گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
وظیفه دوستان خاندان وحی







-1 ایجاد مودّت
محبّت و دوستی با اهل بیتعلیهم السلام باید چنان عمیق باشد که در اعماق جانتان ریشه دوانده و سراسر وجود شما را فرا گیرد؛
بصورتی که وسیله تقرّب و نزدیک شدن شما به آن بزرگواران شود. حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرمایند: اَلْمَوَدَّةُ قَرابَۀٌ
مُسْتَفادَةٌ.( 168 ) مودّت، آن گونه محبّتی است که از آن قرابت و نزدیک بودن بدست آید. یعنی محبّت باید آن قدر افزایش یابد که
میگویند. بنابراین مودّت، همان محبّتِ افزایش » مودّت « شما را به محبوب نزدیک نماید. اگر محبّت تا این حدّ فزونی یافت، آن را
یافته است که باعث قرب روحی میشود. این گونه محبّت نسبت به اهل بیتعلیهم السلام وظیفه همه مردم است. ما باید آن قدر به
محمّد و آل محمّد صلواتاللَّه علیهم اجمعین محبّت داشته باشیم که وسیله قرب ما به اهل بیتعلیهم السلام شود. خداوند در قرآن
169 ) بگو به مردم براي انجام رسالت از شما پاداشی نمیخواهم، )» قُلْ لاأَسْأَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی « : کریم میفرماید
جز داشتن مودّت به ذويالقربی. طبق این آیه، بر همه مردم واجب است که آن گونه به اهل بیت عصمتعلیهم السلام محبّت و
علاقه داشته باشند که باعث قرب روحی و معنوي به آن بزرگواران شود. این یک وظیفه عمومی براي همه انسانها است.
-2 دوستی با دوستان اهلبیتعلیهم السلام
صفحه 61 از 87
دوستی با اهل بیتعلیهم السلام به دوست داشتن آنان پایان نمیپذیرد، بلکه پس از دوستی آنان باید دوستان آن بزرگواران را نیز
( دوست بدارید و به آنان علاقهمند باشید. حضرت پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم میفرمایند: أَحِبُّوا مَوالینا مَعَ حُبِّکُمْ لِآلِنا.( 170
دوست بدارید دوستان ما را با محبتی که به خاندان ما دارید. زیرا دوستی دوستان آنان، ملازم با دوستی خود آنان است.
-3 برائت از دشمنان اهل بیتعلیهم السلام
اگر در قلب انسان محبّت آن بزرگواران - که هستی همه مخلوقات به برکت وجود آنان است - جاي گرفت؛ دیگر امکان ندارد،
دوستی دشمنان آنان را پذیرا شود. زیرا محبّت اهل بیتعلیهم السلام با دوستی دشمنان آنان سازگار نیست؛ چون در شعور ظاهري
و خودآگاه انسان ممکن است محبّت دو شیء مخالف وجود داشته باشد. بنابراین در شعور ظاهري و یا ذهنی ممکن است کسی هم
دوستی اهل بیت رسالتعلیهم السلام را داشته باشد و هم دوستی گمراهان را؛ ولی از نظر قلبی و باطنی این گونه نیست. حضرت
ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی « : امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرمایند: لایَجْتَمِعُ حُبُّنا وَحُبُّ عَدُوِّنا فی جَوْفِ إِنْسانٍ، اَللَّهُ عَزَّوَجَلَّ یَقوُلُ
171 ) محبّت ما خاندان، با محبّت دشمنان ما در قلب انسان جمع نمیشود. خداوند میفرماید: قرار نداده است خدا براي )( جَوْفِهِ( 172
مرد، دو قلب در یک بدن. زیرا دوستی اهل بیت عصمتعلیهم السلام و محبّت دشمنان آنان، همانند آب و آتش هستند و در یک
جا جمع نمیشوند. نظیر این روایت را ابی جارود از امام باقرعلیه السلام نقل کرده است. أَبِی الْجارُودِ عَنْ أَبی جَعْفرعلیه السلام فی
فَیُحِبُّ بِهذا وَیُبْغِضُ بِهذا، فَأَمَّا مُحِبُّنا فَیُخْلِصُ الْحُبَّ لَنا کَما یُخْلِصُ الذَّهَبَ بِالنَّارِ لا کَدِرَ » ما جَعَلَ اللَّهُ لِرَجُلٍ مِنْ قَلْبَیْنِ فی جَوْفِهِ « : قَوْلِهِ
فیهِ. مَنْ أَرادَ أَنْ یَعْلَمَ حُبَّنا، فَلْیَمْتَحِنْ قَلْبَهُ فَإِنْ شارَکَهُ فی حُبِّنا حُبُّ عَدُوِّنا، فَلَیْسَ مِنَّا وَلَسْنا مِنْهُ وَاللَّهُ عَدُوُّهُمْ وَجِبْرِئیلُ وَمیکائیلُ وَاللَّهُ
عَدُوٌّ لِلْکافِرینَ.( 173 ) ابی جارود از امام باقرعلیه السلام نقل میکند که آن حضرت در پیرامون فرمایش خداوند که میفرماید: در
جوف هیچ مردي خدا دو قلب قرار نداده است، فرمودند: انسان داراي دو قلب نیست تا با یکی دوست بدارد و به وسیله دیگري
دشمن داشته باشد. دوستدار ما دوستی ما خاندان را از همراه بودن با محبّت دشمنان ما، خالص میکند؛ همان گونه که آتش طلا را
خالص میکند بطوري که در او کدورت نباشد. هر کس میخواهد بداند که داراي محبت ما خاندان هست یا نه؟ قلب خود را
آزمایش نماید؛ پس اگر با دوستی ما محبّت دشمنان ما را داشت، او از ما نیست و ما از او نیستیم. خداوند و جبرئیل و میکائیل
دشمن این گونه افراد هستند و خداوند دشمن براي کافران است. بنابراین از نشانههاي محبّتی که همراه با پیروي و اطاعت اهل
بیتعلیهم السلام است، جذب شدن انسان بسوي آن بزرگواران و انزجار از دشمنان آنان میباشد. انسان به وسیله این گونه محبّت،
مجذوب و شیفته اهل بیتعلیهم السلام میشود؛ به طوري که به جز محبوب و آنچه او دوست دارد، نمیاندیشد. این گونه حالات
بر اثر جذب محبّ به سوي محبوب است. جناب خدیجهعلیها السلام هنگام مسافرت پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم میگفت:
قَلْبُ الْمُحِبِّ إِلَی الْأَحْبابِ مَجْذوُبٌ وَجِسْمُهُ بِیَدِ الْأَسْقامِ مَنْهوُبٌ( 174 ) قلب محبّ مجذوب احباب میشود، در حالی که جسم او به
دست بیماريها گرفتار است. وقتی که شما بر اثر پیشرفت در محبّت و ازدیاد دوستی آل اللَّه، مجذوب آن بزرگواران شدید؛ از غیر
( آنان بیزار میشوید. به این جهت حضرت امام صادقعلیه السلام میفرمایند: ... إِنَّ أَصْلَ الْحُبِّ، اَلتَّبَرّي عَنْ سِوَي الْمَحْبوُبِ.( 175
اصل محبّت، دوري جستن از غیر محبوب است. و وقتی که شما از غیر محبوب دوري نمودید، محبوب را بر غیرش مقدم میدارید.
حضرت امام صادقعلیه السلام در این باره میفرمایند: دَلیلُ الْحُبِّ ایثارُ الْمَحْبُوبِ عَلی ما سَواهُ.( 176 ) دلیل دارا بودن محبّت، ترجیح
دادن محبوب بر غیر اوست. این گونه محبّتها، شما را در اوج معنویّت و نورانیّت قرار میدهد؛ بطوري که بر اثر آن عنایات اهل
بیتعلیهم السلام به سویتان متوجّه میشود و شما را موجودي معنوي و ملکوتی میسازد و به این جهت نفرت و برائت از دشمنان
اهل بیتعلیهم السلام در قلب شما افزوده میشود.
صفحه 62 از 87
-4 پیروي از خاندان وحی
خاندان وحی از دوستداران خود بیش از دیگران، انتظار خودسازي و رفتار خدا پسندانه دارند. از نظر اهل بیتعلیهم السلام کسانی
که محبّت و دوستی آن خاندان را در اعماق وجود خویش پروراندهاند، باید رفتار اهل بیتعلیهم السلام را سرمشق زندگی خود
قرار داده و بر تقوا و پرهیزکاري خود بیفزایند. حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرمایند: مَنْ أَحَبَّنا فَلْیَعْمَلْ بِعَمَلِنا وَلْیَتَجَلْبَبِ
الْوَرَع.( 177 ) کسی که ما را دوست دارد، باید به رفتار ما عمل کند و لباس پرهیزکاري را بپوشد. آن گاه که محبت خاندان وحی از
ظاهر گذشته و در اعماق وجود و هستی انسان ریشه دوانده باشد، منشأ تقوا و عمل صالح میشود. محبّت کامل نسبت به اهل
بیتعلیهم السلام همیشه با عمل صالح، همراه است. کسانی که محبّتشان بیشتر است، معمولًا براي انجام کارهاي پسندیده و صالح
نیز بیشتر زحمت میکشند. به همین جهت حضرت امام رضاعلیه السلام میفرمایند: لاتَدْعُوا الْعَمَلَ الصَّالِحَ وَالْعِبادَةَ اِتِّکالًا عَلی حُبِّ
آلِ مُحَمَّدٍعلیهم السلام وَالتَّسْلیمَ لِأَمْرِهِمْ اِتّکالًا عَلَی الْعِبادَةِ، فَإِنَّهُ لایُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الآخِرِ.( 178 ) عمل صالح و کوشش در عبادت
را، به خاطر تکیه بر دوستی آل محمّدعلیهم السلام ترك نکنید و محبّت آنان و تسلیم بودن نسبت به آنان را به خاطر اعتماد بر
عبادت رها نکنید که یکی از آنها، بدون دیگري قبول نمیشود. چگونه میشود انسان، شوق و محبّت شدید نسبت به اهل
بیتعلیهم السلام داشته باشد؛ ولی مشغول کاري باشد که آنان نمیپسندند و یا اعمالی را که آنان میپسندند، رها کند و اعتنائی به
آن ننماید. دوست واقعی و محبّ حقیقی، کسی است که پیرو محبوب و مطیع او باشد. حضرت امام صادقعلیه السلام میفرمایند: لَوْ
کانَ حُبُّکَ صادِقاً لَأَطَعْتَهُ إِنَّ الْمُحِبَّ لِمَنْ یُحِبُّ مُطیعٌ( 179 ) اگر محبّت تو صادقانه باشد، او را اطاعت میکنی؛ زیرا که محبّ مطیع
کسی است که او را دوست دارد. این گونه محبّتها که همراه و همگام با اطاعت و پیروي اهل بیتعلیهم السلام است، مایه
( خوشنودي آن بزرگواران میباشد. به این جهت حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرمایند: فَأَصْبَحْنا نَفْرَحُ بِحُبِّ الْمُحِبِّ لَنا.( 180
صبح کردیم در حالی که خوشحال هستیم به خاطر محبّتی که دوستان به ما دارند. آري آنان که در پی رسیدن به مقامات عالی
هستند و اهداف بزرگ را در سر میپرورانند، باید بدانند هر کس که گنج میخواهد رنج باید ببیند. آن کس که در اندیشه بدست
آوردن مقامات بزرگ است، باید در پی بارور شدن افکارش بپا خیزد و آنچه را که در راه رسیدن به مقصود لازم است، انجام دهد.
حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرمایند: مَنْ أَحَبَّ الْمَکارِمَ، اِجتَنَبَ الْمَحارِمَ.( 181 ) آن کس که خواهان مکرمتها است، از
کارهاي حرام دوري میگزیند. در اخبار حضرت داود آمده است که خداوند میفرمایند: ما لِأَوْلِیائی وَالْهَمُّ بِالدُّنْیا، إِنَّ الْهَمَّ یُذْهِبُ
حَلاوَةَ مُناجاتی مِنْ قُلوُبِهِمْ، یا داوُدُ إِنَّ مَحَبَّتی مِنْ أَوْلِیائی أَنْ یَکوُنوُا روُحانِیّینَ لایَغْتَمُّونَ.( 182 ) دوستان مرا با همّ و غم دنیا چکار؟
زیرا که همّ دنیا، شیرینی مناجات مرا از قلب آنان میبرد. آنچه را که من از اولیائم دوست دارم؛ این است که افرادي روحانی باشند
و به غم دنیا نپردازند. بنابراین دوستان خدا و اهل بیتعلیهم السلام، نباید با سرگرم شدن در مسائل دنیوي، زندگی خود را سپري
نمایند؛ زیرا دنیا پرستی و علاقههاي مادّي، بزرگترین وسیلهاي است که انسان را از درگاه خداوند دور میکند. تقرّب را از او
میگیرد و محبّت خدا و اهل بیتعلیهم السلام را نسبت به او کاهش میدهد. ولی علاقه مند بودن به مسائل معنوي و در پی حقائق
عالم معنی بودن، انسان را محبوب خدا و ائمّه هديعلیهم السلام مینماید.
5 - محبّت اهل بیتعلیهم السلام را در قلب دیگران تقویت کنید
یکی دیگر از نشانههاي مهمّ دوستداران اهل بیتعلیهم السلام این است که محبّت و دوستی آن بزرگواران را با رفتار و گفتار خود،
در دل مردم جاي دهند. و به صورتی در میان اجتماع زندگی کنند که مردم را به سوي اهل بیتعلیهم السلام جذب کنند، نه آن که
- خداي نکرده - باعث انزجار و بغض آنان در قلب مردم شوند. امام صادقعلیه السلام فرمودند: رَحِمَاللَّهُ امْرَءاً حَبَّبَنا إِلَی النَّاسِ وَلَمْ
صفحه 63 از 87
یُبْغِضْنا إِلَیْهِمْ.( 183 ) خدا رحمت کند شخصی را که محبّت ما را در قلب مردم ایجاد کند و دشمنی ما را در آنان بوجود نیاورد. با
بحثی که در مورد آثار محبّت کردیم، روشن شد که با ایجاد محبّت شدید در قلب مردم نسبت به اهل بیتعلیهم السلام بزرگترین
زمینه ایجاد تقوا و ایمان و ترك گناه در آنان فراهم میشود. بنابراین شیفتگان محمّد وآل محمّدعلیهم السلام باید به هر طریقی که
میتوانند، دوستی و محبّت آن بزرگواران مظلوم را در قلب مردم جاي دهند.
محبّت صادقانه
محبّت و دوستی را نشانههایی است که با آنها میتوان دوستان را شناخت و میان افرادي که محبّت آنان صادقانه است، با دیگران
فرق گذاشت. از آنجا که محبّت اکسیر است؛ آثاري را در محبّ ایجاد میکند که نشان دهنده ارزش محبوب است. آنان که از
برخوردارند، درك میکنند که محبّ، دوستی و محبّت چه فردي را در دل خود جاي داده است و علاقه چه کسی » فراست « نیروي
را در قلب خود نهفته است؟ زیرا آنان از رفتار، گفتار، کردار و حرکات وي، محبوبِ او را میشناسند. هر چه محبّت و دوستی بیشتر
باشد، نشانههاي محبوب در محبّ بیشتر جلوهگر میشود. گاهی محبّت چنان شدید میشود که محبّ محبوب را بر خویشتن با همه
وجود و هستیاش مقدم میدارد. این گونه محبّت، نشانه اعتقاد و ایمان محبّ نسبت به محبوب است. دوستی شما با خاندان وحی،
اگر در این حدّ باشد، نشانه ایمان کامل شما به خداوند است. این گفتار از فرمایشات پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم است:
لایُؤْمِنُ عَبْدٌ حَتَّی اَکوُنَ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ نَفْسِهِ، وَیَکوُنَ عِتْرَتی أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ عِتْرَتِهِ، وَیَکوُنَ أَهْلی أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنْ أَهْلِهِ، وَیَکوُنَ ذاتی أَحَبُّ
إِلَیْهِ مِنْ ذاتِهِ.( 184 ) بنده ایمان نمیآورد تا آن که من محبوبتر باشم به او از خودش و عترت من محبوبتر باشد نزد او، از عترت
خودش و اهل من محبوبتر باشند نزد او از اهل او، و ذات من محبوبتر باشد نزد او از ذات او. کسی که محبّتش در این حدّ باشد،
یقیناً داراي محبّت صادقانه است. مرد کوفی که اکنون جریان جالب او را میآوریم از کسانی است که صادقانه پیغمبر و
امیرالمؤمنینعلیهما السلام و فرزندانشان را بر خود و خانوادهاش مقدم میداشت: در کوفه مردي میزیست بسیار ثروتمند که به
سادات کمکهاي فراوان مینمود. در دفتر خود حسابی به نام امیرالمؤمنینعلیه السلام داشت، هر گاه یکی از آنان از او جنسی
خریداري میکرد و قیمت آن را میداد میگرفت، و اگر پول نداشت به غلامش دستور میداد آن را به حساب حضرت
امیرالمؤمنینعلیه السلام بنویسد. مدتی طولانی گذشت و مرد ثروتمند، فقیر و خانه نشین گشت. او در خانه به دفتر خود رسیدگی
میکرد، اگر نام یکی از بدهکاران خود را که زنده بود میدید، کسی را نزد او میفرستاد تا طلب خود را دریافت کند، و اگر از
دنیا رفته و مالی از او باقی نمانده بود، اسم او را از دفتر پاك میکرد. روزي درب خانه نشسته بود و دفتر خود را رسیدگی میکرد؛
ناگهان یکی از ناصبیها از آنجا عبور کرد و به صورت استهزاء و طعنه به او گفت: بدهکار بزرك تو علی بن ابیطالب با تو چه کرد؟
از این گفتار غم وجود او را فرا گرفت و با اندوه وارد خانه شد. همان شب در خواب دید پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم در
مکانی نشستهاند وامام حسن و امام حسینعلیهما السلام در برابر آن حضرت راه میروند. پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم به آن
دو فرمودند: پدر شما کجاست؟ امیرالمؤمنینعلیه السلام پشت سر پیغمبر بودند، جواب دادند: یا رسول اللَّه من حاضرم. پیغمبرصلی
الله علیه وآله وسلم فرمودند: چرا طلب این مرد را نمیدهی؟ امیرالمؤمنینعلیه السلام پاسخ دادند: یا رسول اللَّه این حق دنیاي اوست
که آوردهام. فرمود: به او بده، آن گاه امیرالمؤمنینعلیه السلام کیسهاي که از پشم سفید بود به او داده و فرمود: این حق تو است.
پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم به آن مرد فرمودند: این را بگیر و هر یک از فرزندان من نزد تو آمدند و از اجناسی که داري چیزي
خواستند به آنان بده که دیگر فقر و احتیاج پیدا نمیکنی. آن مرد گفت: بیدار شدم در حالی که کیسه پول در دستم بود. همسرم را
بیدار کردم و گفتم: چراغ را روشن کن. او چراغ را روشن کرد من کیسه را گشودم و پولها را شمردم. دیدم هزار اشرفی در میان
کیسه است. همسرم گفت: از خدا بترس، مبادا فقر تو را ناگزیر از فریب دادن مردم نموده و یکی از تجّار را گول زده و پول او را
صفحه 64 از 87
گرفتهاي؟! گفتم: نه واللَّه و جریان خواب را برایش تعریف کردم. آن گاه دفتر خود را باز نمودم و دیدم به حساب امیرالمؤمنینعلیه
السلام هزار اشرفی نوشته ام نه کمتر و نه بیشتر!( 185 ) به این مناسبت روایت جالبی را از حضرت امام صادقعلیه السلام میآوریم.
آن حضرت میفرمایند: مَنْ أَعانَ فَقیرَنا، کانَ مُکافاتُهُ عَلی جَ دِّنا محمّدصلی الله علیه وآله وسلم.( 186 ) کسی که کمک کند به
فقیري از ما، پاداش او با جدّ ماست. مرد کوفی که محبّت صادقانه به خاندان پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم داشت، به امر آن
حضرت پاداش دنیوي خود را دریافت نمود.
محبّتهاي دروغین
بعضی از مردم اظهار دوستی و مودّت به خاندان وحی و رسالت مینمایند و در این باره آن چنان صداقت و یکرنگی از خود نشان
میدهند که گویی هیچ گونه احتمال خلافی در میان نیست و سراپاي وجودشان را محبّت صادقانه اهل بیتعلیهم السلام فرا گرفته
است؛ ولی آن گاه که در پیرامون رفتار و کردار آنان میاندیشیم و کردارشان را با دستورات خاندان وحی تطبیق مینمائیم؛
میبینیم، که اظهار آنان در دوستی و محبت اهل بیتعلیهم السلام و دلسوختگی آنان، خالصانه نیست. بسیاري از مردم خود را
دلباخته و فدائی امام عصر عجلاللَّه تعالی له الفرج میدانند؛ ولی عملًا از پرداختن سهم آن بزرگوار به اهلش، که وسیله رسیدن
نعمتهاي خداوند به آنان میباشد، اجتناب میکنند! آیا کسی که از صرف مال امامعلیه السلام در راه احیاء اهداف مقدّس آن
بزرگوار خودداري میکند، میتواند در روزگار ظهور، جان خود را در راه آن حضرت فدا نماید؟ مگر حضرت بقیّۀاللَّه ارواحنا فداه
در توقیع خود نفرمودهاند: لَعْنَۀُ اللَّهِ وَالْمَلائِکَۀِ وَالنَّاسِ أَجْمَعینَ عَلی مَنِ اسْتَحَلَّ مِنْ أَمْوالِنا دِرْهَماً.( 187 ) لعنت خدا و ملائکه و همه
مردم، بر کسی باشد که درهمی از اموال ما را حلال بداند. امام باقرعلیه السلام درباره مدّعیان محبّت اهل بیتعلیهم السلام به جابر
فرمودند: یا جابِرُ، أَیَکْتَفی مَنْ یَنْتَحِلُ التَّشَ یُّعَ أَنْ یَقوُلَ بِحُبِّنا أَهلِ البَیْتِ؟ فَوَاللَّهِ ما شیعَتُنا إِلاَّ مَنِ اتَّقَی اللَّهَ وَأَطاعَهُ.( 188 ) اي جابر، آیا
کافی است کسی که خود را شیعه جلوه میدهد، بگوید من داراي محبّت اهل بیتعلیهم السلام هستم. به خدا قسم شیعه ما نیست،
مگر کسی که داراي تقواي الهی باشد و از او اطاعت نماید. از این فرمایش چنین استفاده میکنیم: کسی که از تقوا و اطاعت
خداوند بهرهمند نیست نباید به اظهار محبّت اکتفا کند.
