.
نزوه: بزرگ و در مرز کوهستان با گل ساخته شده است. جامع آن در میان بازار قرار دارد. هنگام زمستان که دره پر آب میشود بدان در آید.
آشامیدنی خود را از چاه و نهر بر میگیرند.
سرّ: از نزوه کوچکتر است، جامع آن در بازار است، آشامیدنی ایشان از نهر و چاه است نخلستان دور آن را فرا گرفته است.
ضنک: کوچک است و در میان نخلستان جا دارد. همیشه سلطان ایشان نیرومند است زیرا خود ایشان سرکشاند.
حفیت: از سمت هجر پر نخل است. جامع آن در بازار است.
سلوت: شهری بزرگ در سمت چپ نزوه است.
دبا و جلّفار : هر دو بسمت هجر نزدیک دریایند.
سمد : منبری تابع نزه است.
لسیا، و ملح، برنم، و قلعه، ضنکان نیز شهرهایی هستند.
مسقط: نخستین بندریست که کشتیهای یمن را پذیرا میشود.
من آن را جائی زیبا و پرمیوه دیدم.
توّام: ایلی سخت خشن از قریش بر آن دست یافتهاند .
عمان: خورهایست بزرگ، هشتاد در هشتاد فرسنگ، همه نخلستان و باغ است. بیشتر آب ایشان از چاههای نزدیک است که با گاو
ص: 133
بیرون میکشند و بیشتر آن کوهستان است. مردم این شهرها بیشتر عربهای خارجی و لجوجاند.
احساء: قصبه هجر است و بحرین خوانده میشود. بزرگ و پر نخلستان و آبادان و پر جمعیت است. جایگاه گرما و قحطی است و یک مرحله از دریا دور است، چشمه مانندی دارد. تجارتگاه است* جزیرههائی در آنجا هست که پایگاه قرمطیان آل ابو سعید است [این جا دار الملک ایشانست و انبارهایشان در آنست] خردگرائی و عدل در آنجا حکم فرما است، ولی جامع آن بی کار مانده است. انبارهای مهدی و انبارهای دیگر ایشان نیز نزدیک آنست. برخی از دارائیها اینجا [در خزانه مهدی] و باقی آن در انبارهای دیگر ایشان میباشد.
زرقاء و سابون : جزو انبارهای ایشان است. و همچنین است أوال و دیگر شهرهای کنار دریا، یا نزدیک آن.
یمامه: ناحیتی است که قصبه آن حجر است. شهریست بزرگ، خوش خرما. دژها و دیهها آن را فرا گرفته که یکی از آنها فلج میباشد [گندم نیکو و سفال زیبا دارد. نجد حجاز نیز هست].
بدانکه: این جزیره (شبه جزیره عرب) را میتوان به صفهای همانند دانست که اندکی درازا دارد، و سریری بر آن میباشد که از بالا تا دم در آن را فرا گرفته است، میان سریر و دو دیوار راست و چپ (پستی کرانهها) فاصله است. این سریر دو تکه است، بخش درونی (جنوبی) آن نجد یمن است و آن کوههائی است که صنعا، صعده، جرش، نجران در آن میباشد، شهر قحطان و عدن در بالای پایان آنست، سه دیواره آن دریای چین است، این سروات (مرتفعات) آبادان و دارای
ص: 134
انگورستان و کشتزارها هستند، فاصله پست سمت راست (غرب) سریر تهامه است که زبید و شهرهایش در آن است و فاصله پست چپ (شرق) سریر نجد یمن خوانده میشود، که أحقاف، مهره تا مرزهای یمامه در آنست، و برخی عمان را نیز داخل آن دانند. این سریر با دو فاصلهاش یمن است. و سریر برونی (شمالی) آن که تا در صفه را گرفته بنام حرّه خوانده میشود، از مرز یمن تا قرح کوههائی خشک است که هیچ در آن نباشد مگر سم گاه چارپا و خار مغیلان و یزْ. حرم و عمق و معدن نقره در آنجا است. آن خشکیها و فاصله سمت راست (غربی) حجاب و طیّة الحجاز نام دارد، و شامل ینبع، مروه، عمیص نیز میشود. و در کرانههایش آبادیست و نخلستان دارد. فاصله سمت چپ (شرقی) نجد حجاز نامیده میشود و یمامه و فید جزو آنست* این سریر با پستی دو سویش حجاز است، و هجر نیز داخل آنست. و برابر در این صفه بادیه بیابان است. این چیزیست که من دیدم و آن را چنین بخش بندی کردم.
کلیاتی درباره این سرزمین
اشاره
این سرزمین سخت گرم است بجز سروات (بلندیها) که معتدل است. برایم گفتند که: مردی از صنعاء یک دیگ گوشت قرمه را برگرفت و به حج رفت و بازگشت و آن غذا نگندید! پوشاک زمستان و تابستان ایشان یکی است. شبهای تابستان در مکه خوب و در تهامه بد است.
