گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد اول
(در ذکر و بیان احتجاج حضرت نبی صاحب المعراج) (با طایفه یهود در باب ابرام لجاج)
[آیهاي در باره یهود]






ثُمَّ » [آیهاي در باره یهود] از حضرت ابو محمد الحسن بن علی العسکري علیه السّلام منقول و مروي است که چون آیه وافی هدایه
قَسَتْ قُلُوبُکُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَهِیَ کَالْحِجارَةِ أَوْ أَشَ دُّ قَسْوَةً وَ إِنَّ مِنَ الْحِجارَةِ لَما یَتَفَجَّرُ مِنْهُ الْأَنْهارُ وَ إِنَّ مِنْها لَما یَشَّقَّقُ فَیَخْرُجُ مِنْهُ الْماءُ
منزل گردید طایفه یهود عاقبت نابهبود بغایت متألم و پریشان «1» « وَ إِنَّ مِنْها لَما یَهْبِطُ مِنْ خَشْیَۀِ اللَّهِ وَ مَا اللَّهُ بِغافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ
گشتند. ص: 156 معنی آیه جلالت پایه و اللَّه اعلم بالبدایۀ و النهایه آنست که یا محمد اگر یهود الحال تکذیب تو
نماید و از رؤیت معجزات تو و استماع آیات ما از لسان شما متأثر نگردند و ایمان نیارند باید که خاطر فیض مقاطر خود را ملول
نگردانی و از سختدلیهاي ایشان متعجب نشوي زیرا که آن طایفه همیشه بر صفت قساوت قلب و انکار انبیاي حضرت واهب
متصف و مستمر بودند، چنانچه بعد از زنده شدن عامیل و اظهار حقیقت دعوي خون؟؟؟ که در بنی اسرائیل بود ایشان بعد از رؤیت
چنان آیه معجزه از حضرت موسی علیه السّلام و التحیۀ همان بر صفت قساوت قلب و طغیان بودند و اصلا میل بحق ننمودند. پس
بگو اي محمد بیهودان که دلهاي شما همچو سنگ است در سختی و درشتی بلکه سختتر است از سنگ در قساوت و غلظت، زیرا
که بعضی از سنگها هست که بعد از انفجار از آن جویهاي بزرگ روان میگردد و بعضی سنگهاست که چون بشکافند هر آینه از
صفحه 79 از 175
آن جویها خورد ظاهر میشود. و نیز بدرستی و راستی که بعضی از سنگها هست که بحکم خداي تعالی فرود آید از ترس امر اله از
بلندي به پستی گراید لیکن دلهاي شما یهود بانکار از آن احجار اقسی است، و خداي تعالی از حال یهودان و از مکاید آن طایفه
غافل نیست زیرا که او عالم السر و الخفیات است. یهود و نواصب بعد از استماع این آیات حضرت ایزد منان در باب توبیخ و
سرزنش ایشان از لسان سید الانس و الجان متألم و متأذي متجاوز از حصر و بیان گشتند بنوعی که طاقت صبر و توان آن نداشتند
لهذا از عیان؟؟؟ و رؤساي یهودان که در میان ایشان صاحب نطق و بیان بودند اتفاق نموده بخدمت سید انبیا و رسولان آمده گفتند:
یا محمد ما را تو هجو کردي و چیزي چند خلاف واقع و حق نسبت بدل ما دادي که حضرت حق سبحانه و تعالی عالم و مطلع است
، که آنچه تو فرمودي هرگز در خواطر و ضمایر ما خطور و عبور ننمود بلکه پیوسته در دل ما قصد خیر و خوبیست الاحتجاج، ج 1
ص: 157 چنانچه افعال ظاهري ما مصداق اعمال ماست از روزه گرفتن و تصدق کردن و مواسات با فقرا و غیرهم نمودن، مع هذا
کی جایز و روا باشد که چنین چیزها نسبت بما دهید. حضرت رسول محمود بعد از استماع اقوال یهود فرمود که خیر و نیکوئی
آنست که خالصا لوجه اللَّه تعالی و عمل بمأمور به رب غفور بود اما فعل و عمل با اغراض معلل که مراد و مفاد از او مطالب دنیوي
یا سمعه و مرائی یا معانده با رسول ایزد تعالی یا بجهت گول و غبی رسول یا بواسطه قصد تمالک و تسلط بر نبی باري یا اظهار
