گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
جلد دوم






ذکر بیان احتجاج حضرت أمیر المؤمنین حیدر بر أبی بکر و عمر در هنگامی که منع فدك از حضرت فاطمه بنت خیر البشر بر وفق آیه
کتاب خداي أکبر و سنّت حضرت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما لاح القمر
ذکر بیان احتجاج حضرت أمیر المؤمنین حیدر بر أبی بکر و عمر در هنگامی که منع فدك از حضرت فاطمه بنت خیر البشر بر وفق
آیه کتاب خداي أکبر و سنّت حضرت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم ما لاح القمر حمّاد بن عثمان از حضرت امام الانس و الجانّ
أبی عبد اللَّه علیه سلام الملک المنّان روایت کند که چون امّت بر أبی بکر بیعت کردند و أمر خلافت باو استقامت گرفت و تمامی
مهاجر و أنصار و أرکان ممدّ و یار او گشتند، رأي أبا بکر و عمر و گروهی از أنصار و مهاجر بر آن قرار گرفت که انتزاع فدك از
حضرت فاطمه بنت خیر البشر نمایند لهذا نایب از طرف خود بجهت ضبط محصول آن مکان مقرّر نمود و قرار داد که آن شخص
بمجرّد وصول فدك وکیل حضرت فاطمه علیها السّلام را اخراج نماید چون این خبر بسمع شریف بنت خیر البشر رسید بغایت متحیّر
و مضطرّ گردید زیرا که محالّ فدك در وجه مدد و معاش بضعه رسول ایزد تعالی و تبارك بحکم حضرت معبود مقرّر بود. بعد از
وقوع این أمر حضرت فاطمه بنت سیّد البشر چادر عصمت بر سر ص: 4 کرده از دولتسراي مبارك خویش با دو
سه نفر از نسوان أهل قریش در مسجد حضرت پیغمبر نزد أبا بکر آمد و گفت: اي أبا بکر چرا میراث که از پدر بزرگوارم بمن
رسید آن را از من منع کردي و حکم باخراج وکیل من از فدك نمودي و حال آنکه آن محلّ را حضرت خاتم الرّسل بحکم خداي
عزّ و جلّ بجهت من مقرّر داشت و تا آن سرور در حیات بود هیچ أحدي در آن مکان دخل نداشت؟ أبو بکر گفت: اي بنت نبیّ
المحمود صحّت دعواي شما موقوف بر احضار شهود است اگر بر طبق دعوي خود شاهد صادق آري فدك بشما متعلّق است و الّا
داخل فیء و غنایم مسلمانان است، حضرت فاطمه علیها سلام أمیر المؤمنین علی علیه السّلام و امّ أیمن را که بر حقایق آن أمر من
کلّ الوجوه مطّلع و مخبر بودند براي شهادت حاضر گردانید، امّ أیمن گفت: اي أبو بکر اي أبو بکر من شهادت براي فاطمه بنت نبیّ
الرّحمه نخواهم داد تا حجّت صحّت قول خود بر شما ظاهر نکنم ترا اي أبو بکر به خداي عالم قسم است آیا میدانی که حضرت سیّد
عالم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حقّ من فرمود که امّ أیمن از أهل جنّت است؟ أبو بکر گفت: بلی من این سخن از حضرت
رسول ذو- المنن شنیدم بعد از تصدیق و تعدیل أبا بکر امّ أیمن گفت: شهادت دهم که خداي عزّ و جلّ بحضرت خاتم الرّسل وحی
مرسل گردانید که فَآتِ ذَا الْقُرْبی حَقَّهُ یعنی اي رسول مجتبی باید که در اعطاء حقّ ذي القربی که أهل البیت قریبند شما سعی تمام
بجاي آرید و حقوق ایشان را بآن أعیان سپارید نبیّ الرّحمه بعد از نزول آیه مبارکه بأمر واهب النّعمه فدك را در وجه طعمه
حضرت فاطمه مقرّر گردانید و محالّ فدك را بید تصرّف و تملّک او داد و آن حضرت به حکم پدر عالی تبار وکیل از قبل خود
بجهت انصرام و انجام آن محالّ قرار داد ص: 5 چون امّ أیمن از شهادت فارغ شد حضرت أسد اللَّه الغالب علیّ ابن
أبی طالب علیه سلام الملک الواهب نیز در محضر أنصار و مهاجر بر آن أمر بوفق شهادت امّ أیمن شهادت داد أبو بکر بعد از استماع
شهادت عدلین کتاب در باب أحقّیّت و اولویّت بنت خیر البشر بفدك مکتوب گردانیده تسلیم حضرت فاطمه علیها سلام نمود و او
صفحه 7 از 184
را رخصت انصراف بدولت سراي ایشان فرمود در ساعت عمر با کمال شتاب و مسارعت رسید و پرسید این چه کتابست در دست
فاطمه بنت رسالتمآب است؟ أبو بکر گفت که: فاطمه در باب أحقّیّت و انحصار وراثت خود در مالکیّت فدك دعوي نمود امّ أیمن
و علیّ را بر طبق دعوي شهود گذرانید چون صدق قول ایشان بر من ظاهر و عیان است بناء علیه کتاب بجهت فاطمه (ع) قلمی
نمودم که هیچ أحدي مانع تصرّف وکیل شرعی ایشان در محالّ فدك نشود عمر از روي جبر کتاب از دست فاطمه بضعه سیّد البشر
کشیده پاره گردانید، حضرت از آن حرکت عمر بغایت غمین و اندوهگین گردید و گریان و نالان روانه منزل و مکان خود شد و
در بعضی از نسخ معتبر بنظر مترجم أحقر رسید که آن حضرت از شدّت استیلاي غصّه و غم در همان دم بر لسان صدق نشان جاري
گردانید که: من مزّق کتابی مزّق اللَّه بطنه، یعنی آن کس که کتاب مرا پاره کرد مکافی دانا حضرت اللَّه تعالی شکم او را پاره
گرداناد تیر دعاي آن سیّدة النّساء العالمین بهدف اجابت مشحون و قرین گشته بابا شجاع الدّین شکم عمر را شکافت چنانچه در
روضۀ ال ّ ص فا و حبیب السّیر و در أکثر کتب تواریخ معتبر مرقوم و مستطر است. امّا چون روز دیگر حشر و خاور سر از مطلع مشرق
بدر کرد و جهان را بنور خود منوّر گردانید أمیر المؤمنین حیدر بجهت الزام أبو بکر از خانه مبارکه ص: 6 خود
متوجّه مسجد حضرت پیغمبر گردید أبو بکر با اکثر أنصار و مهاجر در آن محضر حاضر بودند ولی حضرت داور روي مبارك به ابا
بکر آورد و گفت اي أبا بکر چرا بنت سیّد البشر را از میراث پدر عالیمقدارش منع کردي و حال آنکه آن بزرگوارم در ایّام حیات
مستعار آن محالّ را در وجه طعمه فاطمه قرار داده تملیک او گردانید و هیچ أحدي را با آن سیّده انس و جانّ شریک و سهیم
نگردانید؟ أبو بکر گفت: اي أبو الحسن فدك داخل در غنایم مسلمانانست اگر فاطمه اقامت شهود در باب مالکیّت فدك بر وفق
شریعت رسول مطهّره ایزد تبارك و تعالی نماید که حضرت رسول مجید در ایّام حیات باو بخشید یا آن محالّ را قبل از حلول أجل
آن نبیّ عزّ و جلّ بملکیّت فاطمه مقرّر و مسجّل گردانید فدك بفاطمه تعلّق دارد اگر شهود بر طبق دعوي خود نیارد یقین در محالّ
فدك حقّ و ملک ندارد. حضرت أمیر المؤمنین حیدر گفت: اي أبی بکر آیا حکم تو در سلسله حضرت پیغمبر خلاف حکم شما
نسبت بسایر مسلمانان است یا موافق حکمشان است؟ أبو بکر گفت: شرع نبیّ یکی است خواه براي شما و خواه به جهت سایر برایا
أمیر المؤمنین علی (ع) گفت: اي أبا بکر هر گاه در تحت تصرّف یکی از مسلمانان چیزي بملکیّت باشد و من بر آن دعوي نمایم
شما طلب بیّنه از ما خواهید کرد یا از آن مسلمانان مدّعی علیه؟ أبو بکر گفت: البتّه از شما خواهیم کرد، أمیر المؤمنین علی (ع)
گفت: اي أبو بکر پس از حضرت فاطمه که متصرّف محالّ فدك است طلب بیّنه چرا کردید و حال آنکه آن محلّ در أیّام حیات
خاتم الرّسل بحکم خداي عزّ و جلّ و بعد از وفات آن حضرت با این محلّ در تصرّف مالکانه فاطمه بود بنا بر قوانین شریعت مطهّره
سیّد المرسلین (ص) ص: 7 مسلمانان که دعواي آن مکان دارند از ایشان گواهان طلب بایست نمود نه از حضرت
فاطمه بنت نبیّ المحمود چنانچه از من در هنگامی دعوي بر مسلمان طلب گواهان نمود. أبو بکر چون جواب حضرت ولایتمآب
نداشت مهر سکوت و خموشی بر لب گذاشت، عمر گفت: اي علیّ از أمثال این قیل و قال بگذر و ما را بخداي بحال ما بگذار زیرا
که ما را قدرت حجّت و الزام و قوّت لجاجت و ابرام با شما نیست اگر فاطمه بنت الرّسول (ص) شهود عدول بر طبق دعوي و قول
خود بگذراند بغیر او هیچ أحدي را قدرت نباشد تصرّف در فدك نماید و الّا بیگمان آن مکان داخل فیء مسلمانان و غنایم ایشان
است و بیشبهه و شکّ مطلق تو و فاطمه را در فدك حقّ نخواهد بود. أمیر المؤمنین حیدر در آن دم روي تکلّم بسوي أبی بکر
آورد و گفت: اي أبا بکر آیا تلاوت قرآن ایزد علّام مینمائی؟ گفت: بلی، حضرت ولی اللَّه گفت: اي أبی بکر از تفسیر و معنی آیه
مرا خبر ده که این آیه در حقّ ما منزل گشته یا در « إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً » جلادت پایه
باب شما و سایر أصحاب نازل شده؟ أبو بکر گفت: بیشبهه و گمان آیه در شأن عالیشأن شما أهل بیت رسول آخر الزّمان نازل
است و اگر کسی خلاف این گوید آن عین کذب و بهتان است، أمیر المؤمنین حیدر گفت: بالفرض اگر شهود در حضور شما
شهادت بر صدور فاحشه از حضرت فاطمه بنت سیّد البریّه دهند شما در آن باب در اجراي أحکام شرع از اقامت حدود بر آن بضعه
صفحه 8 از 184
رسول ایزد معبود محمود و صواب میدانید یا ترك اقامت حدود و أحکام شرع نسبت بآن مطیعه حضرت وهّاب را وسیله أجر و
ثواب خود میشمارید؟ أبو بکر گفت: چنانچه ص: 8 سایر نسوان که از آنها فاحشه موجبه حدّ شرعی ظاهر و عیان
گردد اقامت حدود محدود نمایم اگر از فاطمه نیز أمري موجب حدّ یا تقریر مصدّر گردد بر او نیز أحکام شرع جاري گردانم و هیچ
تفرقه فی ما بین فاطمه و سایر مسلمات در این باب مستحسن و صواب ندانم. أمیر المؤمنین علی گفت: اي أبو بکر الحال بیقیل و
قال تو کافر ضالّ خواهی بود، أبو بکر از کلام معجز انتظام آن امام الأنام بغایت محزون و مستهام گردید و گفت: اي علیّ بچه دلیل
مرا کافر ضلیل میدانی؟ أمیر المؤمنین گفت: بجهت آنکه تو ردّ شهادت حضرت خالق البریّه در باب طهارت و عصمت فاطمه
المحمّدیّه نموده قبول شهادت سایر النّاس در حقّ آن حضرت فرمودید چنانچه ردّ قول خدا و رسول مجتبی در باب فدك نمودید
بجهت آنکه حضرت خاتم الرّسل آن محلّ را بحکم خداي عزّ و جلّ در أیّام خود بقبض و تصرّف فاطمه داد بعد از وفات پیغمبر
قبول شهادت أعرابی بائل نموده فاطمه را از تصرّف آن مکان مانع و حایل گشتید بلکه أخذ فدك از دست مالک آن فاطمه بنت
نبیّ ایزد تعالی و تبارك نمودید و زعم شما چنان است که آن داخل فیء غنایم مسلمانان است مصراع: زهی تصوّر باطل زهی خیال
« البیّنۀ علی المدّعی و الیمین علی من أنکر » : محال: مع هذا از فاطمه که متصرّف فدك بود بر خلاف قول حضرت رسول ایزد معبود
عمل نموده از آن حضرت طلب شهود فرمودید، و قول رسول محمّد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را نسیا منسیّا انگاشتید
چنانچه بیّنه بر مدّعی علیه و یمین بر مدّعی مقرّ داشتید و بیقین مغیّر حکم ربّ العالمین و مخالف أمر سیّد المرسلین کافر بیدین
است. از حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام منقول و مروي است که: معاشر ص: 9 مردمان این سخنان از أمیر مؤمنان
شنیدند أکثر متفرّق گشتند و بعضی منکر أبو بکر شدند و گفتند: و اللَّه بحقّ خداي خالق که علی علیه السّلام درین کلام صادق
است امّا علی علیه السّلام چون کلام صدق التیام باین مقام رسانید از مسجد النّبیّ علیه ال ّ ص لوة و السّلام متوجّه مسکن و مقام خود
گردید لیکن حضرت فاطمه علیها السّلام داخل مسجد پیغمبر شد و مشتغل بطوف سیّد الأنام گشت و در هنگام طواف قبر پدر
عالیمقام متکلّم باین کلام درّ انتظام گردید: ما به فقدان تو مانند زمین تشنه ایم کو ز فیض ابر احسان تشنه ماند سالها خود تو بودي
ماه و خورشید از براي أهل بیت چون تو رفتی رفت نور ما بچندین سالها بهر تو آمد کتاب از حضرت یزدان حقّ لیک بهر عزّت ما
اندرو تمثالها بود جبریل أمین مونس براي اهل بیت گه به آیات کلام گاهی از أحوالها چون تو گشتی غائب از ما جمله خوبی دور
شد ما چنین تنها و بیکس مانده اندر نالها قوم بعد از تو خللها کردهاند در دین تو خود تو شاهد باش و ناظر هم آن أفعالها قوم بعد
از تو همه انبار کذبند و غلول گر تو بودي حاضر اینجا کی شدي این قالها بهر استخفاف ما روها ترش کردند قوم چون شدي غائب
تو کردند غصب حقّ و مالها ص: 10 چون بگریم بیتو من تا زنده باشم در جهان بر سحاب دیده دارم سیل و در
دل نالها حضرت فاطمه علیها السّلام بعد از زیارت سیّد الانام متوجّه مقام سعادت انجام خود گردید و السّلام. از حضرت أبی عبد
اللَّه علیه السّلام منقول و مروي است که: چون حضرت فاطمه بنت خیر البشر مراجعت بمستقرّ خود فرمود أبا بکر و عمر نیز هر یک
بمقام و مقرّ خویش معاودت نمودند أبی بکر بعد از تق ّ ض ی زمان اندك در همان روز معتمدي بنزد عمر فرستاد که حضور شما
بواسطه ظهور أمر ضرور به غایت مطلوب و ضرور است چون عمر حاضر شد أبو بکر گفت: اي برادر امروز مجلس ما با علی
مشاهده کردید بچه کیفیّت انقطاع و انصرام یافت بخداي عالم قسم است که اگر علی من بعد مثل امروز سخنان گوید و همین شغل
پیش گیرد و قرار نگیرد و بجاي خویش ننشیند خلل و فساد بسیار در کارها بهم رسد و أمر خلافت بمشیّت و انصرام نرسد رأي شما
در این باب چه نوع صلاح و صواب داند؟ عمر گفت: که أصوب آراء قتل علی است شخصی را مقرّر گردانیم که علی را بقتل
رساند و خاطر ما و شما را من جمیع الوجوه جمع گرداند، أبو بکر گفت فی الواقع رأي صحیح و فکر صائب همین است امّا کسی
که مرتکب این أمر خطیر تواند شد که تواند بود؟ عمر گفت: خالد بن الولید متصدّي این مهمّ خواهد شد، أبو بکر بعد از تصدیق
عمر در ساعت کسی به طلب آن بیسعادت فرستاد چون خالد حاضر شد أبو بکر و عمر گفتند که: اي خالد ما در خاطر داریم که
صفحه 9 از 184
شما را بجهت انجام أمر عظیم مقرّر گردانیم خالد در جواب گفت: بیت: سر که نه در راه عزیزان بود بار گرانی است کشیدن بدوش
ص: 11 هر مهمّ أهمّ که شغلی از آن أضعف و أعظم نباشد اگر چه قتل علی باشد مرا بر آن أمر مقرّر گردانید که
بقدر وسعت قوّت و امکان قدرت سعی و اهتمام تمام در انصرام و انجام آن نمایم أبو بکر و عمر گفتند: سبحان اللَّه مقصود ما همین
قتل علی است ترصّد و ترقّب از شما آنکه نوع سعی و اهتمام در حصول این مقصد کبیر و مرام خطیر نمائی که قبل از اطّلاع أحدي
از صغیر و کبیر این أمر بحیّز تصدیر رسد. خالد گفت: که این فکر صائب شما موافق خواهش و دواعی نفس ما است در هر وقت و
زمانی اشاره نمائید بجان منّت دارم، أبو بکر گفت که: من قبل از طلوع صبح بجهت أداي نماز فجر بمسجد پیغمبر حاضر شوم و
علی نیز در آن زمان بواسطه نماز و بندگی مهیمن کار ساز حاضر گردد شما نیز با شمشیر تیز ببهانه نماز جماعت در آن وقت حاضر
باشید و چون من نماز تمام نمایم و سلام دهم باید که تو بسرعت تمام در همان دم گردن علی را بزنی و ما و خود را از خوف و
یأس و شدّت او مستخلص گردانی بلکه عالمی از فتنه و فساد و خوف و حرکت و افساد او الی یوم التّناد برهانی خالد ولید متقبّل و
متضمّن انصرام آن أمر گردید آنگاه هر یک بآرامگاه خویش رفتند. أسماء بنت عمیس که زوجه معقوده أبو بکر بود چون بر پیمان
و عهد ایشان واقف شد بغایت حیران گردید فی الحال بجاریت خود گفت: باید که بسرعت و استعجال خود را بخانه أمیر المؤمنین
علی و فاطمه (ع) رسان و بعد از عرض سلام و بندگی و اخلاص من بخدمت ایشان حقایق مقدّمات اتّفاق قوم بر قتل آن حضرت
معروض گردان و این آیه وافی هدایت بر آن ولیّ ایزد منّان بخوان که إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ النَّاصِحِینَ
الآیه ص: 12 چون جاریه بخدمت حضرت امام الامّه آمد و حقیقت را معروض رأي فیض اقتضا گردانید حضرت
أمیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود که: بمولاي خود بگوي که خاطر جمع دار که حضرت کریم عادل میان أهل فساد و
مقصودشان حایل گرداند و بیقین آن طائفه را بمقصد نرساند جاریه بعد از رخصت انصراف پیش مولاي خویش آمده هر چه از
حضرت امام علیه السّلام شنیده بود بالتّمام معروض داشت. أسماء بنت عمیس از استماع نوید خلاصی نجات آن حضرت بغایت
خوشوقت گردید بلکه بتجدید معتقد و مخلص آن خاندان شد، چون سنّت موعود بآخر رسید و قریب بطلوع فجر شد أمیر المؤمنین
برخاست و خود را بجهت بندگی ربّ العالمین بیاراست چون بمسجد حضرت پیغمبر آمد و در عقب أبی بکر بنماز ایستاد در آن
زمان خالد ولید با شمشیر در پهلوي أبو بکر در نماز بود لیکن خاطر عبادت مأثرش در فکر آن کار ناساز امّا چون أبو بکر بواسطه
اتمام تشهّد شدّت بأس علی جلادت و مردي آن شیر بیشه دلاوري بخاطرش رسید از خوف هیجان و فتنه و آشوب بلکه بواسطه
جان خویش بسیار هراسان گردید که مبادا از خالد این کار بفیصل نرسد و این نجواي میان خلایق آشکارا شود خلاصه آنکه بعد از
فکر دور دراز از آن پیمان شنیع که با خالد بیتوقیع کرده بود پشیمان شد و میخواست که سلام دهد لکن بخوف آنکه بمجرّد سلام
نماز فجر مبادا خالد فاجر متصدّي آن أمر منکر گردد لهذا جرأت و جسارت بر اقدام سلام نمینمود و فکرش بطول انجامید چنانچه
بخاطر اکثر رسید که البتّه أبو بکر در نماز سهو کرد بالاخره پیش از سلام بطرف خالد ملتفت گشته و گفت: که یا خالد لا تفعلنّ ما
أمرتک السّلام ص: 13 علیکم و رحمۀ اللَّه و برکاته یعنی اي خالد زنهار آن کاري که ترا مأمور گردانیده بودم
مرتکب آن أمر نشوي. چون ولیّ حضرت بیچون این سخن شنید از خالد ولید پرسید که أبو بکر شما را سابقا بچه أمر مأمور
گردانید که الحال از آن نهی نمود؟ خالد گفت: مرا بقتل شما أمر کرده بود و الحال نمیدانم بچه سبب از آن منع نمود أمیر المؤمنین
گفت: اي خالد تو آن کار میکردي؟ خالد گفت اي و اللَّه آري بخداي عالم قسم است که اگر مرا أبو بکر از قتل منع و زجر
ننمودي ترا بقتل آوردمی و جهانی را از شرّ تو خلاص گردانیدمی حضرت ولیّ مجید از آن قول و حرکت خالد ولید بغایت آشفته
و غضب آلود گردید فی الفور خالد را از زمین درربود و آنچنان بر زمین زد که نزدیک بود عظامش بالتّمام خورد شود و نافرجام
گردد، در آن حال تمامی رجال که در آن محالّ حاضر بودند بر سر خالد ولید جمع شدند و از حضرت ولیّ خداي مجید استدعاي
خلاص خالد عاصی مینمودند لیکن بجائی نمیرسید، عمر چون خالد ولید بدان منوال دید روي به ابو بکر آورده گفت: بربّ الکعبه
صفحه 10 از 184
که همین ساعت خالد ولید بدست علی مقتول خواهد گردید، معاشر النّاس شروع در تضرّع و التماس به واسطه استخلاص و شفاعت
خالد ناسپاس نمودند و آن حضرت را بصاحب قبر یعنی بحضرت سیّد البشر سوگند غلاظ و شداد دادند و گفتند: اي أبو- الحسن
اللَّه اللَّه بخاطر خدا و رسول مجتبی از خالد بگذر. أمیر المؤمنین حیدر بموجب التماس سایر النّاس دست از خالد بیاحساس بداشت
بعد از آن روي بعمر آورده ریش او را محکم گرفت و گفت: یا ابن ال ّ ص هّاك الحبشیّه و اللَّه بخالق البریّه قسم است که اگر حکم
کتاب مستطاب ص: 14 ایزد دیّان و عهد حضرت رسول آخر الزّمان بر من سبقت بر پیمان شما نگرفتی هر آینه بر تو
معلوم گشتی که ایّنا أَضْعَفُ ناصِراً وَ أَقَلُّ عَدَداً کدام از این دو گروه از أرباب ستوه یا أصحاب خیر شکوه بحسب یار و نصیر ضعیف
و بتعداد او أحبّه و أرباب و داد کمتر و نحیفاند، بعد از آن دست از عمر نیز بداشت و راه منزل و مقام خویش برداشت. الاحتجاج،
ج 2، ص: 15
فصل ذکر بیان کتابت أمیر المؤمنین حیدر بابی بکر بعد از منع فدك از بنت خیر البشر و رسیدن سخنان منکر از مشار الیه بآن سرور
فصل ذکر بیان کتابت أمیر المؤمنین حیدر بابی بکر بعد از منع فدك از بنت خیر البشر و رسیدن سخنان منکر از مشار الیه بآن سرور
أمیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: اي أرباب نفاق و أصحاب شقاق شما بسبیل اتّفاق طلاطم أمواج بحر فتنه و فساد بر روي سفینه
ما سکینه نیکوترین عباد ایزد سبّوح منکشف و مفتوح داشتید و تاجهاي أرباب عزّ و فخر را بوسیله جمعیّت با أهل فساد و عذر از
مفارق آن عزیزان نیکو سیر بر داشتید با آنکه شما طایفه وخیم العاقبه پیوسته مستضیء بأنوار آن أخیار و مستنیر باشعّه جمال آن
ابرارید الحال بتوسّط شآمت حقد گزند و به وسیله جدّ و طمع ناپسند بمجرّد غیبت حضرت نبیّ المختار قسمت میراث طاهرات أبرار
گردید و گوئیا من همگی شما أهل عمی و ضلالت و أرباب غدر و غوایت را در بیداري حیرت حواسّ مانند شتر طاحونه خراس
متردّد و سرگردان میبینم و یکی شما را أهل اسلام و مطیع صادق سیّد الأنام نمیبینم. أما و اللَّه بخداي عالم قسم است که اگر من
مأذون از حضرت مهیمن و مرخّص از رسول ذو المنن میبودم آنچه شما أهل کید و دغا بغیر اذن ملک ص: 16
تعالی و رخصت رسول مجتبی تصرّف در آن نمودید تعدّي و تسلّط شما را از آن رفع و دفع مینمودم بلکه سرهاي شما را بواسطه
این حرکت و فساد مانند حیسهاي حصاد از أبدان شما درو میفرمودم و بعد از انتزاع حدایق نظر شما از بصر کلّههاي شجعان پردل و
دلیران در حرب متحمّل شما را از پیکر بدن قلع میکردم و أصلا بشما رحم نمیکردم زیرا که من از روزي که بر تمرّد و طغیان این
لشکریان أهل عداوت و عصیان مطّلع گشتم و بر ارتداد و الحاد أرباب فساد و غیّ أصحاب عناد بر اتّفاق آن لشکر بانفاق؟؟؟، و آن
جهلاي أهل شقاق بر مخالفت أهل بیت (ع) و بر کید شما عالم و واقف شدم دانستم که همگی شما را رقاب خود از قید متابعت
حضرت رسالت مآب اخراج نموده در خانهاي خود معتکف گشته طریق مخالفت محمّد (ص) بلکه شیوه مخاصمت أهل بیت النّبوّه
برداشتید و من دیروز در خدمت و بندگی صاحب شما محمّد المصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بودم و شما در فکر و دغا، و
میدانم که شما راضی نیستید که خلافت با أهل بیت حضرت رسالت باشد زیرا که من مطّلع بر مکتومات ضمایر و مرکوزات خواطر
مآثر شمایم که حقد بدرد کینه أخذ در ضمیر شما بیحدّ مستتر است و تا هنگام وصول بمقام و مستقرّ خود جهنّم و سقر از آن أمر
برنمیگردید اگر آنچه از عذاب او را که واحد قهّار به جهت شما أشرار معیّن و برقرار داشته اظهار یا مذکور گردانم یا شمّه از
حقایق آن را کما ینبغی و یلیق بگوش شما رسانم هر آینه از هیبت و خوف آن سرهاي أضلاع شما بر مثال دوّاره چرخ آسیا
مراجعت یابد از شما نماید بلکه مانند رؤس سنان رمح پیچان بجهت قطع حیات و جان شما بغایت کارگر آید اگر من در باب
خلافت و اولویّت آن از شما و سایر امّت حکایت کنم شما أرباب ص: 17 حقد گوئید که: علی از روي رشک و
حسد سخنان بیحدّ میکند و اگر بذریعه إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ صابر گشته ساکت بنشینم زبان طعنه و آز دراز کرده گوئید که: علی از
ترس جان سخنان نگوید و هیهات هیهات کجاست آن ساعت که بر من بسیار بسیار مشتاق ادراك آن سعادتم بقادر خلّاق قسم
صفحه 11 از 184
است که چنان که أطفال بپستان والده خویش مایل و مشتاقند مرا نیز طاقت اشتیاق تجرّع کأس موت طاق، و محرومی از آن از امور
ما لا یطاق است، من چون از موت جزع و از مرگ فزع نمایم که من خود مرگ میرانیدهام بلکه من پیوسته بمنایا همآغوش و با
سرود نواي او همسروشم چنانچه من در شبهاي تار متحمّل دو شمشیر آبدار گرانبار و دو رمح طویل اژدها پیکر آدم شکارم، منم
مکسّر رایات أشرار در هنگام غلیان و جوش آن فجّ ار در حرب و کارزار، و منم مفرّح اندوه کربات از خاطر فیض مقاطر سیّد
البریّات، و اللَّه بخداي عالم قسم است که این ابن أبی طالب را کمال استیناس بموت بسیار مستسقی و متعطّش کأس فوات است. اي
أهل تمرّد و طغیان اگر من آنچه حضرت قادر سبحان از اسائت حال و وخامت أحوال شما که حضرت ذو الجلال در قرآن ارسال و
انزال نمود بتان شما بر شما گرینده گردند و اگر حقیقت أحوال نکبت مآل شما را بیان کنم اضطراب بسیار بسیار زیاده از اضطراب
ریسمان که آن را سرنگون بچاه عمیق اندازند که أصلا مراجعت ببالاي آن و قوّت طیّ مسافت پایان آن نیز نتواند نمود بهم رسد و
چندان خوف و رعب و حزن و تعب بشما واصل گردد که از خانها و مکان خود گریزان و از رویهاي یک دیگر سرگردان و حیران
میگردید، این همه عذاب و آزار متعیّن بواسطه شما أشرار محض بجهت اختیار آز و هوس ص: 18 و لذّات و
مشتهیات نفس شما است از عدم اطاعت أمر ایزد أقدس و متابعت رسول مقدّس لیکن من بغایت آسان و سبکبار کردم و بشومی
کثرت آز، و هوس کار بر خود صعب و دشوار نکردم چنانچه بر خود قرار دادم که بدست خالی و مقطوع از لذّات شما و بید تهی و
منزوع از مشتهیات دنیا و اصل لقاي ایزد تبارك و تعالی گردم چه لذّت فانیه دنیویّه شما و مشتهیات صوریّه غیر باقیه دار دنیا در
پیش من مانند ابریست بیآب و سحابی است خالی از رشحه ابر فیض عنایت ایزد وهّاب که بسیار غلیظ و ممطر نماید و چون میل
صعود نموده ببالا گراید و منبسط و متجلّی شود و از او قطره مرئی نشود، امّا در اندك زمانی غبار غفلت که وسیله عمی و ضلالت و
سبب کوري و غوایت بلکه باعث بعد و دوري شما از رحمت حضرت ربّ العزّت متجلّی گردد حقیقت بر شما روشن شود یکان
یکان شما را ثمره شجره عمل بغایت تلخ حاصل و نهالی که بدست خود غرس نمودید بري جز سمّ قاتل ندهد در آن محلّ ندامت
بیحاصل است زیرا که حضرت عزّ و جلّ خداي کافی حاکم حکیم و خصم شما رسول عظیم است، بدانید که موقف قیامت که
مکان اقامت تمامی است هیچ أحدي در آن مأوي از رحمت خدا و از شفاعت رسول مجتبی از شما دورتر و از سوء أفعال و وخامت
أحوال خود سر در پیش و شرمندهتر نیست وَ السَّلامُ عَلی مَنِ اتَّبَعَ الْهُدي چون کتابت مجید بمصحوب یکی از محبّان خود بنزد أبو
بکر فرستاد چون أبو بکر مطالعه کتابت آن سرور نمود بغایت الغایت بترسید و رعب بسیار و خوف بیشمار بر خاطر او قرار گرفت.
