گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
ابواب کلیات احوال جهان و آنچه باوضاع آسمانی مربوط است







صفحه 7 از 134
باب [اول] پیدایش جهان و آغاز آفرینش آن و چگونگی آن و برخی از امور کلی
آیات قرآن در این باره
-1 البقره- 20 - او است که آفرید برایتان همه آنچه در زمین است سپس استوار شد بر آسمان و آنها را هفت آسمان ساخت و او
بهر چیزي دانا است. 2- الانعام- 2- سپاس از آن خدا است که آفرید آسمانها و زمین و ساخت تاریکیها و روشنی را. 3- الاعراف-
-54 راستی پروردگارتان خدائیست که آفرید آسمان و زمین را در شش روز سپس استوار شد بر عرش. 4- یونس- 4- راستی
پروردگارتان خدائیست که آفرید آسمانها و زمین را در شش روز سپس استوار شد بر عرش تا تدبیر کارها کند. آسمان و جهان،
5- هود- 70 - و او است آنکه آفرید آسمانها و زمین را در شش روز و عرشش بر آب بود تا بیازماید شما را کدام ج 1، ص: 5
نیکوکارترید. 6- الکهف- 51 - گواهشان نکردم بر آفرینش آسمانها و زمین و نه آفرینش خودشان و نبودم که گمراهکنندهها را
پشتیبان خود گیرم. 7- الأنبیاء- 30 - آیا نبینند آنان که کافرند براستی آسمان و زمین هر دو بسته بودند و ما آنها را گشادیم و هر
زندهاي را از آب ساختیم آیا باور نمیدارند. 8- الفرقان- 9- آنکه آفرید آسمانها و زمین و آنچه میان آنها است در شش روز سپس
استوار شد بر عرش، بپرس تو از یک آگاهی در باره او. 9- التنزیل- 4- خدا است که آفریده آسمانها و زمین را و آنچه میان آنها
است در شش روز سپس استوار شد بر عرش 10 - السجدة: بگو آیا شما کافرید بدان که آفرید زمین را در دو روز و برایش همتاها
ساختید آنست پروردگار جهانیان 9 و نهاد بر روي آن لنگرها از کوه و برکت داد در آن و اندازه گرفت قوتهایش را در چهار روز
برابر براي خواستاران 10 سپس استوار شد بر آسمان که دود بود و بآن و زمین فرمود بیائید بدلخواه یا ناخواه گفتند آمدیم بدلخواه
11 و مقرر نمود آنها را بهفت آسمان در دو روز و القاء کرد در هر آسمانی فرمانش را و زیور نمودیم آسمان نزدیکتر را به چراغها
11 - ق- 38 - و البته آفریدیم آسمانها و زمین را و آنچه میان آنها است از اختران و نگهبانی آن، اینست تقدیر نیرومند و دانا- 12
در شش روز و نرسید بما هیچ رنج و خستگی. 12 - الحدید 4- او است که آفرید آسمانها و زمین را در شش روز سپس استوار شد
بر عرش 13 - النازعات: آیا شما سختترید در آفرینش خود یا آسمان که آن را ساخته 27 بر آورده افراشتگی آن را و درستش
کرده 28 و تیره کرده شبش را و بر آورده پرتو آن را در روز 29 و زمین را پس از آن کشش داده و هموار کرد 30 بر آورده
ص: 6 از آن آبش را و چراگاهش را 31 و کوهها را لنگر ساخته برایش 32 تا بهره باشد براي شما و چهار
. 14 - الاعلی تسبیح گو بنام پروردگار والاترت 1- آنکه آفرید و درست آفرید 2- و آنکه اندازه گرفت و رهبري نمود 3 پایانتان 33
تفسیر آیات
منتی است که بر بندگان نهاده براي آفریدن هر آنچه زندگیشان بدان منوط « او است که آفرید برایتان همه آنچه در زمین است » -1
است و کمال معیشت آنها است و فرمود (براي شما) یعنی براي اینکه از آنها در این جهان سود برید و در مصلحت خویش بواسطه
یا بیواسطه بکار اندازید و براي دین خود بدان دلیل آرید و پند گیرید و لذتها و دردهاي آخرت را بشناسید، این آیه دلیل است
که همه چیز مباح است جز آنچه دلیلی آن را از این حکم بیرون کرده و خود زمین را شامل نیست مگر آنکه مقصود از زمین سوي
یعنی آهنک آن کرد و خواست آن را و گفتهاند « استوار شد بر آسمان » پائین باشد چنانچه بسا مقصود از لفظ سماء سوي بالا است
استواري بمعنی استیلا و دارا بودن آنست چنانچه شاعر گفته: استوار شد بشر بر عراق بیشمشیر زدن و بیخونریزي و مقصود از
آسمان اجرام علویه یا فضاي بالا است چنانچه گفتهاند که آنها را بی کژي و سستی آفریده و هفت آسمان با نه فلکی که رصدبانان
بیان علت « و او بهر چیزي دانا است » گفتهاند منافات ندارد زیرا فلک هشتم و نهم در زبان شرع به کرسی و عرش نام برده شدهاند
صفحه 8 از 134
آفرینش است بر وجه اکمل و دلیل آنست که این نسق عجیب و ترتیب خوب دلیل بر دانش او است و این آیه دلیل بر حدوث
گزارش کرد که خدا « سپاس از آن خدا است که آفریده آسمانها و زمین را » - آسمانها بلکه زمین است نیز، چنانچه بیانش بباید. 2
شایسته سپاس است براي نعمتهاي بزرگ سپاسش گویند یا نه تا حجتی باشد بر آنان که از پروردگارشان رو گردانند، سماوات را
جمع آورد و زمین را مفرد با اینکه او هم مانند ص: 7 آنها است زیرا طبقات آسمان در ذات خود مختلفند و
در آثار و حرکات متفاوت و آن را مقدم داشت براي شرافت و برتري مکانش.
شرح
سماء در زبان عرب بالا است و آسمان در زبان پارسی بالاي چرخنده است عرب ببالا نگریسته و فضاي کبود را همان بالاي سر
گفت و پارسیان با دقت بیشتري چرخش آنها را هم بزبان آورده و بآسیایش مانند ساخته و تعبیر هفت آسمان از نظر چرخش و
گردش گوناگون اختران معروف شده زیرا هفت سیاره از دیر زمانی معروف آدمیان بودهاند و امروز هم دانش فلکی فضا را به
هفت طبقه مشخص نموده که شرح آن را در شرح خصال در باب هفتگانه بیان کردیم و معتقدات هیئت بطلمیوسی منظور آیات
یعنی آنها را برآورد و نمودار کرد و « و تاریکها و روشنی ساخت » .( قرآن و تعبیر اخبار نیست و این فرضیه باطل شده است (پایان
یک مفعولی اینست که در خلق اندازهگیري منظور شده و اصالت دارد ولی جعل امریست ضمنی و فرعی « جعل » و « خلق » فرق میان
که بخودي خود وجودي ندارد چنانچه ثنویه ظلمت را یک مبدء جدا و اصیل دانستهاند بلکه ظلمت نابودي نور است و سایه
موجودي نورانی، بود و نمود دارد و از اسباب و اجرام بسیاري تراود که بلفظ جمع آورده و اگر منظور از نور هدایت باشد که
روشنی دلها است باز هم ظلمت بمعنی گمراهی تعدد دارد زیرا راه راست یکی است و راه کژ هزارها که بر اثر انحراف از آن در هر
مشهور اینست که مقصود بروزها در اینجا همان اندازه روزهاي دنیا است و در روایتی از ابن « در شش روز » . نقطه محقق میشوند
عباس آنها را از روزهاي آخرت دانسته که هر روزي هزار برابر سال شماره شما آدمیانست من میگویم: با این خبر نمیشود آیه را از
ظاهر خودش برگرداند، و چرا خدا که میتوانست همه چیز را در چشم بهمزدنی بیافریند جهان را در شش روز بتدریج آفرید براي
اینکه: 1- پندي باشد براي فرشتهها که آفریده بود زیرا عبرت پذیري در تدریج بیش ص: 8 است چنانچه در
خبري رسیده. 2- دانسته شود که اینها همه از توانائی مختار دانا بمصالح و وجوه حکمتها صادر شدند زیرا اگر از طبع یا ناچاري
بودند همه در یک حال محقق میشدند. 3- تا بمردم آرامش در انجام کارها را بیاموزد و شتابزدگی را دریغ سازد چنانچه از امیر
اگر میخواست همه را در کمتر از چشم بهمزدنی آفریند میآفرید ولی پس انداختن و مدارا را » المؤمنین علیه السّلام روایت شده که
در اینجا اشکالی آوردهاند و آن اینست که روز از حرکت خورشید و .« نمونهاي آورد براي امنایش و حجتی نمود بر آفریدههایش
طلوع و غروبش باشد و در اینجا روز چه معنا دارد؟ و ممکن است پاسخ از آن بچند وجه. 1- میزان اندازهگیري روز همان چرخش
فلک نهم است نه هفت آسمان. و آفریدهاي روزهاي مشخص ششگانه، همان هفت آسمان و زمین و آنچه میان آنها است میباشد
- نه آنچه برتر از آنهاست و این سبب خلأ نشود زیرا که آبی که مایه آفرینش همه آنهاست پیش از آنها بوده و فضا را پر کرده. 2
-3 مقصود از شش روز مقدار آنست .« هر که پشت دهد به جهاد در آن روز » منظور از روزها چند گاه است چنانچه در فرموده خدا
نه وجود خارجی آن و مرجع همه یکی است زیرا پیش از وجود خورشید روز حقیقی تحقق پذیر نیست پس مقصود یا اندازه است
از زمان مطلق یا اندازه حرکت خورشید بمقدار شش روز بر فرض وجود آن و بهر تقدیر پایه اینست که زمان کششی است انتزاعی
از بقاء ذات الهی یا مخلوقی که بوده چون آب، یا روح بنا بر قول تقدم آفرینش آن بر اجسام، یا فرشتهها چنانچه در خبر آینده است
و یا باید گفت فلکی پیش از آن آفریده بوده بنا بر اینکه زمان وجودي دارد و آن مقدار حرکت فلک است زیرا تجدد و گذشت
است. برخی صوفی مآبان گفتهاند زمان هم «1» که ص: 9 منشأ تحقق زمانیست نزد حکماء در همه متصور
صفحه 9 از 134
روح مجردي دارد که چون نفس است براي تن چنانچه مکان هم روح مجردي دارد و روح زمان و مکان از عوارض مجردات
هستند و این سخن مانند بسیاري از خیالبافیهاي دیگرشان قابل فهم نیست و خرد پذیر نمیباشد و بهر حال این آیه و آیههاي دیگر
آینده دلیل بر حدوث آسمانها و هر آنچه در آنها است میباشند، زیرا آنچه در روز آخر پدید شد پنج روز گذشته در پیش خود
دارد و بقایش پایان پذیر است و وجودش در گذشته به نیستی پیوندد و هر چه پیش از خود نیست بوده حادث است و آنچه در روز
نخست پدید شده باندازه محدودي از آخري وجود دارد پس همه موجودي پایان پذیر و حادث باشند و این ایراد بر حکماء لازم
آید که خود زمان هم حادث است زیرا مقدار حرکت فلکی است که خود حادث است. فخر رازي گفته: مراد از شش روز شش
حال است زیرا آسمان و زمین و ما بین آنها خود سه چیزند و هر کدام ذاتی دارند و صفتی که شش میشوند و دوران آفرینش هر
کدام روزي تعبیر شده چون آدمی آنها را از روزنه زمان مینگرد که ظرف هر کاریست و روز ص: 10 زمان
مشهورتریست و گر نه پیش از آفرینش آسمانها شب و روزي نبوده چنانچه یکی بدیگري گوید روزي که زادي مبارك بود و بسا
که در شب زاده است ولی با مقصودش مخالف نیست زیرا منظورش ظرف این کار است ولی آنچه او گفته تکلفی است دور از فهم
- و آنچه ما گفتیم بتعبیر آیه کریمه نزدیکتر است و با مقصود قرآن موافقتر و بزودي معناي عرش و استواي بر عرش بیان میشود. 5
بیضاوي گفته (ج 2 آیه 7 سوره هود) یعنی چیزي میان عرش او و آب فاصله نبود نه اینکه عرش بر روي « و عرش او بر آب بود »
آب بود و آن را دلیل بر امکان خلأ دانسته و بر اینکه نخست حادث پس از عرش آب است از اجرام این جهان و گفته شده آب بر
دوش باد بوده و خدا آن را بهتر داند پایان. طبرسی گفته این آیه دلیل است بر اینکه عرش و آب پیش از آسمانها و زمین بودهاند و
آب به نیروي خدا بیقرارگاه بوده و این خود بزرگترین عبرت است براي منکر آن و گفتهاند عرش بمعنی ساختمانست یعنی
بمعنی ساختمان « مِمَّا یَعْرِشُونَ » ساختمان آفرینش او بر پایه و مایه آب بوده که بدیعتر و شگفتانگیزتر است چنانچه یعرشون در
میکنند آمده (ج 5 سوره هود مجمع البیان). رازي در تفسیرش گفته: کعب گفته: خداي تعالی یک دانه یاقوت سبز آفرید و بهیبت
بر آن نگرید و آن آبی شد که بر خود لرزید و باد را آفرید و آب را بر دوشش نهاد و سپس عرش را بر آن استوار کرد، ابو بکر
اصم گفته: عرش او بر آبست چنانست که گویند آسمان بر زمین است و مقصود این نیست که یکی بر دیگري چسبیده است و هر
گونه بوده دلیل است بر اینکه عرش و آب پیش از سماوات و ارض بودهاند. معتزله گفتهاند این دلیل است بر اینکه فرشتهها پیش از
آفرینش آسمان و زمین بودهاند زیرا نشاید که آنها را آفریند و کسی نباشد که از آنها بهرهمند شود پایان. و در برخی اخبار است
که مقصود از این جمله اینست که دانش و کیش خود را بدوش آب نهاده و کسی که قائل به هیولا است کلمه آب را بهیولا تعبیر
یعنی حکمت « تا بیازماید شما را که کدام خوشکردارترید » کرده (ج 5 ص 57 در تفسیر سوره هود). ص: 11
بالغه آفرینش آسمان و زمین آنست که مسکن بندههایش باشند و انواع نعمتها را به آنها ارزانی دارد آنها را مکلف سازد تا بپاداش
یعنی تا با شما کار یک ممتحن کند تا چه کار میکنید و « تا بیازماید شما را » آخرت رساند، این خود مانند آزمایشی است که فرمود
از امام صادق علیه السّلام است که مقصود بسیاري عمل نیست بلکه مقصود درست کاریست که درستی کار بنده بترس از خدا و
طبرسی (ج 6 ص 476 مجمع البیان) گفته است یعنی « گواهشان نکردم بآفرینش آسمانها و زمین » - نیت درست و اخلاص است. 6
ابلیس و فرزندانش را حاضر نساختم در آفرینش آسمانها و زمین و نه در آفرینش خودشان که مرا یاري کنند و یا بر آفرینش یک
من نگرفتهام » : دیگر یار باشند و این گزارشی است از کمال قدرت و بینیازي او از یاران و کمککاران و دلیل آنست فرموده او
یعنی دیوانی که مردم را گمراه کنند یاران خود نساختم تا بمن کمک دهند و بسیار باشد که کلمه عضد « گمراهکنندهها را پشتیبان
را بمعنی یار بکار برند، و گفتهاند مقصود اینست که شما چنان پیروي شیطان کنید که گویا او را دانشی است مخصوص که از جز
او بدست نیاید و من آنها را بآفرینش آسمانها مطلع نساختم و نه بر آفرینش خودشان و بآنها نیاموختم که چگونه هر چیزي آفریده
شود پس از کجا پیرو آنها میشوند. و گفتهاند مقصود اینست که مشرکان عرب و این کفار در خلق آسمانها و زمین حضور نداشتند
صفحه 10 از 134
و بر خلق یک دیگر واقف نشدند و نبودند که من آنها را آفریدم پس از کجا میگویند فرشتهها دختران خدایند. رازي دو وجه دیگر
بر تفسیر آیه افزوده (ج 5 ص 729 سوره کهف): 1- در پاسخ کافرانی که به پیغمبر گفتند اگر مستمندان را از مجلست نرانی ما بتو
نگرویم، خدا فرموده این پیشنهاد دهندهها و زورگوهاي بیهوده و یاوه در آفرینش جهان شریک من نبودند و چون دیگران بودند و
چرا چنین پیشنهادي میدهند؟ چنانچه در پاسخ کسی که پیشنهادهاي بزرگی بتو کند گوئی تو پادشاه کشور و وزیر پادشاه نیستی تا
2- بهمین کفار گفته شده که شما باحوال سعادت و شقاوت و این پیشنهادها را از تو بپذیریم. ص: 12
سرنوشت نادانید و نتوانید خود را برتر از دیگران دانید پایان، و عیاشی از امام باقر علیه السّلام روایت کرده که رسول صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم فرمود: بار خدایا اسلام را به عمر بن خطاب یا ابو جهل بن هشام عزیز ساز و خدا این آیه را در باره آنها بدو فرستاد: و
440 از امام جواد آورده که خدا تعالی پیوسته در یگانگی خود یکتا بود و سپس محمّد و علی و فاطمه علیهم السّلام / در کافی ج 1
را آفرید و هزار روزگار ماندند و سپس همه چیز را آفرید و آنان را گواه آفرینش آنها نمود و فرمانبریشان بر آنها روا داشت و کار
طبرسی ره « آیا نبینند آنان که کافرند » - و این خبر صریح است در حدوث همه اجزاء عالم. 7 « تا آخر خبر » همه را بدانها واگذاشت
گفته پرسشی است براي سرکوبی و معنا اینست که آیا نمیدانند که خداي سبحان است که این کارها میکند و جز او بر آنها توانا
یعنی هر دو « راستی که آسمانها و زمین هر دو بسته بودند و ما گشادیمشان » نیست؟ پس او است معبود شایسته پرستش نه دیگري
بستگی داشتند و بهم چسبیده بودند و بسته بودند و ما آنها را بوسیله هوا از هم جدا کردیم، از ابن عباس و دیگران نقل شده، و
گفته شده: همه آسمانها در هم بودند و ما آنها را از هم باز گشودیم تا هفت آسمان شدند و زمین هم چنین بود و آن را بهفت
زمین برگشودیم و از مجاهد و سدي چنین نقل شده و گفتهاند: آسمان بسته بود و باران نمیداد و زمین بسته بود و گیاه نداشت و
آسمان را بباران گشودیم و زمین را بگیاه- از عکرمه و عطیه و ابن زید است و از امام باقر و امام صادق هم چنین روایت شده پایان
(ج 7 ص 45 تفسیر مجمع البیان). رازي گفته: رؤیت یا دیدنست یا دانستن و اولی مشکل است چون مردم آن را ندیدند و خدا هم
و دومی هم مشکل است براي آنکه هر جسم پذیراي رتق و فتق است « من آنها را گواه آفرینش آسمان و زمین نساختم » : فرموده
ولی حکم باینکه نخست بسته بوده و سپس گشوده شده راهی جز بیان شرع ندارد و مناظره با کفار منکر رسالت بدین بیان نشاید و
پس از اختیار وجه دوم اشکال را چند جواب داده: 1- ما نبوت محمّد را بمعجزههاي دیگر ثابت کنیم و سپس قول او را دلیل آوریم
ص: 13 و هر دو را دلیل حصول مصالح جهان و نفی فساد از آن سازیم. 2- مقصود از رتق و فتق امکان آنها
است و عقل دلیل است که همه اجسام شاید که با هم باشند و یا نباشد و حکم باجتماع آنان و جداشدنشان از هم یا بالعکس نیاز
بدلیل دارد. 3- یهود و نصاري این معنا را میدانستند زیرا در تورات آمده که خدا تعالی گوهري آفرید و بدیده هیبت بر آن
نگریست و آب شد و آسمانها و زمین را از آن آفرید و آنها را از هم جدا کرد و بتپرستها با یهود در دشمنی پیغمبر صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم دوستی داشتند و خدا این دلیل را براي آنها آورد بنا بر اینکه گفته یهود را در این زمینه باور داشتند. سپس گفته
مفسرین در معنی رتق و فتق اختلاف دارند بچند قول یکی- و همان وجه اول طبرسی را آورده و گفته این وجه مستلزم آنست که
آفرینش زمین پیش باشد بر آسمان زیرا خدا تعالی چون آنها را از هم جدا کرد زمین را بحال خود گذاشت و اجزاء آسمانی را
برافراشت. کعب گفته: خدا آسمانها و زمین را بهم چسبیده آفرید سپس میان آنها بادي آفرید و بدان از همشان جدا ساخت سپس
وجه دوم و سوم را آورده و سوم را ترجیح داده و تأیید کرده بفرموده خدا تعالی ( 12 و 13 - الطارق) سوگند بآسمان برگشت دار
سپس گفته تفسیر چهارم « و ساختیم از آب هر چیز زندهاي را » یعنی ریزش باران و بزمین شکافدار بروئیدن گیاه و هم بفرموده خدا
گفته ابی مسلم اصفهانی است که گوید روا است مقصود از رتق و فتق ایجاد و اظهار باشد چون فرموده خدا ( 2- الفاطر) فاطر و
آفریننده آسمان و زمین و ایجاد را بلفظ فتق گزارش داده و حال پیش از ایجاد را به رتق، من گویم: تحقیقش اینست که در نیستی
محض چیزها ممتاز و اعیان جدا نیست و نیستی بماننده بستگی است و حقائق در پرتو هستی از هم جدا شوند و از این رو رتق را
صفحه 11 از 134
نشانهاي است بر ایشان که » ( تعبیر به نیستی آورده و فتق را براي هستی. قول پنجم، شب پیش از روز بوده بفرموده خدا ( 28 - یس
و آسمان و زمین در تاریکی بهم بسته بودند و جدائیشان پیدا نبود و خدا با « ص: 14 از شب و روز بر آوریم
اظهار روز روشن آنها را جدا نمود از هم (مفاتیح الغیب ج 6 ص 144 ) که بطور خلاصه نقل شده، من گویم اخباري آید که وجه
سوم را تایید کنند و برخی خطبههاي امیر المؤمنین علیه السّلام اشارت بوجه دوم دارد چنانچه بزودي بدانی و کلینی در روضه کافی
آیا » بسند خود از عده روایت کرده از ابی حمزه ثمالی که گفت نافع از امام پنجم علیه السّلام پرسید از تفسیر قول خدا عز و جل
فرمود خدا تبارك و تعالی آدم را بزمین فرود آورده و « ندیدند آنان که کافر شدند آسمان و زمین بسته بودند و ما آنها را گشودیم
آسمان بسته بود هیچ نمیبارید و زمین بسته بود هیچ نمیروئید و چون خدا عز و جل توبه آدم را پذیرفت فرمود: تا آسمان ابر
باراندار برگرفت و آنگاه فرمود تا درهاي خود را گشود و فرو بارید و زمین را فرمود تا درختها بر آورد و میوهها ببار آورد و جویها
روان ساخت و اینست رتق آن و اینست فتق آن. نافع گفت راست گفتی اي زاده رسول خدا تا آخر خبر، و این دلیل وجه سوم
طبرسی (در مجمع البیان ج 7 ص 45 ) گوید: یعنی با آبی که از آسمان فرود آوردیم هر « و ساختیم از آب هر چیز زنده را » . است
زنده را زنده کردیم، و گفتهاند: یعنی هر آفریده را از نطفه بر آوردیم و نخست درستتر است. عیاشی بسندش از حسین بن علوان
روایت کرده که پرسش شد از امام صادق علیه السّلام از مزه آب فرمود: براي فهمیدن بپرس نه براي رنج دادن مزه آب همان مزه
و گفتهاند: یعنی از آب زندگی هر جاندار و نمو او را ساختیم « از آب هر چیز زنده را آفریدیم » : زندگی است خداي سبحان فرمود
بقرآن و بدان چه مشاهده کنید از دلیل و « آیا باور نمیدارید و نمیگروید » . و شامل جانور و گیاه و درختها همه میشود، از ابی مسلم
در آیه « الحی » یا بدل ضمیر در (استوي) یا صفت « هو که متعدد است » یا خبر « الذي است در صدر آیه » خبر « رحمان » - برهان. 8
یعنی بپرس از آفرینش و استواري بر عرش دانشمندي را که بتو گزارش دهد و آن خدا تعالی یا جبرئیل یا « فَسْئَلْ بِهِ خَبِیراً » سابقه
ص: 15 دانایان بکتابهاي آسمانی پیشین هستند، و برخی گفتهاند معنا اینست که اگر منکر اطلاق (رحمان) بر
بگو راستی گفته شما کافرید بدان که زمین را » - خدا هستند از اهل کتاب بپرسند که چنین لفظی بدین معنا بر خدا اطلاق شده ... 9
بیضاوي گفته: یعنی در مقدار دو روز یا در دو نوبت و در هر نوبت با شتاب هر چه بیشتر آنچه را باید آفریده، و « در دو روز آفریده
شاید مقصود از زمین جرمهاي بسیط زیر آسمانست و منظور از دو بار آفرینش اینست که یک بار ماده مشترك آنها را آفریده و بار
با اینکه همتا را « و میسازید برایش همتاها » دوم صور مخصوص بهر کدام را و کفرشان ناروا گوئی نسبت بذات و صفات خدا است
و نهاده در زمین » آفریننده هر چه است و پرورنده آنها « او پروردگار جهانیانست » زمین را در دو روز آفریده هم « آنکه » نشاید
بر بالاي زمین بر افراشته تا بینندهها از آن بصیرت یابند و جویندهها سودها برند. (ج 2 ص 384 تفسیر بیضاوي) رازي « لنگرها از کوه
در (ج 7 ص 353 ) تفسیر خود گفته: چون اگر کوهها را زیر زمین میساخت گمان میرفت ستونهائی نگهدار آنند و بر روي آن
ساخت تا آدمی بیند زمین و کوه بار سنگینی بر یک دیگرند و نیازمند نگهداري پایدارند و او جز خداي سبحان نتواند بود (ج 7
و اندازه گرفت در » بیضاوي گفته: (ج 2 ص 384 ) خیر بسیار داد بآفرینش هر جور گیاه و جاندار « و برکت داد در آن » .( ص 353
یعنی خوراك اهل زمین را و براي هر نوعی خوراك شایسته باو را معین کرد و یا در هر سرزمینی خوراك مناسب « آن قوتهایش را
مقصود تتمه چهار روز است نه چهار روز جدا از دو روز خلق خود « در چهار روز » قسّم هم قرائت شده « قدّر » آن آفرید و بجاي
زمین که با هم شش روز شوند چنانچه بذلهگوئی از بصره تا بغداد ده روز رفتم و تا کوفه پانزده روز و شاید آنکه دو روز نگفته
براي بیان پیوست بودنشان بدو روز نخست. من گویم: بسا که این چهار روز حمل شود بچهار وقت که خدا در آنها خوراك جهان
را آماده کرده از مردم و چهار پایان و پرندهها و خزندههاي زمین و آنچه در بیابان و دریا است از میوهها و گیاه و درخت و همه
آنچه ص: 16 گذران جانورانست و آن چهار وقت بهار و تابستان و پائیز و زمستانست و این تأویل از سیاق
بودند این روزها و دلیلش قرائت یعقوب است که آن را مجرور خوانده بوصف ایام و گفتهاند: حال از ضمیر « برابر هم » بدور است
صفحه 12 از 134
از مدت آفرینش زمین و آنچه در آنست « براي پرسشکنندهها » مقدر باشد « هی » و مرفوع قرائت شده که خبر « فیها است » یا « اقواتها »
و آن » و آهنگ آن کرد « سپس استوار شد بسوي آسمان » . یا باین معنا که خوراکها را براي خواستاران اندازه کرده در چهار روز
گفته و چیزي تاریک بوده و شاید مایه و تیکههاي ریزي بوده که از آن فراهم شده، « درج 2 ص 385 تفسیرش » و بیضاوي « دود بود
و طبرسی در (ج 9 ص 6) مجمع البیان گفته ابن عباس گفته بخار زمین بوده و گفتهاند یعنی فرمانش بر آسمان استوار شد و رازي
در (ج 7 ص 385 ) تفسیرش گفته: صاحب اثر آورده که عرش خدا بر آب بود از آنگاه که آسمانها و زمین را آفرید، و خدا در آب
گرمی پدید کرد و از آن کفی و دودي برخاست و آن کف بر روي آب بماند و خدا خشکش کرد و از آن زمین برآورد و دود
برافراشت و بالا رفت و خدا از آن آسمانها را آفرید. و بدان که این داستان در قرآن نیست و اگر دلیل درستی دارد پذیرفته است و
گر نه مردود است و این داستان در آغاز کتابی که بگمان یهود تورات است آمده و در آنست که خدا تعالی آسمانها را از
تیکههاي تیره آفریده و این در خرد گنجد زیرا مادر علم معقول ثابت کردیم که تاریکی یک کیفیت وجودي نیست بلکه
بینوریست و چون خداي سبحان اتمها را آفرید پیش از آنکه بدانها روشنی دهد تیره و بینور بودند و چون آنها را فراهم آورد و
آسمانها و اختران و خورشید و ماه ساخت و در آنها پرتو نهاد نورانی شدند و این اجزاء اتم در آنگاه که خدا خواست از آنها
پس گفت بآن » . آسمان و خورشید و ماه بسازد تیره بودند و نام دود بر آنها درست آید زیرا دود اجزاء از هم پاشیده بینور است
بیضاوي گوید: یعنی اثر بخشی و اثرگیري خود را بر دارید و هویدا کنید آنچه در شما نهادم از اوضاع « آسمانها و بزمین بیائید
گوناگون و هر جور ص: 17 بودنیها یا آنکه بهستی درآئید بنا بر اینکه خلقت پیش اندازهگیري و پایه بندي و
گزارش بوده یا معنی آمدن آسمان پدید شدن او است و آمدن زمین کشش آن یا آنکه هر کدام هر چه را از شما خواستم زاده
بدلخواه یا » از مؤاتات یعنی بسازید هر کدام با دیگري در آنچه از شماها خواستم « آتیا » شود برآرید و مؤید این معنی است قرائت
و بخواهید یا نخواهید، یا مقصود اظهار کمال قدرت است که باید خواست او انجام شود نه حقیقت طوع و کراهت آنها، از « ناخواه
یعنی فرمانبردار و اظهر آنست که منظور اثر پذیري آنها است از نیروي وي بمانند فرمانی مطاع « گفتند آمدیم بدلخواه » اینجاست که
و آنچه گفتهاند که بدانها سخن گفت و نیروي پاسخ داد بنا بر معنی اول و آخري « باش پس میباشد » و پذیرش شده چون فرموده او
تصور میشود. طبرسی در مجمع البیان (ج 9 ص 6) گوید: ابن عباس گفته: آسمان خورشید و ماه و اخترانش را آورد و زمین
جویها و درختان و میوههایش را و سخنی در میان نبوده و پاسخی بزبان نیامده و خدا قدرت و سرعت آفرینش خود را بدین تعبیر
همانا فرمانش هنگام » آسان نموده که توقف و درنگی نداشته و چون فرمان و پذیرشی انجام گرفته و آن چون گفتار او است
که جمع مذکر عاقل است باعتبار ضم ذوي العقول یا موافقت با « طائعین » و تعبیر به « خواست چیزي اینست که میگوید باش و میباشد
بیضاوي گفته: یعنی بینقشه و محکم « فَقَضاهُنَّ سَبْعَ سَماواتٍ- آفریدشان هفت آسمان » .« و همه در چرخ شناورند » لفظ خطابست
و وحی کرد در هر آسمانی » روز پنجشنبه آسمانها را آفرید و روز جمعه خورشید و ماه و ستارهها را « در دو روز » ... آنها را آفرید
بکار پردازي او تا آنجا که از او آید که او را بدان واداشت باختیار یا بطبع کار، و گفتهاند: وحی او باهل آن بوده « فرمان خود را
از هر آفت دارند و این خاص « و نگهبانی » زیرا همه اختران بر آن بدرخشند « و آراستیم آسمان نزدیکتر را به چراغها » بفرمانهایش
اینست تقدیر و تدبیر خداوند » آسمان نزدیکتر است که ص: 18 زیور دارد و نگهبانی است از دست برد دیوان
و این دروغ « نرسید بما هیچ رنج و خستگی » : که قدرت و دانشش رسا است. 11 - در آخر آیه سوره ق فرماید « با عزت و دانا
شمردن سخن یهود است که گفتند: خدا روز شنبه آسایش یافت که آفرینش را بپایان رسانده بود و از این رو ما در آن هیچ کاري
نکنیم. رازي در (ج 7 ص 644 ) تفسیرش گفته: از یک مفسري که مقصود آیه ردّ بر یهود است که گفتند: خدا روز یک شنبه
آفرینش جهان را آغاز کرد تا شش روز که بروز جمعه پایان یافت و روز شنبه آرام شد و بر عرشش استوار گردید و خدا فرمود:
ردّ بر آنها کرد، و ظاهر آنست که مقصود او ردّ بتپرستها است یعنی ما بآفرینش نخست رنج ندیدیم « رنج و ناآرامی بما نرسید »
صفحه 13 از 134
تا توانا نباشیم باعاده آن در بار دوم و آنچه یهود گفتند و از تورات برگرفتند یا تحریف کردند و یا تفسیرش را ندانستند زیرا یک
شنبه و دوشنبه زمانی است از هم جدا و اگر آفرینش آسمان از روز یک شنبه باشد باید زمان پیش از اجسام باشد ولی زمان از
اجسام جدا نتواند بود و باید پیش از این اجسام اجسام دیگر باشند و قول بقدم عالم لازم آید که مذهب فلاسفه است من گویم:
تعیین این ایام در آفرینش در اخبار معتبره آمده که بزودي بدانی، و توهم اینکه قدم عالم لازم آید باطل است چنانچه پیش دانستی
زیرا تصحیح آن بچند وجه ممکن است که قدم لازم نیاید و تعیین ایام بتقدیر زمان آنها میشود کرد، بطوري که پس از آفرینش
آیا شما در » - خورشید و حرکت افلاك بر آن تطبیق شوند و بفرض وجود خورشید در حرکت همان ایام باشند بیندیش. 13
بیضاوي (ج 2 ص 644 ) تفسیرش گفته یعنی آفرینش شما دشوارتر است یا آسمان که آن را ساخت و از « آفرینش دشوارترید
زمینش برافراشت یا کلفتی او را تا بلندي رسانید و آن را راست کرد و هموار نمود و با آفرینش اختران و تداویر و جز آنها کاملش
کرد و شبش را تیره نمود بحرکت آسمان و پرتو آفتابش را بر آورد و روز شد و زمین را پس از آن کشش داد و هموار کرد براي
و بهره » سکونت و آبش ص: 19 را با چشمههاي جوشان برآورد و هم چراگاهش را و کوهها را لنگرش کرد
که براي او ساخت هر چه در « آنکه آفرید و درست آفرید » - تا خود و بهائمتان از آن بهرهمند شوید. 14 « شما و چهارپایانتان ساخت
جنس همه چیز را و نوع آن را و شخصیت و مقدار و اوصاف و کار و عمر « و آنکه اندازه کرد » زندگی بدان نیاز دارد و بایدش
آنها را بکار خود بطبع و منش یا اختیار و کنش بآفریدن میل و الهام و نصب دلیل و فرود آوردن آیات. « پس رهبري کرد » آنها را
رفع شبهه
ملحدي ایراد تناقض گرفته میان آیات سوره بقره و السجده با آیات سوره النازعات چون که پنداشته اولی دلالت دارد که آفرینش
زمین پیش از آسمانست و دومی بر عکس و از آن چند جواب داده شده: 1- مایه زمین پیش از آسمان بوده ولی کشش و
پهناوریش پس از آن و اینجا دو اشکال شده یکی آنکه زمین جسمی است بزرگ و ممکن نیست مایه آن از کشش آن جدا شود و
اگر کشش آن پس آفرینش آسمان بوده خلقش هم بدنبال آن بوده و دوم اینکه آیه اولی دلالت دارد بر اینکه خلق زمین و هر چه
در آنست پیش از خلق آسمان است و خلق اشیاء زمین بناچار پس از کشش آنست. از اشکال اول بمنع امتناع انفکاك جواب
دلالت دارد بر تقدم خلق آسمان بر کشش زمین و دلالت « و زمین را پس از آن کشش داد » دادهاند و از دوم باینکه قول خدا تعالی
ندارد بر تقدم تسویه آسمان بر کشش زمین پس میشود که تسویه آسمان پس از کشش زمین باشد و کشش زمین پس از تسویه
آسمان و منافات نباشد و ایراد میشود که آیه سوم دلالت دارد بر اینکه تسویه آسمان مقدم است بر کشش زمین و آیه دوم دلالت
دارد که خلق زمین و هر چه در آنست مقدم است بر تسویه هفت آسمان و خلق آنچه در زمین پیش از کشش آن بعید است و
ممکن است جواب داد که مقصود از خلق در آیه اول اندازهگیري و نقشه آنست که در عرف و لغت معروف است یا مقصود از
خلق آنچه در زمین است خلق ماده آنها است مانند آنکه خلق زمین هم پیش از ص: 20 کشش آن همین معنا
را دارد پس تسویه آسمان پیش از کشش زمین باشد چنانچه ظاهر آیه سوم است. یا اینکه تسویه در آیه سوم و تسویه هفت آسمان
در آیه اولی دو معنا دارند و تسویه مطلق بر کشش زمین مقدم است و تسویه بهفت آسمان پس از آنست و این بهتر است در جمع
اشاره ببناء آسمانست و « وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها » در « ذلک » آمده و لفظ « ثم » بمعنی « فسوّیها » میان آیات یا گفته شود (فاء) در
براي ترتیب در بیانست نه در آفرینش و تقدیم خلق ما فی « ثم » اصل خلق آن نه آنچه پیش از آن ذکر شده، یا گفته شود لفظ
الارض در معرض امتنان آمده پس خلق آنچه در زمین است پس از کشش آن بوده است چنانچه ظاهر همین است و تسویه سماء
پیش از آنست و پیش از کشش زمین طبق ظاهر آیه سوم ولی این یک منافرتی در تعبیر دارد با آیه دوم و ما توجیهاتی در این باره
در شرح اخبار آینده آوردهایم. بیضاوي در (ج 1 ص 62 ) تفسیرش گفته کلمه (ثم) در دو آیه بقره و السجده براي بیان تفاوت خلق
صفحه 14 از 134
زیرا اگر براي تأخیر در وجود باشد « ثُمَّ کانَ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا » آسمان و زمین است در فضیلت نه در وجود چون لفظ آن در آیه
زیرا که آن دلالت دارد بر تاخر کشش زمین که پیش از خلق ما « وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها » مخالف است با ظاهر قول خدا تعالی
بفعل مقدري منصوب باشد « الارض » جمله جدائی باشد و « دحیها » فی الارض نسبت بآفرینش آسمان و تسویه آن باشد مگر اینکه
در آیه « بعد » ولی خلاف ظاهر است پایان جواب دوم براي رفع اصل اشکال اینست که لفظ « تعرف یا تدبر امرها بعد ذلک » چون
سوم براي تاخر زمانی نیست بلکه براي شمارش نعمتها است گرچه پیش و پس باشند زیرا منظور گزارش زمان نعمت نیست بلکه
کشش تنها نیست بلکه کششی « دحیها کشید آن را » یادآوري آنها است. سوم- رازي در (ج 8 ص 365 ) تفسیرش گفته است معنی
و این پس از خلق آسمان بوده زیرا « بر آورد از آن آب و چراگاهش را » آماده براي روئیدن خوراکها که آن را بیان کرد و گفت
این آمادگی زمین ص: 21 پس از آنست براي آنکه زمین چون مادر است و آسمان چون پدر و تا هر دو
« مع ذلک است بهمراه آن » بمعنی « بعد ذلک » نباشند نوزاد آن معادن و گیاه و حیوان بوجود نیایند. چهارم- که نیز از او است که
که بمعنی مع ذلک است و چنانچه تو بمردي گوئی تو چنین و چنانی و پس از آن هم چنینی و « عُتُلٍّ بَعْدَ ذلِکَ زَنِیمٍ » چون قول خدا
و « سپس بوده از آنان که گرویدند » تا گوید « فَکُّ رَقَبَۀٍ » فرموده « مقصودت ترتیب در کارهاي او نیست و خدا تعالی ( 18 - البلد
یعنی با « وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِکَ دَحاها » همان بودن منظور است نه ترتیب و این تقریر تفسیریست که از ابن عباس نقل شده که گفته
گسترش زمین آن را کشش داد، من گویم این جواب نزدیک بهمان جواب دوم است، سپس مشهور اینست که آفرینش زمین پیش
از آسمان بوده و اظهر همانست و برعکس هم گفتهاند. واحدي در کتاب بسیط از مقاتل آورده که گفت: خدا آسمان را پیش از
اینست که پیش از آن بر آسمان استوار شد که دودي بود پیش از آفرینش زمین و لفظ « ثُمَّ اسْتَوي إِلَی السَّماءِ » زمین آفرید و تأویل
إِنْ یَسْرِقْ فَقَدْ سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْلُ- اگر دزدي کرده البته برادرش هم » ( کان در آن مقدر گرفته چنانچه خدا فرموده ( 78 - یوسف
معنا اینست که اگر بوده که دزدي کرده. رازي در (ج 7 ص 358 ) تفسیرش گوید: مختار من اینست که « پیش از آن دزدي کرد
آفرینش آسمان پیش از زمین بوده همین میماند که تفسیر این آیه یعنی آیه سجده چیست؟ من میگویم خلق ایجاد نیست بدلیل قول
و اگر خلق « خدا تعالی ( 60 - آل عمران) نمونه عیسی نزد خدا نمونه آدم است که آفریدش از خاك و سپس باو گفت باش و او بود
ایجاد بود لازم آید که بموجودي گفته باشد باش، و این محال است و چون این ثابت شد میگوئیم خلق ارض در دو روز بمعنی
صدور فرمان آفرینش او است. نه ایجاد او و این فرمان پیش از ایجاد آسمان بوده و مستلزم پیش بودن وجود زمین بر آسمان نیست
پایان. و اعتراض در این سخن نهان نیست و در ضمن شرح اخبار بر حقیقت حال آگاه شوي. ص: 22
در شرح اخبار این باب
-1 در نهج ( 158 ) امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبه خود فرموده است: خدائی که ندیده شناخته شده، و بیاندیشه آفریدگار است،
آنکه همیشه پایدار و پیوسته بوده است، آنگه که نه آسمان برجداري بوده و نه حجابهاي پردهواري، و نه شبی تیره و نه دریائی
خموش و تار) نه کوهی با دره و نه درهاي کژمدار، نه زمین گسترده و نه مردمی بر آن پایدار، او است نخست آفریننده خلق و وارث
آنان همه و معبود خلق و روزي بخش روزيخواران، و این صریح است در حدوث عالم. 2- نهج البلاغه ( 194 ) اول هر اولی است و
آخر بر هر آخري، یعنی از او پیشتري نیست و او پس از همه چیز باشد و ظاهرش آنست که هر چه جز او حادث است و به جمله
دوم دلیل آوردند بدان چه عقیده بیشتر متکلمین است که پیش از رستاخیز همه جهان نابود گردد و جز خدا نماند و ممکن است
معنی آخر بودنش نظر باین باشد که هر چیزي جز او در دگرگونی است و بقائی ندارد چنانچه در روایتی آمده و گفتهاند پیش از
هر چیزیست در عالم خارج و پس از هر چیزیست در ذهن یا در رشته نیازمندي موجودات زیرا نیاز همه باو پایان پذیرد که بینیاز
از همه است و همه باو نیازمندند. 3- نهج البلاغه (ج 1 ص 274 ) فرموده: سپاس از آن خدا است که خلقش را دلیل وجود خود
صفحه 15 از 134
ساخت و حدوث خلقش را دلیل همیشه بودنش و در ضمن آن فرمود: سپاس از آن خدا آفریننده بندهها و گشاینده بسترها و سیل
گیر ساز درهها، و نعمت آر بلندیها و تپهها نخستین او را آغازي نیست و همیشه بودنش را پایانی نه، او است نخستین همیشه، و
پاینده بیمدت- تا گوید- پیش از هر پایان و مدت است و هر آمار و شمارش- تا گوید- نیافریده هیچ چیز را از اصولی که همیشه
بودند، و نه از اوائلی که همیشه باشند، بلکه آنچه را آفریده حدي بر آن نهاده و آنچه نگارش کرده خوب نگاریده. بیان- ازلیتش را
پایانی نیست یعنی از سوي ابد بریده نشود و این اشاره است ص: 23 بآن که ازلی بودن مستلزم ابدي بودنست
زیرا آنچه قدم آن ثابت باشد عدمش ممتنع است چون بخود موجود است و فنا پذیر نیست و دلالت این عبارات بر ازلی بودن تنها
ذات و حدوث هر چه جز او است پوشیده نیست زیرا ذکر اوصاف مشترکه میان او و خلقش مقام مدح را نشاید. سپس بدان تصریح
کرده که فرموده اشیاء را از اصولی ازلی نیافریده براي ردّ بر حکماء که بهیولاي قدیم معتقدند و ابد روزگار است و دائم و قدیم
بمعنی ازلی است چنانچه در قاموس آمده و بعضی آن را زمان درازي دانسته که پایان ندارد و ظاهر آنست که آن تفسیر عبارت
نخست است و محتمل است مراد نقشههائی باشد که خدا اشیاء را طبق آن آفریده باشد و آنها را نفی میکند و در برخی نسخهها
آمده بر وزن رضی بمعنی نمونههاي پیش از ایجاد که آن را نفی کرده. 4- در شرح نهج البلاغه کیدري است: در خبر آمده « بدیۀ »
که چون خدا تعالی خواست آسمان و زمین را آفریند گوهر سبزي آفرید. سپس آن را آب کرد و بلرزه آمد، سپس از آن بخاري
و آنگاه آن را شکافت و « بر آسمان استوار شد و آن چون دودي بود » برآورد چون دود و از آن آسمان را آفرید چنانچه فرمود
هفت آسمانش ساخت، سپس از آن آب کفی برآورد و از آن زمین مکه را آفرید سپس همه زمین را از زیر کعبه پهن کرد و از این
رو مکه را مادر قریهها نامیدند زیرا مایه همه زمین است، سپس از آن زمین هفت زمین برشکافت و میان هر آسمانی تا آسمانی
پانصد سال راه نهاد و همچنان میان هر زمینی تا زمینی، و همچنان میان این آسمان و این زمین، سپس فرشتهاي از زیر عرش فرستاد
تا زمین را بر شانه و گردن نهاد و دو دست را کشید تا یکی بمشرق و دیگري بمغرب رسید، سپس براي قرارگاه قدم آن فرشته
گاوي از بهشت فرستاد که چهل هزار شاخ و چهل هزار دست و پا داشت، و یاقوتی از فردوس اعلی فرستاد و میان سنام و گوش آن
جاي گرفت و دو پاي آن فرشته بر سنام و یاقوت استوار شد و براستی شاخهاي آن گاو در اطراف زمین تا زیر عرش برافراشته و
سوراخ بینی او برابر زمین است و چون دم برآرد دریا بمد آید و چون دم فرو کشد ص: 24 دریا بجز آید،
در » براي آن، سپس براي قرارگاه دست و پاي آن گاو، سنگی آفرید و همانست که خدا در سوره لقمان از آن حکایت کرده
و پهناي آن سنگ هفت بار از هفت آسمان و هفت زمین فزونست، سپس یک ماهی آفرید که بدان سوگند خورده و « سنگی باشد
و نون ماهی است و فرمان داده خدا آن سنگ را بر پشت آن ماهی نهند و آن ماهی در آبست و آب بر باد « نون و القلم » فرموده
است و خدا باد را بقدرت خود نگه میدارد. 5- در نهج البلاغه (ج 1 ص 350 ) و در احتجاج (ص 107 ) در خطبه امیر المؤمنین
علیه السّلام است که آنکه دلیل آورد بر قدم خود بحدوث خلقش، و دلیل آورد بحدوث خلق خود بر وجودش- تا گوید- حدوث
همه چیز را گواه گرفت. 6- در خطبه مشهور دیگر است: هیچ وقتی بهمراه آن (خدا نیست) و هیچ ابزاري بگرد او نرسد (زیرا در
کار نیاز بابزار ندارد) بودش پیش از زمانست و هستی او پیش از نیستی، آغاز همیشه بودن او است- تا گوید: ایست و جنبش بر او
روا نیستند و چگونه بر او روا بود آنچه خود او بوجود آورده و چگونه بدو برگردد آنچه خودش پدید کرده، و رخ دهد در او آنچه
او آفریده، اگر چنین شود، تفاوت و تجزیه در ذاتش رخنه کنند و ازلیت او ممتنع باشد- تا گوید- هر چه را خواهد گوید: باش،
پس میباشد، نه آوازي در اینجا است و نه فریادي شنیدنی و سخنش جز همان آفرینش هستی نیست که پیش از آن نبوده و اگر قدیم
بودي معبود دومی بشمار آمدي در باره او گفته نشود بود پس از نبودن تا اوصاف پدیدشدهها بر او روا شود و میان او و آنها
جدائی نباشد و او را بر آنها برتري نبود پس سازنده و ساخته شده برابر شوند و آفریده و آفریدگار همتا باشند، همه آفریدهها را
بینمونهاي آفرید که از دیگر باشد و در آفرینش آنها بهیچ کدام از آفریدههایش یاري نجست، زمین را آفرید و بیورگیري بدان
صفحه 16 از 134
نگهش داشت، و بیپایه در لنگرش انداخت، و بیستون آن را واداشت، و بیپشتیبان آن را برافراشت، و از کجی و کاستی آن را
نگهداري کرد، و از پاشیده شدن و از هم گسیختن آن را بازداشت، لنگر پایهاش داد و بندها بر او ص: 25
نهاد، چشمههایش را برآورد، و رودهایش را بر کند، نه آنچه ساخت سست بود، و نه آنچه نیرو داد ناتوان- تا گوید او است که
نابودشان کند پس از هستی تا هستشان ناپدید شود، نیست شدن جهان پس از پیدایش آن عجبتر نیست از آفرینش و ابتکار آن-
تا گوید- راستی که خدا پس از نیست شدن دنیا باز تنها گردد و چیزي همراه او نباشد چونان که پیش از آفرینش جهان بوده است
پس از فناي آن خواهد بود که نه گاه و جایی است و نه هنگام و زمانی، در آن صورت مدتها و وقتها نباشند، و سالها و ساعتها
نیست گردند و نماند جز یکتاي چیره، که سررشته همه کارها با او است، ناتوان بودند که آفرینش آنها را آغاز کرد و از فناء خود
جلوگیري ندارند. و گر داشتند همیشه میماندند، ساختن هیچ کدامش براي او رنج نیاورد، و آفرینش هر چه پدید کرد و آفرید بر او
دشوار نبود، آنها را نیافرید تا پادشاهیش را محکم کنند و نه از بیم نیستی و کاستی و نه براي کمک در برابر همتائی فزونگر. یا
دشمنی دلاور، و نه براي فزونی در ملک، و نه براي رقابت با شریکی، و نه از بیم تنهائی براي آرامش و آسایش، سپس او است که
همه را نیست کند، نه از دل تنگی در اداره امور آنها و نه براي آسایش خود، و نه از گرانی چیزي از آنها بر او، آزرده نسازد او را
هر چه بمانند تا شتاب کند در نیست کردنشان، ولی خداي سبحان آنها را بلطف خود سرپرستی کرده و بفرمان خود نگهداشت، و
بنیروي خود محکم ساخت، سپس پس از فناء آنها را باز گرداند، بینیازش بدانها، و نه براي یاري جستن از آنها، و نه براي گریز از
حال هراس بآرامش بادمساز، و نه از نادانی و نابینائی بدانش و التماس و نه از نداري و نیازمندي به توانگري و فزونی، و نه از
با آنچه بدنبال دارد دلیل آنست که علت نیاز به « قدمش را دلیل حدوث خلقش نموده » : خواري و زبونی بعزیزي و توانائی. توضیح
آسمان و .« حدوث همه چیز را دلیل ازلیت خود نموده » مؤثر حدوث است، و اثر بخشی در وجود ازلی قدیم محال است چون جمله
دو معنی را شاید، یکی آنکه همیشه وقتی با او نبوده زیرا وجودش پیش از زمانست دوم « وقتی بهمراه ندارد » جهان، ج 1، ص: 26
اینکه اصلا زمانی نیست چنان که حکماء گفتهاند زمان نسبت متغیري است بمتغیري دیگر، و در آنچه تغییر نپذیرد راه ندارد و
چگونه او را باشدش آنچه خود پدید » : مقصود اینست که زمان بدو نچسبد و قرین او نتواند، و بسا که این معنا تایید شود بقول او
زیرا دلیل برکناري او را از سکون و حرکت چنین آورده که او آفریننده آنها است و نتوانند از صفات کامل او باشند، زیرا « آورده
و این دلیل در زمان هم صادق ،«2» و اگر بدون آن وصف او شوند مایه دگرگونی و کاستی او شوند «1» فعل کمال فاعل نشود
و چنین تقریر شده، که خدا تعالی حرکت و سکون را پدید « و برگردد باو آنچه خود بادید کرده » آید، و همچنین است، گفته او
آورده و در ذات خود از او متاخرند، و اگر از صفات او شوند باید متاخر بازگردد و مقدم شود چون صفات خدا عین ذات اوست و
روا نباشد از چیزي تهی باشد در مقام اظهار و ایجاد، و آنچه خود پدید کند در او پدید گردد، و نمیشود چیزي بیک چیز هم اثر
در این صورت » بخش باشد و هم اثر پذیر، یا آنکه چنانچه گذشت لازم آید در ذات خود کاست باشد و از دیگري کمال یابد
یعنی حقیقتی باشد داراي اجزاء و « و کنهش تجزیه شود » یعنی اختلاف و دگرگونی در آن حاصل شود « تفاوت در ذاتش آید
ابعاض، زیرا حرکت و سکون تحیّز خواهند و آن جز در جسم نباشد و یا اینکه باید استعداد و فعلیت در او باشد تا حرکت و سکون
صدق ص: 27 کند و در باره او استعداد محال است زیرا مخالف ازلیت او است که از اسماء حسناي او
یعنی آن را برپا داشته، و گفتهاند: خدا قرآن را « مثله » محسوبست، چون که داراي حرکت و سکون است محال است ازلی باشد
یعنی او را پیش خود حاضر کردم، و چون خدا « مثّلته بین یدي » : بنوشتن در لوح محفوظ براي جبرئیل نمونه ساخت و گفته شود
کلام نیست که « کن فیکون » قرآن را واضح و روشن کرده چنانست که آن را براي مکلفین مثل ساخته پایان و ظاهر اینست که گفته
آوازي داشته باشد بلکه کنایه و مثل است از تعلق اراده و حصول هر چیز بمحض اراده و حصول هر چیز بمحض اراده او بیتاخیر و
این صریح است در اینکه امکان با قدم فراهم نشود و ایجاد جز به نبوده « و اگر قدیم بود خداي دومی میشد » . وابستگی بچیز دیگر
صفحه 17 از 134
بوصف و اضافه بیالف و لام در صفات هر دو ضبط شده و باضافه مناسبتر است، یعنی اگر « علیه الصفات المحدثات » . تعلق نگیرد
تا آخر « چنانچه پیش از آفرینش آنها بود » ... حادث باشد با اجسام حادثه در صفات حدوث شریک گردد و فرقی میان آنها نماند
کلام صریح است در اینکه جز خدا تعالی همه چیز حادث است، و ظاهرش اینست که پیش از آفرینش جهان زمان هم نبوده و خدا
زمانی نیست جز اینکه حل شود بر زمانهاي مشخص چون شبها و روزها و ماهها و سالها و دلالت دارد که همه اجزاء جهان پس از
هستی نیست شوند و این هم نیز با قدم جهان منافی است زیرا اتفاق دارند بر اینکه هر چه قدمش ثابت شود عدمش ممتنع است، و
جهان را یا امور را بر میگرداند، ظاهرش اینست که همه چیز نابود میشود، تا برسد بارواح و « یعیدها » . براهین عقلیه بر آن آوردهاند
پس دلالت دارد به جواز برگشت معدوم و در مجلد سوم سخن در باره آن گذشت. 7- در توحید (ح 3 « سپس بر میگردد » فرشتهها
ص 187 ) عیون ( 131 - ح 28 ) سند را به محمّد بن ص: 28 عبد اللَّه خراسانی رسانیده که امام رضا علیه السّلام
-8 در احتجاج .« تا آخر خبر » فرمود: او مکان را آورد، او بود و مکانی نبود، و او چگونگی را پدید کرد، او بود و چگونگی نبود
(ص 22 ) از صفوان بن یحیی که گفت: ابو قرّه محدث از من خواست که او را نزد ابو الحسن الرضا علیه السّلام ببرم و از آن
حضرت اجازه خواستم و بمن اجازه داد، و نزد او آمد و مسائلی پرسید، و سخن را کشاند تا گفت: چه فرمائی در باره کتب؟ فرمود:
تورات و انجیل و زبور و قرآن و هر کتابی که نازل شده کلام اللَّه هستند که آنها را براي جهانیان فرستاده تا روشنی و رهبري راه
حق باشند و اینها همه پدید شدهاند، و جز خدایند، ابو قره گفت: آیا فانی شوند؟ ابو الحسن فرمود: مسلمانان اتفاق دارند که هر چه
جز خدا است فنا پذیر است، و هر چه جز خدا است کار خدا است و تورات و انجیل و زبور و قرآن هم کار خدایند، نشنیدي مردم
میگویند: پروردگار قرآن و اینکه قرآن روز قیامت میگوید: پروردگارا این فلانی- و او شناساتر است بوي- البته روزش تشنه بسر
کرده و شبش را بیخواب مانده و (عبادت کرده) شفاعت مرا در باره او بپذیر، و همچنین تورات و انجیل و زبور همه پدید شده و
پرورده شدهاند، پدید آورده آنها را آنکه مانندي ندارد براي رهنمائی مردمی که خردمندند، و هر که پندارد اینها همیشه بودند
لیس له » - اظهار کرده که خدا نخست موجود قدیم نبوده و یکتا نیست و همیشه سخن با او بوده، و آغازي ندارد و معبود نباشد. بیان
یعنی با اینکه خدا نیست چگونه نیاز « و لیس باللَّه » یعنی کلام را علت ایجاد نباشد چون قدیم خود ساخته است و سازنده ندارد « بدء
به صانع ندارد، یا اینکه لازم آید خداي صانع معبود بحق نباشد، چون شریک داشته از قدیم، یا لازم آیند که خدا خداي کلام
نباشد چون همیشه با او بوده و بر آن سبقت نداشته است. 9- در مهج الدعوات بسند خود از امیر المؤمنین علیه السّلام گفته: رسول
سپاس از » : خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ص: 29 این دعا بمن آموخت و فضیلت بسیاري برایش نقل کرده
آن خدا است که نیست شایسته پرستشی جز او حق است و روشن، مدبریست بیوزیر و با هیچ آفریدهاي مشورت نکند، نخستی که
دیگرگونی ندارد، پاینده پس از فناء آفریدهها. بزرگ پروردگار. نور آسمانها و زمین، و آفریننده آنها و آغازکنندهشان، بیستون
آفریدشان، و زمینها بالاي آب برقرار شدند بوسیله کوههاي خود، سپس بالا گرفت پروردگار، در آسمانهاي بلند، بخشایندهاي که
بر عرش استوار شد، از او است هر چه در آسمانها و در زمین است. و میان آنها و هر چه زیر خاك است- تا گوید- توئی خدا
نیست شایسته پرستش جز تو، بودي آنگه که نه آسمانی ساخته بود، و نه زمینی کشیده و نه خورشیدي تابان، و نه شبی تیره، و نه
روزي فروزان، و نه دریائی جوشان، و نه کوهی لنگرین و نه اختري روان. و نه ماهی نور بخش، و نه بادي وزان، و نه ابري باران
ریز، و نه برقی درخشان، و نه جانی دم زن، و نه پرندهاي پرّان، و نه آتشی سوزنده، و نه آبی در جریان، بودي پیش از هر چیز، و
تا آخر دعاء 10 - از همان کتاب بچند سند که رسانده تا ابن عباس و عبد اللَّه بن « آفریدي هر چیز و آغاز کردي آفرینش هر چیز را
جعفر از امیر المؤمنین علیه السّلام در دعاء یمانی معروف: و توئی جبار قدوس که پیوسته از ازل بود و همیشه در نادیدنیها تنهائی:
در آنها جز تو نیست، و نباشد از براي آنها جز تو. 11 - از همان- در دعائی که جبرئیل به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آموخته:
اول و آخر بوده پیش از هر چیز، و بود کن هر چیز، و باشنده پس از فناء هر چیز. 12 - در توحید بسندش از سلیمان جعفري. گفت:
صفحه 18 از 134
امام رضا علیه السّلام فرمود: مشیت از صفات کار است و هر که پندارد خدا در ازل مرید و خواستاره بوده یگانه پرست نیست (ص
93 ). بیان: لزوم شرك از این راه است که اگر اراده و خواست ازلی باشند مراد و خواسته شده هم ازلی میشوند و اثر بخشی در قدیم
محال است و خداي دومی باشد چنانچه در پیش گذشت چند بار، یا اینکه آن دو چون عین ذات نیستند همیشه آسمان و جهان،
ج 1، ص: 30 بودنشان با خداي سبحان دو خداي دیگر را لازم آورد بتقریبی که گذشت و مؤید معنی یکم است آنچه نیز در توحید
آورده از عاصم بن حمید از امام ششم علیه السّلام گوید: باو گفتم از ازل خدا مرید بوده؟ پس فرمود البته که مرید نباشد جز همراه
-13 توحید (ص 232 ) بسندش از سلمان، گفته: جاثلیق از امیر المؤمنین .«1» بامراد: بلکه از ازل دانا و توانا بوده سپس اراده کرده
علیه السّلام پرسید بمن بگو پروردگار در دنیا است یا در دیگر سرا؟ در پاسخش فرمود: پروردگار ما ازلی است. پیش از دنیا بوده،
او سرپرست دنیا و دانا بدیگر سرا است. 14 - و بسندش از امام ششم علیه السّلام که فرمود: سپاس از خدا است که بوده است پیش
از آنکه بودي باشد، بودن ستایش او را نشاید، سپس فرمود: بود آنگاه که هیچ نبود. و گویندهاي او را نمیستود، بود آنگه که بود
15 - نهج البلاغه (ج 1 ص 426 ) از نیروي جبار و ریزهکاریهاي شگفت او است که از آب دریاي جوشان شدن نبود. توحید ص 28
در هم موج بر موج چیزي آفرید خشک و خوددار و از آن چند طبقه برآورد و بهفت آسمانش برگشود، پس از آنکه در هم و بسته
بودند، و بفرمانش خود نگهدار شدند و بر مرزي که او خواسته بودند برپا ماندند، میکشد آنها را سبزه فامی بس ژرفناي و دریائی
مسخر و بر آب، بفرمانش زبون شده و هیبت او را پذیرفته و از ترس حضرت او برجا مانده، و سرشت سنگهاي سخت و برآمدگیها
و تپهها را بر پشت آن و کوههایش را و آنها را در لنگرگاه در افکند و در جایگاه خود چسبانید، و سرهایشان تا فضا آسمان و
جهان، ج 1، ص: 31 بر آمد و بیخشان در آب نشست، و کوههایش را چون پستانی از دشتهاي آن بالا آورد، و پایههاي آنها را در
گروه همه نواحیش فرو برد و در جایگاههاي مقرر خود واداشت و قلههاي آن کوهها بسیار بلند کرد و تپههایشان را دراز نمود، و
آنها را ستون زمین ساخت و در آن چون میخها پابرجا کرد و از جنبش باز ایستاد تا ساکنان خود را نلرزاند و آنچه بر دوش دارد
فرو نکشد و از جا برنکند، منزه باد آن خدا که نگهش داشت پس از تموج آبهایش و خشکش کرد پس از تر بودن همه جایش، و
آن را بستر آسایش خلق خود نمود و آن را بستروار برگشود بر روي دریائی ژرف و ایستاده و بیجریان و برجا مانده و بیسریان،
بموج میآورد آن را بادهاي سخت و طوفانی و میمکد آن را ابرهاي بارنده، راستی که در این عبرتی است براي کسی که میترسد.
