گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
اخبار باب







اخبار باب
-1 در تفسیر علی بن ابراهیم: 416 - که امام صادق علیه السّلام فرمود: خدا را درهایست که معدن طلا و نقره است و آن را با (1)
ناتوانتر آفریدهاش که مورچه است نگهداري کرده، اگر شتران بختی آن را خواهند نتوانند.
در باره مورچه
266 - مورچه معروف است و گویند زمین مورچه دار و خوراك مورچه زده که مورچه در آن - -2 در حیاة الحیوان- 263 (2)
افتاده و نمله بضمّه سخن چینی است و مرد نمل یعنی سخن چین و چه خوش سروده است. قناعت کن که بیروزي نمانی فراموش
خدا یک مورچه نیست چه آید روزگارت پیش برخیز و گر برگشت از دست در خواب از آن ایست و مورچه را نمله گفتند که پر
صفحه 80 از 139
میجنبد و کم دست و پا دارد، مورچه زن و شوهري ندارد و آبستن نشود، همانا ریزه از او بر زمین افتد و بزرگ شود تا تخم گردد
و از او مورچه پدید شود، و تخم او را بیظ با ظاء دسته دار گویند، و مورچه نیرنگ فراوان دارد براي جستن روزي، و چون چیزي
یابد بدیگران آگهی دهد تا بر سر آن آیند، و گفتند: سروران آنها خبرگزار باشند. خویش اینست که خوراکش در تابستان انبار
کند براي زمستان و از چارهجوئیهایش اینست که چون بترسد دانهها که فراهم کرده سبز کنند آنها را بدو نیم کند جز کسفرة که
آن را بچهار پخش کند چون بدو الهام شده که هر نیمش سبز کند، و چون نگران شود از پوسیدن دانه آن را روي زمین آورد و
پهن کند، و این کار را بیشتر در شب و در پرتو ماه کند. و گفتند: زندگیش بخوردن نیست چون شکم ندارد که خوراك در آن
رود و تنش دو نیمه است و قوتش همان بو کشیدن دانه است که دو نیمش کند و از سفیان بن عیینه روایت است که گفت: چیزي
نباشد که خوراکش را انبار کند جز آدمی و عقعق و مورچه و موش و در احیاء در باب توکل آن را قطعی دانسته آسمان و جهان،
1) و برخی گفتند: بلبل خوراك انبار کند و گفتند: عقعق انبارهاي زیر زمینی دارد ولی آنها را فراموش میکند، ) ج 8، ص: 177
مورچه بینی تیزي دارد، و سبب نابودیش روئیدن بال او است که وسیله فراوانی روزي گنجشکها شود، زیرا او را در حال پروازش
شکار کنند و أبو العتاهیه بدان اشاره کرده در گفته خود: چون براي مورچه پر درآید* تا پرد مرگش رسد و رشید پس از نکبت
برمکیان بسیار بدین شعر مثل میزد و مورچه با شش دست و پایش لانهاي کند و پس از آن در آن پیچها نهد تا آب باران در آن
نرود و بسا براي همین لانهاي بالاي لانهاش سازد، و این براي ترس او است از بلبل نسبت بدان چه انبار کرده. بیهقی در شعب گفته:
عدي بن حاتم طائی نان براي مورچهها خرد میکرد و میگفت: اینها همسایهاند و حق همسایگی دارند و در باب وحش از فتح بن
خرشف آید که زاهد بود و براي مورچهها هر روز نان خورد میکرد و در روز عاشوراء آن را نمیخوردند. و در جانوران چیزي
نیست که چند برابر تن خود را بارها بدوش کشد جز مورچه تا نپسندد چند برابر را و هسته خرما را هم که از آن سودي نبرد بکشد
و این از روي حرص باشد و خوراك چند سال را گرد کند با اینکه یک سال بیشتر عمر ندارد، و از کارهاي شگفتش اینست که در
لانه زیر زمین خود چند خانه و دهلیز و بالا خانه و طبقههاي آویزان سازد و همه را پر از دانه و ذخیره براي زمستان کند. رستهاي را
فارسی گویند که میان مورچهها چون زنبورند میان مگس عسل و رستهاي را مورچه شیر نامند که جلوش چون روي شیر است و
دنبالش چون مورچه ( 2) و بخاري و دیگران از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت کردند که یک پیغمبري زیر درختی منزل کرد و
مورچهاي او را گزید و فرمان داد بنهاش را از زیر آن برآوردند و آن را آتش زدند و خدا باو وحی کرد چرا یک مورچه را تنها
1) ابو عبد اللَّه ترمذي در نوادر الاصول گفته او را بر سوزاندن مورچه سرزنش نکرد ) آتش نزدي ص: 178
بلکه بر اینکه بیگناه را بجرم گناهکار کیفر داد، و این پیغمبر موسی بن عمران علیه السّلام بود که گفته بود: پروردگارا مردم یک
آبادي را بگناهشان عذاب کنی و در میان آنها فرمانبر باشد و خدا خواست آن را بوي نماید و گرما را بر او مسلط کرد تا پناه
بدرختی برد که در سایهاش بیاساید و نزد آن سوراخ مورچه بود، و خوابش گرفت و چون لذت خواب را چشید، مورچهاش گزید،
و آنها را پامال کرد و نابود کرد و لانهشان را سوخت، و خدا این آیت را عبرت او ساخت که یک مورچهاش گزید و دیگران را
بکیفر کشید و خواست آگاهش کند که کیفر خدا فرمانبر و نافرمان را درگیرد ولی براي فرمانبر رحمت و پاکی و برکت باشد و بر
نافرمان بدي و نقمت و عدوان، و بنا بر این این حدیث دلالت ندارد بر کراهت و حرمت کشتن مورچه، چون حلال است دفع
آزارکننده تو، و کسی در آفریدههاي خدا محترمتر از مؤمن نباشد و خدا دفع آن را از تو براي زدن و کشتن و بردن مال حلال کرده
تا چه رسد بخزنده و جانورانی که زیر فرمان مؤمن باشند و بر آنها فرمانرواست و چون او را آزار دهند کشتن آنها برایش مباح
است. و اینکه فرمود: چرا مورچه را نکشتی؟ دلیل است بر اینکه آزار کن کشته شود، و هر کشتاري که براي سودي یا دفع
زیانیست، نزد علماء باکی ندارد، و مخصوص همان مورچه نباشد که گزیده چون مقصود قصاص نیست و گر نه میفرمود چرا همان
مورچه که تو را گزید نکشتی و فرمود یک مورچهاي را که شامل بیگناه و گنهکار است، و از اینجا دانسته شود که منظور آگهی او
صفحه 81 از 139
است در پاسخ پرسش از هلاك یک آبادي که در آن مطیع و عاصی است. و گفتهاند در شرع آن پیغمبر کیفر جانور بسوختن روا
و این ناساز است با شرع ما که « چرا یک مورچه را نسوختی » بوده از این رو خدا او را بر سوختن بسیاري سرزنش کرد که فرمود
و روا نیست « عذاب نکند بآتش جز خدا تعالی » : پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله از عذاب دادن جانور بآتش غدقن کرده و فرموده
سوختن جانور مگر آنکه آدمی را ص: 179 سوزانده باشد که ورثه او حق قصاص دارند بسوختن جانی. ( 1) و
اما کشتن مورچه در مذهب جائز نیست براي حدیث ابن عباس که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله نهی کرد از کشتن چهار جاندار:
مورچه، زنبور عسل، هدهد و جغد .. و منظور مورچه بزرگ سلیمانی است چنانچه خطّابی و بغوي در شرح سنه گفته است ولی
مورچه ریز که آن را ذر نامند کشتنش جائز است، و مالک کشتن مورچه را مکروه دانسته جز اینکه زیان زند و دفعش نشود جز با
کشتن و ابن ابی زید کشتن مورچه را که آزار کند مطلقا جائز دانسته، و گفتند همانا خدا آن پیغمبر را سر- زنش کرد براي اینکه
انتقام خود را کشید بنابود کردن گروهی که یکی از آنها او را آزار کرده بود، و بهتر این بود که گذشت کند و شکیبا باشد، ولی
پیغمبر چنین فهمید که این نوع آزار کن آدمیزادهاند و احترام آدمیزاد بیش از جانوران دیگر است و اگر تنها بهمین قصد بود و قصد
انتقام نداشت سرزنش نمیشد و سرزنش او براي انتقام گرفتن بود، و اللَّه اعلم. ( 2) و طبرانی در معجم اوسط خود آورده و هم
دارقطنی که چون با موسی خدا سخن گفت: موسی جاي پاي مورچه را بر سنگ سخت از ده فرسنگ راه میدید. ( 3) و ترمذي
بسندي با گواهی ابو بکر از رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله آورده که آن حضرت نام شرك برد و فرمود: نهانتر است در میان شما از
آواز پاي مورچه و تو را بچیزي رهنمایم که چون بجا آري خدا خرد و درشت شرك را از تو برد، سه بار بگو: بار خدایا من بتو
پناهم از اینکه چیزي را با تو شریک سازم و بدانم و از تو آمرزش خواهم در آنچه ندانم ( 4) و نیز از ابی امامه باهلی روایت کرده
که نزد رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم دو مرد را نام بردند یکی عابد و دیگر عالم، فرمود: فضل عالم بر عابد چون فضل من
است بر فروتر شماها وانگه فرمود: راستی خدا تعالی و فرشتههایش و اهل زمین همه تا مورچه در سوراخش و تا ماهی در دریا
1) و ابا ) رحمت خواهند براي آموزنده خیر بمردم. ترمذي گفته: حدیث خوب و درست است. ص: 180
عثمان حسین بن حرث خزاعی گفته: شنیدم فضیل بن عیاض میگفت: داناي آموزنده در ملکوت آسمانها بزرگ خوانده شود. ( 2) و
روایت شده که مورچهاي که با سلیمان علیه السّلام گفتگو کرد برایش یک دانه هدیه برد و وي علیه السّلام آن را در مشت نهاد و
آن مورچه گفت: نبینی که مال خدا هدیه بردیم سویش و گر بینیاز است از آن میپذیرد اگر هدیه باشد بقدر بزرگیش بود کاست
دریا و در آن نگیرد ولی هدیه آریم سوي محبّان که از ما پسندد و شکرش ببیند و این نیست بهر بزرگی و رادي و گر نه نداریم
چیزي که ویرا بماند سلیمان علیه السّلام گفت: خدا شما را برکت دهد و از اثر دعایش مورچه بیشتر آفریدههاي خدا است ( 3) و
روایت است که مردي از مأمون درخواست که بایستد براي شنیدن از او و نایستاد، گفت: یا امیر المؤمنین خدا سلیمان بن داود علیه
السّلام را براي شنیدن سخن مورچه باز داشت، و من نزد خدا از مورچه کمتر نیستم و تو نزد خدا بزرگتر از سلیمان علیه السّلام
نیستی، مأمون گفت: راست گفتی و ایستاد سخن او را گوش داد و نیازش را برآورد. ( 4) و فخر الدین رازي در تفسیر قول خدا
تعالی حَتَّی إِذا أَتَوْا عَلی وادِ النَّمْلِ تا آخر آیه 18 - النحل گفته: وادي نمل در شام است و مورچه بسیار دارد، اگر گویند: چرا واژه
علی آورده؟ گویم از دو راه: 1- از سوي بالا آمدند و حرف استعلاء آورده. 2- مقصودش اینست که همه وادي را تا پایان در نور
دیدند و این عبارت چنین معنا دهد، مورچه این سخن را گفت و دور از باور نباشد، زیرا دانش و سخنوري براي مورچه شدنیست، و
خدا هم بر هر شدنی توانا است، و از قتادة حکایت است که بکوفه آمد و مردم گردش را گرفتند و گفت: از هر چه خواهید بپرسید،
ابو حنیفه که پسري نوجوان بود حاضر بود گفت از او بپرسید مورچه سلیمان علیه السّلام نر بود یا ماده ص:
و اگر نر بود « قالَتْ نَمْلَۀٌ » 181 و او در جواب ماند، ابو حنیفه گفت: ماده بود گفتند: از کجا دانستی گفت از اینکه خدا فرموده
چون واژه نمله مانند حمامه و شاة براي نر و ماده هر دو استعمال شود. و در کتابی دیدم که این مورچه « قال نملۀ » : فرموده بود که
صفحه 82 از 139
پیروانش را گفت: در سوراخ خود بروند تا نعمت سلیمانی را نبینند و ناسپاس نعمت خدا بدانها گردند، و این آگاهی است که
همنشینی با دنیا داران ممنوع است. ( 1) و روایت است که سلیمان باو گفت: چرا به مورچهها گفتی: بسوراخهاي خود بروند،
ترسیدي من بآنها ستمی کنم؟ گفت: نه، ولی ترسیدم فریفته جمال و زیور تو شوند و از طاعت خدا تعالی باز مانند. ثعلبی و جز او
گفتند: آن مورچه چون گرگ بزرگی بوده و شل بوده و دو بال داشته و از مقاتل است که سلیمان سخن او را از فاصله 3 میل راه
شنید، یک دانشمندي گفته در سخن مورچه ده فن بدیعی است یا- براي نداء ایّها، آگهی نمل، نام بردن، ادخلوا فرمان داد،
مساکنکم- وصف کرد، لا یحطمنکم، اخطار کرد، سلیمان نام ویژه، و جنوده، براي عموم، و هم، براي اشاره، لا یشعرون، براي
پوزش. و مشهور اینست که مورچه خردي بوده و در نامش اختلاف است یکی گفته نامش طاغیه بوده و دیگري گفته خرمی،
گفتند: مورچههاي وادي چون گرگها بودند و گفتند چون شتران بختی. ( 2) و دارقطنی و حاکم بسندي از پیغمبر صلی اللَّه علیه و
اله آوردند که فرمود: مورچه را نکشید چون سلیمان روزي براي درخواست باران بیرون شد، ناگاه مورچهاي دید بپشت افتاده و
دستها بالا کرده و میگوید: بار خدایا ما از آفریدههاي توایم و از فضلت بینیاز نباشیم، خدایا ما را بگناه بندههاي خطاکارت مگیر و
بر ما ببار تا از آن درخت روئی و ما را از میوهاش خوراك دهی، سلیمان بقومش فرمود: برگردید، که ما را بس شد و براي دیگري
363 -: بسندي از امام ششم علیه السّلام که - 3- در کافی- 4 ( شما بآب رسیدید و ص: 182 نوشانده شدید. ( 1
4- و از همان: ( محرم از هر چه ترسد از درندهها یا مارها آن را بکشد و اگر باو یورش نکنند او هم قصد او آنها را نکند. ( 2
بسندش از امام ششم علیه السّلام که چون محرم شدي بترس از خدا از کشتن هر جانوري جز افعی و کژدم و موش که مشک را
سست سازد و خانه را بآتش کشد، و اما کژدم پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله دست براي سنگی دراز کرد و آن حضرت را گزید و
فرمود: خدایت لعنت کند نه نیکی را وانهی و نه بدي را، و چون مار قصد تو کرد او را بکش، و اگر نه مکش، و سگ گزنده و
درنده اگر بتو یورش بردند آنها را بکش و گر نه آهنگ آنها مکن، و آن سیاه مکار را در هر حال بکش و بکلاغ و لاشخور که بر
یعنی مشک شکافد یا بندش را بخورد و آبش را بریزد و خانه را بآتش « توهی السقاء » : پشت شتر تو نشینند سنگ پران. ( 3) بیان
کشد بر خانواده، زیرا فتیله را میکشد و خانه را میسوزاند، در قاموس گفته: اسود ماریست بزرگ، و اسودان مار است و کژدم، و آن
را مکار وصف کرده، چون کمین کند و بناگاه بگیرد، صاحب منتقی گفته در قاموس غدر اللیل یعنی شب تاریک شد، و گویا
کنایه است از شدّت سیاهی مار و سبع ذکر خاص است پس از عام یا مقصود اکمل افراد است که شیر باشد یا گفتهاند که گرگ
5- در قرب الاسناد: 66 - بسندش از علی علیه السّلام که محرم بکشد هر چه بر او یورش کند از درنده یا جز آن و بکشد ( است. ( 4
6- در کافی: بسندش از امام ( زنبور، کژدم، مار و کرکس، گرگ، شیر و هر درنده که ترسد بر او حمله کند و هم سگ گزنده ( 5
ششم علیه السّلام که کشته شود در حرم و در حال احرام افعی و سیاه مکار و هر مار بد و کژدم و موش که فویسقه است و رانده
-7 (1) شود کلاغ و لاشخور بپرتاب سنگ، و اگر بتو دزدانی تعرض کردند در برابر آنها دفاع کن ص: 183
و از همان: بسندي تا امام پنجم علیه السّلام که محرم بکشد زنبور، کرکس سیاه مکار و گرگ و هر چه ترسد بر او حمله کند و
فرمود: سگ گزنده همان گرگ است. ( 2) بیان: گویا تفسیر سگ گزنده باشد که در کلام پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله آمده و
اخباري در رخصت کشتار جانورانی و نهی از کشتار جانوران دیگر در کتاب حج آید ان شاء اللَّه تعالی. دمیري گفته: افعی مار ماده
است و افعوان بضم همزه و عین نر آنست و زبیدي گفته: افعی ماریست نقطه دار گردن باریک و سر پهن و بسا که دو شاخ هم
دارد و کار شگفت آورش اینکه ابن شبرمه حکایت کرده یک افعی پاي غلامی را گزید و پیشانی او بر اثر زهر شکافت. قزوینی
گفته: ماریست کوتاه دم و بدترین مارها است که چون چشمش را برکنند باز آید و پلکانش هرگز بسته نشوند و در سرما چهار ماه
زیر خاك نهان گردد و آنگه برآید و دو چشمش تار شدند و نزد درخت رازیانه رود و چشمش را بدان بمالد و روشن شود.
