گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد پنجم
باب چهل و سوم در آفریدن ارواح پیش از اجساد، چرا بتن پیوستند، برخی کارهاي ارواح از الفت گرفتن و کنارهجوئی و دوستی و احوال
دیگر








-1 در بصائر: بسندي از امام ششم علیه السّلام که مردي نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و گفت: یا امیر المؤمنین راستش منت
دوست دارم، فرمود: دروغگوئی، آن مرد گفت: سبحان اللَّه، گویا دل مرا میدانی علی علیه السّلام فرمود: راستش خدا ارواح را 2
2- و از همان: بسندي از عماره .( هزار سال پیش از اجساد آفریده، و آنها را در بر ما سان دیده تو کجا بودي که منت ندیدم ( 87
که نزد امیر المؤمنین علیه السّلام نشسته بودم و مردي آمد و بر او سلام داد، سپس گفت: اي امیر المؤمنین بخدا که دوستت دارم، و
از او پرسش کرد و فرمودش، راستی ارواح 2 هزار سال پیش از تنها آفریده شدند، و در هوا جا داده شدند و هر کدام آنجا آشنا بهم
شدند اینجا هم آشنا بهم باشند، و هر کدام ناشناس ماندند از هم جدا باشند و روح من ناشناس روح تو است ( 88 ). و از همان:
بسندي از امام ششم علیه السّلام که مردي نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمد ص: 129 و 3 بار گفت البته بخدا
من تو را دوست دارم و علی فرمود: بخدا مرا دوست نداري و آن مرد خشم کرد و گفت گویا از دلم بمن گزارش میدهی؟ علی
فرمود: نه، ولی خدا ارواح را 2 هزار سال پیش از تنها آفریده و من روح تو را در آنها ندیدم. 4- از کشی: بسندي از رسول خدا
صلی اللَّه علیه و آله و سلم که خدا ارواح را 10 هزار سال پیش از تنها آفریده و در هوا نشیمنی داده و هر کدام آنها بهم آشنا شدند
در اینجا بهم الفت گیرند، و هر کدام آنجا ناآشنا ماندند اینجا از هم جدا شوند. گویم: نمونه این اخبار را در باب گزارش امیر
المؤمنین علیه السّلام بشهادت خود آوردم و هم در باب اینکه أئمه مردم را بایمان و نفاق شناسند، و در باب (آنانند نشانهشناسان).
-5 در بصائر: بسندي از امام پنجم علیه السّلام که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: راستی خدا تبارك و تعالی ارواح را 2 هزار سال
پیش از تنها آفرید و چون آنها را با تن جفت کند نوشته است میان دو چشمش مؤمن، یا کافر: و هر چه بدان گرفتارند، و هر چه بد
رفتاري و خوشرفتاري کنند گرچه باندازه گوش موش باشد سپس آن را در قرآن به پیغمبرش صلی اللَّه علیه و آله فرو آورد و فرمود
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم نشانه شناس بود و پس از او من « راستی در این آیاتی است براي نشانهشناسان، 75 - الحجر »
هستم، و امامان از نژادم، نشانه شناسند. در تفسیر فرات: بسندي مانند آن از امام پنجم آمده. 6- در علل (ج 1 ص 15 ): بسندي از
عبد اللَّه بن فضل هاشمی که بامام ششم علیه السّلام گفتم: براي چه خدا ارواح را در تنها نهاد پس از آنکه در ملکوت اعلی بالاترین
جا را داشتند؟ فرمود: راستی خدا تبارك و تعالی دانست که ارواح با آن شرف و والائی اگر بحال خود گزارده شوند بیشتر آنها
بدعوي پروردگاري گرایند در برابر خدا عزّ و جلّ و آنها را در تنها که در آغاز تقدیر براشان مقدر کرده بود نهاد بخیرخواهی و
مهربانی بآنها و آنها را بهم نیازمند کرد و بهم پیوسته کرد، و بهم برتري داد و مقام برخی را بالاتر نمود، و برخی را وابسته برخی
کرد، و ص: 130 رسولان خود را بدانها فرستاد، و حجج خود را بدانها برگرفت تا مژده بخش و بیم ده باشند
