کلیاتی درباره این سرزمین
سرزمینی است با آب و هوای معتدل مگر در میانش از شراة تا حوله که گرمسیر است. نیل و موز و خرما دارد. روزی غسّان حکیم در شهر اریحا بمن گفت: این دژ را میبینی؟ گفتم: آری! گفت: تا حجاز کشیده میشود، سپس به یمامه سپس به عمان و هجر و سپس به بصره و بغداد میرود، سپس به سمت چپ موصل به رقه بالا میرود و این دره گرمسیر و نخلستان است. سردترین منطقه آن بعلبک و پیرامن آن است.
از متلکهای ایشان است که: از سرما پرسیدند تو را در کجا بیابیم؟ گفت:
در بلقا گفتند اگر نبودی؟ گفت بعلبک خانه من است! [کوهستان سمت صحرا از مآب تا پایانش سرد است و بعلبک سخت سردسیر است].
سرزمینی مبارک، ارزان میوه دارای مردم نیکوکار است. هر چه بسوی
ص: 252
روم بالا رویم نهرها بیشتر و میوهها افزون و هوا خنکتر است و هر چه پائینتر میوه خوشمزهتر و بهتر و نخلستانها بیشتر است. رودخانه کشتیرانی ندارد و از همه آنها میتوان گذر کرد. دانشمندان اندک اهل ذمه و جذامیها بسیارند. اندرزگران اهمیتی ندارد سامریها از فلسطین تا طبریه زندگانی میکنند در آنجا مجوسی و صابئی دیده نمیشود.
مذهب ایشان: همه به راه راست سنت و جماعت هستند. اهل طبریه و نیمی از نابلس و قدس و بیشتر عمان شیعه هستند، و در آن جائی برای معتزلیان نیست و ایشان پنهان هستند. در بیت المقدس گروهی کرامی هست که خانقاه و جلسات دارند [اینان مدعی علم کلام و فقه و زهد هستند و ماجراجوئی دارند ولی بحق اهل قرائتند] در اینجا مالکی و داودی یافت نمیشود. اوزاعیان در جامع دمشق مجلس دارند. رفتار در آنجا بر* مذهب أصحاب حدیث است و فقیهان شافعی هستند. کمتر قصبه یا شهر هست که حنفیان در آنجا نباشند، و چه بسا قاضیان از ایشان باشند [ایشان در بیت المقدس مجلسها دارند و در گذشته قاضیان از ایشان بودند ولی امروز کار بر مذهب مردم مغرب است که در سرزمین مغرب یاد خواهیم کرد].
هر گاه گفته شود: چرا نمیگوئی رفتار بر مذهب شافعی است، در حالی که صدارت در آنجا از آن شافعیان است؟ در پاسخ گوئیم: این سخن از نادانی است، در مذهب شافعی بسمله را بلند گویند و در نماز بامداد قنوت دارند. ولی ما جز در نماز وتر در نیمه دوم رمضان قنوت نمیگیریم نظریات دیگر شافعی را نیز مردم شام نپذیرفته و بکار نمیبندند.
نبینی هنگامی که شاه طبریه دستور داد تا بسمله را بلند گویند، مردم بنزد کافور اخشیدی دادخواهی بردند و دستور او را نادرست شمردند؟
ص: 253
بیشتر رفتار مردم امروز نیز بر زمینه مذهب فاطمی است که ما آن را در باره مغربیان یاد خواهیم کرد.
قرائت: قرائت به حروف ابو عمرو در این سرزمین غلبه دارد بجز در دمشق که در مسجدش کسی امامت نمیکند مگر به قرائت ابن عامر بخواند، و این قرائت معروف و پسندیده آنجا است. قرائت کسانی نیز در این سرزمین شیوع یافته است. و ایشان هر هفت قرائت را بکار گیرند و برای ضبط آنها میکوشند.
بازرگانی: در آنجا پر سود است. روغن زیتون، قطّین ، مویز، خونوب و ملاحم و صابون فوته (لنگ) از فلسطین برآید، پنیر، پنبه، مویز عینونی و دوری بسیار خوب و سیب [خوب و موز که چیزی مانند خیار باشد که پوست آن برداشته میشود و به نرمی خربوزه ولی خوشمزهتر است. از صغر خرمای بسیار و شیره و نیل] قضم قریش که بی مانند است، و آینه و دیگ قندیل و سوزن برآید و از اریحا نیل خوب، و از صغر و بیسان نیل و خرما، و از عمان حبوب و گوسفند و عسل و از «طبریه» قطعههای فرش و کاغذ و پارچه و از «قدس» پارچه گلدوزی شده و بلعیسیّه و تناب، و از «صور» شکر و مهره و شیشههای
ص: 254
تراشیده [و بیشتر فرآوردههای بصره] أز «مآب» مغز بادام أز «بیسان» برنج [و نیل و خرما] از «دمشق»* معصور بلعیسی دیباج، روغن بنفشه پست، فرآوردههای مسین و کاغذ و گوز و بنشن و مویز. و از حلب پنبه و پارچه و اشنان و مغره . و أز بعلبک [بقاع] فرآوردههای شیر برآید.
