گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
ابواب آدمی، روح، بدن، اجزاء بدن، قواي روح و تن، احوال روح و تن






باب سی و هشتم چرا بآدمی انسان گویند و بزن مرأه و به زنان نساء
- در علل (ج 1 ص 14 ): بسندي از امام ششم علیه السّلام که آدمی را انسان گفتند براي اینکه فراموشکار است و خدا عزّ و جلّ
بیان: بصریان انسان را از ماده انس دانند و کوفیان از ماده .« و البته سفارشی از این پیش بآدم کردیم و فراموش کرد، 115 طه » فرمود
نسیان و این خبر دلالت بر عقیده کوفیان دارد و عامه هم آن را از ابن عباس روایت کردند، خلیل در کتاب العین گفته: انسان از
نسیان گرفته شده و اصلش انسیان است چون جمعش اناسی و مصغرش انیسیان آمده و یاءش بتکرار حذف شده. شیخ در تبیان از
ابن عباس آورده که آدم را انسان نامیدند زیرا باو سفارشی شد و فراموش کرد، خدا تعالی فرموده است وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلی آدَمَ مِنْ
قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِ دْ لَهُ عَزْماً راغب در مفرداتش گفته: انسان نام آدمی شده بقولی براي اینکه زندگی او وابسته بهم نوع است و از
این رو گفتهاند انسان بطبع خود اجتماعی است که قوام زندگی آنها بیکدگر است و نتواند تنها همه وسائل زندگی را فراهم کند و
گفتهاند براي آنست که بهر چه خوشش آید انس میگیرد و گفتهاند بر وزن افعلان است از نسیان چون باو سفارشی شد و فراموش
کرد. 2- در علل (.. ص 16 ): بسندي از امام ششم که بزن مراة گفتند براي آنکه از مرء و مرد آفریده شد یعنی حوّاء از آدم. 3- در
معانی الاخبار بیسند: معنی انسان اینست که فراموش کند، معنی ص: 243 نساء اینست که آرامش مردانند،
صفحه 104 از 149
4- در منثور (ج 1 ص 52 ) از ابن عباس که خدا آدم را از پوسته زمین آفرید در روز .( معنی مراه اینست که از مرد آفریده شده ( 45
جمعه پس از عصر و او را آدم نامید، و آنگه باو سفارشی کرد و او فراموش کرد، و انسانش نامید، ابن عباس گفت: بخدا آفتاب
همان روز غروب نکرد که از بهشت فرو شد، گفته: زن را مراه گفتند چون از مرء و مرد آفریده شد و او را حوّاء نامیدند چون مادر
هر زندهایست. 5- در علل محمّد بن علی بن ابراهیم است که: آدم نیم ساعت در بهشت ماند و بزمین فرود شد در پایان ساعت نه
روز جمعه، هنگام نماز عصر، و آن را عصر گفتند چون آدم در فشار بلاد افتاد در آن، گفته خدا خواب را بآدم افکند و دنده کوتاه
سمت چپ او را بر گرفت و حواء را از آن آفرید و آزاري ندید و اگر آزار دیده بود هرگز باو مهر نمیورزید، آدم گفت: این چیه
فرمود: این مراة است چون از مرء آفریده شده، گفت: نامش چیست؟ گفت: حوّاء چون از چیز زنده آفریده شده ابن عباس گفته:
حواء نامش شد چون مادر هر زندهایست، جعفر گفته: نساء نامیده شدند چون آدم وقتی بزمین فرو شد بحواء انس گرفت و آرامش
جز باو نداشت. یک فائده در باره نخستین بشر سخن دینداران از مسلمان و یهود و ترسا یکی است که آدم نخست بشر است و
دیگران در آن خلاف دارند بر چند قول: 1- فلاسفه پندارند نوع بشر و انواع پدیدار دیگر را آغازي نیست. 2- هندیها که با فلاسفه
موافق نیستند و گویند اجسام حادثند بآدم معتقد نیستند و گویند خدا تعالی افلاك را آفرید و طبع حرکت آوري در ذات آنها نهاد
و چون حرکت کردند و درون آنها بناچار اجسامی بودند چون خلاء نشدنیست و اجسامی که یک طبع داشتند بحرکت فلک
مختلف شدند و آنچه نزدیکتر بفلک بود گرمتر و لطیفتر بودند و دورتر سردتر و درهمتر، سپس عناصر با هم آمیختند و مرکبات
از آنها ترکیب شد. ص: 244 و در این میانه نوع بشر هم پدید شدند بمانند کرمی که در میوه و گوشت پدید
شوند، و پشهاي که در دشتها و جاهاي بدبو پدید گردد، سپس بشر از یک دیگر متولد شدند، و آفرینش نخست خود را فراموش
نمودند، و ممکن است گفت برخی آدمیان در سرزمینهاي دور دست بتوالد آفریده شدند و تولد خود بخود از میان رفت چون
طبیعت وقتی راهی براي پدیده خود یافت از راه دیگر بینیاز میشود. 3- گبرها نه آدم را شناسند، نه نوح نه سام، نه حام و نه یافث
و نخست آدمی نزد آنها کیومرث است و لقب او کوهشاه است. چون در کوهستان بوده و برخی او را گلشاه خوانند چون در آن
زمان آدمی نبود که شاه آنها باشد، گفتهاند: معنی کیومرث: زنده، گویا مرده است، گفتند خاصیتی داشت که هر جانور باو نگاه
میکرد واله و بیهوش میشد، پندارند از اینجا پدید شد که یزدان نخست صانع نزد آنها در باره اهرمن باندیشه شد تا آنجا که
پیشانیش عرق کرد، و آن را پاك کرد و انداخت و از آن کیومرث بر آمد. و ناهنجار بسیاري دارند در اینکه چگونه اهرمن از
اندیشه یزدان پدید شده یا از خود بینی او و یا از هراس تنهائی او بوجود آمده، و اختلاف دارند در اینکه اهرمن قدیم است یا حادث
و در مدت هستی کیومرث هم اختلاف دارند، بیشترشان گویند 30 سال و کمترشان گویند 40 سال و گروهی از آنها گویند:
کیومرث در بهشت دنیا که در آسمانست 3 هزار سال زیست، هزاره حمل و هزاره ثور و هزاره جوزاء، و آنگه بزمین فرو شد و 30
هزار سال در آرامش بود از هزاره سرطان تا هزاره سنبله و سپس 30 تا 40 سال بجنگ با اهرمن دچار شد تا هلاك گردید. در اینکه
کشت و اهرمن داد خواهی بیزدان برد و او براي « جزوذ » کشته شده یک قولند ولی چگونه؟ بیشتر گویند: پسري از اهرمن بنام
پیمانها که با اهرمن داشت چاره ندید جز کیومرث را قصاص کند و او را بسزاي پسر اهرمن کشت و چنین گزارش کردید که
نخست کیومرث بر اهرمن چیره و بر دوش او سوار شد و ص: 245 گرد جهان میگردند تا اهرمن از او پرسید
از کدام چیز ترسانتر است و بیشتر هراس دارد؟ گفت از دوزخ. و چون اهرمنش بدان جا رساند سرکشی کرد و او را در آن افکند و
نتوانست خودداري کند و روي او افتاد و گفت: از کجایت تو را بخورم گفت از پاهایم تا فرصتی باشد و زیبائی جهان را تماشا کنم
ولی اهرمن او را از سر بخورد تا بخایه و ظروف منی او رسیده و از او دو قطره منی بزمین چکید و از آنها در کوه دو تپه ریواس
روئید در اصطخر و بر آن دور یواس اندام آدمی پدید شدند در آغاز ماه نهم و اجزائشان کامل شدند و از آنها دو بشر صورت
گرفتند نر و ماده بنام میشاء و میشانه که بجاي آدم و حواء دیندارانند. و گبرهاي خوارزم آن دو را مرد و مردانه نامیدند، و پندارند
صفحه 105 از 149
که 50 سال بینیازي از خوردن و نوشیدن زیستند خوش و بیآزار تا اهرمن بصورت پیره مردي کهن بر آنها پدید شد و آنها را
بخوردن میوه درختان واداشت و دیدند که او خود از آنها خورد و جوان شد و آنها هم خوردند و گرفتار شدند و حرص درشان
پدیدار شد تا با هم ازدواج کردند و فرزندي آوردند و از حرص از را هم خوردند. تا خدا تعالی مهر در دل آنها افکند و از آن پس
« فراواك » بود و « سیامک » شش شکم دو قلو زائید یک پسر و یک دختر که در کتاب زردشت نامهاي معروفی دارند، و شکم هفتم
که با هم زناشوئی کردند و از آنها نخست پادشاه پیدا شد که هوشنگ است و او جانشین جد خود کیومرث شد و تاجگذاري کرد
و بر تخت نشست و دو شهر بابل و شوش را ساخت. گویم: این یاوهها است که بافتهاند و آیات و اخبار بحق آشکار گویایند و
گفتههاي گمراهان را ابطال کنند. ص: 246
باب سی و نهم فضل آدمی برتري او بر فرشته و برخی کلیات احوال او
آیات قرآن مجید
- 34 ) چون پروردگارت بفرشتهها گفت: راستی من جایگزینی در زمین گذارندهام و تا فرمود- و بود از کافران. 2 - -1 البقره ( 30
- الانعام ( 98 ) و او است که شما را از یک نفس آفریده پایدار و سپرده، البته شرح کردیم آیات را براي مردمی که میفهمند. 3
الحجر ( 26 ) و البته آفریدیم آدمی را از گلی خشکیده از خرّه سالخورده. 4- الاسراء ( 70 ) و البته گرامی داشتیم آدمیزاده را و بر
- آوردیمشان بر خشکی و دریا و روزي دادیمشان چیزهاي پاکیزه و بخوبی برتري دادیم آنها را بر بسیاري از آنچه آفریدیم. 5
الأنبیاء ( 37 ) آفریده شده آدمی از شتاب. 6- الفرقان ( 54 ) او است که از آب آفرید بشر و نمودش نژاد و داماد و پروردگارت بوده
توانا. 7- الروم ( 54 ) خدائی که آفرید شما را ناتوان و بداد پس از ناتوانی توان سپس آورد پس از توان ناتوانی و پیروي، میآفریند
73 ) ما پیشنهاد کردیم سپرده را بر آسمانها و زمین و کوهها و نشدند - هر چه خواهد و او است بسیار دانا و توانا. 8- الاحزاب ( 72
پذیرا و نگران شدند از آن و پذیرفت آن را آدمی که ستم پیشه و نادان بود تا شکنجه دهد خدا مردان منافق و زنان منافق را و
مردان بت پرست و زنان بتپرست را و توبه پذیرد از مؤمنین و مؤمنات و بوده خدا پر آمرزنده و مهربان. 9- فاطر ( 27 ) و از مردم و
10 - یس ( 36 ) منزه باد خدا که آفریده همه همگنانی از جانورانند و برنگهاي گوناگون همچنین. ص: 247
آنچه زمین رویاند و از خودشان و از آنچه ندانند. 11 - الصافات ( 11 ) البته آفریدیمشان از گلی چسبنده. 12 - الزمر ( 4) آفریدتان از
یک تن و ساخت از او همسرش را. 13 - المؤمن ( 64 ) و صورتگري کرد شما را و خوب ساخت صورتهاتان را و روزي داد بشما از
4) آفرید آدمی را آموختش زبان- 14 - آفرید آدمی را از خشکیده چون سفال. 15 - التغابن ( 3) اوست - پاکیزهها. 14 - الرحمن ( 3
10 )* نه، سوگند بدین شهر، و - که آفریدتان: از شما است کافر و از شما است مؤمن و خدا بدان چه کنید بینا است. 16 - البلد ( 1
توئی در این شهر، و سوگند بپدر و آنچه زاید، البته انسان را در رنج آفریدیم، آیا پندارد توانا نیست بر او کسی، میگوید نابود کردم
مالی اندوخته. آیا پندارد نبیندش کسی، آیا ندادیمش دو دیده، و یک زبان و دو لب، و رهبریش کردیم بدو بلندي. 17 - التین ( 4 و
5) بخوان بنام پروردگارت - 5) البته آفریدیم آدمی را در بنیادي هر چه بهتر، سپس بر گردانیدیم او را بفروتر از فرود. 18 - العلق ( 1
که آفرید، آفرید آدمی را از خون بسته، بخوان سوگند بپروردگارت که ارجمندتر است، آنکه آموخت با قلم آموخت آدمی را
«1» آنچه نمیدانست
تفسیر
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَۀِ این آیات را دلیل آوردند بر برتري آدمی بر فرشته و وجه استدلال بدانها بیاید (نَفْسٍ واحِدَةٍ) یعنی آدم علیه
صفحه 106 از 149
السّلام که خدا همه ماها را از او آفرید، و حوّاء را از فزونی گل او یا یک دنده او و این منت بر ما ص: 248 از
