گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
جلد هشتم





ابواب حیوان: اصناف، احوال و احکام آن
باب یکم کلیات احوال حیوان و اصنافش
آیات قرآن مجید
آیات قرآن مجید
-1 الانعام- 6- نیست هیچ جنبنده در زمین و نه پرنده با دو بالش جز امتانی چون شماها، نکاستیم در کتاب هیچ چیز را وانگه (3)
2- النحل- 6- و براي خدا سجده کند آنچه در آسمانها و آنچه در زمین جنبنده باشند. (4) . بسوي پروردگارشان فراهم شوند، 38
49 و فرموده: آیا نبینند آن پرندهها که زیر فرمانند در فضاي آسمان و نگهدارشان نیست جز خدا راستی در این نشانهها است براي
3- الأنبیاء- 21 - زیر فرمان آوردیم براي داود کوهها را که تسبیح میکردند با او و پرندهها را او بودیم ما (5) مردم باور کن 79
4- النور- 24 - آیا نبینی که خدا را تسبیح گویند هر که در آسمانها و زمین است (1) انجام دهنده 79 ص: 3
و پرندهها در صف هر کدام میدانند نماز و تسبیح خود را و خدا دانا است بدان چه میکنند 41 و فرموده 45 - و خدا آفریده هر
جنبنده را از آب برخی بشکم راه روند و برخی بدو پا و برخی بچهار پا آفریند خدا هر چه خواهد، راستی خدا بر همه چیز توانا
5- النمل- 37 - و گفت اي مردم آموخته شدیم زبان پرنده را و بما دادند از همه چیز، راستی این فضیلت روشنی است ( است. ( 2
16 و محشور شدند براي سلیمان و سپاههاش از پري و آدمی و پرنده و آنان در صف میشدند 17 تا آمد بدشت مورچهها مورچهاي
گفت أیا مورچهها بسوراخهاي خود درآئید تا نکوبد شما را سلیمان و سپاههاش و آنان شعور ندارند- تا فرموده- 20 - و مفقود شد
پرندهاي و گفت: مرا چه شده که هدهد را نبینم یا اینکه غائب شده 21 البته او را شکنجه سختی کنم یا او را سر برم یا باید دلیل و
صفحه 8 از 139
عذر روشنی بیاورد 22 و درنگی نشد که هدهد گفت فرا گرفتم آنچه را تو فرا نداري و آوردمت از سبا گزارشی درست- تا
فرماید- 27 - البته بنگریم راستگوئی یا از دروغگویانی 28 - ببر این نامهام را و بدانها افکن آن را وانگه برگرد از برشان و بنگر تا چه
6- العنکبوت- 29 - و بسیار جانور با خود نبرد روزیش را خدا روزیش دهد بهمراه شما و اوست شنوا دانا، ( پاسخی برگردانند. ( 3
-9 (6) 8- ص- 38 - پرندهها محشورند و همه بدو رو آورند، 19 (5) -7 لقمان- 31 - و پراکند در آن هر جانور را 10 (4) 60
10 - الجاثیه- 44 - در آفرینش شما و آنچه پراکنده از جنبندهها نشانهها است براي ( الزخرف- 43 - وانگه آفرید همه جفتها را ( 7
11 - الملک- 67 - آیا ننگرند بالاي سرشان بپرندهها هموار پرواز و بالزن نیست نگهدارشان جز رحمان که او (8) مردم باور کن، 4
13 - فیل- 105 - آیا ( 112 - التکویر- 81 - و چون وحوش محشور شوند. ( 2 (1) بهر چه بینا است. ص: 4
ندیدي چه کرد پروردگارت با اصحاب فیل تا آخر سوره.
تفسیر
و نه پرندهاي که » 297 مجمع- در قول خدا وَ ما مِنْ دَابَّۀٍ فِی الْأَرْضِ گفته نه هر جانوري که بر زمین راه رود : 3): طبرسی- قد- 4 )
با این دو لفظ همه جانوران را گرد کرده زیرا یا پرواز میکنند یا میجنبند و دو بال را آورده براي تاکید یا رفع « پرواز کند با دو بالش
اشتباه چون پریدن را در شتاب استعمال کنند و هم در شناي ماهی در آب و ماهی پرنده نیست چون جانور دریائی است و همانا
مقصود خدا همه آنچه است که در زمین است و یا در هوا، و من گویم: گفتند ماهیان دریا را هم فراگیرد زیرا جنبنده در آب و یا
215 تفسیرش- در قول خدا إِلَّا أُمَمٌ أَمْثالُکُمْ گفته: فرّاء گفته هر دسته از بهائم امتی -213 : پرندهاند و هر دو بعید است. رازي- 12
سگها را امتی نامیده، چون چنین است « اگر سگها امتی نبودند تسبیح گو، فرمان کشتن آنها را میدادم » باشند، و در حدیث است
گویم، همه جنبنده و پرندهها مانند ما شمرده شدند، و در آیه شرح نداده این همانندي در چه وضعی است، و نمیشود گفت از همه
جهت است و گر نه باید آنها در صورت و وصف و آفرینش چون ما باشند و این نادرست است و مردم در تفسیر وجه مانندي میان
آدمی و دواب و طیور که خدا فرموده اختلاف دارند و در آن چند قول است: 1- واحدي از ابن عباس آورده که مقصود اینست
که: مرا میشناسند و یگانه میدانند و تسبیح میگویند و سپاس میکنند، و گروه بزرگی از مفسران بر این قولند، گفتند: این حیوانات
و « نیست چیزي جز اینکه تسبیح گو است بسپاسش، 44 - الاسراء » خداشناس سپاسگزار و تسبیح خوانند، و دلیل آوردند بقول خدا
بعلاوه خداوند بمورچه و هدهد خطاب کرده، و از ابی « همه آنها دانستهاند نیاز بوي و تسبیح او را » بفرموده او در وصف جانوران
درداء است که خرد بهائم در همه چیز ص: 5 بسته و نارسا است جز در چهار چیز، خداشناسی، روزیخواهی،
شناخت نر و ماده خود و آماده شدن هر کدام براي جفت خود ( 1) و از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت است که هر که گنجشکی
را بیهوده بکشد روز قیامت شیون کند بخدا تعالی گوید: پروردگارا این مرا بیهوده کشت و از من سودي نبرد و مرا نگذاشت از
حشرات زمین بخورم. 2- جانوران مانند شمایند در اینکه امت و گروه دارند و در آفرینش بهم مانند و هم دم یک دیگرند و از هم
زایند، ولی جاي این اعتراض هست که این معنا براي آیه سود معتبري ندارد و توضیح واضح است. 3- مقصود اینست که مانند
شمایند در اینکه در سرپرستی خدایند و آفریده او و روزیخور او و این هم نزدیک بقول دوم است. 4- مقصود این است که خدا
براي جانوران در کتاب خود آمارگیري دارد در عمر و روزي و مرگ و سعادت و شقاوت مانند بشر و دلیلش این است که فرموده:
-5 اینکه مانند بشر در قیامت محشور شوند و بحق خود رسند چنانچه از پیغمبر صلی اللَّه علیه و .« کم نگذاردیم در کتاب چیزي را »
اله روایت است که براي بیشاخ از شاخدار قصاص شود. 6- آنچه خطابی از سفیان بن عیینه آورده که چون این آیه را خواند گفت
در زمین هیچ آدمی نیست جز اینکه مانند یک جانوري است یکی چون شیر یورش برد، یکی چون گرگ بدرد، یکی چون سگ
صفحه 9 از 139
بانگ کند و یکی چون طاوس زیور نمائی کند. یکی چون خنزیر است که پاك و حلال را وانهد و دنبال پلید و حرام رود چنانچه
خوراك پاك براي خود افکنند و چون کسی از سر فضلهاش برخیزد در آن زبان کشد، و همچنین آدمی باشد که اگر 50 سخن
حکمت شنود یکی را حفظ نکند و اگر یک بار خطاء کردي آن را حفظ کند و جایی ننشیند جز آن را واگوید. سپس گفته: اي
برادر بدان که با بهائم و درندهها معاشرت داري و تا توانی ص: 6 از آنها خود را نگهدار. ( 1) و آنگه گفته:
معتقدان به تناسخ گویند اگر جان آدمی سعید و فرمانبر خدا و شناساي حق و داراي اخلاق پاك باشد پس از مردن بکالبد
پادشاهان درآید و بسا گویند بجهان فرشتهها برآید و اگر شقی و نادان و نافرمان است بتن جانوري گراید، و هر چه بدتر باشد و
شکنجه بیشتر، باید بتن جاندار پستتر و رنجکشتر و بدبختتر درآید، و این آیه را دلیل قول خود ساخته. و گفتند صریح است
که هیچ جنبنده و پرنده نیست جز امتی مانند ماها و مانندي باید در همه اوصاف ذاتیه باشد و اوصاف عرضیه در مانندي اعتبار
ندارند، و بدین گفته خود افزودند که جان همه جانداران خداشناس و آینده شناسند که خوشند یا ناخوش، و خدا بهر جنسی از آنها
رسولی فرستاده از خودشان براي اینکه باین آیه ثابت شود که جنبندهها و پرندهها امت هستند. سپس خداي تعالی فرموده هیچ امتی
نباشد جز آنکه در او بیم دهی گذشته، و این صریح است که هر گروه از این جانداران رسولی دارند که خدا بدانها فرستاده و آنگه
آن را با داستان هدهد و مورچه سلیمان و داستانهاي دیگر قرآن تأیید کردهاند. و بدان که ما عقیده تناسخ را با دلیلهاي خوبی در
اصول نادرست نمودیم و پاسخ آنها در این آیه همان است که گفتیم همانندي در برخی امور نامبرده بس است و نیازي به اثبات
یعنی اصناف معین که بنام خود شناخته شوند و هر صنفی « إلا أمم » : 297 مجمع گفته : عقیده آنها نیست- پایان- طبرسی- ره- ( 4
یعنی مانند شما در اینکه آفریده خدایند و دلیل اینکه صانعی دارند، گفتند: همانندي « امثالکم » - شماره بسیاري دارند- از مجاهد
آنان با مردم از نظر نیاز بسرپرست است براي آماده کردن خوراك و جامه و خواب و بیداري و راهنمائی در راههاي زندگی که در
هر حال باید و صلاح باشد و آنها بیشمارند و در اینکه بمیرند و محشور شوند، و بدین جمله بیان کرده ص:
گفته: یعنی پس از مرگ « إِلی رَبِّهِمْ یُحْشَرُونَ » 7 که نباید کسی بدانها ستم کند که خدا آفریننده و انتقامکش است. ( 1) سپس در
نزد پروردگارشان محشور شوند چنانچه بندهها، و خدا پاداشی که آنها را سزد بدهد و نسبت به همدیگرشان انتقام کشد، و در آنچه
از ابی هریره روایت کردند آمده است که خدا روز رستاخیز بهائم و جنبندهها و پرندهها را محشور سازد، و هر چیز را و عدالت خدا
اي» : بدان جا رسد در آن روز که براي جانور بیشاخ از شاخدار حق ستاند. سپس فرماید: خاك باشید، و از این رو کافر هم گوید
و از ابی ذر است که من نزد رسول خدا بودم و دو نر بهم شاخ زدند، پیغمبر فرمود میدانید براي چه « -40 انبیاء « کاش بودم خاك
بهم شاخ زنند؟ گفتند: ندانیم، فرمود: ولی خدا داند و میان آنها قضاوت کند البته بنا بر این مانند ما باشند در حشر و قصاص و
و این درست « امتهایند چون شما » جمعی از معتقدان به تناسخ این آیه را دلیل دانستند بر اینکه بهایم و پرندهها مکلفند که فرموده
نیست زیرا ما بیان کردیم مانندي آنها از چه راه است و اگر باید در همه چیز باشد بایستی در شکل و ژست و آفرینش و اخلاق هم
: مانند ما باشند، و چگونه تکلیف به بهائم توان کرد و خردي ندارند و تکلیف بیخرد کامل درست نباشد- پایان- رازي در ( 12
218 تفسیرش) گفته: فضلاء را در تفسیرش دو قول است. 1- خدا بهائم و پرندهها را محشور کند تا بدانها عوض دهد و این عقیده
معتزله است براي اینکه دردمند کردن آنها بیجنایت آنها نیکو نیست جز براي عوض و چون دادن عوض بدانها واجب است خدا
زندهشان کند تا عوضشان دهد. 2- اصحاب ما گویند که ایجاب بر خدا نشدنیست بلکه خدا بخواست خود آنها را زنده کند ( 2) و
چند دلیل آوردند که عوض بر خدا واجب نیست، یکم: وجوب در آنجا ص: 8 است که ترکش نکوهش آرد
و نکوهش در باره خدا نشدنیست زیرا او در ذات خود کامل است و براي آنچه بیرون از او است نکوهش پذیر نیست زیرا هر چه
در برون رخ دهد لازم ذات را از میان نبرد، دوّم: اگر زیانزدن بدیگري براي عوض نیکو باشد باید از ما پسند باشد که بدیگري
زیان رسانیم و عوض بدهیم و این نادرست است و ثابت شود که قول بعوض نادرست است چون این را دانستی برخی فروعی که
صفحه 10 از 139
قاضی در این باب گفته یاد آور شویم. 1- هر جانوري که عوضش از خدا باید که در دنیا درد کشیده و عوضش را ندیده، بر
خداست که در دیگر سرایش زنده کند و عوض بدو پردازد، و هر جانور که چنین نباشد زنده کردنش در خرد بایست نیست جز
اینکه خدا تعالی خبر داده همه جانوران را زنده کند و از دلیل شرع دانسته شده و گفتیم جانوري باشد که عوضی نخواهد چون
جانداري که در زندگی دردي نچشیده و خدایش بیدرد میرانده چون دلیلی نیست که هر مرگی دردناك باشد و بنا بر این عوضی
نخواهد. 2- هر جانداري که خدا اجازه سر بریدنش را داده عوض این سر بریدنش بر خدا است و چند بخشند مانند آنکه براي
خوردنش کشند و مانند آنکه براي آزارش کشند چون درندهها و گزندهها، و مانند آنکه به بیماري آزار دیده، و مانند آنچه
خدایش بارکش ساخته و کار کش کارهاي دشوار، ولی اگر مردم بجاندار ستم کنند و آزارش دهند عوض بر ستمکار است و اگر
هم خود بهم ستم کنند عوض بر ستمکار است، اگر گویند: جانداري که بنا مشروع سرش برند عوض بر کیست؟ جواب اینکه بر
سربر و از این رو پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله از سر بریدن جاندار نه براي خوردنش غدقن کرده. 3- عوض سود بسیاریست که اگر
4- عقیده قاضی و بیشتر معتزلیان بصره اینست ( جاندار خرد داشته باشد براي آن جانبازي کند اینست عوضی که در اینجا باید. ( 1
، که عوض پایان پذیرد و قاضی گفته این قول اکثر مفسران است زیرا چون خدا عوض را بجانور پرداخت او را آسمان و جهان، ج 8
ص: 9 خاك نماید و آنگه کافر گوید: کاش من خاك بودم ابو القاسم گفته: باید عوض بیپایان و جاوید باشد، قاضی براي خود
دلیل آورده که براي ما نیکو است که کار دشواري را براي سود پایان پذیر انجام دهیم، و دانستیم که درد دادن بدیگري مشروط
بمزد بیپایان نیست، بلخی دلیل آورده که پایان دادن بعوض بیجان گرفتن از جاندار نشود و جانگرفتن از او خود دردي باشد و
عوضی خواهد و همچنین تا بیپایان بکشد. و جوابش اینست که دلیلی نیست که جان گرفتن همیشه دردناك است. 5- اگر
جانوري از دیگري عوض خواهد و جانور دیگر ستمکار از خدا عوضی خواهد آن را بدان ستمکش پردازد و اگر نه چنین است
42 : خدا عوض او را کامل گرداند این مختصریست از احکام عوض بعقیده معتزله- پایان- و در تفسیر قول خدا وَ لِلَّهِ یَسْجُدُ در ( 20
تفسیرش) گفته: البته ما گفتیم سجده دو نوع است یکی سجده عبادت چون سجده مسلمانان براي خدا، و دیگري سجده انقیاد و