نتیجه بحث
محبّت اکسیر شفابخش و درمان دردهاي ویرانگر و خانمان سوز شما است. کشش وجاذبهاي که در محبّت وجود دارد، انسان را به
سوي محبوب میکشاند و صفات و حالات او را در محبّ ایجاد و تقویت میکند. هر چه محبّت بیشتر باشد، جاذبه و تأثیر حالات
روحیِ محبوب در محبّ، بیشتر میشود؛ به گونهاي که مورد تقرّب محبوب قرار میگیرد. و این معناي مودّت است که هر انسانی
باید آن را نسبت به خاندان وحی داشته باشد، زیرا که پاداش رسالت، مودّت ذَوي القربی است. بنابر این با ارادت و مودّت به اهل
بیتعلیهم السلام روح خود را به پرواز درآورید و به آستان ولایتِ این خاندان نزدیک شوید؛ تا انوار تابناك ولایت سراسر وجود
شما را فرا گیرد و آلودگیها و تیرگیها از اعماق وجود شما پاك شود. لازمه قرابت با آن بزرگواران، پیروي از دستورات آنان و
برائت و دوري از دشمنان آنان است. این است محبّت صادقانه، که باید آن را در اعماق جان خود و نزدیکان خود ایجاد کنید.
جمعی که دم از مهر و ارادت دارند در بام شرف، کوس سیادت دارند چون دست به دامان سعادت زدهاند پا بر سر نام وننگِ عادت
زدهاند
8ارزش انتظار
صفحه 65 از 87
انتظار، از ویژگیهاي عالیِ مردانی است که در راه موفّقیت، گام برمیدارند. زیرا بر اساس گفتار گهرباري که خاندان وحی در
پیرامون شخصیّت مردان بزرگ در دوران غیبت، بیان فرمودهاند؛ منتظران راستین ظهور، بافضیلتترین مردمِ همه زمانها هستند. به
این جهت گروهی - با برداشت کاملی که از مسأله انتظار دارند - آن را مهمترین عامل موفّقیت، در این روزگار میدانند و
جستجو نموده و به وسیله آن بر فراز آسمان معنویّت به » انتظار راستین « معتقدند، انسان میتواند همه عوامل تعالی و تکامل را در
پرواز درآید و خود را از مشکلات و گرفتاریهاي اجتماعی و گرفتگیهاي روحی نجات بخشد. انتظار، به معناي واقعی و کامل آن،
حالتی است دشوار، که گویی هالهاي از اسرار، آن را احاطه کرده است و اندك مردمانی وارسته، به کمال آن راه یافتهاند و از
بافتههاي دشمنان سرتافتهاند.( 189 ) زیرا انتظار در مرحله عالی و نهائی آن - که در اصحاب خاص امام زمان ارواحنا فداه وجود دارد
- به معناي آمادگی و کمک - با استفاده از قدرتهاي غیر عادي - براي پیاده کردن نظام آسمانی وخدمتگزاري در حکومت
ملکوتی حضرت بقیّۀاللَّه ارواحنافداه است. انتظار، در هر مرحلهاي که تحقق پذیرد، یک نوع استمداد باطنی از عالم غیب و راه
تقرّب به خداوند است و اگر تداوم یافته و تکامل یابد، با مرور زمان تیرگیهایی که در اعماق وجود انسان وجود دارد و در نفس و
ضمیر ناخودآگاه او قرار گرفته است، نابود میکند و دریچههایی از نور و روشنایی را در باطن انسان روشن میسازد و از این طریق
راه تکامل را به سوي او میگشاید. زیرا انتظار، حالت آمادگی در تمام ابعادِ لازم است و توجّه باطن را به سوي جهانی از صفا،
صمیمیت و نورانیت جذب میکند. جهانی که همه قدرتها و تواناییهاي اهریمنی و شیطانی در آن نابود میشود و انوار الهی بر
اعماقِ جان همه انسانهاي سراسر گیتی میتابد. با توجه به این حقیقت، میگوئیم: کسی به مراحل عالی صراط انتظار گام نهاده
است، که داراي قدرتهاي خارق العاده باشد. زیرا همان گونه که میدانیم؛ حکومت امام عصر ارواحنا فداه، یک حکومت ملکوتی
و فوق العاده میباشد - که درك کامل آن برتر از قدرتِ اندیشه ما است - و باید یاورانی پروانهوار گرداگرد حضرت بقیّۀاللَّه
ارواحنا فداه جمع گشته و در صف مقدّم به یاري آن بزرگوار بپردازند که خود مرد راه باشند و قدرت اطاعت فرمانهاي ملکوتی آن
بزرگوار را که نیاز به داشتن قدرتهاي خارق العاده دارد( 190 )، داشته باشند. روایاتی که اوصاف و ویژگیهاي سیصد و سیزده تن از
یاوران ممتاز امام عصر ارواحنا فداه را بیان میکنند، آنان را داراي قدرتهاي روحی و غیر عادي - حتّی در زمان غیبت - معرفی
مینمایند.
عوامل انتظار


عوامل انتظار
اشاره
ما باید سعی کنیم از حقیقت معناي انتظار آگاهی یافته و این حالت را در خود و دیگران ایجاد کنیم. براي فراگیر شدن مسئله انتظار
و آموختن و جلوه دادن عظمت آن به دیگران، راههاي گوناگونی وجود دارد که با استفاده از آنها، میتوانیم حالت انتظار را در
جامعه ایجاد نمائیم و در ژرفاي وجود آنان، بذر انتظار را بارور سازیم. اینک بعضی از مهمترین راههایی را که به وسیله آنها جامعه
به سوي مسئله انتظار گرایش پیدا میکند، یاد آور میشویم. 1 - آشنایی با مقام عظیم ولایت و شناخت عظمت امام زمانعلیه
السلام. 2 - آشنایی با آثار شگفت انتظار به معناي کامل و مراحل عالی آن. 3 - آشنایی با اوصاف و ویژگیهاي اصحاب امام عصر
ارواحنا فداه، که به مرحله عالی انتظار رسیده و از قدرتهاي عظیمِ روحی برخوردار شدهاند و فرمانهاي امام زمان ارواحنا فداه را
انجام میدهند. 4 - آشنایی با آینده انسان و جهان، تحوّلات عظیم و دگرگونیهاي مهمّی که در زندگانی مردمِ زمان ظهور، واقع
میشود.( 191 ) معرفت به مقام امام زمان ارواحنا فداه، شناخت یاوران بزرگ آن حضرت، و تکمیل عقلها و تکامل علمی، ارتباط با
عالم نامرئی و غیب، شناخت موجودات ناشناخته، سفر به آسمان و فضاهاي دور و مسائلی دیگر از این قبیل، مردم را به سوي مسئله
صفحه 66 از 87
ظهور امام عصر عجّلاللَّه تعالی له الفرج فرا میخواند و حالت انتظار و آمادگی براي دولت پرشکوه و اسرارآمیز آن حضرت را در
آنان ایجاد میکند. علم و آگاهی از این گونه حقائق، شور و نشاط را در دل و جان همه مردمان پاك طینت، به وجود میآورد و
آنان را شیفته آن روزگار پرشکوه میکند و حالت انتظار و توقّع ظهور را که از وظائف مسلّم هر انسان است، در جامعه ایجاد
میکند. اینک به توضیح مطالب یاد شده میپردازیم:
1 - آشنایی با مقام امام زمان ارواحنا فداه
آشنایی با خصوصیّات و اوصاف امام زمان ارواحنا فداه، و توجّه به وجود باعظمت آن بزرگوار، عامل مهمّی براي ایجاد حالتِ
انتظار است. زیرا توجّه به این نکته که اکنون در سراسر گیتی و در تمامی جهان آفرینش، کسی به جز آن بزرگوار شایسته رهبري و
اصلاح عالم هستی نیست، انسان را به سوي آن حضرت جذب میکند. آن بزرگوار آخرین ذخیره الهی و تنها بازمانده امیران جهان
هستند که حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام درباره آنان میفرمایند: عِلْمُ الْأَنْبیاءِ فی عِلْمِهِمْ وَسِرُّ الْأَوْصیاءِ فی سِرِّهِمْ وَعِزُّ الْأَوْلیاءِ فی
عِزِّهِمْ، کَالْقَطْرَةِ فِی الْبَحْرِ وَالذَّرَّةِ فِی الْقَفْرِ.( 192 ) علم پیامبران، در برابر دانش آنان و سرّ اوصیاء، در برابر سرّ آنان و عزّت اولیاء، در
برابر عزّت آنان، همچون قطرهاي در دریا و همانند ذرّهاي در میان بیابان است. اینک ما که در زمان آخرین نفر از این خاندان
هستیم، وظیفه داریم با توجّه به حضرتش و با پیروي از خواستههاي هدایتگر آن بزرگوار، خود را از تباهی و غفلت نجات دهیم و
در انتظار فرا رسیدن حکومت آن حضرت که پرچم هدایت و عدالت را بر افلاك میزند، روز شماري کنیم. اگر کسی در این
آگاهی داشته باشد و با ،» زمان غیبت « روزگار آن حضرت را بشناسد و از امدادهاي غیبی امام زمان عجّ لاللَّه تعالی فرجه در
در سراسر گیتی در انسان و جهان ایجاد مینمایند آشنا باشد، همیشه به یاد آن بزرگوار » زمان ظهور « تحولاّتی که آن بزرگوار در
خواهد بود و همان گونه که امر فرمودهاند( 193 ) در انتظار طلوع خورشید ولایت بسر خواهد برد. معرفت، در چنین انسانی، زنگار
غفلت را از قلبش میزداید و صفا و نورانیّت را جایگزین آن مینماید. اینک به روایت جالبی که نشانگر امدادهاي غیبی آن
حضرت در زمان غیبت میباشد، توجّه کنید. جابر جعفی از جابر بن عبداللَّه انصاري از پیغمبراکرمصلی الله علیه وآله وسلم نقل
میکند که آن حضرت فرمودند: ... ذاكَ الَّذي یَفْتَحُ اللَّهُ - تَعالی ذِکْرُهُ - عَلی یَدَیْهِ مَشارِقَ الْأَرْضِ وَمَغارِبَها، ذاكَ الَّذي یَغیبُ عَنْ
شیعَتِهِ وَأَوْلِیائِهِ غَیْبَۀً لایَثْبُتُ فیها عَلَی الْقَوْلِ بِاِمامَتِهِ اِلّا مَنْ اِمْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ بِالْاِیمانِ. قالَ: فَقالَ جابِرُ: یا رَسوُلَاللَّهِ فَهَلْ یَنْتَفِعُ الشّیعَۀُ بِهِ فی
