گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد نهم
جلد نهم






ابواب صید و ذبائح و کدام حیوان حلال است و کدام حرام و جز آن
باب یکم کلیات حلال و حرام از خوردنی و نوشیدنی، حکم مشتبه بحرام و اضطرار بدان
آیات قرآن مجید
-1 البقره- 22 - آنکه زمین را بستر شما ساخت و آسمان را بنا و فرود آورد از آسمان آب و برآورد بدان از همه ثمرات روزي (3)
شما را، 29 - او است که آفرید براي شما هر چه در زمین است همه را، 6- بخورید و بنوشید از روزي خدا، 168 - ایا مردم بخورید
از آنچه در زمین است حلال و پاك و پیرو گامهاي شیطان نشوید که براي شما دشمنی است آشکار، 172 - ایا آنان که گرویدید
بخورید از پاکیزه آنچه روزي شما کردیم و خدا را شکر کنید اگر شما بس او را میپرستید 173 - همانا حرام کرده بر شما مردار و
خون و گوشت خنزیر و قربانی براي جز ص: 3 خدا را و هر که بیچاره شد و ستمکار و تجاوز کار نیست
2- آل عمران- 93 - هر خوراکی براي بنی اسرائیل حلال بود جز آنچه ( گناهی بر او نیست راستی خدا پر آمرزنده و مهربانست. ( 1
اسرائیل بر خود حرام کرد پیش از آنکه تورات فرود آید بگو تورات را بیاورید و بخوانید اگر راستگویانید 94 - پس هر که پس از
3- المائده- 1- حلالند براي شما چهارپایان بیزبان جز آنچه بر شما خوانده شود ( آن بخدا دروغ بندد هم آنان خود ستمکارانند. ( 2
بجز شکار بدست آمده در حالی که شما محرم باشید 3- حرام است بر شما مردار و خون و گوشت خوك و آنچه براي جز خدا
قربانی شود و خفه شده و کوفته شده و پرتاب شده و شاخ زده شده و درنده خورده جز آنچه را سر ببرید و تذکیه کنید، و هر آنچه
براي بتها کشند و آنچه بقمار گذارند که همه نارواست براي شما. تا فرماید- هر که بیچاره شود در قحطی و دل بگناه نداده راستش
5 امروزه حلال است بر شما هر خوراك پاکیزه و خوراك آنان که کتاب آسمانی دارند براي - خدا پر آمرزنده و مهربانست- 4
شما حلال است و خوراك شما براي آنان حلال است، 87 - ایا آنان که گرویدید حرام نکنید آنچه حلال کرده بر شما خدا و تجاوز
صفحه 8 از 138
نکنید که دوست ندارد تجاوزکاران را 88 - بخورید از آنچه خدا روزي شما کرده حلال و پاك و بترسید از خدائی که بدو ایمان
93 - نیست بدانها که گرویدند و کارهاي خوب کردند گناهی در آنچه خوردند چون پرهیزکارند و باوردار و ( دارید. ( 3
کردارهاي خوب کردند باز پرهیز دارند و گرویدند باز پرهیز دارند و خوشکردارند و خدا دوست دارد نیکوکاران را 100 - بگو
- 4- الانعام- 119 ( برابر نباشد پلید با پاك و گرچه از فزونی پلید خوشت آید، از خدا بترسید اي خردمندان شاید رستگار شوید. ( 4
نیست براي شما که نخورید از آنچه نام خدا بر آن ص: 4 برده شده با اینکه شرح داده شده براتان آنچه حرام
است بر شما جز در حال ضرورت و راستی بسیاري بهوس خود ندانسته گمراه شوند و البته پروردگارت داناتر است بتجاوزکاران
-141 او است که برآورده بستانها را با سقف و بیسقف و نخل و زراعت را با خوراکهاي گوناگون و زیتون و انار را مانند و نامانند
بخورید از بر آن چون بر ببار آرد بدهید حق آن را در روز دروش و اسراف نکنید که خدا دوست ندارد مسرفان را 142 و از
چهارپایان بار بر و بستر فراهم گردند، بخورید از آنچه خدا بشما روزي کرده و پیرو گامهاي شیطان نشوید که براي شما دشمن
آشکاریست 143 - هشت جفت، دو میش، دو بز بگو (اي محمّد) آیا دو نر را حرام کرده یا دو ماده را یا بچه شکمی دو ماده را
دانسته بمن بگوئید اگر از راستگویانید 144 - و از شتر دو تا و از گاو دو تا بگو آیا دو نر را حرام کرده یا دو ماده را یا بچه شکمی
دو ماده را یا شما حاضر بودید که خدا بشما چنین سفارش کرده، کیست ستمکارتر از آنکه بخدا دروغ بندد تا ندانسته مردم را
145 - بگو من در آنچه وحی دارم نیابم حرام بر خورندهاي که ( گمراه کند، راستی خدا براه حق نرساند مردم ستمکار را. ( 1
میخورد جز اینکه آن خوراك مردار باشد یا خون ریخته یا گوشت خوك که پلید است یا ناروائی که بنام جز خدا ذبح شود، پس
هر که بیچاره شد و نه ستمکار است و نه تجاوزکار راستش پروردگارت پر آمرزند و مهربانست 146 - و بر آنان که یهودي شدند
حرام کردیم هر جانور ناخندار و از گاو و گوسفند بر آنها حرام کردیم پیه آنها را جز آنچه به پشت آنها است یا درون گوشت
5- الاعراف- 10 - البته شما را در زمین استوار ( است یا باستخوان آمیخته، این سزاي شوریدن آنها است و البته ما راستگوئیم. ( 2
کردیم و براتان در آن وسیله زندگی ساختیم، کم است که شما شکر میکنید، 31 - بخورید و بنوشید و اسراف نکنید که او مسرفان
32 - بگو: چه کسی حرام کرده زیوري که خدا براي بندههاش برآورده و روزیهاي ص: ( را دوست ندارد. ( 3
5 خوب را، بگو اینها از آنان است که گرویدند در زندگی این جهان و ویژه آنها است روز رستاخیز، چنین شرح دهیم آیات را
6- یونس- 93 - البته جا دادیم ( براي مردمی که نمیدانند 157 - و حلال کرد برایشان پاکیزهها را و حرام کرد بر آنها پلیدها را: ( 1
7- ابراهیم- برآورد بدان برایتان از ثمرات روزیتان را- تا فرموده- و ( بنی اسرائیل را بدرستی و روزي کردیم بدانها پاکیزهها را. ( 2
-9 ( 8- الحجر- و ساخت براتان در آن زندگیها و براي کسانی که روزي ده آنها نباشید. ( 4 (3) - مسخر کرد براتان نهرها را- 32
النحل- 16 - و چهارپایان را آفرید براي شما که از آنها گرم شوید و سودها برید و از آنها بخورید- 67 - راستی براتان در
چهارپایان عبرتیست که بنوشانیم شما را از آنچه در درون دارند از میان سرگین و خون شیري پاك و گوارا براي نوشندهها و از
میوههاي نخل و از انگور میگیرید شادي بخش و روزي خوب راستی در این نشانهایست براي مردمی که میدانند 73 - و روزیتان داد
از پاکیزهها 113 - بخورید از آنچه خدا روزي شما کرده حلال و پاکیزه و شکر نعمت خدا کنید اگر بس او را میپرستید 114 - جز
این نیست که بر شما حرام کرده مردار، خون و گوشت خوك و آنچه بنام جز خدا ذبح شود پس هر که بیچاره شد و نه ستمکار و
نه تجاوز کار است راستی که خدا پر آمرزنده و مهربانست 115 - و نگوئید بزبان دروغ که این حلال است و آن حرام تا بر خدا
10 - طه- 53 - برآوردیم از آن انواعی از گیاهان پراکنده 54 بخورید و بچرانید چهارپایانتان را 81 - بخورید از ( دروغ نبندید. ( 5
11 - المؤمنون- و فرود آوردیم از آسمان آب باندازه و ( روزي پاکیزه که بشما دادیم و سرکش نشوید تا خشم بشما درگیرد. ( 6
جاش دادیم در ص: 6 زمین، و ما ببردنش توانائیم 18 - و برآوردیم از آن براتان باغها از نخل و انگور، که در
آن براتان میوههاي فراوانست و از آنها میخورید 19 - و درختی که برآید از طور سینا و روغن رویاند و رنگ براي خورندهها 20 - و
صفحه 9 از 138
راستی براتان در چهار پایان عبرتیست بنوشانیم بشما از آنچه در شکم آنها است و شما را در آنها سودهاي بسیار است و از آنها
12 - لقمان- 20 - نبینی خدا فراهم کرده براتان آنچه در آسمانها است و آنچه در زمین و فرو ریخته بر شما نعمت (1) . میخورید 21
13 - التنزیل- الم سجده- 27 - آیا ننگرند که ما برانیم آب را بر زمینهاي ساده و بر آوریم بدان زراعتی که ( از برون و درون. ( 2
- 15 - یس- 33 ( 14 - فاطر- 12 - و از هر کدام بخورید گوشتی تازه. ( 4 ( چهارپایانشان و خودشان از آن بخورند آیا بینا نشوند؟ ( 3
و برآوردیم از آن دانهاي که از او بخورند- تا فرماید- تا بخورند از بر آن و از آنچه دست آور آنها است آیا شکر نکنند 34 - منزه
16 - المؤمن خدائی که از ( است آن خدا که همه جفتها را آفرید از آنچه زمین رویاند و از خودشان و از آنچه نمیدانند. ( 5
چهارپایان براي شما وسیله سواري ساخت و از آنها میخورند 27 - و از آن شما است در آن سودها و تا برسید بکارهاي خود که در
17 - عبس 27 - رویاندیم در آن دانه 28 و انگور و شاخه 29 و زیتون و (6) . دل دارید و بر آنها و بر کشتی سوار شوید 79 و 80
آنکه زمین را براي شما » : نخل 30 و باغهاي درهم 31 - و میوه و چراگاه 32 - بهرهمندي براي شما و براي چهارپایانتان، ( 7) تفسیر
دلالت دارد بر روا بودن سود بري از زمین بهر وجه باشد از نشیمن و زراعت و آباد کردن و جوي کندن و کاریز در « بستر ساخت
دلالت دارد « روزي شما است » آوردن و جز آن از هر سودي جز آنچه بدلیل بیرون شده. ص: 7 و اینکه فرمود
بر حلال بودن همه میوهها و فروش آنها و بهرههاي دیگر که فرموده روزي شما است یا روزي داده آن را بشما و دنباله آیه دلالت
خداي سبحان بر بندگان منت نهاده که هر چه در زمین است براي « هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً » دارد بوجوب شکر منعم
آنها آفریده. و این دلیل است بر اینکه هر گونه بهرهاي براي هر مصلحتی که بیمفسده است روا است و از آن دلیل توان گرفت بر
اینکه اصل در همه چیز اباحه است چون مباح شدند براي کسی که برایش آفریده شدند، و گفتند منت نهادن بآفرینش همه مقتضی
حلال بودن همه است و بر اینکه هر کدام بهره و سودي دارند و آنچه گفته شده که آنچه سودي ندارد مانند زهر و کژدم و برخی
حشرات از آن بیرونند مورد اعتراض است، زیرا نیافتن دلیل نبودن نیست و زیان داشتن چیزي دلیل نیست که سودي ندارد، نبینی که
خوردنیها پاکیزه بیاندازه براي بیماري زیان آرد، و هر که در حکمت خدا اندیشد جرات این گفته را ندارد، و شاید مقصود اینست
که در آفریدهها زیان محض نیست که بیسود باشد، بلکه از یک راه زیان دارد و منّت از نظر سود بیزیانست و واژه طیب در برخی
آیات اشاره بدانست چنانچه طبرسی آن را تفسیر کرده بپاك از هر شبهه پلیدي و زیان و اللَّه اعلم- پایان- بیضاوي در تفسیرش
بخاطر شما است و سود شما در دنیا به بهرهگیري براي مصالح تن بیواسطه یا با واسطه و براي دین به « براي شما » گفته: معنی
عبرتگیري و دلیل آوردن و شناخت آنچه مناسب آنها است از لذتهاي آخرت و دردهاي آن، و آن مقتضی مباح بودن هر چیز
سودمند است و مخصوص بودن برخی از آنها ببرخی بیک سبب عارضی مانع عموم نیست زیرا مقصود اینست که همه براي همه نه
شامل هر آنچه است که در زمین است نه خود زمین مگر مقصود از آن فرود باشد چنانچه مقصود از « ما » اینکه هر کدام براي همه و
ظاهر ص: 8 خطاب به بنی اسرائیل است ( 1) و مقصود روزي آنها است از من و « کُلُوا وَ اشْرَبُوا » سماء بالا است
طبرسی- « یا أَیُّهَا النَّاسُ کُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ » سلوي و چشمهها و ممکن است دلیل عموم باشد بتوجیهی که خالی از تکلیف نیست
253 ) تفسیرش گفته: از ابن عباس است که این آیه در باره ثقیف و خزاعه و بنی عامر بن صعصعۀ و بنی مدلج آمد که : ره- در ( 1
زرع و چهار پا و بحیره و سائبه و وصیله را بر خود حرام کرده بودند و- قد- گفته: مردم در باره خوردنیها و سودها که بر کسی
زیانی ندارد اختلاف دارند برخی بحرمت رفتند و برخی باباحه که سید مرتضی- ره- آن را برگزیده برخی در حکم توقف کرده و
هر دو را روا دانسته و این آیه دلیل بر اباحه است مگر در آنچه دلیل منع دارد و آیه تاکید حکم عقل است- پایان- مقصود از
خوردن یا خصوص خوردنیست یا هر انتفاعی است که بطور کلی خوردن تعبیر میشود، و حلال هر کار جائزیست چون مباح، و
طیّب چند معنی دارد: نخست حلال شرعی، دوم پاك سوم بیزیان در تن و جان چهارم آنچه در طبع سالم لذت بخش است و
نفرت ندارد پنجم آنچه زشتی منع آور ندارد، چنانچه از بیشتر استعمالاتش برآید (که آن را خواهی دانست) و خطاب بهمه مکلفان
صفحه 10 از 138
و « حلالا » آدمیزاده است و امر براي اباحه است و چون خوردنی حرام و حلال دارد با وصفی مورد حکم را بیان کرد که فرموده
بمعنی همان حلال است و تأکید است و « طیباً » گفتهاند امر باعتبار قیدي که آورده بمعنی وجوبست یعنی باید حلال بخورید نه حرام
گفتهاند یعنی لذت بخش در دنیا و آخرت، در کشاف و جوامع است که یعنی پاك از هر شبهه و بعید نیست مقصود از حلال آن
باشد که در ذات خود و احوال کلی خود معنی ندارد و مقصود از طیب خالی از همه جهات منع باشد (در اینجا یک بحث ادبی
دارد که ترجمه آن براي عموم سوم ندارد) و گفتند: از عمومات خطاب برآید که آنچه حلال است براي کفار و فساق هم حلال
و بوسوسه او حلال خدا را حرام نکنید « دنبال گامهاي شیطان نروید » ( است و رواست بآنها داد جز آنچه را دلیل بر حرمت باشد. ( 2
1) و از امام ) « و اینکه نگوئید بر خدا » : یا ص: 9 ترك شکر نعمت نکنید، و مؤید معنی نخست است که فرمود
پنجم و ششم علیهما السّلام روایت است که گامهاي شیطان سوگند بطلاق و نذر در معاصی است و هر سوگندي بجز بر خدا.
گویم: بسا مقصود حلف و نذر بر حرام کردن حلال باشد بقرینه صدر آیه، و گفتند: این نهی دلیل است که مقصود اباحه
خوردنست بحلالی نه اینکه هر چه در زمین است حلال است یا خوردن هر چیز حلال است و آن شامل مخالفت امر بتجاوز بر
خوردن غیر حلال میشود و هم اجتناب از خوردن حلال و انجام کارهاي حرام دیگر- پایان- و ضعف آن از آنچه گفتیم روشن
مضمون صدر آیه قریب تفسیر گذشته است جز آنکه نظر بخطاب مخصوص « یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ » . است
بمؤمنانست و گفتند: امر براي تشویق و اباحه است نسبت بهر چه مؤمنان لذت بخش بدانند و بتوانند و آن را خوش شمارند نه پلید و
نفرت بار که عقل خوردنش را زشت داند مانند خون و بول و منی و حشرات و جز آن و فهم شود که آن مأکول پاك هم هست
زیرا نجس پلید است و نزد مؤمن طیب نیست و دلالتش بر اباحه هر چه را عقل طیب داند و بیزیان و پلیدي باشد و رزق آدمیزاده
شمرده شود و سود خوردن داشته باشد صریحتر است از آنچه گذشت و استفاده اصالۀ الحلیه در اشیاء از آن اولی است. ( 2) گویم:
بروش آنچه پیش گفتیم حاصلش اینست که بخورید از هر چه دلیل شرعی بر حرمت ندارد نسبت بدان چه روزي شما است و در
تصرف شما است، یا از آنچه که در آن جهت قبح واقعی نیست که بهمان معنی برمیگردد زیرا قبح از بیان شارع دانسته میشود، یا
از هر چه زیانی بجان و تن ندارد یا براي طبع مستقیم لذت بخش است و نفرت آور نیست چون غالباً رغبت بجز بر آن ندارد، یا
براي اینکه آیه در مقام امتنانست و امتنان بنفرت آور محقق نشود، یا براي اینکه خبائث غیر محرم مکروهند و امر براي اباحه است،
یا اینکه تصرف در طیبات و خوردن آنها ص: 10 رجحان دارد و امر براي استحباب است. خلاصه نمیشود آیه
را دلیل حرمت چیزهائی که طبع از آنها نفرت دارد دانست. ( 1) رازي گفته: خوردن گاهی واجب است براي دفع زیان و گاهی
مستحب است چنانچه مهمان تنها خوردن را خوش ندارد و همخوراکی با او مستحب است و گاهی هم مباح است زیرا که این
عوارض را ندارد، و اصل هر چیزي اینست که مجرد از عوارض باشد و خود خوردن امریست مباح و امر بدان هم براي اباحه است.
