گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
جلد هفتم






ابواب تأثیر جادو و چشم و حقیقت فرشته و جن
باب اول تاثیر جادو و چشم و حقیقت آنها بیش از آنچه در باب عصمت فرشته گذشت
آیات قرآن مجید
-1 البقره- 102 میآموزند به مردم جادو تا فرماید یاد گیرند از آنها آنچه جدائی اندازند بدان میان مرد و همسرش و نیستند زیانبار
بکسی جز بخواست خدا 2- الاعراف- 116 - چون برافکندند چشم مردم را جادو کردند و آنها را ترساندند و جادوئی بزرگ
آوردند. 3- یونس- 77 - رستگارنیند جادوگران 81 - موسی گفت: آنچه آوردید جادو است البته خدایش بیهوده سازد زیرا خدا به
نسازد کار تباهکاران را 4- یوسف- 67 - تا 68 گفت اي پسر جانم در نیائید از یک در و درآیید از چند در من بینیاز نکنم شما را
از طرف خدا به هیچ، نیست حکم جز براي خدا بس بر او ص: 3 توکل کنند متوکلان و چون درآمدند از
آنجا که پدرشان فرموده بود و هیچ سودي برایشان نداشت در برابر خدا جز اینکه نیازي در دل یعقوب بود و برآوردش چون دانش
69 - گفت بلکه در افکنید و چون ریسمانها و عصاهاشان را - داشت که ما بدو آموخته بودیم ولی بیشتر مردم نمیدانند 5- طه- 66
افکندند بخیالش آمد از جادوي آنها که میشتابند تا فرماید همانا آنچه کردند نیرنگ جادوگر بود و رستگار نشود جادوگر هر چه
52 - و راستش نزدیک بود آنان که کافر شدند بلغزانندت با دیدههاشان چون قرآن را شنیدند و میگویند - آورد. 6- القلم- 51
5 و از شر دمندهها در گره، و از شر حسود چون حسد - البته او دیوانه است، و نیست آن جز یاد آوري براي جهانیان. 7- الفلق- 4
برد
تفسیر
صفحه 7 از 121
در (ج 1 ص 17 ) گفته: جادو، کهانت، نیرنگ همانندند مؤلف، العین، گفته: « جادو بمردم یاد دهند » : طبرسی- ره- در قول خدا
جادو کاریست که بشیاطین نزدیک سازد و از جادو چشمبندیست که چیزي را بر خلاف واقع نماید جادو کاریست با سبب نهانی و
خلاف حق را نماید و آن را از جنس خود در ظاهر گرداند نه در حقیقت نبینی خدا فرماید: بخیالش انداخت از جادو که میشتابند و
گفته: در آن چند وجه است. 1- یکی را بر دیگري آشفته سازند و « که در آنچه جدائی افکندند بدان » ( در قول خدا (ج 1 ص 176
دشمن او کنند تا بجدائی کشد از قتاده 2- یکی از زوجین را گمراه کنند و بکفر و شرك وادارند تا از دیگري که که مؤمن و پابند
دینست جدا شود براي اختلاف مذهب 3- میان آن دو سخن چینی کنند تا از هم جدا شوند، جز بخواست خدا یعنی بدانش او که
تهدید است یا بواگذاري او بیضاوي در (ج 1 ص 102 ) تفسیرش گفته: جادو کاریست بکمک شیطان که از خود آدمی برنیاید و
آن انجام نپذیرد مگر از کسی که در بدي و خبث نفس چون شیطان باشد، زیرا وابستگی شرط ص: 4
همکاریست، و از اینجا است که جادوگر جز پیغمبر و ولی خداست، و کار عجیبی که با ابزار و دارو کنند یا بتردستی بد نیست و در
374 ) تبیان گفته: در معناي سحر 4 - حقیقت جادو نیست و براي نازك کاري و نهانی سببش بآن جادو گویند. شیخ- قده- در ( 1
- قول است. 1- نمایشی است و نیرنگی بیواقع که بجادو شده نموده شود که حقیقت است. 2- چشم بندي از نیرنگ بازي 3
- صورت جانداري را دگرگون کردن یا جسمی پدید آوردن و جادوگر تواند آدمی را بصورت خر کند یا اجسامی پدید آورد، 4
اینکه یک نوع خدمت به پریانست. و قول درستتر همان نخست است زیرا خارق عادي بر جادوگر روانیست و هر که آن را روا
دارد کافر است، زیرا با جواز آن دانستن درستی معجزات نشدنیست که دلیل نبوت هستند، زیرا آن را با حیله و جادو هم روا دارد.
نیشابوري گفته: سحر در لغت هر آنچه است که لطیف ماخذ و نهان سبب است و دانشمند سحر هم از آن نام گیرد و سحرش
نیرنگ او است، سحر شش است و در شرع هر نمایش خلاف حقیقتی سحر است چون نیرنگ و خدعه و فریب است، و بسا در
خصوص موردي پسندیده است مانند سحر حلال که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله فرمود: راستی برخی گفتهها سحراند. سحر چند
قسم است: 1- سحر کلدانیها که در دوران باستان بودند که مردمی ستاره پرست بودند و پنداشتند که آنها جهان مدارند و خوبی و
بدي و سعادت و شقاوت از آنهاست، و خارق پدید سازند بر اثر مزج نیروهاي آسمانی به نیروهاي زمینی و آنانند که خدا ابراهیم
علیه السّلام را فرستاد در برابرشان. 2- جادوي اصحاب اوهام و نفوس قویه، بدلیل اینکه چون تنه درخت خرما روي زمین باشد
آدمی بر آن راه رود و اگر پل باشد نتواند راه رفت و این نیست مگر اینکه براي تخیل سقوط چون قوت گرفت مایه آن شود، اطباء
اتفاق دارند بر ص: 5 غدقن خون دماغ از نگاه بر چیزهاي سرخ و آدم غشی از نگاه بر چیزهاي درخشان و
چرخان، و این نباشد جز براي اینکه نفوس فرمانبر و هم آفریده شدند، همه امتها اتفاق دارند که دعا اثر بخش است، و دعا زبانی
بیهمراهی دل کم اثر است چشم زخم هم مورد اتفاق خردمندانست 3- جادو بکمک ارواح زمینی که آن را عزائم و تسخیر جن
نامند. 4- چشم بندي که شعبدهاش نامند. 5- کارهاي شگفتآور بوسیله ابزار مکانیکی بر پایه تناسب هندسی و فشار خلا چون
- ساعت و جر اثقال و این را نباید جادو شمرد چون وسیله معلوم و درست دارد. 5- کارهائی بکمک خواص داروها و سنگها 6
تسخیر دلها چنانچه جادوگر بدعوي دانستن اسم اعظم یا فرماندهی بر پریان کسی را بفریبد که کم خرد است و کم شعور و دل او
را مسخر خود کند و در او هراسی پدید سازد و با او هر چه خواهد کند. 7- سخن چینی و دو بهمزنی از راههاي نهانی و لطیف
گفته: یعنی « فَیَتَعَلَّمُونَ » پایان. این خلاصهایست از آنچه ما از رازي در باب عصمت فرشتهها آوردیم. و در تفسیر قول خدا سبحانه
مردم از دو فرشته یاد گرفتند آنچه را با آن میان شوهر و زنش جدائی اندازند یا براي آنکه جادو را حق داند و کافر شود و زنش از
او جدا شود یا بفریب و نیرنگ آنها را از هم جدا کند مانند دمیدن در گره و مانندش که خدا اختلاف و ناسازي نزد آن پدید کند
یعنی باراده و نیروي او که اگر « زیان نرسانند بکسی جز بخواست خدا » براي آزمودن، چون جادو اثري دارد بدلیل اینکه فرموده
خواهد بدنبال جادو کاري کند و اگر خواهد نکند. و اثر جادو تنها همین نبوده ولی چون سازش زن و شوهر محکمترین پیوند است
صفحه 8 از 121
« فَیَتَعَلَّمُونَ » آن را نام برده تا نمونه اثرهاي دیگر باشد- پایان ص: 6 و در تفسیر امام علیه السّلام در باره
گذشت که مقصود اینست که جادو طلبان از آنچه دیوان بر ملک سلیمان نوشتند راجع به نیر نجات و از آنچه بر دو فرشته هاروت و
ماروت در بابل نازل شد یاد گرفتند که میان زن و شوهر جدائی افکنند و زیان بمردم زنند یاد گرفتند دو بهمزنی را با نیرنگ و
سخن چینی و دلفریبی باینکه در کجا دعا زیر خاك کرده و چه کاري کرده تا زن و مرد دوست هم شوند یا زن و شوهر از هم جدا
شوند ولی جز بخواست خدا کاري نتوانند یعنی خدا آنها را رها کند و اگر خواهد بزور جلو آنها را بگیرد. طبرسی- ره- در (ج 4
گفته: یعنی چون جادوگران سحر خود را نمودند و حیله کردند در جنبانیدن عصاها و « فَلَمَّا أَلْقَوْا » ص 461 ) مجمع در تفسیر
ریسمانها بوسیله جیوه درون آنها که بخورشید گرم شدند و بهر خدعه و فریبی که داشتند تا مردم خیال کردند مارهایند، چشم مردم
را بستند چون نمایشی دادند بدانها که واقع آن را نمیدانستند، چون دور بودند و نمیگذاشتند نزدیک آنها بروند و بفهمند، و این
دلیل است که جادو حقیقت ندارد، زیرا اگر در واقع مار شده بودند خدا نمیفرمود: چشم مردم را جادو کردند بلکه میفرمود: چون
203 ) تفسیرش گفته: دلیل آنان که گویند جادو صرف ظاهرسازیست این آیه است : افکندند مارها گردیدند پایان رازي در (ج 14
قاضی گفته: اگر جادو حقیقت داشت دلشان را جادو کرده بودند نه چشمشان را، واحدي گفته مقصود اینست که چشم بندي
یعنی پیروز نشوند و « وَ لا یُفْلِحُ السَّاحِرُونَ » : کردند تا دیدهها درست ندیدند و وارونه دیدند. طبرسی در (ج 5 ص 126 ) مجمع گفته
نه آنچه من آوردم خدا جادوي شما « آنچه شما آوردید جادو است » دلیل بر دعوي خود نیاورند و همانا بر ناتوانان فریبکاري کنند
لا» 250 ) در تفسیر - را باطل کند چون کار تبهکاران را به نسازد و آن را بیهوده کند تا حق از باطل جدا شود. و در (ج 5 ص 249
گفته: از چشم ص: 7 بر آنها ترسید چون همه زیبا کامل و برادر و از یک پدر بودند، « تَدْخُلُوا مِنْ بابٍ واحِدٍ
از ابن عباس، حسن، قتاده، ضحاك، سدي و ابو مسلم. و گفتهاند: از حسد مردم بدانها ترسید که مبادا قهرمانی آنها را بشاه گزارش
دهند و آنها را زندان کند یا بکشد از ترس بر خود- از جبائی است که چشم زخم را نپذیرفته و گفته دلیلی ندارد، و بسیاري از
محققان آن را پذیرفتند و روایتی از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم که فرمود: چشم زخم درست است تا آنجا که قله کوه را فرو
