گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
باب هشتم حق مرکب بر صاحبش و آداب سوار شدن و بار کردنش و برخی نوادر







-1 در خصال (ج 1 ص 160 ): بسندش تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که دابّه بر صاحبش شش حق دارد: چون بمنزل رسد (2)
نخست او را خوراك دهد و او را سر آب برد چون بدان گذرد، و بر چهره او نزند که پروردگارش را تسبیح کند، و پشت او توقف
2- در فقیه ج 2 ص 187 ط ( نکند مگر در جبهه جهاد در راه خدا عزّ و جلّ، بیش از توانش بر او بار نکند و او را براه نبرد. ( 3
نجف: بسندش مانندش را آورده. ( 4) تبیان: ابتداء بخوراك دادنش گویا بر وجه استحباب است گر چه اصل خوراك باندازه قوت
لا یموت یا باندازه متعارف واجب است بنا بر اظهر و همچنان عرضه او بر آب هر گاه گذرد مستحب است اگر نداند که زیانش
رساند چون دابه داران گمان برند که زیان دارد برایش گر چه برخی اوقات واجب باشد و اصل آب دادن به یک وجهی واجب
است، و نزدن بر روي او گویا کراهت دارد زدنش چنانچه تعلیل بدان اشاره دارد و گر چه احوط ترك است، و اینکه فرمود: او
صفحه 67 از 139
تسبیح گوید. والد- قد- گفته: یعنی چهرهها بزبانی که در آنها است تسبیح گویند یا اینکه چهرهها بر وجود صانع و توانائی و دانش
و اوصاف کمال دیگرش بیشتر دلالت دارند چنانچه بر کسی که در کتب تشریح بنگرد نهان نباشد، یا تسبیح ویژه چهرهها است که
ما ندانیم، و ممکن است مقصود تسبیح خود دابه باشد و نام رو را برده چون زیان و اهانت در آن بیشتر باشد، یا براي آنچه گذشت
که تسبیح باندام رو است ص: 146 و ذکر سبیل اللَّه براي نمونه یا افضل افراد است، و فوق طاقت یعنی قدرت
2- در مجالس صدوق- 202 - بسند پیش، ( یا وسع و تحریم با نخست مناسبتر است و کراهت با دوم، و همچنین در راه بردن آن. ( 1
از امام صادق علیه السّلام (همین حقوق دابه را نقل کرده با اختلاف در ترتیب و تعبیر و بر آن افزوده که) چهرهاش را داغ نزند، و
برم کردن آن را نزند و بلغزیدن بزند زیرا دابه بیند آنچه شما نبینید و در کافی- ج 6 ص 538 - بسندش از امام ششم علیه السّلام
شش حق دابه را نقل کرده و افزوده که از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت شده: بزنیدش بلغزیدن و نزنیدش برمیدن در محاسن-
-637 مانند آن را از نوفلی آورده که شش حق دارد تا گفته او چون گذرد بدان. ( 2) توضیح: صدوق در فقیه (ج 2 ص 187 ) گفته
و نیز از امام ششم روایت است که او را بلغزیدن بزنید الخ. والد- قد- گفته: کلینی و برقی از پیغمبر و امام صادق علیه السّلام عکس
آن را روایت کردند بیذکر علت و ظاهر اینست که صدوق اشتباه کرده و تتمه را براي توجیه آن آورده با اینکه دابه در لغزیدن
گناهی ندارد زیرا براي لیزي زمین یا سنگ سر راه است و مانند آنها- پایان- و من گویم: بسا خبر بهر دو وجه رسیده و هر کدام
موردي دارند مخصوص چنانچه لغزیدن براي تنبلی دابه باشد که تقصیر او است، یا رم کردن براي دیدن نمونه دوري باشد که بسا
3- در خصال ضمن حدیث اربعمائه (ج 2 ص 159 ) امیر المؤمنین ( دشمن است یا جانور آزار کن، و خلاصه مطلب مبهم است. ( 3
علیه السّلام فرمود هر کدام شما با دابهاي سفر کند چون بمنزل رسد نخست آن را خوراك دهد و آب دهد، در محاسن- 361 - از
4- در علل- ص 194 -: بسندي تا رسول خدا در حدیث (1) امام ششم علیه السّلام مانندش آمده. ص: 147
( درازي که سه نفر بردیف سوار دابه نشوند که یکیشان ملعون است و آن جلوي است. در محاسن- 627 - بسندي مانندش آمده. ( 2
: 5- در محاسن- 1 ( بیان: حمل بر کراهت شده و تخصیص جلوي براي آنکه بر گردن نشیند و زیان بیشتر بدابه زند در غالب. ( 3
-26 بسندش که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله بر شتري زانو بند دید که بار بدوشش بود فرمود: صاحبش کجا است؟ او را وادارید تا
6- و از همان و فقیه- ج 2 ص 191 - بسندش از حماد گوشت فروش که قطار شتري از امام صادق ( فردا آماده محاکمه باشد. ( 4
علیه السّلام گذر کرد و آن حضرت دید بار شتري خم شده فرمود: اي غلام بار این شتر را راست کن که خدا راستی را دوست
7- در محاسن- 361 - بسندي از امام ششم علیه السّلام که علی بن الحسین علیه السّلام ده حج بر شتر سواري خود کرد و ( دارد. ( 5
یک تازیانه بآن نزد و یک سال در راه خوابید و یک تازیانه باو نزد. ( 6) و از همان: بسندي از امام ششم علیه السّلام که هر چیزي را
8- در ( حرمتی است و حرمت بهائم در چهره آنها است. در کافی- ج 6 ص 539 - بسندي از آن حضرت مانندش آمده. ( 7
محاسن- 633 -: بسندي تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که نزنید بروي بهائم و هر چه جان دارد که بحمد خدا تسبیح گوید. ( 8) و
از همان: از امیر المؤمنین (همین روایت کرده) و در حدیث دیگر است که روي آنها را داغ نزنید. در کافی هم بسندي مانندش
9- در محاسن- 633 - سند را بامام ششم علیه السّلام رسانیده که آیا ( آمده و در حدیث اربعمائه خصال هم حدیث نخست آمده ( 9
، شرم ندارد یکی از شما که سوار پاکشش شود و سرود خواند و او تسبیح گوید، ( 10 ) و از پیغمبر روایت است آسمان و جهان، ج 8
ص: 148 که آنها را برم کردن بزنید و بر لغزیدن نزنید. ( 1) و از همان: بسندي تا امام ششم از پدرانش علیه السّلام که دابه بر
صاحبش شش حق دارد: بیش از توانش بر آن بار نکند، و پشتش را مجلس حدیث گفتن نسازد، چون منزل کرد نخست خوراکش
بدهد، و بر هر آبی گذرد باو عرضه کندش و بر چهرهاش داغ نزند که تسبیح گوید. ( 2) و از همان: بسندي از ابو ذر که دابه گوید:
بار خدایا مالک درستی بمن بده که با من نرمی کند و خوشرفتاري و خوراك و آب بمن دهد و بمن زور نگوید. ( 3) و از همان:
بسندش از امام هفتم علیه السّلام که دابهاي نیست که صاحبش خواهد بر آن سوار شود جز گوید: بار خدایا بر منش مهربان کن و
صفحه 68 از 139
از همان: بسندش از امام ششم علیه السّلام (همین روایت کرده) ( 4) و از همان- 626 - بسندي از امام ششم علیه السّلام که ابو ذر-
رضی الله عنه- را دیدند خرش را در ربذه آب میداد یکی باو گفت: اي ابو ذر کسی نداري که خرت را آب دهد؟ گفت: از رسول
خدا صلی اللَّه علیه و اله شنیدم میفرمود: هیچ جانداري نیست جز در بامداد این خواهش را کند که بار خدایا مالک خوبی بمن بده
که از علف سیرم کند و از آب سیراب، و بیش از توانم بر من تکلیف نکند، و من دوست دارم خودم آن را آب دهم. و از همان:
بسندي از امام ششم علیه السّلام مانندش آمده. و در کافی (ج 6 ص 537 ): با اندك اختلاف در تعبیر مانندش آمده. ( 5) بیان:
- 9- در محاسن- 638 ( خواهش دابه بسا بزبان حال است و کنایه از نیاز او است بدین مطلب و بیچارگی او که باید رعایت شود. ( 6
: بسندي از صفوان جمّال که مفضّل بن عمر نزد من فرستاد تا براي امام ششم شتري بخرم و شتري به 80 درهم خریدم و نزد امام
علیه السّلام برد و بمن فرمود: بنظر تو هودج میکشد و من هودج بر او بستم و سوارش شدم و بنمایش گذاشتم برایش، سپس فرمود:
اگر مردم میدانستند حقیقت نیروي باربري که خدا ص: 149 بناتوان داده بهیمه را گران نمیکردند. ( 1) و از
همان: محاسن- 639 -: بسندي از ابن سنان که از امام ششم علیه السّلام پرسیدند از نماز مغرب فرمود: چون خورشید نهان شد شتر را