دلیل آوردند که بسا روزي حرام باشد زیرا اگر هر چه روزیست حلال باشد « مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ » سپس گفته: اصحاب از کلمه
معنا چنین میشود که بخورید از حلال هر چه برایتان حلال کردیم و این تکرار است و خلاف اصل، و پاسخ دادند که طیب در
لغت لذت بخش است، و شاید مردمی، پنداشتند که توسعه در خوراك و فزونی آن از طیبات ممنوع است و خدا فرمود: بخورید از
لذائذي که براي شما حلال کردیم و نام بردنش براي این معنا بوده- پایان- و مضمون باقی آیه اینست که وجوب شکر خدا وابسته
بپرستش او است که بر شما واجب است چون معبود شما است و شکرش هم بر شما واجب است چون بشما احسان کرده، طبرسی-
252 مجمع) چنین گفته رازي گفته، در آن چند وجه است. 1- شکر کنید خدا را که اگر شناساي اوئید و نعم او و : ره- در ( 2
- مقصود از عبادت معرفت است که سبب آنست. 2- اگر خواهید عبادت خدا کنید شکرش کنید چون شکر سرّ و پرستش است. 3
خدا را شکر کنید که این نعمت را بشما داده اگر تنها او را میپرستید و او را معبود خودتان دانید نه جز او را. ( 2) گویم: محتمل است
گویا استثناء باشد « إِنَّما حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَۀَ » ، غرض این باشد که شکر درست آید بترك شرك و اخلاص در پرستش خدا تعالی
صفحه 11 از 138
ص: 11 از آنچه گذشت یا چون خداي سبحان بخوردن طیبات امر کرد در این آیه خبائث را بیان کرد تا
معنی حصر دارد و دلیل است که محرمات مأکولات هم اینهایند و « انّما » دانسته شود جز آنها همه طیباتند چون نزد ادبا و اصولیین
حجت است بر حلال بودن جز آنها مگر بدلیل خاص تحریم، بیضاوي در تفسیرش گفته: مقصود انحصار حرام است بر آنچه ذکر
شده نظر بدان چه حلال دانند نه بطور مطلق یا منحصر بودن حرمت آنها بحال اختیار گویا فرموده اینها بر شما حرامند مادامی که
بدانها مضطر نباشید- پایان-. و ممکن است در آن وقت حرام هم اینها بوده و حرامهاي دیگر پس از آن مقرر شدند چنانچه گذشت
و نخست حرام این آیه مردار است و معنی مشهورش جانداریست که بیذبح شرعی بیجان شده و در مجمع گفته: هر جانور خشکی
و پرندهایست از اهلی و وحشی که حلال گوشت است و بیذبح شرعی جانداده، و گفتند مردار هر جنبنده خشکی و پرندهایست که
بیذبح شرعی جانداده ( 1) و از پیغمبر روایت است که ملخ و ماهی را مردار نامیده که فرموده دو مردار مباحند ملخ و ماهی- پایان-
و دور نیست که اطلاق مردار بر ماهی و ملخ مجاز باشد چون بیرون آوردن یکمی از آب و گرفتن دومی تذکیه آنها است و بدین
آیه و مانندش استدلال شده بر حرمت همه انتفاعات مردار جز آنچه دلیل خارج کرده زیرا حرمت خود عین در عرف بمعنی حرمت
مطلق تصرف در آنست، و گفتند: بمعنی حرمت منافع متعارفی و غالبی آنست چون متبادر از تحریم مردار حرمت خوردن آنست
خصوص بقرینه اینکه با خون و گوشت خوك همراه شده و تحریم امهات بمعنی حرمت وطی است و همچنین و این معنی اقوي
است و حرمت مردار را بدین معنا تفسیر کردند در خصوص اعضاء جانداران و اعضاء بیجانش حرام نیست جز آنچه خبیثه است بنا
بر مشهور آنهم نه بدین دلیل بلکه براي اینکه خبیثه است برأي آنها و هر جزء جانداري هم که از زنده جدا شود مردار و حرام
دانستهاند. ( 2) دوم: خونست که بیرون ریخته براي آنکه در آیه دیگر آن را بمسفوح ص: 12 مقید کرده و
مطلق بمقید حمل میشود و خون مسفوح آنست که با بریدن رگ جاندار یا ذبحش میجهد و شامل خونی که نجهد نیست مانند
خونی که از ماهی بدر آید که نجس هم نیست و در حرمتش اختلاف است و برخی آن را حرام دانستند باطلاق این آیه و جوابش
را دانستی و براي اینکه خبیثه است و پذیرفته نیست، و بزودي سخن را در باره خبائث و حرمت آنها خواهی شنید. و خونی که در
تن حیوان کشته شده حلال گوشت بجا میماند خلافی ندانستیم در اینکه حلال است و علامه بر آن نقل اجماع کرده و آنچه با
تنفس بدرون ذبیحه رود و بماند در حکم همانست و حلال و پاك است و آنچه میان جگر سیاه و دل بماند دو وجه دارد و عدم
حرمت رجحان دارد چون مسفوح نیست مگر اینکه ثابت شود خبیثه است و هر خبیثه هم حرام است، و خون بجا مانده در جانداري
که حرام گوشت است تابع حکم همان جاندار است، و ظاهر اصحاب حکم بنجاست آنست و برخی متاخرین در این دو توقف نقل
کردند، و جز خونهاي نامبرده که از رگ نجهد از جانور خوندار ظاهر اصحاب اتفاق بر نجاست آنست و علامه و محقق بر آن
دعوي اجماع کردند، و از برخی اخبار هم استفاده شود، و بایست که حرام هم باشد، و اما جز خون ماهی از جانداران بیخون دیگر
را جمعی از اصحاب دعوي اجماع بر پاکی آن کردند و سخن در حلال و حرام بودنش همان سخن در باره خون ماهی است. سوم:
گوشت خوك که گفتند نام بردن گوشتش با اینکه همه اجزائش حرام است براي اینست که منظور خوردن آنست و جز خوردن
( دنبال آنست، و براي اینکه کفار بخوردن آن حریصند و آن را خوب و با برکت دانند و نام گوشت آن را برده براي ردّ آنها. ( 1
چهارم: آنچه بنام جز خدا سر بریده شود چون نام بردن بت یا مسیح و جز او هنگام سر بریدن که آن نام را بلند بگویند و سر ببرند و
و نخورید از آنچه نام خدا بر آن ص: 13 برده » بهمین مناسبت به اهلال تعبیر شده، و در آیه دیگر فرموده
گفتند: این مطلق است و نخست مقید و این را بدان باید تفسیر کرد یا عام و خاص من وجه باشند و بحکم « نشود- 121 - الانعام
375 مجمع) گفته: : طبرسی- ره- در ( 1 « فَمَنِ اضْ طُرَّ » . روایات وارده باید میان آنها جمع کرد و احکام تسمیه میآیند ان شاء اللَّه
مقصود اضطرار براي رفع گرسنگی است، از بیشتر مفسّران است و گفتند اضطرار براي اکراه زورگو از مجاهد است، و تفسیرش
غَیْرَ باغٍ وَ لا » اینست که هر که نگران شود که از گرسنگی بمیرد و مردار براي حفظ جان خورد و خوردنی دیگر نیابد، و در معنی
صفحه 12 از 138
سه قول است: 1- جویاي لذت نباشد و از سد جوع تجاوز نکند. 2- جویاي افراط نباشد و بتقصیر تجاوز نکند. 3- شورش بر « عادٍ
-265 - مسلمانان نکرده باشد و تجاوز کار بگناه نباشد و این از امام پنجم و ششم علیهما السّلام روایت شده. ( 1) در کافی است ( 6
فروع) از امام صادق علیه السّلام که باغی کسیست که بر امام شوریده و عادي راهزنست که مردار براي سدّ جوع بر آنها حلال
نیست. ( 2) و در تهذیب است (ج 9 ص 78 ) باغی جویاي شکار است و عادي، دزد که نباید در ضرورت مردار بخورند و بر آنها
217 - از امام نهم علیه السّلام که عادي دزد است و باغی جویاي شکار براي خوشی و سرگرمی نه : حرام است. ( 3) و در فقیه: 3
براي روزي عیال خود، این دو در اضطرار هم نباید مردار بخورند و آن بر آنها در حال اضطرار مانند حال اختیار حرام است، و نباید
نماز را در سفر خود شکسته بخوانند و روزه را نگیرند. بیضاوي در تفسیرش گفته: باغی نباشد باینکه آن را از بیچاره دیگر بزور
بگیرد و تجاوز نکند از سدّ رمق و رفع گرسنگی، و گفتند: باغی بر حاکم نباشد و متجاوز براهزنی، و بنا بر این مردار بر مسافري که
« فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ » (1) سفرش گناه است مباح نیست و این ظاهر مذهب شافعی و قول احمد است. ص: 14
257 مجمع) گفته: یعنی باکی بر او نیست و این واژه را آورده براي بیان اینکه در اصل مباح نیست و براي رفع : طبرسی- ره- در ( 1
آمرزش را آورده براي دو چیز یا براي بیان اینکه چون خدا گناه را آمرزد در مورد رخصت « إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ » حرج مباح شده
خود مؤاخذه نکند و یا براي نوید به آمرزش نسبت به آنچه در گذشته مرتکب آنچه خدا حرام کرده شدند از سائبه و مانندش-
پایان- گویم: گرچه ظاهر برخی اخبار اختصاص حکم بضرورت گرسنگی و قحطی است ولی لفظ آیه شامل هر ضرورتیست از
در مجمع گفته: یعنی همه خوردنیها حلال « کُلُّ الطَّعامِ » . گرسنگی باشد یا ترس کشتن یا زیان بزرگ و تحمل ناپذیر بحسب عادت
- بودند براي زادههاي اسرائیل که یعقوب علیه السّلام است جز آنچه بخود حرام کرد و در باره آن اختلاف است بچند قول: 1
یعقوب گرفتار بیماري عرق النساء شد و نذر کرد که اگر خدایش شفا دهد عروق و گوشت شتر را که از همه خوردنیها دوستتر
داشت بر خود حرام کند، از ابن عباس و جز او. 2- بر خود گوشت شتر را حرام کرده براي عبادت و از خدا خواست که آن را
اجازه کند و خدا آن را بر اولاد او حرام کرد، از حسن. 3- کبد و قلوه و پیه را بر خود حرام کرد جز پیه پشت ذبیحه را از عکرمه
است. و اختلاف است که چگونه آن را بر خود حرام کرده؟ قولی است که باجتهاد خود و قولی است که بنذر و قولی است که
یعنی هر خوراکی براي « بیش از نزول تورات » نصّی باو رسید و قولی است مانند زاهدان و آن را براي ترك لذت بر خود غدقن کرد
بنی اسرائیل حلال بود پیش از نزول تورات بر موسی که آنچه بر آنها حرام شد در آن بیان گردید، و در باره آنچه پس از نزول
1) از سدّیست که حرام هم آنها بود که پیش از آن بر خود ) تورات بر آنها حرام شده اختلاف است. ص: 15
حرام دانستند به پیروي از پدرشان یعقوب و گفتند: خدا در تورات آنها را براشان حرام نکرد و همانا پس از تورات براي ستم و
کفرشان بر آنها حرام کرد، و شیوه این بود که چون بنی اسرائیل گناه بزرگی میکردند خدا خوراك خوبی را بر آنها حرام میکرد و
دچار مرگشان مینمود و اینست که خدا فرموده براي ستم از یهودان حرام کردیم بر آنها خوراکهاي خوبی که حلال بود براشان
-160 النساء. و گفتند: هیچ کدام آنها در تورات بر آنها حرام نشده و خودشان بر خود حرام کردند به پیروي از پدرشان یعقوب و
حرمت را بخدا دروغ بستند و خداي تعالی آنها را تکذیب کرد و تورات را حجت آورد و فرمود: آن را بیاورند و بخوانند زیرا در
تورات بوده که آنها به پیغمبران حلال بودند و همانا اسرائیل آن را بر خود غدقن کرد و جرأت نکردند تورات را بیاورند چون
راستگوئی پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله را میدانستند و خود را دروغگو میدانستند و این دلیل درستی نبوت آن حضرت صلی اللَّه علیه
أُحِلَّتْ » و آله بود ... گویم: ظاهر آیه بنا بر برخی وجوه گذشته حلال بودن هر آنچه است که بر خود حرام کردند، خوب بیندیش
تفسیرش در باب انعام گذشت که همه حلالند جز آنچه حرمتش بشما اعلام شود مانند میته که در آیه دیگر آمده « لَکُمْ بَهِیمَۀُ الْأَنْعامِ
طبرسی- ره- گفته: جانوري « منخنقه » . در حال احرام شما، و تفسیر آیات در باب حج بیاید ان شاء اللَّه تعالی « جز حلال از شکار »
که سرش را میان دو شاخه درخت کرده و خفه شده و مرده از سدي نقل است، و از ضحاك که گفته در دام شکارچی خفه شده و
صفحه 13 از 138
مرده و هم از قتاده است، ابن عباس گفته: مردم جاهلیت حیوان را خفه میکردند و میخوردند. موقوذه: حیوانی که بزنند تا بمیرد
از ابن عباس است که حیوانیست که از کوه یا جاي بلندي پرت شود و یا در چاه افتد و بمیرد، و چون در چاه افتد و نشود « متردّیه »
سرش را برید جائز است که بدو نیزه فرو کنند و بجاي دیگر تنش جز حلقوم ضربت ص: 16 زنند تا سرد شود
یعنی حرامست بر شما کشته درنده از ابن « ما أَکَلَ السَّبُعُ » . حیوانیست که دیگري او را شاخ زده تا مرده « نطیحۀ » ( و خورده شود. ( 1
یعنی جز آنچه زنده باو برسید و سرش را ببرید از همه اینها ( 2) و از امام پنجم و ششم علیهما السّلام « إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ » . عباس و جز او
روایت است که کمترین نشانه زندگی اینست که گوش یا دم جنباند یا چشمش گردش کند. و اختلاف دارند که مرجع استثناء
چیست؟ قولی است که بهمه آنچه ذکر شده برمیگردد از همه محرمات جز خنزیر که تذکیه پذیر نیست و جز خون- از علی و ابن
عباس نقل شده. و گفتند: استثناء از تحریم است نه از محرّمات زیرا مردار و خوك تذکیه ندارند و استثناءپذیر نیند و معنا اینست که
حرام است بر شما آنچه ذکر شد جز آنچه را سر برید و تذکیه کنید از آنچه خدا بدان آن را بر شما حلال کرده که آن بر شما
158 ). وانگه- ره- گفته: چون گویند: برشمردن منخنقه و موقوذه تا آخر محرماتی که پس از -156 : حلال است (مجمع البیان 3
که همه را فراگیرد و گرچه اسباب مرگ چند تا است چون خفگی و پرت شدن و شاخ « حرامست بر شما مردار » مردار شمرده و
زدن و بنام جز خدا کشتن و درنده خوردن تکرار است و چه سودي دارد. پاسخ اینست که سودش این بوده که آن مردم مردار را
جز آنچه خودش بمیرد نمیدانستند و آنچه بدین اسباب جان میداد مرده نمیشمردند، و خداي سبحان به آنها اعلام کرد که حکم
همه یکی است و تنها تذکیه شرعی وسیله مباح بودنست. سدّي گفته: جمعی از عرب همه اینها را میخوردند و مردار نمیشمردند و
یعنی آنچه بر روي سنگ بتان و بخاطر آنها قربانی کنند: یعنی براي تقرب « وَ ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ » مرده را همان درد کشته میدانستند
بمعنی علی است یعنی علیک، قربانی آسمان و « فَسَلامٌ لَکَ مِنْ أَصْحابِ الْیَمِینِ » به بتها بکشند، و علی بمعنی لام است چنانچه لام در
جهان، ج 9، ص: 17 میکردند و بتها را با خونش آلوده میکردند، ( 1) ابن جریح گفته: نصب خود بتها نیستند، بت پیکره ساخته است
بلکه سنگها بوده که گرد کعبه واداشته بودند و به شماره 360 - که گفتند 300 آنها از خزاعه بوده، و چون قربانی میکردند خونش
را بدان جا که خانه کعبه برابرش بود میپاشیدند و گوشتش را برگه میکردند و بر سر سنگ مینهادند، مسلمانان گفتند: مردم
هرگز گوشت و خون » جاهلیت کعبه را با خون احترام میکردند و ما سزاوارتریم که آن را بزرگ داریم و خداي سبحانه فرو آورد
آنهم بر شما حرام است و آن فال « و اینکه قسمت از ازلام جوئید » .« قربانیها بخدا نرسد ولی پرهیزکاري شما بخدا رسد، 37 - الحج
خدا مرا » نوشته بود برخی « خدا مرا واداشت » گرفتن با چند چوبه تیر بود براي سفر و آغاز بکار که در جاهلیت رسم بود و ببرخی
و برخی هم ساده و بینوشته بود، و چون قصد سفر یا کار مهمی داشتند آن تیرها را برهم میریختند و یکی را برمیداشتند « بازداشت
نمیرفتند و اگر تیر بینوشته بود دوباره « مرا بازداشت بود » بود بدنبال آن کار میرفتند و اگر نوشته « خدایم مرا واداشت » و اگر بر آن
انجام میدادند و خدا بیان کرد که این کار حرام است، از حسن نقل شده و جمعی مفسران، وانگه آنچه در این باره از علی بن
ابراهیم آید ذکر کرده و گفته: ازلام نردها و قابهاي پارس و روم بوده که با آنها قمار میزدند از مجاهد است، و گفتند: شطرنج است
یعنی همه اینها که ذکر شد گناهی است بزرگ و نافرمانی خدا است از ابن عباس است. و گفتند: « ذلِکُمْ فِسْقٌ » . از سفیان بن وکیع
157 مجمع). و گفتند: بنا بمعنی نخست سبب حرمت دست : یعنی فال زدن به ازلام فسق است براي شما و این روشنتر است پایان ( 3