در عمان شبها [اگر باد جنوبی بوزد چیزی] همچون شیره برایشان فرو مینشیند در حرم گرما سخت، باد کشنده و مگس فراوان است. میوه اندک است جز در سروات. در یمن نخلستان و آب فراوان نباشد و
ص: 135
کرانههایش خشک و بی آب است مگر در غلافقه. مردم در آن شهرها تنها برای دریا ماندهاند [پناه به خدا از گرمای عمان و کرانههای یمن] در همه این سرزمین نه دریاچه هست و نه رود قابل کشتی رانی. فقیهان و قاریان و اندرزگران اندکند. یهودیان در آنجا بیش از مسیحیانند، اهل ذمه جز ایشان نباشد. جذامی در آنجا ندیدم. ابو الفضل بن نهامه [بهادر خ. ل] در شیراز برایم حدیث کرد از ابو سعید خلف بن فضل از ابو الحسن محمد بن حمدان از عمرو بن علی بن یحیا بن کثیر، از عامر بن ابراهیم اصفهانی، از خطاب بن جعفر از سعید بن جبیر از ابن عباس که درباره آیت به سردسیر و گرمسیر شدن گفت: زمستان را در مکه و تابستان را در طائف میگذرانیدند. و درباره آیت ترس از ایشان برگرفت گفت: مقصود ترس نداشتن از بیماری جذام است. ولی در آنجا پیسی و سودا فراوان است. توده مردم سیاهچرده و بیشتر باریک اندام و لاغرند.
بیشتر پوشاکشان* از پنبه است و نعلین میپوشند. تمایل به مماطر [قماطر] ندارند. در زمستان نه برف دارند و نه یخ و نه میوه. گوشتی جز خشک کرده قربانیهای منا ندارند.
آئین ایشان: در مکه، تهامه، صنعاء، قرح مردم سنّی هستند. در پیرامن صنعاء و ناحیتهایش و حومه عمان و باقی حجاز خارجیان تند میباشند، اهل رای در عمان و هجر و صعده شیعه هستند. شیعیان مناطق عمان و صعده و مردم سروات و کرانههای حرمین (مکه، مدینه) معتزلیانند مگر شهر عمان. بیشتر مردم صنعا و صعده پیرو ابو حنیفهاند و جامعها
ص: 136
در دست آنان است [بیشتر قاضیان یمن و کرانه مکه و صحار معتزلی و شیعی هستند] در معافر پیرو مذهب ابن منذر هستند. در ناحیتهای نجد یمن مذهب سفیان رایج است. أذان در تهامه [و یمن] مکه با ترجیع است و اگر دقت شود رفتار برابر مذهب مالک است. در زبید در نماز عید، بنا بر مذهب ابن مسعود تکبیر میگویند و آن را قاضی ابو عبد اللّه صعوانی هنگامی که من در آنجا بودم رایج کرد. در هجر مردم بر آئین قرمطیانند مردم در عمان داودیند و مجلس نیز دارند. زبان مردم این منطقه تازی است مگر در صحار که [در بازار] بفارسی سخن میگویند و یک دیگر را میخوانند: بیشتر مردم عدن و جدّه فارس هستند ولی زبان (رسمی) عربی است. و در طرف حمیری یک قبیله عرب [به زبان حمیری] نامفهوم [سخن میگویند]. مردم عدن بجای رجلیه گویند:
رجلینه و بجای یدیه گویند: یدینه و مانند آن و نیز هر جیم را گاف [قاف] تلفّظ میکنند ، پس بجای رجب رگب [رقب] و بجای رجل رگل گویند.
در روایت است که هنگام سنگسار کردن جمره، بجای سنگریزه برای پیغمبر پشکل آوردند، پس وی آن را پرتاب کرده گفت: رگس هستند و فقیهان برای بیان آن کوششها کردهاند که هر چند بتواند درست باشد ولی ممکن است پیغمبر این واژه را به عاریت گرفته باشد* همه گونه لهجههای عربی در بادیههای جزیره عربستان یافت میشود ولی صحیحترین آنها لهجه هذیل است و سپس دو نجد (نجد یمن و حجاز) سپس باقی حجاز بجز احقاف که زبانشان وحشی است.
ص: 137
قرائت: در مکه، مردم (قرآن را) بر قرائت ابن کثیر خوانند، در یمن بر قرائت عاصم و سپس قرائت ابو عمر است که در همه آن سرزمین رایج است. از برخی قاریان بزرگ در مکه شنیدم که: هیچ ندیده و نشنیده بودیم که پیشنمازی پشت مقام ابراهیم نماز را با قرائتی جز قرائت ابن کثیر بگزارد، مگر در این زمان.
