گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هشتم
باب یازدهم: قبره و گنجشک و مانندشان







255 -: بسندش از سلیمان جعفري که شنیدم امام رضا علیه السّلام میفرمود: قبّره را نکشید و گوشتش را : -1 در کافی- فروع 6 (2)
2- و از همان: ( نخورید که پر تسبیح گوید و در پایان آن گوید: خدا لعنت کند دشمنان خاندان محمّد صلی اللَّه علیه و اله را. ( 3
بسندش تا امام چهارم علیه السّلام که چین سر قبّره اثر دست کشیدن سلیمان بن داود علیه السّلام است، براي اینکه نرش خواست با
ماده جفت شود و نمیپذیرفت باو گفت بپذیر که قصدم جز این نباشد که خدا عز و جل از من فرزندي برآرد که یاد پروردگارش
کند. خواهش او را پذیرفت، و چون خواست تخم نهد نر باو گفت: کجا تخم مینهی؟ گفت: نمیدانم دور از راه گفت میترسم یک
راه گذري بتو برخورد، ولی بنظرم نزدیک راه تخمگذاري بهتر باشد که هر که تو را بیند گمان کند میخواهی دانه برچینی و ماده
این را پذیرفت و تخم نهاد و روي آن خوابید تا نزدیک شد جوجه از تخم بدر آید که در این میان سلیمان بن داود علیه السّلام با
لشکرهاش و پرنده که بر او سایه داشتند در رسید، و ماده باو گفت این سلیمانست که با لشکرش بمادر رسیده و میترسم ما را و
تخمهاي ما را لگد کنند. پاسخش داد که سلیمان مردیست بما مهربان آیا تو چیزي براي جوجههات فراهم کردي که از تخم
درآیند؟ گفت آري یک ملخ از تو پنهان کردم بانتظار جوجه ص: 226 آیا تو هم چیزي فراهم کردي؟ گفت:
آري من هم یک خرما براي جوجههامان پنهان کردم، گفت: تو خرمات را بردار و من ملخم را تا آنها را براي سلیمان پیشکش
بریم، او از پیشکش خوشش آید. نر خرما را به نوك گرفت و ماده ملخ را به چنگال گرفت و نزد سلیمان علیه السّلام آمدند و چون
بالاي تخت خود آنها را دید، هر دو دست براشان گشود و آمدند و نر بدست راست نشست و ماده بدست چپ، و حال آنها را
پرسید و گزارش دادند و هدیه آنها را پذیرفت و لشکرش را از تخم آنها کنار کشید و دست بسر آنها کشید و دعا کرد که خدا
بدانها برکت دهد، و این چین سر آنها از دست کشیدن سلیمان علیه السّلام است. ( 1) تبیان: جوهري گفته: قبره یک نوع پرنده است
و او را قنبراء گویند و عامه او را قنبره خوانند. گویم: از اخبار برآید که با نون هم لغت فصیحی است چنانچه قاموس آن را قولی
دانسته و دمیري هم از بطلمیوس آورده که در شرح ادب الکاتب گفته: آن هم لغت فصیحی است، گفته خویش اینست که از آواز
بهراس نیفتد و بسا باو سنگ پرانند و اعتناء نکند و خود را بزمین چسباند تا سنگ بگذرد از او و بر سر جاده لانه کند براي انس-
صفحه 101 از 139
169 ) و شاید ترس از این بوده که لشکر بر آنها فرود آیند یا مردم گرد آیند براي تماشا و آنها را بمالند و : پایان- (حیاة الحیوان 2
اسناد به سبب بعید باشد. محقق اردبیلی- ره- پس از آوردن روایت اخیر گفته: در آن احکامی است چون قصد نژاد از نکاح، و
اجتناب از شکستن تخم پرنده و برگرفتن آن، و هدیه دادن و پذیرش آن گرچه بسیار کم باشد، و هدیه ده از هدیه پذیر حق دارد
که برایش دعاي برکت کند و جز آن و اگر چه اینها در شرع سلیمان علیه السّلام بوده فتامل- پایان- شارح لمعه- نور اللَّه ضریحه
3- در دلائل طبري: از احمد بن محمّد (1) گفته: کراهت قبره پیوست با برکت است بخلاف فاخته ص: 227
که به غزال معروف است که من نزد ابی الحسن علیه السّلام نشسته بودم در نخلستانش ناگاه گنجشکی آمد و برابرش افتاد و شیون
کرد و پر شیون کرد و پریشان بود، بمن فرمود: میدانی این گنجشک چه میگوید؟ گفتم: خدا و رسولش و ولیش داناترند فرمود:
میگوید ماري در میان خانه میخواهد جوجههایم را بخورد، برخیز تا آن را از او و جوجههایش دور کنیم و در خانه رفتیم و ناگاه
3- در بصائر- 99 چاپ سنگی-: از ثمالی که با امام چهارم علیه ( ماري در آن میچرخید و آن را کشتیم ( 172 - دلائل الامامه) ( 2
السّلام بودم در خانهاش که در آن گنجشکها آواز میکردند بمن فرمود: میدانی این گنجشکها چه میگویند؟ گفتم: نمیدانم، فرمود:
بما » تسبیح پروردگار خود کنند و از او روزي خواهند. در دلائل طبري مانندش را از ثمالی آورده و بدان افزوده اي ابا حمزه