و بانواع بندگی معبود خود آنها را وادارند، و کیفرهاي دنیا و کیفرهاي آخرت را در بر آنها نهاده و ثوابهاي دنیا و ثوابهاي آخرت
را تا آنها را بنیکی تشویق کند و از بدي برکنار سازد، و آنان را بطلب روزي زبون کند تا بدانند پرورده و بنده و آفریدهاند، و رو
بعبادتش آرند و سزاوار نعمت أبدي و بهشت جاویدان گردند و از گرایش بدان چهشان نسزد آسوده مانند. سپس فرمود: اي پسر
فضل راستی خدا تبارك و تعالی خیرخواهتر است براي بندگانش از خودشان نبینی که همه در مقام برتري بر دیگرانند تا آنجا که
برخی بدعوي خدائی گرایند، و برخی بناحق بدعوي پیغمبري برآیند یا امامت بناحق با همه کاستی و درماندگی و ناتوانی و خواري
و بینوائی و دردها و مرگ و میرها که دنبال هم بر آنها آیند و همه را سرکوب کنند، اي پسر فضل راستی خدا تبارك و تعالی با
بندههایش جز کار بهتر نکند و هیچ بمردم ستم نکند ولی مردمند که بهم ستم کنند. بیان: ممکن است مناوبۀ در روایت منادبه با دال
صفحه 60 از 139
باشد از ندبه بمعنی گریه و ناله. 7- در اختصاص ( 311 ): بسندي از اصبغ بن نباته که بهمراه أمیر المؤمنین علیه السّلام بودم و مردي
نزد او آمد و بر او سلام داد و گفت یا أمیر المؤمنین راستی بخدا که در راه خدا دوستت دارم، و در نهانیت دوستم چنانچه در
آشکار، و بولایت تو در نهانی خدا را دیندارم چنانچه در آشکار، چوبی در دست أمیر المؤمنین علیه السّلام بود و سر فروداشت و
ساعتی آن را بزمین کوبید، سپس سر بدو برآورد و فرمود: راستی رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم هزار حدیثم گفت که هر
حدیثی هزار باب داشت و اینکه ارواح مؤمنان در هوا بهم برخورند و هم را بویند و همشناسی کنند، هر کدام بهم آشنا شدند الفت
گیرند بهم و هر کدام ناشناس شدند جدا شدند از هم، و بحق خدا تو دروغگوئی و من چهره تو را در چهرههاي آشنا نشناسم و نه
نامت را در نامها. ص: 131 و آنگه مرد دیگري بر او وارد شد و همان دعوي را کرد و دوباره آن حضرت
چوب خود را بزمین زد و سر برآورد و باو فرمود: راست گفتی، البته که سرشت ما گنجینه است و خدا پیمانش را در پشت آدم
گرفته و کسی از آن بدر نشده و دیگري در آن درنیامده، برو درویشی را جامه پوشش همه تن خود ساز که من از رسول خدا صلی
اللَّه علیه و آله شنیدم میفرمود اي علی بن أبی طالب، بخدا درویشی و مستمندي شتابانتر است بدوستان ما از سیلاب برود خانه. بیان:
یعنی هر که ما را دوست دارد باید آماده زهد باشد « من احبنا أهل البیت فلیعد للفقر جلبابا » در نهایه است که در حدیث علی آمده
در دنیا و به نداري و نیستی شکیبا باشد (الحدیث) و منظور اینست که دوستی دنیا و دوستی أهل بیت با هم جمع نشوند. 8- در علل
محمّد بن علی بن ابراهیم، علّت آفریدن ارواح پیش از ابدان به 2 هزار سال گفته که مقصود آفریدن آنها 2 هزار سال پیش از آدم
است. 9- در کتاب محمّد بن مثنی: بسندي از جابر بن یزید که شنیدم امام ششم علیه السّلام میفرمود: ارواح لشکرهاي آمادهاند هر
کدام نزد خدا بهم آشنا شدند در زمین بهم الفت گیرند و هر کدام نزد خدا ناشناس هم بودند در زمین از هم جدا شوند. 10 - در
کافی (ج 1 ص 437 ): بسندي از بکر بن اعین که امام پنجم علیه السّلام میفرمود: البته خدا پیمان از شیعیان ما براي ولایت ما در ذر
گرفته روزي که از ذر اعتراف گرفت بربوبیت خود و نبوت محمّد صلی اللَّه علیه و آله و خدا امّت محمّد را در برابرش سان دید در
