گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
باب چهلم باب دیگري است در فضل آدمی و برتري فرشته








در آن آوریم آنچه را محمّد بن بحر شیبانی معروف بدهنی در کتاب خود از قول مفضلین انبیاء و رسل و ائمه و حجج بر فرشتهها
صلوات اللَّه علیهم اجمعین ذکر کرده و صدوق- ره- آن را در علل الشرائع از او نقل کرده: آنان که پیغمبران و رسل و حجج را بر
فرشتهها برتري دهند گویند، همه خلق خدا را نگاه کردیم آنچه بخشش و اختیار خود بالا است یا بزور و ناچار بالا است یا بهر دو
وجه پائین است و سفلی است و همه همه باتفاق سه چیزند، جاندار، بیجان و افلاك چرخان که بطبع آفرینش خدائی دائرهاند و در
فرود خود بخواست خدا اثر بخش و همه این سه و همه چیزي که جنسی دارد و بآن جنس الاجناس رسند که چیز باشد. و اندیشه
صفحه 121 از 149
کردیم کدام این سه تا نوعند و بالا دستی دارند و جنس فروتر از خودند و کدام پستترند و یافتیم که جاندار بالاتر از هر سه است
که زنده است و نمو دارد و این بالا بودن جاندار نزد ما، حکمت صانع است و نظم او که جسم نامی را خوراك او ساخته و براي هر
دردي داروئی ساخته، و وسیله شفاء آماده کرده وجه خوش ترتیبی بکار برده و حکمتی نموده، زیرا جاندار والاتر از آنچه فروتر از
او است غذا میگیرد و براي دفاع از گرما و سرما جامه میپوشد. و تا زنده است نشو و نما میکند، و جماد را مرکز زندگی او ساخت.
و ویرا بدان پرداخت، مجامع و شهرها و کارخانهها و وطن از آنش داد و آن را ناهموار نمود و هموار و تپههاي سودمند و درههاي
مفید که در کسب خشکی و دریاي خود از آن استفاده کند، جاندار بهرهور است از هر سودي و فزونی دارد و کاستی، و از تن خود
مرکزي بدست آرد. و نگریستیم که خدا آنچه جان دارد و نمو و جسم بالاتر قرار داده از آنچه تنها نموّ و جسم و ترکیب دارد،
سپس زندهاي که زندگیش جز ذات او است دو نوع ص: 284 ساخته، گویا و زبان بسته که گفتار و نطق و
بیان او را از بیزبان جدا کرده است و مقامش را بالا برده، و گویا را هم دو نوع کرده حجت و حجتپذیر و حجت را بالاتر از
حجتپذیر ساخته چون علم آسمانی را تنها باو داده و او را آموزگار و استاد نموده چون از طرف خدا بر آن گماشته شده بیاینکه
بدیگري واگذار باشد و او بدان والا است و دیگران بواسطه علمی که از حجت بدانها رسد بر یک دیگر والائی دارند. گویند:
سپس دیدیم اصل هر چیز آدم است که او را نشانه هر روحانی ساخته که پیشتر از او است و هر جسمانی که از آتش آفریده و باو
دانش ویژه داده که نه به پیش از او داده و نه پس از او و فهمی مخصوص خودش و علم او را ملاك حجتهاي نژادش ساخته که بر
نژاد او امامت کنند، و آنگه آدم را براي مقام بلندش قبله فرشتههاي روحانی ساخت و وسیله آزمایش آنان و آنها را بسجده کردن
بر وي آزمود و البته سجده شده اعلی و افضل است از سجدهکننده و حجت برتر است از حجت پذیر و البته بسجده کردن در برابر
او زبون شدند و نبینی برخی از این زبونی سرباز زدند و زیر بار نرفتند و چگونه ملعون و مطرود شدند از ولایت خدا و دشمن او
گردیدند و از این سرخوردگی، هرگز امید رهائی ندارد. و دیدیم سبب فضل آدم بر فرشتهها همان دانش بود که خدا عزّ و جلّ
خاص او نمود نه آنان و اسماء را باو آموخت و هر چه را باو بیان کرد و بدانش خود بالاتر شد از نادانان، و آنگه خدایش فرمود: تا
آنها را از آنچه باو آموخته براي آگهی آنان پرسش کند که بآنها نیاموخته بود تا بآنها علوّ مقام و رفعت شأنش را بنماید و بفهماند
چطور او را براي دانش خود برگزیده و والائی او را روشن سازد. و دانستیم که چون توانا بر جواب او نبودند این پرسش براي
آزمایش بود نه براي تکلیف آنها بجواب گوئی زیرا خدا تکلیف ما لا یطاق نکند و این پرسش براي وادار کردن آنها بود باعتراف
به زیر دستی آنها و نادانی آنها نسبت بدان چه خدا ص: 285 باو آموخته و بیان علو قدر و اختصاص او
.« منزهی تو پروردگار ما ندانیم جز آنچه تو بما آموختی 32 - البقره » بدانشی که خاص او کرده نه آنها، و باین جواب چسبیدند که
سپس خدا عزّ و جلّ آدم را معلم فرشتهها ساخت که فرمودش آنها را آگاه کن زیرا همین معنی آموختن است و این امر تکلیفی بود
و طاعت و عصیان داشت و فرشتهها هم مکلف شدند گوش دهند و بفهمند. و هر که معتقد است که شاگرد برتر از استاد است و
شناسا برتر از شناسنده وارونه حکمت خدا عزّ و جلّ گفته و نظم او را بر هم زده و بنا بر عقیده او باید زمین که مرکز است بالاتر از
جسم نامی باشد که روي آن است و خدا با نیروي نموش بر آن برتري داده و جسم نامی بالاتر از جاندار باشد که خدایش به
زندگی و نمو و جان برتري داده و جانوران زبان بسته که تکلیف ندارد و امر و نهی ندارد بالاتر و برتر از جاندار گویا و خردمند
باشد که مکلف است، و زنده حجتپذیر بالاتر باشد از آنکه حجت خدا عزّ و جلّ است و شاگرد بالاتر باشد از استاد. و خدا آدم را
بر همه خلق خود از روحانی و جسمانی حجت و پیشوا نمود جز حجتهاي نخست چه که از حبیب بن مظاهر اسدي- بیض اللَّه
وجهه- روایت است که بحسین بن علی علیه السّلام گفت: شما پیش از آنکه خدا عزّ و جلّ آدم را بیافریند چه وضعی داشتید
فرمود: نمونههاي نورانی بودیم و گرد عرش رحمان در گردش، و بفرشتهها تسبیح و تهلیل و سپاس گوئی یاد میدادیم، و این تاویل
دقیقی دارد که اینجا شرح آن نسزد و در جاي دیگر بیانش کردیم. آنان که فرشتهها را برتر دانند گویند: مدار فضیلت خلق چه
صفحه 122 از 149
روحانی و چه جسمانی بنزدیکی با خداست و برتري و والائی بدانست، خدا فرشتهها را چنان ستوده که دیگران را نستوده، و آنها را
و آنها « نافرمانی نکنند بهر چه آنها را فرماید و انجام دهند آنچه فرمان یابند، 6- التحریم » : بحسن فرمانبري وصف کرده که فرموده
را در ملکوت اعلی جا داد و بر یگانگی او براهین بیشتر دارند و ادله فراوانتر و بنا ص: 286 بر این بخدا
نزدیکتر و در شناخت او برترند. گفتهاند همه گناهانی که دوزخ دارند از جنس آدم سر زنند که شما او را برتر دانید بر کسانی که
گفتهاند چگونه « نافرمانی نکنند بدان چه فرمایدشان و انجام دهند آنچه فرمان گیرند » خدایشان آن گونه بفرمانبري ستوده و فرموده
میتوان جنسی را که هر عیب و هر گناه صغیره و کبیره را دارند برتر دانست. و جواب آنها اینست که ما جنس را بر جنس برتري
ندادیم بلکه نوعی را بر نوعی از جنس و چنانچه همه فرشتهها مانند ابلیس و هاروت و ماروت نیستند، همه آدمها چون فرعون و
شیاطین انس مرتکب حرام و گنهکار نیستند، و اینکه نزدیکی به خدا را بمیان آوردید اگر مقصود نزدیکی از نظر مسافت باشد خدا
از آن اجلّ است و از آنچه توهم کردید مبراتر است و در پیغمبران و حجج کسانیند که بعمل صالح و خوب بخدا نزدیکترند و به
نیت پاك از همه خلق مقربتر، و سنجش دوري و نزدیکی بخدا از نظر مسافت تشبیه او است بخلقتش که از آن منزه است. و اما
عیب و گناه راستش اینست که خدا جلّت اسمائه امر و نهی را سبب و علت ساخته و گناه و نافرمانی را نمونه خوب و بد، و خدا
است که بنیاد گناهان همه گنهکاران را از اولین و آخرین ابلیس نمود که خود از گروه فرشتهها بوده و در صف آنها، و او است
سره ابلیسها و داعی بنافرمانی خدا، و وسوسهگر و آرایشگر پیروانش و هر که از او پذیرد و روش سرکشی گیرد، و آن ملعون مهلت
یافته براي آزمایش مردم در دار ابتلاء و چه بسیار بیگناهان آگاه و در فرمانبري خدا عزّ و جلّ در راه و دور از گناه که ابلیس را
نابینا کنند و او را از خود دور سازند و برانند و هیچ فرمانی از او نبرند، خاطرههایی در دل خلق افتد از طرف خداي رحمان که
جلوگیر نافرمانیست و خاطرههاي شیطان و وسوسه او را دفع کنند. و اگر فرشتهها هم گرفتار وسوسه شیطان بودند و در بوته
آزمایش قرار داشتند همیشه چنانچه بشر گرفتارند فرشتهها هم پر گناه میکردند و کم فرمان میبردند در صورتی که ابزار آن را
داشتند و دیدیم که فرشتههاي گرفتار بشهوت در معرض آزمایش ص: 287 چطور گول خوردند و سر بفرمان
شیطان نهادند، و چگونه دور شدند از آنچه انبیاء و حجج از آن دور نشدند که خدا آنها را بر جهانیان برگزیده، زیرا خطاهاي بشر
مانند خطاي ابلیس در سر بزرگی بر خدا نیست و نه مانند کار هاروت و ماروت در ارتکاب آنچه نباید. برتري دهندههاي فرشتهها
گفتند: خدا جلّ و جلاله خشوع و تضرع را مسابقه بندگی ساخته و آن را بوجود آدم پرداخته و فرشتهها در این مسابقه پیروز شدند
و بهره فضل و پیشی را بردند و بخوبی فرمانبري را نمودند، و اگر آدمیزاده بجاي آنها بودند فرمان نمیبردند چنانچه قابیل فرمانپذیر
نشد و پیشواي آدم کشها گردید. مفضلان پیغمبران و حجج گفتند آزمایش که خدا از فرشتهها کرد براي خشوع و خضوع در باره
آدم بر کنار از وجود شیطانی گمراه کن و دشمنی سرکش بود که جدا کن فرمانبر و نافرمانست و راست و کژ و بیابزار گناه بود از
شهوتی که بندهها بدان دچارند، و خدا برخی فرشتهها را بدان دچار کرد و بعصمت الهی دست نزدند بلکه خود را تسلیم فریبکاري
ناتوانتر از خود نمودند، و در روایتی است از امام ششم علیه السّلام که در میان فرشتهها کسانی باشند که یک دسته تره به از آنها
است و پیغمبران و حجج میدانند در باره آنها آنچه را ما ندانیم و مفضلان فرشتهها بتفاضل آنها بر یک دیگر معترفند چنانچه در
فضیلت مآبان بشر. و هر که گوید فرشتهها جنسی باشند که خدا آفریده کم گنهکار، بمانند هاروت و ماروت و ابلیس زیرا گرفتاري
آنها اندك است این دلیل نیست که فاضل آنها برتر باشد از فاضل بشر که خدا فرشتهها را خدمتکار آنها ساخته در بهشت که نه غم
و اندوه دارد و نه رنج و بیماري و فقر. مفضلان ملائکه گفتند: حسن بصري گفته: هاروت و ماروت دو بت پرست بابلی بودند و
منکر است که فرشته باشند چرا آنها را با ابلیس برخ ما میکشید و بر ما حجت میسازید. در جواب گفتهاند: این گفتار نادر حسن که
بر خلاف همه مفسرانست دلیل ص: 288 نمیشود و شما میدانید که هر چیزي از جنس خود استثناء میشود، و
میدانید که جن را براي آن جن نامند که نهانند و چون بخواهند بنیروئی که خدا عزّ و جلّ بآنها داده است آشکار شوند، و ابلیس در
صفحه 123 از 149
صف فرشتهها بود و در کلام عرب روانیست که گویند همه شترها آمدند جز یک الاغ و همه گاوها برگشتند جز یک اسب و
ابلیس باید از جنس مستثنی منه باشد. و گفته حسن که هاروت و ماروت دو کافر بابلی بودند تکرویست میان مفسران و مکذب
و آنچه نازل شد بر دو فرشته- در بابل که هاروت و ماروت بودند، و این گفته حسن براي شما فرجی » آن قول خدا است که فرموده
نیست، و دعوي کنید آنچه براي شما فائده ندارد و حجتی نشود: مفضلان ملائکه گفتند: شما میدانید خدا عزّ و جلّ در قرآن
بندگانی مکرّمند و در گفتار بر او پیشی نگیرند » فرشتهها را چنان ستوده که از خلق خود ممتاز نموده و اگر جز این نباشد که فرموده
بس بود. در جواب گفتند: اگر آیات قرآن را که در برتري پیغمبران و حجج علیه السّلام « و بفرمانش کار کنند، 26 و 27 - الأنبیاء
است همه را بشماریم سخن بدرازا کشد و از ایجاز بر کنار شویم، و بدان چه از دلیل عقلی که رفع هر اعتراضی کنند آوردیم باید
قناعت کرد، زیرا ما در ترتیبی که خدا عزّ و جلّ در خلقش نهاده گفتیم: زمین پستتر از جسم نامی است و آن بالاتر و برتر از زمین
است. و نامی را پستتر از جاندار نموده و جاندار از آن بالاتر است، جاندار بیزبان پستتر از گویا است و جاندار گویا بالاتر از
آنست و جاندار نادان گویا فروتر از جاندار گویا و دانا است و جاندار دانا و گویاي حجتپذیر فروتر از داناي حجتآور است. و بنا
بر این باید بیانکننده برتر از بیزبان باشد و باید فرمانبر دچار شهوت و منش لذت دوستی که خود را از خواهشها باز دارد با اینکه
دچار دشمنی است مهلت دار که او را بنافرمانی میآزماید و آن را در پیش او آرایش میدهد و در دل و ص:
289 دیده او وسوسه میکند برتر باشد از مأموري که نه شهوت دارد و نه دشمن گناه آرایش کن و وسوسهگر. و این جنس دو نوع
است حجتآور و حجتپذیر و حجتآور برتر است از حجتپذیر، و آدم که ریشه بشر است هیچ حجتآوري از فرشتهها نداشته
براي برتري که خدا عزّ و جلّ باو داده بر آنها ولی او را حجتآور همه فرشته ساخت و دانا بدان چه نمیدانستند، و او را مخصوص
کرد بآموختن آنها تا ظاهر شود که او برتر است بر آنان که بمعلمی مفتخر نشدند. و این ترتیب حکمت خدا عزّ و جلّ است و هر
که خواهد آن را بر هم زند در عقیده خود معاند است و بدنبال إلحاد رفته، و این برتري بمحمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم رسید که
راستی خدا برگزید آدم و نوح و » وارث آدم و همه پیغمبران بود و بمقام اصطفاء نائل شد که خدایش در قرآن آورده و فرموده
پس محمّد برگزیده است پاك و نجیب نجباء از خاندان ابراهیم « خاندان ابراهیم و خاندان عمران را بر جهانیان- 33 - آل عمران
و خدا عزّ و جلّ آدم را بر همه خلقش از روحانی و جسمانی برگزید وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ و « نژادي از یک دیگر » بقول خدا که
صلی اللَّه علیه و آله و سلم، حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ. صدوق- ره- گفته: من خواستم این حکایت را در این کتاب بیاورم ولی عقیده
ندارم که ابلیس از فرشتهها است بلکه از جن است، جز اینکه میان فرشتهها خدا را میپرستید، و هاروت و ماروت دو فرشته بودند و
مانند حشویان در باره آنها نگویم، بلکه معصوم بودند و گناه نکردند، و معنی آیه وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ-
الآیۀ، 102 ، البقره اینست که پیروي کردند آنچه را شیاطین بر ملک سلیمان بستند و آنچه را بر دو فرشته بابل هاروت و ماروت نازل
شد بستند و خبري در این باره بر آوردم در کتاب عیون الاخبار عن الرضا علیه السّلام توضیح: (در اینجا بیاناتی از اعراب و شرح
لغات آورده که در ترجمه تأمین شده است). ص: 290
باب چهل و یکم آغاز آفرینش آدمی در رحم تا پایان احوالش
آیات قرآن مجید
- آل عمران ( 6) او است که صورت شما را در رحمها ساخت چنانچه میخواست نیست معبودي جز او عزیز و حکیم است. 2- النساء
1) آیا مردم بترسید از پروردگارتان آنکه آفریدتان از یک نفس و آفریده از او جفتش را و پراکنده از آنها مردانی بسیار و زنانی. )
-3 الانعام ( 2) او است که شما را از گل آفریده. 4- هود ( 61 ) او است که شما را از زمین بر آورده و بآبادانی آن گماشته. 5- الرعد
صفحه 124 از 149
( 8) خدا میداند آنچه را آبستن است هر مادر و آنچه در فرود ارحام است و آنچه فزاید و هر چیزي نزد او اندازه دارد. 6- النحل ( 4 )
آفرید آدمی را از نطفه و بناگاه ستیزهگر آشکاري شد. 7- مریم ( 67 ) آیا یاد نکند آدمی که البته، او را از این پیش آفریدیم و نبود
چیزي. 8- الحج ( 5) آیا مردم اگر شک دارید در بعث پس راستش اینست که ما آفریدیم شما را از خاك سپس از نطفه سپس از
