گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد دوم
بیان احتجاج حضرت ولی ایزد معبود امیر المؤمنین علی علیه سلام الملک الودود بر بعضی یهود بر علوم چند باستعانت حضرت واجب
الوجود







بیان احتجاج حضرت ولی ایزد معبود امیر المؤمنین علی علیه سلام الملک الودود بر بعضی یهود بر علوم چند باستعانت حضرت
واجب الوجود صالح بن عقبه از حضرت امام الأمّۀ جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام و التحیّۀ روایت کند که چون ابو بکر هلاك
شد و عمر خلیفه گردید و بمسجد حضرت محمد صلّی اللَّه علیه و آله آمده بنشست ناگاه شخصی درآمد و گفت: یا امیر المؤمنین
من مردي یهودي و علّامه ایشانم و مسأله چند دارم و اراده آنست که از شما سؤال نمایم اگر مرا بجواب آن مجاب و کامیاب
گردانی مسلمان میگردم و از دین یهودي تبرّا نموده برگردم و تا زنده باشم از دین حنیف و ملت منیف هرگز برنگردم عمر گفت
مسایل تو کدام است اعلام نماي یهودي گفت: مسأله من سه و سه و یکی است اگر شما توانید که ما را به جواب مستطاب گردانید
فهو المطلوب و اگر در میان قوم کسی اعلم از شما باشد مرا بآن مرشد هادي دلالت و ارشاد نمائید چون در آن هنگام امام المشارق
و المغارب علی ابن ابی طالب علیه سلام اللَّه الواهب در مسجد حاضر بود عمر بجانب آن حضرت اشارت نمود که بنزد این جوان
رفته مسائل و مطالب ازو سؤال کن که بیشبه بجواب آن معزّز و کامیاب گردي یهودي در ساعت متوجّه بجانب آن حضرت گردید
و گفت یا جوان مسأله من، سه و سه و یکی است امام فرمود چرا نگفتی که هفت است یهودي گفت: من مردي جاهلم اگر مرا از
سه اول مجاب نگردانی اکتفا به همین سؤال نمایم و ترا سؤال از سه دیگر و یکی آخر ننمایم حضرت امیر المؤمنین علی (ع) گفت:
اي یهودي اگر مسایل ترا جواب گویم از ملت موسی (ع) رجعت ص: 390 بدین سید المرسلین نمائی؟ گفت:
آري، حضرت ولی ایزد متعال فرمود: که یا یهودي هر چه خواهی سؤال کن یهودي گفت من ترا سؤال از سنگی نمایم که پیشتر از
همه حجر حضرت ایزد داور در زمین وضع نمود، و سؤال نمایم از اولین چشمه که از زمین بحکم ربّ العالمین ظاهر گردید و اولین
درخت که پیش از تمامی اشجار در زمین روئید. امیر المؤمنین علی (ع) گفت: اي یهودي اعتقاد شما یهود درین باب آنست که اوّل
حجر که در زمین موضوع و مستقر گردید حجریست که بامر خداي تعالی و تقدّس در بیت المقدس است لیکن قول شما باطل و
دروغ است بلکه آن حجر الاسود است که حضرت آدم علیه السّلام از دار السّلام جنان بخاکدان جهان آورده بحکم ایزد علام آن
را در بیت الحرام وضع نمود یهودي گفت: راست گفتی و اللَّه موافق قول شما بخط هرون (ع) از املاء موسی علیه التحیّۀ و الثناء
است آنگاه حضرت ولی اللَّه فرمود: که اما چشمه اوّلی در زمین تمامی یهود را اعتقاد چنانست که آن چشمهایست که بحکم ربّ
الأقدس در بیت المقدس ظاهر گردید این قول دروغست و آن چشمهایست که آن را عین الحیوة گویند و ماهی موسی (ع) را در
آن چشمه غوطه دادند و خضر نیز از آن عین تشرّب نمود و هر که از آن چشمه بیاشامد حیوة جاودان یابد یهودي گفت راست
گفتی زیرا که موافق قول شما در میان ما یهودان بخط هرون و املاء موسی علیه السّلام است امیر المؤمنین علی (ع) گفت امّا
ص: 391 درخت اوّلی شما یهود میگوئید که اوّل درخت که ربّ العزّت در زمین رویانید درخت زیتون بود امّا
دروغ میگوئید زیرا که اول درخت خرماء عجوه است که حضرت آدم (ع) آن را از بهشت در هنگام نزول بخاکدان دنیا با خود
آورد صاحب صحاح اللغه گوید که خرماي عجوه اجود تمر است در مدینه و درخت آن را لینه خوانند یهودي گفت: و اللَّه بخداي
عالم قسم است که راست گفتی بواسطه آنکه آنچه نقل کردي موافق آن بخط هرون و املاء موسی (ع) در میان جماعت ما یهودان
صفحه 138 از 184
است آنگاه یهودي گفت: سه مسأله دیگر دوّمی آنست که این امت را بعد از پیغمبر ایشان امام چند است که امّت اگر اطاعت آن
جماعت بنمایند اصلا هیچ گونه ضرر و نقصان عاید و راجع بآن اعیان نگردد حضرت امیر المؤمنین علی (ع) فرمود که امامان بعدد
نقباي بنی اسرائیل دوازده نفرند. یهودي گفت: و اللَّه راست گفتی که موافق همین بخط هرون و املاء موسی (ع) در نزد یهودان
موجود و عیان است آنگاه یهودي گفت پیغمبر شما در جنّت بحکم واهب علّام در کدام محل و مقام ساکن و آرام گزیند؟ حضرت
امام الأنام فرمود که: در اشرف منازل جنان و اعلی و ارفع درجات آن که مسمّی بجنّات عدن در نزد انبیا و رسولان است ساکن
گردد یهودي گفت و اللَّه راست گفتی زیرا که موافق بیان شما مکتوب بخط هرون و املاء موسی (ع) در میان یهودیانست باز
یهودي گفت که: وصی بلا فصل رسول شما بعد از آن حضرت در دار المشقّه دنیا چند مدت تعیّش نماید؟ حضرت امیر المؤمنین
علی (ع) فرمود: که سی سال یهودي گفت: و اللَّه راست گفتی بجهت آنکه مکتوب بخط هرون و املاء موسی علیه السّلام است بعد
از آن یهودي گفت یک مسأله باقی است اگر ص: 392 آن را جواب گوئی یک لحظه در دین موسی (ع) بعد از
جواب آن مسأله نمانم حضرت سیّد الأوصیاء فرمود که: هر سؤال خواهی نماي و جواب بر سبیل صدق و صواب استماع فرماي.
یهودي گفت: امّا وصی آن نبیّ ایزد تبارك و تعالی بموت میرد یا شهید و مقتول گردد؟ حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام
فرمود که: شهید گردد بر فرق آن اب الشبّر و الشبیر زنند و محاسن او را بخون آن وصی سید المرسلین خضاب و رنگین گردانند.