یعنی پایدار در رحم تا بزاید و سپرده در گور تا « فَمُسْتَقَرٌّ وَ مُسْتَوْدَعٌ » . اینست که چون همه از یک ریشه باشند بالفت بهم نزدیکترند
برآید، یا پایدار در رحم مادرها و سپرده در پشت پدرها، یا پایدار در روي زمین در دنیا و سپرده بخدا در آخرت، یا پایدار در
زندگی و سپرده پس از مرگ و در حشر، یا پایدار در گور و سپرده در دنیا، یا پایدار در ایمان و ناپایدار در آن که از او سلب شود
گلی که در آب « مِنْ حَمَإٍ » ، گل خشکیده که چون بر آن زنند آواز کند یا گندیده و بدبو « مِنْ صَ لْصالٍ » . چنانچه در خبر وارد است
رازي در (ج 21 - ص « و البته آدمی را گرامی داشتیم » . مانده تا سیاه شده (مسنون) صورت دار و قالب شده یا گندیده و سالخورده
16 ) تفسیرش گفته: بدان که آدمی جوهریست مرکّب از جان و تن و نفس آدمی اشرف نفوس عالم فرودین است، زیرا نفس -12
نباتی را سه نیروي اصلی است غذا گرفتن، نمو، زایش و نفس حیوانی دو تا دیگر هم دارد، حس، و حرکت اختیاري، وانگه نفس
آدمی نیروي دیگري هم دارد که عقل دریابنده حقائق اشیاء است بحقیقت آنها و آنست که پرتو شناخت خدا در آن جلوه کند و
تابش کبریاش در آن بتابد، و هم اوست که برازهاي دو عالم خلق و امر آگاه شود، و هر بخشی از آفریدههاي خدا را از روح و
جسم بحقیقت فرا گیرد. و این نیرو از سنخ جوهرهاي قدسی است و ارواح مجرد الهی و این نیرو در شرف، نسبتی با آن پنج نیروي
نباتی و حیوانی ندارد، و چون مطلب چنین است روشن است که نفس آدمی اشرف نفوس این جهانست، و اما اینکه تن آدم هم
اشرف اجسام این جهانست مفسران را در آن چند وجه است: 1- میمون بن مهران از ابن عباس در قول خدا آورده وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی
آدَمَ که هر چیزي بدهانش میخورد جز آدمیزاده که با دستش میخورد، از رشید حکایت است که خوان گستردند نزد او و قاشق
خواست، ابو یوسف باو گفت: در تفسیر قول خدا تعالی وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وارد است که براي آنها انگشتانی ساختیم که با آنها
ص: 249 غذا میخورند، و رشید قاشقها را پس داد و با انگشتانش خورد. 2- ضحاك گفته: بگویائی و
تشخیص است، و تحقیق سخن اینست که هر چه چیزي را فهمد یا نمیتواند فهم خود را بدیگري بفهماند یا میتواند بخش یکم
جانوران جز آدمیند که چون در درون خود دردي یا خوشی یابند نمیتوانند بدرستی آن را بدیگري بفهمانند و بخش دوم آدمی
است که میتواند هر چه را که فهمید بدیگري بفهماند و مقصود از گویائی اینست و گنگ هم در این تعریف وارد است، زیرا اگر
چه زبانش بسته است ولی با اشاره و نوشتن و جز آن میتواند بفهماند، و طوطی داخل آن نیست زیرا گرچه میتواند اندکی بفهماند
ولی همه احوال درونی خود را بطور کامل نمیتواند فهماند. 3- عطاء آن را راستائی اندام دانسته و این سخن ناتمام است، زیرا اشجار
را قامتی رساتر از آدمی است و باید بدان شرطی افزود و آن کمال نیروي عقل و حسّ و حرکت است. 4- یمان گفته بزیبائی
و چون خدا آفرینش آدمی را یاد کرده فرموده « صورت بست شما را و زیبا صورت بست » صورتست و دلیل او فرموده خداست
در یک عضو آدمی « رنگ آمیزي خدا است و چه کس از خدا رنگ آمیزتر است 129 - البقره » فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ فرموده
خوب بیندیش که چشم او است مردمک سیاه و گردش سفیدي چشم و گرد آن مژگان سیاه و بر آن مردمک سیاه سفیدي پلکها
احاطه دارند، و بالاي آن پلک ابروان سیاه است و بالاي آن سیاهی سفیدي پیشانی و باز بالاي آن موي سیاه و این نمونهایست از
زیبائی صورت آدمی. 5- برخی کرامت آدمی را بنیروي نویسندگی تعبیر کرده، و حق سخن در اینجا اینست که: دانشی که یک
آدمی میتواند استنباط کند اندك است ولی اگر آن را بر آورد و در کتابی ثبت کرد و دومی از آن کمک گرفت و از خود هم بر
آن افزود و بدنبال هم پیوسته افزودند بدانش گذشتهها بسیار شود و فضائل و معارف نیرو گیرند و بررسیهاي عقلی و مطالب شرعی
ببالاتر پایه رسند، و معلوم است که این بنیاد جز با خط و کتاب بر پا ص: 250 نشود و بر این فضیلت کامله
-6 اجسام این .« بخوان سوگند بپروردگار ارجمندترت آنکه آموخت، با قلم، آموخت بآدمی آنچه نمیدانست » : است که خدا فرمود
جهان یا بسیطند یا مرکب، بسائط: زمین است و آب و هوا و آتش و انسان بهر یک آنها سود برد، زمین براي ما چون مادر
و خدا آن را بتناسب با « از ان آفریدیم شما را و در آن شما را برگردانیم و از آنتان بار دیگر برآریم » پرستاریست، خدا تعالی فرموده
صفحه 107 از 149
ما بنامهائی خوانده چون: بستر، گهواره، آسایشگاه، اما سود ما از آب در نوشیدن و کشت کار و زرع روشن است و نیز دریا را
مسخر کرد تا از آن گوشت تازه بخوریم و زیورها بپوشیم و کشتی را دریا شکاف بنگریم، و اما هوا که مایه زندگی ما است و اگر
باد نبود البته بوي گند بر همه معموره چیره میشد، آتش که وسیله پخت غذاها و نوشابهها و رسیدن آنها است، در شبهاي تار
جانشین خورشید و ماه است و جلوگیر زیان سرما. مرکبات یا آثار (آباء خ ب) علویهاند یا معادن یا گیاه یا جانور و آدمی بر همه
اینها تسلط دارد و از آنها بهرهگیر و فراهمآور هر بخشی است و سراسر جهان چون دهی است آباد و خوانی سربسته (آماده خ ب) و
همه سود و صلاحش صرف آدمی است و آدمی در آن چون سروري است مخدوم و پادشاهی مطاع و همه جانوران در بر او چون
بندهها و همه اینها دلیل است که آدمی از طرف خداوند مخصوص بکرامت و برتري فراوانیست. 7- آفریدهها 4 بخشند: آنکه عقل
و حکمت دارد و شهوت ندارد چون فرشتهها و آنکه بر عکس است چون بهائم و آنکه هیچ کدام را ندارد چون گیاه و جماد و
آنکه هر دو را دارد چون آدمی و تردید ندارد که آدمی براي اینکه نیروي عقل قدسی و شهوت حیوانی و خشم درندهها دارد بهتر
از درنده و بهیمه است و تردید ندارد که باز بهتر از اجسام تهی از هر دو نیرو است مانند گیاه و معادن و جماد و چون این روشن
شد معلوم شود که خدا تعالی آدمی را بر بیشتر آفریدههاش برتري داده تنها این بحث میماند که ص: 251
فرشته برتر است یا بشر و مقصود اینست که جوهر بسیط قدسی محض برتر است از بشر که هر دو نیرو را دارد؛ و این بحث دیگر
است. 8- موجود یا ازلی و ابدیست را آن خداست و بس یا نه ازلی و نه ابدي و آن عالم دنیا است و هر چه در آنست از معدن و
گیاه و جانور و این پستتر اقسام است یا ازلی است نه ابدي و این نشد نیست زیرا هر چه قدمش باید عدمش نشاید و یا ازلی نیست
ولی ابدیست و آن آدمی است و فرشته و شک ندارد که این قسم به از قسم دوم و سوم است و باید آدمی از بیشتر آفریدهها برتر
باشد. 9- عالم بالا اشرف از عالم پائین است و جان انسان از جنس ارواح بالا و جواهر قدسی است و از عالم پائین چیزي نیست که
از عالم بالا باشد جز آدمی و باید آدمی اشرف موجودات عالم پائین باشد. 10 - اشرف موجودات خداست و هر موجودي بدو
نزدیک است اشرف است و نزدیکتر موجودات این جهان بخدا آدمی است زیرا دلش بنور معرفت او روشن است و زبانش بذکر او
شرفیاب و اندام و اعضایش بفرمانبري او ارجمند و باید اشرف موجودات این عالم فرود آدمی باشد، و چون آدمی خود ممکن است
و جز بایجاد واجب الوجود خودي و چیزي ندارد ثابت شود که هر چه درجه و وصف شریف دارد از خدا دارد و احسان او است و
بخوان بنام » از این رو فرماید وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ. و از کمال کرامتش اینست که چون آدمی را آفرید خود را اکرم نامید و فرمود
و خود را « پروردگارت که آفرید، آفرید آدمی را از خون بسته، بخوان سوگند بپروردگارت که کریمتر است، آنکه بقلم آموخت
ایا اي آدمی چهات فریفت » بتکریم وصف کرد که فرمود وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ و کریم خواند در دنبال احوال آدمی و فرمود
این دلیل است که کرم خدا تعالی و تفصیل و احسانش بآدمی نهایت ندارد. 11 - برخی گفته: مقصود از این « بپروردگار کریمت
تکریم اینست که خدا آدم را بدست خود آفرید و دیگران را بفرمان خود و آنکه بدست خدا آفریده شده عنایت آسمان و جهان،
و بار کردیم آنها » . ج 4، ص: 252 بدو اتم است و باید اکرم و اکمل باشد و چون ما فرزندان اوئیم باید آدمیزاده اکرم و اکمل باشد
ابن عباس گفته: یعنی در خشکی به پشت اسب و استر و خر و شتر و در دریا بر کشتی و این هم تاکید کرامت « را بخشکی و دریا
نخست است، زیرا خدا تعالی این جانوران را بفرمان او در آورد تا بر آنها سوار شود و با آنها بار کشد و بغزوه رود و بجنگد و از
خود دفاع کند، و همچنین خداوند آبها و کشتیها و جز آن را بفرمان او کرد تا سوار شود و جابجا شود و با آنها کسب کند که
مخصوص آدمیزادهاند، همه اینها دلیلاند که آدمی در این جهان چون سروریست متبوع و پادشاهی مطاع. رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ براي
آنکه غذاها یا حیوانند یا گیاهی و آدمی از هر دو بخش لطیفتر و بهتر آن را پس از پاك کردن کامل و پخت خوب و رسیدن بجا
فرق میان تفضیل و تکریم اینست که خدا آدمی را بر دیگر جانوران برتري داده در « وَ فَضَّلْناهُمْ » غذا سازد، و این جز آدمی را نشاید
آفرینش و منش چون خرد، زبان گویا، خطّ چهره زیبا و قامت کشیده سپس خدایش بوسیله آنها آمادهاش کرده براي کسب عقائد
صفحه 108 از 149
نفرمود بر همه و این دلیل است که در « بر بسیاري از آنچه آفریدیم » . حقه و اخلاق فاضله و نخست تکریم است و دوم تفضیل
آفریدههاي خدا آفریدهایست که آدمی از آن برتر نیست و هر که این قسم را ثابت داند گوید آن فرشته است و باید گفت: فرشته
برتر از آدمی است و این قول عقیده ابن عباس است و بروایت واحدي در بسیط مختار زجاج. و بدان که سخن اینجا در دو مرحله
است. 1- پیغمبران برترند یا فرشتهها و گفتار در باره آن در سوره بقره گذشت 2- عوام فرشتهها برترند یا عوام مؤمنان و برخی
، مؤمنان را بر فرشته برتري دادند و دلیل از روایت زید بن اسلم آوردند که: گفت فرشتهها گفتند پروردگارا آسمان و جهان، ج 4
ص: 253 بآدمیزاده دنیائی دادي که در آن میخورند و بهره میبرند و آن را بما ندادي در آخرت. خدا تعالی فرمود: بعزت و جلالم
سوگند نژاد آن را که بدست خود آفریدم نسازم چون آنکه بفرمان خود آفریدم، ابو هریره گفت: مؤمن نزد خدا گرامیتر است از
فرشتهها که در بر اویند، چنین آورده روایت را واحدي در بسیط، و آنان که گویند فرشته برتر است از آدمی مطلقا استناد باین آیه
