گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
باب چهارم نادر است و در سوار شدن شترهاي باردار نجاست خوار است






-1 در مکارم- 138 - رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله نهی کرد از خوردن گوشت و شیر شتر نجاست خوار و بار کردن پوست بر (4)
آن، و از اینکه مردم سوارش شوند تا 40 شب بآن علوفه پاك دهند. ( 5) بیان: حکم خوردن گوشت و نوشیدن شیر حیوانات
نجاستخوار بیاید، و نهی از سواري و باربري آنها گویا از روي کراهت باشد، اصحاب حج رفتن با شتر نجاستخوار را مکروه
شمردند، در منتهی گفته: حج و عمره بر شتر نجاستخوار مکروه است و آن شتري است که تنها عذره آدمی خورد که حرامست و
حج بر آن مکروه است و دلیل آن که شیخ بسند خود از علی علیه السّلام آورده که مکروه است حج و عمره بر شترهاي
2- در معانی الاخبار- 223 - چاپ غفاري: بسندش از امام ششم علیه السّلام که هر (6) .( نجاستخوار- در تهذیب (ج 1 ص 572
ص: 109 که سوار شتر باردار شود و از آن بیفتد و بمیرد و بدوزخ رود. در فقیه 2 ص 309 بسندش از محمّد
بن سنان مانندش آمده. صدوق- ره- در هر دو گفته: مقصود اینست که مردم روي بار شتر سوار میشدند و بیدست گرفتن بجهاز
شتر پائین میافتادند و آن غدقن شده تا عمداً نیفتد و بمیرد و خودکشی کرده باشد و سزاوار دوزخ گردد و این حدیث نهی از سوار
شدن بر شتر باردار نیست و همانا نهی از فرو افتادن از آنست بیدستگیره و حدیثی هم که گفته: هر که سوار شتر باردار شود باید
وصیت کند نهی از آن نیست بلکه امر بوصیت است چنانچه گفتند: هر که بحج یا جهاد رود باید وصیت کند که نهی از حج و
جهاد نباشد، و مردم جز بر شتر باردار سوار نمیشدند و همانا کجاوهها تازه پیدا شدند و در گذشته معروف نبودند- پایان- ( 1) بیان:
در نهایه گفته: زامله شتریست که گندم و کالا بار دارد. و والد- قده- گفته است ظاهر اینست که سواري آن با دسترسی بجز آن
مکروه است چون در معرض ضرر است و شایع است کمتر کسی سوار آن شود و نیفتد، و یکی گفته سبب نهی اینست که آن را
براي باربري اجاره کند و روا نیست بیاجازه مکاري بر آن سوار شود. ولی خبر دوم آن را نپذیرد، و ظاهراً مقصود شتران سرکشی
باشند که هنوز رام نشدند، و اینکه فرموده کجاوهها تازه پیدا شدند بسا منظورش شیوع آنها باشد و اگر چه آن هم جاي گفتگو
(1) است زیرا ذکر کجاوه در اخبار بسیار شده. ص: 110
باب پنجم آداب شیر دوختن و چراندن و در آن نوادري است
صفحه 52 از 139
باب پنجم آداب شیر دوختن و چراندن و در آن نوادري است
-1 در معانی الاخبار- 284 - بسندي که مردي شتري را نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله دوشید و او فرمودش کمی در آن بگذار (2)
که شیرآور باشد. میفرماید همه شیر پستان را مدوش و اندکی در آن بنه که شیر بالا را بکشد و اگر پستان تهی گردد آمدن شیر در
25 ) گفته: آن حضرت ضرار بن ازور را فرمود تا شترش را بدوشد و باو فرمود: شیر کمی در : آن پس افتد. ( 3) بیان: در نهایه ( 2
پستانش بگذار و همه را ندوش، و مانند آن را گفته. و در مجازات النبویه ( 250 چاپ قاهره) گوید: و از این باره است که فرموده
بکسی که شتري دوخته: وانه کشنده شیر را، سید گفته: این استعاره است که و مقصود اینست که در پستان شتر اندکی شیر بجا نهد
و آن را تهی نکند، زیرا آنچه در آن ماند، شیر بالاتر را بکشد و درزیدن شیر را بیفزاید و گویا مانده شیر را میخواند و جایگاه آن
2- در محاسن- 641 -: بسندي که رسول خدا ( میشود و چون همه را بکشد جوشش آن را کند سازد و درزیدن آن را کم کند. ( 4
:- 3- و از همان- 642 ( صلی اللَّه علیه و اله فرمود: جایگاه گوسفند را پاك کنید و گرد آنها را بگیرید که از جانداران بهشتند. ( 5
بسندي که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: رغام گوسفند را پاك کنید و در جایگاه آنها نماز بخوانید که از جانداران
544 فروع-: بسندش تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که جایگاه : 4- در کافی- 6 ( بهشتند، فرمود رغام آب بینی آنها است. ( 6
ص: 111 آنها را پاکیزه کنید و رغام آنها را پاك کنید. ( 1) توضیح: رغام بضمه خاك است و شاید مقصود
ستردن خاك است از آنها و پاکیزه کردن آنها است و در یکی از نسخههاي محاسن رغام بعین بینقطه است و آن مناسب تفسیر
برقی است در حدیث شماره 3 ولی بیشتر نسخههاي کافی به نقطه دار است، و این تفسیر و خلاف در روایات عامه هم هستند،
رعام آبی است « جزري در راء و عین بینقطه گفته: در حدیث است که: نماز کنید در جایگاه گوسفند و دست کشید رعامش را
نماز کن در آغل گوسفندان و » که از بینی آنها فرو ریزد. وانگه در باب راء و غین نقطه دار گفته: در حدیث ابی هریره است که
که برخی آن را با غین نقطه دار روایت کرده و گفته مقصود آب بینی آنها است بهمان معناي مشهور که با « دست کش برغام آنها
:(250 : 5- در علل ( 3 ( عین بینقطه است، و بسا مقصود از آن ستردن خاك است از آنها براي پرورش و بهسازي آنها- پایان- ( 2
بسندش از هشام بن سالم که بامام ششم گفتم چگونه قوم لوط دانستند مردانی نزد لوط آمدند، فرمود: زنش بیرون میشد سوت
6- در محاسن- 642 - بسندي از جعفري که شنیدم ابو الحسن ( میکشید و میشنیدند و میآمدند و از این رو سوت زدن بد است. ( 3
علیه السّلام میفرمود سوت مزن بگوسفندت که میروند و بنگ بدانها که میگردند. ( 4) بیان: در قاموس گفته: صفیر بیها از آوازها
است و سوت براي خر واداشتن او است به آب و این دلالت دارد بر خوب نبودن سوت زدن براي گوسفند، و در باب طیره و عدوي
گذشت آنچه دلالت دارد از راهی به نهی سوت زدن و بر جواز آمیختن جانور کچل با جز آن و اینکه واگیره نیست. آسمان و
(1) جهان، ج 8، ص: 112
باب ششم سبب نامگذاري جانداران و آغاز آفرینش آنان
2 و 3-: بسندي تا امیر المؤمنین علیه السّلام که در پاسخ پرسش یهودي فرمود: همانا به اسب گویند اجد براي : -1 در علل- 1 (2)
اینکه نخست کسی که سوار اسب شد قابیل بود روزي که برادرش هابیل را کشت و میسرود: اجد الیوم و ما+ ترك الناس دما یابم
امروز که واننهد کس خون رها و از اینرو به اسب گفتند: اجد، و باستر گفته شد: عد، براي اینکه نخست کسی که سوار استر شد
و شیفته جانوران بود، و استر آدم را میراند و چون استر میماند، آدم فریاد میزد: اي « معد » آدم علیه السّلام بود که پسري داشت بنام
معد آن را بران، و استر با نام معد انس گرفت، و مردم بجاي معدّ، گفتند: عد و همانا به الاغ خر گفتند زیرا نخست کسی که
و چون این « وا حرّاه » سوارش شد حوّاء بود که الاغی داشت و سوارش میشد براي زیارت گور پسرش هابیل و در راه خود میگفت
سخن را میگفت الاغ راه میرفت و چون نمیگفت سست میکرد و مردم بجاي آن حرّ میگفتند. ( 3) بیان: اجد از اجاده یعنی خوب
صفحه 53 از 139
میگریزم چون مردم خونخواهی میکنند یا از وجدان دریابم که مردم خون را واننهند. یا با دال تشدید دار است یعنی بکوشم و بمعنی
گفته امام « ترك الناس دما » است یعنی امروز انتقام خون را از دشمنم گرفتم، و « دما » تصحیف « و ما » یکم برگردد، و بسا گفته شود
علیه السّلام است و بنا بمعنی یکم و دوم ظاهر اینست که کلمه اجد براي راندن اسب باشد چنانچه عدّ، عدّ، ولی مشهور اینست که
براي راندن شتر است، در قاموس گفته: عدعد براي راندن استر است، حرّ راندن شتر چنانچه براي میش حیه گویند- پایان- گویا
نخست براي راندن خر بوده و عدّ براي استر، و چون شتر نزد عرب بیشتر بوده براي آن بکار رفته. ص: 113
70 : بسندش از عبدوس بن ابی عبیده که شنیدم حضرت امام رضا علیه السّلام میفرمود: نخست کسی که سوار : -2 در علل- 2 (1)
اسب شد اسماعیل بود، اسب وحشی بود و سواري نمیداد، خدا عزّ و جلّ آن را از کوه منی براي اسماعیل فراهم کرد و همانا اسب
را عراب نامیدند براي آنکه نخست اسماعیل بر آن سوار شد. ( 2) بیان: یعنی اسب خوب را عربی نامیدند چون نخست سوار بر آن