زمخشري گفته: حکایت است که چون افعی هزار ساله شود نابینا گردد و خدا بدو الهام کند که دیده بر برگ رازیانه برساید و
صفحه 83 از 139
روشنی آن برگردد و بسا در بیابانست و تا روستا چند روز فاصله دارد و این مسافت را که دراز است با دیده نابینا درنوردد تا به
بستانی رسد و درخت رازیانه را بیخطا جوید و چشمش بدان کشد و باذن خدا تعالی بینا گردد، چون دمش را برند برگردد چنانچه
بوده و چون دندانش را کشند پس از سه روز برآید، و اگر سرش را کوبند (سرش را برند خ ب) تا سه روز بماند و بجنبد، و
دشمنترین دشمن آدمی است و گاو وحشی آن را دیوانه وار بخورد و چون بیمار شود برگ زیتون خورد و درمان شود. برخی
افعیها با دهان ماده خود را بگاید و نر پس از افتادن بر ماده بیهوش افتد و ماده آلات او را بگزد و ببرد و همان ساعت بمیرد.
1) و گفته: اسود سالخ نوعی افعی است که پر سیاه است و هر سال پوست گزارد و سالخ نام گرفته، ) ص: 184
: 2) و در دو صحیح است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمانداد در حال نماز دو سیاه را بکشند که کژدم و مارند (حیاة الحیوان 1 )
3) و بیهقی روایت کرده از ابن عباس که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله چون نیازي داشت بسیار دور میشد روزي براي ) (19
حاجت رفت و زیر درختی نشست و دو کفش خود را درآورد گفت: بعد یکی را بپا کرد و پرندهاي آمد و کفش دیگر را ربود و
بآسمان چرخید و یک افعی سیاه سالخ از آن افتاد و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: این کرامتی است که خدا مرا بدان گرامی
بار خدایا بتو پناه برم از شر هر چه بر دو پا راه رود و از شرّ هر چه بر چهار پا رود و از شر هر چه بر شکم رود (حیاة الحیوان » داشت
17 ). و گفته است کژدم از خزندهها است، سیاه و سبز و زرد دارد همه کشندهاند و سبز از همه بدتر است، طبعش آبی است و پر :1
بچه است و همه نوعش چون آبستن شود مرگش در آنست که بزاید، زیرا چون بچههایش درست شوند شکم او را بخورند و بیرون
آیند و مادر بمیرد، جاحظ این گفته را نپسندیده و گفته: ثقهاي بمن گزارش داد که کژدم از دهنش زاید و بچههایش که باندازه
شپش باشند و فراوان بدوش کشد، و آنچه جاحظ گفته همان درست است. و کژدم در بدترین وضع است چون آبستن باشد و
هشت پا دارد و چشمش در پشت او است، و از کار شگفت او است که مرده را نزند و نه خواب را تا چیزي از تنش بجنبد که آن
وقت او را بزند، و با چسنهها ماوي کند و سازگار باشد، و بسا افعی را بگزد و او را بکشد، و همدیگر را بگزند و بمیرند. جاحظ آن
را گفته: و روشش اینست که چون آدمی را گزد بگریزد مانند اینکه از کیفر بترسد، و از لطف کارش اینست که فیل و شتر را با
خردیش میکشد بگزیدن، و یکنوع کژدمها پرندهاند و این نوع بیشتر کشنده است و گفتهاند فروش مورچه در نصیبین درست است
چون با آن کژدمهاي پرنده را درمان کنند. ( 4) و از عایشه روایت است که علی بن ابی طالب علیه السّلام نزد رسول خدا صلی اللَّه
علیه و اله آمد ص: 185 و او در نماز بود و کنارش ایستاد و با نمازش نماز میخواند، کژدمی آمد تا برسول
خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم رسید و او را رها کرد و بسوي علی علیه السّلام رفت و آن را با نعل خود زد تا کشت و رسول خدا
بکشتن آن عیبی ندید. ( 1) و ابن ماجه از ابی رافع روایت کرده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و سلم کژدمی را کشت با اینکه نماز
میخواند، ( 2) و از عایشه آورده که کژدمی پیغمبر را در نمازش گزید فرمود: خدا کژدم را لعنت کند که نه نمازگزار را وانهد و نه
جز او را، او را در حلّ و حرم بکشید. ( 3) و ابو نعیم و دیگران از علی علیه السّلام روایت کردند که کژدمی در نماز پیغمبر صلی اللَّه
علیه و اله را گزید و چون فارغ شد فرمود خدا لعنت کند کژدم را واننهد نماز خوان و نماز نمازنخوان را و نه پیغمبر و نه جز او را
جز آنکه او را میگزد، و نعلش را گرفت و او را کشت و آب و نمک خواست و بدان میکشید و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ و معوّذتین میخواند
95 ) و گفته: کلاغ معروف است و براي سیاهیش او را غراب نامند و چند نوع است: غداف، زاغ، اکحل، -93 : (حیاة الحیوان 2
( کلاغ زراعت و اورق و این دسته هر چه شنود بازگو کند، و غراب اعصم کمیابست و عرب گفتند نایابتر است از کلاغ اعصم، ( 4
و رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم فرموده نمونه زن خوب در زنان چون یک کلاغ اعصم است میان صد کلاغ ( 5) و در
روایت است که گفتند: یا رسول اللَّه غراب اعصم چیست؟ فرمود: کلاغی که یک پایش سفید است. در احیاء گفته: کلاغ اعصم
شکم سفید است و گفتند: دو بال سفید، و گفتند: دو پا سفید. و کلاغ شب، جاحظ گفته: کلاغی است که خوي کلاغ را رها کرده
و خوي جغد را گرفته و از پرندههاي شب است. ( 6) ارسطو گفته: کلاغ چهار رسته است: سیاه تیره، ابلق، و کلاغچه که کنار
صفحه 84 از 139
پرهاش سفید است و تنش نازك و دانه میخورد و سیاه طاوسی که پرهایش برقی ص: 186 است و پاهایش
چون مرجانست و معروف است به زاغ. ( 1) صاحب منطق گفته: کلاغ از پرندههاي پست است راد و آزاده نیست و مردار و
خاکروبه میخورد، و آن یا سیاه تیره و سوختهوش و چون زنگی است در میان مردم که بدتر آفریدهاند در شکل و مزاج، و کلاغ
خاکستري از آن شناساتر است و غراب البین وصف آنست و جوهري گفته آنست که سیاه و سفید است. صاحب منطق گفته: کلاغ
از جانورانیست که فرمان کشتن آنها رسیده در حلّ و در حرم که از فاسقانند و نامش از نام ابلیس باز گرفته است چون تباهی بار
آورد کار ابلیس است، و این نام باز گرفته شده براي هر چه آزارش سخت است و اصل فسق برون شدن از چیزیست و در شرع
برونش شدن از فرمان خداست. جاحظ گفته: غراب البین دو نوع است: یکی خرد و معروف بپستی و ناتوانی و دیگري در خانههاي
مردم است و در جاي کوچ مردم فرود آید و چون این کلاغ یافت نشود جز پس از جدائی آنها از منزلشان نام غراب البین باو دادند.
مقدسی گفته: کلاغی است سیاه و ناله اندوهبار مصیبت زده کند، و میان دوستانی که گرد هم آمده و مهربانند بنگ دهد و آژیر
جدائی دهد و اگر کشت زار آبادي بیند نوید ویرانی آن را دهد و عرصههایش را بررسی کند و بآنان که در آن ساکنند آگهی
دهد از ویرانی خانهها و نشیمنگاهها، و بخورنده از گلوگیري اخطار دهد و بکوچنده از نزدیکی مراحل، بنگ کند بآوازي اندوهبار
چنانچه آگهی ده مجالس ترحیم. ( 2) و در سنن ابی داود و دیگرانست که: پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله باز داشت نمازخوان را از نک
زدن کلاغ و بزمین چسبیدن درنده مقصود از نک کلاغ، سبک سجده کردنست که در آن نماند جز باندازه نوك زدن کلاغ براي
خوردن. ( 3) و دارقطنی از ابی امامه آورده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله کفشهاي خود را خواست تا بپوشد و چون یکی را پوشید
کلاغی آمد و دیگري را برداشت و پراند و از آن ماري بدر آمد، و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: هر که بخدا و روز جزا ایمان
1) از خوي هر کلاغی ) (121 -119 : دارد ص: 187 کفشهایش را نپوشد تا آنها را بتکاند (حیاة الحیوان 2
5 تخم نهد، و چون - است که جفت شدن با مادهاش را نهان کند و روبرو ماده را گاید و دیگر بدو باز نگردد از بیوفائی و ماده 4
جوجهها از تخم درآیند آنها را دور کند چون بسیار زشتند، تن خرد، سر گنده نوك لخت و اندام ناجور دارند، و پدر و مادر از
جوجهها گریزان شوند و آنها را وانهند و خدا از مگس و پشه که در لانه آنها است خوراك بدانها دهد تا نیرو گیرند و پر درآرند و
پدر و مادر بر سر آنها آیند، ماده روي تخم خوابد و نر خوراکش آرد. و از خوي او است که شکار نکند و اگر مرداري یابد بخورد
و گر نه از گرسنگی بمیرد یا خاکروبه خورد مانند پرندههاي خرد، و پر حذر است و پر نفرت، و غدّاف با جغد بجنگد و تخمش را
برباید و بخورد و از کار شگفتش اینست که چون آدمی خواهد جوجهاش را بگیرد ماده و نر هر دو با چنگال خود سنگ برگیرند و
در فضا بچرخند و بر او سنگ پرانند و میخواهند او را جلو گیرند. و عرب بکلاغ فال بد زند و غراب البین سیاه سفید باشد و صاحب
مجالسه گفته: این نامش براي آنست که نوح علیه السّلام او را روانه کرد تا از آب بررسی کند و رفت و برنگشت و از این رویش
شوم شمارند، ابن قتیبه گفته براي همین هم او را فاسق نامیدند. گفتند: چون کلاغ دو بار بنگ کند بد باشد و اگر سه بار خوب
باشد بشماره حروف و شیوه ابن عباس بود که چون کلاغ بنگ میکرد میگفت: بار خدایا جز فال تو فالی نیست و جز خیر تو خیري
نه، و نیست معبود حقی جز تو. و گفتند: کلاغ باندازه نوکش زیر زمین را بیند و روایت است که قابیل برادرش هابیل را کشت و او
را برد تا بو گرفت و ندانست با او چه کند و خدا دو کلاغ فرستاد و یکی دیگري را کشت وانگه با منقارش زمین را کاوید و او را
زیر خاك کرد و قابیل از او پیروي کرد، و چون آدم از مکه برگشت گفت: هابیل کجا است؟ ص: 188 گفت
ندانم و آدم گفت: بار خدایا لعن کن زمینی که خونش را نوشید و از آنگاه دیگر زمین خون ننوشد. ( 1) مقاتل گفته: از آن پیش
درنده و پرنده با آدم همدم بودند و چون قابیل هابیل را کشت پرنده و وحشی از او گریزان شدند و درختها خار برآوردند، میوهها
ترش شدند و آبها شور و زمین تیره شد. کلاغ سیاه سفید فاسق حرام است و کلاغ سیاه بزرگ کوهی هم بنا بر اصح حرام است و
کلاغ زرع بنا بر اصح حلال ( 2) و در صحیح بخاري بسندش از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله است که پنج جانورند بر کشنده آنها
صفحه 85 از 139
گناهی نیست، کلاغ، لاشخور، موش، مار و سگگیرنده. ( 3) و در سنن ابن ماجه است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود:
123 ) و گفته: موش چند دسته است، موش صحرائی و موش ، مار فاسق است، موش فاسق است و کلاغ فاسق (حیاة الحیوان: 2
معروف، سوسمار زباب و خلد، زباب موش کر است و خلد موش کور، سوسمار، و موش بیش، و موش شتر، و فاره مشک و ذات
النطاق، موش خانگی همان فویسقه است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمان کشتن او را داده در حلّ و حرم و آنها را فواسق گویند
چون پلیدند و گفتند چون در حل و حرم احترامی ندارند، و گفتند چون خواستند ریسمانهاي کشتی نوح را ببرند. ( 4) و طحاوي
بسندش از یزید بن ابی نعیم که از ابی سعید خدري پرسید چرا بموش فویسقه گفتند: گفت یک شب پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و
سلم بیدار شد و موش فتیله چراغ را گرفته بود تا اتاق را بر سر پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و سلم آتش زند و پیغمبر صلی اللَّه علیه و
اله و سلم برخاست او را کشت و خونش را براي محلّ و محرم حلال کرد. ( 5) و حاکم بسندي از ابن عباس آورده که موشی آمد و
فتیله را گرفت و کشید و کنیزکی آمد و او را براند و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و سلم فرمود: او را وانه و آن فتیله را آورد آسمان و
جهان، ج 8، ص: 189 برابر پیغمبر و روي سجاده او انداخت که بر آن نشسته بود و باندازه یکدرهم آن را سوخت و پیغمبر صلی اللَّه
علیه و اله فرمود: چون بخوابید چراغهاتان را خاموش کنید که شیطان مانند آن را وادارد و خانه شما را آتش زند ( 1) و در صحیح
( مسلم و جز آنست که پیغمبر فرمان داد هنگام خواب آتش را خاموش کنند براي اینکه فویسقه خانه را بر اهل خانه آتش میزند. ( 2
و موش دو جور است: موش صحرائی و موش معمولی، هر دو شنوند و بینند و در جانوران تباهکنتر و آزارکنتر از موش نیست و
کارش اینست که بر سر شیشه تنگ دهانه آید و چاره جوید تا دمش را در آن فرو برد و چون بروغن آلوده شود برآرد و بلیسد تا
آن را تهی کند، و دشمنی موش و گربه نهان نیست و سببش اینست که چون نوح علیه السّلام از هر جانوري دو تا در کشتی جا داد
اهل کشتی از موش شکوه کردند که خوراك و کالایشان را تباه کند، و خدا بشیر وحی کرد تا عطسه زد و گربهاي از او بدر آمد و
موش از ترس او نهان شد. زباب موش بیانیست که هر چه را میدزدد نیازمند بدان باشد یا نباشد و گفتند موشی است کور و کر و
مرد نادان را بدان مانند کنند. خلد بضمه که گاهی بفتحه و کسره گفته شود: جانورکی است کور و کر و آنچه برابرش باشد نفهمد
جز ببوئیدن، گفتند موش کور است که نفهمد جز ببوئیدن ارسطو گفته: هر جانوري دو چشم دارد جز موش کور، و همانا چنین
آفریده است که خاكنشین است و خدا خاك را برایش مانند آب ساخته براي ماهی، و خوراکش از درون زمین است و در برونش
نیرو و نشاطی ندارد، و چون چشم ندارد خدا تعالی گوش تیزي بدو داده، و گامزدن آهسته را از راه دوري بفهمد و خود را در
زمین پنهان کند و گفتند تیزي گوشش تا چشمرس دیگرانست. یربوع و سوسمار جانوریست دو دست بسیار دراز دارد و دمی چون
موش صحرائی و رنگی چون رنگ آهو و ژرف زمین لانه کند تا رطوبتش آب او شود، از نسیم خوشش آید و بخار را بد دارد،
سوراخش را در برآمدگی زمین بسازد و لانه در برابر وزش ص: 190 چهار باد و روزنهها در آن سازد به نام
نافقاء و فاصعاء و راهطاء و چون از یکی روزنهها دنبال شود نفاق کند و از نافقاء بدر رود و اگر از آن دنبال شود از قاصعاء گریزد.