علقه سپس از مضغه درست و نادرست تا براي شما روشن سازیم و در ارحام نگهداریم آنچه خواهیم تا سر رسیدي دانسته سپس بر
آریم شما را کودکی و آنگاه تا برسید بجوانی و برخی از شما جان بدهید و برخی به پستترین دوره عمر برسید تا پس از آن
16 ) و البته آفریدیم آدمی را از کشیدهاي از خاك* سپس نهادیمش نطفه در جایگاه پا بر جا سپس - چیزي نداند. المؤمنون ( 12
آفریدیم نطفه را علقه* پس آفریدیم علقه را مضغه پس آفریدیم از مضغه استخوانها پس پوشاندیم استخوان را گوشت سپس بر
ص: 291 آوردیمش آفریدهاي دیگر، تبارك اللَّه، که بهترین آفرینندگان است* سپس از آن البته شما
مردههائید* سپس روز قیامت انگیخته شوید. 10 - الروم ( 20 ) و از آیات او است که شما را از خاك آفرید سپس ناگاه آدمی شدید
19 السجده) آنکه زیبا - پراکنده شوید. 11 - لقمان ( 14 ) آبستن شدش مادرش بر سستی و شیر بریدنش در دو سال است. التنزیل ( 7
کرد همه چیز را به آفرینش و آغاز کرد آفرینش آدمی را از گل سپس ساخت نژادش را از کشیدهاي از آب پست سپس درستش
کرد و دمید درش از روح خود و ساخت براي شما گوش، دیده و دلها، کم است که شکرگزارید گزارید. 12 - فاطر ( 11 ) و خدا
آفرید شما را از خاك سپس از نطفه سپس ساخت شما را جفتها و آبستن نشود مادهاي و نزاید جز با دانش او عمر نگذارد هیچ عمر
گذران و نکاهد از عمرش جز در کتابیست، راستی که آن بخدا آسانست. 13 - یس ( 77 ) آیا نبیند آدمی که از پیشش آفریدیم و
- بناگاه ستیزهگري شد آشکار. 14 - الزمر ( 6) آفریند شما را در شکم مادرهاتان آفرینشی دنبال آفرینشی در تاریکیهاي سهگانه. 15
المؤمن ( 67 ) او است که شما را آفرید از خاك سپس از نطفه سپس از علقه سپس بر آوردتان کودك سپس تا برسید بجوانی سپس
50 ) از خدا است پادشاهی - تا بشوید پیران، و برخی از پیش جان دهند و تا برسید باجلی نامبرده و شاید بفهمید. 16 - الشوري ( 49
آسمان و زمین آفریند هر چه خواهد بخشد بهر که خواهد پسر و بخشد بهر که خواهد دختر یا جفت کند آنها را پسران و دختران و
36 ) او داناتر است بشما چون که بر آوردتان از زمین و - سازد هر که را که خواهد نازاد که او پر دانا و توانا است. 17 - النجم ( 32
آنگه که نهان در شکم مادرانتان بودید- تا فرماید- و راستی او آفرید دو جفت از نر و ماده ص: 292 از نطفه
59 ) آیا دیدید آنچه منی ریزند آیا شما آفریدیدش یا ما آفریدگاریم. 19 - التغابن ( 3) و صورت - چون منی شود. 18 - الواقعه ( 58
24 ) بگو او است که - بست شما را و خوب ساخت صورت شما را در زمین و سپس بسوي او محشور شوید. 20 - الملک ( 23
برآورد شما را و ساخت براتان گوش و دیدهها و دلها کم است که شکر گزارید، بگو او است که بر آورد شما را در زمین و سپس
18 ) چیست شما را که امید ندارید براي خدا وقار با اینکه البته شما را آفرید درجه درجه- تا - بسوي او محشور شوید. 21 - نوح ( 13
40 ) آیا نبود - فرماید- و خدا رویاند شما را از زمین رویاندنی بر گرداند شما را بدان و برآوردتان بر آوردنی. 22 - القیامه ( 37
نطفهاي از منی ریخته* سپس بود علقه و پس آفرید و درست کرد* و ساخت جفت از نر و ماده* آیا نیست او توانا بر اینکه زنده
2) آیا آمد بر آدمی مدتی از روزگار که نبود چیزي یادگار* البته ما آفریدیم آدمی را از نطفهاي - کند مردهها را. 23 - الدهر ( 1
24 ) آیا نیافریدیمتان از آبی پست، پس نهادیمش در جایگاهی - آمیخته، آزمودیمش و نمودیمش شنوا و بینا. 24 - المرسلات ( 20
پا بر جا تا اندازهاي معلوم، اندازه زدیم و چه اندازه زنانیم واي آن روز بر مکذبان. 25 - النبأ ( 8) و آفریدیمتان جفتها. 26 - عبس
23 ) کشته باد آدمی چه ناسپاس است از چهاش آفریده از نطفه آفریده و اندازه گرفته و آنگاه راهش را هموار ساخته سپس او -17)
را میرانده و بگورش کرده سپس چون خواهد زندهاش کند. نه، هرگز انجام نداد آنچه فرمانش داد. ص: 293
8) چه تو را فریفته کرد پروردگار کریمت آنکه تو را آفریده و درست کرد و راست نمود در هر صورتی خواست - -27 الانفطار ( 6
7) باید بنگرد انسان از چه آفریده شد از آبی جهنده که بر آید از میان صلب و سینه. - تو را ترکیب کرد. 28 - الطارق ( 5
صفحه 125 از 149
تفسیر
هُوَ الَّذِي یُصَوِّرُکُمْ طبرسی- ره- در (ج 2 ص 408 ) مجمع: گفته: یعنی صورت شما را در رحم آفرید بهر صورتی خواست و بهر
در « حکیم است » در پادشاهی و « نیست شایان پرستش جز او که عزیز است » وضعی از پسر و دختر زیبا و زشت، بلند و کوتاه
کارهاش و این آیه دلالت دارد بر یگانگی خداي سبحان و تمامیت نیرو و کمال حکمت، چون که فرزند را در رحم مادر بدین
وصف صورتگري کرده و در آن انواع ریزهکاري آورده بیابزار و رنج کار، با اینکه هر خردمند داند اگر همه جهان گرد آیند تا از
آب، پشهاي سازند و آن را صورتگري نمایند در برابر چشم خود با شناخت او نتوانند و بدان راهی ندارند پس چگونه توانند آن را
یعنی آدم .. « از یک نفس » در ارحام آفرینند فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ و این استدلال از جعفر بن محمّد علیه الّسلام روایت است
بیضاوي در (ج 1 ص 255 ) گفته: وصف کثیر را براي مردان تنها آورد نه زنان چون بیشتر بودن زنان مقتضاي حکمت « رِجالًا کَثِیراً »
یعنی در آغاز مایه از گل دارید یا آدم که اصل بشر است از آنست یا آفرید پدر شما « آفریدتان از گل » . است و نیازي بذکر ندارد
را از گل بحذف مضاف است- پایان و بسا مقصود آن گلی است که در اخبار آید که در هر نطفه اندازند. وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها
گفتهاند یعنی بشما در آن عمري داد و شما را باقی نهاد یا شما را نیروي آبادانی آن داد و بدان فرمانتان داد و گفتهاند از عمري
خدا داند آنچه را هر زنی آبستن است طبرسی در (ج 6 ص » . است یعنی تا زندهاید از آن شما است و چون مردید ارث دیگرانست
280 ) مجمع گفته ص: 294 یعنی میداند در شکم هر آبستن چیست، نر است یا ماده درست است یا نادرست،
یعنی وقتی را که از نه ماه کم گزارد و یا افزاید و فرزند را در بالاترین مدت حمل زاید، « تَغِیضُ الْأَرْحامُ » چه رنگ و وصف دارد
گفتهاند آنچه ارحام بکاهند و خون قطع شود و آنچه فزاید در نفاس از خون پس از زائیدن، بیضاوي گفته یعنی کم و بیش آن را
در بهشت و در مدت و در شمار، و گفتهاند مقصود کاستن و فزودن خون حیض است. و هر چیزي نزد او اندازه دارد که بیش و کم
نشود و در اخبار است که بتقدیر خود آدمی را از نطفه آفریند، بیضاوي گفته (در ج 1 ص 577 ) تفسیرش: از جمادي بیحس و
بیضاوي گفته یعنی در امکان آن (پس آفریدیم شما را) یعنی نظر کنید در « در شکید از بعث » . حرکت و روان که خود را نگهدارد
که آدم از آن آفریده شد و از غذاها که منی از آنها زاید. ... مِنْکُمْ مَنْ « از خاك » آغاز آفرینش خود تا شک شما بر طرف شود
« تا نداند پس از دانستن چیزي را » یُتَوَفَّی یعنی میمیرد نزد جوانی یا پیشتر و برخی شما، بپستترین دور عمر رسید یعنی پیري و خرفی
یعنی مانند کودك شود از کم خردي و کمفهمی و فراموش کند، و آن را که میشناخته ناشناس داند و این دلیل دوم است بر امکان
بعث از نظر اختلافی که در وضع انسان در هر دوره عمر پدیدار میشود که خود نمونه ایست از بعث و کسی که بدانها قادر است
یعنی خلاصه اي که از تیرگی کشیده شده و گل است و « مِنْ سُلالَۀٍ » .( بنظائر آنها هم قادر است (در تفسیر بیضاوي (ج 2 ص 25
آدم از بر گزیده گل آفریده شد یا مقصود جنس است چون همه بشر از کشیده اي باشند که نطفه شده پس از ادواري، و گفتهاند
گل خود آدم است و سلاله نطفه او است ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَۀَ عَلَقَۀً یعنی نطفه سپید را یک خون بسته سرخ کردیم فَخَلَقْنَا الْعَلَقَۀَ مُضْ غَۀً
یعنی آن را قطعه اي گوشت ساختیم و آن گوشت را سخت کردیم تا استخوان شد و بر آن ص: 295 گوشتی
از همان مضغه یا از جز آن جامه ساختیم أَحْسَنُ الْخالِقِینَ یعنی بهترین مهندسان. وَ بَدَأَ خَلْقَ الْإِنْسانِ مِنْ طِینٍ یعنی در آغاز آدم را از
یعنی پست، طبرسی- ره- گفته یعنی ناتوان و گفتهاند یعنی خوار و بیمقدار، اشاره باینکه مایه « و نژادش را از آب مهین » گل آفرید
آن را بخود وابست براي شریف « دمید در او از روح خودش » کوچک است و بیارزش و همانا بدانش و عمل ارزش بخود گیرد
بودن و براي اینکه آفریده شگفت انگیزیست و اینکه مقامی دارد مناسب با حضرت پروردگاري و براي اینست که هر که خود را
براي دیگري که بخاطر دیگري عمرش کوتاه شود، یا عمر مقدرش نکاهد. و گفتهاند « و نکاهد از عمرش » ... شناسد خدا را شناسد
کم و بیش در یک عمر است باسباب مختلف که در لوح ثبت است مثل اینکه در آن نوشته اگر حج و عمره کند عمرش 60 سال
صفحه 126 از 149
نباشد که علم خدا یا « جز در کتاب » است و گر نه چهل سال و گفتهاند کاهش عمر بگذشت آنست که روز بروز ثبت میشود و
تفسیر بیضاوي ج 2 ص 299 ). آفریدتان ) « بر خدا آسانست » نگهداري یا کم و بیش « راستی که آن » لوح یا صحیفه خاص او است
خلقی » بیان چگونگی آفرینش آنچه است که ذکر شده از مردم و چهار پایان براي اظهار عجائب قدرت در آن « در شکم مادرهاتان
تا جاندار درستی شود پس از اینکه استخوان با گوشتی شده پس از آنکه استخوان برهنهاي بوده پس از مضغه و پس « پس از خلقی
از شکم و رحم و غلاف مشیمه، یا پشت پدر و رحم مادر و شکم. گویم: نخست را « در ظلمتهاي سهگانه » از علقه و پس از نطفه
از هنگام مردنست یا روز قیامت. « أَجَ لٍ مُسَ  می » طبرسی- ره- از ابی جعفر علیه السّلام روایت کرده (ج 8 ص 491 ) مجمع البیان
بیضاوي در (ج 2 ص 401 ) تفسیرش گفته: یعنی وضع مردم در فرزند « بخشد بهر که خواهد دختران و بخشد بهر که خواهد پسران »
مختلف است بخواست خدا ببرخی تنها پسر بخشد و ببرخی تنها دختر و ببرخی هر دو و برخی را هم نازاد سازد و دختر آسمان و
جهان، ج 4، ص: 296 را پیش گفت زیرا براي بیشی نژاد بیشتر است، یا براي اینکه مناط خواست خدا است نه خواست مردم یا اینکه
او داناتر است بشما چون » سخن در بلا است و دختر نزد عرب بلا است یا براي دلخوشی پدران آنان یا براي تناسب فواصل آیات
یعنی باحوال شما از دوران آفرینش آدم از خاك و از صورتگري شما در رحم مِنْ نُطْفَۀٍ إِذا تُمْنی یعنی بجهد در « آفریده شما را
رحم یا خلق شود یا مقدر شود از آن فرزند. وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ یعنی شما را در آفریدههاي آسمان و زمین زیباتر آفرید که
خلاصه اوصاف کائنات و خصائص مبدعات را بشما داد و شما را نمونه همه آفریدهها ساخت لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً یعنی احترامی براي
بندههایش و فرمانبرانش منظور ندارید، با اینکه شما را چند طور آفریده نخست بصورت عناصر 2- مرکبات که غذاي آدمی باشند
-3 سپس اخلاط 4- وانگه نطفه 5- علقه 6- مضغه 7- استخوان 8- گوشت تا آفریده دیگر شدید، که اینها دلالت دارند که بار
دیگر هم میتواند آنها را بیافریند و ثواب عظیم بدانها دهد و بر اینکه نیروي خدا بزرگ است. علی بن ابراهیم گفته در روایت ابی
الجارود از ابی جعفر علیه السّلام در تفسیر قول خدا لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً فرمود: از عظمت خدا نترسند و هم او گفته: در تفسیر وَ قَدْ
خَلَقَکُمْ أَطْواراً یعنی با حواسهاي مختلف و خواستهاي همه رنگ وَ اللَّهُ أَنْبَتَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ نَباتاً یعنی آفرید شما را از زمین. علی بن
ابراهیم گفته یعنی بر زمین هَلْ أَتی عَلَی الْإِنْسانِ بیضاوي در (ج 2 ص 569 ) تفسیرش گفته: استفهام براي تقریر و تقریب است و از
بلکه بکلی فراموش بود و آدمیت « نبود چیزي در یاد » این رو تفسیر شده به قد. حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ اندازه محدودي از زمان نامحدود
یعنی آمیخته چون مقصود مجموع آب مرد و زنست که هر کدام را اجزاء جدائیست در روانی « امشاج » نداشت، عنصر بود، نطفه بود
و بستهگی و خاصیت و هر جزء مایه عضوي است و گفتهاند یعنی چند رنگ چون که آب مرد سفید است و از زن زرد و چون بهم
آمیزند سبز باشد، یا چند طور که نطفه و علقه و مضغه ص: 297 و تا آخر خلقت او ... طبرسی در (ج 10 ص
406 ) مجمع گفته چیزي بوده و در یاد نبوده چون خاك بوده گل بوده تا وقتی جان در او دمیده شده که گفتهاند 40 سال بر آدم
گذشت و نامی نداشت نه در آسمان و نه در زمین بلکه پیش از دمیدن جان پیکري گلی افتاده بود و از ابن عباس است که پس از
120 سال او را آفرید، و عیاشی: بسندش از زراره روایت کرده که از امام پنجم علیه السّلام از قول خدا لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً پرسیدم
فرمود: چیزي بود و دریا نبود، و بسند دیگر که فرمود: در علم خدا بود و در خلق نامی نداشت و از امام ششم هم مانند آن روایت
است. و از حمران بن اعین که از او پرسیدم از آن، فرمود: مقدر بود و پدید نبود و این دلالت دارد که معدوم معلوم است گر چه
نامی ندارد، و معدوم شیء است و اگر مقصود جنس انسان است مقصود اینست که پیش از زایش شناخته و نامبرده نیست، و دانسته
نیست که چیست و از او چه خواهند بلکه نیست و در پشت پدر یافت شود و سپس در رحم مادر تا وقت زادن امشاج یعنی آمیخته
از آب مرد و زن در رحم و هر کدام برتري دارند باو ماند، از ابن عباس و دیگران. و گفتهاند بمعنی اطوار است، گفتهاند یعنی
رنگارنگ است چه که آب مرد سپید و سرخ و از زن زرد و سرخ است و چند رنگ است و گفتهاند با خون حیض آمیزد و در
آبستنی حیض نباشد گفتهاند امشاج رگها است که در نطفه است، گفتهاند طبائع عناصر است از حرارت و برودت و رطوبت و
صفحه 127 از 149
یبوست که خدا آنها را در نطفه نهاده و سازمان حیوانی را آماده کرده وانگه باو زندگی داد و گوش و چشم گشاده فَتَبارَكَ اللَّهُ
أَحْسَنُ الْخالِقِینَ- پایان- گویم: بروجه احتمال دور نیست امشاج اشاره باشد بشئون مختلفه که در انسان خدا نهاده بدنبال عناصر
مختلف و اوصاف متضاده و مایههاي جدا از هم. قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ گفتهاند نفرین است و اظهار تعجب از ناسپاسی او ثُمَّ السَّبِیلَ
یَسَّرَهُ یعنی راه بر آمدن او را از شکم مادرش آسان کرد و دهانه رحم ص: 298 را گشود و باو الهام کرد که
سرازیر شود، یا مقصود اینست که راه خوبی و بدي را برایش هموار کرد، و در این اشاره است که دنیا راه گذر است بمنزل دیگر و
از این رو فرمود: سپس او را کشت و بگور کرد و چون خواهد او را زنده کند، میراندن و بگور کردن را جزء نعمتها آورد چون
وسیله رسیدن بزندگانی ابدي و لذتهاي پاك است، و بگو کردن براي احترام و حفظ از درندهها است. ما غَرَّكَ بِرَبِّکَ الْکَرِیمِ یعنی
