گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
مارقین کدام طایفه بیسرانجام و بیدیناند؟ حضرت رسول رب الودود فرمود که: آن طایفه بیرویت و عرفان اصحاب نهرواناند.
روایتست که حضرت امیر المؤمنین علی (ع) بعد از فتح بصره و انقضاي ایام چند روزي در اثناي خطبه که براي مردم بیان و عیان
مینمود از لسان معجز نشان حضرت رسالت حکایت میفرمود که:







روایتست که حضرت امیر المؤمنین علی (ع) بعد از فتح بصره و انقضاي ایام چند روزي در اثناي خطبه که براي مردم بیان و عیان
مینمود از لسان معجز نشان حضرت رسالت حکایت میفرمود که: یا علی تو بعد از من مدت باقی و پابرجا و به بلیه امتم گرفتار و
مبتلا خواهی شد و مخاصمه شما و ایشان در نزد خداي منان خواهد بود، مستعد جواب خصومت در نزد ایزد احد باش گفتم پدر و
مادرم فداي تو باد براي من واضح و بین گردان که آن فتنه که مبتلا بآن خواهم شد، چه نوع است و بر کدام نهج بعد از شما
مجاهده بآن اهل دغا نمایم؟ حضرت رسول ایزد مهیمن گفت: اي علی تو مقاتله بعد از من به اصحاب ناکثه و قاسطه و مارقه نمائی
و هر یک یک آن مردم را حضرت نبی ص: 276 اکرم باسم براي من بیان کرد، و فرمود که تو مجاهده با امتان من
که مخالف قرآن و خلاف سنت من به علانیه یا پنهان نمایند و با جمعی که عمل برأي در دین حضرت رب العالمین نمایند نمائی،
زیرا که هیچ رأي در دین خداي تعالی نیست و آن همه امر و نهی است و در امر و نهی برأي عمل نمودن دور از قاعده و صواب
صفحه 98 از 184
است. من گفتم: یا رسول اللَّه در روز قیامت در هنگام خصومت امت مرا برب العزت و به فلاح و رستگاري از بلیت ارشاد و هدایت
نمائی آن حضرت (ص) فرمود که نعم آري، هر گاه بدان نهج قرار گیرد شما اقتصار و اختصار بر هدایت کنید هر گاه قوم شما
اختیار هوا بر هدي نمایند و میل بهوا فرمایند و از قرآن برأي گرایند و عمل بظواهر آیات قرآن ننمایند باید که شما بقدر الوسع و
الامکان آن جمعی بیمعرفت و عرفان از روي ایشان که بسبب مشتهیات چیزهائی که بواسطه استقرار و اطمینان این جهان پریشان
طاري و عیان گردید به تتبّع حجج از قرآن بگردان، پس البته باید که تو عطف رأي خود بقرآن نمائی و هر گاه قوم بیآزرم عاقبت
و خام تحریف کلم قرآن از مواضع کلام ایزد علام نمایند و امراي طامعه یعنی بنو عباس و بنو امیه و قاده ناکثه یعنی زبیر با متابعان و
طلحه و فرقه قاسطه، یعنی اهل شام با سعد وقاص و معاویه و تبعه و گروه مارقه، یعنی خوارج نهروان و فرقه باغیه اهل کذب، مردي
از حق و متابع هواي مطغی از طریق راستی و صدق که هر کس ایشان از کثرت مشتهیات هوا و هوس تابع نفس خود گشته از طریق
رضاي حضرت ایزد منان برگشتهاند و باهل شبه شدیده و آن جمعی ناپسندیده اصلا اعتماد ننمائی ص: 277 که
عاقبت براي متقیان و جنت براي رستگاران است. و از ابن عباس رضی اللَّه عنه منقول است که: چون آیت وافی هدایت یا أَیُّهَا النَّبِیُّ
جاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنافِقِینَ، نازل شد حضرت نبی الرحمه فرمود: که هر آینه من جهاد بعمالقه نمایم یعنی بکفار جهاد نمایم و در آن
باب سعی و اهتمام تمام فرمایم در آن هنگام جبرئیل امین (ع) از نزد حضرت ایزد علام آمده بعد از عرض تحیت و سلام گفت: اي
نبی الاکرم اقدام بجهاد کفره لئام و قیام و انصرام آن متعلق است بذات اقدس شما و یا به علی (ع). و از جابر انصاري رضی اللَّه عنه
منقول است که من در حجۀ الوداع و زمینی نزدیک بحضرت رسول ایزد تبارك و تعالی بودم، آن حضرت روي مبارك بجانب ما
آورده گفت: به شما بشناسانم جمعی از امت را که بعد از من مرتد گشته بکفر اصلی مراجعت نمایند و مقاتله و مجادله با یک دیگر
کنند، و بعضی از ایشان گردن دیگر را زنند، و ایم اللَّه بخداي عالم قسم است که در هنگامی که شما در آن جنس که بمضاربه شما
آیند و با شما محاربه نمایند چون با آن طایفه بیرویت جدال و محاربه نمائید در آن وقت اطلاع بر صدق قول من و معرفت به حال
من پیدا مینمائید بعد از آن متوجه بعقب خود گردید و فرمود: یا علی یا علی یا علی یعنی یا من شما را بحقایق امور محدثه بعد از
من مطلع میگردانم، یا علی و این لفظ را سه بار تکرار نمود، در آن هنگام أثر وحی و آمدن جبرئیل (ع) از جبین مبین حضرت سید
المرسلین واضح و مبین ص: 278 گردید و بر اثر آن حضرت قادر سبحان آیت جلالت پایه: فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ فَإِنَّا
42 سوره زخرف) بر حضرت رسول ذو الجلال انزال و ارسال : مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ، أَوْ نُرِیَنَّکَ الَّذِي وَعَدْناهُمْ فَإِنَّا عَلَیْهِمْ مُقْتَدِرُونَ (آیه 41
فرمود. و از ابن عباس منقول و مروي است که حضرت امیر المؤمنین (ع) در ایام حضرت سید الأنام میفرمود که: حضرت ایزد معبود
میفرماید که: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ (آیه 144 سوره آل عمران) و اللَّه
بخداي عالم قسم است که منقلب و بازگشت باعقاب بعد از ارشاد ایزد وهاب و هدایت رسالتمآب ننمایم، و اللَّه بخداي عالم قسم
است که اگر حضرت نبی الاکرم وفات یافته متوجه آن عالم گردد یا مقتول و شهید شود هر آینه من با مقاتل حضرت رسول مهیمن
چندان قتال و جدال نمایم که بمیرم یا کشته شوم زیرا که من برادر و ابن عم او و وارث آن حضرت نبی (ص) در دنیا و آخرتم پس
که از من احق بحضرت رسول ایزد خالق باشد. و از احمد بن هشام مروي و منقول است که: من بنزد عبادة بن الصامت در ایام
ولایت ابی بکر رفتم و گفتم: یا عبادة مردم پیش از خلافت ابی بکر اصلا حرف از کمالات و فضیلت او بیان نمیکردند، چه نوع شد
که الحال او را تفضیل بر سایر اصحاب حضرت رسالتمآب داده امر خلافت امت بدو حوالت نمودند؟ گفت: یا ابا ثعلب هر گاه ما
ساکت شده باشیم شما نیز ساکت شوید از ما و ما را به حکایت و سخن میارید، و اللَّه بخداي عالم قسم است که علی ابن ابی طالب
ص: 279 به ولایت امت و خلافت جمیع بریت احق از ابی بکر است، چنانچه حضرت نبی الرحمه بنبوت احق از ابی
جهل بود بحکم خداي عز و جل من زیاده از این بیان به تو خاطر نشان نمایم: روزي من در خدمت رسول ایزد مهیمن حاضر بودم و
ابو بکر و عمر بدر خانه رسول اللَّه بودند که حضرت امیر المؤمنین علی (ع) ناگاه بدر دولتخانه حبیب اله حاضر شد در آن اثناء ابو
صفحه 99 از 184
بکر و عمر مبادرت بر حضرت امیر المؤمنین نمودند چنانچه اول ابو بکر داخل خانه رسول (ص) شد و بعد از او عمر و علی (ع) در
عقب ایشان داخل آن مکان جنت نشان گردید در آن هنگام دیدم روي حضرت رسول ایزد علام چنان شد که گوئیا خاکستر بر آن
ریخته شد من از آن بغایت اندوهگین و حیران شدم، و با دل خود گفتم: که حضرت سید عالم از این حرکت یاران بسیار بسیار
متألم شد، در آن اثناء نبی الوري روي مبارك به علی (ع) آورده گفت: یا علی خداي تعالی عالم ترا امیر بر ایشان و بر طوایف بنی
آدم نموده است، آیا ایشان بتو تقدیم مینمایند و یا تو از خلق نیکوي خود میگذرانی در همان دم ابو بکر گفت: من فراموش
کردم یا رسول اللَّه، عمر گفت: من سهو نمودم یا سید عالم، حضرت نبی المشکور فی الفور گفت: فراموش نکردید، و سهو
نفرمودید من شما هر دو را میبینم که ملک و خلافت امت را از علی سلب و قطع نموده با او نزاع و محاربه مینمائید و دشمنان خدا
و رسول در اختیار آن امر اعانت شما را قبول نمایند و باتفاق شما با اهل بیت من محاربه فرمایند و میبینم که شما مهاجر و انصار را
بیکدیگر دراندازید تا شمشیر کشیده ص: 280 بر روي یک دیگر زنند و از براي دنیا بوسیله حرکت شما فساد و
نزاع نمایند و میبینم که اهل بیت من مقهور و متفرق در اقطار عالم گردند و این امر بحکم قضا و قدر است، پس از آن رسول ایزد
سبحان چندان گریست که آب چشم مبارك ایشان بر روي روان گردید بعد از آن روي بحضرت امیر المؤمنین علی (ع) آورده
گفت: یا علی، الصبر الصبر صبر چندان نمائی که حکم و امر خداي اکبر در باره تو نازل و مقدر گردد، آنگاه حضرت رسول کریم
فرمود که: لا حول و لا قوة الا باللَّه العلی العظیم، اي علی از این امر چندان بتو روي آرد که امکان کتابت و بیان آن نباشد و اگر
ممکن باشد که بشمشیر دفع فساد ارباب عدوان نمائی، پس شمشیر بشمشیر و قتل و قتل آن وقت تکرار در این لفظ نمود اشاره
بآنست که در هنگام که قتل و جدال با ارباب ضال میسر باشد باید که در آن حال اصلا تقصیر و اهمال ننمائی و نهایت سعی و
اهتمام کمال بجاي آري تا آنکه از کفر و مخالفت مراجعت بامر حضرت رب العزت و رسول او نمایند زیرا که تو بر حق و عدل و
دشمن تو بر ضلالت و بر باطل است، و همچنین تو ذریت تو بر حقاند بعد از تو تا روز قیامت. حضرت جعفر بن محمد الصادق (ع)
از پدر بزرگوار خود و آن حضرت از آباي کرام از حضرت علی (ع) روایت کنند که آن حضرت فرمود که من و حضرت سید عالم
بعد از نماز فجر با هم بودیم چون حضرت نبی ایزد تعالی متوجه دولت سراي خود گردید من نیز با آن حضرت روان شدم و قاعده
سلوك رسول حضرت مهیمن با من چنان بود که چون متوجه بصوب یا به امري میگردید، ص: 281 مرا بآن واقف
و عالم میگردانید و چون مکث آن حضرت به آن موضع و به آن شغل و فعل دیرتر میشد من چون مفارقت آن رسول خداي عز و
جل را اصلا متحمل نتوانستم شد و یک ساعت در مفارقت قدرت مصابرت نداشتم البته بر اثر آن سرور میرفتم چون بدر دولتخانه
نزدیک شدیم گفت: یا علی امشب در خانه عایشه میباشم و بسعادت متوجه آن محل شد و من بخانه فاطمه الزهراء علیها السّلام آرام
و مقام کردم و با حسن و حسین خندان و شادان بودیم و چون اندك زمان منقضی شد بخاطرم چنان رسید که بخدمت آن نبی انس
و جان روم و از او خبر یابم، برخاستم و به در خانه عایشه رفتم و در کوفتم، عایشه بعقب در آمد و گفت: کیست اینکه در زد؟ من
گفتم: منم علی. او گفت: که حضرت نبی الحامد الحال راقد است. من برگشتم باز با خود گفتم: که هر گاه حضرت حبیب اللَّه راقد
باشد عایشه چون در میان سراي بود و چرا در خدمت آن حضرت نبود باز مراجعت بدر دولتسراي نبی الرحمه نمودم و در کوفتم،
عایشه گفت: کیست این؟ گفتم: منم علی. گفت: رسول رب العزت به حاجت مشغول است، من بناء علی هذا برگشتم و از کوفتن
در شرمنده شدم، لیکن من چون صبر در مفارقت آن سرور در سینه و در دل نداشتم لهذا کره ثالثه برگشتم و بسرعت تمام خود را
به در خانه آن سید الانام رسانیده در این مرتبه سیم در را بغایت محکم کوفتم، باز ص: 282 عایشه از من پرسید که
کیستی تو؟ گفتم: منم علی او ساکت شد، در آن اثناء آواز رسول مجید به گوشم رسید که گفت: یا عایشه در بگشاي تا علی (ع)
درآید، چون عایشه به امر نبی مکرم در بگشاد من داخل دولتخانه رسول ایزد مهیمن شدم بعد از عرض تحیت و سلام بخدمت آن
سرور أنام گفت: یا ابا الحسن، بنشین تا من بتو حدیث نمایم که در چه کارم، یا اینکه تو حکایت نمائی که چرا بنزدم دیر آمدي، و
صفحه 100 از 184
در چه کار مشغول و گرفتار بودي گفتم: یا نبی ذو المنن شما حدیث و سخن از لسان معجز نشان بیان نمائید که کلام شما بیشبهه
أحسن از کلام منست. آنگاه آن حبیب آله فرمود: که من در فکر امري بودم و از الم جوع آن را پنهان مینمودم، و چون داخل
خانه عایشه شدم و مدتی نشستم در پیش او نیز از اطعمه چیزي نبود که بنزد من آرد، دست طلب و سؤال بخداي قادر مجیب متعال
برداشتم به جهت امري که در خاطر داشتم در همان دم بود که جبرئیل (ع) فرود آمد و با او این طیر بود، در آن هنگام انگشت
مبارك بر مرغ بریان که در نزد آن رسول آخر الزمان حاضر بود گذاشت و گفت: یا علی اخی جبرئیل (ع) بمن گفت که: خداي
عز و جل بمن وحی فرستاد و گفت: اي جبرئیل باید که بسرعت و تعجیل این مرغ بریان که اطیب طعام جنان است به بنده من
رسانی، پس این است که بخدمت شما رسانیدم من ص: 283 حمد و ثناي خداي واحد بسیار و بیحد نمودم، و
جبرئیل عروج فرمود، بعد از آن دست بسوي آسمان برداشتم و گفتم: بار خدایا بنده که ترا و مرا دوست داشته باشد او را حاضر
گردان تا با من از این مرغ بریان تناول نماید و مدتی انتظار کشیدم و دیدم که کسی در نزد، باز دست برداشتم و گفتم: بار خدایا
بنده که ترا و مرا دوست دارد و شما و ما نیز او را دوست داشته باشیم بفرست تا با من از این مرغ بخورد، چون از مناجات حضرت
قاضی الحاجات فارغ شدم شنیدم که تو در زدي و آواز تو بگوشم رسید به عایشه گفتم که در بگشا چون در بگشود تو درآمدي،
حقا که من تا از آمدن شما پیوسته در حمد و ثناي ملک تعالی مشغول بوده و در انتظار تو میبودم، زیرا که تو خداي تعالی و مرا
دوست میداري و خداي مهیمن و من نیز ترا دوست میداریم، یا علی از این مرغ تناول نماي، و چون من و رسول حضرت بیچون از
اکل آن طیر فارغ و سیر شدیم حضرت رسول ایزد ذو الجلال گفت: اي علی شما الحال بیان نمائید که چون از ما جدا گشتی تا حال
بچه کار اشتغال داشتی؟ گفتم: یا رسول اللَّه از هنگامی که از شرف صحبت لازم المسرت شما مفارقت روي داد وقتی که بخانه
درآمدم فاطمه و حسن و حسین را مسرور دیدم من نیز اندك زمان با ایشان فرح و شادان بودم لیکن خاطرم بجانب حضرت شما
نگران بود برخاستم و متوجه خدمت شما گشتم، و چون بدر خانه آمدم و در کوفتم عایشه پرسید که کیستی؟ گفتم منم علی،
گفت: که حضرت نبی در بستر ص: 284 خواب است، من برگشتم و چون اندك راه رفتم با خود گفتم: که اگر
حضرت رسالتمآب در خواب باشد عایشه چون در میان دار بیکار باشد البته چنین نخواهد بود، برگشتم و در را کوفتم، باز عایشه
گفت که تو کیستی؟ گفتم: منم علی، گفت: حضرت رسول بحاجت مشغول است باز برگشتم و شرمنده شدم، و چون بهمان موضع
که اول بآن محل رسیده مراجعت به خدمت نمودم رسیدم چیزي بخاطرم رسید که اصلا قدرت صبر از آن امر نداشتم و گفتم: که
هر گاه حضرت رسول بامري مشغول باشد عایشه را در میان دار چه کار، پس برگشتم و در را در این دم بنوعی محکم کوفتم که
آواز و صدا به سمع حضرت نبی الوري رسید و شنیدم که حضرت باقبال و سعادت به عایشه فرمودند که علی را داخل دار نماي،
حسب الامر نبی الانس و الجان در بگشود من آمدم حضرت نبی الوري روي به جانب عایشه آورده فرمود که: اي حمیرا دعاء من
بواسطه همین امر بود که علی نزدم حاضر شود تو را چنین حرکت از چه امر سانح و صادر شد؟ عایشه گفت: یا رسول اللَّه مرا
مطلب و مدعا آن بود که پدرم حاضر گردد و از این مرغ تناول نماید. حضرت سید البریه گفت: اي عایشه این اول حسد و کینه تو
با علی نیست و من واقفم بآن ضغن و کینه که در دل با علی داري ان شاء اللَّه تو با علی مقاتله و جدال و حرب بیقیل و قال خواهی
کرد. عایشه گفت: یا رسول اللَّه هرگز میشود که زنان قتال و جدال در هیچ حال از احوال با رجال توانند نمود، این امر محال
است، باز رسول اله ص: 285 گفت: یا عایشه البته البته تو مقاتله با علی خواهی کرد، و نفر چند از اهل بیت و
اصحاب من ترا بر این میدارند و با تو مصاحب گردند، و ترا باین فعل خوانند و بر سر این عمل آرند و از ارتکاب این امر شنیع
جدال و قتال تو با علی بیشبه بیقین شهرت در میان مسلمین یافته حکایت تو داستان در میان مردمان اولین و آخرین گردد و علامت
و نشان وقوع سخنان من آنست که: تو بر شیطان سوار گردي و پیش از آنکه بموضع و مقام که اراده مسیر بآن داري، و هنوز
نرسیده باشی که کلاب حوأب بر روي تو آیند و بر تو نوحه نمایند در آن هنگام تو بغایت مضطر و بیآرام گردي و برفقاي خود
صفحه 101 از 184
سؤال و التماس براي مراجعت از آن مقام و اظهار ندامت تمام نمائی در آن زمان چهل نفر مرد پیش تو سوگند یاد نمایند که آن
کلاب حوأب نیستند تو قبول قول کاذب آن جماعت نمائی بعد از آن به شهري روي آري که مردم آن بلد انصار و ممد تو باشند و
آن بلد دورترین شهرهاي زمین است نسبت به آسمان، و نزدیکترین بلاد دنیا است به آب دریاي عمان و زود باشد مراجعت نمائی و
ذلیل و منکوب و مخذول و به مطلب و مراد خود موصول نشوي و یاران که تو را بآن مکان برند بگذارند و تنها و سرگردان مانی و
باز این، اشارت بحضرت امیر المؤمنین علی (ع) نمود که ترا بمصحوب اصحاب خود بکسی که اعتماد بر آن دارند مراجعت و
معاودت بمقام و مسکن تو نماید و علی بواسطه خیر و خوبی تست و تو در پی شر و ضرر او و او تنذیر و وعید شما مینماید از آنکه
مفارقت میان ما و شما در آخرت واقع نگردد و هر که را از نسوان من که علی طلاق و فراق نماید بعد از من فعل او جاري و ممضا
است. ص: 286 عایشه چون این سخنان از حضرت رسول آخر الزمان شنید گفت: یا رسول اللَّه امیدوارم که قبل از
حصول و وصول آنچه از تهدید و از وعید که مرا بآن موعود گردانیدید، خداي تعالی مرا بمیراند و به آن بلیات گرفتار نگرداند،
حضرت نبی شافع العصاة فی العرصات گفت: هیهات هیهات، اي عایشه بآن خداي که نفس من بید قدرت او است، آنچه گفتم
همان نوع بخیر ظهور ظاهر و عیان گردد، و گوئیا من آن را به دیده عیان مشاهده مینمایم، بعد از آن حضرت رسول آخر الزمان به
من گفت: یا علی برخیز که وقت نماز ظهر است در آن هنگام بلال را باذان نماز امر نمود، بلال حسب الأمر رسول واهب متعال اذان
و اقامت مؤدي فرمود حضرت رسول بینیاز فریضه نماز و عبودیت و نیاز ایزد کارساز بجاي آورد و ما با او نماز گزاردیم، و آن
حضرت در مسجد قرار گرفت.
ذکر بیان احتجاج حضرت امیر المؤمنین علی (ع) در خطب که مؤدي فرمود از آنچه متعلق بتوحید خداي مجید و تنزیه او است، از
آنکه لایق او نیست از صفات مصنوعین از جبر و تشبیه و رؤیت، و رفتن، و آمدن، از صنعت بغیر زوال، و از انتقال از حال بحال.
ذکر بیان احتجاج حضرت امیر المؤمنین علی (ع) در خطب که مؤدي فرمود از آنچه متعلق بتوحید خداي مجید و تنزیه او است، از
آنکه لایق او نیست از صفات مصنوعین از جبر و تشبیه و رؤیت، و رفتن، و آمدن، از صنعت بغیر زوال، و از انتقال از حال بحال.