اعیذکما » آورد و چشم را تا آنجا اثر بخش دانسته که کوه کن است. و در خبر است که حسنین را بدین دعا بخدا پناه میداد
و روایت است که ابراهیم علیه السّلام دو پسرش را با همین عبارت « بکلمات اللَّه التامه، من کل شیطان و هامّۀ و من کلّ عین لامّۀ
تعویذ داد و هم موسی علیه السّلام دو پسر هارون را. روایت است که پسران جعفر بن ابی طالب سفید چهره بودند و اسماء بنت
عمیس گفت: یا رسول اللَّه زود چشم میخورند، من دعاي چشم زخم براشان بگیرم؟ فرمود: آري، روایت است که جبرئیل با این
و روایت است « بسم اللَّه ارقیک من کل عین حاسد، اللَّه یشفیک » دعا پیغمبر را از چشم زخم بیمه کرد و آن را برسول خدا یاد داد
که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: اگر چیزي بر قدر پیش میافتاد چشم بود. چرا چشم اثر میکند؟ جاحظ گفته دور نیست
که از چشم شور اجزاء لطیفی برآید و بر روي چشم زده اثر گذارد و این خاصیت در برخی چشمها چون خاصیت در پارهاي
چیزهاي دیگر است. و بدو اعتراض شده که اگر چنین بود باید در همه چیز اثر کند نه پارهاي چیزها بعلاوه که اجزاء جوهرند، و
جواهر همانندند و در یک دیگر اثر ندارند، ابو هاشم گفته: اثر کار خدا است که براي مصلحتی شیوه او است و قاضی هم چنین
گفته: در این باره سخنی از شریف اجل رضی موسوي قده دیدم که خواستم در اینجا بیاورم، گفته: خدا براي بندههایش مصلحت
بین است، و رواست که دگرگونی نعمت زید بصلاح عمرو باشد چون میداند که اگر نعمت زید را نگیرد عمر و دنیا آسمان و
جهان، ج 7، ص: 8 پرست میشود از دین در میرود و خدا نعمت زید را میستاند و در دنیا یا آخرت بدو عوض میدهد و این
بعلاوه روایت است که چون چیزي در چشم بندهها بزرگ « العین حقّ » تفسیریست براي قول پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم که
نماید خدا پستش کند، بنا بر این دور نیست که چون چیزي در چشم برخی بینندهها بسیار خوش و ارجمند جلوه کند پست و
دگرگون شود، چنانچه روایت است که به ماده شتر عضباي خود که در مسابقه از همه شتران پیش میافتاد فرمود: بندهها چیزي را
صفحه 9 از 121
بالا نبرند جز خدایش پست کند. و رواست که پناه بردن بخدا و صلوات بر پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم که دستور رسیده براي
کسی که چیزي بچشمش خوش آید بجا آورد و جاي مصلحت دگرگونی را بگیرد و تغییري پدید نشود چون بیننده رو بخدا کرده
در برابر قضاي خدا اگر چشم « و من نتوانم کاري براي شما بکنم » - و بدو پناهیده و از دنیا برگشته و فریب آن را نخورده- پایان
زخم یا جز آن باشد و حکم از خداست و بس و بر او توکل کنم که توانا است شما را از چشم و از حسد نگهدارد و تندرست بمن
بازگرداند، و همه باید کار خود را بدو وانهند و بدو اعتماد کنند، و چون از آنجا که پدرشان گفته بود و از چند دروازه بمصر در
آمدند و در برابر خواست خدا که چشم یا حسد باشد براي آنها سودي نداشت، چون او میدانست حذر در برابر قدر اثر ندارد ولی
براي دلخوشی خود چنین فرمانی داد و او دانشی داشت که ما بدو آموختیم و آن را بکار بندد ولی بیشتر مردم نمیدانند درجه دانش
یعقوب را و راز قدر را و اینکه حذر در برابر قدر اثر ندارد. رازي در (ج 18 ص 172 ) تفسیرش گفته: جمهور مفسران گفتند از
چشم بر آنها نگران بود، و در اینجا دو بحث است: 1- اینکه چشم زخم درست است و اثر دارد، و دلیلش دو چیز است یکم اتفاق
قدماء مفسّران بر اینکه مراد از این آیه همانست دوم: اینکه روایت است پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم حسن و حسین علیه السّلام
را از چشم زخم ص: 9 تعویذ داد- و برخی اخبار گذشته را یادآوري کرده- تا گفته:- 5- رسول خدا صلی
اللَّه علیه و آله و سلم وارد خانه ام سلمه شد و نزد او پسر بچهاي بود که ناله میکرد، ام سلمه گفت یا رسول اللَّه چشمش زدند،
و اگر چیزي بر قدر پیشی میگرفت « العین حق » فرمود: مگر دعاي چشم برایش نگرفتید؟ 6- فرمود: پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم
چشم بدان پیشی میگرفت. 7- از عایشه است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم بکسی که چشم زده میفرمود: وضوء سازد و
چشم رسیده از آبش غسل کند. 8- در ماهیت چشم زخم، که جبائی بسختی آن را رد کرده و بر ناپذیري خود شبههاي هم نیاورد تا
چه رسد بدلیلی قابل توجه، و آنان که آن را پذیرفتند وجوهی برایش آوردند: یک: جاحظ گفته: ریزهها از چشم زن بکشند و بر
تن چشم خورده نشینند و بر آن اثر کنند مانند گزش، و زهر و آتش گرچه نحوه اثر کردنش با آنها جدا است، قاضی گفته این
سست است زیرا اگر چشمی چنین اثري داشته باشد باید بر آنچه هم از آن خوشش نیاید اثر کند. و بدان که این اعتراض سست
است، زیرا از چیزي که خوشش آید بسا دوست دارد که بماند مانند فرزند و بوستان خودش و بسا بد دارد که بماند مانند
خوشامدن حسود از آنچه دشمن او دارد که در صورت یکم بهمراه خوشامد نگرانی سختی از نابودي آنست که مایه دلگیري و
گرمی جدي دل و روح است و دیده را هم گرم کند. و در صورت دوم بهمراه خوشامد حسد سخت و اندوه بزرگی از نعمت داري
دشمن روح را بفشارد و گرمش کند و بدنبال آن پرتو دیده هم گرم و اثر بخش شود بخلاف اینکه خوشش نیاید و گرمی نیفزاید و
این دو حالت از هم جدایند و از این رو پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم شور چشم را فرمود: وضوء سازد و چشم رسیده را فرمود:
آب تنی کند. من گویم: بنا بگفته رازي باید در صورت خوشامد او از چیزي و اندوه خوردن از مصیبت یا ترس بر هر چه نگرد آن
را زهر زند و آفت رساند نه خصوص همان ص: 10 خوش آمده را و معلوم است که چنین نیست و آنگه
رازي گفته: دو: ابو هاشم و ابو القاسم بلخی گفتند: رواست که چشم زخم درست باشد و معناش این باشد که چون شور چشم از
چیزي که دیده خوشش آید مصلحت تکلیفش بایست کند که خدا آن شخص یا آن چیز را آفت زده کند تا وي بدان دل نبندد، و
این دگرگونی نشدنی نیست، و باز دور نیست که اگر در حال بیاد پروردگارش افتد و از او خواهش کند مصلحت بگردد و خدا
سوم: گفته حکماء است که این سخن بر این پایه است .« العین حق » : بدان آفت نزند و چون این شیوه پیاپی است از این رو گفتند
که شرط اثر بخشی همین کیفیات محسوسه گرمی و سردي و تري و خشکی نیست بلکه بسا اثر نفسانی محض است که بنیروهاي
تن وابسته نیست چنانچه تخته کمپهنا اگر روي زمین باشد آدمی تواند بر آن راه رود و اگر روي دو دیوار بلند باشد نمیتواند و
میافتد براي ترسی که بر او چیره گردد پس اثر نفسانی هست. و چنانچه اگر آدمی بپندارد فلانی آزار بخش است خشم گیرد و داغ
شود بر اثر همین تصور نفسانی و چنانچه بمحض تصور تن خودش دگرگون گردد، دور نیست که اثر برخی نفوس بدیگري هم
صفحه 10 از 121
برسد و اثر بخشی نفس بر دیگري نشدنی نیست و چون گوهر نفوس از هم جدایند رواست که برخی از آنها در تن جاندار دیگر اثر
گذارند بشرط اینکه آن را بیند و از آن خوشش آید. و ثابت شد که چشم زخم مانع عقلی ندارد، و تجربه و نصوص نبویه هم بر اثر
آن گواهند و آنچه قدماء مفسران در تفسیر این آیه بر آن اتفاق دارند از چشم زخم سخن درستی است و ردش روا نیست. قول خدا
طبرسی در (ج 7 ص 18 ) مجمع گفته: یعنی بخیال موسی میرسید، و گفتند: یعنی بخیال فرعون میرسید، و « بخیالش میرسید » تعالی
میدید که ریسمانها و چوبها شتابانند و چون مارها میجهند و آن را خیال افکنی تعبیر کرده براي ص: 11 اینکه
در حقیقت خود آنها جنبشی نداشتند و درونشان جیوه بوده و چون در برابر خورشید گرم شده بالا جهیدند و او گمان برده که
وَ إِنْ » خودشان میشتابند و همانا کارشان جادو بوده و جادو پیروز نشود در هر جا باشد زیرا در برابر حقیقت نابود است. و در تفسیر
در (ج 10 ص 341 ) گفته: یعنی البته نزدیک است آنان که کافر شدند تو را بکشند و نابود سازند، از ابن عباس « یَکادُ الَّذِینَ کَفَرُوا
کلبی گفته: یعنی تو را بر خاك افکنند، و از سدّیست که یعنی تو را « یقتلونک و یهلکونک » است که آن را چنین قرائت میکرده
چشم زنند، و مقصود همان چشم زدنست جز جبّائی که چشم زدن را نپذیرفته و رمانی گفته: سخنش درست نیست، زیرا مانعی
ندارد که این کار از خدا باشد براي یک مصلحتی، چون مفسرین بر آن اجماع دارند و عقلا هم آن را روا دارند. و گفتهاند یک
شور چشم آنها چون قصد چشم زدن چیزي را داشت 3 روز گرسنه میماند و سپس آن را میستود و بخاك میافکند چه که میگفت:
امروز بمانند این گوسفند یا این شتر یا فلانه چیز ندیدم، و چون خواستند پیغمبر را هم چشم زنند چنین گفتند، از فرّاء و زجاج است.