زبونی بدین معنی که همه اینها ممکن الوجود هستند و از خود چیزي ندارند و هر چه دارند از خداست. و برخی گویند مقصود
همین معنا است چون جانور را جز همان نسزد و برخی گویند مقصود معنی نخست است که فرشتهها را سزد و دیگري گفته هر دو
90 :20» معنا مقصود است چون رواست لفظ مشترك براي دو معنا آید و آن سست است. و در قول خدا أَ لَمْ یَرَوْا إِلَی الطَّیْرِ در
گفته: این دیگر دلیل است بر نیرو و توانائی خدا تعالی و حکمتش که پرندهها را پرواز کن آفریده و فضا را پرواز پذیر « تفسیرش
چون بپرنده بالی داده که باز و بسته گردد چنانچه شناگر در آب کند، و هوا را نازك آفریده که بآسانی دریده شود و نفوذ پذیرد و
چون تن پرنده سنگین است و خود بخود در فضا آویزان نماند و نگهداري خواهد و آن جز « ما یُمْسِکُهُنَّ إِلَّا اللَّهُ » گر نه پرواز نمیشد
خدا نباشد، قاضی گفته: همانا ص: 10 خدا آن را بخود بسته براي آنکه ابزار ماندن در فضا را او بپرنده داده-
یعنی پرنده هم تسبیح کرد و گذشت که تسبیحش یا بمعنی حقیقی است چون فهمش را دارد و یا در « و الطیر » پایان- اینکه فرمود
آن وقت بمعجزه داود فهمش را یابد، یا مقصود زبان حال است چنانچه در تسبیح جمادات گذشت یا مقصود شناي آنها است در
300 تفسیرش) گفته: مانعی ندارد که پرنده سخن گوید ولی همه امت گویند مکلف تنها پري و آدمی و فرشته : فضا. رازي در ( 32
است و پرندهها نشود بدرجه از خرد رسند که شایان تکلیف است بلکه چون کودك خردسال دستور پذیر بودند و همین معجزه
58 مجمع) گفته: خود مسخر کردن : داود علیه السّلام بود که در فهم باندازه کودك فرمانپذیر رسیدند. ( 1) طبرسی- ره- در ( 7
پرنده براي داود تسبیح بود و دلیل بود که مسخر کن آنها توانا است و درمانده نیست چون بندهها از جبّائی و علی بن عیسی، و
11 تفسیرش) -10 : رازي در ( 24 « أَ لَمْ تَرَ » گفتند: پرندهها در بام و شام با او تسبیح میخواندند و این معجزه او بود، از وهب قول خدا
گفته: یعنی آیا ندانید و باید بدانید. و مقصود از تسبیح دلالت این چیزها است بر اینکه خدا از کاستی برکنار است و اوصاف جلال
صفحه 11 از 139
دارد، یا در باره برخی همین است و در باره دیگران گفتار با زبانست و معنی عمومی نخست نزدیکتر است و اما اینکه گفته شود
یک لفظ در معنی حقیقی و مجازي هر دو استعمال شده جائز نیست و همان معنی نخست میماند. اگر گویند تسبیح بدین معنا از هر
آفریده باشد و چرا بهمان خردمندان مخصوص کرده است؟ گوئیم چون آفریدن خردمندان بهتر رهنما ببود صانع است سبحانه چون
1) و چون یاد آورد که اهل آسمانها و زمین تسبیح گویند فرمود: آنها هم ) شگفتیها در او بیش است. ص: 11
که در هوایند چون پرندهها تسبیح گویند، زیرا دادن نیرو بتن سنگین تا در هوا بماند و صف بندد و پر گشاید و بندد از اعظم دلائل
است بر توانائی صانع مدبّر سبحانه و پرش آنها را سجده آنها نموده براي خدا و این تایید آنچه را که ما گفتیم از اینکه مقصود از
باشد و آن « وَ اللَّهُ عَلِیمٌ بِما یَفْعَلُونَ » یعنی خدا میداند و دلیلش « کُلٌّ قَدْ عَلِمَ » تسبیح دلالت این امور است بر تنزیه نه گفتار بزبان
اختیار جمهور متکلمین است. 2- یعنی همه آفریدهها نماز و تسبیح که فریضه آنها است میدانند 3- یعنی همه میدانند نماز و تسبیح
جمله جدا نیست، ( 2) و از ابی ثابت روایت است که نزد ابی جعفر باقر علیه « وَ اللَّهُ عَلِیمٌ » بر خدا را که بدان مکلفند و بنا بر این دو
السّلام نشسته بودم و فرمود بمن: میدانی این گنجشکها نزد برآمدن خورشید و پس از آن چه گویند؟ فرمود: پروردگار خود را
تقدیس کنند و از او خوراك روز خود را خواهند و متکلمین این را دور از باور دانستند. گفتند اگر پرنده خداشناس بود چون
خردمندان بود که سخن و اشاره ما را میفهمید ولی چنین نیست چون ببدیهه میدانیم از کودکی که چیز فهم نیست کم فهمتر است و
سزاوارتر است که این گونه دریافت در او نباشد و چون ثابت شد خداشناس نیست، نشود که گفتارش تسبیح خدا باشد و تسبیح
ندارد جز با زبانحال. سپس بسیاري از چارهجوئیها و نازكکاریهاي جانداران را چنانچه بیاید یادآوري کرده و آنها را دلیل آورده
که فهم و خرد دارند و آنگه گفته: خردمندان زیرك از این گونه کارها و چارهها در مانند و چرا نباید گفت: خدا شناخت و
ستایش خود را بدانها الهام میکند و گرچه بامور دیگري که آدمی داند آشنا نباشند، و چه خوب گفته شهاب سمعانی که گفته: خدا
19 تفسیرش) گفته -16 : والاتر از آنست که با ترازوي اعتزال سنجیده شود. و در قول خدا وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّۀٍ مِنْ ماءٍ در ( 24
1- خدا فرموده هر جنبنده را از آب آفریده با اینکه بسیاري از ( ص: 12 در این آیه پرسشها است. ( 1
جنبندههایند که از آب آفریده نیستند چون فرشتهها که از همه آفریدهها در شمار بیشند از نور آفریده شدند، پریان هم که از آتش
و نیز بسیاري از « دمیدیم در آن از روح خود، 12 - التحریم » آفریده شدند، آدم هم از خاك آفریده شده و عیسی از باد که فرموده
قید دابه « مِنْ ماءٍ » جانورانند که از نطفه بر نیایند، و جواب از چند راه است: یکم که بهتر از همه است قفال گفته: و آن اینست که
و مقصود اینست که هر جانوري از آب پدید شود آفریده خدا است. دوم: اینکه مایه آفرینش همه آفریدهها آب « خلق » است نه صله
است که روایت است نخست چیزي که خدا تعالی آفرید گوهري بود و بدان نگریست و از هیبت خدا آب شد و از آن آب آتش و
هواء و روشنی آفرید، و چون مقصود از این آیه بیان اصل آفرینش است و مایه آن آب بوده چنین تعبیر کرده. سوّم مقصود از دابه
جنبنده بر زمین است که مسکن او است و فرشته و پري را نگیرد، و چون بیشتر این جانوران از آباند چون یا از نطفهاند یا در آب
زندهاند، از این رو همه را از آب تعبیر کرد. 2- کشش شکم را بر زمین چگونه راه رفتن نامیده؟ و جوابش اینست که بر سبیل
استعاره چنانچه گویند کار فلانی براه نیفتاده و بر روش مشاکله است. 3- این سه بخش همه را فرا ندارد زیرا جاندارانی باشند که بر
بیش از چهار پا روند چون عنکبوت و کژدم و هزار پا با 44 پا راه رود. جواب اینست که اینها کمیابند و نابود بشمارند، بعلاوه
آگهی است « یَخْلُقُ اللَّهُ ما یَشاءُ » فلاسفه گویند جانداري که بیش از چهار پا دارد روي همان چهار تکیه دارد در راه رفتن و جمله
بوجوه اختلافهاي دیگر در جانداران جز اختلاف در وضع راه رفتن ص: 13 که در اینجا ببرخی از آنها
پردازیم ( 1) بخش پذیري یکم: جانوران بسا در اندامی مانندند چون آدمی و اسب در گوشت و پی و استخوان یا از هم جدایند در
اصل عضو یا وصفش و در اصل عضو هم یا ماده آن مشترك است یا نه یکم چون دم اسب که در آدمی نیست ولی مایه آن که
استخوان و پی و گوشت است مشترك است و دومی چون صدفی که پوست سنگ پشت است و فلسی که بر پشت ماهی است و
صفحه 12 از 139
خاري که بر تن خارپشت است و آدمی هیچ کدام را ندارد. و اختلاف در وصف عضو یا در اندازه است چون چشم جغد که
درشت است و چشم عقاب که خرد است یا در شمار است چون پاي پارهاي عنکبوتان که شش است و پارهاي دیگر که 8 یا 10
است و یا در چگونگی مانند رنگ، شکل، سفتی، نرمی یا در وضع چون پستان فیل که نزدیک سینه او است و پستان اسب که نزد
ناف است و یا در کار است چون گوش فیل که مگس پرانست بخلاف آدمی و بینی او که با آن چیزها را بگیرد بخلاف جانداران
دیگر و یا در پذیرش مانند چشم شب پره که زود از روشنی خیره شود و چشم خطاف برعکس آنست تقسیم دوم: جاندار یا آبی
است و در آن زنده است یا زمینی یا نخست آبیست و آنگه زمینی شود جانداران آبی چند حال مخصوص دارند یا جا، خوراك و
نفس آنها در آبست و بجاي تنفس بهواء آب را بدرون خود کشند و برون آرند و اگر از آب جدا شوند زنده نمانند و همه ماهیها
چنین باشند، یا جایش آبست و غذایش آب ولی تنفس ندارد چون برخی رستههاي صدف که هوا نبیند و آب بدرون نکشد، دوم:
جاي برخی جانوران آبی نهر است و برخی آبهاي ایستاده چون قورباغه و برخی دریا سوم برخی در ژرفا باشند، برخی در کناره،
برخی در گل و برخی در سنگ چهارم: جانورانی که در آب رفت و آمد دارند برخی با سر فرو روند و با بال شنا کنند چون ماهی،
و یا بر پاها شنا کنند چون قورباغه، برخی در ته ص: 14 آب راه روند چون خرچنگ و برخی بخزند چون
کرم. ( 1) جانوران خشکی هم از دو نظر حال آنها سنجیده شود. یکم برخی از راه دهان یا بینی نفس کشند و برخی چنین نفس
نکشند مانند زنبور و مگس عسل دوم: برخی جانوران زمین جایگاه مشخصی دارند، و برخی هر شبی جایی بسر برند جز اینکه بچه
آرند و براي پرستاریش بر سر آن بمانند، و آنها که جا دارند برخی بر قله تپههایند و برخی روي زمین. سوم: جانور خشکی پرنده
بدو بال با دو پا راه رود و راه رفتن برخی دشوار باشد بر او چون خطاف بزرگ و شب پره و اما آنکه بالش پوست یا پرده است پا
ندارد چون نوعی مار پرنده در حبشه چهارم- پرندهها مختلفند برخی با هم زندگی کنند مانند کراکی و برخی تنها مانند عقاب و
همه پرندههاي شکاري که بر سر طعمه ستیزه دارند و براي شکار کوشایند، برخی جفت هم زندگی کنند چون قطا، برخی گاهی با
هم و گاهی تنها، سپس آنکه تنها است بسا شهریست و بسا بیابانی و بسا در باغها زندگی کند میان همه جانداران تنها آدمی است
که نمیتواند تنها زندگی کند، زیرا وسیله زندگی و معاشش بشرکت در مدینه است و زنبور عسل و برخی پروانهها هم در اجتماعی
بودن چون آدمیند ولی حدا و کراکی پیرو یک رئیس باشند و مورچه اجتماعی است و رئیس ندارند. پنجم: پرندهها گوشت خوار
دارند و دانه چین و گیاه خوار و برخی چون مگس عسل تنها از گل تغذیه کند و عنکبوت تنها از مگس و برخی با هم یک
خوراك دارند. و اما بخش سوم جانوریست که یک بار آبیست و یک بار در خشکی و گویند جانوریست که در دریا زندگی کند
و آنگه بخشکی رود و در آن بماند. ( 2) تقسیم سوم: برخی جانوران بطبع خود مأنوسند با هم (چون آدمی و برخی آسمان و جهان،
ج 8، ص: 15 بزایش مأنوس شوند چون گربه و اسب، و بعضی بفشار مأنوس شوند چون یوز، برخی مأنوس نگردند چون ببر، از
نسخه اصل) و برخی زود مأنوس شوند و مأنوس بمانند چون فیل، و برخی دیر مأنوس شوند چون شیر، و بسا که از هر نوعی دستهاي
مأنوس باشند و دستهاي وحشی تا برسد بآدمی تقسیم چهارم: برخی جانداران آواز دارند و برخی خاموشند، و آواز دارها موقع
شهوت و جماع بیشتر آواز کنند تا برسد بخود آدمی هم، برخی پیوسته شهوت جماع دارند چون خروس و برخی در وقت معین
برکنارند. تقسیم پنجم: برخی جانوران منش آرامی دارند و کم خشمند چون گاو برخی تند و عصبانی چون خوك بیابانی برخی
بردبار و بارکش چون شتر، برخی تند جنبش چون مار، برخی نیرومند، دلیر راد و بزرگ طبع مانند شیر، برخی نیرومند و نیرنگ باز
و وحشی چون گرگ، برخی حیله گر و مکار و پر حرکت چون روباه برخی خشم دار و سفیه ولی تملق گو و زود آشنا چون سگ،
برخی پر نرمش و مأنوس چون فی فیل و میمون برخی حسود و جمال فروش چون طاوس؟ برخی پر حافظه چون خر و اشتر که
راهی را که رفتهاند از یاد نبرند. تقسیم ششم: برخی نژاد از زائیدن جانوري آرند و برخی مادهشان کرمی آرند و جانور شود (مانند
زنبور عسل و عنکبوت که کرم زایند و سپس اندام آرند و برخی مادهشان تخم گزارد و جوجه آرد. از پاورقی ص 18 ) نیشابوري
صفحه 13 از 139
گفته: برخی زایند و برخی تخم نهند، هر گوش داري زاینده است و هر بیگوشی جز خفاش تخم نهند، و در قول خدا إِنَّ اللَّهَ عَلی
-21 : کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ گفته: اشاره است باینکه اختصاص هر جاندار بدین خواص و مانند آنها نشود مگر از توانا، مختار، قهار ( 3
194 تفسیرش) گفته: در قول خدا تعالی عُلِّمْنا مَنْطِقَ الطَّیْرِ که گفتار نزد متعارف هر واژه است که : تفسیر نیشابوري) ( 1) بیضاوي ( 2
نمایشگر از آنچه باشد که در نهاد است تک باشد یا مرکّب، و بسا بر هر آوازي از راه تشبیه و متابعت اطلاق شود، گویند آسمان و
جهان، ج 8، ص: 16 کبوتر سخن گفته و ناطق و صامت براي جاندار و جماد از این باب است، زیرا آواز جانداران چون دنبال
خیالهاي آنها است مانند عباراتند و بویژه که براي هر مقصودي آواز مخصوصی دارند که هم جنس آنها آن را بفهمد، و شاید
سلیمان چون آواز هر جانوري را میشنید به نیروي قدسی خود خیال و هدف او را میفهمید چنانچه حکایت است که بر بلبلی گذشت
که میخواند، فرمود: میگوید: چون نیم خرما خوردم دیگر تف بر همه جهان، فاختهاي آواز داد و فرمود: میگوید: کاش این خلق
آفریده نشده بودند. و بسا آواز بلبل از شادي و آرامش دل بوده و آواز فاخته از سختی رنج و درد دل، و لشکر سلیمان نگهبانی
میشدند تا همه فراهم گردند و چون بدشت مورچهها که دشت بزرگی است در شام وارد شدند یک مورچه که از آنها گریزان شده
بود فریاد زد بمورچهها و آنها را بدنبال خود کشاند چنانچه خردمندان با هم گفتگو کنند و مانعی ندارد که خدا در آنها خرد و
گفتار آفریده باشد. و نیشابوري گفته: مفسران گفتند خدا تعالی پرندهها را در زمان سلیمان خردمند ساخته بود و در زمان ما چنین