یهودي گفت و اللَّه راست گفتی و در کلمات مصادقت آیات بالتمام صدق سفتی و همگی و تمامی این سخنان مکتوب بخط هرون
و املاء موسی (ع) در میان اشراف یهودان است آنگاه گفت: اشهد ان لا اله الّا اللَّه و اشهد انّ محمدا رسول اللَّه از روي صدق و
اخلاص مسلمان و تابع امیر المؤمنین علی (ع) گردید. از اصبغ بن نباته رضی اللَّه عنه مروي و منقولست که من روزي در خدمت
امیر المؤمنین علی (ع) حاضر بودم که ناگاه ابن الکواء به خدمت آن ولی اللَّه آن ولی اللَّه تعالی حاضر شد و گفت یا امیر المؤمنین
(ع) معنی قول خداي عزّ و جلّ در آیه کلام منزل بحضرت خاتم الرسل: وَ لَیْسَ الْبِرُّ بِأَنْ تَأْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ ظُهُورِها وَ لکِنَّ الْبِرَّ مَنِ اتَّقی
وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها و مراد آن چیست علی (ع) گفت ما آن خانههائیم که حضرت ایزد کریم امر برایا بر دخول آن بیوت از
ابواب نمود و باب خداي تبارك و تعالی و اهل بیت رسول اللَّه مائیم نیکوئی و سرمایه سعادت دنیا و آخرت بواسطه متابعان دین و
ملت حضرت نبی الرحمه آنست که شیوه متابعت ما را مراعات نموده اتیان بیوت از ابواب ما نمایند و از طریقه ما تقصی و تخطّی
ننمایند یعنی هر که با ما بیعت نمود ص: 393 و اقرار بولایت ما ائمه الهدي فرمود و مدت العمر از آن ادبار و
استکبار ننمود پس او آن کس است که دخول بیوت از باب نمود و هر که بعد از بیعت با ما مخالفت نماید و غیر را بر ما تفضیل
فرماید آن شخص از ظاهر بیوت داخل خانه اسلام و ملت گردید بلکه آن کس از طریق دین و آئین سیّد المرسلین برگردید ابن
الکواء گفت یا امیر المؤمنین علی: وَ عَلَی الْأَعْرافِ رِجالٌ یَعْرِفُونَ کُلا بِسِیماهُمْ آن رجال چه طایفهاند؟ امیر المؤمنین علی (ع) گفت:
ما اصحاب اعراف و ارباب عدل و انصافیم که انصار و اعوان و شیعیان و محبان خود را بسیماي ایشان بشناسیم و آن جماعت را
داخل جنّت گردانیم و ما در روز قیامت در اعراف اقامت داریم محبان را خوار و ذلیل نگذاریم و اعراف مکانیست در میان نار و
جنّت هیچ احدي داخل آن محل بهشت عنبر سرشت نگردد مگر بشناخت و ولایت ما بشرطی که ما نیز او را بشناسیم و عارف و
واقف بخلوص عقیدت و اخلاص طویت او گردیم و داخل نار ایزد باري و آن مقام هوان و سوگواري نگردد الا آنکه منکر ما و ما
نیز منکر آن طاغی و باغی ایزد تعالی باشیم و حقیقت این امر یا ابن الکواء چنانست که اگر خداي عزّ و جلّ بخواهد و ارادت کامله
و قدرت شامله او تعلّق گیرد بآن که سایر الناس کما ینبغی و یلیق عارف بذات ستوده صفات او علی سبیل التحقیق گردند و او را
بشناسند و اقرار بیگانگی او نمایند چنان کند که آنها از باب اللَّه داخل بیوت گردند و ما را ابواب و صراط و سبیل خود گردانند
همان باب که مردم را بدخول آن امر نمود که از آن در بخانه درآیند پس آنکه از ما عدول و از ولایت ما تجاوز نموده خمول
گردد و تفضیل غیر ما بر ما آل رسول ص: 394 نماید فإنهم عَنِ الصِّراطِ لَناکِبُونَ پس بدرستی که آن طایفه از راه
صفحه 139 از 184
راست عدول و انحراف و قنوط و اعتساف نمودند. در باب اعراف خلاف و اختلاف بسیار است ابو علی الطبرسی رحمۀ اللَّه علیه در
تفسیر جوامع الجامع از امام الناطق الأمین جعفر بن محمد الصادق رضوان اللَّه علیهم اجمعین نقل کند که اعراف تل ریگی است
میان جنّت و نار که هر نبی و رسول و هر خلیفه ایشان با گناهکاران امت و اهل زمان خود در آن مکان توقف نمایند چنانچه
صاحب لشکر با ضعفاء جنود از خوف دشمن در معسکر توقّف فرمایند و نیکوکاران ایشان سبقت بر گناهکاران بدخول جنان گرفته
باشند در آن زمان خلیفه ایشان روي بگناهکاران که در آن مکان حیران و سرگردان ایستاده باشند آورده گوید که اي یاران نگاه
باخوان نیکوکاران خود کنید که چون بر شما بواسطه ارتکاب اعمال حسنه و افعال محسنه سبقت بر دخول جنت بحکم واهب
بیمنت گرفتهاند و شما واله و شیدا درینجا ایستادهاید در آن هنگام گناهکاران بطمع شفاعت و امید رعایت سلام به نیکوکاران امت
کند چنانچه ایزد علام اشاره بآن مطلب و مرام نمود که سَلامٌ عَلَیْکُمْ لَمْ یَدْخُلُوها وَ هُمْ یَطْمَعُونَ یعنی گناهکاران امت بطمع دخول
جنّت از حضرت ربّ العزّت که بوسیله شفاعت نبی و امام و ایشان دارند سلام به نیکوکاران کنند و نیکوکاران در آن زمان نگاه
بجانب اهل نار و عصیان کرده گویند رَبَّنا لا تَجْعَلْنا مَعَ الْقَوْمِ الآیه. ایضا از اصبغ بن نباته مروي و منقول است که من روزي در
خدمت امیر المؤمنین علی (ع) حاضر بودم که ابن الکواء به خدمت آن سرور حاضر شد و گفت یا امیر المؤمنین علی (ع) و اللَّه
بخداي عالم ص: 395 مرا قسم است که در کتاب اللَّه تعالی آیهایست که در دل من به غایت سخت و گران است
بلکه بواسطه آن مرا شک در دین رسول آخر الزمان بهم رسید. حضرت امیر المؤمنین علی (ع) فرمود که: مادرت بمرگ تو نشیند و
ترا کم بیند آن آیه کدام است ابن الکواء گفت قوله تعالی و تبارك ذکره وَ الطَّیْرُ صَافَّاتٍ کُلٌّ قَدْ عَلِمَ صلاته و تسبیحه آن صف
کدام و آن نماز و آن تسبیح کدام است علی (ع) گفت: ویحک یا ابن الکواء که حضرت خالق الموجودات ملایکه سموات را بر
صور مختلف موجود و متصف گردانید و خداي تعالی را فرشتهایست به صورت خروس سپید بلند آواز که چنگال او از زمین هفتم
گذشته و تاج آن خروس مثنی بتحت عرش رحیم الرّحمن گشته و آن را دو بال است یکی جناح بمشرق که از آتش است و پر
دیگر مغرب که از برفست چون وقت نماز دررسد آن فرشته بچنگال خود راست ایستد و گردن خود را از تحت العرش بر کشند و
آنگاه بحکم حضرت اله هر دو جناح خود بهم زند چنان که خروس منازل شما پرهاي خویش بهم زنند بامر خالق اکبر نه آتش
برف راکد را گذارد و نه برف آتش را میراند و آوازي که از آن فرشته بینیاز در اوقات نماز بلند گردد باین کلمات ندا کند که
اشهد ان لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله سید النبیین و اشهد ان وصیه خیر الوصیین سبوح قدوس
ربّ الملائکه و الروح و چون آن خروس این ندا کند صوت او به خروس منازل شما رسد آن خروسها نیز بمثل آن خروس پرهاي
خود بهم زنند و بهمان کلمات منادي گردند و تفسیر و معنی آیه وافی هدایت کلام ربّ ص: 396 العزّت کُلٌّ قَدْ
عَلِمَ صلاته و تسبیحه اشارت بآنست یعنی از آواز خروس عرش ربّ العالمین تمامی خروس زمین عالم بصلاة و تسبیح حضرت
ارحم الراحمین گردند زیرا که همگی موجودات بذریعه وَ إِنْ مِنْ شَیْءٍ إِلَّا یُسَ بِّحُ بِحَمْدِهِ وَ لکِنْ لا تَفْقَهُونَ تَسْبِیحَهُمْ بتسبیح خالق
البریات رطب اللسان و عذب البیانند. و نیز از اصبغ بن نباته مروي و منقولست که: روزي ابن الکواء از حضرت امیر المؤمنین علی
(ع) سؤال نموده گفت یا علی مرا خبر ده از آنکه شب و روز میبیند و از حال آنکه شب و روز نمیبیند و از آنکه شب نه بیند و
روز ببیند و از آنکه شب بیند و روز نبیند. حضرت امیر المؤمنین علی (ع) فرمود که: ویلک یا ابن الکواء باید که سؤال از چیزي
نمائی که بتو نفع رساند و از ما لا یعنی و ما لا ینفع سؤال ننمائی ویلک چاه ویل مقام تو باد اما آنکه در روز و شب بیند آن مردي
است که ایمان برسول خدا و باوصیائی که گذشته باشد آورده باشد و بسایر انبیا و رسولان و همگی و تمامی کتب که حضرت ایزد