بنشن و زیت مصرفی، نان سفید و لنگهای رمله، معنّقه و قضم قریش و عینونی و دوری و تریاق و ترذوغ و سبحههای بیت المقدس بی مانند هستند.
بدانکه در خوره فلسطین سی و شش چیز فراهم است که در جای دیگر فراهم نیاید. هفتای نخستین در جای دیگر یافت نشوند، هفتای دوم در جای دیگر کم است، بیست و دو تای دیگر جز در اینجا جملگی با هم فرا نیایند، هر چند بیشتر آنها یافت میشوند مانند: قضم قریش، معنّقه، عینونی، دوری، انجاس ، کافوری، انجیر سباعی و دمشقی،
ص: 255
قلقاس ، جمّیز ، خرنوب، عکّوب ، عنّاب، نی شکر، سیب شامی، خرما، زیتون، اترج ، نیل، راسن ، نارنج، لفّاح ، نبق ، گوز، بادام، هلیون ، موز، سماق، کرنب ، کماة ، ترمس ، طری، یخ، شیر گامیش، شهد، انگور عاصمی، انجیر خرمائی. هر چند قبیط در جای دیگر نیز یافت میشود ولی مال اینجا مزه دیگر دارد. کاهویش نیز در جای دیگر هم هست و در شمار دیگر سبزیها است مگر در اهواز که فوق العاده است، در بصره نیز از سبزیها جدا شمرده شود.
اندازهها: مردم رمله، قفیز، ویبه، مکّوک، کیلچه دارند.
کیلچه نزدیک به یک و نیم صاع است، مکّوک سه کیلچه است، ویبه دو مکّوک، قفیز چهار ویبه است. مدی ویژه مردم ایلیا میباشد و آن دو سوم قفیز است، و قبّ یک چهارم مدی است، مکوک جز در دربار بکار نرود. مدی عمّان شش کیلچه است، قفیز ایشان نیم کیلچه است که بدان مویز و بنشن میفروشند. قفیز صور همان مدی ایلیا است و
ص: 256
کیلچه ایشان یک صاع است. غرارهی دمشقی یک و نیم قفیز فلسطینی باشد.
ترازو: رطل* از حمص تا جفار ششصدی میباشد ولی در همه جا یکسان نیست، و پرترین آن رطل عکا و تنگترین آن دمشقی است.
وقیه ایشان از پنجاه تا چهل و اندی دارد. هر رطل دوازده وقیه است، رطل قنّسرین دو سوم این است.
سنجه : پولهایشان با دیگران نزدیک است، درم شصت حبه است، حبه یک شعیره است، دانق ده حبه است، دینار بیست و چهار قیراط، قیراط سه و نیم شعیره میباشد.
رسمها: همواره در مسجدها قندیلهای افروخته را مانند مکه با زنجیرها میآویزند. در هر قصبه یک صندوق پسنداز در جامع شهر بر ستون آویخته است، میان سرپوشیده و صحن مسجد درها نهاده شده مگر در اریحا. سنگ فرش دیده نمیشود مگر در جامع طبریه ، آتشگاهها (منارهها) چهار گوش ساخته شده میانه هر سقف سرپوشیده آرایش شده است، دم در هر جامع و در بازارها آبریزگاهها هست. مردم میان هر دو سلام از نمازهای ترویح بر جا مینشینند، و برخی به تک رکعت وتر میپردازند. در روزگار گذشته وتر ایشان سه رکعتی میبود، پس ابو اسحاق در شهر ایلیا در همین روزگار من دستور داد، تا آنها را از هم جدا کردند. هنگامی که وی برای گزاردن ترویح برمیخاست، جارچی
ص: 257
فریاد بر میآورد که: آی نماز! خدا شما را بیامرزاد! در ایلیا مردم شش ترویح میگزارند [فقیهان در میان هر دو نماز مینشینند، قاریان در جامعها نشستها برگزار میکنند] مذکّران در آنجا بیشتر داستان سرایند [مگر پیروان ابو حنیفه که در مسجد اقصا مجلس ذکری [نیکو] دارند که در آن جا از روی دفتر میخوانند. کرامیان نیز در خانقاههای خود نشستها دارند. پس از پایان نماز آدینه نگهبانان هلهله سر میدهند، و فقیهان در میان دو نماز روز و دو نماز شب نشست دارند و همچنین قاریان در جامعها.