انداختن به غیب است و گمراهی در راه آن و دروغ بستن بخدا اگر مقصود از ربّی خدا باشد و نادانی و شرك اگر بت باشد، و بنا
بر این دلیل بر حرمت استخاره معروف هم هست که اکثر آن را روا ص: 18 دانستهاند بلکه مستحب و روایاتی
هم بدان دلالت دارند، ( 1) پس سبب حرمت علتی نیست که ذکر شد و خصوص نص است و استخاره از آن بیرونست، چون ظاهر
اینست که کار آنها خودسرانه بوده و راه شرعی نداشته و روایات راه شرعند و حجت رسا و این مانند آن نیست برخی محققان چنین
گفته. من گویم: از برخی روایات برآید که این فال را در برابر بتها انجام میدادند و بدانها توسل میجستند و بسا که از این راه فسق
صفحه 14 از 138
اند براي بیان اینکه کنارهگیري از این حرامها لازم است و حرمت آنها از « من اضطر » بوده، سپس آیاتی که میان این آیهها و میان
دین کامل و نعمت تامه و اسلام پسندیده است. گویم: دور نیست آیات از ترتیب نزول جابجا شده باشند، چون روایات متواتره از
طریق خاصه و عامه رسیده که این آیات معترضه روز غدیر در باره ولایت امیر المؤمنین علیه السّلام فرود آمدند و شاید عمدا چنین
در مجمع گفته: یعنی ضرورت گرسنگی او را بخوردن « فَمَنِ اضْ طُرَّ فِی مَخْمَصَۀٍ » . کردند تا فهم مقصود را از ذهن مردم دور کنند
مردار کشاند، از ابن عباس و جز او و خود مایل بگناه نباشد و براي گرسنگی سخت مردار خورد نه از روي عمد و اختیار و حلال
شمردن آن خدا تعالی خوردنش را باندازه حفظ جان مباح کرده نه بیش از آن، از ابن عباس و جز او. و اهل عراق آن را گفتند و
یعنی نافرمان نباشد که یاغی یا متجاوز « غَیْرَ مُتَجانِفٍ لِإِثْمٍ » : اهل مدینه گفتند: در ضرورت رواست مردار خورد تا سیر شود، و گفتند
یعنی هر که براي ضرورت و بیقصد بگناه مردار خورد خدا پرآمرزنده « فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ » . و مسافر براي گناه باشد، از قتاده است
و مهربانست براي گناهانش و از این مرده خواریش بازپرسی نکند نه اینکه آمرزنده گناه این کار است چون مباح سزاي کیفر ندارد
یعنی اي « یَسْئَلُونَکَ ما ذا أُحِلَّ لَهُمْ » (1) و مهربانست که حرام را براي حفظ جان بر آنها مباح کرده. ص: 19
محمّد از تو پرسند که چه براي آنها که مؤمنند از خوراکیها حلال است و یا کدام شکار و ذبیحه حلال است؟ بگو همه چیزهاي
پاکیزه براي شما حلال شده، و آن حلالی است که پروردگار شما اجازه خوردن آن را داده از خوراکیها و ذبائح و صید، از جبائی و
ابی مسلم. و گفتند: یعنی از آنچه حرمتی در قرآن و سنت ندارد، و این بهتر است چون رسیده که همه چیز آزاد و مباح است تا شرع
162 مجمع) گفته: این : در ( 3 « الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ » .( 159 مجمع : آن را حرام کند، و بلخی گفته: طیبات یعنی لذت بخش ( 3
« لا تُحَرِّمُوا » . دلیل حلالی هر خوراك خوبیست جز آنچه دلیل حرمت دارد، گویم: تفسیر آیه در باب ذبیحه کفار بیاید ان شاء اللَّه
236 - گفته چند احتمال دارد: 1- معتقد حرمتش نشوید 2- اظهار نکنید که حرام است 3- براي کسی فتوي : در مجمع البیان- 3
بحرمت آن ندهید 4- با نذر و قسم آن را بخود حرام نکنید، و باید آیه را بهمه این وجوه تفسیر کرد و طیبات یعنی لذت بخش و
دلخواه، و بسا گفتند: یعنی حلال و آن مناسب اینجا نیست. گویم: در این سخن اعتراضی است و پاره گفتگو در باره آن گذشت، و
بسا مقصود از طیّب آن باشد که جهت قبح و خبث معنوي ندارد، و هر چه خدا حلال کرده چنین است و ذکرش براي بیان علت
حکم است و گویا گفته: حرام نکنید آنچه را خدا بشما حلال کرده چون حلال خدا زشتی و بدي ندارد و چرا آن را بر خود حرام
محقق اردبیلی- ره- گفته: یعنی بر خود حرام نکنید آنچه را خدا بشما روزي کرده و حلال کرده و از « وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ » . کنید
روي کنارهگیري از آن در نگذرید بلکه بخورید چون هر چه خدا روزي شما کرده حلال و پاکیزه است و با کلمه حلال و طیب
لا تُحَرِّمُوا » : بیان مقصود کرده نه اینکه قیدي آورده و بسا که قید ص: 20 باشد ( 1) براي آنکه در پیش فرمود
و آنجا از تحریم طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ نهی کرد یعنی آنچه خوب و خوش است که گفتهاند ظاهر اینست که « طَیِّباتِ ما أَحَلَّ اللَّهُ لَکُمْ
قید طیبات براي وقوع و توصیف است که موضوع تحریم خصوص آنست و الا میفرمود: حرام نکنید هر چه را خدا بشما حلال
کرده، و بسا که اضافه بیانیه باشد و بهمین معنی باشد ( 2) و از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله روایت است که روزي قیامت را براي
اصحابش شرح داد و در بیم آنها مبالغه کرد و رقت کردند و جمعی از آنها در خانه عثمان بن مظعون گرد آمدند و قرار نهادند که
همیشه روزه باشند و شب بیدار و گوشت نخورند و در بستر نخوابند و بزن و عطر نزدیک نشوند و لذتهاي دنیا را وانهند و جامه
پشمین بپوشند و بگردش در زمین پردازند ولی گزارش آن برسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم رسید و فرمود: من چنین فرمانی
ندارم نفس شما را بر شما حقی است روزه دارید و افطار کنید و شب بیدار باشید و بخوابید، من شب بیدارم و هم میخوابم و روزه
میدارم و روزه هم نمیدارم و گوشت و روغن هم میخورم و هر که از روش من روگرداند از من نباشد و روایت مشهور است. یا
براي اینست که چون خوراك پاکیزه دلخواهتر است در معرض تحریم است و آیه دلالت ندارد که رزق آدمی گاهی حلال است و
گاهی حرام و بسا که حرام هم روزي باشد چنانچه نادانها عقیده دارند و مال مردم را میخورند و میگویند این روزیست که خدا بما
صفحه 15 از 138
داده و مقتضاي مذهب اشاعره است. و بیضاوي بدان اشاره کرده و گفته: اگر روزي حرام نداشت ذکر حلال در آیه سودي نداشت،
و این خیال باطل است زیرا ذکر هر لفظی نیاز بفائده زائدي ندارد و این فائده هم در اینجا هست زیرا اشاره است باینکه منع از آن
معقول نیست، و خلاصه قید بسا براي کشف و بیانست و بسا که اشاره بنا معقولی اجتناب است و بیان اینکه این وصف سبب
نکوهش کناره گیر است و بسا براي خیر آنها است و این دوتاي نخست بس است و آیه دلالت دارد بر عدم جواز تجاوز از مقررات
خدا و حرمت تشریع و نیک نبودن اجتناب از آنچه خدا حلال کرده، و بسا ص: 21 که منظور ترك، باعتقاد
حرمت و کراهت باشد ( 1) و نه ترك براي زهد و ریاضت و دوري از خواب و کسالت و قساوت قلب و از این رو نقل است که
رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله نان گندم نخورد و از نان جو سیر نشد، و زهد امیر المؤمنین علیه السّلام مشهور است، ولی شایسته
است که این کار براي پیروي از آنها باشد، و اجتناب براي برخی فوائد چون کم خفتن و تأدیب نفس و زبون کردن آن ظاهراً عیبی
236 - گفته از امام ششم علیه السّلام روایت : 2) و در مجمع البیان- 2 ) (623 - ندارد با اعتقاد بحلال بودن- پایان- (زبدة البیان- 626
است که فرمود: آیه در باره علی و بلال و عثمان بن مظعون فرو آمد، چون علی علیه السّلام سوگند خورده بود شب هرگز نخوابد
الّا ما شاء اللَّه و بلال سوگند خورده بود روز هرگز افطار نکند، و عثمان بن مظعون سوگند خورده بود با زنان جفت نشود هرگز.
دعوت بپرهیزگاریست با « وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي أَنْتُمْ بِهِ مُؤْمِنُونَ » . 3) ابن عباس گفته: مقصود از طیبات روزي گوشت و مانند آنست )
لطیفترین وجه و تقدیرش اینست که اي باورکنندههاي خدا ایمان خود را با تقصیر در تقوي ضایع مکنید تا در افسوس بزرگ
افتید، و بترسید از حرام کردن آنچه خدا براتان حلال کرده و در هر نافرمانی از آنکه باو عقیده دارید که خداي سبحان است، و این
دو آیه دلالت دارند بر بدي تکروي و توحش و کنارهگیري از شیوه عموم مردم در زن خواستن و فرزند جستن و آباد کردن
زمین، ( 4) و روایت است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله گوشت مرغ میخورد و فالوده و از حلواء و عسل خوشش میآمد ( 5) و
لَیْسَ عَلَی » . فرمود: راستی مؤمن شیرینست و شیرینی دوست، ( 6) و فرمود: در شکم مؤمن گوشهایست که پرش نکند جز حلواء
در مجمع گفته: یعنی گناه و حرج در آنچه تناول کرده از می و قمار پیش از نزول حرمت « الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ جُناحٌ
آنها، و در تفسیر اهل بیت است که مقصود در تناول حلال است، و این واژه شامل خوردن و نوشیدن هر دو میشود، ( 7) از ابن
عباس و انس و ابن عازب و قتاده و ضحاك روایت است که چون حرمت ص: 22 می و قمار فرو آمد صحابه
گفتند: یا رسول اللَّه چه گوئی در باره برادران ما که گذشتند و می میخوردند و از قمار غذا خوردند، و این آیه فروشد، گفتند: این
آیه در باره کسانی آمد که گوشت را بر خود حرام کردند و براه رهبانیت رفتند چون عثمان بن مظعون و جز او، و خدا براشان بیان
کرد که گناهی در تناول مباح با اجتناب از حرامها نیست و چون بپرهیزند از نوشیدن آن پس از حرمت، و ایمان آرند بخدا و
کارهاي خوب کنند و فرمانبرند و سپس تقوي را ادامه دهند و هم ایمان را وانگه پرهیزکار باشند به انجام واجبات و نیکوکار باشند
بانجام مستحبات و بنا بر این تقواي یکم پرهیز از نوشیدنست پس از حرمت و دوم پائیدن بر آن و سوم پرهیز از همه گناهان و
نیکوکاري را هم بدان پیوسته. و گفتند تقواي یکم پرهیز از گناهان عقلانیست که ویژه مکلف است و ایمان یکم ایمان بخدا تعالی
و ایمان بدان چه باید، و عقیده بزشتی گناهان و لزوم کنارهگیري از آنها، و تقواي دوم پرهیز از گناهان ثابت بشرع است و عقیده
بزشتی آنها و وجوب اجتناب از آنها. و تقواي سوّم راجع بمظالم عباد است و بدان چه از ظلم و فساد که بدیگران سرایت نکند ابو
علی جبائی گفته: شرط یکم نسبت به گذشته است و دوم بپایش بر آن و استمرار و سوم ویژه مظالم عباد است و دلیل آورده براي
زیرا احسان بدیگران میرسد و باید گناهی که پرهیز از آن باید و پیش از آن آید « و احسان کنند » اختصاص سوم بدان باینکه فرمود
نسبت بدیگران باشد، و این دلیل سست است زیرا در آیه تصریح نشده که مقصود از احسان آنست که بدیگران باشد، و مانعی
ندارد که مقصود از آن کار نیک و مبالغه در آن باشد و اگر چه به دیگري نرسد چنان که بکسی که در کار نیک مبالغه کند
گویند احسنت و اجملت، و اگر هم بدان معنا باشد چرا روا نباشد که فعل متعدي بفعلی لازم عطف شود و اگر خدا فرموده بود
صفحه 16 از 138
بپرهیزید از همه گناهان و زشتیها و بدیگران احسان کنید مانعی نداشت، و شاید ابا علی در شرط سوم از ذکر زمان صرف نظر کرده
بپندار اینکه در آن مانند یکم و دوم زمان راه ندارد. ص: 23 با اینکه ممکنست و مانعی ندارد که شرط یکم
از گذشته باشد و دوم از حال و سوّم از آینده، و چون گویند متکلمان واسطه میان گذشته و آینده ندانند زیرا کار شده گذشته و
کار نشده آینده است و سوّمی در میان نیست و سه حالت در زبان نحویانست پاسخش اینست که واسطه میان وجود و عدم نیست
240 : ولی موجود در زمان نزدیکتر را مانعی ندارد حال گوئیم و آن را از گذشته دور و آینده چشم براهش جدا سازیم- پایان- ( 3
مجمع) ( 1) یک محققی گفته: ایمان طبق اخبار بسیار درجاتی دارد، آغاز درجات ایمان تصدیقات آمیخته به شک و شبهه است که
و آنها را بیشتر اسلام « یوسف » -106 .« و ایمان ندارند بیشترشان بخدا جز اینکه مشرکند » مراتبی دارند و بسا همراه شرك باشند
و « اعراب گفتند ایمان آوردیم بگو ایمان ندارید ولی بگوئید مسلمان شدیم و هنوز ایمان در دلتان در نیامده، 14 - الحجرات » گویند
آنان که گرویدند بخدا و رسولش و سپس شک نیاوردند، » درجات میانه آن تصدیقها است که شبهه ندارند و آلوده بشک نیستند
همانا مؤمنان آنانند که چون ذکر خدا شود دلشان بترسد و چون خوانده شود بدانها » و بیشتر ایمان بدانها گفته شده « -15 الحجرات
و درجات نهائی آن تصدیقاتی است پاك بهمراه کشف و .« آیاتش ایمانشان را فزاید و به پروردگارشان توکل میکنند- 3- الانفال
دوستشان دارد و دوستش دارند فروتنند بر مؤمنان » شهود و ذوق و عیان و محبت کامل بخداي سبحان و اشتیاق تمام بحضرت قدسیه
و « و عزیزند و غالب بر کافران بجنگند در راه خدا و نترسند از سرزنش کسی، اینست فضل خدا که بهر که خواهد دهد 53 - المائده
و بار دیگر « احسان اینست که خداپرستی که گویا او را بینی و اگرش نبینی او تو را بیند » این پایه است که یک بارش احسان گویند
نیست بر آنان که ایمان و عمل صالح » و بهر سه پایه اشاره دارد قول خدا عزّ و جلّ « به آخرت آنان یقین دارند- 4 البقره » به ایقان
دارند باکی در آنچه تناول کنند چون پرهیزکار شوند و بگروند و کارهاي ص: 24 خوب کنند باز پرهیزکار
1) و بمراتب کفر برابر آنها اشاره ) .« شوند بگروند و باز پرهیزکار شوند و احسان کنند و خدا دوست دارد محسنان را، 93 - المائده
راستی آنها که گرویدند وانگه کافر شدند، سپس گرویدند و باز کافر شدند، سپس بکفر خود فزودند » دارد فرموده او جلّ و عزّ
گویم: تحقیق آن در کتاب ایمان و کفر آید. رازي گفته: اگر « نباشد خدا که آنها را آمرزد و نه اینکه براه درست برد، 137 - النساء
گویند: چرا شرط بیگناهی در تناول خوراك را ایمان و تقوي آورده با اینکه معلوم است بیایمان و بیتقوي هم که چیز مباح
خورد گناهی ندارد در این کار، آري در بیایمانی و ترك تقوي گناه دارد، گوئیم اینجا مقصود شرط کردن نیست بلکه بیان
اینست که آن مردمی که این آیه را در باره آنها نازل شده چنین وصفی داشتند و منظور ستایش آنها است. طبرسی و سید مرتضی-
قد- در برخی مسائل خود گفته: مفسران بتوضیح وجه تکراري پرداختند که در این آیه است و آن را مشکلی بحساب آوردند و
مشکلتر از تکرار در آن اینست که بیگناهی مؤمنان خوشکردار را در خوردن خوراکیها مشروط کرده بتقوي و ایمان و عمل صالح با
اینکه اینها شرط بیگناهی در خوراك مباحات نیستند، زیرا کار مباح از کافر هم که باشد گناهی ندارد. گفته: براي حل این اشکال
دو راه است یکم بمشروطی که تصریح بدان شده چیز دیگر پیوست شود تا اثر شرط ظاهر گردد و تقریر آیه شود که بر آنان که
گرویدند و کار خوب کردند گناهی نیست در آنچه خوردند و در جز آن چون تقوي و ایمان و عمل صالح دارند، زیرا شرط در
نفی گناه باید اثري داشته باشد که در نبودن شرط گناه باشد، و ما میدانیم با پرهیز از حرامها گناه نیست در هر چه خوردند و همین
است شرط بیزیاده و چون بدنبال تقوي ایمان و عمل صالح آورد و این دو اثري در نفی گناه ندارند قرینه میشود که آنچه گفتیم
در تقدیر است ص: 25 تا شرط درست و موافق با مشروط باشد، ( 1) زیرا کسی که در خوراکش از حرام
پرهیزد گناهی در خوراك ندارد ولی بسا که گناهی در ترك انجام واجبات داشته باشد، و چون شرط کردیم که با تقوي باید ایمان