بخوابان، گفت: بمن سخت است که دو بارش بخوابانم، فرمود: بکن که نگهدارتر است براي پشت آن ( 2) و از همان: 627 - که
امام ششم علیه السّلام فرمود: نزنیدشان بر لغزیدن و بزنید برم کردن و بر پشت آنها سرود نخوانید آیا شرم ندارد یکی از شماها که
بر پشت دابه خود سرود خواند و او تسبیح گوید. ( 3) و از همان: 635 -: بسندي که امام چهارم علیه السّلام هنگام مرگ بپسرش
محمّد علیه السّلام فرمود: من بر این ناقه خود 20 حج کردم و تازیانه باو نزدم، چون مرد خاکش کن تا درنده او را نخورند، رسول
خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: شتري نیست که هفت بار در موقف عرفه ایستاده باشد، جز خدایش از چهارپایان بهشت سازد، و
نژادش را برکت دهد و چون مرد امام پنجم او را خاك کرد. ( 4) بیان: دلالت دارد بر استحباب نزدن دابه بویژه در راه حج و گویا
منظور غیر صورت ضرورتست، و دلالت دارد بر استحباب دفن شتري که هفت بار بر آن بحج رفتند و بسا همه دواب را فرا گیرد
11 - در ( چنانچه خبر آینده بدان اشارت دارد، و بسا حکم خاص مرکوب آنان علیه السّلام باشد ولی علت اشارت بعموم دارد. ( 5
محاسن: بسندش تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که هیچ دابه نباشد که پنج بار بدان در عرفه وقوف شده است جز اینکه از
چهارپایان بهشت گردد، برخی روایت کردند سه بار وقوف عرفه. ( 6) و از همان: تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که شتري نباشد
جز بر کوهانش شیطانی است آنان را بکار گیرید و کسی نگوید: شترم را آسایش دهم، زیرا خداست که بار را میبرد. ( 7) و از
1) و از ) همان: بسندي تا رسول خدا (همین را آورده و در آنست که) و نام خدا را بر آنها ببرید. ص: 150
چنانچه خدا شما را » : همان: بسند دیگري همین را آورده تا گفته: و نام خدا را بر آنها برید چنانچه خدا شما را فرموده. ( 2) بیان
و آنکه آفرید همه جفتها را و ساخت براتان از کشتی و چهارپایان مرکب تا بر آن استوار شوید و سپس » یعنی در قول خود « فرموده
یاد کنید نعمت پروردگار خود را چون استوار شدید بر آن، و بگوئید منزه است آنکه زیر فرمان آورد این را و نبودیم ما مهار کن،
زیرا این در معنی امر است چنانچه در باب آداب رکوب آید، ان « 16 - الزخرف - و راستی که ما بپروردگار خود باز گردندهایم، 12
12 - در محاسن- 637 -: بسندي از ( شاء اللَّه. و بسا که مقصود از امر خدا امر پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و اوصیاء او هم باشد. ( 3
میمون که بهمراه امام پنجم بزمین او در طیبه رفتیم و عمرو بن دینار با ما بود و مردي از یارانش و در آنجا تا خدا خواست ماندیم و
ابو جعفر علیه السّلام بر شتري سرکش سوار شد و عمرو بن دینار گفت: شتر شما چه سرکش است، فرمود ندانی که رسول خدا
صلی اللَّه علیه و اله فرموده راستی بر کوهان هر شتري شیطانیست او را بکار گیرید و خوار و رام کنید، و نام خدا را بر او ببرید،
همانا خدا بار را ببرد، سپس وارد مکه شد و ما بهمراهش بودیم بیاحرام. در کافی بسند عده مانندش آمده. ( 4) بیان: گویا مراد از
طیبه جز مدینه است بلکه نام جایی است نزدیک مکه و همانا بیاحرام وارد شده چون مدت یکماه از احرام نخست او نگذشته بوده،
13 - در محاسن- 637 - بسندش از امام ششم علیه السّلام ( فیروزآبادي گفته طیبه بفتح مدینه نبویه است و بکسر دهی نزد زرود. ( 5
صفحه 69 از 139
که اگر حاج دانستند از بارکشان چه دارند کسی شتر را گران نمیکرد. ( 6) و از همان: بسندش از امام ششم علیه السّلام که اگر
1) و از ) مردم میدانستند حقیقت نیروئی که خدا ببارکش ناتوان داده کسی بهائم را گران نمیکرد. ص: 151
همان: از ابن ابی یعفور که امام ششم بر من گذر کرد و پیاده از شترم راه میرفتم، فرمود: چرا سوار نشوي؟ گفتم شترم ناتوانست و
خواستم سبکبارش کنم فرمود: خدایت رحمت کناد، سوار شو راستش خدا است که بر نیرومند و ناتوان بار میکند، در کافی (ج 6
14 - در محاسن- 631 - از ابی الحسن علیه السّلام که چون دابه زیر پاي کسی بلغزد و باو گوید ( ص 532 ) مانندش را آورده. ( 2
( نابود شوي، در پاسخش گوید: نابود باد و سربزیر نافرمانتر ما براي پروردگارش. در کافی (ج 6 ص 537 ) بسندي مانندش آمده ( 3
توضیح: پروردگارش، ظاهر خداوند است چنانچه در جز آن تصریح شده و بسا مقصود مالک باشد یعنی من در این لغزش باختیار
15 - در مکارم- 303 - از امام رضا علیه السّلام که بر هر ( خود نافرمانی تو نکردم و تو بسیار پروردگارت را نافرمانی کردي. ( 4
سوراخ بینی جانداران شیطانی است چون کسی خواهد از شماها آن را دهنه زند باید نام خدا عزّ و جلّ را برد. در کافی (ج 6 ص
16 - در مکارم: بسندي از یکی از دو امام علیه السّلام که هر دابهاي سرپیچ است از دهنه و ( 539 ) بسندش مانند آن را آورده. ( 5
أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ » رموك است باید در گوشش یا بر او بخوانند
و بگوید: بار خدایا بفرمان منش آور و بر من مبارکش کن بحقّ محمّد و آل محمّد و انا انزلناه بخوان. در کافی (ج 6 ص « یُرْجَعُونَ
( 6) بیان: یا بر آن بخوانند، یعنی نزدیکش بخواند اگر نتواند بگوشش بخواند. ( 7 ) .« وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ » 540 ): بسندش مانند آن آمده تا
-17 در نوادر راوندي: بسندش تا علی علیه السّلام که دابه بر صاحبش شش حق دارد: چون فرود آید نخست خوراك او را بدهد، و
بر سر آبش برد چون بآب گذرد ص: 152 بناحق او را نزند، جز باندازه توانش بر او بار نکند، و بیش از
طاقتش او را راه نبرد و در حال توقف بپشت او نماند باندازه فرصت میان دو دوش شیر. ( 1) و بهمین سند که رسول خدا فرمود:
پشت دابه را کرسی خود نسازید. بسا دابه که از سوار بر خود بهتر است و براي خدا فرمان برتر و بیشتر یاد خدا تعالی کند. ( 2) و
بهمین سند: از علی علیه السّلام که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله نهی کرد چهره دابهها را داغ نهند زیرا بسپاس پروردگار خود
تسبیح گویند. ( 3) و بهمین سند که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: زنها را گردن بند آویزند گرچه با بند نعلین باشد و اسبان
18 - در مجازات النبویه- 165 -: فرمود صلی اللَّه علیه و اله قلّدوا الخیل ( را گردن بند بندید و آنها را با زه کمان کردن بند نکنید ( 4
و لا تقلدوها بالاوتار. سید رضی- گفته: این استعاره است و دو تفسیر دارد 1- مقصود غدقن از خونخواهی دوران جاهلیت باشد که
سوار اسبها چپاول میکردند و آتش خونخواهی را میافروختند، و مقصود اینست که این خوي جاهلی را گردن گیر اسبان نسازید و
سوار بر آنها بدان نشتابید، و گویا فرموده صلی اللَّه علیه و اله دنبال کردن دشمنان دین و دفاع از مسلمین را گردنگیر اسبها کنید نه
خونخواهی دوران جاهلیت و کشتار از روي تعصب و حمیت را. 2- معنی دیگر که معنی مجازي نیست مقصود اینست که زه کمان
را گردن بند اسبان نکنید تا مبادا در چریدن از درختها بگردن آنها گیر کند و آنها را خفه کند یا از چرا بازدارند، یا اینکه معتقد
بودند گردن بند زه کمان مایه رفع چشم زخم است و دعا و حرز آنها است و منظور از نهی اینست که اثر ندارد و از حذر جلو