از جشنهای نصارا که مسلمانان آن را شناخته فصلهای سال را بدان میشناسانند، فصح در روزهای نوروز، عنصره در تابستان، میلاد یلدا در زمستان، جشن برباره هنگام بارانها است که متلک تودهای گوید: هنگام جشن برباره، بنّا زمار خود برداره ، یعنی خانهنشین میشود. و نیز قلندس که این متلک درباره آنست: اگر قلندس آمد، آدم خود را گرم کرده* در خانه بیارامد، جشن صلیب هنگام چیدن انگور، جشن لدّ به هنگام کشت است. ماههای ایشان رومی است: تشرین یکم و دوم، کانون یکم و دوم، شباط، آذار، نیسان، أیار، حزیران، تموز، آب، ایلول.
فقیه صاحب رأی و مسلمان نویسنده، در آنجا اندک است مگر در
ص: 258
طبریه که همیشه نویسندگانی بیرون داده است، در آنجا و مصر همه دفتر دارا مسیحی هستند، زیرا که ایشان بر زبان بومی تکیه دارند، و مانند ایرانیان برای آموزش عربی نباید رنج را بر خویشتن هموار کنند.
من به هر گاه که نزد قاضی القضاة بغداد میبودم، از عربی نادرست که سخن میگفت شرمسار میشدم، أما ایشان این را عیب نمیشمرند. بیشتر گهبدان، رنگرزان، صرّافان و دباغان این سرزمین یهودی هستند، بیشتر پزشکان و نویسندگان مسیحی میباشند.
بدانکه پنج چیز، در پنج جای کشور اسلام زیبا است: رمضان در مکه، شب ختمه در مسجد اقصا، دو عید در اصقلیه ، عرفه در شیراز، آدینه در بغداد، نیمه شعبان در ایلیا، عاشورا در مکه.
مردم زیبا پسند هستند، دانا و نادان همگی ردا پوشند [آزادانه پشم میپوشند] در تابستان نیز از پوشاک نکاهند، نعلین پوشند، قبرهایشان روسازی شده است. دنبال جنازه راه میروند و دلداری میدهند، تا سه روز پس از مرگ به سر گور رفته ختم قرآن گزارند، بارانی بپوشند، و ردا را کوتاه نبرند. بزازان گرانمایه رمله بر خر مصری پالان دار سوار شوند. در آنجا کسی جز فرماندار و سردار سوار اسب نشود، و جز
ص: 259
دهاتیها و دبیران کسی لبّاده نپوشد. پوشاک مردم دیه و روستای ایلیا و نابلس تنها یک تکه پرده است بی شلوار. ایشان فرنها دارند، روستائیان تنور کوچک زمینی دارند که ته آن سنگریزه است، پس خاشاکها پیرامون آن بیفروزند و چون سرخ شود قرص نان را بر سنگها پهن کنند. در آنجا طبّاخان عدس و بیسار میپزند و باقلای تازه را در روغن سرخ کرده، با زیتون خوراک عرضه میکنند. ترمس را نمک زده بسیار میخورند. از خرنوب شیرینی بنام قبّیط سازند و هر شیرینی که از* شکر سازند ناطف نامند. در زمستان زلابیه بی پنجره از خمیر سازند.
بیشتر این رسم و آئینها در مصر و کمی از آنها در عراق و اقور نیز دیده میشود.
کانها: آهن در کوههای بیروت، خاک سرخ خوب در حلب و پستتر از آن در عمان است. کوههائی سرخ رنگ دارد که خاک آن سمقه نامیده میشود و خاکش سست است، کوههائی سفید نیز بنام
ص: 260
حواره هست که اندکی سخت است و با آن سفید کاری کنند و کف بامها را گلاندود سازند. در فلسطین پارچه سنگهای سفید، و یک معدن رخام در بیت جبریل هست. در غارها معدن کبریت و جز آن یافت شود. از دریاچه مقلوبه نمک نرم گیرند. بهترین عسل آنست که در ایلیا و جبل عامل با خوراندن سعتر به زنبور به دست آرند، و بهترین مری آنست که در اریحا سازند.
دیدنیها: بیشتر مشهدها را در پیشگفتار این سرزمین یاد نمودم.
و هر گاه بخواهم جای هر یک را باز گویم کتاب به درازا کشد. آری، بیشتر آنها در ایلیا و سپس به دیگر جاهای فلسطین و اردن است:
آبها: آب این سرزمین خوب است مگر آب بانیاس که اسهال آرد و آب صور که یبوست آرد و آب بیسان سنگین است و پناه بخدا از آب صغر ، آب بیت رام بد است، سبکتر از آب اریحا نبینی! آب رمله مدّر، آب نابلس سخت، آب دمشق و ایلیا نیز کمی سخت است.