شرف خود بر پیغمبر حضرت رب جلیل باشد بیقین امثال این افعال پسندیده و مقبول حضرت اله و مستحسن آن درگاه نیست، بلکه
آن عمل شر خالص و فاعل آن فعل مسیء و غیر مخلص است و نزد ارباب فضل و حال همه آن اعمال فی یوم لا ینفع بنون و لا مال
موجب وزر و وبال و عذاب ألیم و نکال در مآل است، بلکه متصدي آن بیشبهه و ارتیاب در یوم الحساب معذب بأشد العذاب و
معاقب بأتعب عقاب است. یهودان گفتند: یا محمد شما امثال این نوع سخنان در حق ما از روي غرض و عدوان میگوئید زیرا که ما
هر چه اتفاق در راه رضاي ایزد خلاق مینمائیم اکثر بلکه همگی و یکسر بواسطه ابطال قول و امر تو و رفع ریاست و بزرگی شما و
بجهت تفریق و جدا گردانیدن اصحاب تو است، و این فعل و عمل باعتقاد ما جهاد اعظم و از ارتکاب این مترجی و مترقب ثواب
اجل و اهم و چشمداشت پاداش اتم و اکمل هستیم، لا اقل أحوال ما و ظهور کیفیت اوضاع شما آنکه ما و شما در دعاوي بندگی
حضرت باري مساوي باشیم زیادتی تو بر ما از چه وجه و چرا باشد. حضرت نبی المحمود فرمود که یا اخوة الیهود دعاوي میان
مبطل و محق و عادل و فاسق مساوي است لیکن حجج و دلایل حضرت حکیم عادل تفرقه میان حق و باطل و کاشف بدي حال و
زشتی مبطل و بیان حقایق احوال محق مطیع عز و جل مینماید، و محمد رسول حضرت رب العالمین بعلت جهل و نادانی شما یهود
بیدین غمگین ص: 158 نگردد و شما را نیز تکلیف تسلیم حکم و انقیاد امر خود بغیر حجت خداي ارحم- الراحمین
ننماید و اقامت حجت و دلیل رب جلیل بر طایفه یهود چنان نماید که هیچ احدي از شما را امکان جحد و دفع و قدرت منع و رفع از
موجب آن دلیل نباشد و اگر محمد از دنیا برود آیهاي که مشعر بر سوء حال و زشتی احوال شما باشد چون از او بشما رسد هر آینه
شما نتوانید شک آورده گوئید که البته آن از متکلفات و مصنوعات یا از معمولات و مواظبات محمد است که از روي حیله و
ساختگی آن را بجهت ما یهودان تألیف و ترکیب نمود. پس در این هنگام آنچه بخاطر شما رسد از هر باب آن را از من استفسار و
استعلام نمائید زیرا که هر چه شما از معجزات آیات که از من طلب و اقتراح نمائید الحال شما را بآن مستدعیات و مقترحات مهتدي
و مستسعد گردانم تا شما بعد از من نتوانید گفت که آن آیه معمول محمد و ساختگی ایشان است که او؟؟؟ از روي حیله و
مقدمات آن را بما رسانید، پس الحال هر چه مقترح و مستدعی شما بود ظاهر گردانیده جواب بستانید که حضرت رب العباد مرا
وعده ظفر و نصرت بر شما داد که از معجزات و آیات هر چه از من طلب کنید مرا بر اثبات و اظهار آن قادر و دانا گردانیده تا
معاذیر کفره شما انقطاع یابد و بر بصیرت جمعی از طوایف شما که بشرف اسلام و ایمان مشرف گردند بیفزاید. چون حضار یهود
بالتمام چنین کلام ملایم از حضرت سید ولد آدم استماع نمودند گفتند: یا محمد الحال از روي انصاف سخنان فرمودید اگر بر
وعده وفا نمائید پس شما اول آن کس خواهید بود که او رجوع از دعوي نبوت خود کرده داخل در سلسله جمعی که گول و فریب
صفحه 80 از 175
دیو خورده باشند گردد بعد از آن چون مطلع بر حقیقت احوال خود شود مراجعت نموده مسلم حکم توراة گردد زیرا که چون ما
جماعت یهود مقترحات خود را بر شما عرض نمائیم بیقین شما از عهده جواب آنها نتوانید آمد و چون عجز شما در باب دعوي که
میفرمائید که هر چه خواهید از من طلب نمائید ظاهر و هویدا گردد قول شما باطل و از درجه صدق و اعتبار ساقط و عاطل شود.
