باب نهم ذبیحه کفار اهل کتاب و دیگران و ناصبیها و مخالفان
آیات قرآن مجید
-1 المائده- 5- امروزه حلال است براتان هر خوراك پاك و طعام آنان که کتاب داده شدند حلال است براي شما و خوراك (2)
شما حلال است براي آنها. ( 3) تفسیر: مقصود از امروزه اکنونست و طیبات هر خوراك خوبست چنانچه مفسران فهمیدند یا هر چه
در واقع نیکو است و طعام اهل کتاب ذبیحه آنها است و جز آن و گفتند: همان ذبیحه است و از امام صادق علیه السّلام است که
مقصود دانههاي خوردنی و هر چه است که نیاز بتذکیه ندارد و فرمود خوراك شما بر آنها حلال است یعنی گناه ندارد که بآنها
بخورانید، شیخ بهائی ما در رساله ذبیحه اهل کتاب خود گفته: میان علماي اسلام خلافی نیست در حرمت ذبیحه جز یهود و نصاري
و گبرها از هر صنف کافر و تنها خلاف در ذبیحه این سه فرقه است، جمهور امامیه چون شیخ مفید، شیخ طوسی، سید مرتضی، ابی
الصلاح، ابن حمزه، ابن ادریس علّامه، محقق، شهید اول و متأخرین از فقهاء دیگر عطر اللَّه مضاجعهم، گفتند: ذبیحه آنان حرام است
و بهیچ حال نشاید از آن خورد خواه نام خدا بر آن برند یا نه و حنابله هم موافقند ولی حنیفه و شافعیه و مالکیه ذبیحه اهل کتاب را
مباح دانند گرچه نام خدا هم بر آن نبرند و کمیابی از علماي امامیه چون ابن ابی عقیل با آنها موافقند شیخ صدوق طاب ثراه گفته:
اگر بشنویم یهود و نصاري و گبرها بر ذبیحه خود نام خدا برند بر ما حلال است و گر نه حلال نیست و پیوست گبرها به یهود و
نصاري ص: 198 براي اینست که شبهه داشتن کتاب را دارند، ( 1) و آنگه فقهاء در ذبیحه مسلمانی که بسم
اللَّه نگفتند اختلاف دارند، و حنابله و داود اصفهانی آن را حرام شمارند خواه ترك آن بعمد باشد یا سهو و صاحب کشاف هم که
حنفی است موافق آنها است آنجا که گفته سزاست دیندار بینا از هر ذبیحه که نام خدا بر آن نبرند نخورد بهر وجه باشد چه بینی که
در آیه در باره آن سخت گرفته اینست سخنش، و شافعیه و مالکیه مطلقا آن را حلال دانند و جمهور امامیه فرق گذاشتند میان اینکه
ترك بسم اللَّه عمدي باشد یا سهوي و در صورت سهو حلال است و حنفیه هم چنین گویند اینست اقوال مشهوره سپس گفته:
و نخورید از آنچه نام خدا بر آن برده نشود و راستی » جمهور امامیه دلیل آوردند بحرمت ذبیحه اهل کتاب از عموم قول خدا تعالی
و اهل کتاب بر ذبیحه خود نام خدا نبرند و بنصّ قرآن حرامست و اگر هم نصرانی نام خدا برد در « که آن فسق است، 121 - الانعام
ذبح خدائی را یاد کرده که پدر مسیحش داند و یهودي خدائی را نام برد که پدر عزیزش خواند و نام خدا را بحقیقت نبرده و تفسیر
دلیل آن نشود چنانچه « وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی- تا گفته- إِنَّکُمْ لَمُشْرِکُونَ » آیه بهمان مردار بعید است و اینکه دنبالش فرموده
صفحه 91 از 138
وَ مَنْ لَمْ یَحْکُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ فَأُولئِکَ هُمُ » بگوئیم و دورتر از آن تفسیر آیه است بدان چه نام جز خدا بر آن برند، و تفسیر قول خدا
بدین معنا براي اینست که جز آن تفسیر درستی ندارد بخلاف این آیه مورد بحث، و این تفسیر هم ثمري « الْکافِرُونَ، 44 - المائده
ندارد چون نقل است که نصاري بر ذبیحه خود نام مسیح را برند نه نام خدا را و امامیه بر حرمت آن بچند حدیث از ائمه علیهم
السّلام استدلال کردند ( 2) چون روایت محمّد بن مسلم از امام باقر علیه السّلام که پرسیدمش از اینکه ذبیحه نصاري خوردنیست،
فرمود: علی علیه السّلام از ذبیحه آنها غدقن میکرد و هم از شکارشان و از زناشوئیشان ( 3) و چون روایت اسماعیل بن جابر از امام
صادق علیه السّلام که نخورید از ذبیحه اهل کتاب، ( 4) و چون روایت سماعۀ بن مهران که پرسیدم از امام هفتم علیه السّلام از
ذبیحه یهود و نصرانی فرمود بدان نزدیک مشو، و چون روایت زکریا بن آدم از امام هشتم علیه السّلام که فرمودش منت نهی کنم
ص: 199 از خوردن ذبیحه هر که بر خلاف دینی است که تو و یارانت دارید مگر در حال ضرورت و در
روایات بسیاري در این باره از آنها رسیده که در کتاب تهذیب و کافی و جز آنها است و روایت مخالف آنها تاب معارضه آنها را
ندارند چون بشهرت نزدیک باجماع مؤیدند. ( 1) سپس گفته: حنفیه و شافعیه و مالکیه براي حلال بودن ذبیحه اهل کتاب چند دلیل
خوراك آنان که کتاب دارند براتان » آوردند. 1- اصل در هر چیز حلالی است تا حرمت ثابت شود که نشده. 2- قول خدا تعالی
و خوراك گوشت و جز آن را فراگیرد و آیه بجواز خوردن ذبیحهشان گویا است و « حلال است و خوراکتان براشان حلال است
میتوان بدو وجه رفع کرد: یکم مقصود از آیه دوم همان مردار است « و نخورید از آنچه نام خدا بر آن برده نشود » منافاتش را با آیه
دلیل آنست چون در « وَ إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ إِلی أَوْلِیائِهِمْ لِیُجادِلُوکُمْ » چنانچه از ابن عباس روایت شده و اینکه دنبالش فرموده
تفسیرش روایت شده که کافران، بمسلمانان میگفتند: شما پندارید خدا را میپرستید و آنچه را خدا بکشد سزاوارتر است بخورید از
بدان تفسیر « مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ » آنچه خود بکشید چون که مقصودشان از کشته خدا همان مردار بوده و شایسته است که
« مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ » شود که در آغاز آیه است تا اجزاء گفتار با هم مناسب شوند و منافات از میان برود دوّم مقصود از
بگو نیابم در آنچه بمن وحی شده حرامی بر خورندهاش جز که مردار باشد » : ذبیحهاي باشد که بنام جز خدا کشند چون خدا فرموده
که خود قرینه است بر « یا خون ریخته یا گوشت خوك که پلید است یا فسقی که بنام جز خدا کشته شده تا آخر آیه 145 - الانعام
3- روایت است که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم از ( اینکه مقصود در آن آیه همین است که آن را در این آیه فسق خوانده. ( 2
پاچه پختهاي که زن یهودیه بدو هدیه کرد و زهرناك بود خورد و زهرش در او اثر کرد و گاهی او را دچار بیماري میکرد آسمان و
جهان، ج 9، ص: 200 تا از اثر آن درگذشت و خوردنش از آن دلیل حلالی ذبیحه یهود است ( 1) و حنابله دلیل آوردند بر حرمت
و مالکیه و شافعیه دلیل حلیت آن « وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ » ذبیحه مسلمانی که بسم اللَّه نگفته عمداً یا سهوا بظاهر آیه
را مطلقا ( 2) قول پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم دانند که: ذبیحه مسلمان حلال است گرچه نام خدا نبرد، این حدیث نزد امامیه
ثابت نیست و حنفیه آن را حمل بر فراموشی کردند نه عمد و شافعیه بدانها اعتراض کردند که در این صورت حال مسلمان بدتر از
یهود و نصاري است زیرا ذبیحه او را با ترك عمدي تسمیه حرام است و ذبیحه آنها حلال، و این اعتراض وارد نیست زیرا مورد
تعبدیه را مجال بحث و اعتراض نیست. سپس- ره- گفته: جواب استدلال بآیه 5 سوره المائده اینست که بیشک ظاهرش با ظاهر
منافی است و رفع تنافی منحصر بدان نیست که شما گفتید بلکه بهتر تخصیص طعام حلال در « وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ » آیه
آیه نخست است بهمان گندم و خرما که تعبیر از آنها بطعام شایع است و در حدیث ائمه ما علیهم السّلام بیان شده ( 3) و در حدیث
ابی سعید خدري هم آمده که ما زکاة فطره را در عهد رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم صاعی از طعام یا صاعی جو
میپرداختیم و معلوم است که مقصود از طعام همان گندم و خرما است که ما گفتیم و صاع گوشت و زکاة فطره کسی نگفته و از
ائمه اهل بیت علیهم السّلام روایت است که مقصود از طعام در این آیه حبوب و مانند آنها است و روایت ابن حاتم در نزد محدثین
مِمَّا لَمْ » دلالت ندارد که مقصود از « إِنَّ الشَّیاطِینَ لَیُوحُونَ الخ » بسیار از خود شما ثابت نشده چه رسد نزد علماء ما و قول خدا تعالی
صفحه 92 از 138
تنها مردار است بلکه فرا دارد مردار و هر آنچه بینام خدا کشته شده بدست مسلمان و جز آن و جدال کفار را در « یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ
بخش یکم که باطل را بصورت حق درآوردند تحقق دارد و خدایش یادآوري کرده مایه بیارتباطی گفتار نباشد چنانچه نهان
نیست، و تعبیر قرآن از خوردن مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ به فسق دلالت ندارد بر اختصاص مورد بمردار زیرا فسق در این آیه بمعنی
، حقیقی خود نیست که مصدر است (در اینجا تحقیق ادبی مفصلی آورده که ترجمه آن براي پارسی زبانان آسمان و جهان، ج 9