88 ) عرب نام این تیره معروف مردم است که مفردي ندارد، : اسماعیل بود که ریشه عرب است و جد آنها است در نهایه گفته: ( 2
میکشد اسبهاي » خواه چادرنشین بیابان باشند یا در شهرها، و منسوب بدان را اعرابی و عربی گویند، و در حدیث سطیح است که
3- در امان الاخطار- ( یعنی وابسته بعرب، میان اسب و آدم جدا کردند، آدم را عرب و عربی گفتند و اسب را عراب. ( 3 « عرابی را
-97 در حدیثی از ابن عباس که چون اسماعیل بالغ شد خدا از دریا صد اسب برآورد و در مکه تا خدا خواست میچریدند و بدر
4- در حدیث دیگر است از محمّد بن مسلم (از مسلم بن جندب خ ( خانه او آمدند و آنها را افسار زد و آماده کرد و سوار شد. ( 4
35 -: بسندش از ابن عباس که اسب عربی وحشی بود در : 5- در علل- 1 ( ب) نخست کس که سوار اسب شد اسماعیل بود. ( 5
سرزمین عرب، و چون ابراهیم و اسماعیل پایههاي خانه را برآوردند فرمود: البته بتو گنجی دادم که بکسی پیش از تو ندادم، گفت:
پس ابراهیم و اسماعیل بیرون شدند تا بکوه جیاد برآمدند و گفتند الا هلّا الا هلّا و در سرزمین عرب اسبی نماند جز نزد ابراهیم آمد
و رام او شد و سر بر کف او نهاد، و براي همین جیاد نامیده شدند، و پیوسته اسبها از خدا خواهند که آنها را محبوب صاحبان خود
سازد. و اسبها پیوسته زنده بودند تا سلیمان آنها را برگرفت، و چون او را دل بردند فرمود تا گردن آنها را زدند و همه را پی کردند
تا 40 اسب زنده ماندند. ( 6) بیان: فیروزآبادي گفته: هلّا راندن اسب است ... و خیل چند اسب را ص: 114
گویند و مفرد ندارد یا مفردش خائل است چون بتکبر راه رود، و جوهري گفته: جواد اسب رهوار است و جمع آن جیاد و اجیاد
است که اجیاد نام کوهی است در مکه که براي اینکه جایگاه اسبهاي تبّع شد این نام را گرفت، و قیقعان هم نامیده شد که جاي
اسلحه او بود، و در قاموس گفته: اجیاد: گوسفند است و زمینی یا کوهی در مکه که جاي اسبهاي تبّع بوده- پایان- و این خبر
دلالت دارد که نام کوه جیاد است بیالف و بسا که الف از زبان راویان یا خامه نسخه برداران افتاده باشد و مؤیدش آنست که
دمیري آن را از ابن عباس بلفظ اجیاد روایت کرده که بیاید و اینکه گفته دل او را بردند الخ در برخی نسخهها نیست و گویا مصنف
در پایان او را قلم زده چون مخالف عقیده او است در این داستان چنانچه بتفصیل در باب خود گذشت، و این موافق روایت
47 فروع-: بسندش از امام ششم علیه السّلام که اسب در بلاد عرب وحشی بود و ابراهیم و - 6- در کافی- 5 ( مخالفین است. ( 1
اسماعیل به کوه جیاد برآمدند و فریاد کردند، الا هلمّ الا هلم، فرمود: اسبی نماند جز فرمانبر آنها شد در محاسن- 630 - از چند
224 و 225 - بنقل از تاریخ نیشابوري بسندش از امام یکم علیه السّلام که رسول : 7- در حیاة الحیوان- 1 ( کس مانندش آمده ( 2
خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: چون خدا خواست اسب را آفریند بباد جنوب فرمود: من از تو خلقی آفرینم و او را عزت دوستان
خود و زبونی دشمنانم و جلال فرمانبرانم سازم، باو گفت پروردگارا بیافرین و از آن مشتی برگرفت و اسبی آفرید و فرمود تو را
عربی آفریدم و خیر را به پیشانی تو بستم و غنیمتها را بدوش تو فراهم کردم و تو را در وسعت روزي جاي دادم و دیگر جانوران
را کمک کار تو ساختم، و صاحبت را بر تو مهربان کردم و تو را بیبال پرنده نمودم، تو براي جستن هستی و براي گریختن، و بر
پشت تو مردانی آورم که مرا تسبیح گویند و تهلیل و سپاس و تکبیر، سپس فرمود تسبیح و تهلیل و تکبیري صاحبش نگوید جز که
صفحه 54 از 139
1) فرمود: چون فرشتهها آفرینش اسب را شنیدند گفتند: پروردگارا ما ) او بمانندش پاسخ گوید: ص: 115
فرشتههاي تو تسبیح تو گوئیم و سپاست کنیم و تهلیل تو گوئیم، براي ما چه باشد؟ و خدا برایشان اسبها آفرید با گردنهائی چون
گردن شتر بختی که کمک دهند بهر که خواهد از پیغمبران و رسولانش، فرمود: چون قوائم اسب بر زمین استوار شدند، خدا بدو
فرمود: با شیهه تو مشرکان را خوار کنم و گوششان را از آن پر کنم و آنها را زبون کنم و در دلشان هراس افکنم. فرمود: چون خدا
هر چیزي را بآدم عرضه کرد که آفریده بود باو فرمود: برگزین از آفریدههایم آنچه خواهی، و اسب را برگزید و باو گفته شد:
برگزیدي عزت خود و عزت فرزندانت را تا همیشه که بپایند و بمانند تا پایان روزگار. سپس فرمود: نخست کسی که بر آن سوار
شد اسماعیل علیه السّلام بود و از این رو عراب نام گرفت، و پیش از آن وحشی بود چون وحشیان دیگر، و چون خدا تعالی با
ابراهیم و اسماعیل رخصت داد تا پایههاي خانه کعبه را برآوردند فرمود عزّ و جلّ من بشما گنجی دهم که براي شما ذخیرهاش
کردم، سپس خداي تعالی باسماعیل وحی کرد که برون شو و آن گنج را بخوان و بکوه اجیاد برآمد و نمیدانست گنج چیست و
خواندن چیست و خدا عزّ و جلّ خواندن را بدو الهام کرد، و در روي زمین هیچ اسبی در سرزمین عرب نماند جز از او پذیرا شد و
8- در قرب ( در فرمان او آمد، و از اینرو پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: سوار اسب شوید که میراث پدر شما اسماعیل است. ( 2
الاسناد 105 -: بسندش از علی بن جعفر که از برادرش امام هفتم علیه السّلام پرسید از جیاد که چرا جیادش خوانند؟ فرمود: چون
اسبها وحشی بودند، و ابراهیم و اسماعیل بدانها نیازمند شدند و از خدا تبارك و تعالی خواستند آنها را زیر فرمانشان آورد، و او را
فرمود، تا بر ابی قبیس برآید و فریاد زند الا هلمّ الا هلمَّ و آمدند تا بر کوه جیاد ایستادند، و فرو آمد و آنها را گرفت و آن را جیاد
، 921 ) مثل آن است. آسمان و جهان، ج 8 -249 : نامیدند، در کتاب المسائل (مصنف همه آن را در کتاب احتجاجات آورده- 10
(1) ص: 116
باب هفتم فضیلت داشتن چهارپایان و انواعشان، شوم و با برکت آنان
آیات قرآن مجید
آیات قرآن مجید
-2 ( -1 الانفال- 60 - آماده کنید برایشان هر چه توانید از نیرو و داشتن اسبان بترسانید بدان دشمن خدا و دشمن خود را. ( 3 (2)
3- ص- 31 - چون عرضه شد بر او شامگاه ( النحل- 16 - و اسبان و اشتران و خران براي آنند که سوارشان شوید و زیور باشند. ( 4
اسبان عربی رهوار 32 - گفت مهر ورزیدم با اسبها تا یاد پروردگارم رفت و خورشید پنهان شد 33 برشان گردانید و آغاز کرد به پی
کردن و گردن زدن آنها.
تفسیر
بدان نبرد کنید در تفسیر علی بن ابراهیم است، « هر چه توانید » یعنی براي سرکوبی پیمانشکنان یا کافران « براشان آماده کنید » :(5)
66 - از امام ششم : که مقصود ساز و برگ جهاد است، و در فقیه-: 70 - است که خضاب سیاه هم از آنست، و در تفسیر عیاشی- 2
و داشتن » 29 فروع- بسندي تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که تیراندازیست ، علیه السّلام که شمشیر و سپر است، و در کافی- 5
555 - از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله است که نگهدارید اسبان را زیرا : که در راه خدا نگاهداري شوند. و در مجمع البیان- 4 « اسبها
صفحه 55 از 139
یعنی کفّار مکه را. و من « دشمنان خدا و دشمنان خود را » سواریشان براي شما عزتست و درونشان گنج تا بترسانید بدان آمادگی
گویم خصوص سببی حکم را مخصوص آن نسازد، و دلالت دارد بر خوبی داشتن اسب براي جهاد و ترساندن دشمنان خدا گرچه
در زمان غیبت امام باشد براي ص: 117 انتظار ظهور آن حضرت چنانچه در اخبار آمده است و تفسیر آیه 2 و
3 در باب احوال داود علیه السّلام گذشت. ( 1) و خیر مال فراوانست و مقصود از آن در اینجا اسبانند که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله
یعنی اسبها « تا نهان شد در پرده » .« حب الخیل » فرمود: خیر به پیشانی اسبان بسته است تا روز قیامت. در قراءت ابن مسعود است که
یا خورشید، و در خبر است که مقصود خورشید است و مقصود از مسح ساق و گردن وضوء گرفتن است بروشی که در شرع آنها
بوده است.