کردند و استدلال آنها صراحت ندارد (پایان). طبرسی در (ج 6 ص 426 ) مجمع گفته: برخی این آیه را دلیل گرفتند که فرشتهها
برتر از پیغمبرانند زیرا اینکه فرمود: بر بسیاري، دلالت دارد که در اینجا چیزي هست که آدمی از آن برتر نیست و آن جز فرشته
نیست زیرا آدمی از همه زندهاي جز فرشته برتر است باتفاق و این دلیل باطل است از چند وجه. 1- مقصود از برتري در اینجا ثواب
- نیست زیرا در ثواب تفضیل ابتدائی بیسابقه عمل روانست بلکه مقصود برتري در نعمتها است که برخی از آنها را شمردیم. 2
مقصود از کثیر همه است و بجاي همه آمده و معنا اینست که ما آنها را بر همه آفریدهها برتري دادیم که بسیارند (و از محاورات
عرب و قرآن گواه بر آن آورده). 3- اگر بپذیریم که مقصود فزونی ثواب است و معنا اینست که آدمیزاده بر برخی آفریدهها برتري
دارد مانعی ندارد که بگوئیم جنس فرشته برتر از جنس آدمی است چون فضل در فرشته عمومی یا اکثریست ولی فضل آدمیزاده در
کمتر افراد است و بنا بر این نباید انکار کرد که خصوص پیغمبران برتر بر فرشتهها باشند و اگر چه جنس فرشته از جنس آدمی برتر
آفریده » . است (پایان). میگویم: سخن او در این آیه از سخن سید مرتضی رضی اللَّه عنه گرفته شده که ما آن را بزودي نقل کنیم
بیضاوي در (ج 2 ص 82 ) تفسیرش گفته: از بس شتابزده است مانند اینست که از شتاب آفریده شده چون « شده آدمی از شتاب
گفته تو: زید از کرم آفریده شده ص: 254 و طبع غالب را خود مطبوع تعبیر کردند بر سبیل مبالغه و از این رو
گفتند وارونه تعبیر شده (یعنی شتاب از آدمی خلق شده) و از شتابزدگی است که کافر میشود و در کیفر خود شتاب میورزد
(پایان). در تفسیر علی بن ابراهیم است ( 429 ) که چون خدا جان را از دو گام بتن آدم روان کرد و بدو زانویش رسید خیز زد که بپا
گفتهاند: مقصود آبی است که گل آدم را سرشتند و « آفرید از آب بشر را » .( ایستد و نتوانست و خدا فرمود (خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ
آن را جزء مایه بشر ساخت تا گرد آید و پی کشد و هر شکلی را بآسانی بپذیرد یا مقصود نطفه است و آن را دو بخش ساخت
ذکور که نژاد آرد و اناث که داماد دارد ... و از امام صادق علیه السّلام تفسیر این آیه پرسش شد، فرمود: خدا تبارك و تعالی آدم
را از آب شیرین آفرید و جفتش را از جنس او و از پائینتر دندههایش آفرید و بدین دنده میان آنها پیوندي و نژادي روانه شد و
نسب بواسطه مردانست و « نَسَباً وَ صِهْراً » : سپس او را بوي جفت ساخت و باین وسیله پیوست مصاهرت پدید آمد و اینست که فرمود
صهر بواسطه زنان، و اخبار بسیاري در فضائل امیر المؤمنین (ع) آوردیم که در باره پیغمبر و امیر المؤمنین و تزویج فاطمه علیهم
یعنی آغاز کرد شما را ناتوان یا از مایه ناتوانی شما را آفرید که نطفه است. و « خدائی که شما را از ناتوانی آفرید » . السّلام نازل شده
این آیه از متشابهات است و « ما پیشنهاد کردیم امانت را » . پس از آن توان آورد که رسیدن ببلوغ است و بدنبالش ناتوانی پیریست
در تفسیرش اختلاف و روایات هم مختلفند بچند وجه: 1- مقصود از امانت تکلیف است و مقصود از عرض بآسمانها و زمین و
کوهها عرض باهل آنها است و منظور از عرض بیان اینست که در تضییع امانت گناهی است بزرگ و هم در نافرمانی خدا و
مخالفت احکامش و بیان کرد که آدمی بر معاصی ص: 255 دلیر است و فرشتهها از آن ترسانند و معنا اینست
که امانت تکلیف را بر اهل آسمانها و زمین و کوهها پیشنهاد کردیم و اهل آنها از کیفر و گناهش سرباز زدند و ترسیدند از تحمل
صفحه 109 از 149
گناه و انسان آن را تحمل کرد که ستمکار بر خویش است بارتکاب گناه و نادانست بکیفر خیانت در امانت. زجاج گفته: هر که
خیانت کند در امانت آن را بدوش گرفته و هر که بدوش ندارد آن را پرداخته. 2- عرض بمعنی مقابله است و مقصود اینست که
امانت در عظمت اگر با آسمانها و زمین و کوهها برابر شود بر آنها بچربد و سنگینتر باشد و همه اینها از حمل آن ناتوانند و ترسان
ولی آدمی آن را تحمل نمود و بگردن گرفت و حفظ نکرد بلکه ضایعش کرد براي ستم بر خود و نادانی باندازه ثواب و کیفر آن.
-3 بیضاوي در (ج 2 ص 281 ) تفسیرش گفته: وعده سابق را در باره بزرگداشت طاعت تقریر نموده و امانتش نامیده چون
پرداختش لازم است و مقصود اینست که از بس بزرگ است اگرش بر این اجرام بزرگ بفرض اینکه عقل و ادراك داشتند پیشنهاد
میشد زیر بار حمل آن نمیرفتند و آدمی با ناتوانی بنیه و سستی نیرویش آن را تحمل کرد و اگر بحق آن وفا کند و به خیر دنیا و
آخرت رسد ولی او ستمکار است که بدان وفا نکرد و نادانست بسر انجام این بیوفائی- پایان- طبرسی- قدس سره- گفته فرضی
آورده و تعبیر بواقع کرده براي مبالغه و مقصود اینست که اگر آسمانها و زمینها و کوهها خردمند بودند و امانت که وظائف دین
است از اصول و فروع بر وجه اختیار بر آنها عرضه میشد با بزرگی و شدت و نیروي خود آن را گران میشمردند و از حملش امتناع
مینمودند از ترس قصور در انجام آن ولی آدمی با ناتوانی تن آن را حمل کرد و از تهدید نترسید براي ستم پیشگی و نادانی و بدین
معنا حمل شود آنچه از ابن عباس است که امانت بر خود آسمان پیشنهاد شد و از حملش امتناع نمود. 4- مقصود ظاهر کلام نیست
بلکه بزرگداشت امانت است نه گفتگو با جماد ص: 256 چنانچه عرب گویند از منزل پرسیدم و بخانه خطاب
گفت بدان و » کردم و جواب نداند و این زبان حال است و گوئیم فلانی دروغی گفت. که کوه نتواند کشید، و خدا هم فرموده
و خطاب با آنکه نفهمند درست نیست و بنا بر این معنی امانت دلائلی است که « زمین بیائید بدلخواه یا ناخواه گفتند آمدیم بدلخواه
خدا عزّ و جلّ در آسمانها و زمین و کوهها سپرده و بر یگانگی و پروردگاري خود و آنها پدیدار کردند و آدم کافر نهانش داشت و
منکرش شد چون ستم کار است. و بدین معنا برگردد آنچه گفته شده که مقصود از امانت طاعت است زیرا طاعت اعم از طبیعی و
اختیاریست و مقصود از عرض در خواست که چه طلب فعل باشد چه اراده صدور از دیگري و مراد از حمل خیانت است و
نپرداختن که گویند امانت را بگردن گرفت یعنی آن را نپرداخت و اباء انجام وظیفهایست که از او باید و ظلم و نادانی براي خیانت
و تقصیر است. 5- گفتهاند: خدا تعالی چون این اجرام را آفرید فهمی بدانها داد و بآنها فرمود، من واجبی مقرر کردم و براي هر که
فرمانم برد بهشتی آفریدم و براي هر که نافرمانی کند دوزخی، گفتند مسخریم براي هدف آفرینش خود ولی واجبی بگردن نگیریم
و نه ثوابی خواهیم و نه کیفري، و چون خدا آدم (ع) را آفرید همانا بوي پیشنهاد کرد و او پذیرفت و بخود ستم کرد در پذیرش
رنج طاعت و نادان بود بسر انجامش 6- گفتهاند مقصود از امانت عقل است و تکلیف که بآمادگی آنها سنجیده شد و لیاقت آن را
نداشتند و آدمی که لیاقت آن را داشت آن را پذیرفت ولی بر اثر نیروي شهوت و خشم خود ستمکار و نادان بود و بنا بر این توان
آن را سبب تحمل آن آورد زیرا از فائده عقل است که مسلط بر آن دو نیرو باشد و آنها را از تعدي و تجاوز نگهدارد، و عمده
هدف تکلیف تعدیل آنها و شکستن شورش آنها است. 7- مقصود از امانت پرداخت امانت است ضد خیانت یا قبول امانت و باقی
آیه ص: 257 بیکی از وجوه گذشته توجیه شود. 8- مقصود از امانت امامت و خلافت کبري است و مقصود
از حمل آن دعوي بناحق آنست که آسمان و زمین و کوه زیر بار آن نرفتند و آدمی که ابو بکر است آن را بگردن گرفت چون پر
ستمکار و نادان بود، و اخبار بسیاري در این باره رسیده است که آنها را در کتاب امامت و جز آن آوردیم و بچند سند از امام رضا
علیه السّلام است که امانت ولایت است، هر که بناحق دعوي کرد کافر است. علی بن ابراهیم گفته: امانت امامت است و فرماندهی
که بر آسمانها و زمین و کوهها پیشنهاد شد و از حملش خودداري کردند و از دعوي غضبش ابا کردند و از آن ترسیدند و یک
آدمی ستمکار و نادان که اولی باشد آن را بگردن گرفت، و از امام صادق علیه السّلام است که امانت ولایت است و انسان ابو
الشرور منافق، و از امام باقر علیه السّلام است که آن ولایت است که آنها همه از گردن گرفتنش که کفر است رو گرداندند و
صفحه 110 از 149
انسانی بگردن گرفت و او ابو فلان است. و یک دلیل بر اینکه مقصود از امانت تکلیف است روایتی است از علی علیه السّلام که
هنگام نماز که میشد رنگش میگردید و از سببش پرسیدند فرمود: وقت امانتی رسیده که به آسمانها و زمین و کوهها از طرف خدا
پیشنهاد شد و از آن خودداري کردند و ترسیدند. و دلیل اینکه مقصود از آن امانت معروف است نهج البلاغه است که در ضمن
سفارش بمسلمانان فرموده: سپس پرداخت امانت که هر که نپردازد نومید است زیرا بر آسمانهاي ساخته و زمین گسترده و کوههاي
بلند واداشته پیشنهاد شد و درازتر و پهنتر و بزرگتر از آنها نبود، و اگر درازا و پهنا و نیرو و عزت سود داشت آنها بر میگرفتند ولی
از کیفرش ترسیدند و فهمیدند و آنچه نفهمید ناتوانتر از آنها که آدمی است زیرا او بسیار ستمکار و بسیار نادانست. و روایت است
که پرسش شد امام صادق علیه السّلام از مردیکه میفرستد نزد مردي و ص: 258 میگوید براي من یک جامه
بخر و او آن را در بازار جوید و بداند که خودش مانند آن را دارد و از جامه خود باو میدهد؟ فرمود: چنین کاري نکند و خود را
چرکین ننماید خدا عزّ و جلّ میفرماید: إِنَّا عَرَضْ نَا الْأَمانَۀَ- و حق اینست که همه این معانی در بطون آیه داخلند چنانچه گفته شده:
تکلیف پرستش خدا است چنانچه شاید و بزرگتر آن خلافت الهیه است براي اهل آن و پذیرش دیگران براي او و خودداري از
دعوي مقام او و سپس تکالیف دیگر و مقصود از پیشنهاد آن بآسمانها و زمین و کوهها سنجش آمادگی آنها است و مقصود از اباء
کردن بیلیاقتی آنها است براي این مقام ولی انسان از تکبر، بیلیاقت آن را تحمل کرد که از نظر نوع خود در آن تقصیر نمود. اینها
کلیات معانی آیه است و هر چه در هر جا در تفسیر آن رسیده راجع باین حقائق است که از تدبر و توفیق خدا روشن شود. سید
مرتضی- رضی اللَّه عنه- در جواب مسائل عکبریه در تفسیر این آیه که پرسش شده بود گفته است: بطور حقیقت پیشنهادي با گفته
یا آنچه بجاي آنست در میان نبوده و این آیه مجاز است و مقصود از آن روشن کردن عظمت امانت و بار تکلیف است و سخت
