گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد اول
جلد اول






[مقدمه مؤلف]
[مقدمه مؤلف] بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ شکر و سپاس مر خداوندي را سزاست که ذات کاملهاش از صفات مخلوقین متعالی، و حمد
و ستایش بیاحصایش در خور واجب الوجودیست که وجودش ابدي و باقی است. بلکه ذات عدیم المثالش منزه و مبرا از وصف و
و صفت کاملهاش مصفی و معراست از آنچه لایق ذات پسندیده او نیست از عوارض ؛« لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ » بیان صفات ثبوتیه است که
بسبب ازلیتش مرتقی است بدوام و بقا، و بوسیله سرمدیتش مرتفع است از زوال و ،« لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّارُ » سلبیه که
فنا. و اهبی که بوجوب الوهیتش جمیع خلایق بتواتر نعم غیر متناهیهاش رطب اللسان، و رحیمی که به ترادف و تتابع رحمت
واسعهاش از ابتداي ترحم و احسان باصناف انسان همگی و تمامی ایشان بحمدش عذب البیانند، لیکن از کثرت ایادي و عواطف و
از بسیاري مواهب و عوارف بأنواع مخلوقات بسبب عدم احاطه عقول انسانی بآن یعنی اشتمال حواس ظاهري و باطنی بکثرت آن
بیشبهه و گمان تمامی بنی نوع انسان را احصاي شکر و حمدي اندك آن بیرون از حیز قدرت و امکان است (بیت) سبحان خالقی
که صفاتش ز کبریا بر خاك عجز میفکند عقل انبیاء لهذا السنه کلامی ناطقین از بیان حمد ذات واجبش الکن، و بیان عرفانی
واصفین از اوصاف نعوت رب العالمین الحن است (بیت) ص: 4 آنچه پیش تو غیر از آن ره نیست غایت فهم تست
نیست و ازینجاست حضرت نبی ایزد تعالی و تبارك قائل بعجز و فهم و درك خود در باب معرفت خالق الجن و الملک گشته « اللَّه »
شهادتی که ، « اشهد أن لا اله الا اللَّه وحده لا شریک له » اکتفا بر شهادت وحدانیتش نماید که ؛« ما عرفناك حق معرفتک » که فرمود
و» . گردد « لا یَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ » وسیله ثقل میزان حسنات ارباب معرفت و حال و سبب سفیدروئی اصحاب فضیلت و کمال در روز
یعنی بر حقیت رسالت رسول مجتبی خاتم رسل و انبیا سید و سرور اصفیا شفیع امتان در روز جزا « اشهد أن محمدا عبده و رسوله
محمد المصطفی علیه صلوات اللَّه تعالی گواهی دهد. و همچنین اقامه شهادت نماید بر آنکه وصی سید الأنبیاء خیر الأوصیاء و
الأولیاء امیر المؤمنین علی علیه التحیۀ و الثنا بهترین اوصیا و نیکوترین اولیا وصی و جانشین رسول آخر الزمان بنص قرآن و بحکم
حضرت نبی ایزد سبحان است. و عترت طاهره او ائمه هادین و امناي حضرت رب العالمین و حجج ارحم الراحمین بر تمامی
مخلوقین و راهنمایان بطریق صدق و یقین ائمه معصومین بر سکنه زمیناند، و آن اعیان، بیشبهه و گمان افضل از همه انبیا و مرسلین
سابقیناند، و اتمام نعمت واهب منان بجمیع خلقان بواسطه تعین ذوات مقدسه ایشان بامامت و ولایت انس و جان بجهت ارتقاي
کلمه شهادت و ایمان از حضرت ایزد سبحان بطفیل آن اعیان است، و اختیار و اجتباي آن اوصیاي ابرار تعطفا منه سبحانه بجهت
سایر برایا محض از براي اظهار لطف و حکمت و ایضاح و اعلان عدل و رحمت او است. فلهذا استنکار و استکبار او منع اما بوسیله