آیا نبینند آنان که کافرند البته آسمانها و زمین بسته » اشاره است بقول خدا تعالی « و برگشود آن را » بیان: و گفته او علیه السّلام
و وجوه تفسیرش گذشت و این تشریح مؤید بعضی از آنها است که گفتهاند آسمانها در هم بودند و « بودند و ما آنها را گشودیم
خداوند آنها را بهفت آسمان برگشود از هم، و دلالت دارد بر حدوث آسمانها و بر اینکه نخست در حقیقت از هم جدا بودند و در
ظاهر بهم پیوسته بودند و روي هم بودند و خدا آنها را از هم گشود و از هم دور کرد و هفت آسمان جدا گردیدند و میان آنها
فضائی عیان شد براي فرشتهها، قیام آسمانها بر مرز مقرر کنایه است از بر قراري هر کدام در مکان خود باندازه و شکل و هیئت و
بصیغه اسم فاعل: آب یا اشک جاري و با فتح جیم میانه دریا که در سطح « مثعنجر » . طبیعت مشخص و خارج نشدن آنها از این حد
گفته: آنجاي دریا « یحملها الاخضر المثعنجر » دریا مانندي ندارد فیروزآبادي چنین گفته و جزري در ذکر حدیث علی علیه السّلام
دانش من بقرآن در برابر دانش » که از همه ژرفتر و پرآبتر است، و میم و نونش زائدهاند و از این معنا است حدیث ابن عباس
مقصود علما هستند چنانچه خداي سبحان فرموده. « هر که میترسد .« علی علیه السّلام مانند حوض کوچکی است در ژرف دریا
و بسا که تخصیص براي اینست که نترسیدن « جز این نیست که میترسند از خدا دانایان از بندههایش » ص: 32
مایه بیمبالاتی بعبرت انگیزها و توجه نکردن بآنها است. 16 - در علل الشرائع (ج 1 ص 198 ) بسندش از معاذ بن جبل که رسول
خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: راستی خدا مرا و علی و فاطمه و حسن و حسین علیه السّلام را هفت هزار سال پیش از جهان
آفرید، گفتم: یا رسول اللَّه کجا بودید شما؟ فرمود جلو عرش، تسبیح خدا میکردیم و سپاس او و بقدس و بزرگواري او را
صفحه 19 از 134
-17 در توحید (ص 15 و در عیون ص 150 ) بسند خود از .« تا آخر خبر » میستودیم، گفتیم: بر چه نمونه؟ گفت: دور نماهاي نور
امام رضا علیه السّلام در خطبهاي طولانی فرموده: آغاز پرستش خدا شناخت او است، و بنیاد شناخت خدا یگانه دانستن او، و رشته
یگانهشناسی خدا نفی صفت از او است، زیرا خردها گواهند که هر صفت و موصوفی آفریدهاند، و هر آفریده گواه است
آفریدگاري دارد که نه صفت است و نه موصوف، هر صفت و موصوفی گواهند که دو قرینند و قرین بودن گواه حدوث است و
حدوث گواه ناازلی بودنست که ازلی از حدوث ممتنع است و بخودي خود وجود دارد تا گوید: جدائی انداخت میان آنها به پیش
بودن و پس بودن تا دانسته شود که او را نه پیش هست و نه پس- تا گوید بموقت ساختن آنها گزارش داد که وقتگذارشان را وقتی
نیست- تا گوید- او پروردگاري داشت آنگاه که پرورششدهاي نبود، حقیقت الهیت را داشت گرچه پرستشکنندهاي نبود، داراي
دانش بود آنگه که دانسته شده نبود، و معنی آفریدگاري داشت آنگه که آفریدهاي نبود، و حقیقت شنوائی بود و شنودهشدنی نبود،
نه این باشد که از آنگه که آفرید معنی آفریدگاري را بایست شد، و نه اینکه به پدید کردن آفریدهها معنی پدید آرنده یافت،
وقتی «؟ ازکی » پرده او نشود، و « شاید » او را نزدیک نکند. و « این گاه » او را نهان نسازد، و از « از آنگاه » چگونه چنین باشد، با اینکه
بدو نیاورد، زمان او را در برنگیرد، و معیت ویرا همراهی ص: 33 نیاورد- تا گوید- هر آنچه در آفریده است
در آفریدگارش یافت نشود، و هر چه در او شاید در صانعش نیاید، حرکت و سکون در او روا نیست، و چگونه در او روا بود آنچه
که خود برآورده، یا بدو باز گردد آنچه خودش آفریده و پدید کرده، در این صورت ذاتش گوناگون گردد، و کنهش تیکه تیکه
شود، و حقیقتش از ازل ممتنع باشد. گفته محال و نشدنی حجت نشود و پرسش از آن پاسخ ندارد، و مقصود از آن بزرگداشت
تا آخر » خدا نیست، جدا بودنش از آفریدهها در ازل ستم نیست؛ جز اینکه ازلی دوتا نتواند بود و آنچه آغازي ندارد آغازي نپذیرد
در احتجاج (ص 217 ) بیذکر سند مانند آن را آورده و در مجالس ابن الشیخ هم بسند خود از امام رضا علیه السّلام مانند .« خطبه
آن را آورده و در مجالس شیخ مفید هم از حسن بن حمزه مانند آن را آورده. بیان: در کتاب توحید شرح این خطبه گذشته، و البته
دلالت دارد که حدوث یعنی معلول بودن با ازلیت منافات دارد، و تاویل ازلی به واجب الوجود با آنچه پس از او باشد بحدوث ذاتی
سخن را بیفائده میسازد، و دلالت جملههاي دیگر روشن است چنانچه در پیش شرح کردیم، و ظاهر بیشتر جملهها نفی زمانی بودن
دلالت دارد بر امتناع تعدد قدماء و همچنین جمله « جز اینکه ازلی دوتا نتواند بود » خداي سبحانست و همچنان گفته او علیه السّلام
دنبال آن. 18 - در توحید (ص 28 ) بسندش از امام ششم از پدرانش علیهم السلام که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود
سپاس از آن خدا است که در ازل یگانه بوده- تا گوید- آغاز کرد آنچه بیسابقه آفرید، و پدید آورد » در برخی خطبههاي خود
آنچه آفرید بینقشه و نمونه پیشین براي هیچ یک از آنچه آفرید، پروردگار ما قدیم است، و بلطف پرورش و بدانش آگاهش
-19 از همان: بسندش از جعفر بن محمّد علیه السّلام .« تا آخر خبر » برگشود دفتر هستی را، و بنیروي محکمش آفرید آنچه را آفرید
که همیشه میفرمود: سپاس از آن خدا است که بود پیش از آنکه بودنی باشد و بود شدن در وصف او نیاید، بلکه خود آسمان و
جهان، ج 1، ص: 34 از نخست بوده، و بودکننده او را بود نکرده، والا است ستایش او، بلکه بود کرده همه چیز را پیش از بودنش و
بوجود آمده چنانچه او بودش کرده، دانسته آنچه را بوده و آنچه را خواهد بود، بوده است آنگه که چیزي نبوده و سخنی از آن
نیامده، پس او بوده است آنگه که بود شدن نبوده. 20 - و همان بسندش از امام ششم علیه السّلام فرمود: در باره ربوبیت عظمی و
بود نسازد چیزي را از هیچ مگر خدا، و نگرداند چیزي را از گوهر خود بگوهر دیگر جز خدا و نگرداند چیزي را از » الهیت کبري
-21 و در همان بسند خود از امام رضا علیه السّلام از پدرانش آورده که امیر المؤمنین علیه السّلام در .« هستی به نیستی جز خدا
مسجد کوفه براي مردم خطبه خواند و گفت: سپاس از آن خدا است که نه خود از چیزي پدید شده و نه آنچه را پدید شده از
.« تا آخر خطبه » چیزي آفریده، حدوث همه چیز را گواه ازلی بودن ساخته و آفرینش بیماده آنها را گواه بر قدیم بودنش نموده
-22 و در همان بسند خود از منصور بن حازم که گفت: گفتم: ببین آنچه بوده و آنچه خواهد بود تا روز قیامت آیا نبودند در علم
صفحه 20 از 134
خدا تعالی؟ گفت: در پاسخ فرمود: چرا، پیش از آنکه آسمانها و زمین را بیافریند. 23 - در همان بسندش از منصور بن حازم، گوید:
پرسیدم از امام ششم علیه السّلام آیا امروز چیزي هست که در علم خدا عز و جل نبوده؟ فرمود: نه، بلکه در علمش بوده پیش از
آنکه برآورد آسمانها و زمین را. 24 - در همان: بسند خود از ابی الحسن الرضا علیه السّلام، فرمود: راستی خدا دانا است بهمه چیز
پیش از بودشان- تا گفت- همیشه دانش خداي عز و جل پیش است بر همه چیز، قدیم است پیش از آنکه آنها را آفریند، مبارك
باد پروردگار و برتر برتري بزرگی آفرید همه چیز را- و پیش از آنها همه را میدانست- چنانچه خدا خواست همچنین همیشه
پروردگار ما بسیار دانا و شنوا و بینا است. 25 - و بهمین سند از ابن مسکان، گفت: از امام ششم پرسیدم از خدا تعالی که آسمان و
جهان، ج 1، ص: 35 آیا میدانست مکان را پیش از آنکه مکان را بیافریند یا دانستن آن همراه آفریدن آن بود و پس از آنها؟ فرمود:
برتر است خدا، بلکه همیشه دانا بود بمکان پیش از پدید آوردنش چونان که آن را دانست پس از آنکه پدیدش آورد، و چنین
است دانش او بهمه چیز چون دانشش بمکان. 26 - در همان: بسندش از حسین بن خالد، گفت: گفتم بامام رضا علیه السّلام که
مردم می گویند راستش خدا عز و جل پیوسته دانا بوده بدانش جدا از ذات خود، و توانا بوده بتوانائی، و زنده بوده بزندگی، و قدیم
بوده بقدم، و شنوا بوده به شنودن، و بینا بوده به بینائی؟ فرمود: هر که چنین گوید و بدان معتقد باشد با خدا خدایانی دیگر برگرفته
و از ولایت ما بدور است. 27 - در توحید (ص 318 ) و در عیون (ج 1 ص 169 ) گوید: عمران صابی بامام رضا علیه السّلام گفت:
بمن گزارش بده از نخست موجود و از آنچه آفرید امام فرمود: پرسیدي پس بفهم، اما خداي یکتا همیشه تنها بود و چیزي با او
نبود، حدودي و نمودي نداشت او پیوسته چنین بود سپس آفریده آفرید بینمونه و سابقه داراي نمودارها و حدود گوناگون نه بر
چیزي آن را برپا داشت و نه بر مرزي واداشت و نه با چیزي برابرش نمود و نمونهگیري کرد و ساخت از پس آن آفرینش برگزیده و
برنگزیده و گوناگونی و هماهنگی و رنگها و چشش و مزهها نه براي نیازي که بدانها داشت و نه بالا رفتن بپایهاي که جز بدان
نمیداشت و در آنچه آفرید براي خود بیش و کمی ندید، اي عمران این را میفهمی؟ گفت آري اي آقایم فرمود: بدان اي عمران
اگر آنچه آفریده بود براي نیازي بود نیافریدي جز کسی را که از او یاري خواستی، و بایستی چند برابر آنچه آفرید بیافریند چون هر
چه یار بیش صاحبشان را نیرو بیش و برفع نیاز اي عمران رسانیست زیرا هیچ پدید نکند جز آنکه نیازي دیگر پدید شود و از اینست
که میگویم خلق را براي نیاز نیافریده ولی خلق را بیکدیگر نیازمند کرده و بر یک دیگر برتري داده و بدان که برترش ساخته نیازي
نداشته و آن را که زبون کرده از او انتقام نکشیده و براي آنش نیافریده. ص: 36 عمران گفت: اي آقایم بمن
گزارش نمیدهی از حدود آفریدههایش که چگونه است؟ و چه معنا دارند؟ و چند جورند؟ فرمود: پرسیدي بفهم، راستی حدود
- آفریدههایش بر شش نوع است. 1- لمس پذیر و وزن دار و چشمگیر 2- آنچه نه وزن دارد و نه مزه چشیدنی و آن روح است 3
چشمگیر و بیوزن لمس ناپذیر و غیر محسوس و بیرنگ 4- اندازهها چون صور و درازي و پهنی 5- اعراض قاره محسوسه چون
رنگ و روشنی 6- اعراض گذرا و ناپایدار چون کار و حرکتی که می سازد چیزها را و می کند آنها را و دیگرگون میکند آنها را
از حالی بحالی و میفزاید آنها را و میکاهد، اما کردارها و جنبشها راستش که از دست میروند و ناپایدارند زیرا وقتی نخواهند بیش
از آنچه بدانها نیاز است و چون فراغت از چیزي حاصل شود حرکت ساخت آن برود و اثر حاصل بماند و این چون سخن گفتن
است که خودش میرود و اثرش میماند. عمران باو گفت: اي آقایم آیا بمن گزارش نمیدهی که چون آفریننده تنها بود و چیزي با او
نبود بآفرینش خلق دیگرگونی نیافت؟ امام رضا علیه السّلام فرمود: خدا عز و جل بآفرینش خلق دیگرگون نشد ولی خلق دچار
دیگرگونی خویش است. عمران گفت: اي آقایم، بمن نمیگوئی که خدا بحقیقت یگانه است یا وصف یگانگی دارد؟ فرمود: راستی
خدا مبدئی است یگانه نخست هستی پیوسته یکتا بود و چیزي با او نبود تنها بود و دومی نداشت نه، معلوم بود نه مجهول نه محکم
نه متشابه، نه در یاد و نه در فراموشی، نه داراي هیچ نامی و نه محدود بوقتی نه بر چیزي و نه بسوي چیزي، نه بچیزي پشت داده، و
نه در چیزي جا گرفته، همه اینها نظر به پیش از آفرینش خلق است که چیزي با او نبوده و این واژهها که برایش آوردم اوصاف
صفحه 21 از 134
محدثی است که او را نشاید و نباید ولی شرحی است براي فهم کسی که بفهمد. و بدان که ابداع و مشیت و اراده سه نامند و یک
معنا دارند و نخست پدیده آنها حروف است که خدا آنها را مایه هر چیزي ساخته و دلیل هر چه درك شود و شارح هر مشکلی که
باشد و باین حروف هر چیزي ممتاز گردد از حق و باطل و فعل و مفعول و معنا ص: 37 و جز معنا و سرچشمه
همه امور باشند، حروف در مرحله ابداعشان معنائی جز خود ندارند، وجود مستقلی نباشند چون نمایش ابداع باشند و در این مرحله
نور نخست کار خدا است که خود نور آسمانها و زمین است و حروف برآورده شده باین کارند آن حروفی که سخن و عبارت همه
بر پایه آنها است و خدا عز و جل آنها را بخلقش آموخته و آنها 33 حرفند که 28 از آنها واژههاي عربی را دلیل باشند و از این 28
حرف 22 حرف زبان سریانی و عبرانی را دلیلند و پنج دگر بتحریف در زبان عجم اقالیم دیگر در آمده و این پنج حرف از همان
28 حرف تحریف شده و همه حروف تلفظ 33 گردیده و آن پنج حرف جدا شده دلیلی دارند که ذکرشان بیش از آنچه گفتیم روا
و « فیکون- پس بود « کن- باش » نباشد، سپس چون حروف آمار شدند و آماده شدند فعل از آنها ساخت چون گفته خدا عز و جل
همان مصنوع بود و آفرینش نخست خدا عز و جل همان ابداع است که نه وزن دارد نه جنبش نه « آنچه بود شد » ساخت و « کن » از
شنودن نه رنگ نه حسّ و خلق دوم: حروف است که نه وزن دارد و نه رنگ ولی شنودنی هستند و وصفشدنی و چشمگیر نیستند
و خلق سوّم انواع آفریدههایند که همه محسوس و لمس پذیر و چشیدنی و چشمگیرند و خدا تبارك و تعالی پیش از ابداع است
زیرا پیش از او عز و جل چیزي نبوده و بهمراه او هم چیزي نبوده و ابداع پیش از حروف است و حروف بر جز خود دلالت ندارند.
مأمون گفت: چگونه بر جز خود دلالت ندارند؟ امام رضا علیه السّلام فرمود: براي اینکه خدا عز و جل آنها را بیمعنا ترکیب نکند
هرگز و چون ترکیب کند از آنها حروفی چهار یا پنج یا شش یا بیشتر یا کمتر بیمعنا نباشد و معنی تازه پدید آید که پیش زمان
نبوده. عمران گفت: چگونه ما آن را بفهمیم؟ امام رضا علیه السّلام فرمود: راهش اینست که تو چون حروف را بشماري جز خود
آنها را در دل نیاري و تنها بزبان آري و گوئی: ا، ب ت ث ج ح خ تا بآخر بشماري و جز خودشان معنائی در نیابی و چون آنها را
جمع کنی و چند تا را ترکیب نمائی. نامی یا وصفی براي هر معنا که خواهی بسازي و آن را ص: 38 دلیل بر
آن معنا نمائی و بموصوف آن دعوت کنی آیا فهمیدي آن را؟ گفت آري، سپس گفت اي آقایم بمن نگوئی که خود ابداع خلق
است یا نه؟ امام رضا علیه السّلام فرمود: بلکه خلقی است ساکن که سکونش هم درك نشود و همانا براي آن خلق است که
پدیدهایست و خدا است که پدیدش کرده پس خلق او شده و همان خدا عز و جل بود و خلقش و سومی میانشان نبوده و سومی جز
آنها نبوده و آنچه خدا عز و جل آفریده جز خلق او نباشد و بسا که خلق ساکن باشد و متحرك و گوناگون باشد و هم آهنگ و
معلوم باشد و مبهم و هر چه حدي دارد پس خلق خدا عز و جل باشد. و بدان که آنچه حواس تو دریابند معنائی باشد که حواس تو
دریافته و هر نیروي حسی دلیل است بر آنچه خدا عز و جل بدو دریافت داده و در دل نیروي فهم همه آنها را نهاده، و بدان که
یکتاي برپا بیاندازه و حد، خلقی که آفریده اندازه و حد دارد و آنچه را آفریده دو بوده اندازه و اندازه شده و در هیچ کدامشان
رنگ و وزن و ذوق نبوده و یکی را دریافت کن دیگري ساخته و هر کدام را دریافت کن خود نموده و یکتائی نیافریده که تنها
خودش باشد نه دیگري براي آنکه خواسته دلیل وجود او باشند براي آنکه خدا تبارك و تعالی یگانه و یکتا است و دومی
بهمراهش نیست که او را نگهدارد یا کمک کند و یا در حقیقت با او ترکیب شود و آفریدهها هستند که همدگر را بفرمان و
خواست خدا نگهمیدارند، و همانا مردم در این بابت با هم اختلاف کردند تا گم و سرگردان شدند و خواستند از تاریکی بتاریکی
رها شوند بوسیله اینکه خدا را متصف بوصف خود نمودند و از حق دوري فزودند و اگر خدا را عز و جل بصفات شایسته او وصف
می کردند و مخلوقات را بصفات بایسته خودشان، از روي فهم و یقین سخن گفته بودند و اختلافی نداشتند و چون بسرگردانی در
و لا فی شیء أقامه- در چیزي » بیان .« تا آخر خبر » جستجو شدند بخطا دچار گردیدند، و خدا رهنماید هر که را خواهد براه راست
و» یعنی بشیوه مخلوق نقشهاي از آن برایش نکشید « مثله » یعنی در مایه قدیمی چنانچه فلاسفه پنداشتهاند، و « آن را برپا نداشت
صفحه 22 از 134
یعنی اگر نیازي منظور بود خلق جهان جلوگیر آن ص: 39 نبود، زیرا هر آفریده « الحاجۀ یا عمران لا یسعها
شاید: 1- لمس پذیر و « علی ستۀ انواع » براي نگهداري و پرورش و روزي و دفع بدلش نیاز بچند برابر داشت و همچنین بدنبال آن
وزن دار و چشمگیر باشد. 2- آنچه این اوصاف را ندارد چون روح. همانا از آن تعبیر به بیجنبش کرده و بهمین وصف او اکتفاء
و آن روح است و شاید که روشنتر باشد براي برابري. 3- آنچه چشمگیر « آنچه بیرنگ است » نموده، و در برخی نسخهها است
است و لمس پذیر و محسوس و وزن دار و رنگین نیست چون هوا و آسمان و مقصود از چشمگیري آن اینست که آثارش دیدنی
است، و بسا که دیده شود چیزي که در جوهر خود رنگ ندارد، (مانند آب) یا مقصود از آن جن و فرشته و مانند آنها است، و
را نسخه بردارها افزودهاند. 4- اندازه پذیري مانند اشکال و طول و عرض 5- عرضهاي ثابت که « رنگ ندارد » ظاهر آنست که
بحواس دریافت شوند، چون رنگ و نور و از آن به اعراض تعبیر کرده. 6- عرضهاي ناثابت و زودگذر چون کردارها و حرکتها که
« هل یوحد بحقیقۀ » خود بروند و اثرشان بماند، و ممکن است بوجوهی دیگر تقسیم شود که آنها را بفکر اندیشمندان واگذاردیم
بحاء بینقطه و با تشدید، یعنی کنه یگانگی او در خرد آید یا فهم یگانگی او بیک وجهی و وصفی میسر است، در بعضی نسخهها
که بجیم آمده یعنی شناخته میشود آن روشنتر است و امام علیه السّلام جواب داده که خداي سبحان بوجوهی شناخته شود « یوجد »
که پدیدههائی باشند در ذهن ما و جدا از حقیقت اویند و مقام ازلیت او که بیشتر بیان کرده، و قدیم مخالف است با پدیدشدهها در
شرح غیر او است، یعنی نبود با او دیگري که آن دیگر نه « و لا معلوما و لا مجهولا « حقیقت و هر چه جز او است حادث است و قوله
معلوم بود و نه مجهول و مقصود از محکم چیزیست که حقیقتش روشن باشد و مقصود از متشابه ضد آنست و محتمل آسمان و
جهان، ج 1، ص: 40 است که اشاره باشد به نفی قول کسانی که قرآن را قدیم دانستهاند. زیرا محکم و متشابه بر آیات قرآن بکار
یعنی حروف مفرده را آفرید که جز خود معنا ندارند و وضع براي معنائی « و براي حروف در آفرینش خود معنائی نساخت » . میروند
باین معنی که نخست آفرید، داراي صفتی نبوده «1» و ممکن است مقصود از معنا که در حروف نیست صفت باشد « جز خود نشدند
که بدان موصوف باشد زیرا بمحض ابتکار آفریده شده و در آنجا چیزي جز ابداع و حروف نبوده تا معناي حروف یا صفت آنها
باشد، و مقصود از نور هستی است که مظهر هر چیز است چنانچه در پرتو روشنی موجودات در حس ظاهر میشوند ابداع همان
ایجاد است و بایجاد هر چیزي موجود شود، ابداع تأثیر است و حروف اثر آنست و بعبارت دیگر حروف محل تأثیرند، و از آن
در بیشتر نسخهها چنین است « و اما آن پنج گوناگون براي دلیلهائی است » . بمفعول و فعل تعبیر کرده و فعل و اثر همان وجود است
یعنی باسباب و علل چندي بوجود آمدهاند مانند اختلاف لهجه و اختلاف زبان مردم که ذکر آن شایسته نیست، و در پارهاي نسخ
که غلظت صوت است، و اظهر آنست که این حروف را ذکر کرده و بر راویان مشتبه شدهاند و آنها « بحّه » بدو حاء است از « فبحح »
و « ژاله » در « ژ» و « چه میگوئی » در بگو، و چ ص: 41 در « گاف فارسی است » و آن پنج «2» را تصحیف کردند
در تلفظ هندي که میان ت و ث میآید، سپس حروف را ترکیب کرد و از آنها همه چیز آفرید، و آن « ث» ،« پیاده و پیاله » در « پ»
و باش، ساختن و آفریدن « همانا فرمانش اینست که چون چیزي خواهد گوید، باش و میباشد » ترکیب را فعل آن نامید چنانچه فرمود
همه چیز است، و آنچه بدان یافت شود همان ساخته شده است، صادر نخست همان ایجاد است که نه وزن دارد و نه حرکت، و نه
شنیدنیست و نه رنگین و نه محسوس، و آفریده دوم حروف است که وزن و رنگ ندارند ولی شنودنی و وصفشدنیاند و دیدنی
نیستند و آفریده سوم هر آنچه باین حروف یافت شده است از آسمانها و زمین که همه محسوسند و لمس پذیر و چشیدنی و دیدنی،
پس خدا پیش از ابداع است که خلق نخست است زیرا چیزي پیش از آن نیست تا ابداع دیگر بر آن مقدم باشد و چیزي هم بهمراه
او نیست همیشه، و ابداع بر حروف مقدم است چه از آن هست شدند و مقصود از اینکه حروف جز خود معنائی ندارند اینست که
بلکه آفریده ساکن » حروف براي ترکیب وضع شدند و معنائی ندارند که بر آن دلالت کنند جز پس از ترکیب. گفته او علیه السّلام
درك » یعنی نسبتی است میان علت و معلول و در آنها ساکن است، یا چون عرضی است قائم بمحل که از آن جدا نتواند شد « است
صفحه 23 از 134
یعنی امریست اضافی و اعتباري که عقل آن را انتزاع میکند، و در خارج وجود قابل اشاره ندارد و محسوس نیست « نشود بسکون
گرچه مربوط بدان محسوس است. و همانا گفتیم که آن آفریده است. براي اینکه این نسبت و تأثیر جز خدا است و باید پدیدهاي
باشد، و نمیشود گفت اصلا نیست زیرا چیزیست که نبوده و پدید شده و از نیستی بیرون شده و یک نحوه هستی یافته و هر پدیده
آفریدهایست و نباید توهم شود که آن هم نیاز بتأثیر دیگري دارد و همچنان باید، رشته کشیده شود و تسلسل لازم آید، بلکه در
، حقیقت چیزي نیست جز خدا و آفریدهاي که بوجود آورده، و ایجاد خود وجود معلول را در پی دارد، پس هر آسمان و جهان، ج 1
ص: 42 چه را خدا آفریده بیرون از این نیست که خدا آن را آفریده و این خود معنی ابداع است نه چیز دیگر و این معنا محدود
براي رفع این توهم است که موجود « و اللَّه الذي احدثه » : باشد و هر چه محدود است همان آفریده خدا باشد یا اینکه گفته شود
حادث بیواسطه نسبت بخدا ندارد و باید ابداعی دیگر باشد تا او را بخدا منسوب سازد و همچنان تا بینهایت برسد و ارتباطات
بینهایت تحقق یابد و آن محال است و موقوف آن هم محال است و امام علیه السّلام از چند راه جواب آن را داده. 1- هر پدیده که
دنبال پدیده دیگر باشد و در پایه آن، نمیتواند مستند به علت دیگري باشد. 2- در این میانه وجود سومی نیست که این دنباله بدو
مستند گردد. 3- سخن در مطلق ابداع است نه در فرد خاصی از آن و تصور نمیشود جز خدا بر مطلق ابداع مقدم باشد و همه
افرادش چنین باشند چون فرقی نیست. 4- براي رفع توهم اینکه چیزي مستند باو باشد و مخلوق او نباشد فرمود: هر استنادي و
ارتباطی همان آفرینش است و نمی شود آفریده او جز این باشد که آفریده او است. 5- شبهه تسلسل را از بیخ بر کند باینکه میان
حقائق موجوده فرق است و مراتب اقتضائی آنها با هم تفاوت دارند و روا نیست در هر حال آنها را با هم سنجید و یک نواخت
دانست تا بآسانی باور شود که حکم موجودات ربطی مخالف با موجودات حقیقی و عینی است و ابداع موجودات عینی مستلزم
ابداع موجود رابطی که خود ابداع است نیست و آن بدنبالش خود بخود موجود است چنانچه مشهور است که اراده نیاز باراده
دیگري ندارد و تسلسل لازم نشود و ممکن است اشاره باشد بدفع تسلسل باعتبار فرقی که ذکر شد آنچه در روایت کافی است
(اصول کافی ص 110 ) که امام ششم علیه السّلام فرمود: خدا مشیت را خود بخود آفرید و سپس همه چیز را بمشیت آفرید. 6- براي
هر چه » تتمیم مقصود خود یک فرمول کلی بیان کرد که نشانه شناختن خلق ص: 43 خدا باشد و فرمود
و آنچه آفرید » . و بایست آفریده خدا باشد چون ممکن است و نیاز به علت دارد « وجودش محدود است پیش از آن وجود نداشته
بسا اشاره بهمان خلق اول است که حروف باشند که در آفریدنشان دو چیز است حرف و حد آن و اندازه آن و حرف و « دو بود
عرض قائم بر آن رنگ و وزن و ذوق ندارند و حروف بحدود آنها شناخته میشود و دانسته میشود که چیزي است محدود و
مقصود اینست که اگر محدود نباشد بحواس دریافت نشود و حرف و حدش هر دو خود بخود دریافت شوند نه باثر خود (زیرا اثري
و نیافرید چیزي را یگانه جدا از حد و اندازه » .«1» ندارند که معرف آنها شود) زیرا امور محسوسه بخود درك شوند نه باثر خود
یعنی چیزي بیحد نیافریده که لا نهایت باشد زیرا خواسته حروف و اصوات بر خود دلالت کنند « پایدار بخویش و بیربط با دیگري
و خود را ثابت کنند و آنچه دلالت بر معنا دارد و رهبر مردم است بشناسائی جز محسوس نباشد و هر محسوسی محدود باشد و
مقصود اینست که خواسته محدود باشد تا دلیل امکانش گردد و نیازش بآفریننده و خود بخود دلالت بر صانع کند نه بمدلول خود و
محتمل است مراد از تقدیر همان ابداع باشد که هر پدیده همانا بابداع درك شود عیان گردد و در آفرینش دو پدیده باشد یکی
آفریده شده و دیگري آفریدن مربوط بدان ولی در تطبیق عبارات بعدي بر این معنا دقت و عنایتی لازم است که بتامل ظاهر شود،
تمام این خبر با شرحش در مجلد چهارم گذشته و قسمتی از آن که مناسب مقام است در اینجا ذکر شد. 28 - در عیون (ج 1 ص
183 ) و در توحید (ص 323 ) در ضمن مناظره طولانی امام رضا با سلیمان مروزي آورده سلیمان گفت: راستی که او از ازل مرید
بوده ص: 44 امام فرمود: اي سلیمان: ارادهاش جز خودش بود؟ گفت: آري. فرمود: پس تو از ازل ثابت کردي
با او دیگري، سلیمان گفت: نه ثابت نکردم فرمود: اراده پدیده است اي سلیمان زیرا هر چه ازلی نباشد پدیده است و اگر پدیده
صفحه 24 از 134
نباشد ازلی است و مناظره کشید تا آنجا که امام علیه السّلام فرمود: بمن بگو اراده فعل است یا جز فعل؟ گفت: آن فعل است فرمود:
پس پدیده است زیرا هر فعلی پدیده است گفت: فعل نیست فرمود: پس از ازل دیگري با او بوده سلیمان گفت: اراده ساخته شده
فرمود: پس پدیده است و سخن کشید تا اینکه گوید: سلیمان گفت: مقصودم اینست که از ازل فعل خدا است فرمود علیه السّلام: تو
نمیدانی که ازلی مفعول نباشد و هم قدیم و هم حادث با هم نمیشود و او دیگر جوابی نداشت سپس سخن را برگردانید تا اینکه
فرمود: آنچه ازلی است مفعول نیست، سلیمان گفت اشیاء اراده نیستند و در ازل چیزي را اراده نکرده، فرمود: اي سلیمان دچار
وسواس شدي پس کرده و آفریده آنچه را آفریدن و فعلش را اراده نکرده؟ این وصف کسی است که نداند چه کند، برتر است
خدا از آن، سپس سخن را باز گردانید و فرمود: اراده پدیده است و گر نه بهمراه او دیگري باشد. در احتجاج (ص 218 ) مانند آن
را بیسند ذکر کرده. در این خبر چند بار فرموده: قدیم جز خدا نباشد و معقول نیست تأثیر باراده و اختیار در چیزي که از ازل با
-29 در عیون (ج 1 ص 262 ) بسندش از امام رضا علیه السّلام از پدرانش که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و «1» . خدا بوده است
سلّم فرمود: نخست چیزي که خدا عز و جل آفرید ارواح ما بود که بستایش یگانگی و سپاس خود گویا نمود سپس فرشتهها را
30 - در روضه کافی (ص 145 ) بسند خود از عبد اللَّه بن سنان گفت: شنیدم امام ص: 45 « تا آخر خبر » آفرید
ششم علیه السّلام میفرمود: راستی خدا خیر را روز یک شنبه آفرید و نمیشد که شر را پیش از خیر آفریند و در روز یک شنبه و
دوشنبه زمینها را آفرید و خوراك آنها را روز سه شنبه آفرید و آسمانها را روز چهارشنبه و پنجشنبه، قوتهاشان را روز جمعه و
عیاشی هم از ابن سنان مانندش آورده .« آفرید آسمانها و زمین را و آنچه میان آنهاست در شش روز » اینست فرموده خدا عز و جل
و آفرید آسمان و زمین » با این تفاوت که: روز چهارشنبه آسمانها را آفرید و روز پنجشنبه و جمعه اقواتشان را. و اینست گفته خدا
شاید منظور « و نمیشود آفریده باشد شر را پیش از خیر » - و از این رو یهود روز شنبه دست از کار می کشند. بیان « را در شش روز
اینست که خدا سبحان آفرینش همه جهان را روز یک شنبه آغاز کرد زیرا خدا که خیر محض است میباید پیش از خیر شر نیافریند
و آغاز آفرینش خیر روز شنبه بوده و پیش از آن هیچ نیافریده و بدان که معنی این خبر با آنچه در آیات کریمه گذشت دو تنافی
دارد. 1- ظاهر آیه این بود که آفرینش اقوات زمین و تقدیرش در دو روز بود و خبر دلالت دارد که خلق اقوات زمین در یک روز
بود و خلق اقوات آسمان در یک روز. 2- آیه دلالت دارد که دو روز خلق اقوات بر دو روز خلق آسمانها مقدم بوده و خبر دلالت
دارد که یک روزش از آن مؤخر بوده؛ و ممکن است یکم را پاسخ داد که مقصود از خلق اقوات سما خلق موجبات قوت مردم
زمین است که از آسمان آید چون باران و برف و دفترهاي تقدیر ارزاق و فرشتههاي گماشته بر آنها و مؤیدش آنست که اهل
آسمان قوت و خوراك و پوشاکی ندارند، یک روز اسباب زمینی اقوات اهل زمین را مقدر کرده و یک روز اسباب آسمانی آن را
و در آیه هر دو را نسبت بزمین داده و در خبر محل تقدیر آن را شرح کرده و جواب از دوم ممکن است طبق گفته بیضاوي داده
شود که لفظ ثم براي ترتیب و تراخی در مدت نیامده بلکه منظور همان ترتیب ذکري است. ص: 46 و از
پیشامدهاي غریب اینست که چون شرح این خبر را نوشتم دراز کشیدم و گویا در خواب دیدم که در باره این آیه فکر میکردم و در
آن حال بخاطرم رسید که مقصود از چهار روز تقدیر اقوات زمین همه چهار روز است نه تتمه آنها و خلق آسمان هم در ضمن
تقدیر ارزاق مردم زمین درج شده زیرا آنهم خود یکی از اسباب آنست و مکان اسباب دیگر چون فرشتههاي کارگر و الواح منقوشه
براي ترتیب در « ثُمَّ اسْتَوي » در قول خدا تعالی « ثم » و خورشید و ماه و ستارهها که تاثیر دارند در پرورش میوهها و گیاه و لفظ
گزارش و شرح این باشد که دو روز از این چهار روز صرف در آفرینش آسمانها شده و دو دیگر در آفرینش اسباب دیگر و گر
نبود که این معنا در این حال بخاطرم آمده بود جرات نمیکردم آن را بیاورم گر چه کمتر از آن معانی نیست که مفسران آوردهاند و
بدان اشکال دفع میشود و اما روایت عیاشی دچار تصحیف و تحریف شده و بهیچ وجه درست نمیشود. 31 - در تفسیر علی بن
و نهاد در آن » یعنی در دو وقت: آغاز آفرینش و پایانش « بگو اي محمّد آیا شما کافرید بدان که زمین را در دو روز آفرید » : ابراهیم
صفحه 25 از 134
در چهار روز برابر براي » یعنی نیست نشنوند و بجا مانند « لنگرها از فرازش و برکت نهاد در آن و مقدر ساخت قوتهایش را
یعنی در چهار وقت و آنها اوقاتی است که خدا در آنها خوراك جهان را برآورد از مردم و چهارپایان و پرندهها و « پرسندهها
خزندهها و آنچه از خلق در بیابان و دریا است و هم میوهها و گیاه و درخت و آنچه زندگی همه جاندارانست و آن اوقات بهار و
تابستان و پائیز و زمستانست؛ در زمستان خدا بادها و بارانها و نم و نا از آسمان میفرستد و درخت بار برمیدارد؛ و زمین و درخت
سیراب میشوند و آن هنگام سرما است، سپس بهار میآید که وقت معتدل است، گرم و سرد و درخت میوه آورد و زمین گیاه و
سبزه ناتوان برآید و دنبالش تابستان گرم آید و میوهها برسد و دانهها که خوراك بندهها و جانوانند سخت شوند؛ سپس پائیز آید و
هوا را خوش و خنک سازد و اگر همه وقت بیک حال بود؛ گیاه از زمین نمیروئید؛ اگر همه بهار بود میوه نمیرسید و حبوب
نمیرسیدند و اگر همه تابستان بود همه ص: 47 چیز زمین می سوخت و معاش و خوراکی براي جانداران نبود،
و اگر همه پائیز بود و این اوقات پیش از آن نبود چیزي نبود که مردم جهان از آن بخورند، و خدا اقوات را در این اوقات نهاد در
روزها نامید برابر براي » زمستان و بهار و تابستان و پائیز و جهان ب بدان پایدار شد و استوار گردید و بجا ماند و خدا این اوقات را
یعنی نیازمندان زیرا هر نیازمندي خواستار است و در جهان از خلق خدا بسیارند از جانداران که زبان خواهش ندارند و « خواستاران
یعنی آن را تدبیر کرد و آفرید و پرسیدند از أبو الحسن « سپس استوار شد بر آسمان » آنان خواستارند گر چه بزبان نیارند و گفته او
بیایید » الرضا علیه السّلام از آنچه خدا با آن سخن گفت و نه پري بود و نه آدمی فرمود: سماوات و زمین بودند در گفته خدا
یعنی در دو وقت که آغاز و « هفت آسمان در دو روز » یعنی آفریدشان « پس فرمانشان داد » « بدلخواه یا ناخواه گفتند آمدیم بدلخواه
انجام بودند و وحی کرد در هر آسمانی فرمانش را این وحی تقدیر و تدبیر بود. بیان: این تأویل براي آیه نزدیکتر بفهم است از
یعنی منظور تقدیر پیوسته است و ممکن است « لا تزول و تبقی » آنچه گذشت و شاید از بطون آیه باشد و منافی با ظاهرش هم نیست
یعنی خواستارند بزبان نیازمندي و بیچارگی از پروردگار سبحان که بگوش « و ان لم یسألوا » باشد گفته او « بارَكَ فِیها » که آن تفسیر
فیض بخشی و مهربانی خود میشنود و زبان حال رساتر است از زبان گفتار. 32 - در توحید (ص 216 ) بسند خود از کلینی، حدیث
را بابن ابی العوجاء رسانده در گفتگویش با امام ششم علیه السّلام که باز گشت بآن حضرت در روز دوم و سوم و گفت چه دلیلی
است بر حدوث اجسام فرمود: من هیچ جسم خورد و یا بزرگتر نیابم جز آنکه با پیوست مانندش بر آن بزرگتر می شود و این خود
مایه دگرگونی است از حالی بحالی و اگر قدیم بود نه خود را از دست میداد و نه دگرگون می شد زیرا آنچه دچار دگرگونیست
رواست که نباشد پس از بودن و بود پس از نبود همان حدوث است و اگر ازلی باشد باید قدیم باشد و دو صفت ازلی و نابودي
هرگز در چیزي فراهم نیایند، عبد الکریم گفت: فرض کن از جریان این دو حالت و دو زمان دانستی آنچه گفتی آسمان و جهان،
ج 1، ص: 48 و دلیل آوردي بر حدوث آنها و اگر همه چیز خرد میماند از کجا دلیل بر حدوث آنها را میآوردي؟ عالم علیه السّلام
فرمود. سخن ما در این عالم ساخته شده موجود است و اگر آن را برداریم و عالم دیگر بجایش گذاریم، هیچ چیزي بهتر دلالت بر
حدوثش ندارد از همین که ما آن را برداشتیم و دیگري بجایش گذاشتیم، ولی من از همان راهی که تو در نظر گرفتی جوابت می
دهم و می گویم: گو همه چیز خورد بماند باز هم در خاطر تو آید که اگر چیزي مانندش بدان پیوندد بزرگتر میشود و همین روا
بودن تغییر آن، دلیل آنست که قدیم نیست چنانچه خود دگرگونی آن را حادث می نماید، در پس این دیگر چیزي نداري که
بگوئی اي عبد الکریم، پس سخنش قطع شد و زبون شد. در کافی (ج 1 ص 76 ) و در احتجاج (ص 183 ) مانند آن را بیذکر سند
بیان: این خبر طولانی با شرحش در کتاب .« و هرگز صفت حدوث و قدم در یک چیز فراهم نگردند » آورده، و در احتجاج گفته
توحید گذشته، و ابهامی دارد و محتمل است مقصود از آن حدوث و قدم ذاتی باشد یا زمانی و اگر اولی باشد منظور اثبات اینست
که همه اجسام ممکنۀ الوجود و ساخته و نیازمند سازندهاند که آنها را بیافریند، و بر وجه دوم بر پایه آنست که در اخبار بسیار
گذشت که قدیم جز واجب الوجود نتواند بود و مخلوق جز حادث زمانی نیست و این روشنتر است و صدوق علیه الرحمه هم
صفحه 26 از 134
همچنین فهمیده و آن را در باب حدوث عالم آورده و بدنبالش ادله مشهور متکلمان را بحدوث جهان نقل کرده و گفته شده:
حاصل استدلال امام یا بر میگردد بدلیل متکلمین که گفتند دچار بودن به حوادث مستلزم حدوث است یا باینکه اگر جسم قدیم
باشد این احوال دگرگون و نابود هم قدیمند یا همه حادثند و هر دو محال است زیرا فرض اول براي آن محال است که مقرر است
نزد حکماء که: هر چه قدمش ثابت شد عدمش ممتنع است، و اما فرض دوم براي اینکه تسلسل لازم آید و تسلسل در امور دنبال هم
محال است، و ص: 49 معنی اول روشنتر است. 33 - در کافی (ج 1 ص 147 ) بسند خود از مالک جهنی،
گوید: فرمود: نه اندازه شده «1» « آیا نداند انسان که او را آفریدیم و چیزي نبود » گفت: پرسیدم از امام ششم از قول خدا عز و جل
آیا آمده است بر آدمی زمانی از روزگار که در آن چیزي نبود » بود و نه هستی داشت. گفت: پرسیدمش از قول خدا عز و جل
نامبردار ( 1- الانسان) فرمود: اندازه شده بود و نامبردار نبود بیان- دلالت ظاهر دارد بر حدوث نوع انسان. 35 - تفسیر علی بن
راستی نخست خانه » ( ابراهیم: مکه را ام القري نامیدند چون نخست بقعه زمین بود که خدا آفرید، بدلیل قول خدا ( 97 - آل عمران
36 - در علل و در .( تفسیر علی بن ابراهیم قمی ص 595 ) « که ساخته شد براي مردم هم آنست که در مکه است و با برکت است
عیون (ج 1 ص 241 ) شامی از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسید: چرا مکه را ام القري نامیدند؟ فرمود: براي اینکه زمین از زیر آن
کشیده شد. و پرسیده شد از نخست بقعهاي که ایام طوفان از زمین گشاده شد، فرمود جاي کعبه بود و یک دانه زبرجد سبز می
- نمود. بیان: شاید مقصود از ایام طوفان روزگار موج برداري آب بوده و پریشانی آن پیش از آفرینش زمین نه ایام طوفان نوح. 37
در ارشاد القلوب: پرسش شد از امیر المؤمنین علیه السّلام چرا مکه نامیده شد؟ فرمود: چون خدا زمین را از زیر آن کشید. 38 - در
در مناظره امام صادق علیه السّلام با ابن ابی » مجالس صدوق و توحید (ص 180 ) و کنز کراچکی و احتجاج (ص 182 ) بسندشان
