گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هفتم
تتمهایست داراي فوائد مهمی
1 در حقیقت پري و دیو






-1 خلافی میان امامیه بلکه مسلمانان نیست در اینکه پري و دیوها اجسامی لطیفند که گاهی دیده شوند و تند جنبش و نیرومندند و
در تن آدمیزاده چون خون روانند و بسا خدا براي مصلحتی آنها را باشکال مختلف درآورد چنانچه سید مرتضی- رضی الله عنه
تعبیر کرده یا خود توان آن دارند چنانچه از اخبار و آثار روشنتر برآید. صاحب مقاصد گفته: ظاهر کتاب و سنت موافق قول بیشتر
امت است که فرشته جسم لطیف نورانی توانا بهر شکلیابی است و در دانش و توانائی بکارهاي سخت کامل است و سخن را
کشیده تا گفته جن جسمی است لطیف و هوائی که بهر شکل درآید و کارهاي عجیب کند، مؤمن دارد و کافر، و فرمانبر و
نافرمانبر، و شیاطین جسمی آتشینند که کارشان بفساد کشیدن و گمراه کردن مردم است بیاد آوري وسائل گناه و لذت و فراموش
وَ ما کانَ لِی عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلَّا أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لِی » ساختن منافع طاعت و آنچه بدان ماند که خدا از شیطان حکایت کرده
گفتهاند هر سه نوع از چهار عنصر ترکیب شدند جز اینکه در شیطان عنصر آتش غلبه دارد و در دیگران عنصر « الآیۀ 22 - ابراهیم
هوا زیرا ترکیب عناصر بسا بمیزان برابر نباشد بلکه باندازه صلاحیت غلبه یکی از آنها باشد و اگر غلبه با خاك باشد بخاك مائل
شود و اگر با آب بآب و اگر با هوا بهوا و اگر با آتش بآتش که از وضع خود جدا نشود بزور مگر آنکه موجود ساخته جاندار باشد
که باختیار تواند جدا شد، و این غلبه عنصري اندازه مشخصی ندارد بلکه باندازهاي که در هر نوعی عنصري آرام گیرد و تمکن یابد
کافی است. و چون هواء و آتش در نهایت لطیف و زلالند، فرشته و پري و دیو چنانند که در هر سوراخی روانند تا بدرون انسان و
بچشم نیایند جز اینکه از ترکیب خاکی و آبی بر خود پرده و روکش گیرند و در کالبدي چون آدمی و جز او از جانداران خود
ص: 223 نمائی کنند و فرشتهها بسا آدمی را در کارها که از آن درماند کمک کنند، چون چیرگی بر دشمن،
پرش در هوا، و راه رفتن بروي آب، و او را بویژه که بیچاره باشد از بسیاري آفات نگهدارند. و اما پري و دیو با برخی آدمیان در
آمیزند و آنها را در جادو و طلسم و نیر نجات یاري دهند. سپس در مقام دفع اعتراضی بر آمده که بر این قول وارد است و آن
اینست که فرشته و پري و آدمی اگر جسمی آمیخته از عناصر باشند باید براي حس سالم دیدنی باشند، مانند مرکبات دیگر و گر نه
رواست در حضور ما کوههاي بلند و آوازهاي هولناك باشند و ما آنها را نبینیم و نشنویم و عقل جازم است ببطلان آن طبق معمول،
صفحه 95 از 121
و اگر غلبه لطیف باندازهایست که دیده نشوند باید هیچ بدیده نیایند و زود متلاشی گردند و به کمتر سببی از هم بپاشند. و چنین
نیست زیرا بطور تواتر گزارش شده که برخی اولیاء و انبیاء آنها را دیدند و با آنها سخن گفتند و عمر درازي کردند با وزیدن
بادهاي سخت و ورود در تنگناها و نیز اگر از مرکبات مزاج دار بودند باید صورت نوعی و مزاج خاصی داشته باشند که اشکال
مشخص را بایستند چون آمیختههاي دیگر و شکلهاي گوناگون داشتن معنا ندارد. و جواب اعتراض اینست که نپذیریم باید چنین
باشد و باید چنین باشد زیرا اگر هر ممکنی آفریده خداي توانا و مختار است روشن است که بسا خدا در دیده و در حالی دید آنها
را بیافریند نه در دیگري و بندرت و خواست خود ترکیب آنها را حفظ کند و شکل آنها را بگرداند. و بنا بر اثر طبع هر چیز هم
ممکن است که عنصر تیره آنها باندازهاي باشد که یک چشم تواند آنها را دید و چشم دیگر نتواند و در حالی دیدنی باشند و در
حالی نباشند، یا برخی اوقات از اجسام تیره پرده و روپوش بر خود گیرند و دیده شوند ص: 224 و نفس و
مزاج و صورت نوعی آنها نگذارند از هم بپاشند و تبدیل اشکالشان بتبدیل احوال باشد و با هوشی که دارند جهت وزش بادها را
بفهمند و هم وسائل انحلال دیگر را و خود را از آنها حفظ کنند و در پناهگاه کشند. و اما اینکه جواب دادند لطافت آنها بمعنی
زلالی چشم آنها است نه وقت قوام تن آنها با ورود آنان در سوراخهاي تنگ و ظهور آنان در شکلهاي خرد و درشت در یک
ساعت دمساز نباشد. سپس مذاهب حکماء را در این باره ذکر کرده، فلاسفهاي که معتقدند به جن و شیطان پنداشتند جن جوهر
مجردیست که تصرف و اثر در جسم عنصري دارد گرچه مانند روح آدمی بتن او وابسته نیست، و دیوان نیروهاي خیالی باشند در
آدمی که تسلط دارند بر نیروي عقل و او را از توجه بخدا و کسب کمالات معنویه به پیروي شهوات و لذات جسمانیه و حسیه و
وهمیه کشانند. و برخی از آنان پنداشتند جانهاي آدمی پس از مردن و قطع علاقه اگر خوبند و پیرو خرد پري باشند، و اگر بد و
شرّانگیز و گمراهکن، دیو باشند و خلاصه عقیده بوجود فرشته و شیطان مورد اتفاق آراء است و قرآن خدا و سخنان انبیاء بدان گویا
است، و دیدن پري از بسیاري خردمندان و اهل کشف از اولیاء حکایت شده و راهی براي نفی آن نیست چنانچه دلیل عقلی براي
اثبات آنها وجود ندارد. سپس روش حکماء الهی را یاد کرده که بعالم برزخ و مثال معتقدند و فرشته و پري و دیو و غول از این
عالمند و برخی گفتار در باره آن گذشته.
