گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
اخبار این باب






یعنی در دریا و دیگرانی که در بندند و بهم « وَ الشَّیاطِینَ کُلَّ بَنَّاءٍ وَ غَوَّاصٍ » -1 در تفسیر علی بن ابراهیم- 566 - در قول خدا تعالی
بستهاند چون نافرمانی سلیمان را کردند در هنگامی که خدا پادشاهی او را گرفت. امام صادق علیه السّلام فرمود: خدا عزّ و جلّ
پادشاهی سلیمان را در انگشترش نهاده بود چونش بدست میکرد پري، آدمی، دیو و همه پرندهها و وحوش گردش میآمدند و از
او فرمان میبردند، و خدا بادي میفرستاد تا بساط او را با همه آنچه بر آن بود از دیوان و پرنده و آدمی و چهار پا و اسب همه را بهواء
برمیداشت و میبرد تا آنجا که سلیمان میخواست نماز بامداد را در شام میخواند و نماز ظهر را در فارس و دیوان را میفرمود سنگ از
فارس ببرند و در شام بفروشند. و چون دست بگردن اسبها کشید و آنها را با شمشیر پی کرد، خدا پادشاهی او را گرفت و دیوي
آمد و انگشتر او را از خدمتکارش هنگام رفتن سلیمان بخلاء گرفت- و حدیث را کشیده- تا گفته- چون انگشتر باو برگشت و آن
را بدست کرد، دیوان و پري و آدمی و پرنده و وحوش گردش آمدند و بمقام خود برگشت و آن ص: 151
دیوي که انگشتر را ربوده بود خواست با سپاهش که همراه او بودند و آنها را بند کرد و زندان کرد برخی را درون آب و برخی را
درون سنگ بنامهاي خدا و آنان زندانی و در عذابند تا روز رستاخیز. 2- در قصص: بسندي از امام پنجم علیه السّلام که سلیمان
بدیوان میفرمود برایش سنگ بکشند، ابلیس بآنها گفت: حالتان چطوره؟ گفتند: تاب این وضع را نیاریم گفت نه اینکه سنگ را
ببرید و فارغ برگردید؟ گفتند: آري، گفت: این خود آسایشی است، و باد گفته ابلیس را بگوش سلیمان رسانید، و فرمان داد تا
سنگ ببرند و گل بجاي آن آورند در برگشتن. ابلیس آنها را دیدار کرد و گفت: حالتان چطوره؟ باو نالیدند، گفت شبها میخوابید؟
گفتند: آري، گفت: شما خود در آسایشید و باد گفتگوي ابلیس و دیوها را بگوش سلیمان رسانید، و آنها را فرمود. تا شب و روز
125 - و در علل 197 - باسنادش که شامی از امیر المؤمنین - کار کنند و درنگی نشد که سلیمان علیه السّلام مرد. 3- در عیون- 122
علیه السّلام نام ابلیس را پرسید در آسمان فرمود: حارث بود، از نخست کافر پرسیدش فرمود: ابلیس بود لعنه اللَّه. 4- در تفسیر
گفته پلیدتر: رجیم شیطانست، گفته شده: چرا رجیمش « بخدا پناه بر از شیطان رجیم » -365 علی بن ابراهیم در قول خدا تعالی
نامند؟ فرمود: چون رانده شود. 5- در قصص راوندي باسنادش از عبد اللّه بن عمر که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم
پرسیدند از ذي الکفل فرمود: مردي بود از حضرموت بنام عوید بن أدیم در زمان یک پیغمبري که بامتش گفت: کیست جانشین
من شود بشرط اینکه خشم نکند یک جوانی برخاست و گفت: من: باو توجهی نکرد و باز همان را گفت و همان جوان برخاست:
آن پیغمبر درگذشت و آن جوان بجا ماند و خدا او را پیغمبر کرد، و او در آغاز روز قضاوت میکرد، ابلیس به پیروانش گفت کدام
با او در آویزد؟ یکی ص: 152 بنام ابیض گفت: من، ابلیس گفت: برو باشد که او را بخشم آري. چون نیم
روز شد و ذي الکفل در بستر آسایش آرمید، ابیض آمد و فریاد زد- راستی من ستمدیدهام، گفت: باو بگو: بیاید، گفت: من از
صفحه 67 از 121
اینجا نمیروم، انگشترش را بنشانی باو داد و گفت: نزد طرف خود ببر و او را بیاور رفت و فردا همان ساعت برگشت که در بستر بود
و فریاد زد من ستم دیدهام و طرف من به انگشتر تو اعتنائی نکرد، دربان باو گفت: واي بر تو بگذار بخوابد او دیشب و دیروز
نخوابیده گفت: نمیگذارم او بخوابد و من ستم بکشم، دربان بدرون شد و اعلام کرد و او نامهاي نوشت و مهر زد و باو داد و رفت.
و چون فردا او بیشتر آرمید آمد و فریاد کشید و گفت: هیچ بفرمان تو اعتناء نکرد و پیوسته فریاد زد تا او از جا برخاست و دست او
را گرفت و راه افتاد در روزي که بسیار گرم و سوزان بود و اگر تیکه گوشتی بر آفتاب مینهادند پخته میشد، و چون ابیض چنین
دید دستش را از دست او کشید و از خشم او نومید شد و خدا عزّ و جلّ داستانش را براي پیغمبرش فرو فرستاد تا بر آزار شکیبا
باشد چنانچه پیغمبران پیش بودند. بیان: گویا از آغاز خبر چیزي افتاده. 6- در مجالس صدوق- 287 - بسندش تا امام صادق علیه
آنها که چون کار بدي کنند خدا را یاد کنند و از گناهان خود آمرزش بخواهند، 135 - آل » السّلام که چون این آیه نازل شد
ابلیس بالاي کوه مکه بنام نور رفت و فریادي هر چه بلندتر به عفریتهاي خود کرده و همه گردش آمدند و گفتند: اي آقاي « عمران
ما براي چه ما را دعوت کردي؟ گفت: این آیه فرو شده کیست بمیدان آن رود؟ یک عفریتی برخاست و گفت: من با چنین و
چنان، گفت: تو براي آن نیستی، دیگري برخاست و مانند آن را گفت، و همان را شنید، وسواس خناس گفت: من براي آنم، گفت:
با چه؟ گفت بآنها ص: 153 نوید دهم و آرزو اندازم تا گناه کنند و چون کردند استغفار را از یادشان ببرم،
گفت: تو براي آنی و تا قیامت او را بر آن گماشت. 7- در علل- 178 - باسنادش از ابی بصیر که از امام ششم علیه السّلام خناس را
پرسیدم فرمود: ابلیس است که دل آدمی را بکام گیرد و چون خدا یاد شود نهان گردد و از این رو خناس نام گرفته. 8- تفسیر
الفرات: باسنادش از امام حسن علیه السّلام در آنچه کعب الاحبار از امیر المؤمنین پرسید و آن حضرت فرمود: چون خدا خواست
آدم را آفریند، جبرئیل را فرستاد و مشتی از خاك روي زمین برگرفت و با آب شیرین و شور خمیر کرد و طبایع را در آن در
آمیخت پیش از آنکه جانش بخشد، از صحنه زمینش ساخت و چون کوه بزرگی آن را انداخت. ابلیس آن روز دربان آسمان پنجم
بود، و از سوراخ بینی آدم درون میشد از دبرش بیرون میآمد و دستی بر شکمش میزد و میگفت: براي چه آفریده شدي اگر
فرمانده من شوي از تو فرمان نبرم و اگر فرود من باشی بتو کمک کنم، و در بهشت هزار سال تا هنگام دمیدن روح در آن ماند
386 - باستنادش از مسعده که شنیدم امام ششم علیه السّلام را پرسیدند از اینکه کفر قدیمتر است یا : الحدیث. 9- در کافی اصول- 2
شرك؟ فرمود: کفر، زیرا ابلیس نخست کافر است و کفرش شرك نبود زیرا با خدا دعوي پرستش دیگري نداشت، و پس از آن به
بتپرستی دعوت کرد و مشرك شد. 10 - و از همان- 270 - روضه- باسنادش از عبد الحمید بن ابی علاء که امام ششم بمن
فرموده: اي ابا محمّد بخدا اگر ابلیس پس از نافرمانی و تکبر تا عمر دنیا براي خدا سجده کند او را سود ندهد، و خدا عزّ و جلّ آن
را از او نپذیرد تا بر آدم چنانچه خدایش فرمود سجده نکند- الحدیث- 11 - در علل: باسنادش که ابو حنیفه نزد امام صادق علیه
السّلام آمد و امام باو ص: 154 فرمود: اي ابو حنیفه بمن رسیده که تو قیاس میکنی؟ گفت آري من قیاس
آفریدي مرا از آتش و آفریدي او را از » میکنم فرمود: واي بر تو قیاس مکن زیرا نخست کسی که قیاس کرد ابلیس بود که گفت
و آتش و گل را با هم سنجید. و اگر نور آدم را با نور آتش سنجیده بود برتري یکی از آن دو و صفاي یکی را بر دیگر « گل
میشناخت و میفهمید. 12 - عیاشی از جابر که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: ابلیس نخست کسی است که سرود خواند و
نخست کسی که نوحه کرد، چون آدم از درخت خورد سرود خواند (و چون بزمین فرود شد حدي خواند و چون در آنجا جاگیر
13 - در علل: 161 - باسنادش از یزید بن سلام که پیغمبر فرمود: پنجشنبه ( شد نوحه خواند تا بیاد بهشتش آرد) (پاورقی ص 199
روز پنجم دنیا است روز انیس است که لعن شده در آن ابلیس و بالا برده شده ادریس الخبر- 14 - در کافی 277 - روضه: از امام
پنجم که ابلیس روز بدر مسلمانان را در چشم کفار کم مینمود و کفار را در چشم مسلمانها بسیار، و جبرئیل با شمشیر بر او یورش
کرد و او گریخت و میگفت اي جبرئیل من مهلت دارم. تا خود را بدریا انداخت، زراره گوید بامام پنجم گفتم چرا میترسید با اینکه
صفحه 68 از 121
مهلت داشت؟ فرمود: از اینکه یک عضوش را ببرد. 15 - و از همان علل: ص 194 - بسندي تا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم
که دستمال گوشت را در خانه جا ندهید چون خوابگاه شیطانست، خاكروبه را پشت در جا ندهید که جایگاه شیطانست، و هر
کدام بدر اتاق خود رسد بسم اللَّه گوید که شیطان بگریزد، و چون بنک سگها و عرعر خرها شنوید بخدا از شیطان رجیم پناه برید
که آنها بینند و شما نبینید، هر چه بشما فرمان دهند انجام دهید. الخبر 16 - در علل: 101 - باسنادش از عبد العظیم حسنی که نوشتم
بابی جعفر علیه السّلام ص: 155 و از سبب غائط و گندش پرسیدم: فرمود: خدا تعالی آدم را که آفرید تنش
پاك بود و چهل سال افتاده بود و فرشتهها بدو گذر میکردند و میگفتند: براي یک چیزي آفریده شدي، و ابلیس از دهانش بدرون
میرفت و از ته او در میآمد و از این رو آنچه در درون آدمیزاده است بدبو، پلید، ناپاك شد. 17 - در علل: 36 -: بسندش از امام
ششم علیه السّلام که: همانا گرفتاري ایوب در این جهان براي نعمتی بود که خدا بدو داد و او هم شکرش نمود، ابلیس در آن زمان
تا فرود عرش میرفت و از اینکه شکر نعمت ایوب بالا رفت حسد برد و گفت: پروردگارا ایوب این شکر را در برابر نعمت دنیا که
باو دادي انجام میدهد و اگر دنیا را از او بگیري شکر نعمت نکند، مرا بر دنیاي او مسلط کن و ببین که شکر نکند. فرمودش من تو
را بدنیاي او مسلط کردم و او از دنیا و فرزندش چیزي را نگذاشت و همه را نابود کرد و ایوب همه را سپاس خدا همی گفت، و
آنگه بخدا برگشت و گفت پروردگارا ایوب میداند البته دنیائی که از او گرفتی باو برمیگردانی پس مرا بر تنش مسلط کن تا بدانی
که شکر نکند، خدا عزّ و جلّ فرمود: منت بر تنش مسلط کردم بجز دو چشم و دل و زبان و گوشهایش. ابو بصیر گوید: امام ششم
فرمود: جهید و پیشی گرفت که مبادا خدا عزّ و جلّ بر او رحم کند و جلو او را بگیرد و آمد و آتش سموم در بینی ایوب دمید و
همه تنش تاول زد و نقطه نقطه شد. 18 - کافی- 256 - بسندي از امام ششم علیه السّلام که خدا عزّ و جلّ مؤمن را بهر دردي گرفتار
کند و بهر مرگی بمیراند جز اینکه دیوانهاش نکند، ندیدي که چگونه ابلیس بمال و فرزند و خاندان و هر چیز ایوب مسلط شد و بر
256 : از امام صادق علیه السّلام چون نزد خاندان خود ، خردش مسلط نشد، برایش ماند تا خدا را بدان یگانه داند. 19 - در فقیه- 3
درآئید نام خدا ببرید که هر که نام خدا نبرد هنگام جماع و از او فرزندي شود ص: 156 شرك شیطان باشد و
18 - ابو جعفر علیه السّلام فرمود: چون یکی شماها براي شاشیدن یا جز آن : با مهر و دشمنی ما آزموده شود. 20 - و از همان- 1
177 (ط آخوندي): باسنادش از : خود را گشاید باید بسم اللَّه بگوید که شیطان دیده از او بر هم نهد تا فارغ شود. 21 - و از همان: 2
علی بن اسباط که امام هشتم علیه السّلام بمن فرمود: چون در سفر یا حضر از خانه برآیی بگو: بسم اللَّه آمنت باللَّه، توکلت علی اللَّه
ما شاء اللَّه لا حول و لا قوة الا باللَّه العلی العظیم که چون شیاطین بدو برخورند فرشتهها بچهره آنها بکوبند و بگویند: چه راهی بدو
- دارید با اینکه خدا را نام برده و بدو گرویده و بر خدا توکل کرده و گفته: ما شاء اللَّه لا حول و لا قوة الا باللَّه. 22 - در کافی ( 3
بسم » -287 فروع) باسنادش که امام ششم علیه السّلام فرمود: بر سر هر کنگره و بر سر هر پل شیطانی است چون بدان رسیدي بگو
407 ط آخوندي: باسنادش از امام ششم علیه السّلام که چون مرد میان دو پاي زن نشیند : تا از تو بکوچد. 23 - در تهذیب: 7 « اللَّه
اگر نام خدا برد شیطان از او دور شود، و اگر بکند و نام خدا نبرد شیطان با او دخول کند و کار از هر دو باشد و نطفه از یکی
209 - باسنادش از ابی : (راوي گوید) گفتم: قربانت بچه شناخته شود؟ فرمود: بمهر ما خاندان و بدشمنی با ما. 24 - و از همان: 2
حمزه که امام چهارم بمن فرمود: اي ثمالی چون نماز برپا شود شیطان نزد همدوش امام آید و باو گوید: یاد خدا کرده؟ اگر گوید
آري، برود و اگر گوید، نه، بر دو شانهاش سوار شود و امام مردم گردد تا نماز را تمام کنند، گوید: گفتم: قربانت مگر نیست که
قرآن را میخوانند؟ گفت: چرا، چنان نیست که فهمیدي اي ثمالی مقصود از ذکر خدا بلند خواندن بسم اللَّه الرحمن الرحیم است.
ص: 157 بیان: همدوش امام فرشتهایست که کردارش را نویسد یا شیطانی که بدو گماشته است. 25 - در
محاسن- 432 -: از امام ششم علیه السّلام که چون خوراك خوري بگو بسم اللَّه در آغاز و در پایان چون از بسم اللَّه گفتن پیش از
خوردن شیطان شرکت نکند و پس از آن هر چه شیطان خورده برگرداند. 26 - و از همان: از امام ششم علیه السّلام که چون چاشت
صفحه 69 از 121
و شام نهند بگو بسم اللَّه که شیطان بیارانش گوید بیرون روید، اینجا شام و خوابگاه نیست، و اگر بسم اللَّه فراموش شود گوید بیائید
که اینجا شام و خوابگاه دارید. 27 - و در خبر دیگر فرمود علیه السّلام چون یکی از شما بیبسم اللَّه وضوء سازد شیطان شریک
: وضویش شود، و اگر بخورد یا بنوشد یا بپوشد سزاست که نام خدا برد بر آن و اگر نکند شیطان شریکش شود. 28 - در فقیه- 4
-264 در سفارشهاي پیغمبر است که اي علی خواب چهار جور است: خواب پیغمبران که بر پشت است، خواب مؤمنان بر پهلوي
راست، خواب کفار و منافقان بر سمت چپ خواب شیطان بر رویشان. 29 - در تفسیر امام- 244 - که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
و سلم فرمود: از شیطان بخدا پناه برید، هر که بخدا پناهد پناهش دهد از وسوسههاش، فوتهاش و دمیدنهاش پناه برید، میدانید چه
هستند؟ وسوسهاش آنچه از دشمنی ما اهل بیت در دل شما اندازد، گفتند یا رسول اللَّه پس از اینکه مقام و منزلت شما را دانستیم
چگونه دشمن شما باشیم؟ فرمود: بدشمنی با دوستان ما و دوستی با دشمنان ما. گفتند: یا رسول اللَّه فوتهاش چهاند؟ فرمود: باد
خشم که در آدمی دمد و آن را بنابودي دین و دنیا کشد، و بسا در جز خشم هم فوت کند بشما که بدان هلاك شوید میدانید
سختترین فوتش چیست؟ اینست که در دل کسی اندازد یکی از این امت سر است بر ما، یا منحرف شود از ما خاندان، و اما
دمیدنش این است که یکی از شماها پس از قرآن چیزي را از ذکر ما و صلوات بر ما شفابخشتر داند ص:
-30 در علل- 194 -: که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: در خانههاتان را ببندید سر ظرفهاتان را بپوشید، و بند 158
54 - فروع بسندي تا رسول خدا صلّی : مشکهاتان را خوب بکشید که شیطان نه پرده بر دارد نه بند مشک باز کند. 31 - در کافی: 6
اللَّه علیه و آله و سلم که چون با بسم اللَّه سوار چهارپا شود کسی فرشتهاي پشت او نشیند و او را نگهدارد تا فرو آید و اگر بیبسم
اللَّه سوار شود شیطان پشت او باشد و باو گوید سرود بخوان و اگر گوید ندانم گویدش: زمزمه کن تا فرود آید. 32 - در عیون-
-228 از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله که در روز نخست ماه رمضان شیاطین در بند شوند. 33 - در علل- 42 : بسندي از ابی عبد
الرحمن که بامام ششم علیه السّلام گفتم: بسا غمگین شوم و در خاندان و مال و فرزند آسیبی ندانم و بسا شاد شوم و سببی در آنها
ندارد: فرمود: کسی نباشد جز با او فرشته یا شیطانیست، و شادي او نزدیکی فرشته است با او و غمش نزدیکی شیطان و اینست قول
.« شیطان به شما نوید فقر دهد و بهرزهگی وادارد و خدا بشما نوید آمرزش و فضل دهد، خدا واسع، دانا است » خدا تبارك و تعالی
بیان: بسا مقصود اینست که این غم براي وسوسه شیطانست که آدمی بدان توجه ندارد و پندارد سببی ندارد، یا مقصود اینست که
چون کار شیطان اینست محض نزدیکیش مایه اندوه است، یا مقصود سائل اینست که این امور در گذشته از دست نرفتهاند، و همه
اینها در باره فرشته هم رواست. 34 - در کافی- ج 2 ص 266 - بسندش از امام ششم علیه السّلام که دلی نباشد جز دو گوش دارد بر
یکی فرشتهاي رهنما است و بر دیگري شیطانی فتنهگر، این واداردش و این بازداردش، شیطان او را بگناهان وادارد و فرشته او را از
از راست و از چپ نشستهایست سخنی نگوید جز ص: 159 » آنها باز دارد و اینست معنی قول خدا عزّ و جلّ
-35 و از همان ج 2 ص 267 - از امام ششم علیه السّلام که دل دو گوش دارد و چون بنده « نزد او رقیب و عتید باشند 18 - ق
آهنگ گنه کند روح ایمانش گوید: مکن و شیطان گوید: بکن، و چون بر شکم او باشد (براي زنا) روح ایمانش بر کنده شده.