چهات فریب داد و دلیر کرد بر نافرمانی او و ذکر کریم مبالغه در منع از فریب خوردن و اشعار براه فریب دادن شیطانست که گوید
معصیت کن و خدا کریم است و کسی را عذاب نکند، و گفتهاند کرم را آورد نه وصف دیگر تا جواب بدهن بنده گذارد و بگوید
کرمت مرا فریب داد، و در مجمع البیان (ج 10 ص 449 ) از پیغمبر روایت است که چون این آیه را خواند فرمود: فریبش داد
نادانیش. فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ تا بداند که پس از مردن معادي دارد و بر دو فرشته نگهبانش جز آنچه در آخرت سودش باشد
بگوید. خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ رازي گفته: دفق ریختن آبست و اختلاف است که چرا آن را وصف آب آورده است. 1- بمعنی جهش
بردار چون دارع و تارس و لابن و تامر یعنی زرهدار، سپردار، شیردار، خرمادار، 2- بمعنی ریخته شده است فرّاء گفته اهل حجاز
بیش از دیگران نام فاعل بر مفعول نهند در مقام وصف کردن گویند: سرّ کاتم، هم ناصب. لیل قائم، و خدا هم فرموده: فِی عِیشَ ۀٍ
بَیْنِ » راضِ یَۀٍ، یعنی زندگی پسندیده شده. 3- خلیل گفته: دفق بمعنی جهنده است. 4- نام صاحب ماء را بدو دادند بر وجه مجاز
جوهري گفته ترائب استخوانهاي سینهاند از گلوگاه تا آخر دندهها- پایان. ص: 299 رازي « الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ
گفته: ترائب زن استخوانهاي سینه او است تا آنجا که گردن بند آویزد و این قول همه لغتدانانست و سپس گفته در این آیه دو قول
است 1- فرزند آفریده شود از آبی که از پشت مرد آید و از سینه زن 2- آفریده است از آبی که برآید از پشت مرد و سینهگاه او، و
دلیل دوم گوینده دوم دو وجه است. 1- اینکه آب مرد تنها از پشتش آید و آب زن از سینهاش و بنا بر این آب میان هر دو وجود
ندارد و این مخالف آیه است. 2- خدا بیان کرده که آدمی از آب جهنده خلق شود و این وصف آب مرد است و آنگه آن را
وصف کرده میان صلب و ترائب است و این دلیل شود که فرزند تنها از آب مرد است و آنها که قول اول را گفتند جواب دادند از
دلیل اول باینکه رواست گفته شود خیر بسیاري از میان این دو برآید گرچه با هم جدا باشند و بعلاوه مرد و زن که بهم پیوستند
یک تن واحد شوند و این تعبیر خوش باشد و از دلیل دوم باینکه در اینجا نام جزء بر کل اطلاق شده و چون جزئی از دو بخش منی
جهنده است این نام را بمجموع دادند و گفتهاند دلیل بر اینکه فرزند از هر دو آفریده شود اینست که منی مرد بتنهائی کوچک است
و کافی نیست و روایت شده که چون آب مرد غالب باشد پسر گردد و باو ماند و خویشانش و چون آب زن غالب باشد باو و
خویشانش مانندهتر گردد و این دلیل صحت قول اول است. سپس گفته: بیدینان بر این آیه خرده گرفتند که اگر مقصود از خروج
میان صلب و ترائب اینست که منی از آنجا درآید درست نیست زیرا منی از فضله هضم چهارم است و از همه اجزاء تن برآید تا از
هر عضوي طبع و خاصیت آن را گیرد و آماده شود که مانندي از آن با همه اعضاء پدید گردد، از این رو گفتهاند هر که در جماع
افراط کند ناتوانی بر همه اعضایش چیره گردد، و اگر منظور اینست که بیشتر منی از آنجا است سست است زیرا بیشتر منی از مغز
تراود و دلیلش اینست که بمغز ماند و آنکه پرجماع کند نخست دو چشمش ناتوان شوند. و اگر مقصود اینست که آنجا جایگاه
منی است باز هم سست است زیرا جایگاهش ص: 300 رگهاي منیگیر است و آنها چند رگه بهم پیچیده نزد
خایه، و اگر مقصود اینست که مخرج منی آنجا است باز هم سست است زیرا محسوس است که چنین نیست. و جواب اینست که
بیتردید کمک مغز در تولید منی بیشتر است از اعضاء دیگر و او را جانشینی است که مغز حرام پشت است و تیرههاي بسیاري دارد
صفحه 128 از 149
که به جلو بدن کشیده شدهاند که همان ترائب است، و از این رو خدا این دو عضو را نام برده بعلاوه سخن شما در کیفیت تولد منی
و تولد اعضاء از آن صرف توهم است و گمانی سست و سخن خدا پذیراتر است- پایان. بیضاوي در (ج 2 ص 597 ) تفسیرش
گفته: مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ: پشت مرد است و ترائب زن که استخوانهاي سینه اویند، و اگر درست باشد که نطفه از فضله هضم
رابع است و از همه اعضاء جدا شود تا آماده تولید مثل باشد و جایگاهش رگهاي پیچیده خایه است مغز کمککارترین اعضاء
است در تولید آن و از این رو مانند آن است و افراط در جماع زود آن را سست کند، و نخاع پشت جانشین آنست و تیرههاي
بسیاري بترائب دارد که به اوعیه منی نزدیکترند و از این رو نامشان برده شده- پایان. و میگویم: اگر پذیرفته شود قول اطباء ممکن
است مقصود آیه این باشد که منی مرد و زن از اعضاء محصور میان پشت است و استخوانهاي سینه، در هر دو منظور اینست که
صلب و ترائب بیشتر در آن دخالت دارند، و دافق نبودن آب زن ممنوع است بلکه ظاهر اینست که آن هم جهنده است ولی چون در
درون رحم است خوب ظاهر نشود، اخباري که صلب را از مرد دانستند و ترائب را از زن براي اینست که صلب در منی مرد
کارکنتر است و ترائب در زن و از این رو اطباء گویند از آداب جماع مالش پستان زنست براي تهییج شهوت او براي اینکه پستان
با رحم پر شرکت دارد.
روایات
-1 مناقب بسندي آورده که ابو حنیفه نزد امام صادق علیه السّلام آمد و آن حضرت بوي گفت: بول نجستر است یا منی؟ پاسخ
داد، بول، فرمود: بنا بر قیاس تو باید غسل از بول واجب باشد نه منی، با اینکه خدا غسل را در منی واجب کرده نه در بول، سپس
فرمود: چون منی در اختیار است و از همه تن بیرون آید و در روز یک بار باشد و بول ص: 301 در روز چند
امام علیه السّلام فرمود: آیا خدا فرموده « از میان صلب و ترائب برآید » : بار. ابو حنیفه گفت: چگونه از همه تن برآید و خدا فرموده
از جز آنجاها برنیاید، سپس فرمود: چرا حیض نبیند زن چون آبستن شود؟ گفت: نمیدانم، فرمود: خدا خون را بند آورده و غذاي
فرزند کرده- تا آخر خبر طولانی. 2- در تفسیر نعمانی: بسندي که پرسش شد امیر المؤمنین از نمونههاي آفرینش فرمود: بر سه
و آفرینش « آفرید آسمانها و زمین را در شش روز، 53 - الاعراف » روش باشند چون خلق اختراع و بیمایه مانند اینکه خدا فرموده
و « -32 الزمر » میآفریند شما را در شکم مادرهاتان آفرینشی بدنبال آفرینشی در ظلمتهاي سهگانه » دگرگونی چون قول خدا- تعالی
و چون » : و یا خلق تقدیر است چنانچه بعیسی فرمود « او است که آفرید شما را از خاك و سپس از نطفه، 68 - المؤمن » قولش
-3 در کافی (ج 6- ص 53 ): بسندي از یکی از اصحاب که مردي را دو پسر بچه در .« آفریدي از گل بمانند پرنده- 113 - المائده
یک شکم آمدند و امام ششم باو مبارکباد گفت: فرمود: کدام بزرگترند پاسخ داد آنکه نخست بدنیا آمده؟ امام فرمود آنکه
دنبالتر آمده بزرگتر است نمیدانی که باو نخست آبستن شده و آن دیگر بر او در آمده و راه را بر او بسته و او نتوانسته جلوتر
بدراید تا او برآید و آنکه بدنبال آید بزرگتر است. در مناقب بیسندش آورده (ج 4 ص 270 ) بیان: ندیدم کسی چنین فتوي داده
باشد و بسا غرض او بزرگی که مناط احکام شرعیه است نباشد. 4- در کافی (ج 6 ص 53 ) بسند عدّه که امیر المؤمنین علیه السّلام
فرمود: بچه شش ماهه میماند و 7 ماهه و 9 ماهه معروفتر است و 8 ماهه نمیماند. 5- و از همان: ( 520 ): بسندي از ابی جعفر علیه
السّلام که راوي گوید: پرسیدمش نهایت ماندن بچه در شکم مادر چیست؟ مردم گویند بسا سالها در شکم او بماند فرمود: آسمان
- و جهان، ج 4، ص: 302 دروغ گویند: دورترین مدت آبستنی نه ماه است و اگر ساعتی فزاید مادر را بکشد پیش از آنکه برآید. 6
و از همان: بسندش از محمّد بن مسلم که نزد امام ششم نشسته بودم و ناگاه یونس بن یعقوب ناله کنان آمد امام علیه السّلام باو
فرمود: چرا ناله کنی؟ گفت: طفلی دارم که همه شب را در آزارش بودم، فرمود: اي یونس پدرم بمن باز گفت: از پدرش تا برسول
خدا جدّم که جبرئیل فروشد و رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و علی علیه السّلام هر دو ناله میکردند، جبرئیل گفت: اي
صفحه 129 از 149
دوست خدا چرا نالانت بینم؟ رسول خدا فرمود: براي دو کودکمان که از گریه آنها آزار کشیدیم، جبرئیل گفت: خاموش باش اي
محمّد که بزودي شیعهها براي آنها آیند که گریه آنها لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ باشد تا هفت ساله شوند، و پس از آن گریهاش آمرزش خواهی
براي پدر و مادر است تا بحد بلوغ رسند و از آن پس هر حسنه آرند براي والدین است و گناهش بر آنها نیست. بیان: گریهاش لا
إِلهَ إِلَّا اللَّهُ است بسا باین معنی است که ثواب تهلیل براي پدر و مادرش دارد. 7- در علل و در عیون (ج 1 ص 257 ): بسندي از یاسر
خادم که شنیدم امام رضا علیه السّلام میفرمود: هراسناکتر وضع مردم در سه جا است: روزي که زاید و از شکم مادر آید و دنیا را
بیند و روزي که بمیرد و آخرت و اهلش بچشم بیند، و روزي که زنده شود و احکامی بیند که در دنیا ندیده، و خدا یحیی را در این
و عیسی « درود بر او روزي که زاد و روزي که مرد و روزي که برانگیخته شود زنده » سه سلامت داشت و آسوده ساخت که فرمود
سوره « درود بر من روزي که زادم و روزي که بمیرم و روزي که زنده برآیم » بن مریم هم خود را در اینجا آسوده دانست و گفت
مریم. 8- در مناقب (ج 4 ص 352 ) که عمران صابی از امام رضا علیه السّلام پرسید چرا مرد زنمنش شود و زن مردمنش؟ فرمود:
علتش اینست که چون زن آبستن شد بپسر و در رحم بجاي دختر قرار گرفت زن منش شود و اگر دختر بجاي پسر شد مردمنش
، گردد، چون بجاي پسر در رحم سمت راست است و جاي دختر سمت چپ و بسا زنی دو قلو زاید از یک آسمان و جهان، ج 4
ص: 303 شکم و نشانش اینست که هر دو پستانش بزرگ شوند و اگر یکی بزرگ شود نشان آنست که یکی است جز اینکه اگر
پستان راست بزرگتر است پسر است و اگر چپ دختر است و اگر هر دو پستان آبستن لاغر شوند بچه بیندازد گفت: بلندي و
کوتاهی آدمی از کجا است؟ فرمود: از نطفه اگر وقتی بیرون آمد گرد شد قد بچه کوتاه شود و اگر دراز شد بلند شود. 9- در
تفسیر امام و در احتجاج ( 24 ): بسندي تا جابر بن عبد اللَّه که: ابن- صوریا از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم پرسید، فرزند از پدر
باشد یا مادر؟ فرمود: استخوان و پی و رگ از مرد است، گوشت و خون و مو از زن، گفت درست گفتی اي محمّد، سپس گفت:
چگونه شود که فرزند تنها به عموهایش ماند نه دائیها و گاه همه بدائی ماند نه عموهایش؟ فرمود: آب هر کدام بالا دستی کند بر
یارش مانندي از او است گفت: درست گفتی اي محمّد، بمن بگو از کسی که فرزند آرد و آنکه نیارد، فرمود: چون نطفه سرخ و
تیره باشد فرزند نیارد و اگر زلال باشد فرزند آرد- الخبر. 10 - در احتجاج ( 29 ) از ثوبان که یک یهودي نزد پیغمبر آمد و گفت: از
تو چیزي پرسم که جز پیغمبر نداند فرمود: چه باشد؟ گفت مانندي فرزند بپدر یا مادرش فرمود: آب مرد سفید و سفت است و آب
زن زرد و روان و چون آب مرد بالا گیرد بر آب زن فرزند پسر باشد باذن خدا عزّ و جلّ و مانندي از آنجا است، و چون آب زن
بالا گیرد بر آب مرد فرزند دختر آید باذن خدا تعالی و مانندي از آنجا باشد- الخبر. در علل (ج 1 ص 90 ): بسندي مانندش را
دارد. گویم: اخبار در این باره در باب نفس و احوالش بیایند. 11 - تفسیر علی بن ابراهیم ( 346 ): بسندي از امام ششم علیه السّلام که
چون بچه چهار ماهه شود زنده گردد. 12 - و هم او در ( 720 ) در تفسیر فَلْیَنْظُرِ الْإِنْسانُ مِمَّ خُلِقَ، خُلِقَ مِنْ ماءٍ دافِقٍ گفته: نطفه با نیرو
13 - در کافی (ج 3 ص 163 ): بسندي از از میان صلب و ترائب برآید، فرمود: پشت مرد و سینه زن. ص: 304
امام پنجم علیه السّلام که خدا عزّ و جلّ آفرینندهها آفریده و چون خواهد کسی آفریند بآنها فرماید از آن خاك که در کتابش
برگیرند، و نطفه با آن خاك خمیر شود که « از آنتان آفریدیم و در آنتان باز گردانیم و از آنتان بار دیگر برآریم، 57 - طه » فرموده
از آن آفریده باید، پس از آنکه چهل شب در رحم بماند، و چون چهار ماهش تمام شود گویند پروردگارا چه خلق کنیم و آنها را
هر چه خواهد از پسر یا دختر سفید یا سیاه فرماید، و چون از تن درآید آن نطفه خودش از تن برآید هر که باشد خردسال یا سالمند
پسر یا دختر، و از این رو مرده را غسل جنابت دهند. بیان: آفریدگاران یعنی از فرشتهها و خالقیت آنها بمعنی اندازهگیریست نه
هستی بخشی، و ظاهرش اینست که همان منی اول از دهان یا چشم بدراید، و بسا خدا تا عمر دارد و زنده است جزئی از آن را در او
نگهدارد و بسا که مقصود مانند آن باشد و علت غسل یکی است. 14 - در کافی (ج 3 ص 203 ): بسندي از حارث بن مغیره که
شنیدم امام ششم علیه السّلام میفرمود: که چون نطفه در رحم افتد خدا عزّ و جلّ فرشتهاي فرستد تا از آن خاك که در آن دفن شود
صفحه 130 از 149
برگیرد و بدان نطفه آمیزد و پیوسته دلش بدان جا گراید تا در آن بخاك رود. 15 - در علل (ج 1 ص 1): بسندي که بالا رفته تا
گفته: یک یهودي نزد علی علیه السّلام آمد و چند مسأله پرسید و در ضمن آنها بود که بگو مانندي فرزند بعموها و دائیها را و از
کدام دو نطفه مو و گوشت و استخوان و پی برایند؟ فرمود: اما مانندي فرزند بعموها و دائیها اینست که اگر نطفه مرد زودتر برحم
رسید فرزند مانند عموها شود، و از نطفه مرد استخوان و پی است و اگر نطفه زن پیش افتاد در رحم فرزند مانند دائیها شود و از
نطفه زن است مو، پوست، گوشت، زیرا اینها زرد و ناز کند- الخبر. 16 - و در همان (ج 1 ص 88 ): بسندي از ابی بصیر که پرسیدم
از امام ششم علیه السّلام ص: 305 که مرد بسا بدائیهاش ماند و بسا به عموهاش؟ فرمود: راستش نطفه مرد
سفید و سفت است و نطفه زن زرد و رقیق و اگر نطفه مرد بنطفه زن غالب شود مرد بپدر و عموهاش ماند و اگر نطفه زن بنطفه مرد
غالب شود بدائیهاش ماند. 17 - و از همان: ( 00 ) بسندي از عبد اللَّه بن سنان که بامام ششم گفتم: نوزاد بپدر و عمش ماند، فرمود:
چون آب مرد پیشی گرفت بآب زن فرزند بپدر و عمو ماند و چون آب زن پیش افتد فرزند بمادر و دائیش ماند. 18 - و از همان ( 0
ص 89 ): بسندش از انس بن مالک که عبد اللَّه بن سلام به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت: چه چیز فرزند را بپدرش یا
مادرش گرایاند؟ فرمود: چون آب مرد بر آب زن پیش افتد فرزند بدو گراید- الخبر. بیان: در قاموس است که (نزع اباه و إلیه) یعنی
بدو ماند، من گویم بسا مقصود از پیش افتادن غلبه باشد تا موافق خبر ابی بصیر گردد یا علو باشد تا موافق روایت ثوبان آید و جز
او، و بسا هر کدام سبب باشند و میگویم مضمونهاي این اخبار از طریق عامه هم روایت شده است و در کتابهاشان هست (در اینجا
خبري و بیانی در جمع اخبار از عامه نقل کرده و بدنبالش گفته) چهار قسم میشود، اگر آب مرد پیش افتد و هم بالا گیرد پسر آید
