گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد سوم
ابواب عناصر و کائنات فضا، معادن، کوهها، نهرها، شهرها و اقالیم.
باب بیست و ششم آتش و اقسام آن
آیات قرآن مجید







73 ) آیا بنگرید آتشی - -1 یس ( 80 ) آنکه ساخت براي شما از درخت سبز آتش را و بناگاه شما از آن میافروزید. 2- الواقعۀ ( 71
را که افروزید* آیا شما درختش را آفریدید یا ما آفریدگاریم* ما آن را ساختیم یادآوري و بهره بري آوارهها و بینواهاي گرسنه.
یعنی درخت تر را که آتش خاموش کن است « ساخت برایتان از درخت سبز آتش » : تفسیر : طبرسی در (ج 8 ص 435 ) مجمع گفته
آتش سوزان ساخت، و مقصود دو درخت مرخ و عفار است که عرب با آنها چون سنگ چخماق آتش روشن آسمان و جهان،
ج 3، ص: 279 میکردند، و خدا بیان کرده کسی که از درخت تر بسائیدن آتش بر آرد تواند که مرده را زنده کند، عرب گوید: در
« آیا دیدید آتشی که افروزند » - هر درختی آتش است و مرخ و عفار را نمایش کلبی گفته از هر درختی آتش فروزد جز عنّاب. 2
هیچ کس نیست که « آیا شما درختش را آفریدید که آتشزاست یا ما آفریدگاریم » یعنی با سائیدن آن را شعلهور کنید از درخت
ما آن » گوید من آن درخت را آفریدم جز خدا تعالی، عرب بازند و زنده آتش فروزد و آن چوبی است که بهم سایند و آتش دهد
براي آتش بزرگ دوزخ که هر که آن را بیند از دوزخ بخدا پناه برد، و گفتهاند یادآوري براي قدرت خدا « را یاد آوري نمودهایم
صفحه 118 از 145
آواره و بینوایان همه که جمعی از آنها در تاریکی آن را چراغ سازند، و در سرما خود را با آن گرم « و بهره براي مسافران » . بر معاد
کنند و در پخت خوراك و نان بکار زنند پس متاع توانگر هم هست (پایان). رازي در (ج 8 ص 93 ) تفسیرش گفته: در درخت
آتش چند وجه است. 1- درختی است که از آن آتش افروز گیرند بنام زند و زنده. 2- هر درختی که میسوزد و هیزم شود، زیرا
اگر نبود افروختن آتش آسان نبود، زیرا آتش بهر چیزي چون مانند هیزم در نگیرد. 3- بن آتش است و شعلههاي منتشر از آن که
ما آن را یاد آوري » مانند درخت است و اگر تیره تیره نمیشد براي پخت اشیاء خوب نبود بیضاوي در (ج 2 ص 493 ) تفسیرش گفته
یعنی آوارهها و « و متاع است براي مقوین » یعنی وسیله بینائی در امر بعثت یا در تاریکی یا نمونهایست از آتش دوزخ « ساختیم
یعنی این دو درخت آتش بیشتر دارند « فی کل شجر نار و استمجد الفرخ و العفار » گرسنهها. جوهري گفته: ضرب المثل است که
که زود آتش زایند مانند کسی که از بزرگواري پر ببخشد، عفار زند بالا است و مرخ زند زیرین. ص: 280
روایات
-1 در خصال ( 111 ): بسندي که آن را بالا برده است، گفت: چهارند که کمشان بیش است، آتش، خواب بیماري و دشمنی که کم
همه بیش است. بیان: یعنی آتش قیامت که کمش زیان بسیار دارد، یا هر آتشی که سوزد و زیانش بیش است گرچه کم باشد زیرا
آتشی اندك بسیاري جاها را روشن کند و در همه کارها سود دارد و جهانی را بسوزاند، خواب کم سود بسیار دارد، و بیماري و
دشمنی زیان بسیار دارند گرچه ممکن است سود بیماري هم بیش باشد بلکه سود دشمنی هم. 2- در خصال ( 104 ): بسندش تا
مفضل که: پرسیدم از امام ششم علیه السّلام از آتش، فرمود: آتشی است که میخورد و مینوشد، آتشی که میخورد و ننوشد، و آتشی
که بنوشد و نخورد و آتشی که نخورد و ننوشد، آتشی که بخورد و بنوشد از آن آدمیزاده و همه جانورانست، و آنکه بخورد و
ننوشد، آتش هیزم است و آنکه بنوشد و نخورد آتش درخت است، و آنکه نخورد و ننوشد، آتش درون سنگ چخماق است و
آتش جانوران شب افروز. بیان: مقصود از آتش یکم حرارت غریزیه آدم و جانور است که غذا را تحلیل برد و باز غذا و آب طلبد و
مقصود از دوم آتش افروخته است که هیزم را نابود کند و مقصود از سومی حرارت غریزي درخت و گیاه است که آب طلبد و
جذب کند و نمو کند گرچه خاك هم در آن وارد شود یا آبی که در سائیدن از آن برآید نوش آتش آن شود ... 3- در احتجاج
191 ) از هشام بن حکم که زندیق بامام ششم علیه السّلام گفت: بمن بگو چراغ که خاموش میشود روشنیش کجا میرود؟ فرمود: )
میرود و برنمیگردد گفت: پس چرا تو نپذیري که آدمی هم مانند آنست چون مرد و جان از تنش رفت دیگر برنگردد هرگز، فرمود:
خوب نسنجیدي آتش در درون جسم است و خود جسم تاریک است چون سنگ و آهن و هر گاه یکی بدیگري زده شد از میان
4- تفسیر علی آنها چراغی برآید که پرتو دارد، آتش در جسم ثابت است و پرتو آن میرود (الخبر). ص: 281
آن درخت مرخ است و عفار و در ناحیه بلاد « آنکه در درخت سبز براي شما آتش نهاده و ناگاه از آن برافروزید » ( بن ابراهیم ( 554
مغربند و چون خواهند آتش افروزند از آن درخت بگیرند و شاخهاي بر آن سایند و آتش از آن افروزند. فائده در باره عناصر أربعه
: مشهور میان حکماء و متکلمین اینست که عناصر چهارند آتش، هوا آب و زمین چنانچه گواه از حس و تجربه دارد و با اندیشه در
ترکیب و تحلیل بدست آید، در میان فلاسفه قدیم در باره آنها اختلاف است برخی یک عنصر را اصل دانند و دیگران تراویده از
آن و آن یکی بقولی آتش است و بقولی هواء و بقولی آب و بقولی خاك و بقولی آب و خاك هر دو، و بقولی هواء و خاك، و
در قول دیگر آتش و هواء و خاك، ولی آب همان هوا است که در هم شده، در برابر آن گفتهاند: هواء، آب و خاك، و آتش
همان هواء است که داغ شده. و این اقوال همه نزد آنها ضعیف است، و در اخبار گذشت که اصل همه عناصر و افلاك آب است یا
بهمراه آتش و یا هر دو با هواء، و خلاصه شک نیست که این چهار عنصر زیر فلک ماه وجود دارند و اشکال در وجود کره آتش
یا خودش اصالت دارد، و مشهور اینست که این چهار «1» است، و بر فرض وجودش آیا هوائیست که از حرکت فلک آتش شده
صفحه 119 از 145
عنصر اجزاء مرکبات تامه و جوهر آنهایند از آنها ترکیب شوند و بدانها تجزیه گردند، و گفتهاند آتش در مرکبات نیست زیرا باید
از اثیر فرود آید بوسیله فشار و فشاري در آنجا نیست. ص: 282 سپس مشهور اینست که بسائط در مرکبات
بصورت خود میمانند، شیخ در شفاء گفته: جمعی در این عصر نزدیک مذهبی در آوردهاند غریب، گفتهاند: بسائط در ترکیب و
فعل و انفعال صورت و شخصیّت خود را از دست میدهند و دیگر وجود خاص خود را ندارند و بیک صورت و هیولاي دیگر وجود
دارند که میانهایست در صور خاصه آنها یا صورت نوعیه دیگریست و چند دلیل بر نادرستی این عقیده آورده که آنها را رها
کردیم. انکساغورس و پیروانش گفتند همه چیز بصورت خود در کمون هم وجود دارند و در آمادگی زمینه بروز میکنند و
دگرگونی در صورت و کیفیت را منکرند و پندارند که هیچ کدام عناصر بسیط و صرف نیستند بلکه همه چیز چون گوشت و
استخوان و پی، و خرما و عسل و انگور بعینه در آنها وجود دارند، و نام عنصر غالب را بخود گیرند که پدیده آنها است، و در
برخورد با هم آنچه در درون آنها است پدید شود، و غالب گردد و چشمگیر شود پس از آنکه مغلوب و نهان بوده، نه اینکه پدید
شده بلکه پیدا شده، و آنچه عیان بوده نهان گردیده و مغلوب شده. و در برابر آنها دیگران گفتند: آنچه عیان شده از درون بروز
نکرده بلکه از جاي دیگر در آن نفوذ کرده، چنانچه آب بواسطه اجزا آتشین که در آن نفوذ کند داغ شود، و این هر دو گفته
سخیفاند و یاوه، و مشهور هم اینست که عناصر در هم اثر کنند و کیفیت آنها از میان برود و کیفیت میانهاي پدید گردد بمناسبت
که آن را مزاج گویند، و بدان سزاوار افاضه صورت شخصی مناسبی از مبدأ شود. سپس مشهور اینست که آتشی که از سنگ
چخماق یا چوب جهد هوائیست میان آنها که از سایش گرم شده و آتش شده نه اینکه از درون سنگ و آهن و چوب برآید، و
ظواهر آیات و اخبار گذشته با آن مخالف نیستند. ص: 283 و اما اینکه امام علیه السّلام در حدیث هشام
فرموده: آتش در درون اجسام است مقصود از آن یا آتشی است که با عناصر دیگر جزء جسم است یا اینکه مایه تولیدش در جسم
میماند گرچه درخشش آن میرود و هوا میشود، و یکم اظهر است و خلاصه سنجیدن روح بآتش فتیله و جز آن که میرود و
برنمیگردد قیاس مع الفارق است زیرا روح یا جسم است یا جوهر مجرد ثابت و محفوظ که برگشت آن ممکن است و آن آتش که
تو گفتی هوا شد و رفت و بر فرض که محال باشد باز گردد ربطی بروح ندارد و مانند روح همانست که در درون جسم است نه این
درخشش گذرا، و اما آتش درخت چند احتمال دارد که در سابق بدانها اشاره شد. ص: 284
باب بیست و هفتم هواء، طبقات هوا، پدیده هوا از سپیده و شفق و جز آنها
آیات قرآن مجید
96 ) الانعام: شکافنده سپیده دمها. 2- المدثر ( 34 ): و بامداد چون رخ نماید و چهره گشاید. 3- التکویر ( 18 ): و بامداد چون ) -1
:( 18 ) نه، سوگند بسرخی شب* و بشب و آنچه فراهم کند* و بماه چون استوار گردد. 5- الفجر ( 1 - بدمد. 4- الانشقاق ( 16
سوگند بسپیده دم.
تفسیر
اشاره است بکامل شدن طلوع صبح، در این تعبیر مجازي دو قول است. یکم: با بامداد « إِذا تَنَفَّسَ » : رازي (ج 8 ص 484 ) گفته
وزش نسیمی است که آن را دم صبح نامیده. دوم: شب تاریک را چون غمگینی بحساب آورده که نفس او بند آمده و دلش گرفته
و چون دم زند آسوده شود و طلوع صبح رهائی از این اندوه است و از ص: 285 آن به دم زن تعبیر کرده، و
یعنی سرخی افق در آغاز شب و گفتهاند: سفیدي آن، وَ اللَّیْلِ وَ ما وَسَقَ یعنی آنچه « نه، سوگند بشفق » - آن استعاره لطیفی است. 2
صفحه 120 از 145
در تاریکی خود فراهم آرد که در روز پراکندهاند یا آنکه براند چون شب هر چیزي را بمسکنش میراند یا بدان چه از اختران براند
در پرتو روز ... و بدان که در کتب حکماء و ریاضیدانان سپیده صبح و سرخی و سپیده آغاز شب از اینست که پرتو خورشید بکره
بخاردار هوا افتد، گفتهاند همیشه بر اثر پرتو خورشید نیم بیشتر کره زمین روشن است؛ چون تابش کره بزرگتر بر کوچکتر بیش از
نیم آن را فرا گیرد، و سایه زمین چون مخروطی است که قاعده آن بر مدار خورشید در سطح زمین است و تا زهره میرسد چنانچه
حساب شده، روز مدتیست که این مخروط زیر زمین افق است و شب مدتی که بالاي آنست، و چون خورشید نزدیک افق مشرق
شود، مخروط سایه بمغرب برگردد و پیوسته چنین است تا شعاع گرد آن بچشم رسد و هر جاي آن بچشم بیننده نزدیکتر باشد
زودتر دیده شود. و آن پرتویست کشیده بالاي افق که میان آن و افق تیکه تاریکی فاصله است که بقاعده مخروط نزدیکتر و از دید
دورتر است، و آن فجر کاذب است، و چون خورشید خوب در زیر زمین بافق نزدیک شود آن سپیده در افق پهن دیده شود سپس
سرخ بنظر آید. و شفق واروي آنست نخست سرخی دیده شود و پس از آن سفیدي پهن در افق و آنگاه سپیده دراز بالاي افق، و
صبح و شفق در شکل بهم مانند و در وضع برابر هم باشند، و رنگ شفق و سپیده صبح با هم فرق دارند براي فرق کیفیت هواء
مجاور افق، زیرا بخار سمت مشرق بواسطه خنکی هواي شب پاك و سفید است ولی در سمت مغرب بواسطه اجزاء دودي اثر
خورشید زرد است، و جسم تار هر چه پاك و سفید باشد پرتوگیرتر است، و پرتو را بهتر بازده میکند. و بابزار رصد معلوم شده که
18 درجه زیر دائره افق است در همه جا و بر اثر خورشید در آغاز سپیده دم و هنگام غروب شفق ص: 286
اختلاف مطالع قوس انحطاط ساعت میان سپیدهدم و برآمدن خورشید و هم میان غروب خورشید و غروب شفق کم و بیش میشوند.
علامه- ره- در کتاب المنتهی گفته: روشنی روز از پرتو خورشید است، و هر چه خودش تار باشد از خورشید پرتو گیرد چون زمین
و ماه و اجزاء پیوسته و جداي زمین، و هر چه از خورشید پرتو گیرد سایهاي از پس خود دارد، و خدا بلطف حکمتش مقدّر کرده
که خورشید گرد زمین بچرخد و چون زیر زمین باشد سایه مخروطی زمین بالاي زمین باشد و هوائی که در گرد این مخروط پرتو
گرفته پایان این مخروط تاریک است، ولی پرتوگیري هوا سست است، و هر چه دورتر باشد سستتر است و در میان مخروط
تاریکتر است. و چون خورشید در زیر زمین بافق شرق نزدیک شود، مخروط سایه ببالاي سر کج شود، و اجزاء پرتو دار کناره سایه
بدیدرس آیند و در نزدیک صبح دیده شوند و بنا بر این هر چه خورشید بافق نزدیکتر شود پرتو کنارههاي سایه دیدرستر و روشنتر
گردد تا خورشید برآید، و نخست بار که پرتو نزدیک بصبح دیده شود باریک و دراز است چون عمود و صبح کاذب نام دارد، و
مانند دم گرگ است، در باریکی و درازي و سپیده نخستش نامند چون پیش از دومی است و کاذبش گویند چون هنوز افق تاریک
است، براي آنکه اگر راست بود باید نزدیکتر بخورشید روشنتر باشد و ضعیف است و باریک و روي زمین در تاریکی خود است و
این پرتو فزاید تا پهن شود در کنار افق چون نیم دائره و آن سپیدهدم دوم و صادق است که براستی صبح شده.
