گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
باب سی و پنجم در نوادر






- در خصال ( 58 ): بسندش تا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود: خدا چیزي نیافریده جز آنکه بر او آفریده دیگري را چیره
ساخته چنانچه چون خدا ابر را آفرید (دریاها را خ ل) بخود بالید و جوشید و گفت: چه چیز بر من چیره گردد و خدا فلک را آفرید
تا آن را چرخانید و زبون کرد. و آنگاه زمین بالید و گفت: کدام چیز بر من چیره شود؟ و خدا کوهها را آفرید و بر پشتش کوبید و
بازش داشتند از اینکه بلرزند آنچه بر او است و زبون شد و آرام گرفت و آنگاه کوهها بر خود بالیدند و سر بلندي کردند و گفتند
کدام چیز بر ما چیره شود و خدا آهن را آفرید تا آن را برید و رام شد و زبون گردید. و آنگه آهن بر کوهها بالید و گفت: کدام
چیز بر من چیره شود؟ و خدا آتش را آفرید تا آهن را گداخت و آهن زبون شد سپس دم بر آورد و شعله زد و بالید و گفت کدام
چیز بر من چیره شود؟ و خدا آب را آفرید و آن را خاموش کرد و زبون شد، سپس آب بالید و جوشید و گفت کدام چیز بر من
چیره شود و خدا باد را آفرید تا امواج آن را جنبانید و آنچه در تکش بود بر انگیخت و آن را از مجاریش باز داشت و آب زبون
شد. سپس باد بالید و غرید و دامن کشید و گفت کدام چیز بر من چیره شود؟ و خدا آدم را آفرید تا چارهجوئی کرد و در برابرش
پرده بر گرفت و آن را دگرگون کرد و زبون شد، و آنگه آدمی سرکشی کرد و گفت کیست از من نیرومندتر باشد؟ و خدا مرگ
را آفریده و او را مقهور کرد و آدمی زبون شد، سپس مرگ بر خود بالید و خدا- جل جلاله- او را فرمود: بر خود مبال که من تو را
میان دو گروه سر برم میان بهشتیان و دوزخیان سپس هرگزت زنده نسازم بس زبون شد و ترسید. ص: 172
شاید مقصود اینست که افلاك و اختران درخشانش برابر تسلط دارند آن را برانگیزند « خدا فلک را آفرید تا آن را چرخانید » : بیان
و بگردانند و از هم بپاشند، و این روایت از کلینی گذشت بدین مضمون: که خدا تبارك و تعالی چون دریاهاي زیرین را آفرید بر
خود بالیدند و جوشیدند و گفتند کدام چیز بر من چیره شود؟ و خدا زمین را آفرید و بر دوش آن پهن کرد و زبون شد، سپس زمین
بر خود بالید. تا آخر خبر- و آن روشنتر است. و آنچه در خصال است، راستانیست چنانچه نهان نباشد و شرح خبر در باب اول
گذشت. 2- در خصال ( 58 ): بسندش از ابی جعفر علیه السّلام در آنچه پیک معاویه در پرسشهاي شاه روم از حسن بن علی علیه
السّلام پرسید در پاسخ فرمود: اما آن ده چیز که برخی سختتر از برخیند پس سختتر آفریده خدا عزّ و جلّ سنک است و سختتر
صفحه 78 از 149
از آن آهن است که سنک میبرد. و سختتر از آهن آتش که آن را میگدازد، و سختتر از آتش آبست که آن را خاموش میکند،
و سختتر از آب ابر است که آن را بر میدارد، و سختتر از ابر باد که آن را بر میدارد، و سختتر از باد فرشتهایست که آن را
میفرستد، و سختتر از فرشته ملک الموت که او را بمیراند، و سختتر از او همان مرگ است که جان ملک الموت را میستاند، و
سختتر از مرگ فرمان پروردگار جهانیانست که مرگ را بمیراند. 3- در کتاب غارات ابراهیم بن محمّد ثقفی از شعبی که ابن
کواء با امیر المؤمنین علیه السّلام گفت: سختتر چیزي که خدا آفریده چیست؟ فرمود: سخت آفریدههاي خدا ده تا است: کوههاي
بلند و آهن که کوهها را ببرد و آتش که آهن را بخورد، و آب که آتش را خاموش کند، و ابر مسخر میان آسمان و زمین که آب
را بردارد، و باد که ابر را بدوش دارد، و آدمی که با دو دست خود حائل سازد و بدنبال کار رود، و هستی که بر آدمی چیره گردد،
و خواب که بر هستی چیره شود ص: 173 و اندوه که خواب را ببرد، و سختتر آفریده پروردگارت اندوه
است. 4- در علل (ج 2 ص 183 ): بسندي از علی بن ابی طالب علیه السّلام که از او پرسیده شد از میان آنچه خداي عزّ و جلّ
آفریده از ذرهاي که در دریچه خانه در آید، فرمود چون موسی علیه السّلام گفت: پروردگارا بنما بمنت تا بنگرمت؛ خدا عزّ و جلّ
فرمود: اگر کوه در برابر نورم بر جا ماند تو توانی مرا ببینی و اگر نماند تو نتوانی مرا بینی که ناتوانی، و چون خدا تبارك و تعالی
بکوه تجلی کرد سه تیکه شد یکی بآسمان بر آمد و دیگري بزمین فرو رفت، و سومی ریز شد و این ذرهها غبار آنست بیان: بر فرض
این خبر درست باشد و از امام باشد، بسا مقصود اینست که ریزههاي آن کوه در همه جا یا بعضی جاها در ذرهها داخلند و بقدرت
خدا در همه بلاد پراکنده شدند.
باب سی و ششم شهرهاي ستوده و نکوهیده و غرائب آنها
آیات قرآن
- یونس ( 93 ) و البته جا دادیم بنی اسرائیل را جایگاه درستی و روزي دادیم بآنها از پاکیزهها. 2- الأنبیاء ( 71 ) رها کردیمش با لوط
بسوي زمین که برکت دادیم در آن براي جهانیان 81 و براي سلیمان باد تندي بود که بفرمانش روان میشد تا زمینی که برکت دادیم
30 ) آشنا - در آن. 3- المؤمنون ( 50 ) و جا دادیم آنها را بر تپهاي که آرامش و چشمه آب داشت که چشمگیر بود. 4- القصص ( 29
شد در سوي طور با آتشی- تا فرماید- چون نزد ص: 174 آن آمد بنگی شنید از کناره وادي ایمن در زمینی با
18 ) شهري پاکیزه و پروردگاري آمرزنده- تا - برکت از درخت که اي موسی راستش منم خدا پروردگار جهانیان. 5- سبا ( 15
فرماید- و نهادیم میان آنها و میان آنجا که برکت دادیم در آن آبادیهاي آشکار. 6- النازعات ( 16 ) آنگه که فریاد زد بدو
3) سوگند - 2) نه، سوگند باین شهر و تو ورود کنی بدین شهر. 8- التین ( 1 - پروردگارش در وادي مقدّس بنام طوي. 7- البلد ( 1
به تین و زیتون و طور سنین، و این شهر آرام.
تفسیر
: جایگاه درست یعنی پسند و خوب و آن بیت المقدس و شام است، و گفتهاند مقصود مصر است علی بن ابراهیم در ( 292 تفسیر
قمی) گفته: آنها را بمصر باز آورد و فرعون را غرق کرد، زمین با برکت براي جهانیان را گفتهاند زمین شام است که ابراهیم و لوط
رها شدند و بدان چه رفتند و برکتش اینست که فراوانی است، و گفتهاند مقصود سرزمین بیت المقدس است که جایگاه پیغمبران
بوده، و خلاصه بیشتر پیغمبران بنی اسرائیل در شام و بیت المقدس مبعوث شدند و شریعت آنها که سرچشمه خیرات دین و دنیا بود
راستی نخست خانه که براي مردم نهاده شد » از آنها براي جهانیان نشر شد. و گفتهاند آنها را به مکه نجات داد که فرموده است
صفحه 79 از 149
این از ابن عباس روایت شده، زمین مبارك براي « همانست که در بکه است مبارك است و رهنمائی براي جهانیان 96 - آل عمران
یعنی عیسی و مادرش را بمکانی بلند و « مأوا دادیم آن دو را » سلیمان زمین شام است که جایگاه او بوده چنانچه مفسران گفتهاند
هموار و پهناور. طبرسی در (ج 7 ص 108 ) مجمع گفته: ابی هریره گفته: رمله فلسطین بوده، و از سعید بن مسیب است که دمشق
بوده، و از ابن زید گفتهاند مصر بوده، قتاده و کعب آن را بیت المقدس دانند، کعب گفته آن نزدیکترین زمین است. بآسمان، و
مسجد کوفه ص: 175 است و معین فرات است از امام « قرار » حیره کوفه است و سوادش، و « ربوه » گفتهاند
پنجم و ششم روایت شده، و گفتهاند ذات قرار یعنی قرارگاه هموار و پهناور که ساکنانش در آن بر قرار شوند و گفتهاند یعنی
طبرسی- ره- در (ج 7 « در بقعه مبارکه » . میوهدار چون بخاطر آن مردمش در آن قرار گیرند، معین آب روان و آشکار براي دیدهها
مبارك است « بر آور نعلین خود را که تو در وادي مقدس طوا هستی » ص 251 ) مجمع گفته: آن زمین است که خدا بموسی فرمود
براي آنکه جایگاه وحی شد و مرکز رسالت و سخنگوئی خدا تعالی و گفتهاند برکتش اینست که میوه و درخت خیر و نعمت فراوان
دارد و اول اصح است پایان- من گویم: در تهذیب از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که شاطئ وادي ایمن که خدا در قرآن
یعنی سر زمین خرّم و خوش که گیاه بر آرد و شورهزار نباشد و جانوران « بلده طیبه » ذکر کرده فرات است و بقعه مبارکه کربلاء
و میان » آزار کن ندارد. گفتهاند: مقصود هواي خوش و آب گوارا و شیرین و پاکی خاك است و اعتدال هوا در تابستان و زمستان
( یعنی روزي فراوان یا آنچه گذشت و آن آبادیهاي شامند. و در تفسیر علی بن ابراهیم ( 558 « آبادیها که برکت دادیم باهل آنها
بهم پیوسته که هر کدام دور نماي دیگریست، و گذشت که الْقُرَي الَّتِی بارَکْنا فِیها همان امامان « آبادیهاي آشکار » همان مکه است
از شک و گمراهی، طوي نام همان « آسودهاند » راویان اخبار آنها و فقهاء شیعهاند، و سیر بوسیله دانش است « قراي ظاهره » برحقند و
طبرسی- ره- در (ج 10 ص 492 ) مجمع گفته: مفسران اتفاق « نه، سوگند بدین شهر » : وادیست که خدا با موسی در آن سخن گفت
دارند که این سوگند به شهر محترم مکه است که پیغمبر در آن مقیم بوده و وطن او بوده و این آگهی است که شرف شهر بشرف
کسی که در آن جا دارد وابسته است و آن پیغمبر دعوت کن به یگانهپرستی و عبادت با اخلاص است و بیان اینست که آسمان و
جهان، ج 4، ص: 176 بزرگداشت شهر براي او است و سوگند بدان بخاطر او است که مقیم در آنست چنانچه مدینه را طیبه نامیدند
که بوجود او پاکیزه شد در زندگی و پس از وفات. و گفتهاند مقصود اینست که من سوگند نخورم باین شهر که تو در آن باشی و
احترامت نکنند و این شهر که تو در آن محترم نیستی احترامی ندارد، این از ابی- مسلم است. و از امام ششم علیه السّلام هم روایت
شده است فرمود: قریش شهر را محترم میدانستند و خون و آبروي محمّد را در آن حلال میدانستند و خدا فرمود: من سوگند بدین
شهر که تو در آن احترام نداري نمیخورم، یعنی تو را در آن بیآبرو شمردند و تکذیب کردند و دشنام دادند با اینکه کسی در آن
متعرّض کشنده پدر خود نمیشد، و از پوست درخت حرم بگردن میآویختند و در امن بودند ولی از رسول خدا حلال شمردند
آنچه را از دیگري حلال ندانستند و خدا بدین وسیله آنها را نکوهش کرد. و در تفسیر وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ گفته خدا به انجیر خوراکی
و زیتونی که روغن کشی کنند سوگند خورده چنانچه ابن عباس و دیگران گفتند، و گفتهاند: تین نام کوهی است که شهر دمشق بر