ارسال انبیا و تعیین اولیا نزح و دفع نمود، و افساد خلل و زلل متمرّدان بوسیله عصمت و پاکی ذوات کامله آن اعیان قمع و رفع
فرمود. و چون آن ائمه انام حفظه احکام و شرایع دین اسلام و باعث سیاست و هیبت ص: 5 اهل معصیت و آثامند،
حضرت مهیمن سبحان آن هدایت اهل ایمان را از جمیع ذنوب و عصیان و تمامی عیوب و نقصان پیوسته بحفظ و امان خود
صفحه 11 از 175
نگاهداشته. زیرا که هر یک ایشان را جز ارباب تجارب و تکالب و رادع اصحاب تظالم و تواثباند چه وجود ذوات ذي الجود
ایشان دافع ضرر درندگان و گزندگان از طوایف انس و جان و سبب تأدیب اهل تمرد و طغیاناند، بلکه مانع همگی خلقان از
دواعی خواهش شیطان و از اطاعت آن غاوي انسان است، زیرا که ایزد منان در هیچ زمان جمیع بندگان خود را بیارشاد دلالت و
برهان حجت نگذاشت، بلکه همیشه در میان مردمان مرشد هادي معصوم بودي که بوساطت ارشاد خلایق از کثرت ناصر و معین
پیوسته ظاهر و مشهود میبود؛ و هر فردي از افراد ایشان از او بفیض احکام شرایع و دین و بتعلیم آداب اسلام و ایمان و ملت سید
المرسلین میرسیدند، یا بوسیله قلت نصیر و ظهیر غائب و مکتوم میگردید، تا آنکه خلایق را بر حضرت رب العزت حجت و برهان در
آخرت بعد از ارشاد در این جهان خلقان را در باب عدم آن نباشد؛ و هیچ چیز از ضروریات دین مبین بر جمیع مخلوقین مشتبه و
ملتبس از میامن الطاف ایزد مقدس نشود. و اینکه حضرت ایزد تعالی تعیین انبیا و تشخیص اولیا بواسطه ارشاد و اهتداي خلق اللَّه
تعالی نمود، و آن طایفه را در باب تعیین رئیس و حاکم براي ایشان مجوز و مرخص ننمود باعث آنست که علم الهی محیط و
محتوي و مشتمل و مبتنی است با آنکه انسان را اطلاع کما ینبغی و یلیق بر حقایق اسرار ایزد خالق نیست، زیرا که اعیان ایشان از
بقلت علم و حال متصفاند فکیف سایر برایا دعواي فهم « وَ ما أُوتِیتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِیلًا » پیغمبران و رسولان بمضمون صدق مشحون
و ذکا توانند نمود. دلیل دیگر آنکه چون حضرت عز و جل متعالی است از ارتکاب فعلی که بذات ستوده صفات او جایز نباشد مثل
تکلیف بندگان بامري که ایشان بیشتر بآن عالم مبتدي نشده باشند محال است، زیرا که هر گاه حضرت اله بندگان خود را مختار
گرداند ص: 6 در باب کسی بواسطه ریاست و امامت کافه انام است و حال آنکه آن بنده را علم کما هو حقه فی
الواقع بر تکالیف شرعیه که مراد خالق البریه باشد نباشد، پس احتمال آنست که آنچه خلاف مراد رب العباد باشد بندگان را ارشاد
بآن نماید و بآن امر فرماید. و این پسندیده نیست، زیرا که آن کس تکلیف انام بحق از روي تحقیق و تعیین نکرده بواسطه آنکه
سابقا مهتدي بآن نشده درین صورت دو امر لازم آید: یکی شرکت بندگان ایزد سبحان تعالی با خلقان در باب تعیین نبی و ولی
بواسطه ایشان، دوم تکلیف بما لا یطاق. و این هر دو باطل است، زیرا که حضرت واجب الوجود تنزیه ذات و تقدیس خود از صفات
« وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ ما یَشاءُ وَ یَخْتارُ ما کانَ لَهُمُ الْخِیَرَةُ سُبْحانَ اللَّهِ وَ تَعالی عَمَّا یُشْرِکُونَ » مخلوقین نمود، چنان که در قرآن میفرماید که
یعنی یا محمد پروردگار تو در خلق و فعل آنچه اراده کند مختار است علی الخصوص در باب تعیین نبی و ولی و اصلا بندگان را