مروي و منقولست که: حضرت امیر المؤمنین (ع) روزي در أثناي خطبه و مجاري کلام و مخاطبات و محاورات آغاز و انجام آن
بدین نهج انصرام و انتظام داد که: حمد و سپاس و شکر فوق از تعداد و احساس که حامدان فصیح لسان سریع البیان بمدحت آن
نرسند و حصر و شمار نعم متوافره متکاثره از اندك و بسیار او بتمادي و توالی لیل و نهار نکنند، و مجتهدین دانا و علماء الاحتجاج،
ج 2، ص: 287 بصلاح و تقوي قدرت تأدیه حق و جرأت بیان شمه از خصایص صفات پسندیده ایزد مطلق نتوانند نمود لایق آنچنان
خدا نیست که تا کمال همت دانائی و عوض فکرت و زیرکی ادراك آن نتوانند فرمود، خدائی که صفات کمالش را حد محدود و
نعوت جلالش را بیان موجود و وقت معدود و اجل ممدود نیست فطرت و ایجاد خلایق بقدرت و نشر ریاح برحمت خود نمود،
میدان زمین خود را بأوتاد جبال و سبع طباق رواق افلاك را بغیر استعانت و اختیال استوار و برقرار گردانید به نوعی که در نظام آن
خلل و فساد ظاهر و عیان نیست اول دین و اصل ملت شناخت و معرفت رب العزتست، و کمال معرفت و تصدیق است بذات او و
کمال تصدیق باو اقرار به توحید و یگانگی اوست و کمال توحید اخلاص و یک جهتی بحضرت اله غنی است، و کمال اخلاص از
براي خالق البریات آن است که نفی صفات مخلوقات از ذات فایض البرکات او نمایند زیرا که هر صفت شاهد است بر آن ایزد
سبحان موصوف نیست به آن و هر موصوف شاهد است بر آنکه آن صفت موجود نیست در ذات حضرت قادر منان پس کسی که
خداي اقدس را موصوف گرداند بصفت آن کس ذات او را مقرون گرداند بچیزي و هر که براي او قرین پیدا کند، پس او را مثنی
گرداند و آنکه او را مثنی داند پس او را مجزا گرداند و آنکه او را مجزا گرداند پس آن کس جاهل است بذات خداي مقدس و
هر که جاهل از حقایق ذات کامل او باشد اشاره به سوي او نماید و آنکه اشاره بسوي او کند پس او را حد و مکان مقرر گرداند و
صفحه 102 از 184
هر که او را محدود داند او را معدود گرداند، و اگر کسی گوید که: خداي تعالی در چه ص: 288 چیز است پس
خداي تعالی را آن نادان متضمن مکان گرداند، و اگر کسی گوید که خداي عزیز بر چه چیز است؟ پس آن بیتمیز محل و مکانی
را از وجود او خالی داند بلکه ذات ایزد مهیمن ثابت و کائن است، نه از حدوث و موجود است نه از عدم، یعنی حدوث و عدم را بر
ذات حضرت قادر عالم اصلا راه نیست و ذات پسندیدهاش از امثال این صفات بري است مصحوب است بجمیع اشیاء اما نه بمقاربت
و غیر تمامی چیزها است اما نه بمزایلت فاعل اشیاء است نه بمعنی حرکات و آلات بصیر است، لیکن خلایق را نظر رؤیت بحضرت
خالق البریه نیست، متوحد است، زیرا که او را مسکن نیست که تا بآن قرار و استیناس گیرد و از فقدان آن وحشت پذیرد، انشاء و
ایجاد خلق نمود و ابتدا در فطرت بریت به غیر رویت و اجالت وقت فرمود، و هیچ تجربت در استفاده آن و حرکت در احداث و
اختراع آن ننمود چه حضرت خداي تعالی و تقدس را همامه نفس نیست تا مضطرب در آن گردد بلکه حقیقت اشیاء کما هی داند
و همی؟؟؟ و تمامی اشیاء را معین و مقرر در وقت آن و میان مختلفات اشیاء التیام و جمعیت ظاهر و عیان گرداند و ترکیب طبایع
اشیاء و لزوم تلفیق اشخاص آنها کما ینبغی و یلیق تواند و خداي عالم دانا و عالم است به حقایق اشیاء قبل از آنکه ایجاد و ابتداي
آن و محیط است بحدود اشیاء و اشیا و انتهاي آن بیشبهه و کمال عارف بقرینه صحبت اشیاء و نواحی آن و واقف جمیع چیزها
است از مضار و منافع آن. و نیز از آن ولی رب العزیز مروي و منقول است که: در خطبه دیگري روزي در محضر اصحاب نیکو سیر
فرمود که: اول عبادت و بندگی حضرت علی الاعلی معرفت ذات واجب تعالی است و اصل معرفت توحید و یگانگی الاحتجاج،
ج 2، ص: 289 خداي مجید است و نظام توحید و انتظام آن بذات نفی صفات از- ذات فایض البرکاتست، چه ذات خداي عز و جل
ارفع و اجل و اتم و اکمل است از آنکه صفات در آن حلول نماید، زیرا که عقول علماء فحول شهود عدل است بر آنکه هر چه
صفت در آن حلول کند آن مصنوع است، و حال آنکه عقل شاهد عدل است بر آنکه خداي عز و جل جلاله صانع است، نه
مصنوع، زیرا که به مصنوعات که از مخترعات خداي تعالی است استدلال بر وجود ذات قادر فعال نمایند و به عقل و علم اعتقاد
بمعرفت ذات واهب بیمنت و بفکر و تدبر اثبات حجت او فرمایند ایجاد خلق و فطرت خلایق دلیل بین بر وجود ذات مهیمن خالق
است، و به وسیله کشف و ظهور ربوبیت او ظاهر شد که ایزد واحد فرد است، در ازلیت و او را شریک در الوهیت و شبیه و ند در
ربوبیت او نیست، چون غلبه ضدیت اشیاي متضاده آنست که حضرت خلاق العباد اراده تضاد آن اشیاء نمود، پس معلوم شد که
ذات حضرت واحد را ضد نیست و چون حضرت قادر منان بذاته وسیله اقران میان اشیاء مقترنه است، پس بیشبهه بیقین ارحم
الراحمین را هیچ نوع قرین بمخلوقین آسمان و زمین نیست، و ایضا خطبه دیگر آن سرور مروي و مشتهر است که فرمود: دلیل
برد؟؟؟ حضرت معبود آیات او و برهان وجودش اثبات او است، و معرفتش توحید او است، و توحیدش تمیز او از خلق او است و
تمیز خالق از خلایق ثبوت بینونت و دوري حضرت رب العزت از صفت است، بلکه تمیزش عبارت از اثبات ذات او است، بآن که او
پروردگار خالق است نه مربوب و مخلوق و هر چه در ذات فایض البرکات قصور نمایند خداي اکبر اقدس ص: 290
از آن منزه و مقدس است، پس آنچه در تصور متصور و در ذهن او درآید فی الحقیقه آن در عرف آلت نیست که دلالت بر وجود
معبود نماید یا هادي و مؤدي بسوي معرفت او فرماید: خلاصه معنی کلام حضرت امام الانام آنکه هر صفت از صفات که انسان
تصور انصاف ذات ایزد منان بآن نماید و گوید ذات حضرت قادر منان متصف است، آن خلاف واقع بیان است و ذات عز و جل
اطهر و اجل از آنست که مقلوب بخاطر بشر مرکب بهیولی و عنصر گردد پس ذات مهیمن داور سواي آن امر متصور است، چنانچه
عارف فرماید: شعر: آنچه پیش تو غیر از آن ره نیست غایت فهم تست اللَّه نیست و در خطبه دیگر آن امام الجن و البشر میفرماید
که: حمد سپاس و شکر بیرون از قیاس درخور ذات واجب الوجودیست که ذات عدیم المثال و شامل بحد تعریف و محسوب بعد و
توصیف نیست زیرا که ادوات تجدید و تعریف نقش خود نماید و آلات اشاره بسوي نظایر و مشابه خود فرماید، و ذات مقدس
خالق الارض و السموات از این ادوات و آلات منزه و مبرا است، چنانچه قدامت دوام ذات ابدیت او مانع است از استعمال کلمه منذ
صفحه 103 از 184
که موضوع از براي ابتداي زمان است و ازلیتش حامی ذات واحد باري است از استعمال لفظ قد مستعمل از براي زمان قریب بحال و
حاضر و کمالیت ذاتش مجتنب و محترز است از استعمال لو لا تکمله زیرا که این کلمات هر یک موضوعند از براي زمان و غیر آن،
و حضرت قادر سبحان ذي زمان و مکان ص: 291 نیست تا زمان ماضی را بحال و حاضر قریب گرداند و به وسیله
تجرد ذات صنایعش تجلی در عقول عقلاء نماید و به سبب همان ذاتش در نظر عیون اعیان جلوه ننماید سکون بر او جاري و
حرکت برو ساري نیست و چگونه چیزي که حضرت ایزد باري آن را جاري نگرداند باز همان بر حضرت ایزد منان جاري و عیان
گردد و آن چیزي که حضرت واحد عزیز آن را ابداع و ایجاد نمود به چه نوع همان معاودت و مراجعت بایزد منان به آن نماید و به
چه کیفیت محدثات و مخترعات حضرت خالق بر او حادث و لاحق گردد هر گاه حال قادر متعال به این نهج و منوال باشد هر آینه
ذاتش متفاوت و کنهش متجزي گردد، در آن هنگام اطلاق معنی ازلیت بذات او ممتنع و محال باشد بلکه ذاتش محل حوادث
شود، بیقیل و قال و هر ذي اول و بدایت آخر و نهایت خواهد و هر ناقص باتمام مستدعی و ملتمس اتمام است، و ذات حضرت
واحد علام بیشبهه و ابرام کامل و تمام است، و اگر عیاذا باللَّه ذات حضرت اله ذي بدایت، و نهایت بود هر آینه او آیت مصنوع
شود و بعد از آن که پیوسته ذات ایزد تعالی مدلول علیه اشیاء بود منقلب و متحول بدلیل گردد و از سلطانیت و حجت اشیاء وجود
بیرون رود و منع قبول اثر از دیگر نکند چنانچه سایر اشیاء ممکنه متأثرند او نیز متأثر گردد و حال آنکه او آنچنان خدائیست که
زوال و تغیر از حال بحال و افول و انتقال برو محال است از او کسی متولد نشود چه اگر چنین باشد او نیز مولود بود، و معبود بیقین
مولود از کسی نگشته تا محدود و ممکن گردد، بلکه اجل و اطهر از آن است که ذات پسندیدهاش اتخاذ فرزندان به وسیله ملامسه
نسوان نماید، و یا احدي در شأن ایشان این نوع عیب و نقصان تصور ص: 292 فرماید عقول و اوهام عقلاء ادراك
کنه ایزد علام ننمایند تا تقدیر او فرماید و درك فطن دانا تعقل و توهم ایزد تعالی نتوانند نمود تا تصور او نمایند، حواس اصلا
ادراك حضرت خالق الافلاك نتواند کرد تا او را محسوس خود گرداند، و دست هیچ کس بذات واحد اقدس نرسد تا لمس نماید
و جسمیت یا عرضیت براي حضرت رب العزه ثابت فرماید، تبدل در احوال و تغیر هیچ حال ننماید، و او کهنه بتوالی لیالی و ایام و
متغیر بضیاء و ظلام نگردد، و ذات تبارك و تعالی موصوف بچیزي از اجزا و جوارح و اعضا یا متصف بعرض از اعراض یا موصوف
به غیریت و ابعاض بیشبهه نگردد، حضرت واهب بیمنت را حد و نهایت و ذات او را انقطاع و غایت نیست، و جایز نیست که
چیزي حاوي حضرت باري گردد تا او محتوي آن بود و یا چیزي حمل حضرت عز و جل نماید پس او میل بسوي او کند یا از او
عدول فرماید ایزد تعالی مولج در اشیاء و خارج از اشیاء نیست مخبر است اما نه به زبان و حنک اسفل و اعلاء آن و شنوا است اما نه
بصماخ گوش و ادوات آن و میگوید لیکن نه به لفظ لسان، زیرا که تلفظ از لسان لازمه دهان و او حافظ است، نه متحفظ، زیرا که
حفظ دفع مکاره عباد است، و تحفظ صیانت نفس از مکاره غیر است، و این از صفات ممکنات است، و خداي مجید مرید است اما
نه بضمیر، و دوست میدارد و راضی میگردد نه از روي رقت، و تشویر به بغض گیرد و غضب نماید اما نه از روي مشقّت نفس و
ضمیر و چون ذات حضرت بیچون اراده وجود چیزي نماید میفرماید که: کن یعنی موجود شو، فی الفور بحکم و اراده رب غفور آن
چیز بر منصه ظهور ظاهر گردد، لیکن از خواهش ایجاد اشیاء از تلفظ کن نه صوت بگوش رسد و نه نداي و صداي مسموع گردد،
بلکه کلام ایزد علام عبارت: از ص: 293 انشاء و خلق چیزیست که بیشتر نباشد، و کلام عبارت از معنی قدیم قایم
به ذات نیست، چه از این تعدد قدما بلکه تثنیه اله لازم آید جایز و رخصت نیست کسی را که گوید حضرت واجب الوجود بعد از
عدم موجود گردید، زیرا که از این لازم آید که صفات محدثات بر ذات فایض البرکات خالق الارض و خالق السموات جاري و
ساري گردد، و ذاتش محل حوادث باشد و حال آنکه میان ذات و صفات خداي عز و جل اصلا هیچ نوع فضل و دانش را بر صفات
او که عین ذات است فضل نیست چه اگر چنین باشد هر آینه صانع و مصنوع با هم مساوي و مبدع و مبتدع متکافی باشند خلاق علی
الاطلاق ایجاد خلق و خلایق بغیر مثال از غیر خود و استعانت در خلقت موجودات از احدي از افراد مخلوقات خود ننمود، قادر متعال
صفحه 104 از 184
ارض به بهترین وضع و حال و امساك و محافظت آن نمود بغیر اشتغال و ارساي آن بغیر قرار دایم و اقامت ارض به غیر قوایم و رفع
آن بدون دعایم فرمود، و حفظ آن از اود و اعوجاج و منع آن از کسر و انفراج و انسداد و استحکام آن باوتاد جبال راسیات و
استفاضه چشمهها و قنوات نمود، و انشقاق انهار بینهایات و بحار بیغایات در زمین جاري و مکین فرمود، هر چه ایزد معبود بناي
آن نمود آن را بیثبات سست ننمود، و آنچه موجود نمود آن را قوي گردانید بنده ضعیف بفرمود، و حضرت ایزد اکبر در زمین بر
سلطانیت و عظمت ظاهر است، و براي زمین بعلم و معرفت باطن و به جلالت و عزت خود بر جمیع آنچه در زمین موجود و کمین
است، مسلط و قادر متقین است، و نیز حضرت رب العالمین از موجودات و مصنوعات او که در زمین است قادر و غالب است و هیچ
چیز را قدرت امتناع از اطاعت رب ص: 294 العزت نیست، زیرا که اگر قدرت امتناع باشد لازم آید که مصنوع
غالب و صانع مغلوب شود، و محتاج به ذي مال و به ارباب ثروت و مثال نیست که تا روزي او دهد بلکه بمضمون: وَ هُوَ یُطْعِمُ وَ لا
یُطْعَمُ، روزي جمیع موجودات منوط بالطاف واهب العطیات است، همگی اشیاء از جهت عظمت و جبروت خالق الأشیاء مطیع و
خاضع و خاشع ذلیلاند، و هیچ چیز را قدرت و گریز از سلطانیت ایزد منان نیست تا ممتنع از نفع و ضرر حضرت ایزد اکبر گردد و
او را کفو و همتا نیست، تا مکافی و شبیه او باشد و نظیر ایزد کبیر نیست تا مساوي او باشد و حضرت واجب الوجود غنی بعد از
وجود دنیا و ما فیها مغنی آنها است و تمامی موجودات را چنانچه پیش از ایجاد وجود آنها مفقود بودند بهمان نوع ایزد معبود باز
همه را معدوم و مفقود گرداند و فناء دنیا از حضرت ایزد تعالی بعد از ابتداع و اختراع آن عجبتر از انشاء آن از اول نیست و چگونه
عجب باشد که اگر اجتماع نمایند جمیع بریات و حیوانات از طیور و بهائم خواه ذي مأوي و مقام و خواه سایم و وحشی و بهایم و
اصناف اصلی و غیر آن و سایر اجناس آن از متبلده و بلها، و هم چنین دانایان امم مجتمع شوند و خواهند که احداث و ایجاد پشه
نمایند به یقین نتوانند نمود، بلکه طریق ایجاد آن را تصور نتوانند فرمود، و هر آینه عقول تمامی موجودات در علم آن متحیر و
سرگردان و قواي ایشان عاجز و واله و حیران است و بعد از آنکه همگی ایشان مدتی صرف عقل و فکر خود نمایند ذلیل و خوار و
معیوب و خاکسار مراجعت فرمایند و آنگاه واقف و عارف و شناسا و آگاه بعجز و قصور درك و شعور خود گشته دانند که دنیا و
جمیع ایشان مقهورند و مقر ص: 295 بعجز خود از انشاء آن و اذعان بضعف خود از افناء آن نمایند و حضرت ایزد
تعالی بعد از افناء دنیا چنانچه قبل از ایجاد دنیا تنها بود و هیچ چیز با او نبود بعد از افناء آن نیز به همان مثابه و عنوان خواهد بود
بیوقت و زمان و به غیر احیان و مکان، و چون دنیا فانی نبود آجال و اوقات و شهور و سنین و ساعات نیز زایل و معدوم گردد در
آن حال بغیر ذات حضرت واحد قهار هیچ چیز باقی و پایدار نخواهد بود، و مصیر و مرجع تمامی امور به حضرت رب غفور است، و
اصلا هیچ امر از امور قدرت چنانچه قبل از ایجاد، و فطرت نبود در هنگام فناء و زوال نیز ممانعت نیست، زیرا که اگر اشیاء را قدرت
امتناع از اطاعت حضرت جلت قدرته و عظمته بودي هر آینه بایستی باقی و بر دوام بودي و قبول زوال و فنا ننمودي و در هنگام
ایجاد و فطرت اشیاء هیچ شیء سبب صنع و ایجاد خود و باقی اشیاء نبود، و بعد از خلق و ایجاد اشیاء نیز چیزي سبب ندامت و
پشیمانی حضرت معبود نبود تا آنکه معدوم و فنا نماید و تکوین و ایجاد دنیا بواسطه تشیید سلطانیت خود ننمود و نیز خلقت دنیا و ما
فیها به جهت زوال و نقصان ذات فایض البرکات نفرمود تا بعد از ایجاد آن تمام و عیان گردد، و نیز ایجاد دنیا بواسطه استعانت خود
بر کسی که شبیه و نظیر او باشد ننمود و یا بواسطه احتراز بایجاد آن از ضد خود و کسی که محارب او باشد نیز نفرمود و همچنین
ایجاد دنیا بواسطه ازدیاد شوکت و جلالت در ملک خود ننمود و نیز ایجاد دنیا به جهت کثرت و زیادتی خود بر شریک خود
نفرمود یا آنکه ایجاد دنیا بواسطه وحشتی او را حاصل بود به جهت رفع و دفع آن خلقت و ایجاد دنیا نموده و بعد از استیناس خود
رفع وحشت آن را فانی ص: 296 گرداند یا بواسطه حصول ملال که در تصریف و تدبیر امور دنیا سانح ذات
حضرت واجب تعالی شانه گشته آن را فانی و معدوم گرداند یا آنکه به واسطه تحصیل راحت خود ایجاد آن نموده باشد که آن
راحت بذات ایشان عاید گردد، و نیز افناء دنیا بواسطه ثقل چیزي از آن بر حضرت واجب تعالی نیست و طول بقاء دنیا سبب ملال
صفحه 105 از 184
ایزد متعال نشده تا آن داعی ذو الجلال به افناء و اختلال دنیا گردد، لیکن حضرت مهیمن سبحان تدبیر دنیا بلطف و امساك آن بامر
و استحکام آن بقدرت بیپایان خود نمود، و بعد از فناء دنیا باز قادر کارساز اعاده و ایجاد دنیا و ساز آن بغیر احتیاج بآن و بدون
استعانت و استمداد به چیزي از دنیا نماید، و ایجاد دنیا در کره ثانیه نیز بواسطه تصریف از حال وحشت خود بجهت استیناس من غیر
شبهۀ و التباس نخواهد بود و نیز ایجاد آن بجهت انتقال از حال عمی و جهل حضرت عز و جل بسوي علم و التماس عمل یا از فقر و
حاجت بغنا و ثروت یا از ضعف و ذلت بواسطه طلب و تحصیل عزت و قدرت خود نخواهد نمود، بلکه بمجرد اراده و مشیت به غیر
امداد و استعانت ایجاد دنیا کرت ثانیه خواهد نمود. و این خطبه دیگر نیز از آن سرور مروي و مشهور است که فرمود: حمد و سپاس
مر پروردگاري را سزاوار و درخور است که شواهد ادراك او ننماید و مشاهد احاطه کنه او نفرماید، و نواظر او را نبیند، و سواتر
بیشبهه و ارتیاب ستر و حجاب او ننماید ایجاد و احداث خلق و فطرت آن دلیل قدرت قادر سبحان و حدوث خلقان برهان وجود
حضرت واجب الوجودي آنست و بیاشتباه انسان عالمست بر آنکه قادر منان را شبیه و نظیر نیست، آنچنان ص:
297 خدائی است که تصدیق در میعاد او نمایند و او رفع ظلم از عباد و قایم بقسط و داد در خلق و عدل یوم المعاد بر ایشان در
حکم و فعل نماید و حدوث تمام اشیاء شاهد ازلیت و مصنوعات او نشانه قدرت و عدم عجز او بر ایجاد و فطرت است، و اضطرار
موجودات بسوي فناء و عدم قدرت ایشان بر امتناع و ابا و اطاعت دلیل دوام بقا رب العزت است، او واحد است نه به عدد و دائم
است بلا امد و قایم است بلا عمد، یعنی قایم بذات است بغیر اعتماد اثر چیزي نماند و اذهان باو رسد لیکن نه بملامسه و شاهد او
گردد اما نه بمرأي و نه بمحاضره، یعنی رؤیت حضرت جبار بعین ابصار در حال و در آجال محال است، اوهام را احاطه بذات واحد
علام نیست، بلکه ذات کامل الصفات متجلی بر اوهام گردد و به این سبب ممتنع از رؤیت است، ذي کبر نیست که بنهایت ممدد
گردد تا از روي جسمیت بزرگ شود، و ذي عظم نیست تا بغایت رسد تا از روي عظمت صاحب جسد و جثه گردد، بلکه از روي
شأن و اعظم است از روي سلطانی. و از جمله خطب حضرت که استدلال وجود بر خداي تعالی بعجایب خلقت بعضی از حیوانات و
اصناف آن و غیرها نمود این است که از لسان معجز نشان فرمود که: اگر خلایق فکرت در عظمت قدرت خالق و جسامت نعمت
رب العزت نمایند، هر آینه ایشان را معرفت تمام بحضرت واحد علام حاصل گردد و بیقین و از خوف عذاب حریق مراجعت بطریق
تحقیق نمایند لکن دلهاي خلایق بواسطه قساوت علیل و ابصار ایشان معیوب و ذلیل است، آیا نظر نمینمایند بکوچکترین مخلوقات
حضرت خالق الارض و السموات که خلقت آن چگونه ص: 298 محکم است، و ترکیب آن به چه غایت اتقن و
احکم است؟ و به چه نوع خلق سمیع، بصیر و تسویه عظم و پیکر بواسطه آن مخلوق اصغر ثابت و مقرر کرد، باید که نظر بسوي نمله
و صغر جثه و لطافت هیئت و خوبی خلقت او نمایند که مدرك بادراکات بصر و مستدرك بعیفات فکر نگردد، نظر کنید که چگونه
بزمین حرکت و سعی بواسطه روزي خود مینمایند و نقل حبات به جحر و مستقر خود نموده و جمع میفرماید و در ایام گرما فکر
رزق ایام سرماي خود میکند و در ورود آن بسینه و سعی و حرکت بواسطه کفالت رزق همیشه مرزوق است و بر وفق آن منتعش و
شادمانند و حضرت واهب منان از حال ایشان غافل نیست، بلکه کفیل دیان ایشان را محروم نساخته متکفل روزي ایشان است اگر
چه نمله در میان سنگ خشک املس یا در جوف حجر سخت جامس باشد و اگر تو اي بنی آدم فکر از روي عقل و تدبّر در
مجاري اکل و در علو و سفل پیکر و عضو هر محل آن نمائی و قصور آنچه در جوف آن اصغر حیوان از شراسیف و اضلاع شکم
آن نمله و آنچه حضرت رب العالمین در سر ایجاد نمود از عینین و اذنین تعقل نمائی هر آینه حکم بتعجّب خلقت و حیرت در
فطرت آن فرمائی و اگر اراده بیان صنعت آن نمائی متحمل مشقت و تعجب بسیار گردي، بلکه کما ینبغی و یلیق قادر بر وصف آن
نگردي فتعال اللَّه بلند مرتبه خالقی عالم که آن را اقامت بر قوایم و بناي وجود آن نمله را بر دعایم او گردانید، یعنی حرکت و سیر
نمله با آن پایهاي ضعیف و کوچک و دعایم یعنی با بنیان به غایت نحیف مورچها را حضرت تبارك و تعالی آنقدر قدرت اعطا
نمود که نقل حبات بمقر و مستقر خود مینمایند و به جهت ذخیره روزي زمستان خود در ایام تابستان ص: 299 سعی
صفحه 106 از 184
و اهتمام میفرمایند و حضرت رب العزت در ایجاد فطرت نمله محتاج به قادر دیگر نگشته و در خلقت آن از غیر اعانت نجسته است،
و اگر تو اي بنی آدم در محلی که نهایت فکر عمیق تحقیق و غایت عقل تحقیق تو باشد تفکر و تعقل نمائی هر آینه بحقیقت غایات
آنچه ترا دلالت و ارشاد نماید مستقیظ و متقین گردي، و واقف و عالم شوي بر آنکه فاطر نمله همان فاطر و موجد نحله است بجهت
وقت تفصیل هر چیز و بکنه غموضات اختلاف هر زنده تمیز و همه امر بزرگ و صغیر و ثقیل و خفیف و قوي و ضعیف در نزد
خداي لطیف باري بیشبه مساوي است، و همچنین در نزد رب العالمین آسمان و هوا و باد و آب بلا شبه و ارتیاب متساوياند، باید
که بنی آدم نظر از روي فکر و علم بسوي شمس و قمر و سایر نباتات و شجر و آب و خاك و حجر نماید و بحقایق هر یک آنها
کما هو تفکر و تصور فرماید که به چه نوع از عدم بر منصه ظهور ظاهر گشتند، و در اختلاف لیل و نهار و انفجار انهار و تفاوت هر
یک بساعات بحساب و شمار که بغایت بسیار است نماید و تفکر در کثرت جبال و درازي آن باقلال و اختلاف السنه و تفرق لغات
هر محال خلایق احوال نماید تا منکر آثار حضرت پروردگار نگردد فالویل، پس چاه ویل جحیم و عذاب الیم مقرر از براي منکر
قدرت مقدر و بجهت جاحد حضرت قادر مدبر است. بنی آدم از جهت عدم تدبر از روي فهم و علم گمان کردهاند که آنها مانند
حشیش نباتاتاند که اصلا ایشان را زارع مخترع و این مختلفات صور انسان را صانع و مبدع بین و ظاهر نیست. زهی که تصور
باطل، زهی خیال محال، بلکه زعم آن طایفه بیرویت ص: 300 و علم و بیدرك و فهم آنست که ایشان بموجب امر
حضرت رب العزت ملجأ بحجت نخواهند شد، و آنچه دعوي کنند و محافظت آن در ضمایر و خواطر نمایند از ایشان طلب دلیل و
برهان بر ارتکاب فعل آن نمینمایند، بلکه کسی که متوجه دلیل و برهان گردد در میان نیست، این غلط ظاهر و عیان است، زیرا که
بنائی بغیر بانی و زخم و جنایت بغیر ضارب و جانی بحسب عقل و امکان به همه حال محال است، پس در بروز و نمود هر بود دلیل
بین و برهان روشن بر وجود صانع معبود است، چنانچه در نمله مذکور شد. و اگر تو اي بنی آدم اراده نمائی که از حقایق موجودات
دیگر مطلع گردي پس در ملخ نظر کن و ادراك آن نماي که حضرت خالق از براي او دو چشم سرخ مزین و دو حدقه بغایت
صاف و روشن خلق نمود و از براي او سمع خفی و دهان بغایت هموار و مساوي و حس ادراك قوي و دو نیش که بآن مقراض
حشیش مینماید و دو چنگ که امساك و قبض همه اشیاء بآن فرماید مقرر و معین نمود و چون بر چرا و بر زراعت فرود آیند
زارعان چون در پی منع و زجر آیند که قدرت و استطاعت دفع آن ندارند که اگر جمیع خلایق اجتماع نمایند بر آنکه یک دانه
زراعت را بتازگی و تراوت آرند تا بعضی شهوات خود فرمایند تمامی خلایق را قدرت آن نیست. تبارك و تعالی سبحانه، آنچنان
خداي که هر چه در آسمانها و زمین است، از روي رغبت و کراهت همگی و تمامی سجده پرستش و عبودیت حضرت رب العزت
نمایند و در سراء و ضراء و شدت و رخا امر ایزد متعالی را از روي خضوع و خشوع اطاعت فرمایند و جبهت مسکنت و نیاز و پیشانی
عجز بدرگاه ص: 301 حضرت بینیاز بزمین نیاز گذارند و اطاعت حضرت ایزد عالم از روي ضعف و سلم و انقیاد
امر او از ترهیب و خوف ایذا و الم نمایند و همه طیر مسخر امر واحد کبیر است و قادر خالق محصی ریش صغیر و کبیر هر طیر
است، و خداي اقدس عالم بعددست نفس هر طیر خواه در صحرا و خواه در قفس است، و قوایم طیور را ایزد غفور ثابت و قایم بر
دریا و به زمین خشک گردانید و مقدار قوت هر یک از طایر بحر و بر بتقدیر مهیمن قادر مقدر و مقرر است، و احصاي اجناس
اقوات نیز بنزد حضرت رزاق الموجودات مستمر و مستقر باشد هر یک از طایر موسوم و مشتهر است، چنانچه این یک کلاغ و آن
عقاب و این کبوتر و آن شتر مرغ هر یک و هر کدام آن را عزیز علام بنام خواند و کفیل رزق همه طایر بلکه سایر موجودات به
تمامی بحسب ظاهر است و غیم و سحاب ثقال یعنی ابر پرمطر سیال به امر قادر متعال متحرك بهر محال گردد تا در آن مکان و
محال که بحکم حضرت ایزد لا یزال بباریدن آن محال مقرر گشته ببارند و زمین خشک را تر و تازه نمایند تا نباتات و خضرویات
آن را برویاند. بر ارباب فضل و حال و اصحاب علم و کمال واضح و لایح است که خطب حضرت امام العجم و العرب، آنچه در
دیوان که منسوب بآن اسد اللَّه الغالب است و در نهج البلاغه و کتاب خطبۀ البیان و در بعضی از کتب دیگر مشهور و مسطور است
صفحه 107 از 184
بغایت بسیار است، و علامه العلماء و افضل الفضلاء ابو علی الطبرسی المازندرانی اسکنه اللَّه- فی الفردوس السبحانی نبذي از آن را
در این کتاب ایضاح و بیان نمود، و به واسطه کثرت خطب متعرض و ذکر بیان همه آن نشد مروي و مشتهر و منقول و مستطر است
که در عهد ابی بکر جمع کثیر از بلاد روم بعزم سیر و سفر به ص: 302 مدینه حضرت سید البشر بآن مرز و بوم
آمدند و در میان آن قوم مسافر راهب از رهبان نصاري که متصف بعلم و هنر بود نیز رفیق طریق مدینه گشته و یک شتر بختی پر از
طلا و نقره همراه داشت، و چون داخل مدینه انور حضرت پیغمبر شد در همان دم شتر و سایر ما یحتاج سفر خود را در جایی و در
مکانی ضبط و محکم گردانیده روي بمسجد النبی (ص) آورد، قضا را در آن اثر ابو بکر با کثیر انصار و مهاجر در مسجد پیغمبر