نگیرد و همانا خدا سبحانه رافع و کافی و پناه و نگهدار است، و مؤید این تفسیر است که آن حضرت در روایتی فرمود تا زهها را از
گردن اسبها پاره کنند. و گردن بند اسبان را تفسیر دیگر است و آن اینست که چون عرب نیرومند ص: 153 و
پیروز میشد عمامهها را بگردن اسبهاي خود میبست و گفتند معاویه چون بر کار خلافت چیره شد و پس از صلح امام حسن علیه
19 - در مجازات ( السّلام بکوفه آمد با اسبان خود چنین کرد. گویم: ابن اثیر در نهایه همه این وجوه را جز آخري یاد کرده. ( 1
النبویه- 167 - پیغمبر فرمود: چون در دشتهاي سبز و پرگیاه سفر کنید بمرکوبهاي خود دندانهاشان را بدهید. و این تعبیر از اینست
که مرکوب خود را فرصت دهید تا از گیاه و سبزه بیابان و راه خوب بچرد و سیر شود و دندانهاي خود را در چریدن بکار اندازد
چنانچه گویند مهار اسب و پاکش را بدو ده یعنی بگذار آزاد بدود و گردن کشد و گام زند. و نزد من تفسیر دیگر هم دارد و آن
صفحه 70 از 139
اینست که بگذارید بچرند و فربه شوند و اسلحه دفاع یابند چون شتر و مرکوب فربه در چشم صاحبش عزیز است و او را نکشد و
20 - در فقیه (ج 2 ص 191 ): بسندش از ایوب بن اعین که ( نبخشد و فربهی را سلاح دفاع آنها نموده است از کشتن و پی شدن. ( 2
شنیدم ولید بن صبیح بامام ششم علیه السّلام میگفت: ابو حنیفه هلال ذیحجه را در قادسیه دیده و با ما در عرفه حاضر شده، فرمود:
این نه نماز دارد و نه حج. ( 3) و علی بن الحسین علیه السّلام 40 بار با شتر خود بحج رفت و یک تازیانه بدان نزد. ( 4) و از همان
21 - در ( (ص 192 ) که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله با مرثد بن ابی مرثد غنوي در سفر بدر بر یک شتر بنوبه سوار میشدند. ( 5
فقیه: که علی علیه السّلام در باره دواب فرمود: بروي آنها نزنید و لعنشان نکنید که خدا عز و جل لعن کن آنها را لعن کند. و در
خبر دیگر است که چهرهها را زشت نسازید و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرموده ص: 154 راستی دواب چون
لعن شوند لعنت گردنگیر آنها شود. ( 1) توضیح: چهرهها را زشت نکنید یعنی نگوئید: خدا رویت را زشت کند یا کاري نکنید که
رویش زشت گردد، (و این معناي نخست را از نهایه نقل کرده و معنی دیگر اینکه هیچ چهره را زشت نشمارید که آفریده خداست
و زیبا است. و اینکه فرموده گردنگیر او شود یعنی باعث نابودي او گردد یا گردنگیرش شود که در برابر لعن لعن کند، در نهایه
است در حدیث زنی که در سفر شتر خود را لعنت کرد و فرمود آن را از او باز داشتند که آن زن ملعونه است گفتند این کار را
کرد چون دعاي آن زن مستجاب شد در باره آن شتر و از او دور و رانده شد، و گفتند این کیفر کارش بود تا دیگر آن را نکند و
22 - در فقیه (ج 2 ( دیگران هم از آن عبرت گیرند، و اصل لعن راندن و دور کردن است از خدا و از خلق دشنام و نفرین است. ( 2
ص 189 )-: بسندش تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که خدا تبارك و تعالی نرمش را دوست دارد و بدان کمک کند، و چون
سوار دواب لاغر شدید اندازه آنها را نگهدارید، و در منزل فرود آرید، و اگر منزل قحطی باشد زود از آن عبور کنید، و اگر پر
نعمت باشد در آن منزلشان دهید. ( 3) و فرمود: هر کدامتان سفر کردید با دابهاي چون منزل کردید نخست باو خوراك دهید و آب
23 - در ( دهید. ( 4) و ابی جعفر علیه السّلام فرمود: چون در سرزمین فراوانی سفر کنی آرام برو و اگر زمین قحط باشد تند برو. ( 5
کافی- ج 6 ص 538 -: بسندش که پرسید از امام صادق علیه السّلام که کی دابهاي که سوارم بزنم؟ فرمود: چون زیر پایت راه نرود
چنانچه بسوي آخر رود. ( 6) در فقیه- ج 2 ص 187 - مردي از امام ششم پرسید و مانندش را آورده. ص: 155
-24 در کافی- 6 ص 539 -: بسندي تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که یکور بر دواب ننشینید و پشت آنها را مجلس نسازید. (1)
540 فروع-: بسندي تا رسول خدا : 25 - در کافی- 6 ( است از تکیه زدن و گویا تصحیف باشد. ( 2 « لا تتوکئوا » و در یک نسخه
26 - در کافی: بسندش تا امام ششم علیه السّلام که حق اینست که ( صلی اللَّه علیه و اله که بزنیدشان برم کردن و نزنید بلغزیدن. ( 3
سواره به پیاده گوید راه بده. و در نسخه دیگر است که ستم است سواره به پیاده گوید: راه بده. ( 4) بیان: در یک نسخه دیگر گویا
سخن راویان کافی است، و بسا از خود کلینی باشد و اختلاف نسخهها در اصل باشد و بهر طریق نسخه دیگر محمول بدان جا است
که سواره راه دیگر دارد و میتواند عنان بدان گرداند، و نسخه یکم بدین معنا است که خوبست سوار به پیاده دور باش دهد تا خود
( را از آسیب نگهدارد و مؤید نسخه دوم است آنچه آید، و نسخه یکم در برخی نسخههاي کافی نیست گر چه روشنتر است. ( 5
- 28 - در فقیه- 2 ص 191 ( -27 در خصال- 3- بسندش از امام ششم علیه السّلام که ستم است سواره بپیاده گوید راه بده. ( 6
29 - در کافی- 6 ص 479 -: بسندي ( پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرموده: بارها را پس نهید که دو دست آویزانند و دو پا برجایند. ( 7
که ابو الحسن علیه السّلام فرمود: از مردانگی اینست که دواب کسی فربه باشند. راوي گفته: شنیدمش میفرمود: سه چیز از مردانگی
5، در حدیث مناهی است که رسول : 30 - در مجالس صدوق و در فقیه- 4 ( است: آسایش دابه، زیبا روئی مملوك، اسب خوب. ( 8
خدا صلی اللَّه علیه و اله نهی کرده از زدن بر چهره بهائم، نهی کرده از کشتن زنبور عسل و نهی کرده ص:
31 - در ارشاد مفید- 24 -: بسندي از ابراهیم بن علی از پدرش که سالی یا امام چهارم بحج رفتم و ( 156 از داغ زدن بروي بهائم. ( 1
:-50 :- 32 - در کافی- 5 ( شترش کند شد در رفتن، و با عصا بدو اشاره کرد و فرمود: آه اگر قصاص نبود، و آن را باز گردانید. ( 2
صفحه 71 از 139
بسندي تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که بازي مؤمن بیهوده است جز در سه چیز: پرورش اسب و تیراندازي و بازي کردن با
296 -: بسندي تا امام پنجم علیه السّلام که فضل بن عباس گفت خسرو یا : 33 - در فقیه- 4 ( همسرش که اینها درستند- الخبر- ( 3
قیصر روم استري براي رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله هدیه فرستاد، و پیغمبر با جل موئین بر آن سوار شد و مرا دنبالش سوار کرد-
34 - در کتاب المسائل- بحار الانوار 10 ر 264 - بسندي از علی بن جعفر که از برادرم موسی علیه السّلام پرسیدم که ( الخبر- ( 4
190 - امام : 35 - در فقیه- 2 ( شاید مرد بر دابهاي سوار شود که زنگ دارد؟ فرمود اگر آواز دهد نه، و اگر لال باشد عیب ندارد. ( 5
صادق علیه السّلام فرمود: بر کوهان هر شتر شیطانیست آن را سیر کن و بکار گیر. دنبالهایست [در حقوق دابه] ( 6) علامه- قد- در
منتهی بسیاري از اخبار حقوق دابه را آورده و بوجوب و استحباب آنها تصریح نکرده، و گفته داشتن اسب مستحب مؤکد است، و
گفته سزا است از زدن دابه خود داري شود جز با نیاز بدان و پشت هم سوار شدن باکی ندارد. و من گویم: فقهاء در باره همه آدابی
که در این اخبار است چیزي نگفتند و حکم بوجوب یا حرمت در بیشتر آنها مشکل است و ظاهر اینست که بیشتر آنها از آسمان و
جهان، ج 8، ص: 157 آداب مستحبه است ولی احتیاط عمل بهمه آنها است تا میسر شود. ( 1) دمیري در حیاة الحیوان گفته: در شرح