روایات
-1 در کافی (ج 3- ص 279 ): بسندش از امام ششم علیه السّلام که خدا پردهاي از تاریکی در پهلوي مشرق آفریده و بدان فرشتهاي
گماشته، چون خورشید فرو شود آن فرشته تا دو کف خود از آن تاریکی برگیرد و بمغرب آید و بدنبال شفق باشد، و خرده خرده
از میان دو کفش برآید و بگذرد تا هنگامی که شفق فرو شود ص: 287 و تاریکی پهن گردد، سپس بمشرق
بازگردد و چون خورشید برآید با پر خود تاریکی را بمغرب راند تا آن را هنگام برآمدن خورشید بمغرب رساند. بیان: این حدیث
از اخبار مشکله و از اسرار نهانست و شاید داستانیست براي بیان اینکه تاریکی کامل شب بدنبال نهانی شفق است و برعکس و همه
اینها بقدرت خداوند دانا است. و بسا خبر را تأویل کردند باینکه مقصود از حجاب و پرده ظلمانی همان سایه مخروطی زمین است،
و فرشته موکل بآن جان خورشید است که او را میچرخاند و یک دست او خود خورشید را جابجا میکند و دست دیگرش سایه را
صفحه 121 از 145
جابجا میکند و بازگشتش بمشرق برعکس آغاز است نظر بپرتو و سایه و نظر ببالاي زمین و زیر زمین و پر کشیدنش کنایه از نشر
پرتو است از یکسو و نشر تاریکی از سوي دیگر. من گویم: در این اخبار خموشی و رد علم آن بامام احوطی و اولی است. 2- در
کافی ( 000 ص 278 ): بسندش تا یکی از اصحاب ما که شنیدم امام ششم علیه السّلام میفرمود: وقت نماز مغرب آنگه است که
سرخی از مشرق برود، میدانی که آن چگونه است؟ گفتم: نه، فرمود: براي آنست که مشرق بالاگیر است بر مغرب همچنین- و
دست راستش را بالاي چپش برآورد چون خورشید در آنجا فرو شود سرخی از آنجا برود. بیان: در یک نسخه (مظلّ) بظاء نقطهدار
است یعنی سایهانداز و در مقصود با مطلّ فرق ندارد و حاصل اینست که مغرب معتبر براي نماز و افطار نهانی خورشید و رفتن
آثارش از افق مشرق است چه از سر دیوارها و کوهها و چه از کره بخار، و سخن تمام در این باره در کتاب صلاة آید ان شاء اللَّه.
-3 در کافی ( 00 ص 280 ): بسندش از عمران حلبی که پرسیدم از امام ششم علیه السّلام نماز عشا کی لازم شود؟ فرمود: چون شفق
پس از رفتن سرخی سپیدي شدید در پهناي افق میماند آسمان و جهان، « اصلحک اللَّه » که سرخی است نهان گردد، عبید اللَّه، گفت
ج 3، ص: 288 امام فرمود: همانا شفق سرخی است و سپیدي شفق نیست. 4- در کافی ( 00 ص 283 ) بسندش از امام دهم علیه
السّلام فرمود: چو نیمه شب رسد یک سپیدي عمود مانند در میان آسمان پدید گردد که جهان را روشن کند یک ساعت بماند و
1 شب بماند از سمت مشرق سپیدي پدید شود و دنیا را روشن کند و ساعتی بماند و برود و هنگام / برود و تاریک شود، چون 3
نماز شب رسد، سپس پیش از سپیده تاریک گردد و آنگه سپیده بدمد که صادق است از سوي مشرق و فرمود: هر که خواهد نماز
شب را از نیمه شب بخواند میتواند. بیان: بسا مقصود از این روشنی ظهور انوار معنویه است براي مقرّبان با گشودن درهاي آسمان
رحمت و فرو آمدن فرشتگان چنانچه در روایات دیگر است و بسا روشنی ضعیفی است که بیشتر اوقات بر بیشتر مردم پدیدار شود،
و بدید عارفان آید که بنور خدا مینگرند چنانچه انبیاء و اوصیاء فرشتهها را بینند و دیگران نبینند. و بسا گفتهاند: پدید شدن روشنی
کنایه از فرود آمدن فرشته است که نیمه شب بآسمان دنیا آید و بندهها را فریاد زند و دنیا بدو روشن گردد، یعنی بندهها بعبادت
چون پس از عبادت « سپس میرود » برخیزند، و از عبادتشان نوري برآید، چنانچه در خبر است که میدرخشند براي أهل آسمان
اندکی میخوابند چنانچه در روش رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم وارد است سپس در ثلث آخر شب برخیزند، و سپیدي از
زیرا باز اندکی بخوابند، و خلاصه خبر متشابه « باز پیش از سپیده دم تاریک شود » سوي مشرق برآید چون فرشته بدان سو گراید
است و علمش نزد أهل آسمانست اگر درست باشد. 5- در خرائج، از صفوان جمّال روایت شده که در حیره بهمراه امام صادق علیه
السّلام بودم، ناگاه ربیع حاجب آمد و گفت: که أمیر المؤمنین را اجابت کن، و درنگی نشد که بآن حضرت باز گشت گفتم: زود
، برگشتی، فرمود: او چیزي از من پرسید، تو از ربیع بپرس از آن، صفوان گوید: من با ربیع میانه خوبی داشتم آسمان و جهان، ج 3
ص: 289 رفتم نزد او و از او پرسیدم، گفت خبر عجیبی بتو بدهم، عربهاي بیابان رفته بودند سماروغ بچینند، مخلوقی در بیابان افتاده
بود، نزد منش آوردند، و من آن را نزد خلیفه بردم چون آن را دید، گفت: از من دورش کن و جعفر را بخوان، او را خواندم.
منصور باو گفت: یا أبا عبد اللَّه بمن بگو در هواء چیست؟ فرمود: در هوا موجی است خوددار، گفت: در آن ساکنی هست؟ فرمود:
آري، گفت: سکانش چه باشند؟ فرمود: خلقی که بدنشان چون ماهی است، و سرشان چون پرنده، و مانند خروس یال دارند و نغنغ
(سوراخهاي برآمده در گردن) و بالهاي بسیار سفید چون پرندهها بمانند نقره زلال شده. خلیفه گفت: طشت را بیاور، آوردم و همان
در وي بود، بخدا همچنان بود که جعفر وصف کرده بود، و چون او بیرون شد، بمن گفت: اي ربیع این که در گلویم گیر کرده از
اعلم مردم است. بیان: چون آن حضرت سزاوار خلافت بوده و شرائط آن را داشته نه منصور و نمیتوانسته او را دفع کند تشبیهش
کرده باستخوانی که در گلو گیر کرده: نه میشود فرو داد و نه بیرون انداخت، موج مکفوف دریاي امواجی است که خوددار است
و فرو نریزد، و بسا اشاره بدریاي محیط باشد و ابر این جانور را از آنجا با خود آورده. ولی ظاهر این خبر و خبر آینده اینست که آن
دریائی است میان آسمان و زمین جز محیط. 6- در کشف الغمّه: محمّد بن طلحه گفت: چون امام رضا علیه السّلام پدر امام هفتم
صفحه 122 از 145
درگذشت یک سال پس از آن مأمون ببغداد آمد و روزي بشکار میرفت در یک سوي شهر بر سر راهش کودکها بازي میکردند و
امام هفتم که در حدود 11 سال داشت با آنان بود، چون مأمون رسید همه کودکان گریختند، و او ایستاد و از جاي خود نجنبید.
ص: 290 خلیفه نزدیک او شد و باو نگاهی کرد، و خدا مهر او را بدلش انداخت، و نزد او ایستاد و گفت: اي
پسر چرا بهمراه بچهها نرفتی؟ بیدرنگ گفت: یا امیر- المؤمنین راه تنگ نبود که با رفتن خود آن را برایت توسعه دهم، جرمی
نداشتم که از تعقیبش نگران باشم، و بتو خوشبینم که بیگناه را نیازاري، سخن و چهره وي او را خوش آمدند، باو گفت: نامت
چیست؟ گفت: محمّد، گفت: پسر کیستی؟ گفت: یا امیر المؤمنین من پسر علی الرضایم، بر پدرش رحمت فرستاد، و اسبش را نزد
او راند و بازي همراهش بود. چون از شهر دور شد او را بدنبال دراجی روانه کرد، و مدّتی طولانی نهان شد و سپس از فضا
بازگشت و ماهی خردي که هنوز رمقی داشت در نوکش بود، خلیفه از آن بسیار تعجب کرد، و آن را در مشت گرفت و از همان
راه بخانه برگشت و چون بهمانجا رسید کودکان را بر حال خود دید و همه با ورود او مانند بار یکم بکناري رفتند و امام نهم نرفت
و ایستاد مانند بار یکم. چون خلیفه باو نزدیک شد، گفت: اي محمّد، فرمود: لبیک یا امیر المؤمنین گفت: این چیست در کف من؟
و خدا باو الهام کرد که گفت: اي امیر المؤمنین خدا بخواستش در دریا بقدرتش ماهیان خردي آفریده که بازهاي شاهان و خلفاء
شکارشان کنند، و سلاله خاندان نبوّت را بدان بیازمایند، چون مأمون سخن او را شنید عجب کرد و از او خوشش آمد و پر بدو
نگریست، و گفت: براستی پسر رضا هستی و بدو دو چندان احسان نمود. علی بن عیسی گفته: در کتابی که اکنون نامش در یادم
نیست دیدم که بازها برگشتند و در چنگالشان مارهاي سبزي بود، و از یک امام پرسش شد و پیش از آنکه موضوع سؤال گفته
شود، فرمود: میان آسمان و زمین مارهاي سبزیند که بازهاي سرخ آنها را شکار کنند، و پیغمبرزادهها را با آن آزمایش کنند و آنچه
7- و در دلائل طبریست: بسندي تا امام ششم که چون از نزد ص: 291 .«1» معنایش این بوده است، و اللَّه اعلم
منصور بیرون آمد و بحیره منزل کرد در این میان که آن حضرت در حیره بود، ربیع نزد او آمد و گفت: امیر المؤمنین را اجابت کن،
و سوار شد بسوي او که در بیابان صورت عجیبی یافته بود و از خلقت آن بیخبر بود و کسی که آن را یافته بود گفته بود که دیده
با باران فرو افتاده و چون امام نزد منصور رفت: گفت یا ابا عبد اللَّه بمن بگو در هواء چیست؟ فرمود: دریائی خوددار، گفت:
ساکنانی دارد؟ فرمود: آري، گفت آنها چیستند؟ فرمود: تنشان چون ماهی و سرشان چون پرنده و یال و نغنغ خروس دارند و بالها
چون بالهاي پرنده سفیدتر از نقره. منصور طشت را خواست همان بیکم و بیش در آن بود و بامام اجازه برگشت داد و بربیع گفت:
واي بر تو اي ربیع، این استخوان که گلوي مرا گرفته داناترین مردم است. 8- در شرح نهج کیدري و ابن میثم است که روایت شده
زراره و هشام در باره هوا اختلاف داشتند که مخلوق است یا نه؟ و یکی از موالیان آن را بامام صادق علیه السّلام رسانید و گفت
من در این باره سرگردانم، چون اصحاب در باره آن اختلاف دارند، فرمود: این خلافی نیست که مایه کفر و گمراهی باشد. بیان:
دلالت دارد که خطاء در این گونه اموري که ربطی باصول و فروع دین ندارد سبب گمراهی و عذاب نیست و اشاره دارد که
دانستن آنها براي آدمی فضل و کمال نیست، و بسا که اختلاف آنها در وجود هوا بوده بمعنی خلاء و بعدي که متکلمان آن را
مکان دانند چنانچه ابن میثم گفته، و یا مقصود هوائی باشد که از عناصر است. ص: 292
فائده، در طبقات هوا و عناصر دیگر
میان حکماء خلاف است، خواجه نصیر در تذکره گفته طبقات عناصر هشت است. 1- طبقه آتش صرف. 2- طبقه مخلوط از آتش
و هواي سوزان که دودهاي برآمده از زمین در آن نابود شدند، و ستارههاي دنباله دار و تیر شهاب و مانند آن از ستونهاي سوزان و
-3 طبقه هواي حارّ که در آن شهابها پدید آیند. 4- طبقه .«1» شاخ دار در آن پدید شوند، و بسا که بهمراه فلک اعظم بچرخند
زمهریر سرد که منشأ پیدایش ابر و رعد و برق و صاعقه است. 5- هواي گرم و درهم مجاور زمین و آب. 6- طبقه آب که مقداري
صفحه 123 از 145
از کره آن باز است و زمین خشک پیدا است بعنایت خداوند براي آنکه مسکن جانداران نفس کش باشد. 7- طبقه زمین آمیخته با
دیگر عناصر که در آن کوه و معدن و بسیاري از گیاهان و جانوران پدید آیند. 8- طبقه زمین صرف گرد مرکز، برخی، نُه
شمردهاند. 9- طبقه گل که خاك مخلوط بآبست و نهم طبقه خاك صرف. برخی 7- شمرده یکم طبقه آتش خالص و 5 طبقه زیر
آن و طبقه خاك خالص و گفتهاند 7 طبقه چنین است 1- طبقه آتش خالص 2 طبقه آب و 3 طبقه از زمین و 2 طبقه هواء. یکی
هواء خالص لطیف که آلوده ببخار و دود که از زمین و آب برآیند ص: 293 نیست براي اینکه این تأثیرات
اندازهاي دارد که از آن تجاوز نکنند و آن هر سوي زمین 50 میل و اندکی است در حدود 19 فرسخ و از آنجا تا اثیر هواء خالص
است که زلال است و نور و ظلمت و رنگ نپذیرد مانند افلاك. دوم هواء در هم با اجزاء زیر زمین و آب که دود و بخار است، و
شکل این طبقه از هواء چون کرهایست گرد زمین و آب که مرکزش همانست و سطح زبرینش از هر سو مساویست در ارتفاع و کم
و بیش ندارد چون کره است ولی اختلاف دارد در قوام خود زیرا نزدیکترش بزمین درهمتر است از دورتر چون لطیفتر بیشتر بالا
رود از درهمتر ولی درهم بودنش تا آنجا نیست که پرده پس از خود گردد و مانع دید آن باشد. این کره را کره بخار نامند و جهان
نسیم چون وزش بادها از آنست و هواي بالاتر خالص و آرام است و جنبشی ندارد، و کره شب و روز هم نام دارد زیرا روشنی روز
و تاریکی شب در آن نمودارند نه در هواي خالص. و یکی از محققان آنها گفته: بهتر اینست که عناصر را هفت طبقه دانیم باین
ترتیب 1- آتش خالص 2 هواي خالص بیدود 3 هوا: با دود و بیبخار که در بالایش جرقهها و مانند آن پدید گردند و در زیرش
تیرهاي شهاب 4- طبقه هواء با بخار که بسیار سرد است و آن طبقه زمهریریه است که در آن ابر و رعد و برق و صاعقه پدید شوند
-5 طبقه هواء درهم مجاور زمین و آب 6- طبقه آب 7- طبقه زمین. و این ترتیب را برخی پسندیدند در تفسیر قول خدا تعالی
بنا بر اینکه مقصود از زمین جز آسمانها و ما فیها است. و گفتند: « خدائی که آفرید هفت آسمان و از زمین بمانند آن، 12 - الطلاق »
کبودي که مردم گمانبرند رنگ آسمانست نمودیست در کره بخار هوا براي آنکه چون هواي لطیفتر بیشتر از درهمتر بالا میرود
آن قسمتی که نزدیک روي کره بخار است کمتر روشنیپذیر است از قسمت زیرین و تاریک مینماید ص:
294 و بیننده چون در کره بخار نگاه کند رنگی میان تاریکی و روشنی بیند، یا براي اینکه کره بخار همیشه در درخشش اخترانست
و آنچه در پس آنست، و چون پرتو پذیر نیست بدید ما تاریکی نما است و از پس اجزاء نورپذیر هوا رنگی میان روشنی و تاریکی
نشان میدهد که رنگ لاجورد است، چنانچه اگر از پشت آینه سرخ جسم سبزي را بنگریم بنفس نماید که ترکیبی از سرخ و سبز
است. و رنگ لاجوردي براي چشم از همه رنگها بهتر است و ظهورش برابر چشمها یک لطف خداداد است تا بینندگان از نگاه
بآسمان لذت برند و چشمشان نیرو گیرد چنانچه عقلشان از اندیشه در آن لذت معنویه برد. گویم: اینها است که بگمان پردازي در
باره آن گفتهاند، و خدا بحقائق آفریدههاش داناتر است و حجج گرامش علیهم السلام. ص: 295
باب بیست و هشتم ابر، باران، شهاب، برق، صاعقه، قوس و پدیدههاي دیگر فضا
آیات قرآن مجید
-1 البقره ( 22 ) آنکه زمین را بستر ساخت و آسمان را خانه و از آسمان آب فرو آورد و از آن میوهها برآورد تا روزي شما باشند،
براي خدا همتا نگیرید دانسته، و فرمود ( 64 ) راستی در آفرینش آسمانها و زمین و رفت و آمد شب و روز و کشتی روان در دریا
بسود مردمان و آنچه فرو آرد خدا از آب آسمان و زنده کند بدان زمین مرده را البته نشانهها است براي مردم خردمند. 2- الانعام
99 ) و او است که فرو آورد از آسمان آب و برآوردیم بدان گیاه هر چیز را. 3- الاعراف ( 57 ) و او است که فرستاد بادها را مژده )
آر پیش از رحمتش تا چون بر دوش گرفتند ابرهاي سنگین آنها را بشهر مرده راندیم و از آن آب فرو آوردیم و بدان از هر میوه
صفحه 124 از 145
13 ) او است که بشما نماید برق را براي ترس و طمع و - برآوردیم، چنین برآریم مردهها را شاید شما یادآور شوید. 4- الرّعد ( 12
ص: 296 و پدید کند ابرهاي سنگین و تسبیح گوید بحمدش رعد و از ترسش فرشتهها و بفرستد صاعقهها و