حاضر بودند که راهب بمسجد داخل شد و تحیت ایشان بجاي آورد و به زبان خود اظهار فضل و کمال نمود در آن زمان رنگ
روي یاران پیغمبر متغیر گردید، پس آنگاه آن مطیع حضرت مسیح اللَّه گفت: اي اصحاب کدام شما خلیفه حضرت ایزد وهاب
است؟ ایما به ابو بکر کردند که این خلیفه پیغمبر است، و امین دین مبین است. راهب روي توجه بجانب ابو بکر آورده و گفت: ایها
الشیخ، نام تو چیست؟ ابو بکر گفت: نام من عتیق است. باز راهب گفت: دیگر چه نام داري؟ گفت: صدیق. راهب گفت: دیگر نام
داري؟ ابو بکر گفت: بغیر این دو اسم نام دیگر براي خود نمیدانم. راهب گفت: آن کسی که من این راه دور و دراز بواسطه او طی
کردم ص: 303 تو نیستی. ابو بکر گفت: حاجت تو چیست ما را به مطلب و مرام خود اعلام نماي تا به انجاح و
انجام مقرون گردد؟ راهب گفت: یا شیخ من از بلاد روم و از سکنه آن مرز و بومم و با یک بختی موقر از ذهب و فضه بواسطه
سؤال مسأله چند که در انجیل آن را تعلیم و تحصیل نمودم آمدم، اگر مرا بجواب آن مفتخر و اعلان گردانی مال را تسلیم شما
نمایم و به هر چه مأمور گردانی اطاعت شما فرمایم و شما این مال را در میان خود پخش و صرف نمائید، و اگر عاجز از جواب
سؤال من گردي و موفی بسعادت و اقبال آن نگردي من با مال خود مراجعت و معاودت به امانی و آمال بمسکن اصلی و موطن
جبلی خود با کمال سرعت و استعجال نمایم و یک ساعت بلکه لمحه در میان شما جهال درنگ ننمایم. ابو بکر گفت: اي نصرانی،
آنچه از مسائل و غیر آن دانی سؤال نماي و جواب و صواب آن از من بعنایت واهب بیامتنان بشنو و بعد از آن به هر طرف که
اراده نمائی روانه شو. راهب گفت: و اللَّه بخداي عالم قسم و به دین عیسی بن مریم قسم است که تا مرا در این مجلس و مآب امان
از سطوت خود و اصحاب ندهی، بلا شبهه و ارتیاب افتتاح کلام و اظهار مرام خود در هیچ باب ننمایم. ابو بکر گفت: اي نصرانی تو
در محل امانی باید که خاطر خود جمع گردانی و خود را بهیچ نوع متوهم و مضطر نگردانی، بگوي آنچه دانی، و اراده سؤال و در
صدد تحقیق آنی. ص: 304 راهب گفت: یا شیخ مرا خبر ده از حقیقت آن چیزي که از براي خدا نیست، و آن از
نزد حضرت آله منان نه و قادر سبحان را علم بآن نیست؟ چون ابو بکر این سه سؤال از راهب شنید مرتعش گشته مانند بید بر خود
لرزید، اصلا جواب آن بلکه سخن در هیچ باب از ابو بکر ساري و جاري نگشته، و مدتی صم و بکم نشسته بعد از آن روي به
اصحاب و یاران آورده گفت: ابی حفص (عمر) را براي من طلب نمائید، چون عمر حاضر شد و در نزد ابو بکر نشست، ابو بکر
گفت: ایها الراهب مسائل خود را از عمر سؤال کن یحتمل که مشکل تو در نزد او حل گردد. راهب متوجه بجانب عمر گردید و
اسئله که از ابو بکر استعلام نمود، از عمر نیز به پرسید، از او نیز جواب با صواب نشنید، و عمر و ابو بکر بعد از تحیر فراوان گفتند
یحتمل که عثمان از عهده جواب این سخنان و مسائل خفیه رهبان بیرون آید و ما را اعلام و اعلان بآن گرداند، شخصی به طلب
عثمان فرستادند، چون عثمان در محضر یاران خود حاضر شد میان راهب و عثمان آنچه فیما بین او و یاران پیشین گذشت مذکور
گردید، اصلا جواب نشنید و اهل اسلام را باعتقاد غیر سداد خود ناتمام دید، گفت: این اشیاخ اعیان کرام در طریق معرفت آداب
شرایع و احکام پیغمبر خود خام و عالم به شرایط اسلام نیستند، چون راهب این کلام بینظام خود را بانجام رسانید، فی الفور از آن
مقام برخاست و اراده خروج از مسجد سید الانام نمود. ص: 305 ابو بکر گفت: یا عدو اللَّه، اي دشمن خداي
مهیمن اگر ترا من عهد و امان نمیدادم زمین را بخون تو رنگین کرده مکین ترا سجین میگردانیدم. تمامی حضار از مهاجر و انصار را
صفحه 108 از 184
از سخن نصرانی غصه و غم بسیار بسیار در دل ظاهر و آشکار گردید، و هر یک با خود میگفتند که: امروز ابو بکر ما را شرمنده در
پیش این نصرانی کافر نمود، سلمان فارسی رحمه اللَّه چون در آن محضر حاضر بود و آن اسئله راهب را شنود و عجز اصحاب از
جواب و غصه مهاجر و انصار حضرت رسالتمآب را ملاحظه و مشاهده نمود و خود نیز از سخنان راهب بغایت متألم بود برخاست و
به سرعت و استعجال تمام بخدمت ولی ملک العلام امیر المؤمنین علی (ع) آمد و آن حضرت در صحن دولت سراي خود با حسن و
حسین (ع) نشسته بودند، سلمان بعد از عرض بندگی و تحیت بخدمت آن امام الانام و اولاد امجاد آن حضرت علیهم السّلام گفت:
پدر و مادرم فداي تو باد، یا ولی اللَّه، در مسجد حاضر بودم که ناگاه راهب از بلاد روم رسید و چنین میان ارباب اسلام که در
حیرت تمام، و از غصه سخنان آن نصرانی کافر بغایت غمین و مضطر لا کلامند دریاب که حلال مشکلات و کاشف معضلات و
مفرج کربات و رافع اندوه و بلیات و وصی سید البریات بنص آیات با برکات و احادیث نبی شافع العصاة فی العرصات توئی و
بقدوم سعادت و میمنت لزوم متحیران بوادي غم و متوطنان مأوي الم را مشرف ساز، و اهل اسلام را بوسیله اسکات آن نصرانی
رهبانی از وادي تحیر و از شرمندگی حیرانی بیرون آورده مفتخر و ممتاز و معزز و سر فراز گردان. چون حضرت امیر المؤمنین علی
امام الانس و الجان اضطراب جناب سلمان ص: 306 دید و عجز یاران از جواب سؤال نصرانی شنید در ساعت
برخاست و متوجه مسجد حضرت پیغمبر (ص) گردید، حسن و حسین (ع) با پدر بزرگوار روان گشتند، چون آن ولی بیچون داخل
مسجد گردید و قوم آن حضرت را دیدند بغایت مسرور و شادمان گردیدند تحمید و تکبیر نمودند، و استقبال قدوم مسرت لزوم آن
حضرت از روي شوق و شعف تمام فرموده و گفتند: یا ولی اللَّه، خوش آمدي و خوش آمد مرا از آمدنت هزار جان گرامی فداي
هر قدمت حقا که امروز عجب مشقت و حیرت براي ارباب ملت و اصحاب حضرت نبی الرحمه بهم رسید و مکرر یاد پیغمبر (ص)
کردیم و غم و غصه بسیار از سخنان این نصرانی بیایمان در خاطر و ضمایر ما متمکن و مستقر گردید استدعاء و التماس از مکارم
اخلاق و احسان بیپایان شما آنکه همگی ما را از ضجرت و اضطراب بوسیله جواب اسئله آن نصرانی مرتاب بیرون آري و اهل
اسلام را زیاده از این شرمنده آن راهب لئام نگردانی. حضرت امیر المؤمنین (ع) چون در پیش محراب مسجد پیغمبر رسید بنشست
در ساعت ابو بکر روي براهب آورده گفت: اي راهب حریف و صاحب تو این است، هر سؤال و سخن که داري از او استعلام و
استفهام نماي. راهب فی الفور روي به جانب ولی ایزد واهب آورده گفت: اي جوان نام نامی و اسم گرامی تو چیست؟ آن حضرت
فرمود که: نام من در تورات موسی الیا، و در نزد شما نصاري ایلیا و نام که پدرم مرا بآن مسمی نمود علی و نام که مادرم مرا بآن
اسم خواند ص: 307 حیدر است. راهب گفت: شما را نسبت به پیغمبر شما چه نوع خویشی و علاقه قرابتی است؟
امیر المؤمنین (ع) گفت: حضرت پیغمبر ایزد داور برادر و صهري یعنی والد زوجه من و ابن عم منست. فی الفور راهب گفت:
بحضرت پروردگار عیسی بن مریم مرا سوگند و قسم است که صاحب من توئی، و این راه دور و دراز و قطع مسافت بعیده نشیب و
فراز بواسطه ادراك خدمت تو بود، اي ولی حضرت واهب بینیاز اما یا ولی اللَّه مرا خبر ده از آن چیزي که از براي خداي تعالی
نیست؟ و از آن چیزي که از نزد رب العزیز نیست؟ و از آن چیزي که حضرت ایزد علام عالم بآن نیست؟ چون حضرت امیر
المؤمنین (ع) استماع آن کلام بالتمام نمود، گفت اي نصرانی بر داناي خبیر و عالم بصیر واقع شدي هر چه خواهی سؤال نمائی و
جواب از روي صدق و صواب از عنایت لا یزال بشنو. اما آنچه سؤال نمودي که: آن چیست که از براي خداي تبارك و تعالی
نیست؟ بدان بدرستی که حضرت واجب الوجود غنی و یکی است و او را والد و صاحب نیست که: لَمْ یَلِدْ وَ لَمْ یُولَدْ. و آنچه سؤال
نمودي که چیست آنچه از نزد حضرت ایزد نیست؟ بدرستی که ظلم خداي واحد بر هیچ احدي نیست، چنانچه فرمود: الاحتجاج،
ج 2، ص: 308 که وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ، و آنچه سؤال کردي که چیست آن چیزي که واجب الوجود عالم علم بآن ندارد، و از
معلومات خالق الموجودات نیست، و علمش بآن چیز محیط و محتوي نگشته؟ بدرستی که حضرت خداي عالم بیقین عالم بشریک
خود در ملک خود نیست. فی الفور، راهب از جاي برجست و به پاي آن حضرت افتاد زنار پاره کرده و میان هر دو چشم آن ولی
صفحه 109 از 184
خداي مجید را بوسید و از روي صدق و اخلاص مسلمان و مؤمن خاص شده گفت: اشهد ان لا اله الا اللَّه و اشهد ان محمدا عبده و
رسوله و اشهد انک انت الخلیفه، و امین هذه الامۀ: یعنی گواهی میدهم که نیست خداي الا یکی، و محمد رسول خدا و توئی خلیفه
رسول اللَّه و ولی امین حضرت رب العالمین براي امت- و معدن دین و حکمت و منبع عین حجت واهب بیمنت توئی یا مولا جواب
سؤال خود شنیدم و بمطلب و مقصد خود رسیدم. اي سید سرور نام تو در تورات موسی الیا و در انجیل عیسی ایلیا، و در قرآن
محمد (ص) علی و در کتب سابقین انبیاء و مرسلین حیدر شنیدم، و تو را اي ولی حضرت خداي غنی بعد از نبی ایزد تعالی وصی او
و از براي امت آن حضرت خلیفه اولی و احق و بمسند امامت ترا از جمیع بریت سزاوارتر و الیق یافتم یا وصی سید البشر مرا از
حقیقت احوال خیر المآل خود و این ص: 309 امت خبر ده که چرا شما به سعادت و اقبال امر خلافت باین جماعت
گذاشته به گوشه انزوا منزوي گشتهاید؟ حضرت امیر المؤمنین علی (ع) بنوعی که مقتضی وقت میدانست او را مجاب گردانید،
راهب مال را بالتمام تسلیم حضرت امیر ولایتمآب نمود، آن حضرت از مسجد حضرت نبی الرحمه بیرون رفت تا آن مال را کما
ینبغی و یلیق بر مساکین مدینه نبی الشفیق و بر محاویج ایشان صرف و تفریق فرمود، پس آنگاه آن ولی اللَّه متوجه دولت سراي
خودش روان راهب مسلمان با سر- مایه اسلام و منافع ایمان روانه ولایت و مکان خود گردید مصراع. زهی سعادت دنیا و دین زهی
توفیق مروي و منقول است که جمعی از مستسعدین مجلس بهشت قرین ارم تزیین حضرت امیر المؤمنین علی (ع) بسمع اشرف
اقدس آن امام الثقلین و امام المتقین رسانیدند که جمعی از اصحاب از روي شک و ارتیاب شروع در سخنان بلکه در محافل و
مجالس بیان تعدیل و تجویز نسبت بحضرت رب سمیع بصیر مینمایند یعنی بعضی حضرت مهیمن قادر را عادل و بعضی جائر دانند و
سخنان دور از عقل و شرع بر حضرت خاتم الرسل بر زبان رانند چون این نوع سخنان بیبنیان بسمع شریف آن امام الانس و الجان
رسید از محل و مقام بیرون آمد و به بالاي منبر برآمد و حمد و شکر خداي اکبر و تحیت و ثناي حضرت پیغمبر فرمود، و گفت: اي
معشر مردمان چون خداي تبارك و تعالی خلق خلایق نمود اراده و مشیت ایزد داور بر آن مقرر گشت که همگی و تمامی ایشان بر
آداب ص: 310 رفیعه دین و اخلاق شریعۀ آئین باشند و بعد از فطرت و ایجاد ایشان معلوم نمود که خلایق بر منهج
مراد حضرت خالق نمیباشند الا آنکه ایشان را عارف و آگاه گرداند به آنچه براي ایشان از جزاء اطاعت و ارتکاب معصیت در
آخرت مقرر و معین است، لهذا اعلان ایشان نمود، و چون تعریف و اعلام به غیر امر و نهی مشتمل بر وعد و وعید که بدون ترهیب
و ترغیب میسر نیست چه ترغیب در مشتهیات نفس و دواعی هر کس است از نعیم جنان و ترهیب و عید نیست الا بضد آن از
عقوبات نیران بعد از آن حضرت قادر سبحان در دار و ملک خود خلق انسان نمود و طرف از مستلذات خود را در نظر ایشان جلوه
گر فرمود تا مستدل گردند از ملاحظه و مشاهده لذات فانیه عاجله و جهان بآنچه بعد از ممات ایشان معد و مهیا است از لذات
خالصه چنان مشوب بألم و مطوي بغم و هم نیست، چه آن اصلا میسر و ممکن نیست الا در جنت و نیز در دار دنیا طرف از آلام را
مرئی و مشاهده ایشان گردانید تا از آن مستدل گردند بآنچه در سرانجام مهام ایشان مقرر است از شداید و آلام که مشوب بلذة
نیست و آن مقرر و معین است در نار نیران، پس از واسطه همین نعیم دنیا مخلوط بمحن و آلام و سرورش ممزوج بکدورات ما لا
کلام و غموم بیحد و انجام است. مروي و منقول است که: یکی از بلغاي زمان بر جاحظ این حدیث مشتمل بر لطایف غریبه و
محتوي بر نکات بدیعه را بر حکایت و حدیث نمود او گفت: سبحان اللَّه تمامی آنچه کلام و سخنان که اهل علم و عرفان بلکه
ص: 311 بلغاء و فصحاي هر زمان در کتب و محاورات خود تدوین و تحریر و بیان و تسطیر نمودهاند همین است
که حضرت امیر المؤمنین علی (ع) در این دو سه کلمات بیان و عیان گردانید و چون شخصی دیگر این سخن جاحظ بعرض ابو علی
الجبائی رسانید که جاحظ تصدیق چنین نمود، جبائی گفت: بخداي جاحظ قسم است، که جاحظ در این کلام صادق است، زیرا که
بر کلام آن امام الانس و الجان نه زیاده محتمل است و نه نقصان. روایت است که علی بن محمد علیهما السّلام کتابت باهل اهواز و
شیراز در باب نفی جبر و تفویض تحریر نمود و این است آنچه آن حضرت فرمود که: مروي و منقول است، از حضرت امیر المؤمنین
صفحه 110 از 184
علی (ع) که شخصی از آن ولی ایزد متعال سؤال نمود که یا قدوه انام آیا این سفر نصرت اثر شما به جانب شام و مراجعت از آن
محل و مقام بقضاء و قدر حضرت ایزد علام بود، یا بغیر قضا و تقدیر روي نمود؟ حضرت امیر المؤمنین (ع) فرمود که نعم، یا شیخ
ما هیچ پشته بالا نرفتیم و در هیچ زمین مسطح منزل و مأوي نگرفتم و هیچ وادي نزول ننمودیم و لقمه طعام و شربت آب در هیچ
مقام ننوشیدیم، الا آنکه بقضاء خداي اکبر و بقدر حضرت ایزد داور بود. چون آن سائل مضطر این کلام از آن امام الجن و البشر
شنید، به غایت متعجب و متحیر گردید، و گفت: یا مولا، این مشقت و عناي ما محسوب در نزد حضرت واجب الوجود الاحتجاج،
ج 2، ص: 312 تعالی ذکره خواهد بود، یا علی هر گاه این امر و این سفر محنت اثر ما بقضا و قدر باشد و اللَّه بخداي عالم مرا قسم
است که من اصلا در این امر هیچ نوع ثواب و اجر نمیبینم. چون حضرت امیر المؤمنین حیدر این سخن از آن مرد متحیر استماع
فرمود گفت: یا شیخ بلی ایزد تعالی در این امر اجر شما را بغایت عظیم و اکبر گردانید و در سیر و سفر شما بجانب شام و معاودت و
مراجعت موطن و مقام بهیچ حال از حالات مکره و مجبور و مضطر و مقهور نبودید و به اختیار من غیر کره و اجبار باین سفر حرکت
نمودید آن شخص گفت: یا امام الامه چگونه مجبور و مضطر نبودیم که قضا و قدر حضرت مهیمن قادر ما را بآن امر کشید و ما را
بآن صوب مسافر گردانید حضرت امیر المؤمنین (ع) چون این کلام از آن شخص استماع نمود گفت: یا شیخ گوئیا شما از این قضا
و قدر اراده قضاء لازم و قدر فرض متحتم نمودید این امر چنین نیست، زیرا که اگر حضرت ایزد وهاب این امر را بدین نهج بجبر و
اضطرار مقرر گرداند هر آینه ثواب و عقاب باطل و ساقط و امر و نهی و وعد و وعید در جمیع ابواب هابط و عاطل گردد و هرگز
حضرت عزیز واهب را ملامت مذنب و محمدت محسن ثابت و لازم و واجب نباشد و محسن مجزي به ثواب به وسیله ارتکاب
احسان اولی از مذنب نبود و مذنب بواسطه فعل ذنب اولی بعقوبت از محسن نباشد زیرا که عمل ذنب و عصیان و فعل خیر و احسان
از بندگان حضرت ایزد منان باراده و اختیار ایشان نبود، بلکه در هر دو ص: 313 حال مکره و مجبور بآن بودند،
نعوذ باللَّه من هذا الرأي، و نیست این قول الا مقاله کاذبه برادران پرستندگان بتان و عساکر شیطان و خصمان حضرت رحیم الرحمن
و گواهان دروغ و بهتان اهل غی و طغیان و هر که قائل این قول کاذب بیبنیان گردد آن کس بیشبهه و گمان قدریه این امت و
مجوس ارباب این طایفهاند، زیرا که امر خداي تعالی از روي اختیار است نه اضطرار و نهی از روي خوف و تحذیر است، نه از روي
اکراه و اجبار، و تکلیف بندگان نیز بامر یسیر و آسان و بدون قدرت و توان ایشان نمود و تکلیف به ما فوق الطاقه البشریه نمود، و
هرگز مغلوب را عاصی و مکره را بیشبهه مطیع نتوان گفت، چه ارسال رسل در آن محل هزل و انزال قرآن عبث و مهمل باشد و
خلق سماوات و ارضین و آنچه در میان این دو مکان مقیم و مکین باشند عبث و باطل باشد. ذلِکَ ظَنُّ الَّذِینَ کَفَرُوا فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ
کَفَرُوا مِنَ النَّارِ (آیه 27 سوره ص) تفسیر و معنی آیه و اللَّه اعلم آنست که: کسی را ظن و گمان به خلاف شریعت دین مبین
حضرت سید المرسلین (ص) بود بیقین آن کس کافر و بیدین است، و از براي کافر ضلیل مکان چاه ویل و عذاب ویل است بعد از
آن هادي و مرشد انس و جان تلاوت این آیت قرآن بر ایشان نمود که: وَ قَضی رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ (آیه 23 سوره اسراء): یعنی
حکم حضرت قادر عالم بر هر افراد بنی آدم عبادت و بندگی جاري و ساري گردید و بوثیقه وَ ما أُمِرُوا إِلَّا لِیَعْبُدُوا اللَّهَ مُخْلِصِ ینَ لَهُ
الدِّینَ: جزا و پاداش عمل و اجر و ثواب هر فعل بر حضرت عز و جل است چون حضرت ص: 314 ولایتمآب کلام
حقیقت احتساب در نزد اصحاب باین مقام اختتام نمود، آن شخص با کمال بهجت و سرور از مجلس بهشت قرین امیر المؤمنین علی
سلام اللَّه علیه و علیهم اجمعین برخاست و این کلمات منظومه در مدح آن امام الامه انشاء نمود: شعر: انت الامام الذي نرجو بطاعته
یوم النشور من الرحمن رضوانا اوضحت من دیننا ما کان ملتبسا جزاك ربک عنا فیه احسانا و لیس معذرة فی فعل فاحشۀ قد کنت
راکبها فسقا و عصیانا کلا و لا قائلا ناهیه اوقعه فیه عبدت اذا یا قوم شیطانا و لا أحب و لا شاء الفسوق و لا قتل الولی له ظلما و عدوانا
انی یحب و قد صحت عزیمته علی الذي قال أعلن ذاك اعلانا و نیز در باب قضا و قدر از حضرت امیر المؤمنین حیدر (ع) مروي و
منقول است که: شخصی از آن دریاي علم و عرفان و از آن وصی حضرت نبی آخر الزمان سؤال نمود که: یا علی (ع) چیست قضا و
صفحه 111 از 184
قدر که از لسان معجز نشان ذکر و بیان آن نمودي؟ حضرت امیر المؤمنین در جواب آن کس از روي شفقت و احسان گفت: امر
بطاعت و نهی از معصیت و تمکن و اقتدار بر فعل حسنه و قدرت بر ترك معصیت و امداد و اعانت بر قربت بسوي حضرت صمدیت
و خذلان براي ارباب عصیان و وعده و وعید و ترغیب و ترهیب همه اینها از قضاي خداي قادر ص: 315 متعال در
افعال ما و قدر حضرت واجب تعالی شأنه در اعمال ما است، و به غیر این در باب قضا و قدر ظن دیگر بحضرت واحد قادر مبر که
آن ظن مهبط و مبطل اعمال و وسیله عقاب و نکال فی یوم لا ینفع بنون و لا مال است. آن شخص چون این جواب از آن ولی ملک
الوهاب و وصی حضرت رسالتمآب استماع نمود، گفت: یا مولی من از جواب شما به غایت فرحناك و شادمان گشتم، و حضرت
واجب الوجود بیشبهه و داد از شما شاد و راضی باد. ایضا در باب قضاء و قدر مروي و منقول است که: مردي از حضرت امیر
المؤمنین علی (ع) از قضا و قدر ایزد اکبر سؤال نمود، آن حضرت در جواب فرمود که: قایل مشوید که خداي عز و جل خلایق را بر
نفس ایشان موکل به نوعی گردانید که اصلا ایزد تعالی را در آن دخل نیست، چه این اعتقاد باعث فساد است، زیرا که از این
ضعف و عجز خداي تعالی لازم آید، و نیز قایل مشوید بآن که حضرت ایزد مختار اجبار بندگان بر فعل معاصی و اکراه ایشان بر
عمل مناهی مینماید، چه از این لازم آید که حضرت قادر عالم را ظالم دانید، لیکن قایل شوید بآن که هر خیر و عمل نیکوئی بتوفیق
خداي سمیع بصیر است و هر شر و عمل بدي بخلاف رضاي حضرت واجب تعالی است. اما علم حضرت واجب الوجود عالم سابق
است بر جمیع آن و واقف و شاهد است بر آن در نزد اهل سیر مروي و منقول است که: روزي مردي بخدمت حضرت امیر المؤمنین
ص: 316 علی (ع) آمده بعد از عرض فدویت و نیکو بندگی گفت: یا علی مرا از خداي تعالی خبر ده که آیا شما
در هنگام بندگی و عبادت ایزد علام او را میبینید؟ حضرت امیر المؤمنین علی (ع) در جواب گفت: من آنچنان کسی نیستم که آن
را بندگی نمایم که او را نبینم، و خداي نادیده را هرگز عبادت ننمایم چون سایل این کلام از آن امام الانام استماع نمود گفت: یا
مولا، چگونه دیدي خداي تعالی را؟ حضرت شاه ولایت گفت: ویحک، یا فلان، ایزد تبارك و تعالی و تقدس بمشاهده عیان بچشم
خلقان مرئی نگردد، لیکن او را بدیده عقل و دل به حقایق دیدم معروف و مشهور بدلالات منعوت و موصوف به علاماتست بیشبهه
و التباس ایزد تبارك و تعالی بمقیاس قیاس و مدرك بحس حواس نه گردد. چون سایل این جواب از حضرت ولایتمآب شنید از
موطن و مقام که آمده بود مراجعت و معاودت نمود و تلاوت این آیت میفرمود که: اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ (آیه 124 سوره
انعام) مروي و منقول است که: شخصی از احبار یهود با کمال علم و فراست بود بعد از دخول مدینه و تعیش جویا از حال خلیفه
رسول داور ابو بکر گردید و گفت: یا شیخ توئی خلیفه رسول که پیغمبر این امت بود؟ گفت: بلی. آن یهودي گفت که: ما در
تورات موسی دیدیم و از علماء کتب سابقین ص: 317 نیز شنیدیم که خلفاء انبیاء اعلم امم زمان خود خواهند بود
باید که تو نیز اعلم این امت باشی؟ ابو بکر گفت: هر چه خواهی سؤال نماي و جواب به توفیق ایزد متعال بشنو، یهودي گفت: چون
دعوي علم و کمال و دانائی و حال نمودي پس مرا از احوال قادر بیزوال خبر ده که آیا در آسمان است یا در زمین؟ ابو بکر بلا
توقف و تدبر گفت: حضرت ایزد تعالی و تقدس در آسمان به روي عرش مقدس است، فی الفور یهودي گفت: پس زمین از
حضرت رب العالمین خالی بود، و نیز لازم است بعض مکان خالی از حضرت ایزد منان باشد؟ ابو بکر گفت: اي یهود تیره سرانجام
این کلام بیانتظام تو مشابهت و مماثلت تمام بکلام زنادقه شام دارد از پیش من دور شو و الا مقهور و مقتول گردي، آن یهود
عاقبت وخام از آن مجلس و مقام مستهزئ و متعجب باسلام بیرون آمد و متوجه منزل و محل آرام خود گشت اتفاقا در راه بحضرت
ولی اللَّه رسید آن امام انام از او پرسید که: یا یهودي آنچه سؤال نمودي جواب شنیدي و دانستی؟ گفت: اي جوان جواب نشنیدم
بلکه تهدید قتل و وعید شنیدم حضرت امیر المؤمنین علی (ع) گفت: که رب العالمین این این است یعنی کجا کجا است یعنی مکان
از حضرت ایزد سبحان خالی نیست لیکن او را مکان و محل نیست و ذات کامل او ارفع و اجل و اتم و اکمل از آنست که مکان و
محل محتوي او گردد و او در جمیع مکان بغیر مماس است و مجاورت بهیچ مکان ندارد اما علم و توان واهب منان محیط بهمه
صفحه 112 از 184
محل و مکان او است هیچ مکان خالی از ص: 318 تدبیر ایشان نیست، اي یهودي من ترا مطلع و مخبر گردانم بآنچه
در کتاب پیغمبر شما مذکور است و شاهد صادق و دلیل مصدق ذکر و بیان تست بر آنچه من بواسطه تو بیان و عیان کردم اگر من
حقایق آن را کما ینبغی و یلیق بر تو روشن و تحقیق نمایم ایمان بحضرت واجب الوجود آري اقرار به نبوت حضرت نبی المحمود
نمائی؟ گفت: بلی. حضرت امیر المؤمنین علی (ع) گفت: آیا شما طائفه یهود در بعض کتب خود نخواندید که موسی بن عمران
روزي با بعضی از خواص اصحاب نشسته بود که ناگاه فرشته از مشرق آمد و بر موسی (ع) سلام کرد، آن رسول خداي مجید از آن
ملک پرسید که از کجا آمدي؟ گفت از نزد خداي ایزد پس از آن فرشته دیگر از مغرب بنزد آن پیغمبر ایزد واهب آمد آن حضرت
از او استعلام نمود که از کجا آمدي؟ ملک گفت: از نزد حضرت خداي عالم میرسم بعد از آن فرشته دیگر به خدمت آن پیغمبر
حاضر شد، موسی کلیم اللَّه علیه التحیۀ و التسلیم- از او استفهام نمود که از کجا آمدي گفت از آسمان هفتم از نزد خداي عالم بعد
از ساعتی دیگر ملک آخر در پیش آن رسول خداي حاضر آمد موسی (ع) از او پرسید که از کجا آمدي؟ ملک گفت: از زمین
هفتم از نزد حضرت واجب الوجود آمدم، چون موسی (ع) این سخنان از آن ملائک حضرت خداي دیان شنید گفت: سبحان اللَّه
منزه خداي منان که هیچ مکان از او خالی و مکان بر و محتوي و اقرب از مکان دیگر نیست، یهودي چون این کلام صدق التیام از
حضرت ولی ص: 319 ایزد علام استماع نمود گفت شهادت میدهم که این کلام تو حق و مبین و در کمال ظهور و
تبین است و تو بمکان خلافت و امامت اولائی اولی و احق از دیگران که بناحق مستولی بر آن مکان گشتند و مسلمان شد. شعبی
روایت کند حضرت امیر المؤمنین علی (ع) روزي از شخصی و از فردي شنید، که گفت: آنچنان خداي است حضرت ایزد خلاق
که از سبع طباق محتجب است، حضرت امام الامه او را امر بحد دره نمود پس از آن گفت باو ویلک یعنی ویل بر تو باد بدرستی
که خداي عز و جل ارفع و اجل است از آن که از چیزي پنهان و محتجب گردد یا از او چیزي محتجب و مخفی باشد، منزه است و
مقدس ذات خداي اقدس که محوي نیست بر او مکان و مخفی و مشتبه نیست بر او چیزي در زمین و آسمان آن مرد گفت: یا
مولی، آیا من بوسیله این سوگند و یمین و بگفتن این کلمات کافر و بیدین گشتم؟ حضرت امیر المؤمنین علی (ع) گفت: نی لیکن
تو قسم بخداي عالم نخوردي اما ترا کفاره لازم است زیرا که تو قسم بغیر ذات حضرت خداي عالم یاد نمودي. از حضرت امام
الهمام جعفر بن محمد الصادق علیهما السّلام مروي و منقول است که حبري از احبار یهود بخدمت حضرت امیر المؤمنین علی علیه
سلام الملک المعبود حاضر شد و گفت یا امیر المؤمنین (ع) پروردگار تو از کدام وقت بود، یعنی در چه وقت پیدا شد حضرت امام
الأنام گفت: مادرت بر تو بگرید کدام وقت ذات واجب الوجود موجود نبود تا کسی تواند گفت که ذات ایزد معبود از چه وقت بود
بلکه ذات حضرت عز و جل قبل القبل و بعد البعد در ابد و ازل بود اولش را بدایت و نهایتش را غایت نیست، جمیع غایت منتهی
بنزد اله غنی گردد و هر غایت را ص: 320 حضرت رب العزت بنهایت رساند و بعد از فناء همه ذات او فردا وحیدا
بماند آن مرد گفت: یا علی تو پیغمبري؟ آن حضرت گفت: ویلک من مگر بندهام از بندهاي- حضرت محمد النبی العربی الابطحی
صلّی اللَّه علیه و آله.