بازرگانی،
در این سرزمین سودمند است، زیرا که دو پاشنه دروازه جهان، بر درگاه [عدن و عمان] میچرخد، بازار منا، دریای متصل به چین، جدّه، جار، انبارهای مصر، وادی القرا، شام، عراق، یمن، مرکز (خرید و فروش) سربند، عقیق، پوست، برده است. وسائل داروگران، عطرها، مشک، زعفران، بکم، ساج، ساسم، عاج، لولو، دیبا، مهره یاقوت، آبنوس، نارگیل، قند، اسکندروس، صبر، آهن، سرب، خیزران، سفال، صندل، بلور، فلفل [و کندر] و جز آنها همه به عمان آورده [و به عراق و مشرق برده] میشوند و مانند همه اینها باضافه عنبر، مشروبات و درق (سپر) و خدمتگزاران حبشی و پوست پلنگ، به عدن میرسد [و به مکه و مغرب برده میشود] و اگر همچنان ادامه دهیم کتاب به درازا خواهد کشید. بازرگانی چین در این جا نمونه شناخته شده، مژده آمدن بازرگان با مژده مالک و ثروتمند شدن برابر است.
وقتی من در دریای یمن سوار کشتی شده بودم در کابین با ابو علی حافظ مروزی آشنائی دست داد و چون دوست شدیم گفت: تو دل مرا بردهای گفتم: چرا؟ گفت: تو را آدمی سر براه و دوستدار نیکی و نیکان و مایل به جمع آوری دانش میبینم، اکنون تو به شهرهایی آمدهای که بسیاری از مردم را از راه درستی و قناعت بازداشته است. من میترسم
ص: 138
چون تو نیز به عدن درآئی و بشنوی که: مردی با هزار درم ببازرگانی رفت و با هزار دینار بازگشت! و دیگری با صد برفت و با پانصد برگشت! و دیگری کندر برد و کافور آورد! دلت زیادت خواهی کند! من گفتم: به خدا پناه میبرم. ولی چون به عدن در آمدم و بیش از آنچه او گفته بود شنیدم، فریفته شدم و خیال رفتن به زنگبار کردم، پس آماده خرید آنچه شایسته بردنست شدم و با نمایندگیها گفتگو کردم، لیکن خدا دلم را از آن سرد کرد، مردی که با او قرار بسته بودم بمرد، پس دل من به یاد مرگ و پی آمدهای آن شکسته شد.
بدانکه: با هر سودی از آنچه یاد شد خطری هست، همواره سود با زیان همراه است، پس خردمند نباید فریب آن بخورد، خدا با دو رکعت نماز مخلصانه بیش از همه دنیا و آنچه در آنست به بنده میدهد. ثروتی که پس از آن مرگ است چه سود دارد؟ گرد آورنده مال ناچار از ترک آنست.
از ویژگی ناحیتهای این سرزمین: چرم زبید و نیل بی مانند آنست که گوئی لاژورد میباشد. شروب عدن بر نیشکر نیز ترجیح دارد، تناب در مهجرة لیف نامیده میشود. نیز از آنست، بردهای سحولا و جریب، فرشهای صعده، خیکهایش، سعیدیهای صنعا و عقیق آنجا، قفاع عثّر و جامهای حلی [حلبی] و مسان ینبع و حنایش، بان یثرب و صیحانی آنجا و بردی مروه و مقل آنجا، کندر مهره و ماهیهایش،
ص: 139
ورس عدن، مغلق قرح و سنای مکه و صبر اسقوطره و مصین عمان [در یمن کوهی است که چشمهای دارد که چون آب از آن برآید منجمد میشود و شّب یمنی از آنست].
اندازه گیری:
در این سرزمین اندازه با صاع، مدّ، مکوک است، مدّ یک چهارم صاع، صاع یک سوم مکوک است، چنین است در حجاز، و اینها نیز چند گونهاند، متداول آن پنج رطل و دو سوم آنست. از ابو عبد اللّه فقیه در دمشق شنیدم میگفت: چون ابو یوسف به حج رفت و بمدینه درآمد، دو چیز را از مذهب ایشان واگرفت، نخست: اذان گفتن پیش از فجر. دوم: اندازه صاع. اما آن صاع که عمر در برابر یاران پیغمبر اندازه نهاد و کفاره سوگند خود بداد، پس هشت رطل بود، ولی سعید بن عاصی* آن را به پنج و یک سوم رطل پائین آورد، و شاعر درباره او گوید: [سعید برای گرسنگی دادن به ما، آمده است. او صاع را کاست، نیفزود] . ایشان در کشتیها دو گونه صاع دارند با یکی مزد
ص: 140
ملاحان را میدهند و با بزرگتر، معامله میکنند.
رطل: در مکه همان من است که در همه کشورهای اسلام شناخته است جز اینکه ایشان من را رطل نامند. رطل از یثرب تا قرح دویست درم است، رطل یمن بغدادی است [و در قرح سیصد است]. عمان نیز من دارند ولی در باقی کشور، بغدادی است. ایشان «بهار» نیز دارند که سیصد رطل است.