غَیْبَتِهِ؟ فَقالَصلی الله علیه وآله وسلم: اي وَالَّذي بَعَثَنی بِالنُّبُوَّةِ أَنَّهُمْ لَیَنْتَفِعوُنَ بِهِ وَیَسْتَضیئوُنَ بِنوُرِ وِلایَتِهِ فی غَیْبَتِهِ کَانْتِفاعِ النّاسِ
بِالشَّمْسِ، وَإِنْ جَلَّلَها السَّحابُ، یا جابِرُ، هذا مَکْنوُنُ سِرِّاللَّه وَمخْزوُنُ عِلْمِهِ فَاکْتُمْهُ إِلاَّ عَنْ أَهْلِه.( 194 ) ... اوست ) حضرت مهدي
ارواحنا فداه( که خداوند - که یادش بزرگ باد - با دستان او مشرقها و مغربهاي زمین را میگشاید. اوست کسی که از شیعه و
اولیائش غایب میشود، بطوري که ثابت قدم نمیماند بر عقیده به امامت او، مگر کسی که خداوند قلب او را براي ایمان امتحان
نموده باشد. جابر جعفی میگوید: جابر بن عبداللَّه انصاري به پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم عرض کرد: یا رسول اللَّهصلی الله علیه
وآله وسلم آیا شیعیان در زمان غیبت، از او بهرهمند میشوند؟ پیغمبرصلی الله علیه وآله وسلم در جواب فرمودند: آري به خدائی که
مرا به رسالت مبعوث نموده، آنان به وسیله او بهرهمند میشوند در زمان غیبت او، و به وسیله نور ولایت او روشنایی مییابند، همان
گونه که مردم از خورشید بهرهمند میشوند، گرچه ابر آن را پوشانده باشد. اي جابر، این از سرّ مکنون الهی و علم مخزون اوست،
پس آن را مخفی دار مگر از اهلش. همان گونه که ملاحظه نمودید، پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم در این روایت با تأکید
قسم یاد نمودهاند که شیعیان در زمان غیبت امام عصر ارواحنا فداه از مقام ولایت آن حضرت نور میگیرند. کیست بیپرده به
خورشید، نظر باز کند چشم پوشیده ما، علّت پیدائی تست از لطافت نتوان یافت، کجا میباشی جاي رحم است بر آن کس که
تماشایی تست در زمان غیبت گرچه امام زمان ارواحنا فداه غایب هستند، ولی در حقیقت پرده غیبت بر قلبهاي ما است و گرنه
صفحه 67 از 87
امامعلیه السلام نور درخشان هستند و براي کسی که قلبش بینا است آشکارند، اگرچه به ظاهر نابینا باشد.( 195 ) توجّه به این
حقیقت، انسان را به مقام ولایت، علم و قدرت آن بزرگوار راهنمائی میکند و محبّت امام زمان ارواحنا فداه را در قلبها سرشار
نموده و انتظار فرا رسیدن حکومت جهانی حضرتش را در دلها ایجاد میکند.
2 - آشنائی با آثار انتظار
1 - گریز از یأس و ناامیدي
در جامعهاي که دین در آن نقشی ندارد و مردم در انتظار آیندهاي بهتر نیستند، سرخوردگی از زندگی، قتل و خونریزي و
خودکشی، فراوان به چشم میخورد. زیرا مردم عوامل منفی مانند فقر و تنگدستی، ظلم و ستم، تجاوز و قانون شکنی، بیاعتنایی به
حقوق انسانها و این گونه مسائل را میبینند، و در برابر آن راه چاره و فرار از این تباهیها را پیدا نمیکنند. به این جهت گرفتار
بلاي خانمان سوز یأس و نا امیدي میشوند؛ زیرا به خدا و آینده امیدي ندارند و راه گریز از همه این گرفتاريها را دست زدن به
خودکشی میپندارند. و با دست زدن به این جنایت نه تنها دنیا و آخرت خود؛ بلکه آینده زن و فرزندان و نزدیکان خود را نیز به
تباهی میکشانند. ولی شخصی که حالت انتظار را در خود به وجود آورده و هر لحظه امیدوار است تابش انوار تابناك ولایت را بر
سراسر هستی بنگرد، هیچ گاه حاضر نیست دست به این گونه جنایت بزند و با ریختن خون خویش، زندگی عدهاي دیگر را نیز به
تباهی بکشد. بنابر این، مسئله انتظار فرج براي او گشایش است و زمینه گریز از نا امیدي و تباهی را فراهم میکند. روایتی که
میآوریم، گواه بر این حقیقت است: عَنِ الحَسَنِ بْنِ الْجَهْمِ قالَ: سَأَلْتُ أَبَاالْحَسَنِعلیه السلام عَنْ شَیْءٍ مِنَ الْفَرَجِ، فَقالَعلیه السلام:
اَوَلَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ اِنْتِظارَ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَجِ؟ قُلْتُ: لا أَدْري إِلّا أَنْ تُعَلِّمَنی. فَقالَعلیه السلام: نَعَمْ، اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنَ الْفَرَجِ.( 196 ) حسن بن
جهم میگوید: از حضرت موسی بن جعفرعلیهما السلام درباره فَرَج سئوال نمودم. امامعلیه السلام فرمودند: آیا نمیدانی که انتظار
فرج، مقداري از فرج است. گفتم: من خبر ندارم، مگر آن که شما به من تعلیم نمائید. امامعلیه السلام فرمودند: آري، انتظار فرج
مقداري از فرج است.
2 - تکامل روحی
اشاره
انسان میتواند با ایجاد انتظارِ کامل، مقداري از حالات مردمِ زمان ظهور - مانند تطهیر قلب - را در خویشتن ایجاد کند و به وسیله
امید و انتظار، خود را از ناامیدي و تباهی نجات دهد. به این جهت امام صادقعلیه السلام از پدران بزرگوار خود از حضرت
امیرالمؤمنین صلوات اللَّه علیهم نقل کردهاند که آن حضرت فرمودند: أَفْضَلُ عِبادَةِ الْمُؤْمِنِ اِنْتِظارُ فَرَجِ اللَّهِ.( 197 ) برترین عبادتِ فرد
مؤمن، این است که از خداوند انتظار فرج داشته باشد. بنابراین انسان بر اثر داشتن حالتِ انتظار، میتواند بعضی از آثار تکامل در
زمان ظهور را در خود ایجاد کند. براي توضیح مطلب به فرمایش امام سجادعلیه السلام به ابی خالد توجه کنید: عَنْ أَبی خالِدِ
الکابُلی عَنْ عَلیِّ بْنِ الْحُسَ یْنِعلیهما السلام: تَمْتَدُّ الْغَیْبَۀُ بِوَلِیِّ اللَّهِ الثَّانی عَشَرَ مِنْ اَوْصیاءِ رَسوُلِاللَّهِصلی الله علیه وآله وسلم وَالْأَئِمَّۀِ
بَعْدِهِ، یا أَبا خالِدٍ، إِنَّ أَهْلَ زَمانِ غَیْبَتِهِ، اَلْقائِلُونَ بِاِمامَتِهِ، اَلْمُنْتَظِروُنَ لِظُهُورِهِ أَفْضَلُ أَهْلِ کُلِّ زَمانٍ، لِأَنَّ اللَّهَ - تَعالی ذِکْرُهُ - أَعْطاهُمْ مِنْ
الْعُقوُلِ وَالْأَفْهامِ وَالْمَعْرِفَۀِ ما صارَتْ بِهِ الْغَیْبَۀُ عِنْدَهُمْ بِمَنْزِلَۀِ الْمُشاهَدَةِ، وَجَعَلَهُمْ فی ذلِکَ الزَّمانِ بِمَنْزِلَۀِ الْمُجاهِدینَ بَیْنَ یَدَيْ
رَسوُلِاللَّهِصلی الله علیه وآله وسلم بِالسَّیْفِ، اُولئِکَ الْمُخْلِصوُنَ حَقّاً، وَشیعَتُنا صِدْقاً، والدُّعاةُ اِلی دینِاللَّهِ سِرّاً وَجَهْراً، وَقالَعلیه السلام:
اِنْتِظارُ الْفَرَجِ مِنْ أَعْظَمِ الْفَرَجِ( 198 ) ابی خالد کابلی از حضرت علی بن الحسینعلیهما السلام نقل کرده است که آن حضرت
صفحه 68 از 87
فرمودند: غیبت به وسیله ولیّ خداوند که دوازدهمین نفر از اوصیاء پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم وامامان بعد از اوست،
طولانی میشود. اي ابا خالد، بدرستی مردمانی که در زمان غیبت او هستند و معتقد به امامت او و منتظر ظهور او میباشند، برتر از
اهل هر زمانی هستند. زیرا خداوند - که یادش بزرگ باد - آن قدر از عقلها و فهمها و معرفت به آنان عنایت مینماید که غیبت
در نزد آنان بمنزله مشاهده است و آنان را در آن زمان به منزله مجاهدینی قرار داده است که در حضور پیغمبر اکرمصلی الله علیه
وآله وسلم با شمشیر میجنگند. آنان حقیقتاً با اخلاص هستند و شیعیان با صداقت ما میباشند و مردم را در آشکار و پنهان به سوي
دین خداوند فرا میخوانند. سپس امام سجّادعلیه السلام فرمودند: انتظار فرج، از اعظم فرج است. دوست نزدیکتر از من، به من است
وین عجبتر که من از وي دورم این سخن با که توان گفت که دوست در کنار من و من مهجورم منتظران راستینی که در صراط
انتظار به تکامل رسیدهاند، بر اثر آماده ساختن خود براي حکومت قدرتهاي غیبی خداوند بر سراسر گیتی، در زمان غیبت به قسمتی
از ویژگیهاي فردي زمان ظهور - مانند تطهیر قلب - دست مییابند، به گونهاي که روزگار تیره غیبت براي آنان بمنزله روز شهود
است. اگر انتظار در آنان داراي این گونه آثار نباشد، پس چگونه انتظار فرج أعظم فرج است؟ آنان با حالت انتظار، میان زمان
( ظهور و غیبت پیوند میزنند و برخی از حالات آن روزگار را در دوران غیبت به دست میآورند.( 199
مرحوم شیخ انصاري در منزل امام زمانارواحنا فداه
اینک براي روشن شدن دلها، جریانی را از شخصیت بزرگ جهان شیعه - که به وسیله داشتن قدرتهاي غیبی در آشکار و نهان به
یاري دین خدا برخاست - میآوریم: یکی از شاگردان مرحوم شیخ انصاري درباره ارتباط مرحوم شیخ انصاري با امام عصر ارواحنا
فداه و تشرّف ایشان به منزل آن حضرت چنین گفته است: در یکی از زیارات مخصوصه حضرت ابی عبداللَّه الحسینعلیه السلام به
کربلا مشرّف شده بودم. شبی بعد از نیمه شب براي رفتن به حمام از منزل بیرون آمدم، وچون کوچهها گِل بود، چراغی همراه