ذکر بیان احتجاج امیر المؤمنین علی علیه السّلام بر بعضی از احبار یهود،
ذکر بیان احتجاج امیر المؤمنین علی علیه السّلام بر بعضی از احبار یهود، که آن کس قرائت کتب آسمانی و صحف در معجزات
نبی عدنانی- و بسیاري از فضائل آن رسول سبحانی خوانده بود، حضرت امام الاکرام موسی بن جعفر الکاظم (ع) از پدر بزرگوار و
آن امام الابرار و الاخیار از آباي عظام و اجداد کرام از حسین بن علی علیهم السّلام روایت کردند که بیهودي از یهودان شام و از
احبار آن طایفه عاقبت وخام که باعتقاد آن جمعی لئام در علم کامل و تمام بود و قرائت کتب توریۀ و انجیل و زبور و صحف انبیاء
(ع) نمود و دلایل و براهین ایشان را عالم و عارف و شاهد و واقف بود به مجلس که اکثر اصحاب رسالتمآب و حضرت ولایتمآب
صفحه 113 از 184
امیر المؤمنین و ابن عباس و ابو سعید الجهنی در آن محضر حاضر بودند درآمد و گفت اي امت محمد پیغمبر شما هیچ درجه کرامۀ
و مرتبه فضیلت براي هیچ نبی و رسول باقی نگذاشت و هر رتبه فضل و حال مرتبه معرفت و کمال که حضرت ایزد ذو الجلال براي
همه انبیاء و رسل که صاحب معرفت و حال بودند حاصل بود تمامی آن مراتب کمال را ضبط نمود آیا اگر من از شما مسأله چند
، سؤال نمایم از عهده جواب من بیرون میآئید؟ قوم از استماع سخنان یهودي از او اجتناب و نفرت و اظهار کراهیت الاحتجاج، ج 2
ص: 321 نمودند بترس آنکه مبادا از ایشان چیزي پرسد که از عهده جواب آن بیرون نتوانند آمد، و لهذا اصلا متوجه سخنان او
نشدند صم بکم گشتند، حضرت اسد اللَّه غالب امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب علیه السّلام چون حال بدان منوال ملاحظه و
مشاهده نمود گفت: نعم یا یهودي، حضرت واهب العطایا هر درجه علم و حال که به هر نبی اعطا نمود و رتبه فضل و کمال که بهر
رسول احسان فرمود همگی آنها را از براي پیغمبر ما محمد مصطفی جمع کرد بلکه براي آن حضرت زیاده بر آن مقرر فرمود
اضعاف مضاعفه. یهودي گفت: آیا تو جواب اسئله من خواهی گفت؟ حضرت ولی اللَّه ایزد اکرم گفت: نعم براي تو امروز از
فضائل و کمالات حضرت رسول اللَّه (ص) سخنان چند بیان نمایم که سبب قرت عین مؤمن و وسیله بهجت و سرور مسلمین و باعث
ذلت جماعت مشرکین گردد و حضرت سید البشر هر گاه ذکر فضیلت براي نفس اقدس خود مینمود میفرمود که اگر چه این امر
براي من مثبت و مقرر است لیکن مرا فخر بآن نیست، آنگاه گفت من براي تو ذکر فضایل آن حضرت نمایم که از آن نقص و ضرر
بانبیاء ایزد اکبر نرسد لکن از آن احسان و تفضل بحضرت خاتم الرسل از حضرت عز و جل موجب مزید شکر ایزد لم یزل است
زیرا که آنچه حضرت واهب العطیه آنچه بمحمد نبی الرحمه احسان و شفقت نمود مثل احسان و اعطائیست که بتمامی انبیاء و رسل
خود مرحمت فرمود و زیاده بر آن تفضیل رسول آخر الزمان است بر تمامی انبیاء و رسولان. یهودي گفت: یا علی الحال من سؤال
مینمایم شما مستعد جواب شوید ص: 322 حضرت ولایتمآب فرمود که بیار آنچه داري؟ فی الفور یهودي گفت این
آدم (ع) که پیغمبر ایزد اکبر و ابو الأنبیاء و البشر بود ملائکه حضرت خداي قادر به حکم مهیمن داور سجده او کردند آیا هیچ
احدي براي محمد پیغمبر شما چیزي به مثل سجده و احترام بجاي آورد؟ امیر المؤمنین (ع) گفت: چنین است که مذکور نمودي
لیکن آن امر خداي تعالی ملایکه خود را بسجده آدم نه سجود آن طایفه براي آدم سجده بندگی ایشان براي آدم و طاعت او نبود
که آن ملائکه از حضرت بندگی حضرت ایزد تعالی بیرون رفته باشند و بندگی و طاعت آدم در مدت حیات خود میکرده باشند
بلکه آن سجده براي حضرت پروردگار عالم بجانب آدم کردند اعتراف بفضیلت آدم و رحمت خداي تعالی نسبت بآن برگزیده
پروردگار عالم بود و آنچه بحضرت خاتم الأنبیاء محمد المصطفی (ص) حضرت عز و جل اعطا و تفضل نمود از این افضل است
زیرا که واجب تعالی در جبروت خود از روي احترام و ملایکه سبع سموات و ارضین بالتمام و مؤمنین و سایر انام را به تعبد بصلاة و
سلام بر آن حضرت نمود و بآن امر فرمود پس اي یهودي این براي محمد سید المرسلین بزیاده بر آدم علیه السّلام باشد. یهودي
گفت: یا امیر المؤمنین آدم بعد خطیئت توبه و رجعت بحضرت رب العزة فرمود و خداي عالم توبه آدم قبول نمود؟ امیر المؤمنین
علی علیه السّلام گفت آنچه گفتی در باب توبه آدم چنان بود اما براي حضرت پیغمبر محمد (ص) چیزي بغیر ذنب و صدور امر
، منکر از آن اعظم و اکبر نازل شد چنان که خداي عز و جل میفرماید که لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ الاحتجاج، ج 2
ص: 323 بدرستی که حضرت رسول رب العزت در قیامت مطلوب بوزر و ذنب اصلا نخواهد شد. یهودي گفت: یا علی چنین است
اما حضرت ادریس (ع) را بمکان رفیع حضرت ایزد سمیع مرفوع گردانید و بعد از خروج آن حضرت از دنیا او را از تحف الجنه و
از مطعومات آن مکان بیظنت اطعام فرمود. حضرت امیر المؤمنین علی (ع) گفت: اي یهودي آنچه در باب ادریس نبی (ع) بیان
نمودي چنان بود اما آنچه بحضرت محمد مصطفی (ص) اعطا شد بغایت افضل از آنست، زیرا که خداي عز و جل تعالی و تبارك
در حق محمد (ص) فرمود که: و رفعنا لک ذکرك، پس همین مرتبه رفعت و جلالت محمد از خداي رب العزت کافی و بسنده
است دیگر آنکه براي ادریس نبی بعد از وفات از- تحف جنت ایزد علام طعام ارسال و انزال نمود بدرستی و تحقیق که از براي
صفحه 114 از 184
حضرت محمد المصطفی (ص) در ایام حیات دنیا حضرت ایزد تبارك و تعالی در هنگام که گرسنگی بر آن نبی العربی ملتوي شد
جبرئیل (ع) با جام از جنت که در او تحف آن مکان بود آمد و آن جام بخدمت حضرت نبی اکرم گذرانید جام با تحفه در دست
سید البریه بتهلیل رب جلیل و تسبیح ایزد سبوح و تحمید واحد مجید و تکبیر خداي سمیع بصیر مشتغل شدند، حضرت رسول (ص)
آن جام باهل بیت کرام علیهم السّلام داد آن جام بأمر مهیمن علام تا در دست هر یک از اهل بیت میبود بتهلیل و تسبیح و تحمید و
تکبیر مشغول بود و چون بعضی از اصحاب خواستند که آن جام از دست اهل بیت کرام حضرت رسالتمآب بستانند فی الفور
جبرئیل بحکم رب غفور آن جا مرا ص: 324 گرفته از نظر اصحاب مخفی گردانید پس آنگاه بحضرت رسول اللَّه
گفت یا نبی اللَّه (ص) از این تحف جنت که واهب بیمنت بشما متحف و مهدي گردانیده تناول فرماي که احدي از این طعام بهشت
را بغیر نبی و وصی او در دار دنیا تناول نمیکند. حضرت سید الانام و من با فرزندان بالتمام از آن طعام تناول کردیم و الحال من
بوي حلاوت و مزه آن در کام خود مییابم. یهودي گفت: یا علی آنچه فرمودي بر حق است، اما نوح نبی اللَّه (ع) صبر بسیار در
ذات خداي عز و جل نمود و تنذیر قوم خود فرمود، در هنگامی که تکذیب آن حضرت نمودند حضرت امیر المؤمنین علی (ع)
گفت: چنین بود اما محمد (ص) صبر در ذات ایزد اکبر نمود در هنگامی که قوم او تکذیب آن حضرت میفرمودند و سنگ میزدند
و از شهر میراندند و ابو لهب ببالاي کوه ایشان را زنجیر بپاي گذاشته مع هذا آن نبی الوري معذرت براي خود از قوم میخواست در
آن زمان حضرت خداي تعالی چون دید که امت بسیار بسیار زحمت و مشقت بحضرت سید البریه میرسانند بفرشته که جمیع کوهها
در تحت امر و فرمان اویند، وحی فرستاد که جاهل کوه را بشکاف باید که در تحت امر و حکم حضرت محمد (ص) باشی و هر
چه آن پیغمبر آخر الزمان ترا مأمور به آن گرداند امر آن را مطاع دانسته معمول گردان این کوهها را بر سر این کفره پهن گردانم و
همگی ایشان را هلاك سازم. حضرت گفت: یا حائیل من برحمت عالمیان مبعوث گشتم و شب و روز دعا و التماس من بحضرت
خالق البریه اینست که بار خدایا هدایت امت من نمائی که ایشان جاهل و نادانند و یحک یا یهودي یعنی خیر و خوبی به تو
ص: 325 عاید باد نوح نبی علیه السّلام چون مطلع بر غرق قوم خود گردید بلکه در وقت مشاهده احوال هلاکت
قوم بر آن طایفه تیره سرانجام رقت تمام نمود و بر آن جمعی لئام اظهار شفقت لا کلام فرمود چنانچه حضرت ایزد علام حقایق
احوال آن نبی الاکرام بحضرت پیغمبر ما محمد سید الانام اعلان و اعلام نمود که: رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی فقال اللَّه تعالی لَیْسَ مِنْ
أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ حضرت عز و جل ذکره اراده تسلیه خاطر فیض مقاطر آن رسول ایزد قادر باین نوع نمود که آن پسر اهل
تو نیست زیرا که او مرتکب فعل ناصواب گردید و امثال شما انبیاي رفیع الشأن مانند آن طایفه وخیم العاقبه را پسر و اهل خود نباید
دانست، اما محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم چون بر قوم معاند به اعانت و بامداد حضرت رب العباد غالب گردید شمشیر غضب
خود بر آن طایفه از غلاف بیرون آورده بر آن معاندان رحم و رأفت ننمود و نگاه شفقت و نظر مرحمت بر آن امت اصلا نفرمود.
یهودي گفت: یا علی (ع) نوح نبی (ع) بعد از آنکه مدت مدید و عهد بعید آن قوم شوم را دعوت بحضرت حی قیوم نمود و آن
طایفه لئام عاقبت وخام اجابت قول آن رسول ملک علام ننمود و جفا و ایذا بیش از حد و احصا بآن نبی ایزد تعالی نمودند لهذا آن
حضرت ملجأ و مضطر گشته بواسطه دفع شر و رفع اذیت آن قوم کافر دست دعا بحضرت خالق البرایا برداشته گفت: رَبِّ لا تَذَرْ
عَلَی الْأَرْضِ مِنَ الْکافِرِینَ دَیَّاراً حضرت مجیب الدعوات دعاي آن پیغمبر را باجابت مقرون ساخته از ص: 326
آسمان تا چهل شبانه روز لا ینقطع متصل و منصب باران بارانید و آبی که در تحت الارض بود آن را نیز ظاهر گردانید تا آن
متمرّدان بالتمام غرق و نابود هلاك و مفقود گشتند و آن نبی حضرت ایزد تعالی از شر آن طایفه مستخلص گردید. حضرت امیر
المؤمنین (ع) گفت: یا یهودي دعاي حضرت نوح نبی حضرت واهب بر آن جمعی باغیه از روي غضب بود و محمد صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم بدولت و اقبال چون مهاجرت و ارتحال بمدینه طیبه حرسها اللَّه عن الفساد و الزلزال نمود بعد از تقضی مدت قلیل در
روز جمعه اهل مدینه بخدمت آن نبی الرحمه آمده گفتند: یا رسول اللَّه (ص) ما را دریاب که بغایت درمانده و از قلت آب مضطر و
صفحه 115 از 184
بیتابیم زیرا که حضرت ایزد داور احتباس مطر از ما متعطشان وادي تحیر نمود و الحال ما بدین منوال مستمر است در این ایام از
کثرت حرارت و کمی آب درختان شروع در خشکی نمودند و اوراق اشجار همگی نزار گشتند بلکه اکثر اوراق ساقط و هابط
شدند و مجمعی و مرعی را اصلا طراوت و نضارت نماند و خلایق متحیر و پریشاناند. فی الفور آن نبی المشکور دست مبارك به
دعا بحضرت ایزد تبارك برداشت بنوعی که بیاض بغل آن رسول عز و جل ظاهر گردید و با آنکه ذره از در آسمان ظاهر و عیان
نبود همان که حضرت رسول آخر الزمان دست برداشت حضرت واهب منان بفرشته که غیم و باران در تحت امر و فرمان او است
حضرت؟؟؟ رسول خداي تعالی باشد و آن مقدار زمان که آن حضرت از او رخصت و اذن مراجعت بمنزل و مقام او ننماید او نیز
معاودت نفرماید آن آن ملک نیز نزد رسول ایزد متعال آمد و گفت: من یا رسول اللَّه از نزد رب غفور ص: 327
مأمور بلکه مجبورم باطاعت شما حضرت نبی گفت اهل مدینه را آب ده چندان که ایشان سیراب شوند در ساعت ابر و غمام
مستولی بر تمامی روي هوا گردید و- باران جاري و روان شد و چندان بارید که جوان که بجوانی متعجب و مفتخر بود اگر اراده
مراجعت و معاودت بمنزل و مقام مینمود میسر و بلکه قادر نبود از شدت سیل و کثرت آب و یک هفته مدام لیالی و ایام باران بارید
چون شروع در هفته دیگر شد حضرت سید البشر در مسجد حاضر بود اهل مدینه جمعی کثیر بخدمت آن نبی البشر و النذیر برآمده
معروض رأي فیض اقتضاي حضرت نبی الوري گردانیدند که: یا رسول اللَّه (ص) جدار و حیطان مدینه بالتمام از کثرت مطر مشرف
بر انهدام گردید و راه قوافل و تردد مسافران باین مکان و محل از بسیاري آب و گل محتبس و مسدود شد، چون رسول آخر الزمان
این نوع سخنان از مردمان شنید اثر خنده از لب مبارك آن رسول خداي تعالی و تبارك ظاهر گردید که فرمود: که این است
سرعت ملالت ابن آدم بجهت درنگ و شتاب مطالب ایشان در عالم آنگاه نبی ایزد تعالی گفت: بار خدایا، این باران را براي منافع
ما گردان و سبب مضار و نقصان ما مگردان، در اصول نباتات و زراعات و وسیله خرابی چراگاه حیوانات مکن. برحمتک یا ارحم
الراحمین. بعد از دعاي حضرت نبی المحمود در خارج شهر مدینه طیبه مطر مقاطر بود و از کرامت آن حضرت و دعاي ایشان یک
قطره باران در مدینه نبود. یهودي گفت: یا علی (ع) بدرستی که هود پیغمبر علیه السّلام را حضرت واجب الوجود تعالی ذکره بر
اعداي او نصرت داد و آن طایفه کافر را به باد که ص: 328 صرصر نام داشت هلاك گردانید، آیا مثل این فعل
حضرت عز و جل نسبت به پیغمبر شما محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در هیچ مکان و محل بعمل آورد؟ امیر المؤمنین علی (ع)
گفت: یا یهودي آنچه در باب حضرت هود نبی علیه السّلام بیان کردي چنان بود لیکن خداي عز و جل آنچه از احسان و تفضل که
به پیغمبر ما خاتم الرسل (ص) عنایت نمود افضل بود، زیرا که در روز حرب خندق حضرت واهب مطلق آن نبی بر حق را نیز
نصرت داد ببادي که سنگریزههاي معرکه رزمگاه را برداشته بر روي آن اعداء اللَّه میزد با جنود از ملائکه بواسطه اعانت و مدد
حضرت نبی محمد (ص) فرستاد و آن هشت هزار فرشته بودند که بواسطه نصرت و یاري رسول ایزد تعالی آمده بودند و آن کافران
فرشتگان را نمیدیدند، پس ایزد احد زیادتی و تفضیل حضرت محمد (ص) بر هود نمود باین وجه ریح عاد و دیگر آنکه باد سخط
حضرت رب العزت بود، و ریح نبی البریه باد رحمت و حقیقت این مقدمه را حضرت واهب العطیه در قرآن محمد (ص) بیان فرمود
که: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اذْکُرُوا نِعْمَۀَ اللَّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ جاءَتْکُمْ جُنُودٌ فَأَرْسَلْنا عَلَیْهِمْ رِیحاً وَ جُنُوداً لَمْ تَرَوْها یهود گفت: یا علی براي صالح
علیه السّلام حضرت واجب الوجود ناقه اخراج و ایجاد فرمود و آن ناقه را عبرت قوم او گردانید؟ حضرت امیر المؤمنین علی علیه
السّلام گفت: یا یهودي آنچه در باب صالح نبی المعبود نقل نمودي چنان بود لیکن حضرت مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ (ص) از حضرت عز
و جل باحسان و عنایت از آن افضل معزز و مستکمل گشت چنانچه ص: 329 ناقه صالح علیه السّلام با او تکلم
ننمود و به نبوت آن حضرت شهادت نداد، ما در بعض غزوات با حضرت سید البریات همراه بودیم که ناگاه روزي شتري فریاد
کنان بنزد آن رسول آخر الزمان آمد در آن محل خداي عز و جل آن بیزبان را نطق و بیان ارزانی داشته گفت: یا رسول اللَّه فلان
بن فلان که مالک منست چندان بحمل استعمال نمود که پیر شدم و چون الحال قدرت و توانائی بار و سفر ندارم اراده نحر من دارد
صفحه 116 از 184
پناه و روي براه بغیر درگاه شما یا رسول اللَّه ندیدم پناه باین آستان ملایک پاسبان آوردم. حضرت رسول کسی بطلب صاحب شتر
فرستاد چون مالک آن شتر حاضر شد حضرت رسول اللَّه گفت: یا فلانی این بعیر از تو مشتکی است و چنین و چنین میگوید،
گفت: یا رسول اللَّه راست میگوید الحال چون پناه بخدمت شما آورد من این شتر را بشما بخشیدم، رسول اللَّه آن شتر را از بار آزاد
گردانید، و وقتی ما در خدمت آن سرور حاضر بودیم که اعرابی با شتر و مدعی دیگر در نزد آن پیغمبر ایزد اکبر حاضر شدند و آن
کسی که شتر در نزد او بود آن مرد آن شتر را از یهودي خریده بود مدعی شتر بر او دعوي نمود که شتر مال تو نیست و تو این شتر
را از من بعنوان دزدي متصرف شدي هر چند او میگفت که من این شتر از فلان یهودي ابتیاع نمودم مفید نیفتاد و مدعی شهود
گذرانید که متصرف شتر این بعیر را دزدید، بالاخره آن مرد شتر را تسلیم خصم نمود و گفت: یا رسول اللَّه شهود او بناحق گواهی
دادند، در آن اثنا شتر به حکم و امر خالق اکبر بنطق درآمد و گفت: یا رسول اللَّه (ص) این مردي که متصرف من بود ذمه او از من
بري ص: 330 است و سارق من فلان یهودي است بعد از آن رسول ایزد سبحان موافق حکم حضرت واجب الوجود
بایشان امر نمود یهودي گفت: یا علی، این ابراهیم علیه السّلام پیغمبر حضرت ایزد داور بود خداي تعالی او را آگاه گردانید بمعرفت
و شناخت خود بدلایل و براهین اقوال و غروب و طلوع و هبوط شمس و قمر و نجوم دیگر که از آن استدلال بوجود حضرت واجب
الوجود و وسیله ایمان ایشان همان بود امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: یا یهودي آنچه در باب حضرت ابراهیم خلیل علیه
التهلیل و التسلیم نقل کردي چنان بود، اما حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از حضرت ایزد عالم افضل از آنچه ابراهیم (ع)
بآن متیقظ و مکرم گردید مشرف و ممتاز و مکرم و سرفراز شد زیرا که تیقظ ابراهیم خلیل رب العالمین در وقت وقوع یافت که
اوایل خمس عشر سنین بود و حضرت سید المرسلین محمد (ص) در اوقات که در سن سبع سنین بود تجار از نصاري با امتعه بسیار
بمکه معظمه آمده که در ما بین صفا و مروه نزول نمودند روزي آن سرور را مرور عبور بر آن گذر واقع شد چون چشم نصاري بر
جمال جهان آراي آن شفیع الوري افتاد نظر بسیار بسیار بر آن بزرگوار نمودند، آن حضرت را بصفت و نعت که در انجیل حضرت
مسیح بن مریم علیه السّلام خوانده بودند شناخت و به خبر مبعث و آیات و علامات آن سید البریات را بیان کردند و گفتند: یا غلام
نام تو چیست؟ آن مصطفی حضرت واحد گفت: نامم محمد است. گفتند: نام پدر شما چیست؟ ص: 331 آن
حضرت گفت: نام پدرم عبد اللَّه است، آنگاه اشاره به زمین کرده پرسیدند که نام این چیست؟ گفت: زمین، بعد از آن اشاره بسوي
آسمان نموده استعلام نام آن نمودند، آن برگزیده ایزد منان گفت: نام آن آسمان است، پس از آن پرسیدند که پروردگار این محل
و مکان کیست؟ گفت: خداي سبحان، چون آن طایفه نصاري دانستند که آن رسول موعود است که ایزد معبود بوجود بعث او در
انجیل وعده فرمود نیاز علیه آن حضرت را از پیش خود منع و زجر نمودند، حضرت محمد (ص) گفت: یا نصاري شما ما را
مشکک در ذات حضرت ایزد تعالی و تبارك میدانستید؟ آنگاه حضرت امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب (ع) گفت: ویحک یا
یهودي، بدرستی و تحقیق ابراهیم الخلیل (ع) متیقظ گردید بر معرفت خداي عز و جل در وقت و محل که قوم آن حضرت کافر و
مضل بودند و او در میان ایشان بود و آن طایفه وخیم العاقبه تقسیم اموال و مشاورت مهام خود بازلام میکردند و بت میپرستیدند و
همان ابراهیم علیه السّلام در میان آن جمعی لئام میگفت که: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ، باید دانست که أزلام جمع زلم است و آن عبارت از
قداح است، یعنی سهام که در میان ایشان بود بر بعض از آن مرقوم بود که: امرنی ربی و بر بعضی دیگر نهانی ربی مکتوب بود و بر
بعضی دیگر چیزي نوشته نبود و بر آن تقسیم مال و شور در شروع افعال مینمودند و جمیع آن سهام را با هم ص:
332 ضم و جمع میکردند آنگاه دست انداخته سهمی از آن سهام بیرون میآوردند، اگر سهم که امرنی ربی بر آن مکتوب بود
برآمدي بر آن امر قیام و اقدام مینمودند، اگر سهمی برآمدي که بر آن نهانی ربی مرقوم بودي دست از آن فعل بداشتندي و اگر
سهام خالی از کتابت برآمدي باز دست انداخته سهمی دیگر بیرون میآوردند بهمان دستور که مذکور شد و اگر بعضی از آن سهم
که اخراج نمودند لفظ امرنی و بعضی دیگر بهانی بودي تا سه سهم میآوردند و بر اکثر آن عمل مینمودند و این فعل و عمل تا
صفحه 117 از 184
زمان حضرت پیغمبر آخر الزمان ممتد و مستمر بود و آن سرور بحکم ایزد داور از آن نهی و زجر نمود. یهودي گفت: یا علی
ابراهیم علیه السّلام در هنگام که نمرود او را بآتش انداخت ایزد علام آن حضرت را بسه حجاب از نمرود محتجب نمود، امیر
المؤمنین علی علیه السّلام گفت: یا یهودي آنچه در باب خلیل رب جلیل گفتی خلاف در آن بیان نیست، اما در هنگامی که
مشرکین عرب اراده قتل حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم نمودند حضرت ایزد واهب آن حضرت را بپنج حجاب محتجب
گردانید و آن را وسیله و سبب صیانت آن صاحب حسب و نسب و نبی العجم و العرب نمود، پس سه حجاب رسول جمیل در برابر
حجب ثلثه ابراهیم خلیل باشد و دو حجاب وسیله فضل و زیادتی حضرت رسالتمآب بر آن نبی المستطاب خواهد بود و خداي عز و
جل در کتاب منزل بحضرت خاتم الرسل صفت حجب امر محمد بر وجه اتم و اکمل مینماید چنانچه میفرماید که: وَ جَعَلْنا مِنْ بَیْنِ
أَیْدِیهِمْ سَ  دا، و این حجاب اول است، وَ مِنْ خَلْفِهِمْ سَ  دا و این حجاب ثانی است، فَأَغْشَ یْناهُمْ فَهُمْ لا یُبْصِ رُونَ، و این حجاب ثالث
است ص: 333 پس از آن میفرماید که وَ إِذا قَرَأْتَ الْقُرْآنَ جَعَلْنا بَیْنَکَ وَ بَیْنَ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ حِجاباً مَسْتُوراً،
و بیقین این حجاب رابع است، بعد از آن میفرماید که: فَهِیَ إِلَی الْأَذْقانِ فَهُمْ مُقْمَحُونَ، این حجاب پنجم است. یهودي گفت: یا علی
ابراهیم (ع) با خصم کافر که با آن حضرت منازعه نمود ببرهان نبوت و بدلایل حجت او را ساکت و مبهوت گردانید امیر المؤمنین
علی (ع) گفت: یا یهودي چنان بود که ذکر کردي اما محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بعد از بعثت ایشان ابی ابن خلف الجمحی
که مکذب احیاء بعث و رسالت آن نبی الرحمه بود روزي استخوان کهنه را بخدمت آن حضرت حاضر گردانید و گفت: یا محمد،
مَنْ یُحْیِ الْعِظامَ وَ هِیَ رَمِیمٌ؟ آن نبی الوري بعد از اثبات نبوت خود بر او او را بمحکم آیات بینات و بحجج واضحات و براهین
ساطعات مبهوت و ساکت گردانید، و گفت یُحْیِیهَا الَّذِي أَنْشَأَها أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ هُوَ بِکُلِّ خَلْقٍ عَلِیمٌ، آن مرد بعد از استماع دلایل و براهین
و با بهت و سکوت تمام منصرف و مراجعت بمنزل و مقام خود نمود، یهودي گفت: یا علی این ابراهیم (ع) بتان قوم لئام خود را
بالتمام شکست در هنگامی که خداوند عز و جل بر آن قوم دغل غضب نمود آن حضرت علیه السّلام را بکسر اصنام آن طایفه
عاقبت و خام امر فرمود حضرت امیر المؤمنین علی (ع) فرمود یا یهودي اگر چه ابراهیم بتان قوم خود را مکسور و آن جمعی مکسر
را مقهور گردانید اما حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم سیصد و شصت بت از بالاي بیت اللَّه الحرام و جزیرة العرب شکسته
و نابود گردانید و عبده اصنام را به سیف ص: 334 صمصام و غیرها خار و ذلیل و کم نام نمود، اصمعی و ابو عبیده
