گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
باحتجاج






[بیان گفتار حضرت صادق (ع) در باره لزوم احتجاج]
[بیان گفتار حضرت صادق (ع) در باره لزوم احتجاج] از حضرت ابو محمد الحسن بن علی العسکري علیهما السّلام منقول و
مرویست که روزي در مجلس سامی و محفل گرامی امام ناطق جعفر بن محمد الصادق سلام اللَّه علیه نهی مطیعین از مباحثه و
صفحه 24 از 175
مجادله در دین میکردند، چون این کلام بسمع شریف آن امام الانام علیه السّلام رسید فرمود که نبی مکرم صلی اللَّه علیه و آله و
سلم و امیر المؤمنین و باقی ائمه معصومین سلام اللَّه علیهم اجمعین نهی جدال و ابرام از روي احتجاج و الزام مطلقا نکردند بلکه
ایزد تعالی چنانچه بسمع شما رسانید نهی مهیمن سبحان در باب جدال غیر «1» « وَ لا تُجادِلُوا أَهْلَ الْکِتابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ » بوثیقه
« ادْعُ إِلی سَبِیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَۀِ وَ الْمَوْعِظَۀِ الْحَسَ نَۀِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ » احسنست، و نیز در محل دیگر ایزد داور میفرماید که
بنا بر آیات واضح الدلالات جدال بر وجه احسن مأمور به و مستحسن حضرت ص: 35 ذو المننست و سید .«2»
المرسلین و اوصیاي آن حضرت صلی اللَّه علیه و آله و سلم و علماي دین استعمال بحث و جدال چنین در دین کردند. و اما جدال
بغیر احسن بنا بر نهی حضرت مهیمن حرام و غیر مستحسن است، و ملک علام آن را بر شیعیان ما حرام گردانید، و چگونه ایزد
متعال مطلقا جمله جدال را حرام گرداند و حال آنکه در کتاب مستطاب ایزد متعال در باب یهود ضال و نصاري بیسعادت و اقبال
تفسیر آیه .«1» « وَ قالُوا لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّۀَ إِلَّا مَنْ کانَ هُوداً أَوْ نَصاري تِلْکَ أَمانِیُّهُمْ قُلْ هاتُوا بُرْهانَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقِینَ » : میفرماید که
وافی هدایه و اللَّه اعلم بالبدایۀ و النهایۀ آنست که اعتقاد فاسد طایفه یهود عاقبت نامحمود و نصاري مختلفۀ الآراي در یوم الحساب
و عرض اعمال آنست که هیچ احدي از افراد بنی نوع انسان از نسا و رجال بغیر این دو طایفه ضال داخل بهشت عنبر سرشت
نگردند، حضرت عزت بیمثال میفرماید که این دعوي امانی و آمال ایشان بغیر حجت و برهان صحیح و عیان نیست، و اگر آن
جماعت ناقصان خواهند که در دعوي خود از راست گویان باشند باید که حجت و برهان خود را ثابت و بیان نمایند، زیرا که
دعوي در هنگام انکار مدعی علیه بغیر بینه و برهان مقبول هیچ طایفه از انبیا و رسولان و اوصیاي آن اعیان نیست، پس علم بتصدیق
قول ایشان موقوف است بر اثبات حجت و برهان، و یا آنکه دعاوي خود را بدلائل و براهین واضح و مبین از روي حجت ننمایند و
خواهند اراده اثبات دعوي از روي قیل و قال کنند روا نیست الا باحسن جدال، زیرا که جدال بغیر احسن ممتنع و وبالست. در آن
هنگام از اصحاب گرام در آن مقام از حضرت امام الانام بعد از عرض فدویت و نیکو بندگی استفهام و استعلام نمود که یا ابن
رسول اللَّه پدر و مادرم فداي تو باد ص: 36 جدال باحسن بچه نظام و غیر احسن بکدام انتظامست. آن حضرت علیه
التحیۀ و السّلام از روي کمال مرحمت و احسان از لسان معجز نشان بیان فرمود که جدال بغیر احسن نزد ما هادیان دین حضرت
مهیمن عبارت از آنست که تو با مبطلی مثلا مجادله کنی و نتوانی که دفع ابرام و لجاج او از روي اثبات و احتجاج نمائی نهایتش
انکار باطل آن ناصبی مبطل مینمائی یا آنکه تو منکر امر حق گردي بخوف آنکه مبادا آن مبطل را در باب آن بر تو حجت و برهان
بود که آن را بر تو معین گرداند و اصلا ترا قدرت بر دفع آن و مخلص و مفري از آن روشن و عیان نباشد، این نوع مجادله غیر
احسن بنا بر نهی حضرت واهب ذو المنن بر شیعیان ما حرام است و جایز و رخصت نیست که بوسیله این نوع جدال بغیر فضل و حال
باعث حرکت فتنه و آزمایش بر ضعفاي اخوان مؤمنین بر مبطلین ضالین گردند؛ زیرا که چون جماعت مبطلین با مؤمنین مجادله
نمایند و این طایفه بر عجز ایشان مطلع گردند و بدانند که مؤمنین در دست آنها ضعیف و حیرانند و اصلا قدرت بر رد و الزام از
روي احتجاج آن ارباب ابرام و لجاج ندارند. بیقین آن مبطلین لئام همان ضعف محبین را باعتقاد ناتمام ایشان بر مطالب و مرام خود
دلیل از روي حجت و الزام دانند، در آن وقت بر حاصل حقیت مذهب باطل خود فخر و مباهات نموده بر طایفه مؤمنین سرزنش و
نفرین نمایند، و عوام طایفه ضالین علماي مبطلین خود را تصدیق و تحسین فرمایند و دلهاي ضعفاي مؤمنین در هنگام مشاهده و
ملاحظه عجز و ضعف محبین در پیش نواصب مبطلین بغایت متألم و اندوهگین و بینهایت محزون و غمگین گردند بلکه عوام
مؤمنین را در این حال شکی در امر دین سانح و مبین گردد نعوذ باللَّه من هذا الاعتقاد و نتعوذ الیه فی المرجع و المعاد.
[معنی جدال به احسن]
[معنی جدال به احسن] و اما جدال باحسن عبارت از جدالیست که مأمور به ایزد ذو المنن و مستحسن ص: 37
صفحه 25 از 175
حضرت پیغمبر و باقی ائمه مهیمن باشد، و تفصیل این اجمال آنست که حضرت اللَّه تبارك و تعالی رسول پسندیده و نبی برگزیده
خود حضرت محمد مصطفی صلی اللَّه علیه و آله و سلم را امر بجدال از روي احتجاج با منکرین بعثت و لجاج بعد از موت و احیاي
ایشان در هنگام احتجاج فرمود،
[دستور پروردگار متعال راجع به احتجاج]
وَ ضَ رَبَ لَنا مَثَلًا وَ نَسِیَ » [دستور پروردگار متعال راجع به احتجاج] چنانچه ایزد سبحان در قرآن از آن حکایت و اعلان نمود که
یعنی چون منکر اموات و احیا بشما از روي انکار گفت که احیاي عظام رمیم پیش من مستقیم « خَلْقَهُ قالَ مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ
یعنی حضرت ایزد «1» « قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ » : نیست، حضرت اللَّه تعالی بر رد قول منکر میفرماید که
متعال از رسول با عز و اجلال اراده بحث و جدال با منکر احیاي اموات که باعتقاد فاسده او از جمله محالاتست نموده فرمود که: یا
محمد بگو همان خداي که در اول انشاء و ابداع مخلوقات بغیر اسباب و مواد آلات نمود الحال هر چند عظام رمیم و اجسام پوسیده
و غیر مستقیم یا آنکه بچیزي یا بخاك مستحیل گشته باشد لیکن چون ماده که عبارت از آن خاك عظام و اجسامست باقی و
موجود است حضرت محیی الاموات از احیاء و اعاده آن چون عاجز باشد؟ چه بنزد ارباب طبع سلیم و ذهن مستقیم اعاده و احیاي
عظام رمیم از حضرت قادر علیم در این حال صحیح و مستقیم بود و شک و ریبی بعد از اخبار ایزد خالق و مخبر صادق واقع نبود
بلکه در این حال ثانی اعاده خلقان از اول بغایت سهل و آسانتر باشد. باز حضرت بینیاز بجهت مزید تأکید و استعلام نبی الاکرام
یعنی همان خداوند بیچون که در درخت سبز آتش سوزاننده را « الَّذِي جَعَلَ لَکُمْ مِنَ الشَّجَرِ الْأَخْ َ ض رِ ناراً » و الاعز از بیان نمود که
مکمون گردانید که در هنگام ضرورت و احتیاج شما چون اراده کنید آتش از آن استخراج مینمائید اعاده و ایجاد اموات کند، پس
حضرت ص: 38 قادر علام از اظهار این نوع قدرت و اهتمام شما را آگاه و اعلام نمود که بر اعاده و احیاي اجسام
پوسیده بیشتر از پیشتر قدرت دارد. و نیز قادر عزیز کریم بجهت مزید تعلیم و تفهیم سید النبی العظیم در باب اعاده اجسام غیر
أَ وَ لَیْسَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ بِقادِرٍ عَلی أَنْ » مستقیم و عظام رمیم در جواب منکر لئیم در کتاب لازم التکریم میفرماید که
یعنی هر گاه خلقت آسمان و زمین در نزد قدرت و وهم شما منکرین از اعاده و احیاي «1» « یَخْلُقَ مِثْلَهُمْ بَلی وَ هُوَ الْخَلَّاقُ الْعَلِیمُ
اجسام بالیه و عظام رمیم بغایت اعظم بلکه بحسب عقل شما ابعد از هر امر بعید و عظیم باشد و حال آنکه شما تجویز ایجاد این همه
چیز عجیب از حضرت عزیز مجیب که در پیش عقل شما بغایت صعب و مهیبست مینمائید، پس چرا تجویز چیزي که از خلقت
آسمان و زمین بغایت سهل و آسانتر باشد نمینمائید، زیرا که ارباب عقل و عرفان و اصحاب علم و ایقان بعد از رؤیت ادله و
برهان که عبارت از مشاهده مصنوعات ایزد سبحان از خلقت زمین و آسمان و ایجاد انس و جان است همگی ایشان قائل بر اعاده
اجسام پوسیده و عظام رمیم در یوم القیامه شدند و منکر قدرت حضرت واجب الوجود مهیمن بر هیچ امر ممکن نشدند. چون کلام
امام الانام جعفر صادق علیه السّلام باین مقام رسید روي باصحاب حضار مجلس عالی و محفل متعالی آورده فرمود که بحث و
جدال که نزد ایزد متعال مستحسن بیقیل قال است همینست، زیرا که این بحث و جدال باعث دفع قیل و قال کفره ضال و موجب
رفع شبهات آن طایفه جهالست. اما جدال بغیر احسن که پسندیده واحد مهیمن نیست بنوعی که سابقا سمت تحریر یافت مثلا آنکه
تو منکر امر حق گردي بجهت آنکه ترا علم و کمال حاصل نیست که بوسیله آن تفرقه ص: 39 میان حق و باطل
آنکه با تو مجادله مینماید کنی و بتوانی که او را از باطل بحجت و برهان برهانی، بلکه تو بواسطه عدم قدرت بر دلیل و برهان منکر
این امر حق ظاهر و عیان گشتی؛ بیشبهه و قال این نوع بحث و جدال بر تو حرام و وبالست، بلکه در یوم لا ینفع فیه مال و لا بنون
موجب و مستحق عذاب و نکال گردي، زیرا که چنانچه خصم مدعی باطل منکر حق شده تو نیز همان طریق غیر مستحسن را مرعی
داشته حق دیگر را منکر شدي، پس در انکار امر حق با مبطل غیر حق شریک و سهیم گشتی و اصلا پی تحصیل حجت و براهین
صفحه 26 از 175
نگشتی.
[گفتار طوایف با پیغمبر اکرم (ص)]
[گفتار طوایف با پیغمبر اکرم (ص)] حضرت ابو محمد الحسن بن علی العسکري علیه السّلام فرمود که چون کلام جد بزرگوارم
حضرت امام جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام باین کلمات صدق الیتام اختنام یافت شخص دیگر از اصحاب کرام در آن مقام بر
پاي خاست و گفت پدر و مادرم فداي تو باد آیا حضرت سید الانام علیه صلوات الملک العلام در ایام نبوت با هیچ احدي از
اشخاص رجال بحث و جدال بواسطه اثبات امر ایزد متعال نمود و آن خصم مبرم لجاج را باثبات مطلب و مرام الزام و احتجاج
فرمود؟ آن حضرت در جواب سائل گفت: ترا ظن بر حضرت رسول ذو المنن بر امري که مراد ایزد مهیمن باشد بچه نوعست؛ زنهار
إِنَّ » در آن کار و فن مخالفت حضرت پیغمبر صلی اللَّه علیه و آله و سلم را با ایزد داور بخاطر خود راه ندهی؛ زیرا که بمضمون
خصوص ظن آن حضرت سید العرب و العجم که آن وسیله اضعاف و مضاعفه اثم و موجب عقوبت و حرمت « بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ
و « وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ » جسمست گناه بسیار بسیار آشکار گردد. زیرا که حضرت واهب مهیمن بنا بر آیات ظاهر الدلالات
براي حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم مثل زدند و آن حضرت را مأمور بجدال و بعضی « قُلْ یُحْیِیهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ »
اشغال دیگر گردانیدند، و هر گاه امر چنین بسید المرسلین نموده باشند چگونه شما ظن مخالفت امر و حکم ایزد داور نسبت بآن
سید و سرور میبرید و گمان شما چنانست که آن حضرت بآنچه مأمور گردید معمول نگردانید یا چیزي ص: 40 که
حکم ایزد داور متعلق شده باشد که آن پیغمبر جلیل القدر بجن و بشر رساند آن برگزیده مهیمن اکبر در نرسانیدن آن چیز بوسیله
تهاون و تساهل مقصر گردد؛ زنهار و الف زنهار که این نوع ظن نسبت بحضرت رسول عزیز مختار بخاطر خویش نیاري که در دنیا
ننگ و عار و در آخرت وسیله دخول نارست. زیرا که حکایت کرد پدر بزرگوارم از جدم علی بن الحسین و آن حضرت از پدر
عالیقدر خود سید الشهداء ابی عبد اللَّه الحسین علیه السّلام و آن حضرت از پدر عالیمقدارش امیر المؤمنین علیه السّلام الواحد القهار
و آن اب ائمۀ الابرار از حضرت نبی المختار روایت میکند که روزي در مجلس سامی و محفل گرامی حضرت رسول ایزد منان
علماي پنج طایفه از ملل و ادیان حاضر شدند: اول یهود عاقبت نامحمود، دوم نصاري مختلفۀ الآراء، سوم طایفه دهریه، چهارم ثنویه؛
پنجم مشرکین عرب. طایفه یهود پیشدستی نموده بخدمت آمده گفتند: یا محمد اعتقاد ما در حق عزیر پیغمبر آنست که آن حضرت
پسر مهیمن اکبر است و ما بجهت تحقیق این خبر بخدمت آمدیم تا اعتقاد شما را در باب آن پسر پسندیده ایزد تعالی استعلام و
استفهام نمائیم که در شأن عالیشان ایشان چه میفرمائید، اگر در این ملت اطاعت و متابعت ما نمائید ما در صواب و سداد اسبق و
برتبه فضل و احترام الیقیم، بجهت آنکه ما و آباي ما اختیار مذهب پیش از شما کردیم، و اگر شما از شیوه اطاعت و طریقه موافقت
ما استکبار و استنکار کنید ما نیز طرف مخالفت را مرعی داشته وظیفه مخاصمت و مجادلت را معطل نگذاریم و هرگز قبول دین
شما طَوْعاً أَوْ کَرْهاً ننماییم. بعد از آن طائفه نصاراي اهل دغا پیش آمده گفتند که یا محمد اعتقاد ما در باب مسیح آنست که آن
حضرت پسر ایزد احد و باله صمد متحد گشته و اتحاد عبارت از آنست که دو موجود یکی شوند بیزیاده و نقصان که اصلا تمیز
یکی از دیگر بحسب ظاهر نتوان کرد پس آنگاه آن مردودان حضرت اللَّه گفتند که یا محمد ما بواسطه تحقیق ص:
41 این مطلب و مرام بخدمت تو اي برگزیده ایزد علام آمدیم تا بر قصد و رأي شما مطلع گشته اگر ترا متابع ملت عیسی علیه
السّلام و موافقت دین ایزد تعالی یا بیم پس ما بشما اسبق بصواب و افضل باشیم بأجر و ثواب، زیرا که الحال قریب بششصد سال و
کسریست که ما و آباي ما در دین مسیح بن مریم ثابتقدم و راسخدمیم و همیشه تابع او خواهیم بود و شما الحال اظهار اطاعت
مینمائید، و اگر شما را در باب اطاعت و متابعت مخالف دین حضرت عیسی علیه التحیۀ و الدعا یابیم با شما مخاصمه و مکالمه
نمائیم و در اقوال و افعال هرگز متابعت شما ننمائیم. چون کلام باین جا رسانیدند کفره دهریه پیش سید البریه آمده گفتند که یا
صفحه 27 از 175
محمد اعتقاد ما در جمیع اشیاي موجوده مثل آسمانها و زمینها و غیرهما چنان است که همه این اشیا قدیمند و هیچ یک اینها را اول
و آخري نخواهد بود، و بخدمت شما یا محمد مصطفی محض بواسطه استعلام و استفهام حقایق این سخنها آمدیم اگر شما را در
دین و آئین متابع خود یابیم پس ما در صواب رأي و اختیار مذهب از شما اسبق و در جزاي عمل و ثواب افضل و احقیم، و اگر در
این کلام اظهار مخاصمت ما و ابرام نمائی هر آینه ما نیز در مجادله و مخاصمه سعی و اهتمام لا کلام بجا آریم چون کلام آن طایفه
لئام بهمین بیان ناتمام اتمام یافت جماعت ثنویه پیش آمدند و گفتند که یا محمد اعتقاد ما آنست که نور و ظلمت دو مدبرانند و
کمال تصرف و تدبیر در جمیع موجودات خارجیه و ذهنیه دارند، ما بواسطه تحقیق این مطلب و مدعا بخدمت شما آمدیم تا استعلام
راي و استفهام قول شما نمائیم اگر شما را با خود دوست صادق و در مذهب موافق یابیم پس در دین ما بشما اسبق در صواب احري
و الیق بتوانیم و اگر مخالفت شما را با خود در دین و آئین استشمام نمائیم ما نیز شیوه مخاصمت و عداوت و طریقه مجادلت را
مرعی داشته بهیچ وجه من الوجوه در این باب تعاقد و تساهل ننمائیم بلکه دقیقه از دقایق، امر خصومت را مهمل و نامرعی نگذاریم.
ص: 42 بعد از ایشان مشرکین عرب و آن طایفه دور از طریق امر دین و ادب در مشافهه آن سید العجم و العرب
گفتند که یا محمد ما را خدایان بسیار و آلهه بیشمار است و سایر خلایق باعتقاد نامطابق خویش یک خالق نادیده را پرستش و
بندگی مینمایند ما جمیع آلهه خود را بدیده عیان در سایر ساعات ایام و لیالی و ازمان درآورد کمر طاعت و نطاق بندگی همه آنها
بر پیکر دل و جان بسته مترصد و مترقب نشسته منتظریم که بهر چه مأمور گردانند بحیز عمل آورده ثواب آن را براي خود مسجل
گردانیم و دقیقهاي آن را معطل نگذاریم، ما بخدمت شما اي محمد مصطفی بواسطه تحقیق و استعلام تمامی حقایق اینها آمدیم اگر
شما را با خود تابع و همداستان در باب خدایان یابیم ما نیز تابع شما گردیم و اگر شما با ما در این باب مخالفت و طریقه مخاصمت
پیش گیرید ما نیز از خصماي دین و مجادلین پر کین تو باشیم. حضرت سید النبی المبعوث الی الانس و الجان بعد از استماع
مقالات فاسده اصحاب ادیان و اطلاع بر کلمات لاطایله آن ارباب عدوان چون مشاهده تجبر و تکبر آن اهل شقاق و طغیان و
ملاحظه استکبار و استنکار آن طوایف اراذل بنی نوع انسان نمود بلبل ناطقه هزار دستان و طوطی مقال شکرستان لسان را بترنم کلمه
شهادت ایمان خوش نوا و بتکلم زمزمه وحدت ایزد منان گویا گردانیده فرمود که: من از ابتداي ایمان بحضرت واجب الوجود
مهیمن بیگانگی او مقر و بعدم مشارکت غیر با او در ذات و صفات معترفم و بغیر ذات واجب تعالی از جمیع معبود ضاله و آلهه
باطله بیزار و بري ام. آنگاه آن سید رسولان روي خورشید سیماي خود بجانب آن ارباب انکار و اصحاب اشرار آورده از زبان معجز
براي هدایت جمیع موجودات مبعوث و « وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَ ۀً لِلْعالَمِینَ » نشان بیان فرمود که حضرت واجب الوجود مرا بوثیقه
موجود گردانید تا بشیر و نذیر همه آدمیان و حجت و رحمت سایر عالمیان خواه شما و خواه باقی خلقان از انس و جان باشم، و اگر
یکی از شما مخلوقین کیدي یا مکري در دین رب ص: 43 العالمین ظاهر و مبین گردانید یا بخاطر فاتر خود
گذرانید هر آینه بزودي کید و مکر شما را قلاده بلکه طوق لعنت گردانیده بگردن شما اندازم و شما را از شفاعت و مرحمت
خویش محروم ساخته داخل جهنم سازم.
[احتجاج پیغمبر با یهودان]
[احتجاج پیغمبر با یهودان] چون حضرت سید الانام کلام صدق التیام باین بیان و مرام اختتام نمود روي بسوي یهود عاقبت نابهبود
آورده فرمود که اگر چه شما اراده اطاعت و متابعت من با شما در قول دروغ و کلام بیفروغ دارید لیکن من دعاوي کذب فحاوي
جمیع یهودان را بغیر حجت و برهان بگوش استرضا و بسمع تلقی اصغا ننمایم، باید که دلایل و حجج و براهین واضح و مبین که در
باب بنوت عزیر و ابوت حضرت سمیع و بصیر دارید بگذرانید و جواب آن را بلیت و لعل منمائید، چه دعوي بغیر بینه و شهود در
هنگام انکار مدعی علیه مقبول و مسموع هیچ موجود ایزد معبود نیست. گفتند یا محمد حجت ما آنست که بعد از آنکه تورات
صفحه 28 از 175
موسی کلیم علیه التحیۀ و التسلیم بیربط و تنظیم بلکه مندرس برطرف شده بود و هیچ احدي از اعیان یهودان و علماي اهل عرفان
ایشان را قدرت ربط و جمع آیات آن نبود و در باب آن حیران و سرگردان بودند حضرت عزیر بعد از غیبت صد سال از یهودان
چون از مرحمت و احسان قادر سبحان باز بمیان ایشان آمد یهودان بواسطه تمادي ایام غیبت آن برگزیده ایزد منان منکر آن پیغمبر
جلیل القدر شدند و گفتند که عزیر پیغمبر را نشان واضح و عیان است اگر تو عزیري باید که تورات از روي حفظ تلاوت نموده بر
دعوي خود اقامت شهادت نمائی، بناء علیه حضرت عزیر تورات ایزد منان را من اولها الی آخرها براي یهودان تلاوت و احیا نمود
بنوعی که اصلا کلمه بلکه حرف آن را ترك و نسیان نفرمود، چون یهودان این نوع بینه و نشان از آن نبی عالیشان بدیده عیان
ملاحظه و مشاهده کردند بر نبوت و بنوت او گشتند و بیشبهه قال او را پسر ایزد متعال میدانند؛ زیرا که هیچ احدي احیاي تورات
بغیر او ننمود پس او پسر حضرت معبود باشد. ص: 44 چون حضرت رسول واجب الوجود استماع کلام ناتمام آن
کذوب لئام بالتمام نمود از لسان معجز نشان چنین بیان فرمود که هر گاه بیان تورات وسیله بنوت عزیر شود پس باید که حضرت
موسی کلیم علیه التحیۀ و التسلیم ببنوت غنی کریم احق و اولی باشد از روي عزت و تعظیم زیرا که موسی کلیم علیه السّلام از واهب
متعال التماس و استدعاي انزال تورات بقوم یهود نمود و معجزات که عبارت از اظهار خوارق عاداتست بجهت صدق دعوي و مقال
و توضیح رتبه فضل و کمال خود ظاهر فرمود چنانچه یهودان شما قاطبۀ بر آن واقف و عالمند پس چگونه عزیر علیه السّلام پسر
سمیع بصیر باشد و حضرت موسی علیه السّلام با آن همه عزت و احترام در تفضل و اکرام پسر مهیمن علام نباشد، چه اگر بنوت
عزیر بواسطه کرامت احیاي تورات باشد پس باید که موسی علیه التحیۀ و الدعا ببنوت ایزد خالق اولی و احق باشد، زیرا که هر گاه
شما یهودان همان قدر اکرام عزیر از حضرت ایزد علام که عبارت از قدرت تلاوت توراتست سبب عزت و وسیله بنوت عزیر و
ابوت حضرت عزیر قدیر دانستید و چنین کلام ناپسندیده پسندیده شما یهود عاقبت نابهبود گردیده که همین مرتبه را موجب بنوت
او ساختید چرا اصلا بتدبر و تفکر در باب مراتب بنوت و کمال و مراسم فضل و حال حضرت موسی علیه السّلام نپرداختید، زیرا که
در شأن عالیشان حضرت موسی علیه السّلام اضعاف مضاعفه حالت عزیر ظاهر و عیان است و حضرت موسی در نزد حضرت عزت
سزاوار کمال منزلت و مستحق نهایت درجه رفعت شده که بیشک و گمان ذات ستوده صفات آن برگزیده کریم بیامتنان ارفع و
اجل و اسنی و اکمل از درجه بنوتست و اگر معنی بنوت بر احدي بواسطه مراتب عالیه نبوت یا مناصب رفیعه ولایت روا بودي
بایستی که اطلاق این لفظ ناپسند بر حضرت موسی کلیم پسندیده ایزد رحیم جایز و مستقیم بودي، و شما یهود او را پسر مهیمن
معبود میدانستید و چون این معنی ناپسندیده در هیچ مذهب برگزیده معتبر و پسندیده و معتبر نیست. ص: 45 فلهذا
هیچ احدي از انبیا و رسولان و علما بلکه سایر خلقان قائل باین کلام تزییف بیبنیان نشدند مگر یهودان نادان شما که قائل بنوت
عزیر علیه السّلام شدند، اگر از بنوت اراده همان معنی ظاهر که در دنیا مشاهده جمیع خلق اللَّه تعالی میگردد از ولایت امهات بعد از
وطی آبا با نسوان ایشان نمودند و گویند که عزیر باین نوع تولد از حضرت احد یافته بتحقیق و یقین هر که از شما قائل بقول چنین
گردد او از سلسله مسلمین بیرون رفته در ربقه کفره ملاعین داخل و منخرط گردد زیرا که تشبه ایزد تعالی بسایر برایا نمودید و
صفات محدثین بر ذات رب العالمین واجب و لازم ساختید، پس بر شما لازم گردد که اعتقاد کنید در باب خلاق العباد که او
مخلوق و محدث باشد و بجهت او خالق و صانع مقرر دارید که او مصنوع و مبتدع و مخلوق و مخترع آنها باشد، و بنا بر اعتقاد شما
لازم گردد که حضرت خالق که عزیر پیغمبر پسر او بود او نیز بنا بر قول ناپسند شما مخلوق دیگر باشد نعوذ باللَّه من هذه الآراء
تعالی اللَّه عن ذلک علوا کبیرا. یهودان بعد از استماع کلام در نظام صدق التیام حضرت رسول انام علیه الصلاة و السّلام گفتند: یا
محمد ما از بنوت اراده معنی تولد از امهات بعد دخول و ملاقات آباء ننمودیم، چه اگر نسبت تولد چنین بحضرت رب العالمین واقع
شود بیشبهه بیقین بنوعی که شما حقیقت آن را بدلائل و براهین واضح و مبین نمودید سبب کفر است و قائل آن کافر گردد، لیکن
یهودان ما میگویند که حضرت عزیر بنا بر عزت و کرامتی که حضرت رب العزت نسبت بآن حضرت بعمل آورد او را پسر گفت، بنا
صفحه 29 از 175
بر آن معنی او پسر خداست هر چند در آنجا دلالت نسبی و بنوت حسبی نباشد، چنانچه علماي وقت ما در محاورات کسی را که
اراده اکرام او کنند یا خواهند که غیر ولد صلبی خود را از روي دوستی و عزت بمنزله فرزند داشته باشند در هنگام مکالمه با او
گویند اي پسر من یا فلانی تو فرزند منی. جمعی از امثال این کلمات گویند اقوال آنها مبتنی و محتوي بر اثبات ولادت الاحتجاج،
ج 1، ص: 46 حسبی و نسبی نیست بلکه محض اکرام و عزت و احترام و مودتست چنانچه متعارف و متداولست میان مردم که اکثر
اوقات این کلام را باجنبی نیز که هرگز میان او و متکلم رابطه ولادت نسبی و التیام حسبی نیست اطلاق نمایند، همچنین است حال
حضرت عزیر چون حضرت ایزد متعال بعد از غیبت او و انقضاي مدت صد سال حیات جدید باو بخشید و او را ببنوت خویش
برگزید و برسالت جماعت بنی اسرائیل مبعوث گردانید پس بنوت عزیر و ابوت سمیع قدیر بموجب این مرحمت و احسان و مکرمت
و عزت ایزد منانست نه از روي نسبت حسب و ولادت و نسب. حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و سلم بعد از استماع قول
نامعقول طایفه بو الفضول یهود عاقبت نامحمود روي بایشان آورده گفت: بنا بر قول شما هر گاه آنقدر عزت و اکرام موجب بنوت
عزیر و احترام او گردد چون اضعاف و مضاعفه این عزت و اکرام و شفقت و احترام براي حضرت موسی علیه السّلام حاصل و
ثابتست پس این منزلت بنوت براي آن حضرت انسب و اولی و الیق و احري است، از اینجاست که حضرت اللَّه تعالی هر مبطل
مدعی را در هنگام بیان دلیل مدعا باقرار او مفتضح و رسوا و ملزم ظاهر و آشکارا ساخته همان دلیل او را بر مدعا بر او حجت و
الزام روشن و هویدا گرداند. بدرستی و تحقیق آنچه شما دلیل مطلب و مدعاي خود دانسته بیان نمودید از بیان همان دلیل بر شما
لازم و واجب گردد که بقبایح بسیار و فضایح بیشمار زیاده از آنچه تکرار و تذکار آن فرمودید قائل شوید، زیرا که شما بجهت
اتمام مدعاي خود به اوضح بیان بلکه به افضح العیان نمودید که گاهی بزرگی از بزرگان ما باجنبی که میان او و آن اجنبی نسبت
نسبی و سبب حسبی نیست گوید که اي پسر بآن مخاطب خطاب نماید و گوید این پسر منست و حال آنکه فرزند نسب و ولادت او
نباشد و این معنی ص: 47 باعتقاد شما جایز و صحیح است، پس میتواند بود که شما همان بزرگ علم و دین خود
را دیده باشید که باجنبی دیگر گوید که اي برادر یا گوید این برادر منست، یا دیگري را گوید که اي شیخ من یا آنکه این شیخ و
مرشد من است، یا بدیگري گوید که اي پدر یا این پدر منست، و همچنین بدیگري گوید اي سید یا این سید منست هر چند این
اکرام و عزت زیاده شود بجهت مکرم الیه و معزز الیه باید که زیادتی در مثل این گفتنیها نیز در باب آنها جایز و صحیح بود و مانع
و فضیح نبود. پس بنا بر اعتقاد شما جایز و صحیح بود که موسی علیه السّلام نیز برادر خدا و شیخ و پدر و عم و سید او باشد، زیرا
که اکرام موسی علیه السّلام را بمراتب بسیار بیشتر از اکرام و احترام عزیر علیه السّلام بود، پس همچنان که عزت و اکرام کسی را
زیاده گردانیده او را گویند که اي برادر من و اي شیخ من و اي عم من و اي رئیس من چه بیقین جمیع این مودت و عزت از روي
اکرام و احترامست و هر چند بیشتر اعزاز و اکرام و اشفاق و احترام نمایند بیقین موجب جواز گفتن امثال این کلمات بیشتر گردد،
پس آیا پیش شما جایزست که موسی علیه السّلام پسر و برادر و پدر و عم و شیخ و رئیس و سید و امیر حضرت علی کبیر باشد
بجهت آنکه موسی علیه السّلام در عزت و اکرام پیش مهیمن علام زیادتی بر عزیر و سایر انام ایام خود دارد و شما عزیر را بواسطه
آن عزت پسر ایزد بصیر میدانید، پس بر شما لازم آید که در باب بنوت موسی علیه السّلام نیز قائل شوید زیرا که او بجمیع این
مراتب حسبی و نسبی که باعتقاد شما از صفات مرضیه مستحسنه است مبعوث و موصوفست. چون حضرت نبی الوري کلام باین جا
رسانید قوم یهود عاقبت نامحمود واله و حیران و مبهوت و بیزبان گشته گفتند: بلی یا محمد در این باب حق بر طرف شماست ما را
مهلت دهید که آنچه براي ما از این کلمات صدق سمات از زبان معجز نشان بیان ص: 48 و عیان فرمودید فکر
نمائیم. آن حضرت فرمود که مهلتست اما بشرطی که نظر و فکر شما از روي خلوص عقیدت و صدق طویت بود بلکه مطرز بطراز
انصاف و رویت باشد تا آنکه شاید بوسیله آن، خداي تعالی شما را هدایت کند.