کافیه است فروش اسب بکفار حربی مانند اسلحه جائز نیست و بد است گردن بند زه کمان چون پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله از آن
نهی کرده و ببریدن گردن بندهاي اسبان فرمان داده که مالک گفته براي چشم زخم بوده. و دیگري گفته براي آن بوده که بآن
زنگ میآویختند، و دیگران گفتند براي آنکه در دویدن تند خفه میکردند، و بسا که مقصود خود زه کمان باشد نه بندها و
رشتههاي دیگر، چنانچه زه کمان شیوه دوران جاهلیت آنان بوده. و گفتند: مقصود اینست که با اسبها خونخواهی نکنید و آنها را
براي انتقام ندوانید. ( 2) و در شفاء الصدور از ابی سعید خدریست که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود بروي دواب نزنید زیرا هر
چیزي تسبیح گو است بسپاس خدا ( 3) و از ابن مسعود روایت است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: چون دابه شما در بیابانی
زیرا خدا عزّ و جلّ را در زمین جلوگیریست که آن را باز دارد. ( 4) و « اي بندههاي خدا آن را باز دارید » گریزان شد باید فریاد زند
طبرانی در معجم اوسطش از حدیث انس آورده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: چون بنده و دواب و کودکان شما بدخو
شدند در گوش آنها بخوانید أَ فَغَیْرَ دِینِ اللَّهِ یَبْغُونَ وَ لَهُ أَسْلَمَ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ کَرْهاً وَ إِلَیْهِ یُرْجَعُونَ، 83 - آل
زنی » عمران سپس گفته: بر دارنده دواب واجب است بدانها خوراك و آب دهد چون جان احترام دارد. ( 5) و در صحیح است که
و اگر نچرد باید بدو خوراك و آب دهد تا اندازه سیري نه تمام سیري، و اگر بچرد باید او را رها کند تا « عذاب شد براي گربهاي
بچرد و سیراب شود بشرط آنکه درنده نباشد و آب باشد، و اگر هم میچرد و هم خوراك میخورد مخیّر است میان آنها و اگر یکی
1) و اگر حیوانش نیاز بآب دارد و بدان براي وضوء و ) از آنها پس او نیست هر دو بر او واجبند ص: 158
تطهیر نیاز دارد آب را بدو دهد و خود تیمم کند. و اگر از خوراك دادن بدو سر باز زند و حیوان حلال گوشت باشد، او را وادارند
بفروش یا خوراك دادن یا سر بریدن و در غیر مأکول بر فروش یا خوراك دادن تا نابود نشود و اگر نکرد حاکم هر چه صلاح داند
بکند، و اگر صاحبش مالی عیان دارد فروش شود براي هزینه آن، و اگر همه اینها نشود از بیت المال صرف او شود ( 2) و مستحب
است نزد سوار شدن آنچه را از علی بن ربیعه روایت شده بخوانند گوید: حاضر بودم که دابهاي آوردند تا علی بن ابی طالب علیه
و آنگه خندید، « السّلام سوار شود و چون پا در رکاب گذاشت گفت: اللهم انی ظلمت نفسی فاغفر لی انه لا یغفر الذنوب الا انت
گفتند: اي امیر المؤمنین از چه خندیدي؟ گفت: پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله را دیدم چنین کرد و آنگه خندید و گفتم: یا رسول اللَّه
میداند که جز من گناه نیامرزد « رب اغفر لی ذنوبی » از چه خندیدي؟ فرمود: راستش پروردگارت را خوش آید از بنده که گوید
(یعنی خدا میداند) ( 3) و ابو القاسم طبرانی بسندي از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله آورده که چون بنده بدابه سوار شود و نام خدا نبرد،
شیطان پس او سوار شود و گوید: سرود بخوان و اگر سرود نتواند باو گوید زمزمه کن و پیوسته در زمزمه باشد تا فرود آید. ( 4) و
بروایت از ابی درداء است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: هر که چون سوار دابه شود گوید: بسم اللَّه الذي لا یضر مع اسمه
صفحه 72 از 139
شیء فی الارض و لا فی السماء، سبحانه لیس له سمّی، سُبْحانَ الَّذِي سَخَّرَ لَنا هذا وَ ما کُنَّا لَهُ مُقْرِنِینَ وَ إِنَّا إِلی رَبِّنا لَمُنْقَلِبُونَ وَ الْحَمْدُ
همانا آن دابه گوید: برکت باد بر مؤمنی که بر پشتم سبک شدي و « لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ و صلی اللَّه علی محمّد و آله و علیهم السلام
فرمان پروردگارت را بردي و بخود نیکی کردي خدا بتو برکت دهد و نیازت را برآورد. ( 5) و بروایتی از عمر بن قیس که گفت:
چون مرد بر دابه سوار شود دابه گوید بار خدایا او را بمن نرمش کن و مهربان ساز و چون باو لعن کند گوید: خدا لعنت آسمان و
جهان، ج 8، ص: 159 کند نافرمانتر ما را بر خدا. ( 1) و از ابن عمر است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: دابهها را برم کردن
بزنید و بلغزیدن نزنید. ( 2) و گفته: روا است دو پشته سوار شدن بر دابه چون توانا باشد و روا نیست چون توانا نباشد. ( 3) و در دو
صحیح است از اسامۀ بن زید که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله در برگشت از عرفات بمشعر او را دنبال خود سوارکرد، و از مشعر تا
منی فضل بن عباس را سوار کرد و اینکه آن حضرت معاذ را بر جهاز شتر و بر خري بنام عفیر دنبال خود سوار کرد و آنگاه گفته
صاحب دابه سزاوارتر است که جلو سوار باشد و دیگري در پس او سوار شود جز اینکه صاحبش او را براي احترام یا جز آن برضاي
(4) (230 : خود جلو سوار کند، و حافظ ابن منده گفته: پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله 33 تن را پشت خود سوار کرده (حیاة الحیوان- 1
و طبرانی از جابر روایت کرده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله نهی کرد از اینکه سه تن بر یک دابه سوار شوند. ( 5) و گفته: بد است
بیکار پیوسته بر دابه سوار بود و براي کاري که دارد از آن فرو نیاید چون در سنن ابی داود و بیهقی از ابی هریره آمده که پیغمبر
صلی اللَّه علیه و اله فرمود مبادا پشت دابههاي خود را منبر سازید زیرا خدا آنها را بفرمان شما آورده تا شما را بشهري رسانند که جز
برنج خود بدان نتوانید رسید، و براي شما روي زمین را قرارگاه ساخته پس نیاز خود را با آنها برآرید. ( 6) و رواست وقوف بر پشت
آنها براي نیاز تا برآورده شود، چون مسلم و ابو داود و نسائی از ام الحصین اخمصیه روایت کردند که من بهمراه رسول خدا صلی
اللَّه علیه و اله بحجۀ الوداع رفتم و اسامه و بلال را دیدم که مهار ناقه پیغمبر را بدست داشت، و دیگري جامه برآورده بود و او را از
سوز خورشید پرده ساخته بود تا رمی جمره عقبه نمود و شیخ عز الدین بن عبد السلام در فتاواي موصلیه گفته: نهی از سواري دواب
که ایستاده و راه نمیروند، در آنجا است که غرض صحیحی نباشد ولی سواري طولانی براي ص: 160 اغراض
صحیحه بسا مستحب است چون وقوف بعرفه و بسا واجب چون ایستادن در صف کار زار مشرکان و پیکار با هر که واجب است، و
235 . گویم: اخباري مناسب : همچنین پاسبانی در جبهه جهاد و ترس از یورش دشمن و این خلافی ندارد- انتهی- حیاة الحیوان 1
( این باب در ابواب سفر و ابواب آداب سوار شدن بیایند ان شاء اللَّه. ( 1
باب نهم خایه کشی دواب، داغ کردن آنها، پیکردن آنها، زیانرساندن بدانها و جانوران دیگر، کیش دادن آنها بهمدگر، آداب نتاج کشی از
آنها و برخی نوادر
آیات قرآن مجید
آیات قرآن مجید
-1 النساء- 117 - و نخوانند جز دیوي پلید 18 لعنش کرده خدا و او گفته: البته برگیرم از بندههات بهرهاي جدا شده. 19 - و (2) :
البته گمراهشان کنم و به آرزوشان اندازم و واشان دارم تا بشکافند گوش چهار پاها را و واشان دارم تا دگرگون کنند آفرینش خدا
را و هر که بگیرد شیطان را دوست و سرپرست از جز خدا البته زیان کرده زیان آشکاري.