برساند بهر که خواهد، و آنان در باره خدا ستیزه دارند و او است نیرومند و سخت کیفر. 5- ابراهیم ( 32 ) فرو آورد از آسمان آب و
- برآورد از آن میوهها براي روزي شما. 6- الحجر ( 18 ) جز آنکه بدزدد بگوش خود و بدنبال او باشد شهابی روشن و فرماید ( 31
32 ) نیست چیزي جز آنکه گنجینههایش در بر ما است و ما از آن فرو نیاریم جز باندازه معلوم* و فرستادیم بادها را آبستن کن پس
فرو آوردیم از آسمان آبی و بشما نوشاندیم و شما خزانه دار آن نباشید. 7- النحل ( 10 ) و او است که فرو آورد از آسمان آب براي
شما از آن نوش دارید و از آن درختی که در آن بچرانید* و فرموده ( 65 ) و خدا فرو آرد از آسمان آب و زنده کند بدان زمین که
مرده، البته در آن نشانه است براي مردم شنوا. 8- الحج ( 5) بینی زمین را پوسیده و چون فرو آریم بر آن باران بجنبد و برآید و
بگیاهد از هر جفتی خرّم، و فرموده ( 63 ) آیا نبینی که خدا فرو آرد از آسمان آب و بگردد زمین سبز راستی خدا لطیف است و
19 ) و فرو آوردیم از آسمان آب باندازه و جایش دادیم در زمین و ما ببردنش توانائیم* و برآوردیم بدان - آگاه. 9- المؤمنون ( 18
44 ) نبینی خدا براند ابر را - برایتان بوستان از نخل و تاك که براي شما میوههاي فراوان دارند، و از آنها میخورید. 10 - النور ( 43
سپس بپیوندد میانشان و آنگه آن را درهم و تار سازد و بینی که باران از آن تراود و فرو آرد از آسمان کوهها از تگرگ و بزند
بدان هر که را خواهد و بگرداندش از هر که خواهد، بسا که روشنی برقش دیدهها را برباید، بگرداند خدا شب و روز را راستی در
50 ) و او است که میفرستد بادها را مژده - این البته عبرتیست ص: 297 براي چشم داران. 11 - الفرقان ( 48
پیش از رحمتش و فرستادیم از آسمان آب پاكکننده تا زنده کنیم شهري مرده را و بنوشانیم آن را بدان چه آفریدیم از آدمیان و
64 ) و - چهارپایان بسیار و البته گرداندیم آن را میان آنها تا یادآور شوند و نخواستند بیشتر مردم جز ناسپاسی. 12 - النمل ( 60
فروآرد برایتان از آسمان آب و رویاندیم بدان باغهاي خرّم که شما را نمیرسید درختش را برویانید آیا معبودي با خدا است- تا
فرموده- و کی روزي دهد شما را از آسمان و زمین. 13 - العنکبوت ( 63 ) اگر از آنها بپرسی چه کسی فرو آورد از آسمان آب و
زمین مرده را بدان زنده کرد البته گویند خدا. 14 - الروم ( 26 ) و از آیاتش نمود بشما برق را براي خوف و طمع و فرو آورد از
51 ) خدا که - آسمان آب و زنده کرد بدان زمین مرده را راستی در آن نشانهها است براي مردمی که تعقل میکنند، و فرمود ( 48
میفرستد بادها را پس برانگیزد ابر را و پهن کندش در آسمان هر گونه خواهد و آن را درهم سازد و بینی که باران از روزنههایش
برآید و چون برساندش بهر که خواهد از بندههایش بناگاه آنها خوشدل شوند* و اگر چه بودند پیش از آنکه بر آنها فرو آید در
اشتباه* بنگر بآثار رحمت خدا چگونه زنده کند زمین را که مرده راستی که او البته زنده کن مردهها است و او بر هر چیز توانا
است* و اگر فرستادیم بادي و دیدند آن را زردکننده بگردند پس از آن کافر. 15 - لقمان ( 10 ) و فرو آوردیم از آسمان باران و
رویاندیم در آن از هر نوع ارجمند. 16 - فاطر ( 9) و خدا که فرستاد بادها را و برانگیختند ابر را و راندیمش تا شهر مرده و زندهاش
17 - الصافات ( 10 ) جز آنکه نهانی برگیرد و بدنبالش کردیم پس از مردنش چنین است قیامت. ص: 298
آمده شهابی سوراخ کن. 18 - الزمر ( 21 ) نبینی خدا از آسمان فرود آورد آبی و روانش کرد در چشمههاي زمین سپس برآورد بدان
- زراعتی چند رنگ، سپس برجهید تا دیدي آن را زرد شده و آنگه هیزمش کند راستی در آن یادیست براي خرد داران. 19
المؤمن ( 13 ) او است که نماید بشما آیاتش را و فرو فرستد از آسمان روزي. 20 - الشوري ( 28 ) او است که فرو آرد باران پس از
آنکه نومید شدید و پراکند رحمتش را و او است ولیّ و حمید. 21 - الزخرف ( 11 ) و آنکه فرو آورد از آسمان آب باندازه و زنده
کردیم بدان شهري مرده را چنین برآئید. 22 - الجاثیه ( 5) و اختلاف شب و روز و آنچه فرو فرستد از آسمان از روزي و زنده کند
11 ) و فرو آوردیم از آسمان - زمین را بدان پس از آنکه مرده و گردش بادها نشانهها است براي مردمی که تعقل کنند. 23 - ق ( 9
آبی مبارك و رویاندیم بدان باغها و دانه درو شده و نخلهاي بلند که گل بر هم چیده دارند* روزي براي بندهها و زنده کردیم
صفحه 125 از 145
4) سوگند به پراکنندهها، روانهها بآسانی، پس بخش کن - بدان شهري مرده را چنین است برآمدن از گور. 24 - الذاریات ( 1
70 ) آیا بنگرید آبی که نوشید آیا شما آن را - کارها. 25 - القمر ( 11 ) گشودیم درهاي آسمان را ببارانی سیل آسا. 26 - الواقعه ( 68
16 ) و ما سائیدیم آسمان - از ابر فرو آرید یا ما فرو آورندهایم* اگر خواهیم آن را تلخ سازیم آیا نباید که شکر کنید؟ 27 - الجن ( 8
را و یافتیم پر شده از پاسبانهاي ص: 299 سخت و از شهابها و بودیم که نشستیم براي گوشگیري از آن و هر
که اکنون گوش گیرد بیابد شهابی را دیدهبان- تا گفته خدا- و اگر استوار بودند بر راه البته نوشانیم بآنها آب فراوان.
تفسیر
بیضاوي گفته: میوه از قدرت و خواست خدا است ولی آب مخلوط با خاك را سبب برآمدنش « و فرو فرستادیم از آسمان آب » :
ساخته و مایه آن چون نطفه براي جانوران، یعنی شیوه او است که صورت و کیفیت را بمایه آمیخته از آن دو افاضه کند، یا آب
نیروي فعل داده و بزمین نیروي پذیرش که از جمع آنها انواع میوهها پدید شوند با اینکه میتواند همه چیز را بیمایه و سبب بیافریند
چنانچه اسباب و مادهها را آفریده است. ولی در این تدریج و سبب سازي عبرتیست براي روشن دلان و اعتمادیست بعظمت قدرت
او که آفرینش یکباره و بیسبب نیست، باران از آسمان بابر آید و از أبر بزمین چنانچه ظواهر بر آن دلالت دارند یا اینکه سبب آن
راستی در آفرینش » .( اسباب آسمانیند که بخار زمین و آب را بهوا برآرند و أبر بارنده شود و ببارد (از تفسیر بیضاوي (ج 1 ص 46
گفتهاند: چند آسمان گفته و یک زمین براي آنکه آسمانها طبقههاي جدا از هماند در فاصله و در ذرات خود، « آسمان و زمین
بدان چه سود بخشد بمردم. بیضاوي در (ج 1 ص 126 ) تفسیرش گفته لفظ سما فلک است یا خود « بِما یَنْفَعُ النَّاسَ » بخلاف زمینها
ابر و یا بالاي سر و رازي در (ج 2 ص 100 ) تفسیرش گفته: اگر گفته شود: میگوئید باران از آسمانست بطور حقیقت یا از ابر است
یا روا دارید آنچه را گفتهاند که از بخاریست که از تابش خورشید بزمین بالا میرود تا بجوّ رسد و سرد شود و سنگین شود و
برگردد بزمین و از پیوست آن بهم قطره باران فرو ریزد. گوئیم: بلکه چنانچه خدا فرموده و او راستگو است از آسمان آید، و
ص: 300 خدا که تواند آب را در ابر نگهدارد چرا نتواند آن را در آسمان نگهدارد، و آنکه گفته باران از
بخار زمین است محال نگفته ولی اعتقاد بدان ممکن نیست مگر با نفی فاعل مختار و قول بقدم عالم و آن کفر است زیرا با عقیده به
اینکه فاعل مختار قادر است بآفریدن جسم چگونه اعتقاد کنیم بدان چه آنها گفتهاند (پایان). (ولی با وجود دلائل قطعی که از
تجربههاي علمی بدست آمده ممکن است حصول علم عادي بدان چنانچه در آثار طبعی اسباب دیگر که وجود یابند (از پاورقی
بیضاوي در « و منتشر کند در آن از هر جنبنده » زمین را بوجود گیاه زنده کند و این زندگی مجازیست « فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ » .( ص 349
(ج 1 ص 126 ) تفسیرش گفته: از فرود باران و بود شدن گیاه و نشر جانوران در زمین دلیل آورده و رازي در (ج 2 ص 102 ) در
باره تصرف بادها گفته: راه استدلال اینست که آنها را رقیق و لطیف و گردش بردار آفریده، و خدا آنها را چنان گرداند که براي
آدمی و جانوران سود بسیار دارند از چند راه. 1- مایه نفس کشیدنست که اگر یک ساعت از جانوران بریده شود بمیرند، از این رو
بیشتر از هر چیز در دسترس است و پس از آن آبست که آن را باید بر گرفت و نوشید بخلاف هوا که خود بخود نوش میشود،
پس از آن نیاز جدي بخوراك است ولی نه چون نیاز بآب، از این رو بدست آوردن خوراك دشوارتر از آب است پس از خوراك
نیاز به معجونها و داروها است که کم اتفاق افتد، و از این رو کمیابند. و بدنبال آن نیاز بانواع جواهرات است از یاقوت و زبرجد که
نیازیست بسیار کم و از این رو آنها بسیار کمیابند، و ثابت شد هر چه بیشتر مورد نیاز است یافتنش آسانتر است و هر چه کمتر بدان
نیاز است یافتنش دشوارتر، و این نیست مگر از رحمت و حکمت خدا بر بندهها، و چون نیاز برحمت خدا بزرگترین نیازها است
2- اگر هوا نمیگردید و باد نمیآمد کشتی روان امیدواریم که یافتن آن آسانتر از هر چیز باشد. ص: 301
نمیشد و کسی جز خدا بدان توانا نیست و اگر همه عالم جمع شوند که باد را از شمال بجنوب برگردانند و بجریان آرند در صورتی
صفحه 126 از 145
آن را مسخّر خوانده بچند وجه. یکم: طبع آب فرود آمدنست و ماندنش « ابر مسخّر میان آسمان و زمین » . که هوا ساکن است نتوانند
در هوا نیاز بقدرتی دارد که آن را بر خلاف طبعش نگهدارد. دوم: اگر همیشه ابر باشد زیان دارد چون خورشید را بپوشاند و پر
ببارد و اگر هیچ نباشد هم ضرر دارد چون قحط شود و گیاه نباشد. سوم: ابر در یک جا نایستد و خدا تعالی بوسیله بادها آن را هر
بیضاوي در (ج 1 ص 126 ) تفسیرش گفته: بیندیشند در « لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَعْقِلُونَ » .( جا خواهد براند و این هم خود تسخیر آنست (پایان
آن و بچشم خرد آن را بنگرند و خلاصه سخن در دلالت این نشانهها بوجود خدا و یکتائیش اینست که اینها اموري ممکن
الوجودند و هر کدام با اینکه چند راه موجود شدن دارند بوجه مخصوصی یافت شدند، مثلا میشد آسمانها بیحرکت باشند یا برخی
آنها بیحرکت باشند مانند زمین یا بر وارونه حرکت کنند یا از جنوب بشمال بچرخند و یا اینکه اوج و حضیض نداشته باشند. یا
بدین صورتی که هست نداشته باشند چون بسیطند و اجزاء برابر دارند، و ناچار آفریننده توانا و حکیم و بیمعارضی آنها را طبق
حکمت و خواست خود بدین نمط مخصوص آفریده، زیرا اگر با او خداي دیگر بود و توانائی او را داشت: اگر هر دو اثر میکردند
لازم میشد اجتماع دو مؤثر تام در یک اثر و اگر یکی از آنها اثر میکرد ترجیح بیمرجح میشد و ناتوانی دیگري منافی خدائی او
اگر در آسمانها و » بود، و اگر با هم مخالف بودند یک دیگر را دفع و طرد میکردند و موجودي نبود چنانچه خدا بدان اشاره کرده
ص: .« و او است که فرو آورده از آسمان آب » « زمین خدایانی جز خداي یگانه بودند تباه میشدند، 22 - الأنبیاء
302 رازي در (ج 4 ص 153 ) تفسیرش گفته: در این باره اختلاف است جبّائی گفته: خدا تعالی آب را از آسمان بابر فرو آرد و از
ابر بزمین چون ظاهر نص دلالت دارد بر اینکه باران از آسمانست و تأویل نیاز بدلیل دارد که ظاهر کلام غیر ممکن است، و در
اینجا دلیلی نیست که فرو شدن باران از آسمان نشدنی است و لازم است حمل بظاهر، و امّا گفتار کسی که بخارها در درون زمین
فراهم شوند و بهوا برآیند و از آنها ابر بسته شود و بچکد و آن بارانست جبّائی چند دلیل بر نادرستی آن آورده. 1- اینکه بسا در
وقت گرما بلکه در قلب تابستان تگرگ آید و در سرماي شدید باران آید و این گفته آنها را تباه کند. 2- بخارها چون برآیند و بالا
روند از هم بپاشند و جدا شوند و دیگر بارانی از آنها پدید نگردد. 3- اگر باران از بالا رفتن بخارات بود، بخارات همیشه بالا روند
و باید همیشه ببارد و چنین نیست، گفته باین دلیلها ثابت شد که پیدایش باران از بخار زمین نیست. سپس گفته: آن مردم نیاز باین
گفته دارند از این راه که جهان را قدیم شمارند و بیش و کم در آن روا ندارند، و بنا بر این کم و زیاد در آن نشود و معناي پدیده
اینست که این ذرّات وصف خود را عوض کنند و براي همین براي هر پدیده چارهاي جستهاند و اما مسلمانان که معتقدند اجسام
مخلوق خدایند و خدا قادر و مختار است و میتواند هر وقت خواهد جسم آفریند نیازي باین من دراریها ندارند و ظاهر قرآن اینست
که آب از آسمان فرود آید و دلیلی بر نشدن آن نیست و باید ظاهر آن را گرفت و روشن شد که خداي سبحانه باران را از آسمان
بزیر آورد یعنی این اجسام را در آسمان آفریند و آنها را بابر فرو آرد و از ابر بزمین. قول دوم: اینست که مقصود فرود آمدن
بارانست از سوي آسمان نه از ص: 303 خود آن. قول سوم: اینکه از ابر باران را فرود آرد و خدا ابر را آسمان
نامیده چون عرب هر بالاي سر را سماء گوید مانند سقف خانه که آن را سماء بیت گویند. سپس گفته: واحدي در کتاب بسیط از
ابن عباس روایت کرده که آب همان بارانست. من گویم: در جاي دیگر نزول باران را از ابر دانسته نه از آسمان گفته: بسا آدمی در
قله کوه بلندي باشد و ابري فروتر از آن بنگرد، و چون از آن کوه بزیر آید بیند که بر مردم باریده، و چون این امر بچشم دیده شود
نزاع در آن بیهوده است، و قطرهاي باران فرو نیاید جز اینکه بهمراهش فرشتهایست، و فلاسفه فرشته را طبع خود جسم دانند که سبب
برخی نشر خواندند بنون ضمهدار یعنی پراکنده « و او است که فرستد بادها را مژده » . فروشدنست (پایان) ( 000 ص 154 ) تفسیر رازي
رازي در (ج 4 ص 355 ) تفسیرش « تا چون بردارد ابري سنگین » از هر سو، و بعضی نشرا بنون فتحهدار بمعنی زندگی یا زنده کن
گفته: یعنی ابرهاي پر باران و سنگینی را بردارند که در هوا آویزانند چون خدا بحکمتش بادها را بسختی بجنباند و در آن
فوائدیست. 1- تا پارههاي ابر بهم بچسبند و در هم شوند و بارانزا گردند. 2- بر اثر این جنبش سخت بادها براست و چپ این اجزاء
صفحه 127 از 145
آبی فرو نیایند و در هوا آویزان مانند تا قطره شوند. 3- باین بادها ابر جابجا شود تا برسد بدان جا که خداوند نیاز بباران دارند و از
آن سود برند. 4- گاهی بادها ابرها را از هم بپاشند و از میان ببرند تا زیانی نرسد. 5- این بادها بسا که زراعت و درخت را نیرو
بخشند و نشو و نمو آنها را کامل سازند و آنها بادهاي آبستن کن باشند و گاهی نشو و نما را متوقف کنند چون آسمان و جهان،
ج 3، ص: 304 بادهاي پائیز. 6- بسا این بادها خوش و لذت بخش باشند و تن پرورد گاهی مهلک و نابود نابودکننده براي گرمی
سخت آنها مانند بادهاي سموم یا بواسطه سرماي سخت. 7- این بادها گاهی شرقی باشند و گاهی غربی یا شمالی و جنوبی و این