[احتجاج پیغمبر با نصاري]
صفحه 30 از 175
[احتجاج پیغمبر با نصاري] بعد از آن حضرت رسول انس و جان روي سعادت و اقبال بجانب نصاري ضال آورده فرمود: که اي
نصاري شما بکدام حجج و دلائل محتجج و مستدل گشته میگوئید که حضرت قدیم عز و جل متحد بپسر خود مسیح و باو مستکمل
شده مطلب شما از این قول نامعقول چیست؟ اگر اراده شما از این کلام کذب التیام آنست که ذات غنی قدیم بعد از وجود و
حدوث عیسی علیه التحیۀ و التسلیم محدث شده یا آنکه میگوئید که ذات حضرت واجب الوجود قدیم است لیکن چون عیسی علیه
التحیۀ و الدعا محدث و نو پیدا شده آن حضرت بعد از اتحاد بخلاق العباد و بنوت قدیم گشته، یا آنکه میگوئید که حضرت ملک
تعالی روح اللَّه را بعزت و کرامتی مخصوص و معزز گردانید که سابقا هیچ احدي از انبیا و رسل و ملایک گرام بآن عزت و اکرام و
عنایت و احترام مفتخر و مستکمل نشدند، اگر اراده شما از این کلام نافرجام آنست که ذات واجب تعالی بعد از اتحاد بحضرت
عیسی علیه السّلام حادث شده باشد پس قول شما از این نافرجام آنست مبطل مدعاي شماست زیرا که بنا بر قول شما لازم آید که
قدیم بحدوث منقلب شود و این کلام بحسب عقل سلیم باطل و غیر مستقیم است، و اگر میگوئید که حضرت عیسی علیه السّلام
محدثست لیکن بعد از اتحاد آن حضرت بخلاق العباد قدیم گردد این مقال نیز نزد اصحاب عقل و کمال و ارباب فضل و حال
مستبعد و محالست که حادث قدیم گردد، و اگر از اتحاد عیسی بخلاق العباد اراده معنی اختصاص و اصطفاي او از سایر عباد
نمودید پس بر شما لازم و واجب گردد که قائل بحدوث عیسی علیه السّلام و حدوث معنی اتحاد ص: 49 شوید
زیرا که هر گاه عیسی علیه السّلام موجود و حادث شده باشد و حضرت تبارك و تعالی بعد از حدوث او با او متحد شده باشد پس
آن معنی اتحاد حادث شده باشد و آن حضرت بوسیله آن اعزاز و احترام گرامیترین مخلوق و عزیزترین بندگان در نزد رب العالمین
باشد؛ پس عیسی علیه السّلام و معنی اتحاد بیخلاف و گزاف هر دو حادث باشند و این منافی قول شما است. چون آن طایفه تیره
سرانجام در این کلام از روي حجت تمام الزام یافتند گفتند یا محمد حضرت ایزد تعالی اشیاي عجیبه و امور غریبه از دست مسیح
علیه السّلام ظاهر و آشکارا نمود و بوسیله این اعزاز و احترام او را ولد و خود را والد گردانید. حضرت نبوتمآب در جواب نصاري
غوایت اکتساب فرمود: که آنچه من بواسطه یهود عاقبت نامحمود در باب جواب مثل این کلام ناتمام از روي حجت و الزام بیان و
اعلان نمودند چون جمیع شما در آن ماوي حاضر و ناظر بودید مسموع شما نیز شده باشد همان جواب شماست، و اگر خواهید
بواسطه اسکات و الزام شما باز بأوضح بیان مبین گردانم. فی الفور آن نبی المشکور بجهت مزید الزام و احتجاج و دفع ابرام و لجاج
آن طایفه و خیم العاقبه جمیع دلائل و حجج و براهین دافعۀ الحجج را از روي وضوح تمام و ایضاح لا کلام من اولها الی آخرها
بالتمام بانجام بیان و اتمام رسانید. چون آن طایفه همگی آن دلایل واضحه و تمامی آن ادله موضحه را طابق النعل بالنعل و وافق
النقل بالعقل مطابق جواب سؤال خود دیدند جمیع ایشان سر در گریبان سکوت و الزام کشیده چون مار ابتر سرکوفته بخود پیچیدند
و هیچ احدي را از آن طایفه لئام بواسطه حجت و الزام قدرت کلام نبود و کسی جرأت بر تکلم نتوانست نمود. الا یکی از اهل
خلاف که پاي گزاف در میدان اعتساف گذاشته و تیغ خلاف زبان که هرگز بصیقل انصاف مصقل و صاف نشده بلکه پیوسته
بموریانه زنگ اکتساب ص: 50 در ظلمتکده کفر اختساف یافته چون شبه در غایت تیرگی و بیآب در منجلاب
چاه و یل دهان همیشه در تک و تاب بوده از غلاف برآورده با راکب مکمل مرکب عدل و انصاف و با مسلخ ناظم مناظم امور
حاکم محاکمه جمیع ممالک ربع مسکون و اکناف رسول عادل « حم عسق » ولایت نبوت و انتصاف مفسر تفسیر حروف مقطعات
اعدل انبیا و رسل تمامی بلاد و اطراف اشرف دودمان فخرنشان هاشم بن عبد مناف محمد صلی اللَّه علیه بالالوف و الآلاف از روي
جهالت و حماقت مصاف داده گفت: یا محمد شما و سایر رسل و انبیاي سابق از شما از لسان چنین عیان و بیان فرمودید که حضرت
ابراهیم، خلیل خدا و دوست برگزیده ایزد تعالی است، هر گاه امثال شما و اعیان انبیا تجویز خلت بجهت حضرت ابراهیم خلیل اللَّه
تعالی مینمائید پس چرا منع از گفتن عیسی ابن اللَّه میفرمائید، آنچه در جواب و سؤال ما فرمائید همان طابق النعل بالنعل جواب اسئله
صفحه 31 از 175
خود قیاس نمائید. عندلیب خوش الحان گلستان یثرب و بطحا و طوطی شکرخاي نخلستان مدینه و صنعا بعد از استماع نواي
جانگزاي جغد ویرانه بیغوله کفر و اختفا و صداي دلخراش آن خفاش کلبه دیجور رهبان نصاري بترنم نواي دلربا و تکلم مقال
دلآساي جانفزا این بیان وسیله ابتهاج و سرور و موجب بهجت و حضور مجلسیان محفل جنت نشان شده براي اسکات آن طائفه
نصاري فرمود: خلت حضرت خلیل را مماثلت و مشابهت ببنوت حضرت مسیح جمیل نیست بلکه فیما بین این دو کلام بینونت تمام
است، بجهت آنکه بنا بر قول ما جمیع انبیا و رسل و هادیان محقه سبل حضرت ابراهیم خلیل که از اولو العزم رسل عز و جلی است،
را دو اشتقاق محتمل است یا مشتق از خلت بفتح خاء منقوطه فوقانیه یا بضم آنست، اگر از خلت بفتح خاء باشد « خلیل » و لفظ
بمعنی فقر وفاقه است، بناء ص: 51 علیه ابراهیم خلیل یعنی فقیر رب جلیل و بسوي او مائل و منقطع از سایر سبیل
گشته و از غیر ایزد جلیل از جمیع موجودات معروض و متعفف و مستغنی است، چنانچه در اکثر کتب سماویه مسطور و مزبور است
که در هنگامی که نمرود مطرود اراده القاي آن خلیل حضرت ایزد معبود در آتش نمود حسب الامر آن مردود مدعی الوهیت چون
تبعه عمله آن مأیوس رأفت و عطوفت، آن حضرت را در منجنیق بلیت گذاشته بآتش انداختند در آن هنگام بموجب امر ایزد علام
جبرئیل (ع) بخدمت آن پیغمبر (ع) آمد و گفت که ایزد تبارك و تعالی سلام میرساند و مرا حکم فرمود که بشتاب و بنده خلیل مرا
دریاب که او را توان و تاب آتش نمرود تیره مآب نیست. چون امین الوحی رب جلیل جبرئیل علیه السّلام در هوا خود را بحضرت
خلیل اللَّه تعالی رسانید معروض رأي خورشید ضیاي آن نبی الوري داشت که حضرت ملک تعالی مرا براي نصرت و امداد تو
فرستاد، هر نوع خدمت و شغلی که باشد مرا بسرانجام آن امر اعلام نمائی تا در انتظام مهام و مرام تو کمال سعی و اهتمام نموده بآن
چون ،« حسبی اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ » قیام و اقدام نمایم. آن نبی الاکرام بعد از استماع پیام ایزد علام از جبرئیل علیه السّلام فرمود که
کفیل حال و مراقب امانی و آمال من حضرت ایزد مهیمن است همان توجه عطوفت و مرحمت حضرت الهی و عنایات نامتناهی مرا
کافی و پسند است، و بنزد غیر واهب العطیه مرا سؤال و حاجت و ذلت و مسکنت نیست. از اینجاست که او را خلیل یعنی فقیر رب
جلیل دانسته، از ما سوي اللَّه منقطع بحضرت اللَّه دانند، زیرا که از ما سوي اللَّه تعالی تبرا نموده تولی و بازگشت بحضرت تبارك و
تعالی دارد. و اگر خلیل مشتق از خلت بضم خاء بود، در آن هنگام معنی کلام باین نظامست که جمیع معانی و اسرار ایزد علام بر
آن پیغمبر عالی مقام واضح و لایح تمام است، و هیچ احدي بر اسرار ایزد غفار سواي این نبی پروردگار واقف ص:
52 و عالم نیست. پس معنی سیاق کلام درر نظام باین انتظام بود که حضرت ابراهیم خلیل (ع) عالم بحقایق صفات حضرت ملک
علام و دانا بأمور شرعیه و باقی احکام او است، یقین این کلام موجب تشبیه حضرت اللَّه تعالی بسایر انام نگردد تا توان گفت که
عیسی (ع) پسر ایزد تعالی است، نهایت آنکه آنچه از این کلام صدق التیام مفاد و مستفاد است آنست که کسی منقطع بسوي
حضرت ایزد تعالی یا عالم و واقف باسرار او نگردد او را خلیل رب جلیل نتوان گفت، و بتحقیق و یقین آن کس از طریقه خلت و
شیوه مودت متخطی و متفصی است، لیک اگر کسی را فرزند صلبی بهم رسد چنانچه سایر الناس بر حقیقت ولادت عالم و مطلع
باشند هر چند پدر بنفی یا به اهانت یا بنوعی دیگر از خود دور کند در واقع آن فرزند از بنوت او مهجور نگردد، زیرا که معنی
ولادت قائم باب است. و اگر شما بمجرد آنکه حضرت رب جلیل فرمود که ابراهیم خلیل منست، از روي قیاس بیاساس میگوئید
که پس باید که عیسی پسر ایزد تعالی باشد، چون جمیع مراتب عزت و احترام و مناصب نبوت و اکرام که با عیسی (ع)، همگی آن
صفات جلال و تمامی آن نعوت و جمال در موسی علیه التحیۀ و التسلیم واقع و مستقیم است، پس بنا بر قول شما لازم آید که
موسی (ع) نیز پسر ایزد تعالی باشد، زیرا که رتبه کمال نبوت و رسالت هر دو یک و علت مشترك است، و هر گاه گفتن این معنی
جایز و روا بنا بر قیاس بیاساس شما نصاري بیسپاس بود پس باید که او عم و شیخ و سید و رئیس و امیر ایزد کبیر بود، چنانچه
بواسطه یهود عاقبت نامحمود مذکور شد. نصاري لئام چون استماع این کلام حقیقت انجام سید الانام نمودند، و از رد آن سخنان
صدق نشان عاجز و حیران ماندند، بهت و سکوت را که شیوه و شعار ارباب انکار و اشرار است زنار خود ساخته خاموش شدند.
صفحه 32 از 175
ص: 53 بعد از تقضی مدت مدید بعضی از آن طائفه ابتر پلید رو ببعض دیگر آورده گفتند: در بعضی مکتوبه
مختومه آسمانی و مرقومه منزله ایزد سبحانی واقع است که حضرت عیسی (ع) در هنگام خطاب با بعضی اصحاب خود گفت که من
بخدمت پدر خود و پدر شما میروم. چون آن قوم یکسر در آن خبر تصدیق یک دیگر نمودند، بعد از آن روي بسید البشر آورده
گفتند: یا محمد چون عیسی (ع) از پیغمبران اولو العزم ایزد معبود بود، یقین هر چه آن حضرت فرمود وحی و خوشنودي ایزد تعالی
بود، پس هر گاه عیسی علیه التحیۀ و الثنا خود اقرار ببنوت خود نسبت بایزد تبارك و تعالی نمود چرا روا نبود که آن حضرت پسر
حضرت ایزد اکبر بود. حضرت نبوت مآب در جواب آن قوم تیره مآب گفت: شما از روي صدق و صواب باین کتاب که این کلام
باعتقاد شما در او مکتوب و مستطاب است عمل مینمائید یا نه، اگر شما بصحت این کلام قائل و بصدق این نقل مائل و معتقد باشید
بر شما بدلیل ظاهر هویدا لازم آید که قائل گردید بر آنکه جمیع اصحاب که حضرت نبوت مآب بآنها این نوع خطاب مستطاب
نمود، چنانچه اگر حضرت عیسی پسر مهیمن اکبر بود همگی و تمامی آنها نیز ابناء اللَّه تعالی باشند. و این نقل شما مبطل حجت
سابق شما که در باب بنوت حضرت عیسی (ع) بیان کردید میگردد، زیرا که زعم و قول شما نصاري در باب بنوت عیسی آنست که
آن حضرت بوساطت مزید عزت و اکرام و وسائل بسیاري اشفاق و احترام ایزد علام متصف بصفت کرام بنوت خالق الانام گردند،
چه هیچ احدي از انبیا و رسل علیهم السّلام باین اختصاص و احترام معزز و باکرام نشدند و الحال بقول تزییف بیبنیان چنین شدید،
و این معنی بالبداهۀ و الیقین واضح و مبین است که سایر قوم مخاطبین متصف، بصفات مختصه حضرت روح الامین نشدند، پس
چگونه حضرت عیسی (ع) به آن طایفه غیر مستحقین میگفت که من به پیش پدر خود ص: 54 و پدر شما اي
حواریین با باقی تابعین میروم. بنا بر قول سابق شما که میفرمودید که عیسی مختص است باکرام و احترام که موجب بنوت ایشان
باشد و بغیر او هیچ احدي از انبیا و سایر انام این نوع عزت و احترام نیافتند، باطل است و از درجه اعتبار ساقط و عاطل، زیرا که از
کلام شما به ثبوت و وضوح رسید که روح اللَّه بصفات اکرام و احترام که موجب بنوت آن نبی الاکرام باشد مخصوص نبود، بلکه
جمع کثیر و جم غفیر در معنی تعزز و تکریم بآن نبی ایزد کریم بنا بر قول نامستقیم شما شریک و سهیم بودند، و حال آنکه شما در
دلیل اول خود نقل حکایت اختصاص عیسی (ع) باکرام و احترام نمودید نه سایر انام، و الحال تأویل کلام بر غیر وجهی که در اول
آن را مطلب و مرام دانسته ذکر فرمودید مینمائید و سایر اصحاب او را ابناء اللَّه تعالی میدانند. پس ظاهر شد که شما بر قول سابق
خود صادق نبودید، چه در لاحق قول بخلاف سابق ظاهر و آشکارا نمودید و بقول ثانی که مبطل قول اول شماست میل عظیم
فرمودید. مع هذا شما را علم بحقایق کلام آن پیغمبر عالیمقام کما ینبغی و یلیق نیست، یحتمل که حضرت عیسی (ع) فرموده باشد
که من به پیش آدم یا نوح علیهما السّلام میروم، زیرا که حضرت آدم پدر عیسی و پدر مخاطبین بود و نوح شیخ المرسلین همچنین
پدر باقی انبیاي مرسلین بلکه سایر مخلوقین بود، میتواند بود که کلام عیسی (ع) محمول بر این معنی باشد. نصاري بعد از استماع
کلام سید الوري ساکت گشته گفتند: یا محمد ما هرگز مجلس بحث و جدال و محفل مخاصمه از روي فضل و حال بنوعی که
امروز در خدمت تو برگزیده ایزد متعال ملاحظه و مشاهده نمودیم سابقا از بدایت حال رشد و تمییز تا این هنگام عمر عزیز ندیدیم،
استدعا از مکارم اخلاق تو اي خاصه آفاق آنکه ما را از روي احسان و مرحمت مدت مهلت عنایت نمائید تا باتفاق همه نصاري در
مآل کار عقبی ص: 55 خود فکر و نظر و تأمل و تدبر نمائیم و بر عواقب امور خود تفکر فرمائیم. حضرت رسالت
مآب علیه سلام الملک الوهاب در آن باب جواب نداد.
[احتجاج پیغمبر با دهریه]
[احتجاج پیغمبر با دهریه] بعد از آن حضرت ختمی پناه روي بسوي دهریه گمراه آورده فرمود که شما بچه حجت و دلیل احتجاج و
استدلال نموده میگوئید که تمامی اشیاي موجوده معینه و همگی اعیان صوریه نوعیه را بدایت بین و نهایت روشن نیست، بلکه جمیع
صفحه 33 از 175
آنها قدیم و ازلی و باقی و سرمدياند، هرگز صفت فنا و صورت زوال نپذیرند. دهریه بیرویه در جواب حضرت سید البریه علیه
الصلاة و التحیه عرض نمودند که ما هر چه بدیده عیان مشاهده و از روي عقل و عرفان ملاحظه نمائیم، بلکه حقایق همه آنها را
تدبر و تفکر فرمائیم چون سببی که وسیله حدوث اشیا و امري که موجب ایجاد همه آنها بعد از عدم بود بین و آشکارا و واضح و
هویدا نیست، عقل ما از روي علم و حذاقت و خرد از روي فطنت و فراست حکم جزم نمود که همگی اشیا موجوده بدایت و اولی و
نهایت و آخري ندارند، و چون دست زوال و فنا و نقصان و انطفا از دامن همگی کشیده و کوتاه است بناء علیه حکم بر صفت بقا و
دوام آن اشیاء نمودیم. حضرت رسول (ص) فرمود که آیا شما آن اشیا را قدیم یافتید که اصلا آنها را بدایت ظاهر و پیدا نباشد یا
آنکه آن اشیا را دائم و باقی ابد الابد یافتید که بالکلیه زوال و فناپذیر نباشند، اگر قائل شوید بر آنکه ما اشیاي موجوده خارجیه و
ذهنیه را قدیم و ازلی بلکه باقی و سرمدي یافتیم پس باید که شما تعقل و تفکر نفس و شخص خود نمائید و در آن مرام از روي
فراست تمام خوض فرمائید، زیرا که بنا بر اعتقاد شما لازم آید که شما در ازل الآزال بهمین صورت و صفت حال موجود باشید
بیقیل و قال، و شما را مدت بدایت و نهایت نباشد، یعنی زمانی در سابق بر ایجاد شما نگذشته باشد که شما در آن زمان این هیکل
صوري و صفت نوعی که الحال بدین منوال میباشد سابقا در ازل الآزال بدین نوع و حال موجود نباشید و یا اصلا از حین عدم پاي
در مکان وجود ننهاده ص: 56 باشید بهر نحو و حال که باشد. و نیز چون قائل بر این جمله که همگی اشیا باقی و
دائمند و هرگز زوال و فنا نپذیرند، شوید باید که ذوات شما نیز بر صفت دوام و بقا همیشه پابرجا باشد و اصلا موت و فنا را بر ذات
شما راه نباشد. پس اگر طائفه دهریه بیرویه شما قائل بر این قول لا یعنی میگردند هر آینه بیقین شما مدافعه امري معاینه و آشکارا
میکنید و امري که بحسب بداهت عقل و رأي خلاف آن ظاهر و هویدا باشد ادعا مینمائید، در این مقال تمامی ارباب فضل و حال و
اصحاب معرفت و کمال تکذیب شما نمایند، زیرا که واضح و روشن و لایح و مبرهن است که شما قبل از این بمدت قلیل بصفت
« الجنس الی جنسه یمیل » وجود تغییر و تکمیل یافته بودید، بلکه باندك زمانی صور نوعیه تمام دهریه بل سایر البریه بمضمون
همگی و تمامی هیئت اصلی خود بخاك مستحیل میگردد. دهریه بعد از استماع کلام در نظام سید الانام علیه الصلاة و السّلام
گفتند: یا محمد ما اصلا چیزي که دلالت بر قدم و ازلیت اشیا یا بر بقا و ابدیت آنها کند ندیدیم. حضرت رسول ایزد معبود بآن
طائفه فرمود که پس بچه دلیل و حجت میل بطرف خلاف عقل و رویت کرده حکم بر قدم و ازلیت یا بر بقا و ابدیت اشیاي خارجیه
و ذهنیه نمودید. و اگر دهریه شما بواسطه آنکه طرف حدوث اشیا و انقضاي آنها را از طرف قدم و بقا ملاحظه از روي عقل و رأي
و مشاهده بطریق فطنت و ذکا نکرده ترك تمییز نموده طرف قدم و بقا را بغیر دلیل واضح و هویدا راجح دانسته و طرف حدوث و
انقضا را مرجوح انگاشته؛ بیدلیلی را دلیل خود ساخته، هر یک از دهریه به پیرویت شما اقتفا و اقتدا بیکدیگر داشته چنین قول
تزییف بیدلیل و بنیان را باعتبار برداشته با کمال بیوثوقی این کلام بینظام را بوثوق برداشتند و بدین وسیله تخم حسرت و ندامت
الاحتجاج، .« ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ » در مزارع آخرت خود کاشتند و نیل بدنامی معصیت و ذلت بر وجوه تیره شکوه خود انباشتند
ج 1، ص: 57 باید که از این قول ناپسند و کلام کاسد و ناروا توبه و انابت بحضرت اللَّه تعالی نمائید، زیرا که کلام بغیر دلیل و
حجت نزد ایزد علام اصلا انتظام نگیرد و پیش مردم دانا هر کسی آن را بینظام دانسته بسمع تلقی اصغا نپذیرد، چه هر گاه شما
تمییز حقایق اشیا کما ینبغی و یلیق از روي حس و تدقیق نتوانید نمود که آیا آنها قدیم و ازلی یا باقی و سرمدياند و طرف حدوث
اشیا و انقضاي آنها را نیز بحسب عقل نظر و فکر و مشاهده و تدبر ننمودید که شاید این طرف احسن و اولی از طرف اخري باشد، و
بغیر عقل و رویت حکم بر قدم اشیا و ازلیت و بقا و ابدیت آنها نمودید و حال آنکه بمقتضاي خرد و عقل و بمؤداي کلام حضرت
عز و جل و نقل کتب سایر انبیا و رسل حضرت واهب لم یزل چنان مستفاد و مستدل میگردد که بغیر ذات واحد کافل همگی اشیا از
جزو و کل حادث و متزلزل و محدث و منفعلاند؛ و هر گاه طرف حدوث و انقضا ببداهت عقل و بقول رسل و انبیا ارجح و اولی از
طرف مرجوح قدم و بقاي اشیا باشد. پس بر شما لازم بود که از روي صدق و اعتقاد حکم بر حدوث اشیا و انقطاع آنها نمائید و بر
صفحه 34 از 175
خلاف طریق عقل و رأي و اجماع رسل و انبیا بلکه اکثر برایا منمائید و منکر امر بین و ظاهر مشوید، چنانچه شب و روز مشاهده و
ملاحظه مینمائید که هر یک از روز و شب بعد از رفتن دیگري جلوهگر میشوند و هیچ احدي از سابقین شما ندیده و لاحقین نیز
نخواهند دید که هر دو یکوقت جمع شوند یا هر دو برطرف گردند، بلکه (مصرع): یکی چون رود دیگري آید بجاي پس آنگاه
حبیب اللَّه بآن طایفه گمراه فرمود: آیا پیش شما دهریه بیرویه جایز است که شب و روز یک زمان جمع شوند؟ گفتند: نه یا محمد.
حضرت رسول انام علیه الصلاة و السّلام فرمود: بلکه چون شب بینور لباس ص: 58 دیجور درپوشد و چادر
قیرگون بر سر افکند روشنان فلک هر یک بدو رنگ در تحریک آید، در آن هنگام همگی و تمامی سکنه زمین بامر و مشیت
حضرت رب العزت بنوم و اناخت و خواب استراحت راحت نمایند و روز سعادت فیروز بحکم رب غفور اسباب عیش و سرور و
ابواب اضائت و نور متعلق و مستور گرداند، فی الفور سپاه ظلام شب بیک ناگاه بر اطراف و اکناف دهر درآمده روي گیتی را
قیرگون و سیاه نمایند، و هر یکی از سیاه پوشان زنگیوشان شب چون مریخ خون آشام از جام شفق افق جرعهکش گشته زهره و
مشتري بساغري و خادمی آنها کمر اطاعت و نطاق متابعت بسته از ابتداي ظهور ظلام شام تا هنگام طلوع و بروز تباشیر صبح نور
فروز روز حال بدین منوال بود. و چون خورشید عالم افروز چادر ظلمت عشق را بر کناره افق چون دل دشمن شق نموده ساعد
سیمین و مرفق زرین نورانی از براي انهزام سپاه ظلمانی شب با تیغ و علم علم کرده عسکر نورگستر فیض اثر را بتاختن امر کرد.