تفسیر
صفحه 73 از 139
یعنی گوش آنها را بشکافند تا حرام کنند آنچه را حلال کرده و این کار عرب بود با بحیره و سائبه و « فَلَیُبَتِّکُنَّ آذانَ الْأَنْعامِ » :(3)
وَ لَآمُرَنَّهُمْ » . اشاره است بحرمت تحریم هر چه خدا حلال کرده و کاستن از هر چه کامل آفریده در حال یا در آینده کامل میشود
یعنی دگرگون کنند آفریده خدا را از صورت یا وضعش، و در آن درآید آنچه گفته شده از کندن چشم حامی و « فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ
خواجه کردن ص: 161 بنده بخایه کشیدن او و هم بهائم و داغ کردن و خالکوبی و دندانسائی و لواط و
مساحقه و مانند آنها و هم پرستش خورشید و ماه و تغییر فطرت اسلام و بکار بردن اندام و نیروهاي تن در آنچه مایه کمال نفس و
تقرب بخدا نباشد و خلاصه میشود آن را دلیل حرمت داغ کردن و خایه کشیدن آدمی و جانداران مطلقاً دانست، بلکه واداشتن و
113 : کیش دادن جانداران بهمدیگر زیرا براي آن آفریده نشدند جز آنچه را دلیل بیرون کند از این عموم. ( 1) طبرسی- قد- در 3
یعنی وادارم آنها را تا دگرگون کنند خلق خدا را و دگرگون کنند و در مقصود از آن « وَ لَآمُرَنَّهُمْ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلْقَ اللَّهِ » مجمع- گفته
اختلافست گفتند: یعنی دین و فرمان خدا را دگرگون سازند، از ابن عباس و ابراهیم و مجاهد و حسن و قتاده و هم از امام ششم علیه
- فطرت خداست که مردم را بدان آفریده دگرگونی نیست براي خلق خدا 30 » السّلام روایت شده و مؤید آنست قول خدا سبحانه
و مقصود از آن حرام کردن حلال است و حلال کردن حرام و گفتند: یعنی خایه کشی، از عکرمه و شهر بن حوشب و ابی « الروم
صالح از ابن عباس و بد دانستند خایه کشی جانداران را. و گفتند: خالکوبیست، از ابن مسعود، و گفتند: یعنی خورشید و ماه و
سنگ از بهرهاي که بایند بگردانی و آنها را بپرستی، از زجّاج.
اخبار باب
-1 در محاسن- 628 -: بسندش از یونس بن یعقوب که از امام ششم پرسیدم از خایه کشیدن و پاسخم نداد، سپس پس از او (2)
216 - بسندش مانندش آمده ( 3) بیان: مقصود اخته کردن حیوانست : امام هفتم علیه السّلام پرسیدم فرمود: باکی ندارد در فقیه: 3
چنانچه بیاید، و مشهور در آن کراهت است و قول بحرمت دارد و مشهور اظهر است، علامه در منتهی گفته: ابن ادریس آسمان و
جهان، ج 8، ص: 162 از برخی علماء ما نقل کرده که اخته کردن حیوان حرام است گفته اولی نزد من دوري از آنست، ولی مکروه
است نه حرام، زیرا ملک آدمی است و هر چه خواهد با آن تواند که صلاحش باشد و آنچه در این باره رسیده حمل بر کراهت
2- در قرب الاسناد: 131 -: بسندش از یونس بن یعقوب که از امام هفتم علیه السّلام اخته کردن گوسفند را ( شود نه حرمت ( 1
49 فروع-: بسندي تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که چون پاکش شما در : 3- در کافی- 5 ( پرسیدم فرمود: باکی ندارد. ( 2
4- و از همان بسند پیش که امام ششم علیه السّلام میفرمود: در روز جنگ ( سرزمین دشمن واماند باید او را سر برد و پی نکند. ( 3
موته جعفر بن ابی طالب سوار بر اسبی بود و چون بدشمن رسید پیاده شد و اسب خود را پی کرد با شمشیر و آن نخست اسب بود
5- در مجالس ( که در اسلام پی شد. در محاسن- 624 - مانندش آمده بیان: دلالت دارد بر جواز پی کردن در حال ضرورت. ( 4
شیخ: بسندي از امام ششم علیه السّلام که پیره مرد عابدي در بنی اسرائیل بود و خدا را میپرستید، در این میان که در نماز و عبادت
بود، دو پسر بچه دید که خروسی گرفتند و پرهاش را میکنند بعبادت پرداخت و آنها را باز نداشت، و خدا بزمین وحی کرد که
بندهام را فرو بر و زمینش بدردون فرو برد تا همیشه. ( 5) بیان: دردون را در کتب لغت نیافتیم و گویا نام یک طبقه از زمین یا زمین
یا دوزخ است، و دلالت دارد که زیانزدن بجانوران بیمصلحتی روا نیست و باید کودکان را از آن باز داشت، و تاکید اکیدي دارد
6- در محاسن- 634 - بسندش تا امام پنجم که بد داشت اخته کردن دابهها را و واداشتن ( در باره امر بمعروف و نهی از منکر. ( 6
7- در نوادر راوندي: 34 -: بسندي از موسی بن جعفر علیه السّلام از پدرانش که مردي از نجران در غزوهاي ( آنها را بهمدگر. ( 7
همراه رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم بود و اسبی داشت، و رسول خدا به شیهه آن انس داشت و آن را نیافت و نزد آن مرد
صفحه 74 از 139
فرستاد که اسبت چه کرده؟ گفت ص: 163 پر بر من شلوغ کرد و من اختهاش کردم، پیغمبر صلی اللَّه علیه و
اله فرمود: او را مثله کردي، او را مثله کردي! هر خیري بکاکل اسبان بسته است تا روز قیامت، و اسب داران کمک گیرند بر داشتن
254 فروع-: بسندي از کاهلی که : 8- در کافی- 6 ( آنها، یالشان وقارشان باشد و کاکلشان جمالشان و دمشان مگس پرانشان. ( 1
مردي از امام ششم علیه السّلام پرسید و من نزد او بودم در باره بریدن دنبههاي گوسفند، فرمود: اگر براي اصلاح مالت باشد باکی
ندارد که آنها را ببري وانگه فرمود: در کتاب علی علیه السّلام است که هر چه از آنها بریده شود مردار است و از آن سود نبرند.
9- در کافی: بسندش تا امام ( 2) بیان: از آن فهم شود که زیان زدن بحیوان براي بهبود آن جائز است گر چه بسود حیوان نباشد. ( 3 )
ششم علیه السّلام که رسول خدا غدقن کرد از اینکه ماده شتري که بچهاش خرد است بکشند جز اینکه بچهاش را بصدقه دهند یا سر
10 - در تهذیب: بسندش از هشام بن ابراهیم که از او پرسیدم نره خر ( ببرند و غدقن کرد که نره خر را با اسب ماده عربی بپرانند. ( 4
را بپرانند بمادیان تا استر آورد حلال است؟ فرمود: چه خوب اثري دارد. گویم: این خبر با خبر پیش و پس خود منافات ندارد زیرا
غدقن آنها در باره پراندن بر مادیان عربی است و جواز این خبر در باره یابو است با اینکه بسا خبر آینده بیان خصائص ائمه علیه
11 - در صحیفه رضا علیه السّلام بسند طبرسی که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: ما ( السّلام باشد بلکه ظاهرش آنست. ( 5
خاندانی هستیم که صدقه بر ما حلال نیست، و فرمانداریم وضوء را کامل بسازیم، و خر را بمادیان عربی نجهانیم و بر موزه مسح
یعنی براي بچه « ما فرمانداریم خران را بر اسبان نجهانیم » نکشیم. ( 6) بیان: در نهایه است که در حدیث علی علیه السّلام است
12 - در محاسن- 634 - بسندش از امام ششم علیه السّلام از پدرانش که علی علیه السّلام در راه آسمان و (7) (142 : آوردن آنها ( 4
جهان، ج 8، ص: 164 به بهیمه گذشت که نري او را میگائید و از او رو برگردانید، باو گفته شد یا امیر المؤمنین چرا چنین کردي،
فرمود: نشاید شما مانند آنها کنید، این کار زشتی است جز آنکه نهانش دارید، آنجا که نه مردي بیند و نه زنی. در نوادر راوندي:
547 - بسندش از ابن ابی نصر که مردي از امام هشتم علیه السّلام پرسید از کبوتران که : 13 - در کافی- 6 ( بسندي مانندش آمده. ( 1
14 - در سرائر: بسندش از ( نزد او جوجه گذارند، و پرنده بمادرش جهد و بدخترش فرمود: باکی نیست بدان چه میان بهائم است. ( 2
: مسمع کردین که از امام ششم علیه السّلام پرسیدم از وادار کردن بهائم بهمدگر، فرمود: همه را بددارم جز سگ را. ( 3) در کافی 6
( 15 - در محاسن- 428 - (همین مضمون روایت شده)، و در کافی شماره 13 همین روایت شده. ( 5 ( 554 فروع- مانندش آمده ( 4
5 رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم نهی کرد از کیش دادن بهائم جز سگها. ( 6) بیان: اینکه فرموده جز سگها : -16 در فقیه- 4