ضابطه کلی آنها است نزد مردم و گر نه باد از هر سوي جهان وزد و انضباطی ندارد و منحصر بجهت خاصی نیست. 8- باد گاهی از
درون زمین برآید چون کشتی سوار بیند که دریا بخاطر بادها که از آن برآیند میجوشد و در این صورت وزش بادها در سطح دریا
سخت باشد و گاهی از بالا بزیر آیند، و این اختلافها در بادها هم عجیب است و از سدّیست که خدا باد را میفرستد تا أبر آورد
سپس ابر را پهن کند در آسمان هر گونه بخواهد و آنگاه درهاي آسمان را گشاید و آب بر أبر فرو آید و پس از آن ابر ببارد. چون
این را دانستی گوئیم: اختلاف اوصاف مذکوره بادها با اینکه طبیعت خود هوا یکی است و تأثیر طبائع و اختران و افلاك یکی است
یعنی « راندیمش بشهري مرده » : دلیل است بر اینکه این أحوال حاصل نشوند جز بتدبیر فاعل مختار سبحانه و تعالی سپس فرمود
میوهها » برآوردیم بدان آب « اخرجنا به » بردیم آن ابر را بجائی که در آن گیاه نبود و باران و سبزه نبود براي خاطر اینکه زنده شود و
پس خدا تعالی میوه را از آب میسازد ولی بسیاري از متکلمین گفتهاند: میوه از آب برنیاید بلکه شیوه خدا است که گیاه و « را
روئیدنی را بدنبال آمیختن خاك و آب بیافریند. جمهور حکماء گفتند مانعی نیست که خدا نیرو و طبعی بآب سپرده باشد که مایه
پدید آمدن احوال مخصوصه باشد، و متکلمین بر نادرستی این گفته دلیل آوردند که طبع آب و خاك یکی است با اینکه ما میبینم
که در یک روئیدنی تنها چند حال گوناگونست، چون: انگور که پوستش سرد و خشک، و گوشت و آبش گرم و تر، و هستهاش
سرد و خشک است، و پدید شدن جسمی با این اوصاف ص: 305 مختلفه از آب و خاك دلیل است بر اینکه
زمخشري گفته مفعول له نیستند چون شرط آن موجود « خَوْفاً وَ طَمَعاً » .( فاعل مختارش ساخته و اثر طبع و خاصیت نیست (پایان
نیست و حالند براي برق یا مخاطبین. رازي در (ج 5 ص 279 ) تفسیرش گفته: در اینکه خوفند و طمع چند وجه است. 1- چون برق
جهد ترس از فرو آمدن صاعقه است و طمع در فرو آمدن باران. 2- باران مایه ترس مسافر است که از آن زیان بیند و مایه ترس
کسی که خرما و کشمش در انبان دارد و میترسد خیس و فاسد شوند و مایه طمع کسی است که از آن سود برد. 3- هر چه در دنیا
بوجود آید خوبست براي مردمی و بد است براي دیگران باران هم براي کسی که بدان نیاز دارد خوبست و براي کسی که از آن
زیان بیند بد است بحسب جا و زمان. و بدان که پدید شدن برق دلیل شگفت آوریست بر قدرت خدا تعالی زیرا ابر ترکیبی است از
اجزاء آبی و هوائی و آب ضدّ آتش است و بروز ضد از ضد مخالف عقل است و باید صانعی مختار آن را انجام کند. اگر گفته
شود: چرا گفته نشود که باد در درون ابر جاگیر شده و سرما بر برون آن چیره گردیده و یخ زده و باد آن را بسختی از هم میدرد و
از آن جنبش سخت برق میجهد چون حرکت عنیف گرماآور است. جوابش اینست که همه گفتههاي شما خلاف معقول است و
بیان آن از چند وجه است. یکم: اگر چنین بود لازم بود که هر جا برق است رعد باشد که آواز پاره شدن ابر است، و معلوم است
که چنین نیست زیرا بسیار شده که برق قوي جهیده بیرعد. ص: 306 دوم: اینکه گرماي حاصل از حرکت در
برابر طبع آبست که مایه سردیست با این تعارض آتشی بوجود نیاید بلکه یک آتشسوزي بزرگ بریختن آب خاموش شود و ابر
همهاش آب است و چگونه در آن شعله اندکی پدید شود. سوم: عقیده شما اینست که آتش صرف بیرنگ است، گو اینکه از
حرکت عنیف آتش زاید ولی این رنگ سرخ از کجا آید، و روشن شد علّتی که گفتند سست است و پدید شدن آتش خالص در
بدان که این هم از دلائل قدرت و حکمت « و آفریند ابر سنگین » . ابري که آبی است خالص نشدنی است مگر بقدرت قادر حکیم
است زیرا یا گفته شود این اجزاء آب در جوّ هوا پدید شوند یا اینکه از روي زمین بالا روند بنا بر اول باید آفریننده حکیم قادر آنها
صفحه 128 از 145
را پدید کند و مطلوب همین است. و بنا بر دوّم باید گفت این اجزاء از زمین بالا رفتند و چون بطبقه سرد هوا رسیدند سرد و سنگین
شده و بزمین بازگشتند، گوئیم این درست نیست براي اینکه بارانها مختلفند، یکباره درشت قطره و یکباره ریز، یک بار بهم نزدیک
و یک بار دور یک بار دوام دارد و یک بار اندك آید، و این اختلاف با اینکه زمین یک طبع دارد و طبع پرتوهاي گرم کن هم
یکی است باید بتأثیر و تقدیر فاعل مختار باشند، بعلاوه بتجربه رسیده که دعاء و لابه بدرگاه خدا درآمدن باران اثر بزرگی دارند و
و تسبیح » .( از این رو نماز استسقاء تشریع شده، و از اینجا دانیم که مؤثر در آن قدرت فاعل مختار است نه طبیعت خاصه (پایان
طبرسی- ره- در (ج 5 ص 283 ) مجمع گفته: تسبیح رعد اینست که دلالت دارد بر تنزیه خدا تعالی و وجوب « گوید رعد بحمد او
سپاسش، و گویا که تسبیح گو است، و گفتهاند: رعد نام فرشتهایست که ابر را میراند و با آوازش او را بکار میدارد و تسبیح گو او
است، و از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت است که فرمود: راستی پروردگار شما سبحانه میفرماید: اگر بندههایم فرمانم
برند، شب بآنها باران دهم ص: 307 و روز آفتاب بیغرّش رعد، و همیشه چون غرّش رعد را میشنید میفرمود:
منزه است کسی که رعد تسبیح گوید بسپاس او، و ابن عباس میگفت: منزه است آنکه برایش تسبیح گوید. و سالم بن عبد اللَّه
بسندي از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت کرده که: چون غرّش رعد و صاعقه میشنید میفرمود: بار خدایا ما را بخشم
خود مکش، و بعذابت نابود مکن، و از این بابت ما را معاف دار، ابن عباس گفت: هر که غرّش رعد شنود و گوید: سبحان الّذي
« وَ الْمَلائِکَۀُ مِنْ خِیفَتِهِ » . یُسَ بِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ وَ الْمَلائِکَ ۀُ مِنْ خِیفَتِهِ وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، اگر برق گیر شد گناهش بر من است
یعنی فرشتهها تسبیح گویند از ترس خدا، ابن عباس گفته: ترس آنها از خدا مانند ترس آدمیزاده نیست، چنانست که هیچ کدام
وَ یُرْسِلُ الصَّواعِقَ فَیُصِ یبُ » نفهمند چه در راست و چپ آنها است و خوراك و نوشاك و هیچ چیز آنها را از عبادت خدا باز ندارد
یعنی بهر که خواهد برساند و از هر که خواهد بگرداند و عبارت دوم حذف شده و از امام پنجم علیه السّلام روایت « بِها مَنْ یَشاءُ
است که صاعقه بمسلمان و جز مسلمان رسد ولی بکسی که در ذکر خداست نرسد (پایان) و رازي در (ج 5 ص 682 ) تفسیرش، در
گفته در آن چند قول است. 1- رعد نام فرشته است، و آوازي که شنیده شود، تسبیح و تهلیل او است از « وَ یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ » باره
ابن عباس است که یهود از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم پرسیدند رعد چیست؟ فرمود: فرشتهایست که گماشته بابر است و
شلاق آتشین دارد که با آن ابر را میراند بدان جا که خدا خواهد، گفتند غرّشی که از آن بگوش رسد؟ فرمود: راندن ابر است و از
حسن است که آن یک آفریده خداست و فرشته نیست و بدین قول رعد نام فرشته است که گماشته بابر است و آوازش تسبیح
خداست و آن آواز را هم رعد نامند. و مؤید آنست آنچه از ابن عباس روایت است که چون رعد را میشنید میگفت: منزه است آن
خدا که تو تسبیح او گوئی و از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله است که خدا ابر ص: 308 را آفریند و با بهترین
زبان سخن گوید و خوشتر از همه برایت بخندد سخنش رعد است و خندهاش برق. و این قول دور از باور نیست، براي آنکه نزد
اهل سنت پیکر شرط زنده بودن نیست، و از خدا بدور نیست که زندگی و دانش و نیرو و زبان باجزاء أبر دهد و این آواز مسموع
کار او باشد، چگونه دور است با اینکه بینیم سمندر در آتش زاید، و قورباغه از ابر و در آن زاده شود، و بسا که در برفهاي دیرینه
کرمی بزرگ پدیدار گردد. و نیز در صورتی که تسبیح جانوران در زمان حضرت داود علیه السّلام و تسبیح سنگریزه در زمان
محمّد صلی اللَّه علیه و آله رواست چرا تسبیح رعد دور باشد و بنا بر این آنکه رعد نام دارد فرشته است یا نه؟ دو قول است. یکم:
فرشته نیست چون بفرشتهها عطف شده. دوم: اینکه از جنس فرشته است و بخصوص ذکر شده از شرافت او. قول دوم: اینست که
رعد نام غرّش ابر است، و او هم تسبیح گوي خداست زیرا تسبیح و تقدیس و مانند آنها همان لفظی است که دلالت بر پاکی و
قدس دارد و چون این صورت دلیل است بر یک وجود برتر از نقص و امکان میشود تسبیح خداوند و همانست معنی قول خدا
سوم: تسبیح رعد اینست که هر کهاش شنود سبحان اللَّه گوید، و .« و نیست چیزي جز اینکه تسبیح گوید بحمد او، 44 - اسري » تعالی
اینست که بدو وابسته است. چهارم: صوفیه گویند: رعد شیون عارفانه فرشتهها است، برق سوزش دل آنها و باران گریه آنها سپس
صفحه 129 از 145
گفته: محققین حکماء گفتهاند، این آثار آسمانی را نیروي روحانی فلکی است، ابر را یک روح آسمانی تدبیر کند، و همچنان بادها
و آثار دیگر را و این جز قول باینست که رعد نام فرشته است. سپس گفته صاعقه جدا چیز عجیبی است، زیرا آتشی است که از ابر
جهد، ص: 309 و بسا بدریا فرو رود و ماهیان را بسوزد، و حکماء در اندازه نیرویش مبالغه کردند از این راه
دلیل آوردند که آتش گرم و خشک است و طبعش ضد ابر است و باید آتش آن کمسوزشتر باشد از آتش ما بر حسب عادت،
وَ هُمْ یُجادِلُونَ فِی » . ولی چنین نیست و نیرومندتر از آتش این جهانست، و باید چنین نیروئی را از خداوند فاعل مختار گرفته باشد
یعنی این کافران با وجود این دلائل در باره خدا ستیزه کنند و در آن چند وجه است. یک: رد بر کسی است که گفت: بگو که « اللَّهِ
خداي ما از مس است یا از آهن؟ ... دو: رد بر انکار آنها است در باره بعث رستاخیز و ابطال حشر. سه: رد بر آنها در باره اینکه
یعنی سخت نیرو از حول با میم زائده یا « و او است شَدِیدُ الْمِحالِ » معجزههائی میخواستند و یا عذاب ریشه برانداز خواهش میکردند
بیضاوي در (ج 1 ص 632 ) تفسیرش گفته: « رِزْقاً لَکُمْ » . سخت حیله، یا سخت کیفر، یا سخت هم آورد، و گفتهاند سخت ستیزه
بیضاوي (ج 1 ص 645 ) مقصود شیطانیست که دزده خبر از آسمان « إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ » یعنی وسیله زندگی از خوراك و جامه
میگرفت بواسطه شباهتی که با فرشتهها داشت و مناسبتی که در گوهر هستی آنها است، یا بواسطه استدلال از اوضاع کواکب و
حرکت آنها خبري در میآورد، و از ابن عباس است که آنها را مانعی نبود از رفتن بآسمانها و چون عیسی علیه السّلام متولد شد از
سه آسمان ممنوع شدند و چون محمّد صلی اللَّه علیه و آله بجهان آمد همه آسمانها بوسیله شهاب بر آنها قدغن شد. و بودن شهاب
پیش از مولد با آن منافات ندارد چون ممکن است اسباب دیگر هم داشته باشد و هر که گوش میگرفت بدنبالش بود شهابی روشن
( که همه بینند و آن شعله آتش درخشانی است، و ستاره و نیزه را هم که درخشانند شهاب گویند (پایان). رازي در (ج 5 ص 386
تفسیرش گفته: بسا کسی گوید: شما که روا ص: 310 دارید شیطان بآسمانها برآید و با فرشتهها بیامیزد و
اخبار غیب برباید و بزمین آرد و بدیگري رساند دیگر اخبار بغیب را نباید از معجزه شمرد و دلیل راستی دانست نگویند که خدا خبر
داده که آنها از این کار پس از ولادت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله عاجز شدند زیرا گوئیم اثبات این معجزه توقف دارد بقطع
برسالت او، و قطع برسالت او هم توقف یابد بدین معجزه و اثبات اینکه خبر از غیب معجزه است که ثابت نشود جز بابطال این
احتمال و دور لازم آید و آن هم محال است. و ممکن است جواب آن باینکه ما نبوت او را بمعجزههاي دیگر ثابت کنیم و بدنبال
آن بدانیم که خدا شیاطینی را از غیب دانی بدین راه عاجز کرده، و آنگه اخبار از غیب معجزه باشد و دور نباشد (پایان). و میگویم:
رواست گفته شود: در لطف و حکمت خدا لازم است که دروغگو را از این راه امکان دعوي نبوت و امامت ندهد، و گر نه
واداشتن بکار زشت لازم آید گرچه نسبت به عوام مردم باشد و از این رو گفتهاند شعبده هم بدست مدعی کاذب نبوت و امامت
یعنی چیزي نباشد جز اینکه ما بر آفریدن چند برابرش توانائیم، « وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ » . بیأثر باشد و محقق نشود، فتامل
خزائن را نمونه نیروي خود آورده یا مقدوراتش را انبار شده نموده است که برآوردنش نیاز برنج و کوشش ندارد و فرموده فرو
نیاریم از آن خزینهها (جز اندازه معلوم) که موافق حکمت است و خواست خدا بدان تعلق گرفته زیرا آفرینش برخی با وصفی و
حالی در وقت معین باید بنظر گزینش حکمتداري باشد علیّ بن إبراهیم گفته: خزینه آب اینست که از آسمان فرو شود و براي هر
جانوري باندازهاي که خدا مقدر کرده روزي برویاند و غدا آماده کند. یکی از محققان گفته: من گویم: تفسیر یکم سخن
بیتحصیلی است و دوّمی مثلی است براي نزدیک کردن مقصود به فهم عمومی و تفسیریست سطحی ولی باطن و تأویل آیه اینست
که خزائن نوشتههاي قلم اعلی است از نخست بر وجه کلی در لوح قضا که تغییر ناپذیر است که چون سرچشمهاي امور جزئیه از آن
در لوح قدر روان ص: 311 شوند که محو و اثبات دارد و خرده خرده فرود آیند و به اولی اشاره کرده است
و فرو نفرستیم » و اشاره کرده بدومی بقول خود .« بقول خود وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا عِنْدَنا خَزائِنُهُ و بقولش وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْکِتابِ، 39 - الرعد
و از آنجا فرو آید و در علم شهادت پدیدار شود، و از امام سجّاد علیه السّلام است که در عرش نمونهایست « آن را جز باندازه معلوم
صفحه 130 از 145
« و فرستیم بادها را آبستن » .( از هر چه خدا در خشکی و دریا آفریده، گفته: اینست تأویل قول خدا (وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ تا آخر) (پایان
و شما خزینهدار آن « و آن را نوشابه شما ساختیم » بباران و یا آبستن کن درختان چنانچه بادهاي دیگر را عقیم و نازاد یاد کرده
که آن را درآورید و در حوضچهها و چشمهها و چاهها انبار کنید و نگهدارید و این کار مدبریست حکیم مانند گردش « نیستید
و» « بادها بسود مردم زیرا طبع آب اینست که باعماق زمین فرو رود و توقف آن در اندازه دسترس سببی خواهد (از آنست نوش شما