نقل کردهاند که جزیرة العرب طولا ما بین عدن تا ریف عبادان است و عرضا از جده و سواحل تا اطراف شام است و گاه جزیرة
العرب را اطلاق بر حجاز مینمایند و حجاز عبارت از مکه و مدینه و یمامه و خیبر و ینبع و فدك است، و صاحب تاج اللغه در کتاب
خود نقل نمود که جزیرة العرب ما بین بحر فارس و بحر حبشه و دجله و فراتست، خلاصه کلام اینکه سید البریات در ایام حیات
خود اصنام که در آن ولایت ما بود بالتمام نابود و مکسور گردانید، چنانچه در اکثر کتب سیر و تواریخ مرقوم و محرز است. یهودي
گفت: یا علی ابراهیم نبی (ع) پسر خود را براي حضرت ملک تعالی اراده قربان کردن داشت چنانچه فرزند را دست و پاي بسته
خوابانید تا ذبح نماید ایزد تبارك و تعالی چون مطلع بر اخلاص او گشت براي ولد او فدي فرستاد و او را دست و پاي بگشاد؟ امیر
المؤمنین علی علیه السّلام گفت: یا یهودي چنین بود اما ابراهیم علیه السّلام بعد از اضطجاع ولد فدي یافت و حضرت محمد (ص)
را الم و درد بغایت از آن افجع رسید چنانچه حمزه رحمه اللَّه که عم آن حضرت و اسد اللَّه و اسد رسول اللَّه (ص) ناصر دین آن
سرور بود چون بدرجه شهادت رسید و آن حضرت (ص) بر آن امر واقف شد با آنکه جدائی حمزه سید الشهداء مانند جدائی روح
از جسد بود آن حضرت بر آن مصیبت صبر نمود و اظهار حزن و شورش ننمود و قطره از آب چشم ریخت و نظر بموضع جراحت
دل آن مجاهد سبیل عز و جل انداخت و تسلیۀ خاطر اهل بیت او بواسطه ص: 335 رضاي خداي بصیر فرمود و آن
حضرت (ص) در جمیع امور تسلیم امر خود به پروردگار مینمود و چون صفیه بواسطه حمزه اظهار حزن و بیتابی بسیار میکرد آن
سرور مکرر منع و زجر ایشان نمود بالاخره گفت که اگر صفیه از آن ممنوع نشدي میگذاشتم که او مأکول سباع و مطعوم طیور هوا
صفحه 118 از 184
میشد تا در حشر از بطون سباع و حواصل آنها محشور میگشت و چنانچه بعد از من آن فعل سنت نمیشد میگذاشتم که صفیه براي
حمزه سید الشهداء چندان گریستی که هلاك شدي زیرا که حمزه در نزد من بغایت عزیز و مکرم میبود. یهودي گفت: یا علی
علیه السّلام ابراهیم علیه السّلام را قوم در آتش انداختند و آن رسول جلیل القدر بر آن نیز صبر نمود تا آنکه ایزد علام آن آتش را
بر آن حضرت (ع) برد و سلام گردانید، آیا محمد (ص) را مثل این احسان از حضرت ایزد منان واقع شد؟ امیر المؤمنین علی (ع)
فرمود: نعم بلی در هنگامی که حضرت پیغمبر (ص) از فتح خیبر مراجعت بمدینه انور نمود خیبریه که در مدینه سید البریه (ص)
متوطن بود از عناد و رشک که در خاطر ظلمت مأثر خود متمکن و مستمر نسبت بآن سید سرور داشت بزغاله را بریان کرده و بزهر
آن را مسموم گردانیده با چند قرص نان روزي که آن رسول البریه داخل مدینه طیبه میشد آن زن یهودیه به پیش از همه کس
استقبال حضرت نبی الاقدس نموده و آن نان با بزغاله مسموم بریان در خدمت ایشان گذارد و گفت: یا رسول اللَّه من بحضرت ایزد
ذو المنن نذر و عهد کردم که هر گاه حضرت نبی الامجد محمد (ص) بصحت و سلامت با فتح و نصرت از فتح خیبر الاحتجاج،
ج 2، ص: 336 مراجعت نماید عزیزترین حیوانات که در نزد من باشد براي آن حضرت قربان و بریان نمایم و این بزغاله را من خود
تربیت کرده بغایت فربه و سمین بود لهذا آن را بریان کرده با نان چند بخدمت شما آوردم و استدعا و التماس دارم که این هدیه
محقر مرا قبول نمائی و مرا بر جمیع نسوان فدویان شما که در مدینه طیبهاند ممتاز و معزز فرمائی؟ آن حضرت هدیه آن خیبریه
بیرویت را قبول نمود و از آن لقمه چند تناول فرمود و آن زهر بغایت در بدن اطهر و جسم معطر آن پیغمبر جلیل القدر مؤثر افتاد
لیکن آن حضرت از آن بلیت صبر مینمود و بنا بر تحمل مشقت آن سید الانام ایزد علام آن سم را بر آن نبی عالی مقام برد و سلام
گردانید و آن زهر هلاهل بعد از استقرار در جوف خاتم الرسل چنانچه آتش هر چه باو مجاور و متصل میگردد محترق و مستأصل
میگرداند آن سم نیز احشاء و امعاي سید الوري را میسوخت و آن برگزیده ایزد اکبر بر آن سوزش منکر صبر میکرد و این تحمل و
قدرت و صبر از آن پیغمبر رفیع القدر متصور از کسی دیگر نیست، و هیچ احدي از بشر منکر آن امر نی. یهودي گفت: یا علی این
یعقوب نبی علیه السّلام برگزیده خداي علام بود لهذا حضرت معبود خیر بسیار نصیب او نمود زیرا که اسباط نبی اسرائیل را همگی
و تمامی از سلاله و از نطفه او گردانید و مریم نیست غیر آن یکی از بنات آن نبی واهب منان بود، امیر المؤمنین علی (علیه السّلام)
گفت: یا یهودي امر یعقوب علی نبینا و علیه التحیۀ و السّلام بر همان نهج و بیان بود اما خیري که حضرت واهب بصیر بصلب سید
المرسلین مودع- ص: 337 گردانیده آن اعظم و اجل نصیبا از یعقوب (ع) و غیره بود زیرا که فاطمه سیده نساء
العالمین از بنات سید المرسلین بود و حسن و حسین (ع) دخترزادههاي رسول خداي تبارك و تعالیاند که خاتم الاوصیا از نسل آن
حفده سید الرسل خواهد بود. یهودي گفت: یا علی یعقوب بر مفارقت و مهاجرت ولد ارجمند یوسف (ع) با کمال حزن و تأسف
بصبر میگذرانید و قریب بآن شد که آن نبی خالق الافلاك از آن حزن و الم هلاك گردد امیر المؤمنین علی (ع) گفت یا یهودي
حزن و فراق یعقوب (ع) بسرور وصال مبدّل و حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم در هنگامی که قرت العین و فرزند او
ابراهیم در حیات آن حضرت وفات یافت و مطلب حضرت قادر مختار اختیار آن نبی الاخیار و الابرار و کثرت ثواب و ادخار ایشان
در روز حساب و شمار بود آن حضرت میفرمود که با ابراهیم اگر چه نفس بواسطه مفارقت تو محزون دل در غایت جزع و خاطر
بینهایت در فزع است لیکن ما قایل به چیزي که موجب سخط خداي عز و جل باشد نشویم اي یهودي آن رسول خداي تعالی
همیشه اختیار رضاي خداي تبارك و تعالی مینمود و مستسلم و منقاد قادر فعال در جمیع اقوال و افعال بود. یهودي گفت: یا علی
(ع) این یوسف علیه السّلام مرارت فرقت پدر چشید و مدّت مدید بواسطه محافظت و صیانت نفس خود از ارتکاب معصیت در
سخن محتبس گردید و فردا وحیدا در چاه زندان ساکن و حیران بود حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت یا یهودي
مقدمات یوسف و حکایات او به نوعی که بیان کردي با کمال حزن و تأسف است اما حضرت محمد مصطفی ص:
338 مرارت غربت و فراق و کربت بواسطه اهل و اولاد و مال و مهاجرت از حرم ایزد متعال بمراتب زیاده از حضرت یوسف (ع)
صفحه 119 از 184
کشید و چون حضرت ایزد بیچون کربت آن نبی الرحمه را ملاحظه نمود و استشعار حزن و مفارقت او کما کان فرمود لهذا حضرت
اللَّه تبارك اسمه رؤیا که موازي و برابر رؤیاي یوسف (ع) بود در تأویل و تعبیر بر آن حضرت ظاهر نمود و بر جمیع عالمیان حقایق
آن را کما ینبغی و یلیق واضح و عیان گردانید چنانچه در کتاب مستطاب بیان فرمود که لَقَدْ صَدَقَ اللَّهُ رَسُولَهُ الرُّؤْیا بِالْحَقِّ لَتَدْخُلُنَّ
الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِینَ مُحَلِّقِینَ رُؤُسَ کُمْ وَ مُقَصِّرِینَ لا تَخافُونَ، و اگر یوسف (ع) را در حبس زندان مقید کردند حضرت
نبی اقدس سه سال نفس مقدس خود را از شر اعداء در شعب جبل محتبس گردانید و از اقارب و ذو الرحم مقطوع و با کمال حزن
و الم و غم و هم مقتفس بود و کفار آن رسول مختار را ملجأ باضیق مجال آزار و مضایق در غایت عسرت و اضطرار گردانیدند لهذا
پناه بالهام ایزد جبار برد و آن کفره اشرار در آن غار کتبه و آثار خود گذاشتند که روز دیگر بآن اثر و نشان آن سرور را یافته از آن
مکان بدرآرند خداي منان اضعف خلق خود را امر فرمود تا آن نشان ایشان را اکل نموده بینشان گردانید و اگر یوسف را برادران
در چاه کنعان انداختند آن حضرت نفس خود را از ترس دشمن در غار بیسر و بن انداخت و در آنجا به صبر ساکن بود تا آنکه
بصاحب یعنی رفیق طریق خود گفت لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا و حضرت ایزد سبوح آن حضرت را باین وسیله ممدوح خود گردانید.
یهودي گفت: یا علی حضرت موسی (ع) رسول ایزد علام بود و حضرت واجب الوجود ص: 339 توراة که حکم او
درو بود باو انزال و ارسال فرمود. علی علیه السّلام گفت: آنچه در باب رسالت موسی کلیم علیه التحیۀ و التسلیم گفتی مطابق واقع
است اما محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از حضرت واهب عالم مراتب افضل و ازید از آنچه موسی (ع) و باقی اولو العزم یافته
بودند بآن مشرف و مکرم گشت چنانچه آن حضرت سوره البقره و المائده بآنچه در انجیل بود یافت و سور طواسین و طه و نصف
سور مفصل و حوامیم سبعه بعوض ما فی التوریۀ یافته و نصف سور مفصل و تسابیح بعوض باقی الزبور بآن حضرت داده شد و سوره
بنی اسرائیل و براءة بجاي آنچه در صحف ابراهیم (ع) و صحف موسی کلیم بود از حضرت سمیع علیم یافته و زیادتی که حضرت
ذو الجلال بآن رسول باغرو و اقبال احسان و اکرام از روي افضال نمود سور سبع الطوال و فاتحۀ الکتاب که آن را سبع المثانی و
القرآن العظیم نیز گویند و کتاب و حکمت یافت یهودي گفت یا علی (ع) موسی (ع) در طور سینا با حضرت ایزد تبارك و تعالی
مناجات نموده طور نام جبل است در ولایت شام و سینا نام درختیست در آن کوه و طور مضاف است بسینا و سینا مضاف الیه است
و شیخ ابو علی الطبرسی رحمۀ اللَّه علیه در تفسیر جوامع الشرائط بیان کرد که لفظ سینا بفتح سین و کسر آن چنانچه مقر و مشهور از
اهل اداء قرآن است حال خالی از آن نیست یا مضافیست به بقعه که نام آن سینا است یا آنکه این دو اسم مرکب از مضاف و
مضاف الیه مثل لفظ امرئ القیس که این دو اسم مرکّب نام آن شخص مشهور است یعنی امرئ القیس که از اعیان شعراي عرب
است پس طور سینا نام آن جبل مشهور باشد امیر- المؤمنین علی علیه السّلام گفت یا یهودي در باب مناجات موسی کلیم بکوه طور
بغایت مشهور است و حقایق آن بر انبیاء و اولیاء رب غفور مخفی و مستور نیست امّا ص: 340 حضرت عز و جل در
وقتی که محمد خاتم الرسل بسدرة المنتهی رسید وحی باو فرستاد و با آن نبی الامجاد گفت و شنود بسیار نمود پس مقام آن نبی
معبود در آسمان و نامش محمود است و در نزد سدرة المنتهی العرش مذکور است و مشهور صاحب تفسیر جوامع الجامع در تفسیر
مذکور ذکر و بیان نمود که سدرة المنتهی درخت نبق یعنی سدر است که در بالاي آسمان هفتم در جانب راست عرش اعظم واقع
است و میوه آن بعینه مثل قلال بلد هجر است و هجر نام شهریست در ولایات شام و میوه آنست در آن شهر که آن را قلال گویند
بغایت شاداب و لذیذ و شیرین است و اوراق آن شجرة المنتهی مانند گو؟؟؟ فیل است و سایه آن درخت ممتد بمسافت سیر راکب
سریع السیر است که در عرض مدت هفتاد سال سایر باشد و منتهی موضع نهایت ظل آن درخت است و هیچ احد از آنجا درنگذرد
بغیر علم ذات ایزد واحد و علم اعیان انبیا و ملائکه و غیرهم از آنجا درنمیگذرد و هیچ کس بغیر ذات ایزد تعالی و تقدس بحقیقت
ما وراء سدرة المنتهی مطلع و مخبر نیست و بعضی گفتهاند که ارواح شهدا بسدرة المنتهی میرسد و گروهی دیگر را اعتقاد آنست
که همین سدرة المنتهی شجره طوبی است که آن در منتهی جنت است، یهودي گفت: یا علی قادر منان محبت موسی بن عمران در
صفحه 120 از 184
دل فرعون که دشمن ایشان و سایر بنی اسرائیل بود انداخت چنانچه مشهور است. امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت یا یهودي
آنچه گفتی چنان است لیکن آنچه بحضرت صلّی اللَّه علیه و آله اعطا شده ازید و افضل از آنست زیرا که اگر خداي تعالی محبت
موسی ص: 341 در دل مخلوق دیگر انداخت اما خود حضرت واجب الوجود محب آن نبی العجم و العرب بود پس
ازین جهت آن حضرت را شریک در اسم خود گردانید چنانچه شهادت بیگانگی حضرت عز و جل بغیر شهادت به نبوت و رسالت
آن حضرت خاتم الرسل تمام بر وجه اکمل نیست و ازین جهت است که شهادت بذات خداي تعالی تمام نمیشود الا آنکه کلمه
شهادت به این طریق شود که أشهد ان لا اله الّا اللَّه و أشهد أن محمدا رسول اللَّه همین نهج منادي در بالاي منابر ندا بذکر نام ایزد
تعالی و تبارك و شهادت نبوت باسم مبارك آن حضرت مینماید در هیچ مکان و محل آواز بذکر نام خداي عز و جل بلند نگردد
مگر آنکه بعد از ذکر نام ایزد علام نام نامی و اسم گرامی آن رسول با عز و احترام البته مرتفع گردد یهودي گفت یا علی بواسطه
فضل و حال موسی ایزد متعال وحی براي والده موسی (ع) ارسال داشته و او را در میان بنی اسرائیل معزز و مکرم گردانید. حضرت
علی (ع) فرمود که: یا یهودي آنچه در باب توجه حضرت ایزد تعالی نسبت بوالده موسی علیه التحیۀ و الثنا گفتی بیان واقع است اما
لطف حضرت عز و جل ثناؤه بام حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم زیاده بود زیرا که ایزد مجید بوالده حضرت نبی الرشید
رسانید که نام پسر تو محمد است و او رسولست تا آنکه آن مطیعه رب العزت گفت اي عالمیان گواهی دهید که محمد رسول
خداي واحد است و ملائکه شهادت بر انبیاي سابقین که صاحب دین و ملت بودند دادند بر آنکه ایشان در کتب و اسفار خود اثبات
نام آن نبیّ محمود ص: 342 مینمودند و اینکه حضرت عز و جل تلطف و احسان بیرون از حد و بیان و وصف
نسبت بوالده آن نبی الاشرف نمود و نام نامی و رسالت آن رسول گرامی را باو اعلام فرمود از فضل منزلت و رتبه درجت آن
حضرت در نزد خالق البریت بود چنانچه در عالم رؤیا و منام بآن ساجده ایزد علام اعلام نمودند که آنچه در شکم تو مودع و مستقر
است آن سید خلقان و نبی الانس و الجان است هر گاه آن حبیب اله از تو متولد گردد آن حضرت را مسمی بمحمد گردان که او
محمود و پسندیده ایزد منان است پس خداي بحق اسم آن رسول صادق را از اسماي لایق خود مشتق گردانید پس ایزد معبود
محمود آن برگزیده خداي واحد محمد است یکی از فصحاي شعراء عرب این بیت پسندیده در مدح سید البریه فرمود: شعر قد اشتق
من اسم المهیمن اسمه فهذاك محمود و هذا محمّد یهودي گفت: یا علی حضرت واهب سبحان موسی بن عمران را با نشان واضح
و عیان بسوي فرعون و هامان و سایر قبطیان ارسال گردانید و عتو و عناد آن متمرّدان بر همگی افراد بنی نوع انسان بواسطه شهرت-
احوال آن طاغیان واضح و روشن و لایح و عیان است حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود: یا یهودي اگر خداي بیچون
موسی و هارون علیهما السّلام را به یک فرعون ارسال داشت حضرت محمد مصطفی علیه صلوات رب الأرض و السماء را بسوي
فراعنه خارج از حد حصر و احصاء ارسال داشت مثل ابی جهل بن هشام و عتبۀ بن ربیعه و شیبۀ لئام و ابو البختري و نضر بن الحرث
و ابی بن خلف و نبیّه و منبّه؟؟؟ پسران حجاج و بسوي پنج نفر دیگر که ایشان استهزاء ص: 343 باهل اسلام و ایمان
در جمیع محافل و مکان مینمودند اول ولید بن مغیرة المخزومی دوّم عاص بن وایل السهمی سیّم اسود بن عبد یغوث زهري چهارم
الاسود ابن المطّلب پنجم حرث ابن ابی الطّلاله این جماعت در رشک و عداوت در غایت صلب بودند تا آنکه حضرت سید البریات
با ایشان مکرر آیات و معجزات نمود تا آنکه بر آنها صدق قول رسول خداي تبارك و تعالی ظاهر و هویدا شد چنانچه میفرماید که
سَنُرِیهِمْ آیاتِنا فِی الْآفاقِ وَ فِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ الآیه یهودي گفت: یا علی حضرت ایزد عز و جل انتقام موسی (ع)، از
فرعون مضل کشید و او را با سایر قبطیان در بحر نیل غرق گردانید حضرت علی علیه السّلام گفت حضرت خداي علام انتقام محمد
سید الأنام از آن فراعنه لئام کشید و نیز آن جماعت که سخریه و استهزاء آن حضرت نبی الوري مینمودند کفایت شرّ آن طایفه
وخیم العاقبه نمود که إِنَّا کَفَیْناكَ الْمُسْتَهْزِئِینَ خداي اکبر هر پنج نفر را مقتول گردانید و بسقر مقر براي ایشان مقرر فرمود و آن پنج
نفر در یک روز باتفاق یک دیگر بمقر خود سفر کردند و آن جمع از مسلمانان که در آن اوان با آن منافقان قتال و جدال نمودند
صفحه 121 از 184
اصلا از هیچ یک ایشان ضرب و زخم بمسلمانان نرسید بلکه حضرت ایزد منان هر پنج نفر ایشان را در کمال یسر و آسان بدعاء
صاحب ارباب اسلام و ایمان مقتول گردانیده به نیران مکان براي ایشان مقرر و عیان نمود اما ولید بن مغیره سبب قتل آن دشمن
خداي عز و جل آن بود که روزي بجائی میرفت اتفاقا یکی از بنی خزاعه در طریق با او رفیق شد قضا را خزاعی را شکاري بنظر آمد
تیر، از ص: 344 ترکش خویش برون آورده بعرصه کمان بست و گوش تا گوش کشید در آن اثناء دست خزاعی
بلرزید و تیر بغیر اختیار از کمان بیرون جست و چون ولید در پیش بود آن تیر بر دست او رسید و رگ اکحل آن دشمن رسول
خداي را قطع نموده خون روان شد و چندان خون رفت که آن کافر جان بقابض آن سپرد در سقر مستقر گردید و در هنگام سپردن
جان میگفت که پروردگار محمد (ص) مرا مقتول گردانید و سبب موت عاص بن وایل السهمی آن بود که آن مردود ایزد ودود و
دشمن رسول واجب الوجود بطرف ولایتی به واسطه حاجتی که داشت متوجه آن گردید قضا را در راه بسنگستان رسید پایش
بلغزید و سنگی از ته پاي او غلطید و او بقوت هر چه تمامتر بر سنگ دیگر افتاد بعضی از اعضاي شکم و امعاي او پاره گشته بجهنم
واصل شد او نیز در وقت دادن جان میگفت که مرا خداي محمد بقتل آورد و اما اسود بن عبد یغوث روزي با پسر خویش بصحرا
بیرون رفت و در آن صحرا بسایه درخت که در آن مکان بود استظلال جست قضا را جبرئیل امین بحکم احکم الحاکمین بسر آن
لعین آمده سر آن بیدین را از زمین برداشت و بر آن درخت کوفت او از آن ضرب و الم بغایت مضطرب و متألم گردید و به پسر
خود گفت که این شخص را از سر من دور کن که مرا بسیار آزار میکند و چنان میبینم که مرا بخواهد کشت پسر گفت یا اب من
غیر شما کسی دیگر را نمیبینم که آزار شما نماید و او هر ساعت فریاد میکرد که یا غلام مرا از دست این کس خلاص کن و
جبرئیل أمین، همین نهج سر او را بر درخت میزد تا او را بقتل رسانید و او فریاد میکرد که مرا پروردگار محمد بقتل آورد اما اسود
بن الحرث چندان آزار رسول آخر الزمان ص: 345 نمود که آن حضرت شکایت او بقادر سبحان کرده گفت خدایا
او را کور گردان و پسرش را سبب عدم آن کافر اعمی و اصمّ ساز تیر دعاي آن نبی الوري بهدف اجابت مقرون گشته در همان
روز آن کافر ابتر بقصد سیر و سفر از خانه خود مسافر شده و چون بمحلی رسیده مقام کرد حضرت جبرئیل علیه السّلام بحکم ایزد
علام با ورق سبز بنزد آن لعین عاقبت وخام رسید و آن برگ سبز را بر روي، وي زد چشم آن مقهور رب غفور در ساعت کور
گردید و چون پسرش دید که او مدت عمر در ایام کوري عیال پسر خواهد بود بالاخره همان پسر سبب عدم و فناي آن کافر ابتر
گردیده او را بسفر ابد مسافر گردانید و آن کور میگفت که مرا رب محمد کور گردانید و اما سبب موت حرث بن ابی الطّلاله آن
بود که آن مردود مطرود در وقتی که هوا در کمال حرارت و گرما بود و موسم سموم از خانه بیرون آمده مسافر شد قضا را در
ساعت باد سموم بحکم حضرت اله او را سوخت و سیاه گردانید او بعد از مشاهده حال تباه خود مراجعت باهل و منزل خود می-
نماید و میگوید که من حرث بن طلالهام اقوام و عشایر او را از زشتی حال مصدق نمیدارند و بعد از تشخیص احوال او را مغضوب
ساخته بقتل آوردند او نیز در وقت سپردن جان فریاد میکرد که مرا خداي محمد کشت و در سبب موت آن مقهور رب غفور در
بعضی روایات چنین مذکور و مسطور است که اسود بن حرث ماهی شور تناول نمود حضرت ایزد تبارك و تعالی تشنگی بر او
مستولی گردانید و او هر چند آب میآشامید حرارتش در ترقی و اشتداد میگردید و لهذا چندان آب خورده که شکمش بطرقید و
، بجهنّم واصل شد و در سقر مستقرّ گردید و او نیز در هنگام سپردن جان فریاد میکرد که مرا پروردگار محمد بقتل الاحتجاج، ج 2
ص: 346 آورد و قتل فناي این پنج نفر در یک ساعت واقع شد و حقیقت احوال این جمعی ضال چنان بود که ایشان هر پنج نفر
باتفاق یک دگر صبح روزي به خدمت حضرت پیغمبر حاضر شدند و گفتند یا محمد ما ترا امروز تا وقت ظهر مهلت دادیم اگر از
قول خود توبه کرده مراجعت نمائی و من بعد در مجالس و محافل سخنان بیبنیان بیان ننمائی ما را بتو هیچ گونه سخن نیست و الا
بیقین ترا بعد از تقضی وقت ظهر بقتل آریم و خود را با سایر قریش از دست تو مستخلص گردانیم حضرت رسول مهیمن از سخن
آن جمع لئام بغایت مغموم و مستهام گشته از مسجد متوجّه دولت سراي خود مقام گردید و از آن اندوه و غم در را بر روي خود
صفحه 122 از 184
مستحکم گردانید متألم بنشست در ساعت جبرئیل علیه السّلام از نزد حضرت ایزد علام آمده گفت یا سید الانام حضرت رب العزت
بتو سلام میرساند و میگوید که فَاصْدَعْ بِما تُؤْمَرُ وَ أَعْرِضْ عَنِ الْمُشْرِکِینَ: یعنی، اي محمد بآنچه مأمور از حضرت رب غفور شدي
باید که متصدع گشته آن را بخلقان رسانی و اهل مکه را باسلام و ایمان بخوانی رسول گفت یا اخی جبرئیل مرا در انصرام امر و
حکم ایزد علام سعی و اهتمام تمام است اما بجمعی که استهزاء و سخریه من در هر مکان و محل مینمایند و الحال مرا تهدید و وعید
بقتل نمودند با ایشان چه کنم؟ جبرئیل گفت: یا رسول آخر الزمان خاطر مبارك خود را در کمال استقرار و اطمینان گردان که
خداي منان کفایت مستهزیان و سخریهکنندگان نمود در آن حال حقایق احوال تیره مآل آن جمعی ضال بر آن رسول با عز و اقبال
ظاهر و هویدا و لایح و مبرهن گردید و باقی فراعنه را نیز حضرت رب الارباب دفع نمود چنانچه بعضی را ص: 347
در روز بدر مقتول گردانیده آن طایفه بدرك السقر مقام و مستقر گزیدند و گروهی از آن جماعت و خیم العاقبه که در آن روز از
معرکه قتال و جدال گریخته دیگر قدرت جمعیت با ایشان نمانده پراکنده گشتند تا آنکه تمام آن کفره لئام بقتل رسیدند. یهودي
گفت یا علی حضرت ایزد تعالی و تبارك عصا به موسی ارزانی داشته که آن را معجزات بسیار بود چنانچه گاهی ثعبان و گاهی
بصفت دیگر بحکم حضرت مهیمن قادر میباشد امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: یا یهودي آنچه گفتی چنان بود اما حضرت
واجب الوجود احسان و اعتنائی که بحضرت نبی المحمود نمود از آن بغایت افضل و ازید بود چنانچه مردي از ابو جهل مطالبه
داشت از بابت قیمت شتري که ابو جهل از آن شخص خریده جزر کرده و نشسته شراب میخورد مالک شتر حاضر شد و ثمن ابل را
طلب کرد او قدرت بر اداء دین نداشت و اصلا متوجه قول صاحب شتر نشد و آن مرد حیران و سرگردان ماند جمعی باو رسیدند و
از او وجه حیرت پرسیدند گفت مرا بر عمرو بن هشام یعنی ابا جهل دین داشت هر چند مطالبه مینمایم اصلا متوجه جواب من
نمیشود در کار خود عاجز و حیرانم و نمیدانم شکایت او بنزد کدام اعلام نمایم آن طایفه مستهزیان و سخریهکنندگان رسول آخر