ص: 261
هوایشان کمی خشک است [و نیازمند چربی است]. چند رودخانه دارد که به دریای روم ریزند مگر بردا که پائین قصبه دمشق را شکافته خوره را سیراب میکند. چند شاخه از این رود، در بالای قصبه گردیده، سپس دو بخش شده بخشی در بادیه فرو شود و بخشی به پائین میآید و به نهر اردن رسد. رود اردن که از پشت بانیاس پائین میآید، در برابر قدس مرداب میشود، سپس از طبریه میگذرد و پس از گذر از دریاچه و و پستیها به دریاچه مقلوبه میریزد، و آن آبی پر نمک ناگوار، برگشته، بد بو میباشد، چند کوه در آن هست و موج بسیار ندارد. دریای روم (میدیترانه) در باختر آن، و دریای چین (دریای سرخ) به سمت جنوب آن نزدیک است. جزیره قبرص برابر صور است که میگویند دوازده روز راه است و همه شهرهایش آباد میباشد و دست مسلمانان در آن جا باز است و کالای پارچه و آلات فراوانش در دست کسانی است که بر آن مسلّط باشند. فاصله تا آنجا یک شبانه روز راه دریا، و از آنجا تا کشور روم نیز چنانست.* شگفتیها: در بیرون شهر ایلیا غاری بزرگ است. از دانشمندان شنیدم و در کتابها خواندم که این غار به جایگاه خسفشدگان موسی میپیوندد، ولی من باور ندارم، بلکه بریدههائی از سنگ است و راهروها دارد که با چراغ توان پیمود. میان فلسطین و حجاز، سنگها هست که قوم لوط بدان سنگباران شدند، رنگارنگ کوچک و بزرگ در کنار راه حاجیان دیده میشوند.
ص: 262
در طبریه چشمه آبی گرم هست که به همه گرمابههای شهر میرسد و هر گرمابه جوئی برای خود باز کرده است. بخار این آب چنان اطاقک را گرم میکند که نیازی به سوخت ندارد. در هر خانه آن را برای شست و شو با آب سرد میآمیزند. در این خوره آب گرم دیگری نیز بنام حمّه هست، هر کس که سه روز در آن شود و سپس خود را با آبی دیگر بشوید، هر گونه جرب، یا دمل و ناسور، یا هر درد دیگر داشته باشد بهبود یابد. از طبرانیها شنیدم، میگفتند: بر روی آن چشمه یک سنگ و گرد آن سوراخهائی بوده که آب هر سوراخ ویژه یک بیماری بوده است، پس هر کس آن بیماری داشت و با آن شست و شو میکرد شفا مییافت، تا روزگار ارسطاطالیس نیز چنین میبود. پس پادشاه آن روزگار دستور داد آن را ویران کردند تا مردم از پزشک بی نیاز نشوند. من این داستان را باور دارم زیرا که هر دردمند باید به درون همه آن آبها فرو شود تا داروی ویژه آن درد بدو برسد [در روستای مآب گرمابه دیگری نیز هست].
دریاچه صغر خود نیز شگفتانگیز است، رود اردن و رود شراة در آن میریزند و تغییر نمیکند و گویند زود هم غرق نمیکند، حقنه کردن آب آن بسیاری از بیماریها را شفا بخشد. در [نیمه] ماه آب موسمی نیز دارد که کودکان و بیماران بدانجا آیند.
ص: 263
در کوههای شراة نیز یک* آب گرم (حمّه) هست. در فلسطین شبنم بسیار است. در تابستان اگر باد جنوب بوزد، شبنم از ناودانهای مسجد اقصا سرازیر میشود.
ابو ریاح: طلسمی است در حمص برای عقرب هر کس گلی را بر آن بزند و سپس بر جای عقرب زده بمالد سودمند باشد، البته تأثیر طبیعت است نه آن گل.
شهرهای سلیمان: بعلبک، تدمر نیز از شگفتیهای این سرزمین میباشند، قبّة الصخرة : و جامع دمشق و بندرهای صور و عکا نیز از شگفتیهایند.
[بیت المقدس نیز طلسمی برای جلوگیری از گزیدن مار و عقرب دارد و آن از سنگ رخام است و در پشت منبر جا دارد و بر آن نوشته ای هست، و بر پشت یکی محمد رسول اللّه و دیگری: بسم اللّه الرحمن الرحیم نوشته شده است].
وضع جغرافیائی: این سرزمین ظریف است و در چهار رده قرار گرفته است، نخست در کرانه دریای روم که دشتی است از شن درهم نشسته.
شهرهای آن رمله، و شهرهای ساحلی دیگر است.
ص: 264
رده دوم: کوهستان جنگلی با چشمه سار و روستاها و کشتزارها، شهرهایش: بیت جبرئیل، ایلیا، نابلس، لجّون، کابل، قدس، بقاع، انطاکیه [کوههای لبنان، لکام، زیتا، صدیقا در آنجا هستند].
رده سوم: دشتهای گود که روستاها و رودخانهها و نخلستان و کشتزارها و نیلستان دارد. شهرهایش: ویله، تبوک، صغر، اریحا، بیسان، طبریه [وادی کنعان] بانیاس است.