ص: 201 سودي ندارد و آنگه گفته) ( 1) و جواب از روایت خوردن پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم از گوشتی که زن یهودیه
بهدیه آورد اینست که نزد ما درستیش ثابت نیست و بر فرض درست باشد میشود پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم دانسته است
که زن یهودیه آن را از دست مسلمانی خریده است بگزارش مسلمانی یا بالهامی و مانند آن و با این احتمال استدلال تمام نیست. و
فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ » اما ابن بابویه که ذبیحه یهود و ترسا و گبر را با بسم اللَّه گفتن آنها مباح شمرده و دلیلش روایاتی آورده و آیه
و این ذبیحه ایست که نام خدا بر آن برده شده و در آیه قید نشده که باید نام برنده مسلمان باشد و اطلاق آیه هر سه دسته « اللَّهِ عَلَیْهِ
را فراگیرد و کفار دیگر از آن، باجماع مسلمانان بر حرمت ذبیحه آنها بیرون شده، و اگر گفته او مخالف اخبار بسیار شیعه و گفتار
جمهور فقهاء شیعه نبود عمل بدان دور از صواب نمیبود در صورتی که گبر را اهل کتاب بحساب آریم پایان کلام شیخ بهائی. و
شیخ مفید- ره- گفته است در رساله ذبائح: نمازخوانان در ذبیحه اهل کتاب اختلاف دارند، جمهور عامه آن را مباح دانسته و تنی
چند از متقدمین آنان غدقن کردند، جمهور شیعه منع کردند و چند تن آنان بمذهب عامه گرویدند که مباح است. دلیل جمهور
گفتند: خدا در این آیه از هر ذبیحه که نام خدا « وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ- تا آخر آیه » شیعه قول خداست عزّ و جلّ که
بر آن برده نشده غدقن کرده جز آنچه را رد کرده است باجماع فقهاء و سنجیدیم که مقصود از نام بردن خدا چیست؟ آیا تنها تلفظ
بنام خدا است یا چیزي دیگري هم باید با آن باشد که از عموم ذکر خدا ممتاز گردد و صیغه خاص باشد و بطلان اکتفاء بمجرد
ذکر خدا باتفاق فقهاء ثابت است چون همه اتفاق دارند بر حرمت ذبیحه افرادي که نام خدا هم برند مانند مرتد ملحد که بنادانی نام
خدا را بر ذبیحه برد یا مرتد از یک اصلی از اصول دین با اعتراف به تسمیه و ذکر آن بر ذبیحه یا معتقدان به تشبیه خدا با خالقش از
نظر لفظ و یا معنی گرچه معتقد بوجوب تسمیه بر ذبیحه هم باشد و مانند ثنویه ص: 202 و دیصانیه و صابئه و
مجوس که بیک اعتبار خدا را قبول دارند ( 1) و مقصود از ذکر خدا بر ذبیحه قسم دوم است که بر وجهی باشد ممتاز از تسمیه اینان
که برشمردیم و مانند آنان در گمراهی و آن را سنجیدیم و نتیجه این بود که مقصود از تسمیه شرط در حلیت ذبیحه اینست که بدان
معتقد باشد طبق شرع اسلام و خداشناس هم باشد و بقصد مباح شدن ذبیحه نام خدا برد نه در غیر این صورت بدلیل اینکه حرمت
محقق است با تسمیه منکر وجوب آن و گرچه براي غرض دیگر آن را در حال ذبح بگوید نه اینکه معتقد بوجوب و شرطیت آن
باشد چون کافري که منکر یکی از اصول دین است از روي اشتباه گرچه نام خدا برد و آن را هم واجب داند چنانچه بیان کردیم و
مانند حرمت ذبیحه مشبّهه و گرچه باصول دیگر معتقد است چنانچه گفتیم و چون ثابت شد که مقصود از تسمیه مؤثر در تذکیه
ذکر نام خدا است با اعتقاد بوجوب آن بشرط ملیت اسلام و خداشناسی درست، ثابت شود که ذبیحه اهل کتاب حرام است زیرا
فاقد وصفی است که بیان کردیم و در حقیقت پیوستند بهم گنان خود در کفر از گبر و صابئه و اصناف دیگر مشرکان و کافران و با
آنان برابرند. اگر کسی گوید یهود خدا شناسند و او را یگانه دانند و نام او را بر ذبیحه برند و باید ذبیحه آنها حلال باشد جواب
اینست که چنین نیست یهود خدا عزّ و جل را نشناسند و بیگانگی او معتقد نیستند گرچه آن را بزبان آرند براي آنکه بدان خدا که
محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم را فرستاده اعتراف ندارند و او را منکرند چون محمّد را دروغگو دانند و نبوّتش را باطل شمارند و
نیابی مردمی را مؤمن بخدا و روز جزا » . اقرار زبانی بخدا با انکار آن حضرت در حکم خدا نشناسی است که خدا فرموده است
و اگر بودند مؤمن بخدا و رسولش و آنچه بدو فرو شده » و فرموده .« المجادله » -22 .« دوستدار کسانی که بجنگند با خدا و رسولش
نه نه، بپروردگارت سوگند مؤمن نباشند تا تو را ص: » و فرموده « المائده » - نمیگرفتند آنها را دوستان خود. 81
صفحه 93 از 138
203 حاکم سازند در آنچه میان آنها کشمکش باشد وانگه در دل خود از حکم تو نگرانی نداشته باشند و بخوبی پذیراي آن
1) و اگر یهود خداشناس و یگانه پرست بودند البته به پیغمبر اسلام ایمان میآوردند و اینکه قرآن از آنها ) « گردند، 64 - النساء
ایمان را نفی کرده دلیلی است بر بطلان آنچه طرف پنداشته که یهود بخداي واحد معترفند و بسا که کسی می را حلال داند بواسطه
شبههاي که دارد و باز هم به نبوت محمّد صلی اللَّه علیه و آله و تدین بدان چه آورده معترف است با اینکه علماء امت اجماع دارند
بیرونست و یهود سزاوارتراند از او که ذبیحهشان حرام « وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ » که ذبیحه او حرام است و از عموم
باشد چون کفر و گمراهی آنها دو چندان او است با اینکه هر گونه شبهه براي یهود و نصاري در پذیرش اسلام فرض شود به
خداشناسی برگردد و تصور نشود که خداشناس باشند و خداي فرستنده محمّد را نپذیرند و بدان کافر باشند با اینکه اگر این شبهه
عذر باشد و آنها را خداشناس بدانیم باید کسی هم که معترف بخداست و او را بصورت آدمی داند و اوصاف دیگر خدائی را
برایش واخواند ذبیحهاش حلال باشد با اینکه هیچ مسلمانی بدان معتقد نباشد، با اینکه هیچ کدام از اهل کتاب تسمیه را بر ذبیحه
واجب ندانند و اگر یکی از آنها نام خدا را بر آن برد از عادت آمیزش با مسلمانانست، با اینکه مخالفین ما ذبیحه یهود را از ترسا
جدا ندارند و ترسایان خداشناس نباشند زیرا باقانیم سهگانه معتقدند و در اینکه به جوهر و اب و ابن و روح و اتحاد آنها با هم
قائلاند شک و تردیدي نباشد و اگر ذبیحه ترسایان براي عقیده به تثلیث حرام باشد ذبیحه یهود هم حرام است باجماع مرکب چون
قائل به تفصیل وجود ندارد و دلیل دیگر اینست که اگر ما یهود و ترسا را خداشناس دانیم باید گبر را هم خداشناس دانیم و هم
مشرکان قریش را و هر که با آنها هم آواز است در اقرار بخدا و اعتقاد به پرستش بت بحساب تقرب بخدا و اگر کفر یهود و ترسا
مانع از حرمت ذبیحه آنها نیست چون فی الجمله بخدا اعتراف دارند باید کفر اینان هم که شمردیم مانع نباشد و این خلاف اجماع
مسلمانانست و میان آن و گفتار خصم جدائی نیست از نظر علتی که ص: 204 مورد اعتماد ما میباشد. ( 1) و
دلیل دیگر بر حرمت ذبیحه یهود و اهل کتاب و همه کفار اینست که خدا جلَّ اسمه تسمیه را شرط مباح شدن ذبیحه ساخته و با
شک در آن ذبیحه را غدقن کرده و باید منحصر باشد ذبیحه حلال بذبیحه کسی که معترف بوجوب آنست نه آنکه آن را دروغ
میشمارد و منکر وجوب آنست زیرا امین بر ترك آن از روي تعمد هم نیست چون کافر است و پاي بند آن نیست و این در باره
حرمت ذبیحه کسانی که از دین اسلام روگردانند روشن است، و سنجش دیگر هم در اینجا هست و آن اینست که باید بعقیده
خصم ما ذبیحه اهل کتاب حرام باشد زیرا حرمت ذبیحه کفار عرب اجماعی است و علت آن کفر آنها است و گرچه بخدا عزّ و جلّ
معترفند و باید ذبیحه اهل کتاب از یهود و ترسا هم حرام باشد چون در کفر با آنان شریکند گر چه زبانی بخدا معترفند چنانچه بیان
کردیم، و مؤید دیگر اینکه مخالفین، ذبیحه کسی که تسمیه را فراموش کند مباح دانند چون معتقد بآنست و در دل آن را واجب
داند و باید بر عکس ذبیحه کسی که تسمیه را واجب نداند حرام باشد گرچه آن را بزبان آرد، این چاره ندارد. اگر گویند: چه
گوئی در باره عموم آیه گفته خدا عزّ و جلّ الْیَوْمَ أُحِلَّ لَکُمُ الطَّیِّباتُ وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ وَ طَعامُکُمْ حِلٌّ لَهُمْ که
صریح است در حلیت ذبیحه اهل کتاب. جوابش اینست که جمعی از اصحاب آن را باهل کتابی تفسیر کردند که مسلمان شده و
ایمان آورده نه آنان که بر کفر و گمراهی ماندهاند چون مسلمانان از ذبیحه آنان پس از مسلمانی هم دوري میکردند مانند پیش از
آن و خدا خبر داد که پس از مسلمانی حلال است چون حال آنها دگرگون شده. گفتند و دور نباشد که پس از مسلمانی آنها را
راستی از اهل کتاب کسانیند که ایمان دارند بخدا و آنچه » اهل کتاب تعبیر کند چنانچه نو مسلمانان دیگر را تعبیر کرده و فرموده
بشما ص: 205 فرود آمده و آنچه بدانها فرود آمده با ترس آنها از خدا که آیات خدا را ببهاي اندك نفروشند
1) و خدا اینان را بکتاب وابست گرچه بکیش ) « آنانند که مزدشان با خداست راستی خدا زود بحساب رسد، 199 - آل عمران