نباشند و گر چه نکتهها که در زندگی بدان نیازمندند خدا بدانها الهام میکند، حکایت است که بر بلبلی گذشت بر درختی و
بیارانش فرمود: راستش او میگوید نیمی از خرما خوردم و خاك بر سر دنیا، و فاختهاي آواز داد و بمردم گزارش داد که میگوید:
کاش این خلق آفریده نبودند طاوس آواز داد و فرمود: میگوید: چنانچه بدهی بستانی، و فرمود: هدهد میگوید: اي گنهکاران از
خدا آمرزش خواهید، خطاف میگوید نیکی کنید تا آن را دریابید و رخمۀ گوید: سبحان ربی الاعلی ملء سمائه و ارضه، قمري
گوید: سبحان ربی الاعلی. ( 1) قطاة گوید: هر که خموش است سالم است، طوطی گوید: واي بر کسی که همت او دنیاست،
خروس گوید: اي بیخردان یاد خدا باشید، کرکس گوید: اي آدمیزاده هر چه خواهی زنده باش که پایانت مرگ است، و عقاب
214 مجمع) گفته: اهل عربیت : گوید: در دوري ص: 17 از مردم آرامش است و آسودگی ( 1) طبرسی در ( 7
گویند، نطق بر جز آدمیزاده بکار نرود، و همانا صوت گفته شود، زیرا نطق سخن است و براي پرنده سخنی نیست ولی چون سلیمان
معنی صوت پرندهها را میفهمید آن را بطور مجاز منطق نامیده، و گفتند مقصود حقیقت سخنگوئیست، زیرا برخی پرندهها سخنی
دارند که حروف دارد مانند طوطی، مبرد گفته هر چه راز دلش پدید آرد گویا نامند و سخنگو علی بن عیسی گفته: پرندهها با
سلیمان سخن میگفتند و این معجزه او بوده چنانچه از هدهد گزارش شده و سخن پرنده آوازیست که با یک صیغه مقاصدشان را
میفهمانند بخلاف سخن گفتگوي مردم که صیغههاي جدا جدا دارد و از این رو ما سخن آنها را با طول همدمی نفهمیم و آنها هم
چیزي از ما نفهمند زیرا فهم ما بهمان امور مخصوصه خود رسد و چون سلیمان میفهمید گفتار آنها را داناي منطق آنها بود. و هم او
ره گفته: در باره اینکه سلیمان بجستجوي هدهد برآمد میان پرندهها اختلاف است، گفتهاند: در سفرش نیازمند او شد تا بآتش
رهنماید چون گفتند هدهد آب را در درون زمین میدیده چنانچه ما آن را در شیشه بینیم، از ابن عباس است. ( 2) و عیاشی بسند
خود از ابی حنیفه آورده که بامام ششم علیه السّلام گفت: چرا سلیمان در میان پرندهها از هدهد جستجو کرد؟ فرمود: چون هدهد
آب را در درون زمین بیند چنانچه یکی از شماها در میان شیشه، ابو حنیفه بیاران خود نگاه کرد و خندید، فرمودش چه تو را
خندانید؟ گفت بر تو پیروز شدم قربانت، فرمود: چگونه؟ گفت: آنکه آب را درون زمین بیند دام را زیر خاك نبیند، فرمود: اي
نعمان ندانی که چون قدر فرو آید دیده نابینا گردد. ( 3) سپس ره در قول خدا (لاعذبنّه) گفته: چنانچه سخن گفتن پرنده و تکلیفش
ص: 18 در زمان او بحساب معجزه او درست است رواست از تقصیر او گله کند و از غیبت او کیفر نماید. و
که جبائی گفته: هدهد خداشناس نبود و این گزارش کودکانه داد چون جز « وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْطانُ الخ » : 218 مجمع) گفته : در ( 7
صفحه 14 از 139
هدهد هم کار مخالف « فرشته و آدمی و پري تکلیف ندارد، و چنانچه کودکان که پرستش ما را بینند جز آن را بیهوده شمارند
سلیمان را بیهوده شمرد، و این گفته او خلاف ظاهر قرآنست، زیرا امتیاز میان سجده حق براي خدا و سجده باطل براي خورشید در
اینکه یکی نیک است و دیگري زشت جز از خداشناس برنیاید که میفهمد یکی روا است و دیگري ناروا، بعلاوه آرایش دارائی و
روگردانی از راه حق را بشیطان وابست و این گفتار شناساي عدالت و آگاه بر اینست که زشت کاري بر خدا تعالی نسزد. و در (ج
از سوره عنکبوت: گفته: چه بسا جنبنده که خوراکش پس انداز و آماده نیست، از « کَأَیِّنْ مِنْ دَابَّۀٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا » 261 ) در : 7
حسن، یا نتواند آن را بردارد از ناتوانی خود و با دهن خوراك کند از مجاهد، و گفتند: همه جانداران که بر زمین جنبند خوراك
« اللَّهُ یَرْزُقُها » ، فرداي خود را آماده نسازد جز آدمیزاده و مورچه و موش بلکه همان اندازه که بس باشد از آن بخورند، از ابن عباس
یعنی خدا روزي دهد این جنبنده ناتوان را که نتواند روزي خود را بردارد و شما را هم روزي دهد و براي غم روزي ترك هجرت
نکنید. ( 1) از ابن عمر است که بهمراه رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله بیرون شدیم تا بنخلستانی از انصار درآمد و خرما برمیگرفت و
میخورد و فرمود: اي عمر زاده چرا تو نمیخوري؟ گفتم: یا رسول اللَّه نمیخواهم، فرمود: ولی من میخواهم، این بامداد چهارمین است
که چیزي نچشیدم و اگر خواستم از پروردگارم خواهش کردم مانند ملک خسرو و قیصر را بمن ارزانی دارد، و چگونه باشی اي
پسر عمر که بمانی با مردمی که روزي یک سال خود را ذخیره کنند براي اینکه یقین آنها سست است. بخدا از آسمان و جهان،
یعنی مسخر کردیم پرنده را براي داود « و الطّیر » 496 ) در : ج 8، ص: 19 آنجا نگذشتیم تا این آیه فرود آمد، ... ( 1) و گفته: ره در ( 8
که گرد او آمدند و خدا را با او تسبیح گفتند و همه پرنده و کوهها پر بازگشت بودند بدو و فرمانبر او بودند، جبائی گفته: مانعی
186 ) تفسیرش گفته: اگر گویند : ندارد که خدا معرفت فرمانبري داود را بدانها دهد و گرچه خرد تکلیف ندارند. رازي در ( 26
چگونه پرنده بیخرد تسبیح تواند؟ توان گفت که خدا بدانها خردي داده بود که در آن زمان خداشناس و تسبیح خوان بودند و این
همه معجزه داود علیه السّلام بود. خَلَقَ الْأَزْواجَ کُلَّها گفتند: یعنی ازواج همه جانداران را از نر و ماده و گفتند: همه اشکال را و یا
یعنی « وَ ما یَبُثُّ مِنْ دابَّۀٍ » اصناف را، و گفتند: هر ممکنی زوج ترکیبی است و یگانه بحق و تنهاي مطلق همان خدا تعالی است
آفرینش هر چه در زمین پراکنده است از جاندار با هر جنس و سود و هدفی که دارند نشانههاي روشنی است بر وجود خدا و »
گفتند: یعنی در پرواز خود بال گشایند زیرا چون پر گشایند، پاها را بر هم « صافات » دانش و نیرو و حکمت و لطفش ... قوله سبحانه
یعنی براي کمک بپرواز پیاپی بالها را بخود چسبانند و خداي رحمانست که آنها را در جوّ نگهدارد بر خلاف طبع « و یقبضن » نهند
آنها که رحمتش هر چه را فرا دارد و بهر شکل مناسب پرواز آنها را آفریده ... و من گویم: در سوره فیل و داستان آن دلیلی است
که جانداران شعور دارند و فرمانبر خدایند، زیرا ظاهر اینست که آن پرندهها از جانوران بودند نه از فرشتهها گرچه احتمال دارد، و
همچنان خود فیل که از رفتن بحرم خودداري کرد و سخن عبد المطلب را فهمید و براي او سر بر خاك نهاد چنانچه در داستان
مفصل آن گذشت، آري ممکن است این شعور را خداوند در آن هنگام بدانها داده باشد براي کرامت خانه کعبه و عبد المطلب و
(1) زمینه چینی براي نبوت پیغمبر ما صلی اللَّه علیه و آله و سلم ص: 20
اخبار باب
-1 در تفسیر علی بن ابراهیم ( 459 ): بسندي از امام ششم علیه السّلام که هیچ پرنده در خشکی و دریا و هیچ جاندار وحشی (2)
2- در تفسیر: (وَ اللَّهُ خَلَقَ کُلَّ دَابَّۀٍ ( شکار نشود جز براي اینکه از تسبیح خدا غافل شده، عیاشی هم از اسحاق مانندش را آورده. ( 3
مِنْ ماءٍ) یعنی از آب منی (فَمِنْهُمْ مَنْ یَمْشِی عَلی بَطْنِهِ تا آخر آیه) یعنی مردم بر دو پا و مارها بر شکم و بهائم بر چهار پا راه روند،
امام ششم علیه السّلام فرمود: برخی هم بر بیشتر از چهار پا راه روند. ( 4) بیان: دمیري (حیاة الحیوان 206 - در واژه الحیوان) از قول
صفحه 15 از 139
جاحظ گفته جانور 4 بخش است. یکی راه میرود، یکی میپرد، دیگري شنا میکند و چهارمی در زمین میخزد آن که راه میرود سه
رسته دارد، آدمی بهائم، درندهها، و پرنده همه سهاند، درنده و بهیمه و همج، و خشاش آنانند که جرمی لطیف و تنی خرد دارند و
چنگال و منقار ندارند، همج و پشهها از پرندهها نباشند ولی پرواز دارند و آنها در پرندهها چون حشراتند در رده روندهها،
پرندههاي درنده آنانند که تنها گوشت خورند و بهیمه آنها که تنها دانه خورند و دو رگه مانند گنجشک که چنگال و منقار ندارند
ولی دانه برچیند و هم مورچه شکار کند و در پروازش ملخ شکار کند و گوشت بخورد، و مانند کبوتر خوراك بدهان جوجهاش
نریزد و طبع دوگانه دارد و مانند آن در دوگانه طبعی فراوانند. و هر چه با دو بال پرد پرنده نیست چه بسا چسنهها پرند و هم مگسها
و زنبور و ملخ و مورچه و پشه و پروانه و موریانه و مگس عسل و آنها را پرنده نخوانند و هم فرشتهها که بال دارند و پرواز کنند
پرنده نباشند همچنان جعفر بن ابی طالب که دو بال دارد و در بهشت با آنها پرواز کند پرنده نیست. ص: 21
-4 ( -3 در قرب الاسناد- 55 -: بسندش تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که پرندهاي شکار نشود جز بغفلت از تسبیح خدا. ( 2 (1)
5- بسندش از امام ششم علیه السّلام که وحش و پرنده و درنده و همه چیز که خدا عز و جلّ آفریده اندر هم بودند تا : در علل- 1
5- و از همان- 270 -: بسندش ( پسر آدم برادرش را کشت و نفرت گرفتند و بهراس افتادند و هر کدام بهم شکل خود پیوستند. ( 3
تا امام یکم علیه السّلام که چون عوعو سگ و عرعر خر شنوید بخدا پناه برید از شیطان رجیم، زیرا آنها بینند آنچه شما نبینید پس
6- از مجالس ابن الشیخ: بسندي تا رسول خدا که گذر کرد بماده آهوئی بسته بطنابهاي ( انجام دهید آنچه فرمان دارید- الخبر- ( 4
چادري و چون رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله را دید خدا عزّ و جلّ زبانش را گشود و برسول خدا گفت: یا رسول اللَّه من دو نوزاد
دارم تشنه و این دو پستانم پر از شیرند، مرا رها کن بروم و آنها را شیر بدهم و برگردم و مرا ببندي چنانچه بودم، فرمودش چگونه
میشود با اینکه تو بسته مردمی و شکار آنهائی؟ گفت: آري یا رسول اللَّه من میآیم و مرا چنانچه بودم بدست خود میبندي و از
او پیمانی خدائی گرفت و رهاش کرد و اندکی نشد که برگشت و شیري در پستانش نمانده بود و پیغمبر خدا او را بست چنانچه
بود. و آنکه پرسید این شکار از کیست؟ گفتند: یا رسول اللَّه این از بنی فلانست و آنکه شکارش کرده بود منافقی بود، و از آن
برگشت و خوش عقیده شد پیغمبر با او براي خرید آهو در گفتگو شد گفت: بلکه من آن را رها کنم پدر و مادرم قربانت اي پیغمبر
خدا، رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: اگر بهائم میدانستند از مردن آنچه شما میدانید، فربهی از آنها نمیخوردید. ( 5) بیان:
میدانستند از مردن: یعنی بدان یقین داشتند یا سختی آن را و کیفرهاي پس از آن را و هراسهاي مردن را میفهمیدند و این معنی دوم
7- در محاسن- 106 -: بسندش تا امام ششم علیه السّلام (1) 48 ). ص: 22 : روشنتر است (امالی ابن الشیخ 2
8- در خرائج روایت است که از امام سوم علیه ( که یعقوب بپسرش گفت پسر جانم زنا مکن که اگر پرنده زنا کند پرش بریزد. ( 2
السّلام در خرد سالیش پرسیدند از آواز جانوران چون شرط امام اینست که همه زبانها را بداند تا برسد بآواز جانوران و طبق روایت
محمّد بن ابراهیم بن حارث تمیمی که فرموده کرکس در آوازش گوید: اي آدمیزاده زنده باش هر چه خواهی که پایانش مرگ
است. باز گوید: یا عالم الخفیات و یا کاشف البلیات، طاوس میگوید: بخودم ستم کردم و بزیورم بالیدم مرا بیامرز، درّاج گوید:
الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي خروس گوید: هر که خدا را شناخت از یادش نبرد، و چون مرغ خانگی قت قت کند گوید: اي معبود بر
حق توئی حق و گفتارت حق است اي خداي بر حق، واشه گوید: ایمان دارم بخدا و روز جزا، حداء گوید: بر خدا توکل کن،
روزي یابی. عقاب گوید: هر که فرمان خدا برد بدبخت نشود، شاهین گوید: سبحان اللَّه حقا حقا، جغد گوید: دوري از مردم
آسودگی است، کلاغ گوید: اي روزي بخش از حلال، کرکی گوید: بار خدایا از دشمنم نگهدار، لکلک گوید: هر که از مردم
کنار است از آزارشان رها است، مرغابی گوید: آمرزشت اي خدا، هدهد گوید: وه چه بدبخت است کسی که نافرمانی کند خدا
را، قمري گوید: یا عالم السّر و النجوي یا اللَّه، کبوتر دشتی گوید: توئی خدا شایسته پرستشی جز تو نیست اي خدا عقعق گوید:
سبحان من لا یخفی علیه خافیه. طوطی گوید: هر که پروردگارش یاد است گناهش آمرزد، گنجشک گوید: آمرزش خواهم از
صفحه 16 از 139
آنچه مایه خشم خدا است، بلبل گوید: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حقا حقا، کبک گوید: نزدیکی حق نزدیکی است، سمانات گوید: اي آدمیزاده
چه تو را از مردن غافل کرده؟ سوزنیق (چون زنجبیل، صقر و شاهین) گوید: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ محمّد و آله خیرة اللَّه فاخته گوید: یا
واحد یا احد یا فرد یا صمد، شقراق گوید: مولایم ص: 23 از دوزخ آزادم کن. ( 1) قبّره گوید: مولایم گناه
همه گناهکاران را بیامرز، قمري گوید: اگر گناهم را نیامرزي بدبختم. شفتین (یک نوع کبوتر) گوید: لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ العلی العظیم
شتر مرغ گوید: معبودي جز خدا نیست، شبپره سوره حمد خواند و گوید: اي پذیراي توبه پشیمانان اي خدا سپاس از تو است،