و بعموهایش ماند و اگر آب زن پیش افتد و بالا گیرد دختر باشد و به عموهایش ماند- پایان. (در پاورقی ص 340 گفته) در همه
نسخههاي کتاب چنین است و ظاهر اینست که دو قسم از چهار قسم از عبارت افتادهاند و آن دو: اگر آب مرد پیش افتد و آب زن
بالا گیرد پسر آید و مانند دائی باشد و اگر آب زن پیش افتد و بالا هم گیرد دختر آید و مانند دائیها باشد). 19 - در علل ( 0 ص
97 ): بسندي از امام ششم علیه السّلام که چون خدا خواهد کسی آفریند صورت پدرش را تا آدم گرد آرد و او را بصورت یکی از
آنها آفریند و کسی نگوید او بمن نماند و بپدرانم نماند. 20 - و از همان ( 0 ص 89 ): بسندي از امیر المؤمنین علیه السّلام دو نطفه در
رحم ص: 306 بجنگند و هر کدام بیشتر باشند مانندي آرد، اگر از زن بیشتر باشد مانندي بدائیها آرد و اگر از
مرد بیشتر باشد مانندي بعموها آرد. فرمود: منی 40 روز در رحم بچرخد، هر که خواهد بدرگاه خدا عزّ و جلّ دعا کند در این 40
روز باید پیش از آفریدن بچه. سپس خدا فرشته ارحام را فرستد و آن را بگیرد و بدرگاه خدا بر آرد و تا خدا خواهد بایستد و
گوید: خدایا پسر باشد یا دختر، خدا هر چه را خواهد بدو وحی کند و فرشته ثبت کند و سپس گوید: بار معبودا، بدبخت باشد یا
خوش بخت و خدا عزّ و جلّ آنچه خواهد بدو وحی کند و فرشته ثبت کند و گوید: بار خدایا روزیش چند است؟ و عمرش چه، و
آن را هم بنویسد و نویسد میان دو چشمش هر چه در دنیا باو رسد و او را برگرداند و در رحم نهد و اینست قول خدا عزّ و جلّ
:( -21 در علل ( 0 ص 276 .« نرسد هیچ مصیبت در زمین و نه بر شما جز در کتابیست پیش از آنکه او را آفرینیم، 22 - الحدید »
بسندي تا آنجا که سلمان رضی اللَّه عنه- از علی علیه السّلام پرسید از روزي بچه در شکم مادرش، فرمود: خدا تبارك و تعالی
خون حیض را بسود او بند آورده و آن را روزي او سازد در شکم مادرش. 22 - و از همان ( 0 ص 284 ) بسندي از عبد الرحمن بن
حماد که از امام هفتم علیه السّلام پرسیدم چرا بمرده غسل جنابت دهند، فرمود: خدا تبارك و تعالی بالاتر از اینست که هر چیز را
بیواسطه آفریند، خدا را فرشتههاي آفریننده است چون خواهد کسی را آفریند آنان را فرماید تا از آن خاکی که خدا در کتاب خود
برگیرند و با نطفه جاگزین در رحم خمیر « از آنتان آفریدیم و در آنتان باز گردانیم و از آنتان بار دیگر بر آریم، 57 - طه » فرموده
کنند، و چون آنها را خمیر کردند گویند پروردگارا چه خلق کنیم، خدا تبارك و تعالی هر چه خواهد از پسر یا دختر، مؤمن یا کافر
سیاه یا سفید، خوش بخت یا بد بخت بآنها فرماید، چون بمیرد خود همان ص: 307 نطفه از او روان شود نه
صفحه 131 از 149
جز آن، و از اینجا است که میّت را باید غسلی چون غسل جنابت داد. بیان: فرشتهها دواند و جمع در اؤلئک مجاز است یا دو نوعند
البته آدمی را در » : و هر زنی دو تا دارد. 23 - در محاسن: بسندي از امام ششم علیه السّلام که خدا تبارك و تعالی در قرآن میفرماید
یعنی واداشته در شکم مادر رو بروي مادر، خوراکش از خوراك مادر است و نوشابهاش از نوشابه مادر و « کبد آفریدیم، 3- البلد
بنفس او نفس کشد، و پیمانی که خدا از او گرفته میان دو چشم او است، و چون زادنش نزدیک گردد فرشتهاي آید بنام زاجر و او
را نهیبی زند و وارو گردد و سرش سرازیر شود تا خدا کار زایش را بزن و نوزاد آسان کند، و این جریان براي همه مردم است مگر
آنکه سرکش باشد و چون او را نهیب زند بهراسد و وارو گردد و بزمین افتد و از نهیب آن فرشته گریانست و پیمان را فراموش
کرده. گویم: تمامش با شرحش در باب جوامع احوال دواب و انعام است. 24 - عیاشی: از عبد الملک بن اعین که: چون مردي زنا
کند، شیطان هم آلتش را با او فرو کند و دو نطفه در آمیزند و خدا از هر دو آفریند و شرك شیطان باشد. 25 - و از همان: که محمّد
« و شریکشان شود در مال و فرزند، 65 - اسري » بن مسلم گفت پرسیدم از امام ششم علیه السّلام از شرك شیطان که خدا فرماید
فرمود: هر مال حرامی شریکی است با شیطان، و فرمود: با مرد باشد هنگام جماع و فرزند از نطفه او و مرد باشد در صورتی که بوجه
حرام باشد. 26 - از علل محمّد بن علی بن ابراهیم، علت اینکه آدم پس از چهل سال گوشت و خون شد اینست که در رحم و شکم
نبود، و آشکار هم بود و پس از 40 سال گوشت و خون شد. 27 - در مناقب (ج 1 ص 200 ) از سلام بن مستنیر که در خبري طولانی
« زاجر » از ابی جعفر علیه السّلام آفرینش نوزاد را در شکم مادر ذکر کرده گفته: خدا فرشتهاي بنام ص: 308
فرستد و باو نهیب زند و نوزاد بهراس افتد و برگردد و پاهایش بته شکم آیند تا خدا بیرونشدنش را به زن و بر نوزاد آسان کند،
فرمود: اگر بماند نهیبی سختتر باو زند و بهراسد و بزمین افتد هراسان و گریان از نهیب فرشته. 28 - در کافی: بسندي از سلام بن
پرسیدم فرمود مخلفه آن ذرهها بودند که در پشت « مُخَلَّقَۀٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَۀٍ، 5- الحج » مستنیر که از ابی جعفر علیه السّلام از قول خدا
آدم خدا آفرید و از آنها پیمان ستد و آنگه در پشت مردان و رحم زنان روانهشان کرد و آنانند که بدنیا آیند تا از آن پیمان
بازرسی شوند، غیر مخلقه هر آدمی است که پیمان عالم ذر را ندیده چون نطفهها که دور ریزند و بچهها که پیش از دمیدن روح
سقط شوند. بیان: بنا بر این تاویل خلق بمعنی تقدیر است یعنی آنچه در عالم مقدر شده که جان گیرد یا مقدر نشده. 29 - در کافی
میداند هر چه را آبستن است هر مادر و آنچه » (ج 6 ص 12 ): بسندش تا یکی از دو امام علیه السّلام در تفسیر قول خدا عزّ و جلّ
فرمود کاسته هر شکمی کمتر از نه ماه است، فزون آنکه بیش از نه ماه است، هر زنی در « بکاهد در ارحام و آنچه فزاید، 8- الرعد
آبستنی خون بیند بشماره روزهاي آن آبستنی او افزوده شود. 30 - و از همان: بسندي تا ابی جعفر علیه السّلام که میفرمود: نطفه 40
روز در رحم بماند و آنگه علقه شود تا 40 روز و آنکه مضغه باشد تا 40 روز و چون 4 ماه بپایان رسد خدا عزّ و جلّ دو فرشته
آفریننده فرستد و گویند: پروردگارا چه آفرینیم؟ دختر یا پسر و فرمان گیرند پس گویند: پروردگارا خوشبخت باشد باید پخت؟ و
فرمان گیرند، باز گویند: پروردگارا عمرش چیست و روزیش چه؟ چه وضعی دارد و از این باره چیزها شمرد و میان دو چشمش
نویسند، و چون مدت را بسر زد خدا فرشتهاي فرستد و او را نهیبی زند و وي پیمان را فراموش کرده بیرون آید. حسن بن جهم
گفت: باو گفتم: رواست بدرگاه خدا عزّ و جلّ دعا کند تا دختر ص: 309 را پسر کند یا پسر را دختر؟ فرمود:
البته خدا هر چه خواهد کند. بیان: گفتند: نوشتن پیمان کنایه از سرشت یگانهپرستی و معارف دیگر است و فراموشی پیمان کنایه از
گرفتاري بعالم اسبابست که موانع تعقل سرشت را دارد. گویم: شرح گفتار در این اخبار در کتاب عدل گذشته. 31 - در کافی (ج 6
15 ): بسندي از امام پنجم علیه السّلام که: چون خدا خواهد نطفهاي را که از او در پشت آدم پیمان گرفته آفریند و او را در ص 13
رحم نهد مرد را بجماع وادارد و برحم الهام دهد گشوده شو تا آفریده و فرمان و تقدیرم در تو فرو شود، رحم در گشاید و نطفه
بدان رسد و 40 روز در آن بگردد سپس 40 روز علقه باشد، 40 روز مضغه گردد و آنگه گوشتی با رگهاي پیچیده و آنگاه خدا دو
فرشته آفریننده فرستد که هر چه خواهد در ارحام بسازند و از دهان زن بشکمش فرو روند و برحم رسند که در آن روح دیرین
صفحه 132 از 149
است و از پشت مردان و رحم زنان نقل شده و در آن جان زندگی و ماندن بدمند و گوش و چشم و همه اندام او را بسازند و هر
چه در شکم است بفرمان خدا تعالی، سپس وحی کند بدو فرشته که بنویسید بر او قضاء و قدر مرا و امر نافذم را و شرط کنید برایم
بداء را در آنچه نویسید. گویند: پروردگارا چه نویسیم، خدا عزّ و جلّ بدانها وحی کند سر برآرید بسر مادرش، سر برآرند و ناگاه
لوحی به پیشانی مادرش بزند در آن بنگرند و صورت او را ببینند و عمرش و پیمانش و اینکه شقی است یا سعید و همه وصفش را
فرمود یکی بر یار خود دیکته کند هر آنچه در آن لوح است و بداء را شرط کنند در آنچه نویسند و نامه را مهر کنند و میان دو
چشم کودك نهند و او را بر سر پا دارند در شکم مادرش، فرمود با سرکشی کند و وارو شود، و این نباشد مگر در سرکش و
متمرد. و چون وقت بیرون شدن نوزاد رسد درست باشد یا نادرست خدا برحم وحی ص: 310 کند در بگشا تا
فرستد و او « زاجر » آفریدهام بزمینم بر آید و فرمانم در او نافذ گردد که وقتش رسیده فرمود: رحم دهان گشاید و خدا فرشتهاي بنام
را نهیب زند و نوزاد بهراسد و بر گردد و دو پایش بالا شوند و سرش در ته شکم آید تا بیرون شدن بر مادر و نوزاد آسان شود،
« روح دیرین در آنست » ... : فرمود: اگر ماند فرشته نهیب دیگر زند که هراس کند و بزمین پرت شود گریان و هراسان از نهیب. بیان
یعنی روحی که در دوران پیش از آفرینش تن بوده و قدیم در لغت و عرف بسیار بدین معنا آمده چنانچه بر کسی که کتب لغت را
بررسی کند نهان نباشد و مقصود از آن روح گیاهی یا حیوانی یا انسانی است. بدان که علماء را در امثال این خبر روشها است،
برخی ظاهرش را گیرند و عملش را بدان که فرموده وانهند و این روش پرهیزکارانست، برخی گویند ظاهرش درست است و
استبعاد اوهام نسبت بدان چه از امام رسیده اعتباري ندارد، برخی گویند این بیانات مثل و افسانه است براي آنچه خداي سبحان
میداند از حال و سرشت نوزاد و آنچه بدو سزد از کمالات و بدو سپرده شده از آمادگی که بزبان آمدن فرشته و نوشتن بر پیشانی
تعبیر شده. یکی گفته زدن بلوح پیشانی مادرش کنایه است از ظهور احوال مادر و اوصافش و اخلاقش از پیشانی و چهره که گویا
بر آن نوشتهاند، و احوال آینده نوزاد را میتوان از پیشانی مادرش خواند و بر آن از نظر تناسب نقش است، و این براي آنست که
گوهر روح طبق آمادگی و پذیرش بتن افاضه شود، و آمادگی تن نوزاد پیرو آمادگی نفس پدر مادر و اوصاف و اخلاق آنها است
خصوص مادر که او را موافق آنچه از پشت پدرش آمده میپرورد، و او است که داراي احوال پدري و مادري هر دو است و نامه مهر
زده بمیان دو چشمش نهادن کنایه از ظهور اوصاف و اخلاق او است از پیشانی و چهره او. گویم: احوط و اولی ترك این تاویلهاي
32 - در کافی (. ص 16 ): بسندي از سست است و پذیرش آنچه از ائمه هادي علیه السّلام رسیده. ص: 311
محمّد بن اسماعیل یا دیگري که پرسیدم از ابی جعفر علیه السّلام که قربانت مرد دعا کند که آنچه زن آبستن در شکم دارد پسري
درست باشد، فرمود: تا چهار ماهش تمام نشده دعا کند زیرا 40 شب نطفه است، 40 شب علقه، 40 شب مضغه که میشود چهار
ماه، سپس خدا دو فرشته نگارنده فرستد گویند چه بسازیم؟ بسر یا دختر؟ شقی یا سعید؟ گویند: پروردگارا روزیش چیست عمرش
چه؟ مدتش کدام؟ همه اینها گفته شوند و پیمانش میان دو دیده او است و بدان بنگرد پیوسته بر پا باشد در شکم مادرش تا چون
بیرونشدنش نزدیک شود خدا عزّ و جلّ فرشتهاي بدو فرستد و نهیبی باو زند و بیرون آید و پیمان را فراموش کرده. 33 - و از همان
00 ): بسندش از امام ششم علیه السّلام که: رحم 4 راه دارد و از هر کدام نطفه در آید یک فرزند آید و اگر از دو در آید دو قلو )
باشند و از سه سه قلو و و از چهار چهار قلو باشند، و از یک راه بیش از یک نباشد. 34 - و از همان ( 0 ص 17 ): بسندي از امام ششم
علیه السّلام که رحم 4 خانه دارد نوزاد خانه یکم بپدر ماند و خانه دوم بمادر و از سوّم به عموها و از چهارم بدائیها. بیان: در این
روایت هم اشارهایست باینکه ممکن است در هر خانه نوزادي بوجود آید و موافق خبر اول باشد و از این رو کلینی- ره- آن را در
باب (اکثر ما تلد المرأة) آورده. 35 - در نهج البلاغه (ج 1 ص 303 ) فرموده: آیا آفریده درست، و بر آورده رعایت شده در
تیرگیهاي زهدان و درون پردههاي تو در تو و گران، آغاز شدي از کشیدهاي از گل، و نهاده شدي در جایگاهی محکم، تا اندازه
معلوم و عمري بخش شده، در شکم مادر چرخیدي بچه شکمی- نه خواندنی داشتی نه آوازي شنیدي، سپس از جایگاهت بر آمدي
صفحه 133 از 149
در خانهاي که ندیده بودي، و راه بهره و ریش را نمیشناختی چه کسی مکیدن پستان مادر بتو آموخت، و بدنبال نیاز رفتن و خواستن
را بتو ص: 312 شناسانید. هیهات آنکه از درك وصف شکل داران و با ابزاران درماند از درك اوصاف
اشاره است بقول خدا « آغاز شده از کشیده از گل » : آفرینندهاش درماندهتر است و از رسیدن او بحدود آفریدها دورتر. توضیح
و تفسیرهاي آن « و البته آفریدیم آدمی را از کشیده از گل سپس آن را ساختیم نطفه در جایگاهی استوار 13 - المؤمنون » تعالی
گذشت و در اینجا هم میآیند، و مقصود از مکین پا برجا شدن نطفه است، یا پیوند آن با رگهائی در رحم چنانچه بیاید و وضع در
رحم پایانی دارد که سر رسید عمر است در دنیا، چنین بچه شکمی است که نهانست و چون زاد او را منفوس گویند. () 36 - نهج
البلاغه (ج 1 ص 143 ): بشما گوش داد تا بشنود آنچه را بایدش و چشم تا کوري او را ببرد و تیکههاي فراهم کن اندام داد، مناسب
با هر سوي آنها در صورت بندي تا پایان عمر، با تنهائی استوار بر هر چه شاید و دلهائی جویاي روزي غرق در نعمتهاي والا و
منتآور، بلاگردان و عافیتآور، براي شما عمري مقدر کرد و از شما نهان داشتش، و وسائل عبرتی از آثار گذشتگان شما بر جا
نهاد- تا فرمودهاش: یا اینکه برآوردش در تیرگیهاي رحم و درون چند پرده نطفهاي ریخته و علقهاي نابود، و بچه شکمی و نوزاد
شیر خوار و نورسی مردوار، سپس دلی حافظ داد و زبانی گویا و دیدهاي نگرا تا بفهمد و عبرت گیرد، و دست کوتاه کند و باز
ایستد، تا چون بمردي استوار شد و شخصیت او برقرار گردید، رو گردانید و بزرگی ورزید- تا آخر خطبه. توضیح: منتگذاري به
نهان کردن اندازه عمر از اینست که آگهی از آن و ترس از مرگ در وقت معلوم نظام جهان را بر هم زند و منظور تنبیه بیخبر از
گذشته عمر است که حد آن را نداند. در سر الأدب در ترتیب احوال آدمی گفته: در رحم جنین است، چون زاد تا شیر نخورد ولید،
و سپس رضیع و پس از بریدن از شیر فطیم، چون گاو گله کند دارج و چون قدش پنج وجب شود خماسی و چون دندان پیشین
افکند مثغور- و نامهاي دیگر شمرده تا گفته: میان سال 30 تا 40 شاب است و آنگه ص: 313 تا سال 60 کهل
است و از آن که گذشت شیخ باشد ... 37 - در فقیه ( 589 ): بسندي تا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود: چون فرزند
در شکم مادر است اگر پسر است رویش بسوي پشت مادر است و اگر دختر است بسوي شکم او، دو دستش روي دو گونه و
چانهاش بر دو زانو مانند غمناك با اندوه، چون اسیري با رودهاي از نافش بناف مادر بسته است، و با آن ناف از خوراك مادرش و
نوشابه او تغذیه میکند تا هنگام زایش، و خدا فرشتهاي فرستد تا بر پیشانیش بنویسد. خوش بخت است یا بد بخت، مؤمن است یا