اسلام شدند و همچنان نو مسلمانان اهل کتاب را از نظر ذبیحهشان اهل کتاب خوانده و گرچه مؤمن و مسلمانند و دیگران از
اصحاب ما گویند مقصود از طعام در این آیه همان دانههاي خوردنی و شیر و مانند آنها است نه ذبیحه آنها بواسطه دلائلی که
صفحه 94 از 138
گفتیم و برهانی که آوردیم چون تضاد میان کلام حجج خدا و قرآن محال است و باید بدلائل عبرت پذیر آیه را تخصیص داد، و
این براي کسی که اندیشد بس است. پرسشی است: اگر کسی گوید حرمت ذبیحه اهل کتاب از ائمه آل محمّد علیهم السّلام بشما
رسیده یا بدلیلی که گفتید پذیرفتید؟ جواب: عمده دلیل، گفتار ائمه راستگوي ما است از خاندان محمّد صلی اللَّه علیه و آله و سلم
و حکم آنها است بحرمت که نزد ما بصحت پیوسته و گرچه برهانی که آوردیم براي خردمندان و دینداران دلیلی است قاطع ولی ما
بهمان اکتفاء نکردیم بیآنکه روایت موافق آن باشد. اگر گوید چنین روایاتی بمن نرسیده در این باره از ائمه آل محمّد پس
مقداري از آنها را بگوئید تا بمفاد دلیل قرآنی افزوده شود باو گفته شود اکنون که چنین اظهار شد، روایات باب را برایت ثابت
کنیم و خدا توفیق درستی دهاد. ( 2) و بسند خود تا زید شحّام آورده که پرسش شد امام صادق علیه السّلام از ذبیحه ذمّی فرمود: از
آن مخور بسم اللَّه گوید یا نگوید. ( 3) و بسندش از امام صادق علیه السّلام که مردي باو گفت، اصلحک اللَّه، ما را همسایه قصابی
است و یهودي میآورد برایش سر میبرد تا یهود از او گوشت بخرند، فرمود: تو از ذبیحه او مخور و از او گوشت مخر. گویم:
وانگه- قد- جملهاي اخبار از کافی و جز آن آورده که برخی از آنها بیایند سپس گفته: اینست اندازهاي از آنچه از ائمه آل محمّد
صلوات اللَّه علیهم در حرمت ص: 206 ذبیحه اهل کتاب رسیده با طرقی روشن و اسنادي مشهور که اهل ستر
و ثقه و حفظ و امانت از هم نقل کردند و عمل بدانها واجب است چون خبرش متواتر است و واجب العمل نزد اهل تامّل و نظر و
حکم ما در حرمت ذبیحه اهل کتاب ثابت شد و الحمد للَّه. ( 1) و کمیابی از فقهاء شیعه بر خلاف مذهب ما ذبیحه اهل کتاب را
حلال دانستند بدلیل روایت ابی بصیر و زراره که از امام ششم علیه السّلام پرسش شد از ذبیحه اهل کتاب و آن را آزاد دانست، و
تفسیر این روایت دو راه دارد 1- تقیه از سلطان و ترس بر شیعیان از ستم اهل ظلم و عدوان زیرا قول بحرمتش خلاف عقیده جمعی
2- تفسیر بروایت منقوله از وهب که پرسیدم امام ششم علیه ( از ناصبیان بوده و ضدّ فتواي سلطان زمان و قاضیان و حکام او. ( 2
السّلام را از ذبائح اهل کتاب و فرمود باکی ندارد چون نام خدا بر آن برند و مقصودش کسانی از آنان بود که بر روش موسی و
عیسی علیهما السّلام باشند و شرط کرد بر آنها که نام خدا برند تا درست باشد، و ما البته بیان کردیم که تسمیه از کافري که خدا
نشناسد نمیشود زیرا قصد او جز خداي یگانه است و باز هم شرط کرد که باید پیرو موسی و عیسی باشد و این شرط نباشد جز در
کسی که بمحمّد صلی اللَّه علیه و آله ایمان آورده و در پذیرش او پیرو موسی و عیسی علیهما السّلام شده و عقیده به نبوت او دارد
و این ضد مذهب این ناتوان کمیاب است و اللَّه الموفق للصواب- پایان. و من گویم: خلاصه گفتار در این باره اینست که فقهاء
شیعه بلکه همه مسلمانان اتفاق دارند بر حرمت ذبیحه جز اهل کتاب از کفار چه بت پرست باشد و چه آتش پرست و چه مرتد و
چه منتحل اسلام مانند غلات و جز آنان و در باره ذبیحه اهل کتاب اصحاب خلاف دارند و بیشتر حرمت آن را گفتند. و جمعی
چون ابن عقیل و ابن جنید و شیخ صدوق- ره- حلال دانند ولی صدوق شرط کرده که باید بسم اللَّه گفتن آنان را بشنود و آنها را
با گبر یکی دانسته و ابن عقیل تصریح دارد بحرمت ذبیحه گبر و حلیت را مخصوص یهود و نصاري دانسته و مقید هم نکرده که
اهل ذمه باشند و همچنین دو تاي دیگر و منشأ این خلاف ص: 207 اختلاف روایات این مسأله است که از دو
طرف بسیارند و قائلین بحرمت اخبار حلال بودن را حمل بر تقیه کردند که مشهور میان مخالفین است و در هر عصر و بلد بدان
فتوي دادند. ( 1) و بر آنان اعتراض شده که هیچ مخالفی شنیدن بسم اللَّه را از آنها شرط حلالی ذبیحه آنان ندانسته، و اخباري که با
این شرط دلالت بر حلال بودن ذبیحه آنان دارند نمیشود حمل بر تقیه کرد. من گویم: بسا که این اندازه براي سازش با آنها باشد و
تقیه بهمین اندازه انجام شود، و آنان که حلال دانند اخبار منع را تفسیر بکراهت کنند و صدوق حمل بر صورت نشنیدن تسمیه آنان
کرده، شهید ثانی- ره- گفته: این هم برگردد بحلالی ذبیحه آنها زیرا سخن در اینست که اگر ذابح کتابی باشد حلال است یا حرام
نه در اینکه تسمیه گفته شده یا نه زیرا مسلمان هم اگر تسمیه نگوید حرام باشد جز اینکه فرق میان آنها این باشد که در کتابی
شنیدن تسمیه او شرط است ولی در مسلمان همان ندانستن ترك تسمیه او عمدا کافی است. و باز جاي اعتراض در این فرق هست
صفحه 95 از 138
زیرا در صحیحه جمیل تصریح شده که تا ترك تسمیه آنها را ندانی ذبیحهشان حلال است مانند مسلمان- پایان-. و باز اختلاف
دارند در اینکه ایمان ذابح علاوه از اسلام شرط است یا نه؟ و اکثر فقهاء آن را شرط ندانستند و همان اظهار شهادتین را بس دانستند
بطوري که مسلمانی محقق شود بشرط اینکه عقیده منافی اسلام نداشته باشد مانند ناصبی و قاضی مبالغه کرده در منع از ذبیحه غیر
اهل حق، و ابن ادریس منع کرده از ذبیحه مؤمن و مستضعفی که نه از ما باشد و نه از مخالفان، و أبو الصلاح ذبیحه مخالف منکر
نصّ خلافت را منع کرده و علامه ذبیحه مخالف غیر ناصبی را حلال دانسته مطلقا بشرط اینکه تسمیه را واجب داند. و برخی
متاخران در حکم ناصب اعتراض کرده براي اختلاف روایات و ظاهر حمل اخبار جواز است بر تقیه یا بر مخالف جز ناصب و
مستضعف زیرا ص: 208 در عرف اخبار اطلاق ناصب بر غیر مستضعف شایع است. ( 1) بلکه از بسیاري
روایات برآید که مخالفان در حکم مشرکین و کفارند در همه احکام ولی خدا در دوران صلح حکم مسلمانان را بر آنها جاري
کرده در این جهان براي رحمت بر شیعیان چون تسلط مخالفان و نیاز شیعه را بآمیزش و مناکحه و همخوري آنان میدانسته، و چون
امام موعود ظهور کند حکم مشرکین و کفار را در همه موارد بآنها جاري سازد و باین روش جمع شود میان اخبار متعارضه این باب
و پس از بررسی کامل نظر ما بر خردمندان نهان نماند. ( 2) گویم: شیخ مفید- ره- در رساله نامبرده و سید مرتضی در جواب مسائل
طرابلس با سند از شعیب عقرقوفی آوردند که من نزد امام ششم علیه السّلام بودم و مردمی از کوهستان او را از ذبیحه اهل کتاب
میپرسیدند و در پاسخشان فرمود: شما آنچه را خدا عزّ و جلّ فرموده شنیدید، گفتند میخواهیم از زبان شما بشنویم فرمود از آنها
مخورید و چون از نزد آن حضرت بیرون شدیم ابو بصیر بمن گفت از آن بخور که البته من از او و از پدرش هر دو شنیدم که فرمان
خوردن آن را دادند و آن بگردن من باشد. سپس گفت بار دوم از او بپرس و پرسیدم و همان گفتار نخست را فرمود که آن را
مخور، ابو بصیر گفت بار سوم از او بپرس گفتم پس از دو بارش نپرسم و نزد آن حضرت برگشتم و ابو بصیر گفت از او بپرس و
گفتم قربانت چه فرمائی در ذبائح اهل کتاب فرمود آیا امروز نزد ما نبودي که آنچه گفتم شنیدي گفتم آري فرمود مخور و ابو
بصیر گفت: آن را بخور. ( 3) بیان: این روایت را در تهذیب بهمین سند از حسین بن سعید آورده و اینکه فرمود: البته شنیدید آنچه
خدا فرموده: بسا اشاره باشد بآیه وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ و بسا اشاره باشد بآیه وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ از راه تقیه
براي اصرار سائل و رعایت حال او ( 4) و در رساله نامبرده و طرابلسیات بسند پیش از حسین بن منذر آمده که بامام ششم علیه
السّلام گفتم: راستی ما مردمی باشیم ص: 209 که بکوهستان رفت و آمد کنیم و راه دور است و فرسنگها
1700 - گوسفند است، و یک گوسفند، دو تا یا سه تا واماند و از ،1600 ، است و رمهها بخریم یکی دو تا، سه تا که هر رمه 1500
شبانانی که آنها را بیاورند پرسش کنیم و گویند ترسائیم شما چه فرمائید در باره ذبائح یهود و ترسایان. فرمود: اي حسین این
موضوع ذبیحه است و نمیشود اطمینان کرد بر آن جز که کشنده یگانه پرست باشد سپس حنان امام ششم علیه السّلام را ملاقات کرد
و گفت حسین بن منذر از شما روایت کرده که فرمودید بر ذبیحه اطمینان نیست جز اینکه کشنده یگانه پرست باشد و نام خدا برد،
فرمود: راستش ترسایان بدعتی در باره آن نهادند گوید: از یک ترسا پرسیدم شما در ذبح چه میگوئید؟ گفت: گوئیم بنام مسیح.