2 در حقیقت ابلیس
-2 اصحاب ما و هم مخالفان اختلاف دارند که ابلیس فرشته بوده یا پري؟ بیشتر متکلمین از ما و دیگران گفتند فرشته نبوده و اخبار
جز » آن گذشت، شیخ مفید در کتاب مقالات خود گفته: ابلیس بالخصوص پري بوده و فرشته نیست و نبوده و خدا تعالی فرموده
و اخبار بدین معنا از ائمه هدي علیه السّلام متواتر است و آن عقیده امامیه است و بسیاري از « ابلیس که پري بوده 51 - الکهف
معتزله و ص: 225 اصحاب حدیث- پایان. و گروهی از متکلمین گفتند شیطان فرشته بوده و شیخ الطائفه ما
طوسی هم در تبیان آن را بر گزیده و گفته از امام ششم علیه السّلام روایت شده و ظاهر تفاسیر ما است و سپس گفته معتقدین
باینکه فرشته بوده اختلاف دارند که چکاره بوده؟ برخی او را دربان بهشت دانسته و برخی پادشاه آسمان دنیا و حکمران زمین و
150 ) و دلیل آنها که او را پري دانند چند وجه است، : برخی گفتند میان آسمان و زمین وسوسه میکرده و تدبیر مینموده (تبیان 1
گفتند: هر جا لفظ جن آید باید همان جنس معروف مقصود باشد « جز ابلیس که بود پري و نافرمان خدا شد » یک: قول خدا تعالی
که در قرآن برابر آدمی آمده و از آن دو جواب گفتند نخست اینکه معنی کانَ مِنَ الْجِنِّ: صار من الجن است یعنی از پریان شد نه
اینکه از آنها بود چنانچه کانَ مِنَ الْکافِرِینَ در وصف او یعنی از کافران گردید نه اینکه کافر بود، اخفش و جمعی از لغویان این را
گفتهاند. دوم: اینکه ابلیس از یک رده فرشته بود که آنها را جن میخواندند از این رو که دربانان بهشت بودند یا براي اینکه بدید
صفحه 96 از 121
نمیآمدند و گواه از قول اعشی آوردند در وصف سلیمان علیه السّلام که: مسخر کرده بود از جن ملائکه نه تن در خدمت او
نافرمانی » ایستاده و بیمزد کار میکردند و جواب یکم مردود است باینکه خلاف ظاهر است و نیاز بدلیل دارد: دوم: قول خدا تعالی
که نافرمانی را از فرشتهها بکلی نفی کرده و باید « نکنند خدا را هر چه فرمانشان دهد و انجام دهند آنچه فرمان دارند، 9- التحریم
ابلیس فرشته نباشد. و جواب دادند که این آیه در وصف فرشتههاي خازن دوزخ است نه هر فرشته چه که خدا پیش از آن فرموده
و ص: 226 معصوم بودن آنها معصومی همه را بایست نیست و این « بر آنند فرشتههاي سخت و تندي الخ »
مردود است باینکه دلائل عصمت فرشتهها بسیارند و بسیاري از آنها گذشتند. سوم: اینکه ابلیس فرزند دارد و نژاد که خدا فرموده
و فرشته نژاد ندارد چون ماده ندارد « آیا برگیرید او را و نژادش را دوستانی در برابر من با اینکه آنان دشمنان شمایند، 51 - الکهف »
و فرزند همانا از نر و ماده است. و « و میدارند فرشتهها که بندههاي خدایند مادهها 15 - الزخرف » که خدا کفار را طعن زده و فرموده
ممکن است جواب گفت: که اگر بپذیریم آیه بطور کلی نفی اناث کند نداشتن ماده دلیل نداشتن فرزند نشود، زیرا شیاطین هم ماده
ندارند و فرزند دارند چنانچه گذشت که فرزندان ابلیس از خود او است که تخم نهد و جوجه آرد. و شیخ رحمه اللَّه در تبیان گفته:
57 ) چهارم: : کسی که گوید ابلیس نژاد دارد و فرشتهها ندارند و نکاح و تناسل در آنها نیست اعتماد بخبر نامعلومی کرده (تبیان 7
خدا داناتر است » و رسولان خدا معصومند که فرموده « سازنده فرشتهها است رسولان 1- فاطر » : فرشتهها رسولان خدایند که فرموده
و رسولان خدا چه فرشته و چه آدمی نمیشود کافر و گنهکار باشند و جواب گفتند که « رسالت خود را در کجا نهد، 124 - الانعام
براي تبعیض « من » در تبیان گفته واژه « خدا برگزید از فرشتهها رسولان و هم از مردم. 75 - الحج » آیه عموم ندارد چون خدا فرماید
تخصیص دهیم زیرا استثناء منقطع مجاز است « إِلَّا إِبْلِیسَ » است بیخلاف و اگر هم چنین نباشد و عموم باشد رواست که ما آن را با
و تخصیص هم مجاز و با هم تعارض کنند و از دلالت بیفتند اگر تخصیص مقدم نباشد ص: 227 و استدلال
کردند بجدائی جن از فرشته باینکه فرشته روحانیست و مایه آفرینش او نزد برخی هواء و نزد دیگران نور است و خوراك و نوشاك
و در اخبار هم از « و جان را از آن پیش از آتش زلال آفریدیم، 27 - الحجر » ندارند و جنّ از آتش آفریدهاند که خدا تعالی فرموده
استنجاء با استخوان و سرگین غدقن شده براي اینکه خوراك جن و دواب آنهایند و جواب دادند بمنع همه مقدمات، در تبیان گفته:
اگر دانسته شود که فرشتهها خوردن و نوشیدن ندارند دانستن این نتوانیم که ابلیس میخورد و مینوشد با اینکه گفتند آنان خوراك
و روزي که همه را محشور کند وانگه بفرشتهها فرماید » 57 ). و استدلال شده نیز بقول خدا : را ببویند و نخورند (تبیان شیخ طوسی 7
آیا اینان شما را میپرستیدند؟ گویند منزهی تو، سرپرست ما توئی نه آنها بلکه جن را میپرستیدند و بیشترشان بدانها مؤمن بودند 30 و
زیرا قریش میگفتند فرشتهها « و ساختند میان او جن پیوند نسب 159 - الصافات » و معارضه شده با قول خدا در آیه دیگر ،« سبا «31
و جواب داده شده که آیه بوجوه .« 159 الصافات ،« سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِ فُونَ » دختران خدایند و خدا گفته آنها را رد کرد و فرمود
دیگر تفسیر شده یکی آنکه مقصود از آن گفته زنادقه است که خدا و ابلیس برادرند یا اینکه خدا نور و خیر و حیوان سودمند
آفرید و ابلیس تاریکی و بدي و حیوان زیانبار، و برخی شیطان را با خدا پرستند و اینست پیوستی که میان خدا و جن ساختند و یکی
اینکه گفتند خدا با جن ازدواج کرده و فرشتهها پدید شدند. و آنها که ابلیس را فرشته دانند دو دلیل آرند یکی اینکه خدا تعالی او
را از ملائکه استثناء کرده و استثناء یعنی بیرون کردن فردي از جنس که اگر استثناء نبود داخل بود و بنا بر این باید فرشته باشد و
جواب دادند که استثناء در اینجا ص: 228 منقطع است، و آن در کلام عرب مشهور و در قرآن هم مشهور
نخورید مالتان را میان » و فرموده « نشنوند در آن بیهوده و گناهکاري جز گفتن سلام سلام، 26 - الواقعه » است خدا سبحانه فرموده
بعلاوه این یک پري بود میان هزارها فرشته و در تعبیر مغلوب آنها « خودتان به بیهوده جز اینکه تجارت باشد برضاي شما 38 - النساء
شد و از آنها استثناء شد که همه سجده کردند جز او براي اینکه او هم فرمان سجده داشت و باین اعتبار استثناء او رواست و مردود
شده که هر دو وجه خلاف اصل باشند و بیضرورت سخن بدانها تفسیر نشود، و دلائل فرشته نبودنش عموم است و اگر فرشته باشد
صفحه 97 از 121
تخصیص لازم آید و اگر نباشد باید استثناء حمل بر منقطع شود، و تخصیص عموم در قرآن بیش از استثناء منقطع است، و قول ما
بهتر است. و اما اینکه گفتید یک پري میان هزارها فرشته در تعبیر مغلوب است، در صورتی کثیر بر قلیل غالب شود که آن قلیل
مورد توجه نباشد و اما اگر اصل و مایه سخن همان قلیل باشد نباید مغلوب کثیر گردد، و این مورد نظر است. دوم: اینکه اگر ابلیس
شامل او نمیشد تا ترك سجود او سرپیچی و « قُلْنا لِلْمَلائِکَۀِ اسْجُدُوا » : فرشته نبود فرمان سجده که خطاب بفرشتهها است که فرمود
تکبر و گناه باشد، و سزاوار نکوهش و کیفر نبود پس دانستیم که خطاب شامل او است و این دلیل است که فرشته است. و جواب
دادند که اگر چه فرشته نبود ولی میان آنها بزرگ شده و با آنها آمیخته بود و چسبیده و از این رو خطاب او را فرا گرفت بعلاوه بسا
فهمیده میشود. و نخست مردود است « ما مَنَعَکَ أَلَّا تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُکَ » که فرمان بخصوصی براي سجده داشته که از قول خدا
و» باینکه آمیختن وي بدانها مایه توجه خطاب بدو نشود چنانچه در جاي خودش ثابت شده و دومی باینکه ظاهر قول خدا تعالی
تا آخر آیه اینست که « چون ص: 229 گفتیم بفرشتهها سجده کنید براي آدم و سجده کردند جز ابلیس
سرپیچی و نافرمانی همانا بمخالفت این امر بوده نه امر دیگر اینست آنچه گفتند و توان در اینجا گفت ولی ظاهر بیشتر اخبار و آثار
بر پایه « چون بفرشتهها گفتیم » فرشته نبودن ابلیس است ولی چون با فرشتهها آمیخته بود این خطاب او را فراگرفت و قول خدا که
تغلیب در تعبیر است که در گفتگو شایع است. و آنچه کلام شیخ- ره- بدان اشعار دارد که در تبیان گفته: اخباري آمده که ابلیس
از فرشتهها است ما بدان دست نیافتیم و اگر در بعضی اشعاري باشد نادر است و باید تاویل شود. - و او- ره- گفته: آنچه از ابن
عباس روایت است که فرشتهها با جن جنگیدند و ابلیس اسیر شد در خردسالی و با فرشتهها بود و با آنها عبادت میکرد و چون
راستش خبر واحد است و درست « جز ابلیس که از جن بود » فرمان سجده یافتند همه سجده کردند جز او و از این رو خدا فرموده
نیست، و معروف از ابن عباس اینست که ابلیس فرشته بوده و سرباز زد و تکبر کرد و از کافران شد.