ص: 159 حضرت رسول فرمود که صدق و راستی از شما یهود مطلوب و مرغوب است نه وعید و تهدید، الحال هر
چه اراده استدعا و اقتراح آن دارید از من استفهام و استعلام نمائید که حضرت معین مجید بواسطه قطع معذرتهاي شما مرا نوید
اعانت و توفیق بر اثبات و اظهار مقترحات و قدرت بر انجاح مسئولات شما دارد و بیقین مرا صاحب توفیق و استظهار و شما را مجاب
و خوار گرداند.
[استشهاد پیغمبر گرامی از کوه بر نبوت خود]
[استشهاد پیغمبر گرامی از کوه بر نبوت خود] در این هنگام یهودان لئام گفتند که یا محمد زعم شما در حق طایفه یهود چنان است
که اصلا و قطعا بهیچ وجه در دلهاي ما مواسات فقرا و معاونت ضعفا و قصد بذل نفوس و انفاق اموال بجهت ابطال باطل و احقاق
بندگان حضرت مهیمن عادل نیست و احجار این خیال بمراتب بسیار نرمتر از دلهاي ما در بندگی ایزد غفار است. ز غم تو دلهاي ما
از سنگ خارا کمتر است چون کسی گوید که از آدم جمادي بهتر است یا محمد این جبال که در حضور ما و شما مشاهده مینمائیم
برخیزید که باتفاق بدامن بعضی از این کوهها رفته استشهاد نمائیم تا بر تصدیق یا بر تکذیب یکی از ما و شما گواهی دهد، اگر
ناطق بر تصدیق تو گردد پس بیقین تو در دعوي بر حق و نبی حضرت خالق خواهی بود و بر ما لازم و واجب و متحتم گردد که
تابع دین و مطیع شرع و آئین تو گردیم و اگر ناطق بر تکذیب تو یا ساکت و صامت از جواب گردد بدان که تو مبطلی در دعوي و
معاندي با امثال ما برایا، پس تو بجهت آز نفس یا هوا و هوس بمصیبت و تعب مشارب نباشید. حضرت رسول صلی اللَّه علیه و آله و
سلم فرمود که خوش باشد بیائید تا باتفاق بدامن کوهی که مرضی و مختار شما باشد رویم و استشهاد نمائیم. پس آن کفره بالتمام
گفتندي رفتند و گفتند: یا محمد این کوه است از آن استشهاد و استعلام در « اوعر » باتفاق سید الانام بدامن کوهی که آن را جبل
باب دعوي خود نماي تا حقیت و صدق و کذب و بطلان ما باشهاد او ظاهر و هویدا گردد. ص: 160 چون رسول
حضرت بیچون استشمام رضاي یهود از اشهاد آن جبل معلوم نمود فی الفور روي توجه باذن عز و جل بسوي آن جبل آورده فرمود
که اي جبل من از تو سؤال بفرمان ایزد متعال مینمایم، ترا قسم بجاه و جلال محمد و آل طیبین و طاهرین او که بذکر اسماي گرام
عظام ایشان حضرت واحد منان حمل عرش بیکران بر هشت نفر حاملان ملایک ایزد سبحان بغایت سبک و آسان گردانیده حال
آنکه قبل از تذکر اسماي آن اولیاي عظام جمع کثیر از ملایک حضرت ایزد علام که عدد آنان را بغیر خداي عالم احدي عارف و
عالم نیست بعد از اجتماع همگی ایشان قدرت بر حرکت عرش عظیم البنیان نداشتند و چون یاد نام سید الانام و آل او علیهم السّلام
نمودند آن هشت نفر ملک بغیر استعانت و استمداد دیگر عرش واحد اکبر را در کمال سبکی و آسانی برداشتند. و ایضا ترا اي جبل
قسم بحق محمد و آل طیبین و طاهرین او که حضرت ابو البشر آدم علیه السّلام را بوسیله ذکر و حفظ نام نامی هر یک ایشان دعا و
توبه آن حضرت بعز اجابت رسید و تواب الرحیم الحمید گناه و خطیئت و وزر و ذلت او بخشید و کرة ثانیه او را بمرتبه نبوت
رسانید. و نیز قسم است ترا بحق محمد و آل طیبین و طاهرین او آیا که حضرت ادریس علیه السّلام بسبب بیان و ذکر اسامی سامی
آن برگزیدگان ایزد منان و تشفع بایشان بنزد حضرت رحیم الرحمن مرفوع بدرجات عالیه جنان و ساکن در اعلا اماکن دار الامان
گردید. باید که آنچه واجب الوجود در تو ودیعت نمود از علم و شهادت در باب نبوت محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم بواسطه