(شتر گاو پلنگ) گوید: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وحده، برّه گوید: بس است پند ده مرگ، بزغاله گوید: اي مرگم بشتاب که گناهم سنگین شد
و فزود، شیر گوید: فرمان خدا مهم است مهم، گاو گوید: آرام اي آدمیزاده تو در برابر کسی هستی که بیند و دیده نشود و او
خداست. فیل گوید: هیچ نیرو و نیرنگ جلو مردن را نگیرد. یوز گوید: یا عزیز یا جبّار یا متکبّر یا اللَّه، شتر گوید: منزّه است خوار
کن زورمندان منزه، اسب در شیهه خود گوید: سبحان اللَّه، گرگ گوید: آنچه را خدا نگهدارد هرگز ضایع نشود شغال گوید: واي
واي بر گنهکار با اصرار، سگ گوید: بس است گناه براي خواري خرگوش گوید: نابودم مکن اي خدا از آن تو است سپاس، روباه
گوید: دنیا خانه فریب است، آهو گوید: رهایم کن از آزار، کرگدن گوید: بفریادرس و گر نه نابود شوم اي مولایم، شتر گوید:
حسبی اللَّه و نعم الوکیل حسبی اللَّه. پلنگ گوید: منزه است آنکه بتوانائی نیرو گیرد منزه است، و چون مار تسبیح گوید بگوید: چه
بدبخت است کسی که نافرمانیت کند یا رحمان، کژدم در تسبیح خود گوید: بدي چیز وحشتناکی است سپس فرمود: خدا چیزي
نیست چیزي جز تسبیح گوید بسپاس او ولی شما نفهمید » نیافریده جز که تسبیحی در سپاس خدایش دارد، وانگه این آیه را خواند
این حدیث را در خرائج چاپی نیافتیم و آنچه از چند جاي بحار برآید اینست که نسخه چاپی مختصر ) « تسبیحش را، 45 - اسري
2) بیان: دمیري گفته: کرکس کدخداي پرندهها است و در آوازش گوید: آدمیزاده زنده ) ( نسخه مصنف است، از پاورقی ص 29
باش تا خواهی که مرگت رسد چنین فرموده حسن بن علی رضی اللَّه عنهما ص: 24 گفته: این با عمر دراز
کرکس مناسب است و گفتند عمرش از همه پرندهها درازتر است و هزار سال میماند و در کتاب نغمات الازهار از علی بن ابی
جبرئیل بر من فرو شد و گفت: اي » : طالب علیه السّلام روایت است که از دوستم رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله شنیدم میفرمود
محمّد هر چه را آقائیست، آقاي بشر آدم است، آقاي فرزندان آدم توئی آقاي روم صهیب است، آقاي فارس سلمان است، آقاي
حبش بلال است، آقاي درختان سدر است، آقاي پرندهها کرکس است، آقاي ماهها ماه رمضانست، آقاي روزها جمعه، آقاي زبانها
عربیست آقاي عربیّت قرآن و آقاي قرآن سوره بقره است حیاة الحیوان، 251 - و از عجائب المخلوقات آورده که بازها همه مادهاند
و نر آنها از نوعی دیگر است چون حداء و شاهین و از این رو شکل آنها گوناگون است (حیاة الحیوان، 77 ) و در طاوس گفته:
منش او پارسائی و خود نمائی است با پرهایش و چتر زدن با دمش بویژه که مادهاش بدو نگران باشد تا آخر آنچه بیاید (حیاة
و آوازش بدین کلمات تقطیع شود. دمیري گفته: « شکر نعمت نعمت آور است » 59 . در باره درّاج گفته: او گویا است که : الحیوان 2
87 ) و در باره کرکی گفته: جانداریست که بیسرور نزید و منش او : عقاب گوید: دوري از مردم آسودگی است (حیاة الحیوان، 2
یاري با همدگر است، و گروهش جدا پروازند و در صف شوند و سروري جلو آنها باشد که مدتی دنبال آنند وانگه دیگري بجاي
194 ) و گفته: عقعق چون ثعلب کندش نام دارد و پرندهایست باندازه کبوتر و بشکل : او رود و او بدنبال آید تا پس از همه افتد ( 2
کلاغ و دو بالش بزرگتر از کبوتر است و دو رنگ دارد سفید و سیاه، دمش ص: 25 دراز است، زیر سقف و
1) و در طوطی گفته: سخن پذیر است و پادشاهان ) .(112 : سایه جا نکند، خیانت و زنا منش او است و دزدي و پلیدي وصف او ( 2
80 ) دمیري گفته: فاخته با خ کسره دار : و اکابر او را نگهدارند تا خبرگزار باشد و با پا خوراك بدهن نهد چنانچه آدمی بادست ( 1
و نقطه دار از طوقدارانست، در کفایه گفته: پنداشتند که مارها از آوازش گریزند. که خوشخوان و همدم آدمی است و در خانهها
زندگی کند و عربش دروغگو خوانند چون هنوز خرما گل نکرده که فریاد زند: این اوان رطب است. دمیري گفته: شقراق با ضم و
صفحه 17 از 139
یا کسر شین است و بسا شرقراق گویند، پرنده ایست خرد بنام اخیل و عرب بدان فال بد زند و آن سبز و با نمک است و باندازه
38 ) (و بفارسی آن را سبزه قبا : کبوتر، سبزي سیري دارد و پرهاي سیاه ییلاق و قشلاق کند و خط سرخ و سبز و سیاه دارد ( 2
گویند- از مترجم) دمیري در باره ورشان گفته: ساق حراست و قمري نر است گفتند از فاخته و کبوتر برآید، و فرزند دوست است
: تا جایی که خود را بکشد اگر فرزند را در دست شکارچی بیند، عطاء گفته: میگوید: بزائید تا بمیرد و بسازید تا ویران گردد. ( 2
284 ) در شفتین گفته: از دو نوع مأکول پدید گردد و جاحظ آن را نوعی کبوتر دانسته و گفتند عامه آن را یمام گویند و آواز
خوشی دارد که اندوه بار است و چون درهم خوانند نیکو باشد و خویش اینست که چون مادهاش نابود شد پیوسته آواره باشد تا
36 ). گفته: ثعلبی گوید: چون آدم از بهشت بدر شد از تنهائی شکوه کرد و خدا او را با پرستو : بمیرد و مادهاش هم چنین است ( 2
همدم نمود و او را خانهنشین ساخت که از آدمیزاده جدا نشود براي همدمی با آنان، گفته: چهار آیه از قرآن با او است لَوْ أَنْزَلْنا هذَا
و آوازش را ص: 26 در «24 - الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ لَرَأَیْتَهُ خاشِعاً مُتَصَدِّعاً مِنْ خَشْیَۀِ اللَّهِ تا آخر سوره الحشر 20
1) گفته: شتر گاو پلنگ: خوشخویست و دو دستش بلند و دو پایش کوتاه، و دو دست و دو پایش ) (213 : بکشد ( 1 « الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ »
هم پنجمترند و شکل دست و پا و سمش چون گاو است و دمش چون دم آهو، در پاهاش زانو ندارد و زانوهایش در دستهاي او
است، و چون راه رود پاي چپ را پیش نهد و دست راست را بخلاف چهارپایان دیگر که دست چپ را پیش نهند و پاي راست،
منش او دوستی و همدمی است و چون خدا دانست که خوراکش از درخت است، دو دستش را از دو پایش درازتر آفریده تا بتواند
از درخت چرا کند، گفتند: از سه جانور زائیده شود، شتر وحشی و گاو وحشی و کفتار. گویم: سخن کامل در این باره آید ان شاء
223 - از تفسیر ثعلبی که امام صادق از حسین بن علی علیهم السّلام آورده است، چون کرکس بنک : 9- در مناقب- 3 ( اللَّه ... ( 2
کند گوید: آدمیزاده زندهباش هر چه خواهی پایانش مرگ است. کلاغ در قارقارش گوید: راستی دوري از مردم آسودگی دارد.
قنبره در بنگش گوید: بار خدایا لعنت کن دشمنان خاندان محمّد صلی اللَّه علیه و اله را و پرستو سوره حمد خواند و مد و لا
505 -: بسندش از سالم مولا ابان که شنیدم امام ششم میفرمود: هیچ پرنده شکار : 10 - در کافی 2 ( الضالین را مانند قاري بکشد. ( 3
415 -: بسندش از امام پنجم یا :- 11 - و از همان- 3 ( نشود جز براي غفلت از تسبیح، و مالی آفت نبیند جز براي نپرداختن زکاة. ( 4
ششم علیهما السّلام که خورشیدي بروزي نتابد بهتر از روز جمعه و سخن پرندهها در آن هنگام برخورد بهم، سلام، سلام روز
12 - در اختصاص- 136 - از ابن عباس که در مجلس امیر المؤمنین علیه السّلام بودیم و ناگاه شماره از ( خوش است، باشد. ( 5
عجمها آمدند و بدو درود گفتند و سپس گفتند آمدیم ص: 27 شش خصلت از تو بپرسیم و اگر بما گزارش
دادي ایمان آریم و باور داریم و گر نه دروغ شماریم و انکار کنیم، علی علیه السّلام فرمود: بپرسید براي فهمیدن نه براي آزار دادن،
گفتند بگو بما که چه گوید اسب در شیهه خود و خر در عرعرش و درّاج در بانگش و قنبره در سوتش و خروس در آوازش و
قورباغه در قرقرش؟ علی علیه السّلام فرمود: چون دو گروه بهم برخورند، و مردان شمشیر بهم کشند اسب سر برآورد و گوید:
سبحان الملک القدوس، خر در بنگش گوید: بار خدایا گمرکچیان را لعنت کن و خروس در خواندن سحرهایش گوید: خدا را یاد
کنید اي بیخبران، قورباغه در قروقرش گوید: سبحان المعبود فی لجج البحار، منزهست خدا که در تک دریاها پرستیده شود، درّاج
گوید: الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي و قنبره در سوتش گوید، بار خدایا لعن کن دشمنان آل محمّد را صلی اللَّه علیه و اله گوید:
گفتند: ایمان آوردیم و باور کردیم در روي زمین از تو داناتري نیست. فرمود: بشما افاده نکنم؟ گفتند: چرا یا امیر المؤمنین، فرمود:
راستی براي اسب در هر روز سه دعوت برآورده است: در آغاز روزش گوید: بار خدایا روزي آقایم را فراوان کن، میان روز گوید:
بار خدایا مرا نزد آقایم از خاندانش و مالش دوستتر ساز، و در پایان روز گوید: بار خدایا به آقاي من بر پشت من شهادت روزي
13 - در اختصاص- 294 -: بسندي از امام ششم علیه السّلام که یکی از انصار شتر آبکشی داشت و چون سالخورده شد ( کن ( 1
یکی از خاندانش گفت: کاش آن را نحر میکردید و آن شتر نزد رسول خدا آمد و بنگ میکرد، رسول خدا صاحبش را خواست و
صفحه 18 از 139
فرمود: این شتر پندارد از جوانی تا کنون بشما خدمت کرده و اکنون که پیر شده میخواهید بکشیدش گفت راست گفته فرمود: او را
14 - و از همان: بسندش از ابی خالد که با امام چهارم بمکه بیرون شدم و چون بابواء رسیدیم بر مرکب خود ( نکشید وانهید. ( 2
سوار بود و من پیاده میرفتم و برمه گوسفندي رسید و ناگاه یک میش که از رمه پس مانده بود بسختی بع بع میکرد و ماده برهاي
ص: 28 دنبالش بع بع میکرد و چون ایستاد آن میش بنگی زد و آن بره بدنبالش آمد و امام علیه السّلام فرمود:
اي عبد العزیز میدانی آن میش چه گفت؟ گفتم: نه، بخدا نمیدانم، فرمود: گفت برس برمه زیرا خواهرت سال گذشته در اینجا پس
15 - در اختصاص- 595 -: بسندش از امام ششم علیه السّلام که گرگها آمدند نزد رسول خدا صلی اللَّه ( ماند و گرگش خورد. ( 1
علیه و اله و روزي خواستند و آن حضرت باصحابش فرمود: اگر خواهید تا آنها سازش کنید بچیزي که بدانها بدهید و آفتی باموال
شما نرسانند و اگر آنها را وانهید بر شما یورش برند و باید مال خود نگهدارید، گفتند آنها را وانهیم با هر چه توانستند از مال ما
16 - و از همان- 297 -: بسندي از حمران که امام چهارم علیه السّلام با گروهی از ( ببرند و تا توانستیم جلو آنها را بگیریم. ( 2
یارانش نشسته بود که ماده آهوئی نزد او آمد و دم جنبانید و دستها بر زمین زد فرمود: میدانید این ماده آهو چه میگوید، گفتند: نه،
فرمود: او پندارد که فلان بن فلان- مردي از قریش- امروز بچه او را شکار کرده، و همانا آمده تا من از او بخواهم بچهاش را پیش
او نهد تا شیرش دهد. و آنگاه آن حضرت بیارانش فرمود: برخیزید و همه برخاستند و نزد آن شکارچی آمدند و او بیرون شد و
بامام علیه السّلام گفت: پدر و مادرم قربانت براي چه آمدي، فرمود: بحق خودم بر تو از تو خواهش دارم بچه آهوئی که امروز
شکار کردي درآوري، آن را برآورد و نزد مادرش گذاشت و آن را شیر داد و امام فرمود: فلانی از تو خواهش دارم که بچه آهو را
بما ببخشی، گفت بچشم و آن را با مادرش رها کرد، و او پوز بزمین نهاد و دم جنبانید و میرفت امام علیه السّلام فرمود: میدانید چه
( گفت؟ گفتند: نه، فرمود: گفت: خدا هر غائبی را بشما برگرداند و علی بن الحسین را بیامرزد چنانچه بچهام را بمن برگرداند. ( 3
-17 در نوادر راوندي- 15 - بسندش از امام ششم علیه السّلام از پدرانش علیهم السّلام که یک روز اسب ابی ذر غفاري بخاك
غلطید و حمحمه کرد، ابو ذر باو گفت: هم ص: 29 اکنون تو را بس که از تو پذیرفته شد مردم استرجاع
کردند و گفتند: ابو ذر دیوانه شده، و او بمردم گفت: شما را چه شده؟ گفتند با بهیمهاي سخن میگوئی؟ فرمود من از رسول خدا
صلی اللَّه علیه و اله شنیدم میفرمود: چون اسب بخاك غلطد و دعا کند که مستجابند برایش میگوید: بار خدایا مرا دوسترین مال او
18 - و بهمین سند که رسول خدا ( گردان نزد او و دعاي دوم اینکه بار خدایا او را بر پشتم شهادت روزي کن و هر دو مستجابند. ( 1
صلی اللَّه علیه و اله فرمود: روز جمعه پرنده پرندهها را فریاد زنند و وحوش وحوش را درندهها درندهها را که درود بر شما این روز
353 - از سخنرانی امیر المؤمنین علیه السّلام در وصف آفرینش شگفت چند دسته : 19 - در نهج البلاغه- 1 ( خوشی است. ( 2
جانداران: و اگر اندیشند در توانش بزرگ و نعمت سترك براه آیند و از شکنجه دوزخ بهراسند ولی دلها بیمارند و بینشها تیره، آیا
ننگرند در آفریدههاي خرد که چگونه آفرینشی استوار و ترکیبی شایان دارند و گوش و چشم براشان بر آورده و استخوان و پیکر
آنها را درست و متناسب درآورده همین مورچه را ببین که با پیکرهاي ریز و هیئتی لطف انگیز که بسا نه چشمگیر است و نه در
اندیشه گنجد چگونه بر زمینش بلغزد و بر روزیش دریغ دارد، دانه بلانه کشد و آن را در جایگاهش آماده سازد، در گرما براي
سرما گرد آرد و در هنگام برآمدن براي دوران بازگشت، تأمین روزي دارد و روزیخور نرمش خود است. حضرت منانش نادیده
نگرفته و حضرت دیانش نومید نساخته گر چه بر روي سنگ خشکیده باشد و بر خاره پکیده در بالا و پائین جهاز هاضمهاش و در
پردههاي درونش و در چشم و گوش سرش بشگفتی در آفرینش او برخوري که از وصفش در رنج افتی، برتر است آنکه او را بر
پاهایش ایست داده او بر ستونهاي پیکرهاش ساختمان کرده، و هیچ آفریننده با او در آفرینش همکار نبوده و در آن همکاري باو