سرشت و همه سایهاي بودند، و آنها را از گل آدم آفرید و ارواح شیعه ما را 2 هزار سال پیش از تنهاشان آفرید، و بدو عرضه کرد و
« در لحن گفتار » : رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله آنان را شناخت و بعلی معرفی کرد، و ما هم از لحن گفتار آنها را میشناسیم. بیان
بیضاوي در (ج 2 ص 439 ) گفته: لحن گفتار روش « و البته بشناسی آنها را در لحن گفتار، 30 - محمّد » اشاره است بقول خدا تعالی
یعنی سخن را از درستی منحرف « لاحن » ص: 132 و گوشه داري آنست و از اینجا است که بغلطگو گویند
کند. 11 - در معانی الاخبار ( 108 ): بسندي از امام ششم علیه السّلام که خدا تبارك و تعالی 2 هزار سال پیشتر از تنها ارواح را آفرید
و والاتر و شریفتر همه را روح محمّد و علی و فاطمه و حسن و حسین و امامان پس از آنها نمود و آنها را بآسمانها و زمین وانمود و
نورشان همه را فرا گرفت (الحدیث). 12 - در بصائر ( 82 ): بسندي از امام ششم علیه السّلام که مردي بأمیر المؤمنین علیه السّلام
گفت: بخدا که من دوستت دارم فرمودش دروغ گفتی زیرا خدا ارواح را 2 هزار سال پیش از تنها آفرید و در هوا جا داد و آنها را
بما خانواده وانمود، بخدا روحی نبود جز آنکه تن او را شناختیم، و بخدا که من تو را در آنها ندیدم تو کجا بودي؟ (الخبر). 13 - در
بصائر ( 356 ): بسندي از امام پنجم علیه السّلام که در این میانه که امیر المؤمنین علیه السّلام در مسجد کوفه نشسته و شمشیر بکمر
بسته و سپر به پشت افکنده زنی آمد و از شوهرش شکایت کرد و وي بسود شوهر قضاوت کرد و زن خشم کرد و گفت، بخدا چنان
نیست که قضاوت کردي، بخدا بعدالت قضاوت نمیکنی و در رعیت دادگستري نداري و قضاوتت خدا پسند نیست گوید: علی علیه
السّلام خشم کرد و خوب بآن زن نگاه کرد و فرمود: اي گستاخ، اي بیشرم، اي شلخته، اي که مانند زنها حیض نشوي، و آن زن
گریخت و میگفت: اي واي بر من. عمرو بن حریث بدنبالش رفت و گفت: اي کنیز خدا، سخنی بعلیّ بن أبی طالب گفتی که شادم
کردي و او یک سخن بتو انداخت و تو گریختی و ناله میکشی آن زن گفت اي مرد پسر ابی طالبم درست گزارش داد، بخدا من
، مانند زنها حیض نشوم. عمرو بن حریث نزد أمیر المؤمنین علیه السّلام برگشت و باو گفت: این غیبگوئی آسمان و جهان، ج 5
صفحه 61 از 139
ص: 133 چه بود؟ فرمودش واي بر تو اي زاده حریث این غیبگوئی نبود از من، راستی چون خدا تبارك و تعالی ارواح را 2 هزار
سال پیش از تنها آفرید و میان دو چشم آنها نوشت که مؤمن یا کافر، سپس آن را در قرآن بر محمّد صلی اللَّه علیه و آله فروآورد
پیغمبر از آنها بود و پس از او منم و امامان از نژادم. و از همان « راستی در آن نشانهها است براي نشانهشناسان، 75 الحجر » که
353 ): از امام پنجم علیه السّلام مانند آن- تا فرموده- واي بر تو اي عمرو این غیبگوئی نیست، ولی خدا ارواح را 2 هزار سال )
پیش از تنها آفریده و چون در بدن ترکیبشان کرده میان دو چشمشان نوشته، مؤمن، کافر، و هر چه بدان گرفتار شوند، و آنچه از
« ان فی ذلک لایات للمتوسمین » کار خوب یا بد کنند تا باندازه گوش موشی و آنگه آن را در قرآن بر پیغمبرش فروفرستاد و فرمود
و چون در او اندیشیدم شناختم در چهرهاش « نشانه شناسانند » رسول خدا همان نشانه شناس بود، و سپس من و نژاد پس از من همان
89 ): بسندي که عبد الرّحمن بن ملجم- لعنه - آن نشانهها نیست. در اختصاص ( 308 ): بسندي مانندش آمده. 14 - در بصائر ( 88