و گفتند: مقصود آیه اینست که چون قرآن میخوانی و بیگانهپرستی دعوت میکنی با دیده دشمنی و خشم و انکار بر تو نیز نگرند و
نزدیک است تو را با تیزي دیدار بخاك افکنند و از جایت برکنند، و این تعبیر در سخن بکار میرود و از زجاج نقل شده. و چون
قرآن را شنودند میگویند او دیوانه است با اینکه قرآن جز شرف نیست براي همه جهانیان تا روز قیامت یا یادآور آنانست، حسن
گفته داروي چشم زخم خواندن این آیه است- پایان- و در باره نزول سوره فلق گفته: لبید بن اعصم یهودي رسول خدا صلی اللَّه
علیه و آله و سلم را جادو کرد و آن را در چاه بنی رزیق دفن کرد و پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم بیمار شد و در این میانه که
خواب بود دو فرشته آمدند یکی بالاي سرش نشست و دیگري نزد پاهایش ص: 12 و باو گزارش دادند که
جادو در چاه ذروان است میان گل خشکیده خرما و زیر سنگ آبنشین تک چاه. و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم بیدار
شد و علی علیه السّلام را بهمراه زبیر و عمار فرستاد تا آب چاه را کشیدند و آن سنگ را برداشتند و آن گل خشکیده را برآوردند و
در آن شانه سري بود و چند دندانه از شانهاي و گره بندي که 11 - گره داشت و با سوزن در آن کوبیده بودند، و این دو سوره فرو
آمدند و هر آیهاي خوانده میشد گرهی باز میشد و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم سبک شد و برخاست و گویا از بندي رها
شد. و جبرئیل میگفت: بنام خدا بتو ورد میخوانم از هر چه آزارت میدهد، از حسود و از چشم، و خدا درمانت کند، این را از عائشه
و ابن عباس روایت کردند و این روا نیست زیرا جادو شده عقلش پریشان گردد و خدا آن را بر پیغمبرش روا ندانسته که فرموده
گفتند ستمکاران پیروي نکنید جز مردي که جادو شده ببین چه نمونهها برایت زدند و گمراه شدند 49 - اسري). ولی بسا آن »
یهودي یا دخترانش در این باره کوشیدند چنانچه در روایت است ولی نتوانستند اثري کنند و خدا کار آنها را به پیغمبرش گزارش
داد تا آن را برآوردند و دلیل بر راستگوئی آن حضرت شده، چگونه تواند بیماریش کار آنان باشد و اگر بر آن توانا بودند او را با
گفته: یعنی از شر زنان جادوگر « مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ » بسیاري از مؤمنان میکشتند با اینکه بسختی دشمن آنها بودند. در تفسیر
که در گرهها بدمند، و همانا فرمان شده به پناهگیري از شرّ جادوان براي اینکه مینمایند بیماري و تندرستی و کارهاي سود آور و
زیانمند و خوب و بد میتوانند کرد، و مردم عوام باور میکنند و زیان بزرگی بدین میرسد، و مینمایند که پریان را در خدمتند و غیب
میدانند، و این خود فساد روشنی است در دین، و باید از شرشان بخدا پناه برد. ص: 13 ابو مسلم گفته: نفاثات
زنانیند که رأي مردان را بدنبال خود میکشند، چون عزم و رأي را عقده گویند و برگرداندن از رأي را به دم تعبیر کرد و چون
صفحه 11 از 121
زیرا حسد حسود را وادارد تا به محسود بدي رساند و باید از شرش بخدا پناه برد گفتند « مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَدَ » . گرهگشا میدمد
مقصود از شرّ خودش و چشمش هر دو است چون بسا بهر دو ضربت زند و زیان رساند، در حدیث است که عین حق است و سخن
در باره آن گذشت و روایت است که ناقه عضباء پیغمبر همیشه در مسابقه جلو بود و یک عرب بیابانی بر شتر سواري خود آمد و با
آن مسابقه داد و پیش افتاد و بر صحابه گران آمد، پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: بر خداست که چیزي را در جهان بالا
نبرند جز پستش کند. و از انس روایت است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: هر که چیزي بیند و خوشش آید بگوید:
اللَّه الصمد ما شاء اللَّه لا قوة الا باللَّه، تا ضرري نرسد، و از انس است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم بسیار حسن و حسین علیه
السّلام را با این دو سوره تعویذ میداد پایان از نهایه است که بئر ذروان بذال فتحه دار و راء ساکن چاه بنی رزیق بوده در مدینه و
راعوفه سنگی سنگ مردنشین ته چاه و گفتهاند: سنگ سر چاه بوده که زیر پاي آبکشانست جفّ طلعه قاب گل خرما است.
یعنی شر نفوس یا زنان جادوگر که بر رشته گره زنند و بر آن دمند با آب دهن و آن را « مِنْ شَرِّ النَّفَّاثاتِ فِی الْعُقَدِ » : بیضاوي گفته
یاد آوري کرده براي آنکه یک یهودي با یازده گره در بند کمان پیغمبر را صلی اللَّه علیه و آله و سلم جادو کرد و آن را در چاهی
نهان کرد و آن حضرت بیمار شد و معوّذتین نازل شدند و جبرئیل جاي جادو را بوي خبر داد و علی علیه السّلام را فرستاد تا آن را
آورد و آن دو سوره را بر آنها خواند و با هر آیه یک گره گشوده شد و اندکی حال آن حضرت بهتر شد. و از اینجا نبایدش که
کافران در اینکه او را مسحور خواندند راست گفته ص: 14 باشند زیرا منظور آنها دیوانه از جادو بوده است، و
گفتند مقصود از دمیدن در گره برگرداندن مردان از تصمیم آنها بوده به نیرنگ چنانچه گره را بآب دهن تر کنند تا گشودنش
یعنی حسدش را پدید کند و بدان کار کند. رازي در (ج 32 ص 190 ) تفسیرش گفته: آیا « وَ مِنْ شَرِّ حاسِدٍ إِذا حَسَ دَ » . آسان شود
رواست بدعاء و عوذه پناه برند یا نه؟ برخی آن را روا دانسته و این روایات گذشته را دلیل آنها آورده و جز آنها و برخی روا
ندانسته چون جابر از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت کرده که از رقیه نهی کرد و فرمود: صلی اللَّه علیه و آله و سلم خدا را
بندهها است که نه داغ کنند براي درمان و نه رقیه جویند و بر پروردگار خود توکل کنند، و فرمود: بخدا توکل ندارد آنکه داغ کند
یا رقیه ستاند. و آیا آویختن دعا رواست یا نه؟ برخی براي برخی اخبار روا ندانسته و برخی تجویز کردند، از امام باقر علیه السّلام
پرسش شد از تعویذ که بر کودکان آویزند و در آن رخصت داد و آیا دمیدن در گره رواست یا نه؟ برخی روا ندانند و از عکرمه
روایت کنند که نشاید دعاخوان و دعانویس بدمد یا دست بکشد یا گره زند تا- آخر گفتهاش-
روایات
-1 در تفسیر علی بن ابراهیم ( 165 ) در داستان کوچ جعفر بن ابی طالب و همراهانش بحبشه است که قریش عمرو بن عاص و عمارة
بن ولید را نزد نجاشی فرستادند تا آنها را برگردانند و- و خبري طولانی کشانده تا گفته- کنیزي بالاي سر نجاشی بود که او را باد
میزد بعماره نگریست که جوانی زیبا بود، عاشق او شد. و چون عمرو بن عاص بخانه برگشت بعماره گفت: با کنیز پادشاه معاشقه
کن و با او معاشقه کرد و او هم پذیرفت، عمرو گفت: از عطر مخصوص شاه از او بخواه، و از او خواست و بوي فرستاد و عمرو آن
را نزد نجاشی برد و داستان را گزارش داد. نجاشی خشم کرد و خواست عماره را بکشد و پشیمان شد که ایلچی است، آسمان و
جهان، ج 7، ص: 15 و جادوگران را خواست و گفت با او کاري کنید که از کشتن سختتر باشد، او را گرفتند و جیوه در آلتش
دمیدند و وحشی شد و بهمراه وحوش شب و روز بسر میبرد و از مردم میرمید، قریش پس از آن کمین فرستادند تا بر سر آبی که
وحشیان میآمدند او را گرفتند ولی پیوسته بیآرامی کرد در دست آنها تا مرد الخبر 2- در جنۀ الامان: در روایت دعاهاي سرّ
