گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد نهم
باب هفتم شکار و احکام و آدابش
آیات قرآن مجید






3) مائده 1- جز شکار حلالشماران با اینکه شما در حال احرام باشید 4- پرسندت که چه براشان حلال شده بگو: حلال شده بر )
آنان پاکیزهها و شکار جانوران شکاري که سگدار باشید بیاموزید بدانها از آنچه خدا بشما آموخته پس بخورید از آنچه براي شما
نگهدارند و یاد کنند نام خدا را بر آن و بترسید از خدا که خدا زود حسابرس است 96 - آیا آنان که ایمان آوردید نکشید شکار را
یعنی « و آنچه آموزید از شکاریان » در حال احرام. ( 4) تفسیر: برخی آیهها در کتاب حج تفسیر شد و برخی در بابهاي سابق گذشته
شکار سگها بر شما حلال است و آنچه سگ آموخته ذبح کرده. و بیشتر مخالفان گفتند: مقصود از جوارح سگهاي شکاري و
پرندههاي شکاري و درندههاي شکاریست و آوردن مکلبین نظر بغالب است که شکاري سگ است یا اینکه هر درنده را سگ
گویند که پیغمبر در نفرین بر او فرمود: خدایا یکی از سگهاي خود را بر او چیره کن و شیر را بر او چیره کرد ولی این خلاف ظاهر
161 - گفته بقول ابن- عباس و عمر و ضحاك و سدّي جوارح همان : است و اخبار بسیاري در این باره بیایند، در مجمع البیان- 2
سگانند، و از ائمه ما علیهم السّلام هم روایت است ص: 135 که مقصود خصوص سگ شکاري است که اگر
صاحبش رسید و شکار را کشته حلال است ( 1) چه که فرموده از آنچه براي شما نگهدارند و سگ شکاري آموخته است بالهام
خدائی و پرورش آدمی زیرا هر دانشی الهامی است یا دست آورد خردي که خدایش داده، و گفتند یعنی از آنچه خدا بشما
324 تفسیرش گفته: : شناسانده که بدانها آموزید از دنبال کردن شکار بفرمان صاحبش و برگشتن او به خواندنش ... بیضاوي در- 1
یعنی از آن نخورند بدلیل اینکه پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم بعدي بن حاتم فرمود: و « بخورید از آنچه براي شما نگهدارند »
اگر از او خورده مخورش چون براي خودش آن را نگهداشته و شرط کرده در حلال بودن که سگ از آن نخورد و اگر خورد حرام
است، سپس گفته: بیشتر فقهاء بر این عقیدهاند، و برخی گفتند این شرط در پرندههاي شکاري نیست زیرا تأدیبشان تا این اندازه
یعنی چون براي شکارش فرستید نام خدا را ببرید یا اگر شکار « وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهِ » . نشدنیست و برخی گفتند مطلقاً شرط نیست
وَ» را زنده دریافتید براي تذکیهاش بسم اللَّه گوئید، یا براي خوردنش بسم اللَّه گوئید و معنی یکم اظهر و اشهر است چنانچه آید
صفحه 64 از 138
از خدا بترسید در فرمانها و غدقنهایش و بهیچ وجه نافرمانی نکنید، زیرا خدا زود بحساب رسد و باندازه ذرّهاي از او نهان « اتَّقُوا اللَّهَ
نماند در آسمانها و زمین، اشاره چشم و نهان دلها را میداند و فرمانش همین است که گوید بهر چه باشد و میباشد و بنده از هر خرد
و کلان در مقام تقصیر است، و این کمال آگهی است بر کمال غفلت و اهتمامی است بزود انجام دادن و عذر را تمام کرده- چنین
گفتند: و بدان که از این آیات احکامی برآید: 1- بمفهوم و منطوق دلالت دارند بر مباح بودن شکار کردن و شکار و گفتند مورد
اجماع امت است، و روایات در باره آن از طریق خاصه و عامه فراوانند و شکار خشکی در حال احرام از آن استثناء شده بشرحی که
در کتاب حج گذشت، و ظاهر فقهاء اینست که شکار کردن بازیگري و تفریح حرام است ولی شکارش حرام نیست چون حرمت
کار دلیل حرمت آن نیست ص: 136 و حرمت خود کار هم جاي اعتراضی دارد زیرا شکسته نبودن نماز و
2- ظاهر ( روزه چنین شکار کنی حرمت را نباید، ولی ظاهر اینست که خلافی در حرمت ندارند و برخی روایات مشعر برآنند. ( 1
آیه اینست که باید شکارگیر سگ باشد چنانچه دانستی، و شهید ثانی- ره- گفته: شکار کردن دو معنا دارد: 1- گرفتن شکار
وحشی و بند کردن او بابزار شکار و اگر چه هنوز زنده باشد و بشود او را تذکیه کرد. 2- زخم زدن باو با ابزار شکار که جانش
برآید بوجهی که حلال باشد، شکار بمعنی یکم باجماع جائز است بهر وسیله باشد از سگ و درنده و جز آنها و سخن در شرائط
شکار بمعنی دوم است و جواز آن بوسیله سگ آموخته اجماعی است از میان جانوران یعنی آنچه را بگیرد و زخم زند و بیجانش
بدست صاحبش افتد در حال جاندادن باشد حلال است و فرستادن سگ و زخم زدن او بهر جاي شکار باشد بجاي تذکیه است و
در شکار جز سگ از پرندههاي شکاري و درندهها خلاف است، مشهور میان فقهاء تا آنجا که سید مرتضی- ره- بر آن دعوي
اجماع کرده عدم صحت آنست بحکم آیه که گرچه لفظ جوارح عام است ولی آن را با کلمه مکلبین مخصوص بسگ کرده زیرا
مطلب آموزگار سگان شکاري است، و ابن عقیل گفته: شکار جانوران مانند سگ همچون یوز پلنگ و جز آن حلال است چون
کلمه جوارح عام است و در اخبار صحیحه و جز آن آمده که یوز مانند سگانست در این حکم، و تفسیر شیخ از این اخبار مختلف
است در جایی آنها را در مورد خود حجت گرفته و شکار یوز را چون سگ حلال دانسته بدلیل اینکه یوز هم سگ نامیده شود در
لغت و یک جا آنها را حمل بر تقیه کرده و یک بار دیگر حمل بر حال ضرورت و اخباري هم در حلال بودن شکار جز یوز رسیده
3- ظاهر آیه هر سگی است سلوقی باشد یا نه، (1) که آنها را حمل بر یکی از دو وجه اخیر کرده. ص: 137
سیاه باشد یا نباشد و این اصح دو قول است و ابن جنید- ره- سگ سیاه را استثناء کرده و گفته شکار با آن جائز نیست و این عقیده
احمد است و برخی شافعیها بدلیل روایتی از امیر المؤمنین علیه السّلام که شکارش خورده نشود و فرمود: رسول خدا صلی اللَّه علیه
4- از آیه کریمه استفاده شود که حلال بودن شکار سگ بشرط آموزش او است زیرا معنی آیه ( و آله فرمان بکشتن آن داد. ( 2
اینست که حلال است براي شما شکار آنچه آموزش دادید از سگها و آموزش دیدن را شرط حلالی ساخته و در آن سه چیز معتبر
دانند: 1- بفرمان و اشاره صاحبش دنبال شکار رود. 2- تا او را فرا خواند برگردد، و این شرط را بیشتر فقهاء مطلق آوردند و در
دروس آن را مقید کرده بدان جا که پس از فرستادن او براي شکار نباشد زیرا در این صورت بآسانی باز نگردد، و شهید ثانی- ره-
آن را نیکو شمرده و در تحریم هم نزدیک بهمین معنا را آورده و دور از باور نباشد. 3- شکار را نگهدارد و از آن نخورد که بدو
شرط برگردد یکی نگهداشتن و رها نکردن و دیگري از آن نخوردن و جمعی فقهاء چون صدوق و پدرش و حسن گفتند: نخوردن
شرط نیست و روایات بسیاري بر آن دلالت دارند و خالی از قوت نباشد و اخبار نخوردن حمل بر کراهت یا تقیه شوند و آن اظهر
( 203 بسندش از او آورده که باکی بخوردن سگ از آن نیست). ( 2 : است براي صحیحه حکم بن حکیم (که در فروع کافی 6
گویند: بامام ششم علیه السّلام گفتم: چه گوئی در سگ که شکار گیرد و آن را بکشد؟ فرمود: باکی ندارد بخور. گفتم: میگویند:
چون از آن خورد براي خود نگهداشته و آن را مخور، فرمود: بخور مگر این نیست که با شما هم قولند که کشتن سگ تذکیه
است؟ گفتم: آري، فرمود: چه گوئید در باره گوسفندي که مردي سر بریده آیا تذکیهاش کرده؟ گفتم: آري، فرمود: پس از آن
صفحه 65 از 138
سگی از آن خورده آیا بقیه آن ص: 138 خورده شود؟ گفتم: آري، ( 1) فرمود: چون در اینجا پاسخ مثبت بتو
دهند بدانها بگو چون سگ آن را تذکیه کند و از آن بخورد شما نخورید و چون این مرد آن را تذکیه کند و سگ از آن بخورد
شما بخورید؟ و شیخ این اخبار را حمل کرده باینکه خوردن سگ نادر باشد و آن بعید است و ابن جنید گفته: اگر پیش از بیجان
شدن از آن بخورد حرام است و پس از آن باشد حلال و این نیز راه جمعی است میان اخبار و خبر ابن حکیم هم بدان اشاره دارد،
عامه هم اختلاف دارند در این حکم براي اختلاف در اخباري که از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله رسیده و اشهر میان آنها اشتراط
وَ ما عَلَّمْتُمْ » و ظاهر اینست که « وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ » نخوردنست، و بسا که دلیل آوردند براي این شرط از قول خدا تعالی
آن را تخصیص داده بگواهی اخبار بسیار، و بنا بر اشتراط نوشیدن خون زیانی ندارد. و شرائط تعلیم باید تکرار « مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ
شوند تا ادب گرفتن سگ مطمئن باشد و شماره تکرار در سخن اکثر فقهاء نیست برخی دو بار را بس دانسته و برخی سه بار و اقوي
در این گونه امور رجوع بعرف است چون اندازه منصوص نیست، و چون آموخته شد اگر یک بار تخلف کرد زیان ندارد و اگر دو
بار شد باید دید دو بار براي آموخته شدن بس است یا نه اگر گفتیم بس است با دو بار تخلف زائل شده و اگر سه بار شرط کردیم
با سه بار تخلف زائل شود و همچنین اگر عرف را معتبر دانستیم در زوال رجوع بعرف شود، شهید ثانی- قد- چنین گفته. 5- آیه
اشاره دارد که شکار کفار حلال نیست زیرا خطاب با مسلمانانست و حلیت مقید است باینکه براي مسلمان نگهدارند، و خلافی در
حرمت شکار جز اهل کتاب از کفار نیست و اما شکار اهل کتاب مورد خلافی است که در ذبیحه آنها است چنانچه آید. 6- مناط
حلال بودن شکار بنا بر مشهور میان فقهاء مسلمانی کسی است که سگ را میفرستد نه آموزنده آن و اگر مسلمان سگی که گبر یا
بت پرست آموزد بفرستد و شکار بکشد حلال است و بر عکس حرام و شیخ در خلاف آن را اجماعی ص:
139 دانسته ( 1) و دلیلش صحیحه سلیمان بن خالد است که پرسیدم امام ششم را از سگ گبر که مسلمانش بگیرد و چونش دنبال
شکار فرستد بسم اللَّه گوید حلال است آنچه نگهدارد برایش؟ فرمود: آري، زیرا با سگ شکار کرده و نام خدا هم برده. در مبسوط
که آموزش را از مسلمان « تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ » گفته: شکار سگی که گبر آموزشش داده حلال نیست و دلیل آورده به
خواسته و آن را مسلمان نیاموخته، ( 2) و هم بروایت عبد الرحمن بن سیابه که پرسیدم امام ششم علیه السّلام را از اینکه سگ گبر را
بعاریه گیرم و با آن شکار کنم؟ فرمود: از شکارش مخور جز اینکه مسلمانش آموخته باشد، و پاسخ داده شده باینکه آیه بیان غالب
کرده نه بیان شرط و نهی خبر حمل بر کراهت شود براي جمع با اخبار دیگر با اینکه راوي آن مجهول است، و شیخ در دو کتاب
خبرش نخست را حمل کرده باینکه مسلمان گرفته و آموخته و دومی را باینکه مسلمانش نیاموخته، و گواه آن را ( 3) از روایت
208 بسندش روایت کرده) از امام ششم علیه السّلام که شکار سگ مجوسی را مخور جز اینکه : سکونی آورده (که کافی در 6
مسلمانش بگیرد و بیاموزد و بدنبال شکار فرستد و چنین است باز شکاري. و این دلیل است که در دو کتاب اخبار هم همان قول
- مبسوط را دارد که احوط است و اگر چه اظهر حمل اخبار نهی است بر تقیه که مذهب حسن و ثوري و گروهی از عامّه است. 7
آیه دلالت دارد بوجوب گفتن بسم اللَّه براي حلال بودن شکار و تفسیر آن به بسم اللَّه براي خوردنش البته که بعید است، و خلافی
نیست در وجوب و اشتراط آن براي حلال بودن آنچه سگ و تیر بکشند نزد ما و هر که بسم اللَّه را در ذبح لازم داند و دلیل هر دو
و حلال بودن مخصوص است بمورد آیه و خلافی نیست که بسم « نخورید از آنچه نام خدا بر آن برده نشده » قول خدا تعالی است
اللَّه نزد فرستادن سگ کافی است چون همه ادله بر آن تطبیق شوند و در صحیحه ابی عبد اللَّه (که در 6 فروع کافی 203 ) بدان
یعنی ص: 140 بسم اللَّه شرط است ( 1) ولی در کفایت بسم « چونش فرستد بسم اللَّه گوید » تصریح شده که
اللَّه پس از فرستادن و پیش از اینکه سگ شکار را بگیرد یا تیر بدان بخورد مورد خلاف است و بیشتر متأخرین آن را کافی دانستند
چون مصداق تسمیه محقق است و مورد خلاف تأخیر عمدي است و اگر فراموش کرده و در این میانه یاد آورده و نام خدا برده در
کفایت آن شبههاي نیست. چون این مقرر شد اگر عمداً بسم اللَّه نگوید شکار حلال نیست چون از آن نهی شده و حرام است و اگر
صفحه 66 از 138
فراموش کند حلال است چنانچه در ذبح آید ان شاء اللَّه. و اگر از نادانی بحکم بسم اللَّه نگفته مورد خلاف است برخی او را چون
فراموشکار دانسته و برخی چون عامد بر ترك. 8- فقهاء گفتند حیوان حلال گوشتی که مردارش حرام است یا میشود ذبحش کرد
یا نمیشود براي اینکه رمیده است و وحشی شده، و اگر میشود ذبحش کرد حلال نشود جز ببریدن گلوگاه او بشرحی که بیاید ان
شاء اللَّه و فرق ندارد که در اصل خانگی باشد یا وحشی و رام شده و بدست آمده و آنچه وحشی است مانند شکار همه اندام تنش
براي ذبح کافی است که چون تیر بدان خورد یا سگ هر جایش گیرد و بمیرد حلال است، و آن در شکار وحشی مورد اتفاق
مسلمانها است و در خانگی که وحشی شده چون شتر رمخورده مورد اتفاق فقهاء شیعه و بیشتر عامه است، و مالک مخالف آنست و
گفته: جز با بریدن گلو حلال نشود چنانچه شهید ثانی- قد- نقل کرده. من گویم: خانگی هم چون نشود سرش را برید یا نحرش
کرد شک نیست که مانند جانور وحشی شکار و کشتنش با شمشیر و نیزه و مانند آنها جائز است براي اخبار بسیاري که بر آن
دلالت دارند و گرچه بیش اخبار در باره شتر و گاو و کشتن آنها با شمشیر و حربه واردند ولی حکم آنها جز شتر و گوسفند را هم
فرا گیرد و هم ابزار تیر را گرچه محقق اردبیلی در باره تیر اشکال دارد ولی شکار آنها با سگ مشکل است زیرا در اخبار معتبره
دلیلی بر آن ندیدم و دخولش در شکاري که ص: 141 مدلول آیات است روشن نیست ( 1) و ظاهر تذکیه
میشود و استثناء از آن معلوم نیست، ( 2) روایت جابر که پیغمبر « ما أَکَلَ السَّبُعُ » محلله آنست که بیواسطه باشد با اینکه این مورد از
از عامّه است و دلالتش بر حکم مورد « هر حیوان رام که وحشی شد تذکیهاش مانند حیوان وحشی است » صلی اللَّه علیه و آله فرمود
اعتراض است، آري در خبري که در باب تذکیه آید دلالتی بر آن هست و ما در آنجا در این باره سخن گوئیم ان شاء اللَّه، بلکه در
کلام قدماء و فقهاء دلالتی بر آن ندیدم و بس همین را گفتند که زخم زدن با ابزار کافی است، شیخ در خلاف گفته: هر حیوانی
که میتوان تذکیهاش کرد اگر تذکیهاش مقدور نباشد چنانچه مانند شکار گریزان گردد یا در چاه پرت شود و نتوان سرش را برید
همان زخم کردنش تذکیهاش باشد در هر جا واقع شود و از صحابه علی علیه السّلام و ابن مسعود و ابن عمر و ابن عباس بدان
معتقدند و از تابعین عطا و طاوس و حسن و از فقهاء ثوري و ابو حنیفه و اصحابش و هم شافعی و گروهی گفتند تذکیه او فقط
ببریدن گلوگاه است مانند حال قدرت و اگر بزخمی در جز آن کشته شود حلال نیست. سعید بن مسیّب و ربیعه و مالک و لیث بن
سعد بدان رفتهاند و دلیل ما اجماع شیعه و اخبارشانست وانگه از طریق عامه اخباري داله بر جواز کشتن با تیر و نیزه زدن بران جانور
و مانند آنها آورده. صاحب جامع گفته: اگر نرّه گاو گریزان شد و شتر مست شد یا در چاه افتاد بیشتر گفتند با تیغ یا تیرش زنند و
بخورید از » : مانند آنها چون شکار بیابان. 9- شیخ در مبسوط و خلاف گفته جاي گزش سگ از شکار پاك است چون خدا فرموده
و فرمان شستن نداده و این عقیده برخی عامه است و مشهور میان فقهاء ما نجاست آنست چون با رطوبت با « آنچه براتان نگهداشتند
سگ نجس ملاقات کرده و از دلیل شیخ پاسخ دادند که اجازه در خوردن بنظر ذات شکار است و منافات با منع از آن بمانع دیگر
و مانند آنها منافات آسمان و « بخورید و بیاشامید » و « بخورید از آنچه غنیمت گرفتید » ندارد که نجاست باشد چنانچه قول خدا
جهان، ج 9، ص: 142 ندارند با منع از خوردن مورد اجازه براي عارضه نجاست و جز آن. ( 1) من گویم: اگر استدلال بدینست که
فاء دلیل فوریت است و بیدرنگ باید خورد در اینجا فاء براي تفریع است و اگر هم بدان معنا باشد منظور تعقیب عرفی است که
منافی فاصله شستن نیست چنانچه منافی فاصله پوست کردن و تیکه کردن و پختن نیست. (مترجم گوید: استدلال باطلاق کلام است
که اشتراط حکم را به وجوب غسل منتفی میسازد و درست است). 10 - چون سگ آموخته را فرستاد یا تیر و شمشیر را و جز آن
بشکار در انداخت و بدان رسید باید بزودي دنبالش رود و اگرش زنده نیابد حلال است و اگرش زنده یابد و در حال جاندادنست
که گلویش را بریده یا مریش را قطع کرده یا شکمش را دریده و رودههایش را پاره کرده وانهدش تا جان دهد و حلال است و اگر
زندگی پایدار دارد باید زودتر سرش را ببرد و حلال است و اگر بیتقصیر نتواند سرش را ببرد و بماند تا بمیرد بنا بر مشهور حکم
آن را دارد که زندهاش نیافته و حلال است و شیخ در خلاف و هم ابن ادریس و علامه آن را حرام دانستند و نخست اقوي است و
صفحه 67 از 138
اگر عمداً او را وانهد تا بمیرد بقول اکثر حرام است. در مسالک گفته فرق میان حیاة مستقره و عدم آن میان فقهاء ما مشهور است و
در اخبار نیست بلکه برخی اخبار بطور مطلق گوید اگر بتذکیهاش رسید او را تذکیه کند و برخی اکتفاء بهمان زنده بودنش دارد و
سخنی از استقرار حیاة ندارند و برخی هم براي وجوب تذکیه اکتفاء کرده باینکه دریابد شکار پا میزند یا چشمش میگردد یا دمش
را میجنباند. شیخ یحیی بن سعید گفته: شرط حیاة مستقره از مذهب نیست و باید عمل بر همین باشد. و با دریافت آن زنده و امکان
تذکیه حلال نباشد تا تذکیه شود و نبودن ابزار تذکیه عذر نمیشود ولی شیخ در نهایه گفته: خود سگ را وانهد تا او را بکشد و
حلال است و جمعی چون صدوق و ابن جنید و علامه در مختلف آن را پذیرفتند ص: 143 بدلیل عموم قول
204 بسندش آورده که) گفت : 1) و خصوص صحیحه جمیل (که در فروع کافی 6 ) « بخورید از آنچه براتان نگهدارند » خدا تعالی
از امام صادق علیه السّلام پرسیدم از مردیکه سگی دنبال شکار فرستد و آن را بگیرد و کارد ندارد سر شکار را ببرّد آیا سگ را
و پاسخ دادند که آیه .« بخورید از آنچه براتان نگهدارند » : وانهد تا آن را بکشد و حلال است؟ فرمود: باکی ندارد خدا فرموده
بسگ برگردد نه بشکارچی و معنا اینست که « یاخذه » عموم ندارد و گر نه با وجود ابزار هم باید جائز باشد و از روایت باینکه ضمیر
سگ شکار را گرفته و این دلیل نیست که شکار از کار افتاده و نمیتواند بگریزد و سگ از این رو او را نگه میدارد تا بکشد و
حلال است و در این اعتراض اشکال است زیرا اجماع مخ ّ صص آیه است در صورت وجود ابزار ذبح و نسبت بمورد بحث دلیل
تخصیص وجود ندارد و عام مخصّص در ما بقی حجت است و با تخصیص مورد اتفاق منافات ندارد، و روایت ظهور دارد که شکار
که میرساند مانع تذکیه نبودن کارد است نه گریز شکار و گر نه این « کارد ندارد » : از کار افتاده است بچند راه. 1- اینکه گفته
عبارت معنا نداشت. 2- اینکه گفته: تا او را سر ببرد بدان، که میرساند اگر کارد بود سرش را میبرید و گریزي نمیتوانست. 3- اینکه
میرساند که میتواند سگ را از او باز دارد و تنها براي نبودن کارد سگ را وامینهد تا آن را « آیا سگ را وانهد تا او را بکشد » : گفته
بکشد.