بودن آن بر آدمی، و بیان اینکه آسمانها و زمین و کوهها اگر امانت پذیر بودند و شعور داشتند از پذیرش امانت خود داري
نزدیک بود آسمانها از آن در پاشند و زمین » میکردند و با این حال هم حق آن را نمیپرداختند. و نظیرش قول خدا تعالی است
و معلوم است آسمانها و زمین و کوهها بیجانند. و کفر و ایمان را نفهمند ولی « بشکافد و کوهها از ویرانی فرو افتند. 91 - مریم
مقصود از آن بزرگ شمردن کار بیهودگان و گفته گمراهان و عمل بدکارانست از کفر بخدا تعالی و بیان اینکه سنگین و بار آن
و برخی سنگها باشند که البته چشمه از » چنین است. و این سخن در قرآن بر وجه مجاز و استعاره است چون قول دیگر خدا تعالی
ص: 259 و معلوم است که سنگ بیجانست و فهم ندارد تا بترسد یا امیدوار « آنها جوشد- الآیۀ-، 74 - البقره
شود و همانا مقصود بزرگ شمردن گناه نافرمانی خدا است و آنکه باید بنده چگونه از خدا بترسد. و همین بیان را دارد در موضوع
که با این مثل جلالت قدر و علوّ شان قرآن را بیان کرده که اگر « و اگر قرآن را بکوهها برّند الآیۀ- 13 - الرعد » دیگر که فرموده
سخن این اثر را داشت باید قرآن داشته باشد که بالاتر از هر سخنی است. و گفتهاند: مقصود از إِنَّا عَرَضْ نَا الْأَمانَۀَ پیشنهاد امانت بر
اهل آسمانها و اهل زمین و اهل کوهها است و عرب از اهل محل بذکر محل گزارش میدهند و مردم را بنام محلّ میخوانند چنانچه
و مقصود پرسش از اهل قریه و اهل کاروانست. و پیشنهاد « بپرس از قریهاي که در آن بودیم و از کاروان، 83 - یوسف » خدا فرموده
بر اهل آسمانها و اهل زمین و اهل کوهها پیش از خلق آدم بوده و آنها را مخیر کردند میان تکلیف که بآدم و فرزندانش شد و آنها
از تقصیر ترسیدند و پس کشیدند و معاف شدند و آدمی آن را پذیرفت و در باره آن تقصیر کرد. و آیه راجع بامانت مردم نیست
که سائل گمان کرده بلکه راجع بتکلیف است چنانچه ما شرح دادیم. و گروهی از اصحاب حدیث را که معتقد بامامتند جوابیست
که بدان چسبیدند از نظر اخبار که گفتند مقصود از امانت ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام است که پیش از آفرینش آدم بر
آسمانها و زمین و کوهها پیشنهاد شد که با شرائطش آن را بیاورند و از حمل آن خودداري کردند تا مبادا تضییع کنند حق آن را و
علت حمل نابجا است: و ذکر « تا عذاب کند خدا منافقان را » - مردم آن را بگردن گرفتند و بیشتر آنها حق آن را اداء نکردند- پایان
توبه مشعر است که چون بطبع خود ستمکار و نادانند دچار تقصیر میشوند و خدا غفور است و رحیم که توبهپذیر است و ثواب
صفحه 111 از 149
طاعت را میدهد. ص: 260 و خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها یعنی هر نوع و صنفی را از گیاه و درخت و از خودشان که نر
از انواع جانوران که خداشان بر آن آگاه نکرده، تاویل دیگري هم در روایت علی بن ابراهیم بیاید. « و هم آنچه را ندانند » ، و مادهاند
یعنی از عضو او یا از گل او یا « سپس از او ساخت جفتش را » که بهم چسبد و علی بن ابراهیم گفته: بدست چسبید « از گل چسبنده »
باقامت راست، چهره روشن، تناسب اندام و نقشه تا آماده هنر و « و زیبا صورت بندي کرد شما را » . از نوع او یا براي بهره بردن او
گفتهاند: اشاره است باینکه بسخن گوئی آدمی را از دیگر جانوران ممتاز کرده، و آن تعبیر از « عَلَّمَهُ الْبَیانَ » . کسب کمالات باشد
راز درونست و فهماندن بدیگران آنچه را از وحی دریافته و شناساندن حق و یاد دادن شرع و در تفسیر علی بن ابراهیم است: بسندي
از امام رضا علیه السّلام که در تفسیر الرَّحْمنُ عَلَّمَ الْقُرْآنَ، فرمود: خدا قرآن را بمحمد آموخت. گفتم: خَلَقَ الْإِنْسانَ یعنی چه؟ فرمود
فرمود: شرح هر چه مردم نیاز دارند باو یاد داد- الخبر) مِنْ صَلْصالٍ کَالْفَخَّارِ گفتهاند: « عَلَّمَهُ الْبَیانَ » : مقصود امیر المؤمنین است گفتم
صلصال گل خشکی است که بنک میدهد و فخار سفال است و خدا آدم را از خاکی که گلش کرد و خرّه سالخوردهاش نمود و
یعنی کافر میشوید یا در علم « برخی شما کافرید » . و مانندش ندارد « از خاك » آن را خشکیده کرد آفرید و مخالفتی با اینکه فرمود
خدا کافرید و در کافی (ج 1 ص 413 ) است و در تفسیر قمی ( 682 ) که امام صادق علیه السّلام را پرسیدند از تفسیر این آیه فرمود:
میدانست خدا ایمان آنها را بولایت ما و کفرشان را براي ترك آن روزي که پیمان از آنها گرفت در پشت آدم و ذر بودند لَقَدْ
( خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِی کَبَدٍ یعنی در رنج و سختی چه که او دچار مصائب دنیا و سختیهاي آخرت است. و علی بن ابراهیم در ( 725
که بدانها ببیند و زبانی که با «؟ ندادیمش دو چشم » گفته: یعنی واداشته و بیاید تفسیر آن در خبري که او در شکم مادر بر پا است
آنها راز دل گوید و دو لب که دهان خود را پوشد و در گفتن و خوردن و نوشیدن از آنها ص: 261 کمک
راه خوبی و بدي و گفتند: دو پستان چون بمعنی جاي بلند است، در کافی است از امام صادق علیه « باو نمودیم دو بلندي را » ، گیرد
السّلام که بلندي خوبی و بدیست و در مجمع البیان (ج 10 ص 494 ) از امیر المؤمنین است که راه خوبی و راه بدي و از آن
حضرتست که مردمی گویند مقصود از نجدین دو پستانست فرمود، نه، خوبی و بدیست. وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ گفتهاند یعنی جنس
« سپس او را بفرودتر از فرود باز آوردیم » یعنی معتدل با قامت بلند و چهره زیبا و جامع خواص کائنات « در بهترین بنیاد » آدمی را
یعنی بدوزخش افکندیم و گفتهاند پیري فرتوت ساختیم، علی بن ابراهیم گفت در باره اولی نازل شده، و در مناقب است از امام
کاظم علیه السّلام که مقصود انسان اولی است که براي دشمنی امیر المؤمنین باسفل السافلین بازگشت. میگویم: بر سبیل احتمال که
بسا مقصود از اسفل السافلین دچار شدن آدمی است به نیروي شهوت و علاقههاي جسمانی چون روحش از عالم قدس است و با
جز » دچار شدن بتن که صفات بهیمه و دلبندیهاي پست دارد از اعلی علیین باسفل سافلین باز گشته و همه در این درك گرفتارند
و چرك این نشأه فانیه را از خود بزدایند و بدرجات عالیه رسند و بنشانه نخست رسند و جانشان « آنان که ایمان و عمل صالح آرند
همه آفریدهها را طبق « بنام پروردگارت که آفرید » . بعالم بالا گراید و اشرف از فرشتههاي مقرب شوند و در غرفه بهشت بیاسایند
مصلحت، و از امام باقر است که یعنی آفرید نور دیرین تو را پیش از همه چیز، مِنْ عَلَقٍ از خون بسته پس از نطفه بودن الَّذِي عَلَّمَ
و آموخت بآدمی آنچه » بِالْقَلَمِ علی بن ابراهیم گفته: بآدمی نویسندگی آموخت که کار دنیاش در مشرق و مغرب بدان درست شود
از انواع هدایت و بیان علی بن ابراهیم گفته: یعنی به علی نویسندگی آموخت که پیشتر نمیدانست، گفتهاند خدا وضع « نمیدانست
آدمی را از آغاز تا انجام و از پستترین مراتب تا بالاترین بر شمرده براي اظهار نعمت بخشی بر آدمی و اثبات پروردگاري و کرم
خود. ص: 262
یک فائده انسان برتر است یا فرشته
: مسلمانان اختلاف دارند که فرشتهها برترند یا آدمی بیشتر اشاعره معتقدند پیغمبران برتر از فرشتهاند و برخی تصریح کردند که
صفحه 112 از 149
عوام مؤمن برتر از عوام فرشتههایند و خواصّ فرشته برتر از عوام آدمیند که جز پیغمبرانند، بیشتر معتزله معتقدند فرشتهها برتر از همه
بشرند و میان امامیه خلافی نیست که پیغمبران و امامان از همه فرشتهها برترند، و اخبار بسیاري دارد که در کتاب نبوت و دیگر
کتب حجت آوردیم و اما در برتري مؤمنان دیگر بطور کلی یا خصوصی بر همه فرشتهها یا برخی از آنها اخبار روشنی نیست که
بدان قضاوت توان کرد و ما در باره آن متوقف هستیم. شیخ مفید- قدّس اللَّه سرّه- در مقالات گفته: همه امامیه گویند: پیغمبران و
رسل بشر برترند از فرشتهها و اصحاب حدیث با آنها موافقند، و همه معتزله مخالف آنند، و بیشترشان معتقدند که فرشتههاي برترند
از پیغمبران و رسل، و چند تن آنها در این باره متوقفند، و اختلافشان در این باب و اجماعشان بر خلاف تفضیل انبیاء بفرشتهها که
قطعی است چنانست که شرح دادیم. سپس گفته: رسولان و انبیاء فرشتهها نسبت بآل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم چنانند که در
انبیاء و رسل بشر گفتیم ولی فرشتههاي دیگر که نسبت بفرشتهها فضلی دارند باز هم آل محمّد علیه السّلام از آنها برترند و نزد خدا
ثواب بیشتر دارند بادلهاي که در این کتاب جاي ذکر آنها نیست. مؤلف یاقوت گفته: پیمبران برترند از فرشتهها چون شرف رسالت
دارند و رنج تکلیف، علامه- قدّس سرّه- در شرحش گفته: مردم در این باره اختلاف دارند، امامیه و جمعی از اشاعره انبیاء را
اشرف از فرشتهها دانند و معتزله و فلاسفه بر عکس، صدوق- قدس سرّه- در رساله عقائد گفته: اعتقاد ما در انبیاء و رسل و ائمه
علیه السّلام اینست که برترند از فرشتهها و چند دلیل آورده و بسط سخن داده که آن را در کتاب امامت ذکر کردیم. سید شریف-
رضی اللَّه- عنه در کتاب غرر و در این باره گفته: بدان که ص: 263 براي برتري مکلفی بر دیگري دلیل عقلی
قطعی نیست، زیرا مقصود از برتري در اینجا استحقاق ثواب بیشتر است و آن را از ظاهر طاعت نتوان فهمید زیرا دو طاعت در ظاهر
برابر بسا در ثواب باندازه فزونی نابرابر باشند و باید بدلیل سمعی قطعی چسبید و در قرآن و حدیث چنین دلیلی نیست و ما بیان کنیم
آیه که دلیل برتري انبیاء بفرشتهها دانستند ممکن است دلیل بر ترتیبی در فضل باشد که ذکر کنیم. و دلیل قطعی به برتري انبیاء
بفرشتهها همان اجماع امامیه است که در این باره خلافی ندارند و بلکه پا فراتر نهاده و ائمه علیه السّلام را هم برتر از همه فرشتهها
دانند، و اجماعشان حجت است زیرا معصوم در میان آنها است، و در بسیاري از کتب خود کیفیت استدلال باین روش را بیان
کردیم و شرح دادیم که با غیبت امام از چه راهی قطع بعقیده او بدست آید و هر اعتراضی را هم جواب گفتیم و در اینجا نباید
بشرح آن پردازیم. و ممکن است دلیل بر آن آورد از اینکه خدا همه فرشتهها را فرمود: تا بر آدم سجدهکننده و این فرمان مقتضی
بزرگداشت و تقدیم و احترام داریست و چون تعظیم و تقدیم مفضول بر فاضل روانیست بدانیم که آدم علیه السّلام برتر از فرشتهها
است و هر که او را افضل از همه فرشتهها داند معتقد است که همه انبیاء برترند از همه فرشتهها و کسی تفضیل میان آن دو نداده.
