گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد دوم
جلد دوم
ادامه ابواب کلیات احوال جهان]






(باب چهارم) عرش و کرسی و حاملان آنها
آیات قرآن
-1 البقره ( 255 ): فرا دارد کرسیش آسمانها و زمین را. 2- الاعراف ( 54 ): سپس استوار شد بر عرش. 3- یونس ( 3): سپس استوار
شد بر عرش و کار پردازي کند، نیست میانجی جز پس از فرمانش 4- هود ( 7): و بود عرشش بر آب. 5- الرعد ( 2): سپس استوار
شد بر عرش. 6- طه ( 5) بخشاینده بر عرش استوار است. 7- المؤمنون ( 86 ) بگو کیست پروردگار هفت آسمان و پروردگار عرش
:( 9- النمل ( 26 بزرگ. 8- الفرقان ( 59 ) سپس استوار شد بر عرش، بخشاینده بپرس ازش بآگاهی ص: 8
پروردگار عرش بزرگ. 10 - السجده ( 2): سپس استوار شد بر عرش. 11 - المؤمن ( 4): آنان که بردارند عرش و هر که گرد آنست
تسبیح گویند بسپاس پروردگارشان و بدو گروند و آمرزش خواهند براي آنان که گرویدند. 12 - الحدید ( 3): سپس استوار شد بر
فرا گیرد کرسیش آسمانها و » : عرش. 13 - الحاقه ( 17 ): و بردارند عرش پروردگارت را آن روز بر دوش خود هشت کس. تفسیر
طبرسی- ره- گفته: در باره آن چند قول است: 1- مقصود این است که علمش آسمانها و زمین را فرا دارد، از ابن عباس « زمین را
مجاهد و هم از امام پنجم و ششم علیهم السّلام روایت شده است، دانشمندان را کرسیها خوانند چنانچه آنها را اوتاد زمین گویند
براي اینکه قوام دین و دنیا بوجود آنها است. 2- مقصود از کرسی در اینجا همان عرش است، از حسن نقل شده براي آنکه بر روي
هم ترکیب شده است. 3- مقصود: پادشاهی و سلطنت و قدرتست چنانچه گویند: براي این دیوار یک کرسی بنه یعنی یک ستون.
-4 کرسی تختی است فروتر از عرش که از امام ششم علیه السّلام روایت شده، و قول عطا هم بدان نزدیکتر است که گفته:
آسمانها و زمین در برابر کرسی جز حلقه انگشتري نیست در بیابانی پهناور، و کرسی در برابر عرش همان حلقه است در برابر بیابان
صفحه 8 از 137
پهناور، و برخی گفتهاند: آسمانها و زمین همه بر کرسی باشند، و کرسی زیر عرش، و عرش بالاي آسمانها، و اصبغ بن نباته روایت
کرده که علی علیه السّلام فرمود: آسمانها و زمین و هر چه از آفریده در میان آنهاست همه درون کرسیند (ج 4 ص 362 مجمع
« سپس بر عرش استوار شد » . البیان) و حدیث را تا آخر کشانده چنانچه در روایت علیّ ص: 9 ابن ابراهیم بیاید
برخی عرش را در اینجا به معنی پادشاهی تفسیر کرده، قفال گفته: عرش نزد عرب تختی است که پادشاهان بر آن نشینند، و کنایه
آرند از خود پادشاهی و گویند: عرش او کاست یعنی پادشاهی او، و گفتهاند: بر عرش استوار شد و ملکش پایدار شد، و برخی
عرش را جسم بزرگتر دانسته و استواء را بمعنی استیلاء گرفته چنانچه گذشت و رازي در (ج 4 ص 782 ) تفسیرش گفته: مسلمانان
همه گویند بالاي آسمانها جسم بزرگی است که عرش است ولی در مقصود از عرش در اینجا اختلاف دارند، أبو مسلم گفته
مقصود این است که چون خدا آسمان و زمین را آفرید، هموار کرد و آنها را برافراشت، و هر ساختمانی را عرش گویند و
سازندهاش عرش ساز و خدا هم فرموده: و از آنچه میعرشند یعنی میسازند (النحل- 68 ) و استواء بر عرش چیرهگی بر آنست، و
مشهور میان مفسّران آنست که مقصود از عرش همان جسم عظیم است که در آسمانست، و گفتهاند: مقصود همان ملک است و
ملک خدا تعالی همه آفریدههاي اویند که پس از آفرینش آسمانها و زمین پیدا شدند و آوردن (سپس) در اینجا درست است و
خلاصه مقصود اینست که بعالم اجسام بقهر و قدرت و تدبیر و حفظ تسلّط یافت و هر چه از فراز عرش تا نشیب زمین است در حفظ
طبرسی- ره- در (ج 7 ص 176 مجمع) گفته آگاه همان خدا تعالی یا محمّد صلی « بپرس از آن آگاهی را » . و تدبیر و نیاز باو است
آنان که عرش را » . اللَّه علیه و آله و سلم است یا مقصود این است که بپرس از آگاهی تا تو را بحقیقت وصفش خبر دهد
« و کسانی که گرد آنند » طبرسی- ره- در (ج 8 ص 515 مجمع) گفته: این خود عبادت و فرمانبرداري خداست « برداشتهاند
یعنی او را پاك شمارند از « تسبیح گویند بسپاس پروردگارشان » فرشتههاي طوافگر بر عرشند که کروبیان و بزرگان فرشتههایند
آنچه این ستیزهجویان وصف او شمارند ص: 10 و گفتهاند: او را بتسبیح متعارف تسبیح گویند و بر نعمتش
و بیگانگیش معترفند، و آمرزش خواهند از خدا براي مؤمنان زمین یعنی یگانگی خدا را باور دارند « و او را باور دارند » سپاس کنند
و برمیدارند عرش » و بالهیّتش معترفند و بدان چه اعتراف باید. در (ج 10 ص 346 مجمع) گفته: در تفسیر قول خدا تعالی
از فرشتهها، از ابن زید روایت شده، و « هشت کس » یعنی بالاي سر مردم و آن روز روز قیامت است « پروردگارت را بر دوش خود
از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم هم روایت شده که حاملان عرش امروز چهارند و روز قیامت به چهار دیگر کمک شوند و
هشت گردند، و گفتهاند مقصود هشت رده از فرشتهها است که شمارهشان را جز خدا نداند، از ابن عباس. و رازي در (ج 8 ص
284 ) تفسیرش بنقل از حسن گفته: نمیدانم هشت کسند یا هشت هزار در صف، و حملش بر هشت کس بهتر است چون روایت
شده که آنها هشت فرشتهاند پاهایشان درون زمین هفتم است و عرش بر روي سر آنها است میچرخند و تسبیح میگویند، و
گفتهاند برخی بصورت آدمند، و برخی بصورت شیر، و برخی بصورت گاو نر، و برخی بصورت کرکس، و روایتشده هشت
فرشتهاند بصورت گوزن که از سم تا زانویشان هفتاد سال راه است و از شهر بن حوشب است که چهارشان میگویند: منزّهی بار
خدایا، بسپاست اندریم، سپاس تو راست بر بخششت پس از توانائیت، و چهار میگویند: منزّهی بار خدایا بسپاست اندریم سپاس
تورا است ببردباریت پس از دانشت.
روایات
-1 در خصال و معانی الاخبار ( 333 ) و در المنثور (ج 1 ص 328 ) ضمن حدیث ابی ذر است از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: اي
أبا ذر، هفت آسمان در برابر کرسی نیستند جز حلقهاي افتاده در زمین بیابان پهناور، و فضل و فزونی عرش بر کرسی چون فزونی
بیابان پهناور است بر آن حلقه. 2- در فقیه: (ج 2 ص 201 ) و در علل (ج 2 ص 88 ) و در مجالس صدوق از امام صادق علیه السّلام
صفحه 9 از 137
روایت شده که از او پرسیدند چرا کعبه را کعبه نام شد؟ ص: 11 فرمود: چون چهار گوش است، گفته شد
چرا چهار گوش شده؟ فرمود: چون برابر بیت المعمور است که چهار گوش است، و گفته شد: چرا بیت المعمور چهار گوش است؟
فرمود: چون در برابر عرش است که چهار گوش است، گفته شد؟ چرا عرش چهار گوش شده؟ فرمود: چون مسلمانی بر چهار کلمه
خود بر فقیه » سازمان شده، سبحان، و الحمد للَّه، و لا إله إلّا اللَّه، و اللَّه أکبر. بیان و نقل تأویلی نادرست، سید داماد- ره- در حاشیه
گفته: عرش همان فلک الافلاك است و آن را مربع خوانده بچند وجه 1- چون تعین فلک بحرکت منطقه آنست و دو قطبش و
بوسیله دو دائره عظیمه چهار بخش میشود، و عرش که آخرین فلک است و کرسی که همان فلک ثوابت است بوسیله دائره معدل
النهار و منطقۀ البروج و دائره دیگر که به قطبهاشان گذرد چهار بخش میشوند. 2- دائره افق در سطح فلک الافلاك با دائره نصف
النهار، هم را قطع کنند و آن را بچهار بخش کنند، و چهار نقطه جنوب و شمال و مشرق و مغرب را پدید سازند، و حکماء فلک را
چون آدمی بر پشت خوابیده دانند که سرش بر شمال است و پاهاش بجنوب، و دست راستش بمغرب و دست چپش بسوي مشرق.
-3 روشنترین اشکال دائره چهار بخشی و شش بخشی است چنانچه در جاي خود بیان شده زیرا دائره با دو قطر متقاطع بر زاویه قائمه
- بچهار بخش میشود و یک نیم قطر او وتر یک ششم آنست و بعلاوه یک چهارم دائره قوس تمام است و کمترش متمم آنست. 4
فلک اقصی ماده دارد و صورت و عقل که عقل اول است و نفس که نفس کلّ است و این هم میشود چهار که در نظام هستی
مربع نخست است. در اینجا وجوه دیگر هم هست که شرحشان در گنجایش مقام نیست پایان. و نهان نیست که این توجیهات نه
4- در موافق قوانین شرع است و نه زبان شارع، و سخن در آن بیاید و برخی انتقادهاي آن گذشته. ص: 12
اقبال ( 273 ) از امام صادق علیه السّلام در دعاء روز عرفه آمده است: و از تو خواهم بهر نامی که تو داري و هر خواستی تا برسد بنام
اعظم اعظمت اکبر اکبرت بلند و برتر آنکه بدان بر عرشت استوار شدي، و بر کرسیت پایدار. 5- در عقاید صدوق: اعتقاد ما در
عرش اینست که آن همه و همه آفریدههاست، و بوجه دیگر همان دانش است، و از امام صادق علیه السّلام پرسش شد از قول خدا
فرمود: استوار است بر هر چیز و چیزي بدو نزدیکتر از چیزي نیست، و اما عرشی که همه « بخشاینده بر عرش استوار است » عزّ و جلّ
آفریدهها است هشت فرشته آن را برداشتهاند و هر کدام هشت چشم دارند و هر چشمی برابر دنیا یکی بصورت آدمی است و از
خدا تعالی براي آدمیزادهها روزي خواهد، و یکی بصورت نره گاو است و از خدا تعالی روزي همه بهائم را خواستار است، و یکی
بصورت شیر است و از خدا تعالی روزي همه درندهها را خواهد، و یکی بصورت خروس است و از خدا تعالی روزي پرندهها را
خواهد، آنها امروزه همین چهارند و چون روز قیامت شود هشت گردند. و اما عرش بمعنی دانش را هم چهار از پیشینیان بر دوش
داشتهاند و چهار از آخرین، اما آن چهار نخست نوح، ابراهیم، موسی و عیسی بودند علیه السّلام و اما چهار آخر محمّد، علی، حسن
و حسین علیه السّلام بسندهاي درست از ائمه علیهم السّلام در باره عرش و حاملانش چنین روایت شده، و همانا اینان حاملان عرش
علم شدند زیرا همه پیغمبران پیش از پیغمبر ما محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم بر چهار شریعت چهار پیغمبر پیشین بودند: نوح
ابراهیم، موسی و عیسی علیه السّلام و دانش از این چهار بدانها رسید، و همچنان دانش پس از محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم و
علی و حسن و حسین بامامان پس از حسین علیه السّلام رسید. گویم: شیخ مفید- ره- گفته عرش در لغت پادشاهی است، شاعر
گفته چون که زادگان مروان را عرش ویران شد چنانچه ایاد و حمیر نابود شدند مقصودش اینست که پادشاهی زادگان مروان نابود
شد و از میان رفتند. ص: 13 و دیگري گفته: گمان بري عرش تو نابود نشود و دگرگون نگردد، یعنی
پادشاهی تو. و خدا تعالی گزارش وصفکننده ملکه سباء را داده است که: هر چیز باو داده شده و عرش بزرگی دارد ( 23 - النمل)
یعنی پادشاهی بزرگی دارد، و عرش خدا هم ملک او است و استواري بر آن استیلاء بر آنست و عرب استیلاء را استواري گوید، و
شاعر گفته: استوار شد بشر بر عراق بیشمشیر و خونریزي یعنی مستولی شد بر عراق، و اما عرشی که ملائکه برداشتهاند برخی از
ملک خدا است و خدا آن را در آسمان هفتم آفرید، و فرشتهها را به برداشت آن به عبادت و تعظیم واداشته چنانچه در زمین
صفحه 10 از 137
خانهاي آفریده و آدمی را بتوجه بدان و زیارت و حج و تعظیمش بپرستش کشانیده، و در حدیث آمده که خدا تعالی خانهاي زیر
عرش آفریده، و بیت المعمور نامش کرده، و فرشتهها هر سال بدان حج کنند. و در آسمان چهارم خانهاي بنام ضراح آفریده و
فرشتهها را بحج و تعظیم و طواف گرد آن بعبادت گرفته، و خانه کعبه را در زمین برابرش ساخته و از امام صادق علیه السّلام روایت
شده که فرمود: اگر سنگی از عرش فروافتد بر پشت بیت المعمور آید و اگر از بیت المعمور فروافتد بر پشت بام خانه کعبه آید، خدا
براي خود عرشی نیافریده که وطن خود سازد، خدا برتر است از آن، ولی عرشی آفریده و بخود وابسته براي گرامی بودن و بزرگ
داشتنش، و فرشتهها را به حملش بعبادت واداشته، چنانچه در زمین خانهاي آفریده، نه براي خود براي نشیمن خود تعالی اللَّه عن
ذلک، بلکه آن را براي خلقش آفریده و بخود وابسته تا گرامی شود و بزرگ باشد و مردم را بزیارت و حج بر آن بعبادت گرفته. و
اما عرش بمعنی علم بحسب لغت مجاز است نه حقیقت، و وجهی ندارد که قول خدا تعالی الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي معنی کنیم
که علم را در بر دارد، و ص: 14 صحیح آنست که ما پیش داشتیم، و روایاتی که در وصف فرشتههاي حامل
عرش آمده همه آحادند و روایتهاي منفرد، و موجب قطع نیستند و عمل بر آنها روا نیست و باید در باره آنها توقف کرد، و مقطوع
همین است که عرش بمعنی ملک است و عرش محمول بر فرشتهها هم جزئی است از ملک خدا که حمل آن عبادت فرشتهها است
چنانچه ما پیش داشتیم. 6- در عقاید است که اعتقاد ما در باره کرسی اینست که دعاء همه آفریدهها است از عرش و سماوات و
زمین و هر چه خدا آفریده در آنند، و در وجه دیگر کرسی هم علم خدا است، و البته از امام صادق علیه السّلام پرسش شده از قول
فرموده: مقصود علم او است. 7- در توحید ( 232 ) بسندش از سلمان فارسی « فرا گرفته کرسی او آسمانها و زمین را » خدا عز و جل
که جاثلیق بامیر المؤمنین علیه السّلام گفت بمن بگو: پروردگارت برمیدارد یا برداشته میشود؟ فرمود: پروردگار ما جل جلاله بر
برمیدارند عرش پروردگارت را در فراز » میدارد و برداشته نمیشود نصرانی گفت: چطور میشود با اینکه ما در انجیل میخوانیم
علی علیه السّلام فرمود: فرشتهها عرش را برمیدارند و چنان نیست که تو گمان داري بمانند تخت باشد براي « خود آن روز هشت تا
خدا، بلکه آن چیزي است محدود و آفریده و کارگزاري شده، و پروردگارت عز و جل مالک آن است نه اینکه مانند چیزي بر
روي آنست، و خدا بفرشتهها فرموده آن را بردارند، و آنها عرش را به نیروي خداداد خود بر میدارند، نصرانی گفت راست گفتی
خدایت رحمت کناد. 8- در کافی (ج 1 ص 129 ) بسند خودش آورده که جاثلیق از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسید بمن بگو خدا
عز و جل عرش را برمیدارد؟ یا عرش او را برمیدارد؟ فرمود: خدا عز و جل حامل عرش و آسمانها و زمین است و آنچه در آنها
راستی خدا نگه میدارد آسمانها و زمین را که از جا در نشوند و اگر در شوند » است و میان آنها است و اینست قول خدا عز و جل
ص: 15 گفت: .« هیچ کس نگهدارشان نیست پس از او، راستی که خدا بردبار و آمرزنده است 41 - الفاطر
این چگونه میشود با اینکه گفتی خدا عرش و آسمانها و زمین را « و برمیدارند عرش پروردگار را آن روز هشتا » بمن بگو از قول او
برمیدارد؟ امیر المؤمنین فرمود: راستی خدا تبارك و تعالی عرش را از چهار نور آفریده، نور سرخ که سرخی از آنست، و نور سبز
که سبزي از آنست، و نور زرد که زردي از آنست، و نور سفید که سفیدي از آنست و آنست دانشی که خدا به حاملان داده، و آن
از نور عظمت اوست که بعظمت و نورش دلهاي مؤمنان را بینا کرده و نادانان بعظمت و نورش او را دشمن دارند. و بعظمت و
نورش همه آفریدهها در آسمان و زمین به کارهاي گوناگون بدو وسیله جویند و هم به کیشهاي مشتبه (و پراکنده خ ب) و هر
چیزي برداشته شده است و خدا بنور و عظمت و قدرتش او را دارد، و براي خویش تواناي زیان و سود و نه مرگ و زندگی و نه
زنده شدن ندارند همه چیز برداشته شده است و خدا تبارك و تعالی نگهدار آن دو است که از جا بدر نشوند، و آنها را فرا دارد از
هر چیز، و زندگی هر چیز است، و روشنی هر چیز، منزه است و برتر از آنچه گویند برتري والائی. باو گفت: بمن بگو: خدا عز و
نیست رازگوئی سه کس جز آنکه او » جل کجا است؟ فرمود: اینجا، آنجا، بالا پائین، فراگیرنده بما و بهمراه ما و اینست قول او
چهارم آنها است و نه پنج کس جز آنکه او ششمی آنها است، و نه کمتر از آن و نه بیشتر جز آنکه او بهمراه آنها است هر کجا
صفحه 11 از 137
و کرسی محیط است بآسمانها و زمین و آنچه میان آنها است و آنچه زیر زمین است، و اگر آواز کنی راستش « باشند 70 - المجادله
فرا دارد کرسیش آسمانها و زمین را و ناتوان نکند نگهداریشان او را و » که او میداند نهان و نهانتر را، و اینست قول خدا تعالی
و آنان که عرش را بر دوش دارند همان دانشمندانند که خدا دانشش را بآنها داده و از این چهار « اوست والا و بزرگ، 257 - البقره
چیزي بدر نیست که خدایش در ملکوت خود آفریده، آن ص: 16 ملکوتی که ببرگزیدههایش نموده، و
چگونه حاملان « و همچنین نمودیم بابراهیم ملکوت آسمانها و زمین را تا باشد از موقنان، 75 - الانعام » : بخلیل خود وانموده و فرموده
عرش خدا را بردارند با اینکه او دلشان را زنده کرده و بمعرفتش آنها را رهبري نموده. توضیح: جاثلیق لقب رئیس نصاري بوده در
یعنی نخواست که نابود و باطل شوند، و یا آنها را « تا از جا بدر نشوند » بلاد اسلام و در شهر بغداد فیروزآبادي گفته است
شاید توهّم منافات « به من بگو از قول او » ... نگهداشت از این که نابود شوند، و این دلیل است که بقاء ممکن نیاز دارد به مؤثر
کرده از دو راه: 1- حاملان عرش هشتند و تو گوئی خدا تنها حامل آنست. 2- چون آن هشت عرش خدا را بردارند و او را هم
افهام در معنی این انوار که « خدا آن را از چهار نور آفریده » . برداشتهاند زیرا او بر عرش است و گفتی او است حامل هر چه جز خود
از رازهاي پیچیدهاند سرگردانند و چند توجیه کردهاند: 1- مقصود جواهر قدسیه عقلیهاند که وسائط فیض خدایند، و رنگهاشان
کنایه از سبب اختلافهاي رباعی این جهانست که محسوس است چون عناصر، اخلاط و اجناس جانداران یعنی انسان، بهائم، درندهها
و طیور و مراتب وجود انسان که طبع، نفس حساس، نفس متخیّله و عقل است، اجناس مولدات که معدن، گیاه حیوان و انسانست.
-2 این انوار براي بیان قرب و بعد از نور الانوار است، نور سپید نزدیکتر است، نور سبز دورتر که گویا تیرگی دارد و سرخ میانه
است و میان هر دو نوري از این چهار نورهاي دیگر است چون رنگ صبح و شفق که اختلافشان براي نزدیکی و دوري بخورشید
است. 3- انوار رمز صفات خدا است، سبز قدرت اوست بر آفرینش و فیض بخشی ارواح که چشمههاي زندگی و منابع سبزیند و
سرخ خشم و قهر او است بعذاب و نابود ص: 17 کردن، سپید رحمت و لطف اوست که فرموده: آنان که رو
سپیدند در رحمت خدایند. 4- از همه بهتر آنچه از پدر علامه خود شنیدم، خدا مقامش را در بهشت بلند کند، و خلاصهاش این
است که هر چیزي یک نمونه رؤیائی دارد که ارواح درك کنند نه حس، و این نمونههایی رؤیائی بر هر کس در پایه کمال او
پدیدار شوند و برخی نمونه نزدیکتر دریابند و برخی دورتر، و معبر کامل خواب کسی است که بحسب حال خواب بیننده بدان
منتقل شود، و از این رو اطلاع کامل مخصوص انبیاء و اوصیاء است که مراتب استعداد اشخاص را خوب میدانند و فزون و کم آنها
را میفهمند، نور زرد رمز عبادت و صورت رؤیائی آنست و بتجربه رسیده که چون عارف زردي در خواب بیند توفیق عبادت یابد و
در چهره شب زنده داران هم روشن است و در خبر هم آمده که خدا بدانها از نور خود بپوشاند چون با او خلوت کنند نور سپید
رمز دانش است، چنانچه بتجربه رسیده هر که شیر یا آب زلال در خواب بیند علم پاك از شک و شبهه بدو افاضه شود، و نور سرخ
محبّت است و در چهره شیفتهها دیده میشود، و در رؤیا تجربه شده، و نور سبز معرفت است که علم بخدا باشد و در رؤیا
مجربست. و روایت امام رضا علیه السّلام هم بدان اشارت دارد که پرسش شد از این روایت که محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم
پروردگار خود را در صورت جوان موفقی در خواب دید که سی ساله مینمود و دو پایش در سبزي بود و امام فرمود: چون رسول
خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم عظمت پروردگار خود را دریافت در سن جوانی موفق و سی ساله بود، راوي گفت: قربانت دو پاي
کی در سبزي بود؟ فرمود: آن محمّد بود که با دل بپروردگارش نگران بود و خدایش در نور حجب نهاد تا آنچه در حجب است بر
او روشن شود، نور خدا سبز دارد و سرخ و سپید و جز آن (تا تمام خبر) زیرا آن حضرت در این هنگام در درجه کامل عرفان بود و
غرقه دریاهاي معرفت خداي منّان، و دو پایش در نوري سبز بودند، و در مقامی از معرفت بود که ص: 18
فرشتهها و آدمی تاب آن را ندارند، و این عبارات و کنایات براي این است که فهم ما از درك حقیقت عاجز است و نفوس ناقصه
این صورتها را در خواب بینند و ما در خواب طولانی غفلت از معارف ربّانی هستیم، مردم همه خوابند و چون بمیرند آنگه بدانند و
صفحه 12 از 137
بهتر این است که بطور اجمال این اخبار را پذیرفت و آنها را بخود امامها وانهاد علیه السّلام. و بدان که بر وجه اخیر ضمیر (و هو
و» العلم) بنور سپید برگردد و بوجوه دگر به عرش برگردد یعنی بسا که عرش بر علم یا بر عرش مرکب از این چهار نور اطلاق شود
زیرا نادانی تیرگی و ضد نور است و دشمنی میان دو ضدّ است چنانچه گفتهاند، و روشنتر اینست که کمال « نادانان با آن دشمنند
زیرا اگر براي خورشید نهانی نبود پرتو روز بر مردم نهان « اي از فرط عیانی نهانی » ظهورش مایه نهانی او شده چنانچه گفتهاند
میماند، و چون خورشید جهان هستی همیشه کامل و تابانست، و فیض او پیوسته روانست ملحد نادان پندارد که همه چیز بخود
شاید مقصود اینست که چون نور خدا بر « ابتغی » وجود دارد و از آفریننده بینیاز است یا آن را به دهر موهوم و طبع نامفهوم وابندد
جهان هستی تابانست و آثارش در موجودي هویدا همه مردم جویاي اویند، ولی برخی در راه طلب خطا کارند و مقصود را گم
کردهاند و سرگردانند، چون بت پرست که مطلوب خود را در آن پنداشته و دهري و مادي که پندارند آنها معبود و مدبرند، پس هر
کدام خود را نیازمند آفریننده و روزي بخش و نگهدار و سرپرست میدانند، و او را میجویند و وسیله بدو را میخواهند ولی از
گمراهی و کوردلی خطاکارند و از حق روگردان و این معنا که بخاطرم رسید از غوامض اسرار است، و مؤید باخبار، و همانا بدان
« او است زندگی همه » . اشارتی کردیم و گذشتیم، زیرا بسط گفتار در آن را اذهان سقیمه نپذیرند گرچه عقول سلیمه خوش دارند
یعنی سبب وجود و ظهور همه است آسمان و « نور همه چیز » یعنی همه زندهها یا زندگی بمعنی وجود و بقاء است مجازاً و اعم است
در صورتی که مقصود از عرش عرش علم « همان دانشمندانند » ... جهان، ج 2، ص: 19 و ممکن است مقصود از کرسی هم علم باشد
باشد مقصود از چهار نور اصناف و انواع علمند که در همه چیز بحد خودش هست، و اگر مقصود از انوار نور دانش و دوستی، و
خداشناسی و عبادت باشد چنانچه گذشت باز هم درست است زیرا هیچ موجودي بیآنها نیست و هر موجودي روشی از عبادت و
معرفت و محبّت دارد و بسپاس او تسبیحگو است و پدرم- ره- گفت مقصود از چهار عرش است و کرسی و آسمانها و زمین و بسا
که مقصود از آن چهار نوري باشند که مجموعشان عرشند، زیرا که آن محیط است بر همه چنانچه مشهور است. 9- در کافی (ج 1
ص 13 ) بسندش از صفوان بن یحیی گفت: أبو قرّه محدث از من خواست او را نزد امام رضا علیه السّلام ببرم و از آن حضرت اجازه
خواستم و اجازه داد و وارد شد، و او را از حلال و حرام پرسید، سپس گفتش آیا خدا را محمول میدانی؟ فرمود: محمول اثر
گیراست و وابسته بدیگري و نیازمند و صفت نقص در تلفظ، و حامل اثر بخش است و وصف خوب، و همچنین است گفتار
گوینده، بالا، زیر، برتر، پائینتر و خدا فرمود: از آن خدا است نامهاي نیکوتر و بدانهایش بخوانید. و در کتب خود محمول تعبیر نشده
بلکه فرموده او است حامل در بیابان و دریا و نگهدار آسمانها و زمین تا از جا در نشوند، محمول جز خدا است، و هرگز از کسی
و برمیدارند عرش » که ایمان بخدا و بزرگیش دارد و شنیده نشده در دعایش گفته باشد، یا محمول ابو قرّه، گفت: خدا خود فرموده
امام فرمود: عرش که خدا نیست عرش نام علم « آنان که برمیدارند عرش را » : و فرموده « پروردگار ترا آن روز بر بالاي خود هشتا
است و قدرت، و عرش نام چیزي که همه چیز در آنست، و حملش را بدیگري از آفریدههاش نسبت داده چون خلقش را بحمل
عرشش بعبادت واداشته و آنان حاملان علم اویند، و خلقی گرد عرشش تسبیح گو و فرمانگزار و فرشتهها که کردار بندههایش را
مینویسند، و مردم أمین را بعبادت واداشت با طواف ص: 20 گرد خانهاش و خدا چنانچه فرموده بر عرش
استوار است و عرش و حاملانش و هر که گرد آن است خدا حامل است و نگهبان و نگهدار و بر پایدار هر کس و بالاي هر چیز و
بر هر چیز، ولی او را محمول نگویند و اسفل نخوانند به تنهایی که بچیزي پیوسته نباشد تا لفظ و معنا فاسد باشد. ابو قرّه گفت: این
روایت را دروغ میداند که آمده است: چون خداي تعالی خشم گیرد فرشتهها حامل عرش خشمش را از اینجا بدانند که عرش بر
دوششان سنگین شود و به سجده افتند و چون خشمش برود سبک گردد و بایستگاه خود برگرداند. امام فرمود: بگو که خدا از
روزي که ابلیس را لعن کرد تا امروز بر او خشمگین است و چگونه جرأت داري بگویی خدا دگرگون شود از حالی به حالی و
دچار وصف آفریدهها باشد، سبحانه و تعالی، زوال و دگرگونی ندارد و مبتذل نگردد و هر که جز او در سرپرستی او است و همه
صفحه 13 از 137
یعنی هر اسم مفعولی که اثرگیري و تغیر پذیري را « محمول اسم نقص است » : بدو نیازمندند و او بینیاز از جز خود است. بیان
بفهماند دلالت بر نقص دارد چون محفوظ، مربوب و محمول و مانند آنها نه اینکه این وزن بطور کلی نقص باشد زیرا اطلاق
یعنی این دو لفظ هم یکی مدح است و دیگري « و همچنین گفته گوینده فوق و تحت » موجود و معبود و محمود بر خدا رواست
نقص مانند بالا و زیر که اولی مدح است و دومی نقص و همچون، اعلی مدح است و اسفل نقص. و حاصل این است که خدا تعالی
در حمل عرش نیاز به دیگري نیاز ندارد و عبادت هر صنفی از خلقش را به نوعی نموده، و عبادت حاملان عرش حمل عرش است
بینیاز بدانها که بعلمی که خدا بدانها داده کار میکنند، و بسا بنا بر این باشد که ص: 21 عرش به معنی علم
است، و حاملان عرش همان انبیاء، و اوصیایند و گرد عرش آنان که از آنها دانش فراگیرند و بکار بندند و بگرد آن بگردند و از
یعنی استواء خدا بر عرش به نحویست که خودش فرموده و مقصود از آن وابستگی همه است بدو « چنانچه فرموده » انوارش برگیرند
یعنی به قرینه که معنی مناسب « تنها بیوابستگی به چیزي » ... یا استیلاء او بر همه چنانچه گذشت نه بدان معنا که مشبّهه پندارند
یا دوزخش اسفل است و گر نه تعبیر آن درست نیست چون نامهاي خدا وابسته به « عرشش محمول است » دهد چنانچه گفته شود
حاصل « و او در وصف کردن تو » اجازه خود اوست و معنا باطل است چون به نقص و عجز خدا دلالت دارد و او مبرا هست از آن
این است که چون آن مرد از حدیث فهمیده حاملان عرش در حال خشم خدا به سجده افتند امام او را تخطئه کرده به اینکه لازم
آید همیشه از زمان خشم خدا بر شیطان تاکنون در سجده باشند و به جاي خود واقف نباشند و آنچه او از حدیث فهمیده درست
نیست بلکه معنی حدیث بر فرض صحتش این است که غضب خدا نزول عذاب است و فرشتهها از سنگینی عرش آن را دریابند و
مقصود از سجود فرشتهها خضوع و خشوعشان است در برابر خداي سبحان از ترس و هراس عذابش، و چون عذابش به پایان رسد و
مقدمات رحمتش عیان گردد آرام شوند و رحمت خواهند و دلشان بر جاي شود و چون او را ملزم نمود دلیل به تنزیه خدا آورد از
خدا را موصوف به دگرگونی دانی با آنکه آن وصف آفریدهها و ممکنات « چگونه جرأت کنی » آنچه او فهمیده است از حدیث که
است ... 10 - در (درّ المنثور ج 1 ص 328 ) از ابی ذر که پرسید پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از کرسی، فرمود: اي ابا ذر هفت
آسمان و هفت زمین همانا در برابر کرسی چون حلقهاي باشند که در زمین پهناور افتاده و فزونی عرش بر کرسی چون فزونی آن
11 - (در همان ج و صفحه در منثور) از ابن عباس و ابن مسعود، گفتند آسمانها بیابانست بر آن حلقه. ص: 22
و زمین درون کرسیند و کرسی در پیشگاه عرش خدا است. 12 - در (در منثور ج 3 ص 297 ) از ابن عباس، گفت: عرش را عرش
نامیدند براي بلندیش 13 - در (درّ منثور ج 3 ص 297 ) از وهب، گفت: خدا تعالی عرش و کرسی را از نورش آفرید و عرش
بکرسی چسبیده، و فرشتهها درون کرسیند، و گرد عرش چهار نهر است، نهري از نور میدرخشد، نهري از آتش که زبانه میکشد، و
نهري از برف سفید که دیدهها را خیره میکند، و نهري از آب، و فرشتهها در این نهرها ایستادهاند، و خدا را تسبیح گویند، عرش به
شماره زبان همه خلق زبان دارد، و با همه آنها خدا را تسبیح و ذکر میگوید. 14 - در (درّ منثور ج 3 ص 297 ) از شعبی که رسول
خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: عرش از یک دانه یاقوت سرخ است و یک فرشته بدو و بزرگیش نگریست و خدا باو وحی کرد که
من بتو نیروي 7000 فرشته که هر کدام 7000 پر دارند دادم، پرواز کن، و آن فرشته با همه نیرو و پرها که داشت تا خدا خواست
پرید و ایستاد و نگریست و گویا که نپریده. 15 - در (درّ منثور ج 3 ص 297 ) از حماد که خدا عرش را از یک دانه زمرد سبز
آفریده و چهار پایه از یاقوت سرخ بدو داده و هزار زبان، و در زمین هم هزار امّت آفریده، و هر امتی خدا را به یکی از زبانهاي
عرش تسبیح گویند 16 - از ابن عباس، گفت: عرش را اندازه نتواند جز آنکه آن را آفریده، و آسمانها در آفرینش خداي رحمان
چون گنبدي باشند میان بیابان (هر دو در- ج 3 ص 297 درّ منثور). 17 - از مجاهد، گفت: آسمانها و زمین در عرش همانا جاي
18 - از کعب است که آسمانها در عرش چون یک حلقه را گرفتهاند در زمین بیابان پهناور. ص: 23
چراغدانی باشند آویخته میان آسمان و زمین (ج 3 ص 297 درّ منثور). 19 - از ابی ذر که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: کرسی
صفحه 14 از 137
در برابر عرش همانا حلقه ایست از آهن در یک بیابان پهناور. 20 - از وهب که گفت: خدا عرش را آفرید و 70 هزار ساق دارد و
21 - از جابر که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: بمن ( هر ساقی چون گردي آسمان و زمین (هر دو در- درّ منثور ج 3 ص 298
اجازه دادند که با یک فرشته از حاملان عرش سخن گویم که میان پره گوشش تا شانهاش هفتصد سال راه بود (درّ منثور ج 5 ص
-22 از حسان بن عطیه، گفت: حاملان عرش هستند که گامهاشان در زمین هفتم است و سرهاشان از آسمان هفتم گذر .(346
23 - از زاذان گفت: پاهاي حمله .( کرده، و شاخهاشان باندازه درازاي آنها است و عرش روي آنها است (درّ منثور ج 5 ص 346
24 - از هارون بن رئاب گفت: حمله .( عرش در درون زمین است و از پرتو نور نتوانند دیده بر آوردند (درّ منثور ج 5 ص 346
عرش هستند و به آوازي نرم با هم پاسخ گویند، چهارتاشان میگویند: منزهی و بسپاست اندریم بر بردباریت پس از دانشت، و
چهارتاشان میگویند: منزهی و بسپاست اندریم بر بخششت با توانائیت. 25 - از وهب که هر کدام از حاملان عرش چهار روي و
چهار بال دارند، دو بال بر روي تا عرش را نبینند و غش کنند و دو بال که با آنها بپرند گامهاشان بر زمین است و عرش بر دوش
آنها است، هر کدام داراي روي نره گاو، و روي شیر و روي آدمی، و روي کرکسند، و سخنی ندارند جز اینکه میگویند: پاك است
خداي نیرومند، بزرگیش آسمانها و زمین را پر کردند. 26 - از وهب که حمله عرش امروزه چهارند، و چون روز قیامت شود بچهار
ص: 24 دیگر کمک شوند، یکی بصورت آدمی است و براي روزي آدمیان میانجی است، و یکی بصورت
کرکس و میانجی روزي پرندهها است، و یکی بصورت نره گاو و میانجی روزي بهائم است، و یکی بصورت شیر و میانجی روزي
بآنها تلقین شود تا بروي پاهاي خود « لا حول و لا قوة إلّا باللَّه » درندهها است، و چون عرش را بردارند از عظمت خدا بزانو درآیند و
27 - از میسره که فرشتههاي حامل عرش از پرتو نور بفراز خود نتوانند نگاه کنند .( برخیزند (همه اینها در- درّ منثور ج 5 ص 346
28 - از ابن عباس که میان کعب یکی (منکب خ ب) از حاملان عرش تا پائین گامش پانصد سال راه .( (درّ- منثور ج 5 ص 347
است و گفت یک گام ملک الموت میان مشرق است تا مغرب. 29 - از میسره که پاهاي حمله عرش در زمین پائینتر است و
سرهاشان عرش را شکافته و سر سربزیرند و بیش از فرشتههاي آسمان هفتم میترسند، و اهل آسمان هفتم بیش از اهل آسمان زیرش
میترسند، و آنها که زیر آنند بیشتر از آنها که پهلوي آنها است میترسند. 30 - از ابن عباس که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله نزد
یارانش بیرون شد، و فرمود: براي چه گرد هم شدید؟ گفتند گرد آمدیم بیاد پروردگار خود و در بزرگیش اندیشه کنیم، فرمود
هرگز از فکر عظمتش در نیابید آیا بچیزي از بزرگیش شما را خبر ندهم گفته شد: چرا یا رسول اللَّه فرمود: یکی از حمله عرش بنام
یک گوشه عرش را بر دوش دارد و دو پایش در زمین هفتم است، و سرش در آسمان هفتم، در نمونهاي از آفریدههاي « اسرافیل »
بر میدارند عرش » 31 - از ابن عباس در تفسیر قول خدا تعالی .( پروردگار شما تبارك و تعالی (هر سه در- درّ منثور ج 5 ص 347
گفت: هشت صف فرشته که شمارهشان را جز خدا نداند، و گفتهاند هشت فرشته که « پروردگارت را بالاي خود در آن روز هشتا
سرشان زیر عرش در آسمان هفتم است و پاهاشان ص: 25 در زمین هفتم و شاخهاشان چون شاخ گوزن میان
بیخ شاخ هر کدام تا سرش پانصد سال راه است. 32 - از ربیع است که هشت فرشتهاند. 33 - از ابن زید است که از حمله عرش جز
اسرافیل نام برده نشده، و میکائیل از آنها نیست. 34 - و از کعب که لینان یکی از هشت حامل عرش است در روز قیامت. 35 - و از
مسیره است که هشتند پاهاشان در درون زمین است، و سرشان نزد عرش و از پرتو نور نمیتوانند دیدهشان را بالا برند (هر سه در- درّ
36 - در مهج الدعوات ضمن دعاء مروي از امام هفتم علیه السّلام: اي که ترسانند فرشتهها از نور افروختهاش .( منثور ج 6 ص 261
گرد کرسی و عرشش، رده بسته تسبیح گو، فرمانبر، خاضع دل بفرمان (الدعاء). 37 - در احتجاج ( 193 ) از هشام بن حکم که زندیق
از امام ششم پرسید: کرسی بزرگتر است یا عرش؟ فرمود: هر چه خدا آفریده درون کرسی است جز عرش او که بزرگتر از آنست تا
کرسی او را فرا گیرد. 38 - تفسیر علی بن ابراهیم بسندش که از علی علیه السّلام پرسش شد از قول خدا تعالی (فرا دارد کرسیش
آسمانها و زمین را، 255 - البقره) فرمود: آسمانها و زمین و هر چه در آنها آفریده است درون کرسیند، و بفرمان خدا چهار فرشتهاش
صفحه 15 از 137
بر میدارند، فرشتهاي بصورت آدمیان که ارجمندترین صورتست نزد خدا، و او دعاء میکند و زاري مینماید بدرگاه خدا و روزي
براي آدمیزادهها میخواهد، فرشته دوم بصورت نره گاو است و سید بهائم است و خواستار از خدا است و بسوي او زاري کند و
روزي بهائم را خواهد، و فرشته سوم بصورت کرکس است و آن سیّد پرندهها است، و خواستار از خدا و زاري کن بسوي او است و
روزیخواه همه پرندهها است. ص: 26 و فرشته چهارم بصورت شیر است و سیّد درندهها است و بدرگاه خدا
رو دارد و زاري کند و روزي همه درندهها را خواهد، در همه این صورتها زیباتر از نره گاو نبود و پایدارتر از او تا بزرگان بنی