اخبار باب
-1 در قرب الاسناد- 51 -: بسندش تا علی علیه السّلام که آنچه باز صقر بگیرد و بکشد از آن مخور جز اینکه زندهاش یابی و (2)
سرش را ببري، و فرمود: چون تیر بشکار زدي و از تو نهان شد و تیرت را در مقتل آن یافتی بخور و آن را که سنگ یا گلوله گل و
تیر بیپیکان کشد مخور جز آنکه زنده باشد و سرش را ببري. ( 3) بیان: حیاة الحیوان بنقل از عجائب المخلوقات گفته: باز جز ماده
نباشد و نرش از نوع دیگر است چون حدأه و شاهین و از این رو اشکال گوناگون دارد، ص: 144 و سیبویه
گفته: صقر یکی از چهار پرنده شکاریست که صقر و شاهین و عقاب و باز باشند، و عرب هر پرنده شکاري را صقر خواند جز
کرکس و عقاب را و بدان اکدل و اجدل گوید و در میان پرندههاي شکاري چون استر باشد در میان چهارپایان چون شکیبا است بر
رنج و بیشتر تحمل خوراك سفت کند و الفتدارتر و یورش برتر است بر همه پرندهها چون کرکی و جز آن، و چون مزاجش سرد
44 -. و بدان که ابزار شکار حلال دو بخشند: جانور و جماد، و : است اگر همه روزگار بماند آب نیاشامد پایان- حیاة الحیوان 2
سخن در بخش یکم گذشت و اکنون در باره دوّم است که یا داراي تیغه آهنی است چون شمشیر و نیزه و تیر یا بیآنست ولی تیز
است و شکافنده یا با سنگینی کشد چون سنگ و گلوله گلی و چوب و بیتیزي و کشته بخش یکم حلال است چه زخم زند یا نه
چنانچه به پهنا بشکار خورد و میان فقهاء ما خلاف صریحی در آن نیست و اخبار بسیاري بر آن دلالت دارند. ( 1) سلّار در مراسم
- العلیه گفته: بدان که شکار بر دو دسته است: 1- با سگ آموخته یا یوز و صقر و باز یا تیر و نیزه و شمشیر یا تیرگزي و دام باشد. 2
با گلوله گلی و سگ و چوب و یکم همهاش با رسیدن ببریدن سرش حلال است جز که سگ آموخته آن را بکشد که باز حلال
است گرچه بندرت سگ از آن بخورد و اگرش عادت بدان باشد حلال نیست جز که زنده باشد و تذکیه شود، و دومی حلال نباشد
صفحه 68 از 138
جز بدان رسند و تذکیه کنند و با این حال مکروه است. و روایتی است در حرمت شکار با کمان گلولهاي و روایتی است بجواز
خوردن آنچه با تیر یا شمشیر یا نیزه کشته شود بشرط اینکه کشنده بسم اللَّه گفته باشد پایان ( 38 - مراسم العلیه). و ظاهرش تردید
در حلالی شکاریست که تیر یا شمشیر و نیزه کشد و آن ضعیف است. و دومی کشتهاش حلال است بشرط اینکه بدرد و درون تن
شکار رود و گرچه ص: 145 اندکی باشد و بسبب آن جان دهد و اگر ندرد حلال نیست. ( 1) و سومی
کشتهاش حلال نباشد مطلقا چه زخم آرد و چه نیارد و گرچه گلوله سرش یا عضو دیگرش را بپراند چنانچه این خبر بر آن دلالت
دارد ( 2) و از پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله روایت است که بعدي بن حاتم فرمود: مخور از شکار با گلوله جز آنچه سرش را ببري،
3) و در حدیث دیگر است که فرمود صلی اللَّه علیه و آله و سلم گلوله شکار نکشد و دشمن را نکاهد ولی دندان را شکند و دیده )
را برآورد. در مصباح گفته: معراض تیر بیپیکانست و در قاموس گفته دو سویش ناز کند و میانش کلفت و بپهنا بهدف رسد. و من
6 فروع کافی) بسند صحیح : گویم: در اینجا مقصود اینست که به پهنا بشکار خورد و پیکان ندارد ( 4) براي روایت ابو عبیده ( 212
از امام ششم علیه السّلام که چون با معراض تیر زدي و درید از آن بخور و اگر ندرید و بپهنا بشکار خورد مخور. ( 5) و در روایت
است از عدي بن حاتم که پرسیدم پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله را از شکار معراض فرمود: اگر با تیزیش کشد بخور و اگر با
348 ط 1 تهذیب) از امام ششم علیه السّلام که پرسیدمش از شکاري که : سنگینیاش کشد مخور. ( 6) و حلبی بسند صحیح ( 2
مردي به تیر زده و تیر بپهنا بدان رسد و آن را کشد و هنگام تیر انداختن بسم اللَّه هم گفته و پیکان آهن بشکار نخورده، فرمود: اگر
برسیدن تیر کشته شده و بخواهد بخورد حلال است. من گویم: در شکار با ابزار تازه درآمد بنام تفنک این زمانه اشکال است ولی
حلال بودنش دور نیست بویژه اگر بجاي گلوله سرب ساچمه آهنی در آن نهند چون دلیل حلیت عام است و بدلیل اینکه ابی جعفر
و اخبار گلوله منصرفند بدان چه در آن زمان معروف بوده و مؤید » 288 ) فرمود: هر که شکاري با اسلحه کشت - (در وسائل 16
و احوط اجتنابست و اصحاب شرط کردند در حلال بودن شکار با سگ و تیر که مرگش « آنست آنچه گذشت که شکار نکند الخ
بسبب زخم وارد از آنها باشد و اگر پس از شکار شدن بصدمه یا دریدن درنده یا کمک آنها جان دهد ص:
146 حلال نباشد، و بر آن متفرع گردد که اگر شکار با حیاة مستقره نهان گردد و آن را بیجان یابند حلال نباشد زیرا احتمال دارد
بسبب دیگر مرده باشد و آلودگی سگ بخون آن اثري ندارد چه بسا سگش زخم کرده و آفت دیگري هم بدان رسیده، و اگر زخم
آن را بحال مذبوح در آورده حلال است و گرچه نهان گردد و جان دهد و اگر فرض شود که بداند از زخمش مرده چون این
فرض دور از باور است حرمت را مطلق گفتند و علم در اینجا بمعنی ظن غالب است نه قطع یقینی چنانچه یابد ضربت در قتلگاه او
هست و سبب مرگ دیگري هم در میان نیست چنانچه این خبر بر آن دلالت دارد، و از عديّ بن حاتم روایت کردند که گفتم: یا
رسول اللَّه ما اهل شکاریم و یکی از ما تیر بشکار زند و دو تا سه شب از او نهان گردد وانگه او را بیجان دریابد؟ فرمودش: اگر اثر
2- در قرب الاسناد- 117 -: بسندش از علی ( تیرت را در آن دیدي و اثر درنده در آن نیست و دانی که تیرت آن را کشته بخور. ( 1
بن جعفر که از برادرم امام هفتم علیه السّلام پرسیدم از آهو یا گورخر یا پرنده که مردي بخاکش افکند وانگهش دیگري با تیر زند
فرمود اگر نهان نشده و بسم اللَّه گفته و تیر انداخته حلال است. ( 2) بیان: چون بسم اللَّه گوید، یعنی دومی که تیر زده و احتمال هر
دو را هم دارد و تخصیص به نخست که آن را بخاك افکنده بعید است و خبر دلالت بر احکامی دارد () 1- حلال بودن گورهخر
-2 نهان نشدن شرط حلیت تیر خورده است و گویا مقصود آنجا است که نداند به تیر او جان داده چنانچه گذشت 3- اینکه اگر
کسی بخاکش افکند و دیگري تیرش زند حرام نیست و اعتراض میشود باینکه اگر یکمی با بخاك افکندن آن را کشته شرط بسم
اللَّه براي دومی سودي ندهد و با ترك آن حرام نشود چنانچه مشهور است جز اینکه بسم اللَّه را ویژه یکمی بدانیم و اگر چنین نشده
ولی از کار افتاده جاندار زندهایست گرفته شده و باید سرش را برید و بتیر کشتنش سبب حرمتش شود و باید تیرزن ضامن آن باشد
براي یکمی جز اینکه تفسیر شود که پس از بخاك افتادن از کار نیفتاده و میتواند بگریزد و تیرزدنش ص:
صفحه 69 از 138
147 جائز است ولی این بعید است. ( 1) در تحریر گفته: اگر یکمی آن را تیر زند و بر جا دارد و دومی هم بآن تیر زند پس اگر تیر
یکمی کارگر شده باینکه بگلو یا دل آن خورده دومی ضمانتی ندارد برایش مگر آنکه با تیرش نقصانی بدو رساند و ضامن آن
نقصان گردد و اگر تیر یکم کاري نباشد و دومی او را از کار انداخت حرام است مگر سرش را ببرد و اگرش از کار نینداخت اگر
تذکیه شود پس از آن حلال است و اگر بتذکیهاش نرسد اگر یکمی نتواندش تمام ارزش آن بعهده دومی است با مراعات کسر
عیبی که یکمی بدان رسانده زیرا زخم دومی آن را حرام کرده و غرامت دارد و اگر یکمی تواند تذکیهاش کند و اهمال کند تا بهر
293 تفسیرش: بسندش از امام ششم علیه : 3- عیاشی در 1 ( دو زخم بمیرد نیم ارزش آن با مراعات عیب بعهده دومی است پایان. ( 2
السّلام که پرسش شد سگ گبر را مسلمانی آموزد و بسم اللَّه گوید و براي شکار رها کند؟ فرمود: آري او سگبانست چون نام خدا
4- عیاشی- 294 تفسیرش-: بسندش تا علی علیه السّلام که یوز شکاري و سگان کردي که آموزش ( بر آن برد باکی ندارد ( 3
گیرند چون سگ سلوقی باشند. ( 4) بیان: در قاموس است که سلوق چون صبور قریهایست در یمن و زره و سگ را بدان نسبت
دهند یا نام شهریست در کنار ارمنیّه یا نسبت به سلقیه است با حرکت لام نام شهري در روم که در تلفظ نسبت تغییر کرده پایان و
205 : ظاهر خبر دلالت دارد بحلالی شکار یوز و حمل بر تقیه شده که دانستی و عامی بودن روایت مؤید آنست. و در کافی 6
فروع- بسندش آن را از سکونی آورده که فرمود سگان کردي الخ و یوز در آن ذکر نشده و ممکن است عبارت نخست جمله
مستقلی باشد و مقصود این باشد که یوز هم از جانوران شکاریست ولی مکلّب نیست که شکارش حلال باشد و گرچه بعید است،
5- در کتاب مسائل علی بن ( در مسالک گفته: باجماع فرقی میان سگ ص: 148 سلوقی و جز آن نیست. ( 1
جعفر است از برادرش موسی علیه السّلام که پرسیدمش مردي را شاید کبوتر حرم را در حل شکار کند و سرش را ببرد و آن را
251 - بحار الانوار- ( 2) بیان: حکمش در کتاب : بحرم برد و بخورد؟ فرمود: خوردن کبوتر حرم در هیچ حال شایسته نیست- 10
6- در دعائم: بسندش از امام پنجم علیه السّلام از پدرانش که پرنده در آشیانهاش در امان خداست چون ( حجّ آید ان شاء اللَّه. ( 3
( 7- و از امام ششم علیه السّلام که جانداري شکار نشود جز که تسبیح را ضایع گزارد. ( 5 ( پرید آن را شکار کنید اگر خواهید. ( 4
-8 و از علی علیه السّلام که چون پرنده ملک شد وانگه پرواز گرفت و گرفته شد حلال است براي گیرندهاش امام ششم علیه السّلام
فرمود: مقصود بازها و مانند آنها است که در اصل مباحند و غدقن شد از شکار کبوتر میان شهرها و اجازه هست در شکارشان میان
9- و از علی علیه السّلام که: شکار از آن آنست که زودترش گرفت. ( 7) بیان: اگر شکار را رها کرد بیقصد رفع ید از ( دهها. ( 6
ملکش خلافی نیست که در ملک او میماند و اگر بقصد اخراج از ملک باشد در خروجش از ملکش خلاف است بدو قول 1- که
اشهر است عدم خروج است 2- خروج از ملک او است که شیخ در مبسوط آن را برگزیده و دلیل آورده که اصل در شکار ملک
نبودنست و ملک او بوضع ید است و سببش از میان رفته و سستی این دلیل نهان نیست و نتیجه سلب ملک از او ملک شدن براي
کسی است که آن را دوباره شکار کند و نخست نتواند آن را از او بگیرد، و بنا بر عدم خروج از ملک با قصد رفع ملک یا تصریح
باباحه است آن آیا براي دیگري مباح است یا نه دو وجه دارد و درستتر اباحه بر دیگرانست باین معنی که هر کسش خورد
غرامتی ندارد ولی تا عین او موجود است مالک تواند بدان برگردد و آن را بستاند مانند نثار عروسی و خبر اگر صحیح آسمان و
جهان، ج 9، ص: 149 باشد مؤید آنست که مختار مبسوط است و گویا نهی از شکار کبوتر شهر براي اینست که غالباً ملک
دیگریست و ممکن است حمل شود بر کبوتري که نشانه ملک دارد یا بر کراهت و در یک نسخه بجاي قري عراء آمده یعنی فضاي
10 - در دعائم: بسندش تا علی بن ابی طالب ( بیساتر و آزاد و بدون مدّ بمعنی ناحیه و جانب است و مقصود از آن بیابانها است. ( 1
فرمود: مقصود سگانند و جارح کاسب است که « وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ » علیه السّلام که پرسش شد از قول خدا عزّ و جلّ
11 - و از آن حضرت علیه السّلام ( خدا عزّ و جلّ فرماید: وَ یَعْلَمُ ما جَرَحْتُمْ بِالنَّهارِ- 60 - الانعام یعنی آنچه کسب کنید در روز. ( 2
است که آنچه را از سگهاي آموخته نگهدارند خورده شود و اگر چه آن را کشته باشند و آنچه را سگان نیاموخته کشتهاند خورده
صفحه 70 از 138
12 - و از امام پنجم و ( نشود یعنی با بسم اللَّه گفتن هنگام فرستادن آنها و باکی نیست بخوردنش اگر بسم اللَّه فراموش شده. ( 3
ششم علیهما السّلام است که رخصت دادند در خوردن آنچه سگان آموخته نگهدارند گرچه آن را بکشند و از آن بخورند و
( 13 - و از امام پنجم علیه السّلام است که صقرها و بازها از جوارحند. ( 5 ( رخصت ندارند در آنچه پرنده شکاري از آن خورده. ( 4
15 - و از رسول خدا صلی ( -14 و از امام ششم علیه السّلام است که یوز آموخته چون سگ است و حلال است آنچه نگهدارد. ( 6
16 - و از امام ( اللَّه علیه و آله و سلم است که نهی کرد از شکار سگ سیاه و فرمان داد بکشتنش بویژه اگر سیاه یک رنگ باشد. ( 7
17 - و از آن حضرتست علیه السّلام که ( ششم است که سگها همه جورند و چون سگ کردي آموخته شود مانند سلوقی است. ( 8
هر که سگ را بیبسم اللَّه فرستد شکارش خورده نشود یعنی آنچه کشته باشد بیبسم اللَّه از روي عمد و اگر فراموش کند آن را
18 - و از آن حضرت علیه السّلام که شکاري را که سگ گیرد و شکارچی ( ص: 150 یا نداند پس بخورد. ( 1
پس بخورید از آنچه براتان » آن را زنده دریابد وانگه جان دهد در آنجا که سگ کار کرده فرمود: بخور خدا عزّ و جلّ فرماید
و اما اگر شکارچی آن را زنده دریابد و در سر بریدنش مسامحه کند یا آن را بمنزلش برد و جان دهد یا سگی که « نگهداشتند
19 - از علی علیه السّلام که شکار سگ گبر خورده نشود جز مسلمانش گیرد و گردن بند ( گرفتهاش آموخته نباشد حرام است. ( 2
-20 ( نهد و بیاموزد و بفرستد فرمود: و اگرش مسلم دنبال شکار فرستد جائز است خوردن آنچه نگهدارد و گرچه او را نیاموخته. ( 3
و از جعفر بن محمّد علیه السّلام که چون مردي شکاري با شمشیر زند یا با نیزه یا با تیرش بکشد و نام خدا را در آن کار برده باشد
حلال است و در باره مردیکه تیر بشکار زده و از او کوتاه آمده و مردمی پیش افتادند و شکار را با شمشیر زدند پیش از گرفتنش
21 - و پرسش شد علیه السّلام از نرّه گاو وحشی که مردم با شمشیرش زدند و بسم اللَّه گفتند و ( فرمود حلال است خوردنش. ( 4
22 - و از او علیه السّلام در باره مردیکه تیر بشکار زده و شکار ( آن را میان خود تیکه کردند، فرمود تذکیه شده و حلال است. ( 5
تحمل کرده و با تیر رفته یا نیزه باو زده و تحمل کرده و با آن رفته و از او نهان شده و فردایش آن را بیجان یافته و تیرش در پیکر
اوست یا باو تیري زده که بجانگاهش خورده و دانسته که از کار او بیجان شده نه از جز او فرمود: خوردنش حلال است چون البته