1) و اگر دنباله اندیشه را بگیري تا بپایانش رسی تو را ره ننماید جز بر اینکه آفریننده ) کمک نکرده. ص: 30
یک مورچه همان آفریننده نخله خرما است. براي دقت در تفصیل آفرینش هر چیز و راز سر بسته چگونگی آفرینش هر زنده، نیست
صفحه 19 از 139
انبوه و نازك و نه سنگین و سبک و نه نیرومند و ناتوان جز اینکه در صفت آفرینش برابرند همچنین آسمان و هوا، بادها و آب،
بنگر بخورشید و ماه، گیاه و درخت آب و سنگ و رفت و آمد شب و روز و جوشش این دریاها و فزونی این کوهها و بلندي این
قلّهها، و پراکندگی زبانها و گفتههاي گوناگون واي بر کسی که مقدّر را نپذیرد و مدبّر را منکر شود، پندارند همه اینها چون گیاه
بیابان زارع ندارند و گوناگونی صورشان خود بخود است، و در دعوي خود دلیلی ندارند، و بر آنچه در دل دارند بررسی نکردهاند،
آیا ساختمانی بیسازنده میشود و جنایتی بیجنایتکار؟ و اگر خواهی ملخ را بگو که دو چشم سرخ آفریده دارد و دو حدقه ماهوار
چون دو چراغ برایش افروخته شده و گوشی نهان دارد و دهانی ساخته و عیان و حسّی نیرومند و دو نیش که با آنها ببرد و دو داس
که با آنها گرد آورد کشتکاران در کشت خود از آن هراسانند و راندن آنها نتوانند و گر همه فراهم شوند، تا در رسیدن کشت بر
آن درآید، و دلخواه خود از آن بردارد با اینکه همه پیکره او باندازه انگشت باریکی نباشد. مبارك باد خدائی که در سجده او
است هر که در آسمانها و زمین است خواهی نخواهی و گونه و رو برایش بخاك ساید و توانا و ناتوان فرمانش برد و از ترس و
هراس زمامش باو وانهد، پرنده در فرمان او است، و پرها و نفسش را شماره کند و پاهاش برتر و خشک وادارد، خوراکشان را
اندازه کرده و اجناس آنها را آماده گرفته. این کلاغ است و این عقاب و این کبوتر و این هم شتر مرغ، هر پرنده را آسمان و جهان،
ج 8، ص: 31 بنامش خوانده و روزیش را بر خود گرفته، ابرهاي سنگین برآورده تا باران فراوان ریزند و بخشهایشان را شمرده و
زمین خشک را آبیاري کرده و گیاه نبوده آن را رویانده. ( 1) تبیین: جنبش مورچه را بر زمین یادآور کرده چون وابسته بپاها و بندها
و نیروهاي ریزند که با نهایت خردي با هم پیوند شدند بروشی که جنبشهاي تند و پیاپی او را فراهم کردند و این خود نمود توانائی
و ریزهکاریست در هنر آفرینش و گرد کردن و دریغ او رهنمون دانش او است باینکه نیاز بروزي دارد و هم خوش کاري او در
آماده کردن و نگهداري آن، و در آمد و بازگشت او نشانه اینست که در هنگام توانائی از جنبش براي روز ناتوانی خود پس انداز
میکند، چون در تابستان پدیدار شود و در زمستان نهان ماند براي ناتوانی در برابر سرما. بالا و پائین او را- برخی شارحان گفتند بالا
سر تا کمر او است و منظور سخن رفع توهم اینست که آفرینش خرد آسانتر از آفرینش درشت است و بیان اینکه توانش آفرینش در
همه برابر است و اینکه بنگر در خورشید و ماه یعنی بیندیش در هنرمندي و حکمتی که در آنها است و گفتند استدلالی است
بامکان عرض بر وجود صانع زیرا همه اجسام در پذیرش اعراض برابرند پس اختلاف آنها در اعراض نیاز به مخصص دارد که همان
صانع حکیم است- پایان- و گوناگونی صور را یاد آورده چون دلیل روشنی است بوجود صانع و اینکه فرموده در سنجش مستندي
آن را ندانند و جز این نیست که گمانی دارند » ندارند براي اینست که سنجش آنها بیهوده و سست است چنانچه عزّ و جلّ فرموده
چون از علوم ضروریه استفاده نکردند و آنها را مرتب ننمودند از راه درست که نتیجه درست بدهد. ( 2) و غرض اینست « 24 الجاثیه
که نیاز بصانع و کارکن در هر اثري بدیهی است نه اینکه قیاس باشد، دیده نهان بملت داده یعنی چشم بینندهها آن را در نیابد، و
گفتند: ص: 32 یعنی گوشش راز نهان را شنود و آن مناسبتر است با عبارت دنبالش که حس قوي دارد، و
گفتند منظور از آن نیروي واهمه او است که در راه زندگی و تدبیر آن بوسیله الهام استاد است و گفتند منظور از دو داس ملخ دو
پاي او است که مانند داس کج هستند. ( 1) و منظور از سجده معنی حقیقی آنست که فرشتهها و مؤمنان در حال سختی و آسایش
انجام دهند و کافران در حال ضرورت و یا بمعنی خضوع و خواریست در برابر عظمت و قدرت خدا و نیاز باو از نظر امکان که
گفتند مقصود از دعوت « و قد دعا کلّ طائر باسمه » بارها گذشته، و چهره بخاك سائیدن در آسمانیها کنایه از نهایت زبونیست
براي آسمان و براي زمین » : فرمان هستی است که بهر نوعی داده و این فرمان برمیگردد به نیروي آفرینش چنانچه خدا فرموده: گفت
و بسا مقصود از اسم همان نشانه است زیرا هر نوع پرنده نشانی مخصوص بخود دارد که در دیگري « بیائید- تا آخر آیه. 11 - فصّلت
نیست و مقصود اینست که هر کدام را بنشانی آن که در علم الهی و لوح محفوظ بوده آفرید، و برخی گفتند منظور نام هر جنسی
است در زبان مردم چون خدا آن را پیش از وضع بشر در لوح محفوظ ثبت کرده بود و نامبرده را هم ثبت کرده بود، و چون
صفحه 20 از 139
20 - در شهاب: رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم فرمود: ( خواست آنها را بیافریند بنام هر کدام را خواند و اجابت کردند ... ( 2
اگر بهائم مرگ را چون آدمیزاده میفهمیدند فربهی نمیخوردید. ضوء: در حدیث هوشیاري بیشتري از آدمیزاده خواسته و آگهی
داده که اگر بهائم خرد داشتند از آنها با انضباطتر بودند، چون با اینکه تکلیف ندارند اگر مرگ را میفهمیدند نمیخوردند و
نمینوشیدند و لاغر میشدند و آدمیزاده میخورد و میپوشد و میداند که فردا خواهد مرد، و سرزنش دارد که از بهائم کمترند در این
عبرت پذیري، اي خردمند از خواب غفلت بیدار شو که با تو گفتند ص: 33 فائده حدیث اینست که بهائم
21 - در کتاب جعفر بن محمّد بن شریح است از امام ( بیزبان اگر مرگ را میفهمیدند گوشت نمیگرفتند با چریدن در چراگاه. ( 1
22 - در یک اصل قدیمی بخطّ تلعکبري: بسندي تا امام ( ششم علیه السّلام که شکار نشود از پرندهها جز آنکه تسبیح نگفته. ( 2
ششم علیه السّلام از پدرانش که یک یهودي برسول خدا صلی اللَّه علیه و اله گفت: اي محمّد بمن خبر ده که الاغ در عرعر خود چه
گوید؟ و اسب در شیهه خود چه گوید؟ و درّاج و قبّره در آواز خود چه گویند و قورباغه در قرقرش چه گوید؟ و هدهد در بنگش؟
رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله سر فرو کرد و آنگه گفتش اي یهودي دوباره بگو و باز گفت، و رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله
فرمود: الاغ گمرکچی را لعن کند، اسب گوید: الملک لِلَّهِ الْواحِ دِ الْقَهَّارِ، درّاج گوید: الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي، خروس گوید:
سبوح قدّوس رب الملائکۀ و الرّوح، قورباغه گوید: یاد خدا کنید اي غافلان، هدهد گوید: رحمک اللَّه یا داود، مقصودش سلیمان
23 - در علل محمّد بن ابراهیم: همانا وحش را ( بن داود است، قبره گوید لعنت خدا بر دشمن خاندان رسول صلی اللَّه علیه و اله. ( 3
141 -: بسندي : 24 - در مناقب ابن شهر آشوب- 2 ( وحش گفتند چون هراس گرفت از آدم در روز فرود آمدن آدم علیه السّلام ( 4
از امیر المؤمنین علیه السّلام در قول خدا تعالی إِنَّا عَرَضْ نَا الْأَمانَۀَ که خدا امانت مرا (که امامت او است) بر آسمانها همه پیشنهاد کرد
بشرط ثواب در پذیرش و عقاب در نپذیرفتن گفتند: پروردگارا ما بشرط ثواب و عقاب آن را تحمل نکنیم ولی بیثواب و عقابش
تحمل داریم، و خدا امانت ولایت مرا بر پرنده پیشنهاد کرد و نخست مؤمن بدان بازهاي سفید و قنبرههایند و نخست منکرش جغد و
سیمرغ، جغد روز نتواند آشکار شود چون برخی پرندهها با او دشمنند، و سیمرغ در دریاها نهان است و دیده نشود، و خدا ولایت
مرا بر زمینها پیشنهاد کرد و هر تیکه پذیرفت خوش ص: 34 و پاك شد، و گیاه و میوهاش شیرین و خوشگوار
است و آبش زلال و هر تیکهاي منکر اقامت و ولایت من شد نمکزار شد و گیاهش تلخ و میوهاش عوسج و هندوانه ابو جهل و
آبش شور و تلخ. سپس فرمود: و تحمل کرد آن را آدمی یعنی امت تو اي محمّد ولایت امیر المؤمنین و امامتش را بدان چه در
آنست از ثواب و عقاب و راستش او ستمکار است و دغل است. ( 1) بیان- اگر گوئی چون نخست آن را نپذیرفتند پس چگونه
برخی پرندهها و زمینها آن را پذیرفتند گویم: در آغاز خبر نام زمینها نیست و در پایانش پیشنهاد بر آسمانها و منافاتی وجود ندارد
ولی این اعتراض هست که خبر تفسیر آیه است و در آن آسمانها و زمین و کوهها همه ناپذیرند و نام آسمانها در آغاز خبر براي
نمونه است و اکتفاء بذکر برخی از دیگران و باید یا پیشنهاد نخست بر مجموع آسمانها و زمین و کوهها باشد بطور اجمال و پیشنهاد
دوم بر هر جاندار و تیکهاي از زمین باشد بر وجه تفصیل. یا گفته شود در آغاز خبر تنها از پذیرش با ثواب و عقاب خودداري
کردند و این منافات ندارد که پذیرش و ردّ برخی بیثواب و عقاب شده باشد و اینکه فرموده ما آن را بیثواب و عقاب پذیریم
: 25 - در در منثور- 4 ( گفته برخی باشد یا گفته همه باعتبار برخی از آنها یا نخست حمل بر ظاهر شود و دوم بر قلبی و اللَّه یعلم. ( 2
-321 از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و سلم که چون ابراهیم را در آتش افکندند در زمین جانوري نبود جز آنکه آتش را از او
خاموش کرد جز وزغ که او آتش را بر وي میدمید و رسول خدا فرمان داد او را بکشند، ( 3) و از ام شریک است از پیغمبر صلی اللَّه
علیه و اله که فرمان داد بکشتن وزغها و فرمود میدمیدند در آتش ابراهیم علیه السّلام ( 4) و از قتاده بسندي از پیغمبر صلی اللَّه علیه و
اله که قورباغه آتش را بر ابراهیم خاموش کرد و وزغ در آن دمید و از کشتن این غدقن شد و بکشتن وزغ فرمان رسید. آسمان و
1) و از انس است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: دشنام ندهید بقورباغه که آوازش تسبیح و ) جهان، ج 8، ص: 35
صفحه 21 از 139
تقدیس و تکبیر است و راستی همه بهائم از پروردگارشان اجازه خواستند که آتش را بر ابراهیم علیه السّلام خاموش کنند و
102 ) که : بقورباغهها اجازه داد و بر هم آمدند براي آن و خدا بجاي سوز آتش آب بدانها داد. ( 2) و از ابن مسعود (در منثور، 5
کعب الحبر گفت: نرّه جغدي نزد سلیمان آمد و گفت: السلام علیک یا نبی اللَّه پاسخش داد و علیک السلام اي نرّه جغد، چرا از
زرع نمیخوري؟ گفت براي اینکه آدم بدان نافرمانی خدا کرد و از این رو من از آن نخورم، فرمود: چرا آب ننوشی؟ گفت یا نبی
اللَّه براي آنکه خدا با آب قوم نوح را غرق کرد و از این رو نوشیدنش را وانهادم، فرمود: چرا در آبادانی نشیمن نداري و
و چه » ویرانهنشینی؟ گفت: چون ویرانه میراث خداست و من در میراث خدا ساکن شوم و خدا آن را در قرآنش یاد کرده که فرموده
بسیار آبادانی که ویران کردیم براي آنکه در زندگی خود اسراف کار و خوشگذران شدند- تا فرموده- و بودیم ما وارث آنان،
3) و از ابی الصدیق ناجی که سلیمان بن داود براي طلب باران بیرون شد و بمورچهاي گذر کرد که بپشت افتاده و ) « -58 القصص
دست و پا بآسمان برداشته و میگفت: بار خدایا ما از آفریدههاي توایم و بینیاز از روزي تو نیستیم یا ما را سیراب کن یا نابود کن
سلیمان بمردم فرمود: برگردید که بدعاي دیگري سیراب شدید. ( 4) و از ابی درداء که داود علیه السّلام یک روز میان بهائم
قضاوت میکرد و یک روز میان مردم، و گاوي آمد و شاخ بحلقه در زد و مانند مادري بر فرزندش نالید و گفت: جوان بودم و از
من بهره میگرفتند و مرا بکار میداشتند و سپس پیر شدم و میخواهند سرم را ببرند، داود فرمود: با او نیکی کنید سرش را نبرید، سپس
5) و از نوف است و حکیم که گفتند: مورچه در زمان ) « آموخته شدیم گفتار پرندهها را و بما دادند همه چیز را، 16 - النّمل » خواند
سلیمان باندازه مگس بود ( 6) و از ابن عبّاس پرسیدند چگونه سلیمان از میان پرندهها هدهد را جستجو ص:
36 کرد و نیافت؟ گفت سلیمان در منزلی فرود آمد و ندانست آب چه اندازه دور است، و هدهد آبیاب سلیمان بود و خواست از
او بپرسد و او را نیافت، گفتند این چگونه میشود با اینکه هدهد بدام زیر خاك گرفتار میشود، و بچهها برایش دام گسترند و او را
26 - در کتاب عبد الملک بن حکیم که امام ششم علیه السّلام فرمود: یک شب ( شکار کنند؟ گفت چون قضا آید بینائی برود. ( 1
داود بیدار ماند و زبور میخواند و بعبادت خود خوشبین شد، یک قورباغه باو فریاد زد اي داود، از بیداري یک شب خودبین شوي با
27 - در خصال- 260 چاپ غفاري-: ( اینکه من در زیر این سنگ، چهل سال است که زبانم از ذکر خدا عزّ و جلّ باز نمانده. ( 2
بسندش از امام چهارم علیه السّلام که میفرمود: از هر چه بر بهائم نهانست چهار چیز نهان نیست، شناخت پروردگار تبارك و تعالی
، 549 چاپ آخوندي: بسندش مانند آن آمده. در فقیه- 2 : شناخت مرگ، شناسائی نر از ماده، شناسائی چراگاه خوب، در کافی: 6
188 چاپ آخوندي- آن را آورده و آنگه- ره- گفته خبري که از امام صادق (ع) روایت شده که اگر بهائم از مرگ میدانستند
آنچه را شما دانید هرگز فربهی از آنها نمیخوردید مخالف این خبر نیست زیرا مرگ را میفهمند ولی نه چنانچه آدمیزاده میفهمد.