1) تبیان: در کافی مانندش آمده (ج 6 ص 239 ) تا فرموده، اي حسین ذبیحه به تسمیه باشد و اعتماد بر آن نیست جز از یگانه )
پرستان، ( 2) و از همان کافی است از حنان که بامام ششم علیه السّلام گفت حسین بن منذر- تا فرموده: راستی که آنها در آن
بدعتی نهادند که نخواهمش، و در برخی نسخهها است که: نامش را نبرم تا آخر خبر. ( 3) سپس در رساله نامبرده گفته: بسند دیگر
مانند حدیث نخست را روایت دارم و در طرابلسیات بسندش از حسین بن عبد اللّه که: معلی بن خنیس و عبد اللَّه بن یعفور با هم یار
شدند و یکیشان از ذبیحه یهود و نصاري خورد و دیگري نخورد و چون نزد امام ششم با هم شدند بآن حضرت گزارش دادند و
فرمود: کدام شما نخورده؟ معلّی گفت: من فرمود. احسنت. ( 4) و از همان رساله و طرابلسیات: بسندي از امام ششم علیه السّلام که:
دو مرد که بگمانم اهل جبل بودند نزد من آمدند و یکیشان از من در باره ذبیحه اهل کتاب پرسید و در دل خود گفتم بگردن نگیرم
صفحه 96 از 138
که براي شما دل خنکی فراهم کنم مخور، محمّد بن یحیی گفت من از امام ششم علیه السّلام ذبیحه یهود و ترسا را پرسیدم فرمود:
یعنی اهل » مخور. ( 5) تبیان: این خبر در تهذیب بهمین سند از حسین بن سعید روایت شده ص: 210 و جمله
و در « لا یرد لکما علی ظهري » در آن نیست و همان مقصود است و گویا این جمله از کلام سید و مفید است و در آنست که « الذمه
1) و این از مشکلات اخبار است و چند توجیه دارد: 1- که روشنتر است اینست که یعنی گناه شما را ) « عن ظهري » نسخهایست
بگردن نگیرم بجوابی موافق آنچه از فقهاء عامه شنیدید، چون تقیه در اینکه بیکیشان فرمود: مخور ضرورت نداشت و آن بود که
پرسید و بنا بنسخه تهذیب هم درست است باین معنی که من از شما تقیه بگردن ندارم تا موافق رأي شما جواب دهم ( 2) و بهمین
72 ) که امیر المؤمنین بیکی از یارانش که نزد معاویه رفت نوشت تو یکی از - معنا آمده در روایتی که در آغاز روضه کافی است ( 8
دو مرد را در برداري یا مردیکه مطیع خداست و خوشبخت است بدان چه تو بدبختی و یا مرد نافرمان خدا که تو بدبختی بدان چه
برایش گرد آوري و هیچ کدام را نباید بر خود مقدم داري و گناه او را بگردن بگیري. 2- یعنی براي شما حقی بگردن من نیاید که
بگویم مخور و مقصود اینست که چون مقام تقیه است جواب شما بر من لازم نیست و مخور خطاب به محمّد است یا یکی از آن دو
بر وجه تبرّع بنا بر اینکه امامان در برخی مواد میتوانند بیان حکم کنند یا خموشی گیرند چنانچه اخبار بسیاري بدین معنی در تفسیر
قول خدا هذا عَطاؤُنا فَامْنُنْ أَوْ أَمْسِکْ بِغَیْرِ حِسابٍ ص- 360 گذشت و پرسش دوم محمّد براي توضیح بیشتر بوده با آنکه بنا بر
- نسخه تهذیب بسا که پرسش یکم از ذبیحه ناصبیان و مخالفان باشد و توجیه نسخه مفید نیاز بتکلف دارد چنانچه نهان نیست. 3
آنچه یکی از افاضل گفته که مقصود اینست که تقیه را بردارم و حقیقت را بشما بگویم که گواراست و در حدیث است که: روزه
4- بنا بر نسخه تهذیب لا نفی جنس ( غنیمت خنکی است یعنی رنج و سختی ندارد و هر محبوبی نزد عرب خنک تعبیر شود. ( 3
باشد و برد بضم باء جامه مخصوص یعنی بردي نیست از شما بر دوش من تا بایدم بدل خواه شما سخن گویم و این یک سخن
معمولی ص: 211 است میان مردم، و مقصود اینست که من از علماء جیره خوار مردم نیستم تا بدلخواه آنها
فتوي بدهم. 5- لا یردّ با یاء دو نقطه و تشدید دال باشد چنانچه محدّث استرآبادي نسخه (عن) را بدان خوانده و گفته: گویا مقصود
اینست که من گفته مخور را براي شما از دوش خود برندارم و بیضرورت تقیه خلاف حق نگویم، و میشود توجیههاي دیگر نمود
که دور باورترند از آنچه گفته شد و بیان آنها فائدهاي ندارد و خدا مراد آنها را داند.
اخبار باب
-1 در طرابلسیاتست که ابو بصیر و زراره روایت کردند که پرسش شد امام ششم علیه السّلام از ذبیحه اهل کتاب و آنها را آزاد (1)
3) بیانیست: شیخ در ) .( 2- در هدایه: ذبیحه یهودي و نصرانی خورده نشود جز شنوند که نام خدا بر آن برند ( 79 ( دانست. ( 2
71 ) پس از ذکر برخی اخبار که دلالت بر حلالی ذبایح اهل کتاب دارند گفته: نخست اعتراض باین اخبار -70 / تهذیب (ج 9
اینست که برابر آن همه اخبار حرمت نیستند چون آنها بیشند و باید براي بیش دست از کم کشید چنانچه در جاي خودش بیان شد.