قدسی: اي محمّد راستی جادو پیوسته از دیرین بوده و جز بخواست من زیانی نداشته و هر که خواهد از جادو در امان من باشد باید
بگوید: بار خدایا پروردگار موسی الدعاء که چون چنین گوید جادوي پري و آدمی هرگز در او اثر ندارند. 3- و از همان: از پیغمبر
صفحه 12 از 121
صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت است که چشم زدن درست است و شتر و گاو را به تنور کند. 4- در کتاب غرّه است که شور
چشمی شتر سواري دید و گفت: واي چه خوبست شتر از پاي افتاد و با سوارش مردند از ابو الحسن مخلّد که کارگر بدچشمی
داشتم انگشتري بدستم دید و گفت: وه چه خوبست و نگینش افتاد آن را برداشتم گفت چه نگین خوبی است و دو تیکه شد. 5- از
اصمعی است که دو شور چشم داشتیم، یکیشان بیک حوض سنگی گذر کرد و گفت: بخدا امروز مانندش را ندیدم و دو پاره شد
و آنها آهن پیچ شدند و دوباره بدان گذر کرد و ساده گفت: شاید بصاحبت زیانی نزدم و چهار تیکه شد و از هم پریدند دومی
آواز بولی از پس دیواري شنید و گفت: چه بد درزیدنی دارد، گفتند، پسر تو است گفت واي که پشتم شکست بخدا دیگر نخواهد
شاشید و در ساعت مرد، آواز شاش ماده گاوي را شنید و خوشش آمد و گفت: کدام بودید؟ و بدیگري اشاره کردند و هر دو
مردند و داستان شتر و اعرابی مشهور و معروف است. و در زبدة البیانست که یعقوب ترسید از زیبائی فرزندانش را چشم زنند و
گفت: اي پسرانم از یک در وارد نشوید- الآیۀ- و از پیغمبر علیه السّلام روایت کرده که فرمود: چشم قله کوه را فرو آرد از بس
6- و از همان که جبرئیل بر پیغمبر فرود شد و او را اندوهگین دید و از آن رسید، گیرا و سخت است ص: 16
فرمود: حسنین علیهما السّلام را چشم زدند، فرمود: اي محمّد چشم درست است آنها را با این تعویذ آسوده کن و آن را ذکر کرده
-7 در دعائم: از امام ششم علیه السّلام که رسول خدا همیشه حسن را بر شانه راستش مینشانید و حسین را بر چپ و میفرمود: پناه
دهم شما را بکلمات تامه خدا از شرّ هر شیطان و گزنده و از شرّ چشم شور، وانگه میفرمود: ابراهیم علیه السّلام دو پسرش اسماعیل
و اسحاق را چنین تعویذ میداد. 8- و از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم است که از ورد خواندن با جز قرآن و نامهاي معروف
خدا غدقن کرد، فرمود: این وردها است که سلیمان بن داود علیه السّلام با آنها پري و جانور را میگرفت و بند میکرد. 9- و از او
است که فرمود: ورد خواندن نیست مگر براي سه چیز: زهر نیشداران، چشم زدن و خونی که بند نیاید. 10 - و از او علیه السّلام که
فرمود: نه عدوي است، نه بدفالی و نه هام، چشم زدن درست است، و خوش فالی هم درست است، و چون یکی از شماها آدمی یا
حیوانی یا چیزي دید و خوشش آمد باید بگوید: آمنت باللَّه و صلی اللَّه علی محمد و آله که چشمش آن را زیان نزند. 11 - و از او
است صلی اللَّه علیه و آله و سلم که نهی کرد از تمائم و تیول و تمائم دعا یا مهره یا جز آنست که در آویزند و تیول دعاي مهر و
محبت میان زن و شوهر است چون کهانت و مانند آن و از جادو نهی کرد. توضیح: در نهایه است که آن حضرت فال خوب میزد و
فال بد نمیزد و فال خوب را دوست میداشت چون براي مردم امید بخش بود و چون مردم از هر سبب ضعیف یا قوي بسودي از خدا
امیدوار شوند خوبست و نومیدي بد است، و بدبینی و توقع بلاء بد است و خوش فالی اینست که کسی بیمار است و از دیگري لفظ
سالم میشنود و امید سلامت بدلش میآید یا چیزي گم کرده واجد شنود ص: 17 و امید بیافتن در دلش افتد.
گفته: تمائم: مهرهها است که عرب بکودکان خود میآویختند که چشم نخورند « التمائم و الرقی من الشرك » و در حدیث عبد اللّه
و اسلام آن را باطل کرد. و شرك دانست چون میخواستند با آن مقدر خدا را دفع کنند و دیگري را اثر بخش دانند و در حدیث
عبد اللّه است که توله از شرك است و آن جادو و چیزیست که زن را نزد شوهر خود محبوب سازد، اثر خواستن از آن در برابر
تقدیر خدا شرك است. 12 - در شهاب که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم پیغمبر فرمود: دعا اثر ندارد جز از زهر یا چشم زدن در
ضوء گفته: در این سخن اشاره دارد بدان چه زنان عرب دعوي داشتند از بریدن زن و شوهر با وردهائی که زن رود مرده را بخنده
میاورد و فرمود: ورد اثر ندارد جز در چشم زخم که از چیزي خوشش آید و خدا دنبال آن آن را دگرگون سازد بر اثر چشم بیننده
و خوش آمد او تا دلیل شود که آنچه در دنیا است بقائی ندارد و نعمتش زائل میشود. و آنچه گفتند که چشم زن بچیزي نگرد و
پرتو دیدش در آن اثر کند پذیرا نیست زیرا، میدانیم پرتو لطیف در آهن و سنگ اثر نتواند و نه جز آنها بلکه همه اینها کار خداست
بر سبیل لطف و آگهی باینکه نعمت دنیا زوال پذیر است و دعائی که در آن نام خدا تعالی یا نام رسولش یا آیهاي از قرآنست
درمان آنست، و هم از زهر جانوران گزنده که شد نیست، و جز آنها نیرنگها است که بوسیله آن مال مردم را میگیرند. و مقصود
صفحه 13 از 121
این نیست که ورد و دعاي حق درمان دردها نباشد بلکه مقصود این است که رقیه در این دو چیز اثر کامل دارد چنانچه مقصود از
نفی شمشیر کامل است و روایت است که مردي نزد پیغمبر خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم آمد « لا سیف الا ذو الفقار » ( قول او (ص
پناه برم بکلمههاي تمام خدا از شر » و گفت یا رسول اللَّه چه کشیدم از کژدمی که دیشبم گزید: فرمود: هلا اگر سر شب گفته بودي
بتو زیانی نداشت و از ابن عباس است که گفت رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم بما یاد داد که بگوئیم براي « آنچه آفریده
سود حدیث « بسم اللَّه الاکبر أعوذ باللَّه العظیم، من شر عرق نعّار، و من شر حر النار » همه ص: 18 دردها
اینست که ورد و دعاء در جز چشم زدن و زهر جانور گزنده سودمند نیست و راوي حدیث جابر است- ره- 13 - در شهاب که
فرمود صلی اللَّه علیه و آله: راستی چشم مرد را بگور کند و شتر را بدیک. در ضوء پس از شرح پیش گفته: چشم چه میتواند بکند،
اگر خود چشم اثري داشت، شور چشم میتوانست با دید خود دشمن خود را نابود کند و چنین نمیشود چشم خود جدا از تن جماد
است و چه کار تواند؟ فلاسفه در اینجا سخن دارند که نخواستم آن را درنوردم، سود حدیث آگهی بر اینست که خدا تعالی بسا
( نعمتی را که پسند آدمی است دگرگون سازد براي قدرتنمائی و عبرت بندهها، راوي حدیث جابر است. 14 - در احتجاج ( 185
زندیق از امام ششم در ضمن پرسشهایش گفت: بمن بگو مایه جادو چیست؟ چگونه جادوگر کارهاي شگفت آور تواند؟ فرمود:
جادو بچند راه میشود؟ یکی چون پزشکی که بر اثر دارو است در جادوگري هم براي هر دردي درمانی بدست آوردند، یکی
نیرنگ و فریب است، یکی تردستی و سرعت در کار است یکی هم بکمک یاران شیطانیست، گفت: دیوها از کجا جادو آموختند؟
فرمود: از آنجا که پزشکان پزشکی آموختند، برخی بآزمودن و برخی به اندیشه و علاج. گفت چه گوئی در باره دو فرشته: هاروت
و ماروت و آنچه مردم گویند که آنها جادو بآدمی یاد میدادند؟ فرمود: آنها براي آزمودن بشر بودند و تسبیحشان این بود که آدمی
امروز چنین و چنان کند چنین خواهد شد، و اگر با فلان چیز عمل کند چنین خواهد شد و هم رشتههاي دیگر جادو را میگفتند و