539 (حدیث : 29 - در کافی- 6 ( -28 در مجالس شیخ- 26 ط 1- (حدیث شماره 27 را با اختلاف در ترتیب و تعبیر آورده) ( 4 (3)
70 چاپ قم-: بسندش از امام ششم علیه السّلام که شیاطین از : 30 - در علل- 1 ( را از امام صادق با اختلاف در تعبیر آورده) ( 5
موریانه قدردانی کردند که عصاي سلیمان را خوردند تا افتاد و گفتند: تو ویران کن و آب و گل که خواهی بگردن ما و موریانه در
281 که در حدیث ابی حمزه ثمالی است : 31 - در مناقب ابن شهر آشوب- 3 ( جایی نبینی جز اینکه بسا آب و گل در آنجا است ( 6
که عبد اللَّه بن عمر بامام چهارم علیه السّلام وارد شد و گفت یا ابن الحسین تو گوئی یونس بن ص: 37 متی
در شکم ماهی زندانی شد براي اینکه ولایت جدّم علی بر او عرضه شد و در آن توقف کرد؟ فرمود: آري مادرت بعزایت نشیند
گفت: نشانی آن را بمن بنما اگر از راستگویانی، فرمود: دو چشمش را با دستمالی بستند و هم دو چشم مرا، سپس از ساعتی فرمود
چشم ما را گشودند و ناگاه ما در کناره دریاي متلاطمی بودیم و ابن عمر گفت: اي آقایم خونم بگردن تو است اللَّه اللَّه در جان
من، فرمود: آري بتو نمایم آن را اگر از راستگویانم. ( 1) سپس فرمود: أیا ماهی و او سر از آب برآورد بمانند کوهی بزرگ و
میگفت لبیک، لبیک یا ولی اللَّه فرمود: تو کیستی؟ گفت: ماهی یونس اي آقایم، فرمود بما گزارش بده گفت اي آقایم راستی خدا
صفحه 22 از 139
تعالی مبعوث نکرده پیغمبري را از آدم تا برسد بجدّ شما محمّد صلی اللَّه علیه و اله جز اینکه ولایت شما خانواده را بر آنها عرضه
کرده، برخی پیغمبران پذیرفتند و رها شدند، برخی از آن خودداري کردند و گرفتار شدند آدم گرفتار گناه شد، نوح گرفتار غرق
گشت، ابراهیم دچار آتش شد، یوسف دچار چاه، و ایوب بلا دید، و داود خطا کشید تا خدا یونس را فرستاد و بدو وحی کرد که
اي یونس دوستدار امیر المؤمنین علی علیه السّلام و امامان رهبر از پشت او باش. گفت- چگونه دوستدار باشم کسی را که ندیدم و
نشناختم، و خشمناك رفت و خدا بمن وحی کرد که یونس را بکام گیرم و استخوانی از او نشکنم، و در شکم من 40 روز ماند و با
من پذیرفتم ولایت امیر « لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ » من در دریاها و درون سه تاریکی میگردید و فریاد میزد
المؤمنین علی بن ابی طالب و امامان رهبر از فرزندانش را، و چون بولایت شما گروید پروردگارم مرا فرمود تا او را بکناره دریا
افکندم، و زین العابدینش فرمود: اي ماهی برگرد بآشیانهات و آب آرام شد. گویم: شرح این خبر و تاویلش در معجزههاي امام
32 - در توحید مفضل: امام صادق علیه السّلام فرمود: اي مفضّل بیندیش در ( چهارم علیه السّلام و در باب احوال یونس گذشت. ( 2
این ص: 38 سه دسته از جانداران و آفرینشی که دارند و در آنست بهی هر کدامشان، و چون آدمی باید
هوشمند باشد و هنر ساختمان و درودگري و صنعت و دوخت داشته باشد و جز آنها را، مشتهاي بزرگ با انگشتان کلفت باو دادند
تا بتواند هر چیز را در مشت گیرد و بکار صنعت پردازد، جانوران گوشت خوار که باید زندگی آنها از شکار بگذرد پنجههاي
نازك و چنگال دار دارند و منقارهاي تیز که بتوانند شکار گیرند و هنر را نشایند، و گیاهخواران که نه هنر دارند و نه شکارچی
باشند، برخی سم دارند تا از سختی زمین نگهشان دارد هنگام چرا و برخی سم شکافته دارند چون کف پا که بر زمین استوار گردد
و آماده باشند براي سواري و باربري. بیندیش در آفرینش گوشتخواران که دندانهاي تیز و چنگال سخت دارند و آروارههاي پهن
که براي گوشتخواري سزد و ابزار شکار آنها باشد، همچنان پرندههاي درنده نوکها و چنگالهاي آماده کارشان دارند و اگر بوحوش
نوك داده بودند نیازي بدان نداشتند زیرا نه شکار کنند و نه گوشت خورند، و اگر درندهها سم داشتند از ابزاري که بدان نیاز
دارند براي شکار و زندگی بر کنار بودند آیا نبینی بهر دو دسته داده شده آنچه سازگار با زندگی رسته او است بلکه بازیست و
بهی او. بنگر بچهار پایان که خود بخود دنبال مادرانشان روانند و نیازي بدوش گرفتن و پرورش ندارند مانند نوزادان آدمی و براي
آنکه مادرانشان چون مادران آدمی نرمش و علم پرورش و نیروي برگرفتن با مشت و انگشت ندارند بآنها نیروي خیز و خودکاري
دادند. و همچنان بسیاري از پرندهها را چون مرغ و دراج و کبک بینی که تا از پوست درآمدند دانه برچینند، و آنچه از آنها که
ناتوانست مانند جوجه کبوتر و یمام مادري مهربان دارند که خوراك آنها را در چینهدان خود بیاورد و بکام آنها نهد و پیوسته
بدانها خوراند تا خودکار شوند و خود خوار، از این رو بکبوتر فرزندان بسیار مانند مرغ خانگی روزي نشده تا بتواند جوجه خود را
بپرورد ص: 39 و تباه نگردد و نمیرد، و بهر کدام بهرهاي باندازه از تدبیر حکیم لطیف دادهاند ( 1) ببین پاهاي
جانور چگونه دوگانه است تا آماده راه رفتن باشد و اگر تک بود شایان آن نبود. زیرا راه رو باید بیکپا پیش رود و پاي دیگر را بر
جا دارد و دو پا یکی را جلو دهد و یکی را برجا دارد و چهار پا دو تا را پیش دارد و دو تا را برجا دارد که بر خلاف همند زیرا اگر
چهار پا دو تا یکسو و جلو مینهاد و بر دو تاي سوي دیگر تکیه میکرد بر زمین استوار نمیماند چنانچه تخت و مانند آن نمانند و پاي
راست را از پیش و چپ را از پس پیش نهد و آنگه دو تاي دیگر را از راست و چپ و بر زمین بماند و در راه رفتن نیفتد. نبینی که
خر چگونه براي آسیا کردن و بار بردن رام است و بیند که اسب بسته و در نعمت است شتر که اگر نافرمان گردد چندین مرد تاب
او را ندارند چگونه براي کودکی فرمانبر است و نرّه گاو نیرومند چگونه در فرمان صاحب خود است تا یوغ بگردنش نهد و با او
شخم زند، و اسب اصیل برابر شمشیر و نیزه با سوار خود همکار است، و رمه گوسفند را یک شبان میچراند با اینکه اگر هر کدام
بسوئی پراکنده شوند بدانها نرسد. و همچنین همه دستهها که مسخر آدمیند، براي چه چنینند؟ براي اینکه خرد ندارند و اگر خرد و
اندیشه داشتند در کارها سزاوار بودند که برابر آدمی بایستند در بسیاري از نیازهاي او تا شتر بر جلودارش دریغ کند و نره گاو بر
صفحه 23 از 139
صاحبش بشورد و رمه گوسفند از شبان پراکنده شوند و مانند آن. و همچنین این درندهها اگر خرد و اندیشه داشتند و در برابر مردم
همدست میشدند بسا بر آنها غلبه میکردند و آنها را ریشه کن مینمودند، چه کسی بود بایستد در برابر شیرها و گرگها و پلنگها و
خرسها اگر هم یار و همدست میشدند در برابر آدمی. ( 2) آیا ننگري چگونه از آن در بند شدند و بجاي آنچه دارند از پیشامدن در
هراسند و از کشتار خود ترسان و از نشیمن مردمان میترسند و از آن رو بر- ص: 40 گردانند و براي خوراك
خود جز در شب با دید نشوند و با همه صولت خود چون ترسنده و تهمت زدهاند بیآنکه سرکوبی و جلوگیري از آدمیان شده
باشند و اگر نه چنین بود با آنها در خانهشان میجنگیدند و بر آنها تنگ میگرفتند. ( 1) سپس سگ را از میان این درندهها بر
صاحبش مهربان ساخته و پاسبان او کرده تا شب براي پاسبانی صاحبش بر دیوارها و بامها برآید، و از یورش بر او جلوگیرد، و تا
آنجا بصاحبش مهر ورزد که خود را فداي او و رمه و مالش کند و با او الفت گیرد تا بگرسنگی و جفایش بردبار است. چرا چنین
الفتی در طبع سگ نهاده جز براي اینکه پاسبان باشد براي آدمی، چشمی خیره دارد و نیشی برنده و چنگالی درنده و بنگی
هراسناك تا دزد از او بترسد و از آنجا که نگهبانی کند و هست کناره کند. اي مفضّل برخ جاندار بیندیش چگونه است؟ بینی دو
چشمش جلوش بر آمدهاند تا آنچه برابر او است بیند مبادا بدیواري برخورد یا در گودي افتد و بینی دهانش شکافی است زیر نرمه
بینی و اگر شکافی روي زنخ مانند آدمی بود نمیتوانست با آن چیزي از زمین برگیرد، آیا نبینی آدمی خوراك بدهن برندارد و با
دست خورد که ارجمند باشد بر خورندههاي دیگر، و چون جانداران دیگر دست خوراك بردار ندارند بینی او را از زیر، شکاف
دهن داد تا علف را با آن بگیرد و بجاود و با لبان بلندش از دور و نزدیک آن را برگیرد. عبرت گیر از دمش و سودي که دارد
برایش، زیرا سرپوشی است بر دبر و کس او که هر دو را نهان سازد و بپوشاند و سود دیگرش اینکه میان دبر و پردههاي شکم او
چرکینی باشد که مگس و پشه بر آن نشیند و دم بادبزنیست که آنها را براند و سود دیگر اینکه جاندار با چرخاندنش براست و چپ
از آن آسایشی دارد، و سودهاي دیگر دارد که در وهم نایند و هنگام نیاز بدانها پدید شوند یکی اینکه بسا جاندار در لجن فرو افتد
1) و در موي دم سود بسیاریست که آدمی در ) و بهترین وسیله براي رهائیش گرفتن دم او است ص: 41
مقاصد خود از آن بهره برد، و پشتش را هموار و افکنده بر روي چهارپایش ساخته تا بشود سوارش شد، و فرجش را در پشتش
پدید کرده تا نر بر او جهد، و اگر مانند زن زیر دلش بود نمیشد نبینی که نتواند روبرو بدو در آید چنانچه مرد بزن. بیندیش در
خرطوم فیل و لطف تدبیرش که بجاي دست با آن علف و آب برگیرد و فرو دهد بدرونش و اگر نه چنین بود نمیتوانست چیزي از
زمین بر دارد چون مانند چهار پایان دیگر گردنی ندارد که بکشد و چون بیگردنست بجایش خرطوم بلند دارد تا بیندازد و نیاز
خود را با آن برآرد کیست که بجاي اندام نبوده جایگزینی باو داده؟ جز مهربانی که او را آفریده، چگونه بیخدا چنین چیزي شود
که ستمگران گویند. اگر کسی گوید چرا مانند چهارپایان دیگر گردن ندارد. گفته شود سر و گوش فیل بار سنگینی باشند و گردن
سطبري را خرد کنند و از این رو سرش بتنش چسبیده تا آن بدو نرسد که گفتیم و بجاي گردن خرطومی بلند داده شده تا خوراکش
را بدان بردارد و با بیگردنی بنیاز خود دست یافته. ببین چگونه فرج ماده فیل زیر شکم است و چون نر آمد برآید و پدید شود تا نر
بر آن زند، و عبرت گیر که چگونه فرج ماده فیل جدا از چهارپایان دیگر است و این صفت را باو دادند تا نسل او بماند و بپاید، در
آفرینش شترگاوپلنگ بیندیش و گوناگونی اندامش که چون اندام چند برسته جانور است، سرش بسر اسب ماند و گردنش بشتر و
سمش بسم گاو و پوستش بپوست پلنگ، برخی خدا نشناسها پندارند از چند نر پدید گردد از جانداران بیابان که بر سر آب بهم
پرند و چنین جانور چند جوري آورند. و این گفته از نادانی و خدا نشناسی است، زیرا هر رسته جانور رسته دیگري را آبستن نکند،
نه اسب شتر را و نه شتر گاو را آبستنی میان دو جانور ص: 42 هم شکل باشد ( 1) چون اسب و الاغ که استر
آرند و گرگ و کفتار که یوز زایند با اینکه نتاج آنها از هر کدام عضوي ندارد چنانچه شتر گاو پلنگ عضوي از شتر دارد و یکی
از اسب و سمهاي گاو بلکه نتاج از دو جانور میانه آنها است و در آمیختهاي از آنها چون استر که سر و گوش و کفل و دمش و
صفحه 24 از 139
سمش میانجی اندام اسب و الاغ است و بنگش آمیخته از شیهه اسب و عرعر خر است. و این دلیل است که شتر گاو پلنگ از چند
جانور نیست چنانچه نادانها پندارند بلکه آفریده شگفتی است از خدا براي دلالت بر توانائیش که از هیچ چیز درمانده نیست و براي
اینکه دانسته شود او آفریننده رستههاي جانورانست همه و اندام هر کدام را خواهد در هر کدام فراهم آرد یا نیارد هر چه خواهد در
آفرینش فزاید و هر چه خواهد کاهد و از آن درنماند و بلندي گردنش براي اینست که پدید گاه و چراگاهش جنگلهاي انبوهند که
درختهاي بلند دارند و بگردن بلند نیاز دارد، از آنها بچرد و میوه آنها را بخورد. اي مفضل میمون را بپا که در بسیاري از اندامش
چون آدمی است یعنی سر و رو و شانه و سینه و همچنین تو دلش مانند تو دل آدمی است، و با این همانندي هوشی دارد که از
پرورنده خود باشاره همه چیز را بفهمد و بسیاري از آنچه دیده از آدمی با کارش حکایت کند تا شمائل او بآدمی نزدیک باشد و
وسیله عبرت او است، و دانسته شود که آن از سرشت بهائم و ماده آنها است زیرا بآفرینش آنها پر نزدیک است و اگر نه برتر بود در
هوش و گفتار و خرد یک جانور بود. بعلاوه در میمون فزونیها است از نظر دیگر که او را از آدمی جدا سازد مانند بینی تو رفته و
دم آویزان و موي تن پوشان، و اینها مانع نبودند که همچون در شمار آدمی باشد اگر ذهن و خرد و گفتار آدمی را داشت. بنگر اي
مفضل بلطف خدا جلّ اسمه نسبت به بهائم که چگونه تنشان را از مو و کرك و پشم پوشانده تا سرما نخورند و آفت نگیرند و
سمهاي گوناگون بدانها داده تا پا برهنه نباشند و تا هستند باشد و نیاز بتازه کردن و عوض کردن نداشته ص:
43 باشند ( 1) ولی آدمی چاره جو است و مشتی آماده براي کار دارد میبافد و میریسد و براي خود جامه میسازد و آن را در هر حال
مناسب عوض میکند و در این باره براي او از چند راه بهی است، مانند اینکه با پرداختن بجامه سازي از بیهوده کاري برکنار ماند و
این کار او را بس باشد، و اینکه با کندن جامه آسایش یابد و هر گاه خواهدش بپوشد، و اینکه جامههاي چند فراهم کند که زیبائی
و خوشنمائی دارند و از پوشیدن آنها لذت برد. و همچنین با هنر فن چند جور کفش سازد و بپا کند، و در این هنرها زندگی باشد
براي استادان آن و درآمدي باشد براي زندگی آنان و خوراك نانخورانشان از آن آماده گردد و مو و کرك و پشم براي بهائم
جامه است و سمهاي گوناگون بجاي کفش و پاپوش اي مفضل بیندیش در آفرینش شگفت بهائم که چون بمیرند خود را زیر
خاك کنند مانند مردههاي آدمی و گر نه مردار این وحوش و درندهها کجایند؟ که از آنها دیده نشود، و کم نباشند که بچشم
نیایند، بلکه اگر کسی گوید از آدمیان بیشند راست گفته: از این عبرت گیر در بیابانها و کوهها دستههاي آهو، بز کوهی، گورخر و
گاو کوهی و گوزن و جز آن از وحوش چون شیر و گفتار و گرگ و پلنگ و جز آن و انواع هوام و حشرات و جنبندههاي زمین و
دستههاي پرنده از کلاغ و قطا و مرغابی و کراکی (پرنده بزرگ و خاکی رنگ و گردن و پا دراز و بیدم) و کبوتر و پرندههاي
شکاري و گوشتخوار همه و از هیچ کدام مرداري دیده نشود جز یکی که شکار شده یا درندهاي آن را ربوده همه اینها چون
احساس مردن کنند در جاهاي نهانی کمین گیرند و بمیرند، و گر نه بیابانها از آنها پر میشد تا هوا گند میزد و بیماري پدید میشد و
وبا میآمد. بنگر بهمین که مردم خود را از آن رها کنند بنمونهاي که از نخست بدانها داده شد چگونه در منش بهائم و جز آنها
است تا مردم از زیان بیماریها که از آن پدید ص: 44 شود سالم مانند. ( 1) بیندیش اي مفضل در هوشی که
