گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
حفظ رازها نه کتمان خیالات






آنچه درباره رازداري در میان کلمات درربار خاندان وحی در زمینه حفظ رازها وارد شده، به این منظور است که موضوعات
ارزندهاي که مردان بزرگ و موفّق از آن آگاه شدهاند و دیگران آمادگی پذیرش آن را ندارند، کتمان نموده و در اختیار دیگران
قرار ندهند. این حقیقتی است که باید آن را پذیرفت؛ ولی عدهاي به جاي کتمان حقائقِ صعب، به حفظ تخیّلاتی که سخت به آن
پاي بندند، میپردازند و آنها را چون رازي ارزنده، کتمان میکنند. آنان میان الهامات رحمانی و تخیّلات نفسانی فرقی نمیگذارند
و یا میان قدرتهاي الهی و شیطانی تفاوتی نمیبینند. از این جهت، اعمال شیطانی خود را بسیار مهمّ میدانند و آن را به رخ دیگران
میکشند و راه به دست آوردن آن را همانند رازِ مگو، کتمان میکنند؛ ولی در حقیقت جز خیالات، چیز دیگري وجود ندارد.
اینک جریان جالبی را در این باره میآوریم: روزي مرحوم شیخ بهائی وارد مجلس شاه عبّاس شد. فرستاده دربار روم نیز در آنجا
بود. شاه به شیخ بهائی گفت: به سخنان فرستاده پادشاه روم، گوش کنید. فرستاده دربار روم شروع به سخن کرد و گفت: در کشور
ما گروهی از دانشمندان هستند که با علوم غریبه آشنا هستند و کارهاي شگفتی انجام میدهند و قسمتی از آنها را نقل کرد. آن گاه
گفت: ولی در ایران کسی از علماء با این گونه علوم آشنایی ندارد. شیخ بهائی دید این کلام در روحیّه شاه عبّاس، تأثیر کرده
است؛ به این جهت رو به فرستاده دربار روم کرد و گفت: در نزد صاحبان کمال، این گونه علوم ارزشی ندارد و در این هنگام با
تردستی و حرکات سریع دست، بند جوراب خود را در دست گرفت که ناگهان به مار بزرگی تبدیل شد. فرستاده دربار روم و همه
صفحه 77 از 87
افراد مجلس را، وحشت فرا گرفت و آماده فرار شدند؛ در این هنگام مرحوم شیخ بهائی مار را گرفت و چون به سوي خود کشید، به
حالت اول برگشت. آن گاه به شاه عبّاس فرمود: این گونه کارها در نزد افراد بابصیرت ارزشی ندارد و من آن را از معرکه گیران
میدان اصفهان آموختهام. اینها تردستی و شعبدهبازي است و معرکه گیران، براي گرفتن درهم و دینار از مردم، به کار میبندند.
فرستاده دربار روم سرافکنده شد و از گفته خود پشیمان گشت.( 224 ) عدهاي براي این گونه اعمال بیارزش و همچنین خیالات و
وسوسههاي شیطانی، ارزش قائل شده و به گمان خود به کتمان علوم و حقائق میپردازند! در حالی که آنها به جاي رازداري، باید
به پاکسازي آنها از صفحه ذهن خود بپردازند. بنابر این اول انسان باید از ارزش و حقیقتِ راز، آگاه باشد؛ آن گاه به رازداري
بپردازد؛ نه آنکه قلب خود را جایگاه شیاطین قرار داده و خود را کتوم بپندارد!