از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم روایت شدیم که فرمود: هر شکاري زدي و جابجا جانداد بخور و هر چه نهان شد وانگه
مرد مخور و این گفتار مبهمی است که نهی براي تأدیب و کراهت است یا در صورت شک در اینکه بیجانشدنش از کار او بوده یا
نه و آنچه از جعفر بن محمّد علیه السّلام آوردیم تفسیر آنست و تردید ندارد که اگر بداند اویش کشته حلال است. آسمان و
23 - و از علی علیه السّلام و هم از امام ششم که فرمودند در باره شکاري که شکارچی زند و تحمل کند (1) جهان، ج 9، ص: 151
24 - و ( و در آب یا آتش افتد یا از بلندي پرت شود و بمیرد فرمود: خورده نشود جز که زندهاش دریافت شود و سرش را ببرند. ( 2
( از امام پنجم علیه السّلام که هر چه با سنگ و گلوله و مانندشان کشته شود حرام است جز آنکه زنده بدست آید و تذکیه شود. ( 3
26 - و از رسول خدا ( -25 از جعفر بن محمّد علیه السّلام که بد داشت شکار با تیر بیپیکان را مگر جز آن تیري نداشته باشد. ( 4
صلی اللَّه علیه و آله و سلم که نهی کرد از شکار گبر و از ذبیحه آنان و مقصود شکاریست که کشتند پیش از آنکه زنده باشد و
27 - و از علی علیه السّلام که آنچه در دام افتد و در آن جان دهد مردار است و ( تذکیه شود یا سگی که فرستادند آن را کشته. ( 5
« یعنی فی المواضع » آنچه زنده یابند تذکیه شود و حلال است. ( 6) بیان: اینکه گفته: و الجارح، گویا از کلام مؤلف است و همچنین
206 فروع کافی، : و اینکه سگ بهیم یعنی سیاه یک رنگ را استثناء کرده از روایت کلینی و شیخ گرفته که در ( 6 « و هذا خصوص »
80 ) بسندشان از سکونی از امام ششم آوردند که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: سگ سیاه یک رنگ شکارش : و در تهذیب 9
حرام است چون رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمان کشتن آن را داده. گفته او: و ان ارسله ظاهراً مضمون حدیث
دیگریست که گذشت و تذکیه و حیّه یعنی شتابانه و در بیشتر نسخههاي تهذیب بجاي وحیه وجیئه آمده بجیم و همزه یعنی زده
ظاهرش جواز شکار با تیر بیپیکانست در حال اضطرار و نبودن ابزار دیگر و « الا ان لا یکون » شده و گویا تصحیف است. قوله
صفحه 71 از 138
35 تهذیب) بسند خوبی از حلبی آوردند که پرسش شد امام ششم علیه السّلام از آنچه معراض از : 212 فروع) و شیخ ( 9 : کلینی ( 6
شکار بزمین افکند فرمود: اگر جز معراض تیري ندارد و نام خدا برد بر آن حلال است ص: 152 آنچه کشد و
اگر جز او تیري دارد پس نه. و در روایت دیگر از ابی جعفر علیه السّلام آوردند که باکی ندارد اگر همان تیر را داري و براي
همینش ساختی و باین تفصیل کسی قائل نشده زیرا اگر پیکان دارد گفتند مطلقا شکارش حلال است و اگر ندارد مطلقا حرام است
چنانچه دانستی، و ممکن است حمل آنها بر استحباب و بر اینکه آهن دارد یا آهن پوش باشد و احوط اکتفاء نکردن به معراض
است در صورتی که ندرد شکار را و ضرورت نباشد و شیخ در صحیح از امام ششم علیه السّلام آورده که چون با معراض تیر
انداختی و درید بخور و اگر ندرید و بپهنا بشکار خورد و او را کشت مخور. من گویم: در روایات ما و در کتب فقهاي ما با خ
نقطهدار و راء بینقطه است و در روایات عامه با زاء در نهایه است که در حدیث عدي است، که گفتیم: یا رسول اللَّه ما با معراض
بخور آنچه تیر در آن فرو رفته و آنچه بپهنا بشکار خورده مخور- پایان-. « کل ما خزق و ما اصاب بعرضه فلا تأکل » : تیر زنیم فرمود
202 - عدي بن حاتم : 28 - در خلاف شیخ- 3 ( و خلافی نیست که هر چه را دام و شبکه کشد یا از شکار ببرند حرام است. ( 1
روایت کرده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: سگی را که آموختی و رها کردي و بسم اللَّه گفتی بر آن هر چه را برایت
نگهداشت بخور، گفتم: و گرچه بکشد؟ فرمود: چون آن را بکشد و از آن نخورد برایت نگهداشته، گفتم: یا رسول اللَّه من سگم را
رها کردم و دنبال شکار فرمود: چون سگت را فرستادي و بسم اللَّه گفتی بخور و گر نه مخور، گفتم: من سگم را فرستادم و بر
شکار سگ دیگر یافتم؟ فرمود: مخور تو براي سگ خود بسم اللَّه گفتی، گفت: گفتم: یا رسول اللَّه ما شکار کنیم و یکی از ما تیر
بشکار زند و شکار دو شب تا سه شب از او نهان گردد و آن را بیجان یابد و تیرش در تن او است؟ فرمود: چون اثر تیرت را در آن
یافتی و اثر درنده ندارد و دانی تیرت آن را کشته بخور، گفت: از رسول خدا شکار را پرسیدم فرمود: چون بشکار تیر انداختی
ص: 153 و نام خدا بردي و آن را کشت بخور و اگر در آب افتاد و جان داد مخور چون ندانی آبش کشته یا
تیرت گویم: این روایت آوردم با آنکه سندش عامی است براي آنکه عدي از خواص اصحاب امیر المؤمنین علیه السّلام بود و در
غزواتش همراه او بود، فضل بن شاذان گفته: او از پیشتازانی است که با امیر المؤمنین رجوع کردند، و چون در منطوق و مفهوم
( احکام بسیاري دارد و فقهاء به بیشتر آنها فتوي دادند و اخبار بسیاري از طرق ما مؤید آنست و در گذشته آنها را بیان کردیم. ( 1
-29 در شهاب: رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: هر که دنبال شکار رود غفلت گیرد. در ضوء: یعنی و اللَّه اعلم پیروي
شکار و دل دادن بدو از عبادات واجبه باز میدارد، و شک ندارد که شکار شیفتگی و حرص و شهوت دارد و او را از همه مهمات
وااندازد و از عبادات بگرداند، و رواست شکار کنایه از دنیاپرستی باشد که می فرماید هر که بدنبال شکار کردن دنیا است غفلت
دارد و خود را وقف کالاي دنیا کرده و آن را کار مهم خود ساخته و گوید بدنبال شکار میدود. ( 2) در صحیفه رضا بسندش از
جعفر علیه السّلام که به یک شکارچی گذر کرد و فرمود: اي شکارچی بیشتر شکار تو چیست که در دامت افتد؟ گفت: پرنده
31 - در قرب الاسناد- 39 -: بسندش از مسعدة بن زیاد که پرسش شد ( جوجهدار و گذشت که میفرمود: عیالدار هلاك است. ( 3
امام ششم علیه السّلام از شکار سگان و بازها و تیر فرمود: آنچه سگ آموخته شکار کند و بسم اللَّه گفته شده از آن بخور و گرچه
آن را کشته و از آن خورده فرمود: آنچه بشمشیر و سگ و نشّاب و معراض زده شود مخور جز آنچه تذکیه شود و چنین است شکار
در بیشتر نسخهها چنین است و گویا « و الرمی » باز و صقر و جز آنها از پرندهها مخور مگر آنچه از آن تذکیه شده ( 4) بیان: قوله
تصحیف است و بر فرض صحتش امام پاسخ آن را نداد و ممکن است رمی خوانده شود بر وزن غنی و آن ابریست که بارانش
درشت است و مقصود چیزیست که بصاعقه درافتد و بفتح ص: 154 بمعنی گلوگاه سنگ پرانیست، در
32 - در قرب الاسناد- 51 -: بسندش تا علی علیه ( قاموس گفته: نشاب با ضمه بمعنی چوبه تیر است و سخن در باره آن گذشت. ( 1
33 - در ( السّلام که: چون سگ آموخته شکار گرفت حلال است از آن خورده باشد یا نخورده باشد، کشته باشد یا نکشته باشد. ( 2
صفحه 72 از 138
خصال: بسندش تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم که اي علی سه تا دل را سخت کنند: گوش گرفتن لهو، شکار کردن و بدر
34 - و از همان: بسندش تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم که چهار تا دل را تباه کنند و در آن ( خانه شاه رفتن الخبر. ( 3
35 - در ( نفاق رویند چنانچه آب درخت روید گوش دادن به لهو و سخنان بیشرمانه، و رفتن بدر خانه شاه و دنبال رفتن شکار. ( 4
مجالس ابن الشیخ- 270 ط نجف-: بسندش تا پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم که هر که بیابان گرد باشد جفا کند و هر که دنبال
شکار رود غافل گردد، و هر که ملازم سلطان شود فریب خورد، و بدو نزدیک نشود جز که بهمان اندازه از خدا دور گردد در فائق
گفته: دنبال رو شکار غافل گردد یعنی دل بدان بندد تا غفلت گیرد و مقصود پندار مردم نادان نیست که وحوش از آن پریانند و هر
که بدانها آویزد او را دیوانه و غافل سازد. طیبی گفته: هر که لهو و خوشی را شیوه خود کند غفلت گیردش چون هر دو از دل مرده
برآیند و شکار براي خوراك رواست- پایان-. من گویم: بسا مقصود اینست که براي حرص بگرفتن شکار غافل شود از مهلکههاي
280 ط قم-: بسندش تا علی علیه السّلام که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و : 36 - در علل- 2 ( راهها و خود را بخطر اندازد. ( 5
سلم فرمود: دنبال شکار نروید که فریبگیر شوید الخبر. ( 6) بیان: گویا مقصود بدنبال شکار رفتن است تا مسافتهاي دور و
37 - در معانی ( است و تصحیف است. ( 1 « علی غیره » خطرناك که ص: 155 معرض هلاك است و در نسخه
الاخبار- 214 ط غفاري- روایت است که عادي دزد است و باغی کسی که جویاي شکار است و جائز نیست براشان تقصیر در نماز
38 - در قرب الاسناد- 17 - بسندش از علی بن جعفر که از برادرش امام هفتم ( در سفر و نه خوردن مردار در حال اضطرار. ( 2
پرسید از مردي که بخري یا آهوئی برخورده و او را بشمشیر زده و دو نیم کرده آیا خوردنش حلال است؟ فرمود: آري بشرط که
بسم اللَّه گفته باشد، و پرسیدش از مردي که بگورهخر یا آهو رسد و با شمشیرش زند و بخاکش افکند حلال است؟ فرمود: اگر
بزندهاش رسد سرش را ببرد و اگر پیش از رسیدن جان داد آن را بخورد. ( 3) تبیان: در مسالک گفته: چون شکار را با ابزاري زند
مانند شمشیر و عضوي از آن را ببرد اگر آنچه بازمانده نیرومند است و زندگی پایدار دارد اشکالی نیست در حرمت تیکه بریده زیرا
جدا شده از زنده است و پیش از تذکیه و اگر حیات مستقره در آن نمانده مقتضاي قواعد شکار حلال بودن همه است زیرا بشکار
کشته شده و همهاش حلال است و اگر آن را دو نیم کرد گرچه کم و بیشند اگر هر دو نجنبند حلالند یا هر دو جنبش مذبوحانه
کنند خواه خون معتدل از هر دو برآید یا از یکی یا نه، و همچنان اگر تنها یکیشان جنبش مذبوحانه کند چه نیم سردار باشد یا نیم
دیگر و اگر یکی جنبش زندگی بر جا دارد و باید همان باشد که سر دارد اگر با همان زخم نخست از پایش درآورده و دسترس
شده باید سرش را ببرد و زخم دیگري مجزي نباشد و با تذکیه حلال گردد و تیکه دیگر حرام باشد و اگر از پا در نیامده و نرسیده
او را تذکیه کند و زخم کاري دیگري باو زد آنچه شکار شده حلال است و آن تیکه جدا شده نخست حرام، و اگر بهر دو زخم جا
نداد حلال بودنش دو وجه دارد و بهترشان عدم است و اگر بهمان زخم نخست پس از گذشت زمانی جان داد و نتوانست سرش را
ببرد باقی تنش حلال است و در تیکه پیش دو وجه است و بهتر ص: 156 حلال است اگر در صورت سابقه
گوئیم حلال است ولی اصحّ حرمت آنست، ( 1) این مقتضاي احکام صید است با چشم پوشی از روایات شاذّه، و در مسأله اقوال
پراکنده ایست مستند به اعتبارات یا روایات شاذه که دچار ضعف و قطع و ارسالند. 1- اگر تنها نیمی بجنبد هم آن حلال است نه
دیگري و شرط حلالی هر دو جنبش هر دو است یا عدم آن با بیرون آمدن خون از آنها و این قول شیخ است در نهایه. 2- حلال
بودن هر دو مشروط است که برابر باشند و با نابرابري آن تیکه که سر دارد اگر بزرگتر است حلال است و حرکت و خونریزي شرط
نیست و این هم قول شیخ است در دو کتاب فقه او. 3- شرط حلال بودن حرکت خونریزیست در هر دو تیکه و هر کدام این هر دو
را ندارند حرامند و این قول قاضی است. 4- اگر هر دو برابرند خونریزي شرط حلال بودنست و اگر خونریزي نیمی که سردار بیشتر
است حلال است نه دیگري و اگر یکی از آنها حرکت کند همان حلال است و این قول ابن حمزه است و محقق و جمعی گفتند هر
دو نیمه مطلقاً حلالند بشرط که در آنکه حرکت دارد حیاة مستقره نباشد و این اقوي است- پایان- و خلاصه مسأله در نهایت اشکال
صفحه 73 از 138
است و صحیحه حلبی دلالت بر حلیت دارد مطلقاً و همچنین این خبر، و نتیجه جمع میان اخبار اینست که چون نیم برابر شوند و عرفاً
تفاوت بسیاري نداشته باشند هر دو حلالند مگر آنکه تنها یکی حرکت کند نه دیگري که همان حرکت دار حلال است، و اگر میان
آنها تفاوت بسیار باشد نیمه بزرگتر که سر دارد حلال است نه خردتر و اگر برعکس است هر دو حلالند با این وجه جمع میان اخبار
39 - در تفسیر علی بن ابراهیم- ( میشود و اللَّه یعلم، و حدیث دلالت دارد بر جواز شکار کردن با شمشیر و حلال بودن گورهخر. ( 2
پرسندت چه حلال است براشان بگو حلال است بر آنان چیزهاي پاکیزه و آنچه بیاموزید از شکاریهائی که » :- 151 ط تفرشی
و مقصود شکار سگهاي ص: 157 آموخته است « سگبان باشید بیاموزیدشان از آنچه خدا بشما آموخته
1) بسندي ) « پس بخورید از آنچه براتان نگهداشتند » بخصوص که خدا آن را حلال کرده چون آن را دریابی و سگش کشته باشد
از ابی بکر حضرمی روایت دارم که پرسید امام ششم علیه السّلام را از شکار بازها و صقرها و یوزها و سگها فرمود: نخورید جز آن
وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَ وارِحِ مُکَلِّبِینَ » چه را سر برید جز از سگها را گفتم: پس اگرش کشته باشند فرمود: بخور که خدا میفرماید
وانگه فرمود: همه درندهها شکار را براي خود بگیرند جز سگهاي آموخته که « تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَ کْنَ عَلَیْکُمْ
40 - در ( براي صاحب خود بگیرند و نگذارند، فرمود: چون سگ آموخته را فرستادي خدا را بر او نام بر که همان تذکیه آنست. ( 2
قصص: امام ششم علیه السّلام فرمود: ورشانی بر درختی تخم مینهاد و مردي میآمد جوجههایش که درشت شده بودند میگرفت و
آن ورشان بخدا تعالی نالید و خدا فرمود: منش از تو کفایت کنم، فرمود: ورشان تخم نهاد و آن مرد با دو گرده نان آمد و بدرخت
بالا رفت و گدائی بدو رخ داد و یکی از آن دو گرده را باو داد و بالا رفت و جوجهها را گرفت و فروشد خدا براي صدقهاي که داد
او را بسلامت داشت. ( 3) بیان: اشارهاي دارد که گرفتن جوجهها از آشیانهشان بد است چنانچه اصحاب گفتند و در روایات آمده.