-36 در محاسن 636 - بسندي تا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله که: بر کوهان هر شتر شیطانیست او را براي خود زبون و خوار کنید
و نام خدا را چنانچه فرمان دارید بر آن ببرید. 37 - و از همان: 634 : از یعقوب بن جعفر که شنیدم ابی الحسن علیه السّلام میفرمود:
بر بینی هر اسبی شیطانیست چون کسی از شما خواهد دهنه بر آن زند نام خدا را ببرد. 38 - در طب الائمه- 117 - که رسول خدا
صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: در خانهتان حیوانات اهلی بسیار بگیرید که دیوها از بچههاتان بدانها پردازند. 39 - در کافی: ج 2
ص 323 - بسندش از مولا امیر المؤمنین علیه السّلام که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: خدا بهشت را حرام کرده بر هر
دشنامگوي بیروي و کم شرم که باك ندارد بدان چه گوید و گویندش که اگرش بازرسی نیابی او را جز زنا زاده یا شرك شیطان
الخبر 40 - در کافی ج 5 ص 502 - بسندش از « و شریک آنها شو در اموال و در اولاد » وانگه فرمود: نشنیدي قول خدا عزّ و جلّ را
صفحه 70 از 121
« و منه در آن شرك شیطان » : ابی بصیر که چون امام ششم باو دعائی آموخت که چون زنش نزد او آید آن را بخواند در آن گفت
سپس فرمود: شیطان آید « و شریک شو با آنها در دارائی و در فرزند » ؟ گوید: گفتم: از کجا این دانسته شود؟ فرمود: قرآن نخواندي
و بر زن نشیند چنانچه مرد نشیند و پدید آرد آنچه مرد پدید آرد و بگاید چنانچه مرد بگاید گفتم: از کجا این فهمیده شود؟ فرمود:
بدوستی و دشمنی ما هر که ما را دوست دارد نطفه بنده خداست، و هر که دشمن دارد نطفه شیطانست. ص:
-41 در حدیث دیگر فرمود: شیطان چون مرد بر زن نشیند و چون مرد بر او نطفه ریزد. 42 - در روایت دیگر است از هشام در 160
باره دو نطفه آدمی و شیطان که مشرك شوند امام ششم علیه السّلام فرمود: بسا کودك از یکی از آنها آفریده شود و بسا از هر دو
با هم. 43 - در تفسیر الفرات- 40 -: که امیر المؤمنین بر در خانهاش پیري دید دانست شیطانست با او کشتی گرفت و او را بخاك
انداخت گفت: اي علی از رویم بلند شو تا مژدهات دهم، برخاست از او فرمود: اي ملعون بچه مژدهام دهی گفت: در روز قیامت
حسن در سمت راست عرش است و حسین در سمت چپ عرش و به شیعیان خود گذرنامه از دوزخ دهند، و برخاست و بآن
حضرت گفت بار دیگر با تو کشتی گیرم فرمود: آري و امیر المؤمنین او را بخاك افکند. گفت از رویم برخیز تا بتو مژده دهم
برخاست و او گفت: چون خدا آدم را آفرید نژادش را از پشتش بمانند ذرّ بر آورد و از آنها پیمان گرفت، فرمود: من پروردگار
شما نیستم؟ گفتند چرا و آنها را گواه خودشان ساخت و پیمان گرفت براي محمّد و پیمان ولایت تو را هم گرفت، تو چهرهاي
شناختهشدهاي و روحت دانسته شده، کسی نگوید: تو را دوست دارم جز منش شناختم و کسی نگفت تو را دشمنم جز اینکه منش
شناختم. گفت: برخیز بار سوم با من کشتی بگیر و با او کشتی گرفت و او را بخاك افکند، گفت اي علی مرا دشمن مدار و از رویم
برخیز تا بتو مژدهاي دهم فرمود: آري ولی از تو بیزارم و تو را لعن کنم، گفت بخدا اي پسر ابی طالب هیچ کس دشمن تو نباشد جز
-64 الاسراء 44 - در « وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ » اینکه در رحم مادرش و در فرزندش شریکم، باو گفت: مگر قرآن نخواندي
تفسیر علی بن ابراهیم- 557 -: بسندش از ابی جعفر علیه السّلام در داستانی طولانی در باره حج ابراهیم و سر بریدن فرزندش تا آنجا
که گفته: هر دو بفرمان ص: 161 خدا دل نهادند و پیري جلو آمد و گفت: اي ابراهیم چه قصد داري با این
پسر بچه؟ گفت میخواهم سرش را ببرّم گفت سبحان اللَّه پسر بیگناهی را سر میبري فرمود: خدایم بدان فرمان داده، گفت
پروردگارت از آن باز داشته و شیطانست که بدانت فرمان داده. ابراهیم فرمود: آنکه مرا تا اینجا رسانده مرا بدان فرمانداده و سخن
در گوشم افکنده گفت: نه بخدا فرمانت نداده بدان جز شیطان و در پاسخ فرمود بخدا دیگر با تو سخن نگویم. و ابراهیم آهنگ سر
بریدن کرد، شیطان بوي گفت: اي ابراهیم تو پیشوائی و مردم از تو پیروي کنند و چون سر پسرت را ببري مردم سر فرزندان خود را
ببرند، سخنی با او نگفت و رو بپسرش کرد و در باره بریدن سرش با او مشورت کرد و حدیث فداء را کشیده تا گفته ابلیس خود را
بمادر پسربچه رساند که در میان دره ایستاده و بخانه کعبه نگاه میکرد، باو گفت: پیري را دیدم او که بود؟ گفت او شوهر من است
گفت بچه پسر زیبائی بهمراه او دیدم؟ گفت او پسر من است، گفت: منش دیدم که او را خوابانده و کارد کشیده تا سرش را ببرّد.
گفت: دروغگوئی راستی ابراهیم مهربانتر همه مردم است چگونه سر پسرش را میبرد؟ گفت سوگند بپروردگار آسمان و زمین و
بپروردگار این خانه که دیدم او را خوابانده و کارد کشیده، گفت: چرا؟ گفت: پندارد که پروردگارش بدان فرمانش داده، گفت:
او را باید که پیرو پروردگارش باشد، و در دلش افتاد که در باره پسرش فرمانی رسیده. و چون از مناسک خود پرداخت شتابانه از
- دره مکه بمنی برگشت و دست بر سر نهاده و میگفت پروردگارا از من مؤاخذه مکن بدان چه با مادر اسماعیل کردي الحدیث. 45
در علل: 163 - بسندش از امام ششم علیه السّلام که چون آدم از بهشت ص: 162 فرود آمد از میوههاش دلش
خواست، و خدا تبارك و تعالی دو شاخه بدو فرود آورد از انگور آنها را کشت و چون برگ و میوه آوردند و رسیدند ابلیس آمد
و دیواري گرد آنها کشید و آدم باو گفت: اي ملعون تو را چه شود گفت اینها از منست، فرمود دروغگوئی و راضی شدند که روح
القدس میان آنها حکم شود و چون نزد او رسیدند، روح القدس آتشی برگرفت و بر آن دو تاك افکند و شاخه آنها درگرفت تا
صفحه 71 از 121
آدم پنداشت چیزي از آنها نماند و همه بسوزد و هم ابلیس چنین پنداشت فرمود: آتش تا آنجا که باید درون آنها رفت و دو سوم
393 - مانندش آمده : آنها را بر و یک سوم ماند، روح گفت: آنچه رفت بهره ابلیس بود و آنچه ماند از تو است اي آدم در کافی 9
392 - بسندش از امام ششم علیه السّلام که چون خدا تبارك و تعالی آدم را بزمین فرود آورد او را : با سندي. 46 - و در همان: 6
فرمود: تا کشت و کار کند و از درختهاي کاشته بهشت بدو داد چون نخل و تاك و زیتون و انار و آنها را براي نژادش کشت و
خود از میوهاش خورد، پس شیطان گفت: اي آدم این درختکاري در زمین چیست که من آن را ندانم با اینکه پیش از تو در زمین
بودم؟ اجازه بده من از آن چیزي بخورم و باو نداد. و در پایان عمر آدم نزد حواء آمد که گرسنگی و تشنگی مرا بیتاب کرده باو
گفت: آدم بمن سپرده که چیزي از این کشتهها بتو ندهم زیرا از بهشتند و نسزد که تو از آن بخوري، گفت: اندکی در مشت من
بفشار و نکرد گفت بگذار من آن را بمکم و نخورم، و یک خوشه برگرفت از انگور باو داد، و آن را مکید و از آن چیزي نخورد
بتاکید حواء و چون از آن کم شد حواء آن را از دهانش بیرون کشید خدا بآدم وحی کرد ابلیس دشمن من و تو انگور را مکید و
من شیره خمر آن را تا آنجا که نفس شیطان در آنست بر تو حرام کردم، و می غدقن شد چون دشمن خدا ابلیس با حواء نیرنگ زد
و انگور را مکید و اگرش خورده بود تاك از آغاز تا پایان حرام میشد و هر چه میوه و خوردنی داشت حرام میشد آسمان و جهان،
ج 7، ص: 163 سپس او بحواء گفت: کاش از این خرما هم براي مکیدن بمن میدادي مانند انگور و یک دانه خرما باو داد و مکید.
انگور و خرما خوشبوتر از مشک نافه بودند و شیرینتر از عسل و چون دشمن خدا آنها را مکید بویشان رفت و شیرینی آنها کاست.
امام ششم فرمود: سپس ابلیس پس از درگذشت آدم علیه السّلام رفت و در ریشه تاك و خرما بن شاشید و آب با شاش آن دشمن
خدا در رگهایشان روان شد و از این رو انگور و خرما جوش آیند و مستی آرند و خدا هر مستکننده را بر نژاد آدم غدقن کرد،
زیرا آب شاش دشمن خدا را در نخله و تاك انگور روانه کرد و هر چه جوش آید می شود براي آنکه آب در نخله و تاك از بوي
لان الماء » یعنی جوش آید و بدبو شود و مستکننده گردد « فمن ثم یختمر العنب » : شاش دشمن خدا ابلیس لعنه اللَّه جوش آمد. بیان
یعنی جوش آمد و دگرگون و بدبو شد از بوي شاش دشمن خدا، و ممکن است مقصود از اختمار انگور و خرما « اختمر فی النخله
پوشیدن سر ظرفهاي آنها باشد تا می شوند و مقصود از اختمار آب حبس آن در درخت است ولی بعید است. میگویم: اخبار بدین
مضمون بسیارند و برخی در جاي خود بیایند. 47 - در تفسیر امام: 194 - بامام گفته شد: بنا بر این ابلیس نیز فرشته نیست فرمود: نه
و چون بفرشتهها گفتیم براي آدم سجده کنید، سجده کردند جز ابلیس که از » بلکه از پریانست آیا نشنوید خدا عزّ و جلّ فرماید
تا آخر آنچه « و جانّ را آفریدیم پیشتر از آن از آتش زلال 27 - الحجر » و همانست که خدا عزّ و جلّ فرموده « پریان بود 50 - الکهف
در داستان هاروت و ماروت گذشت. 48 - در نهج البلاغه ج 1 ص 24 - در خطبه یاد کرد آدم علیه السّلام و خدا از فرشتهها
خواست سپرده او را بپردازند که در بر آنها بود و سفارش او را انجام دهند در سجده و تواضع براي آدم و احترام او و فرمود: سجده
کنید بر آدم و همه سجده کردند جز ابلیس و عشیرهاش که تعصبگیر شدند و شقاوتچیر و بآفرینش از آتش خود را عزیز داشتند
و آفرینش از خاك خشکیده را خوار پنداشتند مهلت دادش براي ص: 164 اینکه سزاوار خشم گردد، و
و آنگاه خدا آدم را بخانه خود « راستی تو از مهلت دارانی تا روز هنگامه معلوم » : آزمایشش کامل شود و بوعده وفا گردد و فرمود
جا داد که زندگی گوارا و جایگاهی آسوده داشت و او را از ابلیس و دشمنیش برحذر داشت، و دشمنش با او رقابت ورزید در
وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَۀِ إِنِّی » ماواي بهشتی و یاري زیبایان و او را فریب داد. بیان: سپرده خدا بفرشتهها اشاره است بقول خدا تعالی
الآیۀ- قبیل در اصل گروه است از 3 ببالا از مردمی پراکنده و اگر از یک پدر باشند، قبیله نام گیرند، و قبیل داري ابلیس « خالِقٌ بَشَراً
در اینجا غریب است، زیرا در این وقت نژادي نداشته و همانندي در آسمان نداشته و شاید مقصود پریان زمین باشند که آنان هم
فرمان سجده داشتند و ذکر نشدنشان در آیات و دیگر اخبار براي بیاعتنائی بدانها است، یا مقصود خلقی بودند در آسمان جز
فرشتهها و بسا مراد به قبیل او نژاد او باشند و سجده نکردن آنها بآدم براي این باشد که بدان رضا دادند که در روایت دیگر فرموده
صفحه 72 از 121
همانا مردم با رضا و خشم با هم فراهم شوند، ناقه ثمود را یکی پی کرد و خدا همه ثمود را عذاب کرد چون بدان راضی بودند و
-49 نهج البلاغه ج 1 ص 396 - در خطبه قاصعه فرمود: سپاس از « فَعَقَرُوها فَأَصْ بَحُوا نادِمِینَ، 157 - الشعراء » بهمه وابست که فرمود
آن خداست که خود را بعزت و کبریا آراست و هر دو را از آفریدهها واگرفت و ویژه خود ساخت و مرز خود نمود و بر دیگران
غدقن کرد، و آرم ولائی خود برگزید و هر بندهاش در آنها با وي ستیزه کرد طردش نمود، و آن را آزمایش فرشتههاي نزدیکش
ساخت تا متواضع و متکبر بدان از هم جدا شوند، و با اینکه دانا بر از دلها و نهان غیبها است. فرمود: البته من آفریدگارم آدمی را از
خاك و چون او را ساختم و از خود ص: 165 جانش دادم بیفتید برایش سجده کنان همه فرشتهها همه سجده
که تعصبش دامن گیر شد و بآفرینش خود بر آدم بالید و بمایهاش تعصب ورزید این دشمن خدا « کردند جز ابلیس 71 - ص تا 74
پیشواي تعصبداران و پیش کسوت متکبرانست که پایه تعصب را نهاد و با خدا در رداء جبروت ستیزه کرد و جامه عزتمندي بر
خود پوشید و سرپوش خواري را بدور افکند تا فرمود- از آنچه خدا با ابلیس کرد عبرت گیرید که کردار دراز و تلاش سخت او را
نابود ساخت، او شش هزار سال خدا را پرستید که کس ندانست از سالهاي دنیا است یا سالهاي آخرت، براي تکبّر یک ساعت، پس
از ابلیس چه کسی از کیفر خدا سالم ماند در گناه او، نه هرگز خدا آدمی را ببهشت نبرد با گناهی که فرشتهاي را برایش از آن بدر
کرده زیرا حکمش براي اهل آسمان و زمین یکی است، میان او و هیچ کدام آفریدههاش نرمش و رخصت نیست براي مرزي که بر
جهانیان غدقن کرده. اي بندههاي خدا بر حذر باشید که دشمن خدا دردش را بشما بکشاند و با سپاهش شما را برانگیزد، بجان
پروردگارا بسزاي آنکه » : خودم شما را نشان تیر زه کشیده خود ساخته و خوب زه را کشیده و از نزدیک بشما پرتاب کرده و گفته
تیري از گمان به نهان دوري « مرا از راه بدر کردي آرایش دهم برایشان آنچه در زمین است و همه را از راه بدر برم 39 - الحجر
افکند و پنداري نارسا آورد و حمیت کشان و متعصبان و قهرمانان کبر و جاهلیت او را راستگو در آوردند تا آخر خطبه بیان: اینکه
فرمود فرشتهاي را از آن بیرون کرد، ظاهرش اینست که شیطان فرشته بوده، و بسا جواب دارد که شیطان بوابستگی فرشته بوده نه
332 - بسندي از انس بن مالک که روزي رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بر در - بآفرینش تمام خطبه و شرحش گذشته. 50
خانهاش بهمراه علی بن ابی طالب علیه السّلام نشسته بود که شیخی جلو آمد و برسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم آسمان و
جهان، ج 7، ص: 166 سلام کرد و برگشت رسول خدا بعلی علیه السّلام فرمود: آیا آن شیخ را میشناسی؟ گفت: نه، فرمود: این
ابلیس است علی علیه السّلام گفت: اگر میشناختم با یک زدن تیغ را کارش میساختم و امتت را از او آسوده میکردم. ابلیس نزد
« شریک شو با آنها در دارائی و فرزندهاشان » علی علیه السّلام برگشت و گفتش اي ابا الحسن مرا کم گرفتی، نشنیدي خدا فرموده
بخدا با کسی که تو را دوست دارد در مادرش شرکت نکردم. 51 - و از همان از علی بن حسان واسطی که حدیث را بالا برده تا
گفته زنی از پریان نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم آمد و باو از دل ایمان آورد و هر هفته نزد او میآمد و 40 روز نیامد و
باز آمد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم باو فرمود: چرا دیر آمدي اي جنیه، گفت یا رسول اللَّه رفتم بدریاي گرد جهان براي
کاري و بر کناره آن دریا سنگی سبز دیدم، که بر آن مردي نشسته بود و دست بآسمان برداشته و میگفت: بار خدایا خواهم از تو
بحق محمّد، علی، فاطمه حسن و حسین که مرا بیامرزي. باو گفتم: تو کیستی؟ گفت: ابلیسم، گفتم: اینان را از کجا میشناسی؟
گفت: من پروردگارم را در زمین چنین و چنان سال پرستیدم و در آسمان چنین و چنان سال و در آسمان ستونی ندیدم جز بر آن
نوشته بود: لا اله الا اللَّه، محمّد رسول اللَّه، علی امیر المؤمنین ایدته به. 52 - در همان- 339 - بسندش از امام ششم علیه السّلام که
ابلیس خود را به یحیی بن زکریا علیه السّلام وانمود با هر چه بر او آویخته بود، یحیی باو گفت: اي ابلیس این آویزهها چیست؟
گفت اینها دلخواههاي آدمیزاده است که بدامشان کشم با آنها، گفت: از من هم چیزي هست؟ گفت بسا که سیر بخوري و تو را از