رده چهارم: لبه بادیه کوههائی بلند سردسیر همساز با بادیه است، روستاها و چشمهسار و درختستان دارد. شهرهایش: عمان، اذرعات، دمشق، حمص، تدمر، حلب است. کوههای فاضل مانند زیتا و صدیقا و لبنان و لکام در رده دوماند. بلندی سرزمین مقدس در کوههای مشرف بر کرانه دریا است.
روزی من در مجلس ابو محمد میکالی رئیس نیشابور نشسته بودم و فقیهان برای مناظره آماده میبودند. از ابو* الهیثم درباره دلیل مجاز بودن تیمم با نوره پرسیده شد، وی به گفته پیغمبر استناد نمود که: «زمین برای من پاکساز و سجدهگاه شده است » و مقصود پیغمبر نیز همه زمینها است. پرسنده گفت: پیغمبر دشت را میخواسته نه کوه را! پس گفتگو و کشاکش بسیار گشت و هر کس بر سخن خویش ایستادگی نمود. من (مقدسی) به ابو ذر بن حمدان که از همگان پر چانهتر بود گفتم:
چه پاسخ داری هر گاه کسی بگوید: درست آنست که این فقیه فاضل (ابو هیثم) بیان نمود، زیرا که خدا گفته است: «به سرزمین مقدس درآیید »
ص: 265
و ما میدانیم که آن ارض مقدس کوهستانی است. ابو ذر زمزمه کنان سخنی گفت که شکننده سخن من نبود .
سپس فقیه سهل بن صعلوکی گفت: خدا گفته است: به سرزمین درآیید، او نگفته است از کوه بالا روید [و اگر مقصود کوه بود میگفت:
بالا شوید!] پس گفتگو بریده شد.
اکنون اگر کسی بگوید: چرا او (صعلوکی) نگفت: آن در که دستور داخل شدن بدان داده شده در شهر اریحا است که در دشت میباشد نه در کوه، و بنا بر این سخن امام بن امام (ابو ذر بن حمدان) درست است (که ارض دشت است نه کوه) ما از دو راه به وی پاسخ گوئیم.
نخست پاسخی فقهی، سرزمین مقدس بطور کلّی کوهستان است، و اریحا که در دشت جا دارد تابع آنست، ظاهر آیه نیز خود قدس را میخواهد که همان ایلیا باشد و در کوهستان است، نه توابع آن را که در دشت هستند.
اگر گفته شود که روی سخن در آیه به شهر ستمگران اریحا است که دخول بدان امر شده است، پس آیه لزوم دو چیز را میرساند: داخل
ص: 266
شدن به ارض مقدس و بویژه شهر یاد شده اریحا. و بنا بر تفسیر شما (مؤلّف کتاب) تنها یک چیز را میرساند و آن داخل شدن در ارض مقدس باشد.
من در پاسخ گویم: در آنجا که خدا میگوید: «ما خاور و باختر آن سرزمین مبارک را به قومی بخشودیم که سست پنداشته شده بودند » همه کوه و دشت فلسطین را به ایشان بخشوده است. و آنجا که میگوید:
«گروهی ستمگر در آنجایند» برخی از نواحی فلسطین (اریحا) را خواسته است.
پاسخ دیگر جغرافیائی است، و آن اینست که ایشان مأمور بودند که به قدس درآیند و ستمگران در اریحا بودند که در دره میان کوه و دریاچه است، و چون نمیتوان گفت که به ایشان فرمان دریانوردی داده شده، پس راهی جز این نیست که از کوهستان بدانجا روند، و همین کار را نیز کردند، ایشان از زیر بلقا از نهر اردن گذشته به اریحا درآمدند.
با این همه یکی از دو چیز گردن گیر این اعتراض کننده میباشد:
یا بگوید: بنی اسرائیل مأمور داخل شدن به کوهستان قدس نبودند، و یا آنکه بگوید: کوهستان ایلیا* و بلقا از ارض مقدس بشمار نمیروند، و با کسی که یکی از این دو را بگوید سخن نگفتن بهتر باشد. هنگامی که من راه پاسخ گوئی را بر فقیه ابو ذر تنگ کردم او گفت: تو (مؤلّف) به بیت المقدس نرفتهای! اگر رفته بودی میدانستی که آنجا دشت است
ص: 267
و کوه ندارد! در این هنگام رئیس ابو محمد (میکالی) به او گفت: او (مؤلّف کتاب) خود از مردم بیت المقدس میباشد!.
از دائی خودم عبد اللّه بن شوا شنیدم میگفت: یکی از سلاطین خواست دیر شموئیل را که دیهی در یک فرسنگی ایلیا است بخرد، پس به صاحب آن گفت: دیه خود را برای من توصیف کن! او گفت:
خدا تو را مؤیّد بدارد، آنجا به آسمان نزدیک و از لگد بدور است، کم ابروط و پر بلوط میباشد، نیازمند کوشش است بارد کردن تزکیه نشود و با اسبان در مینوردد، بادامش تلخ است، کشت آنجا بسیار و درو اندک است ولی آنچه تو بیندیشی بزرگوارانه است. شاه گفت: دور شو، که ما را به دیه تو نیاز نیست!