:- 41 - در محاسن- 628 ( در دروس گفته: بد است شکار کردن پرنده و وحشی در شب و گرفتن جوجهها از آشیانهشان. ( 4
بسندش که ابن زاذان فرّوخ بامام نهم علیه السّلام نوشت و از مردي پرسیدش که دنبال شکار تازد، و آهنگ شکار ندارد و قصدش
ورزش است؟ فرمود: باکی ندارد جز شکار لهو. ( 5) بیان: اینکه فرمود: آهنگ شکار ندارد دو احتمال دارد: 1- نمیخواهد شکار
کند ولی دنبالش میتازد. 2- مقصودش از شکار کردن بازیگري و لهو نیست و خود شکار هم نیست و ص:
158 همانا غرضش تندرستی و ورزش است و هضم خوراك و دفع فضولات تن، و این دومی از نظر معنا روشنتر است و نخست از
نظر لفظ حدیث و جواز این گونه شکار از محتوي سخنان اصحاب بدور نیست زیرا حکم کردند بحرمت شکار براي بازي و
خوشگذرانی و حلالی آن براي قوت و بازرگانی و دلیلشان بر حرمت اوّل و جواز دوّم مقتضی است این گونه شکار و مانندش روا
باشد، در تذکره گفته: بازیگیر در سفر شود چون کسی که بشکار کردن بازي کند و خوشگذرانی نزد علماي ما نمازش شکسته
نباشد زیرا لهو حرام است و سفر براي آن گناه است و اگر شکار براي خوراك خود و عیالش باشد قصر نماز واجب است زیرا کار
او مباح است و اگر براي تجارت باشد موجه شکستن نماز و افطار روزه است زیرا آنهم مباح است پایان. و روشن است که قصد
42 - در فقه الرضا فرمود: علیه السّلام بدان- خدایت رحمت کناد- که چون پرنده بپرواز آید از آن کسی ( ورزش هم مباح است. ( 1
باشد که آن را بگیرد جز که صاحب معلومی داشته باشد که بدو برگرداندش، و نشاید جوجه را از لانهاش در کوه، یا چاه یا نیزار
گرفت تا پرنده شود، چون خواهی سگ را دنبال شکار فرستی بسم اللَّه بگو، و اگر شکار را زنده دریافتی سرش را ببر و اگر سگ
و اگر کارد نداري تا سر شکار را ببري « فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَکْنَ عَلَیْکُمْ » آن را کشته از آن بخور گرچه از آن خورده باشد براي قول خدا
سگ را باسم اللَّه بر شکار روانه کن تا او را بکشد و از آن بخور، و اگر سگت را دنبال شکار فرستادي و سگ دیگر در گرفتن
شکار با او شرکت کرد از آن مخور جز اینکه آن را زنده دریابی و سرش را ببري، و اگر تیرش زدي و بسم اللَّه گفتهاي و جان داده
حلال است بشرط اینکه تیر پیکان آهنی داشته باشد، اگر فرداي آن روزش یافتی تیرت در تن آنست و میدانی تیرت آن را کشته
حلال است، اگرش بر سر کوه تیر زدي و تیرت بدو خورد و در آب افتاد حلال است بشرط اینکه سرش از آب بیرون ماند و اگر
صفحه 74 از 138
سرش زیر آب رفته حرام است، و مخور از آنچه با باز یا صقر یا یوز یا عقاب و جز آن شکار کنی مگر زندهاش یابی و سرش را
ببري جز سگ آموخته که ص: 159 خوردن آنچه کشته و در آن بسم اللَّه گفتی باکی ندارد. ( 1) بیانیست:
350 - آورده. اینکه فرمود: چون پرنده شود براي کراهت شکار پیش از آنست و آن : بیشتر این فصل را شیخ صدوق در فقیه- 3
بعید است یا مقصود اینست که پر بریده نباشد که نشانه مملوك بودن آنست و گیرنده مالکش نشود مگر پس از تعریف لقطه و
همچنین اگر زخمی دارد و ظاهرش اینست که اصل در پرنده اباحه است پس از پرواز کردن گرچه بداند که مالکی داشته مگر او را
بشناسد که باید بدو برگرداند، ولی من قائل بدان را ندیدم، و گفتند: مقصود از پرنده بودن جدا شدن او است از لانه و غرض این
سگ » ، است که پیش از آن شکارش با تیر زدن و مانند آن جائز نیست زیرا نیروي گریز ندارد و بعد از این احتمال نهان نیست
که آن دیگري آموخته نیست یا براي رها کردنش بسم اللَّه گفته نشده و دانسته شود که هر دو جان « دیگري با آن شرکت کرد
شکار را گرفتند یا دانسته نشود کدامش بیجان کرده و اگر بداند همان سگ آموخته با بسم اللَّه بیجانش کرده زیانی ندارد ( 2) و
203 فروع- بسندش از امام ششم علیه السّلام که فرموده: اگر با آن سگ نیاموخته یافت از آن : مؤید آنست روایت کلینی. - در 6
206 فروع- از ابی بصیر که پرسیدم او را علیه السّلام از مردمی که سگهاي همه آموخته خود را رها کردند : نخورد. ( 3) و در- 6
براي شکار و بسم اللَّه هم گفتند، و چون سگها رفتند سگ بیگانهاي در آنها درآمد که صاحبش را نشناسند و همه در شکار کردن
در « بشرط اینکه در تیر پیکان آهنی باشد » : شریک شدند فرمود: از آن نخورید چون ندانی آموخته آن را گرفته یا نه. اینکه فرمود
در فقیه است که اگرش بر کوه تیر زدي و افتاد و « و إن رمیت » : صورتیست که بیپیکان با تیزي خود ندرد چنانچه گذشت. قوله
جانداد مخورش و اگرش تیرت بدو خورد و در آب افتاد و جانداد بشرط که سرش بیرون آب باشد بخورش و اگر در آب باشد
مخورش و مشهور است میان اصحاب که اگر از کوه پرت شود یا در آب افتد و ص: 160 جان دهد حلال
215 فروع- بسندش از : نیست آري اگر بر سر جان باشد و حیات مستقره ندارد حلال است. ( 1) و در صحیحه حلبی است در- 6
امام ششم علیه السّلام که پرسش شد از مردیکه شکاري زده و آن بر کوهی یا بر دیواریست و تیر او را میدرد و جان میدهد فرمود:
215 و از عبد : از آن بخور و اگر در آب افتد پیرو تیرت و بمیرد از آن مخور. و مانندش بسند موثقی از سماعه روایت است- 6
215 فروع از ابی الحسن علیه السّلام فرمود: از شکاري که در آب افتد و جان دهد مخور. در مسالک گفته: حلال : الرحمن حجاج 6
نبودن آن گاهیست که بدانی مرگ شکار مستند بهر دو یا مستند بجز تیر است یا شک داشته باشی، و اگر بدانی بیجان شدن آن
تنها بر اثر تیر است حلال است چون مقتضی موجود و مانع مفقود است و گر چه افتادن در آب و پرت شدن زودترش بیجان سازد و
شیخ صدوق و پدرش حلال بودن آن را مشروط دانستند باینکه سرش از آب بیرون باشد و جان دهد و عیبی ندارد زیرا این نشانه
43 - در سرائر بنقل از کتاب موسی بن بکر از امام ششم علیه السّلام روایت ( است که با تیر کشته شده اگر خلافش معلوم نباشد. ( 2
کرده که چون تیر بشکار زدي و آن را یافتی و جز اثر تیرت سبب مردنی ندارد و دیدي جز تیرت آن را نکشته از آن بخور نهان
44 - عیاشی از ابی بکر حضرمی که امام ششم علیه السّلام را پرسیدم از شکار بازها و ( شده باشد از تو یا نه- 464 - السرائر-. ( 3
و» : صقرها و یوزها و سگها فرمود: از شکار هیچ کدام مخور جز سگها، گفتم او را کشته، فرمود: حلال است زیرا خدا میفرماید
آنچه از شکاریها را آموختید که سگبانید، از آنچه خدا یادتان داده بآنها آموختید بخورید از آنچه براتان نگهدارند و خدا را بر آن
45 - از عبیده از امام ششم علیه السّلام از مردي که سگ آموخته را سر دهد و بسم اللَّه گوید؟ ( 294 تفسیر عیاشی. ( 4 : نام برید- 1
فرمود: حلال است و اگر چه بدان رسد و آن را کشد و اگر با آن سگ ناآموخته باشد از آن مخور، گفتم: صقر و عقاب و باز
چطور؟ فرمود: ص: 161 اگرش زنده یابی و سر بري بخور و اگر بتذکیهاش نرسی مخور از آن، گفتم: یوز
46 - و از همان از سماعه از امام ششم علیه السّلام فرمود: پدرم فتوي میداد ( چون سگ نباشد فرمود: نه مکلب جز با سگ نباشد. ( 1
و من هم فتوي میدهم و در شکار باز و صقر نگران بودیم ولی اکنون نگران نباشیم شکارشان حلال نیست جز اینکه زنده دریافت
صفحه 75 از 138
و آنها سگانند. « ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ » : شوند و تذکیه شوند، و راستی در کتاب علی علیه السّلام است که خدا تعالی فرمود
محدث استرآبادي- ره- گفته: یعنی مقصود از واژه مکلبین « مکلبین » 2) بیان: یعنی جوارح نامبرده در آیه همان سگانند که فرمود )
سگانند، و در تفسیر علی بن ابراهیم روایت دیگري است که مؤید آنست و از اینجا دانسته شود که قرائت علی علیه السّلام بفتح لام
245 تفسیرش- از : 47 - عیاشی- 1 ( است و قرائت معروفه بکسر لام است پایان. گویم: نیازي بدین تکلف و تغییر قرائت نیست. ( 3
زراره از امام ششم علیه السّلام که جز سگان از آنچه یوزها و صقرها و مانندشان شکار کنند البته از شکارشان مخور جز آنچه را
و هر چه جز سگ شکارش حرام است جز اینکه آن را دریابی و تذکیه کنی. « مکلبین » : دریابی و تذکیه کنی زیرا خدا فرموده است
و « وَ ما عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ مُکَلِّبِینَ تُعَلِّمُونَهُنَّ مِمَّا عَلَّمَکُمُ اللَّهُ » : -48 و از همان بسندي که در کتاب علی است که خدا فرمود (4)
49 - و از همان از امام ششم علیه السّلام پرسش شد از شکاري که سگش میگیرد و شکارچی وامینهدش تا ( آنها همان سگانند. ( 5
6) بیان: این مختصریست از ) .-295 : تفسیر عیاشی 1 -« فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَ کْنَ عَلَیْکُمْ » جان دهد، فرمود: آري بخور زیرا خدا میفرماید
50 - عیاشی: بسندي از او علیه السّلام از شکار که سگش ( صحیحه جمیل گذشته در حکم نهم که سخن در باره آن گذشت. ( 7
.« فَکُلُوا مِمَّا أَمْسَ کْنَ عَلَیْکُمْ » : گیرد و مرد رسد و آن را بستاند و در دست او جان دهد آیا حلال است؟ فرمود: آري خدا فرماید
1) بیان: گویا منظور اینست که حیات مستقره ندارد یا فرصت سر بریدنش نباشد یا ابزار ذبح نباشد ) ص: 162
وَ ما » 51 - عیاشی از امام ششم علیه السّلام در تفسیر آیه ( بنا بر قولی یا اینکه سگ او را کشته باشد که بعید است بنا بر قولی. ( 2
فرمود: باکی نیست بخوردن شکاري که سگ گرفته و از آن نخورده، و اگر پیش از آنکه دریا بیش سگ « الخ « عَلَّمْتُمْ مِنَ الْجَوارِحِ
(4) .« مکلّبین » 52 - و از همان- 295 - امام ششم علیه السّلام فرمود: یوز از آنست که خدا فرموده ( از آن خورده حلال نیست. ( 3
-53 و از همان: از ابان بن تغلب که شنیدم امام ششم علیه السّلام میفرمود: بخور از آنچه سگ برایت نگهداشته و گرچه یک سوم
54 - در هدایه است که بخور هر آنچه سگ آموخته شکار کرده گرچه آن را کشته و از آن خورده و جز یک ( آن بجا مانده. ( 5
تیکه از آن نمانده و مخور از شکار باز و صقر و یوز و عقاب جز آنچه برسی و سرش را ببري، و هر که سگ دنبال شکار فرستد و
و نخورید از آنچه نام خدا بر آن برده » : عمداً بسم اللَّه نگوید و او شکار گیرد خوردنش حلال نباشد زیرا خدا عز و جل میفرماید
و اگر فراموش کرده بسم اللَّه را هنگام خوردن بسم اللَّه گوید و چنین است ذبیحه و باکی نیست بخوردن گوشت گورهخرها، « نشده
و باکی نیست بخوردن شکاري که در شب شکار شود، و روا نیست شکار کبوتر در شهرها، و روا نیست گرفتن جوجه از آشیانههاي
کوه و چاه و نیزار تا پرنده شوند. ( 6) بیان: هنگام خوردن بسم اللَّه گوید محمول بر استحبابست، در باره گورهخر فرمود: باکی
ظاهر در « لا یجوز » ، نیست بخوردن نیست یعنی کار حرامی نیست یا مقصود اینست که کراهت عمل بخوردن گوشت سرایت نکند
حرمت است و ندیدم جز او کسی گفته باشد، و در مقنع هم چنین گفته: و حملش بشکار آن با سنگ و تیر و مانندشان بعید است،
آري ممکن است منظور از آن کراهت شدیده باشد، در مختلف ص: 163 گفته: بد است گرفتن جوجه از
لانههاشان و صدوق و پدرش گفتند: جائز نیست گرفتن جوجهها از آشیانههاشان در کوه و چاه و نیزار تا پرنده شوند و اگر منظور
55 - در سرائر: و بسندي از امام ششم علیه السّلام در باره مردي که ( حرمت باشد مسأله خلافی شود و اصل عدم حرمت است. ( 1
56 - و از همان: بسندي از اسحاق بن عمار ( کبوتر اهلی شکار کرده فرمود: اگر پرنده باشد از آن کسی است که آن را گرفته. ( 2
که بامام ششم علیه السّلام گفتم: پرندهاي در خانه افتد و ما آن را بگیریم و در اطراف ما کبوتردار است؟ فرمود: اگر پرنده است از
آن کسی است که آن را گرفته، گفتم- نزد ما افتد و آن را بگیریم و بدانیم از کیست؟ فرمود: اگر او را میشناسی برش گردان
بصاحبش. ( 3) بیان: در روضه گفته: شکار پر بریده یا هر چه اثر مملوکی دارد ملک گیرنده نشود چون نشانه دارد که مالک دیگر
داشته و اصل بقاء ملک او است، و اعتراض شده که اثر دلالت بر مؤثر دارد نه بر مالک زیرا بسا بیملکیت اثر گذارد یا اثر کسی
باشد که شایسته ملکیت نباشد، یا مال او محترم نباشد و چگونه بمجرد اثر حکم شود که مالک محرمی داشته با اینکه اثر عام است و
صفحه 76 از 138
عام دلیل بر خاص نشود و بنا بمشهور با وجود اثر لقطه باشد و بیاثر از شکارچی است و گر چه خانگی باشد چون کبوتر جز اینکه
57 - در مختلف: بسندي از امام صادق علیه السّلام که باکی نیست بفضله پرستو چون ( مالکش را بشناسد که باید بوي رساند. ( 4
حلال گوشت است ولی خوردن گوشتش مکروه است چون بتو پناه آورد و در خانهات منزل گرفته، هر پرنده بتو پناهنده شد
پناهش ده. ( 5) بیان: دلالت دارد بر کراهت شکار هر چه در خانه آدمی آشیانه کند یا از درنده و جز او بدو پناهد. آسمان و جهان،
(1) ج 9، ص: 164
باب هشتم تذکیه و انواع و احکامش
آیات قرآن مجید
-2 (3) .71 - راستی خدا بشما فرماید سر بریده ماده گاوي- تا- فرماید: سر بریدند و نزدیک بود که نکنند 67 » - -1 البقره (2)
المائدة: حرام شده بر شما مردار و خون و گوشت خنزیر و آنچه قربانی شود بنام جز خدا و خفه شده و کوفته شده و پرت شده و
3- الانعام: پس بخورید (4) - شاخ خورده و آنچه درنده خورده جز آنچه را تذکیه کنید و آنچه بر تخته سنگ بتها سربریده شود- 3
از آنچه نام خدا بر آن برده شده اگر به آیات خدا مؤمنید 118 و شما را نباشد که نخورید از آنچه نام خدا بر آن برده شود با اینکه
بیان شده براي شما آنچه بر شما حرام است جز آنچه بدان بیچاره شدید 119 و نخورید از آنچه نام خدا بر آن برده نشود و راستش
که آن فسق است و راستی شیطانها البته بدل دوستانشان اندازند تا با شما ستیزند و اگر فرمانشان برید البته که مشرکانید 131 و
چهارپایانی که نام خدا بر آنها نبرند بدروغ بستن بر خدا البته سزاشان دهد بدان چه بدروغ بندند 138 یا فسقی که قربانی شده بنام
4- الحجّ: نام برند خدا را بدان چه روزیشان کرده از چهارپایان بیزبان 34 - و شتران قربانی را از شعائر خدا براي (5) . جز خدا- 145
شما ساختیم از آن شما است در آنها خوبی، یاد کنید نام خدا را بر آنها در رستهها و چون پهلوشان بزمین چسبید از آنها بخورید
ظاهر است در اینکه گاو را سر برند نه نحر « أَنْ تَذْبَحُوا بَقَرَةً » : -5 الکوثر: نماز کن براي پروردگارت و نحر کن. ( 7) تفسیر (6) .-36
132 مجمع- گفته ذبح بریدن رگهاي گردن است ص: 165 و در گاو و گوسفند : کنند، طبرسی- ره- در 1
است و نحر در شتر است و روا نیست در آنها نزد ما جز همین، و فقهاي دیگر را در باره آن اختلاف است، بامام صادق علیه السّلام
گفتند: مردم مکه گاو را از گودي گلو ذبح کنند چه فرمائی در خوردن گوشتش؟ اندکی خاموش شد و فرمود: خدا فرموده: او را
ذبح کردند و نزدیک بود نکشند، مخور جز آنچه از مذبحش ذبح شود. گویم: تفسیر آیه مائده گذشت، و دلالت دارد بوجوب
طبرسی- « فکلوا » . تذکیه و حرمت آنچه بجز بر نام خدا تذکیه شود و بنام بت و مانند آن ذبح شود و بزودي اخبار در تفسیر آن آیند
ره- گفته: راستی چون بت پرستان بمسلمانها گفتند: آنچه را خود کشید بخورید و آنچه پروردگارتان کشد نخورید گویا خداي
یعنی در « مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ » سبحان بدانها فرمود: از نادانی خود بگذرید و بخورید یعنی براتان مباح است گرچه امر دارد
نحرش بسم اللَّه آمده و نه مردار است و نه بنام بت ذبح شده و گفتند ذکر هر نام یا وصف خاص خدا کافی است چون بسم الرحمن
یا بسم القدیم، بسم القادر بنفسه یا بسم العالم بنفسه و آنچه این معنا را دارد و کفایت بسم اللَّه اجماعی است و ظاهر کفایت جز
یعنی « إِنْ کُنْتُمْ بِآیاتِهِ مُؤْمِنِینَ » « بگو اللَّه را بخوانید یا رحمان را هر کدام را بخوانید از آن او است نامهاي بهتر » آنست که خدا فرماید
میدانید خدا و رسولش و درستی آنچه از نزد خدا آورده براتان پس بخورید آنچه را حلال کرده نه آنچه را حرام کرده، این آیه
دلالت دارد بر وجوب بسم اللَّه در ذبیحه و بر اینکه ذبیحه کفار حرام است و چون بسم اللَّه بر آن نگویند و هر کدام هم گویند آن
وَ» ( را واجب ندانند و یا آنکه مقصودشان از خدا آنست که شرع موسی یا عیسی را جاویدان کرده و نام خدا را بحقیقت نبرند. ( 1