اللَّه- نزد امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و- حدیث را کشانده تا آنجا- که فرموده راستی خدا ارواح را 2 هزار سال پیش از اجساد
آفریده و آنها را در هواء جا داده و هر کدام با هم آشنا شدند در دنیا بهم الفت گیرند، و هر کدام آنجا ناشناس شدند در دنیا جدا
شوند، و راستی که روح من روح تو را نمیشناسد (الخبر). 15 - و از همان ( 87 ): بسندي از امام ششم علیه السّلام که مردي نزد أمیر
المؤمنین علیه السّلام آمد و گفت: هلا بخدا دوستت دارم و ولایت تو را دارم، فرمود: چنان نیستی که گفتی، واي بر تو راستی خدا
ارواح را 2 هزار سال پیش از بدنها آفرید و دوستان را بما وانمود و بخدا روح تو را در میان آنها ندیدم، تو کجا بودي؟ آن مرد دم
فروبست و بدو برنگشت. 16 - و از همان ( 87 ): بسندي از امام ششم علیه السّلام (قریب بمضمون اخبار ص:
134 گذشته را آورده با قید سوگند) تا گفته که آن حضرت خشم کرد و حدیث مهم در این حالت از او شنیده میشد، گوید: دو
دست بآسمان برداشت و فرمود: چگونه این شدنی است با اینکه پروردگار ما تبارك و تعالی ارواح را 2 هزار سال پیش از بدنها
:( آفریده سپس دوست و دشمن ما را بما نمود، بخدا من تو را در دوستان خود ندیدم تو کجا بودي؟ 17 - در علل (ج 2 ص 111
بسندي از امام ششم علیه السّلام که فرمود: ارواح لشکرهاي آماده بودند و هر کدام بهم آشنا شدند در پیمانگیري اینجا بهم الفت
گیرند و هر کدام در پیمانگیري با هم ناشناس شدند در اینجا از هم جدا شوند، و پیمانگیري همگان در این حجر الاسود است
(الخبر). 18 - و از همان (ج 1 ص 80 ) بهمین سند از امام ششم علیه السّلام که خدا تبارك و تعالی پیمان از بندهها گرفت و آنها
سایهها بودند پیش از ولادت، و هر آن ارواحی که بهم آشنا شدند با هم الفت گرفتند و هر کدام ناشناس شدند از هم جدا شدند.
فرمود « الارواح جنود مجنده الخ » -19 و از همان (..): بهمین سند از یک راوي که بامام ششم علیه السّلام گفت: چه گوئی در اینکه
ما آن را گوئیم راستی همچنین است، البته خدا عزّ و جلّ پیمان گرفت از بندهها که سایه مانند بودند پیش از ولادت، و اینست قول
و چون که گرفت پروردگارت از آدمیزادهها از پشت آنها نژادشان را و گواهشان کرد بر خودشان- تا آخر آیه- » خدا عزّ و جلّ
فرمود: هر که در آن روز اعتراف کرد آشنا شد و هر که آن روز انکار کرد در اینجا جدائی کرد. بیان: در نهایه گفته « 171 الاعراف
مجنده یعنی فراهم و آماده چنانچه گویند الوف مؤلّفه، قناطر مقنطره، و معناش گزارش از « الارواح جنود الخ » در حدیث است که
آغاز ارواح است و پیش بودن آنها بر اجساد، یعنی ارواح در آفرینش خود دو بخش بودند، آشنا و ناشناس مانند لشکرهاي فراهم
آمده که در برابر هم باشند و مقصود ص: 135 از برابري ارواح ردهبندي آنها است به سعادت و شقاوت و
اخلاق در آغاز آفرینش میفرماید: جسدها که در دنیا روح دارند بهم برخورند و الفت گیرند یا از هم نفرت کنند، طبق آنچه بر آن
آفریده شدند، و از این رو بینی که نیک نیکان را دوست دارد و بدانها گراید و بد بدها را دوست دارد و بدانها گراید- پایان-
کرمانی در شرح بخاري گفته: یعنی ارواح گرد هم آفریده شدند و در تنها از هم جدا شدند، و هر که سازگار شد با وصف بدان
الفت گیرد و هر که دوري کرد نفرت گیرد، خطابی گفته: ارواح پیش از اجساد آفریده شدند و با هم برخورد کردند و چون با تن
درآمیختند آشنا شوند بیادگار نخست و با هم آشنا و ناشناس باشند بدان عهد پیشین. نووي گفته: مجنده یعنی فراهم و آماده و انواع