الزمان بودند از روي خوش طبعی بلکه استهزاء حضرت نبی الوري را منظور نظر بیبصر خود داشته گفتند: ما ترا بکسی دلالت
نمائیم آن مرد زر ترا از ابو جهل در کمال آسانی و یسر بستاند مالک اشتر گفت شفقت و احسان است که این منت بجان من
درمانده حیران میگذارید آن طایفه ص: 348 مستهزئین او را بخدمت حضرت سید المرسلین دلالت کردند آن مرد
متحیر مضطر بعد از استسعاد شرف بندگی آن مسرور گفت یا محمد (ص) به من رسید که فیما بین شما و عمرو بن هشام کمال
ارتباط و التیام است مرا قلیلی وام در ذمه ابن هشام است و من در مطالبه آن نهایت تشدد و ابرام نمودم اصلا متوجه جواب کلام این
مخلص شما یا سید الانام نمیشود استدعا و التماس بخدمت شما آنست که بنزد ابا جهل رفته آن طلب مرا ازو استیفا نمائی و منت
تمام بجان من مستهام فرمائی فی الفور حضرت رسول ربّ غفور برخاسته با آن مرد بدر خانه عمرو بن هشام رفته قضا را آن لعین با
جمعی از ملاعین شرب میکردند همان که چشم آن لئام بر جمال جهان آراي سیّد الانام افتاد بغایت الغایت مضطرب بیآرام گشتند
حضرت نبی ایزد علام گفت اي ابی جهل برخیز و در همین لحظه اداي وام و حق این مرد مستهام نماي از همان روز یا یهودي عمرو
بن هشام بابی جهل اشتهار تمام یافت ابی جهل در ساعت با اضطراب تمام برخاسته و از محل و مقام دیگر وام کرده اداي دین آن
مرد بالتمام نمود و کمال معذرت و عجز بخدمت نبی الاکرم اظهار نمود آن حضرت بعد از جمعیت خاطر و وداع آن مرد بمنزل و
مقام دار السّلام خود مراجعت نمود اما ابو جهل چون از خدمت رسول معاودت بنزد آن جهول خمول نمود بعضی از اصحاب شرب
گفتند که یا عمرو از شما عجب اضطراب بعد از رؤیت محمد مرئی باشد که هرگز شما را بآن تحیر و شتاب در هیچ محفل باب
ندیدیم گوئیا از محمد ترسیدي ابو جهل گفت و ویحکم یا اصحاب مرا در آن باب معذور دارید که چون محمد روي بمن آورد
ص: 349 خواستم که تعظیم و تکریم او ننمایم در آن اثنا از طرف راست او جمعی کثیر از مردان جنگ که مسلح و
مکمل بودند و تمامی آنها با آلات حرب بغایت مصقل و متلألئ که چشم از دیدن آن خیره میشد و از جانب چپ محمد دو اژدر
که بسیار بسیار عظیم الجثه بودند هر دو دندان بهم میکوفتند و دو چشم آن دو اژدر مانند کوره آهنگران از آن شعلات نیران
صفحه 123 از 184
متصاعد بجانب آسمان میشد دیدم که اگر فی الجمله تأخیر در توقیر و تعظیم محمد (ص) یا اهمال در اداي دین آن مرد نمایم یا
آن مردان جنگ شکم مرا شکافته بینام و ننگ میگردانند یا آن دو ثعبان مرا بدندان پاره پاره ساخته با خاك یکسان خواهند کرد
یا یهودي این زیاده از آن است که به موسی (ع) اعطاء و احسان شد چه ثعبان محمد (ص) یکی مطابق بثعبان موسی (ع) بود و
واجب الوجود یک ثعبان و هشت نفر ملک دیگر با آلات تیر و نیزه و سیف و خنجر بحضرت سید البشر زیاده از موسی (ع) ارزانی
داشته این نهایت توجه حضرت ایزد معبود است نسبت به نبی المحمود مع هذا حضرت سید الوري ایذاي قریش که مصر بر کفر و
شرك خویش بودند مینمود چنانچه روزي در محضر آن جمعی کافر نسبت سفاهت باحلام ایشان فرمود و معایب دین و شتم
اصنام مشرکین و گمراهی آباء و اجداد آن ملاعین اظهار مینمود آن لئام بالتمام مغموم و مستهام گشتند چنانچه ابو جهل گفت و
اللَّه موت بعد الیوم براي ما بغایت مستحسن و پسندیده است اما اي معشر قریش در میان شما کسی نیست که محمد را بقتل آرد
نهایت آن کس نیز کشته گردد کیف ما کان دفع شر او از سایر برایا نماید حضار گفتند که این امر از ص: 350 ما
متمشی نگردد چه ما را قدرت قتل محمد نیست ابو جهل گفت من او را بقتل آرم غایۀ الامر اگر بنو عبد المطلب خواهند مرا در
عوض او بکشند و الا بگذارند. قریش گفتند اگر تو محمّد را بقتل رسانی معروف اهل بوادي و صحاري گردي بلکه در عرب و
عجم مشتهر اهل عالم شوي و در محافل و مذاکر ذکر ترا بر جمیع دلاوران مقدم دارند ابو جهل بعد از استماع این سخنان بر قتل آن
نبی الاکرم مصمم گردید و گفت محمد در هنگام طواف بیت اللَّه الحرام طول در سجود در حول کعبه بسیار میکند چون سر
بسجده گذارد من بیک سنگ نام و ننگ او درهم شکنم و کار او ساخته بخاك او را یکسان گردانم آن طایفه مضل ابو جهل را بر
قتل حضرت خاتم الرسل ترغیب و تحریص بسیار کردند. چون حضرت رسول بطواف بیت اللَّه الحرام آمده بعد از اتمام اشواط سبعه
به، نماز مشغول شد و سر بسجده گذاشته بذکر حضرت معبود طول در سجود نمود و ابو جهل از دور منتظر فرصت وقت بود چون
دید که آن رسول ایزد معبود در سجود است سنگ برداشت و بیلبث و درنگ خود را بالاي سر آن نبی، با جود و فرهنگ رسانیده
و خواست که آن حجر را بر سر مبارك آن رسول ایزد اکبر زند دید شیر دهان واکرده از مقابل آن سید القبائل متوجه او گشته
نزدیک است که خود را باو رساند ابو جهل چون حال بدان منوال دید بلرزه درآمد و از روي خوف و تحیر آن سنگ بینداخت قضا
را آن حجر در پاي آن کافر متحیر آمد و مجروح گردانیده خون روان شد متغیر اللون و عرق آلوده بسرعت تمام خود را بآن لئام
رسانید اصحابش چون او را در کمال حیرت و اضطراب دیدند گفتند یا عمرو هرگز مثل امروز مر ترا تعب و مضطر ندیدیم
ص: 351 گفت ویحکم اي عزیزان مرا درین امر معذور دارید که چون بمحمد نزدیک شدم و خواستم که حجر بر
سر او فرو کوبم شیري دیدم که خود را نزدیک بود که به من رساند دهن گشوده خواست که مرا فرو برد از ترس جان سنگ را
بینداختم قضا را آن سنگ بر پاي من آمده مجروح گردانیده خود را افتان و خیزان بشما دوستان رسانیدم. یهودي گفت: یا علی
حضرت ایزد تبارك و تعالی ید بیضاء به حضرت موسی کلیم علیه التحیۀ و التسلیم احسان و اعطا نمود آیا به محمد پیغمبر شما مثل
این اشفاق و احسان چیزي ظاهر فرمود؟ امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: یا یهودي: آنچه گفتی، در باب اعطاء ید بیضا بموسی
(ع) چنان بود امّا حضرت عز و جل احسان و اعطا که بحضرت خاتم الرسل نمود از آن ازید و افضل بود زیرا که رب غفور نوري
بآن نبی المشکور رفیق گردانید در طرف راست و چپ او در هر مکان که مینشست با او بود که مرئی و مشاهد اکثر بلکه تمامی
مردمان میشد یهودي گفت: یا علی حضرت موسی چون عصا در بحر زد حضرت رب جلیل دوازده سبیل بعدد اسباط بنی اسرائیل
از بحر نیل منشعب گردانید تا بنی اسرائیل از آن بحر گذشتند و قبطیان چون بکنار آن بحر رسیدند و آن معجزه مشاهده نمودند
خواستند که مراجعۀ نمایند جبرئیل بر مادیان سوار از پیش اسب فرعون جبار گذشت چون بوي مادیان بمشام توسن آن متمرد نادان
رسید شروع در سرکشی نمود هر چند فرعون سعی فراوان ص: 352 کرده خواست که ضبط عنان او نماید نتوانست
بالاخره عنان از ید تمالک و تماسک آن کافر طاغی یاغی ربوده سر در پی آن مادیان گذاشته بآن بحر زخار بیپایان درآمد و سایر
صفحه 124 از 184
قبطیان در آن باب مرافقت بفرعون و هامان نمودند همگی و تمامی ایشان چون داخل آن دریاي مواج متلاطم گشتند آن بحر
بحالت اولی معاودت نمود و جمیع قبطیان غرق شدند. امیر المؤمنین علیه السّلام گفت: یا یهودي: حقیقت هلاکت فرعون و تبعه او
بهمان نوع بود امّا حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلم از حضرت ایزد منان باکرام و احسان افضل از آن سرافراز و ممتاز شد و
حقایق آن حال علی سبیل الاجمال چنان بود که چون حضرت رسالتمآب متوجه غزوه حنین که ما بین مکه و طایف است گردید ما
و سایر اصحاب از مستسعدان رکاب سعادت انتساب بودیم اتفاقا در وادي به بحري رسیدیم که از سیل پیدا شده بود جمعی از
عساکر نصرت مأثر که پیشتر بآن بحر رسیده بودند، از کثرت عمق آن عبور و مرور از آن نتوانستند نمود چون حضرت سید البشر
بسعادت با عسکر ظفر مأثر از عقب رسید و بقدر مسافت آن عمق رسیدند بمقدار پانزده قامت آدم بود اصحاب گفتند یا رسول اللَّه
(ص) دشمن از عقب رسید و بحر در پیش آمد که اصلا عبور از آن بهیچ وجه من الوجوه میسر و امکانپذیر نیست چنانچه اصحاب
موسی کلیم علی نبینا و علیه التحیۀ و التسلیم با حضرت گفتند که اینست قبطیان رسیدند و همگی ما را در همین مکان و محل بقتل
میآرند حضرت خاتم الرسل چون اضطراب و تزلزل لشکر ملاحظه نمود در همان محل فرود آمدند بعد ص: 353
از آن دست دعا بدرگاه عز و جل برداشت و گفت بار خدایا براي هر نبی مرسل دلالت واضحه برسالت او ظاهر گردانی براي من
نیز قدرت خود را ظاهر نماي این بگفت و سوار شد و اسب بر آن بحر راند سایر عساکر به رفاقت و موافقت آن رسول ایزد قادر
اسبان و شتران در آن بحر راندند چون از آب گذشتیم اصلا سم اسبان و اخفاف شتران تر نبوده چون از آنجا مراجعت نمودیم فتح
کردیم. یهودي گفت: یا علی حضرت موسی از ایزد تعالی سنگی یافت که چون ضرورت شدي و آب خواستی با تکه عصا بآن
سنگ زدي دوازده چشمه بعدد اسباط بنی اسرائیل از آن حجر منفجر شدي و چون هر سبطی بقدر احتیاج از آن عیون برداشتندي
باز آن حجر خشک گشتی. صاحب تفسیر جوامع الجامع ابو علی الطبرسی رحمۀ اللَّه علیه در تفسیر مذکور ذکر کرده که حضرت
موسی علیه صلوات الملک الاکبر آن حجر را از جبل طور با خود باشاره رب غفور همراه آورده و آن مربع بود و چهار روي داشت
از هر روي سه چشمه آب خوشگوار بیرون آمدي که مجموع دوازده چشمه باشد براي هر سبطی چشمه روان گشته بجائی که خانه
و موطن آن سبط بودي آن جدول بآن محل رفتی و ایشان و انعام و سایر حیوانات متعلقه بآن سبط از آن چشمه تشرب مینمود.
یهودي گفت یا علی: این معجزه براي هیچ پیغمبر نبود امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت مقدمه حجر موسی (ع) مذکور و مشتهر
است اما براي محمد صلی اللَّه علیه و آله و سلم اعطا از آن افضل حضرت عز و جل مقرر و معین فرمود زیرا که ص:
354 حضرت سید البریه چون بحدیبیّه نزول نمود اهل مکه آن حضرت را محاصره کردند و اصحاب را بواسطه فقدان آب و عطش
مانند سیماب اضطراب پیدا شد و سایه که در آن حرارت گرما استظلال بآن نمایند نبود چنانچه اکثر ایشان بسایه چهار پایان و در
میان دست و پاي خیل بسایه حیوانات استظلال جستند چون این خبر در حضور آن سرور مذکور کردند قدح چرمین یمانیه که آن
حضرت گاهی بآن آب تشرب مینمود طلب فرمود و دست مبارك در اندرون قدح برده بیرون آورد از معجزه آن رسول بیچون از
میان اصابع بسان عیون آب روان گشت ما با تمامی مردم و خیل روي بآن چشمهاي آب که منفجر از فرجهاي اصابع آن سرور بود
آوردیم و سیراب گشتیم و راویه و مطهره و، سایر ظروف که با خود داشتیم پر آب گردانیدیم و سایر حیوانات نیز آب خوردند تا
آن حضرت در حدیبیه بود آن چشمههاي آب با آن نبی ایزد منان بود و نیز در آنجا چاه خشکی بود که مدتی مدید خالی و بیآب
بوده چون حضرت رسالتمآب مطلع بآن چاه خراب بیآب گردید تیري از کیش خویش آن سید القریش بیرون آورد بدست براء بن
عازب داده گفت این تیر در میان آن چاه خشک ویران بنشان براء بن عازب بموجب فرموده رسول واحد ایزد واهب عمل نموده در
حال بفرمان ایزد متعال دوازده چشمه بغایت صاف از تحت تیر آن سید البشر بیرون آمد یوم المیضاة بود که مردم به آن محل رفته
از آنجا وضو از براي عبادت و بندگی حضرت لا اله الا هو میکردند و خود را از آن آب شست و شوي میدادند و آن علامت و
عبرت از براي منکران نبوت حضرت رسالت بود مانند حجر موسی (ع) که آن نیز معجزه و نشان ص: 355 آن
صفحه 125 از 184
پیغمبر ایزد سبحان بود چنانچه روزي حضرت رسول آن میضاة بنزد خود طلب داشت و دست مبارك در میان آن گذاشت آب آن
بفوران آمده و آن مقدار بلند گردید که هشت، هزار مرد از آن آب وضو ساختند و آشامیدند و بقدر حاجت برداشتند و چهارپایان
خود را نیز سیراب کردند و آن مقدار که قدرت حمل آن داشتند و در راویهها پر ساخته بار کردند: یهودي گفت: یا علی حضرت
ایزد تبارك و تعالی بموسی من و سلوي اعطا نمود آیا بمحمد مثل این چیزي احسان و اعطا فرمود؟ حضرت امیر المؤمنین علیه
السّلام گفت چنان بود اما آنچه واجب تعالی ذکره بحضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اکرام و احسان و اعطا فرمود از آن
افضل و ازید بود زیرا که خداي عز و جل بحضرت خاتم الرسل و بامت ایشان غنایم را مباح و حلال گردانیده و قبل از آن هرگز
بهیچ پیغمبر و بامت او حضرت واهب متعال حلال نگردانید پس این بیقین افضل از من و سلوي موسی علیه التحیۀ و الثنا باشد بعد از
آن ایزد سبحان احسان براي رسول آخر الزمان زیاده بر آن ظاهر گردانید چنانچه نیت و قصد عمل را حضرت عز و جل براي
حضرت محمد خاتم الرسل و امتش عمل صالح مسجل گردانید و این لطف و احسان از واهب بیامتنان قبل از زمان نبی الانس و
الجان بهیچ پیغمبر از پیغمبران واقع نشد و از امتنان حضرت محمد علیه صلوات الملک المنان هر گاه احدي از ایشان قصد عمل
چیزي یا اراده فعل نیکوئی نمایند و آن را بعمل نیارند بنا بر مضمون حدیث صدق مشحون رسول ایزد بیچون نیۀ المؤمن خیر من
ص: 356 عمله خداي عز و جل همان قصد خیر او را بواسطه او در دیوان عملش یک فعل خیر مسجل گرداند و اگر
بعد از نیت و عزم آن بنده ایزد عالم آن فعل خیر را بعمل آرد حضرت واهب لم یزل بجهۀ آن یکحسنه بذریعه مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَۀِ فَلَهُ
عَشْرُ أَمْثالِها ده حسنه در دیوان عمل او مکتوب و مرقوم گرداند. یهودي گفت: یا ابا الحسن حضرت ایزد علام بموسی علیه السّلام
ابر و غمام عنایت کرده مقرر داشتند که بر سر آن حضرت سایه میانداخت و بهر جاي که آن حضرت کلیم علیه التحیۀ و التسلیم
میرفت آن ابر بامر عز و جل بر موسی (ع) مستظل بوده میرفت امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: یا یهودي آنچه در باب استظلال
موسی (ع) بغمام بحکم حضرت ایزد علام گفتی چنان بود و در آن خلافی نیست اما این احسان قادر سبحان نسبت بموسی (ع) در
همان تیه بود که جمیع بنی اسرائیل در آن مکان متحیر و سرگردان بودند لیکن قبل از استقامت موسی (ع) با امت در تیه و بعد از
استخلاص از آن مکان آن ابر و غمام هرگز بموسی (ع) نبود آنچه حضرت غنی واحد بحضرت محمد (ص) اعطا و احسان نمود
بمراتب از آن افضل و ازید بود زیرا که از روزي که نبی الامجد از مادر متولّد گردید ایزد مجید ابري را مقرر گردانید که پیوسته بر
سر مبارك او مستظل بود تا آنکه روح پرفتوحش مقبوض گشته فِی مَقْعَدِ صِ دْقٍ عِنْدَ مَلِیکٍ مُقْتَدِرٍ ساکن و متوطن گردید و این
احسان بیقین ازید از احسان و اکرام موسی (ع) نبی ربّ العالمین است یهودي گفت: ص: 357 یا علی حضرت
واجب تعالی براي این داود نبی علیه سلام اللَّه الغنی آهن را نرم گردانید تا آنکه از آن زره و جوشن ساختی و بعساکر نصرت مأثر
خود پوشانیده بغزا و جهاد کفره و اهل عناد پرداختی آیا براي محمد این قوت و قدرت بود؟ امیر المؤمنین علی (ع) فرمود: که
مقدّمه لینت حدید در دست داود نبی ایزد مجید مشهور است اما خداي عزّ و جل بحضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اعطاي
از آن افضل بظهور آورد زیرا که ربّ غفور سنگ بغایت صلب صخور را در دست نبی المشکور نرم گردانید و مادر هنگامی که از
روي استدعا و التماس در تحت رایت نبی الجان و الناس بودیم دیدم که صخره به بیت المقدس در تحت دست آن رسول ایزد
تعالی و تقدس بغایت نرم و املس بود چنانچه مثل خمیر گردید. یهودي گفت: یا علی داود نبی در جبال از خوف عذاب و نکال
ایزد متعال بالغدو و الآصال چندان گریست که چون اراده ارتحال و انتقال نمود آن کوهها برفاقت آن نبی لا یزال سایر شدند از
خوف آن جبال را بواسطه آن نبی متعال بهم رسید امیر المؤمنین علی (ع) گفت: اي یهودي درین مقال هیچ گونه قیل و قال نیست
اما آنچه عز و جل بمحمد خاتم الرسل اعطا و احسان نمود از آن بسیار ازید و افضل بود زیرا که آن خلاصه دودمان، عبد المطلب
چون اقامت بنماز شب نمودي از خوف حضرت رحیم الرءوف از سینه و جوف ایشان صوت مثل آواز دیگ مسین مملو از آب که
بر بالاي آتش افروخته باشد در جوش و غلیان بود ظاهر و مسموع میشد چنانچه کسی که نزدیک آن رسول ایزد سبحان بودي
صفحه 126 از 184
شنیدي و این ص: 358 از کثرت بکا و اندوه و عنا آن نبی الوري بود با آنکه حضرت عزیز وهاب آن نبوت مآب را
ایمن از عذاب و عقاب گردانیده بود لیکن آن رسول مقدس اراده تخشّع و تخضع بحضرت واجب تعالی و تقدس نمود بلکه مطلب
ایشان اشارت و ایماء مقتدیان و مطیعان و اعلام محبان و پیروان ایشان بطریق عبادت و بندگی ایزد منان بود و آن پیغمبر با عز و
اقبال بواسطه عبودیت حضرت مهیمن متعال مدت ده سال بر اطراف انگشتان ایستاده عبادت رب العزت کردي تا آنکه قدمهاي
مبارك متورّم و سطبر و رنگ عذار گلنارش زرد و معصفر گردید و در تمامی شب بجهت نماز و بندگی ایزد واهب متحمل شداید
ألم و در تعب بود چون حضرت رب الارباب آن رسالتمآب را بغایت متألم و در تب و تاب یافت از روي مرحمت و احسان عتاب و
خطاب مستطاب نمود که طه ما أَنْزَلْنا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقی، شیخ ابو علی الطبرسی رحمه اللَّه در تفسیر جوامع الجامع از بعضی
مفسرین نقل کرده که کلمه طه امر رسول مجتبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بود تا بهر دو قدم در هنگام اقامت بندگی حضرت ایزد
عالم نمود چه آن نبی الامجد در وقت اداي نماز تهجد بیکپاي استقامت نمودي بناء علیه حضرت ایزد عالم امر محمد (ص) فرمود
که طی ارض بهر دو قدم نماید لتشقی اي لتتعب یعنی اي رسول آخر الزمان ما انزال قرآن نمودیم براي عمل باحکام آن نه بواسطه
تعب و مشقت بود چه آن حضرت بنوعی که مذکور شد در تمامی شب به واسطه بندگی ایزد واهب در مشقت و تعب بودي مع هذا
آن نبی المستطاب چون بنماز شب اقامت نمودي بخوف آنکه مبادا خواب برو مستولی گردد ریسمان بر سینه بیکینه خود بستی و
آن را بر بالاي سر مبارك بر جاي دیگر مستحکم ص: 359 گردانیدي چون ایزد تعالی راضی بمشقت و تعب آن
نبی العجم و العرب نبود لهذا امر بخفت آزار و تعب آن برگزیده ایزد معبود نمود با آن حال چندان گریستی که در بعضی اوقات
بیهوش شدي چنانچه یکی از اصحاب روزي بحضرت رسالتمآب گفت یا سید عالم حضرت مهیمن اکرم ذات فایض البرکات شما
را بوثیقه کریمه لِیَغْفِرَ لَکَ اللَّهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ مغفور و ایمن از جمیع آزار و الم جهنم گردانید و شما پیوسته محزون و
متألم و مقرون بغم و هم شده خود را آزرده میدارید؟ حضرت رسول رب غفور گفت چنین است لیکن من دوست میدارم که از
جمله بندههاي شکور حضرت ایزد صبور باشم و اگر چه جبال با داود نبی واهب متعال سایر گشته با او تسبیح میکرد اما آنچه
حضرت محمد خاتم الرسل بعمل آورد از آن بسیار افضل بود زیرا که ما در جبل حرا با حضرت نبی الوري بودیم که آن کوه از
شکوه آن حضرت (ص) بحرکت درآمد در آن وقت سید البشر بآن جبل فرمود که قرار گیر که در بالاي تو بغیر نبی یا صدیق یا
شهید دیگري مقام پذیر نیست فی الفور آن کوه بحکم آن رسول ایزد سبوح بامتثال امر آن پیغمبر جلیل القدر و اطاعت حکم آن
سرور قرار در مقر خود گرفت و دیگر اي یهودي ما در بعضی از اسفار در خدمت حضرت نبی المختار بودیم روزي در هنگام سیر
و سیاحت بکوهی رسیدیم دیدیم که از بعضی کوه از روي حزن و اندوه آب چشم بیرون میآمد حضرت رسول عز و جل فرمود
که یا جبل براي چه در حزن و اندوهی و وجه گریه چیست از جبل آواز بلند گردید که یا رسول واهب مجید پیش ازین مدت مدید
است که حضرت مسیح (ع) روزي از بالاي من میگذشت و مردم را به ص: 360 عذاب و عقاب حضرت مالک
الرقاب تهدید و وعید نموده میگفت: که افروختگی آتش جهنم از احجار جبل و اجسام مردم است من از آن روزي که این وعید از
آن رسول خداي مجید شنیدم پیوسته از همان دم تا حال در اندوه و غم گرفتار و متألّمم که مبادا من از آن احجار بیهنجار مقهور
واحد قهار و بعذاب و عقاب آتش دوزخ گرفتار باشم یا رسول خداي پناه بتو آوردم مرا مطمئن گردانیده از دهشت وحشت آن
خوف و آزار بیرون آر آن حضرت نبی الأقدس فرمود که یا جبل مترس که واهب مقدس ترا از آن جبل، نحس نگردانید و آن کوه
جبل کبریت نامؤسس است چون آن کوه این نوید، از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلم شنید دعاي سید الوري نموده
ساکن گردید. یهودي گفت: یا علی این سلیمان نبی علیه السّلام از حضرت ایزد تعالی و تبارك ملک یافت که هیچ احدي از بشر و
ملک آن عزت از حضرت صمدیت نیافت. امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: یا یهودي آنچه در باب سلیمان نبی (ع) فرمودي
چنان است لیکن آنچه محمد رسول آخر الزمان از حضرت واهب منان یافته زیاده از آنست زیرا که فرشته که قبل از آن بجهت هیچ
صفحه 127 از 184
احدي از انبیاء و رسولان بزمین از آسمان نزول و هبوط ننمود بواسطه آن نبی ایزد معبود از آسمان بزمین فرود آمد و آن میکائیل
بود که بعد از نزول گفت یا رسول ملک العلّام ایزد تعالی بعد از سلام مرا بخدمت شما فرستاده پیغام داد که ما ترا مختار گردانیدیم
در آنکه اگر خواهی پادشاه و منعم و مکرم باش و این مفاتیح ص: 361 خزاین زمین است که حضرت ارحم
الراحمین بخدمت شما اي سید المرسلین ارسال داشته مقرر گردانید که با تو باشد و کوههاي نقره و طلا در همه جا به همراه شما
سایر و دایر گردد و اصلا از حکم و فرمان شما برنگردد مع هذا آنچه واهب بیمنت از درجه ثواب آخرت که بجهت شما مقرر کرده
در آن هیچ نقصان و خسارت بشما لاحق نگردد و بعد از فوت شما همان شفقت و احسان عاید بشما گردد در آن زمان چون
جبرئیل علیه السّلام که از جمله محبان خالص العقیده ایشان بودند در آن محفل جنت نشان حاضر بود حضرت رسول آخر الزمان از
روي استمزاج ایما و اشاره بسوي ایشان نمود جبرئیل، گفت: یا نبی اللَّه حضرت ایزد نافع بشما تواضع فرمود و مختار گردانید که هر
چه اراده نمائی از ثروت و غنی و از فقر و عنا اختیار با شماست حضرت نبی الجلیل فرمود که یا اخی جبرئیل (ع) من نبوّت را با فقر
و حاجت به حضرت رب العزت اختیار کردم و دوست میدارم که پیغمبر و بنده شاکر و محتاج بواحد قادر باشم چنانچه یک روز
طعام تناول نمایم و دو روز دیگر گرسنه و منتظر عنایت حضرت ایزد داور باشم تا آنکه در محشر ملحق به برادران خود از انبیاي
حضرت واحد اکبر گردم چون آن نبی واهب بیچون ترك پادشاهی و ثروت کرده اختیار فقر و نبوت نمود حضرت واجب الوجود
حوض کوثر و رتبه شفاعت بآن نبی الرحمه عنایت فرمود و این درجه رفعت و کرامت هفتاد مرتبه اعظم از ملک دنیا من اولها الی