پول :
نزد ایشان گوناگون است. دینار مردم مکه مطوّقه است، که آن و عثّریه هر یک دو سوم مثقالاند، و مانند درمهای یمن، به شماره داد و ستد میشوند، ولی عثّریه مرغوبتر است و گاه تا یک درم فرق مییابند. بهای دینار عدن هفت درم است و آن دو سوم «بغوی» است و بوزن است نه به شمارش. ارزش دینار عمان سی میباشد ولی کشیده میشود [و یک سوم مثقال است و از این رو ثلاثی نامیده میشود، گاهی نیز آن را زکاوی میخوانند و کشیدنی است].
درم: از درمها که در این سرزمین روا هستند یکی در مکه محمدیه نامیده میشود. نزد مردم مکه هر بیست و چهار مزبّقة یک مطوّق ارزش دارد که دو برابر «اختمی» است و در روزهای ششم ذی حجه تا آخرین روزهای حج از کار باز میماند. مردم یمن علویه دارند که ارزش آن در شهرها گوناگون است و در برخی جاها بی ارزش است. هر چهار
ص: 141
تای آن یک درم است و وزن آن نزدیک به یک دانق است. ایشان قروض نیز دارند که وقتی گران شود سه تا، به یک دانق میشود و گاه به چهار تا هم میرسد. مردم عمان تسو نیز دارند. [دینار ایشان دو سوم مثقال است و کشیدنی میباشد نه به شمار].
رسم و آئین:
پوشاک در این سرزمین یک لنگ و یک رو انداز است و جز اندکی پیراهن نپوشند. در مخا* تنها یک لنگ میبندند [من خطیبی را نیز بر منبر چنان دیده بودم] ایشان از روپوش عیبجوئی نیز میکنند.
مردم در ماه رمضان، در میان نماز ختم میگیرند. ایستاده دعا میخوانند و سپس به رکوع روند. من در عدن برای ایشان نماز تراویح برگزار کردم و چون دعا را پس از سلام خواندم، ایشان در شگفت شدند.
پس [ابو علی] ابن حازم و ابن جابر از من خواهش کردند تا به مسجدهای ایشان رفته نماز آنچنانه بگزارم.
ایشان بیشتر چراغها را با صیفه که روغن ماهی است و از مهره میآورند روشن میکنند. نوره ایشان سیاه است همچون ما خالقه. مردم یمن در ساختن درج و چسباندن دفترها از نشاسته استفاده میکنند.
فرمانروای عدن مصحفی به نزد من فرستاد تا آن را ته بندی و جلد کنم، من بنزد عطاران رفته شریس خواستم ایشان آن را نشناختند و مرا بنزد محتسب راهنمائی کردند که بشناسد، چون از وی پرسیدم گفت: تو از کجائی؟ گفتم: از فلسطین. گفت: از شهر خوشی آمدهای، اگر سریش به دست این مردم بود آن را میخوردند! پس نشاسته بکار ببر! ایشان زیبائی
ص: 142
جلد سازی را میپسندند و برای آن مزد نیکو میدهند، گاهی من برای هر مصحف دو دینار میگرفتم.
در عدن، دو روز پیش از رمضان سر درها را آذین بندند و دنبک میزنند و چون رمضان درآید، دوستان دسته دسته شوند و هنگام سحر سرودخوانان دوره میگردند، و چون عید نزدیک شود از مردم مزد میگیرند. در نوروز [کارهای شگفتانگیز دارند] قبّهها برگرفته و با دنبک در پی سرکاران میروند و مال بسیار گرد میآورند.
در مکه در شب فطر قبهها منصوب میدارند و بازار را در میان صفا و مروه آذین بندند و تا بامدادان دنبک زنند. صبحگاه پس از نماز مادران جوان آراسته بادبزن به دست میآیند و به دور خانه میگردند.
پنج پیش نماز برای تراویح مرتب سازند. اینان هر یک ترویحه را با هفت طواف انجام دهند و مؤذّنان تکبیر و تهلیل گویند و پس از هر نماز متفجّرات هم میترکانند، پس پیشنماز دیگر میآید. نماز پسین (عشا) را در پایان یک سوم شب میگزارند، و چون یک سوم شب بماند کارشان پایان یابد، پس برای خوردن* سحری بر کوه ابو قبیس ندا در دهند.
بهتر از رفتار اهل مکه در حج دیده نشده است. ایشان از یک دیگر نیابت کنند همچنانکه از یک عراقی. [اذان شام را پیش از ثلث شب نمیگویند، سپس نماز تراویح گزارند و مؤذنان تهلیل و تکبیر میگویند و شمعها را هنگام طواف خانه روشن گیرند. ایشان روز عاشورا را عید کرده هنگام نمازها آتش بازی کنند].
آب: آبهای این سرزمین گوناگون است. آب عدن و کاریز مکه
ص: 143
و آب زبید و یثرب سبک است. آب غلافقه کشنده است. آب قرح و ینبع بد است، باقی آبها نزدیک به هم هستند. من بسال 56 به حج رفته بودم آب زمزم را سنگین دیدم سپس به سال 67 دوباره به حج رفتم و آب آن را گوارا یافتم. بیشتر آبها در کرانهها گوارایند.