برداشتم. از دور شخصی را شبیه به شیخ دیدم. چون قدري نزدیک رفتم، دیدم آري شیخ است. در فکر فرو رفتم که ایشان در این
موقع از شب، آن هم در این گلولاي با چشم ضعیف به کجا میرود؟ من براي این که مبادا کسی او را کمین کرده باشد، آهسته
در پی او روان شدم تا بر در خانه مخروبهاي ایستاد و زیارت جامعه را با توجّه خاصی خواند و سپس داخل آن خانه گردید! من
دیگر چیزي نمیدیدم ولی صداي شیخ را میشنیدم، گویا با کسی صحبت میکرد. من به حمام رفتم و بعد به حرم مطهّر مشرّف
گشتم و شیخ را در حرم مطهّر دیدم. بعد از پایان مسافرت، در نجف اشرف خدمت شیخ رسیدم و جریان آن شب را به عرض وي
رساندم. اوّل شیخ انکار کرد تا پس از اصرار زیاد فرمود: گاهی براي رسیدن خدمت امام عصر عجل اللَّه تعالی فرجه الشریف مأذون
میگردم و پشت درب آن منزل که تو آن را پیدا نخواهی کرد میروم و زیارت جامعه را میخوانم؛ چنانچه ثانیاً اجازه دهند،
خدمت آن حضرت شرفیاب میشوم و مطالب لازمه را از آن سرور میپرسم. سپس شیخ فرمود: تا زمانی که در قید حیات میباشم،
این مطلب را پنهان دار و به کسی اظهار مکن.( 200 ) این گونه شخصیّتهاي بزرگ و راه یافته داراي آمادگیِ کامل براي ظهور امام
زمان ارواحنا فداه میباشند، نه آنان که در زمان ظهور با تأویل و توجیه آیات قرآن مجید، به جنگ با آن حضرت میپردازند! کلید
گنج سعادت فتد به دست کسی که نخل هستی او را بود بَرِ هنري چو مستعد نظر نیستی، وصال مجوي که جامجم ندهد سود، وقت
بیبصري
رمز موفقیّتها و راز محرومیّتها
ممکن است سئوال شود: چگونه مرحوم شیخ انصاري هر گاه اجازه مییافت، میتوانست به منزل امام زمان ارواحنا فداه برود و با
صفحه 69 از 87
خواندن زیارت جامعه و اذن ثانوي، وارد منزل شود و با امام مهربان خویش، سخن بگوید؟ او چگونه به این مقام راه یافته بود، ولی
شاگرد آن بزرگوار که او نیز منزل امام عصر ارواحنا فداه را دیده بود، چنین افتخاري نداشت و مرحوم شیخ به او چنین فرمود: تو
دیگر آن خانه را نخواهی یافت؟! این سئوال مهمّی است که پاسخ قانع کنندهاي لازم دارد. متأسفانه بعضی از افراد براي این گونه
سئوالات، جوابهاي آماده و فوري دارند و در برابر این قبیل پرسشها فوراً پاسخ میدهند: خدا چنین خواسته است یا خدا با بعضی
از افراد - نعوذ باللَّه - قوم و خویشی دارد و هیچ گونه ارتباطی به عمل و خواسته مردم ندارد! این گونه پاسخها که بیشتر براي شانه
خالی کردن از بار مسئولیّت میباشد، صحیح نیست. به این جهت نه قانع کننده است و نه هیچ گاه کسی را به راهی راهنمایی
مینماید. ما در پاسخ این سئوال - با توجه به فرمایشات خاندان وحی - میگوئیم: خداوند مهربان همه انسانها را به سوي تکاملِ
معنوي و روحی فرا خوانده است و در دعوت عمومی خود به همه کسانی که در این راه قدم بردارند، اجر و پاداش میدهد. همان
گونه که میزبان، میهمانان خویش را دعوت میکند و در صورت شرکت در مجلس، از همه آنان پذیرایی میکند؛ خداوند نیز زمینه
پیشرفت و تکامل را در انسانها ایجاد نموده و به این گونه، آنان را به سوي تکامل دعوت کرده است. و در قرآن مجید صریحاً
201 ) هر کس در راه ما کوشش کند، ما حتماً او را به راههاي خود هدایت )» وَالَّذینَ جاهَدُوا فینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا « : فرموده است
میکنیم. این وظیفه میهمانان است که دعوت خدا را پاسخ گویند و در راه تکامل روحی و پیشرفت معنوي خود، قدم بردارند.
بنابراین در انسانها زمینه پیشرفت و تکامل وجود دارد و آنان از این نعمت بهرهمند هستند؛ ولی آن را بایگانی نموده و از آن
استفاده نمیکنند. مانند ثروتمندان کوتاه نظري که به انباشته شدن هر چه بیشترِ حسابهاي پس انداز خود در بانکها خوشنودند و
هیچگاه توفیق استفاده از آن ثروتها را پیدا نمیکنند. براي موفقیّت باید از زمینهها و تواناییهاي موجود استفاده کنید و کمبودهاي
خود را نیز جبران نمائید، تا به اهداف بزرگ خود دست یابید. بسیاري از افراد از نظر ذاتی، توانایی و آمادگی زیادي براي رسیدن
به تکامل معنوي و روحی دارند، ولی چون کاري به این امور ندارند؛ هیچ گونه استفادهاي از این گونه تواناییها نمیبرند و از دنیا
کوچ میکنند و آنها را به خاك میسپارند. همچون ثروتمندانی که در زمانهاي گذشته، براي حفظ ثروت خود، آنها را در دل
خاك پنهان میکردند و نه خود و نه فرزندانشان هیچ گونه بهرهاي از آن اموال نمیبردند. براي آن که روشن شود چگونه بعضی از
افراد داراي تواناییهاي روحی بیشتر و قدرت دركِ بهتر میباشند و چگونه آن را به دست آوردهاند، گفتاري را از مرحوم شیخ حرّ
عاملی که از علماء بزرگ شیعه بوده است میآوریم؛ ایشان میگویند: روشن است که دیدن و شنیدن و امثال اینها، مستقلًا با چشم
و گوش و امثال این دو نیست، بلکه آنها وسیلهاي هستند براي روح، که روح به وسیله آنها میبیند و میشنود و ... و چون روح
انسان قوي نیست، دیدن و شنیدن او مقیّد و محدود به این گونه اسباب مادّي در محدوده خاصّ است. از این جهت فقط مادّیات را
میبیند و از درك مسائل روحی ناتوان است؛ ولی اگر روح انسانی تقویت شود و به وسیله عبادات و انجام واجبات و ترك
محرّمات تقرّب به سوي خداوند پیدا نماید، روح او قوي میشود. وقتی روح قوي شد، قدرت استفاده او از مادّیات و طبیعیّات بیشتر
میشود. بنابراین با چشمش اشیائی را میبیند که دیگران نمیبینند و با گوشش چیزهایی را میشنود که دیگران نمیشنوند و ... این
غلبه و قدرت، در افراد مختلف است؛ همان گونه که تقرّب آنان به خداوند یکسان نیست. هر کس به وسیله عبادات و مجاهدات به
خداوند نزدیکتر شود، حالات معنوي و روحی او قویتر میشود و در درك اموري که دیگران قدرت ادراك آن را با چشم و گوش
و امثال این دو ندارند، نیرومندتر میشود.( 202 ) با این بیان روشن شد که چرا افرادي همچون مرحوم شیخ انصاري میتوانند به آن
نعمت بزرگ دست یابند، ولی افراد دیگر این قدرت و توانایی را ندارند و دیدگان آنان عاجز از دیدن این گونه امور است. دارا
بودن حالت انتظار به معناي کامل آن، درك این گونه امور را براي شما به ارمغان میآورد. دیده باطن چو بینا میشود آنچه پنهان
است، پیدا میشود منتظرانی که در صراط انتظار سوختهاند و خود را ساختهاند، با فرار از هواي نفس و پرواز و ترقی روح، از تسلّط
نفس خارج میشوند و جاذبه نفس قدرت ندارد آنان را به سوي خود بکشاند. همان گونه که سفینههاي فضائی آن گاه که از مدار
صفحه 70 از 87
زمین خارج میشوند، جاذبه زمین دیگر نمیتواند آنها را به سوي خود بکشاند؛ شما نیز اگر با مرور زمان، خود را از مدار هواهاي
نفسانی خارج کنید، جاذبه نفس و وسوسه شیطان در شما تأثیري ندارند. یاران اهل بیتعلیهم السلام همچون جناب سلمان این
گونه بودند. آنان از مدار نفس خارج شده و از قید مادیّات رها گشتند؛ از این رو با عالم غیب در ارتباط بودند. ولایت و قدرتی که
سلمان داشت، از این جهت بود که از مدار نفس خارج شده و هواهاي خود را نابود کرده بود. و میل و اراده امیرالمؤمنینعلیه
السلام را حاکم بر میل و اراده خود قرار داده و به این جهت از قدرتهاي نهان و نیروهاي غیبی بهرهمند بود و استفاده میکرد.
-3 شناخت مقام ولایت
انتظار ظهور، قدرتِ ولایت امام زمان ارواحنا فداه را در قلب و جان شخص منتظر استحکام میبخشد و او را بر این عقیده ثابت و
استوار مینماید که روزي از کنار خانه خدا، قدرت الهی بدست آن حضرت آشکار میشود و همه طاغوتیان جهان را که زالو
صفت به مکیدن خون ضعیفان پرداختهاند، به سزاي اعمال ننگینشان میرساند، و با صلابت و قدرت عظیم ولایت، به همه جهانیان
ثابت و روشن میکند، کسی داراي مقام امامت و ولایت است که بتواند قدرت خدا را ظاهر و آشکار نماید. این، اندیشه و اعتقاد
یک فرد منتظر است. بنابراین انتظار ظهور، همراه با اعتقاد به عقاید و معارف اصیل دین میباشد؛ زیرا که انتظار، بذر معرفت و
شناختِ اعتقادات را در اذهان منتظران بارور میکند و به آنان تفهیم میکند: سرانجام، سراسر گیتی در تحت سیطره قدرت ولایت
سر و سامان مییابد و قدرتِ عظیم و ناشناخته ولایت، همه قدرتهاي ستمگر جهان را به زانو در میآورد و تمدّن مادّي جهان در
برابر نیروي بیکران ولایت الهی تاب نیاورده و عالم در اختیار نیروهاي شگفت انگیز مصلح جهان ارواحنا فداه قرار میگیرد.