اخبار باب
185 - رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم فرمود: خیر به پیشانی اسبان بسته است تا روز رستاخیز، و هر که بر : -1 در فقیه- 2 (2)
آنها هزینه دهد در راه خدا ثواب صدقه دارد و چون خواستی اسب آماده کنی، نقطه سفید در پیشانی آن باشد و بینی و لب بالایش
سفید باشد و سه تا از دست و پاهایش تا زیر زانو سفید باشند و هر دو دستش یک رنگ باشند و رنگش میان سیاه و سرخ باشد، و
بهترین اسب » 69 - گفته در حدیث است که : از آن فروتر، پیشانی سفید است تا سالم مانی و غنیمت ستانی. ( 3) توضیح: در نهایه- 3
ارثم آنچه بینی و لب بالاش سفید است، اقرح آنچه در پیشانی لکه سفید دارد کمتر از غرّه، محجل آنچه « ارثم اقرح محجل است
دست و پایش تا بالاي مچ و زیر زانو سفید است و سفیدي یک دست و دو پا را نگویند تا یک پا یا دو پا هم سفید باشند و طلق
: 2- در کافی- 6 ( آمده. ( 4 « بهتر است اقرح دست راست طلق است » الید را معنا کرده بآن که دستش سفید نباشد که در حدیث
535 فروع- بسندي از ابن طیفور پزشک که أبو الحسن علیه السّلام پرسید مرا که بر چه سوار شوي؟ گفتم: بر الاغ، فرمود: بچندش
خریدي؟ گفتم: 13 اشرفی، فرمود: این اسراف است که یک الاغی را به 13 اشرفی بخري و یابو ص: 118
نخري، گفتم: اي آقایم هزینه یابو بیش از الاغ است، فرمود: آنکه روزي الاغ را میدهد روزي یابو را هم میدهد، نمیدانی هر که
پاکشی داشته باشد در انتظار فرج، و دشمن ما را خشمناك کند که وابسته ما است خدا روزیش را برگشاید و سینهاش را باز کند و
3- در کافی: بسندش از امام ششم علیه السّلام که نه دهم روزي با ( او را به آرزویش رساند و کمک او باشد در کارهایش. ( 1
4- و از همان: بسندش از داود رقّی که امام ششم فرمود: هر که حیوان پاکشی بخرد سواریش از او است و ( حیواندار است. ( 2
5- و از همان: از یونس بن یعقوب که امام ششم فرمود: بگیر الاغی تا بنهات را ببرد که روزیش بر خدا است و ( روزیش بر خدا. ( 3
من الاغی گرفتم و همیشه با برادرم یوسف در پایان سال هزینه خود را بررسی میکردیم و اندازه آن را داشتیم و پس از خرید الاغ
6- از همان- 637 - بسندي از ابی جعفر علیه السّلام که از بدي ( هم باز رسیدیم و باندازه سال گذشته بود و چیزي فزون نبود. ( 4
7- در معانی الاخبار- 292 چاپ غفاري-: بسندي تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم که بهترین ( زندگی پاکش بد است. ( 5
8- از همان (همین روایت با پس و پیش دو جمله بسند ( مال نخلستان گرد نَر خورده است و اسبان ماده پر کرّه فراوان است. ( 6
دیگر) آمده که مهره مأموره و سکه مأبورة: سکّه خیابانیست که در دو طرف نخل دارد و کوچه را بمانندي آن سکه گویند که در
دو طرف خانهها دارد و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: براه نگوئید سکه، زیرا سکه جز سکههاي بهشت نباشد، و مأبوره نخلی
است که گرد نر بر آن زدند که گرد ریز را آبر گویند و صاحب زرع را مؤبر و خود نخل را مأبور. و مهره مأموره یعنی حیوان پر
بچه ده و یا اسب پر کرّه، و در مأموره دو واژه است یکی از امر که مأموره است و یکی از آمره که مؤمره است. و یکی قرائت کرده
-17 الاسراء بیمدّ که از امر است و از حسن روایت شده که آن را تفسیر کرده باینکه فرمان دادیم آنها را بطاعت و « أَمَرْنا مُتْرَفِیها »
صفحه 56 از 139
نافرمانی کردند ص: 119 و بسا که امرنا یعنی فزون کردیم آنها را طبق گفته آن حضرت: مهره مأموره و اسب
مأموره و کسی که آمرنا خوانده معنایش جز فزون کردیم نیست و کسی که امّرنا بتشدید خوانده بمعنی مسلط کردنست (و از کلام
عرب گواه آورده که امر بمعنی فزونی است) ( 1) تأیید: در قاموس ماده مهر گفته: مهر بضمه میم کرّه اسب است یا نخست کرّه که
11 - همین معانی و شواهد را براي (خیر المال مهرة ماموره و سکّۀ مأبوره آورده). و من : از او و یا از دیگریست ... (و از نهایه- 1
و آن بمعنی « و مهرة مأمورة » و در ضوء الشهاب گفته: روایت است که « و اسب مأموره » گویم: در شهاب گفته روایت است که
و حقش « غدایا و عشایا » فزونی است (و پس از ذکر شواهدي) گفته: از آمره بمدهم مأموره آمده بر سبیل مشاکله چنانچه گویند
و در تنها گویند: امرأنی، و مانند فرموده او صلی اللَّه علیه و اله « هنأنی الطعام و مرأنی » اینست که بگویند غدوات و چنانچه گویند
اعوذ باللَّه من الهامۀ » و آن از وزراست و باید موزورات باشد، و چون فرموده او صلی اللَّه علیه و اله « ارجعن مأزورات غیر مأجورات »
و چون جداگوئی ملمۀ آید زیرا از المَّ است، و گویا فرموده: بهترین مال نخل است و نتاج اسب. و پس از تفسیر سکه به « و اللامۀ
نخل گفته: اصمعی این سخن را تفسیر دیگر کرده و گفته: سکّه خیش آهن است که زمین را با آن شخم زنند براي کشت و مأبوره
در » بمعنی ساخته شده و تیز است و بد وجهی نیست و معنا اینست که بهترین مال زرع است و نتاج حیوان، و در حدیث است که
یعنی زراعت و دنبال گاو رفتن و ترك نبرد. و همانا نخل و زراعت و نتاج حیوان بهتر مال است چون نخل « نیابد سکه بخانه مردمی
و زراعت زکاة و ده یک دارند و مایه وفور بر مستمندان و نیازمندان و مستحقانند، و نتاج مایه وفور بر مجاهدین در راه خداست و
9- در مجالس ابن الشیخ- ( فائده حدیث برتري نخل و زرع است بر کسبهاي ص: 120 دیگر- پایان- ( 1
-244 بسندش تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که خیر بسته به پیشانی اسبها است تا روز رستاخیز و هر که اسبی در راه خدا
10 - در ثواب الاعمال- 103 - بسندش از امام هفتم ( نگهدارد علف و سرگین و آبی که نوشد روز قیامت در ترازوي او باشند. ( 2
که هر که در خانهاش اسب نجیبی دارد هر روز سه گناه از او محو شود و 21 حسنه براي او نویسند و هر که اسب دو رگی دارد هر
روز دو گناه از او محو شود و هفت حسنه برایش نویسند و هر که یابو براي زیور یا کار یا دفع دشمن دارد، روزي یک گناه از او
محو شود و شش حسنه برایش نویسند، در محاسن- 631 - بسندي مانندش آمده جز آنکه در آن 11 حسنه است در نخست مانند
186 - با این روایت در سند و متن مخالف است از پاورقی ص 166 ) در کافی مانند : فقیه (در این تعبیر اشتباه شده روایت فقیه 2
48 فروع). ( 3) بیان: نجیب که بعربی عتیق گویند پدر و مادرش هر دو عربی باشند، جوهري گفته: عتیق: کرم و : محاسن آمده ( 5
زیبائی و ارجمند از هر چیز و گزیده هر چیز است و هجین در آدمی و اسب از مادر است با پدر عرب و اقراف مادر عربی و پدر غیر
عرب. برذون یابو است که پدر و مادرش هر دو عربی نباشند، دمیري گفته: اسب دو نوع است عتیق و هجین و استخوان یابو
درشتتر است از استخوان اسب، و استخوان اسب سختتر و سنگینتر است از استخوان یابو و یابو بارکشتر است از اسب و اسب
تندروتر است از یابو، عتیق چون آهو است و یابو چون گوسفند، عتیق اسبی که پدر و مادرش هر دو عربی است و این نام براي
11 - در ثواب الاعمال- 103 -: بسندي از امام ششم علیه السّلام که رسول خدا صلی اللَّه علیه و (4) (147 : بیعیب بودن او است ( 2
12 - و از همان: بسندش از امام (1) اله فرمود: خیر بسته است به کاکل پیشانی اسب تا روز رستاخیز. ص: 121
ششم علیه السّلام که چون جانداري بخري بهرهاش از تو است و روزیش بر خداست در محاسن مانندش آمده جز اینکه گوید بخر
13 - در ثواب الاعمال: بسندش از سلیمان جعفري که شنیدم ابو الحسن علیه السّلام میفرمود: هر که اسب سرخ (2) .( جانداري ( 625
سفید پیشانی یا لکهاي سفید در پیشانی داشته باشد و اگر سفید پیشانی سفیدیش پهن باشد و دست و پایش هم همه سفیدي داشته
باشند من دوسترش دارم- که تا آن اسب را دارد فقر بخانهاش نیاید و تا این اسب را دارد در خانهاش خشم (بدي خ ب) (ستم خ
ب) در نیاید. گفت: و شنیدمش میگفت: هر که اسبی دارد تا دشمن را ترساند یا زیور خود سازد و پیوسته آن را دارد یاري شود و
تا آن را دارد تنگدست نشود، در محاسن 631 - مانند آنست ( 3) بیان: در محاسن است که همیشه خانه او در آبادي و رفاه است تا
صفحه 57 از 139
15 - و از ( 14 - در محاسن- 630 : بسندي تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که خیر در کاکل پیشانی اسبها است. ( 5 ( آن را دارد. ( 4
16 - در ( همان: بسندي از معمر که شنیدم ابی جعفر علیه السّلام میفرمود: خیر سراسر در کاکل پیشانی اسبها است تا قیامت. ( 6
17 - و از همان: بسندي که ابی ( محاسن- 631 : بسندي تا رسول خدا که خیر بکاکل پیشانی اسب بسته است تا روز رستاخیز. ( 7
الحسن علیه السّلام میفرمود امیر المؤمنین چهار رأس اسب از یمن براي رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم هدیه آورد و بوي
فرمود: آنها را برایم وصف کن گفت: چند رنگند فرمود: در آنها سفید رنگ هست؟ گفت: آري یک سرخی که سفیدي دارد:
فرمود: آن را براي من نگهدار، گفت: دو تا میان سرخ و سیاهند و سفیدي دارند فرمود: آنها را بدو پسرت بده، گفت چهارم
خاکستري ص: 122 تیره است، فرمود: آن را بفروش و بهایش را هزینه عیال خود کن، همانا برکت اسبان در
سفیدوش آنها است. ( 1) راوي گفت: و شنیدم ابو الحسن میفرمود: از تیره رنگ بدمان آید در همه بهائم جز شتر و استر، و بد داریم
تیرههاي سفید را در خر و استر بهر رنگ باشند، و بد داریم خال سفید پیشانی را در استر مگر پیشانی او همه سفید باشد و در هیچ
حالی آن را استثنا نکنم که همه جا خوبست. و فرمود: چون پاکش زیر پاي مرد بسر درآید و بوي گوید مرگ بر تو در پاسخش
535 فروع- آن را بسندي آورده تا گفته: من : گوید بمیرد و نگون شود هر کدام ما که نافرمانتر است پروردگارش را. در کافی- 6