کافر، توانگر است یا بینوا و عمر و روزي و بیماري و تندرستی او را ثبت کند. و چون روزي مقدر او از ناف مادر برید فرشته او را
نهیب زند و از هراس وارو شود، و سرش بسوي در خروج آید، و چون بزمین افتد هراس عظیم و شکنجه دردناکی او را فرا گیرد،
اگر باد، یا برخوردي از دستی باو رسد چنانست که کسی را پوست کنند، گرسنه شود و نتواند خوراك جوید، تشنه شود و نتواند
آب جوید دردناك گردد و فریادرس نتواند جست، و خدا تعالی مهر و دوستی مادر بر او گمارد که با جان خود او را از گرما و
سرما نگهدارد، و قربانش رود، و چنانش مهر ورزد که چون سیر باشد از گرسنگی خود باك ندارد، و او که سیراب شد تشنگی
خود را از یاد برد، و پوشش او را بر خود مقدم دارد و خدا روزیش را در پستان مادرش نهاده از یکی خوراك گیرد و از دیگري
نوشابه. تا شیرخوار است خدا هر روزش روزي مقدر را برساند و چون بالغ شد اهل و مال و شوق و حرص را باو فهماند وانگه با
این هم در معرض هر آفت و بلا و گرفتاریست، از هر سو فرشتههایش رهبري و ارشاد کنند و شیطانهایش گمراه و تباه سازند، و اگر
و البته آفریدیم آدمی را از » خدا نجاتش ندهد نابود گردد. و خدا نسب انسان را در کتاب محکم خود بیان کرده و فرموده است
و سپس آن را در جایگاهی استوار نهادیم، سپس آفریدیم از نطفه علقه و از علقه مضغه و از مضغه استخوان و پس « کشیده از خاك
گوشت بر آن ص: 314 پوشاندیم و سپس بر آوردیم او را آفریدهاي دیگر، فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ،
سپس شما بعد از آن البته مرده باشید، سپس روز قیامت زنده شوید. جابر بن عبد اللَّه انصاري گفت: یا رسول اللَّه این حال ما است
حال شما و اوصیاء پس از شما در زایش چگونه است؟ رسول خدا پر دم بست و سپس گفت: اي جابر از امر بزرگی پرسیدي که
صفحه 134 از 149
جز بهرهوران سترگ آن را هموار نکنند، راستش انبیاء و اوصیاء آفریده شدند از نور عظمت خدا جلّ شأنه خدا نورشان را در
پشتهاي پاك و ارحام طاهره سپرده و بوسیله فرشتههایش نگهدارد، و بحکمتش بپرورد، و بدانشش تغذیه کند، امر آنها والاتر از
وصف است و احوالشان ندانستنی است، زیرا آنها اختران خدایند در زمینش و اعلامش در خلقش و خلفاءش بر بندگانش، انوار
بلاد اویند، و حجج بر آفریدههاش. اي جابر این از دانش محرمانه است و آن را از جز اهلش نهاندار. 38 - در کافی (ج 7 ص
342 ): بسندي از یونس که ما کتاب فرائض امیر المؤمنین را بامام رضا علیه السّلام عرضه کردیم و در آنست که امیر المؤمنین علیه
السّلام دیه جنین را صد دینار گفته و منی مرد را تا جنین کامل شود پنج جزء حساب کرده چون خدا عزّ و جلّ فرموده: انسان را از
سلاله که نطفه است آفریده و این یک جزء، سپس علقه دو جزء، و مضغه 3 جزء، استخوان 4 جزء و پوشش گوشت 5 جزء و در
اینجا جنین تمام است و پنج جزء دارد و صد دینار دیه آنست- تا فرماید- و چون برآورده شد خلقی دیگر که جان باشد خود نفسی
گردد و دیهاش 1000 دینار طلا است اگر پسر است و 500 دینار اگر دختر است. 39 - و از همان ( 0 ص 345 ): بسندي از محمّد بن
مسلم که پرسیدم از امام پنجم علیه السّلام مردي زنی را میزند و او نطفه را میپراند؟ فرمود: 20 دینار بر او است، گفتم: او را میزند و
علقه میاندازد؟ فرمود: 40 دینار، گفتم: او را میزند و مضغه میاندازد؟ فرمود: بر او 60 دینار است گفتم: او را میزند و بچهاي که
استخوان شده میاندازد؟ فرمود: بر اوست یکدیه تمام، بدین قضاوت کرده امیر المؤمنین علیه السّلام، گفتم: نطفه را آسمان و جهان،
ج 4، ص: 315 بچه صفت شناسد؟ فرمود: سفید است مانند مخ سفت که 40 روز در رحم بماند و آنگه علقه شود، گفتم: علقه
چطور شناخته شود؟ فرمود چون خون دلمه خشگ حجامت است که 40 روز در رحم بماند و پس از آن مضغه شود؟ گفتم: وصف
و خلقت مضغه که بدان شناخته شود چیست؟ فرمود: مضغه گوشتی است سرخ که رگهاي سبز در هم دارد و سپس استخوان
میشود: گفتم استخوان چگونه است؟ فرمود: گوش و چشم و اندام دارد و چون جنین شود دیه تمام دارد. 40 - و از همان ( 0 ص
365 ): بسندش از یونس شیبانی که بامام ششم علیه السّلام گفتم: اگر در نطفه سقط شده یک قطره خون باشد؟ فرمود: قطره یک
درهم نطفه است و در آن 22 دینار است گفتم: اگر دو قطره باشد؟ فرمود: 24 دینار، گفتم: اگر سه قطره باشد؟ فرمود: 26 دینار،
گفتم: پس 4 فرمود 28 - دینار و در پنج 30 دینار و هر چه بیش از نیم باشد بهمین حساب تا علقه شود که در آن 40 دینار است، ابو
شبل بآن حضرت گفت: (در مجلسی که یونس از دیهها میپرسید) اگر نطفه خون آلود برآید، فرمود: اگر خون پاك باشد علقه است
و 40 دینار دارد، و اگر خون سیاه باشد چیزي بر او نباشد و تعزیر دارد. ابو شبل گفت: اگر در علقه رگهاي گوشتی باشد؟ فرمود:
-42 و یک دهم گفتم: 1 دهم 40 ، برابر 4 است؟ فرمود: نه آن 1 دهم مضغه است که 1 دهم آن بدر رفته، و هر چه بیش باشد دیه
فزون گردد تا به 60 رسد، گفتم: اگر در مضغه نمونههاي بند استخوان باشد؟ فرمود: این آغاز استخوان بندیست که در ماه پنجم
شروع شود و در آن 4 دینار است و اگر فزاید 4 و 4 فزون گردد تا به 80 رسد، گفتم: چنین است اگر گوشت هم بر استخوان
روئیده؟ فرمود: چنین است. گفتم: اگر باو مشت گره زده و بچه افتاده و معلوم نیست زنده بوده یا مرده؟ فرمود: هیهات اي ابا شبل
چون پنج ماه گذشته جان داشته و دیه دارد. بیان: خبر دلالت دارد که ولوج جان پس از پنج ماه است و خلاف مشهور و مضمون
- اخبار دیگر که است که پس از چهار ماه است، و شاید مقصود اینست که گاهی ص: 316 چنان میشود. 41
در کافی (ص 347 ): بسندي از سعید بن مسیّب که از امام چهارم علیه السّلام پرسیدم مردي زن آبستنی را لگد زده و بچه انداخته
مرده؟ فرمود: اگر نطفه است بر او 20 دینار است، گفتم: حد نطفه چیست؟ فرمود: همانست که در رحم 40 روز میماند، فرمود: اگر
علقه بیندازد 40 دینار بر او است، گفتم: حدّ علقه چیست؟ فرمود: تا 80 روز پس از ورود نطفه، فرمود: و اگر مضغه بیندازد 60 دینار
بر اوست، گفتم: حد مضغه کدام است؟ فرمود تا 120 روز، فرمود: و اگر بچهاي تمام آفرینش با استخوان و گوشت و اندام مرتب
که جان گرفته باشد بیندازد بر او یکدیه تمام است. گفتم: بمن بگو تحولش در شکم مادر از حالی بحالی بروح است یا بیروح؟
فرمود: بجا نیست جز به زندگی دیرین که در اصلاب مردان و ارحام زنان نقل شود، و اگر روحی نداشت جز زندگی انسانی در
صفحه 135 از 149
یعنی « مزیّل الجوارح » در نسخه اي « مرتب الجوارح » : رحم حالی بحالی نمیشد، و برکشنده او دیهاي نبود در این صورت. توضیح
براء بینقطه و باء یک نقطه یعنی « مربّل » اندامش از هم ممتاز باشند، چنانچه خدا فرموده لَوْ تَزَیَّلُوا لَعَذَّبْنَا، 25 - الفتح و در نسخهاي
بعین بینقطه است یعنی حالی بحالی شدن « عدا » مقصود روح والدین است یا قوه نماء و در نسخهاي « بروح غذاء حیات » گوشتین
نطفه بروحی است جز روح آدمی خودش که پیش از اجساد آفریده شده زیرا هنوز بدو نپیوسته، و مقصود از روح یکم قوه تامه
است یا روح والدین، و مقصود از قدیم یعنی پیش از خلق جسد چنانچه بیاید ان شاء اللَّه و اطلاق کشتن پیش از تعلق روح مجاز
است. 42 - در کافی (ج 6 ص 306 ): بسندش از حسین بن خالد که بامام هفتم گفتم: از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم براي ما
روایت شده که هر که مینوشد چهل روز نمازش قبول نیست فرمود: راست گفتند، گفتم: چطور 40 روز قبول نیست نه بیش و نه
کم؟ فرمود: خدا عزّ و جلَّ آفرینش آدمی را اندازه گرفت 40 روز نطفه، 40 روز علقه، 40 روز مضغه، و چون مینوشد 40 روز در
تن او بماند باندازه دوره تحول آفرینشش، سپس فرمود: ص: 317 همه خوراك و نوشاك 40 روز در تنش
بمانند. 43 - و از همان ( 44 - روضه) بسندي از علی بن عیسی کشاند تا گفته: خدا در مناجات موسی باو گفت: اي موسی من آقاي
بزرگم که تو را از نطفه آبی زبون آفریدم، از گلی که از زمین درهمی بر آوردم و آدمی شد و من سازنده اویم- الخبر. 44 - و از
همان (ج 3 ص 351 ): بسندي که پرسیده شد امام ششم علیه السّلام تن مرده میپوسد؟ فرمود: آري، تا نه گوشت ماند و نه استخوان
( جز خاکی که از آنش آفریده و آن نپوسد، در گور گرد هم بماند تا خدایش چون بار یکم بیافریند. 45 - و از همان ( 0 ص 14
بسندي از امام ششم علیه السّلام که: در بهشت میوهایست بنام مزن چون خدا خواهد مؤمنی آفریند قطرهاي از آن بچکاند و نرسد
بسبزي و یا میوهاي که مؤمنی یا کافري آن را بخورد جز اینکه خدا از پشتش مؤمنی برآرد. 46 - در علل: بسندي از ابی عبد اللَّه
قزوینی که بامام ششم علیه السّلام گفتم: براي چه یک آدمی در اینجا زاید و در جاي دیگر میرد؟ فرمود: خدا آدمی را از صحنه
47 - در تفسیر امام در ضمن داستان سربریدن گاو: .( زمین آفریده و هر کس بهمان خاك آفرینش خود برگردد (ج 1 ص 290
سپس آن را کشتند و از آن تیکهاي که همان نوك دم است که از او آفرینش آدمی آغاز شود و در زنده شدن هم بر آن ترکیب
شود گرفتند و بدو زدند- القصه- 48 - در بصائر: بسندش از امام ششم علیه السّلام که چون خدا خواهد جان امامی را بگیرد پس از
او امامی آفریند، یک قطره از آب زیر عرش بزمین فرو آرد بر میوه یا سبزي افکند و امامی که خدا از نطفهاش امام بعد را آفریند آن
را بخورد، فرمود خدا از آن قطره نطفه در صلب آفریند و همان برحم منتقل شود، و 40 شب بماند و در پایانش آواز را بشنود. و
و تمام شد سخن پروردگارت براستی و درستی عوضکنندهاي نیست براي سخنانش » چون 4 ماهه شد بر بازوي راستش نوشته شود
و چون بزمین آید حکمت باو داده شود، بدانش و وقار آراسته گردد، هیبت آسمان و جهان، « و او است شنوا و دانا، 118 - الانعام
ج 4، ص: 318 بر او جامه شود، و چراغی از نور برایش ساخته شود که درون دل مردم را بداند و کردار عباد را بیند. گویم: اخباري
در آغاز خلق امام و خواص او گذشت در مجلدات پیش راجع بامامت و آنها را دو باره نیاریم براي حذر از تکرار. 49 - در علل (ج
1 ص 61 ): بسندي از امام یازدهم علیه السّلام در حدیثی طولانی در آمدن خضر نزد امیر المؤمنین علیه السّلام و پرسش از مسائلی
که پاسخش را بامام حسن حواله کرد و امام حسن علیه السّلام در ضمن جوابها فرمود: و اما آنچه گفتی راجع باینکه مرد بعموها و
دائیهایش ماند، چون مردي باهلش درآید با دلی آرام و رگهائی آسوده و تنی بیپریشانی، نطفه در رحم آرام گیرد و فرزند مانند
پدر و مادرش باشد، و اگر نگرانی و پریشاندلی دارد نطفه در درون رحم بیکی از رگها در افتد و اگر رگ عموها است فرزند
شباهت بعموها برد و اگر بر رگهاي دائیها است بدائیها برد- تا آخر خبر طولانی که بیاید. بیان: بسا که مقصود اینست که چون نطفه
پریشان نباشد مانندي کامل بود زیرا از همه تن بر آمده و هر تیکه بجاي خود باشد. و اگر پریشان باشد مانندي کاستی دارد و اگر
منی مرد غالب است بعموها شباهت برد که مانندي کاستی بپدر دارند، و اگر از مادر غالب است بدائیها برد همچنین، و بسا که
برخی رگها در تن مرد بعموها وابسته است، و در بدن مادر بدائیها، و در حال پریشانی منی از آن رك برآید و مقصود از رك منی
صفحه 136 از 149
رك است و این بعید است. 50 - در تفسیر امام در قول خدا تعالی آیا مردم بپرستید پروردگار خود را که شما را آفرید از نطفهاي
که آب زبونیست، و آن را در جایگاهی استوار نهاد تا اندازه معلومی و اندازهاش نمودیم و چه خوش اندازه کن است پروردگار
جهانیان. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: نطفه 40 روز در رحم بماند، وانگه 40 روز علقه باشد و 40 روز دیگر مضغه
و بعد استخوان گردد و از آن پس گوشت رویاند، سپس خدا پوستش پوشاند ص: 319 و بدنبال آن مو برآرد
سپس فرشته ارحام را فرستد و باو گویند عمر و کار و روزیش را بنویس و اینکه شقی است یا سعید، فرشته گوید: از کجا اینها را
میدانم؟ باو گویند از قراء لوح محفوظ دیکته بگیر، و از آنها دیکته گیرد. 51 - در کافی (ج 6 ص 46 ): بسندي تا امام ششم علیه
السّلام، فرمود پسر بچه در هفت سال دندان اندازد، و در هفت سال بنماز وادار شود، و در ده سال بستر آنها جدا گردد، در 14 سال
محتلم شود در بیست و دو سال طول اقامتش بپایان رسد، و در 28 سال خرد او بنهایت رسد مگر در تجربه. 52 - در کافی (..)
بسندش تا امیر المؤمنین علیه السّلام که هر سال چهار انگشت خودش بلند میشود. 53 - و از همان: بسندش از امام پنجم علیه السّلام
که: پسر بگرد بر آمدن دو پستان و بو گرفتن زیر بغل بالغ نشود. 54 - در کافی (ج 3 ص 51 ): بسندي که امیر المؤمنین علیه السّلام
فرمود: چون بچه پسر افتاده خایه (شل مئزر خ ب) و خرد ذکر و نظر آرام دارد امید بخوبی و آسودگی از بدي او باشد، و اگر خایه
سخت و درشت ذکر و تیز دید است نه امید بخوبی او است و نه آسودگی از بدیش. 55 - در (کافی ج 6 ص 51 ): بسندي که امام
هفتم میفرمود: بدخلقی پسر بچه در خردسالی او خوبست تا در سالمندي بردبار باشد سپس فرمود: نباید جز چنین باشد، و روایت
شده که زیرکتر کودکان دشمنتر آنها است با ملا مکتبی. 56 - در در منثور (ج 6 ص 316 ): از محمّد بن کعب قرظی گفت: در
تورات یا گفت: در صحف ابراهیم خواندم که خدا میفرماید اي پسر آدم با من انصاف نکردي، از هیچت آفریدم، و آدمی درستت
نمودم، از شیره گلت آفریدم و سپس نطفهاي نمودمت در جایگاه استوار و آنکه نطفه را علقه ساختم، و علقه را مضغه، و مضغه را
استخوان و باستخوان گوشت پوشیدم و سپس تو را آفریده دیگر ساختم، اي آدمیزاده دیگري بر این توانا است؟ آسمان و جهان،
ج 4، ص: 320 و آنگه در بر مادر تو را شیرین کردم تا از تو دلتنگ نشود و آزار نکشد سپس برودهها وحی کردم گشاد شوید، و
باندام که جدا شوید، رودههاي تنگ گشاد شدند و اندام در هم جدا شدند، سپس وحی کردم بفرشته گماشته بر ارحام تا از شکم
مادرت بر آورد، و با یک پر از بالش تو را خلاص کرد، تو را وارسیدم آفریده ناتوانی بودي، نه دندانی داشتی که ببرّد، و نه دندان
آسیا که خورد کند، پس برایت از سینه مادرت پستانی بر آوردم تا بتو شیري سرد در تابستان دهد و گرم در زمستان، و آن را از
میان پوست و گوشت و خون و رگها بدر آوردم. و مادر را بتو مهربان کردم و پدر را نوازشگر، هر دو رنج برند و بکوشند و تو را
پرورند و غذا دهند، نخوابند تا تو را بخوابانند، پسر آدم اینها را با تو کردم نه در عوض چیزي که از من خواستی و نه براي اینکه
نیاز از من برآري، پسر آدم، چون دندانت برید، و دندان آسیات بر آمد، از میوه تابستان و زمستان بموقع خود بتو میوه دادم، و چون
دانستی که منم پروردگارت نافرمانیم کردي، و اکنون هم که نافرمانیم کردي، مرا بخوان که نزدیکم و پذیرا، بخوان که پر آمرزنده
و مهربانم. 57 - در کافی: بسندي از یک سنی که من با امام ششم همنشین بودم، و بخدا مجلسی از مجلس او آبرومندتر ندیدیم.