نقش مخالفان در لزوم حفظ اسرار
اکنون قدرتهاي استکبار جهانی، اسرار و رازهاي سیاسی خود را نه تنها از دولتهاي دیگر و نه تنها از ملّت خود، بلکه از بسیاري
از رجال سیاسی دولت خویش نیز، پنهان میکنند و آنها را در انحصار افرادي محدود قرار میدهند. همچنین کمپانیهاي بزرگ و
شرکتهاي فعّال جهان نیز رازداري را مهمترین عامل موفّقیت خود میدانند و فاش شدن اسرار خود را، به منزله شکست خود و
پیروزي رقیبان خویش میپندارند. ولی در مکتب اهل بیتعلیهم السلام که مردم را به کتمان و رازداري فرمان دادهاند، به خاطر این
گونه غرض ورزیهاي نابخردانه نیست؛ زیرا در نظر آن بزرگواران اگر اظهار راز، مایه پیشرفت برادران دینی باشد و مفسدهاي را در
بر نداشته باشد، داراي هیچ گونه ایرادي نیست. به همین جهت حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام به کمیل میفرمایند: یا کُمَیْلُ لابَأْسَ
أنْ تُعْلِمَ اَخاكَ سِرَّكَ...( 225 ) اي کمیل، باکی نیست که راز خود را به برادر )دینی خود( اعلام کنی. بنابر این انسان میتواند راز
او باقی میماند، بیان کند! اینک این سئوال پیش میآید: اگر گفتن » مقام برادري « خود را به کسی که همچون برادر، همیشه در
رازها به دوستان نزدیک ایرادي ندارد، پس چرا در روایات آن همه سفارش به کتمان راز نمودهاند؟( 226 ) در جواب باید گفت:
زیرا اوّلاً شناخت این گونه برادران و روشن بودن آینده آنان، با تحوّلات فراوانی که از نظر فکري در نوع مردم به وجود میآید،
بسیار مشکل است. بنابراین فقط باید براي شناخت برادران دینی راز خود را بیان نمود. و ثانیاً امر به کتمان اسرار در فرمایشات اهل
بیتعلیهم السلام، نه از جهت اغراض مادّي و شخصی است که سیاستمداران و ثروتمندان جهان در سر میپرورانند، بلکه از باب
عدم پذیرش مردم و نداشتن سعه صدر آنان است. و آن گاه که روزگار ظلمانی غیبت به پایان رسد و انوار تابناك ولایت سراسر
گیتی را روشن سازد، اسرار شگفت انگیز جهان توسط حضرت بقیّۀاللَّه الاعظم ارواحنا فداه براي مردم جهان آشکار میشود. زیرا
آن زمان مردم بر اساس تکامل فکري آمادگی شنیدن آن را دارا هستند و در آن روزگار نشانی از طغیانگران جامعه نیست که مانع
بیان اسرار باشند. همیشه ظالمان و غاصبان حقوق اهل البیتعلیهم السلام سرچشمه همه ستمها و ناکامیها براي همه ملّتها بودهاند.
آنان نه تنها مانع حکومت خاندان وحی شدند، بلکه به گونهاي جامعه را در جهل و اختناق قرار دادند که اهل بیت عصمتعلیهم
السلام از بیان اسرار و رازها خودداري مینمودند. حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرمایند: کانَ لِرَسوُلِ اللَّهِصلی الله علیه وآله
وسلم سِرٌّ لایَعْلَمُهُ إِلّا قَلیلٌ. براي پیغمبر سرّي بود که از آن آگاهی نداشت، مگر قلیلی از مردم. آن گاه از پیغمبر اکرمصلی الله علیه
وآله وسلم نقل میکنند که فرمودند: لَوْلا طُغاةُ هذِهِ الْاُمَّۀِ لَبَثَثْتُ هذَا السِرِّ.( 227 ) اگر طغیانگران این امّت نبودند، این سرّ را در میان
مردم پخش مینمودم. و به تعبیر دیگري میفرمایند: لَوْلا طُغاةُ هذِهِ الْاُمَّۀِ لَبَیَّنْتُ هذَا السِرِّ.( 228 ) اگر افراد طغیانگر این امّت نبودند،
این سرّ را بیان مینمودم . بنابر این علت کتمان و رازداري اهل بیتعلیهم السلام و مخفی نگه داشتن حقائق عالم هستی، طغیانگران
را » فدك « جامعه و غاصبان حقوق آل محمّد صلواتاللَّه علیهم بودهاند. آنان که نمیتوانستند نه تنها سرزمینهاي اسلامی، بلکه حتّی
ملک حضرت فاطمه زهراعلیها السلام و در دست حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام ببینند! چگونه میتوانستند آرام بنشینند و ببینند
صفحه 78 از 87
مردم به سوي اهل بیتعلیهم السلام روي میآورند و از علوم آنان در پیرامون اسرار آسمانها و کهکشانها و قدرتهاي عظیم
عالم غیب و جهان نامرئی آگاهی مییابند؟! طغیان و خیانت آنان سبب شد که نه تنها در آن زمان بلکه تاکنون جامعه بشریت از پی
بردن به اسرار و علوم و آگاهی از مسائل حیاتی باز بماند.