3 در مکلف بودن پري و شیطان
-3 خلافی نیست که پري و شیطان مکلفند و کافرانشان در دوزخ معذب و اما مؤمن آنها بهشت میروند یا نه؟ عامه در آن اختلاف
دارند و اصحاب ما بر آن ساکتند. و علی بن ابراهیم در تفسیر خود 664 - آورده که از عالم علیه السّلام پرسیدند مؤمنان پري ببهشت
میروند؟ فرمود: نه، ولی خدا آغلها در بهشت و دوزخ دارد که مؤمنان پري و فاسقان شیعه در آنها باشند. و خلافی ندارد که پیغمبر
ما صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بر آنها مبعوث بوده، و اما بعثت پیغمبران اولو العزم دیگر بر آنان نزد من محقق نیست گرچه برخی
اخبار اشاره دارد که بر آنان مبعوث بودند، و براي اتمام حجت بر آنها ناچار باید پیغمبري از ص: 230 خود
داشته باشند یا از بشر و گذشت که پیغمبري از خود آنها بنام یوسف بر آنها مبعوث شده، و سخن طبرسی- ره- و اقوالی که در این
باره گفته یاد کردیم. 4- در آنچه مخالفان در اینجا ذکر کردند و روایاتی که در این باره آوردند و در خواص پریان و انواع و
احکامشان دمیري در کتاب حیاة الحیوان گوید: پریان جسم هوائی باشند و نتوانند باشکال مختلفه در آیند داراي خرد و فهمند و
نیروي سخن گفتن و کارهاي سخت، و جدا از آدمیانند و یکی از آنها را جنی گویند و این نام براي آنست که دیده نشوند طبرانی
با سند از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله روایت کرده که پري سه دسته است یکی بال دارد و در هوا میپرد، دوم مارانند، سوم بار اندازند
و بکوچند، حاکم هم آن را روایت کرده و گفته سندش صحیح است و ابو الدنیا در کتاب مکائد شیطان از پیغمبر آورده که پریان
سه دستهاند یکی ماران و دیگر کژدمها و خزندههاي زمین و سوم چون باد در هواء و دستهاي از آنها حساب و کیفر دارند، و خدا
آدمی را سه دسته آفریده دستهاي چون بهائم دلی نفهم دارند و گوشی نشنو و چشمی که دید ندارد، دستهاي تن آدمی دارند و
روح شیطانی و دستهاي چون فرشتههایند و در سایه خدا در روزي که جز سایه او سایه نیست. مسلمانان اجماع دارند که پیغمبر به
صفحه 98 از 121
و به « این قرآن بمن وحی شده تا شما را بیم دهم و هر کس را رسد 19 - الانعام » پریان مبعوث است چون بآدمیان، خدا فرموده
مبارك باد » و فرموده « پریان رسیده که خدا فرماید: و چون رو آور کردیم بتو چندین پري تا بشنوند قرآن را الآیۀ 29 - الاحقاف
نفرستادیم تو را جز رحمت براي همه جهانیان، » : و فرمود « آنکه فرو فرستاد قرآن را بر بنده خود تا باشد بیم ده جهانیان، 1: الفرقان
و جوهري گفته ناس بسا از آدمی و پري باشد، و خدا خطاب بدو « نفرستادیم تو را جز براي همه مردم 28 سباء » و « -107 الأنبیاء
البته فراغت یابیم براي شما اي ثقلان بکدام از نعمتهاي پروردگارتان تکذیب کنید، » گروه ص: 231 فرموده
و براي هر » : و ثقلان پري و آدمی است که زمین را سنگین دارند یا دوش خود را از گناه سنگین دارند، و فرمود « 41 و 42 الرحمن
از این رو گفتند پریان مقربان و ابرار دارند مانند آدمیان. و ابو حنیفه « که بترسد از مقام پروردگارش دو بهشت است، 46 - الرحمن
و لیث خلاف کردهاند و گفتند: ثواب مؤمن پري اینست که عذاب نکشد و بیشتر بر خلاف آنهایند تا برسد به ابو یوسف و محمّد و
هر که ایمان آورد » و قول او « تا پناه دهد شما را از عذابی دردناك: 31 - الاحقاف » ابو حنیفه و لیث دلیلی ندارند جز قول خدا
که در این دو آیه براي مؤمن جن جز نجات از عذاب نویدي ندارد. و دو « بپروردگارش نترسد از کاستی و عذاب، 13 - الجن
جواب دارد یکم اینکه بیان ثواب نشده نه اینکه ثواب بهشت ندارند. دوم اینکه این گفته از جن نقل شده و روا است که آنان جز
همین را نفهمیده بودند و ثوابی که خدا براشان آماده کرده نمیدانستند و گفتند: ببهشت که بروند همراه آدمیان نیستند و در حومه
بهشت جا دارند. و در حدیث ابن عباس است که همه آفریده چهار دستهاند یکی همه در بهشت چون فرشتهها و دیگري همه در
دوزخ چون دیوها و سوم در بهشت و دوزخ هر دو چون پري و آدمی که ثواب و کیفر دارند، و در حدیث غرابتی هست از نظر
اینکه ثواب فرشتهها بهشت نیست. و احمد دینوري حدیث غریبی از مجاهد روایت کرده که پرسش شد از مؤمنان جن که ببهشت
روند؟ گفت روند ولی نه بخورند و نه بیاشامند بلکه تسبیح و تقدیس بدانها الهام شود و از آن لذت خوردن و نوشیدن برند و
احادیثی دلالت بر عموم بعثت دارند. 1- روایت مسلم از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله که بمن سخنان جامع داده شده و بهمه مردم
ص: 232 فرستاده شدم، و در آنست از حدیث جابر که مبعوث شدم بهر سرخ و سیاه. و در آنست از ابن
مسعود که ما یک شب بهمراه پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بودیم و او را گم کردیم و در وادیها و درهها او را جستجو کردیم،
گفتیم پریده یا او را ربودند و شب بد گذراندیم و صبح از سوي کوه حراء آمد، گفتیم یا رسول اللَّه تو را گم کردیم و جستیم و
نیافتیم و بد شبی گذراندیم، فرمود: دعوت کنی از پریان آمد و با او رفتم و قرآن برایشان خواندم و ما را سر بنه آنها برد و اثر آتش
آنها بجا بود، و از آن حضرت توشه خواستند، فرمود: استخوان هر چه بر آن نام خدا برده شده از آن شما است که بدست شما رسد
با گوشت هر چه فراوان، هر پشکلی علوفه چهارپایان شما است، فرمود: با آنها استنجاء نکنید که خوراك برادران پري شمایند.