و گیاهی که چهارپایان شما در آن میچرند و گفتهاند هر آنچه روید درخت نام دارد. وَ أَنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءً رازي « از آنست درخت
در (ج 5 ص 278 ) تفسیرش گفته: هر که سماء را أبر دانسته گفته خدا تعالی بخار را از تک زمین و از دریا بالا برد مانند عرق تا
زلال و خوشگوار شود، سپس ذرات آب آن بهم پیوندد و شکل گیرد، و خدا باندازه نیاز آن را فرود آورد، و اگر نه چنین بود
کسی از آن سود نمیبرد زیرا در تک زمین پراکنده بودند و در دریا شور بودند، و نمیشد آب دریا را بسطح زمین روان کرد چون
فروتر از آنند. این تقریریست از آنها که منکر فاعل مختارند، و اما کسی که بخداي قادر معترف است نیازي بدین سخنها ندارد
و آن را » (باندازهاي) که زیانبخش نباشد و سودمند باشد براي زراعت و درختکاري و نوشیدن و آنچه خدا نیاز و صلاح آنها داند
و پایدار ساختیم. ص: 312 ابن عباس گفته: خدا تعالی از بهشت پنج نهر فرو آورد: « در زمین جا دادیم
و ما بر بردن آن » سیحون، جیحون دجله، فرات و نیل مصر و چون یأجوج و مأجوج آیند آنها را برگیرد و قرآن را هم بالا برد
چنانچه بر فرو آوردنش توانا بودیم. و چون خدا نعمت آب را یادآور کرد نعمتهاي حاصله از آن را ذکر کرد و فرمود « توانائیم
این دو را نام برد چون سود بسیار دارند، هم خوراکند و هم نانخورش، هم میوه تر و « آفرید براي شما بدان باغها از نخل و انگورها »
.« از آنها زندگی کنید » یعنی در این باغها که نخل و تاك است میوههاي بسیار است « در آنها براي شما میوههاي بسیار است » خشک
و « سپس آن را بهم بندد » و کالا را مزجات گویند که هر کس آن را براند « آیا نبینی بچشم خرد و ندانی که خدا براند أبر را »
کوه از » و بینی که باران از سوراخهاي آن فرود آید و هم تیکههاي بزرگ چون « و آن را درهم سازد » ، تیکههایش بهم جفت کند
گفتهاند در مظله کوهها است از تگرگ چنانچه در زمین کوهها است از سنگ، و ظاهر بسیاري از اخبار بر آن دلالت دارد « تگرگ
و دلیل قطعی بر نفی آن نیست. رازي در (ج 6 ص 319 ) تفسیرش گفته: مادیون گویند پدید شدن ابر و باران و برف و تگرگ و
شبنم و عزو بیشترش از درهم شدن بخار است و کمترش از درهم شدن خود هوا اما اولی اگر بخاري که بالا رفته اندك باشد و هوا
گرم باشد که آن را از هم بپاشد تبدیل به هوا شود و اگر بسیار باشد و گرمی هوا نتواند آن را از هم بپاشد بالا رود تا بطبقه سرد هوا
رسد یا فروتر بماند، اگر بطبقه سرد رسد و سرما سخت باشد و اجزاء آب بخار پیش از پیوست بهم یخ زنند برف میشود و اگر پس
از آن یخ زنند تگرگ گردد و اگر سرما سخت نباشد آن بخار بتناسب سرما درهم شود و فراهم گردد و بچکد. بخار درهم شده ابر
است و آنچه بچکد بارانست، و نرمه باران و ترشحات هوا هم از این ابرها است و اگر بخار فروتر ماند از طبقه سرد: هوا کم باشد یا
بیش ص: 313 اگر بسیار باشد ابر گردد و ببارد و گاه ابر نشود و بالا نرفتن بخار بسیار تا طبقه سرد هوا چند
علت دارد. 1- جلوگیري بادها از بالا رفتن آن بخارها. 2- فشار باد آنها را گرد هم کند و درهم نماید براي آنکه کوه در برابر باد
باشد. 3- بادها از هر طرف بوزند و با هم تصادف کنند و مانع از بالا رفتن بخار شوند. 4- بخشی که پیشتر است سنگین باشد و کند
و بایستد و بخش فروتر بدان بچسبند و بمانند. 5- هواي نزدیک زمین سرد باشد و آنها را نگهدارد چه بسا دیده شود که بخار
اندکی در برابر کوه بالا رفته و بمانند چادري بر فراز دره کوه کشیده شده و بیننده آن از بالاي کوه بر فراز آن باشد و آنها که زیر
آن تیکه ابرند باران دارند و آنان که بالاي آنند در آفتابند و اگر بخار کم بالا رفته و اندك است و لطیف و بسرماي شب دچار شد،
و درهم شده و بسته شده و در حال پراکندگی فرود آمده که احساس نشود جز پس از فراهم شدن مقداري بسیار از آن اگر یخ نزند
شبنم باشد و اگر یخ زند عزو باشد. و بسا که ابر از درهم شدن و پیچیدن خود هوا باشد در صورتی که هوا باد سرد شود و درهم
رود و باز هم همه این اقسام از آن بوجود آید. جواب اینست که چون حدوث اجسام را ثابت کردیم و پذیرفتیم که خدا قادر است
صفحه 131 از 145
و مختار و میتواند جسم آفریند نمیتوانیم بگفته شما قطع داشته باشیم چه بسا خدا ابر را یکباره بیافریند نه از راهیکه شما گفتید،
بعلاوه فرض کن چنانست که شما گفتید ولی جسم در ذات خود ممکن الوجود است و باید مؤثري داشته باشد و همانند و امتیاز
آنها بوضعی معین از بالا رفتن و فرو آمدن و لطافت و کثافت و گرمی و سردي علتی میخواهد، و چون خدا طبیعت آفرین است و
طبیعت در این احوال اثر دارند، خالق این احوال هم هست. ص: 314 و بنا بر این او است که ابر را میراند چون
او طبع جنباننده این بخارها را از درون زمین تا جوّ هوا آفریده، و آنگاه اینها دنبال هم شدند و بهم چسبیدند و خداست که آنها را
برساند آن » .( درهم کرده، و ثابت شد که بهر تقدیر راه استدلال باین چیزها بر قدرت و حکمت خدا روشن و آشکار است (پایان
نزدیک است روشنی » رساندن هلاك کردن زرع و مال است و بسا نفس « تگرگ را بهر که خواهد و بگرداند از هر که خواهد
که بدنبال یک دیگرند و از هم « زیرورو کند خدا شب و روز را » از بینندگان براي فرط درخشش آن « برقش ببرد دیدهها را
که بصیرت و « البته عبرتی است براي صاحب دیدهها » چه ذکر شد « راستی در آن » میکاهند یا گرم و سرد و تاریک و روشن میشوند
عقل دارند چون دلیلند بوجود صانع قدیم و کمال قدرت او و احاطه علم و نفوذ مشیّت و بسی نیازي او ... (بشراً) با باء ضمهدار در
یعنی باران، طهور نام « ماءً طَهُوراً » . بنون و سکون شین در قرائت ابن عامر یعنی پراکن کن ابر « نشراً » قرائت عاصم یعنی مژده بخش
یعنی بیابانگردانی که « و مردم بسیاري را » بوسیله گیاه « تا زنده کنیم بدان سرزمین مرده را » وسیله پاکی است چون وضوء و وقود
بیضاوي گفته: یعنی این « و گرداندیمش میان آنها » ... بآب باران زندهاند، براي اینکه مردم شهر و آبادي از نهر و چاه بهره برند
گفتار را در قرآن و کتب دیگر میان مردم نشر دادیم یا باران را در سرزمینهاي مختلف و در هر وقت و بهر وصف از تند و آرام فرو
آوردیم، از ابن عباس است که سالی از سال دیگر پربارانتر نیست ولی خدا آن را میان بندههایش چنانچه خواهد پخش کند، و این
و کمال قدرت و حق نعمت را بفهمند و شکر گزارند یا با دریغ « تا بیندیشند » آیه را خواند یا در چاهها و نهرها و منابع تقسیم کردیم
و بیاعتنائی و انکار را « و نخواستند ص: 315 بیشتر مردم جز ناسپاسی را » از آن و اعطاي آن عبرت گیرند
پیشه کردند و گفتند باران از فلان ستاره بوده و کسی که ستارهها را اثر بخش در باران داند کافر است، بخلاف کسی که آن را
بخود نسبت داد براي تأکید اینکه کار ویژه او است و « پس رویاندیم » . آفرینش خدا داند و ستارهها را واسطه یا نشانه خدائی شمارد
آگهی بر اینکه رویاندن باغهاي خرّم بهر گونه و با طبع گوناگون و دور از هم از مایه مانند هم جز بقدرت خدا نیست و اشاره کرد
و» از صاعقه و هراس آور براي مسافر « ترساننده » « بنماید بشما برق را » .« نرسد شما را که برویانید درخت آنها را » بدان بقول خود
رونده و ایستاده همه « هر طور خواهد » یا سمت آن « در آسمان » پیوسته « پس پهن کند آن را » در باران و براي حاضر « طمع بخش
« فَرَأَوْهُ مُصْفَ  را » .. و بینی باران از روزنههاي آن برآید، در هر دو بار » بار دیگر « و سازد آن را تیکه تیکه » گیر و جز آن در یک جانب
یعنی زنده « چنین است قیامت » ... یعنی بینند زراعت را که اثر بارانست و یا ابر را که سبب آنست زرد چون ابر زرد باران ندارد
کردن زمین موات چون زنده کردن زمین اموات است در آنکه هر دو مقدورند زیرا با هم تفاوتی ندارند جز اختلاف ماده و آن را
در این قدرت اثري نیست، و گفتهاند مقصود وضع زنده شدن مردهها است که خدا تعالی بارانی از زیر عرش ببارد و با آن پیکر
یعنی « و شهابی بدنبالش آید » یعنی سخنی از فرشتهها بدزدد « جز آنکه یک ربودنی کند » . مردگان همه برویند و درست شوند
ستارهاي که فرو افتد، و اینکه گفتهاند: آن ستاره بخاریست که باثیر رسیده و آتش گرفته یک تخمین است و منافی با آیه نیست
زیرا « و البته زیور کردیم آسمان دنیا را بچراغها و رانندههاي دیوان » زیرا در آن نیست که از فلک فرو افتد و نه در قول خدا تعالی
هر درخشنده در فضاي عالی چراغ است براي زمین و زیور است براي آسمان از این رو که در سطح آن نمود دارد. آسمان و جهان،
ج 3، ص: 316 و دور نیست که این پدیده بخاري گاهی سبب راندن شیطانی شود که نزد فلک رود تا گوش گیرد، و روایت اینکه
آن پس از تولد پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله رخ داده اگر درست باشد شاید مقصود کثرت وقوع آنست، یا اینکه از آن وقت وسیله
راندن شده است و اختلاف است که هدف آن آزار بیند و برگردد یا بسوزد ولی بسا که خطا کند و بشیطان نرسد، مانند موج براي
صفحه 132 از 145
کشتی سوار، و از این رو بکلی دست از خبر دزدي بر ندارند. گفته نشود شیطان از آتش است و نسوزد، زیرا او از آتش صرف
نیست مانند آدمی که از خاك صرف نیست، با آنکه آتش تند آتش سست را نابود سازد (ثاقب) یعنی با پرتوش هوا را بشکافد.
أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً رازي در (ج 7 ص 239 ) تفسیرش گفته: آن آب بارانست، و گفتهاند هر چه آب در زمین است از آسمانست و
سپس بدان » که رگهاي جسم زمینند « و آن را در چشمههاي زمین روان میکند » خدا آن را بیک موضعی میفرستد و پخش میکند
سبز، سرخ، زرد و سفید و جز آن، یا بانواع مختلف از گندم و جو و کنجد ... مِنَ السَّماءِ رِزْقاً « زرعی با رنگ گوناگون بر میآورد
بیضاوي در (ج 2 ص 399 ) تفسیرش گفته: یعنی بارانی که از قحطی بفریاد آنها رسد و « یُنَزِّلُ الْغَیْثَ » یعنی اسباب روزي چون باران
مقصود باران نافع است ... وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً طبرسی- ره- در (ج 9 ص 152 ) مجمع گفته: از ابن کواء روایت است که پرسید از امیر
فرمود: ابر ؟« فَالْحامِلاتِ وِقْراً » : چیست؟ فرمود: بادها، گفت « الذَّارِیاتِ ذَرْواً » المؤمنین علیه السّلام و او بر منبر خطبه میخواند که
فرمود: فرشتهها. و از ابن عباس و مجاهد هم روایت شده، ذاریات « فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً » : گفت: فَالْجارِیاتِ یُسْراً؟ فرمود: کشتیها، گفت
بادها است که خاك و خاشاك را میپاشاند، حاملات ابر که آب را از جایی بجائی حمل کنند و بدان سنگین آسمان و جهان،
ج 3، ص: 317 بار باشند که وقر بار سنگینی است بر دوش یا درون، جاریات یسراً کشتی که بآسانی بر آب روانست تا هر جا برده
شود، و گفتهاند آن هم ابر است که بآسانی بهر سرزمینی خدا آن را میبرد. و گفتهاند هفت ستاره سیّارند، و مقسمات امر فرشتههایند
که امور را طبق فرمان میان مردم پخش کنند، خدا باین چیزها سوگند یاد کرده چون براي بندهها سودمند و دلیل بر یگانگی خدا و
بدائع صنعش باشند، گفتهاند مقصود سوگند به پروردگار این چیزها است (پایان). (بِماءٍ مُنْهَمِرٍ) آب فرو ریخته، رازي در (ج 7 ص
786 ) تفسیرش گفته: مقصود از گشودن و از ابواب و از سماء یا حقیقت آنها است و گوئیم آسمانها در دارند و باز و بسته شود و
دور نیست و یا بر سبیل استعاره است، چون ظاهر اینست که آب باران از ابر است و این تعبیر چنانست که در باران تند گویند
( بیضاوي در (ج 2 ص 492 « آیا بنگرید آبی که بنوشید » . ناودان بآسمان گذاشتند، یا درهاي مشک را گشودند، یعنی بمانند آنست
تفسیرش گفته: یعنی آب گوارا و نوشیدنی که از ابر آمده ابر سفید که آبش گواراتر است یا مائیم فرو آورش ... لَأَسْقَیْناهُمْ ماءً غَدَقاً
یعنی روزي فراوان بآنها دادیم و آب فراوان را نام براي آنکه مایه زندگی است و فراوانی و میان عرب کمیاب بوده. میگویم: تفسیر
باقی سوره در باب جن آید و در آن چیزها است که مناسب این بابست.
روایات
-1 در تفسیر علی بن ابراهیم ( 427 ): بسندش از امام ششم علیه السّلام که هشام بن عبد الملک بحج رفت و ابرش کلبی بهمراه او
بود، و در مسجد الحرام بامام ششم برخوردند (و ترجمه این حدیث در باب بدو خلقت بشماره 47 گذشته). 2- در علل (ج 2 ص
141 ): بسندش تا امام پنجم علیه السّلام که شیوه علی علیه السّلام ص: 318 بود در زیر نخست باران میایستاد تا
سر و ریش و جامهاش تر میشدند، و باو گفته میشد، الکنّ، الکنّ، میفرمود: این آبیست که تازه از عرش آمده، سپس شروع میکرد
بحدیث، میفرمود: راستی زیر عرش دریائی است و در آن آبی که روزي جانوران از آن میروید، و چون خدا خواهد براي آبها از
رحمت خود برویاند، خدا عزّ و جلّ وحی فرستد و ببارد از آن هر چه خواهد از آسمانی تا آسمانی تا برسد بآسمان دنیا و آن را بابر
افکند و ابر چون غربال است. سپس خدا باو وحی کند که آن را بفشار و آب کن مانند نمک در آب و آن را در فلان جا ببر
یکباره یا چند باره و ببارد بر آنها چنانش که فرماید، و قطرهاي نبارد جز اینکه با آن فرشته ایست تا آن را بجاي خود رساند و از
آسمان قطرهاي فرو نشود جز بشماره وزن معین جز آنچه در زمان طوفان عهد نوح علیه السّلام بارید که در آن بارانی سیلآسا بارید
3- در تفسیر ( 446 ): بسندش از امام پنجم علیه السّلام در .( بیشماره و وزن. در قرب الاسناد هم بسندي مانندش آورده (ص 42
که آن نهرها و چشمهها و چاهها است. و علی بن « و فرو فرستادیم از آسمان آبی باندازه و جا دادیم آن را در زمین » تفسیر قول خدا
صفحه 133 از 145
گفته: یعنی برمیانگیزد آن را از زمین سپس الفت میاندازد میان آنها و چون « آیا ندانی خدا میراند ابر را » ابراهیم در تفسیر قول خدا
یعنی « بینی ودق را که برآید از میانه آن » سخت شد بادي فرستد تا آن را بفشارد و از آن باران درآید و اینست معنی قول خدا که
باران. 4- و از همان ( 403 ): بسندش از حارث اعور که از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسش شد از ابر که در کجا است؟ فرمود: بر
درختی در هم کناره دریا منزل کند در آن، و چون خدا خواهد بفرستدش، بادي فرستد تا آن را برانگیزد. 5- در قرب الاسناد
بسندي از امام پنجم علیه السّلام که علی علیه السّلام فرمود: ابر غربال بارانست و اگر نبود هر چه باران بدان میریخت تباه میشد.