گفت: سبحان اللَّه این همه جرأت، و جلادت و قدرت و شهامت در باب من به علی علیه السّلام عطا و عنایت نمودي لیکن در حقّ
غیر من او را بیدل و جبن گردانیدي بعد از تأمّل و فکر ص: 19 بسیار روي بحضّار آورده گفت: اي معاشر مهاجر و
أنصار من در باب ضیاع فدك مکرّر بعد از وفات حضرت سیّد البشر با شما مشورت کردم که رأي شما در محالّ فدك چیست آیا
ضیاع آن بقاع بطریق سابق و ریط؟؟؟ انتفاع أهل البیت باید گذاشت یا دست تصرّف آن أعیان از آن کوتاه باید نمود و شما متّفق
اللّفظ و المعنی در جواب ما فرمودید که: از أنبیاء میراث براي وارث نمیماند بلکه متخلّفات و متروکات سیّد الأنبیاء محمّد
المصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم داخل فیء و غنائم است میباید که شما ضیاع فدك و محصولات آن ملک را در سلک فیء و
غنایم منخرط گردانی تا در وجه قیمت أسلحه و اسبان بجهت مسلمانان و أبواب جهاد و مصالح نفور ایشان مقرّر و مصروف گردد
من امضاي سخن شما کردم و آن را تملیک مدّعی آن نکردم بلکه در تحت تصرّف ایشان بود انتزاع و اخراج نمودم و بر وفق پیشتر
در تصرّف أهل بیت مستمرّ و مستقرّ نفرمودم الحال علی علیه السّلام بواسطه آن محالّ تخویف و تهدید بنذیر و وعید من بجهت حقّ
پیغمبر ذو المنن از روي شدّت و غضب مینماید و اراده دارد که محالّ فدك را تنهائی مالک شود و آن محلّ را مقتل مردمان و
زهر قاتل تمامی خلقان گرداند، و اللَّه بخداي عالم سوگند و قسم است که من از ارتکاب خلافت کراهیّت دارم اگر اقاله نمایم
یاران مرا به پشیمانی بگذارند، و اگر خود را عزل نمایم معاشر مردمان مرا بمعزولی برنمیگذارند مرا از ابن أبی طالب کراهیّت زیاده
صفحه 12 از 184
از حدّ نهایت و دایم ازو گریزانم و از مکالمه او پریشان بلکه پشیمان چنانچه اگر علی با من در ملک و مال من نزاع و جدال کند
من باو در تقابل مخاصمه و قیل و قال نتوانم کرد چه منازع او در هیچ کار مفلح و رستگار نیست مناسب بحال من استخلاص خود
از اشتغال این کارست. لیکن عمر چون این سخنان از أبو بکر استماع نمود بخوف آنکه مبادا او ص: 20 در این قول
صادق باشد و ترك خلافت کند و منافع که او بجهت نفس خویش پیشنهاد خاطر خود کرده برطرف نماید لهذا بغایت حزین و
بینهایت متألّم و اندوهگین گشته گفت: اي أبو بکر تو پیوسته در شب و روز سخنان طفلان میگوئی و بسیار متوهّم و ترسناك
بودي زیرا که تو در حرب هرگز پاي مردي در معارك دلاوري پیش نگذاشتی و در خشکسال مروّت و احسان دست عطا و
سخاوت بجهت درمانده برنداشتی، همیشه ترسنده و بیدل بودي سبحان اللَّه این چه کوچک دلی و جبن است که با تو میبینم؟ به
خدائی که من بیگزاف عالمی را بواسطه تو پاك و صاف گردانیدم که به هر دلوي که خواهی از آن تشرّب نمائی ترا بجمعیّت
خاطر میسّر است مع هذا تو شب و روز عطشانی و بختیان مست یعنی شجعان عرب را در تحت حکم تو خوابانیدم و تمامی دلیران را
مطیع و فرمان بر تو گردانیدم و أهل اشارت و أصحاب مشورت و تدبیر را بجهت تو ثابت و مقرّر داشتم و متمرّدان ترا در مدینه
نگذاشتم بخداي که اگر من چنین نمیکردم و این همه سعی از جهت انصرام مهام شما نمینمودم کی عزّت و اعتبار شما در نزد
مهاجر و أنصار در تمشیت أمر خلافت و امضاي این کار پیدا شدي و سایر النّاس اطاعت شما میکردندي بلکه کار شما بغایت صعب
و دشوار بودي و بیشائبه گفتار ابن أبی طالب دمار از روزگار تو برآوردي و استخوان ترا رمیم، فرزندان ترا یتیم کردي باید که
وجود مرا غنیمت دانی و شکر باري بجا آري که همچو منی بشما ارزانی داشته و شما را تنها بدست ابن أبی طالب نگذاشته بلکه بر
تو لازم و واجب است که آنا فآنا و لحظۀ فلحظۀ حمد حضرت غنیّ متزاید و متضاعف گردانی بخداي که ابن أبی طالب مانند
صخره صمّاء یعنی مشابه سنگی است ص: 21 ممطریرم لیک بغایت متین و محکم که تا بانکسار نرسد ازو أنهار
ظاهر نگردد و مثل مار رقشاء أبیض و اسودي است که بغیر رقیّ و افسون ذلیل و زبون و مطیع و مفتون نگردد لیکن مانند درختی
است تلخ پرخار اگر صد بار برو عسل ضماد و طلا نمایند بجز زهر قاتل او را ثمره و بار نباشد ابن أبی طالب جمیع أعیان سادات
قریش را با أحفاد و أقربا و خویش مقتول و تمامی عرب را بیذوق و عیش گردانید و خانه در بلاد عرب از أصناف امم نیست که
أهل آن خانه را ابن أبی طالب بشور و شغب ماتم نگریاند و تمامی عرب عیش و طرب را گذاشته ننگ و عار بر خود قرار دادند بناء
علیه علی گروهی را بیجان و برخی را بیخانمان نمود و از منازل و أوطان آواره فرمود باید شما از او اصلا اندیشه بخاطر نیارید و
نفس خویش را نیکو دارید و از فروغ نوایر صواعق تهدید علی عذر و غلول و مضایق وعید او تهویل و گول نخوري زیرا که من
أبواب علی را مسدود گردانم پیش از آنکه علی اراده سدّ أبواب تو نماید و دعوي بیشهود او را زبون و نابود سازم و أبواب فتنه و
فساد بروي علی اندازم و عنقریب کار او را بسازم تا شما و خود را بلکه تمامی خلق اللَّه تعالی را از خوف شرّ علی مستخلص سازم.
أبو بکر گفت: اي عمر ترا بحضرت واهب باري قسم است که دست از من بداري و مرا بحال خود گذاري و زیاده از این مرا از
غلطاندازیهاي ناخوش خویش متألّم و با تشویش نداري و ازین دعوي گزاف خاطر ما را صاف گردانی، وصیت شجاعت و دلیري و
طنطنه تهوّر و مردانگی خود را که حقیقت صدق و کذب آن بر ما و شما و بر تمامی امّت در غایت وضوح، و ظهور است بگوش ما
نرسانی بخداي عزّ و جلّ قسم است در هر محلّ که ابن ص: 22 أبی طالب همّت بر قتل من و تو بندد در همان حال
قتل ما و شما بید شمال نماید و محتاج بحرکت دست راست نگردد، و این که ما و شما نجات یافتیم و علی تا حال در قتل ما و شما
اهمال نمود بجهت سه چیز است: اوّل- آنکه علی تنها و بییار و بیمعین و بیدستار است. دوّم- آنکه علی در حقّ ما تابع حکم
خداي تعالی و وصیّت رسول مجتبی است زیرا که ایزد أقدس حقیقت مخالفت ما و شما را بحضرت نبیّ المقدّس صلّی اللَّه علیه و
آله ظاهر نمود و آن حضرت بعلی (ع) معلوم گردانید و او را به صبر أمر فرمود لهذا علی صبر را شعار ساخت و تا حال بما و شما
نپرداخت. سیّم: آنکه هیچ قبیله از قبایل عرب نیست الّا آنکه آن جماعت را با ابن أبی طالب مخاصمت و عداوتست مانند خصومت
صفحه 13 از 184
ذکور ابل با یک دیگر در باب شتر ماده و در فصل ربیع موسم عیش وسیع زیرا که أکثر صنادید عرب در هر قبایل بدست علی
مقتول گشتند اگر حال بدین منوال نبودي أمر خلافت و ذمام امور أحکام شرع و ملّت و امّت بعلی رجوع بودي امّا مردم بواسطه
امور مذکور از علی مستکره و منفورند یقین ترك دنیا در نزد علی بغایت سهل و آسانتر است از ملاقات ما و شما و دیدن موت بر
او بسیار بسیار أهون است از رؤیت این کراهیتها. اي عمر مگر تو حقیقت حال علی را در روز احد فراموش کردي نه در آن هنگام
ما و شما بلکه سایر عسکر سیّد الأنام گریخته از آن حربگاه بشواهق جبل پناه برده آن مقام را آرامگاه کردیم و علی در آن روز از
روي مردي و دلاوري در میدان حرب و وقار پاي جلادت ثابت کرده و برقرار داشته و ملک قوم با سایر صنادید آن مرز و بوم چون
علی را تنها دیدند از أطراف و أکناف حمله ص: 23 بر آن زبده عشایر عبد مناف آورده بلکه بر مثال جغد و بوم بر
علی احاطه و هجوم کردند و تصمیم قتل أمیر المؤمنین از روي جزم و یقین نمودند، و با یک دیگر از روي مباهات و تفاخر
میگفتند که: در همین ساعت من غیر التّراخی و المهله علی را برخواهیم داشت و أثري از آثار محمّد و أصحاب او نخواهیم
گذاشت و بنوعی علی را در میان گرفتند که أصلا از هیچ جانب محیص و مفرّ براي علی متصوّر نبود در آن حال شجعان رجال و
دلیران آن أبطال پاي تهوّري در میدان قتال استقامت نموده دست جلادت از کمام سطوت جدال بیرون آوردند و بالتّمام رماح و
سنان مانند آجام نیستان بر آن پور عمران راست کردند، و از هر طرف قوم بر صنف؟؟؟ تیر و شمشیر بر روي علی مکشوف کردند.
امّا ابن أبی طالب چون حال بدین منوال مشاهده نمود خود را از اسب پیاده گردانیده و دامن مردي بر کمر دلاوري مستحکم ساخت
و دست با تیغ علم نموده با آن طایفه مخذول العاقبه پرداخت چون جمعی کثیر مقتول و برخی اسیر گشتند بقیّۀ السّیف از برنا و پیر
مانند روباه از پیش شیر گریزان شدند. حضرت أمیر المؤمنین علی دگرباره خود را به؟؟؟ کوهپاره رسانیده سوار شد و آنگاه پاي
وقار در رکاب سعادت انتساب استوار گردانیده ران و سرین از زین برداشته گفت: یا اللَّه یا اللَّه یا اللَّه یا جبرئیل یا جبرئیل یا جبرئیل
یا محمّد یا محمّد یا محمّد النّجاه النّجاه النّجاه بعد از آن بر مثال شیر غرّان روي بر پیش کافران آورده آن منافق پلید تاختید علی
خود را باو رسانید و بر هامه سر آن کافر ص: 24 شمشیر زد چنانچه نصف سر آن مدبر را با استخوان زنخ و زبان
شکافت و از یکطرف دوش و دست را جدا ساخت پس از آن خود را بصاحب رایت عظمی و علمدار کبري رسانید و شمشیر بر
کاسه سر آن کافر زد بنوعی که سر را تا به دوش شکافت از دوش بناف رسید و از ناف بر زهاره آمد از آنجا نیز تیغ درگذشته بلکه
دبر آن منافق مدبر را نیز شقّ ساخته بزین رسید و از زین باسب و نیز اسب را دو نصف گردانیده سر تیغ بر زمین قرار گرفت چون
قوم آن ضرب شمشیر از آن هژبر دلیر مشاهده نمودند مانند روباه پیر که از پیش شیر گریزان شود بر مثال آن همگی و تمامی آن
کافران از پیش علی گریزان گشتند، در آن زمان علی مانند شیر غرّان با شمشیر برّان در میان ایشان افتاده میتراشید تا آنکه از
کشتههاي ایشان پشتهها ساخت و مردم در آن روز در خاك و خون میغلطیدند و در حسرات منایا بعد از تجرّع کأس موت و به
شرب و جام هلاهل فوت بعد جان بقابض آن میسپردند. اي عمر شمشیر تیز علی در آن هیجا أرواح مردم را درربودي تا آنکه همه
آن جماعت را مقتول و نابود گردانید و آنچه ما در آن روز از علی مشاهده نمودیم و از صلابت و شهامت او ملاحظه کردیم الحال
آنچه از او سانح و صادر گشته زیاده از آن متوقّع بودیم. اي عمر ما و شما از خوف جان خود از علی ضبط نفس خود نمیتوانیم
نمود مع هذا الحال تو پیش دستی و ابتداء بقتل علی مینمائی پس آنچه از شداید و آلام که از علی بشما رسد چون تو بادئ آن
شدي رفع و دفع آن از نفس خود تو دانی نوعی نکنی که ما را در آن أمر عظیم شریک و سهیم خود کنی بخداي عالم قسم است
که اگر آیه وافی هدایه: وَ لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ الآیه در حقّ ص: 25 ما و شما از حضرت ایزد تبارك و تعالی نازل نشدي
بیقین الیوم ما و شما از دست أمیر المؤمنین از جمله مقتولین بودیم زنهار و الف زنهار چون این مرد را با تو هیچ کار و در صدد
انتقام و آزار شما نیست باید همین معنی را غنیمت دانی و دست از آزار او بازداري و خود و ما را بمضمون: وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی
التَّهْلُکَ ۀِ در مظانّ مهالک و مکان هالک میاري، بیت: من آنچه شرط بلاغست با تو میگویم تو خواه از سخنم پند گیر خواه ملال
صفحه 14 از 184
زنهار بقول خالد ولید مغرور نگردي زیرا که او مرد قتل علی نیست به خداي عالم قسم است که اگر خالد ولید را علی أیمن
گردانیده بقتل خود بخواند او را قدرت اراده قتل علی نخواهد بود و اگر اراده کند اوّل کسی که به قتل خواهد رسید خالد ولید
است چه علی از أولاد و أمجاد عبد مناف و زبده و خلاصه آن دودمان بیلاف و گزاف است که آن طایفه چون بحرکت و هیجان
آیند چنان بهیبت و صلابت در نظر أبطال رجال درآیند که هیچ أحدي از او به قاتل قتال بلکه قدرت تصوّر جدال با آن طایفه أهل
شجعان و أبطال در هیچ محالّ ندارند و اگر کسی حرکت ناپسند نسبت با آن جماعت ارجمند بظهور آرد چون رجوع بایشان نمایند
و بایشان تشفّع کنند بیقین از جرائم ناپسند بگذرند و بعد هذا هرگز بر سر ذکر و بیان آن نروند لا سیّما ابن أبی طالب که أذنابش
أکبر و سنامش أطول و هامهاش بیگزاف أعظم از تمامی أولاد عبد مناف است. بر عارف نکتهدان بمطاوي صدق محاذي سخنان
ظاهر و عیانست که أذناب أکبر کنایه از طول تیغ و سنان و سایر آلات ضربست و سنام أطول که عبارت از بزرگی کوهان و ظهر
است و این کنایه از تحمّل و بردباري آن ص: 26 ولّی ایزد باري است و هامه أعظم یعنی هامه رأس أعظم است
بحسب عقل و فراست و ذکاء و کیاست. خلاصه کلام آنکه أبو بکر اقرار کرد بر آنکه حضرت علی مستجمع تمامی صفات کمال
است از شجاعت و سخاوت و از زهادت و تحمّل عنا و مشقّت و معرفت و اطاعت ربّ العزّت و پیروي نبیّ الرّحمه زیرا که أبو بکر
ذکر امّهات أوصاف کمال براي حضرت أمیر المؤمنین حیدر و ارتحال نمود که در ذات خجسته صفات او موجود بود. وَ السَّلامُ عَلی
مَنِ اتَّبَعَ الْهُدي ص: 27
فصل ذکر بیان احتجاج حضرت فاطمه بنت رسول ایزد تعالی و تبارك بر قوم در وقت منع ضیاع فدك و نقل مکان مقال آن طایفه در
هنگام وفات حضرت سیّد البریّات در باب امامت آن نیکوترین انس و جنّ و ملک
فصل ذکر بیان احتجاج حضرت فاطمه بنت رسول ایزد تعالی و تبارك بر قوم در وقت منع ضیاع فدك و نقل مکان مقال آن طایفه
در هنگام وفات حضرت سیّد البریّات در باب امامت آن نیکوترین انس و جنّ و ملک روایت کرد عبد اللَّه بن الحسن بن الحسین
باسناد خود از آباي عظام علیهم الصّلاة و السّلام که: چون أبو بکر باجماع قوم أنصار و مهاجر و برأي ایشان فاطمه بنت خیر البشر را
از تصرّف ضیاع فدك منع نمود و این خبر ظلم أثر به آن بضعه پیغمبر رسید بواسطه اتمام حجّت بر امّت در باب طلب حقّ خود که
حضرت سیّد البریّه در ایّام حیات خویش بایشان عنایت و هبت نموده بود مقنعه بر تارك مبارك انداخت و جلباب خود را کساء
بدن أطهر خویش ساخته با جمعی از خدمتکاران و عورات بنی هاشم و أحفاد ایشان متوّجه مسجد پیغمبر گردید و مانند رسول
مختار با کمال طمأنینه و وقار میخرامید و در سیر و سلوك راه مشابه و مانند رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود و الاحتجاج،
ج 2، ص: 28 چون بمسجد رسید و أبو بکر با عمر و جمیع أصحاب از أنصار و مهاجر با جمع دیگر حاضر بودند حضرت فاطمه (ع)
پس آنگاه ناله و آه برکشید بنوعی که تمامی قوم شروع در گریه و .«1» چادر بر پیش روي خویش حایل و مسدّل گردانیده بنشست
زاري نمودند و از ناله آن حضرت بغایت مضطرب گشتند چون بنت رسول بیچون حال مردم بدان منوال غمگین و محزون مشاهده
کرد نه زمانی صبر نمودند تا شورش مسلمین فی الجمله تسکین یافت و از گریستن قرار گرفتند بعد از آن افتتاح کلام صدق التیام
بحمد و ستایش ایزد علّام نموده و گفتگو و شروع در صلوات سیّد البریّات فرمود و باز مردم اظهار حزن و عناد و شروع در گریه و
بکاء نمودند حضرت فاطمه نیز اندك زمانی صبر کرد چون قوم از گریه ساکت گشتند فاطمه بنت نبیّ المحمود شروع در حمد
حضرت ایزد معبود نموده فرمود که: سپاس بیقیاس مر خداي را که بما انعام و اکرام نمود. شکر بیاندازه و احصاء سزاوار کریمی
است که حقایق امور ضروریّه بما اعلام و الهام فرمود. و ثناي وافر درخور عالم قادر است بوسیله آنچه بما مقدّم داشته از اعطاي
عموم و نعم ابتدا و از احسان و ینابع آلاي بیانتها و بر اتمام جود و منتهاي والا و ترادف دیوانی نعمتهاي بیمنتها، و متجاوز از حدّ
احصاء و بیان، و متباعد از تقابل جزاي ما و بیأمانان است. واهبی بواسطه کثرت موهبت و أبدیّت آن ادراك أبصار انسان را
صفحه 15 از 184
متفاوت و پریشان گرداند و بر اتمام اکرام و دوام انعام بر أنام ایشان را بحمد خویش خواند، و در هنگام اطاعت حکم لازم الاحترام
او ثناي و ستایش بندگان خود در جمیع أوقات لیالی و ص: 29 ایّام نمود، و بوسیله ذریعه: وَ لَقَدْ کَرَّمْنا بَنِی آدَمَ وَ
حَمَلْناهُمْ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ الآیه؛ ایشان را مطیع واهب أکبر و منقاد رسول شفیع المحشر معزّز و مکرّم نمود گواهی میدهیم بر آنکه
نیست خداي الّا یکی که شریک و نظیر و شبیه و عدیل ندارد، و این کلمه طیّبه شهادت جسم را تأویل سرمایه اخلاص و سعادت و
دل را متضمّن انارت و استضائت، و عقل را وسیله تعقّل معقولات و تحصیل أسباب هدایت و وسایل نجات آخرت است. مدرکی
که أبصار أعیان مدرك و رؤیتش ممتنع، و السنه أخیار از ذکر صفات ذاتش الکع و عقول و أوهام ابرار از ادراك کیفیّت آثارش
راکع است، ابداع و ایجاد موجودات نمود پیش از وجود، و انشاء و اختراع مخلوقات فرمود بغیر اقتباس از مثال و صور موجوده بلکه
تکوین و ایجاد موجودات به قدرت کامله و خلقت مخلوقات باراده و مشیّت شامله خود نمود بغیر احتیاج در ایجاد به ایشان و بدون
تصوّر فایده در ابداع و اختراع خلقان، چه ایجاد ممکنات و اختراع مخلوقات از حضرت خلّاق الموجودات محض از جهت تبیّن
حکمت و اظهار قدرت بر بریّت بواسطه بیّنۀ بر طاعت و طلب بندگی و عبادت او، و اعزاز و احترام دعوت او بود. کریمی که ادراك
جز أو ثواب و عطیّت از جهت بریّت موقوف بر طاعت داشته، و عذاب و عقاب براي أهل معصیت گذاشته و این عنایت ربّ العزّة از
واسطه منع عباد است از ارتکاب عمل ناصواب، و نعمت و ترغیب و تحریص ایشان است بلقاي رضوان و جنّت واهب بیمنّت. و
گواهی میدهم بر آنکه پدر بزرگوارم محمّد بنده و رسول پسندیده او که برگزید از جمیع أنبیاء و رسل صاحب معرفت و حال، و او
را از سایر پیغمبران ص: 30 اختیار کرد و بزرگ گردانید قبل از بعثت و ارسال، و مسمّی برسول نمود پیش از
اصطفاء و اختیار و آن حضرت را از روي تعطّف و احسان و کمال موهبت بیپایان خود بواسطه ارشاد و هدایت خلقان فرستاد زیرا