-5 در بصائر: بسندي از سالم مولا ابان فروشنده زطّی که با چند تن در (3) (88) « آموختند زبان پرنده و بما دادند از هر چیزي
نخلستان امام صادق علیه السّلام بودیم و گنجشکها آواز دادند، فرمود: میدانی اینان چه گویند، گفتیم: خدا ما را قربانت کند ندانیم
6- در مشارق الانوار- ( چه گویند، فرمود: گویند: بار خدایا ما از آفریدههاي توئیم و نیازمند روزیت بما خوراك بده و نوشابه. ( 4
-114 : بسندش از محمّد بن مسلم که با امام پنجم علیه السّلام بیرون شدیم و بزمینی خشک رسیدیم که از گرما میسوخت و آنجا
گنجشکها بودند و گرد استر آن حضرت پر زدند، و آنها را راند و فرمود: نه، کرامتی ندارد، گوید رفتیم تا آنجا که میخواست و
چون فردا بدان زمین برگشتیم گنجشکها پر زدند و گرد استرش آمدند و شنیدمش فرمود: بنوشید و سیراب شوید و نگاه کردم در
آن زمین دریاچه آبی بود، گفتم: اي آقایم دیروز از آنها دریغ کردي و امروز بآنها آب دادي، فرمود: بدان که امروز قنبرهها با آنها
آمیختند و من آبشان دادم. گفتم: اي آقایم قنبرهها و گنجشکها چه فرقی دارند؟ فرمود: واي بر تو گنجشکها عمر دوستند چون از
اویند و اما قنبرهها از دوستان ما هستند ص: 228 و آنها در سوت خود گویند: مبارکید شما خانواده و مبارك
باشند شیعیان شما و لعن بر دشمنان شما، سپس فرمود: از هر چه دشمن داریم تا برسد به پرنده که فاخته است و از روزها روز
7- در مجالس شیخ- 71 -: بسندي تا امام رضا علیه السّلام از پدرش از جدش که قنبره را نخورید، دشنامش ( چهارشنبه است. ( 1
( ندهید و بدست بچههاش ندهید تا با آن بازي کنند چون پر خدا را تسبیح کند، و تسبیح او لعن خدا بر دشمنان آل محمّد است. ( 2
-8 و بهمین سند که امام چهارم علیه السّلام میفرمود: من کشت نمیکنم که بهره فزون برم و نکارم جز اینکه مستمند و نیازمند از آن
225 : بسندي از ابو ایوب مانند هر دو خبر را آورده. ( 3) بیانیست: : بخورند و بویژه قنبره از پرندهها از آن برگیرد. در کافی- فروع 6
بدان که دور نیست اخباري که دلالت بر دوستی برخی جانوران و گیاهها و جمادها نسبت بائمه علیه السّلام دارند یا دشمن آنهایند
و بدشمنانشان وابستهاند باین معنا باشد که چیزهاي خوب در واقع با هم پیوندي دارند و چیزهاي بدهم بهم مربوطند خواه آدمی
باشند و خواه جاندار یا جماد یا کارها و کردارها و اخلاق و جز آنها، و پرندههاي خوب از نظر خوبیهاي واقعی آنها چنانند که
آدمیان مقدس را دوست دارند چون در خوبی با آنها شریکند و هم گیاهها و جمادهاي خوب و جز آنها، و هر چیز بد و پلید هم
وابسته است بآدمهاي ملعون و گویا دوست آنهایند براي هم آهنگی در بدي و دشمن ائمه و شیعه آنهایند چون از آنها دورند و جدا
و تسلیم اجمالی باین اخبار و واگذاردن علم آنها بخود آنها احوط و اولی است و سخنی در این باره در پیش گذشت. [در اصناف
70 - گفته: گنجشک چند نوع است یکی آنکه بخواندن خود شاد است و یکی آنکه از : 9- در حیاة الحیوان- 2 ( گنجشک] ( 4
آواز خود خوشش آید و گنجشک صوّار آنست که چون خوانده شود پاسخ دهد و گنجشک بهشت همان پرستو است ولی
صفحه 102 از 139
1) و ) گنجشک دورهگرد خوي درنده دارد که گوشت میخورد و بکام جوجهاش خوراك نریزد ص: 229
برخی از بهائمند که نه نوك تیز دارند و نه چنگال برنده و دانه خورد و چون بر سر چوب نشیند سه انگشت را پیش دهد و یکی را
بدنبال نهد و پرندههاي درنده و گوشتخوار دو انگشت پیش دارند و دو را پس نهند، گنجشک دانه و سبزي خورد و نشانه نرش
ریش سیاه است چنانچه در مرد است و نرّه بز و خروس و در روي زمین پرنده و درنده و بهیمهاي مهربانتر بفرزندش از گنجشک
نباشد و این در هنگام گرفتن جوجهاش روشن است. آشیانهاش در خانهها و زیر سقف است از ترس پرندههاي گوشتخوار و چون
شهري از مردمش تهی شود گنجشکها از آن بروند و چون بدان برگردند گنجشکها هم برگردند، گنجشک راه رفتن نشناسد و
همان میجهد و پر جماع است و بسا در یک ساعت صد بار بکند و از این رو عمرش کوتاه است و در غالب بیش از یک سال
نباشد، و جوجهاش را بپرواز پرورش دهد تا آنجا که او را بخواند و پاسخ دهد، جاحظ گفته بسا از یک فرسنگ بدو برگردد. و