طبرانی بسند حسن از زبیر بن عوام روایت کرده که رسول خدا نماز بامداد را با ما در مسجد مدینه خواند و چون رو گردانید فرمود:
امشب کدام شما با من میآید بمهمانی پریان؟ همه خاموش شدند و کسی از آنها سخنی نگفت و سه بار آن را فرمود، و در راه
خود بمن رسید و دست مرا کشید و من با او رفتم تا همه کوههاي مدینه از ما دور شدند و بزمین لختی رسیدیم، و ناگاه مردان
درازي بودند چون نیزهها جامههاشان را از میان دو پاشان بالا زده بودند چون آنها را دیدم لرزي مرا گرفت که دو پایم بزمین بند
نمیشد از ترس، و چون نزدیک آنها رسیدیم رسول خدا با انگشت بزرگ پایش خطی بر زمین کشید و فرمود: در میانش بنشینم و
چون نشستم هر هراسی از من برفت و او میان من و آنها بماند و قرآنی بلند بخواند تا سپیده دمید سپس رو کرد تا بمن گذشت و
فرمود بمن برس- و من با او راه رفتم و پر دور نشده بودیم که بمن رو کرد و فرمود: نگاه کن آنجا که آنها بودند کسی را میبینی از
آنها؟ گفتم: یا رسول اللَّه سیاهی بسیار است. ص: 233 رسول خدا سر بروي زمین خم کرد و استخوانی با
سرگینی بهم برآورد و بدانها پرتاب کرد و سپس فرمود: اینان وفد پریان نصیبین بودند، و از من توشه خواستند و من هر استخوان و
سرگین را بدانها وانهادم. زبیر گفت: براي کسی روا نیست که با استخوان و یا سرگین خود را پاك کند سپس از ابن مسعود روایت
صفحه 99 از 121
کرده که شبی رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله مرا بدنبال خود کشاند و فرمود: چند تن از پریان بشماره 15 کس که برادر و
عموزادهاند امشب میآیند و من بر آنها قرآن میخوانم، من با او بجائی که خواست رفتم و مرا در میان خطی نشاند و فرمود: مبادا از
آن بیرون شوي و شب را گذراندم تا سحرگاه که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم آمد و استخوان حائل و سرگین و استخوان
کاسه سري بدست داشت و فرمود: چون قضاي حاجت کنی مبادا با اینها خود را پاك کنی، گفت: چون بامداد شد رفتم از آنجا که
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بود خبري بگیرم و رفتم و 70 شتر را دیدم. و در کتاب خبر البشر از ابن مسعود آورده که
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در مکه فرمود: کدام شما دوست دارد امشب در کار پریان حاضر باشد من با او رفتم تا چون
ببالاترین زمین مکه رسیدیم برایم خطی کشید و رفت تا ایستاد و قرآن را آغاز کرد و سیاهی بسیاري او را در میان گرفتند و پرده
شدند میان من و او تا که آوازش نشنودم، وانگه چون تیکههاي ابر رفتند و پاشیدند تا اندکی از آنها ماندند. سپس پیغمبر آمد و
فرمود: آن گروه مانده چه کردند؟ گفتم: آنها اینانند یا رسول اللَّه و یک استخوان و سرگینی برگرفت و بآنها داد، و غدقن کرد که
کسی با استخوان یا سرگین خود را پاك کند، در سند این حدیث ضعفی هست و در آنست از بلال بن حارث که ما با پیغمبر صلّی
اللَّه علیه و آله در سفري منزل کردیم در عرج و من بسوي آن حضرت رفتم و چون نزدیک شدم جنجال و ستیزهاي شنیدم از مردانی
که تیزتر از زبان آنها نشنیده بودم، و ایستادم تا پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله آمد و میخندید، ص: 234 و فرمود:
مسلمانانی از پریان و مشرکانی از آنها نزد من بمحاکمه آمدند و درخواست کردند که بآنها مسکن بدهم و مسلمانان را در سر تپهها
جا دادم و مشرکان را در فرود وادیها. و از ابن عباس روایت است که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله با دستهاي از یارانش رفتند بمقصد
سوق عکاظ در حالی که دیوها از خبرگیري از آسمان باز داشته شده بودند و نزد قوم خود آمده و گفتند ما را از آسمان باز داشتند
و بما تیر شهاب زدند، گفتند: سببی دارد که رخ داده بروید در شرق و مغرب زمین تا چه خبر است؟ و آن دسته که بسوي تهامه
آمده بودند به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله برخوردند و یارانش که در نخله بودند و قصد داشتند بسوي عکاظ بروند و او با اصحاب
خود نماز بامداد میخواندند، و چون قرآن را شنیدند خاموش شدند و گوش دادند و گفتند همین است که ما را از آسمان جدا کرده
تا دو آیه- 1 و 2- الجن و اینکه ابن عباس ذکر کرده « و راستی که ما قرآن شگفتی شنیدیم » و برگشتند نزد قوم خود و گفتند
نخست پیشامد پریان با پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بود، و پیغمبر در آنگاه آنها را ندید و همانا وضع آنها بوحی بوي گزارش
شد. شافعی و بیهقی روایت کردند که مردي از انصار بیرون آمد تا نماز خفتن خواند و پریان او را اسیر کردند و سالها مفقود بود تا
زنش شوهر کرد و آنگه بمدینه برگشت و عمر از او پرسش کرد و گفت که پریان مرا ربودند و روزگار درازي نزد آنها بودم و
پریان مؤمنی با آنها جنگیدند و بر آنها پیروز شدند و از آنها اسیرانی گرفتند و من میان آنها بودم، گفتند ما تو را مرد مسلمانی
میبینیم و براي ما اسیر گرفتن تو روا نیست و مرا آزاد کردند و مخیر کردند میان آنها بماتم یا نزد خاندانم برگردم و من برگشتن را
برگزیدم، و مرا بمدینه آوردند. عمر گفت: خوراك آنها چه بود؟ گفت: باقلا و هر چه بنام خدا کشته شود و ذبح گردد، گفت:
نوشابه آنها چه بود؟ گفت: کف آب که از آن برآید. ص: 235 و گفتند: گیاهی که ببرند و بمکند، و گفتند:
هر ظرف آب روباز نوشابه آنها است، و ابن عطیه دعوي اجماع کرده که جن متعبد بشریعت اسلامند و پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و
سلم مبعوث است بر ثقلین. اگر گویند: در صورتی که همه احکام بایست آنها بود باید نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله رفت و آمد
کنند و آنها را یاد بگیرند و نقل نشده که جز دو بار در مکه نزد او آمده باشند و بیشتر احکام شریعت پس از آن مقرر شده. گوئیم:
نقل نشدن دلیل نیست که نزد آن حضرت نیامدند و سخن او را نشنیدند بیآنکه مؤمنان آنها را دیده باشند، و بسا پیغمبر آنها را
دیده و یارانش ندیدند زیرا خدا از سرور پریان گوید او و تیره او شما را بینند از آنجا که شما آنها را نبینید، و بسا او به نیروي خدا
داد آنها را دیده و بسا که یکی از صحابه هم آنها را در برخی حالات دیده باشند مانند ابو هریره که دید شیطان از زکاة ماه رمضان
دزدي میکند و بخاري آن را روایت کرد اگر بگوئی: پس چه گوئی در گفته برخی معتزله که منکر وجود جن باشند؟ گوئیم این
صفحه 100 از 121
عجیب است زیرا وجود جن ثابت است براي هر که قرآن را باور دارد که بوجود آنان گویا است و بخاري و مسلم و نسائی هم از
ابی هریره روایت کردند که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: دیشب یک عفریتی از جن بمن تف کرد و میخواست نمازم را
ببرد و من گلوي او را گرفتم و خواستم او را به یکی از ستونهاي مسجد ببندم و بیاد گفته برادرم سلیمان علیه السّلام آمدم که در
شهر مدینه پریانی باشند که مسلمانند. و فرمود: بنگ مؤذن را نشنود پري و نه آدمی و نه چیزي جز گواه او باشند روز قیامت و مسلم
از ابن مسعود روایت کرده که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: بسا هیچ کدام نباشند جز آنکه همزاد او از جن بدو گماشته است