آخرها و حکومت آنست پس آنگاه حضرت اله آن حبیب اللَّه را بمقام محمود موعود گردانید. ص: 362 مصنف
کتاب ابو علی الطبرسی در تفسیر جوامع الجامع از مصنفات خود میفرماید که مقام محمود عبارت از مقام شفاعت است و آن
مقامی است که انبیاء و پیغمبران و سایر خلائق از اولین و آخرین در آن مکان حاضر گردند در آن روز لواء حمد و شفاعت از
حضرت ربّ العزت باو عنایت گردد و هر چه نبی (ص) سؤال از حضرت قادر متعال نماید یا شفاعت خطیئت امت فرماید بیشبهه و
یقین حضرت ارحم الراحمین شفاعت آن سید المرسلین در حق جمیع مخلوقین قبول نماید و چون روز قیامت قایم گردد در آن
محل حضرت عز و جلّ آن خاتم الرسل را بر روي عرش اعظم متمکّن گرداند و بیشائبه گمان این رتبه ایشان بمراتب افضل و ازید
از مرتبه حضرت سلیمان علیه السّلام است یهودي گفت: یا علی حضرت فالق الأصباح تسخیر ریاح از براي سلیمان (ع) نمود که در
غدو و رواح در بلاد سایر بود چنانچه در اول صباح در شهري بودي و در وقت ظهر در شهر دیگر و در وقت عصر در شهر آخر
متمکن و مستقر گشتی، فلا اقل از شهر تا شهر دیگر مسافت مدّت یکماه راه کمتر نبود در بعضی از تفاسیر بنظر مترجم حقیر در
تفسیر آیه جلالت پایه وَ رَواحُها شَهْرٌ الخ از روایت وهب بن منبه رسید که سلیمان علی نبیّنا و علیه السّلام کشتیی ترتیب نمود که آن
را هزار رکن بود و در هر رکنی هزار خانه و در هر خانه وسعت و استقرار هزار عسکر ایشان از آدمیان و جنیان بیشتر بود و چون آن
نبیّ حضرت بیچون را اراده سیر و سفر در ضمیر مستقر گشتی حکم فرمودي تا طوائف تبعه آن رسول عالیشان هر یک بمکان و
محل که مستقر و مسکن ایشان بودي ص: 363 در ارکان آن کشتی قرار گرفتندي پس از آن امر بدیوان نمودي که
در تحت آن مرکب درآمده آن را آن مقدار مرتفع گردانید که باد در ته آن تواند درآمد چون دیوان بموجب حکم آن نبی ایزد
سبحان در تحت آن کشتی درآمده آن را بقدر سه ذرع مرتفع میگردانیدند فی الفور باد بامر حضرت خلاق العباد در ته آن کشتی
درآمدي و آن را برداشتی و بهر مکان که حضرت سلیمان (ع) فرمودي بآن شهر برده گذاشتی و پیوسته مسافرت و سیر و سلوك
آن حضرت در ایام سیاحت بدین نهج مقرر بود. حضرت امیر المؤمنین علی (ع) فرمود: که یا یهودي آنچه در باب تسخیر ریاح
بواسطه سلیمان (ع) بیان نمودي چنان است لیکن اعطا و احسان که حضرت واهب منان به خاتم پیغمبران نموده افضل از آنست زیرا
که آن سید البشر از مسجد الحرام در وقتی که روانه مسجد اقصی گردید و آن مسافت و سیر یکماه است و از آنجا سیر و عروج
بملکوت سموات که مسافت پنجاه هزار ساله را هست تمامی این مسافات بیغایات را در اقل از ثلث شب در هنگام معراج آن سید
صفحه 128 از 184
العجم و العرب طی نموده تا آنکه بساق عرش مجید رسید پس نزدیک بعلم گردید و بآن چسبید و از آنجا او را بجنت برده ببالاي
رفرف سبز مشرّف گردانیدند صاحب صحاح اللغه میفرماید که رفرف جامه سبز است و صاحب تفسیر جوامع الجامع میفرماید که
رفرف نوع از بساطست و بعضی ریاض جنت را رفرف گویند که فرشهائی از هر ثیاب که عریض بود آن را رفرف گویند و چون
آن نبی الأشرف به رفرف مشرف گردید نور آن محل بصر آن خاتم الرسل را خیره گردانید پس عظمت حضرت عز و جل را بچشم
دل بنظر درآورد و بدیده سر حضرت ایزد ص: 364 اکبر مرئی آن سرور نشد و فاصله میان آنچه بنظر قلب آن نبی
العجم و العرب درآمد و میان ایشان بمقدار فاصله دو کمان یا کمتر از آن بود فَأَوْحی إِلی عَبْدِهِ ما أَوْحی پس وحی فرستاد بسوي
بنده خود آنچه فرستاد از علوم غریبه و احکام شرعیه و غیر آن. صاحب جوامع الجامع در تفسیر مذکور نقل کرده که بعضی گفتهاند
که حضرت عز و جلّ در آن محل بخاتم رسل وحی فرستاد که جمیع انبیاء و رسل و امتان ایشان را دخول بهشت عنبر سرشت تا شما
داخل جنت نشوید حرام است بلکه میسّر و ممکن نیست و بعضی حقایق دیگر که در آن اثر بحضرت سید البشر وحی فرستاد و
اعلام نمود در آیه سورة البقره مذکور و مشتهر است و هو قوله تعالی لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْضِ وَ إِنْ تُبْدُوا ما فِی أَنْفُسِکُمْ
أَوْ تُخْفُوهُ یُحاسِبْکُمْ بِهِ اللَّهُ فَیَغْفِرُ لِمَنْ یَشاءُ وَ یُعَذِّبُ مَنْ یَشاءُ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ و حضرت ایزد تبارك و تعالی مضامین این
آیه وافی هدایت را بر انبیا و مرسلین که از نسل آدم اب النبیّین بهم رسیدند تا هنگام بعثت حضرت نبی الرحمه محمد (ص) بر
ایشان و امم آن اعیان عرض نمود قبول، حمل آن از واسطه کثرت ثقل آن ننمودند حضرت رسول (ص) خود بسعادت و اقبال قبول
نمود و بر امت خود عرض کرد آن جماعت نیز اطاعت آن سید البریه نموده قبول فرمودند چون حضرت واهب بیچون دید که امت
نبی الرحمه قبول امر و حکم رسول نمودند دانست که ایشان طاقت و قدرت حمل آن ندارد در وقتی که حضرت نبی المکرم بساق
عرش اعظم رسید ایزد علام بواسطه مزید تأکید در افهام و اعلام سید الانام تکرار آن کلام نموده نقل آن را کرّه ثانیه بایشان اظهار
و اعلان فرمود چون حضرت ربّ العزت در آن وقت ص: 365 گفت که آمَنَ الرَّسُولُ بِما أُنْزِلَ إِلَیْهِ مِنْ رَبِّهِ حضرت
رسالتمآب در آن هنگام از طرف خود و امت جواب مالک الرقاب فرمود که وَ الْمُؤْمِنُونَ کُلٌّ آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ وَ رُسُلِهِ لا
نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَ دٍ مِنْ رُسُلِهِ چون حضرت خاتم الرسل در آن محل این کلمات مخالصت آیات ذکر نمود حضرت عزّ و جلّ براي آن
حضرت و امت او ذکر مغفرت و جنت فرمود بشرط آنکه آنچه قبول آن نمودند بحیز عمل و ظهور آرند، بعد از آن رسول آخر
الزمان گفت بار خدایا چون این احسان نسبت به من و امتان ظاهر و عیان گردید پس ما را امت آمرزیده و مرجع و مآب ما را بسوي
خود گردان چنانچه فرمود که غُفْرانَکَ رَبَّنا وَ إِلَیْکَ الْمَصِیرُ حضرت ایزد بصیر در جواب سید البشیر و النذیر فرمود که ترا و امت ترا
آمرزیدم، بعد از آن حضرت واهب بیامتنان بحضرت نبی آخر الزمان گفت یا محمد چون شما قبول عمل آنچه درین آیه است با
شداید مشقت و عظمت آن نمودید و امت شما نیز اطاعت در این امر کردند و من قبل از این بانبیاي پیشین و امم ایشان تکلیف عمل
باین آیه وافی هدایت نمودم قبول ننمودند و چون شما و امّت متحمّل این همه شدائد و مشقت شدید بر من واجب و لازم گردید که
سختی آن را از تو و امّت تو رفع نمایم پس آنگاه حضرت واهب آله فرمود لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها یعنی حضرت عزیز لطیف
هیچ احدي را تکلیف بما فوق قدرت و قوّت البته ننماید بلکه رب العزّه بقدر وسعت قدرت تکلیف هر امت بعمل خیر نماید چنانچه
فرمود که لَها ما کَسَ بَتْ یعنی از خیر و نیکوئی وَ عَلَیْها مَا اکْتَسَ بَتْ یعنی از شر و بدي زیرا که بذریعه کریمه فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ
خَیْراً یَرَهُ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَ  را یَرَهُ بیشبه هر احدي بجزا و پاداشت و عمل خود از نیک و بد بآن رسد خواه قلیل و خواه کثیر،
و خواه معتبر و خواه قطمیر حتی مثقال ذره از خیر و شر جزاي آن بفاعل آن ص: 366 لاحق و عیان گردد چون
رسول مجید از حضرت ایزد حمید این سخن شنیده و این عنایت بیغایت نسبت بخود و امت دید گفت بار خدایا مرا بمزید این
عنایت و احسان مفتخر و سرفراز گردان حضرت ایزد سبحان فرمود که یا رسول آخر الزمان هر چه خواهی سؤال کن حضرت نبی
ایزد متعال گفت رَبَّنا لا تُؤاخِ ذْنا إِنْ نَسِینا أَوْ أَخْطَأْنا یعنی اي پروردگار ما را مؤاخذه به نسیان و خطاء ما منماي حضرت عزّ و جلّ
صفحه 129 از 184
فرمود که من بواسطه احترام و اکرام شما و امت ترا مؤاخذه به نسیان ننمایم و اما امم پیغمبران پیشین هر گاه امر یا حکم حضرت اله
را احیانا اگر فراموش میکردهاند من که ایزد وهابام ابواب عذاب و نکال و عقاب بر آن طایفه مفتوح مینمودم لیکن از امت تو
مرفوع گردانیدم و اگر احیانا امم انبیاي سابقه خطا در اوامر و احکام ما میکردند آن جماعت را مؤاخذه بان خطا و عقوبت بآن عمل
بیادا میکردم و این بلیت، عقوبت از امت تو مرتفع گردانیدم بجهت کرامت و حرمت و عزت که ترا در نزد منست در آن وقت
حضرت نبی الرحمه گفت بار خدایا چون این احسان و عطیت نسبت بمن و امت از روي مرحمت نمودي براي من احسان زیادت
گردان حضرت خداي تبارك و تعالی فرمود که یا نبی الوري آنچه خواهی سؤال نماي در آن هنگام رسول مجتبی گفت: رَبَّنا وَ لا
تَحْمِلْ عَلَیْنا إِصْراً کَما حَمَلْتَهُ عَلَی الَّذِینَ مِنْ قَبْلِنا و از لفظ اصر شدائد و سختیهاي تکالیف شرعیه که سابقا بر امم انبیاي سابقه واجب
و لازم بود اراده نمود و صاحب صحاح اللغه فرمود که اصر گناه و ثقل آنست استدعاي محمد مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
از حضرت واجب تعالی ص: 367 آن بود که تکالیف ثقیله شرعیه که بر امم انبیاي سالفه واجب بود باز آن را بر
امت من که طاقت حمل آن ندارند محمول مگردان حضرت قادر وهاب در جواب رسالتمآب فرمود که: این آصار ثقیله که بر امم
انبیاي سالفه لازم بود از امم تو اي سید عالم برداشتم یا محمد من چند بقعه از زمین براي نماز و بندگی امم انبیاي سابقین اختیار
کردم و در غیر آن بقاع نماز ایشان را قبول نمیکردم هر چند آن بقعها از خانهاي ایشان دور بود من ایشان را مأمور میگردانیدم که
بآن محال رفته نماز و بندگی من بجاي آرند لیکن بواسطه امت تو اي رسول امجد تمامی زمین را مسجد و معبد گردانیدم و همگی
امکنه زمین را بجهت امت تو پاك و مطهّر کردم و این نیز از اصار شدائد بر امم انبیاي سابقه پیش از زمان بعثت تو اي نبی الاکرم
بود بواسطه کرامت تو از امت تو رفع کردم و نیز هر گاه یا محمد لباس امم انبیاي پیشین ملوث بنجاست میگردید چون آب بواسطه
آن امم مطهر نبود محل متنجس را مقراض میکردند اما بجهت امّت تو اي نبی جلیل القدر آب را طهور و مطهر گردانیدم و این نیز
از شدائد و اصار امم سابقه بود او از واسطه اکرام و احترام تو اي نبیّ الانام از امت تو مرتفع شد و امم پیغمبران پیشین قرابین خود را
که بجهت نذور و عهود با توجه نزع میکردند از منازل بعیده بر دوش خود گرفته به بیت المقدس میآوردند. اگر قربانی ایشان را
قبول میکردم آتشی میفرستادم تا آن را اکل مینمود و آن کس خوشحال و مرفه البال به موطن و محال خود مراجعت میفرمود و
، اگر قبول نمیکردم با کمال حزن و غم و بغایت مضطرب و متألم بمقام خود معاودت مینمود اما محل قبول قربانی الاحتجاج، ج 2
ص: 368 امت ترا اي سید عالم شکم مساکین و فقراي امت تو گردانیدم و اي حبیب من اگر قبول قربانی اغنیاي امت تو نمایم او را
بأجر اضعاف مضاعفه مأجور گردانم و اگر قبول قربانی ننمایم از آن کس البته البته عقوبات و شدائد دنیا بردارم و این نیز از آصار
امم سالفه بود و از امت تو برداشتم و ایضا از آصار امم پیشینیان آن بود که بر ایشان پنجاه نماز فرض بود در عین ظلمت شب و در
میان روز این از شداید و سختیها بود که بر امم سابقه واجب گردانیدم اما از امت تو بواسطه عزت و اکرام شما برداشتم و بر امت تو
در اطراف لیل و اطراف نهار در اوقات نشاط ایشان واجب ساختم و بر امم سالفه یا محمّد پنجاه نماز را در پنجاه وقت فرض
گردانیدم و این نیز از آصار و شداید امم انبیاي سابقین بود و این آصار و سختی از امت تو مرفوع شد و امت ترا پنج نماز در پنج
وقت و اجر و ثواب پنجاه رکعت را درین نماز پنجگانه مقرر داشتم بواسطه امت تو و اگر امم سالفه حسنه بحیّز ظهور میرسانیدند ما
نیز در عوض یک حسنه ایشان یکحسنه در دیوان عمل آن طایفه مسجل میگردانیدیم و نیز در عوض سیئه واحده ایشان همان یک
سیّئه در دفتر عمل آن امم مرقوم و مکتوب میگردید و این هم از آصار و سختیهاي امم سالفه بود و اما این شدائد از امت تو اي نبی
الأمجد مرفوع گردانیدیم و یکحسنه ایشان را معوض بده حسنه ساختم و سیّئه واحده امّت ترا همان یک سیّئه در دیوان عمل ایشان
مرقوم و عیان گردانیدم و نیز اگر امم پیشینیان یکی قصد فعل حسنه مینمودي لیکن آن را بحیّز حصول و ظهور نمیرسانیدند ثواب و
حسنه بواسطه آن کس قلمی نشدي اما بجهت امت شما بمجرد قصد فعل خیر یک حسنه در دیوان عمل ص: 369 او
مسجّل گردد و بوثیقه مَنْ جاءَ بِالْحَسَ نَۀِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها بعد از عمل، آن یکحسنه بنوعی که مذکور شد و ثواب ده حسنه باید و از
صفحه 130 از 184
عمل یک سیّئه به همان سیّئه مجزي گردد و از قصد سیّئه مسنی نگردد و در دیوان عمل او سیّئه بدون فعل آن مسجّل و عیان نگردد
و این از شداید و آصار امم سالفه بود و بر امت تو مرتفع گردید و نیز امم انبیاي سابقه هر گاه مرتکب فعل خطیئت و گناه
میگشتند گناه او را بر در خانه او مکتوب میگردانیدند یعنی کرام الکاتبین یا ملک دیگر از ملایکه رب العالمین بحکم احکم
الحاکمین گناه او را بدر خانه او مرقوم و مکتوب میگردانیدند و توبه گناه ایشان چنان بود که هر طعامی که بمذاق مذنب لذیذ و
دوستر بودي حضرت عزیز علام آن طعام بر او بمجرد توبه حرام کردي و بعد از توبه مدة الحیوة بر آن کس بحکم ایزد اقدس
حلال نشدي و اگر از امم انبیاي سالفه مرتکب یک گناه گشتی و پنجاه سال یا هشتاد سال یا صد سال توبه و استغفار بر آن گناه
ناهنجار کردي من قبول توبه او نمینمودم تا او را در دنیا بیک نوع عقوبت نمیفرمودم و این از آصار و شداید امم پیشینیان بود اما
این سختیها را از امت تو اي نبی الرحمه برداشتم چنانچه اگر یکی از امتان تو اي حبیب اللَّه بیست سال گناه کند یا جمعی سی سال
یا چهل سال یا صد سال استعمال وزر و گناه نمایند پس از آن توبه و انابت نموده اظهار ندامت و رجعت فرمایند بلکه اگر طرفۀ
العین از فعل و عمل خود توبه و پشیمانی نماید تمامی گناه او را مغفور گردانم و اصلا او را معذب و مقهور نگردانم حضرت رسول
مجتبی بعد از رؤیت احسان ما لا کلام از حضرت واهب علام گفت بار خدایا هر گاه ص: 370 این همه احسان و
اعطا نسبت باین بنده و امتانم نمودي و بمزید آن مرا با امّت ممتاز و سرفراز گردان. ایزد متعال گفت: اي رسول ما اقبال هر چه
خواهی سؤال کن. حضرت رسول ایزد معبود فرمود: که رَبَّنا وَ لا تُحَمِّلْنا ما لا طاقَۀَ لَنا بِهِ حضرت تبارك و تعالی ذکره گفت: یا نبی
الرحمه این احسان و مرحمت نسبت بامت تو معمول گردانیدم و عظم بلایا و ألم که بموجب امر و حکم من بر امم انبیاي سالفه و
سایر بنی آدم منزل شدي همگی آن را اي نبی الوري از امت تو برداشتم و دایم امر و حکمم چنان بود که بر هیچ طایفه از خلقان
تکلیف بما فوق طاقت ایشان هیچ زمان ننمایم فکیف راضی بتکلیف امت تو بما لا طاقۀ لهم گردم در آن دم حضرت سید عالم
گفت: وَ اعْفُ عَنَّا وَ اغْفِرْ لَنا وَ ارْحَمْنا أَنْتَ مَوْلانا حضرت رب العزت در جواب فرمود: که امتان تو هر که توبه و ندامت از وزر و
خطیئت نماید او را مستوجب رحمت و مغفرت خود گردانم و بوسیله آن معصیت مأیوس و محروم از احسان و عنایت جنت خود
نگردانم پس آنگاه حبیب اللَّه (ص) فرمود: که فَانْصُرْنا عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ. در آن محل حضرت عزّ و جلّ فرمود: که یا خاتم الرسل
امت تو در زمین بغایت عزیز در نظر و نیکو در بصر سایر مخلوقیناند چنانچه خال سفیدي که درگاه وي سیاه باشد قدرت و قهر
امتان تو اي رسول عالیشأن بر سایر آدمیان زیاده از روي وضوح و عیان است هر کرا خواهند بخدمت و بندگی خود گیرند و باقی
، طوائف امم را قدرت استخدام امت تو اي نبی الأکرم نیست بواسطه مزید احترام و اکرام شما از سایر رسل و انبیاء الاحتجاج، ج 2
ص: 371 در نزد من که حضرت ایزد مهیمنم آنگاه حضرت واهب اله فرمود: که یا رسول آخر الزمان بر من واجب و لازم از روي
حجت و برهان است که دین ترا اظهر و احسن از تمامی ادیان گردانم بلکه در شرق و غرب زمین بغیر دین تو اي سید المرسلین
مذهب و آئین باقی نگذارم و تمامی ملل از اهل زمین بردارم و بجز دین تو اي نبی البریه با کسی که به اهل دین تو جزیه دهد هیچ
دین در روي زمین نگذارم چون امیر المؤمنین علی علیه السّلام کلام صدق التیام باین مقام رسانید یهودي گفت: یا علی (ع)
حضرت رب العالمین تسخیر شیاطین بواسطه سلیمان علیه السّلام نمود و آن طایفه عفاریت را در صبح و شام مطیع و منقاد امر و
حکم آن نبی عالیمقام گردانید تا آنچه از محارب و تماثیل صور که در ضمیر انور سلیمان تصوّر میگردید و آن نبی جلیل القدر
اراده وقوع آن کردي آن جماعت به مجرد ارادت آن حضرت فی الفور بر منصه ظهور ظاهر و صادر میگردانیدند. صاحب تفسیر
جوامع الجامع نقل کرد از حضرت امام الناطق جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام که محاریب عبارت از بیوت شریفه است یعنی
مساجد و قصور که عبادت ایزد غفور در آن معبد بحیّز عمل و ظهور میرسانیدند و تماثیل هر صورتی است که مصوّر آن را تصوّر
کرده باشد از حیوان و غیره و بعضی گفتهاند تماثیل عبارت از تصوّر صور غیر حیوانات است مثل صورت اشجار و غیر آن امیر
المؤمنین علی علیه السّلام گفت: یا یهودي آنچه در باب تسخیر دیوان بجهت سلیمان و اطاعت و انقیاد امر و فرمان آن نبی عالیشأن
صفحه 131 از 184
بیان کردي چنان بود لیکن اعطا و ص: 372 احسان حضرت قادر سبحان نسبت برسول آخر الزمان زیاده از آنست
زیرا که دیوان مسخر سلیمان تمامی آن شیاطین مقیم بر کفر و عصیان بودند و حضرت واهب منان دیوان را از جهت اقرار به نبوّت
خاتم پیغمبران مسخّر بایمان گردانید لهذا از طوایف تسعه جنّیان و اشراف ایشان بواسطه اطاعت و بندگی ایزد دیان بخدمت نبی
الانس و الجان آمدند یکی از آن جنّیان از نصیبین و هشت نفر دیگر از بنی عمرو بن عامر از أجنه بودند من از آنجا گذشتم و آن
جماعت را دیدم و هملکان و مرزبان و نضاه و هاضب و عمیر و این طایفه آن جماعتاند که حضرت خداي تبارك و تعالی در
قرآن لازم الاذعان در حق ایشان میفرماید که: وَ إِذْ صَ رَفْنا إِلَیْکَ نَفَراً مِنَ الْجِنِّ یَسْتَمِعُونَ الْقُرْآنَ و ایشان نه نفرند در آن زمان
حضرت رسول قادر سبحان در بطن نخل اقامت داشتند چون اعیان و اشراف جن بخدمت رسول حضرت، ذو المنن مشرف گشتند
حضرت نبی ایزد مجید از آن طایفه پرسید که چرا دیر آمدید ایشان شروع در معذرت کردند و گفتند: وَ أَنَّهُمْ ظَنُّوا کَما ظَنَنْتُمْ أَنْ لَنْ
یَبْعَثَ اللَّهُ أَحَ داً یعنی آن جماعت گفتند: یا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گمان ما جنیان چنان بود که هنوز حضرت ایزد
متعال رسول هادي بجهت هدایت امت ارسال ننمود چون تحقیق ما گردید که حضرت واهب متعال شما را الحال بواسطه ارشاد و
هدایت ارباب ضال ارسال داشته بخدمت رسیدیم تا از شرف صحبت کثیر المنفعت تو اي سید البریه مشرف گشته تعلیم آداب شرع
و ملت ترا فراگرفته باوطان خود مراجعت کرده اقوام و اقرباي خود را ما هر یک تعلیم و ارشاد نمائیم حضرت نبی الرحمه (ص)
ص: 373 فرمود شما هر یک باید که معاودت بمنازل خویش نموده تبعه و عشایر و اقوام خود را برداشته حاضر
شوید حسب الفرموده عمل نموده بسرعت تمام هر یک اقوام خود را برداشته تا هفتاد هزار نفر بخدمت سید البشر آمده مبایعت بآن
حضرت نمودند و تعلیم آداب روزه و نماز و زکاة و حج بیت اللَّه الحرام و جهاد کفره لئام و نصایح اهل اسلام گرفتند و معذرت که
بعرض اشرف آن حضرت رسانیدند آن بود که گفتند: یا رسول اللَّه (ص) این اقوام ما تمامی گمراه گشتند و طریق شرك و کفر
برداشتند و نسبت فرزند و زن بحضرت واهب ذو المنن میدادند بحمد اللَّه و حسن توفیقه از شرف دریافت صحبت با سعادت تو اي
نبی الرحمه بادراك دین و ملت مستسعد شدند آنگاه حضرت ولی اللَّه گفت: اي یهودي این احسان و امتنان از حضرت قادر سبحان
نسبت به خاتم پیغمبران بمراتب افضل و ازید از آن است که نسبت بحضرت سلیمان واقع شد بعد از آن فرمود که سبحان اللَّه منزه و
مبرّا خالقی که بواسطه اثبات نبوت و اظهار رسالت محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعد از آنکه شیاطین؟؟؟ و جن و غیرها متمرّد
از حکم و فرمان اکثر انبیا و رسولان بودند مطیع و مسخر آن نبی الانس و الجان گردانید و زعم و گمان شیاطین چنانست که
حضرت ایزد از کسی متولد گردید لهذا قادر مجید آن حضرت را بر جن و انس مبعوث گردانید تا آن سید المرسلین ارشاد و
هدایت ثقلین نماید: یهودي گفت یا علی چنان مذکور و مشهور است که یحیی حضور نبی رب غفور بود و واهب بیمنّت بآن
حضرت در ایام صبوت اعطاي رتبه نبوت و ص: 374 احسان فهم و حلم و حکمت نمود و آن نبی عزیز را معزز و
مکرم فرمود مع هذا آن حضرت چندان گریست که اطراف چشم ایشان بر مثال جویهاي آب روان بود با آنکه صاحب ذنب و
عصیان نبود پیوسته محزون و نالان بود و مدام در صوم وصال و در بندگی ایزد متعال اشتغال داشتی و بغیر رضا و اطاعت رب
العزّت شیوه نداشتی. اي عزیز صوم وصال عبارت از صومیست که چون روز صوم بآخر رسد اصلا میل بغذا ننماید و روز دیگر
پیوسته بآن نیت روزه کند خواه سه روز چنین کند یا بیشتر و این در شرع انبیاي سابقه جایز بود امیر المؤمنین علی گفت: یا یهودي
آنچه در باب زهد یحیی و نبوت و تقوي آن نبی ایزد تبارك و تعالی بیان نمودي چنانست اما آنچه حضرت عز و جل بمحمد خاتم،
الرّسل احسان و اعطا نمود از آن افضل بود زیرا که یحیی در زمانی بود که ایام جاهلیت و احیان بتپرستی نبود اما حضرت محمد
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از رب العزّت فهم و حکمت در ایام صبوت فیما بین عبده اوثان و احزاب شیاطین یافته هرگز در ایّام
اعیاد و سرور و ازمان جشن و حضور ایشان اصلا، رغبت و میل بآن طوائف ننمودي و بسرور و نشاط آن جماعت خوش حال و
مسرور نگشتی و رغبت بآن طایفه وخیم العاقبه نفرمودي و هرگز دروغ بآن کفره لئام آن نبی العلام نگفتی زیرا که آن نبی کریم
صفحه 132 از 184
پیوسته امین و صادق و حلیم بودي و آن نبی ایزد متعال در هفته و اقل و اکثر در صوم وصال بودي جمعی به عرض آن حضرت
معروض گردانیدند که یا رسول رب العزه چرا متحمّل این شداید و مشقت میگردي و از شما وزر و خطیئت صادر و سانح نگشته تا
بوسیله ص: 375 آن مرتکب و متکفل این تعب و زحمت گردي آن نبی الرحمه در جواب امت میفرمود که من مثل
شما نیستم و پیوسته من بظل عنایت حضرت مهیمنم هر گاه خواهد مرا ایزد وهاب طعام و آب دهد و آن حضرت چندان گریستی