آن ساخته شده و زیتون نام کوهی که جاي بیت المقدس است، از قتاده، عکرمه گفته آنها دو کوهند و تین نامیده شدند چون انجیر
در آنها روئیده و گفتهاند تین نام مسجد دمشق است و زیتون نام بیت المقدس، از کعب الاحبار و جز او است، و از ابن عباس است
که تین مسجد نوح است که بر جودي ساخت و زیتون بیت المقدس است، از ضحّاك است که تین مسجد الحرام است و زیتون
کوهی که خدا با موسی در آن سخن گفت بمعنی سیناء است گفتند سینین یعنی مبارك و زیبا که خیر « طُورِ سِینِینَ » . مسجد اقصی
بسیار دارد، از مجاهد و قتاده است و عکرمۀ گفته: یعنی پر گیاه و پر درخت، و گفتهاند هر کوهی درخت میوه ده دارد سینین است
و سیناء زبان نبط است، از مقاتل، و از امام هفتم روایت است که طور سیناء و بلد ص: 177 امین یعنی مکه
شهر امنی که پناهگاه هر ترسان بوده در جاهلیت و اسلام و امین بمعنی آسوده بخش است و گفتهاند بمعنی آسوده است و مؤید
صفحه 80 از 149
ما آن را شهر آسوده ساختیم (ج 10 ص 510 مجمع). » آنست که فرمود
روایات
-1 از کشّی: بسندي از امام ششم علیه السّلام که چون علی علیه السّلام خواست از بصره بکوچد، در اطرافش ایستاد و فرمود:
خدایت لعنت کند اي بد بوترین خاك، و زودتر ویرانی و سختتر عذاب؛ در تو است درد پر ماجرا، گفته شد: یا امیر المؤمنین چه
دردي؟ فرمود: گفتگو در باره قدر که مایه دروغ بستن بر خدا و دشمنی با ما خاندان است، و در آنست خشم خدا، خشم پیغمبر
خدا، و دروغ بر ما خاندان و مباح دانستن دروغ بر ما. 2- در معانی الاخبار ( 365 ) و خصال ( 105 ): بسندش تا رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله که: خدا چهار شهر را برگزیده که فرموده وَ التِّینِ وَ الزَّیْتُونِ وَ طُورِ سِینِینَ وَ هذَا الْبَلَدِ الْأَمِینِ تین مدینه است، زیتون بیت
المقدس، طور سینین کوفه و بلد الامین مکه- الخبر- بیان: شاید تین را رمز مدینه آورده براي آنکه انجیر در آن فراوانست و خوب،
یا براي آنکه از شریفترین شهرها است چنانچه انجیر از بهترین میوهها است و دلیل آن بیاید، و طور سینین را رمز کوفه آورده براي
آنکه در پس آن نجف است که مناجاتگاه سید اوصیاء بوده چنانچه طور مناجاتگاه کلیم بوده، یا براي آنکه کوهی که موسی بر آن
دیدار خدا را خواست و تیکه تیکه شد یک تیکهاش آنجا است چنانچه در برخی اخبار است، یا براي آنکه چون پسر نوح خواست
بکوه پناه برد از طوفان تیکه شد و برخی از آن بطور سیناء افتاد. یا اینکه حقیقت کوه سینا همانست و مفسران و اهل لغت در تفسیر
آن بغلط رفتهاند چنانچه شیخ در تهذیب بیندش از ثمالی آورده که امام پنجم علیه السّلام فرمود: در وصیت امیر المؤمنین علیه
السّلام بود که مرا بپشت کوفه برید، و چون گام بر فراز نهادید و بادي روبروي شما وزید مرا بخاك سپارید که آنجا آغاز طور سینا
3- در مجالس ابن الشیخ: بسندي تا امام ششم علیه السّلام که چون حسین است، و چنین کردند. ص: 178
علیه السّلام کشته شده هفت آسمان و هفت زمین و آنچه در آنها و میان آنها بود بر او گریستند و هر که در بهشت و یا دوزخ بود و
آنچه دیده میشد و دیده نمیشد مگر سه چیز: بصره، دمشق و خاندان حکم بن عاص- الخبر- بیان: گریه شهرها و سرزمینها گریه اهل
آنها است و نمود آثار اندوه در آنها. 4- در علل (ج 2 ص 382 ) در خبر شامی است که از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسیده شده از
گرامیترین بلاد بر روي زمینها فرمود: درّهایست بنام سراندیب که آدم از آسمان در آن افتاد و او را از بدترین وادي زمین پرسید،
بدترین چاه در زمین » که از درّههاي دوزخ است. بیان: در نهایه گوید: در حدیث علی است « برهوت » فرمود: درّهاي در یمن بنام
بفتح با و را چاهی است عمیق در حضرموت که نتوان بتکش فرو شد، و گفته شد باء ضمه دارد و راء ساکن است و « برهوت است
تاء آن بنا بر اول زائده است و بنا بر دوم اصلی است، هروي آن را از علی نقل کرده، و طبرانی در معجم از ابن عباس از پیغمبر صلی
اللَّه علیه و آله و سلم فیروزآبادي گفته: برهوت درّهایست و چاهی در حضر موت- پایان- و اینکه دره دوزخ تعبیر شده براي شباهت
:( است و براي اینکه ارواح کفار در آن عذاب میشوند چنانچه در اخبار است، و بسا که دوزخ راهی بدان دارد. 5- در خصال ( 96
بسندش تا امام ششم علیه السّلام که: 16 صنف از امت جدّم ما را دوست ندارند و ما را محبوب مردم نسازند- تا فرمود- و مردم
شهري بنام سیستان که دشمن و بدخواه ما هستند و بدترین آفریدهاند، بر آنها عذابی باد چون عذاب فرعون و هامان و قارون، و
مردم شهري بنام ري که دشمنان خدا و رسولش و خاندان اویند، نبرد با خاندان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم را جهاد
شمارند و مالشان را غنیمت از آن آنها است عذاب خزي در دنیا و آخرت و از آنها است عذاب پاینده، و اهل شهري بنام موصل
بدترین مردم زمین، و اهل شهري بنام زوراء که در آخر الزمان ساخته شود و بخون ما درمان جویند، و بدشمنی ما تقرب خواهند،
در راه دشمنی ما دوستی ص: 179 کنند و نبرد با ما را واجب دانند و کشتن ما را لازم، اي پسرم بپرهیز از اینان
و بپرهیز که دو تن آنها بیکی از خاندانت خلوت نکنند جز اینکه قصد کشتن او کنند- تا آخر خبر- بیان: موصل با میم فتحهدار و
سکون واو معروف است و زوراء بر دجله بغداد و خود بغداد اطلاق شده زیرا درهاي درونی آنها از بیرون مزور است، و ممکن
صفحه 81 از 149
است احوال این بلاد باختلاف زمان عوض گردند و آنچه در خبر ذکر شده وضع آنها بوده در آن زمان. 6- در علل (ج 2 ص
259 ): بسندي تا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که چون مرا بآسمان بردند جبرئیلم بدوش راست برداشت و نگاه کردم بیک
بقعه از زمین کوهستان که سرخ بود، زیباتر از رنگ زعفران و خوشبوتر از مشک بناگاه بر آن پیري بود و کلاه بلندي بر سر داشت
با جبرئیل گفتم، این بقعه سرخ زیبارنگتر از زعفران و خوشبوتر از مشک چیست؟ گفت: سرزمین شیعه تو و شیعه علی علیه السّلام
است گفتم این پیر کلاه دراز کیست گفت ابلیس، گفتم از آنها چه میخواهد، گفت میخواهد آنها را از دوستی علی باز دارد و
بفسق و هرزگی وادارد، گفتم: اي جبرئیل ما را نزد آنها فرود آور، ما را تندتر از برق جهنده و دیده روشن بدانها فرود آورد و گفتم
قم برخیز اي ملعون، و با دشمنانشان در مال و فرزند و زن شریک شو که تو را تسلطی بر شیعه من و شیعه علی نیست، و آنجا قم
نامیده شد. 7- در اختصاص ( 101 ): بسندي که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: چون مرا بآسمان چهارم بردند نگاه
کردم بگنبدي از لؤلؤ که 4 پایه و 4 در داشت و چون دیباي سبز بود، گفتم: اي جبرئیل این گنبد چیست که در آسمان چهارم بهتر
از آن ندیدم، فرمود: دوستم محمّد، این صورت شهریست که بآن قم گویند که مردمی با ایمان در آن گرد آیند، منتظر محمّد صلّی
اللَّه علیه و آله و سلم و شفاعت او در قیامت و روز حساب، دچار اندوه و گرفتاري و بدیها باشند، راوي گوید از امام دهم پرسیدم تا
کی در انتظار فرج باشند؟ فرمود تا آنگاه که آب روي زمین پدیدار گردد. ص: 180 در تاریخ قم، مانندش
آورده. بیان: مقصود پدید شدن آبست در خود شهر، یا اینکه در آن زمان در قم هیچ آب جاري نبوده چنانچه در تاریخ قم آغاز
پیدایش رودخانه را در قم ذکر کرده و گفته پیش از آن در آنجا تنها کاریز بوده و آب جاري نبوده. 8- در تفسیر علی بن ابراهیم
596 ): بسندي که چون خبر معاویه بامیر المؤمنین علیه السّلام رسید که با صد هزار قشونست فرمود: از کدام مردمند؟ گفتند از اهل )
شام، فرمود: نگوئید اهل شام بگوئید اهل شوم، آنان از فرزندان مصرند که بزبان داود لعن شدند و خدا از آنها میمون و خوك
ساخت (الخبر). بیان: ممکن است جمع میان اخباري که در مدح شام و مصر و ذم آنها وارد شده بدان چه پیش اشاره کردیم که
راجع باختلاف مردم آنها است در هر زمانی زیرا شام در آغاز جایگاه پیغمبران و نیکان بوده و از بلاد شریف و با برکت بوده، و
چون مردمش شقیتر و کافرتر شدند از بدترین بلاد شد چنانچه روز عاشوراء از روزهاي با برکت بوده- چنانچه از پارهاي اخبار بر
آید- و چون امام حسین علیه السّلام در آن کشته شده از بدترین روزها شد. 9- در قرب الاسناد: بسندي از بزنطی که بامام رضا
علیه السّلام گفتم که مردم مصر بلاد خود را مقدس پندارند فرمود: آن چگونه است گفتم: قربانت پندارند از قبیله آنها 70 هزار
محشور شوند که بیحساب ببهشت روند، فرمود: نه بجان خودم چنین نیست، خدا ببنی اسرائیل خشم نکرد جز اینکه آنها را بمصر در
آورد، و از آنها خشنود نشد تا آنها را از آن بدر آورد، و البته خدا تبارك و تعالی بموسی وحی کرد که استخوانهاي یوسف را از
آن برآرد، و موسی رهنما خواست بکسی که قبر را بداند و او را بزنی کور و زمینگیر رهنمودند، و موسی از او خواست تا ویرا
بدان رهنماید و او ابا کرد مگر با دادن دو خصلت: دعا کند تا خدا او را شفا دهد و با او در بهشت همپایه باشد. این خواهش
بموسی گران آمد، و خدا باو وحی کرد، این چیست که بر تو ص: 181 گران آید. آنچه خواسته باو بده و او
انجام داد و آن زن بوي وعده کرد برآمدن ماه را، و خدا ماه را نگهداشت تا موسی سر وعده خود و رسید و آن را در میان صندوق
مرمري از نیل بر آورد و با خود برد، و البته که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرموده با گلش سر خود را مشوئید و از
کوزهاش آب ننوشید که مایه خواریست و غیرت را ببرد، باو گفتیم پیغمبر این را گفته؟ فرمود: آري. عیاشی از علی بن اسباط از
امام رضا علیه السّلام مانندش را آورده. 10 - در بصائر: بسندي از امام ششم علیه السّلام فرمود: خداوند ولایت ما را بر شهرها عرضه
داشت و جز کوفهاش نپذیرفت. بیان: مقصود پذیرفتن کامل است چنانچه در خبر آینده است. 11 - در بصائر: بسندي از ابی بصیر که
شنیدم امام ششم میفرمود: راستی ولایت ما عرضه شد بر آسمانها و زمین و کوهها و شهرها و بمانند پذیرش کوفه آن را نپذیرفتند.