و عمل صالح باشد گناه از هر راه نفی شود، و چون قرینه هست حذف آنچه گفتیم زشت نیست چون عادت عربست که با قرینه
چون کلمه جدع «1» واژهاي حذف کنند چون نیاز بگفتن ندارد ماند قول شاعر: تراه کان اللَّه یجدع انفه و عینیه ان مولاه یأت له وفر
صفحه 17 از 138
با چشم شایسته نیست و عطف بر انف شده که شایان جدع است و لفظی که مناسب چشم است در تقدیر است مانند قفو بمعنی
کندن و مانند آن، راه دوم اینکه ایمان و عمل صالح شرط نباشند گرچه بدان عطف شدند، و چون خدا خواسته وجوب ایمان و
عمل صالح را بیان کند آن را بواجبی که تقواي از حرام است عطف کرده چون هر دو واجبند گرچه هر دو شرط نفی گناه نیستند
در باره خوراك، و این توسّعی است در بلاغت و رسائی سخن که خرد در حسن و غرابتش خیره ماند پایان سخن او- ره- و باز
پاسخ دادند که در باره مؤمن درست است گفته شود بیگناه است ولی بکافر که مستحق کیفر است و بدان اندر است این تعبیر گفته
وَ اللَّهُ یُحِبُّ » نشود، بعلاوه کافر راه فهم حلال و حرام را بر خود بسته، و از این رو این سخن در باره مؤمن گفته شده و فرمودهاش
یعنی میخواهد بدانها ثواب دهد و احترام کند، ( 2) و روایت است که قدامۀ بن مظعون مینوشید در دوران عمر بن « الْمُحْسِنِینَ
نیست بر آنان که ایمان و عمل صالح دارند گناهی تا آخر آیه، و عمر خواست » : خطاب و وي خواست او را حد زند و قدامه گفت
حد از او بردارد علی علیه السّلام فرمود: او را میان صحابه بگردانید اگر از کسی آیه حرمت می را نشنیده حدش نزنید و اگر شنیده
1) من گویم: میشود در پاسخ شبههاي که ) او را توبه دهید و حد زنید، و اگر توبه نکند او را بکشید. ص: 26
سید- رضی الله عنه- آورده گفت: نپذیریم که مباح بر کافر مباح است و میشود که اباحه مشروط باشد بایمان چنانچه ایمان شرط
درستی عباداتست که از نامه امیر المؤمنین علیه السّلام باهل مصر بهمراه محمّد بن ابی بکر روشن است و اخبار دیگر هم دارد که
خدا مؤمن را بلذتهاي دنیا حساب نکشد و همانا از جز او حساب کشد چون آنها را تنها براي مؤمن مباح کرده، و مراد بعمل صالح
ولایت ائمه علیهم السّلام است و مقصود از تقوي ترك اطعمه حرام است، و از آیه استفاده شود که گناهی بر مؤمنان نیست در هر
چه بخورند و بنوشند چون از خوردنی و نوشیدنی حرام کناره کنند، و گناه مؤمن در خورد و نوش حرام است و گناه جز او مطلق
است چون شرط اباحه در جز مؤمن نیست، و بطور بعید احتمال دارد مقصود این باشد که صرف لذت بخشها زیان بکامل الایمان
ندارد و همانا زیان دارند بمؤمن ناقص که نفسشان سرکشی کند و شهوت حرام بر آنها چیره گردد، و ریاضات بدنیه براي اینان
در « قُلْ لا یَسْتَوِي الْخَبِیثُ وَ الطَّیِّبُ » . خوبست تا نفوسشان کامل شود و شهوت از آنها برود و هم دوستی لذت از دلشان بدر آید
249 - چون خدا بیان کرد حلال و حرام را بیان کرد که این دو برابر نیستند و فرمود: بگو: اي محمّد برابر نیند خبیث و - مجمع- 3
طیّب یعنی حرام و حلال، از حسن است و جبّائی، و از سدّیست که یعنی کافر و مؤمن و گرچه اي شنونده یا اي آدمیزاده خوشت
آید از فراوانی خبیث یعنی حرام که بنگري چون حرام بسیار برکت ندارد، و حلال اندك برکت دارد و گفتند: خطاب به پیغمبر
است و مقصود امت است ... گویم: میشود طیب و خبیث را عمومی دانست که فرا گیرد هر چه را یک بدي واقعی دارد خواه آدم
باشد خواه خوردنی و نوشیدنی که برابري ندارد با پاك از آن نجس گرچه بیشتر باشد، یعنی قبول و کمال به فزونی نیست بلکه
بخوبی و پاکی در واقع است، و نهان نباشد که خبیث و طیب در زبان اصحاب باین معنی که نزد مردم پسند باشد یا ناپسند در این
یعنی بیچاره شوید بحرام که در حال ضرورت بشما حلال « إِلَّا مَا اضْطُرِرْتُمْ إِلَیْهِ » (1) آیه داخل نیست. ص: 27
باشد، و بسیاري مردم گمراه شوند به حلال شمردن حرام و بر عکس بدلخواه خود و ندانسته، و خدا داناتر است بدانها که از حق
بباطل و از حلال بحرام تجاوز کنند. گویم: دلالت دارد که اصل در خوردنیها خصوص ذبایح حلال بودنست و حکم بحرمت روا
یعنی او است که آفرید و آغاز کرد « هُوَ الَّذِي أَنْشَأَ » . نباشد جز با دلیل و باینکه حرام در ضرورت حلال شود هر ضرورت که باشد
بینمونه باغها که در آنها درختان گوناگونست که ستون بندي دارند و یا دوره آنها ردهبندیست مانند دیوار و یا خودرو و در بیابان
و کوهند از هر نوع درخت از ابن عباس است و یا اینکه خود بر پا هستند و نیازي بچوب بست ندارند. و نخل و زرع آفرید با مزه و
میوه گوناگون، برخی رنگ و مزه و بو و صورت گوناگون دارند و برخی در دو صورتند و یک مزه دارند و برخی یک صورت و
در مزه مختلف، همه اینها دلالت دارند بر یگانگی او و توانائی او بر هر چیز، و زیتون و انار آفرید مانند هم در مزه و رنگ و
صورت و نامانند در میوه، و زیتون را با انار آورد که مانند همند در اینکه برگشان در شاخه درونست، و مباح است از آنها بخورید،
صفحه 18 از 138
.(374 : جبائی و جمعی گفتند دلالت دارد بر جواز خوردن از میوه آنها و گرچه حق فقراء در آنها باشد- پایان (مجمع البیان 4
وَ آتُوا حَقَّهُ یَوْمَ » . گویم: ضمیر- ثمره- بهمه آنچه ذکر شده برگردد و دلیل است بر مباح بودن همه خصوص که در مقام امتنانست
و» گفتند حقی که باید روز درو داد زکاتست، و در اخبار ما است که جز زکاتست، و در جاي خود بیاید ان شاء اللَّه « حَصادِهِ
در دادن و صدقه یا در خوردن پیش از درو و یا مطلقا، و گفتند: یعنی در گناه خرج نکنید، و تفسیر آیههاي دیگر در « اسراف نکنید
یعنی خوردنی حرام آسمان و جهان، « قُلْ لا أَجِ دُ فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً عَلی طاعِمٍ یَطْعَمُهُ » ( باب- انعام- گذشت تا فرموده او. ( 2
ج 9، ص: 28 برخورنده در آنچه بمن وحی شده نیست یعنی در قرآن یا اعم از آن، و این دلیل است که حرمت جز بوحی نباشد،
زیرا او جز بوحی سخن نکند و از پیش خود نگوید، جز اینکه خوراك مردار باشد یا خون جهیده و ریخته، طبرسی گفته: نام خون
این سه را در اینجا حرام کرد با اینکه « یا گوشت خوك » ریخته برده براي آنکه خونی که در گوشت است و برنیاید مباح است
محرمات دیگر هم باشند که در مائده فرموده از خفه شده و کوفته شده و پرت شده و شاخ خورده و جز آن براي اینکه همه آنها
مردارند و در حکم آنند و در اینجا باجمال گفته و در آنجا شرح داده، و بهتر اینست که گفته شود براي اهمیت حرمت اینها نام آنها
را برده و حرمت جز آنها را بجاهاي دیگر سپرده یا بنصّ قرآن یا وحی بغیر قرآن، و نیز این سوره مکیه است و مائده مدنیه و بسا که
جز این محرمات پس از آن حرام شده باشند، و مردار هر جانور جانداریست که بیتذکیه شرعیه جانش درآمده که پلید است و
378 ). و گفتند ضمیر به خوك برگردد و پلیدش براي : نجس و نفرت بار، و رجس بمعنی عذاب هم آمده- پایان- مجمع البیان 4
یعنی حرام « وَ عَلَی الَّذِینَ هادُوا » . و آنچه بنام بتان کشند فسق نامیده چون در فسق اندر است « یا فسق باشد » نجاست خواري آنست
در مجمع است که در معنایش اختلاف است 1- از ابن عباس و ابن جبیر و جز « کردیم بر یهود در زمان موسی هر ناخن داري را
آنها است که جانوریست که انگشتان جدا از هم ندارد مانند شتر، شتر مرغ و مرغابی و غاز 2- همان شتر تنها است 3- همه درندهها
و از گاو و گوسفند بر » و سگها و گربهها و هر چه با چنگال شکار کند در آن وارد است و هر پرنده چنگالدار و هر دابه سمدار
که با گوشت فربه است که بر آنها حرام نیست « جز چربی پشت آنها » از پیه تو دل و پیه قلوه و جز آن « آنها حرام کردیم پیهشان را
و چربی پشک انداز و پستان و پیه رودهها را یا آنچه باستخوان آمیخته در کشاف و جز آنست که پیه دنبه است که باستخوان دم
پیوست است، و گفتند: مخ است، در کنز است که پیه و چربی پهلو و دنبه است که باستخوان دم ترکیب شده، و دخول پیه پهلو در
ص: 29 روشنتر است، ( 1) و گفتند: آیه دلالت دارد بر حلال بودن این چیزها در شرع ما « ما حَمَلَتْ ظُهُورُهُما »
این سزاي ستمکاریهاي آنها » و گر نه اختصاص حرمت آنها به یهود معنا ندارد، هم دلالت بر تخصیص بیهوده دارد فرموده خدا
279 - یعنی راستگوئیم در اخبار : در مجمع است- 4 « وَ إِنَّا لَصادِقُونَ » . بکمک قرینههاي دیگر که نهان نیستند « است که بدانها دادیم
از تحریم و از ستمکاري آنها و در هر چیز و در اینکه این تحریم کیفر پیشینیان آنها بود و مصلحت کسانی که بعد از آنهایند تا
گفتند:- ره- یعنی شما را توانا کردیم بر تصرف در زمین و آن را بشما دادیم و پایگاه شما « وَ لَقَدْ مَکَّنَّاکُمْ فِی الْأَرْضِ » . وقت نسخ
از انواع روزي و هر گونه نعمت و بهره، و گفتند: منظور کسب و قدرت بر آن « و براي شما در آن وسیله زندگانی ساختیم » نمودیم
« و اسراف نکنید » فرمانی است بمنظور اباحه براي همه مباحات « بخورید و بنوشید » . و ابراز آنست و شما کم قدر دانید و شکر کنید
بدست اندازي بحرام، مجاهد گفته: اگر مانند کوه احد صرف در طاعت کنی مسرف نباشی، و صرف یکدرهم پول یا یک مدّ
گندم در نافرمانی خدا اسراف است، و گفتند: یعنی بیاندازه نخورید و ننوشید، و حکایت است که رشید پزشک نصرانی استادي
داشت و روزي بعلی بن حسین بن واقد گفت: در قرآن شما چیزي از علم پزشکی نیست با اینکه دانش دو تا است دانش دین و
و « بخورید و بنوشید و اسراف نکنید » : دانش تن، علی باو گفت: خدا همه پزشکی را در نیم آیه قرآنش فراهم آورده که فرموده
پیغمبر ما صلّی اللَّه علیه و آله و سلم همه طبّ را در فرموده خود آورده که: معده خانه درد است و پرهیز سره هر دارو و بهر تنی بده
آنچه را بدانش عادت دادي، پزشک نصرانی گفت: قرآن شما و پیغمبر شما براي جالینوس طبی وانگذاشتند. و گفتند: مقصود
صفحه 19 از 138
اینست که حرام نخورید و حلال را بروش حرام نخورید خوردن حرام گرچه اندکی باشد اسراف است و خوردن بیاندازه حلال که
ص: 30 نزد خردمندان زشت و مایه زیان باشد نیز اسراف است و حلال نیست، ( 1) چون کسی که گلاب در
دیگ بریزد بجاي آب و مشک در آن افشاند، و چون کسی که تنها یک اشرفی دارد و با آن عطر بخرد و عطر بزند و عیال خود را
و آنها را دشمن دارد، و چون خدا برگرفتن زیور را نزد هر مسجد تشویق .« راستی خدا مسرفان را دوست ندارد » نیازمند رها کند
کرد و خورد و نوش را مباح کرد و از اسراف نهی کرد، و جمعی از عرب بسیاري از این چیزها را حرام میدانستند تا آنجا که روغن
چه کس » اي محمّد « بگو » : و شیر را در حال احرام حرام میدانستند و سائبه و بحیره را حرام میدانستند خدا آنها را رد کرد و فرمود
که بلذت بخش تفسیر شده و گفتهاند: یعنی حلال و « حرام کرده زیوري را که خدا براي بندههاش برآورده و روزیهاي خوب را
بگو آنها از آن مؤمنانست در دنیا و ویژه آنها است روز » نخست اظهر است، چون در قیامت آنها را ویژه مؤمنان کرده و فرموده
ابن عباس گفته: یعنی مؤمنان در دنیا شریکند با کافران بت پرست در خوردن طیبات و پوشیدن جامه خوب و زناشوئی با « قیامت
زنان شایسته و سپس در آخرت طیبات ویژه مؤمنانند و مشرکان از آنها بهرهاي ندارند. و گفتند معنا اینست که اینها در دنیا براي
یعنی چنانچه شما را بمصالح و « چنین شرح دهیم آیات را » مؤمنان آلوده بغم و اندوه و رنج است و در قیامت از این آلودگی پاکند
413 ). و من گویم: بسا تقدیر آیه این : منافع دینتان آشنا کنیم آیات را هم براي مردم که میدانند بیان کنیم پایان- (مجمع البیان 4
باشد که: آنها از آن مؤمنانند و خاصّ آنان و براي آنها آفریدمشان و روز قیامت ویژه آنها گردند، یعنی کفار و مخالفان در دنیا
لَیْسَ عَلَی » بزور و ناحق شریک آنها باشند و در قیامت ویژه آنها شوند و شریکی ندارند از آنها، و مؤید آنست آنچه ما در باره آیه
گفتیم ( 1) و گویا بدین معنا اشارت دارد آنچه امیر المؤمنین علیه السّلام در نامه «- الَّذِینَ آمَنُوا ص: 31 تا آخر
بدانید اي بندههاي خدا که پرهیزکاران خیر دنیا و آخرت را بدست آوردند با دنیاداران در دنیاشان شریکند » خود باهل مصر نوشته
و آنان در آخرت با اهل آخرت شرکت ندارند. مباح کرده خدا براشان در دنیا آنچه آنها را بس است و بینیاز کند، خدا عزّ اسمه
رازي گفته: آنها در دنیا از مؤمنانند و خاص آنها نیستند چون مشرکان .« بگو چه کس حرام کرده زیور خدا را- تا آخر آیه » : فرموده
با آنها شریکند و روز قیامت خاص آنها باشند و کسی شریک آنها نباشد، اگر گویند: چرا نفرمود از آن مؤمنانند و دیگران؟ گوئیم
هر که کافر شود بهره اندکی بدو » براي آنکه آگهی دهد که در اصل براي مؤمن آفریده شدند و کفار تبع آنها شدند چنانچه فرمود
: سپس گفته: نافع خالصۀ را مرفوع خواند و دیگران منصوب ... ( 2) کلینی در ( 1 « دهم وانگه بعذاب دوزخش کشانم، 126 - البقره
-409 اصول کافی) بسندش از یونس بن ظبیان یا معلی بن خنیس آورده که بامام ششم علیه السّلام گفتم: شما را از این زمین چه
بهرهایست؟ لبخندي زد و فرمود: خداي تعالی جبرئیل را فرستاد و فرمانش داد با انگشت بزرگ پایش هشت نهر در زمین بکند چون
سیحان و جیحون که نهر بلخ است و خشوع که نهر شوش است و مهران که نهر هند است و نیل که نهر مصر است و دجله و فرات
آنچه را آب دهند یا آب از آنها گیرند همه از آن ما است و هر چه از آن ما است از شیعه ما است و دشمن ما را از آن بهره نیست
بگو آنها » جز آنچه بزور برد، و راستی دولت ما در مقامی است پهنتر از میان این و این یعنی آسمان و زمین سپس این آیه را خواند
بیزوربري. سپس طبرسی- ره- گفته: این آیه دلالت دارد بر جواز « ویژه آنها است روز قیامت » و زوربران « از آن مؤمنانند در دنیا
پوشیدن جامههاي فاخر و خوردن از طیبات حلال ( 3) و عیاشی بسندش روایت کرده که امام چهارم عبائی به 50 اشرفی طلا میخرید
، تا آخر آیه. آسمان و جهان، ج 9 « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَۀَ اللَّهِ » و چون تابستان میشد آن را صدقه میداد و باکی بدان نمیدید، و میفرمود
1) و بسندش از یوسف بن ابراهیم که نزد امام ششم علیه السّلام رفتم و جبه و روپوش خز بر تن داشت گفتم: قربانت این ) ص: 32
خز است در باره آن چه گوئی؟ فرمود: خز باکی ندارد گفتم پودش ابریشم است. فرمود: باکی ندارد حسین علیه السّلام را که
کشتند جبه خز بر تن داشت سپس فرمود: چون عبد اللَّه بن عباس را امیر المؤمنین علیه السّلام نزد خوارج فرستاد بهترین جامهاش را
پوشید و عطر بهتري زد و به بهترین مرکب سوار شد و نزد آنها رفت، گفتند: اي پسر عباس تو که بهتر مردمی در جامه و مرکب
صفحه 20 از 138
بپوش و خوش بپوش که خدا جمیل است جمال را « قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَۀَ اللَّهِ- تا آخر آیه » جبّاران نزد ما آمدي؟ این آیه را خواند
و نقل مؤید « کی حرام کرده » دوست دارد و باید از حلال باشد. و این آیه دلالت دارد که اصل در اشیاء اباحه است چون فرموده