1) و برون لانهاش خاك است و درونش گودال و منافق هم چنین است برونش ایمانست و درونش کفر و از این رو منافق نام )
گرفته قزوینی گفته: نوعی موش است و از جانورانیست که سروري مطاع دارند و فرمانش برند و چون با آنها است در جاي بلند یا
بر سر سنگی ایستد و از هر سو راه را پاید و اگر چیز ترسناکی دید دندانها بهم زند و سوت کشد و چون آن را شنوند بلانه خود
برگردند و اگر غفلت کند تا یکی از آنها شکار شود گرد آیند و او را بکشند و دیگري را بجاي او گزینند، و چون بدنبال روزي
259 : درآیند رئیس نخست برآید و دیدهبانی کند و اگر چیز ترسناکی نبیند با آواز سوتش بآنها گزارش دهد تا همه بدر آیند ( 2
حیاة الحیوان) و زمخشري از سفیان بن عیینه آورده که در جانداران نباشد چیزي که خوراك انبار کند جز آدمی، مورچه، موش و
عقعق. عقعق پرندهایست باندازه کبوتر و بشکل کلاغ و بالهاش از بالهاي کبوتر بزرگترند و دو رنگ دارد: سفید و سیاه دم دراز که
او را قعقع نیز گویند، او زیر سقف آشیانه نکند و در سایه آن نماند، بلکه آشیانه بر جاهاي بلند سازد و خوي زنا و خیانت دارد، و
صفحه 86 از 139
بدزدي و پلیدي وصف شود، و عرب در همه اینها بدان مثل زنند. ( 2) و بخاري و مسلم از ابی هریره آوردند که پیغمبر صلی اللَّه
علیه و اله فرمود: امتی از بنی اسرائیل نابود شدند که دانسته نشد چه شدند و جز موش آنها را نبیند و نشناسد و نبینی که شیرهاي شتر
را براي او نهند و ننوشد و شیر گوسفند را بنوشد. نووي و جز او گفتند: یعنی گوشت و شیر شتر بر بنی اسرائیل حرام است نه
گوشت و شیر گوسفند و اینکه موش از گوشت شتر و شیرش نمیخورد دلیل است که از بنی اسرائیل مسخ شده. و اما موش بیش
بکسره باء که بیش بمعنی زهر است جانورکی است چون ص: 191 موش و موش نیست ولی این نام را دارد،
و در بستانها و بیشهها است، و میگردد بدنبال گیاهان زهردار تا آنها را بخورد چون زیانش ندارند، و بسیار بدنبال بیش باشد و موش
ذات النطاق موشی است که نقطههاي سفید دارد و بالا تنهاش سیاه است و آن را بزنی مانند کردند که کمربند بسته روي دو پیراهن
رنگین و بالائی را روي زیري افکنده- قزوینی چنین گفته: و اما فاره مشک را جاحظ گفته: دو نوع است: 1- جانوریست در بلاد
تبّت که براي نافش شکار شود، و چون شکارش کنند سرازیر بسته شود تا خونش در ناف گرد آید وانگه سرش ببرند و بسیار کس
نزد ما باشند که آن را بخورند. 2- موشهاي سیاه خانگی که بوي مشک دهند و مشک ندارند. و اما فاره شتر را در صحاح گفته،
بوي خوش آنها است چون گیاه گلدار بچرند و بر سر آب روند و باز آیند و بوي خوشی پراکنده سازند و آن بو را فاره شتر گویند
8- عیاشی: از محمّد بن یوسف از پدرش که ( خوردن هر نوع موش حرامست جز یربوع و خوردن دم زده موش مکروه است. ( 1
9- در کافی-: ( فرمود مقصود الهام است. ( 2 « و وحی کرد پروردگارت به زنبور عسل » پرسیدم از ابی جعفر علیه السّلام از قول خدا
-246 بسندش از امام هفتم علیه السّلام که قحطی سختی در عهد سلیمان بن داود علیه السّلام دچار مردم شد و باو شکوه کردند و از
او خواستند که براشان باران خواهد، بآنها گفت: نماز بامداد را که خواندم میروم، و چون نماز بامداد را خواند رفت و آنها هم
رفتند، و چون میان راه بودند ناگاه مورچهاي دیدند که دو دست بآسمان برآورده و دو پا بزمین نهاده و میگوید: بار خدایا ما از
آفریدههاي توایم و بینیاز از روزي تو نیستیم ما را بگناه آدمیزاده نابود مکن فرمود: سلیمان گفت: برگردید که براي جز خود
10 - در خرائج: از سلیمان جعفري از امام رضا علیه ( سیراب شدید، و بارانی در آن سال بدانها بارید که مانندش را ندیده بودند. ( 3
السّلام که گنجشکی افتاد ص: 192 برابرش و شیون میکرد و پریشان بود فرمود: میدانی چه میگوید؟ گفتم:
نه، بمن فرمود: میگوید: ماري میخواهد بچههایم را در خانه بخورد، برخیز و این تسمه را بگیر و برو در خانه و مار را بکش و
221 -: بسندش از حلبی : 11 - در فقیه- 3 ( برخاستم تسمه را گرفتم و بخانه درآمدم و ناگاه ماري در آن میچرخید و او را کشتم. ( 1
که از امام ششم علیه السّلام پرسید از کشتن مارها، فرمود: هر چه در بیابان یافتی بکش جز جانّ، و نهی کرد از کشتن مارهاي
خانگی، و فرمود: آنها را از ترس پیگیریشان وامگذار زیرا یهود در زمان پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله گفتند: هر که مار خانگی را
بکشد چنین و چنان شود و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: هر که آنها را از ترس پیگیریشان وانهد از من نیست، و همانا آنها را
وانهیم چون زیانی بتو نرسانند، فرمود: بسا در خانههاشان آنها را کشت. ( 2) بیان: دمیري گفته: جانّ مار سفید است و گفتند: مار
144 - گفته: در : خرد و جوهري گفته: مار سفید. فیروزآبادي گفته: ماریست سیاه چشم و بیآزار و در خانهها بسیار. در نهایه- 2
عوامر مارهاي خانگی « حدیث کشتن مارها است که: براي این خانهها عوامریست چون از آنها چیزي دیدید بآنها سه بار اخطار کنید
12 - در تهذیب: بسندش: از امام ششم علیه السّلام که رسول خدا صلی ( باشند و آن را عامر و عامره گویند که عمر دراز دارند. ( 3
اللَّه علیه و اله نهی کرد از اینکه آنچه مورچه بدهان و دست و پایش آورد بخورند. ( 4) بیان: نهی بنا بمشهور حمل بر کراهت شده.
-13 ( 267 - حیاة الحیوان). ( 5 : دمیري: (آن را مکروه دانسته و حدیث 12 - بسند حافظ ابو نعیم تا رسول خدا را دلیل آن آورده) ( 2
در بصائر- 245 - چاپ تبریز: بسندش از عبد اللَّه بن فرقد که با امام ششم بمکه میرفتیم تا به سرف رسیدیم کلاغی برابر آن حضرت
آمد و بروي وي بنگی زد، فرمود: از گرسنگی بمیر تو چیزي ندانی جز ما آن را بدانیم جز اینکه ص: 193 ما
بخدا داناتریم از تو، گفتیم در جلو او چیزي بود؟ فرمود: آري، شتري در عرفات سقط شده. در دلائل طبري از نضر مانندش آمده.