که حقایق غیب بر خلایق مکنون و این جماعت بواسطه ستر هول و خفاي آن مصون و بنهایت عدم و فنا بغایت مقروناند، و چون
ربّ غفور عالم بمراجع امور و علمش محیط بحوادث دهور و ذات واهب کامل ال ّ ص فاتش عالم و عارف بمواقع مقادیر امور محصور
است و امم را متفرّق در آبادان و مقبل و متوجّه بدرکات نیران، و متعبّد بعبادت أصنام و أوثان و همه خلقان را با علم و معرفت
بحقایق صفات کمال ایزد سبحان منکر ذات قادر دیّان دید. فلهذا حضرت محمّد المصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را بواسطه
اتمام و اعلام أمر خود بر امضاء و اجراي حکم مقدّر و اراده انفاذ امور مقرّر مبعوث و مرسل گردانید تا بنور هدایت و ارشاد آن
حضرت ظلمت کفر از کفّار و کشف کدورت و تیرهگی قساوت قلب از دلهاي آن طایفه أشرار و عمق ضلالت از أبصار آنها متجلّی
گرداند، و آن حضرت امتثالا لأمره تعالی و تقدّس به هدایت أصناف امم و بارشاد سایر مردم مشتغل گردید، و ایشان را از غوایت
کفر و طغیان بسر چشمه هدایت و عرفان رسانیده، و آن طایفه را از عمی و ضلالت متبصّر گردانیده همگی و تمامی عرب و عجم را
هدایت بدین قویم و دعوت، و ارشاد بطریق مستقیم نمود. چون آن حضرت را شوق لقاي ایزد تبارك و تعالی بسیار دریافت
حضرت واهب معبود ذات پرپسندیده آن نبیّ المحمود را بسوي خویش خواند، و روح پرفتوح آن برگزیده ایزد سبّوح را قبض
نموده ساکن چنان گرداند امّا ص: 31 قبض آن نبیّ المختار از روي رأفت از حضرت ربّ العزّت برضا و اختیار
حضرت نبیّ الرّحمه بود بناء علیه ایزد غفّار از تشوّق و خواهش بسیار بلکه با کمال رغبت و ایثار آن حضرت را ازین دار المشقّه
بسوي فرادیس دار القرار برده در آن مکان راحت و أمان ساکن و پایدار گردانید، و بیقین الحال آن حضرت محفوف بملائکه أبرار
و موصول بمصحوب رضوان ربّ غفّار در مجاورت ملک جبّار است، رحمت حق بر پدرم باد نبیّ بحقّ و أمین وحی ملک تعالی و
صفیّ برگزیده او بر جمیع آفریده بود چه آن حضرت پیغمبر رضیّ بود یعنی نبیّ نیکو روي که خداي ازین راضی بود، و السّلام
علیکم و رحمۀ اللَّه و برکاته. بعد از آن بضعه رسول مقدّس ملتفت بأهل مجلس گشته گفت: شما بندگان خداي منّان و منصوب
براي أمر و نهی واهب بیامتنان، و حاملان دین و أمینان خداي تعالی بر نفس و جسم خود و بلغاي او بر سایر امم و أصحاب نبیّ
الأنام و تابع دین مبین حضرت سیّد المرسلین و نیکوترین- مخلوقانید، میان شما و رسول ایزد تعالی عهد و پیمانست که در سابق با
صفحه 16 از 184
شما معاقده نمود و از جهت این خلاف شما بقیّه گذاشت آن کتاب خدا لیکن ناطق قرآن صادق که نور ساطع و ضیاي لامع و شاهد
قاطع است که بصایرش منکشف و مبرهن و سرایرش متجلّی و روشن و ظواهر کلمات و آیاتش بغایت مغتبط و سودمند است أشیاع
قرآن تمامی خلقان را، فایده رضوان و أتباعش متابعان را، مؤدّي بنجات و وسیله دخول و وصول جنانست، و استماع قرآن باعث
تحصیل حجّتهاي روشن ایزد سبحان و انصات محکمات سبب تبیین عزایم مفسّره و محارم محذّره و بیّنات متجلّیه و براهین کافیه و
فضایل مندوبه و فواضل معلومه و رخصتهاي موهوبه و شریعتهاي مکتوبه است و ص: 32 اگر یکی از مسلمین از
روي اخلاص و یقین قرآن را مطمح نظر خود گردانیده استماع از روي تدبّر و تفکّر بر فراید و فواید غرر در او نماید، و بر أحکام
شرع و آداب دین سیّد الأنام عمل فرماید، و از سلک شرط و پیمان که در سابق با رسول صادق مقرّر داشته پاي بیرون نگذارد
بیشایبه شک و گمان آن کس مؤمن و مسلمان است. پس ایمان سبب تطهیر شما از شرك کفر و عصیان، و نماز شما وسیله تنزیه
شما از کبر و طغیان، و زکاة باعث تزکیه نفس و زیادتی روزي أبدان و روزه را بواسطه ثبوت و دوام شما بر طریق اخلاص و ایمان
مقرّر نموده و حجّ را براي تشیید دین مبین، و عدل را از براي تنسیق دلهاي مسلمین، و طاعات و عبادات از براي نظام ملّت و دین و
انتظام آئین سیّد المرسلین، و امامت ما را وسیله أمان از تفرقه و جدائی میان مؤمنان گردانید، جهاد را براي عزّت اسلام، و صبر را
معونت استیجاب أجر یوم القیام، و أمر معروف را براي مصحلت عامّه أنام، و نیکوئی با والدین بجهت صیانت و نگهبانی از سخط و
عذاب ایزد علّام، و صله رحم را سبب کثرت عدد بنی آدم نمود و قصاص را موجب محافظت نفس و صیانت اهراق دماء و وفا نذر
را بجهت تعریض مغفرت و آمرزش خلایق در آخرت گردانید، و استیفاء تمام پیمودن مکیال و میزان بر خلقان لازم نمود تا هر کس
بحقّ خود رسد و بخس و نقصان بهیچ کس نرسد، و نهی از شرب خمر بواسطه تطهیر بدن از نجاست ظاهر و باطن است. و امر
باجتناب دشنام حجابیست از لعنت انام و ایجاد ابرام ایشان است از ذکر ننمودن مردم یک دیگر را بصفات ذمیمه و اقحام. و نهی و
منع از سرقه ایجاب امّت است بعفّت و پاك دامانی ایشان ص: 33 از تمامی صفت خسّت، و حرمت شرك با خداي
تعالی و تبارك محض از براي تأکید خلقان است بر اخلاص ربوبیّت براي قادر منّان. پس از آن تلاوت این آیت وافی هدایت نمود
که: اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ وَ لا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ یعنی اي معشر مردمان بپرهیزید بحضرت واهب دیّان آنچه طریق پرهیز و وسیله
نجات روز رستاخیز است باید که در وقت سپردن جان بر صنعت اسلام و ایمان باقی و پایدار باشید. آنگاه گفت: اي مردمان اطاعت
طاعت ربّ العزّت بمأموریه و منهیّ عنه نمائید و طریق مخالفت مپیمائید و چون شما مطیع حضرت بیچون باشید به یقین خایف و
بدحال در هیچ محالّ در نزد حضرت ذو الجلال نباشید چنانچه میفرماید که: إِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ. بعد از آن فرمود که:
أیّها النّاس بدانید که من فاطمهام و پدرم نبیّ الأکرم محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است میگویم و گفتهام و باز خواهم گفت و
آنچه گفتهام غلط نگفتهام و آنچه کردهام بد نکردهام. آنگاه شروع در آیه کلام ملک علّام نمود که: لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنْفُسِکُمْ
عَزِیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُفٌ رَحِیمٌ، یعنی: بدرستی و راستی که بشما آمده رسول از جنس شما که بغایت عزیز
است در نزد حضرت ملک تعالی، و بسیار حریص است بر شما بآنچه اراده نمائید از مشتهیات و بأهل ایمان بسیار مهربان و رحیم و
بغایت عطوفت و کریمست. اگر بنوعی که حضرت ایزد علّام آن حضرت را بعزّت و احترام داشته شما نیز آن نبیّ الأنام را معزّز و
مکرّم دارید بمعنی آنکه از فرموده آن رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تخلّف و انحراف روانداشته در هر باب مطیع آن رسالتمآب
ص: 34 باشید یقین بیشایبه ابرام و لجاج در هنگام درماندگی و احتیاج شما علاج آن بدست آن صاحب اللّوا و
المعراج است آن بزرگوار پدر منست نه پدر زنان شما مؤاخات با ابن عمّ من نمود نه با مردان شما بسیار نیکو است نسبت ابن عمّ
من با حضرت رسول ایزد مهیمن، و پدر عالیمقدارم پیوسته بحکم خدا آنچه ارادت و احکام دین مبین بود بشما تبلیغ نمود و تنذیر
فرمود و همیشه بر طایفه مشرکین خشمگین بود، و مدام بواسطه عدم اطاعت آن لئام و قبول ننمودن طریقت ایمان و اسلام در ضرب
و حرب بود و ایذاي بسیار از آن کفره أشرار به نبیّ المختار میرسید و آن حضرت صبر و تحمّل میفرمود کظم خشم مینمود و آن
صفحه 17 از 184
جماعت را از روي حکمت حسنه بسبیل پروردگار میخواند، و ذکر أوثان و أصنام آلهه ایشان نمود آثار آن از جهان برانداخت و
شکستگی تمام و تفرقه در میان آن لئام انداخت تا آنکه همگی گریخته جلاي وطن نمودند و شب ظلمانی کفر گذشته صبح
نورانی ایمان و اسلام از مشرق هدایت طالع گشته و حقّ از باطل ظاهر شده، در آن حال بطفیل ذات رسول فرخنده خصال السنه
شیاطین گنگ دلال و کفیل دین و صاحب شرع مبین متکلّم بحکم ایزد لا یزال گردید لهذا شرافت نسبت و عزّت حسب أرباب
نفاق معدوم و عقد کفر و غوایت و رشته خلاف و ضلالت أصحاب شقاق غیر منظوم ماند بعد از آن شما بکلمه طیّبه اخلاص لا إِلهَ
إِلَّا اللَّهُ متکلّم گشته. پس آنگاه بضعه رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم تلاوت این آیه کلام اللَّه نمود که: وَ کُنْتُمْ عَلی شَفا حُفْرَةٍ مِنَ
النَّارِ. یعنی: همگی شما بواسطه اختیار شقاوت کفر بیشتر موطن و مقرّ بر لب حفره نار سقر داشتید و مکان ذوق و مشرب شرب و
شوق و محلّ طمع و ص: 35 فرصتگاه مطامع شما فی الحقیقه در همان مقرّ سقر مقرّر بود چنان مقامی را محلّ
آرام و موطئ أقدام خود ساختید و مشرب شما مکانی بود که شتران و سایر حیوانات از آن راه بمشارب و آرامگاه خود میرفتند، و
سرگین و بول در آن آب منجلاب میانداختند شما از آن آب نوشیدید و در کمال ذلّت و خاکسار و بغایت خسّت و سوگواري
بودید بعد از آن تلاوت این آیت جلالت پایه فرمود که: تَخافُونَ أَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ و پیوسته خایف و هراسان، و متوهّم و ترسان
بودید که مبادا مردم سایر أطراف و جوانب روي بشما آرند و شما را از موطن أصلی و مسکن جبلّی اخراج نمایند آنگاه گفت:
فَأَنْقَذَکُمْ مِنْها، پس شما را بوسیله ارسال وجود وافر السجود حضرت نبیّ المحمود از ذؤبان عرب و مرده أهل الکتاب صیانت نمود
نگاه داشت. بعد از آن بضعه نبیّ الانس و الجانّ تلاوت این آیه نمود که کُلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ الآیه. یعنی: هر گاه آن
طوایف مخالفین از مرده أهل کتاب و منافقین و مشرکین آتش فتنه حرب برمیافروختند حضرت کریم آله آن آتش افروخته را
بنوعی از أنواع احسان فرو مینشاند و در هر زمان که شیطان بتقویت، و اعانت متابعان شاخ خود بیرون کردي مشرکان از روي
مسرّت و ابتهاج- دهنهاي خویش میگشودند و اظهار شوکت و حشمت مینمودند. برادر آن نبیّ العجم و العرب علیّ بن ابی طالب
(ع) آرزو و هوسهائی که آن طوایف در سویداي ضمایر و خواطر مکنون و مستتر کرده بودند معدوم میگردانید مع هذا بآن ممنوع و
منزجر نگشتند تا آن زمان که جناح آن طایفه را از ص: 36 بیخ برکنده و آتش فتنه حرب و فساد آن جماعت را
بآب شمشیر آبدار فرونشاند و برادر رسول مجتبی بغایت مکدّر در معرفت ذات ملک تعالی بینهایت مجدّ و مجتهد است در بندگی
و اطاعت أمر ایزد سبحان و اجراي أحکام شرع بطوایف خلقان از انس و جان. و علی (ع) بسیار بسیار نزدیک بحضرت نبیّ ایزد
واهب است هم از روي حسب و نسب و هم از روي تحصیل علم و ادب و او سیّد اولیاي خداي بحقّ و ناصح و أمین صادق و ساعی
و کادح بجهت تمامی خلق است، و پیوسته دامن شجاعت و مردي بر کمر و ابّهت و دلاوري بواسطه مجاهده با أهل نفاق و کفر
مستحکم و مشمّر گردانیده لیکن شما همیشه در رفاهیّت عیش متنعّم و در سلامتی نفس خود متعیّش و متنعّم بوده بخاطر جمع أمین
و مطمئن نشسته و چشم امید شما بر آن نهج جاري است که تمامی دوایر بلیّه و سوانح و صادرات غیر مرضیّه روي بما آورد و شما
را از شداید آلام و مشقّت مأمون و سلامت دارد، و شما در هنگام ظهور رنج و بلیّت از طریقه متابعت برگشتید بلکه در أکثر محال
قتال و معارك جدال فرار بر قرار اختیار کردید و شداید جنگ و قتال در جمع میدان جدال راجع بمحمّد و آل او بود. و الحال که
آن نبیّ ایزد متعال را حضرت واهب لا یزال اختیار کرده بدار أنبیاء و رسل انتقال و بمقام اصفیاي عزّ و جلّ ارتحال فرموده شما حقد
و کینه دیرینه که در کانون سینه مضمر داشتید ظاهر ساختید و رداء دین را بر خلاف عادت أمین مقلوب گردانیدهاید، کظم غاویان
که همیشه که از ایشان در زمان حیات پیغمبر آخر الزّمان نشان نبود الحال صاحب نطق و بیان گشته و خمول گمنامان در آن زمان
برطرف شده بود همگی صاحب نام و نشان شدند ص: 37 و اصالت و نجابت شجعان بدر ملکه ضایع و أبتر شده و
سایر سوانح حنین بیقین از حرکت شما ظاهر و هویدا گشته، پس کار عرصات شما بسیار بسیار صعب و بزرگ و بغایت مشکل و
بیبرگ است زیرا که شیطان بواسطه ارتباط شما بسایر تبعه و یاران او سر از گریبان خمول و گمنامی برون آورده هاتف شما او
صفحه 18 از 184
است شما هم بالتّمام الفت تامّ با او گرفته اجابت کلام و غرّت فعل مقصد و مرام او نمودید چون شیطان شما را خفیف العقل و مطیع
خود یافته که بسیار بسیار زود از اندك کلام او بجوش آمده فدوي مدهوش او گشته مستتبع أفعال و مستمع أقوال او در جمیع
أحیان و أحوال خواهید بود. بسیار بسیار الفت بشما گرفته و شما را از متابعان خاصّ و فدویان با اخلاص خود دانسته نشان خویش
کرده و شما را از غیر مشرب سابق شما تشرّب فرمود، بلکه همگی شما را از خود نمود، حال شما این و عهد بغایت قریب و جراحت
بینهایت وسیع در جیب چنانچه از مرهم ناامید و بینصیب است، و حضرت نبیّ الأکرم هنوز در قبر مکین و مقرّ ننمود، شما چیزي
در نظر داشته بیشتر از همه أهل کفر از شما چنین أمر منکر بیّن و ظاهر شد قول شما ببهانه آنکه مبادا فتنه ظاهر شود چنین کردیم، و
شیطان شما را بواسطه اختیار این کار در مهار تبعه خویش قطار کرد. آنگاه بضعه رسول اللَّه تلاوت این آیه نمود که أَلا فِی الْفِتْنَۀِ
سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِیطَ ۀٌ بِالْکافِرِینَ و شما الحال در فتنه گرفتار بلکه منخرط در سلک کفّارید و جهنّم محیطست بکافران و محلّ
مقرّ ایشان است و چون جهنّم شما را مقام و مأوي گردد بغایت شاد و منتهی شود، و چرا چنین نشود که شما در تحصیل درکات او
کمال جدّ و سعی خود را مبذول و مرعی داشتند و حال ص: 38 آنکه کتاب حضرت ملک تعالی که در میان شما
است و امور آن بغایت بیّن و و عیان و أحکامش ظاهر و اعلان و أعلامش ماهر و تبیان و زواجرش لایح و روشن و اوامرش واضح و
مبرهن است شما بالتّمام آن را در پس پشت انداخته با شیطان و متابعانش ساختید. آیا شما از روي رغبت از قرآن رجعت نمودید یا
بغیر قرآن و أحکام أوامر و نواهی آن أمر و حکم نمائید عمّا قریب شآمت این عمل که شما بدل آن برداشتید بشما رسد. آنگاه
فرمود که: بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دِیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ. یعنی: ظالمان که کفر را بدل
اسلام اختیار کردند و بدل عدل ظلم را شعار کردند بسیار بسیار بدل بد و بیغایت فعل ردّ است و کسی که بعد از اسلام مرتدّ
گشته اختیار دین غیر اسلام نماید هر چند بعد از آن توبه و رجعت بحضرت أحدیّت نماید أصلا توبه و رجعت او از براي أجر
آخرت در حیّز قبول شرف وصول نیابد، و بیگمان آن کس در آن مکان از أهل خسران است مع هذا شما را در دار دنیا لبث و
درنگ و مکث نیست الّا بقدر درنگ کسی در محلّ و مکان که او را از سکنی آن مکان کمال نفرت و اندوه و بغایت در آزار و
ستوه بود و خود را بجبر و اکراه در آن جایگاه لمحه نگاه دارد. پس شما چرا بواسطه این مکث قلیل آرزوي بسیار و هوس خربان
در خاطر و ضمیر مستطیل ساخته هیجان فتنه و فساد و در اشتعال جمرات نار افساد سعی فرمودید، و اجابت هاتف شیطان غاوي و
اطفاي أنوار دین جلی و انطفاي پرتو نور سنن نبیّ صفیّ نمودید. و الحال با اطمینان خاطر بلکه با نهایت حرص و طمع در هر
ص: 39 مکان و مجتمع بکف خویش تشراب مینمائید و براي أهل و أولاد توسعه زاد مانند مرغان هوا بجهت ایشان
کوه و صحرا میپیمائید تا تحصیل آب و دانه نمائید و شما مثل کارد قصّابان در قطع أعضاء و مانند رمح سنان در أحشاء و أبدانید
از هر طرف آنچه قطع توانید نمود و بواسطه أولاد و خویش ذخیره فرموده نهایت جدّ و سعی خود را مبذول و مرعی میدارید. امّا
زعم شما در حقّ من آنست که مرا از حضرت رسول مهیمن میراث نیست بعد از آن این آیت تلاوت نمود که أَ فَحُکْمَ الْجاهِلِیَّۀِ
یَبْغُونَ وَ مَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَوْمٍ یُوقِنُونَ. آیا شما بحکم جاهلیّت و طریقه کفر عمل مینمائید و ترك حکم، خداي- عالم و او
حکم است براي قوم أهل ایقان و ایمان نمودید آیا شما را علم و تمیز و قدرت ادراك خوب و بد هرگز نیست یا میدانید لیکن
خلاف آن معمول میگردانید؟ یقین میدانید و اگر احیانا جاهل و نادان باشید عنقریب بشما مانند آفتاب درخشان لایح و رخشان
خواهد شد آخر بچه وجه و بچه دلیل مرا از میراث پدرم محمّد (ص) زجر و منع مینمائید. بعد از آن روي بجمعی از مهاجر و أنصار
پیغمبر آخر الزّمان آورد گفت: اي مسلمانان دست تصرّف مرا بر میراث پدرم غالب گردانید و هیچ أحدي را تصرّف در آن بقول
حضرت نبیّ الانس و الجانّ بغیر من و فرزندان جایز و عیان ندانید زیرا که تصرّف در ضیاع فدك و منال در یوم لا ینفع بنون و لا
مال به غیر اذن رسول ایزد متعال موجب وزر و وبال و وسیله خلود و دوام عذاب و نکال است. پس آنگاه روي سخن و مخاطبه بابی
بکر بن أبی قحافه آورده گفت: ص: 40 اي ابن أبی قحافه در کتاب اللَّه عزّ و جلّ هیچ مقام و محلّ مذکور و مقرّر
صفحه 19 از 184
است که ترا از پدرت میراث بود و مرا از پدرم میراث نبود یقین خلاف این حکم در کلام حضرت ربّ العالمین است. آنگاه تلاوت
این آیت نمود که: لَقَدْ جِئْتِ شَیْئاً فَرِیا یعنی أبو بکر آنچه از تو در باب منع ضیاع فدك از من بغیر حکم خداي مهیمن و أمر رسول
ذو- المنن صادر گشته خارج از قوانین حکم و أمر خداي عزّ و جلّ و بیرون از قواعد دین حضرت خاتم الرّسل است. آیا شما از
روي تعمّد و دانستگی ترك أحکام کلام ایزد باري نمودید یا حقایق أمر و نواهی ایزد خالق را پس پشت انداخته نسیان فرمودید.