بگو پروردگارم حرام کرده هرزگیها را » 413 ). سپس خدا سبحانه حرامها را برشمرد و فرمود : عقل آمده- پایان- (مجمع البیان 4
آشکار باشند یا نهان و گناه را و ستم را بناحق و شرك شما بخدا را که دلیلی بر آن فرو نیامده و حرام کرده که ندانسته بخدا چیزي
و گویا اشاره است باینکه خوردن طیبات و بهره بردن از لذتبخشهاي حلال حرام نیستند بلکه حکم بحرمت آنها حرام « را بگوئید
است چون ندانسته بخدا بستن است. گفتند فواحش همه زشتیها و کبائرند آشکار باشند یا نهان، و گفتند: زنا است، و گفتند عریان
گردیدنست و گفتند: اثم گناهان و نافرمانیها است، گفتند: گناهی که حد ندارد، و گفتند می و ستم و تباهکاریست و واژه بناحق
487 - است که یعنی لذتبخشهاي خوب، و حرام کرد بر آنها زشتیها و : در مجمع البیان- 4 « وَ یُحِ لُّ لَهُمُ الطَّیِّباتِ » . براي تاکید است
آنچه نفوس نفرت دارند. و گفتند: حلال کرد بر آنها آنچه از راه حلال بدست آرند و حرام کرد آنچه از راه ناپاك بدست آرند، و
گفتند: حلال کرد بر آنها آنچه را رهبانانشان و ملایانشان بر آنها حرام ص: 33 کردند و آنچه را اهل جاهلیت
حرام دانستند مانند بحیره و سائبه و حرام کرد بر آنها مردار و خون و گوشت خنزیر و آنچه با آنها یاد شده- پایان- ( 1) و گویم:
بیشتر اصحاب ما آن را دلیل گرفتند بر حرمت بسیاري از چیزها که در طبع بیشتر مردم پلید است. و این مورد اعتراض است زیرا
سیاق آیه مدح پیغمبر و شریعت او است که هر چه بر آنها حلال کرده واقعا پاکیزه است و اگر چه ما نفهمیم و آنچه حرام کرده پلید
است گرچه ما نفهمیم مانند خوراك لذیذي که از مال دزدیست که بیشتر مردم آن را لذیذ شمارند و در واقع پلید است، و بیشتر
داروها که مردم بدان نیاز دارند بیاندازه نفرت آورند و ندیدیم کسی آنها را حرام شمارد و تفسیر آیه بمعنی بینیاز به تخصیص و
موافق قواعد امامیه از حسن و قبح عقلی اولی است از معنی نیازمند بتخصیص بسیار بلکه آنچه بیرون رود از آن بیشتر باشد از آنچه
بماند در آن چنانچه بر کسی که مواردش را بررسی کند نهان نماند، و ممکن است گفت: این آیه در حکم صریح است به ثبوت
تیمم » : یعنی از روزي حلال و پاك و خدا فرمود « کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ » . حسن و قبح عقلی و اصحاب آن را دلیل آن نگرفتند
یعنی پاك، و بمعنی بیآزار هم هست چنانچه گویند زمان طیب یعنی نه گرم و نه سرد، و بمعنی « کنید با زمین طیب 43 - النساء
زیرا در اینجا « پرسندت چه بر آنها حلال شده بگو حلال شده طیبات، 4- المائده » لذتبخش و بینفرت هم هست چون قول خدا
مقصود از طیّب حلال نیست چون جواب بیفائده میشود زیرا پرسش از حلال بوده و در جواب نگوید حلال است، و طاهر هم
مقصود نیست زیرا طاهر را باید از شرع فهمید، و معنی بیآزار هم نیست چون بیآزار وصف مأکول نیاید پس باید مراد همان لذت
بخش و بینفرت باشد که در طبع خود آنها است و متبادر از لفظ طیب هم همین است عرفاً و در اخبار هم مؤید آن آمده و مقصود
عرف میانه مردم است که توانگرند، در حال اختیار، نه مردم بیابان و بیچارگان از اعراب سخت زندگی زیرا آنها هر چه بجنبد و بر
زمین راه رود خوش دارند، و از یکیشان ص: 34 پرسیدند چه میخورید؟ ( 1) گفت هر چه بجنبد و راه رود
مگر ام جنین یکی گفت امنیت بر امّ جنین مبارك باد که خوردنی نیست، این خلاصه کلام شیخ است، در مبسوط و جز او جز
اینکه او نخست حلال را بجانور و جز آن بخش کرده و جانور را بزنده و جز آن، و گفته: هر جاندار زنده حرام است چون حلالی
آن از شرع نرسیده بدلیل اینکه ذبح جاندار ممنوع است، و هر جاندار بیجان و جز جاندار در اصل مباح است و در استثناء جاندار
زنده از این اصل اشکال است براي اینکه دلیل حلالی عام است و استناد بحرمت ذبحش بیدستور شرع قابل منع است، و این اصل
کلی باب اطعمه است. و من گویم: سستی برخی از این سخن را در گذشته دانستی و باز گوئیم اینکه گفته مراد از طیب حلال
نیست قابل منع است زیرا بسا مقصود اشاره بآنچه باشد که حلیت آن بیان شده و حلالهاي دیگر را پس از آن آورده، و عنوان
طیّبات براي بیان اینست که هر چه را ما براي شما حلال کردیم همان طیب واقعی است و اینکه گفته: طاهر را باید از شرع شناخت
دلیل نیست که طیب بمعنی طاهر نباشد پس از آنکه خدا در قرآن و بزبان پیغمبرش نجاساترا بیان کرده و از آن استفاده شود که جز
صفحه 21 از 138
نجاسات منصوصه حلالند و دلیلی بر نجاست آنها نیست و اینکه گفته خوردنی به بیآزار وصف نشود قابل منع است زیرا بسیاري از
خوردنیها و نوشیدنیها خرد و تن را تباه کنند، و انحصار معنی طیب بدان چه گفته ممنوع است زیرا بسا مقصود از آن ناپلید معنوي و
وَ رَزَقَکُمْ مِنَ » . بیزشتی واقعی باشد براي اینکه زیان دینی و دنیوي دارد گرچه ممکن است که این همان معنی بیآزار باشد
براي اینکه همه ثمرات روزي آدمی نباشند ... بیضاوي « و برآورد براتان از ثمرات رزقی » برخی وجوه پیش را پذیرا است « الطَّیِّباتِ
و مسخر » (1) گفته: روزي براي شما که با آن زندگی کنید و شامل خوراك و جامه هر دو هست ... ص: 35
و آنها را آماده « و مسخر کرد براتان نهرها را » یعنی بخواست او تا بهمه جا « کرد براتان کشتی تا بفرمانش در دریا روان باشد
بهرهگیري شما ساخت و گفتند: معنی مسخر کردن آنها آموختن راه بهرهبري از آنها است. گویم: آیه دلیل است بحلال بودن
ثمرات آنچه از زمین برآید و جواز خوردن و نوشیدن و پوشیدن آنها و جواز کشتیرانی و کشتی سواري و جواز نوشیدن و وضوء و
غسل از نهرها و دیگر بهرهها جز آنچه بدلیل خارج شده و هم بجواز آبیاري کشت و درخت و پاشیدن بر زمین و انتفاعات دیگري
و ساختیم براي شما پیش از آن زمین را، و زمین را کشیدیم و بر آن لنگرها افکندیم از کوه و رویاندیم در آن » . که از آن نهی نشده
در مجمع است که یعنی آفریدیم براي شما در آن معیشت از کشت و « از هر چیز مناسب و ساختیم براي شما در آن وسائل زندگی
و» گیاه، و گفتند: یعنی خوراکیها و نوشابهها که بدان زندگی کنید. و گفتند، مقصود تصرف در وسائل روزیست در مدت زندگی
یعنی آن را وسیله « فَأَسْقَیْناکُمُوهُ » ... یعنی شکارها و جانوران که خدا آنها را روزي دهد نه شما « آنان که شما روزي ده آنها نباشید
سیراب شدن شما ساختیم و شما نگهبان آن نباشید بلکه خدایش در آسمان نگهدارد وانگه بزمینش بیارد و در آتش بدارد و با
بیضاوي گفته: یعنی دلیلی که از نادانی برهاند و بدانش « راستی شما را در چهارپایان عبرتیست » . چشمهها باندازه نیازتان برآرد
بنوشانیم بشما از آنچه در شکم آنها است و این بیان عبرتیست که از میان سرگین و خون شیري پاك برآید که از برخی » کشاند
اجزاء خون تراود که از اجزاء لطیف سرگین باشند از آن خوردنیها که در شکمبه اندازهاي هضم شدند و از ابن عباس است که
چون چهارپا علف خورد و در شکمبهاش پخته شود فرودینش سرگین است و میانه آن شیر و بالایش خون، و بسا اگر درست باشد
مقصود اینست که میانه مایه شیر است و زیرش مایه خونی که غذاي تن است زیرا آنها در خود شکمبه پدید نشوند و تهنشین آن
سرگین است و آنها را بدارد ص: 36 تا بهضم دوم رسند ( 1) و اخلاط چهارگانه از آنها برآید که آبکی
باشند و نیروي تشخیص فزونی آن آب را از آن بقلوهها ریزد و به زهره و سپرز و باقی را که پخته کند باندام تن پخش کند و بخش
هر کدام بتقدیر حکیم علیم بدو رسد و اگر حیوان ماده است اخلاطی بیش از غذاي تن بواسطه برودت مزاج دارد که آن فزونی را
نخست برحم ریزد براي بچه شکمی و چون زائیده شد آن را به پستانها ریزد و سفید گردد بوسیله گوشتهاي سفید آنها و شیر شود و
از هنر خداست پدید کردن اخلاط و شیر و آماده کردن قرارگاه و مجاري آنها و وسایل تولید و نیروهاي کارگر در آن در هر زمان
که شایسته است و اینست که وادار میکند باعتراف بکمال حکمت و شایانی رحمتش و این شیر پاك برآید و بوي سرگین ندارد و
بواسطه تنگی مجاریش از اجزاء کثیفه جدا شده است. و رازي در تاویل آیه گفته: مقصود اینست که شیر از برخی اجزاء خون پدید
گردد و خون از اجزاء لطیف سرگین برآید که خوردنیهاي درون شکمبه است و شیر از اجزائی پدید شود که نخست میان سرگین
باشند و بار دوم از اجزائی که میان خونند، و خدایش از این اجزاء کثیف و سخت پاك کند و اوصافی در آن آفریند که بدانها شیر
یعنی شما را براي عبرت گرفتن نوشانید از ثمرات نخل و « وَ مِنْ ثَمَراتِ النَّخِیلِ وَ الْأَعْنابِ » .- باشد و سازگار تن کودك شود- پایان
از انگور از آنچه که از آن میان میسازید با روزي خوب حلال چون خرما و کشمش و شیره انگور و شیره خرما و هم سرکه و
چگونه از آن میسازید با اینکه روزي خوب حلال از آن توان ساخت که هم گله دارد و هم امتنان، و برخی گفتند. مقصود از سکر
سرکه است و از رزق حسن آنچه بهتر از آنست، و گفتند سکر هر آنچه حرام است از محصول آنها میباشد یا جز آن چون نبیذ و
سرکه « سکر » فقّاع و مانندشان، و رزق حسن هر آنچه خدا از ثمره آنها حلال کرده است و رفع گرسنگی کند. علی بن ابراهیم گفته
صفحه 22 از 138
است و از امام صادق علیه السّلام روایت است ص: 37 که آیه پیش از تحریم خمر بوده و نسخ شده ( 1) و این
دلیل است که مقصود از آن می است و سکر بهر دو معنی آمده، و گفتند: اگر مقصود می هم باشد دلیل جواز شرب آن نباشد زیرا
ذکر آن بر سبیل عتاب است که با منّت جمع شده پیش از تصریح بحرمت و معنی نسخ سکوت از بیان حرمت است و منافات ندارد
که در آن نشانهها است براي مردمی که » با روایاتی که آن همیشه حرام بوده و برابر کردنش با روزي خوب دلیل زشتی آنست
بیضاوي گفته: یعنی روزي شما کرده از لذتبخشها و حلالها که روزي « وَ رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ » و خرد خود را بکار میزنند « میفهمند
بخورید از آنچه که خدا بشما روزي » دنیا نمونه آنها است آیا بباطل که بتهایند بگروند یا حرام کنند آنچه را خدا حلال کرده
کرده، گفته: آنها را واداشته بخوردن حلال خدا و شکر نعمتش پس از بازداشتن آنها از کفر و تهدید آنها بر آن سپس حرامها را بر
آنها شمرده تا دانسته شود که جز آنها حلال است، وانگه تأکید کرد آن را بنهی از حرام کردن حلال بدلخواه خودشان و فرمود
چنانچه آنان گفتند، آنچه در شکم این چهارپایانست ویژه مردان ما است تا آخر آیه-. و روش گفتار و « بزبان خود وصف نکنید »
حصر در آغاز آیه دلالت دارند بر حصر محرمات باین چهار که ذکر کرده جز آنچه با دلیل بدانها پیوسته مانند، درندهها، و مقصود
اینست که نگوئید: این حلال است و این حرام تا زبان شما دروغ باشد، و این در وصف زبانشان بدروغگوئی بسیار رسا است که
گوئیا دروغ نامعلوم است و زبان آنها آن را شرح میدهد بدین سخن و از این رو از سخن شیوا شمرده شده چنانچه گویند چهره او
بمعنی اصناف است که بیکدیگر « ازواج » بیان علت است نه غرض « لِتَفْتَرُوا » . زیبائی را وصف میکند، چشمش جادو را بیان میکند
جفت میشوند، و نبات و شتّی بیان یا وصف ازواج هستند و میشود شتّی وصف نبات باشد که چون در اصل مصدر است مفرد و
جمع در آن یکسانست یعنی پراکندهها در صورت و عوارض و منافع که برخی آدمی را شاید و برخی بهائم را و از آسمان و جهان،
و مقصود اینست که بر آوردیم هر نوع گیاه را و گفتیم بخورید و « بخورید و بچرانید چهارپایانتان را » : ج 9، ص: 38 این رو فرمود
در مجمع است که مقصود از آن « کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ » ( بچرانید چون آماده بهرهوري است براي خوردن و علف چرا. ( 1
یعنی تجاوز نکنید و آن را بوجه حرام بخورید، و گفتند: یعنی از حلال بحرام تجاوز نکنید و آن را « و سرکشی نکنید » اباحه است
که پر سود و کم زیانست یا در خور صلاح آنها است و « آبی باندازه » کمک گناه نسازید تا خشم من بشما فرو ریزد و بایست شود
آن را در زمین جا دادیم و میتوانیم آن را از میان ببریم بوسیله فاسد کردنش یا تبخیرش یا فرو کشیدنش در زمین تا آنجا که
که » که کوه موسی است میان مصر و ایله گفتند کوه در فلسطین است « و درختی که از طور سینا برآید » ... برآوردنش نشدنی باشد
وَ سَخَّرَ لَکُمْ » . که با آن چراغ افروزند و نان خورش کنند که نان را در آن فرو برند و رنگ آن را گیرد « روغن دارد و رنگ آمیزي
که شما را به بهرهگیري از آن « و هر آنچه در زمین است » هر آنچه در آسمانها است وسیله سود شما ساختیم « ما فِی السَّماواتِ
بسوي زمین » چه محسوس و چه معقول چه بشناسید و چه نشناسید « چه از برون و چه از درون » بواسطه یا بیواسطه مسلط کردیم
وَ» ... یعنی بیگیاه نه زمین شورهزار که از آن چهارپاهاشان میخورند چون کاه و علف و خودشان میخورند، چون دانه و میوه « جرز
یعنی آنچه با دست خود از آن سازند مانند آب انگور و شیره و گفتند: یعنی بآفرینش خدا است نه کار دست شما « ما عَمِلَتْهُ أَیْدِیهِمْ
است ... ص: 39
اخبار باب
-1 در تفسیر علی بن ابراهیم بسندش از حفص بن غیاث که امام ششم علیه السّلام فرمود: اي حفص دنیا را نزد خود چون مردار (1)
2- در محاسن: بسندي از مفضّل بن عمر که بامام ششم علیه السّلام گفتم: ( دانم که براي ضرورت از آن چیزي خورم- الخبر- ( 2
بمن گزارش ده قربانت که چرا خدا می و مردار و خون و گوشت خوك را حرام کرده؟ فرمود: راستی خدا تبارك و تعالی اینها را
بر بندههاش حرام نکرده و جز آنها را حلال کرده براي رغبت بدان چه حرام کرده و زهد در آنچه حلال کرده، ولی خدا مردم را
صفحه 23 از 138
آفرید و دانست چه چیز تنشان را نیرو دهد و براي آنها خوبست و از تفضل خود آن را بر آنها حلال و مباح کرد و بمصلحت آنها و
دانست چه چیز بدانها زیان دارد و آنها را از آن بازداشت و آن را بر آنها غدقن کرد. و آنگه آن را بر بیچاره مباح کرد آنگه که جز
بدان نتواند زیست و فرمود: باندازه رفع نیاز از آن برگیرد نه بیشتر و آنگه فرمود: اما خوردن مردار را کسی ادامه ندهد جز آنکه
تنش سست شود و لاغر گردد و نیرویش برود و نژادش قطع شود و مرده خوار بمرگ ناگهانی بمیرد. و اما خورنده خون آب زرد
برآورد و گند دهن گیرد و بد خلق شود و دچار داء الکلب گردد و سخت دل و بیرحم گردد تا آنجا که امنیت ندارد از اینکه فرزند
و پدر و مادرش و خویشاوند و رفیق خود را بکشد و اما گوشت خوك براي اینکه خداي تبارك و تعالی مردمی را بصورت خوك
و خرس و میمون و مسوخات دیگر نمود و از خوردن گوشت مانند آنها غدقن کرد تا مردم از آن بهره نبرند و کیفرش را سبک
شمارند. و اما می را خدا غدقن کرد براي اثر آن و تباهی آن و فرمود: دائم الخمر دچار لرزش شود و نورش برود و مردانگیش نابود
گردد تا آنجا که بخونریختن از ص: 40 خویشان خود و زنا با آنها دلیر شود، و چون مست گردد بسا به
242 فروع) بدو سند مانندش : محرمان خاندانش بجهد و نفهمد، می بنوشنده خود جز بدي نیفزاید ( 324 - محاسن). در کافی ( 6