گفتند: و بشما هم ص: 236 یا رسول اللَّه؟ فرمود: بمن هم جز اینکه خدایم یاري داده و او تسلیم شده و جز به
نیکی واندارد (و من از او در سلامتم) و امت اتفاق دارند که پیغمبر از شیطان معصوم است و همانا مقصود بر حذر داشتن
دیگرانست از فتنه همزاد و وسوسه و اغواي او، و بما آگهی داده که او همراه ما است تا از او خود را نگهداریم بحسب امکان،
احادیث در وجود جن و شیطان بیشمار است، و هم اشعار و اخبار عرب در باره آن، و نزاع در آن مکابره در باره امریست که بتواتر
دانسته شده، و آن چیزي است که عقل محال نداند و حس دروغ نشمارد، و براي همین تکلیف دارند. و مشهور است که چون مردم
با سعد بن عباده بیعت نکردند و با ابی بکر بیعت کردند و او بشام رفت و در حوران ماند تا در سال 15 مرد، و اختلاف نیست که او
را مرده در جایگاه غسلش یافتند در حوران و مرگش را ندانستند تا شنیدند هاتفی میگوید: کشتیم سید خزرج سعد بن عباده را* دو
تیر باو پرتاب کردیم که بدلش جا کردند بیخطا آن روز را حفظ کردند و یافتند همان روز مرگ او بوده در صحیح مسلم است که
او در بدر حاضر بود و از حجاج بن علاط سلمی روایت است که با کاروانی بمکه میآمد و در یک وادي پر هراس و ترس شب
آنها را گرفت، کاروانیها باو گفتند برخیز براي خودت و یارانت امان بخواه، و او خواب را وانهاد و بگرد کاروان میگردید و
یا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَ » میگفت: پناه دهم خود و یارانم را از هر جنی در این دره تا من و کاروانم سالم برگردیم. و شنید یکی میگوید
و چون بمکه « تا آخر آیه 33 - الرحمن « الْإِنْسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ تَنْفُذُوا مِنْ ص: 237 أَقْطارِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ
رسید آنچه شنیده بود بکفار قریش گزارش داد، گفتند تو از دین خود بدر آمدي اي ابا کلاب این سخن را محمّد پندارد که بر او
نازل شده، گفت بخدا من و همراهانم آن را شنیدیم سپس مسلمان شد و خوب مسلمانی شد و بمدینه کوچ کرد، و در آنجا
مسجدي ساخت که بنام او معروف است. و از شافعی نقل شده که هر مسلمانی بگوید پري را دیده گواهی او را نپذیریم چون خدا
جز اینکه مدعی آن پیغمبر باشد، و ابن سعد طبرانی، حافظ و « راستی او و تیرهاش بینند شما را از آنجا که آنها را نبینید » تعالی فرماید
ابو موسی و جز او، عمرو بن جابر جنی را از صحابه شمردند و بسندهاي خود از صفوان بن معطل سلمی روایت کردند که گفت
براي حج بیرون شدیم و چون به عرج رسیدیم ناگاه ماري دیدیم پریشانست و درنگی نشد که مرد، و یکی از ما پارچهاي درآورد و
آن را در آن پیچید و برایش گودالی کند و آن را بخاك سپرد و ما بمکه آمدیم و در مسجد الحرام مردي نزد ما آمد و گفت:
کدامتان عمرو بن جابر را بخاك سپردید؟ گفتیم: او را نشناسیم، گفت: کدام شما آن مار را بخاك سپرد، گفتند: این، گفت
خدایت جزاي خیر دهاد او آخرین نه تنی بود از پریان که از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قرآن شنیده بودند، و حاکم هم در
مستدرك همچنانش روایت کرده. و از یک تابعی حکایت است که ماري در چادرش در آمد که از تشنگی لهله میزد و او را آب
داد و آنگه مرد و او را بخاك سپرد و شب نزد او کسی آمده و باو سلام کرد و تشکر کرد و گفت: این مار مرد خوبی بود از پریان
نصیبین بنام زوبعه. گفته: در فضائل عمر بن عبد العزیز بما رسیده که در بیابانی میرفت و بمار مردهاي برخورد و آن را با زیادي
عبایش کفن کرد و بخاك سپرد و ناگاه کسی میگفت: اي سرق، گواهم که از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم شنیدم بتو
میفرمود: تو در ص: 238 بیابانی بمیري و مرد خوبی تو را کفن کند و بخاك سپارد، گفت: خدایت رحمت
کند تو کیستی؟ پاسخ داد از پریان که قرآن از زبان پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم شنیدیم و از آنها نمانده جز من و همین که
مرده است. و از عمار بن یاسر روایت شده که بهمراه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله با آدمی و پري جنگیدم و از جنگ با پریش
صفحه 101 از 121
پرسیدند گفت رسول خدایم صلّی اللَّه علیه و آله فرستاد از چاهی آب بیاورم، و شیطان را در صورت خودش دیدم تا با من جنگید
و او را بخاك افکندم و با حربه یا سنگی بینی او را خون آوردم، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله بیارانش فرمود: عمار در سر چاه
بشیطان برخورده و با او جنگیده، و چون برگشتم از من پرسید و باو گزارش دادم. و ابو هریره پر میگفت: که خدا عمار بن یاسر را
بزبان پیغمبرش از شیطان پناه داده، و این است که بخاري بدان اشاره کرده بروایت از ابراهیم نخعی که علقمه بشام رفت و چون
بمسجد درآمد گفت بارخدایا بمن همنشین خوبی روزي کن و نزد ابی درداء نشست. ابو درداء گفتش تو از کیستی؟ گفت: از اهل
کوفه گفت: آیا میان شما نیست یا از شما نیست داننده رازها که جز خود او نداند یعنی حذیفه؟ گفتم: چرا گفت از شما نیست
آنکه خدایش بزبان پیغمبرش از شیطان پناه داده یعنی عمار گفتم: چرا، گفت آیا در شما و یا از شما نیست صاحب مسواك و یا
را؟ گفتم باو الذکر « وَ اللَّیْلِ إِذا یََغْشی وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّی » دستبرنجن (و یا پشتی خ ب) گفتم: چرا، گفت: عبد اللّه چگونه میخواند
و الانثی- الحدیث و در کتاب خبر البشر است که چند تن از شاگردان عبد اللّه بن مسعود براي حج بیرون شدند و چون در راه
بودند ناگاه مار سپیدي دیدند میرود و بوي مشک میدهد، گوید بهمراهانم گفتم شما بروید که من نروم تا بدانم کار این مار بکجا
کشد؟ درنگی نشد که مرد و براي بوي مشکی که داشت او را خوب ص: 239 دانستم و او را در پارچهاي
پیچیدم و از راه دور کردم و شامگاه بیارانم رسیدم گفت: بخدا من نشسته بودم که چهار زن از سوي باختر پیش آمدند و یکیشان
گفت: کدام شما عمرو را بخاك سپرده، گفتیم: عمرو کیست؟ گفت: کدام آن مار را بخاك سپرده؟ گفتم: من، گفت بخدا
روزهدار و شبزنده داري را بخاك سپردي که بما انزل اللَّه ایمان داشت، و البته به پیغمبر شما ایمان داشت و وصف او را چهار صد
سال پیش از بعثت از آسمان شنیده بود گوید خدا را سپاس گفتیم و حج کردیم و به عمر گذر کردیم و گزارش مار را بدو دادیم،
گفت: راست گفتی شنیدم رسول خدا در باره او این را فرمود: و در آنست از ابن عمر که من نزد عثمان بودم و مردي نزد او آمد و
گفت داستان شگفتی برایت نگویم؟ گفت: چرا گفت: در این میان که در بیابانی بودم دو دسته دیدم که بهم زدند و چون از هم
جدا شدند بلشگرگاهشان رفتم و دیدم مار فراوانی در آنست که مانند آنها را هرگز ندیده بودم و از یک مار زرد باریک بوي
مشک یافتم و گمان خوبی بدو بردم و او را در عمامهام پیچیدم و بخاك سپردم؛ و چون راه میرفتم یکی فریاد زد خدایت رهنماید،
این دو تیره پري بودند که میان آنها جنگ شد و آن ماري که بخاك سپردي شهید شد و او از آنها بود که از رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله وحی را شنیده بودند. و در آنست که فاطمه دختر نعمان از بنی نجار گفت: مرا همزادي بود از پریان و هر گاه در خانهاي