گویا مقصود وادار کردن آنها است بگرفتن شکار نه بپریدن و جنگ با یک دیگر و اخبار گرچه لفظ کراهت دارند ولی دانستی که
کراهت در زبان اخبار اعم از حرمت است، و وادار کردن حیوانات بهم بازي، بیهوده و آزار بیمصلحت بدانها است و قول بحرمت
5 در مناهی پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله که او نهی کرد از داغ : 17 - در مجالس صدوق و در فقیه- 4 ( بعید نیست و اللَّه یعلم. ( 7
18 - در قرب الاسناد- 121 -: بسندش از علی بن جعفر که از برادرم امام هفتم پرسیدم که رواست به روي دابه زد و یا او ( نهادن ( 8
19 - در محاسن- 644 : بسندي از یونس بن یعقوب که از امام ششم علیه السّلام پرسیدم ( را با آتش داغ کرد؟ فرمود: باك ندارد. ( 9
20 - و از همان: بسندش از ابن سنان که از امام ششم علیه ( از داغ نهادن در روي گوسفند، فرمود: گوش آنها را داغ کن. ( 10
545 : بسندش مانندش : السّلام پرسیدم از داغ ص: 165 کردن مواشی فرمود رواست جز در چهره. در کافی- 6
22 - و از همان: بسندي (همین را از ( 21 - در محاسن: بسندش از امام ششم که باکی ندارد جز آنچه در چهره باشد. ( 2 ( آمده. ( 1
23 - و از همان- 628 -: بسندش از علی بن جعفر که پرسیدم از امام هفتم که بروي دابه زنند یا آن را با آتش ( امام ششم آورده). ( 3
294 تفسیرش-: بسندي که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله نهی کرد از داغ کردن : 24 - عیاشی- 2 ( داغ نهند، فرمود: باکی ندارد. ( 4
545 فروع- (مضمون شماره 19 را : 25 - در کافی- 6 ( روي بهائم و زدن بروي آنها زیرا آنها بسپاس پروردگارشان تسبیح گویند. ( 5
26 - در قرب الاسناد- 39 : بسندي از امام پنجم که داغ کردن مواشی باکی ندارد چون روي آنها را برگردانید (یعنی ( آورده). ( 6
صفحه 75 از 139
182 - بخاري روایت کرده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و سلم به خري گذشت که : 27 - در حیاة الحیوان- 1 ( داغ بر آن ننهید). ( 7
28 - در روایت دیگریست که: لعنت کند خدا کسی ( داغ در رویش بود فرمود: لعنت کند خدا کسی را که این داغ بر آن نهاده. ( 8
( را که آن را داغ نهاده. ( 9
باب دهم زنبور عسل، مورچه، جانوران دیگر که از کشتن آنها نهی شده یا کشتن آنها رواست چون مارها. کژدمها و کلاغها. نهی از سوختن
جانوران و شکنجه آنان
آیات قرآن مجید
آیات قرآن مجید
2- النحل 68 - و وحی کرد پروردگارت به زنبور عسل که ( -1 المائده آیه 30 - پس فرستاد خدا کلاغی- تا آخر آیه- ( 11 (10) :
در کوهها و درختها خانه بساز و از آنچه سقف بر آن بندند 69 - وانگه بخور از همه میوهها و بآرامی ص:
166 در راههاي پروردگارت برو، برآید از شکم آنها نوشی چند رنگ که در آن درمان باشد براي مردم، راستی در این نشانهها
3- النمل- 18 - تا چون بوادي مورچگان آمدند مورچهاي گفت: آیا مورچهها بلانههاي خود ( است براي مردمی که اندیشند. ( 1
درآئید مبادا پایمال کنند شما را سلیمان و لشکریانش و آنان نمیفهمند 19 و لبخند زد از گفته او- تا خدا فرماید- و بررسی کرد
پرندهها را و گفت: مرا چه شده که نبینم هدهد را یا اینکه از غائبانست.
تفسیر
رازي گفته: .« وَ أَوْحی رَبُّکَ » ، 2): داستان کلاغی که استاد قابیل بود که چگونه تن هابیل را که کشته بودش بخاك سپارد گذشت )
مقصود از وحی اینست که خدا در دل او ندازد این کارهاي شگفتی را که خردمندان آدمی از آن در مانند از چند راه: 1- خانههاي
شش گوش با پهلوهاي برابر بیکم و بیش سازد بمنش خود و خردمندان از بشر نتوانند آنها را بسازند جز با ابزاري چون خطکش و
پرگار. 2- در هندسه ثابت است که هر شکلی جز شش گوش میان خانههایش رخنههاي تهی و بیهوده بمانند و رهبري این جانور
ناتوان بدین حکمت دقیق و نهان از اعاجیب است. 3- زنبور عسل را ملکهایست که پیکرش از دیگران بزرگتر است و فرمانش بر
همه رواست و همه کارگزار اویند و چون خسته شود بدو شش کشند و این هم بسیار شگفت آور است. 4- چون ملکه از لانهاش
بجاي دیگر رود همه بدنبالش روند و چون خواهند بلانهاش برگردد، طبل و ابزار موسیقی زنند و بدان وسیله توانند او را بلانهاش
برگردانند، و این هم منش شگفت آوري است، و این هوش و زیرکی این جانور جز الهام از پروردگار نیست و آن مانند وحی است
3) و بدان که وحی در باره انبیاء آمده چون قول ) .« و چون وحی کرد پروردگارت بزنبور عسل » : و از این رو خدا در باره او فرموده
و در باره اولیاء هم آمده خدا فرماید آسمان و جهان، « و آدمی را نرسد که خدایش با او سخن کند جز بوحی، 51 - الشوري » خدا
- و وحی کردیم به مادر موسی. 7 » و بمعنی الهام در باره آدمی رسیده « و چون وحی کرد به حواریون، 111 - المائده » ج 8، ص: 167
و در باره جانوران دیگر خاص نحل است زجّاج گفته: روایت است که نحل نام این جانور شده براي اینکه خدا عسل را « القصص
که از شکمش برآید به مردم بخشیده، و دیگري گفته واژه نحل مذکر آید و مؤنث و در لغت حجاز مؤنث است و خدا تعالی هم
آن را مؤنث آورده، و چنین است هر جمعی که مفردش با تاء است ( 1) و بدان که زنبور عسل دو نوع است: یکی در کوهها و
صفحه 76 از 139
برگیر از کوهها و » بیشهها باشد و هیچ کس وارس او نباشد و دوم در خانه مردم و در زیر پرورش آنان و مقصود خدا از اینکه
نوع دوم، و همانا فرمود: بعضی از کوهها و بعضی درختها. « و از آنچه سقف بندیها » نوع یکم است و از اینکه فرمود « درختان خانها
چون زنبور عسل در هر جا لانه نسازد بلکه در جایی که او را سزد و در باره آن اختلاف دارند برخی مردم گفتند: دور نیست این
جانوران را خردي باشد و امر و نهی خدا بدانها آید، دیگران گفتند: چنین نیست بلکه خدا طبعی بدانها داده که چنین حالاتی دارند
در کتب طب دیدم که خدا تعالی چنان این جهان را تدبیر کرده که در هوا نم لطیفی پدید گردد در شبها و .« پس بخور از هر میوه »
بر برگ درختان نشیند و گاهی پراکنده شود بر برگ و گل درختها و گاهی فراوان باشد که صمغی از آن فراهم شود چون ترنجبین
که چون نمی از هوا آید بر برگ درختان برخی زمینها فراهم گردد و محسوس است، و بخش یکم همانست که خدا به زنبور عسل
الهام کرده که آن ریزهها را از گلها و برگ درختها برگیرد و بخورد و چون سیر شود بار دیگر از آن ذرهها بدم گیرد و بلانه آورد
و در آن نهد که گویا میخواهد پس انداز کند براي خوراك خود، و چون بسیاري از این ذرات نمناك فراهم گردند همان عسل
باشند. ( 2) و برخی مردم گویند: زنبور عسل از گلها و برگهاي خوشبو خورد و در شکمش عسل شود و آن را قی کند و گفته یکم
خردمندانهتر و با بررسی جورتر است، زیرا ص: 168 ترنجبین در مزه و شکل با عسل نزدیک است، و شک
ندارد که آن نمی است که در هوا پدید شود و بر برگ درخت و گل نشیند و عسل هم چنین باشد و بعلاوه ما میبینیم که زنبور
عسل خورد، و از این رو چون عسل را از خانه او درآوریم اندازهاي را در آن وانهیم تا خوراك او باشد، و دانیم که خوراك او
همان عسل است که از « بخور از هر میوه » همان عسل است که از اجزاء نمناك عسلی آن را برگیرد. ( 1) چون این را دانستی گوئیم
یعنی راه عسل ساختن که بتو فهمانده یا راه جستن میوهها را که برایت هموار کرده و « و به پیما راه پروردگارت را » میوهها خورد
در اینجا از خطاب به غیبت برگشته. و سببش اینست که مقصود از ذکر این احوال « برآید از شکمشان » باید رام و فرمانگزار باشی