نماز و ذکر، گران خاطر سازم. یحیی نذر کرد که هرگز غذاي سیر نخورد، شیطان نذر کرد که هرگز اندرز بمسلمانی ندهد سپس
امام به حفص- راوي حدیث- فرمود: جعفر و خاندانش هم نذر دارند شکم خود را از خوراك پر نکنند و نذر دارند که هرگز براي
صفحه 73 از 121
53 - در محاسن که امام یکم علیه السّلام فرمود: راستی ابلیس سرمه دارد. سفوفها دنیا کار نکنند ص: 167
دارد، و مزهها. سرمهاش خوابست و سفوفش خشم و مزه که بکامها نهد دروغ است. بیان: مناسبت سرمه با خواب روشن است، و
تعبیر از خشم به سفوف براي اینست که بیشتر سفوفها مسهلند و خشم هم کارهاي ناشایسته و اخلاق نکوهیده را از آدمی بدر آورد
و سفوف داروهائیست که کفه میکنند، لعوق انگشت لیسیدن از خوراك خوشمزه است و با دروغ مناسب است در نهایه است که
در حدیث است: شیطان لعوق دارد و دسوم، لعوق آنست که با ملعقه خورند و دسام آنچه است که گوش را بندد و دیگر ذکر و
موعظه در آن جا نکند. 54 - عیاشی از جمیل بن دراج که از امام ششم علیه السّلام پرسیدم از ابلیس که فرشته بود و یا کارمندي بود
در آسمان؟ فرمود: فرشته نبود و فرشتهها او را از خود میدانستند، و خدا میدانست که فرشته نیست و هیچ کاري را در آسمان
متصدي نبود و کرامتی نداشت. من نزد طیّار آمدم و آنچه شنیده بودم باو گفتم، او منکر شد و گفت: چگونه از فرشتهها نبود و خدا
و خود طیّار نزد آن حضرت آمد و از او پرسید و من نزدش بودم « بآدم سجده کنید و همه سجده کردند جز ابلیس » فرماید بفرشتهها
گفت: قربانت قول خدا: آیا گروه مؤمنان در چند جا است که خطاب بآنها است منافقان را هم میگیرد؟ فرمود: آري منافقان،
در کافی- 274 - روضه- بسندي مانند آن آمده. 55 - عیاشی بهمان «1» گمراهان هر که در ظاهر اعتراف بدعوت اسلام دارد میگیرد
سند امام صادق علیه السّلام (قریب بمضمون خبر سابق را آورده ص: 168 و در ضمن گفته فرشتهها شیطان را
از خود میدانستند و مصنف در بیان این جمله گفته است) یعنی او را در فرمانبري و بیگناهی از خود میدانستند چون روزگار درازي
مواظب عبادت خدا بود چون بعید است که ملائکه ندانند او فرشته نیست با اینکه از میان پریان اسیرش کردند و بآسمانش برآوردند
و این تعبیر از قبیل (سلمان منا اهل البیت) است. یا چون دیدند اخلاقش جدا از پریانست و خدا تعالی پر او را ارجمند داشت میان
آنها و رئیس برخی از آنها نمود پنداشتند که از آنها بوده و میان پریان گرفتار بوده، یا این گمان از برخی فرشتهها بوده که سابقه او
فرمود: مقصود « وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ » 286 - بسندي از امام ششم علیه السّلام در تفسیر قول خدا : را نمیدانستند. 56 - عیاشی: 1
از خلق اللَّه فرمان خداست. 57 - و هم عیاشی از امام پنجم روایت کرده که خلق اللَّه، دین خداست. بیان: در خبر نخست خلق اللَّه را
113 ) مجمع گفته از ابن عباس و ابراهیم و مجاهد و حسن و قتاده خلق : بفرمان خدا تفسیر کرده و در دوم بدین خدا، طبرسی در ( 2
فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتِی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیْها لا تَبْدِیلَ لِخَلْقِ » اللَّه بفرمان و دین خدا تفسیر شده و از امام ششم علیه السّلام هم روایت شده و آیه
مؤید آنست، و مقصود حلال شمردن حرام است و بر عکس و گفتند مقصود خایه کشی است، گفتند: خالکوبیست، گفتند: « اللَّهِ
276 - از جابر - مقصود دگرگون کردن خورشید و ماه و سنگ است از بهره بردن در زندگی بپرستش آنها بخدائی. 58 - عیاشی- 1
که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: ابلیس نخست نوحهگر نخست سرود خوان نخست حديخوانست، فرمود: چون آدم از درخت
خورد او سرود خواند، چون آدم را بزمین فرود کردند برایش حدي خواند، چون در زمین پایدار شد نوحهگري کرد تا او را بیاد
نعمت بهشت اندازد، آدم گفت پروردگارا این دشمنی که بمن دادي در بهشت از عهده او برنیامدم و اگر تو مرا آسمان و جهان،
ج 7، ص: 169 کمک نکنی بر او توانا نشوم. خدا فرمود: بدي بیک بدي ولی نیکی ده برابر تا هفتصد برابر، گفت پروردگارا برایم
بیفزا، فرمود: نوزادي نیایدت جز اینکه یک فرشته یا دو تا بر او گمارم که پاسبانش باشند گفت پروردگارا بیفزا، فرمود: توبه پذیرفته
است تا جان در تن است، گفت: پروردگارا بیفزا، فرمود: گناهان را همه بیامرزم و باکی ندارم، گفت: مرا بس است. ابلیس گفت:
پروردگارا اینست که بر منش ارجمندي و برتري دادي و اگر بمن تفضلی نکنی بر او توانا نباشم، فرمود: نوزادي نیارد جز تو را دو
نوزاد آید، گفت: پروردگارا، بیفزا، فرمود: در رگ و خونش روان شوي، گفت: پروردگارا بیفزا، فرمود: تو و نژادت در سینه آنها
جا کنید، گفت: پروردگارا بیفزا فرمود: بدانها نوید ده و آرزومندشان کن و نوید ندهد شیطان آنها را جز بفریب. 59 - و از همان از
داود بن فرقد که امام ششم علیه السّلام فرمود: فرشتهها پنداشتند شیطان از آنها است و خدا میدانست از آنها نیست و راز او را بوسیله
حمیت فاش کرد که گفت: مرا از آتش آفریدي و او را از گل آفریدي. 60 - و از همان از ابی بصیر که امام ششم علیه السّلام
صفحه 74 از 121
البته آنها را از صراط مستقیم تو باز دارم و آنگه از برابر آنها در آیم الآیۀ همان علی بن ابی » فرمود: آن صراط که ابلیس گفت
عموم دارد. من گویم: « یا بَنِی آدَمَ » 11 - از امام پنجم و ششم علیه السّلام در قول خدا : طالب علیه السّلام است. 61 - و از همان- 2
239 - بسندي از عبد السلام که امام ششم علیه السّلام : -62 و از همان- 2 « یا بَنِی آدَمَ لا یَفْتِنَنَّکُمُ الشَّیْطانُ، 26 - الاعراف » یعنی آیه
فرمود: اي عبد السلام از خود و دیگران حذر کن: گفتم: پدر و مادرم قربانت توانم از دیگران ص: 170 حذر
کنم و از خود چگونه؟ فرمود: این خبیث گوش میایستد، و میآید و از تو سخنی میشنود و بصورت آدمی بیرون میرود و میگوید:
عبد السلام میگفت، گفتم قربانت پدر و مادرم اینکه چاره ندارد، فرمود: همین است. بیان: ظاهرا مقصود ذکر معایب مردم و
اموریست که باید نهان بماند و اصراري است در تقیه، و بسا شامل تصورات آدمی هم شود، و غرض رفع استبعاد از این است که
آدمی رازي را در دل نهان کند و از زبان دیگران بشنود و این بسیار شده و خبیث همان شیطانست. 63 - در تاویل الایات الباهره
پروردگارا مهلتم بده تا روزي که مبعوث شوند، » بیسند تا وهب بن جمیع که از امام ششم علیه السّلام پرسیدم از ابلیس و گفته او
این روز کدام روز است؟ فرمود: اي وهب پنداري روز رستاخیز مردم است، نه، « گفت تو از مهلت یافتههائی، تا روز وقت معلوم
ولی خدا عزّ و جلّ او را مهلت داده تا روزي که قائم ما برانگیخته شود و موي جلو سرش را بگیرد و گردنش را بزند اینست روزي
38 - اصول: بسندي از امام ششم علیه السّلام که مرگ هیچ کس محبوبتر نزد ابلیس نیست از : که وقت معلوم است. 64 - از کافی: 1
264 - فروع بسندي از زید شحام که شنیدم امام ششم میفرمود: راستی چون بنده سجده کند و : مرگ یک فقیه. 65 - و از همان: 3
طولش دهد ابلیس داد زند واي بر من، او فرمان برد و من نافرمانی کردم او سجده کرد و من نکردم. توضیح: در نهایه است که در
- حدیث ابی هریره آمده چون آدمیزاده سوره سجده خواند و سجده کند، شیطان گوشه گیرد و بگرید و بگوید اي واي بر من. 66
50 - ط غفاري- بسندش از امام ششم علیه السّلام که چون نوح از کشتی فرود آمد ابلیس نزد او آمد باو گفت: در : در خصال: 1
زمین مردي نیست که بیش از تو بر من منت داشته باشد، بر این بدکاران نفرین کردي و مرا از آنها ص: 171
آسوده کردي دو خصلت بتو نیاموزم؟ از حسد بپرهیز که آن بمن کرد آنچه کرد و از حرص بپرهیز که بآدم کرد آنچه کرد. 67 - و
132 بسندش از امام پنجم (قریب بدین مضمون را آورده و در اندرز شیطان گفته) مرا در سه جا یاد آور که نزدیکتر بهر : از همان: 1
بنده در آنجا هستم: یادم کن هنگامی که خشم کنی یادم کن چون میان دو تن قضاوت کنی یادم کن چون با زنی تنها بمانی و
133 -: بسندي از امام ششم علیه السّلام که ابلیس میگوید در باره آدمیزاده اگر وابمانم در : دیگري با شما نباشد. 68 - و از همان- 1
سه چیز وانمانم، مال ناروائی بدست آوردن، حق مال حلال واندادن، و آن را در ناروا صرف کردن. بیان: یعنی هر آدمیزاده را در
152 بسندي از امام ششم علیه السّلام که نخست پدران سهاند آدم که فرزند : این سه چیز گمراه کنم در غالب. 69 - در خصال 1
مؤمن آورد جانّ که فرزند کافر آورد، ابلیس که کافر آورد و در آنها زایش نیست، تخم گذارد و جوجه کند و همه پسر باشند و
دختر نباشند. 70 - در مجالس ابن الشیخ: 216 - بسندي تا پدران امام ششم علیه السّلام که ابلیس از زمان آدم علیه السّلام نزد همه
پیمبران میآمد تا مسیح مبعوث شد، با آنها گفتگو میکرد و از آنها پرسش مینمود و با هیچ کدام بیشتر از یحیی بن زکریا انس
نداشت یحیی باو گفت: اي ابا مرّه من بتو نیازي دارم گفتش تو را ارجمندي بیش از آنست که من خواهش تو را رد کنم هر چه
خواهی بخواه که من در فرمانت مخالفت ندارم. فرمود: اي ابا مرّه میخواهم همه دامهایت که آدمیزاده را با آنها شکار میکنی بمن
بنمائی گفت بسیار خوب و فردا را باو نوید داد. بامداد فردا یحیی در خانه نشست و در خانه را بست چشم بوعدهگاه بود و نفهمید
که شیطان از دریچه که در اطاقش بود برابر او آمد با چهرهاي چون میمون و تنی چون خوك و دو چشم دراز در چهره، دندانها و
، دهانش در درازي چهره شکافی بودند در یک استخوان بیچانه و ریش، چهار دست داشت دو تا در سینه و دو آسمان و جهان، ج 7
ص: 172 در شانه پاشنههاش در جلو بودند و انگشتان پاهاش در دنبال قبائی بر تن داشت که کمرش را بسته بود با کمربندي که
رشتههاي سرخ و زرد و سبز و همه رنگ بدان آویخته بودند و زنگ بزرگی بدست و خودي بر سر و بر خودش آهنی آویخته چون
صفحه 75 از 121
قلاب و چرن یحیی خوب او را ورانداز کرد گفتش این کمربند میانت چیست؟ گفت این کیش گبریست که منش ساختم و نزد
آنها آرایش دادم. فرمود: این رشتهها و رنگها چیستند؟ گفتش اینها کارهاي زنانند (رنگهاي خ ب) پیوسته زن جلوهگري میکند (و
رنگ میزند خ ب) تا رنگی از او بگیرد و مردم را بدان بفریبد، فرمودش این زنگی که در دست داري چیست؟ گفت مجمع همه
لذتها از طنبور و تار و دایره و طبل و ناي و سرنا، و خوشگذرانها بر سر سفره میخواري خود نشینند و از آن لذت نبرند و من این
زنگ را میان آنها بجنبانم و چون آوازش را بشنوند طرب آنها را سبک کند و برقص آیند و انگشت بر هم سایند و جامه بدرانند.
فرمودش چه چیز چشمت را روشنتر کند؟ گفت: زنها که دامها و بندهاي منند، و چون نفرین نیکان و لعنت آنها بار مرا سنگین کنند
نزد زنها روم و بدانها خوشدل شوم. یحیی باو گفت: این خود که بر سر داري چیست؟ گفت از نفرین مؤمنان با آن خود را
نگهدارم، گفت: این آهنی که در آن بینم چیست؟ گفت دل خوبان را با آن قلاب کنم. یحیی گفت: هرگز شده که بمن پیروز شده
باشی؟ گفت: نه ولی تو یک خصلتی داري که آن را خوش دارم. یحیی گفت: آن چیست؟ گفت تو پر خوري و چون افطار کنی و
بخوري و سیر شوي و از برخی نماز و شب زنده داري خود در شب باز مانی از این کار، ص: 173 یحیی
فرمود: من با خدا عهد میکنم که دیگر سیر نخورم تا او را ملاقات کنم. ابلیس گفت: من هم با خدا عهد میکنم که بمسلمانی
اندرز ندهم تا بمیرم. از نزدش بیرون شد و دیگر بدو باز نگشت. 71 - این خبر را از غور الامور ترمذي بسندي آورده نزدیک بدان
چه گذشت تا آنجا که گوید- یحیی فرمودش اي ابا مرّه، نامش حارث است و کنیهاش ابا مره و خدایش ابلیس نامید چون در روز
سجده بر آدم علیه السّلام از هر نیکی رفته شد (و در بیان حاجت یحیی گفته) من دوست دارم ترا در صورت و آفرینشت بینم و
دامها که بدانها مردم را هلاك کنی بمن بنمائی. ابلیس گفت: کار بزرگی از من خواستی که مرا در تنگنا گذاشتی و کارم را
مشکل کردي ولی تو نزد من عزیزتري از اینکه تو را رد کنم و نیازت را بر نیاورم ولی میخواهم تنها مرا بینی و کسی جز خودت
نباشد براي فردا روز بر آمده وعده گذاشتند و با این وعده از نزد آن حضرت رفت، و فردا همان ساعت برابرش ایستاده بود، و باو
بیک کار خدائی بزرگ نگاه کرد. چهرهاي مسخ شده وارونه و زشت هراسناك و بد، تنی چون تن خوکان، و چهره چون میمونها،
شکاف چشمش بدرازا شکاف دهانش بدرازا تا برابر سرش و دندانهاش همه یک استخوان بیچانه و بیریش، موي سرش اندك
روئیده بسوي بالا و وارونه، با چهار دست دو در شانه و دو در پهلوها، انگشتان پاهاش بدنبال و پاشنههاش به جلو و دستش داراي
شش انگشت، گونهاش سفت و صاف، دو سوراخ بینی او بسوي آسمان و نوکی داشت چون نوك پرنده، چهرهاش بسوي پشت، دو
چشمش اعمش و لنگ و چوله، داراي دو بال و پیراهنی داشت بالا زده که رویش زناري بسته بود و چند کوزه خرد بکمربندش
آویخته بود و کنار پیراهنش رشتهها آویزان بودند در هر رنگ از سفید و سیاه و سرخ و زرد و سبز و زنگ سطبري بدست داشت و
خودي بر سر که بر قلهاش آهن درازي سر بر گشته آویزان بود. ص: 174 یحیی فرمود: اي ابا مره بمن از آنچه
بینم و بپرسم گزارش بده گفت اي پیغمبر خدا من بدین وضع نزدت نیامدم مگر اینکه میخواهم از هر چه بپرسی پاسخ درست دهم
و چیزي را از تو نپوشانم. فرمود: اي ابا مره بمن باز گو از این کمربند زناریت بالاي پیراهن چیست؟ گفت اي پیغمبر خدا این
مجوسگریست و گبرمآبی، من گبري را ساختم و بدان کیشم. فرمود: بگو بدانم این کوزههاي خرد که از کمربندت آویزانند در
پیش چیستند؟ گفت: اي پیغمبر خدا، اینها شهوتها و نمایشات دامهاي منند، نخست چیزي که مؤمن را با آن شکار کنم زن است و
اگر او بفرمان خدا در این باره بچسبد از راه جمع مال حرام بدو رو کنم و او را بطمع و حرص در آن اندازم و اگر بفرمان خدا پناه
برد و بزهد و ترك مال از من کناره کند از راه میخواري و مستی بدو رو کنم تا همه این خواهشها را در او مکرر سازم و بناچار اگر
پارساتر مردم باشد بیکی از آنها گرفتار شود. فرمود: این نمونههاي هوس انگیز که بکنار پیراهنت هستند چیستند؟ گفت: اي پیغمبر
خدا اینها رنگهاي زمانه و زیور آنهایند و هر زنی پیوسته جامه خود را بیکی از این رنگها درآورد تا آن را بپسندد و مردان را بزیور
خود عاشق خود سازد. فرمود: این زنگ که در دست داري چیست. گفت: اي پیغمبر خدا این معدن خوشی و شادي و مجمع
صفحه 76 از 121
آوازهاي ابزار موسیقی است از تار و طنبور و نی و طبل و دایره و نوحهگري و سرود و آن گروه در انجمنی گرد آیند براي بدکاري
و برخی از آنچه گفتم دارند ولی آنها را کامیاب و شاد نسازد، و چون دیدم خوب سرحال نیستند من این زنگ را بنوازم و با آواز
ابزار آنها در آمیزد و لذت و شادي آنها را بیفزاید، برخی چون آن را شنوند ص: 175 چغانک زنند، برخی
سر و گردن بجنبانند و برخی با دو دست چپ زنند و پیوسته این شیوه را دارند تا من بر آنها سوار شوم و آنها را هلاك سازم.