186 - مانندش را آورده تا آنجا که گفته و در ذوات الاوضاح- در فقیه است که از یمن : آن را دوست ندارم بهر حال. در فقیه- 2
نزد آن حضرت آمد و گفت: یا رسول اللَّه برایت چهار اسب هدیه آوردم و فرمود آنها را برایم وصف کن در قاموس گفته وضح
سفیدي پیشانی است و سفیدي دست و پا، جوهري گفته اسب کمیت سرخ تیره است، سیبویه گفته از خلیل کمیت را پرسیدم گفت
مصغر آمده زیرا میان سیاهی و سرخی است و گویا خالص هیچ کدام را ندارد و با تصغیر خواستند بفهمانند که نزدیک بهر دو است
و جدائی کمیت و اشقر بیال و دم است و اگر هر دو سرخ باشند اشقر است و اگر سیاه کمیت است بهیم رنگ بسته است که جز
18 - در محاسن- 633 - از ابی الحسن علیه السّلام که هر که از ( رنگ خود ندارد و گفته سیاه رنگ است و خالدار است ... ( 2
خانهاش بیرون آید یا از خانه دیگري در آغاز بامداد و اسب و اشقر دست و پا سفیدي بیند که پیشانی سفید پهن دارد همه در
خوشی است و در آن روز جز شادي نبیند، و اگر دنبال حاجتی رود و اسب بیند خدا حاجتش را برآورد. در ثواب الاعمال- 103
19 - در محاسن- 625 -: بسندي تا رسول (1) بسندي مانندش را آورده و در آن آغاز بامداد نیست. ص: 123
خدا صلی اللَّه علیه و اله که از سعادت مسلمان مرکب خوبست و گوارا و از همان: بسند دیگر مانندش از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله
20 - در محاسن- 626 -: بسندش از امام ششم علیه السّلام که از ( 536 فروع کافی هم بسندي مانندش آمده. ( 2 : آمده. در ( 6
536 مانندش را در : خوشبختی مرد پاکشی است که در کارهاش بر آن سوار شود و حق برادرانش را با آن بپردازد. در کافی- 6
21 - در محاسن: بسندش از امام ششم که پاکش برگیرید چون زیور است و کار راه انداز و روزیش با ( سعادت مؤمن آورده. ( 3
22 - در ( خدا. محمّد بن عیسی راوي حدیث گفته: از دیگري هم برایم روایت شده و بر آن افزود: و برادرانت را با آن برخوري. ( 4
537 : بسندي مانندش آمده و گفته و روایت است که فرمود: عجب دارم که مرکب دار کارش درست نشود و از دستش : کافی- 6
23 - در محاسن: بسندي از محمّد بن قاسم بن فضل که در صریا بودم و ابی جعفر علیه السّلام اسبانی را سان میدید و میان ( برود. ( 5
آنها یکی بود پر نیرو و سخت شیهه گوید بمن فرمود: این از اسبهاي پدرم نیست. ( 6) بیان: صریا نام دهی است، و اشاره دارد به
اسبی که شیهه بلند کشد و نکوهش آنست یا اشاره بهمه آنها است، و غرض اینست که وارثان دیگر در آن بهره ندارند و در
24 - در مکارم- 138 - رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: خیر بکاکل پیشانی ( نسخهاي است که اینها از اسبان پدرم هستند. ( 7
25 - و روایت است از رسول خدا صلی ( اسبان بسته است تا روز قیامت و هزینه ده بدانها در راه خدا چون صدقه ده است پیوسته. ( 8
اللَّه علیه و اله که کاکل اسبان و یال و دم آنها را نزنید زیرا خیر بکاکل آنها بسته است و یال آنها گرمی تن آنها است و دمهاشان
26 - فرمود: صلی اللَّه علیه و اله میمنت اسبها در سیاهرنگ سرخ است، و در یک رنگ پیشانی سفید که دست ( مگس پران آنها. ( 9
صفحه 58 از 139
27 - و از امام باقر علیه السّلام که محبوبتر پاکشها نزد من سرخ است، و (1) راستش سفید نیست. ص: 124
( رسول خدا بر خري بنام یعفور سوار میشد. ( 2) بیان (از لغویان نقل کرده که حوّه رنگ زنگ آهن است یعنی رنگ جگري) ( 3
-28 در نوادر راوندي: بسندي آورده که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله بهمراه علی علیه السّلام در غزوه ذات السلاسل 30 اسب
- آنان که انفاق کنند دارائی خود را در شب و روز نهان و آشکار: 274 » فرستاد و فرمود: بر تو بخوانم آیهاي در هزینه بر اسبان
29 - و بهمین سند است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: راستی خدا و ( آن هزینه اسب است در نهان و آشکار. ( 4 « البقره
30 - و (5) ( فرشتهها رحمت آرند بر اسب داران، آنکه آنها را دارد براي دفاع از کسی که از دینش برگشته یا بت پرست است ( 34
بهمین سند که رسول خدا فرمود: شیهه اسب بهراس آرد دل دشمنان را دیدم جبرئیل هنگام شیهه آنها لبخند زد، گفتم: اي جبرئیل
31 - و بهمین سند که رسول خدا نبردي رفت و مردم ( چرا لبخند زدي؟ گفت چرا نزنم با اینکه دل کافران از شیهه آنان میطپد. ( 6
سخت تشنه شدند پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: کسی هست دنبال آب برود و هر کدام براست و چپ دویدند و مردیکه
بر اسب سرخی سوار بود مشک آبی آورد و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: بار خدایا برکت بده باسب سرخ، سپس فرمود: اسبان
سرخ گزیده آنهایند و کمیتها سخت آنها، و تیرهها پادشاهان آنها، خدا لعنت کند آن را که یالشان را و دمشان را که مگس پران
32 - و بهمین سند که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: خیر تا قیامت بکاکل اسبان بسته است، و ( آنها است بچیند ( 7
دارندههاش کمک یابند بر هزینه آن، یالشان وقارشان، کاکلشان جمالشان، دمشان مگس پرانشان (صدر حدیث اینست که علی
علیه السّلام فرمود: مردي نجرانی در نبردي همراه رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله بود و اسبی داشت که آن حضرت شیههاش را
خوش میداشت و آن را نیافت و فرستاد نزد آن مرد که اسبت چه شد؟ گفت سرکشی ص: 125 او بر من
آنان که » : 1) تبیان ) .( سخت بود و خایهاش را کشیدم و رسول خدا فرمود: او را مثله کردي، مثله کردي. تا آخر (از پاورقی ص 175
طبرسی- ره- در (ج 2 ص 388 ) مجمع گفته: ابن عباس گوید: این آیه در باره علی علیه السّلام فرود آمد که « مالشان را انفاق کنند
4 درهم داشت یکی را روز صدقه داد و یکی را شب و یکی را در نهان و یکی را در عیان و آن از امام پنجم و ششم علیه السّلام
روایت است و از ابی ذر و اوزاعی روایت است که در باره هزینه اسبان جهاد نازل شده، و گفتند در همه گونه هزینه در راه طاعت
خدا است که بدین وصف باشد. و بنا بر این گویم: آیه در حق علی علیه السّلام نازل است و حکمش بر هر که کار او کند
جاریست و فضل پیشدستی براي او ثابت است- پایان- ظاهر روایت لعن حرمت چیدن است و بسا حمل بر کراهت شدیده شود، یا
33 - در اعلام الدین: گفته شده: رشید بحج رفت و ( در صورتی که منظور تدلیس و نمود خلاف واقع باشد چنانچه شایع است. ( 2
امام هفتم او را سوار بر استرش دیدار کرد، رشید بآن حضرت گفت: چه کسی که مانند تو باشد در مقام خانوادگی و نژاد و
-34 ( پیشوائی و مرا بر استر دیدار کند؟ در پاسخ فرمود: از خودنمائی اسب سواري فروکش کردم و از زبونی خر سواري رستم. ( 3
35 - در ( در کتاب امامت و تبصره: بسندش از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله (دنباله حدیث شماره 31 را در وصف اسبان آورده) ( 4
- آنان که هزینه نهند اموال خود را در شب و روز تا آخر آیه 274 » 188 رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: این آیه : فقیه- 2
در باره اسبان فرود آمده. صدوق- رضی الله عنه- گفته روایت است که در باره امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام « البقره
فرود آمده براي آنکه چهار درهم داشت یکی را در شب صدقه داد و یکی را در روز، و یکی را در نهان و دیگري در عیان و این
آیه فرود آمد، و چون آیهاي در باره چیزي فرود آمده در باره همه همانند آنست، و عقیده در تفسیرش اینست که در باره آن
36 - در شهاب است که ( حضرت ص: 126 فرود آمده، و در باره نفقه بر اسبان و مانند آن مجري است. ( 1
37 - و فرمود صلی اللَّه علیه و اله میمنت ( رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: خیر بکاکلهاي اسبان بسته است تا روز رستاخیز. ( 2
اسبان در سرخ رنگ آنها است. در ضوء گفته: خیر بهره نیک است و عکسش شرّ است، خیل باسب سوار گویند و هم باسب تنها،
بخشیدم بتو زکاة خیل » 3) و دوم قول رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله ) « یا خیل اللَّه ارکبی » نخست چون قول او صلی اللَّه علیه و اله
صفحه 59 از 139
یعنی زکاة اسبها را، و آن را خیل نامند چون خودش تکبري دارد و هم سوارش. و از این رو گفتند: هیچ کس بر اسب سوار « را
و منظور حدیث «. چون روستائی بر اسب سوار شود خدا را فراموش کند » نشود جز در خود کبري یابد، و در گفته عجم است که
ستایش اسب است براي کار آمدیش در جهاد که اگر نبود شهري گشوده نمیشد و بر بلاد کفار دست اندازي فراهم نمیشد، و
پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و یارانش پس از وي از آن کمک گرفتند براي غلبه بر دشمن و جهانگیري و نشر دعوت اسلام و اگر از
نیروي آن نبود این پیشرفت براشان فراهم نشده بود، و آن از ابزار ویژه نبرد و ساز و برگی است دشمن ترسانتر، و کاکل را یاد کرده
براي آنکه نخست عضویست که با آن روبرو شوي و بالعکس. و از وهب بن منبّه روایت است که چون خدا خواست اسب را آفریند
بباد جنوب فرمود: من از تو آفریننده باشم آفریدهاي که عزت دوستان و جلال اهل طاعتم سازمش و از آن مشتی برگرفت و اسبی
آفرید و فرمود: تو را فرس نامیدم و عربی ساختم، و خیر بکاکل تو بسته است، و غنیمت بر پشت تو بدست آید، تو را بیبال پرنده
کردم، با تو طلب شود و با تو گریز میسّر گردد. ( 4) و روایت است که تمیم داري با اینکه حکمران بیت المقدس بود خودش جو
اسبش را پاك میکرد، گفتند: کاش آن را بدیگري واگذار میکردي، گفت از رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله شنیدم هر که جو
اسبش را پاك کند، و برخیزد و آن را در آخورش ص: 127 ریزد، خدا بشمار هر جو حسنه برایش نویسد.