اي أبو بکر در قرآن ایزد منّان در چند محلّ و مکان حقیقت فرایض میراث در کمال ظهور و بیان مذکور و عیان است چنانچه در
حقّ سلیمان و داود فرمود که: وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ الآیه .... یعنی: حضرت سلیمان و علی نبیّنا و علیه التّسلیم از پدر خود حضرت
داود علیه السّلام بنا بر حکم ایزد علّام میراث برد، حضرت عزّ و جلّ در محلّ دیگري در هنگام بیان قضیّه یحیی و زکریّا (ع)
میفرماید که زکریّا از روي استدعا و التماس گفت: رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیا یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ. و در محلّ دیگر نیز
حضرت عزّ و جلّ فرمود که: وَ أُولُوا الْأَرْحامِ بَعْضُ هُمْ أَوْلی بِبَعْضٍ فِی کِتابِ اللَّهِ الآیه .... و نیز حضرت ایزد أکبر در آیه دیگر
، میفرماید که: یُوصِ یکُمُ اللَّهُ فِی أَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ. یعنی: میراث و حصّه مرد از مورّث دو برابر زنست. الاحتجاج، ج 2
ص: 41 و نیز ایزد عزیز میفرماید: إِنْ تَرَكَ خَیْراً الْوَصِ یَّۀُ لِلْوالِدَیْنِ وَ الْأَقْرَبِینَ بِالْمَعْرُوفِ حَ  قا عَلَی الْمُتَّقِینَ زعم و گمان شما چنانست
که مرا نصیب و بهره منزلت از پدرم نیست بلکه صله رحم میان من و حضرت نبیّ الأکرم منتفی است پس حضرت خالق البرایا
أحکام میراث را مخصوص شما نمود و پدرم را از آن حکم اخراج مینمود آخر حقیقت این أمر بر من بیّن و ظاهر باید نمود یا أهل
بیت از یک دیگر میراث نمیبرند و حکم آیه کلام ملک علّام منسوخ و مضمحلّ شد یا من و پدرم از یک ملّت نیستیم آیا بخاصّ و
عام آیه کلام ملک علّام پدر شما أعلم از پدر و ابن عمّم خواهد بود. پس آنگاه بضعه حضرت رسول اللَّه متکلّم باین مثل سایر
مشهور در میان عرب گردید که چون شتر راحله بار دار در مهار و قطار است البتّه در مخافت آن هشدار زیرا که چون شتر بیمهار
شود از قطار جدا ماند، و وعده ملاقات تو با او در روز خسرانست. اي أبو بکر ایزد حکم عدل نیکو خداي عادل و شاهد با دل
محمّد رسول کافل است و موعد قیامت است که ساعت ظهور تبع غرامت أهل باطل است در آن وقت پشیمانی وسیله مرابحت
آخرت نشود و تمامی خیر و خوبی موعود در آن روز ظاهر شود بعد از آن تلاوت این آیت نمود که: لِکُ لِّ نَبَإٍ مُسْتَقَرٌّ وَ سَوْفَ
تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتِیهِ عَذابٌ یُخْزِیهِ وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقِیمٌ. یعنی: همه چیز که در سابق مستقرّ شده بزودي در آن روز معلوم و ظاهر شود
و کسی که در نزد مالک روز شمار و حساب مستحقّ عذاب و عقاب بود بیقین بوصول آن مجزي و بحلول آن در دوزخ مقام و
مأوي نماید. پس از آن نظر بجانب أنصار سیّد الأبرار کرده گفت: اي معشر نقباء ص: 42 امّت و اي أعضاد دین و
ملّت، و اي قلاع مح ّ ص نه بیضه اسلام و عزّت او این همه اظهار عیب و سبکی عقل خود در باب حقّ من و خود را مانند نائمین و
اظهار عدم اطّلاع بر ظلم که در حقّ من سانح مبیّن گشته چرا است؟ نه آخر من دختر خیر البشر و آن بزرگوار پدرم فرمود که هر
مردي به واسطه فرزند خود کمال سعی و اجتهاد در تحصیل زاد نماید و هر چه پیدا کند محافظت فرماید و بزودي آنچه پیدا نماید
بأولاد خویش رساند، شما الحال صاحب اقبال و طاقت و أرباب اجلال و حشمت قوّت تحصیل مطالب و مرام و قدرت بر انتظام مهام
من دارید چرا در تنظیم امور من و در تنسیق آن مکارم جلیله و مساعی جمیله از شما بر منصّه ظهور نمیرسد؟ آیا میگوئید که:
حضرت نبیّ الأحد محمّد صلّی اللَّه علیه و آله وفات یافته مراعات حال أولاد او نباید نمود یقین است که کار بعنایت بزرگ در پیش
آمد و سستی بسیار در اسلام بهم رسید و تنگی بسیار در أمر صواب و وسعت بسیار در أمر ناصواب پیدا شد، و بیقین از جهت غیبت
سیّد المرسلین زمین ظلمت گرفته و ستارگان آسمان بغایت کثافت پذیرفته، امانی و آمال نساء و رجال مسلمین مقطوع گشته و جبال
راسیه از صدمه این بلیّت بخشوع آمده حریم از وفات سیّد البریّات ضایع و حرمت و عزّت از ممات آن شافع العصات زایل و خاضع
است. و اللَّه بخداي عالم قسم است که وفات محمّد مصطفی نازله کبري، و مصیبت عظمی است که مثل آن در این آخر الزّمان در
جهان هرگز نازل و حادث نگشته لیکن کتاب خداي عزّ و جلّ که در نزد شما است هاتف بفریاد است بیگزاف از روي تلاوت و
صفحه 20 از 184
الحاف و از قبل اللَّه تعالی بشما میرساند که ص: 43 آنچه أنبیاء و رسل حضرت عزّ و جلّ در سابق أمر و حکم
کردند آن أمر و حکم فرض خدائیست از روي جزم و فضل و قضاي لازمست از روي حتم و عدل که خلاف آن بر امّت ایشان
أصلا جایز و رخصت نبوده و حضرت محمّد خاتم الرّسل نیز از جمله أنبیاي اولو العزم خداي عزّ و جلّ است پس تغیّر حکم و أمر
آن پیغمبر بر امّت او أصلا روا نباشد. آنگاه بنت حبیب اللَّه تعالی شروع در تلاوت این آیه جلالت پایه نمود که: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا
رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلی عَقِبَیْهِ فَلَنْ یَضُ رَّ اللَّهَ شَیْئاً. شیخ الجلیل ثقۀ
الاسلام و المسلمین أبو علیّ الطّبرسی رحمه اللَّه در تفسیر مجمع البیان بعد از نقل و بیان لغت و اعراب آیت و سبب نزول آن در
تفسیر و معنی آیه چنین بیان نمود که: در روز أحد چون در میدان جنگ و جدال بعد از شهادت حمزه عبد المطّلب رحمه اللَّه و
بعضی از أعیان مسلمین شکست بر أصحاب رسول ایزد منّان افتاد، و سنگی بر سر لب مبارك آن نبیّ ایزد تعالی و تبارك رسید و
دو سه دندان آن از رشته انتظام غیر منتظم گشته لب و دهان مبارکش مجروح شده در آن زمان یکی از أهل تمرّد و طغیان خود را
بآن خلاصه دودمان دهر نبیّ عدنان رسانیده شمشیر حواله پیشانی نورانی آن زبده دو جهانی نمود حضرت دید که آن شمشیر باو
خواهد رسید چون بشعب قریب بود خود را بآن شعب جبل انداخته از نظر دو لشکر مخفی شد در آن أثناء آن کافر که قصد آن
سرور کرده بود بآواز بلند گفت که: محمّد را کشتم و تمامی عرب را از شرّ او أیمن ساختم. در آن هنگام شیطان حاضر بود چون
استماع سخن آن مدبر نمود ص: 44 فی الفور با تبعه خویش در معسکر این خبر ملالت أثر را مشتهر گردانیده خود
را بمدینه أنور رسانیده در کوچه و بازار آن شهر منادي مینمود که: انّ محمّدا قد قتل، أهل اسلام ازین خبر بغایت محزون و مضطرّ
گشتند لشکر اسلام چون نشان نبیّ الانس و الجانّ ندیدند بغایت متحیّر و پریشان بلکه جسم بیجان شدند و هر کسی بخوف نیم جان
خود بگوشه پنهان گشت، امّا أمیر المؤمنین حیدر چون سیّد البشر را ندید و چیرهگی خصم ملاحظه نمود خداي باري را بعظمت و
جلالت یاد نمود آنگاه بغرّید و دست بقائمه شمشیر آبدار برده و روي بآن کفره أشرار نهاد قلب و جناح و میمنه و میسره و
کمینگاه آن طایفه گمراه را برهم زده دمار از روزگار آن فجّ ار برآورده أعیان قوم را با علمدار بقتل آورده علم کفّار در حال
نگونسار شد و أکثر آن أشرار طعمه آن شمشیر آبدار حیدر کرّار گشتند و بقیّۀ السیف بهزار مکر و حیل از شمشیر آن ولیّ عزّ و
جلّ جان بفلاکت از آن محلّ بدربردند لیکن أمیر المؤمنین (ع) چون خاطر از ممرّ کفّار جمع ساخت و از قتل آن فجّار پرداخت
روي بآن شعب که آن نبیّ العجم و العرب در آن بود نهاد چون نزدیک حضرت نبیّ الرّحمه رسید بعد از عرض بندگی و فدویّت
گفت: یا رسول اللَّه پدر و مادرم فداي تو باد از غیبت شما در نظرم قریب بآن بود که متنافر شود. بعد از آن حضرت نبیّ الأکرم را از
شعب جبل برون آورده مانند علم بر پاي کرد بعد از طلوع نور آن خورشید رسالت از افق شعب جبل أصحاب مخفی و منزوي از هر
محلّ به اشعّه آن مهتدي گشته پروانهوار بر شمع جمال آن نبیّ المختار گرد آمده در تحت أقدام آن خلاصه أنام افتادند و بشرف
تقبیل ایادي و أنامل معجز آثار بدایع نگار مشرّف شدند و بمضمون این بیت تکرار ص: 45 نمودند. بیت: المنّۀ للَّه
که نمردیم و بدیدیم دیدار تو و کعبه مقصود رسیدیم آنگاه معروض رأي خورشید انجلاي فیض اقتضاي نبیّ الوري گردانیدند که
بعد از غیبت ذات فایض البرکات از أنظار این فدویان جهان نورانی در چشم ما مانند شب ظلمانی گردید و نور نظر هر چند مطمح
بصر بیشتر نمود از لمعه نور جمال ذات أنور أثر و نشان کمتر یافت در آن حال ما را روز رستاخیز پیش آمد نه ما را با خصم کفّار
قدرت و قوّت ستیز و نه بیوجود ذات حضرت نبیّ المحمود پاي و یاراي گریز بود بعد از مدّتی تحیّر و اضطراب چون طلوع نور
حضرت سیّد العجم و العرب از شعب جبل بامداد و احسان عزّ و جلّ بیّن و ظاهر شد سجدات شکر الهی بواسطه حیات و وجود
حضرت رسالت پناهی بجاي آوردیم و چون معلوم ما شد که حضرت رسول مقتول نشده و نخواهد شد الحال ما با جمعیّت خاطر
بخدمت حاضر شدیم و مترصّد و مترقّب أمر و فرمان لازم الاذعان پیغمبر آخر الزّمانیم، در آن حال قادر متعال این آیه ارسال و انزال
نمود که أمر و حکم ایزد عالم هرگز متروك نشود خواه رسول خدا در میان شما باشد و خواه نباشد و آیه مبارکه اینست: وَ ما
صفحه 21 از 184
مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ الآیه .... یعنی اي معشر بشر حضرت پیغمبر مانند شما لیکن پیغمبر است که حضرت واهب
العطیّه برسالت تمامی بریّت فرستاد چنانچه حضرت عزّ و جلّ بیشتر أنبیاء و رسل براي هدایت و ارشاد عباد فرستاد که بعضی از أنبیاء
سابقین وفات یافتند و برخی مقتول گشته همگی برضوان شتافتند محمّد رسول نیز وفات خواهند یافت و چنانچه امم أنبیاي سابق بعد
از وفات پیغمبران بر همان ملل و أدیان باقی و پایدار و مستمرّ و برقرار بودند باید که امّت حضرت سیّد ص: 46
البشر نیز بطریق امم پیشتر مرتدّ نشوند و بر دین حضرت پیغمبر ممتدّ و مستقرّ باشند، مطلب حضرت فاطمه بنت خیر البریّه اراده همین
معنی بود که به آن امّت را خطاب فرمود که اگر شما مرتدّ گشته رجوع بعقب أصلی و عود بدین اوّلی بعضی بکفر جبلّی خویش
نمائید أصلا از آن ضرر و نقصان بحضرت قادر سبحان عاید نگردد و بیشکّ و گمان ضرر آن بشما لاحق و عیان خواهد شد.
آنگاه حضرت فاطمه (ع) روي نظر بجانب أنصار و مهاجر آورده گفت: اي أصحاب سیّد الأبرار فی الواقع شما درین محلّ حاضر
باشید و این مقدّمات ظلم و ستم که در حقّ ما أهل البیت سیّد عالم میشود بگوش استماع مینمائید و بچشم ملاحظه میفرمائید و منع
نمینمائید محلّ تعجّب و مکان حیرت است هیهات هیهات ابن أبی قحافه هضم و کسر میراث پدرم مینماید، و شما نزدیک بلکه در
آن مجمع ظلم حاضرید و این دعوت من بشما میرسد و از شما به من همراهی و مدد بغیر اغماض غنی و حیرت نمیرسد و پیوسته
شما صاحب عدد و عدّت و أرباب قوّت و شوکت بودید و همیشه در پیش شما سلاح از شمشیر و سپر و باقی آلات حرب از تیغ و
تیر مهیّا و حاضر است لیکن شما را در هنگام شداید گرفتاري هر چند دعوت مینمائید أصلا اجابت سخن درمانده نمینمائید و هر
چند کسی در حالت عسرت بشما مستغاثی میشود أصلا و قطعا گوش بآواز آن کس نمیکنید و حال آنکه شما همیشه در میان
مردمان مذکور و موصوف بخیر و صلاح و مشهور و معروف بخوبی و فلاح بودید بلکه در نجابت و نیکوئی در اصالت و شکوهی
مختار أهل روزگارید پیوسته در أیّام حیات خلاصه دودمان عبد المطّلب حضرت نبیّ الواهب مقاتله و محاربه با أعیان عرب و
متحمّل شداید کدّ و تعب در جدال و حرب بودید بلکه همواره با امم أهل عالم و دایم با کفره ص: 47 و أهل ظلم
روبرو گشته در طعن و حرب و در جدال و ضرب پایدار و برقرار بوده مع هذا منتظر و مترصّد حکم و أمر ما أهل البیت النّبوه بودید
که بهر چه شما را مأمور گردانیم در انجام و انصرام آن سعی تمام نمائید و أصلا و قطعا از پیش نبیّ المشکور دور نگشته همواره از
حضور نبیّ ربّ غفور مهجور نمیشد تا آنکه وحی اسلام بما دایر و یا انجام شده خیر و خوبی أیّام رسید و رخنه شرك مشرك
خاضع گشته، و فوران کذب و دروغ ساکن و ضایع، و نیران کفر منهدم و خاشع و دعوت هرج و مرج منحنی و راکع شد تا دین
اسلام به غایت مستوثق و نظام و ملّت حضرت سیّد الأنام فایق و انتظام یافته لیکن شما اختیار حیرت بعد از بیان و خفا بعد از اعلان و
نکث عهد بعد از اقدام و اتیان بآن و اظهار شرك بعد از اسلام و ایمان نمودید بسیار بسیار قوم بدید. آنگاه بضعه رسول اللَّه صلّی
اللَّه علیه و آله تلاوت این آیه کلام اللَّه در حال مخاطبه بأهل ضلال نمود: أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ وَ هَمُّوا بِإِخْراجِ الرَّسُولِ وَ
هُمْ بَدَؤُکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَ تَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشَوْهُ إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنِینَ. شیخ الجلیل ثقۀ الاسلام أبو علی الطّبرسی رحمۀ اللَّه علیه در
تفسیر مجمع البیان در معنی این آیه: أَ لا تُقاتِلُونَ قَوْماً نَکَثُوا أَیْمانَهُمْ الآیه ... چنین فرمود که: الف از براي استفهام است و مراد از آن
تخصیص و ایجاب مقاتل با جمعی است که نقض عهدي که با حضرت سیّد البشر کرده بودند نمودند. امّا أجلّه مفسّرین در تعیین
ناقضین عهد خلاف کردند که آیا کدام طایفه بودند بعضی گفتند که: طایفه از یهود عاقبت نامحمود نقض عهد حضرت نبیّ
ص: 48 المعبود نموده با لشکر أحزاب اتّفاق و جمعیّت فرمودند و همّت بر اخراج رسول صاحب اللّواء و المعراج
نمودند و گفتند که چنانچه مشرکین مکّه او را اخراج نمودند ما نیز محمّد را از مدینه مبارکه اخراج مینمائیم و این قول قاضی و
جبائی است. و جمعی از ابن اسحق و جبائی نقل کردند که آن جماعت که نقض عهد خود با رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
نمودند مشرکین قریش از أهل مکّهاند و آن طایفه ابتدا بنقض عهد با حضرت محمّد (ص) کردند. و بعضی گفتهاند که بعضی عهد
نموده ابتدا جنگ و قتال با رسول ایزد متعال کردند. و جمعی دیگر گفتند که ابتداي قتال و جدال با خلفاي رسول ذو الجلال
صفحه 22 از 184
نمودند و این قول مروي و منقول از خزاعه و زجّ اجست. و بعضی گفتهاند: که این آیت در بیان حقیقت حرب روز بدر است در
هنگام که کاروان ایشان بسلامت گذشتند أبو سفیان با جمعی از معاندان گفتند که ما از ولایت یثرب نمیرویم تا محمّد را با
أصحاب مستأصل ننمائیم حضرت عزّ و جلّ حقایق این خبر را بحضرت خاتم الرّسل مطّلع و مخبر گردانید. آن حضرت را بجهاد آن
طایفه وخیم العاقبه أمر نمود آنگاه حضرت اله دلداري أهل اسلام فرمود که: أَ تَخْشَوْنَهُمْ. یعنی اي أهل اسلام آیا شما از مقاتله أهل
ظلام میترسید که مبادا بشما مکروه رسد باید که خاطر خود جمع داشته میترسید زیرا که شما را ترس از حضرت ایزد أقدس و از
عذاب و عقاب مالک الرّقاب أحقّ و أولی و ألیق و أحري است اگر شما مصدّقین بعقاب و ثواب ایزد وهّاب باشید و از تلاوت این
آیت را بطایفه که منع فدك از حضرت فاطمه بنت ص: 49 نبیّ ایزد تعالی و تبارك نمودند ظاهر شد که بضعه خیر
البشر از روي تعبیر و سرزنش خطاب فرموده گفت: که شما نیز مثل آن قوم نقض عهد و پیمان سابق که با حضرت رسول ایزد خالق
کرده بودید نمودید آنگاه فرمود که: اي قوم شما الحال از ضیق و عسرت و از تنگی فقر و فاقت نجات یافته با فراغت خلوت
گزیدید لیکن از حلّیّت و حرمت آن ناندیشیده و در سعت عیش خوش متعیّش و فارغ البال و بخاطر جمع و رفاه حال مشغولید و
کسی که از شما بقول خداي تعالی و رسول مجتبی بضبط و قبض آن أحقّ و أولی و ألیق و أحري بوده دور گردید و بجهت خویش
ضبط فرمودید، زنهار آنچه بواسطه خود محافظت کردید واگذارید و آنچه بر خود روا داشتید آن حقّ از گردن خویش دور ساخته
بمستحقّ آن سپارید زیرا که آن حقّ دیگر است و منع آن موجب کفر و ارتداد از اسلام و ایمان و وسیله ذلّت و خسرانست. آنگاه
فرمود که: إِنْ تَکْفُرُوا أَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً فَإِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمِیدٌ. تفسیر و معنی آیه وافی هدایت آنکه پس اگر شما و سایر
سکنه زمین کافر و بیدین گردید و بعد از اختیار اسلام دین دیگر بردارید از آن هیچ نوع ضرر و نقصان راجع و عاید بحضرت غنیّ
حمید نگردد و بلکه ضرر آن در دنیا و آخرت بشما لاحق و عیان گردد. اي قوم من آنچه بشما میگویم از روي دانستگی و علم و از
روي نصیحت و کرم است بدانید که شما را طمع و خذلت مخمور کرد تا بیوفائی و غدر در دلهاي مضمر گردید و بوسیله گرفتگی
نفس و بسیاري خشم و کثرت هوس و تنگی سینه و بسیاري کینه شما خاطر از تقدّم حجّت سیّد البریّه و عهد و ص:
50 بیعت پرداختند و چیزي چند در ضمیر خود تدوین و تصدیر نمودند، بد نیست که بآن ساختند لیکن خود را بوساطت این
شناعت درباختند، همین سبب خفت آخرت و باقیه عار مؤیّد و موسوم بغضب خداي و گرفتاري أبد و موجب وصول شما بنار مخلّد
است آنگاه این آیه کلام اللَّه تلاوت نمود که نارُ اللَّهِ الْمُوقَدَةُ الَّتِی تَطَّلِعُ عَلَی الْأَفْئِدَةِ. یعنی: عنقریب گرفتار آتش خداي تعالی که
بمراتب بسیار حرارت و ألم حرقت نار دنیا است در دلهاي کافران أثر حرقت آن بغایت مؤثّر و سوزان و بینهایت ممتدّ و بیپایان
است شوند بیقین حضرت ربّ العالمین جزاي عمل شما تعیّن نمود چنانچه حقیقت پاداشت و جزاي عمل هر کسی را تعیّن و بیان
فرمود. آنگاه فرمود که: وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ. یعنی: زود باشد که أهل ظلم از طوایف أنام مرجع و مقام و
منصرف و محلّ آرام خود را که آتش نیران و دوزخ تابان است بدانند و بوسیله ظلم و ستم در آن مخلّد مانند آنگاه گفت: اي قوم