العوجاء، فرمود: این است که خدا بدان بندههایش را بپرستش خود خوانده- تا فرمود- خدا دو هزار سال ص:
50 پیش از کشش زمین آن را آفریده. 39 - در علل (ج 2 ص 82 ) و عیون (ج 2 ص 90 ): در علل ابن سنان از حضرت رضا علیه
السّلام که فرمود: علت نهادن خانه خدا در میان زمین اینست که همان جا است که زمین از زیر آن کشیده شده و هر بادي در جهان
وزد راستش از زیر رکن شامی برجهد، آن نخست بقعه است که در زمین نهاده شده، زیرا در میانست و فریضه اهل مشرق و مغرب
در باره آن یکسانست. 40 - در علل (ج 2 ص 85 ) بسندش از ابی حمزه ثمالی، گفت: امام پنجم علیه السّلام فرمود: راستی آفرینش
خانه خدا پیش از زمین بوده و خدا پس از آن زمین را از زیرش کشید. در کافی: بسند خود از ثمالی مانندش را آورده. 41 - عیاشی
از حلبی، از امام ششم علیه السّلام فرمود: در سنگی از سنگهاي خانه کعبه نوشته: راستی منم خدا صاحب مکه آفریدمش روزي که
آفریدم آسمانها و زمین و روزي که آفریدم خورشید و ماه، و آن دو را بهفت فرشته بخوبی در میان نهادم. 42 - در کافی (ج 1 ص
44 ) بسندش از امام ششم علیه السّلام فرمود: خدا تبارك و تعالی فرمود: اي محمّد راستی که من تو و علی را نوري آفریدم- یعنی
-43 و بسند خود از محمّد بن سنان .« تا آخر خبر » جانی بیتن- پیش از آنکه بیافرینم آسمانهایم را [و زمینم و عرشم را] و دریایم را
گوید: نزد امام نهم بودم و اختلاف شیعه را بمیان کشیدم، فرمود: اي محمّد راستی خدا تبارك و تعالی همیشه یگانه بوده در
یکتائیش، سپس آفریده محمّد و علی و فاطمه را صلوات اللَّه علیهم اجمعین و هزار روزگار ماندند، سپس همه چیز را آفرید و آنها
یعنی تنها بوده و « همیشه یگانه بوده به یکتائیش » : بیان .« تا آخر حدیث » را گواه گرفت و فرمانبرداري ایشان را بر همه مجري داشت
چیزي با او نبوده ص: 51 یا آنکه باء سببیت است و مقصود اینست که سبب یکتائیش از همه جهت یگانه بوده
آنچه چنین است واجب بالذات است، و قدم بر او روا است بخلاف دیگري، زیرا قدم با تکثر منافات دارد و هم با امکانی که مستلزم
یعنی در آفرینششان حاضر بودند و بچگونگی آن دانا- از این رو خدا در باره ابلیس و « آنها را گواه آفرینششان ساخت » آنست
و « من گواه نساختم آنها را بر آفرینش آسمانها و زمین و نه بر آفرینش خودشان » ( فرزندان ابلیس و پیروانش فرمود ( 52 - الکهف
و آن اشاره است باینکه شایسته ولایت و پیروي آن کسی « آیا شما برگیرید او را و فرزندانش را جز از من دوستان » : بعدش فرمود
صفحه 27 از 134
است که گواه آفریدن همه چیز بوده و دانا بحقایق آنها و کیفیات و صفات و نهاد و نادیدنی و فهمیدنی آنهاست. 44 - در توحید
(ص 32 ) بسند خود از جابر جعفی گفت: مردي از دانشمندان شام نزد امام پنجم علیه السّلام آمد و گفت من آمدم مسألهاي از شما
بپرسم که نیافتم کسی را که آن را برایم توضیح دهد، و از سه دسته مردم آن را پرسیدم و هر دسته جواب دیگري دادند، امام علیه
السّلام فرمود: آن مسأله چیست؟ گفت از شما میپرسیم نخست آفریده خدا چیست؟ از بعضی که پرسیدم گفتند، توانائی است، و
بعضی گفتند دانش است، و برخی دیگر گفتند: روح است امام پنجم فرمود: چیز درستی نگفتند من بتو میگویم که: خدا، علا ذکره؛
منزهست پروردگارت پروردگار عزت از » ( بود و جز او نبود، با عزت بود و عزت دیگري نبود و اینست فرموده او ( 181 - الصافات
و سرآغاز آنچه آفرید چیزي بود که همه چیزها از آن بود، و آن آبست، سائل «1» آفریننده بود و آفریدهاي نبود « آنچه وصف کنند
گفت: [چیزي را] خدا از چیزي آفرید یا از ناچیز، فرمود: چیزي آفرید و چیزي پیش از آن نبود و اگر چیزي را از چیزي میآفرید
هرگز دنباله آن نمیبرید، و خدا که همیشه بوده ص: 52 چیزي با او بوده، ولی خدا بود و چیزي با او نبود، پس
برخی کسانی که از او پرسیدم گفتند توانائی » آفرید چیزي را که همه چیز از آن بود شد، و آن آب است. بیان- این گفته او که
بسا این پاسخگو پنداشته صفات خدا تعالی فزون بر ذات او است، و آفرید او است چنانچه عقیده جمعی از عامه است. و « است
و بسا که او گمان کرده تقدیر خدا تعالی جوهر است، یا مقصودش از قدرت « قدر است » بروایت کلینی میآید که نخست آفریده
لوحی است که خدا تقدیر امور را در آن ثبت کرده، و همچنان گفتن اینکه نخست آفریدهها علم است بر بنیاد قول به مخلوق بودن
آمده و آن موافق برخی اخبار است که میآید، و ما وجه جمع میان آنها و اخبار دیگر را ذکر « صفات است، در کافی بجاي آن قلم
بسا مراد اینست که خدا غالب و عزیز بود پیش از آنکه عزت و غلبهاش بر « لا نه کان قبل عزه » خواهیم کرد. گفته او علیه السّلام
زیرا فعلیت عزت و نمایشش از آنست، و معنا اینست که دیگري « رب العزة » همه چیز نمایان شود بآفریدن آنها، از این رو فرمود
و اینست معنی « کسی پیش از عزت او نبوده » عزت ندارد در برابر او، و مراد بعزت در آیه عزت مخلوقات است، و در کافی است که
آورده زیرا آن دلالت دارد که خداي « رب العزة » و دلیلش را قول خدا « یعنی کسی پیش از او نبوده که خدا باو عزیز باشد » گفته او
سبحان سبب هر عزتیست، و اگر عزتش بدیگري باشد آن دیگر رب العزه میشود و این خبر نص صریح است بر حدوث و هیچ
تاویلی ندارد. 45 - در احتجاج (ص 10 ) و تفسیر امام ابی محمّد عسکري: از پدرانش علیهم السّلام، فرمود رسول خدا صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم بر دهریان حجت آورد و فرمود: چه کشانده و خوانده شما را بگفتن اینکه اشیاء جهان را آغازي نیست، و آنها همیشه
بودند و همیشه خواهند بود، گفتند چون ما قضاوت نکنیم مگر بدان چه مشاهده کنیم، و نیافتیم براي اشیاء جهان پدید شدن و
قضاوت کردیم که همیشه بودند، و نیافتیم برایشان پایانی و فنائی و قضاوت کردیم که همیشه خواهند بود، رسول خدا (ص) فرمود:
شما قدیم بودن آنها را مشاهده ص: 53 کردید یا ماندن جاویدشان را مشاهده کردید؟ اگر بگوئید که شما
یافتید آن را، خود را وادار کردید که بگوئید همیشه بودید، بر این وضع و خردي که دارید بیپایان و همیشه چنین باشید، و اگر
چنین گوئید منکر عیانید و همه جهانیانی که شما را مشاهده میکنند شما را دروغگو میشمارند. گفتند: بلکه، نه قدیم بودن آنها را
مشاهده کردیم و نه ماندن جاویدان آنها را، رسول خدا (ص) فرمود: پس چرا توجه کردید که قضاوت کنید به بقاء و ابدیت زیرا
آن را مشاهده نکردید و حکم بحدوث و پایان پذیري آن سزاوارتر است به بیتمیزي مانند شماها، پس باید قضاوت کنید به
حدوث و پایان پذیري و دنباله بریدن آن چون قدم و ابدیت آن را مشاهده نکردید، آیا شما ننگرید شب و روز را و اینکه یکی
بدنبال دیگریست؟ گفتند: چرا، فرمود آیا میدانید که همیشه بودند و همیشه باشند؟ گفتند: آري، فرمود روا است نزد شما که شب و
روز با هم جمع شوند: گفتند نه فرمود: در این صورت یکی از دیگري بریده باشد و بناچار یکی پیش بوده و دومی پس از او آمده.
با اینکه آنها را ندیدید، پس منکر «1» گفتند چنین باشد؛ فرمود شما قضاوت کردید که آنچه از شب و روز گذشته حادث است
قدر خدا نباشید! سپس فرمود: آیا گوئید آنچه شب و روز پیش از شما بوده پایان پذیرند یا بیپایانند، و اگر بگوئید بیپایانند یک
صفحه 28 از 134
پایانی بشما رسیده که آغازش پایان ندارد، و اگر بگوئید پایانی پذیرند، باید باشد که هیچ کدام نبودند، گفتند آري، بآنها فرمود:
میگویند عالم قدیم است و حادث نیست و شما عارفید به معنی آنچه معترفید و بمعنی آنچه منکرید؟ گفتند: آري. رسول خدا (ص)
فرمود: آنچه را که از اشیاء مشاهده کنیم بهم نیاز دارند، زیرا برخی را پایندگی نیست مگر بدان چه با او مربوط آسمان و جهان،
ج 1، ص: 54 است چنانچه بینی ساختمان در اجزاء خود بهم نیاز دارند، و گر نه مرتب نباشند و استوار نگردند، و همچنین باشند
سائر آنچه بنگریم، فرمود: اگر این جهان که هر جزء آن نیازمند است بجزء دیگر که آن را نیرو دهد و تمامیت بخشد قدیم است،
شما بمن بگوئید: اگر حادث بود چگونه بود؟ و در آن صورت چه وصفی داشت؟ گوید: همه سرافکنده شدند و دانستند که براي
حادث هیچ وصفی نیابند که بدانش شرح کنند جز آنکه موجود است در این جهانی که پنداشتند قدیم است پس خاموش شدند و
دم نزدند، و گفتند ما بنگریم در کار خود (تا آخر خبر). بیان: دهریها گفتهاند جهان قدیم زمانی است و همیشه بوده، و گفتند همه
چیز پیوسته هست، بلکه برخی پدیدههاي شبانه روزي را منکرند و گویند هر چه عیان می شود در درون جهان از ازل بوده تا قدیم
بودن پدیدههاي شبانه روزي را هم تصحیح کند، و وجود آنچه را در حواس خمس (دیدن و شنیدن و بسیدن و بوئیدن و چشیدن)
در نیاید منکرند و از این رو وجود خداي صانع را منکرند، چون حواس او را درك نکنند، و گویند وجود موجودات از طبایع دنبال
و آغاز « بدء » هم باشند که پایان ندارند. چون این را ثابت نمودیم بدان که ظاهر حدیث اثبات حدوث زمانی است، زیرا ظاهر لفظ
آیا یافتید- تا قول او- آیا میگوئید آنچه از » و قول او « و آنها همیشه بودهاند و همیشه باشند » بدء زمانی است، و مؤید آنست قولش
براي ابطال گفته آنها است در انکار وجود آنچه بحواس درك نشود، و اثبات وجود ایمان به نادیده « شب و روز پیش از شما بوده
بحکم برهان، زیرا آنها حکم میکنند به قدم جهان و بتقدم شب و روز بر هم در زمانهاي گذشته و بعدم اجتماع آنها با هم با اینکه
آیا » : هیچ کدام را ندیدهاند، و بر آنها لازم شود که بنادیده معترف باشند و بدان چه در حس آنها نگنجد، و محتمل است تا گفته او
اثبات حدوث زمانی باشد از راه جدل، براي آنکه چون آنها حکم به قدم کنند بعلت اینکه « شما شب و روز را مشاهده نکنید
حدوث را ندیدهاند بر آنها لازم آید حکم بحدوث کنند چون ص: 55 قدم را هم ندیدهاند. و بقیه کلام براي
اثبات ایمان بغیب باشد یا براي اثبات حدوث بدلیل معروف متکلمین که جهان جدا از حوادث نیست و باید حادث باشد، یا اینکه
آیا میگوئید » : خود حدوث شب و روز کافی است در احتیاج بصانع که آنها را پدید کند و قدم طبیعت سودي ندارد، و اینکه فرمود
براي اثبات انقطاع شب و روز است در زمان گذشته، چون بینهایت « آیا گوئید » تا آنجا که گوید « آنچه شبانه روز پیش از شما بوده
محال است، و این خود دلیل انقطاع زمانست و لازمه آن انقطاع حرکات و حدوث اجسام است و اعراض قائمه بآنها، و از قول او
اثبات امکان جهانست که مستلزم وجود صانع تعالی است. و بسا که در احتجاج خود درجه بندي کرده و در آغاز آنها « آیا گوئید »
تا آخر کلام یک دلیل باشد و حاصلش « آیا میگوئید » را از حال انکار بحال شک آورده سپس دلیل آورده پس از آنجا که فرموده
« پس باشد و هیچ کدام نباشند » اینکه یا زمان پایان پذیر است یا نه و بنا بر اول اشیاء نیاز بصانع دارند چون حادثند پس فرموده او
یعنی صانع باشد پیش از وجود هر کدام آنها سپس دومی را باطل کرده باینکه شما قدم آنها را گفتهاید تا نیاز بصانع نباشد و خرد
حکم میکند باینکه دلیل حاجت بصانع در حادث و قدیم یکی است، و بسا که تا آخر کلام دو دلیل باشد و ما در باره آن تفصیل
سخن دادیم در مجلد چهارم و اینجا دو باره تفصیل ندهیم، و دلالت حدیث بر حدوث بهر وجه روشن است. 46 - در تفسیر علی بن
و این در آغاز آفرینش است که « و او است که آفریده آسمانها و زمین را در شش روز و عرش او بر آب بوده » ( ابراهیم (ص 297
پروردگار تبارك و تعالی هوا را آفرید سپس قلم را و فرمانش داد که روان شود و بنگارد، گفت پروردگارا چه بنگارم؟ فرمود: هر
چه بود نیست، سپس تاریکی را از هوا برآورد، و روشنی ص: 56 را از هوا آفرید و آب را از هوا آفرید، و
عرش را از هوا آفرید، و عقیم که باد شدید است از هوا آفرید و آتش را از هوا آفرید و همه خلق را از این شش آفرید که از هوا
بودند، و باد تند را بر آب مسلط کرد و بر آن زد و موج و کف بسیاري برآورد و دودش در فضا برکشید، و چون وقتی را که
صفحه 29 از 134
خواست رسید، بکف فرمود خشک شو خشک شد و بموج فرمود خشک شو، خشک شد، و کف را زمین کرد و موجها را
کوههاي لنگر زمین، و چون آن دو را خشک ساخت، بروح و قدرت فرمود: عرشم را بر آسمان بسازید، و عرشش را بر آسمان
ساختند، و بدود فرمود: خشک باش و خشک شد، و باو فرمود سوت بزن و سوت زد، پس باو و زمین هر دو آواز داد که: که بیائید
بدلخواه یا ناخواه: گفتند آمدیم بدلخواه. و آنها را هفت آسمان ساخت در دو روز و زمین را هم مانند آنها ساخت، و چون شروع
کرد در آفرینش روزي خلقش، آسمان و بهشت و فرشتهها را روز پنج شنبه آفرید، و زمین را یک شنبه، و جانوران بیابان و دریا را
و درخت و گیاه « آیا شما کافر میشوید بدان که آفرید زمین را در دو روز » : روز دوشنبه و آن دو روزیست که خدا عز و جل فرماید
زمین و جویهاي آن و آنچه در آنهاست و جانوران گزنده را روز سه شنبه آفرید، و جان که پدر پریانست روز شنبه، و پرندهها را
روز چهار شنبه، و آدم را در شش ساعت روز جمعه، و در این شش روز خدا آسمانها و زمین و هر چه میان آنها است آفرید. بیان
در پارهاي نسخهها نیست، و آن روشنتر است، و در صورتی که باشد گر چه خلاف مشهور است ممکن است که جمعه « یوم السبت »
خلق آدم، در شش روز بحساب نیاید، چون پس از آفرینش جهان بوده یا اینکه آفرینش جان را از خلق جهان محسوب نکرده چون
مقصود از جهان آنست که مشاهده شود و دیده گردد و ذکر فرشتهها هم بمناسبت است براي شرافت آنان یا حساب شش روز را
روي ترکیب آورده و آغاز آفرینش ظهر روز شنبه بوده و پایانش ظهر روز جمعه که بحساب نجومی شش روز میشود، و اینکه
مؤید آنست و بهر تقدیر این حدیث دچار ص: 57 غرابت است و گفتگوئی در این « در شش ساعت » فرمود
باره خواهد آمد. 47 - در تفسیر علی بن ابراهیم (ص 427 ) بسندش از ابی بکر حضرمی، از امام ششم گوید: هشام بن عبد الملک
که بهمراه او ابرش کلبی بود بحج رفت و هر دو بامام ششم در مسجد الحرام برخوردند، هشام بابرش گفت: این را میشناسی؟ گفت:
نه گفت همین است که شیعه از فزونی علمش او را پیغمبري پندارند، ابرش گفت البته از او مسألهاي پرسم که پاسخش نتواند جز
پیغمبر یا وصی پیغمبر، هشام بابرش گفت: دوست دارم این کار را بکنی، و ابرش نزد امام ششم رفت باو گفت یا ابا عبد اللَّه بمن
بسته بودنشان « آیا ندانند آنان که کافرند که آسمانها و زمین بسته بودند و ما آنها را گشودیم » گزارش بده از گفته خدا عز و جل
و آب بر هوا، « بود عرش او بر آب » چه بود و گشودنشان چه بود؟ امام ششم فرمود: اي ابرش آن همچنانست که خدا خود را ستوده
و هوا را مرزي نبود، و آن روز جز آن دو نبود، و آب آن روز شیرین و گوارا بود، و چون خدا خواست زمین را آفریند باد را فرمود
تا بر آب زد و موج برآورد و کف کرد و بهم پیوست و یکی شد و آن را در مکان خانه کعبه گرد آورد و کوهی از کف ساخت و
راستی اول خانه که براي مردم نهاده شد همانست که در مکه است و با برکت » : زمین را از زیر آن کشید، و آن است که خدا فرمود
سپس خدا تعالی درنگ کرد تا میخواست، و چون خواست آسمان را بیافریند باد را فرمود تا بر دریا وزید و آنها را کف .« است
آلود کرد، و از آن میان آن موج و کف دودي برآورد فرازان بیآتش و از آن آسمان را آفرید و در آن بروج و اختران و منازل
خورشید و ماه ساخت و آنها را بر چرخ روان کرد و آسمان سبز بود برنگ آب شیرین سبز و زمین هم سبز بود و برنگ آب، و هر
دو بسته بودند و درهائی نداشتند و زمین بسته بود و درها که گیاه باشند نداشت و آسمان بر آن نمیبارید تا گیاه روید و خدا آسمان
آیا ندانند آنان که کافر شدند آسمانها و زمین بسته بودند و ما » را بباران گشود، و زمین را بگیاه و اینست معنی قول خدا عز و جل
ابرش گفت: بخدا هیچ کس هرگز چنین حدیثی بمن باز نگفته ص: 58 دو باره برایم بگو، و « آنها را گشودیم
راستی پروردگار شما آنست که » بر او باز گفت: و ابرش ملحد بود و سه بار گفت: من گواهم که تو زاده پیغمبري. 48 - و از همان
یعنی برآمده بر عرش- تفسیر علی بن « سپس بر عرش استوار شده » فرمود در شش وقت « آسمانها و زمین را در شش روز آفریده
ابراهیم (ص 219 ). بیان: تاویل روزها بوقت یا براي اینست که هنوز شب و روزي نبوده و روز باندازه آن گرفته شده یا مقصود از
روز یک بار است و آفریدن هر چیزي در اسرع وقت شده و مجازاً آن را روز خوانده چنانچه گفته شده. 49 - در عیون (ج 1 ص
240 ) بسند خود از امام رضا علیه السّلام از پدرانش فرمود: علی علیه السّلام در جامع کوفه بود که مردي شامی برابرش ایستاد و
صفحه 30 از 134
گفت بمن خبر ده از نخست چیزي که خدا آفریده، فرمود: روشنی آفریده، گفت پس آسمانها را از چه آفریده فرمود: از بخار آب،
بیان: ممکن است .« تا آخر خبر » گفت: زمین را از چه آفریده؟ فرمود: از کف آب گفت: کوهها را از چه آفریده؟ فرمود: از موجها
مقصود از نور نور پیغمبر و ائمه علیه السّلام باشد چنانچه در بیشتر اخبار آمده. 50 - در توحید (ص 125 ) بسند خود از ابی الحسن
الرضا علیه السّلام که فرمود: بدان، خدا خیرت آموزاد، که خدا تبارك و تعالی قدیم است و قدم وصفی است که خردمند آن را
دلیل داند که چیزي پیش از او و بهمراه او نبوده، و البته روشن است براي ما باعتراف عموم معجزه این وصف که چیزي پیش از خدا
نبوده و چیزي با او پاینده نیست، و باطل است گفته کسی که پنداشته پیش از او یا بهمراه او چیزي بوده، و این براي آنست که اگر
چیزي از همیشه همراه او باشد نمیتواند که آفریننده او باشد، چون همیشه با او بوده و چگونه آفریننده چیزیست که همیشه با او
بوده؟ و اگر پیش از او چیزي باشد مبدأ نخست او است نه این، و نخست سزاوارتر است که آفریننده دومی باشد. آسمان و جهان،
ج 1، ص: 59 در کافی از علی بن محمّد بیسند از امام أبی الحسن الرضا مانند آن را آورد (ج 1 ص 120 ) بیان: این خبر صریح
است در حدوث جهان و ذکر علت در آن شده و شرحش در کتاب توحید گذشته. 51 - در توحید (ص 236 ) و در عیون بسندش از
و او است که آسمانها و » ابی صلت هروي. گفت: مأمون از ابی الحسن علی بن موسی الرضا علیه السّلام تفسیر قول خداي عز و جل
پرسید و در پاسخ فرمود: راستی که خدا « زمین را در شش روز آفرید و عرشش بر آب بود تا بیازماید که کدام شما خوشرفتارترید
تبارك و تعالی عرش و آب و فرشتهها را پیش از آسمانها و زمین آفرید، و فرشتهها بخود و بعرش و آب دلیل بر وجود خدا عز و
جل آوردند، سپس عرش خود را بر آب نهاد تا بدان توانائیش بفرشتهها روشن شود و بدانند که خدا بر هر چیز توانا است، سپس
عرش را به توان خود برافراشت، و بر آورد و بالاي هفت آسمان نهاد. سپس آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، و استوار بر
عرش بود، میتوانست همه را در یک چشم بهمزدن آفریند. ولی خدا عز و جل آنها را در شش روز آفرید تا بر فرشتهها روشن شود
آنچه را خرده خرده میآفریند و از آن دلیل گیرند بر خدا تعالی ذکره پی در پی، و نیافرید عرش را براي آنکه نیازي بدو داشت
زیرا خدا بینیاز است از عرش و از همه آفریدهها، وصف نشود که بر عرش قرار دارد زیرا خدا جسم نیست و بسیار از صفت
خدا عز و جل خلقش را آفرید تا آنها را بفرمانبري و « تا بیازماید کدام خوشرفتارترید » آفریدههایش برتر است. و اما اینکه فرمود
پرستش خود بیازماید اما نه براي تجربه و بازرسی زیرا او همیشه بهر چیز دانا است، مامون گفت: اي ابا الحسن عقده دلم را گشودي
خدا بتو گشایش دهد. 52 - در علل (ج 2 ص 295 ) بسندش از ابی اسحاق لیثی گفت: امام پنجم علیه السّلام بمن فرمود: اي ابراهیم
راستی خدا تبارك و تعالی همیشه دانا بوده: همه چیز را از ناچیز آفریده، و هر که پندارد خدا چیزها را از چیزي آفریده آسمان و
جهان، ج 1، ص: 60 البته کافر است، زیرا اگر این چیزي که اشیاء را از آن آفریده از قدیم بهمراه او بوده باید ازلی باشند، بلکه خدا
همه چیز را از ناچیز آفریده، و از آنچه خدا آفریده زمین پاك است و چشمههاي گوارا و زلال از آن روان کرده، و ولایت ما
خاندان را بر آن عرضه داشته، و آن آب را هفت روز بر آن روان ساخته تا آن را سراسر فرا گرفته و سپس در آن فرو رفته و از
برگزیده آن گل گلی برگرفته و سرشت ائمه علیهم السّلام را ساخته سپس از تهنشین آن گل برگرفته و از آن شیعیان ما را آفریده
-53 در علل (ج 2 ص 156 ) در خبر ابن سلام است، گفت بمن خبر ده از نخست روز که خدا عز و جل آفریده؟ .« تا آخر خبر »
پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: روز یک شنبه گفت: چرا یک شنبه نام گرفت؟ فرمود: چون یکی بود و مشخص بود
گفت: دوشنبه، فرمود آن روز دوم دنیا بود گفت: پس سه شنبه؟ فرمود آن روز سوم دنیا بود گفت: پس چهار شنبه فرمود آن روز
چهارم دنیا بود گفت پس پنجشنبه؟ فرمود روز پنجم دنیا بود، و آن روز آرامش است، ابلیس در آن لعن شده، و ادریس بالا رفته،
گفت: پس جمعه؟ فرمود: روزیست که در آن جمع شوند، و آن روزیست مشهود، و روز شاهد است و مشهود، گفت: پس شنبه؟
و البته که آفریدیم آسمانها و زمین را و آنچه میان آنها است در » فرمود روز ساکتی است، و آنست قول خدا عز و جل در قرآن
و از یک شنبه تا جمعه شش روز است و شنبه تعطیل شد (تا آخر خبر). بیان: در قاموس گفته: سبت آسایش و بریدنست، « شش روز
صفحه 31 از 134
در نهایه گفته، گفتهاند: روز شنبه نامیده شده زیرا خدا جهان را در شش روز آفرید که پایانش جمعه بود، و از کار دست کشید در
188 ) از هشام بن حکم، گفت: زندیق از امام ششم پرسید و - روز شنبه و روز هفتم سبت نامیده شد 54 - در احتجاج (ص 184
گفت: خدا اشیاء را از چه آفریده؟ فرمود: از ناچیز، گفت: چگونه از ناچیز چیزي برآید امام فرمود: از این بیرون نیست که اشیاء را
از چیزي آفریده یا از ناچیز و اگر از چیزي آفریده باشد با او بوده است و آن چیز هم قدیم است و قدیم پدیده نباشد و نیست
ص: 61 نشود و دیگرگون نگردد و نمیشود این چیز جز یک جوهر باشد و یک رنگ پس این رنگهاي
گوناگون و جوهرهاي فراوان موجود در این جهان از کجا آمدهاند بهر شکلی؟ و اگر آنچه اشیاء را از آن آفریده زنده بوده مرگ
از کجا آمده؟ و اگر مرده بوده زندگی از کجا آمده؟ و نشود که آن چیز قدیم زنده و مرده هر دو باشد و هر دو ازلی باشند، زیرا از
زندهاي که ازلی است مرده بر نیاید و نشاید که مرده ازلی باشد با اینکه مرده است زیرا مرده توانائی ندارد و بقائی ندارد. گفت پس
از کجا گویند همه چیز ازلی است؟ فرمود: این گفتار مردمی است که مدبر اشیاء را منکرند و رسولان خدا و گفتارشان را دروغ
پندارند، و پیغمبران و آنچه پیغام آرند دروغ دانند و کتب آنها را افسانههاي دیرین نامند، و براي خود بنظر خویش کیشی ساختهاند
و خوشش داشتهاند. راستی همه چیز دلیل است که پدیده است و تازه از چرخش چرخ بدان چه در آنست که هفت چرخ است و از
جنبش زمین و آنچه بر آنست و از دگرگونی زمانها و اختلاف وقتها و همه پدیدههاي نو جهان از فزونی و کاستی و مرگ و
گرفتاري، و ناچاري هر کس باینکه اقرار کند صانعی و مدبري دارد، آیا نبینی شیرین ترش میشود، و خوشمزه تلخ میشود و نو
کهنه میگردد، و همه چیز دچار دگرگونی و نابودیست؟ و حدیث را کشانده تا آنجا که گوید: زندیق گفت: و کسی هست که
پنداشته، خدا همیشه بوده و بهمراهش سرشتی آزارگر هم بوده و خدا نتوانسته خود را از آن خلاص کند جز باینکه با آن آمیخته و
در آن در آمده، پس از آن سرشت اشیاء را آفریده. امام فرمود: سبحان اللَّه، وه چه درمانده خدائیست که او را توانا ستایند و نتواند
خود را از سرشتی و گلی بیجان رها کند، اگر آن سرشت زنده و ازلی باشد پس دو خداي قدیمند که بهم آمیخته و جهان را از
پیش خود تدبیر کردهاند و اگر هر دو زنده بودند دیگر مرگ و نابودي از کجا آمدهاند، و اگر سرشت مرده و بیجان بوده، براي
مرده در برابر ازلی قدیم بقائی و مقاومتی نیست و از مرده زنده بر نیاید، این گفته دیصانیه است که بدترین زندیقانند، سپس در چند
جاي این خبر فرموده: اگر قدیم ص: 62 و ازلی باشد، از حالی بحالی دگرگون نشود و روزگار موجود ازلی
یعنی آنچه وجود ازلی دارد، پدیده و معلول نیست پس واجب « قدیم حادث نشود » : را دگرگون نکند، و نابودي براي او نیاید. بیان
الوجود است و خود ساخته و دیگرگونی و نابودي در آن راه ندارد، و بسا بیکی از حکما نسبت داده شده که گفته آفریننده نخست
تنها صورتها را آفریده و هیولا پیوسته با آفریننده بوده، و حکماي دیگر، گفتهاند اگر هیولا ازلی و قدیم باشد صورت پذیر نباشد، و
پس از کجا این رنگهاي » از حالی بحالی دیگر نشود، و پذیراي فعل دیگري نگردد، زیرا ازلی بیتغییر است. گفته او علیه السّلام
بسا این اعتراض بر اساس اینست که پنداشتند هر پدیده باید علتی داشته باشد که مانند او باشد در ذات و صفات « گوناگون آمدهاند
(گویند معلول وجود دوم علت خود است) و امام بر عقیده خودش او را وادار کرده، یا مقصود اینست که احتیاج بماده سابقه براي
وجود اشیاء اگر براي ناتوانی صانع باشد از پدید کردن چیزي که نیست، پس باید همه چیز با هر وصفی که دارد در ماده باشد تا او
را از آن بر آرد و این محال است، چون مستلزم اینست که ماده حقائق متباینه و متضاده داشته باشد و صفات متضاده در او باشد و
اگر گویند برخی را دارد پس حکم کردید باینکه برخی بیماده پدید شدند و باید همه چنین باشند و چرا نباشند، و اگر گویند
جوهر ماده بجواهر دیگر میگردد و اوصافش باوصاف دیگري لازم میآید ازلی نابود شود و این محال است، و لازم میآید چیزي
از ناچیز برآید و همین مطلوب ما است. و اما آنچه از زندگی و مرگ یاد کرده و برگشت آن بسخن ما است، و خلاصهاش اینست
که: ماده کل که تصور شده یا بذات خود زنده است (مادهاي با نیرو) یا مرده است (ماده صامت) یا ماده اشیاء دو تا است یکی زنده
و یکی مرده، این هم دو احتمال دارد اول آنکه هر چیزي، خود از زنده و مرده هر دو باشد و دوم اینکه زنده از زنده برگرفته شده و
صفحه 32 از 134
مرده از مرده، یکم را ابطال کرده که گفته اگر مرده بالذات از زنده برآید لازم ص: 63 آید که حیات ازلی از
این جزء ماده برود و گذشت که این ممتنع است یا حقیقت دگرگون شود، زنده مرده گردد، این هم بحکم ضرورتی عقل ممتنع
است، و اگر گفته شود زنده رفته و مرده پدید شده، فساد قول بفناء ازلی را دارد و بعلاوه معترف شدهاند به مدعاي ما که حدوث
شیء از لا شیء است. و بهمین دلیل وجه دوم و سوم هم باطل میشوند زیرا در جزء حی ماده همان دلیل جاریست اگر مرده از آن
نمیشود چیز مرده قدیم » و اشاره بوجه چهارم کرده و فرموده « زیرا از زنده مرده بر نیاید » بادید شود که بدان اشارت کرده و فرمود
و با این گفته: وجه دوم و سوم هم نیز باطل شوند، و تقریرش اینست که ازلی باید بذات خود واجد وجود باشد و بذات خود « باشد
کامل و بیکاستی باشد، چون همه خردها گواهند نیاز و کاستی از دلائل امکانند که نیاز بمؤثر و موجد آرند و نمیشود ازلی مرده
(ماده فاقد نیرو باشد)، بسا که کلمه زنده در این خبر حمل شود بموجود و کلمه مرده بموجود اعتباري و معدوم، و ظاهر اینست که
بیشتر سخن بر اساس مقدماتی است پذیرفته شده و مقبول نزد طرف، و تمام این خبر با شرح اجمالی آن در مجلد چهارم گذشته.
-55 در توحید (ص 40 ) بسند خود از موسی بن جعفر علیه السّلام که فرمود: او است نخست موجودي که چیزي پیش از او نبوده، و
آخر موجودي که چیزي پس از او نباشد، و او است قدیم و جز او پدید شده و آفریده، برتر است از اوصاف آفریدهها برتري
شایانی. 56 - در توحید (ص 29 ) بسند خود از امیر المؤمنین علیه السّلام که در ضمن خطبهاي طولانی فرموده اشیاء را از مایههاي
ازلی نیافریده، و نه از موجودات نخستین که پدیده آمده بودند بلکه هر چیز را آفریده و محکم ساخته آفرینشش را، و پیکر بندي
-57 و از همان (ص 38 ) بسندش از امام ششم علیه السّلام که همیشه .« الخبر » کرده هر پیکري را و خوب ساخته پیکر او را
میفرمود: سپاس از آن خدا که بود آنگه که جز او نبود، و پدید آورد همه چیز را چنانی که پدید آورد ص:
64 و دانست آنچه را بود و آنچه را خواهد بود. 58 - و از همان (ص 22 ) بسندش از امام پنجم علیه السّلام که در دعائی نوشت. اي
-59 و از همان و در توحید (ص 61 ) بسندش از ابی الحسن سوم (امام « الخبر » آنکه بود بیش از هر چیز سپس آفرید هر چیز را
-60 و از همان و .« الخبر » دهم) علیه السّلام فرمود: اي پسر دلف، راستی که جسم پدید است و خدا پدیدار آنست و جسم سازش
در توحید (ص 80 ) بسندش از مفضل از امام ششم، در ضمن گفتاري که در آن وصف باري تعالی است: چنین است همیشه بود و
نه شبی و نه روزي نه خورشیدي و نه ماهی، نه » همیشه هست تا جاوید جاویدان، و چنین بود آنگه که زمینی نبود و نه آسمانی
اخترانی و نه ابري و نه بارانی و نه بادها، سپس خدا (تبارك و تعالی) دوست داشت خلقی آفریند که بزرگواري او را بزرگ دارند،
و کبریائیش با تکبیر بستایند، و والائی او را والا شناسد پس فرمود: باشید دو سایه: پس بودند، میگویم: تمام خبر در باب جوامع
توحید است. 61 - و از همان (و در توحید ص 89 ) بسندش از جابر از امام پنجم فرمود: راستی خدا تبارك و تعالی بود و چیزي جز
-62 و از همان (و توحید ص 92 ) بسندش از محمّد بن مسلم از امام پنجم علیه السّلام، گوید: شنیدم که میفرمود: « الخبر » او نبود
بود و جز او چیز دیگر نبود، و همیشه خدا دانا بوده بدان چه بود ساخته، و دانستن او پیش از بودن آن چون دانستن او بوده پس از
آنکه او را بود کرده. 63 - و از همان (توحید ص 13 ) بسندش از ابی هاشم جعفري، گوید: نزد امام نهم علیه السّلام بودم، و مردي
از او پرسید و گفت: بمن بگو پروردگار تبارك و تعالی که در کتابش قرآن نامها و وصفها دارد، نامها و اوصافش همان خود او
پس خدا برتر است از « اینها خود اویند با همه کثرت و چندانی » هستند؟ امام علیه السّلام فرمود: این سخن دو رو دارد، اگر میگوئی
آن. و اگر میگوئی این نامها و اوصاف همیشه بودند ص: 65 باز هم دو احتمال دارد، اگر گوئی همیشه در
علم او بودند و سزاوار آنها بوده است آري چنین است، و اگر میخواهی بگوئی تلفظ آنها بصورت و هجاي الف باء و تقطیع
حروفشان از ازل بوده، نه، بخدا پناه از اینکه بهمراه او جز او باشد، بلکه خدا بود و آفریدهاي نبود، سپس آنها را آفرید تا وسیله میان
او و خلق او باشند و مردم بدانها بدرگاه او زاري کنند و او را بپرستند، و آنها ذکر او باشند، و خداي سبحان بود و ذکري نبود، و
آنچه یاد شود بذکر آن خداي قدیم است که همیشه بوده، اسماء و صفات آفریدهاند و مقصود از آنها خدا است (الخبر) در احتجاج
صفحه 33 از 134
(ص 244 ) از جعفري مانندش آورده. در کافی (ج 1 ص 116 ) از محمّد بن ابی عبد اللَّه که حدیث را تا ابی هاشم جعفري کشانده
مانندش را آورده من گویم: شرحش در کتاب توحید گذشت، و دلالتش بر مدعی صریح است. 64 - در توحید (ص 115 ) و در
کافی (ج 1 ص 90 ) روایت شده که از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسیده شد: کجا بود پروردگار ما پیش از آنکه آسمانی و زمینی
بیافریند؟ فرمود: کجا پرسش از جا است، خدا بود و جایی نبود. 65 - در احتجاج (ص 249 ) از ابو الحسن علی بن محمّد (امام نهم)
علیه السّلام از توحید پرسش شد که آیا همیشه خدا تنها بوده و چیزي با او نبوده، سپس همه چیز را بینقشه آفریده و نیکوترین نامها
را براي خود برگزید؟ یا اینکه اسماء و حروف از قدیم پیوسته با او بودند؟ نوشت: همیشه خدا بوده، سپس آنچه را خواست آفرید
(الخبر). 66 - در توحید (ص 216 ) بروایت کلینی که سند آن را کشانده. گفته ابو العوجاء از امام ششم علیه السّلام پرسید و گفت:
چه دلیلی هست بر حدوث اجسام؟ فرمود راستش من چیزي خرد یا بزرگ نیافتم جز اینکه چون مانندش را بر آن فزایند بزرگتر
میشود، و این خود زوال و انتقال از حالت نخست است، و اگر قدیم بود زوال و انتقال نداشت، زیرا آنچه زوال و انتقال دارد روا
است که باشد و نباشد، و بود ص: 66 پس از نبودش معنی حدوث است، و ازلی بودنش معنی قدم دارد، و
صفت ازل و عدم در یک چیز فراهم نشوند. 67 - و از همان (ص 159 ) بسندش از عبد الرحیم، گوید بدست عبد الملک بن اعین
بامام ششم علیه السّلام نوشتم: قربانت، مردم در باره قرآن اختلاف دارند، گروهی پندارند قرآن کلام خدا است و آفریده نیست، و
دیگران گویند قرآن کلام خدا است و آفریده است، در پاسخ نوشت: قرآن کلام خدا است پدیده است و دروغ نیست و ازلی نیست
که همراه خدا بوده باشد برتر است از اینکه همراه او چیزي باشد برتري بزرگی، خدا بوده است و چیزي جز او با او نبوده، چه
معروف و چه نامعروف خدا عز و جل بود و متکلم و مرید و متحرك و فاعل نبود، و والا و با عزت است پروردگار ما، همه این
صفتها از کار او پدید آمدهاند (عز و جل ربنا) و قرآن کلام خدا است و غیر مخلوق است و در آنست گزارش کسانی که پیش از
شما بودند و گزارش آنچه پس از شما باشد، از نزد خدا فرود آمده برسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم. صدوق رحمه اللَّه-
گفته غیر مخلوق است یعنی دروغ نیست و مقصود این نیست که حادث نیست زیرا فرموده: که حادث و غیر مخلوق و غیر ازلی با
خدا تعالی ذکره، ما دریغ داریم که کلمه مخلوق بر قرآن اطلاق شود براي اینکه مخلوق در زبان عرب بمعنی دروغ آمده، و کلام
مخلوق یعنی دروغ و ساختگی، خدا فرموده ( 17 - العنکبوت) همانا میپرستید از جز خدا بتها را و دروغ میسازید. من گویم: در این
روش نوعی تقیه یا پرهیز کاري بوده چون مخالفان از اطلاق این لفظ بقرآن سخت جلوگیري داشتند. 68 - در قصص راوندي
بسندش از جابر از امام پنجم علیه السّلام فرمود: چون خدا زمینها را آفرید آنها را پیش از آسمانها آفرید، میگویم تتمه این حدیث
در باب عوالم است. 69 - در ثواب الاعمال (ص 242 ) بسندش از ابی خالد صیقل، از امام پنجم علیه السّلام که فرمود: راستی خدا
کار را واگذارد بیک فرشته از فرشتهها و هفت آسمان را آفرید و با ص: 67 زمین و همه چیز را، و چون دید
همه چیز در فرمان او است گفت: چه کسی مانند من است، و خدا عز و جل، درخشی از آتش فرستاد، گفت: درخشی از آتش
چیست؟ فرمود باندازه انگشتی فرستاد و او را با هر چه آفریده بود در پیش گرفت و میان آنها نفوذ کرد تا باو رسید، چون خود بین
شده و دچار عجب گردیده بود. در محاسن (ص 123 ) از پدرش از ابن سنان مانند آن را آورده. 70 - و از همان ( 232 محاسن)
بسندش از جابر از امام پنجم فرمود: خدا تبارك و تعالی بود و چیزي جز او نبود نوري که تاري نداشت، راستی که بدروغی آلوده
نبود. و دانشی که نادانی در آن نبود و زندگی بیمرگ، و همچنین است تا همیشه. 71 - در عیاشی، از محمّد بن مسلم، از امام پنجم
علیه السّلام فرمود: خدا تبارك و تعالی چنانست که خود را ستوده، عرشش بر آب بود و آب بر هوا، و هوا جریان نداشت، و جز
بچهار باد فرمانداد تا آب را بهم » آب آفریده نبود، و آن روز آب شیرین و خوشگوار بود، و چون خدا خواست زمین را آفریند
زدند و موج شد و یک کفی برآورد، و آن را در جاي این خانه گرد آورد و خدایش فرموده تا خشک شد و کوهی از کف شد و
زمین را از زیرش کشیده سپس فرمود: ( 96 - آل عمران) راستی نخست خانه که براي مردم نهاده شد همانست که دربکه است و
صفحه 34 از 134
برکت دارد، و رهنماي جهانیانست. 72 - از همان، از عیسی بن ابی حمزه، گفت: مردي بامام ششم علیه السّلام گفت: قربانت: مردم
پندارند عمر دنیا هفت هزار سال است، فرمود: چنان نیست که میگویند، خدایش آفریده و پنجاه هزار سالش بیابانی تهی واگذاشت
و ده هزار سال ویران، سپس خدا را نمودي با دید شد، و در آن خلقی آفرید، نه پري و نه فرشته و نه آدمی تا ده هزار سال و چون
موعدشان رسید در آن تباهی کردند و خدا آنها را از بن برکند و تا ده هزار سال آن را بیابانی تهی و ویران وانهاد، سپس پریان را
آیا » در آن آفرید تا ده هزار سال و چون موعدشان نزدیک شد در آن تباهی کردند و خون ریختند و اینست معنی گفتار فرشتهها
چنانچه زادههاي جان ریختند پس خدا آنها را نابود کرد و آدم را آفرید، و برایش « در آن مینهی کسی که تباهی کند و خونها بریزد
ص: 68 ده هزار سال مقرر داشت و البته هفت هزار و دویست سال آن گذشته و شما در آخر الزمان هستید.