1) و از انس بن مالک است که آن را برآورده تا گفته: یک روز مرز داري در راه خدا بهتر از اینست که کسی در خانه خود 360 )
روز عبادت کند که هر روزش هزار سال باشد: و پیوسته عرب اسبان خود را ارجمند میداشتند چنانچه اشعارشان بدان گویا است.
خاندان گرسنه مانند و شود اسبم سیر و چنانچه گفته است: بهنگام هراس از گل بود به و جز آن که شمارش بدرازا کشد، روش
تازیان در جاهلیت این بود که براي سه چیز، قبیلهاي بشادباش دیگري میرفتند: براي تبریک ولادت پسري پدر دار، براي زایش کره
اسبی اصیل و یا نبوغ شاعري شیوا، سود حدیث آگهی به والائی اسب است و واداري بگرامی داشتن آن، راوي حدیث ابن عمر
است، و در حدیث دوم یمن را که برکت و فزونیست از اسب دانسته و عکس آن شومی است، و شقره در آدمی سرخی زلالی است
که بسفیدي زند و در اسب سرخی زلالی که یال و دم را فراگیرد و اگر سیاه باشند کمیت باشد، و شقره در شتر سرخی تندیست،
شقر بگل شقائق نعمان گویند و طرفه گفته: بیکباره جامی زدند آن گروه دگر باره بر اسب خوبی چه شقر شقره لقب حارث بن
تمیم بن مرّه است و منسوب بدو را شقري خوانند و مایه این واژه سرخی است. و در حدیث دیگر است که: میمنت اسب در سرخی
است، و بچسبید باسب کمیت پیشانی سفید و دست و پا سفید یا اسب سرخ، و یال و دمشان را نچینید. ( 2) و از ابی قتاده انصاریست
که مردي گفت: یا رسول اللَّه میخواهم اسبی بخرم ص: 128 چه اسبی باشد؟ فرمود: تیره بینی و لب بالا سفید
و دست راست آزاد سپیدي، یا کمیت باشد با این نقشها. و فرمود: اگر همه اسبان تازي را در سرزمینی گرد آورند پیشتاز آنها نباشد
جز اشقر. و گفته: پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و سلم یک جوقهاي فرستاد به نبرد و نخست کس که مژده پیروزي آورد دارنده اسب
اشقر بود، شک ندارد نیرومندترین اسبها اشقر است و کمیت و آنها با هم جدائی ندارند جز بیال و دم، سود حدیث برتري دادن
38 - در شهاب، ( اسبان اشقر است و بیان اینکه میمونتر و مبارکتر از دیگران، راوي حدیث عیسی بن علی هاشمی است از جدش ( 1
رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: شومی در زنست و اسب و خانه در ضوء گفته: شوم ضد یمن است، و این حدیث بوجه دیگر
روایت شده است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: نه عدوي است، نه هامه و نه صفر، و اگر بدفالی در چیزي باشد در زنست و
اسب و خانه. عدوي یعنی واگیره کچلی یا جز آن از دیگري، و در حدیث دیگر فرموده آن بیمار نخست از که واگیره کرده است،
و منظور این نیست که برخی بیماریها واگیر ندارند زیرا محسوس است که کچلی و چشم درد واگیر دارند، بلکه مقصود اینست-
و- اللَّه اعلم- که نباید عقیده داشت این گونه بیماریها تنها از واگیرند بلکه بسا از واگیرند و بسا خدا بیسابقه آنها را پدید سازد، و
مقصود اینست که واگیري همگانی نیست که بیماري بیسابقه رخ ندهد، و بهتر اینست که گفت شیوه خدا است که چون تندرست
و واگیر هم بهمین معنا « نباید بیمار بتندرست درآید » با بیمار به کچلی و مانندش برخورد این بیماري را بدو دهد و این رو فرموده
صفحه 60 از 139
است، سپس گفته: هامه و صفر هم چنانند که ما در باب عدوي و طیره گفتیم، و آنگه گفته: گفتند: شومی زن، فزونی کابین، و بد
رفتاري و نازادي ص: 129 است، شومی خانه تنگی و بد همسایگی، شومی اسب اینست که با آنها جهاد نشود
و گفتند: شومی این هر سه در بسیاري هزینه آنها است. ( 1) و از انس است که مردي برسول خدا صلی اللَّه علیه و اله گفت: یا
رسول اللَّه ما در خانهاي بودیم که شمارهمان فزون و دارائیمان فراوان بود و بخانه دیگر جابجا شدیم و شمارمان کاست و مالمان کم
شد، رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: این نکوهش را وانهید که خانه اثر ندارد و بسا که آن حضرت صلی اللَّه علیه و آله و
سلم این را فرمود: تا از این عقیده آزار نکشند، سود حدیث اینست که این سه چیز پر هزینه برکت بر انداز مالند، و راوي حدیث
39 - در مجازات نبویه- 121 - فرمود: صلی اللَّه علیه و اله بهترین اسب، ادهم اقرح است که سه تا دست و ( عبد اللَّه بن عمر است. ( 2
پاهاش سفید باشد و دست راستش آزاد باشد و بیسفیدي سید گفته: این از استعارههاي خوبست زیرا سه تا را که سفیدي دارند در
شتر به زانو بند زده مانند کرده و از اسب به زنجیر بسته و دست راست را که سفیدي ندارد بآزاد از زانو بند و بیزنجیر، گویند: شتر
40 - در حیاة الحیوان از جریر بن عبد اللَّه در حدیث صحیحی گفته: دیدم ( طلق که زانو بند ندارد و شتر عاطل که مهار ندارد. ( 3
که رسول خدا با انگشتش کاکل اسبی را بهم پیچید و میفرمود: ثواب و غنیمت به کاکلهاي اسبان بسته است تا روز رستاخیز، و
مقصود اینست که ملازم آنهایند و گویا بسته بدانهایند، و کاکل موي آویزان از پیشانی است، خطّابی و دیگران این را گفتند، گفته
و کاکل کنایه از خود اسب است (و گواه از سخن تازیان بر آن آورده) مسلم روایت کرده که او ص شکال را در اسبها بد میداشت
و شکال اینست که در دست راست و یا دست چپ اسب سفیدي باشد، یا در دست راست و پاي چپش هر دو باشد در صحیح مسلم
شکال را چنین تفسیر کرده و این یک قول است در تفسیر آن. و ابو عبیده و بیشتر لغتشناسان عرب گفتند: که شکال اینست که سه
تا از قوائم سفیدي داشته باشند و یکی آزاد و بیسفیدي باشد، تشبیه به زنجیر کردن اسب بیشتر در سه تا از دست و پا است، ابن
درید گفته: سفیدي در یک پاره تنست ص: 130 در دست و پا هر دو، و اگر مخالف هم باشند آن را شکال
مخالف خوانند، و گفتند شکال سفیدي دو پا است، و گفتند: در دو دست. ( 1) علماء گفتند: آن را بد داشته چون مانند اسب زنجیر
بسته است، و گفتند: شاید آن را تجربه کرده و نجیب نبوده، یکی از علماء گفته اگر با این وضع پیشانی سفید باشد بدي ندارد،
چون مانندي آن از میان برود. ( 2) نسائی روایت کرده که پیغمبر پس از زنان چیزي را بیشتر از اسبان دوست نمیداشته (و سندش
خوبست) ( 3) و ثعلبی بسندش از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت کرده که هیچ اسبی نیست جز هر سپیده دم باو رخصت دهند که
4) و در طبقات ابن سعد است: بسندش از ) « بار خدایا مرا بهر آدمیزاده دادي محبوبتر مال و خاندانش نزد او بسازم » دعا میکند
آنان که هزینه نهند » غریب ملکی (عریب بعین بینقطه تصحیح شده) که از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله پرسیدند از قول خدا تعالی
چه کسانی باشند؟ فرمود: اسب دارها سپس فرمود: آنکه هزینه باسب دهد، « مال خود را در شب و روز- تا- آخر آیه- 274 - البقره
223 - حیاة : چون کسی است که بدو دست صدقه دهد پیوسته، و بول و سرگین آن اسبها در قیامت چون مشک پاك است ( 1
الحیوان) و گفت: فرس هر گونه اسب است و مؤنث بحسابست و ابن جنی و فراء فرسه آوردند و تصغیرش را فریس، و گفتند ماده
اسب فرسه باشد و از معنی درندگی است چون در دویدن تند زمین را بدرد، و فارس سوار بر اسب باشد چون لابن و تامر بمعنی
دارنده شیر و خرما، و ابو داود و حاکم از ابی هریره آوردند که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله ماده اسب را فرسه مینامید. ابن سکّیت
گفته: فارس سوار حیوان سمدار است اسب باشد یا استر یا خر، و اسب مانندتر حیوانی است بآدمی چون شرف نفس و علو همت
، دارد، عرب پندارند وحشی بود و نخست کس که آن را رام کرد و سوارش شد اسماعیل علیه السّلام بود و آسمان و جهان، ج 8
ص: 131 برخی اسبها تا سوار بر پشت دارد نه بشاشد و نه سرگین کند، برخی صاحبش را شناسند و دیگري را نپذیرند براي
سواري، و سلیمان علیه السّلام اسبانی پردار داشت، و اسب دو جنس است، عتیق که پدر و مادرش هر دو عربی است و بمعنی
ارجمند از هر چیز است و گزیده هر چیز. ( 1) و زمخشري گفته: در حدیث است که شیطان بدارنده اسب عتیق نزدیک نشود و نه
صفحه 61 از 139
است که پیغمبر فرمود شیطان در خانهاي که اسب عتیق است کسی را « الخیل » بخانهاي که در آن اسب عتیق باشد ( 2) و در کتاب
دیوانه نکند. ( 3) از سلیمان بن موسی که پیغمبر در این آیه وَ آخَرِینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ، 60 - الانفال فرمود آن دیگران که شما
ندانید پریان باشند که در نیایند در خانهاي که در آن اسب عتیق است. ابن عبد البر در تمهید خود گفته: اسب عتیق نزد ما بمعنی