تصدیق او در حق جماعت یهود و ذکر قساوت قلب و کین و تکذیب نبی رب العالمین و انکار محمد رسول امین آن را به افصح
البیان عربی بر طایفه یهودان بیان و عیان نمائی. هنوز خاتم الرسل در استحلاف جبل و بدعا مشتغل بود که آن جبل بامر و حکم عز
صفحه 81 از 175
و جل بتزعزع و تزلزل درآمد و منشق گشته از آن آب روان شد؛ پس آنگاه ص: 161 بلسان عربی فصیح متکلم
گردید که یا محمد بدرستی و راستی گواهی میدهم که رسول بحق حضرت رب العالمین و سید الخلائق اجمعین توئی و گواهی
میدهم که دلهاي این جماعت یهود بهمان نوع که تو اي نبی المحمود وصف و بیان نمودي بغایت از سنگ سختتر است و هرگز
از دلهاي یهود خیر و بهبود نگردد و اما از احجار آب و سیل بسیار و انهار بیشمار انفجار یابد و اصلا از یهود نسبت بشما خوبی و
بهبود اصدار نیابد. و نیز شهادت میدهم که هر چه این جماعت بشما تعریف مینمایند و میگویند همگی آن دروغ و افترا در باب شما
نسبت بحضرت رب العلی میدهند. چون آن جبل بأمر عز و جل شهادت خود در حق خاتم الرسل باتمام رسانید حضرت رسول
فرمود که اي جبل آیا حضرت ایزد لم یزل ترا امر بطاعت و متابعت من نمود در باب آنچه بتو التماس کردم از شهادت بر طایفه
یهود یا نه. ترا قسم است بجاه محمد و آل طیبین و طاهرین او که بوسیله تذکر اسماي ایشان حضرت نوح شیخ الأنبیاء و رسولان از
کربت بلیت بیپایان طوفان نجات و امان یافت. و نیز حضرت واحد غفار بوسیله تذکر اسامی گرامی آن ابرار اخیار نار نمرود مردود
نابکار را بر حضرت خلیل جلیل جبار تبرید گردانید بلکه آن نیران بینهایت را محل امن و سلامت و مکان تنزه و استراحت نمود و
آن نبی الابرار را در میان لهبات نار بر عزت و اعتبار بر بالاي فرش بسیار ممکن و پایدار گردانید و بنوعی حضرت رحیم الرحمن آن
مکان را بزیب و آرایش و اسباب فرح سریر و آسایش بیمار است که تصور مزید بر آن در حیز قدرت امکان انسان نیست چنان که
انواع شکوفه و ازهار که در چهار فصل سال بمشیت قادر متعال پیدا گردد بیک طرفۀ العین در آن سرزمین پیدا گردید چنانچه
ابصار آن طایفه یاغیه هرگز در حدایق عامیه ایشان در تمامی عمر در بساتین ملوك و پادشاه زمان ندیدند و بگوش نیز نشنیدند.
چون جبل استماع کلام خاتم الرسل نمود بفرمان عز و جل متکلم شد و گفت: ص: 162 بلی یا محمد گواهی
میدهم که اگر شما از ملک تعالی اقتراح و استدعا نمائید که اهل دنیا از صغیر و کبیر و ملوك و رعایا را میمون و خوك کند. ایزد
سبحانه و تعالی آنچه مستدعی شما باشد آنچنان کند و خلاف مطلب و مدعاي شما نکند و اگر از حضرت لا یزال سؤال نمائی که
همگی انسان را بر صعب ملایک آسان کند مأمول و مسئول شما بمعرض قبول افتد. و اگر از حضرت رحیم الرحمن استدعا نمائی
که سنگ را نیران و یا نیران را سنگ گران گرداند در ساعت آنچنان شود. و نیز اگر اراده کنی که آسمان بزمین آید و یا زمین
بآسمان مرتفع گرداند همچنان شود و هرگز خلاف مدعاي شما نشود. و اگر خواهش شما متعلق گردد که اطراف مشارق و اکناف
مغارب پر از فضه و ذهب گردد و مانند صرد و کیسهها و انبان شود بحکم قادر منان آنچنان شود. یا محمد الشفیع حضرت ایزد
سمیع جمیع ممالک زمین و محال و آسمان را مطیع فرمان تو گردانید و کوه و دریا را منقاد شما ساخته مقرر فرمود که همه آنها در
فرمان شما باشند و سایر مخلوقات از ریاح و جوارح انسان و صواعق زمین و آسمان و اعضاي تمامی حیوان نیز مطیع شما و آنچه
رسول ایزد مهیمن خلایق را امر کند امت متابعت حکم و اطاعت امر شما نمایند و از فرمان لازم الاذعان تقاعد و تجاوز ننمایند.