- -73 در تفسیر امام، گفت: امیر المؤمنین علیه السّلام گفت: پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در تفسیر قول خداي عز و جل ( 53
فرمود: چون خدا عز و جل آب را آفرید عرشش را بر آن نهاد پیش از آنکه آسمانها و « آنکه ساخت برایتان زمین را بستر » ( طه
« او است که آفریده آسمانها و زمین را در شش روز و عرشش بر آب بوده » ( زمین را آفریند و اینست گفته خدا عز و جل ( 8- هود
یعنی عرشش بر آب بوده پیش از اینکه بیافریند آسمانها و زمین را پس فرستاد خدا بادها را بر آب و آب موج برآورد و دودي از
آن برخاست و بر بالاي کف برآمد و از آن دود هفت آسمان آفرید و از کفش هفت زمین، زمین را بر آب پهن کرد و آب را بر
پسر جانم » ( صفا نهاد و صفا را بر ماهی و ماهی را بر گاو و گاو را بر سنگی که لقمان براي پسرش یاد آورد و گفت: ( 16 - لقمان
و آن را بر ثري نهاد « راستی که آن اگر باندازه یک دانه خردل باشد و در سنگی باشد یا در آسمانها یا در زمین میآورد آن را خدا
و زیر ثري را جز خدا نمیداند. و چون خدا زمین را آفرید کشش داد آن را از زیر کعبه و پهن کرد آن را بر آب و بهمه چیز احاطه
کرد، و زمین بر خود بالید، گفت: همه چیز را فرا گرفتم و کیست که بمن چیره گردد؟ و در هر کدام از گوشهاي ماهی زنجیري
بود از طلا که بعرش بسته بود، و خدا ماهی را فرمود: تا جنبید و زمین مانند کشتی طوفانی بر اهل خود چرخید و نتوانست خودداري
کند، و ماهی بر خود بالید و گفت من بر زمین که همه چیز را فرا گرفته بود چیره شدم و کیست که بر من چیره شود، و خدا عز و
جل کوهها را آفرید و لنگر آن شدند و زمین سنگین شد و ماهی نتوانست آن را بجنباند. و کوهها بخود بالیدند و گفتند ما بر ماهی
که بر زمین چیره شده بود چیره شدیم و کیست بر ما چیره شود؟ و خدا آهن را آفرید تا کوهها را بریده و دفاعی و امتناعی
نتوانست، و آهن بخود بالید و گفت بر کوه که بر ماهی چیره شده بود چیره شدم، چه کسی بر من چیره تواند شد؟ خدا آتش را
آفرید و آهن را نرم کرد و ص: 69 اجزایش را از هم پاشید و دفاع و امتناع نتوانست، و آتش بخود بالید و
گفت من بآهن که بر کوه چیره شده بود چیره شدم و چه کسی بر من چیره شود؟ خدا عز و جل آب را آفرید و آتش را خاموش
کرد و دفاعی و امتناعی نتوانست و آب بخود بالید و گفت من بآتش که بر آهن چیره بود چیره شدم چه کسی بر من چیره شود؟
پس خدا عز و جل با درا آفرید و آن را خشکانید و گفت من بر آبی که بر آتش چیره بود چیره شدم چه کسی بر من چیره شود، و
خدا انسان را آفرید و او بساختمان بادها را از مجاري خودشان گردانید. و آدمی هم بخود بالید و گفت من بر باد که بر آب چیره
بود چیره شدم چه کسی بر من چیره شود؟ و خدا عز و جل ملک الموت را آفرید و آدمی را میرانید و ملک الموت بخود بالید و
گفت من بر آدمی که بر باد چیره بود چیره شدم چه کسی بر من چیره شود؟ و خدا عز و جل فرمود: منم پر قهر و پر غلبه و پر
بخشش، بر تو و بر هر چیزي چیره گردم و اینست گفته او ( 6- الحدید) بسوي او بر گردد هر کار. 74 - در عیاشی از امام ششم علیه
السّلام فرمود: خدا آسمانها و زمین را در شش روز آفرید، پس از سال شش روز کاسته شد. بیان: شاید منظور اینست که مقتضاي
حال اینست که ماهها همه برابر باشند و همه سی روز باشند، و خدا شش روز از همه ماههاي سال کم کرد و حرکت ماه را چنان
ساخت که سال قمري 354 روز شد، و از این رو در عرف شرع و عرف عرب سال به 360 روز اطلاق شود با اینکه نه موافق حرکت
خورشید است و نه حرکت ماه و خدا میداند. 75 - در عیاشی از جابر از امام پنجم علیه السّلام فرمود: راستی خدا جل ذکره و
صفحه 35 از 134
تقدست اسماؤه آفرید زمین را پیش از آسمان سپس بر عرش استوار شد براي تدبیر کارها. و از همان- از محمّد بن مسلم از امام
پنجم فرمود: خدا تبارك و تعالی چنانست که خود را ستوده، و عرشش بر آب بوده و آب بر هوا، و هوا جریانی نداشت. 76 - و از
همان از محمّد بن عمران عجلی، گفت: گفتم بامام ششم علیه السّلام: در جاي ص: 70 خانه کعبه وقتی همه
چه چیزي بوده است؟ فرمود: یک دانه گوهر سفید و درخشان. 77 - در مناقب « و عرش او بر آب بود » : جا آب بوده که خدا فرمود
(ج 4 ص 354 ) آورده که ضباع هندي پرسید: اصل آب چه بوده؟ امام علیه السّلام فرمود: اصل آب از ترس خدا است. بیان: یعنی
ترس خدا سبب شده که آن گوهر آب شود و آب گردد چنانچه بزودي بیاید. 78 - در تنبیه الخاطر ورام، از ابن عباس از امیر
المؤمنین علیه السّلام فرمود: راستی خدا تعالی در آغاز آفرینش آفریدهها نوري آفرید، آن را از هیچ چیز برآفرید، سپس از آن
تاریکی آفرید، میتوانست تاریکی را از ناچیز آفریند چنان که نور را از ناچیز آفرید، سپس از تاریکی نوري آفرید، و از آن نور
یک دانه یاقوت آفرید بکلفتی هفت آسمان و هفت زمین، سپس آن یاقوت را تشر زد و از هیبت او خود را باخت و آبی شد لرزان،
و پیوسته میلرزد تا روز قیامت سپس عرش خود را از نورش آفرید، آن را بر آب نهاد، و عرش ده هزار زبان داشت که خدا را بهر
زبانی با ده هزار لغت تسبیح میگفت که هیچ کدام مانند دیگري نبود، و عرش بر آب بود، بیپردههاي مه (با پردههائی از مه خ ل).
-79 در تفسیر فرات: از عبید بن کثیر بسندي از حسن بن علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: پدرم را نزد عمر بن خطاب دیدم که
کعب الاحبار نزد او بود و او مردي بود که تورات و کتب پیغمبران را خوانده بود، عمر باو گفت: اي کعب داناترین بنی اسرائیل
پس از موسی بن عمران چه کسی بود؟ گفت: او یوشع بن نون بود که پس از موسی بن عمران وصی او بود، و همچنین هر پیغمبري
که پس از موسی بن عمران در گذشت یک وصیّ داشت که پس از او کارگذار امتش بود، پس عمر باو گفت: پس وصی پیغمبر
ما و داناي آنان که بود: ابو بکر بود؟ گوید علی علیه السّلام خاموش بود سخن نمیگفت. کعب گفت: آرام باش که خموشی در
اینجا بهتر است، ابو بکر مردي بهرهور ص: 71 از صلاح بود و مسلمانها براي صلاح او او را پیش داشتند و
وصی نبود، زیرا [موسی بن عمران] چون درگذشت وصیت کرد بیوشع بن نون و گروهی از بنی اسرائیل او را پذیرفتند و گروهی
پس باور کردند او را گروهی از بنی » ( هم فضل او را منکر شدند، و این همانست که خدا تعالی در قرآن یاد کرده ( 14 الصفّ
و چنین بودند « اسرائیل و کافر شدند گروهی و کمک دادیم بدان گروهی که باور شدند در برابر دشمنشان و گردیدند پیروز
پیغمبران گذشته و امتهاي پیشین هیچ پیغمبري نبود جز اینکه یک وصی داشت و قومش بر او حسد بردند، و فضل او را منکر شدند،
عمر گفت: واي بر تو اي کعب پس بنظر تو وصی پیغمبر ما کیست؟ کعب گفت: او در همه کتب پیغمبران معروف است و در همه
کتبی که از آسمان فرود شدهاند، او علی است برادر پیغمبر عربی، یار او است در کار و پشتیبان او بود در برابر دشمنانش [و]
همسري مبارك دارد [و] و از او دو پسر دارد که امتش پس از او هر دو را میکشند و با وصیش حسد برند چنانچه امتهاي گذشته
باوصیاء پیغمبران خود حسد بردند، و او را از حقش دور کنند و پس از او فرزندانش را بکشند، چون حسد امتان گذشته، گوید:
عمر دم درکشید و گفت، اي کعب اگر در بیان کتاب منزل خدا راست گفتی البته بسیار دروغ هم گفتی کعب گفت: من هرگز در
باره کتاب خدا دروغ نگفتم، ولی از من چیزي پرسیدي که ناچار بودم شرح آن را برایت بدهم راستش من میدانم که داناترین این
امت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام است پس از پیغمبرشان زیرا من چیزي از او نپرسیدم جز اینکه یافتم در بر او هر
آنچه را تورات و همه کتب پیغمبران آن را تصدیق دارند. عمر باو گفت: اي یهودي زاده خاموش باش، بخدا تو بر آوردهاي
دروغین بسیار داري، کعب گفت: بخدا نمیدانم که در هیچ چیز از کتاب خدا دروغ گفته باشم پس از آنکه مکلّف شدم، و اگر
بخواهی من یک مسأله علمی از تورات پیشنهاد میکنم اگر تو بهتر دانستی تو از او داناتري، و اگر او فهمید از تو داناتر است، عمر
« و عرش او بر آب ص: 72 بود » گفت: بیاور برخی از آنچه ناستوده داري، کعب گفت: بمن بگو از قول خدا
پس کجا بوده زمین؟ و کجا بوده آسمان؟ و کجا بوده همه آفریدگان؟ عمر گفت: کدام ما غیب میداند جز آنچه مردي از ما از
صفحه 36 از 134
پیغمبر ما شنیده باشد؟ گفت ولی بگمانم اگر از ابو الحسن پرسش شود از این مسأله آن را شرح میدهد بدان چه ما آن را در
تورات خواندیم، عمر باو گفت: باو بچسب وقتی بمجلس در آمد. گوید: چون علی علیه السّلام بر عمر و یارانش وارد شد، خواستند
و بود » امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام از پا درآید، کعب گفت: اي ابو الحسن بمن بگو: از قول خدا تعالی در کتابش
امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: آري، عرش او بر آب بود آنگه که نه « عرش او بر آب تا بیازماید که کدام شما خوشرفتارترید
زمین کشیده شده بود، و نه آسمان ساخته شده، نه آوازي شنیده میشد، نه چشمهاي میجوشید، و نه فرشته مقربی بود، نه پیغمبر
مرسلی، و نه اختري روانه بود، و نه ماهی در گردش، و نه خورشیدي در تابش، عرش او بر آب بود، و براي هیچ آفریدهاي در
هراس نبود، خود را چنانچه میخواست بزرگ میداشت و تقدیس مینمود، سپس با دیدش آمد که بیافریند آفریدهها را، موج
دریاها را برانگیخت، و از آنها چون بزرگترین آفریده خدا برخاست، و آسمانی بسته از آن ساخت، و سپس زمین را از زیر جاي
و با دریاها پیوست، سپس آن را که یک نواخت بود در ساختمان هفت «1» کعبه برکشید و پهن کرد، و آن میان زمین است
طبقهاش نمود. سپس به آسمان توجه کرد که دودي بود و بخاري برخاسته از آن دریاها، و آن را با کلمهاي که جز خودش نمیداند
هفت طبقه ساخت، و در هر آسمانی فرشتهها بر نشاند که بر کنار از گناه آنان را آفرید از نوري برگرفته از دریاهاي خوشگوار، که
دریاي رحمت است، و خوراکشان را تسبیح ساخت و تهلیل و تقدیس و چون کارش گذشت ص: 73 و
آفرینشش، استوار شد بر ملک خود، و ستوده شد چنان که در خور او بود سپس ملک خود را اندازه و نقشه بست، و در هر آسمانی
اختران فروزانی آویخت مانند قندیلها که در مساجد آویزند، نشمارد آنها را جز خودش تبارك و تعالی، یک اختر آسمانی چون
سپس خورشید و ماه را آفرید و هر دو را تابنده ساخت، و اگر خدا تعالی آن دو را وانهاده بود «1» بزرگترین شهریست در زمین
چنانچه نخست بار آفرینش خود بودند شناخته نمیشد شب از روز، و ماه و سال و زمستان و تابستان و بهار و پائیز از هم شناخته
نمیشدند و دینداران وقت وظائف دینی خود را نمیدانستند، و کارگر نمیدانست کی بدنبال زندگانی خود رود و کی آسایش
کند، و خدا از مهري که به بندههاي خود داشت، براي آنها پیش بینی کرد، و جبرئیل را فرستاد تا بپرش یکی از دو خورشید را مسح
کرد، و پرتو آن را برد و روشنی آن را بجا نهاد، و اینست فرموده خدا ( 12 - أسري) و ساختیم شب و روز را دو نشانه و نشانه شب را
ستردیم و نشانه روز را بیناکننده ساختیم تا از فضل پروردگارتان بکوشید و شماره سالها و حساب را بدانید و هر چیز را خوب
تفصیل دادیم، و آنها را نهادیم تا در فلک روان باشند و فلک میان آسمان و زمین فرازگیرنده در آسمان، فرازگیریش تا سه فرسخ
است در فرو گرفتن خورشید و ماه روانست و هر کدام در شتابند و سیصد فرشته آنها را میکشاند، در دست هر فرشته حلقهایست
که آنها را در فرود این دریا روانه دارند هر کدام جنجالی در تهلیل و تسبیح و تقدیس دارند، اگر یکیشان از فرود آن دریا درآید
هر چه بر روي زمین است میسوزد، تا برسد بکوهها و سنگها و هر چه خدا آفریده، و چون خدا آسمانها و زمین و شب و روز و
اختران و فلک را آفرید و زمینها را بر پشت ماهی نهاد بر او سنگینی کرد و لرزید و بوسیله کوهها آن را آرام کرد، و چون آفرینش
آنچه در آسمانها بود کامل شد و زمین در آن روز تهی بود و در آن کسی نبود، خدا بفرشتهها فرمود: ( 20 - البقره) من در زمین
یک جانشین ص: 74 گذارندهام، گفتند آیا در آن بجا نهی کسی که تباهی در آن کند و خونها را بریزد با
پس خدا جبرئیل را فرستاد و از روي زمین « اینکه ما تسبیح گوئیم بسیارت و تقدیس نمائیمت، فرمود: من میدانم آنچه شما ندانید
مشتی برگرفت و آن را با آب شیرین و تلخ خمیر کرد. و طبائع را در آن در آمیخت پیش از آنکه جان در آن دمد و او را از روي
گندم گون زمین آفرید و براي همین آدمش نامید، زیرا چون با آبش خمیر کرد گل آلود شد و آن را چون کوهی بزرگ بدامنه
کوه افکند، ابلیس در آن روز خازن بر آسمان پنجم بود، از سوراخ بینی آدم درون میشد و از دبر او در میآمد، سپس دست بر
شکمش میزد و میگفت: براي چه تو آفریده شدي، اگر بالا دست من گردي فرمانت نبرم و اگر زیر دستم شوي یاریت ندهم. از
روزي که آفریده شد تا جان در او دمیده شد هزار سال در بهشت ماند او را از آب و گل، نور ظلمت و با دو پرتوي از خدا آفرید،
صفحه 37 از 134
اما بر اثر نور ایمان آرد و بر اثر ظلمت بکفر گراید و گمراهی سرشت خاکیش در برخورد با آب او را دچار لرزش و ناتوانی و
- زبري پوست تن مینماید، و او را بچهار طبع وصف کنند، طبع خون و بلغم، و صفراء و باد، و اینست قول خدا تبارك و تعالی ( 66
گوید: کعب گفت: اي عمر، تو را بخدا دانشی داري بمانند « آیا یاد نیارد آدمی که او را پیش از این آفریدیم و نبود چیزي » ( مریم
دانش امیر المؤمنین علی بن ابی طالب؟ گفت: نه، کعب گفت: علی بن ابی طالب علیه السّلام وصی پیغمبرانست و محمّد خاتم
پیغمبران علیهم السلام، و علی خاتم وصیان، و نیست امروزه در روي زمین نفس کشی جز اینکه علی بن ابی طالب از او داناتر است،
بخدا یاد نشده از خلق آدمی و پري و آسمان و زمین و فرشتهها چیزي جز اینکه من آن را در تورات خواندم چنانچه او خواند،
بسا منظور اینست که گشادگی میان طبقاتش برآورد و « ثم فتقها بالبنیان » : گوید: هیچ روز عمر را خشمناکتر از آن روز ندیدند. بیان
چون ساختمان شد، یا اینکه ساختمان و آبادانی در آن نهاد و تقسیم به هفت اقلیم شد بنا بر قولی، این خبر تصحیفاتی دارد و
رموزي و شاید ما در موضع ص: 75 مناسبی در باره بعضی از آن توضیح بدهیم. 80 - در کافی (ج 1 ص
فرمود: آنها « و بود عرش او بر آب » 132 ) بسندش از داود رقی، گفت پرسیدم از امام ششم علیه السّلام از تفسیر قول خدا عز و جل
چه میگویند؟ گفتم: میگویند: عرش بر روي آب بود و پروردگار بالاي آن، فرمود: دروغ میگویند، هر که این را بگوید خدا را
چون باري پنداشته، و بصفت آفریدهها ستوده و بایدش چیزي که خدا برداشته است نیرومندتر از او باشد، گفتم: قربانت برایم شرح
بده، فرمود: خدا دین و دانش خود را بار بر آب کرد پیش از آنکه زمینی یا آسمانی یا پري، یا آدمی، یا خورشید و ماهی باشند،
چون خواست مردم را آفریند آنها را در برابر خود پراکند و بآنها گفت: پروردگارتان کیست؟ نخست گوینده رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم و امیر المؤمنین و ائمه بودند که گفتند: توئی پروردگار ما، پس دین و دانشش را بدانها وانهاد، سپس بفرشتهها
فرمود: اینان حاملان دین و علم منند و امینانم بر خلقم، و آنان مسئول هستند. سپس به آدمیزادهها فرمود: براي خدا به پروردگاري
اقرار کنید، و براي اینان بولایت و فرمانبرداري، گفتند: الهی پروردگارا، ما اقرار کردیم، پس خدا بفرشتهها فرمود: گواه باشید،
ملائکه گفتند: گواهیم بر اینکه فردا نگویند راستی ما از این بیخبر بودیم، یا بگویند، همانا پدران ما پیش از این مشرك بودند، و ما
فرزندان ناتوانی بودیم پس از آنها، آیا ما را بدان چه بیهودهکاران کردند عذاب مینمائی، اي داود، ولایت ما در میثاق بر آنها مؤکد
شده. در توحید بسند خودش از سهل مانند آن را آورده. بیان: ظاهرش آنست که خدا سبحانه بآب حالتی داد که آماده حمل دین و
دانش او شد، و بسا مقصود این باشد که چون آب نخست آفریدهها است، و خدایش آماده کرد تا از آن خلقی برآید که قابل حمل
دین و دانش او باشند، و اسباب برآمدن آنها را فراهم کرده بدان ماند که دین و دانشش را بدو حمل کرده، و هر کس بروش
حکماء برود آب را تفسیر به خرد میکند و بسا که تفسیر بهیولا شود، و از این ص: 76 سخنان بفضل خدا
تعالی بر کناریم. 81 - در روضه کافی (ص 94 ) بسندش از محمد بن عطیه آورده که گفت: مردي از دانشمندان شام بامام پنجم علیه
السّلام گفت: یا ابا جعفر آمدم از تو مسألهاي بپرسم که در پاسخگوئی آن درمانده شدم، من از سه دسته مردم آن را پرسیدم: هر
کدام پاسخی مخالف هم دادهاند، امام علیه السّلام فرمود: آن مسأله چیست؟ گفت: راستش من از شما میپرسم نخست آفریده خدا
چیست؟ برخی بمن گفتهاند، قدر است، و برخی گفتهاند: قلم است، و برخی آن را روح دانستهاند، امام پنجم علیه السّلام فرمود:
چیز درستی نگفتند، من بتو خبر دهم که خدا تبارك و تعالی بود و چیزي جز او نبود، عزیز بود و هیچ کس پیش از عزت او نبود، و
آفریدگار پیش از آفریده بوده و « -18 الصافات » « منزه است پروردگارت پروردگار عزت از آنچه وصف میکنند » اینست فرموده او
اگر نخست بار چیزي را از چیزي آفریده باشد آن را نابودي نشاید هرگز، و همیشه با خدا چیزي بوده که خدا پیش از او نبوده، ولی
خدا بوده آنگه که جز او چیزي نبوده، و آفریده چیزي که همه چیز از آن است و آن آب است که همه چیز را از آن آفریده و نژاد
هر چیز را بآب پیوست، و آن را نژادي نبود که بدان پیوندد، و باد را از آب آفرید و باد را بر آب چیره ساخت و دل آن را شکافت
تا از آب کفی برانگیخت تا اندازهاي که خدا خواست، و از آن کف زمینی سپید و پاك آفرید که شکستگی و سوراخی نداشت، و
صفحه 38 از 134
بلندي و پستی در آن نبود و بیدرخت بود، سپس آن را در هم نوردید و بالاي آب نهاد، سپس خدا آتش را از آب آفرید و آتش
دل آب را شکافت تا از آب دودي برآمد باندازهاي که خدا خواست، و از آن دود آسمانی صاف و پاك آفرید که شکستگی و
یا بلکه آسمان را ساخت و آن را برافراشت و درست، کرد شبش را تیره کرد و روز روشنش را » سوراخ نداشت و اینست فرموده او
فرمود: نه خورشیدي بود و نه ماه، و نه اختران و نه ابر، سپس آن را در هم نوردید و بالاي زمین نهاد، سپس « برآورد، 27 - النازعات
و» دو آفریده را بهم مربوط ساخت، و آسمان را پیش از زمین برافراشت، و اینست فرموده ص: 77 او عز ذکره
و آیا ندانند » میفرماید: پهن کرد. گفت: شامی گفت: یا ابا جعفر، گفته خدا عز و جل « زمین را پس از آن کشید 20 - النازعات
امام علیه السّلام فرمود: شاید پنداري آنها بهم « آنها که کافرند آسمانها و زمین هر دو بسته بودند و آنها را گشودیم 20 - الأنبیاء
چسبیده و پیوسته بودند، و یکی را از دیگري برگشود؟ گفت: آري، امام فرمود: از پروردگارت آمرزش جو، زیرا معنی قول خدا عز
اینست که میفرماید آسمان بسته بود و باران فرود نمیکرد. و زمین بسته بود و دانه گیاه نمیروئید، و چون خدا « بسته بودند » و جل
تبارك و تعالی مردم را آفرید، و از هر جانوري در زمین پراکند آسمان را بباران ریزي گشود، و زمین را برویاندن دانه، شامی
یعنی « اگر نخست آفریده از چیزي باشد » گفت: گواهم که تو پیغمبرزادهاي و دانشت از دانش پیمبرانست. توضیح: این که فرمود
اگر چنان باشد که حکماء پندارند هر پدیده را در پیش مادهاي باید، چیزي که نخست پدید باشد محقق نشود، و قدیم جز خدا
ساختیم » : یعنی همه را از آب آفرید نه مقصود این باشد که میگوید « نسب هر چیز را بآب پیوست » بایست گردد و آن محال است
زیرا ظاهرش مخصوص به داراي زندگی است مگر اینکه گفته شود، مقصود به هر چیز در اینجا هم همان « از آب هر چیز زنده
زندهها است، یا گفته شود نسبت زندهها بآب مستلزم نسبت دیگر چیزها بدان است نیز از هر یک عناصر زیرا آنها هم جزء
یعنی در وضع خود مرتب نمود، و یکی را در بالاي دیگري نهاد، یا آنکه نسبت آنها « سپس دو آفریده را هم نژاد کرد » جاندارانند
- و بیان کرد که کشش زمین پس از افراشتن آسمان بوده. 82 « و زمین را پس از آن کشش داد » : را در کتاب خود یاد کرد و فرمود
در کافی (ص 95 و 153 روضه) بسندش از محمّد بن مسلم، گفت: امام پنجم بمن فرمود: همه چیز آب بود، و عرش خدا بر آب
بود، و فرمان داد خدا عز و جل آب را تا بر افروخت و آتش گرفت، سپس آتش را فرمود تا خاموش شد و از خموشیش دودي
برخاست و خدا آسمانها و زمین را از آن دود آفرید، و زمین را از ص: 78 خاکسترش آفرید، سپس آب و
آتش و باد با هم ستیزه کردند، آب گفت: منم بزرگتر لشکر خدا، آتش گفت: منم بزرگتر لشکر خدا، و خدا عز و جل به باد
خطاب کرد: توئی لشکر بزرگترم. بیان: زمینی که از خاکستر آفریده، شاید بقیه زمینی باشد که بعد از کشش حاصل شده، و بسا
کفی که در اخبار دیگر ذکر شده مایه اولیه زمین باشد و خاکستر از آن بوجود آمده و از آن خاکستر زمین آفریده شده یا اینکه
خاکستر با کف آمیخته و کف خشکیده و سفت شده و زمین شده. 83 - در کافی (ص 145 روضه) بسندش از سلام بن مستنیر از
ابی جعفر علیه السّلام فرمود: راستی خدا عز و جل، بهشت را پیش از دوزخ آفرید، و طاعت را پیش از گناه، و رحمت را پیش از
خشم، و خوبی را پیش از بدي، و آسمان را پیش از زمین آفرید، و زندگی را پیش از مرگ، و خورشید را پیش از ماه، و نور را
پیش از ظلمت. بیان: شاید مقصود از خلق طاعت تقدیر آن باشد، بلکه در بیشتر آنها ظاهر همین است، و خلق بمعنی تقدیر شایع
است، و مقصود از خلق شر و بدي خلق چیزیست که بدي بحسب ظاهر بدنبال آنست و اگر چه خیر او غالب و وجودش صلاح
است. 84 - در کافی (ص 148 روضه) بسندش از امام ششم علیه السّلام که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: خدا هیچ
نیافرید جز آنکه بر او فرماندهی گماشت که بدو چیره است، این براي آنست که چون خدا تبارك و تعالی ابر (دریاها خ ل)
فروردین را آفرید بخود بالید و غرید و گفت: کدام چیز بر من چیره شود؟ پس زمین را آفرید و بر پشت او پهن کرد و زبون شد،
سپس زمین بخود بالید و گفت: کدام چیزي بر من چیره شود؟ و کوهها را آفرید و چون میخها بر پشتش کوبید تا اهل خود را
نلرزاند، و زمین زبون شد و آرام گردید، سپس کوهها بر زمین بالیدند، و بینی کشیدند و سر افراشتند و گفتند: کدام چیز بر ما چیره
صفحه 39 از 134
شود؟ خدا آهن را آفرید تا کوه را برید و زبون شد ص: 79 سپس آهن بر کوهها بالید و گفت، کدام چیز مرا
غلبه کند؟ و آتش را آفرید و آهن را گداخت و آهن زبون شد، سپس آتش شعله زد و شیهه زد و بالید و گفت: کدام چیز بر من
چیره شود؟ پس آب را آفرید و آب را خاموش کرد و آتش زبون شد. سپس آب بالید و غرید و گفت: کدام چیز بر من چیره
شود؟ پس باد را آفرید و امواج آن را بجنبش آورد و آنچه در تکش بود برانگیخت و آن را از مجاریش باز گرفت و آب زبون
شد، سپس باد بالید و تند وزید و دامن خود را نمود و گفت: کدام چیز بر من چیره شود؟ پس آدمی را آفرید و او ساختمان کرد و
چاره جست و برگرفت آنچه را که از باد و دیگر آفاتش پنهان دارد، و باد زبون شد، سپس آدمی سرکشی کرد و گفت کیست
نیرومندتر از من؟ و خدا مرگ را آفرید و او را مقهور کرد و انسان زبون شد سپس مرگ پیش خود بالید و خدا عز و جل فرمود:
مبال بر خود که من تو را میان دو گروه بهشتیان و دوزخیان سر میبرم، سپس هرگزت زنده نکنم تا امید و بیمیشوي و باز فرمود:
بردباري بر خشم چیره است و مهربانی بر سخط چیره میشود، و صدقه بر گناه غلبه میکند، سپس امام ششم علیه السّلام فرمود: چه
مانند است این بدان چه بر دیگري غلبه کند. ایضاح: ظاهر اینست که این بیانات بر سبیل استعاره تمثیلیه آمده و مقصود اینست که
هر چه جز حق تعالی مقهور و مغلوب دیگریست، و خداي سبحان همان قاهر و غالب بر آنچه جز او است و اینکه خداي سبحان
بسا مراد « راستی آب بخود بالید » بحکمت در این دنیا زیان چیزي را بچیز دیگر دفع کرده تا زندگی براي مردم فراهم شود ... قول او
بحار » بآب در اینجا آبهائیست که درون زمین جاي دارند و زمین بر روي آنها آفریده شده، از این جهت آب را در اول خبر به
تعبیر کرد و غلبه زمین همانا بر آبهاي درون او است نه آبهاي ظاهر، و منافات ندارد پس افتادن خلق این گونه آب از بسیار « سفلی
« لوَّحت اذیالها » . چیزها با پیش بودن اصل آفرینش آب و حقیقت آن بر ص: 80 جز خودش از سائر چیزها
یعنی زندهشدنت امید « تا امید و بیم شوي » یعنی دامنها بالا زد و حرکتشان داد از سرافرازي و تکبر و این از بهترین استعارهها است
دوزخیان گردد و بیم بهشتیان و شاید مقصود از سر بریدن مرگ، سر بریدن چیزي باشد بنام او تا هر دو گروه بفهمند مرگ از آنها
بطور چشم گیر برداشته شده، اگر نگوئیم أعراض در نشئه دیگر مجسم میشوند، و بسا که بیان آن از باب ضرب المثل است. 85 - در
اختصاص: گفت: یونس بن عبد الرحمن روزي به امام هفتم علیه السّلام گفت کجا بود پروردگارت آنگه که نه آسمانی ساخته
بود، و نه زمینی پهناور؟ فرمود: نوري بود در نور، نوري بر نور، و از این نور آبی آفرید کدر، و از این آب ظلمتی آفرید، و عرش او
بر این ظلمت بود، گفت از جا پرسیدم شما را، فرمود: هر چه گوئی: کجا پس خود جا در کجا است؟ گفت: وصف کردي و خوب
آوردي، همانا شما را از مکان موجود و معروف پرسیدم، فرمود: در دانش خود بود که دانش او بود، و دانش دانشمندان در بر
دانشش کوتاه است، گفت همانا شما را از مکان پرسیدم فرمود: اي نانجیب! آیا جوابت ندادم که او دانش خود بود که دانش او
بود، و کوتاه و نارسا است دانش دانشمندان در بر دانش او. 86 - در سعد السعود: سید بن طاوس است که یافتم در صحف ادریس
از یک نسخه کهن نخست روزي که خدا جل جلاله در آن آفرید روز یک شنبه بود، سپس بامداد روز دوشنبه، پس خدا جل جلاله
دریاها را گرد زمین فراهم آورد؛ و آنها را چهار دریا نمود، فرات، نیل، سیحون، جیحون، سپس شام سه شنبه آمد، و تاریکی و
هراس شب همه جا را فرا گرفت، و بامداد سه شنبه آمد و خدا جل جلاله خورشید و ماه آفرید، و شرح مفصلی در اینجا آورده و
گفته: شب چهار شنبه شد و خدا هزار هزار صنف فرشته آفرید، بعضی چون ابر، بعضی بر خلقت آتش، همه در آفرینش و در
جنبش از هم جدا بودند، سپس بامداد روز چهار شنبه شد و خدا از آب اصناف چهار پایان و پرندگان را آفرید، و روزي آنها را در
زمین ص: 81 نهاد، و آتش بزرگ را آفرید، و انواع گزندگان را. سپس شب پنجشنبه شد، و خدا جانوران
درنده و پرندههاي شکاري را ممتاز ساخت سپس بامداد روز پنجشنبه شد، و خدا هشت بهشت آفرید، و درهاشان را برابر هم
ساخت، و سپس شب جمعه شد و خدا نور زهراء را آفرید، و صد باب رحمت گشود که در هر باب جزئی از رحمت بود، و بهر در
هزار فرشته رحمت گماشت و رئیس همه را میکائیل نمود، آخر همه را باب رحمت همه خلائق نمود که بدان میان خود بهم رحم و
صفحه 40 از 134
مهربانی کنند، سپس بامداد روز جمعه شد و خدا درهاي آسمان را گشود و باران فرود شد و بادها وزید، و ابر پدید آورد، و
فرشتههاي رحمت را بزمین فرستاد تا ابر را فرمان دهند بر زمین ببارد و زمین با گیاه خود گلستان شود، و خوبی و خرمیش بیفزاید، و
فرشتهها غرق نور شوند، و بدین جهت خدا روز جمعه را روز درخشان نامید و روز فزونی، و خدا فرمود: من روز جمعه را
گرامیترین و دوستداشتهترین روزها ساختم. سپس شرح والائی آورده و گفته: خدا جل جلاله زمین را معرفی کرد که از آن
خلقی آفریند، برخی فرمانبر و برخی گنهکار، زمین لرزید و خواست معاف باشد و خواهش کرد از آن خلقی نگیرد که گنهکار
شود و بدوزخ رود، جبرئیل آمد تا گل آدم را از آن بردارد و از او خواهش کرد بعزت خدا که بر ندارد چیزي جبرئیل بخدا نالید و
زمین نالید و خدا فرمود برگردد، و میکائیل را مأمور کرد و زمین لرزید و خواهش کرد و زاري کرد و خدا فرمود تا دست از آن
کشید و سپس اسرائیل را مأمور کرد و باز زمین لرزید و خواهش کرد و زاري کرد و خدا فرمود تا دست کشید. سپس عزرائیل را
مأمور کرد و زمین لرزید و خواهش کرد و زاري کرد و او گفت خدا بمن فرمانی داده و من آن را انجام میدهم خوشت آید یا
بدت آید و مشتی از آن طبق فرمان خدا برگرفت، و آن را بجایگاه خود بالا برد و خدا فرمود: چنانچه متصدي بر گرفتن خاك زمین
شدي و نخواه بود، متصدي جان گرفتن همه اهل زمین شو با ناخواهی آنان تا روز قیامت، و چون خورشید روز جمعه غروب کرد
خدا خواب را ص: 82 آفرید و همه جانوران زمین را فرا گرفت و خواب را آسودگی نمود و آن شب را
بهمین جهت شب سبقت نامید و فرمود: منم خدا شایسته پرستشی نیست جز من آفریننده هر چیزم، آفریدم آسمانها و زمین و آنچه
میان آنها است و آنچه زیر خاك است در شش روز از ماه نیسان که نخست ماه است از ماههاي دنیا و شب و روز ساختم و روز را
براي کار و زندگی منور کردم و شب را براي خفتن و آسودگی، سپس صبح روز شنبه شد. خدا زبانها را از هم جدا کرد و همه
خلائق براي عزت و جلال خدا تسبیح کردند و خلق او کامل شد و شب و روز استوار شدند و سپس روز یک شنبه دوم که هشتم
عمر دنیا بود آمد و خدا فرشتهاي را فرمود تا گل آدم را خمیر کرد و بهم زد و خدا آن را چهل سال در خمیر نگهداشت، سپس آن
را چسبنده نمود سپس سیاه و بدبو کرد تا چهل سال سپس آن را خشکیده و چون گل کوزه کرد تا چهل سال سپس از صد و بیست
سال که گل آدم را خمیر کرده بود به فرشتهها فرمود: راستی من آفریننده آدمی هستم از گل، و چون او را ساختم و از روح خود
در آن دمیدم همه برایش بسجده افتید، گفتند: آري. در صحف گوید بدین لفظ: پس خدا آدم را بدان صورت که در لوح محفوظ
برایش نقشه کشیده بود آفرید (علی بن طاوس، میگوید: برخی مسلمانها جزئی از این کلام را انداختند و گفتند: خدا آدم را
بصورت خود آفرید و معتقد بجسم بودن خدا شدند، و مسلمانان بتأویل این حدیث پرداختند، و اگر تمام کلام صحف نقل شده بود
نیاز بتأویل نبود و باور کردنی بود بگواهی خرد درست) در صحف گفته: سپس او را تنی ساخت و تا چهل سال بر سر راه
فرشتههائی که بآسمان بالا میرفتند افتاده بود سپس نژاد پریان و تباهکاري آنان و گریختن ابلیس را بدرگاه خدا یاد کرده و
خواهش او که با فرشتهها باشد و پذیرش آن را و هم آنچه را از پریان با دید شد تا خدا ابلیس را فرمود با فرشتهها فرود آید و پریان
، را از زمین براند و او هم فرود شد و پریان را از زمینی که در آن تباهی کرده بودند راند، و کیفیت جاندادن آسمان و جهان، ج 1
ص: 83 بآدم و اندام او و نشستن او را شرح داده، و خدا فرمود: تا فرشتهها بر او سجده کنند و همه سجده کردند جز ابلیس که از
پریان بود و باو سجده نکرد، آدم عطسه زد و خدا فرمود: اي آدم بگو: الحمد للَّه رب العالمین و او هم گفت، و خدا فرمود: رحمت
خدا بر تو، براي آن تو را آفریدم که یگانهام خوانی و مرا بپرستی و مرا سپاسگوئی و مرا باور داري و مرا انکار نکنی و شریک
برایم نگیري. 87 - گویم تمام آن در کتاب نبوت و کتاب غیبت گذشت، و در برخی از قول امام صادق علیه السّلام یافتم که در
ضمن کلامش فرمود: بآنچه از اصول دین و حقائق یقین، و رضا و تسلیم که مردم با صفا و پاك در آن اتفاق دارند بچسب و در
اختلاف مردم وارد مشو که بر تو دشوار گردد، و البته امت برگزیده اتفاق دارند که خدا یکی است و بمانند او چیزي نیست؛ و بر
اینکه در حکم خود عادل است و هر چه خواهد می کند و بهر چه خواهد حکم می دهد، و در هیچ وصف (چرا) نیارند، و نبود و
صفحه 41 از 134
نباشد چیزي جز بخواست او، و براي اینکه او بهر چه خواهد توانا است، و در وعد و تهدید خود راستگو است، و براي اینکه قرآن
کلام اوست، و براي اینکه پیش از بودن و مکان و زمان موجود بوده و بر اینکه پدید کردن و نابود کردن جز خودش براي او برابر
است، نه بآفرینش آن علمش فزاید و نه بنابودیش ملکش کم آید، عزّ سلطانه و جل سبحانه. هر که بتو گوید چیزي که این قاعده را
نقض کند از او نپذیر (الخبر). 88 - در (الاخبار المسلسلات) بسندي مسلسل آورده که رسول خدا (ص) فرمود: خدا زمین را روز
شنبه آفرید، و کوهها را روز یک شنبه، دریا را روز دوشنبه، و بدي را روز سه شنبه، و دوستی را روز چهارشنبه، و جانوران را روز
پنجشنبه، و آدم را روز جمعه، گویم: این حدیث ضعیف است، و مخالف مشهور و اخبار دیگر و اعتمادي بر آن نیست. 89 - در
کتاب زید نرسی: از عبید بن زراره، گفت: شنیدم امام ششم علیه السّلام فرمود: چون خدا اهل زمین را بمیراند درنگ کند باندازه
، زمانی که خلق بودهاند و باندازه آنچه آنها را میرانیده و چند برابرش، سپس اهل آسمان اول را میراند سپس آسمان و جهان، ج 1
ص: 84 درنگ کند بمانند آنچه خلق را آفریده و مانند آنچه اهل زمین و اهل آسمان اول را میرانده و چند برابر آن، سپس اهل
آسمان دوم را بمیراند، و بهمین ترتیب بیان کرده تا مرگ اهل آسمان هفتم، و فرمود: پس از آن درنگ کند بمانند دوران خلقت و
دوران مرگ اهل زمین و اهل هفت آسمان و چند برابر آن سپس میکائیل را بمیراند سپس درنگ کند بمانند زمان آفرینش خلق و
مانند همه اینها و چند برابر سپس جبرائیل را بمیراند. و پس از درنگ همه این مدت و چند برابرش اسرافیل را بمیراند و پس از
درنگ همه آن مدت و چند برابر عزرائیل را بمیراند. گفت: سپس خدا تبارك و تعالی می فرماید: از آن کیست امروزه پادشاهی؟ و
خود پاسخ گوید: از آن یگانه قهّار، کجایند جبارها؟ کجایند آنان که معبودي با من ادعا میکردند؟ کجایند متکبران؟ و مانند اینها
سپس درنگ کند باندازه دوران آفرینش خلق و باندازه همه این مدت و چند برابر آن همه، سپس زنده کند خلق را و یا بدمد در
صور. عبید بن زراره گوید: گفتم: راستی چنین کاري می شود؟ مدت را طولانی پنداشتم، فرمود آیا مدتی را که پیش از آفرینش
بوده درازتر است یا اینها: گوید: گفتم: این، فرمود: مگر آن را دانستی و آمار کردي؟ گفتم: نه فرمود: پس همچنین است این. بیان:
.«1» این خبر صریح است در حدوث و اینکه گفت این ظاهرش اشاره بمدت پیش از آفرینش است و دلالت دارد بر زمان موهوم
181 ) بسندش از امام ششم علیه السّلام که فرمود: امیر المؤمنین این خطبه را بر منبر کوفه ایراد کرد براي - -90 در نهج البلاغه ( 150
اینکه مردي نزد او آمد ص: 85 و گفت: یا امیر المؤمنین پروردگار ما را براي ما وصف کن، تا دوستی و
شناسائیش براي ما فزون گردد در خشم شد و فریاد (الصلاة جامعه) برآورد و مردم گردش جمع شدند تا مسجد بر حاضران تنک
شد و بمنبر برآمد در خشم و رنگ پریده خدا را سپاس گفت و درود بر پیغمبر فرستاد سپس گفت: سپاس از آن خدائیست که دریغ
از بخشش او را توانگر نسازد و عطا کردن وجود او را گدا نکند زیرا هر بخشنده جز او کاستی گیرد و هر دریغکننده نکوهیده است
جز او، او است که بهر گونه نعمت پر بخشیده است و بهرههاي فزون را بسیار بخش کند همه خلائق نانخوران اویند ضامن روزي
آنها است و خوراكشان را مقدر کرده و راه مشتاقان درگاهش را و خواستاران هر چه را نزد او است شوسه کرده با خواهش و
بیخواهش یک نواخت بخشش کند او را پیشی نبود تا چیزي پیش از او باشد پایان همه چیز است و چیزي پس از او نباشد سیاهی
دیدهها را از خود براند تا نتوانند باو رسند و او را درك کنند، روزگار بر او نگذرد تا دگرگونش کند در جایی نیست تا نقل از آن
بر او روا باشد اگر همه سیم و زر معادن کوهها و در و مرجان خندان دریاها را ببخشد اثر نقصانی در جودش ندارد و از پهناور
آنچه دارد نکاهد و آن اندازه نعمت گنجینه دارد که خواستههاي همه مردم آن را به پایان نرسانند زیرا او است بخشندهاي که
خواهش همه خواهشمندانش بخشم نیارد و اصرار پر خواهشان بدریغش نکشاند. بنگر اي پرسش کن که قرآنش چگونه وصف
کند، و پیرو آن باش و بنور رهبریش پرتو گیر و آنچه شیطان بدلت اندازد که بدانی و در قرآن و حدیث پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله
و سلّم و امامان بر حق واجب نشده و اثري ندارد علمش را بخدا واگذار که این پایان حقی است که خدا بر تو دارد، و بدان که
دانشمندان استوار هم آنانند که بینیازشان کرده از سرکشی به پشت پرده غیب همان اقرار بدان چه شرحش را نداند از امور نهانی و
صفحه 42 از 134
پشت پرده و خدا آنها را ستوده بهمین اعتراف به درماندگی از درك آنچه دانش آنها فرا نگیرد و ترك تعمق آنان را در آنچه
مکلف ببررسی نیستند در باره حقیقت او استواري خوانده بهمان اکتفاء کن و بزرگی خدا را باندازه عقل مسنج تا از هالکان باشی
او است همان توانائی که ص: 86 هر وهمی خواهد بپایان قدرتش رسد، و برکنار از وسواس سر به ژرف
ملکوت غیبش کشد و هر دلی که شیفته کیفیت صفاتش شود و از هر خرد که درك وصفش نتواند بخواهد پی به ذاتش برد همه را
جلو گیرد و در پرتگاه حجابهاي غیب بچرخند و بگردند و بخداي سبحان ملتجی شوند و برگردند چون سرشان بسنگ آید و
معترف شوند باینکه بزور و کژ کسی بکنه او نتواند رسید و خاطره جلال عزتش بدل اندیشمندان خطور نکند. آنکه خلق را بینقشه
و نمونه از نخست آفرید و اندازهاي در پیش نداشت از آفرینندهاي پیش از خود و بما نموده از ملکوت قدرت و شگفتیهاي آنچه
آثار حکمتش بدان گویا است و اعتراف نیازمندي خلق که باید آنها را بچنگال نیروي خود داشته باشد دلیل است باینکه ناچار
حجتی براي شناخت او وجود دارد و در بدائعی که پدید آورده آثار صفت و نشانههاي حکمتش آشکار است و هر چه آفریده
حجت و دلیل وجود اوست اگر چه آفریده بیزبان و خموش است تدبیر هستی او دلیلی است گویا بوجود صانع و دلالتش بر مبدع
پایدار است من گواهم اینکه هر که تو را شبیه سازد که اعضاء جدا از هم داري چون آفریدههایت و ترکیبی از بندها در وجود تو
است براي تدبیر کارهاي استوارت، از دل تو را نشناخته و بدل نگرفته که همتائی نداري و بگوشش نخورده که پیروان از پیشوایان
- بخدا راستی که ما در گمراهی آشکار بودیم آنگه که شما را برابر با پروردگار جهانیان نمودیم 98 » خود بیزاري جویند و گویند
دروغ گفتند منحرفشدگان از تو که تو را مانند بتهاي خود نمودند و بوهم خود زیور مخلوق بر تو آراستند و مانند « 99 الشعراء
پیکر بخاطر خود تو را تیکه تیکه ساختند و به دریافت خرد ناقص خود تو را با مخلوق پراکنده نیرو اندازه کردند و گواهم که هر
که تو را بچیزي از آفریدهات برابر کرده از تو منحرف است و منحرف از تو کافر است بدان چه آیات محکم تو بدان نازل شده و
حجتهاي روشن بدان گویا است و گواهم که توئی آن خدا بینهایت در خردها، که اندیشه چگونگی برایت درك نکند و در
پیشنهاد خاطرهها محدود و دگرگون نباشی. ص: 87 و از آنست: اندازه کرد آنچه آفرید و استوار کرد
تقدیرش را، و تدبیرش کرد بنازك بینی، و آن را بسوئی که بایدش برد و از مرز مقام خود تجاوز نکرد، و از رسیدن به هدف خود
کوتاه نیامد، و در برابر فرمان او نایستاد، و چگونه؟ با اینکه همه چیز از خواست او بر آمده، آنکه آفریننده هر جور چیزیست بینیاز
از اندیشهاي که بدان کشاند و به طبعی که بدان پابند باشد، و نه آزمایشی که پدیدههائی روزگار را باو نماید و نه بهمکاري که بر
آفرینش ابتکاري امور شگفتآور باو کمک دهد پس خلقش کامل شدند و سر بفرمانش نهادند و دعوتش را پذیرفتند و باندازه
درنگ کند کار و یا مهلت خواهی تنبل در برابرش ایستادگی نکردند و کژي همه چیز را راست کرد و حدودش را براه آورد و میان
اضدادش به نیروي خود الفت داد همگانش را بهم پیوست و اجناس جدا جدا در حدود و اندازه و غریزه و شکل پراکند، با دیدهاي
مخلوقاتی که ساخت آنها را استوار کرد، و چنانچه خواست نقشه بست آنها را آفرید و از آنست در صفت آسمان: و بیآویزه
گشودههاي فواصل آنها را یک نواخت ساخت و ترکشهاي گشودگی آنها را بهم پیوست و میان آنها و همگنانشان شکاف انداخت
و براي آنها که به فرمانش فرود آیند رامشان نمود، و براي آنها که کردار بندههایش را بالا برند ناهمواري فراز گرفتن را هموار کرد
و آنها را فریاد زد و دور بودند و حلقههاي گرهبند آنها را پیوست و پس از آنکه بسته بودند درهاي خموش آنها را گشود و
دیدهبانی از اختران سوزان بر سوراخهاي آنها گماشت و آنها را نگهداشت تا در شکافهاي هوا نلرزند و فرمود تا گوش بفرمان او
باشند خورشید آنها را نشانی بیناي روز ساخت و ماهشان را نشانه زدوده شب و این دو را در منازل دائره خود روان کرد و در هر
پایه از گردش آنها سرشان را اندازه گرفت تا بدانها شب و روز را از هم ممتاز کند و شماره سالها و حساب کارها باندازه دانسته
شود. سپس چرخ آنها را در جوّشان آویخت و رخشندههاي نهان و چراغهاي اختران آنها را بدان آویخت و دزدهشنوهاي شیاطین را
به ستارههاي سوزانشان ص: 88 به تیر زد، و بر پایه رام بودن تسخیر آنها روانشان ساخت که ثابت آنها بر جا
صفحه 43 از 134
ماند و سیارههاشان گردش کرد، و فرود و صعود و نحس و سعدشان مقرر شد. از آنست در وصف فرشتهها: سپس خدا براي
سکونت در آسمانهایش و آباد کردن صحنه والاي ملکوتش خلقی بدیع از فرشتهها آفرید و گشادههاي درههاي آنها را بدانها پر
کرد و فضاي آنها را بدانها آگند در میان گشادههاي فضاي آسمانی جنجالی است از تسبیح گویان در حظیرههاي قدس و پردههاي
حجب و سرادقات مجد و در ما وراء آن آوازهاي پر لرزشی است که گوشها را کر می کند، و جلوههاي نوري که دیدهها را خیره
سازند و در مرز خود رانده بمانند، آفرید فرشتهها را با پیکرههائی مختلف و اندازههائی متفاوت همه پرها دارند و تسبیح خوان
جلال عزت اویند بخود نبندند آنچه در خلق او هویداست از صنع وي و مدعی نشوند که شریک اویند در آفرینش بلکه بندههائی
باشند ارجمند و در گفتار او پیشی نگیرند و به فرمان او کار کنند. و خدا آنها را در آنجا امانت دار وحی خود ساخته بوسیله آنها
سپردههاي امر و نهیش را به پیمبران خود فرستد و آنها را از بدگمانی و اشتباه مصون نموده و هیچ کدام براه کژ میل نکنند و با
بهرههاي کمک آنها را امداد کرده و دلشان را متواضع ساخته و آرامش داده و ابواب همواري براي تمجیدش بروي آنها گشوده و
دلائل روشنی بر یگانه بودنش برابر آنها افراشته بار گناه بر دوش ندارند و از گذشت شب و روز دچار مرگ نشوند شک در
ایمانشان رخنه نکند و به بدگمانی در یقین خود دچار نشوند میان آنها دشمنی نباشد در شناخت خدا و از درك بزرگی او دچار
سرگردانی نشوند وسوسه و تردید در فکر آنها رخنه نکند. برخی از آنان چون ابرهاي توده باشند و در بزرگی چون کوههاي سر
برافراشته و بمانند تاریکهاي مبهم و درهم برخی باشند که گامشان در تخوم زمین فرو شده و قد در قضا افراشتهاند بمانند پرچمهاي
سپید که نشیب آنها بادهاي وزنده است و آنها را در مرزهاي محدودي نگه میدارد و بکار پرستش همه وقت خود را میگذرانند و
ص: 89 حقایق ایمان آنها را بشناخت خدا پیوسته و یقین به حضرت او آنان را به شیفتگی درگاهش وابسته و
از آنچه در نزد خدا است بدان چه نزد دیگري است توجه ندارند شیرینی شناسائی او را چشیدند و از جام اندیشه دوستیش سیرابند
در درون دلشان رشته ترس وي پابرجا است پشت در طاعت او خم کردهاند و توجه طولانی بحضرت او، مایه زاري آنها را پایان
نداده و عظمت تقرب وي آنها را از قید خشوع آزاد نکرده و خودبینی در آنها راه نیافته تا آنچه پیش کردهاند در نظرشان فزون آید
و آستان بوسی اجلال خدا فرصت بزرگداشت کارهاي خویشان را بآنها نداده در شیوه طولانی طاعت آنان سستی رخنه ندارد.