اگر گفته شود: از کجا فرمان سجده براي تعظیم و تقدیم آدم بوده؟ گوئیم بعبادت گرفتن آنها بسجده بر او براي این بوده که قبله
آنها باشد بیتعظیم و تقدیم او یا براي تقدیم و تعظیم او که ما گفتیم اگر بر وجه یکم باشد نباید ابلیس از سجده خودداري کند و
من به از اویم، مرا از آتش آفریدي و او را از گل، » و بگوید « آیا اینست که بر منش گرامی داشتی؟، 62 - اسري » کبر ورزد و گوید
-11 الاعراف) و همه قرآن گویاست که امتناع او از سجده براي اعتقاد به برتري دادن و تکریم آدم بوده و اگر چنین نبود باید خدا
باو اعلام کرده باشد که در این سجده تفضیل و تکریمی براي آدم نیست، و چگونه در آنچه گفتیم تردیدي آید با اینکه هر
پیغمبري خواسته آدم علیه السّلام را بزرگ شمارد و او را بفخر و شرف ستاید سجود ص: 264 فرشتهها را بر
او بمیان آورده و آن را بزرگترین فضیلت او دانسته و این شک ندارد. و اما استدلال برخی براي برتري انبیاء بر فرشته برنج در
تکلیف بیش از آنها چون که شهوت دارند ببدیها و نفرت دارند از واجبات درست نیست زیرا ما ندانیم که رنج پیغمبران بیش از
رنج فرشتهها باشد در تکلیف، و شک در اینجا باید و آید، و هر چه بر ما روشن نباشد قطع به نبودنش نباید با اینکه ما بطور کلی
میدانیم که چون فرشتهها مکلفند باید در انجام آن رنج برند و گر نه سزاوار ثواب نشوند و تکلیف هر مکلف از نظر ثوابش نیک
است و رنج تکلیف بناچار براي خواهش آنچه است که بر آنها غدقن شده و نفرت از آنچه بر آنها واجب شده. و در این صورت از
صفحه 113 از 149
کجا که رنج پیغمبران از رنج فرشتهها بیشتر باشد، و چون رنج در تکلیف براي همه هست کم و بیش آن معلوم نیست و باید توقف
کرد و اکنون شبهههاي کسانی که فرشتهها را برتر دانند بمیان آریم بیاري خداوند. 1- تمسک کردند با اینکه خدا از گفته ابلیس
غدقن نکرده بر شما پروردگار شما از این درخت تا مبادا جاویدان شوید تا فرشته گردید، » در خطاب بآدم و حواء حکایت کرده که
و آنها را براي همپایه شدن با فرشتهها بخوردن از درخت تشویق کرد و از آن خوردند و گناه کردند، و هیچ « -19 الاعراف
خردمندي کسی را بمقامی فرودتر از مقام خودش تشویق نکند تا او را بنافرمانی خدا کشاند و از آن برآید که فرشتهها از پیغمبران
زیرا در « هرگز خودداري نکنند مسیح و نه فرشتهها که بنده خدا باشند، 179 - النساء » برترند. و باز تمسک کردند بقول خدا تعالی
اینجا متعارف اینست که فروتر را مقدم دارند و گویند نه وزیر این کار را کند و نه خلیفه و نگویند نه امیر این کار را کند و نه
و البته گرامی داشتیم آدمیزادهها را و » پاسبان و این هم دلیل برتري فرشته است بر پیغمبر و باز تمسک کردند بقول خدا تعالی
برداشتیم آنها را بر خشکی و دریا و روزي دادیم آنها را از چیزهاي پاکیزه و برتریشان دادیم بر بسیاري از آنچه آفریدیم برتري
ص: 265 گفتند: پس از آدمیزاده آفریدهاي نیست که با واژه (من) از او تعبیر کنند که .« دادنی، 10 - الاسراء
معنی عقلاء دارد جز پري و فرشته و چون بر همه کس نگفته بلکه بر بیشتر کسان گفته دانسته شود که فرشتهها را از برتري دادن
آدمیان بر دیگران کنار زده زیرا خلافی نیست که آدمی برتر از پري است: و چون از خطاب برآید که آفریدهاي هست که آدمیزاده
نگویم بشما که خزائن خدا را دارم و » از او برتر نیست شکی ندارد که همان فرشتهها باشند. و باز تمسک کردند بقول خداي تعالی
و اگر حال فرشته برتر از حال پیغمبر نبود چنین نمیگفت. جواب از دلیل یکم: اولا چرا « غیب ندانم و نگویم که فرشتهام، 50 الانعام
اینست که برگردید بصفت فرشته چون این تعبیر صریح در این معنا نیست و تنها احتمال « جز اینکه فرشته شوید » پندارید که معناي
آن را دارد چرا نگوئید مقصود از آن اینست که نهی از اکل شجره راجع بدیگرانست که فرشتهها و خالدین باشند نه بشما، مانند
اینکه یکی بدیگري گوید تو از این چیز نهی نشدنی مگر اینکه فلان کس باشی و مقصود اینست که نهی شده او است نه تو و
مقصود این نیست تو باید او بشوي، و چون مقصود ابلیس شبهه سازي بوده براي آدم و حوّاء اثر بخشترین شبهه این بوده که نهی
راجع بشما نیست و با دیگریست. و آنچه بطور مؤکد این شبهه را باطل میکند اینست که رغبت آنها در فرشته شدن که ابلیس
میخواست، دلیل نیست که فرشته از آنها برتر باشد زیرا صورت دیگري را بخود گرفتن قلب حقیقت نمیکند براي اینکه ثواب در
برابر عمل است نه در برابر شکل و هیئت و دور نیست که خواسته باشند بشکل فرشته شوند، و این رغبت بمزید ثواب و فضل نیست
زیرا ثواب فضیلتی است که تابع شکل نیست، آیا نبینی که آنها رغبت داشتند تا از خالدین هم باشند و خلود مایه برتري در ثواب
نباشد و بلکه سودي نقد است و رواست که رغبت آنها در فرشته شدن هم بر این وجه باشد. و جواب خصوص معتزله که ارتکاب
صغیره را بر انبیاء روا دارند میتوان داد ص: 266 باینکه شما میگوئید آدم و حواء معتقد شدند فرشته برتر از
پیغمبر است و گوئیم خطا رفتند در این عقیده و این گناهی بود بخشودنی که صغیره را بر انبیاء روا دارید، از کجا عقیده آنها دلیل
باشد که فرشته برتر است با اینکه گناه را بر آنها روا دارید، نتوانند گفت صغائر در عمل ارکانست نه در کار دل زیرا برهانی بر آن
ندارند و بنا بر اصول آنها کار دل و اندام فرقی ندارند، زیرا معنی صغیره نزد آنها عملی است که ثواب طاعت مرتکب خود را کم
میکند و این شامل کار دل هم هست چنانچه کار جوارح را شامل است. جواب از دلیل دوم: شما نتوانید منکر شد که این گفته
خطاب به کسانی بوده که فرشته را برتر از پیغمبر میدانستند و طبق عقیده آنها صادر شده و براي همین فرشتهها را دنبال آورده مانند
اینکه گوئی پدر من خوددار نیست از این کار و نه پدر تو و اگر چه گوینده پدر خود را برتر داند ولی سخن را موافق عقیده
مخاطب خود براند. و نیز رواست که گفت بنا بر اینکه انبیاء برتر از فرشته باشند تفاوت چندان نیست که این تعبیر درست نباشد و
نازیبائی تعبیر در مورد تفاوت محسوسی است، ندانی که درست است کسی گوید، امیر فلان از این کار روگردان نیست و نه امیر
فلان و اگر چه برابر و همدرجه یا نزدیک بهم باشند، ولی خوب نیست بگوئی امیر از این کار روگردان نیست و نه پاسبان براي
صفحه 114 از 149
اینکه تفاوت درجه آنها محسوس است. و جواب رساتر اینست که گفت همه فرشتهها را از مسیح دنبال آورد براي اینکه روي هم از
مسیح تنها ثواب بیشتر دارند و افضلند و لازمش این نیست که هر یک افضل از مسیح باشند. جواب از دلیل سوم: شما نتوانید منکر
شد که مقصود خدا از قولش عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِ یلًا این باشد که آنها را بر آفریدههاي خود همه برتري دادیم که بسیارند و
مقصود اینست که بهر بهاء « نفروشید آیات مرا ببهاي کم، 49 - البقره- و المائده 147 » کثیر وصف خلق باشد چنانچه خدا فرموده
بفروشید کم است و مقصود ص: 267 تخصیص بهاء کم و بهاء خاص نیست و مانند آنست گفته شاعر: از
مردمی که نیست در اخلاق پاکشان دشنام نقد و سوء جزع در نهادشان که مقصود او نبود هر فحش است گر چه وصف نقد آورده
و نبود هر بیتابی گرچه آن را ببد مقید کرده و این بابیست در شیوائی غریب و دقیق، و مانندش در شعر و سخن شیوا بیشمار است،
و ما در تأویل این آیه کلامی جدا املاء کردیم و شرح مفصلی آوردیم براي این توجیه و نمونههاي بسیاري ذکر کردیم. وجه دیگر
در تأویل این آیه اینست که رواست همه فرشتهها از همه آدمها برتر باشند و گرچه در بنی آدم پیمبرانی باشند که هر یک از آنها
برتر از یک فرشته باشد، زیرا خلاف در برتري هر فرد از آدمیانست بر هر فرد از فرشتهها و مانعی ندارد که جمیع فرشتهها باهم
فاضلتر باشند چون هر یک ثوابی بیشتر دارند و ثواب مجموع آنها بالاتر از ثواب مجموع آدمیانست زیرا برترهاي آدمیان کمند و
گرچه در آدمیان باشند کسانی که هر یک بر هر یک از فرشتهها برترند. و توجیه دیگر اینست که این آیه نظر بثواب و فضل معنوي
و گرامی داشتن بالا بردن و پذیرائیست « البته بنی آدم را گرامی داشتیم » ندارد بلکه منظور او نعمت و سود دنیوي است چه که گفته
و شک ندارد این نعمتها بیرون از ثواب هستند و « آنها را که در خشکی و دریا بر آوردیم و روزي خوب دادیم » و آنکه فرموده
تفضیلی که در آخر آیه گفته باید شامل آنها باشد و الا سیاق آیه نامنظم گردد و دست کم اینست تفضیل مبهم شود و استدلال
براي آنها را نشاید. جواب دلیل چهارم اینست که آیه هیچ دلالت ندارد به برتري فرشته از پیغمبر زیرا مقصود نفی فرشته بودنست نه
نفی افضلیت از فرشته ندانی اگر کسی مورد گمان شود که وصفی دارد و چنین نباشد رواست که آن را از خود نفی کند بمانند
همین تعبیر گر چه آنچه دارد افضل از آن باشد و ارفع و لازم نیست که چون علم غیب و خزینه داري خدا را که از خود نفی کرده
افضل باشند نفی فرشته بودن هم نفی افضل باشد زیرا این حال جز آن دو حال است. ص: 268 و مفسر این که
و نمیگویم براي آنان که چشم گیرند براي شما خدا بآنها خیري » اشکال را بکلی برطرف میکند آیه دیگر است که در آن گفته
و ما میدانیم که این مقامی ناستوده است که در آنها بوده و در هر حال مقام خودش بالاتر و والاتر بوده بنا بر این « نداده- 39 - هود
چرا نفی فرشته بودن از خودش چنین نباشد و لازم نیاید که حالش کمتر از فرشته نباشد مانند نفی منزلت این آیه و تمسک باین آیه
سست است جدّا و آنچه آوردیم بس است و خدا ولیّ توفیق است- پایان- و هم در جواب مسائل ري خود- رضی اللَّه عنه- در