اسرائیل گوساله پرست شدند، و چون گرد آن را گرفتند و آن را پرستیدند در برابر خدا آن فرشته سر بزیر شد که بصورت نره گاو
بود براي شرم از خدا که هم صورت او را در برابر خدا پرستیدند، و ترسید که عذاب بر او نازل شود، سپس فرمود: همه درختها قابل
درو کردن بودند تا براي خداي رحمان فرزند خوانده شد، و رحمان عزیزتر و والاتر است از اینکه فرزندش باشد و نزدیک شد
آسمانها از هم بپاشند و زمین شکافته شود و کوهها بسختی خاك شوند، و اینجا بود که درخت لرزید و خار برآورد، مبادا عذاب بر
او نازل شود چه شده است مردمی را که سنت رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله را دگرگون کردند، و از وصیّش رو گرداندند و
آنان که بجاي نعمت خدا ناسپاسی کردند و کافر شدند و مردم خود » نمیترسند که عذاب بر آنها فرود آید، سپس این آیه را خواند
بیان: بسا که این حاملان را « را بخانه نابودي کشاندند همان دوزخ که در آن آتش گرفتند و چه بد قرارگاهی است، 29 - ابراهیم
تفسیر بارباب انواع کنند که افلاطون گفته است و همگنانش، و آنچه از صاحب شریعت برآید بهیچ وجه مناسب مذهب آنها نباشد
چنانچه بر شناساي زبان هر دو گروه پوشیده نماند. 39 - در تفسیر علی بن ابراهیم ( 75 ) بسندش از زراره گوید از امام ششم علیه
السّلام پرسیدم از قول خدا تعالی وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ آیا آسمانها و زمین کرسی را در خود جا دادند یا کرسی آسمانها
و زمین را در خود جا داده؟ فرمود: بلکه کرسی است که آسمانها و زمین را در خود جا داده، و عرش و هر چه خدا آفریده در
کرسی است. بیان: بسا که پرسش زراره اینست که در قرائت أهل بیت کرسی بنصب است ص: 27 تا معنی
اول را دهد یا برفع تا دوم را و گر نه با علم برفع کرسی این پرسش خصوص از مانند زراره خوش نیست و از شیخ بهائی- ره-
مصدر مضاف قرائت شود و این سؤال جا دارد و « وسع » روایت شده که از پدرم در این باره پرسیدم گفت بناي پرسش بر اینست که
من همه کتب تجوید را بررسی کردم و باین قرائت بر نخوردم جز اینکه این روزها بکتابی برخوردم در این علم بخط کوفی، و این
یا مبتداء است و مقصود از کرسی علم است که همه چیز در « الأرض » عطف است به « العرش » قرائت را داشت و بخط مصنّف بود و
آنست و مقصود از عرش هم که همه چیز در آنست علم است ... 40 - در توحید ( 239 ) بسندش از زراره که همین سؤال و جواب را
است. و از همان بسندش از زراره مانند آن را آورده و عیاشی هم از زراره مانند آن « عرش و هر چیزي در کرسی » دارد تا آنجا که
را دارد. 41 - در تفسیر علی بن ابراهیم ( 385 ) بسندش از امام پنجم علیه السّلام که مردي نزد پدرم آمد و باو گفت: ابن عباس
پندارد که میداند هر آیه قرآن در چه روزي نازل شده و در باره چه کسی نازل شده، پدرم فرمود: از او بپرس در باره کی نازل شده
سودتان » -27 الاسراء) و در باره که نازل شده ) « و هر که در اینجا کور است او در سراي دیگر کور است و در راه خود گمراهتر »
أیا آنان که » و در باره که نازل شده ؟« ندهد اندرزم اگر خواهم شما را اندرز دهم اگر خدا خواهد شما را از راه بدر برد، 34 - هود
آن مرد آمد و از او پرسید و ابن عباس گفت: دلم ؟« گرویدید شکیبا باشید و شکیبائی باهم کنید و مرزداري کنید، 200 - آل عمران
میخواست آن که این فرمان را بتو دادم با من روبرو میشد و از او میپرسیدم که عرش را خدا از چه آفریده و چه اندازه است و چه
طوریست؟ آن مرد نزد پدرم برگشت و پدرم باو گفت: پاسخ آن آیا ترا بتو داد؟ گفت: نه پدرم فرمود: ولی من تو را از روي دانش
و روشنی پاسخ دهم نه از روي ادعا و بخود بستن. ص: 28 اما آیه اولی در باره او و پدرش نازل شده، و امّا
آیه دوم در باره پدرش نازل شده، و امّا آیه سوّم در باره پسرش (پدرش خ ب) و در باره ماها، و نشده است آن مرزداري که ما
بدان مأموریم، و آن میشود در نژاد ما که مرز دارند، و از نژاد او هم مرزدار شوند. و اما پرسش او که عرش را از چه آفریده
صفحه 16 از 137
خدایش، راستش خدا عرش را چهارگانه آفریده، پیش از آن جز سه نیافریده، هوا، قلم و نور سپس آن را از چند رنگ گوناگون از
آن نور آفریده، نوري سبز که سبزي از آنست، و نوري زرد که زردي از آنست، و نوري سرخ که سرخی از آنست، و نوري سپید
که نور الانوار است و درخشانی روز از آنست، سپس آن را 70 هزار طبقه نمود که کلفتی هر طبقه از آغاز عرش است تا هر چه
فروتر، و هیچ طبقهاي از آن نیست جز تسبیحگو بسپاس پروردگارش، و او را بچند آواز و چند زبان جدا از هم تقدیس کنند اگر
اجازه بیک زبان دهند که بگوش آنچه فروتر از او است برسد کوهها و شهرها و دژها همه ویران شوند، و دریاها بخشکند و آنچه
فروتر است نابود گردد. عرش را هشت پایه است و هر کدام را فرشتههائی که شمارشان را جز خدا نداند آن را برمیدارند، شبانه روز
تسبیح گویند و سستی ندارند، اگر حسی آنچه بالاتر از او است دریابد یک چشم بهم زدن تاب نیاورد، میان او و احساس پردههاي
جبروت کبریاء و عظمت و قدس و رحمت و دانش است (قلم است نسخه بدل) در پس آن جاي گفتگو نیست، البته آنکه طمع آن
دارد بیجا طمع کرده. هلا در پشت عبد اللَّه بن عباس یک سپردهایست که براي آتش دوزخ آماده شده و بیرون برند مردمانی را از
دین خدا، و البته رنگین کند زمین را بخونهاي جوجههاي آل محمّد که بیوقت برپا خیزند، و بجویند آنچه یافت نشود و مرزداري
کنند آنان که ایمان دارند، و شکیبائی کنند و هم شکیبائی باشند، تا خدا میان ما حکم کند و او بهترین حکمکنندهها است. 42 - در
توحید ( 238 ) به سند خود از امام چهارم که فرمود: راستی خدا ص: 29 عزّ و جلّ عرش را چهارگانه آفرید- و
مانند آن را آورده تا گفته او- و نیست پس از آن جاي گفتگو. کشی: بسندش مانند آنچه را علیّ بن ابراهیم روایت کرد تا آخر
خبر آورده. و بسند دیگر از ابن أبی عمیر آورده که گفت: مردي نزد امام چهارم آمد و مانند آن را یاد کرده. اختصاص: بسندش از
حمّاد مانند آن را آورده. بیان: ... در روایت کشی است که: دو آیه اول در باره پدر او نازل شده و امّا آخري در باره پدر من و در
باره ما است، و همچنین است در اختصاص و بعدش اینست: و آن مرزداري که ما بدان مأموریم هنوز نشده و بهر تقدیر دلیل است
که کوري نامبرده در آیه کوري چشم نیست بلکه کوري دل است، زیرا کوري عباس نقل نشده بلکه عبد اللَّه کور شد (در پسرش
باشد و بسا مقصود جنس است یا نخست کسی که شورید از آنها، یعنی آیه در باره مرابطه « در پسرانش » نازل شده) شاید عبارت
نازل شده، و در باره انتظاري که ما در دولت نژاد ملعونش بدان مأموریم. پس اینکه فرموده (از نژاد او مرزدار است) بر سبیل استهزاء
است یا به پندار خودشان زیرا که در دوران بنی امیه چشم به دولت اسلامی داشتند، یا مقصود مرابطه لغویست نه آنچه منظور آیه
است، و ممکن است مقصود از مرابط کسی است که شمشیر کشد براي شورش، و آن در میان ائمه علیه السّلام همان امام قائم است
و مرابط آنها نخست خلیفه آنهاست یا همه آنها، در قاموس گفته: مرابط مرزداریست چون هر دو طرف آماده نبرد با هم هستند و از
صوري باشند معنوي و در پس آنها « پردههاي جبروت و کبریاء » ... ( پایان ) « هم شکیب باشید و در مرابطه باشید » آنست قول خدا
جاي گفتگو نیست و شرح آن نشود، و آن سرگردان یعنی ابن عباس که (خائن و خاسر خ ب) خوانده شده بیجا در آن طمع کرده و
آن مقام را ندارد. در کشی هست ص: 30 که بیرون برند از دین خدا مردمانی را چنانچه در آن درآمدند، و
مقصود از جوجهها ساداتی هستند که شوریدند و کشته شدند چون نابهنگام بود و دولت مخالفان برپا بود و بمقصود دسترسی نبود،
فرشته بر » و وجوه بسیاري در تفسیر انوار در کتاب توحید و در این باب گذشت نیز و آنها را در اینجا باز نگوئیم. 43 - تفسیر
گفت: حاملان عرش هشتند و هر « کنارههاي آنست و برمیدارد عرش پروردگارت را بالاي خود هشتا در آن روز عرضه میشوید
کدام را هشت چشم است، و هر چشمی باندازه دنیا است، و در حدیث دیگر، حاملان عرش هشتند چهار از اوّلین و چهار از آخرین
چهار اولین نوح است و ابراهیم، موسی و عیسی علیه السّلام و چهار آخرین: محمّد، علی حسن و حسین و مقصود از حمل عرش
44 - در خصال بسندش از حفص بن غیاث گوید شنیدم امام ششم علیه السّلام میفرمود: .( علم است (تفسیر علیّ بن ابراهیم 694
راستی حاملان عرش هشتند و هر کدام را هشت چشم است و هر چشمی باندازه دنیا است. 45 - و از همان بسندش از امام صادق
علیه السّلام که حمله عرش یکی بصورت آدمیزاده است و براي فرزندان آدم روزي خواهد، دوم بصورت خروس است و روزي
صفحه 17 از 137
براي پرندهها خواهد، سوّم بصورت شیر است و از خدا براي درندهها روزي خواهد چهارم بصورت نره گاو است و از خدا براي
بهائم روزي خواهد و از آنگاه که بنی اسرائیل گوساله را پرستیدند نره گاو سر بزیر است و روز قیامت هشت شوند ( 39 - خصال).
بیان: ممکن است روزیخواه پرندهها مانند کرکس و خروس هر دو باشد، و بهر دو مانند شده، 46 - در توحید ( 62 ) بسندش از امام
ششم علیه السّلام، فرمود: خورشید یک هفتادم از نور کرسی است و کرسی یک هفتادم از نور عرش، و عرش یک هفتادم از نور
47 - در توحید ( 239 ) و در معانی ( 30 ) بسندش از حجاب، حجاب یک هفتادم از نور سبز (الخبر). ص: 31
فرمود: « فرا دارد کرسیش آسمانها و زمین را » حفص بن غیاث گفت: از امام ششم علیه السّلام پرسیدم از تفسیر قول خدا عزّ و جلّ
دانش او. 48 - در معانی الاخبار ( 29 ) بسندش از مفضل بن عمر، گفت: پرسیدم از امام ششم که عرش و کرسی چیستند؟ فرمود:
عرش بیک معنی همه آفریدهها است و کرسی جاي آنها است و از نظر دیگر همان دانشی است که خدا پیغمبران و رسولان و حجج
خود را بدان آگاه کرده و کرسی دانش مخصوص بخود او است 49 - و از همان ( 228 ) بسندش از امام ششم علیه السّلام فرمود: هر
که در هر روزي از شعبان 70 بار بگوید: استغفر اللَّه الّذي لا إله إلّا هو الرّحمن الرّحیم الحیّ القیوم و أتوب إلیه، در افق مبین نوشته
شود گوید: گفتم: افق مبین چیست؟ فرمود، پهناور صحنهاي برابر عرش که در آن نهرهاي دنبال هم است، و جامهائی بشماره
فرا دارد کرسیش » اختران. 50 - در توحید ( 239 ) بسندش از فضیل که پرسیدم از امام ششم علیه السّلام از تفسیر قول خدا عزّ و جلّ
فرمود: اي فضیل آسمانها و زمین و هر چیزي در کرسی است. 51 - و از همان ( 239 ) بسندش از امام ششم علیه « آسمانها و زمین را
فرمود: آسمانها و زمین و آنچه میان آنها است در کرسی « فرا دارد کرسیش آسمانها و زمین را » السّلام در تفسیر قول خدا عزّ و جلّ
است، و عرش همان دانشی است که کسی آن را اندازه نتواند. 52 - و از همان ( 236 ) بسندش از حنان بن سدیر که پرسیدم امام
ششم علیه السّلام را از عرش و کرسی فرمود: عرش وصف بسیار و گوناگون دارد، هر وصفی در قرآن برایش یک معنا دارد، اینکه
میفرماید: « رحمان بر عرش استوار است » میفرماید ملک بزرگ و فرمودهاش « پروردگار عرش بزرگ، 86 - المؤمنون » : فرموده است
بر ملک فراگیر است، و این ملک چگونه سازي، هر چیز است. ص: 32 و آنگه عرش در پیوست از کرسی
جدا است، زیرا این دو بزرگترین ابواب امور نهانیند، و هر دو نهانیند و در نهان با همند، کرسی باب برونی غیب است که پدیدگاه
آفرینش است و همه چیز از آنست، عرش باب درونی است، در آنست دانش چگونگی و بود و اندازه و مرز و مکان و خواست و
وصف اراده، و دانش الفاظ و حرکات و وانهادن، و دانش بازگشت و بداء، و هر دو باب دانش همگرند زیرا ملک عرش جز ملک
کرسی است: و علمش نهانتر از علم کرسی است، از این رو فرمود: پروردگار عرش بزرگ، یعنی وصفش بزرگتر از وصف کرسی
است، با اینکه هر دو از نظر دانش همگرند. گفتم: قربانت پس چرا در فضیلت همگنان کرسی است؟ فرمود: همانا براي آن
همگنانش شد که دانش چگونه سازي در آنست و آنچه از ابواب بداء و جا سازي (و سازمانها خ ب) و رتق و فتق است در آن
روشن است، پس این دو همگرند و یکی جایگزین در دیگریست، و تعبیر علماء نمونه است که دگرگون آرند تا دلیل باشد بر
راستی دعوي آنان زیرا او مخصوص سازد برحمتش هر که را خواهد و او است نیرومند و با عزّت. و نمونه اختلاف وصف عرش
پروردگار عرش- پروردگار یگانگی- است از آنچه ستایند، مردمی گویند دو دست دارد و » اینست که خدا تبارك و تعالی فرمود
مردمی او را بدو پا وصف کردند و گفتند: پاي بر صخره بیت المقدّس نهاد و از آنجا بآسمان برآمد، و ،« دستش بسته است » : گفتند
براي این وصفها « من خنکی انگشتانش را بر دلم دریافتم » : او را داراي انگشت شمردند و گفتند: محمّد صلی اللَّه علیه و اله فرموده
فرماید پروردگار نمونههاي برتر است از آنچه نمونههاي او آوردند، و براي خدا .« پروردگار عرش از آنچه ستایند » : است که فرمود
است نمونه برتر که چیزي بدو نماند، و وصف او نشاید، و در وهم نیاید، اینست نمونه برتر، و ستایش مردم بیدانش که نمونههاي
، داده نشدید شما آسمان و جهان، ج 2 » : پست برایش آوردند و او را بدان چه مانند او ساختند همگنان کردند، و از این رو فرمود
نیست برایش مانند و نه همگنان و نه همتائی و از او است بهترین نامها که دیگري را « ص: 33 جز اندکی از دانش، 85 - الاسراء
صفحه 18 از 137
- بخوانیدش بدانها و وانهید آنان را که در نامهایش ناروائی کنند، 180 » : نشاید و آنها را در کتاب خود شرح داده و فرموده
از روي نفهمی و نادانی و آنکه بنادانی نام ناروا بر او نهد ندانسته مشرك شود و باو کافر گردد و پندارد خوب کرده، و از « الاعراف
و آنان کسانیند که ندانسته نام ناروا بر او نهند، و « ایمان نیارند بیشترشان بخدا جز اینکه مشرك باشند، 106 - یوسف » این رو فرمود
بیجا کنند. اي حنان، راستی خدا تبارك و تعالی فرمود مردمی دوستانی گیرند، و آنها آنانند که خدا فضل بآنها داده و خواصّ ی که
بدیگران نداده، محمد را صلی اللَّه علیه و اله فرستاد و بفرمان خدا عزّ و جلّ رهنما بخدا شد تا بعنوان یک دلیل و رهبر درگذشت، و
پس از او وصیّش رهنما و رهبر بود بر هر آنچه او بفرمان پروردگارش از دانش روشنش رهبري کرد، و سپس ائمه راشدین علیه
یعنی چگونه خدا بآفریدهها وابسته است و آنها را سرپرستی کند و بداند و چگونه از « ملک چگونه ساختن چیزها » ... : السّلام. بیان
آنها جدا است، و از این رو استواري را شرح کرد باینکه چیزي بدو نزدیکتر از چیزي نیست، و رحمت و دانشش همه چیز را فرا
سپس عرش در » . دارند، و بسا که مقصود تدبیر صفات و کیفیات و اوضاع و احوال چیزها باشد، و بسا که این معنا روشنتر است
یعنی چون یکی از آنها بدیگري عطف شود و با هم ذکر شوند عرش از کرسی جدا است و در غیر این صورت « پیوست تنها است
و از این تعبیر پیچیده برآید « زیرا کرسی همان باب برونی است » بسا که یک معنا دارند مانند علم و هر دو نهانند از حواس انسانی
که کرسی و عرش دو نوع از علم خدایند، کرسی متعلّق است باعیان موجودات، و همه بحقائق خود از آن برآیند و عرش تعلّق دارد
به چگونگی و اندازه و احوال و پدید شدن و برگشت هر چیز و بسا که یکی کتاب محو و اثباتست و دیگري لوح محفوظ. آسمان
یعنی این هر دو همگنان و همدوشند براي اینکه یکی علم باعیانست و دیگري علم « زیرا دانستن چگونگی » و جهان، ج 2، ص: 34
بکیفیات محیط باعیان که گویا جاي آنها است و پهناورتر از آنها است و باین راه میشود میان اخبار جمع کرد و بسا که بدان اشاره
اگر ظرف بظاء نقطه دار باشد و در برخی نسخهها بطاء بینقطه است یعنی یکی « یکی دیگري را در خود جا داده » : کرده که گفته
مقصود دانشمندان أهل بیت علیهم السلامند که تعبیرهاي « و نمونه دادند دانشمندان دگرگون » . طرف دیگریست یا نظر بدیگر دارد
مختلفه از آنها آرند بر سبیل تشبیه و مثل یک بار از علم به عرش تعبیر کنند و یک بار بکرسی، یک بار عرش را ظرف کرسی دانند
و یک بار برعکس، و یک بار هر دو را جسمی بزرگ شمارند، و مثل آوردن براي درست نمودن آنها است و براي فهم مردم.
یعنی معانی آن در سوره انبیاء فرموده آیه ( 22 ) فَسُبْحانَ اللَّهِ رَبِّ الْعَرْشِ عَمَّا یَصِ فُونَ « پس از اختلاف وصف عرش » اینکه فرمود
آیا از زمین معبودانی » مقصود از عرش در اینجا عرش یگانگی است که انسب با برکناري از شریک است چون در آیه پیشتر فرموده
بر گرفتهاند که آنها زنده میکنند، و اگر در آنها معبودانی جز خدا باشند هر دو تباه شوند و منزّه است پروردگار عرش از آنچه
بگو اگر براي رحمان فرزندي بود من نخست پرستنده بودم، منزه است پروردگار » در سوره زخرف (آیه- 81 ) فرموده « وصف کنند
و در اینجا مناسب برکناري از همانند و همگنان و فرزندانست، و مقصود از « آسمانها و زمین پروردگار عرش از آنچه وصف کنند
عرش در هر مقامی یک معنائیست که راسخون در علم میفهمند. سپس از ظاهر کلام برآید که (از آنچه) وصف کنند بعرش متعلق
ما » است و این بعید است بلکه متعلق است بهمان (سبحان) و بتقریر ما نیاز بارتکاب آن ندارد و این خبر دلالت دارد که خطاب در
آسمان « از ظاهر علمش » متوجه به پرسشکنان از روح است نه به پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و اینکه فرمود « اوتیتم آنچه داده شدید
و جهان، ج 2، ص: 35 براي اینست که باطن علم او را مردم دیگر تاب نیارند تا آنها را بدان رهبري کنند و آن مخصوص باوصیاء
است علیه السّلام. و بدان که این خبر از متشابهاتست و بسیار مبهم، و ظاهر آنست که چون راویان و نسخه برداران معنایش را
نفهمیدند دچار تحریف و تصحیف نیز شده است و از این رو من سخن را در بیان آن مختصر کردم و آنچه گفتم از راه احتمال
-53 عیاشی: از اصبغ که پرسش شد امیر المؤمنین علیه السّلام از قول خدا «1» آوردم و خدا و حجج او حقائق کلام آنها را میدانند
فرمود: آسمان و زمین و آنچه آفریده در آنها است درون کرسیند و چهار فرشته بفرمان خدا « فرا دارد کرسیش آسمانها و زمین را »
آن را بر میدارند. 54 - تفسیر عسکري: که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: چون خدا عرش را آفرید 360 هزار رکن برایش
صفحه 19 از 137
آفرید، و در هر رکنی 360 هزار فرشته آفرید که هر گاه خدا بکوچکتر آنها فرماید تا هفت آسمان و هفت زمین را بکام کشد میان
دو ص: 36 آروارهاش چون ریگی باشد در بیابانی پهناور، و خدا بآنها فرمود: اي بندهایم عرشم را بردارید و
بر آن همدست شدند نتوانستند بردارند و نه آن را بجنبانند، و خدا با هر کدام یکی دیگر آفرید، و نتوانستند او را از جا برکنند، و
خدا با هر یک ده تا آفرید و نتوانستند آن را بجنبانند، و خدا بشماره هر یک مانند همه را آفرید، و نتوانستند آن را بجنبانند، خدا عز
و جل بهمه فرمود: آن را بمن وانهید تا به نیروي خودم نگهش دارم. و خدا عز و جل به نیروي خود آن را نگهداشت و بهشت تن
آنها فرمود: آن را بردارید، گفتند: بار پروردگارا ما همه نتوانستیم آن را برداریم و چگونه ما هشت تن تابش را داریم؟ خدا عز و
جل فرمود: چون منم من خدا نزدیک کن دور، زبون کن بندهها، آسان کن سخت، سهل کن دشوار، بکنم هر چه خواهم و حکم
کنم هر چه اراده کنم، بشما چند کلمه بیاموزم، آنها را بگوئید تا بر شما سبک شود گفتند: آنها چیستند؟ فرمود: بگوئید: بنام خدا
بخشاینده مهربان، نیست جنبش و نه توانی جز بکمک خداي والاي بزرگ و رحمت فرستد خدا بر محمّد و خاندان پاکش، آن را
گفتند و عرش را برداشتند و باندازهاي که یک مو بر شانه مردمی چالاك و نیرومند برآید بر آنها سبک شد، و خدا عز و جلّ
بفرشتههاي دیگر فرمود: عرشم را براي همین هشت تن وانهید تا آن را بردارند، و شماها همه گردش بچرخید، و مرا تسبیح و تمجید
و تقدیس کنید، منم خدا توانا بر آنچه دیدید و بر هر چیز نیرومند. 55 - در روضۀ الواعظین: امام صادق بوسیله پدرش از جدّش
چیزي نیست جز » روایت کرده که در عرش نمونه هر آنچه خدا در خشکی و دریا آفریده هست، فرمود: اینست تاویل قول خدا
و میان دو ستون عرش هزار سال پرش پرنده سریع فاصله است، و هر روز 70 هزار « آنکه در بر ماست گنجینههایش 21 - الحجر
رنگ از نور بر عرش پوشند که هیچ آفریده تاب دیدن آنها را ندارد، همه چیزها در برابر عرش چون حلقهایست در میان بیابان.
18 هزار بال دارد که میان هر دو بالش پانصد سال راه است « خرقائیل » ص: 37 خدا را فرشتهایست بنام
بخاطرش رسید که آیا بالاي عرش چیزیست؟ خدا بالهایش را دو برابر کرد و داراي 36 هزار بال شد که میان هر دو بال پانصد سال
راه بود و خدا باو وحی کرد بپر اي فرشته، 20 هزار سال پرید و بر سر یک ستون عرش نرسید، و خدا بال و نیرویش را دو چندان
کرد و 30 هزار سال دیگر پرید و باز هم نرسید، و خدا باو وحی کرد اي فرشته اگر تا دمیدن صور بپري با بالهایت بساق عرشم
و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: « سَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ الْأَعْلَی » نرسی آن فرشته گفت: (منزّه باد پروردگار والاترم) و خدا فرو فرستاد
و برمیدارند عرش پروردگارت را بالاي خود در » آن را ذکر سجده کنید. 56 - و از طریق مخالفین روایت کرده در تفسیر قول خدا
که هشت صف است که شماره آنها را جز خدا نداند، و هر فرشته آنها را چهار روي است و شاخها دارند بمانند « آن روز هشتا
شاخهاي گوزن که از بیخشان تا سرشان پانصد سال راه است، و عرش بر سر شاخهاي آنها است، و پاهاشان در پائینترین زمین و
سرهاشان در بلندترین آسمان، و فروتر از عرش 70 پرده از نور است (روضۀ الواعظین 59 ) بیان- جزري گفته: وعل، بز کوهی است
و حاملان عرش هشت گوزنند یعنی فرشتهها بصورت گوزن. 57 - در تأویل الایات الظاهره: بسندي از محمّد بن مسلم گفت: از امام
فرمود: مقصود محمّد است « و آنان که عرش را برمیدارند و کسانی که گرد آنند » پنجم علیه السّلام شنیدم در تفسیر قول خدا تعالی
و علی و فاطمه و حسن و حسین و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی علیهم السلام. 58 - در اختصاص از ابن عباس، گفت ابن سلام در
ضمن پرسشهایش از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله پرسید 16 چیست؟ 18 چیست؟ فرمود: 16 صف فرشته در هم گرد عرش و اینست
و اما 18 پس 18 پرده نور است آویخته میان کرسی و حجب که اگر « درهمشدگان گرد عرش، 75 - الزمر » مقصود از قول خدا
نباشند کوههاي سخت ص: 38 و بلند آب شوند، و پریان و آدمیان از نور خدا بسوزند گفت راست گفتی یا
59 - در برخی کتب است از امام چهارم علیه السّلام که نمونه همه آفریدهها در عرش باشند. 60 - در ( محمّد (اختصاص، 27
المتهجد: ضمن دعاء شب جمعه است بار خدایا پروردگار نور بزرگ و پروردگار کرسی پهناور و پروردگار عرش بزرگ و
پروردگار دریاي جوشان (تا آخر دعاء). 61 - در تعقیب نماز أمیر المؤمنین است علیه السّلام: از تو خواهم بنام تو که بدان آفریدي
صفحه 20 از 137
عرشت را آنکه کس نداند چیست جز خودت- تا گوید- و بخوانمت خدایا بنامت که از آن ساکنان آسمانهایت بلرزند، و عرشت
پایدار شد- تا گوید- و از تو خواهم بنامت که حاملان عرشت تو را با آن خواندند و گامهاشان استوار شد، و عرشت را بدان نام بر
آنها بار کردي خدایا آنکه نداندش فرشتهاي مقرّب و نه حامل عرش تو و نه کرسیت جز آنکه خودت او را آموختی. 62 - در بیان
- التنزیل ابن شهرآشوب: از امام صادق علیه السّلام است که فاصله میان دو پایه عرش مسافت ده هزار سال پرش پرنده است ( 27
ص: 39 تحقیق این اخبار و جمع میان آنها بدان که تخت شاهی در این جهان مظهر قدرت «1» ( الاختصاص
پادشاهانست ولی خداي سبحان از مکان و قرارگاه منزّه است نه تختی دارد و نه کرسی که بر آن بنشیند، و این دو بر آفریدههاي او
بحسب مناسبت اطلاق شدند بچند معنی. 1- دو جسم بزرگ فراز هفت آسمان، بیشتر اخبار عرش را بالاتر و بزرگتر از کرسی
دانسته و برخی برعکس گفتهاند حکماء پنداشتهاند که کرسی فلک هشتم است و عرش فلک نهم، ولی ظاهر اخبار مخالف آنست
زیرا آنها را مربع و پایدار و گوشه دار دانسته، و بسا که اینها را حمل کنند به جهات و حدود، و صفاتی که مایه بزرگداشت و
تکریم است. و ما نیازي نداریم باین تأویلات، و همانا باین دو نام خوانده شدند براي اینکه احکام و تقدیرات خدا از آنها تراود و
فرشتههاي کروبیان و مقرب و ارواح پیمبران و اوصیاء گرد آنهایند و هر که را خدا خواهد بخود نزدیک سازد بدانها بالایش برد،
چنانچه فرمانها و احکام شاهان و آثار سلطنت و عظمت آنان از تخت و کرسی آنها است، و مقرّبان آستان و خاصان آنها بگرد آنها
چرخند و نیز چون آن دو بزرگترین آفریده جسمانیند و انوار عجیبه و آثار غریبه مخصوص بخود دارند، دلالتشان بر وجود خدا و
علم و قدرت و حکمتش بیش از اجسام دیگر است و مخصوص بدین نام شدند و حاملشان در دنیا گروهی فرشتهاند و در آخرت یا
فرشتههایند یا انبیاء اولو العزم و اوصیاء برگزیده چنانچه دانستی و بسا مقصود از حمل در آخرت این باشد که اینان حکّام و مقرّبان
حضرت اویند. 2- علم و دانش چنانچه در بسیاري اخبار بدان تفسیر شدند، و فرقشان در خبر معانی الاخبار و جز آن گذشت، چون
منشأ ظهور خدا بر خلقش دانش و ص: 40 شناسائی است و آنها وسیله تجلّی خدایند بر بندهها و نمونه عرش و
کرسی باشند و حامل آن پیغمبر و ائمه علیهم السلامند که خزّان علم اویند در آسمان و زمینش خصوص آنچه مربوط بشناخت او
است. 3- ملک که در خبر حنان بدان تفسیر شدهاند بهمین وجهی که گذشت. 4- جسمی محیط بهمه آفریدههاي خدا چنانچه
صدوق گفته و از برخی اخبار برآید، زیرا هر چه در زمین و فراز آنها است آیات وجود خدا و نشانههاي قدرت اویند، و آثار وجود
و فیض حکمت او، و همه آفریدههاي عرش عظمت و جلال او هستند و وسیله تجلّی صفات کمالش بر عارفان، و این یک معنائیست
-5 هر یک از اوصاف کمال و جلالش « و برآمده است بالاي هر دیدگاه » : که بخاطر فاترم رسید در تفسیر قول آنها علیهم السلام
عرش او است، زیرا قرارگاه عظمت و جلال اویند و وسیله ظهورش بر بندههایش باندازه استعدادشان، و او را عرش دانش است و
عرش قدرت، و عرش رحمانیت، و عرش رحیمیت، و عرش وحدانیت، و عرش تنزّه چنانچه در روایت حنان و جز آن گذشت. و
پدرم- ره- خبري را که در تفسیر قول خدا الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي رسیده که مقصود اینست که با هر چیز برابر است و چیزي
نزدیکتر باو نیست از چیز دیگر، تأویل کرده به عرش رحمانیت و گفته: پروردگار سبحان بر عرش رحمانیت با همه چیز برابر است،
و از نظر رحیمیت که هدایت و رحمتهاي خصوصی است بمؤمنان نزدیکتر است، یا مقصود اینست که خداوند بصفت رحمانیّت
خود بر عرش ملک و عظمت و جلال با همه چیزها یک نسبت برابر دارد، و این برابري از عظمت و جلالش هیچ نکاهد. 6- دل
پیغمبران و اوصیاء و مؤمنان کامل که قرارگاه محبت و معرفت خدایند چنانچه روایت شده است دل مؤمن عرش رحمان است، و هم
در حدیث قدسی است که: فرا نگیرد مرا آسمانم و نه زمینم، و فراگیردم دل بنده مؤمنم. سپس بدان که اطلاق عرش و کرسی بر
برخی معانی بواسطه تصریح در خبر ص: 41 یا قرائن دیگر منافات ندارد با وجوب اعتقاد بهمان معنی اول که
.«1» ظاهر أکثر آیات و اخبار است
باب پنجم حجب و استار و سرادقات
صفحه 21 از 137
روایات
37 ) بسند خود از زید بن وهب که پرسش شد امیر المؤمنین علیه السّلام از حجب فرمود: - -1 در توحید ( 201 ) و در خصال 36
حجب نخست هفتند و کلفتی هر کدام پانصد سال راه است و میان هر دوتاشان هم پانصد سال راه و حجب دوم هفتاد حجاب است
که میان هر دوتاشان (و درازي آن خ ب) پانصد سال راه است دربانان هر حجاب 70 هزار فرشتهاند که نیروي هر یک برابر نیروي
ثقلین است یکی تاریکی است، یکی نور، یکی آتش، یکی دود، یکی ابر، یکی برق، یکی رعد، یکی ریگ، یکی کوه، یکی غبار،
یکی آب، یکی رودها. آنها حجابهاي گوناگونند، و کلفتی هر حجاب مسافت 70 هزار سال است و آنگه سراپردههاي جلالند که
70 خ ب) سراپردهاند، و در هر سراپرده 70 هزار فرشته است و میان هر دو سراپرده 500 سال راه، سپس سراپرده عزّتست آسمان ) 60
و جهان، ج 2، ص: 42 سپس سراپرده کبریاء، سپس سراپرده عظمت، سپس از آن قدس، و سپس جبروت و سپس فخر، و سپس نور
سپید، سپس وحدانیّت که 70 هزار سال راه است سپس حجاب اعلا است، سخن آن حضرت پایان یافت و خاموش شد و عمر بدو
گفت: نمانم براي روزي که تو را نبینم اي أبو الحسن. صدوق- ره- گفته: خدا پشت این پردهها نیست، و برتر است از آنها زیرا
مکانی ندارد، پشت این پردهها عظمت علیاء است از آفریدههائی که اندازه آنها را جز خدا تبارك و تعالی نمیداند. بیان: یکی
ظلمت است: بسا که مقصود اینست که مطلق حجاب داراي این موجوداتست نه حجابهائی که پیشتر گفته چنانچه از بیان غلظت آنها
307 ) و در خصال ( 81 ) بسندش از علی بن ابی طالب علیه السّلام فرمود: راستی خدا تبارك و - معلوم است. 2- در معانی ( 306
تعالی 424 هزار سال پیش از آسمانها و زمین و عرش و کرسی و لوح و قلم و بهشت و دوزخ و پیش از آدم و نوح و ابراهیم و
و بدو بخشیدیم اسحاق و یعقوب » اسماعیل و اسحاق و یعقوب و موسی و عیسی و داود و سلیمان و هر آنکه خدا در این آیه فرموده
و پیش از همه انبیاء نور محمّد را صلی اللَّه علیه و آله و سلم آفرید و « را- تا آنجا که- و رهنمودیمشان براه راست، 87 - الانعام
بهمراهش 12 حجاب آفرید حجاب قدرت، عظمت، منّت، رحمت، سعادت، کرامت، منزلت، هدایت، نبوّت، رفعت، هیبت، شفاعت،
سپس 12 هزار سال نور محمّد صلی اللَّه علیه و اله را در حجاب قدرت باز داشت که میگفت: (سبحان ربی الاعلی) و 11 هزار سال
در حجاب عظمت که میگفت: (سبحان عالم السر) [و اخفی] و 10 هزار سال در حجاب منّت که میگفت: سبحان من هو قائم لا
یلهو، و 9 هزار سال در حجاب رحمت که میگفت: سبحان الرفیع الاعلی، و 8 هزار سال در حجاب سعادت که میگفت: سبحان من
هو دائم لا یسهو، و 7 هزار سال در ص: 43 حجاب کرامت که میگفت: سبحان من هو غنی لا یفتقر. و 6 هزار
سال در حجاب منزلت که میگفت: سبحان ربّی العلی الکریم، و 5 هزار سال در حجاب هدایت که میگفت: سبحان ذي العرش
العظیم، و 4 هزار سال در حجاب نبوّت که میگفت: سبحان رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یَصِ فُونَ، و 3 هزار سال در حجاب رفعت که میگفت:
سبحان ذي الملک و الملکوت، و 2 هزار سال در حجاب هیبت که میگفت: سبحان اللَّه و بحمده و هزار سال در حجاب شفاعت که
میگفت: سبحان ربی العظیم و بحمده. سپس عزّ و جلّ نامش را بر لوح پدید کرد و چهار هزار سال بر لوح درخشید سپس بر عرش
پدید کرد و 7 هزار سال بر ساق عرش پایدار بود تا آنکه خدا عزّ و جلّ او را در پشت آدم نهاد، تا آخر آنچه در مجلّد ششم
گذشت. 3- تفسیر علی بن ابراهیم ( 373 ) بسندش تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که جبرئیل در شب معراج بمن گفت: میان خدا
و خلقش 90 هزار حجابست، و نزدیکترین خلق بخدا منم و اسرافیل، و میان ما و او چهار حجاب است حجابی از نور، دیگر از
ظلمت، و حجابی از ابر، و دیگري از آب (الخبر) 4- در مجالس صدوق: بسندش از ابن عباس در خبر معراج که گذشت رسول خدا
صلی اللَّه علیه و اله تا رسید به حجب که پانصد شماره بودند و میان هر دو حجاب پانصد سال راه بود. 5- در توحید: بسندش از
امام ششم فرمود: خورشید یک هفتادم از نور کرسی است، و کرسی یک هفتادم از نور عرش، و عرش یک هفتادم از نور حجاب، و
آن یک هفتادم از نور ستر (الخبر) (این حدیث در شماره 45 باب عرش و کرسی گذشت) 6- در المتهجد: ضمن تعقیب نماز امیر
صفحه 22 از 137
المؤمنین علیه السّلام: و از تو خواهم بنور نامت که بدان آفریدي نور حجابت- تا گوید- و از تو خواهم بنام زکی پاکت نوشته در
کنه حجبت، سپرده در علم غیب نزد خودت بر سدرة المنتهی و از تو خواهم بنامت ص: 44 نوشته بر سرادق
اسرار- تا گوید- بنامت که نوشتی بر حجاب عرشت، و بهر نامی که در لوح محفوظ داري 7- در اقبال: ضمن تعقیبات نوافل
رمضان، روایت شده از امام ششم علیه السّلام: بار خدایا من از تو خواهم بنامت که نوشته در سرادق مجد است، و خواهم بنامت که
نوشته در سرادق بهاء است، و خواهم بنامت که نوشته در سرادق عظمت است و خواهم بنامت که نوشته بر سرادق جلال است و
بنامت که نوشته بر سرادق عزّتست و بنامت که نوشته بر سرادق سرائر است، آنکه پیش است و والا و خوب و خرم، و پروردگار
8- درّ منثور سیوطی .( هشت فرشته، و پروردگار عرش بزرگ (الدعاء) (این دعاء را در تعقیبات نوافل نیافتیم، از پاورقی ص 43
-9 ( بنقل از چند کتاب از ابن عباس گفت: میان آسمان هفتم تا کرسیش 7 هزار نور است (در مصدر یافت نشده از پاورقی ص 43
و از انس است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: جبرئیل گفت: میان من و پروردگار 90 حجاب از نور و آتش است که اگر
10 - از أبی هریره است که یک مرد یهودي نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله ( نزدیکتر آنها را ببینم میسوزم (درّ المنثور ج 1 ص 93
آمد و گفت: یا رسول اللَّه، خدا را از خلقش جز آسمانها پردهایست؟ فرمود: آري میان او و فرشتههاي گرد عرش 70 پرده از نور
است، و 70 پرده از ظلمت، 70 پرده از آویزهاي دیبا، 70 پرده از آویزههاي سندس، 70 پرده از در سفید، 70 پرده از در سرخ، 70
پرده از در زرد، 70 پرده از در سبز، 70 پرده از روشنی، 70 پرده از برف، 70 پرده از آب، 70 پرده از تگرگ، 70 پرده از عظمتی
که وصف نشدنی است. گفت: بمن خبر ده از فرشتهاي که پهلوي آنست، فرمود: اسرافیل است، سپس جبرئیل، سپس میکائیل،
11 - و از مجاهد است که میان فرشتهها و عرش 70 حجاب است، حجابی ( سپس ملک الموت علیه السّلام (درّ المنثور ج 1 ص 93
ص: 45 از نور و حجابی از ظلمت. 12 - .. رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: در فرود خدا 70 هزار حجاب
از نور و ظلمت است، کسی نشنود از آنها مگر اینکه جانش برآید. 13 - در شرح نهج البلاغه کیدري، از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله
در حدیث معراج فرمود: از سدرة المنتهی بیرون شدم تا بیکی از حجب عزّت رسیدم، و آنگه بحجاب دیگر و با براق هفتاد حجاب
را در نور دیدم که میان هر دو حجابی پانصد سال راه بود- تا فرمود- و در علیین، دریاها، نورها و حجابها دیدم و جز آن که اگر
آنها نباشند هر آنچه زیر عرش است از نور عرش میسوزد، گفته: در ضمن حدیث است که جبرئیل علیه السّلام گفته: براي خدا در
فرود عرش 70 حجابست که اگر بیکی از آنها نزدیک شوم جلوههاي وجه پروردگارمان ما را بسوزانند.