کار رخصت و اختیار نیست، زیرا که اگر بندگان را در آن شغل اختیار باشد لازم آید که ایزد مختار را مانند و شریک و سهیم در
اختیار باشد و حال آنکه ایزد منان منزه است از شرکت خلقان بایشان چنانچه بوضوح رسیده. و نیز تقدیس ذات مقدس از امر
نمود. و هو حسبی و نعم الموجود. بدان امانک اللَّه تعالی که علامۀ العلماء « لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها » بتکلیف ما لا یطاق بذریعۀ
و افضل الفضلا و قدوة المجتهدین و اکمل المتقدمین و المتأخرین و اتقی فضلاء الشریعۀ و افحل علماء الشیعه (ابو علی الطبرسی)
سقی اللَّه ثراه و جعل الجنۀ مثواه در تألیف کتاب احتجاج باین دلیل مستدل و محتاج شده گوید: سببی که مرا بر تألیف و تصنیف
این کتاب مستطاب داشت عدول و انحراف اصحاب انکار و اعتساف و ارباب لجاج و جدال غیر انصافست، چه ایشان طریق بحث و
ص: 7 منکرند و قول منکرین در این « وَ لا تُجادِلُوا » احتجاج از براي نفی دعواي اهل جدال و لجاج را بذریعه کریمه
باب آنست که حضرت نبی المستطاب و آل و اصحاب در هیچ محل و مآب متوجه جدال و لجاج و بحث و احتجاج نشدند، و
علماي شیعه نیز تجویز بحث و جدال و استعمال آن عمل نکردند، بلکه بوثیقه آیه مذکور عمل آن را از معایب شنیعه شمرده فاعل و
ساعی آن را از علماي اتقیا نشمردند؛ لیکن من چون کتابی که محتوي بر جواز آن عمل و مشتمل بر ذکر مجمل و مفصل آن فعل
بود ملاحظه و مطالعه کردم که زیرکان معانی و بیان در محاورات علم و ادب و دقیقهشناسان عجم و عرب در اثبات مقدمات فروع
و اصول علم دین با جمعی از اهل خلاف و ذوي الفضول از روي صدق و یقین مکالمه و مجادله فرمودند تا آنکه در آن کلام از
روي حجت و الزام اثبات مطلب و مرام خود نمودند و جواب موجه که در وجه نهی جدال در چند مقام و محالی که از حضرت
صفحه 12 از 175
واحد متعال واقعست از روي برهان و استدلال بیان نمودند که مراد و مفاد از نهی ایزد لا یزال در باب لجاج و جدال- و اللَّه اعلم
بحقیقۀ الحال- آنست که جمعی ضعفاء عقول که در علم و القول و مساکین اهل معرفت و حضور قاصر الدرك و الشعور که از
اثبات مطالب بر خصم غالب عاجز باشند و قدرت اتمام دلیل از روي الزام و احتجاج بر خصم صاحب ابرام و لجاج نداشته باشند
باید که سالک مسالک طریق مجادله و ناهج مناهج شیوه مخاصمه نشوند، زیرا که در علم راجل و از طریقه بحث غافلند، اما جمعی
از مبارزان مضمار فصاحت و بلاغت و فارسان میدان بیان و استطاعت که بممارست الزام و احتجاج غالب و قادر بر خصماي لجاج
از قبل حضرت رب العالمین و سید المرسلین و ائمه « وَ لا تُجادِلُوا ... إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ » باشند آن طایفه محمود العاقبۀ بنا بر وثقیه
معصومین سلام اللَّه علیهم اجمعین بمقاومت خصوم و مداومت کلوم مأمور و منسوبند، و این معنی بر همگنان اظهر من الشمس و
ابین من الامس است که هر گاه مؤمن عالمی بر اصناف کفره لئام یا از توابع نواصب و اهل الحاد مدعین اسلام در باب اثبات دلایل
امر دین و اظهار طرق شرایع سید المرسلین و اثبات منهاج ائمۀ المعصومین از روي ص: 8 صدق و یقین مجادله