صفحه 87 از 139
1) بیان: شاید آن کلاغ بعرفات میرفته براي خوردن شتر مرده و گرسنه بوده و ندیده بوده و روزي خود را بو کشیده یا برخی )
14 - در مکارم- 154 - امام صادق علیه السّلام فرمود: 3 خصلت از کلاغ ( پیشامدها را میداند چنانچه در باره کلاغ شهرت دارد. ( 2
15 - در خصال- ج 2 ص 8-: بسندش از سفیان بن ابی ( آموزید: نهان کردن گایش. بامداد بدنبال روزي رفتن و حذر کردن. ( 3
لیلی که پادشاه روم از حسن بن علی علیه السّلام پرسید از هفت چیز که خدا عزّ و جلّ آفریده و از رحم بیرون نیامدند، فرمود: آدم،
16 - در فقیه: ج 1 ص ( حوّاء، قوچ ابراهیم، ناقه صالح، ماء بهشت، کلاغی که خدا فرستاد و زمین را کاوید و ابلیس لعنه اللَّه. ( 4
-44 روایت است که هر که وزغهاي بکشد غسل کند یکی از استادان، ما گفته: علتش اینست که از گناهانش بیرون شود و از آنها
288 -: در حدیث صحیح است بروایت ابی هریره که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و : 17 - در حیاة الحیوان- 2 ( غسل پاکی کند. ( 5
سلم فرمود: هر که وزغهاي را بیک زدن کشد چنین و چنان حسنه دارد و اگر بدو زدن کشد چنین و چنان حسنه دارد کمتر از
نخستین، ( 6) و نیز از او است در همان که هر که در زدن نخست او را بکشد صد حسنه دارد و در زدن دوم کمتر و در سوّم کمتر از
آن ( 7) و طبرانی از ابن عباس روایت کرده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و سلم فرمود: دندان شماره را بکشید گر چه درون خانه
کعبه باشد. ( 8) و در حدیث عائشه است که در خانهاش نیزهاي گذاشته بود باو گفته شد: با آن چه کنی؟ گفت: با آن وزغ کشیم،
زیرا پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله باو گزارش داد که ابراهیم علیه السّلام را در آتش افکندند و در زمین جانوري نبود جز آنکه آتش
را بر او ص: 194 خاموش کرد بجز وزغ که در آن میدمید، و فرمان داد صلی اللَّه علیه و اله بکشتن وزغ و
احمد هم در مسند خود همچنین آن را آورده. ( 1) و در تاریخ ابن نجار است از عائشه که گفت: شنیدم رسول خدا صلی اللَّه علیه و
اله و سلم میفرمود هر که وزغهاي کشد خدا از او هفت گناه محو کند. ( 2) و در کامل از ابن عباس است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و
اله فرمود هر که وزغهاي کشد گویا شیطانی کشته. سپس گفته: اینکه در روایت نخست صد حسنه گفته: و در دوّم هفتاد چنانچه در
برخی روایاتست جوابش اینست که آن مانند فرموده او است در نماز جماعت که برابر 27 نماز است و برابر 25 نماز، زیرا مفهوم
عدد حجت نیست و بیان 70 با بیان صد مخالفت ندارد، و تعارضی میان آنها نیست، یا شاید هفتاد براي سزا است و خداوند فزونی
را بخشش کرده و هنگام وحی باو اعلام کرده پس از آن یا اینکه ثواب باختلاف نیت و اخلاص کشندهها تفاوت کند و طبق کمال
و نقص احوالشان و صد براي کامل است و 70 براي دیگران. و یحیی بن یعمر گفته: فزونی حسنه در باره نخست براي اینست که
تکرار زدن در کشتن آن دلیل بیاهتمامی بامر صاحب شرع است زیرا اگر اهتمام ورزد در بار نخست او را کشد، چون جانوریست
لطیف و نیازي ندارد، به بسیار زدن، و چون در بار نخست او را نکشته دلیل سستی عزم او شود و از این رو مزدش از 100 به 70 کم
گردد. و عز الدین بن عبد السلام گفته: فزونی حسنات در بار نخست براي اینست که خوب کشته و در فرموده آن حضرت درآید
پیشدستی کنید بکارهاي » که: چون بکشید خوب بکشید، و براي آنکه پیشدستی بکار خیر است و مشمول قول خدا تعالی گردد که
18 - در ( و گفته: بهر کدام از دو معنی کشتن مار و کژدم بدان سزاوارتر است چون مفسده آنها بزرگتر است. ( 3 « خیر، 48 - المائده
قرب الاسناد- 121 - از علی بن جعفر که از برادرم علیه السّلام کشتن مورچه ص: 195 را پرسیدم، فرمود: او را
نکش جز اینکه آزارت کند، و پرسیدمش از کشتن هدهد فرمود آزارش مکن و نکشش و سرش را مبر که چه بسیار خوب پرندهاي
19 - در عیون ج 1 ص 277 - و در علل: بسندش تا علی علیه السّلام که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله از کشتن پنج ( است. ( 1
جانور نهی کرد از جغد که صوّام است و هدهد، زنبور عسل و مورچه و قورباغه، و بکشتن پنج دیگر فرمان داد، کلاغ، لاشخور،
مار، کژدم و سگ گزنده صدوق گفته: این امر براي رخصت است نه وجوب و فرض ( 2) بیان: دلالت دارد که صرد و صوّام یکی
است چنانچه از سخن دمیري و بیشتري لغتدانان برآید ولی فقهاء آنها را دو جانور دانند، در قاموس گفته: صرد بصاد ضمه دار و
راء فتحه دار پرندهاي است سر بزرگ که گنجشکها را شکار کند و نخست پرندهایست که براي خدا تعالی روزه گرفته. در نهایه
181 - در حدیث است که غدقن است بر محرم کشتن جغد و آن پرندهایست که سر و نوك بزرگ دارد و پر فراوان نیمی : گفته: 2
صفحه 88 از 139
سفید و نیمی سیاه و از این بابست حدیث ابن عباس که نهی شده از کشتن چهار جاندار: مورچه زنبور عسل، هدهد، و جغد. خطّابی
گفته: آنچه در باره کشتن مورچه آمده در نوعی خاص آنست که بزرگ است و پاهاي بلند دارد، چون کم آزار و کم زیانست و
نهی از کشتن زنبور عسل براي سود آنست که عسل و شمع است، و هدهد و جغد براي اینکه حرام گوشتند چون نهی از کشتن
جاندار که براي حرمت یا زیان آن نیست براي حرمت گوشت آنست آیا نبینی که از کشتن جاندار براي جز خوردنش غدقن شده،
و گفتند هدهد بوي گند دارد و در حکم نجاستخوار است، و جغد بنظر عرب شوم است براي آواز و خود او و گفتند: آن را براي
239 - گفته: پنج جانور در حلّ و حرم کشته شوند و لاشخور را در آنها شمرده : نامش بد دارند که معنی کاستی دارد و در- 1
131 - گفته: پنج جاندار در حلّ و حرم کشته شوند و سگ گزنده را از آنها شمرده، و : 1) و در- 3 ) ص: 196
آن هر درندهایست که زخم زند، بکشد، بدرّد، چون شیر پلنگ و گرگ، آنها را سگ نامیده براي آنکه در درندگی شریکند و پر
درندهاند- پایان- و من گویم عمومی که دعوي کرده معلوم نیست و گویا منظور از سگ درنده سگ ولگرد است که زیان دارد و
326 -: بسندش از داود بن کثیر رقی که در این میان که ما نزد امام ششم علیه السّلام نشسته بودیم : سود ندارد. ( 2) در خصال- 1
مردي بما گذر کرد و پرستوي سر بریدهاي در دست داشت و امام علیه السّلام بدو برجست و آن را از دستش گرفت و بزمین زد
وانگه فرمود: عالم شما بشما چنین فرمان داده یا فقیه شما؟ البته بمن خبر داد پدرم از جدّم که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم
از کشتن شش جانور غدقن کرد: زنبور عسل، مورچه، قورباغه، جغد، هدهد و پرستو، اما زنبور عسل براي آنکه پاکیزه خورد و
پاکیزه نهد، و همانست که خدا عزّ و جلّ بدو وحی کرده نه پري است و نه آدمی. و اما مورچه، مردم در عهد سلیمان بن داود علیه
السّلام دچار قحط شدند و بیرون شدند براي خواستن باران ناگاه مورچهاي دیدند بر سر دو پا ایستاده و دو دست بآسمان برداشته و
میگوید: بار خدایا ما از آفریدههاي توایم و بینیاز از فضلت نایم از فضل خود بما روزي ده و ما را بگناه بیخردان فرزندان آدم
مگیر. سلیمان گفت: برگردید بخانههاتان که خدا تبارك و تعالی بدعاي دیگري شما را سیراب کرد و اما قورباغه چون آتش
بابراهیم افروختند همه خزندههاي زمین بخدا عزّ و جلّ نالیدند و اجازه خواستند که آب بر آن ریزند و خدا عزّ و جلّ بهیچ کدام
اجازه نداد جز قورباغه و دو سوّمش سوخت و یک سومش ماند، و اما هدهد رهنماي سلیمان شد بکشور بلقیس. و اما جغد راهنماي
آدم علیه السّلام بود از سراندیب تا جدّه در مدت یکماه، اما پرستو چون که گردشش در هوا براي افسوس بر آنچه است که با
است « الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ » خاندان محمّد صلی اللَّه علیه و اله ص: 197 کردند، و تسبیحش خواندن
-21 در علل- ج 2 ص 281 - و در عیون: بسندي تا امیر المؤمنین علیه السّلام که نهی شده (1) .« وَ لَا الضَّالِّینَ » : نبینیدش که میگوید
22 - در عیون ج 2 ص 65 : بسندش تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم که هر که ماري کشد ( از خوردن جغد و پرستو. ( 2
23 - در معانی الاخبار- 173 - بسندش از ابان که مردي از ابو الحسن علیه السّلام پرسید از کسی که ماري کشته و ( کافري کشته ( 3
گفت که از رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله بما رسیده هر که آن را رها کند براي ترس از دنباله آن از من نیست زیرا ماریست که
3 در مناهی پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله که : 24 - در مجالس صدوق و در فقیه- 4 ( قصد تو ندارد و باکی نیست برها کردنش. ( 4
25 - در ثواب الاعمال- 237 - بسندش از امام ششم ( نهی کرد از سوختن هر جانداري بآتش، و نهی کرد از کشتن زنبور عسل. ( 5
26 - در محاسن- 613 - بسندش تا امیر المؤمنین ( علیه السّلام که زنی عذاب شد براي گربهاي که آن را بست تا از تشنگی مرد. ( 6
علیه السّلام که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و سلم مرا بمدینه فرستاد و فرمود: مگذار صورتی جز نابودش کنی، و نه گوري جز برابر
27 - در سرائر، بسندي از عبید بن زراره که بامام ششم علیه السّلام گفتم: چه ( زمینش کنی، و نه سگی جز که آن را بکشی. ( 7
28 - و از همان- 467 - بسندي که امام ششم ( فرمائی در کشتن موش، فرمود: آنها را بکشید، آزارت کنند یا آزارت نکنند. ( 8
29 - در مکارم- 123 - از امام صادق علیه السّلام که چرکینتر گناه سه ( فرمود: کشتن مورچه باکی ندارد آزارت کند یا نکند. ( 9
گناه است: کشتن جانور، ندادن مهر زن، ندادن مزد کارگر. ( 10 ) بیان: گویا مقصود از کشتن جانور اینست که سرش را نبرند، یا با
صفحه 89 از 139
30 - در نوادر راوندي- 43 -: بسندش از امامان علیه ( نیاز بوي ص: 198 او را کشند براي جهاد یا جز آن ( 1
السّلام که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله بر مردمی گذر کرد که مرغ زندهاي را بسته بودند و او را به تیر میزدند، فرمود: اینها کیانند خدا
لعنتشان کند. ( 2) و بهمین سند: 28 نوادر- که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: آن صاحب گربه را در دوزخ دیدم که گربه او
را گاز میگرفت درآمدن و رفتن، زنی بود که آن گربه را بست و خوراکی باو نداد و آزادش نکرد تا از جانوران و حشرات زمین
329 - در حدیث است که زنی گربهاي را بست و باو خوراك نداد و او را رها نکرد تا از خزنده : بخورد. ( 3) بیان: در نهایه است- 1
مصغر هم آمده، « خشیش » و حشرات زمین بخورد، و بحاء بینقطه روایت شده بمعنی گیاه خشک و آن اشتباه است، و حدیث بواژه
-31 درّمنثور- ج 1 ص (4) .« از من سود نبرد و مرا نگذاشت تا از خزندههاي زمین برگیرم » و از این ماده است حدیث گنجشک که
-65 از ابن عباس که پرسیدند از رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله از کشتن مارها فرمود: او و آدمی دشمن هم آفریده شدند، اگرش
33 - در شهاب که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله ( بیند بهراسش افکند و اگرش گزد او را بدرد آورد، او را بکش هر جا یافتی ( 5
فرمود: راستی خدا دوست دارد چشم تیز بین را چون شهوت آید، و خرد کامل را چون شبهه رسد، و بخشش را اگر چه بچند دانه
مثل است یعنی خدا او را « دوست دارد دلیري را » : خرما است، و دوست دارد شجاعت را گرچه بکشتن ماري. در ضوء: اینکه فرمود
دوست دارد باندازه تلاشش گرچه کم باشد و بسیار دلیر، پسند او است و کم دلاور نزد او برکنار نیست، و چون مارا یاد آورده باید
مقداري از آنچه در باره او رسیده یاد کنیم: ( 6) از او صلی اللَّه علیه و اله روایت است که بکشید دم کوتاه دو تیره بر پشت را، ( 7) و
فرموده صلی اللَّه علیه و اله هر که مار را رها کند از ترس اینکه دنبالش کنند از ما نیست. ( 8) و فرمود: بکشید مارها را که هر که از
1) و پرسش شد از مارهاي خانه، فرمود: چون چیزي از آنها در ) پیگیري آنها ترسد از ما نیست. ص: 199
خانه خود دیدید بگوئید شما را سوگند دهم به پیمانی که نوح علیه السّلام از شما گرفته، شما را سوگند بپیمانی که سلیمان علیه
السّلام از شما گرفته، مبادا آزار کنید، و اگر برگشتند آنها را بکشید. ( 2) و از ابن مسعود است که همه مارها را بکشید جز مار سفید
که شاخهایست از نقره. ( 3) و فرمود: صلی اللَّه علیه و اله هر که دست از کشتن مار بدارد از ترس دوزخ البته کافر است یعنی کافر
29 - که در حدیث یاد مارها شده که فرمود: هر که از : فرمان من است چون فرمان به کشتن آنها داده. ( 4) بیان: در نهایه است 1
پیگیري آنها ترسد و از کشتن آنها هراس کند از ما نیست، چون در جاهلیت گفته شده، که کشنده خود را آزار کنند و دچار
34 - در شهاب: از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله که ( دیوانگی سازند، و چنین کس از روش ما بدور است و مخالف رویه ما است. ( 5