همین حدود گفته است. دوانی در شرح عقائد گفته: پیغمبران برتر از فرشتههاي آسمانند نزد بیشتر اشاعره و از فرشتههاي زمینی
باتفاق همه و عوام آدمیان مؤمن هم از عوام فرشتهها برترند ولی بعقیده معتزله و ابی عبد اللَّه حلیمی و قاضی ابو بکر فرشتهها
برترند، و مقصود از برتري فزونی در ثوابست و این براي آنست که عبادت فرشتهها فطرت آنها است و منش آنها و رنجآور نیست
بخلاف عبادت بشر که مزاحم دارد و سختتر است و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرموده برتر کارها زیان آورتر آنها است
یعنی رنج آورتر. گویم: بنا بر این توهمی که شده دفع شود و آن اینست که اهانت بفرشته کفر است و بیک مؤمن کفر نیست پس
فرشته برتر است از مؤمن زیرا این دلیل شود که فرشته بسبب کثرت نسبت با مبدأ در پاکی و کمی واسطه اشرف است نه اینکه
افضل است بمعنی آنکه ثواب بیشتر دارد. شارح مقاصد گفته: بیشتر اصحاب ما و شیعه معتقدند که پیغمبران برترند از فرشتهها بر
خلاف معتزله و قاضی و ابی عبد اللَّه حلیمی و برخی اصحاب ما تصریح دارند که عوام مؤمنان بشر برترند از عوام فرشتهها و خواص
فرشتهها برترند از عوام بشر یعنی جز پیغمبران دلیل ما چند وجه عقلی و نقلی است: 1- خدا تعالی ملائکه را فرمان سجده بر آدم داد
و حکیم افضل را بسجده بر ادنی واندارد، و خود داراي ابلیس و تکبرش و دست انداختن باینکه او بهتر از آدم است چه که آدم از
صفحه 115 از 149
گل است و او از آتش دلیل است که مورد فرمان سجده بزرگداشت ص: 269 بوده و احترام نه سجده تحیت
و دیدنی و نه سجده بر فروتر براي بزرگ کردن او و بالا بردن مقامش و شکسته نفسی ساجدین. 2- آدم اسماء را بفرشته آموخت
بدان چه خدایش از خواص اشیاء آموخته بود و آموزگار برتر است از شاگرد و از سیاق آیه دلیل است که منظور اظهار افضلیت
- آیا بشما نگفتم من داناترم به غیب آسمانها و زمین، 33 » آدم بوده که نمیدانستند و دفع توهم نقصان از او و از این رو خدا فرمود
و باین بیان دفع شود آنچه گفتند که فرشتهها دانش انبوهی دارند چند برابر دانش اسماء براي مشاهده لوح و تجربهها که در « البقره
راستی خدا برگزیده آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر همه جهانیان، » مدتی دراز اندوختهاند. 3- قول خدا تعالی
و جز پیغمبران خاندان ابراهیم و عمران تخصیص خوردند بدلیل اجماع پس آدم و نوح و همه پیغمبران برگزیدهاند « -33 آل عمران
- بر همه جهانیان که فرشته از آنهایند زیرا مخصصی نسبت بفرشتهها نیست و تفسیر عالمین ببسیاري از آفریدهها وجهی ندارند. 4
براي آدمی موانع بسیاریست از طاعت علمی و عملی چون شهوت، خشم و نیازهاي دیگر و عبادت و تحصیل کمال بزور و غلبه بر
ضد قوه عاقله رنجآورتر است و افضل و ابلغ در استحقاق ثواب و افضل بودن همان بمعنی استحقاق ثواب بیشتر است. نگویند: اگر
نبودن شهوت و خشم و موانع دیگر را در فرشتهها بپذیریم عبادت با وجود شواغل اشقّ و افضل است از عبادت دیگر در صورتی که
بیک اندازه و یک وصف باشند، و عبادت فرشتهها هم بیشتر است و هم پیوستهتر شب و روز تسبیح گویند و وانگیرند، و اخلاص
مایه نظام و یقین بنیاد ایمان و تقوي که ثمره اعمال است در آنها بانیروتر و پایدارترند، زیر راه آنها عیانست نه بیان و شهود است نه
پیغام. که در پاسخ گوئیم: بینزاع آنها را مزاحمی از عبادت نیست و در این صورت ص: 270 رنج و درد از
عبادت کم یا بیش تصور نشود، و کمتر بودن اوصاف دیگر در باره پیغمبران پذیرفته نیست. و بسا براي برتري انبیاء تمسک کردند
باینکه فرشتهها را خردیست بیشهوت بهائم را شهوتی است بیخرد و انسان هر دو را دارد، و اگر شهوتش را بر عقلش ترجیح دهد
پستتر از بهائم شود و اگر عقلش را بر شهوت، بالاتر از فرشته بایدش بود، و این هم بدان چه گذشت برگردد و تقریر درستش
اینست که کافر با قدرت تعمدا کاستی را بر درستی ترجیح داده و هر که چنین کند گمراهتر و پستتر باشد از آنچه بدون قدرت
کاستی را ترجیح داده و باید آنکه با تمکن کمال را بر کاستی ترجیح داده است افضل و اکمل باشد. و اما تمسک بقول خدا تعالی
وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ باعتبار اینکه تکریم مطلق براي جنسی مشعر است به برتري آن، سست است زیرا تکریم مایه برتري نمیشود
خصوص با وجود اینکه دنبالش فرمود وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا که اشاره دارد ببرتري نداشتن بر قلیل و آن هم باجماع جز
فرشته نیست با اینکه آنها را عباد مکرمون وصف کرده. سپس گفته: مخالفان هم چند دلیل عقلی و نقلی آوردند. چون قول خدا
و براي خدا سجده کند هر چه در آسمانها و در زمین است از جانور و فرشته و آنان تکبر نورزند و از پروردگار خود بترسند » تعالی
مخصوص کرد فرشتهها را بتواضع و ترك تکبر در سجود و این اشاره است « بر فراز خود و انجام دهند آنچه فرمان یابند، 49 - النحل
باینکه دیگران چنین نباشند و دچار تکبرند و خوف و فرمانبري آنها را پیوسته دانسته و اجتناب از گناهان را. و چون قول خدا تعالی
آنها را بقرب و « 20 - الأنبیاء - آنان که در بر اویند از عبادتش تکبر نورزند و خسته نشوند تسبیحش گویند شب و روز وانگیرند 19 »
بلکه بندگانی باشند ارجمند که پیشی نگیرند باو در آسمان و » شرف و تواضع و مواظبت بر طاعت وصف کرده. و چون قول خدا
آنان را بکرامت مطلق و امتثال « جهان، ج 4، ص: 271 گفتار و بفرمانش کار کنند، 26 - الأنبیاء- تا فرماید و آنان از ترسش نگرانند
و ترس از خدا وصف کرده که پایه همه خیراتند. پاسخ اینست که این آیات دلالت دارند بر فضیلت نه برتري خصوص نسبت به
و این « بگو نمیگویم خزینهدار خدایم و نه غیبدان و نگویم بشما که من فرشتهام، 50 - الانعام » انبیاء علیه السّلام. و چون قول خدا
سخن نیکو است در صورتی که فرشته برتر باشد. و جوابش اینست که این گفته بر اثر درخواست شتابانه قریش بود نسبت بتهدیدي
و مقصود اینست که « و آنان که دروغ شمارند آیات ما را برسد بدانها عذاب بواسطه فسقشان، 29 - الانعام » که در آیه پیش است
باز نداشت » من نیروي فرشته ندارم تا بر شما عذاب آرم چنانچه جبرئیل دارد، و ندانم چه وقت میشود. و چون قول خدا
صفحه 116 از 149
یعنی نخواسته برتر باشید و اگر بخورید برتر شوید. و جواب « پروردگارتان از این درخت جز اینکه فرشته باشید یا از جاویدانها
اینست که منظور شیطان فریب آنها بوده از نظر زیبائی و بزرگی فرشتهها و نیرومندي آنها براي خوردن از درخت نه برتري معنوي و
-5 « آموختش شدید القوي » اگر هم پذیرفته هم شود نهایتش برتري فرشته است بر آدم پیش از پیغمبر شدن او. و چون قول خدا
النجم، یعنی جبرئیل و آموزگار برتر است از شاگرد و جواب اینست که جبرئیل واسطه بوده و آموزنده خداست. و چون قول خدا
یعنی سر بزرگی ندارد از بندگی خدا عیسی و « هرگز رو گردان نیست مسیح که بنده خدا باشد و نه فرشتههاي مقرب، 171 - النساء »
نه برتر از او چنانچه گوئی: روگردان نیست از این کار وزیر و نه شاه، و اگر وارونه باشد درست نباشد بگواهی دانشمندان علم بیان
یعنی با اینکه آنان اسلام « هرگز خشنود نشوند از تو یهود و نه ترسایان، 20 - البقره » و سخنفهمان، و بر این پایه است قول خدا تعالی
دوستترند و از این رو فرشتههاي مقرب را آورده که برترند. ص: 272 و جواب اینست که هدف این گفتار
رد گفته ترسایان و دیگرانست در باره مسیح که با پیغمبري پسر خدا است بلکه معبود است و عبودیت را نشاید چون روح خداست
و بیپدر زاده شده، و کور و پیس را درمان کند و منظور اینست که عیسی با این خصوصیت و بالاتر از او در این جهت که فرشتهاند
و نه مادر دارند و نه پدر و نیروئی بیش از عیسی دارند از بندگی خدا روگردان نیند و دلالت ندارند بر برتري از نظر ثواب و
کمالات دیگر، چنانچه منظور در مثالی که آوردي فزونی و بالا بودن در فضل و شرف و کمال نیست بلکه در آنچه مظنه رو
گردانی و خشنودیست مانند غلبه و سر بزرگی در شاه و دوستی در ترسایان و چون پیش داشتن فرشتهها بر ذکر پیغمبران در همه جا
و جهتی براي آن تصور نشود جز برتري آنان. و جواب: اینست که رواست سببش مقدم بودن وجود آنها است بر انبیاء یا منظور
تقویت ایمان بآنها است که نادیدهاند و سزاوار ترغیب و شناسائی. و اما دلیلهاي عقلی: 1- فرشتهها روحانی و مجرد وابسته باجسام
علویه و مبري از سیاهی مادهاند و از شهوت و غضب که سرچشمه بدیها و زشتیهایند، کمالات علمی و عملی حاضر دارند که نادانی
و کاستی ندارند و در آمادگی نباشد که خرده خرده برآید و اشتباه در آنها نیست و بکارهاي عجیب و پدید آوردن ابر و زمین لرزه
و مانند آن توانایند، اسرار نهان را میدانند و بهر کار نیک پیشتازند و آدمی چنین نباشد. جواب اینکه این همه بر پایه فلسفه است نه
بر اساس دین. 2- کارهاي ثوابآور فرشتهها بیشتر است چون عمر دراز دارند و پیوستهتر است چون مانعی ندارند و استوارتر است
چون بگناه کم کن ثواب دچار نیستند، و دانش آنها کاملتر و بیشتر است، چون نورانیند و لوح محفوظ را که همه اسرار کائنات در
آن نقش است مشاهده میکنند. و جواب اینکه اینها مانع نباشد تا کردار پیغمبران و دانششان برتر و کاملتر باشد و ثواب بیشتر آرند
بجهات دیگر مانند اینکه با ضد و منافی مبارزه کنند و رنج ص: 273 و سختی کشند و جز آن که گذشت
(پایان). من گویم: عمده در این باره اخبار بسیاریست که دلالت بر فضل انبیاء و ائمه دارند بر فرشتهها، و گرچه میان آنها هم هست
آنچه خلافش را بوهم آرد، و آنها در ابواب مجلدات حجت پراکندهاند و براي حذر از طول کلام و حجم کتاب در اینجا نیاوردیم.