[بعضی از معجزات حضرت رسول اکرم (ص)]
[بعضی از معجزات حضرت رسول اکرم (ص)] چون یهود آیه و نشان از رسول آخر الزمان ملاحظه و مشاهده نمودند و حقیقت
دین سید المرسلین و صحت شرع و آئین او بر آن کفره ملاعین واضح و مبین گردید مع هذا غشاوت و عمی و ضلالت بر حدایق
بصیرت انباشته قدم انکار و استکبار پیش گذاشتند و گفتند: یا محمد حقایق کلام که از این جبل مسموع طوایف انام میشود در
غایت اشتباه و نهایت التباس بلکه متجاوز از طریق قبول عقل و قیاس است، زیرا که زعم یهود چنان است که آنچه از این کلام
مسموع جمیع انام میگردد شما جمعی از اصحاب خود را در عقب این کوه مقرر داشته آن جماعت باین کلام متکلم میگردند و الا
صخور جبال ص: 163 را با رجال تکلم باین منوال بیقیل و قال از روي عقل کمال محال است و این اشیاء معلوم و
مفهوم ما یهودان نیست که این سخنان از سنگستان یا اصحاب و یاران شما میشنویم و بامثال این کلام ما فریب و دغا نمیخوریم و
صفحه 82 از 175
هیچ کس بغیر ضعفاي اصحاب تو که در عقل حاسر و حذاقت قاصر و فراست کاسرند صداي آن جبل را بمعجزه تو قبول نکنند و
از طریقه عقل غافل نگشته گول بخورند و تو را در دعوي رسالت صادق و عادل و فرستاده عز و جل ندانند. خلاصه کلام آنکه اگر
خواهی صدق و راستی خود را بر ما یهود ظاهر و آشکارا گردانی و خود را مطاع و ما را مطیع سازي باید که از دامن این کوه که
محل سکناي تو است برخیزي و بفلان مکان از صحرا که در آن محل اصلا جبل نباشد بنشینی و حکم کنی که آن جبل از مقام و
محل خود متحرك گشته بنزد تو آید تا بنظر ملاحظ و مشاهده ما درآید و بعد از آن امر نمائی که آن جبل از اعلا و اسفل شق
گشته دو حصه عدل شود و علیاي آن جبل منقلب بسفلی و سفلاي آن جبل منقلب بعلیا گردد؛ یعنی سر کوه بپائین آید و ته کوه
ببالا گراید تا معلوم ما یهودان گردد که آن سخنان که از آن کوه گران استماع نمودیم همه آن از خداي منان و بساختگی بعضی از
یاران و اتفاق ایشان با دیگران نبود بلکه آن نیز ظاهر گردد که از اتفاق مردمان و بامداد و معاونت آن متمرّدان تألیف و ترکیب
کلام آنچنان نتوان فرمود. رسول متعال در آن حال روي توجه و اقبال بقطعهاي از صخره آن جبال آورد و امر فرمود که اي حجر
بفرمان ایزد اکبر از مکان خود برخاسته بحرکت و سرعت هر چه تمامتر نزدیک من آي و هر شهادت و خبر که در باب نبوت و
رسالت من و قساوت قلوب یهود منکر خالی از مهر و مسلوب از اخلاص مودت پیغمبر داري بیتأنی و توقف زمان باوضح بیان
واضح و عیان گردان. فی الفور بامر ایزد غفور آن حجر از جاي خود منقطع گشته بشرف حضور موفور السرور آن نبی المشکور فایز
و مسرور گردید. ص: 164 پس آنگه حضرت حبیب اللَّه بیکی از آن طایفه گمراه متوجه گردید و فرمود که این
سنگ را بردار و نزدیک صماخ گوش خویش نگاهدار و بشنو ذکر آنچه سابقا از آن جبل بأمر عز و جل شنیدي، چون این قطعه
جزء آن کوه است البته از این نیز همان استماع نمائی. یهود چون سنگ برداشت و پیش گوش خود بداشت آن قطعه حجر بحکم
ایزد اکبر ناطق بمثل همان کلام پیشتر که آن جبل در حضور آن قوم یکسر گشته بود گردید در باب تصدیق رسول معبود و ذکر
قساوت قلوب یهود و تصدیق اخبار حضرت نبی الابرار در باب اتفاق اصحاب شقاق و ارباب نفاق در دفع رسول ایزد خلاق. و چون
آن سنگپاره بأمر بیچون شهادت خود بموافق اصل خود جبل الراسی الرافع و مطابق واقع مؤدي گردانید خطاب بجماعت یهود نمود
که این اتفاق شما و نفاق با محمد مصطفی خلاف رضاي خداي عادل بلکه شغل مردم جاهل و عمل غیر مستحسن و باطل اوست،
امثال این اعمال باعث کمال وزر و وبال و وسیله عذاب و نکال شما جهال در یوم لا ینفع بنون و لا مال است. در آن حال رسول
واجب الوجود روي بآن یهود آورد و فرمود که این قطعه حجر که الحال ترا اعلام و اخبار بآن خبر مسرداد؟؟؟ شنیدي؟ گفت: بلی.