من دختر حضرت سیّد البشر که پیوسته تنذیر شما مینمود و همیشه شما را از فعل ناپسند و عمل ناارجمند منع و زجر میفرمود، نَذِیرٌ
لَکُمْ ذا عَذابٍ شَدِیدٍ اعْمَلُوا عَلی مَکانَتِکُمْ إِنَّا عامِلُونَ وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ. یعنی: اي قوم شما آنچه مشتهی و مقصد شما است
معمول گردانید که ما نیز آنچه پاداشت و جزاي آن باشد بشما میرسانیم و منتظر جزا و پاداشت عمل خود باشید که ما نیز از منتظران
خواهیم بود. چون بنت خیر البریّه ختم کلام صدق التیام خود نمود أبو بکر عبد ص: 51 اللَّه بن عثمان گفت: یا بنت
رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پدر شما پیوسته بر مؤمنان بغایت مهربان و کریم و بینهایت مشفق و رحیم بودي امّا بر کافران
عذاب ألیم و عقاب عظیم میبود. یا بنت سیّد البشر ما چون نظر بر حسب و نسب شما نمائیم بیقین شما را بنت سیّد المرسلین میدانیم
و آن حضرت را پدر نسوان دیگران ندانیم، و مؤاخات که پدر بزرگوار شما با علی ألیف و شوهر شما نمود مطلب نبیّ العجم و
العرب اظهار عزّت و اعتبار علی بود بر سایر أخیار و أبرار فلهذا علی را اختیار نمود از جمیع حمیم و خویش و مساعد او فرمود در هر
صفحه 23 از 184
أمر عظیم نه از باقی أصحاب و قریش. اي بنت سیّد الأنبیاء شما را بدوستی و موالات نگیرد الّا مؤمن سعید و دشمنی اختیار نکند
مگر شقیّ عنید زیرا که شما عزّت طیّبین و پسندیدگان منتجبین حضرت سیّد المرسلین براي ما بخیر و خوبی دلیل واضح و مستقیم و
بسبیل جنّت ما را طریق لایح قویمید. شما اي خیر النّساء بضعه نبیّ الأنبیاء در قول خود صادق و در وفور عقل و کمال از تمامی
نسوان و رجال سابق و فایقید هرگز شما مصدوده مرفوع از صدق و راستی و ممنوع و منزجر از حقّ خود نیستی آنچه فرمودي که به
خلاف رأي فیض اقتضاي حضرت رسول اللَّه تعالی عمل نمودي حاشا و کلّا و اللَّه بخداي عالم قسم است که ما هرگز تجاوز از قول
و رأي صوابنماي رسول خداي تعالی ننمودیم و در هیچ فعل بغیر اذن و رخصت رسول عزّ و جلّ أمر نفرمودیم زیرا که مثل مشهور
در میان طوایف أنام است که رئیس و راید القوم هرگز با أهل و قوم خود دروغ نگوید و از براي ایشان بغیر خیر و خوبی نجوید
ص: 52 من نیز باتّفاق أهل اسلام مسلمانم و خلیفه این طایفه و ساعی و جاهد در خیر و صلاح کار ایشانم من عالم
و شاهدم و حضرت ایزد عالم را بگواهی میآرم وَ کَفی بِاللَّهِ شَ هِیداً بر آنکه من از حضرت رسول مهیمن شنیدم مکرّر میفرمود که:
نحن معاشر الأنبیاء لا نورّث ذهبا و لا دارا و لا فضّۀ و لا عقارا. یعنی: ما معاشر أنبیاء ایزد تبارك و تعالی میراث بجهت ورّاث از هیچ
نقد و جنس نمیگذاریم نه طلا و سرا و نه نقره و دکان و باغ و غیر آنها أصلا میراث براي خویش و أقربا از ما نمیماند بلکه میراث
ما کتاب و حکمت و علم و نبوّت است و متروکات و متخلّفات ما بعد از وفات در وجه اطعام أهل اسلام و باقی ضروریات امور
مسلمین بحکم الرّءوف مطعوم و مصروف شود من نیز به استصواب أصحاب آنچه در هر باب در تصرّف من درآمده و در وجه
ضروریّات و سامان عسکر مسلمانان از جبّه و سیوف و سلاح و باقی آلات حرب از قوس و تیر و رماح مقرّر داشتم و هیچ چیز از آن
براي خویش ذخیره نگذاشتم بلکه آن را براي ضروریّات حفظ بیضه اسلام گذاشته بواسطه مجاهده کفّار و مجادله مرده فجّار نگاه
داشتم. اي بنت خیر الرّسل این فعل از من بنوعی که مذکور کردم تنهائی و منفرد آن چیز عمل و سانح و صادر نگشته بلکه باجماع
مسلمین از امّت سیّد المرسلین مرتکب و متصدّي کار چنین شدم و من در منع ضیاع فدك و حیدا مستقلّ نیستم و شریک و سهیم
من درین کار مهاجر و أنصار بسیارند آنچه من در خدمت شما اي بضعه نبیّ حضرت لا یزال بیان و نقل کردم از روي صدق مقال
، بیقیل و قال همان بیان حقیقت حال منست. اي بنت رسول ایزد تعالی و تبارك اینک ضیاع فدك در پیش شما الاحتجاج، ج 2
ص: 53 حاضر است و از شما دور و غائب نشده و بغیر شما کسی آن را تصرّف و ذخیره ننموده شما سیّده امّت پدر عالیمقدار خود
را از شجره طیّبه نبوّتند آنچه شما را است از کمال و فضل و از حسب و نسب فرع و أصل بهیچ کسی را قدرت ردّ و دفع و هیچ
أحدي را یاراي منع وضع نیست هر چه در تصرّف من باشد حکم شما بر آن نافذ و جاري و أمر شما بر من مجري و ساري است
نهایت سخن و کلام درین مرام همان حدیث پدر شما سیّد الأنام علیه ال ّ ص لوة و السّلام است آیا شما بسعادت مرا در عمل حدیث
نبیّ الاکرام هیچ نوع مخالف قول و فعل پدر خود علیه السّلام میبینی یا نه و السّلام. حضرت فاطمه علیها السّلام چون استماع این
حدیث موضوع از أبو بکر نمود از روي کمال حیرت و ناله و آه گفت: سبحان اللَّه این قوم هرگز رسول خدا از کتاب اللَّه تعالی و
حکم آن بیرون نرفته و بر خلاف أحکام أوامر و نواهی الهی حرف بهیچ أحدي نگفته بلکه پیوسته تابع آثار أحکام قرآن و پیرو
آیات سور آن بود. این قوم در نسبت کذب و بهتان بحضرت رسول آخر الزّمان بعد از وفات ایشان نیز اجماع نمودند و نسبت غدر
و زور بحضرت نبیّ المشکور نمودند چنانچه در أیّام حیات آن سرور کاینات چیزهاي واهیه و شغلهاي غیر مرضیّه بآن حضرت سیّد
البریّه منسوب میکردند فیا عجباه این کتاب خداي عزّ و جلّ که حکم عدل ظاهر و ناطق از روي قطع و فصل حاضر است ملک
تعالی در حقّ زکریّا و یحیی میفرماید که: یَرِثُنِی وَ یَرِثُ مِنْ آلِ یَعْقُوبَ وَ اجْعَلْهُ رَبِّ رَضِیا، و در حقّ داود و سلیمان میفرماید: وَ وَرِثَ
سُلَیْمانُ داوُدَ حضرت عزّ و جلّ بیان توزیع و توریث و قسط و شرع فرایض میراث طرف أبواب نبوّت نمود و بیان بمقدار الاحتجاج،
ج 2، ص: 54 حظّ و بهره ذکور و اناث بوسیله ذریعه لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْأُنْثَیَیْنِ فرمود و در قرآن لازم الاذعان در چند محلّ و مکان
حقیقت آن بنوعی واضح و عیان مذکور و بیان نمود که هیچ أحدي را از کثرت وضوح آن جاي ظنّ و گمان و محلّ اشتباه براي
صفحه 24 از 184
عاقل نکتهدان نماند و از آلت علّت جماعت مبطلین و دفع و رفع شبهات معاندین شده و آنچه در باب حدیث سخن معاشر الأنبیاء
فرمودي ظاهر است که آن حدیث از موضوعات و مخترعاتست حضرت ایزد سبحان فراوانست حاشا و کلّا بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنْفُسُکُمْ
أَمْراً فَصَبْرٌ جَمِیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلی ما تَصِ فُونَ یعنی معاذ اللَّه این حدیث از حضرت سیّد الأنبیاء باشد بلکه شما بموجب دواعی
نفس و از کثرت آز و هوس خود اختیار این امر منکر کردید و مرا درین باب صبر جمیل و یاري و نصرت و امداد و معاونت از
خداي جزیل است أبو بکر چون دانست که بنت خاتم الرّسل بر حقیقت اراده و عمل او مطّلع است و بأمثال آن حدیث ساکت ایشان
نتواند نمود لا علاج بر سوء أفعال و زشتی أعمال خود اقرار نمود و گفت: یا بنت النبیّ العربیّ حقّا راست گفتی و رسول ایزد خالق
نیز صادق است و بیشائبه گمان همیشه صادق بودند زیرا که شما معدن علم و حکمت و محلّ هدایت و رحمت و أرکان دین و
حجّت امّت و أرکان دین بوده و خواهید بود، سخن شما در هیچ باب دور از صواب نبود و هیچ أحدي منکر خطاب شما بهیچ باب
نیست. اي سیّده دو جهان آنچه گفتی چنان است حقّا اي بنت نبیّ الأکرم من بخواهش نفس خود متصدّي و متقلّد این مهمّ نگشتم
بلکه این جماعت مسلمانان که در پیش ما و شما حاضرند این مقدّمه خلافت و باقی امور مرتبط ص: 55 بولایت
است بگردن من انداختند فلهذا من هر چه گرفتم باستصواب این أصحاب و باتّفاق این أرباب وفاق گرفتم خداي أکبر شاهد و
حاضر است که در این أمر مکابره نمیکنم و شروع و ابتداء این کار بغیر اذن و اختیار این جماعت مهاجر و أنصار نکردم و این
جماعت همه حاضر و شاهدند و همگی آنچه میگویم میشنوند اگر خلاف گویم باید که تکذیب من نمایند، و اگر از من أمري
مخالف حکم رسول ایزد عالم سانح و صادر گردد باید زجر و منع من کنند و مرا یاري و نصرت و امداد و معاونت نکنند. چون بنت
نبیّ المحمود استماع کلام نافرجام أبو بکر نمود ملتفت بجانب امّت گشته گفت: أیّها النّاس بغایت مسارعت و شتاب و مبادرت
باختیار أمر باطل ناصواب نمودید بیقین فعل شما مؤدّي شما بخسران و مفضی بدرکات نیران است. آنگاه تلاوت آیه کلام اللَّه نمود
که: أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلی قُلُوبٍ أَقْفالُها، آیا شما تدبّر و تفکّر در حقایق فحاوي صدق مطاوي معانی آیات کلام مهیمن ربّانی
نمیکنید؟ یا آنکه در دلهاي شما قفلها است که سرایت معانی قرآن در آن بغایت متغیّر و بیرون از حدّ امکان است؟. شیخ الجلیل
التّقیّ النّقیّ الألمعیّ أبو علیّ الطّبرسیّ رحمۀ اللَّه علیه در تفسیر مجمع البیان در بیان تفسیر و معنی این آیت جلالت پایه حضرت
رحیم الرّحمن نقل نمود که: در این آیت دلالت صریحه است بر بطلان قول کسی که قائل است بر آنکه أصلا هیچ أحدي را تفسیر
آیه از آیات قرآنی برأي و فکر جایز نیست مگر باخبار و اعلام عالم مخبر مطّلع بر جمیع حقایق آن ص: 56 یا آنکه
از کسی تفسیر و معانی آن استماع نمایند و همچنین این آیت بیّنه است بر فساد قول آنکه قائل است بر جواز نقل و روایت حدیث
که باور باشد روایت کند هر چند مخالف اصول باشد در معنی زیرا که حضرت حقّ سبحانه تعالی بندگان خود را حکم و أمر بتدبّر
قرآن نمود و ایشان را بتفکّر خوانده بر آن تحریص فرمود و این منافی تجاهل و تعامی است. خلاصه کلام آنکه تلاوت قرآن و
عبور بر آن بغیر تدبّر و تفکّر در حقایق معانی جایز از روي عقل و عرفان نیست همچنین است نقل و روایت أحادیث مرویّه از
حضرت سیّد البریّه و آل آن حضرت أعنی أئمّۀ المعصومین علیهم السّلام و التّحیّه که بغیر فکر و رویّت هیچ أحدي را جایز و
رخصت نیست که نقل حدیث و روایت آن کند آنگاه گفت: کَلَّا بَلْ رانَ عَلی قُلُوبِهِمْ حاشا و کلّا که حضرت ملک تعالی دلهاي
شما را متعقّل گرداند بلکه شما بوسیله قساوت قلب و اضمار هوس و آرزو در خاطر أفعال ناپسند پسندیدید و آن را بچشم و گوش
نه از روي عقل و هوش فرا گرفتید و بسیار بسیار بدست آنچه شما فرا گرفته ذخیره خاطر خود ساختید و بغایت زشت است آنچه
شما بیع و شراي آن نمودید و بینهایت وجه ناموجّه است آن وجهی که شما بسبب آن غصب حقّ دیگران فرمودید و اللَّه بخداي
عالم قسم است که مجمل أفعال شما بغایت ثقیل و سرانجام أعمال شما بینهایت غیر منظّم و بیکفیل است و حقایق آن در هنگام
حساب و میزان بر شما ظاهر و عیان خواهد شد و الحال بوسیله اغماض عین و کثرت آز و هوس دنیوي حقایق أحوال بر شما مستور
و مخفی است لیکن چون پرده از پیش چشم شما منکشف گردد حقیقت أمر بر شما بغایت بیّن و ظاهر شود آنگاه تلاوت این آیه
صفحه 25 از 184
نمود که: ص: 57 و بدا لکم من ربّکم ما لم تکونوا تحتسبون وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ یعنی: اي در معامله اخروي
حقایق امور مصنوعه و مخترعه دنیوي شما جزئی و کلّی که أصلا آن را بحساب و شمار درنمیآوردید حضرت پروردگار حمید
مجید بر شما ظاهر و هویدا خواهند گردانید و جزاي عمل شما بشما بیشبهه خواهد رسانید. پس از آن با کمال حزن و ألم روي
بقبر حضرت سیّد المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آورده این کلمات منظومه در مرثیه آن حضرت (ص) فرمود مرثیه: قد کان
بعدك للقوم أنباء و هنبثۀ لو کان شاهدتها لم تکثر الخطب انّا فقد ناك فقد الأرض وابلها و اختلّ قومک فاشهد هم و لا تغب و کلّ
أهل له قربی و منزلۀ عند الآله علی الأدنین مقترب أبدت رجال لنا نجوي صدورهم لمّا مضیت و حالت دونک التّرب تجهّمتنا رجال
و استخفّ بنا لمّا فقدت و کلّ الارث مغتصب و کنت بدرا و نورا یستضاء به علیک ینزل من ذي العزّة الکتب و قد کان جبرئیل
بالآیات یؤنسنا فقد فقدت و کلّ الخیر محتجب فلیت قبلک کان الموت صادقنا لمّا مضیت و حالت دونک الکثب بعد از اتمام مرثیه
حضرت فاطمه متوجّه منزل و مقام خود شد و حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام منتظر قدوم میمنت لزوم ایشان بود که تا چون
بنت سیّد البریّه از مسجد مراجعت نمایند آن حضرت سوانح مقدّمات و مکالمات در باب ضیاع فدك معلوم فرماید، و چون بنت
رسول بیچون بدولت سراي مقرّ خود قرار گرفت و بغایت محزون و متألّم بود روي بحضرت علیّ بن أبی طالب ص:
58 علیه السّلام آورده گفت: یا ابن أبی طالب گوئیا الحال شما متلبّس به لباس ترسناکان گشته شمله و عمّامه ایشان بر سر بسته در
زاویه خانه مانند تهمتزدگان نشسته پرهاي مقادیم طیر أجدلی را انداخته با پرهاي کند أعزلی ساختید که أصلا از آن گنجایش
پرواز بلکه حرکت و آواز نیست. فی الواقع این پسر أبی قحافه مرا از عطیّه پدرم سیّد البریّه دور و از بلغه و مدد معاش پسرانم مهجور
گرداند و در خصومت من بغایت مجتهد و بر غلبگی و تسلّط بر سخنانم بینهایت مکدّ است و چون طوایف امم و أصحاب سیّد
عالم او را در باب عدم اطاعت أهل بیت النّبوّه بلکه در عداوت مصرّ یافتند طایفه اوس و خزرج منع نصرت من کردند و مهاجرین نیز
با سایر معاندین متابعت نموده امداد و اعانت نکردند و تمامی جماعت نظر بجانب دیگران کردند نه کسی منع ایشان تواند نمود نه
أحدي دفع ظلم و ستم ایشان تواند فرمود این همه بیحسابی از ایشان کشیده بیرون آمدم، و تحمّل این شداید و آلام آن جمعی
نافرجام نموده معاودت فرمودم. روزي که جلادت مردي و جرأت دلاوري گذاشتید لهذا ما نیز شیوه تضرّع و ابتهال و طریقه
استکانت و اعتزال برداشتیم گرگان دعوي شیري میکند و بوساده عزّت تکیه نموده بسیار اظهار غلبگی و چیرگی مینمایند و شما را
فرش تراب و محلّ استراحت شما و جاي خوابست. آخر این شخص که این همه چیزها میگوید او را از این گفتنها بازنمیداري و از
أمثال این أفعال باطل و أشغال لاطایل او را ممنوع و مستعفی نمیکنی مرا أصلا درین کار هیچ گونه اختیار نیست کاشکی پیش از
دیدن این شدّت و ذلّت میمردم و این خفّت با خود بگور میبردم. ص: 59 ابن أبی قحافه که مرا عذر میکند عادي
خدا و خصم ایزد تعالی است و از تو اي علی بغایت مکروه و ممنوع است وا ویلاي بر حالم در دیدن صبح هر روز و مشاهده أسباب
غم اندوز معتمدم مرد و قوّت بازویم نماند شکایت به پدرم برم، و کفایت دشمن از پروردگار خود حضرت مهیمن خواهم. پس
آنگاه زبان مبارك باین دعا جاري گردانید که: اللّهمّ انّک أشدّ قوّة و حولا و أشدّ بأسا و تنکیلا. چون بضعه خیر الانام باین دعا
اختتام کلام نمود حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود که: اي بنت نبیّ المعبود هرگز ویل براي تو نیست و مبادا آنکه ویل
براي تو باد و بیقین ویل سجّین براي کسی است که ایذاي تو نمود و شما را از حقّ شما منع فرمود. اي بنت الصّفوه بقیّۀ النّبوّة من در
دین ربّ العالمین و در آئین شرع پدرت سیّد المرسلین (ص) ضعیف نشدم و خطا و تقصیر در مقدور خود در انصرام و انجام أمر
ربّ غفور نکردم لیکن بوسیله المأمور معذور من چون از حضرت رسول بیچون در أمثال این امور بصبر مأمورم فلهذا معذورم. اگر
اراده و اضطراب شما بواسطه بلغه و رسیدن روزي است رزق شما مضمون و ضامن و کفیل شما مأمونست. اي بنت خیر النّساء آنچه
در عقبی براي شما مهیّا و مقرّر است بسیار بسیار أنفع و أفضل است از آنچه در دار دنیا از شما منقطع گشته بوثیقه نعم المولی و هو
حسبی و نعم الوکیل کافی و محاسب تمامی مهمّات خود حضرت کافی المهمّات را. و آن بنت حبیب اللَّه بعد از استماع موعظه ولیّ
صفحه 26 از 184
اللَّه فرمود که حسبی ص: 60 اللَّه بعد از آن صبر و شکیبائی را شعار خود ساخته مستوفی و منتظر عنایات حضرت
قاضی الحاجات گردید با هیچ أحدي در باب ضیاع فدك تکلّم ننمود. از سوید بن غفله منقول است که چون حضرت فاطمه (ع)
بمرض الموت مریض گشت عورات مهاجر و أنصار بخانه نبیّ آن بضعه نبیّ المختار بعیادت تردّد میکردند روزي از آن سیّده نساء
العالمین پرسیدند که یا بنت خیر البریّه شب گذشته را با این تب و حرارت و اشتداد ضعف و کثرت علّت چون بصبح آوردي؟ آن
حضرت بعد از سؤال نسوان شروع در حمد و ثنا و سپاس و ستایش ایزد تعالی نمود و صلوات بر پدر خود حضرت نبیّ المحمود
فرستاد. آنگاه فرمود: که امشب را بصبح آوردم بنوعی که از دنیاي شما بري و از مردان شما بیزارم زیرا که تمامی مردان شما را
تجربه و امتحان و اختبار ایشان در دین و ایمان نمودم و در مودّت و محبّت أهل بیت النّبوّه آزمودم، و از ایشان استمداد و استعانت
در باب طلب حقّ خود فرمودم أصلا استشمام نصرت بلکه أثر اطاعت شریعت نبیّ الرّحمه از ایشان ملاحظه ننمودم. لهذا آنها را از
پیش خود دور و خود را از رؤیت و مشاهدت مکاره ایشان بگوشه خانه خود مستور نمودم، بسیار بسیار قبیح و بغایت شنیع و فضیح
است این از روي لعب ایشان بعد از اجتهاد و تعب جهاد و خوردن سنگ کفّار و تصدیع و آزار کشیدن از نیزه منافقین أشرار، رخنه
در دین سیّد المرسلین کردند بسبب فساد رأي دور از صواب، و بواسطه خطاي اهواي نامستطاب، و بیقین بمضمون صدق مشحون
آیه کلام ربّ العالمین: لَبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ فِی الْعَذابِ هُمْ خالِدُونَ. ایشان بسبب ارسال أمثال این
أعمال از پیش قبل از وصول و ورود بمقام و ص: 61 مستقرّ خویش مستحقّ سخط باري و سزاوار عذاب و عقاب
قهّاري ایزد تعالی گشته مدام در نیران و مخلّد در دوزخ تابانند، لا جرم من بوسیله عدم اطاعت أمر رحیم الرّحمن و مخالفت قول
رسول آخر الزّمان قلاده جبال نوایر متلهّبه در گردن تمامی ایشان انداختم، و شنأت ننگ و عار ایشان بر همگی ایشان ظاهر ساختم.