گفت: « همانا ما وسیله آزمایشیم از ما یاد بگیرید آنچه زیانتان دارد و سود ندارد » مردم از آنها یاد میگرفتند، و هر دو میگفتند بمردم
جادوگر میتواند بجادو آدمی را ص: 19 سگ یا الاغ کند یا جز آن؟ فرمود: او ناتوانتر است از این کار و از
اینکه آفرینش خدا را دگرگون سازد، کسی که چنین کند در آفرینش شریک خدا تعالی باشد و خدا بخوبی از آن برتر است، اگر
جادوگر چنین توانائی داشت از خود پیري و درد و بیماري را دور میکرد و سفیدي را از سر و فقر را از خانهاش میزدود. و راستی
یک جادوي بزرگ همان سخن چینی است که دوستان را از هم ببرد و یاران صمیمی را دشمن هم کند، خونریزد و خانه ویران کند
و پردهها بدرد، سخنچین بدتر کسی است که بر زمین گام نهد، بهتر تعریف جادو اینست که چون پزشکی است جادوگر با مرد
کاري کند که از مجامعت زن دور افتد و پزشک میتواند آن را درمان کند. 15 - در تفسیر الفرات: بسندي تا امیر المؤمنین علیه
السّلام که لبید بن اعصم یهودي و امّ عبد اللَّه یهودي براي رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله جادو ساختند در یازده گره و آن را میان
پوسته گل خرما نهادند و در چاهی میان یکی از درههاي مدینه زیر سنگی سپردند که پله چاه بود، و پیغمبر از خوردن و نوشیدن و
شنیدن و دویدن و نزدیکی با زنان واماند. و جبرئیل آمد و سوره معوّذتین را آورد و گفت: اي محمّد چه شده است تو را گفت:
نمیدانم، حالم این است که میبینی گفت: ام عبد اللّه و لبید بن اعصم تو را جادو کردند، و آن را بوي گزارش داد و جاي آن را
وانمود، آنگه جبرئیل خواند: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم آن را خواند و
یک گره باز شد، و پیوسته او خواند و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم خواند و گره باز شد تا یازده آیه خواند و یازده گره
باز شد و پیغمبر برخاست نشست امیر المؤمنین علیه السّلام آمد و آنچه را جبرئیل گفته بود بوي باز گفت و فرمود برو و جادو را
بیاور و آورد و پیغمبر آن را شکست و بر آن تف کرد، و لبید و ام عبد اللّه را خواست و فرمود: براي چه این کار را کردید و بر لبید
نفرین کرد که خدایت ص: 20 تن درست از دنیا بیرون نبرد. گوید: مردي توانگر بود و پسر بچهاي که
گوشوارهاي با ارزش یک اشرفی داشت بوي گذر کرد و لبید گوشوارهاش کشید و گوشش را درید، و پیغمبر او را دستگیر کرد و
صفحه 14 از 121
بجرم دزدي دستش را برید. گویم: سخن در باره اثر جادو در پیغمبران و ائمه علیه السّلام گذشت و مشهور این است که در آنها اثر
ندارد. در دعائم الاسلام مانند آن را بسندش آورده و در آخرش دارد که دستش بریده شد و داغ شد و از آن مرد. 16 - در طب
الائمه: بسندي از امام ششم علیه السّلام قریب بهمین را آورده و گفته جبرئیل نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم آمد و گفت: اي
محمّد! گفت لبیک اي جبرئیل، گفتش فلان یهودي تو را جادو کرده و در فلان چاه سپرده، بر سر چاه بفرست آن کسی که بیشتر
از همه مردم مورد وثوق تو است و در چشمت بزرگوارتر است و همگنان خود تو است تا آن جادو را برایت بیاورد، پیغمبر صلی
که جادوي لبید بن اعصم یهودي براي من در « دزوان » اللَّه علیه و آله و سلم علی بن ابی طالب علیه السّلام را گفت برو سر چاه
آنست و آن را بیاور. علی علیه السّلام فرمود: رفتم و در چاه فرو شدم و ناگاه آب چاه بر اثر جادو مانند آب حناء شده بود و با
شتاب آن را جستم تا بتک چاه رسیدم و بدست نیاوردم، آنها که با من بودند گفتند در آن چیزي نیست بالا بیا گفتم: نه بخدا،
دروغ نگفتم و دروغ نشنیدم و باور من باو چون شما نیست یعنی نسبت برسول خدا صلی اللَّه علیه و آله. آنگاه بدقت جستجو کردم
و حقهاي یافتم و نزد پیغمبر آوردم، فرمود: بازش کردم و در آن تیکهاي از بن شاخه خرما بود و بر آن زه کمانی بود که 11 - گره
داشت. جبرئیل آن روز دو سوره قل اعوذ را آورده بود براي پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و آن حضرت فرمود: اي علی آنها را بر زه
بخوان و او هر آیه میخواند یک گره باز میشد تا همه باز شدند و خدا عزّ و جلّ جادوي پیغمبر را باطل کرد و خوب شد و روایت
است که ص: 21 جبرئیل و میکائیل هر دو نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله آمدند و یکی سمت راست و
دیگري سمت چپش نشستند، جبرئیل بمیکائیل گفت: این مرد چه دردي دارد؟ میکائیل گفت جادو شده، جبرئیل گفت: که او را
17 - در طب ( 114 ): بسندي تا امام پنجم .(114 - جادو کرده گفت: لبید بن اعصم یهودي و حدیث را تا آخر باز گفت (طب 113
علیه السّلام که راستی جادو گران را تسلط بر چیزي نیست مگر چشم زدن. 18 - و از امام صادق علیه السّلام که پرسش شد از اینکه
معوّذتین از قرآنند، فرمود از قرآنند، مردي گفت: در قرائت ابن مسعود از قرآن نیستند و نه در مصحف اویند امام علیه السّلام فرمود:
ابن مسعود خطا کرده یا فرمود: دروغ گفته آن مرد گفت یا بن رسول اللَّه آنها را در نماز واجب یومیه بخوانم؟ فرمود: آري، آیا
میدانی معنی معوّذتین چیست و براي چه فرود آمدند؟ براي اینکه لبید بن اعصم یهودي رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله را جادو
کرد، ابو بصیر گفت بآن حضرت: این چه بوده و جادویش چه اثري کرده؟ امام فرمود: آري پیغمبر میخواست جماع کند و نمیشد و
میخواست از در برود و آن را نمیدید تا با دست میسائیدش، جادو اثر دارد ولی جز بر چشم و فرج تسلطی ندارد، و جبرئیل آمد و
بآن حضرت گزارش داد، و علی علیه السّلام را خواست و او را فرستاد تا از چاه ازوان (ذروانش خ ب) بر آورد و دنباله حدیث را
آورده با طول آن تا- پایان. 19 - و از همان: ( 121 ) بسندش از امام ششم علیه السّلام که هر که از چیزي که برادرش دارد خوشش
آید از آن چشم بهم نهد که چشم زدن درست است و اثر دارد. 20 - و از همان (..) بسندش از امام ششم علیه السّلام که: اگر
گورها را بشکافند براي شما البته بنگرید که بیشتر مردههاي شما براي چشم زدن مردند، زیرا اثر چشم درست است بدان که رسول
خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: چشم اثر دارد و هر که خوشش آید از چیزي که برادرش دارد باید در باره آن خدا را بیاد آورد،
که با یاد خدا ص: 22 زیانی بدان نرساند. 21 - و از همان: بسندي از حلبی که پرسیدم امام ششم علیه السّلام
را از دعائی که بجادو زده آویزند، فرمود: پدرم در آن گناهی نمیدانست. 22 - در مکارم ( 445 ) از معمر بن خلاد که من در
خراسان ناظر هزینه امام هشتم علیه السّلام بودم و بمن فرمود: عطر غالیه برایش بخرم و چون گرفتم آن را خوش داشت و بدان
نگریست و بمن فرمود: اي معمر چشم زدن درست است در یک برگی سوره حمد و قل هو اللَّه و معوّذتین و آیۀ الکرسی را بنویس
و در جلد شیشه بنه. 23 - و از همان- ... که از امام ششم علیه السّلام روایت است که چشم زدن درست است و تو از آن بر خودت و
از خودت بر دیگران در امان نیستی و اگر از آن نگرانی بر چیزي سه بار بگو: ما شاء اللَّه و لا حول و لا قوة الا بالله العلی العظیم.
-24 و از او است علیه السّلام که هر که از چیزي که برادرش دارد خوشش آید بگوید: مبارك باشد، زیرا چشم زدن حق است.