یک نوعش گنجشک خار است که لانه از خار سازد و در نمکزار جا دارد و ارسطو پنداشته میان او و خر دشمنی است، زیرا چون
خر کچل شود آن را بخار آشیانه او بمالد و او را بکشد، و بسا خر بنگ کند جوجه یا تخمش از آشیانه افتد و از این رو چون این
گنجشک خر بیند بالاي سرو برد و چشمش بچرخد و با پریدن و شیون خود او را آزار دهد. و از انواعش قبّره است و حسّون که
برنگ، سرخ، زرد، سفید، سیاه، آبی و سبز باشد و آموزش پذیر است و باو یاد دهند که چیزي را از دست آدم دوري بگیرد و نزد
صاحب خود آورد. و از انواع آنست: بلبل، صعوه، حمّره، عندلیب، مکاکی، صافر، تنوّط، وضع، برقش، و قبعه. ( 2) بیهقی و ابن
عساکر بسند خود از ابی مالک آوردند که سلیمان بن داود علیه السّلام به گنجشکی گذر کرد که گرد ماده خود میچرخید،
بیارانش گفت: میدانید چه ص: 230 میگوید؟ گفتند: یا نبی اللَّه چه گوید؟ فرمود: از او خواستگاري کند و
گوید زن من بشو تا تو را بهر کدام کاخهاي دمشق خواهی جا دهم سلیمان فرمود، کاخهاي دمشق همه از سنگ ساخته شدند و
نمیتواند در آنها جا کند ولی هر خواستگاري دروغگو است. ( 1) و از ابن قانع روایت است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود:
هر که گنجشکی بیهوده کشد ناله کند بدرگاه خدا روز قیامت و بگوید: پروردگارا بندهات مرا بیهوده کشت و از من سودي نبرد. و
در حلیه حافظ ابو نعیم است که ابو حمزه ثمالی گفت: نزد امام چهارم علیه السّلام بودم ناگاه گنجشکانی گردش پر زدند و شیون
کردند فرمود: اي ابو حمزه میدانی این گنجشکها چه گویند؟ گفتم: نه، فرمود: خدا عز و جل و علا را تقدیس کنند و از او قوت
روزانه خود را خواهند. ( 2) ابن عباس گفت: چون موسی و خضر علیه السّلام سوار کشتی شدند، گنجشکی آمد و بر کنار کشتی
نشست و به دریا نوکی زد و خضر بموسی گفت: دانش من و دانش تو از دانش خدا گرفتهاند مانند آنچه این گنجشک از دریا
گرفته. گویم: این براي نزدیک کردن به فهم مردم است و گر نه نسبت علم آنها از این هم کمتر است. ( 3) عبد اللَّه بن عمر گوید
رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله فرمود: آدمی نباشد که گنجشکی یا برتر از آن را بناحق کشد جز خدا از آن بازخواست کند، گفتند:
یا رسول اللَّه کشتن بحق چه باشد؟ فرمود: اینکه او را بکشد و بخورد و سرش را دور نیندازد، نسائی هم روایتش کرده گوشت
گنجشک گرم است و خشک و به از گوشت مرغ است، و بهترش در زمستانست که فربهاند و خوردنش منی را فزاید و باه را ولی
براي بلغمیها زیان دارد و دفعش بروغن بادام است، و آن خلط صفرائی پدید کند که بمزاج پیران سازگار است و با مزاجهاي سرد و
در زمستان. ( 4) و از مالک بن دینار روایت است که سلیمان بن داود به بلبلی گذشت که ص: 231 روي
درختی سوت میزد و سرش را میجنبانید و دمش را میچرخاند، بیارانش گفت: میدانید چه میگوید؟ گفتند: نه، فرمود: میگوید: نیم
112 ) و گفته: صعوه گنجشک خردیست که سرش سرخ است- : خرما خوردم و خاك بر سر دنیا و نابود باد دنیا (حیاة الحیوان 1
43 . و گفته: حمّر بحاء ضمه دار و میم تشدید دار و راء بینقطه نوعی پرنده است چون گنجشک. ( 1) و از ابن : حیاة الحیوان 2
مسعود روایت است که نزد پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله بودیم و مردي بآبگاهی رفت و تخم حمّره آورد و حمّره آمد و بالاي سر
پیغمبر و اصحابش پر زد و باصحابش فرمود: کدام شما آن را داغدار کردید آن مرد گفت: یا رسول اللَّه من تخم او را برداشتم، و
صفحه 103 از 139
در روایتی جوجه او را- فرمود: برگردان، برگردان، باو رحم کن. و از ترمدي و ابن ماجه هم از عامر دارمی مانندش آمده (حیاة
110 ) و گفته: مکّ اء بمدّ و تشدید پرندهایست و جمعش : 191 ) و گفته: عندلیب هزار دستان است (حیاة الحیوان 3 : الحیوان 1
مکاکی است و مکاء سوت است و آن پرنده بسیار سوت زند. قزوینی گفته: از پرندههاي بیابانیست و آشیانه عجیبی سازد و میانه او
و مار دشمنی است زیرا مار تخم و جوجهاش را میخورد، و هشام بن سالم باز گفته که: ماري تخم مکّاء را خورد و او بر سرش چرخ