که مصلاي ایشان از آن تر شدي از ترس خداي عزّ و جلّ با آنکه ذنب و جرم با آن خاتم الرسل نبود. یهودي گفت یا امیر المؤمنین
(ع) این عیسی بن مریم بزعم قوم او در ایام صبوت متکلم گردید. امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: اي یهودي نصاري آنچه در
باب تکلم مسیح ابن مریم در مهد میگویند صادقند و در آن خلافی نیست اما محمد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چون از ماجده والده
متولد گردید و بزمین رسید همان دم آن مبارك قدم دست چپ بر زمین زد و دست راست بسوي آسمان برداشت و لبهاي مبارك
خود را آن برگزیده ایزد مجید بتوحید آفریننده بیمنت متحرّك گردانید و از دهان آن سید الانس و الجان نوري ساطع و لامع
گردید که همگی اهل مکه قصور و دور بصري شام و حوالی آن را بالتمام بنظر درآوردند صاحب صحاح اللغۀ نقل کرد که بصري
موضعیست در ولایت شام که سیوف بسیار خوب در آن محل بانجام رسد و نسبت سیف بآن مکان دهند و سیف بصرائی گویند. و
نیز اي یهودي قصرها و سراهاي حمیر و حوالی و نواحی آن از اراضی یمن مرئی و منظور اهل مکه در وقت تولد از لمعان نور آن
رسول مهیمن گردید و نیز از پرتو نور آن رسول رب غفور دور اصطخر فارس و سایر عمارات ولایات شیراز و حوالی آن منظور
سکان مکه گردید و تمامی جهان در شب ص: 376 ولادت با سعادت آن رسول آخر الزمان از لمعان نور ایشان
منور و تابان بلکه مانند روضه رضوان و بوستان جنان گردید تا آنکه کفره جن و انس و شیاطین لعین متفزّع گشته غمگین شدند و
گفتند: البته در زمین حادثه صادر و سانح شده و افواج ملائکه در آن شب صعود و نزول از میمنت قدوم مسرّت لزوم رسول
مینمودند و تسبیح و تقدیس ایزد مقدس میفرمودند و نجوم نیز در آن شب بعضی متساقط و بعضی مضطرب بودند و آن همه
علامت و نشان میلاد آن حضرت بجهت سکنههاي تمامی امصار و بلاد بود و چون قبل از ولادت آن صاحب سعادت شیاطین
ملاعین را قدرت و قوت سیر و سیاحت تا آسمان سیم بود ابلیس پر تلبیس بواسطه رؤیت و مشاهدت آن عجائب حادثه با شیاطین
قصد سیر سموات ثلثه و استماع و استمزاج علّت، وقوع آن حادثه نمود هنوز بآسمان اوّل نرسیده بود که بحکم ایزد معبود آن لعین با
سایر تبعه ملاعین خود از سیر عروج و صعود سموات ممنوع و مردود گردید و از جلالت رتبه نبوّت و رفعت پایه رسالت آن
حضرت از روز ولادت تا قیام قیامت از صعود سموات و استراق سمع و دزدیده شنیدن اقوال ملایکه رب العزة محروم و مأیوس
گردید. صاحب تفسیر جوامع الجامع در تفسیر مذکور ذکر و بیان نمود که شیاطین تا ایام تولّد عیسی بن مریم در صعود و عروج
سموات ممنوع نبودند و پیوسته آن ملاعین بعد از عروج استراق سمع از ملایکه سکنه سموات سبعه نموده مراجعت بارضین
مینمودند و بروایت ابن عباس رضی اللَّه عنه چون عیسی (ع) متولّد گردید شیاطین از صعود سموات سبعه و استراق سمع از ملایکه
اعلی محتجب و ممتنع شدند الا از سه ص: 377 آسمان که تا بآن مکان تردّد میکردند و چون رسول آخر الزمان
تولد یافت آن طایفه ضاله از عروج و صعود سموات سبعه ممنوع گشتند و هر گاه اراده این هوس و طرب نمایند بجهت جلالت
نبوت آن صاحب ارشاد و هدایت از روز ولادت آن نبی العجم و العرب بحکم حضرت ایزد واهب ملایکه برمی تبارك و شهب آن
ملاعین را از عروج ممنوع و محتجب میگردانند تا روز قیامت یهودي گفت: یا علی قوم عیسی را گمان چنانست که آن حضرت
باذن و قدرت عزّ و جلّ اکمه و ابرص امت را بريء از آن مرض ساخته و صحت کرامت مینمود امیر المؤمنین علی (ع) گفت که:
چنان بود اما بدعاي حضرت محمد (ص) جمعی کثیر از ذوي العاهات امّت شفا و صحت یافتند چنانچه در وقتی از اوقات آن، شافع
العصات با جمعی نشسته بود که یکی از مستسعدین مجلس سامی و محفل گرامی از حال یکی از اصحاب آن حضرت که صاحب
فراش از کوفت خاص بود، سؤال نمود و گفت: یا رسول مجتبی فلانی از اصحاب شما مبتلا ببلائی گردید که بر مثال جوجه شده
صفحه 133 از 184
اصلا او را ریش و پر در بال و بر نماند حضرت نبی المحمود امر باحضار آن مریض فرمود چون حاضر گردید بعینه آن شخص از
شدّت رنج و بلا مثل جوجه بیپر و پا شده رسول ایزد مجید از آن مبتلی پرسید که تو در ایام صحت و تندرستی هیچ دعا بواسطه
رفع بعضی وزر و خطیئت و گناه و ذلت خود میکردي؟ گفت: بلی یا رسول اللَّه (ص) همیشه از عذاب و عقاب آخرت در خوف و
اندیشه بودم و پیوسته دعا میکردم و میگفتم که یا رب مرا ص: 378 هر گونه عذاب و عقاب در آخرت بواسطه گناه
و خطیئت خواهی کرد استدعا و التماس از تو اي واهب العطیات آنست که مرا معجلا در دار دنیا بآن بلیه و عذاب معذب گردانی تا
مرا در آخرت در حفظ ظل رحمت خود مستظل گردانیده به عذاب نوع عقوبت معاقب نگردانی. رسول ایزد تبارك و تعالی گفت:
فلان چرا بدین کلمات مستدعی و متکلم نشدي که: رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَ نَۀً ... وَ قِنا عَذابَ النَّارِ چون آن مرد بیمار این کلام از
حضرت نبی المختار شنید فی الفور بحکم آن رسول رب غفور بآن کلمات مصادقت آیات متکلم و مترنم گردید در همان دم
بمجرّد قول این کلمات و تکلم شافی هر الم او را از آن بلیه و الم شفا بخشیده بیغم و هم گردانید و در ساعت آن مرد چنان چه شتر
را از بند عقال مستخلص و بیاثقال گردانید از بند آن الم خلاصی یافته صحیح و سالم شده از اعتلال تصاریف نکبت دهر بر مثال
صحیح گردید و بعد هذا تا هنگام ارتحال و انقضا هرگز مقرون بعلل جوف و جوارح و اعضا نشد بلکه پیوسته مفروق از علل از
یمن دعاي تعلیم آن خاتم الرسل بود و تا در ربقه حیات بود مدام با حضرت سیّد الأنام یا با ما بود و ایضا اي یهودي مردي مجذومی
از جهینه که اکثر گوشت اطراف بدن آن شخص ریخته و مقطوع شده بود بخدمت آن رسول ایزد معبود حاضر کردند چون چشم
آن مرد بر جمال خورشید سیماي آن رسول ایزد متعال افتاد شکایت بیغایات از آن بلیت نمود در ساعت حضرت نبی المحمود قدح
مملو از آب از اصحاب طلب فرمود چون قدح آب حاضر شد دم مبارك بر آن دمید، بلکه قطره چند از آب دهان مبارك خود در
آن قدح ریخت و بآن مریض اعطا نمود و گفت تمامی ابدان خود را باین آب ممسوح گردان و چنان کن ص: 379
که این آب بر تمامی بدن تو رسد که بیشبه حضرت شافی علی الاطلاق ترا ازین بلیه شفا دهد آن مجذوم بموجب فرموده عمل
نموده بنحوي از آن الم صحّت یافت که گوئیا هرگز اسناد آن کوفت بایشان نشده و او مسند الیه بان بلیه نبود، و نیز شخص عربی
ابرص که اکثر محال بدنش متبرص شده بود آن حضرت همان نوع آب دهان در ظرف آب انداخته بآن مبروص داد بمجرد مسح
موضع برص بآن آب از یمن لعاب حضرت رسالتمآب صحت یافته در حال در کمال تندرستی و مسرت گشته بمنزل و مآب خود
مراجعت و معاودت نمود و بعد هذا هرگز تصور حقائق آن مرض در قوه متخیّله او نگذشته و پیوسته بوسیله تصدیق نبوّت آن
حضرت و اطاعت و متابعت او انقیاد آداب و احکام شرایع دین و ملت آن نبی الرحمه کار دنیا و آخرت او بر صحت و استقامت
بود. اي یهودي اگر ترا گمان چنان باشد که حضرت عیسی (ع) ذوي العاهات را شفا و صحت میداد روزي حضرت رسالتمآب با
بعضی از اصحاب نشسته بود که ناگاه عورت از در درآمد و گفت یا رسول اللَّه (ص) پسرم مشرف بر موت شده با آنکه هیچ نوع
مرض در بدن او متعرض نشده و اصلا کوفتی ازو ظاهر نیست سواي آنکه چون میل بطعام مینماید و اظهار اشتها و شوق آن
میفرماید همان که طعام به نزد او حاضر میگردانم دهندره برو طاري گردد و چندان فعل قیام مینماید که از هوش بیرون رفته
مدهوش گردد و بعد از مدتی که بهوش آید فی الفور شروع کرده الجوع الجوع گوید و چون طعام حاضر گردانم باز بهمان طریق
، چندان تثاؤب نماید که از هوش رود الحال کار بجائی رسیده که قریب الموت گشته اگر یک لمحه دیگر توجه اي الاحتجاج، ج 2
ص: 380 سیّد البشر بحال آن پسر ننمائی یقین وفات خواهد یافت در ساعت حضرت رسالت (ص) برخاست و ما نیز با آن حضرت
برخاسته روانه شدیم، و چون بخانه آن مؤمنه رسیدیم همان که چشم سید عالم بدان پسر متألم، افتاد گفت اي دشمن خداي از سر
این بنده خدا دور شو در همان زمان شیطان از آن پسر دور گشته در ساعت برخاست و صحیح و سالم بر حضرت رسول ایزد علام
سلام کرد و آن پسر همیشه در عسکر ما میبود. اي یهودي اگر زعم تو آنست که عیسی علیه السّلام کوران مادرزاد را بدعا و نفس
شفا میداد بدرستی و تحقیق که رسول حضرت ایزد حقیق کار و عمل از آن افضل و اکمل کرد و آن مقدمه چنان بود که قتادة بن
صفحه 134 از 184
ربعی مرد صحیح و صبیح الوجه بود و در جنگ احد نیزه بر چشم آن بنده حضرت ایزد مطیع محمد (ص) رسید و حدقه آن در
ساعت ساقط گردید آن مرد مؤمن حدقه چشم بدست خود گرفته بخدمت سید عالم آمده معروض رأي انور آن پیغمبر جلیل القدر
گردانیده که اي رسول واحد مهیمن اگر چه هر سر را در وقت ضرورت یک چشم کافی است و مرا امید شفاعت شما در آخرت و
نجات از ذلت است لیکن زن من چون مرا بدین حال مشاهده و ملاحظه نماید بغض و عداوت من ظاهر فرماید بلکه اصلا با من
اخلاص و سازش ننماید. حضرت رسول مجید چون این کلمات شنید در حال حدقه چشم از دست او گرفته بر مکان خویش
گذاشت و عین آن مطیع سید المرسلین صحیح و سالم گشت و نور وضوء آن زیاده و احسن از چشم دیگر ایشان شد، و نیز عبد اللَّه
، بن عبید در غزوه حنین با عسکر سید النبیین بود در هنگام جنگ و پیکار در آن روز یک دست او از زخم کفّار الاحتجاج، ج 2
ص: 381 جدا و بیکار افتاد چون حال خود بر آن منوال مشاهده نمود بخدمت حضرت نبی الأمجد حاضر شد در ساعت آن
حضرت دست او را بجاي خویش گذاشت و دست مبارك بر آن مالید آن دست مقطوع از یمن شرافت و میمنت دست آن سرور
بنوعی صحیح گردید که متمیّز از دست سالم دیگر نگردید، و نیز محمد بن مسلمه را در روز جنگ کعب بن اشرف و بعضی در
روز جنگ ابن ابی الحقیق، گفتهاند که ضربه بچشم بنده ایزد مجید رسید از کار افتاد و یک دست آن مرد مؤمن از بدن مقطوع
گردید بعد از آنکه بخدمت رسول مهربان آمد و آن حضرت دست بچشم او مالید و ید مقطوع او را نیز بجاي خویش گذاشته
دست مبارك بر آن مالید دست و چشم او از میامن عنایت و احسان رسول آخر الزمان بصحت معاودت نمود چنانچه اصلا اثر زخم
در دست و چشم آن مرد ظاهر نبود، و نیز در چشم عبد اللَّه بن انس زخم رسید و آن از جلیه نور معطل و بیحضور گردید و چون
بخدمت رسول ایزد بیچون آمد آن حضرت دست مبارك خود بر آن مالید چشم او صحیح گردید چنانچه اصلا آن چشم متمیّز از
چشم دیگر نشدي اي یهودي این همه دلالت بر نبوّت و رسالت آن حضرت دارد. یهودي گفت: یا علی قوم نصاري را گمان چنان
است که حضرت عیسی علیه التحیۀ و الثناء احیاء موتی باذن واجب تبارك و تعالی نمود. امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: یا
یهودي آن امر چنان بود اما حضرت محمد رسول واحد معبود در یک وقت در حضور اصحاب نه عدد سنگ کوچک در کف
دست خویش نگاهداشت ص: 382 و آن سنگها بآواز بلند تسبیح میکردند چنانچه صوت نغمات آن حصیات
مسموع مستسعدین مجلس آن سید البریات میشد و با آنکه در هیچ زمان روح در آن سنگها نبود و این دلیل تمام و حجت مالا
کلام بر نبوت آن نبی ایزد علام بود، و دیگر بعضی موتی تا بحضرت سید الوري بعد از موت ایشان از شدت خوف قادر منان
مستغاثی شدند و التماس و استدعاي تبعیّت آن حضرت بواسطه نجات آخرت نمودند، و نیز آن حضرت روزي با اصحاب نماز
بجماعت گزارد و بعد از آن روي مبارك بجانب اصحاب آورده گفت از قوم بنی النجار هیچ کس در این مجلس حاضر نیست و
صاحب ایشان شهید است بواسطه سه درهم که فلان یهودي در ذمّه آن کس دارد او در باب الجنّۀ بجهت آن دین محتبس است
حال آن رسول ایزد متعال بدین منوال بود و اگر زعم تو اي یهودي چنانست که عیسی (ع) با موتی تکلم نمودند حضرت محمد
مصطفی (ص) چیزي تکلم نمود که بسیار بسیار اعجب بود زیرا که چون نبی الأشرف بولایت طایف نزول فرمود اهل آن محل
بجهت هدیه و نزل خاتم الرسل گوسفند مسلوخ زهر آلود فرستادند چون آن گوسفند به خدمت رسول ارجمند حاضر شد فی الفور
بحکم واحد مطلق آن شاة مسمومه بتکلم و نطق درآمد و گفت: یا رسول اللَّه (ص) زنهار مرا تناول ننمائی که من مسمومهام پس با
عیسی (ع) چون بهیمه زنده تکلم نماید بر عجب نباشد اما با حضرت محمد گوسفند، مذبوح مسلوخ مشوي تکلّم نمود بیقین این
، اعظم حجج خداي عالم بر منکرین نبوّت و رسالت آن حضرت باشد و این بغایت عجیب و بدیع است و نیز آن نبی الاحتجاج، ج 2
ص: 383 ربّ العزّه اگر درخت را بخدمت خود خواندي فی الفور آن شجره اجابت سخن و اطاعت آن رسول مهیمن نمودي و نیز
سباع با آن حضرت تکلم نمودي و بر نبوت او شهادت دادي و مردم را از تمرّد و عصیان امر و حکم رسول آخر الزمان تحذیر
بعقوبت آخرت نمودي و معجزات آن حضرت بیشتر از آنست که بحیز بیان واضح و عیان گردد و این آثار که از آن نبی المختار
صفحه 135 از 184
بمنصه اظهار رسید زیاده از آنست که از عیسی علیه السّلام ظاهر و آشکار گردید، یهودي گفت: یا علی زعم قوم نصاري چنانست
که عیسی (ع) قوم خود را اخبار و اعلان به آنچه اکل و ادخار آن در خانههاي خود مینمودند میفرمود امیر المؤمنین علی (ع)
فرمود: که آن گمان ایشان واقع و عیان است اما حضرت رسول ایزد منان اخبار و اعلان باکثر از آنچه عیسی علیه السّلام بنصاري
نمود آن بزرگوار آشکار فرمود زیرا که عیسی (ع) خبر از وراء حائط داد و محمد نبی الأمجاد خبر از موت خود که غایب از آن
رسول ایزد واهب بود داد و دیگر آن رسول واحد اکبر قوم را از صفت حرب ایشان با دشمنان و جمعی از ایشان در آن حرب شهید
گشته واصل جنان گردیدند خبر و اعلان نمود و حال آنکه میان آن جماعت و حضرت رسالت مسافت یکماه راه بود و آنچه سید
الأبرار اخبار فرمود خلاف آن هرگز ظاهر نشد و هر چه آن حضرت بسعادت بیان میکردند چنان میشد، و دیگر عادت آن صاحب
سعادت چنان بود که چون کسی بجهت حاجت و سخنان بخدمت ایشان میآمد بآن شخص، خطاب میفرمود که یا فلان تو میگوئی
مطلب و مرام خود را یا من ترا بر حقایق آن مطّلع و اعلام نمایم آن کس بعد از استماع قول رسول مقدّس میگفت یا رسول
ص: 384 خداي تبارك و تقدس شما از روي مرحمت و احسان واضح و بیان نمائید در آن زمان آن نبیّ آخر
الزمان میفرمود که حضور تو بواسطه حاجت فلان و مطلب و مرام چنین و چنان خواهد بود در ساعت آن مرد تصدیق قول حضرت
رسالت مینمود، و نیز حضرت نبی الرحمه اخبار و اعلان اهل مکه با سیري و گرفتاري تمامی ایشان بدست اهل اسلام نمود و آن
مقدمه چنان شد که آن حضرت فرمود، و از جمله اخبار که آن رسول مختار در نزد اصحاب و سایر مردم اظهار نمود بیان حقایق
احوال و سازش آن دو ضالّ مضل از اعیان اهل شقاق و عدوان و از مشاهیر عرب یعنی میان صفوان بن امیّه و میان عمیر بن وهب
بود زیرا که در هنگامی که عمیر بخدمت سید البشر آمد و گفت یا محمد من بنزد شما بجهت خلاصی پسر خود از بند دفع و رفع
آزار و گزند فرزند خود باینجا آمدم حضرت رسول خداي گفت دروغ میگوئی و تو بواسطه آز و هوس که در خاطر تو مؤسّس
است بلکه بجهت شرطی که با آن کافر ناکس کردي روانه اینجانب شدي و آن شرط میان تو و صفوان بن امیه است و آن مقدّمه
چنان بود که تو و آن کافر لئیم هر دو در برابر خانه ایزد کریم در مکان حطیم که ما بین باب و حجر الأسود است جمعیّت نمودید
ذکر و بیان خویشان و یاران شما که در جنگ بدر بدست اهل اسلام کشته گشته بسقر مقر کردند نمودید و با یک دگر تکلم بدین
نهج از روي تحیر نمودید که و اللَّه هر آینه موت بجهت ما بر ما بغایت اسهل و اهون است از حیات و بقاي ما از آنچه محمّد با ما
کرد و یار و احباب بعد از جنگ سر چاه بدر اصلا مستحسن و درخور نیست و زندگی ما بیخویش و اقرباي باعین رنج و عناد و
تعب و بلاست ص: 385 و تو اي عمیر بن وهب بصفوان بن امیّه از روي جهل و تعصب گفتی که اگر مرا دین و
عیالمندي نمیبودي من ترا از شر محمد مستخلص میگردانیدم صفوان گفت: که من دین ترا بر ذمّه خود گرفتم تا مؤدي گردانم و
دختران ترا با دختران خود در یک مکان صیانت و محافظت نمایم بلکه مراقبت احوال ایشان من کلّ حال نموده در انصرام و انجام
سرانجام بنات تو سعی تمام فرمایم خلاصه آنکه هر گونه سلوك که با دختران خود معمول گردانم با بنات شما نیز همان شیوه و
سلوك مسلوك نمایم هر چه از نیکوئی و ضرر که بدختران من وصول و حصول آن متصوّر باشد بدختران تو نیز رسد تو از بعد
استماع این سخنان عداوت نشان که نسبت بمن نمودي و بصفوان گفتی که این مقدمه را پنهاندار و به هیچ احدي از اقربا و
خویشان ظاهر مگردان اما بزودي تجهیز سفر من نماي و مرا بسرعت بصفوف مدینه روانه فرماي تا بآن مکان رفته محمد را بقتل آرم
و ترا با سایر اعدا از خوف او برهانم آمدن تو باین محل بواسطه قتل منست در ساعت عمیر بن وهب گفت یا رسول اللَّه و اللَّه
بخداي عالم قسم است که راست گفتی و من شهادت میدهم که خدا یکی است و تو رسول و فرستاده ایزد تعالی و تقدّسی پس
آنگاه کلمه طیبه شهادت اشهد ان لا اله الّا اللَّه و اشهد انّ محمدا رسول اللَّه بر زبان راند و بصدق چنان مسلمان شد و امثال این
معجزات از آن سید البریات زیاده از آنست که حصر و شمار آن بصد داستان مذکور و بیان توان نمود یهودي گفت: یا علی قوم
نصاري گمان چنان دارند که عیسی بن مریم از گل مرغی خلق نمود و نفس در او دمیده آن طایر را طیران فرمود امیر المؤمنین علی
صفحه 136 از 184
(ع) ص: 386 گفت اي یهودي آن امر بنوعی که ذکر کردي چنان بود لیکن محمّد رسول ایزد معبود نیز کاري
بمثل این عمل معمول نمود چنانچه در روز جنگ حنین آن سیّد المرسلین سنگی از زمین برداشت و در دست مبارك خود نگاه
میداشت از آن حجر تسبیح و تقدیس حضرت واحد اکبر مسموع حضار آن محضر میشد در همان اثر سیّد البشر گفت اي حجر
بحکم خالق قادر شکافته شو در ساعت آن حجر سه پاره گردید و هر پاره آن بنوعی دیگر تسبیح مهیمن سبحان میکردند چنانچه
تسبیح هر یک فلقه حجر از پاره دیگر مسموع بشر نمیشد و نیز آن سیّد الوري در یوم البطحاء کسی بطلب درخت فرستاد و حکم
باحضار آن شجره بخدمت آن نبی الرحمه نمود در ساعت آن شجره حاضر شد و از هر شاخ آن درخت نوع دیگر تسبیح و تقدیس
و تهلیل ربّ جلیل مسموع ارباب ملت میشد بعد از آن رسول آخر الزمان فرمود که اي درخت شکافته شو در ساعت آن درخت
شق گشته دو حصه گردید باز آن نبی حضرت بینیاز فرمود که اي شجره باید که هر دو نصف بیکدگر ملصق شوید در همان لحظه
بیکدیگر چسبیده بهیئت اول درخت درست گردید آنگاه حضرت حبیب اللَّه گفت اي درخت اگر بر نبوّت و رسالت من شهادت
داري بحکم حضرت الهی باید که گواهی دهی در ساعت درخت شهادت بر نبوّت آن صاحب سعادت داد آنگاه حضرت رسول
اللَّه (ص) گفت: اي درخت باید که مراجعت بمکان خود و تسبیح و تهلیل و تقدیس ایزد مقدّس نمائی فی الفور آن شجره بموضع
اصلیه خود معاودت نمود و جاي آن درخت مکان جزارین بمکه معظّمه است یهودي گفت: یا علی زعم قوم نصاري در حق عیسی
علیه التحیّۀ و الثنا آنست که آن حضرت پیوسته سیّاح بامر فالق الأصباح بود. امیر المؤمنین علی (ع) گفت: قول نصاري در باب
سیاحت عیسی (ع) واقع و حقّست لیکن سیاحت ص: 387 حضرت نبی الأمجاد پیوسته بواسطه جهاد کفره و اهل
تمرد و عناد و همیشه در مدّت ده سال قتال و جدال با اهل ضلال از حاضر و بادي نمود و آن جماعت را ما لا یعد و یحصی مقتول
گردانید و طوایف بسیار از عرب بسیف گذرانید و بعد از اتمام حجت بر اهل کفر و ضلالت اصلا با آن طایفه مدارا بکلام و مقاساة
بغیر صمصام با آن لئام ننمودي و هیچ وقت اختیار سیر مسافرت ننمود مگر وقتی که مستعد و متجهّز بقتال دشمنان و اهل ضلال
مینمود. یهودي گفت یا علی قوم نصاري را در حقّ عیسی (ع) گمان چنانست که آن حضرت زاهد و بینیاز از دنیا بود و اصلا میل
بمستلذات آن ننمود. امیر المؤمنین علی (ع) فرمود: قوم نصاري درین باب صادقند و عیسی (ع) ازهد قوم خود بود اما حضرت
محمد مصطفی (ص) ازهد تمامی انبیاء بود و آن حضرت سیزده زن داشت سواي جواري و امانی که گاهی آنها بشرف صحبت
خدمت سید الأنبیاء مشرف میشدند هرگز آن جماعت خوان مائدت بخدمت نگسترانیدند که بر آن طعام باشد و هرگز رسول عزّ و
جلّ نان گندم که برو حلال بود اکل ننمود و سه شب پیاپی آن نبی ایزد تبارك و تعالی شکم از نان جو هرگز سیر نکرد و اکثر
اوقات بر جوع صبر مینمود و چون آن پیغمبر جلیل القدر وفات نمود درع آن نبی المحمود در نزد یهودي مرهون چهار درهم بود و
زرد و سفیدي نگذاشت این کنایه از نقره و طلاست یعنی از سید عالم دنانیر و دراهم بعد از فوت ایشان میراث نماند با آنکه از اکثر
امصار و بلاد تحف و هدایا بجهت آن نبی الأمجاد و غنایم میفرستادند مع هذا یکدرهم و یک دینار از آن ص: 388
رسول ایزد مختار متروکات ظاهر نشد و بامر و حکم آن نبی الأکرم در روزي سیصد هزار و چهار صد هزار تقسیم میشد و در بعضی
اوقات سایلی در وقت عشا بخدمت سید الوري آمده سؤال نمودي آن رسول ایزد متعال قسم بذات حضرت ذو الجلال بدین نهج یاد
میفرمود که به آن خدائی که محمد را بحق برسالت فرستاد که در نزد آل محمد یک صاع از جو و گندم و نیز یک دینار و
یکدرهم موجود نیست زهد آن بزرگوار یا یهودي در تمامی ساعات ایّام عمر آن رسول حضرت پروردگار بدین منوال بود در آن
حال یهودي گفت: من شهادت میدهم بر وحدانیّت حضرت اله و نبوت مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ پس آنگاه کلمه طیّبه شهادت اشهد أن لا
اله الّا اللَّه و اشهد أن محمدا رسول اللَّه بر زبان راند و گفت گواهی میدهم که هر درجه کرامت و مرتبه عزّت که براي هر یک از
انبیاء و رسل حضرت عزّ و جلّ مقرّر و مسجّل نمود همگی و تمامی آن در ذات کامل الصفات حضرت سیّد البریات موجود بود
بلکه شرافت و کرامت چند مخصوص آن حضرت بود که اصلا شمّه از آن در هیچ نبیّ و رسول نبود با صفات مضاعفه ابن عباس
صفحه 137 از 184
رضی اللَّه عنه چون از کلام امام الأنام الزام یهودي مشاهده نمود گفت: یا علی من گواهی میدهم بر آنکه تو از راسخین در علم
ماهرین از روي فضل بر الزام خصمی. حضرت ولی ایزد وهاب در جواب فرمود که: ویحک روح و راحت بر تو باد چرا آنچه من
میدانم در حقّ کسی که خداي اقدس تعظیم و تکریم ذات مقدس آن نفس و توصیف خلق اقدس آن کس نموده وَ إِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ
عَظِیمٍ مذکور و بیان ننمایم و خصم را بدلیل و برهان الزام نفرمایم. ص: 389
بیان احتجاج حضرت ولی ایزد معبود امیر المؤمنین علی علیه سلام الملک الودود بر بعضی یهود بر علوم چند باستعانت حضرت واجب
الوجود