واهب بایشان فرستاده مقر باشد و از امتان سید البریه بیننده شب و روز کسی است که ایمان بخدا و برسول او محمد مصطفی صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم آورده و اقرار بولایت و امامت من نموده باشد بیشبه آن کس بتخت و دولت فیروز و بیننده شب و روز است
اما اعمی شب و روز آن خمول تیرهروز بدبختی است که منکر جمیع انبیا و اوصیا و کتابهاي سالفه باشد مع هذا چون بادراك زمان
صفحه 140 از 184
دولت باقبال و سعادت مقرون حضرت محمد رسول بیچون مشرف و معزز گردد و از سیاه بختی ایمان بنبوت آن حضرت و اقرار
بولایت من آن بیسعادت ننماید پس آن کس منکر عز و جل و نبوت خاتم الرسل کور شب و روز ص: 397 هر دو
محل است، و اما بیناي شب و نابیناي روز آن کسی است که ایمان بانبیاي سابقین و کتابهاي سالفه ربّ العالمین آورده و چون
ادراك زمان رسول آخر الزمان نماید منکر نبوت آن حضرت گشته اقرار بولایت یا منکر حق من گردد آن کم بخت بیناي شب و
نابیناي روز است، اما نابیناي شب و بیناي روز کسی است که منکر انبیاي پیشین و اوصیاي سابقین و کتب ایشان باشد لیکن چون
ادراك زمان نبوت مقرون بدولت و سعادت حضرت سید البریه نماید ایمان بحضرت قادر سبحان و بمحمد رسول آخر الزمان صلّی
اللَّه علیه و آله آورد و ایمان بامامت من و قبول ولایت من کند این کس اعمی شب و بیننده روز است ویلک یا ابن الکواء بما بنی
ابی طالب حضرت خداي واهب فتح اسلام نمود و به ما ختم آن فرمود. و اصبغ بن نباته گوید که: چون آن امام الامه از منبر نزول
نمود بنزدیک آن حضرت رفتم و گفتم یا سیدي و مولاي امیر- المؤمنین علی پدر و مادرم فداي تو باد آنچه بواسطه ابن الکواء مبین
ساختی دلم را قوي و خاطرم را اطمینان جلی دادي امیر المؤمنین علی (ع) خطاب مستطاب نمود که: یا اصبغ کسی که شک بولایت
من آرد بیقین آن لعین شک در ایمان بربّ العالمین و بحضرت سید المرسلین دارد و هر که اقرار بولایت من نماید بفوز و صلاح و
تقوي و فلاح فایز و رستگار است و منکر ولایت من خائب و خاسر و پیوسته در نار سقر حاضر است و مقر ولایت من مقر حضرت
مهیمن است یا اصبغ ولایت من متصل بولایت خداي عز و جل است مانند این دو انگشت سبّابه و وسطی و آنگاه حضرت ولی اللَّه
هر دو اصبع را با هم جمع نمود و فرمود که: منکر ولایت من یوم الحساب داخل نار گشته لبث در آن ص: 398
مسکن و مآب احقابست. صاحب صحاح اللغه نقل نمود که حقب بضم حاء هشتاد سال است و بعضی اکثر از آن گفتهاند و در
بعضی نسخ معتبر بنظر مترجم احقر رسید که حقب سیصد سال است و صاحب تفسیر جوامع الجامع گوید که احقابا حقب بعد از
حقب است یعنی یک حقب چون بگذرد حقب دیگر تابع آن حقب اول گردد من غیر النهایه از کلام صدق التیام امیر المؤمنین علی
(ع) ظاهر شد که منکر ولایت آن حضرت را هرگز امید نجات از درکات نیست، و نیز از اصبغ بن نباته مروي و منقولست که روزي
حضرت امیر المؤمنین علی (ع) بر منبر بود در آن اثر ابن الکواء در برابر آن سرور آمد و گفت یا امیر المؤمنین علی مرا خبر ده از
ذي القرنین که آیا او پیغمبر بود یا پادشاه عصر؟ و خبر ده از دو قرن او آیا از طلا بود یا از نقره؟ حضرت امیر المؤمنین (ع) فرمود
که: ذو القرنین پیغمبر خالق اکبر و پادشاه دهر نبود بلکه یکی از بندگان حضرت واجب الوجود و دوستان معبود بود حضرت رب
الودود نیز دوست او بود و آن بنده محب نصیحت عباد از براي خداي تعالی نمود و حضرت رب العباد از جهت او نصیحت نمود، و
وجه تسمیه او بذو القرنین آنست که قوم خود را بعبادت و بندگی حیّ قیوم دعوت نمود آن طایفه شوم سخن او را بسمع رضا تلقی
و اصغا ننمودند و شمشیر بر فرق او زدند و او را از خود دور کردند آن بنده ناصح از آن قوم طالح یک حین غایب گردید و پس از
مدت مدید که ظاهر گردید باز دعوت آن قوم دور از رحمت ایزد مجید را تجدید گردانید و از آن قوم شدید بغیر از جفا و آزار
چیزي ندید و در دعوت مرتبه آخر بر قرن دیگر اسکندر زدند یا معشر امت سید البشر در میان شما مثل اسکندر موجود و حاضر
است. از حضرت امام الناطق جعفر بن محمد الصادق علیه السّلام مرویست ص: 399 و آن حضرت از آباي عظام
کرام علیهم السّلام نقل نماید که حضرت امیر- المؤمنین علی (ع) روزي در رحبه مسجد نشسته بود و خلق بسیار در یمین و یسار آن
حضرت مجتمع گشته در میان آن جماعت شخصی برخاسته و گفت یا امیر المؤمنین ترا حضرت ربّ العالمین در این مکان مکین
گردانید و پدرت در نار سجّین معذّب و با اهل دوزخ همنشین است؟ حضرت امیر المؤمنین علی (ع) گفت خداي تبارك و تعالی
زبانت مقطوع گرداند بآن خداي که حضرت نبی الرحمه محمد (ص) را برسالت تمامی امم فرستاد مرا قسم است که اگر پدرم اراده
کند که شفاعت گنهکاران همگی امت که در روي زمیناند نماید هر آینه حضرت ربّ العزّت شفاعت او را در باب جمیع
گناهکاران امت بیشبه قبول فرماید ویلک پدرم معذّب در نار چون گردد که پسر او قسیم جنّت و نار بامر ایزد جبّار بود، این سخن
صفحه 141 از 184
در نزد عاقل نکتهدان و عالم آداب شرایع اسلام و ایمان سنجیده و پسندیده نیست به آن خداي که محمد را به نبوّت امت مبعوث
گردانید قسم است که بشعاع نور پدر بزرگوارم در روز قیامت انوار تمامی خلایق منطفی و مستور گردد مگر پنج نور که بحکم ربّ
غفور مخفی و مهجور نگردد و آن نور محمد و نور من و نور حسن و نور حسین و نور نه نفر از اولاد حسین زیرا که نور پدرم از
نور ماست که حضرت ایزد خالق آن نور را قبل از ایجاد آدم بدو هزار سال پیشتر خلق نمود. و در بعض نسخ معتبر بنظر مترجم احقر
رسید که ابو طالب رضوان اللَّه علیه از قبل پدر خود عبد المطلب بارشاد و هدایت قوم منصوب بود، و این بابویه رضی اللَّه عنه در
اعتقادات از تصانیف خود تصریح ص: 400 باین معنی نمود و شرح فارسی که این مترجم قلیل البضاعه بر آن رساله
قلیل اللفظ و کثیر المعنی انشا و املا کرده حقایق احوال ابی طالب را بیان فرموده هر که اراده اطلاع بر کما ینبغی و یلیق آن دارد
رجوع بآن نماید.
ذکر بیان احتجاج حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام بر آن کسی که قایل است بآن که امراض بمعالجه اطبا صحّت یابد نه به شفاي
حضرت ایزد تعالی و الزام آنکه قایل است باحکام منجمان و گوید که: اعتماد بقول کاهنان و ساحران و غیر ایشانست
ذکر بیان احتجاج حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام بر آن کسی که قایل است بآن که امراض بمعالجه اطبا صحّت یابد نه به
شفاي حضرت ایزد تعالی و الزام آنکه قایل است باحکام منجمان و گوید که: اعتماد بقول کاهنان و ساحران و غیر ایشانست باسناد
متقدم و روایات رجال ما تقدم که بیان آن سابقا مذکور و عیان گردید از امام الوافی الزکی ابی محمد الحسن العسکري (ع) و آن
حضرت از سید الساجدین زین العابدین (ع) روایت کند که روزي حضرت امیر المؤمنین علی (ع) در مجلس بهشت قرین ارم تزئین
خود با بعضی از اصحاب نشسته بود که ناگاه شخصی از مردم یونان که دعواي فلسفه و طب و حکمت دارند از در آمد و روي
بحضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام آورده گفت: یا ابا الحسن خبر مصاحب تو یعنی حضرت رسول ذو المنن بمن رسید با او
جنون بود بواسطه معالجه ایشان از ولایت خود باین مکان آمدم و آن حضرت برحمت ربّ العزت واصل و من از سعادت ملازمت و