که مقصود آب آسمان و آب « برآید از آنها لؤلؤ و مرجان، 22 - الرحمن » 6- و در تفسیر قول خدا ص: 319
دریا است و چون باران آید صدفهاي دریا دهن گشایند و باران در آن ریزد، و لؤلؤ خرد از قطره خرد باشد و لؤلؤ درشت از قطره
درشت آفریده شود. بیان: این یک وجه است در تأویل آیه کریمه و مفسرانش از ابن عباس روایت کردند، و مؤیدش آنست که از
دریاي شیرین لؤلؤ برنیاید بنا بر مشهور، و شاید آفرینش از قطره باین معنا است که در آن اثري دارند نه اینکه قطرهها مایه آنند، و
گفتار کامل در این باره در جاي خود آید. 6- در معانی الاخبار (ص 319 ): بسندش از محمّد بن ابراهیم تیمی که ما نزد رسول خدا
صلی اللَّه علیه و آله بودیم تیکه ابري پدید شد، حاضران گفتند یا رسول اللَّه ابریست پدیدار، فرمود: پایههایش را چگونه بینید؟
گفتند: چه بسیار خوبست و برجا فرمود: پرههاي کشیده آن را چون بینید؟ گفتند یا رسول اللَّه چه بسیار خوب و درهمند فرمود:
چگونه بینید رنگ قیرگونش را؟ گفتند: یا رسول اللَّه، چه خوبست و بسیار سیاه است فرمود: چگونه بینید چرخش آن را؟ گفتند: یا
رسول اللَّه چه بسیار خوبست و خوش دائره، فرمود: چگونه بنگرید برقش را پخش میشود یا جرقه است یا عمودي و کشیده است،
گفتند: یا رسول اللَّه عمودي و کشیده است رسول خدا فرمود: باران، گفتند یا رسول اللَّه چه شیوائی تو، ما ندیدیم شیواتر از تو،
و از ابی عبیده در شرح حدیث نقل شده که قواعد .« بزبان عربی روشن » فرمود: چه مانعی از آن دارم با اینکه قرآن بزبانم فرو آمده
و چون ابراهیم پایههاي خانه کعبه را بر آورد » ابر پایههاي آنست که در افق پهن شدند، مانند شده به پایههاي خانه، خدا هم فرموده
بواسق: پرههاي کشیده ابر است در فضا تا بافق دیگر و هر درازي را باسق گویند و خدا عزّ و جلّ « و هم اسماعیل، 127 - البقره
چون سیاه ذغالی است. و اما اینکه ،« نخلهاي بلند که گلهاي روي هم چیده دارند، 10 - ق » فرموده: ص: 320
رحا چرخ زدن ابر است در آسمان و از این رو گفتند: رحا الحرب، و آن جاییست که نبرد در آن « کیف ترون رحاها » : فرمود
بچرخد، خفو: پهن شدن برق است در اطراف ابر ... بیان: زمخشري در فائق گفته: پیغمبر در باره ابري که گذر کرد پرسش نمود و
کیف ترون قواعدها و بواسقها و رحاها أ جون ام غیر ذلک، سپس از برق پرسید و فرمود: أ خفوا أم ومیضا أم یشق شقّا؟ قالوا » فرمود
یشقّ شقّا، فرمود: باران براي شما آید. مقصودش از قواعد پهن شدن ابر است و پایهدار شدن آن مانند پایههاي خانه و از بواسق
پرههاي کشیده آن، و از رحی چرخش آن و از جون رنگ آن، خفو پهن شدن برق است، و میض یک جرقه و شق کشش عمودي
آن بسوي زمین ... گویم: پارهاي از گفتار در این باره در مجلّد ششم گذشت. 7- در علل (ج 2 ص 147 ): بسندش از معاویۀ بن
عمّار که امام ششم علیه السّلام فرمود: مؤمن را برق نگیرد، مردي باو گفت: ما دیدیم فلانی را در مسجد الحرام در حال نماز برق
زد، امام علیه السّلام فرمود: راستش او کبوتران حرم را تیر میزد. 8- بهمین سند آورده که برق مؤمن و کافر را میگیرد و آنکه در یاد
خدا است نگیرد. بیان: بسا مقصود از مؤمن در حدیث او کامل ایمانست و در حدیث دوم مطلق مؤمن بدلیل اینکه تیر زدن به کبوتر
حرم بیایمانی نیست، و بسا که این تیرانداز از مخالفان بوده و اسناد به تیراندازي تقیه باشد. 9- در تفسیر ( 369 - تفسیر قمی):
بسندش از امام ششم علیه السّلام در خبر معراج که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: جبرئیل بالا رفت و بهمراهش بالا
جز آنکه ربودنی دارد » که او سرکار خطفهایست که خدا عزّ و جلّ فرماید « اسماعیل » رفتم تا آسمان دنیا که بر آن فرشتهاي بود بنام
و هفتاد ص: 321 هزار فرشته در فرمان او است که زیر دست هر فرشته 70 هزار « و بدنبال او شهابیست روشن
گوش نتوانند گرفت از ملأ أعلی و » فرمود: مارد پلید است « و حفظ از هر دیو مارد » ( فرشته است (الخبر). 10 - و از همان ( 555
صفحه 134 از 145
یعنی « از آنها است عذابی بایست جز آنکه رباید ربودنی » یعنی ستارهها که بدانها تیر زده شوند « پرتاب شوند از هر سو براي راندن
که بدان تیر زده شوند و بسوزند، و در روایت ابی جارود از امام پنجم « و بدنبالشان آید شهابی ثاقب » کلمهاي شنوند و آن را ربایند
علیه السّلام است کهعذاب واصب یعنی پیوسته و دردناك و دلگداز (شهاب ثاقب) یعنی گذرا چون سخت بدانها رسد. 11 - در
او است که نماید بشما برق را » عیون (ج 1 ص 294 ) و معانی الاخبار ( 374 ): بسندش از امام رضا علیه السّلام در قول خدا عزّ و جلّ
ترس است براي مسافر، و طمع براي حاضر. 12 - در احتجاج ( 144 ) و خصال: در آنچه امام دوم علیه السّلام در « براي ترس و طمع
جواب پرسشهاي پادشاه روم فرمود: پرسیده بود که قوس قزح چیست؟ فرمود: واي بر تو مگو قوس قزح زیرا قزح نام شیطانست و
آن قوس خدا است، و نشانه فراوانی و امان مردم زمین از غرق. 13 - در احتجاج ( 138 ) از اصبغ که ابن کوّاء بامیر المؤمنین گفت:
بمن خبر ده از قوس قزح فرمود: مادرت بعزایت اي پسر کواء مگو قوس قزح زیرا قزح نام شیطانست، ولی بگو: قوس خدا چون رخ
دهد فراوانی و روستاي خرّم پدید آید. 14 - در علل (ج 1 ص 28 ): بسندش از وهب بن منبه که اهل دو کتاب (تورات و انجیل)
گویند چون نوح از کشتی فرو شد خدا عزّ و جلّ باو وحی کرد که راستش من خلقم را آفریدم براي عبادتم و بدانها فرمان طاعتم را
دادم، و مرا نافرمانی کردند و جز مرا پرستیدند و دچار خشمم شدند و آنها را غرق کردم و قوس خود را امان بندهها و بلادم ساختم
و پیمانی میان خودم و آنها که تا قیامت از غرق آسوده باشند، و چه کسی به پیمانم از خودم پایندهتر است. نوح بدان شاد شد و
مژده بهم دادند و در قوس تیر و زه هم بود، و خدا تیر و زه ص: 322 از آن برکند، و آن را امان بنده و بلادش
از غرق ساخت. بیان: این اخبار دلالت دارند که تا قوس و رنگین کمان در فضاء پدید گردد طوفان و غرق بمردم نرسد. 15 - در
قصص راوندي: بسندي از امام ششم علیه السّلام که قومی از بنی اسرائیل به پیغمبر خود گفتند براي ما بدرگاه پروردگارت خواستار
شو که هر وقت ما خواستیم بما باران دهد، و خدا اجابت کرد و بخواست آنها بآنها باران داد، و چون درو کردند دانه نداشت،
گفتند: باران را براي سود خواستیم، خداي تعالی وحی کرد آنها تدبیر مرا نپسندیدند، یا بمانند این مضمون. 16 - در محاسن:
بسندش از امام ششم علیه السّلام که فرمود: اگر نبود که خدا باد را از مردم دنیا نگهداري کند زمین از مردم تهی میشد، و اگر أبر
نبود زمین ویران میشد و چیزي نمیرویاند، ولی خدا فرمان میدهد بابر تا آب را غربال کند و قطره قطره فرو آید، و راستش بیحساب
بقوم نوح فرستاده شد. 17 - در خصال ( 165 ): بسندش از امام ششم علیه السّلام که أمیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: آسمان از آنگاه
که خدا بندش آورده قطره آبی فرو نکرده، و اگر قائم ما خاندان ظهور کند آسمان ببارد و زمین گیاه خود را برآرد. 18 - در تفسیر
یعنی باران که با هر قطرهاش فرشتهایست تا آن را بجایش بنهد که پروردگارش « و فرو آورد از آسمان آب » امام: در قول خدا تعالی
عزّ و جلّ فرمان داده. 19 - عیاشی: بسندش که داود گفت: نزد او بودیم و آسمان غرّید، فرمود: منزّه است آنکه تسبیح گوید رعد
بحمدش و فرشتها از ترسش، أبو بصیر گفت: قربانت، رعد سخن گوید؟ فرمود: اي أبا محمّد بپرس از آنچه تو را باید و وانه آنچه
تو را نباید. بیان: دلالت دارد بر اینکه اندیشه در حقائق آفریدهها و مانند آن را بخلق ص: 323 نفرمودند بلکه
-20 عیاشی: از أبی بصیر که از امام ششم علیه السّلام پرسیدم رعد چیست؟ فرمود: چون مردیکه شتردار است .«1» سودي هم ندارد
و آنها را براند و گوید: هاي، هاي، این چنین است، گفتم: برق چیست؟ بمن فرمود: تازیانههاي فرشتهها است که ابر را میزنند و
میرانندش بدان جا که خدا خواهد ببارد. در فقیه از أبی بصیر مانند آنست. 21 - گفت: و روایت است که رعد آواز فرشتهایست
22 - در کافی (ج 2 ص 500 ): بسندش از امام ششم علیه السّلام که مؤمن بهر مرگی .( بزرگتر از مگس و خردتر از زنبور (فقیه 139
دچار شود جز بصاعقه که تا بیاد خدا است او را نگیرد. 23 - و از همان ( 0000 ): بسندش از امام صادق علیه السّلام که صاعقه به
ذکر گو نرسد. 24 - در کافی ( 239 - روضه): بسندش از امام ششم علیه السّلام که شیوه علی علیه السّلام بود که در نخست باران
میایستاد تا سروریش و جامههایش خیس میشدند و باو گفته میشد: یا أمیر المؤمنین، الکنّ، الکنّ، میفرمود: این آب قریب العهد
است با عرش، سپس آغاز حدیث میکرد و میفرمود: راستی زیر عرش دریائیست که در آنست روزي جانداران، و چون خدا از لطف
صفحه 135 از 145
خود خواهد هر چه خواست او است بر ایشان رویاند وحی کند بدو و ببارد بدان چه او خواهد از آسمانی تا برسد بآسمان دنیا- در
گمان من- و او با پرش افکند که چون غربال است. ص: 324 سپس وحی کند بباد خردش کن و آبش کن
بمانند آب و آن را ببر بفلان جا و بدانها ببار تا چنین و چنان شود یک بار باشد یا چند بار و طبق فرمان ببارد بر آنها و قطرهاي
نیست جز آنکه فرشتهاي با آنست تا آن را بجایش نهد، و فرو نیاید از آسمان یک قطره باران جز با شمار و وزن معلوم جز در
طوفان عهد نوح علیه السّلام که آبی سیل آب فرو شد بیوزن و شمار. 25 - بسندي از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله که راستی
خدا عزّ و جلّ أبر را غربالهاي باران ساخته، آنها تگرگ را آب کنند تا بدان چه رسد زیانش نرساند، و آنچه بنگرید در ابر از
تگرگ و صاعقه عذاب خدا عزّ و جلّ است که بدان گرفتار کند هر بندهاش را که خواهد، فرمود: اشاره بباران و ماه نو نکنید که
خدا آن را بد دارد. در علل: بسندش از هارون بن مسلم مانندش آورده تا آنجا که فرموده: پس براستی از آن آبی سیلآسا فرود
یعنی آغاز هر باریدن یا باران « نخست باران » : آید بیشمار و وزن. در قرب الاسناد ص ( 49 ) از هارون مانند آنست تا آخر خبر. بیان
بکاف فتحهدار براي واداشتن گویند یعنی آن « الکنّ » اول سال، در علل است که نخست بارانی که بارد و آن مؤید معنی دوم است
در علل و قرب الاسناد این جمله نیست و اگر « بگمان من » را بجو و بخواه و با کسره بمعنی نهانگاه است ساختمان باشد یا جز آن
در دو کتاب چنین « سپس وحی کند بباد » . هم باشد کلام راوي است یعنی بگمانم امام صادق علیه السّلام نام آسمان دنیا را برد
و این روشن است، و آخر خبر صریحا دلالت دارد که « سپس خدا وحی کند بابر که آن را خرد کن و چون نمک آب کن » است
آنچه از آسمان بزیر آید تگرگ است و چون خواهد آن را باران سازد بباد یا أبر فرمان دهد تا خردش کند و آبش کند. و آیه
است ولی ذکر دریا در « ینزل » قرآن هم این احتمال را دارد بلکه این احتمال در آن روشنتر است زیرا ظاهر اینست که ودق مفعول
آغاز خبر با آن ص: 325 مناسب نیست جز گفته شود کوههاي تگرگ در آن دریا است، یا اینکه آب دریا
بدین کوهها برخورد و یخ زند و تگرگ شود یا از آن تگرگ با خود بزیر آورد و بنا بر باب تأویل که فلسفه مآبان گشودند کار
« اشاره نکنید بباران و ماه نو » یعنی سیل آسا که قطره ندارد یا بسیار که وزن و شمارش را فرشتهها ندانند « بِماءٍ مُنْهَمِرٍ » . آسانست
شاید مقصود اشاره بدانها است از روي مدح و تعجب چنانچه گوید وه چه خوب هلالی است وه چه خوب بارانیست، یا اینکه با
دیدن آنها سزاوار است بدعا پرداخت نه بدانها اشاره کرد چنانچه کمخردان کنند، یا اینکه در دعا و توسل بدانها اشاره نکند بمانند
مردمی که گمان برند ماه نو و مانند آن در نظم جهان اثري دارند و بدانها توسل جویند و توجه کنند و این مقصود در ماه نو روشنتر