کتمان کرامت و قدرتهاي روحی
صلحا و بزرگان ما نیز به جهت پیروي از اهل بیتعلیهم السلام معمولًا به صورتی زندگی کردهاند که تا زنده بودهاند کسی به اسرار
آنان پی نبرده؛ حتّی بسیاري از افرادي که با آنان مأنوس بودهاند، از راز آنان آگاه نشدهاند. این گونه افراد اگر چه در مواردي به
ظاهر اشخاصی عادي و معمولی بودند، ولی در واقع در پرتو عنایات خاصّه اهل بیتعلیهم السلام دلی روشن از انوار تابناك خاندان
وحی داشتند و با قدرتی که از فیوضات آن بزرگواران بدست آوردهاند، کمر همّت به خدمتگزاري خلق بسته و لحظات عمر خود را
در انجام مأموریتهایی که به آنان واگذار شده، گذراندهاند و با این همه، لب فرو بسته و نمی از یم را آشکار نساختهاند. ولی گاهی
شخصیت آنان، توسط دوستان نزدیکشان شناسایی شده و پس از درگذشت آنان، رازي را که با خود به گور بردهاند، روشن شده
است. آري، در تاریخ شیعه بعضی از علماء و یا افراد عادي که داراي مقام بلند معنوي بودهاند، با اهل بیت عصمتعلیهم السلام در
ارتباط بوده و تابع اوامر و دستورات آن بزرگواران بوده و از سوي آل اللَّه افتخار مأموریت و انجام وظایفی را که به آنان محوّل
شده پیدا نمودهاند. گر چه آنان نوعاً مأموریتهاي خود را کتمان کردهاند، بلکه موظّف به آن بودهاند تا از سوء استفاده شیّادان
جلوگیري شود؛ ولی گاهی کرامت آنان توسط افرادي که کرامت نسبت به آنان واقع گردیده، براي دیگران فاش شده است.
کرامتی از مرحوم شیخ انصاري
به عنوان نمونه یکی از کراماتی که از استوانه فقاهت و فضیلت مرحوم شیخ مرتضی انصاري اعلیاللَّه مقامه صادر شده است ذکر
میکنیم. این کرامت را عالم جلیل القدر مرحوم شیخ عبدالرحیم دزفولی از آن بزرگوار دیده و آن را براي دیگران نقل کرده است.