کوههای مقدس این سرزمین
اشاره
کوه زیتا: مشرف بر بیت المقدس است و من آن را یاد کردم. (ص 240) کوه صدیقا: میان صور و قدس و بانیاس و صیدا است. گور صدّیقا در آنجا است. نزدیک آن مسجدی هست که روزهای نیمه شعبان مراسمی در آن برگزار میگردد و مردم بسیار از آن شهرها با نماینده
ص: 268
سلطان بدانجا شوند. سفر من بدانجا نیز مصادف با جمعه نیمه شعبان بود، پس قاضی ابو القاسم بن عباس نزد من آمد [و به من دستور داد] برای مردم خطبه آدینه خواندم و ایشان را به ساختمان کردن آن مسجد تشویق نمودم، پس ایشان [مال بسیار گرد آوردند و به بهترین شکل] آن را ساختند و منبری در آن نهادند. من از ایشان شنیدم که باور داشتند: چون سگها به دنبال شکار میدوند، هر گاه به مرز این بارگاه رسند بر میگردند ، و مانند این داستانها.
کوه لبنان: به کوه پیشین چسبیده، پر از درختان و میوههای مباح، با چشمههائی باریک است که گروههائی از مردم در کنار آنها به پرستش خدا مشغولند . اینان خانهها از نی [و پیزر] ساخته، با خوردن آب میوهها و فروش آنها و قصب فارسی و مرسین و جز آن که به شهرها
ص: 269
میبرند، گذران میکنند. شمار ایشان نیز اکنون کاهش یافته است.
کوه جولان: برابر آنست از سمت دمشق چنانکه یاد کردم. من در آنجا ابو اسحاق بلوطی را با چهل مرد پشمینه پوش دیدم که در مسجدی گرد میآمدند. او را دانشمندی یافتم که در فقه پیرو سفیان ثوری بود.
خوراک ایشان بلوط بود که میوهای به اندازه خرما ولی تلخ است. ایشان پوست آن را کنده [در آب میافکنند] تا شیرین میشود [سپس خشکانده] آرد میکنند و با جو بیابانی که در آنجا میروید میآمیزند [و نان میپزند. این دو کوه هوای خوش و میوه بسیار دارد].
کوه لکام: آبادترین کوههای شام و بزرگترین* و پرمیوهترین آنها است و امروز به دست ارمنیها است، طرسوس پشت آن و انطاکیه زیر آنست.
حکومت: قدرت در این سرزمین به دست فرمانروای مصر میباشد، ولی در گذشته سیف الدولة [از بنی حمدان] بر بخش بالای آن دست یافته بود.
مالیات: مالیات در اینجا سبک است مگر بر مسافرخانهها که در باره بیت المقدس گفتم . ولی حمایت داری گرانست، بر قنسرین و مرکزها سیصد و شصت هزار دینار، بر اردن یکصد و هفتاد هزار دینار، بر فلسطین دویست و پنجاه و نه هزار دینار، بر دمشق چهارصد و اندی هزار است.
و در کتاب ابن خردادبه خواندم که خراج قنسرین چهارصد هزار دینار
ص: 270
و خراج حمص سیصد و چهل هزار و خراج اردن سیصد و پنجاه هزار و خراج فلسطین پانصد هزار دینار است.*
فاصلهها:
[درازای شام از مدین شعیب تا مرز، سی و نه روز، پهنای آن گوناگون میباشد. زیرا که سمت حجازی (جنوبی) شام باریکتر و سمت مرزی (شمالی) آن پهنتر است].
از حلب که بگیریم تا بالس دو روز، از حلب تا قنسرین نیز یک روز و همچنین است تا أثارب از حلب تا منبج دو روز، از حلب تا انطاکیه پنج و از انطاکیه تا لاذقیه سه روز، از منبج تا فرات یک مرحله است.
از حمص گرفته تا جوسیه یک مرحله، سپس تا یعاث یک مرحله سپس تا بعلبک نیم مرحله، سپس تا زبدانی یک مرحله، سپس تا دمشق یک مرحله است.
از حمص گرفته تا شمسین یک مرحله، سپس تا قارا یک مرحله، سپس تا نبک یک مرحله، سپس تا قطیّفه یک مرحله، سپس تا دمشق یک مرحله است.
از حمص گرفته تا سلمیه یک مرحله، سپس تا قسطل دو مرحله، سپس تا زرّاعه [دراعه] همانندش، سپس تا رصافه نیز همانندش، سپس تارقه نیم مرحله است.
از حمص گرفته تا حماه یک مرحله، سپس تا شیزر یک مرحله،
ص: 271
سپس تا کفرطاب یک مرحله، سپس تا قنسرین یک مرحله، سپس تا حلب یک مرحله است.