است. و مؤید آنست آنچه در فقیه از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که فرمود: چون ماه شهر رمضان را دیدي بدان اشاره مکن
ولی رو بقبله کن و دو دست بسوي خدا بردار و ماه نو را خطاب کن (الخبر)، و گفتهاند مقصود اشاره با دل است و اعتقاد باثر
بخشی آنها در عالم، و گفتهاند جلوگیري از اشاره بوضع پدید شدن آنها است و بیان آن که بعقیده عامیان زیان دارد چنانچه نظیر
( -26 در کافی ( 218 .« و بپرسندت از ماههاي نو بگو آنها براي وقت مردم باشند و وقت حج، 19 - البقره » آن را گفتهاند در قول خدا
روضه، بسندي مرفوع که أمیر المؤمنین علیه السّلام در پاسخ پرسش از اینکه أبر کجا است؟ فرمود: بر درختی بالاي تلّی کنار دریا
که در آن منزل کند، و چون خدا عزّ و جلّ خواهد آن را بفرستد بادي فرستد تا آن را بر انگیزد، و فرشتهها بدان گمارد تا او را با
و خدائی که بفرستد بادها را تا برانگیزند أبر را و برانیم آن را » تازیانه آتشین بزنند و آن برق است و برآید سپس این آیه را خواند
:( و نام آن فرشته رعد است. ص: 326 تفسیر علی بن ابراهیم ( 603 « -10 الفاطر » تا بلدي مرده تا آخر آیه
بسا که آن هم نوعی أبر است، یا کنایه است از اینکه از « بر درختی است » : بسندش از حارث اعور از او علیه السّلام مانند آن. بیان
یعنی أبر چند نوع است یکی از آنها بر کثیب است که نام موضعی است در کناره « علی شجر » دریا و نزدیک آن برخیزد، و گفتهاند
جمع مخراق است و آن « برق مخاریق فرشتهها است » دریاي یمن که از آنجا أبر بمکه آید. در نهایه است که در حدیث علی است
پارچهایست که بهم تاب دهند و کودکان با آن بزنند یک دیگر را مقصود اینست که ابزاریست که فرشتهها با آن ابر را زجر کنند و
صفحه 136 از 145
برانند، و تفسیر آن حدیث ابن عباس است، برق تازیانهایست از نور که فرشتهها با آن أبر را برانند. 27 - نوادر راوندي: بسندي از
علی علیه السّلام که: بارانی که روزي جاندار از او است از دریائیست زیر عرش و از این رو رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم با
نخست باران بارانی میشد و میایستاد تا سر و ریشش تر میشد، سپس میفرمود این آب بعرش قریب العهد است و چون خدا خواهد
که ببارد آن را از آن آسمان بآسمان فرو آرد تا بزمین رسد و گفته شده که، مزن، همان دریا است، از ساق عرش خدا بادي وزد که
أبر را بارانزا کند و آنگه از مزن آب فرو ریزد و با هر قطره فرشتهایست تا بزمین رسد در جاي خود. 28 - در مجالس الشیخ: بسندش
از امام ششم علیه السّلام که: برق نجهد هرگز در شب تاریک یا روز روشن جز اینکه بارنده است. در کافی ( 218 روضه) مانندش
را آورده. بیان: با هر برقی بارانی هست گرچه در آنجا که درخشیده نبارد. 29 - دعوات راوندي: چنین بود أمیر المؤمنین علیه السّلام
که چون باران بدو میرسید ببالاي پیشانی میمالید و میفرمود: برکتی است از آسمان که دست نخورده ص:
پرسید فرمود: « وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً » 327 و مشک ندیده است. 30 - در کتاب الغارات است که ابن کوّاء از أمیر المؤمنین علیه السّلام از
واي بر تو بادهایند، گفت: فَالْحامِلاتِ وِقْراً چیست؟ فرمود: أبرها، واي بر تو، گفت، پس فَالْجارِیاتِ یُسْراً؟ فرمود، کشتیها واي بر تو،
گفت: فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً چیستند؟ فرمود: فرشتهها واي بر تو، گفت: قوس قزح چیست؟ فرمود: واي بر تو مگو قوس و قزح که قزح
شیطانست ولی آن قوس است، و امان أهل زمین است پس از قوم نوح غرقی نیست. 31 - در کتاب جعفر بن محمّد بن شریح:
- بسندي از امام ششم علیه السّلام که صاعقه بذاکر خدا نرسد. 32 - ترجمه آن در شماره 3 گذشت. 33 - در شماره 22 گذشت. 34
در کافی (ج 2 ص 500 ): از امام ششم که فرمود: صاعقهها بیادآور خدا نرسند، گفتم: یادآور خدا کیست؟ فرمود: هر که 100 آیه
بخواند. 35 - و از همان ( 0000 ) از أبی بصیر که پرسیدم از امام ششم از مردن مؤمن، فرمود: مؤمن بهر مرگی میمیرد، غرق شود،
زیر آوار رود، درندهاش بخورد، صاعقهاش بگیرد، و کسی که یاد خدا عزّ و جلّ باشد نگیرد. 36 - توحید مفضل: امام صادق علیه
السّلام فرمود: اي مف ّ ض ل بیندیش در آسمان پاك و بارانی که چگونه دنبال هم باشند در این جهان بمصلحت او، و اگر یکیشان
همیشه بود تباهی میآورد، نبینی که اگر باران پیوسته باشد ترهها و سبزیها بگندند تن جانوران سست شوند، هوا سرد شود بسختی،
و انواعی بیماري در آن پدید شوند، راهها همه ویران شوند، اگر همیشه آسمان پاك باشد، خشکی با دید شود گیاه بسوزد، آب
چشمهها و نهرها فرو رود، و مردم زیانمند شوند، و هوا پر خشک شود و أنواع دیگري از بیماري رخ دهد و چون همچنین در عالم
بدنبال هم باشند ص: 328 هوا معتدل باشد و هر کدام ضرر دیگري را جلوگیرند و همه چیز خوب و استوار
گردد. اگر کسی گوید: چرا در هیچ کدام از آن دو نباید هیچ زیانی نباشد گفته شود براي اینکه انسانی کمی آزار و درد کشد و از
گناهان کناره کند، و چنانچه آدمی در بیماري نیاز بداروهاي تلخ و بدمزه دارد تا طبعش بجا آید و آنچه از او تباه شده به شود،
همچنان وقتی سرکش و نارو شد نیاز دارد بدان چه او را آزار کند تا دست از بدکاري بکشد، و براي آنچه حظّ و رشد او است
بخود آید. اگر پادشاهی خروارها طلا و نقره میان مردم کشورش پخش کند نزد آنها بزرگ نشود و نامش بلند نگردد؟ آیا این برابر
است با یک باران سیرابکننده که بلاد را آباد سازد و غلات را بیفزاید بیش از خروارها طلا و نقره در همه اقالیم زمین. آیا ندانی
یک باران چه اندازه قدرش بزرگتر و نعمتش سترگتر است بر مردم و آنان از آن بیخبرند، و بسا یک نیاز کوچک از یکی آنها
پس افتد و بغرّد و خشم کند براي چیزي زبون در برابر نعمتی بزرگ از نادانی و بیمعرفتی خود بیندیش که فرو ریزد بزمین از بالا تا
آنچه برآمده و سطبر است فراگیرد، و اگر از سوي دیگر میآمد جاهاي بلند زمین را نمیگرفت و زرع آن کم میشد، آیا نبینی آنچه
از زمین بآبیاري کشت شود کمتر است از دیم. بارانست که همه زمین را بگیرد، و بسا که بیابانهاي پهناور دامنه کوهها را کشت
کنند و خوار بار بسیار بدست آید، و بدان وسیله در بسیاري از بلاد رنج آب یاري از مردم بیفتد و نزاع و ستیزه در باره آب نکنند و
نیرومندان آن را نبرند و ناتوانان محروم شوند. و آنگه چون آن را روانه زمین کرد بآرامی قطرههائی چون ترشح نمودش تا بزمین
فرو رود و آن را سیراب کند، و اگرش یکباره فرو میریخت بزمین فرو نمیرفت و زراعت برپا شده را درهم خرد میکرد، و آرام نازل
صفحه 137 از 145
، میشود تا دانه و کاشته را برویاند و زمین و زراعت را رسته زنده سازد، و باز هم در نزولش مصالح دیگریست آسمان و جهان، ج 3
ص: 329 زیرا بدنها را نرم کند، و هوا را پاك کند، و وباء را برطرف سازد که از کدورت هوا باشد، و درد یرقان را از درخت و
زراعت بشوید و مانند آنها. اگر کسی گوید: آیا در برخی سالها از بارانهاي سخت زیانهاي بزرگ نمیرسد؟ یا از تگرگ که
بسیاري زراعتها را خرد و نابود میکند، و یا هوا را نمناك مینماید و مردم را بیمار میکند و بزراعت آفت میرساند؟ گفته شود چرا،
بسا براي مصلحت معنوي انسان چنین شود تا او را از گناه و دنبالهروي آن برکنار سازد و این صلاح دینی او مقدم است بر زیان
بحاء بینقطه است یعنی کندکننده و خستهکننده ولی بیتکلّف نیست و در برخی نسخهها با « ماء حاصر » مالی. بیان: در أکثر نسخهها
خ نقطهدار و ث سه نقطه است یعنی غلیظ و بدمزه و گلوگیر، و یرقان، آفت زراعت است. 37 - در منثور: از ابن عباس که أبر سیاه
باران دارد و ابر سفید رطوبت آرد و میوهها را برساند (در درّ منثور روایتی بدین لفظ نیافتیم ولی بدین معنا در آن هست و بسا که
38 - در منثور (ج 5 ص 73 ): از ابن عباس که باران سالی کمتر از سالی نیست ولی ( نقل بمعنا شده (ج 1 ص 165 - از پاورقی 387
0000 ) و ) - خدا آن را بهرجا خواهد مصرف کند سپس این آیه را خواند (و البته بگردانیمش میان آنها تا یادآور شوند (الآیۀ). 39
از عمر مولا عفره که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم از جبرئیل پرسید که دوست دارم امر أبر را بدانم جبرئیل گفت: این فرشته أبر
000 ص 271 ): و از ابن ) - است از او بپرس، او گفت: چکهاي مهر شده بدست ما آید که بفلان بلد چنین و چنان قطره ببارید. 40
-41 و در روایت دیگر از او است که با .« پس بدنبال او است شهابی روشن » عباس که چون شهاب زده شود خطا ندارد و خواند
00 ج 6 ص 279 ): از ابن عباس که ) -42 شهاب نه کشته شوند، نه بمیرند ولی بدرّد و بیرون شود. ص: 330
خدا نفرستاده هیچ باد و آبی را مگر به پیمانه جز در طوفان نوح و هلاك قوم عاد، اما در طوفان آب سرکشی کرد بر نگهبانش و
و اما در روز عاد راستی که باد از « راستی که ما چون که آب سرکشی کرد، 11 - الحاقه » نتوانستند جلو آن را بگیرند سپس خواند
و از علی علیه السّلام است که .« بباد صرصر و سرکش، 6- الحاقه » دست نگهبانانش بدر رفت و راهی بدان نداشتند، سپس خواند
00 ج 5 ص 235 ) از زهري از علی بن الحسین از ابن عباس که رسول ) - فرمود: قطره آبی فرو نشود جز با پیمانه و بدست فرشته. 43
خدا صلی اللَّه علیه و آله با چند تن از اصحابش نشسته بودند و ستاره پرتاب شد، فرمود: در جاهلیت چه میگفتید در باره این؟ گفتند
میگفتیم: بزرگی متولد شده یا بزرگی مرده، فرمود: این براي مرگ یا زندگی کسی پرتاب نشود ولی چون پروردگار فرمانی دهد
بکاري حاملان عرش تسبیح گویند، سپس فرشتههاي آسمانی که پهلوي عرشند و بحاملان عرش گویند پروردگار شما چه فرمود؟
و خبر از هر آسمانی بآسمانی رسد تا بآسمان دنیا، و جن بربایند و تیر خورند، هر خبري درست آرند حق است ولی تحریف کنند و
بودیم ما که مینشستیم براي » بدان بیفزایند. معمّر گفت: بزهري گفتم: در جاهلیت هم شهاب پرتاب میشده؟ گفت: آري دیدي
گفت: از وقتی رسول خدا مبعوث شده کار آنها « گوش گرفتن پس هر که اکنون گوش گیرد شهابی دیدهبان را یابد، 10 - الجن
سخت شده.
تتمیم گفتار در مورد عناصر طبقات زمین رنگین کمان باران و ...
فلاسفه 4 عنصر ثابت کردند: آتش، هواء، آب و خاك، گفتند: آتش گرم است و خشک، هواء گرم است و تر، آب سرد است و تر
و زمین سرد و خشک کره آتش را چسبیده بفلک ما دانند و بدنبالش در حرکت و یک طبقه است، زیرش هواء در چهار طبقه.
ص: 331 یکم: آمیخته بآتش که دودهاي برآمده از زیر بدان متلاشی شوند و ستارههاي دنباله دار و نیازك و
ستونهاي سوزان و جز آن در آن پدید شوند. دوم: هواء پاك و نزدیک بدان که دودهاي لطیف در آن نابود شوند و شهابها در آن
پدید گردند. سوم: هواء سرد بواسطه بخار که پرتو منعکس از زمین بدان نرسد. چهارم: هواء در هم مجاور سطح زمین و آب که بر
3 زمین تقریبا احاطه دارد، زیرا آن کره زمین است / اثر انعکاس پرتو خورشید گرم شده. پس از آن کره آب که ناتمام است و به 4
صفحه 138 از 145
3 آن را آب فرا گرفته و تهی نیست، آب بشکل کره میان تهی که تیکه شده و زمین بدرون آنست و اکنون آب و زمین با / که 4
هم یک کره را مینمایند، آب یک طبقه است که دریاي محیط بزمین است و خالص نیست چون پرتو خورشید در آن نفوذ کرده و
اجزاء زمین هم بدان آمیخته، و امتیازات چندانی در تیکههاي آن نیست که طبقه بندي شود و زمین در این میانه ساکن است بوضعی
که مرکز آن منطبق با مرکز جهانست. اینست مشهور میان فلاسفه، و برخی قدماي آنان گفتهاند زمین بدور خود از مشرق بمغرب
میچرخد و طلوع و غروب کواکب بواسطه آنست نه حرکت فلک و این قول نزد فلاسفه سست و متروك است (ولی اکنون معتبر و
مشهور است و بوسائل علمی معلوم است (شرح مترجم). زمین را سه طبقه است. یکم: خالص در گرد مرکز. دوم: گل مجاور آب.