او میگوید: من دو حاجت مهم داشتم و کسی از آن آگاه نبود. براي رسیدن به آن دو، دعا میکردم و حضرت امیرالمؤمنین و
حضرت اباعبداللَّه و حضرت اباالفضلعلیهم السلام را شفیع قرار میدادم. تا آن که در یکی از زیارات مخصوصه از نجف به کربلا
رفتم و در حرم مطهّر، آن دو حاجت را عرض نمودم، ولی هیچ گونه اثري از توسّل خود ندیدم. روزي در حرم حضرت
اباالفضلعلیه السلام دیدم جمعیت بسیاري جمع شدهاند. از شخصی سئوال کردم چرا مردم اجتماع نمودهاند؟ گفت: پسر یکی از
عربهاي بیابانی مدتی است فلج بوده، او را به قصد شفاء به حرم شریف آوردهاند. حضرت اباالفضلعلیه السلام او را مورد لطف قرار
دادهاند و او شفا یافته است. اینک مردم لباسهاي او را پاره کرده و به عنوان تبرّك میبرند. من از این جریان حالم دگرگون شد و
آه سرد از نهاد برکشیدم و به ضریح مطهّر آن حضرت نزدیک شدم و عرض کردم: یا اباالفضل، من دو حاجت مشروع داشتم که
مکرر آن را نزد حضرت امیرالمؤمنین وامام حسینعلیهما السلام و شما عرض کردم و شما اعتنا نکردید؛ ولی این بچه بیابانی به
محض این که به شما متوسّل شد، اجابت فرمودید. از این جریان فهمیدم که پس از چهل سال زیارت و مجاورت و اشتغال به علم به
اندازه یک بچه بیابانی در نظر شماها ارزش ندارم؛ لذا دیگر در این بلاد نخواهم ماند و به ایران مهاجرت میکنم. این سخنان را
گفتم و از حرم بیرون آمدم و در حرم مطهّر حضرت ابی عبداللَّهعلیه السلام مانند کسی که از آقاي خود قهر باشد، سلام مختصري
کرده و به منزل بازگشتم و مختصر اسبابی که داشتم، برداشته و به سوي نجف اشرف روان شدم؛ به این قصد که زن و فرزند و
وسایل زندگی خود را برداشته و به ایران برگردم. چون به نجف رسیدم از راه صحن بسوي خانه روان شدم. در صحن، ملّا رحمۀاللَّه
خادم شیخ انصاري را دیدم، با هم مصافحه و معانقه نمودیم. او گفت: شیخ تو را میخواهد. گفتم: شیخ از کجا میدانست که من
صفحه 79 از 87
حالا وارد میشوم؟! گفت: نمیدانم این قدر میدانم که به من فرمود: برو در صحن شیخ عبدالرحیم از کربلا میآید، او را نزد من
بیاور. با خود گفتم: مجاورین نجف روز زیارت مخصوصه را در کربلا میمانند و فرداي آن روز از کربلا حرکت کرده و روز بعد
به نجف میرسند و اغلب هم از راه صحن وارد میشوند؛ شاید از این جهت به ملّا رحمۀاللَّه فرموده که مرا در صحن ببیند. با هم به
خانه شیخ روانه شدیم. چون وارد بیرونی شدیم کسی نبود، ملّا درب اندرونی را کوبید. شیخ صدا زد: کیستی؟ ملّا عرض کرد: شیخ
عبدالرحیم را آوردهام. شیخ تشریف آوردند و به ملّا فرمودند: تو برو. وقتی او رفت، رو به من کرد و فرمود: شما دو حاجت دارید و
آنها را نام برد. من عرض کردم: آري چنین است. فرمود: امّا فلان حاجت را من بر میآورم ودیگري را خودت استخاره کن، اگر
خوب آمد، مقدّمات آن را فراهم مینمایم و خودت آن را انجام ده. من رفتم و استخاره کردم، خوب آمد و نتیجه را خدمت شیخ