فرمود: این کلاه خود که بر سر داري چیست؟ گفت: اي پیغمبر خدا از من بپرهیز و از دامهایم که برایت بیان کردند پیغمبران و
نیکان و عابدان و پارسایان چنانچه من سر خود را با این کله خود از نکبت نگهدارم فرمود: نکبت کدام است؟ گفت: لعنت، فرمود:
این آهن دراز که در قله آنست چیست؟ گفت: اي پیغمبر خدا، این قلابیست که با آن دل نیکان را بسوي خود کشم. فرمود: یک
پرسش ماند، گفت آن چیست؟ فرمود: این چه آفرینش و صورت زشت و وارونه و منکریست که تو داري؟ گفت: اي پیغمبر خدا
این بخاطر پدر تو آدم است، من از فرشتههاي ارجمند بودم 400 هزار سال سر از سجده برنداشتم، و نافرمانی پروردگارم را کردم
در یک سجده براي پدرت آدم، و خدا بمن خشم کرد و مرا لعن کرد و از پیکره فرشتهها به پیکره دیوان درآمدم، در میان فرشتهها
زیباتر از من نبود و من مسخ و وارونه و زشت و برگشته و هراسناك و بدمنظره شدم چنانچه بینی. فرمود: آیا این صورت خود را
هرگز بکسی نمودي و این دامهایت را بدین وضعها؟ گفت: نه سوگند بعزّت پروردگارم، این چیزیست که هیچ آدمیزاده هرگز
بدان نگاه نکرده و من تو را بدان گرامی داشتم در برابر همه مردم. فرمود: پذیرائی خود را با دو پرسش کامل کن یکی عمومی و
دیگري خصوصی ص: 176 گفت: اي پیغمبر خدا بسیار خوب میتوانی بپرسی. فرمود: بمن باز گو کدام چیز
نزد تو امیدوارکنندهتر و پشتیبانتر و دلداريبخشتر از اندوه تو و چشم روشنتر کن تو و بهتر تو را پابرجا کند و دلت را شادتر کند؟
گفت: اي پیغمبر خدا من میترسم آن را بکسی بگوئی و از تو یاد گیرند و از آن خود را نگهدارند و نیرنگ من بیهوده شود. فرمود:
خدا در کتابش کار تو و نیرنگت را فرو آورده و براي پیغمبران و دوستانش بیان کرده و از آنچه باید کناره کردند، و اما گمراهان
را تو بدانها سزاوارتري که مانند گوي در دست تواند و تو آنها را ببازي میگیري و گفتار تو از گفتار خدا اثربخشتر و عزیزتر
نیست. گفت: اي پیغمبر خدا راستی امیدبخشتر چیزي نزد من و پشت محکمتر کن و چشم روشنکنتر برایم زنانند که بند و
دامهاي منند و تیر بیخطاي منند پدرم قربانشان اگر اینان نبودند نمیتوانستم کمترین آدمی را گمراه کنم، بوسیله آنها است که
بمقاصد خود برسم و بدانها مردم را در مهالک افکنم. چون متوجه عابدان و علماء شوم بر من چیره شوند، و هر چه سپاه بر آنها
گسیل دارم بگریزند و پس از شکست و گریز بیاد زنان آیم و خوشدل شوم و خشمم آرام شود و خاطرم آسوده گردد، و عقده دلم
گشوده شود و اندوهم تسلی یابد و چشمم روشن گردد و پشتم محکم شود. و اگر زنها از نژاد آدم نبودند من آنها را سجده میکردم
چون آنها خانمهاي منند و جاشان بر دوش و گردن من است و بر من است آنچه خواهند، هیچ زنی از ناحیه من نیازي نخواهد جز
که براي انجامش بسر شتابم نه با پا زیرا آنها امید منند و پشت و عصمت و پسند و ثقه و فریادرس منند. فرمود: سود و شادي تو در
گمراه کردن آدمی چیست؟ و براي چه بدان تسلی یابی؟ ص: 177 گفت: خدا شادیها، غمها، حلال و حرام را
آفریده، و در روز آدم مرا میان آنها مخیر کرد و من شهوتها، حرام، دشنام و منکرات را برگزیدم، و آنها شیفتهگی و دلخواه من
شدند و آدم را هم مخیر کردند و او اندوه و عبادت و حلال را برگزید، و آنها را خواست و آرمان او شدند آنست خواست و آرمان
او، و اینست هوس و خواست و دلخواه من، آنست چیز و دارائی و کالاي او اینست چیز و دارائی و کالا و اندوخته من، و چیز هر
کس چون خود اوست که خواست و شهوت بدان دارد، خواست و شهوت مرد زندگی او است و چون زندگی را از کسی بگیرند
نابود گردد، چه بسیار آفریده خدا که خواسته و دلبندش را گرفتند و مرد و نابود شد و همچنانست این موضوع. اینکه من برگزیدم
دلخواه و هوس و زندگی من شده و اگر از من گرفته شود نابود شوم و هر آنگاه که بدان دست یابم شاد و زنده شوم، و چون دیدم
دلخواه و هوس و زندگیم نزد دیگریست که آن را از من گرفته تا توانم بکوشم که آن را بدست آرم تا بدان نیرو گیرم بر آدمی که
صفحه 77 از 121
زندگی که شهوت من است و هوس مرا گرفته و در چنته خود نهاده و نگهداري گردیده و آماده شده و فراهم گردیده تا با من
کارزار کند و بجنگد و آیا من چارهاي از نبرد دارم تا حق بحقدار رسد و ستمکار مقهور گردد، اینست حال من و کار من و مایه
شادي من چون بر او چیره شوم. باو فرمود: مگر آدم چه ستمی بتو کرده که میگوئی باید بستمکار زور آور شد. گفت: بمن ستم
کرده که هوس و خواهش مرا گرفته و در چنته خود نهاده اگر آن نبود چگونه من در جنگ با او و در حلال او طمع نکنم چنانچه او
در حرام و خواسته من طمع کرده. فرمود باو این نشدنی نیست که گوئی من میخواهم هوس خود را از او پس گیرم و شاد شوي اگر
آن را بکار زند و اندوه خوري اگر هوست را در زندگی ص: 178 خود بکار نزند؟ گفت: چون هوس راند
من اندوه ندارم بلکه شادم زیرا او خواسته مرا که شادیست بمن داده همانا اندوه خورم که آن را بکار نگیرد، من دنبال خواستهام
نیستم که از من گرفته زیرا دلم آسوده است که برنگردد، زیرا بر آن سرشته شده ولی میخواهم آن را بکار بندد، و چونش بکار بندد
آرزو و گزیده و زندگیم را بمن داده که جان من است. و چون آرمان مرا بکار زند مرا زنده و شاد کرده و آن را بهدف خود بکار
بسته و اگرش بکار نزند در چنته او بماند و چون زندانی باشد و چون در درون او زندانی و در بند است و آن جان من است مانند
اینست که من در زندانم و در بند و بجنگ برخیزم. زیرا او بجاي زندگی بمن مرگ داده و ناچارم بهر نیرنگ دست زنم و هر فریبی
بکار برم و آماده شوم و ابزار و آلات را آراسته کنم و زلم زینبو و ابزار موسیقی را بر آرم، بزنم و بجنبانم و نمایش دهم شاید آن را
بیند و خوش گردد و باد کند و بنشاط آید و فریب خورد و بهیجان آید، و آن هوسی که در او است بکار بندد که زندگی و
خواست من است، و من زندگی یابم و خرّم شوم تا آن راهی براي جنبش و نجات از زندان بیابد، و اینست که براي کسی نگفتم از
روزي که آفریده شدم، و اگر نبود فضل و ارجمندي تو منت بدان گزارش ندادم. یحیی فرمود: و آن پرسش خصوصی که از تو
خواستم، گفت: آري بپرس من آمادهام. فرمود: آیا هرگز در من فرصتی براي هوس رانی خود یافتی از گوشه چشمی یا پرش سخنی
از زبان یا خاطرهاي در دل؟ گفت: بار خدایا نه، جز اینکه یک خصلت از تو مرا خوش آید و پسند من است که در تو بسیار است و
نزد من مقام ارجمندي دارد، رنگ یحیی از ص: 179 گفته او پرید و بخود پیچید و خود را کم شمرد، و
بندهاي دلش لرزید و غش کرد. فرمود: اي ابا مرّه آن خصلت شیطان پسند چیست؟ گفت: تو مرد پر خوري هستی و بسا که بسیار
بخوري و تخمه شوي از آن و سستی و خواب و سنگینی و تنبلی و چرت تو را فرا گیرند، و گاهی بر پهلوي خود بخوابی در شبها
که برمیخیزي و عبادت میکنی و این مرا خوش آید از تو. گفت: همین فرصت را نسبت بمن داري؟ گفت: آري، فرمود: چه سخت
شادت کند و سخت تو را بجنباند، گفت منت یاد آور شدم و حفظ نکردي ولی بطور خلاصه هر آنچه را خدا بد دارد پسند من
است و هر آنچه خداپسند است از من بدور است و من خوددار نیستم تا بهر چارهاي دست اندازم تا آدمی آن را بدور اندازد و پسند
خود را میآرایم تا آن را برگیرد و بر آرد. زیرا زندگی من در بکار بستن پسندیده من است و مرگم و نابودیم و خواریم و ناتوانیم
در بکار بستن ناپسند و دور افکنده من است که همان حلال و پاك است از هر چیز و اندوهها است، پسند من حرام است و هر چیز
پلید و شادي و خوشی که خدا از آن غدقن کرده. سپس ابلیس گفت: تو را بس است اي یحیی و شاد بود از فرصتی که بر او یافته
بود و باو گفته بود، یحیی فرمود: در عمر من جز همین فرصت را که گفتی بر من نیافتی؟ گفت: بارخدایا نه جز همین را. یحیی
فرمود: من با خدا عزّ و جلّ عهد کردم نذري واجب بگردنم که از دنیا بیرون روم و سیر نخورم از غذا. فرمود: ابلیس در خشم شد و
غمناك شد از این گزارش که باو داد، و یحیی خودداري کرد و پناه گرفت. ص: 180 ابلیس گفت: اي
آدمیزاده مرا فریب دادي و پشتم را با این فریب شکستی و من با خداي خود عهد کنم و نذري واجب بگردن گیرم که هیچ آدمی را
اندرز ندهم، و البته اي آدمیزاده تو بمن چیره شدي و پشتم را بدین ترتیب شکستی تا از دستم بسلامت جستی و خشمگین از بر آن
حضرت بیرون شد. و میگویم: نسخه روایت بسیار نادرست بود و چنانش که یافتم نگاشتم براي تاکید و توضیح روایات اهل بیت.
112 -: بسندي تا جابر بن عبد اللّه انصاري رحمه اللَّه که: ابلیس بچهار صورت در آمده: در روز - -72 در مجالس ابن الشیخ 111
صفحه 78 از 121
کسی از مردم بر شما چیره نشود امروز و راستی من پناه شما هستم، و » بدر بصورت سراقه بن جعشم مدلجی در آمد و بقریش گفت
و در روز عقبه بصورت منبه بن حجاج در « چون دو گروه بهم برخوردند واپس گریخت و گفت: من از شماها بیزارم 48 - الانفال
آمد و (براي برهمزدن بیعت انصار با پیغمبر اسلام در عقبه منی) فریاد زد که محمّد و بیدینان همراهش در عقبه هستند آنها را
دریابید، رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله بانصار فرمود: نترسید که آوازش را جز خودش نشنود. و در روز اجتماع قریش در دار
و چون نیرنگ » الندوه بصورت شیخ نجدي درآمد و بآنان در باره پیغمبر رأي داد که قرآن بدان اشارت کرده و خدا فرو فرستاد
کردند آنان که کافر شدند در باره تو که تو را زندان کنند یا بکشند یا بیرون کنند، و نیرنگ بازند و خدا تدبیر کند و خدا بهتر
روزي که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم درگذشت بصورت مغیرة بن شعبه در آمد و گفت: آیا مردم نسازیدش .« تدبیرکنانست
مانند خسروان عجم و قیصرهاي روم آن را توسعه دهید بخانوادهها تا توسعه یابد، آن را به زادههاي هاشم برنگردانید تا براي پیشوا
چشم براه زنان آبستن بمانید. بیان: یعنی اگر خلافت ویژه زادههاي هاشم گردد کار بجائی رسد که مردم ص:
:- 181 چشمبراه زائیدن زنان آبستن آنها بمانند تا خلیفه شود و خلافت را بدیگري ندهند. 73 - در تفسیر علی بن ابراهیم: 32
بسندش از امام ششم علیه السّلام که پرسش شد از آنچه خداوند خلق را بدان خوانده آیا گمراهانم در آن داخلند و طرف تکلیفند؟
فرمود: آري، و کافران هم داخلند، زیرا خدا فرشتهها را فرمان سجده بآدم داد و ابلیس هم در آن داخل بود، چون از فرشتهها بود و
در آسمان خدا را میپرستید و فرشتهها میپنداشتند از جنس آنها است و از آنها نبود. و چون خدا فرمان سجده بفرشتهها داد آنچه در
دل شیطان بود بیرون افتاد که حسد بود وانگه فرشتهها دانستند که ابلیس از آنها نیست باو گفتند پس چگونه ابلیس مامور شد با
اینکه خدا فرشتهها را بسجده بر آدم فرمان داده بود. فرمود: ابلیس وابسته بدانها بود و از جنس آنها نبود، براي آنکه خدا پیش از
آدم خلقی آفرید و ابلیس میان آنها فرمانرواي زمین بود، و سرکش شدند و تباهی کردند و خون ریختند، و خدا فرشتهها را فرستاد
آنها را کشتند و ابلیس را اسیر کردند و بآسمان بردند و با فرشتهها خدا را پرستیدند تا خدا تبارك و تعالی آدم را آفرید. 74 - و از
همان- 365 - در قول خدا تعالی: چون قرآن خوانی بخدا پناه بر از شیطان رجیم. فرمود: رجیم پلیدتر شیطانست باو گفتم: چرا
رجیمش نامیدند؟ فرمود: چون رجم شود. بیان: یعنی به تیر شهاب رانده شود یا به لعن یا در زمان قائم علیه السّلام سنگ باران شود.
80 - ط دار النعمان-: از هشام بن حکم که زندیق از امام ششم علیه السّلام پرسید این مصلحت بود که خدا : -75 در احتجاج: 2
، براي خود دشمنی ساخت با اینکه دشمنی نداشت و چنانچه تو پنداري ابلیس را آفریده بر بندههاش مسلط کرد آسمان و جهان، ج 7
ص: 182 تا آنها را بنافرمانی او بخواند و آن نیرو که تو معتقدي بدو داد به نیرنگ بر دل آنها نشیند و آنها را وسوسه کند و در باره
پروردگارشان بشک اندازد و در دینشان اشتباهکاري کند و آنها را بوسوسه خود از دین بگرداند و بانکار او و عبادت جز او
بکشاند چرا دشمنش را بر بندههاش مسلط کرد و راه گمراهی آنها را بوي داد؟ در پاسخش فرمود: این دشمنی که تو گفتی از
دشمنیش زیانی نبرد و از دوستیش سودي نگیرد، دشمنی او از ملک خدا هیچ نکاهد و دوستی او هیچ بر آن نیفزاید، همانا از
دشمنی پرهیزند که نیروي زیان زدن و یا سود رساندن دارد و اگر همت گمارد کشوري را بگیرد و پادشاهی را مقهور سازد. ولی
ابلیس یک بنده است او را آفرید تا وي را بپرستد و یگانه ستاید، و آنگه که آفریدش میدانست چیست و چه سرانجامی دارد، و
پیوسته با فرشتههاش او را پرستید تا بسجده بر آدمش آزمود و از حسد و شقاوت که بر او چیره شدند از آن سرباز زد. وانگهش
لعنت کرد و از صفوف فرشتهها بیرون نمود و بزمینش افکند ملعون رانده، و او دشمن آدم شد و فرزندانش براي همین، و او را بر
فرزندانش جز از راه وسوسه و دعوت براه کج تسلطی نیست و با نافرمانیش اعتراف دارد به پروردگاري پروردگارش. 76 - و در
267 -: در پرسش زندیقی که مدعی بود در قرآن تناقض وجود دارد فرمود: امیر المؤمنین علیه السّلام فرموده: ایمان بدل : همان: 2
تسلیم شدن به پروردگار است، و هر که کارها را بمالک آنها سپرد تکبر نورزیده چنانچه ابلیس تکبر ورزید از فرمان او بسجده بر
آدم و بیشتر امم از فرمان پیغمبرهاشان تکبر ورزیدند و یگانهپرستی بدانها سودي نداد چنانچه آن سجده طولانی به ابلیس سودي
صفحه 79 از 121
نداد، زیرا او یک سجده 4 هزار ساله کرد براي دنیاجوئی و خودنمائی و همچنین نماز و صدقه سودي ندهند جز با رهیابی راه نجات
77 - در مجالس صدوق: 123 - بسندش از امام صادق علیه السّلام که روز و راه درست- الخبر ص: 183
رستاخیز خداي تبارك و تعالی رحمت افشاند تا ابلیس هم در رحمتش طمع کند. 78 - و از همان: بسندي از حفص بن غیاث که
شنیدم امام ششم میفرمود: ابلیس نزد موسی بن عمران آمد که با خدا در مناجات بود، یک فرشته بدو گفت: چه طمعی در او داري
او در مناجات با پروردگارش است؟ گفت همان را از او امید دارم که از پدرش آدم الخبر 79 - تفسیر علی بن ابراهیم- 224 - در
فرمود: یعنی چون « راستی آنان که پرهیزکارند چون یک شیطان گشتی بدانها شاید یادآور شوند و بناگاه بینا گردند » قول خدا
135 -: بسندي از جابر بن : شیطان آنها را بیاد گناه اندازد و بدان وادارد یاد خدا کنند و نامش را برند و بینا گردند. 80 - در علل: 1
عبد اللّه انصاري که ما در منی همراه رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم بودیم مردي را ساجد و راکع و در زاري، گفتیم: یا
رسول اللَّه چه خوب نمازي دارد؟! فرمود: او است که پدر شما را از بهشت بیرون کرده، علی علیه السّلام بیپروا نزد او رفت و
چنانش تکان داد که دندههاش از دو طرف توهم شد و باو گفت: البته تو را خواهم کشت ان شاء اللَّه، گفت: نمیتوانی تا روزي که
از طرف پروردگارم معلوم شده، چهات شده که کشتنم خواهی، بخدا هیچ کست دشمن ندارد جز که نطفه من پیش از پدرش برحم
وَ شارِکْهُمْ فِی الْأَمْوالِ وَ الْأَوْلادِ، » مادرش ریخته، من با دشمنانت در دارائی و فرزندشان شریکم که خدا عزّ و جلّ در قرآنش فرمود
پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: اي علی راست میگوید دشمنت ندارد از قریش مگر زنازاده و از انصار جز .« -64 الاسراء
یهودي و از عرب جز بیپدر و از مردم دیگر جز بدبخت و از زنان جز سلقلقیه و آن زنیست که از پس حیض بیند، وانگه دیري سر
بزیر افکند وانگه سر بر آورد و فرمود: اي گروه انصار فرزندانتان را با دوستی ص: 184 علی علیه السّلام
بسنجید، و ما دوستی علی را بفرزندان خود پیشنهاد میکردیم، هر که علی دوست بود میدانستیم فرزند ما است و هر که دشمن علی
بود از ما نبود. 81 - در علل و مجالس صدوق ( 209 ): بسندي تا سلمان فارسی که ابلیس به چند تن گذشت که بامیر المؤمنین علیه
السّلام بد میگفتند، برابرشان ایستاد گفتند، کیست برابر ما ایستاده؟ گفت منم ابو مره، گفتند: تو سخن ما را نشنیدي؟ در پاسخ
گفت: بدا بر شما دشنام دادید سرور خود علی بن ابی طالب را، گفتندش: از کجا دانستی که او آقا و سرور ما است؟ گفت: از
فرموده پیغمبرتان صلّی اللَّه علیه و آله و سلم هر که را منم مولا و آقا علی است مولا و آقا بارخدایا دوست دار هر که دوستش دارد،
دشمن دار هر که دشمنش دارد، یاري کن هر که را یاریش کند، و انه هر که را وانهدش باو گفتند: تو از دوستان و شیعیان او
هستی؟ گفت من از پیروان و شیعه او نیستم ولی دوستش میدارم، و کسی با او دشمن نباشد جز من در مال و فرزند او شریک شوم،
باو گفتند: اي ابا مره در باره علی سخنی گوئی؟ بدانها گفت: اي گروه از من بشنوید، اي گروه ناکثان و قاسطان و مارقان من
خداي عزّ و جلّ را در دوره جانّ 12 هزار سال عبادت کردم و چون خدا آنها را نابود کرد بخداي عزّ و جلّ از تنهائی شکایت کردم
و مرا بآسمان دنیا برد و در آسمان دنیا 12 هزار سال دیگر بهمراه فرشتهها عبادت کردم. در این میان که ما به تسبیح خدا عزّ و جلّ
پرداخته بودیم و او را تقدیس میکردیم نوري پرپرتو بما گذر کرد و فرشتهها همه برایش سر بسجده نهادند و گفتند سبّوح قدوس،
این نور نه از فرشتهاي مقرب و نه از پیغمبري مرسل است، این نور سرشت علی بن ابی طالب علیه السّلام است. بیان: آن لعین این
: حدیث را براشان گفت تا حجت بر آنها تمامتر شود و عذابشان سختتر گردد زیرا میدانست که آن را باور نکنند. 82 - در علل- 2
259 بسندي تا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که چون بآسمانم برآوردند ص: 185 جبرئیل مرا بدوش
راستش برداشت و نگریستم بیک بقعه از زمین کوهستان سرخ خوشرنگتر از زعفران و خوشبوتر از مشک و بناگاه دیدم که پیري
در آن بود و کلاه بلندي بسر داشت، بجبرئیل گفتم: این بقعه سرخ چیست که خوشرنگتر از زعفرانست و خوشبوتر از مشک؟
گفت: بقعه شیعه تو و شیعه وصیّت علی است، گفتم: این پیر کلاه بسر کیست؟ گفت ابلیس. فرمود: از آنها چه میخواهد؟ گفت
میخواهد آنها را از ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام باز دارد و بفسق و فجور کشاند گفتم: اي جبرئیل ما را بدان فرود آور و شتابانتر
صفحه 80 از 121
از برق جهنده و چشم تابان ما را بدان فرو آور، و گفتم: اي ملعون برخیز و با دشمنان آنها در مال و فرزندشان شریک شو و در
زنهاشان که تو را بر شیعه من و شیعه علی تسلطی نیست و آن زمین قم نامیده شد. 83 - در مجالس صدوق- 122 - بسندش از ابن
عباس که چون عیسی علیه السّلام سی ساله شد خدایش به بنی اسرائیل مبعوث کرد، و ابلیس در گردنه بیت المقدس بنام افیق باو
برخورد و باو گفت: اي عیسی توئی که از عظمت ربوبیت خود بیپدر پدید شدي، عیسی فرمود: بزرگی از آنست که مرا پدید کرد
و همچنین آدم را و حوا را پدید کرد، ابلیس گفت توئی که از بزرگواري خدائیت در گهواره بنوزادي سخن گفتی؟ فرمودش اي
ابلیس بزرگی از آنست که مرا در نوزادي بسخن آورد و اگر میخواست لالم میکرد. ابلیس گفت: توئی که از بزرگواري در
پروردگاري تا آنجا رسیدي که از گل شکل پرنده سازي و در آن بدمی و پرواز کند؟ فرمود: بزرگی از آنست که مرا آفرید و
آنچه را که خواست برایم فراهم کرد. ابلیس گفت: توئی که از بزرگی پروردگاریت بیماران را درمان کنی؟ فرمودش بزرگی از
آنست که بفرمانش درمان کنم و اگر خواهد مرا بیمار کند. ابلیس گفت: توئی که از بزرگواري در پروردگاري بدان جا رسیدي
که مردهها ص: 186 را زنده کنی؟ عیسی فرمود: بزرگی از آنست که بفرمانش آنها را زنده کنم و بناچار
آنان را و مرا بمیراند. ابلیس گفت: اي عیسی توئی که از بزرگواري در پروردگاري بدان جا رسیدي که روي دریا گذري و دو
گامت تر نشوند و در آب فرو نروي؟ فرمود: بزرگی از آنست که دریا را رام من کرد و اگر خواستی مرا غرقه کردي. ابلیس گفت:
اي عیسی توئی که از بزرگواري در پروردگاري بجائی رسیدي که روزي ببایدت و همه آسمانها و زمین و آنچه در آنها است در
فرود تو باشند و تو بر فراز همه کارها را بپردازي و روزیها را پخش کنی؟ و عیسی این گفته شیطان کافر ملعون را گران شمرد و
گفت: منزه است خدا پر آسمانها و زمین خود و باندازه عرش و خشنودیش، و چون ابلیس آن را شنید پا بگریز نهاد و خود را
نتوانست نگهدارد تا در لجه خضراء افتاد. ابن عباس گفت: یک زنی از پریان بیرون شد و در کنار دریا راه میرفت و ناگاه ابلیس را
دید که بر سنگی سخت در سجده است و اشک بر گونهاش روانست، و از روي تعجّب ایستاد و بدو نگریست، و آنگاه گفتش واي
بر تو اي ابلیس از طول سجده چه خواهی؟ باو گفت: اي زن خوب دختر مرد خوب امیدوارم چون خدا بقسم خود وفا کرد و مرا
213 - بسندي از امام ششم علیه السّلام که ابلیس خدا را 80 هزار سال در : بدوزخ برد برحمت خود از دوزخ برآورد. 84 - در علل: 2
آسمان عبادت کرد بدو رکعت نماز و خدا بثواب آن بوي داد آنچه را داد. 85 - و بهمین سند که ابن عطیه گفت بامام ششم علیه
السّلام گفتم: بمن باز گو چگونه خدا عزّ و جلّ بابلیس فرمود: تو مهلت داري تا روز وقت معلوم؟ فرمود: در برابر پاداشی که در
پیش بایستش بود، گفتم: آن چه بود؟ فرمود: دو رکعت که آن را در آسمان در مدت 2 و یا 4 هزار سال خواند (تردید از راویست،
86 - در روایت دیگر که خدا را 7 هزار سال با دو رکعت نماز عبادت کرد و خدا از پاورقی 240 ) ص: 187
هر چه باو داد در ثواب آن عبادت بود. بیان: رفع اختلاف زمان نماز و سجده که در روایاتست بدو وجه ممکن است یکی اینکه
متعدد بودند و هر کدام در زمان مخصوصی بوده و دوم اینکه برخی از راه تقیه موافق عامه صادر شده. 87 - تفسیر علی بن ابراهیم:
350 در خبر ولادت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم است که چون شیاطین نشانه آنکه در زمین پدید شده بود دیدند و چون فرو
آمدن فرشتهها و تیر زدن بشیاطین براي آنها ناشناخته آمد، همه نزد ابلیس گرد آمدند و گفتند آسمان را بر ما بستند و با شهاب
سوزان ما را میزنند، گفت: جستجو کنید، البته امري در دنیا رخ داده، برگشتند و گفتند: ما چیزي ندیدیم، ابلیس گفت: من خودم
دنبال آن روم، و میان مشرق تا مغرب گردید و بحرم رسید، دید پر است از فرشتهها و جبرئیل تیغ بدست بر در حرم است. ابلیس
خواست در آن در آید و جبرئیل باو بانگ زد، که گمشو اي ملعون و از سوي حرا آمد بمانند گنجشک خردي و گفت: اي جبرئیل
از تو پرسشی دارم، گفت: چیست؟ گفت این حادثه چیست؟ و چرا شما در دنیا جمع شدید؟ گفت: این پیغمبر این امت است که
زاده شده و او پایان پیغمبران و برتر از آنها است، گفت مرا در او بهرهایست؟ گفت: نه، گفت: در امتش؟ گفت: آري، گفت:
بهمین خشنودم. 88 - در قرب الاسناد: بسندي از امام پنجم علیه السّلام که ابلیس 4 بار جیغ زد روزي که لعن شد، روزي که بزمین
صفحه 81 از 121
فرود شد، روز بعثت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و روز غدیر. 89 - در معانی الاخبار- 138 : بسندي از امام رضا علیه السّلام که نام
ابلیس حارث است و معنی قول خدا یا ابلیس یعنی اي نافرمان و او را ابلیس نامیدند چون از رحمت خدا نومید و غمگین شد.