در بهائم نهاده شده براي بهی آنها بطبع و آفرینش از لطف خدا عزّ و جلّ تا از نعمتهاي او هیچ آفریده تهی نماند و گر چه خرد و
اندیشه ندارد، زیرا گوزن مارها را بخورد و سخت تشنه شود و آب ننوشد تا مبادا زهر در تنش بخزد و او را بکشد و بر سر گودال
آب بماند و رنج تشنگی کشد و بنالد و از آن ننوشد و اگر بنوشد همان گاه بمیرد، بنگر در منش این جاندار که چه تاب تشنگی
دارد از ترس مردن و زیان آب نوشیدن و آن چیزیست که بسا یک آدم خردمند تاب آن نیارد. و روباه چون گرسنه شود خود را
بمردن زند و شکمش را باد کند تا پرندهها او را مرده پندارند، و چون بر او نشینند تا بدرندش بر آنها جهد و از آنها بگیرد کی
روباه بیخرد و بیاندیشه را بدین چارهجوئی کمک داده است جز کسی که براي روزي بدو توکل دارد از این راه و مانند آن، زیرا
چون روباه ناتوانست از بسیاري آنچه درندهها بدان توانایند براي شکار بهوش و حیلهورزي کمک شده و دلفین (جانوري دریائی
صفحه 25 از 139
مانند مشک پر باد که بنجات غریق کمک کند) شکار پرنده جوید بدین حیله که آن را بکشد و ریش ریش کند تا روي آب پهن
شود و زیر آن کمین کند و آب را بشوراند تا دیده نشود و چون پرنده آید که ماهی روي آب را ببرد بجهد و او را شکار کند، ببین
چگونه این حیله را باین جانور دادند براي مصلحتی. مفضل گفت: اي آقایم بمن از مار تنّین و ابر گزارش بده فرمود: علیه السّلام که
ابر چون گماشته بر او ربایدش هر جا یابدش مانند آهن ربا و آن از ترس ابر سر از زمین برنیاورد جز در تابستان کمبار که آسمان
پاك است و یک تیکه ابر هم ندارد گفتم: چرا ابر گماشته بر او است که آن را رباید چونش یابد؟ فرمود: براي آسمان و جهان،
ج 8، ص: 45 اینکه زیانش را از مردم بگرداند. ( 1) مفضّل گوید: گفتم: اي مولایم در باره بهائم شرح دادید که عبرت گیر را بس
است اکنون از مورچه خرده و مورچه پرنده بفرمائید، فرمود: اي مفضل بنگر به چهره مورچه خرده آیا از آنچه بهساز او است کم
دارد؟ از کجا است این اندازهگیري درست در مورچه خرده جز از تدبیر آفریننده خرد و درشت. ببین مورچه را که گرد هم آیند
براي جمع قوت و آماده کردن آن گروهی از آنها که دانه کشند بخانه چون گروهی از مردم باشند که گندم یا جز آن را نقل کنند
بلکه مورچه در این کار خود از آدمی کوشاتر است و چون مردم با یک دیگر همکاري کنند و دانه را ببرند تا سبز نکند و تباه شود،
و اگر تر شود آن را برآرند و پهن کنند، تا خشک شود، و مورچه لانه خود را جز در زمین بلند نسازد تا سیل نگیردش و غرق شود،
همه اینها را بیخرد و بیاندیشه کند و در طبع او آفریده شده از لطف خدا عزّ و جلّ همین شیر مگس را ببین که چه نیرنگی دارد
براي روزي خود که چون مگسی در نزدیکش دریابد خود را بمردگی زند و مگس را غافلگیر کند و بر او جهد و آن را بگیرد و
روي آن افتد و فشار دهد تا ناتوان شود و آن را بدرد و بخورد ولی عنکبوت تار خود را دام مگس سازد و در درون آن کمین کند
و چون مگس بدان دچار شود از آن بمکد و زندگی کند، و شکار سگها و یوزها و دامها چنین نقل شده. ببین این جانورك ناتوان
چه در طبع خود دارد که آدمی جز با چارهجوئی و ابزار بدان دست ندارد و چیزي که عبرت بخش است آشکارا خوارش مگیر زیرا
بسا در چیز خرد معناي نفیسی است مانند اینکه اشرفی طلا خوار نباشد که برابر یکمثقال آهن است. اي مفضل در تن پرنده و
آفرینشش بیندیش که چون باید در فضا پرد تنش سبک باشد و در هم و بدو پا آفریده شده و 4 انگشت و یک سوراخ براي فضله و
شاش ص: 46 و سینه تیزي دارد تا نتواند بآسانی هوا را بشکافد مانند پوزه کشتی براي شکافتن آب دریا و در
بالها و دمش پرهاي بلند و سفت است براي پریدن و همه پیکرش پر دارد تا هوا در آن درآید و سبکش کند. ( 1) و چون مقدرش
شده دانه و گوشت خوراکش باشد و آنها را یکباره ببلعد دندان ندارد و نوك سخت و برنده دارد تا خوراك برگیرد و گلوگیر
نشود، و چون بیدندانست و دانه درست بلعد و گوشت خام حرارت فزونی در درون دارد که آنها را هضم میکند و نیاز به جویدن
نداشته باشد. و از اینجا عبرت بگیر که هسته خرما و جز آن از درون آدمی درست برون آیند ولی در درون پرنده هضم شوند و
اثري از آنها دیده نشود، و بچه از تخم آرد و نزاید تا بواسطه فرزند شکمی از پرش نماند، و همه وضع آفرینش او مناسب وضع
زندگی او است، وانگه این پرنده گردان در فضا یک هفته و دو هفته و بسا سه هفته روي تخم خود بخوابد تا جوجهاش درآید
وانگه باد در دهانش دمد تا چینه دانش براي خوراك وسعت یابد وانگه آن را بپرورد و خوراك دهد تا بخود زندگی کند. چه
کسی او را واداشته دانه برچیند وانگه آن را از چینه دانش در آورد و بجوجه خود خوراند، براي چه این رنج را میکشد و اندیشهاي
ندارد و در جوجهاش آن آرزو را که آدمی در فرزند خود دارد ندارد که عزت و کمک و ماندن نام باشد و این یک علت خود
ناآگاه دارد و آن بجا ماندن نژاد است که خود لطفی است از خدا تعالی ذکره. مرغ خانگی را نگر که چگونه براي جوجه آوردن
در هیجان آید با اینکه نه تخم فراهمی دارد و نه لانهاي آماده بدین نشان که انگیخته شود و باد کند و قزقز کند و چیزي نخورد تا
تخم برایش فراهم کنند و روي آن بخوابد و جوجه کند. و این جز براي ماندن نژاد نباشد، کیست که بیاندیشه در او ویرا بدان
واداشته جز طبع آفرینش او. ( 2) عبرت گیر از آفرینش تخم که زردي بسته دارد و سفیدي رقیق که برخی ص:
47 از آن جوجه برآرد و برخی خوراکش گردد تا پوسته از او بشکافد و چه تدبیري در آن بکار رفته زیرا چون نشو و نماي جوجه
صفحه 26 از 139
میان پوسته محکم است و چیزي در آن راه ندارد تا غذاي جوجه باشد، براي او خوراکی در آن فراهم است تا او را بس گردد تا
هنگام بیرون آمدن از پوسته تخم، چون کسی که در زندانی در بسته زندانی است که دسترسی باو نیست و برایش خوراکی نهند تا
وقت بیرون شدن از آن اي مف ّ ض ل بیندیش در چینهدان پرنده و راه ورود خوراك در آن که تنگ است و باید خرده خرده از آن
گذرد و اگر پرنده نمیتوانست دانه دوم را برگیرد تا دانه اول بمعدهاش رسد دانه خوردنش دراز میشد و چگونه میتوانست همه
خوراك خود را که بسا دزدانه است برگیرد چون ترس دارد و از این رو حوصلهاي چون توبره آویزان در برابرش براي او آفریده
شده تا هر چه شتابانه برگیرد در آن جا دهد و بفرصت آن را بمعده خود کشد و در حوصله خاصیت دیگر هم هست زیرا برخی
پرندهها باید دانه را بجوجه خود برگردانند و آن از حوصله آسانتر است مف ّ ض ل گوید: گفتم: برخی بیاعتقادها بخدا پندارند
رنگارنگی و گوناگونی اشکال پرندهها اثر آمیزش اخلاط و اندازه آنها است و نابرابري و پریشانی آنها. فرمود: اي مفضّل این
نگاري که در پرهاي طاوس و دراج و تدرجها است (پرندهاي خوش آواز و رنگارنگ و دم دراز) مانند نگاریست که با خامه کشند
و چگونه از امتزاج و اهمال برآید و اگر چنین بود یک نواخت و برابر نبودند. بیندیش پر پرنده چگونه است؟ مانند پارچه جامه
است که از رشته نازك بافته شود و مو بمو بهم پیوند شوند و کش دارند و از هم نگسلند و باد میان آنها افتد و پرنده را در پرواز
نگهدارد و در میانه پر ستون کلفت و استواریست که رشتههاي موئین بر آن بافته شدند تا بسختی خود آنها را نگهدارد، و آن نی
میان پرها است که میان تهی است تا سبک باشد و جلو پرواز را نگیرد ( 1) آیا اي مفضّل این پرنده که ساقهاي دراز دارد دیدي، و
سود درازي ساقش را فهمیدي؟ که چون بیشتر در حوضچههاي آب است و با ساقش بلندش آن را چون ص:
48 دیدهبانی روي برج بینی، و او بنگرد جانور درون آب را و چون چیزي بیند که خوراك او است بنرمی چند گام بردارد و او را
برگیرد، و اگر پاهاش کوتاه بودند چون بسوي شکارش میرفت شکمش بآب میخورد و میشورید و شکارش میترسید و میگریخت، و
این دو عمود را برایش آفریدند تا بنیاز خود رسد و شکارش از دست نرود. بیندیش در تدبیر آفرینش پرندهها که هر کدام ساق
دراز دارند یابی که گردن دراز دارند تا بتوانند خوراك خود را از زمین برگیرند، و اگر با ساق دراز گردنش کوتاه بود نمیتوانست
چیزي از زمین بردارد، و بسا با درازي گردن بدرازي نوك هم کمک شده تا برایش آسانتر باشد، آیا نبینی هر چه از آفرینش
بازرسی، در نهایت درستی و حکمتش یابی بنگر بگنجشکها که در روز خوراك خود را جویند نه نایاب باشد و نه فراهم و آماده و
بجنبش و جویش بدان رسند، و همه آفریدهها چنینند، منزه است آنکه روزي باندازه فراهم کرده نه سراسر نایاب است و نه آماده و
حاضر که بآسانی بخشند چون در آن صلاح نیست چون اگر آماده بود بهائم میخوردند تا میمردند و مردم هم بخوشگزرانی و
سرمستی میافتادند تا بتباهی و هرزگی میکشید. آیا میدانی پرندهها که جز شب بیرون نشوند مانند جغد و هام و شب پره چه
میخورند؟ گفتم نه مولایم، فرمود: خوراکشان چند جور جاندار است که در هوا پراکندهاند چون پشه و پروانه و مانند ملخ و زنبورها
چون اینها در هوا پراکندهاند و همه جا هستند، عبرت گیر از چراغی که شب روي بام نهی یا در صحن خانه که بسیاري از آنها
گردش آیند، و جز از راه نزدیکی نیایند. اگر کسی گوید: از بیابانها آیند، باو گویند چگونه بدین تندي در رسند و چگونه از این
راه دور چراغی که درون خانهها است بینند و بسویش آیند، با اینکه از نزدیک گرد چراغ دیده شوند و این دلیل است که در هر
1) ببین ) جاي فضا پراکندهاند، و این دسته از پرنده چون برآیند آنها را جویند و از آنها بخورند. ص: 49
چگونه روزي این پرندهها را که جز شب بیرون نیایند از اینان فراهم کرده، و بفهم سود آفرینش این جانوران پراکنده را که بسا
کسی گمان برد فزونند و بیسود. شب پره در میان پرندهها و چهارپایان آفرینش شگفتی دارد و بچهار پایان نزدیکتر است، زیرا دو
گوش برآمده دارد و دندان و کرك دارد و میزاید و شیر میدهد و میشاشد و با چهارپا راه میرود و همه اینها بر خلاف پرنده است
سپس در شب بیرون آید و از پراکندههاي شب چون پروانه و مانندش خوراك گیرد. و بسا گفتهاند که شب پره خوراك ندارد و
تنها از نسیم هوا غذا گیرد و این گفته از دو راه نادرست است. 1- فضله و شاش دارد و آنها جز از خوراك نباشند 2- دندان دارد و
صفحه 27 از 139
و بزرگترین «1» بیخوراك سودي ندارد و در آفرینش چیز بیسود نباشد، و منافع آن معروفند تا اینکه فضلهاش کار آمد است
سودش شگفتی آفرینش او است که دلیل بر توانائی خالق جل ثنائه میباشد و تصرف مصلحت آمیز او هر گونه خواهد. و پرندهایست
ریز بنام ابن تمره که بسا بر درختی آشیانه کند و بیند مار بزرگی دهن گشوده به آشیانه او آید تا او را بلعد، و با پریشانی و تلاش
بچاره پردازد و پی کلکی جوید و آن را در دهان مار اندازد و آن بخود پیچد و زیر و رو شود تا بمیرد، ببین اگر منت گزارش آن را
بتو ندادم هرگز بخاطر تو میرسید؟ یا بخاطر دیگري که پیکلک چنین سود کلانی دارد، و پرنده خرد یا درشتی چنین چارهجوئی
کند. ( 2) از این عبرت گیر و از بسیاري چیزها که سودها دارند و فهمیده نشوند ص: 50 جز پدیده رخ دهد یا
گزارشی شنیده شود بنگر بزنبور عسل و فراهم شدن آنها در عسل سازي و آماده کردن خانههاي شش گوش و ریزهکاري هنرمندي
در آن، زیرا چون کار را بینی شگفت آور و ریزهکاریست، چون کار شده را بینی ارجمند و نزد مردم گرامی است و چون کارگر را
بینی نفهم و خود نشناس است تا برسد بجز آن، این خود دلیل روشنی است که درستکاري و حکمت این هنر از زنبور عسل نیست
بلکه از آنست که آن را ابزار این کار کرده و بر آن واداشته براي سود بردن مردم. ببین این ملخ چه ناتوانست و چه توانا زیرا در
پیکر او نگري ناتوانتر چیز است و چون لشکرهاش بسرزمینی رو کنند نتوانند جلو آنها را بگیرند، نبینی اگر پادشاهاي همه قشونش
را آماده کند تا کشورش را از یورش ملخ نگهدارد نتواند، این دلیل نیست بر توانائی آفریدگار که ناتوانتر آفریدهاش را بتواناتر آن
گسیل دارد و او نتواند رفعش کند؟ ببین چگونه بر سراسر روي زمین روانه شود مانند سیل و دشت و کوه و بیابان و آبادانی را پر
کند تا پرتو خورشید را بپوشاند، و اگر دست ساخته بود تا کی این شماره ساخته میشدند و در چند سال بر میآمدند، دلیل بر
توانائی شگرفی که چیزي بر آن گران و بیش نیست. بیندیش در آفرینش ماهی و هم آهنگیش با آنچه برایش آفریده شده که پا
ندارد چون جایش آبست و نیازي براه رفتن ندارد، و شش ندارد چون در تک آب دم زدن ندارد و نتواند، و بجاي پا بالی سخت
دارد که از دو سو بزند مانند کشتیران که پارو میزند در دو سوي کشتی، و بر تنش قشري زره وار است که او را از آفات نگهدارند،
بوکش تندي دارد چون چشمش ناتوانست و آب پرده آنست، و بوي خوراك را از دور یابد و بدان شتابد، و بدان که از دهانش
بدو سوي کاسه سرش سوراخها است که آب را بلعد و از آنها بدر کند و نفس تازه کند چنانچه جاندار با نسیم هوا. ( 1) اکنون
بیندیش در فراوانی نژادش و ویژهگیهایش، در درون یک ماهی تخم ص: 51 بیشماریست و فراوانیش براي
اینست که جانوران بسیاري از آن میخورند تا آنجا که درندههاي کناره آبگیرها هم بر سر آب بمانند بکمین ماهی و چون بدانها
گذرد شکارش کنند و چون ماهی خوراك درندهها، پرندهها و خود ماهیها و مردم است باید فراوان باشد. و چون خواهی وسعت
حکمت خالق و کوتهی دانش آفریدهها را بدانی بنگر بدان چه در دریاها است از اقسام ماهی، جانوران آبی و انواع بیشمار صدف
که سود آنها خرده خرده بفهم مردم رسند در پیشامدها مانند رنگ آمیزي با قرمز که مردم آن را فهمیدند از اینکه سگی کناره دریا
پرسه میزد و جانوري بنام حلزون گرفت و خورد و بینی آن با خونش رنگین ماند و مردم آن را زیبا دیدند و از آن حلزون رنگی بر
110 -92 : گفتند و مانند اینها که مردم بتدریج آن را در هر زمانی میفهمند (مصنف آن را بتفصیل در کتاب توحید آورده به ج 3
1) توضیح: ململم: با دو لام فتحه دار یعنی گرد شده و مدوّر و میان پر، یمام یعنی کبوتر بیابانی، ) ( رجوع کن از پاورقی ص 71
اصمعی گفته کبوتر وحشی است و کسائی گفته: کبوتر خانگی است، حمر بحاء ضمه دار و میم با تشدید یک نوع پرنده است چون
گنجشک و ابو داود طیالسی و حاکم با سند صحیح از ابن مسعود روایت کردند که ما نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم بودیم