یعنی چه دارید در اینکه نخورید از آنچه نام خدا بر آن برند و معنی استفهام دارد نزد زجّاج « ما لَکُمْ أَلَّا تَأْکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ
صفحه 77 از 138
و بصریان دیگر یعنی چه مانعی است که از آن نمیخورید؟ و گفتند: یعنی نیست براي شما ص: 166 نخوردن
حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَۀُ تا » از آن (و ما نافیه است) با اینکه حرام براي شما بیان شده که گفتند همانست که در سوره مائده آمده که
و اعتراض شده که مائده مدتی پس از سوره انعام نازل شده مگر اینکه مقصود بیان آن بزبان پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و « آخر آیه
قُلْ لا أَجِدُ » : سلم باشد و پس از آن در قرآن نازل شده باشد، و گفتند: مقصود تفصیل حرام وارد در همین سوره است که فرموده
یعنی « و نخورید از آنچه نام خدا بر آن برده نشده » ( در اینجا اختلاف قرائت را بیان کرده). ( 1 ) « فِی ما أُوحِیَ إِلَیَّ مُحَرَّماً تا آخر آیه
وَ إِنَّهُ » هنگام ذبحش بسم اللَّه نگفتند، و این صریح است در وجوب تسمیه بر ذبیحه زیرا اگر واجب نبود ترکش را حرام نمیکرد
یعنی خوردن از آنچه نام خدا بر ذبحش نبردند فسق است، و راستش شیاطین که علماء کفار و سروران متمرد آنها هستند، در « لَفِسْقٌ
اندازند بدل دوستانشان که پیروان کافر آنهایند تا با شما بستیزند در حلال بودن مردار، حسن گفته: بت پرستان عرب با مسلمانان
ستیزه داشتند و بآنها میگفتند: چگونه آنچه خود کشید خورید و از آنچه خدا کشد نخورید و کشته خدا خوردنیتر است از کشته
شماها، ستیزهشان این بود، عکرمه گفته: گروهی از گبران فارس که دوستان بت پرستان بودند بدانها نوشتند در زمان جاهلیت که
محمّد و یارانش پندارند پیرو فرمان خدایند وانگه پندارند آنچه کشند حلال است و آنچه خدا کشد حرام. و این دلپسند آنان
گردید، اینست معنی وحی آنان باینان، ابن عباس گفته: یعنی شیاطین جن که ابلیس و لشکرش باشند بدل دوستان آدمی خود
اندازند و آنها مشرکان را وسوسه کنند و سپس خدا فرمود: اگر شما مؤمنان پیروي آنها کنید در گفتارشان که مردار و جز آن حلال
است شما هم مشرك باشید زیرا هر که مردار را حلال داند و بخورد باجماع کافر است و هر کدام که حرام داند و بخورد فاسق
-356 : است، این گفته حسن و جمعی از مفسرانست عطا گفته مخصوص قربانی است که عرب براي بتان میکردند- مجمع البیان- 4
بیضاوي گفته: یعنی در ذبحش نام خدا نبردند و نام ص: 167 بت « لا یَذْکُرُونَ اسْمَ اللَّهِ عَلَیْهَا » (2) .(-358
لِیَذْکُرُوا » ( بردند، و گفتند: یعنی بر پشت آنها حج نمیکردند، از روي دروغ بستن بر خدا و سزا دهد آنها را بر دروغ بستن خود. ( 1
یعنی قربانی پذیرفته شود براي آنکه بر آن نام خدا برند نه جز او و آن را ویژه چهارپایان نمود براي اشاره باینکه قربانی « اسْمَ اللَّهِ
براي هر امتی رسم قربانی » حج جز از آنها نشود، و دلالت دارد که قربانی و بردن نام خدا بر آن در همه شرایع بوده چون فرموده
طبرسی- ره- گفته: یعنی در حال نحرش بسم اللَّه گویند و ابن « فَاذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ عَلَیْها » . الخ « مقرر کردیم تا نام خدا بر آن برند
عباس گفته: بگویند اللَّه اکبر لا اله الّا اللَّه و اللَّه اکبر اللهمّ منک و لک- صوافّ- یعنی ایستاده باشند و بسته بروش محمّد صلی اللَّه
علیه و آله و سلم از ابن عباس است، و گفتند: یعنی یک دستش را بندند و بر سر سه دیگر ایستند، چنین نحر شوند و استخوانهاي
ساقشان برابر هم باشند تا بر هم مقدم نگردند از مجاهد است، و گفتند مقصود اینست که نحر شوند و در صف باشند و ایستاده و
یک دستشان از استخوان مچ و سمّ تا زانو بسته باشد، از امام ششم است، این در باره شتر است، ولی براي ذبح گاو دو دست و دو
پایش را بندند و دمش را آزاد نهند، و در گوسفند سه را بندند و یک پا را رها کنند، و چون پهلو نهاد و بزمین افتاد و جانداد از آن
بخورید، این اذنست و فرمان نیست چون که مردم دوران جاهلیت آن را بر خود حرام میدانستند، و گفتند: خوردن از آن در صورتی
559 ) گفته: یعنی نماز عید را : در مجمع البیان 10 ) « فَ َ ص لِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ » .(-86 : که تطوع باشد واجب است پایان (مجمع البیان: 7
( بخوان و قربانی را بکش، و گفتند: یعنی نماز بامداد را بخوان در جمع و قربانی را در منی بکش و جمع همان مشعر است، ( 2
محمّد بن کعب گفته: مردمی بجز خدا نیاز بردند و براي جز او قربانی میکردند، و خدا تعالی پیغمبرش را فرمود: که نماز و قربانیش
براي تقرب بخدا و ویژه او باشد پایان. گویم: این تفسیرها دلالت دارند که نحر براي شتر مشروع است بلکه جز آن در آن جائز
1) و باید برگردیم بشرح احکامی که از این آیات استنباط شوند. 1- دلالت دارند بر اینکه ) نیست. ص: 168
بر هر چه بسم اللَّه گفته شود حلال است جز آنچه بدلیل خارج شده و سخن در این باره گذشت. 2- بدانها استدلال شده که بسم
اللَّه هنگام ذبح واجب است بلکه هنگام شکار مطلقا جز آنچه بدلیل خارج شده چون ماهی و ملخ، و بسا مقصودشان از وجوب
صفحه 78 از 138
وجوب شرطی است یعنی شرط حلال شدن ذبیحه است، و از این رو بیشتر فقهاء آن را شرط تعبیر کردند، اما وجوب تکلیفی اثباتش
مشکل است جز اینکه گفته شود ترك بسم اللَّه مایه حرمت و اسراف و اتلاف مال است بیراه شرعی و اما در شرط بودنش خلافی
میان اصحاب نیست، و اگر عمداً بدان اخلال کند بطور قطع حلال نباشد و ظاهر آیه حلال نبودن بیتسمیه است از روي فراموشی
هم، ولی اصحاب بحکم اخبار بسیاري که دلالت بر حلالی در صورت فراموشی دارند آن را مخصوص حال عمد دانستند، و در
و حمل بر استحباب شده « بسم اللَّه علی اوّله و آخره » برخی آنها است که: اگر فراموش کرد چون یادش آمد بسم اللَّه گوید و بگوید
چون کسی آن را واجب ندانسته، و در ترك از روي نادانی دو وجه است و ظاهر اصحاب حرمت است و بسا که اقرب است بحکم
عموم آیه، و اقوي کفایت بسم اللَّه است گرچه گوینده معتقد بوجوبش نباشد براي عموم آیه و بر خلاف علّامه- ره- در مختلف.
در دروس گفته: اگر عمداً آن را ترك کند با اعتقاد بوجوب ذبیحه مردار است و بیاعتقاد بوجوب مورد نظر است و ظاهر اصحاب
حرمت است، و مورد اعتراض است باینکه ذبیحه مسلم مخالف را مطلقا حرام دانند مادامی که ناصبی نباشد، و شک نیست که بري
از آنها آن را واجب ندانند، و ذبیحه را با ترك عمدي آن حلال دانند پایان. ( 2) در روضه گفته: ممکن است جواب داد که حکم
آنها اینست که ذبیحه مخالف حلال است و این منافات ندارد با اینکه از جهت اخلال بشرط دیگري حرام باشد، آري حکم بحلیت
در صورت شبهه در تسمیه او ممکن است بدلیل اصل صحت و اطلاق ادله دیگر، و براي عمل بظاهر که گفتن آن با عدم اعتقاد
بوجوب و اشتراط ص: 169 رجحان دارد بر ترك، و همان بسم اللَّه گفتن کافی است گرچه آن را واجب
نداند، و حکم بحرمت در آنجا است که بداند بسم اللَّه نگفته، و این نظر خوبیست، و سخن در باره رو بقبله کشتن ذبیحه هم مانند
3- آیه دلالت دارد که مطلق گفتن نام خدا تعالی بر ذبح کردن یا نحر یا رها کردن سگ و تیر و مانندش بس است و ( آنست. ( 1
چنانچه بیشتر فقهاء بدان تصریح دارند گفتن اللَّه اکبر، سبحان اللَّه، الحمد للَّه لا اله الا اللَّه و مانندش هم کافی باشند، و اگر تنها اللَّه
بگوید کفایت آن دو قول دارد از این راه که یاد نام خدا بر آن صدق دارد، و از راه دیگر مفهوم عرفی ذکر نام خدا پیوست با
بجرّ محمّد « بسم اللَّه و محمّد » : گفتند: اگر گوید « اللهم ارحمنی و اغفر لی » وصف کمال و ستایش است و همین خلاف است در
کافی نیست چون شرك است و همچنین اگر گوید: و محمّد رسول اللَّه، و اگر در هر دو محمّد را برفع خواند ضرر ندارد و چون
تسمیه با جمله نخست تمام شده، و پیوست شهادت برسالت فزودن خوبیست و منافی نیست بخلاف قصد شرك بهر دو نام، و اگر
اقوي کفایت است، آیا شرط است که نام خدا را بزبان عربی گوید ظاهر احتمال دارد چون اسم « اللهم صل علی محمّد و آله » گوید
اللَّه آمده و احتمال عدم دارد نیز، زیرا مقصود از اللَّه ذات خداست و گفتن هر نامی سزاست بهر زبانی باشد، و متفرع بر آنست
4- فقهاء گفتند در ذبح گوسفند ( گفتن بسم الرحمن و جز آن از نامهاي مخصوص یا غالب الاستعمال بر خدا جز واژه اللَّه. ( 2
خوبست دو دست و یک پایش را بندند و دیگري را رها دارند، و پشم و موهاي او را نگهدارند تا سرد شود، و در گاو دو دست و
دو پایش را بندند و دمش را رها کنند، و در شتر دو سمش را از دست بدو زیر شانهاش بندند و دو پایش را رها کنند و ایستاده او را
نحر کنند یا دست چپش را از سم تا زانو بندند و بر دست راستش وادارند، و میشود از آیه کریمه فهمید که خوب است شتر در
بیضاوي گفته: یعنی ایستاده باشند و دستها و پاهاشان در صف شوند و خوانده شده « صوافّ » حال نحرش ایستاده باشد که فرموده
بمعنی ص: 170 ایستادهها بر سه رکن و بر کناره سم چهارمی زیرا شتر قربانی بیکدستش زانوبند « صوافن »
85 - ابن مسعود و ابن عباس و ابن عمر : 1) و طبرسی- ره- گفته در مجمع البیان 7 ) -103 : زنند و بر سه دیگر ایستد- انوار التنزیل 2
با نون، و حسن و شقیق و ابو موسی اشعري و سلیمان تیمی « صوافن » و ابو جعفر باقر علیه السّلام و قتاده و عطا و ضحّاك خواندند
و صوافن چون صافنات اسبان خوبند جز اینکه اینجا بمعنی شتر آمده و صافن آنست که یک پا را بردارد و بر سمهاي خود « صوافی »
تکیه کند، صوافی خالص لوجه اللَّه باشند. گویم: بقرائتی که از امام باقر علیه السّلام روایت است و جز او دلالتی است بر استحباب
اینکه ایستاده باشد و بیکدستش زانوبند زنند بلکه بر هر دو قرائت نحرش ایستاده دشوار است جدّاً. ( 2) و اما اخباري که در این باب
صفحه 79 از 138
رسیدند یکی بسندي است از امام ششم علیه السّلام که حمران از آن حضرت پرسیده از ذبح فرموده: چون ذبح کنی رها کن و
کتفش ببند و کارد را گرد گردنش مگردان تا از زیر گلو درون بري و تا بالا ببري، رها کردن در پرنده است تنها و اگر در چاه یا
درّه ژرف زمین پرت شود از آن مخور و مخوران زیرا ندانی پرت شدن او را کشته یا ذبح، و اگر ذبیحه گوسفند است پشم یا
مویش را بچسب و دست و پا را مگیر و اگر گاو است ببندش و دمش را آزاد رها کن و اما شتر را سمش بزیر کتفش ببند و
پاهایش را رها کن و اگر پرندهاي که خواهی سر بري از دستت رها شد و گریخت یا بدر رفت تیرش بزن و چون افتاد سرش را ببر
بمانند شکار. در مسالک گفته: مقصود از بستن سمها بزیر کتف اینست که دو دستش را جمع کند و ببندد از سم تا زانو و در
روایت ابی الصباح بدان تصریح دارد، و در روایت ابی خدیجه است که تنها دست چپش را ببندد و مقصود از روایت نخست هم
این نیست که دو سم دستش را تا زیر کتف باهم بندد زیرا دیگر نمیتواند بایستد با اینکه در شتر مستحب است ایستاده باشد، و اینکه
در گوسفند فرمود: دست و پایش ص: 171 را مگیر یعنی دو دست را با یک پا ببند و آنها را بدست مگیر
پایان. ( 1) و من گویم: در اخبار ندیدم که دو پاي گوسفند و یک دستش را بندند ولی اصحاب آن را ذکر کردند و اگر مستندي
دارد چنانچه ظاهر است میشود این خبر را حمل کرد بر اینکه پس از ذبح دست و پا را نگیرند و همان پشم یا مو را بگیرند که در
وَ اذْکُرُوا اسْمَ اللَّهِ » 498 - فروع- بسندش از امام ششم علیه السّلام در تفسیر قول خدا : چاه و مانندش پرت نشود. ( 2) کلینی در 4
فرمود: این هنگامی است که براي نحر زده شوند که دو دستش را میان سم تا زانو بندند و چون درافتادند پهلوشان بزمین « عَلَیْهِ
چسبد ( 3) و از ابی صباح کنانی که پرسیدم از امام ششم علیه السّلام چگونه شتر قربانی نحر شود؟ فرمود: نحر شود و بسوي راست
497 فروع-. ( 4) و از ابی خدیجه است که گفت: امام ششم را دیدم که شتر نحر میکرد شتر قربانیش از دست چپ : ایستاده باشد- 4
زانوبند داشت و بر جانب دست راستش ایستاده بود و میفرمود: بسم اللَّه و اللَّه اکبر اللهم هذا منک و لک اللهم تقبّله منی، آنگه در
498 : گودي گلویش کارد فرو کرد، و کارد را با دست خود برآورد و چون بزمین افتاد جاي ذبحش را با دست خود برید- 4
اینست که چون بزمین افتد حلال است و نباید صبر کرد تا سرد « فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها فَکُلُوا مِنْها » 5- ظاهر قول خدا تعالی ( فروع-. ( 5
شود یا بکلی جانش درآید و گرچه اصحاب آن را بجا ندادن تفسیر کردند، و ندیدم کسی آن را دلیل بر این آورده باشد و تفسیري
که کردند باید دلیل داشته باشد. در مسالک گفته: پوست کندن ذبیحه پیش از اینکه سرد شود یا بریدن تیکهاي از آن دو قول دارد
-1 حرمت که شیخ در نهایه گفته بلکه خوردن را هم حرام شمرده و ابن براج و ابن حمزه از او پیروي کردند ( 6) بدلیل روایت
محمّد بن یحیی تا امام رضا علیه السّلام که چون سر گوسفند را برند و پیش از جاندادنش ص: 172 پوستش
23 فروع کافی-. ( 1) و اقوي کراهت است که قول بیشتر فقهاء است : کنند یا چیزي از آن را پوست کنند خوردنش حلال نباشد- 6
بحکم اصل و ضعف روایت که بیسند است و نمیشود دلیل حرمت گردد بلکه دلیل کراهت است که مسامحه پذیر است، شهید-
ره- گفته کار پوست کردن حرام است نه خود ذبیحه نخست براي نهی از شکنجه جاندار و دوّم براي عموم قول خدا تعالی (فَکُلُوا
مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ) پایان. در مختلف گفته: أبو الصلاح گوید تیکهاي که از حیوان زنده و یا ذبح شده پیش از آنکه بخاك افتد
و با جاندادن سرد شود ببرند از محرماتست و مردار است، و گفتهاش در تیکه جدا شده از زنده خوبست ولی در باره تیکه پس از
است و جوابش اینست که این « فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها » سر بریدن جاي انکار دارد، براي اینکه دستور تذکیه انجام شده و دلیل او مفهوم
تعبیر از نظر غالب است و مفهومش حجت نیست پایان. و من گویم: شرط سرد شدن در نهایت غرابت است زیرا آنچه در حلال
بودن معتبر است جاندادنست و گرمی پس از آن تا مدتی بجا است، و از این رو در مس میت که گرم است غسل واجب ندانستند و
6- اینکه خدا فرمود: ( سردشدن را شرط کردند، و شرط بودن او در حکم مخصوصی لازم ندارد که در همه احکام شرط باشد. ( 2
دلیل است که اگر درنده خورده یا با همه آنچه پیش از آن آمده را زنده دریابی و سرش را ببري حلال است، و در « إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ »
وقت کافی براي تذکیه میان فقهاء اختلاف است. در مسالک گفته: اصحاب اختلاف دارند که درك تذکیه بحرکت پس از سر
صفحه 80 از 138
بریدنست یا جهش خون پس از آن و پس از نحر؟ مفید و ابن جنید هر دو را شرط دانستند و بیشتر فقهاء چون شیخ و ابن ادریس و
محقق و اکثر متاخرین یکی از این دو را کافی دانستند و برخی همان حرکت را شرط دانستند و منشأ ص: 173
اختلاف اینست که در خبري حرکت را کافی دانسته و در خبري جهش خون را پایان. ( 1) من گویم: گویا کفایت یکی از آنها
روشنتر است و اگر چه خبر کفایت حرکت سند قویتر دارد، و آنگه ظاهر کلمات اصحاب اینست که شرط حرکت پس از سر
بریدنست و بیشتر اخبار از این نظر ابهام دارند، و صریح برخی کفایت حرکت پیش از سر بریدنست و گویا احوط اعتبار حرکت
پس از آنست. محقق اردبیلی- ره- گفته: این دو یا هر یک در صورت شک نشانه حلال بودنند زیرا اگر پیش از ذبح بداند زنده
است و سرش را ببرد و هیچ کدام نباشند ظاهراً حلال باشد زیرا دانسته زنده است و آن را بوجه مقرّر شرعی ذبح کرده و جانش را
برآورده و حلال شده فتامل زیرا برخی اخبار صحیحه دلالت دارند بر اینکه خونریزي پس از سر بریدن شرط است گرچه شبهه هم
نباشد، و شاید این هم نظر باشتباه دارد در اینکه جاندادن ببریدن چهار رگ بوده یا جز آن و از صورت اشتباه بیرون نباشد پایان-. و
اما استقرار زنده بودن که جمعی اصحاب شرط دانند و در پیش بدان اشاره کردیم در اخبار وجود ندارد. در دروس گفته: جاندار
دم جان مانند شاخ خورده و پرت شده و درنده گرفته و آنچه از پشت سرش را بریدند شرط حلالشدنش بتذکیه استقرار حیاة است.