واي بر ایشان در آن روزي که از دوري رحمت ربّ العالمین و شفاعت سیّد المرسلین مهجور گشته روي بر زمین مالند و جزع و
فزع نمایند، یا آنکه من بتوبیخ و سرزنش ایشان را از غفلت ایشان آگاه ساخته آنچه رواسی رسالت و قواعد نبوّت و دلالت بود از
مهبط روح الأمین و از علم و حکمت سلسله طیّبین سیّد النّبیّین در أمر دنیا و دین عالم و واقف ساختم لیکن ایشان سود و نفع آخرت
خود را منظور نداشته اختیار لذّات دنیاي ناپایدار کردند ذلِکَ هُوَ الْخُسْرانُ الْمُبِینُ. و چه چیز است که وسیله کراهیّت و باعث
آزردگی این امّت از أبو الحسن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام است و اللَّه بخداي عالم قسم است که کراهیّت از خوف علی (ع) و
کثرت تردّد و حرکت در باب دین و ملّت سیّد البریّه است زیرا که علی (ع) را ترس و باك از موت و تجرّع کأس فوت نیست، بلکه
از کمال روابط قدر بلند علی (ع) و ربط ایشان در ذات خداي غنی است. باللَّه بحضرت واجب تعالی قسم است که اگر رجال شما
بعد از اثبات حجّت لایحه میل به امري دیگر نمایند، و از قبول برهان موضحه تخطّی و تفصّی فرمایند هر آینه علی علیه السّلام ایشان
، را بضرب شمشیر آبدار بقبول أمر شرع پدر نامدارم ثابت و برقرار دارد، و جمیع أثقال و أحمال ضروریّات شریعت الاحتجاج، ج 2
ص: 62 مقدّسه را بر ایشان بار گرداند، و اگر کسی از قول و فعل او ابا و انکار کند تا آن کس بواسطه رضاي ایزد أقدس در میدان
قتال سپر و تلاش چندان که او را بمقرّ نیران رساند یا بزخم خراش مبتلا گرداند، از پیاده و سواره متمرّدان بغیر اطاعت بگذرد و از
هیچ أحدي وهم و ملال از جنگ و جدال ندارد تا تمامی ایشان را بمنهل سعیر مستقرّ گرداند، و آن جماعت را از چرك و ریم
أبدان دوزخیان سیراب دربان سازد لیکن این قتال و جدال علی (ع) با أرباب نفاق و لجاج بعد از اعلام و اعلان و باثبات دلیل و
احتجاج است. علیّ بن أبی طالب علیه السّلام هرگز به لاطایل متجلّی بزخارف دنیوي و بغنا و ثروت این جهان فانی راضی نگشته و
پاي از دنیا بیرون نخواهد گذاشت مگر بصنعت سخا و عطا و بزيّ شجاعت و شعبه کفالت مردان خدا، و زود مردان شما را حال
زاهد از دنیا و راغب بآن و أوضاع صادق در أفعال و أقوال از کاذب آن ظاهر و عیان خواهد شد. اگر ایشان متابع أمین صادق
میشدند بمنافع صوري و معنوي مشفّع و فایق میگشتند لیکن چون تکذیب صادق و تصدیق کاذب نمودند بیقین به جزاي کسب
عمل خود خواهند رسید. آنگاه فرمود که: وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُري آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکاتٍ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَ ذَّبُوا
صفحه 27 از 184
فَأَخَ ذْناهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ وَ الَّذِینَ ظَلَمُوا مِنْ هؤُلاءِ سَیُصِ یبُهُمْ سَیِّئاتُ ما کَسَ بُوا وَ ما هُمْ بِمُعْجِزِینَ. یعنی اگر أهل قري که سکنه
مکّهاند ایمان آرند و بصفت تقوي و رستگاري متّصف باشند هر آینه با برکات آسمان و زمین بروي ایشان مفتوح میگردانیم لیکن
ایشان تکذیب کردند پس ما ایشان را بعمل و کسب ایشان مؤاخذه نمودیم ص: 63 و آن جماعت را بجزا و پاداشت
ایشان رسانیدیم و آن جماعتی که ظلم و ستم بر مردم رواداشتند یقین بدیهاي ستم آن ظلمه زود به ایشان خواهد رسید و آن طایفه
در هیچ أمر از امور ملجا و مجبور نبودند باید که بشتابند و استماع کلام صدق انتظام من نمایند چه اگر در دنیا بمانند سوانح آن را
بغایت بدیع و عجیب مشاهده نمایند وَ إِنْ تَعْجَبْ فَعَجَبٌ قَوْلُهُمْ و اگر تعجّب نمایند جاي تعجّب است کاشکی که میدانستم که
مردان شما بچه اسناد استناد نمودند و بکدام معتمد اعتماد فرمودند و بکدام حبل متین متشبّث و متمسّک گشتند و کدام ذرّیّت را
براي آخرت پیش روي خود و وسیله شفاعت دانستند. آنگاه فرمود که: لَبِئْسَ الْمَوْلی وَ لَبِئْسَ الْعَشِیرُ و بِئْسَ لِلظَّالِمِینَ بَدَلًا و اللَّه
بخداي عالم قسم است که مولی و صاحب و عشیرت که متوسّل بآن بواسطه حصول مرام و مطالب خود گشتند بغایت بد و زبون و
مطرود و مردود از رحمت حضرت بیچون است، و جماعت ظالمان بوساطت اختیار ظلم و ارتکاب آن بدل بسیار بسیار بد و عمل ردّ
براي نفس خود بهم رسانیدند و أجمل را بأقبح بدل کردند. و اللَّه بخداي عالم قسم است که از جهت طیران و پرواز به واسطه
تحصیل مطالب و آز خود پرهاي تیر را پرهاي ذنبانی یعنی به پرهاي دنبال بدل کردند، و این کنایه از آنست که چون آن طایفه
بواسطه مستلذّات فانیه دنیویّه ترك مشتهیات باقیه اخرویّه نمودند لهذا از وصول نعیم دایمی عقبی محروم و مأیوس شدند و قومی
که فعل ایشان چنین و عمل ایشان بیرون از شریعت سیّد المرسلین بود سزاوار آنند که بینیهاي خود را در زمین مالند و از روي عجز
و درماندگی آخرت خود پیوسته در دنیا بنالند وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ ص: 64 یُحْسِنُونَ صُنْعاً أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ
لکِنْ لا یَشْعُرُونَ زیرا که ایشان قومیاند که بد میکنند و گمان ایشان چنانست که أصلا از ایشان أفعال ناصواب سانح نگشته و در
گمان ایشان چنان مرتسم گشته که جمیع أفعال و أعمال ایشان به خیر و خوبی مصروف گشته درین باب ظنّ ایشان خطا و دور از
صواب است بلکه آن جماعت مفسدان و تباهکارانند نهایت ایشان را شعور بر حقایق أحوال و عرفان بر فساد امانی و آمال ایشان
نیست آیا بمضمون صدق مشحون آیه کلام حضرت بیچون: أَ فَمَنْ یَهْدِي إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّي إِلَّا أَنْ یُهْدي فَما لَکُمْ
کَیْفَ تَحْکُمُونَ. کسی که شما را براه راست هدایت کند او أحقّ و أولی و ألیق و أحري است بآن که تابع او گردند یا کسی که
اصلا طریقه هدایت و شیوه دلالت نداند و خود محتاج بهدایت دیگر باشد که او را به طریق صواب دلالت کند کدام ازین دو نفر
لایق متبوعیّتاند و طالب هدایت متابعت او تواند نمود و درین باب چگونه حکم مینمائید بیقین أفضل و أعلم در نزد أرباب عقل و
فهم بتابعیّت أحقّ است. آنگاه بنت رسول اللَّه فرمود: مرا بعمر خود قسم است که من هر چند در حال این رجال نظر کردم که این
أمر را باختلال رسانیدند مآل حال ایشان را بخیریّت امانی و آمال فی یوم لا ینفع بنون و لا مال مشاهده ننمودم بلکه در هنگام نتیجه
أعمال و أفعال جام و قدح آمال ایشان را مملوّ و مالامال از خون تازه و زهر قاتل بیاندازه نمودم. پس آنگاه فرمود که: هنالک
یخسر المبطلون خسارت أهل باطل و زیان عمل لاطایل در آن محل بیّن و ظاهر گردد و چون دنیا را براي نفس خویش الاحتجاج،
ج 2، ص: 65 مکان طیب و عیش و راحت و موطن اطمینان و استراحت از براي فتنه که تیرش از دل خود باین جهان بستند و این
سراي فانی را مقام دایم و باقی میداشتند بشارت ایشان را بشمشیر قاطع و صارم ملمّع و سطوت مردي از خود گذشته دلاور کامل و
شجاع شامل که ظالمان را ضایع و پراکنده گرداند بلکه قبّه و جماعت شما را نابود و از دنیا بري و بدرود، و جمیع ایشان را مانند
دانه حصاد محصور نماید وا حسرتا بر شما و من با شمایم تا أکثر آنچه بیان کردم بشما نمایم. آنگاه فرمود که: فَعُمِّیَتْ عَلَیْکُمْ أَ
نُلْزِمُکُمُوها وَ أَنْتُمْ لَها کارِهُونَ یعنی اگر چه الحال حال بر شما مخفی و پوشیده است امّا در آخرت هر چه بر آن کراهیّت دارید بشما
خواهد رسید و شما را از روي الزام بجزا و پاداشت آن خواهند رسانید. سوید بن غفله گوید که عورات مهاجر و أنصار بعد از
مراجعت از خدمت بنت نبیّ المختار بمثال هر یک ایشان تمامی آنچه از دختر رسول ایزد غفار استماع نمودند مف ّ ص لا و مشروحا
صفحه 28 از 184
برجال خود عرض فرمودند روز دیگر وجوه و أعیان أنصار و مهاجر بواسطه معذرت بدر خانه بنت خیر البشر آمدند، و گفتند: یا
سیّدة نساء العالمین آنچه شما در باب أمر خلافت فرمودید اگر أبو الحسن علیّ بن أبی طالب پیشتر از آنکه أنصار و مهاجر و باقی
متابعین سیّد البشر عهد و بیعت بر خلافت أبی بکر کنند و قواعد منعقد و منضبط گردد در آن مجمع حاضر میشد و دعواي حقّ خود
میزد ما هرگز از او عدول بکسی دیگر نمیکردیم و مطیع و منقاد او میگشتیم اما الحال تمامی أصحاب رسول ایزد تعالی بر خلافت
أبو بکر اقدام نموده و اتّفاق کردند مخالفت أمر حضرت رسالتمآب دور از حزم و صواب است. حضرت فاطمه (ع) بعد از استماع
کلام کذب التیام آن جمعی عاقبت ص: 66 وخام فرمود که: از پیش من دور شوید که حقایق أحوال شما من جمیع
الوجوه بر من ظاهر و هویدا شد بعد از آنکه مرا تقدیر أمر در حضور أبی بکر نموده تضییع حقّ ما بوسیله کتمان شهادت در باب
ولایت علی علیه السّلام بقول رسول ایزد تعالی و تبارك و ضیاع فدك و غیرهما فرمودند الحال عذر تقصیر خود میگوئید این کلام
شما بکار نمیآید داوري ما و ظلمه در روز جزا در نزد حضرت ایزد تعالی و محمّد مصطفی علیه سلام الملک العلّام بانجام و انصرام
خواهد رسید و هو حسبنا و نعم الوکیل. چون مهاجر و أنصار دیدند افسوس و فسوس ایشان در خاطر فیض مقاطر بنت رسول بیچون
درگیر نشد خاسر و خائب بمقام و منزل خود مراجعت نمودند و آن حضرت از ایشان آزرده وفات یافت. فَوَیْلٌ لَهُمْ ثمّ وَیْلٌ لَهُمْ
ص: 67
فصل ذکر بیان احتجاج سلمان فارسی رضی اللَّه عنه بر قوم در خطبه که بعد از حضرت (ص) بر ایشان خواند در هنگامی که ترك
اطاعت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام نموده اختیار دیگر کردند عهدي که با رسول در باب کرده بودند سر لب انداختند چنانچه گوئیا
هرگز ایشان آن را ندانست
فصل ذکر بیان احتجاج سلمان فارسی رضی اللَّه عنه بر قوم در خطبه که بعد از حضرت (ص) بر ایشان خواند در هنگامی که ترك
اطاعت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام نموده اختیار دیگر کردند عهدي که با رسول در باب کرده بودند سر لب انداختند چنانچه
گوئیا هرگز ایشان آن را ندانستند امام النّاطق الأمین جعفر بن محمّد الصّادق رضوان اللَّه علیه و آبائه أجمعین نقل از پدر بزرگوار
خود محمّد الباقر (ع) و آن حضرت از آباي کرام و أجداد عظام علیهم سلام الملک العلّام نقل کردند که سلمان فارسی رضی اللَّه
عنه بعد از وفات حضرت سیّد المرسلین (ص) و انقضاء سه روز از تکفین و تدفین براي جمعی از مهاجر و أنصار و باقی طوایف أنام
سیّد الأبرار خطبه خواند و در أثناي خطبه گفت: اي معشر مردمان حدیثی از من گوش کنید و آن را بعقل و هوش بسنجید و
فراگیرید مرا بر حقایق أحوال وصیّ رسول ایزد ذو الجلال أمیر- ص: 68 المؤمنین علی (ع) علم بسیار است اگر شما
را تمامی آنچه من در باب فضایل و کرامات و شرف خصایل و مقامات علی (ع) مطّلع و مخبرم حکایت کنم: جمعی از شما چون
آن مراتب علم و کمال و رتبه فضل و حال را از حیطه ضبط بشریّت بیرون میدانید بیقین مرا بعضی نسبت بجنون داده خواهند گفت
که: سلمان مجنونست، و برخی دیگر خواهند گفت که خدایا کشنده سلمان را بیامرز زیرا که او علیّ اللّهی و مشعشعی است، لیکن
شما را اي امّت آز و منیّت بسیار است و آن را بلایا تابع شداید بیشمار است و علم منایا و بلایا و میراث وصایا و فصل خطاب و
أصل أنساب با أمیر المؤمنین علی علیه السّلام است چنانچه هارون بر منهاج موسی بن عمران علیه السّلام بود علی بر منهج حضرت
نبیّ الهاشمیّ (ص) بوده است، زیرا که حضرت سیّد البشر بأمیر المؤمنین حیدر گفت: یا علی تو وصیّ من در أهل بیت من و خلیفه
من در امّت منی و منزلت تو اي علی نزد من چون منزلت هارون در نزد موسی علی نبیّنا و علیه السّلام است. لیکن اي قوم شما همان
سنّت که بنی اسرائیل در هنگام غیبت موسی علیه السّلام برداشته بافسون و دمدمه سامري گوسالهپرستی پیش گرفتند شما در خطا
افتاده حقّ را گذاشتید میدانید و لیکن خود را بر مثال نادانان مینمائید. آري بخداي عالم قسم است که شما طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ یعنی ته بته
همان سنّت به ته بنی اسرائیل را نعل بنعل و تیر به تیر برداشتید. آري بآن خدائی که جان سلمان بید قدرت او منوط و مربوطست اگر
صفحه 29 از 184
شما علیّ بن أبی طالب علیه السّلام را چنانچه خداي تبارك و تعالی ولیّ سایر برایا ص: 69 گردانیده شما نیز آن
حضرت را ولیّ خود میگردانیدید هر آینه روزي شما بغایت وسیع و درجه و مرتبه شما بینهایت رفیع میشد چنانچه از نعمت سماوي،
و مستلذّات أرضی میخوردید، و اگر طیور را از هوا میخواندید هر آینه اجابت شما مینمود، و اگر به ماهیان و باقی جانوران و دوابّ
بحري حکم حضور می- نمودند در ساعت اجابت کلام مسلمانان مطیع نبیّ العدنان را سعادت خود دانسته حاضر میگشتند و هرگز
ولیّ از أولیاء اللَّه فقیر و هیچ سهیم و حصّه فرایض خداي تعالی از طریقه عدل متجاوز و کسر نشدي، و هیچ دو نفس در حکم
خداي أقدس اختلاف نکردي، و شیوه تمرّد و اعتساف برنداشتی لیکن شما ابا نموده غیر آن حضرت را متولّی ولایت و متصدّي أمر
خلافت امّت گردانیدید الحال بشارت باد شما را بگرفتاري أنواع بلا و یأس و نومیدي از یسر و رجاء و کشف و ظهور بدیها. پس
بدانید که بعد هذا عصمت شما از ولایت أهل بیت محمّد و آل آن حضرت که میان من و شما بوده منقطع گشته چه شما از ولایت
و مودّت آل محمّد برگشتید، پس امید نجات از درکات شما را ممنوع و مقطوع است زیرا که آل حضرت محمّد علیهم السّلام قاید
مردم بجنان و خواننده ایشان بنعیم دایم آن مکانند در روز قیامت و در هنگام جزا و پاداش عمل و طاعت. زنهار و الف زنهار که
دست از دامن علی علیه السّلام برندارید و آن حضرت را ولیّ تمامی امّت دانسته قدم از جادّه طریقت علیّ بن أبی طالب علیه السّلام
بیرون نگذارید که آن حضرت ولیّ خدا و وصیّ محمّد مصطفی و امام البرایا است و مکرّر ما همگی أمیر المؤمنین علی علیه السّلام
را بولایت و امارت مؤمنان سلام کرده مبارکباد گفتیم در حضور سیّد البشر و آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله ص:
70 و سلّم مکرّر ما را بآن أمر و حکم نمود و ما را در آن باب تأکید بسیار فرمود چه شد که این قوم حسد بر آن حضرت (ع)
کردند أصلا از چند کسی خیر و نفع نبرد چنانچه قابیل با هابیل حسد برده و او را بقتل آورده و کافر گشت و از نظر پدر مطرود
خاسر شده و بر امّت موسی علیه السّلام بعد از توجّه آن رسول اللَّه میقاتگاه طور سینا همگی بافسون و دمدمه موسی بن ظفر سامري
شیوه گوسالهپرستی برداشتند و دین موسی علیه السّلام را گذاشته مرتدّ گشتند این امّت نیز همان شیوه غیر مرضیّه و طریقه ناپسندیده
امّت موسی علیه السّلام را اختیار کردند من از دست شما چه کنم و این کار بیهنجار شما بچه نوع بهنجار آرم و با که در میان
گذارم. ایّها النّاس شما را خبر باد نه ما و شما و پدر فلان و فلان در أکثر مکان حاضر بودیم که حضرت رسول آخر الزّمان علی
علیه السّلام را بحکم ایزد سبحان بولایت و امامت انس و جان بوحی جبرئیل أمین تعیین نمود الحال شما از آن عهد و میثاق که با
رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در باب علی مقرّر و محکم کرده بودید جاهل شدید یا از آن تجاهل مینمائید آیا بر آن ولیّ
ایزد منّان حسد دارید، یا خود را مانند حاسدان ظاهر میکنید، کیف ما کان این أوضاع و أحوال شما عمل و شغل أهل اسلام و ایمان
مرضیّ نیکان و پاکان نیست و بغایت در نظرها غیر مرغوب و ناپسند است، بلکه مآل حال شما جز ندامت و خسارت نیست. و اللَّه
بخداي عالم قسم است که شما مرتدّ گشته کافر خواهید شد، و بعضی شما بشمشیر گردن بعضی دیگر را بواسطه هوا و هوس و
دواعی و خواهش نفس خواهد زد و جمیع عمل منکر از شما ظاهر خواهد شد. چنانچه ص: 71 از شما بعضی بر
شخصی که بزیور تقوي و صلاح و نجات و فلاح آراسته و پیراسته باشد اتّفاق نموده شهادت بر وخامت حال و سیّئ أفعال و
هلاکت او در جمیع احوال دهند، و گاه باشد که اتّفاق کرده بجهت کافر بعلانیت شهادت بر نجات و خوبی او در سرّ و علانیه
دهند. امّا من اخفاء أمر حقّ بواسطه ناحقّ ننمودم و کار خود را ظاهر نمودم و تسلیم أمر خود بحضرت پیغمبر خود نموده تابع مولاي
خود و مولاي جمیع مؤمن و مؤمنه علی علیه السّلام شدم زیرا که آن حضرت أمیر مؤمنان و سیّد الوصیّین و قاید زمام غرّ المحجّلین
و امام همگی صدّیقین و شهدا و صالحین است. ص: 72
فصل ذکر بیان احتجاج ابیّ بن کعب در باب ولایت حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّ لام بر قوم بمثل آنچه سلمان احتجاج بایشان
نمود
صفحه 30 از 184
فصل ذکر بیان احتجاج ابیّ بن کعب در باب ولایت حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام بر قوم بمثل آنچه سلمان احتجاج بایشان
نمود از محمّد و یحیی پسران عبد اللَّه بن الحسن که هر دو از پدر بزرگوار خود و آن حضرت از آباي کرام از حضرت أمیر
المؤمنین علی علیه السّلام نقل کردند منقولست که أبیّ بن کعب رضی اللَّه عنه بعد از وفات سیّد البشر و انقضاي شش ماه و چند
روز دیگر روز جمعه اوّل ماه رمضان المبارك بعد از آنکه أبو بکر در آن محضر خطبه خواند از جاي برخاست و گفت: اي معشر
المهاجرین شما را حضرت تبارك و تعالی ذکره به واسطه اطاعت و متابعت: الّذین اتّبعوا مرضات اللَّه در قرآن ذکر نموده مدح و
ثناي شما فرمود. و اي معشر الأنصار شما را نیز حضرت مهیمن غفّار بذریعه: الَّذِینَ تَبَوَّؤُا ص: 73 الدَّارَ وَ الْإِیمانَ در
قرآن ثناء بسیار کرد آیا شما فراموش کردید یا خود را مثل فراموشان مینمائید تبدیل عهد و پیمان کردید یا تغییر ملّت و ایمان
نمودید خذلان اختیار کرده برگشتید یا عاجز از اطاعت أهل البیت شده اعانت و نصرت ایشان نمیکنید، آیا شما نمیدانید که
حضرت رسول خداي تعالی در چند محلّ و مکان در میان ما و شما علی علیه السّلام را بر ولایت و امامت امّت اقامت نموده و فرمود
که: من کنت مولاه فهذا علیّ مولاه مشار الیه علی علیه السّلام بود و آن حضرت آن را خواسته و بواسطه امامت جمیع بریّت تعیین
نمود و گفت که: هر که را من مولاي باشم علی مولاي اوست بعد از من، و هر که را من پیغمبر او باشم پس این علی أمیر اوست. نه
این سخنان از حضرت سیّد الانس و الجانّ بسیار مسموع ما و شما و تمامی أصحاب اسلام و ایمان شد؟. آیا اي شما اي أنصار و
مهاجر نمیدانید که حضرت رسول ایزد تعالی خطاب مستطاب بآن ولایتمآب نموده فرمود که: یا علی أنت منّی بمنزلۀ هرون من
موسی (ع) منزلت تو اي علی در نزد من مانند منزلت هارون در نزد موسی علیه السّلام است. یعنی: چنانچه هارون برادر و وصیّ
موسی علیه السّلام است تو نیز برادر و وصیّ منی و چنانچه طاعت من در ایّام حیاتم بر تمامی أنام واجب است اطاعت تو اي علی
علیه السّلام بعد از وفاتم بر همگی خلقان واجب و لازم است، نهایت آنکه بعد از من پیغمبري نیست و اگر میبود تو میبودي، پس
اطاعت علی بر شما و ما لازم باشد. اي أنصار و مهاجر آیا شما نمیدانید که حضرت رسول ایزد شما را در ص: 74
باب نیکوئی با أهل بیت خود وصیّت نمود و فرمود که ایشان را بر جمیع فرق أنام مقدّم داشته امام خود دانید و دیگران را بر ایشان
تقدیم ننمائید و ایشان را أمیر خود دانید و دیگران را بر ایشان أمیر نگردانید الحال شما بر خلاف قول خاتم الرّسل عمل نموده و
دیگري را مقدّم داشته خلیفه و أمیر خود گردانیدید. اي مهاجر و أنصار آیا شما نمیدانید که حضرت رسول خداي کریم، در حقّ
اهل بیت خود فرمود که: منار هدایت و آثار دلالت بر حضرت عزّتاند پس اختیار غیر ایشان براي ارشاد و هدایت عین جهل و
ضلالت بود. اي مهاجر و أنصار آیا شما نمیدانید که حضرت رسول ایزد وهّاب خطاب مستطاب بحضرت علی (ع) نموده فرمود که:
اي علی تو هادي و مرشد هر گمراهی و شفیع عصات محبّان در نزد اله خواهی بود پس طلب هدایت از غیر آن امام البریّه بغیر
خسارت و ندامت آخرت نیست. اي أنصار و مهاجر آیا شما نمیدانید که حضرت رسول ایزد تبارك و تعالی فرمود که: علی محیی
سنّت من و معلّم امّت من و قایم بحجّت من و بهترین این جماعتست که من ایشان را بعد از خود براي امّت خود گذاشتم، و علیّ
سیّد أهل بیت من و دوسترین مردمان نزد منست طاعت علی بر امّت من مثل طاعت من بر امّت من واجب است. اي أنصار و مهاجر
آیا شما نمیدانید که حضرت سیّد البشر یکی از شما را هرگز بر أمیر المؤمنین (ع) والی و سردار نگردانید و در جمیع أحیان و أوقات
غیبت خود حضرت نبیّ المحمود علی را بر همگی شما والی و سردار نمود. اي أنصار و مهاجر آیا شما نمیدانید که منزل حضرت
نبیّ العربی، و منزل و مقام أمیر المؤمنین علی (ع) در سفر در یک مکان مقرّر بود و ارتحال و ص: 75 انتقال در مقام
و محالّ یکی بود و أمر ایشان نیز همیشه یکی بود و دوي در میان نبیّ و ولیّ نبود چنان که حضرت نبیّ الأبطحی گفت: یا علی
لحمک لحمی و دمک دمی و حربک حربی. اي أنصار و مهاجر ازین کلام حضرت نبیّ الاکرام ظاهر شد که محارب ولیّ محارب
نبیّ است. و اي مهاجر و أنصار آیا شما نمیدانید که حضرت رسول خداي معبود فرمود که: من هر گاه غایب گردم علی را بجاي
خویش در میان شما میگذارم به درستی و تحقیق در میان شما براي امامت نمیگذارم مگر آن مردي که مثل منست در جمیع امور. و
صفحه 31 از 184
اي أنصار و مهاجر آیا شما نمیدانید که حضرت رسول خداي تعالی پیش از وفات خود ما و شما را در خانه دختر خود حضرت
سیّدة نساء العالمین فاطمه (ع) جمع نمود پس روي بشما بتمامی أصحاب حضّار آورده فرمود که: بدرستی که خداي ایزد منّان وحی
بموسی بن عمران فرستاد که یا موسی با یکی از أهل بیت خود مؤاخات نما و او را پیغمبر ایزد علیم و شریک و سهیم خود در تبلیغ
احکام بامّت و در تعلیم تمامی این طایفه و أهل فرزندان او را فرزندان خود دان، من که حضرت مهیمنم أولاد آن کسی که تو او را
برادر گرفتی و فرزندان او را بجاي فرزندان خود دانستی و در مراعات حال و مراقبت أحوال آن جماعت دقیقه از دقایق مهربانی
فرونگذاشتی ایشان را از آفات بلیّات بطهارت، و سلامت نگاهداشته از ریب خالص و باشکیب دارم و ایشان را معزّز و مکرّم
گردانیده ضایع نگذارم. چون موسی علیه السّلام استماع کلام ایزد علّام و توجّه ما لا کلام در باره ص: 76 خود آن
نبیّ الاکرام ملاحظه نموده هرون علیه السّلام را ببرادري گرفت، و فرزندان او را بعد از وفات خود أئمّه بنی اسرائیل گردانید و هر
چه موسی را (ع) حلال بود بر أئمّه بنی اسرائیل نیز حلال فرمود. اي یاران مرا نیز خداي عزیز بارسال وحی أمر نمود که حضرت أمیر
المؤمنین علی علیه السّلام را بمؤاخات بپذیرم چنانچه موسی علیه السّلام- هرون را به برادري گرفت و فرزندان او را بفرزندي قبول
نمود من نیز أولاد علی را بفرزندي برداشتم و ایشان را پاك خالص گردانیدم چنانچه موسی (ع) تطهیر أولاد هارون (ع) نمود،
نهایت خداي تعالی بمن خطاب مستطاب نمود که: یا محمّد ختم نبوّت بتو نمودم و بعد از تو پیغمبري دیگر تا آخر الزّمان درین
جهان براي خلقان پیدا و عیان نخواهد شد پس أولاد علی و فرزندان من أئمّۀ البریّه علیهم السّلام و التّحیّهاند. اي مهاجر و أنصار آیا
شما نمیبینید یا نمیدانید یا اینها که مذکور شد نشنیدید یا نمیشنوید گوئیا شما را شبهات بلا نهایات بهم رسید پس کار شما مثل
کار آن مردي است که در سفر باشد در بیابان گرفتار شود که آب در آنجا کمیاب باشد و حرارت بر او غلبه کرده بیتاب گرداند
و او در طلب آب در تب و تاب افتد و از متردّدین تفحّص آب نماید شخصی أمین صادق و هادي موافق مواجه او شود چون از او