همان که شعشعه برق خورشید سر در زوایاي تکایاي سیاهپوشان شب گذاشته هنوز دیده سلطان روز با حشمت تمام بمسکن و مقام
سپاه ظلام نرسیده باشد که آن اسپاهان تیره سرانجام سپر ظلمت بسر کشیده از بیم جان ترسان و لرزان و خود را بچاه دهشت و
زندان وحشت انداختند و تا طلوع روز دیگر از هول و بیم بحال یک دیگر نپرداختند؛ و این مقدمه شب و روز بدین نهج و مرام الی
یوم القیام متوالی و مستدام خواهد بود. پس هر گاه چنین باشد که بعد از افول یکی طلوع و ظهور دیگر شود لازم آید که آنکه
پیشتر رود سابق باشد و آنکه در مرتبه دوم جاري گردد مسبوق بود. گفتند: یا محمد واقع چنین است که بیان کردید. بعد از آن
حضرت رسول ایزد منان روي توجه اقبال بجانب آن جهال ضال کرده گفت هر گاه شما حکم بحدوث روز و شب که پیش از
ایجاد و حدوث شما بود، نمودید یا آنکه ملاحظه و مشاهده آنها بیقین ننمودید، پس بر شما لازم است که همگی اشیا الاحتجاج،
ج 1، ص: 59 را حادث دانید و منکر ذات و قدرت واجب تعالی نشده او را قدیم ازلی و باقی سرمدي دانید نه دیگر را. بعد از آن
حضرت رسالت پناه صلی اللَّه علیه و آله و سلم پرسید از آنها که آیا شما شب و روزي که قبل از حدوث و ایجاد بنیاد شما بود آن
را متناهی میدانید یا غیر متناهی اگر غیر متناهی باید که آخر شبی بشما رسد که او را نهایت و اول ظاهر و پدید نباشد و هر چه
چنین است قدیم است، یا آنکه شب و روز متناهی است پس لازم آید که در سابق زمان باشد که شب و روز در آن زمان موجود و
معین نباشد، و این بداهت عقل و رأي باطل و ظاهر و هویدا است. گفتند: یا محمد بلی در این مقدمه حق بجانب شماست. پس
آنگاه حضرت حبیب اللَّه تعالی فرمود: که آیا شما قائل میشوید باینکه عالم قدیم و غیر محدث است و حال آنکه شما دانا و عارفید
معنی آنچه در سابق اقرار بآن نمودید از حدوث لیل و نهار، و همچنین واقف و عالمید بمعنی آنچه در سابق منکر آن بودید مثل
حدوث اشیا و مانند آن؟ گفتند: بلی یا محمد ما بر جمیع حقایق اقوال خود بالتمام عالم و مطلعیم. حضرت رسول ایزد معبود فرمود
که پس این نیز مثل چیزهاي مبصر و مرئی شما بود که بعضی از آن محتاج در قوام و التیام بلکه در بقا و دوام ببعضی دیگر باشند و
تا آن اجزاء بهم نرسند وجود آن ممکن بحسب عقل و امکان نباشد، چون بناي عمارت که محتاج بآلات و اجزاي بسیار است از
احجار و اخشاب و اوتاد و حبال، زیرا که عمارت بغیر ما یحتاج منسق و محکم نگردد بلکه بغیر ضروریات وجود آن ممتنع و محال
است. همچنین است حال جمیع اشیا که بنظر شما درآید اکثر آنها در ربط و نظام مرتبط و محتاج بالتیام و انتظام اشیاي دیگرند، و
هر گاه احتیاج بعضی ببعض دیگر بجهت قوت و استحکام یا بواسطه تمامیت و انسجام آنها قدیم باشند بنا بر اعتقاد شما یا آنکه
ص: 60 صفات محدثه در آنها ظاهر و هویداست، پس ما را اعلام نمائید که اگر جمیع اشیا حادث باشد چگونه
صفحه 35 از 175
است و چه فساد دارد مع هذا صفات حادثه در آن اشیا بغایت ظاهر و هویدا باشد چنان که گذشت. چون طایفه لئام کلام خیر الانام
علیه الصلاة و السّلام باین غایت و انجام استماع و اصغا نمودند حیران شدند. در آن حال رسول ایزد متعال گفت: اگر شما در باب
اشیا صفات غیر مذکورات بجهت آنها گذشته یا آینده داشته باشند باید که بیان کنید. چون آن طایفه بیرویت یافتند که براي اشیاء
محدثه که توانند بیان نمود ندارند مگر آنکه گویند این موجود اینست که جماعت دهریه را زعم چنانست که آنها قدیم بغیر دلیل
مستقیماند، پس از این جهت دهریه بیرویت ملزم و ساکت گشته گفتند: یا محمد ما را فرصت و مهلت دهید تا در کار خود
ملاحظه از روي نظر و فکر نمائیم. پس از آن حضرت نبی الانس و الجان روي بجماعت ثنویه بیرویه که میگفتند نور و ظلمت دو
مدبرانند در خلقت زمین و آسمان، آورده فرمود که شما را چه چیز بر این داشت که قائل باین قول غیر معقول شدید؟ گفتند: یا
محمد ما جمیع خلق اشیا را منحصر در دو صنف یکی خیر و دیگري شر یافتیم، و نیز بوجدان و تجربه یافتیم که خیر ضد شر است
چنانچه صحت ضد ضرر، فلهذا ما منکر این امر شدیم که یک فاعل محال است دو امر خیر و شر و نفع و ضرر را توانند موجود و
ظاهر گردانید بلکه هر یک از خیر و شر را فاعل دیگر بحسب عقل و فکر باید، چنان که برف مثلا از روي کمال تدبر و حال ممتنع
و محال است که بنوعی که آتش مسخن و گرم میگرداند او نیز میتواند گرم نمود همچنان که آتش بیقیل و قال محال است که
تبرید تواند کرد، بناء علیه اثبات دو صانع بجهت ظلمت و نور بوساطت خرد ص: 61 و شعور مقرر و مشهور کردیم.
حضرت رسول علیه الصلاة و السّلام بعد از استماع کلام ناتمام آن طایفه تیره سر انجام فرمود که آیا هر یک از الوان سواد و بیاض
و سرخ و زرد و سبز و ازرق را ضد یک دیگر نیافتید زیرا که از این دو رنگ بموجب عقل و حال ممتنع و محال است که در یک
جسم و یک محل متلون و متوطن گردند چنانچه حر و برد بواسطه ضدیت محال و ممتنع است در یک محل مجتمع گردند. گفتند:
بلی یا محمد یافتیم ما که هیچ دو رنگ از روي یافت عقل و فرهنک در یک محل لبث و درنگ نمیتوانند کرد. حضرت نبی
المحمود در جواب فرمود که پس بر شما لازم و واجب گردد بعدد هر لون صانع دیگر ثابت و مقرر گردانید تا فاعل هر ضد از
الوان مذکوره غیر فاعل ضد دیگر باشد. حضرت امام الهمام جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام فرمود که چون آن طایفه لئام کلام
حقیقت ارتسام رسول ایزد علام بر این نهج و مرام استماع و استعلام نمودند ساکت شدند، در آن حال نبی ایزد متعال فرمود: ظلمت
و نور چگونه در یک محل مختلط و مسطور گردند که نور بمشیت رب غفور بالطبع میل بصعود و عروج دارد و ظلمت بموجب
طبیعت مائل هبوط و نزول است و فیما بین این دو امر بدیهی مباینت کلی است که از روي عقل این دو امر در یک محل مجتمع
گردند چنانچه شما میبینید که هر گاه دو شخص یکی اراده سفر مشرق و دیگري میل سیر جانب مغرب کند و هر یکی بطی
مسافت مقصود روان گردند و در آن مرام سعی تمام و جهد لا کلام نمایند هر یک از ایشان بهر خطوه و گام بناکام دو گام از
دیگر مستغرب و بعید گردند، آیا مادامی که این دو شخص سایر و قاطر متردد و شاطر بموجب اراده و قصد بجانب مرکز و مقصد
باشند. بنا بر اعتقاد شما هیچ احتمال ملاقات آن دو کس ص: 62 با یک دیگر دارد؟. گفتند: نه یا محمد زیرا که هر
یک چون طی مسافت بخلاف نحو مسافت دیگر مینمایند بنا بر این ملاقات ایشان با یک دیگر محال ظاهر و عیان است. در آن
وقت حضرت رسول علیه السّلام فرمود که بنا بر این ظاهر و معین شد که ظلمت و نور هرگز در یک محل مختلط و مستعمل
نگردند، بجهت آنکه سیر هر یک بخلاف جهت سیر دیگر است، بواسطه آن که سیر نور بطرف بالا و سیر ظلمت به- صوب هبوط
و حضیض منتهض است. بعد از آن حضرت نبی الانس و الجان فرمود که پس چگونه این عالم بوسیله امتزاج امري که محال است
بآن چیزي ممتزج شود حادث گردد بلکه این نور و ظلمت هر دو مدبران جمیعا مخلوقان ایزد سبحانند و بدلایل مذکوره خالق و
صانع نیستند بلکه در وجود محتاج بموجدند. چون طایفه ثنویه جواب اسئله خود باین آب و تاب از حضرت رسالت مآب شنیدند
ملزم و مضطرب چون سیماب و عاجز و متحیر و بیتاب گشته گفتند: یا محمد چون ما را تاب سؤال و جواب شما از روي صدق و
صواب نماند ما را به عنایت خود فرصت و مهلت فکر در باب مذهب و مآب نمائی. و اللَّه اعلم بالصواب. [احتجاج پیغمبر با مشرکین
صفحه 36 از 175
عرب] بعد از التزام ثنویه حضرت سید البریه روي بمشرکین عرب آورده فرمود که شما براي چه اختیار پرستش اصنام بر اطاعت ایزد
علام نمودید و این شیوه ناپسند را پسندیده دانستید؟ آن طایفه در جواب حضرت رسالت مآب گفتند که ما بواسطه عبادت و
بندگی اصنام تقرب و احترام و عزت و اکرام بملک العلام مینمائیم. نبی الاکرام بجهت انتباه و ایقاظ آن لئام گفت: آیا این آلهه و
اصنام شما را سامعه تامه هست که امر و حکم حضرت رب العزت را استماع نمود طاعت سزاوار از روي ص: 63
تحقیق و عبادت او کما ینبغی و یلیق نمایند تا شما بوسیله تعظیم آنها تقرب بحضرت باري تعالی نمائید؟ گفتند: نه یا محمد.
حضرت فرمود که شما چیزي که بدست خود تراشیده و سرانجام آنها نموده باشید اگر از آنها متصور بود و لایق و سزاوار بندگی
توانند کرد باید که آنها شما را عبادت کنند، مگر آن که خداي که او عارف بمصالح امور دنیوي و عواقب اخروي و حکیم است
شما را بهر چه تکلیف بآن نماید چون شما را اطاعت رب العزت واجب است اگر بتعظیم آن اصنام ضاله و آلهه باطله امر نماید در
آن هنگام حکم و امر ایشان لازم است، و این محال است که ایزد علام امر بتعظیم اصنام نماید. حضرت امام الهمام جعفر بن محمد
الصادق علیه السّلام میفرماید که چون بین الخاص و العام کلام باین مقام رسانید و آن مشرکین لئام در قول و کلام ناتمام خود
خلاف تمام نمودند بعضی از آن طایفه ضاله گفتند که خداي متعال در سابق احوال حلول در هیاکل و صور رجال بدین هیئت و
مثال نمودند و ما این صور و هیاکل را محض بواسطه عزت و تعظیم و احترام و تکریم آن صور و هیاکل سابقه که پروردگار ما
حلول در آنها نمود و آن صور را بدان وسیله معزز و احترام فرمود ما نیز این صور و هیاکل را بصورت آنها معمول گردانیم و
بندگی و تعظیم اینها بواسطه آنها مینمائیم. و جمعی دیگر از آن طایفه وخیم العاقبه گفتند که این صور آلهه و اصنام صور اقوام
است که در سالف زمان آن عیان مطیع فرمان مهیمن منان بودند و اطاعت و متابعت امر و فرمان ایزد سبحان ظاهر و هویدا پیش از ما
نمودند ما نیز تمثیل صور ایشان و معمول هیاکل آن اعیان نموده بندگی ایشان محض بواسطه عزت و احترام و تعظیم حضرت ایزد
علام مینمائیم. و برخی دیگر از آن طایفه بیرویت و نظر گفتند که چون مهیمن اکبر ایجاد حضرت ص: 64 ابو
البشر علیه السّلام نمود ملائکه کرام را بالتمام امر بسجده آدم علیه السّلام فرمود، و همگی آن طایفه باحترام اطاعت او الیقیم، و چون
آدم علیه السّلام وفاة یافته و ما از شرف ادراك صحبت کثیر البرکۀ آن محرومیم این هیاکل و صور همه را بصورت آن حضرت
مصور نمودیم و بجهت تقرب و احترام مهیمن علام چنان که ملائکه کرام به وسیله سجده آن حضرت علیه السّلام معزز و با اکرام
شدند ما نیز سجده و عبادت صورت او را موجب اعزاز و اکرام و وسیله احترام خود دانسته بدان قیام و اقدام مینمائیم، چنان که در
سابق شما نیز بزعم خود بصوب مکه مأمور به عبادت رب غفور شده بودید و مدتی بدان نهج مأمور قیام و اقدام مینمودید و بعد از
آن در بلد غیر مکه محاریب و مساجد نصب فرموده آنها را مسجد و معبد خود گردانیده سجده بسوي مکه مینمائید. یقین که قصد
و اراده شما همان عین کعبه است نه آن مساجد مصنوعه و محاریب مخترعه بلکه قصد شما بکعبه نیز قصد عبادت و بندگی بسوي
عز و جل است نه تعظیم کعبه و بندگی آن محل. چون کلام اصناف مشرکین عرب بالتمام باین مکان و مقام رسید حضرت سید
النبی المبعوث الی الخاص و العام رو بسوي آن طایفه اولی آن کفره لئام خمول که قائل بحلول ایزد علام در هیاکل و صور أنام
بودند آورده گفت: شما در طریق خود بیشک و ریا خطا کردید و بدان وسیله گمراه گشته در تیه ضلالت و غوایت چون غول
بیابان حیران و سرگردان بلکه مانند شیاطین از روي تمرد و طغیان از اطاعت حکم و فرمان حضرت رحیم الرحمن برآمده مسلک و
منهج ضلال را عین امانی و آمال خود دانسته باین اقوال نامعقول قایل گشته میگوئید که حضرت واهب متعال حلول در هیاکل و
صور رجال باین هیئت و مثال که از مسجد ثابت اعمالست کرده، ما تصور این صور بجهت تعظیم صور سالفه که پروردگار ما
حلول در صور آن رجال کرده از ذات اصلی باین هیئت ثانی مستبدل و مصور شده عبادت مینمائیم. ص: 65 پس
شما پروردگار خود را متصف بصفات مخلوقین دانسته آنچه صفات امکان و احتیاج است براي ایزد تعالی روا داشته او را از وجوب
بامکان و از تنزه بنقصان میآرید آیا بحسب عقل و رأي و فهم و ذکا جایز و رواست که حضرت پروردگار شما حلول در چیزي
صفحه 37 از 175
کند که آن چیز محیط رب العزیز گردد بنوعی که اصلا از آن چیز امر دیگر از روي خرد و تمییز معین و متمیز نگردد؛ پس در این
هنگام فرق میان حلول ایزد علام بصور و هیاکل انام و میان حلول او بسایر آن چه در آن تواند نمود از لون و طعم و رایحه و از
نرمی و درشتی و گرانی و خفت نباشد، پس باید حلول در آنها نیز تواند کرد و چرا محلول فیه که هیاکل و صور همه است محدث
باشند و آنچه حلول در آنها کند قدیم باشد. پس بنا بر عقل سلیم و طبع مستقیم باید که حال حادث و محلول فیه قدیم باشد، و
امثال این مقال بیقیل و قال محال است زیرا که ذات واجب متعال چگونه محتاج گردد بمکان و محل و حال آنکه او عز و جل لم
یزل و لا یزال قبل از ایجاد مکان و محال بهمین حال بود، و هر گاه شما او را بصفات محدثات بواسطه تجویز حلول نامعقول متصف
گردانید پس بر شما لازم آید که حضرت رحیم رؤف را بصفت زوال و حدوث منعوت و موصوف دانید و شما هر گاه براي
حضرت اله صفات محدثه روا دارید باید که او را اتصاف بصفت فنا و زوال که از صفات ممکنات است نمائید، زیرا که این صفات
اجمع صفات حال و محلول فیه است و امثال این صفات بالبداهه تغیر ذات فایض البرکات مینماید. و اگر میگوئید که ذات باري
تعالی بوسیله حلول در اشیا متغیر میگردد پس جایز است که ذات حمیده و صفات واهب العطیات متغیر شود بسبب حرکت و
سکون و بجهت حلول سیاهی و سفیدي و سرخی و زردي و باقی صفات که بتعاقب یک دیگر بر موصوف وارد شود باید که بر
ذات حضرت ملک تعالی نیز جایز و وارد باشد تا آنکه ص: 66 بنا بر طریق شما مشرکین لازم آید که همگی
عز » صفات محدثین بر حضرت رب العالمین جایز و روا باشد و ایزد تعالی بطریق سایر ممکنات و محدثات ممکن و محدث باشد
و هر گاه بطلان ظن جمیع شما در باب حلول واجب تعالی ظاهر و هویدا شد پس فساد قول نامعقول .« اللَّه تعالی عن ذلک عزا کبیرا
شما که مبنی بر آن کلام نالایق ناروا بود واضح و بین و لایح و روشن گردید. حضرت امام ناطق جعفر بن محمد الصادق علیه
السّلام فرمود که چون نبی ایزد علام کلام صدق التیام براي حجت و الزام آن مشرکین لئام باین مقصد و مرام اختتام نمود آن قوم
شوم مذموم مبهوت و ملوم و ملزم و مغموم گشته بعد از سکوت گفتند که ما بعد از این فکر در امر دین و نظر در مذهب و آئین
خود نمائیم. پس آنگاه حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله و سلم بجانب فرقه دوم مشرکین بیدین که قائل بر آن بودند که
اقوام پیشین که عبادت رب العالمین با کمال عزت و نمکین مینمودند چون باین هیاکل و صور بودند ما نیز بواسطه تعظیم و تکریم
این صورتها که موافق صور اینهاست عبادت مینمائیم، روي آورده گفت که شما ما را اعلام و اعلان نمائید که هر گاه شما عبادت
و نماز کنید از براي صورت کسی که آن کس طاعت و بندگی ایزد مقدس میکرد وجوه کریمه خود را بسجده عبودیت او بر
زمین خشوع و مسکنت گذاشته بندگی او بجاي میآورید پس بجهت حضرت رب العزت که شما آن صورت و هیئت را ایجاد و
خلقت نمود چه طریق بندگی و عبادت و عبودیت و طاعت بواسطه آن خالق بیمنت گذاشته که آن شیوه از طور طاعت آن هیکل و
صورت در طریقه تذلل و مسکنت زیادت باشد، زیرا که در طریق بندگی و طاعت بهیچ نوع بندگی زیادتی بر وضع جبهه خشوع و
عبودیت و جبین خضوع و ضراعت زمین مسکنت و ذلت ندارد. و هر گاه شما بواسطه آن صورت این نوع عبودیت بتقدیم رسانیده
باشید پس ص: 67 بندگی مقدس که لایق ایزد اقدس بوده باشد ندارید، نه علم شما محیط است بآن که خالق کسی
که مستحق عبادت از روي تعظیم و لایق پرستش و طاعت از روي عزت و تکریم باشد او را بسایر بریات در مرتبه اکرام طاعات و
احترام عبادات مساوات و محاذات نباید داشت، چنانچه شما در مشاهده صوریه ملاحظه مینمائید که هر گاه پادشاه یا بزرگی را در
مرتبه اعزاز و تعظیم و احترام و تکریم با بندگان او مساوي دانید آیا بحسب خرد و عقل این عمل و فعل باعث هیچ نوع کمی رتبه و
اکرام آن بزرك با احترام میشود یا نه، چنان که اگر شخص بزرگی بواسطه صغیر تعظیم و تکریم زیاده از حد مستقیم کند بیقین
که در نزد عقل سلیم این تعظیم نامستقیم است، پس بنوعی که آن احترام بجهت آن صغیر ناموافق است ایضا طاعت و عبادت ایزد
خالق را با بندگی و متابعت سایر خلایق مساوي دانستن نالایق است. چون آن طایفه لئام استماع کلام معجز نظام سید الانام نمودند
گفتند: بلی چنین است. حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله فرمود که بر همه صاحبان فهم و ذکا ظاهر و هویدا است که تعظیم
صفحه 38 از 175
واهب کریم از شما بواسطه تعظیم صور آن بندگان مطیعین ایام قدیم است، آن تعظیم غیر مشکور موجب زور رب غفور است.
حضرت جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام فرمود که چون کلام حضرت نبی الاکرام باین مقام انجام یافت آن طایفه مشرکین
بیرویت گفتند: یا محمد ما بعد از این فکر در مذهب و دین خود مینمائیم. پس آنگاه حضرت حبیب اللَّه بجانب فرقه سوم مشرکین
بیدین که بحضرت سید المرسلین میگفتند که ما در بندگی حضرت رب العالمین با شما در طریقت موافقت داریم چنانچه شما گاه
بکعبه نماز میگذارید و گاه در سایر بلاد و امصار در محاریب و مساجد سجده و بندگی حضرت بینیاز بجاي میآورید ما هم
گاهی بنوعی و گاه بنوع ص: 68 دیگر سجده عبودیت خالق اکبر بتقدیم میرسانیم و همه وقت بندگی ما به واسطه
ایزد تعالی است؛ روي آورده فرمود که: شما براي ما مثل زدید و ما را در عبادت بمشابهت و مماثلت خود بمقابلت فرا گرفتید عین
غلط و خطا است، زیرا که ما بندههاي ایزد وهاب و مخلوق و مربوب رب- الاربابیم بأمر حضرت خالق سمیع مطیع مأمور و بنهی رب
العلی منزجر و مقصوریم و در هر محل و مکان که حضرت ایزد سبحان از ما اراده طاعت در آن مکان نماید از روي اخلاص و
ایقان بانقیاد همگی جوارح و ارکان قیام و اقدام مینمائیم. خلاصه کلام آنکه ما بهر نوع و بهر وجهی که مأمور گردیم عبادت و
بندگی رب غفور بهمان نهج مأمور بحیز ظهور رسانیم و قدم از طریق مأمور بمسلک غیر مأذون نگذاریم و بهیچ وجه من الوجوه
بخلاف حکم بیچون پی نسپاریم، و چون شما را به حقایق ارادت حضرت واهب العطیات اطلاع کما ینبغی و یلیق از روي تحقیق
نیست طریق عبادت و بندگی ما را قیاس بطاعت و عبادت خود مینمائید امید است که عز و جل از اراده طاعت ما بر نهج اول روش
ثانی را کراهیت و مهمل داشته باشد، فلهذا ما را نهی از جرأت تعدي از حکم و امر نموده چه حکم باقتصار و اختصار آن فرمود؛ و
چون ما را در هنگام بندگی ذات ستوده صفات امر توجه بکعبه معظمه نمود ما هم اطاعت حکم حکیم علی الاطلاق بگوش سمعنا
اصغا نمودیم. و در ثانی الحال ما را بواسطه بعد از بیت الحرام حضرت ایزد علام در هنگام عبادت و طاعت ذات اقدس او در هر
بلاد و امصار که باشیم امر توجه بجانب مکه مکرمه زادها اللَّه شرفا و تعظیما الی یوم القیامۀ فرمود ما نیز امر مهیمن عزیز را بسمع
رضا تلقی نمودیم و بهر که حکم و ارادت حضرت عزت بر آن تمشیت یابد مطیع و منقادیم و پاي از دائره حکم و امر خلاق العباد
بیرون ننهادیم و تا حیات مستعار باقی و پایدار است فرمانبرداریم. اما شما بیان و اعلام نمائید که سجده عبودیت کسی که بصورت
آدم بود بچه وجه ص: 69 و چه نوع مینمائید و بامر و حکم که بدان کار ناشایست نافرموده اقدام میفرمائید،
حضرت قادر عالم ملائکه را مأمور بسجده آدم گردانید نه بنی آدم را؛ و ملائکه را نیز امر بسجود کسی که بصورت آدم باشد
نفرمود، زیرا که صورت مشابه آدم غیر آدم است. پس قیاس بیاساس شما صحیح و روا نباشد و چون شما از رب غفور مأمور به
سجده آدم و صورت مشابه او نیستید شاید که معمول شما مکروه رب العلی باشد و شما را اطلاع کما هو حقه بر آن نباشد. بعد از
آن حضرت نبی الانس و الجان از لسان معجز نشان بیان نمود که مثلا اگر کسی شما را مأذون گرداند که روز پنج شنبه داخل سراي
او که در مدینه دارد در محله بنی فلان، آیا جایز در حق است شما را که اگر جان شهر در محله دیگر یا در این شهر خلاف مذکور
دار و سراي داشته باشد داخل شوید یا کسی یک جامه از جامههاي خود بشما بخشد یا یک بنده از بندههاي خود بشما عنایت نماید
یا اسب خاص از طویله خود بشما مرحمت فرماید شما را سواي مأذون فیه که گرفتن آن و رخصت تعدي و تصرف در غیر مأذون
صحیح و مستحسن ایزد بیچون نیست چه، اگر دیگري بجاي آنها بردارید نامشروع ظاهر و هویدا است. گفتند: بلی یا محمد باید
که اختصار بر مأذون نمود، چه تصرف در ملک غیر بغیر اذن و رخصت شیوه ارباب ظلم و عداوت است نه طریقه مرضیه عدالت. در
این حال رسول با اقبال بلبل ناطقه را باین مقال متکلم گردانید که آیا بعضی ملوك اهل دنیا در معنی عدم تقدیم غیر در ملک و
مال او بغیر اذن و رخصت او احق و اولی است یا آنکه حضرت حق سبحانه و تعالی در این معنی سزاوار و احري است؟ مشرکین
گفتند: حضرت رب العالمین معین باین معنی الیق و اولی است؛ زیرا که مالک الاملاك و محرك الافلاك اوست باید که هیچ
احدي از ثریا تا مرکز خاك تصرف در املاك ایزد منان بغیر اذن ایشان ننماید. حضرت نبی الانس و الجان فرمود که پس شما چرا
صفحه 39 از 175
چنین کردید و سجده این ص: 70 صور و هیاکل بغیر اذن حضرت قادر عادل نمودید؟ امام الانام جعفر بن محمد
الصادق علیه السّلام گفت که مشرکین لئام چون سخنان صدق نشان سید الانام باین حجت و الزام شنیدند گفتند که یا محمد ما را
مهلت عنایت فرمائید که ما نظر و فکر در باب مذهب خود نمائیم. بعد از آن سکوت و بهت را شعار خود ساخته ملزم مانند. و نیز
حضرت امام الهمام جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام قسم بذات ایزد کرام یاد نمود که بآن خداي که حضرت سید المرسلین را از
روي حق و صدق بثقلین بنبوت و رسالت مبعوث گردانید که پنج روز بر آن طوایف امم مختلفۀ المذاهب منقضی نشده بود که
همگی و تمامی آن طوایف خمسه که بیست و پنج نفر بودهاند بخدمت حضرت سید البشر بالتمام حاضر آمده بشرف اسلام و ایمان
مشرف شده باتفاق گفتند: یا محمد بعزت واحد صمد ما هرگز حجت و دلیل در هیچ زمان مثل دلیل و برهان شما بدیده عیان
.« و اللَّه یَهْدِي إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ » ملاحظه و مشاهده ننمودیم. و گواهی میدهیم که خداي تو بحق و تو رسول صادقی
[احتجاج پیغمبر با مشرکین عرب]
اشاره
[احتجاج پیغمبر با مشرکین عرب] بعد از التزام ثنویه حضرت سید البریه روي بمشرکین عرب آورده فرمود که شما براي چه اختیار
پرستش اصنام بر اطاعت ایزد علام نمودید و این شیوه ناپسند را پسندیده دانستید؟ آن طایفه در جواب حضرت رسالت مآب گفتند
که ما بواسطه عبادت و بندگی اصنام تقرب و احترام و عزت و اکرام بملک العلام مینمائیم. نبی الاکرام بجهت انتباه و ایقاظ آن
لئام گفت: آیا این آلهه و اصنام شما را سامعه تامه هست که امر و حکم حضرت رب العزت را استماع نمود طاعت سزاوار از روي
ص: 63 تحقیق و عبادت او کما ینبغی و یلیق نمایند تا شما بوسیله تعظیم آنها تقرب بحضرت باري تعالی نمائید؟
گفتند: نه یا محمد. حضرت فرمود که شما چیزي که بدست خود تراشیده و سرانجام آنها نموده باشید اگر از آنها متصور بود و
لایق و سزاوار بندگی توانند کرد باید که آنها شما را عبادت کنند، مگر آن که خداي که او عارف بمصالح امور دنیوي و عواقب
اخروي و حکیم است شما را بهر چه تکلیف بآن نماید چون شما را اطاعت رب العزت واجب است اگر بتعظیم آن اصنام ضاله و
آلهه باطله امر نماید در آن هنگام حکم و امر ایشان لازم است، و این محال است که ایزد علام امر بتعظیم اصنام نماید. حضرت امام
الهمام جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام میفرماید که چون بین الخاص و العام کلام باین مقام رسانید و آن مشرکین لئام در قول
و کلام ناتمام خود خلاف تمام نمودند بعضی از آن طایفه ضاله گفتند که خداي متعال در سابق احوال حلول در هیاکل و صور
رجال بدین هیئت و مثال نمودند و ما این صور و هیاکل را محض بواسطه عزت و تعظیم و احترام و تکریم آن صور و هیاکل سابقه
که پروردگار ما حلول در آنها نمود و آن صور را بدان وسیله معزز و احترام فرمود ما نیز این صور و هیاکل را بصورت آنها
معمول گردانیم و بندگی و تعظیم اینها بواسطه آنها مینمائیم. و جمعی دیگر از آن طایفه وخیم العاقبه گفتند که این صور آلهه و
اصنام صور اقوام است که در سالف زمان آن عیان مطیع فرمان مهیمن منان بودند و اطاعت و متابعت امر و فرمان ایزد سبحان ظاهر
و هویدا پیش از ما نمودند ما نیز تمثیل صور ایشان و معمول هیاکل آن اعیان نموده بندگی ایشان محض بواسطه عزت و احترام و
تعظیم حضرت ایزد علام مینمائیم. و برخی دیگر از آن طایفه بیرویت و نظر گفتند که چون مهیمن اکبر ایجاد حضرت الاحتجاج،
ج 1، ص: 64 ابو البشر علیه السّلام نمود ملائکه کرام را بالتمام امر بسجده آدم علیه السّلام فرمود، و همگی آن طایفه باحترام اطاعت
او الیقیم، و چون آدم علیه السّلام وفاة یافته و ما از شرف ادراك صحبت کثیر البرکۀ آن محرومیم این هیاکل و صور همه را
بصورت آن حضرت مصور نمودیم و بجهت تقرب و احترام مهیمن علام چنان که ملائکه کرام به وسیله سجده آن حضرت علیه
السّلام معزز و با اکرام شدند ما نیز سجده و عبادت صورت او را موجب اعزاز و اکرام و وسیله احترام خود دانسته بدان قیام و اقدام
صفحه 40 از 175
مینمائیم، چنان که در سابق شما نیز بزعم خود بصوب مکه مأمور به عبادت رب غفور شده بودید و مدتی بدان نهج مأمور قیام و
اقدام مینمودید و بعد از آن در بلد غیر مکه محاریب و مساجد نصب فرموده آنها را مسجد و معبد خود گردانیده سجده بسوي
مکه مینمائید. یقین که قصد و اراده شما همان عین کعبه است نه آن مساجد مصنوعه و محاریب مخترعه بلکه قصد شما بکعبه نیز
قصد عبادت و بندگی بسوي عز و جل است نه تعظیم کعبه و بندگی آن محل. چون کلام اصناف مشرکین عرب بالتمام باین مکان
و مقام رسید حضرت سید النبی المبعوث الی الخاص و العام رو بسوي آن طایفه اولی آن کفره لئام خمول که قائل بحلول ایزد علام
در هیاکل و صور أنام بودند آورده گفت: شما در طریق خود بیشک و ریا خطا کردید و بدان وسیله گمراه گشته در تیه ضلالت و
غوایت چون غول بیابان حیران و سرگردان بلکه مانند شیاطین از روي تمرد و طغیان از اطاعت حکم و فرمان حضرت رحیم الرحمن
برآمده مسلک و منهج ضلال را عین امانی و آمال خود دانسته باین اقوال نامعقول قایل گشته میگوئید که حضرت واهب متعال
حلول در هیاکل و صور رجال باین هیئت و مثال که از مسجد ثابت اعمالست کرده، ما تصور این صور بجهت تعظیم صور سالفه که
، پروردگار ما حلول در صور آن رجال کرده از ذات اصلی باین هیئت ثانی مستبدل و مصور شده عبادت مینمائیم. الاحتجاج، ج 1
ص: 65 پس شما پروردگار خود را متصف بصفات مخلوقین دانسته آنچه صفات امکان و احتیاج است براي ایزد تعالی روا داشته او
را از وجوب بامکان و از تنزه بنقصان میآرید آیا بحسب عقل و رأي و فهم و ذکا جایز و رواست که حضرت پروردگار شما حلول
در چیزي کند که آن چیز محیط رب العزیز گردد بنوعی که اصلا از آن چیز امر دیگر از روي خرد و تمییز معین و متمیز نگردد؛
پس در این هنگام فرق میان حلول ایزد علام بصور و هیاکل انام و میان حلول او بسایر آن چه در آن تواند نمود از لون و طعم و
رایحه و از نرمی و درشتی و گرانی و خفت نباشد، پس باید حلول در آنها نیز تواند کرد و چرا محلول فیه که هیاکل و صور همه
است محدث باشند و آنچه حلول در آنها کند قدیم باشد. پس بنا بر عقل سلیم و طبع مستقیم باید که حال حادث و محلول فیه
قدیم باشد، و امثال این مقال بیقیل و قال محال است زیرا که ذات واجب متعال چگونه محتاج گردد بمکان و محل و حال آنکه او
عز و جل لم یزل و لا یزال قبل از ایجاد مکان و محال بهمین حال بود، و هر گاه شما او را بصفات محدثات بواسطه تجویز حلول
نامعقول متصف گردانید پس بر شما لازم آید که حضرت رحیم رؤف را بصفت زوال و حدوث منعوت و موصوف دانید و شما هر
گاه براي حضرت اله صفات محدثه روا دارید باید که او را اتصاف بصفت فنا و زوال که از صفات ممکنات است نمائید، زیرا که
این صفات اجمع صفات حال و محلول فیه است و امثال این صفات بالبداهه تغیر ذات فایض البرکات مینماید. و اگر میگوئید که
ذات باري تعالی بوسیله حلول در اشیا متغیر میگردد پس جایز است که ذات حمیده و صفات واهب العطیات متغیر شود بسبب
حرکت و سکون و بجهت حلول سیاهی و سفیدي و سرخی و زردي و باقی صفات که بتعاقب یک دیگر بر موصوف وارد شود باید
که بر ذات حضرت ملک تعالی نیز جایز و وارد باشد تا آنکه ص: 66 بنا بر طریق شما مشرکین لازم آید که همگی
عز » صفات محدثین بر حضرت رب العالمین جایز و روا باشد و ایزد تعالی بطریق سایر ممکنات و محدثات ممکن و محدث باشد
و هر گاه بطلان ظن جمیع شما در باب حلول واجب تعالی ظاهر و هویدا شد پس فساد قول نامعقول .« اللَّه تعالی عن ذلک عزا کبیرا
شما که مبنی بر آن کلام نالایق ناروا بود واضح و بین و لایح و روشن گردید. حضرت امام ناطق جعفر بن محمد الصادق علیه
السّلام فرمود که چون نبی ایزد علام کلام صدق التیام براي حجت و الزام آن مشرکین لئام باین مقصد و مرام اختتام نمود آن قوم
شوم مذموم مبهوت و ملوم و ملزم و مغموم گشته بعد از سکوت گفتند که ما بعد از این فکر در امر دین و نظر در مذهب و آئین
خود نمائیم. پس آنگاه حضرت سید المرسلین صلی اللَّه علیه و آله و سلم بجانب فرقه دوم مشرکین بیدین که قائل بر آن بودند که
اقوام پیشین که عبادت رب العالمین با کمال عزت و نمکین مینمودند چون باین هیاکل و صور بودند ما نیز بواسطه تعظیم و تکریم
این صورتها که موافق صور اینهاست عبادت مینمائیم، روي آورده گفت که شما ما را اعلام و اعلان نمائید که هر گاه شما عبادت
و نماز کنید از براي صورت کسی که آن کس طاعت و بندگی ایزد مقدس میکرد وجوه کریمه خود را بسجده عبودیت او بر
صفحه 41 از 175
زمین خشوع و مسکنت گذاشته بندگی او بجاي میآورید پس بجهت حضرت رب العزت که شما آن صورت و هیئت را ایجاد و
خلقت نمود چه طریق بندگی و عبادت و عبودیت و طاعت بواسطه آن خالق بیمنت گذاشته که آن شیوه از طور طاعت آن هیکل و
صورت در طریقه تذلل و مسکنت زیادت باشد، زیرا که در طریق بندگی و طاعت بهیچ نوع بندگی زیادتی بر وضع جبهه خشوع و
عبودیت و جبین خضوع و ضراعت زمین مسکنت و ذلت ندارد. و هر گاه شما بواسطه آن صورت این نوع عبودیت بتقدیم رسانیده
باشید پس ص: 67 بندگی مقدس که لایق ایزد اقدس بوده باشد ندارید، نه علم شما محیط است بآن که خالق کسی
که مستحق عبادت از روي تعظیم و لایق پرستش و طاعت از روي عزت و تکریم باشد او را بسایر بریات در مرتبه اکرام طاعات و
احترام عبادات مساوات و محاذات نباید داشت، چنانچه شما در مشاهده صوریه ملاحظه مینمائید که هر گاه پادشاه یا بزرگی را در
مرتبه اعزاز و تعظیم و احترام و تکریم با بندگان او مساوي دانید آیا بحسب خرد و عقل این عمل و فعل باعث هیچ نوع کمی رتبه و
اکرام آن بزرك با احترام میشود یا نه، چنان که اگر شخص بزرگی بواسطه صغیر تعظیم و تکریم زیاده از حد مستقیم کند بیقین
که در نزد عقل سلیم این تعظیم نامستقیم است، پس بنوعی که آن احترام بجهت آن صغیر ناموافق است ایضا طاعت و عبادت ایزد
خالق را با بندگی و متابعت سایر خلایق مساوي دانستن نالایق است. چون آن طایفه لئام استماع کلام معجز نظام سید الانام نمودند
گفتند: بلی چنین است. حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله فرمود که بر همه صاحبان فهم و ذکا ظاهر و هویدا است که تعظیم
واهب کریم از شما بواسطه تعظیم صور آن بندگان مطیعین ایام قدیم است، آن تعظیم غیر مشکور موجب زور رب غفور است.