-12 در نهج البلاغه: در ضمن سخنی در باره کوفه است که: گویا تو را بنگرم اي کوفه بمانند پوست عکاظی کشیده شوي، مصیبتها
صفحه 82 از 149
بکشی و لرزشها بینی، و راستی که من میدانم هیچ جباري بتو سوء قصد نکند جز اینکه خدایش به مانعی گرفتار سازد و بکشندهاي
دچار نماید. بیان: پوست عکاظی منسوبست بناحیه مکه که عرب هر سال در آنجا جمع میشدند و بازاري بر پا میکردند و بهم
میبالیدند و شعر میخواندند، و پوست بسیار در آن بفروش میرسید، و پوست آن ساخت خوبی داشت و سختیها که بکوفه و مردمش
رسید معروف است و در کتب تاریخ ثبت شده، و از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت است که فرمود: این کوفه شهر، و جایگاه، و
قرارگاه شیعیان ما است، و از امام صادق علیه السّلام است که: آن تربتی است که ما را دوست دارد و دوستش داریم، و از او است
علیه السّلام که: بار خدایا به تیر زن هر که به تیرش زند، و دشمن دار هر که دشمنش دارد. ص: 182 و محمّد
بن حسین کیدري در شرح نهج گفته: از جبارانی که خدایش بمانعی گرفتار کرد زیاد بود، مردم را در مسجد گرد آورده بود تا
علی علیه السّلام را لعن کند ولی دربانش آمد و گفت برگردید که او گرفتار است و اکنون دچار بیماري فلج شده و پسرش عبید
اللَّه بود که بخوره دچار شد، و حجاج بن یوسف بود که شکمش لانه مارها شد تا مرد، و عمر بن هبیره و پسرش یوسف بودند که
هر دو پیس شدند، و خالد قسري بود که براي بدهکاري زندانی شد تا از گرسنگی مرد، و آنان که دچار کشنده شدند عبید اللَّه بن
زیاد بود و مصعب بن زبیر و ابو السرایا و جز آنان که همه کشته شدند و یزید بن مهلب ببدترین وضعی کشته شد. 13 - در قصص:
بسندي که امام پنجم علیه السّلام. میفرمود: چه خوب سرزمینی است شام و چه بد مردمی دارد امروزه، و چه بد سرزمینی است مصر،
هلا راستی که زندانی بود براي بنی اسرائیل از خشم خدا بر آنها، و بنی اسرائیل بمصر نرفتند جز از خشم خدا بر آنها و نافرمانی آنها
از خدا زیرا خدا عزّ و جلّ بآنها فرمود: درآئید بسر زمین مقدسی که خدا براي شما نوشته است، یعنی شام و سرباز زدند از ورود
بدان و نافرمانی کردند و چهل سال در بیابان گم شدند. فرمود: بیرون شدن آنان از مصر و ورود آنها بشام نبود جز پس از آنکه
توبه کردند و خدا از آنها خشنود شد، سپس امام پنجم علیه السّلام فرمود: راستش من بد دارم خوردن خوراکهائی که در گل
پختههاي مصر پخته شود و دوست ندارم سرم را با گلش بشویم از ترس اینکه خواري بار آورد و غیرتم را ببرد. عیاشی: از داود
مانندش را آورده. 14 - در قصص: بسندي از ابی ابراهیم موصلی که بامام ششم گفتم: پسرم با من در باره رفتن بمصر کشمکش
دارد فرمود: تو را با مصر چکار؟ نمیدانی شهر مرگ است، و جز این نپندارم که فرمود: کوتاهعمرتر مردم بدان رانده شوند. 15 - و
از همان بهمین سند: که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: بمصر بروید و در آن نمانید و گمانم فرمود: مایه دیوثی است.
16 - در قصص: بسندي از ابی الحسن علیه السّلام، فرمود: در گل پخته آن نخورید و با خاکش سر ص: 183
نشوئید که خواري آرد و غیرت را ببرد. 17 - در کامل الزیاره: بسندي از امام ششم علیه السّلام میفرمود: چون حسین بن علی علیه
السّلام در گذشت همه آنچه خدا آفریده بر او گریستند جز سه چیز، بصره دمشق و خاندان عثمان. 18 - در کشی: از حماد الناب که
ما گروهی نزد امام ششم علیه السّلام بودیم که عمران بن عبد اللَّه قمی نزد او آمد و آن حضرت از او احوالپرسی کرد و خوش باش
گفت و خشنودي نشان داد و چون برخاست من بامام گفتم: این چه کس بود که با او چنین خوش باش کردي؟ فرمود: از خاندان
نجباء بود یعنی مردم قم که هیچ زورگوئی آهنگ آنها نکند جز آنکه خدایش بشکند و خرد کند. 19 - و از همان: از ابان بن عثمان
که عمران بن عبد اللَّه بامام ششم علیه السّلام وارد شد و باو فرمود: چگونه و خانوادهات چگونهاند، عمو زادههات چگونهاند و اهل
خانهات چگونهاند، و آنگاه، پر با او سخن گفت: و چون بیرون رفت من بامام ششم علیه السّلام گفتم: این کی بود؟ فرمود: نجیبی از
مردم نجیب که هیچ زورگو دامی بر ایشان ننهد جز اینکه خدا خوردش کند، حسین گفت: این دو حدیث را بر احمد بن حمزه
عرضه کردم گفت آنها را میشناسم ولی راویان آنها را در خاطر ندارم. 20 - در کتاب تاریخ قم تألیف حسن بن محمّد بن حسن
قمی: بسندي از عبد اللَّه بن سنان که پرسش شد از امام ششم بلاد جبل کجا است؟ که بما روایت رسیده چون کار بشما بر گردد
برخی از او بزمین فرو شوند فرمود: در آنجاها محلی است که دریا گویند و قم نام دارد و معدن شیعیان ما است؛ و اما ري، واي بر او
از دو پهلویش، آسودگی آن از سوي قم است و مردمش گفته شد دو پهلویش کدامند؟ فرمود: یکی بغداد و دیگري خراسان که
صفحه 83 از 149
راستش در آن تیغهاي خراسانیها و تیغهاي بغدادیها بهم برخورند، و خدا در کیفر و هلاك آنها شتاب کند و مردم بقم پناه برند و
مردم قم آنها را پناه دهند وانگه ص: 184 بجائی کوچند بنام اردستان. 21 - و بسندش تا انس بن مالک که
روزي نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم نشسته بودم و علی بن ابی طالب علیه السّلام بر او درآمد و فرمودش اي ابو الحسن پیش
من بیا و او را در آغوش کشید و میان دو چشمش را بوسید و فرمود اي علی راستش خدا- عزّ اسمه- ولایتت را بر آسمانها عرضه
کرد و آسمان هفتم بدان سبقت جست و او را با بیت المعمور زیور نمود، و سپس آسمان دنیا بدان سبقت جست و آن را با اختران
زیور نمود، و آنگاهش بر زمینها عرضه کرد و مکه بدان پیشی گرفت و با کعبهاش زیور کرد و سپس مدینه بدان پیشی گرفت و آن
را بمن زیور داد، سپس کوفه بدان پیشی گرفت و آن را بتو زیور نمود، سپس قم بدان پیشی گرفت و آن را با عرب زیور نمود و
یک دري از بهشت در آن گشود. 22 - و بسندي از امام ششم علیه السّلام که خدا کوفه را حجت دیگر شهرها کرد و مؤمنانش را
حجت بر مردم بلاد دیگر و قم را حجت شهرهاي دیگر نمود و مردمش را حجت بر اهل مشرق و مغرب از پري و آدمی، و قم و
مردمش را مستضعف وانگذاشت بلکه بآنها کمک کرد و توفیق داد سپس فرمود: دین و اهل دین در قم خوار و زبونند و گر نه
مردم بدان شتافتند و قم ویران میشد و مردمش از میان میرفتند و حجت بر بلاد دیگر نمیشد، و آنگه آسمان و زمین بر پا نمیماند و
یک چشم بر همزدن مهلت نمیداشتند و راستی که بلاها از قم و مردم قم بدورند، و البته زمانی آید که شهر قم و مردمش حجت بر
همه آفریدهها باشند و آن در زمان غیبت امام قایم علیه السّلام تا ظهورش، و اگر آن نباشد زمین اهلش را فرو برد. و راستی که
فرشتهها بلاها را از قم و مردمش دور کنند، و هیچ زورگو بدان سوء- قصد نکند جز اینکه قاصم الجبارین او را خرد کند و بوسیله
گرفتاري و مصیبت و دشمنی او را از آنها بازدارد، و خدا جباران را در دوران حکومتشان بفراموشی از قم و مردمش دچار کند
چنانچه یاد خدا را فراموش کردند. 23 - سپس گفته و بچند سند از امام صادق علیه السّلام روایت شده که نام کوفه را برد آسمان و
جهان، ج 4، ص: 185 و فرمود: بزودي کوفه از مؤمنان تهی شود و دانش از او نهان گردد چنانچه مار در سوراخش نهان شود، سپس
دانش در شهري پدید شود که قمش گویند، و معدن علم و فضل گردد تا آنجا که در روي زمین هیچ نادانی نسبت بدین نماند تا
برسد بنو عروسان پردهنشین، این نزدیک بظهور قائم ما باشد، و خدا قم و مردمش را مقام حجت سازد، و اگر آن نباشد زمین اهلش
را فرو برد و حجتی در زمین نماند، و دانش از آن بهمه بلاد منتشر گردد در مشرق و مغرب و حجت خدا بر مردم تمام شود. تا
کسی در روي زمین نماند که علم و دین بدو نرسد، سپس قائم ظهور کند و سبب انتقام و خشم خدائی بر بندهها شود، زیرا خدا از
بندهها انتقام نگیرد مگر پس از اینکه حجت را انکار کنند. 24 - و از ابی مقاتل دیلمی نقیب ري که شنیدم از امام دهم علیه السّلام
میفرمود: همانا قم نامیده شد براي اینکه چون کشتی نوح در طوفان بدان رسید ایستاد و آن تیکه ایست از بیت المقدس. 25 - و
بسندي از امام ششم علیه السّلام که فرمود: خدا از همه بلاد کوفه و قم و تفلیس را برگزیده. 26 - و بسندي از امام ششم علیه السّلام
که چون فتنه همه بلاد را در برگیرد بر شما باد که بقم و اطرافش پناه برید که بلاء از آن بدور است. 27 - و بسندي از موسی بن
میشناسی؟ گفتم: آري، من در آن دو کشتزار دارم، فرمود: آن را نگهدار، « وراردهار » خزرج که امام هشتم بمن گفت: جایی را بنام
سپس سه بار فرمود: چه خوب جایی است وراردهار. 28 -: بسندي از امام ششم علیه السّلام که چون بلاها همهگیر شدند آسودگی
سواد در کوفه و اطراف آنست، و در قم از کوهستان، و چه خوب جایی است قم براي ترسان آواره. 29 - و بسندي از امام ششم علیه
السّلام که چون آسایش بندگان نابود گردد و مردم اسب سوار شوند و از زنان و بويخوش کناره کنند، گریز، گریز از کنار آنها،