در آمدم هجوم میاورد بمن، یک روز آمد و بر دیوار نشست و کاري که میکرد نکرد، گفتم: تو را چه شده که کار خود را چنانچه
میکردي نمیکنی؟ گفت: امروز پیغمبري آمد که زنا را حرام کرده و از ابو یعلی مصیصی روایت است که بطرطوس رفتم و بمن
گفتند در اینجا زنیست بنام نهوس که پري دیده پریانی که نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم رفتند، نزد او رفتم آسمان و
جهان، ج 7، ص: 240 زنی دیدم بپشت خوابیده گفتم از پریانی که نزد رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله رفتند دیدي؟ گفت آري،
علیّۀ بن سمحج که رسول خدایش عبد اللّه نامید برایم باز گفت که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: بر هر بیماري یس خوانند
و بمیرد سیراب مرده و سیراب بگور رفته و در قیامت سیراب محشور شود. در اسد الغابه است از انس بن مالک که با رسول خدا
صلّی اللَّه علیه و آله از کوههاي مکه بیرون شدیم و ناگاه شیخی تکیه بر عصا پیش آمد و پیغمبر فرمود: راه رفتن و آهنگ جن
داري؟ گفت: آري، فرمود: از کدام پریانی؟ گفت: من هامۀ بن هیم- یا ابی هیم- بن لاقیس بن ابلیسم، فرمود: میان تو و او جز دو
پدر فاصله ندانم، گفت: آري فرمود: چند سال داري؟ گفت: همه عمر دنیا جز اندکی از آن، در آن شبها که قابیل هابیل را کشت
پسر بچهاي چند ساله بودم و بر بلندیها برمیآمدم و بمردم سرکشی میکردم، فرمود: بدکاري میکردي. گفت یا رسول اللَّه سرزنشم
مکن که من از مؤمنان بنوحم و بدست او توبه کردم، و من او را بنفرین بر قومش سرزنش کردم و گریست و مرا گریاند و گفت
بخدا که من از پشیمانهایم، و پناه برم بخدا که از نادانها باشم، هود را دیدار کردم و باو ایمان آوردم، ابراهیم را دیدار کردم و با او
صفحه 102 از 121
بآتش رفتم چون در آتش افکندند، با یوسف بتک چاه رفتم و بر او پیشی جستم، با شعیب و با موسی بودم، عیسی بن مریم را دیدار
کردم و بمن فرمود: اگر محمّد را دیدي از منش سلام برسان، من پیامش بتو رساندم و بتو گرویدم. رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
فرمود: بر تو و بر عیسی درود اي هامه چه حاجتی داري؟ موسی بمن تورات آموخت، عیسی انجیل و شما قرآن بمن بیاموزید و
قرآن را باو آموخت. و در روایتی ده سوره قرآن را باو آموخت رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله از دنیا رفت و جز مرگش را بما
نداد و ما او را جز زنده ندانیم و خدا داناتر است ص: 241 و در آنست که عمر بن خطاب روزي بابن عباس
گفت: حدیثی بمن باز گو که شگفتم آرد و خوشم آید گفت: خریم بن فاتک اسدي بمن باز گفت: روزي در زمان جاهلیت
بدنبال شتر گمشده خود بیرون شد و آن را در ابرق الغراف جست، و این نامش دادند چون نواي پریان در آن شنیده شود، گوید:
زانو بندش بستم و یک دست او را بالش کردم و گفتم پناه ببزرك این مکان یا این وادي- در روایت دیگر به کبیر است- ناگاه
هاتفی آواز داد و میسرود. بخداي ذو الجلال پناه بر* که حرام و حلال فرود آرد خدا را یگانهشناس و باك مدار* از هراس پریان و
هیچ هراس من گفتم: اي خواننده این چه خیالافکنی است* آیا رهنمائی است از تو یا گمراه کردنست گفت: اینست رسول خدا
صاحب خیرات* که یاسین آورده و حامیمات و سورههاي دیگر مفصل باشند* ببهشت و نجات دعوت میکند بنماز و روزه فرمان
میدهد* و از کارهاي بد و زشت مردم را باز میدارد گوید: گفتم: تو کیستی؟ خدایت رحمت کند؟ گفت، من مالک پسر مالک
رسول خدا مرا فرستاده است بپریان اهل نجد گفتم: اگر کسی این شتران مرا نگه میداشت میرفتم و باو ایمان میآوردم، گفت من
آنان را نگه میدارم و سالم بکسان تو میرسانم ان شاء اللَّه و سوار یکی از آنها شدم تا نزد پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله آمدم مدینه و
روز جمعه هنگام نماز بمردم رسیدم و شترم را خواباندم ناگاه ابو ذر نزد من بیرون شد و بمن گفت: رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله
و سلم میفرماید درآي، در آمدم چون مرا دید فرمود: آن شیخ که ضامن شد شترهایت را بخاندانت رساند چه کرد؟ بدان که آنها را
سالم بخاندانت رساند، گفتم: رحمه اللَّه، رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: آري، رحمه اللَّه و مسلمان شد و خوب
مسلمانی شد. ص: 242 و در مسند دارمی از عبد اللّه بن مسعود است که یکی از یاران رسول خدا صلّی اللَّه
علیه و آله و سلم با یک پري کشتی گرفت و او را بزمین زد و باو گفت تو را لاغر و استخوانی بینم و گویا ذراعت ذراع سگی
است، شما گروه پریان همه چنین هستید یا تو در میانشان چنینی؟ گفت: نه بخدا من میان آنها گوشتین و فربهام، بار دیگر با من
کشتی بگیر و اگرم بزمین زدي بتو چیزي آموزم که سودت دهد، گفت: بسیار خوب، و با او باز کشتی گرفت و بزمینش زد و پري
باو گفت: آیۀ الکرسی میخوانی؟ گفت: آري، گفت آن را در هیچ خانهاي نخوانی جز اینکه شیطان از آن بیرون جهد و چون خر
تیز دهد و بدان تا بامداد باز نگردد. دمیري گفته با چهل کس نماز جمعه را میتوان بر پا داشت خواه پري باشند و خواه آدمی و
خواه از هر دو جنس قمولی گفته: در مناقب شافعی نقل است که میگفت: هر عادلی که پندارد جن بیند گواهیش مردود است و
راستی او و تیرهاش شما را بینند از آنجا که شما آنها را نبینید، مگر » باید تعزیر شود چون خلاف قول خدا تعالی است که فرماید
معتقد بدان پیغمبر باشد، و گفتار او حمل شده بدعوي دیدار جن بصورت اصلی او و قول قمولی حمل شده بدیدار پریان بصورت
آدمیزاده مشهور است که همه پریان نژاد ابلیسند و آن را دلیل دانند که او از فرشتهها نیست، زیرا فرشته نژاد نیارد چون ماده ندارد،
و گفتند: پري جنس عام است و ابلیس یکی از آنها است، و شک ندارد که آنان نژاد دارند بنصّ قرآن، هر پري کافري را شیطان
گویند. و در حدیث است که چون خدا خواست براي ابلیس نژادي باشد و همسري او را بخشم آورد و تیکهاي آتش از او پرید و
زنش را از آن آفرید. ابن خلکان در تاریخش در شرح حال شعبی نقل کرده که گفت: روزي نشسته بودم و شتر داري آمد و
خمرهاي با خود داشت و آن را واگذاشت و نزد من آمد ص: 243 و گفت: تو شعبی هستی گفتم. آري،
أَ فَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّیَّتَهُ » گفت: بمن بگو ابلیس زن داشت گفتم: من در عروسی آنها نبودم، گوید: سپس بیاد آوردم قول خدا تعالی را
و گفت نژاد بیزن نشود گفتم: آري و خمرهاش را برداشت و رفت و گوید دیدمش که مرا مرا میآزمود. و روایت « أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِی
صفحه 103 از 121
است که خدا تعالی بابلیس فرمود، فرزندي بآدم ندهم جز مانندش برایت بر آورم، و هر آدمیزاده همزاد شیطانی دارد گفتند: شیاطین
نر و ماده دارند و زاد و ولد و خود ابلیس خدا تعالی بر ران راستش ذکري آفریده و بر چپ فرجی و با این آن را بگاید و هر روز ده
تخم نهد. مجاهد گفته: از فرزندان ابلیس لاقیس است و ولهان که گماشته بر طهارت و نماز، و اهفاف و در بیابانها است، و مره که
بدو کنیه دارد، زلنبور که گماشته ببازارها است و لغو و سوگند دروغ و ستایش کالا را جلوه دهد، و بثر، گماشته بر مصیبت است و