و اگر بداند فورا خواهد مرد نزد جماعت شیعه حرام است و اگر بداند زندگی بر جا دارد حلال است و اگر شک دارد بحرکت و
خونریزي معلوم شود، گفته: ظاهر اخبار و گفته فقهاء قدیم اینست که خونریزي و حرکت یا یکی از آنها کافی است گرچه حیاة
و از شیخ یحیی نقل کرده « حُرِّمَتْ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَۀُ- تا فرماید- إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ » مستقره نباشد و در آیه هم بدان اشارهایست که خدا فرماید
که استقرار حیاة از مذهب شیعه نباشد و چه خوب گفته پایان. ( 2) و گویم: هر دو خوب گفتند- رضی الله عنه- زیرا ظاهر اینست
، که آن از مخالفان گرفته شده و در اخبار از آن عین و اثري نیست، و شرح گفتارش اینست که استقرار حیاة آسمان و جهان، ج 9
ص: 174 مذهب شیعه است و علامه و ابن ادریس هم از او پیروند، و یکی آن را تفسیر کرده که در وضعی باشد که یک روز یا
چند روز زنده ماند و گفتند نیم روز، و این دلیلی ندارد و میان فقهاء قدیم معروف نباشد، و اگر بداند اکنون مرده است و حرکتش
مذبوحانه است چون حرکت گوسفندي که هر چه توي شکمش هست بیرون شده در وقوع تذکیه بر آن اشکال است و گرچه ظاهر
ادله وقوع آنست، محقق اردبیلی پس از نقل گفته دروس گوید: و ابهام و پیچیدگی این مسأله نهان نیست، و آنچه معلوم است
حیوانی که دم جان است و سرش برند و حرکتش مذبوحانه باشد چون حرکت گوسفندي که آنچه درون دارد درآمده یا پرندهاي
چنین مردار باشد و تذکیه نشود، و اگر دم مرگ بطور قطع زنده است و تذکیه پذیر بوسیله تذکیه پاك شود و احکام ذبیحه دارد
گرچه بداند هم اکنون یا ساعت دیگر خواهد مرد چون ادله ذبح جاندار آن را فراگیرد و ذبح شرعی شود، و اینکه اگر ذبح نشود
زود بمیرد یا ساعت دیگر بمیرد اثري ندارد، پس آنچه در دروس گفته که اگر بداند مرگ او را الخ محلّ تامل است زیرا از آن
فهمیده شود که مدار بر کمی زمان ماندن و بسیاري آنست فتامّل و خلاصه باید مدار زنده بودن هنگام ذبح و زنده نبودن باشد نه
درازي زمان آن و کوتاهیش براي آنچه گذشت فافهم، و اما اگر حالش مشتبه باشد و ندانی هنگام ذبح مرده بوده یا زنده و
حرکتش مذبوحانه است یا از زندگی است ممکن است حلال باشد بحکم استصحاب حیاة و یا بحکم استصحاب قاعده گذشته
حرام باشد، و آنگه در مورد اشتباه حرکت یا خونریزي را شرط دانسته چنانچه گفتیم. ( 1) و گویم اگر مقصودش- قد- از حرکت
مذبوحانه درزیدن گوشت پوست کنده است و مانندش شکی ندارد که اعتباري بدان نیست چون جان ندارد و تذکیه پذیر نیست، و
اگر منظور حرکت پس از بریدن رگها است که در عرف آن را حرکت مذبوحانه خوانند تذکیه ناپذیریش مورد بحث است زیرا
بیتردید هنوز جان در تن دارد چون کسی که در حال مرگ جان بگلویش رسیده او را در آن حال مرده نگویند گرچه یک ساعت
و یکدهم ساعت دیگر هم زنده نماند، و از این رو اختلاف ص: 175 دارند در شتري که سربرند وانگهش
نحر کنند یا گوسفند و گاوي که نحر کنند و وانگه سر برند که آیا حلال باشند یا حرام و شیخ در نهایه و جمعی دیگر گفتند:
صفحه 81 از 138
شامل آن شود و هم عمومات دیگر، و کسی که استقرار « إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ » حلال است چون هنوز جان داشته و تذکیه شده و عموم
حیات را شرط داند حکم بحرمت نماید، و ظاهر اینست که مقصودش دومی است که حرمت است چون در دنبال این مسأله پس از
نقل وجوه حلیت گفته فتامّل زیرا حکم بحلالی پس از قطع اعضاء مهلک مشکل است زیرا دیگر بیجان شده و اثر بخشی این
حرکت و خونریزي مشکل است چون اینها دیگر نشانه زندگی که وسیله حلالی ذبیحه است نباشند و نباید آنها را دلیل آن دانست
و تحقیق همانست که ما بدان اشاره کردیم- پایان- (در شرح ارشاد کتاب صید و ذباحه). (میزان صحت تذکیه اینست که جان در
همه اعضاء تن ذبیحه باشد و ظاهرا مقصود فقهاء از حیات مستقره هم اینست و در صورتی که محرز باشد زنده بودن همه اعضاء تن
ذبیحه و ذبح شود یا نحر شود حلال میشود گر چه بواسطه صدمه یا پیشامد دیگر تا لحظهاي پس از آن بمیرد و اگر در وجود
حیات در همه اعضاء شبهه شود نشانهاش حرکت دست و پا است و یا گردش عادي چشم که با آن ثابت میشود ولی مجرد جریان
7- مشهور میان اصحاب اینست که در ذبح شرط است بریدن چهار عضو با هم: ( خون بتنهائی دلیل آن نمیشود، شرح مترجم). ( 1
-1 گلوگاه که نفس از آن برآید و درآید. 2- مري که روده سرخه باشد و خوراك از آن بمعده فرو شود 3 و 4- دو رگ زننده در
دو طرف ناي و زیر گردن، و ابن جنید همان بریدن گلو را کافی دانسته ( 2) بحکم صحیحه زید شحّام که پرسیدم امام ششم علیه
السّلام را از مردي که کارد حاضر ندارد با تیکه نی ذبح تواند؟ فرمود: با سنگ و استخوان و نی و چوب ذبح کن وقتی دسترسی
338 فروع) بسند خود آورده) و بر این قول : بآهن نداري چون گلو بریده شود و خون بدرآید باکی ندارد (کلینی آن را در- 6
مشهور دلیل آورده ( 3) بصحیحه عبد الرحمن بن حجّاج ص: 176 که پرسیدم امام هفتم را که با سنگ تیز و
نی و چوب ذبح شود در صورتی که کارد نباشد؟ فرمود: اگر رگها را برند باکی نیست. ( 1) و میشود بدین دلیل اعتراض کرد از
چند راه. 1- لفظ اوداج گر چه جمع است و بپذیریم که معنی آن سه است و بالاتر بازهم اطلاقش بر دو تا مجاز شایعی است تا آنجا
که برخی کمتر معنی حقیقی جمع را دو تا دانستند و اگر این مجاز اولی نباشد از اطلاق ودج بمعنی رگ بر ناي و رودهسرخه
پستتر از آن نیست زیرا تردید نیست لفظ ودج در آنها مجاز است. در قاموس گفته: ودج با حرکت دال رگی است در گردن و در
صحاح هم آن را گفته و افزوده که دو رگ گردن را ودجان گویند، و در مصباح گفته: ودج بفتح دال و یا کسر آن در لغتی رگ
اخدع است که ذبحکننده آن را میبرد و دیگر زندگی نمیماند، و گفتند: در تن یک رگ است که چون بریده شود کشنده باشد،
در گردن آن را ودج و ورید گویند و در پشت نیاط که از بالا به پائین کشیده است و ابهر که درون استخوان پشت است و پیوسته
به دل، و وتین است در شکم، و نساء نام دارد در ران، و ایجل در پا، و اکحل در دست و صافن در ساق پا. و نیز در المجرد- گفته-
ورید رگی درشتی است که در تن چرخیده و برخی از سخن پیش را با اختلافی نقل کرده وانگه گفته: ودجان دو رگ کلفت دو
گفته: اوداج رگرگهاي گردنند که ذبح کن آنها را « و اوداجهم تشخب دماً » سوي گودي گلویند در نهایه در بیان حدیث شهداء
پایان. و میشود « کلّ ما افري الاوداج » میبرد، و گفتند. ودجان دو رگ کلفت دو سوي گودي گلویند و از این معنا است حدیثی که
میان دو صحیح جمع کرد و تخییر میان دو روش قائل شد اگر قول تازهاي را بپذیري که گوینده ندارد یا هر دو روش لازم باشد اگر
تخییر را نپذیریم زیرا از مختلف برآید که علامه بدان مائل است. دوّم: اینکه دلالت خبر دوّم بر عدم اکتفاء بمجرد بریدن گلو
بمفهوم است و ص: 177 دلالت خبر اول بر اکتفاء بدان بمنطوق که مقدم بر مفهوم است. ( 1) سوّم: مفهوم
خبر دوّم اینست که با نبریدن اوداج باسی هست و آن اعم از حرمت است و میشود حمل بر کراهت شود. 4- فري اوداج بریدن
کلّ ما افري » کلی آنها نیست که مشهور معتبر دانند چون فري بمعنی شکافتن است نه بریدن، هروي در شرح حدیث ابن عباس که
گفته یعنی هر چه اوداج را بشکافد و خونشان را برآورد در مسالک پس از ذکر این وجه و وجه دوّم گفته: البته روشن شد « الاوداج
که شرط بودن بریدن چهار رگ دلیلی ندارد جز شهرت، و اگر به این دو روایت عمل شود تنها بریدن ناي بس است یا بریدن رگها
باندازهاي که خونریزند گر چه تمام بریده نشوند، جز اینکه این دوّمی قائلی از اصحاب ندارد، آري مذهب برخی عامه است، در
صفحه 82 از 138
مختلف پس از نقل دو خبر گفته: این اصحّ آنچه است که در این باره بما رسیده و دلالت ندارد بر لزوم بریدن بیش از حلقوم و
رگها و مقصودش اینست که بریدن روده سرخه دلیل ندارد، زیرا اگر کلمه اوداج شامل آنهم باشد دیگر چیزي نمیماند و از آن قول
دیگر برآید که بریدن ناي و دو رگ باشد ولی شناختی که روایت دلالت بر بریدن کلی رگها ندارد، و کلمه اوداج بلفظ جمع بر
هر چهار اطلاق شود و تفسیرش بدو رگ و ناي خوش نیست، و بهتر تقریر پابندي بقول مشهور احوط باشد- پایان-. و گویم:
اطلاق اوداج بر هر چهار مجاز است در تعبیر فقهاء و مجاز منعی ندارد و بسا به سه اطلاق شده باشد بلکه آن به معنی حقیقی
نزدیکتر است. و این قول و قول ابن جنید و قول به تخییر که پیش گفتیم همه موافق ترند با عموم آیات از قول مشهور چون عموم
بعلاوه تذکیه جز ذبح یا نحر نباشد، و ثابت نشده که در معنی « إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ » همه را فرا دارد و هم آیه « فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ »
مشهور حقیقت شرعیه باشد. ( 2) راغب در مفردات گفته: حقیقت تذکیه برآوردن حرارت غریزیه است ص:
178 ولی در شرع خاص بمعنی جان ستاندنست بوجه مخصوصی و دلیل بر این بازگیري اینست که به مرده خامد و هامد گویند و
بآتش خاموش مرده گویند و گفته: ذبح شکافتن حلقوم جاندارانست و در صحاح گفته: تذکیه ذبح است و ذبح شکافتن است، و
8- از آیات استفاده شود که تذکیه با ( ظاهر اینست که تذکیه و ذبح در لغت و عرف بهمان بریدن ناي یا دو رگ محقق شوند. ( 1
هر ابزار برنده تحقق پذیر است جز آنکه گویند از مطلق فرد شایع و غالب فهم شود که همان سر بریدن با ابزار آهنی است ولی
اصحاب اتفاق دارند که تذکیه شرعیه تنها بابزار آهنی صحیح است در صورتی که بدان دسترسی باشد و جز آن کافی نیست گرچه
از اجناس معدنی طبیعی باشد مانند مس، قلع، نقره و طلا و جز آنها ولی در صورت اضطرار و نبودن ابزار آهنی تذکیه با هر ابزار
برنده سر ذبیحه را تجویز کردند گرچه چوب یا نی یا سنگ باشد جز دندان و ناخن و بر آن دعوي اجماع کردند، اخبار بسیاري هم
دلالت دارند بر اینکه تذکیه در حال اختیار با جز آهن نشود و در حال اضطرار با جز دندان و ناخن صحیح است، و صحت تذکیه با
این دو در حال اضطرار دو قول دارد یکی عدم صحت که شیخ در مبسوط و خلاف گفته و دعوي اجماع ما را بر آن نموده ( 2) و
روایت رافع بن خدیج را دلیل آن آورده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: هر چه خون را بخوبی روان سازد و نام خدا بر
آن برده شود بخورید جز آنچه با دندان یا ناخن باشد و البته داستان این دو را براي شما بگویم اما دندان استخوان آدمی است و اما
ناخن کارد مردم حبشه است. دوّم جواز است که ابن ادریس و بیشتر متاخرین بدان رفتند بحکم اصل و عدم ثبوت مانع زیرا خبرش
از عامّه است و بیاعتبار است با اینکه جواز ذبح باستخوان صریح صحیحه شحام است که گذشت و در این روایت علت عدم جواز
ذبح با سن را باستخوان بودنش دانسته و با آن خبر معارض است و آن خبر صحیح بر آن مقدم شود یا خبر منع حمل بر کراهت
گردد، در مسالک چنین گفته و افزوده ص: 179 که بسا فرق باشد میان دندان و ناخن پیوسته ببدن و جدا از
آن ( 1) از این رو که در صورت جدائی مانند ابزار برش دیگرند بخلاف پیوسته ببدن که بریدن با آنها نام ذبح بخود نگیرد و
بخوردن جاندار زنده ماند و تیکه کردن آن، و مایه تذکیه ذبح است و نهی در خبر را بر آن حمل باید کرد براي جمع میان اخبار، و
شهید در شرح منع از تذکیه با دندان و ناخن را مطلقا اقرب دانسته بحکم حدیث گذشته و آن را با استخوان و جز دندان و ناخن
جائز شمرده براي جمع میان دو خبر ولی اعتراض باینکه در خبر منع علت عدم جواز ذبح با دندان را استخوان بودنش آورده بجا
میماند. در روضه گفته: بر فرض جواز ذبح با دندان و ناخن آیا با برندههاي دیگر جز آهن در یک درجهاند یا درجه آنها پس از
برندههاي دیگر است مطلقاً که ضرورت در ضرورت باشد، مقتضاي استدلال بدو حدیث همان احتمال نخست است که با برندههاي
دیگر همدرجهاند، ولی در دروس جواز را مطلقا اقرب دانسته با نبودن برنده دیگر، و ظاهر وابستن جواز آنها را بر ضرورت در اینجا
هم همین است، زیرا با وجود برنده دیگر ضرورتی در میان نیست و این اولی است، پایان. گویم: فرق میان دندان و ناخن پیوسته و
جدا گویا از عامه گرفته شده و در کلام فقهاء شیعه ندیدم گرچه راهی دارد.