شوقشان نکاهد تا از امید به پروردگار خود دور شوند، و از طول مناجات زبانشان خشک نشود و کارهاي بر آنها چیره نشوند تا ناله
خیرجوئی آنها بریده و خاموش گردد، در صفوف عبادت همدوشند، و در انجام فرمانش گردن کجی نکنند تصمیم جدي آنها
دچار کندي غفلتها نشود، و در همت آنها خدعه شهوت رخنه نیندازد، خدا را ذخیره روز بینوائی خود برگرفتهاند، و چون مردم رو
بسوي آفریده کنند آنها بآستان او توجه دارند، دست از پرستش او نکشند، و خوشگذرانی آنها را از ملازمت طاعتش برنگرداند و
از امید و بیم او بریده نباشند، اسباب نگرانی آنها منقطع نشود تا در کوشش بعبادت سست شوند، و طمع آنها را اسیر نکند تا بدنبال
آن از تلاش خود باز مانند. آنچه کردهاند بزرگ نشمارند، و اگر بزرگ شمارند امیدشان به بیم زائل شود در باره پروردگار خود
اختلافی ندارند باغواء شیطان کشمکش و تفرقهاي اندازي با هم ندارند، و حسد بهم آنها را پریشان نکند، و بد دلی در آنها رخنه
نیندازد، و اختلاف مقاصد آنها را دسته دسته نسازد. آنان اسیر ایمانند و کژي و انحراف آنها را از بند آن آزاد نکند، و نه سستی و
تنبلی، در طبقههاي آسمان جاي پوستی نباشد جز آنکه در آن فرشتهاي بسجده است یا کوشا و سبک رواست، هر چه بیشتر اطاعت
کنند بیشتر خدا را شناسند، و عزت ص: 90 پروردگارشان در دل آنها فزون گردد. و از آنست در وصف
زمین و کشش آن بر آب: فشرد زمین را بر امواج جوشان انبوه، و لجههاي دریاهاي خروشان که موجهاي کوه پیکر آنها بروي هم
میغلطیدند، و جهش پرتاب آنها بهم میخوردند، و بمانند نره شترهاي گرفتار هیجان شهوت که کف میکردند، و سرکشی آبهاي
متلاطم زیر بار سنگین زمین فروتنی کردند، جهش آبها بکوبش سینه زمین آرام شد. و زبون و خوار شد چون با شانههاي خود بر
آن غلطید، و پس از غرش امواجش آرام و مقهور شد، و در لگام زبونی منقاد و اسیر گردید، و زمین آرام گرفت با کشش خود بر
صفحه 44 از 134
فراز ژرفناي خروشان، و نخوت و گردنکشی آن را رد کرد و هم سرافرازي و بلند پروازیش را، و دهان او را بر جوشش جریانش
بست، و جهشهاي آن فرو نشست، و پس از جوشش جهش آن کندي گرفت. و چون هیجان آب در زیر اطراف زمین آرام شد، و
کوههاي بلند و قله دار را بر دوشهاي خود بار کرد، چشمههاي جوشان را از تپههاي آن بر گشود، و آنها را به بیابانهاي پهناور و
درههاي ژرف آن پخش کرد و حرکات زمین را با لنگر کوههاي سنگین معتدل نمود که داراي قلههاي بلند و صخرههاي سخت
بودند، و با فرود شدن کوهها در تیکههاي سطح آن از لرزش آرام شد براي آنکه کوهها در تهیگاههاي بینیهاي آن خوب فرو شدند
و جا گرفتند و بر گردن دشتها و صحنههاي آن سوار شدند، و میان جوّ و زمین فضاي پهناوري گشود، و هوا را براي دمزدن ساکنان
زمین آماده کرد. و اهل زمین را بر همه وسائل آسایش آن برآورد، و سرزمینهاي خشکی که آبهاي چشمهها بلندیهاي آن را
نمیگرفت، و نهرها و کانالها بدان نمیرسیدند بیهوده وانگذارد تا ابرهاي بارنده براي آنها آفرید و مرده آنها را زنده کرد، و گیاهشان
را با الفت ابرشان برآورد، پس از پراکندن تابشهاي برق آن، و جدا ساختن تیکههاي ابر بارانزا تا چون دوشیده شد ژرف ابر در
آنها تابید برق در اطرافش و بریده نشد. ص: 91 تابشش در انبوه ابرهاي سپیده، و ابرهاي درهم آن باران پیاپی
از آن فرو ریخت، و قطرات پیوسته آن رشتهوار بزمین نزدیک شد و باد جنوبی بر آن گذر کرد و آن را بر زمین دوشید و باران
تندش را از آن بدر آورد. و چون ابر مانند شتر بر زمین خفت و آنچه دربار داشت بر آن فرو نهاد، خدا بوسیله آن از زمین بیگیاه
برآورد، و از کوههاي لخت هیزم و بوته بدر آورد؛ و آنها با زیور گلستانهاي خود خرم شدند، و از گوشواره گلهاشان که بر آنها
پوشاند بخود بالیدند و هم از آرایش شکوفههاي خرمی که بدان آراسته شدند و این را براي مردم خوراکی ساخت و براي چهار
پایان روزي، و در هر سوي آن کوهها درهها گشود، و نشانهها براي رهگذران بر راههاي شوسه آن نهاد، و چون زمینش را گسترد،
و فرمانش را گذارند، آدم را بخوبی از آفریدههایش برگزید و او را نخست خلق خاکی خود ساخت، و در بهشتش جاي داد، و
خوراکی فراوان در برش نهاد، و آنچه بر او غدقن کرد بدانش اشاره نمود و اعلام کرد که تعرض بدان نافرمانی است و براي مقام او
خطر دارد، و آدم بدان چه بر او غدقن کرد رو آورد طبق آنچه خدا از پیش دانسته بود. و پس از توبه او را فرود آورد، تا زمین را
بنژادش آباد کند، و بوسیله او حجت را بر بندههایش تمام سازد و پس از اینکه جانش را گرفت آنان را بیحجت بر ربوبیت خود
وانگذاشت، تا آنان را با شناختن بدو پیوست دهند، بلکه از آنها پی در پی بازرسی کرد با حجتهائی بزبان پیغمبران خویش، و
حاملان امانات رسالت او دوره بدوره تا آنکه پیغمبر ما حجت او را تمام کرد، و حق قطع عذر و بیم دهی را بکمال رسانید. خدا
روزیها را اندازه گرفت، بیش و کم داشت: و با تنگی و فراوانی پخش کرد، و دادگري نمود، بخاطر اینکه هر که را خواهد بفراوانی
یا سختی معیشت بیازماید، و شکر و شکیبائی از ثروتمند و بینوا تجربه کند، فراوانی آن را قرین دنباله دملهاي نداري کرد، و
تندرستیهایش را با پیشامدهاي ناگهانی آفت و بلا، و ص: 92 گشایشهاي آن را با غصههاي اندوه در آمیخت
و عمرها را آفرید، بلند و کوتاه پیش و پس، مرگ را باسبابش پیوست، و آن را رخنهکننده در رشته عمر ساخت و برنده طناب
محکم آن. داناي راز نهان دلها و درازگوئی رازگویان در گوشی است، و نهادهاي گمان پرانی، و گرههاي تصمیم یقین، دزدیهاي
اشاره پلک دیدهها و آنچه در گوشههاي دلها اندر است و در نهان نادیدنیها، و آنچه پردههاي گوش آن را میدزدند، و در
سوراخهاي تابستانی مورچه، و در لانههاي زمستانی خزندهها است، و برگشت آه شیفتهها، و در گامهاي آهسته، و گشایش میوه را
از گودیهاي پرده غنچه، و بر آمدن جانوران وحشی را از غارها و درههاي کوهها، و نهانگاه پشه را میان تنه درختان و پوستهاي آن،
و نشستنگاه برگها را از شاخه درختان، و بارانداز نطفهها را از کاروانسرهاي اصلاب، و بر آمد ابرها و پیوستن آنها، و ریزش
قطرههاي ابر و درهم شدن آنها، و آنچه بر انگیزد گردبادهاي دامنکشان را. و فروزان کند بارانهاي سیل آسا را (و آنها را محو کند
خ ب) و شناي گیاه زمین را در تپههاي ریگها، و آشیانه پرندهها را بر قلههاي کوهها، و سرود پرندههاي خواننده را در تاریکیهاي
لانهها، و آنچه را صدفها در خود گیرند، و امواج دریا در دامن پرورند، و هر آنچه پرده شبش پوشد، و تابنده روز بر آن تابد، و هر
صفحه 45 از 134
چه را امواج ظلمت شب و پرتو روشنی بدنبال باشد، و اثر هر گام، و واکنش هر جنبش، و برگرد هر سخن، و جنبش هر لب و
قرارگاه هر دم زن، و اندازه هر ذره و همهمههاي هر همهمه کن، و آنچه بر روي زمین است. از میوه درخت یا برگ افتاده، یا قرار
نطفه، و نشیمنگاه خون و مضغۀ یا آفریده شدن آفریده و نژاد، و در این باره هیچ رنجی بدو نرسد و در نگه داشت هر چه آفریده
هیچ مانعی براي او رخ ندهد، و در گذراندن کارها و تدبیر مخلوقات دلتنگی و سستی او را نگیرد، بلکه همه را بداند و همه را آمار
گیرد و در دامن رساي عدل خود بدارد، و فضل خود را بر آنها فرا دارد و با کوتاه آمدن آنها از حق ص: 93
آنچه او را شاید و باید. بار خدایا تو را وصف نیک باید و شمار بیش اگر بتو آرزو شود بهتر آرزو بر آوري، و اگر بتو امید بندند
بهترین امید پروري، بار خدایا البته بمن زبانی گشاده دادي در آنچه جز تو را مدح نگویم، و جز تو را نستایم، و آن را به معادن
نومیدي، و جاهاي ریبه نکشانم، من زبان از ستودن آدمیان بر گرفتم، و از ثناي پروردهها و آفریدهها بار خدایا هر ستایشگر بر کسی
که ستوده پاداشی دارد و یا جائزهاي از بخشش، و از تو امید پسانداز رحمت و گنجینههاي آمرزش دارم. بار خدایا این ایستگاه
کیست که تو را تنها یگانه دانسته چنانت که باید، و شایسته این سپاسها و ستایشها جز تو را نداند، مرا بتو نیازیست که بینوائیش را
جز فضلت جبران نتواند، و خلل آن را وانتابد جز عطا و بخشش تو، در اینجا خشنودیت را بما ببخش، دست ما را از دراز شدن
بسوي جز خودت بینیاز کن، زیرا تو بهر چیزي توانائی. توحید (ص 23 ) بسندش از امام ششم علیه السّلام مانند آن را با اختصار
آورده، و در کتاب توحید بحار گذشت. بیان: شرح بیشتر تیکههاي این خطبه در کتاب توحید گذشت، و شاید خشمش براي
دانستن این بود که غرض پرسنده وصف خداي سبحان بود بوصف اجسام یا منظورش بیان کنه ذات او سبحانه بود یا وصف او
بالاتر و رساتر از آنچه در قرآنست و اخبار، چون که پندارش کافی نبودن آن در شناخت خدا بوده، و هر پارهاي از عبارات یکی از
منصوبست و حال از صلاة که مرفوع است یعنی بر شما باد بنماز در جماعت ... و این بانگ براي « جامعۀ » . این وجوه را تأیید میکند
یعنی او را « و لا تکدیه الاعطاء » ، دعوت در کارهاي بزرگ معروف بوده و اگر چه وضع آن براي دعوت به نماز جماعت بوده است
گدا صفت و بیخیر نسازد، و اینکه فرموده منع عطا از جز او نکوهیده است مقصود اینست که منع دیگران ممکن است نادرست
باشد و مذموم ولی منع او همیشه از روي مصلحت و بجا ص: 94 است یا اینکه منع در دیگران بمعنی بخل
است و مذموم است. و دلیلش روایتی است از حضرت رضا علیه السّلام که او را از معنی جواد پرسیدند، فرمود: سخن تو دو وجه
دارد، اگر از مخلوق میپرسی راستش جواد آن کسی است که هر چه خداي سبحان بر او واجب کرده بپردازد و بخیل آنست که
دریغ کند از آنچه خدا بر او واجب کرده، و اگر مقصودت خالق است پس او جواد است اگر ببخشد و او جواد است اگر دریغ کند،
الاول الذي لم » . زیرا اگر به بنده بخشد او بخشیده چیزي را که از آن او نیست و اگر دریغ کند چیزي را دریغ کرده که از او نیست
گفتهاند وجود خدا زمانی نیست و قبلیت و بعدیت زمانی بر او اطلاق نشود، و مقصود اینست که قبلیت ندارد تا ممکن « یکن له قبل
باشد چیزي پیش او باشد، و بعدیت هم ندارد تا ممکن باشد چیزي پس از او باشد و بسا مقصود اینست که مسبوق بعدم نیست و
ذاتی نیست فنا پذیر تا بعد از او چیزي باشد، و ممکن است مقصود به پیش از او زمان متقدم باشد، چه موجود، و چه موهوم، یعنی
کنایه از آنست که دیده نمیشود، زیرا « مردمک دیدهها را پس میزند » . پیش از او زمانی نبوده تا تصور شود موجودي پیش از او بوده
ما اختلف علیه » خداي سبحان جسم و جسمانی نیست و در جهت خاصی نیست که شعاع دیده باو برسد یا در ذهن کسی گنجد
ظاهرش نفی زمان از خدا است و بسا مقصود این باشد که روزگار بر خلاف مراد او نگردد هرگز تا مانند خلق سختی و « دهره
دلالت دارد بر منع از اندیشه در اوصاف خدا « بنگر اي پرسنده تا آخر » . خوشی، و نعمت و نقمت، و تندرستی و بیماري داشته باشد
ظاهر اینست که مقصود از اقرار راسخان و مدح ... « و بدان که راسخان در دانش » . و بحث از آن بدان چه در قرآن و سنت نباشد
آنها در ضمن قول خدا است ( 8- آل عمران): و اما آنان که در دلهاشان کژیست میجویند آنچه را که از آن متشابه است- تا آنجا
آن را باور داریم همهاش از » و اقرارشان اینست که گفتند ص: 95 « که گوید- و یادآور نشوند جز خرد داران
صفحه 46 از 134
و ستودن خدا از آنها اینست که سخن آنها را که متضمن ایمان و تسلیم است بعنوان مدح نقل کرده یا اینکه « نزد پروردگار ما است
ترك تعمق آنها را رسوخ در علم دانسته. در این صورت مقصود از متشابه آیاتی است که شامل کنه ذات و صفات خداي
باید وقف شود چنانچه مشهور میان مفسران و « الا اللَّه » سبحانست از آنچه دانش آن را مخصوص خود ساخته، و بنا بر این در کلمه
خبر آنست، و ظاهرش « یقولون » مبتداء است، و « الراسخون » قراء قرآنست، و دلیل است که علم متشابه مخصوص خدا است، و
مخالف مدلول اخبار بسیاریست که ائمه علیهم السّلام متشابه قرآن را میدانستند چنانچه در کتاب امامت گذشت و بنا بر این وقف
حال میشود از الراسخین یا آنکه جمله جدائیست « یقولون » است، و جمعی از مفسران هم بدان معتقدند، و بنا بر این « العلم » در کلمه
در محل حال و ممکن است بوجوهی میان همه جمع کرد و همه را موافق ساخت بوجوه زیر: 1- کلام امام در اینجا براي الزام
مخالفین است چنانچه میان آنها مشهور است. 2- آیه ظاهر و باطنی دارد و متشابه بمعنی علم بکنه واجب، و آنچه مخصوص بخدا
است از علم بکنه ذات و صفات ظاهر آیه است، و علم راسخون بتاویل متشابه جز آن باطن آیه است که در اخبار بدان اشاره شده،
و بنا بر این قاري مخیر است که بر هر دو جا وقف کند. 3- گفته شده: اعتراف و تسلیم راسخین پیش از آن بوده که خدا تاویل
آیات متشابهه را به آنها بیاموزد و گویا خدا بیان کرده که چون آنها ایمان بمحکم و متشابه آوردند و مانند کژ دلان دنبال ظاهر
نرفتند و تاویل بباطل نکردند خدا علم تاویل بدانها داد و آنها را بخود پیوست و استئناف براي رفع استبعاد شرکت آنها است با خدا
در این دانش و بیان اینکه آنها براي اعتراف بجهل و قصور از دانستن متشابهات مستحق افاضه علم بدانها شدند و علم تاویل را از
خدا آموختند و در خبري رسیده که چون آن حضرت از برخی امور نهانی خبر داد مردي باو گفت یا امیر المؤمنین علم آسمان و
جهان، ج 1، ص: 96 غیب بتو عطاء شده؟ فرمود: این علم غیب نیست و همانا آموختن از داناي بآنست و سخنی در این باره در کتاب
یعنی خردها نهایت و کنه تو را در نیابند بطوري که ما وراي آن صفتی نداشته باشی یا « در خردها پایانی ندارد » ... توحید گذشت
پذیراي دگرگونی و جنبش یا محکوم بتجزیه و تحلیل و ترکیب « المصرف » اینکه خردها بتو احاطه نکنند تا محدود و با نهایت باشی
یا براي هر چیزي بر حسب حکمت اندازه مخصوص نهاد یا آنکه براي « اندازه کرد آنچه را آفرید و تقدیرش استوار ساخت » است
و آن را بسوي وجهی که بایدش » . هر چیزي چنانچه خواست خصوصیات و کارهائی آماده کرد یا آنکه عمر مقدري باو داد
یعنی هر چیزي را آماده کرد براي آنچه منظور از آفرینش او بود چنانچه حبوب را براي خوردن و چهارپایان را براي « واداشت
سواري و بار بردن و هر دسته از آدمیان را براي مصلحتی از نظم جهان و بسا که مقصود توجه بمحل سکونت آنها باشد و معنی
نخست اعم است و اظهر ... اذعان همه مخلوق براي فرمانبرداري و پذیرائی دعوت او بمعنی آمادگی آنها است براي آنچه هدف
در ) « آمدیم بدلخواه » آفرینش آنانست یا آمادگی براي اجراي تقدیرات و اراده خدا بر آنها و اشاره است بقول خداي سبحان
آفرینش آسمان و زمین) و بسا حمل بر ظاهر شود بنا بر اینکه هر آفریدهاي شعور دارد چنانچه ظاهر قول خدا است ( 45 - أسري) و
یعنی هر چیزي را آماده کرد براي آنچه شایسته او بود یا « کژي هر چیز را راست کرد » . نیست چیزي جز آنکه تسبیح کند بسپاس او
مفاسدي را که طبع سر خود بودن اشیاء بهمراه داشت از میان برداشت و نهج حدود واضح ساختن هر چیزیست از نظر هدف و
فراهم نمودن وصول بدان یا مقصود اینست که امتیازات براي اشخاص و انواع مقرر داشت که از هم جدا باشند زیرا اعظم مصالح و
با ارزشترین آنها امتیاز اشخاص و انواع است از یک دیگر، من میگویم بسا مقصود از حدود جاي وجود آنها است مانند جاي
و» عناصر که هر کدام را مرزیست و از آن بیرون نشوند و شاید این معنا بما بعد آن انسب باشد. ص: 97
رهوة تپه و هم گودال را گویند، و نظم آن هموار کردن آنست در نهایه گفته: در حدیث علی علیه السّلام است « رهوات فرجها
بازگرفته شده یعنی « رها رجلیه رهوا » یعنی جاهاي گشوده از آن را، و آن از گفته عرب « هموار کرد ناهمواري گشادههاي آن را »
گشود و آن دلالت دارد که آسمان رخنهها و ترکها داشت و خداي سبحان آنها را هموار کرد و مناسب است با آنچه گذشت که
مایه آن دود بوده که از آب برخاسته؛ زیرا مانند آن تیکه تیکه و رخنهدار است، و برخی شارحان آن را تفسیر کرده که اجزاء
صفحه 47 از 134
مرکب پیش از ترکیب و آمیختن از هم جدا هستند. یا مقصود فاصلهایست که میان آسمانها بوده اگر خدا آنها را کروي و چسبیده
بهم نمیساخت، این تفسیر از نظر اعتقاد بقواعد فلاسفه و تقلید آنها است ... ابن میثم گفته مقصود از ازواج افلاك، ارواح آنها است
که فرشتههاي آسمانی هستند و قرین آنهایند، و هر قرینی را جفت گویند، یعنی پیوست میان آنها و ارواح آنها بپذیرش هر جرم
آسمانی روح خود را که جز او نمیپذیرفت. من گویم: قول باینکه آسمانها جاندارانند و روح دارند مخالف مشهور میان اهل اسلام
است، بلکه سید مرتضی رضی اللَّه عنه اجماع همه مسلمانان را نقل کرده بر اینکه افلاك بیشعور و بیارادهاند، و اجسامی بیجانند که
، و ممکن است مقصود از ازواج، فرشتههاي گماشته بر آنها یا ساکنان آنها باشد، آسمان و جهان، ج 1 «1» آفریننده آنها را میچرخاند
ص: 98 یا مقصود کواکب و افلاك جزئیه است که مانند آنهایند و بسا عبارات پیش بر این دو معنی اخیر حمل شوند، و ممکن
است مقصود از ازواج همانند آنها باشد در جسمیت و امکان از آنچه زمینی است و مناسب میشود با آنچه بر سر زبانها است که
و گفت براي آن و » اشاره است بدان چه گذشت از گفته خداي سبحان « و نداء آسمان » ... علویات آبائند و سفلیات امهات و مادران
کنایه است از کامل کردن آفرینش آنها و افاضه « بهم پیوست حلقههاي اطراف را » ( -11 فصلت ) « براي زمین بیائید بدلخواه یا ناخواه
کنایه است از ایجاد درها بر ایشان و شکاف دادن آنها پس از اینکه بسته و « و درهاي بسته آنها را گشود » . صورتهاي آسمانی بدانها
بیدر بودند یا مقصود اینست که درهاي آنها را که آفریده بود باز کرد و آن درها است که فرشتهها از آن بالا روند و فرود آیند و
و آن « گشوده نشود بر ایشان درهاي آسمان 40 - الاعراف » : کردار و دعا و جان بندهها از آنها بالا روند چنانچه خدا تعالی فرمود
« نقاب » .« گشودیم درهاي آسمان را بابی سیلآسا 11 - القمر » درها که از آنها باران فرو ریزد چنانچه اشاره کرده بدانها بقول خود
سوراخ و پارگی است و منظور واداشتن تیرهاي شهاب است براي رندان دیوان از سر گوشی کردن چنانچه خداي سبحان بدان
و « راستی که مینشستیم جایی که گوش بدهیم بآسمان و اکنون هر که گوش بگیرد شهابی دیدبان دریابد 9- الجن » اشاره کرده
تصریحی ندارد که آن مقارن آفرینش آسمان بوده تا منافات داشته باشد بر حدوث آن پس از بعثت پیغمبر خاتم و ممکن است
رخصتی در این میانه بوده باشد ... مقصود از لرزش در خرق هوا یا حرکت طبعی یا فشاریست در فواصل جسم هوائی که یکی از
عناصر است زیرا دلیلی نیست که منحصر باشد بدان چه میانه آسمان و زمین است یا مقصود جنبش آن در جاي تهی موهوم یا
یعنی نشانه چشمگیر و مبصرة در قول « آیه مبصرة » ... موجود است بطبع یا فشار یا حرکت اجزاء آنست که میان آسمان و زمین است
تفسیر شده بروشن و آشکار و به ص: 99 تابانی که « -12 الاسراء: و ساختیم نشانه روز را مبصرة » خدا تعالی
بدان دیده شود و به بینائی مردم در آن یعنی بیناکننده مردمان، و محو بردن اثر و خاموش کردن نور است و محو ماه تفسیر شده
باینکه خود بخود تاریک است و چون خورشید نیست و باینکه نسبت بخورشید کم نور است و بکاستن نورش خرده خرده تا دوران
محاق، و روایت شده که ابن کواء از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسید از سیاهی که روي ماه است؟ فرمود: این همان محو نشانه شب
راه، و مناقل و مدارج ماه و خورشید « المدرج » راه کوهستانی و « المنقل » . است و ممکن است اثري داشته باشد در کاستی روشنی ماه
و ساختیم شب و روز را دو نشانه و زدودیم نشانه شب را و گردانیدیم » منازل و بروج آنهاست، و این اشارت است بقول خدا تعالی
اوست که خورشید را درخشان ساخت و ماه را تابان و اندازه گرفت او را » -12 الاسراء و بقول خدا عز و جل « نشانه روز را روشن
4 یونس ... ظاهر کلام امام علیه السّلام آنست که دو آیت را در آیه نخست به خورشید و « در منازلی تا شماره سال و آمار را بدانید
ماه تفسیر کرده، نه بشب و روز، و اگر چه ظاهر روایت همان شب و روز است، و گفته شده مقصود اینست که شب و روز صاحب
دو نشانهاند، و مقصود از آنها خورشید و ماه است در هر دو جا و مقصود از حساب عمرها و مدتهائیست که مردم در دین و دنیاشان
در اینجا براي « ثم » « سپس در جوّشان فلکشان را آویخت » . بدان نیاز دارند، و اندازه آنها و اندازه گردش آنها و تفاوت احوالشان
ترتیب در بیانست و شاید مقصود این باشد که فلک را به نیروي خود در جاي آن از فضا آویخت، و این منافات با نفی تعلیق اجزاء
ندارد که گذشت، جوّ فضاي پهناور است یا فضاي میان آسمان و زمین، فلک گردشگاه اخترانست، و گفتهاند مقصود از آن دائره
صفحه 48 از 134
معدل النهار است، و گفته شده: مقصود جنس آنست و همه اجسام دائرهواري که این نام را دارند و گفته شده فلک در اینجا همان
و توجیه « راستی آرایش نمودیم آسمان نزدیکتر را بزیور اختران، 6- الصافّات » آسمان نزدیک است، موافق گفته خداي سبحانه
ص: 100 تعلیق آن در جو مشترك است میان همه این تفسیرها و بنا بر مشهور که همه اختران در آسمان یکم
نیستند. شاید أظهر این باشد که مقصود از فلک چیزیست که اختر متحرکی بحرکت آن در آن جا دارد، و مقصود از جوّ فضاي
پهناور موهوم است یا موجود که جاي فلک است و چون فلک از آن او است بدو نسبت داده شده، و در این صورت ممکن است
که مقصود از فلک محیط محرك سراسر آن باشد و ممکن است مقصود از فلک آن باشد که اختران مدیر در آن جا دارند، و
روشن است که فلک در جو آنست، یا مقصود از سماء افلاك کلی باشد و مقصود از فلک افلاك جزئیه که در توي آنست، و در
بیضمیر در فلک و آن مناسب اینست که همه اختران در یک فلک باشند « آویخت در جو آنها فلکی را » : برخی نسخهها است که
دراري جمع دريّ است بمعنی درخشان و گویا منسوب به درّ است از نظر صفاي آن، فراء گفته: کواکب دريّ نزد عرب «1»
ستارههاي بزرگ است، و گفتهاند یکی از [سبعه سیاره است و در نهایه کواکب] و یا خمسه سیاره، و پوشیده نماناد که توصیف
جز کسی که دزدانه گوش گیرد و شهابی » اشاره است بگفته خداي سبحان « ثواقب شهب » دراري به نهانی منافی ظاهر دو قول است
« اذلال » « جز کسی که یک پرشی کند و بدنبالش شهاب ثاقبی باشد، 10 - الصافات » و گفته او « روشن در دنبال او باشد، 18 - الحجر
جمع ذل است بکسر، یعنی حال خود، و مقصود به هبوط یا در برابر شرف است باصطلاح منجمان، یا مقصود توجه به حضیض
در اینجا ثم « ثم خلق » . حامل است و تدبیر، یا توجه بغروب که هبوط حسی است، و صعود برابر آنست، و نحوس ضد سعود است
بمعنی ترتیب حقیقی است، و بزودي اخباري آید که دلالت دارند بر پیش بودن خلق فرشتهها بر آسمانها، و ممکن است جمع میان
ص: 101 « فج » ... آنها بتخصص این مورد بفرشتهها، که همیشه در آسمانند و خلق آنها پس از آسمان شده
راه پهن میان دو کوه است، جو، فضاء پهن میان آسمان و زمین است، و این کلام صریح است که آسمانها بهم نچسبیدهاند، و
فرشتهها جسمند، و میان آسمانها از آنها پر است، و خلاء لازم نشود چنانچه بزودي بفهمی. سبحات را بنور و بهاء و جلال و عظمت
تفسیر کردهاند و گفتهاند: سبحات چهره زیبائیهاي آنست زیرا چون روي زیبا بینی گوئی: سبحان اللَّه، و شاید مقصود از آن
انواریست که دیدهها توانائی دید آن را ندارند و از آن ممنوع میشوند، و آنها را حجب مینامند و گفتهاند مقصود اینست که دیده
اولی اجنحۀ تسبح » . در آنجا که نیرویشان تمام میشود میمانند چون نیروي آنها پایان پذیر است و چون بمرز خود رسیدند میایستند
تسبّح در بیشتر نسخهها با « صاحبان پرهائی دو دو و سه سه و چهار چهار 11 - الفاطر » اشاره است بقول خدا تعالی « جلال عزته
تشدید است از تسبیح و آن تنزیه خدا است از نقائص ... و در برخی نسخهها بیتشدید است بمعنی شنا میکنند و شاید مقصود از آن
سیر در طبقههاي آسمانها باشد و بالاي آن، یا بالا رفتن و پائین آمدن براي اداي پیامها و جز آن یا سیرشان در مراتب قرب خدا به
خدا برگزیند از فرشتهها پیغام » شاید مخصوص برخی فرشتهها است چنانچه خدا فرموده « جعلهم فیما هنا لک » ... عبادت و تسبیح
و همین در نسبت بهمه کافی است، و آنچه در آنجا است، درجههاي فرشتهها یا کارها و مشاغلی است که بدانها « برها، 75 - الحج
واگذار شده، و یا مقصود ارباب و یاران آنها است ... کمک او بفرشتهها تایید آنها است باسباب طاعت و تقرب و معارف و الطاف
مانع از گناهان ... گشودن درها براي فرشتهها کنایه است از الهام و آسان کردن وظائف آنها، زیرا شیطان و نفس اماره بالسوء
ندارند و در سرشت آفرینش خود از فرمانبرداري لذت میبرند چنانچه در حدیث آمده: نوشابهشان تسبیح است و خوراکشان
تقدیس. نصب چراغ بر سر کوه براي فرشته: عبارت است از آشکاري کامل حقائق در بر آنها چون شک و شبههاي که بشر دارد
آنها ندارند، و دلائل بسیار در بر دارند ص: 102 چون بآستان عزت و ملکوت حق نزدیکند، و آنچه از آثار
عزت و ملکوت خدا مشاهده میکنند بر ما نهانست ... گفتهاند: شبها و روزها در فرشتهها اثري ندارند و سنگینی نکنند چنانچه بار بر
شتر اثر دارد، و گذشت شب و روز مایه کوچیدن آنان از خانهشان نشود، و غرض بر کناري آنها است از آنچه براي آدمی رخ
صفحه 49 از 134
میدهد از ناتوانی و نزدیکی بمرگ بر اثر گذشت زمانه. و مقصود نفی رخنه کردن شک و شبهه است در عقائد یقینی آنان ... و بسا
که مقصود از حیرت شیفتگی بر اثر شدت دوستی باشد و کمال معرفت که خرد را خیره میسازد چنانچه بیاید. و در صحیفه سجادیه
مقصود اینست که شدت شیفتگی آنها مایه کاستی معرفت و بیخبري از » « است که: تعقل نمیکنند براي شیفتگی بحضرت تو
بمعنی برآمدن، و مقصود اینست که « از قرعه کشیدن یا تفترع خ ب « تقترع » . ملاحظه عظمت و جلال تو نشود چنانچه در آدمی
گفته شده. این دسته از فرشتهها خازنان باران و رانندههاي ابرند و بسا « فرشتههاي ابر نما » . وسوسههاي پیاپی ندارند چنانچه آدمیان
شامل آنها است که دنبال برف و سرما و قطرههاي بارانند و اگر جا خواهند پیش از نزول جایشان ابر است، و هم گماشتهگان بر
کوهها براي نگهداري و مصالح دیگر، و ساکنان در تاریکیها براي رهنمائی مردم و نگهداري آنها و جز آن. من میگویم: بسا
الریح » ... مقصود تشبیه آنها است بابر در لطافت جسم، و بکوهها در بزرگی خلقت، و بتاریکی در سواد بلکه آن نزد من اظهر است
یعنی خوش و آرام، و گفته شده: یعنی مشوش نیست تا آن پرچمها را بلرزاند، بلکه آرام است و آنها را تا آنجا که میرسند « الهفافه
نگه میدارد. مایه تضرع بدرگاه خدا در فرشتهها پایان پذیر نیست چون کاهش در دانش آنها ببزرگی خدا و نیازشان بوي رخ
ندهد و چیزي آنها را از آن باز ندارد، و مراتب عرفان و قرب که داعی بتضرع و عبادتند پایان ندارند، و سستی در نیروي آنها
ص: 103 راه ندارد، و باندازهاي که در پایههاي طاعت بر آیند تقرب فزایند، و هر چه تقرب فزایند دانش
آنان ببزرگی یزدان دو چندان شود چنانچه اشارت بدان آید ... و دور نباشد که براي آنان نوعی پاداش باشد در برابر فرمانبریشان
چون مزید تقرب و افاضه معارف و یادآوري و بزرگداشت خدا نسبت بآنها و روز فاقه آنها اشارت باشد بروز پاداششان ... و
مقصود اثبات دوام خوف و رجاء آنها است که سبب جدا نشدن آنها است از طاعت و بلکه سبب فزودن در آنست، .. و فرشتهها
برشته طمع دچار نیستند نیستند که تلاش در عبادتشان براي درك ثواب باشد مانند آدمیان ... و غرض نفی اختلاف است میان
فرشتهها و نفی دشمنی با هم و تفرقه براي تردید و اختلاف در مقاصد یا نفی اختلاف از آنها و بیان اینکه همه یک دستهاند و هم
در اینجا اشکالی شده، و آن اینست که .« پس از غرش و جوشش امواجش آرام گرفت » آهنگ چون تردید و خلافی در آنها نیست
سخن حضرتش مشعر است باینکه گذاشتن زمین بر آب باعث آرامش و فرو نشستن موج و جوشش آن شد، و این خلاف مشاهده
ما است که چون جسم سنگینی را در آب آرامی میاندازند بلرزه میآید و موج برمیدارد. و پاسخ گفتهاند که اگر موج آب بواسطه
باد تند باشد ممکن است که با افتادن چیز سنگینی در آن آرام شود چه که آن جسم جلو باد را میگیرد، از این رو اگر آب ظرفی را
با بادبزن موج دار کنیم در صورتی که یک جسمی بر سطح آن قرار دهیم که اطراف آن ظرف را بگیرد، آب آرام میشود، و روا
است که هیجان آب از نخست براي باد سختی بوده و چون زمین بر روي آن نهاده شده جلو آن باد را گرفته، و در کلام آن
حضرت ذکر این باد بیاید آنجا که فرماید: نازاد شد وزشگاهش تا آخر کلامش که آید. و بهتر اینست که گفته شود مقصود آن
حضرت نفی تموج مطلق نیست بلکه نفی تموج شدید است که دچار او شده بود بر اثر گرد باد تند و طوفان سخت، چون بادي
ص: 104 آفرید که آن را مانند مشک سقا بجنبش در آورد، و آن را از همه بهم میزد، و اول و آخر آن را
روي هم میغلطانید چنانچه بزودي در کلامش میآید، و چون زمین را در آن فشرد بطوري که آب همه آن را فرا نگرفت شکی
نیست که وزش باد و تموج از این سوي برید شد. که زمین بدان چسبیده بود، و چون زمین از یک سو جلو سیل را بست مایه سستی
تموج آن گردید، بعلاوه کره آب در گودالها و درههاي زمین و بصورت دریاها پخش شد و تموج شدید را از دست داد، و همه
اینها مایه آرامش است که بدان اشارت کرده. من گویم: مؤید آنست که اگر حوضی بپهناي یک فرسخ در یک فرسخ باشد و ما
یک ساختمان بسیار بزرگی میان آن بسازیم شکی ندارد که موجش کمتر میشود زیرا موج از هر سو بآن ساختمان میخورد و بر
میگردد، این جوابها بنا بر قواعد مادیها و خیالات سست آنها است، و گر نه در برابر بیان آن حضرت دلیلی لازم نیست، زیرا بسا
آفریدن زمین و فشردن آن در آب اثري در آرامش آن داشته باشد که بعقل ما نرسد. ابن میثم گفته مقتضاي کلام آن حضرت
صفحه 50 از 134
آنست که آفرینش آب پیش از زمین بوده و مایه آرامش آن گردیده و برهان عقلی هم بدان گواه است، زیرا چون آب بیشتر زمین
را در خود دارد جاي زمین محسوب است و مکان تقدّم طبعی دارد بر آنچه در آنست و گرچه کلام حضرت دلالت دارد که
آفرینش آب تقدّم زمانی دارد بر آفرینش زمین و شنوندهها آن را پذیرا شدند پایان. و این تاویلات خنک براي عباراتی که ظاهر در
تقدم و حدوث زمانی است بعید است چنانچه بزودي خواهی دانست ان شاء اللَّه تعالی ... و بسا که تعدیل حرکات زمین بواسطه
کوههاي لنگر آسا براي اینست که کوهها را برابر حرکت نهاده که اسباب تحرك را خنثی کنند و آرامش فراهم شود، یا مقصود
اینست که بواسطه کوهها حرکات تقسیم شدند بهر سو و آرامش پدید شد. ص: 105 و ممکن است مقصود
این باشد که بواسطه کوهها زمین وضعی بخود گرفت که بواسطه زلزلهها گاهی جنبش کند و گاهی نکند و حرکت را چیره بر
آرامش نساخت با احتمال اینکه ممکن است زمین همیشه حرکت نامحسوس داشته باشد، و کسی که حرکت تند شبانه روزي را از
زمین میداند نیازي بتکلیف و توجیه ندارد و کوهها را وسیله تعدیل آن حرکت میشمارد ... مفاد کلام اینست که زمین پیش از
آفرینش کوهها در جنبش و لرزش بود و بواسطه آنها آرام شد، و ظاهر است که نفوذ کوهها در ژرفناي زمین و برآمدن و بلند شدن
بر روي زمین هر دو در آرامش زمین اثر دارند، و برخی سخن در کتاب توحید گذشت، و برخی در بابهاي آینده بیاید ان شاء اللَّه.