حضرت جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام فرمود که چون کلام حضرت نبی الاکرام باین مقام انجام یافت آن طایفه مشرکین
بیرویت گفتند: یا محمد ما بعد از این فکر در مذهب و دین خود مینمائیم. پس آنگاه حضرت حبیب اللَّه بجانب فرقه سوم مشرکین
بیدین که بحضرت سید المرسلین میگفتند که ما در بندگی حضرت رب العالمین با شما در طریقت موافقت داریم چنانچه شما گاه
بکعبه نماز میگذارید و گاه در سایر بلاد و امصار در محاریب و مساجد سجده و بندگی حضرت بینیاز بجاي میآورید ما هم
گاهی بنوعی و گاه بنوع ص: 68 دیگر سجده عبودیت خالق اکبر بتقدیم میرسانیم و همه وقت بندگی ما به واسطه
ایزد تعالی است؛ روي آورده فرمود که: شما براي ما مثل زدید و ما را در عبادت بمشابهت و مماثلت خود بمقابلت فرا گرفتید عین
غلط و خطا است، زیرا که ما بندههاي ایزد وهاب و مخلوق و مربوب رب- الاربابیم بأمر حضرت خالق سمیع مطیع مأمور و بنهی رب
العلی منزجر و مقصوریم و در هر محل و مکان که حضرت ایزد سبحان از ما اراده طاعت در آن مکان نماید از روي اخلاص و
ایقان بانقیاد همگی جوارح و ارکان قیام و اقدام مینمائیم. خلاصه کلام آنکه ما بهر نوع و بهر وجهی که مأمور گردیم عبادت و
بندگی رب غفور بهمان نهج مأمور بحیز ظهور رسانیم و قدم از طریق مأمور بمسلک غیر مأذون نگذاریم و بهیچ وجه من الوجوه
بخلاف حکم بیچون پی نسپاریم، و چون شما را به حقایق ارادت حضرت واهب العطیات اطلاع کما ینبغی و یلیق از روي تحقیق
نیست طریق عبادت و بندگی ما را قیاس بطاعت و عبادت خود مینمائید امید است که عز و جل از اراده طاعت ما بر نهج اول روش
ثانی را کراهیت و مهمل داشته باشد، فلهذا ما را نهی از جرأت تعدي از حکم و امر نموده چه حکم باقتصار و اختصار آن فرمود؛ و
چون ما را در هنگام بندگی ذات ستوده صفات امر توجه بکعبه معظمه نمود ما هم اطاعت حکم حکیم علی الاطلاق بگوش سمعنا
اصغا نمودیم. و در ثانی الحال ما را بواسطه بعد از بیت الحرام حضرت ایزد علام در هنگام عبادت و طاعت ذات اقدس او در هر
بلاد و امصار که باشیم امر توجه بجانب مکه مکرمه زادها اللَّه شرفا و تعظیما الی یوم القیامۀ فرمود ما نیز امر مهیمن عزیز را بسمع
رضا تلقی نمودیم و بهر که حکم و ارادت حضرت عزت بر آن تمشیت یابد مطیع و منقادیم و پاي از دائره حکم و امر خلاق العباد
بیرون ننهادیم و تا حیات مستعار باقی و پایدار است فرمانبرداریم. اما شما بیان و اعلام نمائید که سجده عبودیت کسی که بصورت
آدم بود بچه وجه ص: 69 و چه نوع مینمائید و بامر و حکم که بدان کار ناشایست نافرموده اقدام میفرمائید،
حضرت قادر عالم ملائکه را مأمور بسجده آدم گردانید نه بنی آدم را؛ و ملائکه را نیز امر بسجود کسی که بصورت آدم باشد
صفحه 42 از 175
نفرمود، زیرا که صورت مشابه آدم غیر آدم است. پس قیاس بیاساس شما صحیح و روا نباشد و چون شما از رب غفور مأمور به
سجده آدم و صورت مشابه او نیستید شاید که معمول شما مکروه رب العلی باشد و شما را اطلاع کما هو حقه بر آن نباشد. بعد از
آن حضرت نبی الانس و الجان از لسان معجز نشان بیان نمود که مثلا اگر کسی شما را مأذون گرداند که روز پنج شنبه داخل سراي
او که در مدینه دارد در محله بنی فلان، آیا جایز در حق است شما را که اگر جان شهر در محله دیگر یا در این شهر خلاف مذکور
دار و سراي داشته باشد داخل شوید یا کسی یک جامه از جامههاي خود بشما بخشد یا یک بنده از بندههاي خود بشما عنایت نماید
یا اسب خاص از طویله خود بشما مرحمت فرماید شما را سواي مأذون فیه که گرفتن آن و رخصت تعدي و تصرف در غیر مأذون
صحیح و مستحسن ایزد بیچون نیست چه، اگر دیگري بجاي آنها بردارید نامشروع ظاهر و هویدا است. گفتند: بلی یا محمد باید
که اختصار بر مأذون نمود، چه تصرف در ملک غیر بغیر اذن و رخصت شیوه ارباب ظلم و عداوت است نه طریقه مرضیه عدالت. در
این حال رسول با اقبال بلبل ناطقه را باین مقال متکلم گردانید که آیا بعضی ملوك اهل دنیا در معنی عدم تقدیم غیر در ملک و
مال او بغیر اذن و رخصت او احق و اولی است یا آنکه حضرت حق سبحانه و تعالی در این معنی سزاوار و احري است؟ مشرکین
گفتند: حضرت رب العالمین معین باین معنی الیق و اولی است؛ زیرا که مالک الاملاك و محرك الافلاك اوست باید که هیچ
احدي از ثریا تا مرکز خاك تصرف در املاك ایزد منان بغیر اذن ایشان ننماید. حضرت نبی الانس و الجان فرمود که پس شما چرا
چنین کردید و سجده این ص: 70 صور و هیاکل بغیر اذن حضرت قادر عادل نمودید؟ امام الانام جعفر بن محمد
الصادق علیه السّلام گفت که مشرکین لئام چون سخنان صدق نشان سید الانام باین حجت و الزام شنیدند گفتند که یا محمد ما را
مهلت عنایت فرمائید که ما نظر و فکر در باب مذهب خود نمائیم. بعد از آن سکوت و بهت را شعار خود ساخته ملزم مانند. و نیز
حضرت امام الهمام جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام قسم بذات ایزد کرام یاد نمود که بآن خداي که حضرت سید المرسلین را از
روي حق و صدق بثقلین بنبوت و رسالت مبعوث گردانید که پنج روز بر آن طوایف امم مختلفۀ المذاهب منقضی نشده بود که
همگی و تمامی آن طوایف خمسه که بیست و پنج نفر بودهاند بخدمت حضرت سید البشر بالتمام حاضر آمده بشرف اسلام و ایمان
مشرف شده باتفاق گفتند: یا محمد بعزت واحد صمد ما هرگز حجت و دلیل در هیچ زمان مثل دلیل و برهان شما بدیده عیان
.« و اللَّه یَهْدِي إِلَی الْحَقِّ وَ إِلی طَرِیقٍ مُسْتَقِیمٍ » ملاحظه و مشاهده ننمودیم. و گواهی میدهیم که خداي تو بحق و تو رسول صادقی
در ذکر و بیان الزام یافتن اعیان مشرکین از حضرت سید المرسلین
اشاره
در ذکر و بیان الزام یافتن اعیان مشرکین از حضرت سید المرسلین از حضرت ابو محمد الحسن بن علی العسکري علیه السّلام مروي
و منقول است که آن حضرت از لسان معجز نشان بیان فرمود که من روزي از پدر بزرگوار خود پرسیدم که آیا جد عالیمقدار ما
رسول حضرت ایزد غفار علیه سلام الملک الجبار در ایام نبوت وقتی که جماعت یهود و مشرکین با آن حضرت تعنت و لجاجت
میکردند آیا نبی المختار با آن طوایف اشرار مباحثه و مشاجره و مجادله و مناظره مینمود؟ پدر جلیل القدر من فرمود: بلی مراتب
بسیار بسیار از آن حضرت با کفار بواسطه ص: 71 اثبات و الزام حکم حضرت ایزد متعال مباحثه و جدال نمودند، و
وَ قالُوا ما لِهذَا » از آن جمله یکی آنست که حضرت ایزد منان در قرآن لازم الاذعان در چند آیه حکایت و اعلان مینماید: اولی
وَ قالُوا لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ » آیه ثانیه .«1» « رَجُلًا مَسْحُوراً » الی قوله « الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ
.«3» « کِتاباً نَقْرَؤُهُ » الی قوله تعالی « وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً » آیه ثالثه «2» « عَلی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ
صفحه 43 از 175
بعد از آن اي کافران از روي جهل و عدوان سخنان بیبنیان فراوان بحضرت نبی الانس و الجان به تعنت اعلام و اعلان نمودند
چنانچه تفصیل آن مجمل علی سبیل التوضیح و العیان بیان گردد، پس آنگاه گفتند: یا محمد اگر تو در دعوي نبوت و ادعاي
رسالت مثل موسی علیه السّلام و التحیه صادق و با حجت و صاحب آیت بودي بایستی که بواسطه اسئله که ما از روي تغیر و افترا
بشما کردیم بر ما صاعقه بلا فرود آمدي و ما نیز بر مثال قوم موسی که بآن سؤال بیجا بصاعقه آتش بلا سوختند سوختمی، زیرا که
آنچه ما از شما بواسطه تقریع و تغیر و افترا و استدعا خواستیم بمراتب بیشتر از اسئله یهود اشرار است. تفصیل این اجمال از روي
صدق مقال آنست که حضرت ابو محمد الحسن بن علی العسکري علیه السّلام میفرماید که روزي حضرت سید البریه با جمعی از
اصحاب بنزدیک کعبه معظمه نشسته بودند ناگاه جماعتی از رؤساي قریش که اکثر آنها با یک دیگر قوم و خویش بودند مثل ولید
بن مغیره مخزومی و ابو البحتري و ابو جهل پسران هشام و ص: 72 عاص بن وائل سهمی و عبد اللَّه بن ابی امیۀ
المخزومی، و با هر یک از ایشان جمع کثیر از اقوام و خویشان ایشان فراوان بودند، همگی آن طایفه اهل تمرد و طغیان در آن
هنگام حاضر شدند. در آن محل حضرت رسول عز و جل با جمعی از اصحاب که مستسعدین آن محفل رضوان مآب بودند بتلاوت
کتاب مستطاب ایزد وهاب مشغول گشتند و آن حضرت اصحاب را بامر و نهی اعلام میفرمود؛ در آن هنگام بعضی از آن مشرکین
لئام تیره سرانجام با بعضی دیگر از روي حیرت تمام گفتند که کار محمد در این ایام بغایت نظام است و خطاب امر و نهیش در
نهایت استحکام و انتظام؛ اگر شغلش باین نسق و مرام باشد در اندك زمانی ما را توطن در این مقام حرام است باید که ما بهیئت
اجتماعی بصورت مجموعی نزد او رفته ابتدا بسرزنش و ملامت و تبکیت و فضاحت او نموده پس از آن او را از روي حجت و
برهان الزام تمام نمائیم و هر نوع کلام و مقال که مینماید که از ایزد متعال آوردم باطل و از درجه اعتبار ساقط و عاطل گردانیم تا
خطب امر و نهیش در نظر اصحاب او بیقدر و اعتبار و منزلتش خوار و بیمقدار گردد. چون حال او بدین منوال انصرام و استبدال
یابد امید است که بوسیله تبدیل احوال ترك امانی و آمال خود نموده منزجر از افعال و اقوال خود نیز گردد و من بعد پیرامون غی و
باطل و تمرد و طغیان بیحاصل خود نگردد، و ما و خود را از جمیع مراتب دعوي بیجا مستخلص سازد و من بعد بمثل آن قول و
فعل نپردازد. و اگر منزجر و منفعل و حال و اوضاعش مستبدل عامل میان ما و ایشان شمشیر برنده خون- فشان است.
[سخنان عبد الله بن ابی امیه مخزومی با پیغمبر اکرم (ص)]
[سخنان عبد الله بن ابی امیه مخزومی با پیغمبر اکرم (ص)] چون همگی آن لئام باین سخنان بیبنیان همداستان شدند؛ ابو جهل دغل
گفت کسی از اصحاب ما کدام متولی کلام و مباحثه و الزام محمد علیه الصلاة و السّلام میشود؟ ص: 73 عبد اللَّه
بن ابی امیۀ المخزومی که باعتقاد خود اعلم آن طایفه بیسرانجام بود گفت: من بمباحثه و مشاجره و مجادله و مناظره تمام بحجت او
را الزام نمایم و زنگ غم و غصه و الم این حکایت و قصه از قلوب محبت اسلوب احبه خود بزدایم، آیا بمن که مقارن حسابی و
مجادله کافی او باشم راضی هستید که شر و مهم او را از شما کفایت نمایم و خاطر عاطر شما را در باب او من کل الوجوه جمع
گردانم. ابو جهل گفت: بلی. پس آن قوم پر نفاق یکسر باتفاق به پیش آن ماه فلک دانش و خورشید آسمان آفرینش تازه نهال
بوستان یثرب و بطحا نوباوه گلستان مدینه و ام قري انجم نور افروز سیاهروزان دار الکفر یهود و نصاري بیضاي نور افزاي لیالی ظلام
در مبدء « و علم ما لم یکن یعلم » محبان در هنگام جزا شکننده اظهر جاحدان در روز دغا ناسخ ملل و ادیان رسل پیشین و انبیا معلم
و یحیی و خلیل و کلیم و امین و حبیب ملک العلی ابو « لی مع اللَّه تعالی صفی » سلطان چار بالش « فأوحی ربه ما اوحی » درسگاه
القاسم محمد النبی المصطفی علیه صلوات رب الارض و السماء آمدند. عبد اللَّه بن ابی امیۀ المخزومی که از روي کثرت علم و مال
اعز آن رجال بلکه اضل آن جهال بود آن بیسعادت و اقبال قدم مناظره قیل و قال از روي بحث و جدال پیش گذاشته شروع در
صفحه 44 از 175
کلام بینظام نموده گفت: یا محمد دعوي بزرك و سخن هائل میکنی و گمان چنان میبري که تو رسول رب العالمین باشی؛
هیهات که حضرت ارحم الراحمین و خالق الخلائق اجمعین پیغمبري چنین بسایر مخلوقین مبعوث و مرسل گرداند؛ زیرا که تو مثل
ما بشري و چنانچه ما محتاج بأکل و شرب دوام و تردد اسواق بجهت سرانجام مهام قیام و اقدام مینمائیم تو نیز بهمان طریق در
انصرام اکل و شرب و تردد اسواق سعی تمام مینمائی، بنا بر این دعواي نبوت و ادعاي رسالت بشما اصلا نسبت ندارد. الاحتجاج،
ج 1، ص: 74 شما قیاس اساس هر کار بمشاهده اشیاي صوریه روزگار از روي اعتبار اختیار نمائید چنانچه اگر پادشاه روم با پادشاه
فرس اراده ارسال رسول بولایت دیگر بنمایند بالبداهه و الیقین شخصی بواسطه آن امر تعیین فرمایند که در معرفت و کمال و در
غنی و ثروت و مال از اقران و امثال ممتاز بیشبیه و مثال بود و صاحب سراپردهها و خیام و قصور عالیه و دور متعالیه در غایت رفعت
و استحکام و مالک و صایف و خدمه و غلام بیحد و انجام باشد، چنین کسی بزرك صاحب مال و منال را برسالت ارسال دارند و
این پسندیده همه مخلوقین بلکه مستحسن حضرت رب العالمین است. و هر گاه آنهائی که بندگان کمی و عبید کمترین رب
العالمین باشند چنین کنند پس عز و جل چرا مانند و مثل تو کسی که غنی و متمول نیستی چون بدعوي تو برسالت سایر بریت که از
تو بمال و ثروت و عزت و مکنت زیادت باشد ارسال دارد، بحسب عقل و رویت این نوع رسالت مستحسن هیچ امت نیست. دیگر
آنکه اگر تو پیغمبر بودي بایستی که فرشته حضرت عز و جل پیوسته با تو رفیق و عدل بودي که هر چه تو میفرمودي او تصدیق
کلام تو مینمودي و ما خلقان همگی بدیده عیان مشاهده میکردمی، چون ملکی با تو نیست ظاهر آنست که پیغمبر نباشی، چه اگر
حضرت داور براي ما پیغمبر ارسال میگردانید یقین که از جنس غیر بشر از فرشتگان معتبر بجهت پیغمبري ما مرسل میگردانید نه مثل
تو بشر را، و هر گاه تو پیغمبر نباشی و از تو بعضی چیزهاي خلاف ظاهر بین و ظاهر گردد پس تو ساحر ماهر باشی. چون عبد اللَّه
بن ابی امیۀ المخزومی کلام بینظام خود باین مقام رسانید حضرت نبی المحمود فرمود که فلان هیچ چیز از سخنان بیتمییز تو باقی
ماند؟ گفت: بلی، اگر خداي تعالی از جنس بشر پیغمبر براي ما بشر میفرستاد بایست که پیغمبر بسیار بسیار اعز و اجل بلکه از ما و
تو متمولتر بسایر بشر مبعوث و مرسل ص: 75 میگردانید، چرا این قرآنی که زعم تو آنست که ایزد متعال آن را بتو
ارسال و انزال نمود و تو را بدان وسیله بشرف نبوت و رسالت معزز فرمود آن را بیکی از این دو مرد بزرگ که در این دو ده
میباشند انزال و ارسال ننمود، یکی ولید بن مغیره که متوطن مکه معظمه است و دیگري عروة بن مسعود که در طایف ساکن است،
چه در ثروت و مال و در رتبه جاه و جلال الحال در مکه و مدینه بلکه در سایر بلاد و محال وجود مثل این دو مرد با اقبال ممتنع و
محال است، زیرا که هر یک از ایشان اگر اراده کنند چند سال تمامی سکنه بادیه بلکه همگی متوطنین این دو شهر معظم مکه
معظمه و مدینه مکرمه و سایر محال را بملک و مال غنی و بیمثال گردانند و فقیر و مسکین و محتاج در این سرزمین نگذارند، و
چون حال فقر وفاقه و مسکنت و عیله تو بر همگنان اظهر من الشمس است پس حضرت ایزد منان این کار عظیم الشأن باهتمام و
شأن شما بچهسان گذارد. حضرت رسول ایزد مهیمن معبود فرمود که اي عبد اللَّه دیگر از سخنان تو چیزي که اراده بیان آن داشته
باشی موجود و باقی ماند؟ گفت: بلی یا محمد، ما ایمان بشما و اوامر و نواهی ملک تعالی نمیآریم تا آنکه زمین مکه که مملو از
احجار صمده و عره محشور از کوههاي صلبه است شکافته چشمههاي انهار عذوبت آثار که بغایت صاف و خوشگوار باشد ظاهر
گردانی، چه حفر اراضی این دیار بواسطه کثرت احضار بغایت صعب و دشوار است و چون ما و سایر برایا محتاج بآبهاي روان
بجهت تحصیل قوت و باقی ضروریات در این جهانیم باید که شما نهایت سعی و اهتمام خود را در باب انصرام جریان انهار مبذول
گردانی تا جمیع خلایق بآسانی زندگانی کنند و بشرف اسلام و ایمان درآیند و عبادت و بندگی حضرت حق سبحانه و تعالی و
اطاعت بر طبق خواهش شما نمایند تا آنکه شما را باغ گرمستانی تابستانی نخلستانی بودي که ما و کافه برایا از آن نخل و اعناب
پیوسته ص: 76 تفکه و اطعام خود و اصحاب در هر باب در جمیع محل و مآب مینمودیم؛ بلکه مترددین اکناف و
اطراف نیز از فواکه این جنت از فواضل احسان و انعام خالق بیمنت متفکه میشدند و در عقب آن باغ آبهاي صافی جاري بودي تا
صفحه 45 از 175
همگی از آن حظ وافر و بهره لا کلام مییافتند و آن آب وسیله آبروي دعوي شما من کل الابواب میگردید. یا آنکه مدعاي شما
آسمان بر سر ما ساقط گشتی چنانچه زعم شما یا محمد آنست که اگر تیرگی بلا از آسمان بر ما طاهر و عیان گردد هر آینه ما آن
را بچیزي دیگر حمل نموده آن را ابر سیاه سوخته بیآب میدانیم بلکه آن را نوعی از عذاب شناسیم امید است که ما قائل بحقیقت
این کلام شویم. یا آنکه تو اي محمد با خداي خود و ملائکه بمقابله ما بیائید شاید که بوسیله تقابل ایزد علام و ملائکه کرام ما
بوساطت استفهام و استعلام بر حقایق دین و آئین تو بالتمام اطلاع و اعلام یابیم. یا آنکه با شما زخارف دنیا که عبارت از مال باشد
میبود و تو ما و سایر برایا را باعطاي آن غنی و بینیاز میگردانیدي. مع هذا امید است که ما همچنان طاغی از فرمان شما باشیم چه از
شما مکرر استماع نمودیم که انسان بوسیله کثرت مال و استغناء ابغی و اطغی گردد و هرگز پیرامون طریق هدایت و اهتدا نگردد. اي
محمد اگر تو صعود و عروج بآسمان که اصعب اشغال و اتعب اعمال است نمائی و ما را باطاعت شما و عبادت و بندگی ایزد تعالی
امر فرمائی هرگز مطیع حکم خدا و متابعت شما ننمائیم تا آنکه از سماوات العلی کتاب علی حده بنام ما باین مضمون که این کتاب
از نزد خداي تعالی عزیز حکیم دانا بسوي عبد اللَّه بن ابی امیۀ المخزومی با سایر رفقا که در طریق و رستگار امر ما مصر و مستمرند
منزلست باید که او تبعه با کمال صدق و ادب میل بدین و مذهب محمد بن عبد اللَّه بن عبد المطلب که اشرف دودمان لؤي بن
غالب است نموده پاي اخلاص پیش گذاشته طریق حق و دین مهیمن خالق را ص: 77 از روي صدق برداشته اسلام
و ایمان بمحمد که پیغمبر قادر سبحان و برگزیده ایشان است آرند و شیوه تمرد و استنکاف و طریقه عداوت و اعتساف بگذارند و
اصلا بمخالفت امر و حکم ایزد داور پاي نسپارند. مع هذا بعد از آنکه تو اي محمد جمیع ملتمسات و تمامی مدعیات ما را بانجام و
انصرام مقرون گردانی معلوم نیست که ما بوسیله بعضی و عدوان اطاعت و فرمان تو نمائیم و ایمان بتو آریم، بلکه اگر ما را نیز در
طریق عروج و صعود آسمان رفیق خویش نموده ابواب آن را مفتوح ساخته ما را مرتفع بآن محال و داخل طبقات آسمان ایزد لا
یزال گردانی هر آینه سخن ما آنست که تو اي محمد چشم ما را بوسیله سحر بستی و دل ما را نیز از همه مدعیات گسستی تا آنکه
ما ملت و دین ترا مذهب و آئین خود نموده تابع سحر تو گردیم، و این در پیش ما رؤساي قریش صاحب مال و جاه بیشبهه و
احتمال ممتنع و محال است. در این حال رسول ایزد متعال روي توجه و اقبال به آن مضل تیره مآل آورده فرمود که آیا دیگر تو را
سخنان بیبنیان خلجان خاطر باشد که اراده بیان آن نمائی؟ عبد اللَّه گمراه گفت که یا محمد این همه کلام از روي لجاج و ابرام
بجهت احتجاج و الزام تو آوردم بلاغ کافی و اسکات وافی تو نیست آنچه ما را در باطن و ظاهر در خاطر و ضمایر مظهر و مضمر
بود ناطقه بیان ما عیان نمود شما را در باب جواب ما آنچه ظاهر و هویدا باشد بفرماي و ما را انتظار مفرماي، و اگر حجت و برهان
واضح و عیان مؤسس داري با کمال فصاحت و بلاغت نفس همه آنچه ما از شما سؤال از روي بحث و جدال کردیم براي ما بیان
نمائی. بعد از آن حضرت سید الانس و الجان سر بسوي آسمان کرده گفت: بار- خدایا چون سامع جمیع اصوات و دانائی معلومات
توئی استماع کلام ربانی نظام این مرده انام نمائی که چه میگویند و راه مخالفت حکم و امر تو را بدلائل ناتمام بچه الاحتجاج،
ج 1، ص: 78 نوع میپویند.