صفحه 83 از 138
اخبار باب
-1 در قرب الاسناد- 51 - بسندش تا علی علیه السّلام که هر جاندار خانگی که در چاه پرت شود و دسترسی بجاي نحرش نباشد (2)
آن را از هر جاي تنش توانند نحر کنند و بر آن نام خدا برند حلال است فرمود: از علی علیه السّلام پرسیدند از آنچه بر روي جاي
( نحرش پرت شد و بریده شود با گفتن نام خدا فرمود: باکی ص: 180 ندارد و فرمان خوردنش را داد. ( 1
بیان: مقصود از خانگی خصوص شتر است یا هر حیوان حلال گوشت و در این صورت مقصود از نحر اعم از ذبح است بحکم غلبه،
در نسخهاي با خاء نقطه دارد و در دیگري با حاء بینقطه است و هر کدام راه درستی دارند و بیک معنا برگردند، و « علی منحره »
خلافی نیست که هر حیوانی که ذبحش یا نحرش نشدنیست و براي اینکه رمخورده است یا در جایی افتاده که دسترسی ببریدن گلو
یا نحرش نیست و در معرض تلف است جائز است با شمشیر و جز آن بر آن زخم زنند و حلال است گرچه جاي ذبح آن نباشد، و
چنانچه شرط جاي ذبح و نحر ساقط میشود، رو بقبله بودن هم با تعذرش ساقط است و اگر یکی متعذر باشد همان ساقط است و
آنکه ممکن است رعایتش واجب است. و گفتند: چنانچه ترس از تلف مجوز آنست اضطرار بخوردن هم مانند آنست و گفته شده
2- در قرب الاسناد: بسند پیش تا علی علیه السّلام که میفرمود باکی نیست بذبیحه ( مقصود از ضرورت در اینجا هر نیازیست. ( 2
زن. ( 3) بیان: خلافی میان فقهاء نیست در حلال بودن ذبیحه زن و ندیدم کسی آن را مکروه هم دانسته باشد ولی در برخی اخبار
است که زن سر نبرد مگر هنگام ضرورت و در روایتی است که: هر گاه زنانی باشند و مردي همراه آنها نباشد خردمندترین آنان
ذبح کند، و در خبریست که: چون جز زن نباشد او ذبح کند و در برخی است که: باکی بذبیحه پسر بچه و خایه کشیده و زن نیست
3- در قرب الاسناد- 68 -: بسندي تا علی علیه السّلام که: چون ذبیحه نافرمان (4) .-276 : چون بدان مضطر شوند وسائل الشیعه 16
( شما شد او را پی کنید و اگر پی نکردیدش آنچه وحشی را حلال کند آن را هم حلال کند (یعنی شکارش کنید شرح مترجم). ( 5
بیان: آن را پی کنید، یعنی براي اینکه بتوانید سرش را ببرید، شکارش آن را ص: 181 حلال کند، ظاهرش
511 ط : 4- در خصال- 2 ( حلال شدن بوسیله شکار با سگ شکاریست ولی سند روایت ضعیف است و راوي از عامّه است. ( 1
غفاري-: بسندش تا پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم که زن سر نبرد مگر در ضرورت در تحف و مکارم بیسند مانندش آمده
5- در عیون- 276 ط تفرشی-: بسندش تا فضل بن شاذان (2) .( -243 مکارم و حدیث در تحف یافت نشد- از پاورقی ص 311 )
که امام رضا علیه السّلام در آنچه بمأمون نوشت فرمود: صلوات بر پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم واجب است در هر مورد و در
هنگام عطسه و ذبائح و جز آن. ( 3) بیان: مانند آن در خصال از اعمش از امام صادق علیه السّلام روایت است و در آن بجاي
الرّیاح، آمده و لفظ عیون روشنتر است، و گویا مقصود تاکید استحبابست، شیخ در خلاف گفته است: مستحب است « الذبائح »
و شافعی هم بدان گویا است، و مالک آن را و هم دعا را مکروه دانسته، « اللّهم تقبّل منی » صلوات بر پیغمبر هنگام ذبح و بگوید
- آیا کسانی که گرویدید بر او صلوات فرستید، 56 » دلیل ما اجماع فرقه شیعه و اخبار آنها است، و هم عموم قول خدا تعالی
-4 الانشراح آمده که من یاد نشوم جز که تو با من یاد شوي و در یاد ،« وَ رَفَعْنا لَکَ ذِکْرَكَ » و در تفسیر قول خدا تعالی « الاحزاب
7 ط 1). گویم: سپس- ره- دلائل دیگر : خدا اتفاق داریم و باید نام رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم هم برده شود (خلاف 2
« تقبّل منی » آورده که بیسستی نیستند، و گویا این خبر حسن براي اثبات استحباب که در هر وقت ثابت است بس باشد، و اما جمله
در باب اضحیّه اخباري آید که آن را فرا دارند، ( 4) و شیخ در خلاف آورده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم قوچی را گرفت
-6 در کتاب المسائل: بسندش از علی بن (5) .« اللهمّ تقبّل من محمّد و آل محمّد و من امّۀ محمّد » : و خواباند و ذبح کرد و گفت
جعفر از برادرش موسی که پرسیدمش از مردیکه ذبح کند نه رو بقبله؟ فرمود: باکی ندارد اگر تعمد نباشد، و اگر ذبح آسمان و
جهان، ج 9، ص: 182 کند و نام خدا نبرد باکی نیست که چون آید بیادش بگوید بسم اللَّه من اوّله الی آخره، و بخورد. ( 1) بیان:
صفحه 84 از 138
فقهاء اتفاق دارند که رو بقبله ذبح کردن و نحر کردن واجب است و اگر عمدا نکند حرام باشد و اگر از فراموشی است حرام نباشد
و نادان هم حکم فراموش کرده دارد، و بر همه اینها اخبار معتبره دلالت دارند ( 2) چون روایت کلینی در سند حسن صحیح مانند-
232 فروع کافی- از محمّد بن مسلم که پرسیدم امام پنجم علیه السّلام را از مردیکه ذبیحه سر بریده و ندانسته باید رو بقبله : 6
کندش، فرمود از آن بخور، گفتمش راستش رو بقبلهاش نکرده؟ فرمود: از آن مخور، فرمود: چون خواهی ذبح کنی ذبیحهات را رو
بقبله کن (یعنی در صورت علم و عمد)، و نیز مانندش را بسند دیگر نزدیک بهمین معنا آورده. در مسالک گفته: کسی که رو بقبله
را واجب نداند در حکم نادانست و ذبیحهاش حرام نیست، و اعتبار برو بقبله بودن جاي ذبح و اندام پیشین ذبیحه است، و رو بقبله
بودن خود ذابح شرط نیست گرچه از ظاهر عبارت برآید زیرا رو بقبله داشتن ذبیحه ظهور دارد در رو بقبله بودن خود او هم چنانچه
گوئی زید را بردم و او را کشاندم که معنایش رفتن و کشاندن هر دو است با هم و دلیل عدم اعتبار رو بقبله بودن ذابح اینست که
ذَهَبَ اللَّهُ بِنُورِهِمْ 17 - البقره آمده بمعنی خدا » تعدیه فعل به باء معنی تعدیه آن را دهد بهمزه باب افعال چنانچه در قول خدا تعالی
نور آنها را برد، و در خبر دوم اشارهایست باکتفاء رو بقبله بودن خود ذبیحه. و بسا گفته شده واجب همان رو بقبله بودن جاي نحر و
ذبح است بخصوص و دور نباشد و رو بقبله بودن خود ذابح مستحب است و این همه با دانستن سوي قبله است و اگر نداند ساقط
شود چون نشدنیست مانند سقوط آن در جاندار فراري براي همین- پایان-. ( 3) و گویم: ظاهر کفایت رو بقبله بودن آنست بهر
روش باشد خواه آن را به پهلوي راست خواباند یا چپ که متعارف است یا وادارد رو بقبله و سرش را برّد مانند آسمان و جهان،
ج 9، ص: 183 پرنده چون رو بقبله بودن بر همه این صور صدق کند، و رو بقبله بودن مرده گور به خواباندن او بر پهلوي راست
لازم ندارد که در همه جا چنان باشد با اینکه ذبح بدین روش بیاندازه دشوار است مگر براي چپ کار که با دست چپش کار کند
و میان مردم کمیاب باشد، بلکه ممکن است گفت مطلق بفرد شایع تعبیر شود و آن خواباندن بپهلوي چپ است، و مشکل است که
7- در کتاب المسائل: بسندش از علی بن جعفر که پرسید از برادرش ( گفت احتیاط در خواباندن بر پهلوي راست است فتامل. ( 1
موسی علیه السّلام از ذبیحه کنیزك که شایسته است، فرمود: اگر مخ حرام را نبرد و گردن آن را نشکند باکی ندارد و فرمود:
خاندان علی بن الحسین علیه السّلام کنیزکی داشتند که براشان ذبح میکرد. ( 2) بیان: مشهور میان اصحاب کراهت کارد رساندن به
مخ حرام ذبیحه است که آن را تا نمرده ببرد و برخی گفتند حرام است چون در خبر صحیح از آن نهی شده و آن احوط است و اگر
هم حرام باشد خود ذبیحه حرام نگردد و بسا که گفته شده آن هم حرام گردد، و حرمت آن با تعمّد است و اگر دست پیشی کرد و
آن را برید باکی نیست و مکروهات دیگر هم در باره ذبح در بیان اصحاب میباشند. 1- گردانیدن کارد، یعنی آن را زیر ناي فرو
کند و ناي را با اندام دیگر بسوي بیرون گلو ببرد و شیخ در تهذیبش حرام دانسته و قاضی از او پیروي کرده و در روایت حمران هم
از آن نهی شده. 2- بد است جانداري را برابر چشم جاندار دیگر که بدان مینگرد ذبح کند براي روایت غیاث بن ابراهیم- در
258 - و شیخ در نهایهاش حرام دانسته و آن ضعیف است. 3- ذبح در شب مکروه است جز که خوف تلف باشد براي : وسائل 16
4- ذبح در بامداد جمعه تا زوال ظهر مگر هنگام روایت ابان بن تغلب از امام صادق علیه السّلام. ص: 184
274 - و ظاهر کراهت خود ذبح است در این موارد نه خوردن : ضرورت براي روایت حلبی از امام صادق علیه السّلام- وسائل 16
مذبوح چنانچه از سخن برخی فقهاء برآید زیرا ملازمه میان این دو نیست. ( 1) در مسالک گفته: وظائف منصوصهاي براي ذبح بجا
مانده که سزد بدان چه گفته شد پیوندند و آنها تیز کردن کارد، زود بریدن، نشان ندادن کارد است به حیوان و رو بقبله بودن خود
ذابح است، حرکت ندادن مذبوح و نکشیدن آن از جاي ذبح بجاي دیگر بلکه آن را وانهد تا جانش برآید، و او را بنرمش بجایگاه
ذبح برند و بنرمش بخوابانند و پیش از بریدن سرش آبش دهند و کارد را به قوت بنایش کشند و شتابانه ببرند تا آرامتر و آسانتر
انجام شود. و شدّاد بن اوس روایت کرده که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود: راستی خداوند نیکو کاري بر شما نوشته در
هر چیزي چون بکشید خوب بکشید و چون سر برید خوب سر برید و باید هر کدام کارد خود را خوب تیز کند و ذبیحه خود را
صفحه 85 از 138
راحت بخشد، و در حدیث دیگر است که فرمود: کارد را تیز کند و از حیوانش نهان دارد، و فرمود: چون کسی از شما سر برد کار
( حیوان را بپایان رساند- پایان-. و گویم: این اخبار از عامه است ولی موافق عقل و عمومات باشند و آن اخباري که بزودي آیند. ( 2
-8 در دعائم: هر که سر را فروتر از غلصمۀ (زبان کوچکه در پایان دهن) ببرد موافق سنت نیست و درست نیست، باید ببري حلقوم
و روده سرخه و دو رگ خونریز را و باید خون را بریزد و از کارش حیوان جان دهد و اینست که تذکیه شده باتفاق فقهاء تا آنجا
که ما دانستیم. ( 3) و از علی و ابی جعفر علیهم السّلام است که هر تیکه از جاندار برند و از آن جدا شود پیش از آنکه تذکیه گردد
مردار است و خورده نشود، و خود حیوان را سر ص: 185 برند و باقیمانده را بخورند اگر فرصت تذکیه بجا
9- و از علی علیه السّلام است که فرمود: نشانه تذکیه اینست که چشم گردش کند یا پا بکوبد یا دم جنباند یا گوش، و ( است. ( 1
10 - و از ابی جعفر علیه السّلام که با ذبیحه ( اگر هیچ کدام اینها نباشند و چون ذبح شود خون بریزد و نجنبد خورده نشود. ( 2
11 - و از آن حضرت علیه ( نرمش شود و سختی نشود نه پیش از ذبح و نه پس از آن، و بد داشت که کارد به پی گوسفند زنند. ( 3
السّلام که پرسش شد ذبیحه پس از سر بریدنش از جاي بلندي پرت شود یا در آب و آتش افتد؟ فرمود: اگر خوب ذبح کردي و
13 - و از جعفر بن محمّد علیه السّلام ( 12 - و از او علیه السّلام که از ذبیحه مرتدّ غدقن کرد. ( 5 ( کار لازمش را نمودي بخور. ( 4
14 - و از او ( که پرسش شد از گوسفندي که ایستاده ذبح شود، فرمود: این سزاوار نیست سنت اینست که رو بقبله بپهلو خوابانند. ( 6
علیه السّلام که پرسش شد از شتر آیا ذبح شود یا نحر شود، فرمود: سنت اینست که نحر شود گفتند: چگونه نحر شود؟ فرمود: او را
برابر قبله وادارند و یک دستش را زانوبند زنند و آنکه نحرش میکند برابر قبله ایستد و کارد را بگودي گلویش فرو کند تا ببرد و
15 - و از او علیه السّلام پرسش شد با گاو چه کنند؟ نحر شود یا ذبح؟ فرمود: سنت اینست که ذبح شود و او را براي ( پاره کند. ( 7
16 - و از او علیه السّلام پرسش شد از ذبیحهاي که از قفا سرش را بریدند، ( ذبح بخوابانند، و اگر نحرش کنی باکی نیست. ( 8
فرمود: اگر تعمد نباشد باکی ندارد، و اگر عمدا کرده باشد و سنت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم را میدانسته حرام است و باید
17 - و از علی علیه السّلام پرسیدند از دو گوسفند که یکی تذکیه شده و دیگري نشده و با هم مشتبه شدند، ( خوب ادب شود. ( 9
1) بیان: اینکه فرمود: اگر گاو را نحر کنی باکی ندارد، حمل بر تقیه ) فرمود: هر دو را بدور اندازند. ص: 186
شود، و مشهور اینست که سر بریدن از قفا مکروه است و علامه و جز او گفتند اگر گردن ذبیحه از قفا بریده شود و اعضاء ذبح بجا
ماند اگر زنده باشد ذبح شود و حلال است و اگر حیاة مستقره ندارد حلال نیست. من گویم: دانستی که دلیل نیست بر اینکه استقرار
حیاة شرط است، و تو هم اینکه در اینجا ذبح شرعی و جز او در گرفتن جان ذبیحه شریک شدند وجهی ندارد با اینکه زنده است و
18 - در قرب الاسناد- 21 -: بسندش که محمّد بن عبد السّلام نزد ( ذبح شده این توهم اعتباري ندارد مانند درنده زده و جز آن. ( 2
امام ششم علیه السّلام آمد و باو گفت: مردي تبري بگاوي زده و آن را کوبیده و پس از آن سرش را بریده و آن حضرت جوابی باو
نفرستاد و سعیده را خواست و فرمود: این مرد نزد من آمد و گفت تو او را فرستادي در باره گاو داري که آن را با تبر زده، اگر
خون معتدل بر آمده بخورید و بخورانید و اگر بآرامی و سنگینی بر آمده نزدیکش مروید، گوید سعیده غلام را گرفت و خواست او
232 فروع : را بزند و امام پیغام فرستاد که باو قاووت بنوشانید که گوشت برویاند و استخوان را سخت کند. ( 3) تبیان: کلینی در- 6
کافی- آن را بسندي از حسن بن مسلم روایت کرده، گفت من نزد امام ششم علیه السّلام بودم که محمّد بن عبد السّلام آمد و بآن
حضرت گفت: قربانت جدم میگوید: مردي گاوي را با تبر زده و افتاده و آنگه ذبحش کرده، و جوابی با او نفرستاد، و سعیده آزاد
کرده امّ فروه را خواست و باو فرمود: محمّد پیغامی از تو آورد نخواستم جوابی با او فرستم، اگر مردي که سر گاو را بریده هنگام
ذبح خونش جهیده بخورید و بخورانید و اگر خون بسنگینی بیرون آمده نزدیکش مشوید و در تهذیب هم: بسندش از احمد بن
56 - روایت شده و ظاهر اینست که سعیده او را نزد جدّ محمّد فرستاد و تقدیر اینست که بسعیده فرمود: باو بگو محمّد : محمّد- 9
بوده و خود سعیده بوده چنانچه ظاهر قرب الاسناد است ... و عتیّا در لفظ خبر قرب الاسناد تصحیف « جدّة » آمده، و بسا که در اصل
صفحه 86 از 138
است و ص: 187 ظاهر اینست که متثاقلا باشد چنانچه در کافی و تهذیب است و بر فرض صحت کنایه از
بدو نون ثبت شده و بمعنی ضعف و سستی است، و اینکه فرمود: غلام را گرفت، یعنی سعیده یا « عننا » همان تثاقل است، در نسخهاي
جده اگر جز او باشد محمّد را که پرسنده بود گرفت و خواست بزند بگمان اینکه در رساندن پیغام کوتاه آمده یا بیفرمان او
پرسیده و اینکه فرمود: قاووتش بدهید براي جبران ضعف ناشی از هراس او بوده، و این خبر صحیح دلالت دارد که خروج خون
451 - بسندش تا امام پنجم علیه السّلام که در تفسیر قول خدا عزّ و : 19 - در خصال- 2 ( معتدل در ادراك تذکیه کافی است. ( 1
فرمود: مردار و خون و گوشت و خوك شناخته شدند « حرام است بر شما مردار و خون و گوشت خوك تا آخر آیه 4- المائده » جلّ
قربانی بتها است، و اما منخنقه اینست که گبرها ذبیحه نمیخوردند و مردار میخوردند و گاو و گوسفند را خفه « وَ ما أُهِلَّ لِغَیْرِ اللَّهِ بِهِ »
چشم آنها را میبستند و از بام پرت میکردند و چون میمرد میخوردند « متردّیه » میکردند و چون خفه میشد و میمرد میخوردندش
هر چه را گرگ و شیر « وَ ما أَکَلَ السَّبُعُ إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ » قوچها را با هم بشاخ زدن وامیداشتند و چون یکیشان میمرد میخوردند « نطیحه »
قربانیها که براي آتشکدهها میگذرانیدند و قریش هم درخت « ما ذُبِحَ عَلَی النُّصُبِ » میکشتند آنها میخوردند و خدا آن را حرام کرد
فرمود: شتري میآوردند و ده بخش « وَ أَنْ تَسْتَقْسِمُوا بِالْأَزْلامِ ذلِکُمْ فِسْقٌ » . و سنگ پرستش میکردند و براي آنها قربانی میکردند
میکردند و گردش فراهم میشدند و چوبههاي تیر را بشریکان قمار میدادند که ده تا بود و هفت آنها بهره داشت و سه تا بیبهره
بودند آنها که بهره داشتند بنام فذّ، توأم، مسبل، نافس، حلس، رقیب و معلّی بودند. فذّ، یک سهم داشت، توأم دو سهم، مسبل سه
سهم نافس و چهار سهم، حلس و پنج سهم رقیب شش سهم و معلی هفت سهم، و بیبهرهها بنام سفیح، منیح و وغد بودند، و بهاي
شتر بعهده آنها بود که تیري که ص: 188 بدانها اصابت میکرد بیبهره بود و آن قمار است که خدا عزّ و جلّ
حرامش کرده. ( 1) در تفسیر علی بن ابراهیم- 149 - بیسند مانندش را آورده جز اینکه پیش از متردیه گفته: موقوذه، این بود که
پاهاش را میبستند و او را میزدند تا میمرد وانگهش میخوردند، و متردیه را چشمها میبستند الخ. و گویا این عبارت از نسخه نویسان
یا راویان ساقط شده باشد. و گویم: این خبر در نامهاي هفت تیر بهرهدار با مشهور مخالف است مگر در نخست و دوّم و هفتم
20 - در قرب الاسناد- 24 ط 1- بسندش که پرسش شد امام ششم از ذبیحه ختنه نکرده، فرمود: علی علیه السّلام ( چنانچه دانستی. ( 2
در آن باکی نمیدید. ( 3) بیان: ظاهرا میان اصحاب در آن خلافی نیست، در دروس گفته: حلال است ذبیحه کودك ممیز، زن، خایه
( کشیده، خنثی، جنب، حائض، ختنه نشده، کور که درست سر برد بروایت از دو امام علیهما السّلام و هم زنازاده بر قول اقرب. ( 4
-21 در قرب الاسناد- 51 - بسندش تا علی علیه السّلام که میفرمود: ذبیحه با سنگ تیر و چوب و مانندشان باکی ندارد جز با دندان
22 - بهمان سند از علی علیه السّلام که چون کارد شتاب کرد بر ذبیحه و سرش را جدا کرد باکی بخوردنش نیست. ( و ناخن. ( 5
6) بیان: خبر یکم دلالت دارد بر جواز ذبح با سنگ تیز و چوب و مانندشان و حمل بر ضرورت شده و دوم بمنطوقش دلالت دارد )
بر اینکه جدا کردن سر بیتعمد باکی ندارد و مفهومش اینست که عمدي باشد خوردنش خوب نیست و در آن دو قول است یکی
حرمت که شیخ در نهایه گفته و هم ابن جنید و گروهی براي صحیحه محمّد بن مسلم از امام باقر علیه السّلام که مخ حرام را مبر و
گردن را پس از ذبح جدا مکن. گفتند: این نهی است و اصل در آن حرمت است. دوم کراهت که شیخ در خلاف گفته و هم ابن
ادریس و محقّق و علامه در ص: 189 خبر مختلف و بنا بر حرمت آیا ذبیحه هم حرام است یا نه دو قول دارد
یکم حرمت که شیخ در نهایه گفته و هم ابن زهره و قول بعدم حرمت براي صحیحه محمّد بن مسلم از امام صادق علیه السّلام که
پرسش شد از کسی که پرنده را سر برد و سرش را جدا کند آیا حلال است؟ فرمود: آري ولی تعمد نکند (این را از محمّد بن مسلم
259 وسائل را مراجعه کن از پاورقی ص 321 ) و اگر سر را بیتعمد جدا : نیافتیم ولی مانندش را صدوق در فقیه روایت کرده- 16
278 بحارط آخوندي: بسندش از : 23 - در کتاب المسائل- 10 ( کرد اشکالی در حرام نبودن نیست براي همین خبر و اخبار دیگر. ( 1
علی بن جعفر از برادرش موسی علیه السّلام که پرسیدمش از مردي که ذبح کرده و سر را جدا کرده پیش از سرد شدن ذبیحه، از
صفحه 87 از 138
141 ط 1-: بسندش تا امام : 24 - در خصال 2 ( روي خطا، یا سبقت کارد آیا حلال است؟ فرمود: آري ولی باز نگردد بدان. ( 2
25 - در مجالس ابن الشیخ: بسندش تا امام ششم که میفرمود از گبرها ( پنجم علیه السّلام که زن ذبح نکند جز در حال ضرورت. ( 3
یاري مجو گرچه براي گرفتن دست و پاي گوسفندت که میخواهی ذبحش کنی. ( 4) بیان: حمل بر کراهت شود و دلالت دارد بر
26 - در معانی الاخبار- 208 ط غفاري-: بسندش از ( جواز گرفتن دست و پاي گوسفندي که ذبح شود از طرف جز ذبحکننده. ( 5
از آن بخورید و بقانع و » ، فرمود: یعنی چون بزمین افتاد « فَإِذا وَجَبَتْ جُنُوبُها » امام ششم علیه السّلام در تفسیر قول خدا عزّ و جلّ
27 - در عیون- 244 ط تفرشی- و در علل: بسندهاي پیش گفته در باب علل تحریم محرّمات از ( الخبر- ( 6 -« گرسنه بخورانید
محمّد بن سنان که امام هشتم بدو نوشته: حرامست قربانی بت و معبود جز خدا چون که واجب است بر خلقش اعتراف بدو و بردن
نام او بر ذبیحههاي حلال گوشت و براي آنکه برابر نباشد آنچه براي تقرب بحضرت او است ص: 190 با
آنچه پرستش دیوان و بتانست، زیرا در نام بردن خدا عزّ و جلّ بر ذبیحه اعتراف به پروردگاري و یگانگی او است و در قربانی براي
( جز او شرك است و تقرب بدیگران و براي اینکه در ذکر خدا بر ذبیحه فرقی باشد میان آنچه حلال کرده و آنچه حرام کرده. ( 1
علت وجوب نامبردن خداي سبحانست بر ذبائح و مقصود اینست که « محللۀ » تا کلمه « حرّم ما أُهِلَّ بِهِ » توضیح: گویا اینکه فرموده
چون بزرگترین اصول دین اعتراف بخدا است و تکرار نامش مایه پابرجائی این عقیده است و اعلام آن پایه مسلمانیست و ذبح مورد
نیاز مردم است و مکرّر میشود از این رو خدا بر بندهها واجب کرده که نزد آن اعتراف بوي نمایند، و دنباله سخن بیان علت حرمت
نامبردن جز خدا است بر ذبیحه چون که خلاف این مقصد را در بر دارد و اعلام بتپرستی است و ذبیحه با آن حرام شده تا مردم از
47 تفسیر- از یونس بن یعقوب : 27 - عیاشی- 1 ( نتیجه مقدمات گذشته است، و اللَّه یعلم. ( 2 « لیکون ذکر اللَّه » آن منزجر شوند، و
که بامام ششم علیه السّلام گفتم: اهل مکه گاوي را از گودي گلو ذبح کنند چه فرمائی در خوردن گوشتشان گوید اندکی خاموش
28 - و از همان: بسندش ( مخور مگر آنچه از محلّ ذبحش ذبح شود. ( 3 « فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ » ماند وانگه فرمود خدا فرموده
از امام پنجم علیه السّلام که بخور هر چه از جاندارانست جز خوك و شاخ زده و کوبیده شده و پرت شده و درنده خورده و آنست
و اگر یکی از اینها را دریافتی که چشمش میگردد یا ایستاده میدود یا دمش را بخود میگیرد و « إِلَّا ما ذَکَّیْتُمْ » مقصود از فرموده خدا
سرش را بریدي بتذکیه آن رسیدي بخورش که حلال است، و اگر حیوانی را خوب ذبح کردي و پس از آن در آتش یا آب افتاد یا
عطف به خنزیر باشد مقصود از « النطیحه » از پشت بام یا سر کوه پرت شد و خوب ذبحش کردي بخور حلال است. ( 4) بیان: اگر
کل ص: » آن و ما بعدش صورت عدم رسیدن بتذکیه آنها است که مردارند و حرام و اگر عطف به حیوان یا
باشد، مقصود صورتیست که تذکیه شدند و این دومی اظهر و انسب است بدنباله حدیث و بهر تقدیر عموم حدیث « 191 شیء
تخصیص خورده به سگ و مسوخ و حیوانات حرام گوشت دیگر، و مقصود از ذبح خوب بریدن همه رگهاي لازم است که اعضاء
ذبحند و دلالت دارد که هر گاه پس از ذبح کامل و پیش از جاندادن آفت مهلکی دچار ذبیحه شود باعث حرمتش نمیشود. در
تحریر گفته: هر گاه اعضاء ذبح را بریده و پس از آن مذبوح پیش از جاندادن در آب افتد یا لگد کشندهاي بدو رسد حرام نگردد.