سوم: طبقه بیرون از آب که بخار و دود در آن حبس شوند و معادن و گیاهان و جانوران در آن پدید گردند، و بدشتها و کوهها
پخش شود که آن را ربع مسکون گویند و بهفت اقلیم تقسیم شده ولی چرا از آب بیرون افتاده؟ گفتهاند: براي اینکه آسمان و
جهان، ج 3، ص: 332 بر اثر حرارت خورشید که در جنوب است آب بسمت جنوب کشیده شده، چون حضیض خورشید در
برجهاي جنوبی است و پرتو آن از نزدیک اثر بیشتري دارد تا از دور و گرمی آن بیشتر است و حرارت رطوبت را میکشد. و بنا بر
این ممکن است که معموره از شمال بجنوب جابجا شود و از جنوب بشمال بدنبال انتقال اوج خورشید از یکی بدیگري، و معموره
همیشه در سمت اوج است تا در تابستان آفتاب نزدیک بالاي سر نشود و گرما سوزنده گردد و در زمستان پر دور نگردد تا سرما
کشنده شود. و گفتهاند براي اینست که در سمت شمال گودالهاي عمیقی بیک سبب نامعلوم بوجود آمده و آب بدرون آنها کشیده
شده و جاهاي بلند بیرون افتاده، و گفتهاند سبب طبیعی ندارد و خواست خداست که این بخش زمین بیرون از آب باشد و جایگاه
آدم و جز او از جانداران و وسائل زندگی آنان گردد. و باز گویند همه این عناصر پذیراي کون و فسادند و هر کدام بیواسطه یا
بواسطه بیکدیگر بدل شوند، چون آب که سنگ مرمر شود، چون سنگ مرمر از آب زلال روان نوشیدنیست که در یک گودي
جمع شود و در اندك زمانی نزدیک بحجم آب حجم گیرد چنانچه از برخی جاهاي مراغه آذربایجان نقل شده، و گفتهاند: این بر
اثر خاصیت برخی جاها است که خدا در آن نیروي معدنی پر اثري آفریده براي سنگ سازي و چون آبها بدان برخورند سنگ
شوند، و بسا در درون زمین باشند بواسطه لرزش زمین بدرآیند. و از این بابست آنچه نقل شده که برخی مردم سنگ شدند، و در
برخی جاها پیکرههاي سنگی بشکل اشخاص آدمی از مرد و زن دیده شده و هم کودك که در پیکره و خطوط تن چیزي کم
ندارند، اشخاصی جانور مآب با همه امور آدمی بحال مخصوص که گمان غالب میرود مردمی بودند و با آنچه بدانها وابسته بوده
سنگ شدند و دور نیست بر اثر خشم خدا چنین شده باشند (پایان). ص: 333 گفتهاند: سنگ با اعمال
شیمیائی آب روان میشود و هوا بدل بآب میگردد، چنانچه در قلههاي کوه و جز آن دیده شده که هوا بر اثر سردي غلیظ میشود و
ابر چکاننده میگردد، و در قطراتی که بر طاس وارو بر یخ است دیده شود، و آب هم با گرم شدن بخورشید یا آتش هوا میشود
چنانچه در بخار متصاعد از آب گرم دیده شود، چون بخار هوائیست که از آب ساخته شده و اجزاء لطیف آب هم با خود دارد، و
هوا آتش شود چنانچه در کوره آهنگري بردم که سوراخهاي آن بسته است و هواي تازه در آن نرود ملاحظه شود که هواي درون
آتش شده. باد گرم کشنده هم از این قبیل است، و آتش هم بدل بهواء شود، در شعله چراغ، زیرا اگر آتش بماند بخطّ مستقیم بالا
پرد و هر چه در برابرش باشد بسوزد و چنین نیست. باز هم گفتند چون این عناصر خرد شوند و با هم بیامیزند و با نیروهاي متضاد
خود در هم اثر کنند یک کیفیت میانه پدید شود که مزاج باشد، و این ترکیب اگر کامل باشد و ماندنی صورت نوعیهاي بدان
افاضه شود و آن را زمانی دراز نگهدارد و بسا ناقص باشد و درنگی نکنند و باندك سببی منحلّ گردد مانند کائنات جوّ. مؤلّف
مقاصد گفته: مرکّبات بیمزاج 3 نوعند، زیرا یا در فضاي بالاي زمینند یا در روي زمین یا درون زمین، نوع یکم از بخار پدید شود یا
دخان که هر دو اثر حرارتند که از تري اجزاء هوائی آب دار برآرد که بخار است و از خشکی اجزاء خاك آمیخته باجزاء آتش و
البته اجزاء هواء هم دارد و آن دود است. بخار بسا لطیف شود و اجزاء آبی آن بتحلیل رود و هوا گردد، و بسا بطبقه زمهریریه رسد
صفحه 139 از 145
و درهم شود ابر چکاننده گردد، و اگر پیش از قطرهشدنش بسرماي سختی برخورد برف فرو ریزد و اگر پس از آن باشد تگرگ
، گرد خردي بریزد در صورتی که از مسافت دور آید زیرا بواسطه حرکت و برخورد بهم پرههایش بساید و آسمان و جهان، ج 3
ص: 334 گرد و خرد گردد و گر نه درشت ناهموار باشد. و همانا تگرگ در هواي بهار یا پائیز است چون در تابستان بخار تحلیل
شود و در زمستان گرفتار سرما است، و بسا بخار بطبقه زمهریریه نرسد پس اگر بسیار باشد مه گردد و اگر کم باشد و بسرماي شب
درهم شود و یخ بندد عزو گردد و اگر نه شبنم باشد، و نسبت عزو به شبنم چون برف است بباران. و بسا أبر بارنده از بخار
بسیاریست که بسرما درهم شده پیش از آنکه بزمهریر رسد بسبب بادهاي مانع از بالا رفتن یا فشار آور بآنها تا درهم شوند براي
آنکه کوه در برابر باد است یا براي آنکه هواي بالاتر سنگین و کند شده است. و بسا که با بخار بالا رفته دودي باشد، و چون بهواي
سرد رسیدند و ابر شدند و دود در درونش محبوس شد اگر گرم باشد میخواهد بالا رود و اگر سرد شده میخواهد بزیر آید و فساد
میآورد و ابر را بسختی میدرد و از دریدنش غرشی برآید که رعد است و آتشی لطیف که برق است یا درهم و جهنده که صاعقه
است. و بسا که دود غلیظ متصاعد بکره آتش رسد و شعلهور شود چنانچه در دود چراغ خاموش شده که بشعله چراغ برخورد
مشاهده گردد، و این دود شعلهور چون اختري بچشم آید که فرو افتد و همان شهاب است و بسا که از بس غلیظ و کلفت است
شعلهور نشود و بسوزد و بجا بماند بمانند گیسو یا دم یا مار یا جانور شاخدار و بسا زیر اختري باشد و با کره آتش که بهمراه فلک
میچرخد بچرخد، و بسا وضع هراسناکی در آن رخ دهد سرخ باشد، سیاه باشد این بستگی بکلفتی دود دارد و اگر عمود دود که بالا
رفته بزمین پیوسته باشد و شعلهور شود، بنظر آید که ماري بزرگ از آسمان بزمین فرو شده و در آن حریق است (پایان). از مواقف
هم در شرح تولید برق و صاعقه همان بیان صاحب مقاصد را نقل کرده) و سپس گفته: و شارح مواقف گفته: چون برق بزمین رسد
بسا تا آنجا لطیف شود که در اجسام روزنه دار نفوذ کند و آنها را نسوزد ولی اجسام درهم و بیروزنه را مانند آسمان و جهان،
ج 3، ص: 335 طلا و نقرهاي که کیسه شده باشند آب کند، و همان را بسوزد از آنها که آب شده باشد، بتواتر نقل شده که یک
صاعقهاي در شیراز بگنبد شیخ کبیر أبی عبد اللَّه بن حفیف برخورد و یک قندیل در آن آب کرد و چیز دیگري را نسوخت. و بسا
که آن برق و صاعقه درهم و کلفت باشد و بهر چه رسد آن را بسوزد و بکوه زند و آن را خرد کند بسختی، و حکایت است که
کودکی را در بیابان برق گرفت و هر دو پایش را برد و خونی از آن نچکید چون محل قطع را داغ کرده بود. رازي در مباحث
مشرقیه گفته: چون بخاري دخانی و چسبناك و چرب برآید و بالا رود تا بآتش رسد و پیوسته با زمین باشد آتش گیرد و فرو ریزد
و بچشم آید که ماري آتشین از آسمان بزمین آمده و چون بزمین رسد خود و آنچه گرد آنست بسوزاند و نمونهاش آنست که
چون چراغ خاموش شده را زیر چراغ شعلهور گذاریم، دود اول بدوم رسد و بگیرد و شعله بفتیله چراغ زیر که خاموش است برسد.
در شرح مواقف در باره علت بروز هاله گرد ماه و رنگین کمان گفته: بسا در فضا اجزاء رطوبت دار زلالی ابر مانند تشکیل شود که
بآینه مانند و پس خود را پنهان نسازد و از میان صفحه آن ماه پدید شود و پرتو ماه بقسمتهاي دیگر بتابد و در آن منعکس شود و
گرد ماه دائرهاي بچشم آید که هاله است زیرا آنچه از آن برابر قرص ماه قرار دارد بچشم ما نیاید چون قوت شعاع ماه آن را از دید
بیندازد، ولی آن قسمتش که برابر قرص خود ماه نیست دیده شود. گفتهاند بیشتر وقت تولید هاله هنگامی است که باد نوزد و هوا
آرام باشد، و اگر هاله از هر سو دریده بچشم آید دلالت بر بیبارانی و پاکی هوا دارد و اگر ابر کلفت باشد تا وقتی هاله محو شد
دلالت بر باران دارد و اگر از یکطرف درید دلیل بادیست که از آن طرف آید و بسا دو طبقه هاله تشکیل شود روي یک دیگر و
، زیرین که بما نزدیکتر است بزرگتر باشد، برخی گفتهاند که هفت طبقه هاله را روي یک دیگر دیده است. آسمان و جهان، ج 3
نامند بسیار کم است زیرا خورشید ابرهاي نازك را نابود میکند، ولی ابن « طفاوه » ص: 336 و بدان که هاله گرد خورشید که آن را
سینا گفته هالهاي دیده گرد خورشید کامل در رنگهاي رنگین کمان، و پس از آن و بدنبال آن یک نیمه هاله کمی دیده، و هاله
گرد خورشید بر اثر ابر درهم و تیره پدید آید، و حکایت شده که او گرد ماه هالهاي دیده چون رنگین کمان چون ابر غلیظ بوده و
صفحه 140 از 145
پرتو را پریشان کرده و بمانند رنگین کمان نمودار شده است و بسا که ابرهاي نازك رطوبت دار زلال در برابر خورشید قرار گیرند
بشکل دائره و همان رنگین کمان باشد. و شرحش اینست که چون در برابر خورشید بخاري لطیف و زلال بدان هیئت قرار گیرد و
پس آن جسم تیرهاي باشد مانند کوه یا ابر تیره و خورشید نزدیک افق باشد چون رو از خورشید برگردانند و بدان بخار اندازند
رنگین کمان بچشم آید و رنگهاي پرتو خورشید را بنماید چنانچه در آینه دیده شوند و بتناسب اختلاف رنگهاي ابر بخاري و
رنگهاي پس آن از کوه و برگشت آنها از اجرام تیره رنگهاي رنگین کمان گوناگون بچشم آیند. در مباحث مشرقیه گفته: برخی
پنداشتند سبب پدید شدن این گونه پدیدههاي فضائی اتصالات فلکیه و نیروهاي روحانی باشند، و بنا بر این امور خیالی نیستند که
صورت نخست را در چیزي مانند آینه بنگرد و گمان برد که واقعا در آنست با اینکه چنین نیست. امام گفته: اینکه او گفته است
منافی با گفته ما نیست زیرا تندرستی و بیماري گاهی بیک سبب مادي است و گاهی از یک اتصالات فلکی و تأثیرات نفسانیه است
ولی مؤید سخن او اینست که آزمایشگران مشاهده کردند که این گونه پدیدههاي فضائی دلالت دارند بر اینکه حوادثی در زمین
رخ دهند، و اگر آنها موجوداتی مستند بدان اتصالات نبودند این استدلال پایدار نبود (پایان). برخی از آنان گفتهاند: چون خدا
سبحانه خواهد بمردمی مهربانی کند یا خشم گیرد بواسطه نمود یک پدیدهاي در زمین و آفرینش آفریدهاي چون باران یا آسمان و
جهان، ج 3، ص: 337 باد و مانند آنها بفرشتههاي آسمانی بویژه دو فرشته گماشته بخورشید فرماید تا بوسیله فرشتههاي گماشته
بزمین جنبشی پدید کنند و آن را بهم زنند تا آنچه خواهد بشود زیرا هر چه در فضا و زمین پدید گردد بر اثر آمیختن عناصر زمینی
است. و نخست پدیده آن که هنوز مزاج کاملی بخود نگرفته همان بخار و دود است زیرا فرشتهها چون بوسائل آسمانی گرمی را
برانگیزند از آب بخار برآرند و از زمین دود که نخست آمیختهاي از هوا و آبست و دوم از آتش و خاك، و آنگاه بوسیله آنها
موجودات چندي پدید شوند که مزاج کامل ندارند چون ابر، باران برف، تگرگ، شبنم، عزو، رعد و برق، صاعقه، رنگین کمان،
هالهها، شهابها بادها، زمین لرزهها و جوشیدن چشمهها و قناتها و چاهها و نیزارها، همه اینها بفرمان خدا سبحانه و وسیله فرشتههاي او
اندیشه در ساختمان .« آیا نبینی که خدا میراند ابر را- الآیۀ- 44 - النور » است، چنانچه خدا سبحانه ببرخی از آنها اشاره فرموده
گرمابه و عوارض آن خوب کمکی است بدرك ماهیت فضا و بسیاري از پدیدههایش، بلکه اندیشه در آنچه از زمین معده آدمی
برآید و بزمهریر مغز او رسد و سپس بسوراخهاي چهرهاش فرود آید باز هم کمکی است بدان چون بسیاري از امور نفسی و آفاقی
(پایان). یکی از محققین در باره رنگهاي رنگین کمان گفته: روشن کردن آن دو مقدمه میخواهد. یکم- رنگها که میان سپید و
سیاهند از آمیختن این دو پدید آیند، و خلاصه اینکه سفید چون بوسیله سیاه یا با آمیختن بدان دیده شود رنگهاي دیگر میشود اگر
سفید غالب بر سیاه باشد سرخ نماید و اگر نه آبی و ارغوانی، و غلبه آن در آبی بیشتر و در ارغوانی کمتر است. دوم- رنگ سیاه در
حکم ندیدنست، زیرا چون قرص خورشید را نبینیم و پرتوي باشد گمان بریم چیز سیاهی است و آنجا که ابري است سفیدیش
غالب بر سیاهی است آن را سرخ بینیم و آنجا که سیاهش غالب است ارغوانی بینیم و آنجا که ص: 338 میانه
است آبی. چون این دو مقدمه چیده شدند گوئیم: چون پرتو خورشید در این زمینه در ابر دیده شود رنگین کمان باشد و بیشتر
اوقات سه رنگ است، دوره بیرونش که پهلوي آسمانست سرخ است چون سیاهیش کم است و سفیدیش بیش، و دور درونی آن
آبیست چون میانه است در کمی و بیشی سیاهی و سفیدي و دوره سومش که سوي زمین است ارغوانی و بنفش است چون سیاهیش
بیش و سفیدیش کم است، و دوره زردي که گاهی میانه سرخ و آبی دیده شود انعکاس مستقلی نیست بلکه نمودیست از سرخی
در کنار آبی، و علتش اینست که سفید در کنار سیاه سفیدتر نماید، و چون دوره سرخ سفیدي دارد و آبی سیاهی بیشتر کناره سرخ
که نزدیک سیاهی است روشنتر نمود دارد و زرد دیده شود و بسا دو رنگین کمان در پهلوي هم دیده شوند و هر کدام همان رنگ
نامبرده را دارند ولی وضع و ترتیب رنگین کمان بیرونی واروي درو نیست یعنی دوره بالایش که سوي آسمانست بنفش است و
پهلوي آن آبی و زیرین سرخ و دور نیست که یکی از دو رنگین کمان واروي دیگري باشد (پایان). من گویم: اینست سخنان آن
صفحه 141 از 145
مردم در اینجا، و همه آنها مخالف زبان شرع است و آدمی مکلف نیست در این مسائل بررسی کند و در حقائق آنها بیندیشد، و اگر
سودي براي مکلف داشت صاحب شرع بیانش را وانمیگذاشت نمیگذاشت، و در بسیاري اخبار از رنج دانستن آنچه نفرمودند قدغن
شده. مؤلف مواقف و شارحش پس از ایراد این مباحث گفتند: آنچه ما ذکر کردیم رأي فلاسفه است که بقادر مختار عقیده
ندارند، و گوناگونی صور اجسام را از گوناگونی ماده دانند و اثر صور گوناگون و جدا از هم و مزاجهاي مختلف آنها پندارند و
همه اینها را بحرکات و اوضاع فلک وابندند، و اما متکلمان گفتهاند اجسام همه یک جنسند و یک ماده دارند مانند هم که جوهر
فرد است و اتم و اختلافی ندارند و اختلاف اجسام از ذات آنها نیست بلکه عرضی است و خواست خداي تواناي مختار آسمان و
جهان، ج 3، ص: 339 است (پایان). و بدان که آنچه مشاهده شود از اینکه ابر بر قله کوه منعقد شود و ببارد با اینکه ایستاده بر سر
قله آفتاب دارد و باران و آبی نبیند مخالف ظاهر اولیهاي که گویند باران از آسمانست نیست بدو وجه. 1- ممکن است باران از
آسمان خرده خرده ترشح کند که احساس نشود یا پیش از بسته شدن ابر در آنجا فرود آمده باشد که ابر بالا شده. 2- گوئیم باران
دو قسم است یکی از آسمان فرو آید و دیگري از دریاها و زمینهاي تر برآید، و مؤید آنست آنچه شیخ بهائی- ره- در کتاب
روایت کرده، آنجا که گفته: خاص و عام نقل کردهاند که مأمون روزي براي شکار سوار شد و بیکی از کوچههاي « مفتاح الفلاح »
بغداد بدسته کودك گذر کرد، همه کودکان ترسیدند و گریختند و یکی از آنها بر جاي خود ماند. مامون پیش او شد و گفت: چرا
مانند یارانت نگریختی؟ گفت: چون راه تنک نبود تا با رفتن خود آن را گشاد کنم، و گناهی نداشتم تا براي آن از تو بترسم پس
چرا بگریزم؟ مامون را سخن او پسند آمد، و چون بیرون بغداد رسید بازش را فرستاد، و بزمین بازنگشت تا ماهی خردي بنوك خود
آورد، و مأمون از آن تعجب کرد، و چون از همان راه برگشت باز همه کودکان گریختند جز همان کودك که بجاي خود مانده
بود در بار نخست. مأمون آن ماهی را میان دست خود پنهان کرد و نزد او رفت و باو گفت: بگو میان دست من چیست؟ در پاسخ او
فرمود: راستش چون ابر از آب دریا برگیرد ماهیان خرد بدرونش درآیند و از آن بیفتند و پادشاهان آن را شکار کنند و با آن نژاد
نبوت را بیازمایند، و مأمون از آن بهراس افتاد و باو گفت: تو کیستی؟ گفت من محمّد بن علی الرضا هستم و این پیشامد پس از
درگذشت امام رضا علیه السّلام بود، و عمر آن حضرت در آن هنگام 11 سال بود گفتهاند: 10 - سال. مأمون از اسب بزیر آمد و او
را پرسید و در بر او تواضع کرد و دخترانش ص: 340 بدو تزویج نمود. من گویم: این داستان در ابواب تاریخ
و فرو آورد از آسمان کوهها که » امام علیه السّلام گذشت. از سید مرتضی سؤال شد: رعد و برق و ابر چیستند، و اینکه خدا فرموده
یعنی چه؟ آیا آنجا است تگرگ؟ و او- قدّس سرّه- در پاسخ گفت: ابر جسمی است در هم و در « در آنها تگرگ است، 44 - النور
آن شکی نیست و اما رعد و برق روایت دارد که دو فرشتهاند و آنچه ما گوئیم اینست که رعد غرشی است از برخورد تیکههاي ابر
شکی ندارد که کلام خدا است و مانعی « از کوهها است تا آخر آیه » و برق هم از برخورد آنها بهم بدرخشد و اینکه خدا فرموده
ندارد که کوههاي تگرگ آفریده باشند در هنگامی که تگرگ فرو میبارد. پایان شرح و ترجمه جلد 3 از مجلد 14 بحار الانوار بنام
السماء و العالم روز چهارشنبه سوّم خرداد ماه سال 1351 خورشیدي هجري در شهر ري بخامه محمّد باقر بن محمّد کمرهاي.
درباره