که مردي بنیزاري رفت و تخم حمره از آن برآورد و حمره آمد و بر رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و یارانش پرواز میکرد، فرمود:
کدامتان این را داغ بدل کردید؟ مردي گفت یا رسول اللَّه من تخم او را برداشتم- در روایت حاکم جوجه او را- فرمود: برش
گردانید، برش گردانید و باو رحم کنید- پایان- دمیري از قول قزوینی گفته که فرج ماده فیل زیر بغل او است و هنگام آمدن برآید
تا شود که در آن درآید، فسبحان من لا یعجزه شیء، من گویم احوال فیل در باب مسوخ آید ان شاء اللَّه ( 2) دمیري پس از شرح
صفحه 28 از 139
پیکر و وصف زرّافه گوید: ابن خلکان در شرح حال ص: 52 محمّد بن عبد اللَّه عتبی بصري اخباري شاعر
آورده که میگفت زرافه با زاء ضمه دار یا فتحه دار جانور معروفی است و از سه جانور پدید شود، شتر وحشی، گاو وحشی و کفتار
که بر شتر افتد و از آن فرزندي آید میان شتر و کفتار و اگر نر باشد بگاو ماده افتد و زرّافه آورد و این در بلاد حبشه است و زرافه
بمعنی جماعت است که نام او شده چون از جماعتی زاده و عجم او را شتر گاو پلنگ نامند. و جمعی گویند زائیده جانورانیست از
وحوش که تابستان بر سر آب گرد آیند و بهم پرند: و برخی آبستن شوند و برخی نشوند، و بسا بر یک جانور ماده نرهاي بسیاري
پرند و منی آنها با هم در آمیزد و جانوران چند شکل و چند رنگ بزایند و جاحظ این گفته را نپسندیده و میگوید نادانی سختی
است که جزاز بیتحصیلی نشاید، زیرا خدا تعالی آفریند هر چه خواهد و آن یکنوع جاندار مستقل است مانند اسب و الاغ بدلیل
4) دمیري در باره میمون گفته: کنیهاش ابو خالد، ابو حبیب، ابو زنه و ابو : آنکه مانند خود را زاید که دیده شده (حیاة الحیوان 2
قشه است، جانوریست زشت نمکین و هوشمند و تند فهم و هنر آموز، پادشاه نوبه میمونی بمتوکل هدیه کرد که خیاط بود و
دیگري که زرگر بود، اهل یمن به میمون خدمتکاري آموزند تا اینکه بقال و قصاب او را پاسبان دکان کنند تا صاحبش برگردد،
باو دزدي آموزند و بدزدد، شیخان از قاضی حسین نقل کردهاند که اگر به میمون یاد دهند بخانهاي رود و کالا آورد و خانه را
سوراخ کرد و میمون را فرستاد و کالا آورد سزاست که دستش را ببرند چون جانور اختیار دار است. و از احمد بن طاهر روایت
است که در رمله میمون زرگري دیدم که چون میخواست بدمد بمردي اشاره میکرد در کوره بدمد، احوال دیگر او در باب مسوخ
نوعی گاو وحشی است که چون مادهاش آبستن شود از گاو گریزد شهوت باره است و نرش بر نر « مها » آید. دمیري گوید: گفتند
پرد و ببز خانگی ماند و شاخ بسیار ص: 53 سختی دارد که مخش براي قولنج بسیار سود بخش است. ( 1) هر
که تیکهاي از شاخ آن را با خود دارد درندهها از او نفرت کنند و اگر شاخ یا پوست یا ناخنش را دود کنند در خانه مارها از آن
کناره کنند و خاکستر شاخش بدندان کرم زده ریزند دردش آرام شود، مویش را در اطاق دود کنند موش و چسنه از آن کناره
کنند، اگر شاخش را بسوزند و در خوراك دچار تب نوبه ریزند آن تب را ببرد، و اگر با هر نوشابه بنوشند باه را فزاید و پی را نیرو
دهد، و نعوظ را فزاید و اگر در بینی خون دماغ بدمند خون قطع شود. و چون دو شاخش را بسوزند تا خاکستر شوند و با سرکه در
آمیزند و برابر خورشید به پیسی بمالند نابود شود، و اگر مثقالی از آن را کف کند با هر که ستیزد بر او پیروز شود. دمیري گفته:
وعل با واو فتحه دار و عین کسره دار بز کوهی است و در جاهاي سخت و هراسناك بطور دسته جمعی زندگی کنند، و هنگام
زایش جدا شوند و چون شیر در پستان ماده آنها فراهم شود آن را بمکد، و نرش چون از پریدن بر ماده درماند بلوط خورد تا
شهوتش نیرو گیرد، و چون ماده نیابد منی خود را بمکد هنگام شهوت، و چون زخمی بدو رسد از سبزي که بر سنگ است بمکد و
به زخم خود نهد و به شود، و چون احساس شکارچی کند و در جاي بلندي باشد بپشت خوابد و خود را بفرود بدره غلطاند، و دو
شاخ سرش تا دنبالهاش کشیدهاند و او را از سنگها نگهدارند و چون نرمند بزودي از سنگها درگذرانند. و نر آن را گوزن خوانند در
فارسی و دمیري گفته: در بیشتر احوال بگاو وحشی ماند، و چون از شکارچی بترسد خود را از سر کوه پرت کند و زیان نبیند شماره
سالهاي عمرش همان شماره گرههاي شاخ او است و چون مارش گزد خرچنگ بخورد. و ماهی را دوست دارد براي دیدنش بکناره
دریا آید، و ماهی هم نزدیک خشکی آید تا او را بیند، صیادان این را دانند و پوست گوزن پوشند تا ماهی بدانها آسمان و جهان،
ج 8، ص: 54 نزدیک شود و او را شکار کنند. ( 1) پر حریص است بخوردن مار و هر جا باشد دنبالش رود، و بسا که مارها او را
بگزند و اشک از چشمانش روان شود و هر دو گودي زیر پلکش بخشکد مانند شمع و آن را براي تریاق زهر مار برگیرند، و این
پادزهر حیوانیست، و بهترش زرد آنست و جاهاش بلاد هند و سند و ایرانست و چون از آن برجاي گزیدن مار و کژدم نهند سود
دارد، و اگر کسی که زهر نوشیده آن را در دهن نگهدارد نافع است و در دفع سم خاصیّت عجیبی دارد. براي این حیوان شاخ نروید
جز پس از دو سالگی که راستا برویند چون میخ و در سال سوم تیره تیره شود و همچنین تا سال ششم و بمانند دو درخت گردند در
صفحه 29 از 139
سر او و پس از آن در هر سال دو شاخش بیفتد و بجاي آنها بروید، و چون برویند آنها را برابر خورشید دارد تا محکم شوند، و
گوزن ترسو است و همیشه در هراس است و مارها را بسختی میخورد و آنها را از دم میخورد تا بسر و هر سال شاخ اندازد، و این
الهامی است از خدا تعالی براي سود مردم، زیرا مردم با شاخ او هر جانور بدي را برانند و سختی زایش را آسان کنند و براي زنهاي
آبستن سود بخش است و سوخته آن با عسل کرم شکم را برآورد. ارسطو گفته: او را با سوت و آوازهخوانی شکار کنند چون تا آن
را بشنود بخوابد، و شکارچیان او را بدان وادارند و از دنبالش آیند و چون دیدند گوشهاش شل شد او را بگیرند، آلتش همان پی
است نه گوشت دارد، نه استخوان و شاخش تو پر است و سوراخی ندارد. و بسیار فربه شود و چون فربه شود در گریز باشد از ترس
اینکه شکار شود و گوزنها در تابستان افعی خورند و چون از گرمی آن داغ شوند بدنبال آب روند و چون بدان رسند ننوشند و آن
را بو کنند چون اگر بنوشند در آن حالت و آب بزهري رسد که در شکم آنها است نابود شود، تشنه مانند زمانی دراز تا زهر درون
ص: 55 آنها هضم شود و آنگه آب نوشند. ( 1) و چون شاخش دود شود، جانوران و هر جانور زهر داري را
براند، و چون شاخش را بسوزانند و با آن مسواك کنند زردي و سوراخهاي دندان را ببرد و بیخ آنها را سخت کند و هر که تیکه از
آن با خود دارد خوابش نگیرد و اگر آلتش را خشک کنند و با شربت بنوشند باه را برخیزاند و نوشیدن خونش سنگ مثانه را آب
76 ) مقصود از نمونه همانست که خدا تعالی در داستان هابیل یاد کرده فیروزآبادي گفته: دلفین با : کند- پایان- (حیاة الحیوان، 1
ضمه جانور دریائی است که غرق شده را نجات دهد، دمیري گوید: در باب سین: دخس مانند صرد بضبط جوهري همان دلفین
است بضمه دال و جانور دریا است که غرق شده را نجات دهد و او را بر پشت خود گیرد تا بتواند شنا کند، و برخی گفتند: خوك
دریائی است که غرقی را نجات دهد و در پایان نیل مصر که بسوي دریاي شور است فراوانست، چون دریا آن را به نیل اندازد و
چون مشک باد کردهایست و سر ریزي دارد. و در جانوران دریا جز او داراي شش نباشد و از این رو آواز باد و نفس دهد و چون
بغرقی رسد نیرومندتر وسیله نجات او گردد، زیرا پیوسته او را بخشکی هل دهد تا رها شود، و بکسی آزار نرساند و جز ماهی
نخورد، و بسا مانند مرده بر روي آب پدید گردد، و بزاید و شیر دهد و فرزندانش هر جا رود دنبال او باشند و جز در تابستان نزاید.
و در طبعش همدمی است بویژه با کودکان، و چون شکار شود بسیاري از همنوعانش براي نبرد با شکارچی آیند و چون در ژرفا
زمانی بماند نفسش تنگ شود و مانند تیر شتابانه برآید تا نفس کشد، و اگر بکشتی برخورد خود را بجهاند و از کشتی بلندتر
2) فیروزآبادي گفته: تنّین چون سکین ماریست بزرگ، دمیري گفته ) (-245 : برآید، و نر آن همیشه با ماده است (حیاة الحیوان، 1
بزرگترین ص: 56 مار است که میشود باشد قزوینی در عجائب المخلوقات گفته بدتر از کوسه است و در
دهانش دندانها است چون سر نیزه، دراز است چون نخل خرما دو چشم سرخ دارد چون خون، دهانی گشاده و شکمی گشاد دارد و
چشمانش برق زنند و بسیاري جانوران را ببلعد و جانوران خشکی و دریا از او بترسند، و چون بجنبد دریا را بموج اندازد از نیروي
سخت خود در نخست ماریست سرکش که جانوران خشکی را بخورد هر چه بیند و چون بسیار تباهی کند فرشتهاي آن را بردارد و
بدریا افکند و در آن هم چنین کند و تنش بزرگ شود، و خدا فرشتهاي فرستد تا او را نزد یأجوج و مأجوج افکند، و یکی روایت
کرده که تنین دیده بدرازاي دو فرسنگ، رنگش مانند پلنگ است و چون ماهی فلس دارد و دو بال بزرگ و سرش چون سر آدمی
13 ) گویم: در سخن آنها ندیدم : است باندازه تپه بزرگی و دو گوش دراز و دو چشم گرد بزرگ دارد- پایان- (حیاة الحیوان، 1
که ابر تنین را رباید. دمیري گفته: عنکبوت جانورکی است که در هوا تار تند پاهاي خردي دارد و چشمان درشتی هر کدام هشت
پا و شش چشم است و چون خواهد مگس را بگیرد بزمین چسبد و اطرافش را آرام کند و نفس نکشد و بمگس پرد و بخطا نرود،
افلاطون گفته: حریصترین چیزها مگس است و قانعترین آنها عنکبوت و خدا حریصتر چیزي را روزي قانعتر چیزي ساخته،
فسبحان اللطیف الخبیر. و این نوع را ذباب نامند و نوعی هم دارد که بسرخی زند و کرك دارد و چهار نیش در سر که با آنها بگزد
و تار نتند بلکه در زمین لانه کند و چون خزندهها شب برآید و از آنها است رتیل، جاحظ گفته: رتیل نوعی عنکبوت است و آن را
صفحه 30 از 139
کژدم مارها نامند، زیرا مار و افعی را میکشد، گفتند شش بلکه هشت نوع است و همه از دسته عنکبوتند. ( 1) جاحظ گفته: فرزند
عنکبوت شگفتترین جوجه است که در دنیا برآید کاسب و جامه بر تن زیرا از ساعت ولادت تار تند بینیاز بتلقین و آموزش و
تخم نهد و بر سرش بخوابد و نخست که زاده شود کرمهاي خردیست که در سه روز دگرگون ص: 57 گردد
و عنکبوت شود و بتباهی پردازد، و چون نر میل ماده کند رشتهاي از میان تارها کشد و ماده هم چنان کند و پیوسته چنین کنند تا
شکم نر برابر شکم ماده شود و این نوع عنکبوت حکمت دار است و از حکمت او است که نخست تار کشد و آنگه پود سازد و از
میانه آغاز کند و جاي شکار خود را مانند انبار آماده سازد و چون چیزي در آن افتد و بجنبد بسویش رود و بر او بتند تا ناتوانش
کند و چون ناتوانش کرد بانبارش کشد و اگر شکار، تاري را پاره کرد برگردد و آن را بسازد و تاري که تند از شکمش بر نیاورد
بلکه از برون پوستش باشد، و دهانش بدرازا شکاف دارد، و این نوع خانهاش را همیشه سه گوش سازد و گشادي خانهاش
114 ) در قاموس گفته: قرمز رنگ ارمنی است و از فشرده کرمی است که : 266 و 2 : باندازهایست که جاي او باشد، (حیاة الحیوان 1
در نیزارهاي آنها است، و گفته حلزون با حرکت لام جانوریست در چراگاه شتران. گویم: از خبر برآید که قرمز و حلزون یکی
هستند و بسا مقصود اینست که از رنگ حلزون پی بردند بکار زدن قرمز براي رنگ آمیزي چون بهم مانند، دمیري گفته: حلزون
کرمی است درون لولهاي سنگ وش در کنارههاي دریاها و نهرها یافت شود و تا نیمی از تنش را از لوله برآرد و براست و چپ رود
و بجستجوي مایه خوراکش و چون تري و نرمی یابد بر آن خوابد و اگر بزبري و سختی برخورد خود را بدرون لوله کشد که
171 ) گویم همه : صدفی است براي حذر از آزارکننده تنش و چون خود را بکشد خانه خود را با خود برد- پایان (حیاة الحیوان، 1
خبر را با شرحش بوجه دیگر در کتاب توحید آوردیم. دنبالهایست که سود بزرگی دارد: ( 1) بدان که از چند جاي این خبر روشن
است که کارهاي جانوران زبان بسته از روي فهم و شعور نیستند و همان منش آنها است و از ظاهر بسیاري آیات و اخبار برآید که
شعور و شناسائی دارند، زیرا وظائفی دارند که بترك برخی از آنها کیفر ص: 58 شوند در دنیا و بترك برخی
در دیگر سرا ولی نه همیشه بلکه باندازهاي که حق ستمدیده از ستمکننده دریافت شود، و حکماء و متکلمین خاصه و عامه در این
باره اختلاف دارند. حکماء گفتند نفس ناطقه آدمی مجرّد است و دریافت کلی جز از مجرد نیست، و از این رو ادراکش را
مخصوص آدمی دانند و جانوران دیگر بوسیله نیروهاي تن امور جزئیه را دریابند چون گوسفند که از گرگ چیزي دریابد که از او
نفرت گیرد، و بیشتر متکلمین هم فهم و شعور و خرد را از جانوران نفی کنند که مدار تکلیف است، و آیات و اخبار وارده در این
باره را تاویل کنند چنانچه پیش دانستی و از این پس بیاید. و درست اینست که دلیل قطعی بر نبودن خرد و تکلیف در آنها نیست
بطور مطلق و جز این نیست که دلالت دارند که آنان در ادراك معانی دقیقه و در تکالیف عظیمه بپایه آدمی نرسند و نوید نعمت
دائم یا کیفر جاوید ندارند و بسا برخی امور کلیه که بماندن نوع و خوراك و نموّ آنها رسا است بفهمند و شناخت خدا و فرمانبري
از امام زمان را بالهام دریابند و هم امور وارده در اخبار معتبره را و این نشدنی نباشد و بایست نشود که مانند متکلمین دیگر عهده
دار همه تکالیف باشند و بترك آنها کیفر شوند. و نیز تکلیف نداشتن دلیل خرد نداشتن و بیشعوري بطور مطلق نیست، زیرا
بچههاي در آستان بلوغ تکلیف ندارند و بسا داراي علوم و تحقیق مطالب باشند که بسیاري از مکلفین ندارند. بعلاوه ممکن است
برخی آیات و اخبار حمل شوند بر اینکه خداوند براي معجزه پیغمبري یا کرامت وصی و ولی در وقت معینی بجانوري خرد و شعور
داده که گفتار و کردار خردمندان از او سر زده چنانچه گذشت یا سخنی و کاري در او آفریده گر چه خود او نفهمیده گرچه دور
از باور است، ولی اگر گفته شود که کارهاي محکم و هنرهاي دقیق او بصرف طبع است بیفهم و شعور بدان و سود آن آسمان و
جهان، ج 8، ص: 59 در نهایت بعد است. ( 1) و ممکن است عبارات حدیث مفضل که موهم این معنا است تعبیر شود باینکه خدا
تعالی در موقع مقتضی بدو الهام میکند بیآنکه آن را از استادي فرا گیرد یا از آزمایش و خواندن کتاب چون افراد آدم که خردمند
باشند، چنانچه بنوزاد خواستن خوراك و گریه در طلب آن القاء شود و مکیدن پستان و مانند آن الهام گردد چنانچه شرح و