انصرام آن خدمت محروم گشتم و بمن چنین رسید که تو آن سیّد المرسلین را ابن عم و صهر و وصیّ آن سروري و در تو نیز مرض
یرقان ظاهر و عیان است و هر دو ساق پاي شما بغایت باریک است و بار بدن شما بر آن گران علاج یرقان شما در پیش من آسان و
دواء آن حاضر است اما در غلظت ساقین شما و گنده ساختن آن مرا هیچ گونه قدرت و حیله براي آن نیست ص:
401 لیکن شما در پیاده رفتن و تردد بسیار کردن خود را نگاهدارید و بار گران بدوش برمدارید و چیزي بغایت غلیظ و سنگین
بسینه و بغل خود متحمّل مشو زیرا که ساقهاي شما باریک است چون بار گران بردارد خوفست که کسر و شکستگی بر آن رسد،
اما زردي یرقان را دوا در پیش من حاضر است آنگاه کیسه بیرون آورد و داروئی از آن کیسه بدرآورد و گفت اینست دواء زردي
که در روي شما ظاهر است باید که این دواي تناول نمائی و تا چهل روز از گوشت پرهیز فرمائی که تناول این دوا آزار اصلا بشما
نرساند و یرقان شما را برطرف گرداند حضرت فرمود که: آنچه گفتی بواسطه رفع صفار و رفع یرقان و آزار من بود آیا در نزد شما
داروئی مضر صفار و باعث زیادتی یرقان و این آزار باشد موجود است آن مرد گفت: بلی یک حبّه ازین دارو و اشارت بداروئی که
با او بود نمود و گفت اگر صاحب یرقان از این دارو بمقدار فلان تناول نماید در ساعت جان بقابض آن سپارد و اگر متناول این
دارو صفار و یرقان نداشته باشد بمجرد تناول آن یرقان در روي ایشان ظاهر و عیان گردد و لحظه فلحظه آن کوفت صفار بسیار
گردد تا آنکه او را بمیراند و آن روز را بآخر نرساند. حضرت امیر المؤمنین علی (ع) فرمود که: چه مقدار آن موجب قتل گردد؟
آن مرد گفت یا ابا الحسن دو نیم مثقال آن مثل سمّ قاتل است هر مردي که تناول نماید بمیرد و این حبه بوزن دو مثقال است که
فی الحال کسی تناول کند جان دهد حضرت (ع) آن حبّه از دست آن مرد گرفته سفوف ساخته تناول نمود آن حکیم یونانی را
رعشه و حیرانی تمام از حرکت حضرت امیر المؤمنین علی (ع) دست داد ص: 402 با نفس خود گفت که عجب
صفحه 142 از 184
کار مشکل به پیش تو آمد و بعبث سبب قتل و کشتن خویشتن شدي و همین ساعت ابن ابی طالب ازین دارو بخواهد مرد و مرا آل
عبد المطلب بقتل خواهند رسانید البته و آن یونانی از ترس جان می- لرزید و مانند مرتعش ضبط اطراف و جانب خود نتوانست
نمود، اما حضرت امیر المؤمنین علی (ع) را بعد از تناول آن داروي سمیّه عرق سبک بر جوارح و اعضا ظاهر و پیدا شده بعد از
لمحه مزاج آن امام صاحب اللواء و التاج در کمال صحت و ابتهاج آمده روي بحکیم یونانی آورده گفت: یا عبد اللَّه کوفت که
باعتقاد شما در بدن ما بود الآن بسبب تناول این دارو بصحّت مبدّل گردید و آنچه گمان شما در ضرر این دارو بواسطه یرقان ما بود
و میگفتید که: این از ادویه سمیّه است خلاف آن بین و عیان گردید حکیم یونانی گفت: یا ابا الحسن (ع) حقا که مرا گمان جان
بردن شما از تناول داروي ناسودمند در خاطر مستمندم نبود و قطع امید حیات خود کرده بودم زیرا که مرا معلوم بود که آل ابی
طالب درین باب تصدیق من نخواهند فرمود که بجبر این دارو از من کشیده تناول نمودید حضرت تبسم فرمود که بخیر گذشت و
حقیقت این دارو بر من ظاهر بود اي حکیم چشم خود بربند چون چشم بربست حضرت امام البرایا گفت که: چشم به گشاي چون
یونانی چشم گشود و نظر بر روي مبارك امیر المؤمنین علی (ع) نمود روي دید بغایت سرخ و سفید که سرخی آن غالب بود یونانی
باز به لرزه درآمد امیر المؤمنین علی (ع) تبسم کنان گفت: کجاست آن صفار که بگمان شماها در بدنم یار بود؟ حکیم یونانی
گفت و اللَّه که در نظرم چنان ص: 403 مینماید که شما البته نه آن کس باشید که من در اول دیدم چه شما را به
غایت مصفار و صاحب یرقان و آزار یافته بودم و الحال رنگ روي شما مانند گل سرخ است حضرت امیر المؤمنین علی (ع) فرمود
که: صفار ما بهمان داروي سمیه که گمان شما چنان بود که ما را بیجان گرداند خداي تعالی شفاي ارزانی داشته و صفار و یرقان
را برداشت آنگاه ساقهاي مبارك خود را برهنه گردانید گفت اي حکیم یونانی گمان شما آنست که مرا رفق و مدارا بواسطه دقت و
باریکی این ساقها در حمل اشیائی ثقیله باید نمود که مبادا قدرت تحمل آن نداشته باشد بلکه خوف شکسته شدن ساقهاي ما باشد
الحال حقیقت احوال خود بشما ظاهر گردانم و بنمایم که خداي متعال در جمیع اوقات و احوال بخلاف طب شماست در آن حال
دست مبارك بر ستون چوب بغایت بزرگ که در سطح آن مجلس بر بالاي سر آن ولی ایزد تبارك و تعالی بود و دو سنگ عظیم
که آن یک حجر بر بالاي سنگ دیگر مستقر بود زد و آن ستون و سنگها را با حیطان و جدران که در بالاي آن دو غرفه بود
حرکت داده همه را از جاي برکند و بسر دست نگاه داشت حکیم یونانی چون آن قوت و شوکت دید در ساعت بیهوش گردید،
حضرت امیر (ع) فرمود که: آب بر روي یونانی زدند تا بهوش آمد و گفت و اللَّه که مرا در مدّة العمر خویش شگفت و عجب مثل
امروز در پیش نیامد آنگاه حضرت ولی اللَّه گفت یا یونانی اینست قوت و توانائی این ساقهاي باریک من که دیدي آیا در طب تو
مثل این چیزي هست؟ حکیم یونانی گفت: نه یا علی آیا محمد (ص) نیز مثل شما در قوت و قدرت و در شکوه و سطوت بود؟
حضرت ص: 404 امیر المؤمنین علی (ع) فرمود: که علم و عقل و قوت من همگی و تمامی از علم و عقل و قوت
آن نبی الرحمه است بلکه بسبب خویشی و قرابتی آن نبی الأبطحی حضرت ایزد تبارك و تعالی این همه احسان و شفقت بمن
ارزانی داشته اي یونانی در ایام حیات نبی العدنانی حکیم ثقفی عربی که از او در علم طب و حذاقت در میان عرب کسی بفراست
نبود روزي بخدمت حضرت رسول ایزد معبود حاضر شد و گفت: چنین بمن رسید که با شما جنونست اگر رخصت فرمائی دواي
شما نمایم حضرت نبی المحمود فرمود که آیا راضی میشوي بآن که من نشانه و معجزه بتو نمایم تا معلوم تو گردد که من مستغنی
از طب توام و تو محتاجی بطب من؟ حکیم ثقفی گفت: نعم. رسول مجتبی علیه التحیۀ و الثنا فرمود که: چه نوع آیه و معجزه خواهی
اشارت نمائی. ثقفی گفت: این درخت خرما و اشاره بدرخت خرماي بغایت بلند که در حوالی محل سکنی آن رسول عز و جلّ بود
نمود که آن را نزدیک خود خوان. رسول آخر الزمان فی الفور آن نخله را بنزدیک خود دعوت نمود در ساعت آن درخت از جاي
منقلع گشته و ریشه خود را در زمین کشان کشان پیش نبی الأنس و الجان آمد بطریق عبید در خدمت رسول ایزد مجید ایستاده
گردید حضرت رسالت پناهی روي به ثقفی آورد گفت این آیه براي تو کافی و بواسطه اسکات تو نشان وافی است یا نه؟ ثقفی
صفحه 143 از 184
گفت نه، نبی ایزد تعالی و تبارك فرمود: آنچه اراده کنی از آیات و نشان به جهت تو ظاهر و عیان گردانم ثقفی گفت یا محمد
بنخله امر نماي که بهمان مکان اصلی و جاي اولی خود معاودت و مراجعت نماید چون سید البریه ص: 405
بدرخت امر معاودت فرمود در ساعت نخلت مراجعت بمقرّ خود نمود حکیم یونانی این کلام حقانی چون از امیر المؤمنین علی
عمرانی استماع نمود گفت یا ابا الحسن این سخنان که شما از محمد رسول عزّ و جلّ حکایت و نقل کردید الحال آنها غائب و
گذشته است و من از شما نشان از آن اقصر و معجز مختصر درین محضر میخواهم حضرت ولی ایزد اکبر فرمود: اراده خود را در
طلب معجزه ظاهر گردان تا باستسعاد حصول آن مستظهر بلکه سر فراز و مفخّر گردي یونانی گفت: اینست که من در خدمت تو