روایات
-1 در احتجاج ( 191 ) در آنچه زندیق از امام صادق علیه السّلام پرسید، رسول برتر است یا فرشتهاي که باو فرستاده شده؟ فرمود:
و البته گرامی » بلکه رسول برتر است. 2- در مجالس ابن الشیخ: بسندي از زید بن علی از پدرش علیه السّلام در قول خدا تعالی
میفرماید: برتر و « و بار کردیمشان بر خشکی و دریا » میفرمود: برتري دادیم بنی آدم را بر آفریدههاي دیگر « داشتیم آدمیزادهها را
میفرماید: هیچ جانوري و پرندهاي نیست جز « و برتري دادیمشان » میفرماید: از همه میوهها « و روزیشان دادیم از پاکیزهها » خشک
اینکه میخورد و مینوشد با دهانش و بدست خوراك بدهن بر نیاورد و نه نوشابه جز آدمیزاده که با دست خوراك بدهان نهد و
اینست برتري او. بیان: شاید مقصودش از تر، جانوران جنبنده و با نمو باشد و از یابس، چوبهاي خشکی که با آنها کشتی سازند و
ممکن است بر لف و نشر نامرتب، تر، دریا باشد و خشک بیابان. 3- در مجالس ابن الشیخ: بسندي از ابی معاویه ضریر که بر هارون
صفحه 117 از 149
و البته گرامی داشتیم آدمیزادهها را و بار کردیمشان در خشکی » در آمدم و گفتند بر خوان نشسته، و از من تفسیر این آیه را پرسید
و دریا و روزیشان کردیم از پاکیزهها- الآیۀ- گفتم: اي امیر المؤمنین جدت عبد اللَّه بن عباس آن را تفسیر کرده، و بسندي از ابن
عباس در تفسیر آیه گفت: هر جانوري با دهنش میخورد جز آدمیزاده که با انگشتانش میخورد، ابو معاویه گفت بمن خبر رسید که
4- و از همان: بسندي از ابن عباس در قاشق نقره را از دست انداخت و با انگشت خوراك برگرفت. ص: 274
تفسیر وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ- الآیۀ که نیست جانوري جز اینکه با دهانش میخورد جز آدمیزاده که با دستش میخورد. 5- در علل (ج
1 ص 5): بسندش از عبد اللَّه بن سنان که: پرسیدم از امام ششم علیه السّلام فرشتهها برترند و یا زادگان آدم؟ فرمود: امیر المؤمنین
علی علیه السّلام فرماید: که خدا عزّ و جلّ بفرشتهها عقل بیشهوت داده و ببهائم شهوت بیعقل و بآدمی هر دو را داده و هر که
عقلش را بر شهوتش چیره سازد، بهتر از فرشتهها است و هر که شهوتش را بر عقلش چیره سازد بدتر از بهائم است. 6- در صحیفه
رضا است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: مؤمن در بر خدا چون فرشتهایست مقرب، و راستی مؤمن در بر خدا عز
و جلّ بزرگتر از فرشته است، نزد خدا چیزي دوستر از مرد مؤمنی تائب یا مؤمنهاي تائبه نیست. 7- و از همان بهمین سند است که
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: مؤمن را در آسمان شناسند چنانچه مرد، اهل و فرزندش را شناسد، و راستی که او نزد
خدا عزّ و جلّ گرامیتر است از فرشته مقرب. 8- عیاشی: از امام پنجم در قول خدا تعالی وَ فَضَّلْناهُمْ عَلی کَثِیرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِ یلًا
فرمود: هر چیز را کپ آفرید جز آدمی که راستا آفریده. 9- در کافی (ج 2 ص 498 ): بسندش از امام ششم علیه السّلام که خدا عزّ
و جلّ فرمود: اي پسر آدم مرا یاد کن در گروه سرشناس تا تو را یاد کنم در گروهی سرشناس بهتر از گروه تو. 10 - و از همان:
بسندي که بالا رفته که خدا عزّ و جلّ بعیسی علیه السّلام فرمود: اي عیسی، مرا پیش خودت یاد کن تا تو را نزد خود یاد کنم، مرا در
گروهی یاد کن تا تو را در گروهی بهتر از آدمیان یاد کنم. بیان: بسا باین دو خبر استدلال شود که فرشتهها به از آدمیانند، و ممکن
است جواب داد که بهتر بودن گروه فرشتهها براي اینست که همه معصومند بخلاف گروهی از بشر و این منافات ندارند که برخی
بشر بهتر از فرشتهها ص: 275 باشند، بعلاوه ممکن است ملاء دوم شامل ارواح انبیاء باشد ولی در برخی اخبار،
تصریح شده بملا فرشتهها. 11 - کتاب تفضیل امیر المؤمنین: بسندي از علی بن ابراهیم از پدرش که چون مأمون ابو هدبه مولی انس
را بخراسان برد بمن خبر رسید و بدیدار او بیرون شدم، و در منزلی بمن برخورد، مردي بود بلند قامت و تنک ریش و خمیده و
مردم گرد او بودند، باو گفتم: حدیث بمن بگو که از راه دوري آمدم تا حدیث از تو بشنوم- رحمک اللَّه- از شلوغی بمن حدیثی
نگفت و کوچید و بدنبالش رفتم تا منزل دیگر و چون فرود آمد نزد او رفتم و گفتم، حدیثم بگو- رحمک اللَّه تعالی- گفت: تو
همان رفیق دیروز هستی؟ گفتم: آري، گفت بنا بر این ایستادم تا بتو حدیث گویم بجبران آنچه با تو آغاز برخورد کردم. شنیدم
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرمود: هر که دانشی دارد و نهانش سازد خدا روز قیامت با آتش او را مهار زند، سپس
بخوبی ایستاد و گفت: مولایم انس بن مالک را دیدم که سر بندي سفید بسته، گفتم این سربند چیست؟ گفت از نفرین علی بن ابی
طالب علیه السّلام است. گفتم: چطور؟ گفت: پرندهاي برسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله هدیه شد که در خانه ام سلمه بود و من
دربان رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بودم، ام سلمه آن را ساخت و نزد رسول خدا برد و بمن گفت بر در خانه باش تا
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از آن بخورد، من بر در ماندم و او آن را پیش پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نهاد و چون
برابرش گذاشت، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله دو دست برداشت و گفت: بار خدایا محبوبترین خلق خود را بمن برسان تا با من
از این پرنده بخورد. من دعاي پیغمبر را شنیدم و دوست داشتم مردي از قوم من آید و باشد، علی بن ابی طالب آمد و من گفتم:
رسول خدا مشغول است و تو را نپذیرد و برگشت و بار دوم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم همان دعا را کرد و باز علی بن
ابی طالب آمد و گفتم رسول خدا وقت ص: 276 پذیرائی از تو ندارد باز برگشت و باز هم رسول خدا صلّی
اللَّه علیه و آله و سلم سر برداشت و بار سوم دعا کرد بهمان دعا و باز علی علیه السّلام آمد و من گفتم رسول خدا گرفتاري دارد و
صفحه 118 از 149
تو را نپذیرد، گفت: چه گرفتاري او را از من باز میدارد؟ و مرا کنار زد و وارد شد. چون رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم او را
دید میان دو چشمش را بوسید و گفت: اي برادر چه کسی تو را از حضور من باز داشت با اینکه سه بار دعا کردم بدرگاه خدا
محبوبترین خلقش را نزد او بمن آرد و با من از این پرنده بخورد، گفت یا رسول اللَّه این بار سوم است که آمدم و هر بار انس مرا
برگرداند، فرمود: اي انس چرا علی را برگرداندي؟ گفت دعاي شما را شنیدم و خواستم مردي از انصار این افتخار ابدي را ببرد،
علی علیه السّلام گفت: خدایا یک پیسی بانس دچار کن که آن را از مردم نتواند نهان کرد و اینکه میبینی بر من پدید شد و این
نفرین علی است. بیان: در اخبار دیگر نفرین امیر المؤمنین علیه السّلام در هنگامی است که از انس گواهی خواست و گواهی نداد و
این حدیث طیر، از اخبار متواتره است، و در روز شوري بدان احتجاج کرد و همه تصدیقش کردند و دلالت دارد که آن حضرت
برتر از همه آفریدهایست و باجماع و نصوص متواتره تنها پیغمبر بیرونست پس دلالت دارد ببرتري او از فرشتهها و هر که ببرتري او
عقیده دارد امامان دیگر و انبیاء را هم برتر داند و برتري همه ثابت شود. 12 - و در کتاب نامبرده: بسندي از ابن عباس است که
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: علی برتر همه خلق خداست جز من، و حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشتند،
پدرشان بهتر از آنها است، و براستی فاطمه سیده زنان جهانیانست و اگر براي فاطمه بهتري از علی بود او را بوي بزناشوئی ندادم.
-13 و از همان: بسندي از ابی ذرّ که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بعلی نگریست و فرمود: بهترین اولین و آخرین از اهل
آسمانها و زمین است، اینست سید صدیقان، سید اوصیاء امام متقیان، پیشواي دست و روسفیدان چون روز قیامت شود سوار بر یک
شتر بهشتی بیاید، نورش در قیامت بتابد، تاجی مرصّع از زبرجد و یاقوت بر سر دارد، فرشتهها ص: 277
گویند: این فرشتهایست مقرب، پیغمبران گویند: پیغمبریست مرسل و یک جارچی از درون عرش فریاد زند، اینست صدّیق اکبر،
اینست وصیّ حبیب اللَّه رب العالمین اینست علیّ بن ابی طالب، علی آید تا بر متن دوزخ ایستد هر که را دوست دارد برآرد،
بدرهاي بهشت آید و دوستان خود را بیحساب در آن در آورد. 14 - و از همان: بسندي تا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم
که: من سید اولین و آخرینم، و تو اي علی سید خلائقی پس از من آغاز ما چون پایان ما است. میگویم: استدلال باین اخبار
بتقریریست که گذشت. 15 - و از همان کتاب: بسندي از ابن عباس که شنیدم رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میفرمود: چون
مرا بآسمان بردند بهیچ گروهی از فرشتهها نرسیدم جز اینکه از علی مرا پرسیدند تا گمان کردم نام علی در آسمانها از نام من
مشهورتر است، و چون بآسمان چهارم رسیدم و ملک الموت را دیدم بمن گفت: اي محمّد هیچ آفریده نباشد جز اینکه من جانش
ستانم مگر تو و علی که خدا جلّ جلاله بقدرت خود جان شما را بگیرد و از زیر عرش که گذر کردم بناگاه علی بن ابی طالب در
آنجا ایستاده بود، گفتم: اي علی تو از من پیش افتادي؟ جبرئیل گفت با که سخن گوئی؟ گفتم این علی بن ابی طالب است، گفت:
اي محمّد این علی بن ابی طالب نیست، ولی یک فرشته است که خدایش بصورت علی بن ابی طالب آفریده و ما فرشتههاي مقرب
چون مشتاق روي علی بن ابی طالب علیه السّلام شویم این فرشته را دیدار کنیم براي کرامت علی بن ابی طالب نزد خدا سبحانه.