یعنی آن را ساخت و پرداخت، و شاید مقصود در اینجا کامل کردن آفرینش زمین باشد موافق صلاح ساکنانش در « و مهد الارض »
آیا نساخت زمین را » : نظم امور، و گفته شده بسا مقصود از تمهید زمین آنست که آن را بستر نموده چنانچه خدا فرموده جل و علا
آنکه ساخت زمین را براي شما » یا اینکه آن را گهواره نموده مانند گهواره کودك چنانچه خداي سبحان فرموده « بستر: 6- النبأ
یعنی « و جبله پیشینیان، 184 - الشعراء » بمعنی خلقت و طبیعت است، و گفته شده در قول خداي تعالی « جبلّه » -53 طه « گهواره
دارندگان جبله. و ممکن است بمعنی مخلوق باشد و گفته شده: جبله، گروهی مردمند، و مقصود از اول جبله اول کس از نوع انسان
و بخورید از بهشت بخوشی » زندگی فراوان و خوش خدا تعالی فرموده « رغد » است رد بر کسی که معتقد بقدم انواع متوالده است
ابن ابی الحدید گفته: روانیست مفعول له باشد تا عذر و علت عمل گردد، بلکه مصدر فعل محذوفی است « موافاة » .« هر جا خواستید
صریح است که فرود « پس از توبه فرودش آورد » . یعنی انجام داد گناه را انجام دادنی، و با آنچه خدا از پیش دانست موافق شد
آوردن پس از توبه بوده، و ص: 106 آنچه از بسیاري آیات و اخبار برآید که عکس آنست مقصود توبه
و بر » . کامله است یا آنکه قبول توبه پس از آن بوده، و تأویل این گناه و مانند آن که نسبت بانبیاء داده شده در مجلد پنجم گذشت
تعبیر بلفظ تأکید شاید براي آنست که شناختن خدا فطریست یا اینکه آیات صنع در دلالت بوجود او روشنند یا بهر « آنها تأکید کرد
دو جهت، قرن: مردم هر دوره را گویند که عمرشان قرین همدگر است و گفته شده چهل سال است و گفته شده هشتاد سال است و
صد سال هم گفتهاند، زجاج گفته: قرن نزد من با اینکه خدا داناتر است- اهل هر دورهایست که در آن پیغمبري یا طبقهاي دانشمند
دمل و جوشهاي خردیست که دنبال تب و بیماري در لب برآیند، و تشبیه نداري و « عقابیل » . بودهاند کم باشد سالهایش یا بیش
نیازمندي بدانها لطف آشکاري دارد، زیرا آنها مایه زشتی رخساره شوند و در جایی در آیند که پوشیدن آن میسر نیست و فوائد
نهانی دارند، و فقر و آثارش هم چنانند و بعلاوه بیشتر پس از تلذذ و نعمت خوارگی باشند ... (جفن) بفتح پلک چشم از بالا و
پائین و منظور احاطه علم خداي سبحانست بهمه چیز از کلی و جزئی رد بر کسی که علم خدا را منحصر بهمان کلی دانسته، اکنان
و» هر ساختمانی و پناهگاهی که آدمی براي دفع گرما و سرما بدان پناهد، و نگهدار هر چیزي را گویند چنان که خدا تعالی گوید
روایت شده، و آن غلاف و پوشش دلها است، « اکنۀ القلوب » : ابن ابی الحدید گفته « ساخت براي شما از کوهها پناهگاه، 81 - النحل
جاها که منی در آن بریزد یا نهان شود « مسارب » .« و نهادیم بر دلهاشان پوششها از اینکه بفهمند: 25 الانعام » و خدا تعالی فرمود
چون زهدان یا مجراي منی از سرب بمعنی راه؛ و مقصود ظرف منی است در اصلاب یا مجراي منی، و تفسیر مسارب باخلاطی که
جلوهاي آنست، :« سبحات نور » منی از آن تولید شود چنانچه ابن میثم احتمال داده بعید است. ص: 107
صفحه 51 از 134
است زیرا « سبحات وجه ربنا » سبحات وجه اللَّه: انوار او است، ابن ابی الحدید گفته: مقصود از سبحات در اینجا آن نیست که در
راستی » آنجا بمعنی جلال است و اینجا بمعنی شناگاه نور، مثقال ذره: اندازه آنست نه مثقال متعارف 24 نخود چنانچه خدا فرمود
و» آنچه از چیزي کشیده و برآورده شود، و اشاره است بفرموده خدا سبحانه « سلالۀ » .« خدا ستم نکند باندازه ذرهاي، () 40 - النساء
سپس او را خلق دیگري آفریدیم مبارك باد خدا بهتر » تا فرمود -« البته آفریدیم آدمی را از برآورده از گل: 13 المؤمنون
و مقصود از ذکر این چیزها تصریح بعموم دانش خدا، و اشاره باصناف خلق و انواع آفریده، و عجائب پروردگاري او « آفرینندهها
است، زیرا دلیل بر علم او اینست که آنها را آفریده و همه را نگهداشته و پروریده، و بدایع حکمت را در هر وصف و هر حال آنها
یعنی نیرو و سخن مرا ... « آیا نمیداند کسی که آفریده و او است لطیف و آگاه 14 - الملک » وانموده. چنانچه سبحانه فرموده
گشودي در آنچه جز ستودن تو نباشد، و غرض شکرگزاري خداي سبحانست بر فضیلت شیوائی دانش باو و مدائح او، و توفیق بر
انحصار مدح بر خدا جل شأنه ... و همانا در شرح این خطبه تا اندازهاي بسط سخن دادیم چون از خطبههاي جلیله است و از این رو
همه آن را ذکر کردیم، چون بیشترش مربوط به مطالب این مجلد است، و اگر آن را در هر باب مناسب پخش میکردیم نظم و
کمال شیوائی آن از دست میرفت، چنانچه سید- ره- بواسطه اختصار و انتخاب بسیاري از فوائد خطبه را از دست داده، و اما دلالت
آن بر حدوث آسمان و زمین و فرشتهها و جز آن بر کسی که تامل کند پوشیده نماند. 92 - در کافی ( 21 - روضه) بسندش از ابی
الهیثم بن التیهان که امیر المؤمنین علیه السّلام در مدینه براي مردم سخنرانی کرد و فرمود: سپاس از آن خدا است که شایسته
پرستشی جز او نیست و زنده بوده بیچگونگی، و براي او پدید آمدن نبوده، تا ص: 108 گفته او: و نیرو
برنگرفت پس از آنکه چیزي پدید کرد، و ناتوان نبود پیش از آنکه پدید کند، در هراس نبود از تنهائی پیش از آنکه چیزي بر
آفریند، مانند چیزي نیست، و بیپادشاهی نبود پیش از آفرینش جهان، و بیآن نباشد پس از نابودي جهان، بود معبودي زنده
- بیزندگی جدا از ذاتش، و مالک و پادشاه پیش از آنکه چیزي آفریند، و مالک پس از آنکه جهان را آفرید. و در همان (ج 1
« و لم یکن له کان » 88 ) بسندش از امام پنجم مانند آن. در توحید (ص 113 ) از احمد بن محمّد بن یحیی از پدرش مانند آن. بیان
ظاهرش نفی زمان است از خدا تعالی و احتمال دارد نفی پدید شدن باشد بمعنی نفی حدوث، سپس نهان نماند که عبارات دیگر
ملک بمعنی پادشاهی است و بمعنی کشور و بهر دو « و لا کان خلوا من الملک قبلا انشائه » دلالت بر حدوث ما سوي اللَّه دارند قوله
معنی کلام صحیح است ... 93 - در کافی ( 173 روضه) بسندش از امام ششم علیه السّلام که روز جمعه این خطبه را امیر المؤمنین
علیه السّلام ذکر کرد: سپاس از آن خدا است اهل حمد و ولیّ آن، نهایت حمد و جاي آن، نخست موجود، پدید آرنده هر چه
بود،- تا گفته او- آنکه در اولیت خود پیش از همه بود و در پایندگی و جاودانی مسلط است، همه آفریدهها براي یگانگی و
پروردگاري و ازلیت او خاضعند، و گردن نهادهاند و معتقدند به دوام ابدیتش. 94 - در کافی (ج 1 ص 89 ) بسندش از امام ششم
فرمود: دانشمندي از احبار نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و گفت: یا امیر المؤمنین! کی بود پروردگارت؟ در پاسخش فرمود:
مادرت بعزایت، کی نبوده که گفته شود: کی بوده؟ پروردگارم پیش از پیش بوده و او را پیشی نبوده، و پس از پس باشد و پس از
او نباشد، غایتی ندارد و نهایتی براي غایت او نیست، همه غایات در برابر او منقطع شوند و او نهایت هر غایت باشد. 95 - در کافی
(ج 1- ص 90 ) بسندي مرفوع از زراره گوید بامام پنجم علیه السّلام ص: 109 گفتم: بود خدا و هیچ نبود؟
فرمود: آري بود و هیچ نبود گفتم پس کجا بود (گوید تکیه کرده بود برخاست نشست و فرمود: اي زراره محالی بزبان آوردي و از
جا پرسیدي آنگه که جا نبود. 96 - در کافی (ج 1 ص 105 ) بسندش از محمّد بن زید، گفت: آمدم حضور امام رضا علیه السّلام تا
بپرسمش از توحید و برایم املاء کرد: سپاس از آن خدا است بر آرنده همه برآوردنی، و بر آفریننده آنها از آغاز (آفریدنی خ ب)
بتوانائی و حکمت خود نه از چیزي آنها را آفرید تا ابتکار باطل شود و نه از علت و مادهاي تا نخست آفرینی درست نباشد (الخبر).
در علل (ج 1 ص 9) بسندش از سهل مانند آن را آورده و در توحید ( 57 ) از سهل نیز 97 - در کافی (ج 1 ص 107 ) بسندش از ابی
صفحه 52 از 134
بصیر، گفت: شنیدم امام ششم علیه السّلام میفرمود: همیشه خدا عز و جل پروردگار ما بوده و دانش ذات او است و دانسته شده اي
نبوده، شنوائی ذاتش بود و شنودهشدهاي نبوده، دید ذاتش بوده و دیدنی نبوده، توانائی ذاتش بوده و توانا پذیري نبوده، پس چون
همه چیز را پدید آورد، دانشش بر دانستنی افتاد و شنیدنش بر شنیدنی و دیدش بر دیدنی، و توانائیش بر توان پذیر گفتم: همیشه
خدا در حرکت بوده؟ فرمود: برتر است خدا از این، راستی حرکت صنعتی است پدیده، ازلی نیست خدا عز و جل بود و متکلم نبود.
در توحید ( 88 ) بسندش از علی بن ابراهیم مانند آن را آورده. 98 - در کافی (ج 1 ص 107 ) بسندش از محمّد بن مسلم از امام پنجم
علیه السّلام گوید: شنیدمش میفرمود: خدا بود و جز او نبود، همیشه دانا بود، دانش او بهر چه پیش از بودنش چون دانش او بود
بدان پس از بودنش. 99 - و از همان (ج 1 ص 107 ) بسندش از ایوب بن نوح نوشت بامام هشتم علیه السّلام و پرسید که خدا عز و
جل میدانست همه چیز را پیش از آنکه بیافریند همه چیز را و بوجود آورد آنها را یا نمیدانست آن را تا آفریدشان و خواست
بیافریندشان ص: 110 و بوجودشان آورد و دانست آنچه را آفرید هنگامی که آفرید و آنچه را بوجود آورد
هنگامی که بوجود آورد. پس امام علیه السّلام بخط خود نگاشت: همیشه خدا دانا بود بهمه چیز پیش از آنکه همه چیز را بیافریند
چون دانستن او آنها را پس از آنکه آفرید همه چیز را. در توحید ( 92 ) از احمد بن محمّد بن یحیی از پدرش مانند آن را آورده.
-99 در کافی (ج 1 ص 107 ) بسندش از جعفر بن محمّد بن ابی حمزه، گفت نوشتم بدان مرد و پرسیدم که دوستانت اختلاف
دارند در باره علم برخی گفتهاند همیشه خدا دانا بوده پیش از خلق اشیاء، بعضی میگویند: ما نگوئیم: همیشه خدا دانا بوده چون
معنی میداند اینست که میکند، و اگر علم باشیاء را براي او ثابت کنیم در ازل با او چیزي ثابت کردیم، پس اگر نظر داري، قربانت
که بیاموزي بمن چیزي که بدانم و از آن نگذرم، بخط خودش نوشت: همیشه خدا تعالی دانا بوده، تبارك و تعالی ذکره. بیان: شرح
این خبر گذشت و بیش از آنچه در اخبار گذشت دلالت دارد که نزد اصحاب معلوم بوده است که روانیست چیزي در ازل با خدا
باشد و چون پنداشتند علم لازم دارد حصول صورت را نزد عالم، علم باشیاء را در ازل نفی کردند تا با او جز او نباشد، قیاس بر
آنچه شاهد است امام متعرض رفع توهم آنها نشد و علم قدیم را براي خدا اثبات کرد، و خلاصه این اخبار صریحند در اینکه
مخلوقات همه حادثند و مسبوق بعدم و خداي سبحان در حال عدم آنها را میدانسته. 100 - در کافی (ج 1 ص 108 ) بسندش از
فضیل سکره، گفت بامام پنجم علیه السّلام گفتم: قربانت اگر خواهی بمن بیاموز خدا جل و جهه پیش از آنکه خلق بیافریند
میدانست که یگانه است، دوستانت اختلاف دارند، برخی گفتهاند: البته پیش از آنکه خلق را آفریند میدانست، و برخی گویند معنی
میدانست عمل میکرد است، و او امروز میداند که او بود و جز او نبود نه پیش از آفریدن اشیاء، و گفتهاند که اگر ثابت داریم او
همیشه دانا بوده، او است و جز او نیست در ازل چیزي را با او ثابت داشتیم ص: 111 پس اگر خواهی اي
آقایم بمن بیاموز آن را که از آن بچیز دیگر تجاوز نکنم پس نوشت: همیشه خدا تبارك و تعالی ذکره دانا بوده. در توحید ( 92 ) از
احمد بن محمّد بن یحیی عطار از پدرش مانند آن را آورده. 101 - در کافی (ج 1 ص 109 ) بسندش از عاصم بن حمید گوید بامام
ششم گفتم: همیشه خدا مرید بوده؟ فرمود: مرید بیمراد نمیشود، همیشه خدا دانا و توانا بوده و سپس اراده کرده. 102 - از همان (ج
1 ص 113 ) بسندش از ابن سنان گفت: از أبو الحسن الرضا علیه السّلام پرسیدم خدا عز و جل پیش از آفرینش خلق شناسا بخود
بود؟ فرمود: آري، گفتم: خود را میدید و میشنید؟ فرمود: خدا بدان نیاز نداشت، زیرا از خود پرسشی نداشت و خواهشی نداشت، او
خود بود و خودش او، توانائیش مجري بود، و نیاز نداشت از خود بپرسد، ولی براي خود نامها برگزید که دیگران او را بدانها
- 127 ) در معانی الاخبار (ص 2) از پدرش از احمد بن ادریس مانند آن را آورده. 103 ، بخوانند. در توحید ( 129 ) در عیون (ج 1
134 ) بسندي مرفوع از امام ششم علیه السّلام که امیر المؤمنین علیه السلام بسخن ایستاد و فرمود: سپاس از آن خداي ، در کافی (ج 1
یکتا، یگانه، بینیاز، تنها آنکه نه از چیزي بوده و نه از چیزي آفریده آنچه بود- تا گفته او- برنجش نیاورد ساخت چیزي که بود،
همانا هر چه را خواست فرمود: باش و بود شد، برآفرید آنچه آفرید بینمونه پیشین، و بیرنج و خستگی، هر سازنده چیزي را از
صفحه 53 از 134
چیزي میسازد و خدا از ناچیز ساخت آنچه آفرید، هر دانا ندانسته بوده و آموخته بود، و خدا نادان نبوده و نیاموخته، فراگرفته بدانش
خود همه چیز را پیش از بودنشان، و نفزوده بهست شدن دانشی را، دانشش بدانها پیش از آنکه بودشان سازد همان دانش او بوده
پس از آنکه بودشان کرده- تا گفته- یکتاي یگانه بینیاز، نابود ساز ابد و وارث روزگار، آنکه همیشه و پیوسته یگانه و ازلیست
پیش از بادید شدن روزگاران، و پس از گذشت کارداران (الخبر). ص: 112 سپس کلینی- ره- گفته: این
خطبه از سخنرانیهاي مشهور آن حضرت علیه السّلام است تا آنجا که همه آن را دست بدست دهند، و همین بس است براي کسی
نه از چیزي بودهاند نه » که جویاي علم توحید باشد چون در آن اندیشه کند و آنچه در آنست بفهمد- تا گوید آیا ننگرید بگفتارش
و با گفته خود: از چیزي نبوده، معنی حدوث را از او زدوده، و چطور وصف خلق و اختراع بیماده و « از چیزي آفریده آنچه بوده
نمونه را بر آفریدههاي او افکنده براي رد گفته کسی که میگوید همه چیز از همدیگر پدید شدند، و براي ابطال گفته ثنویه که
« از ناچیز آفریده هر چه بوده » پنداشتند پدید نشود چیزي جز از مایهاي و ساخته نشود جز از روي نمونه، و دفع کرد بفرموده خود
همه دلیلهاي ثنویه و شبهه شاهان را زیرا بیشتر چیزي که ثنویه در حدوث جهان بدان دل بستهاند اینست که میگویند از این دو بیرون
نیست که: آفریننده چیزها را از چیز آفریده یا از ناچیز و گفته آنها از چیز خطاء است و گفته آنها از ناچیز هم تناقض است، زیرا
« نه از چیزي آفریده آنچه بوده » : نمیشود چیزي از ناچیز باشد، و امیر المؤمنین علیه السّلام این واژه را رساتر و درست آورد و فرمود
هم نفی کرده، زیرا هر چیزي که آفریده و پدید شده است نه از مایهاي « چیز را » نفی کرده که چیزي بوده، و خود « من » با کلمه
است که خدا او را از آن پدید کرده باشد چنانچه ثنویه گویند که خدا از ماده قدیم اشیاء را پدید کرده و تدبیر همان تقلید از نمونه
104 - در در توحید ( 18 ) بسندش از امام صادق علیه السّلام از پدرانش مانندش را آورده. ص: 113 «1» است
کافی (ج 1 ص 138 ) بسندش از امام ششم علیه السّلام که امیر المؤمنین علیه السّلام به ذعلب فرمود: راستی پروردگارم لطیف
لطافت است، لطف وصف او نشود، پیش از هر چیز است گفته نشود چیزي پیش از اوست- تا گوید-: اماکن او را در خودشان
نگیرند، و اوقات او را در برنیارند- تا گوید- پیش است بر وقتها بودش و بر نیستی وجودش، آغاز ازل او است- تا گوید- جدا کرد
پیش را از پس تا دانسته شود که او را نه پیش باشد و نه پس، و غریزههاشان را گواه آورد که غریزه آفرین خود غریزه ندارد،
بموقت کردن آنان خبر داد که وقت گزارشان وقت ندارد، آنها را از یک دیگر در پرده داشت تا دانسته شود میان او و خلقش
پردهاي نیست پرورنده بود آنگه که پرورده شده نبود، و معبود بود آنگه که معبود داري نبود، دانا بود آنگه که دانستهاي نبود، شنوا
اینست که خدا زمانی نیست اصلا و بسا « جدا کرد میان پیش و پس » بود آنگه که شنیدنی نبود. بیان: ظاهر گفته او علیه السّلام
مقصود اینست که حدوث هر چیزي را منوط بوقتی ساخت تا دانسته شود وجودش آغازي ندارد، یا اشیاء را علت یک دیگر ساخت
که وقت گزارشان را وقتی » تا دانسته شود او را علتی نیست، و این دو معنی دورند و دومی دورتر است، و همچنین ظاهر گفته او
بر آن « در بر نگیردش اوقات » ظاهر است در نفی زمان از او گرچه محتمل است براي وجه دوم، و همچنین گفته اول او « نیست
دلالت دارد گرچه ممکن است مقصود این باشد که پیش از او و بعد از او زمانی نیست تا او را در بر گیرد و سخن در گفته او که
( گذشت، و دلالت فقرات دیگر بر حدوث جز او روشن است. 105 - در کافی (ج 1 ص 139 « پیش است از همه وقت بود او »
بسندش از امام ششم علیه السّلام فرمود: امیر المؤمنین در کوفه براي مردم سخنرانی کرد و فرمود: سپاس از آن خداست که سپاس
خود را بدل بندگانش انداخت، و آنان را بفطرت خداشناسی خود آفرید، خلقش را دلیل وجودش آورد، و حدوث خلقش را دلیل
ازلی بودنش- تا فرمود- مدتی نیست براي بودش، ص: 114 و نه نهایتی براي وجودش. 106 - و در (ج 1 ص
140 ) بسندي از فتح بن عبد اللَّه مولی بنی هاشم روایت کرده که گوید نوشتم بامام هفتم علیه السّلام و چیزي از توحید پرسیدم و او
بخط خود بمن نوشت: سپاس از آن خدا است که سپاس خود را بدل بندهها گذاشت، و مانند آنچه سهل روایت کرده آورده- تا
گفته او: آغاز دین شناخت او است، و کمال شناختش یگانه دانستن او، و کمال یگانهشناسی او نفی هر وصفی است از او چون هر
صفحه 54 از 134
وصفی گواه است که جز موصوف است و موصوف هم گواه است که جز وصف است، و هر دو گواه دوتا بودنند که دو بودن در
ازل ممتنع است و ناشدنی- تا گوید- دانا بود و دانستهاي نبود، پرورنده بود و پروردهاي نبود، چنین توصیف شود پروردگار ما و
برتر است از آنچه کنندهها او را بستایند. در توحید ( 24 ) بسندش از امام رضا علیه السّلام مانندش را آورده. 107 - در کافی (ج 1
ص 141 ) بسندش از حارث اعور، گفت: امیر المؤمنین علیه السّلام خطبه خواند و گفت: سپاس از آن خدا است که نمیرد و
شگفتیهاي او پایان نپذیرد زیرا هر روز در کاري است و پدیده تازهاي آورد که نبوده- تا گوید- اولیت او را نهایتی نیست و
آخریت او را حد و غایتی نه، آنکه وقتی پیش از او نبوده و زمانی بر او تقدم نداشته- تا گوید- آغاز پیش از هر چیز است و او را
پیش نیست و آخر پس از هر چیز است و او را بعدي نیست- تا گوید- متقن ساخت هر چه را خواست بیافریند از هر نمونه
بیمانندي که پیش از آن بوده، و بیخستگی در آفرینش هر آنچه آفریده، هر آنچه را خواسته آغاز کرده و هر چه خواسته برآورده
از جن و انس تا پروردگاري او را بدانند (الخطبه). در توحید ( 13 ) از احمد بن محمّد بن خالد مانندش را آورده. 108 - در تفسیر
فرات: بسندي از قبیصه جعفی، گفت بر امام صادق علیه السّلام در آمدم و گروهی نزد او بودند سلام کردم و نشستم و گفتم: شما
، کجا بودید پیش از آنکه خدا آسمانی ساخته و زمینی گسترده یا تاریکی و نور آفریند؟ فرمود: اي قبیصه ما آسمان و جهان، ج 1
ص: 115 نمونههائی از نور بودیم گرد عرش و خدا را پانزده هزار سال پیش از خلق آدم تسبیح میگفتیم. 109 - کتاب تاویل الایات
بسندي از ابن عباس که شنیدم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعلی میگفت: اي علی، راستی خدا تبارك و تعالی بود و
چیزي با او نبود، پس مرا و تو را با هم آفرید از نور جلالش، و مادر جلو عرش پروردگار جهانیان بودیم خدا را تسبیح و تقدیس و
سپاس و سگانهستائی میکردیم پیش از آنکه آسمان و زمین آفریده شوند (الخبر). 110 - کتاب المقتضب- از سلمان فارسی که
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: اي سلمان خدا مرا از نور پاکش آفرید مرا خواند و فرمانش بردم، و از نورم علی را
آفرید و او را خواند و فرمانش برد، پس از نور من و علی فاطمه را آفرید و او را خواند و فرمانش برد، پس از من و از علی و از
فاطمه حسن و حسین را آفرید و آنان را خواند و فرمانش بردند سپس از نور حسین نه امام آفرید و آنها را خواند و فرمانش بردند
پیش از اینکه بیافریند آسمانی ساخته و زمینی گسترده، یا هوا، یا آب، یا فرشته، یا آدمی، مادر علمش نورها بودیم که تسبیحش
میگفتیم گوش بفرمانش بودیم (الخبر). در اختصاص بسندش تا سلمان مانند آن را آورده. 111 - کتاب ریاض الجنان از فضل اللَّه
فارسی بسندش از انس که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: خدا ما را آفرید آنگه که نه آسمانی ساخته بود، و نه زمینی
گسترده، و نه عرشی و نه بهشتی و نه دوزخی، ما او را تسبیح میکردیم (الخبر) 112 - بسندش تا جابر جعفی از امام پنجم علیه السّلام
که فرمود: اي جابر خدا بود و چیزي جز او نبود، نه دانسته و نه ندانسته، آغاز کرد بآفرینش محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و
آفرینش ما خاندان بهمراه او از نور عظمتش و ما را سایههاي سبزي در برابر خود واداشت آنجا که نه آسمانی بود و نه زمینی، نه
، مکانی، نه شب، نه روز و نه خورشید و نه ماه، جدا میشد نور ما از نور پروردگارمان چون پرتو خورشید از آسمان و جهان، ج 1
ص: 116 خورشید؛ خدا را تسبیح و تقدیس و سپاس میکردیم و او را چنانچه شاید میپرستیدیم. سپس براي خدا بادید آمد که
مکانی را آفریند و آن را آفرید، و بر آن مکان نگاشت (لا اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه، علی امیر المؤمنین و وصی او است که بدو
کمکش دادم و یاریش کردم، سپس خدا عرش را آفرید و بر پردههاي عرش همان را نوشت، سپس آسمانها را آفرید و بر
کنارههایش مانند آن را نوشت، سپس بهشت و دوزخ را آفرید، و بر آنها مانند آن را نوشت، سپس فرشتهها را آفرید و در آسمان
جا داد، سپس هوا را آفرید و بر آن هم مانند آن را نوشت، سپس پریان را آفرید و در هوا جا داد، سپس زمین را آفرید و بر
کنارهایش مانند آن را نوشت، اي جابر بدان بود که آسمانها بیستون بر پا ماندند و زمین بر جا ماند، سپس خدا آدم را از روي
زمین آفرید، سپس حدیث درازي کشانده- تا گفته- ما نخست آفریده خدائیم، و نخست آفریده که خدا را پرستید و تسبیح گفت،
ما سبب خلق هستیم و سبب تسبیح و عبادت از فرشتهها و آدمیان (تمام الخبر)، 113 - و بسندش از مفضل که پرسید از امام صادق
صفحه 55 از 134
علیه السّلام شما چه بودید پیش از آنکه آسمانها و زمین آفریده شوند؟ فرمود: نورها در گرد عرش خدا را تسبیح و تقدیس
میکردیم تا خداي سبحان فرشتهها را آفرید (الخبر) 114 - و از احمد بن حنبل از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود:
من و علی نوري بودیم برابر خدا پیش از آنکه بیافریند عرش را به چهارده هزار سال. 115 - و بسندش از امیر المؤمنین علیه السّلام
که نور محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را چهارده هزار سال پیش از مخلوقات آفرید و با او دوازده حجاب آفرید. 116 - بسندش
از جابر بن عبد اللَّه گوید: برسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گفتم نخست چیزي که خدا تعالی آفرید چه بود؟ فرمود: نور
پیغمبر تو اي جابر، او را آفرید سپس از او هر خوبی را آفرید (تا آخر خبر طولانی). 117 - و از جابر که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم فرمود: نخست چیزي که خدا آفرید نور من بود، و نور علی را از آن برگشود، سپس آفرید عرش و لوح و خورشید و
-118 کتاب الوصیۀ مسعودي بسندش از .«1» ( روشنی ص: 117 روز و نور دیدهها و خرد و شناسائی را (الخبر
امیر المؤمنین علیه السّلام که در خطبه فرمود: سپاس از آن خدا است که در ساخت همه چیز یگانه است، و اجناس آفریدهها را
بیمایه و بینمونه پیشین آفریده، و بیکمک بر آفرینش آنها، بلکه بر آفریده آنها را بنیروي لطیف خود، و بخواست او پیکره
گرفتند فروتن و زبون و پدیده پذیر فرمانش. یکتا، یگانه، پاینده بیحد و بیمدت، بیزوال و نیستی، چنین بوده همیشه و پیوسته
چنین باشد، زمانهها او را دگرگون نسازند و هیچ مکانی او را فرا ندارد، و وصفش در زبانها نگنجد، و خواب و چرتش نگیرد،
دیدههایش ندیدند تا از دیدن او گزارش دهند، و خردها بر او نتاختند تا حقیقت وصفش را پندارند، و ندانی چونست جز بدان چه
خودش گزارش داده، حکمش بر گرد ندارد، و گفتارش دروغ نشود، برآفرید همه چیز را بیاندیشه و بییاور، بیپشتیبان و بیوزیر،
بنیروي خود همه را آفرید، و بدان چه خواست آنها را گردانید، پیکرههاي آنها را بقالب ریخت، و جان آنها را آفرید، و اجناس آنها
را بیرون کشید، خلقی آفریده، برآورده در اقطار آسمانها و زمینها. نیاورد چیزي را بر روشنی جز آنچه میخواست او را برآورد تا
بنماید ببندگانش نشانه والائی و بخششهایش را، منزه است. نیست شایسته پرستشی جز او یگانه و قهار است، و رحمت خدا بر محمّد
و خاندانش و درود فراوان، بار خدایا، هر که نادانست بفضل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم من براستی مقرم باینکه پهن نکردي
زمینی و نیافریدي خلقی را تا آفرینش او را از نوري که برشته هستی پیش بود محکم ساختی، و آفریدي برایش آدم را بر جا و او را
در جاي استواري سپردي، و در محل امانتی محفوظ (تا آخر ص: 118 خطبه طولانی). 119 - در کافی (ج 1
ص 11 ) بسندش از محمّد بن مسلم از امام ششم علیه السّلام، فرمود مشیت پدید شده است. بیان: چون مشیت پدید شده است و همه
چیز بمشیت هست شده باید به پدید شدن اولی باشند. 120 - المتهجد: در دعاي روز یک شنبه: توئی خداي زنده، نخست موجود
پیش از همه چیز، و بوجود آورنده آنها بنیروي خود و دانا بآینده برآوردشان که چگونه بود، توئی که عرشت را در هوا افراشتی که
جایگاهت بلند است، و دیدهها را از نورش خیره کردي، و ببزرگی ملک خود از دیدهها در پردهاي، و در فراز عرشت بقهر و
پادشاهی یگانهاي، سپس آسمانها را بانجام فرمانت خواندي، دعوت تو را با زبونی پذیرفتند، و از ترس تو بیستون بر جاي ماندند،
و آنها را زیور بینندهها ساختی، و بندههاي تسبیح گو را در آنها جا دادي، و زمینها را گشودي تا بستر آنچه باشند که در آنها است
و با کوهها آنها را لنگر دادي و میخکوب کردي، و بن آنها در خاك فرو شد و گنگرههایشان در هوا برآمدند، و زمین بر لنگرهاي
بلند استوار شد، و آن را بگیاه آراستی، و با زندهها و مردههایش آکندي (تا آخر دعا). 121 - و در دعاي شب دوشنبه: فراز گرفتی
بعرش خود بر جهانیان، و آباد کردي آسمانهایت را بفرشتههاي مقرب، و آموختی تسبیح خود را به اولین و آخرین و دنیا و دیگر
سراي مهارشان را بتو دادند، و نگهداشتی آسمانها و زمین را با کلیدهاشان، و با هر که از بالاي آن بود بفرمانت گردن نهادند، و از
ترس بار امانت را نکشیدند، و بکلمات تو در قرارگاه خود آرمیدند، و جا کردند دو دریا در جاي خود، و شب و روز بدنبال هم
آمدند چنانچه فرمانشان دادي، و هر چیز آنها را آمار گرفتی؛ و بدانش خود آنها را فرا داري، آفریننده خلق و برگزیده کن آن، و
غالب و برآرنده و آفریننده و پراکندهساز آن، تو بودي تنها بیشریک یکتا معبود، عرشت ص: 119 بر روي
صفحه 56 از 134
آب بود، پیش از آنکه زمینی و آسمانی باشند، و نه آنچه در آنها آفریدي بعزت خود، تو بدیع و مبتدع بود، و وجود، بودکننده
خوانده شوي چنانچه خود را نامیدهاي، بعظمت خود خلق را آغاز کردي، و بدانشت آنها را تدبیر نمودي (تا آخر دعاء). 122 - و در
دعاي شب سه شنبه: میچرخید (جابجا میشود خ ب) گرد ارکان عرش تو نور و وقار پیش از آنکه بیافرینی آسمانها و زمین را، و
بوده باشد عرش تو بر آب، و کرسیت، و کرسیت فروزان بود از نور، و سرا پردهات، از نور و عظمتت گسترده بود، و از سلطان و
عزت و مدحت کنگرهاي بر آن احاطه داشت، نیست شایسته پرستشی جز تو پروردگار عرش بزرگ (تا آخر دعاء) 123 - و در دعاء
شب پنجشنبه: آفریدي خلقت را و هر چه خواستی تو را آمد بیخستگی، و عرشت بر آب بود و ظلمت بر هوا، و فرشتهها عرش تو را
بر دوش داشتند عرش نور و کرامت، تسبیح میکردند بسپاست- تا گفته- تو پیش از همه خلقت بودي. 124 - در اقبال: در دعاي
شب بیست و یکم ماه رمضان: نیست شایسته پرستشی جز خداي مدبر همه کارها، و گرداننده روزگارها، آفریننده همه چیزها
256 ) و در وداع ماه رمضان نقل از کتب دعاء: سپاس از خدا که ) - بحکمت خود که دلالت کنند بر ازلیت و قدمتش (الدعاء). 125
در نیابند دانشمندان دانشش- تا گفته- آفرید خلقش را بیمایه و نمونه، بیرنج و خستگی و آموزش، و برآورد آسمانهاي محکم را
بییاران و کمککاران و کشید و پهن کرد زمین را بر سر آب بیپایه، بیآموزش دانست، و بینمونه آفرید، خلق خود را پیش از
اینکه بوجودشان آرد چنان میدانست که بعد از بود کردنشان- تا گفته- سپاس از آن خدا است که بود آنگه که نبود زمین پهن
شده و نه آسمان ساخته، و نه کوههاي لنگر انداز، و نه خورشید چرخان، و نه ماه گردان، و نه شب تار، و نه روز روشن (تا آخر).
126 - (اقبال 271 ) و بسندي از امام ششم علیه السّلام در دعاء روز عرفه: توئی بوده پیش از هر چیز، ص: 120
و بود کن هر چیز- تا گفته- سپاس از آن خدا که عرشش بر آب بود، آنگاه که نه خورشیدي میدرخشید، و نه ماهی میگشت، و نه
دریائی روان بود و نه بادي میوزید، و نه آسمانی برپا بود، و نه زمینی کشیده و برجا، و نه شبی تار، و نه روزي پردهدار، و نه
چشمهاي جوشان، و نه آوازي خروشان، و نه کوهی لنگر انداز، و نه ابري براي باران، نه آدمی آفریده، و نه پري هستی گرفته، نه
فرشتهاي ارجمند و نه دیوي رانده، نه سایه کشیده، و نه چیزي شمرده. و در دعاء دیگر روز عرفه: و از تو است سپاس پیش از آنکه
128 - در دعاء عید قربان بروایت مرسل: و توئی ( بیافرینی چیزي از خلقت را، و بر آغاز آفرینشت تا انجام آفرینشت (اقبال 203
یعنی دعوت کند به پردهگیري در برابر گرمی خورشید یا تاریک شود بظلمت « و نه روز پردهدار » : موجود پیش از هر چیز. بیان
شب، یا آنکه مردم را در پرتو خود فرا گیرد و چون جامهاي شود بر تن آنها یا بمعنی سیر شدید باشد و بیشتر این معانی بعید است.
-129 در بلد الامین، از دعاهاي هفتگی امام سجاد علیه السّلام: حمد از آن خدا که پیش از هر چیز و هر زنده بوده. 130 - و از امیر
المؤمنین علیه السّلام: حمد از آن خدا که نه از چیزي بوده، و نه آنچه آفریده از مایه بوده، و حدوث همه چیز را گواه ازلیت خود
گرفته، و تازه بودن آنها را دلیل بر قدیم بودن خود، محکم ساختن بس است که نشانه او باشد. و حدوث آفرینش بس است دلیل بر
قدیم بودن او. 131 - و در دعاي شب شنبه: نخست بودي که هیچ چیز از خلقت نبود، و هیچ از ملکت در دید نیامده بود- تا گفته-
آفریدي آسمانها و زمین را بستر و ساختمان و ساختی آسمان را منزلی که آن را پسندیدي براي جلال و وقار و عزت و پادشاهیت
، سپس نهادي در آن عرش و کرسی خود را تا گفته و توئی زنده پیش از هر چیز، و قدیم پیش از هر قدیم. آسمان و جهان، ج 1
132 - در مهج و بلد الامین: از امام کاظم علیه السّلام: بودي آنگاه که چیزي نبود، و عرش تو بر سر آب بود، نه آسمانی ص: 121
ساخته نه زمینی پرداخته، و نه خورشیدي درخشان، و نه ماهی در جریان، و نه اختري فروزان، و نه ستارهاي گردان، نه ابري آفریده،
نه کیشی دانسته شده نه آخرتی مفهوم شده بود، و بجا میمانی تنها چنان که بودي تنها، دانستی آنچه بوده پیش از آنکه بوده باشد.
-133 در خصال و در معانی الاخبار ( 306 ) بسند متصل بسفیان ثوري از امام صادق علیه السّلام از پدرانش از علی علیه السّلام
فرمود: براستی خدا تبارك و تعالی آفرید نور محمّد را پیش از آنکه بیافریند آسمانها و زمین و عرش و کرسی و لوح و قلم و بهشت
و دوزخ را، و پیش از آنکه بیافریند آدم و نوح و ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و موسی و عیسی و داود و سلیمان را، و
صفحه 57 از 134
پیش از آنکه بیافریند همه پیغمبران را بچهار صد و بیست و چهار هزار سال (تا آخر خبر). 134 - در علل صدوق بسندش تا معاذ بن
جبل که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: راستی خدا آفرید مرا و علی را و فاطمه و حسن و حسین را هفت هزار سال
پیش از آنکه دنیا را بیافریند، گفتم: یا رسول اللَّه پس شما کجا بودید؟ فرمود: برابر عرش خدا را تسبیح میگفتیم و سپاس میکردیم،
و تقدیس و تمجید میکردیم، گفتم در چه نمونهاي؟ فرمود: پیکرههاي نور (الخبر). 135 - تفسیر فرات ابن ابراهیم بسندش از ابی
ذره- ره- در خبري طولانی در وصف معراج، کشانیده است آن را تا گفته: گفتم اي فرشتههاي پروردگارم آیا ما را چنانچه باید
میشناسید؟ گفتند: اي پیغمبر خدا چگونه شما را نشناسیم با اینکه نخست آفریده خدائید، شماها را پیکرههاي نورانی آفرید از نور
خود، و براي شما جاي نشستن ساخت در ملکوت پادشاهیش، و عرش او بر سر آب بود پیش از آنکه آسمانی ساخته باشد، و زمینی
پرداخته، سپس آفرید آسمانها و زمین را در شش روز، سپس برافراشت عرش را تا آسمان هفتم و بر عرش استوار شد و شما در برابر
عرش او بودید تسبیح میگفتید و تقدیس میکردید و تکبیر میگفتید، سپس فرشتهها را آفرید در آغاز ص: 122
20 ) در خطبهاي که آغاز آفرینش آسمانها و زمین و -14 ، آنچه خواست از انواري پراکنده (الخبر). 136 - نهج البلاغه (ج 1
آفرینش آدم علیه السّلام را یادآور شده: سپاس از آن خدائیست که گفتار سخنوران بستایشش رسا نیست، و آمارگران نعمتهایش را
شماره نتوانند و کوشش کنان حقش را نپردازند، آنکه همتهاي دور پرواز او را در نیابند، و غواصی هوشمندان بدو نرسد، آنکه
وصفش نه اندازه دارد، نه شرح و نه وقت شمردنی، و نه مدتی بهر درازي، خلائق را بنیروي خود آفرید، و بادها را بمهرش پراکند،
و عرصه زمین را به سنگهاي گران میخکوب کرد. آغاز دین شناخت او است، و کمال شناختش باور کردن او، و کمال باور او
یگانهشناسی او است، و کمال یگانهشناسی او، اخلاص باو، و کمال اخلاص باو نفی صفات از او است، زیرا هر صفتی گواه است
که جز موصوف است و هر موصوفی گواه است که جز صفت است، هر که خدا سبحانه را با صفتی داند او را همگنان ساخته، و هر
که همگنان گرفتش او را دو تا کرده، و هر که او را دو کرد تجزیه کرد، و هر که تجزیه کرد او را ندانست، و هر که باو اشارت
کرد، او را محدود ساخت، و هر که محدودش کرد بشمارهاش گرفت و یگانهاش ندانست، هر کس گفت در چه جایی است البته او
را در ضمن چیزي دانست، و هر کس گفت: بر کجا قرار دارد؟ جایی را از او تهی دانست و او را محیط بهستی ندانست، میباشد نه
از پدید شدن، هست نه از نیستی بر آمده باشد، با همه چیز هست نه بهمگنانی، و جز هر چیزیست نه بجدائی، مطلقکننده است نه
باینکه حرکت و ابزاري داشته باشد بینا بود و دیدنی از خلقش نبود، یگانه بود از آنگاه که آرامش بخشی نبود و از نبودش هراسی
نداشت برآورد خلق را برآوردنی، و آغاز کرد آنها را آغاز کردنی، بیاندیشهاي که آن را بچرخاند، و بیآزمایشی که از آن بهره
گیرد، و بیحرکتی که در خود پدید آورد، و بیحدیث نفسی که در آن پریشان باشد، هر چیزي را بوقت خود حوالت کرد، و میان
دگرگونهاي آنها پیوست و الفت انداخت، نعشهاشان را بر جاي نشاند و به پیکرهشان چسباند، دانا ص: 123
بود بدانها پیش از آغاز کردنشان، و همه حدود و نهایتشان را فرا داشت، و همگنان و هم آهنگان و اطراف آنها را شناسا بود، سپس
خدا سبحانه برآورد و گشود هر جو و شکافت هر کناره را و همه طبقات هوا و فضا را، و آبی در آن روان ساخت که موجش درهم
بود و ژرفش برهم، و بر دوش بادي سخت، و طوفانی شکننده آن را بار کرد، و آن باد را فرمان داد تا آن را برگرداند، و بر آنش
مسلط کرد تا آن را بکوبد، و آن را بر مرز خود واداشت، هوا در زیرش شکافان بود و آب بر بالایش جوشان، سپس خداي سبحان
بادي برآورد که وزشگاهش عقیم شد و هر چه در خود داشت بکار گماشت، و وزش آن پیوست شد و هیچ باز نایستاد، و جریانش
تندي گرفت و گردباد شد، و از منشأ خود دوري گرفت، و او را فرمود تا آن آب خروشان را سخت سیلی زد و موج دریاها را
خوب برانگیخت، و چون مشک سقاء آن را برهم زد، و بفضاء پرتاب کرد، و اولش را بآخرش برگرداند و آرامش بروي لرزانش
برپاشید تا ژرفنایش برافراشت، و برهم انباشتهاش کف پراند، و آن کف را در هواي گشاده بالا برد در فضائی پهناور، و از آن هفت
آسمان ساخت و نشیبتر آنها را موجی خود دار ساخت، و فرازترشان را سقفی خود نگهدار و برآوردهاي بلند بیستونی که پایه آن
صفحه 58 از 134
باشد، و بیمیخی که آن را در رشته دارد، سپس آراستش بزیور اختران و پرتو ستارههاي فروزان، و روانه کرد در آن چراغی پران و
ماهی تابان در چرخی گردنده و بر سقفی گردان، و نگاري لرزان، سپس برگشود میانه هفت آسمان بلند را، و پر کرد آنها را از
فرشتههاي گوناگون، برخی همیشه در سجده که رکوع ندارند برخی همیشه در رکوع که برپا نایستند، برخی رده بسته که از صف
بدر نشوند، و تسبیحگویانی که خسته نشوند، فرو نگیرد آنها را خواب در چشم و نه سهو در خرد، و نه سستی در تن، و نه بیخبري
از فراموشی، برخی امناء بروحی اویند، و پیغام ایشان بسوي رسولانش، و رفت و آمد کنان بحکم و فرمانش، برخی نگهبانان
بندههاي اویند، و دربانان بهشتش، برخی را گام در نشیبترین زمینها و گردنها از بلندترین آسمانها بدر رفته، و اندامشان از همه
سوي جهان بیرون ز از همه سوي جهان بیرون زده و دوششان ص: 124 مناسب است که پایههاي عرش را
بردارند، دیدهها بزیر انداخته و پرها را بر خود پیچیدهاند، حجب عزت میان آنها و زیر دستانشان زده شده، و پردههاي قدرت
آویخته. پروردگار خود را در درون خود صورت بندي نکنند، و اوصاف آفریدهها را باو روا ندارند، او را بهیچ جایی محدود
نسازند، و با همانندي بوي اشارت ندارند و مانندي برایش نشناسند. در مطالب السئول ابن طلحه مانند آن را با اندکی تغییر آورده.
« مدحۀ » ، ایضاح: شرح بسیاري از عبارات این خطبه در کتاب توحید گذشت، و اینجا ببرخی که مناسب مقام است اشاره میکنیم
نفی « وقت شمرده و مدت دراز » ، وضع ستایشگر است در حال ستایش و بسا منظور اینست که همه ستایشگران با هم درماندهاند
زمانست بطور مطلق از خدا تعالی مانند مکان، و ممکن است حمل آن بر زمانهاي محدود و پایان پذیر و شاید اولی براي گذشته
است و دومی براي آینده (نشر ریاح) بسط آنها است، و هر جا در قرآن لفظ ریاح است براي رحمت است، و آنچه بلفظ مفرد است
براي عذاب و شاید اشاره باینست که عذاب کم است و رحمت فراوان، و بسا که رحمت بمعنی بارانست، چنان که خداي سبحان
و گفته شده عرب پندارند ابر باران « -56 الاعراف » ، و او است که میفرستد بادها را مژده بخش پیش از باران رحمتش » : فرموده
نگیرد مگر از چند باد مختلف و بسا که معنی نشر ریاح این باشد، فراء گفته نشر ببادهاي خوب و با نرمش گویند که ابر باران را
برآرند و تعمیم بهتر است، زیرا بادهاي رحمت بسیارند و از آنها است بادهاي آبستنکننده و باران خیز، نگهدار ابر میان آسمان و
بسا مناسبت اخلاص « کمال اخلاص باو نفی صفات از اوست » زمین، و فشارنده ابر تا ببارد و روانکننده کشتیها در دریاها و جز آن
با نفی صفات اینست که اخلاص در عبادت از نظر عموم مردم قصد نکردن مخلوق است در عبادت خدا، و نظر بخواص شناخت
خدا است بیگانگی بحسب امکان در عبادت و هر که براي خدا صفات زائد بر ذات معتقد باشد خداي یگانه نپرستیده و خداي
هر که نام ص: 125 پرستد برابر معنا البته » چندي پرستیده و بلکه اصلا خدا نپرستیده چنانچه در خبر گذشت
کافر است، و هر کس نام و معنا هر دو را پرستد مشرك است، و هر که تنها معنا را پرستد و نام و صفت را نشانه آن داند و دل بدو
ابن میثم گفته مقصود از معرفت، معرفت « بندد و در نهان و آشکار زبانزدش او باشد هم آنان یاران امیر المؤمنین باشند بدرستی
کامله است که هدف عارف است در مراتب سلوك، و در عقل اولیت دارد براي آنکه علت غائی است، و ترتیب را بیان کرده
باینکه معرفت بواسطه عبادت بیش شود و بپذیرش فرمانها و سالک در آغاز آماده باور داشت یقینی هستی او گردد و سپس براي
یگانهشناسی سپس براي اخلاص، سپس براي نفی جز او، و در موج دریاي عظمت غرق میشود، و هر مرتبه بکمال است نسبت به
پیش از خودش تا معرفت مطلوبه بحسب توانائی بکمال رسد، و بکمال آن دین بکمال رسد و سفر بسوي خدا پایان پذیرد، و آنچه
ظاهرش اختصاص بخدا و حدوث جز اوست « کائن لاعن حدث و موجود لاعن عدم » ما گفتیم مناسبتر است چنان که پوشیده نیست
دلالت دارد بر حدوث جهان و آفرینش خلق آن، و فرق میان .« یگانه بود آنگه که آرامش بخشی نبود » و همچنین است گفته او
انشاء و ابتداء اینست که انشاء مانند واژه خلق اعم است از ابتداء و ممکن است ماده سابقه باشد چنانچه خدا فرموده (آفرید انسان را
از گل خشک و پالوده، 14 - الرحمن) ولی ابتداء آفرینش بیپیش بودن مایه و نمونه است، و اگر هم از لغت این فرق مفهوم نباشد
در برخی نسخه بجاي حاء بینقطه جیم « حواله کرد هر چیزي را بوقتش » تقابل قرینه نیکو باشد و ممکن است تأکید هم باشد
صفحه 59 از 134
و میان گوناگون آنها » نقطهدار است باین معنی که خدا هر چیزي را در متن عدم چرخانده تا آن را بهنگام مناسب وجودش رسانده
منشها را برجا نشاند و بهمگنانشان » . چنانچه مختلف در طبع را بما هم پیوست و همچنان جانها و تنها را بهم بست « پیوست داد
تغریز غرائز ایجاد آنها است یا تخصیص هر موجودي بغریزه مخصوص او، یا بمعنی فرو کردن قلم چوبست در زمین براي « چسباند
بار آوردن چنانچه گفتهاند و مقصود اینست که آنها را طوري کرده که از صاحبانشان جدا نشوند، یا اشخاص را لازم کلیات ساخته
بنا بر نسخه دیگر که بجاي اسناخ اشباح است، یا مقصود اینست ص: 126 که هر صاحب غریزه با هر شخص
بسا مقصود از حدود اطراف و تشخصات یا .« محیط بحدود و انتهاء آنها است » . طوریست که غریزه او غالبا یا دائما از او جدا نشود
حدود ذهنیه است، و مقصود از انتهاء نهایت لازمه محدود است یا انقطاع هستی و فنا و عبارت دلیل است که اطلاق وصف عارف
بخدا رواست و گرچه برخی آن را منع کردهاند ... مقصود از گشودن فضا ایجاد اجسام است در جاهاي تهی آن بنا بر وجود مکان
و امکان خلا، یا مقصود از جو معبد موهوم است، و یا یکی از عناصر بنا بر اینکه آفرینش هواء مقدم بر عناصر دیگر بوده چنانچه
ظاهر شود از نقل آینده تفسیر علی بن ابراهیم، و در این کلام تصریحی باول صادر ندارد و سخن در باره آن بیاید ان شاء اللَّه ... ابن
میثم گفته، اگر گوئی اجواء و ارجاء و سکائک هوا امور عدمیه هستند و ارتباطی با آفرینش و قدرت ندارند گویم: اینها عبارت از
خلا و حیّزاند، و خلاف در اینکه خلا و حیّز وجودیند یا عدمی معروف است، و اگر وجودي باشند با قدرت ارتباط دارند، و بمعنی
گشادن و شکافتن آنها، بوجود آوردن آنها است، و اگر عدمی باشند معنی گشودن و شکافتن آنها و نسبت قدرت بدانها،
اندازهگیري آنها است بآفرینش موجودات چون آب در آنها زیرا خدا با ایجاد آب در آنها از مطلق هوا و خلاء ممتازشان کرد و
گویا آنها را شکافته و گشوده باینکه جسمی در آنها آفریده، و روایت شده که زراره و هشام در باره هوا اختلاف کردند که آیا
آفریده است یا نه؟ و برخی دوستان جعفر بن محمّد علیه السّلام این اختلاف را نزد او برد و گفت: من سرگردانم و بینم اصحاب ما
در باره آن اختلاف دارند و امام علیه السّلام فرمود: این اختلاف مایه کفر و گمراهی نیست،: و بدان که امام از بیان آن خودداري
کرد زیرا دوستان خدا که گماشتهاند براهنمائی خلق و توضیح راه راست ذاتا بدو امر بیشتر توجه ندارند. 1- آنچه بروشنی راه راست
را بنماید: 2- آنچه از گمراهی برهاند و براه راست برگرداند و بیان اینکه هواء مخلوق است یا مخلوق نیست چندان فایدهاي براي
کار آخرت ندارد و ندانستن آن زیانی ص: 127 بدان نرساند و ترك آن و بکار شدن در آنچه اهم از آنست
یعنی خداي سبحان آبی پرتلاطم و خروشان و پر موج آفرید، و آن را « روانه کرد در آن آبی که موجش متلاطم بود » بهتر است
« و آن را بر دوش باد تند بار کرد » . بحال خود گذاشت تا در هوا روان شد سپس باد را فرمود تا او را بر گرداند و گردهم فراهم کرد
باد بر هوا » : ... و این باد جز هوائیست که نخست ذکر کرد چنانچه بیاید در گفته امام صادق علیه السّلام در پاسخ زندیق که فرماید
پس فرمود تا » . و ممکن است مقصود همان جزء متحرك از خود هوا باشد چنانچه مشهور است « بود و هوا را قدرت نگه میداشت
و پیش « آبی در آن روان داشت » یعنی باد را فرمود تا آب را برگرداند و از روانی باز دارد که بدان اشاره شد بقولش « برش گردانید
از رد بر طبع جریان خود بود، و آن باد را نیرو داد تا آن را بهم بست و بر آن احاطه کرد، و بسا که مقصود امر تکوین است چنانچه
کیدري گفته: فرمودش معنی مجازي دارد زیرا حکیم « باشید میمونها () 65 - البقره » و قولش « باش پس باشد، 81 - یس » در قولش
مقصود قدرت نمائی در اینست که هوا چون ظرف آب را « هوا زیر آب گشاده و آب روي آن ریخته است » به جماد فرمان نمیدهد
ظاهر آنست که این باد جز آنست که خدا آن را جاي آب قرار « سپس بادي آفرید که وزشگاهش عقیم شد » . در خود نگهداشت
داد بلکه این از خود آب آفریده شد چنانچه در روایت بیاید، و اعتقام اینست که چاهی بکنی و چون به آب شوي چاه کوچکی
باندازهاي که مزه آب را بچشی در آن بکنی تا اگر شیرین باشد آن را باتمام رسانی و بمعنی نازاد شدن هم هست و باین معنی است
باد عقیم، و در کتاب العین، گفته: اعتقام بمعنی دخول در کار است، ابن میثم به پیروي از کندري گفته: اعتقام سخت کردن و بستن
است، و ما آن را در کتب لغت نیافتیم، مهب بمعنی وزیدن یا مکان وزیدن و (رب) بمعنی جمع کرد، و فزود، و برپا داشت آمده.