نمایند و بر آن منکرین از روي حجج و براهین تفوق و غالب آمده بر خصماي اضلاي مبغضین دلیل عدم حقیقت و رجحان طریق
اختیار و ارشاد ایشان را بر آن اذلاء ظاهر و عیان نماید، بیشبهه آن عالم در روز حساب و شمار از عنایت و احسان ایزد غفار داخل
گشته برفعت مکان و محل بر ابناي زمان خود مفتخر و مکمل گردد، بلکه بارتقاء جاه و مقام بوسیله « جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ »
مرحمت مهیمن علام از سایر انام اعزاز و احترام یافته بمزید رتبه فضل و حال و مرتبه معرفت و کمال در اقطار و اکناف زمین مشهور
و منتشر گردد، و چنین سعادت بغیر عنایت صمدیت هر کسی را میسر نگردد (بیت) این عطیه بهر کسی ندهند حب ایشان عطاي لم
یزلیست بناء علیه این بنده ذلیل نیلا للثواب الجزیل در صدر این کتاب مستطاب ابتدا نماید بذکر و بیان فصل چندي که منطوي و
مستعمل و محتوي و مشتمل باشد بر ذکر آیات با برکات قرآن عزیز سبحان که امر بعضی انبیا و پیغمبران بر اتمام حجت و اثبات
برهان بر ارباب تمرد و طغیان نمود و آن اعیان را در آن باب تأکید فراوان فرمود. و چون قرآن لازم الاذعان مبتنی و مشتمل است بر
بسیاري از بیان اخبار احوال و فضیلت حال انبیاي عالیشان و رسولان معجزنشان که هر یک آن اعیان در ایام نبوت و ارشاد خلقان
مانع ادله منکران و دافع أسئله منافقان بر دین قویم و صراط المستقیم بحجج قاهره ظاهره و براهین واضحه باهره نمودند و بیان احوال
انبیا و رسولان باحسن وجوه عیان فرمودند خصوصا حال پسندیده خصال رسول واهب متعال علیه و علی آله صلوات اللَّه الملک
الفعال که به اوضح التبیان بیان نمود، فلهذا این احقر شروع در ذکر مجادله آن سید و سرور و باقی ائمه اثنا عشر علیهم صلوات الرب
الاکبر نمود، و در بعضی محل و مقام در هنگام بیان کلام معجز نظام برگزیدگان مهیمن علام ذکر کلام جماعت شیعیان آن
ص: 9 ائمۀ الانام علیهم السّلام که حال مستدعی و مقتضی آن باشد نماید و لیکن در اکثر محال ذکر اسانید رجال و
موافقت ادله نقلیه « وجه دوم » . اجماع و اتفاق همه اصحاب است در آن باب « وجه اول » : بیان اصحاب اقوال ننماید؛ مبنی بر سه وجه
کثرت شهرت و تواتر آنست چنانچه در اکثر کتب و « وجه سوم » . با دلایل عقلیه است و عدم مخالفت هر یک از آنست با دیگري
سیر مذکور و در السنه و افواه مشهور است و مؤالف و مخالف را در آن خلاف نیست. بناء علیه احتیاج به بیان اسناد رجال و ذکر
اصحاب اقوال نیست اما در اخبار محتجه مرویه از ابی محمد الحسن بن علی العسکري علیه السّلام و التحیه چون در حد شهرت
موافقت باجماع و اخبار باقی ائمۀ الابرار علیهم السّلام الملک الغفار ندارد با آن که اکثر محال امثله که در احتجاج اقوال و افعال
حضرت ابی محمد الحسن العسکري علیه السّلام مذکور میگردد سابقا در بیان امثله و احتجاج سایر ائمۀ الانام علیهم السّلام مذکور و
مسطور گشته، لیکن به وسیله عدم اشتهار تمام ظهور لا کلام محتاج ببیان اسناد رجال منقوله و مرویه از حضرت امام علیه السّلام در
باب لجاج و احتجاجست. فلهذا فقیر جمیع آنچه از آن حضرت علیه السّلام نقل و بیان مینماید چون سند آن همه یکیست بواسطه