هر که گنجشکی را بیهوده کشد آن گنجشک روز قیامت آید و گرد عرش شیون کند. گوید: پروردگارا از این بپرس که چرا
بیسودي مرا کشته. در ضوء: بیهوده کار دانا است که بیهدف کند، و گفتند بازیگریست، و این را براي غدقن از کار بیهوده
فرموده و مثل زده به کشتن گنجشک که هدف درستی نداشته باشد، آن گنجشکی که بیهوده کشته شده روز قیامت آید و گرد
عرش شیون کند: و از پروردگارش خواهد که از کشندهاش باز پرسد که چرا بیسودي و دفع زیانی او را کشته؟ و بگنجشک مثل
زده که با همه خردي تن و زبونیش وانهاده نشود و سزاي دردي که کشیده دریافت شود تا چه رسد به برتر از آن از آدمیزاده و جز
او، و چون خدا آزار کن را توانا بآزار کرده باید از او سزایش را دریافت کند. و سخن عصفور رواست که ضرب المثل و زبان حال
باشد، و مقصود اینست که ص: 200 خدا تعالی بناچار سزاي درد کشتن را از کشنده بگیرد، و گویا گرد
عرش تظلم کرده و حق را گرفته، و رواست حقیقت باشد و خدا او را بزبان آورد و گرد عرش تظلم کند و این لطف است براي هر
که آن را شنود. و در حدیث است که شکار بیهدف درست زشت است و هم شکار کردن براي سرگرمی و بازي، و حدیث دلالت
دارد که همه جانداران از وحوش و پرنده محشور شوند، و اثبات سزا کند، و سود حدیث بزرگداشتن ستم است و آگهی بر اینکه
35 - درّ منثور- ج 4 ص 330 - از ( خدا تعالی آن را نادیده نگیرد و گرچه بگنجشکی باشد، راوي حدیث انس بن مالک است. ( 1
خالد که چون نوح هر چه را در کشتی برداشت کژدم آمد و گفت: اي پیغمبر خدا مرا هم با خود بردار، فرمود: نه، تو مردم را
صفحه 90 از 139
36 - در ( میگزي و آزار میکنی، گفت: نه، مرا با خود بردار و خدا را ضامن بدهم که هر که امشب بر تو صلوات فرستاده نگزم. ( 2
قرب الاسناد- 41 - بسندي از مسعدة بن زیاد که شنیدم امام صادق علیه السّلام در پاسخ پرسش از کشتن مارها و مورچه در خانه که
آزار دهند فرمود: باکی ندارد آزار کن آنها را بکشید و بسوزانید، ولی مارهاي خانگی که عوامر البیوت باشند نکشید، و آنگه
فرمود: یک جوان انصاري که روز احد با رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم نبرد رفت و زنی زیبا داشت، از خانه بیرون بود و
چون برگشت دید زنش از در خانه برآمد و چون دیدش نیزه بسوي او کشید، و او گفت مکن ولی درون خانهات برو ببین چه در
خانه تو است. آن جوان درآمد و ناگاه دید ماري بر بسترش چرخیده و آن زن گفت: همین است که مرا بدر کرده، نیزه را بسر مار
فرو کرد، و آن را آویزان کرد و آن مار بخود میپیچید، و اویش مینگرید، و در همین میان آن جوان بزمین افتاد و گردنش
شکست، و برسول خدا گزارش دادند، و آن روز از کشتن آنها غدقن کرد. ص: 201 و اینکه گفته: هر که
آنها را از ترس پیگیري وانهد از ما نیست در جز آنست، و مارهاي خانگی را نباید بهیجان آورد چون رسول خدا صلی اللَّه علیه و
اله آن روز از کشتن آنها نهی کرد. ( 1) نجاشی ( 3 فهرست): بسندش از ابی رافع که درآمدم بر رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که
در خواب بود یا در حال وحی و ناگاه ماري در کنار خانه بود- تا گفته- بیدار شد و بآن حضرت گزارش دادم از مار و فرمود: آن
38 - در تحف العقول- 12 - در سفارش پیغمبر به علی علیه السّلام چون ماري در بنه خود دیدي آن را ( را بکش، کشتم- الخبر- ( 2
مکش تا سه بار بدو اخطار کنی و اگر بار چهارم دیدیش بکش که کافر است. ( 3) توضیح: اخطار اینست که بدو پیشنهاد کنی و
بار خدایا من در » سوگندش دهی که زیان نزند و پدید نگردد، در نهایه است که حرج گناه و تنگی است و باین معنی است حدیث
39 - در درّ منثور: از ( یعنی تنگ گیرم و غدقن کنم بر کسی که بدانها ستم کند. ( 4 « حرج نهم حق دو ناتوان را که یتیم و زن باشند
جویریۀ بن اسماء از عمش که با گروهی بحج رفتیم و در منزلی فرود آمدیم و زنی همراه بود خوابید و چون برخاست ماري
بگردنش پیچیده بود و سر و دمش را میان دو پستانش نهاده بود، و ما از آن در هراس بودیم و کوچ کردیم و آن مار طوق گردن
آن زن بود و باو زیانی نداشت تا به نشانههاي حرم رسیدیم و بزودي خود را کشاند، و ما بمکه رفتیم و اعمال حج را بجا آوردیم و
برگشتیم تا آنجا که مار بگردن آن زن طوق شده بود، و آن زن خوابید و بر خاست و آن مار بگردنش بود، و ناگاه سوتی زد و
دشت پر از مار شد و او را خوردند تا همان استخوانش ماند، من بآقاي آن کنیز گفتم واي بر تو از این زن بما گزارش بده، گفت:
40 - در خرائج (ترجمهاش در شماره 10 گذشت). آسمان و ( سه بار زنا داد و هر بار زائید و بچهاش را به تنور افروخته انداخت. ( 5
337 فروع-: بسندش از محمّد بن مسلم که کژدمی رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و : 41 - در کافی- 6 (1) جهان، ج 8، ص: 202
سلم را گزید فرمود خدایت لعن کند که باك نداري مؤمن را آزاري یا کافر را، سپس نمک خواست و بآن مالید و آرام شد، و
42 - در کافی (بشمار گذشته، همین حدیث ( آنگه امام پنجم فرمود: اگر مردم خاصیت نمک را میدانستند بدنبال تریاق نمیرفتند. ( 2
( را از امام ششم علیه السّلام باختلاف کمی در تعبیر آورده و گفته) نمک را با انگشت بزرگ خود بدان فشار داد تا آب شد. ( 3
-43 دمیري گفته: اصحاب ما گویند: جانوران و پرندههاي حرام گوشت اگر تنها زیان دارند و سودي ندارند براي محرم و جز آن
مستحب است کشتن آنها چون پنج جانور فاسق، و گرگ و شیر و پلنگ و کرکس و لاشخور و کک و شپش و پشه و مانند آنها و
اگر سود و زیان هر دو دارند، چون یوز و سگ آموخته و عقاب و باز و صقر و مانندشان خوب نیست کشتن آنها چون سود شکار
کردن دارند، و بدهم نیست، چون زیان دارند و آن یورش به کبوتران مردم و زخم زدن بآنها است و اگر سود و زیان ندارند، چون
چسنک و کرم و سوس و خرچنگ و شتر مرغ و مگس و مانند انها کشتن آنها بد است و حرام نیست چنانچه بیشتر گفتهاند و امام
-233 : گفته نادري حکایت کرده بحرمت کشتن پرندهها نه حشرات زیرا بازي بیهوده ایست 1
در باره مارها
صفحه 91 از 139
4) و در باره مار گفته: ابن خالویه گفته 200 نام دارد در زبان عرب، و سهیلی از مسعودي آورده که چون خدا مار را بزمین )
سیستان فرود آورد از همه زمین خدا بیشتر مار داشت و اگر عربد آن را نمیخورد و بسیاري از آن را نابود نمیکرد از بسیاري مار از
مردم تهی میشد. کعب الاخبار گفته: خدا ما را باصفهان فرود آورد و ابلیس را بجدّه و حوّاء را بعرفه و آدم را بکوه سراندیب که
بالاي چین و در دریاي هند است، و دریانوردان آن را از چند روز راه بینند، و جاي پاي آدم که بر سنگ فرو رفته آسمان و جهان،
ج 8، ص: 203 در آنست، و هر شب در این کوه برقی جهد بیابر و هر روز ببارد و قدمگاه آدم را بشوید، و گفتهاند: یاقوت احمر بر
این کوه است و سیل و بارانش از قله به فرود آن آورد و الماس هم در آن یافت شود قزوینی چنین گفته. ( 1) و مار چند نوع است:
یکی خال سیاه و سفید دارد و آن را رقطاء هم گویند و بدترین افعی است و عرب پندارند افعیها کرند و هم شتر مرغ و دیگري ازعر
است که بیشتر باشد و دیگري ازبّ که مو دارد، و دیگري مار شاخدار که ارسطو منکر آنست و راجز در وصف آن سروده. داراي
دو شاخ و دندان آسیا* میگزند گر بتواند گزیدن* بگرداند دو چشم را چون شهاب فروزان (حیاة الحیوان- 199 ) و دیگري شجاع
است: بضمّ و کسر، و آن ماریست بزرگ که نیش دارد براي سوار و پیاده و بر دم خود ایستد و بسا بسر اسب سوار رسد و در بیابانها
است و دیگري عربد است که ماري بزرگ و مار خور است، و دیگري اصله است که بسیار بزرگ است و چهرهاي چون آدمی
دارد، و گویند پس از هزارها سال چنین شود و از خصائص او است که به همان نگاه کردن میکشد. و دیگري صلّ است که آن را
مکلّله هم گویند چون سرش کنگره دارد و بسیار تباهکار است و بهر چه گذرد بسوزاند و گرد سوراخش گیاهی نباشد، و چون
پرندهاي برابر جایش گذرد بیفتد، و جانوري نزدیکش نگذرد جز بمیرد، و با سوت خود از تیر پرتاب بکشد، و چشمش بر هر که
افتد گر چه از دور بمیرد، و هر که را گزد بیدرنگ بمیرد، و اسب سواري بر او نیزه زد و خودش با اسبش مردند، و در بلاد ترك
بسیار است. و دیگري ذو الطفیتین است و ابتر که ( 2) در دو صحیح از پیغمبر آوردند که آنها را بکشید زیرا چشم گیرند و زنان
1) و ) 34 ) ص: 204 : آبستن را سقط جنین کنند، زهري گفته: بنظر ما این اثر زهر آنها است (حیاة الحیوان 2
دیگري ناظر است که چون چشمش بر آدمی افتد بیدرنگ بمیرد. و نوع دیگري دارد که چون آدمی آوازش را شنود بمیرد، و در
حدیث خدري آمده که جوان انصاري بماري نیزه زد و مرد و جوان انصاري هم بیدرنگ مرد. و از نامهاي مار است حیّه، عین، عیم،
این، ارقم، اصله، جانّ، ثعبان، شجاع ازب، ازعر، ابتر، ناشر، افعی، افعوان براي نر و ماده، ارقش، صلّ، ارقط ذو الطفیتین و عربد. ابن
اثیر گوید بمارها گویند: ابو البختري، ابو ربیع، ابو عثمان، ابو العاصی، ابو دعور، ابو وثاب، ابو یقظان، ام طبق، ام عافیه، ام عثمان، ام
الفتح، ام محبوب و بنات طبق. و مار صمّاء بسیار بد است، صمّه مار نر است که نام پدر درید بن صمّه شاعر جاهلی بوده و
جانورشناسان گویند: مار هزار سال بماند و هر سال پوست گذارد و سی تخم نهد بشمار دندههایش، و مورچهها گرد آیند و بیشتر
تخمهاي او را تباه کنند و جز اندکی درست نماند، و چون کژدمش گزد بمیرد. و یک نوعش حریش است و بدتر همه افعی است
که در ریگستان جا دارد، و تخم مارها درازند و تیرهرنگ و سبز و سیاه و با نقطه سفید و سیاه و سفید تنها، و در برخی لکهها باشد
و درخشندگی و سبب گوناگونی آن شناخته نشده و درونش چیزیست مانند چرك بهم پیوسته در یک خط دراز. مارها جفتگیري
معلومی ندارند و همانا بیکدیگر پیچ خورند و زبانشان شکاف دارد، و برخی گمان بردند دو زبان دارند، و پر خور و حریصند چون
جوجهها را نجائیده ببلعند مانند شیر، و کارشان اینست که چون استخوانداري ببلعند بدرختی یا مانندش سخت به پیچند تا در درون
آنها شکسته شود، و خویش اینست که چون بگزد وارونه شود و برخی مردم پندارند براي اینست که زهر ص:
205 بریزد و چنین نیست. ( 1) و چون خوراکی نیابد بهمان نسیم هوا زنده است و زمانی طولانی با آن قوت گیرد و بنهایت
گرسنگی رسد، و جز گوشت جانور زنده نخورد، و چون پیر شد پیکرش ریز شود و بهمان نسیم قناعت کند و خوراك نخواهد و از
وضع غریبش اینست که آب نخواهد و بر سر آب نرود جز اینکه از می خودداري نکند چون بویش را شنود چون در خوي او می
دوستی است، و چون آن را بیابد بنوشد تا مست شود و بسا مستی او را بکشد. مار نر در یک جا نماند و همان ماده بر سر تخم
صفحه 92 از 139
بماند، تا جوجهاش درآید و بکار پردازد و او نیز بگردش رود، چشمش در سرش نمیگردد و مانند میخی بر آن استوار است چون
چشم ملخ و اگر آن را بکنند باز برآید، و همچنین نیش آن را بکنند پس از سه روز بروید، و دم او را هم ببرند باز برآید. و از خوي
غریبش اینکه از مرد برهنه بگریزد و بآتش شاد است و بدنبال آن رود و از آن خوشش آید و شیر را بسیار دوست دارد، و چون با
تازیانهاي که آلوده بعرق اسب است زده شود بمیرد، سرش ببرند و چند روز نمیرد، و چون کور شود یا از زیر زمین برآید و نابینا
باشد بدنبال رازیانه سبز رود و دیدهاش را بدان بمالد و بینا گردد، منزه است آنکه اندازه گرفت و رهنمائی کرد، کوري او را مقدر
کرد و او را بدان چه برش اندازد رهنمائی کرده. در زمین جانوري باندازه مار نباشد جز آنکه مار از او تواناتر است و چون تا سینه
بسوراخی درآید یا شکافی نیرومندتر مردم نتواند او را بیرون کشد و بسا تیکه شود و بدر نشود و دست و پا و ناخن ندارد که با آن
سوراخ بکند، و پشتش چنین نیرومند است براي دندهها که دارد، زیرا 30 دنده دارد، و با شکم برود و اجزاء خود را بسختی جلو
کشد، مارها در طبع خود آبی هستند، در دریا بمانند پس از آنکه در خشکی بودند و بر عکس ( 2) جاحظ گفته: مارها سه دستهاند:
یکی را درمانی براي گزیدنش نیست چون ص: 206 ثعبان و افعی و مار هندي، یکی را با تریاق درمان توان
کرد، و دیگران بهراس کشند، نه زهر، چنانچه حکایت شده مردي زیر درختی در خواب شد و ماري از درخت بر او سرازیر شد و
سرش را گزید و روي پوشیده بیدار شد و سر را خارید و نگرید و چیزي ندید و گمانی نبرد و سر نهاد و خوابید. و پس از مدتی
کسی که دیده بود مار سرش را گزیده، باو گفت دانستی چرا زیر درخت از خواب بیدار شدي؟ گفت: نه بخدا ندانستم، گفت:
ماري سرازیر شد و سر تو را گزید و چون هراسان برخاستی خود را واپس کشید، آن مرد را هراسی گرفت که جان داد، گفته:
پندارند براي هراس زهر بجوشد و سوراخهاي تن باز شوند و زهر در آنها درآید- پایان- قرطبی در تفسیر سوره غافر: بسندي از