حاضرم مرا بخوان لیکن من اجابت شما ننمایم تا شما را بیازمایم اگر مرا خواهی نخواهی بنزد خود بردي معلوم من گردد که تو نیز
بطریق ایشان صاحب آیه و نشان بیشبه و گمان خواهی بود. حضرت امیر المؤمنین علی (ع) گفت اگر آنچه گفتی چنان کنم آن
همین براي تو آیه و نشان خواهد بود نه از براي دیگران زیرا که بر تو معلوم است که من ترا بقدرت خود بغیر ارادت حرکت تو
چگونه بنزدیک خود بردم و این مقدمه آیه و نشان بر دیگران معلوم و خاطرنشان نگردد و چگونه معلوم سایر مردمان گردد که من
بغیر اراده و اختیار تو بدون مباشرت بلکه بقدرت حضرت ربّ العزت ترا به جبر پیش خود برده حاضر کردم، و ممکن است اي
یونانی که تو خود دعوي کنی یا دیگري گوید که: با هم ساختگی کردند و تو گوئی که: من خود باراده و اختیار پیش شما آمدم
در آن چون حرکت آمدن شما معجزه من و نشان تمامی خلقان گردد؟ پس اگر تو طلب آیه و نشان میکنی باید که چیزي طلب
نمائی که آیه و نشان همه مردمان گردد یونانی گفت نیکو گفتی یا ابا الحسن ص: 406 چون این مقدمه را باختیار
من گذاشتی اقتراح و استدعاي من آنست که اجزاء و شاخهاي این درخت خرما را از یک دیگر جدا گردانیده متفرق گردانی و باز
امر و حکم نمائی که اجزاء آن درخت معاودت بمکان اصلی خود نماید چنانچه سابقا بهمان صنعت و صورت بود. حضرت ولی اللَّه
فرمود: که الحال سؤال بر وفق فراست و حال نمودي و این آیه و نشان بواسطه تو و جمیع خلقان گردد بعد از آن حضرت امیر
المؤمنین علی (ع) گفت اي یونانی تو خود رسول ما به سوي آن درخت خرما باش پیش آن نخله رفته بگوي که: وصی محمد
رسول ایزد بتو امر نمود که چند جزو گردي و اجزاء را متفرق گردانی و هر جزء از یک دیگر دور شوید. حکیم یونانی بموجب قول
ولی عزّ و جلّ عمل نمود همان که پیغام آن امام الامه بآن درخت رسانید در ساعت آن نخله اطاعت حکم وصی نبی الرحمه نموده
قطعه قطعه گشته پراکنده شد و اجزاء آن از یک دیگر دور گردید بنوعی که عین و اثر او را کسی نمیدید و گویا هرگز در آن
مکان درخت نبود حضار را از مشاهده آن حیرت بر حیرت افزود باز یونانی از رویت آن آیت در حیرانی و سرگردانی مانده اعضاء
و جوارح او برعشه درآمد و باضطراب تمام روي بجانب امیر المؤمنین علی (ع) آورده گفت یا وصی محمد (ص) مطلب و سؤال
اول من ظاهر و حاصل گردید و بمن رسید اما سؤال و استدعاي دیگر بمنصه ظهور ظاهر نشد باید که امر و حکم نمائی که اجزاء
درخت خرما در هر کجا باشد بمکان اصلی خود معاودت نمایند و بهیئت اصلیه خود آن درخت نخله مراجعت کند امیر- المؤمنین
علی (ع) گفت: باز اي یونانی خود رسول ما بسوي آن درخت خرما ص: 407 شو و بگوي که: یا اجزاء نخله بامر و
حکم وصی محمد نبی الأمه باید همه بیک جا جمع گشته بحالت اصلیه خود معاودت نمائی. یونانی بحکم علی عمرانی بآن اجزاء
متفرقه درخت خرما منادي نمود و بآنچه مأمور بود عمل فرمود. حضرت امام الوافی الزکی ابی الحسن العسکري علیه السّلام روایت
کند که اجزاي نخله خرما مانند هباء منثورا مرتفع در هوا گشته و اجزاي صغار آن مجتمع میشد تا آنکه اوراق و قضبان و شاخ و
شمراخ و ریشه خرما همگی بحکم خالق اکبر مصور گردید پس آنگاه ربّ العزّه بامر بالغت اجزاء بیکدیگر و جمعیت اغصان و
اوراق هر یک بمکان و مقرّ پیشتر مقرّر نمود در ساعت بهمان صورت اولی آن نخله در اصول و در عرض و طول شد بلا زیاده و
نقصان مستقر در همان مکان و مقرّ خود گردید و ساق نخله در زمین متمکن گشته و قضبان آن بساق و بر قضبان اوراق و خوشهاي
نیز هر یک بجا و مکان خود مقام و آرام گرفتند چون در آن محل ابتداء شماریخ خرما بود و اصلا زمان رطب و بسر و خلال نبود
صفحه 144 از 184
لهذا آن درخت مجرّد از تمر بود یونانی چون این آیات و نشان بدیده عیان مشاهده نمود گفت یا ابا الحسن نشان دیگر من از شما
اي وصی پیغمبر مستدعی و ملتمسم حضرت امیر المؤمنین علی (ع) فرمود: هر چه خواهی طلب کن یونانی گفت: میخواهم که به
نخله حکم نمائی که شماریخ و خلال خود را برون کند و رنگ سبزي آن مبدل بزردي و سرخی گشته رطب شود برسد ما با هر که
در محضر شما حاضر باشد از آن خرما تناول نماید. حضرت امیر المؤمنین علی علیه التحیۀ و الثناء گفت: یا یونانی باز شما رسول ما
بآن درخت خرما شوید و بگوئید: آنچه ذکر نمودید. حکیم یونانی پیغام گذرانید در ساعت نخله شمراخ بیرون کرده خلال شد و
بسر گردید و در حال زرد شد و سرخ گشته رطب گردید و خوشهاي ص: 408 آن گران شد مردم دست برطب
دراز کرده تناول مینمود. باز یونانی گفت یا ابا الحسن التماس و استدعاي آیه و نشان دیگر از شما دارم که در پیش من این آیه و
نشان احب است از جمیع معجزات سابقه و نشانهاي سالفه. امام الأنام گفت: یا یونانی آن کدام است؟ گفت: یا ابا الحسن استدعا
چنان است که درخت خرما سر خود را بزیر آرد تا خوشههاي آن پیش دست ما باشد بنوعی که اگر یک دانه خرما از دست راست
اخذ نمائیم دانه دیگر که در پهلوي آن باشد توانیم آن دانه خرما با دست چپ از درخت اخذ نمود ظاهرا مطلب یونانی آن بود که
چیدن خرما بهر دو دست براي ما بسهل و آسانی میسر گردد حضرت امیر المؤمنین (ع) گفت: یا یونانی دست خود را بجانب آن
خرماي که هوس و آرزوي- چیدن آن داري دراز کن و این کلمات دعا بحضرت بینیاز آغاز نماي که یا مقرّب البعید قرّب یدي
منها یقین حضرت مجیب الدعوات دست ترا بآن ثمر رساند و چون از دست دیگر اراده کنی که خوشه خرما فراگیري در وقتی که
دست بسوي خوشه دراز نمائی زبان باین دعا جاري فرماي که یا مسهل العسیر سهل لی تناول ما یبعد عنی منها در ساعت یونانی
بحکم علی عمرانی لسان بدعاي مهیمن ربانی جاري و ساري گردانید در حال دست راست او آن مقدار دراز گردید که بخوشه
خرما رسید و خوشه دیگر از درخت خرما ساقط گشته بر زمین افتاد و چوب آن خوشه دراز شده مانند نهال در پیش حکیم یونانی
راست بایستاد پس آنگاه حضرت ولی اللَّه گفت: اي یونانی اگر ایمان بیگانگی حضرت واهب سبحانی نیاري و محمد عدنانی را
رسول به حق و فرستاده او ندانی و ازین خرما تناول نمائی خداي عز و جل بیشبه ترا مبتلا ببلاي معجل و گرفتار بعقوبت مستعجل
گرداند بنوعی که عبرت هر عاقل و جاهل و نشانه براي هر عارف و کامل گردد. یونانی گفت اگر من بعد از رؤیت این معجزات و
آیات و نشان و دلالات از شما بر کفر و ضلالات باقی ص: 409 مانم پس در کفر خود و خطیئت و در عناد و تمرد
مبالغت بینهایات و به واسطه هلاکت نفس خود سعی بیغایت کرده باشم و از امثال من که دعوي علم و معرفت و فضل و حالت
نمایم این حرکت را چگونه بصواب اقرب و بأجر و ثواب متقرب دانم در آن وقت گفت که: یا ابا الحسن اشهد انک من خاصۀ اللَّه
صادق فی اقوالک یعنی گواهی میدهم بآن که تو اي ولی اللَّه از خواص عباد اللَّه و از خاص الخاص مردان اله و راستگوئی در
قول خود من بعد هر چه مرا بآن مأمور گردانی مطیع و منقاد و از بندههاي صادق و راسخ الاعتقادم حضرت امیر المؤمنین علی علیه
السّلام الملک الودود فرمود که: من ترا مأمور میگردانم بر اقرار و شهادت به یگانگی حضرت واجب الوجود و بر گواهی اتصاف
ذات او بحکمت وجود و بهر فعل محمود موجود و بر شهادت تنزّه و تقدس ذات مقدس او از فعل عبث و فساد و از ظلم بر اماء و
عباد و امر نمایم ترا بآن که گواهی دهی محمدي که من وصی اویم آن حضرت رسول بر تمامی بریت سید الأنام و افضل برتبه و