آمده. ( 1) بیان: در قاموس گفته: کلب بحرکت لام تشنگی و حرص و سختی و پر- خوري است که سیر نشود و فریاد سگ گزیده
را هم گویند، و دیوانگی و هاري سگ است بر اثر خوردن گوشت آدمی و جنون مانندیست که بر اثر گزیدن سگ هار دچار
آدمی شود- پایان- و گویا مقصود از آن در حدیث تشنگی یا پرخوري یا دیوانگی مانند سگ هار گزیده است، و جهیدن کنایه از
3- در معانی الاخبار- ( جماع است و بسا مقصود از آن کشتن است و مقصود از حرم زنان او است چنانچه در قاموس است. ( 2
فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ- 173 - البقرة- 125 - الانعام- فرمود: باغی » -214 بسندي از امام ششم علیه السّلام در قول خدا عزّ و جلّ
شورشی بر امام است و عادي راهزن که مردار بر آنها حلال نیست. ( 3) و روایت شده که عادي دزد است و باغی کسی که دنبال
5- از عیاشی: بسندي تا امام ( شکار رفته و روانیست براشان که در سفر نماز شکسته خوانند و در حال اضطرار مردار خورند. ( 4
6- (و در عیاشی بسندي (5) .( ششم علیه السّلام در تفسیر همان آیه که باغی ظالم است و عادي غاصب (تفسیر عیاشی ج 1 ص 74
8- (و در دعائم ( 7- (و در روایتی تفسیر آن را برابر حدیث شماره 4- آورده). ( 7 ( تفسیر آیه را برابر حدیث شماره 3- آورده). ( 6
9- و از همان بسندي از امام ششم علیه السّلام در تفسیر قول خدا ( الاسلام بسندي تفسیر آن را برابر حدیث شماره 5- آورده). ( 8
فرمود: باغی خارج بر امام است و عادي دزد است. ( 9) بیان: خلاصه مجموع اخبار اینست که هر « فَمَنِ اضْ طُرَّ غَیْرَ باغٍ وَ لا عادٍ »
سفري که روا نباشد شکستگی در نماز و روزه براي گناه و تجاوز بودن آن سفر، خوردن مردار هم براي ضرورت آسمان و جهان،
10 - در دعائم الاسلام از امام ششم علیه السّلام است که در باره کلیات آنچه خوردنش حلال ( ج 9، ص: 41 در آن روا نیست. ( 1
است و آنچه حرام فرمود: اما آنچه خوردنش براي آدمی حلال است و از زمین برآید سه صنف است از خوراکیها: 1- همه انواع
دانهها چون گندم، برنج، و اقسام قطنیه از عدس و نخود و لوبیا و جز اینها، 2- همه میوهها 3- همه قسم سبزي و گیاه و هر کدام از
اینها که خوراك آدمی باشد و سود و نیرو بدو دهد خوردنش حلال است، و هر کدام زیان دارند خوردنش حرام است مگر براي
درمان بیماري و اما آنچه از گوشت جانداران حلال است گوشت گاو و گوسفند و شتر و از جانداران وحشی گوشت هر کدام
نیش و چنگال ندارند، و از گوشت پرنده هر کدام چینهدان دارند، و از شکار دریا هر کدام فلس دارند، و جز اینها همه اصنافش
( حرام است، و هر تخمی دو سویش نابرابرند خوردنش حلال است و هر تخمی دو سویش برابرند از غیر مأکول اللحم است. ( 2
بیان: در نهایه گفته: در حدیث است که از قطنیه یکدهم گرفته شود، و آن با کسر و تشدید مفرد قطّانی است مانند عدس و نخود و
لوبیا و همجور آنها. در قاموس است که قطنیه با ضمه و کسره گیاه است و دانههاي زمین یا دانههاي جز گندم و جو و کشمش و
خرما، یا دانههاي پختنی، شافعی گفته: عدس و خلّر (گیاهی یا سیر یا ماش) و سیر و گاورس و نخود جمع قطانی است، یا خرفه و
11 - در دعائم- از علی علیه السّلام که فرموده مضطرّ مردار و هر حرامی را که بدان مضطر است میتواند خورد. ( سبزي تابستان. ( 3
صفحه 24 از 138
-12 جعفر بن محمّد علیه السّلام فرمود: هر که بخوردن مردار مضطر شود بخورد تا سیر شود و اگر بنوشیدن می مضطر شود (4)
13 - و از همان: از ابی جعفر ( بنوشد تا سیراب گردد و نتواند بدان ص: 42 باز گردد تا باز مضطرّ شود. ( 1
علیه السّلام که یاد آور شد پنیري که مشرکانش سازند با اینکه از مایه مردار در آن نهند و از ذبیحهاي که نام خدا در ذبح آن نبرند،
فرمود: اگر آن را بدانند خورده نشود، و اگر وضع پنیر دانسته نیست و ندانند چه کس ساخته و در بازار مسلمانان فروخته شود از آن
14 - در تفسیر نعمانی بسندها از امیر المؤمنین علیه السّلام که فرمود: آیات قرآن که تاویل و تنزیلشان یکی است هر آیه ( بخور. ( 2
محکمی است که در باره حرام بودن چیز معروفی است که در زمان عرب بوده که تأویل و تنزیل آن یکی است و نیازي بتفسیر و
- حرام است بر شما مادرانتان، و دخترانتان و خواهرانتان- تا آخر آیه- 13 » : شرح بیش از تأویل ندارد، مانند قول خدا در تحریم
و چون قول « جز این نیست که حرام است بر شماها مردار و خون و گوشت خوك- تا آخر آیه 173 - البقره » و اینکه فرمود « السنه
حلال » : تا آنجا که فرموده « ایا آنان که گرویدید از خدا بترسید و وانهید آنچه از ربا بجا است- تا آخر آیه 278 - البقره » خدا تعالی
بگو بیائید تا بخوانم بر شما آنچه را حرام کرده پروردگار شما بر » و فرمود خدا تعالی « کرده فروش و حرام کرده ربا را 275 - البقره
و مانند آنها در قرآن بسیار است از آنچه خدا حرام کرده و نیازي ندارد شنونده که از آنها پرسشی « شما- تا آخر آیه- 151 - الانعام
و فرموده « حلال است بر شما شکار دریا و خوراکش بهره شما است و کاروانها، 96 - المائده » کند، و فرموده خدا در باره حلالها
از آنچه » - پرسندت چه حلال است براشان- تا فرموده » و قول خدا تعالی « و چون از احرام درآمدید شکار کنید- 5- المائده » خدا
بپائید بعهدها حلال است بر » و فرمودهاش- خوراکتان حلال است براشان- 5- المائده- و فرموده او « خدا بشما آموخته- 4- المائده
و» شما زبان بسته جانوران جز آنچه بر شما خوانده شود جز حلالکننده شکار با اینکه شما محرم باشید- 1- المائده- و قول خدا
حرام نسازید پاکیزه آنچه را خدا بر شما حلال کرده » و قول خدا « حلال شده بر شما شب ماه روزه همخوابی با زنهاتان- 188 - البقره
15 - در محاسن: بسندي تا ( و مانندش بسیار است. در تفسیر قمی هم مانندش آمده. ( 1 « 87 - المائده ص: 43
علی علیه السّلام که پرسش شد از سفرهاي که در راه افتاده و گوشت و نان و پنیر و تخم مرغ فراوان دارد و کاردي هم در آنست
فرمود: آنچه در آنست قیمت شود و خورده شود چون تباهشدنی است و بجا نماند و اگر صاحبش آمد بهایش را تاوان دهند،
297 فروع) : گفتند: یا امیر المؤمنین ندانند سفره از مسلمانست یا گبر؟ فرمود: در آزادیند تا بدانند ( 453 - محاسن). در کافی ( 6
16 - در نوادر راوندي- 50 - مضمون شماره 15 - را بسندي آورده. ( 3) و از همان- 46 - بسندش که ( مانندش آمده با سندي. ( 2
پرسش شد علی علیه السّلام از یک گوسفندي پوست کنده و دیگري سر بریده که بر صاحبشان اشتباه شده کدام مردار است و
18 - در فقه الرضا فرمود علیه السّلام: اگر گوشتی یافتی و ندانی مردار ( کدام تذکیه شده؟ فرمود هر دو را نزد سگها اندازند. ( 4
است یا تذکیه شده تیکهاي از آن را در آتش انداز اگر بهم کشیده شد تذکیه شده و اگر روي آتش شل شد مردار است، و هر
شکاري بکنی در خشکی یا دریا حلال است جز آنچه برایت بیان کردم که در خبر آمده خوردنش بد است. ( 5) توضیح و بیانیست:
از روایات گذشته احکام مهمی استفاده شوند. 1- از روایت سکونی و دیباجی برآید که اصل در گوشت در افتاده اینست که تذکیه
شده تا بدانی مردار است چنانچه ظاهر عموم آیات و اخبار گذشته است و از حصر محرمات در آماري معین برآید که این از آنها
نیست، و ممکن است این حکم مقید به بلاد مسلمانان باشد و گویا ظاهر همین است و بسا مخصوص بدان چه باشد که قرائن دارد
بر اینکه از مسلمانی است و اینکه سائل گفته: یا از مجوسی است با آن منافات ندارد، زیرا محض احتمال است براي پرسش بس
است ولی اینکه فرمود: تا بدانی، دلالت دارد که با ظن باینکه از کافر است هم خوردنش رواست ص: 44 جز
اینکه علم شامل ظن هم باشد، ( 1) ولی مشهور میان اصحاب اینست که اصل عدم تذکیه است تا دانسته شود یا از دست مسلمان و یا
از بازار مسلمانان گرفته شود تا آنجا که برخی مبالغه کرده و گفته: اگر جلد قرآن در مسجدي باشد در حکم مردار است، و برخی
اصحاب گفتند در این باره اعتماد به ظن از اماره رواست. شهید ثانی در باره لقطه نعلین و انبان و شلاق گفته: نهان نیست که بیشتر
صفحه 25 از 138
نعلینها پوستند و هم انبان و شلّاق و حکم مطلق بجواز برگرفتن آنها یا حمل میشود بدان چه از پوست نباشد چون پوست افتاده
مجهول است و بحکم اصل عدم تذکیه مردار است یا حمل میشود بموردي که ظاهر امارات تذکیه آنست و برخی اصحاب گفته
اعتماد بدان شاید. و علامه رحمه اللَّه در تحریر گفته: اگر ذبیحه افکنده یافت، خوردنش روا نیست برایش تا نداند مسلمان سر آن را
بریده یا آن را در دست مسلمان بیابد. محقق اردبیلی- نور- در شرح ارشاد گفته: دلیل اجتناب از گوشت افتاده در راه که ذبحش
معلوم نیست اینست که اصل در مردار حرمت است، چون بیجانی دانسته است و تذکیه شروط وجودي بسیاري دارد که اصل عدم
آنها است ولی بسا بقرینه دانسته شوند و از این رو بر سر گوشت قربانی نشانی نهند، و عموم برخی اخبار هم بر آن دلالت دارند
چون صحیحه عبد اللَّه بن سنان که حلال بر حرام غلبه دارد. و خصوص روایت سکونی، و این روایت را آورده و گفته: ضعف سند
زیان بدان ندارد چون موافق عقل است و جز آن، و در آن احکام بسیاري است چون پاکی گوشت افکنده و هم پوست افکنده و
حمل میشود بر صورت وجود قرینه بدان که در دست مسلمان بودند، و بودن گوشت در دست گبر روشن نیست تا دلالت کند بر
حلال بودن ذبیحه کافر فافهم، و چون جواز خوردن مال مردم در صورت تلف شدن آن بینیاز باذن حاکم شرع بشرط اینکه آن را
بعهده خود قیمت کند، ص: 45 و چون عدم شرائط عدالت در قیمتگذار و تصرف کن، و اینکه تاوانش مال
صاحب آنست، و اینکه نادان عذر دارد تا بداند فتامل و خلاصه قرینه مایه ظن غالب معتبر است تا چه رسد بمقید علم یا ظن متاخم
بدان- پایان-. ( 1) و بدان که محقق در شرایع گفته: هر گاه گوشتی یافت شود و ندانند مذکی است یا مردار گفتهاند: در آتشش
اندازند اگر بهم رفت مذکی است و اگر پهن شد مردار است. علامه طاب ثراه در قواعد گفته: اگر گوشتی افتاده و ندانند تذکیه
شده اجتناب شود و گفتند در آتش اندازند و اگر بهم رفت حلال است و اگر پهن شد مردار است، شهید ثانی در مسالک پس از
نقل سخن محقق گفته این قول میان اصحاب بخصوص متقدمین مشهور است، شهید در شرح گفته: ندیدم کسی مخالف آن باشد
جز محقق در شرایع و جز فاضل علامه که آن را بلفظ گفتند آورده که مشعر به سستی آنست با اینکه محقق در نافع موافق مشهور
است و علامه در مختلف آن را در ضمن مسائل خلافی نیاورده، و شاید براي همین باشد، و برخی اجماع را دلیل آن دانسته و شهید
گفته: دور از باور نیست و مؤید آنست موافقت ابن ادریس که خبر واحد را حجت نمیداند و اگر اجماع نمیدانست بدان فتوي
361 فروع کافی) بسندش از شعیب از امام ششم علیه السّلام در باره : نمیداد و اصل این حکم ( 2) روایت محمّد بن یعقوبست در ( 6
مردیکه بآبادي درآمده و بگوشتی برخورده و ندانسته تذکیه شده یا مردار است فرمود: آن را بآتش افکن هر آنچه بهم رود تذکیه
شده و هر آنچه پهن شود مردار است، و با این شهرت سندش ضعیف است و توقف مصنف در باره آن موجّه است، و ظاهر روایت
اینست که حکم نشود بحلالی گوشت و عدمش بآزمایش برخی از آن بلکه باید هر تیکه جدا آزموده شود و هر کدام حکم خود را
دارند براي اینکه فرموده: هر آنچه بهم رود حلال است و هر آنچه پهن شود حرام است، و از اینجا است که شهید در دروس مایل
شده بسرایت حکم آن بگوشت مذکّی که با مردار مشتبه ص: 46 شده و میتوان با آتش آزمایش کرد- پایان-
سخن مسالک. ( 1) و من گویم: عبارت فقه از عبارت این خبر بهتر است و دلالت دارد بر اکتفاء بآزمایش یک قطعه در باره همه و
اینکه او گفته هر تیکه باید آزمایش شود اگر مقصود تیکههاي بهم پیوسته است بینهایت دور از باور است. و باید تا میشود تیکه
کرد و آزمود تا برسد بجزء لا یتجزي بر فرض امکان و اگر مقصود تیکههاي جدا است که دانسته نیست همه از یک جاندارند
شکی نیست که چنین است و اگر بدانند از یکی است حکم بتکرار آزمایش مشکل است گر چه احوط است. و بدان که منافاتی
میان روایت شعیب و روایت سکونی نیست چون نخست ظاهر در نپخته است و دوم در پخته و پس از پختن آزمودن سودي ندارد
زیرا ظاهر اینست که سبب جمع شدن گوشت تذکیه شده بیرون ریختن بیشتر خون رگها است و از این رو بر آتش بسته و درهم
شود، و مردار در غالب خونش برجاست و میان رگها بسته شده و چون آتش بدان رسد خون روان شود و گوشت پهن گردد و
گوشت پخته رطوباتش رفته و در آن چیزي نماند تا آزمایش را شاید. اگر گفته شود پاسخ روایت سکونی عام است و این مورد را
صفحه 26 از 138
باشند عموم ندارد چون ضمیر بهمان اشخاص برگردد و اگر بعموم مردم برگردد میشود حمل بر « آنان در وسعت » هم بگیرد گویم
- استحباب شود یا گفته شود رخصت در آنجا است که طریق علمی نباشد و این آزمایش مایه علم است و دیگر موضوعی ندارد. 2
چون گوشت مذکّی با مردار مشتبه شد ظاهر اصحاب وجوب اجتناب از همه است تا خصوص مذکی معلوم شود در جایی که شبهه
محصوره باشد نه در غیر محصوره که وجوب اجتناب از همه سبب حرج میشود، براي آنکه اجتناب از مردار واجب است و باید از
همه اطراف شبهه محصوره اجتناب شود ( 2) بدلیل فرموده پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم که حلال و حرام جمع نشوند با هم جز
اینکه حرام با حلال غلبه کند و بدان اعتراض شده که وجوب اجتناب از مردار بطور مطلق ممنوع است و رواست آسمان و جهان،
چنانچه اخبار صحیحه بدان دلالت دارند، و این «1» ج 9، ص: 47 که حرمت مخصوص بمرداري باشد که بخصوص معلوم است
روایت از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله عامیه است و مخالف روایات معتبره است و اصل و عمومات و حصر محرّمات حلال بودن را
ترجیح میدهد و ممکن است معنی روایت این باشد که حلال بر حرام غلبه میکند و حرام مفعول باشد و حلال فاعل. و گفتند: در
صورت اشتباه آن را بکسی که مردار را حلال داند بفروشند چنانچه شیخ در نهایه گفته و ابن حمزه پیرو او شده و علامه هم در
مختلف آن را تأیید کرده، و محقق هم در شرایع بدان مایل است بشرط اینکه در فروش همان مذکی را قصد کند ( 1) و مستند
صحیحه حلبی است از امام صادق علیه السّلام که گوید شنیدمش میفرمود: چون مذکی با مردار مشتبه شود آن را بفروشد بکسی
که مردار را حلال داند ( 6 فروع کافی 260 ) آن را بسندش آورده. و در حسنه حلبی است (در کافی همان صفحه) آنچه بر آن
دلالت دارد، و ابن ادریس از فروش و انتفاع بدان مطلقا منع کرده براي آنکه روایت فروش مخالف اصول مذهب است، و محقق
روایت را بقصد فروش مذکی تفسیر کرده، و بدو اعتراض شده که بیع مجهول است و قدرت بر تسلیم میسر نیست و بیع آن درست
نیست بتنهائی و در مختلف جواب داده که این بیع حقیقی نیست بلکه وسیله گرفتن مالی است از کافر برضاي او که جایز است و