کعب الاحبار آورده که چون خدا تعالی عرش را آفرید با خود گفت: خدا آفریدهاي بزرگتر از من نیافریده و خدا ماري گرد آن
چرخاند که هفتاد هزار بال داشت و در هر بالی هفتاد هزار زبان و هر روز بشمار قطرههاي باران و برگهاي درختان و ریگها و
خاکها و شماره روزهاي جهان و همه فرشتگان تسبیح از دهنهاي او برآمدي و بر عرش پیچید و عرش تا نیمه آن بود- انتهی- ابو
الفرج ابن جوزي از بشر بن فضل آورده که ما بحج میرفتیم و بر سر یکی از آبهاي تازیان گذشتیم و بما گفتند در اینجا سه خواهرند
که در زیبائی از همه برترند و پزشکی و درمان بیماران کنند، و خواستیم آنها را دیدار کنیم و با چوبی ساق پاي یکی از یاران خود
را سفتیم تا خون آمد و او را برداشتیم و نزد آنها بردیم و گفتیم او را مار گزیده و آیا درمانی دارد؟ خواهر خردسالتر بیرون شد و
دخترکی بود چون خورشید تابان و آمد و او را وارسید و معاینه کرد و گفت: مارگزیده نیست، گفتیم: پس چیست؟ گفت: چوبی
تنش را سائیده که مار نري بر آن شاشیده و دلیلش اینست که چون خورشید ص: 207 برآید خواهد مرد،
گفت: چون خورشید برآمد مرد و از او در شگفت شدیم، و برگشتیم ( 1) و نیز گفته: عیسی علیه السّلام به مارگیري گذر کرد که
ماري را دنبال کرده بود و آن مار گفت: یا روح اللَّه باو بگو اگر از من صرف نظر نکند باو ضربتی زنم که تیکه تیکه شود، و عیسی
گذشت و چون برگشت مار در جعبه مارگیر بود، عیسی فرمود: مگر تو چنان و چنین نگفتی و چگونه همراه او شدي، گفت یا روح
اللَّه برایم سوگند خورد و اکنون با من پیمانشکنی میکند و زهر پیمانشکنی او از زهر من زیانبارتر است. در عجائب المخلوقات
قزوینی است که ریحان فارسی پیش از خسرو انوشیروان نبود و در زمان او یافت شد براي این بود که یک روز بدادخواهی نشسته
بود و ناگاه مار بزرگی زیر تختش خزید و خواستند او را بکشند، خسرو گفت: دست از او بردارید گمانم ستم رسیده است و آن
مار خود را کشاند و کسري یکی از افسرانش را بدنبالش روانه کرد و با او رفت تا بر دهنه چاهی رسید و مار در آن فرو شد و
برگشت و سرکشید و آن مرد نگاه کرد در تک چاه ماري کشته بود و بر دوشش کژدمی سیاه بود و او را نیزه کشید و بکژدم فرو
کرد، و نزد شاه آمد و گزارش داد از حال آن مار. چون سال آینده شد آن مار آمد در همان روز که خسرو براي دادخواهی نشسته
بود و خود را کشاند تا برابرش رساند و از دهنش تخمه سیاهی فشاند و شاه گفت: آن را کشتند و ریحان از آن روئید و چون شاه
صفحه 93 از 139
بسیار زکام میشد و دردهاي مغز داشت آن را بکار برد و سود خوبی از آن دید ( 199 حیاة الحیوان) مسعودي از زبیر بن بکار آورده
که در زمان جاهلیت دو برادر بسفر رفتند و در سایه درختی کنار سنگ سختی منزل کردند چون شب نزدیک شد از زیر آن سنگ
ماري بدر آمد و یک دینار طلا نزد آنها افکند، گفتند این از گنجی است که در اینجا است و سه روز ماندند و هر روز دیناري براي
، آنها بیرون میآورد، یکی بدیگري گفت: تا کی چشم براه این مار بمانیم خوبست آن را بکشیم و این گنج آسمان و جهان، ج 8
ص: 208 را بکنیم و برگیریم ( 1) برادر او را نهی کرد و گفت: شاید رنجی ببري و گنجی نبري و نپذیرفت و تیشهاي گرفت و
بکمین مار نشست تا بدر آمد و باو زد و سرش را زخمی کرد و او را نکشت و مار بدو جست و او را کشت و بسوراخش برگشت،
و او برادر را بخاك سپرد و ماند تا فردا ما را با سر بسته بدر آمد و با او چیزي نبود و وي بدو گفت: بخدا من از آنچه بتو رسید
خشنود نبودم و برادرم را از آن باز داشتم و نپذیرفت، و اگر بخواهی خدا میان ما باشد که زیانم نزنی و زیانت نزنم و برگردي بدان
کاري که در نخست بودي. مار گفت: نه، گفت: براي چه؟ گفت: من میدانم دل تو بمن خوش نشود هرگز و گور برادرت را
میبینی و دل من هم بتو خوش نشود تا این شکست سر را دارم ( 2) و در مسند احمد است از ابن مسعود که پیغمبر صلی اللَّه علیه و
( اله فرمود: هر که ماري را کشد چون کسی است که مرد بتپرستی را کشد و هر که آن را وانهد از ترس انجامش از ما نباشد. ( 3
ابن عباس گفته: مارها مسخ شدند، چنانچه میمونها از بنی اسرائیل مسخ شدند و طبرانی و ابن حبان هم آن را از رسول خدا آوردند،
و مارها که در خانههایند کشته نشوند تا سه بار بآنها اخطار شود براي آنکه فرمود صلی اللَّه علیه و اله در مدینه پریانی مسلمانند
چون از آنها دیدید آنها را تا سه روز اخطار کنید. برخی آن را براي خصوص مدینه دانند و دست اینست که براي همه شهرها است
و کشته نشود تا باو اخطار شود ( 4) و مسلم و مالک در آخر موطأ از ابی سائب مولاي هشام بن زهره آوردند که بر ابی سعید
خدري در خانهاش وارد شدم و دیدم نماز میخواند و نشستم تا بسر آورد و زیر تختش در زیر اتاق جنبشی شنیدم، و نگاه کردم
ماري دیدم برجستم آن را بکشم بمن اشاره کرد بنشین و نشستم چون نماز را تمام کرد با تأنی در آن خانه اشاره کرد و گفت: این
اتاق را میبینی؟ گفتم: آري، گفت: جوانی از ما که تازه عروسی کرده بود در آن بود و بهمراه رسول خدا براي جنگ خندق بیرون
شدیم و آن جوان نیم روز از رسول خدا ص: 209 اجازه میگرفت و نزد همسرش میآمد ( 1) و یک روز که
اجازه خواست باو فرمود اسلحهات را بردار که از بنی قریظه بر تو نگرانم آن جوان سلاحش را برداشت و بخانه خود آمد دید زنش
میان دو لنگه در ایستاده و با نیزه بدو یورش برد تا باو زند سر غیرت آمده بود. زنش گفت از نیزهات دست بکش و به اتاقت درا تا
بینی چه مرا بیرون آورده، و باتاق درآمد و دید ماري بزرگ بر بستر چرخ زده با نیزه بدو حمله کرد و او را به نیزه کشید و برآورد
در حیاط فشرد و بخود پیچید و آن جوان هم افتاد و مرد و دانسته نشد که جوان زودتر مرد یا مار. گفت: نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و
اله آمدیم و بدو آن را گزارش دادیم و گفتیم دعا کن خدا او را زنده کند، فرمود: براي یار خود آمرزش خواهید و آنگه فرمود: در
مدینه پریانیند که مسلمان شدند چون از آنها دیدید تا سه روز بآنها اعلام کنید و اگر پس از آن بر شما پدید شدند بکشید که همانا
او شیطانست. و علماء در تفسیر اخطار خلاف دارند که سه روز است یا سه بار و بیشتر یکم را گفتند و صیغهاش اینست که بگوید:
شما را سوگند دهم به پیمانی که نوح و سلیمان علیهما السّلام از شما گرفتند که پدید نشوید بر ما و باز نگردید بما. ( 2) و در اسد
الغابه است از عبد الرحمن بن ابی لیلی که رسول خدا فرمود چون مار در خانه پدیدار شود باو بگویند: همانا از تو خواهش داریم به
پیمان نوح و به پیمان سلیمان علیهما السّلام که ما را نیازارید و اگر برگشت او را بکشید. ( 3) از عمران بن حصین روایت است که
پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و سلم عمامهام را از پس سرم برگرفت و فرمود اي عمران راستی خدا دوست دارد انفاق را و دشمن دارد
بخل را، انفاق کن، بخوران روي هم گرد مکن تا آنکه طلب بر تو دشوار گردد و بدان که خدا عزّ و جلّ دوست دارد چشم تیز را
هنگام هجوم شبههها و خرد کامل را در فرود آمدن شهوت، و دوست دارد بخشش را گر چه بر چند دانه خرما باشد، و دوست دارد
1) حنیفه گویند سزا است که مار سفید را ) 5 ص: 210 -2 -3 : دلیري را گرچه بکشتن ماري حیاة الحیوان 1
صفحه 94 از 139
نکشند زیرا جانّ باشد، طحاوي گفته کشتن همه عیب ندارد و بهتر اخطار است و در جاي دیگر گفته: در دو صحیح است از عبد
لعنت کند خدا کسی را که جانور را تیکه کند و در روایتی است که لعنت کند » : اللَّه بن عمر که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود
یعنی او را نشانه تیراندازي کند مانند تیکه پوست و جز آن، و این نهی براي حرمت است. « خدا کسی را که جاندار را هدف سازد
زیرا پیغمبر کنندهاش را لعن کرده و چون شکنجه جاندار است و تلف کردن آن و ضایع کردن مال و از دست دادن تذکیه آن اگر
24 - در عیون ج 1 ص 243 - و در علل: بسندش که یک (2) (207 : حلال باشد و سود آن اگر حلال گوشت نباشد (حیاة الحیوان 1
شامی از امیر المؤمنین علیه السّلام پرسید آدم علیه السّلام چند بار حج کرد؟ فرمودش 70 بار پاي پیاده، و در نخست حج جغدي
بهمراهش بود که او را بآبگاه رهنمائی میکرد و از بهشت بهمراهش آمده بود، و از کشتن جغد و پرستو غدقن شده، و پرسیدش چرا
جغد راه نمیرود فرمود: چون نالید بر بیت المقدس و چهل سال بر آن گردید و گریید و پیوسته با آدم علیه السّلام گریه کرد. و از
اینجا است که در خانهها نشیمن کرده و با او است نه آیه از قرآن خدا عز و جل از آنچه که آدم در بهشت میخواند و تا روز قیامت
47 اسري) و سه آیه از یس وَ جَعَلْنا مِنْ - با او باشند 3 آیه از آغاز کهف: سه آیه از سبحان (اسري) و آنها فَإِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ اند ( 45
261 - بسندش از امیر المؤمنین علیه السّلام که در بال هر هدهد که : 45 - در عیون- 1 (3) .11 - بَیْنِ أَیْدِیهِمْ سَ  دا وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَ  دا 9
46 - در بصائر- 346 - بسندش تا رسول خدا صلی ( خدا عز و جل آفریده بسریانی نوشته است- آل محمّد بهترین خلق خدا باشند ( 4
اللَّه علیه و اله که براي پرستو سفارش خوب دهید که همدمترین پرنده مردمی است بمردم سپس رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله
فرمود میدانید در خواندنش چه گوید؟ میگوید: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ، الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ تا همه سوره فاتحه را میخواند و
223 - بسندي مانندش را آورده (باندك : 1) در کافی 6 ) در آخر خواندنش گوید: وَ لَا الضَّالِّینَ ص: 211
را. ( 2) بیان: دمیري گفته: سنونو بضم سین و دو نون که « وَ لَا الضَّالِّینَ » اختلافی در تعبیر) و در آخرش گفته: رسول خدا مدّ داد
مفردش سنونوه است بخشی از پرستو است و از این رو سنگ یرقان را سنونو گویند، و در عجائب المخلوقات باشتباه آن را صنونو
بصاد آورده و درستش با سین و منسوبست بنوعی از پرستوها. ( 3) در مختلف بنقل از کتاب عمّار بن موسی از امام صادق علیه
السّلام گفته: فضله خطاف پاك است و خودش حلال گوشت است ولی مکروه است چون پناهنده است بتو و هر چه پناهنده شد
48 - و از همان ج 9 ص 21 - بسند پیش از ( آن را پناه بده (ص 172 ) در تهذیب: بسندش مانندش آمده جز که واژه خرء ندارد. ( 4
عمّار از امام ششم علیه السّلام از مردي که پرستو را در بیابان بدست آورد یا آن را شکار کند بخورد از آنها؟ فرمود: آن از
خوردنیست و از گرگ که خورده شود؟ فرمود: نه حرام است. ( 5) بیان: شیخ از خوردنیست را بتعجب انکاري حمل کرده، و آن
49 - در تهذیب- ج 9 ص 21 - که پرسش شد از ( بعید است و بهتر حمل اخبار نهی است بر کراهت چنانچه بیشتر فقهاء گفتهاند. ( 6
فرمود: بخاطر مارها کشتنش مکروه است، فرمود: روزي پیغمبر در راه بود و ناگاه شقراقی « سبزه قبا » امام ششم علیه السّلام از شقراق
شیرجه رفت و از کفشش ماري بدر آورد. ( 7) بیان: بخاطر مارها، یعنی آنها را میخورد و سودي بزرگ دارد و از این رو کشتنش بد
است یا براي آنکه مار را از کفش آن حضرت صلی اللَّه علیه و اله برآورده و محترم شده، یا براي اینکه مار میخورد و زهرناك
50 - در خرائج: از امام ششم علیه السّلام که مردي پرستو را ( است، و مقصود کشتن او است براي خوردن، و یکم روشنتر است. ( 8
( از او پرسید فرمود: آزارش نکنید که آزاري ندارد و پرندهایست که ما خانواده را ص: 212 دوست دارد. ( 1
313 - فروع: بسندي از نشیط بن صالح که شنیدم ابو الحسن علیه السّلام میفرمود: من در خوردن حُباري باکی : -51 در کافی- 6
:-274 -272 : 52 - در حیاة الحیوان- 2 ( نبینم، براي بواسیر و درد پشت خوبست و بکثرت جماع کمک دهد (شرح حباري آید) ( 2
هدهد بضمّ دو هاء و دال ساکنه بینقطه و هم بفتح دو هاء پرندهایست معروف و خط و رنگ بسیار دارد و بد بو است زیرا در زباله
براي تخم کردن جا سازد، و گفتهاند آب را درون زمین بیند چنانچه آدمی درون شیشه، پندارند که رهنماي سلیمان بوده براي آب
و از این رو او را جستجو کرد چون نیافتش. و سبب غیبت هدهد از سلیمان علیه السّلام این بود که چون ساختمان بیت المقدس را
صفحه 95 از 139
پایان داد آهنگ سرزمین حرم کرد و قشونی آماده کرد و بهمراه خود صد فرسنگ راه پري و آدمی و دیو و پرنده و وحوش
برداشت و باد همه را برد و چون بحرم رسید تا خدا خواست در آن ماند، و هر روز پنج هزار شتر، پنج هزار نره گاو و بیست هزار
گوسفند میکشت، و ببزرگان قومش که با او بودند میفرمود در اینجا پیغمبري عربی پدید شود که وصفش چنین و چنان است بر هر
که با او مبارزه کند پیروز گردد، هیبت او یکماه راه برود، خویش و بیگانه در بر او در حق برابرند در باره خدا سرزنش نپذیرد.