-4 شناخت مدّعیان
در طول تاریخ شیعه، افراد متعددي با ادّعاي مهدویّت قیام نمودهاند و خود را رهبر و مصلح مردم معرّفی نمودهاند، و با این حیله
خون و جان و مال انسانها را پایمال نموده و عدهاي را به گمراهی کشاندهاند؛ ولی افرادي که صادقانه در صراط انتظار قدم
برداشتهاند و وجود خود را با انوار تابناك ولایت روشن ساختهاند، فریب این شیّادان را نخوردهاند و به دام این صیّادان گرفتار
نشدهاند و با زبان حال به آنان گفتهاند: برو این دام بر مرغ دگر نه که عنقا را بلند است آشیانه آگاهی آنان و شناختِ شیّادان و
دزدان طریق، به خاطر آشنایی آنان با مقام رفیع امامت است. به این جهت آب حیات را به سراب نمیفروشند و غاصبان خلافت را
به امامت برنمیگزینند.
3 - آشنایی با مقام منتظران تکامل یافته
یا اصحاب بزرگ امام عصر ارواحنا فداه
یکی دیگر از اموري که باعث جذب شدن مردم به صراط انتظار است آشنا شدن با مقام منتظران تکامل یافته یا اصحاب امام عصر
ارواحنا فداه میباشد. از آثار شگفتی که انتظار، براي منتظرانِ تکامل یافته به ارمغان میآورد، این است که نه تنها آنان از نظر عقیده
و اعتقاد، عارف به مقام عظیم ولایت اهل بیتعلیهم السلام هستند؛ بلکه خود، روزنهاي از نور پر فروغ خورشید ولایت میباشند.
یعنی بر اثر تکامل در مسیر انتظار تا حدّ ظرفیت خویش، از مقام خاندان وحی قدرتهاي معنوي و روحی کسب نمودهاند، و با
استفاده از آنها، مأموریتهایی که به آنان داده میشود، انجام میدهند. این گونه افراد، سرآمد یاوران امام زمان ارواحنا فداه میباشند
و پیشتازان به سوي مقام ولایت آن حضرت میباشند. اینک به این نکته توجه کنید که خداوند کریم در قرآن مجید میفرماید:
صفحه 71 از 87
203 ) در خیرات از یکدیگر سبقت بگیرید. هر جا که باشید خداوند همه شما )» فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ أَیْنَ ما تَکُونُوا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهُ جَمیعاً «
را میآورد. این آیه درباره سیصد و سیزده تن از بزرگان اصحاب امام عصر ارواحنا فداه است که در روز ظهور، خداوند بزرگ
آنان را در کنار خانه خود به گرد وجود مقام ولایت کلّیه جمع میکند، تا به یاري آن حضرت بشتابند و به زندگی سیه دلان
روزگار خاتمه بخشند. گاهی سئوالی مهمّ به ذهن بعضی از افراد میآید، که آیا مقصود از سبقت گرفتن آنان در خیرات چیست؟ و
سیصد و سیزده تن از یاوران پیشتاز حضرت مهدي ارواحنا فداه، با دارا بودن چه خصلتی بر دیگران سبقت میگیرند و به آن مقام
بزرگ نائل میشوند؟! با هم به مکتب وحی رو میآوریم و پاسخ آن را این گونه مییابیم: حضرت امام باقرعلیه السلام در تفسیر
آیهاي که ذکر کردیم، چنین میفرمایند: اَلْخَیْراتُ ؛ اَلْوِلایَۀُ لَنا أَهْلَ الْبَیْتِ.( 204 ) مقصود از خیرات - که در آیه ذکر شده - ولایتی
است که از آنِ ما اهل بیت است.
اشارهاي به قدرت آنان
هر چه انسان در پذیرش ولایت بکوشد، روح خود را قویتر میکند و قدرتِ غیر عادي او افزایش مییابد؛ تا حدّي که میتواند بر اثر
قدرت روح، بر موجودات مادّي و حتی غیر مادّي حکومت کند. اینک به ذکر داستانی جالب از مرحوم علاّمه بحرالعلوم
میپردازیم: مرحوم علامّه سیّد بحرالعلوم مبتلا به مرض خفقان بود و با این مرض در وقت تابستان به قصد تشرّف به کربلا در یکی
از زیارات مخصوصه حضرت ابی عبداللَّه الحسینعلیه السلام در روزي بسیار گرم، از نجف اشرف خارج شد. مردم تعجّب نمودند
که با این مرض و گرمی هوا، ایشان چگونه به مسافرت میروند؟! در میان همسفرهاي ایشان، مرحوم شیخ حسین نجف بود که از
علماء مشهور عصر سیّد بود. آنان چون بر مرکبهاي خود سوار شده و به راه افتادند، ابري در هوا پیدا شده بر آنها سایه افکند و نسیم
سردي وزیدن گرفت و هوا بطوري خنک شد که گویا در سرداب هستند. ابر همچنان بر آنها سایه افکنده بود، تا آن که نزدیک
رسیدند. در آنجا کسی از آشنایان عالم بزرگ، شیخ حسین نجف پیدا شده و ایشان از سیّد بحرالعلوم جدا شد و به » خان شور «
احوالپرسی و صحبت پرداخت. آن ابر، بر سر سیّد سایه میافکند تا آن که سیّد وارد کاروانسرا شد. چون حرارت آفتاب بر شیخ
حسین نجف تابید، حالش دگرگون گردید و از مرکب به زمین افتاد و به خاطر کهولت سن یا به جهت ضعف بنیه، بیهوش شد.
پس او را برداشته، به کاروانسرا به نزد مرحود سیّد بحرالعلوم رساندند. بعد از آن که به هوش آمد، به آن بزرگوار عرض کرد:
چرا از رحمت تخلّف نمودید. و در این »؟ لِمَ تخلّفتم عنها « : چرا رحمت ما را فرا نگرفت؟ سیّد فرمود »؟ سیّدنا لِمَ لم تدرکنا الرحمۀ «
جواب توریهایست لطیف.( 205 ) قدرت تصرّف یاوران خاصّ امام عصر ارواحنا فداه این گونه است. عدهاي از سیصد و سیزده تن از
یاوران خاص امام عصر ارواحنا فداه از ابرهاي اسرار آمیز استفاده مینمایند و در ابتداء ظهور، خود را به وسیله ابر به محضر آن
بزرگوار میرسانند. مفضّل میگوید: قالَ أَبُوعَبْدِاللَّهعلیه السلام: إِذا اُذِنَ الإِمامُ دَعَا اللَّهَ بِاسْمِهِ الْعِبْرانیّ فَاُتیحَتْ لَهُ صَ حابَتُهُ الثَّلاثَمِأَةِ
وَثَلاثَۀَ عَشَرَ قَزَعٌ کَقَزَعِ الْخَریفِ وَهُمْ أَصْحابُ الْاَلْوِیَّۀِ، مِنْهُمْ مَنْ یُفْقَدُ عَنْ فِراشِهِ لَیْلًا فَیُصْ بِحُ بِمَکَّۀَ، وَمِنْهُمْ مَنْ یُري یَسیرُ فِی السَّحابِ
نَهاراً یُعْرَفُ بِاسْمِهِ وَاسْمِ أَبیهِ وَحِلْیَتِهِ وَنَسَبَهِ، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِداكَ أَیُّهُمْ أَعْظَمُ إیماناً؟ قالَ: اَلَّذي یَسیرُ فی السَّحابِ نَهاراً وَهُمْ الْمَفْقُودُونَ
206 ) امام صادقعلیه السلام فرمودند: هر گاه به امامعلیه السلام ).(207)» أَیْنَما تَکوُنوُا یَأْتِ بِکُمُ اللَّهِ جَمیعاً « وَفیهِمْ نُزِلَتْ هذِهِ الآیَۀِ
اذن داده شود، خداوند را به اسم عبري او میخواند، آن گاه یاوران او که سیصد و سیزده تن هستند، براي یاري او مهیّا میگردند.
آنها ابرهائی هستند همچون ابرهاي پائیزي ) که به هم میپیوندند و در یک جا جمع میشوند( و آنان پرچمداران )حضرت
مهديعلیه السلام( هستند. بعضی از آنان شبانه از خوابگاه خود ناپدید میشوند و در مکّه صبح میکنند، وعدهاي دیگر از آنان
دیده میشوند که روز در ابرها سیر میکنند و به نام خود و نام پدر و صفت و نسبشان شناخته میشوند. گفتم: کدام یک از این دو
دسته از نظر ایمان با عظمتتر هستند؟ امام صادقعلیه السلام فرمودند: آنان که در روز در ابرها سیر میکنند و اینان هستند که از
صفحه 72 از 87
.» هر جا که باشید، خداوند تمامی شما را میآورد « : مکانهاي خود ناپدید میشوند و درباره آنان این آیه نازل شده است
آشنایی با زمان ظهور
اشاره
آشنایی با وضع جهان در روزگار ظهور و تحوّل عظیمی که در آن زمان رخ میدهد، انسان را به سوي مسأله انتظار فرا میخواند.
تحوّل شگفت انگیزي که در سراسر جهان و در انسانها پیدا میشود، انسان و جهان را به صورتی دیگر جلوهگر میسازد.
1 - پاکسازي باطن
اینک به تشریح کوتاهی از تحوّلاتی که در اعماق وجود انسانها به وجود میآید، توجّه کنید: یکی از مسائل اعتقادي، بحث طینت
و چگونگی آمیخته شدن طینتهاي پاك و ناپاك به یکدیگر است. در روایات بیان نمودهاند که مقصود از طینت چیست و چرا
طینتها به هم آمیخته شدند و چگونه پاکسازي شده و از یکدیگر جدا میگردند؟ تفصیل این مسئله با حجم کوچک بحث ما
مناسب نیست؛ از این رو تنها به این نکته اشاره میکنیم: از ویژگیهاي روزگار ظهور، پاکسازي طینتها از آمیختگیها و پاکسازي
نفس و ضمیر ناخودآگاه از آلودگیهایی است که در اعماق وجود انسان وجود دارد. چرا میگوئیم در روزگار ظهور حضرت بقیۀ
اللَّه ارواحنا فداه، مردم از آمیختگیها و آلودگیها پاك میشوند؟ قبل از پاسخ به این سئوال، داستانی را به خاطر توضیح مطلب
میآوریم: شیبۀ بن عثمان یکی از دشمنترین دشمنان پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم بود و آرزوي قتل آن حضرت را در سر
شرکت کرد تا پیغمبر را به شهادت برساند. و آن گاه که مردم از اطراف آن حضرت پراکنده شدند » حنین « میپروراند. او در جنگ
و پیغمبر تنها ماندند، از پشت سر خود را به ایشان رساند، ولی شعلهاي از آتش به سوي او بلند شد؛ به طوري که طاقت تحمّل آن را
نداشت. به این جهت نتوانست به مقصود خود دست یابد. پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم به او رو نموده و فرمودند: شیبۀ
نزدیک بیا! آن گاه حضرت رسولصلی الله علیه وآله وسلم دست خود را بر سینه او گذاردند. بر اثر این کار، محبّت آن بزرگوار در
قلب او جاي گرفت؛ به طوري که پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم، محبوبترین فرد نزد او شدند. آن گاه در حضور آن
حضرت به جنگ با مخالفان پرداخت، به طوري که اگر در برابر پدر خود قرار میگرفت، او را به خاطر یاري پیغمبر اکرمصلی الله
علیه وآله وسلم میکشت.( 208 ) ببینید چگونه دستان پاك پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم طینت ناپاك و نفس آلوده یکی از
سرسختترین دشمنان را در یک لحظه از ناپاکی و آلودگی نجات داد و او را از صف کفّار جدا نمود و در میان لشکر پیغمبر
اسلامصلی الله علیه وآله وسلم قرار داد. پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم با کشیدن دستان مبارك خود بر سینه او، عقل او را
تکمیل نمودند و به خاطر تحوّلی که در طبیعت ناپسند وي به وجود آمد، از ضلالت و گمراهی نجات یافت. پس از بیان این مقدمه
به شرح روزگار ظهور میپردازیم. حضرت امام باقرعلیه السلام میفرمایند: إِذا قامَ قائِمُنا وَضَعَ یَدَهُ عَلی رُؤُوسِ الْعِبادِ، فَجَمَعَ بِهِ
عُقُولَهُمْ وَاَکْمَلَ بِهِ اَخْلاقَهُمْ.( 209 ) آن گاه که قائم ما قیام کند، دست خود را بر سرهاي بندگان خدا میگذارد. پس با این عمل،
عقلهاي آنان را جمع میکند )به این سبب نیروهاي عقلی آنان کامل میشود( و اخلاق آنان را تکمیل مینماید. امام عصر ارواحنا
فداه با این رفتار، باطن افراد را پاکسازي میکنند و همه بندگان خدا را از آلودگیها نجات میبخشند.