اسب فربه است. و صاحب العین گفته پیشتاز است ( 4) و در مستدرك: بسندي آورده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود هیچ اسب
عربی نباشد جز در هر روز باو رخصت شود تا دعا کند و گوید: بار خدایا چنانم که بدارندهام دادي مرا محبوبتر خاندان و مال او در
نزد او بساز، و گفته سندش صحیح است. و این حدیث داستانی دارد که نسائی در کتاب خیل سننش آورده، گفته بنقل از ابو عبیده
که معاویۀ بن حدیج گفت چون مصر را گشودم هر مردمی خاکدانی داشتند که جانداران خود را در آن میغلطانیدند، و معاویه به
ابی ذر گذر کرد که اسبش را بخاك میغلطاند و باو سلام کرد و گفت: اي ابی ذر این چه اسبی است؟ پاسخ داد این اسبی است که
ندانمش جز اینکه مستجاب الدعوه است گفت: اسب هم دعا کند و اجابت گیرد، گفت: آري شبی نباشد جز اینکه اسب دعا کند،
گوید: پروردگارا توام زیر فرمان آدمیزاده آوردي و روزیم را بدست او دادي مرا نزدش محبوبتر خاندان و فرزندانش ساز، و از
برخی مستجاب است و از ص: 132 برخی نه، و ندانم از اسبم را جز اینکه مستجاب است. ( 1) و حاکم:
بسندي آورده که چون خواهی به جهاد روي اسب ادهم دست و پا سفید دست راست آزادي بخر تا غنیمت بدست آري و بسلامت
بمانی و آنگه گفته صحیح است بشرط مسلم. هجین اسبی که پدرش عربی و مادرش عجمی، و مقرف بمیم ضمه دار و قاف ساکن
و راء بینقطه و فاء آخر عکس آنست، و آدمیزاده هم بدین و وصف است. ( 2) و در کتب غریب است از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله
که خدا دوست دارد مرد نیرومند برو برگرد را بر اسب برو برگرد، یعنی کسی که پیوسته بجهاد رود و برگردد و تجربه آموزد و
( اسبش هم پیاپی بجهاد رود و برگردد با صاحبش، و گفتند: اسبی است که ورزیده و آموخته است و فرمانبر سوار بر خود است ( 3
و در حدیث صحیح است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله سوار اسب سرکش تندرو ابی طلحه شد و فرمود: راستی آن را دریائی
یافتیم. ( 4) و در فائق است که یک بار مردم مدینه بهراس دشمن افتادند و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله سوار اسب لختی شد و بدنبال
آنها تاخت و چون برگشت فرمود: راستی آن را دریائی یافتیم، حمّاد بن سلمه گفته: اسب کندي بود و چون این را فرمود صلی اللَّه
علیه و اله پیشتاز شد. ( 5) و نسائی بسندي از جعیل اشجعی آورده که با پیغمبر در غزوه بیرون شدم و اسب لاغري داشتم و در دنباله
مردم بودم پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله بمن رسید و فرمود: اي اسب دار برو، گفتم: یا رسول اللَّه این اسب لاغر و ناتوانست، و آن
حضرت عصائی که در دست داشت برآورد و باو زد و گفت: بار خدایا مبارکش کن، و البته مرا دیدي که اختیار او را نداشتم تا مرا
جلو همه مردم برده و از شکم او بارزش 12 هزار فروختم. ( 6) و از خالد بن ولید روایت است که در نبرد جز بر مادیان سوار نمیشد
چون ص: 133 کم شیهه است. ابن محیریز گفته: اصحاب را خوش بود که در صف نبرد نریان سوار باشند و
براي شبیخون و غارت مادیان. و ابن حبان در صحیحش بسندي از ابی کبشه انصاري بنام اصرم بن سعد آورده که نزد ابن عامر
هوزنی رفت و گفت نریانت را بمادیان من بینداز که من از رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله شنیدم میفرمود: هر که اسبی را بمادیان
اندازد و نتاجی آورد ثواب هفتاد اسب دارد که مجاهد بر آنها در راه خدا سوار کرده. و اگر نتاجی نیاورد ثواب یک اسب دارد که
بر آن در راه خدا مجاهدي سوار کرده و در منش اسب خودنمائی و کبر و شادمانی و مهرورزي با صاحب خود است، و از خوي
شرافت و ارجمندي او است که پس مانده دیگري را نخورد، و از بلند همتی او است که میر آخر اسب، اشقر مروان بیاجازه او بر
آن وارد نمیشد و روشش این بود که توبره را پیش او میجنبانید و اگر حمحمه میکرد نزد او میرفت و اگر بیآن نزدش میرفت باو
میتاخت و اسب ماده پر شهوت است و از این رو نر از جز جنس و نوع خود را بپذیرد. جاحظ گفته: اندك حیضی دچار مادیان شود
و نریان در پایان چهار سالگی بمادیان پرد، و بسا تا نود سال عمر کند و اسب چون آدمی خواب بیند و خویش اینست که آب تیره
نوشد و اگر زلال باشد تیره کند، و چون بدنبال گرگ دود و سم بر جاي پاي او گذارد پایش بیحس شود و از پوستش دود برآید.
صفحه 62 از 139
جوهري گفته: گویند اسب سپرز ندارد و این کنایه از دلیري او است و تند روي او چنان که گویند شتر زهره ندارد براي اینکه ترسو
است، و از ابی عبیده و ابی زید است که اسب سپرز ندارد و شتر زهره، و ظلیم مغز ندارد و همچنان پرندههاي آبی و ماهیان دریا نه
زبان دارند و نه مغز و ماهی شش ندارد و نفس نکشد و هر شش داري نفس کشد ( 1) و از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت است
که اگر خوبی باشد در سه چیز است، زن یا خانه و اسب. ( 2) و در روایتی شومی در سه است: زن، خانه و اسب، و در روایتی شومی
در ص: 134 خانه است و خادم و اسب و علماء را در تفسیر آن چند قول است. 1- بیان عقیده مردم است نه
حکم شرع و این از عائشه روایت است، گفته: ابو هریره همه حدیث را ضبط نکرده، زیرا او نزد رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله آمد
خدا بکشد یهود را که میگویند: شومی در سه چیز است تا آخر و او آخر حدیث را شنید و آغازش که نقل قول یهود » : که میفرمود
- بود نشنید. 2- ظاهرش مقصود است زیرا بسا خدا خانه را سبب زیان و نابودي سازد و همچنین اسب و خادم را بتقدیر خود 3
خطّابی و بسیاري گفتند: این حدیث، استثناء از حدیث نفی بد فالی است یعنی از بد فالی غدقن شده جز در این سه تا که اگر بدانها
بدبین شد آنها را از خود جدا کند بفروش و طلاق و مانندش. 4- برخی گفتند: شومی خانه تنگی آنست و همسایه بد، شومی زن
نازادي و بد زبانی و تهمتزدگی او است و شومی اسب اینست که بر آن جهاد نشود و گفتهاند گگیري آنست و گرانی بهایش، و
شومی خادم بد خوئی و بیانضباطی او است، و برخی گفتند: مقصود از شومی در اینجا ناسازگاریست، و یک بیدینی این حدیث را
نقض حدیث نفی طیره دانسته و اعتراض کرده، و ابن قتیبه و دیگران پاسخ دادند که این تخصیص حدیث نفی طیره است، ( 1) و
دمیاطی بسندي از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله آورده که برکت در سه چیز است: اسب، زن و خانه. یوسف راوي حدیث گفته از ابن
عیینه این حدیث را پرسیدم و او گفت: من از زهري معنی آن را پرسیدم و او گفت: من از سالم پرسیدم و سالم گفت: از عبد اللَّه
بن عمر پرسیدم، و او گفت: من از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله پرسیدم فرمود: اسب لگد زن شوم است، زنی که شوهر دیگري داشته
آن را برخ شوهر کنونی کشد و تمجید کند شوم است و خانه دور از مسجد که بنگ اذان و اقامه در آن شنیده نشود شوم است، و
2) و گفته: استر ترکیبی است از اسب و خر، سختی خر را دارد و درشتی ) (150 -146 : اگر چنین نباشد مبارکند (حیاة الحیوان 2
اندام ص: 135 اسب را و بنگش میانه شیهه اسب و عرعر خر است و نازاد است و بچه نیاورد، و در تاریخ ابن
بطریق است در حوادث سال 444 که در نابلس استري زائید. و بدترین منش اینست که از ریشههاي متضاده و خویهاي جدا از هم و
مایههاي دور از هم فراهم شده باشد، و اگر پدر استر خر باشد بیشتر باسب ماند، و اگر پدر اسب باشد بیشتر بخر ماند، و شگفت
اینست که هر عضو آن میانه اسب و خر است و اخلاقش میانه آنها است نه هوش اسب را دارد و نه کندي خر را. و گفتند نخست
کس که استر را برآورد قارون بود و شکیبائی خر را دارد و نیروي اسب را، و بدخوي و متلون است بر اثر ترکیب خود از دو جنس
ولی راه نما است بهر راهی که یک بار رفته باشد، و آنست که مرکب شاهانست در سفرهاشان، و کارگزار مستمندانست و بارهاي
سنگین کشد و بر دوام آن شکیبا است و از این رو سروده شد: آن مرکب قاضی و امام عدل است هم سید و هم عالم و زان کهل
است. از بهر زن و مرد همه خود اهل است. ( 1) و ابن عساکر در تاریخ دمشق از علی بن ابی طالب علیه السّلام روایت کرده که استر
میزائید ولی در هیزم کشی براي آتش ابراهیم خلیل الرحمن از همه بارکشان تندتر میرفت و از این رو خدا نسلش را برید. و از ابی
حنیفه نقل است که ما یک آسیاب بان رافضی داشتیم که دو استر داشت یکی را ابی بکر نامیده و دیگري را عمر، یکی از آنها او را
پرت کرد و کشت و به ابو حنیفه گزارش شد، گفت بنگرید کدام او را پرت کرده باید همان عمر نام باشد، و آن را چنان یافتند.