خلاصه در این باب
اخبار عامّه و خاصه در وجود حجب و سرادقات و فزونیشان بسیار است، در قاموس (ج 3 ص 244 ) گفته: سرادق چادري است که
بالاي صحن خانه کشند ... در نهایه گفته: (ج 2 ص 157 ) سرادق هر آنچه که احاطه بچیزي دارد چه دیوار باشد و چه چادر و خیمه
(پایان) ظاهر بیشتر اخبار اینست که آنها زیر عرشند و از برخی برآید که بالاي عرشند و منافاتی ندارند که در هر دو جا باشند، و از
طریق مخالفان روایت شده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله گفته: براي خدا تبارك و تعالی 70 هزار حجاب از نور و ظلمت است که
اگر برداشته شوند جلوههاي وجه او آنچه فرود آنها است بسوزانند، جزري در نهایه (ج 2 ص 141 ) گفته: در حدیث است که
جبرئیل گفت: براي خدا در فرود عرش 70 حجابست که اگر ما بیکی از آنها نزدیک شویم، سبحات وجهش ما را بسوزانند. و در
حدیث دیگر است که: حجابش نور است یا نار که اگرش بردارد سبحات ص: 46 وجهش هر دیدرسی را
بسوزانند، سبحات خدا جلال و عظمت اویند، یا پرتوهاي رویش، و محاسن چهره را سبحات آن گویند، چون در دید چهره زیبا
گویند: سبحان اللَّه. و معنی مفهومتر اینست که اگر از انوار خدا که محجوب از بندهها است چیزي پرده برداري شود بر هر که آن
افتد نابود شود چنانچه موسی از پرتو آن بیهوش افتاد و کوهها تکه تکه و خاك شدند چون خدا تعالی تجلّی کرد، نووي در شرح
صفحه 23 از 137
صحیح مسلم گفته: سبحات بضمّ س و ب یعنی نور او و مراد از وجه ذات است و مقصود از دیدرس همه آفریدهها است که دید
خدا محیط بدانها است یعنی اگر مانع برداشته شود از دید انوارش جلالش همه چیز را بسوزاند. و تحقیق اینست که این اخبار را
ظاهریست و باطنی و هر دو درست است ظاهرش اینست که خداي سبحان چنانچه عرش و کرسی را با بینیازي بدانان آفریده در بر
آنها پردهها و حجابها و سرادقاتی آفریده، و از انوار غریبه آفریده خود درون آنها را انباشته که در دید فرشتهها و برخی پیغمبران و
در شنید دیگران مظهر عظمت و جلال و هیبت و وسعت فیض و رحمتش باشند، و اختلاف شماره بسا که از نظر نوع و صنف و
شخص آنها است و یا اینکه در برخی تعبیرات با هم شماره شدند و یا بعضی از آنها را نام بردند. و امّا باطن آنها اینست که البته
حجب مانع از وصول بحق بسیارند، برخی ناشی از نقص نیرو و درك آدمی است از نظر امکان و نیاز و حدوث و آنچه بدنبال آنها
است از نقص و درماندگی و اینها حجب ظلمتند و برخی ناشی از نورانیّت و تجرد و تقدّس و عظمت و جلال خدا است که حجب
نورانیهاند، و محال است این هر دو حجاب برداشته شوند و اگر از میان بروند جز ذات حق چیزي نماند آري ممکن است تا اندازهاي
این حجب برداشته شوند و آدمی بمقام کشف و شهود برسد بوسیله برکناري از صفات شهوانیّه و اخلاق حیوانیه و تخلق باخلاق
ربانیّه از راه عبادت و ریاضت و مجاهده و بررسی علوم حقّه. ص: 47 و در این صورت انوار جلال الهی بر
بنده میتابند و تشخص و اراده و شهوت او را میسوزانند، و با دیده یقین کمال خدا و بقائش را مینگرند و فناء و ذل خود را دریابند،
بینیازي او و نیاز خود را بنگرند، بلکه هستی عاریه خود را در برابر وجود او نیست شمارند، و توانائی ناچیز خود را در برابر قدرت
کامله او هیچ بلکه از اراده و دانش و قدرت خود بکنار روند، و اراده و قدرت و علم خدا در آنها بکار افتد، نخواهند جز آنچه خدا
خواهد و نیروي حق را در تصرف بکار برند مرده زنده کنند، خورشید برگردانند، ماه را بشکافند، چنانچه امیر المؤمنین علیه السّلام
فرمود: من در خیبر را به نیروي جسمانی نکندم بلکه بنیروي ربانی کندم. و این معناي فناء فی اللَّه و بقاء باللَّه است که قابل فهم است
و منافی با اصول دین نیست. و بعبارت دیگر حجابهاي مانع از وصول بنده بخدا از نظر عبادت و درك مقام ممکن از معرفت از قبیل
ریاء و خودبینی و سمعه و مراء است، و حجب ظلمانیه کلیه گناهانست، و چون این حجب برداشته شوند خدا در دل بنده تجلّی کند
و محبّت جز او را تا بخودش برسد میسوزاند، و سخن در این باره در کتاب ایمان و کفر تمام میشود ان شاء اللَّه، این همه موجب
نشود که دست از ظواهر آن اخبار برداشت مگر بواسطه معارضه اخبار صحیحه و صریحه که مایه تأویل آنها گردند، و آغاز بیدینی
ص: 48 «1» تأویل بیدلیل است، و اللَّه الهادي الی سواء السبیل
باب ششم سدرة المنتهی و معنی علیین و سجین
آیات
16 ) البته او را دید در فرود دیگر* نزد سدرة المنتهی* نزد او است جنۀ المأوي* چون که فرو گرفت سدره را آنچه - -1 النجم ( 13
21 ) نه هرگز، راستی که کتاب بدکاران البته در سجین است، نمیدانی که سجین چیست؟- تا قول - فرو گرفت. 2- المطففین ( 7
خدا تعالی- نه هرگز، راستی که ص: 49 کتاب نیکوکاران البته در علیین است، نمیدانی علیین چیست؟ کتابی
نوشته که مقرّبان گواه آنند
تفسیر
بار » طبرسی در (ج 9- ص 175 مجمع) گوید: البته او را دید یعنی جبرئیل را در صورت اصلیش با اینکه فرود میآمد از آسمان
چون که او را دو بار بصورت اصلی دید (نزد سدرة المنتهی) درختی در سمت راست عرش بالاي آسمان هفتم که دانش هر « دیگر
صفحه 24 از 137
فرشتهاي در آنجا بپایان رسد در روایت کلبی و مقاتل، و از ابن مسعود و ضحاك است که پایان هر چیزیست که بآسمان برآید و
هر چه از بالایش بفرمان خدا بزیر آید، و گفتهاند پایان ارواح شهیدانست، و گفتهاند پایان هر آنچه است که از بالایش بزیر آید و
باید از او دریافت شود، و هر روحی تا آن برآید و از آن دریافت شود و این درخت نهایت عروج فرشتهها است و آن را سدرة
بهشتی که در آن بمانند و « نزد آنست جنّۀ المأوي » ، المنتهی گفتند. مقاتل گفته، درخت طوبی است، و سدره درخت ازگیل است
بهشت جاوید است و در آسمان هفتم است و گفتهاند، در آسمان ششم است، و جبائی و قتاده گفتند: بهشتی است که آدم در آن
جا گرفت و ارواح شهداء بدان گرایند، و حسن گفته: جاي بهشتیانست، و عطاء از ابن عباس آورده که جاي جبرئیل و میکائیل
است، مقاتل گفته: فرشتهها آن درخت را فرو گیرند بمانند کلاغان و بر آن نشینند و از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت است که
بر هر برگش فرشتهاي دیدم که ایستاده بود و خدا تعالی را تسبیح میگفت، حسن گفته: نور و بهاء و زیبائی و صفائی آن را فرو
گیرد که همه دیدهها را خیره کند و وصفش را پایانی نباشد، و از ابن عباس و مجاهد است که پروانههاي طلائی او را فرو گیرند، و
گویا فرشتهها باشند بصورت پروانه و خدا را بپرستند، مقصود اینست که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله جبرئیل را بصورت اصلیش دید
از « راستی کتاب بدکاران در سجّین است » ( در حالی که سدره را عجائب فرا گرفته بودند، عجائبی نگفتنی. (ج 10 ص 452 مجمع
حسن ص: 50 است که: نامه کردار بد و گناهانشان باشد و گفتهاند: در نامه آنها نوشته که باید در سجّین
باشند و آن در طبقه هفتم زمین است، از ابن عباس و مجاهد و قتاده و ضحّاك، و در روایت براء بن عازب رسول خدا صلی اللَّه
علیه و اله فرمود: سجّین پائینتر از هفت طبقه زمین است. شمر بن عطیه گفت: ابن عباس نزد کعب آمد و گفت: تفسیر قول خدا
تعالی إِنَّ کِتابَ الفُجَّارِ لَفِی سِجِّینٍ را بمن بگو گفت: جان بد کار را بآسمان برند و آن را نپذیرد و بزمین فرود آرند و آن را نپذیرد
تا برندش زیر هفتم زمین و برسانندش به سجین که لشکرگاه ابلیس است، و معنی آیه اینست که نامه عملشان را آنجا نهند. و
گفتهاند: سجّین چاه سربازي است در دوزخ و قلق چاهی سربسته، این را ابو هریره از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت کرده،
ابو مسلم گفته: سجّین نام کتاب آنها است چنانچه ظاهر آیه است، یعنی آنچه سزاي کفار است خدا در کتابی بنام سجّین نوشته که
یعنی مراتب بلند با جلال، و گفته شده است « لَفِی عِلِّیِّینَ » 456 مجمع) است که - بمعنی سخت و دشوار است. و در (ج 10 ص 455
در آسمان هفتم که جاي ارواح مؤمنانست، و برخی آن را سدرة المنتهی دانستهاند که هر چیزي بفرمان خدا بدان رسد، و از ابن
عباس است که آن بهشت است، و فراء گفته: درجات بینهایت بلندیست. در روایت دیگر از ابن عباس است که لوحی است از
زبرجد سبز زیر عرش آویخته و کردارشان در آن نوشته است، و از براء بن عازب بروایت از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله علیّین در
آسمان هفتم زیر عرش است، ابن عمر گفته: اهل علیّین از مکانی جنانی بر اهل بهشت بنگرند و چون یکی از آنها سرکشد ببهشت
بهشت روشن شود، و گویند یکی از اهل علیّین سرکشیده.
روایات
-1 علل الشرائع (ج 1 ص 263 ) بسندش از امام پنجم علیه السّلام همانا سدرة المنتهی نامیده شد چون فرشتههاي دیدهبان کردار اهل
زمین را تا آن بالا برند، فرمود: حافظان ص: 51 گرامی نیک زیر سدرهاند، و آنچه فرشتهها بالا برند بنویسند و
بسدره رسانند. در محاسن هم از ابن محبوب مانندش آورده. 2- در تفسیر علی ابن ابراهیم ( 374 ) بسندش، رسول خدا صلی اللَّه
علیه و اله فرمود چون مرا بآسمان بردند بمحل سدرة المنتهی رسیدم و بناگاه یک برگش یک امّتی را سایه میکرد، و بودم نزدیک
پروردگارم بفاصله دو سر کمان یا نزدیکتر. 3- و از همان (ص 652 ) گفت: سدرة المنتهی در آسمان هفتم است، و جنّۀ المأوي نزد
آنست. 4- و از همان (ص 716 ) در روایت ابی الجارود از امام پنجم علیه السّلام فرمود: سجّین زمین هفتم است و علیّین آسمان
اهل بهشت هم دیدند اهل علیّین را و چنانشان بینند که شما ستاره درخشان را در » : هفتم است. بیان: در نهایه (ج 3 ص 125 ) گفته
صفحه 25 از 137
علیّین آسمان هفتم است، و گفتهاند: نام دفتر فرشتههاي نگهبانست که کردار بندههاي خوب بدانها بالا رود، و « افق آسمان بینید
گفتهاند: بالاترین جا و شریفترین مراتب و نزدیکتر آنها بخدا است در سراي دیگر ... و گفته: سدرة المنتهی درختی است در
5- در درّ منثور (ج 6 ص 324 ) از ابن .( دورترین جاي بهشت که علم اولین و آخرین بدان رسد و از آن نگذرد (ج 2 ص 153
گفت: جان بدکار را بآسمان برآرند « نه هرگز، راستی کتاب بدکاران در سجّین است » عباس که از کعب الاحبار پرسید از قول خدا
و آن را نپذیرد، بزمین باز آرند و آن را نپذیرد، و آن را زیر هفت زمین برند تا بسجّین رسانند که لشکرگاه ابلیس است (گونهگاه او
؟« چه دانی که سجّین چیست » خ ب) و از زیر لشکر (گونه) ابلیس برگ هلاك او را در حساب برآورند، و اینست قول خدا
گفت: جان مؤمن را چون بگیرند بآسمان برآرند و درهاي « نه هرگز، البته کتاب نیکان در علیّین است » نامهایست نوشته. و قول خدا
آسمان بر او گشوده شود، و فرشتهها با مژده او را پیشواز کنند تا بعرشش رسانند و فرشتهها بالا روند و از زیر عرش برگی آسمان و
جهان، ج 2، ص: 52 برآرند نوشته و مهر شده و آن را زیر عرش نهند براي شناخت نجات در حساب روز جزاء و فرشتههاي مقرب
-6 در درّ منثور (ج 6 ص 325 ) از سعید بن مسیب، .« چه دانی علیّین چیست؟ کتابی است نوشته » گواهی کنند، و اینست قول خدا
گفت: سلمان و عبد اللَّه بن سلام بر خوردند، و یکی بدیگري گفت: اگر پیش از من مردي مرا دیدار کن و بگو پروردگارت با تو
چه کرد، و اگر پیش از تو مردم تو را دیدار کنم و بتو گزارش دهم، عبد اللّه بن سلام گفت: چگونه است این؟ آیا شدنی است؟
( گفت: آري، راستش جان مؤمنان در برزخ زمینند، و هر جا خواهند بروند و جان کافر در سجین است. 7- درّ منثور (ج 6 ص 326
گفت: علیّین بالاي آسمان هفتم نزد ستون راست عرش است « نه هرگز البته کتاب نیکان در علیّین است » از افتاده که در تفسیر
یعنی فرشتههاي مقرب. 8- درّ منثور (ج 6 ص 326 ) و از ضحاك « گواهی کنندش مقربون » نگارش خوبی آنها است « کتاب نوشته »
گفت: چون جان مؤمن گرفته شود بآسمان دنیا برآورده شود و مقربان بهمراهش تا آسمان دوم بروند، اجلح گفت: من گفتم:
مقربان چیستند؟ گفت: نزدیکترشان بآسمان دوم، سپس سوم و چهارم بترتیب تا آسمان هفتم تا برسد بسدرة المنتهی، اجلح گفت:
گفتم: بضحاك چرا سدرة المنتهی نام شد؟ گفت: چون هر چیزي از فرمان خدا بدان رسد و از آن نگذرد، و میگویند پروردگارا
نه » بنده تو فلانست- او داناتر است بوي از آنها- و براتی مهر شده براي آسایش او از عذاب بفرستد نزد آنها، و اینست قول خدا
و ندانی تو علیّین چیست؟ کتابیست نوشته، گواهی کنندش مقربان. 9- و در (ص ،« هرگز، البته کتاب نیکان هر آینه در علیّین است
نه هرگز، البته کتاب نیکان در علیّین » 327 ) گوید: از ابن عباس از کعب پرسید از قول خدا تعالی ص: 53
تا آخر آیات، گفت چون مؤمن را مرگ فرا گیرد و فرستادههاي خدا نزدش آیند نتوانند ساعتی پسش اندازند و نه پیش تا « است
وقت او رسد و آنگه جانش بگیرند، و بفرشتههاي رحمت دهند، و هر چه خدا خواهد از بخوبی بدو بنمایند سپس جانش را بآسمان
برآرند، و مقربان هر آسمانی او را بدرقه کنند تا او را بآسمان هفتم رسانند و آن را برابر خود نهند، و انتظار کشند تا شما نمازش را
بخوانید. پس میگویند: بار خدایا این فلان بنده تو است و جانش را گرفتیم و بهر چه خدا خواهد بر او دعا کنند، ما دوست داریم
کتابیست » نامه او را امروز گواه شویم و نامهاش از زیر عرش بازشود و نامش را بگواهی خود ثبت کنند بر آن و اینست قول خدا
تا آخر آیات، گفت مرگ کافر برسد و « راستی کتاب بدکاران در سجّین است » و پرسیدش از قول خدا « نوشته، گواهش مقربانند
فرشتههاي خدا ببالینش آیند و چون وقتش رسد جانش بگیرند و بفرشتههاي عذاب دهند، و هر بدي که خدا خواهد باو نمایند، و
آن را بزمین هفتم که سجّین است فرو برند، آنجا پایان پادشاهی ابلیس است و کتابش را در آن ثبت کنند. 10 - در (درّ منثور ج 6
ص 327 ) از عطاء بن یسار که بمردي از حمیر برخوردم، دانشمند بود و کتابها را میخواند باو گفتم: زمینی که بر روي آنیم بر
کجاست؟ گفت بر صخرهاي سبز و آن صخره بر کف فرشتهاي است و آن فرشته بر پشت یک ماهی است (که از زیر عرش بر
آسمانها و زمین تابیده است خ ب) گفتم: ساکنان زمین دوم چه کسانند؟ گفت: بادي نازاد (کشنده) که چون خدا خواست عاد را
نابود کند بدربانانش فرمود یکدر از آن بگشایند، گفتند: پروردگارا مانند سوراخ بینی گاو فرمود: در این صورت زمین بر أهلش
صفحه 26 از 137
وارو شود، و آن را تنگ کرد تا باندازه یک حلقه انگشتر، و بآنجا رسید که پدید آورد خدا. ص: 54 گفتم
ساکنان زمین سوّم کیانند؟ گفت انبار سنگ دوزخ است، گفتم: ساکنان زمین چهارم کیست؟ گفت: در آن کبریت دوزخ است
گفتم: ساکن زمین پنجم کیانند؟ گفت: در آن عذاب دوزخ است، گفتم: ساکن زمین ششم کیست؟ گفت: در آن مارهاي
دوزخند، گفتم: ساکن زمین هفتم کیست؟ گفت: آن سجین است، و ابلیس در آن دربند است، دست پیشش بدست پسش بسته
است، و پاي پیشش بپاي پسش، فرشتهها را آزار میداد و از او شکایت شد و در آنجا زندانی شد او را مدّتیست که آزار میشود، و
چون بشما فرستاده شود فتنه و آشوبی در مردم باشد که چیزي آنان را چون آن درمانده نکند. ص: 55
باب هفتم بیت المعمور
آیات قرآن
-1 الطور ( 4) سوگند به بیت المعمور.
تفسیر
طبرسی- ره- در (ج 9 ص 163 مجمع) گفته: بیت المعمور در آسمان چهارم برابر خانه کعبه است، و فرشتهها بعبادت در آنش آباد
دارند، از ابن عباس و مجاهد، و نیز از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت است که هر روزي 70 هزار فرشته در آن درآیند که هرگز
بدان باز نگردند، از زهري از سعید بن مسیّب از أبی هریره است که پیغمبر فرمود: بیت المعمور در آسمان نزدیکتر است، و در
آسمان چهارم نهریست بنام، زندگی، که جبرئیل هر روزي خورشید برآید در آن درآید و چون بیرون شود یک تکانی بخود دهد
و از او 70 هزار قطره بچکد و خدا از هر قطره فرشتهاي آفریند که فرمان دارند به بیت المعمور آیند و نماز گزارند و آن را بانجام
رسانند سپس هرگز بدان باز نگردند. و از ابن عباس است که در آسمان خانهایست بنام (ضراح) برابر خانه کعبه که اگر درافتد بر او
افتد، هر روز هزار فرشته در آن درآیند که هرگز بدان باز نگردند، و از حسن است که بیت المعمور همان خانه کعبه است که بحج
و عمره معمور است و آن نخست مسجدیست که روي زمین براي عبادت درست شده.
روایات
-1 در محاسبۀ النفس: سید علی بن طاوس- ره- بنقل از کتاب خطب امیر المؤمنین علیه السّلام تألیف عبد العزیز جلودي بسند خود
گفته: ابن کوّاء از امیر- المؤمنین علیه السّلام پرسید از بیت المعمور و سقف مرفوع فرمود: واي بر تو آن ضراح آسمان و جهان،
ج 2، ص: 56 است خانهاي در آسمان چهارم برابر کعبه از یک دانه لؤلؤ، هر روز 70 هزار فرشته در آن درآیند و تا روز قیامت بدان
باز نگردند، نویسندههاي اهل بهشت در آنند سمت راست در کردار أهل بهشت را بنویسند، و نویسندههاي دوزخیان سمت چپ
درند که با خامه سیاه کردار دوزخیان را بنویسند، شب هنگام آن دو فرشته بالا روند و از آنها بشنوند آنچه را مردي کرده و اینست
- اینست کتاب ما که بدرستی با شما سخن گوید راستی که ما نسخه کردیم آنچه را شما میکردید، 28 » تفسیر قول خدا تعالی
طبرسی در (ج 9 ص 80 « اینست کتاب ما » یعنی فرشتههاي دو سمت دراز آن دو فرشته نویسنده میشنوند « میشنوند » : بیان .« الجاثیه
یعنی گواه شما است براستی و منظور اینست که چنان بخوبی « گویا است بر شما بدرستی » مجمع) گفته: مقصود دفتر نگهبانانست
یعنی از نگهبانان خود میخواستیم بنویسند آنچه را « راستی که نسخه برداشتیم هر چه را میکردید » بیان میکند که گویا سخن میگوید
صفحه 27 از 137
در دنیا میکردید .. و گفتهاند مقصود از کتاب لوح محفوظ است که گواه بر هر نیک و بد است که در آن ثبت است، و بنا بر این
اینست که فرشتههاي نگهبان از خزانهداران لوح محفوظ نسخه گیرند آنچه را از کردار بندهها در آن نوشته « نسخه برداري » معنی
است و این قول ابن عباس است. 2- در علل الشرائع (ج 2 ص 85 ) بسندش از أبی خدیجه که بامام ششم علیه السّلام گفتم: چرا بیت
عتیق نام گرفته؟ فرمود: خدا عزّ و جلّ حجر الاسود را از بهشت براي آدم فرو آورد و خانه کعبه یک در سپیدي بود، و خدایش
بآسمان برد و پایهاش بجا ماند، و آن برابر همین خانه است، و هر روز هفتاد هزار فرشته در آن درآیند و هرگز بدان باز نگردند، و
خدا ابراهیم و اسماعیل را فرمود تا خانه را بر همان پایهها بسازند و بیت عتیق نامیده شد براي آنکه از غرق شدن رها گردید. 3- در
و هر روز « ضراح است » گفت در آسمان چهارم ص: 57 است و همان « و بیت معمور » : تفسیر علی بن ابراهیم
70 هزار فرشته در آن درآیند و دیگر بدان باز نگردند هرگز. 4- در علل (ج 2 ص 92 ) بسندش از ابی حمزه ثمالی گوید: بامام
و « راستی من در زمین جانشین گذارم » چهارم گفتم: چرا طواف هفت دور است؟ فرمود: چون خدا تبارك و تعالی بفرشتهها فرمود
براستی من میدانم آنچه » خدا فرمود « آیا در آن کسی گذاري که تباهی انگیزد و خونریزد » : آنها در برابر خدا تبارك و تعالی گفتند
و پیش از آن آنان را از نور خود محجوب نمیکرد و پس از آن 7 هزار سال آنها را از نورش محجوب ساخت، پس « را شما ندانید
بآنها مهر ورزید و توبهشان را پذیرفت و بیت المعمور را در آسمان چهارم بر ایشان ساخت تا پایگاه و امن آنها باشد و خانه کعبه را
زیر بیت المعمور نهاد و پایگاه و امن نمودش و هفت دور طواف بر بندهها واجب شد در برابر هر هزار سال یک دور. 5- در علل
(ج 2 ص 91 ) در علل ابن سنان از امام رضا علیه السّلام است که علت طواف بخانه کعبه اینست که خدا تبارك و تعالی بفرشتهها
گفتند: در آن کسی گذاري که تباهی انگیزد و خونریزد و چنین بخدا پاسخ دادند، و « راستی من در زمین جانشین گذارم » : فرمود
دانستند که گنه کردند و پشیمان شدند و بعرش پناهیدند و آمرزش خواستند، و خدا دوست داشت بندهها بمانند آن عبادت کنند، و
در آسمان چهارم خانهاي نهاد در برابر عرش بنام (ضراح) سپس در آسمان دنیا خانهاي نهاد بنام بیت المعمور در برابر ضراح، سپس
خانهاي در برابر بیت المعمور نهاد و آدم علیه السّلام را فرمود تا بر آن طواف کرد و خدا توبهاش را پذیرفت و این حکم در
فرزندانش تا روز قیامت جاري شد. 6- کفعمی و برسی بسند خود از پیغمبر روایت کردند که جبرئیل گفت: سوگند بدان که تورا
براستی مبعوث کرده خدا در آسمان چهارم خانهاي ساخت که بدان بیت المعمور گویند، در هر روزي 70 هزار فرشته در آن
7- در درّ منثور (ج 1 ص 128 ) گفت: درآیند و برون شوند و تا روز قیامت بدان باز نگردند (الخبر). ص: 58
ازرقی از علیّ بن الحسین علیه السّلام بر آورده که مردي از او پرسید، آغاز طواف باین خانه از کی بوده؟ چرا بوده و از کجا بوده؟
پاسخ داد، امّا آغاز طواف باین خانه اینست که خدا بفرشتهها فرمود: راستی من گذارندهام در زمین جایگزین، فرشتهها گفتند: اي
پروردگار جاگزینی جز از ما که تباهی در آن انگیزد و خونها ریزد، و حسد ورزند بهم و دشمنی کنند با هم و بشورند بر یک
دیگر، پروردگارا این جایگزین را از ما بنه که تباهی نکنیم و خونها نریزیم؟ و با یک دیگر دشمنی نکنیم و بهم حسد نبریم و
نشوریم و ما تسبیح گوئیم و تقدیس کنیم برایت، فرمانت بریم و گناهت نکنیم، خدا فرمود: راستی میدانم من آنچه را شما ندانید.
فرمود: فرشتهها گمان بردند آنچه بخدا گفتند اعتراضی بوده و او بر آنها از این گفتهشان خشم کرده پس پناهنده شدند بعرش (و
سر برداشتند و با انگشتان خود اشاره کردند و از ترس خود زاري و گریه نمودند خ ب) تا سه ساعت، خدا بدانها نظر کرد بر آنها
رحمت آمد و زیر عرش خانهاي بر چهار ستون از زبرجد ساخت با روپوش یاقوت سرخ و آن را خانه (ضراح) نامید و آنگاه
بفرشتهها فرمود: باین خانه طواف کنید، و عرش را وانهید، فرشتهها بدان طواف کردند و عرش را وانهادند و این بر آنها آسانتر بود
و آن بیت المعمور است که خدا ذکر کرده، و هر روز و شب 70 هزار فرشته بر آن در بیایند که هرگز بدان باز نیایند. سپس خدا
فرشتههایش را فرستاد و فرمود: بآن نمونه و اندازه برایم در زمین خانه بسازید، و خداي سبحان بخلق زمین فرمود: بر آن خانه طواف
کنید چنانچه اهل آسمان به بیت المعمور طواف کنند. 8- و از مقاتل حدیث را به پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله کشانده که آدم گفت:
صفحه 28 از 137
پروردگارا چه بدبختم، چیزي از نورت در برم نیست تا آن را بپرستم، و خدا بیت المعمور را بر او نازل کرد بپهناي خانه کعبه و در
جایش از یک دانه یاقوت بهشت ولی بلندیش ص: 59 از آسمان تا زمین بود و باو فرمود تا بر آن طواف کند،
9- و از ابن عباس که رسول خدا صلی ( و اندوهی که داشت از او برد، و در عهد نوح آن خانه را بالا برد (درّ منثور ج 1 ص 130
اللَّه علیه و اله فرمود: بیت معموري که در آسمانست و هر روز 70 هزار فرشته در آن درآیند که تا روز قیامت بدان باز نیایند در
برابر خانه کعبه است (ص 117 ) و از انس مانند آنست. 10 - و از أبی هریره است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: در آسمان
برابر کعبه، و در آسمان چهارم نهریست بنام، زندگی، جبرئیل هر روز در آن فرو شود یک بار و آنگاه « معمور » دنیا خانهایست بنام
برآید و خود را تکانی دهد و از او 70 هزار قطره بچکد و از آن 70 هزار فرشته بیافریند و فرماید تا به بیت معمور آیند و نماز
بخوانند و بکار بندند سپس بیرون شوند و هرگز بدان باز نگردند، و یکیشان را بر آنها فرمانده سازد تا آنها را در آسمان صف کند
11 - و از ابن عباس است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: بیت معمور در ( و تا روز قیامت خدا را تسبیح گویند (ص 117
آسمانست و آن را (ضراح) گویند بمانند خانه کعبه اگر فرو افتد بر آن افتد، هر روز 70 هزار فرشته در آن درآیند که هرگزش
12 - و از خالد بن مره (عرعرة خ ب) ( ندیدهاند (در آن درنیامدند خ ب) و البته در آسمان همان حرمت مکّه را دارد (ص 117
است که مردي بعلیّ علیه السّلام گفت: بیت معمور چیست؟ فرمود: خانهایست در آسمان بنام (ضراح) در برابر کعبه احترامش در
13 - ابن ( آسمان چون احترام کعبه است در زمین هر روز 70 هزار فرشته در آن نماز خوانند که هرگز بدان باز نیایند (ص 117
کواء از علی علیه السّلام پرسید بیت معمور چیست؟ فرمود: همان (ضراح) است خانهاي بالاي هفت آسمان زیر عرش هر روز 70
هزار فرشته در آن درآیند که تا قیامت بدان باز نیایند. 14 - از ابن عباس است که آن خانهایست برابر عرش فرشتهها آبادش دارند
15 - و از ضحاك است ( ص: 60 هر شب 70 هزار فرشته در آن نماز گزارند که بدان باز نگردند (ص 117
که از بهشت فرود شد و در مکّه آباد بود و در طوفان خدا آن را بآسمان ششم بالا برد و هر روز 70 هزار فرشته در آن درآیند (ص
117 ) بیان: جمع میان این اخبار با فرض صحت همه اینست که بیت معمور در همه این جاها که در اخبار است موجود است و اخبار
بسیار دیگري که تعلق باین باب دارد در باب ملائکه بیایند. ص: 61
باب هشتم آسمانها، چگونگی و شماره آنها، اختران و شمارهشان، وصفشان و وصف کهکشان
آیات قرآن
-1 الانعام ( 97 ) و اوست که اختران را براي شما نهاد تا در تیرگی خشکی و دریا بدانها راه را یابید البته شرح دادیم آیات را براي
مردمی که میدانند 2- الاعراف ( 40 ) البته آنان که آیات ما را دروغ شمردند و سر بزرگی کردند از آنها درهاي آسمان بر ایشان
گشوده نشود. 3- الرعد ( 2) خدا است که آسمانها را بیستون دیدرس شما افراشته سپس استوار شده بر عرش و مسخر کرده است
خورشید و ماه را هر یک روانند تا مدتی نامبرده، تدبیر کند کار را و شرح دهد آیات را شاید شما به برخورد پروردگارتان یقین
18 ) اگر گشائیم بر آنها دري از آسمان و روز گذر بر آن بالا روند- تا- فرموده- و البته نهادیم در آسمان - کنید. 4- الحجر ( 14
برجها و آراستیم آنها را براي بینندهها و نگهداشتیم آنها را از هر دیو رانده جز آنکه دزده گوش کند و شهابی روشن بدنبالش آید.