نبی اللَّه فرمود که در عقب این قطعه سنگپاره کسی دیگر دیدي که با تو حرف یا سخنی گفته باشد. گفت: نه یا محمد بغیر این
قطعه حجر هیچ احدي مرا از حقیقت کلام بیسر این جبل و مطلع و با خبر نگردانید، التماس و استدعا بشما که آنچه در باب انشقاق
جبل مسألت نمودیم ما را برؤیت آن مبتهج و شادمان گردان. حضرت رسول آخر الزمان از آن محل و مکان برخاسته بمقامی که
وسعت ص: 165 و فضائی داشته اقامت نمود و روي بآن جبل آورده و فرمود که ترا قسم است بجاه محمد و آل
طیبین و طاهرین او که بوسیله جاه ایشان و بسبب سؤال انبیا و رسولان ایزد سبحان بارسال باد صرصر جمیع قوم عاد یکسر همه را
مثل خرمانیان که اصل آن پوسیده و ابتر گردیده بمجرد اندك حرکت از زمین منقلع گشته بخاك برابر شوند آنچنان گردیدند. و
نیز بوسیله تذکر صالح پیغمبر علیه السّلام اسامی سامی گرامی ایشان را رب جلیل امر و حکم بجبرئیل فرمود که بیک صیحه آن قوم
ابتر را مانند هشیم محتضر- یعنی گیاه خشک و بینفع و بیبر گردانی. اي جبل بعزت آبروي آن اعیان که از جاي خود منقلع و
منقطع گشته باین مکان بنزد من آئی. در آن زمان حضرت رسول آخر الزمان خطاب مبارك خود بزمین که قرب و جوار آن
بزرگوار بود گذشت در ساعت بأمر و حکم عز و جل آن جبل بتزلزل در آمد و مانند اسب تیز رفتار برفتار درآمد و خود را نزدیک
انگشتان آن حضرت بزمین ملتصق گردانید خود را به انامل بدایع نگار معجز آثار مثل کسی که اراده دست بوسی آن یگانه گوهر
نبوت و ولایت داشته باشد در همان مکان ندا کرد: اي محمد النبی العربی این منم در خدمت تو حاضر و قول ترا سمیع و دین ترا
صفحه 83 از 175
مطیعم اي رسول رب العالمین اگر اراده نمائی توقف این گروه نامألوف بر زمین مالم زیرا که من بامر ایزد غفور باطاعت امر تو
مأمورم. در آن حال رسول با اقبال روي توجه به آن جبال آورده فرمود که اي مطیع حکم ایزد لا یزال این طایفه یهود جهال از من
استدعا نمودند که تو را مأمور گردانم بآن که دو حصه عدل گردي پس آنگاه اعلاي تو منخفض و سفلاي تو مرتفع شود، بناء علیه
باید که ذروه و قله تو اصل و اصل تو ذروه و قله گردد. چون آن جبل استماع این سخن از آن رسول عز و جل نمود در ساعت
گفت: ص: 166 اي حضرت نبی مهیمن اختیار من بحکم ذو المنن برأي عالیمقدار تو منوط و بأمر اقتدار تو مربوط
است اما الحال در همین حال بآن امر مأمور و بآن خدمت مشکور میگردانی. آن حضرت فرمود: نعم در ساعت آن جبل من غیر
تراخی و مهل بحکم رسول عز و جل منشق بدو حصه عدل گشته اعلاي آن جبل منقلب بأسفل و اسفل آن منقلب و مرتفع باعلاي
آن محل گردید و اصل آن فرع و فرع آن اصل شد. پس از آن جبل ندا فرمود که اي معشر یهود این معجزه و برهان ظاهر و عیان
که از این رسول آخر الزمان مشاهده نمودید آیا زعم شما چنان است که این کمتر از معجزات موسی بن عمران است که شما بآن
ایمان آوردید، این گمان شما عین وزر و عصیان و خلاف واقع و بهتان و محض عداوت با رسول ایزد منان است. یهودان بعد از
استماع این سخنان از آن کوه گران بغایت آزرده و حیران شدند، بعضی ایشان روي بقوم و خویشان خود کرده گفتند که ما را اصلا