صفحه 62 از 139
گوناگون، و شناسائی با هم براي امري بوده که خداشان بدان واداشته و گفتهاند بسازگاري اوصاف و تناسب سرشت بوده. طیّبی
دلالت دارد بر یک درآمیختن ازلی سپس جدائی در آن شد طولانی و آنگه الفت با هم پس از ناشناسی « فما تعارف » گفته: فاء در
هم چون کسی که انیس خود را از دست داده و سپس بدو پیوسته و باو چسبیده و مأنوس شده، و اگر در پیش باو آمیزشی ندارد از
او نفرت آرد و تشبیه بلشگرها دلیل است که اجتماع در ازل براي کار مهمی بوده چون گشودن کشورها و شکست دشمنها، و
دلالت دارد که یک گروه حزب خدا بودند و یک گروه حزب شیطان، و این شناسائی یک الهام الهی است بیاشاره بدان سابقه-
پایان-. و سخن قطب الدین راوندي در باره این خبر گذشت- ره-. بدان که اخبار معتبریکه در این باره گذشتند و آنچه در
بابهاي آغاز آفرینش رسول صلی اللَّه علیه و آله و آفرینش أئمه علیهم السّلام پیش داشتیم که نزدیک بتواترند دلالت دارند که
آفرینش ارواح پیش از اجساد است، و آنچه دلیل آوردند بر حدوث ص: 136 ارواح بحدوث ابدان خدشه
-20 در کافی (ج 1 ص 442 ): بسندش از جابر بن یزید که امام پنجم بمن .«1» دارند و براي آنها نمیتوان این اخبار را ردّ کرد
فرمود: اي جابر، راستی خدا نخست آفریدن را بمحمّد و خاندان رهنما و رهیابش آغاز کرد، و نمونههاي نورانی بودند در برابر
خدا، گفتم: نمونههاي نورانی چیستند؟ فرمود: سایه نور، تنهاي نوري بیجان که همه از یک روح نیرو داشتند که روح القدس است،
و بدان با خاندانش خدا را میپرستیدند و از این رو آنها را حکماء، علماء، نیکان و پاکان آفرید، و خدا را بنماز و روزه و سجود و
تسبیح و تهلیل میپرستیدند نماز میخواندند و حجّ میکردند و روزه میداشتند. بیان: شبح سیاهی آدمی است از دور و مقصود یا اجساد
مثالی است و اینکه فرموده بیجان بودند یعنی روح حیوانی نداشتند یا مقصود روح مجرّد یا جسمانی لطیف است که آن هم درست
است، زیرا ارواح تا ببدنها نپیوستند مستقلّند، از یک نظر ارواحند و از یک نظر اجساد و آنها ارواحی نورانیند که روح دیگر بدانها
وانبسته، و همان سایهاند براي نور ذات خدا که اثر آنند، و معنا باریک است، و بسا بروش فلاسفه نور سایه ده را عقل فعّال تفسیر
یعنی ص: 137 در همان عالم ارواح یا در عالم اجسام و نخست روشنتر است و از « مؤیدند بیک روح » کنند
تأیید آنها بدین روح در فطرت جسمانی علمائند تا آخر ... گویم اخبار بسیاري در این باره در باب حدوث عالم گذشت. شارح
مقاصد گفتند: نفوس آدمی مجرّد باشند یا مادي بعقیده ما حادثند زیرا اثر قادر مختارند و همانا سخن در اینست که پیش از تن
یا پس از بدن براي قول خدا « آفرید خدا ارواح را 2 هزار سال بیش از اجساد » پدید شدند براي قول پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله
که اشاره است بدان نفس، و در حدیث با اینکه خبر واحد است اشاره « سپس او را آفریده دیگر برآوردیم، 14 - المؤمنون » تعالی
نیست که مقصود از ارواح نفوس آدمی است یا جوهر علوي و نه در آیه باینکه مقصود پدید کردن نفس است یا پدید کردن و
بستن آن بتن، ولی برخی فلاسفه نفس را قدیم دانند و ارسطو و پیروانش آن را حادث شمارند، سپس دلیلهاي دو گروه را ذکر
کرده و بر آنها اعتراضاتی کرده که ما از ذکر آن خودداري کردیم. شیخ مفید- قده- در پاسخ مسائل رویه (سرویه خ ب) گفته
اخبار خلق ارواح 2 هزار سال پیش از اجساد آحاد است و موافق عامه که آن را روایت کردند و نمیتوان آن را در پیشگاه خدا