عرض نمودم. او قبول نموده ومقدّمات آن را فراهم ساخت.( 229 ) این یک نمونه از کرامات مرحوم شیخ است که توسط عالم جلیل
مرحوم شیخ عبدالرحیم فاش شده است. جریانات دیگري که از مرحوم شیخ انصاري وسایر شخصیتهاي بزرگ علمی و معنوي
جهان تشیّع دیده شده است، بسیار زیاد است که از مجموع آنها نتیجه میگیریم: اولیاء خدا بر اثر کتمان و داشتن ظرفیت و قابلیّت نه
تنها از امام عصر عجلاللَّه تعالی فرجه الشریف مأموریت انجام فرمایشات آن بزرگوار را پیدا میکنند؛ بلکه بر اثر الطاف بیکران
خاندان ولایت به آنان، میتوانند با سایر اهل بیتعلیهم السلام ارتباط داشته و دستورات آنان را انجام دهند و در کتمان آنها
» فصل « بکوشند. آنان به وسیله انقطاع از اغیار از ژرفاي وجود و اعماق دل، راه را براي مقام وصل به آلاللَّه باز نمودهاند. زیرا که
است. بنابراین اتصال و ارتباط صاحبان اسرار، با ائمهعلیهم السلام مسئلهاي است که واقعیت » فصل « نتیجه » وصل « و » وصل « مقدمه
دارد، گر چه آنان در کتمان آن تلاش کرده و آن را انکار مینمودهاند. بسیاري از جریاناتی که از علماء بزرگ شیعه نقل شده،
دلالت بر رازداري آنان میکند. جریانی را که از کرامات مرحوم شیخ انصاري ذکر کردیم، روشنگر این حقیقت است که سایر اهل
بیتعلیهم السلام نیز گاهی به اولیاء خدا مأموریت انجام بعضی از کارها را واگذار میکنند و اسرار آنان توسط دیگران فاش
میشود. نمونه دیگري که از کرامات مرحوم شیخ میآوریم، دلیل بر این واقعیت است: در یکی از سفرهایی که مرحوم شیخ به
230 ) خدمت ایشان رسیده )» سماوات « کربلا مشرف شده بود، در حرم مطهّر حضرت اباعبداللَّه الحسینعلیه السلام شخصی از اهل
یعنی به خدا سوگند، تو شیخ مرتضی هستی؟ شیخ »؟ باللَّه علیک انت الشیخ مرتضی « : سلام نمود و دستش را بوسید. عرض کرد
فرمود: آري. عرض کرد: من اهل سماوات هستم، و خواهري دارم که منزل او سه فرسنگ از منزل ما دور است. روزي بدیدن او
رفتم. در برگشتن بین راه شیري عظیم دیدم اسبم از راه رفتن ماند. و در علاج آن جز توسّل به بزرگان دین خودم، هیچ گونه فکري
به ذهنم راه نیافت. لذا متوسّل به ابوبکر شده یا صدیق! گفتم، اثري ندیدم. پس دست به دامن دوّمی شدم، یا فاروق! گفتم نتیجهاي
ندیدم. به عثمان متوسّل شدم یا ذالنور صدا زدم جوابی نشنیدم. بعد به علی بن ابی طالبعلیه السلام متوجه شدم، گفتم: یا اخا
الرسول وزوج البتول، یا اباالسبطین ادرکنی ولاتهلکنی. ناگاه سواري حاضر شد در حالی که نقاب بر صورتش بود. شیر متوجه سوار
شد و خود را بر اسب او مالید و راه بیابان را پیش گرفت و رفت. پس سوار روانه شد و من در عقب او میرفتم، ولی اسب او آرام
میرفت و اسب من با آن که میدوید، به او نمیرسید. همین طور در حرکت بودیم، تا به من فرمود: دیگر شیر ضرري به تو نخواهد
رساند و راه را به من نشان داد و فرمود: فی امان اللَّه، تو دیگر برو. به او گفتم: فدایت شوم، خود را معرفی کن، تا بفهمم شما