از این مرد مقر محض است، و بعضی دیگر گفتند که این مرد ساحر و مؤتی است؛ یعنی ساحر که چیزها را بطریق کهانت و باخبار
دیگر مردم را گول زند و از سحره مهره چیزهاي بسیار ظاهر و آشکار گردد؛ باید که شما یهودان از دیدن آن نشان فریفته و حیران
نگردید و گول او را مخورید. در آن محل آن جبل بفرمان حضرت عز و جل بتکلم و تزلزل درآمد و گفت: اي دشمنان ایزد سبحان
شما در سابق زمان بامثال این سخنان ابطال نبوت موسی بن عمران نمودید زیرا که چون از آن حضرت اقتراح و استدعا نمودید که
اگر عصاي شما اژدرها گردد ما بتو ایمان آریم بعد از حصول مسئول شما بموسی علیه السّلام گفتید که عصاي تو اگر اژدرها یا
بحر را راهها یا کوه در بالاي سر شما مثل سایبانها گردد ما بتو ایمان ص: 167 آریم، عجب نیست بواسطه آنکه
شخصی دیگر از اقوام شما براي تو این کارها را بانجام و انصرام میرساند بلکه جد تو بجد و سرعت و جهد این عجائبات براي تو
میآرد و ترا در میان بنی اسرائیل معزز میگرداند؛ اما فریفته مقدمات شما نگردیم و باین وسیله اعتقاد بنبوت تو نکنیم. در آن حال
سنگها از آن جبال بر مفارق آن کفره ضال بفرمان جبار متعال فروریخت و حجت حضرت رب العالمین را واضح و مبین گردانید.
.« وَ هُوَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ شهید »
[بعضی از معجزات حضرت رسول اکرم (ص)]
[فضیلت حضرت پیغمبر بر حضرت موسی بن عمران]
[فضیلت حضرت پیغمبر بر حضرت موسی بن عمران] از معمر بن راشد منقول و مروي است که از لسان معجز نشان جعفر بن محمد
الصادق علیه السّلام استماع نمودم که فرمود: روزي مرد یهود بخدمت نبی المحمود آمد و نظر بیبصر خود را متواتر بسوي سید
البشر انداخته و آن بیسعادت و تمیز نگاههاي تند و تیز بجانب آن رسول عزیز میگرداند. آن نبی واهب لا یزال روي سعادت و اقبال
بسوي آن یهود محتال آورده فرمود که چه حاجت داري. یهود گفت: یا محمد مرا با تو سؤالی است آیا تو افضلی یا موسی کلیم
اللَّه که رسول واجب التعظیم ایزد کریم بود و حضرت عز و جل با آن نبی مرسل در طور جبل تکلم نمود و توراة بایشان ارسال و
انزال فرمود و از تمامی انبیاي پیشین رب العالمین او را ممتاز و سرفراز نمود، چنانچه معجزات مثل ید بیضا و تبدیل عصا باژدرها و
شکافتن دریا و سایه انداختن بر مفارق قوم خود بدعا باو احسان و عطا فرمود و هیچ رب العلی یکی از آنها را از شما ظاهر و هویدا
ننمود، پس دعوي نبوت و ادعاي ص: 168 رسالت شما بحسب عقل و الامر تبت جایز و رخصت نباشد لهذا دعوي
صفحه 84 از 175
تو مستحسن و مرضی هیچ امت نیست. حضرت رسول واجب الوجود فرمود که اي یهود تزکیه و ستایش نفس خود پسندیده واحد
اقدس بلکه مقبول هیچ کس نیست، لیکن اي یهود حقیقت حال انبیاي واحد متعال از من از روي صدق مقال بر سبیل اجمال استماع
نماي تا بر حقایق آن عالم و واقف گردي: اي یهودي بدان که بآدم علیه السّلام وزر و خطا رسید و از لباس عزت عریان و از مسکن
جنان نومید و حیران گردید، و بعد از نزول بدار الغرور جهان مدت مدید سرگردان بود و سبب قبولی توبت ایشان چنان بود که