درست دانست و اگر هم درست باشد مقصود اینست که خدا در علم خود ارواح را پیش از اجساد اندازهگیري کرده و سپس اجساد
را برآورده و روح در آنها آفریده، و مقصود خلق تقدیر است نه آفرینش ذات ارواح چنانچه شرح دادیم، و آفرینش آنها پس از
اجساد و اشکالی است که روح سرپرست آنست، و اگر نه چنین بود ارواح بخود پاینده بودند و نیاز بابزاري که بدان وابندند
نداشتند و باید ما بدانیم پیش از تعلق بتن چه وضعی داشتیم چنانچه وضع خود را پس از وابستن بآن میدانیم، و این نشدنیست و
فسادش نهان نیست. و اما حدیث الارواح جنود مجنده الخ معنایش اینست که ارواح که جواهر بسیطند در جنس همکارند و
بعوارض از هم جدا شوند و همدگر را وانهند، و هر کدام با هم آشنا شدند بموافقت در رأي و خواست الفت گیرند بهم و هر کدام
ناشناس هم ص: 138 شدند بجائی در رأي و خواست، از هم جدا شوند، و این خود مشهور است که ذرّه ذره
هر چه در ارض و سماء است جنس خود را همچو کاه و کهربا است و مقصود این نیست که هر کدام در عالم ذر با هم آشنا شدند
صفحه 63 از 139
بهم الفت گیرند چنانچه حشویه گفتهاند براي ندانستن آدمی حال پیش از ظهورش در این عالم را تا هر اندازه هم بیاد او آرند آن
را و روشن شد که مقصود از خبر همانست که ما شرح دادیم، و اللَّه الموفق للصواب- پایان-. من گویم: با خود بودن ارواح یا بودن
با کالبدهاي مثالی و سپس وابستن به تن عنصري دلیل نشدن ندارد، و اما اینکه سابقه را بیاد نیارد بسا از دگرگون شدن در اطوار
مختلفه است، و بسا براي نداشتن قواي تن و یا قیام آنها ببدن مثالی که از آن جدا شدند، یا اینکه خدا براي مصلحت آن را از
فریادشان بکلی برده چنانچه وارد است که یاد و فراموشی کار خدا است، با اینکه آدمی بسیاري از احوال کودکی و زایش خود را
بیاد نیارد، و تفسیري که وي براي خبر کرده بسیار دور از باور است و خصوص از نظر دنبالهائی که در اخبار پیش دارد. 21 - در
علل (ج 1 ص 78 ): بسندش از أبی عبد الرحمن که بامام صادق علیه السّلام گفتم: بسا بیدلیل غمگین شوم و بسا بیدلیل شاد شوم،
فرمود کسی نیست جز اینکه بهمراهش فرشتهاي و دیوي است، شادیش از نزدیک شدن فرشته است، و غمش از نزدیک شدن دیو،
شیطان بشما نوید فقر دهد و شما را بهرزگی وادارد و خداتان نوید آمرزش دهد از خود و نوازش و خدا واسع » و اینست قول خدا
بیان: شاید مقصود اینست که اندوه از وسوسه شیطانست در امور جهان فانی و گرچه آدمی بهوش آن .« است و پر دانا، 268 - البقره
نیست و پندارد بیدلیل است یا غرض سائل بیفهمی در أهل و مال و فرزند است در گذشته و منافات با غم آنها در حال و آینده
22 - در علل (..): بسندي از أبی بصیر که ندارد یا مقصود بیان اثر ذاتی نزدیکی فرشته و دیو است. ص: 139
با مردي از همکیشان نزد امام صادق علیه السّلام درآمدم و باو گفتم: قربانت یا ابن رسول اللَّه راستی من بیسبب غمگین و
اندوهناك شوم، امام علیه السّلام فرمود: این اندوه و شادي از ما است که بشما است، زیرا چون اندوه و شادي بما رسد بشماها نفوذ
کند، براي اینکه ما و شما از نور خداي عزّ و جلّ هستیم، سرشت ما و شما یکی است و اگر سرشت شما دست نخورده و پاك مانده
بود ما و شما برابر بودیم ولی سرشت شما با سرشت دشمنان شما درآمیخت و اگر نه آن بود هرگز گناه نمیکردید. گوید: گفتم:
قربانت سرشت ما برگردد چنانچه آغاز شده؟ فرمود آري بخدا اي بنده خدا بمن بگو این پرتو جوشان که خورشید بتابد چون برآید