236 ) و گفته: : میزد و نزدیکش شد تا چون دهن گشود خار چند پري در آن انداخت و گلوي مار را گرفت تا مرد (حیاة الحیوان 2
صافر که آن را صفّار هم گویند پرنده معروفی است از انواع گنجشکها، و کارش اینست که شب پاها بشاخه درختی بند کند و خود
را بیاویزد و پیوسته تا سپیده دم و روشن شدن هوا بنگ کند، قزوینی گفته: شیون کند از ترس اینکه آسمان بر او افتد و جز او گفته:
صافر همان تنوّط است و اگر آشیانه کند آن را مانند خریطه سازد و اگر آشیانه نداشته باشد خود را چنانچه گفتیم بشاخهها آویزد
1) و گفته: تنوّط بتاء با ضمه یا کسره و گاهی با فتحه و با فتح نون و واو ) 39 ). ص: 232 : (حیاة الحیوان 2
ضمه دار با تشدید، اصمعی گفته: این نام از آنست که رشتهاي از درخت آویزد و در آن تخم نهد، و شب کارش اینست که در
120 ) و گفته: وضع بفتح واو و ضاد نقطه دار و عین : گوشههاي لانهاش بچرخد و تا بامداد آرام نشود از ترس خود (حیاة الحیوان: 1
بینقطه همان صعوه است، و گفتند: پرندهاي خردتر از گنجشک و در حدیث است که اسرافیل بالی در مشرق دارد و بالی در مغرب
390 ) و برقش: -389 : و عرش بر شانه او است و گاهی از بزرگی خدا چنان کوچک شود که مانند وضع گردد (حیاة الحیوان 3
88 - حیاة الحیوان و گفته: قبعه بقاف ضمه : بکسر: پرنده ریزیست چون گنجشک و در حجاز آن را سرسور نامند (شرشور خ ب) 1
دار و باء خفیف یک نقطه و عین بینقطه که هر دو فتحه دارند، پرنده ریزیست چون گنجشک خاکستري رنگ و نزدیک سوراخ
(2) (179 : موش صحرائی است و چون بهراسد یا سنگی بدو پرتاب شود خود را بسوراخ کشد (حیاة الحیوان 3
باب دوازدهم مگس، پشه، کک، زنبور، چسنه، شپش، کنه، کناریزه و مانند آنها
آیات قرآن مجید
آیات قرآن مجید
2- الحج آیا کسانی که از مردمید، مثلی آورده (4) . -1 البقره: راستی خدا را شرم نگیرد که مثل زند به پشه یا بالاترش 26 (3) :
شده بدان گوش کنید راستی آنان که در برابر خدا بخوانید هرگز یک مگسی نیافرینند و گر چه همه براي آن گرد هم آیند، و اگر
مگس چیزي از آنها رباید در نیابدش از آن ناتوانند خواستار و خواسته شده و قدر خدا را چنانچه باید ندانستند راستی خدا نیرومند
و ص: 233 عزیز است
تفسیر
1): (اینکه یک مثل آورده) یعنی براي توضیح حق مر بندههاي مؤمنش را پشه باشد یا بالاتر و آن مگس است، پاسخ کسی است )
که مثل زدن به مگس و عنکبوت و افروزش آتش و طوفان را مورد اعتراض و طعن ساخته بود. ( 2) و در مجمع البیان است از امام
صادق علیه السّلام همانا خدا مثل زده به پشه براي اینکه با خردي تنش همه عضو فیل را با آن بزرگی دارد و دو عضو فزون هم
دارد (که شرحش آید) و خدا خواست با آن مؤمنان را آگاه کند بلطف آفرینش و هنر شگفت آور خود، بدان گوش هوش دهید و
صفحه 104 از 139
اندیشید که آنچه در برابر خدا خوانید از بتها هرگز یک مگس هم نیافرینند گر چه با هم همدست شوند و اگر مگسی از آنها چیزي
543 فروع- از امام صادق علیه السّلام روایت کرده : رباید الخ یعنی پس چگونه توانا بر آفریدههاي دیگر باشند. ( 3) و در کافی- 4
است که قریش بتها را که گرد خانه کعبه بودند با مشک و عنبر میآلودند، یغوث برابر در بود و یعوق سمت راست کعبه و نسر
سمت چپ و چون در آمدند براي یغوث بسجده افتادند و خم نمیشدند و سپس برمیگشتند به یعوق و از سوي چپ به نسر و آنگاه
چنین تلبیه میگفتند: لبیک اللهم لبیک لبیک لا شریک لک الا شریک هو لک، تملکه و ما ملک. فرمود: وانگه خدا مگس سبزي
وَ» فرستاد که چهار بال داشت و همه آن مشک و عنبر را میخورد، و خدا این آیه را فرود آورد: آیا مردم مثلی زده شد- تا آخر آیه
یعنی خدا را چنانچه باید بزرگ نداشتند یا چنانچه باید او را نشناختند که برایش شریک ساختند و دورتر « ما قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ
چیزها را بنامش نامیدند. ص: 234
اخبار باب
2- و از ( 364 فروع-: بسندي از امام ششم علیه السّلام که باکی نیست بکشتن کک و شپش و پشه در حرم. ( 2 : -1 در کافی- 4 (1)
همان: بسندي از زراره که از یکی از دو امام علیه السّلام پرسیدم از محرم که پشه یا کک که آزارش دهند بکشد؟ فرمود: آري.