گویم: دلالت آغاز و انجام این حدیث بر فضل او باندیشمند، نهان نیست و اخبار بسیاریست که دلالت دارند خدا بوجود او در شبی
که در بستر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم خوابید و در روز احد مباهات کرد، و جبرئیل گفته من از شمایم. 16 - در عیون (ج 1
ص 266 )، در علل ( 0 ص 6) و در کمال الدین، بسندي تا امیر المؤمنین علیه السّلام که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم
فرمود: خدا آفریدهاي برتر از من و یا ارجمندتر از من نزد او نیافریده، من گفتم: یا رسول اللَّه تو برتري یا جبرئیل؟ آسمان و جهان،
ج 4، ص: 278 فرمود: اي علی راستش خدا تبارك و تعالی برتري داده است پیغمبران مرسل را بر فرشتههاي مقرب، و برتري داده
مرا بر همه پیغمبران و رسل، و فضل پس از من از تو است اي علی و از امامان پس از تو، و راستش فرشتهها خدمتگزار ما و دوستان
ما باشند اي علی آنان که عرش را برمیدارند و هر که گرد عرش است تسبیح گویند بحمد پروردگار خود و آمرزش خواهند براي
آنان که مؤمنند بولایت ما. اي علی اگر ما نبودیم نه آدم خلق میشد نه حوّاء نه بهشت، نه دوزخ، نه آسمان نه زمین، چرا برتر از
صفحه 119 از 149
فرشتهها نباشیم با اینکه در شناخت خدا بر آنها پیشی گرفتیم و هم بتسبیح و تهلیل و تقدیس او- و حدیث را کشیده تا فرموده- چرا
برتر از فرشتهها نباشیم با آنکه همه بآدم سجده کردند براي اینکه ما در پشتش بودیم؟ راستش چون مرا بآسمان بردند جبرئیل دو،
دو اذان گفت و دو، دو اقامه گفت و آنگاه بمن گفت: پیش بایست اي محمّد گفتم اي جبرئیل بر تو پیشی گیرم؟ گفت: آري،
( چون خدا همه انبیاء را بر همه فرشتهها برتري داده، و تو را بخصوص برتري داده- تا آخر خبر طولانی. 17 - در علل (ج 1 ص 7
بسندي از امام ششم علیه السّلام که چون جبرئیل نزد پیغمبر میآمد مانند بنده برابرش مینشست و بیاجازه وارد نمیشد. 18 - در
احتجاج ( 31 ) و در تفسیر امام که منافقان به پیغمبر گفتند: یا رسول اللَّه بما بگو علی برتر است یا فرشتههاي مقرب خدا؟ فرمود: آیا
شرفی براي فرشتهها هست جز بدوستی محمّد و علی و پذیرش ولایت آنها، راستش کسی از دوستان علی نباشد که دلش را از
پلیدي غشّ و دغل و نجاست گناهان پاك کند جز اینکه پاکتر و برتر از فرشتهها است- الخبر-. 19 - کمال الدین: بسندي که رسول
خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: من سید هر کسی باشم که خدا آفریده، من بهتر از جبرئیل و اسرافیل و حاملان عرش و همه
فرشتههاي مقرب و پیغمبران مرسل خدایم- الحدیث-. ص: 279 میگویم: اخبار در این باره بسیارند که آنها را
در ابواب فضائل پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و ائمه علیه السّلام آوردم بدانها رجوع شود.
دنبالهایست در تفسیر خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ
سید مرتضی در کتاب غرر در پاسخ پرسش از تفسیر قول خدا خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ گفته در آیه چند تاویل است. 1- براي مبالغه
در وصف آدمی بشتابزدگی است در هر کاري که میخواهد زود انجام شود براي دریافت سودي یا دفع زیانی و شیوه عربست که
براي مبالغه چنین عبارتی گویند مانند اینکه براي وصف پرخوابی کسی گویند: آفریده نشده جز از خواب، یا گویند: آفریده نشده
جز از شر در توصیف بفزونی شر از او، و بسا گویند تو خود خوردن و نوشیدنی و آنچه مانند آنست، خنساء در وصف ماده گاوي
گفته: بچرد تا میچرد و چون بیادش آید* و جز این نیست که پیش آمدن و پس رفتن است و مقصودش کثرت وقوع اقبال و ادبار
« پس شتاب نکنید » و موافق آنست که خدا فرموده « آنست و گواه این تاویل آیه دیگر است که بوده است آدمی شتابزده 12 - اسري
زیرا خدا آنها را بشتابزدگی سرزنش کرده و از شتاب، در آمدن آیات نهی کرده، چون میتوانستند از شیوه شتاب خود جدا باشند و
آرامش پیش گیرند. 2- جوابی است که ابو عبیده و قطرب و دیگران دادند که در کلام قلبی است و معنا اینست که شتاب از آدمی
آفریده شده و گواه گرفتند قول خدا را که بَلَغَنِیَ الْکِبَرُ و مقصود اینست که بلغت الکبر من پیر شدم، و بقول خدا و إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ
بِالْعُصْبَۀِ و مقصود اینست که شتران قوي به کلیدهایش سنگین بار شوند، و بقول عرب که گویند عرضت الناقۀ علی الحوض با اینکه
حوض را بر شتر عرضه کنند سپس گواه و شعر بسیار در این معنا آورده. سپس گفته: با چشم پوشی از حمل کلام خدا بر قلب و
وارو از صاحب این جواب باید پرسید چه معنا و فائدهاي دارد که خدا گوید شتاب از آدمی آفریده شده مقصودتان اینست که خدا
شتاب را در آدمی آفریده و این روا نباشد چون شتاب کار ص: 280 آدمی است نه کار خدا و اگر چنین بود
زیرا نهیشان نشاید از « بزودي آیات خود را بشما بنمایم پس شتاب نکنید 37 - الأنبیاء » نمیشد آنها را در آیه از آن نهی کند و بگوید
آنچه در آنها آفریند. اگر گویند مقصود این نیست که خدا آن را آفریند بلکه کثرت وقوع آنست از او، گوئیم این همان جوابی
است که پیش گفتیم و نیازي بقلب و پیش و پس ندارد و چون این معنا بیقلب هم درست است چه نیازي بآنست و أبو القاسم
با اینکه شتاب را « نباید شتاب کنید » بلخی این جواب را در تفسیر خود آورده و برگزیده و از خود پرسیده چگونه رواست بگوید
خود در آنها آفریند و جواب داده که بآنها قدرت داده تا بر طبع خود غالب شوند و آن را بگردانند و از عجله کناره کنند مانند
اینکه شهوت نکاح را در آدمی نهاده و در بسیاري جاها آنها را از آن نهی کرده. و کلام بلخی صریح است که مقصود از شتاب
هم بمعنی فی باشد، چون شهوت شتاب از آدمی خلق « من » خودش نیست بلکه طبع سازنده آنست و خواهش آن و باید بنا بر این
صفحه 120 از 149
نشده بلکه در او خلق شده و این مجاز در مجاز است اول قلب که دور ترین مجاز است دوم از شتاب شهوت آن مقصود است و باز
چه معنا دارد که پیش از « نباید شتاب کنید » مجاز است و سوّم من بجاي فی آمده. بعلاوه چون خدا از شتاب آنها را نهی کرده که
آن گوید: من شهوت شتاب را در آنها آفریدم چنانچه بلخی گفته: و این خود بیشتر عذر آنها میشود تا اینکه حجت بر آنها باشد و
یا دست کم نه عذر است و نه حجت ولی تقدیمش بیمعنا است ولی در جواب یکم تقدیم آن براي مذمت و توبیخ و سرکوفت
یعنی از « من عجل » نیکو است بیوابستگی آن بخدا و جواب یکم اوضح و اصح است. 3- جوابیست که از حسن روایت است، گفته
، ناتوانی و آن نطفه گندیده، و زبون، ناتوان است، و این نزدیک بباور است اگر گواهی از لغت داشته باشد. آسمان و جهان، ج 4
آفریده شده، اگر « کُنْ فَیَکُونُ » 4- از ابو الحسن اخفش جوابی حکایت است که مقصود اینست که آدمی از امر فوري ص: 281
ممکن است گفت: مناسبت اینست که چون در ظهور « نباید شتاب کنید » گویند این معنی چه مناسبت دارد با اینکه بدنبالش گفته
آیات شتاب کردند و آن را کند شمردند خدا بآنها اعلام کرد که از هیچ کاري که خواهد در نماند و او است که بیرنج و هزینه
آفریده و از « کن » آدمی را با همه بدائع صنع و عجائب حکمت که هر توانائی در آن درماند و هر ناظري حیران شود با یک کلمه
آغاز کرد آفرینش » یعنی از گل چنانچه در آیه دیگر فرموده « مِنْ عَجَ لٍ » اظهار آیاتی که طلبند درمانده نیست. 5- برخی گفتند
و این شعر را گواه آورده. چشمه جوشد میان سنگ عیان نخله روید میان آب و عجل و گروهی بر « آدمی را از گل، 7- الم سجده
این جواب خرده گرفتند که عجل بمعنی گل معروف نیست، و مؤلف کتاب العین از برخی حکایت کرده که عجل بمعنی خرّه است
و گواهی بر آن نیاورده ولی این شعر که حضرت گفتیم ممکن است گواهش باشد. و تغلب از ابن اعرابی با اختلافی در الفاظ آن
همانست که گفتیم. باین تقریر که آن کسی که آدمی را « نباید شتاب کنید » را نقل کرده، و اگر این جواب درست باشد مناسبتش با
با همه حکمتی که عیانست از گل تیره آفریده از اظهار آیاتی که در آنها شتاب دارید در نماند. یا مقصود اینست که براي آنکه از
گل زبونی آفریده شده و چنین مایه ناتوانی دارد نسزد که برسولان خدا تعالی و آیات و شرایعش استهزاء کند چون پیش از این
-6 مقصود از انسان .« گوید چون کافرانت بینند بحساب نیارند جز مسخره که آیا اینست که نام معبودان شما را برد، 32 - الأنبیاء
شخص آدم علیه السّلام است و معنی من عجل سرعت آفرینش او که خدا مانند دیگران او را نطفه و علقه و مضغه خرده خرده
نیافرید، و همانا ص: 282 ابتکارش کرد، و گویا خدا با این بیان آگهی بآفرینش عجیب او داده و باینکه خدا
عزّ و جلّ بندههایش را از آیات و بینات خود دارند و آنچه را مقتضی مصلحت و مناسب حالشان باشد آرد. 7- از مجاهد و جز او
روایت است که خدا تعالی پس از خلق همه چیزها آدم را، پسین روز جمعه با شتاب آفرید که مبادا خورشید غروب کند، و روایت
است که چون جان در آدم دمیده شد و ببالاهاي تنش رسید و هنوز به پائینهاي آن نرسیده بود گفت: پروردگارا شتاب کن در
آفرینشم پیش از غروب خورشید. 8- از ابن عباس و سدي روایت است که چون آدم آفریده شد و جان در بیشتر تنش روان شد
شتابانه بسوي میوههاي بهشت خیز کرد و گروهی گفتند: آهنگ جستن کرد، و اینست معنی قول او خُلِقَ الْإِنْسانُ مِنْ عَجَلٍ و هر سه
جواب آخري بنا بر اینست که مقصود از انسان در آیه آدم علیه السّلام باشد نه دیگري. ص: 283
باب چهلم