نشان آب پرسد او را نشان آب باین عنوان دهد که در پیش روي شما دو چشمه آب است یکی بغایت شور و ناگوار و دیگري
بینهایت شیرین و سازگار أحیانا اگر بسر چشمه آب شور رسی بدان که راه گم کردي و طریق بیراه برداشتی و از مقصد و مرام دور
گشتی، و اگر بهدایت قاید توفیق بسر چشمه شیرین رسی بیقین هدایت پذیر گشته طریق سلامت بر ص: 77 داشتی
و خود را در بیابان ضلالت ضایع نگذاشتی. اي امّت مهمله حال شما مثل همین است و اللَّه بخداي عالم قسم است که شما را زعم
چنانست که در آن باب اهمال نکردید خلاف واقع است امّا حضرت نبیّ ایزد متعال در حال شما بهیچ حال تقصیر و اهمال ننمود
چنانچه در ایّام حیات خود هدایت و ارشاد شما مهاجر و أنصار و سایر عباد فرمود، و در مرض الموت و قبل از آن رسول آخر
الزّمان تعیین وصیّ خود و ولیّ ربّ العزّت و امام الامّت نمود و حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام را مانند علم براي ولایت و
امامت أرباب ملّت مقرّر نمود، و براي شما منصوب گردانید علمی را که بعد از او حلال و حرام را بشما ظاهر و اعلام گرداند اگر
شما اطاعت میکردید هرگز اختلاف نمیکردید و مراجعت و معاودت بحالت اوّلی و شیوه أصلی خود نمینمودید و مجادله و مقاتله
با یک دیگر در هیچ أمر نمیفرمودید، و بعضی از شما با بعضی دیگر شیوه برائت و طریقه عداوت ظاهر نمیکردند. و اللَّه بخداي
عالم قسم است که شما بعد از آن حضرت علیه السّلام اختلاف در شرایع و أحکام و نقض عهد رسول ایزد علّام که در خم غدیر و
باقی امام با حضرت نبیّ الاکرام در حقّ ولیّ خدا و وصیّ رسول مجتبی علی (ع) کرده بودید نمودید و شما بعزّت آن حضرت
بزودي مخالفت ظاهر خواهید فرمود، و اگر سؤال از غیر أرباب حال که أئمّه ایزد متعال و أوصیاي رسول کریم لا یزال باشند نمایند
هر آینه آن غیر البتّه جواب براي ناصواب خود و فتوي بغیر رضاي ایزد وهّاب دهد پس بوسیله شما قبول آن جواب ناصواب و عمل
بر آن قول دور از منتج أجر و ثواب از رحمت حقّ دور و از شفاعت رسول مهجور مینماید گوئیا شما را زعم و گمان چنان بود که
خلاف با أهل بیت نبیّ العدنان رحمت و ص: 78 ثواب و باعث دخول جنان است هیهات هیهات آیه کتاب خداي
جلّ ذکره بر خلاف قول و زعم شما نازل و عیان است چنانچه فرمود که: وَ لا تَکُونُوا کَالَّذِینَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ
صفحه 32 از 184
الْبَیِّناتُ وَ أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ ازین آیه وافی هدایت ظاهر و بیّن است که اجر و پاداشت أرباب خلاف و أصحاب عداوت و
اعتساف عذاب ألیم در آخرت و نار جحیم است و حضرت خالق العدل و الانصاف حقایق تمرّد و اختلاف شما را بخلاصه دودمان
عبد مناف اخبار و اعلام فرمود چنانچه میفرماید که:/ وَ لا یَزالُونَ مُخْتَلِفِینَ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ یعنی شیوه آن جمعی
دور از طریقه عدل و انصاف دائم تمرّد و اختلاف خواهد بود مگر کسی که پروردگار تو اي محمّد ترحّم بحال او نماید و ایشان را
بهدایت بمودّت محبّت اهل بیت ارشاد فرماید: وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ، یعنی: حضرت پروردگار عالم بجهت همین رحمت اهل بیت محمّد
را ایجاد فرمود. آنگاه گفت که: من از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شنیدم که میگفت: یا علی بود شیعه تو بر فطرت
موجود شدید و سایر النّاس از آن شرف سعادت مأیوس بیسعادتند. اي معشر مردمان نه شما در ایّام حیات حضرت نبیّ الوري هر
چه از آن حضرت شنیدید آن أمر و خبر را قبول کردید امّا خبر و أمري که در باب وصیّ و وزیر و أمین و برادر و ولیّ خود أمیر
المؤمنین علی علیه السّلام بشما اعلام و اخبار نمود در حضور قبول کردید، و الحال که آن حضرت (ص) غیبت فرمود، نکث عهد و
پیمان و نقض شرط رسول آخر الزّمان ظاهر و عیان نمودید، و این کار شما بغیر رشک و حسد بر آن ولیّ حضرت ایزد واحد نیست
زیرا که دل علی (ع) ص: 79 از دلهاي شما أظهر، و علمش از علم شما أعلم و أکثر، و در اسلام از تمامی شما
بیشتر، و أعظم است از همگی شما در محافظت و صیانت سرّ حضرت سیّد البشر، میراث خود نبیّ المحمود بآن حضرت مفوّض
داشت، و أوصیاي خود أولاد أمجاد ایشان را گذاشت و آن سرور را بعد از وفات و غیبت ذات أنور خود بر امّت خلیفه و مهتر نمود،
و پیغمبر سرّ خود را در نزد أمیر المؤمنین حیدر مودّع فرمود پس علی علیه السّلام ولیّ حضرت نبیّ الملک العلّام بود بر شما بالتّمام و
أحقّ بولایت امّت میباشد از شما و سایر أنام، و بواسطه تعیین سیّد المرسلین بیسبب سیّد الوصیّین و وصیّ خاتم النّبیّین و أفضل
المتّقین و مطیع برین امّت بحضرت ربّ العالمین حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام است در حضور ما و شما در حیات امام خود
حضرت نبیّ اللَّه امارت مؤمنان بدیشان تفویض نمود و شما تمامی مهاجر و أنصار رسول ایزد غفّار در زمان حیات سیّد البریّات
سلام بحضرت أمیر المؤمنین و آن خلافت مسلمین جنّ و بشر کردید و در خم غدیر با حضرت سیّد البشر بر استقرار ولایت آن
حضرت شرط و بیعت، و عهد و متابعت نمودید از خداي أقدس بترسید و از مخالفت حضرت رسول مقدّس بپرهیزید آنگه شما را
تنذیر و تخویف نمود معذور دارید زیرا که مطلب و أداي نصیحت بود براي کسی که متّعظ گردد و وسیله بصارت و سبب هدایت
أرباب عمل و ضلالت بود لهذا بذل جهد و سعی بقدر الوسع و الامکان براي شما و سایر مستمعان نمود اگر آنچه ما شنیدیم شما نیز
استماع نمودید و هر چه مشاهد ما گردید بیقین منظور نظر شما أنصار و مهاجر نیز شده و هر چه ما از حضرت سیّد الوري دیدیم
، مرئی و مشاهد شما نیز گشته خواهد بود. چون أبیّ بن کعب کلام باین مقام رسانید و شهادت که در باب ولایت الاحتجاج، ج 2
ص: 80 شاه ولایت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام داشت مؤدّي گردانید در آن مکان و محلّ عبد الرّحمن بن عوف و أبو عبیده بن
الجرّاح و معاذ بن جبل هر سه بر پاي خواستند و گفتند: یا أبیّ گوئیا تو فاسد العقل گشتی یا جنّیان بتو دخل کردند این چه نوع
سخنان بیاصل و بنیان است که مذکور کردي. فی الفور أبیّ بن کعب گفت: فساد عقل و جنون با شما است که در مخالفت قول
رسول بیچون مقرّر گشتید بدرستی که من روزي در نزد حضرت سیّد البشر حاضر شدم دیدم حضرت با کسی در تکلّم است و از
شخصی به من میترسید لیکن گوینده مرئی من نشدي و روي او را ندیدمی در آن أثنا شنیدم که آن کس بحضرت نبیّ المقدّس
خطاب نمود که: یا رسول اللَّه تعالی آنچه من شما را بآن خطاب و اعلان در باب فلان فرمودم باید که او را نصیحت بواسطه ذات
فایض البرکات خود بجهت تمامی امّت موعظت نمائی او را بجمیع شرایع أحکام و آداب سنّت خود واقف و عالم گردانی، و او را
وصیّ خود و خلیفه همگی امّت نمائی. در آن زمان حضرت رسول آخر الزّمان گفت: اي عزیز امّت مرا چون میبینی با اطاعت أمر
و حکم او بعد از من مینمائید و مطیع و منقاد او در اجرا و أحکام أوامر و نواهی ایزد علّام میگردید بعد از غیبت من یا نه؟ گفت: یا
محمّد أبرار امّت تو اطاعت و متابعت نمایند امّا جمیع فجّار امّت طریقه مخالفت را مرعی و مسلوك دارند لیکن باید که ذات شریف
صفحه 33 از 184
شما به واسطه حرکت امّت و اظهار مخالفت ایشان بآن ولیّ ایزد منّان متألّم و محزون نشود زیرا که امم أنبیاي سابقین با أوصیاي
پیغمبران زمان پیشین نیز چنین کردند. ص: 81 یا محمّد حضرت موسی بن عمران یوشع بن نون را وصیّ و نائب
مناب و قایم مقام خویش گردانید و چون یوشع نبیّ أعلم بنی اسرائیل و مطیعترین آن طایفه بر خداي منّان و موسی بن عمران بود و
ریبه خشیت و خوف او را سایر مردمان صعب مزیدت در جهان داشت بنا بر أمر و حکم ایزد تعالی حضرت موسی علیه سلام الملک
العلیّ او را وصیّ خود گردانید چنانچه شما رسول حضرت واحد غنیّ علی (ع) را بنا بر حکم قادر عالم وصیّ خویش گردانیدید، و
حضرت موسی (ع) و التّحیّه در باب یوشع أمر چند بامّت در طریقت اطاعت و متابعت آن حضرت فرمود و چون موسی کلیم علیه
التّحیّۀ و التّسلیم غیبت نمود بنی اسرائیل خصوصا سبط موسی برو حسد بردند و آن حضرت را لعن میکردند و در أکثر محالّ و مقام
قذف و دشنام آن نبیّ ایزد علّام میدادند و عنف و تعدّي و تفریط و بیحیایی بسیار نسبت بآن عزیز ایزد جبّار بیّن و اظهار مینمودند
بلکه بجهت خفّت و سبکی آن حضرت در نزد بنی اسرائیل و سایر امّت او را متّهم بأفعال نامرضیّه و أعمال شنیعه میفرمودند یا نبیّ
الجمیل امّت شما نیز بعد از غیبت شما شیوه سنّت بنی اسرائیل را برداشته طریقه مخالفت پیش گیرند و تکذیب وصیّ شما و انکار
أمر او و اظهار خلاف نمایند بلکه نسبت غلط بآن حضرت در علم و در أحکام شرایع دین تو اي نبیّ الاکرام از روي کذب خواهند
داد. من چون این سخنان استماع نمودم از حضرت رسول مهربان استفهام و استعلام نموده پرسیدم که: یا رسول اللَّه پدر و مادرم
فداي تو باد این کیست که با شما در تکلّم است؟ حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود که: این فرشتهایست از فرشتگان
پروردگارم عزّ و جلّ ذکره که مرا از حقایق احوال مستقبل ص: 82 امّتانم اخبار و اعلام گرداند که ایشان با وصیّم
حضرت أمیر المؤمنین علیه السّلام مخالفت نمایند امّا من ترا وصیّت میکنم به امري که اگر تو در حفظ و صیانت آن وصیّت سعی
نمائی هرگز از خیر و خوبی زایل و منفکّ نشوي. یا أبیّ علیک بعلیّ، اي أبیّ زنهار از طریقت علی (ع) پاي بیرون نگذاري و بغیر
سلوك طریقت علی (ع) سبیل اختیار نکنی که در نزد أبرار در دنیا ننگ و عار و در آخرت سخط و نارست زیرا که علی هادي
مفلح و مهدي ناصح امّت من و محیی سنّت منست و بعد از من امام شما و باقی أصحاب ملّت است. اي أبیّ کسی که راضی بعلی
(ع) شود و از منهج او دور نشود او مرا چنان که در دنیا شاکر و راضی داشته و من باین صفت از او مفارقت اختیار کردم و در
آخرت نیز مرا شاکر و راضی ملاقات نماید، و اگر کسی تغیّر وصیّت و تبدیل نصیحت و قول من کند ملاقات من نماید در حالتی
که نقض عهد و بیعت و نکث شرط متابعت من نموده باشد بلکه او عاصی أمر من و جاحد نبوّتم بود و مرا اصلا بآن متمرّد نادان
نظر اشفاق و احسان در هیچ محلّ عقبه صراط و باقی مکان نبود و هرگز شفاعت آن کس نزد واهب بیامتنان نخواهم نمود و او را
از حوض کوثر خود سیراب و ریّان نخواهم فرمود. چون أبیّ بن کعب کلام خیر انجام خود باین مقام رسانید جمعی از أنصار بر پاي
خواستند و گفتند: یا أبیّ رحمت خداي بر تو باد بشنیدي که آنچه از حضرت نبیّ الأمجد محمّد (ص) استماع نمودي در کمال
ظهور بیان کردي تو بعهد و پیمان که با حضرت رسول آخر الزّمان کرده بودي وفا نمودي و أصلا تقصیر و تعاقد در بیان حقّ
نفرمودي، و السّلام. ص: 83
فصل ذکر بیان احتجاج حضرت أمیر المؤمنین حیدر بر أبا بکر در هنگامی که أبی بکر بواسطه بیعت با مردم باو بجهت خلافت بخدمت
آن حضرت آمده شروع در معذرت و اظهار خشنودي خود از آن ولیّ ایزد معبود نمود
فصل ذکر بیان احتجاج حضرت أمیر المؤمنین حیدر بر أبا بکر در هنگامی که أبی بکر بواسطه بیعت با مردم باو بجهت خلافت
بخدمت آن حضرت آمده شروع در معذرت و اظهار خشنودي خود از آن ولیّ ایزد معبود نمود امام النّاطق الأمین جعفر بن محمّد
بن علیّ بن الحسین (ع) از پدر بزرگوار خود و او از جدّ عالیمقدار خود روایت کند که چون کار أبی بکر بواسطه بیعت مردمان و
بعقل ایشان بآنجا رسید هر گاه او بخدمت ولیّ اللَّه أمیر- المؤمنین علی علیه السّلام رسیدي اظهار شگفتگی و انبساط و آثار بهجت
صفحه 34 از 184
و نشاط ظاهر نمودي لیکن از حضرت أمیر المؤمنین حیدر کرّار بغیر کراهیت و انقباض و عقبه و اغماض أمر دیگر مرئی و مشاهده
ننمودي ازین واسطه پیوسته حیران، و این أمر برو بغایت گران بود چون مدّتی بر آن حال و منوال منقضی شد روزي بخاطر أبی بکر
رسید که بخدمت آن حضرت رفته معنی که در خاطرش ص: 84 متعرّض میگردید بعرض اشرف آن شحنۀ النّجف
معروض گرداند و معذرت جوید از استماع مردم برو و اظهار عدم رغبت خود در آن کار و زهد از دنیا و بیزاري از کردار خود
نماید و خاطرنشان آن امام انس و جانّ فرماید که امّت او را بالتماس و استدعا بلکه از روي جبر و ابرام لا تحصی متصدّي و متقلّد
امر خلافت گردانیدند لهذا در وقت غفلت بغیر اعلام و خبر آن امام الامّه بدر دولتسراي حضرت آمده رخصت دخول و طلب
خلوت با آن وصیّ رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نمود بعد از تشرّف بدریافت ملاقات فایض البرکات گفت: یا أبو الحسن و اللَّه
بخداي عالم قسم است که اختیار این کار از من بمؤاخات و سازش با مهاجر و أنصار نبود و اصلا رغبت و خواهش این أمر نداشتم
و از روي شوق و حرص این کار بگردن خویش نگذاشتم، و نیز بنفس خود گمان تعهّد اقامت و ثقه استقامت بما یحتاج الیه امّت
ندارم و مرا مال و قوّت و کثرت چشم و خویش و عشرت بلکه با هیچ أحدي رأي مشورت نیست پس شما را با من این همه قبض و
گرفتگی خاطر چیست؟ و من از شما بواسطه عدم تقصیر مستحقّ این خفّت و سزاوار اظهار این همه کراهیّت نیستم پس چرا بمن به
چشم عداوت نظر نمائی و اظهار کراهیّت و عدم شفقت بر من بر تمامی امّت- ظاهر فرمائی ترصّ د و ترقّب آنکه من بعد طریقت
مودّت و احسان در حقّ من مرعی و مبذول داشته بلکه مرا از مخلصان خود پنداشته چنان نکنید که بر مردمان عدم توجّه و احسان
شما در حقّ من ظاهر و عیان گردد. در آن هنگام حضرت أمیر المؤمنین علی فرمود که اي ابو بکر هر گاه تو حرص و رغبت این
کار و ثقت نفس و اعتبار خود باین امر و کردار نداشتی پس ترا چه برین داشت که متقلّد امر خلافت امّت گشتی و این شغل خطیر
به ص: 85 گردن برداشتی و از خلاف حکم خداي تعالی و مخالفت قول محمّد مصطفی صلّی اللَّه اندیشه نکردي و
بغیر حکم خدا و رسول این کار بکردي. أبو بکر گفت: یا أبو الحسن مرا سبب اختیار این کار حدیث و گفتار حضرت نبیّ المختار
است چه من از آن رسول مهیمن استماع نمودم که میفرمود امّت من اجتماع بر خطا و ضلال در هیچ حال از احوال نمینمایند من
چون اجتماع امّت رسول بیچون در حقّ خود ملاحظه نمودم تابع قول رسول ذو الجلال گشتم چه اجتماع اصحاب و امّت رسول ایزد
متعال را بر ضلال بیشبه محال میدانم و از ایشان گمان جمعیّت بر خلاف هدایت ندارم زیرا که ایشان را مخالف قول و فعل رسول
عزّ و جلّ نمیدانم لهذا زمام اختیار خود به دست آن أبرار دادم و سخن ایشان را اجابت نموده پاي از دایره متابعت آن طایفه بیرون
ننهادم، و اگر میدانستم که یکی از أصحاب پیغمبر اظهار تخلّف در آن أمر مینمایند از قبول استدعا و التماس امتناع نموده متابعت
نمینمودم. حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: اي أبو بکر آنچه در باب حدیث حضرت رسالتمآب مذکور نمودي و آن
را دلیل خلافت خود بر امّت گردانیدي آیا من از امّت حضرت نبیّ الرّحمه نبودم؟ أبو بکر گفت: یا أبو الحسن شما از خواصّ
أصحاب و برادر رسول ایزد وهّاب و نیکوترین امّت و أعلم ایشان بیشبه و گمان میباشید. حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام
گفت: اي أبو بکر عصابت امّت که امتناع از بیعت تو نمودند مثل سلمان و عمّار و مقداد و أبی ذر غفّاري و ابن عباده و باقی أخیار و
أبرار أنصار که با ممتنعین از بیعت شما در أمر خلافت امّت متّفق و یار بودند آیا این جماعت از امّت نبودند؟ ص:
86 أبو بکر گفت: اي أبو الحسن همگی از امّتاند. حضرت أمیر المؤمنین (ع) گفت: پس شما چون بحدیث لا یجتمع امّتی علی
ضلال مستدلّ گشتی که أمثال این طایفه سلیم العاقبه که از خواصّ امّت و أصحاب نبیّ الرّحمهاند و هیچ أحدي از امّت را در ایشان
طعن و تنکیر و در صحبت رسول (ص) این طایفه و از اطاعت آن سرور بشیر و نذیر تقاعد و تقصیر و تقصیر نداشتند در آن محضر
حاضر نبودند بلکه از روي تعمّد و دانستگی خود را غیر حاضر ساختند و چون شما را بر خلاف جادّه حقّ میدانستند لهذا با شما
نساختند. أبو بکر گفت: اي أبو الحسن من تخلّف یاران را از اطاعت و متابعت مسلمانان گمان نداشتم مگر بعد از انصرام أمر و
اصرار و ابرام ایشان و چون حقیقت حال ایشان و شما بر من ظاهر و عیان شد میترسیدم که اگر از أمر خلافت تعاقد نمایم امّت
صفحه 35 از 184
همگی مرتدّ گشته و از دین برگشته بحالت اوّلی و کفر أصلی معاودت و مراجعت نمایند زیرا که آن جماعت را ممارست و
مراجعت ایشان باخته و خویشان خود بسیار بسیار أهون و آسانتر است از اینکه بر مودّت نبیّ العدنان و أولاد ایشان و بر دین و آئین
باقی و پایدار و ثابت و برقرار باشند و از آن نیز میترسیدم که بعضی ایشان با بعضی دیگر بمجادله و مقاتله درآیند و دست بتیغ و تیر
و تبر و رمح و پلارك و خنجر گشایند و چندان محاربه نمایند که اکثر مقتول و نیمه ایشان بکفر سابقشان معاودت فرمایند و
میدانستم که بر شما اگر آن طایفه أمر خلاف شرع أنور بیّن و ظاهر شود از آن درنگذري چنانچه من از ایشان درگذرانم و طوایف
امم را بر أدیان ایشان باقی گذارم و بتألیف قلوب ایشان را بپراکندگی و افتراق نگذارم. ص: 87 حضرت امیر
المؤمنین علی علیه السّلام گفت: بلی چنین است لکن تو اي أبو بکر مرا از حقیقت این أمر خبر ده که آیا بچه چیز آدمی بچه وجه
مستحقّ أمر خلافت امّت گردد و او را بوسیله آن تصرّف در أمر ولایت خلقان جایز و عیان است. از حضرت جعفر بن محمّد
ال ّ ص ادق علیه السّلام مروي و منقول است که چون حضرت أمیر المؤمنین حیدر از أبو بکر از صفات که لازمه خلفا و أهل اسلام
است پرسید أبو بکر گفت: یا أبو الحسن بر خلیفه لازم است که پیوسته امّت را نصیحت و دلالت بأفعال مرضیّه نماید و وفا بعهد کند
و مداهنه نکند و با کافّه برایا و سایر خلق اللَّه تعالی بمحابات و حسن سیرت سلوك فرماید، و اظهار عدل در قول و فعل نماید، و
علم بکتاب و سنّت حضرت رسالتمآب و فصل الخطاب بر وجه لایق و صواب داشته باشد، و زهد از دنیا و عدم رغبت به آن و
انتصاف مظلوم از ظالم خواه نزدیک و خواه دور واجب و لازم است. أبو بکر چون باینجا رسانیده ساکت شد. آنگاه حضرت ولیّ
اللَّه فرمود که: اي أبو بکر سبقت در اسلام و قرابتی سیّد الأنام از جمله شرایط ضروریّه خلفاي سیّد أنبیاء عظام است. أبو بکر گفت:
نعم یا أبو الحسن سابقت و قرابت نیز شرطست. آنگاه حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: اي أبو بکر ترا قسم است
بحضرت پروردگار عالم آیا این خصال مذکور مشروط در خلیفه در تو موجود است یا در من؟ أبو بکر گفت: یا علی بلکه در شما
ظاهر و هویدا است. گفت: یا أبو بکر ترا بخداي تعالی قسم است که آیا صاحب جواب ص: 88 حضرت رسول خدا
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پیش از ذکر أسامی جمیع مسلمین تو بودي یا من؟ گفت: یا أبو الحسن بلکه تو. گفت: اي أبو بکر
صاحب اشعار و اعلام از براي أهل موسم و جمع أعظم از جهت تمامی امّت بسوره براءة تو بودي یا من؟ گفت بلکه تو. گفت: اي
أبو بکر ترا بخداي عالم قسم است که آیا من محافظت و وقایت حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در روز غار بنفس و جان
نمودم یا تو؟ أبو بکر گفت: یا أبو الحسن بلکه تو. گفت: اي أبو بکر ترا بخداي عالم قسم است آیا من بنا بر حدیث نبیّ المحمود
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در روز غدیر خم مولی تو و مولی همه مسلم و مسلمه شدم یا تو؟ گفت: بلکه تو یا أبو الحسن. گفت: اي
أبو بکر ترا بخداي عالم قسم است که آیا مرا ولایت از خدا با ولایت رسول اللَّه (ص) بود در آیت زکاة خاتم که بسایل دادم یا
براي تو بود گفت: بلکه براي تو بود اي أبو الحسن. گفت: اي أبو بکر ترا بخداي تبارك و تعالی قسم است که آیا مرا وزارت
رسول اللَّه تعالی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود بمثل هرون از موسی علیه السّلام یا براي تو بود گفت: یا أبو الحسن بلکه براي تو
بود. گفت: اي أبو بکر ترا قسم بخداي عالم است که آیا حضرت نبیّ الرّحمه در روز مباهله مشرکین با أهل و أولاد أمجاد من برون
آمد یا با أهل و أولاد تو؟ گفت: یا أبو الحسن بلکه بشما و بأهل و أولاد شما. گفت: اي أبو بکر ترا بحضرت واجب تعالی قسم است
که آیا از براي من و بواسطه أهل و أولاد من آیه تطهیر از رجس از حضرت مهیمن نازل گشته یا از ص: 89 جهت
تو و اهل بیت تو؟ أبو بکر گفت: یا أبو الحسن بلکه از جهت شما و از أهل بیت شما. گفت: اي أبو بکر ترا بخداي عالم قسم است
که آیا صاحب دعوت حضرت سیّد البریّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم یوم الکساء من بودم و أهل بیت من و أولاد من بقول رسول ذو
المنن که فرمود: اللّهمّ هؤلاء أهلی الیک لا الی النّار یا تو بودي؟ گفت: یا أبا الحسن بلکه تو بودي. و أهل و أولاد تو. گفت: اي أبو
بکر ترا بخداي عالم قسم است که صاحب آیه جلالت پایه: یُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ یَخافُونَ یَوْماً کانَ شَرُّهُ مُسْتَطِیراً من بودم یا تو بودي؟
گفت: یا أبو الحسن بلکه تو بودي. گفت: اي أبو بکر ترا بخداي عالم قسم است که آیا تو آن کسی که آفتاب به حکم ایزد وهّاب
صفحه 36 از 184
براي او برگشت تا او نمازي که بواسطه شغل رسول عزّ و جلّ بوحی چون تکیه باو داشت فوت شده مؤدّي گردانید پس از آن
آفتاب به حجاب غیبت احتجاب نمود یا من بودم؟ گفت بلکه تو بودي یا أبو الحسن. گفت: اي أبو بکر ترا بخداي تعالی ذکره قسم
است که آیا تو آن جوانی که از بطنان آسمان منادي بحکم ملک تعالی ندا نمودي که: لا سیف الّا ذو الفقار و لا فتی الّا علیّ یا
منم؟ گفت: یا أبو الحسن بلکه توئی. گفت: اي أبو بکر ترا بخداي عالم قسم است که آیا توئی آن کس که حضرت واهب أقدس
چون فتح خیبر بدست او مقرّر کرده بود حضرت نبیّ المحمود نیز رایت أهل اسلام باو عطا فرمود او بامداد و اعانت واجب الوجود
فتح خیبر نمود یا من بودم؟ گفت: بلکه تو بودي یا أبو الحسن. پس آنگاه گفت: اي أبو بکر ترا بخداي أکبر قسم است که آیا تو
بودي که ص: 90 اندوه و غم و حزن و ألم از خاطر مبارك حضرت سیّد عالم و سایر مسلمین در معرکه حرب و
رزم با عمرو بن عبد ودّ بوسیله قتل آن کافر معاند برداشت یا من؟ گفت: بلکه تو بودي یا أبو الحسن. گفت: اي أبا بکر ترا بخداي
تبارك و تعالی قسم است که آیا تو بودي که حضرت نبیّ المعبود او را أمین دانسته برسالت بجانب جنّیان ارسال نمود و چون بنزد
ایشان رفته هر گونه سؤال که داشتند بعد از عرض جواب داد، یا من بودم؟ گفت: اي أبو الحسن بلکه تو بودي. گفت: اي أبو بکر
ترا بخداي عالم قسم است که آیا منم که خداي أکبر مرا پاك و مطهّر از سفاح و زنا گردانیده از پشت حضرت آدم أبو البشر تا به
پدرم بنا بر قول حضرت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که فرمود: یا علی من و تو از پشت آدم أبو العجم و العرب تا بعبد مطّلب
از نکاح متولّد شدیم نه از سفاح و زنا یا تو بودي؟ گفت: یا أبو الحسن بلکه تو بودي. گفت: اي أبو بکر ترا بخداي تبارك و تعالی
قسم است که آیا منم که حضرت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از سایر مهاجر و أنصار مرا برگزید و اختیار نمود و دختر
خود فاطمه را بمن تزویج فرمود و گفت: یا علی خداي تعالی تزویج فاطمه بتو نمود یا تو بودي؟ گفت: یا أبو الحسن بلکه تو بودي.