-5 النحل ( 16 ) آفرید آسمانها و زمین را براستی، برتر است از آنچه بدو شریک آورند، و فرمود: و نشانههائی و باختران آنها راه
برند. 6- طه ( 2) فرود آوردنی از آنکه آفرید زمین و آسمانهاي بلند را. 7- الأنبیاء ( 32 ) ساختیم آسمان را سقفی محفوظ و آنان از
8- الحج آیاتش روگردانند- 104 روزي که درنوردیم آسمان را بمانند درنوردیدن سجّل نامهها. ص: 62
63 ) و نگه میدارد آسمان را که افتد بر زمین جز بفرمانش. 10 - المؤمنون ( 16 ) و البته آفریدیم در فراز شما هفت طریقه و نبودیم از )
صفحه 29 از 137
خلق بیخبر 86 بگو کیست پروردگار هفت آسمان و پروردگار عرش بزرگ 87 البته گویند از آن خدا است بگو آیا نمیترسید و
پرهیز نمیکنید. 11 - الفرقان ( 61 ) مبارك باد آنکه نهاد در آسمانها بروج و نهاد در آنها چراغ درخشان و ماه تابان. 12 - العنکبوت
44 ) آفرید خدا آسمانها و زمین را بدرستی البته در آن نشانهایست براي مؤمنان. 13 - الروم ( 25 ) و از آیات او است که بر پا است )
10 ) و پروردگار - آسمان و زمین بفرمانش 14 - لقمان ( 10 ) آفرید آسمانها را بیستونی که دیدرس شما باشد. 15 - الصافات ( 6
مشرقها، البته ما آراستیم آسمان دنیا را بزیور اختران، و با نگهبانی از هر شیطان سرپیچ از فرمان- تا فرماید- بدنبالش است شهابی
12 ) سپس توجه - سوراخ کن. 16 - المؤمن ( 64 ) خدا که ساخت براي شما زمین را پایگاه و آسمان را سازمان. 17 - السجده ( 11
کرد بآسمان و آن دود بود و باو و زمین فرمود بیائید بدلخواه یا ناخواه گفتند آمدیم بدلخواه 12 و بر آوردشان هفت آسمان در دو
روز و القاء کرد در هر آسمانی فرمانش را و آراستیم آسمان دنیا را بچراغها با نگهداري آنست تقدیر عزیز دانا. 18 - ق ( 6) آیا
ننگرند بآسمان بالاي خود چگونهاش ساختیم و آراستیم و رخنهها ندارد. 19 - الذاریات ( 7) سوگند بآسمان راه راه 12 در
آسمانست روزي شما و آنچه وعده دارید 48 و آسمان را بدست خود ساختیم و البته پهناور کنیم. ص: 63
-20 الطور ( 5) سوگند بسقف افراشته 9 روزي که آسمان بخوبی موج زند و بلرزد. 21 - النجم ( 1) سوگند باختر چون فرو افتد 49 و
7) خورشید و ماه در - راستی که او است پرورنده ستاره شعري. 22 - القمر ( 1) نزدیک است هنگامه و شکافت ماه. 23 - الرحمن ( 5
شمارهاند، نجم و درخت سجده میکنند، و آسمان را برافراشت- 37 چون شکافت آسمان و گلی سرخ پژمرده شد و چون روغن
(3 - وارفته گردید. 24 - الواقعه ( 76 ) نه نه، سوگند به پرتگاه اختران 77 که این سوگندیست اگر بدانید بزرگ. 25 - الملک ( 5
آنکه هفت آسمان آفرید برابر، نبینی در آفرینش خدا هیچ تفاوتی، برگردان دیده را آیا سستی در آن بینی، سپس دو بار دیده بر
انداز تا رانده و خسته بتو باز گردد، و البته که آسمان دنیا را آراستیم به چراغها و آنها را مایه راندن دیوها نمودیم و عذابی افروخته
بر ایشان آماده کردیم. 26 - الحاقۀ ( 16 ) شکافته آسمان و امروزه از هم پاشیده است. 27 - المعارج ( 8) روزي که باشد آسمان چون
16 ) آیا نبینید چگونه آفرید خدا هفت آسمان را برابر و نهاد در آنها ماه تابان و خورشید درخشان. - سرب گداخته. 28 - نوح ( 15
9) و راستی ما آسمان را بسودیم و یافتیم که پر است از نگهبان سخت و شهابها، و راستی ما بودیم که مینشستیم در - -29 الجن ( 8
جایی که میشنودیم و اکنون هر که گوش بایستد دریابد شهابی در کمین. 30 - المرسلات ( 8) چون اختران خموش شوند و چون
13 ) و ساختیم بالاي سرتان هفت آسمان محکم و ص: 64 نهادیم - آسمانها شکافته شود. 31 - النبأ ( 12
16 ) و چون آسمان از جا کنده شود- تا فرماید- نه نه، سوگند به اختران برگردان و روندههاي - چراغی فروزان. 32 - التکویر ( 11
2) چون آسمان شکافت و - 2) چون آسمان بپاشد و اختران پراکنده شوند. 35 - الانشقاق ( 1 - نهان و سرگردان. 34 - الانفطار ( 1
11 ) سوگند بآسمان و شب گرد، - فرمان برد براي پروردگارش و سزدش. 36 - البروج ( 1) سوگند بآسمان برج دار. 37 - الطارق ( 1
ندانی که شب گرد چیست، اختري نافذ- تا فرماید- سوگند بآسمان برگردان. 38 - الغاشیه ( 18 ) و بسوي آسمان که چگونه افراشته
شده. 39 - الشمس ( 5) سوگند بآسمان و ساختمانش.
تفسیر
یعنی در تیرگی شب در خشکی « تا بدانها راه یابید در تیرگیهاي خشکی و دریا » یعنی بسود شما آفرید « اختران را براي شما ساخت »
و دریا و نسبت تیرگی بدانها بمناسبت با آنست یا مقصود راههاي ناشناس است که آن را تیرگی تعبیر کرده، و این یکی از سودهاي
اختران است که پس از کلّ آن یادآوري کرده، و در اخبار اختران بائمه اطهار علیهم السلام تأویل شدند که رهبران در تیرگیهاي
و از آن بهره میبرند. « براي مردمی که میدانند » فصل بفصل « البته تفصیل دادیم آیات را » فتنه و شبههاند، و با ظاهر آن منافات ندارد
یعنی براي دعاء و کردارشان و یا جانهایشان چنانچه براي کردار و جانهاي مؤمنان گشوده « درهاي آسمان برایشان گشوده نشوند »
صفحه 30 از 137
رازي در (ج 5 ص 260 ) تفسیرش « بیستونی در دیدرس شما » شوند، و دلالت دارد که آسمان درها دارد و بسا حمل شود بر مجاز
چند قول است: 1- جمله جدائی است و سخن مستقلی و مقصود اینست که آسمانها را بیستون آفریده سپس « ببینیدش » گفته: در
2- حسن گفته: در جمله آیه پیش و پس گوید: شما آسمانها را میبینید که بیستون برافراشتهاند. ص: 65
آمدهاند و مقصود اینست که: آسمانها را افراشته بیستون آنها را مینگرید. 3- مقصود اینست که ستون دیدنی ندارند ولی ستون
نامرئی دارند، گفتهاند: ستونهاي آسمان بر کوه قاف باشند که کوهی است از زبرجد در گرد دنیا که شما آن را نتوانید دید، و این
در نهایت سقوط است، زیرا خدا تعالی خواسته حجتی بوجود اله قادر آورد و اگر مقصود این باشد حجت تمام نیست، زیرا گویند
اگر آسمان بر کوه قاف استوار است چه دلیلی است بر وجود خدا. و مرا وجه دیگریست بهتر از همه و آن اینست که ستون تکیهگاه
است و ما ثابت کردیم این اجسام همه در فضا برجایند بقدرت خدا و ستونشان همان قدرت خدا است و درست آید که گفته شود
ستون دیدرس شما ندارند یعنی در حقیقت ستونی دارند که نگهداري و قدرت خدا است که آنها را در فضا باقی گذاشته و شما آن
تدبیر را بچشم نتوانید دید و چگونگی آن نگهداري را نمیفهمید (پایان) میگویم: این وجه آخر را که بدان بالیده و بخود بسته
این بچند وجه دلالت بر « و خورشید و ماه را مسخر کرده » استاد طبرسی- ره- در مجمع البیان از ابن عباس و مجاهد روایت کرده
وجود خداي بر حق دارد و بر حکمت و قدرتش، زیرا این حرکات سریعه و پیوست و باندازه رو بمشرق و رو بمغرب برخی بسوي
هر کدام میروند » شمال و برخی بسوي جنوب دلیل قطعی است بر وجود مدبّر قاهر قادر کامل در دانش و حکمت و لطف و رحمت
رازي در (ج 5 ص 261 تفسیرش) گفته: در آن دو قول است: 1- ابن عباس گفته خورشید 180 منزل دارد و در « تا مدتی نامبرده
شش ماه هر روزي در یک منزلی است سپس منزل بمنزل برمیگردد در مدت شش ماه دیگر و همچنان ماه 28 منزل دارد و مقصود
از آیه اینست و بنا بر این خدا براي هر کدام از این کواکب سیري خاص بسوئی خاص باندازه خاص در تندي و کندي مقدر کرده،
2- مقصود اینست که تا روز قیامت در حرکتند و و لازم آید در هر لحظهاي حال تازهاي داشته باشند. ص: 66
آنگاه از حرکت میمانند که خدا تعالی فرموده: چون خورشید فرو افتد و چون اختران تیره شوند، و چون آسمان شکافته شود، و
بیضاوي در (ج 1 ص 641 ) تفسیرش گفته: یعنی کار « تدبیر کار کند » . چون آسمان از هم بپاشد، و خورشید و ماه گرد هم شوند
فرود آورد و شرح روشن دهد یا پی در هم دلیل « تفصیل دهد آیات را » بود کردن و نیست کردن، و زنده کردن و میراندن و جز آن
و تا نیندیشید در آن و کمال قدرتش را باور کنید و بدانید آنکه بر آفرینش « شاید شما ببرخورد با پروردگار خود یقین نمائید » آورد
ظاهرش اینست که شکاف بر آسمانها رواست « اگر بگشائیم بر آنها دري » . اینها و تدبیرشان توانا است میتواند باز گرداند و سزا دهد
بیشتر مفسران آنها را بروج 12 معروفه دانند، و گفتهاند مقصود « در آسمانها برجها ساختیم » گرچه ممکن است تعلیق بر محال باشد
امام ششم فرمود: باختران درخشان، و از ابن « آراستیم آنها را براي بینندهها » اخترانند طبرسی- ره- گفته: منازل خورشید و ماهند
و تیر شهاب خورده و « از هر دیو رانده » . یعنی آسمان را « و نگهداشتیم آن را » عباس و حسن و قتاده است که بروج همان ستارههایند
گفتهاند: دیو ملعون نفرت باز، و حفظ آسمان از شیطان جلوگیري از او است که درون آن نرود و نتواند استراق سمع کند بوسیله
شهابی که براي راندنش آماده است، جز کسی که خواهد از آسمان پنهانی خبري بگیرد و بدنبالش باشد شعلهاي آتشین که مردم
آن را روشن بینند، و ما بچشم بنگریم که گویا با ستاره تیر بدانها زنند، شهاب یک ستون آتش درخشانست، و از ابن عباس روایت
است که در جاهلیت کاهنانی بودند و با هر کدام دیوي بود که از فرشتههاي آسمان خبرگیري میکرد که در زمین چه خواهد بود، و
بآن کاهن خبر میداد، و او براي مردم پیشگوئی میکرد، و چون خدا عیسی علیه السّلام را فرستاد ص: 67 از سه
آسمان ممنوع شدند و چون محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم را فرستاد همه آسمانها بر آنها غدقن شدند و با اختران و شهاب
نگهبانی شدند که خود از معجزههاي پیغمبر است، زیرا پیش از دوران نبوتش دیده نشدند، گفته شده شهاب دیوها را میکشد و
یعنی براي کاري درست که عبادت و معرفت است یا باندازه و شکل و « آفریده آسمانها و زمین را بحق » . گفته شده که نمیکشد
صفحه 31 از 137
که خود در هستی و پایش بدو نیاز دارد و « و برتر است از آنچه شریک او آورند » وضع و وصف گوناگون طبق حکمت خود
یعنی در زمین نشانهها ساخت که دلیل رهگذران باشند چون کوه و چشمهسار و باد و مانند آن « و نشانهها » توانائی بآفرینش ندارد
شبانه در بیابانها و دریاها ویژه بستاره ثریا و فرقدان و بنات النعش و جدي و بویژه قریشیان که بسیار بسفر تجارت « و بستاره ره یابند »
بودند و در راههاي خود از اختران رهیابی میکردند در بسیاري روایات است که نشانهها ائمهاند علیه السّلام و نجم رسول خدا است
از اینکه فرو افتد یا تباه شود و از هم بپاشد تا وقتی که خدا خواهد یا « و ساختیم آسمان را سقفی محفوظ » . صلی اللَّه علیه و اله
و حالاتش که دلیل بر وجود صانع و یگانگی او است و بر کمال قدرت و « و آنان از آیاتش » محفوظ از استراق سمع بوسیله شهاب
طبرسی- ره- در (ج 7 ص 66 ) مجمع گفته- مقصود همان « روزي که درنوردیم آسمان را » . نااندیش « روگردانند » حکمت بالغه او
لوله کردن آنست بمانند برگ کاغذ زیرا خدا بقدرت خود آسمان را درنوردد، و از حسن است که طی آسمان از میان رفتن آنست
و گفتهاند: سجلّ نام فرشتهاي است که کردار بندهها را نویسد، گفتهاند نام نویسندهاي بود از آن « مانند نوردیدن صفحه نامهها »
پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله (پایان) و من گویم: این آیه دلالت دارد بر حدوث آسمانها و امکان شکاف آنها و نابود شدن و
زیرا بصورت خودداري آن را آفریده که جز آسمان « که فروافتد بر زمین » . دگرگونی حالاتشان ردّ بر حکماء که منکر همه اینهایند
و جهان، ج 2، ص: 68 بخواست او فرو نیفتد و آن در قیامت است و این رد قول کسی است که گوید بذات خود برپا است چون که
رازي در (ج 7 ص « هفت طریقه » ( او هم چون اجسام دیگر پذیراي میل و فرود افتادنست. (پایان) تفسیر بیضاوي (ج 2 ص 110
620 ) تفسیرش گفته: یعنی هفت آسمان و آنها را طرائق خوانده چون روي یک دیگرند، و چون دو کفش را روي هم پوشند یا دو
علی بن عیسی گفته: ،« سَبْعَ سَماواتٍ طِباقاً » جامه را گویند (طارق) این گفته خلیل است و زجاج که او گفته بمعنی قول خدا است
چون راههاي فرشتههایند در بالا رفتن و پائین آمدن و پریدن، و دیگران گفتند: چون راه گردش اخترانند و براي آن نعمت است بر
ما که خدا آنها را وسیله روزي ما کرده و باران از آن میبارد، و پایگاه فرشتهها است، و مکان ثواب است چون پیمبران از آن
چند وجه است. 1- ما بیخبر نبودیم از مردم بلکه « ما نبودیم بیخبر از خلق » فرستاده شوند و وحی از آن فرود شود، و در قول او
نگهدارشان بودیم از این که هفت آسمان بر آنها فرو افتند و آنها را نابود سازند. 2- ما با توجه بمردم آنها را بالا سرشان آفریدیم تا
روزیها و برکات از آنها بر آنها فرود آیند. 3- ما این چیزها را آفریدیم که دلیل کمال قدرت ما باشند و از مردم بیخبر نیستیم و
گفتار و کردار و نهاد آنها را در نظر داریم و این خود مایه نهایت دور کردن آنها است از گناه. 4- ما از آسمانها بیخبر نباشیم بلکه
مبارك باد » .( پایان ) « نبینی در آفریدههاي خدا هیچ تفاوتی » نگهدارشان باشیم تا از آنچه خواهیم بدر نشوند چون قول خدا تعالی
رازي در (ج 6 ص 495 ) تفسیرش گفته: برج کاخ بلند است و نام منازل کواکب را برج نهادند « خدائی که در آسمان برجها ساخته
چون منزل آنها است، و برج ص: 69 بمعنی نمایش است و از ابن عباس است که بروج خود اختران بزرگند، و
طلوعگاه همه اختران یا خصوص « رب مشارق » ، یعنی صرف خواستش « بامرش » ( تفسیر اول بهتر است و چراغ خورشید است (پایان
خورشید در طول سال که 360 است و هر روز از یکی طلوع کند و هر مشرقی را مغربی است و از این رو بذکر مشرق اکتفاء کرد
« قرارا » نزدیکتر بشما که اختران زیور آنند و راننده دیوها از آن « آسمان دنیا » بعلاوه طلوع ادلّ بر توانائی است و نعمت رساتري دارد
زمین پایگاه شده و آسمان بالاي آن ساخته شد و بهم چسبیده نشدند و مانند ساختمانها زمین رخنه و شکاف ندارند بلکه پیوستهاند
( و این منافات با درهاي نامرئی آنها ندارد، کسائی گفته معنایش اینست که تفاوت و اختلافی ندارند رازي در (ج 7 ص 620
و « آیا در آن شکستی بینی » تفسیرش گفته: فلاسفه گویند این آیه دلیل است بر اینکه آسمان رخنه ناپذیر است و همچنین قول خدا
ولی زور گفتهاند، زیرا آیه میگوید: رخنه ندارند نه اینکه رخنه در آنها ممکن نیست بعلاوه خدا .« هفت آسمان سخت » قول او
و آن در این روز سست و » و قولش « و چون آسمان بشکافد » و قولش « و چون آسمان رخنه شود » خلافش را بیان کرده که میفرماید
و آیات « چون بشکافد آسمان و باشد گل سرخ چون روغن وارفته » و فرموده « هفت آسمان سخت » : در برابر اینکه فرمود « نابود است
صفحه 32 از 137
دیگر و همه در رد گفته آنها صریحند، و استدلال آنها درست نیست بآیات، و دلیل عقلی آنها ضعیفتر و رسواتر است از دلیل
راه راه، بیضاوي در (ج 2 ص 462 ) تفسیرش گفته: چون راههاي اختران در آنست یا راههاي اندیشه « ذاتِ الْحُبُکِ » . نقلی آنها
متفکران براي معارف یا مقصود خود اخترانست که هر کدام راهی دارند یا مقصود اینست که ستاره آن را بصورت پارچه راه راه
نشان میدهند و طبرسی در (ج 9 ص 153 ) مجمع گفته: یعنی روشهاي خوبی دارد که ما آنها را ننگریم چون از ما دورند یا اخلاق
خوب و پسندیده ص: 70 دارند، و از علی علیه السّلام روایت شده که زیبائی و زیور دارند (پایان) من گویم:
یعنی اسباب روزي یا تقدیر روزي، « و روزي شما در آسمانست » . تفسیر دیگري در روایت امام رضا علیه السّلام برایش بیان میشود
یعنی ثواب چون بهشت « و آنچه وعده دارید » و گفتهاند مقصود از آسمان ابر است و مقصود از روزي باران که سبب قوت است
یعنی توانائیم از « موسعون » ، بالاي آسمان هفتم است یا اینکه اعمال و ثواب آنها در آسمان مضبوطند و منظور از (أید) نیرو است
وسع بمعنی توانائی یا اینکه پهن کردیم میان آسمان و زمین را یا مقصود روزي است، و گفتهاند یعنی قادریم بزرگتر از آن بیافرینیم
« وقتی فرو افتد » هر ستاره یا خصوص ثریا که نام آن شده و در برخی اخبار مقصود رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله است « و النجم »
یعنی غروب کند یا در روز قیامت پراکنده شود یا سقوط کند یا طلوع کند و اگر مقصود پیغمبر باشد منظور معراج او است یا
رازي در « و شکافت ماه » . نام این ستاره را برده براي آنکه خزاعه آن را میپرستیدند « و او است پروردگار شعري » نزولش از معراج
(ج 8 ص 779 ) تفسیرش گفته: مفسران همه اتفاق دارند که ماه شکافت و شکاف در آن پدید شد، و اخبار صحیحه بر آن دلالت
دارند، و در امکانش شکی نیست و مخبر صادق از آن خبر داده و باید بدان معتقد شد و امتناع خرق و التیام در فلکیات گفته
یعنی بحساب مقدري و معلومی در « خورشید و ماه در حسابند » ( مردمان پستی است، و خرق و ویرانی بر آسمانها ثابت شده (پایان
بروج و منازل خود روانهاند، و امور کائنات زمینی بوسیله آنها منظم شوند، و اختلاف فصول و اوقات پدید شود و مردم سالها
مشهور است که مقصود از نجم گیاه بیساقه است و درخت گیاه ساقهدار و برخی گفتند « و نجم و درخت » حساب خود را بدانند
یعنی محل غروب اختران که دلیل است بر « قسم بمواقع نجوم » ... مقصود همان ستاره آسمانست و هر دو براي خدا فرمانبردارند
زوال اثر آنها و بر وجود مؤثري که همیشه اثر دارد یا مقصود منازل و مجاري آنها است، ص: 71 و گفتهاند
چون متعلق آن دلیل بر عظمت قدرت و کمال حکمت و « سوگند بزرگی است » مقصود تیکههاي قرآن است و اوقات نزول آنها که
یعنی حکمت خدا در همه یک نواخت است گر چه صورت و شکلشان « نه بینی در خلق خدا هیچ تفاوتی » ... فرط رحمت است
برگردان دیده » . اختلاف دارد و گفتهاند: یعنی در خلق آسمانها عیب و کجی نه بینی و همه درست و راستایند با بزرگی که دارند
یعنی هر چه خواهی در آفرینش خدا بررسی کن و اندیشه نما و باز هم بنگر و بیندیش ببین شکستی و یا سستی در آن میبینی « را
یعنی اختران درخشان که مانند « آسمان نزدیکتر را آراستیم بزیور چراغها » . بلکه دیده را خسته و رانده میسازي و بخود رنج میدهی
چراغها آویختهاند. و بدان که در اینجا اشکالی است مشهور چون دانشمندان هیئت اتفاق دارند که در آسمان یکم جز ماه نیست، و
سیارههاي دیگر هر کدام در فلکی باشند و ثوابت همه در فلک هشتماند با اینکه آیه دلالت دارد همه یا بیشترشان در آسمان یکم
هستند و از این اشکال بچند وجه جواب گفتهاند: 1- چون همه از آسمان یکم دیده شوند زیور آنند مانند چراغی که از پشت شیشه
دیده شود و زیور آن باشد و یا اینکه چون در آن احساس شوند پندار شود که در آنند و زیور آنند و این جواب گرچه موافق اصول
هیویان است ولی با آیات درست تطبیق نشود. 2- رازي در (ج 8- ص 246 ) تفسیرش گفته: دور نیست که زیر کره قمر کره دیگر
باشد همروش کره ثوابت، و همه اختران نزدیک بدو قطب زمین در آن باشند، و این دور نیست و بنا بر این، این مصابیح در آسمان
نزدیکترند و قول فلاسفه ضعیف است (پایان). من گویم: خلاصه سخن اینست که حکماء نه فلک ثابت کردهاند زیرا براي همه
اختران در نظر اول حرکتی سریع از مشرق بمغرب دیدند که طلوع و غروب ص: 72 آنها بسته بآنست، و شب
و روز از آنست و حرکت یومیه نام دارد و حرکت کل و براي آن یک فلکی ثابت کردند که همه را داراست، سپس براي هر کدام
صفحه 33 از 137
از هفت کوکب سیّاره معروفه حرکتی یافتند مخالف آن از مغرب بمشرق و مخالف هم در تندي و کندي و براي هر کدام هم فلکی
ثابت کردند و سپس یافتند که همه کواکب جز سبعه سیاره حرکت بسیار کندي دارند بسوي مغرب و براي آن هم فلکی ثابت
کردند و شد نه فلک براي نه حرکت و آنها را افلاك کلیه نامیدند و در ترتیب سیارهها گویند. قمر است و سپس عطارد و زهره و
خورشید و مریخ و مشتري و زحل بترتیب از پائین به بالا. و پس از آنها فلک ثوابت و بالاي همه فلک اطلس که هیچ اختري ندارد،
و آسمانها را که در زبان شرع آمده افلاك سیّارها دانند و کرسی را فلک البروج همان فلک هشتم و عرش را فلک نهم شمارند، و
ترتیب افلاك را هم از روي کسوف و نهان شدن ستارههاي سیاره ثابت کنند و اختلاف منظر که در خورشید و سه سیاره بالاي آن
که زحل و مشتري و مریخ است حکمفرما است و آنها را علویه خوانند. و امّا زهره و عطارد معلوم نشده که زیر خورشیدند یا بالاي
آن، زیرا جز ماه براي آفتاب انکساف نیارد و اختران دیگر در مقارنه با آن محو شوند، و اختلاف منظر هم بواسطه اینکه تا اندازه
نصف النهار از خورشید بدور نشوند محقق نگردد چون ابزاري که اختلاف منظر را نشان میدهد در سطح دائره نصف النهار نصب
میشود و حکم آنان باینکه عطارد و زهره زیر خورشیدند استحسانی بیش نیست براي آنکه خورشید در وسط رشته سیّارات باشد
چون نگین وسط گلوبند، و مناسبات دیگر هم براي آن آوردهاند. و شیخ (ابن سینا) و برخی پیش از او گفتهاند: که زهره را چون
خالی بر چهره خورشید دیدهاند و برخی مدعی شدند که آن را با عطارد چون دو خال بر آن دیده، و از این رو در سفلیّات شمرده
شدند و زهره بالاي عطارد است چون عطارد او ص: 73 را منکسف کند، و ماه زیر همه است چون همه را
منکسف سازد. و امّا انحصار افلاك به نه و اینکه کمتر از آن نیستند قطعی است نزد بیشتر فلاسفه، و محقق طوسی گفته- ره- که
ممکن است همه افلاك هشت باشند آنجا که در تذکره گفته: وابسته بودن یکی از دو حرکت نخست (حرکت شبانه روزي و
حرکت ثوابت) بمجموع افلاك تا هشت فلک باشند مانعی ندارد ولی آن را نگفتهاند، صاحب تحفه گفته: من از استاد خودم شنیدم
این احتمال محقق طوسی بنا بر آنست که مجموع هشت فلک نفسی داشته باشند و فلک هشتم نفسی دیگر، و دائره بروج دو منطقه
هر دو بر محدب فلک هشتم باشند. من گفتم: بنا بر این ممکن است که افلاك کلی تنها هفت باشند و ثوابت در ممثل زحل
میخکوب باشند، و دوائر بروج هم بر محدب آن فرض شوند و بحرکت سریع آن بچرخند نه حرکت کندش، و هر هفت یک نفس
عمومی داشته باشند که آن را بحرکت شبانهروزي بچرخاند، و نفس دیگري از آن ممثل زحل باشد و آن را بحرکت کند ثوابت
بچرخاند، و نفس مخصوص دومی هم از آن خارج مرکز زحل باشد و او را بحرکت مخصوص زحل بچرخاند، و شش فلک دیگر
بحال خود باشند، و آن را آفرین گفت: و مرا ستود (پایان) محقق دوانی گفته: رواست که فلک کلی همان دو تا باشند باین که همه
فلکهاي خارج مرکز بجز خارج مرکز ماه در ثخن یک ممثل باشند، و سطوحی که فلاسفه میان ممثلها ثابت میدانند نباشند مگر میان
این ممثل کلی و ممثل فلک ماه و فلک کلی تنها دو تا باشد (پایان). این گفتگوها از نظر کمی شماره افلاك است ولی از نظر
فزونی بر نه دلیل قطعی نیست، زیرا محتمل است هر ستاره ثابت یا هر گروهی از آنها یک فلک جداگانه داشته باشند، یا فلکهاي
بیستاره فراوانی وجود داشته باشند، اینست آنچه در این باب گفتهاند. اکنون برگردیم بدان چه مناسب کتاب است و میگوئیم
ممکن است أکثر کواکب ص: 74 ثابته که در گذرگاه ثوابت نیستند در یک فلک جزء ماه باشند که حرکتی
برابر حرکت ثوابت دارد، زیرا فلاسفه افلاك جزئیه را هر کدام براي رفع اشکالی در تنظیم حرکات کواکب ثابت کردهاند، و با این
حال اشکالات لا ینحلی هم دارند، و مانع نیست از اثبات یک فلک دیگر براي تطبیق آیات و اخبار بر آن بطوري که مخالف با
قواعد تخمینی آنها نباشد، و با شرطی که ذکر شد اعتراض هم از جهت وقوع انکساف نسبت ببرخی ثوابت لازم نیاید. 3- آنچه بنظر
قاصر رسیده، و آن اینست که هشت فلکی که براي همه کواکب اثبات کردند یک فلک محسوب شوند بنام سماء دنیا و شش فلک
بیستاره دیگر هم باشد که بشود هفت آسمان، چنانچه براي هر ستاره سیّاره افلاك جزئی چندي ثابت کنند و همه را یک فلک
کلی نامند، و این با اصول آنها منافات ندارد گرچه خلاف اصطلاح آنها است، و آن هم باکی ندارد، برخی فلاسفه قدیم هم معتقد
صفحه 34 از 137
گفته: هفت آسمان در درون یک دیگرند، و هر « علل الأشیاء » بودند که ثوابت همه در فلک ماه میباشند. بلیناس حکیم در کتاب
کدام یک ستاره دارند جز آسمان ماه که ستارههایش از هم پاشیده و تیکه تیکه شده بواسطه بادهاي فراوانی که با آن آمیخته و از
زمین بالا رفته و در جاي دیگر گفته: امّا آسمان دنیا راستش ستارههایش تیکه تیکه شدند، چون رخنهها و پایهها برداشته و ستارهها
بدان پایهها چرخیدهاند. در باب ذکر فرشتهها گفته: ساکنان روحانی فلک قمر، پر مهر و کم شرّند حیوان دوست و گیاه پرورند و
پیوسته در شادي آدمیزاده کوشایند و بدانها پیوستهاند. و براي اینست که گاهی بدیدرس آنها آیند و دوستانه با آنها سخن گویند با
مهر و الفت و آنها بر آسمان تسلّط دارند و آن را از شیطانک و فرزندانش نگهدارند تا از فرشتههاي والاي روحانی پیوسته بفلک
خورشید سخن دزدي نکنند، زیرا فرشتههاي گماشته بخورشید هنگام بر آمدن آفتاب همه چیزي که آن روز در جهان رخ میدهد
میدانند، و شیطانک و فرزندانش آنچه را بدانها وحی میشود میدزدند و فرشتههاي فلک قمر ستارهها را ص:
75 میپرورند تا آتشزا شوند و آنها را بدانها تیر زنند و بگریز وادارند (تا آخر آنچه گفته). 4- مقصود از کواکب در آیه کریمه
شهابهاي پرّان نزدیک آنها باشد، و چون دورنماي آنها سطح آسمانست زیور آنند و تتمه آیه هم مؤید آنست چنانچه بزودي بدانی.