2 - تکامل عقلها در زمان ظهور
صفحه 73 از 87
اکنون دو نکته جالب توجّه در روایت را، توضیح میدهیم: 1 - حضرت بقیّۀ اللَّه ارواحنا فداه دست خود را نه فقط بر سر اصحاب و
یارانشان؛ بلکه بر سر تمام بندگان خدا قرار میدهند. یعنی همه افرادي که بندگی خدا را در آن روز قبول دارند؛ اگر چه در جنگ،
از یاوران آن حضرت نباشند مانند کهنسالان و کودکان، از این نعمت بزرگ برخوردار میشوند. 2 - عقول همه مردم از پراکندگی
نجات مییابد و همه داراي قدرت کامل تمرکز فکر و تعقّل که منشأ علوم و دركهاي خارق العاده است، میشوند. کامل شدن
نیروهاي عقلی آنان، به این معنی است که میتوانند از تمامی قدرتهاي مغزي خود استفاده کنند. آري در روزگاري که دست
الهی بر سر مردم جهان قرار گیرد و انسانهاي زجر کشیده دوران غیبت را نوازش دهد، نیروهاي پنهان و نهفته در مغز انسانها بر اثر
تکامل عقلی، تجلّی و ظهور مییابد و به عالیترین مراحل تکامل علمی و عملی و تمدّن شگفت انگیز روزگار ظهور دست مییابند.
هر انسانی « : براي آن که با قدرت مغز و آثار شگفت تکامل عقلی، آشنایی بیشتري پیدا کنید، به تشریح قدرت عظیم مغز میپردازیم
اعمّ از نابغه یا عادّي، چیزي بیش از یک میلیاردم ظرفیّت مغز خویش را در دوران زندگیش به کار نمیگیرد. اگر فقط یک
میلیاردم توانایی و ظرفیّت کلّی مغز، اعمّ از مغز یک نابغه یا مغز یک انسان عادّي به کار گرفته شود، تفاوتی که بین آنها دیده
210 ) یعنی حتی افراد نابغهاي که از قدرت عجیب فکري برخوردارند؛ فقط )» میشود، یک تفاوت کیفی خواهد بود نه کمّی
میتوانند از یک میلیاردم مغز خود استفاده کنند نه بیشتر. ولی چگونگی بهرهگیري آنان از یک میلیاردم مغز خود بهتر از دیگران
سالها پیش از این، یکی از ریاضی دانان معاصر، مطلبی پر سر و صدا را به آگاهی مردم رساند. او تخمین زد که مغز انسان « . است
عملاً میتواند ده واحد اطلاعاتی را در خود ذخیره سازد. این رقم را اگر به زبان ساده بیان کنیم، به این معنی خواهد بود که هر
یک از ما میتواند کل محتواي اطلاعاتی میلیونها جلد کتاب موجود در بزرگترین کتابخانه جهان در مسکو را به حافظه بسپارد.
211 ) اکنون توجّه کنید: ).» سخن فوق در نگاه نخست، همانند محاسباتی که در تأیید آن به عمل آمده، حیرت انگیز به نظر میرسد
در صورتی که قدرت مغز انسان بر اثر تشعشع انوار درخشان مصلح جهان به تکامل رسد و انسان از تمام نیروي مغز خود - نه یک
میلیاردم آن - استفاده کند و علم و تمدّن سراسر گیتی را فرا گیرد، صحنه جهان چگونه خواهد بود؟! در زمانی که انسان بر اثر
تکامل عقلی راههاي استفاده از قدرتهاي خفته روح را پیدا نماید و بتواند آنها را بیدار نموده و از آنها بهره گیري نماید، میتواند
دست یابد. یعنی میتواند جسم مادّي خود را تبدیل به انرژي و امواج » تروّح « جسم خود را تابع روح خویش قرار داده و به قدرت
کند و با این کار حالت جسمانیّت و مادّیت را از او بگیرد. وقتی که انسان قادر بر این کار شد؛ کرامتهاي فراوانی که در آن زمان
هستند ، از این راه استفاده » طیّ الارض « عادي است، براي او محقق میشود. در زمان غیبت نیز افراد بسیار اندکی که داراي قدرت
میکنند و با گرفتن حالت مادیّت و تجسّم از جسم خویش، خود را به صورت انرژي و امواج، تبدیل نموده و در یک لحظه در نقطه
دیگري از زمین، خود را ظاهر میکنند. آنان با قدرتی که دارا هستند؛ جسم تروّح یافته خود را، به نقطهاي که مایل هستند هدایت
میکنند و در آنجا آن را مجسّم مینمایند.
3 - تحوّل عظیم در جهان
212 )، زمین )» یَوْمَ تُبَدَّلُ الَارْضُ غَیْرَ الْاَرْضِ « : در روزگار پر شکوه ظهور، تحوّلی عظیم در زمین رخ میدهد و به فرموده قرآن مجید
امروز همه « . به گونهاي دیگر و در وضع و شرایط جدید قرار میگیرد. نه تنها زمین، بلکه زمان نیز دستخوش تحوّل تازه میشود
دانشمندان بر این نکته هم عقیده هستند که مادّه از ارتعاشات تشکیل شده است. ارتعاشات را میتوان توسط کابل یا امواج صوتی،
مثل تصاویر و اصوات، به دورترین نقاط منتقل کرد؛ در نتیجه ارگانیزم انسان را که از مادّه ساخته شده، میتوان به ارتعاش تبدیل
کرد و توسط الکترونیک به هر نقطه عالم فرستاد. نظر من این است که در آیندهاي نه چندان دور، حتی قبل از مسافرتهاي فضایی،
میتوان روشهایی پیدا کرد تا پیکر آدمی را به ارتعاشاتی تجزیه نمود و آن را به فضا فرستاد و در آنجا ذرات از هم گسسته را به هم
صفحه 74 از 87
متصل ساخت. حال خوانندگان ما میتوانند این را خود قضاوت کنند که انسان روح است و جسم او جز ذرات متمرکز مادّه چیز
دیگري نیست که با کُند ساختن و پایین آوردن ارتعاشات، میتوان آن را به اَشکال دلخواه درآورد.( 213 ) میتوان روزي را به
چشم دید که انسان پیکر خود را تبدیل به جریان الکترون بسازد تا در پی آن ، این جریان را به سوي نقطه دوري هدایت کند و در
214 ) بنابر تکامل عمومی نیروهاي عقلی که در روایت به آن تصریح )». آنجا تجمع اتمهاي تشکیل دهنده بدن مجدداً صورت گیرد
شده، غلبه روح بر مادّه همگانی میشود و مردم حاکم بر جسم خود میشوند و میتوانند از این حالت به خوبی استفاده کنند. در
آن روزگار پرشکوهِ ناشناخته، زندگی مردم و احتیاجات آنان به وسائل مادّي، به گونهاي دیگر است. در پرتو ظهور ولایت اهل
بیتعلیهم السلام، علم و دانش انسان به عالیترین نقطه امکان میرسد، و بشر میتواند از تمامی مراحل دانش به راحتی و آسانی
بهرهمند گردد و اسراري را که اولیاء خدا تا آن روزگار از مردم به خاطر آماده نبودن آنان کتمان میکردند، فاش مینمایند و
انسانها را با دنیاي اسرار آمیز وجودِ خود و جهان خارج آشنا میکنند و راه تربیت و تکامل نهایی را براي آنان میگشایند. شاید
پذیرفتن این گونه مطالب براي ما سخت باشد و این همه پیشرفت در مسائل علمی را نتوانیم بپذیریم؛ در حالی که میدانیم، اگر مغز
انسان از اسارت شیطان و جهل آزاد شود، لازمه آن، تکامل انسان در تمام ابعاد میباشد به گونهاي که رازي در جهان ناگفته
نمیماند و همه مسائل بغرنج علمی فاش میشوند. حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام - که غاصبان خلافت، تاکنون میلیاردها انسان را
از رسیدن به عالیترین مراحل علم و کمال، و تمدّن درخشانِ ولایت محروم ساختهاند - در کلامی که از اعماق وجودِ آن بزرگوار
برخاسته، چنین میفرمایند: یا کُمَیْل، ما مِنْ عِلْمٍ اِلاَّ وَاَنا اَفْتَحُهُ وَما مِنْ سِرٍّ إلّا وَالْقائِمُ یَخْتِمُهُ.( 215 ) اي کمیل، هیچ علمی نیست مگر
آن که من او را میگشایم و هیچ سرّي نیست مگر آن که قائمعلیه السلام او را پایان میبخشد. آري آن گاه که انوار تابناك از
دستان مبارك حضرت بقیۀ اللَّه الاعظم ارواحنا فداه مغزهاي مردم ستم کشیده و رنجدیده جهان را تکامل بخشد و قدرت استفاده از
قدرتهاي بسیار شگفت ایجاد شود، انسانها میتوانند با تمامی قدرتِ فهم و خرد خویش - نه یک میلیاردم آن - پذیراي اسرار
مکتب حیاتبخش خاندان وحی شوند و به نهاییترین مرحله علم و کمال دست یابند. در آن روزگار پرشکوه، رازها و اسرار نهفته
آشکار خواهد شد، و از تیرگی و تاریکیهاي این دوران اثري نخواهد بود. آیا انتظار رسیدن چنین روزي قلب شما را صفا
نمیبخشد؟!