[«. ما لهذا الرسول یأکل الطعام » [تفسیر آیه
چون حضرت شفیع العصات این مناجات بحضرت قاضی الحاجات نمود در آن هنگام [«. ما لهذا الرسول یأکل الطعام » [تفسیر آیه
حضرت واحد علام بانزال و ارسال این آیات صدق سمات نبی الاکرام را بر جمیع مقالات فاسده آن لئام اعلام نمود، چنانچه در
وَ قالُوا ما لِهذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعامَ وَ یَمْشِی فِی الْأَسْواقِ لَوْ لا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیراً* أَوْ یُلْقی » : کتاب لازم الاحترام فرمود
تفسیر آیه وافی هدایه چنانچه سابقا سمت تحریر .«1» « إِلَیْهِ کَنْزٌ أَوْ تَکُونُ لَهُ جَنَّۀٌ یَأْکُلُ مِنْها وَ قالَ الظَّالِمُونَ إِنْ تَتَّبِعُونَ إِلَّا رَجُلًا مَسْحُوراً
صفحه 46 از 175
یافت آنست که یا محمد اگر عبد اللَّه بن ابی امیۀ المخزومی و باقی تبعه او مثل ابو جهل و ابو البحتري پسران هشام و ولید و عاص
بن وائل السهمی بتو از روي تعیر و سرزنش سخنان گویند و خاطر مبارك تو را آزرده گردانند مثل آنکه گویند که محمد چون
بطریق ما بأکل طعام و تردد اسواق بجهت تنظیم مهام و سرانجام مرام مینماید بنا بر این رتبه نبوت و رسالت را نمیشاید، یا آنکه
گویند اگر محمد پیغمبر میبود بایست که فرشته با او بواسطه تصدیق نبوت و شهادت رسالتش میبود چون ملک شاهد مصداق ندارد
لهذا کسی بر نبوتش اقرار نیارد، یا آنکه اگر محمد گنج و مال از عنایت ایزد متعال میداشت که صرف خود و محتاجان مینمودي
آن نیز فی الجمله دلیل نبوت و عزتش بودي. چون حضرت واهب بیچون او را بغنا و ثروت مال ممنون نگردانید و از سایر اغنیا مفخر
و سرفراز ننمود بیقین حضرت رب العالمین بنبوت او را مبعوث نفرمود. یا آنکه اگر محمد را جنات و بساتین در این ولایت و
سرزمین بود که خود و سایر الناس باکل فواکه و اثمار آن استیناس با یک دیگر میگرفتند شاید بدان وسیله جمعی اختیار دین و
آئین او میکردند و جماعت ظالمان اهل عدوان میگفتند که چون حال محمد ص: 79 بر منوال امانی و آمال ما
مصروف و معطوف نیست اگر کسی تابع او گردد البته آن کس تابع مسحور که بجادوي فریفته شده گردید. و گاه بمزخرفات دیگر
خاطر عاطر سید البشر را ملول و مکدر میداشتند، مثل آنکه میگفتند که اگر محمد بآسمان صعود و عروج نماید یا ما را بهمراه خود
بآسمانها برد و در جمیع سماوات سبعه بگرداند تا آنکه کتاب جداگانه از حضرت کریم یگانه براي ما نیارد باید که چشمداشت
اطاعت و انقیاد از ما بردارد. چون مخزن دل آن بلبل گلستان نبوت عز و جل بواسطه استماع سخنان بیبنیان لا طائل آن کفره لئام از
ازل بغایت الغایه محزون و نالان و متألم و حیران گردید حضرت قادر منان خاطر عاطر آن سید انس و جان را بارسال و انزال این
یعنی اي محمد نظر از روي خرد و .«1» « انْظُرْ کَیْفَ ضَرَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَضَلُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا » آیات مبتهج و شادمان گردانید که
تدبر بجانب آن قوم ابتر نماي که چون براي شما مثلها زدند و بدان وسیله گمراه و دور از حضرت اله شدند و این جمع ضلیل
بواسطه قساوت قلب علیل خود میگفتند که محمد ساحر و کاهن و جادو و شاعر است، دیگر از مثلهاي بد چیزي باقی نگذاشتند که
نسبت بذات عدیم المثال تو ندادند، پس از این استطاعت راه دیگر براي مثل زدن ندارند. ایضا مرة بعد اخري بواسطه مزید تسلی
تَبارَكَ الَّذِي إِنْ شاءَ جَعَلَ لَکَ خَیْراً مِنْ ذلِکَ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ » دل نبی علیه صلوات الرب العلی حضرت ملک تعالی فرمود که
تفسیر این آیه وافی هدایه آنکه اي برگزیده رب غفور باید که خاطر فیض مقاطر خود .«2» « تَحْتِهَا الْأَنْهارُ وَ یَجْعَلْ لَکَ قُصُوراً
مشعوف و مسرور داري و اصلا خود را بوسیله خرافات آن طایفه بیسر و پا محزون ص: 80 نداري و غبار ملال بر
اذیال دل دریا مثال مملو از لال؟؟؟ علم و افضال خود را بوسیله خرافات اي بحار معرفت و کمال راه ندهی که حضرت ذو الجلال
قادر عالم بجمیع امانی و آمال همه اهل عالم است اگر از ارادت کامله و قدرت شامله خود نخواهد براي شما منازل خیر محافل که
بسیار بسیار از آنچه بخاطر و ضمایر طوایف بشر مخطور و مضمر گردد از جنات و بساتین و باغات مشتمل بر ریاحین که هر قطعه از
قطعات آن جنات دلگشا بوسیله طیب هوا و عذوبت ماء؟؟؟ و بسیاري شکوفه الوان چون حسن نیکوان روحافزا و هر نهال بیهمالش
مانند ساعد سیمبران دلربا سنگریزههاي اراضیش همگی جواهر و لآلی آبدار ابواب حیطان و جدارش مرصع بترصیع لعل و یاقوت
بیشمار که خیط شعاع بصر اولو الابصار از کثرت تتابع و تلامع انوارش از مطالعه لمعان آن پاي بر جدار بلکه در حدیقه بصر معطل
و بیکار مانده و شاهد آن رضوان مثال و حوران در انتظار مقدم حضور ذات فایض النور رسول رب غفور باکمال شوق و سرور بر
شرف غرف دور و قصور با کمال غنج و دلال و عشوههاي دلپسند نمونه خال رخسار صاحب جمال بتماشاي صنایع و بدایع حضرت
ذو الجلال بتمادي و توالی ایام و احوال بالغدو و الآصال مترقب حضور قدوم فیض لزوم و مترصد طلعت جمال بنوید ادراك وصال
مستمال باشند. اي عزیز حیاض ریاضش از آب حیات مالامال انهار بحار مثالش مملو از آب زلال بل عیون مشحون بشراب طهور و
زنجبیل و عسل مصفی و ماءٍ غَیْرِ آسِنٍ و سلسبیل براي متعطشان فیافی قیامت پیروان ملت و متابعان امت تو مبذول و سبیل است، بلکه
بجهت تسکین التهاب نوایر شوق جمیع مشتاقان لقاي ایزد جلیل قطره از رشحات سحاب رحمت احدیت کافی و کفیل است. سبحان
صفحه 47 از 175
اللَّه، عجب عجب حدایقی که بوسیله امید سکنی و توطن نبی الخالق رشک سوز رحمت احدیت سایر حدایق انبیا و رسل صاحب
حقایق گشته تعریف توصیفش از حیز امکان و قدرت بشر گذشته، زیرا که ادراك و افهام ارباب حدایق و اصحاب دقائق را قدرت
سزاوار و لایق بیان نهال رشایق و نخلهاي فایق آن حدایق ص: 81 نیست فکیف جرأت طابق موافق بیان سایر
مضافات و لواحق نمایند یا ورق از اوراق کتاب جمال آن گشایند. چنین مکان و بستان بجهت تو اي سید رسولان معین گردانند. و
یعنی .«1» « فَلَعَلَّکَ تارِكٌ بَعْضَ ما یُوحی إِلَیْکَ وَ ضائِقٌ بِهِ صَدْرُكَ » ایضا بواسطه تسلیه دل آن نبی عز و جل میفرماید که یا محمد
اي محمد برگزیده احد صمد امید است که اگر بعضی سخنان ناملایم بسمع شریف تو اي سید عرب و عجم رسید و دل نازنین تو
بآن وسیله و خاطر عاطر ملول و حزین گردد باید که آنها را از خاطر فیض مقاطر محو نمائی و اصلا آنها را بضمایر و خواطر خود
ذخیره ننمائی. بر ضمایر صافیه عارفان نکات و معانی و بر خواطر زاکیه سالکان راه نجات و امانی واضح و عیان و روشن و درخشان
در هنگام خطاب عز و جل بسید الرسل اظهار کمال شفقت و محبت و نهایت احسان و مودت است نسبت « لعل » است که ارسال لفظ
وَ قالُوا لَوْ لا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ وَ لَوْ أَنْزَلْنا مَلَکاً لَقُضِ یَ الْأَمْرُ ثُمَّ لا » بسید البریه. و ایضا حضرت واحد اعلام نبی الاکرام میفرماید که
یعنی کافران گفتند که چرا براي محمد فرشته که بر طبق نبوتش .«2» یُنْظَرُونَ وَ لَوْ جَعَلْناهُ مَلَکاً لَجَعَلْناهُ رَجُلًا وَ لَلَبَسْنا عَلَیْهِمْ ما یَلْبِسُونَ
گواهی دهد خداي تعالی نفرستاد، ایزد تعالی میگوید که اگر فرشته میفرستادیم هر آینه حکم و امر ما جاري میشد و قوم هلاك
میشدند. چنانچه قوم ثمود و عاد هلاك شدند و این جماعت را بیک چشم زدن مهلت نمیدادند و اگر ما فرشته میفرستادیم او را
بصورت مردي میکردیم، چنانچه جبرئیل بصورت ص: 82 دحیه کلبی میشد، زیرا که بشر را قدرت دیدن فرشته
نیست الا جمعی را که مؤید باشند بنفوس قدسیه؛ و چون فرشته بصورت بشر گردد هر آینه ما میپوشانیدیم بر آن کافران بارسال
فرشته آنچه در سابق بآنها پوشانیده بود، چنان که پیشتر میگفتند محمد بشر است و پیغمبري را درخور نیست الحال نیز در حق فرشته
که بصورت بشر بود میگویند که او بشر است پیغمبري را نمیشاید.
[پاسخ حضرت پیغمبر به گفتههاي عبد الله مخزومی]
اشاره
[پاسخ حضرت پیغمبر به گفتههاي عبد الله مخزومی] پس از آن حضرت نبی ایزد وهاب شروع در جواب آن عبد اللَّه گمراه نموده
فرمود که آنچه تو مذکور کردي که من بأکل طعام و بتردد اسواق بجهت انجام مهام بطریق شما و سایر انام در جمیع ایام شهور و
اعوام اشتغال دارم در آن خلافی نیست، اما اینکه زعم و گمان شما و کفره سایر برایا چنان است که بجهت ارتکاب امثال این فعل
مباح جایز و روا نیست که من رسول حضرت فالِقُ الْإِصْ باحِ باشم این خلاف واقع است؛ زیرا که از روي خرد و دانستگی علم و
بوساطت عقل و آراستگی فهم اعتراض بکم و کیف بحضرت عزیز اللطیف عین وزر و حیفست و بلکه هیچ آفریده را جرأت این
کار جایز و سزاوار نیست، چه اختیار در امر و کار با حضرت قادر مختار است آنچه خواهد بعمل آورد و هر چه اراده نماید حکم
فرماید و ایجاد امثال این فعل از حضرت معبود محمود است؛ باید که دیده بصیرت از روي فراست و رویت بگشائی و نظر اعتبار
بسوانح تقضی حال اهل روزگار نمائی که حضرت غنی کبیر بعضی را غنی و بعضی را فقیر و جمعی را عزیز و گروهی را ذلیل و
طایفهاي را صحیح و برخی را سقیم و بعضی را شریف و فرقهاي را وضیع گرداند. الحال چون حضرت بیچون رحیم و شفیق است
بیقین و تحقیق نسبت کمال هر کس ما ینبغی و یلیق بعمل آورد، و همه این طوایف انام باکل طعام و سعی انجام مهام مستدام
مشتغلند؛ فقرا را جایز و روا نیست که باغنیا گویند که چرا ما را فقیر و شما را غنی گردانید یا ما را وضیع و شما را شریف یا آنکه ما
را زمین گیر و شما را صحیح و قوي ص: 83 نمود، تعییر و سرزنش روا نیست. و نیز اذلاء را ادعا باعزه نرسد که
صفحه 48 از 175
گویند چرا ما را ذلیل و شما را عزیز گردانید، یا جمعی بحسب ضرورت کریه منظر باشند بجمعی که صبیح الوجوه و صاحب جمال
باشند گویند که چرا ایزد متعال ما را بدین مثال قبیح الوجه و شما را صاحب حسن و جمال ایجاد نمود امثال این سخنان بیبنیان از
عاقل نکتهدان غیر مستحسن واضح و عیان است، و اگر عیاذا باللَّه جمعی سخنان چنین بحضرت ارحم الراحمین گویند بیقین آن
ملاعین معترضین برب العالمین و منازعین در احکام و اوامر و نواهی شریعت و دین کافران بیدینند و بیشبهه حضرت اکرم
الاکرمین جواب آن جمع مفسدین چنین دهند که من مالک و خافض و رافع و مغنی و مفقر و مذل و مصحح و مسقم و معزم، یعنی
صاحب ملک فراوان و پستکننده گردن کشان و بلند گرداننده درویشان مطیعان و غنی گرداننده فقیران و فقیرکننده مال داران و
ذلیلکننده عزیزان و صحت و شفا دهنده بیماران و بیمارکننده تندرستان و عزیزکننده ذلیلان مؤمنانم، پس شما بندگان ذلیل و
خفیض و فقیر و محتاج و مریض و مسکین و مزمن حضرت مهیمنید، شما را بغیر تسلیم امر و انقیاد حکم من که احکم الحاکمین و
خالق الخلائق اجمعینم تعدي و تمرد روا نیست. اگر بعد از استماع قول من تسلیم امر من و انقیاد حکم نموده اطاعت و متابعت
نمائید بندگان مؤمن و پسندیدههاي منید، و اگر با انکار و تمرد و رستگار که شیوه و شعار شیطان نابکار و تبعه اشرار اوست فرمائید
بیقین منخرط در سلک کافرین و مرتبط بربقه هالکین مبغضین در یوم الدین گشته در اسفل السافلین بعقوبات گوناگون حضرت
بیچون گرفتار و پایدار خواهید بود. چون نبی حضرت معبود کلام صدق انتظام باین مقام ختم نمود شروع در تلاوت این آیت کلام
یعنی اي محمد و اي ستوده « قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ » عظیم الشأن که ایزد منان در شان عالیشان ایشان انزال و عیان نموده فرمود که
حضرت ایزد صمد بگوي بآن جمع ص: 84 لئام که من اگر چه در اکل طعام و تردد اسواق بجهت تنظیم مهام مثل
شما بشرم؛ لیکن بواسطه مزید مرحمت و کمال شفقت حضرت عزت به رتبه نبوت و رسالت سزاوار و درخورم، چنانچه فرمود که
یعنی اي محمد تو بآن جماعت بگوي که اگر چه من در بشریت و بندگی احدیت با شما شریک ،« یُوحی إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ »
و سهیم بلکه فقیر و مسکینم، لیکن حضرت ایزد کریم مرا باعطاي رتبه نبوت و احسان درجه رسالت مخصوص و عظیم گردانید نه
آنکه شما میخواهید یعنی ولید بن مغیره مکی و عروة بن مسعود طایفی را، و این تخصیص من بمنصب جلیل الرتبه نبوت مثل
تخصیص بعضی بشر بغنا و ثروت و برخی تندرستی و صحت و بعضی بحسن صورت است که کریم معبود جمعی دیگر را باین
صفات محموده مستسعد ننمود. پس شما را انکار من در اختصاص رتبه نبوت نباید نمود چه این اعتراض در هیچ ملت و مذهب با
حضرت معبود مستحسن و محمود نیست. و اما آنچه تو اي عبد اللَّه بیراه گفتی که پادشاه روم و پادشاه فرس اگر از روي علم و
تفرس ایلچی و رسول بنزد کسی فرستند البته باید که آن کس کثیر المال و عظیم الحال و صاحب قصور عالیه و دور متعالیه و
سراپردههاي دلگشا و خیام و مالک عبید و وصایف و خدام باشد و حضرت رب العالمین که باعتقاد همه مخلوقین فوق این جماعت
و خالق و موجد امم سالفه و این امت است چون راضی بارسال رسول چنین فقیر و مسکین بنزد سکنه روي زمین شود. اي عبد اللَّه
بدان و آگاه باش که تدبیر و حکم امور و تنظیم همگی مأمور بحضرت رب غفور است، انصراف کار و اشغال بر وفق ظن و گمان
امانی و آمال و باقتراح خاطر بیاقبال تو نمیرساند هر چه تمشیت و تقدیر حضرت صمدیت بدان تعلق گیرد همان از حیز عدم
صورت وجود نمود پذیرد و باین نوع ایجاد موجود از حضرت معبود محمود است. ص: 85 اي عبد اللَّه بدان و آگاه
باش که انزال و ارسال انبیاء و رسولان از حضرت ایزد منان بکافه انس و جان محض بواسطه اعلام و اعلان انسان است بحقایق دین
و ارکان و دلالت و خواندن خلقان است بحضرت قادر سبحان، باید که رسول ایزد مقدس با کمال توجه نفس اقدس خود تأکید هر
کس بجهت بندگی حضرت تبارك و تقدس در تمامی ساعات لیل و نهار پیوسته مشتغل و در کار باشند و لمحهاي از عبادت رب
العزت یا بهدایت امت مشغول بوده بیکار نباشند، بناء علیه اگر رسول ایزد اکبر صاحب سراها و قصرهاي بیمر باشد و گاهی باشتغال
مشتهیات یا باستعمال مستلذات و مباحات دیگر در آن محال محتجب و مختفی گردد یقین عبید و خدم و حجاب و حشم از نظر
مردم او را محجوب و مستور گردانند؛ در آن هنگام اکثر طوایف انام خصوصا مستفیدین شرایع دین و مستبصرین احکام مذهب و
صفحه 49 از 175
آئین از شرف استفاده محروم و مأیوس مانند. پس علت غائی بعثت و رسالت بیفایده و ضایع و امور و احکام مستبطئ و امر و انتظام
را جمع گردد و از ارسال رسول نفع معتد به متصور نگردد. چنانچه مرئی و مبصر همه شماست که اگر پادشاه وقت محتجب و
گوشهگیر شود همگی برنا و پیر و صغیر و کبیر از او تنفیر نمایند و بوسیله آن در اکثر محال و مکان فساد و فضایح و افساد و قبایح
ظاهر و سانح گردد که اصلا هیچ احدي از افراد خلقان را اطلاع بر آن نباشد و از وقوع هیجان آن حال و اختلال بسیار در اوضاع و
اطوار سکنه آن دیار بین و آشکار گردد که قطع و فصل آن میسر اکثر خلقان نگردد. اي عبد اللَّه حضرت کریم لا یزال مرا بغیر
ملک و مال بواسطه آن ارسال نمود تا قدرت و اجلال و قوت اقبال خود را در باب اعانت من بشما بشناساند و شما را بر این معنی
آگاه گرداند که حضرت مقدس خود بذات اقدس ناصر و حفیظ و فریادرس رسول خویش است و هر چند همه کس از او در غصه
و بمرض ضیق النفس گرفتار و بزندان رشک و حسد محتبس باشند بیقین هیچ کس قادر بر قتل آن نبی مؤسس نیست، الاحتجاج،
ج 1، ص: 86 بلکه قدرت بر منع آن حضرت از نبوت و تبلیغ رسالتش نیز ندارد و اظهار این نوع قدرت و مرحمت از حضرت عز و
جل نسبت بسید الرسل در بروز و قدرت اظهر و اتم بر ثبوت عجز شما بر واقع آن صاحب رسالت مکمل است. و زود باشد که
حضرت قادر بیمنت مرا بوسیله اعطاي قدرت و شوکت و شما را بجهت عدم فوت مخاصمت و مقاومت بر شما مظفر و مستولی
گرداند و ما شما را بسبب قتل و سختگیري و غارت و نهب اموال و اسیري تابع خود گردانیم و بر بلاد و امصار و شهر و دیار شما و
ما و تبعه اهل ایمان مستولی و فرمانروا گردیم و بر جمیع خویش و اقربا و سایر نزدیکان شما بلکه نزدیکان جمعی که با شما موافقت
در مخالفت ما در دین و آئین نمودند نیز مستولی بنوعی گرداند که هر چه در باب ایذا و استهزاي شما اراده نمایند قادر باشند و
شما با سایر تبعه در کمال ذلت و خواري بلکه در غایت هوان و سوگواري باشید.
[پیغمبر باید از جنس بشر باشد]
[پیغمبر باید از جنس بشر باشد] اما آنچه اي عبد اللَّه گفتی که تو اي محمد اگر پیغمبر و برگزیده و مبعوث ایزد داور بودي بایستی
که با تو فرشته مصدق شاهد صادق بودي که در سرّا و ضرّا و شدت و رخا در همه مکان و مأوي رفیق و همراه شما میبودي و تا هر
چه شما تبلیغ آن فرمودي آن فرشته تصدیق شما و شهادت بر آن نمودي و ما او را بدیده عیان مشاهده کردمی بلکه چنین میگفتند
که اگر حضرت عز و جل براي ما پیغمبري مرسل میگردانید بایست که آن فرشته مقرب حضرت واحد اکبر باشد نه مثل شما بشر.
اي عبد اللَّه بدان و آگاه باش که قوت بصر و درك شما مشاهده و درك ملک ملک تعالی نمیتواند نمود زیرا که فرشته ایزد تعالی
از جنس هواست که آن را عیان ظاهر و پیدا نیست، یعنی چنانچه هوا مرئی کافه برایا نمیشود فرشته نیز مرئی و ممیز نگردد و اگر
بعد از تبدیل صورت فرشته بصورت بشر حضرت داور نور بصر شما را بیشتر میگردانید بحدي که فرشته را بچشم سر بنظر
میآوردید هر آینه شما را مراجعت ص: 87 بهمان قول بیشتر بود چنان که در سابق میگفتند که محمد از جنس
بشر است و رتبه نبوت و درجه رسالت را بواسطه بشریت سزاوار درخور نیست فرشته را نیز بهمین تهمت بشریت متهم گردانیده منع
و نفی نبوت او نیز میکردید که هرگز اقرار برسالتش نمیکردید، زیرا که هر گاه قادر عالم فرشتهاي به پیغمبري بنی آدم مبعوث و
مرسل گرداند بر حضرت عز و جل واجب و لازم است که آن فرشته را بصورت بشر بین و ظاهر گرداند، چه الفت و التیام جنس هر
هر چیزي الفت تمام بجنس خود پیدا کند، در آن هنگام « الجنس الی جنسه یمیل » چیزي بجنس خود بیشتر است، و چون بمضمون
فهم مقالات و مرام و درك مکالمات و کلام او نمائید بلکه معرفت بمراد و خطاب او در هر باب بیشتر فرمائید. و اگر پیغمبر جنس
بشر براي شما مقرر نشود پس شما چگونه تصدیق فرشته در باب خطاب شما بامر صواب که مستوجب ثواب بود توانید کرد یا تمیز
ناصواب از صواب توانید نمود یا توانید گفت که آنچه این ملک مرسل بادعاي خود از حضرت عز و جل گوید حق و صدق است.
بناء علیه ارسال پیغمبر بشر بجهت بشر از حضرت ایزد داور بغایت الغایت از ارسال ملک پیغمبري بشر احسن و اخیر و بحسب عقل و
صفحه 50 از 175
فکر اتم و درخور باشد. و بوسیله همین خالق اکبر پیغمبر بشر بواسطه شما بشر مرسل و مقرر نمود و معجزات که عبارت از اظهار
خوارق عاداتست ظاهر فرمود بنوعی که در طبایع و قدرت جمیع بشر دیگر اظهار مثل آن معجزه بحسب ظاهر میسر نباشد. پس شما
آنچه مضمرات و مکنونات دل شما بود عالم و دانا شدید و بر عجز خود از اظهار معجزات که از دست آن رسول مجتبی ظاهر و
هویدا شد مطلع گشتید. فی الحقیقه این مقدمه شاهد و بین و گواه صادق روشن بر نبوت رسول حضرت مهیمن است و اگر ایزد
تعالی فرشته به پیغمبري شما ارسال مینمود و باید که از دست آن ص: 88 فرشته پیغمبر حضرت داور معجزه بجهت
تصدیق رسالت و نبوتش ظاهر میفرمود که هیچ احدي از بشر مثل آن معجزه ظاهر نتوانستندي نمود یقین معجزه این فرشته پیغمبر در
مرتبه عاجز گردانیدن غیر پیغمبر از طوایف بشر مثل معجزه پیغمبر بشر نیست، زیرا که معجزه که از آن فرشته پیغمبر ظاهر گشته
ظهور آن معجزه از طبایع سایر اجناس آن فرشته پیغمبر از ملایکه دیگر ممتنع و محال نیست، و چون ملائکه دیگر مثل آن معجزه
ظاهر توانند کرد پس آن معجزه نباشد. آیا شما نمیبینید که هر گاه جمیع اجناس طیور شریک باشند اگر مرغی از آن متفقۀ الاجناس
مختلفۀ الانواع بطیران آید از براي سایر طیور یعنی خارق عادت نتوان گفت، زیرا که همه اجناس طیور در طیران یکسانند، بلکه در
اکثر زبان همعنان. پس طیران مرغ خاص را بجهت سایر ایشان معجزه گفتن نتوان، بخلاف آنکه اگر یکی از انسان طیران نماید آن
طیران بیشبهه و گمان بواسطه سایر انسان غیر قادر بر آن معجزه ظاهر و عیان باشد و یقین هر که از انسان که طیران نماید مؤید
بتقویت حضرت عزت و مقوي بمشیت ایزد منان است.
[فضایل حضرت پیغمبر آخر الزمان]
[فضایل حضرت پیغمبر آخر الزمان] بعد از آن رسول حضرت معبود فرمود که اي عبد اللَّه مهیمن عز و جل کار بر شما بغایت آسان
و سهل گردانید بجهت آنکه کسی را که به پیغمبري شما تعیین نمود آنقدر علم و حال و فضل و کمال باو ارزانی داشته که هر
سؤال از روي ابرام و لجاج در دلیل نمایند آن پیغمبر جلیل القدر آن را از روي حجت و الزام و برهان و احتجاج ثابت فرماید و حال
آنکه شما اقتراح و اختیار صعب مینمائید که اصلا حجت در آن باب مستطاب نیست بلکه همه اقوال شما بواسطه عدم دلیل مستقیم
از روي عقل سلیم باطل و غیر مستقیم است. اي عبد اللَّه آنچه فرمودي که تو مرد مسحور و از طریقه شعور مهجوري و آنچه از تو
بحیز ظهور میرسد بدان سبب از روي خرد و کیاست و حدس و فراست دور است. این سخن تو خلاف و ظاهر و انکار امر مشهور
است زیرا که شما بلکه سایر ص: 89 برایا عالم و مطلعید که من از عنایت ایزد مهیمن بر همگی شما بلکه از سایر
خلق اللَّه تعالی در صحت تمیز و عقل از عنایت و مرحمت عز و جل زیادتی دارم، و هر چه بعمل میآورم همه از روي کمال علم و
فراست و غایت فهم و درایت است و همیشه عزیز و مکرم تمام بنی آدم بوده و خواهم بود. آیا شما از صغر سن من تا آنکه مرحله
عمر خود را بچهل سال رسانیدم هرگز مرا خوار یا ذلیل یا دروغگوي یا خائن یا خطاکننده در قول یا سفیه در رأي ملاحظه و
مشاهده کردهاید؟ گفت: نه. حضرت فرمود: آیا شما گمان میبرید که هر مردي در تمامی طول مدت عمر بحول و قوت نفس خود
بدون حول و قوت اقدس معبود معصوم و مقدس میماند، این ممتنع و محال است خصوصا در حق کسی که باعتقاد شما گاه ساحر و
گاه کاهن و گاه بصفات ناپسند دیگر متصف بود، چنان که حضرت واحد علام در آیه کلام لازم الاحترام حقایق ضرب امثال آن
یعنی آنچه در باب امثال ناپسند که .« کَیْفَ ضَ رَبُوا لَکَ الْأَمْثالَ فَ َ ض لُّوا فَلا یَسْتَطِیعُونَ سَبِیلًا » کفره لئام را به نبی الاکرام اعلام نمود که
بخاطر نژند آن جمع ضال میرسید در حق رسول ایزد متعال تقصیر و تقاعد در آن مقال نکردند و بدان وسیله مضل ضال نشدند، من
بعد ایشان را استطاعت سبیل دیگر زیاده از دعاوي کذب فحاوي باطله که سابقا طریق بطلان و ابطال اقوال آن جهال بوضوح و
ظهور رسید نیست چنانچه پیشتر مذکور شد.