اینست که آدمی مکلف است از آنها بنیروي خدا و حکمت و حسن تدبیر او براي جهان بالا و فرودین پی برد و گویا خدا پس از
خطاب به زنبور عسل بدان چه گذشت آدمی را مخاطب ساخته و گفته: همانا بدین زنبور عسل این عجائب را الهام کردیم تا از
شکم آنها نوشی چند رنگ برآید، سپس گفتیم برخی مردم گویند از ذرههاي نم است که در هوا پدید شوند و بکناره درختان و بر
برگ و گل نشینند و زنبور آن را بدهان گیرد و بنا بر این مقصود از اینکه از شکم آنها برآید اینست که از دهن آنهاي برآید، و هر
از شکمشان » و مقصود سوراخهاي مغزند و همچنین در اینجا « بطون دماغ » سوراخی در درون تن شکم نامیده شود، نبینی که گویند
یعنی از دهانشان. ولی بگفته اهل ظاهر که زنبور عسل برگ و گل خورد سپس عسل قی کند، سخن روشن است، و آنگه « برآید
عسل را نوشابه وصف کرده که یکباره تنها نوشند و یک بار از آن شربتها سازند و آن را چند رنگ وصف کرده و منظور ابطال
قول بطبع است در تأثیر ماده این جسم که یک طبع دارد و چند رنگ پدید آرد و این دلیل است که این رنگها از تدبیر فاعل مختار
است نه طبع واداشته بر کار، و در اینکه فرموده درمان مردم است دو قول است و یکم که درست است اینست که وصف عسل است
1) اگر گویند: چگونه درمان مردم است و بصفراء زیان دارد و سوداء را بجنبش آرد، گوئیم: خدا ) ص: 169
نفرموده درمان همه مردم است از هر دردي در هر حالی بلکه درمان در آنست فی الجمله، و معجونی نیست جز که عسل تمامیت و
کمال آنست و نوشابهها که از آن سازند براي بیماريهاي بلغمی بسیار سودمندند. و قول دوم از مجاهد است که یعنی در قرآن
تمام است و فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ آغاز سخن تازهایست یعنی قرآن درمان « مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ » درمان مردمانست و داستان زنبور عسل در جمله
مردم است از کفر و بدعت بمانند همین داستانی که از زنبور عسل گذشت و بدان که این قول از دو راه سست است یکم ضمیر باید
بنزدیکتر مرجع مذکور برگردد و آن همان شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ میباشد و اما حکم باینکه بقرآن برمیگردد با اینکه نامش پیشتر
نیست تناسب ندارد. ( 2) دوم روایت ابی سعید خدریست که مردي نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله آمد و گفت: برادرم از درد
شکمش شکوه دارد فرمود: عسل بدو بنوشان رفت وانگه برگشت و گفت: عسلش دادم و سودي نداشتش، باز فرمود: برو عسلش
صفحه 77 از 139
بده، و فرمود خدا راست گفته و شکم برادرت دروغگو است، و باو نوشاند و گویا از بند آزاد شد، و اینکه فرمود: خدا راست گفته
تعبیر کردند به گفته خدا فِیهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ و این درست است باینکه وصف عسل باشد. اگر کسی گوید پس معنی شکم برادرت
دروغگو است چیست؟ گوئیم چون بنور وحی میدانست که اثر عسل بزودي روشن شود و در این حال روشن نبوده این را چون
دروغ و اظهار خلاف واقع تعبیر کرده- پایان- کلام رازي- و تفسیر آیات نمل گذشت و دلالت دارند بر شرافتی در باره مورچه، و
بر برخی از آنچه آید، و آیات هدهد دلیلند بر ارجمندي او و برخی احوالش و داستانش گذشت و برخی از آنهم آید. ( 3) دمیري
در حیاة الحیوان گفته: نحل: مگس عسل است و گذشت که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و سلم فرموده همه مگسها در آتشند جز
ص: 170 با حاء فتحه دار خوانده و بیشتر بحاء ساکنه، زجاج « أَوْحی رَبُّکَ إِلَی النَّحْلِ » نحل و یحیی بن وثاب
در تفسیر سوره نساء گفته: آن را نحل نامیدند چون خدا تعالی عسلی که از او برآید بمردم بخشیده، و اینکه خدا باو وحی کرده
ستایش او است که گلها را در پس بیابانها دانسته و بر هر گل بویا افتد و شیره آن را مکد و عسل بیرون دهد. ( 1) در عجائب
المخلوقات گفته روز عید فطر را روز رحمت خوانند چون که خدا در آن به نحل ساختن عسل را وحی کرده و خدا بیان کرده که
در زنبور عسل عبرت بزرگی است که جانوري است با فهم، زیرك و دلیر و عاقبت بین و فصلشناس و بارانشناس و مدبّر چراگاه و
خوراك و فرمانبر سرور خود و زبون در برابر فرمانده و هنرمند و شگفت آفرینش. ارسطو گفته: زنبور عسل 9 رسته است که شش
رسته آنها با هم آشیانه گیرند و از فزونی شیرینی و تریها که از گلها و برگها تراوند بخورند و آنها همه را فراهم سازند و از آنها
عسل و خانههاي آن را بسازند، و با آنها رطوبتهاي چربی فراهم کنند و جایگاه عسل را درست کنند که شمع باشد، و آن را با
خرطوم خود گیرد و میان دو رانش بردارد و از آنها به پشت خود کشد. دمیري گفته از قرآن برآید که مگس عسل بر گل چرد و
پس بخور از همه میوهها- تا » : آن گل در درونش عسل شود و از دهانش بدر اندازد، و از آن خروارها فراهم گردد خدا فرموده
مقصود بعضی از آنها است، و اختلاف « و داده شدیم از هر چیزي 16 - النحل » : آخر- و مقصود برخی از میوههاست، مانند قول او
رنگ عسل باختلاف نوع مگس عسل است و بسا مزهاش بر اثر چراگاه گوناگون شود و از این باب است گفته زینب (همسر پیغمبر)
به پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله که مگس عسل عرفط را خوردي، چون بوئی که دریافت به بوي مغافیر مانند ساخت و این حدیث در
دو صحیح و کتب دیگر مشهور است (عرفط: درخت طلع است و صمغ آن بدبو است). ( 2) و کار مگس عسل اینست که چون جاي
پاکی یابد در آن از شمع خانه سازد وانگه خانه شاهان را سازد وانگه خانههاي زنبورهاي نر را که بیکارهاند و خردتر آسمان و
جهان، ج 8، ص: 171 از مادههایند و مایه درون خانهها را فزون کنند، و چون بیرون آیند همه با هم باشند و در هوا برآیند و با هم
بخانهها برگردند، و نحل نخست شمع سازد و سپس تخم گذارند، چون که بجاي آشیانه پرندهها است و چون تخم ریزد بر آن
نشیند و گرمش کند مانند پرنده، و از آن تخم کرمی برآید و خوراك کند تا پرنده شود. مگس عسل بر چند گل ننشیند بلکه بر
یک گل نشیند برخی خانهها را پر از عسل کند و برخی را پر از جوجه، و شیوهاش اینست که چون پادشاهش تباه شود آن را بر
کنار کند یا بکشد، و بیشتر در بیرون خانه کشد، و پادشاهان بیرون نشوند جز با همه مگسها، و چون از پرواز بماند او را بدوش
کشند، و بیان آن در پایان کتاب در واژه یعسوب بیاید و ویژه پادشاه اینست که نیش گزنده ندارد، و بهترین پادشاهان سرخها
باشند، و بدتر آنها آنان که تیرههاي سیاه دارند. و زنبوران عسل کارها را بخش کنند، برخی شمع سازند، برخی عسل، برخی آب
کشند، برخی خانه سازند و خانههاشان شگفت انگیزتر چیزها است، زیرا شش گوش باشند تا پاره نشوند، و گویا با یک سنجش
هندسی ساخته شده در دائرهاي شش گوش و بیاختلاف که همه بهم پیوسته و یک تیکه شده چون اشکال را از سه گوش تا ده
گوش که بهم چسبانند پیوسته نشوند و میان آنها رخنه افتد جز همان شکل شش گوش که چون بهم پیوسته شود یک تیکه باشد و
همه این کارها را بیاندازه گیر و ابزار کند، و هنر لطیف خبیر و الهام او باشد بدانها چنانچه خدا تعالی فرموده وَ أَوْحی رَبُّکَ إِلَی
النَّحْلِ- تا آخر آیه. بیندیش در کمال فرمانبري و خوش انجام دهی او براي فرمان پروردگارش که چگونه در این سه جا خانه سازد
صفحه 78 از 139
و براي آنها در جز این جاها لانه نباشد، و بیندیش که چگونه بیشتر در « بر آن سقف بندند » کوهها، درختها و خانههاي مردم که