« نزدیک شد و آویخت در النجم » -5 مقصود به نزدیکتر نزدیکتر بعرش باشد که تطبیق بر فلک هشتم میشود بروش قول خدا تعالی
زیرا اگر ترتیب افلاك را از طرف ما آغاز کنیم فلک ماه یکم و نزدیکتر آنها است و اگر از بالا آغاز کنیم فلک ثوابت نخست
آسمان .«1» فلک اختر داراست و نزدیکتر همه بعرش، و بر آن اعتراض شود که در زبان شرع آن را کرسی خوانند چنانچه گذشت
بیضاوي در (ج 2 ص 533 ) تفسیرش گفته: راندن دشمنان شما فائده دیگریست « آنها را راندن دیوها ساختیم » و جهان، ج 2، ص: 76
براي کواکب، و گفتهاند مقصود اینست که کواکب مایه تخمین و گمان شیاطین انساند که همان منجمهایند که از آنها
در آخرت پس از سوختن آنها به شهابها در دنیا « و آماده کردیم براي آنها عذابی افروخته » کورکورانه احکامی استخراج میکنند
رازي در (ج 8 ص 283 ) تفسیرش گفته: « و آسمان شکافت » . (پایان) میگویم بنا بر جواب چهارم نیاز بتکلفی در تفسیر آیه نیست
ته « مانند مهل » مانند پنبه زده پس از آنکه محکم و سخت بوده « و آن در آن روز گسسته است » یعنی براي فرود آمدن فرشتهها
رازي در (ج 8 ص 306 ) تفسیرش گفته: یعنی روي همدگر و باید « هفت آسمان طبقه شده بر هم » مانده زیت یا تهنشین قطران
رخنهاي میان آنها نباشد پس چگونه فرشتهها در آنها ساکن باشند؟ و جوابش اینست که فرشتهها ارواحند و جا نخواهند یا مقصود
( بیضاوي در (ج 2 ص 552 « ماه را روشنی در آنها نمود » . اینست که موازي همند نه ص: 77 چسبیده بهم
و خورشید را چراغ » تفسیرش گفته: یعنی در آسمانها با اینکه خودش در آسمان نزدیکتر است و نور را بهمه وابسته بحسب مناسبت
« و ما بسودیم آسمان را » . آن را مانند چراغ خواند چون تاریکی شب را از روي زمین براندازد چنانچه چراغ از گرد خود « نمود
با اینکه پیش از آن کمینگاههاي خوبی بود که از آنها » خواستیم بآن یا جز آن برسیم و فرشتههاي پاسبان و ستارههاي سوزان یافتیم
رازي ... « نه نه سوگند بستارههاي نهان و سیارههاي عیان » ... « خبر میگرفتیم ولی اکنون هر که خبري شنود شهابی در کمین او است
در (ج 8 ص 382 ) در تفسیرش گفته: ... خنوس در هم شدن و نهان خواستن است، کنوس در لانه خزیدن آهو است و در وصف
کردن اختران بخنوس و کنوس سه وجه است. 1- که روشنتر است این است که اشاره بوضع رجوع و استقامت پنج سیّاره است که
جز خورشید و ماهند و برگشت آنها از حرکت خاصه خود خنوس آنها است، و نهانی آنها در پرتو خورشید کنوس آنها است و
تردید ندارد که این یک وضع عجیبی است و رازهاي خیره کهنی دارد. 2- آنچه از علیّ علیه السّلام روایت شده و جز او که این دو
وصف همه اخترانند و خنوس آنها اینست که در روز از دیدهها نهانند و کنوس آنها دیدرسی در شب است که مانند آهوي وحشی
در جایگاه خود جلوه دارند. 3- مقصود هفت سیّارهاند و چون مطلع آنها مختلف است و دور و نزدیک میشوند، طلوع آنها در
نزدیکترین مطلع و مغرب خود به بالاي سر کنوس آنها است که دیدرس ترند و دوري آنها از آن خنوس آنها است که نهانترند، بنا
بر قول یکم منظور همان خمسه متحیره است و بنا بر دوم همه اختران و بنا بر سوم هفت سیّاره و قول دیگري است که متعلّق قسم
صفحه 35 از 137
گاو وحشی و آهو است که براي خفگی بینی آنها را خنّس گفته و براي لانه رفتن کنّس وصف کرده، و قول سابق مناسبتر است
ص: 78 با آیات دنبالش بعلاوه سوگند خدا باعظم و أعلی اولی است (پایان) من گویم: خمسه متحیره پنج
سیاره سرگردان جز خورشید و ماه از سبعه سیّارهاند و آنها را سرگردان خواندهاند براي آنکه گاهی بحرکت مخصوص خود بسوي
مغرب روانند، و گاهی متوقف از حرکت و گاهی برگشت به مشرق دارند و براي همین چند فلک تدویر براي آنها ثابت کردهاند
زیرا چون آسمان از هم بپاشد ناچار « چون آسمان شکافت و اختران پراکنده شدند » .«1» زیرا در حرکت یک فلک اختلاف نیست
اختران روي زمین پراکنده شوند چنانچه رازي در (ج 8 ص 486 ) تفسیرش گفته و افزوده که فلاسفه منکر امکان شکست و بست
در افلاکند و دلیل ما بر امکانش اینست که همه اجسام مانندند و یک نواخت و از این رو میتوان آنها را بآسمانی و زمینی بخش
کرد و جوهر آنها مشترك است و علویات و سفلیات هر دو جسماند و بنا بر این هر چه در اجسام زمینی روا باشد باید در اجسام
چون » آسمانی هم روا باشد، چون دو مانند را یک حکم است، و هر چه بر این آید بر آن هم آید. و در تفسیر قول خدا سبحانه
گفته: (ج 7 ص 509 ) شرحش در چند جا گذشت، و از علی علیه السّلام روایت است که از کهکشان شکاف « آسمان شکافته شود
یعنی در جرم آسمان مانع از تأثیر قدرت خدا نیست و از پاشیدن اجزاء آن « و گوش بفرمان خدا است و بایدش چنین باشد » برمیدارد
آمدیم بدلخواه و » از هم و در اثر پذیري چون بندهایست فرمانبر، در برابر فرمان آقاي خود، و بهمین معنا است که فرموده
در اینجا « أَذِنَتْ لِرَبِّها » که آن هم دلالت دارد بر نفوذ قدرت خدا در ابداع و ایجاد بیمانع مانع اصلا چنانچه این آیه « فرمانگذار
« و حقّت » : دلالت بر نفوذ قدرت او دارد ص: 79 در تفریق و اعدام و نابود کردن بیهیچ مانع و اما اینکه فرمود
یعنی او را سزد که پذیرا باشد چون جسم است و ممکن است و وجود و عدم او را یکسان است و ترجیح عدمش بر وجودش
بخواست خدا است و قدرت او در ایجاد و اعدامش بیمانعی رواست، و ممکن را جز پذیرش و آمادگی چیزي نیست، و مانند این
چیز سزد که یک بار پذیراي هستی شود و بار دگر پذیراي نیستی بخواست واجب الوجود و در (ج 8- ص 518 ) تفسیرش در قول
گفته در آن سه قول است. 1- همان 12 برج آسمانی و سوگند بدانها نیکو است براي « سوگند بآسمان داراي بروج » خدا تعالی
آنکه حکمتی شگفت آور دارند چون خورشید در آنها روانست و بیتردید مصالح جهان فروتر بروان شدن خورشید وابسته است و
همین خود دلیل است که براي آن صانع حکیمی وجود دارد. 2- مقصود از بروج منازل ماه است و سوگند بدانها سزد براي آنکه
در گردش و جنبش ماه آثار عجیبی وجود دارد 3- مقصود از بروج اختران بزرگ و پرتو اندازند چون آشکارا هستند (پایان) من
« سوگند بآسمان و شب گرد » . گویم: در برخی اخبار (سماء) در اینجا به پیغمبر خاتم تأویل شده و بروج به دوازده امام علیهم السلام
سفیان بن عیینه « و ندانی چیست طارق » رازي در (ج 8 ص 528 ) تفسیرش گفته (طارق) هر که شب آیدت اختر باشد یا دیگري
باو « وَ ما یُدْرِیکَ لَعَلَّ السَّاعَۀَ قَرِیبٌ » است چون « ما ادریک » است برسول خبر دادهاند، و هر کجا « ما ادریک » گفته: هر کجا در قرآن
یعنی شب گرد والامقامی است که راهنما در تاریکیهاي بیابان و دریا است، و معرف « اختر ثاقب » خبر ندادهاند، سپس فرموده
اوقات بارانست، و او را بچند وجه ثاقب خوانده یکم ص: 80 با پرتو خود پرده تاریکی را سوراخ میکند و در
آن فرو میرود دوّم چون از مشرق برآید هوا را مانند متّه سوراخ میکند سوم آن را بشیطان پرتاب کنند و او را سوراخ کند و بسوزاند
چهارم فراء گفته اختر بالاتر اختران است چون عرب پرندهاي که بسیار اوج گیرد گویند سوراخ کرد. در خود نجم هم اختلاف
و دیگران گفتند اختر مخصوص منظور است، ابن زید « إِنَّ الْإِنْسانَ لَفِی خُسْرٍ » است، برخی گفتند مقصود همه اختران است چون
گفته: ثریا است، فرّاء گفته: زحل است که به نور خود هفت آسمان را سوراخ کند، و دیگران گفتهاند شهابها است که بدیوها
طبرسی- ره- در (ج 10 ص 472 ) مجمع گفته: « وَ السَّماءِ ذاتِ الرَّجْعِ » « بدنبال او است شهابی ثاقب » پرتاب شوند چون خدا فرموده
أکثر مفسران گویند یعنی باران بده و گفتهاند: یعنی خورشید و ماه و اخترانش را با طلوع و غروب آنها برگردان میکند، و گفتهاند،
برگردانی آسمان اینست که در هر حال بمرور زمان خبر میدهد و باران و روزي و جز آن بر میگرداند (پایان) من گویم: دور نیست
صفحه 36 از 137
در مسافتی دور بیوسیله نگهداري و « بآسمان که چگونه برافراشته شده » اشاره به برگشت خمسه متحیره باشد چنانچه گذشت
یعنی کسی که او را ساخته. « وَ ما بَناها » بیستون
دنباله است: در رانده شدن دیوها بوسیله شهابها
248 ) تفسیرش گفته: در اختران سودهاي فراوانیست. 1- خدا با آنها آسمان را زیور نموده. 2- در شب تا - رازي در (ج 8 ص 246
اندازه روشنی دهند و از این رو اگر ابر درهمی در شب برآید تاریکتر میشود چون ابر جلو پرتو آنها را میگیرد. 3- در احوال چهار
فصل اثر بخشند زیرا اجسام بزرگیند و نورانی و چون خورشید با اختري گرم کن همراه شود در تابستان گرما سختتر شود، زیرا
- مانند ص: 81 آتشی است که با آتش دیگر پیوندد و شک نیست که أثر هر دو با هم بیشتر است. 4
-5 خدا آنها را .« وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ یَهْتَدُونَ » نشانههاي راهیابی از طرف خدایند در تاریکیهاي خشکی و دریا چنانچه فرموده
وسیله راندن دیوان ساخته که مردم را از نور ایمان بظلمت کفر میبرند، روایت شده است سببش آنست که جن از آسمان خبرگیري
میکردند و چون محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم مبعوث شد آسمان پاسبانی شد و دیوان کمین گرفتند و هر کدام براي گوش
گرفتن اخبار آسمان میآمدند شهابی بآنها پرتاب میشد و او را میسوزاند تا خبر را بزمین نبرد و بمردم رساند و کار پیغمبر را صلی
اللَّه علیه و آله و سلم مخلوط کند و مردم را در صحت خبر آسمانی او در شک اندازد، و این سبب پرش شهابها شد، و همین
و برخی مردم از چند راه در این طعن زدهاند. 1- پرش کواکب در « و ساختیم آنها را راندن دیوها » مقصود است از قول خدا
کتابهاي قدیم فلاسفه یاد شده و گفتهاند، از بخار زمین که بواسطه گرم شدن بآفتاب برآید چون بکره آتش رسد آتش گیرد و
شعله دهد و همان شهاب است. جواب: منکر نباشیم که شهابها پیش از بعثت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم هم بودند، ولی
منافات ندارد که سبب دیگر هم بآنها فزوده که دفع جن بوده، و روایت است که بزهري گفتند: شهاب در جاهلیّت هم پرتاب میشد؟
ما براي گوش گرفتن مینشستیم و هر که اکنون گوش گیرد شهابی در کمین » گفت: آري، سائل گفت: بگو از قول خدا تعالی
-2 چگونه جن یکی و هزار از خود را .«1» گفت: چون پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم مبعوث شد سختتر و بیشتر شدند « یابد
بینند که براي گوشگیري سوختند و باز بدنبال آن روند، و خردمند چون چیزي را یک بار و یا چند بار هلاکت بار آسمان و
جهان، ج 2، ص: 82 بیند و ناسودمند بدنبالش نرود جواب: چون تقدیر آید دیده نابینا شود، و چون خدا خواهد گروهی از سرکشان
جن را هلاك کند آنها را بدین راه وادارد و بطمع اندازد. 3- گفتند: کلفتی آسمان پانصد سال راه است و اگر جن آن را بشکنند و
نه، و اگر در آن نفوذ «؟ آیا در آن شکافی بینید » در آن بالا روند نشدنیست، زیرا خدا شکاف برداشتن آن را نفی کرده و فرموده
نکنند چگونه از این مسافت دور اسرار فرشتهها بشنوند و چرا از روي زمین نشنوند؟ جواب: دوري زمین از آسمان پانصد سال راه
-4 فرشتهها چه آینده را از لوح محفوظ دریابند و چه از وحی الهی چرا راز داري .«1» است و بسا که کلفتی آسمان بسیار نباشد
نکنند تا پریان آن را بدزدند؟ جواب: آنست که زهري بسندي از ابن عباس روایت کرده، گفت در این میانه که رسول خدا صلی
اللَّه علیه و آله در میان جمعی از یارانش نشسته بود، ستارهاي پرتاب شد و درخشید، فرمود: در جاهلیّت براي این پدیده چه
میگفتید؟ گفتند: میگفتیم بزرگی زاده یا بزرگی مرده پیغمبر فرمود: این براي مرگ یا زندگی کسی پرتاب نشود، ولی چون خدا
فرمانی در آسمان صادر کند، حمله عرش تسبیح برآرند و سپس اهل هر آسمانی تسبیح برآرند تا باین آسمان رسد و اهل آسمان از
حمله عرش گزارش خواهند که پروردگار شما چه فرموده: و بآنها گزارش دهند، و این گزارش آسمان بآسمان بیاید تا باین آسمان
رسد، و جن آن را بربایند و تیر خورند اگر همان را بیاورند درست است ولی بدان بیافزایند. 5- دیوان از آتشند و آتش آتش را
نسوزاند بلکه نیرو دهد، و چگونه گفته شود شیطان بشهاب سوزان رانده شود. ص: 83 جواب: بسا که آتشی
از آتش دیگر نیرومندتر است و آن را نابود سازد. 6- اگر این تیر پرانی براي نبوت بوده چرا پس از وفات پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله
صفحه 37 از 137
بجا مانده؟ جواب: براي آنکه پیغمبر خبر داد که کهانت باطل شده و اگر بجا نمیماند کهانت باز میگشت و خبر پیغمبر دروغ میشد.
-7 این شهابهاي پران نزدیک زمین پدید شوند که ما حرکت آنها را بچشم بنگریم و اگر نزدیک آسمان بود آن را نمیدیدیم
چنانچه حرکات کواکب را نمیبینیم و چون ثابت شود که این شهابها نزدیک زمین پدیدار شوند چگونه مانع رسیدن دیوها بآسمان
باشند؟ جواب: دوري بعقیده ما مانع شنودن نیست، و شاید خدا خواهد که چون بهمین جا رسند سخن فرشتهها را بشنوند. 8- این
دیوان اگر توانا بودند اخبار فرشتهها را که نهانیست به کاهنان برسانند، چرا اسرار مؤمنان را بکفار نمیرسانند تا با کشف آن بزیانشان
پردازند جواب: بسا که خدا بآنها قدرت شنیدن غیب را از فرشته داده ولی آن را از رساندن اسرار مؤمنان بکفار عاجز کرده. 9- چرا
خدا اساسا آنها را از بالا رفتن بآسمان باز نداشته تا نیازي باین تیراندازي نباشد جواب: خدا است هر چه خواهد کند، و هر چه اراده
کند حکمراند، اینست مختصري از آنچه مربوط باین بابست (پایان) من گویم: در پاسخ اعتراض سوم درستتر است که گفت:
روشن است که براي آسمانها درها است، فرشتهها از آنها بالا روند و پیغمبر ما صلی اللَّه علیه و آله و سلم و عیسی و ادریس علیهما
السّلام از آن بالا رفتند بلکه اجساد انبیاء و اوصیاء دیگر را بنا بر قولی از ص: 84 آن بالا برند، و در اخبار
آمده که جن پیش از عیسی علیه السّلام تا زیر عرش بالا میرفتند و پس از بعثت او تا آسمان چهارم بالا میرفتند، و پس از بعثت
پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله از رفتن بآسمان بوسیله شهابها ممنوع شدند و صعود آنها یا از درهایشان بوده یا چون لطیفند در جرم آنها
نفوذ میکردند، و مقصود از فطور که از آسمانها نفی شده یا اینست که شکاف و سوراخی در آنها دیده شود، یا ویران شوند و
اجزائشان بپاشد و اشکالی در آن نیست.
اخبار
-1 در علل (ج 2 ص 28 ) و در عیون (ج 1 ص 241 ) و در خصال ( 3) در خبر شامی است که از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسید
آسمانها از چه آفریده شدند؟ فرمود: از بخار آب، پرسید آسمان دنیا از چیست؟ فرمود، از موجی خوددار، پرسید پهنا و درازاي
اختران چند است؟ فرمود: 12 فرسخ در 12 فرسخ، و از رنگ هفت آسمان و نامشان پرسید فرمود: نام آسمان دنیا رفیع است و از
برنگ سیم، و « ارفلون » برنگ مس زرد، نام چهارم « ماروم » است و برنگ مس، و نام سوّم « قیدوم » آبست و دود، و نام آسمان دوم
و یکدره ایست « عجماء » و از یک دانه یاقوت سبز است و نام هفتم « عروس » هیفوف و هیون خ ب) و نام ششم ) « هیون » نام پنجم
جسم مواج که بقدرت خدا جریان ندارد یا آن را بسته، و بسا کنایه از اینست که از جسمی است « موج مکفوف » : سپید (الخبر). بیان
لطیف که در جایگاه خود بر قرار است، نه فرو ریزد و نه روان گردد، یا موجش کنایه از درخشش اخترانست در آن بنا بر اینکه
جاي آنها است، و بسا اندازهاي که براي اختر داده از خردترین ستارههاي کهکشانست، زیرا ستارههاي شماره شده در رصد بسیار از
این بزرگترند بلکه بجز ماه و زهره و عطارد هر کدام چند برابر زمین باشند، برخی عرفاء رنگارنگی آسمانها را که در این خبر است
به اختلاف نوع و طبع آنها تفسیر کرده و بر عقیده فلاسفه رفته که گویند آسمانها بیرنگند چنانچه بفهمی ان شاء اللَّه و سید داماد-
ره- اندازه اختران را تأویل غریبی کرده که در جاي دیگري نقل کردم ص: 85 گرچه گفتههایشان خبر
-2 در تفسیر علی بن ابراهیم ( 373 ) بسندش که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: چون بآسمانم بردند در «1» گمانی نیست
آسمان هفتم دریاها دیدم که از نور میدرخشید تا آنجا که نزدیک بود درخشش آنها دیدهها را برباید، و در آن دریاها بود از
یعنی میغریدند یا میلرزیدند. 3- در علل (ج 1 ص 3) بسندش تا آنجا که « ترعد » : ظلمت و دریاها از برف که میلرزیدند (الخبر) بیان
یهودي از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسید چرا آسمان را سماء نامیدند؟ فرمود: چون وسم آب یعنی معدن آبست (البر). بیان: تفسیر
وسم بمعدن براي اینست که نشانه آنست، و شاید سماو از آن مشتق است باشتقاق کبیر چون سموّ با وسم هم حروفند و آن بمعنی
بلندیست یا آنکه وسم قلب شده به سمو چنانچه واژه اسم هم از سمو است 4- در علل (ج 2 ص 264 ) بسندش از ضحاك بن
صفحه 38 از 137
مزاحم که سؤال شد از علی علیه السّلام از طارق؟ فرمود: زیباترین اختر آسمانست و مردمش نشناسند، و همانا طارقش نامند چون
نورش از آسمانی بآسمانی برود تا هفت آسمان و سپس برگردد تا بجاي خود رسد. 5- در احتجاج ( 138 ) از اصبغ، گفت: ابن کواء
از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسید کهکشان در آسمانست؟ فرمود: آن کانال و رودخانه آسمانست و امان اهل زمین است از غرق
نام کهکشانست و بسا آن را بحلقههاي کیسه « شرج » : شدن، و از آن بود که خدا قوم نوح را بآبی تند جریان غرقه کرد (الخبر) بیان
و چمدان تشبیه کردند که با آنهاش میبندند، یا برودخانه آب که مجراي اصلی آنست چنانچه در ص: 86
-6 .«1» ... خبر است یا برودخانه میان دشت، و در قاموس (ج 1 ص 195 ) بمعنی شکاف کمان و فرقه و کانال و بستن بقچه آمده
در تفسیر علی بن ابراهیم ( 312 ) بسندش از امام ششم علیه السّلام در خبر ادریس که فرموده ملک الموت است: کلفتی آسمان
چهارم 500 سال راه است و فاصلهاش تا آسمان سوّم هم 500 سال راه و همچنانست آسمان تا آسمان دوم و هر آسمانی و میانه هر
دو آسمانی چنین است (الخبر). 7- در علل (ج 2 ص 156 ) در خبر یزید بن سلام است که از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله پرسید، چرا
اختران خرد و درشت بچشم آیند با اینکه همه در اندازه برابرند؟ فرمود: چون میان آنها و آسمان دنیا دریاهاي پر موجی است از این
رو خرد و درشت دیده شوند، و اندازه همه یکی است (الخبر). بیان: شاید مقصود سائل اینست که چرا یک ستاره خرد و درشت
دیده میشود با اینکه در همه حال یک اندازه دارد چنانچه خورشید و ماه در افق بزرگتر دیده میشوند تا در بالاي سر، چون در افق
بخار زیاد است و با برخورد شعاع دید ص: 87 به بخار غلیظ منبسط میشوند چنانچه در علم مناظر بیان شده و
بسا که دریاها کنایه از بخار باشند. 8- در تفسیر علی بن ابراهیم ( 554 ) بسندش تا أمیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود: این ستارهها
که در آسمانند شهرهائی هستند مانند شهرهائی که در زمینند و هر کدام با ستونی از نور وابستهاند که درازیش در آسمان مسافت
( میگویم: بزودي خبر حسین بن خالد از امام رضا علیه السّلام در باب وصف ارضین بیاید. 9- در توحید ( 204 .«1» 250 سال است
بسندش از جمیل گفت: از امام ششم پرسیدم در آسمان دریاهائیست؟ فرمود: آري، پدرانم از رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله بمن
خبر دادند که فرمود: دریاها است که ژرفاي یکیشان پانصد سال راه است (الخبر). 10 - در منتخب البصائر بسندش از عبد اللَّه دهقان
که از امام رضا علیه السّلام پرسیدم میفرمود: راستی براي خدا در پشت این آسمان یک دانه زبرجد سبز است که آسمان از آن
سبزي میزند، گفتم نطاق چیست؟ گفت: حجاب، براي خدا عزّ و جلّ در پس آن 70 هزار عالم است، پرشمارهتر از جن و انس و
همه فلان و فلان را لعن کنند. 11 - در ارشاد مفید أبو بصیر از امام پنجم ضمن حدیث درازي روایت کرده که فرمود: چون قائم
علیه السّلام ظهور کند بکوفه شود، و چهار مسجد را ویران سازد و کنگره همه مسجدها را ویران کند و آنها را هموار نماید و
خیابان بزرگ را پهن کند، و هر پرهاي که بدان برآوردهاند از ساختمانهاي اطراف همه را بردارد، و همه ص:
88 مستراحها و ناودانها را از راهها براندازد، و هر بدعتی را از میان ببرد و هر سنت و دستور خدائی را اجراء کند و شهر قسطنطنیه و
چین و کوههاي دیلم همه را بگشاید و هفت سال که هر سالی برابر ده سال شما است در زمین بماند، سپس هر چه خدا خواهد.
گفت: گفتم: قربانت چگونه سالها طولانی شوند؟ فرمود: خدا فلک را فرماید تا کند شود، و روز و سال دراز شوند، گوید: گفتم:
آنها میگویند اگر فلک دگرگون شود تباه گردد؟ فرمود: این گفته زندیقان است و مسلمانان را با آن راهی نیست، با اینکه خدا ماه
را براي پیغمبرش صلی اللَّه علیه و آله و سلم شکافت، و پیش از آن خورشید را براي یوشع بن نون برگردانید، و خبر داد که روز
قیامت دراز گردد، و چون هزار سال شماها باشد ( 344 - ارشاد مفید) 12 - در کتاب النجوم- از خطبه امام حسن علیه السّلام نقل
کرده که: باین بیان اختران را وصف کرده، سپس روان کرد در آسمان چراغها که پرتو افکنند، و بدانها نگهبانیش کرد و شهابش را
چرخانید، از اخترانش درخشانهاي پرتو افکنند که اگر پرتوشان نبود، دید بندهها در تاریکی شب تار در امواج تاریک و درهم آن
دیدي نداشتند و آنها را رهبر مردم در سفرهاشان کرد و در رفتن و آمدن بهر دیار. 13 - در کتاب غارات: بسندي که ابن کواء از
فرمود: یعنی خوشرفتار، گفت: پس کهکشان چیست؟ فرمود: « و آسمان داراي حبک » امیر المؤمنین پرسید از تفسیر قول خدا تعالی
صفحه 39 از 137
واي بر تو، براي فهمیدن بپرس نه براي رنج دادن، اي واي بر تو از آن بپرس که بایدت، گفت: بخدا آنچهات پرسیدم البته بایدم،
فرمود: کهکشان، رودخانه آسمانست، و از آن بود که آسمان بارانی سیل آسا در زمان طوفان بر قوم نوح علیه السّلام فرو ریخت،
گفت: میان آسمان و زمین چه اندازه است؟ فرمود: باندازه دید چشم و شنود ذکر خدا، جز آن نگوئیم. ص:
یعنی اندازه مسافت را خبر ندهیم زیرا مصلحتی ندارد براي آنها و این است که اندیشه در امثال این امور « جز آن نگوئیم » : 89 بیان
ممنوع است، نه چنانست که فلاسفه پندارند کمال نفس است و براي تحصیل سعادت جاودان باید در آن اندیشه کرد و آن را
-14 در الغارات بسندش از ابن نباته که پرسش شد امیر المؤمنین علیه السّلام چه اندازه است میان آسمان و زمین؟ فرمود: «1» فهمید
کشش دیده، و دعاي ستم رسیده، پرسش شد، چه اندازه است خاور و باختر؟ فرمود: رفتار خورشید، و پرسش شد از کهکشان؟
فرمود: درهاي آسمانست که خدا آنها را بر قوم نوح گشود و سپس بست و باز نکرد، و پرسش شد از رنگین کمانها فرمود: امان
همه روي زمین است از غرق شدن چون که آن را در آسمان نگرند (الخبر) بیان: بدان که حکماء در کهکشان اختلاف دارند، گفته
شده: اثر احتراق خورشید است که در زمان پیشین پدید شده و این حلقه کهکشانی را پدید آورده و بدان اعتراض شده که این
گفته مخالف قواعد فلاسفه یونانیست که گویند قرص خورشید جسمی است آسمانی و حرارت ندارد و سوخته نمیشود و بعلاوه
فلک اثر پذیر نیست و گفتهاند: بخار دودگونی است در حلقهاي از هوا و اعتراض شده که ص: 90 اگر چنین
بود در تابستان و زمستان باید مختلف شود، و گفتهاند: ستارههاي خردیست که نزدیک هم و اندر هم شدهاند و ممتاز نمیشوند در
-15 در علل .«1» دید آدمی و از بس در هم شدند و ریزند بمانند تیکههاي ابر نمودار شدند و این نزدیکترین وجوه است بباور
- -16 در نهج (ج 1 ص 318 «2» محمّد بن علیّ بن ابراهیم، معنی آسمان اینست که بالا است، و معنی زمین اینست که پائین است
319 ) فرمود: بار خدایا پروردگار سقف بلند، و فضاي خوددار، آنچه فرودگاه شب و روزش ساختی، و روانگاه خورشید و ماه و
جاي رفت و آمد اختران گردنده، و نمودي ساکنانش را گروهی از فرشتههایت خسته نشوند از پرستشت، و پروردگار این زمین که
آن را پایگاه مردم ساختی و گردشگاه خزندهها و چهارپایان، و آنچه شماره نشوند از دیدنی و نادیدنی، و پروردگار کوههاي لنگر
مانند که آنها را میخهاي زمین ساختی، و پشتیبان آفریدهها. بیان: سقف مرفوع آسمانست، جوّ هوا است و میان آسمان و زمین که
بهم پیوسته است و بعضی جوّ مکفوف را هم بآسمان تفسیر کرده و ظاهر اینست که همان هواء میان آسمان و زمین است که محدود
غاض الماء: فرو کشید و کم شد، و آسمان فرودگاه شب و روز و خورشید و « و بسته هوا را بآسمان » بآسمان شده و در دعاء آمده
ماه است که در آن نهان شوند، و اگر به هوا تفسیر شود براي آنست ص: 91 که دیدگاهش هوا است، و
گفتهاند مقصود از جوّ هوا و فضاي میان آسمانها است که بوسیله آنها واداشته است و بسا همان بعد موهوم یا موجودي باشد که
جاي فلک است و محدود و مضبوط بوجود آسمانها است، و ممکن است که وصف فرودگاه و دنبال آن براي سقف و جوّ هر دو
باشند که بهم پیوستهاند و یکی شمرده شدند چون هر دو محل فی الجمله محل این آثار و اجرامند و جولانگاه اختران گردنده. ابن
میثم گفته: مقصود از جوّ آسمانست و فرودگاه شب و روز است براي آنکه خورشید را با خود بروي زمین میآورد و شب نهان
میشود و از آن میبرد و روز نهان میشود، و چون فرودگاه هر دو است، و گفتهاند: غیضه بمعنی بیشه است که پر از درخت است و
گویا فلک بیشهایست که در آن درخت شب و روز میروید، کیدري گفته: مغیض کنایه از کوتاه و بلند شدن شب و روز است در
فصول سال بر اثر حرکت خورشید. و گفته: جو مکفوف هوا است که آسمان مرز آنست و جوّ میان آسمان و زمین است و چنانست
که جلوش از تجاوز بسته شده، ابو عمرو گفته: جوّ وادي پهناور است و هر چیز گردي هم کفّه است بکسر کاف، و مقصود هوا
است که حلقه است و گرد چون درون فلک است که شکل کره دارد، یا مقصود از جوّ فلک پهناور است و مکفوف یعنی کفه دار
چمدان » زیرا کفه کهکشان و اختران بر آنست، یا مقصود از مکفوف چرخ سخت آفرینش و برکنار از خلل و شکاف است، چون
را خوب بفهمد شبانه آتشی خرد در بیابان « دیدنی و نادیدنی » پایان). ابن میثم گفته: هر که خواهد معنی گفته آن حضرت ) « بسته
صفحه 40 از 137
هنگام تابستان بیافروزد، و بنگرد چه جانوران ناشناسی از انواع جانداران عجیب الخلقه گرد آن آیند که او و جز او آنها را ندیده،
من گویم بسا مقصود از (نادیدنی) آن باشد که بدید در نیاید براي ریزي آن مانند اتم) و یا لطافتش مانند پري و فرشته. آسمان و
17 - در نهج: از نوف بکالی که امیر المؤمنین علیه السّلام در خطبهاي فرمود: از آفریدهها که گواه اویند، جهان، ج 2، ص: 92
آفرینش آسمانها است که بیستون برپایند، و بیتکیهگاه برجایند، آنها را خواند و گردنگزار و فرمانبردار شدند، نه سستی کردند و
نه کندي، و اگر معترف به پروردگاري و دل نهاده بفرمانش نبودند آنها را جاي عرش خود نمیساخت، و نه مسکن فرشتههایش، و
نه فرازگاه سخنهاي پاك و کردار خوب آفریدههایش، اخترانشان را نشانه و رهنماي سرگردان در هر درّه زمین ساخت، درهمی
پردههاي تاریک شب جلوگیر پرتو آنها نشدند، و سرپوشهاي سیاه تیرهگیها آنچه را از روشنی ماه در آسمانها فروزد برنگرداندند (تا
آخر خطبه). توضیح: مقصود از شواهد خلق آیات بر آفریدن و نشانههاي تدبیر محکم او است، یا گواهی خلق بهستی و تدبیر و
دانش او یا وجود انکار ناپذیر آفریدهها است که نشانه حکمت اویند ... مسکن ملائکه شدند: شاید مقصود از آنها مقربانند یا بیشتر
آنها زیرا دستهاي از آنها ساکن در هوا و زمین و آب هستند برآمدن سخن پاك و کردار خوب بوسیله بالابردن نویسندهها است نامه
و « بسویش بالا میرود سخنهاي پاك و کردار خوب را برآورد، 10 - الفاطر » اعمال را به آسمانها، و اشاره دارد بقول خداي سبحان
سپس بآسمان توجه کرد و آن دود بود و بآن فرمود و بزمین: بیائید بدلخواه یا ناخواه گفتند » پذیرائیشان اشاره است بگفته خدا تعالی
و سخن در تأویل آیه گذشت. و گفتهاند در اینجا منظور از اعتراف آنها بپروردگار گواهی حال « آمدیم بدلخواه، 11 - فصلت
ممکن است به نیاز بپروردگار و پذیرش قدرتش، و روشن است که اگر ممکن نبود و پذیرش قدرت و تدبیرش را نداشت در آن
عرشی نبود و مسکن فرشتهها و فرازگاه سخنان پاك و کردار نیک خلق نمیشد (پایان) و آسمان را مخصوص طاعت نموده و نامی
از زمین که همگان او است نبرده براي اینکه ماده او پذیراتر بوده یا شرافت دارد، و منظور از استدلال سرگردان به درههاي اقطار
، زمین اینست که در رفت و آمد رهنماي آنها است، یا هر کدام بسوئی روند که دیگري نرود چون اختلاف آسمان و جهان، ج 2
ص: 93 مردم در رأي .. 18 - کتاب مثنی بن ولید حناط: از أبی بصیر که پرسید از امام ششم علیه السّلام از هفت آسمان، فرمود:
هیچ آسمانی نیست جز اینکه خلقی دارد و میان آن و آسمان دیگر هم آفریدهها است تا بآسمان هفتم رسد، گفتم: زمینها فرمود:
هفت است و در پنج از آن آفریدههاي خدا است و در دو تا جز هوا نیست. 19 - در کتاب زید نرسی است که امام ششم فرمود:
چون نگاه بآسمان کنی بگو: و دعا را ذکر کرده تا گفته: بار خدایا پروردگار سقف مرفوع و دریاي خوددار، و چرخ آکنده، و
اختران مسخر شده، و پروردگار هور بن ایسیّه، رحمت فرست بر محمّد و خاندان محمّد- تا آخر دعاء- گوید: گفتم: هور بن ایسیّه
( چیست؟ فرمود: ستارهایست کم نور زیر سه ستاره دنبال بنات النعش، آن امانست از آنچه گفتم. 20 - در درّ منثور (ج 1 ص 44
بنقل از هفت کتاب عامّه از ابن مسعود گفت: میان آسمان و زمین پانصد سال راه است، و میان دو آسمان 500 سال، کلفتی هر
- آسمان و زمین هم 500 سال و میان آسمان هفتم تا کرسی 500 سال و میان کرسی تا آب 500 سال و عرش بر روي آب است. 21
در کافی ( 163 روضه) بسندش از امام پنجم علیه السّلام فرمود: راستی خدا عزّ ذکره چون خواهد دولت قومی را نیست کند چرخ را
فرماید تا تند بچرخد و آن دولت باندازهاي شود که او خواهد. بیان: فرمان بفلک کنایه از وسیله سازي براي نابودي دولت آنها است
و بسا که دولتها چرخی جدا داشته باشند از افلاك معروفه و تندي و کندي باعتبار آن باشد. 22 - در کافی ( 394 روضه) بسندش از
جابر گفت: ما نزد امام پنجم بودیم و سلطنت بنی امیه را ذکر کردند و امام علیه السّلام فرمود: هیچ کس بر هشام بپا نشورد آسمان و
جهان، ج 2، ص: 94 جز اینکه کشته شود، و فرمود: بیست سال پادشاهی کند، گوید: ما بیتابی کردیم، فرمود: چیست شما را، چون
خدا عزّ و جلّ خواهد سلطنت مردمی را نابود سازد بفرشته فرماید گردش چرخ را تند کند و باندازهاي که خواهد برساند (الخبر)
-23 توحید مفضل گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: اي مفضّل بیندیش در اختران و اختلاف حرکتشان برخی از مرکز خود جدا