2) و در کامل ابن عدي است از انس که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله سوار استري شد و او را از راه بدر برد، پس آن را نگهداشت و )
1) و ابو داود و نسائی بسندي از امیر ) بمردي فرمود تا قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ بدان بخواند، و آرام شد ص: 136
المؤمنین روایت کردند که استري براي رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله پیشکش آوردند و آن را سوار شد و علی علیه السّلام گفت:
اگر ما خر را بمادیان بپرانیم مانند آن را داریم، رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: همانا این کار را آنها کنند که ندانند، ابن
صفحه 63 از 139
حبان گفته: یعنی نمیدانند که غدقن شده، خطابی گفته گمان میرود که مقصود همین باشد- و با اینکه خدا داناتر است- اگر خر را
بمادیان اندازند، سود بسیاري از اسب معطل مانند، و شماره آنها کم گردد و از فزایش بمانند، با اینکه نیاز باسب براي سواري و
تاختن و جستن باشد و نبرد با دشمن و با آن غنائم را بدست آرند، و گوشتش خوردنی است، و از غنائم سهمی دارد چون سهم
اسب سوار، و استر هیچ کدام از این فضائل را ندارد. ( 2) و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله خواسته اسب فراوان باشد و نژادش فزون
گردد براي سود و صلاحی که دارد، و اگر اسب نر را بماده الاغ پرانند بسا که در غدقن در نیاید جز اینکه کسی حدیث را تفسیر
کند باینکه براي نگهداري اسب است از هم جفتی با خر و آمیختن آب آنها بهمدگر تا جاندار دورگه نباشد چون جانداران دورگه
از پدر و مادر خود بدترند و درندهتر مانند کفتار و همگنانش. وانگه استر جانداریست نازاد نه نژاد دارد و نه فزایش، نه سرش را
و اسبان و استران و خران براي سوار » برند و نه زکاتش را دهند، سپس گفته ولی من این نظر را درست ندانم زیرا خدا تعالی فرموده
و ذکر استران بهمراه اسبان و خران براي منت نهادن با همگانست. و آن را بنام ویژه خود « شدن شما است و براي زیور، 8- النحل
آورده چون نیاز برآر و سودمند است، چیز بد نکوهش را سزد نه ستایش را و نه مایه منت نهادن گردد، و پیغمبر استر را بکار
گماشته و آن را داشته و در حضر و سفر سوارش شده، و اگر بد بود آن را نمیداشت و بکار نمیگماشت. ( 3) و مسلم از زید بن
ثابت روایت کرده که پیغمبر سوار استري بود در نخلستان ص: 137 بنی نجار و همراهش بودیم و ناگاه او را
یکور کرد و نزدیک بود بیندازدش، ناگاه شش تا چهار گور در آنجا بود و فرمود: چه کسی مردههاي این گورها را میشناسد
مردي گفت: من، فرمود: کی اینها مردند؟ فرمود بت پرست مردند، پس فرمود: این امت در گور خود گرفتار شوند، اگر نبود که
همدگر را بگور میکردند البته دعا میکردم خدا عذاب گور را بشما شنواند چونان که من شنوم. سپس رو بسوي ما کرد و فرمود: پناه
برید بخدا از عذاب قبر، گفتیم پناه بخدا از عذاب گور، فرمود: بخدا پناه برید از هر فتنه آشکار باشد یا نهان گفتیم پناه بخدا از هر
فتنه آشکار باشد یا نهان، فرمود: بخدا پناه برید از دجال، گفتیم پناه بخدا از دجّال. ( 1) و در مجمع اوسط طبرانی است از حدیث
انس، گفت: مسلمانان روز حنین گریزان شدند و رسول خدا سوار بر استر شهباء خود بود بنام دلدل و رسول خدا صلی اللَّه علیه و
آله و سلّم باو فرمود: اي دلدل فرو شو و شکم خود را بزمین چسباند تا پیغمبر مشتی خاك بر گرفت و بروي آنها پاشید و فرمود:
.«1» (حم لا ینصرون) گفت پس آن مردم گریزان شدند، و تیري بدانها نزدیم و نیزهاي بدانها فرو نکردیم و شمشیري بدانها نیاختیم
2) و در آنست از حدیث شیبۀ بن عثمان که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله بعمویش عباس فرمود در روز حنین که از خاك بمن بده، و )
خدا سخنش را به استر فهماند و او فروشد تا نزدیک شد شکمش بزمین رسد، و رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلّم مشتی ریگ
1) و طبرانی و ابو ) ص: 138 .« حم، لا ینصرون » برگرفت و بچهره آنها پاشید و فرمود: زشت باد این چهرهها
نعیم از طرق درست از خزیمۀ بن اوس آوردند که نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم کوچیدم و در برگشت وي از تبوك نزد او
رفتم و بر او سلام کردم و شنیدمش میفرمود: این حیره را براي من برآوردند و البته شما آن را برگشائید، و این شیماء دختر نفیله
اسدیه بر استري شهباء سوار است سرپوشی سیاه بر سر بسته است گفتم: یا رسول اللَّه اگر ما بحیره درآمدیم و او را بدین وصف
دیدیم او از آن من باشد؟ فرمود: از تو باشد. و بهمراه خالد بن ولید بحیره درآمدیم و نخست شیماء دختر نفیله بود چنانچه پیغمبر
صلی اللَّه علیه و اله فرمود سوار بر استري بود و سرپوش سیاهی بسر بسته بود، و من بدو چسبیدم و گفتم: رسول خدا صلی اللَّه علیه
و آله و سلم او را بمن بخشیده، و خالد از من گواه خواست و گواه آوردم و او را بمن واگذارد و برادرش عبد المسیح آمد و گفت
او را بمن میفروشی؟ گفتم: آري، گفت: هر چه خواهی بگو گفتم: بخدا از هزار درهم کم نکنم، و هزار درهم بمن داد و بمن
گفت: بخدا اگر صد هزار درهم گفته بودي بتو میدادم گفتم: بیش از هزار درهم نخواهم، طبرانی گفته: بمن رسیده که دو گواه او
محمّد بن مسلمه و عبد اللّه بن عمر بودند. و در باره خر گفته: در جانداران نباشد که بجز بر هم جنس خود پرد و آن را آبستن کند
جز خر و اسب، و چون 30 ماهه شد بپرد، نوعی از آن بار برد و نوعی نرم کفل است و تند دو که از اسب یابو پیشی گیرد. و از
صفحه 64 از 139
شگفتی کارش اینست که چون بوي شیر شنود از ترس خود را در بر او افکند بقصد گریز، و براهی که رفته گرچه یک بار باشد
رهبر است و گوش تیزي دارد. مردم در ستایش و نکوهشش گفتارهاي جدا دارند روي هدف خود، چنانچه خالد بن صفوان و
فضل بن عیسی رقاشی سواري خر را بر سواري یابو گزیده بودند خالد را یکی از سروران بصره سوار خر دید و گفت: اي صفوان
این چیست؟ گفت خریست از نژاد رنجبران، پیادهها را بدوش ص: 139 گیرد و بسر گردنه رساند. دردش کم
و دارویش سبک است، و ما را باز دارد که روي زمین زورگو باشیم و از مفسدان گردیم. ( 1) و فضل را از خر سواریش پرسیدند
گفت: کم هزینهتر و پرکمکتر از جانداران دیگر است، فرو افتادنش پائینتر است و بالا رفتن بر آن آسانتر یک اعرابی سخن او را
شنید و با آن معارضه کرد که خر عیب است و الاغ ننگ است، آوازي زشت دارد، نه خون بند است بعنوان دیه و نه کابین زنان
شود و آوازش زشتتر آوازها است. زمخشري گفته: خر نمونهایست در نکوهش و سرکوفت و دشنام، و نشانه هراس آنها از نام
بردنش اینست که او را دراز گوش گویند چنانچه از چیز پلید کنایه آورند، و نام خر بردن در مجالس صاحبان مروت بیادبی
محسوبست و برخی عرب از سوار شدن خر رو گردانند گرچه برنج پیادهروي افتند. مروت را جوهري بآدمیت تفسیر کرده و ابن
فارس بمردانگی، و گفتند مروت آن کس دارد که خود را از پستیها نگهدارد و نزد مردم بدنام نباشد، و گفتند مروت دار آنست که
بروش همگنان خود باشد در هر جا و هر وقت، دارمی گفته: گفتند مروّت در پیشه است و گفتند: در آداب دین است چون خوردن
و فریاد میان جمع بسیار، و راندن سائل و کم کاري در خیر با توانائی، و پر مسخره کردن و خندیدن و مانند آن- پایان- ( 2) و از
جعفر بن محمّد الصادق علیه السّلام روایت شده که مرد خوبی در بنی اسرائیل بود و با خدا رفتار خوشی داشت و زنی داشت که
بدو دریغ میورزید و زیباتر زنان دوران خود بود، و در زیبائی و خوبی بینهایت بود، و در خانه را بروي آن زن قفل میزد، و روزي
آن زن جوانی را دید و عاشق او شد، و کلیدي براي در خانه ساخت و شب و روز هر گاه میخواست نزد آن زن میآمد و شوهرش
( نمیفهمید. و زمانی دراز بدین روش پائیدند و روزي شوهرش که اعبد و ازهد بنی ص: 140 اسرائیل بود ( 1
بآن زن گفت: رفتارت با من دگرگون شده و سببش را نمیدانم و دلم بر تو نگران شده و آن زن را دوشیزه بهمسري گرفته بود، و
میخواهم برایم سوگند بخوري که جز من با مردي آشنا نشدي، بنی اسرائیل کوهی داشتند بیرون شهر که بدان سوگند میخوردند و
نزد آن محاکمه میکردند و نزد آن کوه جوئی روان بود، و کسی سوگند دروغ نزد آن نمیخورد جز نابود میشد. زن گفت: چون نزد
کوه برایت سوگند خورم دلت پاك میشود؟ گفت آري، گفت هر گاه بخواهی میخورم و چون عابد دنبال کارش رفت جوان نزد
زن آمد و گزارش کار خود را با شوهرش بدو داد و گفت: میخواهد مرا نزد کوه سوگند دهد و گفت نمیتوانم سوگند دروغ بخورم
و نه بشوهرم راستش را بگویم، جوان سرگردان شد و گفت: پس چه میکنی؟ آن زن گفت فردا تو بامداد جامه چهارپادار بپوش و
خري برگیر و بر در شهر بنشین تا چون بیرون شدیم از شوهرم بخواهم خر تو را برایم کرایه کند و چون کرایه کرد پیش رفت و مرا
بردار و بالاي خر گذار، تا براستی برایش سوگند بخورم که دست کسی جز تو و دست این چهارپادار بمن نرسیده، جوان گفت
بچشم بسیار خوب و چون شوهرش آمد باو گفت: برخیز نزد کوه بیا تا بدان سوگند خوري گفت من توانا نیستم پیاده بروم، گفت