[نیامدن آیات بر بزرگان عرب مکه و طائف]
صفحه 51 از 175
[نیامدن آیات بر بزرگان عرب مکه و طائف] اي عبد اللَّه آنچه گفتی که چرا این مرقومه مختومه سبحانی و منزله مکرمه آسمانی
بولید بن مغیره مکی و عروة بن مسعود الطائفی نازل و مرسل نشد که در مال و منال از اقران و امثال ممتاز و بیمثالند، بدان که مال
دنیا چنانچه در نزد تو عظیم و با ص: 90 کمال اعتبار است در نزد حضرت واحد مختار هیچ نوع تعظیم و اعتبار
ندارد، چه اگر دنیا و ما فیها در پیش حضرت ملک تعالی معتدل بجناح پشه میبود و بدان مقدار وزن و اعتبار میداشت حضرت
آفریدگار کفار اشرار و مخالف فجار را بسقی شربت آب ایثار نمیکرد، قسمت مال ایزد متعال بدست امانی و آمال تو نیست بلکه
واهب بیمنت از روي مرحمت مال خود را بهر احدي به مرتبت او قسمت نماید و هر چه اراده و مشیت احدیت بر آن متعلق گردد
نسبت بحال خلقان بحیز ظهور و عیان رساند. اي عبد اللَّه چنان که تو بواسطه تلف مال در کمال قلق و اختلال و در غایت خوف و
بد حال میگردي نیز حضرت بیمثال را از خداي تعالی بجهت مال و حال نیست بلکه او را نظر برتبه فضل و کمال معرفت ایزد ذو
الجلال است یا آنکه ایزد متعال محفوف بمال و حال را معزز و با اقبال نمیداند، چنانچه تو اي عبد اللَّه آن مرد صاحب مال و حال را
لایق اعظام مراتب عزت حضرت ذو الجلال میدانی. پس بنا بر این او را تعریف بنبوت میکنی و میگوئی که او لایق رتبه نبوت و
درجه رسالت است. دیگر آنکه حضرت غنی کریم را طمع بمال و حال هیچ احدي نیست تا آنکه او را بغیر اطاعت و متابعت امر و
حکم معزز و با احترام گرداند، اما چون ترا چشم بمال و حال آن مرد است بجهت همین او را مخصوص نبوت میگردانی، و حضرت
بینیاز اي عبد اللَّه هیچ کس را بمحنت آز و هوس نگیرد چنان که کار و شغل تو استعمال این فعل و عمل است، فلهذا تو تقدیم من
لا یستحق التقدیم مینمائی و اصلا تصور قبح تقدیم مفضول بر فاضل نمینمائی، و این وسیله فساد بسیار و موجب عدم اختیار مذهب
و دین حق ممتاز است. اما معامله حضرت عز و جل بر منهج عدل مستقر و مستعمل است، بناء علیه بواسطه افضلیت مراتب دین و
بجهت جلالت ملت و آئین اختیار کسی که افضل و اتقی در طاعت و متابعت و اجدي و اسعی در بندگی و خدمت باشد مینماید و
کسی که در مراتب ص: 91 طریق عبودیت احدیت و اختیار خدمت واحد صمدیت بطیء و کاهل و در اعزاز ملت
و آئین ساهی و غافل بود مهیمن اکبر او را در نظر نیارد و آن را که چنین حال صعب باشد هر چند صاحب مال و حال بود ایزد
متعال نظر بملک و مال او ننماید زیرا که این مال و حال از مزید تفضل واهب ذو الجلال است و هیچ احدي از بندگان واحد واجب
را بر او قدت؟؟؟ و ضربت لا ریب نیست و نرسد که گوید که هر گاه حضرت اله فلان بتفضل ملک و جاه از عبد دیگر ممتاز و
مستثنی گردد باید که ایضا از روي کرم و تفضل او را بشرف رتبه نبوت و درجه رسالت مشرف و مکمل گرداند، زیرا که هیچ
احدي را اکراه حضرت بر خلاف مراد اللَّه تعالی و مدعی و الزام واحد علام بر تفضل و اکرام هر یک از انام جایز و با نظام نیست،
بجهت آنکه تفضل حضرت خالق نسبت بآن در سابق بهمان اعطاء نعم لایق بود نه تفضلات و عطیات دیگر، زیرا که واحد داور هر
بشر را بهر چه سزاوار درخور بود عطا و احسان نمود و هر چه تقاضاي عدل و حکمت او بود معمول فرمود. اي عبد اللَّه نمیبینی که
حضرت غنی اکبر یکی را غنی و کریه منظر و دیگري را فقیر و خوش منظر و ثالث را شریف و فقیر ابتر و رابع را غنی لیک
فرومایهتر گردانید و جمیع انام را واهب علام بیک وتیره و بیک انجام انصرام نگردانید؛ پس غنی را جایز و روا نیست که گوید چرا
واجب تعالی جمال فلان را بمال من اضافه ننمود و مرا باعطا و احسان این دو چیز سرافراز و ممتاز نگردانید، و ایضا صاحب جمال را
رخصت در هیچ حال نیست که اعتراض بحضرت ذو الجلال نماید که چرا واهب بیمثال ملک و مال فلان را بجمال من نفزود و مرا
بآن وسیله غنی و بینیاز ننمود، و همچنین شریف را جایز و مستحسن نیست که گوید چرا علیم دانا مال فلان را اضافه نگردانید
بشرافت من و وضیع را نیز تجویز ننمودند که اعتراض بحضرت خالق الجواهر و الاعراض نماید که چرا حضرت آفریدگار مرا فرو
مایه و خوار اهل روزگار داشته و شرف و اعتبار فلانی را بمن ارزانی نداشته ص: 92 خلاصه سخن آنکه هیچ احدي
از بندگان ایزد مختار را بر حضرت مهیمن غفار اعتراض جایز و سزاوار نیست و لیکن حکم و امر براي ایزد داور است در تقسیم
صفحه 52 از 175
روزي خلایق، واهب خالق نیز مختار است بهر نوع که خواهد جاري میگرداند و هر چه اراده نماید معمول فرماید و او حکیم در
افعال و محمود در اعمال است بالبداهه و الیقین هر نسبت بحال هر یک از مخلوقین عمل کند از روي حکمت و عدالت است، و
چون عالم و داناست و میداند که مناسب بحال بنده کدامست همان را معمول گرداند خواه غنا و ثروت و خواه فقر و مسکنت و
لَوْ لا نُزِّلَ هذَا الْقُرْآنُ عَلی رَجُلٍ مِنَ » خواه مرض و صحت خواه خواري و شرافت. اي عبد اللَّه آن سؤال بیمآل که نمودي که
بنوعی که سابقا تفسیر آن سمت تحریر یافت این جواب باصواب از دلایل و برهان واضح و عیان جواب آنست. اي « الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ
یا محمد آیا این خلایق قسمت رحمت پروردگار مینمایند یا « أَ هُمْ یَقْسِمُونَ رَحْمَتَ رَبِّکَ » عبد اللَّه حضرت ملک تعالی میفرماید
واجب تعالی شأنه میفرماید که تقسیم معیشت در ایام حیاة مستعار دنیا «1» « نَحْنُ قَسَ مْنا بَیْنَهُمْ مَعِیشَ تَهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا » من، بلکه
بسایر برایا از غنی و فقیر و صغیر و کبیر و وضیع و شریف و قوي و نحیف و مریض و صحیح و جمیل و قبیح و کریه و صبیح و بنده
و آزاد و خسته و دلشاد یا محمد ما مینمائیم و هر کسی را بهر چه لایق و سزاوار دانیم عطا فرمائیم، بلکه بعضی از بشر محتاج ببعضی
دیگر در ملک و مال و بعضی را به بعضی محتاج به علم و کمال گردانیم، چنانچه یکی محتاج مال دیگر و آن دیگر محتاج بعلم یا
بسلعه و کالاي ما بخدمت اوست.
[داشتن مال و زر نشانه پیغمبري نیست]
[داشتن مال و زر نشانه پیغمبري نیست] اي عبد اللَّه گاه میبینی که اجل ملوك در جاه و حشم یا اغنی الأغنیاء در ثروت مال و
کثرت خدم محتاج گردند یا فقیر الفقراء به یک نوع از انواع ضروریه مثل آنکه چیزي در پیش آن فقیر باشد که در نزد آن پادشاه
نباشد بلکه در ممالک محروسه او موجود ص: 93 نشود و آن ملک را احتیاج تمام به آن چیز درویش باشد؛ یا آن
که آن پادشاه محتاج بخدمت آن فقیر باشد که پادشاه و سایر خدم و حشم مهیاي آن خدمت نباشند و از چاکران هیچ احدي نتواند
که آن ملک را از خدمت آن فقیر مستغنی گردانند و محتاج آن فقیر نگردانند؛ یا باب از علم و حکمت آن فقیر که پادشاه محتاج
باشد که استفاده از آن فقیر نماید و فقیر نیز محتاج بمال پادشاه است، پس پادشاه محتاج فقیر و فقیر محتاج پادشاه باشد. پادشاه را به
نوعی که سابقا مذکور شد نرسد که گوید چرا ایزد متعال علم و کمال آن فقیر بیمال را بجاه و جلال من جمع ننمود و مرا باعطاي
علم و کمال و جاه و مال صاحب شوکت و اقبال نفرمود و آن فقیر را نیز جایز و سزاوار نیست که گوید چرا واهب اکرم به رأي و
علم و آنچه من متصرف آنم از فنون علوم و حکم علو مال و ملک فلان حاکم را به آن جمع و ضم و مرا ذي خدم و حشم ننمود و
ما را من جمیع الوجوه مستغنی نگردانید. بعد از آن حضرت رسول ایزد منان تلاوت این آیه مبارکه قرآن بر آن طایفه نادان نمود که
تفسیر آیه وافی هدایه آنست .«1» « وَ رَفَعْنا بَعْ َ ض هُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیَتَّخِذَ بَعْضُ هُمْ بَعْضاً سُخْرِیا وَ رَحْمَتُ رَبِّکَ خَیْرٌ مِمَّا یَجْمَعُونَ »
که یا محمد ما رفع درجات بعضی فوق درجات بعض دیگر گردانیدیم و جمیع خلایق را بر یک و تیره و نسق نکردیم، زیرا که ما به
حال همه برایا عالم و واقفیم، هر کسی را به آن چه لایق و بحال او مستحسن و مطابق باشد احسان و اعطا نمائیم تا بعضی را بر
بعضی دیگر تفوق رسد و استهزا و تذلیل کسی که لایق باشد توانند کرد. اما اي محمد رحمت حضرت عزت بسیار بسیار است بهتر
از مال و زخارف دنیا ص: 94 است، زیرا که مال مجتمع از حلال و حرام در دنیا در معرض زوال و فنا و در مآل گاه
باعث وبال بلکه موجب عذاب و نکال است لیکن رحمت لا یزال باقی و بیزوال است. باز آن ستوده حضرت اله رو بسوي آن
تفسیر این آیه مکرمه سابقا مذکور « لَنْ نُؤْمِنَ لَکَ حَتَّی تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ یَنْبُوعاً » گمراه نموده گفت: اي عبد اللَّه آن چه گفتی که
شد، خلاصه کلام آنکه: اي عبد اللَّه آنچه تو مذکور ساختی و بر حضرت رسول اقتراح نمودي و از رأي خود سخنان بیبنیان بسیار
بیان کردي، از آن جمله یکی آنست که گفتی: اي محمد آنچه من از تو سؤال کردم اگر تو جمیع ملتمسات و مدعیات مرا بانجاح
مقرون گردانی هیچ یک آنها برهان نبوت و حجت رسالت تو نمیشود، اگر مطلب تو از این مقالات فاسده و کلمات باطله ایذا
صفحه 53 از 175
کردن یا غمگین ساختن من باشد بدان و آگاه باش که ذات رسول خداي عز و جل ارفع و اجل و اتم و اکمل از آن است که متأذي
و مغموم بجهل جاهلان و متألم و مهموم از کلام جمعی نادان گشته بر ایشان سخنان غیر حجت و برهان بیان کند. و دیگر از آن
جمله تو اي عبد اللَّه مطالبه چیزي نمودي که اگر تو بانجاح مقاصد و مرام خود ممتاز میشدي البته هلاك تو در آن بودي. اي عبد
اللَّه حضرت اللَّه متعال ما انبیا را رحمۀ للعالمین گردانید بر ما لازم است که بر جمیع عالمیان از انس و جان مهربان بوده با غایۀ رطب
اللسان و عذب البیان با خلقان سخنان گوئیم و آنچه براي اهل لجاج و خلاف بیان کنیم برهان و احتجاج باشد و هر چند آنان
بسخنان ملایم ملایم نگردند و پیوسته بلوم لایم یا از استماع کلام جمعی از کفار ناملایم ناملایم باشند ما را مناسب و لایق و جدیر
موافق آنست که ایشان را بنصایح و مواعظ متعظ گردانیده بطریق مستقیم دلالت نموده تا تابع دین قویم گرداند و از منهج سلوك
ص: 95 و تمرد و اعتساف میل بسبیل عدل و انصاف نمایند. و اگر چنانچه محتاج به اظهار خوارق عادات که
عبارت از معجزات است باشد در اسعاف و انجاح آن نیز بذل جهد و سعی خود نمائیم تا ایمان بر ایشان و اطاعت حکم مهیمن
سبحان بحجت و برهان لازم و عیان گردانیم نه آن که سعی و اهتمام در انجام امري که سبب هلاکت شما و سایر برایا در آن باشد
نمائیم. اي عبد اللَّه آنچه تو استدعا و اقتراح آن گردي هلاکت در آن بین و ظاهر است و حضرت رب العالمین ارحم الراحمین
بمصالح احوال بندگان و انجاح امانی و آمال ایشان اعلم است از آن که بنوعی که شما ملتمس امر و چیزي بدون فکر و تمیز
خواهید که اگر وفق اقتراح شما عز و جل عمل نماید همگی را هلاك گردانید. و دیگر از آن جمله یکی استدعاي امر محال است
که وقوع آن جایز و صحیح نباشد تا رسول رب العالمین آن را بتو نشناساند و حقیقت احوال آنها را کما ینبغی و یلیق بتو آگاه
گرداند و قطع معذرتهاي تو نماید و راه مخالفت امر واحد اکبر را بر تو تنک ساخته بحجج اللَّه تعالی و براهین واضحه هویدا بر
اطاعت حضرت عزت تو را ملجأ گرداند تا آنکه میل بطرف حق و تصدیق رسول صادق و بندگی مهیمن مطلق نمایند و اصلا راه
فرار و مقر و محیص انکار تو باقی و پایدار نگذارد. و از آن جمله یکی اعتراف تو اي عبد اللَّه بر معاندت و تمرد از اطاعت حضرت
عزت است، زیرا که اقرار بعدم تقبل حجت ظاهري و عیان و عدم اصغاي دلایل و برهان نمودي، و کسی را که قولش چنین و
اعتقادش این باشد جزا و پاداش عذاب نازل از آسمان یا از زمین یا جحیم اسفل السافلین یا شمشیر اولیاي دین است، بتحقیق و یقین
ترا گریز و ستیز از سه امر این چنین نیست و چون من مأمور بتبلیغ أمر دین بر مخلوقین از جانب رب العالمینم لهذا تو را نیز اعلام و
ص: 96 اي عبد اللَّه آنچه گفتی که ایمان ما صنادید قریش با .« وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ » اطلاع بآن نمودم
سایر تبعه و خویش بتو اي محمد موقوف است بر انفجار اراضی مکه که احجار بسیار و جبال بیشمار دارد باید که حفر آن نموده
عیون بسیار مملو از آب خوشگوار ظاهر گردانی که ما را احتیاج بسیار بانهار است. اي عبد اللَّه تو چون از اراده و خواهش حضرت
بیچون جاهل و غافلی و اصلا تو را من جمیع الابواب اطلاع بر ارادت کامله و قدرت شامله عزیز وهاب نیست التماس آنها مینمائی.
اي عبد اللَّه آیا تو صدق قول مرا در باب دعوي نبوت و ادعاي رسالت موقوف باین میدانی چنانچه من اگر تقدیم و انصرام این امور
مسئوله تو نمایم پیغمبر میشوم؟ گفت: نه یا محمد. حضرت نبی المحمود فرمود: اي عبد اللَّه تو را در زمین طایف باغات بسیار و
بساتین بیشمار است، آیا تو بیشتر از آنکه اراضی آن محال را باصلاح آري و قابل زراعت و عمارت گردانی در آن سرزمین مواضع
فاسده مملو از احجار صخره و جبال صعبه بسیار بود که همه آنها را نقل و تحویل نمودي و آن محال را باین حال که الحال
صلاحیت زراعت و عمارت دارد تبدیل کردي، بلکه در آن مکان چشمههاي فراوان جاري و عیان نمودي؟ گفت: بلی یا محمد.
حضرت رسول فرمود که آیا تو در آن بساتین که بواسطه آن ارتکاب شداید و محن و متحمل آلام بسیار بجهت اصلاح آن
مکمن؟؟؟ شدي نظري در آن داري؟ گفت: بلی یا محمد. آن حضرت فرمود که آیا بوسیله سعی و اهتمام بیغایات که بجهت آن
باغات کردي و آن محل را باین غایت رسانیدي با جمعی دیگر که در آن سرزمین باغات ص: 97 و بساتین دارید
آیا بحسب فهم و عقل تو و آن جماعت بواسطه همین ثروت و استطاعت و تمکن و قدرت پیغمبر حضرت عزت میشوید؟ گفت: نه.
صفحه 54 از 175
حضرت رسول فرمود که پس چنان که آنچنان بجهت شما و باقی یاران دلیل و حجت و برهان نگردد ایضا افعال و اعمال آنچنان
بموجب سؤال شما و سایر یاران حجت و برهان رسول مطیع ایزد منان نشود بلکه دلیل قاطع و برهان ساطع بر نبوت و رسالت او
معجزات واضحه و آیات موضحه است. اي عبد اللَّه این قول بیانجام در باب انفجار اراضی مکه و اظهار عیون و انهار مملو و
محتوي بر میاه خوشگوار از بابت سایر کلام بیانتظام شماست، مثل آنکه گوئی که ما ایمان در وقت و زمانی بتو میآریم که از
جاي خود برخیزي و بایستی یا آنکه مقدار فلان مسافت از فلان مکان یا فلان سرزمین طی نمائی یا آنکه فلان نوع طعام تناول کنی،
این سخنان دخل تام در مطالب و مرام ندارند. اي عبد اللَّه آنچه تو گفتی: یا آنکه تو را اي محمد باغ انگور یا نخلستان معمور بودي
که تو خود از آن تناول مینمودي و اطعام ما و باقی خلق الله نیز میکردي و در اعقاب آن باغات و انهار مملو از آب جاري بودي که
خلایق از آن منتفع میشدي آیا تو را و باقی اصحاب را در طایف این باغات نخل و اعناب از عنایات حضرت ایزد وهاب هست که
شما و جمیع اصحاب بأکل فواکه و اثمار آن مستلذ و کامیاب میگردید و در عقب آن بساتین ذي ثمار انهار بسیار مملو و مشحون
بآبهاي خوشگوار است. گفت: بلی یا محمد. حضرت فرمود که آیا شما و اصحاب هیچ یک بوسیله این سرانجام از انبیاي ایزد علام
میشوید. گفت: نه یا محمد. ص: 98 در آن هنگام حضرت نبی المحمود فرمود که تو اقتراح امر بسیار برسول
حضرت ایزد قهار کردي و از او طلب چیزي بیشمار نمودي که اگر اقدام بر آن مرام نماید اصلا آن افعال و اعمال دلالت بر صدق
مقال آن نبی باخیر و اقبال ندارد، بلکه اگر معاطاة در انجام آن مسئولات بیسرانجام تو نماید هر آینه دلالت تعاطی کذب آن رسول
مختار دارد بجهت آنکه امري که دلیل نبوت و حجت رسالت او نباشد بحیز ظهور رسانید بلکه ارتکاب امثال این اعمال وسیله
خدعه و فریب دادن جمعیت که در دین و عقل ضعیف و قاصر الدرك باشند و شأن عالیشان رسول ایزد منان ارفع و اجل و اسمی و
اکمل از آن است که از او امثال این کار و نشان ظاهر و عیان گردد. اي عبد اللَّه آنچه گفتی که تو راستگوي در دعوي نبوت و امر
رسالت بودي بایستی که آسمان بر سر ما جمعی که تکذیب و انکار تو مینمائیم فرود آید. اي عبد اللَّه سقوط آسمان بر سر شما
موجب هلاکت شما و باقی یاران است، زنهار امثال این کار که مورث هلاکت شما و باقی عشایر بود از ما چشم مدارید زیرا که
رسول رب العالمین بر جمیع مخلوقین ارحم از آنست که وسیله هلاکت و نفرین ایشان شود، اما آنقدر هست که رسول حضرت
مهیمن سبحان حجت و برهان خداوند عالمیان بر تمامی خلقان را بنوعی روشن و عیان گرداند که همگی ایشان مهتدي گشته بربقه
اسلام و ایمان درآیند و حجج و برهان که حضرت قادر منان براي رسول فرستاد بموجب اقتراح و خواهش عباد تنها نفرستاد، زیرا
که عباد بواسطه کثرت امانی و آمال از ارادت حضرت ایزد متعال جهالند و علم تحقیق و اطلاع حقیق بر مصالح و مفاسد کما ینبغی
و یلیق ندارند و ایشان را اقتراح و اختلاف بسیار دراز و هوس و مؤسس گردد، و گاه باشد که دواعی خواهش ایشان بامور متضاده
منتهی گردد که وقوع آن در نزد ارباب عرفان بعلت محالیت آن منقضی از حیز امکان باشد و تدبیر ایزد لا یزال بامر ملزوم المحال
جاري و ساري نگردد چه ارتکاب امر محال از حضرت ذو الجلال ممتنع و محال است. ص: 99 پس آنگاه حبیب
الله روي بجانب عبد اللَّه آورده فرمود که هرگز دیدي که طبیب لبیب دواي مرضی بموجب طبع و دل آنها نماید یا آنکه آنچه بحال
مریض و معالجه او اصح و انفع داند معمول میگرداند خواه آن دوا محبوب و مرغوب مریض بود و خواه منفور و مکروه. عبد اللَّه
گفت: چنین است یا محمد. پس حضرت رسول گفت: اي عبد اللَّه بدان و آگاه باش که شما و کفره بواسطه اختیار کفر و تمرد و
طغیان از طریق مستقیم ایزد منان منخرط در سلک مرضی شده محتاج معالجه حکیم دانا گشتید و بتحقیق حضرت سبحانه و تعالی
طبیب مهربان شفیق شماست که درد کفر را دوا بغایت نافع که حضرت رسول شافع باشد ارسال داشته و شما را در بیمارستان
ظلمتکده امراض گوناگون کفر نگذاشته و طریق مضار و منافع آن را بر شما در کمال ظهور و وضوح داشته، پس اگر از روي عقل
و تفکر اطاعت و انقیاد امر و استماع قول آن رسول مهیمن اکبر در باب شفا و معالجه آن مرض ذي خطر کفر نمایند بیقین از آلام
غیر متناهیه آن امر مضمر مستخلص شده شفاي کامل و صحت عاجل و آجل یافته بصحت جسم و روح در ایام حیات مستعار در
صفحه 55 از 175
تمامی غبوق و صبوح مسرور و ابواب عبودیت و طاعت واحد سبوح بر خویش مفتوح داشته پاي از طریق اخلاص و متابعت برنداشته
در تمامی اوقات خمسه همین شیوه مرضیه و طریقه مستحسنه را مبذول و مرعی داشته آن را سبیل مستقیم دین قویم واجب کریم
پنداشته تخطی و تقضی آن را جایز و روا نداشته همواره بتذکار و تکرار همین کار مشتغل باشند که موجب فیوضات نشأتین و
عنایات بیغایات دارین است، و اگر العیاذ باللَّه از طریق مستقیم حضرت اللَّه پاي راه بیراه گذاشته باشند بیقین در دنیا بیمار دائمی و
اي عبد اللَّه هرگز دیدي که شخصی دعوي حق بر شخصی نماید و .« ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ » در عقبی ذلیل و مهین خواهند بود
مدعی علیه منکر ص: 100 باشد و حاکم عرف از حکام دنیا بر احضار بینه بموجب اقتراح و خواهش مدعی علیه نه
بر وفق عقل و شرع بمدعی گوید که هر نوع شهود که مدعی علیه از تو طلب دارد حاضر نماي، بناء علی هذا هر گاه احضار شهود
بر طبق خواهش مدعی علیه بر مدعی لازم گردد در آن هنگام هیچ احدي دعوي خود بر دیگري ثابت نتواند کرد و باین وسیله و
سبب مدعی اثبات حق لازم بر رفته مدعی علیه نمیتواند نمود؛ بنا بر این فرق و تمییز میان ظالم و مظلوم و کاذب و صادق نباشد زیرا
که هر یک از ظالم و کاذب اقرار بظلم و کذب خود هرگز ننمایند و شاهدي بر حقیقت احوال ایشان عالم و مطلع باشد چون لازم
است که بموجب دلخواه آنها اقامت شهادت نماید پس اشهاد بر ظلم و کذب کاذب میسر نباشد و اگر احیانا مشهود و مطلعین اداي
شهادت بر نهج شرع قویم و سبیل مستقیم نمایند ظالم و کاذب جرح ایشان فرمایند و ظلم و کذب ظاهر نگردد و تفرقه میان ظالم و
کاذب مبین نشود. اي عبد اللَّه آنچه گفتی که باید حضرت اللَّه تبارك و تعالی و ملائکه اعنی مسبحان ملاء اعلی در مقابله ما آیند
تا ما بوسیله تقابل ایزد تعالی و ملائکه سماوي آنها را بدیده عیان مشاهده نمائیم و حقیقت دعوي نبوت و ادعاي رسالت ترا از ایشان
استعلام و استفهام فرمائیم، بدان اي عبد اللَّه از روي این حال و حصول این مآل محال است، و محالیت این در نزد عارف دانا در
کمال ظهور و بیخفاست زیرا که حضرت رب العالمین همچو ما مخلوقین نیست که آید ورود یا متحرك و مقابل چیزي گردد که
تو با کسی دیگر او را تواند دید یا امثال شما کسی چیزي از حضرت ملک تعالی تواند شنید، بواسطه آنکه شما استدعاي رؤیت
حضرت قادر متعال که بنزد ارباب فضل و حال و اصحاب معرفت و کمال ممتنع و محال است نمودید و واحد ذو الجلال مانند آن
چیزهاي بیثبات و مال است که شما و باقی کفره لئام باغواي شیطان و تبعه آن نافرجام بسوي اصنام خوانده شدید و آن اصنام
ضعیف و ناقص شماست که تردد آن اصنام بنزد شما و رفتن شما پیش ص: 101 آنها میسر است که نه سامع و نه
مبصر و نه مغنی و نه عالم و باخبر است و اصلا آن اصنام نفع بشما و بسایر انام رسانیدند بلکه ضرر بسیار در آخرت که عبارت از
عذاب بیشمار و گرفتاري دائمی و حرقت نار است براي عبده اصنام معین و برقرار است. اي عبد اللَّه آیا شما را در مکه و طایف
ضیاع و عقار و باغات و نخیل و اعناب بسیار است جمیع از گماشتگان و کارکنان شما در آن مکان بجهت اصلاح و انجام و تنظیم
و اهتمام آن محال و مقام هستند یا نه؟ گفت: بلی بغیر قوام و عمال آن مکان چون انتظام و استعمال باید. حضرت رسول فرمود که
آیا تو بنفس خود بحقایق احوال آن محال رسیده سرانجام باغات و بساتین آن سرزمین مینمائی یا قوام و عمال تو بآن اشتغال
نمایند؟. عبد اللَّه گفت: ما را نویسندگان و قوام هستند که اهتمام جمیع آن محال مینمایند. حضرت حبیب اللَّه گفت: اي عبد اللَّه
اگر عمال و مزدوران و خدام شما بنویسندگان شما گویند که شما آنچه بما مکتوب و مرقوم گردانید هر چند بحکم سید ما و شما
باشد ما آن را قبول نداریم تا آنکه عبد اللَّه بن امیه را پیش ما بیاورید و ما او را ببینیم و از خود گواهی بنوشته شما دهد و گوید که
بلی آنها بفرموده من بشما چیزي نوشتهاند، و چون ما را روبروي عبد اللَّه بن امیه کنید نوشتجات قبول است و الا ما را قبول سخن
شما نیست. آیا شما اي عبد اللَّه تجویز قول عمال و مزدوران و خدم میکنید که امثال این افعال و اعمال که از ایشان سانح شود
مستحسن است و شما را روا میدارید که عمال تو ترا بحضور خود بطلبند و این نوع خفت بر سر تو آرند؟ گفت: نه یا محمد.
حضرت رسول فرمود که پس همان مرقومه شما که نویسندگان بموجب حکم شما قلمی نمودهاند چون بعمل تو رسد براي سند
ایشان کافی و صحیح است یا نه؟ گفت: بلی. ص: 102 حضرت فرمود که اي عبد اللَّه آیا شما دوست میدارید که
صفحه 56 از 175
بمجرد رسیدن نوشته تو عمال و خدم تصدیق آن نمایند و اصلا از اهلیت موقوف نداشته حامل ورقه تو را انتظار نفرمایند؟ گفت:
بلی یا محمد. پس آنگاه رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم فرمود که اي عبد اللَّه اگر نوشته تو از پیش عمال و کارکنان و
مزدوران مسترد گردد و رافع رقم شما را بنزد شما آرد و گوید که یا سید فلان عامل تو اقتراح حضور شما دارند و میگویند تا عبد
اللَّه بن امیه حاضر نگردد این مسموع من نیست، آیا این عامل مخالف قول تو هست یا نه و تو بآن حامل نوشته آیا میگوئی که تو
رسول منی به پیش عمال من و من تو را مشیر و صاحب راي و امر خود بگردانیدم بلکه تو مأمور باستماع امر و حکم منی باید که از
سخن و فرموده من تخلف و انحراف جایز نداري و از فرمان و نوشتجات من قدم بیرون نگذاري. گفت: بلی یا محمد تبعه و عمله هر
احدي را اطاعت قول و فعل مالک و سید ایشان لازم است. حضرت حبیب اللَّه بعبد اللَّه گفت: پس چگونه چیزي که بر خدم و
حشم و عمال خود تجویز ننمائی برسول حضرت رب الارباب و مالک الرقاب که پروردگار عالمیان و موجد انس و جان و باقی
اشیاي ظاهر و عیان است روا میداري و او را مأمور میگردانی که چنین و چنان بحضرت مهیمن سبحان گستاخی کرده عرض نمایند
که بعضی امر بفعل ما نهی از آن فرمایند و حال آنکه تو مثل آن فعل از رسول و خدم و حشم خود چشمداشت نداري. عبد اللَّه بعد
از استماع این کلام صدق التیام حضرت رسول ایزد علام سر تحیر بگریبان فرو برد. حضرت سید البریه گفت: اي عبد اللَّه این حجت
قاطعه و ادله واضحه بل برهان ساطع بر بطلان جمیع اقوال فاسده و کلمات لاطائله تو است که بر حضرت رسول اقتراح نمودي.