نشوند و گرد هم بچرخند، و برخی آزادانه در بروج جابجا شوند و در سیر خود از هم جدا باشند، هر کدام دو گردش مختلف
صفحه 41 از 137
دارند، یکی عمومی بهمراه چرخ بسوي مغرب، و دیگري ویژه خود بسوي مشرق، مانند مورچه روي سنگ آسیاب که سنگ بسوي
راست بچرخد و مورچه بسوي چپ برود و دو حرکت داشته باشد یکی از خود بسوي پیش و دیگري بناخواه او است و سنگ آسیا
آن را پس میبرد بپرس از آنها که پندارند ستارهها بیخود و بیسرپرست بدین وضع موجود درآمدند، چرا همه بر جاي خود نیستند و
چرا همه جابجا نمیشوند؟ چون سر خود بودن یکی است، و چرا دو حرکت جدا دارند با سنجش و اندازه؟ این خود روشن میکند
که روش هر دو دسته بفرمان و تدبیر است از روي حکمت و اندازهگیري، نه بیخودي چنانچه منکرین صانع پندارند. و اگر کسی
گوید: چرا برخی ستارهها ستاره ثابتند و برخی سیّار، گوئیم اگر همه ثابت بودند، دلالت سیّارهها از نقل در هر برخی وجود نداشت،
و نمیشد حوادث جهان را از نقل خورشید و نجوم در منازل خود پیش بینی کرد، و اگر همه سیّاره بودند منزل آنها شناخته نمیشد و
نشانهاي نداشت زیرا اسیر سیارات و مواقف آنها بوسیله ستارههاي ثابت که بروج را تشکیل میدهند شناخته میشود (که گویند در
برج حمل است یا ثور) چنانچه سیر مسافر در زمین را از منازل ثابت او تشخیص دهند که بدانها گذر کند، و اگر همه جابجا میشدند
بیک وضع نظام آنها مختل میشد و مقاصدي که از آنها منظور است نابود میشد، و بسا کس میگفت: این ص:
95 یک نواختی دلیل بیصانع بودن آنها است بطوري که ما گفتیم، و اختلاف سیر و دگرگونی آنها و هدفها که بدست میدهند
روشنتر دلیلی است که تعمّد و تدبیر مدبّر در آنها حکمفرما است. بیندیش در این ستارهها که برخی از سال هویدا شوند و در برخی
نهان باشند چون ثریا، جوزاء، و دو شعرا، و سهیل که اگر در همه وقت آشکار بودند مردم از آنها چیزي نمیفهمیدند، و ببرخی
کارهاشان پی نمیبردند، چنانچه اکنون از طلوع نور و جوزاء میفهمند و از نهان شدن آنها، و پیدائی و نهانی هر یک وقتی جز وقت
دیگر براي اینست که مردم از هر کدام جداگانه سودي ببرند، و چنانچه نهانی و آشکاري ثریا یک مصلحتی دارند، آشکاري
پیوست بنات النعش هم مصلحت دیگري دارد، و آن اینست که مردم در خشکی و دریا از آن راهیابی کنند: چون همیشه چشمرس
است و هر وقت خواهند بدان رهنمائی شوند بهر جا خواهند. و این هر دو مصلحتجوئی و نیاز برآري است با اینکه دو گونهاند و در
آنها مقاصد دیگري هم هست، و نشانه اوقات بسیاري از کارهاي زندگی هستند چون زراعت و درختکاري و سفر خشکی و دریا و
پدیدهشناسی در آینده از باران و باد و گرما و سرما و بوسیله آن مسافران در بیابانهاي هراسناك و دریاها در شبهاي تار راهنمائی
شوند، با اینکه در رفت و آمد آنها در جگرگاه آسمان و طلوع و غروبشان عبرتها است، زیرا شتابانترین سیر را دارند، و اگر نزدیک
بودند سرعت آنها و پرتو فروزنده آنها دیده ما را خیره میکرد و میربود چنانچه برقهاي پیاپی و پریشان گاهی دیده میشوند. و
همچنان اگر مردمی زیر گنبدي باشند و زنجیرهاي از چراغها بر گرد آنها بچرخند بتندي چنان دیدههاشان خیره شوند که روي بر
خاك نهند، بنگر چگونه گردش آنها را بسیار دور نموده تا بدیدهها زیان نرسانند و آنها را دردمند کنند، و پر شتابان کرده تا اندازه
نیاز به سیر خود پس نیافتند و اندك پرتوي بدان اختران داده تا جاي گیر پرتو ماه باشند در شبها که ماه نیست، و بتوان براي
ضرورت ص: 96 در پرتو آنها شبانه راه رفت در بیابانها و اگر هیچ روشنی نبود که رهنما باشد کسی
نمیتوانست راه طی کند، بیندیش در این لطف و حکمت که تاریکی را براي نیاز بدان، دولت و مدتی داده و در این میانه کمی
روشنی نهاده که نیاز برآور باشد چنانچه شرح دادیم. بیندیش در این چرخ با خورشید و ماه و اخترانش و بروجش که در جهان
میچرخد باندازه و سنجش و این نظام شبانه روز و چهار فصل را پیاپی با انواع جاندار و گیاه طبق مصالح گوناگون پدید میآورد،
چنانچه بطور خلاصه برایت بیان کردم، آیا بر خردمندي نهانست که این اندازهگیریهاي دقیق و درست و با حکمت از مقدّریست
حکیم؟ اگر کسی گوید: این چیزیست که بر حسب تصادف بوجود آمده، باید در باره چرخ آبکشی هم که میگردد و درخت و
زراعتی را آب میدهد بگوید بتصادف وجود پیدا کرده و ابزار منظم آن خودبخود پیدا شده. و آیا اگر کسی چنین گوید مردم باو
چه میگویند؟، و بر او انکار کنند که یک چرخ چوبی که با اندك تدبیري براي اصلاح تیکه زمینی است بیصانع و مدبّر باشد، و
فرض میشود این چرخ اعظم که با حکمتی وجود دارد و اندیشه از آن عاجز است و همه روي زمین را با آنچه در آنست اصلاح
صفحه 42 از 137
میکند بتصادف پدید شده و صانع و مقدّري نداشته باشد، اگر این چرخ معیوب شود چنانچه ابزار صنعت و جز آن معیوب شوند،
بسا مقصود اینست که حرکت آنها روشن نیست « از مرکز خود جدا نشوند » : چه چارهاي در نزد مردم است براي اصلاح آن. بیان
مانند سیّارات یا اینکه بهم دور و نزدیک نشوند مانند آنها، یا اینکه از بروج خود بدر نروند چون بر حسب اصطلاح نقل کواکب
اینست که از برخی ببرج دیگر روند، چنانچه مقصود از اینکه برخی آزادند همین است یعنی از برجی ببرجی دیگر میروند بطور
بسا مقصود اینست که طبیعت یا دهر که منکران خدا مؤثر در پدید شدن اشیاء میدانند یک امر « اهمال یک معنی دارد » آشکار
بیشعور ص: 97 است و بیاراده و ممکن نیست دو معلول مختلف از آن پدید آید، یا منظور اینست که وجود
دو امر منظم با حکمت پدید نگردند جز از مؤثري حکیم و متوجه بدقائق حکمت، یا اینکه بینیازي از علّت و ترجیح بلا مرجح که
شما پندارید در هر دو یکی است پس چرا یکی ثابت است و یکی سیّار و چرا وارونه نیست و معنی اول اظهر است چنانچه پوشیده
بحسب ظاهر دلالت دارد که « در بروج ثابته » ظاهر است در اینکه اوضاع نجومی نشانه حوادث میشوند « دلالتها باطل میشدند » . نیست
انتقال بروج باعتبار برابري با نفس شکلهاي ستارههاي هر برجی است مانند شکل عقرب و میزان نه جزئی از فلک که این ستارهها
در آن دیده میشوند ولی ممکن است مقصود بیان حکمت کندي حرکت ستارهها باشد تا نشانه بودن این اشکال براي بروج درست
جوهري گفته: شعري ستارهایست که پس از « دو شعري » . باشد و لو به اینکه نزدیک آنها باشند نه در خود آنها ولی بعید است
جوزاء در شدت گرما طلوع میکند و دو تا هستند یکی شعري عبور که در خود جوزاء است و شعري قمیصاء که در ذراع است،
عرب پندارد هر دو خواهر ستاره سهیلند (پایان) ... 24 - المتهجد: در تعقیب نماز امیر المؤمنین علیه السّلام: خواستارم از تو بنامت که
بدان چرخ را روان کردي و آن را نشانهگاه خورشید و ماهت نمودي، و نامت بر آن نگارش کردي. 25 - درّ منثور سیوطی (ج 1
ص 43 ) نقل از 19 کتاب خودشان از عباس بن عبد المطلب، گفت: ما نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله بودیم فرمود: میدانید میان
آسمان و زمین چه اندازه است؟ گفتیم: خدا و رسولش داناترند، فرمود: پانصد سال راه، و از هر آسمانی تا دیگري 500 سال راه، و
کلفتی هر آسمانی هم 500 سال راه، و بالاي آسمان هفتم دریائیست که از بالا تا پائینش باندازه میان آسمان و زمین است سپس
بالایش هشت گوزنست که از زانو (ران خ ب) تا سم آنها باندازه از آسمان تا زمین است، و آنگه بالایش عرش است که از بالا تا
پائین باندازه از آسمان است ص: 98 تا زمین. 26 - (در منثور ج 1، ص 44 ) از چند کتاب بسندشان از ابی ذرّ
که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: میان آسمان و زمین 500 سال راه است و کلفتی هر آسمانی 500 سال راه، و میان هر دو
آسمان 500 سال راه تا آسمان هفتم، و زمینها هم چنیناند و از آسمان هفتم تا عرش مانند همه اینها است، و اگر گوري براي یار
خود بکنید و او را در آن سرازیر کنید، خدا را در آنجا یابید یعنی بدان دانا است. 27 - در منثور (..) بچند سند دیگر از پیغمبر صلی
اللَّه علیه و اله گفت: نزد او نشسته بودیم و ابري گذشت، فرمود: میدانید این چیست؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند فرمود: این
غیابه است، خدایش بمردم شهري میراند که نه او را میپرستند و نه شکر میکنند، میدانید بالایش چیست؟ گفتند: خدا و رسولش
داناترند، فرمود: بالایش موجی است واداشته، و سقفی نگهداشته، میدانید بالاي آن چیست؟ گفتند خدا و رسولش داناترند، فرمود:
آسمان دیگر، میدانید میانشان چه اندازه است؟ گفتند خدا و رسولش داناترند، فرمود: 500 سال راه تا هفت آسمان شمرد و میان هر
دو 500 سال راه. سپس فرمود: میدانید بالاي آنها چیست؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند فرمود: عرش است، میدانید میان آن دو
چه اندازه است؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند، فرمود: چون میان دو آسمان، سپس فرمود: میدانید این چیست؟ این زمین است،
میدانید زیر آن چیست؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند، فرمود: زمین دیگر و میان هر دو 500 سال راه تا هفت زمین برشمرد که
میان هر دو زمین 500 سال راه است. 28 - درّ منثور (..) از عبد اللَّه بن عمر که نگاهی بآسمان کرد و گفت: تبارك اللَّه. چه سپید
است، و دومی سپیدتر است از آن و همچنان تا رسید بهفت آسمان، بالاي هفتم آب آفریده و عرش را بالاي آب نهاده و بالاي
آسمان دنیا ص: 99 خورشید و ماه و ستارهها و شهابهاي راننده نهاده. 29 - از ابن عباس که مردي گفت: یا
صفحه 43 از 137
30 - (درّ منثور ..) از ربیع بن انس که گفت: ( رسول اللَّه این آسمان چیست؟ فرمود: موجی واداشته از شما (درّ منثور ج 1 ص 44
آسمان دنیا موجی است واداشته، و دومی مرمري است سپید و سومی آهن، و چهارم مس، پنجم نقره، ششم طلا، هفتم یاقوت سرخ،
-31 (درّ منثور ..) از سلمان .« میطاطروش » بالایش بیابانهاي نور، و بالایش را جز خدا نداند و بر حجب فرشتهاي گماشته بنام
و سوّم از یک دانه « اذقلون » و دوم از سیم سپید است بنام « رفیعا » فارسی- ره- فرمود: آسمان دنیا از یک دانه زمرد سبز است بنام
هفتم از « دفنا » ششم از یاقوت زرد بنام « دیقا » پنجم از طلاي سرخ بنام « ماعونا » چهارم از یک درّ سفید بنام ،« قیدوم » یاقوت سرخ بنام
-32 (درّ منثور ..) و از علی علیه السّلام فرمود: نام آسمان دنیا رفیع است و نام هفتم ضراح. 33 - (در منثور ..) و از .« عربیّا » نور بنام
ابن عباس است که سید آسمانها آنست که عرش بر آنست و سید زمینها آنکه شمابر آنید. 34 - (درّ منثور ..) شعبی گفت: ابن
عباس در پاسخ پرسش جحدري که از او پرسیده بود آسمان چیست؟ نوشت: آسمان از موجی است واداشته. 35 - (درّ منثور ..) از
حبه عرنی (عوفی خ ب) که شنیدم علی علیه السّلام یک روز سوگند میخورد: بدان که آسمان را از دود و آب آفریده. 36 - (درّ
منثور ..) و از کعب گفت: آسمان سپیدتر است از شیر. 37 - (درّ منثور ..) و از سفیان ثوري گفت: زیر زمین یک صخره است و بما
که بر یک دیگرند و میان هر « ساختشان هفت آسمان » رسیده که سبزي آسمان از آنست. 38 - (درّ منثور ..) و از قتاده در قول خدا
39 - درّ منثور (ج 1 ص 69 ) و از ابن جبیر است که هر قل نوشت به دو آسمانی 500 سال راه است. ص: 100
معاویه و گفت: اگر در میان آنان چیزي از نبوت بجا مانده است بمن پاسخ دهند از آنچه میپرسم، و نوشت و پرسید از کهکشان، و
از رنگین کمان، و از جایی که جز یک ساعت خورشید بر آن نتابیده است، گوید: چون نامه بمعاویه رسید بهمراه پیک گفت:
گمان نمیکردم که تا امروز کسی این پرسش را از من بکند، کی میتواند پاسخ آن را بدهد؟ گفتند: ابن عباس، معاویه نامه را پیچید
و نزد ابن عباس فرستاد و او در جواب نوشت: اما رنگین کمان امان مردم زمین است از غرق، و کهکشان در آسمانست که از آن
شکافته و اما آنجا که جز یک ساعت آفتاب بر آن نتابیده دریائیست که براي بنی اسرائیل باز شد تا از آن گذشتند. 40 - (درّ منثور
فرمود: یک آسمان بود و گشوده شد و هفت « هر دو بسته بودند و آنها را گشودیم » ج 4 ص 317 ) از ابی صالح در تفسیر قول خدا
آسمان شد، و یک زمین بود از آن هفت زمین برگشاد. 41 - (درّمنثور ..) و از حسن و قتاده هر دو با هم بسته بودند و خدا با این
هوا میان آنها را جدا کرد. 42 - (درّ منثور ..) و از ابن جبیر که آسمانها و زمینها بسته بودند و بهم چسبیده و چون خدا آسمان را بالا
سوگند » برد و دورش کرد از زمین گویا آن را گشود که خدا یاد کرده است. 43 - (درّ منثور ..) و از ابن عباس در تفسیر قول خدا
گفت: مقصود زیبائی و استواري آنست. 44 - و باز از او روایت است که مقصود: داراي خرمی و زیبائی است و « بآسمان ذات حبک
اینکه ساختمانش چون تگرگ بهم پیوسته است. 45 - (درّ منثور ..) در روایت دیگریست از او که راهها دارد و خلق نیکو. آسمان و
46 - (.. ج 6 ص 112 ) و از علی علیه الصلاة و السّلام است که آن آسمان هفتم است. 47 - (....) خوش جهان، ج 2، ص: 101
آفرینش و آراسته باخترانست. 48 - (.. ج 6 ص 134 ) از ابی الطفیل است که ابن کوّاء از امیر المؤمنین علی علیه السّلام پرسید از
کهکشان فرمود: آن درخت (رودخانه ظ) آسمانست، و آسمان از آن آبی سیل آسا فرو ریخت و سپس این آیه را خواند که
- اندازهاش پنجاه هزار سال است، 4 » -49 (.. ج 6 ص 264 ) از ابن عباس در تفسیر قول خدا .« گشودیم آسمان را بآبی سیل آسا »
المعارج) گفت نهایت امر او از فروترین زمینها تا بالاي هفت آسمان 50 هزار سال است، و روز هزار سال باین معنا است که فرمانش
از آسمان بزمین آید و از زمین بآسمان برآید در یک روز، و این خودش مسافت هزار سال است زیرا میان آسمان و زمین 500 سال
راه است. 50 - (....) و نیز از او است که کلفتی هر زمینی 500 سال راه است، و میان هر زمین و زمین دیگر 500 سال و میان دو
آسمان 500 سال و کلفتی هر آسمان 500 سال، و این میشود 14 هزار سال، و میان آسمان و عرش 36 هزار سال و اینست معنی
- -51 (....) و از وهب است که اندازه از فروترین زمین تا عرش 50 هزار سال است. 52 .« در روزي که 50 هزار سال است » قول خدا
گفت بالاي یک دیگرند هر آسمان و زمینی خلق است « هفت آسمان برابر » (درّ منثور ج 6 ص 268 ) و از حسن در تفسیر قول خدا
صفحه 44 از 137
را تا پایان خواند، « هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ » و امر. 53 - (.. ج 6 ص 297 ) از ابی ذر است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم
سپس فرمود: راستی من بینم آنچه را شما نه بینید من شنوم آنچه شما نشنوید، آسمان سنگین است و سزدش که سنگین باشد، در
آن جاي چهار انگشت نیست جز آنکه فرشتهاي در آن سر بسجده دارد، بخدا ص: 102 اگر آنچه میدانم
میدانستید کم خندیدید و پر گریستید، و با زنان هم بستر نشدید و کام گیرید، و به تپهها بر آمدید و بخدا عز و جل پناهنده شدید.
-54 (... ص 118 ) و از علی علیه السّلام فرمود: سقف مرفوع آسمانست و بحر مسجور دریائی در آسمان زیر عرش. 55 - (... ص
فرمود: آنها اخترانند که شب نمایانند و روز نهان و دیده « نه، نه، سوگند به خنّس » 320 ) از علی علیه السّلام در تفسیر قول خدا
فرمود: پنج ستارهاند زحل، عطارد، « نه، نه، سوگند به خنّس » نشوند. 56 - (... ص 320 ) و از علی علیه السّلام که در تفسیر قول خدا
مشتري، بهرام، زهره، و نیست ستارهاي که کهکشان را پیماید جز اینها. 57 - (...) و از ابن عباس است که: خنس ستارههایند روان
پیمایند کهکشان را بمانند اسب. 58 - (...) و از ابن عباس در قول خدا بِالْخُنَّسِ الْجَوارِ الْکُنَّسِ گفت هفت اخترند: زحل، بهرام،
-59 (... ص .«1» عطارد، مشتري، زهره، خورشید و ماه، خنوس آنها برگشت آنها بروي زمین و کنوسشان نهانی آنها است در روز
(...) - 331 ) و از أعمش است که شاگردان عبد اللَّه در تفسیر قول خدا وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ میگفتند یعنی آسمان داراي کاخها. 60
ستارههاي بزرگند. 61 - (...) و از جابر بن عبد اللَّه که پرسش شد پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله از سماء « ذاتِ الْبُرُوجِ » : أبی صالح گفته
فرمود: بروج ستارهها هستند، گفته شد: « آنکه نهاده در آسمانها بروج » ذات البروج در پاسخ فرمود: ستارهها و پرسش شد از اینکه
بروج مشیده چیست؟ فرمود: کاخها. 62 - (...) و از قتاده در قول خدا وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ گفت بروج ص:
« شاهد » دو روز معظم خدا در دنیا، بما باز میگفتند که « شاهد و مشهود » روز قیامت است و « یوم موعود » 103 ستارههاي آنست و
روز قیامت است، و مشهود: روز عرفه. 63 - (....) و از حسن در تفسیر قول خدا وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ گفت: زیور شده بآفرینش
گفت: داراي « وَ السَّماءِ ذاتِ الْبُرُوجِ » گفت: روز قیامت است. 64 - (....) و از مجاهد « یوم موعود » خوب، و سپس بستارهها، و در
گفت شاهد آدمیزاده است و مشهود روز قیامت. « شاهد و مشهود » ستارهها در
یک فائده: در باره ابعاد ستارگان و سیارات
را چنین گفتهاند: دوري سطح زیرین فلک قمر از مرکز عالم 41936 فرسخ، دوري سطح زیرینش که «1» دانشمندان هیئت ابعاد
چسبیده بسطح زیرین فلک عطارد است بگمان آنها 85703 فرسخ، دوري سطح زیرین فلک زهره 275380 فرسخ، دوري سطح
18 و دوري سطح زیرین فلک مریخ 1027934 ، و دوري سطح زیرین فلک مشتري 4770672 + زیرین فلک خورشید، 40934
فرسخ، و دوري سطح زیرین فلک زحل 23991215 فرسخ و دوري سطح زیرین فلک ثوابت 33509188 فرسخ، و دوري سطح
زیرین فلک اعلی 33524609 ، و دوري سطح زیرین آن را جز خدا تبارك و تعالی و کسی که باو وحی کند نداند. آسمان و جهان،
1 آنست قطر عطارد 109 / 1 از جرم زمین و گفتهاند: 39 /6 *1 / ج 2، ص: 104 و گفتهاند: قطر ماه 731 فرسخ است و جرمش 7
1 جرم زمین است، قطر / 1 جرم زمین و گفتهاند: 37 /9 *1 / 1 جرم زمین قطر زهره 965 فرسخ و جرمش 3 / فرسخ، و جرمش 12769
خورشید 17538 فرسخ و جرمش 328 برابر جرم زمین و گفته شده 166 برابر، قطر مریخ 3795 فرسخ، و جرمش 3 برابر جرم زمین و
82 آنست، قطر زحل 14435 1 / 1 آنست، قطر مشتري 14596 فرسخ، و جرمش 188 برابر زمین و گفته شده 4 1 / گفته شده 2
فرسخ، و جرمش 182 برابر زمین و گفته شده 77 برابر. ستارههاي رصد نشده را جز خدا تعالی و حججش ندانند و آنچه رصد شدند
برابر زمین دانستهاند و خردتر را 23 برابر زمین و آنها را شش پایه « نود و هشت و یک ششم » 1022 ستاره است که بزرگترشان را
، نمودند که هر پایه یک ششم قطر از پایه بالا کمتر است، در پایه نخست بزرگتر 15 اختر دارد، دوم 45 ، و سوم 208 و چهارم 474
و پنجم 217 ، و ششم 49 ، و 14 اختر هم درون پایهاند، نه کم نور بنام تیره، و پنج ابري که گویا تیکه ابرند، و بسا سه تا بر آنها فزوده
صفحه 45 از 137
سپس صورتهائی براي شناساندن اختران توهم کردهاند، که این اختران در میان آنند یا بر خطوط تصویري آن یا .« صفیره » شود بنام
نزدیک بدان، و آنها 48 صورتند 21 در شمال، 12 بر منطقه که صورتهاي بروج مشهورهاند (حمل و ثور- تا آخر- و 15 در جنوب،
اینست آنچه گفتهاند و از قواعد خود درآوردهاند، و خدا تعالی حقائق امور را میداند. و برخی از آنها گفتهاند: تا کسی بگوید 1
، سطح زیرین فلک أعظم 1732 فرسخ طی میکند، پس خدا میداند که سطح زیرینش چه اندازه طی میکند، این آسمان و جهان، ج 2
ص: 105 شتابانترین حرکات است، و از مشرق است بسوي مغرب، و در یک شبانه روز تقریباً دوري میگردد، و دو قطبش را دو
قطب جهان نامند و منطقهاش را معدّل النهار که جهان را به دو نیمه شمالی و جنوبی بخش میکند. و دائرههاي کوچک و برابر که از
هر نقطه در دو سویش رسم شود مدارات یومیه نام دارند، و حرکات دیگر همه از مغربند بسوي مشرق که مخصوص به ستارههایند
و بترتیب بروج (از حمل بثور و از آن بجوزا- تا آخر-) و کندتر همه حرکت ثوابت است که ممثّل همه افلاك بهمراه آنند و در هر
25200 یک چرخ میزند، و در هر سال ده فرسخ و تا 50 سال حرکت آنها احساس نمیشود و واقف بنظر میآیند، و دو قطبش را دو
قطب بروج میخوانند و منطقهاش، منطقه البروج که معدل النهار را در دو نقطه اعتدال بهاري و پائیزي قطع میکند و دورترین اجزائش
را بدان نقطه انقلاب تابستانی و زمستانی گویند و نهایت این دوري منطقۀ البروج را از معدل میل کلی گفتهاند و طبق رصد نو 23
درجه و 30 دقیقه است، و با این چهار نقطه ( 2 اعتدال و 2 انقلاب) منطقۀ البروج چهار بخش میشود که خورشید در هر فصلی
یکی از آنها را طی میکند. و مدارات خرد موازي دارد مانند دائره معدل که آنها را مدارات عرض خوانند، و در هر بخشی از این
چهار بخش دو نقطه فرض شده که آن را به سه بخش برابر کنند و 12 برج پدید گردد که حمل و ثور و جوزاء بهاري باشند، و
سرطان و اسد و سنبله تابستانی، و میزان و عقرب و قوس پائیزي، و جدي و دلو و عقرب زمستانی و با حرکت خاصه خورشید در این
تقریباً همه این بروج را میچرخد و عطارد و زهره « بیست و هفت روز و یک سوم » بروج چهار فصل هر سال پدید آیند. و ماه در هر
تقریباً در یک سال، و مریخ در یک سال و ده ماه و 21 روز و 22 ساعت و 50 دقیقه، و مشتري در 11 سال و 2 ماه و 13 روز و 11
ساعت و نه دقیقه و محقق طوسی- ره- گفته در 12 سال تقریباً، و زحل در 30 سال، بخورشید و ماه ص: 106
نیران گویند، و بزحل و مشتري علویان، و بعطارد و زهره، سفلیّان، مشتري و زهره را دو سعد خوانند، و زحل و مریخ را دو نحس.
سپس حکماء قدیم گفتهاند: هر کدام از افلاك سبعه سیّاره افلاك جزء دارند در درون خود جدا از آن فلک کلّ با حرکتی جز
حرکت آن براي اینکه حرکت این کواکب گاهی بسیار تند است و گاهی کند و گاهی میانه و گاهی راستا و گاهی متوقّف و
گاهی در برگشت، بعضی دور نقطهاي جز مرکز زمین حرکت متشابه دارند یعنی در ازمنه برابر، زاویههاي برابر و کمانههاي برابر
طی میکنند، و گاهی بدان نزدیکند و گاهی دور و اختلافات دیگر هم دارند که باید ناشی از تعدد افلاك آنها باشد براي فلک
خورشید یک فلک جزء ثابت کردهاند گرد زمین که مرکزي بیرون از مرکز عالم دارد و بسوي فلک کلی میل دارد که سطح
بالایش با سطح فلک کلی در یک نقطه چسبیده است بنام اوج و سطح زیرینش با سطح زیرین فلک کلی در یک نقطه چسبیده
است بنام حضیض و بدین سبب از فلک کلی دو تیکه هلالی جدا میشوند که نهایت کلفتی آن دو برابر فاصله دو مرکز است و یکی
حاوي فلک خارج مرکز است و دیگري درون آنست و محوي حاوي از سمت اوج نازك است و از سمت حضیض کلفت و محوي
برعکس و هر دو را متمم خوانند و جرم خورشید، در کلفتی خارج مرکز جایگیر است در نیمه میان دو قطب و چسبیده بدو سطح
آنست در دو نقطه زیر و بالا. و افلاك کواکب علویه و زهره همه بهمین صورتند جز اینکه تدویر دارند که در توي خارج مرکز
آنها قرار دارد مانند همان خارج مرکز خورشید و در دو نقطه با فلک خود بهم چسبیدهاند، و فلک قمر هم چنین است جز اینکه او
را فلک دیگریست که مرکزش مرکز عالم است و محیط بهمه افلاك دیگر او است بنام (جو زهر) و اما عطارد مرکز فلک توي
خارج مرکزش جز مرکز عالم است و آن را مدیر ص: 107 خوانند و آن در کلفتی فلک کل آنست که
مرکزش مرکز عالم است و او را دو خارج مرکز باشد و دو اوج و دو حضیض و چهار متمم، افلاك کلی را ممثل خوانند که با
صفحه 46 از 137
منطقۀ البروج هم مرکز و هم حرکت و هم منطقه و هم قطبند، و خارج مرکزها را همه حامل نامند جز مدیر عطارد، و دورترین بعد
تدویرها را ذروه نامند، و نزدیکتر را حضیض. اینست آنچه قدماء گفتهاند در اینجا، ولی متأخرین افلاك جزئیه دیگر قائلند براي حل
مشکلات این فن که ما آنها را ذکر نکردیم و متعرض جهات حرکات این افلاك و اندازه آنها و قطبها و دوائر آنها نشدیم و هم
منطقههاي آنها که در کتب أهل هیئت مذکور است چون مناسب این کتاب نیست، و هر آنچه گفتهاند بر پایه توهمات و خیال است
براي درست کردن حرکات کواکب و در بسیاري از آنها هم باز سرگردان ماندهاند و حقیقت آنها را جز آفریننده آنها و کسانی که
خدا علمش را بآنها داده از انبیاء و اوصیاء ندانند. ص: 108
باب نهم در خورشید و ماه و احوال و صفات آنها و در شب و روز و آنچه بدانها وابسته است
آیات
-1 البقره: ( 192 ) تو را پرسند از ماههاي نو بگو وقت مردمند و وقت حجّ. 2- آل عمران ( 27 ) درآري شب را در روز و درآري روز
- را در شب 3- الانعام ( 96 ) شکافنده بامداد که شب را آرامش ساخت و خورشید و ماه را حسابگر، اینست تقدیر عزیز حکیم. 4
6) او - الاعراف ( 54 ) فروگیرد شب روز را که شتابان بدنبال او است، و خورشید و ماه و اختران مسخرند بفرمانش 5- یونس: ( 5
است که خورشید را درخشان ساخته و ماه را روشن و مقدر نموده او را منازلی تا بدانید شماره سالها و حساب را نیافریده خدا آنها
را جز درست، شرح میدهد آیات را براي مردمی که میدانند راستی در رفت و آمد شب و روز و آنچه خدا در آسمانها و زمین
آفریده نشانهها است براي مردمی که پرهیزکارند 67 او است که شب را براي آرامش ساخت و روز را براي دید شما راستی در این
6- الرعد ( 2 و 3) و مسخر کرد خورشید و ماه را هر کدام نشانهها است براي مردمی که میشنوند. ص: 109
روانند تا سر رسید نامبرده- تا فرماید- فرو گیرد شب روز را. 7- ابراهیم ( 33 ) و مسخر کرد براي شما خورشید و ماه را پیوسته و
مسخر کرد برایتان شب و روز را. 8- النحل ( 12 ) و مسخر کرد برایتان شب و روز را و خورشید و ماه را، و اختران بفرمانش
مسخرند، راستی در آن نشانهها است براي مردمی که بیندیشند. 9- الاسراء ( 12 ) و ساختیم شب و روز را دو نشانه و محو کردیم
نشانه شب را و نشانه روز را بیناکننده نمودیم تا بجوئید از فضل پروردگارتان و بدانید شماره سالها را و حساب را و هر چیزي را
90 ) تا رسید بفرودگاه خورشید و یافت که فرو میشود در چشمهاي گل آلود و یافت نزد - بخوبی شرح دادیم. 10 - الکهف ( 86
- آن مردمی را- تا گوید- تا رسید بجاي برآمدن خورشید و یافت که بر مردمی برآید که در برابرش بر ایشان پردهاي نساختیم. 11
الأنبیاء ( 33 ) و او است که آفرید شب و روز و خورشید و ماه را همه در چرخی میگردند. 12 - الحج ( 61 ) آن بدانست که خدا فرو
برد شب را در روز و فرو برد روز را در شب، و راستی خدا شنوا و بینا است. 13 - المؤمنون ( 80 ) و از او است رفت و آمد شب و
(47 - روز آیا نیندیشید؟ 14 - النور ( 44 ) میگرداند خدا شب و روز را راستی در آن عبرتیست براي دیدهوران. 15 - الفرقان ( 45
ننگري که پروردگارت چگونه سایه را بکشد ص: 110 و اگر خواهد او را بر جاي دارد سپس خورشید را
دلیل آن ساختیم سپس آن را بر گرفتیم اندکی و او است که شب را جامه نموده و خواب را آسودگی و روز را انگیزش و فرموده
است: مبارك باد آنکه در آسمان برجها ساخت و در آنها چراغ و ماه تابان نهاد- و او است که شب و روز را دنبال هم آورد براي
آن کس که یادآوري خواهد یا شکرگزاري جوید. 16 - النمل ( 63 ) آیا کیست که رهبري کند شما را در تاریکیهاي خشکی و
دریا، و فرمود: آیا ننگرند که ما شب را ساختیم تا در آن بیارامند و روز را تا بیناگر آنها باشد، راستی در این نشانهها است براي
73 ) بگو: میدانید که اگر خدا شب را براي شما تا قیامت پایدار سازد کیست جز او که - مردمی که باور دارند. 17 - القصص ( 71
براي شما روشنی آرد آیا نشنوید بگو: میدانید که اگر خدا روز را تا قیامت برپا دارد کیست معبودي جز خدا که براي شما شب آرد
صفحه 47 از 137
- تا آسایش کنید آیا ننگرید و از مهرش شب و روز را برایتان ساخت تا بیارامید در آن و بجوئید از فضل او و شاید شکر کنید. 18
العنکبوت ( 41 ) و اگر بپرسیشان کی آفریده آسمانها و زمین و مسخر کرده خورشید و ماه را البته گویند خدا پس از کجا دروغ
پردازند. 19 - الروم ( 23 ) و از آیات او است خواب شما در شب و جویائی شما در روز از فضل او. 20 - لقمان ( 29 ) نبینی خدا فرو
برد شب را در روز و فرو برد روز را در شب و مسخر دارد خورشید و ماه را هر کدام روانند تا مدّتی نامبرده و راستی خدا بدان چه
کنید آگاه است. 21 - فاطر ( 13 ) فرو برد شب را در روز و فرو برد روز را در شب و مسخر دارد خورشید و ماه را هر کدام روانند تا
مدّتی نامبرده، آنست پروردگار شما که پادشاهی دارد. 22 - یس ( 37 ) و نشانهایست براي شما شب که برآوریم از آن روز را و
ص: 111 ناگاه شما در تاریکی شوید و خورشید روانست براي قرارگاه خود آنست تقدیر عزیز دانا و براي ماه
منزلها مقدر نمودیم تا برگشت چون شاخه قدیم نخل خرما نه خورشید را رسد که دریابد ماه را و نه شب پیش افتد از روز، و هر
کدام در چرخی شنا کنند. 23 - و الصافات ( 5) و پروردگار مشرقها. 24 - الزمر ( 5) آفرید آسمانها را و زمین را براستی برآید شب بر
روز و برآید روز بر شب و مسخر کرد خورشید و ماه را هر کدام روانند تا مدتی نامبرده و او است عزیز و پر آمرزنده. 25 - المؤمن
61 ) خدا است که شب را براي شما ساخت تا در آن بیارامید و روز را بیناگر نمود راستی خدا فضیلت بخش است بر مردم ولی )
بیشتر مردم شکر نگزارند. 26 - السجده ( 27 ) از آیات او است شب و روز و خورشید و ماه سجده نکنید براي خورشید و ماه و سجده
کنید براي آنکه آنها را آفرید اگر شما تنها او را میپرستید. 27 - الرحمن ( 5) خورشید و ماه براي حسابند و فرمود: پروردگار دو
مشرق و پروردگار دو مغرب، بکدام نعمت پروردگارتان دروغ شمارید. 28 - الحدید ( 6) فرو برد شب را در روز و فرو برد روز را
در شب. 29 - المعارج ( 40 ) نه نه، سوگند بپروردگار مشرقها و مغربها. 30 - نوح ( 16 ) و نهاد ماه را در آنها روشنی و نهاد خورشید
35 ) نه هرگز، سوگند بماه و بشب که برگردد و بامداد که برآید و راستی که آن یکی از بزرگتر - را چراغ فروزان. 31 - المدثر ( 32
13 ) و نمودیم خوابتان را آسایش و نمودیم شب را جامه ص: 112 و نمودیم روز - پدیدهها است. 32 - النبأ ( 9
18 ) چون که خورشید تیره گردد* و - را معاش و ساختیم بر فراز شما هفت آسمان سخت و نهادیم چراغی فروزان. 33 - التکویر ( 1
3) سوگند - چون که اختران تار شوند- تا فرموده- سوگند بشب چون تاریکیش شود برود* و به بامداد چون بدمد. 34 - الفجر ( 1
4) سوگند به خورشید و تابشش* و بماه که - بسپیدهدم و شبان دهگانه* و بشفع و وتر و بشب چون در گذر است. 35 - الشمس ( 1
دنبالش باشد* و بروز چون جلوه کند* و بشب چون فرو گیرد. 36 - الضحی ( 1) سوگند به نیم روز و شب که چون پرده آویخت.
-37 الفلق (بگو پناه برم به پروردگار سپیدهدم* از شر هر آنچه آفریده* و از شرّ تاریکرو چون فرو شود).