-3 در تهذیب ج 9 ص 86 ط نجف-: بسندي از ابی بصیر مرادي که پرسیدم از امام ششم که مگس افتاد در روغن و خوراك، (3)
4- در سرائر: بسندي از جمیل که از امام ششم علیه السّلام پرسیدم از محرم که پشه و ( فرمود: باکی ندارد بخور از آن روغن. ( 4
183 -: بسندش تا ربیع صاحب منصور که بامام ششم گفت در : 5- در علل- 3 ( ککها که آزارش دهند بکشد؟ فرمود: آري. ( 5
حالی که دو بار مگس بدو نشسته و آن را رانده بود اي ابا عبد اللَّه براي چه خدا عز و جل مگس آفریده؟ فرمود تا جباران را بدان
6- و از همان: بسندش از امام ششم علیه السّلام که اگر مگس بخوراك مردم نمینشست جز خوره دار دیده ( زبون سازد. ( 6
7- در طب الائمه- 106 -: بسندش تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله که چون مگس در ظرف یکی از شماها افتد آن را ( نمیشد. ( 7
در آن فرو برد، زیرا در یک بالش درمانست و در یکی زهر و او بال زهرناك را در نوشابه کند نه بال درمان را او را فرو برید تا
9- در تهذیب ج 9 ( زیان نبینید. ( 8) و فرمود: اگر نبود که مگس در خوراك مردم نشیند از آنجا که ندانند همه خوره میگرفتند. ( 9
ص 83 -: بسندش از عیسی بن حسّان که نزد امام ششم بودم که چسنه پیش آمد فرمود: دورش کن که سوسکی است از آسمان و
222 حیاة الحیوان- گفته: چسنه از گند زمین پدید : جهان، ج 8، ص: 235 سوسکهاي دوزخ. در اصناف مگس ( 1) بیان: دمیري- 1
گردد و با کژدم دوست است و چند نوع است: جعل، حمارقبان، بنات، وردان، حنطب که نر آنها است و چسنه پر چس دهد. ( 2) و
ابن عدي از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت کرده که باید مردم بالیدن دوران جاهلیت را وانهند و گر نه نزد خدا مبغوضترند از
چسنهها و قزوینی حکایت کرده که مردي چسنهاي دید و گفت خدا براي چه این را آفریده زیبا است یا خوشبو؟ و خدا او را
بزخمی گرفتار کرد و همه پزشکان از درمانش درماندند تا ترك معالجه کرد، و روزي آواز یک پزشک دوره گرد را شنید که در
کوچه جار میزد گفت: او را بیاورید تا مرا معاینه کند. گفتند: از یک دوره گرد چه کاري برآید با اینکه پزشکان استاد از درمانت
درماندند، گفت باید او را بیاورید، و چون آن زخم را دید یک چسنه خواست و همه حاضران خندیدند و بیمار از گفته پیشین خود
یاد آورد و گفت: آنچه خواهد برایش فراهم کنید زیرا این مرد بکار خود بینا است و آن را سوخت و خاکسترش را بزخم او پاشید
و بفرمان خدا به شد و بحاضران گفت: خدا میخواست بمن بفهماند که در پستترین آفریدهها کمیابترین داروها است. و گفته:
مگس معروف است، ارسطو گفته: مگس از همه چیز حریصتر است و پلک ندارد چون حدقهاش ریز است، و کار پلکها پاك
کردن آینه حدقه است از گرد و خدا دو دست باو داده براي این کار و از این رو بینی که دو دست را بدیده کشد و آن رستههاي
صفحه 105 از 139
بسیار است که از گند پدید شوند. ( 3) جاحظ گفته: ذباب در زبان تازیان بزنبور و همه انواع بعوض از پشه و کک و شپش و
صواب و ناموس و پروانه و مورچه و مگس معروف گفته شود و مگس معروف هم چند دسته است، نغز، قمع، خازباز، شعراء، سگ
، مگس، مگس بستان مگس چراگاه، مگسی که میان مردم است از جفتگیري پدید شود، و بسا از اجسامی آسمان و جهان، ج 8
ص: 236 خود بخود پدید گردد، گفتند باقلاء پوسید و کهنه یک جا مگس شود و از روزنههاي آنجا بپرد و جز پوست بجا نماند.