گفتند: اي پیغمبر خدا بچه دینی باشد؟ گفت: بدین یگانهپرستی پاك، خوشا بر کسی که دریابدش و باورش دارد، گفتند: میان ما و
ظهورش چه اندازه است؟ فرمود: هزار سال و باید حاضران شما به غائبان برسانند که سرور پیغمبران و خاتم رسولانست. و سلیمان
علیه السّلام در مکه ماند تا مناسک خود را بجا آورد و بامداد از مکّه بسوي یمن رفت و نیم روز به صنعاء رسید و یکماه راه
، درنوردید، و سرزمینی خوب و خرّم بنگرید و دوست داشت در آن فرود آید و نماز بخواند و چاشت خورد و آسمان و جهان، ج 8
ص: 213 چون فرود آمد ( 1) هدهد گفت: سلیمان بفرود شدن پرداخت و او به آسمان برآمد و بدرازا و پهناي جهان از چپ و
راست نگریست و بوستان بلقیس را دید و بسبزه آن دلداد و بدان فرو شد و یکی از هدهدهاي یمن را دید و نزد او شد، نام هدهد
سلیمان یعفور بود. و او بهدهد سلیمان گفت: از کجا آمدي و بکجا میخواهی بروي گفت: با سرورم سلیمان از شام آمدم، گفت:
سلیمان کیست؟ گفت: پادشاه پریان و آدمیان و دیوان و پرندگان و وحوش و بادها، و بزرگی ملک سلیمان و آنچه در فرمان داشت
برایش گفت، و باو گفت تو از کجا آمدي؟ او گفت: من از همین سرزمینم، و کشور بلقیس را برایش باز گفت که 12 هزار افسر
در فرمان او است و هر کدام صد هزار جنگجو در فرمان دارند، سپس باو گفت: با من میآئی تا کشور او را ببینی؟ گفت: میترسم
سلیمان هنگام نماز خود مرا جوید، چون نیاز بآب یابد، هدهد یمنی گفت سرورت را خوش آید که گزارش این کشور را باو
برسانی. با او رفت ببازرسی کشور بلقیس و نزد سلیمان برنگشت جز پس از نماز پسین و سلیمان که در زمین بیآبی فرود شده از
آدمی و پري و دیوان از آب پرسش کرد و ندانستند، از پرنده هدهد جستجو کرد، و کدخداي پرندهها که کرکس است خواست و
البته او را بسختی شکنجه دهم- تا » : از هدهد پرسید و چیزي از او نمیدانست، سلیمان علیه السّلام در این هنگام خشم کرد و گفت
آخر آیه. سپس عقاب سرور پرندهها را خواست و گفت هم اکنون هدهد را نزد من آور، و او بهوا برآمد و جهان را که در بر او
چون کاسهاي بود بدست کسی نگریست و براست و چپ رو کرد، و دید هدهد از یمن میآید، و شیرجه رفت که او را بگیرد و او
بخدا تعالی سوگندش داد و گفت: بحق آنکه تو را نیرو داده و بر من توانا کرده بمن رحم کن و بدي بمن نیاور، او را وانهاد و
گفتش: واي بر تو مادرت بمرگت نشیند راستش پیغمبر خدا سوگند خورده که تو را سخت شکنجه کند یا سرت را ببرّد آسمان و
هدهد گفت: پس نجات یافتم. « یا اینکه عذر روشنی بیاورد مرا » جهان، ج 8، ص: 214 هدهد گفت: راه دیگري نگفته؟ گفت: چرا
1) سپس هدهد و عقاب با هم آمدند نزد سلیمان علیه السّلام و چون هدهد نزدیک شد و دم و بال بزمین کشید و تواضع کرد )
سلیمان سر او را کشید و او گفت: یا نبی اللَّه بیاد آور که برابر خدا میایستی، سلیمان لرزید و او را بخشید و از سبب غیبتش پرسید و
مقصودش شکنجه « البته شکنجهاش دهم » : او وضع بلقیس را بوي گزارش داد که شمهاي از داستانش گذشت و اما اینکه فرمود
تحمل پذیر بود تا همگنانش عبرت گیرند، و گفتند: شکنجه سلیمان از پرندهها این بود که پر و دم آنها را میکند و آنها را بیپر و
دم میافکند که از مورچه و حشرات زمین دفاع نتوانستند و این قول اظهر است. و گفتند آنها را به قطران آلوده میکرد و برابر
خورشید وامیداشت و گفتند نزد مورچهها میانداخت تا او را بخورند، گفتند او را در قفسش میکرد و گفتند او را از همدمش جدا
میکرد و گفتند: او را با ناسازگارش جفت میکرد که یکی گفته تنگترین زندان همدمی با ناسازگارانست، گفتند: واداشتن او با
ناجنسش بوده گفتند: واداشتن بخدمت همگنانش، گفتند: بزناشوئی دادن با پیرهزن بوده. اگر بگوئی: از کجا شکنجه هدهد روا
بوده؟ گویم رواست خدا آن را برایش مباح کرده باشد چنانچه سر بریدن بهائم و پرندهها را براي خوردن مباح کرده و براي
سودهاي دیگر. قزوینی حکایت کرده که هدهد بسلیمان گفت: میخواهم مهمان من باشی، فرمود: خودم تنها؟ گفت: نه با همه
صفحه 96 از 139
لشکرت در فلان جزیره و فلان روز، سلیمان و لشکرش حاضر شدند و هدهد پرید و ملخی شکار کرد و خفه کرد و بدریا انداخت
( و گفت: یا نبی اللَّه بخورید، هر که گوشت نیابد آبگوشت یابد، و سلیمان و لشکرش تا یک سال از این کار او خندیدند. ( 2
جاحظ گفته: بسیار با وفاء و نگهدار و مهربانست براي اینکه چون مادهاش ص: 215 غائب شوند نخورد،
ننوشد و بدنبال خوراك و جز آن نرود و فریادش نبرّد تا بر او برگردد و اگر نابود شود دیگر پس از او هرگز با ماده دیگري جفت
نشود و تا زنده است بر او شیون کند و خوراك سیر نخورد و بهمان سدّ رمق اکتفاء کند که نزدیک شود از گرسنگی بمیرد و آنگه
اندکی خوراك برگیرد. ( 1) در کامل و شعب الایمان بیهقی است که نافع از ابن عباس پرسید با همه آنچه خداي تعالی از پادشاهی
بسلیمان علیه السّلام داده بود چه توجهی داشت بهدهد با تن خردش گفت سلیمان نیازمند آب شد و زمین براي هدهد چون شیشه
بود، ابن ازرق باو گفت بایست اي بافنده چگونه آب را زیر زمین بیند و دام را یک انگشت زیر خاك نبیند؟ ابن عباس گفت: چون
قضا فرو رسد دیده کور گردد. سپس گفته: درستتر آنست که خوردنش حرام است، چون پیغمبر از کشتنش غدقن کرده و براي
373 ) و گفته: حباري بضمّ حاء بینقطه پرندهایست معروف و : اینکه بدبو است و کرم میخورد، و گفتند حلال است (حیاة الحیوان 3
حیاة الحیوان » از همه پرندهها دور پروازتر گردن بلندي دارد، رنگش خاکستري و نوکش اندازهاي دراز و در حماقت ضرب المثل
و گفته: جغد را ابو کثیر گویند و پرندهاي است بزرگتر از گنجشک که آن را شکار کند، نضر بن شمیل گفته: سیاه و «163 :1
سفید است و سر بزرگ و بر درخت باشد نیمی سفید و نیمی سیاه سطبر نوك و چنگال درشت یعنی انگشتهایش بزرگند جز در
آشیانه یا درخت دیده نشود و کسی نتواند او را بگیرد، بد دل است و پر نفرت، گوشتخوار است و سوت گوناگون دارد، براي هر
پرنده که خواهد شکار کند بزبان او سوت زند او را بخود بخواند، چون گردش فراهم آیند بیکی یورش برد و نوك سختی دارد
چون یکی را نوك زند بیدرنگ پاره کند و بخورد و پیوسته چنین است و این خوي او است جایش بالاي درختان و سر قلعهها
است. ( 2) ابو الفرج ابن جوزي در مدهش خود از ابن عباس و ضحّاك و مقاتل آورده که ص: 216 در تفسیر
گفتند چون موسی تورات را خوب آموخت و هر چه در آنست « و چون گفت موسی به جوانش تا آخر آیه 60 - الکهف » قول خدا
دانست با خود گفت: در زمین داناتري از من نمانده و این را بکسی نگفت، و در خواب دید که خدا آب را بر آب فرستاد تا هر چه
میان خاور و باختر بود غرق شد، و دید که بر دریا چیزیست که بر آن یک جغد است که میآید آبهائی که زمین را غرق کرده با
نوکش میگیرد و بدریا میریزد. و چون موسی بیدار شد بهراس افتاد و جبرئیل آمد و گفت: اي موسی چرا تو را اندوهگین بینم؟ و
خوابش را باو گفت و پاسخش داد که تو پنداشتی همه دانش را غرقه خود کردي و در زمین داناتر از تو نیست، و خدا را بندهایست
که دانشت در دانش او چون آبیست که جغد با نوکش بدریا ریزد، گفت اي جبرئیل کیست این بنده خدا؟ گفت: خضر بن عامیل
از فرزندان مردي پاك یعنی ابراهیم خلیل علیه السّلام گفت از کجایش بجویم؟ گفت: از پس این دریا، گفت که مرا بوي ره
نماید؟ گفت برخی از توشه تو. موسی از حرص بر خوابش جانشینی براي خود در قومش معین نکرد و رفت بدنبال کارش و
بجوانش یوشع گفت: آیا تو پشتیبان من هستی؟ گفت: آري، گفت پس برو توشهاي براي ما بگیر، یوشع رفت و چند گرده نان و
ماهی شوري کهنه برداشت و دردریا رفتند تا به لجن و گل فرو شدند و رنج و خستگی فراوان دیدند تا بدان صخره رسیدند که در
پس دریاي ارمینیه از دریا برآمده بود و بدان صخره در پاسبانان میگفتند. و نزد آن آمدند و موسی رفت و وضوء سازد و بجائی
اندر شد و یک چشمه بهشتی در دریا یافت و از آن وضوء ساخت و برگشت و آب از ریشش میچکید و خوش ریش بود و کس از
او خوشریشتر نبود و موسی ریش تکانید و از آن قطرهاي بر ماهی شور افتاد، و آب بهشت بهیچ چیز مرده نرسد جز زنده شود، آن
( ماهی زنده شد و بدریا جست و رفت و راهش میان دریا شکافی شد و یوشع ماهی را ص: 217 از یاد برد. ( 1
و وضع ماهی را برایش بیان کرد و گفت: همان « و چون گذشتند موسی بجوانش گفت: چاشت ما را بیاور تا آخر آیه 62 - الکهف
بود که میخواستم و بر نمود جاي پاي خود برگشتند و خدا بآب فرمان داد تا باندازه قامت موسی و جوانش یخ کرد و شکافی شد و
صفحه 97 از 139
ماهی جلو آنها رفت تا بخشکی رسیدند و جادهاي یافتند و از آن رفتند و یک منادي از آسمان بآنها جار کشید که جاده را رها
کنید که راه دیوانست بسوي تخت ابلیس و از سمت راست بروید. و از سمت راست رفتند تا بسنگ بزرگی رسیدند که نزدش نماز
خانهاي بود و موسی گفت: چه جاي خوبیست، باید آن بنده شایسته اینجا باشد و درنگی نکردند که خضر بآنجا رسید و آنجا بخود
لرزید و سبزهزاري شد، گفتند: خضر نام گرفته براي آنکه بهر جاي سفید ایستادي سبز میشد. موسی گفت: درود بر تو اي خضر
پاسخ داد بر تو درود اي موسی اي پیغمبر بنی اسرائیل موسی گفت: از کجا مرا شناختی؟ گفت بمن فهماندت آنکه بجاي منت
رهنمائی کرد و کار میان آنها چنان رفت که قرآن عظیم داستانش را آورده- پایان در آخر سوره کهف. قرطبی گفته: بآن جغد
روزه دار گویند، روایتی داریم در معجم عبد الغنی بن قانع از ابی غلیظه امیۀ بن خلف جمحی که رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله مرا
دید و جغد بدست داشت و فرمود: این نخست پرنده است که در عاشوراء روزه گرفته و جاحظ ابو موسی آن را روایت کرده، و
حدیث مانند نام راوي غلیظ است. حاکم گفته: آن از حدیثها است که قاتلان حسین علیه السّلام ساختهاند و آن را ابو عبد اللَّه نبیره
ابی غلیظ از پدرش از جدّش روایت کرده، این حدیث بیهوده است و راویانش مجهولند و ناشناخته. و گفتند: چون ابراهیم علیه
السّلام از شام رفت خانه کعبه را بسازد، سکینه و جغد با او بودند و جغد راهنمایش بود بجاي خانه و سکینه اندازه خانه بود، و
ص: 218 چون بجاي خانه رسیدند سکینه ایستاد و گفت: اي ابراهیم خانه را باندازه سایه من بساز. ( 1) و
احمد و دیگران روایت کردند که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله نهی کرد از کشتن زنبور عسل مورچه، هدهد و جغد. عرب به خود
جغد و آوازش بدبین است، قاضی ابو بکر گفته: پیغمبر از کشتنش نهی کرد براي آنکه عرب آن را شوم میدانست و از کشتنش باز
43 - گفته: شقراق با فتحه شین و شرقراق پرنده -41 : داشت تا از دل آنها شومیش را ببرد نه اینکه حرام باشد- حیاة الحیوان، 2
ناتوانیست که آن را اخیل نامند و عربش شوم شمارند سبز است و نمکین و باندازه کبوتر، سبزي خوب و تندي دارد و بالهایش
سیاهی دارند و خطهاي سرخ و سبز و سیاه، خویش درندگی و حرص و دزدي جوجه دیگرانست، پیوسته از آدمی دور است، و در
بلندیها و سر کوهها جا کند ولی تخم خود را در آبادانی پرورد تا جوجه کند ولی در بلندیها که دسترس نباشد آشیانهاش بسیار بد
بو است. جاحظ گفته: نوعی کلاغ است و خویش عفت است و پر فریاد و چون پرندهاي با او جنگد فریاد کشد که گویا کتک
خورده و آنگه گفته بیشتر آن را حرام دانند و برخی اصحاب حلال دانند، فیروزآبادي گفته: شقراق و شقراق چون قرطاس و
شرقراق بفتح و کسر و شرقرق چون سفرجل پرندهایست معروف و تیرههاي سبز و سرخ و سیاه دارد و در سرزمین حرم باشد- پایان-
دمیري گفته: حدأه بکسر حاء پستتر پرنده است، سیاه دارد و خاکستري و شکار نکند و همانا برباید و خویش اینست که در پرواز
ایست کند و پرندههاي شکاري دیگر چنین نباشند، برخی پنداشتند حدأه و عقاب با هم عوض شوند، حدأه عقاب شود یا بعکس،
قزوینی گفته: او یک سال نر است یک سال ماده. ( 2) بخاري و مسلم روایت کردند که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: پنج