صفحه 15 از 121
-25 و از همان ... که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: چشم مرد را بگور کند و شتر را بدیگ. 26 - و فرمود: ورد و دعاء ندارد
جز نیش زهردار یا چشم زدن. 27 - و از همان ( 449 ): از امام صادق علیه السّلام که اگر چیزي بر قضا و قدر پیشی میگرفت همان
چشم زدن بود. 28 - در خصال- 74 - بسندي از امام پنجم علیه السّلام که: رقیه نباشد جز در سه تا: نیش زهر چشم، خونی که بند
نیاید. 29 - در جامع الاخبار که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: چشم مرد را بگور کند و شتر را بدیگ. 30 - در خبر است
که اسماء بنت عمیس گفت: یا رسول اللَّه، پسران جعفر را چشم زنند براشان دعاء بگیرم؟ فرمود: آري اگر چیزي از قدر پیش
31 - در دعوات راوندي: بسندي تا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله که مردم بچیزي میافتاد چشم بود. ص: 23
چشم برنیارند جز که خدا آن را پست سازد. 32 - در نهج: امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: مردم بچیزي نگویند چه خوش است جز
اینکه روزگار برایش روز بدي در کمین دارد. بیان: روز بدي در کمین دارد، کنایه است از اینکه مردم سبب پست شدن آن را
ندانند و ناگهانی آید یا اینکه از نپائیدن شکوفانی دنیا غفلت میورزند. و محتمل است این خبر و خبر پیش اشاره باشند باثر بد چشم
که گذشت، و بسا بیان وضع دنیا است که چون بپایان بلندي رسد بناچار سرنگون شود، و بکاستی و نیستی برگردد و خوشا گفتن
مردم و چشم دوختن بدان گواه رفعت و کمال آنست و نشانه سقوط و نیستی. و بخاطر آید که آنچه از اخبار هم که در اثر بخشی
چشم وارد است اشاره بهمین معنا باشد گرچه از برخی آیات و اخبار بدور است ولی ممکن است بدان تفسیر شوند چنانچه بر
بینادلان نهان نیست، و آنچه در باره ذکر خدا در آنها آمده با آن منافات ندارد بلکه مؤید آنست، زیرا یاد خدا مایه پایداري نعمت
است، و اللَّه یعلم حقائق الامور. ص: 24
نقل سخن دانشمندان و تحقیق در آن
بدان که اصحاب ما و مخالفین در باره جادو اختلاف نظر دارند که آیا واقعی است یا توهمی است، اینک برخی سخنان آنها، شیخ-
قده- در خلاف گفته: جادو واقعی است، و میتواند ببندد و اثر کند و بکشد و بیمار کند و چلاق کند و میان شوهر و زنش جدائی
افکند، و بسا مردي در عراق با جادو کسی را در خراسان بکشد، اکثر دانشمندان و ابی حنیفه و یارانش و مالک و شافعی بدین
عقیده دارند. و ابو جعفر استرآبادي گفته: جادو واقعیت ندارد و صرف خیال و شعبده است و مغربی از اهل ظاهر هم موافق او است
تا آخر آیه 86 سوره طه، چون جادوگران از « بناگاه ریسمانهاي آنان » و منم آن را تقویت مینمایم، و دلیلش قول خدا تعالی است
ریسمانها مار ساختند و از جیوه انباشتند و وعدهگاه را آفتابی معین کردند تا جیوه بجنبش آید، و بخیال موسی افتاد که آنها مارانند
و واقعیتی نداشتند و این در گرماي سخت بود و موسی عصا افکند و جادوي آنها بیهوده شد و باو گرویدند. و نیز کسی از ما نتواند
بیپیوست در دیگري اثر نهد و چگونه کسی از بغداد بکسی که در حجاز یا دورتر است اثر کند و این مخالف گفته خدا تعالی
نیست چون، منکر آن نباشیم، و منکر اثر واقعی هستیم که « ولی شیاطین کافر شدند که بمردم جادو آموختند 102 - البقره »
جادوگران دعوي کنند، و اما خیالسازي را منکر نیستیم، سپس روایت عایشه را در باره جادوگران پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله آورده
و گفته: اینها اخبار آحادند و بکار این مسأله نمیخورند با اینکه از عائشه روایت است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله را جادو
کردند و در او اثر نکرد و با آن معارض است. سپس- قده- گفته: چون اعتراف کند که کسی را کشته با جادو عمدا قصاص ندارد
و ابو حنیفه هم چنین گفته: و شافعی گفته: قصاص بر او باید، دلیل ما اصل برائت است، و قصاص در اینجا نیاز بدلیل خاصّ دارد.
ص: 25 بعلاوه گفتیم که کسی نمیتواند بیواسطه دیگري را بکشد جز اینکه زهر باو خوراند و جادو مانند
زهر نیست و اصحاب ما روایت کردند که جادوگر را باید کشت براي اینکه مفسد فی الارض است، و حد او قتل است. و علامه-
نور- گفته است در تحریر: سحر گره زدن و سخن پرانی یا نوشتن و کار کردیست که در بدن مسحور اثر کند یا در دلش و خردش
بیواسطه و مباشرت، و بسا بکشد، بیمار کند، میان زن و شوهر جدائی آورد و آنها را با هم دشمن کند، یا دوستی میان دو کس
صفحه 16 از 121
آورد، و آیا حقیقت دارد یا نه؟ مورد نظر است. وانگاه گفته: جادوئی که کشتن را باید آنست که در عرف جادو شمرند چنانچه
اموي در کتاب مغازي خود گفته: نجاشی جادوگران را خواست و در آلت عمارة بن ولید دمیدند و دیوانه شد و با وحشیان بیابان
گرد شد و پیوسته با آنها بود تا حکومت عمر بن خطاب و یک آدمی او را دستگیر کرد، عماره باو گفت: مرا آزاد کن و گر نه
بمیرم، و رهایش نکرد و همان ساعت مرد. و گفتهاند: یکی از امیران زن جادوگري را دستگیر کرد و شوهرش دیوانه وار بدنبالش
آمده و گفت: باو بگوئید مرا رها کند، گفت رشته و یکتا در برایم بیاورید و آوردند و بر روي آن نشست و گره میزد و یکباره در
او را از جا پراند و نتوانستند او را بگیرند و نمونههاي دیگري دارد. اما آنچه بر غش کرده خواند و پندارد جن را تسخیر کند.
حکمی ندارد، و آنکه بوسیله قرآن و دعا و قسم دادن جادو را باطل کند عیب ندارد و اگر با جادو جادو را باطل کند حرام است
گرچه حکم حرمت مورد اشکال است. در جاي دیگر از آن گفته: آنچه شیخ برگزیده اینست که جادو حقیقت ندارد، و در
احادیث آمده که حقیقت دارد، و بنا بر این اگر با جادو کسی را کشت در قصاص اشکال است و اقرب حکم بدیه است تا پایان
آنچه گفته. در منتهی مانند سخن نخست را دارد و بدنبالش گفته: اختلاف دارند که حقیقت دارد یا نه؟ ص:
26 شیخ- ره- گفته: نه همانا خیال آور است و این گفته برخی شافعیه است، شافعی گفته: حقیقت دارد. و پیروان ابی حنیفه گفتند:
اگر بوسیله چیزي باشد که بتن جادو شده رسد مانند دود و بخار رواست که در او اثر کند به کشتن و بیماري یا جدائی زن و شوهر
و منع از وطی یا دشمن شدن با هم یا دوست شدن ولی این اثرها بیرسیدن چیزي بتن جادو شده روا نیست و صحت ندارد. و آنگاه
و سورة الفلق، یاد آورده و گفته: جمهور از عایشه روایت کردند که پیغمبر صلّی اللَّه « یُخَیَّلُ إِلَیْهِ » دلیل آوردن هر دو جانب را از آیه
علیه و آله جادو شد تا اینکه میدید کار نکرده را کرده و روزي بوي گفت بنظرم خدا پاسخ مرا داد و دو فرشته آمدند و یکی سمت
سرم نشست و یکی نزد پاهایم و گفت: درد این مرد چیست؟ و او پاسخ داد جادو شده، گفت: چه کسی جادوش کرده؟ گفت: لبید
بن اعصم یهودي در شانه و موي دم شانه در پوست گل خرما در چاه ذي ازوان، بخاري آن را روایت کرده. و در این حدیث جادو
را ثابت کرده. این گفته نزد من باطل است و روایات ضعیف است بویژه روایت عایشه، چون محال است که جادو در پیغمبران
علیهم السّلام درگیرد، سپس گفته: اگر جادو حقیقت باشد همانست که در عرف جادو باشد وانگه دو داستان نجاشی و زن جادوگر
را نقل کرده و گفته اینها و مانند آنها چون بستن شوهر از زن که نتواند او را بکند جادوي مورد اختلاف است، ولی دعا خواندن بر
غش کرده تا به شود در این حکم در نیاید. و آن جادو نزد من بیهوده است و یاوه و از خرافات. شهید رفع در دروس گفته: حرام
است کهانت و جادو با گفتن و نوشتن و طلسم و دود با گیاهان اختران و ریاضت کشیدن و صورتگري و گره زدن و دمیدن و
قسمها و وردهاي نامفهوم و زیان رساندن بدیگران، و تسخیر فرشته و پري و دیو در کشف نهان و درمان بیمار از جادو و هم تسخیر
ارواح بوسیله وسیط مانند ص: 27 کودك و زن و کشف نهان از زبانش. و از جادو است نیرنجات که
استخراج خواصّ امتزاجات و اسرار ماه و خورشید و طلسمات هم بدان پیوست است که ترکیب قواي عالیه و سافله است براي
پدیدههاي ناشناس، همه این کارها و کسب با آنها حرامند، و بیشتر گویند حقیقت ندارد و حرف خیالآوریست، یا بیشترش خیال
آوریست و برخی حقیقی و خدا تعالی در داستان جادوگران فرعون آن را بزرگی ستوده، و از خیالآوري است نمود خیالاتی در
حسّ مشترك براي اثر گزاردن در چیز دیگر که بسا بچشم هم آید. و اما کیمیا کاري با زدن فلز با جیوه و کبریت و زاج، و
روکشها با موي و تخم و زهره و ادهان که کار جهال است حرام است، تبدیل فلز بفلز دیگر با اکسیر یا آتش نرم یا سنجش نسبت
وزن آنها با هم معلوم نیست درست باشد، و اجتناب از همه آنها اولی و احري است. (و از شهید ثانی هم در شرح جادو نزدیک