[از حمص بگیر تا حلب یا تا دمشق پنج منزل، پنج منزل آبادی و شهرها هست].
از دمشق گرفته تا طرابلس [یا تا بعلبک] یا تا بیروت یا تا صیدا، یا تا بانیاس یا تا [اذرعات] یا تا حوران یا تا بثنیّه دو روز دو روز راه میباشد.
از دمشق گرفته تا پایان غوطه یا تا بیت سرعا یک مرحله است.
از دمشق گرفته تا کسوه دو برید، سپس تا جاسم یک مرحله، سپس تا فیق همانندش، سپس تا طبریه یک برید است.
از بانیاس گرفته تا قدس یا تا جب یوسف، دو برید دو برید، است.
از بیروت گرفته تا صیدا یا تا طرابلس، هر یک، یک مرحله است.
از طبریه گرفته تا لجّون یا تا جب* یوسف یا تا بیسان یا تا عقبه افیق یا تا جش یا تا کفرکیلا [یا تا اذرعات یا تا قدس] یک مرحله است.
[از عقبه افیق گرفته تا نوی یک مرحله، سپس تا دمشق یک مرحله است.
از جب یوسف گرفته تا بانیاس یک مرحله است.
از قدس گرفته تا کوه لبنان یک مرحله است.
از اذرعات گرفته تا عمان یا تا دمشق دو مرحله است].
از لجّون گرفته تا قلنسوه یک مرحله، سپس تا رمله یک مرحله است.
ص: 272
و اگر بخواهی از لجون بگیری تا کفرسابا 2 یک مرحله بریدی، سپس تا رمله یک مرحله است.
از بیسان گرفته تا تعاسیر دو برید، سپس تا نابلس همانندش، سپس تا بیت المقدس یک مرحله است.
از جب یوسف گرفته تا قریة العیون دو مرحله، سپس تا قرعون یک مرحله، سپس تا عین الجر یک مرحله، سپس تا بعلبک یک مرحله است.
و این را طریق المدارج [الدراج] نامند.
از جش گرفته تا صور یک مرحله و از صور تا صیدا یک مرحله، و از صور تا قدس یا تا مجدل [خربت مسجد] سلیم دو برید، و از مجدل سلیم تا بانیاس دو برید.
از طبریه گرفته تا عکا دو مرحله، از کوه لبنان تا نابلس، یا تا قدس یا تا صیدا یا تا صور یک مرحله است.
[از عکا گرفته تا صور یا تا کنیسه یک مرحله است].
از رمله گرفته تا بیت* المقدس یا تا بیت جبریل [غزه] یا تا عسقلان [یا تا کفرسابا برید] یا تا سکّریه یک مرحله یک مرحله است.
از رمله گرفته تا نابلس یا تا کفرسلام یا تا مسجد ابراهیم یا تا اریحا یک مرحله، یک مرحله است.
از رمله گرفته تا یافه یا تا ماحوز [یا تا نابلس یا تا مسجد ابراهیم] یا تا أرسوف یا تا ازدود یا تا رفح یک مرحله، یک مرحله است.
از بیت المقدس گرفته تا بیت جبریل یا تا مسجد ابراهیم یا تا نهر أردن یک مرحله است.
ص: 273
از بیت المقدس گرفته تا نابلس یک مرحله است.
از بیت المقدس گرفته تا اریحا دو برید است.
[از عسقلان گرفته یا یافه یا تا رفح یک مرحله است.] از غزه گرفته تا بیت جبریل یا تا ازدود یا تا رفح یک مرحله است.
از مسجد ابراهیم گرفته تا قاووس یک مرحله، سپس تا صغر یک مرحله است.
[از کفرسابا گرفته تا قلنسوه یا تا قیساریه یک مرحله است].
از نهر اردن گرفته تا عمان یک مرحله است.
از نابلس گرفته تا [کفر سلام یا] تا اریحا [یا تا بیسان] یک مرحله است.
از اریحا گرفته تا بیت رام دو برید است، و سپس تا عمان یک مرحله است.
از صغر گرفته تا مآب [یا تا قاووس] یک مرحله، [و از صغر تا ویله چهار مرحله است].
از عمان گرفته تا مآب یا تا زرقا یک مرحله.
از زرقا گرفته تا اذرعات یک مرحله، و از اذرعات تا دمشق دو مرحله است.
از قیساریه گرفته تا کفرسلام یا تا کفرسابا یا تا أرسوف یا تا کنیسه یک مرحله، و از یافه تا عسقلان یک مرحله است*
ص: 274
5سرزمین مصر
اشاره
این همان سرزمین است که فرعون بر جهانیان بدان افتخار میورزید و به دست یوسف شهرت جهانی یافت. آثار پیامبران، صحرای تیه، طور سینا، زیارتگاههای یوسف، معجزات موسی در آنجایند.