اتحاد آن در اول جزو آن اخبار محتجه مرویه از تفسیر و غیره سند خود را تا بآن حضرت یک بار بیان نمود و مکرر بیان ننمود. و
استعانت ما در بیان مطلب و مقصود از حضرت مهیمن معبود است، و هو حسبی و نعم الوکیل الودود. ص: 10
صفحه 13 از 175
[آیاتی که به احتجاج دستور میدهند]
[آیاتی که به احتجاج دستور میدهند] ذکر بیان آنچه حضرت ایزد سبحان در قرآن لازم الاذعان امر اهل اسلام باحتجاج و الزام
منکرین لجاج نمود بشرطی که جدال و لجاج باحسن وجه الزام و احتجاج باشد و سبب دفع و رفع شبهات اهل انکار و نواصب و
منکرین بالجاج شود حضرت ملک تعالی جل شانه در کلام لازم الاحترام خطاب مستطاب بحضرت نبوت مآب محمد علیه صلوات
یعنی اي محمد باید که مجادله تو با کفار اشرار و اهل انکار بر وجه احسن «1» « وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ » الملک الوهاب نمود که
واقع گردد. یعنی مجادله و مباحثه و مکالمه و مخاصمه با منکران دین و خصماي ضالین بنوعی متمشی و مبتنی گردد که حقایق
جمیع ضروریات شرع متین بر طوایف منکرین واضح و مبین گشته موجب رفع و دفع شبهات آن ملاعین گردد. و نیز عز من قال
تفسیر کلام ایزد علام و اللَّه اعلم بحقیقۀ المرام آنست که مجادله «2» « وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ » میفرماید که
شما اي حضرت نبی ص: 11 الوري با اهل کتاب از نصاري اهل دغا و یهود عاقبت نامحمود و مجوس پرفسوس باید
بطریق حیله و مکر و افسوس نبود بلکه بحث و جدال و مباحثه قیل و قال با اهل عتو و لجاج محض بواسطه اثبات حق و احتجاج بود.
و نیز حضرت رب العزیز در کلام لازم الاحترام در باب احتجاج حضرت ابراهیم علیه السّلام بر ارباب لجاج و لئام بحضرت نبی
و حقایق این بیان در تفسیر قرآن واضح و «1» « أَ لَمْ تَرَ إِلَی الَّذِي حَ اجَّ إِبْراهِیمَ فِی رَبِّهِ أَنْ آتاهُ اللَّهُ الْمُلْکَ » المستطاب نماید که
عیانست، هر کرا اراده اطلاع بر کما هی احوال حمیده خصال آن نبی ایزد متعال باشد باید رجوع بآن محال نماید. و نیز مهیمن عزیز
حکایت از بیان حال ابراهیم علیه السّلام مینماید که در هنگامی که حجت خود را بر عبده نجوم مشهور و معروف بشمس و زهره و
قمر بثبوت و لزوم رسانید و بوسیله زوال و افول و انتقال و خمول بر حدوث هر یک آن و اثبات محدث بواسطه هر یک آن بیان
وَ کَ ذلِکَ نُرِي إِبْراهِیمَ مَلَکُ وتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُ ونَ مِنَ » کرده فاطر و موجد آن را عیان نموده، چنانچه میفرماید که
خلاصه کلام آنکه این آیات و امثال دلیل بین و حجت روشن است بر جواز احتجاج بلکه .«2» « وَ تِلْکَ حُجَّتُنا » الی قوله « الْمُوقِنِینَ
نص امر است در بعضی مقام بوجوب اثبات حق از روي بحث و احتجاج بر اصحاب جدال و لجاج، و شرح معانی و تفسیر آیات بر
منهاج ائمۀ البریات بزودي مذکور گردد. ص: 12 و از سید البشر علیه صلوات الرب الاکبر مروي و مشتهر است که
آن نبی عدنان از لسان معجز نشان بیان نمودند که ما بزبان هفتاد نفر از اعیان پیغمبران بر اثبات حقیت دین ایزد سبحان بر منکران
ملل و ادیان بحث و جدال و مباحثه از روي فضل و کمال کردیم تا حقیت ادیان بر اهل انکار و طغیان از روي حجت و برهان ظاهر
و عیان نمودیم.
[اخباري که