اطلاق بیع بر آن صوري است براي مشابهت چون بذل مالی است بعوض، و بدین جواب اعتراض شده که حلال شمار مردار بسا
کافر ذمی باشد مانند مسیحی که مالش محترم است و نمیشود بطور مطلق فروش بحلال ص: 48 شمار مردار را
روا دانست، و بهتر عمل بدین روایت صحیحه است و رد اعتراضات در برابر آن، ( 1) آري ظاهر روایت راوندي عدم جواز بیع است
ولی از نظر سند معارض روایت صحیحه نتواند شد با اینکه منافاتی هم با آن ندارد زیرا این که فرموده آنها را نزد سگ اندازند
کنایه از ترك استعمال و خوردن آنها است و منافات ندارد با دادن آن بکسی که چون سگ است، و گویا کسی نگفته باید آن را
بخصوص خوراك سگ کرد چنانچه در مردارهاي دیگر هم نگفتند. و شهید قائل شده باینکه آن را با آتش آزمایش کنند و با
درهم شدن و پهن شدن تمیز دهند چنانچه در باره گوشت مجهول رسیده، و اعتراض شده که قیاس باطل است و فارق موجود است
زیرا مردار بودن گوشت افتاده صرف احتمال است ولی در اینجا مردار معلوم است و حکم مشتبه را نمیتوان بمعلوم اجراء کرد،
محقق اردبیلی گفته: این اعتراض محل تامل است زیرا از روایت برآید که بوسیله این آزمایش علم بتذکیه حاصل میشود و آن اعم
است از گوشت مطروح و مورد بحث با اینکه فرقی هم در میان نیست زیرا گوشت افتاده هم نزد فقهاء در حکم مردار است شرعا و
هر یک هم در اینجا محتمل است که مردار باشد نه متعین است و علم اجمالی بمردار اثري ندارد پس باید یا علت را مستقل
ندانست و آن در همه موارد قیاس منصوص العله رواست و یا از اصل حرمت دست برداشت پایان-. 3- دو خبر نخست دلالت دارند
بدان چه فقهاء گفتند در باره جستهاي که نمیماند مانند خوراك که جوینده مخیر است میان آنکه آن را بقیمتش ملک خود سازد یا
بفروشدش و بها را معرفی کند و یا آن را بحاکم دهد تا بهر چه براي او بهتر است در آن عمل کند، ( 2) و از پیغمبر صلی اللَّه علیه و
آله هم روایت کردند که فرمود: هر که غذائی جست آن را بخورد ولی آن دو خبر تنها دلالت بر جواز خوردن دارند و یکی بر
اینکه اگر مالکش آمد پولش را بدو دهد و بزودي گفتگو در باره آن در جاي خودش بیاید. 4- هر شکاري الخ دلالت دارد که
(1) اصل در حیوان اینست که حلال گوشت و قابل تذکیه است مگر آنچه را دلیل خارج کرده باشد. ص: 49
صفحه 27 از 138
و شهید ثانی- قد- گفته: اصل در حلال الاکل و حرامش اینست که بشرع رجوع شود و هر چه را مباح کرده مباح است و هر چه را
منع کرده حرام، و هر چه در شرع ذکر نشده مرجع عادت عربست: آنچه را پاکیزه دانند حلال است و آنچه را نفرت دارند حرام، و
بآیات گذشته استدلال کرده که سخن در باره آنها گذشت محقق اردبیلی طاب ثراه گفته دلیل عقل و نقل موافقند که خوردن هر
چیز بیزیانی حلال است، زیرا بیان شد که حکم عقل مباح بودن هر خوراك بیزیانیست جز آنچه را دلیل خارج کرده و آیات
که « وَ کُلُوا مِمَّا رَزَقَکُمُ اللَّهُ حَلالًا طَیِّباً، 88 - المائده » « خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً- 29 - البقره » شریفه هم در این باره بسیارند چون
حلال و طیب تاکیدند نه قید و آن ظاهر است، اخبار هم بدین معنا بسیارند و اجماع هم محقق و همه چیز بحکم عقل و نقل از
و « و حرام است بر شما خبائث 157 - الاعراف » کتاب و سنت و اجماع بر اباحه است جز آنچه نصّ بر حرمت دارد بطور عموم چون
هر چه دانسته شود که خبیث است حرام است ولی معنی خبیث مبهم است زیرا شرع آن را شرح نداده و معنی لغوي هم مقصود
نیست و عرف هم یک نواخت نیست، و میشود گفت مقصود عرف میانه مردم و بیشتر آنها است در حال اختیار مانند مردم شهر و
ده نه بیابان گردان که چیزي نزد آنها نفرت انگیز نیست بلکه هر خوردنی را پاکیزه شمارند و اعتماد بدانها نشاید. و یا بطور
-3 المائده تا آخر آیه، و خلاصه ظاهر حلال بودنست تا دانسته شود که حرام است براي اینکه « حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَۀُ » خصوص چون
بگو نیابم تا آخر آیه » خبیثه است یا جز آن براي آنچه گذشت و براي صحیحه ابن سنان و مؤید آنست حصر حرامها چنانچه فرمود
و آنچه بیتردید فهمیده شود همان حلال بودن است تا دلیل حرمت نباشد تا برسد بحیوان ذبح شده و اعضاء مردار « -145 الانعام
که هر چه دانسته شود که مردار است یا نامشروع سر بریده شده نیز حرام است جز آنچه استثناء شده و اما مشتبه و مجهول الحال
است جز آنچه استثناء شده ظاهر سخن فقهاء حرمت است نیز ولی مورد تامّلی است که بدان اشاره شد، این قاعده کلّی آسمان و
جهان، ج 9، ص: 50 است بینظر بدلیل خصوصی که در مورد حلال و حرام وارد است و باید پیرو آن بود فتامل پایان سخن او-
216 و در تهذیب 217 - بسندي از عبد العظیم بن عبد اللَّه حسنی که از امام : 19 - در فقیه- 3 ( قد- و آن در نهایت متانت است. ( 1
فرمود: یعنی آنچه براي بت سر برند یا براي درخت که خدایش حرام کرده چنانچه « ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ » نهم علیه السّلام پرسیدم از
حرام کرده مردار و خون گوشت خوگ را پس هر کس بیچاره شود و باغی و عادي نباشد گناه ندارد که از مردار بخورد گفتم یا
ابن رسول اللَّه کی مردار براي مضطرّ حلال شود؟ فرمود: پدرم از پدرش از پدرانش برایم باز گفتند که همین از رسول خدا صلی
اللَّه علیه و آله پرسش شد و باو گفته شد ما در سرزمینی باشیم و دچار قحطی شویم چه زمانی مردار بر امان حلال شود؟ فرمود: تا
چاشت و شام ندارید و دست شما بسبزه بیابان نرسد (ما لم تصطبحوا او تغتبقوا او تحتفئوا بقلافشأنکم بها). عبد العظیم گفت: باو
فرمود: عادي دزد است ؟« هر که مضطر شد نه باغی و نه عادي 173 - البقره » گفتم یا ابن رسول اللَّه چه معنا دارد قول خدا عزّ و جلّ
و باغی آنکه بشکار میرود براي خوشگذرانی و بازیگري نه براي مخارج عیال خود، که نتوانند مردار بخورند چون مضطر شوند و
مردار بر آنها در حال اضطرار حرام است مانند حال اختیار، و نتوانند روزه را بخورند و نماز را شکسته بخوانند در سفر گفتم: فرموده
یعنی چه؟ فرمود منخنقه « جز آنچه را تذکیه کنید 4- المائده « وَ الْمُنْخَنِقَۀُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّیَۀُ وَ النَّطِیحَ ۀُ وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ » خدا
جانوریست که آن را خفه کردند تا مرده، موقوذه آنست که بیماري آن را فشرده تا بیحرکت شده، متردیه آنچه از بلندي یا کوه
پرت شده یا در چاه افتاده و مرده، نطیحه آنچه جانور دیگرش شاخ زده و مرده و آنچه درنده از آن خورده تا مرده و آنچه بر سنگ
( یعنی چه؟ ( 2 « وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ » : بتها یا بر خود بتها کشند جز آنچه زنده بآن رسند و سرش را برند و تذکیهاش کنند، گفتم
فرمود: در جاهلیت ده کس شریک ص: 51 میشدند و یک شتر میخریدند و با ده چوبه تیر تقسیم بندي
میکردند که هفت آنها بهره داشت و سه آنها بیبهره بودند نام آنها که بهره داشتند فذ، توام، نافس، حلس مسبل، معلّی و رقیب بود
و نام بیبهرهها، سفیح، منیح، و وغد بود، و با ده تیر قرعه میزدند و هر کس تیر بیبهره بنامش درمیآمد یک سوم پول شتر را باید
بدهد و قرعه را ادامه میدادند تا صاحبان سه تیر بیبهره درآیند و پول شتر را از آنها میگرفتند و آن را میکشتند و آن هفت تن که
صفحه 28 از 138
پولی نداده بودند میخوردند و بآن سه تن که پولی داده بودند چیزي نمیدادند، و چون اسلام آمد خدا آن را حرام کرد در آنچه
یعنی این حرام است. ( 1) بیانیست: مخمصه یعنی قحطی و گرسنگی، اینکه « وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ » حرام کرد و فرمود
فرمود: ما لم تصطبحوا: این خبر را عامه هم بنقل ابی واقد از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت کردند و در تفسیرش اختلاف
ما لم تصطبحوا أو تغتبقوا أو » : دارند. در نهایه گفته: در حدیث است که پرسش شد که کی مردار براي ما حلال است؟ فرمود
اصطباح در اینجا چاشت خوردنست، و غبوق شام خوردن و اصل آنها نوشیدن در بام و شام است و آنگه در « تحتفئوا بها بقلا
خوردن بکار رفتند، یعنی نمیتوانید آنها را با خوردن مردار جمع کنید، ازهري گفته: این تفسیر را از عبیده غلط گرفتند و گفتند:
مقصود اینست که چون براي چاشت و شام چیزي ندارید که بخورید یا بنوشید و سبزي و گیاه هم نیابید که بخورید مردار براي شما
است « ما لم تحتفوا بها » حلال است و گفته: این تفسیر درست است. و در باب حاء با فاء از ابو سعید ضریر آورده که درست
بیهمزه از احفاء شعر یعنی آراستن مو و کسی که با همزه گفته از ماده حفأ است که برريّ است و آن نادرست است زیرا که برري
از سبزیها نیست و ابو عبیده گفته: حفأ ریشه برري سفیدتر است و گاهی خورده شود، میفرماید مادامی که آن را نکنید و بخورید و
با فاء تشدیددار بمعنی گرفتن چیزي یک جا چنانچه زن موي خود را از چهره کنار « ما لم تحتفوا » رفع ضرورت کنید، و روایت شده
کی حلال شود براي ما مردار؟ فرمود: آنگاه که » 1) و در باب ج با ف گفته: از آنست حدیث ) زند. ص: 52
یعنی کف و چرك روي دیک را بدور افکندم، و در « جفأت القدر » یعنی سبزي را از بن نکنید و آن را بیندازید از « لم تجتفئوا بقلا
یعنی سبزي را آشکار کنید چون اختفاء بمعنی اظهار است و اخفاء بمعنی نهانکردن. طیبی گفته: « او تختفوا بقلا » : باب خ و ف گفته
یعنی تا زمین را خوب وانرسید آنگاه بمردار بچسبد و مقصود اینست که هر سه چیز باید نباشند تا مردار حلال گردد تا « تحتفوا بها »
واو آمده و نیازي بتکلف ندارد، و بنا بر اینکه با حاء « او » زمانی که یکی از این سه چیز نباشد. و در برخی نسخههاي فقیه بجاي
بینقطه باشد میشود کنایه از نبودن سبزي باشد و ریشه کن کردن آن که در عرف ما آن را ضرب المثل نابودي آرند و بسا در
با حاء بینقطه و قاف و باء یک نقطه است و مقصود پسانداز است « تحتقبوا » عرف آنان هم چنین بوده، و در برخی نسخ تهذیب
یعنی تا گیاهی پسانداز نکردید. در قاموس گفته: زلم با حرکت لام تیر بیپیکانست و نامها که در روایت آمده بر خلاف ترتیب
مشهور است و شاید تشویش از راوي باشد و بسا که منظور امام تعلیم آن نامها نباشد و همان اشاره اجمالی بکار آنها بوده و میشود
که در آن تعهد کرده تا آموختن روش قمار نباشد گرچه میشود حدیث را دلیل جواز تعلیم و تعلم روش قمار دانست براي جز
عمل بقمار، جوهري گفته چوبه تیرهاي قمار ده بودند بدین ترتیب 1- فذ 2- توام 3- رقیب 4- حلس 5- نافس 6- مسبل 7- معلّی
و سه بیبهره سفیح و منیح و وغدند پایان با اینکه در این ترتیب میان اهل لغت اختلاف است، فیروزآبادي گفته: مسبل چون محسن
20 - در تحف العقول- 337 - در خبري طولانی از امام صادق علیه السّلام که فرمود: ( ششم یا پنجم از چوبه تیرهاي قمار است. ( 2
آنچه خوردنش براي آدمی از آنچه از زمین برآید حلال است سه رسته از ص: 53 غذاها است: 1- همه دانهها
از گندم و جو و برنج و نخود و جز آنها از حبوب و هر بخش از گنجد و جز آن از هر دانه که غذاي آدمی شود در تن و نیرویش
همه حلالند و هر چه به تن آدمی زیان دارد خوردنش حرام است جز در حال ضرورت. 2- هر میوه که از زمین برآید و براي آدمی
غذا باشد و سود و نیرو دهد خوردنش حلال و اگر زیان زند حرام است. 3- هر نوع سبزي و گیاه زمین که براي آدمی سودمند
است و غذا است حلال است و هر روئیدنی که خوردنش زیان دارد بر آدمی چون گیاهان زهردار و مانند خرزهره و جز آن از هر
زهرداري خوردنش حرام است. و اما آنچه از گوشت جانوران حلال است گوشت گاو و گوسفند و شتر است و از جانوران وحشی
هر کدام بینیش و بیچنگالند، و از پرندهها هر کدام چینهدان دارند خوردن گوشت آنها حلال است و هر کدام ندارند همه
حرامند، و خوردن هر قسم ملخ باکی ندارد. و اما آنچه از تخم حلال است آنست که دو سویش با هم نابرابرند و آنچه دو سویش
برابرند همه حرامند. و آنچه از شکار دریا حلال است از انواع فلسداران است و آنچه فلس ندارد خوردنش حرام است. و اما
صفحه 29 از 138
( نوشابههائی که خرد را دگرگون نکنند بسیارند و نوشیدنشان باکی ندارد و آنچه از نوشابهها مستی آرد کمش هم حرام است. ( 1
بیان: فیروزآبادي گفته: کنجد بستانی دارد و دشتی که معروف به خلبهنگ است و جلجلان و دانهاش و گفته: دفل و دفلی بوزن
ذکري گیاهی است که بپارسی آن را خرزهره نامند، کشنده است، گلش چون گل سرخ است و بارش چون خرنوب که براي
کچلی و خارش بمالش سود دارد و براي درد زانو و پشت به ضماد کردن و براي راندن کک و موریانه آب پخته او را بپاشند، و
21 - در محاسن- 49 - بسندش از عبد اللَّه ( براي ریشه کن کردن ص: 54 پیسی مغزش را بمالند نافع است. ( 1
بن سلیمان گفت: از ابی جعفر علیه السّلام پرسیدم از پنیر، فرمود: از خوراکی پرسیدي که مرا خوش آید و آنگه چند درهم به
غلامی داد و فرمود: پنیر بخرد و غذا خواست و ما بهمراه او غذا خوردیم و پنیر را آوردند و فرمود: بخور، و چون از غذا فارغ شدیم
گفتم: چه گوئی در باره پنیر؟ فرمود: ندیدي من آن را خوردم، گفتم: چرا، ولی میخواهم از زبان شما بشنوم فرمود: من بتو از پنیر و
جز آن خبر دهم هر آنچه در آن حلال و حرام است برایت حلال است تا خصوص حرامش را بدانی و آن را وانهی. در کافی ( 6
فروع 339 ) بسندش مانندش آمده. ( 2) بیان: ظاهر اینست که پرسش از پنیر براي آن بوده که عامه از خوردنش کنارهگیري داشتند
باحتمال اینکه مایه پنیرش از مردار گرفته شده باشد، و مایه پنیر نزد ما از اعضاء نجس مردار استثناء شده، و بسا که جواب امام بر
پایه چشم پوشی از آنست یعنی اگر مایه پنیر از مردار هم نجس باشد خوردن پنیر بر ما رواست چون آن را ندانیم یا اینکه حکم
مردار در آن نیست یا براي اینست که نشسته آن نجس است. بنا بر قولی، یا براي آنکه غالباً مایه پنیر از گبرها گرفته میشده چنانچه
یعنی از هر دستی بخر و « پنیر را هر جا معرض فروش شد بخور » از برخی اخبار برآید در نهایه گفته در حدیث ابن حنفیه است که
22 - در محاسن- 945 - بسندش از ابو جارود که از ابی جعفر علیه السّلام پرسیدم از ( نپرس که مسلمان آن را ساخته یا دیگري؟ ( 3
پنیر و گفتم کسی بمن خبر داده که دیده در آن مردار نهادند، فرمود: براي اینکه در یک جا مردار در آن نهند در همه روي زمین
، حرام شود؟ چون دانستی در آن مردار است مخورش و اگر ندانی بخر و بخور، بخدا من ببازار گردم و از آن آسمان و جهان، ج 9
( ص: 55 گوشت و روغن و پنیر بخرم و گمان ندارم همه آنها نام خدا را در کشتن ذبیحه ببرند، اینان بربرند و اینان سودانی. ( 1
بیان: در قاموس گفته: بربر دستهاي آدمیند در مغرب زمین، و امتی دیگر در میان حبشیها و زنگیها که آلت مردان را برند و مهر زنان
خود کنند- پایان- و این خبر دلالت دارد که جائز است خرید گوشت و مانندش از بازار مسلمانان و بررسی و پرسش بد است.