بهمان شرح شهید اول را نقل کرده که دنبالش گفته) یاد گرفتن همه اینها و مانند آنها و بکار زدن و آموختن آنها حرام است و
کسب با آن هم حرام و نارواست و آنکه حلالش شمارد کشته شود، ولی یاد گرفتن براي خود نگهداري یا دفاع از مدعی پیغمبري
بوسیله جادو ظاهرا جائز است بسا واجب کفائی است چنانچه در دروس گفته و ابطال جادو با قرآن و قسم جائز است چنانچه در
صفحه 17 از 121
روایت قلا وارد است. و آیا حقیقت دارد یا نمایش خیالی است بیشتر بدوم معتقدند ولی مورد اعتراض است ولی اثرش در بسیاري
از مردم واقعیت دارد، و اثر وهم در آنجا است که پذیرا آن را از پیش بداند و ما اثر آن را در کسی که هیچ شعوري بدان نداشته
دریابیم تا آنجا که از آن زیان بیند، و خیالافکنی در نمود حرکات مارها و پریدن اشیاء و مانند آن ممکن است نه در اثر هر جادو و
احضار جنّ که امریست معلوم و ردّش روا نیست. سپس گفته: کهانت کاریست که سبب تسخیر پریست تا آنجا که برایش
خبرگزاري ص: 28 کند و نزدیک بجادوگریست باز گفته شعبده را تعریف کردهاند که تردستی و نمایش
کارهاي شگفتآور است که چشم بندي است براي سرعت حرکت. میگویم: محقق اردبیلی هم در شرح ارشاد مانند این را گفته و
گفته ظاهر اینست که اثر واقعی دارد نه اینکه صرف توهم است و از این رو در کسی که از آن بیخبر است اثر کند و بیحقیقتی
با اینکه « بخیالش افتاد از جادوي آنها که آنها میشتابند، 66 - طه » آن اینست که جانور ساز نیست و جانور نما است که خدا فرموده
این بحث اثر عملی ندارد، زیرا شکی نیست که در هر صورت عقاب دارد، دیه دارد و غرامت هر خسارت که جادوگر ببار آرد
گفته: چشم با خوش آمدن آمیخته بجسد بطبع خود دیده شده « پس از تفسیر چشم شوري » بعهده او است. ابن حجر در فتح الباري
را دچار زیان سازد، و این اثر بخشی بر برخی مردم مورد اشکال شده و گفتند چگونه چشم از دور بچشم خورده اثر کند، جواب
اینست که طبع مردم گوناگونست و بسا زهري از چشم شور بوسیله هوا بچشم خورده اثر کند. و از یک شور چشمی حکایت است
که چون چیزي را بینم و از آن خوشم آید دریابم که حرارتی از چشمم برآید، و این نزدیک بوضع حائض است که اگر دست در
کاسه شیر نهد آن را فاسد کند و اگر پاك باشد فاسد نکند، و اگر ببستان در آید دست نزده بسیاري از پنبهها فاسد شوند، و از این
بابست که کسی بچشم درد کن نگرد و چشمش درد گیرد، و در برابر دهن یاوه دهن یاوه گیرد، ابن بطّال چنین گفته: خطابیّ گفته:
در حدیث است که چشم اثر دارد و این گفته مادیین را باطل کند که گویند جز آنچه حواس دریابند حقیقت ندارد. ماذري گفته:
مادیین گفتند از چشم شور نیروي زهرناکی تراود و به چشم خورده رسد و او را بکشد یا فاسد کند مانند اثر کردن زهر از چشم
افعی، و اثر کردن تنها از این نیست بلکه بعقیده اهل سنت اثرش کار خداست که هنگام برابري با چشم شور شیوه او است، و آیا در
این میانه مایه نهانی هم هست یا نه؟ بسا ص: 29 باشد ولی دلیلی ندارد. و فلاسفه اسلامی به پیروي مادیین
گویند ماده لطیف ناپیدائی از دیده شور چشم برآید و بسوراخهاي تن چشم خورده خرد و آنگه خدا هلاکش کند مانند زهر
خورده، در دعوي قطع خطا گفتند گرچه جاي احتمال هست- پایان-. و این سخن درستی است ولی ابن عربی بسختی منکر آنست،
و گفتهاند زهر چشم شورچشم است که با خیره شدن تف آن بچشم خورده رسد مانند تف زهر افعی که بکسی پیوندد. و یکم را
رد کرده به اینکه اگر اثر دیده بود در هر حال بود و چنین نیست و دوم را باینکه زهر افعی جزء آنست ولی شور چشم زهر ندارد
جز بدیدن و آن خارج از او است. و گفته حق اینست که اثر چشم آفرینش خداست در هر جا خواهد و بسا آن را بواسطه استعاذه یا
جز آن دفع کند و یا پس از وقوعش بدعا و غسل و جز آن پاك کند- پایان سخن او- و در کلام او هم اعتراض هست زیرا آنکه
بافعی مثل زده مقصودش این نیست که بچشم زده بچسبد و زهرش باو رسد بلکه مشهور است که یک نوع افعی باشد که با دیده
آدمی را بکشد و شور چشم هم چنین است، و مقصود خطابی تاثیر مادي نیست که فلاسفه گویند بلکه اثر خداست در چشم زدن
شور چشم. و بزاز بسند حسن از جابر آورده که بیشتر مردنها پس از قضاء و قدر خدا از نفس است و راوي گفته مقصود چشم
زدنست، و شیوه خداست که بسا نیرو و اثر بجسم و روح داده چنانچه کسی که به محتشمی نگرد شرم کند و چهرهاش سخت سرخ
شود که پیشتر نبوده و نزد دیدن ترسآور زرد شود، و بسیاري مردم با دید آن ترس بیمار شوند و ناتوان، و این همه براي اثریست
که خدا بروح داده و چون پیوست با دیده دارد بدان وابسته گردد و خود آن اثر ندارد. و همانا اثر از روح است و ارواح در طبع و
نیرو و خاصیت گوناگونند، ص: 30 و برخی از آنها بمجرد دیدن در تن اثر کنند بیپیوست براي اینکه پر
خبیث هستند و خباثت دارند. و خلاصه تاثیر خدائی به پیوست جسمانی منحصر نیست و گاهی بآنست و گاهی بمقابله و گاهی
صفحه 18 از 121
بهمان دید و یک بار هم بتوجه روح چنانچه از دعاء و ورد و التجاء بخدا پدید گردد، و یک بار هم بوهم و خیال و آنچه از چشم
شور برآید یک تیر معنویست که اگر بتن بیدفاع رسد در آن اثر کند و گر نه بیاثر گردد و بصاحبش برگردد چون تیر کمان. در
بیان سحر گفته: راغب و جز او گفتند: جادو بچند معنا آمده: 1- لطف و نازك کاري که گویند کودك را جادو کردم یعنی فریفتم
و بسوي خود کشیدم و هر که دلبري کند جادو کرده و شاعران چشم جادو گویند که دلفریب است و اطباء گویند طبیعت جادوگر
هم از این « ان من البیان لسحرا » یعنی روگردان از معرفت و حدیث « بلکه ما مردم سحرشدهایم، 15 - الحجر » است و خدا هم فرموده
یُخَیَّلُ إِلَیْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ » باب است. 2- فریب و خیال افکنی بیحقیقت چون چشم بندي و تردستی که خدا تعالی بدان اشارت کرده
و از این رو موسی را جادوگر « سَحَرُوا أَعْیُنَ النَّاسِ- چشم مردم را جادو کردند، 116 - الاعراف » : و هم فرمود « أَنَّها تَسْعی، 66 - طه
نامیدند، و براي آن از خاصیت چیزها چون سنگ مغناطیس کمک گیرند. 3- کارهائی بیاري دیوان و نزدیکی با آنان که خدا
-4 کاري به گفتگو با کواکب و همکاري با روح آنها بپندار .« -102 البقره « ولی کافر شدند دیوها و آموختند بمردم جادو » فرموده
خودشان ابن حزم گفته: از جادو است طلسم سازي چون نقش صورت کژدم در مهر هنگام قمر در عقرب که براي کژدم زده
خوبست، و بعضی هم از دیوان ص: 31 یاري جویند و هم از اختران و پندارند نیرومندتر است. جادو را بابزار
آن گویند و بکار جادوگر هم، و ابزارش گاهی تنها یک معنا است چون ورد و دمیدن و گاهی صورت دیدنیست چون پیکر سازي
جادو شده و گاهی هر دو و آن رساتر است. در باره جادو اختلاف است که آیا خیالسازیست و بس یا حقیقت هم دارد. نووي
گفته: درستش اینست که حقیقی است و جمهور بدان معتقدند و هم عامه دانشمندان و قرآن و سنت مشهوره دلیل آنند- پایان- و
گفتگو در اینست که بجادو انقلابی در خارج میشود یا نه؟ کسی که آن را خیالافکنی داند گوید نه، و کسانی که واقعی دانند
اختلاف دارند که آیا بس مزاج را دگرگون کند و بیمار سازد یا ذات را هم دگرگون کند و مثلا بیجان را جاندار و بر عکس،
بیشتر همان نخست را گویند و گروهی اندك دوم را و اگر منظور توانائی خداست که مسلم است و اگر وقوع آن باشد جاي
گفتگو دارد و بسیاري از مدعیانش نتوانستند دلیلی بر آن بیاورند. خطابی گفته: مردمی جادو را بکلی منکرند، و گویا نظرش
آنهایند که آن را تنها خیال افکنی دانند و گر نه مکابره است، ماذري گفته: جمهور علماء جادو را ثابت و واقعی دانند و برخی
گفتند تنها خیال بیهوده است و آن مردود است چون نقل جادو را اثبات کرده و عقل هم منکر نیست که خدا تعالی با کار جادوگر
خرق عادت کند مانند اینکه اطباء داروئی که خودش تنها زیان دارد با ترکیب با داروهاي دیگر سودمندش کنند. و گفتند اثر جادو
چون در مقام هراس آمده و اگر اثر بیشتر « آنچه میان مرد و همسرش جدائی افکنند، 102 - البقره » : بیش از آن نیست که خدا فرموده
داشت میفرمود، ماذري گفته از نظر عقل مانعی ندارد که اثر بیشتري داشته باشد و گفته: آیه در منع زیاده نصّ نیست. و آنگه گفته:
فرق میان جادو با معجزه و کرامت اینست که جادو نیاز برنج ص: 32 اوراد و کارهائی دارد و کرامت نیازي
ندارد و بسا خود بخود واقع شود و امتیاز معجزه از کرامت اینست که براي اثبات نبوتست. امام الحرمین دعوي اجماع کرده که جادو
از جز فاسق نشود و کرامت از او میسر نیست: و نووي در زیادات روضه از مستولی (مستوفی خ ب) مانندش را آورده و سزد که از
حال کسی که خرق عادت کند اعتبار گیرند اگر دیندار و پرهیزکار است خرق عادتش کرامت است و گر نه جادو است که با