گوید: یک روز بمن فرمود: عطسه از کجا برآید؟ گفتم از بینی، فرمود: بخطاء رسیدي گفتم قربانت از کجا برآید؟ فرمود: همه تن
چنانچه نطفه هم از همه تن برآید و از احلیل بدراید وانگه میبینی که وقتی کسی عطسه زند همه اندامش بلرزد، هر کس عطسه زند
تا 7 روز از مرگ در امانست. 58 - در کافی (ج 6 ص 15 -): بسندي از ابی حمزه که از ابی جعفر علیه السّلام پرسیدم از خلق
فرمود: چون خدا خلق را آفرید مانند تیرهاي قرعه آن را سرازیر کرد، و مسلمان را بر آورد و سعادتمند نمود، و کافر را شقی
ساخت، و چون نطفه بجا افتد فرشتهها بدان برخورند و آن را صورتگري کنند و گویند: پروردگارا ص: 321
پسر یا دختر، پروردگار جل جلاله هر کدام را خواهد فرماید، و گویند فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ. سپس آن را در رحم نهند و نه
روز بگردد در هر رگ و بندي و رحم سه قفل دارد یکی در بالایش نزدیک ناف سمت راست و دیگري در میانش فروتر از رحم و
صفحه 137 از 149
پس از نه روز در قفل بالاتر نهاده شود تا سه ماه که زن دچار ویار است و پس از آن بقفل میانه فرود آید و سه ماه بماند و ناف
کودك در آن رگهاي بسته دارد با همه زن که از آن رگها خوراك و نوشابه اوست، سپس بقفل فروتر فرو شود تا سه ماه که
میشود نه ماه زن را درد زائیدن گیرد و بهر دردي یک رگی از ناف بریده شود که درد کشد، و دست کودك بر ناف او است تا
بزمین افتد و دستش باز شود وانگه روزي او از دهانش باشد. بیان: جوهري گفته: قداح تیرهاي قرعه است که نیش ندارد و آنها را
بهم زنند و قرعه برآرند که نام بر آنها نوشته است، و در این تشبیه اشاره لطیفی است باینکه خوب و بد آدمیزاده در هم آمیختهاند تا
باشد بتشدید دال یعنی سازنده تیر یعنی « قدّاح » خدا بد را از خوب جدا کند یکی از افاضل چنین گفته. من گویم: ممکن است کلمه
خدا مانند او بساختن آدمی پردازد، شاید تردد نه روز براي آمیزش با مزاج مادر است و یا نطفه او که از همه رگهاش برآید، و فرود
بمیانه و فروتر بواسطه بزرگ شدن او است نه که همه آن فرود آید ... 59 - در کافی (ص 16 ): بسندي از زرارة بن اعین که شنیدم
امام پنجم علیه السّلام میفرمود: چون نطفه در رحم افتد 40 روز بماند و 40 روز علقه شود، و 40 روز مضغه، سپس خدا دو فرشته
خلاق را بفرستد و بآنها گفته شود بیافرینید چنان که خدا خواهد پسر یا دختر، صورتش را بسازید و مرگ و روزي و شقاوت و
« زاجر » سعادت او را و پیمانی که خدا از او در ذر گرفته میان دو چشمش بنویسید، و چون ولادتش نزدیک شود خدا فرشتهاي بنام
فرستد و او را نهیب زند و ص: 322 بهراسد و پیمان را فراموش کند و بزمین افتد و از نهیب فرشته گریه کند.
-60 قرب الاسناد: بسندي از احمد بن محمّد بن ابی نصر که خواستم از امام رضا علیه السّلام تا دعا کند در باره زن آبستنی از
خاندان ما بدرگاه خدا عزّ و جلّ، فرمود: ابی جعفر علیه السّلام فرموده: دعا وقتی است که 4 ماه نگذشته گفتم: کمتر از آن دارد،
پس دعا کرد، سپس فرمود: نطفه خود 30 روز در رحم است و 30 روز علقه. و 30 روز مضغه و 30 روز نیمه آفریده، و چون 4 ماه
تمام شد خدا تعالی دو فرشته خلاق فرستد تا صورتش را بسازند و روزي و عمر و شقاوت و سعادتش را بنویسند- الخبر- 61 - در
تفسیر علی بن ابراهیم ( 212 ) وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ یعنی شما را در اصلاب آفریدیم و در ارحام زنان صورت کشیدیم، سپس
فرمود: پسر مریم در رحم صورتگري شد، نه در صلب و اگر چه در اصلاب پیغمبران آفریده شده بود، و بالا برده شد و مدرعهاي از
آفریدن، نطفه « آفریدیم شما را » پشم بتن داشت. و بسندش از امام پنجم در تفسیر قول خدا وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ فرموده
است، سپس علقه، سپس مضغه، وانگه استخوان و پس از آن گوشت، و صورت بندي، چشم است و بینی، و دو گوش، دهان دو
( دست، دو پا، صورت بست این و مانندش را، سپس زشت ساخت و زیبا، تنومند و دراز و کوتاه و مانند آنها. 62 - و از همان ( 574
- یعنی آدم و جفتش حواء را در سه تاریکی، شکم، رحم و غلاف نوزاد. 63 « آفریدتان از یک کس وانگه ساخت از او جفتش را »
یعنی سه تاریکی که خدا ذکر کرده، « هر جا باشید مرگ شما را دریابد و گر چه در برجهاي محکم باشید » ( و از همان ( 132
غلاف، رحم و شکم. 64 - در کافی (ج 7 ص 74 ) بسندي از یونس، گفت: همانا میراث از شش سهم است برابر آفرینش آدمی که
و البته آفریدیم ص: 323 آدمی را از جوهر کشیده گل سپس او را نهادیم در جایگاه » : خدا عزّ و جلّ فرموده
مضغه » ، در آن هم دیه است ،« و ساختیم علقه را مضغه » ، علقه هم دیه دارد « سپس نطفه را علقه ساختیم » استوار، پس نطفه دیه دارد
سپس او را خلق دیگر ساختیم، در » در آن هم دیه است پوشیدیم باستخوانها گوشت، در آنهم دیه دیگریست « را استخوان کردیم
آن هم دیه دیگریست، و این آخر آفریده است. 65 - در قصص راوندي: بسندي از شهر بن حوشب که چون رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم بمدینه آمد، گروهی از یهود نزدش آمدند و مسائلی پرسیدند و در آنها گفتند: چگونه فرزند بمادر ماند با اینکه
نطفه از مرد است، فرمود: شما را بخدا میدانید که نطفه مرد سپید و غلیظ است، و نطفه زن رقیق و سرخ، هر کدام بدیگري غالب
شود، مانندي را ببرد، گفتند: بار خدایا آري- الخبر-. 66 - و از همان: بسندي از امام رضا علیه السّلام که پادشاه بدانیال گفت:
میخواهم فرزندي چون تو داشته باشم، فرمود: مرا در دلت چه جایگاهی است؟ گفت: بلند و بزرگ، دانیال فرمود: در جماعت نیت
مرا داشته باش، فرمود: پادشاه چنین کرد و فرزندي برایش آمد مانندترین مردم بدانیال. بیان: اطباء هم گفتند: تخیل هنگام جماع در
صفحه 138 از 149
تصویر جنین اثر دارد، ابن سینا در قانون گفته: جمعی دانشمندان گفتند رواست که از اسباب شباهت همان تخیل حال بسته شدن
نطفه باشد و قصد مرد یا زن و تمثل صورت آدمی اثر کند- پایان- یکی گفته که مردي هنگام جماع بیاد ماري افتاد و او را فرزندي
آمد که سرش چون آدمی بود و تنش چون مار. 67 - در قرب الاسناد: بسندي که مردي نزد علی علیه السّلام آمد و گفت: زنم تازه
جوانی است و دوشیزه و نه ماهه آبستن است، و بدگمانی ندارم و من خود پیر کهنسالم و او را ندریدم و بحال خود است، فرمود: تو
را بخدا بر فرجش منی ریختی؟ گفت: آري، فرمود: هر فرجی دو سوراخ دارد، از یکی منی مرد بدرون رود و از دیگري بول بیرون
آید و دهانه رحم زیر همان سوراخ است که منی ص: 324 میرود، و چون منی در دهانه هر کدام از یکی
سوراخهاي رحم وارد شود زن بیکی آبستن گردد و اگر در دو تا دو قلو آبستن شود و اگر از سه تا سه قلو باشد و اگر از چهار تا
چهار قلو، در اینجا جز این نیست، من فرزند او را بتو ملحق نمودم، و قابلهها آن را باز کردند و پسري آورد و ماند. 68 - در تهذیب:
بسندش از محمّد بن فضیل که بامام هفتم علیه السّلام گفتم: زنم یا کنیزم از پشت بمن جنبد و من تکیه دادم بپهلو، در پشتم بجنبید
و منی ریزد آیا غسل بر او لازم است؟ فرمود: آري، چون شهوت آید و آب فرو ریزد غسل بر او واجب است. 69 - و از همان:
بسندي موثق از معاویه بن حکیم که شنیدم از امام ششم چون زن و کنیز منی ریخت از شهوت بجماع مرد باشد با او یا نباشد، در
خواب باشد یا بیداري غسل بر او واجب است. 70 - و بسندش از یحیی بن ابی طلحه که پرسید از امام هفتم که مردي براي بازي
بفرج زنش یا کنیزش دست میکشد تا منی ریزند، بر آنها غسل واجب است یا نه؟ فرمود: نه اینکه بشهوت فرو ریخته؟ گفتم: آري،
فرمود: بر او واجب است غسل. 71 - و از همان: بسندي صحیح از ابن بزیع که پرسیدم از امام رضا علیه السّلام مردي با زنش کمتر
از جماع عمل میکند و آن زن منی میریزد غسل بر او واجب است؟ فرمود: آري. تبیان: گویم اخبار در این معنا بسیار است و با اخبار
شباهت بعمو و دائی دلالت دارند که زن هم چون مرد منی دارد چنانچه جالینوس و بیشتر اطباء معتقدند، و ارسطو و جمعی از
حکماء گفتهاند که زن منی ندارد و از تخمش رطوبتی شبیه منی برآید که بطور مجازش منی خوانند، زیرا نزد آنها منی 5 وصف
دارد، رنگ سفید لذتبخش در خروج، بستگی و جهیدن و بوي گل خرما، و چون منی مرد آمیخته بدان رطوبت زن شود، مایه جنین
گردد، منی مرد است که بند کند ص: 325 و کار کند و منی زن بپذیرد، جالینوس و پیروانش گفتند: هر کدام
را نیروي بستن و پذیرش هست، و حق اینست که نزاع در اطلاق منی برطوبت زن لفظی است و سودي ندارد، و اخبار بسیاري
منزه است » گذشت که فرزند از هر دو منی زاید، و سخنی در آخر باب در باره آن بیاید. 72 - در تفسیر علی بن ابراهیم: فرمود خدا
که بسندي از امام ششم علیه السّلام بمن باز « که آفریده همه جفتها را از آنچه زمین رویاند و از خودشان و از آنچه ندانند، 35 - یس
گفت پدرم، نطفه از آسمان بزمین افتد بگیاه و میوه و درخت، و مردم و بهائم از آن خورند و در آنها روان شود. 73 - در علل (ج 2
البته آدمی را در رنج » : ص 181 ): بسندش از امام ششم علیه السّلام که فرمود: آدمیزاده در شکم مادرش بر پا است که خدا فرموده
و جز آدمی سرش برابر او است و دو دستش پیش او، 74 - تفسیر علی بن ابراهیم وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَۀٍ « آفریدیم، 4- البلد
مِنْ طِینٍ فرمود: سلاله خالص خوراك و نوشابهایست که نطفه شود مایه از سلاله نطفه دارد و سلاله جوهر خوراك و نوشابه است و
سپس » خوراك هم از گل است و این است معنی سلاله گل، و آن را در جایگاه استواري نهادیم، یعنی در خایه و آنگه در رحم
تا فرماید- أَحْسَنُ الْخالِقِینَ، اینها همه تحول چیزي است بچیزي، نطفه در رحم 40 روز است وانگه علقه شود. « ساختیم نطفه را علقه
-75 قولش وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ- تا قولش ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ شش دور است و در هر دوري تحولی است و دیه معینی، در نطفه 20
دینار، در علقه 40 دینار، در مضغه 60 دینار، در استخوان 80 دینار و چون گوشت آورده باشد صد دینار تا بانگ کند و دیه تمام
گیرد. 76 - در روایت ابی جارود ( 440 ) از امام پنجم علیه السّلام در ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فرمود دمیدن جان است در آن. و از همان
گفت او آدم بود که ص: 326 فرزندانش را از سلاله یعنی شیره « آغاز کرد خلق آدمی را از گل » (511)
یعنی از نطفه علقه نمود و از علقه مضغه و سپس جان در « پس او را ساخت » فرمود: نطفه منی است « آبی زبون » خوردنی و نوشیدنی
صفحه 139 از 149
- ببخشد بهر که خواهد دخترها. 50 » او دمید. 77 - و از همان ( 605 ) در روایت ابی جارود از امام پنجم علیه السّلام در قولش
یعنی « یا جفت کندشان پسران و دختران » که دختر با آنها نباشد « ببخشد بهر که خواهد پسرها » یعنی پسر با آنها نباشد و « الشوري
بهر که خواهد پسران و دختران با هم بخشد. 78 - و از همان (..): بسندي که یحیی بن اکثم مسائلی از موسی بن علی پرسید و در
آیا خدا بندههاي نرش را تزویج کند با اینکه قوم « یا جفت کند خداشان پسران و دختران » ضمنشان گفت: بمن بگو از قول خدا
یا تزویج کند آنها را پسران و » لوط را بخاطر آن کیفر داد؟ و موسی از برادرش امام دهم پرسید و در جوابش فرمود: که قولش
راستش خدا تزویج کند بمردهاي فرمانبر مادههائی از حور العین و زنان فرمانبر را تزویج کند بمردان فرمانبر، و معاذ اللَّه که « دختران
خدا قصد کند آنچه را تو در خاطر گرفتی از روي اشتباه براي رخصت جستن در این کار زشت. بیان: نهان نیست که آنچه فرموده
از سیاق آیه بدور است، و شاید بر سبیل تنزل باشد یعنی اگر مقصود از تزویج زناشوئی باشد این محمل خوبیست، یا اینکه این معنی
از بطون آیه است، و ممکن است با سیاق آیه هم جورش کرد که منظور بیان حال همه افراد بشر یا خصوص مؤمنان باشد در باره
ازدواج و اولاد، زیرا یا در دنیا زناشوئی کردند یا نه و اگر کردند یا بدانها دختران دهد یا پسران یا بیآنها یا بآنها پسران بخشد با
دختران یا بیآنها بر سبیل منع خلو با آنها را نازاد ساخته که فرزند ندارند، و اگر زناشوئی نکردند خدا مردان و زنان مؤمن را در
، آخرت تزویج نماید بهم. 79 - در تهذیب: بسندي از ابی جریر قمی که از امام هفتم علیه السّلام پرسیدم که آسمان و جهان، ج 4
ص: 327 نطفه چندي دیه دارد؟ و از دیه علقه، و مضغه مخلقه و آنچه در ارحام است، فرمود در شکم مادرش بدنبال هم آفریده
شود، 40 روز نطفه است، 40 روز علقه 40 روز مضغه، دیه نطفه 40 دینار است و از علقه 60 دینار، در مضغه 80 دینار و چون
باستخوان گوشت روئید 100 دینار: خدا فرموده ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ اگر مرد است دیه مرد دارد و اگر
زن است دیه زن. 80 - در معانی الاخبار ( 5 و 4): بسندي که داود رقی بامام ششم گفت: قربانت مردم گویند چون حمل شش ماهه
شود خدا از خلقش فارغ شده، و ابو الحسن علیه السّلام باو فرمود: اي داود تو دعا کن براي فرزند گو اینکه با دریدن پرده صفا باشد
که با فرزند از شکم مادر بیرون آید که خدا عزّ و جلّ هر چه خواهد میکند. 81 - در اقبال که حسین بن علی علیه السّلام در دعاء
روز عرفه فرموده: آغاز آفرینشم کردي بنعمت خود پیش از اینکه نامی داشته باشم، مرا از خاك آفریدي و در پشت پدرها جا دادي
آسوده از مرگ و میر و پیوسته از صلبی برحمی کوچیدم در روزگاران گذشته، از مهر و لطف و احسانت بمن در دولت کافرانم
بیرون نیاوردي که عهد تو را شکستند و رسولانت را دروغ شمردند، و از مهربانی و تو جهت مرا در دوران هدایتی که آماده کردي
بدنیا آوردي، و از آن پیش با من خوب کردي و نعمت دادي و از منی ریخته مرا شروع کردي و در سه ظلمت میان گوشت و
پوست و خونم نهادي، و مرا بآفرینشم انگشت نما نکردي و کارم را بخودم وانگذاردي و مرا تمام ساخته بدنیا آوردي و در گهواره
که کودکی بچه بودم نگهداشتی، شیر گوارا بمن روزي دادي، و دل دایهها را بمن مهربان کردي و در سرپرستی، مادرانی دل سوزم
وانهادي، و از پریان شب گردم حفظ کردي، و از بیش و کم سالم داشتی. والائی اي مهربان اي بخشاینده، تا اینکه چون بانک
سخن برداشتم نعمتهاي فراوان خود را بمن کامل نمودي و هر سالهام پروریدي تا چون سرشتم بکمال رسید و نهادم درست شد و
با شعور حجت خود را بمن تمام کردي و شناخت خود را بمن الهام نمودي و از عجائب آفرینشت مرا بهراس افکندي و مرا بدان چه
از بدائع ص: 328 آفرینشت در آسمان و زمینت بر آوردي گویا کردي، و بذکر و شکرت آگاه ساختی و