گفتم؟ ص: 186 قربانت، بکجا؟ فرمود بکوفه و اطرافش یا قم و اطرافش که بلا از آن دو بدور است. 30 -: و
بسندي از امام صادق علیه السّلام که مردم خراسان پرچمهاي ما باشند و مردم قم یاران ما و مردم کوفه میخهاي سازمان ما و مردم
این سواد از ما باشند و ما از آنها. 31 -: و بسندي از ابی الحسن یکم علیه السّلام که قم آشیانه آل محمّد است و جایگاه شیعیانشان
ولی البته هلاك شوند گروهی از جوانهاشان بگناه پدران خود و براي خوار شمردن و مسخره کردن بزرگانشان و مشایخشان و با
صفحه 84 از 149
این وضع خدا شر دشمنان و هر بدي را از آنها بگرداند. 32 - و بسندي از امام صادق علیه السّلام که چون بلاء و رنجی بشما رسد بر
شما است که بقم روید که جایگاه بنی فاطمه و آسایشگاه مؤمنانست و زمانی آید که اولیاء و دوستان ما از ما نفرت گیرند و دور
شوند و این صلاح آنها است که بدوستی ما شناخته نشوند، و خون و مالشان بجا ماند، کسی به قم و مردمش سوء قصد نکند جز
اینکه خدا او را خوار کند و از رحمت خود دور کند. 33 - بسندي از امام هشتم علیه السّلام که بهشت 8 در دارد و یکی از آن اهل
قم است و خوشا بحال آنها- تا سه بار- فرمود. 34 -: و بسندي از یکی اصحاب که ما نزد امام ششم علیه السّلام نشسته بودیم که
بیسابقه فرمود: خراسان، خراسان، سیستان، سیستان گویا مینگرم مردمشان سوار بر شترند و شتابانند بسوي قم. 35 -: بسندي از
سلیمان بن صالح که روزي نزد امام ششم علیه السّلام بودیم و فتنههاي بنی عباس ذکر شد و آنچه از آنها بمردم میرسد، گفتیم:
قربانت، پناهگاه و گریز در این زمان بکجا است؟ فرمود: بکوفه و اطرافش و بقم و اطرافش و آنگاه فرمود: شیعهها و دوستان ما در
قمند، آبادانی در آن فزون شود و مردم در آن گرد آیند تا آتش میان شهرشان باشد. و در روایتی است که آبادي قم تا آنجا رسد
که جاي یک اسب در آن به هزار درهم ص: 187 خرید شود. 36 - در خطبه ملاحم امیر المؤمنین علیه السّلام
که پس از جنگ جمل در بصره ایراد کرد، فرمود: حسنی سردار طبرستان با جمعی بسیار از سواره و پیادهاش خروج کند تا به
نیشابور آید و آن را بگشاید و درهایش پخش کند و سپس باصفهان آید و سپس بقم، و میان او مردم قم نبردي سخت رخ دهد که
در آن مردمی بسیار کشته شوند و اهل قم شکست خورند و حسنی اموالشان را چپو کند و زنانشان و فرزندانشان را اسیر کند و
پناه برند و حسنی 40 روز در شهرشان بماند، و از آنها 20 مرد بکشد و « وردآهار » خانههاشان را ویران سازد، و مردم قم بکوهی بنام
دو مرد بدار زند و از آنها بکوچد. 37 -: بسندي از ابی الحسن یکم علیه السّلام که مردي از اهل قم مردم را بحق بخواند و با
گروهی چون پارههاي آهن بپاخیزند که بادهاي تند آنها را نلغزاند، و جز نبرد ندانند و نخواهند و بر خدا توکل دارند و سرانجام از
آن پرهیزکارانست. 38 -: و بسندي از عفان بحري که امام ششم علیه السّلام بمن فرمود: میدانی چرا قم نام شد؟ گفتم خدا و
رسولش و تو داناترید، فرمود: براي آنکه مردمش با قائم آل محمّد صلوات اللَّه علیه بپا خیزند و بر او استوار مانند و او را یاري کنند.
-39 : و بسندي از یحیی سابري فروش که روزي نزد ابی الحسن علیه السّلام بودیم و ذکر قم و مردمش و میل آنها بمهدي علیه
السّلام بمیان آمد و بر آنها رحمت فرستاد و فرمود: خدا از آنها راضی باشد، و فرمود: راستی بهشت را دو در است و یکی از آنها از
آن مردم قم است؟ آنان بهترین شیعه ما هستند از میان همه بلاد، خدا دوستی ما را در سرشت آنان خمیر کرده. 40 - یکی از
تا چون نوبت نخستین آنها رسد برانگیزیم بر » اصحاب ما روایت کرده که نزد امام ششم علیه السّلام نشسته بودم و این آیه را خواند
گفتم: قربانت، آنها کیانند؟ 3 بار « آنها بندههائی از خود سخت پیکار و نفوذ کنند میان خانهها و این وعدهایست شدنی 50 - اسري
41 - و از شمارهاي مردم ري روایت است که بر امام ششم وارد فرمود: بخدا آنها مردم قم باشند. ص: 188
شدند و گفتند: ما اهل ري هستیم، فرمود: مرحبا ببرادران قمی ما، گفتند ما اهل ري هستیم و سخن خود را باز گفت، چند بار گفتند
و همان پاسخ را شنیدند. پس فرمود: خدا را حرمی است که مکه است، و رسول خدا را حرمی که مدینه است و امیر المؤمنین را
حرمی که کوفه است، و ما را هم حرمی که شهر قم است، و البته در آن زنی از فرزندانم بخاك رود بنام فاطمه و هر کهاش زیارت
کند بهشتش واجب شود، راوي گفت: این سخن او پیش از این بود که امام کاظم علیه السّلام زائیده شود. 42 - در روایات شیعه
است که چون رسول خدا را بمعراج بردند ابلیس را دید که در آن سرزمین زانو زده، فرمود: قم برخیز اي ملعون و قم نامیده شد.
-43 و از ائمه روایت است که اگر قمیین نبودند دین گم میشد. 44 - در روایتی که بامام رضا کشیده فرمود، چون همه شهرها را
آشوب گرفت بر شما باد بقم و اطرافش که بلاد از آن بدور است. 45 - و چون زکریا بن آدم قمی بآن حضرت گفت: اي آقایم
میخواهم از میان خاندانم بیرون روم که نابخردان در آن فراوان شدند فرمود. مکن زیرا بوجود تو بلاء از مردم قم دور شود چنانچه
بوجود امام هفتم بلاء از مردم بغداد دور شد. 46 - بسندي از امام ششم که البته بر قم فرشتهایست که بر آن پر میزند با دو بالش و
صفحه 85 از 149
هیچ زورگو سوء قصد بدان نکند جز اینکه خدا او را آب کند بمانند نمک در آب، سپس اشاره بعیسی بن عبد اللَّه کرد و فرمود:
درود خدا بر مردم قم، خدا بلادشان را سیر باران کند، و برکات خود را بر آنها فرو آورد و گناهانشان را بدل بحسنات کند، آنان
اهل رکوع و سجود و قیام و قعودند، آنان فقهاء علماء بافهمند، آنان اهل فهم و روایت و عبادت خوبند. 47 - ابو عبد اللَّه فقیه
همدانی در کتاب بلدان گفته: ابو موسی اشعري روایت کرده که سالمترین شهرها را از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسیدند و از
بهترین جاها هنگام پدید شدن آشوب و شمشیر، فرمود: سالمترین جاها در آن روز و سرزمین جبل است، چون آسمان و جهان،
ج 4، ص: 189 خراسان بهم خورد و جنک شد میان مردم گرگان و طبرستان و سیستان ویران شد سالمترین جاها آن روز قصبه قم
است آن شهري که یاران بهترین مردم از نظر پدر و مادر و جد و جدّه و عم و عمه از آن بر آیند آنجا که زهراء نامیده شود و جاي
پاي جبرئیل در آنست آنجا که از آن آبی جوشد و هر که از آن نوشد از درد آسوده شود از آن آب خمیر شود گلی که از آن
نمونه پرنده ساخته شد و از آن آب امام رضا علیه السّلام غسل کرد، و از آنجا کبش ابراهیم و عصاي موسی و انگشتر سلیمان بدر
آمدند. 48 - و از روایات فضل قم آنست که مردي بامام صادق علیه السّلام وارد شد و گفت: یا ابن رسول اللَّه میخواهم از تو
پرسشی کنم که تا کنون کسی نکرده و پس از این هم نکند فرمود: بسا میخواهی از حشر و نشرم بپرسی؟ آن مرد گفت: آري بدان
که محمّد را براستی برانگیخت مژده بخش و بیم ده از تو نپرسم جز آن را فرمود: محشر همه مردم بیت المقدس است جز یک
سرزمین در کوهستان بنام قم که در همان گورشان حسابرسی شوند و از آنجا ببهشت روند، سپس فرمود: اهل قم آمرزیدهاند گوید
آن مرد بر سر پا جست و گفت: یا ابن رسول اللَّه، این مخصوص مردم قم است؟ فرمود: آري: و هر که هم عقیده آنها است. سپس
فرمود: فزونت سازم گفت: آري، پدرم از پدرش از جدّش بمن باز گفت، که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بیک بقعه از
زمین نگاه کرد در جبل سبز و خوشرنگتر از زعفران و خوشبوتر از مشک، و ناگاه پیري در آن خفته و کلاه درازي بر سر دارد
گفتم، دوستم جبرئیل این چه بقعه است؟ فرمود، شیعه وصیّت علی بن ابی طالب در آن باشند. گفتم: این پیر که در آن خوابیده
کیست؟ گفت ابلیس لعین است، گفتم: از آنها چه خواهد؟ گفت آنها را از ولایت وصیت علی علیه السّلام باز دارد و بفسق و
هرزگی کشاند، گفتم، اي جبرئیل ما را بدان جا فرو آور، و ما را بدان جا فرو آورد تندتر از برق جهنده، و گفتم برخیز اي ملعون و
با مرجئه سنی در زنان و اموالشان شریک شو، زیرا مردم قم شیعه من و شیعه وصیّم علی بن ابی طالبند. 49 - و بروایتی از امام صادق
علیه السّلام که خاك قم مقدس است و مردمش از ما باشند ص: 190 و ما از آنها، هیچ زورگو بدانها سوء
قصد نکند جز اینکه بزودي کیفر بیند تا وقتی ببرادران خود خیانت نکنند، و چون چنین کنند خدا بر آنها زورگویان بدي مسلّط
کند، هلا آنها یاران قائم باشند و داعیان حق ما، سپس سر بآسمان برداشت و گفت بار خدایا آنها را از هر فتنه نگهدار و از هر
هلاکت رهائی بخش سپس مؤلف تاریخ مشاهده و قبور شهر قم را یاد کرده و گفته یکی از آنها قبر فاطمه دختر موسی بن جعفر
است و روایت است که در برابر زیارتش بهشت است. مشایخ قم روایت کردند که چون مأمون در سال 200 امام رضا علیه السّلام را
از مدینه بمرو برد فاطمه خواهرش در سال 201 بدنبال برادر بیرون شد، و چون بساوه رسید بیمار شد و پرسید تا قم چه اندازه راه
است؟ گفتند ده فرسخ، و بخادمش فرمود او را بقم برد، و در خانه موسی بن خزرج بن سعد فرود آمد و درستتر اینست که چون