اگر کسی گوید: سبکی و سنگینی آبها را از چه راه تعیین میکنی؟ گویم: از چهار راه. نخست: هر آب که زودتر سرد شود سبکتر است، من آبی سردشوندهتر از آب تیما و اریحا ندیدم، اینها سبکترین آب کشورهای اسلامند. من این راه را به وسیله آزمایش بسیار دریافتم.
دوم: آب سبک دیرتر به عرق تبدیل شود، هر کس آب سنگین بنوشد زودتر میشاشد. سوم: آب سبک اشتها به خوراک را میافزاید و غذا را هضم میکند. چهارم: اگر خواستی آب شهر را بشناسی به نزد بزازان و عطاران برو و روی مردم را بنگر! اگر شاداب باشند آب ایشان باندازه خرمی ایشان سبک است، و اگر آنها را مانند روی مردگان یافتی و سرشان افکنده دیدی، زود از آن شهر برون شو! زیانبخشها: در مکه بادمجان بیمار میکند، در مدینه ترهای هست که عرق مدینی را سبب میشود [ماهیهای قرس (قرش) نیز بد است].
معدنها: لولو در هجر است و نزدیک اوال و جزیره خارک از راه غواصی بدست آید و در یتم در اینجا است برای این کار غواصان را مزد دهند تا فرو شوند و صدفهائی که لولو در میان دارند بیرون آورند.
ص: 144
بزرگترین دشمن اینان نوعی ماهی است که بر چشمان ایشان حمله میکند.
ولی سود این کار روشن است هر کس عقیق بخواهد، یک پارچه زمین در صنعا میخرد و با کندوکاوش ممکن است سنگی بیابد و ممکن است هم چیزی دستگیرش نشود. میان ینبع و مروه، کانهای زر نیز هست. عنبر در کرانه دریا یافت میشود از عدن تا* مخا [مندم] و بسوی زیْلع. هر کس چیزی کم یا بسیار از آن بیابد باید آن را نزد نماینده سلطان ببرد و باو بدهد و قسمتی از آن را بگیرد یا دیناری [یا خلعتی] و این جز در هنگام وزش باد آئب [آئب] رخ ندهد، و من ندانستم که عنبر چیست! و دم الاخوین روبروی جحفه یافت شود.
پیوندها: میان درزیگران در مکه که شیعهاند و قصابان که سنّی هستند دشمنی هست. در عدن نیز میان حماحمیها و میان ملاحیها دشمنی و جنگ هست. در ینبع نیز میان سنّیان و شیعیان، در زبید میان بجهها و حبشیها و نوبیها شگفتیها رخ میدهد، میان جزّاران و اعراب نیز در یمامه کار بجائی رسیده که جامع را میان این دو گروه تقسیم کرده به بیگانگان نیز میگویند: با هر کدام میخواهی باش! و گر نه بیرون شو!
ص: 145
دیدنیها:
مکه: زادگاه پیغمبر در ناحیه محاملیها، دار الاربعین در ناحیه بزازان، خانه خدیجه پشت عطاران، غار ثور در یک فرسنگی پائین مکه، حراء در سوی منا، غاری دیگر، در پشت ابو قبیس، کوه قعیقعان روبروی ابو قبیس، در خود حرم قبر میمونه، در راه جدّه، در ثنیّه، قبر فضیل و سفیان بن عیینه و وهیب بن ورد است. میان دو مسجد نیز چند زیارتگاه از پیغمبر و علی دیده میشود: مسجد شجره در ذی حلیفه، یک درخت در قبا، حجر فاطمه.
احقاف: قبر هود در آنجا است. در کنار دریا نیز جائی است که دود از آن بر میآید.
عدن: کوهی در دریا دارد، در پشت* شهر نیز مسجد ابان است [نارجیل نیز روبروی عدن میباشد].
مخلاف معاذ: در پشت مخا مسجد بئر معطله است.
مخلاف بون: قصر مشید در آنجا است.
مخلاف مرمل: از مخلاف صنعا، در آن جایگاه آتشی هست که بیرون آمد و جنت مقسمین را بسوخت . چاه عثمان نیز در سر راه شام به آنجا است.
عرج: نزدیک آن کوهی است که گویند جبرئیل، برای پیامبر در شب هجرت راهی از آنجا به سوی مدینه باز نمود.
ص: 146
مروه: میان اینجا و حوراء آتشی در افتاد، که چیزها در آن مانند ذغال میسوخت.
حجر: خانههای مردم ثروتمند در اینجا شگفتانگیز است. سر درهای خود را نقاشی و آذین بندی کردهاند [جائی که شتر صالح از سنگ بیرون آمد در اینجا است].
طاغیه : شهری ویران است در پشت چادرهای أم معبد.
سروات: دژهایش شگفتانگیز است.
کمران: جزیرهایست در دریا و شهری در آنجا هست. آبی شیرین بنام عقل دارد. زندانهای شاه یمن در آنجا است.
اخلاق مردم: مردم مکه جفا پیشهاند، مردم یمن بینزاکت هستند.