ص: 103 اي عبد اللَّه آنچه گفتی که اگر تو را خانه پر از زخارف دنیا که عبارت از طلاي احمر است میبود فی
الجمله دلالت بر جلالت شان و رفعت مکان تو میکرد. اي عبد اللَّه آیا بتو رسیده که امروز عزیز مصر گنجخانههاي مملو از زخارف
دنیا دارد و مالک خزاین بسیار و جواهر و لآلی بیشمار است؟. گفت: بلی یا محمد. حضرت نبی البرایا فرمود که آیا عزیز مصر
باعتقاد شما بوسیله آن ثروت و غنا منخرط در سلک اولیا میگردد. عبد اللَّه گفت: نی. حضرت نبی المرسل فرمود: همچنین محمد
که نبی بحق و فرستاده ایزد خالق بجمیع خلق است مال وافر و زخارف متکاثر میداشت اصلا هیچ نوع دلالت بر نبوت و حال و
رسالت و کمال او نمیگردید، بدان که محمد بواسطه کثرت جهل و قلت عقل و کلام بیتأمل تو متأذي و مغموم و متألم و مهموم
نگردد بواسطه آنکه عالم و مطلع بجمیع حجج و براهین حضرت رب العالمین است. اما اي عبد اللَّه آنچه گفتی که اگر تو از
حضیض زمین عروج و صعود بآسمان هفتمین یا بسماوات دیگر نمائی ما بتو ایمان بوسیله آن نیاریم تا آنکه واهب یگانه کتاب
جداگانه بجهت ما ارسال و انزال نماید و ما را در آن کتاب باطاعت و متابعت تو امر فرماید تا ما آن کتاب را تلاوت و قرائت
نمائیم، بعد هذا معلوم ما نیست که بجاده شریعت تو درآئیم یا نه. اي عبد اللَّه صعود بآسمان بیشائبه ریب و گمان بغایت الغایت
اصعب از نزول از آنست پس هر گاه تو از روي اعتساف اعتراف نمائی یا آنکه اگر من صعود بآسمان نمایم تو ایمان حضرت ایزد
سبحان نمیآري، همچنین بتحقیق و یقین در هنگام نزول از آسمان که باعتقاد شما اسهل و ایسر از آنست بشرف اسلام و ایمان
مشرف و با ایقان نخواهی شد زیرا که خود اقرار بعناد حجت و برهان خالق زمین و آسمان کردي ص: 104 پس
دواي مرض کفر تو بلکه جمیع کفار تأدیب از دست اولیاي ایزد اکبر از انبیا و اوصیاي آن برگزیدگان حضرت مهیمن قادر یا از
ملایکه زبانیه نار سقر امر دیگر میسر و مقرر نیست، یا آنکه حضرت واهب العطیه حکمت بالغه جامعه بمن منزل و مرسل گردانید
بواسطه ابطال مدعیات شما. عبد اللَّه گفت: اي محمد بگوي سبحان ربی یعنی از تبلیغ احکام اوامر و نواهی حضرت رب العلی برأي
و زبان بتسبیح و تقدیس ذات مقدس او گشاي ما را بیشتر از این تکلیف اطاعت خود مفرماي زیرا که تو نیستی الا رسول بشر و ما را
دواعی و خواهش امر دیگر است و بواسطه عصبیت ما را قدرت اطاعت مثل ما بشر نیست مگر آنکه ایزد داور بموجب اقتراح و
داعیه ما بشر دیگر بجهت نبوت و رسالت معمول و ظاهر گرداند. حضرت سید البشر فرمود که واحد دانا تبارك و تعالی جمیع اشیا
را بر اقتراح شما جهال بیسر و پا که خواه جایز و روا و خواه غیر مجوز و ناروا بود ظاهر و باهر نگرداند و من بنا بر قول شما رسول
بشرم و مرا بغیر تبلیغ و اقامت حجت و برهان ایزد منان بخلقان که بمن اعطا و احسان نمود مأمور بآنم چیزي دیگر جایز و لازم
صفحه 57 از 175
نیست و مرا لایق و مستحسن نیست که آمر و ناهی حضرت مهیمن باشم، و نیز مرا رخصت مشیر بودن یعنی صاحب شوراي رب
غفور نیست، و چون مقدمه چنین بود پس مرا نیز بحسب عقل و تمیز مثل و مانند رسول پادشاه باشم از ملوك دنیا که او را بحجابت
جمعی که مخالف آن ملک باشند نامزد نموده ارسال دارد، و چون آن رسول بنزد آن طایفه متمرده رود و آنها را بر وفق قول آن
پادشاه براه نیایند و برسول آن پادشاه گویند که اطاعت امر پادشاه شما را موقوف و معطل است بانصرام و انجاح بعضی مطالب و
مرام ضروریه یا باید که مراجعت بخدمت ولی نعمت نمائی و حقایق دواعی و خواهش ما را عرض فرمائی، رسول نیز بموجب اقتراح
و استدعاي آن جماعت ص: 105 بخدمت صاحب خود مراجعت نماید و صاحب نعمت خود را بانجام مقترحات و
ملتمسات آن طایفه مأمور گرداند و در انصرام آن مهام ابرام نماید، چون حضرت مالک الرقاب رب الارباب و اله الآلهۀ و جبار
الجبابره است آیا رسول او را جایز و قدرت این کار و موجب عقل و اعتبار هست یا نه؟ عبد اللَّه گفت: نه یا محمد. ابو جهل گفت:
یا محمد یک چیز باقی ماند، آیا بزعم شما قوم موسی علیه السّلام بواسطه سؤال رؤیت بیجا بآتش صاعقه بلا سوختند و چون سؤال
ما بمراتب بسیار اشد و اعظم و اصعب و افخم است از سؤال قوم موسی زیرا که امت آن پیغمبر خدا بجهت مزید جمعیت خاطر و
گمان اراده رؤیت مهیمن سبحان نموده گفتند اي حضرت نبی الوري حضرت ملک تعالی را بما ظاهر و آشکارا بنما و خاطر ما را
جمع نماي. و اما ما بشما میگوئیم که ما ایمان بتو نمیآریم تا آنکه خدا و ملائکه او را بمقابله ما حاضر گردانی و ما معاینه آنها را
بنظر عیان درآریم و از حضرت ایزد علام و ملائکه گرام استعلام و استفهام حقایق نبوت و رسالت تو نمائیم. حضرت نبی ایزد معبود
فرمود که یا ابا جهل آیا قصه حضرت ابراهیم خلیل علیه صلوات الرب الجلیل استماع نمودي در هنگام وقوع آن حضرت در حیرت
وَ کَ ذلِکَ » ملکوت و عظمت جبروت الحی الذي لا ینام و لا یموت؟ گفت: بلی. حضرت رسول فرمود که پروردگار من میفرماید
تفسیر آیه وافی هدایه آنست که ما بابراهیم علیه السّلام حقایق .«1» « نُرِي إِبْراهِیمَ مَلَکُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِیَکُونَ مِنَ الْمُوقِنِینَ
ملکوت سماوات سبعه و طبقات ارضین سبع را معلوم و آشکارا نمودیم تا آنکه از ربقه شک و ریب برآمده ص:
106 بسلک ارباب یقین و زیب منسلک و منخرط گردد، چنانچه مشهور است که در هنگامی که ایزد علام حضرت خلیل الرحمن
ابراهیم علیه السّلام را بآسمان مرفوع و بمودت خود مرجوع نمود نور باصره آن حضرت را در غایت قوت و زیادت فرمود بنوعی که
هر چه در زمین و آسمان ظاهر و مستتر بود مرئی و مبصر آن پیغمبر جلیل القدر میشد چنانچه حضرت خلیل اللَّه تعالی بعد از ارتقا و
استعلا مردي و زنی را بنظر درآورد که مرتکب عمل زنا بودند، همان ساعت حضرت نبی کامل پاك دست دعاي فنا و هلاك آن
دو ناپاك بدرگاه حضرت خالق برداشته عدم آن دو بیشرم را از قادر عالم التماس و استدعا نمود، همان لحظه تیر دعاي آن نبی
الوري بشرف اجابت اقتران یافته آن دو لعین فی الفور بسجین متمکن گشتند. بعد از آن لمحه حضرت ابراهیم چون بجانب دیگر
نظر کرد دو شریر دیگر را بهمین شغل مشتغل یافت بهمان دعاي سابق موافق این دو کس لاحق را بدو فاسق سابق در جهنم متفق
گردانید. بعد از تقضی زمان قلیل چون حضرت ابراهیم الخلیل علیه السّلام دو نفر دیگر را بر ارتکاب همان فعل نالایق سابق مشتغل
دید لب بدعاي هلاکت آن دو بدبخت گشاد هر دو شریر بسعیر شتافتند. در مرتبه رابعه آن پیغمبر جلیل القدر دو شخص دیگر بآن
فعل شنیع متبادر یافت؛ قصد دعاي بد نسبت بایشان نمود در همان زمان وحی ایزد منان بحضرت خلیل الرحمن رسید که اي ابراهیم
دست دعاي بد بندگان من از آستین استدعا و التماس بیرون میار و کفایت دعوت از عباد و اماي من منماي، زنهار دعاي بد به
بندگان من منماي زیرا که مِنْ غَفُورٍ رَحِیمٍ و غفار حلیمم، گناهان بندگان من ضرر بمن نمیرساند چنانچه از طاعت و عبادت ایشان
هیچ نوع نفع بمن عاید و راجع نگردد. اي ابراهیم خلیل من بنیان بندگان خود را بواسطه شفاي دل ارباب غلظت و خشم الاحتجاج،
ج 1، ص: 107 برنمیاندازیم چنانچه الحال تسلیه خاطر عاطر شما شش نفر را هلاك و بخاك برابر گردانیدم من بعد باید که
تکفیف دعوت خود از بندگان من نمائی و ایشان را دعاي بد و نفرین منمائی، زیرا که بنده و پیغمبر منی و تو را بشیر و نذیر بجهت
امتان صغیر و کبیر تو گردانیدم اما ترا شریک مملکت و سهیم و مشیر خود نگردانیدم و تو مهیمن یعنی حافظ و عالم و مستولی بر
صفحه 58 از 175
بندگان نیستی و جمیع بندگان من در خلال سه حالند: اول: آنکه توبه و انابت و پشیمانی و مراجعت بمن نمایند من چون رحیم و
غفور حلیمم توبه ایشان پذیرفته آنها را بمعصیت و ذلت ایشان نگرفته جمیع گناهان ایشان را مغفور و تمامی عبودیت ایشان را
مسکور گردانم. دوم: از عذاب عاجل ایشان خود را باز دارم و این سؤال و پرسش در آجل مقرر گردانم زیرا که میدانم از اصلاب
این طایفه ذریات مؤمنین تولد خواهد یافت، بناء علیه بآباء کافرین باید پس در وقتی که آن نطفها از اصلاب بارحام انتقال یابد و از
ارحام متولد شود در آن هنگام عذاب من در او حلول نماید و بلاي من از اطراف و جوانب او درآید. سیم: آنکه هیچ کدام از آن
دو امر توبه با واسطه تولد ذریات مؤمنین نباشد مرا تعجیل در عذاب بنده در دنیا نیست، بدرستی و تحقیق که عقوبت و عذابی که
مادر عقبی بواسطه معصیت بندگان خود معد و مهیا کردهایم بسیار بسیار اعظم و اکبر است از عذابی که تو اي ابراهیم در دنیا اراده
آن نمودي زیرا که عذاب براي بندگان بحسب جلال و کبریاي من است. اي ابراهیم در باب اهلاك بندگان مرا با ایشان واگذار و
چیزي اصلا در باب عدم و فناي ایشان بخاطر خود میار، زیرا که من نسبت به بندگان بسیار بسیار اشفق و ارحم از والدین ایشانم
بدرستی و راستی که من جبار حلیم و داناي حکیم تدبیر حال ایشان بعلم و رأي خود نمایم و قضا و قدر خود را در حق ایشان
جاري و ساري فرمایم. ص: 108 بعد از آن حضرت رسول آخر الزمان فرمود که اي ابو جهل بدان که رفع عذاب
ایزد منان نسبت بتو بواسطه آنست که حضرت قادر عالم دانا و مطلع است که از صلب تو ذریات طیبه بوجود خواهد آید که آن پسر
نیکو سیر عکرمه مکرم است که وسیله من در امور مسلم و موقن است، اما تو اگر اطاعت حضرت رب العالمین بعد از این از روي
صدق و یقین نمائی در نزد رب جمیل جلیل خواهی بود و اگر از طریق مستقیم عدول و انحراف از روي عصبیت و اعتساف جایز
دانی البته عذاب مالک الرقاب بر تو نازل است و عما قریب بنوعی عجیب مقتول خواهی شد، همچنین است حال سایر قریش که
سائل و ملتمس سؤال مثل و مانند تو باشند. اما آنکه رب العزت ایشان را مهلت داد بواسطه آنست که چون حضرت عالم السر و
الخفیات مطلع و دانا است که بعضی از ایشان بشرف اسلام و ایمان بحضرت محمد علیه الصلاة و السلام مشرف شده بسعادت
اخرویه فایز و بهرهمند میگردند لهذا واهب بیمنت آن جمع را از ادراك آن سعادت بیسعادت نگرداند و از دریافت آن مرحمت
محروم و مأیوس نسازد، یا آنکه علم الهی نطق پذیر شده که از آن کافر ابتر پسر مؤمن نیکو سیر مطیع خالق اکبر متولد شود بنا بر
این ایزد اقدس آن کافر ناکس را بجهت پیدا شدن آن مؤمن مقدس مهلت دهد، یا آنکه آن مؤمن بعد از تولد از آن کافر بد نفس
بشرف ایمان در دنیا و جزا و احسان در عقبی مؤسس گردد. اي ابو جهل اگر بواسطه آن امر نمیبود حضرت معبود عذاب ارباب
جحود و عنود هر آینه معجلا در همین دار دنیا بایشان ظاهر و بین مینمود؛ بلکه بکافه شما فی الفور بلا منزل و مرسل بود و اصلا
اثري از وجود هیچ احدي امثال شما نمیبود. پس آنگاه حضرت حبیب اللَّه روي بسوي ابو جهل گمراه آورده فرمود که بسوي
آسمان نظر کن. همان که آن رئیس کافران رو بسوي آسمان بحکم و امر نبی انس و جان نمود ص: 109 بموجب
حکم و قضاي ایزد سبوح ابواب آسمان را مفتوح دید در همان زمان شعلهاي نیران از آسمان بر محاذي سر ایشان مشتعل و فروزان
بود و بغایت الغایت لهبات نیران بآن طایفه گمرهان نزدیک گردید چنان که آن جماعت کافران حرارت نیران در اکناف و جوانب
خود محسوس ابدان نمودند و بسیار متوهم گشته امید حیات از خود قطع فرمودند. اعضاي ابو جهل و باقی تبعه ایشان از اقربا و
خویشان از بیم سپردن جان و سوختن بآن آتش تابان مرتعش و لرزان شدند و با کمال حیرت و حسرت نظر بسوي سید رسولان و
بجانب آن حضرت نگران گشتند که شاید آن ینبوع مکرمت و احسان از رشحات سحاب عنایت بیغایت و امتنان خویش قطره چند
بر لهبات متواتره آن نیران افشاند و منت جانی بر جان آن سیه نامگان گذاشته آن جماعت را بجان بخشاند و بآن اشتعال نوایر نیران
نسوزاند. چون آن شافع گناهکاران نظر فیض اثر بسوي اهل عصیان کرد و آنها را در غایت قلق و اضطراب و بینهایت متوهم و بیتاب
دید از لسان بشارت نشان چنین بیان فرمود که از التهاب این نیران بجهت جان خویش خایف و هراسان البته نگردید که حضرت
قادر منان شما را هلاك و فنا باین نیران نگرداند بلکه شما را بواسطه مصالح دنیا تا بهنگام آجال مقرره باقی میگذارد و الحال اظهار
صفحه 59 از 175
این نوع برهان ظاهر و عیان محض بواسطه عبرت شما و سایر کافران بود. چون آن متمردین نوید رستگاري از بلایی چنان و سلامتی
جان از آن معدن فضل و عرفان و منبع مکرمت و احسان استماع نمودند فی الجمله خاطر ایشان آرمیده چون نظر بجانب یک دیگر
کردند دیدند که از ظهور ایشان انوار ساطعه و اضواي لامعه بمقابله آن نیران موهمه در آمده همگی و تمامی آن نیران نازله را از
ایشان مدفوع و مرفوع بجانب آسمان گردانیدند چنانچه از آسمان فرود آمده بودند بهمان هیئت و صورت بجانب آسمان معاودت
نمودند. چون مشاهده و ملاحظه این حال ص: 110 نمودند و خاطر از حرفت و بعضی مقدمات مرتبط بآن جمع
فرمودند در حیرت شدند که آیا نیران بچه وجه برایشان نازل گشت و انوار ساطعه از ظهور و جوانب ایشان بچه وسیله رفع و دفع آن
نیران شدند. چون آن سید رسولان آن کافران را در این باب حیران دید از زبان مبارك چنین بیان نمود که بعضی از آن انوار
ساطعه نور همین یاران شماست که بزودي بشرف سعادت ایمان بمن مشرف و مستسعد گشته تابع فرمان مهیمن منان گردند، و
بعضی از انوار لامعه دیگر انوار ذریات طیبات طاهرات آنهاست که بزودي از اصلاب بعضی شما که بشرف اسلام مشرف و
بسعادت ایمان مستسعد نمیگردند متولد شوند و همگی و تمامی ایشان مؤمن پاك دین و مطیع محمد سید المرسلین و منقاد امر و
فرمان حضرت ارحم الراحمین گردند، فلهذا قادر بیامتنان این همه انوار از ایشان ظاهر و عیان گردانید. اي جماعت قریش باید که
من بعد طریق مستقیم پیش گرفته سالک مسالک بطش و منهج خلاف که در عقبی موجب اندوه و حزن بیش از پیش است نگشته
ترحم بحال و مال خود و باقی عشایر و خویش نموده از اطاعت و بندگی شیطان که دشمن ظاهر و پنهان ایشان است ننگ و عار
داشته در سلک مردان راه حضرت اللَّه در آیند زیرا که در متابعت آن رئیس ظالمان در دنیا ننگ و عار و در عقبی نومیدي از
مرحمت ایزد غفار و وسیله خلود و استمرار عذاب نار است. چون کلام سید الانام باین محل و مقام رسید اصلا از آن کفره لئام
سخنی یا حرفی که مشتمل بر اطاعت ایام حال یا استقبال باشد استماع نشد و همچنان بر کفر و عدوان مستمر با طغیان بودند بعد از
زمان اندك هر یک از آن کافران بجانب مسکن و مقر خود روان شدند. لعنهم اللَّه. ص: 111
[پارهاي از معجزات حضرت پیغمبر اکرم (ص)]
اشاره
[پارهاي از معجزات حضرت پیغمبر اکرم (ص)] و نیز از حضرت ابی الحسن العسکري علیه السّلام منقول و مروي است که شخصی
بخدمت حضرت سید الوصیین امیر المؤمنین سلام اللَّه علیه و علیهم اجمعین حاضر شد بعد از عرض فدویت و نیکو بندگی گفت: یا
امیر المؤمنین آیا سید المرسلین علیه صلوات رب الارضین را آیه و نشان مثل آیه موسی علیه سلام اللَّه الملک المنان که در آن مقام
بود بر بالاي سر ایشان مرتقی و مرتفع گردید؟ حضرت امیر المؤمنین علیه السّلام فرمود که بلی بآن خداي خالق اکبر که آن پیغمبر
جلیل القدر را که بحق و صدق بنبوت و رسالت خلایق مرسل و مبعوث گردانید که هر آینه از آیاتی که حضرت واهب العطیات
بهترین از انبیاي صاحب آیات و بینات که از ابتداي ایجاد آدم تا انتهاي زمان بحضرت خاتم ارسال و انزال نمود مثل آن یا افضل از
آن نبی الانس و الجان محمد مصطفی علیه سلام الملک الدیان ارسال و بیان گردانید و از آن حضرت شبیه و نظیر این آیه موسی
علیه السلام بآیات دیگر ظاهر و بین گردید. تفصیل این اجمال و تبیین این مقال آنکه چون رسول ایزد متعال در بلد مبارکه مکه
معظمه را دها اللَّه شرقا و تعظیما الی یوم القیام دعوي نبوت کرد و بر طبق دعوي خود معجزه ظاهر نمود و بتبلیغ اوامر و احکام و
نواهی ایزد علام بهمگی انام مطلب و مرام حضرت خالق العباد را از ارسال ادیان فرمود سکنه آن مکان بموجب قساوت قلب خود و
طغیان بقدر وسع و امکان رد قول و رمی کلام و در ایذاي آن خاتم پیغمبران سعی موفور و اهتمام زیاد از مقدور بحیز بروز و ظهور
میرسانیدند و من چون ارشاد و هدایت واهب بیچون بیشتر از همه خلقان بشرف اسلام و ایمان مشرف گشته از روي صدق چنان
صفحه 60 از 175
اخلاص جوارح و ارکان مطیع آن رسول انس و جان شده بودم چنانچه روز دوشنبه هفته دعوي نبوت آن حضرت دست متابعت و
مبایعت بدست آن سید سرور انبیاي هر ملت و آدم و کمر اطاعت و بندگی آن نبی القرشی را بر منطقه جسم و روان بسته امضاي
حکم و فرمان ص: 112 او را مترصد ایستادم چنانچه در سهشنبه همان هفته نماز پنجگانه در عقب آن رسول یگانه
گذاردم و از همان روزي که باستسعاد مبایعت او مستسعد و فیروز گشتم او را مقتداي با اعزاز و احترام بقیه عمر و ایام هفته و شهور
و اعوام خود گردانیدم و مدت هفت سال در عقب آن صاحب سعادت و اهتدا و اقبال نماز دوگانه بجهت بندگی واهب یگانه در
اوقات پنجگانه بتقدیم و انصرام میرسانیدم تا آنکه چند نفر دیگر بموجب اهتدا و ارشاد رسول واحد اکبر بشرف اطاعت و متابعت
آن نبی رفیع القدر در آمدند و بعد از اندك مدت حضرت رب العزت او را در دین مؤید گردانیده تقویت داد وصیت نبوت و
دبدبه رسالت آن صاحب عزت و کرامت بمسامع اقاصی و ادانی سکنه آن ولایت بلکه بسمع هر ملت رسید. جمعی از نیکان و
پاکان هر امت بشرف خدمت آن رسول با عدل و مرحمت مشرف گشته همگی کلام اوامر و نواهی حضرت الهی را زیور سایر
مسموعات گوش و غاشیه بندگی و متابعت او را زینت یال و دوش خویش گردانیدند. اما جمعی از ارباب جحود و اصحاب عنود
عاقبت نامحمود از طریق محمود که ایزد معبود بود بوسیله اطاعت شیطان مطرود و مردود گشتند همیشه آن طوایف اشرار در صدد
ایذا و آزار حضرت نبی قادر مختار در تمادي تمامی لیل و نهار پیوسته مشتغل و در کار بودند. اتفاقا من روزي قصد زیارت و
دریافت صحبت لازم المسرت آن رسول مهیمن کردم چون بامداد حضرت وهاب باسعاد آن سعادت مستسعد و کامیاب گشتم و
داخل محفل بهشت قرین ارم تزیین شدم، ناگاه در همان جایگاه قومی از مشرکین بخدمت سید المرسلین آمده گفتند: یا محمد شما
چون بزعم خود رسولید از قبل رب العالمین بر جمیع مخلوقین اما بواسطه فخر و مباهات شما همین کافی نیست و باین رتبه اعزاز و
احترام ایزد علام راضی نیستند که دعواي زیاده از آن در خاطر شما چنانست که سید همه خلقان و افضل ایشان باشید، چون ترا
دعواي نبوت انس و جان و ادعاي رسالت ص: 113 جمیع طوایف خلقان است باید که شاهد عیان و دلیل و برهان
بر دعوي خود بگذرانی چنانچه انبیاي سابق و رسولان صاحب حقایق برهان کامل بل آیات و دلایل بر وفق دعوي و طبق مدعاي
خود میگذرانیدند زیرا که دعوي در هنگام انکار مدعی علیه بیشبهه و گمان مقبول و مسموع هیچ احدي از انس و جان نیست، و
چنانچه هر یک از انبیاي ابرار ایات بر وفق دعواي خود ظاهر و آشکار کردند باید تو نیز آیات ظاهر نمائی. چنانچه آیه براي عصات
لئام کفره اقوام نوح علیه السّلام غرق در بحار زخار بأمر ایزد علام آمد و هر که در سفینه و سکینه اطاعت و متابعت بآن شیخ
المرسلین همنشین شد از غرق بلیت نجات و راحت بلکه حیات و جنات یافت و آنکه انکار و استنکاف و استکبار و اعتساف نمود
بسعیر جهنم و آن مکان درد و الم شتافت. و آیه ابراهیم علیه السّلام بموجب بیان تو اي محمد و باعتقاد سایر انام آنست که چون
نمرود مردود بوسوسه و دمدمه ابلیس مطرود او را در نیران مشتعل بیتفکر و تأمل القاء نمود فی الفور حضرت ایزد علام آن نوایر
ملتهبه را بالتمام بر آن نبی الاکرام برد و سلام گردانید. و آیه موسی علیه السّلام بزعم شما ارتفاع و ارتقاي حبل بلا بر بالاي سر قوم
مبتغین از قبول احکام شرع آن نبی الوري بود، چون قوم بنی اسرائیل چنین کردند حق سبحانه و تعالی از کوههاي فلسطین که آن را
طور گفتندي و در تفسیر قرطبی مذکور است که آن کوه منسوب است بطور بن اسماعیل ایزد منان فرمان داد تا بر زبر سر ایشان
بایستاد و در پیش روي ایشان آتشی برافروخت و در عقب دریاي زخار پدید آمد چون گریز گاهی ندیدند همگی بروي در افتادند
و متحیر شدند و چون چنان آیه و نشان واضح درخشان بدیده عیان مشاهده و ملاحظه نمودند با کمال ذلت و خواري و با نهایت
مسکنت و سوگواري در ربقه بندگی و طاعت و در سلسله انقیاد و متابعت حضرت کلیم علیه التحیۀ و السلام در آمدند. الاحتجاج،
ج 1، ص: 114 و أما آیه و نشان حضرت عیسی بن مریم علیه السّلام چنان بود که آن حضرت اخبار و اعلان امتان مینمود بأکل
مأکولاتی که در خانههاي خود اکل آن مینمودند و آنچه در مساکن و مواطن خود ادخار میفرمودند. و آن مشرکان چون متفرق
بچهار فرقه شدند جمعی از آن طایفه مستدعی آیه نوح علیه السّلام گردیدند و گفتند آیه نوح را بواسطه ما بین و ظاهر گردان، و
صفحه 61 از 175
فرقه دیگر چون مقترح آیه موسی علیه السّلام بودند میگفتند که آیه و نشان موسی علیه السلام براي ما ظاهر و آشکار نما و فرقه
سوم که خواستار آیه ابراهیم علیه السلام بودند میگفتند که آیه ابراهیم براي ما بنما، و فرقه چهارم میگفتند باید که آیه حضرت
عیسی علیه التحیۀ و الثنا براي ما واضح و هویدا گردانی و هر صنف از اصناف اربعه از آن مشرکان بسخنان بسیار بسیار خاطر فیض
قاطر آن حضرت سید الابرار را در آزار داشتند. چون سید المختار استماع کلام بینظام آن کفره لئام نمود از لسان معجز نشان چنین
بیان فرمود که مرا واجد قدیر بجهت شما و سایر امت، نذیر مبین گردانید و من با آیات بینات و دلالات واضحات قرآن لازم الاذعان
بشما آمدم که شما و سایر امم بلکه همگی و تمامی عرب و عجم را عاجز و متحیر و درمانده و مضطر از مخاصمه و معارضه مثل
آیات این قرآن گردانیدم و آن را من بموجب امر حضرت ذو المنن بشما رسانیدم و آن قرآن واضح الدلاله و التبیان حجت خداي
منان و حجت پیغمبر ایزد سبحان است و مرا بغیر از تبلیغ احکام شرع و دین و اعلام حقایق اوامر و نواهی حضرت رب العالمین
اقتراح و استدعاي دیگر بر حضرت ایزد قادر نیست که وَ ما عَلَی الرَّسُولِ إِلَّا الْبَلاغُ الْمُبِینُ معنی بلاغ مبین بر جمیع مقرین بحجت
صدق و آیه حق حضرت مطلق باشند لازم است. و بعد از قیام حجت و اتمام برهان از طرف حضرت صمدیت نبی رب العزت را
جایز و رخصت نیست که اقدم و اقتراح پروردگار خالق الاشباح نماید؛ چنانچه جماعت ص: 115 مقترحین که عالم
بر فساد و صلاح آنچه اقتراح در آن مینمایند نیستند و نمیدانند که در امور مقترحه مستدعیه ایشان صلاح آن بچهسان و فساد آن
بچه عنوان است، بلکه هر چه شیطان در خاطر فاتر و ضمیر قاصر حاسر ایشان ممکن و حاضر گرداند همان را بعینه پیشنهاد همت
خود سازند و آن مقترحات موهومه را عمدة المطالب و المرام نام کنند و بدان وسیله بقدر وسع و اهتمام خود ابرام و لجاج نمایند تا
از روي بحث و جدال احتجاج و الزام فرمایند. چون کلام حضرت نبی الخاص و العام باین مقام اختتام و انجام یافت ناگاه پیک
حضرت اللَّه امین الوحی الجزیل جبرئیل از نزد رب جمیل بخدمت حضرت رسول- جلیل در رسید و گفت: یا محمد حضرت علی
الاعلی بشما دعا و سلام میرساند و میگوید که اي محمد خاطر انور و ضمیر فیضگستر خود را جمع نماي که من بزودي خاطر تو را
از روي عزت و خشنودي با عطا و احسان مقترحات متفرقه آن فرق اربعه مستبشر و مستظهر گردانم تا همگی و تمامی ملتمسات و
مقترحات آن طوایف را بانجاح و انجام مقرون و مشحون گردانی؛ لیکن بعضی از ایشان بعد از رؤیت همه آیت بآن کافر گردند و
اصلا پیرامون ایمان و اسلام نگردند مگر آنکه خیر الحافظین در پناه عصمت و حراست خود نگاه دارد اما من بواسطه ایضاح
حجتهاي تو دفع و رفع عذرهاي آن طایفه تمامی آن آیات را ظاهر و آشکارا و بین و اظهار نمایم. اي محمد بگوي به آن جماعت
مقترحین آیه نوح شیخ المرسلین علیه السّلام که بجانب کوه ابو قبیس روانه شوند و چون پیرامون آن جبل رسند منتظر عنایات
بیغایات بیچون عز و جل باشند که آیه شیخ المرسلین در آن سرزمین برایشان مبین گردد، اما باید که چون آن بلیت ظاهر و هلاکت
بایشان قریب و مستظهر گردد دست بدامن فلان مرد صالح زنند و او را با دو طفل دیگر که در میان ایشان میباشند شفیع نجات
خود از آن طوفان بلیات نمایند. ص: 116 و فرقه دوم که مقترحین آیه ابراهیم خلیل رب العالمیناند امر نمائی تا در
بیرون بلده مبارکه مکه معظمه در هر مقام که اراده مکث و لبث در آن نمایند جمع گردند که آیه ابراهیم علیه صلوات الرب الغفار
بر ایشان ظاهر و آشکار گردد، چو آن طایفه بموجب اقتراح و استدعاي خود متلبس بآن بلا و گرفتار آن رنج و عنا شوند عورت
صالحه بر آن جماعت ظاهر و هویدا گردد که معجر عفت و صلاح بر سر انداخته و سرهاي آن خمار را بر اطراف و جوانب خود
ارسال داشته باید که به معجر آن نیکو سیر متشبث گردند و او را شفیع نجات خود از آن بلیات نمایند که بیقین آن مؤمنه آن طایفه
را نجات از آن بلیات معینه و خلاص از آن سانحه مهلکه نماید. و بفرقه سوم حکم فرماي که چون مقترحین آیه و نشان موسی علیه
السلاماند بظل خانه کعبه استظلال جسته در آن مکان مکین گردند که بزودي آیه و نشان موسی علیه سلام الملک المنان بر ایشان
ظاهر و عیان گردد، و چون بعد از رؤیت مقترحات ایشان هلاکت خود در آن مشاهده نمایند استعاذه به عمت حمزه و دخیل آن
سرور زمن گردند که بیشائبه گمان عم تو ایشان را از آن بلا در حفظ و امان خویش محفوظ و مصون داشته نجات دهد. و بفرقه
صفحه 62 از 175
چهارم که ابو جهل بیآزرم رئیس آن طایفه بیفراست و علمند به ابو جهل دغل بگوي که در پیش من آنقدر مکث و توقف نمائی
که حقایق اخبار طوایف ثلاثه بتو رسد شاید ترا بعد از استماع اخبار و اعلان ایشان فی الجمله جمعیت خاطر و اطمینان در باب
اطاعت امر و حکم قادر سبحان در قبول اسلام و ایمان بهم رسد، و نیز آنچه تو استدعا و اقتراح آن نمودي انجام و استتمام آن
بحضورت بانصرام رسد. ابو جهل بعد از استماع کلام سید الأنام اختیار مکث در آن مقام نموده روي به جانب آن فرق ثلاثه آورده
گفت: برخیزید و بجهت رؤیت آیات مقترحات خود از یک دیگر متفرق گشته هر طایفه بهمان محل و مکان که محمد بواسطه
دیدن آیات بیان ص: 117 نمود جمع شوید تا بر شما بلکه بر همه خلقان بطلان قول محمد بیشبهه و گمان واضح
و درخشان گردد. بنا بر فرموده ابو جهل دغل هر یک از آن قوم جاهل بهمان مکان و محل موعود آن نبی المحمود روي توجه و
اقبال از روي کمال سرعت و استعجال نمودند: فرقه اولی بموجب حکم رسول خداي تبارك و تعالی متوجه کوه ابو قبیس؛ و فرقه
دوم صحراي ملسا که قریبست بمکه زادها اللَّه شرفا و تعظیما روان شدند، و فرقه سوم بواسطه سکنی بظل خانه مبارکه روانه گشتند.