کیستید که مرا از هلاکت نجات دادید؟ فرمود: همانم که او را خواندي، منم اخوالرسول و زوج البتول و ابوالسبطین علی بن ابی
طالب)علیهم السلام(. عرض کردم: فدایت شوم، مرا به راه راست هدایت کن. فرمود: اعتقاد خود را درست کن. عرض کردم:
اعتقادات درست چیست؟ فرمود: اعتقادات شیعه. عرض نمودم به من تعلیم کنید. فرمود: برو از شیخ مرتضی بیاموز. گفتم: او را
نمیشناسم. فرمود: ساکن نجف است، و همین خصوصیاتی را که الآن در شما میبینم، براي من فرمود. عرض کردم: چون نجف
بروم، او را میبینم؟ فرمود: چون به نجف بروي او را نمیبینی. زیرا او به زیارت حسینعلیه السلام رفته، لکن در کربلا او را خواهی
صفحه 80 از 87
دید. این کلام را فرمود و از نظرم ناپدید شد. من به سماوات رفتم و از آنجا روانه نجف شدم و شما را ندیدم و امروز وارد کربلا
شدم، اینک به خدمت شما رسیدم. حال، اعتقادات شیعه را برایم بیان فرما. شیخ فرمود: اما اصل اعتقادات شیعه آن است که
امیرالمؤمنین علی بن ابیطالبعلیه السلام را خلیفه بلافصل رسول اللَّهصلی الله علیه وآله وسلم میدانند و همچنین بعد از او فرزندش
امام حسنعلیه السلام و بعد فرزند دیگرش امام حسینعلیه السلام صاحب این ضریح و این بقعه و همچنین تا امام دوازدهم که امام
عصرعلیه السلام است و از نظرها غائب است. اینها همه امامند و شخصی که اقرار و اعتراف به این عقاید نماید، شیعه است و در
اعمال هم تکلیف تو همین است که انجام میدهی از نماز و روزه و حج و غیر آن. عرض کردم: مرا به یکی از شیعیان بسپار که از
او بعضی از ضروریات احکام را بیاموزم. مرحوم شیخ او را به یکی از بزرگان سپرد و سفارش فرمود: اموري را که منافی تقیّه است،
بر او اظهار نکند.( 231 ) نگهبان سرت گشته است اسرار اگر سَر بایدت رو سِرّ نگهدار زبان دربسته بهتر، سرّ نهفته نماند سَر چو شد
اسرار گفته کتمان کرامات و حفظ اسرار نه تنها وسیله حفظ آنها از مخالفان است؛ بلکه راز مهم دیگر آن، افزایش ظرفیّت براي
دسترسی به اسرار و رازهاي مهمتر میباشد. به خاطر اهمیّت رازداري این همه اهل بیت عصمتعلیهم السلام به آن سفارش نموده و
آن را وسیلهاي دانستهاند که خیر دنیا و آخرت براي آدمی جمع میکند. حضرت امیرالمؤمنینعلیه السلام میفرمایند: جُمِعَ خَیْرُ الدُّنْیا
وَالْآخِرَةِ فی کِتْمانِ السِّرِ وَمُصادَقَۀِ الْإِخْوانِ وَجُمِعَ الشَّرُّ فی الْإِذاعَۀِ وَمُؤاخاةِ الْأَشْرارِ.( 232 ) خوبیهاي دنیا و آخرت جمع شده در کتمان
راز و صداقت داشتن با اخیار و بدیها جمع شده در فاش ساختن اسرار و برادري با اشرار. بزرگان ما با کتمان اسرار و نگه داشتن
رازها، نه تنها خود را از اغیار حفظ مینمودند، بلکه با انباشته شدن رازها، ظرفیّت و آمادگی خود رابراي درك اسرار مهمتر،
افزایش میدادند و با کتمان کرامات بر قدرتهاي روحی خود میافزودند.