مردم عمان کم فروش و زیانآور و گنهکارند. زنا در عدن آشکار است.
مردم أحقاف ناصبی و گنگ هستند حجاز سرزمینی قحط زده و فقیر است.
قبیلهها: از سروات آغاز و به سوی شام کشیده شدهاند. پس سرزمین أغرّ بن هیثم و دیار یعلی بن أبی یعلی تا سُرْدد و دیار عنز وائل در بنی غزیّه و سپس دیار جرش و عتْل و جلاجل * و دیار شقره است، که خثعم در آنجایند، و در دیار حارث شهریست که ذنوب خوانده میشود و بندر آن شری نامیده میشود، سپس در خاک شاکر و عامر و در بجیله و در
ص: 147
فهم سپس بنی عاصم و عدوان سپس بنی سلول سپس مطار است که در آن معدن برم هست، سپس سرزمین برمه است که در آن ابرقه و حصن مهیا است تا به فلج میرسد.
دولت: حکومت این سرزمینها پراکنده است، اقتصاد حجاز همیشه وابسته به مصر بوده است. یمن از آن آل زیاد بوده که اصلشان از همدان است. ابن طرف عثّر را دارد. صنعا نیز فرمانروائی دارد، ولی ابن زیاد برایش وجوهی میفرستد تا خطبه بنام او باشد، و گاهی عدن از دست ایشان بیرون میرود. آل قحطان در کوهستانند، ایشان کهنترین شاهان یمن هستند. علویان بر صعده حکومت میکنند [و امیر المؤمنین خوانده میشوند و لقبهای داعی و ناصر و هادی دارند] و برای آل زیاد خطبه میخوانند [و چه بسا همه یادشدگان بنام آل زیاد خطبه کنند. و گاه عدن از دست ایشان بیرون ماند] ایشان دادگرترین مردمند.
عمان از آن دیلمیان است. هجر به دست قرمطیان است. أحقاف فرمانروائی از خود دارند.
مالیات و گمرک: در جدّه از هر بار گندم نیم دینار میستانند، از هر خرجین بار، یک کیل بر میدارند و از هر سبد پوشاک شطوی سه دینار، از هر سبد دبیقی دو دینار، هر بار پشم دو دینار. در عثّر از هر بار یک دینار، و از یک سلّه زعفران یک دینار، و همچنین از هر سر برده.
ص: 148
این در هنگام بیرون بردن است. و همچنین است در سرّین برای هر رهگذر، و نیز در کمران. در عدن کالاها را با ارز زکاوی قیمتگذاری میکنند و عشر آن را با أرز عثّری میستانند . آنچه از این راه به خزینه سلطان میرسد، به یک سوم دارائی بازرگانان* تخمین زدهاند. بازرسی برای گمرک در شهرهای بندری ساده است مگر در غلافقه. راهداریهای خشکی، از قلود جدّه در قرین و بطن مر نیم دینار نیم دینار است، بر دروازه زبید برای بار مشک یک دینار، و بزازی نیم دینار و دیگر راهداریها [که در یمن و جزیره بسیار است]. یک درم علوی داده میشود.
حاکم صعده از مردم مالیات نمیگیرد بلکه یک عشر یک چهارم را از بازرگانان میستاند. این جزیره عشری است. در عمان از هر نخل یک درم میستانند. در کتاب خردادبه دیدم که خراج یمن ششصد هزار دینار است، ولی نفهمیدم کدام [خراج] را میخواهد و آن را در کتاب خراج نیافتم. ولی معروفست که جزیرة العرب عشری میباشد.
یمن در گذشته به سه بخش تقسیم شده بود. یک والی بر جند و مخالیف آن حکومت داشت، دیگری بر صنعا و مخلافهایش، سوم بر حضرموت و مخلافهایش.
قدامة بن جعفر کاتب میگوید: بازده حرمین (مکه و مدینه) یکصد هزار دینار، یمن ششصد هزار دینار، یمامه و بحرین پانصد و ده هزار
ص: 149
دینار، عمان سیصد هزار دینار است مردم این سرزمین ریز اندام و قانعاند، کم خوراک و سبک پوشند.
خداوند ایشان را به بهترین میوه درخت بزرگوار خرما گرامی داشته است. ابو عبد اللّه محمد بن احمد در قصبه ارّجان به من گفت: قاضی حسن بن عبد الرحمن بن خلاد از موسی بن* حسین از شیبان بن فرّوخ از مسرور بن سفیان تمیمی از اوزاعی از عروة بن رویم از علی بن ابی طالب روایت کرد که: پیغمبر گفت: عمه خودتان نخل را گرامی دارید، چه او از همان گل آفریده شد که آدم از آن بود. هیچ درخت جز آن گشنی ندارد!. به زائو رطب بخورانید! و اگر نبود، پس هر خرما! تا پایان حدیث.
فاصلهها:
چند اصطلاح: بدانکه، واو برای جمع [و پیوند] است، ثم سپس برای ترتیب [و دنبال نهادن] است، أو یا، برای شک میان دو چیز است.