بیرون شو و اگر چهارپا داري یافتم برایت کرایه کنم، برخاست و پیراهن نپوشید. و چون با شوهرش بیرون شدند، دید جوان چشم
براه اوست و باو فریاد زد اي چهارپا دار خرت را به نیم درهم بمن کرایه میدهی تا کوه؟ گفت: آري، و پیش دوید و او را برداشت
و سوار خر کرد. و رفتند تا بکوه رسیدند و زن بجوان گفت: مرا فرود آر تا بکوه بالا روم و چون جوان نزد او رفت خود را از بالا
سر بزیر انداخت عورتش نمایان شد و بدان جوان دشنام داد و او گفت: بخدا من گناهی ندارم، سپس دست دراز کرد و بکوه مالید
و سوگند خورد که کسی بمن دستنزده و آدمی چون تو از روزي که ترا شناختم بمن نگاه نکرده جز تو و این چهارپادار، و آن
اگر » کوه سخت بخود لرزید و فروریخت ص: 141 و منکر بنی اسرائیل شد و اینست معنی قول خداي تعالی
1) و در روایت بیهقی است از ابن مسعود که پیغمبران سوار خر میشدند و جامه پشمین ) « چه نیز بکمک آنها کوه را از جا کند
صفحه 65 از 139
بعین بینقطه و ضمهدار، و « عفیر » میپوشیدند و گوسفند میدوشیدند و پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم سوار خري میشد بنام
قاضی عیاض آن را بغین نقطهدار ضبط کرده، و همه آن را غلط شمردهاند، و آن خر را مقوقس بدو هدیه کرده بود، و فورة بن عمر
جذامی خري بنام یعفور خاکی رنگ به آن حضرت هدیه کرد که در بازگشت پیغمبر از حجۀ الوداع مرد، و سهیلی گفته: یعفور از
افسوس بر مرگ پیغمبر پس از درگذشت آن حضرت خود را در چاه افکند. ( 2) و ابن عساکر در تاریخش بسندي از منصور آورده
که چون پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلّم خیبر را گشود بچیز سیاهی برخورد که با آن حضرت سخن گفت، و آن حضرت باو
گفت: نامت چیست؟ گفت: یزید بن شهاب خدا از نژاد نیایم 60 خر بر آورد که جز پیغمبران بر آنها سوار نشد و من چشم براه تو
بودم تا سوارم شوي، از نژاد نیایم جز من نمانده و از پیغمبران جز تو، و پیش از تو یک مرد یهودي سوارم میشد، و برایش میلغزیدم
و مرا گرسنه میداشت و به پشتم میزد، پیغمبرش فرمود: تو یعفوري اي یعفور ماده الاغ میخواهی؟ گفت نه. و رسول خدا در
کارهاش بر او سوار میشد، و او را بدنبال هر کدام از یارانش میخواست میفرستاد و آن خر بر در خانه او میآمد و با سر در را میزد و
چون صاحب خانه بیرون میشد بدو اشاره میکرد و او میدانست رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله او را دنبالش فرستاده و نزد پیغمبر
صلی اللَّه علیه و آله و سلّم میآمد، و چون پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله درگذشت بر سر چاه هیثم بن ابی تیهان آمد و خود را از
بیتابی برسول خدا صلی اللَّه علیه و اله در آن پرت کرد و چاه گور او شد. ( 3) در کامل ابن عدي در شرح حال احمد بن بشیر و در
شعب الایمان بیهقی است از اعمش بسندي از جابر بن عبد اللّه که رسول خدا فرمود: مردي در صومعه عبادت میکرد، آسمان بارید
و زمین گیاه روئید و دید خري میچرد، گفت: پروردگارا ص: 142 اگرت خري بود با خر خودم میچراندم،
1) و این بیکی از پیغمبران بنی اسرائیل رسید و خواست بدو نفرین کند، و خدا تعالی بدو وحی کرد همانا پاداش بندهها را باندازه )
خرد آنها دهم، و در حلیه هم در شرح حال زید بن اسلم چنین آورده. ( 2) و در کتاب ابتلاء الاخیار است که: عیسی علیه السّلام
بابلیس برخورد و او پنج خر را میراند که بار داشتند و از بار آنها از وي پرسید گفت بار بازرگانیست که بدنبال خریدارانم فرمود:
کالاي بازرگانی چیست؟ گفت: یکی ستم است، فرمود: خریدارش کیست؟ گفت: پادشاهان و دومی تکبر است فرمود: خریدارش
کیست؟ گفت: خانها و سومی حسد است، فرمود: خریدارش کیست؟ گفت: علماء و چهارم خیانت است، فرمود: خریدارش
کیست؟ گفت: کارمندان بازرگانان، پنجم مکر و نیرنگ است، گفت: خریدارش کیست؟ گفت: زنها. ( 3) و نسائی و حاکم بروایت
از جابر از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و سلم آوردند که فرمود: چون بانک سگها و عرعر خرها را شنیدید بخدا از شیطان رجیم پناه
برید که ببینند آنچه شما نبینید، و چون بکوشند در بنک خود کمتر بیرون روید زیرا خدا در شب از آفریدههاي خود پراکنده کند
41 - در کافی- ج 6 ص 54 ط آخوندي-: بسندي که: عبد الصمد بن علی با گروهی بیرون شدند و چشمش بابی ( آنچه خواهد. ( 4
الحسن علیه السّلام افتاد که سوار بر استري میآید و بهمراهانش گفت: در جاي خود باشید تا شما را به موسی بن جعفر بخندانم و
چون نزدیک آن حضرت شد گفت: این چه پاکشی است که خونخواهی بر آن نتوانی و براي نبرد شایسته نیست؟ فرمود: از بلند
پروازي اسبان فرو شدم و از زبونی الاغ در گذشتم و بهترین کارها میانه آنها است و عبد الصمد دم بسته شده و پاسخی نتوانست.
42 - در معانی ( گویم: عبد الصمد گویا نواده عبد اللَّه بن عباس است و از اصحاب امام صادق علیه السّلام در شمار است. ( 5
الاخبار- 284 ط مکتبه صدوق-: بسندش تا پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله که ص: 143 بد داشت شکال را در
اسبان و آن اینست که 3 تا از دست و پا سفید و یکی نباشد زیرا چون زنجیر است که بدست و پاي اسب بندند، در بیشتر اوقات، و
گفتند: اینست که یک دست و یک پا از راست و چپ سفید باشد، چون در صورت زنجیر شده است و بسا که این جنس را آزموده
و نجیب نبوده، و گفتند با این حال اگر پیشانی سفید باشد کراهت برود چون از صورت زنجیري درآید، و اللَّه اعلم. و در قاموس
43 - در معانی و مجالس صدوق- 155 -: بسندي ( شکال را تفسیر کرده باینکه 3 تا از قوائم سفید باشد و یکی آزاد یا بر عکس. ( 1
از خالد بن نجیح که شومی را در نزد امام صادق علیه السّلام گفتگو کردیم فرمود: زن، پاکش و خانه، شومی زن کابین بسیار و
صفحه 66 از 139
ناسپاسی از شوهر است و در مرکب بدخوئی و سرکشی است از سواري و در خانه تنگی صحن و بدي همسایهها و عیب فراوانست.
-44 در معانی الاخبار- 152 -: بسندي تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم که شومی در سه چیز است: مرکب، زن و خانه، (2)
اما شومی زن گرانی کابین و دشواري زایش است، و اما در مرکب، بیماري فراوان و بد خوئی آنست و اما شومی خانه تنگی آنست
و پلیدي همسایههایش. ( 3) بیان: در نهایه حدیث شوم در سه چیز است را باین تعبیر آورده که در زن و خانه و اسب، یعنی اگر از
چیزي نگرانی باشد و از سرانجامش این سه باشند براي اینکه چون عقیده عرب را در بد فالی بسوانح و بوارح پرنده و آهو و
مانندش بیهوده دانست فرمود: اگر یکی از شما خانهاي دارد که از نشستن در آن بدش آید یا زنی که از همسریش بدش آید یا
اسبی که آن را بد دارد از آن جدا شود بنقل مکان از خانه و رها کردن زن و فروش اسب و گفتند شومی خانه تنگی آنست و
45 - در کشی- ص 311 تحقیق مصطفوي- بسندش از بشر بن طرخان که ( شومی زن نازادي و شومی اسب بیجهادي با آن ... ( 4
چون امام ششم علیه السّلام بحیره آمد نزد او رفتم و از هنر من پرسید گفتم: فروشنده جانداران ص: 144
فرمود: فروشنده دواب؟ گفتم: آري و من پاره پوش و بینوا بودم فرمود: برایم استري کرمی که درون پاها و شکمش سفید باشند
برایم بجو گفتم: استري بدین وصف هرگز ندیدم، فرمود: آري هست، و از نزدش بیرون آمدم و بغلامی برخوردم که سوار استري
بدین وصف بود، و از او پرسیدم و مرا نزد آقایش راهنمائی کرد، و نزد او رفتم و ماندم تا آن را خریدم و نزد امام ششم علیه السّلام
آوردم و فرمود: آري همین وصف را میخواستم وانگه بمن دعا کرد و گفت: خدا فرزندت را فزون و مالت را فراوان کند و از
46 - و از کافی- ج 6 ص 538 روایتی آورده نزدیک بهمین ( برکت دعایش روزي یافتم و فرزندان بسیاري که آرزورس نبودند. ( 1
47 - و از کشی- ص 215 تحقیق مصطفوي: بسندش از عبد اللَّه بن عطا که امام ششم علیه ( مضمون و همین دعاي مستجاب. ( 2
السّلام نزد من فرستاد و برایش استري و الاغی زین کرده بودند و به من فرمود: میخواهی بهمراه ما سوار شوي تا بمال برسیم؟ گفتم:
آري، فرمود: کدام را دوستر داري، گفتم: الاغ را، فرمود: الاغ بمن آسانتر است. گفت: من سوار استر شدم و او سوار الاغ و براه
رفتیم و در این میان که براي ما بازگو میکرد ناگاه روي زین خم شد تا مدتی، و آنگه سر برداشت گفتم: بنظرم زین بر شما تنگ
است کاش سوار بر استر میشدي، فرمود: نه هرگز ولی الاغ بخود بالید و سرفرازي کرد و من کردم آنچه رسول خدا صلی اللَّه علیه و
اله کرد که سوار خري بنام عفیر شد و سرفرازي کرد و آن حضرت تا خدا خواست سر بقرپوس زین نهاد وانگه سر برداشت و
48 - در کافی ج 8 ص 376 -: بسندش از عبد اللَّه بن عطا که امام پنجم مرا ( فرمود: پروردگارا این کار عفیر بود نه کار من. ( 3
فرمود: برخیز و یک خر و استري زین کن و هر دو را زین کردم و استر را بوي پیش داشتم، بنظرم آمد که آن را دوست دارد و آن
حضرت بدین نظر من اعتراض کرد و فرمود: دوستترین مرکبها نزد من خرانند و خر را پیش داشتم و سوار شد و سوار آسمان و
( جهان، ج 8، ص: 145 شدم، تا آخر حدیث. در محاسن برقی از ابی فضاله مانندش را آورده. ( 1
باب هشتم