دیوان سر و کار دارد. قرطبی گفته: جادو نیرنگ سازي است که وسیله کسب است جز اینکه نازك کاریست و جز افرادي یگانه
بدان پی نبرند، مایهاش شناخت اشیاء و دانستن ترکیب آنها است در وقت مخصوص، بیشتر خیال اندازیها است که حقیقت ندارد در
آوردند جادوئی بزرگ 116 - الاعراف، » نزد کسی که نمیفهمد بزرگ نماید چنانچه خدا تعالی در باره جادوگران فرعون فرموده
سپس گفته: حق اینست که برخی جادوها اثري در دلها دارند و مهر یا دشمنی آرند، و خیر و شر برآرند در تنها بدرد و بیماري و
آنچه مورد انکار است اینست که جادو بیجان را جان دهد یا برعکس و مانند آنها- پایان- شارح مقاصد گفته: جادو نمایش خارق
عادتست از نفسی بد و خبیث بواسطه کارهائی مخصوص که آموزش و شاگردي دارند، و از این رو از معجزه و کرامت جداست،
صفحه 19 از 121
امتیاز دیگر جادو اینست که طبق پیشنهاد نیست و در زمان و مکان و شرائط ویژهایست، و معارضه بردار است و مانندش آرند، و
جادوگر فسق آشکار کند و از برون و درون پلید است و رسوا در دنیا و دیگر سرا، و جز آنها از وجوه امتیاز و جادو نزد اهل حق
ثابت است عقلا و شرع آن را ثابت کردند و همچنانست چشم زدن. معتزله گفتند جادو خواست چیزیست که حقیقت ندارد چون
شعبده که از تردستی یا نیرنگ نهانیست دلیل ما بر جواز همانست که در باره اعجاز گذشت که ص: 33 خود
ممکن است و قدرت خدا شامل که آفریدگار او است و جادوگر ابزار کار و کاسب و بعلاوه مورد اجماع فقهاء است و همانا
که اشعار « میآموزند بمردم جادو را تا آخر آیه 102 - البقره » اختلاف در حکم آنست و وقوعش دلیلها دارد. 1- قول خدا تعالی
دارد باینکه در حقیقت ثابت است و مجرد اراده و ظاهر سازي نیست و اثر بخش در آن تنها خدا تعالی است. 2- سوره الفلق که
جمهور مسلمانان اتفاق دارند که در باره جادو کردن لبید بن اعصم یهودي رسول خدا را صلی اللَّه علیه و آله نازل شده تا آنکه سه
شب بیمار گردیده. 3- روایت جادو کردن کنیزي عایشه را و هم ابن عمر را که تا سه روز چلاق شده. اگر گویند: در صورتی که
جادو اثر داشت بهمه پیغمبران و نیکان زیان میرسانید و جادوگران پادشاه بزرگی میشدند، چگونه رواست پیغمبر جادو شود با اینکه
و کافران پیغمبر را متهم میکردند « و فرموده پیروز نشود جادوگر هر جا آید « و نگهدارت خدا از شر مردم 67 - المائده » خدا فرموده
که جادو شده و معلوم است که دروغ میگفتند. گوئیم، جادوگر در هر زمان و در هر جا نیست و حکمش در هر آن و در هر چیز
روا نیست، پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله معصوم هست از اینکه مردمش نابود کنند یا در نبوتش رخنه اندازند نه از اینکه بدو زیانی
رسد یا تنش دردي کشد، و مقصود کفار از از اینکه مسحور است این بوده که بجادو دیوانه شده و کیش آنها را وانهاده اگر گویند
در داستان موسی فرموده از جادویشان بخیال او آمد که آنان میشتابند، و دلیل است که جادو حقیقت ندارد و همانا خیال افکنی
است و ظاهر سازي. گوئیم: رواست که جادوي آنها چنین بوده با اینکه باز هم حقیقتی داشته ص: 34 و اگر
هم بپذیریم که در این صورت خیال افکنی بوده و دلیل نشود که جادو هیچ واقعیت ندارد. و اما چشم زدن اثریست در باره نفوس
که چون چیزي را خوش دارند آفت بیند، و ثبوتش از مشاهدات است و نیاز بدلیل ندارد و البته پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله هم
چشم زدن درست است مرد را در گور کند و شتر را در دیگ و بسیاري از مفسران آیه و ان یکاد را بدان تفسیر « العین حق » فرموده
کردند. گفتند: شور چشمی در بنی اسد بوده و چون سه روز گرسنه میماند بچیزي نمیگذشت که گوید امروز مانندش را ندیدم جز
اینکه چشمش میزد، و برخی کفار از پارهاي آنان خواستند که آن را در باره رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله انجام دهد و خدا او را
حفظ کرد، جبائی بدین سخن اعتراض کرده که آنان نظر خوش نداشتند بلکه او را بد و دشمن میداشتند و جوابش اینست که او را
در شیوائی و صفات دیگري میستودند و گر چه از نظر دین دشمنش میدانستند. سپس معتقدان بجادو و چشم اختلاف دارند که
یاري جستن از دعا و تعویذ و آویختن مهره و دمیدن و مسح کردن براي دفاع از آنها رواست یا نه؟ و جواز همه مناسبتر، و مسأله
فقهی است- پایان- من گویم: آنچه از اخبار و آیات گذشته براي ما روشن شده اینست که جادو در پارهاي اشخاص و ابدان اثر
دارد در مهر و دشمنی و اندوه و شادي، و اما اثر در زنده کردن یا قلب حقیقت که آدمی را جانور کند ندارد بیتردید، و آنها از
معجزاتند و هم مانند آنها چون بهبودي کور مادر زاد و پیس و انداختن دست سالم یا چسبانیدن دست بریده یا بر آوردن آب بسیار
از میان انگشتان یا سنگ و مانند آن. و ظاهر اینست که اثر در مردن هم ندارد. زیرا دور است که آدمی بتواند کسی را بیزدن و
زخم و فشار تن بکشد گرچه خدا میتواند این اثر را بچیزي دهد و از آن غدقن کند، چنانچه می را مستکننده ساخته و از
نوشیدنش غدقن کرده، ص: 35 و آهن را برنده و از بکار بردنش بناروا غدقن کرده و هم اثر بیمار کردن هم
از جادو دور است گرچه استبعادش کمتر است. اگر گفته شود: با روا بودن اثر جادو بسیاري از معجزهها در تردید جادو درآیند.
گوئیم: گذشت که معجزه بیابزار است و آنی و نیاز بمرور زمانی ندارد بخلاف جادو که بدست نیاید جز پس از بکار بردن این
امور و گذشت زمان و فرق میان معجزه و جادو نزد جادوشناس روشن است و از این رو برخی اصحاب یاد گرفتن جادو را واجب
صفحه 20 از 121
کفائی دانسته، و از شیخ بهائی روایت است که اگر آب با مشت بسته و انگشتان بهم چسبیده از میان انگشتان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و
آله برآمده بود احتمال داشت جادو باشد ولی با دست باز و انگشت گشاده احتمال جادو ندارد، و این نزد استاد جادوان روشن
است. بعلاوه معجزات پیغمبران بوضعی نیستند که جاي تردید باشند مگر معاندي زبانی شبهه کند، زیرا بسا جادوگري چند قطره
آب از میان انگشتانش یا کفش یا سنگ خردي بر آرد ولی نتواند با زدن عصا نهري بزرگ روان سازد یا مردم و جانوران بسیار را
سیراب کند از آب انگشتانش بیتکرار کار و یاري از ابزار، و هر خردمند میداند که این جادو نیست. و همچنین اگر بر کسی نفرین
کند و او بمیرد یا در همان ساعت بیمار شود بدیهی است که جادو نباشد و اما سبب تاثیر جادو نزد جادوگر بخوبی روشن است و
دیگران هم کم و بیش میدانند چنانچه در جادوگران فرعون دانستند اثر جیوه بوده و یا تردستی. و اما اثر مهر و دشمنی و اندوه از
جادو خدا داد است گرچه آن را هم حرام کرده، و عقل هم آن را منکر نیست و بسا دیوان در آن اثر گذارند، و با توکل و دعاء و
آیات و تعویذها اثرش کم شود یا باطل شود. و از این رو شیوع جادو و کهانت در فترت نبوتها و نهانی اثرشان، و تسلط شیاطین
بیشتر بوده است و با نشر نبوت و آثارش و پرتو بخشی انوارش چون این زمانها کمتر شود، زیرا خانه و کاشانهاي نیست جز آنکه در
آن قرآن بسیار و کتب دعا ص: 36 و حدیث هست بلکه قرآن و تعویذ یا یک سوره را همه با خود و در حفظ
خود دارند. از این رو در این بلاد اثري از جادوگري نیست جز بندرت میان ابلهان و فاسقان. و شنیده شده که در بلاد دور دست
مانند هند و چین و ترك که کفر ظاهر است و ایمان بینور وجود دارد. و اثر کردن جادو در پیغمبر و امام علیه السّلام واقع نشده
ظاهر اگر چه برهانی بر نشدنش نیست تا آنجا که اخلال در نبوتش نباشد مانند دیوانگی زیرا در صورتی که خدا براي مصلحت
تکلیف کفار را نیرو دهد به زندان کردن پیغمبران و اوصیاء و زدن و زخم کردن و کشتن آنها ببدترین وضع چرا نشود توانا باشند
بکاري که اثر اندوه و بیماري در آنها کند، ولی چون دانستی جادو با تعویذ و توکل و آیات قرآن دفع شود و آنها سرچشمهي
همهي اینهایند اثرش در آنها بسیار دور است، و اخباري که بر آن دلالت دارد بیشترشان عامی و معارض بمثلند و اعتماد بدانها در
اثبات مانند این مطلب مشکل است. و اما آنچه گفتند که در بلاد ترك کاري کنند که ابر و باران زاید اثر کار کفار در این امور
آسمانی که مایه نظم جهانیند از پذیرش خرد درست بدور است، و گزارش مورد اعتمادي در این باره بما نرسیده. و اما چشم زدن،
ظاهر بسیاري از آیات و اخبار اینست که هست یا براي اینکه خدا آن را اثر چشم ساخته و توکل و توسل بآیات و ادعیه وارده در
باره آن را درمانش نموده یا هنگام چشم رسیدن خدا آن را در چشم زده انجام دهد براي مصلحتی و ما بمعناي دیگري هم در این
باره اشاره کردیم در گذشته، و خلاصه انکار آن بکلی نشدنیست چون مشاهده میشود و اخبار بسیار دارد و اللَّه یعلم و حججه
حقائق الامور. ص: 37
باب دوم