خبر بآل سعد رسید همه بیرون شدند تا او را دعوت کنند تا در شهر قم فرود آید، و موسی بن خزرج جلو رفت و مهار شتر او را
گرفت و او را بقم برد و در خانه خود فرو آورد و 16 روز در آن زیست و برحمت خدا واصل شد، و موسی او را غسل داد و کفن
پوشید و در زمینی از خود که اکنون مدفن او است بخاك سپرد و بر آن سقفی از بوریا ساخت تا زینب بنت الجواد گنبدي بر آن
زد. و بروایت حسین بن بابویه از محمّد بن حسن بن احمد بن ولید چون فاطمه- رضی اللَّه عنها- در گذشت و غسلش دادند و کفن
کرد او را ببابلان بردند و در سردابی که برایش کنده بودند نهادند،. و خاندان سعد در متصدّي دفنش با هم اختلاف کردند و
موافقت شد که خادم پیر مرد صالح آنها بنام قادر او را دفن کند. و چون او را خواستند دو سوار رو بسته و شتابان از جانب رمله
صفحه 86 از 149
رسیدند و چون بجنازه نزدیک شدند فرود آمدند و بر او نماز خواندند و بسرداب درآمدند و او را دفن کردند و بیرون شدند و
رفتند و کسی آنها را نشناخت و محرابی که فاطمه در خانه موسی بن خزرج در آن نماز میخوانده تاکنون موجود است سپس ام
محمّد دختر موسی بن محمّد بن علی الرضا درگذشت و او را در کنار فاطمه- رضی اللَّه عنها- بخاك سپردند و از آن آسمان و
جهان، ج 4، ص: 191 پس میمونه خواهرش را و گنبدي هم بر آنها ساختند، و ام اسحاق کنیز محمّد و امّ حبیب کنیز محمّد بن
احمد بن الرضا، و خواهر محمّد بن موسی در آن دفن شدند. سپس گفته، و از آن جمله است قبر موسی مبرقع، نخست سید رضوي
که وارد قم شد، همیشه پرده برخ داشت و عربهاي قم او را بیرون کردند وانگه از او پوزش خواستند و واردش کردند و گرامیش
داشتند، و او از مال خود برایش خانه و مزارعی خریدند، و حال او خوش شد و از در آمد خود هم چند ده و مزرعه خرید، و
خواهرانش زینب و ام محمّد و میمونه هم که دختران امام جواد علیه السّلام بودند باو پیوستند و سپس بریهیه دختر موسی است و
همه آنها در بر فاطمه- رضی اللَّه عنها- دفن شدند. و خود موسی شب چهارشنبه 8 ماه ربیع الآخر سال 296 درگذشت و در آنجا
که اکنون بقبر او معروف است بخاك رفت و از آن جمله است قبر ابی علی نواده امام جواد که در سال 315 درگذشت و در مقبره
محمّد بن موسی بخاك رفت. سپس مقبرههاي بسیاري از سادات رضویه و بسیاري از فرزندان محمّد بن جعفر صادق علیه السّلام و
بسیاري از نوادههاي علی بن جعفر و بسیاري از سادات حسینی را ذکر کرده، و بیشتر مردم قم از اشعریین بودند که رسول خدا در
باره آنها فرمود خدایا بیامرز اشعریین را از خرد و بزرگ، و فرمود اشعریین از منند و من از آنهایم، و بسندي از زهري روایت شده
که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود ازد و اشعریون و کنده از منند نه منحرف شوند و نه بترسند، و بسندي از زید بن
اسلم که چون اشعریین بمدینه آمدند رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: شما کوچکنانید بسوي پیغمبر ان از فرزندان
اسماعیل، سپس اخبار بسیاري در فضائلشان ذکر کرده، سپس گفته: از مفاخر آنها اینست که نخست کسی که تشیع را در قم پدید
کرد موسی بن عبد اللَّه بن سعد اشعري بود: و از آن جمله امام رضا علیه السّلام بزکریا بن آدم نواده سعد اشعري فرمود: راستی خدا
بوجود تو بلا را از مردم قم رفع میکند چنانچه از اهل بغداد براي قبر موسی بن جعفر بلا را دفع میکند. و از آن جمله آنها مزارع و
کشتزارهاي بسیاري بر ائمه علیه السّلام وقف کردند. ص: 192 و از آن جمله نخست کسانی بودند که خمس
خود را بائمه پرداختند. و از آن جمله ائمه بسیاري از آنان را بهدیه و بذل کفن گرامی داشتند چون ابی جریر زکریا بن ادریس، و
زکریا ابن آدم و عیسی بن عبد اللَّه بن سعد و دیگران که ذکر آنها مایه درازي کلام است، و ببرخی خاتم و خلعت بخشیدند و آنان
بودند که از دعبل خزاعی جامه امام رضا علیه السّلام را بهزار اشرفی طلا خریدند. و از آن جمله امام صادق علیه السّلام بعمران بن
عبد اللَّه فرمود: سایه کند خدا تو را روزي که جز سایه او نیست. پایان آنچه از تاریخ قم بر آوردم و مؤلفش از علماي امامیه است.
بیان: از این تاریخ بر آید که وراردهار نام یکی از روستاهاي قم است و از توابع آنست، گفته در آن 19 ده است و روستائی اصفهان
بوده و بقم ملحق شده، جسر نام نهریست از نهرها که پیش از بناء قم بودند چنانچه از تاریخ برآید، و کشی بسند خود خبر زکریا بن
آدم را چنین روایت کرده، گفت بامام رضا علیه السّلام گفتم من میخواهم از خاندانم بیرون شوم که در آن نابخرد بسیار شده
فرمود: مکن که بوجود تو از خاندانت دفاع شود چنانچه بابی الحسن کاظم از اهل بغداد دفاع شود. 50 - در مجازات النبویه: پیغمبر
صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود، فرمان یافتم بیک آبادي که آبادیها را میخورد و پلیدي را میبرد چنانچه کوره آهنگري پلیدي
آهن را، مقصودش کوچ از مکه است بمدینه، سید- ره- گفته، اینکه فرموده آبادیها را میخورد مجاز است و مقصود اینست که
مردمش مردم آبادیها را مغلوب کنند و بلاد و دارائی آنها را مالک شوند، و گویا بدین وسیله آنها را میخورند، و این روشی است
در تعبیر و میان عرب معروف است (و یک شعر عربی هم گواه آورده تا گفته) و از این روش است قول پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله
یعنی نبرد مردانشان را نابود کرده و اموالشان را کاسته و از این رو گویا « واي بر قریش که نبرد آنها را خورده » در جنگ حدیبیه
پلیدي را نابود کند مانند کوره آهنگري که پلیدي آهن را نابود ص: 193 » خورنده آنها است. و اینکه فرمود
صفحه 87 از 149
یعنی مردمش پاك مسلمان میشوند و بدهاي آنها را از میان میروند و نیکان میمانند و بر آن شکیبا نماند جز صمیمی و مغزدار « کند
پس چون کوره آهنگریست که پلیدي و چرك را نابود کند و آهن و قلع پاك را بجهاند، و این هم مجاز است، و این خبر بلفظ
دیگر هم رسیده که عمر بن عبد العزیز ذکر کرده گفته، شنیدیم از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود: مدینه پلید
مردان را نابود کند چنانچه کوره آهنگري پلیدي آهن را و معنی در هر دو تعبیر یکی است. 51 - در کتاب جعفر بن محمّد بن
شریح، بسندي از ابن عباس از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که چون مردمی از یمن باو وارد میشدند میفرمود، مرحبا بهم
تیرههاي شعیب و احبار موسی. 52 - و از او که تا پیغمبر رسانده، فرمود، حضرموت بهتر از حارثیین باشند. 53 - بسندي از عبد اللَّه
بن ولید که وارد شدیم بر امام ششم علیه السّلام و باو سلام دادیم و برابرش نشستیم فرمود چه کسانی باشید؟ گفتیم از اهل کوفه،
فرمود: هیچ شهري مانند کوفه دوستدار ما نیستند و سپس این گروه شیعه، راستی خدا شما را براهی هدایت کرده که مردم آن را
ندانند، شما ما را دوست دارید و مردم ما را دشمن دارند، شما ما را باور دارید و مردم ما را دروغ شمارند، شما پیرو ما هستید و
مردم مخالف ما هستند، خدا زندگی شما را زندگی ما سازد، و مردن شما را مردن ما- الخبر- 54 - در مجالس شیخ: بسندي از
زریق خلقانی که روزي نزد امام ششم بودم و دو مرد از کوفه از یاران خودمان بر او وارد شدند و فرمود: آنها را میشناسی؟ گفتم:
آري از دوستان شمایند، فرمود: آري، سپاس خدا را که بزرگان دوستانم را در عراق نهاده است. 55 - در روایتی بخط شیخ محمّد
بن علی جبائی سند باصبغ بن نباته رسانده که در غزوه صفین همراه امیر المؤمنین علیه السّلام بودم که بر تپهاي ایستاد و اشاره به
نیزاري نمود میان بابل و آن تلّ و فرمود: شهریست. چه شهري؟ گفتم: مولایم می بینم نام شهري میبري، آیا آنجا شهري بوده که
آثارش از میان رفته؟ فرمود: نه، ولی ص: 194 شهري خواهد بود بنام حله سیفیه که مردي از بنی اسد آن را
میسازد و مردمی نیک در آن پدید شوند که قسم آنها نزد خدا پذیرفته است. 56 - و از خط شهید- ره- که امام باقر علیه السّلام
فرمود: خدا زیر عرش چهار ستون نهاده و نام آن را ضراح گذاشته و سپس فرشتهها را فرستاده تا زمین و فرموده خانهاي بمانند آن و
باندازه آن بسازند، و چون طوفان شد بالا رفت و پیغمبران بدان حج میکردند ولی جایش را نمیدانستند تا خدایش جایگاه ابراهیم
نمود و آن را بدو نشان داد و وي آن را از پنج کوه ساخت، از حراء، ثبیر، لبنان، طور. و کوه خمر که طبري گفته در دمشق است.
بیان: فیروزآبادي گفته: خمر با حرکت کوهی است در قدس و لبنان بضم کوهی در شام. 57 - در کنز کراچکی: که رسول خدا
فرمود: هر که مردم یمن را دوست دارد مرا دوست داشته و هر که آنان را دشمن دارد مرا دشمن داشته. 58 - در شرح نهج ابن میثم
است که چون امیر المؤمنین علیه السّلام از نبرد جمل آسوده شد در بصره خطبهاي ایراد کرد پس از سپاس خدا و رحمت بر پیغمبر
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: اي مردم بصره اي مردم شهري که سه بار زیر و رو شده و بار چهارمش را خدا داند اي قشون زن.