مریم عیسی را بدانجا برد. خدا در قرآن مکرر از آن یاد نموده، فضلش را بیان کرده است. یکی از دو بال جهان و دارای مفاخر بی شمار است.
مصر قبة الاسلام است، رودخانهاش گرانمایهترین نهرها است، حجاز از درآمد آنجا آباد میشود و موسم حج را مردم مصر رونق بخشند.
خیرات آن به خاور و باختر میرسد. خدا آنجا را میان دو دریا نهاده و نامش را در جهان بلند آوازه ساخته است. همین بس که شام با آن همه گرانمایگی روستای آن میباشد و حجاز با مردمش نانخور آنند.
گویند: ربوه همانست، و نهرش در بهشت عسل روان خواهد داشت.
دربار امیر المؤمنین را زنده کرده و نام بغداد را تا قیامت به فراموشی سپرده است. مرکزش امروز بزرگترین افتخار مسلمانان است، ولی هفت سال خشکسالی پیاپی دارد، انگور و أنجیر آن گرانست و آداب
ص: 275
و رسوم آن قبطی میباشد و هر چند گاه دچار مصیبت میشود.
مصر بن جام بن نوح آن را ساخته است. و این نقشه آن سرزمین است.
بررسی فهرست وار:
من مصر را بر هفت خوره بخش کردهام که شش تای آن آبادان است. آبادیهای گسترده و دیههای گرانمایه دارد. ولی مدینههای مصر بسیار نیستند زیرا که بیشتر مردم قبطی هستند، و بنا بر قانون ما شهر جز با منبر عنوان مدینه نگیرد.
نخستین خوره از سمت شام جفار، سپس حوف، ریف، اسکندریه، مقدونیه، صعید و هفتم آنها واحات است.
جفار قصبهاش فرما است. شهرهایش: بقّاره، ورّادة، عریش است.
جوف قصبهاش یلبیس است و از شهرهایش: مشتول، جرجیر، فاقوس ، غیفا ، دبقو* تونه، برّیم، قلزم است.
ص: 276
[حوف: هر آنچه را گویند که در سمت راست نیل بسوی دریای چین باشد].
ریف: [هر آنچه در دو کرانه نیل جا دارد] و قصبه آن عباسیه و از شهرهایش: شبرو ، دمنهور، سنهور ، بنها العسل شطنوف، ملیج، محلة سدر ، محلة کرمین، محلة کبیره، سندفا، دمیره، بوره، دقهلة ، محلة زید، محلة حفص، محلة زیاد، سنهور صغری، برنس.
اسکندریه: قصبهاش نیز به همین نام است، شهرهایش: رشید، مریوط، ذات الحمام، برلس است.
مقدونیه : قصبه آن فسطاط مرکز مصر است. از شهرهایش:
عزیزیه، جیزه، عین شمس است [سردوس ، جرجیر را نیز ما میشناسیم].
صعید: قصبهاش اسوان، از شهرهایش: حلوان، قوص ، اخمیم، بلینا ، علاقی، اجمع بوصیر ، فیوم* أشمونین، سمسطا، تنذ، طخا،
ص: 277
بهنسة قیس است.
در کنار حوف دو جزیرة در دو دریاچه هست که تنّیس و دمیاط در آنجا است. [جزیره تنّیس و جزیره دمیاط در دو دریاچه متصل به دریای روم و نیل هستند. در این سرزمین دیهها هست که به صادراتشان شهرت دارند مانند شطا و طحا و بهنیسه و قیس و زفیتا و زفتاف و زفتتا و بسیاری از این شهرها هنوز برجایند که من نامشان را نمیدانم ولی مشهورهایشان همانست که گفتم. در برابر این سرزمین در دریای روم، جزیره اقریطش (کرت) است که بزرگ و دارای شهرها و با نعمت فراوانست، رومیان آن را گرفته بودند ولی مغربی آن را پس گرفت].
گزارش:
فرما:
بر کرانه دریای روم و قصبه جفار بشمار است، یک فرسنگ با دریا فاصله دارد، آبادان و پر جمعیت و دارای دژ و بازارهای خوب است. و در شورهزاری با آب شور نهاده شده، پیرامنش شکارگاه سلوا و مرکز ماهیهای خوب و متناقضات بسیار و خیرات فراوان است. اینجا خود در تقاطع راهها است [و ثروت هر دو سرزمین را در خود دارد]، ولی آبش شور و پرندگانش بیمارند. همه جای این خوره شنهای
ص: 278
زرین است، شهرها که یاد کردیم در میان آنست. راهها و نخلستانها و چاهها دارد. در هر فاصله یک برید دکانی [و چاهی و در هر روز راه یک شهر] هست ولی چه بسا باد بوسیله شن راهها را میپوشاند، پس راه پیمائی در آن دشوار است [دیگر شهرهای جفار نخلستانهای گرم و پر بار دارند