بفرمانبرداري و پرستش خودت، و آنچه رسولانت آوردند بمن فهماندي، پذیرش وسائل خوشنودیت را برایم فراهم کردي، و در
همه اینها بیاري و لطفت بمن منت نهادي. و چون مرا از گزیده خاك آفریدي بار معبودا هر نعمتی بمن دادي و بمنّ عظیم خود از
انواع معاش و هر جور جامهام روزي کردي، باحسان دیرین خود، تا چون هر نعمتی تمام کردي، و هر نقمتی از من دور ساختی،
نادانی و دلیري من تو را مانع نشد که بدان چه مرا بتو نزدیک کند راهنمائی کنی و توفیق و تقرب خود را بمن ارزانی داري- تا
یعنی مایه هستیم را در اصلاب پدرانم سپردي، زیرا نطفه هر نوزادي در پشت پدر است، و « مرا در اصلاب جا دادي » : آخر دعا. بیان
صفحه 140 از 149
مرا انگشت » ظاهر اینست که تفسیر ظلمات سهگانه نیست و بیان حال است « میان گوشت و پوست و خون » ... همه علت او هستند
یعنی این حالات پست جنینی مرا آشکار نکردي و نهان داشتی تا در نظر مردم خوار نشوم و پس از اینکه خلقتم درست « نما نکردي
شد و از این احوال پست در آمدم مرا بیرون آوردي، طفل و جنین هر دو بکودك اطلاق شوند و یکم از نظر نرمی تن او دوم از نظر
و اینکه گفتهاند صبی اعم از طفل است زیرا نوزاد از « کم خردي که خدا فرموده: چگونه سخن گوئیم با بچه تو گهواره، 29 - مریم
راغب گفته: صبی « یا اطفالی که بر عورت زنان آگاه نشدند، 31 - النور » شیر بریده را طفل نگویند درست نیاید زیرا خدا فرموده
و گفته: طفل بچه است تا نرم تن است و بسا « چگونه سخن کنیم با کسی که در گهواره صبی است » آنکه بالغ نشده، خدا فرموده
و اطفال هم جمعش « یا اطفالی که بعورت زنان آگاه نشدند » که معنی جمع دهد خدا تعالی فرموده: ثُمَّ یُخْرِجُکُمْ طِفْلًا و فرموده
گروهی آسمان و جهان، « طوارق جان » ... و زن را براي نرم تنی گویند: امرأة طفله « چون اطفال شما بالغ شدند » آید، خدا فرموده
ج 4، ص: 329 پریان که کودکان را آزار کنند چون ام صبیان، طارق شب گرد است که باید در را بکوبد و آنگه در هر بدي بکار
رفته در شب باشد یا روز، علم بعجائب آفریدهها سبب ترس است چون سبب علم بعظمت خداست و وفور نعمت او و تقصیر مکلف
« و آنان که از ترس پروردگارشان نگرانند » و فرموده «. همانا بترسند از بندههاش دانشمندان » : در اداء شکرش چنانچه خدا فرموده
گویم: بزودي شرح کامل این فقرههاي دعا آنجا که همه دعا ذکر شود در جاي خود بیاید ان شاء اللَّه. 83 - در تفسیر علی بن
آفریده آدمی را از نطفه و بناگاه ستیزهجوئی بود آشکار 5- النحل) او را از یک قطره آب بد بو آفرید و ستیزهگري » ( ابراهیم ( 357
یعنی « آیا نبیند آدمی که او را از نطفه آفریدیم و ناگاه ستیزهگري آشکار شد 77 - یس » ( سخنور و شیوا شد. 84 - و از همان ( 553
و او است که آفرید شما را در ارحام هر طور میخواهد) یعنی پسر، دختر، سیاه، سفید و سرخ » ( گویا، دانا، شیوا. 85 - و از همان ( 87
و آنگه ببریم رگ وتینش را 47 - الحاقه) فرمود: رگی در پشت که فرزند او باشد. 87 - و » ( تن درست و بیمار. 86 - و از همان ( 695
فرمود: « از نطفهاي که ریخته شود » پا برجا بودید. قول او « چون که جنین بودید در شکم مادرهاتان 230 - النجم » ( از همان ( 655
نطفه خون گردد، و در آغاز هم خون بوده که نطفه شده، و جاي آن رگی است در مغز بنام ورید و به فقرههاي پشت گذر کند تا
بدو رگ اطراف ناف رسد و سفید گردد، و اما نطفه زن از سینهاش بیرون آید. 88 - تفسیر ( 706 ) لَمْ یَکُنْ شَیْئاً مَذْکُوراً 10 - الدهر
او را ص: 330 « نبتلیه » نه در علم بود و نه در ذکر. 89 - و در حدیث دیگر، در علم بود و در ذکر نبود
آزمودیم. 90 - و در روایت ابی جارود از امام پنجم علیه السّلام در معنی (امشاج) فرمود: آب مرد و زن در آمیزند. بیان: در علم نبود
فرمود: اینست که خون شود، غیر مخلقه سقط است. 92 - در روایت « مُخَلَّقَۀٍ وَ غَیْرِ مُخَلَّقَۀٍ » ( یعنی علم فرشتهها. 91 - در تفسیر ( 445
- و جا دهیم در ارحام آنچه را خواهیم 6 » ابی جارود از امام پنجم علیه السّلام (لِنُبَیِّنَ لَکُمْ) یعنی تا بدانید در ارحام جنین بودید
دما » و سقط نشود. 93 - بسندي از امام پنجم علیه السّلام که چون بنده بصد سال رسد پستترین عمر باشد. بیان: دور نیست « الحج
( فرمود: از نطفه سپس از علقه. 95 - و از همان ( 721 « ما آفریدیمشان از آنچه میدانند » - تصحیف تام باشد بمعنی درست. 94 « خون
یعنی از خون. 96 - در مجمع البیان (ج 3 ص 193 ) روایت شده که ابن صوریا و جمعی از یهود فدك « آفریده شده آدمی از علق »
که در مدینه نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آمدند پرسیدند خوابت چگونه است؟ بما از خواب پیغمبر آخر الزمان گزارش
شده، فرمود: دو چشمم بخوابند و دلم بیدار است، گفتند: راست گفتی اي محمّد، پس بما بگو: فرزند از مرد است یا زن فرمود
استخوانها، پی و رگها از مردند، و گوشت و خون و ناخن و مو از زنست، گفتند: راست گفتی اي محمّد، پس چرا فرزند گاهی تنها
بعموها ماند و هیچ نشانی از دائیها ندارد یا تنها بدائیها ماند و هیچ نشانی از عموها ندارد، فرمود: آب هر کدام بالا دستی کرد
شباهت از او است، گفتند: راست گفتی اي محمّد، بما بگو پروردگارت چیست؟ و خدا نازل کرد قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَ دٌ تا آخر سوره-
الخبر- 97 - در کافی (ج 7 ص 315 ): بسندي از عبد اللَّه بن سنان که بامام ششم علیه السّلام گفتم: مردي یک تخم او رفته؟ فرمود:
اگر تخم چپش باشد همه دیه باید، گفتم: ص: 331 چرا؟ مگر نگفتی هر عضوي دو تا است در تن نیم دیه
صفحه 141 از 149
دارد؟ فرمود: براي اینکه فرزند از تخم چپ است. 98 - در فقیه ( 511 ): بسندش تا امام ششم علیه السّلام که فرمود: فرزند از تخم
چپ است و چون بریده شود در آن دو سوم دیه است و در راست آن یک سوم دیه. بیان: شهید دوم- قدس سره- گفته: برخی
اطباء انحصار تولد را به تخم چپ منکرند و جاحظ در حیات الحیوان آن را بعوام نسبت داده، و اگر نسبت آن بائمه علیه السّلام
ثابت شود بانکار منکر توجه نشود. پایان. گویم: این چیزیست که در غالب دانستنش جز از راه وحی و الهام نمیشود و تجربه بدان
نمیرسد، با اینکه ممکن است حمل اخبار بر اینکه تخم چپ مؤثرتر است در آن. 99 - در توحید مفضل: اي مفضل از آفرینش
آدمی آغاز کنیم، بدان عبرتگیر و آغازش تدبیر کار بچه شکمی است در رحم درون سه ظلمت شکم و رحم و مشیمه، آنجا که
چارهاي براي خواستن روزي ندارد و نه براي رفع آزار و نه جلب نفع و دفع ضرر که از خون حیض باندازه غذایش بدو روانه شود
چنانچه آب گیاه را و پیوسته تا کمال خلقتش همان است غذایش با تنش سخت شود و پوستش براي مباشرت هوا نیرو گیرد و
دیدهاش براي برخورد با تابش وانگه درد زادن بمادرش یورش برد و او را وادارد تا بزاید. و چون زائید، آن غذا که از خون مادر
میخورد بپستانش برگردد و مزه و رنگش بغذاي دیگر برگردند که براي نوزاد از خون مناسبتر است تا در هنگام نیاز بو رسد و چون
زاد لب بر جنبد و بجنباند براي پستان مادرش که شیر بنوشد و دو پستانش را چون دو ابزار آویخته براي نیاز خود دریابد، و تا تنش
لطیف و رودههاش نازك و اندامش نرمند شیر نوشند، و چون جنبش کرد و نیاز بغذاي سخت پیدا کرد تا بدنش نیرو گیرد
دندانهاي آسیا و پیشین او برویند تا غذا را با آنها بجود و نرم گردد و فرو دادنش بر او آسان باشد. ص: 332
پیوسته چنین است تا بالغ شود و اگر پسر است، مو در رویش بروید و این نشانه نر است و عزت مرد که بدان از کودکی و شباهت
زنان بدر آید، و اگر دختر است رویش ساده ماند تا خرم و زیبا باشد و مرد را بکشد بدان چه در آن نژاد و بقاء نوع است. عبرت
گیر اي مفضل از آنچه آدمی در این دورههاي مختلف بدان تدبیر شود آیا ممکن است خود بخود باشد؟ نبینی اگر آن خون در
رحم بدو روان نشود پژمرده شود و خشکیده گردد چون گیاهی که آب ندارد، و اگر درد زادن او را بهیجان نیارد چون زنده بگور
باشد، اگر پس از نزادن شیر مناسب او نباشد از گرسنگی بمیرد یا غذاي ناباب خورد که پرورده نشود، اگر در وقت دندانهایش
نروید نتواند غذا را بجود و قورت دهد، و اگر همیشه شیرخور ماند تنش نیرو نگیرد و بکاري نخورد، و باید همیشه مادر به او
مشغول باشد و بفرزند دیگر نرسد؟ و اگر بموقع مو در رویش نروید بژست کودکان و زنان بماند و جلال و وقاري نیابد. مفضل
گوید: گفتم: اي مولایم، من کسی را دیدم که تا پیري بیمو مانده و رویش مو بر نیاورده، فرمود: این براي سزاي کردار آنها است و
خدا هیچ ستمکار نیست به بندهها، کیست آنکه بپاید کودك را تا او را برساند بهمه این مقاصد جز آنکه او را از نبود آفریده، و
صلاح او را پس از بودن بعهده خود گرفته، اگر بیخدا و خود بخود چنین تدبیري میشد، باید عمد و تقدیر خطاء و نشدنی بیارند،
زیرا هر دو ضد خود بخود و اهمالند. و این گفته یاوهایست از گویندهاش، زیرا مهمل درست ببار نیارد و تضاد نظم نتراود، خدا برتر
است بخوبی از آنچه بیدینان گویند. اگر نوزاد با فهم و خرد از مادر میزائید، جهان را ناشناس درمییافت و سرگردان و گیج میشد
که یکباره ابن همه ناشناخته دیده از اشکال جهان و بهائم و پرنده و جز آن که ساعت بساعت و روز بروز نگردد و از اینجا عبرت
گیر که چون بچه چیز فهمی را اسیر گیرند گیج شود و بزودي زبان دیگري نیاموزد و ادب یاد نگیرد چنانچه طفل خرد سال نفهم.
ص: 333 وانگه اگر از نوزادي میفهمید و عقل داشت ناراحت میشد که او را با پستان شیر دهند و در قنداق
پیچند و بگهواره نهند براي آنکه از اینها بواسطه رقت تن و رطوبت نوزادي بینیاز نبود و بعلاوه شیرینی کودك را در دلها نداشت،
و بدنیا میآمد گول و غافل از آنچه اهل دنیا دارند، و بر خوردش بهر چیز با ذهنی ناتوان و شناختی ناچیز بود، ولی خرده خرده
معرفت یابد و حال بحال تا با همه چیز الفت گیرد و تمرین نماید و بر آن بپاید، و از سرحد تأمل و نگرانی بدراید و بدنبال زندگی
رود با عقل و چارهجوئی و عبرتگیري و فرمانبري و سهو و غفلت و گناه. و در اینجا وجوه دیگري هم هست، زیرا اگر با عقل
کامل متولد میشد و خوددار بود دیگر پرورش فرزند لطفی نداشت، و سرگرمی پدر و مادر بفرزند و صلاح او معنا نداشت، و تربیت
صفحه 142 از 149
پدران براي پسران سزائی از بر و احسان بخود نمیگرفت در آن وقتی که بدان نیاز دارند، و اصلا الفتی میان اولاد و پدر نبود چون
بینیاز از سرپرستی او بودند و از همان آغاز ولادت از هم جدا میشدند، و فرزند پدر و مادرش را نمیشناخت، و از همبستري با مادر
و خواهر و محرومانش امتناع نداشت، زیرا آنها را نمیشناخت، و دست کم این زشت بود. و رسواتر و زشتتر از همه اینکه اگر
نوزاد با کمال عقل از شکم مادر میافتاد میدید و میفهمید آنچه را نباید و نشاید، آیا نبینی هر چیز آفرینش در نهایت درستی است
و عادي از هر خطاء کم و بیش. بشناس اي مفضل که در گریه کودکان چه سود است، زیرا در مغز کودکان رطوبتی است که اگر
بماند پیشامدهاي ناگوار و بیماریهاي بزرگ ببار آرد از رفتن نور چشم و جز آن و گریه این رطوبت روان کند و بیرون آرد و
بدنبالش تندرستی و دیده روشن باشد، آیا روا نیست که کودك از گریه سود برد و پدر و مادرش ندانند و پیوسته او را ساکت
سازند و در هر چیز رضاي او را جویند تا نگرید و بفهمند که گریهاش براي او اصلح است و خوش انجامتر. همچنین در بسیاري
چیزها ممکن است منافعی باشد که منکران خدا نشناسند ص: 334 و اگر میفهمیدند قضاوت نمیکردند که
فلان چیز سودي ندارد براي اینکه نفهمند و ندانند، و هر چه منکران ندانند عارفان دانند و بسیاري را هم علم مخلوق بدان نرسد و
علم خالق بدان احاطه دارد، جل قدسه و علت کلمته. و آب دهان کودکان هم که روانست رطوبتی است که اگر در تن آنها بماند
آفات بزرگی شود چنانچه از غلبه رطوبت بینی که بله و دیوانگی و حواسپرتی و جز آن از بیماریهاي نابود کن پدید گردند مانند
فلج و لقوه و مانند آنها، و خدا آن رطوبت را از دهانهاشان در خردسالی روان کند براي تندرستی آنها در سالمندي و خدا تفضل
کرده بآنها که آفریده بدان چه ندانند، و مصلحت بینی کرده براي آنها بدان چه نشناسند، و اگر نعمتهاي خود را که بدانها داده
میفهمیدند مانع آنها بود از اینکه بدنبال نافرمانی او افتند، منزه باد که چه والا نعمت است، و بر مستحقانش و جز آنها از مردم
بخشنده سُبْحانَهُ وَ تَعالی عَمَّا یَقُولُونَ عُلُ  وا کَبِیراً. گویم: البته شرحش و تمامش در کتاب توحید گذشت. 100 - در علل (ج 2 ص
272 ): بسندي از مفضل بن عمر که پرسیدم از امام ششم که کودك بیخود میخندد، و بیمورد میگرید، فرمود: اي مفضل هیچ
کودکی نباشد جز اینکه امام را بیند و با او راز گوید، گریهاش براي این است که امام از او نهان شود، و خندهاش براي آنکه پیش
او آید، تا چون زبان باز کند، این در بروي بسته شود و دلش آن را فراموش کند. بیان: ظاهر خبر دور از باور نیست با آنکه صحیح
باشد، و بسا مقصود از دیدن امام و رازگوئیش توجه او و شفاعت و لطفش باشد و دعایش براي کودك زیرا آنها در عوالم تصرفی
دارند که عقل بدان نرسد. 101 - در توحید: بسندش از ابن عمر که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود: کودکان خود را
براي گریستن آنها نزنید زیرا تا چهار ماه گواهی بر یگانگی خدا است و چهار ماه صلوات بر پیغمبر و آلش و چهار ماه دعا براي
پدر و مادرش. بیان: بسا مقصود از این خبر ضعیف این است که ثواب این ذکرها و دعاها ص: 335 بپدرش و
مادرش میرسد، و سزاست که نه دلتنگ شوند و نه آنها را بزنند، و یکی گفته: سرش این است که کودك چهار ماه جز خدا نشناسد
که شناختنش سرشت او است و هم یگانگی او و گریهاش تنها توسل و پناه بخداست و همان گواهی بیگانگی او است و در چهار
ماه دیگر مادرشناس است از این نظر که تنها وسیله تغذیه او است نه از جهت مادري، و از این رو در این مدت پستان دیگري را هم
غالبا میگیرد. و پس از خدا جز وسیله میان خود و خدا نشناسد براي روزي گرفتن که بالطبع بدان مکلف است از این رو که وسیله
است، و این معنی رسالت است و گریهاش در حقیقت گواهی برسالت است در این مدت، و در چهار ماه سوم پدر و مادر را شناسد
و بفهمد که در روزي بدانها نیاز دارد و گریه او در این مدت دعا براي سلامتی و ماندن آنها است در حقیقت. 102 - در در منثور
(ج 3 ص 72 ) از ابن عباس که گروهی یهود نزد پیغمبر خدا صلّی اللَّه علیه و آله آمدند و مسائلی پرسیدند و در ضمن گفتند، آب
مرد و آب زن چطورند و دختر و پسر از آنها چطور است؟ فرمود: راستش آب مرد سفید است و غلیظ و آب زن زرد است و رقیق.