پس، هر گاه بگویم: تا فلان و فلان، این دو در یک فاصله خواهند بود، مانند: خلیص و امج و مزینان و بهمنآباذ. و هر گاه بگویم: سپس مقصود دنبال نهادن چیزی پس دیگری است، چنانکه گفتهام: تا بطن مر سپس تا عسفان تا غزه سپس تا رفح و هر گاه بگویم: نا، پس باز گشتهام بدانچه بیش از آن است. چنانکه از رمله به ایلیا یا به عسقلان، از شیراز
ص: 150
به جویم، یا به صاهه (چاهک).
مرحله: من در اینجا آن را شش تا هفت فرسنگ فرض کردهام.
پس اگر بیشتر بود. بر بالای ها دو نقطه نهادم ، و هر گاه از ده فرسنگ نیز بیش بود، دو نقطه به زیر لام نهادم، و اگر از شش فرسنگ کمتر باشد، یک نقطه بر بالای ها مینهم. (اینک فاصلهها):
اگر از مکه آغاز کنیم، تا بطن مر یک مرحله است، سپس تا عسفان یک مرحله سپس تا خلیص و امج یک مرحله سپس تا خیم [قدید ] یک مرحله سپس تا جحفه یک مرحله سپس تا أبواء یک مرحله سپس تا سقیا بنی غفار یک مرحله سپس تا عرج یک مرحله سپس تا روحا یک مرحله سپس تا رویثة یک مرحله سپس تا یثرب یک مرحله است.
و نیز از مکه به یلملم یک مرحله، سپس تا قرن یک مرحله سپس تا سرّین یک مرحله است.
و نیز از مکه گرفته تا بستان بنی عامر یک مرحله، سپس تا ذات عرق یک مرحله، سپس تا غمرة یک مرحله است.
و نیز از مکه تا قرین یک مرحله سپس تا جدّه یک مرحله. و از بطن مر تا جده* نیز یک مرحله است.
[نیز از مکه گرفته تا منا یک فرسنگ سپس تا مزدلفه همانندش، سپس تا عرفه نیز همان اندازه است].
از جحفه به بدر یک مرحله، سپس تا صفرا و معلاة یک مرحله،
ص: 151
سپس تا روحاء یک مرحله است.
از بدر تا ینبع دو مرحله، سپس تا راس عین یک مرحله، سپس تا معدن یک مرحله، سپس تا مروة دو مرحله است.
از بدر گرفته، تا جار یک مرحله، سپس تا جحفه یا ینبع دو مرحله، دو مرحله است.
از جدّه تا جار یا تا سرین چهار، چهار مرحله است.
از یثرب تا سویدیه یا بطن نخل دو مرحله، دو مرحله است.
از سویدیه تا مروة نیز مانند آن، از بطن نخل تا معدن نقره نیز مانند آنست.
هر گاه جاده مصر را بخواهی، از مروه آغاز کنی که تا سقیا [یزید یک مرحله و سپس تا قرح یک مرحله سپس تا حجر صالح یک مرحله است] سپس تا بدایعقوب سه مرحله سپس تا عونبد یک مرحله است.
و هر گاه شام را بخواهی، از سقیا تا وادی القرا یک مرحله، سپس تا حجر یک مرحله سپس تا تیما سه مرحله است.
[هر گاه از دمشق آغاز کنی تا اذرعات دو مرحله سپس تا عمان همان اندازه سپس تا وبیر دو مرحله، سپس تا محدثة یک مرحله سپس تا نبک همان اندازه، سپس تا ماء همین اندازه سپس تا جربی همین اندازه، سپس تا عرفجا یک مرحله، سپس تا مخری یک مرحله، سپس تا تیما سه مرحله، سپس تا حجر صالح همان اندازه است].
ص: 152
هر گاه مکه را از جاده کوفه خواسته باشی، از زباله که پر آب و آباد است تا شقوق بیست و یک میل، سپس تا بطان 29 [27] میل، سپس تا ثعلبیه 29 میل که در یک سوم راه است و آباد و دارای آب انبارها و چاههای گوارا است. سپس تا خزیمیّه سی و دو میل،* سپس تا أجفر بیست و چهار میل، سپس تا فید سی و شش میل است. و این شهری است با دو دژ آباد پر آب، سپس تا توز که در نیمه راه میباشد سی و یک میل است، سپس تا سمیرا بیست میل است که برکهها با آب فراوان و گوارا [و بد] و کشتزارها دارد. سپس تا حاجر سی و سه میل، سپس تا معدن النّقره سی و چهار میل است که جائی بد است، یک دژ و اندک آب دارد. سپس تا مغیثه سی و سه میل، سپس تا ربذه [گور گاه ابو ذر] بیست و چهار میل است که ویرانهای تلخ آب است، سپس تا معدن بنی سلیم بیست و چهار میل، سپس تا سلیله بیست و شش میل، سپس تا عمق بیست و یک میل است و اینجا چاههائی [گشاد و] شگفتانگیز ولی کم آب دارد، سپس تا افیعیه سی و دو میل، سپس تا مسلح سی و چهار میل
ص: 153
است که دارای برکهها و آب فراوانست، سپس تا غمره که پر آب است هجده میل میباشد.