اي یاران حیوان بیزبان که غرّي کرد شما پذیرفتید و پی شد و گریزان شدید اخلاق شما ناپایدار و دین شما دوروئی و آب شما
تلخ و بدمزه است، شهر شما خاکش از همه شهرها گندتر است و از آسمان دورتر نه دهم شرّ در آنست. هر که در آن بازداشت
است بسزاي گناه او است و هر که بیرونست بعفو خداست گویا باین شهر شما مینگرم که آبش فرو گرفته تا جز کنگرههاي مسجد
دیده نشود مانند چینهدان پرندهاي باشد در دریا- و کشید تا فرمود: چون دیدند کوخهاي بصره خانه شدند و نیزارهایش کاخ
گردیدند گریز باید. گریز. که آن روز دیگر بصره ندارید. سپس براست رو کرد و فرمود: میان شما و ابله چند است؟ منذر بن
جارود گفت: ص: 195 پدر و مادرم قربانت. 4 فرسنگ فرمود: راست گفتی سوگند بدان که محمّد را مبعوث
کرد و بنبوت گرامی داشت و برسالت بر گماشت و جانش را شتابان ببهشت برد از او شنیدم چونان که شما از من شنوید که فرمود:
اي علی میدانی که میان آنجا که بصره نام گیرد و میان ابله 4 فرسنگ باشد. و در آنجا که ابله نام دارد و جاي گمرکچیانست 70
هزار شهید از امتم کشته شوند که آن روز بمنزله شهداء بدر باشند. منذر گفت: یا امیر المؤمنین چه کسی آنها را میکشد پدر و
مادرم بقربانت. فرمود: اخوان آنها را بکشند که مردمی چون دیوهایند، سیاه رنگ، بدبو، سخت یورش، کم جامه و پوشش. خوشا
صفحه 88 از 149
بدان که او را بکشند. براي جهاد با آنها در آن زمان مردمی کوچند که نزد سروران آن زمان زبون و گمنامند و در آسمان معروفند.
آسمان و اهلش بر آنها بگریند و زمین و ساکنانش. سپس اشک از دو دیدهاش روان شد- سپس فرمود: واي بر تو اي بصره از
سپاهی که نه گرد دارند و نه فریاد. منذر گفت: یا امیر المؤمنین بآنها از غرق چه رسد، ویح چه باشد؟ فرمود: ویل و ویح دو درند
ویح در رحمت است. ویل در عذاب اي پسر جارود. آري، چند بار هولناك باشد. یکی گروهی که همدگر را بکشند. یکی آشوبی
که خانهها را ویران سازد و اموال را بر باد دهد و زنان را باسیري و آنان را بسختی سربرند. اي واي که کار آنها داستانیست
شگفتآور. یکی اینکه در آید در آن دجال اکبر یک چشمی که دیده راستش بسته است و دیگري چون یک تیکه گوشت سرخ
از حدقه بر آمده بمانند یک دانه انگور بر روي آب و بدنبالش باشند کسانی که در ابلّه شهید شوند و انجیل آنها در گردنشان باشد.
کشته شود هر که کشته شود و بگریزد هر که گریزد سپس زمین لرزه سخت. سپس سنگ باران. وانگه زمین لرزه فرو بردن و مسخ
شدن. وانگه گرسنگی سخت و سپس مرگ سرخ و آن غرقشدنست. اي منذر. بصره را در کتب پیشین سه نام دیگر است که جز
دانشمندان ندانند یکی خریبۀ یکی تدمر و دیگري مؤتفکه- و کشاند تا فرمود- اي مردم بصره ص: 196
راستی خدا براي هیچ یک از شهرهاي مسلمانان نقشه شرف و کرامتی ننهاده جز اینکه بشما به از آن را داده و از کرم خود شما را
افزونی داده که دیگران ندارند قبله شما از همه مردم راستاتر است قبله شما روي بروي مقام ماست آنجا که امام در مکه بنماز ایستد
قاریان شما بهترین خوانندههاي قرآنند، زاهد شما زاهدترین مردم است، عابد شما عابدترین مردم، بازرگانان شما بهتر و درستتر
بازرگانی کند، و صدقه ده شما با کرمتر صدقه دهد. توانگر شما پربخششتر و متواضعتر است، و سروران شما خوشرفتارند، شما
پرهمسایهتر مردمید و کمتر بدان چه بشما سود ندارد دست اندازید و بنماز جماعت گرایندهترید، میوههاي شما بیشتر است و اموال
شما فزونتر کودکان شما باهوشترند و زنان شما عفیفتر و شوهردارترند، آب مسخر شما است که بامداد و شام آید و برود و براي
مصلحت زندگی شما و دریا وسیله ثروت شما است. اگر شکیبا باشید و براه راست بروید درخت طوبی آسایشگاه و سایه انداز شما
هیچ » است جز اینکه حکم خدا گذرا است و قضایش شدنی. از حکم او پیگیري نشود و او است حسابرس سریع خدا میفرماید
سپس خطبه را .« آبادانی نیست جز که نابود کن او هستیم پیش از روز رستاخیز یا او را بشکنجه سخت دچار کنیم- 58 - الاسراء
کشاند تا فرمود- راستی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم روزي که جز من با او نبود بمن فرمود: جبرئیل روح الامین مرا بر
شانه خود برداشت تا زمین را و هر که در او بود بمن نمود و کلیدهایش را بمن داد و آنچه در آن بود و در آن باشد و در آن
خواهد بود تا قیامت بمن آموخت و آن بر من گران نباشد چنانچه بر پدرم آدم گران نبود که همه اسماء را باو آموخت و فرشتههاي
مقرب آنها را نمیدانستند و من بقعه در کنار دریا دیدم که بصره نامیده شود دورتر زمینی بود از آسمان و نزدیکتر زمینی بدریا از
همه زمین بویرانی شتابانتر و خاکش زبرتر و عذابش سختتر. و در دوران گذشته بارها بزمین فرو رفته و البته در زمانی این بلایش
آید ص: 197 براي شما مردم بصره و آبادانیهاي نزدیک شما روز بلائی است از آب و من میدانم از کدام
نقطه این آبادي شما بجوشد و سپس پیش از آن امر بزرگی باشد که بر سر شما آید از شما نهانست و بر ما عیان هر که هنگام غرقه
شدن آن از آن بیرون شود. برحمت پیشگیر خدا است نسبت باو و هر که در آن بماند نه براي مرزداري کشور اسلام بسزاي
گناهش رسد و خدا هیچ ستمکاري نیست به بندهها. توضیح، ابله. بهمزه و باء ضمهدار و تشدید لام جاي بصره کنونی است که در
پیش از قراء و باغستانهاي بصره بوده و یکی از چهار بهشت روي زمین و اکنون جاي گمرك بصره است چنانچه خبر داده، دجال
اکبر اشاره بصاحب الزنج سرور قرمطیانست چنانچه گذشت و او را اکبر خواهنده براي اینکه دجّال متعدد است زیرا بمعنی مدعی
روش باطل و نارواست. مرگ سرخ تعبیریست از کشتن و در اینجا بغرق شدن تفسیر شده. خریبه بخاء ضمهدار و راء فتحهدار نام
محلهایست در بصره که آن را بصره اصغر نامند تدمر بمعنی هلاکت است و در لغت شهریست در شام 59 - قاضی نور اللَّه تستري در
مجالس المؤمنین از امام صادق علیه السّلام روایت کرده که خدا را حرمی است که مکه است رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
صفحه 89 از 149
را حرمی است که مدینۀ است و راستی براي امیر المؤمنین علیه السّلام حرمی است که کوفه است هلا قم کوفه صغري است هلا
بهشت را 8 در است که 3 آنها بسوي قم است، در آن زنی از فرزندانم بنام فاطمه درگذرد و بشفاعت او همه شیعههایم ببهشت
روند. 60 - از سعد بن سعد از امام رضا علیه السّلام است که هر که او را زیارت کند از آن او است بهشت. 61 - و از او علیه السّلام
که چون فتنه و بلا همه شهرها را گرفت بر شما باد بقم و اطرافش که بلا از آنها بدور است. 62 - و از امام رضا علیه السّلام که
63 - از امیر المؤمنین بهشت را 8 در است و 3 تا آنها از مردم قم است خوشا بر آنها، خوشا بر آنها. ص: 198
است که رحمتهاي خدا بر مردم قم، خدا بلادشان را سیر باران کند تا آخر آنچه از امام صادق گذشت. 64 - و از پیغمبر صلّی اللَّه
علیه و آله و سلم روایت است که چون مرا بآسمان بردند بزمینی سفید و کافوري گذشتم و بوي خوشی از آن بوئیدم و بجبرئیل
گفتم: این بقعه چیست؟ گفت: بآن آبه، گویند رسالت تو ولایت نژاد تو بر آن عرضه شد و پذیرفت و خدا از آن مردانی آفریند که
تو را دوست دارند و نژادت را، برکت خدا بر آن و مردمش باد. 65 - معجم البلدان: گفته: روایت است که در تورات نوشته است
ري یکدر زمین است، و بازرگانی مردم بدانست، اصمعی گفته: ري عروس جهانست و جاي بازرگانی مردم، گفته که از امام جعفر
صادق علیه السّلام روایت شده که ري و قزوین و ساوه ملعون و شومند. 66 - در کشف الغمه است که امیر المؤمنین علیه السّلام
فرمود: واي بر طالقان که خداي تعالی در آن گنجها دارد نه طلا هستند و نه نقره ولی مردانی مؤمن که خدا را چنانچه سزد شناختند
و در آخر الزمان یاران مهدي باشند. 67 -: بسندي تا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که فرمود: قزوین یکی از درهاي بهشت
است. 68 - در در المنثور (ج 1 ص 123 ) از چند کتاب از ابن عباس که رسول خدا فرمود: بمکه، وه چه شهر خوشبوئی هستی و چه
اندازه دوستت دارم، اگر مردمت مرا از تو بیرون نکرده بودند از تو بیرون نشدم، در روایت دیگر در جز تو سکونت نکردم. 69 -: و
از عبد الرحمن بن سابط که چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم خواست بمدینه کوچد استلام حجر کرد و میان مسجد
ایستاد و بخانه کعبه رو کرد و گفت: من میدانم خدا در زمین خانهاي ننهاده که از تو دوستتر داشته باشم و در روي زمین شهري از
- تو دوستتر ندارم، و از بیمیلی از تو بیرون نشدم ولی آنان که کفر ورزیدند مرا ص: 199 بیرون کردند. 70
در کتاب قسمت اقلیم زمین و بلدان آن: از یکی مخالفان گفته: بلد مهدي شهریست خوب و محکم مهدي فاطمی آن را ساخته و
محکمش کرده و درهاي آهنی بر آن نهاده، هر دري فزون از صد قنطار است و چونش ساخت و محکم نمود گفت اکنون فاطمیان
در امانند. بیان: این شهر داستانی دارد دراز و غریب که در کتاب غیبت آن را آوردم. 72 : در کتاب نامبرده است که: ذو القرنین
وارد جزیرهاي بزرگ شد، و در آن مردمی دید که از عبادت کاسته شدند، و چون جانور خزنده سیاهند بدانها درود گفت و
پاسخش دادند، از آنها پرسید زندگی شما مردم در اینجا چیست؟ گفتند آنچه خدا بما روزي کرده از ماهی و انواع گیاه و از این
آبهاي گوارا و شیرین همه بنوشیم، گفت: زندگی خوشتر و بهتر براي شما فراهم نکنم؟ گفتند براي چه؟ در این جزیره ما آنچه
هست که اگر همه عالم بدان گرایند آنها را بس باشد، گفت: آن چیست؟ او را بهداشتی پهناور بردند که درازا و پهنایش پایان
نداشت و پر بود از الوان در و یاقوت و زبرجد و بلخش و سنگهاي ارزنده که در دنیا دیده نشدند و جواهري که نمیشد ارزش براي
آنها معین کرد، چیزي دید باور نکردنی که اگر همه عالم جمع میشدند تا آن را نقل کنند در میماندند گفت: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ،
منزهست آنکه ملک عظیم دارد و آفریده آنچه را خلائق ندانند. و از کناره آن وادي او را بدشتی صاف و پهناور بردند پر از
اصناف درختها و انواع میوهها و هر رنگی از گلها و هر جنسی از پرندهها و شرشر نهرها، و سایهها نسیم روحافزا و خرّمی و بوستانها،
باغها و آبگیرها و چون ذو القرنین آنها را دید خداي بزرگ را تسبیح گفت و آن وادي جواهر را کوچک شمرد در برابر این منظره
خرّم و درخشان چون در شگفت شد باو گفتند در آنچه در دنیا ص: 200 مالک شدي برخی از آنچه دیدي
هست؟ گفت: سوگند بخداي داناي آشکار و نهان، نه. گفتند: همه اینها در دست ما هست و دل ما بهیچ کدام رو ندارد و به
همانچه ما را به عبادت پروردگار خالق نیرو دهد قناعت داریم، و هر که براي خدا چیزي را وانهد خدایش بهتر از آن دهد، از بر ما
صفحه 90 از 149
برو و ما را بخود واگذار، خدا ما را و تو را رهبري کند، سپس او را وداع کردند و از او جدا شدند، و باو گفتند این وادي جواهر در
اختیار تو است هر چه خواهی از آن بردار، او چیزي از آن نخواست. گفته: سپس ذو القرنین بجزیره بزرگ دیگر رفت و در آن
مردمی دید جامه از برك درخت دارند، و در غارهاي سنگی جا دارند، و از آنها مسائلی از حکمت پرسید بهترین پاسخ با
لطیفترین باو گفتند، بآنها گفت: نیازمندیهاي خود را بخواهید تا بر آورده شود. گفتند: ما از تو خواستار جاویدان ماندن در دنیا
هستیم، گفت من خود بدان توانا نیستم، کسی که یک نفس فزون از عمرش نتواند کشید چگونه بشما جاویدانی تواند داد.