صفحه 60 از 134
گفته شده، مقصود اینست که خدا تعالی آن را باندازه مخصوصی که مقتضاي حکمت بود فرستاد و آن را رها نکرد بلکه آسمان و
جهان، ج 1، ص: 128 وزشگاهش را تنگ ساخت چنانچه چاه کوچک را در چاه بزرگ میکنند، و گفته شده مقصود اینست که آن
را عقیم ساخت و نازاد که تلقیح نمیکرد و صحتش بنا بر اینست که اعتقام متعدي باشد یا مهب مرفوع باشد تا فاعل آن باشد ولی
در همه نسخهها منصوب آمده است و گفته شده (اعقم) در برخی نسخهها ثبت شده و بنا بر این درست میشود و بسا که مقصود
اینست که وزشگاهش را سخت کرد و بحکمت و مصلحت آن را وابست، و گفته شده: بفرض که (اعتقم) با تاء باشد مقصود
اینست که وزشگاهش را از موانع رها کرد و آن را فرستاد بطوري که وزشگاهش از اقامتگاهش شناخته نشود و این هم چنانست که
آمده « مدبها » میبینی، و مقصود از ادامه مرب آن آنست که آن را ملازم تحریک آب کرد و وزشش ادامه یافت و در برخی نسخهها
یعنی خدا آن کف را بالا برد باینکه برخی از آن را دود « و افراشتش در هوائی گشاده » ... «1» بدال یعنی آن را کشید و روان کرد
ابن میثم گفته: « در فضائی پهناور » ساخت در هوائی که گشوده شده بود به آفرینش آفریدههاي پیشین یا بوسیله بالا بردن همین دود
قرآن کریم گویا است که آسمان از دود آفریده شده، و آنچه در این خبر است گویا است که از کف آفریده شده و هم در این خبر
است که این کف همانست که زمین از آن پدید شده، و باید آنها را با هم جمع کرد، جمع میان کلام آن حضرت و تعبیر قرآن
پس برآمد از این موج و کف دودي که از میان آن افراشته بود نه از آتش پس » : کریم همانست که امام باقر علیه السّلام فرمود
و شکی نیست که مقصود قرآن دود حقیقی نیست زیرا آن جز از آتش نباشد، و مفسران اتفاق دارند که این « آسمان را از آن آفرید
دود ص: 129 از آتش نبود، بلکه از جوشش و آب و بخار دادن آن بود بواسطه موج گرفتن و مقصود از دود
همان بخار آب است، و بنا بر این گوئیم کلامش با قرآن کریم موافق است، زیرا کف بخاریست که از حرارت حرکت آن بروي
آن برآید جز اینکه تا در هم است بروي آبست و جدا نشده نام کف بدان مخصوص است و آنچه لطیف شد و اجزاء هوا بر آن غلبه
کرد و از آب جدا شد نام بخار دارد، و چون کف بخار است و مقصود از دود هم در قرآن کریم همان بخار است مقصود آن
حضرت با مقصود قرآن یکیست، و بخار پیوسته همانست که زمین از آن آفریده شده و آن کف است، وجه شباهت دخان و بخار
که منظور شده دو چیز است: 1- محسوس و آن صورتیست که مانند هم از دود و بخار بچشم میآید تا بسا دیده نتواند آنها را از
هم جدا کند. 2- معنوي و آن اینست که بخار ذرات آبست که بواسطه لطافت با هوا آمیخته چنانچه دود هم همانست ولی بوسیله
آتش بر آمده زیرا دود هم همان اجزاء آب جرمی است که میسوزد و بواسطه حرارت آتش لطیف شده و با هوا آمیخته و جدائی
نشیبترشانرا را موجی خوددار » . آنها از هم بواسطه سبب آنها است و روا است نام یکی را براي دیگري بکار برند و اللَّه ولی التوفیق
کیدري گفته: آسمان دنیا را بموج تشبیه کرده براي صفا و بلندي یا مقصود اینست که نخست موج بوده و سپس بسته و ... « ساخت
خوددار شده!. ابن میثم گفته: آن را بموج تشبیه کرده در بلندي و رنگ موهوم، و گفته شده: بموج تشبیه شده براي اینکه در نظر
اختران آن لرزش دارند، و شاید مقصود از محفوظی آسمان بلندتر دوري او از کاستی و ویرانی و سقوط و شکافتگی است جز
بفرمان خدا سبحانه، بیشتر شارحان گفتهاند: محفوظ از شیاطین است و آن مناسب علیا نیست و بلکه مناسب سفلی است، و مناسب
یعنی آسمان بلندتر. وجهی دیگر بنظر « و ساختیم آسمان را سقفی محفوظ 32 - الأنبیاء » است مقصود از کلامش قول خدا باشد
میرسد: که مقصود اینست خدا سطح پائین هر آسمانی را ص: 130 مواج و متحرك ساخته بحسب واقع یا در
نظر ناظر و سطح بالاي آنها را محفوظ و سخت نموده تا فرشتهها بر آن برقرار باشند و دیوها نتوانند آن را بشکافند و ضمیر (زیّنها) و
و بسا بخاطر وجهی .« نگهداري از هر دیو متمرد 7- الصافات » ضمائر دیگر همه بمجموع برمیگردد و مناسب آیه پیش است که
دیگر میگذرد که با قواعد هیئت مناسب است و آن اینست که امام علیه السّلام آسمان دنیا را بموجی خوددار تشبیه کرده تا حرکت
مخصوص ماه از همه اختران شتابانتر باشد که گویا همیشه موج دارد و نمیافتد و علیا را محفوظ وصف کرده زیرا حرکت ویژهاش
را کند دانسته و گویا نگهداشته است و حرکت ندارد و بروش پیش ممکن است مقصود از سفلی از هر کدام خارج مرکز و تدویر
صفحه 61 از 134
آنها باشد و مقصود از علیا فلکهاي ممثل که اولی مواج است چون حرکتش تند است و دیگران محفوظند چون کندند ولی این دو
سپس آراستشان بزیور » ... . وجه از زبان شرع و مقاصد او بدورند وجه نخست که ابتکار ما است از قوت و لطافت خالی نیست
« راستی آراستیم آسمان دنیا را بزیور اختران 6- الصافات » ظاهر همان آسمان پائینتر است تا موافقتر باشد با قول خدا تعالی « اختران
ولی از نظر لفظ بعید است و قصد زیور همه آسمانها روشنتر است و آراستن برخی آراستن همه است و این مؤید وجه اول است که
ما گفتیم و (زینۀ) یا بمعنی آراستن است یا بمعنی زیور، کشاف در قول خدا (بزینۀ الکواکب) هر دو را احتمال داده ... و زیور شدن
اختران براي آسمان یا براي پرتو آنها است یا براي اشکال زیباي آنها است مانند ثریا و جوزاء یا براي اختلاف اوضاع و حرکت آنها
است یا براي تابش آنها است در شب تار برابر چشم مردم یا براي همه اینها و قول خدا آنها را (چراغها) خوانده در جاي دیگر مؤید
مقصود از آن یا اخترانست و تفسیر زینۀ کواکب « ضیاء ثواقب » . برخی از این وجوه است، گفتار در جاهاي اختران در محلش بیاید
است و معنی ثواقب اینست که با تابش خود تاریکی را سوراخ مینمایند یا مقصود شهابهاي پرّانند ص: 131
گفته شده چون شب سایه زمین است و خورشید آن « سراج مستطیر و قمر منیر » . که شیاطین را به تیر میزنند و هوا را سوراخ میکنند
را میبرد چراغ خوانده میشود- مستطیر یعنی تابش پران و پراکنده و گفتهاند ضوء تابش ذاتی است و نور تابش مستعار چنانچه خدا
دلیل بر حرکت پائینتر یا بالاتر یا همه « در فلکی گردون » .« اوست که خورشید را ضیاء ساخته و ماه را نور- 5- یونس » سبحان گوید
است، نظر باینکه مقصود حرکت شبانه روزي یا حرکت خاصه سیارات یا همه است .. (فلک) با حرکت لام هر چیز گردانی است
رقیم نگاشته است و بنوشته گویند ابن اثیر گفته: از « سقف روان و رقیم لرزان » چون چرخریس، به پستان گرد زن هم گفته شده
مقصود نگارش آسمانست با اختران، لرزان: متحرك « سقف سائر و رقیم مائر » آنست حدیث علی رضی اللَّه عنه در وصف آسمان
این دو عبارت نیز دلالت بر حرکت آسمان دارند و « روزي که بلرزد آسمان لرزیدنی 9- الطور » است و نه بآن معنی که خدا فرموده
ظاهرش « سپس میان آسمانهاي بلند را گشود و از هر جور فرشته پر کرد » . مخالف حرکت خود ستاره نیستند چنانچه ظاهر آیه است
اینست که گشودن آسمانها پس از آفریدن خورشید و ماه و بلکه پس از هفت ساختن و آفرینش اختران آنها است و بسا که منظور
ترتیب ذکري باشد و ظاهر آنست که گشادن آنها فاصله انداختن میان آنها است و مؤید برخی معانی آیه است (در فتق سماوات)
چنانچه سابقا اشاره بدان کردیم و دلیل است بر بطلان گفته فلاسفه در اینکه افلاك بهم چسبیدهاند و هوا و دیگر چیزها میان آنها
یک بار نطفه، یک بار علقه، یک بار « و البته که شما را گوناگون آفریده، 14 - نوح » فاصله نیست. (اطوار) گوناگون خدا فرموده
مضغه، و گفتهاند حالی بدنبال حالی، و گفتهاند: با اوصاف مختلف از توانگري و بینوائی و افلیجی و تندرستی، و شاید معنی اخیر
انسب باشد. و اگر آفرینش فرشتهها پیش از آسمانها باشد چنانچه ظاهر برخی اخبار آینده ص: 132 است
پیش از گشودن آسمانها در جاي دیگر بودهاند ... صف: ردهبندي گروهی است در یک خط مانند صف نماز وصف جنگ، و ابو
و پرنده » عبیده گفته: هر چه میان آسمان و زمین است و دو طرفش بهم بسته نیست صف باشد و باین معنا است قول خدا تعالی
فرا » « و الصافات صفا، 1- الصافات » یعنی پرهاي خود را گشایند، بهر دو وجه تفسیر شده قول خدا تعالی « صف باشند، 41 - النور
ظاهر اختصاص این اوصاف است بهمین صنف، و ممکن است توصیف این صنف « نگیرد آنها را خواب دیدهها تا آخر اوصاف
اصل وحی، القاء چیزیست بدیگري نهانی و بمعنی « و برخی امینان وحی اویند » . بهمه آنها یا برخی از آنها براي اختصاص نباشد
خدا برمیگزیند از » یعنی رسولان به آنهایند چنانچه خدا تعالی فرموده « و ألسنۀ هستند به رسولانش » کنایه و اشاره و رسالت هم آمده
یعنی بدان چه خواهد چنانچه در شب قدر و جز آن فرمانهاي او را برسانند. و امر « مختلفون بقضائه » « فرشتهها رسولانی، 75 - الحج
و برخی نگهدار » .« باذن پروردگارشان از هر امري، 14 - القدر » او، احکام او است یا اموري که مقدر است، چنانچه خدا فرموده
و راستی که بر شما نگهبانیست، » بسا که مقصود از آنها جز نگهبانانی باشند که خدا آنها را در قرآن یاد کرده « بندههاي اویند
از او است پیگردانی از پیش و پس که » بلکه مقصود آنهایند که خدا در این آیه یاد آورده « 11 - الانفطار - نویسندههاي ارجمند 10
صفحه 62 از 134
ممکنست مقصود در کلام امام نویسندههاي اعمال باشند یعنی حافظان کردار بندهها و « نگه میدارند او را بفرمان خدا، 11 - الرعد
بسا از برخی اخبار برآید که هر دو دسته یکی هستند، دربانان بهشت سرکاران بهشتند که درها را میگشایند و میبندند و اصل آن
در برخی نسخهها گامهاشان در زمین ثبت شده و آن « و برخی گامهاشان در ارضین سفلی است » خادمان و کعبه و بتخانه است
براي پروردگار » ... روشنتر است و مقصود از ارضین هم تیکهها و بقعههاي زمین است، یا اینکه در هفت طبقه زمین جاي قدم دارند
غرض تقدیس فرشتهها است از ص: 133 اثبات لوازم جسم و امکان براي خداي « خود صورت توهّم نکنند
سبحان، و سرزنش مشبّهه از آدمیان (النظائر) یعنی همانند در شکل و اخلاق و افعال، در نسخه (بالنواظر) است یعنی دیدن خدا را
روا ندارند، و در نسخهاي هم (بالمواطن) است یعنی مکان را براي خدا روا ندارند. 137 - در نهج البلاغه (ج 2 ص 44 ) در وصیت
امیر المؤمنین علیه السّلام بامام حسن علیه السّلام: ولی او معبود یکتا است چنانچه خود را ستوده، هیچ کس در ملک او با او ضد
نتواند بود، هرگز نابود نشود، و همیشه از نخست بوده پیش از همه چیز و بیآغاز، و پس از همه چیز باشد بیپایان. 138 - در تاویل
الایات الظاهره بسندي از امام پنجم علیه السّلام که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: راستی خدا تبارك و تعالی یگانه است و در
یگانگی خود تنها بود سپس کلمهاي برآورد و آن نور گردید، سپس از آن نور محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را آفرید و مرا و
فرزندانم را آفرید، سپس کلمهاي گفت و روحی شد و آن را در این نور جا داد و در تنهاي ما نهاد. پس مائیم روح خدا و کلمات
او، و ما پردهدار او هستیم در برابر خلقش، و پیوسته در سایبانی از نور بودیم، آنجا کأنه خورشید بود، نه ماه، نه شب و نه روز، و نه
دیده بینا، خدا پرستیدیم و تقدیس کردیم و تمجید نموده و تسبیح گفتیم پیش از آنکه خلق را بیافریند (الخبر) 139 - مصباح الانوار:
بسندش از انس از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: راستی خدا مرا آفرید و علی و فاطمه و حسن و حسین را آفرید پیش از
آنکه آدم را بیافریند آنگه که نه آسمانی ساخته و نه زمینی گسترده بود و نه ظلمتی و نه نوري، نه خورشیدي و نه ماهی و نه آتشی،
عباس گفت: آغاز آفرینش شما چگونه بوده است؟ یا رسول اللَّه فرمود: اي عمو چون خدا خواست ما را بیافریند یک کلمهاي گفت
و از آن نوري آفرید باز یک کلمهاي گفت و از آن روحی آفرید، و آن نور را به آن روح درآمیخت و مرا و علی را و فاطمه و
حسن و حسین را آفرید و او را تسبیح گفتیم و تسبیحی نبود و تقدیس کردیم و تقدیسی نبود. و چون خدا خواست که خلقش را
آفریند مرا گشود و از آن عرش خود را آفرید ص: 134 و عرش از نور من است، و نور من از نور خدا و نور
من برتر از عرش است سپس نور برادرم علی را گشود و از آن فرشتهها را آفرید و فرشتهها از نور علی هستند و نور علی از نور خدا
و علی برتر است از فرشتهها، سپس نور دخترم فاطمه را گشود و از آن آسمان و زمین را آفرید و آسمانها و زمین از نور دخترم
فاطمهاند و نور دخترم فاطمه از نور خدا است و دخترم فاطمه برتر است از آسمانها و زمین سپس نور فرزندم حسن را گشود، و از
آن خورشید و ماه آفرید، و این هر دو از نور فرزندم حسنند و نور حسن از نور خدا و حسن برتر است از خورشید و ماه، سپس نور
فرزندم حسین را گشود و از آن بهشت و حور العین خلق کرد و بهشت و حور العین از نور فرزندم حسین باشند و نور او از نور خدا
و فرزندم حسین برتر است از نور بهشت و حور العین (الخبر). 140 - در کافی: بسندش از امام ششم علیه السّلام که خدا تبارك و
تعالی فرمود: اي محمّد، راستی که آفریدم تو را و علی را یک نوري- یعنی روحی بیتن- پیش از آنکه بیافرینم آسمانها و زمینم را
و عرش و دریایم را، و پیوسته مرا یگانه ستودید و بزرگوار شمردید، سپس دو روح شما را فراهم آوردم و یکی کردم و او مرا
بزرگوار شمرد و تقدیس کرد و یگانه شمرد، سپس آن را دو بخش کردم و دو بخش را دو بخش و چهارتا شد، یکی محمّد، یکی
علی، و حسن و حسین دوتا، سپس آفرید فاطمه را از روحی بیتن، سپس با دست راستش ما را مسح کرد و نورش را در ما کشاند
یعنی مجرد بودند یا تن عنصري نداشتند و تن مثالی داشتند و ظاهرش اینست که روح هم جسم است « بیتن » : (ج 1 ص 440 ). بیان
بحسب زمان موهوم « پیش از آنکه بیافرینم » و مجرد نیست، و بسا که مقصود از خلق در اینجا همان اندازهگیریست نه وجود خارجی
گویا مقصود اینست که ماده بدنتان را در « روح شما را جمع کردم » بزبان جسد مثالی یا بزبان حال « یگانه شمردید » یا بحسب رتبه
صفحه 63 از 134
پشت آدم نهادم و آن را از پشت عبد المطلب دوتا کردم و نیمی به عبد اللَّه رسید و نیمی به ابی طالب و هر کدام دو تا شدند پس
از انتقال بعلی و فاطمه و حسن و حسین پیدا شدند چنانچه اخبار بسیاري بر آن ص: 135 دلالت دارد. برخی
محدثین گفتهاند: معلوم است که دو مجرد یک نمیشوند و یک مجرد هم تقسیمپذیر نیست و باید روح را در اینجا بمعنی یک
موجود جسمانی نورانی برکنار از ماده بدنی دانست، و برخی افاضل گفته: مقصود بخلق دو روح بیتن اینست که مجرد بودند، و
مقصود از جمع آنها تعلق آنها است بیک بدن مثالی نورانی لاهوتی و مقصود از تفریقشان تعلق هر کدام از آنها است ببدن مشهود
جسمانی و امتناع تعلق دو روح بیک بدن نسبت ببدن مشهود جسمانی است نه ببدن مثالی لاهوتی پایان. اطلاق مسح و یمین هر دو
در اینجا استعاره است چون کسی که بدیگري اظهار لطف میکند دست راست باو میکشد یا اینکه یمین کنایه است از رحمت
تحقیق کردیم و گفتیم ممکن است مقصود این باشد که سود و زیان از تو هر دو « و الخیر فی یدیک » چنانچه در شرح قولشان
حکمت است و مصلحت است و رحمت، و سود مربوط بدست راست است و زیان بدست چپ ... و مقصود از نور علم است و
440 ) بسندش از محمّد بن سنان گفت: نزد امام نهم علیه السّلام بودم و اختلاف شیعه را بمیان ، کمالات دیگر. 141 - در کافی (ج 1
کشیدم و فرمود: اي محمّد راستی خدا تبارك و تعالی پیوسته تنها بود و در یگانگی خود، سپس محمّد و علی و فاطمه علیه السّلام
را آفرید و هزار روزگار زیستند، سپس همه چیز را آفرید و آنان را گواه بر آن گرفت، فرمانبردنشان را مجري کرد و کارشان را
بدانها وانهاد و آنها هر چه را خواهند حلال سازند و هر چه را خواهند حرام سازند، و جز آنچه خدا تبارك و تعالی خواسته
نخواهند، سپس فرمود: اي محمّد: این کیشی است که هر که از آن پیش افتد از دینبدر شده و هر که از آن پس بماند، نابود شود، و
هر که بدان بچسبد برسد بحق، بگیر آن را اي محمّد. 142 - و در همان (ج 1 ص 441 ) بسندش از مفضل گوید: گفتم: بامام ششم
علیه السّلام چگونه بودید آنگه که اظلّه بودید؟ فرمود: اي مفضل نزد پروردگار خود بودیم و جز ما نزد او نبود در سایهبانی سبز،
تسبیح و تقدیس و تمجید و تهلیلش ص: 136 مینمودیم، نه فرشته مقربی بود، نه جانداري جز ما، تا با دیدش
« در اظله » آمد آفرینش اشیاء و آفرید آنچه خواست و هر گونه خواست از فرشتهها و جز آنها، سپس دانش آن را بما وانهاد. بیان
یعنی مقرب او بودیم بقرب معنوي یا در علم او بودیم و ملحوظ عنایتش، « نزد پروردگار خود بودیم » یعنی عالم ارواح یا مثال یا ذرّ
و گویا مقصود از سایبان سایه عرش است پیش از آفرینش آسمانها و زمین. و گفتهاند: در نوري سبز و مقصود تعلق آنهاست بدان
عالم نه آنکه در آن باشند و مکان آنها باشد، و نه بسا این تعبیر کنایه باشد از شناخت خدا سبحانه چنانچه در شرح عرش بیاید ان
یعنی آن را بما « انهی » ... شاء اللَّه یعنی غرق انوار معرفت خدا تعالی بودند و بدان خوش بودند، زیرا موجودي جز او و آنها نبوده
ابلاغ کرد و رسانید علم بحقائق آنها را و احکام آنها را. 143 - در کافی (ج ص 441 ) بسندش از امام ششم علیه السّلام فرمود:
راستی خدا بود چون بودي نبود و بودن و مکان را آفرید، و نور الأنوار را که همه نورها از آن نورانی شدند، و از نور خود که همه
نورها را روشن کرد در آن روان ساخت، و آن نوري بود که از آن محمّد و علی آفرید، و پیوسته دو نور نخست بودند، زیرا چیزي
پیش از آنها نیافرید، و پیوسته پاك و پاکیزه در جریان بودند در اصلاب پاك تا در دو صلب پاکیزهتر عبد اللَّه و ابی طالب از هم
یعنی هیچ ممکن نبود، و شاید مقصود از نور الانوار همان نور پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است « إذ لا کان » : جدا شدند. بیان
زیرا او روشن کن ارواح خلائق است بعلوم و کمالات و هدایات و معارف، بلکه سبب وجود موجودات و علت غائی آنها است و
نور خود را در آن روان ساخت براي افاضه و هدایت تا همه نورها از آن بهره گرفتند ... 144 - در کافی (ج 1 ص 442 ) بسندش از
جابر بن یزید گفت: امام پنجم علیه السّلام بمن فرمود: اي جابر راستی خدا نخست چیزي که آفرید محمّد و فرزندان هداة و مهتدي
ص: 137 او بود، و نمونههاي نورانی بودند در برابر خدا گفتم: نمونههاي نورانی چیست؟ فرمود: سایه نور،
تنهاي نورانی بیروح، و همه از یک نور کمک میشدند، و آن روح القدس بود، و بدو خدا را میپرستید و هم خاندانش، و از این رو
آنها را آفریده بردبار و دانشمند و نیکوکار و پاك، خدا پرستند به نماز و روزه و سجده و تسبیح و تهلیل و نمازها را همه بگزارند و
صفحه 64 از 134
روزه دارند و حج بجا آرند. میگویم: شرح این اخبار و مانند آنها در مجلد ششم و هفتم و نهم گذشته و اخبار دال بر اینکه نخست
موجودات ارواح آنان بوده بسیار است، و ممکن است آنها را دلیل آورد بحدوث همه ممکنات با پیوست اخباري که بیایند و دلالت
کنند که فاصله میان خلق ارواح و اجسام زمانی محدود بوده زیرا آنچه زائد بر متناهی بزمانی متناهی است بناچار متناهی است.
-145 ابو الحسن بکري استاد شهید ثانی در کتاب الانوار از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده که فرمود: خدا بود و چیزي با او
نبود و نخست چیزي که آفرید نور حبیبش محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود پیش از آفریدن آب و عرش و کرسی و آسمانها و
زمین و لوح و قلم و بهشت و دوزخ و فرشتهها و آدم و حواء به چهار صد و بیست و چهار هزار سال و چون خدا تعالی نور پیغمبر ما
را آفرید هزار سال برابر خدا عز و جل ایستاد و تسبیح و حمد میگفت و خدا تبارك و تعالی باو نگاه میکرد و میفرمود: اي بنده من
توئی مراد و مرید، و توئی بهترین آفریده من، بعزت و جلالم قسم اگر تو نبودي افلاك را نمیآفریدم، هر که تو را دوست دارد
دوستش دارم و هر که تو را دشمن دارد دشمنش دارم. و نورش تتق کشیده و پرتو برآورد و خدا از آن 12 حجاب آفرید نخست
حجاب قدرت و پس حجاب عظمت، سپس حجاب عزت و سپس حجاب هیبت، سپس حجاب جبروت سپس حجاب رحمت سپس
حجاب نبوت سپس حجاب کبریاء سپس حجاب منزلت سپس حجاب رفعت سپس حجاب سعادت سپس حجاب شفاعت، سپس
خدا نور رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را فرمود تا در حجاب قدرت درآید درآمد و میگفت (سبحان العلی الاعلی) آسمان و
جهان، ج 1، ص: 138 و ماند تا 12 هزار سال. سپس فرمودش تا در حجاب عظمت درآید در آمد 11 هزار سال میگفت (سبحان
عالم السرّ و اخفی) سپس در حجاب عزت درآمد و 10 هزار سال میگفت (سبحان الملک المنان) سپس در حجاب هیبت درآمد و
نه هزار سال میگفت (سبحان من هو غنیّ لا یفتقر) سپس در حجاب جبروت درآمد و هشت هزار سال میگفت (سبحان الکریم
الاکرم) سپس در حجاب رحمت درآمد و 7 هزار سال میگفت (سبحان رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ) سپس در حجاب نبوت درآمد و 6 هزار
سال میگفت (سُبْحانَ رَبِّکَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِ فُونَ) سپس در حجاب کبریاء درآمد و 5 هزار سال میگفت (سبحان العظیم الاعظم)
سپس در حجاب منزلت درآمد و چهار سال میگفت (سبحان العلیم الکریم) سپس در حجاب رفعت درآمد و 3 هزار سال میگفت
(سبحان ذي الملک و الملکوت) سپس در حجاب سعادت درآمد و 2 هزار سال میگفت (سبحان من یزیل الاشیاء و لا یزول) سپس
در حجاب شفاعت درآمد و هزار سال میگفت (سبحان اللَّه و بحمده سبحان اللَّه العظیم). امام علی بن ابی طالب فرمود: سپس خدا
تعالی از نور محمّد بیست دریاي نور آفرید که در هر دریا علومی بود که جز خدا تعالی آنها را نمیداند، سپس بنور محمّد فرمود:
بدریاي عزت فرو شو و فرو شد، سپس بدریاي شکیبائی سپس بدریاي خشوع، سپس بدریاي تواضع، سپس بدریاي رضا، سپس
بدریاي وفاء، سپس بدریاي بردباري، سپس بدریاي پرهیزکاري، سپس بدریاي ترس، سپس بدریاي انابت، سپس بدریاي عمل
سپس بدریاي فزونی، سپس بدریاي هدایت، سپس بدریاي صیانت، سپس بدریاي حیا، تا در بیست دریا چرخید. و چون از آخرین
دریاها برآمد خدا تعالی فرمود: اي دوستم، اي آقاي پیغمبرانم، اي نخست آفریدههایم واي پایان پیغمبرانم توئی شفیع روز محشر،
آن نور بسجده افتاد فرمود: از او 124 هزار قطره چکید، و خدا تعالی از هر قطره نورش ص: 139 پیغمبري
آفرید، و چون انوار کامل شدند همه گرد نور محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گردیدند چنانچه حاجیان بگرد خانه کعبه میگردند
و همه خدا را تسبیح میکردند و سپاس میگفتند و میگفتند، منزهست آنکه دانا است و نادانی ندارد، منزه است آنکه میداند و شتاب
ندارد، منزه است آنکه بینیاز است و نیاز ندارد. پس خدا بآنها ندا کرد: میدانید من چه کسم؟ نور محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
بهمه انوار پیشی گرفت و گفت: توئی خدائی که معبودي جز تو نیست یگانهئی شریک نداري، رب الارباب و ملک الملوکی،
بناگاه نداء از جانب خدا رسید: تو برگزیده منی، تو دوست منی، تو بهترین خلق منی، امتت بهترین امتند که براي مردم برآورده
شدند سپس از نور محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گوهري آفرید و آن را دو بخش کرد و بهیبت ببخش یکم نگریست و آبی
خوشگوار شد و بمهر ببخش دوم نگریست و از آن عرش را آفرید و بر روي آب استوار شد. پس کرسی را از نور عرش آفرید و
صفحه 65 از 134
لوح را از نور کرسی و قلم را از نور لوح و باو فرمود: یگانگی مرا بنگار، و قلم هزار سال از گفته خدا بیهوش شد و چون بهوش
آمد فرمود: بنویس، عرض کرد بار خدایا چه بنویسم؟ فرمود: بنویس لا اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه و چون قلم نام محمّد صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم را شنید بسجده افتاد و گفت: سبحان الواحد القهار، سبحان العظیم الاعظم، سپس سر از سجده برداشت و نوشت: لا
اله الا اللَّه محمّد رسول اللَّه. سپس گفت پروردگارا محمد کیست که نامش را با نام خود قرین کردي، و ذکرش با ذکر خود
آوردي؟ خدا تعالی باو گفت: اي قلم، اگر او نبود تو را نیافریدم و نیافریدم خلقم را جز بخاطر او، او بشیر و نذیر است، سراج منیر
است، شفیع و حبیب است، در اینجا قلم از شیرینی نام محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شکاف برداشت، سپس قلم گفت: درود بر
تو اي رسول خدا، خدا فرمود: بر تو درود از من و رحمت و برکات از این رو سلام سنّت شد و جواب سلام واجب سپس خدا
فرمود: قضا و قدر و هر چه تا روز قیامت بیافرینم بنویس. ص: 140 سپس خدا فرشتهها را آفرید تا صلوات
فرستند بر محمّد و آل محمد، و براي امتش آمرزشخواهند تا روز قیامت سپس خدا از نور محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بهشت
را آفرید و بچهار چیزش آراست، تعظیم و جلالت و سخاوت و امانت، و آن را براي دوستان و فرمان برانش ساخت. سپس بباقی آن
گوهر با دید هیبت نگریست و آب شد، و از دودش آسمانها را آفرید و از کفش زمینها را و چون خداي تبارك و تعالی زمین را
آفرید مانند کشتی اهلش را میلرزانید و خدا کوهها را آفرید و لنگرش ساخت، سپس فرشتهاي با بزرگترین نیرو آفرید و زیر زمین
درآمد و گامش را قرار گاهی نبود و خدا صخره بزرگ آفرید و زیر دو گام آن فرشته نهاد سپس آن صخره را قرارگاهی نبود، و
گاو بزرگی که هیچ دیده تاب دیدنش را از بزرگی آن و از برق چشمانش نداشت آفرید و تا آنجا بزرگ بود که اگر همه دریاها
را در یک سوراخ بینی او نهادند چون خردلی بود که در بیابانی اندازند و آن گاو زیر آن صخره درآمد. سپس براي آن گاو
قرارگاهی نبود، و خدا یک ماهی بزرگ بنام بهموت آفرید و زیر دو پاي گاو رفت و گاو بر پشت آن ماهی قرار گرفت، پس همه
زمین بر دوش فرشته است و فرشته بر صخره، و صخره بر گاو، و گاو بر ماهی، و ماهی بر آب، و آب بر هوا، و هوا بر ظلمت، سپس
کس نداند که زیر ظلمت چیست. سپس خدا عرش را از دو پرتو آفرید یکی فضل و دوم عدل سپس فرمود آن دو هر کدام دمی
برکشیدند، و از آن دو چهار چیز آفرید، عقل و حلم و علم و سخاوت سپس از عقل خوف آفرید، و از علم رضا و از حلم دوستی و
از سخاوت محبت و همه اینها را در سرشت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم خمیر کرد، سپس پس از آنها ارواح مؤمنان امت
محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را آفرید سپس خورشید و ماه و ستارگان و شب و روز و نور و ظلمت و فرشتههاي دیگر را از نور
محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آفرید و چون همه انوار کامل شدند نور محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هفتاد و سه هزار سال
زیر عرش آرام گرفت، سپس نورش ببهشت جا کرد ص: 141 تا هفتاد هزار سال سپس در سدره المنتهی جا
گرفت تا هفتاد هزار سال سپس بآسمان ششم و آسمان بآسمان پائین آمد تا رسید بآسمان دنیا و در آن ماند تا خدا خواست که آدم
را بیافریند تا آخر آنچه در مجلد ششم گذشت. 146 - در کتاب ابی سعید عباد عصفري بسندش از ابی حمزه گفت شنیدم امام
چهارم علیه السّلام میفرمود خدا محمد و علی و یازده تن از فرزندان علی علیه السّلام را از نور عظمتش آفرید و آنها را نمونههائی
در پرتو نورش بپاداشت و او را میپرستیدند پیش از آفرینش خلق، خدا را تسبیح میگفتند و تقدیس میکردند، و آنان امامان از
فرزندان رسول خدایند صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم 147 - و از همان بسندش از امام پنجم فرمود: خدا زمین کربلاء را بیست و چهار
هزار سال پیش از زمین کعبه آفرید، و آن را مقدم داشت و مبارك و همیشه پیش از اینکه خدا خلق کند مقدس و مبارك بود، و
پیوسته چنین است تا خدا آن را برترین زمین بهشت سازد، و بهترین منزل و مسکنی که دوستانش را در آن جا دهد. و از همان
بسندش از امام چهارم علیه السّلام مانند آن را آورده. 148 - در کافی (ج 1 ص 412 ) از فروع کافی بسندش از محمد بن عمران
چه بوده « و بود عرش او بر آب » عجلی گفت: بامام ششم علیه السّلام گفتم جاي خانه کعبه آنگاه که آب بود بگفته خدا عز و جل
است؟ فرمود: یک درّ درخشان. 149 - فروع کافی (ص 611 ، ب 3، ح 3) بسندش از امام ششم علیه السّلام فرمود: راستی خدا عز و
صفحه 66 از 134
جل زمین را از زیر خانه کعبه تا منی کشید، سپس از منی تا عرفات کشید، سپس از عرفات تا منی پس زمین از عرفاتست، و عرفات
یعنی رویه زمین را از عرفات تا پایانش کشید، سپس آن را از زیر زمین « سپس از عرفات کشید تا منی » : از منی و منی از کعبه. بیان
برگردانید تا کروي شود و بمنی رسانید، و کیفیت ص: 142 اتمامش را یاد نیاورد چون معلوم بود یا مقصود
اینست که از زیر بسوي دیگر برگردانید تا بکعبه رسید، سپس اطراف کره را از رو تتمیم کرد تا منی، و اما آنچه برخی معاصران در
توجیه آن گفته و لفظ منی در آخر حدیث را بفتح میم خوانده که فعل باشد بمعنی (قدّر) و مقصود این باشد که تا آنجا که خدا
مقدر کرده بود از پایان زمین، استبعاد روشنی دارد. 150 - فروع کافی (طبع قدیم ص 116 ، ب 3 ح 8) بسندش از امام پنجم علیه
السّلام فرمود: چون خدا خواست زمین را آفریند بادها را فرمود تا بر آب وزیدند و موج شد، سپس کف کرد و یک پارچه کف
شد، و آن را در جاي خانه کعبه گرد آورد و کوههایی از کف ساخت و زمین را از زیر آن کشید و اینست معنی قول خدا عز و جلّ
و بسند دیگر از امام ششم علیه « راستی نخست خانه که براي مردم وضع شد آنست که به مکّه است و با برکت ( 96 - آل عمران »
السّلام مانندش را آورده 151 - در در المنثور سیوطی بچند سند از مجاهد، گفت خدا زمین را پیش از آسمان آفرید و چون زمین را
سپس استوار شد بر آسمان و آنها را هفت آسمان ساخت 30 - البقره) میفرماید » آفرید از آن دودي برخاست و اینست قول خدا
هفت آسمان ساخت روي یک دیگر و هفت زمین ساخت روي یک دیگر. 152 - و از همان نیز بچند طریق از ابن عباس و ابن
او است که آفرید براي شما هر آنچه » مسعود، و مردانی از اصحاب رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در تفسیر قول خدا تعالی
گفت: عرش خدا بر آب بود و پیش از آب « در زمین است سپس استوار شد بر آسمان و آنها را هفت آسمان ساخت 30 - البقره
چیزي نیافریده بود، و چون خواست خلق را بیافریند از آب دودي برآورد و بالاي آب برافراشت و آن را نام گذاشت آسمان سپس
آب را خشکانید و آن را یک قطعه زمین کرد، سپس در دو روز آن را از هم گشود در روز یک شنبه و دوشنبه، و هفت زمین کرد،
و ماهی در آب بر روي سنگی است، و سنگ بر « ن وَ الْقَلَمِ » و زمین را بر پشت ماهی نهاد و آنست که خدا در قول خود یاد کرده
فرشتهاي، و فرشته بر صخرهاي، صخره بر هوا، و آن صخره است که لقمان یاد کرده، ص: 143 نه در
و نهاد برایش » آسمانست و نه در زمین، ماهی جنبید و زمین لرزید، و کوهها را لنگرش ساخت تا آرام شد، و اینست قول خدا
و آفرید کوهها را در آن و خوراك اهل آن را با درختش و هر چه سزایش بود در دو روز سهشنبه و .« لنگرها تا شما را نلرزاند
میفرماید درخت « آیا شما کافرید بآن که زمین را در دو روز آفرید- تا گفته او- و برکت داد در آن » چهارشنبه و اینست قول خدا
میفرماید هر که پرسد کار چنین بوده « در چهار روز برابر براي پرسشکنندهها » در آن رویاند، و اقواتش و اهلش را تقدیر کرد
و این دود از دم زدن آب بود که دم برآورد و آن را یک آسمان کرد سپس آن را « سپس استوار شد بر آسمان و آن دود بود »
و در هر آسمانی فرمانش را » . گشود و هفت آسمان کرد در دو روز پنجشنبه و جمعه که در آن آفرینش آسمانها و زمین فراهم کرد
گفت: در هر آسمانی فرشتههایش را آفرید و دریاها و کوههاي برف و آنچه کس نداند، سپس آسمان دنیا را بزیور « القاء کرد
( اختران آراست، و از دیوان نگهداشت، و چون از آفرینش آنچه خواست فارغ شد بر عرش استوار گردید (الدر المنثور ج 1 ص 43
یعنی فرمانش بآسمان برآمد « سپس استوار شد بر آسمان » -153 (الدر المنثور ج 1 ص 43 ). و از ابن عباس در تفسیر قول او تعالی
یعنی هفت آسمان آفرید گفت: آتش بآب روان کرد و دریا بخار کرد، و بهوا برآمد و از آن آسمان ساخت. « و آنها را ساخت »
-154 (همان، ج 1 ص 33 ) و از عبد اللَّه بن عمر، گفت: چون خدا خواست اشیاء را آفریند آنگه که عرشش بر آب بود، و نه زمینی
بود و نه آسمانی، باد را آفرید و بر آب چیره کرد تا امواجش پریشان شد، و روي هم برانباشت، و از آب دودي و گلی، و کفی
برآورد و دود را فرمان داد تا برافراشت و بلند شد و نمو کرد، و از آن آسمانها را آفرید، و از آن گل زمین را آفرید، و از کف
کوهها را آفرید. 155 (ج 1 ص 43 در المنثور) از ابی هریرة گفت: پیغمبر دستم را گرفت و ص: 144 فرمود:
خدا خاك را روز شنبه آفرید، و کوهها را روز یک شنبه، درخت را روز دوشنبه بدرا روز سهشنبه، و نور را روز چهارشنبه و
صفحه 67 از 134
جانواران را روز پنجشنبه در زمین پراکند و آدم را عصر روز جمعه آفرید. 156 - (در همان ج 1 ص 46 ) از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم است که فرمود: زمین از مکه کشیده شد و فرشتهها گرد خانه کعبه میگردیدند، و آن نخست جا بود که بدان طواف
کردند، و آن همان زمین است که خدا فرموده (من در زمین خلیفه گذارم). 157 - ابن عباس گفت: خانه را روي آب بر چهار پایه
158 - مجاهد .( نهادند دو هزار سال پیش از آنکه دنیا آفریده شود سپس زمین از زیر خانه کشیده شد (درّ المنثور ج ج 1 ص 127
( گفت: خدا جاي بیت اللَّه الحرم را دو هزار سال پیش از زمین آفرید و پایههایش در زمین هفتم است (در المنثور ج 1 ص 127
-159 از کعب الاحبار گفت، کعبه چهل سال پیش از خلق آسمانها و زمین کفی بود بر سر آب و از آن زمین کشیده شده. 160 - و
از ابن عباس گفت: چون عرش بر آب بود پیش از آنکه خدا آسمانها و زمین را آفریند، خداوند بادي وزنده برانگیخت و آن باد بر
آب بوزید بسختی و در جاي خانه کعبه گنبد مانندي پیدا شد و خدا زمین را از زیرش کشید، و لرزید و لرزید تا خدا با کوهها
میخکوبش کرد؛ و نخست کوهی که بر آن نهاده شد ابو قبیس بود و از این رو آن را ام القري نامیدند. 161 - مجاهد گفت: آغاز
کرد خدا بآفریدن عرش و آب و هوا و زمین را را از آب آفرید، و آغاز آفرینش روز یک شنبه بود، و روز جمعه آفرینش فراهم
شد، و یهود روز شنبه روش یهودي بخود گیرند، و یک روز از این شش روز چون هزار سال است که شما شماره کنید (الدر
162 - و از عکرمه که گفت: راستی خدا آفرینش آسمانها و زمین و هر چه میانشانست روز یک شنبه آغاز .( المنثور ج 3 ص 91
نمود، سپس روز جمعه بر عرش استوار شد در سه ساعت ص: 145 و در یک ساعتش خورشیدها را آفرید تا
163 - یزید بن مسلم به جابر بن یزید نوشت و ( مردم رغبت کنند بدعا و مسألت از درگاه پروردگار خود (الدّر المنثور ج 3 ص 91
164 - و از عمران بن حصین از پیغمبر صلّی ( از آغاز آفرینش پرسیدش، گفت عرش و آب و قلم و اللَّه اعلم (درّ منثور ج 3 ص 91
اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: خدا پیش از هر چیزي بود و عرشش بر آب بود، و نوشت بر لوح محفوظ ذکر هر چیزي را (درّ منثور ج
165 - از عبد اللَّه بن عمرو بن عاص که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: راستی خدا پنجاه هزار سال پیش از ( 3 ص 91
166 - از ابن عباس ( آنکه آسمانها و زمینها را آفریند مقادیر خلائق را اندازه گرفت و عرش بر آب بود (درّ منثور ج 3 ص 321
167 - از ( که آب بر چه بود؟ گفت بر دوش باد (درّ منثور ج 3 ص 322 « و بود عرش او بر آب » پرسش شد از قول خدا تعالی
« عرش او بر آب بود » : پیش از آنکه بیافریند اشیاء را. 168 - از ربیع بن انس گفت « و بود عرش او بر آب » مجاهد در تفسیر قول خدا
و چون آسمانها و زمین را آفرید آن آب را دو بخش کرد و نیمی را زیر عرش نهاد و آن بهر مسجور است و از آن قطرهاي بچکد تا
راستی » صور بدمد و فرو ریزد. 169 - از عکرمه، گفت پرسیده شد ابن عباس که شب پیش بوده یا روز؟ گفت: شب، و خواند که
آیا میدانید که میان آنها جز تاریکی بود؟ 170 - از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و « آسمانها و زمین بسته بودند و ما آنها را گشودیم
171 - از وهب، ( فرمود: هر چیزي از آب خلق شده (در منثور ج 3 ص 713 « و ساختم از آب هر چیز زنده را » سلّم که در قول خدا
گفت: عزیر گفته: پروردگارا آب را فرمودي تا در میان هوا خشک شد و از آن هفت چیز ساختی و آسمانها نامیدي آنها را سپس
آب را فرمودي ص: 146 تا خاکی بر آورد، و خاك را فرمودي از آب جدا شد، و چنین شد و همه آنها را با
دریاها زمین نامیدي، سپس آفریدي از آب چشمانی نابینا و آنها را بینا کردي، و از آن گوشهاي ناشنوا بود که شنوا کردي، و
مردهها بودند که زنده کردي همه آنها را بیک کلمه آفریدي، برخی را زندگی بآبست و برخی را تاب آن نیست، خلقی با تنها و
رنگهاي گوناگون، اجناسی آوردي و آنها را با هم جفت کردي و اصنافی ساختی و بدانها الهام کردي. سپس از خاك و آب
جنبندههاي زمین و چهار پایان و درندههایش را آفریدي برخی بشکم روند و برخی بر دو پا و برخی با چهار پا، بزرگ دارند و
خرد، سپس در زمین هر گیاهی را با یک کلمه کشتی، یک خاك و یک آب داده شوند و بخواست تو محصولهاي گوناگون در
مزه و رنگ و بو ببار آورند، شیرین، ترش، تلخ، خوشبو، بدبو و زشت و زیبا، عزیر گفت: پروردگارا جز این نیست که، آفریده تو
کار دستی توایم، آفریدي تنهاي ما را در رحم مادرانمان، و صورت بستی ما را چنانچه خواستی براي ما اندامی ساختی، و در آنها
صفحه 68 از 134
استخوانها نهادي، و شکافتی براي ما گوشها و دیدهها، سپس نهادي برایشان در این تاریکی نور و در این تنگی وسعت، و در این
اندوه خوشی سپس آماده کردي برایشان از فضل خود روزي که او را نیرو دهد بخواست تو، سپس پندش دادي بکتاب و حکمت
خود، سپس او را بناچار دچار مرگ ساختی، سپس او را برگردانی چنانچه آغاز کردي. عزیر گفت: بار خدایا بکلمهاي همه خلقت
را آفریدي، و بر خواست تو برآمد و در آن رنجی نبردي، هیچ خسته نشدي، عرشت بر آب بود، و ظلمت بر هوا، و فرشتهها عرشت
را بدوش داشتند و بسیاست تسبیح میکردند و خلق مطیعت بودند و از ترست خاشع در آن جز نورت دیده نمیشد، و جز آوازات
( شنیده نمیشد، سپس گنجینه نورت را گشودي و راه ظلمت را شب شد و روز که بفرمانت رفت و آمد میکنند (درّ منثور ج 5 ص 6
-172 از ابن عباس است که یهود نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آمدند و از خلق ص: 147 آسمانها و
زمین پرسیدند، فرمود: خدا زمین را روز یک شنبه و دوشنبه آفرید، و کوهها و منافع آنها را روز سه شنبه، و در چهارشنبه درخت و
بگو آیا شما کافرید بآن که آفرید زمین را در » آب و شهرها و آبادانی و ویرانی را آفرید، و این شد چهار روز و خدا تعالی فرمود
روز پنجشنبه آسمان را آفرید، و روز جمعه اختران و خورشید و ماه و « دو روز- تا گفت- در چهار روز برابر براي پرسش کنان
فرشتهها تا سه ساعت بغروب که در اول ساعت آن برگها را آفرید، هنگامی که میمیرد هر که مرده و در دوم آفت براي هر سودمند
آفرید، و در سوم آدم را آفرید و در بهشت جاي داد و ابلیس را فرمود بر او سجده کند، و در ساعت آخر او را برآورد. یهود گفتند:
سپس چه شد اي محمّد؟ فرمود: سپس استوار شد بر عرش، گفتند درست گفتی اگر تمامش میکردي، و خودشان گفتند: سپس
و البته که آفریدیم آسمانها و زمین را و آنچه میان » آرمید پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در خشم شد بسختی و این آیه نازل شد
173 - از ( ق- 38 و 39 ) (درّ منثور ج 5 ص 360 ) « آنها است در شش روز و هیچ خستگی بما نرسید شکیبا باش بر آنچه میگویند
-174 ( گفت هر چه براي آدمیزاده سودمند است مبارك است (در منثور ج 5 ص 360 « و برکت داد در آن » ابن جریج در قول خدا
گفت جویها را شکافت، درختها را کشت، کوهها را نهاد و دریاها را روان « و مقدّر کرد در آن قوتهایش را » از ابن عباس در قول او
گفت: در « و مقدر کرد در آن قوتهایش را » کرد، و در هر کدام فائدهاي نهاد که در دیگري نیست. 175 - عکرمه در قول خدا تعالی
هر سرزمینی مقدّر کرد چیزي را که در جز آن خوب نیست. 176 - و از ابن جبیر که گفت: مقصود معاش آنست. 177 - و از حسن
که گفت: ارزاق آنست. 178 - از ابن عباس که گفت: خدا آسمانها را از دود آفرید، سپس خلق زمین را آغاز کرد در روز یک
سپس « آیا شما کافر ص: 148 شوید بآن که آفرید زمین را در دو روز » شنبه و روز دوشنبه و اینست قول او
و مقدّر کرد در آن اقواتش را در چهار روز برابر براي پرسش » قوتهایش مقرّر کرد در روز سه شنبه و چهارشنبه، و اینست قولش
کنان، سپس استوار شد بسوي آسمان و آن دود بود، و آن را برافراشت و آراست باختران و خورشید و ماه و گرداندشان در
فلکشان، و آفرید در آنها هر چه خواست از خلقش و فرشتههایش را روز پنجشنبه و روز جمعه، و آفرید بهشت را روز جمعه و آدم
و بپایان رسید و ثبت کرد همه چیز را در روز شنبه. و یهود « آفرید آسمانها و زمین را در شش روز » را روز جمعه، و اینست قول خدا
روز شنبه را بزرگدارند براي آنکه در آن هر چیزي پایان یافت، و نصاري روز یک شنبه را بزرگ دارند براي آنکه در آن خلق هر
چیزي آغاز شد، و مسلمین روز جمعه را بزرگ دارند که خدا از آفرینش فراغت یافت، و رحمتش را در بهشت آفرید، و آدم را
آفرید، و در آن آدم از بهشت بزمین فرود شد، و در آن بود که در زمین توبهاش پذیرفته شد و این بزرگتر از همه بود (درّ منثور، ج
179 - از عبد اللَّه سلام گفت: خدا آغاز کرد خلق را و زمینها را روز یک شنبه و دوشنبه آفرید، و قوتها و کوهها را روز ( 5 ص 361
سه شنبه و چهارشنبه، و آسمانها را در پنجشنبه و جمعه تا نماز عصر، و آدم را در آن آفرید، آن ساعتی که هر بنده در نماز خود
180 - از ( پروردگارش را بخواند دعایش را مستجاب کند و آن بس میان نماز عصر تا غروب آفتاب است (درّ منثور ج 5 ص 361
عکرمه است که یهود به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گفتند: روز یک شنبه چیست؟ فرمود خدا در آن زمین را آفرید و فشرد،
گفتند: دوشنبه؟ فرمود: در آن و در سه شنبه کوهها را و آب را و چنان و چنان آنچه خواست آفرید، گفتند: پس روز چهارشنبه؟
صفحه 69 از 134
فرمود: قوتها را آفرید، گفتند: پس روز پنجشنبه؟ فرمود: در آن آسمانها را آفرید، گفتند: روز جمعه؟ فرمود: در دو ساعتش فرشتهها
را آفرید ص: 149 و در دو ساعت بهشت و دوزخ را، و در دو ساعت خورشید و ماه و اختران را و در دو
البته که آفریدم آسمانها و زمین و آنچه » ساعت شب و روز را، نام شنبه و راحت را بردند، فرمود: منزّه است خدا و خدا فرو فرستاد
از ابن عباس هم مانند آن روایت شده. 181 - از ابن عمر از پیغمبر صلّی اللَّه ،« میان آنها است در شش روز و نرسید بما هیچ خستگی
علیه و آله و سلّم فرمود: خدا تعالی در شش روز از آفرینش خلقش فارغ شد که از نخست روز یک شنبه بود و دوشنبه و سه شنبه و
فرمود: بآسمان « پس گفت باو و زمین بیائید بدلخواه یا ناخواه » چهار شنبه و پنجشنبه و جمعه. 182 - از ابن عباس در قول خدا تعالی
درّ منثور ج 5 ص ) « پس گفتند آمدیم بدلخواه » برآر خورشید و ماه و اخترانت را، و بزمین بشکاف نهرهایت را و برآور میوهایت را
-183 و از ابن عباس که مردي باو گفت: دو آیه در قرآن مخالف یک دیگرند گفت در نظر تو با هم مخالفند بخوان، گفت (361
و زمین را بعد از » و قول خدا « سپس استوار شد بسوي آسمان » تا رسد- به -« بگو آیا شما کافرید بآن که آفرید زمین را در دو روز »
« دحاها » ابن عباس گفت: خدا زمین را پیش از آسمان آفرید و سپس آسمان را آفرید، پس از آن زمین را کشید، و همانا « آن کشید
بمعنی پهن کردن آنست (درّ منثور ج 6 ص 313 ) بیان: در نهایه است که کعبه یک تپه کوتاهی بود بر روي آب که نه سنگ بود و
-183 .( نه گل و روایت شده که (خشفه) بود و خطائی گفته: بمعنی سنگ نرمی است که از آن گیاهی میروید (نهایه ج 1 ص 295
مروج الذهب مسعودي بسندش از امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: چون خدا خواست خلق را بیافریند، و مردم را برآورد، و
آفریدهها را هستی بخشد، خلق را به صورتهائی مانند ذره واداشت پیش از کشش زمین و برافراشتن آسمان، و خدا در آسمان و
جهان، ج 1، ص: 150 ملکوت خود تنها بود، و در جبروتش یکتا، پس از نور او پرتوي تافت و از روشنی او پارهاي درخشید، و آن
نور در میان این صورتهاي نهانی گرد آمد و با صورت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم موافق شد و خدا فرمودش: توئی برگزیده
و انتخاب شده، بتو بسپارم نورم را و گنجینههاي هدایتم را، و بخاطر تو زمین را پهن کنم و آسمان را برافرازم، و آب را بیامیزم،
ثواب و عقاب مقرر سازم، و بهشت و دوزخ را، و خاندانت را برهبري برگمارم، و از دانش نهانم بآنها دهم تا بآنها نهان نماند هیچ
نکته باریک و از آنها هیچ نهانی ندیده نباشد، و آنها را حجّت بر خلقم سازم، و آگاهکننده بر دانشم و یگانگیم. سپس خدا گواه بر
پروردگاري و خلوص در یگانگی را برگرفت، و پس از این تعهد انتخاب محمّد را بدید مردم نهاد، و بآنها نمود که هدایت با او
است، و نور از او است و امامت در خاندان او باشد، براي پیش داشتن روش عدالت، و تمام کردن حجّت سپس خداوند خلق را در
غیب خود نهان ساخت و در مکنون علمش پنهان کرد، سپس عوالم را برپا داشت، و زمان را گشود، و آب را برهم زد، و کف را
برانگیخت و دود را برجهاند، و عرشش بر روي آب قرار گرفت، و زمین را بر پشت آب پهن کرد سپس آنها را بفرمانبري خواند، و
گردن بپذیرش نهادند، سپس فرشتهها را از نور نبوّتی که برآورده بود آفرید، و انواري اختراع کرد، و نبوّت محمّد صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم را قرین توحید خود ساخت، و نبوت او در آسمان شهرت گرفت پیش از آنکه در زمین مبعوث شود. و چون خدا آدم را
آفرید برتري او را بر فرشتهها پدید کرد، و بآنها نمود که از پیش دانش مخصوصی باو داده، از آن راه که نام اشیاء را از آنها
جستجو کرد، و خدا آدم را محراب و کعبه و قبله نمود، و انوار و روحانیان و ابرار را بسجده او واداشت سپس آدم را بر سپرده باو
آگاه کرد: و اهمیت امانت که بعهده او است روشن ساخت باینکه او را نزد فرشتهها پیشوا نامید، و حظ آدم این بود که از پرده
نورنمایش آگاه کرد و سخن گفت. ص: 151 و پیوسته خدا آن نور را در افق زمان نهان داشت تا آنکه محمّد
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را از نژادهاي پاك بدر آورد و جدا کرد، و مردم را بظاهر و باطن دعوت کرد، و در نهان و آشکار
برخواند، و خواست آنها را آگاه کند بر عهدي که پیش داشته بود در عالم از پیش از پیوست نژاد بشر، و هر که با او موافق بود و از
چراغ نور پیشین پارهاي بر گرفته بود، بر از نبوت او ره یافت، و امر روشن او را هویدا شناخت، و هر که در بیخبري اندر شد و
سزاوار خشم خدا گردید، بدان ره نبرد. سپس آن نور بسرشتهاي ما منتقل شد و بهمراه ائمه از ما درخشید ما هستیم انوار آسمان و
صفحه 70 از 134
انوار زمین، نجات بوسیله ما است، مکنون علم از ما است و گردش کارها بما سپرده است، بواسطه ما قطع حجتها شود، و خاتم أئمه
هم از ما باشد که رهاکننده امت است و غایت نور و مصدر امور، ما صابرترین مخلوقیم، و کاملترین موجودات و حجتهاي
( پروردگار جهانیان، گوارا باد نعمت بر کسی که بولایت ما چسبید و حلقه ارادت ما را بدست گرفت (مروج الذهب ج 171 و 18
یعنی آب با چیز دیگر آمیخت و از آن مرکبات را آفرید و ممکن است به راء بینقطه باشد چون قول خدا تعالی « افرج الماء » : بیان
-185 در کافی (کتاب صوم فروع، ب 7، ج 3، ص 183 ) بسندش از امام ششم علیه السّلام ... « آمیخت دو دریا را، 19 - الرحمن »
فرمود: راستی خدا تبارك و تعالی دنیا را در شش روز آفرید و آنها را از روزهاي سال برکنار کرد، و سال سیصد و پنجاه و چهار
براي » روز شد، شعبان هرگز تمام نیست، و رمضان بخدا هرگز کم نشود، و رجب هرگز کم نمیشود راستی خدا عز و جل میگوید
وعده گذاشتیم با » شوال 29 روز است، و ذو القعده 30 روز براي اینکه خدا عز و جل گفته « اینکه کامل کنید شماره را، 185 - البقره
ذي حجه 29 روز « موسی سی شب و تتمیم کردیم آن را آن را باده، و میقات پروردگارش چهل شب تمام شد، 142 - الاعراف
است و محرم 30 روز، و ماههاي دیگر یکی تمام است و یکی کم (الخبر). 186 - در فقیه (ص 196 ، ح 4) بسندش از امام صادق
علیه السّلام که یعقوب بن ص: 152 شعیب باو گفت: مردم روایت میکنند که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
و سلّم 29 روز ماه رمضان را بیشتر روزه گرفته تا سی روز آن را، فرمود: دروغ میگویند، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روزه
نگرفته آن را مگر سی روز تمام، واجبات کم نباشند، خدا سال را 360 روز آفرید، و آسمان و زمین را در شش روز آفرید و از 360
و کامل ماه تمام است. شوال « و تا کامل کنید شماره را » کنار نهاد و سال 354 روز شد، و ماه رمضان 30 روز است که خدا فرموده
و ماه چنین است و سپس جنین، یعنی « وعده کردیم با موسی سی شب » 29 روز است و ذو القعده 30 روز چون خدا عز و جل فرماید
یک ماه تمام و یکی کم و ماه رمضان هرگز کم نباشد و ماه شعبان هرگز تمام نیست.