ص: 188 بیان: راغب در مفردات خود گفته: ابلاس غمی است که از شدت نومیدي رخ دهد، و ابلیس از آن
باز گرفته شده، و خدا فرموده: روزي که هنگامه برپا شود افسرده شوند بدکاران 12 الروم 90 - در معانی- 138 ، بسندي تا رسول
خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که ابلیس سرمه دارد، لعوق دارد، سعوط دارد، سرمهاش چرت است و لعوقش دروغ و سعوطش
کبر. 91 - و از همان- 139 - بسندي از عبد العظیم حسنی که شنیدم امام دهم علیه السّلام میفرمود: رجیم یعنی رانده شده با لعن،
دور شده از هر جاي نیکی، یادش نکند مؤمنی جز که لعنش کند، و راستی در علم خدا گذشته که چون قائم علیه السّلام ظهور کند
213 - بسندي از حلبی که : مؤمنی در زمانش نماند جز اینکه باو سنگ پراند چنانچه پیش از آن لعن باو پرانیدند. 92 - در علل- 2
پرسیدم از امام ششم علیه السّلام چرا رجیم را رجیم نامیدند؟ فرمود: چون سنگسار شود، گفتم: برگردد پس از آن؟ فرمود: نه ولی
در علم خدا گذشته که سنگسار است. بیان: فعل ینقلب، یعنی بزندگی برگردد پس از رجم، فرمود: نه، و استدراك براي اینست که
پرسنده توهم کرد رجم در این زمانست و امام توهمش را رفع کرد که از آتش رجیم گفتند که در علم خدا گذشته پس از این
باشد و « فهل ینفلت: آیا میگریزد » رجم شود هنگام قیام امام قائم علیه السّلام چنانچه در خبر پیش گذشت و محتمل است اصل آن
ثُمَّ لَآتِیَنَّهُمْ مِنْ بَیْنِ أَیْدِیهِمْ وَ مِنْ خَلْفِهِمْ وَ عَنْ أَیْمانِهِمْ وَ عَنْ » : در روایت عیاشی مؤید آن بیاید. 93 - در تفسیر علی بن ابراهیم
اما برابرشان سوي آخرتست بآنها گویم: نه بهشتی است نه دوزخی، نه رستاخیزي، و پس آنها دنیاي آنها است که آنان را « شَمائِلِهِمْ
بگردکردن مال وادارم و فرمان دهم که مالی در صله رحم صرف نکنند، و حق آن را ندهند و آنها را وادارم بر فرزندان خود هزینه
ندهند و از ضیاع مال آنها را بترسانم، ص: 189 سمت راست دین آنها است که اگر در گمراهی باشند آن را
براشان آرایش کنم و خوش نما سازم، و اگر در دین حقند بکوشم تا آنان را از آن بیرون برم، و سمت چپ لذت و شهوتست، و
و اما اینکه فرمود: بیرون شو از آن مذءوم و « و البته ابلیس گمان خود را در باره آنها درست در آورد 20 : سبأ » : خدا تعالی میفرماید
94 - در معانی الاخبار- 158 -: بسندش تا امام ( مدحور مذءوم یعنی نکوهیده و مدحور یعنی رانده شده بدور و افکنده بدوزخ ( 212
فرمود: براي او بر خصوص این دسته تسلطی نیست، « إِنَّ عِبادِي لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ 42 - الحجر » ششم علیه السّلام در قول او
گوید: گفتم: چطور، با آنچه در میان آنها است؟ فرمود: چنان نیست که میفهمی، معنی اینکه بر آنها تسلط ندارد اینست که آنها را
242 - مانند آن را دارند. 95 - در تفسیر- 573 -: بسندش از اسحاق بن : دوست کفر و دشمن ایمان سازد. محاسن: 171 عیاشی- 2
چه گویند؟ گفتم: قربانت خداوند آن را در « خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ » : جریر که امام ششم فرمود: یارانت در گفته ابلیس
آنکه ساخت » کتاب خود فرموده، فرمود: دروغ گفته شیطان اي ابا اسحاق خدایش جز از گل نیافریده و آنگه فرمود: خدا فرموده
خدایش از این آتش آفرید و از این درخت و مایه درخت « براي شما از درخت سبز آتش و بناگاه شما از آن برافروزید، 80 - یس
گل است. بیان: شاید مقصود اینست که گل در سرشت او هست گرچه آتش در آن غلبه دارد. 96 - تفسیر- 573 - بسندش از امام
« مهلتم بده تا روزي که برانگیخته شوند فرمود: تو مهلت داري تا روز وقت معلوم » ششم علیه السّلام در قول خدا تبارك و تعالی
فرمود: روز وقت معلوم روزیست که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله او را بر صخرهاي که در بیت ص: 190
المقدس است سر میبرد. 97 - در عیون- 229 -: بسندي از امام رضا علیه السّلام از پدرانش که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گل
و پیه درخت خرما را میخورد و میفرمود: ابلیس لعنه اللَّه سخت خشم کند و گوید آدمیزاده ماند تا کهنه را با بو خورد. 98 - و از
همان بهمین سند از علی بن ابی طالب علیه السّلام که من نشسته بودم نزد کعبه ناگاه دیدم پیري کوژپشت که از سالخوردگی
ابروانش روي چشمانش افتاده و عصائی بر دست و کلاه سرخی بر سر و روپوش موئین بر تن دارد آمد و نزدیک پیغمبر صلّی اللَّه
علیه و آله و سلم رفت که پشت بخانه کعبه داشت و گفت: یا رسول اللَّه براي من آمرزش خواه، پیغمبر فرمود: پیرمرد تلاشت سودي
صفحه 82 از 121
ندارد و دانست گمراه است و چون آن پیر پشت کرد و رفت بمن فرمود: اي ابا الحسن او را میشناسی؟ گفتم نه فرمود: این لعین
ابلیس است. علی گوید بدنبالش دویدم تا باو رسیدم و بخاکش افکندم و بر سینهاش نشستم و دست به نایش فشردم تا او را خفه
کنم، گفت: اي ابا الحسن مکن که من تا روز وقت معلوم مهلت دارم، بخدا اي علی من بحقیقت تو را دوست دارم، و دشمنت ندارد
جز کسی که با پدرش در مادرش شریک شدم و زنا زاده شده، من خندیدم و او را رها کردم. 99 - تفسیر- بگو پناه برم بپروردگار
مردم، پادشاه مردم، معبود مردم، از شرّ وسواس خنّاس- نام شیطانست- در دلهاي مردم که آنها را از خیر نومید کند و به نداري نوید
و امام صادق علیه السّلام .« شیطان بشما نوید نداري دهد و شما را بهرزگی وادارد » دهد و بگناه و هرزگی وادارد و اینست قول خدا
فرمود: دلی نیست جز که دو گوش دارد بر یکی فرشته اي است رهنما و بر دیگر شیطانی سست کن و فتنه گر، این فرمانش دهد و
آن بازش دارد، و مردم شیطان صفت هم باشند که مردم را بگناه وادارند چون شیطان جنی. ص: 191 بیان:
بسا که پیغمبر در خواندن قل اعوذ لفظ قل را نمیگفت و یا اینکه خوبست پس از قرائت قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ آن را بیلفظ قل تکرار
571 ) مجمع از امام ششم علیه السّلام روایت کرده که چون : کرد، و براي هر کس این خوبست چنانچه طبرسی رحمه اللَّه در ( 10
بخوانی قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ بگو: در دلت أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ یعنی پناه برم بپروردگار سپیده دم و چون بخوانی: قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ
« مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ » بگو در دل خود پناه برم بپروردگار مردم. 100 - در تفسیر- 744 -: بسندي از ابن عباس در قول خدا
مقصود شیطانست که بر دل آدمیزاده است و خرطومی مانند خوك دارد و او را وسوسه کند که رو کند بدنیا و آنچه خدا دوست
و سپس خبر داده که از پري و « آنکه وسوسه کند در دل مردم » ندارد و چون یاد خدا کند پس نشیند و ناپدید شود، خدا فرموده
آدمی هر دو است و فرمود از جن و آدمی ... 101 - در علل- 234 -: بسندي تا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله که چون خدا عزّ و
جلّ بآدم و زنش فرمان داد بزمین فرو شوند و ابلیس هم بیهمسر فرو شد و مار هم بیهمسر، نخست کسی که با خود لواط کرد
ابلیس بود و نژادش از خودش بر آمدند و همچنین مار و نژاد آدم از همسرش بود، و باو گزارش داد که این دو دشمن آنهایند.
إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَۀَ ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ » -102 و از همان ( 234 ): بسندي از یکی دو امام علیه السّلام در گفته لوط
که ابلیس در صورتی زیبا و خوش پوش زنانه نما نزد آنان آمد، و بجوانان آنها پیوست و آنها را واداشت تا بدو « -28 العنکبوت
افتادند و اگر از آنها خواسته بود که بر آنها افتد نپذیرفتند، ولی خود را پیش داشت و چون باو افتادند لذت بردند و آنگاه آنها را
381 - باسنادش که شامی از : 103 - در عیون و علل- 2 رها کرد و رفت و بهمدگرشان حوالت کرد. ص: 192
امیر المؤمنین علیه السّلام از نام ابلیس پرسید در آسمان، فرمود: نامش حارث بود، و از نخست لواط کن پرسید، فرمود: او ابلیس بود
263 - بسندش از امام ششم علیه السّلام که ابلیس چهار بار جیغ کشید: 1- روز لعن 2- چون :- که خود را گائید. 104 - در خصال 1
بزمین افکنده شد 3- چون محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در دوران فترة رسولان مبعوث گردید. 4- چون سوره امّ الکتاب فرو
شد، و دو بار نفیر کشید 1- چون آدم از درخت خورد. 2- چون از بهشت فرو شد در قصص: بسندي از آن حضرت علیه السّلام
مانندش آمده. بیان: مخالفت جیغ چهارم با آنچه در پیش گذشت زیانی ندارد، چون در آنها ذکر حصر نشده نفیر آواز بینی است و
285 -: بسندي از امام : از شادیست و زن در هنگام جماع میکشد و از این رو برخی عرب آن را بد شمارند ... 105 - در خصال: 1
ششم علیه السّلام که ابلیس گفت در پنج چیز من بیچارهام با اینکه همه مردم در قبضه منند، کسی که از دل درست بخدا پناهد و
همه کار خود را بدو گذارد، کسی که در شب و روزش بسیار تسبیح گوید کسی که براي برادر مؤمنش پسندد آنچه بخود پسندد،
کسی که در مصیبتی که باو رسد بیتابی نکند، کسی که قناعت کند بدان چه خدا روزیش کرده و غم روزي نخورد. 106 - و از
353 -: بسندي از امام دوّم در حدیثی طولانی که با پادشاه روم داشت و او در شمار پرسشهایش از آن حضرت پرسید، از : همان- 2
هفت آفریده خدا عزّ و جلّ که از رحم بر نیامدند، فرمود: آدم، حواء، کبش ابراهیم، ناقه صالح، مار بهشت، کلاغی که خدا فرستاد
107 - و از همان (آن را در خصال نیافتیم و گویا اشتباه مصنف تا در زمین بکاود و ابلیس لعنه اللَّه ص: 193
صفحه 83 از 121
است و از علل است- 238 از پاورقی 248 ) بسندي از عطیه که نام مأبون را نزد امام ششم علیه السّلام بردم، فرمود: خدا کسی را که
در او خیري داند بدین بلا مبتلا نکند، در دبر آنان رحمی است وارونه مانند رحم زنها، و شریک آنها شده پسري از ابلیس بنام زوال
549 فروع- بسندي مانندش : و هر مرد که از شرکت با او باشد مأبون گردد و هر زن که از او باشد هر جایی شود. در کافی- 5
264 -: بسندي از امام ششم علیه السّلام که چون ولی خدا زاده شود ابلیس برآید و جیغی کشد که شیاطین : آمده. 108 - در علل- 2
او در هراس افتند و باو گویند اي آقاي ما تو را چه شد که چنین جیغ کشیدي؟ پاسخ گوید: ولیّ خدا زاده شد، گویند بتو چه؟
گوید اگر بماند تا ببلوغ رسد خدا بدو مردمی را بسیار رهنمائی کند، باو گویند بما اجازه نمیدهی او را بکشیم؟ گوید: نه، گویند
چرا با اینکه بدخواه او باشی؟ گوید: براي اینکه ما بوجود اولیاء اللَّه بمانیم و اگر در زمین امامی نباشد البته رستاخیز بر پا شود و ما
بدوزخ رویم و چرا براي دوزخ شتاب کنیم. 109 - در قصص راوندي: بسندي تا جمیل بن دراج که از امام ششم علیه السّلام پرسیدم
آیا ابلیس فرشته بود یا پري؟ فرمود: فرشتهها او را از خود میدانستند و خدا میدانست که از آنها نیست، و چون سجودش فرمود: از او
شد آنچه شد. 110 - و از همان: باسناد از امام صادق علیه السّلام که خدا ابلیس را بسجده بر آدم فرمان داد و او گفت بار
پروردگارا اگرم از سجده بر آدم معاف کنی از تو پرستشی کنم، که هر کسی مانند آن را نکرده، خدا فرمود: من میخواهم فرمانم
، برند از راهی که خود میخواهم. 111 - و از همان: بسندي تا امام ششم علیه السّلام که خر را آورد سوار کشتی آسمان و جهان، ج 7
ص: 194 کند و سرباز زد و شیطان میان پاهاي خر بود باو فرمود: تو درآ در کشتی خر در آمد و شیطان هم در آمد، ابلیس گفت:
من دو خصلت بتو بیاموزم، نوح فرمود: نیازي بسخن تو ندارم، شیطان گفت: مبادا حریص باشی که حرص پدرت و مادرت را از
بهشت بدر کرد و از حسد بپرهیز که مرا از بهشت بدر کرد، باو وحی شد این دو را از او بپذیر گرچه ملعونست. 112 - و از همان:
بسندي از امام دهم علیه السّلام که ابلیس در بر نوح آمد و گفتش تو بر من منت بزرگی داري از من اندرز بخواه من بتو خیانت
نکنم، نوح، از گفتگو و پرسجو با او گناهکاري دریافت خدا باو وحی کرد با او سخن کن و از او بپرس که منش بر حجتی بضرر
خودش گویا کنم، نوح علیه السّلام فرمود بگو ابلیس گفت: چون آدمیزاده را بخیل یا حریص یا حسود یا زورگو یا شتابزده یابیم
مانند گوي او را میچرخانیم و اگر همه این خصال در او باشد او را شیطان مرید نام نهیم، نوح فرمودش منت بزرگ من بر تو
چیست؟ گفت نفرین کردي، بر اهل زمین و در یک ساعت همه را بدوزخ ریختی و من از آنها فارغ شدم و اگر نفرین تو نبود
روزگار درازي گرفتار آنها بودم. 113 - در قصص: بسندي تا ابن عباس که ابلیس بنوح گفت: تو بر من نعمتی داري و من بتو چند
خصلت بیاموزم، نوح فرمود: نعمت من بر تو چیست؟ گفت: اینکه نفرین کردي بر قومت و خدا همه آنها را هلاك کرد، بپرهیز از
کبر و حرص و حسد زیرا کبر مرا از سجده بر آدم باز داشت و کافر و شیطان رجیم کرد، و حرص بود که همه بهشتی که بر آدم
مباح بود جز یک درخت او را واداشت از آن خورد، مبادا حسود باشی که پسر آدم از حسد برادرش را کشت، نوحش گفت: بمن
بگو در چه وقتی تواناتري بر آدمیزاده؟ گفت هنگام خشم. 114 - و از همان: بسندي از ائمه علیهم السلام که در این میانه که موسی
نشسته بود ابلیس نزد او آمد و کلاه بلندي بسر داشت آن را برداشت و نزدیک موسی آمد و باو سلام داد، موسی گفتش تو
کیستی؟ گفت: ابلیس، فرمود: خدا دورت ص: 195 دارد، این کلاه دراز براي چیست؟ گفت: با آن دلهاي
بنی آدم را بربایم، فرمودش بگو کدام گناه است که چون آدمیزاده بکند بر او چیره گردي؟ گفت اینکه خود بین باشد و کردار
خود را بیش شمارد و گناهش را کم گیرد. گفت: اي موسی با زن بیگانه خلوت مکن زیرا هر که چنین کند من خود یار او شوم نه
یاران من، مبادا با خدا عهدي ببندي که هر که با خدا عهدي بندد من خود یار اغواگرش باشم نه یاران من تا او را از وفاء بدان باز
دارم، چون قصد صدقه کردي زود بپرداز که چون بنده قصد صدقه دادن کند من خود در کنار او باشم نه یارانم تا او را از آن باز
دارم. در مجالس مفید- 92 - بسندي مانندش را از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله آورده و در پایانش افزوده: سپس ابلیس برگشت و
میگفت: اي واي بموسی آموختم آنچه را بآدمیزاده خواهد آموخت در باب کلیات بدیها آن را آوردیم. 115 - در قصص: بسندي تا
صفحه 84 از 121
امام ششم علیه السّلام که عیسی در کوهی از شام بنام اریحا برآمد، و ابلیس بشکل پادشاه فلسطین نزدش آمد و گفت: اي روح اللَّه
مردهها را زنده کردي، کور مادر زاد و پیس را درمان کردي پس خود را از کوه پرت کن فرمود: آن کارها بفرمان خداي عزّ و جلّ
بود و در این فرمانی ندارم. و از همان: بسندي تا امام ششم علیه السّلام که ابلیس نزد عیسی علیه السّلام آمد و گفت: تو نیستی که
پنداري مرده زنده کنی؟ فرمود: چرا، گفتش پس خود را از بالاي دیوار بزیر انداز، عیسی فرمود: واي بر تو بنده پروردگارش را
آزمایش نکند ابلیس گفت: اي عیسی پروردگارت میتواند زمین را درون تخم مرغی جا دهد بهمان اندازه که هست؟ فرمود:
راستش خدا تعالی را نتوان درمانده خواند، و اینکه تو گوئی شدنی نیست. راوندي گفته: یعنی این کار در ذات خود محال است