-2 هر کس این اخبار را آورده اخبار حرمت را هم آورده که پیش گفتیم. 3- اگر همه آنها را بپذیریم دو توجیه دارند اول اینکه
مقصود از آنها حال ضرورت است نه اختیار و در حال ضرورت مردار هم حلال است تا چه رسد به ذبیحه نامسلمان. ( 4) و دلیلش
روایت مسند از زکریا بن آدم است که از امام رضا علیه السّلام که فرمودش: منت نهی کنم از خوردن ذبیحه هر که بر خلاف
آنست که تو و یارانت عقیده دارید مگر بهنگام ضرورت بدان .. دوم: اینکه این اخبار از راه تقیه باشند چون موافق عقیده مخالفان
است که ذبیحه را حلال دانند ( 5) و دلیلش روایت مسند از ابن ابی غیلان ص: 212 شیبانیست که گوید:
پرسیدم امام ششم علیه السّلام را از ذبائح یهود و نصاري و ناصبیان گوید دهان کج کرد و فرمود: آن را بخور تا یک روزي- پایان-
. گویم: گویا مقصودش از ضرورت تقیه است و سازش با دشمن و هر دو وجه با هم نزدیکند و مؤید آنست که در پیش تحقیق
صفحه 97 از 138
« و طعام آنان که کتاب دارند حلال است براتان » 3- تفسیر علی بن ابراهیم: قول خدا ( کردیم و خبر اخیر گویا صریح در آنست. ( 1
امام صادق علیه السّلام فرمود: مقصود از طعام در اینجا حبوب و میوهها است نه ذبائحی که کشند زیرا آنها با خلوص نام خدا را بر
4- قرب الاسناد: بسندش از امام پنجم علیه السّلام که همیشه میفرمود خوراك گبرها را بخورید جز ذبائحشان که ( ذبیحه نبرند. ( 2
5- و از همان است: که علی علیه السّلام بجارچی خود میفرمود: در کوفه روز عید ( حلال نیستند گرچه نام خدا را بر آن برند. ( 3
6- در قرب الاسناد: بسندي از ( قربان جار زند که نکشند قربانیهاي شما را یهود و نه ترسایان و سر نبرند آنها را جز مسلمانان. ( 4
علی بن جعفر که از برادرم موسی علیه السّلام پرسیدم ذبیحه یهود و نصاري حلال است؟ فرمود: بخور هر چه نام خدا برده شود. و
(65 / او را از ذبائح مسیحیان عرب پرسیدم فرمود: آنها اهل کتاب نباشند و ذبیحهشان حلال نیست. ( 5) بیان: شیخ در تهذیب (ج 9
64 ) از حلبی که پرسیدم / از امام ششم روایت کرد که ذبیحه ترسایان تغلب را مخور که مشرکان عربند و روایت صحیح آورده ( 9
امام ششم علیه السلام را از ذبیحه ترسایان عرب که حلال است؟ فرمود: علی علیه السّلام آنان را از ذبیحه و شکارشان باز میداشت،
و اختصاص حکم بترسایان عرب یا براي اینست که صائبه بودند و آنها ملحدان نصارایند، و بیضاوي در تفسیر قول خدا تعالی وَ
طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ تا آخر آیه گفته یهودند و نصاري و علی علیه السّلام ترسایان بنی تغلب را از آنها جدا کرده و فرموده
1) و یا براي اینست که بشرائط ذمه ) کیش ترسا ندارند و جز میخواري از آن بدست نیاورند پایان-. ص: 213
عمل نمیکردند چنانچه روایت است که عمر عشر بدهی آنها را دو برابر کرد و جزیه را از آنها برداشت یا براي اینست که از
مسلمانی ترسا شدند و در حکم مرتدند چنانچه شهید ثانی گفته، و شیخ در خلاف گفته: چون گوئیم ذبائح اهل کتاب و مخالفان
اسلام حرام است ذبائح ترسایان تغلب را هم فراگیرد که شافعی در باره آنها با ما موافق است و ابو حنیفه ذبائح آنها را حلال داند، و
دلیل ما همان دلیلها است که پیش گفتیم. و بعلاوه علی علیه السّلام و عمر هم ذبیحه آنها را حرام کردند و مخالفی ندارند و از ابن
عباس دو روایت است- پایان-. و آنچه از کلام شافعیه در این باره برآید اینست که گفتند زن کتابیهاي که مسلمان به پندار آنان
میتواند بزنی گیرد یا از نژاد اسرائیل است یا نه اگر نباشد و از آنها باشد که دانی پیش از تحریف و نسخ دین پیرو آن شده جواز
نکاحش نزد آنها دو قول دارد و بیشتر جواز گویند. و اگر از آنها است که پس از تحریف و پیش از نسخ بدان گرائیده اگر حقش
را گیرند و از تحریف شده دست برگیرند حکم پیش از تحریف دارند و اگر بتحریف شده گرایند در جواز دو قول است اشهر منع
است ولی جزیه آنها پذیرفته است و اگر از آنهایند که پس از تحریف و نسخ هر دو بدان دین در آمدند نکاح نشوند و آنان که
پس از بعثت عیسی علیه السّلام یهودي شدند بنا بر مشهور نزد آنها عدم جواز نکاح است و ناپذیري جزیه هم. و اگر حال آنها
معلوم نیست نکاح آنها مورد احتیاط است ولی جزیه آنها پذیرفته است بحکم احتیاط در خون، گفتند: صحابه در باره ترسایان عرب
چنین قضاوت کردند که قبیله بهراء و تنوخ و تغلب بودند و اگر کتابیه از نژاد اسرائیل باشد نکاحش را مطلقاً جائز دانند بیتوجه
باینکه پدرانش پیش از تحریف بدان دین شدند یا پس از آن و اما اگر پس از نسخ و بعثت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم بدین
یهود یا ترسا گرائیدند فرقی میان نژاد اسرائیل و جز آن نیست این گفته شافعیه است و براي ص: 214 آتش در
اینجا آوردم که شرح سخن شیخ مفید باشد و توضیح اخبار در باره ترسایان عرب و تغلب و براي اینکه بر تو روشن شود که حکم
7- در محاسن: ( 454 ) بسندش از ابی جارود ( خاصّ آنها است و بیان وجوهی است که ذکر کردند و بیان تقیه در این باره فتدبر. ( 1
8- و از ( فرمود: دانهها و سبزيها است. ( 2 « وَ طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ » که پرسیدم امام پنجم را از قول خدا عزّ و جلّ
همان: بسندي از سماعه که پرسید از امام ششم علیه السّلام از طعام حلال اهل کتاب فرمود: دانهها است، و از همان بسند دیگر
9- در ( مانندش آمده. ( 3) بیان: ذکر دانهها از باب نمونه است و مقصود هر آنچه است که تذکیه شرط حلال بودنش نیست. ( 4
(295 / 10 - از عیاشی: ( 1 ( محاسن: بسندي از امام ششم علیه السّلام که از ذبیحه یهودي مخور و در ظرف آنها غذا مخور. ( 5
بسندي حسین بن منذر از امام ششم علیه السّلام پرسید کسی مرد امینی از یهود یا ترسایان را با گوسفندانش میفرستد و پیشامدي
صفحه 98 از 138
میشود و گوسفند را میکشد و میفروشد؟ فرمود نه بخور و نه داخل مال خود کن همانا شرط نام بردن خدا است و امین بر آن
امام « طَعامُ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حِلٌّ لَکُمْ » نیست جز مسلمان و مردي بآن حضرت گفت و من میشنیدم پس قول خدا کجا است که
( 11 - و از همان، بسندي (مانند این تفسیر را آورده). ( 7 ( فرمود: پدرم میگفت: مقصود از این طعام حبوب است و مانند آنها. ( 6
که اما گبرها نه، چون اهل کتاب نیستند و اما یهود « فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ » -12 از همان: از عمر بن حنظله در قول خدا تعالی
13 - و از همان: از ابن سنان که از امام ششم علیه السّلام پرسیدم که (8) .(374 / و نصاري باکی نیست چون بسم اللَّه گویند ( 1
ذبیحه زن و پسر بچه حلال است؟ فرمود: آري هر گاه زن مسلمانست و نام خدا برد ذبیحهاش ص: 215 حلال
است و چون پسر بچه نیروي ذبح دارد و نام خدا برد ذبیحه او حلال است و اگر مسلمان تسمیه فراموش کرد باکی بذبیحه او نیست
1) بیان: یعنی متهم بترك عمدي آن نباشد براي اینکه آن را واجب نمیداند و از روي مصلحت ) .(375 / اگر متهمش ندانی ( 1
دعوي فراموشی کند و دلیل است بر عدم اعتماد بر ذبح کسی که بسم اللَّه را واجب نداند و گویا حمل بر استحباب شود و صدوق
211 ) بسندش از امام ششم علیه السّلام آورده که پرسش شد از مردي که سر بریده و بسم اللَّه را فراموش کرده، ذبیحه / در فقیه ( 3
او حلال است؟ فرمود: آري اگر متهم نباشد و خوب سر برد پیش از آن، و من در کلام اصحاب قید عدم تهمت را ندیدم و احوط
14 - عیاشی: از عمران که شنیدم امام ششم علیه السّلام در باره ذبیحه ناصبی و یهودي میفرمود: مخور تا ( رعایت آن است. ( 2
-15 در سرائر: بسندش از (3) .(375 /1) « وَ لا تَأْکُلُوا مِمَّا لَمْ یُذْکَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ » بشنوي که نام خدا برد آیا نشنیدي قول خدا را
(4) .( محمّد بن مسلم که شنیدم امام پنجم علیه السّلام میفرمود هر که را شنیدي بسم اللَّه گوید ذبیحه او را بخور (مستطرفات، 490
-16 در کشی: بسندي تا ابن ابی عمیر که ابن ابی یعفور و معلّی بن خنیس در نیل بودند بزمان امام ششم علیه السّلام و اختلاف
کردند در ذبائح یهود و معلّی خورد و ابن ابی یعفور نخورد و چون نزد امام علیه السّلام آمدند باو گزارش دادند و کار ابن ابی
یعفور را پسندید و معلّی را خطاکار شمرد در خوردن آن ( 248 رجال کشی)، ( 5) بیان: این برعکس روایت مفید و سید است در
باره معلّی و یکی از آن دو از اشتباه راویان است و در روایت کافی و تهذیب که گذشت نامی از معلّی در آخر خبر نیست بلکه