تبیین: [بیانی در باره تخصیص آفرینش جهان در شش روز]
برخی محققان علت تخصیص آفرینش جهان را به شش روز چنین بیان کرده: کارهاي خدا روي حکمت و صلاح است، و حکمتش
در آفرینش خلق خود دو قسم است. 1- یکباره بیتوقف بر ماده و مدّت صادر شود. 2- در مدتی که ماده آن بتدریج آماده گردد
صادر شود. آبی که ماده همه امور جسمانی بود از قسم یکم بود و خلق آسمانها و زمین و مانند آنها از قسم دوم، و همه ملیین و
جمعی فلاسفه بر آن اتفاق دارند، و آنچه مفسران گفتهاند که آفرینش آسمانها و زمین بطور ابداع و از لاشیء بوده درست نیست، و
دلیلش خطبههاي امیر المؤمنین علیه السّلام و جز آنها است. سپس قسم دوم نسبت بهر آفریده اندازه معین از زمان را خواستار است
چنانچه ملاحظه میشود که عادت خدا در خلق گیاهها از مواد عنصري و هم انواع جانداران از نطفه در رحم مادر مدتی لازم دارد،
بنا بر این خلق آسمانها و زمین از ماده آب در زمان مقدر از این باب است، و حکمت این خلق تدریجی در زمان محدود معلوم
نیست، زیرا از اسرار قضا و قدر است و عقل بشر بدان راه ندارد و بهمین جهت بازرسی از اسرار قدر بر ما و بلکه برخی مقرّبان و
مرسلان غدقن شده است در قرآن ص: 153 و خبر. بعلاوه روز یک دوره خورشید است بحرکت سریع شبانه
روزي و چگونه ممکن است آفرینش آسمان که خورشید را در بر دارد و جز آن از اختران با روز اندازهگیري شود، و تصویر دائره
روز در تکوین دوره آن مستلزم دور محال است و ابن عربی (محی الدّین) در کتاب خود بنام فتوحات گفته روز یک دوره فلک
اطلس است و نیاز بوجود خورشید و هفت آسمان ندارد شب و روز بآنها نیاز دارند و آنها جز آنند. و اشکالش اینست که این بنا بر
اصطلاح فلسفه است و عرف و لغت جز آنست که بناي زبان شرع بدانها است، و براي همین است که همه مفسران در صدد تاویل
آن برآمدهاند و یا روز را زمانی برابر آن دانسته و یا بمعنی اوقات و مرات بدان شماره تفسیر کردهاند که معنی خلق زمین در دو روز
خلق آن در دو بار باشد، یک بار خلق اصلش و یک بار خلق اجزاء و خصوصیاتش، و همچنین در آسمان و جز آن. و نهان نیست
صفحه 71 از 134
که هیچ کدام از دو تأویل و خصوص دومی مناسب تعیین روز مخصوصی براي آفرینش هر کدام از آنها چنانچه در روایاتست
نمیباشد و این بخوبی روشن است، و بعلاوه از عقل دور است که خلق انسان از نطفه در کمتر از شش ماه نشود و خلق آسمانها و
هر آینه خلق آسمانها و زمین بزرگتر است از خلق مردم ولی بیشتر مردم » : زمین و ما بین آنها در شش روز باشد با اینکه خدا فرموده
و نیز تعبیر خدا از زمان مخصوص باید نکتهاي داشته باشد و دست کم اینکه اشاره بکمی یا فزونی باشد و « ندانند، () 58 - المؤمن
هیچ کدام در اینجا مناسب نیست زیرا اگر منظور اینست که مردم پی به عظمت قدرت خدا ببرند که در این مدت کم همه آسمانها
را و زمین را آفریده معلوم است که موقعیتی ندارد بعد از آنکه اعلام کرده، هر چه را خواهد گوید باش و بیدرنگ میباشد، و اگر
براي اینست که بر بندههاي خود منّت نهد که آفرینش در این مدت طولانی براي فراهم کردن نیازمنديهاي آنان در آسمان و
جهان، ج 1، ص: 154 زندگانی بوده معلوم است که شش روز صلاحیّت این مقصود را ندارد. و درست اینست که روز- و العلم عند
راستی یک روز نزد پروردگارت چون هزار سال است که شما شماره کنید، » اللَّه و أهله- تفسیر بروز الهی شود که یک بار فرمود
در روزي که » و بار سوم فرمود « در روزي که باندازه هزار سال در شمار شما است، 5- السجده » و بار دیگر گفته .« -47 الحج
چون آیات قرآن مفسّر یک دیگرند، و بسا روز نخست را روز بانی گویند و دومی را « اندازهاش پنجاه هزار سال است. 4- المعارج
روز الهی و بهر تقدیر موافق میشود با هر روزي از هفته که خلق هر کدام را بدان وابسته و با امتنان هم مناسبت دارد که منظور خدا
است در بسیاري از امثال این آیات. و شاید حمل آن بمعنی اول که هر روزي هزار سال دنیویست در مسألهي ما، انسب و اقربست، و
تقریرش اینست که هر امتدادي را خواه ثابت باشد چون جسم و یا گذرا باشد چون زمان میتوان تقسیم باجزائی کرد و هر جزئش
هم به اجزائی خردتر تا آنجا که نیاز به تعبیر دارد، چون اندازهگیري فلک با بروج و منازل و درجات، و اندازهگیري زمان به سال و
ماه و روز و ساعت بنا بر این از حکمت خدا بدور نیست که زمان پیش از دنیا را اندازه گیرد و زمان پس از آن را هم اندازه گیرد
باندازههاي متعارف زمان دنیا از سال و ساعت ولی با رعایت تناسب و چنانچه یک روز دنیا یک گردش خورشید است رواست که
یک روز پیش از دنیا باندازه هزار سال زمان دنیا باشد، و یک روز پس از دنیا باندازه پنجاه هزار سال زمان دنیا باشد، و دو آیه
پیشین حال زمان پیش از دنیا است، و آیه سوم حال زمان پس از دنیا. و دور نیست چنانچه از اشاره اخبار برآید که خدا براي زمان
پیش از دنیا هفتهها مقدر کرده باشد و اول هفته آن را احد (یک شنبه) نامیده باشد و دوم را دوشنبه و همچنین تا برسد به شنبه، و
همچنان ماهها برایش مقدر کرده باشد و اول آنها را محرم نامیده باشد یا رمضان باختلاف روایات در باره نخست ماه سال و دومی
ص: 155 را به صفر یا شوال و همچنان تا ذي الحجّۀ یا شعبان و بهر تقدیر مجموع یک سال کامل بوده و 360
روز بوده، سپس روزهاي هفته و ماههاي ما را موافق آن هفتهها و ماهها نموده در آغاز و در شمار و در نامگذاري. و مؤید آنست
راستی شماره ماهها نزد خدا دوازده ماه است در کتاب خدا از روزي که آسمانها و » آنچه در سوره توبه است از قول خدا تعالی
و بدین تقریر درست میشود روایاتی که گویند خدا تعالی زمین و آسمان را « زمین را آفریده چهار آنها ماه حرام است، 36 - التوبه
روز یک شنبه آفرید یا فرشتهها را در روز جمعه و دیگر اشکال نشود که اصل روز یا خصوص یک شنبه پس از خلق آسمان و
زمین است و نه اینکه خلق فرشتهها پس از خلق آسمان و زمین است که پس از آنها بوده چنانچه در حدیث امام رضا علیه السلام
است. و روایت خلق زمین در شب بیست و پنجم ذي قعده هم درست میشود و استبعاد و گرفتگی در عقل ندارد بحساب اینکه
امتیاز ماهها از یک دیگر و انضباط آنها باین اسامی و آنچه دنبال آنها است از آفرینش آدمی و بلکه پري پس از کشش زمین بوده
نه پیش از آن. از آنچه صاحب ملل و نحل در این زمینه ذکر کرده مطلب روشن میشود، گوید: یهود اتفاق دارند بر اینکه خدا
تعالی چون از آفرینش آسمان و زمین فارغ شد بر عرش خود قرار گرفت و به پشت خوابید و یک پایش را بر پاي دیگر نهاد، و
گروهی از آنها گفتند شش روز همان شش هزار سال است زیرا یک روز نزد پروردگارت چون هزار سال است که شما شماره
کنید بگردش سال قمري و آن همان مدتی است که از زمان آدم علیه السّلام تا امروز گذشته و بدان آفرینش بکمال رسیده و چون
صفحه 72 از 134
آفرینش بکمال رسد شروع کار است و از شروع کار استواري بر عرش است و فراغت از آفرینش و این چیزي نبوده که گذشته باشد
بلکه در آینده است در صورتی که هر روز را هزار سال بشماریم پایان. ص: 156 و معلوم میشود که در
بعضی کتب آسمانی چون تورات اشارهاي بوده که مقصود از روزهاي آفرینش آسمانها و زمین روزهاي ربّانی است ولی یهود
متوجه نشدند که آنها پیش از زمان دنیا بودند و عمداً آن را تحریف کردند و تطبیق بر زمان دنیا کردند تا پندار غلط خود را که
شریعت موسی اول شریعت خدا است ثابت کنند و نسخ شریعتی پیش از آن را معترف نشوند تا بامکان نسخ شریعت خود تن در
دهند. و از آنچه محمّد بن جریر طبري در آغاز تاریخش ذکر کرده روشن است که حمل این ایام بر ایام ربانیّه امر ثابتی بوده میان
مسلمانان از ایام پیشین، و از تامل در آنچه ما تقریر و بیان کردیم برایت روشن شود که آسمانها و زمین و هر چه در آنها است چون
یک شخصی که از نطفه آب خلق شود بر طبق استعداد خود بتدریج موجود شدند چنانچه خدا خواسته در مدتی که بحساب ما
شش هزار سال قمري است موافق شش روز ربّانی و پس از این مدت که دوران حمل آنها بوده بصورت کامل در طالع سرطان و
شرف اختران متولد شدند، و از آنگاه خورشید و ماه بچرخش مقدر خود پرداخته و شب و روز را ساختهاند، و این در روز جمعه
بوده بتقریري که گذشت موافق ششم محرم الحرام یا ماه رمضان المبارك سه ساعت و دوازده دقیقه از روز گذشته. و این منافات
ندارد با آنچه در حدیث امام رضا علیه السّلام گذشت که آفتاب در میانه آسمان پدیدار شده زیرا آن حضرت نظر بروز دنیا داشته
نه بایام ربانیه، و آنچه ما گفتیم بنا بر آنها است و توافق میان ساعات روز دنیا و روز ربانی لازم نیست، این آغاز عمر دنیا است و
آغاز آفرینشش از نطفه باندازه زمان حمل که فهمیدي مقدم بوده و آغاز روز یک شنبه از ایام حمل غرّه یکی از دو ماه بوده (محرم
یا رمضان) و بسا که خدا تعالی براي آغاز خلق زمین تا مرگ آن یک سال کامل از سالهاي ربانی مقدر کرده و شش روز آن را
دوران آفرینش آن ساخته و بقیه را که سیصد و پنجاه و چهار روز مطابق سیصد و پنجاه و چهار هزار سال دنیوي است عمر آن مقرّر
ساخته و این مطلب از جمله روایات و اشارات صادقین روشن است. 1- آنچه از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در فضیلت
جهاد و توابع آن رسیده که فرمود: یک روز ص: 157 مرزداري در راه خدا بهتر است از عبادت مرد در میان
کسان خود مدت یک سال که سیصد و شصت روز است و هر روزي هزار سال است زیرا هوشمند از خصوصیتی که در آن یاد
شده میفهمد که مقصود از این سال و روز جز سال و روز دنیا است زیرا در دنیا سالی بدین شماره از روز وجود ندارد چون نه موافق
سال شمسی است و نه قمري، و روزي در دنیا باین بلندي نیست پس گمان میرود که این تعبیر براي بیان نهایت آنچه ممکن است
مرد در آن عبادت کند میباشد و آن تمام عمر دنیا است. 2- آنچه صدوق در فقیه و کلینی در کافی روایت کردند- سپس هر دو
روایت را آورده و گفته- وجه دلالت این دو حدیث بر گفته ما اینست که سال نخستی که شش روز از آن کم شده باید همان سال
ربانی باشد زیرا سال شمسی و قمري دنیا 360 روز آفریده نشدند چنانچه در جاي خود ثابت است، و براي آنکه اگر بسال دنیوي
حل شوند آن شش روز اگر دنیوي باشند از کسر آنها لازم آید که اولین سال عمر دنیا 354 روز شود نه همه سالها و اگر مقصود
ایام ربانیه باشد کسر آن تصور نشود زیرا هر روزش هزار از این سالها است. پس محقق است که منظور از این سال سال ربانی است
چنانچه بیان کردیم که این شش روز هم روزهاي ربانی است و اما سال دوم که در این حدیث ذکر شده باید همان سال دنیوي
باشد که ماه سی کم دارند، بنا بر این فهمیده شود از پیوست نقصان در این سال و در ماههاي آن براي کسري نامبرده که اگر این
شش روز از سر سال ربانی کم نشده بود و دنیا در زمانی بیرون از آن و پیوست بدان آفریده شده بود ایام سال دنیوي 360 روز
میشد. و هم دلالت دارد که اگر مثلًا ده روز از آن کم شده بود ایام سال دنیوي 350 روز میشدند و بر این روش و از اینجا روشن
میشود که حکمت الهیه مقتضی بوده ایام باقیمانده از سالهاي ربانی با ایام هر سال دنیوي برابر باشند، و هوشمند از لزوم این برابري
که هر دو مربوط بیک چیزند و چنانچه روزهاي سال دنیا مربوطند بدنیا و از عمر آن محسوبند همچنان ایام باقی نامبرده ربانی هم
منسوبند بدنیا و از عمر آن میباشند. ص: 158 و مؤید آنست که روزهاي برکنار شده هم بدان مربوط شدند و
صفحه 73 از 134
روزهاي آفرینش آن شمرده شدند، و در ضمن آنچه تقریر کردیم سرّ این برکناري روشن شد بدان طوري که ذکر شده. زیرا اگر
این روزها برکنار نشده بودند یا طور دیگر شده بود هزار سال از عمر دنیا بر یک روز از روزهاي ربانی افزوده میشد یا از آن کم
میشد و آن مخالف این بود که خدا تعالی بما خبر داده از برابري آنها بنا بر حکمت و مصلحتش بیتردید. سپس بدان که احتساب
سال دنیوي قمري به 354 روز بنا بر اینست که کسر کمتر از نیم من باب مساهله از حساب ساقط گردد و منافات با این ندارد که
هشت ساعت و چهل و هشت دقیقه بیش است چنانچه در رصدها ضبط شده. بنا بر این باقیمانده سال ربانی در برابر دنیا هم بمانند
این ساعات و دقائق فزونی دارد تا برابر باشند، و از این رو لازم آید که شش روز برکنار شد براي آفرینش دنیا باین اندازه کم باشد
تا روي هم از 360 فزون نباشد، و مادر تصویر دوران حمل دنیا باین نکته اشاره کردیم، سخنش پایان یافت- خدا درجهاش را بلند
کند. و البته خوب گفت و نیکو آورد، تحقیق کرد و سودمند بود، اظهار این وجه درست با تأییدش بدان چه بیان کرد و بجز آن از
اخبار گذشته از قول مجاهد و دیگران، بدان چه صدوق- ره روایت کرده در علت پنج وقت نماز از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم که فرمود: و اما نماز مغرب پس آن ساعتی است که خدا عز و جل در آن توبه آدم را پذیرفت و فاصله میان خوردن او از
درخت و زمانی که خدا عز و جل توبهاش را پذیرفت سیصد سال از ایام دنیا بود و در ایام آخرت یک روز چون هزار سال است و
آن مدت میان عصر است تا عشاء و من مانند آن را بچند سند در مجلد پنجم روایت کردم. و تأیید میشود بدان چه سیوطی در الدر
در » المنثور از عکرمه روایت کرده که گفت ص: 159 مردي از ابن عباس پرسید چه معنی دارند این آیهها
تدبیر میکند کار را از آسمان بسوي زمین سپس بر میآید بسوي آن در روزي » و « روزي که پنجاه هزار سال اندازه دارد 4- السجده
شتاب میکنند بعذاب و هرگز خدا خلف وعده نکند و راستی یک روز نزد پروردگارت » و « که هزار سال اندازه دارد، 5- السجده
در پاسخ گفت: روز قیامت بحساب پنجاه هزار سال است، و آفرینش آسمانها و « چون هزار سال است که شماره میکنید، 47 الحج
زمین در شش روز است که هر روزي هزار سال است، و تدبیر میکند کار را از آسمان بسوي زمین سپس بسوي او بالا میرود در
گفت: « در روزي که مقدارش پنجاه هزار سال است » روز که اندازهاش هزار سال است این اندازه مسافت و سیر است، و از عکرمه
این دنیا است از اول تا آخرش یک روزیست که پنجاه هزار سال است. ولی در انتقادي که از وجوه دیگر کرده است اعتراض هست
زیرا بناء تحقیق او بر اساس تحقیق زمانیست موهوم پیش از خلق جهان گر چه آن را بایام و ساعت اندازه کرده پس ممکن است
گفت: پس از خلق اختران و حرکات آنان و تشخیص شبها و روزها و ماهها و هفتهها ممکن است بعقب برگشت و همه این ازمنه را
در گذشته فرض کرد، و تکلف این فرض مشترك است در هر دو وجه، با اینکه این وجه موافقتر است با ظاهر آیات و اخبار. و اما
اینکه شش روز دنیوي مبالغه در کمی وقت نیست درست نیست: زیرا خلق آسمانها و زمین با این عظمت و داشتن انواع حکم دقیقه
و مصالح چشمگیر در شش روز دنیوي دلیل نهایت قدرت و علم و حکمت است. و اما امکان خلقشان در مدت کمتري را امام رضا
(ع) حکمت آن را بیان کرده و بسا که خداي سبحان جمع کرده میان دو موضوع یعنی نیافریدن یکباره و کم کردن زمان خلقت
براي رعایت هر دو مصلحت، و سائر گفتههایش یا محض استبعاد است و یا مقایسه مخلوقات بهمدیگر که در اینجا اهمیتی ندارند.
ص: 160 و اما کنار زدن شش روز از شماره سال شاید غرض امام علیه السّلام اشاره باشد بعلت شیوع این
اصطلاح در عرف که سال را در نزد شرع و عرف عام 360 روز میدانند با اینکه نه موافق سال شمسی است نه قمري و امام گفته این
اصطلاح موافق سال اول خلقت است بحساب از آغاز آفرینش، و اما سال قمري بر اساس حرکت قمر است پس از وجود آن و شش
روز گذشته که مصرف شده در آفرینش عالم از آن برکنار است اساسا و براي آن در محل خود تحقیق بیشتري بیاید ان شاء اللَّه
تعالی. سپس بدان که بسیاري از وابستههاي هر گروه مردم در اندازه عمر دنیا سخن گفتهاند بیشتر یهود و سائر اهل کتاب بدست
آویزهاي خیالی که پسند عقول سلیمه نیست آن را کم شمردهاند، و بیشتر هنود بخیالهاي حسابی باندازه آن را افزون ساخته که
طبایع مستقیمه از آن نفرت دارند ولی مشاهیر حکماي قدیم و گروه بزرگان منجمین میانه روند، و بچند دسته شدند ابو معشر بلخی
صفحه 74 از 134
در کتاب سر الأسرار خود از برخی هندیها نقل کرده که دور اصغر 360 سال است و دور اوسط 3600 سال و دور اکبر 360000
سال و شاید مقصود از دور اکبر عمر دنیا باشد و سال سال شمسی است و موافق میشود با گفته جمعی از بزرگان همچنین از گفته
حکماء فارس و بابل که عمر دنیا 360000 سال شمسی است، و هر سالی 365 روز و 15 دقیقه و 32 ثانیه و 24 ثالثه. و دلیل آنها
چنانچه ابو معشر از اهل فارس نقل کرده اینست که هفت ستاره سیار در آغاز خلق دنیا در اول حمل گرد هم بودند و در آخر دنیا
در آخر حوت گرد هم شوند و فاصله این دو 360000 سال چنانی است و اما دلیلشان در اجتماع مذکور که تصور کردند معلوم
نیست. و بدان که این خیالات و روایات گر چه بر پایه درستی استوار نیستند ولی مایه رفع استبعاد اوهام از اخبار وارده در باب
رجعت و طول ادامه آنند زیرا آن دوره هم از عمر دنیا است، و چون این زمانهها را حساب کنی با آنچه در اخبار از زمانههائی یاد
شده که جز آدم و اولادش در زمین زیستهاند نزدیک بگفته این گروه میشود ص: 161 و خلاصه هر دو رفع
استبعاد از همدگر میکنند. سپس برخی کسانی که در صدد حل این خبر برآمده راه دورتري رفته چون گفته: سال در عرف یکی
شمسی است که عبارت از فاصله برگشت خورشید است بحرکت خاصه خود بجائی که اول فرض شود مثلا اول حمل که شب و
روز تقریبا در آن برابر شوند پس از اینکه شب در اکثر معموره بلندتر از روز است دوم قمریست و آن دوازده دور ماه است تا
برگردد بدان جا که فرض شده با خورشید و هر دورهاش یکماه قمریست و از تجربه و از رصد معلوم شده که مدت یکم 365 روز و
کسري است و مدت دوم 354 روز و کسري. و اگر کسی فرض کند خورشید سریعتر حرکت کند که دوره خود را در 360 روز
بیکم و بیش طی کند و ماه بحال خود باشد اندازه سال قمري هم میشود 360 روز و هر ماهی سی روز چنانچه بر حسابگر مخفی
نیست و در این صورت اختلافی میان سال شمسی نمیماند ولی خداوند دوره سال شمسی را قریب شش روز بیش کرده و سال
قمري را بآن اندازه کم کرده براي مصالح مخلوقاتش در آسمانها و زمین و تحقق نظام اکملی که کنهش را جز خودش نمیداند. و
شاید مقصود از اینکه سال در اصل 360 روز بوده و شش روز از آن کم شده همین باشد، و از عقل دور نیست که مقصود از اینکه
آسمانها و زمین در شش روز آفریده شدند هم همین باشد، یعنی بر پایه اختلاف شش روزه حرکت اجرام سماویه و خصوص دو
نوربخش آفریده شدند که ماه و سال و شب و روز با آنها اندازهگیري میشوند و جز آنها از مصالح مردم، و این اختلاف در هر
سالی شش روز است و خوب در این باره فکر کن پایان. و اعتراض شده بر آن بچند وجه: 1- توافق سال شمسی و قمري با فرض
اینکه خورشید شش روز سریعتر حرکت کند در صورتیست که فزونی ایام سال شمسی 360 درست موافق کمی ماه باشد از آن با
اینکه چنین نیست زیرا فزونی اولی بیش از پنج روز و ربعی نیست و فزونی ص: 162 دومی پنج روز و پنج
ثمن روز است و ما به التفاوت بیش از نه ساعت است پس باید سرعت حرکت خورشید را نصف تفاوت میان دو سال فرض کرد تا
درست باشد و در این صورت هیچ کدام به شصت تمام نمیرسند بلکه در حدود پنج ساعت کمتر میشوند و آن سهل است زیرا با
اطلاق شصت روز در عرف منافات ندارد. 2- سیصد و شصت روز حدیث إخبار از یک واقعی است خواه خلق بمعنی ایجاد باشد یا
تقدیر و بر توجیه او یک امر فرضی صرف است که واقعی ندارد اصلا. 3- اگر مقصود از روزهاي برکنار از روزهاي سال، این ایام
اختلاف میان سال شمسی و قمري است چگونه تصور میشود که برخی براي زمین باشد و برخی براي آسمان چنانچه از بعضی
آیات استفاده میشود بلکه نهایۀ امر این است که دخالتی در نظام منظور از همه دارند. 4- این معنا براي این ایام موافق هیچ کدام از
روایاتی نمیشود که دلالت دارند بر تعیین هر روزي براي خلق یکی از مخلوقات نامبرده. 187 - در مجمع البیان نقل از تفسیر عیاشی
بسندش از اشعب بن حاتم گفت ما در خراسان بودیم آنجا که امام رضا علیه السّلام با فضل بن سهل و مامون در ایوان حیري مرو
گرد هم بودند سفره غذا گستردند و امام رضا فرمود: مردي از بنی اسرائیل در مدینه از من پرسید روز پیشتر خلق شده یا شب؟ شما
چه دارید در جواب؟ گفت: سخن را بدور انداختند و جوابی نداشتند و فضل بامام رضا علیه السّلام گفت: بما خبر ده اصلحک اللَّه،
فرمود: بسیار خوب، از قرآن بگویم یا از حساب؟ فضل گفت: از حساب. فرمود: اي فضل تو میدانی که طالع دنیا سرطانست در
صفحه 75 از 134
حالی که کواکب در شرف خود بودند، پس زحل در میزان بوده، و مشتري در سرطان و خورشید در حمل، و ماه در ثور و این
دلالت دارد که خورشید در حمل بود و در دهم درجه طالع در میانه آسمان پس روز پیش از شب خلق شده، و اما در قرآن هم خدا
یعنی روز پیش از « نه خورشید ص: 163 را شاید که بماه رسد و نه شب پیش از روز باشد، 40 - یس » فرموده
او بوده. در کتاب النجوم سید بن طاوس بچند سندش از ابن ذي العلمین مانند آن را آورده و بچند سند بکتاب الواحده ابن جمهور
عمّی مانند آن را آورده. تحقیق و توضیح بدان که بر این خبر اشکالاتی وارد است: 1- ظلمتی که شب آورد نبودن نور است که
روز از آنست و عدم حادث مقدم بر وجود آنست. جواب ظلمت عدم مطلق نیست بلکه عدم ملکه است یعنی تاریکی در جاي نور،
و باین معنا ممکن است مقدم باشد بر نهار یا مؤخر، و حاصل اینست که آغاز آفرینش جهان روز است یا شب. 2- هنگامی که
خورشید آفریده شد ناچار در یک روي زمین شب است و در یک روي آن روز و هیچ کدام بر دیگري پیش نیست. جواب مقصود
از سؤال معظم آبادانی جهانست که در آغاز شب بوده یا روز نه همه روي زمین. 3- مقصود از طالع دنیا چیست؟ زیرا هر نقطهي از
زمین یک طالعی دارد، و هر نقطه از نقاط منطقۀ البروج طالع یکی از آفاق جهانست. جواب ممکن است مقصود از طالع دنیا طالع
قله زمین است یعنی جایی از ربع مسکون در وسط خط استواء بطول غربی یا شرقی نود درجه و بسا که مقصود از آن نقطهاي از
زمین باشد بطول نود درجه و عرض 33 درجه که وسط اقالیم سبعه است و خاصیتش اینست که چون خورشید بنصف النهارش
برسد بهمه جاي ربع مسکون بتابد و روز باشد و همین است نکته تخصیص بدان، و ممکن است طالع در اینجا از نظر کعبه باشد که
وسط زمین است از نظر مردم و شرع و شرافت. 4- کواکب سبعه در شرف خود بودند، بنا بر قواعد و اصطلاح منجمان درست
نمیشود، زیرا شرف عطارد در سنبله است و شرف خورشید در حمل، و عطارد هیچ وقت باندازه نیم دائره از خورشید دور نمیشود، و
طبري و جز او در این باره بخطا ص: 164 رفتهاند که گفتهاند عطارد در این هنگام در درجه پانزدهم سنبله
بوده است بنقل از جماهیر حکماء. جواب ممکن است این قضاوت بر طبق عقیده خود او باشد در باره شرف عطارد نه طبق عقیده
منجمان، یا گفته شود که عطارد منظور نبوده چون حال او معلوم بوده، یا مقصود شرف چهار کوکبی است که نام برده بعد از آن نه
همه کواکب. 5- در کتب احکام نجوم در بحث قرانات کواکب مقرر است که کواکب سبعه هنگام خلق جهان همه در اول حمل
بودند نه هر کدام در شرف خود، و اگر فرض شود که خطاء گفتهاند باید فضل و جز او از اساتید علم نجوم که حضور داشتند در
این باره پرسشی کنند و مراجعه کنند و از آنها چنین چیزي نقل نشده. جواب: همه منجمان در این باره هم عقیده نیستند چنانچه از
طبري و جز او روشن است، و شاید فضل و دیگر حاضران مجلس این عقیده مخالف را داشتند، و بسا گفتهاند که شاید راوي در
نقل و فهم کلام امام علیه السّلام اشتباه کرده، و گویا امام فرموده: کواکب با خورشید در شرف آن همراه بودند و او شرف را براي
همه کواکب فهمیده نه خصوص خورشید. من گویم: بنا بر آنچه ما ذکر کردیم نیازي بتحریف حدیث و نسبت اشتباه براوي نیست،
و آنچه آنها گفتهاند دلیلی ندارد و بیشتر گفتههاشان از این نمونهها هستند اوهام فاسد و خیالات بیمایه است چنانچه بر کسی که
نوشتههاشان را وارسیده نهان نیست. ابو ریحان گوید در تاریخ خود که در دست ما است، در این زمینه: در هر دوري کواکب سبعه
در اول گرد هم آیند چه در آغاز و چه در برگشت ولی نه در اوقات مختلفه ولی دعوي اینکه کواکب در آغاز خلقت همه در اول
حمل خلق شدند یا اینکه گرد آمدنشان در آنجا آغاز عالم یا انجام آنست دلیلی ندارد و اگر چه ممکن است ولی این مسائل باید
بحجت روشن یا مبادي مورد اعتماد از اوائل باشند که مستند بوحی است تا در دل جا کند، زیرا ممکن است این کواکب هنگام
آفرینش عالم و خود آنها گرد هم نباشند و داراي حرکاتی باشند که بر طبق حساب در این دوران آنها را در یک جا فراهم آسمان
شب پیشگیر بر روز » و جهان، ج 1، ص: 165 سازد، پایان. 6- استدلال بآیه تمام نیست زیرا ممکن است مقصود از گفته خدا تعالی
این باشد که از نظم مقرر خود تجاوز نمیکند و بر روز پیشی نمیگیرد بطوري که نظم شبانه روزي مختل شود، چنانچه « نیست
خورشید هم پیش از وقت مقرر خود طلوع نمیکند تا نظم شب را بر هم زند، و منظور توجه بنظم ثابت شبانه روز است نه بیان خلقت
صفحه 76 از 134
- روز پیش از شب. جواب در برابر تفسیر امام که مورد قبول آنان شد این احتمال مردود است و از قبیل اجتهاد در برابر نص است. 7
بنقل از سیوطی از ابن عباس حدیثی گذشت که شب پیش از روز خلق شده و از تورات هم چنین نقل شده است و مخالف با این
حدیث است. جواب حدیث ابن عباس معارض با کلام امام علیه السّلام نمیشود و در برابر آن اعتباري ندارد و نقل از تورات هم
ثابت نیست و ثابت هم که بشود بیشتر تورات تحریف شده و مورد اعتماد نیست، و بسا جواب داده شده که حدوث نور پس از
ظلمت است و بظلمت بر نور پیش است، ولی طالع خلق دنیا و کشش زمین سرطان بوده و در آن هنگام خورشید در حمل بوده و
حمل در درجه عاشر و ظهر بوده چنانچه امام علیه السّلام فرموده و آغاز کشش زمین ظهر بوده و بدین مناسبت نماز ظهر را نماز
نخست گفتهاند و نماز میانه روز نامیده شده نزد بیشتر علماء، و طالع دنیا را همان طالع کشش زمین تفسیر کردهاند براي آنکه خلق
اصل زمین پیش از آسمان بوده ولی کشش آن بعد از خلق آسمان براي جمع میان آیات (پایان). من گویم: ممکن است حمل
حدیث امام رضا (ع) بآغاز آفرینش کواکب سبعه چون روز با آن محقق شده و حاصل اینست که آفرینش اجزاء جهان وقتی بوده
که سرطان نسبت به قبه زمین در افق مشرق بوده، و چون بروج را از زیر زمین پی در هم شماره کنی، شش در زیر زمین قرار دارد و
سه بالا زمین و عاشر همان حمل میشود که بالاي سر قرار میگیرد و چون خورشید در شرف خود بود که حمل است نسبت باکثر
معموره روز بوده چنانچه دانستی، پس در آغاز خلق در اکثر معموره که مسکن ص: 166 اشرف خلق است
روز مقدم بر شب بوده. و بسا ذکر این اصطلاحات نجومی بر خلاف شیوه ائمه علیهم السلام و اجراء قواعد نجوم که نزد ائمه مردود
است چنانچه بدانی ان شاء اللَّه براي الزام فضل استاد معروف علم نجوم بوده و براي بیان اینکه ائمه علیهم السلام همه علوم و
اصطلاحات را میدانند، و بسا گفته شود که: چون این کواکب وقت آفرینش عالم در مواضع مخصوصی بودند که دانشمندان آن را
از پیغمبران و حجج (ع) یاد گرفته و ضبط کردند منجمان که این مواضع را از آنها یاد گرفتند پنداشتند که آن جاها بهترین جاي
کواکب بودند و آنها را شرف کواکب نامیدند، و مواضع مقابل آن را هبوط نامیدند بگمان اینکه کواکب از منزلت خود در اینجا
سقوط کردند، و شرف و هبوط آن ستاره هم که از دانشمندان در نیافتند از پیش خود ساختند بر اساس خیالات شاعرانه اي که در
کتب آنها ذکر شده. سپس برخی مردم از این حدیث پنداشتند که روز از ظهر است تا ظهر دیگر چنانچه منجمین براي آسانی
حساب اعتبار کردهاند، و سستی این کلام نزد خردمندان نهان نیست، و پس از همه اینها دلالت حدیث بر حدوث اجزاء عالم بیش از
آنچه حکماء قدیم پنداشتهاند روشن است و نیازي به شرح ندارد. 188 - کتاب المحتضر حسن بن سلیمان بروایت از کتاب خطب
عبد العزیز بن یحیی جلودي، گفت: امیر المؤمنین علیه السّلام در سخنرانی خود فرمود: بپرسید از من که از هر چه زیر عرش است
اگر پرسیده شوم پاسخ گویم، نگوید این سخن را پس از من جز نادان پر مدعا یا دروغگوي یاوه سرا، و یک مردي گندم گون، و
ظریف، بلند قد با موي تابیده که گویا از مرتاضان عرب بود و کتابی چون قرآن بگردن آویخته بود از گوشه مسجدش برخاست و
آواز برآورد اي علی اي آنکه مدعی هستی چیزي را که ندانی و بگردن میگیري چیزي را که نفهمی، منم پرسش کن پس پاسخ ده
و یاران و شیعیان علی از هر سو بر جستند و قصد او کردند، و علی آنها را تشر زد و فرمود: او را وانهید و شتاب بر او نکنید که
حجج خدا با دستیازي و زور برپا نشوند و ص: 167 بدان وسیله براهین خدا روشن نگردند. سپس بدان مرد
رو کرد و فرمود: با همه زبانت و نهاد دلت هر چه خواهی بپرس که خدا تعالی دچار شکوك نگردد و چرتش نگیرد، آن مرد
گفت: میان مشرق و مغرب چه اندازه است؟ علی علیه السّلام فرمود: باندازه مسافت هوا، گفت: مسافت هوا چند است؟ فرمود:
باندازه چرخش فلک، آن مرد گفت: اندازه چرخش فلک چیست؟ فرمود: یک روز سیر خورشید، آن مرد گفت: راست گفتی
قیامت کی باشد؟ فرمود: باندازه کوتاهی آرزو (حضور مرگ خ ب) و رسیدن مرگ؟ آن مرد گفت: راست گفتی: آن مرد گفت:
عمر دنیا چه اندازه است؟ علی فرمود: گویند هفت هزار سال سپس حدي برآورد نشده آن مرد گفت: راست گفتی، پس بکّه
کجاي مکه است؟ علی علیه السّلام فرمود: مکه از حدود حرم است مجموع سرزمین حرم و بکه جاي خود خانه کعبه است، گفت
صفحه 77 از 134
چرا مکه را مکه گفتند؟ فرمود: براي آنکه خدا برکشید زمین را از زیر آن، گفت پس چرا جاي خانه را بکه نامیدند؟ فرمود: براي
آنکه خم کرد گردن جباران و دیده گنهکاران را، گفت راست گفتی، کجا بود خدا پیش از آنکه عرش خود را بیافریند. علی علیه
السّلام فرمود: منزه است آنکه در نیابد کنه وصفش را حاملان عرشش با اینکه گروههاي آنان نزدیکند به کرسیهاي کرامتش، و نه
فرشتههاي نزدیک به جلوههاي کرامتش، واي بر تو، نباید گفت: کجا است؟ و نه آنجاست؟ و نه در چیست؟ و نه از چیست؟ و نه از
کجا آمده، و نه کجا میباشد، و نه چگونه است، آن مرد گفت راست گفتی، بگو چه اندازه درنگ کرد عرش خدا بر آب پیش از
آنکه زمین و آسمان را بیافریند؟ فرمود: تو خوب میتوانی حساب کنی؟ گفت: آري. فرمود: شاید نتوانی، گفت: چرا، راستش خوب
میتوانم حساب کنم، علی فرمود: اگر دانه خردل بریزند در روي زمین تا هوا و میانه مشرق و مغرب را پر کند، و آنگه بمانند تو
ناتوانی اجازه دهند تا دانه آن را در مسافتی از مشرق بمغرب نقل کنی ص: 168 و آن اندازه عمر کنی و نیرو
بتو دهند تا آنها را دانه دانه جابجا کنی و بشماري البته که این آسانتر است از شمارهگیري سالهائی که پیش از آفرینش زمین و
آسمان عرش او بر آب مکان داشت، و همانا آنچه را برایت شرح دادم برخی از یکدهم دهم دهگان است از یک جزء صد هزار
جزء، و از خدا آمرزشخواهم از این اندازهگیري اندك، گفت: آن مرد سرش را جنبانید و گفت: گواهم که نیست شایسته پرستشی
و» جز خدا و راستی که محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رسول خدا است، و مسلمان شد. بیان ضرب، براء ساکن مردکم گوشت
این تشبیهات در پاسخ براي آگاهی عدم تعرض ببررسی مسائلی است که مردم مأمور بدانستنشان نیستند و اینکه « علی مسافۀ الهواء
دانستن حقائق موجودات و اندازه آنها که فلاسفه عمر خود را در باره آن ضایع میکنند سودي براي مردم ندارد ...
تفهیم و تتمیمی