1) و از انس است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: عمر مگس 40 شب است و همه مگسان در دوزخند جز مگس عسل )
گفتند: در دوزخ عذاب نکشند و دوزخیان را عذاب دهند، ( 2) و از ابی امامه است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله فرمود: 160 فرشته
بمؤمن گماشتهاند تا آنچه را خود نتواند از از او برانند و از آنان هفت فرشته از او برانند چنانچه از کاسه عسل مگس را برانند در
روز تابستان، و اگر براي شما با دید شوند ببینید که بر هر دشت و کوه باشند و همه دهان گشودند، و اگر بنده یک چشم بهمزدن
بخود واگذار شود شیاطین او را بربایند. تازیان مگس پروانه و دبر و مانندش را همه یکی شمارند و جالینوس گوید: چند رنگ
باشند: شتر مگسی دارد، گاو مگس دیگر دارد و مایهشان کرم ریزیست که از تنشان برآید و مگس شود و زنبور، و مگس آدمیان
از فضله پدید شوند بکمک وزش باد جنوب و از باد شمال سبک گردد و پراکنده شود و آن هم چون پشه خرطوم دارد. و از کار
شگفتش اینست که بر سفید فضله سیاه کند و بر سیاه سفید، و بر بوته کدو ننشیند و از این رو خدا آن را بر تن یونس رویاند که از
شکم ماهی برآمده بود، و اگر مگس بر او مینشست آزارش میداد، و خدا تعالی مگس را از او دور کرد تا تنش سخت شد و بسیار
پدید نشود مگر در جاهاي متعفن که نخست از آن پدید گردد و آنگه از جفتگیري، و بسا نر تا آخر روز بر پشت ماده بماند و از
جانوران آفتابی است چون زمستان نهان باشد و تابستان آشکار. ( 3) و بخاري و جز او روایت کردند که پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله
فرمود، چون مگس در ظرف یکی از شماها افتاد باید او را بچرخاند زیرا یک بالش درد است و یکی درمان و بالی که درد دارد از
آن خود را نگهدارد که در خوراك افتد و آلوده کند و در ص: 237 روایت نسائی و ابن ماجه است که یک
بالش زهر است و یکی درمان چون در خوراك افتد او را بچرخانید زیرا زهر را پیش دارد و درمان را پس دارد. ( 1) خطابی گفته:
یکی از بیعقیدهها گفته: چگونه چنین شود، چگونه درد و درمان در دو بال مگس فراهم گردند؟ و چگونه این را آموخته تا پر
درد را پیش دارد و پر درمان را پس دارد، براي چه این کار را کند؟ خطابی گفته: این پرسش مردانی نادان یا نادانی بخود بند است
زیرا هر که خود را یابد و طبع هر جاندار را، داند که میان گرمی و سردي و رطوبت و خشکی در آنها جمع آوري شده و اینها با هم
ضدّند و چون بهم برخورند نابود شوند و بیند که خدا آنها را بهم الفت داده و وادار باجتماع کرده و نیروهاي جانور را که زیست و
بهی بدانها است از آنها ساخته است سزاوار است که فراهم بودن درد و درمان را منکر نشود و در دو جزء از یک جانور. و آنکه
بمگس عسل الهام بخشیده تا خانه سازد و هنر عجیب پدید آرد و عسل بسازد در آن، و بمورچه الهام بخشیده تا قوت بدست آرد و
پس انداز گزارد براي هنگام نیازش هم او است که مگس را آفریده و او را رهنموده که پري پیش دارد و پري پس گزارد، چون
خدا خواسته آزمایش کند که پایه پرستش است و امتحان نماید که میدان تکلیف است و او را در هر چیز حکمتی است و نمودي و
یاد آور نشوند جز خردمندان- پایان- و من در مگس بررسی کردم و با بال چپش که مناسب درد است خود را پرهیز دهد و بال
راست مناسب درمانست و از حدیث استفاده شود که چون در مایع افتد آن را نجس نکند چون خون جهنده ندارد. و اگر زنبور یا
پروانه یا مگس عسل و مانندش در خوراك افتند آیا باید آنها را در آنها فرو کرد، براي عموم قول آن حضرت صلی اللَّه علیه و اله
تا آخر حدیث و همه اینها در زبان عرب ذباب باشند چنانچه پیش گفته شد ( 2) و علی علیه « و چون ذباب در ظرف یکیتان افتاد »
و گذشت که همه ذبابها ص: 238 در دوزخند جز مگس « چشیده ذبابه است » السّلام هم در باره عسل گفته
عسل و همه را در ذباب نامیده و ظاهر اینست که باید همه را در آن فرو کرد جز مگس عسل که مایه کشتن او گردد. ( 1) و در
شفاء الصدور و تاریخ ابن نجار است با سند که بر تن پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله و جامهاش هیچ مگس نمینشست. مگس ناداناتر