بدو پیوسته است یا از او جدا شده؟ گفتم: قربانت جدا شده، فرمود: نه این که چون خورشید غروب کند و قرصش فروافتد برگردد
و بدو پیوندد چنانچه از او آغازید؟ گفتم: آري. فرمود بخدا شیعههاي ما چنین باشند، از نور خدا آفریدهاند و بسویش باز گردند
بخدا شما در قیامت بما میرسید، و ما شفاعت کنیم و پذیرفته شود شفاعت ما بخدا شما هم شفاعت کنید و از شما هم پذیرفته شود،
و هیچ کس از شما نباشد جز دوزخی در چپ خود دارد و بهشتی در سمت راستش و دوستانش را ببهشت برد و دشمنانش را
بدوزخ. بیان: بسا راوي حدیث عبد اللَّه بن محمّد اسدي کوفی است که کنیهاش أبو بصیر است و شیخ در رجال خود او را از
أصحاب امام باقر علیه السّلام آورده و اگر جز او باشد مقصود اینست که اي بنده خدا که تعبیر بدان در عرف عرب و عجم معروف
است .. 23 - در محاسن ( 132 ) بسندش از جابر جعفی که برابر امام پنجم علیه السّلام آهی کشیدم و گفتم: یا ابن رسول اللَّه بیدلیل
افسرده شوم تا آنجا که خانوادهام غم در چهرهام بخواند و یارم آن را بفهمد فرمود: آري، اي جابر گفتم: یا ابن رسول اللَّه چرا؟
فرمود: میخواهی چکار؟ گفتم: میخواهم بدانم، فرمود: اي جابر راستی ص: 140 خدا مؤمنان را از سرشت
بهشت آفریده و از نسیمش در آنها روان کرده و از این رو مؤمن برادر پدر و مادري مؤمن دیگر است، و چون یک روح مؤمن در
شهري غمین شود در ارواح دیگر اثر بخشد زیرا از او باشند. بیان: برادر پدر و مادري براي اینکه سرشت چون مادر است و روح پدر
و آنها یک نوعند یا یک صنف. 24 - در کافی (ج 2 س 166 ) (همین مضمون را با اندك اختلافی در الفاظ از همان جابر و همان
امام روایت کرده). 25 - در همان (..): بسندش از أبی بصیر که شنیدم امام ششم میفرمود: مؤمن برادر مؤمن است چون یک تن که
اگر دردي در چیزي از آن با دید شود در سائر تن دردش دریافت شود، روح هر دو از یک روح است، و راستی روح مؤمن بخدا
پیوستهتر است از پرتو خورشید بدان. در اختصاص ( 32 ) بیسند آن را آورده. تبیین: (مانند یک تن) از برادري بیگانگی بالا برده یا
بیان اینست که برادري آنها جز برادري دیگرانست و آنها چون اندام یک تنند که یک جان دارد و چنانچه یک عضو تن که درد
صفحه 64 از 139
آید اعضاء دیگر درد کشند و از کار بمانند یک مؤمن هم اندوهگین شود و دیگران درد آن را کشند چنانچه گذشت در اختصاص
آورده و آن روشنتر است، و مراد بیک روح اگر روح حیوانی است یعنی جان هر دو جزء یک روح « روحهما » « و ارواحهما » بجاي
است و اگر مقصود نفس ناطقه است یعنی هر دو روحشان یک علت دارند، و غرض شدت پیوست دو روح است که یا یکی
هستند، یا اینکه هر دو روحشان از یک روح است که روح ائمه علیهم السّلام باشد و آن نور خداست چنانچه در خبر أبی بصیر
گذشت که چون شرحی است براي این خبر و بهر تقدیر مقصود از روح اللَّه نیز روح برگزیده خداست که بائمه علیهم السّلام داده
ص: 141 و بسا که مقصود از روح خدا ذات او .« و دمیدم در او از روحم » چنانچه گذشت در تفسیر قول خدا
است و اشاره است به شدت ارتباط ارواح مقربین و دوستان با اخلاص شیعه بجناب حق تعالی که آنی از خدا غفلت ندارند و فیض
او پیاپی بدانها رسد از علم و حکمت و کمالات و هدایات، بلکه خواست دل چون از خود ارادهاي ندارند و همه کار خود را
و در حدیث قدسی است که .« نخواهند جز آنکه خدا خواهد، 29 - التکویر » بپروردگارشان وانهادند چنانچه در باره آنها فرموده