وادارد به خراشیدن چهره و سیلی زدن و گریبان دریدن ابیض که پیغمبران را وسوسه کند، اعور گماشته بر زنا است در آلت مرد و
کفل زن باد دمد. داسم که چون مردي بیسلام و بردن نام خدا در خانه خود درآید او بهمراهش درآید و میان او و خاندانش ستیزه
بر پا کند و اگر بخورد بیبسم اللَّه همخور او باشد و چون مردي بخانهاش در آمد و سلام نکرد و نام خدا نبرد و بدي دید باید
بگوید: داسم، داسم اعوذ باللَّه منه مطرش، گماشته بر نشر اخبار دروغ و بیاصل است در میان مردم، و اقبض (اقنص خ ب) که
مادرشان طرطبه است، نقاش گفته: بلکه او دایه آنها است، و گفتند 30 تخم گذاشت 10 در خاور 10 در باختر، 10 در میان زمین و
از هر تخم یک جنس شیطان بر آمد چون عفریت، غول، قطاربه، جانّ، و نامهاي گوناگون و همه دشمنان آدمیزادهاند که خدا
مگر مؤمنان آنها و کنیه ابلیس آسمان و « آیا برگیرید او را و نژادش دوستان با اینکه آنان دشمن شمایند، 51 - الکهف » فرموده
جهان، ج 7، ص: 244 ابو مرّه است. علماء اختلاف دارند که ابلیس از فرشتهها است از گروهی بنام جن یا اصلا فرشته نیست و هم
در اینکه نام ابلیس عربی است یا عجمی، ابن عباس، ابن مسعود ابن مسیب، قتاده، ابن جریج، زجّ اج و ابن انباري گفتند ابلیس
فرشتهایست از طائفهاي که آنان را جن گویند، و نام او در عبرانی عزازیل است و در عربی حارث، و از دربانان بهشت بود و سرور
فرشتههاي آسمان دنیا و پادشاه آن و پادشاه زمین و از همه فرشتهها کوشاتر و داناتر بود، و میان آسمان تا زمین را اداره میکرد، پناه
بخدا از رانده شدن او. گفتند: اینکه خدا فرموده از جن بود یعنی از گروه فرشتهها بنام جن، ابن جبیر و حسن گفتند: یک چشم
بهمزدن هم فرشته نبوده و او ریشه پریانست چنانچه آدم ریشه آدمیان، عبد الرحمن بن زید و شهر بن حوشب گفتند: از پریانی بود
که فرشتهها بر آنها پیروز شدند و یکی از آنها او را اسیر گرفت و بآسمان برد بیشتر اهل لغت و تفسیر گفتند: ابلیس نام او شد براي
اینکه از رحمت خدا سخت نومید شد، و درست آنست که امام نووي و جز او از ائمه اعلام گفتند که او فرشته است و ابلیس نامی
است عجمی و استثناء در آیه متصل است زیرا گفته نشده که جز فرشته فرمان سجده داشتند، و اصل در استثناء اینست که از جنسی
مستثنی منه باشد. قاضی عیاض گفته: بیشتر بر آنند که او پدر پریانست چنانچه آدم پدر بشر است، و استثناء از جز جنس در سخن
و درست و گزیده همانست که از نووي و همقولان او « علمی نداشتند جز پیروي گمان » عرب شایع و فراوانست، خدا فرموده
گذشت، و از محمّد بن کعب قرظی است که جن مؤمن باشند و شیطان کافر و اصل آنها یکی است. و از وهب بن منبه پرسیدند
جن چه باشند؟ و آیا بخورند و بنوشند و ازدواج ص: 245 کنند؟ گفت، چند جنسند، و پاك و خالص آنها از
باد است نه بخورند و نه بنوشند و نه در دنیا بمیرند و نه زایش دارند و اجناسی دارند که میخورند و مینوشند و ازدواج دارند چون
سعالا، غول، قطارب و مانند آنها. قرافی گفته، مردم همه ابلیس را کافر دانند بر سر داستان او با آدم علیه السّلام و دلیل کفرش
سجده نکردن او نیست و گر نه باید بهر که سجده فرمودند و نکرد کافر باشد و چنین نیست، و کفرش براي حسد بردن بر آدم
نسبت بمقام او نیست و گر نه باید هر حسودي کافر باشد و چنین نیست، و کفرش براي نافرمانی و فسق او نیست و گر نه باید هر
نافرمان و فاسقی کافر باشد، و این موضوع بر جمعی فقهاء مشکل شده تا چه رسد بدیگران. و باید دانست که علت کفر او اینست
« من بهتر از اویم مرا از آتش آفریدي و او را از گل » که نسبت ستمکاري بخدا داد و کار ناپسند و این را در ضمن گفته خود
آشکار کرد، و منظورش بگفته پیشوایان محقق از مفسران و دیگران اینست که واداشتن بزرگ و والا بسجده بر زبون جور است و
ستم و اینست وجه کفر او لعنه اللَّه و مسلمانان اتفاق دارند که هر که آن را بخدا تعالی و تنزّه بندد کافر است اختلاف دارند که
پیش از ابلیس کافري بوده یا نه؟ قولی است که نه و او نخست کافر است و برخی هم گفتند پیش از او کفاري بودند چون پریانی
صفحه 104 از 121
که در زمین بودند پایان آیا کفر ابلیس از نادانی شد یا لجبازي اهل سنت دو قول دارند و خلافی نیست که پیش از کفرش
خداشناس بوده، هر که او را از نادانی کافر داند گوید دانش او رفت و خدانشناس شد چون کافر شد و آنکه از لج داند گوید
کافري خداشناس بود، ابن عطیه گفته: کفر با ماندن دانش او بعید است جز اینکه بنظر من رواست و نشدنی نیست با خذلان خدا
ما کانُوا لِیُؤْمِنُوا إِلَّا أَنْ یَشاءَ » تعالی هر که را خواهد. ص: 246 بیهقی در شرح اسماء حسنی در قول خدا تعالی
از عمر بن ذر آورده که شنیدم عمر بن عبد العزیز میگفت: اگر خدا میخواست نافرمانی نشود ابلیس را « اللَّهُ، 111 - الانعام
نمیآفرید، و آن را در آیهاي از کتابش بیان کرده و شرح داده و داندش هر که داند و نداند هر که نداند و آن قول خدا تعالی است
وانگه از طریق عمرو بن شعیب از پیغمبر « نیستید شما بر او آشوبگر. جز کسی که دوزخ گیر شده باشد، 162 و 163 - الصافات »
صلّی اللَّه علیه و آله و سلم روایت کرده که بابی بکر فرمود: اي ابا بکر اگر خدا میخواست نافرمانی نشود نمیآفرید ابلیس را-
پایان- مردي به حسن گفت: اي ابو سعید ابلیس میخوابد؟ گفت اگر خواب داشت ما راحت بودیم، مؤمن از او رها نیست جز بتقوي
و ترس از خدا تعالی و در احیاء گفته: هر که از یاد خدا غفلت کند گرچه لحظهاي باشد در آن لحظه جز شیطان قرینی ندارد خدا
آیا بر پریان از خودشان « و هر که از یاد خدا چشم پوشد فراهم سازیم برایش شیطانی که قرین او باشد، 36 - الزخرف » فرموده
اي گروه جن » پیغمبري پیش از پیغمبر ما محمّد صلّی اللَّه علیه و آله مبعوث شده؟ ضحاك گفته: مبعوث شده بظاهر قول خدا تعالی
و محققان گفتند هرگز رسولی براشان نیامده، و هرگز پري پیغمبر نشده و « و انس آیا نیامد براتان رسولانی از خودتان، 130 - الانعام
همانا رسل خدا از آدمیان بودند و این درست است و مشهور، در جن بیمده بوده، و مقصود آیه از منکم یعنی از یکی دو گروه
با اینکه لؤلؤ و مرجان از شور برآیند نه شیرین. منذر بن سعید بلوطی از قول ابن « یَخْرُجُ مِنْهُمَ ا اللُّؤْلُؤُ وَ الْمَرْجانُ » مانند قول خدا
مسعود گفته: پریانی که به پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم برخوردند رسولان بر قوم خود بودند، مجاهد، گفته: نذیران از پري
باشند و رسولان از آدمی و شک ندارد که پریان در امتهاي گذشته مکلف بودند ص: 247 چنانچه در این
و خدا « آنانند که بر آنها ثابت شد در امتهاي گذشته از پري و آدمی که البته آنها زیانکارانند، 18 - الاحقاف » امت چه خدا فرموده
گفتند مقصود از آن مؤمنان هر دو گروهند که « و نیافریدم جن و انس را جز براي اینکه عبادت کنندم، 56 - الذاریات » فرموده
فرمانبران آنان براي عبادت آفریده شدند، و اشقیاء آفریده نشدند جز براي شقاوت، و مانعی ندارد که از عام خاص اراده شود، و
گفتهاند: یعنی جز براي امر و دعوت بعبادت، و گفتند: یعنی جز براي اینکه مرا یگانه دانند. اگر گویند چرا همان بجن و انس بس
کرد و نام فرشته را نبرد، جواب اینست که براي فراوانی کفار از این دو گروه ولی فرشتهها را خدا معصوم آفریده چنانچه گذشت.