زیان فاش نمودن رازها
فاش ساختن اسرار و عدم قدرت بر کتمان رازها، گواه بر کم بودن ظرفیّت انسان است. دریا دلانی که در حضور اهل بیتعلیهم
السلام بودند و از انوار معارف و اسرار آنان بهرهمند میشدند، از افشاء آنها براي دیگران خودداري مینمودند. کتمان و رازداري
آنان، دلیل بر ظرفیت و قابلیت فراوان آنان و وسیله پیشرفت و ترقّی در مسائل معنوي بوده است. آنان که قدرت بر کتمان رازها را
ندارند، این نه تنها دلیل بر کمی استعداد و ظرفیت آنان است، بلکه در مواردي علّت اصلی افشاء نمودن آنان، شک در اصل
حقایقی است که به آن پی بردهاند. حضرت امام صادقعلیه السلام میفرمایند: مُذیعُ السِّرِّ شاكٌّ.( 233 ) فاش کننده راز، داراي شکّ
است. کسی که رازها را فاش میسازد، اگر به هنگام افشاء داراي شک و تردید نباشد؛ پس از آن گرفتار شک درباره آن میشود.
زیرا با گفتن رازها به دیگران در ابتداء با تشکیک دیگران درباره اصل آن مسائل، روبرو میشود و سرانجام خود نیز به انکار آنها
پرداخته و از مرتبهاي که داشته است، سقوط میکند. این حقیقت را حضرت امام صادقعلیه السلام این چنین بیان فرمودهاند: إِفْشاءُ
میدانند و » حالی « السِّرِّ سُقُوطٌ.( 234 ) فاش ساختن راز، سقوط است. با استفاده از این فرمایشات گهربار، آنان که خود را داراي
معتقدند به مقام و مرتبهاي راه یافتهاند، باید توجّه داشته باشند که با گفتن مسائل نگفتنی، نه تنها باعث انکار برخی از حقایق در
بعضی از افراد میشوند، بلکه وسیله سقوط خود را نیز فراهم میکنند. ظرف کوچک با ریختن اندکی آب در آن لبریز میشود؛
ولی دریا، آب رودخانهها را در خود جاي میدهد و تغییري نمیکند. کسانی که جویاي موفقیّت و رسیدن به مراتب و مراحل عالی
معنوي هستند، باید دریا دل باشند و با کتمان راز، ظرفیّت خود را وسعت بخشند، و با این روش از سنّت الهی پیروي نمایند. حضرت
امام صادقعلیه السلام در این باره میفرمایند: ... اَلسُّنَّۀُ مِنَ اللَّهِ جَلَّ وَعَزَّ، فَهُوَ أَنْ یَکُونَ کَتُوماً لِلْأَسْرارِ.( 235 ) سنّتی که از خدا باید در
مؤمن باشد، این است که کتمان کننده رازها باشد. بنابر این فرد با ایمان که به مقام معرفت راه یافته و به حقائق ارزنده پی برده
است؛ باید همچون گنج، آنها را از دیگران پنهان نماید. انسان چگونه میتواند با فاش ساختن گنجینه، آن را از دستبرد اغیار
صفحه 81 از 87
محفوظ نگه دارد؟! پس حقائق ناگفتنی را باید همچون گنج حفظ نمود. با این بیان، مردان خدا کسانی هستند که حربه به دست
نامردان نمیدهند. اولیاء خدا با سکوت و کتمان سرّ، خود را زینت میدهند، نه آن که خود را بدنام نمایند. حضرت امام صادقعلیه
السلام میفرمایند: حِلْیَتُهُمْ طُولُ السُّکُوتِ وَکِتْمانُ السِّرِّ.( 236 ) زینت آنان، سکوت طولانی و کتمان سرّ است. کم گوي و مگوي هر
چه دانی لب دوخته دار تا توانی بس سرَ که فتاده زبان است با یک نقطه زبان زیان است آن قدر رواست گفتن آن کاید ضرر از
نگفتن آن نادان به سر زبان نهد دل در قلب بود زبان عاقل درباره لزوم حفظ اسرار و سخنانی که عموم مردم آمادگی دانستن آن را
ندارند، در روایات متعدد دیگر نیز اهل بیتعلیهم السلام، دوستان خود را به آن سفارش فرمودهاند و آنان را به این نکته متوجه
ساختهاند که همیشه باید در حفظ اسرار کوشا باشند و راز خود را در دل نهان کنند.