هر کدام بالا شوند فرزند و شباهت از آن او است بفرمان خداي تعالی، اگر آب مرد بالا گرفت پسر است بفرمان خدا و اگر آب زن
بالا گرفت دختر است بفرمان خدا. 103 - و از انس که عبد اللَّه بن سلام از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پرسید، چه بر گراید
صفحه 143 از 149
فرزند را بپدرش یا مادرش؟ فرمود: جبرئیلم خبر داد که چون آب مرد پیش افتد از آب زن فرزند بوي گراید، و چون آب زن بر
آب مرد، گراید بزن. 104 - و از ابن عباس در قول خدا تعالی وَ لَقَدْ خَلَقْناکُمْ ثُمَّ صَوَّرْناکُمْ 11 - الاعراف فرمود: در پشت آدم
آفریده شدند و در ارحام صورت بندي شدند. 105 - در روایت دیگر از او، در اصلاب مردان آفریده شدند وانگه در ارحام زنان
ص: 336 نژاد او « صورناکم » آدم است و « خلقناکم » صورتگري شدند. 106 - و در روایت دیگر از او قول خدا
است. 107 - از ابی سعید خدري که شنیدم پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در پاسخ پرسش از عزل فرمود: باکی بر شما نیست اگر
بکنید، اگر خداي پیمانش را گرفته بر سر سنگ هم جان در او بدمد. 108 - (در منثور ج 30 ص 144 ) همین مضمون از ابن مسعود
110 - و از ابن ( روایت شده. 109 - و از ابن عباس در تفسیر سلاله که آن شیره آب رقیقی است که فرزند از آن است (ج 5 ص 6
عباس- بسندي مرفوع، نطفهاي که فرزند آرد همه اندام و رگها از آن بلرزه آیند چون در رحم ریزد (..) 111 - و از علی علیه السّلام
سپس او را خلق دیگر » که چون نطفه چهار ماهه شود فرشتهاي آید و در ظلمات سهگانه بر او جان بدمد و اینست که خدا فرماید
112 - و از ابن عباس در قول خدا ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ یعنی از شکم مادر برآید و آغاز آفریده ( یعنی دمیدن جان ( 0 ص 7 « ساختیم
دیگر شود اگر بنگ دهد، و نشانه خلقت جدیدش اینست که راه برد بپستان مادر و سپس از آفرینشش اینست که بداند چگونه
پاهایش دراز کند تا بداند که بنشیند و بر سر دست راه رود و بر سر پا ایستد و تا راه رود، تا از شیر گرفته شود و بداند چگونه
بنوشد و خوراك خورد تا ببلوغ رسد، تا آنجا رسد که در شهرها بگردد. 113 - از قتاده در ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ یکی گوید روئیدن
345 ) که رسول خدا فرمود: فرشته بنطفهاي که 44 یا 45 شب در رحم - مو است و یکی گوید دمیدن جان. 114 - (در منثور ج 4
ماند درآید که: پروردگارا شقی است یا سعید، پسر است یا دختر؟ خدا فرماید و آن دو بنویسند سپس کارش، روزیش، عمرش،
115 - و از ابی ذر- رضی اللَّه اثرش، گرفتاریش نوشته شود و نامه بسته شود و بیش و کم نشود. ص: 337
عنه- که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: چون منی چهل شب در رحم ماند فرشته جانها آید و او را بسوي پروردگار
بر آورد، و گوید پروردگارا، پسر یا دختر، خدا حکمش را بدهد، گوید: شقی یا سعید و بنویسد آینده او را و ابو ذر از آغاز سوره
116 - از عبد اللَّه بن مسعود که: چون حدیثی براي ( التغابن 5 آیه خواند تا وَ صَوَّرَکُمْ فَأَحْسَنَ صُوَرَکُمْ وَ إِلَیْهِ الْمَصِ یرُ (ج 6 ص 227
شما آوریم گواهش در قرآن است، نطفه چهل شبانه روز در رحم است و چهل علقه است و سپس چهل مضغه، و چون خدا خواهد
آفریدهاي آفریند، فرشته فرو آید و گویدش که بنویس، گوید چه نویسم؟ شقی یا سعید، پسر یا دختر، و چه روزي دارد و چه اثري
و چه عمري و خدا آنچه خواهد بدو وحی کند و فرشته بنویسد وانگه عبد اللَّه خواند إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَۀٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ و گفت:
117 - از ابن عباس در قول خدا (مِنْ نُطْفَۀٍ أَمْشاجٍ) که آب مرد است و آب زن چون در ( امشاجش رگهاي او است (ج 6 ص 297
آمیزند. 118 - و از ابن عباس در جواب نافع بن ازرق از (مِنْ نُطْفَۀٍ أَمْشاجٍ) که آمیختن آب مرد است و آب زن در رحم گفت عرب
آن را شناسند؟ گفت: آري (و شعري کوتاه آورد از ابی ذویب) 119 - و از ابن عباس در قول خدا مِنْ نُطْفَۀٍ أَمْشاجٍ یعنی چند رنگ،
چند رنگ، نطفه مرد سفید و سرخ و از زن سبز و سرخ. 121 - و از قتاده (ج 6 ص 298 ) إِنَّا « نُطْفَۀٍ أَمْشاجٍ » -120 و از مجاهد که
خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَۀٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلِیهِ یک بار نطفه است یک بار علقه، یک بار مضغه، یک بار استخوان، سپس بپوشیم باستخوان
گوشت، و نیرومندتر آنگاه است که گوشت برآرد، سپس خلق دیگرش سازیم. گفت: مو برایش برویاند فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَ نُ
الْخالِقِینَ خدا از آنچهاش آفرید آگاه کرد، و آگاهش کرد که آن را بیان کرده تا بیازمایدش بدان، و ص:
ما رهنمودیمش یا شاکر » 338 بداند چگونه او را شکر گزارد و حقشناسی کند، و برایش بیان کرد حلال و حرام را سپس فرمود
که ناخن است و استخوان و پی از مرد، و گوشت و خون « امشاج » نعمتهاي خداست و یا ناسپاس بدانها. 122 - از عکرمه در معنی
و مو از زن. 123 - از مالک بن حویرث که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: چون خدا خواهد آدمی آفریند مرد با زن جماع
کند و آبش در هر رگ و پی او بجهد و چون روز هفتم شود خدا هر رگی میان او و آدم است گرد آورد و سپس خواند فِی أَيِّ
صفحه 144 از 149
- صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ 124 - از مجاهد در معنی فِی أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ که زشت یا زیبا مانند پدر یا مادر یا دائی یا عمو. 125
و از علی بن رباح از پدرش از جدش که پیغمبر بدو فرمود: چه برایت زاد؟ گفت یا رسول اللَّه چه باشد؟ یا پسر است یا دختر،
فرمود: بکه ماند؟ گفت: یا رسول اللَّه ناچار بپدرش یا مادرش، فرمود: چنین مگو که چون نطفه در رحم استوار شود خدا هر نسبتی
تا آدم دارد حاضر کند و آن را بصورت یکی از آنها بسازد آیا این آیه را در قرآن خدا نخواندي؟ فِی أَيِّ صُورَةٍ ما شاءَ رَکَّبَکَ
126 - و از ابن ابی حاتم در قول خدا یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ گفت: پشت مرد ( یعنی از نسب میان تو و آدم (ج 6 ص 323
و سینه زن که فرزند جزء از آنها نباشد. 127 - و از ابن ابري که: صلب از مرد است و ترائب از زن. 128 - و از ابن عباس که یَخْرُجُ
مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ میان گردن و گلوگاه. 129 - از مجاهد که: ترائب فروتر از گلوگاه است. 130 - و از ابن عباس که: ترائب
131 - نافع بن ازرق، بابن عباس گفت: بمن خبر ده از قول خدا عزّ و جلّ جاي گردن بند زن است. ص: 339
گفت: ترائب جاي گردنبند زنست، گفت: عرب این معنا را میشناسد؟ گفت آري، آیا نشنیدي گفته « برآید از میان صلب و ترائب »
شاعر را؟ زعفران بر ترائب آن زن میدرخشد بسینه و گردن 132 - از عکرمه پرسش شد از قول خدا یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ
گفت: صلب از مرد و ترائب از زن آیا قول شاعر را نشنیدي؟ رشته لؤلؤ بر ترائب آن زن میدرخشد بسینه و گردن 133 - و از ابن
عباس که: ترائب میان دو پستان زنست. 134 - و از سعید بن جبیر که: ترائب سینه است. 135 - و از عکرمه و ابن عیاض مانند آن
آمده. 136 - و از ابن عباس که: ترائب 4 دنده زیرین است از هر سو 137 - و از اعمش گفت: استخوان و پی از آب مرد است، و
گوشت و خون از آب زن. 148 - از قتاده در قول خدا یَخْرُجُ مِنْ بَیْنِ الصُّلْبِ وَ التَّرائِبِ یعنی از میان پشتش و گردنش برآید که
این « روزي که بیازمایند این راز دلها را » گفت: خدا بزنده کردن و بازگرداندن او توانا است « البته او ببرگرداندنش توانا است »
که خود را نگهدارد و از خود دفاع « نیست برایش هیچ نیرو » درونیها آزموده شوند، خیر را در دل گرفتند و آن را آشکار کردند
که در برابر خدا او را یاري کند. 139 - از ابن عباس در قول خدا إِنَّهُ عَلی رَجْعِهِ لَقادِرٌ توانا است که پیر را جوان کند « و نه یاور » کند
و جوان را پیر. 140 - از مجاهد است که إِنَّهُ عَلی رَجْعِهِ لَقادِرٌ یعنی نطفه را بر گرداند باحلیل. ص: 340
یک فائده در مورد تشکیل جنین
: یکی از محققان گفته: آغاز صورت بندي نطفه در منی مرد است و آغاز پذیرش صورت در منی زن و نسبت آنها به جنین چون
مایه است و شیر در باره پنیر، و گفتهاند، هر دو منی نیروي بستن و پذیرفتن دارند ولی بستن در نر نیرومندتر است و پذیرفتن در
ماده، و گفتند اگر چنین نباشد یک چیز نمیشوند، و منی مرد بسته نگردد تا جزئی از فرزند شود. و دیگري گفته بهمین نظر هر گاه
مزاج ماده نیرومند و مردانه باشد مانند مزاج زنهاي پاکدل و پر نیرو و مزاج کبدش گرم باشد، منی کلیه راستش بجاي منی مرد باشد
در نیروي بستن و منی کلیه چپش بجاي منی ماده در نیروي پذیرفتن و فرزند باذن خدا آفریده شود. بویژه اگر نفس او از روح
القدس نیرو گیرد و بدو متکی باشد بطوري که پیوستش بطبع و تن رسد، و مزاج را دگرگون سازد، و همه نیروهایش کمک
روحانی گیرند و چنان بکارها مقتدر شود که به سنجش نیاید، مانند صدیقه مریم دختر عمران بر پیغمبر، و پسرش و خودش درود،
که روح القدوس برایش چون آدمی مجسم شد درست اندام و زیبا، و نفسش بدیدار او تهییج شد و شهوتش جنبید و فرو ریخت،
مانند احتلامی که در خواب دست دهد. پایان من گویم: گذشت که نفوذ فرمان خدا سبحانه وابسته باسباب عادي نیست تا نیاز باین
زمینهسازیها باشد که بسا بکشد به نسبتهائی بزنان مقدس و پاکدامن که خدا را خوش نیاید و صرف نظر از آن احوط است سپس
گفتند: آغاز آفرینش جنین همان وجود منی است در رحم مانند خمیر که بتنور چسبانند، و آنگه اندکی تغییر کند و چون تخمی
شود که در زمین کارند، سپس در آن نقطهها از خون حیض پدید آید و علقه نامیده شود سپس بر رویش خونی دیده شود و چون
خون خشک بنماید و اندکی بزرگ شود و باد گرمی در آن خیزد و مضغه نام گیرد. سپس کامل شود و سه عضو رئیسی (دل، کبد
صفحه 145 از 149
و مخ) در آن ممتاز شوند، و براي ص: 341 اعضاء دیگر نقشهاي برآید و آن را جنین نامند، و سپس نقشه
اعضاء دیگر در آن پدید گردد و نیرومند و سخت شوند و جانی گیرد و بجنبد و بچه نامیده شود، سپس اعضاء از هم ممتاز گردند
و مو بروید و زبان گشاید و خلقتش تمام شود، خلقت پسر پیش از دختر تمام شود، و چون کامل گردد بهمان خون حیض براي
غذاي خود اکتفا ندارد، و جنبشهاي سخت کند و تا بیست و بندهاي رحم را بدرد و زائیدن محقق شود. برخی گفتند: رحم میان
مثانه و روده راستا است، و بچند رشته زنجیر مانند بسته است و تنه آن پی مانند است و کش دار تا هنگام زایش و هر نیازي پهن و
دراز شود و باز بهم آید و دو درون دارد که بیک دهانه رسند و دو گوشه دارد بنام دو شاخه (دو گوشواره خ ب) رحم و بدنبال
این دو گوشه دو تخم زنست که از دو تخم مرد خردترند و کم پهناتر، و منی زن از آنها برحم ریزد، و رحم گردنی دارد که تا فرج
زن کشیده شده است، و بجاي آلت در مرد است. و چون منی مرد بمنی زن در درون رحم آمیخته شود نطفه بسته گردد و سپس از
خون حیض بزرگ شود، و رگهائی از رحم به جنین پیوندند و آن را غذا دهند تا درست و کامل شود، و چون آنچه از این رگها
نرسد بس او نباشد بسختی براي طلب خوراك بجنبد و رشتههاي زنجیروار رحم را پاره کند و زایش پدید شود- پایان-. و بدان که
همه گویند منی از فضله هضم چهارم است که در اعضاء باشد، بقراط در کتاب منی خود گفته: که بیشتر ماده منی از مغز است که
بدو رگ پشت گوشها فرو ریزد و از آنجا بمغز حرام تا پر با مغز فاصله نگیرد و مزاجش بهم خورد، و از آنجا به دو قلوه ریزد پس
از نفوذ در دو رگ برجسته که از درون برگهاي پیوسته بدو تخم وابستهاند، از این رو گفتند بریدن آنها سبب قطع نسل است. طبري
از بقراط نقل کرده که چون صقالبه خواهند فرزندان خود را ص: 342 براي دعوت مذهبی یا مردم بپرورند
این دو رگ آنها را ببرند، دیگر نتوانند جماع کنند و بصورت زن شوند و بدانها تبرك جویند و بدرگاه خداشان وسیله سازند، و
روایت کنند که دعاي او بر آورده است و برگزیده خدا شود و از پلیدیها پاك گردد، جالینوس این نظر بقراط را منکر شده و او را
تخطئه کرده است. شیخ (الرئیس) گفته: منی نباید تنها از مغز باشد و گرچه بخمیره آنست و آنچه بقراط در باره دو رگ گفته
درست است بلکه واجب است از هر عضو رئیسی و با شخصیت باشد و از اعضاء دیگر هم بدان ترشح کند، قرشی در شرح قانون
گفته: همانا منی از رطوبتی است که مانند شبنم بر همه اعضاء نشیند و معلوم است که در همه اعضاء مجراي پیوسته بدو تخم و آلت
ندارند و تنها راهش اینست که تبخیر شود و بمغز بر آید و در آنجا گرمی بخارش برود و سرد گردد و در هم شود و بقوام پیش از
بخار شدن برگردد و از آنجا برگهاي پس دو گوش بریزد و برگهاي نخاع جاري گردد تا از روغنی که مغز بدان داده باز نماند و
بار دیگر بواسطه گرمی بخار نشود. و چون از آنجا فرو آید تا نزدیک دو تخم برگهاي پیوسته میان دو قلوه و دو تخم ریزد که پر از
خونند و در دو قلوه گرم شود و آراسته گردد، و آن مایهاي که از مغز فرود آید آن خون را تا اندازه بمانند خود برگرداند، و از آن
پس به دو تخم نفوذ کند و آراستگی و سپیدي و پخت آن کامل شود و از آن بجایگاههاي خود برود. و مؤید آنست آنچه از کتاب
وابسته به هر مس در راز آفرینش که بلیناس آن را شرح کرده نقل شده است و آن اینست که چون منی از جایگاه خود هنگام
جماع برآید بهم پیوندد و بمغز برآید و صورت آن را گیرد، وانگاه به آلت مرد فرو آید و از آن برآید. و شارح اسباب گفته: مایه
منی از کبد بدو قلوه در تیرههاي میان تهی فرو آمده آید، و در آنها آبش گرفته شود و از آنجا بمجرائی که میان دو تخم و آنها
ص: 343 است بیاید و پس از سرخی سفید شود و از آنجا بدو تخم ریزد و آنها بپدید شدن منی کمک کنند
بوسیله گري کردن خونی که در این رگها نفوذ دارند- پایان-. و گفتهاند: از دو تخم دو ظرف گنگ مانند از جنس دو تخم
روئیدهاند که بطرف زهار برایند و آویزگاه دو تخم و یک وري بدهانه مثانه فروتر از مجراي بول فرو شوند و پیوندند بدان مجري
که در بیخ آلت مردیست، و این دو را ظرف منی خوانند، و در مردها درازتر و پهنترند از آنها در زنها. در آلت مردي سه سوراخ
است یکی براي منی و دوم براي بول و سوم براي ودي چنانچه شیخ در قانون گفته است، و مؤلف ترویح الارواح گفته: در آلت
مردي دو سوراخ است: یکی از بول و ودي و دیگري از منی، سخن آنها در این باره بسیار است، بهمین بس کردیم تا باندازهاي
صفحه 146 از 149
ببرخی اصطلاحات آنها آگاه شوي و در فهمیدن آنچه گذشت و آنچه از آیات و اخبار بیایند بکار بري، و خدا میداند حقائق امور
را. پایان جزء 4 مجلد 14 - کتاب السماء و العالم- از بحار الانوار که جزء 60 طبع تازه است و ما آن را با نسخه مصحح فاضل خبیر
شیخ محمد تقی یزدي برابر کردیم با آنچه پاورقی و ریزهکاري داشت و اللَّه ولی التوفیق. پایان شرح و ترجمه این جزء 15 ماه تیر
1351 خورشیدي برابر 24 جمادي الاولی سال 1393 هجري قمري- شهر ري- محمد باقر- کمرهاي.
درباره مرکز