بزرگشان گفت: ما از تو تندرستی دوران زندگی خواهیم، گفت مرا بر آن هم قدرتی نیست، گفتند: بگو بدانیم چند از عمر مانده
است، گفت: عمر خود را هم ندانم تا برسد بعمر شماها، باو گفتند پس ما را واگذار تا از کسی بخواهیم که بر همه اینها و بالاتر
توانا است. و مردم ببخشش فراوان و عظمت مرکبش نگاه میکردند و پیره مرد مستمندي بود که سر بالا نمیکرد، ذو القرنین باو
گفت: چرا تو تماشا نکنی، گفت: من از آن پادشاهی که پیش از تو بود خوشم نیامد تا بتو و شاهیت نگاه کنم، گفت چگونه بود؟
پیر گفت: ما پادشاهی داشتیم و مستمندي و هر دو در یک روز مردند و من بر سر آنها رفتم و تلاش کردم. پادشاه را از مستمند و
:( 73 - در عیون (ج 2 ص 260 گدا بشناسم و نتوانستم گفته: ذو القرنین آنها را وانهاد و برگشت. ص: 201
بسندي از ابی صلت هروي که نزد امام رضا علیه السّلام بودم و مردمی نزد او آمدند از اهل قم و بر او سلام دادند و جواب داد و
آنها را بخود نزدیک کرد و بآنها گفت: خوش آمدید، شما بدرستی شیعه مائید، و روزي براي شما آید که قبر مرا در طوس زیارت
کنید، هلا هر که مرا زیارت کند با غسل از گناهانش بدراید چون روزي که از مادرش زاده. 74 و از همان (..) از عبد العظیم بن
عبد اللَّه حسنی که شنیدم امام دهم علیه السّلام میفرمود: مردم قم و آبه آمرزیدهاند که جدّم امام رضا علیه السّلام را در طوس
زیارت میکنند، هلا هر که زیارتش کند و در راه قطرهاي باران بر او افتد خدا تنش را بر آتش حرام کند. 75 - در کافی (ج 8 ص
70 ): بسندي از امام پنجم که روزي رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بیرون شد تا اسبها را سان بیند- حدیث را کشانده تا
فرموده- باسبی گذشت و عیینۀ بن حصین بوي گفت: این اسب چنین و چنانست فرمود: وانه من داناترم باسب از تو، او گفت: من
مردشناسترم از تو، رسول خدا در خشم شد تا در چهرهاش خون نمودار گردید و باو فرمود: کدام مردها بهترند؟ عیینۀ گفت: مردان
نجد که شمشیر بر شانه نهند و نیزه بر شانه اسب خود و بزنند و پیش روند، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: دروغ
گفتی بلکه مردم یمن برترند، ایمان یمانی است، حکمت یمانی است و اگر هجرت نبود من مردي از مردم یمن بودم. جفا و سخت
دلی در مردم جنجالی است که رمه دارند ربیعه و مضر از آنجا که پره خورشید بر آید، مذحج بیشتر تیرهاند که ببهشت روند،
حضرموت به از عامر بن صعصعه است. و در روایت برخی، به از حرث بن معاویه است، بجیله به از رعل و ذکوانند و اگر لحیان
نابود شوند باك ندارم، سپس فرمود: خدا چهار پادشاه را لعنت کند جمدا، مخوسا، مشرح و ابضعه و خواهرشان عمرّده- و حدیث
را کشانده تا قول او- خدا لعنت کند رعل و ذکوان و عضل و لحیان و جذیمیهاي از اسد و غطفان را و ابو سفیان بن حرب و شهبل
صاحب دندان و دو پسر ملیکۀ بن جزیم و مروان و ص: 202 هوذه و هونه را. 76 - در کتاب جعفر بن محمّد
بن شریح گفته: یک روز رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم اسبها را سان دید در نزد عیینۀ بن حصین بن حذیفه بدر، رسول خدا
صلّی اللَّه علیه و آله و سلم باو گفت: من اسبشناسترم از تو، عیینۀ گفت من مردشناسترم از تو. پیغمبر فرمود: چطور؟ گفت: بهتر
مردان آنانند که تیغ بر دوش نهند و نیزهها بر شانه اسبهاشان از مردم نجد، پیغمبر فرمود: دروغ گفتی بهترین مردان مردم یمن باشند،
ایمان یمانی است و منم یمانیم و بیشتر تیرهاي که روز قیامت ببهشت روند مذحج باشند حضرموت به از حرث بن معاویه تیرهاي از
کنده باشند. اگر لحیان نابود شوند باکی ندارم، خدا چهار پادشاه را که جمد، مخوسا. مشرح و أبضعهاند لعنت کند و خواهرشان
عمرّده را. بیان: در نهایه گفته: در حدیث است که ایمان یمانی است چون از مکه آغاز شد و مکه از تهامه است و تهامه از زمین
یمن است و از این رو گفتند: کعبه یمانیه است، و گفتند: این را بحساب انصار فرموده چون یمانی باشند و ایمان و مؤمنان را یاري
صفحه 91 از 149
کردند و جا دادند و ایمان بدانها وابسته شد. در شرح سنت گفته این ستایش از مردم یمن براي آن بود که زود ایمان پذیرفتند و در
شاید مقصود اینست که اگر هجرت نکرده بودم در مکه بودم که از یمن است، یا مقصود « لولا الهجرة » آن پایدار ماندند. قوله
اینست که اگر مدینه دار هجرت نشده بود بیمن میرفتم و وطن میساختم یا مقصود اینست که اگر هجرت اشرف نبود خود را انصار
میشمردم (فدادین) آنها که دنبال رمههاي خود جنجال کنند یا شتر بسیار دارند و گفتهاند شتربانان و گاوداران و خررانان و شبانها
باشند. اصحاب و بر، بیابان نشینها باشند که از مو چادر سازند و شاید مقصود این دو قبیلهاند که در شرق مدینه جا دارند در شرح
سنۀ بسندي آورده که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم با دست اشاره بیمن کرد و فرمود: ایمان یمانی است آنجا جز اینکه
ص: 203 سخت دلی و جفا در فدادین است دنبال شتران آنجا که دو شاخ شیطانست در ربیعه و مضر. و
بسندش از ابن عمر که دیدم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بخاور اشارت کرد و میفرمود: راستی فتنه آنجا است راستی فتنه
آنجا هست از آنجا که شاخ شیطان بر آید نووي گفته دو شاخ شیطان سوي مشرق است یعنی دو گمراهکننده یا دو پیروان کافر او
در مشرقند و در آن تسلط دارد و ان در زمان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بوده و هم چون که دجال از مشرق خروج کند و آن
در این میانه منشأ آشوبهاي بزرگ است و انگیزه گاه ترکان سرکش- پایان- و دور نیست در این خبر هم قرن الشیطان بوده و
تصحیف شده ... جوهري گفته: مخوس چون منبر و مشرح و جمد و ابضعه پسران معدي کرب چهار شاه بودند که رسول خدا
بهمراه خواهرشان عمرده آنها را لعن کرد با اشعث بحضور پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم آمدند و مسلمان شدند و سپس مرتد
گویم: اخبار بسیاري در نکوهش بصره در .« یا عین بکی للملوك الاربعه » شدند و در جنک نجیر کشته شدند و نوحهگرشان گفت
کتب فتن گذشت، و اخباري در ستایش کوفه، غري کربلاء طوس مکه و مدینه در کتاب مزار بیاید و در کتاب حج که براي حذر
از تکرار در اینجا نیاوردیم. 77 - در اکمال الدین: بسندي از أبو القاسم بصري که براي ابن طولون گنج بسیاري در مصر کشف شد
که کسی را روزي نشده بود پیش از وي و او را بخراب کردن دو هرم تشویق کردند ولی مشاوران و اطرافیان و رازدارانش باو اشاره
کردند که بویرانی اهرام نپردازد که کسی بدان دست نزده است و عمرش دراز شده باشد. و او بدان اصرار ورزید و هزار کارگر
گماشت تا در آنها را بجویند و یک سال گرد آن کار کردند تا خسته شدند و چون آهنک برگشت کردند و نومید شدند سردابی
یافتند و گمان کردند همان دریست که دنبالش بودند و چون بپایانش رسیدند ص: 204 در آنجا آستانه
مرمري یافتند و گمان بردند در همانست و نقشه کشیدند تا آن را بر آوردند دیدند بر آن نوشتهاي یونانی نقش است. حکماء و
دانشمندان مصر را گرد آوردند و بدان راه نبردند و در میان آنها مردي بود بنام ابی عبد اللَّه مدائنی که یکی از حافظان جهان و
دانشمندان بود و او بابن طولون گفت: در حبشه کسی را میشناسم که 360 سال دارد و این خط را میداند و میخواست آن را بمن
بیاموزد و من از حرص بر دانش عرب پاي آن نایستادم و او هنوز زنده است. أبو الحسن ابن طولون نامهاي بپادشاه حبشه نوشت و از
او خواست که آن اسقف را بدو فرستد و پاسخ داد که گذشت سن او را شکسته و بهمان هواي حبشه زنده است و از رفتن او بهواء
و اقلیم دیگر نگران است و بسا از رنج راه تلف شود و وجود او براي وي غنیمت است و سرفرازي و اگر از او پرسشی در باره
نوشتهاي یا چیزي دارید آن را بفرستید و آن گاه را با کشتی باسوان بردند و از آنجا با عراده بکشور حبشه رساندند که نزدیک
اسوان بود و اسقف آن را خواند و بزبان حبشه برگرداند و از زبان حبشه بعربی برگرداندند و در آن نوشته بود که: من ریان پسر
دومغ از ابو عبد اللَّه سؤال شد ریان کیست؟ گفت پدر عزیز پادشاه زمان یوسف و عمر عزیز 700 سال بوده و عمر پدرش ریان
1700 سال و عمر دومغ 3000 سال و در آن نوشته بود: منم ریان پسر دومغ در بررسی علم رود نیل بیرون شدم تا سرچشمه آن را
بدانم و 4000 مرد با خود بر داشتم و هشتاد سال راه رفتم تا بظلمات و دریاي محیط رسیدم و دیدم نیل دریاي محیط را قطع میکند و
از آن گذر میکند و راه بیرون شدن ندارد. مرگ و میر در یارانم در گرفت و با چهار هزار مرد ماندم و بر کشورم نگران شدم و