و سخن تمام در این باره در جاي خودش بیاید ان شاء اللَّه « چونش دوست دارم منم گوشش و چشمش و دستش و پایش و زبانش »
باندازه فهم من و اللَّه الموفق. 26 - قرب الاسناد: از مسعدة بن زیاد که شنیدم امام صادق علیه السّلام در جواب این سؤال که آیا
کسی چیز ندیده را دوست میدارد؟ فرمود: آري، باو گفتند مانند چی؟ فرمود: مانند اینکه یک خوراکی را براي آدمی شرح دهند
که هنوز نخورده و آن را دوست میدارد، و آنچه مانند آنست و مانند مردیکه براي یارانش آنچه را دوست دارد یادآور میکند، و
آنچه بدست داري از نمونهها بیشتر از آنست که واگذاري. بیان: شاید مقصود پرسنده پرستش از دوست داشتن برادر مؤمن است
که ندیده چنانچه در اخبار دیگر است. 27 - در مجالس شیخ: بسندش از امام پنجم علیه السّلام که چون امیر المؤمنین علیه السّلام در
بستر مرگ افتاد پسرانش را جمع کرد و بآنها وصیت کرد و سپس فرمود: اي پسرانم راستی که دلها چون لشکرهاي آمادهاند
بدوستی بهم چشم دارند و بدان با هم راز گویند، و در دشمنی هم چنین باشند، چون مردي را بیاینکه از او نیکی دیدید دوست
دارید بدو امید بندید، و چون مردي پی اینکه از او بدي دیدید دشمن دارید از او حذر کنید. 28 - در مجالس ابن الشیخ: بسندش از
حنان بن سدیر از پدرش که بامام ششم علیه السّلام گفتم: بمردي برخوردم که پیش از آن روز مرا ندیده و منش ندیدم و آسمان و
جهان، ج 5، ص: 142 بسیار دوست دارم و چونش سخن کنم او هم بسیار مرا دوست دارد، و بمن گوید که او هم در دل خود یابد
آنچه را من دریابم، فرمود: راست گفتی اي سدیر راستی الفت دل نیکان چون بهم برخورند و گرچه دوستی را بزبان نیارند بشتاب
آمیزش قطرههاي آبست بر آب نهرها، و راستی که دوري دل بدکاران هنگام برخوردشان گرچه زبانی بهم مهرورزي کنند مانند
دوري دل بهائم است از هم در مهرورزي و گرچه مدتی دراز بر یک توشهدان علوفه خورند. 28 - الشهاب: رسول خدا صلی اللَّه
علیه و آله و سلم فرمود: نمونه مؤمنان در مهرورزي و دلسوزي بهم چون یک تن است که چون تیکهاي از آن بیمار شود همه آن
دچار بیخوابی و تب گردد. 29 - و فرمود صلی اللَّه علیه و آله دل بمانند یک پر پرنده است در روي زمین دم باد که آن را
میچرخاند. الضوء: میفرماید مؤمنان یگانه و پشتیبان هم و همدستند چون یک تن و از این رو فرمود: مؤمن براي مؤمن بمنزله
ساختمانیست که اجزاءش همدیگر را محکم دارند، و فرمود: مؤمنان همدست باشند در برابر دیگران، مانند گروه مؤمنین در اتحاد و
پشتیبانی هم به تن که از ابزار و اندام فراهم است و چون تیکهاي از آن بیمار شود همه دردناك و بیمار و بیخواب و تبدار شوند
چون بهم پیوستهاند، و چون درد دچار همه تن است و همه در حکم همان تیکهاند براي زندگی که چون میخ اجزاء را بهم بپوندد و
منظم نماید، لفظ خبر گزارش است و تشبیه ولی مقصود از آن فرمان باینست که همدگر را دوست دارند و بهم مهر ورزند و سود
« بارض فلاوة » حدیث فرمان بهمیاري و همکاریست، راوي حدیث نعمان بن بشیر است. و در باره حدیث دوم گفته: و در روایتی
آمده، تشبیه کرده دل را به پري که روي زمین لخت افتاده بیمانع و جلوگیر و بادش اینجا و آنجا ص: 143
میپراند و این از نظر عقائد و احوالی است که در آن میچرخد و شتابانه زیرورو میشود و بیک حالت نمیماند، و گفته شده که قلبش
صفحه 65 از 139
نامیدند براي اینکه چرخانست و سود حدیث اعلام باینست که دل زود برگردد و یک رو نماند و راوي حدیث انس ابن مالک
است. ص: 144
باب چهل