محقق و جز او گفتند: و آنچه در بازار مسلمانان فروش شود از ذبیحه و گوشت خریدش رواست و بررسی از آن لازم نیست، و در
مسالک گفته: در این باره فرقی نیست که از دست مردم مسلمان شناخته گرفته شود یا ناشناخته چه آن مسلمان ذبیحه کتابی و جز او
را حلال داند یا نه بنا بر قول درستتر براي عموم نصوص و فتاوي، و مستند حکم اخبار بسیاریست، و همچنانست پوستهاي که در
دست آنها است، و در تحریر شرط کرده که باید مسلمانی باشد که ذبیحه اهل کتاب را حلال نداند و آن جدّاً سست است زیرا همه
مخالفان ذبیحه اهل کتاب را حلال دانند و بنا بر این باید گرفتن آن از مخالفان مطلقا روا نباشد و این خلاف اطلاق اخبار است، و
بدان که در سخن فقهاء تشخیصی براي بازار مسلمانان بیان نشده و باید در آن بعرف رجوع کرد ( 2) و در موثقه اسحاق بن عمار
است از امام کاظم علیه السّلام که باکی ندارد پوستین یمانی و هر چه در سرزمین اسلام ساخته شود باو گفتم: و گرچه در آن جز
مسلمان باشد؟ فرمود: اگر مسلمان غلبه دارد باکی ندارد. و عمل بدان سزد و منافی عرف هم نباشد و امتیاز بازار اسلام بغلبه
مسلمانانست در آن خواه حکمران آنها مسلمان نافذ الحکم، باشد یا نه. براي عمل بعموم خبر و چون که رواست خرید گوشت و
پوست از بازار اسلام لازم نیست بررسی از اینکه کشنده مسلمان بوده یا نه و از اینکه بسم اللَّه گفته و رو بقبله سر بریده یا نه، و
بررسی مستحب هم نیست و اگر گویند مکروه است وجهی دارد چون در خبر از آن نهی شد و کمترش کراهت است و در دروس
23 - در محاسن- 496 -: بسندش از بکر بن حبیب که پرسش شد (1) بنفی استحباب اکتفاء کرده. ص: 56
امام ششم علیه السّلام از پنیر و اینکه مایه از مردار در آن نهند، فرمود: خوب نیست، سپس درهمی فرستاد و فرمود: از یک مسلمانی
صفحه 30 از 138
24 - و از همان: که یک شیعه گفت: نزد ابی جعفر علیه السّلام بودم و یکی از همکیشان ما از ( آن را بخر و چیزي از او مپرس. ( 2
وي پرسید از پنیر، فرمود: آن خوراکی است که مرا خوش آید و من تو را از پنیر و جز آن خبر دهم هر چه حلال و حرام دارد براي
25 - از سرائر: بسندي از ضریس کناسی که از ابی جعفر علیه السّلام ( تو حلال است تا حرامش را بشناسی و آن را وانهی. ( 3
پرسیدم از روغن و پنیر که در سرزمین مشرکان روم یا بیم او را بخوریم؟ فرمود: هر چه را بدانی با حرام آمیخته مخورش و آنچه را
26 - و از همان: بسندي از امام ششم علیه السّلام که هر چه حرام و حلال دارد بر تو همیشه ( ندانی بخور تا بدانی که حرام است. ( 4
بخورید از » : 27 - در تفسیر امام- 265 - فرمود علیه السّلام: خداي تعالی فرموده ( حلال است تا خود حرامش را بدانی و وانهی. ( 5
است براي شما که فرمان پروردگارتان را برید در بزرگداشت هر که او « حلال و پاکیزه » از میوه و خوراك آن « آنچه در زمین است
آیا » : 28 - و از همان- 266 - فرمود علیه السّلام: خدا فرموده ( بزرگش داشته و سبک شمردن هر که او خوار و کوچکش کرده. ( 6
بخورید از پاکیزههاي » آنان که گرویدید بیگانگی خدا و نبوّت محمّد رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم و امامت علی ولی خدا
بر آنچه نصیب شما کرده از پائیدن بمقام ولایۀ محمّد و علی تا خدا شما را بدان از « آنچه روزي کردیم بشما و شکر خدا کنید
29 - در کافی: 6 فروع 329 -: بسندش از ابی جعفر علیه السّلام در حدیثی ( شرور شیاطین متمرد بر خدا عزّ و جلّ نگهدارد. ( 7
طولانی فرمود: بتو خبر دهم از پنیر و جز آن هر چه حلال و حرام دارد براي تو حلال است تا خود حرامش را بدانی و آن را وانهی.
30 - و از همان: بسندش از امام ششم علیه السّلام در باره پنیر که فرمود همه چیز برایت حلال (1) ص: 57
است تا دو گواه آیند و نزد تو گواه شوند که در آن مردار است. ( 2) بیان: دلالت دارد که نمونه این از آن قبیل است که گواه در
31 - در شهاب است که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله فرمود: راستی ( آن پذیر است نه روایت و فقهاء در آن اختلاف دارند. ( 3
حرامکننده حلال چون حلالکننده حرام است. در ضوء گفته: فائده حدیث اینست که باید بدان چه خدا مقرر کرده پابند بود و
33 - در محاسن- 259 -: بسندش از محمّد ( اعلام کرده که حرام کن حلال کیفر حلال شمار حرام را دارد و راوي ابن عمر است. ( 4
بن مسلم و جمعی که شنیدیم امام پنجم علیه السّلام میفرمود: تقیه در هر چیز است و هر چه آدمیزاده بدان بیچاره شد البته خدا آن
32 - عیاشی از ابی بصیر آورده که شنیدم امام ششم علیه السّلام میفرمود: مضطرّ می ننوشد که جز بدي ( را برایش حلال کرده. ( 5
-145 : ندارد برایش، و اگرش بنوشد او را بکشد مبادا قطره از آن نوشد- ج 1 ص 74 - تفسیر عیاشی. ( 6) در علل بسندي در- 2
آورده مانندش را- و روایت است که نیفزایدش جز تشنگی. وانگاه صدوق- ره- گفته: این حدیث چنین است که روایتش کردم و
نوشیدن می در حال اضطرار مطلقا مباح است مانند مردار و خون و گوشت خوك، و همانا براي آنش آوردم که در آن علتی ذکر
فرمود: « هر که بیچاره شد نه باغی و نه عادي » 35 - عیاشی: بسندي از امام ششم علیه السّلام در قول خدا ( شده و لا قوة الّا باللَّه. ( 7
باغی طالب شکار است و عادي دزد که نمیتوانند نماز را شکسته بخوانند، و نمیتوانند اگر به مردار مضطر شدند از آن بخورند و
همانا حرام است » 36 - در تفسیر امام علیه السّلام فرمود: خدا فرموده ( آنچه در اضطرار براي مردم حلال است بدانها حلال نیست. ( 8
و» که آن را بخورند « و خون و گوشت خوك » ص: 58 که جانش درآمده بیسر بریدن شرعی « بر شما مردار
و نام جز خدا در ذبح آن برده شده و آن قربانی کفار است بنام بتهاشان در برابر خدا، سپس خدا « آنچه قربانی است براي جز خدا
و « و نه عادي » و هنگام ضرورت بدان بامام بر حق نشوریده « هر که بیچاره شد بیکی از این محرّمات و نه باغی است » فرموده
چون » در خوردن این چیزها « گناهی ندارد » تجاوزکار و پیرو عقیده باطل در نبوت کسی که پیغمبر نیست یا امامت جز امام بر حق
که در حال ضرورت مباح کرده براي شما آنچه را در حال فراوانی « مهربانست » عیب پوش است اي مؤمنان « خدا آمرزنده است
حرام کرده. ( 1) بیان و تفصیلی است: خلاصه خلافی نیست که حرمت تناول محرّمات ویژه حال اختیار ماست و در هنگام ضرورت
- جائز است جز براي باغی و عادي و اقوالی در تفسیر آنها ضمن تفسیر آیات گذشت، و فقهاء در تفسیر آنها چند قول دارند: 1
باغی شورشی بر امام زمانست و عادي راهزن. 2- باغی آنکه قوت مضطر دیگر را بزور بستاند براي حفظ جان خود و این روا نیست
صفحه 31 از 138
بلکه باید تن بمرگ دهد و او را بخود نهد و عادي آنکه بیش از اندازه ضرورت حرام را تناول کند. 3- باغی مرده خوار و یا لذتبر
از آنست و عادي آنکه بیش از اندازه سیري از آن بخورد، و دانستن در اخبار تفسیر آنها چیست. اضطرار ترس بر جانست از
گرسنگی و تشنگی و آیا باید ظن بتلف آید یا ترس تنها بس است؟ مورد اشکال است و بیشتر فقهاء ترس از بیماري مهم یا فزونی
آن و یا طول کشیدنش را مانند ترس بر جان دانند. و هم ترس از ناتوان شدن در راه رفتن لازم یا جدا ماندن از رفیقان سفر که در
جدائی آنها بر خود یا آبرو یا همراهانش ترسد ملحق بدان دانند و بسا ترس از تلف مال هم در برخی صور اضطرار باشد و شیخ در
نهایه گفته روا نیست خوردن مردار جز براي ترس بر جان و در این صورت بسدّ رمق اکتفاء کند و شکم را پر نکند، و جمعی
اصحاب موافق او شدند، ص: 59 و نباید خودداري کند تا نزدیک مردن شود که دیگر خوردن سودي ندهد،
1) و جواز تناول حرام در اضطرار مخصوص نوعی از آن نیست ولی برخی بر دیگري مقدم است چنانچه بیاید، و خلافی نیست که )
مضطر براي سد رمق تناول کند که جانش بماند و بیش از سیري باتفاق روا نیست و ظاهر اکثر فقهاء عدم جواز از سدّ رمق بحد
سیري است و این درست است در صورتی که رفع ضرورت بهمان سدّ رمق بشود و اگر نیاز به سیري باشد چون گرفتار در بیابان که
بترسد اگر سیر نخورد در راه بماند یا نیاز براي رفتن یا مبارزه با دشمن دارد، تناول باندازه رفع ضرورت جائز است، و اگر بترسد
بحلال نرسد میتواند از آن توشه بردارد، و آیا تناول در حال ضرورت واجب است یا ترك آن براي تنزه رخصت دارد اقرب
وجوبست زیرا ترکش مایه خودکشی است که در کتاب و سنت غدقن شده، و اگر مضطر بتواند مال دیگري را براي رفع ضرورت
بزور بگیرد در صورتی که خود او بدان نیاز دارد جائز نیست و این یکی از معانی باغی است که گذشت و بسا مطلقاً روا نباشد زیرا
موجب هلاك دیگري شود و مانند کشتن دیگریست براي حفظ جان خود و اقرب اینست که روا نیست خوراك خود را بدیگري
- و گفتند: رواست بدلیل آیه ایثار- 9 « خود را دستی هلاك نکنید تا آخر آیه 195 - البقره » دهد و خود بمیرد چون خدا فرموده
الحشر. و اعتراض شده که خاص مقدم بر عام است، و اگر خود مالک بدان مضطر نباشد و در آنجا مضطري است بر مالک واجب
است که آن را بدو بذل کند اگر مضطر مسلمان است یا کافر ذمی یا پناهنده بمسلمانان و اگر گمان دارد که پس از آن بدان مضطر
میشود در وجوب دادن بمضطر کنونی اشکال است و اگر مالک خود بمضطر ندهد جائز است که وي آن را بزور بستاند بلکه
واجب است گرچه بمقاتله انجامد، و اگر مضطر بهاي آن را دارد بخشش مجانی بر مالک واجب نیست و با مطالبه مالک بر او لازم
است که بهاء را بپردازد، و اگر بیش از بهاي بازار خواهد شیخ گفته بذل فزونی بها واجب نیست و بسا که واجب باشد براي اینکه
1) و اگر مضطر بهاء ندارد و آن را مصرف کرد در وجوب پرداخت ) میتواند با آن رفع ضرورت کند ص: 60
بها هنگام توانائی بر آن دو قول است، و اگر براي رفع ضرورت مردار باشد و خوراك دیگري که حلال است اگر صاحب خوراك
آن را بیعوض یا بعوضی که بدان تواناست باو دهد مردار بر او حلال نیست و گرچه بهاء بیش از ثمن المثل باشد، و اگر مالک آن
را ندهد و میتواند بزور بستاند یا مالک زوردارتر است از او آیا مردار خورد یا مال غیر را یا مخیّر است میان آنها چند وجه است. و
اگر جز می نیابد شیخ در مبسوط گفته: رفع ضرورت بدان روا نباشد، و جمعی که در آنها است شیخ در نهایه گفتند جائز است
براي ترجیح حفظ جان و دلالت دارد بر آن خبر محمّد بن عذافر که بیاید و جز آن، و آن گرچه مجهول است ولی بچند سند
روایت شده که یک دیگر را تأیید کنند، و دلیل قول یکم روایت عیاشی و صدوق است از ابی بصیر که سندش ضعفی دارد، و
ممکن است حمل آن بر حرمت مداوا با آن و اگر چه دنباله آن که صدوق بیذکر سند نقل کرده شامل رفع تشنگی هم هست، و
اما درمان- با می و حرامهاي دیگر سخنش در ابواب طب گذشت، و نیز گذشت که هنگام ضرورت بول بر می مقدم است، و بول
خودش بر بول دیگر بقولی مقدم است، و گفتند اگر جز مردار آدمی نیابد رواست از آن بخورد، و اگر مردار جانوري هم باشد بر
مردار آدمی مقدم دارد، و اگر آدم زندهاي یابد که خونش محترم است روا نیست از او بخورد و گرچه کافر ذمی و پناهنده باشد، و
روا نیست آقا بنده خود را بخورد یا پدر فرزندش را، و اگر خونش محترم نباشد مانند کافر حربی و مرتد، رواست کشتن و
صفحه 32 از 138
خوردنش و گرچه کشتن او توقف باجازه امام دارد زیرا که آن مخصوص حال اختیار است، و در حکم آنها است زانی محصن و
محارب و منکر نماز و جز آنها که کشتنشان مباح است، و اگر حق قصاص بر کسی دارد و در حال اضطرار او را یابد میتواند براي
قصاص او را بکشد و بخورد، و اما زن کافره حربیه و کودکان آنها در جواز کشتن و خوردنشان دو وجه است، و برخی متاخرین
جواز را ترجیح داده است چون خونشان محترم نیست، ص: 61 و منع از کشتن آنها در غیر حال ضرورت براي
احترام جانشان نیست و از این رو کشتن آنها نه کفاره دارد و نه دیه بخلاف ذمّی و پناهنده و معاهد، و اگر مضطرّ جز خود را نیابد
باینکه تیکه از رانش یا جاي گوشتین دیگر ببرد و بخورد اگر ترس از این دارد که بریدن آن مردن آرد یا بدتر از آن بریدن حرام
( است بطور قطع، و اگر براي سلامت امید بخشتر است در آن دو وجه است. ( 1
باب دوم: براي