تفسیر
بیضاوي (در ج 1 ص 140 ) تفسیرش گفته: معاذ بن جبل و ثعلبۀ بن غنم از او پرسیدند، چرا ماه نو مانند « و پرسندت از ماههاي نو »
براي وقتشناسی مردم و » رشتهاي باریک برآید سپس بفزاید تا تمام گردد و باز پیوسته بکاهد تا چون آغاز باز آید، و نازل شد
آنها از حکمت اختلاف حال ماه پرسیدند و خدا پاسخ داد حکمت روشن آن رعایت وقتشناسی مردم و رعایت وقت « براي حج
اداء و یا قضاء حج است و در (ج 1 ص 200 ) در تفسیر (فرو بري شب را در روز) گفته فرو بردن شب و روز در یک دیگر باینست
یعنی شکافنده عمود سپیده از تاریکی شب یا از « فالِقُ الْإِصْ باحِ » که دنبال همند یا فزون و کم شوند. و در (ج 1 ص 392 ) گفته: در
که از رنج روز در آن بآسایش شوند یا مردم بمسکن خود روند « و شب را آرامش ساخت » ... روشنی روز شکافنده تاریکی بامداد
و این کار پیوسته باشد در هر زمانی، و خورشید و ماه را دوره دوره گردش داد تا وقت را شمار کنند و اندازه آنها را مضبوط نمود
و در قول خدا یُغْشِی اللَّیْلَ النَّهارَ در (ج 1 ص 325 ) ص: 113 گفته: یعنی بپوشاندش بدو و وارونهاش را نگفته
یَطْلُبُهُ حَثِیثاً » چون معلوم است یا از خود لفظ برآید باختلاف قرائت ... (پایان). رازي در (ج 4 ص 338 ) تفسیرش گفته: در قول خدا
صفحه 48 از 137
بدان که خدا این حرکت را به سرعت وصف کرده و آن را سزد زیرا دنبال هم بودن شب و روز همانا « او را دنبال کند شتابان
بحرکت فلک اعظم است و این تندترین حرکات و سختترین آنها است، و بررسیهاي موجودات گفتهاند: چون آدمی بتندي تمام
بدود تا یک گام بردارد و بنهد فلک أعظم 3 هزار میل راه رود و بنا بر این حرکت او در نهایت شتاب و شدّت است، و براي این
و در آن نکته سنجیها است. 1- خورشید خودش یک حرکتی دارد در یک سال تمام که «1» « شتابانه بدنبال او است » خدا فرمود
سال خورشیدي از آنست و حرکتی دیگر دارد بوسیله فلک أعظم که در یک شبانه روز بچرخد، چون این را دانستی گوئیم شب و
روز زائیده حرکت خود خورشید نیستند بلکه از حرکت بلندترین آسمان هستند بنام عرش، و براي همین چون عرش را ذکر کرد که
تا آگهی دهد که شب و روز از حرکت عرشند نه حرکت « بپوشاند شب روز را » بدان وابست که « سپس استوار شد بر عرش »
انجام دادشان هفت آسمان در دو روز و وحی کرد در هر » خورشید و ماه. 2- چون خدا کیفیت آفرینش آسمانها را شرح داد فرمود
و این دلیل است که خدا هر کدام را مخصوص بیک لطیفه ربانیه از عالم امر مخصوص نمود و آن اشاره است « آسمانی فرمانش را
باینکه هر چه جز خدا یا از عالم خلق است و یا از عالم امر، آنچه از عالم خلق است بمعنی تقدیر جسم است و جسمانی و اندازه
معین دارد، و هر چه بیحجم و اندازه است از عالم ارواح و عالم امر است و این دلیل است که هر جرم فلکی و همه اختران عالم
خلق مخصوص بفرشتهاي هستند از عالم امر، و اخبار صحیحه هم بر آن دلالت دارند چون ص: 114 اخباري
که گویند خدا فرشتهها دارد که خورشید و ماه را میچرخاند نزد طلوع و غروب، و همچنان اختران دیگر را، و نیز قول خداي سبحان
اشاره است که فرشتههاي حافظ عرش هشتند و با دقت نظر گوئی عالم « و برمیدارند عرش پروردگارت را آن روز بالاي خود هشتا »
هلا از آن او » : خلق مسخر خدایند، و عالم امر بتدبیر خدایند، و روحانیات بتقدیر او بر جسمانیات تسلّط دارند و از این رو فرمود
سپس مسخر بودن خورشید و ماه و اختران بفرمان او چند وجه دارد: یکم- دلیل آوردیم که همه جسمها مانندند و .« است خلق و امر
چون چنین باشند اختصاص جسم خورشید بدین روشنی خاص و تابندهگی خیرهآور و گرمی سخت و تدبیر عجیب در عالم علوي و
سفلی باید بتدبیر خداي حکیم توانا باشد که این اوصاف را خاص او ساخته و جسم هر کدام از کواکب و نور داران در پذیرش این
نیروها و خواص مسخّر آن مدبّر حکیم باشند. 2- هر کدام از اختران ثابت و سیّار حرکت کندي دارند از مغرب بمشرق و حرکت
تندي بر عکس بدنبال حرکت فلک أعظم و خدا بدان نیروئی بیش از دیگر افلاك داده و آن را مسلّط بر چرخاندن همه آنها کرده
بزور از مشرق بمغرب و همه مسخر آنند. گویم: سپس وجوه بیفائده دیگر آورده و همین هم که از او نقل شد مخالف اصول
بیضاوي در (ج 1 ص 529 ) تفسیرش گفته: « او است که خورشید را تابان ساخته » مسلمانانست و مورد اعتراضاتی روشن بر متدبّران
ضوء روشنی ذاتیست و نور کسبی و خدا آگهی نموده است که خورشید خودش درخشان آفریده شده و ماه از آن روشنی گیرد، و
تا » : هر کدام را منازلی است یا خصوص قمر را منازلی است چون تند رو و چشمرس است، و موضوع احکام شرع است که فرمود
راستی که در » یعنی حساب اوقات ماهها و معاملات خود را ... ص: 115 « بدانید شماره سالها و حسابها را
از « و آنچه خدا در آسمانها و زمین آفریده » یعنی بدنبال هم بودن آنها یا کم و فزونی آنها را در چهار فصل « اختلاف شب و روز
بر وجود صانع تعالی و علم و قدرتش و حکمتش و لطف و « البته نشانهها است » اختران و فرشتگان و موالید و انواع روزي و نعمت
رازي در (ج 5 ص 261 ) تفسیرش گفته: در این سخن دو نوع دلیل است: 1- دلیل بر .« و مسخر کرد خورشید و ماه را » ... رحمتش
وجود صانع قادر از حرکات این اجرام، زیرا جسمها یکسانند و اختصاص آنها بحرکت پیوسته مؤثري میخواهد و بعلاوه هر کدام
کیفیتی از تندي و کندي دارند و آن هم مؤثري میخواهد، و باز اندازه مخصوص این حرکات که دورهها و بازگشت هر کدام برابر
باشد شگفت آور است و مقدّري لازم است، و حرکاتی که برخی بسوي مشرق و برخی بسوي مغرب و برخی بسوي شمال و یا
و در آن قول است « جریان هر کدام تا مدتی نامبرده » - جنوب توجه دارند جز بتدبیر کامل و حکمت بالغه صورت پذیر نیستند. 2
یکم، ابن عباس گفته: خورشید 180 منزل دارد و در شش ماه هر روز در منزلی است و باز میگردد در همان جا تا شش ماه دیگر، و
صفحه 49 از 137
ماه 28 منزل دارد و مقصود از مدت نامبرده اینست دوم اینکه تا روز رستاخیز- میچرخند و آنگه میمانند. و در (ج 5 ص 355 ) گفته:
پیوسته در گردش و نور بخشی و رفع تاریکی و اصلاح گیاهان و جانورانند، خورشید پادشاه روز است، و ماه « دائبین » در معنی
شب و روز را دو » پادشاه شب، و اگر خورشید نبود چهار فصل نبودند و مصالح جهان بکلی نابود میشدند، و در تفسیر قول خدا
در (ج 5 ص 555 ) گفته: در آن دو قول است: 1- مقصود خود شب و روزند و هر دو دلیلاند براي مصالح دین و « نشانه ساختیم
دنیاي مردم اما از نظر دینی چون ضد و معاند ضد و پیوسته در پی همند و این خود دلیل روشنی است که بخود وجود ندارند و نیاز
بصانع مقدر دارند که اندازه آنها را نگهدارد و اما در دنیا چون مصالح دنیا بیشب و روز انجام نگیرد اگر شب نباشد آسایش
ص: 116 نیست و اگر روز نباشد کسب و زندگی نیست و محو شب ظلمت آنست در برابر اینکه روز روشن
است. 2- مقصود اینست که دو تابنده شب و روز که خورشید و ماهند نشانهاند و نشانه شب که ماه است محو شده، و در محو ماه
دو قول است یکی اینکه در روشنی خود کم و بیش دارد و نخست بصورت تیغه ماه نو برآید و بیفزاید تا بدر تمام شود سپس خرده
خرده کم شود تا بمحاق رسد دوّم اینکه مقصود از محو ماه تیرگی چهره آنست، روایت است که خورشید و ماه در درخشانی برابر
بودند و خدا جبرئیل را فرستاد تا پر بروي ماه کشید و تا بشش رفت و معنی محو در لغت زدودن اثر است گویم: حمل محو بمعنی
چون محو بدین معنا در طلب فضل خدا اثر دارد چون فزونی و کمی « تا از فضل پروردگار خود بجوئید » یکم بهتر است که فرموده
نور ماه اثر بزرگی در مصالح جهان دارد چنانچه اهل تجربه گفتهاند، مانند مدّ و جزر دریا و پدید شدن بحران در بیماران طبق گفته
پزشکان در کتبشان، و نیز کم و بیش نور ماه سبب پدید شدن ماهها است و از برگشت ماهها سالهاي عربی پدید شوند که برؤیت
و من گویم: اگر محو همان تیرگی در چهره قمر باشد باز هم .« تا بدانید شماره سالها و حساب را » : ماه نو وابستهاند چنانچه فرمود
برهانیست قاطع بر صحت گفته مسلمانان در مبدأ و معاد اما در مبدأ براي آنکه جرم ماه نزد فلاسفه بسیط است و باید یک رنگ
باشد و اختلاف او بسبب محو دلیل است که بطبع خود نیست و تأثیر فاعل مختار نور چهره آن را کم و بیش ساخته، و آخر سخن
فلاسفه در باره آن اینست که بروي ماه اجسامی کم نور چسبیدهاند مانند اختران که بر جرم آسمانند و براي آن این تیرگی بر روي
ماه پدید شده چون خال بروي آدمی ولی این عذر سودي براي فلاسفه ندارد زیرا این پرسش بمیان آید که چون ماه جسمی است
بسیط چرا این اجرام تیره به برخی از آن چسبیده و بهمه نچسبیده، و همین دلیل در جرم اختران هم آید که گوئیم چرا با اینکه فلک
جسم یکطبع و بسیط است اختران ص: 117 بیک جزء آن فرو شده نه در جزء دیگر و این خود دلیل است که
- دو وجه است: 1 « نشانه روز را بینا کردیم » اختصاص اختر بجاي معینی بواسطه فاعل مختار است که حکیم است و اما در فرموده او
تا بدانید شماره سالها » ... تابنده کردیم چون تابندگی وسیله بینائیست. 2- ابو عبیده گفته: معنایش اینست که مردم در آن بینا شوند
بدان که حساب چهار درجه دارد، ساعات، روزها، ماهها و سالها، حساب در کمتر از سال است که ماهها و روزها و « و حساب را
ساعات است و پس از آن همه مکررات است چنانچه عدد را چهار مرتبه دانند، آحاد، عشرات، مئات الوف و پس از آن هر عدد
یا گرمی) ) « یافتش که فرو میرود در چشمه گل آلودي » دیگر تکرار آنها است، و در (ج 5 ص 745 ) گفته: در تفسیر قول خدا
بقرائت دیگر. و از ابی ذر است که پشت سر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم بر شتري سوار بودم و دید که خورشید فرو شد،
و بمن فرمود: اي ابا ذر میدانی این کجا فرو میشود؟ گفتم: خدا و رسولش داناترند، فرمود راستش در چشمهاي حامیه و داغ
فرومیشود- و این قرائت ابن مسعود است و طلحه و ابو عمرو و ابن عباس (حمئه) خوانده و اتفاقاً ابن عباس نزد معاویه بود و او
معاویه به عبد اللَّه عمر گفت: تو چگونه میخوانی؟ گفت: مانند امیر المؤمنین، سپس رو « حمئه » : ابن عباس گفت « حامیۀ » خواند
بکعب الاحبار کرد و گفت: بنظر تو خورشید چگونه فرو میرود، گفت: در آب و گل در تورات چنین است، حمئه آنست که در آن
گل سیاه است. و بدان که منافاتی میان حمئه و حامیه نیست و بسا که آب هر دو وصف را داشته باشد، سپس بدان که بدلیل ثابت
و معلوم « نزد آن مردمی یافت » شده زمین کره است و آسمان گرد آنست و شک ندارد که خورشید در آسمانست، و باز فرموده
صفحه 50 از 137
است که مردم نتوانند در شاخ خورشید باشند، و بعلاوه خورشید چند بار از زمین بزرگتر است و چگونه معقول است در یک چشمه
1- چون ذو القرنین در زمین درآید؟ و چون این ثابت است گوئیم در تأویلش چند وجه است: ص: 118
مغرب زمین بجائی رسید که پس از آن عمارت و آبادانی نبود بدیدش آمد که خورشید در یک گودال تاریک فرو میرود و گر چه
در واقع چنین نبوده، چنانچه کسی که بدریا نشسته بدیدش آید که خورشید در دریا فرو میرود در صورتی که کناره دریا را نبیند،
جبائی چنین گفته. 2- غرب زمین مساکنی است که گردشان دریا است و دورنمائی غروب خورشید همانها است که هم گرمند و
هم گل آلود چون خره آنها بسیار است، و این جمله اشاره بدانست. 3- اخباریها گفتهاند: خورشید در چشمهاي پر گرم و پر گل
فرو میشود و این بسیار دور است، چون اگر کسوفی را بررسی کنیم که در دید اهل مغرب اول شب باشد در دید مردم مشرق اول
روز باشد بلکه آغاز شب ما عصر بلدیست و ظهر دیگري چاشت دیگري و هنگام آفتابزدن دیگري و نصف شب دیگري، و این
باستقراء و آزمایش معلوم است و میدانیم خورشید در همه این اوقات تابانست و گفتار اینکه در گل و خره فرو شده سخن خلاف
یقین است، و کلام خدا از چنین ابهامی (تهمتی خ ب) برکنار است، و نماند مگر همان تأویل که گفتیم و مقصود بیان دورنماي
یعنی خورشید بر آید بر مردمی بیپرده و در آن دو قول است. « یافتش که برآید بر مردمی » خورشید است و گفتهاند در قول خدا
-1 کناره دریا بوده و کوهی و چیزي مانع از پرتو خورشید نبوده براي همین در بر آمدن خورشید بزیر زمین میرفتند یا زیر آب چون
تاب گرمی خورشید را نداشتند و پس از غروب بکسب معاش میپرداختند برعکس مردم دیگر. 2- لخت بودند و بیجامه چون
جانداران دیگر، و در کتب هیئت است که بیشتر زنجیها و ساکنان بلاد نزدیک خط استواء چنین هستند، و در کتب تفسیر آمده که
برخی نزد آنها سفر کردند و چون از چین گذر کردند و از آنان پرسیدند جواب گرفتند که تا مسکن آنها یک شبانه روز است،
گوید و چون نزد آنها رسیدم دیدم هر کدام یک گوش خود را بستر کند و دیگري را روي خود کشد، و چون نزدیک طلوع
ص: 119 خورشید شد آوازي چون آواز زنجیر شنیدم و بیهوش شدم و چون بهوش آمدم و آفتاب برآمد
گویا روي آب مانند روغن زیت پهن است، و در میان جامه خود اندر شدند، و چون روز بر آمد ماهی شکار میکردند، و در آفتاب
( یعنی هر دو، خورشید و ماه یا هر دو با اختران دیگر رازي گفته در (ج 5 ص 555 « کُلٌّ فِی فَلَکٍ » . میانداختند تا پخته میشد
تفسیرش: همه میچرخند روا نیست مگر اختران هم با خورشید و ماه منظور باشند تا جمع درست باشد، سپس گفته: فلک در زبان
و عقلاء در معنیش اختلاف دارند، بعضی گفتهاند جسم نیست و همان گردشگاه « و جمعش افلاك » عرب هر چرخنده است
اخترانست چون ضحاك، و بیشتر گفتهاند: جسمند و اختران بر آن چرخند و این بظاهر قرآن نزدیکتر است، و در آن جسم هم
اختلاف دارند، یکی گفته: موجی است واداشته که خورشید و ماه و اختران بر آن روانند، و کلبی گفته: آبیست واداشته که کواکب
در آن شناگرند و شنا جز در آب نیست و ما آن را نپذیریم چون باسب تندرو هم (سابح، شناگر) گویند و جمهور فلاسفه و
هیئتدانان گویند، جرمهاي سختی باشند نه سبک و نه سنگین که خرق و التیام و نمو و لاغري نپذیرند و حق آنست که حقیقت
آسمانها را جز از خبر نتوان شناخت و در حرکت اختران در آسمان اختلاف دارند و آنچه تصور شود سه است. 1- فلک ثابت باشد
و اختران در آن بگردند چون گردش ماهی در آب ایستاده. 2- فلک و اختران هر دو بگردند موافق در جهت حرکت و سرعت یا
مخالف در هر دو یا در یکی از آنها. 3- فلک بچرخد و اختران در آن ثابت باشند، فلاسفه دو تاي اول را باطل دانستهاند چون سبب
خرق و التیام در فلکند و آن را محال میدانند و همان وجه سوم را جائز شمردهاند که اختران بحرکت افلاك میگردند و خود ثابتند
و کوبیدهاند در ص: 120 جسم فلک ولی دلیل آنها که امتناع خرق التیام در فلک است باطل است، و حق
اینست که هر سه ممکن است و خدا بر همه ممکنات توانا است و لفظ قرآن گویا است که افلاك واقفند و اختران در آن میگردند
که جمع مذکر عاقل است و بقول « یسبحون » بمانند ماهی در آب. ابن سینا بر زنده بودن و خردمندي اختران دلیل آورده بقول خدا
و جوابش اینست که کار آنها را تشبیه بکار عقلاء کرده نه خود آنها را، « و خورشید و ماه را دیدم که ساجدین بودند برایم » خدا
صفحه 51 از 137
جواب گویم این تعبیر هم « در یک فلک میچرخند » : اگر گوئی خورشید و ماه هر کدام در فلکی جدا گردش کنند و چگونه فرمود
بیضاوي « و از آن او است اختلاف شب و روز » . همان معنا دارد چنانچه گویند امیر جامه بر تن همه پوشید و شمشیر بکمر همه بست
در (ج 3 ص 126 ) تفسیرش گفته: یعنی این دنبال آمدن آنها کار ویژه او است و دیگري بر آن توانا نیست و وابسته بخورشید
- چند توجیه شده است. 1 « آیا ننگري بپروردگارت » ... نیست، و یا اینکه پیاپی بودن شب و روز و کم و بیشی آنها بفرمان او است
ننگري بکار پروردگار که چگونه کشش میدهد آن را یا بخود سایه که پروردگار آن را کشش میدهد. و این برهانیست روشن و
دیدنی براي پی بردن بصانع. یا مقصود اینست که: آیا دانشت نرسد بدان سایه روشن سپیده دم تا برآمدن خورشید که بهترین
حالاتست. نه تاریکی نفرت آور شب را دارد و نه هواي گرم و خیره کن روز را و از این رو هواي بهشت را بدان وصف کرد و
و خورشید را از حرکت باز میداشت که دلیل سایه « اگر خواست آن را بر جا نگه میداشت » « و سایه کشیده، 30 - الواقعه » فرمود
است و سبب نمود آن زیرا تا خورشید بجرمی نتابد سایه ندارد، و چون آفتاب بالا رود سایه را خرده خرده برگیریم و مصالح مردم
را بدان منظم سازیم. 2- کشش سایه اشاره بساختمان آسمان و کشش زمین است پیش از وجود ص: 121
خورشید، سپس خورشید را آفرید و دلیل آن ساخت و چرخیدنش را رهنمون آن نمود، سپس آن را خرده خرده برگیریم تا روز
قیامت که همه برچیده شوند و نه سایه ماند و نه سایه انداز، این دو وجه را بیضاوي و دیگر مفسران ذکر کردهاند 3- مقصود از ظل
اگر » روح است چون عالم ارواح را عالم ظلال خوانند، یا چون پیرو بدنست یا براي آنکه جسمی است لطیف یا بقول بعضی مجرد و
و آن را مربوط بجسد نمیساخت و خورشید خدا است که خورشید جهان هستی است و دلیل ممکنات است « خواست ساکنش کرد
بوجود و هر کمال و قبضش گرفتن آن است خرده خرده تا آنکه صاحبش بمیرد. 4- مقصود از ظل پیغمبران و اوصیائند که ظل
یعنی « و سپس خورشید » و بمردم نفرستاد « و اگر خواست آنها را ساکن کرد » اللَّهاند و پیرو اراده او، و سایه رحمتش بر بندگانش
خورشید وجود را دلیل و رهنماي آنان ساخت تا بکمال رسیدند و بعالم قدس گرائیدند. 5- مقصود از سایهها اعیان ثابته است و
حقائق امکانیه بپندار صوفیان و مدّ آن عبارت از فیض اقدس است یعنی ماهیّات را ساخته و از فیض مقدس که خورشید هستی است
بآنها افاضه وجود نموده، و هر آنی آن را برگرفته و نمونه تازهاي آورده چنانچه بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ را هم به همین معنا
تأویل کردهاند، و بسا که ظل را تأویل بعالم مثال کنند بر مذاق حکماء الهی، اینها احتمالات این آیه متشابه است که جز خدا و
او است که » . راسخون در علم آن را ندانند علیّ بن ابراهیم در ( 366 ) تفسیر قمی آن را بسایه میان سپیده دم تا آفتابزدن تفسیر کرده
طبرسی- ره- (ج 7 ص 140 ) تفسیر خود گفته: یعنی پرده نموده براي پوشاندن هر چیز مانند جامه که پوشش « شب را جامه نموده
یعنی آسایش تن و دست برداشتن از « و خواب را سبات نموده » تن است و این براي آنست که ما آسوده باشیم و از رنج کار برهیم
، است یعنی تن با بیداري زنده میشود و بدنبال کار میرود. آسمان و جهان، ج 2 « و روز نشور » کار که تن بیکار شده و جان دارد
ص: 122 (تبارك) بقول ابن عباس یعنی برکاتش بزرگ و بسیار است و گفتهاند یعنی مقدّس است و والا باوصاف کمال
مقصود « آنکه نهاد در آسمان برجها » همیشهگی و منحصر بخود و پاینده است تا همیشه و گفتهاند: هر برکتی باو است و از او است
منازل هفت ستاره سیاره است که حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، میزان عقرب، قوس، جدي، دلو و حوتند، و گفتهاند
یعنی هر کدام بجاي دیگرند در انجام « و او است که شب و روز را دنبال هم نهاده » ... مقصود همه ستارههاي بزرگند که روشنند
از امام ششم « براي کسی که خواهد یادآور شود » کار و کسی که کار شبش از دست رفت روز جبران کند و برعکس و قولش
روایت شده یعنی نماز شب را در روز قضا کند، و گفتهاند: مقصود اینست که هر کدام را مخالف دیگري ساخته یکی سیاه و یکی
را سفید تا هر که خواهد بیندیشد و بداند که مدبّري دارند نه مانند آنها و باو نمانند و او را بپرستد و شکر گزارد، و بنا بر قول اول
آیا کیست که شما را در تاریکیهاي » ( مقصود اینست که هر که خواهد نافله خواند پس از اداء فریضه (ج 7 صفحه 178 مجمع البیان
بیضاوي در (ج 2 ص 303 ) تفسیرش گفته: رهنمائی باختران است و نشانههاي زمین در تاریکی شب. « خشکی و دریا رهنمائی کند
صفحه 52 از 137
یعنی پیوسته شب کند « سرمد » بخواب و برقراري (و روز را بینا ساخت) یعنی شماها را در آن بینا گردانیده است « تا بیارامید در آن »
و خورشیدي را میان آسمان نگهدارد یا « روز را پیوسته کند » و خورشید را زیر زمین نگهدارد یا گرد افق زیر زمین بگرداند و نتابد
در مداري بالاي زمین بچرخاند، براي روشنی وصفی نیاورد چنانچه براي شب آورد زیرا روشنی خود مطلوبست و شب چنین نیست،
زیرا عقل از گوش « آیا ننگرید » دنبال کرد و شب را به « آیا نشنوید » و منافع روشنی بیش است از تاریکی از این جهت آن را به
یعنی از أهل مکّه البته گویند خدا است چون در هر « و اگر از آنها بپرسی » بیشتر بهره برد از چشم ... ص: 123
خواب در روز و شب هر « و از آیاتش خواب شما است در شب و طلب روزي او » عقلی مقرّر است که ممکن را باید واجبی بیافریند
دو براي آسایش و طلب روزي در هر دو یا خواب در شب و طلب روزي در روز و هر دو زمان را با هر دو کار بهم پیوست تا معلوم
شود گرچه هر کدام مخصوص یکی است ولی صلاحیت دیگري را هم دارد و اخبار دیگر هم مؤید آنست (ج 2 ص 244 ) تفسیر
یعنی خورشید و ماه در فلک خود بگردند تا آخر سال یا آخر ماه و گفتهاند: تا قیامت « و هر کدام تا مدّتی نامبرده روانند » بیضاوي
من گویم: در کافی ( 38 روضه) از امام باقر علیه السّلام « و بناگاه در تاریکی شوند » یعنی روز را برداریم « و برکنیم از آن روز را »
روایت است که یعنی محمّد صلی اللَّه علیه و آله درگذشت و تاریکی آمد و فضل خاندانش را ندیدند، این از بطون آیه است
یعنی تا آنجا که دورانش بپایان رسد چون مسافري که راه خود را طی کرده یا تا میانه آسمان « خورشید تا قرارگاه خود روانست »
که حرکتش کند بنظر آید و در روایت است که در آنجا توقفی دارد، یا مقصود قرارگاه خاصی است، یا نهایت گردش در هر
روزي زیرا 360 مشرق و مغرب دارد که در هر روز از یکی بتابد و در یکی فروشود و تا سال دیگر بدان باز نگردد، یا تا از حرکت
بماند در ویرانی جهان. طبرسی- ره- در (ج 8 ص 233 ) مجمع از امام سجاد و امام باقر و امام صادق علیه السّلام روایت کرده و هم
بتقدیر » یعنی قرارگاهی ندارد، و جریان آن از شمار بیرونست و وابسته « لا مستقرّ لها » از ابن عباس و ابن مسعود و عکرمه و عطاء
- که در آنها بگردد و آنها 28 باشند بدین نامها. 1 « و براي ماه منازلی مقدّر نمودیم » و محیط بهمه چیز « خداي عزیز است و دانا
شرطین (دو شرط که دو ستارهاند بر گوش حمل) 2- بطین (مصغر بطن 3- ستاره خرد بر شکم حمل) 3- ثریا (معروف است و نزد
دنبه حمل و ص: 124 گردن ثور است) 4- دبران ( 5 ستاره پهلوي ثریا) 5- هقعه ( 3 ستاره روشن بالاي دو
شانه جوزاء) 6- هنعه (پنج ستاره در صف بر شانه چپ جوزاء) 7- ذراع (دو ستاره درخشان در شانه اسد) 8- نثره ( 2 ستاره در بینی
- اسد) 9- طرف (دو ستاره در چشم اسد) 10 - جبهه ( 4 ستاره در پیشانی اسد) 11 - زبره ( 2 ستاره درخشان در دو شانه اسد) 12
صرفه (دو ستاره درخشان برابر زبره) 13 - عواء ( 5 ستاره در ران اسد) 14 - سماك (یک ستاره درخشان در پاي اسد که سماك
اعزلش خوانند و در آنجا ستارهاي بنام سماك رامح است که از منازل ماه نیست). 15 - قفر ( 3 ستاره خرد میزان) 16 - زبانی ( 2
ستاره درخشان در دو شاخ عقرب) 17 - اکلیل ( 4 ستاره در صف) 18 - قلب (سه ستاره در قلب عقرب) 19 - شوله ( 2 ستاره درخشان
نزدیک هم) 20 - نعائم ( 8 ستاره بشکل تختی کج 4 برون و چهار درون 21 - بلده ( 6 ستاره از قوس) 22 - سعد ذابح ( 2 ستاره
درخشان بفاصله یک ذراع نیم متر) 23 - سعد بلع ( 2 ستاره نزدیک هم که پندارند چون خدا فرمود: (اي زمین آبت را نوش کن-
طلوع کردند) 24 - سعد السعود (یک ستاره درخشان تک) 25 - سعد اخبیه ( 4 ستاره) 26 - فرع دلو مقدم ( 2 ستاره) 27 - فرع مؤخر
4 ستاره) 28 - رشاء یعنی ریسمان دلو (ستارهاي تک بر شکم حوت). ماه هر شب در یکی از منازل باشد، و در منزل آخر باریک و )
و از امام رضا علیه السّلام است که شاخه خرما در شش ماه چنین شود، و تحقیق « چون شاخه خرماي خشک برگردد » کمانی گردد
در سرعت سیر زیرا به پرورش گیاه و « خورشید را نشاید که بماه رسد » . بیشی براي آن در باب سنین و شهور بیاید ان شاء اللَّه
زندگی جانوران زیان دارد و یا اینکه منافع و آثارش بکاهد یا فرو گیرد و نورش ص: 125 محو شود (و نه
شب پیش افتد بر روز) تا روز نباشد، و گفتهاند مقصود نفی پیش افتادن ماه است بر خورشید و عکس اولی است، و در روایت امام
بیضاوي « وَ رَبُّ الْمَشارِقِ » . رضا بسند عیاشی گذشت که مقصود پیش بودن آفرینش روز است بر شب، و بیاید آنچه مشعر بدانست
صفحه 53 از 137
در (ج 2 ص 320 ) تفسیرش گفته: یعنی مشارق اختران یا مشارق سالیانه خورشید که 360 است و هر روز در یکی است و در برابر
آنست مغارب و بهمین از آن اکتفاء کرد، یا براي اینکه طلوع بیشتر دلالت بر قدرت دارد از غروب و نعمت بخشتر است، و اینکه
در (ج 2 ص 353 ) تفسیر بیضاوي: یعنی « و میچرخاند شب را بر روز » . آنها را 180 شمردهاند بنا بر اینست که یک طرفه حساب شده
هر یک دیگري را میپوشاند مانند جامه که بر جامه دار پیچیده است یا آن را نهان سازد مانند لفافه، یا پی در پی بر او گذارد مانند
در آن آسایش کنید چون سرد و تاریک است و سستی آرد و حواس را « لِتَسْکُنُوا فِیهِ » پیچهاي عمّامه ... (ج 2 ص 379 ) در تفسیر
طبرسی- ره- در (ج 9 ص 14 مجمع) گفته: گرچه منافع بسیاري دارند ولی « سجده نکنید براي خورشید و نه ماه » ... آرام کند
یعنی باندازه در منازل خود روانند و از آن « خورشید و ماه بحسابند » ... « و سجده کنید براي آنکه آنها را آفریده » آفریننده نیستند
تجاوز نکنند تا دلیل بر شمار سال و ماه و اوقات باشند از ابن عباس است و تحقیق معنایش اینست که یک نواخت و روي حساب
میچرخند پیوسته و بیتفاوت، خورشید بروج فلک را در 365 روز و کسري دور میزند و ماه در 28 روز و کسري و پیوسته چنین
باشند و آنها را بخصوص ذکر کرد براي منافع بسیاري که دارند نسبت بمردم از روشنی و شناخت شب و روز و رسیدن میوهها و جز
پروردگار دو مشرق و پروردگار دو آسمان و » ( آن، و یادآوري از نعمت بخشی بدانها است بر مردم (ج 9 ص 198 مجمع البیان
یعنی مشرق و مغرب زمستان و تابستان، و گفتهاند: مشرق و مغرب خورشید و ماه (ج 9 ص 201 « جهان، ج 2، ص: 126 مغرب
در آن چند وجه است. 1- از ابن عباس: روشنی آسمانها و زمین پشتش آسمانهاي پهلویش « و نمود ماه را در آنها روشنی » ( مجمع
در » را روشن کند و رویش أهل زمین را و خورشید هم چنین است. 2- یعنی ماه را با خلق آسمانها روشنی زمین ساخته. 3- معنی
یعنی در جمله آنها چنانچه گوئی در این خانهها چاه است و اگر چه در یکی از آنها است ... و در (ج 10 ص 363 ) در تفسیر « آنها
گفته: « کلا » گفته: یعنی چراغ أهل زمین است و بدانها روشنی دهد مانند چراغ آدمی و در تفسیر قول خدا « جَعَلَ الشَّمْسَ سِراجاً »
بدو سوگند یاد شده چون آیات عجیبه در طلوع و غروب و « و القمر » یعنی حقاً و گفته شده: یعنی نه چنانست که شما پندارید
یعنی شب که بدنبال روز آید یا برود و روز بدنبالش آید، و جمعی گفتند: مقصود « وَ اللَّیْلِ إِذْ أَدْبَرَ » گردش و بیش و کمی او هستند
یعنی آسایش تن شماها یا قطع « و نمودیم خواب شما را سبات » . سوگند بپروردگار این چیزها است چون سوگند جز بخدا روا نیست
یعنی روشنی او برود و « إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ » .. کار و تدبیر شما چون خواب مرگ نیست و بیرون زنده بودن نیست و بیرون ادراك
تار شود و نابود گردد، از ابن عباس و گفته شده بدور افکنده شود، و گفته شده نورش بهم پیچیده شود مانند عمامه وَ إِذَا النُّجُومُ
انْکَدَرَتْ یعنی فرو افتند و پراکنده شوند وَ اللَّیْلِ إِذا عَسْعَسَ یعنی تاریکیش برود از علی علیه السّلام و گفته شده تاریکیش رو آورد،
سپیده دم هر روزیست، و گفتهاند: سپیده ذي حجه و گفتهاند: سپیده اول محرم و گفته شده، « و الفجر » ... و گفتهاند: تاریک شود
یعنی ده ص: 127 روز اول ذیحجه و گفتهاند: ده روز آخر از ماه « وَ لَیالٍ عَشْرٍ » سپیده دوم روز عید قربان
رمضان، و گفتهاند ده روز متمم 30 روز وعده موسی ... وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها سوگند بخورشید و پرتوش در همه روز و گرمی آن و
و بشب » و خورشید را پدید سازد « و بروز چون جلوه کند » و در نیمه یکم ماه جایگیر او است در پرتو افکنی « بماه که دنبال او است »
و تاریکی همه جا را فرا گیرد. من گویم: در اخباري گذشت که خورشید برسول خدا صلی اللَّه علیه و آله « چون خورشید را بپوشد
و سلم تأویل شده که خدا بدو دینش را براي مردم روشن کرد و ماه امیر المؤمنین علیه السّلام است که بدنبال رسول بود و دانش را
خوب از او آموخت، و شب پیشوایان ناحق و ستمکارند که در برابر خاندان رسول حکمرانی کردند و بجاي آنها نشستند و دین خدا
را بظلم و جور آغشته کردند و روز امام بر حق از نژاد فاطمه زهراء است علیها السلام که از دین خدایش پرسند و از آن پرده بردارد
و شرح دهد، و شرح و بیانش گذشت. سپس تفسیر سوره و الضحی تا وَ اللَّیْلِ إِذا سَجی از مجمع البیان طبرسی نقل کرده و بدنبالش
چنین آورده است رب فلق یعنی پروردگار بامداد و آفریننده و مدبّر آن و تیره کنش « ج 10 ص 568 مجمع » در تفسیر برب الفلق از
از پري و آدمی و هر جانداري، بامداد را فلق گویند براي آنکه عمود سپیدش از « از شر هر چه آفریده » هر گاه خواهد و صلاح داند
صفحه 54 از 137
یعنی از شر شب که « و از شرّ شب که در آید » شکافتن سیاهی شب برآید، و گفتهاند فلق نوزادها است، و نام چاهی است در دوزخ
تاریکی آرد، و مقصود شرّ حوادث بد شب است، چون که فساق در شب بدنبال فساد روند، و جانوران و درندهها هم در آن بیشتر
آزار رسانند.
روایات
-1 در کافی ( 157 روضه) بسندش از امیر المؤمنین علیه السّلام که خورشید 360 برج دارد که هر کدام مانند یک جزیره العرب
است، و هر روز بیک برجی درآید و چون فرو شود بحد بطنان عرش رسد، و پیوسته در سجده باشد تا فردا که بمطلع خود
برگردانده شود، با او دو فرشتهاند که آواز برآرند، و راستی رویش بسوي ص: 128 أهل آسمانست و پشتش
بسوي اهل زمین، و اگر رویش بسوي زمین بود، زمین و هر چه بر آنست میسوخت از شدّت حرارت آن. و معنی سجود آفتاب
آیا ندانی که براي خدا سجده کنند هر آنکه در آسمانها و هر آنکه در زمین است و هم خورشید و » همانست که خدا تعالی فرموده
شاید مقصود از برج درجه است که « 360 برج » : توضیح « ماه و اختران و کوهها و درخت و جانوران و بسیاري از مردمان، 18 - الحج
خورشید بحرکت مخصوص خود هر روز در یکی میرود یا مدارات یومیه که هر روز در یکی از آنها است و عدد 360 بهم نفسی با
یعنی نسبت « مانند یک جزیره عربی است » ، مردم است که سال را 360 روز خوانند با اینکه بر طبق حرکت خورشید و ماه نیست
بآسمان چون یک جزیرهایست در زمین، یا مقصود بیان بزرگی آنست نه اندازه آن و مقصود بیان سرعت حرکت آنست گرچه نظر
بحرکت روزانه کند است، فیروزآبادي در (ج 1 ص 389 قاموس) گفته: جزیره سرزمینی است میان دریاي هند و دریاي شام و دجله
یعنی میان عرش، و شاید مقصود « بطنان عرش » . و فرات، یا میان عدن تا اطراف شام در طول و میان جدّه تا روستاي عراق در پهنا
اینست که از زیر زمین به نصف النهار رسد که برابر میانه عرش است نسبت باکثر معموره زیرا در اخبار آمده که عرش برابر کعبه
یعنی خاضع و فرمانبر خدا است تا برگردد بمطلع خود که در آن روز برایش مقرر است یا در آنجا که « پیوسته در سجده است » است
ممکن است دنباله خبر باشد براي توضیح یعنی سجود او « معنی سجودش اینست که » : سال گذشته از آن طلوع کرده، و اینکه فرموده
و ممکن است و اظهر است که این قسمت کلام کلینی یا راوي دیگر باشد، و تفسیر آیه در محلّ خود بیاید. 2- در کافی بسند خود
از امام پنجم علیه السّلام که فرمود: خورشید برآید و با او چهار فرشته باشند یکی جار کشد (اي خیرمند پایان ده و مژده گیر) و
یکی جار کشد (اي شر انگیز دست بردار و کوته کن) و یکی جار کشد (بمنفق عوض ص: 129 ده و به بخیل
بیان: بسا که آب پاشی کنایه از پراکندگی اجزاء «1» تلف بنه) و فرشتهاي هم آب بر آن پاشد و اگر آن نباشد زمین شعلهور شود
آبست در هوا بسبب جویها و دریاها و چاهها و جز آن چه اگر اینها نباشند گرما در همه چیز بیشتر اثر کند، من گویم: سید داماد در
هر کدام تا » برخی نوشتههایش گفته: گروهی از مفسران نقل کردند که ابن عباس از امیر المؤمنین علیه السّلام در تفسیر قول خدا
استفاده کرده که: خورشید را 180 منزل است در 180 روز که میرود و باز میگردد بهر کدام در روزهائی مانند « مدتی نامبرده روانند
آنها و روي هم میشوند یک سال. و علامه مفسّر آنها اعرج نیشابوري گفته است: اگر این روایت درست باشد شاید مقصود این
باشد که خورشید در ایام سال تا دائره نصف النهار میرود و بر میگردد یا در فلک خارج مرکزش از اوج بحضیض فرو میشود و از
حضیض باوج بالا میرود زیرا بحسب هر جزئی از این دائره در هر روزي تعدیل مخصوصی دارد بیش یا کم. و ما میگوئیم این توجیه
تجشّم و تکلف است بلکه مقصود از منازل روزانه خورشید همان مدارات یومیه او است که در طول سال هر روزي در جزئی است
بحرکت مخصوص خود، زیرا این مدار در سطح منطقۀ البروج است که منطقه معدل النهار را در دو نقطه اعتدال قطع میکند، و هر
دو جزء شمالی و جنوبیش دوري برابري دارند از دو نقطه انقلاب، و دوري هر کدام از یک نقطه اعتدال برابر دوري دیگري است
از آن، زیرا در مدار یومی یکی هستند، و خورشید بحرکت مخصوص خود در تابستان برمیگردد بمدارات یومیه بهار و زمستان
صفحه 55 از 137
بمدارات یومیه پائیز پس ص: 130 در نیمه زمستان و بهار سال برمیگردد بمدارات پائیز و تابستان، و در نیمه
تابستان و پائیز سال برمیگردد بمدارات بهار و زمستان که نیمه دیگر سال است، این را خوب حفظ کن از بدائع صنعت خدا است.