کوهها خانه سازند که در آیه جلو یاد شده و آنگه در درختها که کمتر از آنست و آنگه در خانههاي مردم که کمترین لانه آنها
است، و بنگر چگونه خوب فرمانبرده که نخست خانه ساخته و آنگه از میوهها چرا کرده و بخانههاي خود مأوي کرده و آسمان و
جهان، ج 8، ص: 172 فرمان خدا را مو بمو اجرا کرده. ( 1) در احیاء گفته: بنگر بزنبور عسل چگونه خدا باو وحی کرده تا از کوهها
خانه ساخته و از لعابش شمع و عسل برآورده و یکی را روشنی و دیگري را درمان نموده، سپس اگر در کارهاي عجیبش بیندیشی
از خوردن گلها، دوري از پلیدیها و فرمانبري از سردار خود که بزرگتر آنها است، و داد و دهش سردار آنها نسبت بدانها تا آنجا که
اگر یکی آلوده بدر لانه آید او را بکشد در شگفت مانی اگر خودشناس باشی و در اندیشه شکم و فرج و دلخواه خود نباشی و
سرگرم بدشمنی رقیبان و دوستی رفیقان نگردي. و آنگه همه را بگذار و بخانه سازي او پرداز از ماده شمع و شکل شش گوش که
نه خانه گرد سازد و نه چهار گوش و نه پنج گوش بلکه تنها شش گوش برگزیده براي خاصیت که دارد و بفهم جز مهندس نرسد
و آن اینست که پهنترین و جادارترین اشکال است، زیرا از مربع گوشههاي تنگی بیکاره میماند و شکل زنبور دراز و بلند است و
گرد، و مربع را وانهاده تا گوشههایش تهی نمانند و اگر خانه گرد میساخت در بیرون آنها رخنههاي تهی میماندند، زیرا چون
دائرهها را گرد هم فراهم آري بهم نچسبند با اینکه هیچ شکلی از اشکال گوشهدار جادارتر از گرد نباشد، و در فراهم کردن اشکال
که بیرخنه باشند همان شکل مسدس است، و این خاصیت این شکل است. ببین چگونه خدا تعالی به زنبور عسل با خردي او این را
الهام کرده از لطف و عنایت خود بوجود نیاز برآرش براي زندگی بشر، فسبحانه ما اعظم شأنه و اوسع لطفه و امتنانه. و از خوي او
است که از هم گریزند و با هم بجنگند در سوراخ خود، و هر که نزدیک کندوي آنها شود بگزند و بسا بمیرد، و چون یکی از آنها
درون سوراخ بمیرد او را بیرون اندازند، و از خوي او است نظافت و از این رو فضله خود را بیرون لانه اندازد چون بد بو است، و او
در بهار و پائیز عسل سازد و عسل بهارش بهتر ص: 173 و ریزش از درشت کارکنتر، و از آب گوارا و زلال
نوشد و هر جا باشد بجوید، از عسل باندازه نیاز خورد، و چون عسل لانه کم شود آب بر آن ریزد تا مبادا بپایان رسد و آشوب شود،
زیرا چون عسل لانه پایان یابد زنبورها خانههاي پادشاهان و نرها را تباه کنند و هر که در آنها باشد بکشند. ( 1) یک حکیم یونانی
بشاگردانش گفت: چون زنبور عسل باشید، گفتند: چگونه گفت آنها در لانه خود بیکار نگذارند و او را برانند و از لانه بیرون کنند
چون جا را تنگ کند و عسل را بخورد و بکارکنها بیکاري آموزد. مگس عسل چون مار پوست گزارد، و از سرود خوشش آید، و
سوس آفت او است و درمانش اینست که در هر کند و مشتی نمک ریزند و هر ماه آنها را بگشایند و با سرگین گاو دود دهند. و از
خوي او است که چون از کندو بپرد و بچرد هر زنبوري بیخطا بجاي خود برگردد، و مردم مصر درهاي کندوها را بگردانند در
کشتیها و آنها را بجائی که گل و درخت است ببرند و درهاي کندوها را باز کنند و زنبورها از آنها بیرون روند و همه روز را بچرند
و شب به کندوها بازگردند و هر زنبور بجاي خود رود و خطا نکند. ( 2) و احمد و ابن أبی شیبه و طبرانی روایت کردند که پیغمبر
صلی اللَّه علیه و اله فرمود: مؤمن چون زنبور عسل است، پاکیزه خورد و پاکیزه نهد و بیفتد و نه شکسته شود و نه تباه گردد. ( 3) و
در شعب بیهقی است از مجاهد که با عمر از مکه تا مدینه همراه بودم و از او نشنیدم حدیثی از رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله باز
گوید جز اینکه: مؤمن چون زنبور عسل است اگرش همراه باشی سودت دهد و اگرش مشورت کنی سودت دهد و اگرش همنشین
گردي سودت دهد و همه کارش سود است و زنبور عسل هم همه کارش سود است. ( 4) ابن اثیر گفته وجه شباهت مؤمن به زنبور
عسل، استادي و هوش او است و بیآزاري ص: 174 و مهربانی و سودمندي و قناعت و کوشائی او در روز و
دوري او از پلیدیها، و پاکی خوراکش و اینکه از دسترنج دیگري نخورد و بخشش و فرمانبریش از فرمانده و زنبور عسل را از آفاتی
است که از کارش باز دارد، چون تاریکی ابر، باد، دود آب و آتش و هم مؤمنان را آفاتی است که از کارش باز دارند چون تیرگی
غفلت، ابر تردید باد فتنه، دود حرام، آب رفاه و آتش هوس. و در مستدرك دارمی است از علی بن ابی طالب علیه السّلام که در
صفحه 79 از 139
میان مردم چون زنبور عسل باشید در پرندهها، که پرندهاي نیست جز آنکه او را ناتوان شمارد، و اگر پرندهها میدانستند در درون
چه دارد از برکت با آن چنان نمیکردند با مردم بزبان و تن در آمیزید و در کردار و دل جدا باشید زیرا از آن هر کس همانست که
کند و روز قیامت با کسی است که دوستش دارد. و نیز در آنست از ابن عباس که از کعب الاحبار پرسید وصف رسول خدا صلی
اللَّه علیه و اله و سلم را در تورات چگونه یابی؟ گفت دریابیم که: محمّد بن عبد اللّه است، در مکه زاده شود و به طیبه بکوچد، و
در شام پادشاهی کند، دشنام ندهد، در بازارها فریاد نکشد بدي را ببدي سزا ندهد بلکه ببخشد و چشم پوشد، امتش حمدگویانند،
خدا تعالی را در هر خوشی و بدي سپاس گویند، اندام خود را پاکیزه دارند، میان خود را ازار بندند، و در نماز صف کشند چنانچه
در نبرد خود، بنگ آنها در مساجدشان چون بنگ زنبور عسل باشد جار آنها در فضاي آسمان شنیده شود. ابن خلکان در شرح حال
عبد المؤمن بن علی پادشاه مغرب گفته: پدرش کوره پز بود، در خردسالی در خانه پدر خوابیده بود و او گل میزد، پدرش بنگی در
آسمان شنید و سر برداشت و ابر سیاهی دید از زنبور عسل که سراسر خانه را پر کردند و بر سر پسرش گرد آمدند که در خواب
بود، و او را پوشاندند و مدتی بر سر او ماندند و از سر او برخاستند و دردي از آنها ندید، و نزدیکش مردي فال بین بود و پدرش باو
گزارش داد و او گفت: نزدیک است مردم مغرب گرد پسر ترا بگیرند و چنین شد و کار او بجایی رسید که پادشاه مغرب دور و
1) بیشتر مردم بر اینند که عسل از دهان زنبور برآید و از علی بن ابی طالب علیه ) نزدیک شد. ص: 175
السّلام روایت است که در خواري دنیا فرمود: فاخرتر جامه آدمیزاده در دنیا آب دهن کرمی است، و شریفترین نوشابهاش فضله
زنبور عسل و ظاهرش اینست که از جز دهانست، ابن عطیه از او چنین نقل کرده، ( 2) و از آن حضرت معروف است که فرمود دنیا
شش چیز است: خوراك نوشیدنی، جامه، مرکوب، منکوح و بوئیدنی، بهترین خوراك عسل است که جاویده مگس است، بهترین
نوشابه آبست که نیک و بد در آن یکسانند، بهتر جامه دیبا است که بافته کرم است، بهتر مرکوب اسب است که بر او مردم را
کشند، و بهتر منکوح زنست که مبالی است در مبالی، و بهتر بوئیدنی مشک است که خون جانوریست. و حق اینست که عسل از
درون آنها است ولی ندانیم از دهانست یا جز آن و به نشود جز بگرمی نفس آنها، و أرسطو کندوئی از شیشه ساخت تا بنگرد
چگونه عسل میسازند و نساختند تا آن را از درون شیشه با گل اندودند، غزنوي و دیگران چنین گفتند و در تفسیر اوسط کواشی
روایت داریم که عسل از آسمان آید و در جاهائی از زمین روید و مگس عسل آن را نوشد و در شمع میان کندو ریزد و چنان
نیست که برخی مردم پندارند از فزونیهاي خوراك است و در معده تبدیل بعسل شده، این عبارت او است و خداوند داناتر است
248 ). ص: 176 -245 : (حیاة الحیوان، 2
اخبار