-29 عیاشی- 393 تفسیرش- از حسن بن علی وشّاء از امام هشتم علیه السّلام که شنیدمش میفرمود: پرت شده، شاخ خورده و (1)
و» 30 - و از همان بسندش از امام ششم علیه السّلام در تفسیر قول خدا ( درنده خورده را اگر تذکیهاش را دریافتی از آن بخور. ( 2
و» آنکه بیمار است و درد ذبح نیابد و پریشان نگردد و خونش بیرون نیاید « و الموقوذة » فرمود: آنکه در بند خود خفه شده « المنخنقۀ
31 - عیاشی- 375 تفسیرش- از محمّد ( آنکه یارش آن را شاخ زند. ( 3 « و النطیحۀ » آنکه از پشت بام یا مانندش پرت شود « المتردّیۀ
بن مسلم که پرسیدمش از مردیکه سر برد و لا اله الا اللَّه یا سبحان اللَّه یا الحمد اللَّه یا اللَّه اکبر گوید، فرمود: اینها همه از نامبردن
32 - عیاشی- 375 - از ابن سنان که پرسیدم از امام ششم از ذبیحه زن و پسر بچه که حلالند، فرمود: آري چون زن ( خدا است. ( 4
مسلمان باشد و نام خدا بر ذبیحهاش حلال است، و چون پسر بچه بر ذبح توانا باشد و نام خدا برد ذبیحهاش حلال است و اگر مرد
صفحه 88 از 138
مسلمان باشد و یادش رود که نام خدا برد باکی ندارد چون متهمش ندانی. ( 5) بیان: خلافی نیست در حلال نبودن ذبیحه دیوانه و
بچه بیتمیز و نه در حلال بودن ذبیحه بچه پسر با تمیز که خوب سر برد و نام خدا برد، و در برخی اخبار است که چون متحرك
باشد و قدّش پنج وجب باشد و تواند کارد بکشد و گویا این اوصاف ص: 192 براي بیان توانائی و تمیز است،
در برخی اخبار مقید شده بنگرانی از تلف ذبیحه و نبودن جز پسر بچه، و در برخی بضرورت ذبح او، و گویا حمل شوند بر کراهت
یعنی مخالف و « چون متهمش ندانی » : در صورت عدم ضرورت و اصحاب این را نگفتند و احوط عمل بدانها است، اینکه فرمود
همانا » 33 - در تفسیر امام- 245 تفسیر عسکري- خدا فرموده ( بیعقیده بوجوب تسمیه نباشد تا او را متهم بترك عمدي دانی. ( 1
و آنچه کشتهشده بنام جز » که آن را بخورید « و خون و گوشت خوك » که خود بیذبح شرعی جانداده « حرام است بر شما مردار
34 - نجاشی: بسندي که شنیدم جارود، باز ( از قربانی کافران که بنام بتان خود کشند که در برابر خدا آنها را پرستند. ( 2 « خدا
میگفت: مردي از بنی رباح بنام سحیم بن اثیل با غالب پدر فرزدق مسابقه داد در پشت کوفه که صد شتر خود را که بر سر آب آیند
پی کنند، و چون بر سر آب آمدند و شمشیر میان شترها نهادند و آنها را پی کردند و مردم با الاغ و استر بیرون شدند براي گوشت
آنها گفت: علی علیه السّلام در کوفه بود و سوار بر استر رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم نزد ما آمد و فریاد میزد: ایها الناس
از گوشت اینها مخورید همانا بنام جز خدا کشته شدند. ( 3) توضیح: منافرت بمعنی مسابقه و مفاخره در خانواده یا کرم و سخاوت
بوده ... و در نهایه است که در حدیث ابی ذر آمده برادرم انیس با فلان شاعر مسابقه داد چون مسابقه دو مرد که با هم تفاخر کنند
و یکی را میان خود حکم سازند، مقصودش اینست تفاخر کردند در اینکه کدام بهتر شعر میسرایند ... و روشنتر اینست که با هم
شاید مقصود اینست که این شتران بمراهنه « أُهِلَّ بِهِ لِغَیْرِ اللَّهِ » تفاخر کردند و گرو بستند هر که محکوم شد صد شتر خود را پی کند
دریافت شدند و مانند قمار حلال نیستند، و حمل شود بر اینکه پس از پی شدن آنها را نحر کردند، یا آن حضرت یک سبب حرمت
را بیان کرده و مقصود اینست که این شترها رمخورده بودند و نام خدا بر آنها برده نشده از این رو علت را بسم اللَّه نگفتن آورده و
35 - در کتاب غارات ابراهیم بن محمّد ثقفی: بسندي تا امیر (1) گویا معنی نخست روشنتر است. ص: 193
المؤمنین علیه السّلام که وارد بازار شد و فرمود: اي گروه گوشت فروشان هر کدام شما در گوشت باد دمد از ما نباشد. ( 2) بیان:
دمیدن در گوشت دو وجه دارد یکم آنچه معروف است که در میان پوست میدمند تا پوست کندن آسان باشد دوّم تدلیس که
36 - در مجازات النبویه: پیغمبر صلی اللَّه ( پارهاي مردم زیر پوسته نازك گوشت باد میدمند تا فربه نماید و این معنا روشنتر است. ( 3
علیه و آله و سلم در حدیثی طولانی نهی کرد از ذبح با دندان و ناخن که دندان استخوانست و ناخن کارد حبشه است. سیّد رضی
الله عنه- گفته: این یک استعاره است چون مدي بمعنی کاردها است و گویا فرموده: ناخنها کاردهاي حبشه است چون با تیزي آنها
37 - در محاسن بسندش تا امام ششم علیه السّلام که سر جاي تذکیه است، ( سر برند و بجاي کارد در ذبح آنها را بکار برند .. ( 4
38 - در قرب الاسناد- 104 -: بسندش از علی بن جعفر از برادرش موسی علیه السّلام که پرسیدمش از شتر قربانی که ( الحدیث. ( 5
39 - در ( چگونه نحرش کنند، ایستاده یا زانو زده؟ فرمود: زانوبندش زند و اگر خواهد ایستاده باشد و اگر خواهد زانو زده باشد. ( 6
دعائم: بسندي تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم که هر که ذبیحهاي کشد باید کاردش را تیز کند و باید ذبیحهاش را راحت
40 - و از ابی جعفر علیه السّلام که فرمود: چون خواهی حیوانی را سر بري آن را شکنجه مده کارد را تیز کن و رو ( نماید. ( 7
41 - و از ابی جعفر و امام ششم علیه السّلام که فرمودند در باره کسی که ذبح ( بقبلهاش دار و مخ حرامش را مبر تا جان دهد. ( 8
کند بسوئی و جز قبله اگر بخطاء یا فراموشی یا نادانی باشد چیزي بر او نباشد و ذبیحهاش حلال است، و اگر تعمد باشد بد کرده، و
42 - و از علی علیه السّلام که چون کسی از شما سر برد باید ( نباید ذبیحهاش را خورد این در صورت تعمد مخالف سنت است. ( 9
43 - ابو جعفر علیه السّلام فرمود: بس است او را که نام خدا برد و (1) بگوید: بسم اللَّه و اللَّه اکبر. ص: 194
هر نام خدا عزّ و جلّ کافی است و اگر تسمیه را عمدا وانهد ذبیحهاش حرامست و اگر از نادانی و فراموشی باشد هر گاه یادش آید
صفحه 89 از 138
44 - و از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم است که از بریدن گوش و بینی جاندار نهی کرد و از زندان ( بسم اللَّه گوید. ( 2
45 - و از ابی جعفر علیه السّلام که هر که ( کردن آن تا بمیرد چنانچه مرغ یا جانور دیگر را ببندند و در جایی افکنند تا بمیرد. ( 3
بیهوده گنجشکی را بکشد آن گنجشک روز قیامت شیون کنان آید و میگوید: پروردگارا از این بپرس براي چه مرا کشت و سر مرا
46 - و از رسول خدا است صلی ( نبریده، باید از مثله دوري کنید هر کدام شما و کاردش را تیز کند و جاندار را شکنجه ندهد. ( 4
47 - و از ابی جعفر علیه السّلام ( اللَّه علیه و آله و سلم که نهی کرد از پوست کندن و جدا کردن سر ذبیحه پیش از جاندادنش. ( 5
48 - و از امام ( که از جاي ذبح سر ببر فروتر از زبان کوچکه و سر حیوان را جدا مکن و گردن او را مشکن پیش از مردنش. ( 6
ششم علیه السّلام پرسش شد از کسی که سر ذبیحه را پیش از مرگش جدا کند یعنی گردنش را بشکند فرمود: بد کاري کرده و
( 49 - و از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم که نهی کرد از جدا کردن سر ذبیحه هنگام ذبح. ( 8 ( باکی بخوردنش نیست ( 7
-50 و از علی علیه السّلام که به رفاعه نوشت تا بقصابها بگوید سر ذبیحه را خوب ببرند و هر که نشنود او را کیفر دهد و ذبیحه او
52 - و از آن ( 51 - و از ابی جعفر علیه السّلام که، سر بر عمداً سر را جدا نکند که این نادانیست. ( 10 ( را نزد سگان افکنند. ( 9
حضرت از امام ششم علیه السّلام که فرمودند هر کس عمداً سر ذبیحه را جدا نکند وقت ذبح ولی کاردش از دست پیش افتد و سر
53 - و از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم است که نهی کرد از ذبح جز زیر ( را جدا کند حلال است چون تعمد نکرده. ( 11
54 - از ابو جعفر علیه السّلام که خورده نشود ذبیحهاي که از جاي ( گلو یعنی در ص: 195 صورت امکان. ( 1
55 - و امام ششم علیه السّلام فرمود: چون نرّه گاوي یا شتري در چاه یا گودال افتند و یار مخورند و نتواند ( ذبحش ذبح نشده. ( 2
56 - و از رسول ( آنها را از محل نحر نحر کند و از زیر گلو سر برد نام خدا برد و بهر جا تواند ضربت کشنده زند و حلال است. ( 3
57 - و از علی و ابی جعفر و امام ششم علیهم السّلام که ( خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم است که نهی کرد از ذبح با جز آهن. ( 4
-59 ( 58 - و از رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله که بد داشت ذبح حیوان آبستن و شیرده را بیسبب. ( 6 ( تذکیه جز با آهن نشود. ( 5
و از ابی جعفر و امام ششم علیه السّلام که رخصت دادند در سر بریدن پسر بچهاي که تواند و ذبح کند چنانچه شاید و هم کور
( 60 - و از علی علیه السّلام پرسش شد از ذبح بیطهارت و رخصت داد. ( 8 ( چون درست سر برد و هم زن که خوب سر برد. ( 7
-61 و از ابی جعفر علیه السّلام که رخصت داد در ذبح لال چون تسمیه را بفهمد و بدان اشاره کند. ( 9) توضیح: در نهایه گفته: در
یعنی آنها را تیر « نهی ان یمثّل بالدوابّ » حدیث است که نهی شده از مثله و آن بریدن اندام حیوانست و باین معنا است حدیث که
83 ) و : یعنی گوشتش حرامست ( 4 « و از اینکه مثله شده را بخورند » باران کنند یا زنده باشند و اعضاء آنها را ببرند، و بحدیث افزوده
گفته: در حدیث نهی شده از کشتن جانداران بروش صبر، و آن اینست که جانداري را نگهدارند که زنده است و بدو چیزي
272 ) و برخی اصحاب ما ذبح صبر را : پایان ( 2 « و نهی عن صبر ذي الروح » « نهی عن المصبورة » بیندازند تا بمیرد، و بدین معنا است
معنا کرده به ذبح حیوان در حالی که حیوان دیگر بدو نگرد، و این معنا را در لغت نیافتم، جوهري گفته: غلصمه: سرناي است و
آنجا است که در حلق برآمده است. ص: 196 (فمن صمم) در نسخهها چنین است و آن یا با تخفیف است و
فک ادغام چون علم یعنی نشنود و نگوید یا با تشدید است از باب تفعیل یعنی عزم برخاسته خود کند و دست برندارد. در مسالک
62 - در تهذیب، بسندش از ابی ( گفته: لال اگر اشاره فهماننده بسم اللَّه دارد ذبیحه او حلال است و گر نه مانند بیقصد باشد. ( 1
مخلد سرّاج که نزد امام ششم بودم و معتب وارد شد و گفت: بر در خانه دو مردند، فرمود: آنها را درون آر، بدرون آمدند و
یکیشان گفت: من مرد زین سازي هستم و پوستهاي پلنگ میفروشم، فرمود دباغی شدند؟ گفت: آري، فرمود: باکی ندارد- تهذیب
-63 و از همان- 371 -: بسندش از ابی القاسم صیقل که نوشتم بسوي او دستگیره شمشیرها که سفن نام دارند از (2) .-374 :6
پوست ماهی میسازم این کار جائز است با اینکه گوشت آن ماهی را نمیخوریم، در پاسخ نگاشت باکی ندارد. ( 3) بیان: بدان که
برخی حیوانها باتفاق علماء تذکیه پذیرند، و آن حیوانات حلال گوشتند و برخی باتفاق تذکیه ناپذیرند مانند آدمی بطور مطلق و
صفحه 90 از 138
نجس العین چون سگ و خوك باین معنی که مردار آدمی بوسیله ذبح پاك نشود گرچه ذبحش جائز شود مانند کافر، و نجس
العین هم بتذکیه پاك نشود بلکه بهمان نجاست خود بماند و در تذکیه پذیري برخی حیوانها خلاف است مانند مسوخ که هر کس
چون شیخ مفید و شیخ طوسی و سلّار آنها را نجس داند آنها را تذکیه پذیر نداند مانند سگ و خوك و این قول سست است و
کسانی که آنها را پاك دانند اختلاف دارند و سید مرتضی و جمعی آنها را تذکیه پذیر دانستند و جمعی تذکیه ناپذیر مانند
حشرات چون موش، ابن عرس، سوسمار، و خلاف در آن چون خلاف پیش است. سوّم جانوران درنده مورد خلافند چون شیر،
پلنگ، یوز و روباه و مشهور میان اصحاب اینست که تذکیه پذیرند و با تذکیه آنها بهرهگیري از پوست آنها رواست چون پاك
هستند. و شهید- ره- گفته: قائل بتذکیه ناپذیري آنها دانسته نشده با اینکه اخبار بتذکیه پذیري آنها دلالت دارند گرچه در سند
بیشتر آنها ص: 197 انتقاد شده و چون درندهها یا جز آنها را تذکیه پذیر دانیم از حیوانات حرام گوشت اشهر
میان متأخرین اینست که پاکی پوستشان وابسته به دباغی آن نیست و شیخ مفید و شیخ طوسی و سید مرتضی و قاضی و ابن ادریس
( گویند نیاز بدباغی دارد باستناد برخی اخبار که توان حمل بر استحباب کرد. ( 1
باب نهم ذبیحه