فاسقند که در حل ص: 219 و حرم کشته شوند و در روایتی محرم آنها را بکشد باکی ندارد، حدأة است و
کلاغ خاکستري کژدم و موش و سگ گزنده. ( 1) با ذکر این پنج آگهی داده بجواز کشتن هر زیانزنی و رواست کشتن یوز پلنگ،
گرگ، صقر و واشه و باز و زنبور و مگس و کیک و پشه و وزغ و مورچه آزارکننده- حیاة الحیوان 1 ص 165 و گفته: پرستو که
زوار هندش نامند از پرندههائی است که همدم آدمی است و مسافت دور را طی کند تا بآدمی رسد، و لانهاش را جایی سازد که
دسترس نباشد و این پرنده را مردم گنجشک بهشت خوانند چون از خوراکهاي آنها کناره کند و او را دوست دارند و پشه و مگس
میخورد. و از شگفتی کارش اینست که چشمش را بکنند و باز برگردد، و هرگز دیده نشده که بر سر چیزي باشد و آن را بخورد و
یا با مادهاش جفت باشد و شب پره دشمن او است، از این رو چون جوجه کند در لانهاش شاخههاي کرفس نهد که شبپره از بوي
آن بدش آید و در لانه کهنه جوجه ننهد تا آن را با گل تازه بیالاید. و لانهاي شگفت آور سازد زیرا آن را با گل و کاه سازد و
چون گل آماده نیابد خود را در آب افکند و بخاك غلطد تا بالهایش گل گیرند، و آشیانه خود را باندازه خود و جوجههاش سازد،
صفحه 98 از 139
و فضله در آن نیندازد و بیرون اندازد، و چون جوجههاش بزرگ شوند همین را بدانها بیاموزد. و کسانی که دچار درد یرقان باشند
جوجههاي پرستو را بزعفران آلوده کنند و چون بیند زرد شدند پندارند از گرما دچار یرقان شدند و برود از هند سنگ یرقان آورد
و بر جوجههاي خود افکند و آن سنگ ریز خطداریست میان سرخ و سیاه و آن را سنگ سنونو خوانند، و کسی که چارهجوئی
کرده آن را بردارد و بخود آویزد و یا بساید و آبش را نوشد اندکی و بفرمان خدا به شود و چون پرستو آواز رعد شنود نزدیک
1) ارسطو در کتاب نعوت گفته: چون پرستوها کور شوند از درختی بنام عین ) باشد که بمیرد. ص: 220
شمس بخورند و دید آنها باز گردد براي سودي که در این درخت است براي چشم. و در رساله قشیري در پایان باب محبت گفته:
پرستوي نر از پرستوي ماده خواستگاري کرد روي گنبد سلیمان و ماده نپذیرفت، گفتش از من نپذیري با اینکه اگر خواهم گنبد
سلیمان را برگردانم، سلیمان آن را شنید و او را نزد خود طلبید و گفت: براي چه این را گفتی؟ پاسخ داد عاشقان بگفتههاشان باز
خواست نشوند، فرمود: راست گفتی و ثعلبی و جز او در تفسیر سوره النمل آوردند که چون آدم از بهشت بدر شد از تنهائی شکوه
کرد و خدا پرستو را همدم او ساخت و پابند خانهاش نمود و از براي همدمی از آدمیزاده جدا نشود. گفته: چهار آیه قرآن با او است
لَوْ أَنْزَلْنا هذَا الْقُرْآنَ عَلی جَبَلٍ- تا آخر سوره حشر- و در الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ، آوازش خود را بکشد، و پرستو چند نوع است یکی با
کنارههاي دریا انس دارد و آشیانه در آنجا کند و تن ریزي دارد فروتر از گنجشک بستانی و خاکستري رنگ است و مردم آن را
سنونو نامند با سین بینقطه و دو نون و دیگري سبز است و بر پشتش اندکی سرخی است و از درّه خردتر است و مردم مصر آن را
خضیري نامند براي سبزي رنگش و پروانه و مگس و مانند آنها خورد. و نوع دیگري بالهاي بلند نازك دارد و با کوه الفت دارد و
مورچه خوار است و بدان سمائم گویند و برخی آن را سنونو نامند و آن در مسجد الحرام بسیار است و در سقف درب بنی شیبه
آشیانه کند، و برخی مردم پندارند همان ابابیل است که خدا اصحاب فیل را با آنها شکنجه کرد. سپس گفته: خوردن پرستوها حرام
است ( 2) چون عبد الرحمن بن معاویه از پیغمبر نهی از کشتن پرستوها را روایت کرده ( 3) و بروایتی از عبادة بن اسحاق از پدرش
آمده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله نهی کرد از کشتن پرستوها که بسیار بخانهها باز گردند ص: 221 و از ابن
عمر است که قورباغهها را نکشید زیرا بنگ آنها تسبیح است و پرستو را نکشید زیرا چون بیت المقدس را ویران کردند گفت:
پروردگارا مرا بر دریا مسلط کن تا آنها را غرق کنم. ( 1) در ضفدع گفته: ضادش کسره دارد و بر وزن خنصر است و مادهاش را
ضفدعه گویند و برخی دالش را بفتحه خوانند و خلیل گفته در زبان عرب وزن فعلل نباشد جز چهار کلمه در هم و مجرع بمعنی
دراز و هبلع پرخور، و قلعم که نام است. و ابن صلاح گفته کسر دال در زبان لغت اشهر است و فتحش در زبان عامه و برخی
لغتدانان منکر آنند (و تلفظ و نام دیگري هم براي آن نقل کرده) و گفته: قورباغه انواع بسیاریست و از جفت شدن و جز آن پدید
گردد در آبهاي ایستاده کم جریان و از عفونت و بدنبال بارانهاي تند تا گمان شده که از ابر افتد چون دنبال باران و باد بر بامها
بسیار دیده شود که آنها از نر و ماده نیستند و همانا خدا در همان ساعت آنها را از طبع آن خاك بیافریند و آن از جانوران
بیاستخوانست، برخی قورقور دارند و برخی ندارند و آنها که دارند آوازشان از بن گوش درآید، و چون خاموش باشد و بیرون
آب گوشش تیز است، و چون خواهد قور قور کند آرواره زیرش را بآب فرو برد و چون آب بدهانش در آید خاموش گردد. عبد
القاهر گفته ثعبان از آواز قورباغه جاي او را بفهمد و بدنبال آن آید و او را بخورد، و قورباغه هم مانند برخی وحوش از دیدن آتش
خیره شود و تعجب کند و خاموش گردد و پیوسته بدان نگرد، و نخست پدیدش آن در آب اینست که مانند دانه ارزن سیاه پیدا
شود و بشکل کرم آبی گردد و سپس اندامش بروید، منزه باد آنکه توانا است بر هر چه خواهد سبحانه لا اله غیره. ( 2) و در کامل
ابن عدي است از جابر که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: هر که قورباغهاي کشد بر او است قربانی گوسفندي چه محرم باشد چه
نباشد سفیان گفته: گویند جانوري ص: 222 بیش از آن ذکر خدا نکند. ( 1) و در آنست بسندي از ابن عباس
که قورباغهاي از ترس خدا خود را در آب افکند، و خدا سردي آب را پاداش آنها نمود و بنگ آنها را تسبیح خود ساخت. ( 2) و
صفحه 99 از 139
گفته: رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله از کشتن قورباغه نهی کرد و هم از جغد و زنبور عسل گفته: براي حماد بن عبید جز این
حدیث ندانم (و از بخاري و ابو حاتم نادرستی حدیث او را نقل کرده) ( 3) در کتاب الزاهر قرطبی است که داود علیه السّلام گفت:
امشب خدا را تسبیحی گویم که هیچ آفریده نگفته و قورباغهاي از آبگیر خانهاش او را فریاد زد اي داود بتسبیح خدا بر خود میبالی
هفتاد سال است که زبانم از ذکر باز نمانده، و ده شب است که من سبزي نخوردم و آب ننوشیدم براي گفتن دو کلمه فرمود: آنها
داود پیش خود گفت: من چه توانم گفت رساتر از این؟ ( 4) و بیهقی در « یا مسبّحاً بکل لسان و مذکورا بکل مکان » چهاند گفت
شعبش آورده از انس بن مالک که پیغمبر خدا داود پیش خود گمان برد کسی بهتر از او خدا را نستوده خدا فرشتهاي بر او فرستاد
که در محراب خود نشسته بود و برکهاي از آب در کنارش بود، گفت: اي داود بفهم آواز این قورباغه را باو گوش داد و او
میگفت: سبحانک و بحمدك منتهی علمک، فرشته باو گفت: چه بینی؟ گفت سوگند بدان که مرا پیغمبر ساخته من او را بدین
نستودم و در کتاب فضل الذکر از عکرمه آورده که آواز قورباغه تسبیح است، و در آنست از ابی صالح که آواز سوت دري را
شنید و گفت: این تسبیح آنست. ابن سینا گفته: چون در سالی قورباغه از حد عادت بیشتر شود دنبالش وبا آید. قزوینی گفته:
قورباغهها چون سنگ پشت در ریگ تخم نهند و دو نوعند خشک زندگانی و آبی، زمخشري در فائق از عمر بن عبد العزیز آورده
که مردي از پروردگارش خواست جاي شیطان را در دل آدمیزاده باو نماید، و در خواب مانندي دید که مردي آسمان و جهان،
ج 8، ص: 223 است چون بلور که درونش از برونش دیده میشد و شیطان را بصورت قورباغهاي دید که نیشی دارد مانند پشه و آن
را از شانه چپش فرو کرده تا دلش و او را وسوسه میکند و چون یاد خدا کند پس کشد. ( 1) و از ابن عمر است که پیغمبر صلی اللَّه
علیه و اله فرمود: قورباغه را نکشید که بنگش تسبیح است، زمخشري گوید: در بنگ خود گوید: سبحان الملک القدوس، و از انس
است که قورباغهها را نکشید چون بآتش ابراهیم گذشتند و با دهان خود آب آوردند و بدان پاشیدند. ( 2) و در شفاء الصدور است
از عبد اللَّه بن عمرو بن عاص که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و سلم فرمود: نکشید قورباغهها را که بنگ آنها تسبیح است.
خلاصهایست حکم خوردن گوشت بعض پرندگان
3) بدان که بیشتر اصحاب حکم کردند بکراهت خوردن گوشت هدهد، فاخته قبّره، حباري، جغد، صوّام، و سبزه قبا و در باره ) :
پرستو اختلاف است، بیشتر متأخرین کراهت گفتند و شیخ در نهایه و قاضی و ابن ادریس حکم بحرمت کردند بلکه ابن ادریس بر
آن دعوي اجماع کرده و دلیل کراهت را بیشتر آنچه ذکر شد از اخبار نهی از کشتن و آزار آنها آوردند. و نهان نیست که این اخبار
دلیل کراهت خوردن گوشت آنها پس از کشتن نیستند زیرا نهی از کشتن براي احترام آنها است نه کراهت و حرمت گوشت آنها و
اخباري که در باره فاخته آیند دلیل کراهت جا دادن آنست در خانه و بلکه بسا مشعرند بخوبی کشتن و خوردن آنها. محقق
اردبیلی- قد- پس از ذکر روایات نهی از کشتن هدهد گفته ظاهر دلیل حرمت است و قول بکراهت گویا براي اصل و عمومات
حلیت و حصر محرماتست و براي اینکه کسی قائل بحرمت نشده ظاهراً تأمّل. سپس بدان که سخنی در کراهت خوردن گوشت
، است و دلیل دلالت بر نهی از کشتن و آزار دادن و آن مستلزم نهی از خوردن گوشت نباشد، زیرا خوردن آن آسمان و جهان، ج 8
ص: 224 پس از کشتن آزاري نیست، و نیز بسا که مقصود از نهی از کشتن براي جز خوردن ( 1) باشد و منظور همان آزار جانور
بایست ندارد که براي خوردن کشته نشود « چه خوب پرندهایست » مؤید آنست. و نیز اینکه فرموده « آزار نشود » باشد و فرموده او
زیرا در باره گوسفند هم آمده که: چه خوب مالی است، یا مال مبارکی و مانند آن، با اینکه براي خوردن آفریده شده و شک ندارد
که دوري کردن از آزارش اولی و احوط است. سپس- ره- در باره حدیث پرستو که گذشت گفته: فهم شود که مقصود بنهی از
کشتن نهی از خوردنست چون پس از اینکه سرش را بریده بود آن را بزمین زد و آنگه نهی از قتل را بیان کرد فتامل ولی در سند
صفحه 100 از 139
جهالت و اضطراب است. و گفته- قد- و اما کراهت گوشت حباري دلیل روشنی ندارد جز اینکه در بیشتر کتب ذکر شده و در
تحریر گفته: در باره آن روایتی است شاذّ، ( 2) آري در صحیحه عبد اللَّه بن سنانست که پرسش شد امام ششم و میشنیدم که چه
گوئید در باره حباري؟ فرمود: چون چینهدان دارد آن را بخور- الخبر- و آن مشعر است که حالش معلوم نیست و اجتناب اولی است
فتامل- پایان- گویم: گویا وجه تامل در سخنش اینست که در سخن امام علیه السّلام اشعاري بکراهت نیست و ظاهر آنست که
غرضش بیان قاعده کلی بوده چون بعید است که حال آن را نداند، و بسا در این تعبیر مصلحت دیگري بوده چون تقیه و مانندش و
خلاصه عدم کراهت اظهر است ( 3) براي اینکه در روایت صحیح از کردین مسمعی است که پرسیدم امام ششم علیه السّلام را از
حباري فرمود: دوست دارم که از گوشتش نزدم بود و میخوردم تا شکمم پر میشد، و براي روایت بسطام بن صالح. و اما مارها ظاهر
جواز کشتن همه آنها است جز مار خانگی که صاحب خانه را آزار نرساند که بسا کراهت دارد ولی باید خودداري از کشتن آنها
براي توهم گناه در کشتن نباشد یا توهم زیان دیدن از آن، و اما تفصیلها که در اخبار عامه است در اخبار ما نیافتیم، و جانورهاي
آزار کن دیگر را باکی در کشتن آنها نیست ص: 225 و جانوران بیآزار را بهتر کنارهگیري از کشتن آنها
است براي نزاهت اخلاقی نه براي حرمت آن نظر ببرخی علتها که در پارهاي اخبار آمده، بهوش باش. و اما شکنجه دادن جانور زنده
بیمصلحت در آن که باعث آن گردد زشت است بحکم عقل و مضمون برخی اخبار مشعر بمنع از آنست و احوط ترك آنست و
( بیشتر اصحاب، تعرضی بدین احکام نکردند جز بندرت. ( 1
باب یازدهم