صفحه 106 از 139
آفریده است که خود را بنابودي کشد و غرقه کند. و گفته: پشه معروف همان فسافس باشند که از نفس گرم پدید شوند و از بس
بآدمی عاشق است چون بوي او را شنود خود را بر او افکند ( 2) و در حدیث طبرانی است بسندي خوب از ابی هریره که این دو
چشمم دیدند و این دو گوشم شنیدند که رسول خدا هر دو دست حسن و حسین علیه السّلام را گرفته بود و دو پایش روي دو پاي
آن پسر بچه بالا میرفت تا « حزقه، حزقه، ترقّ عین بقۀ » : پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم بودند و پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله میفرمود
دو گام بر سینه رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله نهاد آنگه بدو فرمود دهانت را باز کن و آنگه او را بوسید و فرمود: هر که دوستش
دارد دوستش دارم، بزار هم با برخی از این الفاظ آن را روایت کرده. حزّقه یعنی ناتوان که گام نزدیک هم نهد، این را بر سبیل
شوخی و انس باو فرمود: و عین بقّه کنایه از ناتوانی چشم است یعنی چشمت چون چشم پشه است ( 3) و از تاریخ ابن نجار است که
از ابن نباته که شنیدم علی بن ابی طالب علیه السّلام در خطبهاش میفرمود: آدمیزاده را پشهاي آزارد عرقی بگند آرد و یک
11 ) و گفته: زنبور را دبر گویند و مگس عسل را هم بسا زنبور خوانند و جمعش زنابیر است و دو : گلوگیري بکشد (حیاة الحیوان 1
رسته است کوهی و دشتی، کوهی در کوه نشیمن کند و بر درخت زندگی کند و رنگش بسیاهی زند و آغاز آفرینشش کرمی است
تا بدین صورت درآید و در خاك خانه سازد چون خانه زنبور عسل و چهار در به سوي چهار باد براي آن بسازد و نیشی دارد که با
آن بگزد و خوراکش میوه و گل است و نرش بزرگتر ص: 239 از ماده است و دشتی آن سرخ است و لانه
زیر زمین سازد و خاك آن را مانند مورچه بدر آرد. ( 1) در زمستان نهان گردد چون اگر پدید شود بمیرد، و سراسر زمستان در
خوابست چون مرده و براي زمستانش خوراك آماده نکند بخلاف مورچه، و چون بهار رسد و از سرما و بیخوراکی مانند چوب
خشک شده خدا در پیکرش زندگی دمد و چون سال گذشته زندگی کند و این روش او است و در این نوع رستهایست رنگارنگ
و دراز پیکر پر حرص و پر خور. بدنبال آشپزخانهها رود و هر چه گوشت در آنها یابد بخورد و تنها ببرد و در درون زمین ساکن
شود و در درون دیوارها و همه این نوع از میانه دو تا است از این رو از درونش نفس نکشد، و چون در روغن فرو شود از جنبش
( بماند براي تنگ شدن سوراخهاي تنش و اگرش در سرکه اندازند زنده شود و بپرد، و خوردنش حرام است و کشتنش مستحب ( 2
و از انس روایت است که هر که زنبوري کشد سه حسنه بدست آرد. ولی سوختن خانههاشان بآتش مکروه است و از احمد
پرسیدند از دود دادن خانههاي زنبوران، گفت اگر از آزارش بترسند باکی ندارد و آن از سوختنش نزد من بهتر است (حیاة الحیوان
6 و 7) و گفته: دبر بفتح گروه زنبور عسل است، اصمعی گفته از لفظ خود مفرد ندارد و گفتند مفردش خشرمه است و در فائق :2
است که سکینه بنت الحسین علیه السّلام نزد مادرش آمد و خردسال بود و میگریست باو گفت تو را چه شود؟ گفت زنبورکی بمن
237 ) در باره کک از قول جاحظ گفته: : رسید و مرا با نیش گزید و آن را دبر خوانند چون تدبیر ساخت عسل کند (حیاة الحیوان 1
جانوریست که مانند زنبور عسل میپرد و مدتی دراز جفتگیري کند و تخم نهد و جوجه دهد و نخست از خاك پدید گردد بویژه
در جاهاي تاریک و در آخر زمستان و آغاز بهار قوت گیرد و گفتند شکل پیل دارد ص: 240 و نیش که با
آن بگزد و خرطوم که با آن بمکد و نباید بدو بد گفت، ( 1) چون انس از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت کرده که شنید مردي به
کک بد میگوید، فرمود: دشنامش مده که او پیغمبري را براي نماز سپیده دم بیدار کرده. ( 2) و در معجم طبرانی از علی علیه السّلام
روایت کرده که در منزلی فرود آمدیم و ککها ما را آزار دادند و بدانها دشنام دادیم و رسول خدا صلی اللَّه علیه و اله و سلم فرمود:
دشنامشان ندهید که خوب جانوریند زیرا شما را براي ذکر خدا بیدار کردند. ( 3) و در دعوات مستغفریست از ابی ذر که پیغمبر
صلی اللَّه علیه و اله و سلم فرمود: چون کک تو را آزار داد کاسهاي آب برگیر و هفت بار بدان بخوان وَ ما لَنا أَلَّا نَتَوَکَّلَ عَلَی اللَّهِ وَ
قَدْ هَدانا سُبُلَنا- تا آخر آیه 12 - ابراهیم سپس بگوید: اگر شما مؤمنید شر و آزار خود را از ما بگردانید سپس آن را گرد بسترت
10 - در کافی- (4) (87 : بپاش که آسوده از شرشان شب را گذرانی و کشتن آنها براي محل و محرم مستحب است (حیاة الحیوان 1
-248 روضه: بسندش از امام ششم علیه السّلام که خدا عز و جل چیزي خردتر از پشه نیافریده و جرجس خردتر پشه است و آنکه ما
صفحه 107 از 139
او را ولع خوانیم خردتر از جرجس است و عضوي در فیل نباشد جز که در آن هست و دو بال از فیل بیشتر دارد. ( 5) بیان: جوهري
گفته: جرجس همان قرقش است که پشههاي ریزند. و ظاهر اینست که حصر نسبت به پرندههاست چون برخی جانوران از پشه هم
مگر اینکه گفته شود پشه انواع بسیار خردي دارد که هیچ جانوري از آنها خردتر نیست، و ولع در کتب لغت ذکر ،«1» خردترند
1) دمیري گفته: بعوض جانور خردیست جوهري ) نشده و ظاهر اینست که آنهم نوعی پشه است. ص: 241
گفته: پشه است و آن اشتباه است و حق اینست که این دو تا دو نوعند یکی چون کنه است که پاهاي کوتاه و ناپیدا دارد و رطوبتی
در برون که در عراق آن را جرجس خوانند. جوهري گفته: و آن لغتی است در قرقس و هم آن بعوض خرد است. پشه بر آفرینش
پیل است جز که اندام بیشتر دارد زیرا پیل چهارپا، یک خرطوم و دمی دارد و پشه با همه اینها دو پا بیش دارد و چهار بال، خرطوم
پیل میان پر است و خرطوم پشه میان تهی و کشاننده و چون آن را به آرامی فرو کند خون را بکشد و بدرون خود ریزد و آن بجاي
ناي او است، از این رو سخت گزد و پوست کلفت را درد، و از الهام خدا بدو اینست که چون بر تن آدمی نشیند با خرطومش
سوراخهاي عرق زیر تن را جوید که پوستش نازکتر است و خرطوم در آن فرو کند و خون مکد و پرخوریش تا آنجاست که خون
مکد تا بترکد و بمیرد یا از پریدن بماند و نابود شود. و از کار شگفتش اینست که بسا شتر و چهارپایان دیگر را بگزد تا بکشد و در
بیابان افتد و درندهها و پرندهها گردش آیند و هر کدام از آن خورند همان جا بمیرند، و برخی پادشاهان جبار عراق با پشه شکنجه
میداد و کسی که میخواست بکشد برهنه میکرد و دست و پا بسته در یک نیزار بیابانی میافکند و بزودي کشته میشد. ( 2) و ترمدي
از پیغمبر صلی اللَّه علیه و اله روایت کرده که اگر جهان نزد خدا برابر بال پشهاي بود از آن بکافر نوشی از آب نمیداد ( 3) و از
وهب بن منبه روایت است که خدا پشه را بر نمرود فرستاد و لشکرش بیشمار گرد آمدند، و چون نمرود چنین دید از قشونش جدا
شد و بخانه رفت و در را بست و پردهها انداخت و به پشت خوابید و در اندیشه بود که پشهاي از سوراخ بینی او بمغزش رفت و
شکنجهاش میداد تا چهل روز بطوري که سرش را بزمین میکوفت، و عزیزتر کس آن بود که بر سرش زند و مانند جوجه از آن فرو
میافتاد و میگفت چنین مسلط کند خدا فرستادههایش را ص: 242 بر بندههاش که خواهد و آنگه هلاك شد.
1) و جعفر بن محمّد علیه السّلام از پدرش روایت کرده که رسول خدا بالین سر یک انصاري بملک الموت نگاه کرد و بدو فرمود: )
باین یار من نرمش کن که مؤمن است و او گفت: من بهر مؤمن نرمش کنم هیچ خانواده نباشند جز آنکه هر روزي پنج بار آنها را
باز رسم و اگر خواهم جان پشهاي را گیرم نتوانم تا فرمان خدا براي گرفتن آن برسد، جعفر بن محمّد فرمود بمن رسید که هنگام
نمازها آنها را بررسی کند. و از این برآید که ملک الموت هر جانی را بگیرد، و پشه با اینکه خرد است خدا در جلو مغزش نیروي
حافظه نهاده و در میان آن نیروي اندیشه و در دنبالش نیروي یاد و برایش حس دید و بسیدن و بوئیدن آفریده و دهانی براي
خوراك و سوراخی براي فضله کردن ساخته و شکم و رودهها و استخوانها بدو داده، فسبحان من قدّر فهدي و لم یخلق شیئا من
( المخلوقات سدي ( 2
باب