-3 در توحید ( 203 ) و در مجالس صدوق بسندش از أبی ذر غفاري، گفت دست پیغمبر را داشتم و باهم راه میرفتیم، و پیوسته
بخورشید نگریستیم تا فرو شد گفتم: یا رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و اله کجا فرو میشود؟ فرمود: در آسمان، و از آسمانی بآسمانی
برآید تا آسمان هفتم و تا زیر عرش، و بسجده افتد و فرشتههاي گماشته بر آن هم بسجده افتند، سپس گوید: پروردگارا میفرمائی از
مقصود « 38 یس « و خورشید روانست تا قرارگاهش اینست تقدیر عزیز دانا » کجا برآیم از مغربم یا از مشرقم؟ و اینست مقصود خدا
صنع پروردگار عزیز است در ملک خود با خلقش. فرمود: جبرئیلش پوششی پرتوین از نور عرش باندازه ساعات بلند یا کوتاه روز
در تابستان و زمستان یا میان آنها در پائیز و بهار بیاورد، فرمود: آن پوشش را بپوشد چنانچه یکی از شماها جامه خود را پوشد،
سپس او را در فضاي آسمان آرند تا از مطلع خود برآید پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: گویا پندارمش سه شب باز داشت شود و
فرمان یابد که از مغربش برآید، و اینست قول خدا عزّ و جلّ إِذَا الشَّمْسُ کُوِّرَتْ وَ إِذَا النُّجُومُ انْکَدَرَتْ. و ماه هم در مشرق و جریان
در افق آسمان و در مغرب خود و برآمدن بآسمان هفتم و سجده کردن زیر عرش چنین است و جبرئیل جامهاي از نور کرسی برایش
آورد، و اینست قول خدا عزّ و جلّ هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِ یاءً وَ الْقَمَرَ نُوراً، أبو ذر گفت: سپس با رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله
ص: 131 بیان: بسا که هر چه در این خبر است به مثل .«1» و سلم گوشهاي رفتیم و نماز مغرب را خواندیم
آوردن حمل شود که در کلام عرب معروف است و خدا بهتر دانا است. 4- در تفسیر علی بن ابراهیم ( 379 ) بسندش از امام چهارم
علیه السّلام فرمود: راستی از آیاتی که خدا براي مردم مقدّر کرده و بدان نیاز دارند دریائیست که میان آسمان و زمین آفریده،
فرمود: خدا در میان آن محل جریان خورشید و ماه و اختران را مقدّر کرده، و همه را در فلک مقدر کرده و بر آن 70 هزار فرشته
گماشته که فلک را میچرخانند و چونش بچرخانند خورشید و ماه و اختران و کواکب با او بچرخند، و در منازل شبانه روزي خود
که خدا براي آنها معین کرده فرود آیند. و چون گناهان بندهها فزون گردد، و خدا خواهد آنان را بیک آیه از آیاتش سرزنش کند
بآن فرشتهها که بر فلک گماشته فرماید فلک را از مجاري خود زائل کنند و خورشید در دریائی که فلک در آن جاریست افتد و
نورش برود و رنگش بگردد، و چون خدا خواهد آیت خود را بزرگ نماید خورشید چنانچه خدا خواهد خلقش را بترساند در دریا
محو شود، و این درگاهی است که خورشید بسختی گرفته شود، و با ماه هم چنین کند، و چون خدا خواهد آنها را برآورد و
بمجراي خود برگرداند، فرشته را فرماید که گماشته بر فلک است، خورشید را بمجراي خود برگرداند و فرشته فلک را بمجرایش
برگرداند، و از آب تیره برآید، و ماه هم چنین است. سپس امام علیه السّلام فرمود: آگاه باش که هراسان و ترسان نشود از آن دو
جز کسی که شیعه ما است، و چون چنین شود بخدا پناه برید، و باو برگردید، فرمود: که امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده: زمین
40 فرسخ * 60 فرسخ است، و ماه 40 * پانصد سال راه است و چهار صد سالش ویرانست و صد سالش آبادان، و خورشید 60
ص: 132 روي آنها پرتو بخش اهل آسمانند و پشت آنها براي اهل زمین، اختران چون بزرگترین کوه باشند
بر زمین آفرینش خورشید پیش از ماه است، سلام بن مستنیر گوید: بامام پنجم علیه السّلام گفتم: چرا خورشید گرمتر است از ماه؟
فرمود: خورشید را از نور آتش و زلالی آب طبق بر طبق آفریده و چون هفت طبق شده جامهاي آتشین بر آن پوشیده و از اینجا
است که گرمتر از ماه شده گفتم: پس ماه چطور؟ فرمود: خدایش از پرتو نور آتش آفرید و از زلالی آب طبقی بر طبقی تا هفت
طبقه شد و جامهاي از آب بر آن پوشید، و از اینجا است که ماه سردتر از خورشید است. در کافی ( 83 - روضه) بسند خود از امام
چهارم علیه السّلام مانندش آورده تا آنجا که- گوید- چون چنین شد زاري کنید بسوي خدا عزّ و جلّ سپس بدرگاه او برگردید در
در فقیه و برخی چنین است و در برخی (الاوقات) است و اولی « انّ من الآیات » : فقیه ( 141 ) بیسند مانندش را آورده. توضیح
چون باور دارند که نشانه خشم خدا « جز کسی که شیعه ما است » ... آمده یعنی اسباب قوت « اقوات » اصوبست و در کافی بجاي آن
صفحه 56 از 137
است و بیشتر مردم آن را بحرکت و فلک مستند دانند و از آن ترسی ندارند. (تفصیل کلام براي رفع اعتراض) فلاسفه گویند جرم
قمر خود تاریک است و صاف نور خورشید را میگیرد و بر میگرداند و همیشه در حدود نیمی از آن برابر خورشید است و نورانی و
نیمی تاریک، و همیشه در حدود نیمی از کره قمر برابر دیده ما است ولی چون خورشید و ماه بهم رسند تمام نیم روشن ماه طرف
خورشید باشد و تمام نیم تاریک بطرف ما و محاق واقع شود و رؤیت ممکن نباشد. و چون ماه در حدود 12 درجه از خورشید دور
شود تیغهاي از نیم روشن آن بسوي زمین بگردد و ماه نو دیده شود و هر چه از خورشید دورتر شود بر تیکه روشن افزوده گردد تا
باندازه یک چهارم رسد و نیمی از قسمت روشن ماه بسوي زمین باشد ص: 133 و باز هم قسمت روشن
بیفزاید تا شب 14 ماه که با خورشید برابر گردد و نیمه روشن آن برابر زمین و خورشید هر دو واقع شود و بدر تمام باشد، سپس
خرده خرده به خورشید نزدیک شود و قسمت روشن آن از برابر زمین بگردد و کاسته شود تا بیک چهارم دوم رسد و بحال تطابق و
محاق برگردد. کسوف و گرفتن آفتاب اینست که در حال محاق جرم ماه میان زمین و خورشید فاصله میشود و دیگر خورشید
دیده نمیشود و آن بناچار باید در عقده رأس و یا ذنب باشد که ماه و خورشید در یک نقطه قرار گرفتند و بخوبی برابر همند و
باندازه نیم قطره ماه و خورشید میان آنها فاصله نمانده است و در این صورت یا روشنی همه قرص خورشید ناپدید است و سایه ماه
همه زمین را گرفته یا گوشه از آن در سایه ماه واقع شده و کسوف جزئی است بکم و بیش و بسا این ناپدید شدن خورشید در
تیکهاي از زمین باشد و در تیکهاي نباشد و بعضی مردم خورشید را ببینند و برخی نه بینند یا نسبت ببعضی کلی باشد و نسبت
بدیگران جزئی ولی اگر عرض قمر باندازه نیم هر دو قطر باشد کسوف واقع نمیشود. و گرفتن ماه در موقع برابري با خورشید است
در حدود 14 ماه که هر دو در عقده رأس و ذنب واقع شوند و عرض ماه کمتر از نیم هر دو قطر باشد و ماه در سایه زمین واقع شود
و همه آن را یا قسمتی از آن را پرتو آفتاب نگیرد و اگر از منطقه البروج باندازه نصف هر دو قطر و بیشتر دور باشد خسوف نباشد،
چون این را فهمیدي میتوان خبر مذکور را بچند وجه تفسیر کرد: 1- این سخنان فلاسفه حدس است و گمان و بسا که این اختلافات
جهت دیگري داشته باشد، ابن میثم در اختلاف اشکال ماه گفته ممکن است کره ماه نیمش از خود روشن باشد و نیمش تاریک و
با حرکتی برابر حرکت فلکش دور خود بچرخد و چون همه نیم روشنش بسوي ما واقع شود بدر باشد و چون همه نیم تاریکش
بسوي ما باشد محاق واقع شود و باز هم ممکن است خدا در هر حالی که دیده میشود روشنی در آن بیافریند و نشاید این خبر را
2- ممکن است این حالات ماه بواسطه مرور بدریا باشد و بهمراه آن و باطل دانست یا تأویل کرد. ص: 134
دلیلی نیست که خرق و التیام در افلاك روا نیست و یا حرکت مستقیم و اختلاف حرکت در آنها محال است و ادله فلاسفه جز
شبهاتی سست و خرافاتی فاسد نیستند با اینکه اعتقاد بدانها مایه انکار بسیاري از ضروریات دین گردد مانند معراج پیغمبر و نزول
فرشتهها و صعود آنها و شکافتن آسمانها و نوردیده شدن آنها، و پراکنده شدن اختران و بینور شدن آنان در قیامت و جز آنها که
قرآن مجید و اخبار متواتره صریح در آنند. 3- صدوق- ره- در فقیه گفته: کسوفی که در این خبر است جز کسوفیست که منجمها
گویند، و همانا باید در هنگام گرفتن خورشید بمسجد رفت و بخدا پناه برد چون شبیه نشانههاي قیامت است، و شهید- ره- در فروع
نماز کسوف ذکري گفته: 4- اگر نماز کسوف با نماز عید همراه شود بواسطه بروز آیات مطلقه (مانند زلزله) یا کسوف و خسوف
نظر بقدرت خدا گرچه بر خلاف عادتست با اینکه مشهور است روز عاشورا براي کشتن حسین علیه السّلام خورشید گرفت تا جایی
که ستارهها پدید شدند چنانچه بیهقی روایت کرده است و جز او، و پیش داشتیم که روز فوت ابراهیم پسر پیغمبر آفتاب گرفت، و
زبیر بن بکار در کتاب انساب خود گفته: ابراهیم دهم ماه ربیع الاول فوت شده، و اصحاب روایت کردهاند که از نشانههاي ظهور
مهدي علیه السّلام گرفتن خورشید است در نیمه اول ماه رمضان تا آخر کلام او میگویم: من در بسیاري از کتب خاصه و عامه
دیدهام که روز عاشورا خورشید گرفته و شبش ماه و شیخ مفید در ارشاد بسند خود از ثعلبه ازدي روایت کرده که امام پنجم علیه
السّلام فرمود: دو نشانه است پیش از ظهور قائم علیه السّلام: گرفتن خورشید در نیمه ماه رمضان، و گرفتن ماه در آخرش، گوید:
صفحه 57 از 137
گفتم: یا ابن رسول اللَّه خورشید در نیمه ماه و ماه در آخرش بگیرند، امام علیه السّلام فرمود: من داناترم بدان چه گفتم، راستی که
این دو نشانهاند که از زمان هبوط آدم علیه السّلام سابقه ندارند و کلینی آن را در کافی ( 312 روضه) بسندش از بدر بن خلیل ازدي
روایت ص: 135 کرده، گفت: نزد امام پنجم علیه السّلام نشسته بودم که فرمود: دو نشانی پیش از ظهور قائم
باشند که از هبوط آدم بزمین نبودهاند، خورشید در نیمه ماه رمضان بگیرد و ماه در آخرش، مردي گفت: یا ابن رسول اللَّه، خورشید
در آخر ماه بگیرد و قمر در نیمه آن، امام فرمود: من بهتر میدانم که چگونه میگویم، ولی این دو نشانهاي باشند که از زمان هبوط
4- تأویلی که یک فلسفه . آدم نبودهاند، اخبار در این باره بسیار است که در مجلدات دیگر ذکر کردم و خصوص در مجلد 13
مآب کرده و گفته مقصود بدریا در باره کسوف خورشید سایه ماه است که آن را میپوشاند و در گرفتن ماه سایه زمین است که ماه
را میپوشاند و تعبیر بدریا استعاره و تشبیه است. در برخی کتب مناظره لطیفی دیدم میان یک فیلسوف مسلمان نما که این تأویل را
براي خبر ذکر میکرد با یک مردي از برهمنان هند که چون این تأویل را از او شنید باو گفت: مقصود صاحب شریعت تو یا اینست
که تو میگوئی یا این نیست، و اگر نباشد واي بر تو که چنین دروغی بر او میبندي، و اگر هم مقصود او باشد و چنین تعبیر کرده
مصلحتی دیده که تصریح بمقصود نکند و این راز را نگهدارد براي آنکه فهم عامه مردم از آن کوتاه است و باز هم واي بر تو که
رازش را فاش کردي. من گویم: این سخن درستی است گرچه از کافري نقل شده، زیرا عقل مردم از فهم حقائق کوتاه است و از
چگونگی نزول عقوبتها و چون منجم خبر دهد که فلان ساعت طبق حرکت افلاك خورشید یا ماه بگیرند مردم نترسند، و بخدا پناه
نبرند، و از گناه دست نکشند، و آن را اثر خشم خدا ندانند، زیرا آنها را نمیدانند که خداوندي که جهان را باین ترتیب آفریده، و
موقع بر حذر داشتن و بیم دادن را میدانسته حرکات افلاك را بر وجهی منظم ساخته که گرفتن ماه و خورشید و بروز آیات دیگر
انذار و عقوبات را اعلام کنند چنانچه سزد، و این موضوع دقیقی است که از فهم بیشتر مردم برونست. ص:
136 خلاصه گرچه این حدیث خبر واحد است و سند معتبري ندارد ولی نتوان آن را رد کرد و سزد که فی الجمله آن را پذیرفت، و
شاید « پانصد سال راه است » . گرچه بر خرد فهمش دشوار است است، و این راه ارباب تسلیم است که بر صراط مستقیم پایدارند
مقصود اینست که اگر کسی بخواهد همه آن را بچرخد و بر همه تیکههاي عیان معمور و ویرانش و نهانش آگاه شود 500 سال راه
میشود زیرا دور زمین را در سالهاي اندکی میتوان پیمود اگر مساحتی که گفتهاند درست باشد زیرا محیط یک دائره عظیمه بر
60 فرسخ است شاید منظور فرسخ * زمین 8 هزار فرسخ است و در حدود سه سال میتوان آن را پیمود، و اینکه فرمود: خورشید 60
آسمانی باشد یا اینکه نسبت به فلک خود چنین است و نسبت 60 فرسخ را که تقریباً ( 3 درجه است) بمحیط زمین دارد و همچنین
40 فرسخ، یا مقصود اندازه بسیاریست و این تعبیر براي فهم سائل است. و همچنین تجدید اختران * است اندازهگیري ماه به 40
باعظم کوهها باین معنی است که نسبت آنها بآسمان خود چون اعظم کوهها است نسبت بزمین، این همه بنا بر درست بودن گفته
هیویّونست و آن معلوم نیست، زیرا مدرك آنها مساحت و ارصاد گروهی کفار است که در مقام تحقیق و ضبط آنها برآمدهاند، و
-5 در «1» آفریده شدن خورشید پیش از ماه دلیل است که هر دو حادثند، و خدا و حجج او بتعلیم او دانا بحقائق مخلوقات او هستند
کافی ( 241 روضه) بسندش از محمّد بن مسلم گوید: بامام پنجم گفتم قربانت براي چه خورشید از ماه گرمتر است؟ فرمود: خدا
خورشید را از نور آتش و زلالی آب آفریده یک طبقه از این و یک طبقه از آن تا چون هفت طبقه شده جامهاي از آتش بر آن
پوشانده، و از این رو گرمتر از ماه شده، گفتم: قربانت پس ماه؟ فرمود: خدا تعالی ذکره، ماه را از پرتو نور آتش و زلالی آب آفرید
یک ص: 137 طبق از این و یک طبق از آن تا چون هفت طبقه شد جامهاي از ماه بر آن پوشاند و از این رو
تا » : ماه خنکتر از خورشید شد. در علل (ج 2 ص 263 ) و در خصال ( 10 ) بسندش از محمّد بن مسلم مانند آن را آورده. توضیح
بسا که مقصود اینست که طبقه هفتم آتش بود و چون طبقههاي آتش بیش بود گرمتر است، و محتمل است که « هفت طبقه شد
طبقه هشتمی از آتش دارد که گرمتر شده، این دو احتمال در ماه هم هست، و بسا که خلق آنها از خود آتش و آب باشد و یا از
صفحه 58 از 137
جوهري شبیه آنها که لطیف است، و برهانی وجود ندارد که در فلکیات عنصري وجود ندارد، با اینکه شرح در موارد بسیاري
-6 در احتجاج ( 83 ) بسندش از امام ششم علیه السّلام که فرمود: چون خدا ماه را آفرید بر آن نوشت (لا .«1» بوجود آن دلالت دارد
-7 در خصال ( 157 ) بسندش از «2» اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه، علیّ امیر المؤمنین) و آنست آن سیاهی که مینگرید در چهره ماه
عبد اللَّه بن عمر که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله در مرض موتش فرمود: برادرم را نزد من بخوانید، و فرستاد نزد علی علیه السّلام
و بر او وارد شد و هر دو رو به دیوار کردند، و جامهاي بر سر کشیدند و آن حضرت با وي راز گفت و مردم همه پشت در خانه
گرد هم بودند، و چون علی علیه السّلام بیرون آمد مردي باو گفت پیغمبر خدا با تو راز گفت؟ فرمود: آري هزار باب دانش با من
راز گفت ص: 138 که در هر بابی هزار بابی بود گفت: همه را حفظ کردي؟ فرمود: آري، و فهمیدم آن مرد
و نمودیم شب و روز را دو نشانه و نشانه » گفت: این سیاهی که در چهره ماه است چیست؟ فرمود: سیاهی چهره ماه را که خدا گفته
آن مرد گفت: فهمیدي اي علی. بیان: ظاهر اینست که سؤال از علت سیاهی در چهره ماه « شب را زدودیم و نشانه روز را بینا ساختیم
بوده و پاسخ داده علتش اینست که نورش کمتر شود و امتیازي باشد میان خورشید و ماه و میان شب و روز چنانچه خبر ابن سلام بر
آن دلالت دارد و محو در آیه کم شدن نور ماه است بوسیله سیاهی در چهره او، و بدان که در باره آن اختلاف کردند، برخی
گفتند مجرد خیالی است و حقیقت ندارد و بر آن ایراد شده که محال است همه مردم در یک خیال بیحقیقت متفق شوند، و
گفتهاند عکس امور زمینی است که در آن افتاده از کوهها و دریاها و جز آنها. و ایراد شده که اگر چنین بود باید مختلف دیده
شود با نزدیکی و دوري ماه و انحراف آن از این اشیاء، و گفتهاند: آن سیاهی نموداریست از سیاهی روي دیگر آن که روشن نیست
و بر آن ایراد شده که در این صورت باید یک جا دیده شود نه خال خال، و گفته شده اثر اینست که کره آتش ماه را میساید، و
ایراد شده که کره ماه تماسی با کره نار ندارد چون فرو رفته در کلفتی تدویر خود که آن هم فرو در کلفتی حامل است و میان او و
آتش بسیار دور است و اگر در حضیض حامل هم باشد تنها در یک نقطه با کره نار تماس دارد، و بعلاوه گرمی در آن اثر ندارد
بعقیده فلاسفه، و گفتهاند آن جزئیست از ماه که پذیراي نور نیست چون اجزاء دیگرش و ایراد شده که فلکیات در نظر آنان بسیط و
بیتفاوتند، و بنا بر این همه قواعدشان باطل میشود، و گفتهاند آن چهره خود ماه است که نمودار چهره انسانی است: دو چشم دارد
و دو ابرو و بینی و دهان، و ایراد شده که نهادن این اجزاء ص: 139 در آن سودي ندارد، و گفتهاند یک اجزاء
آسمانی است که در تدویرش بهمراه او است و پیوسته نگهدار وضع او است، و این بهترین وجه است نزد آنها، و همه اینها
گفتهایست بیدلیل، و ما ندانیم جز اینکه خدایش چنین آفریده، و بحث از سببش بیفایده است و بزودي وجوه دیگر براي آن نقل
-8 در علل (ج 2 ص 155 ) در خبر یزید بن سلام که از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله پرسید چرا خورشید و ماه در «1» کنیم ان شاء اللَّه
تابش و روشنی برابر نیند؟ فرمود: چون خدا عزّ و جلّ آنها را آفرید فرمانبردند و هیچ نافرمانی نکردند، و خدا جبرئیل را فرمود تا
تابش ماه را زدود، و آن در ماه خطهاي سیاهی اثر نهاد، و اگر ماه بحال خود مانده بود چون خورشید و زدوده نشده بود، شب و
و» روز از هم شناخته نمیشدند و روزهدار وقت افطار را نمیدانست و مردم شمارش سالها را نمیدانستند، و اینست قول خدا عزّ و جلّ
ساختیم شب و روز را دو نشانه و زدودیم نشانه شب را و ساختیم نشانه روز را بینا تا بجوئید از فضل پروردگارتان و تا بدانید شماره
گفت راست گفتی اي محمّد، بمن بگو چرا شب را لیل گویند؟ فرمود: چون مردان و زنان در آن با هم انس « سالها و حساب را
« ساختیم شب را جامه و ساختیم روز را معاش » کنند، خدا عزّ و جلّ آن را وسیله الفت و پوشش نموده، و اینست قول خدا عزّ و جلّ
گفت: راست گفتی اي محمّد (الخبر). 9- در علل (ج 2 ص 280 ) و در عیون (ج 1 ص 241 ): در خبر شامی است که از امیر
المؤمنین علیه السّلام طول و عرض خورشید و ماه را پرسید، فرمود: نهصد ص: 140 فرسخ (الخبر). 10 - در
احتجاج ( 138 ) از اصبغ گفت: ابن کوّاء از امیر المؤمنین علیه السّلام از سیاهی چهره ماه پرسید، فرمود: اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، مردي
و ساختیم شب و روز را دو نشانه و زودیم نشانه شب را و ساختیم نشانه » کور مسألهاي مبهم میپرسد، نشنیدي خدا تعالی میفرماید
صفحه 59 از 137
الخبر) عیاشی از أبی الطفیل مانندش آورده. 11 - در تفسیر علی بن ابراهیم ( 550 ) بسندش از امام پنجم علیه السّلام در ) « روز را بینا
فرمود: میفرماید: « نه خورشید را سزد که بماه رسد و نه شب را که از روز پیش افتد و هر کدام در فلکی شناگرند » تفسیر قول خدا
خورشید پادشاه روز است، ماه پادشاه شب، نسزد خورشید در شب با پرتو ماه باشد، و نه شب پیش افتد از روز، میفرماید: شب نرود
میفرماید بدنبال فلک میآید چرخان. بیان: چون پیرو گردش فلک است گویا « و هر کدام در فلکی شنا کنند » تا روز بدو رسد
بدنبال او است. 12 - در عیون بسندش از امام ششم علیه السّلام که روز قیامت خورشید و ماه را چون دو گاو پی شده بیاورند و با هر
( بیان: در نهایه (ج 3 ص 115 .«1» که آنها را پرستیده است در دوزخ افکنند، براي آنکه آنان را پرستیدند و بدان خشنود شدند
خورشید و ماه دو نره گاو پی شدهاند در دوزخ، گفته شده: چون خدا آنها را بشناگري وصف » گفته: در حدیث کعب است که
سپس خبر داده که آنها را در دوزخ نهد تا بدان أهلش را عذاب کند و از آن بدر نشوند « کُلٌّ فِی فَلَکٍ یَسْبَحُونَ » کرده در قول خود
و چون زمینگیر و پی شده باشند این را ابو موسی نقل کرده و چنانست که بینی و در (ج 0 ص 114 ) گفته: عقیر شتریست که نحر
13 - در تفسیر ( 378 ) وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ شده چون یک پایش را قطع کنند و سپس او را نحر کنند. ص: 141
النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَۀَ اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَۀَ النَّهارِ مُبْصِرَةً فرمود محو در ماه است. 14 - در احتجاج ( 192 ) از هشام بن حکم که زندیقی
از امام ششم علیه السّلام پرسید خورشید کجا غروب میکند؟ فرمود: بعضی علماء گفتهاند: چون بنشیب گنبد زمین سرازیر شود،
پیوسته چرخ آن را بالا برد تا فرود آید بدان جا که طلوع کند، یعنی فرو شود در چشمهاي گرم سپس زمین را بشکافد و برگردد
بمحل طلوعش و زیر عرش سرگردان باشد تا اجازه طلوع گیرد، هر روزي نورش گرفته شود و نور دیگري پوشانده شود. گفت پس
روز پیش از شب آفریده شده؟ فرمود: آري، روز پیش از شب آفریده شده، و خورشید پیش از ماه، و زمین پیش از آسمان (الخبر).
یعنی پس از غروبش بر مردمی دیگر طلوع کند و بالا رود تا بالاي سر آنها رسد که زیر پاي ما است سپس از « آن را بالا برد » : بیان
آنها فرو شود تا بمشرق خود ما رسد، و سرگردانی و اجازه او کنایه از اینکه مسخر فرمان خدا است و بقدرت او میچرخد و هر گاه
خواهد آرامش کند، و در هر آنی در مشرق مردمی چرخانست و طلوعش بر آنها بفرمان خدا است و اگر خواهد بدو ایست دهد، و
چون باقی در بقاء نیاز بمؤثر دارد خورشید از خود چیزي ندارد، و هر چه دارد از آفریننده خود دارد و همه وقت زیر عرش است و
زیر نیروي خداوند، و سرگردانست و مطیع فرمان و بزبان امکان و نیاز از خدا اجازه طلوع و غروب را خواهان، و جامه نور از خدا
در پوشد. و آنان که بتجدد امثال معتقدند توانند بدین خبر و مانندش دست اندازند، لکن چنانچه ما تحقیق کردیم دلالتی بعقیده
آنان ندارد، و همانا ببرخی اسرار اشاره کردم تا بتوانی اخبار مشکله را بفهمی، و تحقیق آفریدن روز پیش از شب در باب یکم
1 نور کرسی است و / 15 - در توحید ( 64 ) بسندش از امام ششم، فرمود: خورشید 70 ص: 142 .«1» گذشت
1 نور ستر (الخبر). 16 - در قصص راوندي: بسندش از امام پنجم / 1 نور حجاب، و حجاب 70 / 1 نور عرش و عرش 70 / کرسی 70
که موسی از پروردگارش خواست تا زوال خورشید را باو آموزد خدا فرشتهاي گماشت بدان و بموسی گفت خورشید بزوال رسید
اي موسی، موسی گفت: کی، گفت وقتی بتو خبر دادم و اکنون پانصد سال راه طی کرده. 17 - عیاشی از أبی بصیر از امام صادق
فرمود آن سیاهی است که درون ماه است. 18 - و از همان بسندش از امام ششم « پس زدودیم آیه شب را » علیه السّلام در قول خدا
علیه السّلام فرمود: سیاهی چهره ماه نقش (محمّد رسول اللَّه) است. بیان: بسا مقصود اینست که این سیاهی از بزرگترین اسباب نظم
جهانست چنانچه گذشت و علّت غائیه خلقت و نظام او است صلی اللَّه علیه و اله و گویا بر او دلالت دارد، یا اینکه چون دلیل است
بر حکمت صانع و از دست ندادن مصلحت خلق و رسالت آن حضرت از أعظم مصالح است بر آن دلالت دارد، و بسا که این
تأویلات لازم نباشد و محمول بر حقیقت باشد. 19 - عیاشی: از جابر از امام پنجم که امیر الؤمنین علیه السّلام فرمود: خورشید غروب
کند در چشمهاي گرم در دریائی فروتر از شهري که پهلوي مغربست یعنی شهر جابلقا. 20 - در کتاب نجوم: سیّد بن طاوس بسندي
از ابن ذي العلمین [القلمین] ص: 143 گوید من در خراسان در مجلس مامون برابر ذو الریاستین بودم و امام
صفحه 60 از 137
رضا علیه السّلام حضور داشت و ذکر شب و روز پیش آمد و بحث از اینکه کدام پیشتر آفریده شدند و در آن گفتگو نمودند و
اختلاف کردند سپس ذو الریاستین آن را از امام رضا علیه السّلام پرسید و از عقیده او در این باره فرمود: از قرآن خدا جواب
میخواهی یا از علم حساب خودت؟ گفت نخست از علم حساب. فرمود: شما نمیگوئید که طالع دنیا سرطانست، و اختران در شرف
خود بودهاند؟ گفت: چرا فرمود: پس زحل در میزان بوده، و مشتري در سرطان، و مریخ در جدي، و زهره در حوت، و ماه در ثور، و
و نیست شایسته » خورشید میان آسمان در حمل و این نشود جز در روز، گفت: آري از قرآن خدا چطور؟ فرمود: قول خدا عزّ و جلّ
یعنی روز پیش از آنست. سید گفته: همین مطلب را بچند سند از ابن « خورشید که دریابد ماه را و نه شب که پیش باشد بر روز
جمهور عمّی که دانشمند فاضلی است روایت داریم از کتاب الواحده (و آن را با لفظ دیگري نقل کرده). 21 - و از همان بنقل از
کتاب ابن أبی جمهور بسندش که چون أمیر المؤمنین علیه السّلام بمنبر برآمد و فرمود: از من بپرسید پیش از آنم که نیاید، مردي از
زدودیم » سیاهی چهره ماهش پرسید و فرمود: کوردلی است که از مبهمی سؤال کند، قول خدا عزّ و جلّ را نشنیدي که میفرماید
سیاهی که در ماه بینی اینست که خدا عزّ و جلّ از نور خود دو خورشید آفرید « نشانه شب را و نمودیم نشانه روز را بینا 12 - الاسراء
جبرئیل را فرمود: تا بال کشید آن را که در علم خدا گذشته بود چون خواست شب و روز و خورشید و ماه و ساعات و روزها و
ماهها و سالها و روزگارها، و کوچ و فرودشدن، و پیش آمدن و پس رفتن، و حج و عمره و موعد وام، و پرداخت مزد اجیر، و
شماره ایام آبستنی، وعده مطلقه، و زنی که شوهرش مرده و مانند آنها از هم جدا و مشخّص باشند. ص: 144
-22 در کافی (ج .« بر یکی از آن دو که در علمش گذشته » در آنکه بر علمش گذشته یعنی بر ماه و ظاهراً عبارت چنین بوده » : بیان
-3 ص 416 ط دار الکتب) بسندش از محمّد بن اسماعیل ابن بزیع که بامام رضا علیه السّلام گفتم: بمن رسیده که روز جمعه
کوتاهترین روزها است، فرمود: آن چنین است، گفتم: قربانت چطور میشود؟ فرمود: خدا تعالی ارواح مشرکان را زیر چشمه
خورشید گرد میآورد و چون خورشید باز ماند یک ساعت آنها را عذاب کند، و روز جمعه خورشید باز ماندن ندارد، و براي
فضیلتش عذاب را از آنها بردارد و خورشید را بازماندن نباشد. 23 - در اختصاص بسندش از أبی الصباح کنانی که از امام ششم
آیا ندانی براي خدا سجده کند هر که در آسمانها و زمین است و هم خورشید و ماه و اختران و کوهها و » پرسیدم از قول خدا
تا آخر آیه فرمود: در هر شبانه روز خورشید چهار سجده دارد: یکی چون در درازي آسمان باشد « درخت و جانوران، 18 - الحج
پیش از سپیدهدم، گفتم: آري قربانت فرمود: این فجر کاذبست که خورشید در یک سوي زمین بسجده افتد و چون از سجده سر
بردارد سپیده بدمد و وقت نماز در آید، سجده دومش گاهی است که بمیان آسمان رسد و روز برآید، و در نیم روز بازایستد، و
چون برابر عرش باشد ایستد و سجده کند، و چون از سجده برآید زوال گردد از میان آسمان و وقت نماز شود سجده سوم گاهی
است که فرو شود از افق و بسجده افتد و چون سر بردارد شب در آید، چنانچه هنگام زوال از میان آسمان وقت زوال شود، که زوال
روز است. بیان: مقصود از سجده در آیه نهایت خضوع و زبونی و فرمانبریست خواه باراده و اختیار یا بقهر و اضطرار و جمادات که
بیارادهاند منقاد فرمان پروردگارند و پیوسته در سجود و منقاد معبودند، و بزبان امکان و نیاز تسبیح و تقدیس خدا کنند و چنین
باشند جانداران زبان بسته. ص: 145 و اما خردمندانی که با ارادهاند از جهت امکان و نیاز طبعی بخدا چون
جمادات سجود تکوینی دارند و تسبیح خوانند ولی از نظر کارهاي ارادي بدو دستهاند، یکی فرشتههاي معصوم که پیوسته ساجد و
هم آنها باشند ولی مردم دو دستهاند مطیع فرمان، و یک « کسی که در آسمانست و زمین » منقادند در کار خود، و بسا مقصود از
دسته هم از این جهت نافرمان گرچه از جهت دیگر منقادند، و آن اندازه که از آنها باید منقاد نیستند و از این رو خدا فرمود:
بسیاري از مردم هم سجده کنند و بسیاري را هم عذاب باید که سجده نکنند، و چون آیه را چنین فهمیدي نیازي به تأویلات و
تقدیرات مفسران نیست، و بزودي آنچه در این آیه گفتهاند بیاید. و اما در باره خبر بسا که (سه سجده) بوده یا اینکه شرح سجده
چهارم را نسخه برداران از قلم انداختهاند، و بسا که آن در نیمه شب باشد یا پیش از آن چنانچه در روز باشد، و سجود را خاص این
صفحه 61 از 137
اوقات دانسته براي آنکه فرمانبریش در آنها براي مردم روشن شود، زیرا تغییر حال میدهد و در وضع او تغییر کاملی پدید گردد. و
نیز این اوقات است که مردم براي نماز و روزه و عبادات دیگر و معاملات خود بدان چشم دارند و نیز هبوط و سرازیر شدن و
و سجده را شایند، و « من غروبکنندهها را دوست ندارم » : غروبش نشانه امکان و حدوث آنست چنانچه خلیل علیه السّلام فرمود
خدا و حججش اسرار آیات و اخبار را دانند. 24 - در اختصاص ( 236 ) امام صادق علیه السّلام فرمود: هنگام غروب خورشید خدا
اي مردم رو بپروردگار خود آرید، زیرا اندك با کفایت به است از بسیار غفلت بار و فرشتهاي » فرشتهاي بر او گمارد که جار زند
بخورشید گمارده که چون طلوع کند جار زند، اي آدمیزاده بزا براي مردن و بساز براي ویران شدن و گرد آور براي نابودي. آسمان
25 - در کتاب غارات ابراهیم ثقفی بسندي آورده که ابن کواء از أمیر المؤمنین علیه السّلام پرسید از سیاهی و جهان، ج 2، ص: 146
این سیاهی چهره ماه است، « شب و روز را دو آیه ساختیم و آیه شب را زدودیم، 12 - الاسراء » چهره ماه فرمود: خدا عزّ و جلّ فرماید
گفت: میان مشرق و مغرب چه اندازه است؟ فرمود: باندازه سیر یک روز خورشید که از مشرقش برآید و بمغربش درآید، هر که
جز اینت گفت: دروغش شمار. 26 - در علل محمّد بن علی بن ابراهیم است که عالم علیه السّلام فرمود: علّت ردّ خورشید بر امیر
المؤمنین علیه السّلام با اینکه بسائر جهانیان نتابید این بود که خدا همه آسمان را جز آنجا که امیر المؤمنین علیه السّلام و یارانش
بودند با ابري پوشاند، و خورشید را برآورد تا آن را دیدند، فرمود: علت کوتاهی روز جمعه اینست که خدا ارواح کفار و مشرکان
را گرد آورده زیر چشمه خورشید عذاب کند جز در روز جمعه که خورشید ایست ندارد و بخاطر فضیلت جمعه کفار عذاب نشوند.
-27 در تفسیر علی بن ابراهیم ( 551 ) در معنی (عرجون قدیم) گفته: آن طلع خرما است که هنگام برآمدنش چون ماه نو است، و
بسندي آورده که ابو سعید مکاري نزد امام رضا علیه السّلام درآمد و گفت: تو بآنجا رسیدي که ادعاي امامت کنی مانند پدرت،
فرمودش تو را چه میشود خدا کورت کند و خانهات را ویران سازد؟ ندانی که خدا به عمران وحی کرد من بتو پسري دهم و باو
مریم را داد و بمریم عیسی را و عیسی از مریم بود و مریم از عیسی و هر دو یکی بودند، منم از پدرم هستم و پدرم از من و هر دو
یکی باشیم. ابو سعید گفت منت از مسألهاي پرسم، فرمود: بپرس گرچه نپندارم از من بپذیري، تو از یاران من نیستی ولی بیاور آن
را، گفت: چه گوئی، در باره مردي که هنگام مردن گفته هر مملوك قدیم من براي خدا آزاد است؟ فرمود: آري هر بنده که شش
- و ماه را منزلها دادیم تا برگشت بمانند شاخه خرماي قدیم، 39 » ماه در ملک او باشد قدیم است و آزاد گردد چون خدا میفرماید
هر بنده که شش ماه ص: 147 داشته قدیم است و آزاد، گفت: از نزد او بدر آمد، و مستمند شد و نابینا « یس
و سپس مرد، لعنت خدا بر او، با اینکه هزینه یک شب را نداشت. بیان: تفسیر عرجون به طلع غریب است و جز در این کتابش
ندیدم، در قاموس (ج 3 ص 59 ) گفته طلع نخل چیزیست که مانند دو نعل بر هم از آن درآید یا نو بار او است، ابو سعید از واقفه
بود و امامت امام رضا را منکر بود، و شاید جواب امام مبنی بر آنست که واقفه این روایت را از امام صادق علیه السّلام پذیرایند که
قائم از فرزندان منست، و از دلیلشان جواب داد که فرزندزاده هم فرزند است، و اگر هم نباشد در اینجا بواسطه اتحاد در کمالات و
انوار میتوانش فرزند خواند ... 28 - در فقیه ( 60 ) بسندش از محمّد بن مسلم که از امام پنجمایست خورشید را پرسید، فرمود: اي
محمّد چه اندازه پیکرت خرد است و پرسشت مشکل و تو شایسته پاسخی، چون خورشید برآید 70 هزار فرشته بدست آویز پرتوش
او را بکشند و 5 هزار فرشته میکشند و هل میدهند تا بالاي سر برسد و از روزن بگذرد و فرشته نورش وارو سازد و آنچهاش بسوي
سبحان اللَّه و لا اله الا اللَّه، » زمین است سوي آسمان گردد و پرتوش تا درون زمین بتابد، و در اینجا است که فرشتهها بانک بردارند
گفتم: قربانت این ذکر « وَ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ یَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیکٌ فِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً
را هنگام زوال خورشید نگهدارم؟ فرمود: آري نگهشدار چنانچه دیدهات را نگه میداري، و چون زوال شد فرشتهها همه در پس
آن باشند و خدا را در فلک فضا تسبیح گویند تا غروب کند. 29 - از امام صادق علیه السّلام پرسش شد چگونه خورشید هر روز
ایست دارد و روز جمعه ایست ندارد؟ فرمود: چون خدا عزّ و جلّ روز جمعه را از روزها تنگتر نمود، گفته شد چرا؟ چون در آن
صفحه 62 از 137 www.Ghaemiyeh.com ص: 7