17 - در کفایه: بسندي از ( همین است که کدام شما نخورده و او گفت: من و امام فرمود: احسنت و منافات با این روایت ندارد. ( 6
یونس بن ظبیان که امام صادق علیه السّلام باو فرمود: ص: 216 اي یونس هر که پندارد خدا را چهرهایست
مانند چهرهها البته مشرك است و هر که پندارد خدا را اندامی است چون اندام آفریدهها کافر است بخدا، گواهیش را نپذیرید و
18 - الخرائج: از احمد بن ابی روح که گفت: ببغداد رفتم تا مالی از ابی الحسن جعفر بن ( ذبیحهاش را مخورید ( 34 کفایۀ الاثر). ( 1
محمّد را برسانم و فرمانم داده بود آن را بابی جعفر محمّد بن عثمان عمري بدهم و او نگرفت مال را و گفت نزد ابی جعفر محمّد
بن احمد برو باو فرموده آن را بگیر و من نزد او رفتم و باو رساندم و او رقعه برآورد که در آن نگاشته بود بسم اللَّه الرحمن الرحیم-
و نامه را کشانده تا فرموده پوستین پوست گوسفند بهرهایست بشرط که در ارمنیه ذبح نشود که ترسایان آن را بنام صلیب کشند و
جائز است آن را بپوشی بشرط که همکیش تو آن را ذبح کند یا مخالفی که به او وثوق داري. ( 2) بیان: یعنی وثوق داري که بسم
اللَّه میگوید چون آن را واجب میداند، و این مؤید مذهب علامه است، در کتاب دروس گفته اگر عمدا تسمیه را ترك کند مردار
باشد در صورتی که عقیده بوجوبش دارد و اگر عقیده بدان ندارد مورد اشکال است و ظاهر کلام فقهاء ما حرمت است و آن
مشکل است چون ذبیحه مخالف را مطلقا حلال دانند بشرط که ناصبی نباشد، و شک نیست که برخی از آنها تسمیه را واجب
ندانند و ذبیحه را حلال دانند و گرچه عمدا ترك آن کنند، و اگر نامعتقد بوجوب تسمیه گوید ظاهر حلال بودنست و بسا که حرام
19 - در بصائر: بسندش از عامر بن علی جامعی که بامام ششم علیه السّلام گفتم: قربانت ( باشد چون مانند غیر قاصد تسمیه است. ( 3
ما ذبائح اهل کتاب را میخوریم و ندانیم بر آن نام خدا برند یا نه؟ فرمود چون بشنوید نام خدا برند بخورید، فرمود: میدانید بر ذبیحه
خود چه گویند؟ گفتم: نه، و چیزي خواند مانند لفظ یهودي که تند خواند وانگه فرمود: بدین فرمان ص: 217
صفحه 99 از 138
دارند، گفتم: قربانت من میخواهم آن را بنویسم فرمود: بنویس نوح ایوا داینوار یلهین مالحوا اشرسوا اورضوا بنواموا شتودعال
1) بیان: یعنی از خدا فرماندارند که چنین گویند و من گویم این عبارت بلفظ عبري است و آن را در نسخههاي ) .( اسحطوا ( 333
بصائر چنین یافتم و از راویان تصحیف فراوان دارد چون این زبان را نمیدانستند و آنچه از شناساي به زبان آنها شنیدم که از علماي
خودشان بود اینست که دعاء یهود بر ذبیحه چنین است: آن را با شرحش آوردم: باروخ مبارکی آتا: تو. ادوناي خدا الوهنونا معبودا
ملخ عولام پروردگار جهانیان اشیر: آنکه قدوسنو تقدیس کردیم بمصیوتا و بفرمانهایش ومنواتو، و فرمانداد ما را علی هشحیطا. بر
20 - دعائم: از ابی جعفر بن محمّد علیهما السّلام که رخصت داد در خوردن خوراك اهل کتاب و فرقههاي دیگر بشرط ( ذبح. ( 2
21 - و از ابی جعفر محمّد بن علی علیه السّلام که چون دانسته شود در آن ذبیحه است (3) .( که در خوراك ذبیحه نباشد ( 1 ر 126
( مخور. ( 4) بیان: این اشاره است باینکه ذبیحه در آنست و نخست بر اینکه ملاقات آنها با آن خوراك برطوبت معلوم نیست. ( 5
-22 در دعائم: از ابی جعفر علیه السّلام که پرسش شد از ذبیحه یهودي و ترسا و گبر و ذبیحههاي مخالفان و خواند قول خدا عزّ و
و فرمود: چون شنیدید نام خدا را برند بخورید و آنچه بینام خدا باشد مخورید، و هر که متهم « فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ » جلّ را
است بترك تسمیه و آن را واجب نداند نباید ذبیحهاش را خورد جز که در هنگام ذبح او را ببیند و بر سنت ذبح کند و نام خدا برد
23 - و روایت داریم از ابی جعفر علیه السّلام که ذبیحه یهودي و ترسا و (6) .( بر آن و اگر ندیده ذبح کند خورده نشود ( 2 ر 177
24 - و از جعفر بن محمّد علیه السّلام که ( گبر و ذبائح مخالفان حرام هستند، و روایت نخست شاذّ است و بدان عمل نشود. ( 7
پرسش شد از گوشتی که در بازارها فروشند ص: 218 و ندانند قصابها چونش سر بریدند و بدان باکی
26 - و از ( 25 - و از او علیه السّلام که ذبائح ترسایان عرب را بد میداشت. ( 2 ( ندانست با عدم اطلاع بر ذبح آن بر خلاف سنت. ( 1
علی علیه السّلام که قربانی مسلمان را جز مسلمان نکشد و هنگام کشتنش گوید: بسم اللَّه و اللَّه اکبر وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مسلما وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ، إِنَّ صَ لاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیايَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ، لا شَرِیکَ لَهُ وَ
(3) .( بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ ( 2 ص 183
باب دهم: در حکم بچه شکمی
-1 قرب الاسناد: ( 51 ط نجف) بسندش از امام پنجم علیه السّلام که در بچه شکمی فرمود: اگر مو برآورده بخور و گر نه (4)
2- و از همان: بسندش از علی بن جعفر از برادرش موسی علیه السّلام که پرسیدمش از گوسفندي که بچهاي پس از ( مخور. ( 5
3- در عیون: بسند پیش که در آنچه ( مرگش از شکمش برآید شاید که آن بچه را خورد؟ فرمود: باکی ندارد ( 116 ط نجف). ( 6
امام رضا علیه السّلام بمأمون نوشت بود: که تذکیه بچه شکمی همان تذکیه مادرش است هر گاه مو و کرك برآورده باشد ( 2 ص
بچه شکمی که کرك و مو « حلال است بر شما بهیمه انعام الخ » -4 در تفسیر: علی بن ابراهیم در تفسیر قول خدا تعالی (7) .(124
5- عیاشی: (از یکی از دو امام همین تفسیر را براي (8) .( برآورده تذکیهاش تذکیه مادرش است اینست که خدا قصد کرده ( 148
6- (و از امام پنجم علیه السّلام هم این تفسیر را نقل کرده و افزوده که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمان (9) .( آیه آورده) ( 1 ص 289
7- و از همان: (از امام ششم علیه السّلام همین تفسیر را براي آیه (1) میداد بفروش بچههاي شکمی. ص: 219
8- در المقنع: چون ذبیحه را سر بریدي و در شکمش بچه تمامی است آن را بخور که تذکیهاش تذکیه مادرش ( روایت کرده). ( 2
3) تبیانیست: در پیش ) .( است و اگر تمام نیست مخور و روایتست که چون مو و کرك برآورد تذکیهاش تذکیه مادرش است ( 193
دانستنی مشهور میان مفسّران اینست که معنی بهیمۀ الانعام جاندار بیزبانست و اضافه بیانیه است و اضافه صفت است بموصوف و
بنا بر این اخبار بمعنی بچه شکمی جاندارانست و اضافه بتقدیر من یا لام است، و ممکن است تفسیر اخبار باینکه بچه شکمی هم
جزء انعام است و حلال است تا با مشهور موافق باشند و منظور بیان فرد نهانیست یا منظور اینست که آغاز نام بهیمه جاندار از بچه
صفحه 100 از 138
شکمی تمام است و باز هم با تفسیر مشهور مخالف نیستند. و طبرسی تفسیر بهیمۀ الانعام را به بچههاي شکمی بامام پنجم و ششم
وابسته و بیضاوي گفته معنایش اینست که بیزبان از چهارپایان که هشت جفت معروف باشند و آهو و گاو کوهی را هم بدانها
پیوسته و گفته شده مقصود از بهیمه هم در آن دوتایند و مانندشان از هر جانداري که چون چهارپایان شکمبه دارد و نیش ندارد، و
اضافه آن بانعام براي شباهت است- پایان- من گویم: اضافه طبق تفسیر خبرها روشنتر است از آنچه در آخر کلامش بلکه اول آن
ذکر کرده. و بدان که در کلام اصحاب قطعی است که تذکیه مادر تذکیه جنین را بس است و حلال میشود گاهی کک
آفرینشش تمام باشد و مو و کرك داشته باشد، و اخبار مختلفند در برخی حلالی منوط است به تمامت خلقت و در برخی بمو و
کرك هر دو در برخی بهمان مو و در برخی بتمامی خلقت و مو و گویا اینها باهمند و همه اخبار یک مفهوم دارند چنانچه در
دروس گفته: تمامی خلقت بروئیدن مو و کرك است پایان. ( 4) و مشهور میان متاخرین است که فرقی ندارد جان یافته باشد یا نه
چون ص: 220 روایات اطلاق دارند، ( 1) و در روایات عامه است که پرسش شد از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله
و سلم ما شتر و گاو و گوسفند سر بریم و در شکمش بچه باشد بدور اندازیم یا بخوریم؟ فرمود اگر خواهید بخورید زیرا تذکیه بچه
شکمی تذکیه مادرش است. ( 2) و جمعی چون شیخ و پیروانش و ابن ادریس شرط کردند که با تمامی خلقت جان نداشته باشد و
گر نه بتذکیه مادر تذکیه نشود و حلال نیست و اطلاق اخبار دلیل رد آنها است با اینکه فرض بیجانی با تمام خلقت بعید است زیرا
در غالب جان داشتن از تمامی خلقت جدا نیست و حمل اخبار بر این فرض نادر بلکه ناموجود بعید است بنهایت، و دلیلی بر این