گفت: بار خدایا من تو را التماس و سؤال بحق محمد و بجاه و جلال آل او مینمایم که از سر گناه من درگذري و مرا به رحمت
خود بپذیري. همان که تشفع به من و بعترتم اولیاي حضرت مهیمن نمود فی الفور رحیم الغفور او را مرحوم و مغفور گردانید و
باعطاي و احسان رتبه نبوت کرة ثانیه او را مبتهج و مسرور گردانید. نیز حضرت شیخ المرسلین نوح علیه السّلام چون در سفینه
نجات بحکم واهب الخطیئات متمکن گردید و کشتی آن حضرت در روي بحر بیکران متلاطم مواج بیپایان مانند خاشاك
مضطرب و سرگردان بود در آن زمان نوح نبی با سکنه آن کشتی بغایت الغایت خائف و هراسان و متحیر و لرزان گشتند، در آن
حال ایزد متعال مجید حضرت شیخ الأنبیاء را باسامی سامی آن پسندیدگان ذو الجلال متذکر گردانید، فی الحال گفت: بار خدایا
من تو را التماس و سؤال بحق محمد و بجاه و جلال آل آن حضرت مینمایم که مرا با اهل این کشتی از بلیات غرق و هلکات نجات
داده بساحل امن و سلامت رسان. در همان محل حضرت عز و جل شیخ الرسل را با جمیع سکنه آن محل از خوف غرق و بلیه
نجات و امان داد. ص: 169 و نیز چون خلیل الرحمن را نمرود مردود بدمدمه و فسون شیطان بآتش سوزان انداخت
در همان حال آن نبی ذو الجلال متذکر و متوسل بحضرت محمد و آل علیهم السّلام گردید و گفت: بار خدایا من تو را التماس و
استدعا بحق حبیب تو محمد و آل او مینمایم که مرا از این آتش و نیران نجات و امان عنایت نمائی. فی الفور رحیم علام آن آتش
افروخته را بر آن نبی الاکرام بر دو سلام گردانید. نیز حضرت موسی کلیم در هنگام مخاصمه فرعون لئیم و وقت مشاجره و منازعه با
ساحران چون عصاي خود را بحکم رحیم الرحمن القاء نمود و آن عصاي بیجان ثعبان گردید، آن حضرت را خوف و رعب
بیپایان بهم رسید، کلیم علیه السّلام در آن ساعات مناجات بقاضی الحاجات فرمود که: بار خدایا من ترا التماس و سؤال بحق
محمد و بجاه و جلال آل او مینمایم که مرا از این خوف مطمئن و مشعوف گردان. در آن بادي ملک تعالی خطاب بموسی علیه
یعنی اي موسی باید که ترس و بیم بر خاطر واجب التعظیم خود راه ندهی بدرستی که « لا تَخَفْ إِنَّکَ أَنْتَ الْأَعْلی » السّلام نمود که
تو بوسیله اعطاي رتبه نبوت در جلالت شأن و رفعت بمکان ممتازي و چون مستشفع بشفعاي کرام گشتی در محل رضا و امانی. اي
یهودي اگر موسی کلیم بادراك صحبت کثیر البهجت من خاطرش مستقیم نگردد و اقرار بنبوت من و ایمان برسالتم نیارد البته ایمان
سابق او بهیچ وجه من الوجوه نفع باو نرساند پس نبوت او بیفایده و عبث گردد. اي یهودي از ذریت من در آخر الزمان مهدي علیه
السّلام بیرون آید و بعد از خروج آن حضرت عیسی بن مریم از آسمان بحکم قادر سبحان بواسطه نصرت و دریافت صحبت لازم
المسرت آن خلاصه خاندان طیبین و طاهرین بزمین آید و بجهت تصدیق آن امام زمان در وقت اداي فرایض ایزد علام اقتدا بآن امام
خاص و عام نماید و نماز دوگانه در عقب آن یگانه گوهر ولایت و نبوت بجاي آرد و مزید درجه ثواب و عزت آن حضرت علیه
السّلام گردد. ص: 170
(و نیز