گفت: اي أبو بکر ترا بخداي عالم قسم است آیا من والد حسن و حسین سبطی و ریحانتی حضرت سیّد المرسلین ام چنانچه در حقّ
ایشان فرمود که هما ریحانتی سیّدي شباب أهل الجنّه و أبوهما خیر منهما یا تو بودي؟ گفت: یا أبو الحسن بلکه تو بودي. گفت: اي
أبو بکر ترا بخداي تعالی قسم است که آیا کسی که مزیّن بدو ص: 91 بال کرامت ذو الجلال گشته در جنّت با
ملائکه در طیران و بسیر و گشت چنان است برادر تست یا برادر من؟ گفت: اي أبو الحسن بلکه برادر تست. گفت: اي أبو بکر ترا
بحضرت خداي تعالی قسم است که آیا منم که ضامن دین حضرت رسول مهیمن گشتم و در موسم بایجاز موعد آن ندا نموده اداء
فرمودم یا تو بودي؟ گفت: یا أبو الحسن بلکه تو بودي. گفت: اي أبو بکر آیا منم آن کسی که حضرت رسول أقدس از براي أکل
مرغ بریان که در نزد آن حضرت حاضر بود از حضرت ایزد مقدّس حضور آن کسی را دعا نمود چنانچه فرمود که اللّهمّ ایتینی
بأحبّ خلقک الیّ و الیک بعدي لیأکل معی من هذا الطّیر و بغیر من بأمر حضرت ذو المنن هیچ کس بخدمت رسول تبارك و تعالی
و تقدّس حاضر نشد، یا تو بودي؟ گفت: یا أبو الحسن بلکه تو بودي. گفت: اي أبو بکر ترا بخداي تبارك و تعالی قسم است که آیا
منم که حضرت سیّد عالم بشارت داد مرا بقتال ناکثین و قاسطین و مارقین بر تأویل قرآن ایزد سبحان یا توئی؟ گفت: یا أبو الحسن
بلکه توئی. آنگاه حضرت ولی اللَّه گفت: اي أبو بکر ترا بخدایتعالی قسم است که آیا منم آن کسی که خداي تبارك و تعالی
دلالت بجانب او کرده و او را بعلم القضاء و فصل الخطاب خطاب مستطاب فرمود که أقضاکم علیّ یا توئی؟ گفت: اي أبو الحسن
بلکه توئی. آنگاه گفت: اي أبو بکر ترا بخدایتعالی قسم است که آیا منم آنکه سیّد ولد آدم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم همگی و
، تمامی أصحاب امم را در أیّام حیات خود أمر بسلام من براي امارت جمیع أنام نمود یا توئی؟ گفت: یا أبو الحسن الاحتجاج، ج 2
ص: 92 بلکه تو بودي. گفت: اي أبو بکر ترا بحضرت خداي تعالی قسم است که آیا منم آنکه حاضر شدم در آخر کلام سیّد الأنام
علیه صلوات ملک العلّام و متولّی غسل و دفن آن حضرت گشتم یا توئی؟ گفت: اي أبو الحسن بلکه توئی. باز گفت: اي أبو بکر ترا
بخداي تعالی قسم است که آیا توئی کسی که رابطه خویشی و علاقه قرابتی شما بآن رسول قریشی از تمامی امم سبقت و پیشی
گرفته یا منم؟ گفت: بلکه توئی یا أبو الحسن. گفت: اي أبو بکر ترا بخداي عالم قسم است که آیا توئی آن کسی که خداي تعالی
صفحه 37 از 184
او را در هنگام ضرورت و احتیاج دیناري اعطا نمود و جبرئیل با او معامله فرمود و حضرت محمّد صلّی اللَّه بر آن اضافه نمودي و
أولاد او را اطعام نمودي یا منم؟ از حضرت امام النّاطق الأمین جعفر بن محمّد الصّادق علیهم السّلام مروي و منقول است که: چون
حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام کلام صدق التیام باین مقام رسانید أبو بکر بگریست و بعد از آن گفت یا أبو الحسن بلکه
توئی. آنگاه گفت: اي أبو بکر ترا بخداي عالم تعالی قسم است که آیا توئی که حضرت پیغمبر ویرا بر کتف مبارك خود سوار
گردانید در هنگام طرح أصنام از بیت اللَّه الحرام و کسر صور لئام آن أوثان بالتّمام و آنقدر عزّت و شرف بهم رسید اگر میخواستی
که افق آسمانها را بدست گیري هر آینه قدرت داشتی یا من بودم؟ گفت: یا أبو الحسن بلکه تو بودي. گفت: اي أبو بکر ترا بخداي
عالم قسم است که آیا توئی آنکه حضرت ص: 93 رسول خداي تعالی در حقّ تو فرمود که: تو صاحب لواي منی
در دنیا و آخرت یا منم؟ گفت: توئی یا أبو الحسن. آنگاه گفت: اي أبو بکر بحضرت خداي تبارك و تعالی قسم است که آیا تو
بودي آنکه حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در هنگامی که سدّ تمامی أبواب أصحاب و أهل بیت از مسجدش نمود بفتح
باب تو در مسجد أمر فرمود و حضرت رسول ایزد متعال هر چه برو حلال بود بر تو نیز حلال نمود یا من بودم؟ أبو بکر گفت: بلکه
تو بودي یا أبو الحسن. گفت: اي أبو بکر ترا بخداي تبارك و تعالی قسم است که آیا تو بودي آنکه پیش از نجوي با حضرت
رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم صدقه دادي در هنگام که حضرت قادر عالم تمامی قوم را باین آیه جلالت پایه عتاب و
خطاب نمود که: أَ أَشْفَقْتُمْ أَنْ تُقَدِّمُوا بَیْنَ یَدَيْ نَجْواکُمْ الآیۀ یا من بودم؟ گفت: یا أبو الحسن بلکه تو بودي. پس گفت: اي أبو بکر
ترا بخداي تبارك و تعالی قسم است که آیا توئی آنکه حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بحضرت فاطمه بنت خیر البشر
خطاب فرمود که من ترا تزویج کردم بکسی که اوّل مردمان بایمان و ارجح ایشان باسلام و ایقان در حدیث که حضرت رسول آخر
الزّمان را در باب آنست یا من بودم؟ أبو بکر گفت: یا أبو الحسن بلکه تو بودي. پس گفت: اي أبو بکر ترا بخداي تبارك و تعالی
قسم است که آیا تو بودي آنکه در روز چاه بدر که ملائکه هفت آسمان بر او سلام کردند یا من بودم؟ أبو بکر گفت: یا أبو
الحسن بلکه تو بودي. از حضرت امام الصّادق الأمین جعفر بن محمّد علیهم السّلام مروي و ص: 94 منقولست که
بهمین نوع حضرت أسد اللَّه الغالب علیّ بن أبی طالب علیه السّلام مناقب که حضرت واهب براي او و حضرت رسول أشرف دودمان
لؤيّ بن غالب معیّن گردانیده بود تعداد و احصاي آن مینمود و أبو بکر میگفت که: یا أبو الحسن بلکه توئی و بغیر تو کسی متّصف
باین صفات کمال در حال و استقبال نخواهد شد. أمیر المؤمنین (ع) علی گفت: چون باین صفات شامله و أمثال آن که انسان
مستحقّ قیام و سزاوار انجام و انصرام امور امّت محمّد علیه ال ّ ص لوة و السّلام میگردد پس ترا اي أبو بکر چه چیز مغرور از خداي
تعالی و از رسول مجتبی حضرت محمّد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و دین آن نبیّ الوري گردانیده که أصلا این صفات در
تو موجود نیست و تو از محتاج الیه امّت و ضروریّات دین و ملّت عاري و خالی ماندي پس چگونه خود را گرفتار گردانیدي؟ أبو
بکر بعد از استماع کلام امام البریّه بسیار بگریست و گفت: یا أبو الحسن هر چه گفتی راست گفتی مرا امروز تا آخر روز مهلت
دهید تا در آن کار خود فکر نمایم و آنچه از شما شنیدم در آن باب تدبّر و تأمّل فرمایم. أمیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: ترا
مهلت است. در آن وقت أبو بکر از خدمت آن حضرت بمنزل و مقام خود مراجعت نمود و نفس خود را در آن روز نیکو داشته در
خانه خلوت فرمود و آن روز تا شب هیچ أحدي را بنزد خود اذن و رخصت دخول ننمود و چون خلوت أبو بکر با ولیّ حضرت داور
بعمر رسیده بود بغایت مضطرّ و در میان مردمان متردّد و حیران میگردید و میترسید که مبادا از کلام امام الأنام متّعظ گشته ترك
خلافت امّت نماید امّا چون شب درآمد و أبو بکر ببستر استراحت راحت گزید در خواب حضرت ص: 95
رسالتمآب برو متمثّل گردیده در مجلس او حاضر شد او با کمال مسارعت و اضطراب بواسطه تعظیم و تکریم نبیّ ایزد وهّاب در
عالم خواب برخاست و سلام کرد حضرت رسول ایزد مجید روي مبارك ازو گردانید أبو بکر در عالم رؤیا چنان میبیند که بطرفی
که روي مبارك حضرت نبیّ اللَّه تعالی و تبارك بود بمقابل او آمده کرّة ثانیه بحضرت سیّد الانام سلام کرد باز آن حضرت روي
صفحه 38 از 184
ازو بگردانید و میل بجانب دیگر نمود أبو بکر در آن زمان آزرده و حیران گشته زود به مقابل حضرت نبیّ المحمود آمده معروض
رأي فیض اقتضاء نمود که یا رسول اللَّه (ص) مرا بهیچ أمر مأمور گردانیدي که من آن أمر شما را بخیر انجام و انصرام نرسانیدم
الحمد للَّه و حسن توفیقه که هرگز خلاف حکم حضرت سیّد عالم از من بظهور نرسید. حضرت صلّی اللَّه علیه و آله در جواب أبو
بکر فرمود که: چون من جواب سلام تو دهم که تو اظهار عداوت و دشمنی با کسی که خداي أقدس و رسول مقدّس أمر و حکم
بموالات و دوستی او نمودند مینمائی، و بغیر استحقاق تصرّف در حقّ او میفرمائی زود ردّ حقّ بمستحقّ آن نماي و أصلا در آن باب
تأخیر را جایز ندانسته مسارعت فرماي. أبو بکر گفت: یا رسول اللَّه (ص) أهل حقّ کیست؟ حضرت نبیّ المحمود فرمود آن کسی
که ترا عتاب نمود علی علیه السّلام است. أبو بکر گفت: یا نبیّ اللَّه من ردّ حقّ او کردم و خود را از خطاب و عتاب شما و آن
ولایتمآب مستخلص گردانیدم، چون کلام باین مقام رسانید دیگر رسول علیه ال ّ ص لوة و السّلام را ندید و از خواب بیدار گردید. و
چون صبح طالع شد پگاه بخدمت حضرت علی ولیّ اللَّه علیه السّلام ص: 96 آمد و گفت: یا أبو الحسن (ع) دست
پیش آر تا بیعت تو کنم و حقایق خواب را من جمیع أبواب بخدمت آن ولایتمآب معروض داشت که حضرت نبیّ الاکرام ردّ و
جواب سلام من نداد و مرا أمر و حکم بردّ حقّ بأهل حقّ نمود و چون از أهل و مستحقّ آن پرسیدم بشما نشان دادند و اشارت بعتاب
که میان من و شما گذشته بود نمودند البتّه الحال بسرعت و استعجال از من بیعت بستان. از حضرت جعفر الصّادق الأمین رضوان اللَّه
علیه و علی آبائه أجمعین منقول و مروي است که: چون أبو بکر التماس نمود که یا علی علیه السّلام دست بگشاي تا با تو بیعت کنم
در آن دم حضرت أمیر المؤمنین علی (ع) دست گشود أبو بکر دست بدست آن حضرت مالید و بیعت نمود و أمر خلافت بعلی
علیه- السّلام تسلیم فرمود و گفت: یا علی با من بیرون آي و تا مسجد حضرت رسول ذو المنن موافقت و مرافقت فرمائی تا من
جمیع امم را خبر دهم از آنچه میان ما و شما گذشت تا أمر نمودن حضرت رسالتمآب مرا در خواب بردّ حقّ بأهل آن و نام شما بعد
از تفحّص من بیان کردند همگی آن را بحضور شما برایشان بیان نمایم و پس خود را از این أمر مستخلص ساخته این کار بشما
تسلیم فرمایم. از حضرت امام النّاطق الأمین جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام منقول است که چون أبو بکر این التماس از حضرت
أمیر المؤمنین علی (ع) نمود آن حضرت قبول فرمود، گفت چنین باشد. آنگاه أبو بکر از حضور آن ولیّ اللَّه مرخّص گشته بیرون
آمد و رنگش به غایت متغیّر لیکن نفس بینهایت عالی و غیر مضطرّ در میان راه عمر به أبو بکر رسید چون در طلب او بود از او
پرسید که یا خلیفه رسول اللَّه ترا چه حالست که حال ترا بر خلاف ماضی مشاهده مینمایم؟ أبو بکر جمیع مراتب أحوال خواب
ص: 97 خود و آنچه میان او و حضرت رسالتمآب در آن باب گذشته و آنچه از عتاب و خطاب که میان او و
حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام مذکور گشته، من جمیع الأبواب بعمر خبر داد. عمر از روي اضطراب گفت: اي خلیفه
حضرت نبوّتمآب ترا بخداي عالم قسم است که فریفته سحر بنی هاشم نگردي و اعتماد بر أقوال و أفعال ایشان ننمائی زیرا که این
سحر مرتبه اولی نیست که در نظر ما و شما عجب نماید چه ما از بنی عبد المطّلب سحر بسیار دیدیم باید که بأمثال این سؤال و
جواب و بمانند این خواب اضطراب ننمائی و در کار خود مجدّ و ساعی بوده با سکینه و وقار در آن أمر ثابت و پایدار باشی و دل
خود را بعبث بمثل این سخنان سحرنشان نخراشی. غرض عمر در آن روز بدنبال أبو بکر بود و او را افسوس و دمدمه مینمود تا آنکه
او را از آن عزم و رأي شرطی که با علیّ المرتضی علیه التّحیۀ و الدّعاء کرده بود بگردانید. امّا حضرت أمیر (ع) چون مطّلع باین
حرکت عمر و ارتجاع أبو بکر از رأي پیشتر نبود بر وعده أبو بکر بمسجد خیر البشر حاضر شده مدّت مدید انتظار کشید و أصلا از
أبو بکر و یاران نشان و أثر ندید دانست که تبعه أبو بکر او را از آن عهد و شرط برگردانیدند نزدیک قبر حضرت سیّد البریّه آمده
بعد از زیارت ساعتی بنشست عمر در آنجا حاضر شد گفت: یا أبو الحسن ترا چیست که در اینجا پوست درخت پرشوك و خار
بناخن بدشوار میکنی و بعبث خود را آزار میکنی؟ حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام دانست که بیقین منافقین آن أمر را متبدّل
، و متغیّر کردند مراجعت و معاودت بدولت سراي خود نمود و صبر را شعار و دثار فرمود که إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِینَ. الاحتجاج، ج 2
صفحه 39 از 184
ص: 98
فصل ذکر بیان احتجاج سلمان فارسی رضی اللَّه عنه بعمر بن الخطّاب بجواب کتابتی که عمر بایشان قلمی نمود، و در هنگامی که از
قبل او والی مداین بود بعد از عزل حذیفۀ ابن الیمان از ولایت آن سلمان در اوّل عنوان کتابت قلمی نمود که:
فصل ذکر بیان احتجاج سلمان فارسی رضی اللَّه عنه بعمر بن الخطّاب بجواب کتابتی که عمر بایشان قلمی نمود، و در هنگامی که از
قبل او والی مداین بود بعد از عزل حذیفۀ ابن الیمان از ولایت آن سلمان در اوّل عنوان کتابت قلمی نمود که: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ
الرَّحِیمِ: این کتابت از سلمان غلام حضرت رسالتمآب بسوي عمر بن الخطّاب امّا بعد: اي عمر بدرستی که کتابت تو بمن رسید
مشتمل بر سرزنش بسیار و محتوي بر توبیخ بیشمار، و در آن صحیفه قلمی نمودي که: من ترا بامارت مداین بواسطه آن معیّن
فرمودم که بلکه أمر نمودم که نشان حذیفۀ ابن الیمان از مداین قطع نمائی و استعفاي أیّام عمل او فرمائی و بر سیر و سلوك او مطّلع
گشته ما را از جمیع أفعال و عوام او خواه قبیح و خواه حسن ص: 99 عالم و واقف گردانی. سلمان نوشت اي عمر
اگر چه تو أمر مینمائی امّا حضرت ملک متعال مرا از ارتکاب مثل این أفعال در محکم کتاب لا یزال نهی و اعتزال نمود چنانچه
فرمود که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیراً مِنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَ لا تَجَسَّسُوا وَ لا یَغْتَبْ بَعْضُ کُمْ بَعْضاً أَ یُحِبُّ أَحَ دُکُمْ أَنْ
یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتاً فَکَرِهْتُمُوهُ وَ اتَّقُوا اللَّهَ. یعنی: ظنّ بد بمسلمانان روا نیست، زیرا که بعضی ظنّ موجب اثم و طعن است و تجسّس
و غیبت هیچ أحدي از بریّت جایز و رخصت نیست چه غیبتکننده مؤمنان چنانست که گوشت برادر مؤمن را که مرده باشد تناول
نماید پس کراهیت از آن لازم و عیان است باید که أهل ایمان از آن پرهیز نمایند و اصلا بآن اقدام ننمایند. اي عمر من نه آن کسم
که در پی حذیفۀ بن الیمان افتم و بواسطه اطاعت أمر تو عاصی درگاه حضرت آله گردم امّا آنچه ذکر کردي که زنبیلبافی را شغل
خود ساختی و مدام نان جو تناول مینمائی این دو کار شغلی نیست که مؤمن کسی را که بر آن مداومت نماید سرزنش و توبیخ
نماید. یا عمر و أیم اللَّه بخداي عالم مرا قسم است که در نزد من بآن جو خوردن و زنبیلبافی کردن و بدان وسیله از مطاعم رفیعه و
مشارب وسیعه و از غصب حقّ مؤمن و از دعاء آنچه مستحقّ آن نباشد مستغنی شدن بسیار أفضل و و أحبّ است بنزد خداي عزّ و
جلّ و أقرب و أدون است بتقوي و بهترین عمل، و من دیدم که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هر گاه نان جو مییافت
ص: 100 آن را تناول مینمود و اظهار فرح و سرور میفرمود و از آن آزرده نبود. و امّا آنچه در کتابت قلمی نمودي
که: بشما احسان کردم و شما را والی مداین گردانیدم من پیش از آنکه شما این احسان و اعطا نمائید عرض فقر و فاقت خود
بحضرت ربّ العزّت کردم چون خداي بیچون کفیل مأمون است اي عمر مرا أصلا نظر بخوبی مطاعم و مشارب من نیست و باك از
نیک و بد آن ندارم زیرا که طعامی که از ملاذه و کام و از حلق بگلو فرورود و سدّ رمق گشته قوّت بندگی حضرت ملک علّام
بهمرسد همان کافی و پسند است خواه آن آرد میده، و مغز گوسفند بود و خواه جراشه شعیر باشد. امّا آنچه فرمودي که تو بوسیله
ارتکاب أمثال أفعال باعث ضعف سلطانیّت حضرت الوهیّت و سستی آن شدي من نفس خود را خوار و ذلیل گردانیدم تا أهل
مداین مرا أمیر ندانند بلکه مرا مثل پل فراگیرند و بر بالاي من تردّد نمایند و هر گونه بار و ثقل که دارند بر من حمل فرمایند گوئیا
زعم شما آن است أمثال این أعمال که از من سانح و صادر گردد موجب وهن و ذلّت حضرت الوهیّت و سبب خفّت سلطانیّت ربّ
العزّت است. بدان و آگاه باش که تذلّل در طاعت و بندگی خداي عزّ و جلّ در نزد من بغایت عزیزتر است از تقدّر در معصیت ربّ
العزّت. و من میدانم که حضرت سیّد عالم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چنین با تمامی مردم سلوك نمودي و با ایشان الفت گرفته
نزدیک میشدي و مردم نیز با نبوّت و سلطانیّت چنان بآن حضرت نزدیک میشدند که گوئیا حضرت رسول آخر الزّمان یکی از
آن مردمان است، و مأکول حضرت رسول (ص) طعام درشت و غلیظ بود و لباس خشن و پلاس مع هذا سایر النّاس از قریشی و
عربی و أبیض و أسود در نزد آن برگزیده ایزد ص: 101 واحد مساوي در دین و اسلام و عزّت و احترام بودند، و
صفحه 40 از 184
شهادت میدهم من که شنیدم از حضرت رسول مهیمن آنکه فرمود: کسی که متولّی حکومت هفت نفر از مسلمانان گردد بعد از من
و موافق حکم خداي عزّ و جلّ در میان ایشان براستی و عدل سلوك نکند در هنگام حساب و میزان و ملاقات بحضرت منّان بیشبهه
ایزد دیّان ازو غضبان باشد. اي عمر چون حال در مآل بدین منوال است امیدوارم از حضرت متعال آنکه از امارت مداین سالم و
بیزوال بیرون آیم. مع هذا آنچه ذکر فرمودي نفس خود را ذلیل و سست و قدر خود را پایمال و پست گردانیدم هنوز از قارعه یوم
لا ینفع بنون و لا مال خایف بلکه از حزن و اندوه مالامالم. اي عمر پس چگونه بود حال کسی که متولّی ولایت و خلافت تمامی
امّت گردد بعد از حضرت نبیّ الرّحمه زیرا که من از رسول حضرت قادر ذو المنن شنیدم کریمه: تِلْکَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذِینَ لا
یُرِیدُونَ عُلُ  وا فِی الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَۀُ لِلْمُتَّقِینَ. یعنی: دنیا مزرعه آخرت و مکان تحصیل منافع آن سراي و ذخیرت است لهذا
جمعی که در زمین فکر علوّ مرتبت و سموّ قدر و رفعت در میان عباد ندارند و متّقی و پرهیزکارند جنّت بواسطه ایشان مقرّر
گردانیده فرمود که: عاقبت براي متّقیان و پرهیزگاران است. اي عمر بدان که من متقبّل ولایت أهل مداین نشدم مگر اینکه به نهج
حضرت رسول جمیل اقامت حدود اللَّه از روي ارشاد و دلیل نمایم و بمنهج آن حضرت و سیرت پسندیده سیّد البریّت در میان
ایشان سلوك فرمایم. ص: 102 اي عمر این نیز بر تو معلوم باشد که اگر خداي تعالی و تبارك اراده خوبی و
خیریّت این امّت یا اراده و ارشاد و هدایت این طایفه داشته باشد هر آینه أعلم و أفضل و أعرف و أکمل این جماعت را والی و
صاحب امارت ایشان گرداند، و اگر این امّت خایف از حضرت ربّ العالمین و تابع قول سیّد المرسلین و عالم و عارف بشرایع و
أحکام دین کما ینبغی و یلیق بودندي هرگز ترا أمیر- المؤمنین نام نکردند بعد از آن تلاوت این آیه وافی هدایت نمود که: فَاقْضِ ما
أَنْتَ قاضٍ إِنَّما تَقْضِی هذِهِ الْحَیاةَ الدُّنْیا. یعنی: اي عمر چون الحال دار دنیا أمر تو جاري و حکم تو ساري و ممضا است هر نوع حکم
که اراده نمائی حکم فرما که مجري است امّا مغرور بطول عفو خداي تعالی نگردي زیرا که عقوبت عزّ و جلّ نیز بغایت معجّل
است، و بدان که عواقب عمل ناحقّ و ستم و فعل ناپسند و ظلم تو بتو در دنیا خواهد رسید و حضرت جبّار عالم از أعمال ما تقدّم و
ما تأخّر ترا سؤال کرده خواهد پرسید. ص: 103
فصل ذکر