شرط ندارند جز اینکه تذکیه شرط حلالی حیوان زنده است مطلقا و این کلیت ممنوع است. آري اگر از شکم مادر زنده بیرون آید
و جان ثابت دارد باید خودش را سر بریده چنانچه اصحاب گفتند و اگر جان ثابت ندارد احوط ذبح آنست اگر زنده باشد زیرا
شناختی که دلیلی بر شرط استقرار حیات در صحت ذبح نیست، این در آنجا است که فرصت تذکیهاش باشد. و اما اگر فرصت
نباشد در حلالی آن دو وجه است از اینکه اصحاب مطلقا گفتند تذکیه مستقر الحیات و یا حیوان زنده لازم است که دلیل حرمت
تذکیه مادر او را حلال » میشود و از اینکه این دیگر حکم زنده ندارد چون زمان زندگیش کوتاه و ناپایدار است و عموم اخبار
فرا گیردش و گرچه مطلق حیّ را فرا نگیرند و گویا این حلالی اقوي است. و اقرب اینست که براي زنده در آوردن جنین لازم « کند
نیست در شکافتن شکم ذبیحه بیش از معتاد شتابکرد و اگر خلقت بچه شکمی تمام نباشد بدون خلاف حرامست و خلافی هم
نیست که اگر بچه شکمی از شکم حیوان مردار مرده درآید حرام باشد، و آنچه در حدیث علی بن جعفر است که باکی ندارد
ذکاة الجنین ذکاة » تفسیرش اینست که زنده برآید و تذکیه شود یا مقصود اینست که مادرش بتذکیه بیجان شده. ( 3) و این جمله
را خاصه و عامه از پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلم روایت ص: 221 کردند و لفظش مورد اتفاق فریقین « امه
است و اختلاف در تفسیر و معناش است در نهایه پس از نقل حدیث گفته: تذکیه ذبح است و نحر و این روایت برفع ذکاة دوم و
نصبش مأثور است و بنا بروایت رفع معنایش اینست که تذکیه مادر همان تذکیه جنین است و جنین نیاز بتذکیه جداگانه ندارد و بنا
بر نصب معنایش اینست که جنین را هم مانند مادرش باید سر برید و در این صورت اگر جنین زنده برآید باید سرش را برید و
برخی هر دو ذکاة را منصوب روایت کردند یعنی حساب کن تذکیه جنین مادر را تذکیه مادرش- پایان-. ( 1) در شرح جامع
الاصول گفته: از هیچ کدام صحابه و آنها که بعدشان بودند روایت نشده که جنین نیاز بتذکیه جداگانه دارد جز از ابی حنیفه، شهید
ثانی در روضه گفته: و آنچه در روایت و هم فتوي درست است اینست که ذکاة دوم برفع است تا خبر اولی باشد و معنایش اینست
که تذکیه جنین منحصر است بهمان تذکیه مادرش و منظور از تذکیه در اینجا سبب حلالی حیوانست مانند تذکیه که در ماهی و
ملخ تعبیر شده، و امتناع تذکیه جنین اگر درست باشد حمل شود به معنی ظاهر آن که بریدن اعضاء مخصوصه است یا گفته شود
اضافه مصدر از نسبت فعل جداست چنانچه حج البیت و صوم شهر رمضان بطور اضافه درست است و نسبت حج به بیت یا صوم
برمضان بعنوان فاعل درست نیست. و بسا برخی ذکاة دوم را به نصب خواندند باین معنی که ذکاة بچه شکمی هم مانند ذکاة مادر
صفحه 101 از 138
او است و باید او را سر برید چون مادرش و این تعسف است و مخالف روایت رفع است و ممکن است حرف محذوف را در
تقدیر کرد یعنی ذکاة بچه شکمی از ذکاة مادرش باشد و در آن داخل است و در معنا یکی میشوند با اینکه رفع « من » روایت نصب
9- در دعائم: از امام ششم علیه السّلام پرسش شد از ( ذکاة دوم موافق روایت اهل بیت است که داناترند بدان چه در بیت است. ( 2
ص: 222 الْأَنْعامِ، فرمود: بچه شکمی است هر گاه مو و کرك برآورده که « أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَۀُ » قول خدا تعالی
( تذکیه آن همان تذکیه مادر است و اگر مو و کرك نیاورده حرام است. ( 1
باب یازدهم آنچه از ذبیحه حرام یا مکروه است
-1 در خصال: بسندش تا پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم که فرمود: اي علی از گوسفند هفت چیز حرام شده خون، آلات (2)
2- در خصال: که امیر ( 3) بیان: آلات نري شامل دو خایه هم میشود. ( 4 ) .( نري، مثانه، مخ حرامه، غدّهها، سپرز و زهره ( 2 ر 341
المؤمنین قصابها را از فروش هفت چیز گوسفند منع کرد: خون، غدّهها، گوشههاي دل، سپرز، مخ حرام خایهها، قضیب و یک
ق ّ ص ابی گفت: یا امیر المؤمنین جگر سیاه و سپرز برابرند، فرمود: اي ناجنس دو کاسه آب براي من بیاور تا جدائی میان آنها را بتو
روشن کنم و جگر سیاه و یک سپرز و دو کاسه آب آورد و فرمودش: هر کدام را در کاسه آبی مالش بده جداگانه و هر دو را برابر
فرمان مالش داد و جگر سیاه بهم رفت و چیزي از آن برنیامد و سپرز بهم شد و هر چه درونش بود برآمد همه خون بود و پوست
3- در خصال: بسندش تا علی علیه السّلام ( رگهایش بجا ماند فرمود: اینست تفاوت میان آنها این خونست و این گوشت است. ( 5
که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم بد داشت خوردن پنج چیز را: سپرز، و قضیب و دو خایه و فرج و گوشههاي دل ( 1 ر
-4 و از همان: بسندش از امام ششم علیه السّلام که ده چیز گوسفند خورده نشوند، شاخ، خون، سپرز، مخ حرام، غدهها، (6) .(283
7) بیان: فرج از آن ماده است و بسا شامل گردي دبر نر و ماده هم باشد ) .(433 / قضیب، دو خایه، زهدان، فرج و رگهاي خونین ( 2
5- در خصال: بسندش از امام ششم علیه السّلام که ( چنانچه ابو زید گفته حیاء نام دبر هر چه هست از حیوان سمدار و جز آن. ( 8
6 و از همان: بسندش تا امیر المؤمنین علیه السّلام که (1) .( 2 ر 609 ) سپرز حرام است چون خونست ص: 223
-7 (2) .( فرمود: سپرز را نخورید که خانه خون فاسد است و از غدّههاي گوشت بپرهیزید که رگ خوره را بجنبش آرند ( 2 ر 615
8- و ( در عیون: ( 2 ر 126 ) بسندش تا امام رضا علیه السّلام که در کتابش بمأمون بود که حرام است چون سپرز چون خونست. ( 3
از همان: ( 2 ر 40 ) بسندش تا علی علیه السّلام که پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم قلوهها را نمیخورد بیاینکه حرامشان داند چون
9- در عیون و علل: (4) .( بشاش نزدیکند در صحیفه امام رضا علیه السّلام مانندش آمده در علل هم بسندش مانندش آمده ( 25
10 - در علل- بسندش از (5) .( بسندهاي پیش از امام رضا علیه السّلام که سپرز حرام شد براي خونی که دارد (در عیون، 2 ر 94
امام ششم علیه السّلام که امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود: چون یکی از شماها گوشت بخرد باید غدّههایش را برآورد زیرا رگ
11 - و از همان: بسندش تا ابان بن عثمان که بامام ششم علیه السّلام گفتم: چرا سپرز حرام شده با (6) .( خوره را بجنبانند ( 2 ر 248
اینکه از ذبیحه است فرمود: راستش بابراهیم علیه السّلام قوچی فرو شد از ثبیر که کوهی است در مکّه و ناگاه شیطان در نزد او آمد
و گفت: بهره مرا از این قوچ بده فرمودش تو را چه بهرهاي در آنست با اینکه قربانی پروردگار من است و فداي پسرم، خدایش
وحی کرد که او بهرهاي دارد که سپرز است و مجمع خونست، و دو خایه حرام شدند که جایگاه هم جفتی و راه نطفهاند و ابراهیم
سپرز و دو خایه را باو داد، گوید: گفتم: چگونه مخ حرام حرام شده؟ فرمود براي آنکه جاي آبیست که میجهد از هر نر و ماده و آن
مخی است دراز که میان مهرههاي پشت است. ابان گوید: سپس امام ششم فرمود: بد است از ذبیحه ده چیز چون سپرز و آسمان و
جهان، ج 9، ص: 224 دو خایه و مخ حرام و خون و پوست و استخوان و شاخ و سم و غدّهها و آلات نري و از مردار ده چیز حلالند
و آزاد پشم، پر، تخم، نیش، شاخ، سم، شیردان و پوست و شیر که در پستان مردار موجود است. ( 1) بیان: گویم: ذکر پوست و شاخ
صفحه 102 از 138
و سم در هر دو جا براي بیان اینست که اینها حرام نیستند بلکه مکروهند و دیگرها حرامند زیرا کراهت در زبان حدیث اعم است از
حرمت و کراهت اصطلاحی یا مقصود در نخست کراهت خوردن است و در دوم جواز بکار بردن و بهر تقدیر پوست حمل بر تقیه
شود زیرا بیشتر عامه آن را بدباغی پاك دانند و بکار بردنش را روا دارند گرچه از مردار باشد و بسا حمل بر پوست شیردان شود
12 - در علل-: بسندش تا امام ششم که باو گفتم چرا رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم ذراع را بیش از ( که بزودي بدانی ( 2
اعضاء دیگر گوسفند دوست میداشت؟ در پاسخ فرمود: چون آدم براي پیغمبران از نژادش یک قربانی کشت و براي هر پیغمبري
عضوي را نام برد و براي رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم ذراع نام برد از اینجا است که ذراع را دوست داشت و دل خواهش
بود و میخواست و بر دیگر اندام برتري میداد، و در حدیث دیگر است که رسول خدا ذراع را دوست میداشت براي اینکه بچراگاه
13 - در بصائر: بسندش تا امام ششم علیه السّلام که رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله (3) .(128 / نزدیکتر و از بولگاه دورتر است ( 1