اگر گویند چرا در این آیه جن را بر انس پیش داشت؟ جواب اینکه واژه انس سبکتر است و تقدیم واژه سنگین در آغاز سخن
سزاوارتر چون سخن گو تازه نفس و نیرومند است. (فرع) شیخ عماد الدین یکی از موانع ازدواج را اختلاف جنس دانسته و میگوید
و خدا ساخت براتان از خودتان همسرانی تا آرام شما باشند و میان شما دوستی » جائز نیست آدمی زن جنیه بگیرد چون خدا فرموده
دوستی جماع است و رحمت فرزند و جمعی از حنابله تصریح بمنع آن کردند در فتاواي سراجیه گفته: روا نیست « نهاد و رحمت
براي اختلاف جنس، و در قنیه است که از بصري آن را پرسیدند، گفت در حضور دو گواه جائز است و در مسائل ابن حربست که
حسن و قتاده آن را مکروه داشتند و بسندي از ابن لهیعه روایت کرده که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله نهی کرده از ازدواج با پریان و
از زید عمی است که بسیار میگفت: بارخدایا روزیم کن با یک پري ازدواج کنم که هر جا با من باشد. ص:
248 و ابن عدي بسندي از نعیم بن سالم روایت کرده که نعیم بن سالم مصر آمد و شنیدم میگفت زنی از پریها گرفتم و بدان باز
نگردم و در شرح حال سعید بن بشیر بسندي از ابی هریره روایت است که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله فرمود: یکی از پدر و
مادر بلقیس پري بوده شیخ نجم الدین قمولی گفته: در منع از تزویج اعتراض است زیرا هر دو گروه مکلفند، پیر استادي بمن گفت
که با پري ازدواج کرده من گویم: مردي قرآندان و دانشمند دیدم که با چهار پري یکی پس از دیگري ازدواج کرده بود، ولی
صفحه 105 از 121
میماند سخن در حکم طلاق و لعان و ایلاء و عده و هزینه خوراك و پوشاك و جمع میان آنها و چهار زن جز آنها و آنچه باینها
وابسته است و همه مورد تامل است چنانچه پوشیده نیست. و شیخ الاسلام ذهبی بسندي از عبد السلام که در جواب پرسش از ابن
عربی گفت شیخ بد و بسیار دروغگوئی است، گفت: یعنی دروغگو هم هست؟ گفت: آري، یک روز از ازدواج با پري سخن
داشتیم و او گفت: پري روح لطیف است و آدمی جسم کثیف و چگونه با هم جمع شوند، سپس مدتی از ما نهان شد و آمد و در
سرش شکستی بود و در باره آن از وي پرسیدند، گفت: یک زنی از پریان گرفتم و میان ما اختلاف شد و سرم را شکست، امام
ذهبی پس از آن گفت: گمان ندارم ابن عربی این دروغ را ساخته و عمدا گفته باشد و همانا از خرافات ریاضت تراویده است.
فرع- ابو عبید در کتاب اموال و بیهقی از زهري روایت کردند که پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم نهی کرد از ذبائح جن، و ذبائح
جن این بوده که کسی خانه میخریده یا گنج طلا در میآورده و مانند آنها و حیوانی سر میبریده براي دفع بدي و طیره و در جاهلیت
میگفتند: چون کسی چنین کند پریان باهل آن زیان ندارند و ص: 249 پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم آن
را ملغی کرد و از آن نهی کرد. دمیري گفته: پري وارد خانهاي نشود که در آن اترج باشد، گفته از پیغمبر روایت است که پري
155 - باب جیم در الجن) و گویم: گفته: سعلاة بدترین غول -147 : بخانهاي در نیاید که در آن اسب عتیق باشد (حیات الحیوان 1
است و آن را سعلاء هم گویند و سعلاء و جمعش سعالی است. جاحظ گفته: عمرو بن یربوع از سعلاة و آدمی متولد شده گفته:
ذکر کردند که جرهم فرزند فرشتهها و دختران آدم بوده، گفته: چون فرشتهها گناه میکردند بصورت مردي بزمین فرو میآمدند
چنانچه هاروت و ماروت و جرهم از آنها متولد شدند، گفته: از این قبیل بلقیس ملکه سبا است و هم ذو القرنین که مادرش آدمی و
پدرش فرشته بوده، و از این رو چون عمر شنید مردي فریاد میزند، یا ذو القرنین، گفت: نام پیغمبران را تمام کردید و بنام فرشتهها بر
آمدید- پایان- و حق اینست که فرشتهها معصومند از گناه صغیره و کبیره مانند انبیاء علیه السّلام چنانچه قاضی عیاض و جز او
گفتند و آنچه در باره جرهم و ذي القرنین و بلقیس آوردهاند ممنوع است و استدلالشان بداستان هاروت و ماروت بیپایه است و
ثابت نیست بدان روشی که خواستند بلکه ابن عباس گفته: آنها دو مرد جادوگر بودند در شهر بابل نه دو فرشته. جاحظ گفته:
و این « شرکت کن با آنها در اموال و اولاد، 64 - الاسراء » پندارند زناشوئی و نطفه بندي میان پري و آدمی میشود چون خدا فرموده
روشن است براي اینکه زن پري مردان آدمی را بغش میکشد از روي عشق بخاطر همخوابی و همچنین مردان پري زنان آدمی را؛ و
، خونی نکرده آنها را آدمی پیش از آنان و آسمان و جهان، ج 7 » اگر آن نبود مردان بمردان در آویختند و زنان بزنان، خدا فرموده
و اگر مردان پري پرده بکارت زنان آدمی را بر نمیداشتند و در طبع آنها نبود خدا چنین نمیفرمود، « ص: 250 نه پري، 74 - الرحمن
و گفتند واقواق نتایج برخی گیاهها و جاندارانست.
در استعاذه