مانند جمع دو ص: 196 ضد در یک جا. 116 - در محاسن- 171 -: بسندي از زراره که بامام پنجم علیه السّلام
البته باز نشانم آنها را از راه راست تو و آنکه در آیم بر آنها از پیشرو پشت سر و از راست و چپ آنان و نیابی بیشترشان را » : گفتم
-9 : فرمود اي زراره قصد او تو و یاران تو بوده و اما دیگران را کارشان را تمام کرده. عیاشی در 3 « شکرگزار 16 و 17 الاعراف
89 - در حدیثی دراز از علی بن محمّد صوفی که ابلیس را برخورد و از او پرسید تو : تفسیرش مانندش را آورده 117 - در مناقب 2
کیستی؟ گفت: از آدمیزادهها او گفت: لا اله الا اللَّه، تو از مردمی هستی که پندارند خدا را دوست دارند و نافرمانیش کنند، و
ابلیس را دشمن دارند و فرمانش برند، گفتش اکنون بگو تو کیستی، گفت: منم صاحب داغکن و نام بزرگ و طبل بزرگ، منم
کشنده هابیل. منم سوار بر کشتی بهمراه نوح، پی کن ناقه صالح، صاحب آتش ابراهیم، زمینه ساز کشتار یحیی، فراهمکننده قوم
فرعون در نیل، جادو ساز و جادو پرداز با موسی، گوسالهساز بنی اسرائیل، ارهکش بر زکریا، همسفر ابرهه براي ویرانی کعبه با فیل،
سردار لشکر ضد محمّد در احد و حنین، حسد انگیز در دل منافقانی در سقیفه، صاحب هودج در جنگ بصره و شتردار آن منم که
در سپاه صفین ایستادم، منم که در کربلا مؤمنان را سرزنش کردم، منم امام منافقان، منم نابود کن پیشینیان، گمراهکن بعدیان، منم
شیخ ناکثین پیمان شکن، منم رکن قاسطان، منم ظلّ مارقان، منم ابو مرّه آفریده از آتش نه از گل من آنم که پروردگار جهانیان
بدو خشم کرده صوفی گفت: تو را بخدا مرا بکاري رهنما که بدان بخدا نزدیک شوم و بره پیشامدهاي بد روزگارم یاري جویم،
گفت: از دنیاي خود به همان پارسائی و کفایت زندگی قناعت کن، و بر آخرت خود بدوستی علی بن ابی طالب علیه السّلام یاري
جو و ص: 197 دشمنی با دشمنانش زیرا من خدا را در هفت آسمان عبادت کردم و در هفت سر زمین
نافرمانی کردم و نیافتم فرشته مقرب و نه پیغمبر مرسلی جز آنکه بدوستی او تقرب میجستند، گوید سپس از چشمم نهان شد و آمدم
حضور ابو جعفر و باو گزارش دادم، فرمود: آن ملعون بزبانش ایمان آرد و بدلش کافر باشد. بیان: مقصود از هودج آنست که
عایشه روز جنگ جمل بر آن سوار بود 118 - عیاشی از حسن بن عطیه که شنیدم امام ششم علیه السّلام میفرمود: راستی ابلیس خدا
(24 : را در آسمان چهارم بدو رکعت در 6 هزار سال عبادت کرد و مهلتی که خدا بدو داد بازاي این عبادت بود (تفسیر عیاشی 2
پروردگارا مهلتم ده تا » 242 ) از وهب بن جمیع وابسته اسحاق بن عمار که پرسیدم از امام ششم علیه السّلام از گفته ابلیس :2) -119
وهب گفت: قربانت چه روزیست آن؟ فرمود: اي وهب پنداري « روزي که مبعوث شوند فرمود: تو مهلت داري تا روز وقت معلوم
که روز رستاخیز مردم است، خدایش مهلت داده تا روزي که قائم ما ظهور کند، و چون قائم ما ظهور کند و در مسجد کوفه باشد
ابلیس آید و برابرش زانو زند و گوید اي واي بر من از این روز و قائم او را بگیرد از ناصیهاش و گردنش را بزند و این روز وقت
معلوم است. 120 - و از همان: 242 - از ابی جمیله از امام ششم، و از جابر از امام پنجم علیه السّلام گوید: گفتم: بفرما که قول خدا
چه تفسیري دارد؟ فرمود: خدا فرموده است تو نمیتوانی آنها را ببهشت یا دوزخ بري. بیان: « راستی تو به بندههایم تسلطی نداري »
369 - از ابی بصیر که شنیدم امام ششم علیه السّلام : یعنی آنها را واداري به کاري که موجب بهشت یا دوزخ باشد. 121 - عیاشی- 3
میفرمود: و چون بخوانی قرآن را پناه جو بخدا از شیطان رجیم که او را تسلطی نیست بر آنان که ایمان دارند و بپروردگارشان توکل
100 - النحل. - دارند همانا تسلط او بر آنانست که دوستش ص: 198 دارند و آنان که بوسیله او مشرکند، 98
صفحه 85 از 121
و آنگه فرمود: اي ابا محمّد بخدا تسلط دارد بر تن آنان و تسلط ندارد بر دینشان، و مسلط شد بایوب و صورت او را بدنما کرد و
تسلط بدینش نیافت باو گفتم: اینکه فرموده: همانا تسلط بر آنانست که دوستش دارند و بدو مشرکند؟ فرمود: آنان که بوسیله او
270 - از سماعه که بامام : مشرکند بر تن و دینشان تسلط دارد. در کافی- 388 - روضه- بسندش مانندش آمده. 122 - عیاشی- 3
که چه گویم: فرمود: بگو: استعیذ بالسمیع العلیم من الشیطان « فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیْطانِ الرَّجِیمِ » ششم گفتم در باره
الرجیم، فرمود رجیم پلیدتر شیطانست، گفتم: چرا او را رجیم خوانند؟ فرمود: چون سنگسار شود، گفتم: هیچ از آن بدر نرود؟
فرمود: نه، گفتم چگونه او را رجیم نامند و هنوز سنگسار نشده؟ فرمود: در علم گذشته که او رجیم است. 123 - و از همان: بسندي
« همانا تسلط او بر آنانست که دوستش دارند و آنان که بوسیله او مشرکند » تا امام ششم علیه السّلام که پرسیدمش از قول خدا
301 - از : فرمود: او را نرسد که آنان را از ولایت بگرداند، و اما بگناهان و مانند آنها بکشاند چنانچه دیگران را. 124 - و از همان: 2
زراره که شنیدم امام پنجم علیه السّلام میفرمود: حجاج زاده شیطان بود که از جماع ذي الردهه بود، و آنگه فرمود: یوسف نزد مادر
حجاج رفت و خواست از او کام گیرد، گفت: مگر هم اکنون نکردي؟ و دست از او بداشت و حجاج را بزاد. بیان: در نهایه است-
-82 که در حدیث علی علیه السّلام است که ذي الثدیه را نام برد و فرمود: شیطان ردهه است، ردهه شکافی است در کوه که -2
آب در آن جمع شود، و گفتند: که بمعنی قله تپه است، و در حدیث او است که و اما شیطان ص: 199 ردهه
را من کفایتش کردم و دل زدنش را شنیدم گفتهاند: مقصودش معاویه است که چون قشون شام شکست خوردند در صفین و او دل
245 - طبع دار الکتب العربیه الکبري) گفته: گروهی گفتند: شیطان الردهه یکی از : بمحاکمه داد پایان ابن ابی الحدید در ( 2
ابلیسهاي شریر است از معاونان دشمن خدا ابلیس و در آن روایتی از پیغمبر آوردند که از او پناه میجست و این مانند آنست که
فرمود این ازب عقبه است، یعنی شیطان آن، و بسا که ازبّ عقبه همان خود شیطان الردهه باشد، قومی گفتند: عفریت شریریست که
چون مار شود و در شکاف کوه باشد. 125 - عیاشی: که محمّد خزاعی گوید شنیدم امام ششم علیه السّلام در حدیث غدیر میفرمود:
چون پیغمبر براي علی علیه السّلام فرمود: آنچه فرمود و او را پیشواي مردم ساخت ابلیس یک جیغ کشید که همه عفریتهایش گرد
او آمدند و گفتند: اي آقاي ما این چه جیغی بود؟ گفت: واي بر شما امروز شما مانند روز عیسی است، بخدا که مردم را در باره او
البته ابلیس گمانش را در باره آنها درست درآورد و او را پیروي کردند جز گروهی » گمراه سازم، فرمود: در قرآن فرود آمد که
فرمود: پس ابلیس جیغی کشید و عفریتها بدو باز گشتند و گفتند اي سرور ما این جیغ دیگر چه بود؟ گفت: واي بر شما « مؤمن
وَ لَقَدْ صَدَّقَ عَلَیْهِمْ إِبْلِیسُ ظَنَّهُ الخ سپس سر بآسمان برداشت و » خداوند سخن مرا در قرآن حکایت کرده و بر پایه آن فرو آورد
گفت: بعزت و جلالت سوگند این گروه مؤمن را هم بدیگران ملحق سازم گوید پس پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: بِسْمِ اللَّهِ
الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ إِنَّ عِبادِي لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ فرمود: پس ابلیس جیغی کشید و عفریتهایش بدو باز گشتند و گفتند. اي سرور ما
این جیغ سوم براي چه؟ گفت: بخدا از دست اصحاب علی است، و پروردگارا بعزت و جلالت قسم گناهان را براشان آرایش کنم تا
آنان را دشمن تو سازم گوید: امام ششم علیه السّلام فرمود: بدان که پیغمبر را صلّی اللَّه علیه و آله براستی فرستاده! عفریتها و ابلیسها
بر سر مؤمن بیش از زنبورند بر سر گوشت، و مؤمن هم از کوه سختتر است از کوه ص: 200 با تیشه بکنند و
راستی تو را بر بندگانم تسلطی نیست و بس » 302 - از عبد الرحمن بن سالم در قول خدا : مؤمن از دینش برنگردد. 126 - عیاشی: 2
فرمود: در باره علیّ بن ابی طالب فرو شده و ما امیدواریم در باره هر دوست خدا از « است به پروردگارت نگهدار، 65 - الاسراء
523 -: بسندي از امام پنجم علیه السّلام که ابلیس علیه لعائن اللَّه سپاه شبانه را از : بندههاي مسلمانش روا باشد. 127 - در کافی- 3
هنگام غروب خورشید و بر آمدنش پخش کند، در این دو ساعت بسیار ذکر خدا عزّ و جلّ کنید، و بخدا از شر ابلیس و لشکریانش
123 -: بسندي از : پناه ببرید، و خردسالان خود را در پناه خدا بنهید در این دو ساعت که دو ساعت غفلت باشند. 128 - و از همان: 3
امام ششم علیه السّلام که هیچ محتضري نیست جز اینکه ابلیس شیطانی بدو گمارد تا بکفرش وادارد و در دینش بشک افتد تا
صفحه 86 از 121
بیدین شود و جان دهد، هر که مؤمن باشد بدو دست نیابد، چون بالاي سر محتضران خود باشید کلمه اشهد ان لا اله الا اللَّه و ان
محمّدا رسول اللَّه را بدانها تلقین کنید تا وقتی بمیرند. 129 - در روایت دیگر است که باو کلمات فرج و شهادتین را تلقین کن و
187 - اصول : اعتراف بامامها را علیه السّلام یکی پس از دیگري تا سخن از او بریده شود و زبانش بند آید. 130 - و از همان ( 2
کافی): بسندي از امام ششم علیه السّلام که سه مؤمن و بیشتر گرد هم نشوند جز مانند آنها فرشته با آنها شوند و اگر دعاي خیر کنند
آمین گویند و اگر از بدي پناه جویند از خدا بخواهند که آن را از آنان بگرداند، و اگر حاجتی خواهند میانجی شوند و از خدا
خواهند بر آوردش، و سه منکر گرد نشوند جز دهها برابر آنها شیطان در بر آنها آیند و اگر سخن گویند شیاطین با آنها بسخن
آیند، و با آنها هم خنده شوند، و اگر از دوستان خدا بد گویند با آنها هم سخن شوند، اگر از مؤمنین در مجلس آنها گرفتار شد
ص: 201 چون بدین چیزها پرداختند آن مؤمن باید برخیزد و کناره گیرد و شریک و همنشین شیطان نشود،
زیرا چیزي برابر خشم خدا نایستد و لعنت او را برنگرداند، سپس فرمود: اگر نتواند جدا شود باید بدلش منکر گفته آنها باشد و
برخیزد گرچه باندازه دوختن گوسفندي یا نهادن پستان و باز گرفتن آن باشد در هنگام دوختن شتر که آن را فواق ناقه گویند.
188 اصول- بسندش از ابی المغرا که شنیدم ابو الحسن علیه السّلام میفرمود چیزي جانگدازتر نیست براي - -131 در کافی- 2
شیطان و لشکرهاش از اینکه برادران دینی براي خدا یک دیگر را دیدار کنند و فرمود: دو مؤمن با هم برخورند و خدا را یاد کنند و
فضل ما خاندان را و در چهره ابلیس تیکه گوشتی نماند جز اینکه بترکد تا آنجا که جانش از سختی دردي که کشد بفغان آید، و
فرشتههاي آسمان و دربانان بهشت دریابند و او را لعنت کنند تا نماند فرشته مقربی جز لعنش کند تا رانده و خسته و در افسوس
380 -؟ بسندش از امام ششم علیه السّلام که جامههاتان را در شب تا کنید که اگر باز بمانند شیطان آنها را : بماند. 132 - در کافی: 6
308 - اصول: بسندش از امام ششم علیه السّلام که فرشتهها میپنداشتند ابلیس از آنها است و در علم خدا : بپوشد. 133 - و از همان: 2
-313 : از آنها نبود و از درونش را که حمیت و خشم بود برآورد تا گفت: مرا از آتش آفریدي و او را از گل. 134 - و از همان- 2
135 اصول-: بسندش از : اصول: بسندش از امام ششم علیه السّلام (ترجمه آن در صدر شماره 114 - گذشت). 135 - و از همان: 2
امام ششم علیه السّلام که شیطان براي آدمیزاده در هر چیزي زمینه سازي کند و اگر او را وامانده کرد و گمراه نشد در مال دنیا سر
، 327 - اصول بسندي از امام ششم علیه السّلام که ابلیس آسمان و جهان، ج 7 : راه او را گیرد و بگردن او بچسبد. 136 - در کافی: 2
: ص: 202 به سپاهیانش گوید: میان آنان حسد و ستمکاري در افکنید که برابر با بتپرستی باشند نزد خدا. 137 - و از همان: 6
-532 بسندي تا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله که خانه شیطان در خانه شما همان خانه عنکبوتست. 138 - و از همان: بسندي از
سماعه که پرسیدم از امام ششم علیه السّلام از بستن درها، و پوشیدن روي ظرفها و خاموش کردن چراغ، فرمود: در خانهات را ببند
-139 و از همان: بسندي از محمّد بن مسلم از یکی دو امام علیه السّلام که فرمود: سر پا .«1» زیرا شیطان چیز در پوشیده را باز نکند
ننوش، در آب ایستاده نشاش، گرد گور مگرد، در خانه تنها مباش، با یک تا کفش راه مرو زیرا شیطان به بنده خدا در یکی از این
حالات شتابندهتر است فرمود: دردي بکسی در یکی از این احوال نرسد و از او بآسانی جدا شود جز آنکه خدا عزّ و جلّ خواهد.
:-62 : بیان: مقصود از اینکه گرد قبر مگرد اینست که بر آن تغوط مکن (و از نهایه و قاموس بر آن گواه آورده). 140 - در کافی 4
بسندش تا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که باصحابش فرمود: آیا من شما را خبر ندهم از چیزي که اگر انجام دهید شیطان
باندازه مغرب تا مشرق از شما دور شود؟ گفتند:، چرا یا رسول اللَّه، فرمود: روزه روزش را سیاه کند، صدقه پشتش را بشکند،
دوستی در راه خدا و همدستی در کار خوب دنبالهاش را ببرد، استغفار رگ دلش را پاره کند. 141 - در کافی: بسندش تا رسول
-142 خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم که چون ماه نو شهر رمضان برآید دیوان بدنهاد در بند شوند. ص: 203
412 اصول بسندش از جمیل که طیّار بمن میگفت: ابلیس از فرشتهها نیست و جز این نیست که فرشتهها فرمان سجود : و از همان: 2
بر آدم علیه السّلام داشتند و ابلیس گفت: سجده نکنم چرا ابلیس گناه کار باشد که سجده نکرده با اینکه فرشته نبوده؟ گوید من و
صفحه 87 از 121
او نزد امام ششم علیه السّلام رفتیم، و بخدا خوب احوالپرسی کرد و او گفت: قربانت بگو آنچه را خدا مؤمنان را بدان خوانده که
منافقان هم در آن درآیند بهمراه آنها؟ فرمود: آري، گمراهان هم و هر کس در ظاهر دعوت اسلام را « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا » فرموده
541 -: بسندي تا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله که بعلی : پذیرفته است، و ابلیس هم در دعوت ظاهره با آنها بود. 143 - و از همان: 6
334 - بسندش از امام ششم علیه السّلام : علیه السّلام فرمود: مباد بر زین سرخ سوار شوي که از آن عجمها است. 144 - در تهذیب: 2
که هیچ بنده نیست جز در شب یک بار، دو بار بیدار شود اگر برخاست که کاري شده و اگر نه شیطان برابر گوشش لنگ گشاید و
در آن بشاشد، آیا ننگرد یکی از شماها که چون از خواب برخیزد و شب برنخاسته وارفته و سنگین و تنبل است. توضیح: شاشیدن
شیطان کنایه از تسلط او است و گرچه بسا حقیقت دارد، در نهایه (پس از شرح الفاظ گفته: در حدیث است که: هر که بخوابد تا
صبح شیطان در گوشش شاشیده گفتند یعنی او را مسخر کرده و بر او چیره شده تا از طاعت خدا بخواب رفته (گواهی هم از شعر
عرب آورده) و گفته در حدیث دیگر بیسند از حسن که پیغمبر فرمود: چون بخوابد شیطان پا گشاید برابر گوشش و در آن
بشاشد، و در حدیث ابن مسعود است که براي مرد همین بدبختی بس که شیطان در گوشش بشاشد، همه اینها از راه مجاز و مثل
آوردنست پایان طیبی گفته: کسی را که از آواز مؤذن بیدار نشده مثل زده بکسی که شیطان در گوشش شاشیده و کر شده، نووي
از قاضی نقل کرده دور نیست حقیقت باشد ص: 204 و گوشش خاص این کار شده چون حسّ بیداري دارد.