14 - در محاسن: بسندي تا ( ذراع و شانه را دوست داشت و از کفل بدش میآمد که نزدیک بولگاه است ( 148 چاپ سنگی). ( 4
15 - و از همان: بسندي از ابی الحسن ( امام ششم علیه السّلام که بپرهیزید از غدههاي گوشت چه بسا رگ خورده را بجنبانند. ( 5
علیه السّلام که از گوسفند هفت چیز حرام است و از مردار دوازده چیز حلال، اما آنچه از گوسفند حرام است خون، سرگین غدهها،
سپرز، آلت نري، دو خایه و زهدان و اما آنچه از مردار حلال است: مو، پشم، کرك، نیش، شاخ، دندان، سم، تخم، شیردان، ناخن،
1) بیان: چنگال از درندهها است چه رونده چه پرنده یا از جانوران شکارگیر و ) .( چنگال و ص: 225 پر ( 481
16 - در طب الائمه: بسندي تا رسول خدا صلی اللَّه علیه و آله و سلم که مبادا غدهها را بخورید ( ناخن از آنها که شکار نگیرند. ( 2
17 - در هدایه: از گوسفند ده چیز خورده نشود: (3) .( که خوره بجنبانند فرمود تندرستی یهود براي نخوردن غدهها است ( 105
18 - در دعائم: از امام (4) .( سرگین، خون، سپرز نخاع، غدهها، ابزار نري، دو خایه، زهدان، فرج، رگهاي خونین و رگهاي پر ( 79
ششم علیه السّلام که بد داشت خوردن غدهها و مخ پشت و سپرز و ابزار نري و قضیب و فرج و درون قلوهها را ( 125 ). گشایش و
روشنگري: علامه در مختلف گفته و شیخ در نهایه که: حرام است از شتر و گاو و گوسفند و جز آنها از آنچه حلال گوشت است
گرچه تذکیه شوند خون و سرگین و زهره و مشیمه و فرج از برون و درون و قضیب و دو خایه و نخاع و علباء و غدهها و بند
انگشتان و حدقه چشم و تیکه سنگی که در مغز سر است و ابن ادریس هم چنین گفته و بر آنها افزوده مثانه را که جاي نگهداري
شاش است. و استاد ما شیخ مفید- ره- گفته: از چهار پایان و وحوش نباید خورد سپرز را زیرا آمادگاه خون تباه است و نه قضیب و
دو خایه را و نام دیگرها را نبرده و صدوق گفته: بدان که در گوسفند ده چیز نخوردنی است: سرگین، خون، مخ پشت سپرز،
غدّهها، آلت نري، دو خایه، زهدان، فرج، و رگهاي خونین و رگهاي پر و در حدیث دیگر بجاي فرج پوست است. سلّار گفته:
خورده نشود سپرز و نه قضیب و نه دو خایه و نام دیگران را مانند استادش مفید نبرده. ( 5) سید مرتضی- ره- گفته: از تکروي
امامیه است قول بحرمت سپرز، قضیب و دو خایه و زهدان و مثانه، و ابن برّاج پیروي از استاد ما شیخ طوسی کرده جز آسمان و
جهان، ج 9، ص: 226 که خون را از کلام انداخته چون روشن است حرمتش و از نصّ قرآن دانسته شود، ( 1) ابن جنید گفته بد
است از گوسفند خوردن سپرز و مثانه و غدهها و مخ پشت و زهدان و مثانه و دو خایه و تصریح بحرمت نکرده و گرچه لفظ کراهت
گاهی در حرمت بکار رود و ابن حمزه پیروي از نهایه شیخ کرده. و شیخ در خلاف گفته: سپرز و قضیب و دو خایه و زهدان و مثانه
و غدهها و علباء و خرزه مغز سر نزد ما حرامند و نام دیگرها را نبرده و أبو الصلاح مغز پشت و عروق و زهره و تخم چشم و خرزه
مغز سر را مکروه دانسته و مشهور همانست که شیخ در نهایه گفته چون اینها خبیثهاند پس حرامند. سپس برخی روایات را در این
باره آورده و آنگه گفته صحت رجال این روایات نزد من ثابت نیست و اقوي انحصار حرام است بر سپرز- خون، قضیب، سرگین،
« أُحِلَّتْ لَکُمْ بَهِیمَ ۀُ الْأَنْعامِ » و « قُلْ لا أَجِ دُ » دو خایه، فرج، مثانه، زهره و مشیمه و دیگرها مکروهند بحکم اصل اباحه و بعمومات
پایان-. شهید- ره- در لمعه و روضه گفته: پانزده چیز از ذبیحه حرامند، خون، سپرز، قضیب که آلت -« فَکُلُوا مِمَّا ذُکِرَ اسْمُ اللَّهِ عَلَیْهِ »
صفحه 103 از 138
مردي است، دو خایه، سرگین که در درونش باشد، مثانه جایگاه شاش، زهره که صفراء گرد آورد و بجگر سیاه آویخته بمانند
کیسه مشیمه پوستهاي که نوزاد در شکم میان آنست، فرج از برون و درون، علباء با عین بینقطه مکسوره و لام ساکنه و باء یک
نقطه بزیر دو کیسه پهن پشت از گردن تا سر دمبلیچه، و نخاع، مخ رشته مانند پشت میان مهرههاي پشت و همان است و تین که
جاندار بیآن زنده نماند، غدّههاي میان گوشت که در پیه بیشترند، و بندهاي انگشتان که با پی بظاهر مشت پیوندند، خرزه مغز و
آن کرمکی است باندازه نخود تقریباً میان مغز که رنگش تیره است و مخالف رنگ مغز است و حبه حدقه که سیاهی چشم است نه
همه چشم. ( 2) سپس شهید ثانی گفته: حرمت همه این چیزها را شیخ گفته بجز مثانه که ص: 227 ابن ادریس
بدانها افزوده و جمعی که مصنف از آنها است از او پیروي کردند و دلیل این همه روشن نیست زیرا همه از روایاتی که بهم پیوست
شوند بدست آیند و رجال برخی از آنها ضعیف و برخی مجهول باشند و متیقن از آنها حرمت آنچه است که دلیلی دیگر دارد مانند
خون و سپرز هم در حکم آنست و حرمت هر دو ظاهر آیه قرآن است و مانند آنچه که از اینها خبیثه باشند چون سرگین و فرج و
قضیب و دو خایه و مثانه و زهره و مشیمه، و حرمت دیگرها نیاز بدلیل دارند و اصل عدم حرمت است، و روایات دلیل بر کراهت
باشند که کارش آسان است جز اینکه گفته شود همه از خبائثند. و اینکه قید ذبیحه آورده براي برکناري چون ماهی و ملخ که هیچ
یک از اینها در آنها حرام نباشند بحکم اصل اباحه و حیوان شامل بزرگ چون کشته شتر باشد و هم خرد چون گنجشک ولی حکم
بحرمت همه اینها در مانند گنجشک مورد اشکال است، چون در آن ممتاز نباشند و باید همه آن را حرام دانست یا بیشترش را براي
اشتباه حرام و حلال و علم بوجود حرام و بهتر اینست که حکم حرمت مخصوص چهارپایان باشد و مانند آنها از وحوش نه مانند
گنجشک و مانندش، هر دو گویند مکروه است خوردن قلوهها و دو گوشه دل و شاخها- پایان. شهید- ره- در شرح ارشاد گفته:
خلافی نیست در حرمت خون، سپرز، قضیب، خایهها و پس از آوردن مذهب صدوق گفته: اهل لغت، حیاء- را با مدّ زهدان ماده
شتر دانند و بسا که مقصود صدوق از آن برون فرج باشد و از رحم درونش. ( 1) و گفتند مقصود از رحم در روایات مشیمه است و
بعید نیست وانگه خبیثه بودن اکثر آنچه ذکر شد که دعوي کردند پذیرفته نباشد و نفرت طبع از بیشتر آنها نتیجه حکم فقهاء بحرمت
است با اینکه دانستی در پیش ما در باره خبیثه چه گفتهایم که حکم و موضوعش بغرنج است، و مذهب مفید خالی از قوت نیست با
پیوست خون ریخته و سرگین بدان و گویا آنها را نام نبرده براي ظهور حرمتشان یا براي اینکه ص: 228 اجزاء
ذبیحه نباشند زیرا خون پس از جدا شدن از آن حرام است و پیش از جان دادنش و احوط اجتناب از همه است بویژه زهره و فرج و
مشیمه و غدّهها و مخ پشت، و اما عروق گویا مقصود از آنها رگهاي خوندار است چنانچه در برخی اخبار بدان تعبیر شده یا رگهاي
درشت و مختارند و گر نه حکم باحتراز از آنها مشکل است مگر اینکه گوشت را رشته رشته برند چون یهود، و اما پوست که در
برخی اخبار آمده و برخی از محدثان معاصر بحرمتش گرائیدند ضعیف است و گفته صدوق در حدیث دیگر است که خبري است
19 - در علل: بسندش از صفوان بن یحیی ازرق که ( بیسند و میشود تفسیر شود به پوست فرج یا پوست مردار یا بر کراهت. ( 1
بسند امام هفتم علیه السّلام گفتم مردي قربانیش را بدیگري میدهد که پوست کند در برابر پوستش فرمود: باکی ندارد همانا خدا
2) بیان: بسا این حدیث را ) .(124 / پوست نه خورده شود و نه خورانده شود ( 21 « از آن پس بخورید و بخورانید » عزّ و جلّ فرماید
دلیل آرند بر حرمت پوست و در آن دلالتی نیست زیرا بسا مقصود اینست که خوردن پوست معمول نیست نه اینکه حرام است و نیز
پوستی که بقصاب دهند جز پوست سر است و آنکه خورده شود پوست سر است و خلاصه این خبر مجمل است و نمیشود
مخصوص آیات و اخبار بسیاري باشد که دلیل بر حلالیند، و بدان که در نسخهها، صفوان بن یحیی ثبت است ولی ظاهر این است
که (عن صفوان عن یحیی) بوده یا (عن صفوان بن یحیی عن یحیی) زیرا براي یحیی و پدرش وصف ازرق ذکر نشده. بلکه صفوان
روایت از یحیی بن عبد الرحمن ازرق آورد که او هم ثقه است و این گونه روایت بارها در تهذیب آمده، و از فقیه برآید که
صفوان از یحیی بن حسان ازرق روایت آورد و اگر چه او موثق نباشد ولی صدوق- ره- بکتابش اعتماد کرده و طریق خود را باو
صفحه 104 از 138
20 - در کتاب غیبت: بسندي از حمزة بن نصیر خادم امام عسکري علیه السّلام ص: 229 است ( ذکر کرده. ( 3
که چون آقا یعنی مهدي علیه السّلام زاده شد خانه امام بدان خرسند شد و فرمان بمن داد که هر روز با گوشت یک قلم با مغز بخرم
( و گفتند: این از آن آقا کوچولو است ( 158 چاپ سنگی). ( 1
باب دوازدهم