بمصر برگشتم و اهرام را ساختم و بیرونی آنها را و گنجها و پسانداز خود را در آنها نهادم و این شعر را سرودم. آسمان و جهان،
صفحه 92 از 149
ج 4، ص: 205 دانشم دریافت برخی ز آنچه هست نی نهان را و خدا داناتر است آنچه را خواستم محکم نمودم ساختش سخت
بنیادم خدا محکمتر است خواستم من تا بدانم مبدأ این نیل را لیک درماندم و زان هر مرد زان عاجزتر است راه ببریدم بصحراء دو
چهل سال تمام با بنو حجر و سپاهی بیکران کان لشکر است تا گذشتم سر بسر از هر پري و آدمی تا جلوگیرم یکی دریاي تیره در
بر است شد یقینم راه آنجا نیست تا من بگذرم نه پس از من را گذر باشد ته آن کو پیشتر است بازگشتم من بسوي کشورم با
جارچی جار زد در مصر دنیا گاه بد گه خوشتر است صاحب اهرام اندر مصر سر تا سر منم صاحب گل پختههایش و آنچهشان اندر
بر است بر نهادم اندران نقشی ز کف و حکمتم تا بماند روزگاران بیحفاظ و سرپرست اندر آنها گنجهائی و شگفتیها بود دهر
گاهی تلخ و گاهی هم هجوم آورتر است بر گشاید فعلهایم راز هر امر عجیب والی از پروردگارم چون زمان در آخر است در کنار
کعبه اظهار امامت میکند امر او بالا بگیرد حکم حیّ داور است 8 و 9 با 2 دیگر با 4 ید دنبال آن با 90 آید که خونست و زبانها بند
و بست بعد از آن نه با نود چون بگذرد از روزگار این بناها در فرود و در خرابی اندر است ص: 206 میشود
پیدا سراسر گنج من جز اینکه من بینم آنها سر بسر در خون و ماتم اندر است گفتهام را رمز آوردم بر این یک تیکه سنگ کان فنا و
من فنا و آنگه نبودم در بر است در اینجا بود که ابن طولون گفت: این کاریست که کسی را چاره آن نیست جز قائم آل محمّد علیه
السّلام را و آن تخته سنگ در گاهی را چنانچه بود بجاي خود بر گرداندند. سپس یک سال بعد طاهر خادم ابن طولون او را در
مستی بر بستر خود کشت و از آن روز خبر اهرام و کسی که آنها را ساخته است دانسته شد و این درست گزارشی است در باره نیل
و اهرام. بیان: اسوان: شهریست در صعید مصر هرمان دو ساختمانند از دیرین که ادریس براي نگهداري نوشتههاي علم از طوفان
آنها را ساخته و برخی آنها را از سنان بن مشلشل دانند یا از قدماء که از روي ستارهشناسی طوفان را دانسته بودند و در آنها است
کتب طب و طلسم و در آنجا اهرام کوچکی هم باشند- پایان- سخن قاموس. ابو ریحان بیرونی در کتاب آثار باقیه گفته: پارسیان و
که آدم نخست است نزد آنها پیوسته بوده است و « کیومرث گل شاه » همه گبرها طوفان را یکسره منکرند و معتقدند شاهی از زمان
هند و چین و اصنافی از ملل مشرق در این انکار با آنها موافقند برخی پارسیان بدان معترفند ولی نه بشرحی که در کتب انبیاء است.
و گفتهاند طوفانی جزئی در شام و مغرب در زمان طهمورث پدید شده و سراسر معموره را نگرفته و جز امتهاي اندکی را غرق
نکرده و از گردنه حلوان گذر نکرده و بکشورهاي مشرق نرسیده و گفتهاند: مردم مغرب پیرو بیمی که حکماء آنها از طوفان دادند
ساختمانها محکم ساختند چون اهرام مصر و گفتند: اگر آفت از آسمان آید درون آنها رویم و اگر از زمین بر امد بدانها برآئیم، و
معتقدند که آثار آب طوفان ص: 207 و امواج آن تا نیمه اهرام روشن است و از آن بالاتر نرفته. گفتهاند اهرام
را یوسف ساخت و گندم سالهاي قحط را در آن انبار کرد، و گفتند: چون خبر طوفان 231 سال پیشتر بطهمورث رسید فرمان داد در
کشورش جایی خوش زمین و هوا برگزیده شود و بهتر از اصفهان نیافتند، و فرمود تا کتب را در جلد نهند و در سالمترین جاي آن
دفن کنند، و گواهش اینست که در زمان ما در جی شهر اصفهان تپههائی شکافت و در آنها اتاقهائی پر از بستههاي پوست درختی
بود که از آن کمان و سپر سازند و آن را (توز) نامند، و بر آنها نوشتهها است که دانسته نشد آن چیست- پایان. 78 - در مناقب (ج
4 ص 236 ): ابو جعفر دوانیقی از امام صادق علیه السّلام پرسید که میدانی این چیست؟ فرمود: چیست؟ گفت: آنجا کوهی است که
در سال از آن قطرهها فروچکد و ببندند و براي سفیدي که در دیده با دید آید خوبست از آن سرمه کشند و برود بفرمان خداي
تعالی فرمود: آري آن را میشناسم و اگر خواهی نامش و حالش را بتو گزارش دهم، این کوهی است که بر آن یکی از پیغمبران بنی
اسرائیل از قوم خود گریزان بود، و خدا را بر آن عبادت میکرد، و قومش دانستند و او را کشتند و آن کوه بر آن پیغمبر میگرید و
این قطرهها اشک گریه او است، در سوي دیگرش چشمهایست که شبانه روز از این آب میجوشد و دسترسی بدان چشمه نیست.
-79 در در المنثور (ج 3 ص 97 ): بسندي از عبد اللَّه بن عمرو بن عاص که عجائب دنیا 4 است آئینهاي که بر مناره اسکندریه
آویخته است و هر که زیرش نشیند تا قسطنطنیه را که آنور دریا است بیند، دیگر اسبی از مس در زمین اندلس که مشتش گشوده
صفحه 93 از 149
است روبرو گویا است که دنبال من راهی نیست، و کسی بلاد دنبال او را گام ننهد جز اینکه مورچهها او را بخورند، سوّم منارهاي
مسین که بر آن سواري است از مس در زمین عاد و چون ماههاي حرام رسند از آن آب سرشاري جوشد که بنوشند و حوضها را پر
کنند و چون ماههاي حرام بگذرند آب بنداید. ص: 208 چهارم درختی از مس که بر آن پرنده سیاه است از
مس در سرزمین رومیه، و چون هنگام زیتون رسد آن سودانیه مسی سوتی کشد و هر چه پرنده سیاه سودانیه است با سه دانه زیتونه
بیایند که دو تا بر پاها دارند و یکی به نوك خود و آنها را بر سر آن سودانیه مسین ریزند و مردم رومیه روغن و خورش خود را تا
سال آینده از آنها فراهم سازند. 80 - در کافی ( 361 روضه): بسندي از امام ششم علیه السّلام که انور یمن درهایست که آن را وادي
برهوت خوانند، و در آن نگذرند جز مارهاي سیاه و جغد از پرندهها، در آن وادي چاهی است بنام بلموت که ارواح بتپرستها بام و
چون خدا عزّ و جلّ محمّد صلّی اللَّه علیه و « ذریح » شام در آنند و از آب گندیده نوشانده شوند پشت این وادي مردمی باشند بنام
آله و سلّم را مبعوث کرد، یک گوساله از آنها دم بر زمین زد و فریاد کشید بآوازي شیوا اي آل ذریح مردي در تهامه آمده و
دعوت میکند به شهادت لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ گفتند براي پیشامدیست که خدا این گوساله را بسخن آورده است. فرمود: بار دیگر فریاد
کشید، و تصمیم گرفتند یک کشتی بسازند و ساختند و 7 تن از آنها در آن فرو شدند، و توشهاي که خدا بدل آنها انداخت
برداشتند و بادبان کشیدند و آن را بدریا سر دادند و آنها را پیوسته کشاند تا بجدّه رساند، نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم
آمدند و آن حضرت بدانها فرمود: شما اهل ذریح باشید و گوساله میان شما فریاد کرد؟ گفتند: آري، یا رسول اللَّه دین و کتاب
خود را بر ما پیشنهاد کن، و پیمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم دین و کتاب و سنن و فرائض و شرائع را چنانچه از خدا رسیده بود
بدانها پیشنهاد کرد و مردي از بنی هاشم را بر آنها والی ساخت و با آنها فرستاد، و تاکنون اختلافی میان آنها نیست. 81 - در حیات
الحیوان: اهرام از شگفت آورترین ساختمان جهانند، گور پادشاهانی باشند که خواستند از پادشاهان دیگر پس از مرگ ممتاز باشند
چنانچه در زندگی خود ممتاز بودند، گفتهاند: چون مأمون بمصر رسید فرمان کرد تا زیر یکی از دو هرم زیرزمینی کنند و با تلاشی
رنج آور و صرف هزینه کلانی زیر زمینی ص: 209 کندند و در درون آن نردبانها و گودالهائی یافتند که
رفتن بدانها دشوار بود، و در بالاي آنها خانه چهار گوشی بود که هر ضلع آن 8 ذارع بود و در میان آن حوضی بود که در آن 100
اسکلت پوسیده بود که روزگارها بر آنها گذشته، و از کند و کوي جز آن خودداري شد. و نقل شده که هر مس نخست اخنوخ که
همان ادریس پیغمبر است، از ستارهشناسی طوفان را پیش بینی کرد و فرمود: تا اهرام را بسازند و گفتهاند: در شش ماه آنها را
ساخت و بر آنها نوشت بکسی که پس از من آید بگو در 600 سال آنها را ویران کند با اینکه ویران کردن آسانتر است از ساختن،
گفته: از شگفتیهاي « سلوة الاحزان » ما آنها را با دیبا پوشاندیم و او با حصیر پوشد و حصیر آسانتر است از دیبا. ابن جوزي در کتاب
هرمان اینست که بلندي هر کدام 400 ذارع است از سنک رخام و زمرد و در آن نوشته است من آنها را به کشور خود ساختم هر
که مدعی نیرو است آنها را ویران کند، زیرا ویران کردن آسانتر از ساختن است. ابن منادي گفته چند بار در آمد خراج همه جهان
را بر آورد کردند و براي ویران کردن اهرام رسا نیست و اللَّه اعلم. ص: 210
باب سی