-145 کافی- 322 - روضه،: بسندي تا امام ششم علیه السّلام که ابلیس یاورانی دارد بنام تمریخ چون شب آید میان خاور و باختر را
پر کنند (براي گمراه کردن مردم و زیانرساندن بدانها یا براي وسوسه کردن در خواب (در پاورقی ص 263 با گواهی از روایت
صدوق از مصنف نقل شده) 146 - در نوادر راوندي- 19 -: بسندي تا امام یکم علیه السّلام که برسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و
سلم گفتند: یا رسول اللَّه چه چیز شیطان را از ما دور کند؟ فرمود: روزه براي خدا رویش را سیاه کند، صدقه پشتش را بشکند،
417 - که : دوستی در راه خدا و مواظبت بر کار خوب دنبالهاش را ببرد، استغفار رگ دلش را پاره کند. 147 - در نهج البلاغه: 1
امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: من شیون شیطان را هنگام نزول وحی بر پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم شنیدم و گفتم یا رسول
اللَّه این شیون چیست؟ فرمود: این شیطانست که از پرستش خود نومید شده، راستی تو میشنوي آنچه من شنوم و میبینی آنچه من
بینم، جز اینکه پیغمبر نیستی ولی وزیر هستی و راستی که تو بخوبی بر پا هستی. 148 - در کافی- 388 - روضه: بسندش از ابی بصیر
که پرسیدم از امام ششم (ترجمه آن در ذیل شماره 121 گذشت). بیانی است: تفسیر آیه گذشته، و چون استعاذه کامل، ایمان کامل
بخدا و توانائی و علم و کمالش لازم دارد و هم اعتراف بعجز خود و نیازش بکمک خدا تعالی در همه کار و بر توکل باو در هر
حال از این رو پس از استعاذه گفته او را تسلطی نیست بر آنان که ایمان دارند، و بر پروردگار خود توکل نمایند، و کسی که پناه
بخدا جست در امان و حفظ او است با رعایت شرائط آن. و اینکه فرموده بر دین او تسلط ندارد یعنی در اصول عقائد یا اعم از آن و
از اعمال زیرا کسی که ایمان حقیقی دارد و بسا باغواء شیطان در گناهی افتد ص: 205 خدا او را توفیق توبه
304 - اصول بسندي از امام پنجم علیه السّلام : دهد و درجه ایمانش بدان افزاید و از وساوس شیطان بدور شود. 149 - در کافی- 3
که این خشم جرقهایست از شیطان که در دل آدمیزاده برافروزد، چون یکی از شما خشم گیرد چشمش سرخ شود و رگهاش باد
کند، و شیطان در او درآید، چون یکی از شما بر خود بترسد از این حالت بزمین بچسبد که بوسیله آن پلیدي شیطان از او برود
-150 در حیاة الحیوان- باب خاء خشاش- وهب بن ورد گفت بما رسیده که شیطان براي یحیی بن زکریا علیه السّلام مجسم شد و
باو گفت بتو اندرز دهم فرمود: نمیخواهم ولی از آدمیزاده بمن گزارش بده گفت: آنان نزد ما سه دستهاند یکی از آنها از همه
سختترند، بیکی از آنها رو آوریم و او را بگناهی کشیم و او باستغفار پناهد و توبه کند و همه کار ما را تباه سازد، باز بدو
برگردیم و او هم باستغفار و توبه برگردد، نه از او نومید شویم و نه نیاز خود را از او بر آریم، و ما از دست او رنج کشیم. یک دسته
هم در کف، ما چون گوياند در دست کودکان شما بهر جور خواهیم آنها را بچرخانیم و رنجی براي ما ندارند، و دسته از آنها
صفحه 88 از 121
مانند تو معصومند که ما هیچ اثري در آنها نداریم و نتوانیم. 151 - در المتهجد در مصباح المتهجد 340 و 341 بسندي از عبد العظیم
حسنی که امام نهم علیه السّلام براي پسرش امام رضا علیه السّلام نوشت و دعاي طولانی کشانده تا گفته: باز گیرم از دیوان آدمی و
پري و از پیاده و سوارهشان و از دویدن و روآوردن و بازگشت آنان و از نیرنگ و شر خود آنها و شر آنچه بیاورند زیر پرده شب و
روز از دور و نزدیک و از شرّ نهان و عیان تا آنکه گوید- و از شر دناهش (نوعی پري) و آهسته گوئی و بسیدن و پوشش و از
چشم پري و آدمی و از شرّ هر صورت و خیال یا سفید و سیاه یا نمونه و هم پیمان و ناپیمان از آنان که جا دارند در هوا و ابر آسمان
و جهان، ج 7، ص: 206 و ظلمات و نور و سایه و سوزان و دشت و دریا و هموار و درّهها و ویران و آبادان و تپهها و نیزارها و
آبگیرها و معابد یهود و گورستان ترسایان، و بیابانها و میدانها از آینده و رونده از آنها که پدید شوند در شب و پراکنده شوند در
روز و در شام و بام و چاشت و پسین و آنان که تهمت آورند و داستانگویان شب و ابلیسان و از ابن فطر که ماریست بد و از
فرعونها، و ابلیسها و از لشکرهاشان و همسرهاشان و تیره و تبارشان و از بدگوئیشان و اشارهشان و دمشان و وقاعشان و گرفتن و
جادو زدن و چشم زخم آنان و از چشمک و نیرنگ و سوگندشان، و از بدي هر بدکار از جادوگران و غولان و ام صبیان و آنچه
زایند و آنچه آیند تا آخر دعاء توضیح: کفعمی گفته: ابالسه دیوانند که نر و مادهاند زایش دارند و مردن ندارند و چون ابلیس در
دنیا بمانند که پدر پریانست، و پریان نر و ماده دارند و بزایند و بمیرند و جانّ پدر پریانست و گفتهاند همان ابلیس است و گفتند
ابلیس جن مسخشدهایست چنانچه میمون و خوك مسخشدهي آدمیند و همه اینها پیش از آدم علیه السّلام آفریده شدند و عرب
براي جن مراتبی معتقد است، جنس آن را جن گوید، آنان که همراه مردم جا دارند عامر خوانند که جمعش عمار است، و اگر به
کودکان تعرض کنند ارواح نامند و اگر بد باشند شیطان باشند و اگر بدتر مارد وصف شود، و اگر پر نیرو باشد او را عفریت گویند.
- و از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم روایت است که خدا جن را پنج دسته آفریده 1- چون باد در هواء 2- مارها 3- کژدمها 4
حشرات زمین، 5- مانند آدمیزاده که حساب و عقاب دارند، غول جن جادوگر است و ام صبیان بادیکه آنها را بگیرد. من گویم:
195 - امام ششم فرمود: چون غول زده شدید اذان : بزودي همه این دعا با شرحش در کتاب دعاء بیاید ان شاء اللَّه 152 - در فقیه 1
بگوئید. 153 - در محاسن 49 - بسندش تا رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله که چون غول زده شدید ص: 207
اذان نماز را بگوئید شهید در ذکري پس از نقل این روایت از جعفریات گفته: عامه آن را روایت کردند و هروي آن را تفسیر کرده
و این « غول نیست » که عرب معتقدند غولها در بیابانها بمردم نمایان شوند و آنها را گمراه کنند و نابود سازند و در حدیث است که
ابطال سخن عرب است و بسا که دستور اذان براي دفع خیال باشد که در بیابان دچار آدمی شود و گرچه حقیقتی ندارد. در روایتی
از سلیمان جعفریست که شنیدم میفرمود: در خانهات اذان بگو که شیطان را براند و براي کودکان خوبست، و ممکن است مقصود
غول از جنس پري و دیو است و عرب گمان میکرد که غول « لا غول و لا صفر » اذان نماز باشد و در نهایه است که در حدیث آمده
خود را بمردم مینماید و بهر صورت و رنگ در میآید و آنها را از راه میگرداند و نابود میکند و پیغمبر آن را ابطال کرده. و گفتند:
مقصود پیغمبر نبودن غول نیست بلکه منظور ابطال عقیده عربست که رنگ برنگ میشود و میرباید و معنا اینست که نمیتواند کسی
را گمراه کند و حدیث دیگر گواه آنست که فرموده: غول نیست ولی سعالی هست، و سعالی پریان جادوگرند. یعنی در میان پریان
جادوگرانی باشند که اشتباه افکن و خیال پردازند، و از آنست این حدیث که چون غولها خودنمائی کردند مبادرت باذان کنید
یعنی شر آنها را با ذکر خدا از خود بگردانید، و این دلالت دارد که مراد از نفی آن نبودن آن نیست. 154 - در شهاب است که
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: شیطان در آدمیزاده مانند خون روانست. در ضوء گوید: شیطان بمعنی دورشونده است
و گویا با نام خدا دور شود، و گفتهاند بمعنی سوخته از خشم است زیرا چون بنده خدا را اطاعت کند از خشم بسوزد پیغمبر صلّی
اللَّه علیه و آله و سلم میفرماید شیطان پیوسته به بنده ور میرود و در خواب و بیداري او را وسوسه میکند، و چون جسم لطیف هوائی
است میتواند بدان برسد و آدمی بیخبر ص: 208 و گمراه است و سخن وسوسه انگیز خود را بدرون گوش او
صفحه 89 از 121
افکند و بدلش رسد و خدا دانا است که چگونه میشود. و وسوسه شیطان مورد تردید نیست و شیطان خصوص ابلیس نیست و کلی
است چون فرزندان و یاران دارد. و اینکه چون خون در تن آدمی روانست مثلی است نه اینکه درون رگها و سوراخهاي تن او
میرود، و مقصود اینست که پیوسته با او است چنانچه گویند مانند سایه دنبال او است یا چون روح و تن است یا مانند شاخ بهمراه بز
است و جز آن سخن عرب اشاره و کنایه دارد و اگر سخن مجاز و استعاره نداشته باشد رونق ندارد و سخن معمولی است و سید ما
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از شیواترین مردم بود. و برخی گفتند دوري کن از شیطان که دشمنی است آشکار او را
نبینی و تو را بیند، و بتو نیرنگ زند و تو ندانی او کهنه کار است و تو تازهکار، تو دلی ساده داري و او خبیث است. و سود این
حدیث آگهی است که شیطان ملازم و مراقب تو است از آنجا که ندانی و باید از او خود را نگهداري و از مکر و کید و وسوسهاش
549 (حدیثی در باره مأبون آورده که ترجمه آن گذشت شماره 107 ) و : بپرهیزي و راوي انس بن مالک است. 155 - در کافی- 5
552 -: که مردي از امام ششم یا : دنبالش گفته: مردي که عامل بر آنست چون به سال چهل رسد آن را وانهند. 156 - و از همان: 5
هفتم پرسید از زنی که با زنی مساحقه کند آن حضرت تکیه زده بود بر نشست و فرمود: ملعونه ملعونهاند رو و زیر هر دو- و حدیث
را کشانده تا فرموده خدا بکشد لاقیس دختر شیطان را که آن را آورد، آن مرد گفت: آن را مردم عراق آوردند فرمود: نه بخدا که
157 - نوادر علی در عهد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بود پیش از آنکه عراقی باشد الخبر ص: 209
بن اسباط: بسندي از امام چهارم علیه السّلام که عابدي در بنی اسرائیل بود؛ ابلیس بسپاهیانش گفت چه کسی براي او است که مرا
غمگین دارد یکی گفت: من، گفت: از چه راهی: گفت: دنیا را در چشم او آرایش میدهم گفت: تو مرد او نیستی، دیگري گفت:
من، باو گفت: از چه راه؟ گفت از راه زنان، گفت: تو هم مرد او نیستی، سومی گفت؟ من، گفت: از چه راه؟ گفت: از راه عبادت
خود او، گفت: تو مرد اوئی. چون تاریکی شب عابد را فراگرفت آن شیطان در خانه او را کوبید و گفت: مهمانست، و او را در خانه
آورد، و او شب را تا بامداد نماز خواند و آن را تا سه شبانه روز دنبال کرد بیآنکه چیزي بخورد یا بنوشد، عابد باو گفت: اي بنده
خدا مانندت را ندیدم. پاسخش داد تو هیچ گناه نکردي و نیروي عبادت تو سست است، گفت: چه گناهی بکنم؟ گفت: چهار
درهم بردار و برو نزد فلان فاحشه، یکدرهم براي گوشت، یکدرهم براي می، یکدرهم براي عطر باو بده، و یکدرهم مزد خودش و
کارت را بکن و نیازت را از او برآور، او فرود آمد و چهار درهم برداشت و بدر خانه آن زن آمد و گفت آي فلانی، او بیرون شد
او را دید، گفت: بخدا فریب خورده بخدا فریب خورده. باو گفت: چه میخواهی گفت: این چهار درهم را بگیر و خوراك و نوشابه
و عطر فراهم کن، من با تو در آمیزم رفت و گردش کرد، و یک تکه گوشت خر مرده پیدا کرد و بر گرفت و شاش کهنهاي هم در
میان تنک کرد و نزد او آمد، گفت: این خوراك تو است؟ آري، گفت: بدان نیازي ندارم، گفت این هم نوشابه تو است گفت: من
بدان نیازي ندارم، برو خود را آماده کن. رفت و تا توانست خود را پلید کرد و آلوده ساخت و چون عابد او را بوئید نفرت کرد و
گفت: مرا بتو نیازي نیست، و چون بامداد شد بر در خانه آن زن نوشته بود خدا فلان فاحشه را آمرزید براي خاطر فلان عابد.
158 - در تفسیر امام علیه السّلام 159 و 160 -: که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: هلا اي ص: 210
امت محمّد یاد کنید محمّد و خاندانش را در هر پیش آمد بد و هر سختی تا خدا فرشتههاي شما را بر دیوانی که آهنک شما کنند
یاري دهد، زیرا با هر کدام شما یک فرشته است در سمت راست که نیکیهاي شما را نویسد، و یکی در چپ که کردار بد را
لا حول و لا قوة » : نویسد و با هر کس دو شیطانست از سوي ابلیس که او را گمراه کنند. و چون در دلش وسوسه کنند باید بگوید
که آن دو شیطان گم شوند و نزد ابلیس روند و شکوه کنند و گویند کار او ما را « الا باللَّه العلی العظیم و صلّی اللَّه علی محمد و آله
درمانده کرده ما را با دیوان پلید کمک کن و پیوسته بدانها کمک رساند تا بهزار دیو پلید و گرد او آیند و هر گاه آهنگ او کنند
یاد خدا کند و بر محمّد و خاندان پاکش صلوات فرستند و راه و روزنهاي باو نیابند، و بابلیس گویند، جز خودت کسی مرد او
نیست، باید خودت با لشکریانت بروي و او را مغلوب سازي و گمراه کنی. ابلیس با لشکریانش آهنگ او کنند، و خدا تعالی
صفحه 90 از 121
بفرشتهها فرماید این ابلیس است که با لشکرش آهنگ فلان بنده یا فلانه کنیز مرا کرده هلا باید با او نبرد کنید، و با آنها کارزار
کنند و در برابر هر دیو پلیدي صد هزار فرشته اسب سوار که شمشیر و نیزه و کمان و تیر و کارد آتشین دارند بیایند و این اسلحه
آتشین را در آنها گزارند و آنها را بیرون رانند و بکشند و ابلیس را اسیر کنند و زیر اسلحه آرند. و او گوید پروردگارا وعدهات،
وعدهات، تو مرا تا روز وقت معلوم مهلت دادي، خدا بفرشتهها فرماید بدو وعده دادم که او را نمیرانم، وعده ندادم که زیر اسلحه
نباشد و شکنجه و درد بکشد، او را با اسلحه خود بزنید و از او تشفی کنید که من جانش را بگیرم و زخم فراوان بدو زنند وانگه او
را رها کنند و پیوسته بر خود و فرزندان کشتهاش گریان باشد و براي زخمهاي ص: 211 او مرهمی نیست جز
شنیدن آواز کفر منش بت پرستان. و اگر آن مؤمن بطاعت خدا و یاد او و صلوات بر محمّد و خاندانش بپاید آن زخمها بر تن
ابلیس بمانند و اگر بنده از وضع خود بگردد و در مخالفت با خدا عزّ و جلّ و در گناهان اندر شود، زخمهاي ابلیس خوب شوند، و
بر آن بنده نیرو یابد تا باو دهنه زند و بر پشتش سوار شود و بزیر آید و شیطان دیگرش سوار شود و یکی پس از دیگري بر او سوار
شوند، و بیارانش گوید در یاد ندارید که ما از دست او چه کشیدیم، اکنون زبون و فرمانبر ما شده تا به نوبت این و آن او سوار
شوند. و آنگاه رسول خدا فرمود: اگر خواهید پیوسته چشم ابلیس را گریان دارید و زخمهاي او را دردناك سازید پیوسته بر طاعت
خدا و یاد او صلوات بر محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و خاندانش باشید، و اگر از آن دست بکشید اسیر گردید و برخی دیوان
پلید بر پشت شما سوار شوند. 159 - در تفسیر است که شیطان دور از هر خوبی است، رجیم لعنت بار شده است و رانده از هر جاي
خوب. 160 - در تفسیر علی بن ابراهیم: 32 - که از امام ششم علیه السّلام پرسیدند که آنچه خدا مردم را بدان دعوت کرده گمراهان
را هم فرا گیرد؟ فرمود: آري، و کافران را هم فرا گیرد، زیرا خدا تبارك و تعالی فرشتهها را بسجده بر آدم فرمان داد و فرمان
فرشتهها ابلیس را هم فرا گرفت، چون ابلیس با فرشتهها در آسمان بود خدا را عبادت میکرد و فرشتهها او را از خود میدانستند و از
آنها نبود و چون خدا فرشتهها را فرمود: بر آدم سجده کنند آنچه در دل ابلیس بود از حسد بدر آورد و آنگه فرشتهها دانستند که
ابلیس از آنها نیست. گفتند چگونه فرمان بابلیس رسید با اینکه بنام فرشتهها صادر شده بود فرمود: ابلیس بآنها وابسته بود گرچه از
جنس فرشته نبود، براي اینکه خدا پیش از از آدم خلقی آفرید که ابلیس حکمران آنها بود در زمین، آنان سرکشی کردند آسمان و
جهان، ج 7، ص: 212 و یاغی شدند و تباهی نمودند و خون ریختند و خدا فرشته را فرستاد آنها را کشتند و ابلیس را اسیر کردند و
او را بآسمان بالا بردند و بهمراه فرشتهها بود و خدا را عبادت میکرد، تا خدا آدم را آفرید. 161 - و از همان: 32 و 35 - بسندي تا
امام یکم علیه السّلام که چون خدا تبارك و تعالی خواست بدست خود خلقی آفریند، پس از 7 هزار سال که از دوران جن و
نسناس در زمین گذشته بود- و حدیث را کشانده تا گفته خدا فرمود: من میخواهم بدست خود خلقی آفرینم و از نژادش پیغمبران و
مرسلین و بندههاي خوب و امامان مهتدین بسازم و آنان را در زمین خلیفه بر خلق خود نمایم و نسناس را از زمین خود بر اندازم و
زمین را از وجودشان پاك کنم و پریان پلید نافرمان را از نزد خلقم و نیکانم بدور کنم و در هوا و اطراف زمین جا دهم تا همسایه
نژاد آفریدهام نباشند و میان پریان و خلقم پرده کشم تا نژاد آفریدهام پري را نبینند و با آنها همنشین و آمیخته نباشند. حدیث را