[من منزلها را از کوفه تا زباله و راه شام در بادیه عرب را، بانباج که دژ بنی عامر است و قنات آبی هم دارد یاد خواهم کرد].
اگر از بصره آغاز کنیم* تا حفیر هجده میل، سپس تا رحیل بیست و هشت میل، سپس تا شجی بیست و هفت میل، سپس تا حفر ابو موسی 26: سپس تا ماویه 32، سپس تا ذات عشر 29، سپس تا ینسوعه 23، سپس تا سمیّنه 29، سپس تا قریتین 22، سپس تا نباج 23، سپس تا عوسجه 29، سپس تا رامه ... سپس تا امّره 27، سپس تا طخفه 26، سپس تا ضریّه 18، سپس تا جدیله 32، سپس تا فلجه 35، سپس تا دثینه 26، سپس تا قبا 27، سپس تا شبیکه 27، سپس تا وجره 40، سپس تا ذات عرق 27 میل است که همه آن هفتصد میل میشود.
ص: 154
جاده باختری: از ویله تا شرف* ذو النمل یک مرحله، سپس تا مدین یک مرحله، سپس تا اعرا یک مرحله، سپس تا منزل یک مرحله، سپس تا کلایه یک مرحله، سپس تا شغب یک مرحله، سپس تا بدا یک مرحله، سپس به سرحتین ، سپس به بیضا، سپس به وادی القرا میرود.
راهی که امروز آمد و شد میشود از شرف ذو النمل به صلا و نبک و ضبّه و عونید و رحمه و منخوس و بحیره و أحسا و عشیره و جار و بدر میرسد.
و اگر از عمان بخواهی بدانجا شوی از صحار آغاز کن، پس به نزوه و سپس به عجله در 30 میلی، سپس به عضوه که دژی است در 24 میلی، سپس به بئر السلاح در 30 میلی، سپس به مکه در 21 روز [میل] میرسی، و آن چهار نقطه آب دارد و هشت [مرحله] در شنزار است.
اگر خواستی از هجر به مکه شوی، از أحسا آغاز کن تا ... هر کس از صنعا بیاید، بایستی به ریده در یک مرحله، سپس
ص: 155
به اثافت پس به خیوان پس به اعمشیّه پس به صعده پس به غرفه پس به مهجره پس به شروراح پس به ثجّه پس به کثبه پس به یبنبم در هشت میلی جرش پس به بنات جرم یک مرحله است، سپس به جسداء سپس* به بیشه سپس به تباله سپس به رنیه سپس به کدی سپس به صغر سپس به تربه سپس به فتق سپس به جدد سپس به غمره است، و راه مستقیم آن بر طائف میگذرد، که من آن را نپیمودهام.
از مکه به طائف دو راه هست: از بئر ابن مرتفع در یک مرحلهای به قرن یک مرحله است، سپس با یک مرحله به طائف میرسد. راه دوم از عرفات با دو مرحله کوهستانی است.
کسی که از ویله بیاید که راه همه حاجیان مغرب است، چند راه خواهد داشت، راه ساحل: از ویله به شرف البعل یک مرحله، پس به صلا یک مرحله، پس به نبک یک مرحله، پس به ضبه یک مرحله، پس به عونید
ص: 156
یک مرحله، پس به رحبه یک مرحله، پس به منخوس یک مرحله، پس به بحیره یک مرحله، پس به أحسا یک مرحله ... پس به أعراء یک مرحله، پس به کلایه یک مرحله، پس به شغب یک مرحله، پس به بدا یک مرحله، پس به سرحتین یک مرحله، پس به بیضا یک مرحله، پس به قرح یک مرحله، پس به سقیا یزید یک مرحله است.
مرحلههای راه یمن را بدرستی خورههای دیگر بخاطر ندارم، پس هر چه میدانم یاد میکنم و هر چه شنیدهام کوتاه میگویم: از صنعا به صداء 42 فرسنگ است، از صنعا به حضرموت 74 فرسنگ باشد، از صنعا به ذمار 16 فرسنگ است، سپس تا نسفان و کحلان یک مرحله است، سپس تا حجر و بدر 20 فرسنگ، سپس تا* عدن 24 فرسنگ از ذمار تا یحصب یک مرحله، سپس تا سحول یک مرحله، سپس تا ثجّه همان اندازه، سپس تا جند همان اندازه. و از صنعا به جند 48 فرسنگ است.
و از صنعا به عرف یک مرحله، سپس تا ألهان 10 فرسنگ، سپس تا جبلان 14 فرسنگ، سپس تا زبید 12 است. و از صنعا تا شبام یک مرحله، و از صناء تا عثّر 10 مرحله، و از عدن تا أبین 3 فرسنگ است.
ص: 1