چون هر یک از آن جهال بآن مکان و محال موعوده رسیدند برؤیت آیات مقترحات و علامات مسئولات خود بلا زیاده و نقصان
مطمئن و شادمان شدند بنوعی که هر چه حضرت بآن جماعت موعود نمود همگی و تمامی آن منظور و مشهود ایشان در غایت
وضوح و عیان گردید، جمیع آن انام در همان مکان و مقام بشرف ایمان و اسلام مشرف و با اعزاز و احترام گشتند و هر طایفه بعد
از مراجعت بخدمت سید البریه آنچه مرئی و مبصر ایشان شده باعلام و اعلان آن و اظهار ایمان خود مینمودند. چون رسول ایزد
منان مطلع بر اخلاص و اعتقاد همگی طوایف فرق ایشان گردید تمامی آن جماعت را بایمان بخداي تبارك و تعالی و باقرار بر
واجب و لازم میگردانید. ابو جهل گفت: یا محمد اظهار و تلقین « لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ » نبوت آن نبی الوري بکلمه طیبه
کلمه شهادت و اعلان تعلیم و آداب شریعت خود را بر این امت تا مراجعت فرقه رابعه موقوف دار شاید آن طایفه بمقترحات و
ملتمسات خود مستسعد نشوند. مصنف جامع این احبار صادقه میفرماید که حقایق وقوع مستدعیات و مقترحات فرق اربع بموجب
توافق و تطابق جواب و سؤال بل علی احسن الحال در همان مکان و محال که حضرت رسول ایزد متعال اعلام و اعلان کیفیت آن
احوال نمود ص: 118 بغیر شبهه و احتمال بر وفق امانی و آمال آن جهال بر منصه ظهور استکمال یافت، و بیان
تفصیل این اجمال را در بعضی مصنفات خود موسوم بکتاب (مفاخر الفاطمیه) که در ذکر مناقب و محامد ائمه البریۀ تألیف نموده
نقل کرده و ترك ذکر و بیان آن در این کتاب بواسطه ایجاز و اختصار است چه ذکر آن آیات مقترحات موجب تطویل کلام و
تذییل مقام بلکه وسیله بعد از مقصد و مرام است، فلهذا بیان آن علی سبیل التفصیل و التبیان ننمود. و اللَّه اعلم بالصواب و الیه
المرجع و المآب
[دشمنیها و گفتار ابو جهل لعین]
[دشمنیها و گفتار ابو جهل لعین] و نیز از حضرت سید الوصیین و یعسوب الدین امیر المؤمنین علی علیه السّلام منقول و مرویست که
چون فرقه ثالثه بخدمت حضرت رسول علیه الصلاة و السلام مراجعت نمودند آنچه مشاهده ایشان در آن مکان شده بلا زیاده و
نقصان در حضور ابو جهل بخدمت نبی الانس و الجان اخبار و اعلان بآن و اظهار اسلام و ایمان خود بخداي تبارك و تعالی و اقرار
بنبوت سید الوري از روي صدق جنان و اطاعت باقی جوارح و ارکان نمودند. در آن محل رسول حضرت عز و جل روي به ابو
جهل آورده گفت که اینست فرقه ثالثه که بنزد تو آمدند و هر چه در آن مکان مشاهده و ملاحظه آن نمودند تو را اعلان و اعلام
آن اخبار فرمودند من بعد عذر میار و ایمان بخداي غفار و بر نبوت نبی او اقرار آر فی الفور. ابو جهل دغل گفت: یا محمد نمیدانم
که این جماعت راست میگویند یا دروغ و معلوم من نشد که آنچه مرئی ایشان شد بحقایق آن کما ینبغی و یلیق از روي صدق و
تحقیق رسیدند یا مانند خیالات و اشباح چیزي چند در قوه متخیله ایشان مرتسم گردید از روي آن سخنان بیان میکنند، اما آنچه من
صفحه 63 از 175
از شما التماس و استدعا نمودم از اقتراح آیات عیسی علیه التحیۀ و الثنا اگر شما قیام و اقدام بر آن مینمودید مرا ایمان بخدا و اقرار
بنبوت شما واجب و لازم بلکه فرض متحتم میشد و امامرا تصدیق قول این طوایف ص: 119 بیمعرفت و علم واجب
و لازم نیست. حضرت رسول معبود فرمود که یا ابا جهل هر گاه ترا تصدیق قول این جماعت بسیار که بواسطه تحصیل آیات
مقترحات خود متحمل کمال مشقت گشتند تا تحصیل آن علی حسب التفصیل و العیان نمودند لازم و واجب نباشد پس تصدیق
بمآثر و نیکوئیها آباء و اجداد و تساوي و تکافی اسلاف اعداي تو بتو یا بآباء و اجداد تو چون توانی نمود در وقتی که این جماعت
در نزدیک تو حاضر باشند و ترا از مشاهده بدیهیات صوریه که مرئی و مبصر ایشان شده اعلام و اخبار نمایند تصدیق آنان ننمائی
پس چگونه تصدیق اعلام و اخبارات و احوال و آیات که مخبر آن از چین و شام و عراق و باقی ممالک متباعده مثل بلاد مغرب و
هند نمائی، زیرا که بیقین جمعی که تو را اخبار نمایند از شام یا از عراق و چین یا از سایر بلاد و سرزمین چون اکثر آن جماعت آن
ولایات و محال را ندیدهاند البته ایشان در صدق کلام و اعتبار کمتر از این فرقه ثالثه که اخبار این آیات مقترحات نمایند خواهند
بود، پس اگر این جماعت با سایر امم که مشاهده آن نمودند خبر دهند از جمعی کثیر که اجتماع آن جماعت بر امر باطل ممکن و
میسر نیست بواسطه آنکه در محاذي و مقابل ایشان جمع دیگر هستند که اگر احیانا از آنها خلاف واقع بسمع ایشان رسد فی الفور
متوحش و منفور گشته تکذیب آن جماعت کنند و بضد سخنان بیبنیان کافران اخبار و اعلان نمایند بلکه بسا باشد که چون آیات
ملحوظ اکثر بریات گردید فی الجمله اختلاف اختلاف بهم رسد فی الفور آن را اشتهار تمام دهند. اما جماعتی که اخبار از ولایات
متباعده مثل شام و چین و عراق و ما چین دهند چون گروه دیگر که آن ولایات منظور و مرئی مبصر آنها شده حاضر نباشند تا
تصدیق ارباب اخبار یا تکذیب اقوال و آثار آنها نمایند چون شما بمجرد شنیدن اخبار ایشان تصدیق مینمائید بلکه بسا باشد که آن
مخبر نیز خود آن ولایات را ندیده و هم از کسی دیگر که صدق و کذبش ظاهر نباشد شنیده در این حال شما تصدیق قول او
مینمائید، پس چرا تصدیق قول این جماعت که آیات مقترحات را خود مشاهده و ملاحظه نمودند ص: 120 و اکثر
اینها بشما خویش و حمیم و آشناي قدیماند تصدیق نمیکنید. اي ابو جهل هر فرقهاي از این فرق ثلاثه آنچه دیدنی بیشبهه و گمان
همان را دلیل و برهان و حجت براي اسلام و ایمان خود گردانیدند و بشرف آن مشرف و مستسعد و با عرفان گشتند، و ترا نیز از
اخبار آن آیات اعلام نمودند هر گاه تو بمجرد شنیدن اخبار و آیات متباعده از کسی که آیا آن محال را دیده باشد یا نه قول آنها
را اعتبار نموده حجت میگردانی پس سخنان این جماعت قریش را چرا مسموع و حجت خویش نمیگردانی و حال آنکه امري مرئی
و مبصر کسی گردد تا آنکه آن را از دیگري که و اللَّه اعلم که آیا او نیز دیده باشد یا شنیده و بشنود تفاوت بسیار است (مصرع)
شنیده کی بود مانند دیده بعد از آن در همان محفل که آن پیغمبر عز و جل اخبار ابو جهل بمثل آیات حضرت عیسی علیه التحیۀ و
الثنا در باب اکل مأکولات و ادخار مدخرات که ابو جهل دغل در خانه خود بدان عمل نمود فرمود چنانچه از لسان معجز نشان بآن
طاغی باغی و باقی اخوان الشیطان گفت که دوش در خانه تو مرغ سیاه بریان کردند و تو پاره از آن خوردي و فلان و فلان چیز را
ذخیره گذاشتی. چون آن متمرد حضرت بیچون دید که سید الرسل اخبار موافق فعل و عمل آن غاوي دغل مینماید شروع در مکر و
حیل نمود و تصدیق آن پسندیده ایزد لم یزل ننمود. رسول عادل از حضرت محیی الموجودات استدعاي احیاي آن دجاجه نمود،
حضرت مهیمن عز و جل آن دجاجه مشویه را بدعاي سید الأنبیاء و الرسل احیا نموده و با عطا و احسان نطق زبان او را گویا
گردانید، آن طیر فی الفور بحکم رب غفور آنچه ابو جهل با او بظهور رسانید از ذبح و کسر عظام و بریان کردن و خوردن آن
بالتمام بلکه کیفیت گرفتاري خود بشبکه و دام در حضور ابو جهل تیره سرانجام بخدمت ص: 121 رسول انام از
آغاز تا انجام عرض نمود. چنانچه حقیقت آن خبر در اکثر کتب و سیر مزبور و مستطر است. لیک آن کافر زندیق با رؤیت آن
معجزه در کمال ظهور و تحقیق تصدیق آن صدیق اکبر و قبول کلام آن پیغمبر ایزد داور ننمود و بهمان جحود و عنود مستمر و مصر
بود بلکه تکذیب لسانی و انکار بیانی آیات معجزات رسول سبحانی مینمود، تا آنکه افصح البیان دار الامان یثرب و حجاز بغیر
صفحه 64 از 175
استعارت کلام و مجاز بلکه با کمال بلاغت و اعجاز بآن خمول ظلمتکده هاویه بر نشیب و فراز و غول بادیه غیر متناهیه بیداي کفر و
مفاز با کمال لینت و حلم بآغاز کلام بانجام و بتکلم او را سرفراز و ممتاز گردانیده فرمود: این همه آیات بمقترحات تو و سایر
بریات مشاهده و ملاحظه نمودي براي رفع جهالت و دفع غوایت تو کفایت نمیکند که تو باغواي خود آن مغوي بیسعادت از
ادراك فیض سعادت معرفت حضرت ایزد و بندگی و طاعت بواسطه وصول رحمت و ذخیره آخرت مستفیض گشته بهلاکت و
ابو جهل باید که عقل خود را حکم امین با عرفان « ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ » خسارت دنیا و عاقبت گرفتار و پایدار نگردي که
گردانی و بحضرت باري ایمان آري تا ایمن از عذاب جباري و مصون و محفوظ از سخط قهار گردي زیرا که عقوبات مهیمن
مختار براي طایفه کفار مخلد و پایدار و بغایت الغایت صعب و دشوار و از حد حساب و شمار متجاوز و بیشمار است. ابو جهل
نامنفعل بحضرت سید الرسل گفت: یا محمد بظن من اقتراح و افهام جمیع این آیات بالتمام تخیل و ابهام است و اصلا تحقیق و نظام
و بوجود انتظام و انجام ندارد. حضرت نبی المحمود فرمود که اي ابو جهل آیا تو هیچ گونه تفرقه و تمییز میکنی میان بدن این
دجاجه مشویه و میان شنیدن این سخنان او که حضرت واهب سبحان ص: 122 چگونه او را با عطا و احسان نطق و
بیان متکلم و گویا گردانید و میان دیدن نفس مغرور خویش و مشاهده جمیع عرب و قریش و میان شنیدن کلام آن طایفه از روي
بطش و طیش؟ گفت: نه یا محمد. حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله فرمود که اي ابو جهل پس هر چه بباصره تو مبصر و بسایر
حواس ظاهر و باطنی تو مرتسم و جلوه گر گردد همگی آن خیال و ابهام و فسوس و اوهام است. ابو جهل گفت: نه یا محمد آنها
تخییل نیست. حضرت نبی المشکور فی الفور فرمود که این آیات و علامات نیز ابهام و تخییلات نیست بلکه موافق و مطابق و عین
واقع و حق است و الا چگونه واقع و صحیح بود که تو در عالم خبري توانی دید که در صدق و اعتبار استواري و استحکامی آن
زیاده از دیدن اینها بود. در آن هنگام ابو جهل بینظام از کلام و ابرام ساکت و بیانتظام گشته با همان کفر جبلی و بغض طبیعی
روانه مسکن اصلی خود شد و بشرف دریافت سعادت ایمان مستسعد و مشرف نشد؛ و چون مدتی بر آن حرکت شیعه او منقضی
شد بوسیله تهییج عداوت و کین و باغواي اخوان الشیاطین رسالت کتابت بحضرت سید المرسلین باین عبارت قلمی میگرداند که:
یا محمد خیوط که در سر تو مبسوط است همان دار الامان مکه معظمه را بر تو نیکترین مأوي و مکان گردانید و تو را از آن مقام
عالیشان یثرب سرگردان انداخت بلکه همان خیوط سر چون با تو خوگراست تو را از این واسطه منفور و مغرور میگرداند بر
تحریص و ترغیب چیزي که فساد تو و ایتلاف بر افساد شهر مدینه باشد تا آنکه مردم آن ولایت بجهت اطاعت و متابعت تو بحرارت
آتش تعدي طور و سلوك ص: 123 تو محترق گردند و آنچه من از اطوار اعمال و افعال تو ملاحظه و مشاهده
مینمایم مآل مقدمات تو قریب به آن است که امل و منجر گردد بآن که همگی و تمامی اعیان قریش با سایر توابع و خویش چون از
تو آزرده و دلریشند اتفاق کرده بر تو فتنه برانگیزند که گوئیا آن فتنه از یک کسی برخاسته. و این کنایه از آنست که جمیع آن
طایفه وخیم العاقبت براي دفع و رفع ذات آن نبی رفیع القدر یکی شوند و در قصد اهراق خون تو و بجهت دفع ضرر و بلاي تو از
خود و توابع اگر تو را بخاطر رسد که صاحب عسکر و سپاه با عزت و جاه باشید آن جماعت در پیش تو اعتبار دارند در هنگامی
که تو با آن سفهاي نادان که بتو مغرور گشته در قتل و حرب و طعن و ضرب آن شخص که بتو کافر بلکه مبغض و منکر تو باشد
اگر آن جماعت تو از حماقت مساعدت و مظافرت تو کنند و در نصرت تو بینهایت سعی و غایت قدرت خود را در آن باب مبذول
و مرعی دارند تخوف آنست که مبادا چون تو بدست قریش هلاك گردي آنها نیز در معرض فنا و هلاکت درآیند، یا آنکه عیال تو
چون اسیر و گرفتار شوند عیال و اطفال آنها نیز در سلک اساري منخرط گردند، یا بخوف آنکه اگر مال و مواشی تو و شیعیان تو
بواسطه تسلط که بنهب و غارت بتصرف اعیان قریش و تبعه ما درآید و مردم شما با مسکنت و فقیري بلکه با نهایت ذلت محتاج
بتسکع و سوگواري گردند تا آنکه آن طایفه که در سلک اطاعت و متابعت تو درآمدند اعتقاد آن جماعت چنان باشد که در
هنگامی که دشمنان تو بر تو مسلط و مستولی گردند و تو مقهور و منکوب آنها گردي و این جماعت ما از روي جرأت و جلادت و
صفحه 65 از 175
مردانگی و شجاعت داخل دیار و مکان اقامت شما گردند گمان سفهاي متابعین شما چنانست که مردم ما بعد از تسلط و اقامت آن
مکان شما میان محبان شما و دشمنان فرق مینمایند و هر ظلم که این جماعت نسبت بشما بعمل میآورند سفهاي تبعه شما پندارند
که با آنها نیز بواسطه تو ظلم و ستم میکنند و ص: 124 چنان که عیال و اموال تو را بنهب و اسیري و تاخت و
بندگی متصرف میگردند بآن جماعت نیز همان نوع سلوك مرعی میدارند، این قیاس ایشان بیاساس و گمان غلط و نه آنچنان
است بلکه از تبعه شما آنکه از ما ترسد معذور و در امانست و بالغ و عاقل از مردم شما آن کسی که جمیع حقایق مکتوبه و مرقومه
بر او واضح گردد و خلاف آنچه قلمی گردیده در ضمیر و خاطر او خطور نکند و بمقتضاي عقل سلیم همین طریق مکتوب قویم را
طریق سالم و منهج مستقیم خود داند. و السلام. بر عارفان لطایف نکات و معانی و عالمان الفاظ و کلمات از روي نکته دانی ظاهر و
که در کتاب ابو جهل به ایمان نامربوط مربوط است بموجب عقل قاصر مترجم احقر « خیوط » هویدا و لایح و پیداست که لفظ
احتمال چهار معنی دارد: اول: آنکه از صیغ مشبهه باشد بمعنی مخیوط مثل عرقچین و طاقیه و غیرها که در میان مردم متعارف بود
که آن را میپوشیدند، گوئیا از آن نوع کسوت چیزي بر تارك سر مبارك حضرت رسول ایزد تعالی و تبارك بود ابو جهل
نامبارك آن را از روي کنایه بحضرت سید البریه نوشته باشد که صاحب مثل این کسوت را دعوي امارت و تخت و ارایک مناسب
نیست. دوم: آنکه خیوط جمع خیط باشد؛ و خیط ریسمان را گویند یحتمل ابو جهل نامنفعل از روي کنایه بحضرت سید الرسل
نوشته باشد که فی الواقع کسی را که دستار او از ریسمان و پنبه باشد او را حکومت و بزرگی جمعی که لباسهاي ایشان حریر و
ابریشمین و در غایت نفاست و ثمین بود از روي عقل سلیم لایق و مستقیم نیست. سیم: آنکه خیوط کنایه از موي سر مبارك آن
صاحب سعادت باشد، چون سنت سنیه سید البریه بود که موي سر چندان میگذاشتند که تا بشحمتی اذن میرسید و بعد از آن
میتراشیدند. یحتمل که ابو جهل خیوط را کنایه از آن نوشته باشد و مطلب و مراد آن متمرد جاهل بیاعتماد آن باشد که کسی را
حال فقیران و جو کیان باشد او را دعوي ص: 125 امارت مناسبت ندارد. چهارم: آنکه در میان عوام الناس مشتهر
است که در هنگام مکالمه و مجادله با یک دیگر میگویند که شما را در سر چیزي بسیار است و لهذا شما را ارادتها بیشمار است
یحتمل که ابو جهل این معنی را ملاحظه کرده نیز از روي کنایه بحضرت سید البریه نوشته باشد که هوا و هوس سر شما زیاده از
آرزوهاي همه کس است لهذا شما را بر دعاوي بسیار محتمل میگرداند. و اللَّه اعلم بالصواب.
[توطئه ابو جهل ضد حضرت رسول (ص)]
[توطئه ابو جهل ضد حضرت رسول (ص)] از حضرت ابو الحسن العسکري علیه السّلام منقولست که چون حضرت سید البریه از
مکه معظمه بمدینه طیبه مهاجرت فرمود و اهل یثرب از قدم بهجت و سعادت لزوم ایشان اظهار مسرت و بشاشت فراوان نمودند و
آن را شرف خود دانسته فخر و مباهات بر اقاصی و ادانی ولایات دیگر مینمودند و میگفتند (بیت) زهی سعادت دنیا و دین زهی
توفیق که گشت منزل ما جنت و رسول رفیق و همیشه باستسعاد این احسان بشکر ایزد سبحان رطب اللسان و عذب البیان بودند و
چون این خبر متوالی و متواتر از مدینه طیبه بسکنه مکه معظمه خصوصا بآن جماعت کافر علی الخصوص ابو جهل مدبر رسید بغایت
پیش ابو جهل دغل « فِی جِیدِها حَبْلٌ مِنْ مَسَدٍ » متألم و حیران و اندوهگین و نالان گشتند و از غایت رشک و حسد آن طایفه متمرده
رفتند و آن کافر بیحمیت را از روي عناد و عصبیت بر ارقام این کتابت داشتند و خاك مذلت و خواري بر وجوه تیره شکوه خود
انباشتند. چون کتابت ابو جهل مصحوب یکی از کفره لئام بظاهر مدینه جنت قرینه بخدمت حضرت نبی الانام رسید در هنگامی که
کافه اصحاب ابرار و عامه احبار طایفه یهود بنی اسرائیل و باقی کفار در خدمت رسول ایزد مختار حاضر بودند و جمعی از مؤمنان
که در آن محفل سامی و مجلس گرامی حاضر نبودند نبی الابرار امر باحضار و ص: 126 اخبار آن جماعت نمودند.
چون آن مردم در مجلس بهشت قرین ارم تزیین جمع گشتند بعضی از کفره لئام که بقبول جزیه در خدمت سید البریه تردد داشتند
صفحه 66 از 175
همه برسول ابو جهل بو الفضول از روي تندي سخنان گفتند. حضرت نبی الرحمه بحامل کتابت آن بیسعادت فرمود که اي فلان
آیا مقالات و کلامی که داشتی معروض گردانیدي و رسالهاي که آوردي نیز گذارنیدي؟ گفت: بلی یا محمد. حضرت نبی
المستطاب فرمود: جواب باصواب آن کما ینبغی و یلیق از روي صدق و تحقیق بشنو، فی الواقع ابو جهل از حقایق غافل مرا بگاه و
مشقت تهدید مینماید و حضرت رب العزت مرا بظفر و نصرت موعود میفرماید و یقین خبر ارحم الراحمین اصدق و قبول وعده
احسان از خداي احرا و احق است و از خذلان ابو جهل و گرفتاري او بغضب حضرت جبار منان هیچ نوع ضرر و نقصان بمحمد و
باقی محبان اولا حق و عیان نگردد، زیرا که واهب بیامتنان نصرت و یاري محمد و شیعیان او از روي تفضل جود و احسان و
مرحمت و کرم بیپایان خود نموده و مینماید، و این معنی بر همگان واضح و درخشان است. اي حامل رساله به ابو جهل بگوي که
آنچه تو بمن ارسال نمودي همگی آن بتعلیم و القاي شیطان است که در خاطر فاتر ظلمت مآثر تو انداخت و هر چه من در جواب
تو میگویم حضرت رحیم الرحمن در خاطر من القا نمود و طعن و حرب و قتل و ضرب میان من و تو تا انقضاي مدت هشت نه سال
متکافی و متمادي است و زود باشد که حضرت اللَّه تعالی ترا بدست اضعف اصحاب من مقتول گرداند. بگو اي ابو جهل تو و عتبه
و شیبه و فلان و فلان تا هفتاد کس از قریش و غیره را یاد نمود که بر سر چاه بدر مقتول میگردید و هفتاد نفر دیگر اسیر میشوید، و
از اساراي ص: 127 شما کافران فداي بسیار گران بجهت لشکر مسلمانان خواهند گرفت. در آن زمان آن خاتم
رسولان امر بمنادي اهل اسلام و ایمان نمود که مؤمنان و یهودان و باقی جماعت مخلوطین از طوایف کافران باین مکان حاضر
گردان، چون همگی خلقان در آن محفل جنت نشان حاضر شدند آن سید الانس و الجان بجمیع حاضران از محبان و غیر ایشان
فرمود: که آیا شما دوست دارید که مصرع و مقتل ابو جهل و جماعت ایشان مرئی و مبصر شما و باقی شیعیان گردد؟ گفتند: بلی یا
رسول اللَّه. حضرت نبی الرحمه فرمود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ بشتابید بسر چاه بدر که آنجا ملتقی کافران و محشر و مقام بلاي
اکبر آن قوم ابتر است و من چنان میپندارم که گوئیا هر دو پاي من بر مصارع آن جماعت موضوع و بعضی از آن طایفه مقتول و
بعضی اسیر و بمدینه مرجوعاند و زود باشد که شما آن جماعت را بهمین اوضاع و نشان که بیان نمودم در اندك مدتی ملاحظه و
مشاهده نمائید که اصلا از آن مدت زیاده و کمتر و متقدم و متأخر نگردد و بر اندك و بسیار آن جماعت قتیل یا اسیر تخفیف نیابد.
چون حضرت محمد بن عبد اللَّه بن عبد المطلب کلام صدق التیام خود باین محل و مکان رسانید هیچ از عدو و محب بغیر حضرت
امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه السّلام جواب آن اشرف دودمان لؤي بن غالب نداد. همان امیر صغیر و کبیر فرمود: بسم اللَّه یا
رسول اللَّه. و باقی اصحاب از مؤالف و جمعی دیگر از مخالف گفتند: چون از اینجا تا منزل بدر اي حبیب اللَّه چند روز راهست و ما
محتاج بزاد و راحله و مرکوب و نفقه بلکه بسایر ما یحتاج سفر مسرت اثر بواسطه قطع آن مرحلهایم بناء علیه خروج ما از مدینه و
توجه بآن مکان بجهت عدم قدرت و سامان امکان ندارد. ص: 128 حضرت رسول در آن زمان رو بسوي یهودان و
باقی کافران آورده فرمود که شما را در توجه و مسیر آن مکان چه سخنان است؟ گفتند: یا رسول الانس و الجان آرزو و اراده ما
آنست که در خانها و مکان خود مستقر و با اطمینان باشیم و ما را اشتیاق مشاهده آنچه با دعاي شما واقع و عیان و واضح و درخشان
خواهد شد و در خیال ذات بلند اقبال شما مصور و مخیل است اصلا در خاطر ما مضمر نیست. حضرت رسول العجم و العرب فرمود
که شما را در مسیر بدر هیچ نوع تعب ملحق و ملتصق نگردد و از این مکان تا آن مقام زیاده از یک خطوه و گام براي مطیعان اهل
اسلام نیست باید که یک گام بواسطه دیدن آن مطالب و مرام بردارید که حضرت ایزد علام مسافت این زمین بالتمام درنوردد و
شما را بطی الارض ید و گام بآن مقام رساند. مؤمنان از استماع کلام سید الانام اظهار مسرت تمام و بشاشت لا کلام نمودند و
گفتند: صدق رسول اللَّه. ترصد و ترقب از مزایاي احسان و انعام تو اي سید و سرور خلقان آنکه ما را بشرف دریافت آن سعادت
عظمی و آیه کبري مستسعد و مشرف گردانی لیکن کافران و منافقان از استماع قول رسول ایزد منان با یک دیگر گفتند که امروز
روز امتحان سخنان محمد است زود باشد که امتحان آن کذاب نمائیم و چون کذب و دروغ بیفروغ او ظاهر گردد عذر او منقطع
صفحه 67 از 175
شود و دعوي نبوت و رسالت او بر او حجت فاضحه واضحه گردد و بعد از ظهور کذب او بر خلقان بیقین بعد از آن پیرامون آن
دعوي بیحجت و برهان نگردد.
[معجزات پیغمبر بر سر چاه بدر]
[معجزات پیغمبر بر سر چاه بدر] حضرت ابو الحسن العسکري علیه السّلام از حضرت امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه التحیۀ و
الثنا نقل مینماید که چون جمیع قوم از اصحاب و غیره یک گام از آن مقام برداشتند همگی آن انام گام دوم بالتمام بسر چاه بدر
بگام خود ص: 129 گذاشتند، چون چاه بدر بنظر یکسر درآمد کمال تعجب و تحیر نمودند. چون حضرت سید
البشر نیز حاضر بود فرمود که اي مؤمنان چاه بدر را علامت و نشانه کنید و از سر چاه گرفته چند ذرع پیمان نمائید، چون پیمان آن
مکان بموجب فرموده پیغمبر آخر الزمان بانتها رسید نبی عز و جل فرمود که این مصرع ابو جهل است که فلان انصاري باو زخم
رساند و عبد اللَّه بن مسعود که اضعف اصحاب من است سر نامبارك او را از پیکر بدن بحکم ایزد مهیمن جدا گرداند. بعد از آن
رسول منان امر به پیمان اطراف چاه از جانب راست و چپ و یمین و شمال بذراع مختلفه نمود مرتبه اولی آن پیمان چون بانتهاي
مکان رسید حضرت نبی معبود فرمود که این مصرع عتبه و آن دیگر مصرع شیبه و آن اماکن بذراع مصارع فلان و فلان و فلان
است، و اسامی مقتولین را یکان یکان بنام و نشان داد که تا هفتاد کس ذکر فرمود که باراده و مشیت ایزد مقدس مقتول شوند. و نیز
فرمود که زود باشد که فلان و فلان اسیر و گرفتار گردند تا آنکه هفتاد نفر آن جماعت را ایضا باسم یک یک نام آبا و اجداد و
صفات و نسب ایشان را آبا و آباي آبا و نسب موالی ایشان با نسب مولاي موالی ایشان در کمال ظهور و عیان در آن مجمع بیان
نمود. و بعد از آن فرمود که اي یاران آنچه من بشما خبر دادم باطلاع آن خوب واقف و مطلع گشتید؟ گفتند: بلی. حضرت فرمود:
در وقوع و ظهور این مقدمه ظاهر کرد چه این وعده از حضرت قادر عالم هر آینه واقع و حکم و قضاي حق و امر واجب و لازم
است که اصلا و قطعا خلاف آن میسر و امکان ندارد. و بعد از انجام و انصرام آن مطالب و مرام حضرت رسول ایزد علام بطی
ارض با اصحاب و سایر انام بیک گام داخل مدینه با سکینه دار السلام گردید. اینست تمام حقایق ص: 130 آن
خبر، و اللَّه اعلم بالاول و الآخر و الظاهر و الباطن.
(بیان ذکر