کشانده تا گفته خدا پیکر آدم را آفرید و 40 سال مجسمه او ماند و ابلیس لعین بدو گذر میکرد و میگفت براي کاري آفریده
شدي، امام علیه السّلام فرمود: ابلیس گفت: اگر خدا فرمان دهد بر آن سجده کنم او را نافرمانی کنم، سپس در او دمید وانگه
و او بود که آنچه از حسد در دل داشت بدر آورد و سجده « سجده کنید براي آدم و همه سجده کردند جز ابلیس » : بفرشتهها فرمود
نکرد و خدا عزّ و جلّ فرمود: چهات باز داشت که سجده نکردي چونت فرمودم، گفت: من به از اویم آفریدي مرا از آتش و
امام صادق علیه السّلام فرمود: نخست کسی که قیاس کرد ابلیس بود که کبر ورزید و کبر نخست « آفریدیش از گل، 12 - الاعراف
نافرمانی است از خدا. فرمود: ابلیس گفت: پروردگارا مرا معاف کن از سجده بر آدم و من ترا ص: 213
عبادتی کنم که هیچ فرشته مقرب و پیغمبر مرسلی نکرده، خدا تبارك تعالی فرمود: مرا نیازي به عبادت تو نیست همانا میخواهم
صفحه 91 از 121
در آي از آن که تو » : چنانم عبادت کنی که من خواهم نه چنان که تو خواهی، و نخواست سجده کند، و خدا تبارك و تعالی فرمود
رجیمی، و راستی لعنتم بر تو تا روز جزا، ابلیس گفت: پروردگارا چرا؟ با اینکه تو عادلی و ستم نکنی، ثواب عمل من باطل شد،
خدا فرمود: نه ولی هر چه از دنیا میخواهی از من بخواه تا در پاداش عبادتت بدهم. اول خواهشش این بود که تا روز جزا زنده ماند،
خدا فرمود: بتو دادم، گفت: بفرزندان آدم مسلط کن، فرمود: مسلط کردم، گفت: مرا در آنها روان کن چون خون در رگ، فرمود:
روان کردم، گفت: براي آنها هیچ نوزادي نیاید جز که براي من دو تا بیاید، و من آنها را بینم و آنها مرا نبینند، و من براي آنها بهر
صورتی خواهم درآیم، فرمود: همه را بتو دادم، گفت: پروردگارا بیفزا برایم، فرمود: براي تو و نژادت در سینههاي آنان وطن
ساختم، گفت: پروردگارا مرا بس. و در اینجا بود که ابلیس گفت: بعزتت سوگند البته همه را گمراه کنم، جز بندههاي مخلصت را،
وانگه بر آنها درآیم از پیش و از پس و از راست و از چپ و نیابی بیشترشان را شکرگزار. 162 - و از همان: 35 - بسندش از امام
ششم علیه السّلام که چون خدا به ابلیس داد آنچه داد از نیرو آدم گفت پروردگارا ابلیس را بر فرزندانم مسلط کردي و مانند خون
در رگ آنها روان کردي و باو دادي آنچه دادي، پس براي من و فرزندانم چیست، فرمود: براي تو و فرزندانت یک گناه بیک سزا
و یک نیکی بده برابر مانندش گفت: پروردگارا برایم بیفزا فرمود: تا جان بگلو رسد راه توبه باز است، گفت: برایم بیفزا فرمود:
بیامرزم و باکی ندارم، گفت: مرا بس. گوید: گفتم: قربانت ابلیس براي چه مستحق آن شد که بوي دادند؟ فرمود: آسمان و جهان،
ج 7، ص: 214 در برابر عملی که باید خدا قدردانی کند، گفتم: قربانت چه کاري کرده بود؟ فرمود: دو رکعت نماز که در آسمان
طی 4 هزار سال انجام داد. 163 - در دلائل طبري: بسندش از مفضل بن عمر که بامام ششم علیه السّلام گفتم: قربانت ابلیس چه
تسلطی دارد، فرمود: باندازهاي که در دل مردم وسوسه کند، گفتم ملک الموت چه دارد؟ فرمود: جان مردم را میگیرد، گفتم: آن
دو تسلط دارند بر هر که میان خاور است تا باختر؟ فرمود: آري؟ گفتم: قربانت تو چه تسلطی داري؟ فرمود: میدانم آنچه در خاور و
باختر و آنچه در آسمانها و زمین است و آنچه در دشت و دریا است و شماره آنچه در آنها است، و این را نه ابلیس دارد و نه ملک
252 اصول- بسندش از ابو جعفر علیه السّلام که آنچه از شیاطین بر اهل ضلالۀ براي دیدارشان خدا : الموت. 164 - در کافی: 1
برانگیزد بیشترند از فرشتههائی که خدا بخلیفۀ اللَّه فرستد که او را براي عدالت و حق برانگیخته، گفتند: اي ابو جعفر چگونه
موجودي بیش از فرشتهها باشد، فرمود: چنانچه خدا عزّ و جلّ خواسته، سائل گفت: اي ابو جعفر اگر من این را براي برخی شیعه باز
گویم آن را نپذیرند فرمود چگونه نپذیرند، گفت: میگویند فرشتهها بیشتر از دیوانند، فرمود: راست گفتی سخن مرا بفهم که چه
گویم. راستش اینست که روزي و شبی نباشد جز اینکه همه پریان و دیوان پیشوایان گمراهی را دیدار کنند و بشمار آنها فرشته امام
بر حق را دیدار کنند تا چون شب قدر آید و همه خلق اللَّه از فرشتهها نزد ولی امر آیند خدا عزّ و جلّ بشماره آنها دیوان آماده کند
تا ولی ضلالت را دیدن کنند و ناروا و دروغ برایش آورند شاید صبح کند و گوید چنان و چنین دیدم، و اگر آن را از ولی امر
پرسد باو گوید شیطانی دیدي که تو را بچنین و چنان خبر داده تا آن را برایش شرح کند و گمراهی ص: 215
او را که دارد برایش توضیح دهد و باو بیاموزد- الحدیث- 165 - و از همان ( 383 روضه): بسندي از امام ششم علیه السّلام که در
بنی اسرائیل عابدي بود و هیچ خود را بکار دنیا آلوده نکرده بود، ابلیس نفیري زد و لشکریانش گرد او فراهم شدند، گفت کی مرد
فلانیست؟ یکی گفت: من، گفت از چه راه؟ گفت: از راه زنها گفت: تو مرد او نیستی، او مزه زن را نچشیده، دیگري گفت: من از
اویم، گفت: از چه راه؟ گفت: از میخواري و کامجوئی گفت نه، مرد او نیستی دیگري گفت: من از اویم، گفت: از چه راه؟ گفت:
از راه کار خیر گفت برو تو مرد او هستی، رفت در جایگاه آن مرد و برابرش ایستاد و نماز میخواند، آن مرد میخوابید و آن شیطان
نمیخوابید، او آسایش میکرد و شیطان نمیکرد و همهاش نماز میکرد. آن مرد که خود را کم دید و کارش را خرد شمرد نزد او رفت
و گفت: اي بنده خدا بچه وسیله نیروي چنین نمازي یافتی؟ پاسخش نداد تا بار سوم که گفت: اي بنده خدا من یک گناهی کردم و
توبه کارم و با یاد گناه نیروي نماز یابم، گفت بمن بگو چه گناهی کردي تا من بکنم و توبه کنم و نیروي نماز یابم گفت: برو شهر
صفحه 92 از 121
نزد فلان فاحشه و دو درهم باو بده و بکارش بگیر. گفت: دو درهم از کجا بیارم؟ من نمیدانم دو درهم چیه؟ شیطان از زیر پاي
خود دو درهم در آورد و باو داد و او با طیلسان خود بشهر رفت و از فلان فاحشه پرسش کرد و مردم ویرا بدو راهنمائی کردند و
پنداشتند آمده او را پند دهد، و نزد او آمد و دو درهم را باو پرت کرد و گفت برخیز، برخاست و بخانهاش اندر شد و گفت در
آي. باو گفت: تو در ژستی نزد من آمدي که در آن ژست کسی نزد مانند منی نیاید، حال خود را بگو، و او بوي گزارش داد و آن
زن گفت: اي بنده خدا گناه نکردن آسانتر است از توبه کردن، و نه هر کسی دسترسی بتوبه دارد، ص: 216
همانا شاید اینکه تو را بدین راه کشانده شیطانی باشد که براي تو مجسم شده برگرد که چیزي نخواهی دید. او برگشت و آن زن
همان شب در گذشت و بامداد بر در خانهاش نوشته بود بر سر فلانی حاضر شوید که اهل بهشت است، و مردم بشک اندر شدند و
تا سه روز براي تجهیز و خاك سپردنش پیش نیامدند، و خدا عزّ و جلّ به پیغمبري از بنی اسرائیل که او را جز موسی بن عمران
ندانم وحی کرد بر سر جنازه فلانه زن برو و بر او نماز کن و بمردم بفرما بر او نماز کنند که بهشت را بر او واجب کردم براي اینکه
544 -: بسندي از ابی جعفر علیه السّلام که قوم لوط برتر خلقی بودند که خدا : فلان بندهام را از گناه واانداخت. 166 - و از همان: 5
آفریده، و ابلیس سخت بدنبال آنان بود یک فضل و نیکی آنها این بود که چون بکاري در آمدند همه با هم بودند و زنها را بدنبال
خود میگذاشتند، و پیوسته ابلیس آنان را نوبت میداد و چون برمیگشتند آنچه ساخته بودند ویران میکرد، به یک دیگر گفتند بیائید
کمین گیریم براي کسی که پی در پی کار ما را ویران میکند، و در کمین او شدند و بناگاه زیباتر پسري بود. باو گفتند: تو کار ما
را ویران میکنی، و رأي همه بر این شد که او را بکشند و شب او را نزد مردي زندانی کردند و او را در شب شیون کرد و آن مرد
بوي گفت: تو را چه میشود؟ گفت پدرم مرا روي شکم خود میخوابانید، گفت بیا روي شکمم بخواب و پیوسته آن مرد را مالید تا
باو آموخت که خودش را بکند. در آغاز ابلیس او را آموخت و دوم بار او آموخت بدیگران، وانگه خود را از آنها دزدید و
گریخت، و آن مرد بآنها گزارش داد که با آن پسر بچه چه کرد و آن کار را بدانها خوش نما کرد با اینکه آن را نمیدانستند و در
آن وارد شدند تا آنجا که مردها بهم اکتفاء کردند و بزنها نپرداختند. سپس سر راه را میگرفتند و رهگذران را دم کار میگرفتند تا
مردم از شهر آنها ص: 217 روگردان شدند، و زنان را وانهادند و بپسران رو کردند، و چون شیطان دید کار
مردها را خوب ساخته نزد زنها آمد و خود را بصورت زنی کرد و بآنها گفت مردان شما یک دیگر را میکنند گفتند: آري آن را
دیدیم، و در همه حال لوط آنها را پند میداد و سفارش میکرد و شیطان آنها را گمراه میکرد تا زنان هم بهم پرداختند و بیکدیگر از
مردان بینیاز شدند حدیث طولانی بیان: در محاسن چنین است که: چون ابلیس بعبادت آنان حسد برد، چون برمیگشتند الخ، در
و شاید روشنتر اینست که میم جلو باشد یعنی نخست ابلیس آلت مرد را داخل خود کرد ... 167 - در « او لاعلمه » نسخهها است که
تفسیر علی بن ابراهیم- 46 -: بسندش از امام پنجم علیه السّلام که چون سلیمان بن داود پریان را فرمود: تا خانهاي بلورین برایش
ساختند، در این میان که بر عصایش تکیه داشت و بدیوان نگاه میکرد که چگونه کار میکردند و آنان هم بوي نگاه میکردند ناگاه
رو برگرداند و دید مردي بهمراه اوست در گنبد بهراس افتاد از او و فرمود: تو کیستی؟ گفت: آنکه نه رشوه گیرد، نه از پادشاهان
ترسد، منم ملک الموت و تکیه بر عصا جانش را گرفت و یک سال بکار ساختمان بودند و باو نگران و ادب میکردند و کار
میکردند تا خدا موریانه را فرستاد و عصاي او را خورد و چون بزمین افتاد آدمیان خوب دانستند که اگر پریان غیب میدانستند یک
سال در شکنجه خوارکننده نمیماندند، و پریان براي اینکه عصاي سلیمان را موریانه خورده از او قدردانی میکنند، فرمود: هرگز آنها
را در جایی نبینی جز اینکه آب و گل در بر آنها است. و چون سلیمان درگذشت ابلیس جادو را ساخت و در کتابی نوشت و تا کرد
این ساخته آصف بن برخیا براي سلیمان بن داود از گنجینههاي دانش، هر که خواهد چنین و چنان شود، » و بر پشت آن نگاشت
وانگه آن را زیر تخت بخاك سپرد و آنان را بر آن آگاه و براشان خواند و کافران گفتند: سلیمان بر ما چیره « چنین و چنان کند
168 - در دعائم- از علی علیه السّلام نبود جز بدین فنّ، و مؤمنان گفتند بلکه بنده و پیغمبر خدا بود. ص: 218
صفحه 93 از 121
که یک شب بهمراه رسول خدا بودیم و ستارهاي پرتاب شد و نهان گردید، و آن حضرت بمردم فرمود: شما در زمان جاهلیت که
مانند آن را میدیدید چه میگفتید؟ گفتند: میگفتیم بزرگی مرده و بزرگی زاده. فرمود: آن پرتاب نشود براي مرگ کسی یا زندگی
کسی، ولی چون پروردگار ما کاري را فرمان دهد و مقدر سازد، حاملان عرش تسبیح گویند و آن را بگویند و اهل آسمانی که
پهلوي آنها است بشنوند و بگویندش تا برسد باهل آسمان دنیا و دیوان گوش ایستند و بسا چیزي از آن را دریابند و بکاهنان رسانند
و در آن بیش و کم کنند و کاهنان بسا خطا کنند و بسا درست گویند. سپس خداوند با این اختران آسمان را غدقن کرد و کهانت
إِلَّا مَنِ اسْتَرَقَ السَّمْعَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ مُبِینٌ- درستش: شهاب مبین « برداشته شد و دیگر پیشگوئی نیست و امام ششم این آیه را خواند
و راستی ما بودیم که کمین مینشستیم براي گوش گرفتن- الآیۀ- 9- الجنّ). 169 - در » و اینست فرموده خدا « است- 18 - الحجر
51 - از ابن عمر که ابلیس بموسی برخورد و باو گفت: توئی که خدایت برسالت برگزیده و بخوبی با تو سخن - منثور سیوطی- 1
گفته، من گناه کردم و میخواهم توبه کنم برایم نزد پروردگارم شفیع شو تا توبه مرا بپذیرد، موسی گفت: بسیار خوب، و بدرگاه
خدا دعا کرد و گفتند حاجتت برآورده است، و موسی ابلیس را دید و فرمود: فرمان داري بگور آدم سجده کنی تا توبهات پذیرفته
شود، سربزرگی کرد و خشم نمود و گفت: من بزنده او سجده نکردم، بمردهاش سجده کنم؟ سپس ابلیس بموسی گفت: براي این
شفاعت تو را بر من حقی است در سه جا بیاد من باش که تو را چون دیگران هلاك نکنم: 1- چون خشم کنی که من مانند خون
در وجودت روان گردم 2- چون در جهاد بر دشمن روي که آدمی را بیاد زن و فرزندش آرم تا برگردد 3- مبادا با زن بیگانه
170 - از انس که چون نوح سوار کشتی شد ابلیس نزد همنشین شوي که من پیغام شما را بهم رسانم ص: 219
او آمد و گفتش تو کیستی؟ گفت من ابلیسم فرمود: براي چه آمدي؟ گفت: آمدم تا از پروردگارت بپرسی آیا من توبه دارم؟ خدا
بدو وحی کرد توبهاش اینست که بگور آدم سجده کند، گفت: من بزنده او سجده نکردم. چگونه بمرده او سجده کنم سربزرگی
کرد و از کافران شد. 171 - از جناده بن ابی امیه که نخست خطا حسد بود، ابلیس از سجده بر آدم حسد برد چون فرمودش و حسد
63 : از قتاده که چون ابلیس فرو شد آدم گفت پروردگارا او را لعنت کردي چه داند؟ فرمود: جادو -1 :- او را بگناه واداشت. 172
گفت: چه خواند؟ فرمود: شعر، گفت: چه نویسد؟ فرمود: خالکوبی، گفت: چه خورد؟ فرمود: هر مردار و هر چه نام خدا بر آن
نبرند، گفت: چه نوشد؟ فرمود: هر مستکننده گفت: جایش کجا است؟ فرمود: حمام، گفت: کجا نشیند؟ فرمود: در بازارها،
گفت: چه آوازي دارد؟ فرمود: نی زدن، گفت: دامهاش چه باشند؟ فرمود: زنها. 173 - از ابن عباس که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و
آله فرمود: ابلیس بپروردگارش گفت: پروردگارا آدم را بزمین فرو آورده شد، و من میدانم البته کتب و رسلی خواهند بود، کتب و
رسل آنها چیستند و کیستند؟ فرمود: رسولانشان فرشته و پیغمبرانند و کتابهاشان تورات، انجیل، زبور و فرقان، گفت: پس کتاب من
چیست؟ فرمود: کتاب تو خالکوبی، خواندنت شعر، و رسولانت کاهنان، خوراکت آنچه نام خدا بر آن خوانده نشود، نوشابهات هر
109 در منثور: از ابن عباس :2 - مسکر، و گفتارت دروغ، خانهات حمّام و دامهایت زنان، جار کشت، نی و مسجدت بازارها، 174
که ابلیس در سپاهی از دیوان و پرچمی بصورت مردان بنی مدلج که خود بشکل سراقه بن مالک بن جعشم بود آمد و گفت:
امروزه کسی از مردم بر شما چیره نیست و من پناه شمایم، و جبرئیل ص: 220 رو بابلیس آمد که با مشرکی »
دست بر دست بود و چون جبرئیل علیه السّلام را دید دستش را کشید و با پیروانش گریخت، آن مرد گفت: اي سراقه تو پناه ما
.« راستش من میترسم از خدا، خدا سخت کیفر است » بودي، گفت: من بینم، آنچه شما نبینید و آن وقت بود که فرشتهها را دید
190 ..: و از رفاعه انصاري که چون ابلیس دید فرشتهها با بتپرستان چه میکنند در روز بدر ترسید که کشتار بدو رسد و :3 -175
حارث بن هشام بگمان اینکه سراقۀ بن مالک است بدو چسبید و او مشتی بسینه او زد و او را انداخت و گریخت تا خود را بدریا
افکند و دو دست برداشت و گفت بار خدایا من از تو خواهش دارم مهلتی که بمن دادي. 176 - مردي با عبد الرحمن بن حنیش
گفت: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله در برابر نیرنگ دیوان چه کرد؟ گفت آري دیوها از هر کوه و وادي سرازیر شدند و آهنگ
صفحه 94 از 121
رسول خدا داشتند، بدست دیوي شعلهاي آتش بود که میخواست با آن رسول خدا را بسوزاند، چون رسول خدا آنها را دید بهراس
اعوذ بکلمات اللَّه التامات اللاتی لا یجاوزهنّ برّ و لا فاجر من شر ما » : افتاد و جبرئیل نزد او آمد و گفت: اي محمّد بگو، آنچه بگویم
خلق و برأ و ذرأ، و من شرّ ما ینزل من السّماء و من شرّ ما یعرج فیها، و من شرّ ما ذرأ فی الارض و من شرّ ما یخرج منها و من شرّ فتن
اللّیل و النّهار و من شرّ کلّ طارق الا طارقا یطرق بخیر یا رحمان، گفت پس آتش دیوان خاموش شد و خدا عزّ و جلّ آنها را
شکست داد. 177 - و از ابن مسعود که در شب جن یک عفریتی از جن آمد و بدستش شعله آتشی بود و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله
شروع کرد بخواندن قرآن و جز بنزدیک شدن نیفزود، جبرئیلش گفت: آیا نیاموزم بتو کلماتی که آنها را بگوئی تا او بسر درآید و
شعلهاش خاموش گردد؟ بگو: اعوذ بوجه اللَّه الکریم و کلمات اللَّه التامات الّتی ص: 221 لا یجاوزهنّ بر و لا
فاجر من شرّ ما ینزل من السماء و من شرّ ما یعرج فیها و من شرّ ما ذرأ فی الارض و من شرّ ما یخرج منها، و من شرّ فتن اللیل و النهار،
و من شرّ طوارق اللیل و من شرّ کل طارق الا طارقا یطرق بخیر یا رحمان، آن را گفت و او بسر در آمد روي دهانش و شعلهاش
خاموش گردید. ص: 222
تتمهایست