نتیجه بحث
انتظار، حالتی امیدوار کننده و نجات بخش است که منتظران را در دوران سیاه غیبت از گرداب حیرت نجات میبخشد و آنان را به
سوي وادي نور و صفا میکشاند. انتظار، غمزدگان را حیاتی دیگر میبخشد و نیرویی تازه میدهد و دلهاي افسرده را امیدوار
مینماید و جهانی از شادکامی و درخشندگی را در اذهان پرورش میدهد. انتظار، مردمان وارسته را میجوید و حالات خجسته را
مینماید و جمال فروزنده را نشان میدهد. انتظار موانع و تیرگیها را میزداید و نوري فروزنده در وجود انسانهاي تکامل یافته،
ایجاد میکند. انتظار بذر معارف و اعتقادات اصیل شیعه را در قلب منتظران بارور میکند و کاملترین حالات معنوي را براي
بافضیلتترین انسانها به ارمغان میآورد. اگر میخواهید حالتِ انتظار را در خود ایجاد نموده و تقویت نمائید، با مقام عظیم ولایت
اُنس بگیرید و از آثار شگفت انتظار آگاهی یابید و با پیگیري در حالات منتظرانِ تکامل یافته، از خصلتها و ویژگیهاي آنان آگاه
شوید و با خجستگیهاي زمان ظهور حضرت بقیّۀاللَّه الاعظم ارواحنا فداه، قلب و جان خود را آشنا کنید، تا ناخودآگاه انتظار فرا
رسیدن آن روزگار پرشکوه، تمام وجودتان را فرا گیرد. روز محشر که زهولش سخنان میگویند راست گویند ولی چون شب
هجران تو نیست
صفحه 75 از 87
9کتمان راز
مردان خدا و رجال خود ساخته و مهذّب، بر اثر تهذیب اخلاق و اخلاص در رفتار و گفتار و شایستگیهاي دیگر، به بعضی از اسرار
عالم خلقت آشنایی یافته و به برخی از رموز ناشناخته جهان آفرینش آگاه هستند. آموختن این گونه اسرار در زمان حضور اهل
بیتعلیهم السلام گذشته از الهامات رحمانی توسط آن بزرگواران بوده است، آنان به اصحاب و نزدیکان خود مسائلی را تعلیم
میدادند، و کتمان و حفظ آنها را به آنان امر میفرمودند. پیغمبر اکرمصلی الله علیه وآله وسلم در ضمن روایتی مفصّل، به جابربن
عبداللَّه انصاري فرمودند: یا جابِرُ ؛ اُکْتُمْ ما تَسْمَعُ فَاِنَّهُ مِنْ سَرائِرِ اللَّهِ.( 216 ) اي جابر ؛ آنچه را که میشنوي، کتمان کن که آنها از
اسرار خداوند است. برهمین اساس، جابر و شخصیّتهاي بزرگ دیگر که اهل بیت عصمتعلیهم السلام، اسرار و معارف برجستهاي
را براي آنان بیان میفرمودند، در کتمان و مخفی نمودن اسرار تلاش میکردند. رنج و کوشش آنان در حفظ اینگونه مسائل بسیار
سخت و پر زحمت بوده است، از این رو امام صادقعلیه السلام در ارتباط با این موضوع چنین فرمودهاند: کِتْمانُ سِرِّنا جِهادٌ فی
سَبیلِ اللَّهِ.( 217 ) کتمان سرّ ما، جهاد در راه خدا است. و در روایتی دیگر آن بزرگوار فرمودند: مَنْ کَتَمَ الصَّعْبَ مِنْ حَ دیثِنا، جَعَلَهُ
اللَّهُ نوُراً بَیْنَ عَیْنَیْهِ وَرَزَقَهُ اللَّهُ العِزَّةَ فی النَّاسِ.( 218 ) کسی که گفتار سخت ما را کتمان کند، خداوند آن را بصورت نوري میان دو
دیده او قرار میدهد، و عزّت و احترام در میان مردم را، روزي او میگرداند. براي کتمان رازها، باید هر موضوعی پس از فکر و
اندیشه بیان شود و بدون تأمّل نباید افکار را به زبان آورد. اگر انسان فکر کند و پس از تأمّل کلامی را بگوید، از گفتن آن پشیمان
نخواهد شد. زیرا با تفکر و تأمّل اسراري که باید نهفته بمانند، پنهان خواهند ماند. زیرا اندیشیدن، این حقیقت را براي انسان ثابت
( میکند که، همه مطالب گفتنی نیستند. حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرمایند: لاتَقُلْ ما لاتَعْلَمُ بَلْ لاتَقُلْ کُلَّ ما تَعْلَمُ.( 219
آنچه را که نمیدانی مگو، بلکه همه آنچه را که میدانی مگو. زیرا دانستن هر چیزي دلیل بر گفتن آن نیست؛ چون بسیاري از
دانستهها، ارزش گفتن را ندارند؛ بنابر این گفتن آنها چیزي جز اتلاف عمر خود و دیگران نیست. و بعضی از معلومات انسان
ارزشمند است، ولی مردم ظرفیت شنیدن آن را ندارند؛ از گفتن این گونه مطالب نیز باید خودداري کرد. زیرا اظهار آنها جز انکار و
یا ردّ دیگران ثمري ندارد؛ به این جهت اوّل مظلوم عالم، حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرمایند: لاتَقُلْ کُلَّ ما تَعْلَمُ. همه آنچه
را که میدانی، به دیگران مگو. و در نهجالبلاغه میفرمایند: مَنْ کَتَمَ سِرَّهُ کانَتِ الخِیَرَةُ بِیَدِهِ.( 220 ) هر کس سرّ خود را پنهان کند،
اختیار آن در دستش خواهد بود. زیرا هر گاه صلاح دید، میتواند آن را براي دیگران اظهار کند؛ ولی اگر سرّ خود را فاش ساخت
و ضرر آن متوجه او شد، دیگر نمیتواند سرّ فاش شده خود را کتمان نماید. بلکه گاهی گذشته از آن که سرّ خود را فاش میسازد،
حالات روحی خود را هم از دست میدهد؛ زیرا برخی از افراد به خاطر زحمتهایی که متحمّل میشوند از نتایج معنوي برخوردار
میشوند؛ ولی به خاطر گفتن به این و آن، حالت معنوي خود را از دست داده و دچار غرور و کبر و سایر حالات منفیِ روحی
میشوند و سرانجام نتیجهاي معکوس به بار میآورند. براي جلوگیري از این گونه امور بهترین راه، حفظ زبان و خودداري از بیان
است. تا نشناسی گهر بارِ خویش طرح مکن گوهر اسرار خویش لب مگشا گر چه درونوش هاست کز پس دیوار بسی گوش هاست
رازداري بزرگان
با نگاهی کوتاه به زندگانی نورانی اهل بیت عصمتعلیهم السلام و روش مجالست و برخورد آنان با مردمی که به حضور آنان
شرفیاب میشدند، پی میبریم که هر یک از آنان به تنی چند از کسانی که از گفتار دلنشین و روح پرور آنان استفاده میکردند،
عنایتی خاصّ داشته و فرد یا افراد خاصّ ی را صاحب سرّ خود میدانستند و رازهاي بزرگی از جهان خلقت و عوالم ملک و ملکوت
را براي آنان فاش ساخته، و با پرده برداشتن از اسراري که براي اغیار ناشناخته است، قلب آنان را روشن میساختند؛ ولی اسرار خود
صفحه 76 از 87
را از نااهلان کتمان مینمودند و آنان را در جریان مطالبی که کشش آن را نداشتند، نمیگذاشتند. بزرگان ما نیز در حفظ اسرار
خود میکوشیدند. جریانی که میآوریم، نمونهاي از این موارد است : مرحوم شیخ بهائی شنید یک نفر حلیمپز، داراي قدرت
تصرّف در بعضی از طبیعیّات است و از نیروهاي فوق العاده روحی برخوردار میباشد. طالب دیدار و ملاقات با او شد. از این جهت
به نزد وي رفت و اصرار کرد از اسرار عالم وجود چیزي به او بیاموزد! مرد حلیمپز امتناع ورزید و گفت: شما قابل این گونه اسرار
نیستید! مرحوم شیخ بهائی گفته او را ردّ کرد و گفت: من براي فراگیري اسرار آمادگی دارم. مرد حلیمپز چون دید شیخِ بهائی
گفتار او را نمیپذیرد و خود را آماده پذیرش اسرار میداند، به ایجاد برنامهاي دست زد و عملًا به شیخ نشان داد که براي پذیرش
بعضی از اسرار آمادگی ندارد. در یکی از روزها که وي مشغول به پختن حلیم بود و شیخ هم نزد او نشسته بود تا شاید از اسرار
چیزي بیاموزد، ناگهان درب خانه را کوبیدند. مرد حلیمپز و شیخ بهائی هر دو بیرون رفتند، دیدند شخصی پشت درب ایستاده و
میگوید: سلطان شهر مرده است و میخواهند تو را براي سلطنت انتخاب کنند؛ مرد حلیمپز با شیخ بهائی به دربار رفتند. او به شیخِ
بهائی گفت: تو باید پادشاه شوي و من وزیر تو. وي امتناع ورزید ولی سودي نبخشید و سرانجام شیخ بهائی پادشاه شهر شد و
حلیمپز وزیر او بود تا مدتّی گذشت. روزي شیخ خواست دست به کاري زند که شایسته وي نبود! که ناگهان استاد حلیمپز دست او
را گرفت و گفت: نگفتم تو قابل نیستی؟! چون شیخ ملاحظه کرد، دید در کنار دیگ حلیم پزي نشستهاند، و همان زمانی است که
از آنجا رفته بودند و دیگ در حال جوشیدن است.( 221 ) گر چه این جریان - بر فرض صحت آن - یک نوع قدرت نمائی در عالم
کشف بوده است و در عالم مرئی ما واقعیت خارجی نداشته است، ولی براي آن که مرحوم شیخ بهائی بپذیرد که براي کشف برخی
از اسرار آمادگی ندارد، نمایش مؤثري بوده است. مرحوم شیخ بهایی در امور غریبه استاد فنّ بوده است ولی دست بالاي دست
222 ). روزي مرحوم شیخ بهائی با سید ماجد بحرانی که از بزرگان علماء شیعه واستاد مرحوم )» وَفَوْقَ کُلِّ ذي عِلْمٍ عَلیمٌ « . بسیار است
فیض کاشانی وعلماء بسیار دیگر بود در مجلسی نشسته بودند. شیخ بهائی تسبیح تربتی در دست داشت؛ وِردي بر آن خواند. آب از
تسبیح جاري شد! از سید پرسید: آیا با این آب وضو جایز است یا نه؟ سید گفت: جایز نیست. زیرا که این آبِ خیالی است نه آبِ
( حقیقی که از آسمان نازل شده باشد یا از زمین جوشیده باشد. مرحوم شیخ جواب او را پسندید.( 223
حفظ رازها