احترام از انبیا و رسل سکنه دار السّلام است و شهادت دهی بآن که علی (ع) که بتو آیات و معجزات نمود و ترا متولی نعم و والی
امر و حکم بآن درخت بزمین مقر و مستحکم فرمود او بعد رسول اللَّه بهترین خلق اله و اولی و احق و سزاوار و الیق بمقام مُحَمَّدٌ
رَسُولُ اللَّهِ است در باب تبلیغ آداب شرایع و احکام بامم آن سید الانام علیه الصلاة و السّلام و گواهی دهی بآن که اولیاء محمّد
اولیاء اللَّه و اعداي محمّد اعداي خداي ایزدست و سایر مؤمنان که با تو شریک در تکلیف و ایمان و مساعد و یار تو در اوامر شرایع
و ارکان آن بهترین امت محمّد و پاکترین شیعه علیاند و بر تو لازم است که ص: 410 مواسات باخوان مؤمنین که
با تو موافق در دین و آئین به تصدیق محمد سید المرسلین و تصدیق من و باقی أئمه معصومین علیهم صلوات اللَّه اجمعین و منقاد و
صفحه 145 از 184
مطیع آن حضرت و من و أئمه باشند نمائی بآنچه خداي تبارك و تعالی بتو روزي گردانید توفیق یافتن بتصدیق رسول ذو المنن و
ائمه دین حضرت واحد مهیمن و تفضیل دادن ترا بر آن جماعت از علم و غنا و ثروت بناء علیه باید که سد احتیاج و فاقت و جبر و
کسر و مسکنت این طایفه از روي خلوص عقیدت و صدق طویت نمائی و هر که از آن جماعت با تو در درجه ایمان شریک و
سهیم باشند آنچه ترا باشد ایشان را در آن مال با نفس خود مساوي دانی و هر که از شیعیان و اهل ایمان از تو فاضلتر باشند هر چه
ترا باشد ایشان را در حالت احتیاج مقدم بر نفس خود داري و هیچ وجه بر آن مؤمنان دریغ نداري تا معلوم حضرت ایزد باري گردد
که تو دین او را عزیزتر از مال خود داري و اولیاي ایزد تعالی در نزد تو اکرم بلکه اعز و اعظم از اهل تو و از عیال و سایر اقربااند و
همچنین امر نمایم ترا در صیانت دین و محافظت علم که ترا ما امین دانسته در نزد تو بودیعه گذاشتیم و در ضبط اسرار ما که شمه از
آن را بر تو حمل گران نمودیم زنهار که علوم حقیقت رسوم ما که در نزد تو مودع و مکتوم است اصلا آن را بارباب فساد و
اصحاب عناد که با تو مقابل گردند بعصیه و عناد بلکه بواسطه آن ترا ستم و لعن کنند و متعرض عرض و بدن تو گردند باید که من
کل الوجوه مقابله با آن جماعت بمباحثه و مجادله ننمائی و سرّ ما را در پیش شخصی که تشنیع ما کند افشاي آن نفرمائی و در نزد
جمعی که جاهل باحوال ما و متعرض اولیاء و احباء ما بجهت جهل و نادانی خود ص: 411 گردند از فضایل و
کمالات و از فواضل حالات ما حرف بیان ننمائی و نیز امر نمایم ترا بآن که کافران و منافقان را بدوستی نگیري و بآن طوایف اگر
اظهار موالات و اتحاد نمایند بسمع رضا و قبول نپذیري زیرا که کافران هرگز اولیاء مؤمنان نگردند و مؤمنان نیز آن طایفه را
بدوستی نگیرند الا آنکه از روي تقیّه و ضرورت باشد چه تقیّه در دین سید المرسلین واقع و جایز است چنانچه در کلام ربّ
العالمین اشارت بر آن است که لا یَتَّخِ ذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَنْ
تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً الآیه، ازین آیه وافی هدایت ظاهر گردد که اگر ترا ملجأ گردانند و مخوف گردي بنفس یا بمال بر آنکه اعداي ما را
تفضیل و رجحان دهی به ما یا اظهار برائت از ما ائمه البریه از ترس و خوف امت نمائی ترا جایز و رخصت است و ترا ترك نماز و
عبادت حضرت بینیاز که بر تو واجب و لازم است در هنگام ترس جان با گرفتاري بعاهات و آفات و غیر آن جایز است زیرا که
اگر تو در هنگام خوف و ضرورت غیر را تفضیل بر ما ائمه البریت و اولیاء ربّ العزت نمائی اصلا از آن نفعی باصحاب ضلالت و
ضرري بما ارباب ارشاد و هدایت نرسد و از اظهار برائت و عداوت تو از روي تقیت از ما سبب قدح و ضرر و نقصان اولیاي حضرت
واحد اکبر نگردد آنکه تو یک ساعت بلسان اظهار برائت از ما نمائی و در دل و جان موالی و محب ما و خاندان باشی و روح تو
باقی ماند که قوام موالات و دوام بندگی و طاعات بآنست و مال تو محفوظ گردد که قیام محبت بآن و جاه تو بجاي و آرامگاه خود
قرار گیرد که تماسک مودت و محبت و یاري و نصرت مبتنی و مرتبط بآنست و کسی که تو معروف باو یا ص:
412 آن کس معروف و مشهور بخویشی و قرابتی تو باشد از موالیان و متابعان ما از مؤمنین و مؤمنات و از اخوان و اخوات ما بعد
ازین به تقضی شهور و سنین به روي زمین پیدا گردند هیچ گونه ضرر و نقصان بما راجع و عیان نگردد و چون کار محبان و شیعیان
ما بعمل ساخته گردد بقیه ماند پیوسته بر آن در احیان تصور ضرر و تجویز وقوع فتنه و وصول؟؟؟ از این ممر قیام و اقدام نمایند تا
آن زمان که حضرت واهب منان این کربت و مشقت از میان موالیان ما رفع نماید و این غم و هم از همگی و تمامی ایشان دفع
فرماید بلکه عمل تقیه در هنگام ضرورت افضل است از آنکه تارك آن متعرض هلاکت خود شود و منقطع گردد بوسیله ترك تقیه
از اعمال خیر در دین و ملت و از صلاح کار اخوان مؤمنین و مؤمنات در دنیا و آخرت پس تقیه در امثال این محل بحکم خداي عزّ
و جلّ احسن و افضل است زنهار و زینهار در مقام خوف ضرر ترك تقیه نکنی چه من ترا مأمور بآن گردانیدم و بیشبه اگر ترك
تقیه کنی نفس خود را در معرض قتل آوري و خون خود و دماي برادران مؤمن را به بمخالفت شرع انور سید البشر در محل تلف و
هدر آري وسیله زوال نعمت خود و نعم ایشان و سبب ذلت و خواري خود و باقی مؤمنان گردي در نظر اعداي دین بلکه موجب
قتل محبین از دست اصحاب نفاق و کین شوي بیقین و حال آنکه حضرت ایزد قادر ترا در باب اعزاز و احترام اصحاب ایمان و
صفحه 146 از 184
محبان ائمه المعصومین علیهم السّلام امر فرمود و هر گاه تو مخالفت وصیت من نمائی البته ضرر آن بر نفس تو و اخوان مؤمنان اشد
و اصعب و اضر و اتعب است از ضرر نواصب که از براي ما اندیشه کنند و کفار آن را فعل و پیشه خود نمایند زیرا که خداي عزّ و
جلّ حضرت ص: 413 حضرت خاتم الرسل و ائمۀ السبیل را در باب تحمل شداید و آزار بسیار بسیار صابر و متحمل
گردانید. و از سعید بن جبیر رضی اللَّه عنه مروي و منقول است که روزي دهقان از دهقانان فارسی که فارس مراکب علم نجوم و
ماهر در علم اسطرلاب و در اکثر علوم بود بخدمت حضرت امام الامه امیر المؤمنین علی علیه السّلام و التحیه آمده بعد از اظهار
بندگی و عرض تهنیۀ گفت: یا امیر- المؤمنین اکثر نجوم منحوسه درین ولا از مطلع خود طالع شدند و نجوم سعود بواسطه تقارب و
تقابل بسیارههاي منحوسه نیز اثري بدي و نحوست دارد و هر گاه مثل این روز پیش آید بر حکیم لازم است که بگوشه اختفا
مختفی گشته از خانه بیرون نیاید خصوصا شما که امروز بواسطه شما بغایت صعب است بجهت آنکه دو کوکب منقلب امروز در
طالع تو اي زبده دودمان ابی طالب جمع گشتند و از برج طالع تو آتش افروخته ظاهر و عیان است زنهار بواسطه حرب و نزاع ازین
مکان بمیدان قتال توجّه و اقبال ننمائی. حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود: ویحک یا دهقان تو چون خبر از آثار نجوم
دهی و حذر از اقدار حضرت الهی نمائی اخبار فرماي ما را از قصه صاحب سرطان و خبر ده مرا از طالع اسد که چند است و از
ساعات که در حرکات کواکب است و از مسافت میان سواري و دواري ما را مطلع گردان. گفت یا امیر المؤمنین مرا چندان مهلت
ده که نظر بر این نمایم و ایماء دست بطرف آستین خود نمود و اسطرلاب با کمال اضطراب بیرون آورد نظر در آن مینمود.
حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام در آن اثنا تبسم فرمود گفت: هیچ میدانی که در شب گذشته در اطراف دنیا چه الاحتجاج،
ج 2، ص: 414 چیز سانح و پیدا گشته آیا در اصطرلاب هیچ از آن باب ترا علم حاصل است یا نه دهقان از آن سخنان امام الأنس و
الجان ساکت بلکه مبهوت و حیران گردید و لمحه نظر بر آن سرور بیشتر میکرد. امیر المؤمنین حیدر (ع) فرمود که: دوش در شهر
چین خانه بزمین افتاد، و چند برج از قلعه شهر ماچین بزمین همنشین گردید، و سور و دیوار بند شهر سرندیب از مقام خود بینصیب
شده افتاد، و عسکر روم که بطرف ارمنیه رفته بودند بطریق روم منهزم شدند، و در ولایت ایله دیان یهود متوفی و مفقود گردید و
پادشاه افریقیه وفات یافت و در وادي النمل مورچهها بهیجان آمدند. دهقان را ساعت بساعت بهیبت و حیرت از استماع این سخنان
زیادت میشد امیر- المؤمنین علی علیه السّلام گفت آیا باین مقدمات عالم و مطلعی؟ دهقان گفت نه یا امیر المؤمنین علی (ع) اصلا
مرا اطلاع بر حقایق آنها نیست باز آن ولی حضرت بینیاز گفت که امشب روح هفتاد هزار کس متوجه عالم سعید گردید یعنی
وفات یافته در سلک سعدا منخرط گشتند و در هر عالم هفتاد هزار کس متولد شدند و شب آینده نیز هفتاد هزار کس متوفی گردند
و این مرد از آن جمله است و بدست مبارك خود اشارت بسوي سعد بن مسعدة الحارثی لعنۀ اللَّه نمود و آن ملعون در عسکر امیر
المؤمنین حیدر علیه السّلام جاسوس خوارج بود چون استماع سخن کما ینبغی ننمود گمان او چنان شد که مگر آن سرور امر بحبس
و قید آن ابتر فرمود از خوف آن زهرهاش بترکید و به نیران واصل گردید. دهقان چون حال بدان منوال دیده به سجده افتاد پس
حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: آیا من ترا آنچه عین توفیق بود بهدایت و ارشاد دلالت ننمودم گفت بلی الاحتجاج،
ج 2، ص: 415 یا امیر المؤمنین آنچه طریق ارشاد بود مرا بآن دلالت نمودي پس آنگاه ولی اللَّه گفت: یا فلان ما صحابی حضرت
رسالتمآب و مطیع آن رسول ایزد وهاب در اقوال و افعالیم نه از اهل شرق و نه اهل غربیم بلکه ما از ناشیه قطب و اعلام فلک
حضرت ایزد تعالی و تبارکیم اما آنچه گفتی که از برج طالع ما آتش افروخته ظاهر است بایست که آن را حمل بر خوبی احوال ما
در مآل نمائی نه آنکه آن را وبال طالع دانی زیرا که نور و ضیاء از نزد ماست و حرقت و التهاب از ما دور و بفراسخ و مسافت
مهجور است اي دهقان این مسأله عمیقه بعلت نکته بدیعه است اگر مرد محاسبی حساب کن و الّا ساکت و مجاب شو. مروي و
منقول است که در هنگامی که حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام به نفس مقدّسه خود اراده سیر بجانب خوارج لئام نمود بعض
از اصحاب گفتند که یا ولایتمآب اگر درین وقت اراده سیر و حرکت بجانب خوارج امت نمائی چون ساعت در عین نحوست و
صفحه 147 از 184
بدي است میترسیم که مظفر و منصور مراجعت شما واقع نگردد حضرت روي بآن مرد آورده گفت: آیا کمال تو آنست که تو
مهتدي و مطلع باشی بآن ساعت که اگر احدي در آن وقت مسافرت نماید بصحت و سلامت مراجعت بوطن نماید و بلایا و بدیها از
آن کس برگردد و میترسانی تو از آن ساعت که اگر کسی در آن وقت اختیار مسافرت نماید البته باو ضرر و مشقت رسد پس هر
که درین باب ترا تصدیق نماید البته آن کس مکذب قرآن ایزد اقدس بلکه مستغنی از استعانت و امداد از آن ذات مقدس است در
وصول بمطالب و مرام و در دفع اذیت و آلام و سزاوار است که ترا در آن امر مدح و حمد کنند زیرا که عامل قول تواند و ترا
ص: 416 مصدّق و باقی را مکذّب دانند و زعم تو آنست که تو آن مرد را بساعت خوب هدایت نمودي تا آن
شخص بواسطه اختیار آن ساعت ایمن از ضرر گشته به نفع وافر متمتّع گردید ایها الناس اي معشر مردمان زنهار تعلیم علم نجوم
اختیار مکنید الّا بمقدار آنکه بوسیله دانستن آن قدرت بر هدایت بسیر و مسافرت بر و بحر پیدا گردد و از این زیاده حرام است زیرا
که علم نجوم بکهانت کشاند و منجّم لا شک مثل کاهن است و کاهن مانند ساحر و ساحر مثل کافر و کافر را مقر در نار سقر است
چون اراده مسافرت کنید بنام خداي تبارك و تعالی و بعون و نصرت او آن سفر بر خود مبارك دانسته روانه شوید و آن حضرت
روانه شده بر مرادش نائل گشت
ذکر بیان احتجاج امیر المؤمنین علی علیه السّ لام بر زندیق که بخدمت آن حضرت آمده با بعض آیات متشابهات قرآنی که محتاج
بتأویل بود
ذکر بیان احتجاج امیر المؤمنین علی علیه السّلام بر زندیق که بخدمت آن حضرت آمده با بعض آیات متشابهات قرآنی که محتاج
بتأویل بود آن مدعّی مستدل بر تناقض آن بود و در آن باب لجاجت مینمود و میگفت که: اگر تناقض در آیات قرآن نمی بود من
مسلمان میشدم، مروي است که بعضی زنادقه لئام بخدمت امیر- المؤمنین علی علیه السّلام آمده گفتند که اگر در قرآن شما
اختلاف و تناقض نبودي هر آینه من داخل در دین شما میشدم امّا چون در آیات کلام، حضرت بیچون اختلاف از حد و بیان
افزونست بواسطه همان ما را میل و رغبت بدین و آئین شما نشود. حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود که: کدام است
زندیق گفت قول خداي تعالی نَسُوا اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ و قول عزّ و جلّ فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا و قول خداي تبارك و تعالی
وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیا و قول ایزد یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَ ۀُ صَ  فا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ ص: 417 الرَّحْمنُ وَ قالَ
صَواباً و قول خداي واحد وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا مُشْرِکِینَ و نیز قول خداي تبارك و تعالی: یَوْمَ الْقِیامَۀِ یَکْفُرُ بَعْضُکُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُکُمْ
بَعْضاً و قول خداي عزّ و جلّ إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ أَهْلِ النَّارِ و قول خداي تبارك و تعالی لا تَخْتَصِ مُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ و
قول خداي عزّ و جلّ الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ و قول خداي تعالی وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ
ناضِ رَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ و قول خداي عزّ و جلّ لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ و قول خداي تعالی: لَقَدْ رَآهُ نَزْلَۀً أُخْري و قول عزّ و جلّ لا تَنْفَعُ
الشَّفاعَۀُ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً این دو آیت و قول خداي تعالی: وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً و قول خداي
تعالی: کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ و قول خداي عزیز: هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَۀُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ و قول حضرت عزّ و
جلّ: بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ و قول ملک تعالی و تقدّس: فَأَعْقَبَهُمْ نِفاقاً فِی قُلُوبِهِمْ إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ و قول واجب تعالی: فَمَنْ کانَ
یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ و قول خداي تعالی: وَ رَأَي الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها و قول خداي تبارك و تقدّس وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ
لِیَوْمِ الْقِیامَۀِ و قول تعالی ذکره: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ حضرت امیر المؤمنین علی (ع) فرمود که: قول حضرت واجب تعالی ذکره نَسُوا
اللَّهَ فَنَسِیَهُمْ مراد و مفاد از این نسیان عباد مر حضرت ایزد منان را در دار دنیا آنست که عمل بطاعت و متابعت اوامر حضرت رب
العزت درین سراي عبادت محبت نکنند چون آن جماعت چنین کنند حضرت ایزد وهّاب نیز در آخرت آنها را فراموش کرده
، بحساب درنیارد و اصلا آن طایفه را بخیر و ثواب مأجور و مثاب نگرداند پس آن جماعت از جمله منسیان از خیر و الاحتجاج، ج 2
صفحه 148 از 184
ص: 418 احسان ایزد سبحان باشند و تفسیر قول عزّ و جلّ فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا نزدیک بهمین است و مراد از
نسیان خداي منان بندگان خود را آنست که ثواب و احسان که حضرت واهب بیامتنان بواسطه اولیاي مطیعین که ایمان بربّ
العالمین و برسول سید المرسلین آورده باشند مقرّر کرده باشد و از غیب او ترسان و بذکر او پیوسته مشغول و رطب اللسان باشند امّا
چون این بندگان درین جهان شیوه متابعت و اطاعت او را نسیان نمودند در آن جهان از آن سعادت بیپایان مأیوس و حیران گشته
از منسیان باشند، و گفت اما قول خداي تبارك و تعالی ذکره که فرمود: وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیا بدان بدرستی که ذات ملک تعالی از
صفت نسیان و غفلت منزّه و مبراست فتعالی اللَّه عن ذلک علوّا کبیرا بلکه او حفیظ علیم و دانا و رحیم است و در میان عرف و در
محاورات ارباب علم و ادب مشتهر است که میگویند فلانی ما را فراموش کرده هرگز ما را مذکور نمیگرداند یعنی اصلا براي ما
هیچ گونه امر بخیر و نیکوئی نمینماید و یاد ما باحسان و اعطا نمیفرماید بعد از آن آن امام الأنس و الجان فرمود که: قول خداي
تعالی: یَوْمَ یَقُومُ الرُّوحُ وَ الْمَلائِکَ ۀُ صَ  فا لا یَتَکَلَّمُونَ إِلَّا مَنْ أَذِنَ لَهُ الرَّحْمنُ وَ قالَ صَواباً و قول ربّ العالمین در آیه: وَ اللَّهِ رَبِّنا ما کُنَّا
مُشْرِکِینَ و قول رب العلی: یَوْمَ الْقِیامَۀِ یَکْفُرُ بَعْضُ کُمْ بِبَعْضٍ وَ یَلْعَنُ بَعْضُ کُمْ بَعْضاً و قول حضرت واحد غفّار إِنَّ ذلِکَ لَحَقٌّ تَخاصُمُ
أَهْلِ النَّارِ و قول واهب مجید در آیه: لا تَخْتَصِ مُوا لَدَيَّ وَ قَدْ قَدَّمْتُ، إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ و قول حضرت واجب الوجود بیچون در آیه وافی
هدایت الْیَوْمَ نَخْتِمُ عَلی أَفْواهِهِمْ وَ تُکَلِّمُنا أَیْدِیهِمْ وَ تَشْهَدُ أَرْجُلُهُمْ بِما کانُوا یَکْسِبُونَ ص: 419 بدرستی که در این
مواطن عدیده و مواضع غیر بعیده روزي که ربّ غفور بیان و مذکور گردانید عبارت از روزیست که مقدار طول آن پنجاه هزار
سال، این جهان است در آن روز بعضی کفّار بکفر اظهار برائت از بعض دیگر نمایند و بعض از اهل معاصی لعن بعضی دیگر از
لسان بیان فرمایند و نظیر این آیه است اي زندیق آیه سوره ابراهیم (ع) که در باب قول شیطان واقع و عیان است که إِنِّی کَفَرْتُ بِما
أَشْرَکْتُمُونِ یعنی من بیزارم و بري از شما در آنچه مرا شریک در آن امر دانید و نیز در قرآن از قول حضرت خلیل الرّحمن ابراهیم
علیه السّلام واقع است که کفرنا بکم یعنی تبرا از شما اعداء اللَّه تعالی میکنیم پس از آن کافران اجتماع در یکمکان نمایند و گریان
و نالان گردند در آن روز بنوعی که اگر آواز ایشان باهل این جهان رسد همگی خلایق بدل حزین و بخاطر غمگین گشته ترك
تحصیل وجه معاش نموده و پیوسته گریان باشند تا آنکه آب چشم ایشان فراوان گردد بلکه از چشمهاي ایشان بجاي اشک خون
روان شود بعضی باز در موطن دیگر نشیند و از عسرت و گرفتاري خود هر یک سخنان گویند پس از آن گویند که وَ اللَّهِ رَبِّنا ما
کُنَّا مُشْرِکِینَ قسم بذات حضرت ایزد عالم یاد نمایند که ما در دار دنیا مشرك بایزد تعالی نبودیم بلکه مقرّ بتوحید حضرت ایزد
مجید بودیم اگر چه در این کلام صادق باشند اما اقرار ایشان و ایمان هیچ گونه نفع بآن جماعت نرساند زیرا که آن طایفه وخیم
العاقبۀ مخالفت حکم رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و شک در قول آن حضرت نمودند نقض عهد و میثاق که با آن سرور در
باب اوصیاي ایشان کردند فرمودند و استدلال ص: 420 اوصیاء بجمعی دیگر که ادنی از آن طایفه بودند نمودند و
از اینجاست قوله تعالی هُوَ أَدْنی بِالَّذِي هُوَ خَیْرٌ لهذا حضرت ایزد تعالی تکذیب قول ایشان در باب دعوي ایمان نمود پس از آن
فرمود که انْظُرْ کَیْفَ کَ ذَبُوا عَلی أَنْفُسِهِمْ چون آن جماعت دروغ چنین گویند در آن زمان حضرت قادر سبحان مهر بر زبان و دل
ایشان گذارد و دستها و پایها و جلود ابدان ایشان را بنطق آرد در آن حال هر یک ایشان زبان گشوده بر جلود و جوارح گویند که
چرا بر زشتی ما شهادت دادید آنها در جواب گویند که ما را کسی که همگی و تمامی اشیاء را ناطق و گویا گردانید نطق و بیان
عنایت و احسان نمود چون ایشان این سخن از جوارح و اعضاء استماع نمایند و برو خامت و زشتی احوال خود منقبض گشته ساکت
و حیران گردند، باز آن جماعت در موطن دگر مجتمع گردند لیکن هر یک از صعوبت امر و عظم بلایاي مستمر که مرئی و
مشاهده نظر آن جمع یکسر گردد از یک دیگر گریزند و از ترس و هول فرزند بسوي مادر و پدر بسوي فرزند و برادر بجانب برادر
نظر نکنند و از اینجاست قول ایزد داور یَوْمَ یَفِرُّ الْمَرْءُ مِنْ أَخِیهِ وَ أُمِّهِ وَ أَبِیهِ وَ صاحِبَتِهِ وَ بَنِیهِ الآیه حال مخالف رسول در اقوال و افعال
در روز لا ینفع بنون و لا مال بدین منوال است بعد از آن اجتماع خلقان در مکان دیگر واقع گردد در آن زمان از اولیاء و اصفیاء
صفحه 149 از 184
طلب تکلّم و بیان نمایند و هیچ احدي از آن اعیان بغیر اذن و رخصت رحیم الرّحمن بنطق و بیان درنیاید از براي آنکه آنها را بحکم
واحد وهاب رخصت نطق نیست الّا در امر صواب در آن بنیاد رسل بحکم حضرت عزّ و جلّ برخیزند و ایستاده گردند در آن حال
بامر قادر متعال از ایشان از تأدیه رسالت و تبلیغ احکام شرایع ملت بامّت که آن اعیان را بواسطه ص: 421 رسانیدن
آن بخلقان فرستادهاند استفسار و استعلام نمایند انبیاء و رسل گویند که: ما اداي رسالت بامت من غیر تراخی و مهلت کردیم چون
انبیاء و رسولان چنین گویند در آن زمان از امتان هر یک ایشان پرسند که آیا رسل اولیاء تأدیه و تبلیغ رسالت ما بشما نمودند یا نه
در ساعت امت منکر تبلیغ رسالت گردند چنانچه قادر منّان تعالی ذکره حقایق احوال انبیاء و رسولان و امتان هر یک ایشان در قرآن
ظاهر و عیان گردانید که فَلَنَسْئَلَنَّ الَّذِینَ أُرْسِلَ إِلَیْهِمْ وَ لَنَسْئَلَنَّ الْمُرْسَلِینَ آن جماعت گویند که ما جاءَنا مِنْ بَشِیرٍ وَ لا نَذِیرٍ یعنی اصلا
رسول از حضرت ایزد که بشیر یا نذیر باشد که بشارت ما بمزد و ثواب و یا تخویف بعقوبت و عذاب نماید براي ما نیامد انبیاء و
رسل در آن محل از حضرت محمد خاتم الرسل بر تأدیه و تبلیغ رسالت ربّ العزّت هر یک ایشان بامّت طلب شهادت نمایند و
گویند: یا محمد رسول صادق چون شما را اطلاع کما ینبغی و یلیق بر حقایق تأدیه و تبلیغ رسالت ما بامت حاصل است استدعا و
التماس آنکه اداي شهادت بر طبق تأدیه رسالت ما بامت در نزد حضرت ربّ العزّت دهی و ما را از نسبت کذب که امم ما در نزد
حضرت قادر عالم تبارك و تعالی بما دادند منزّه و مبرّا بلکه بحلیه صدق قول ما را مزیّن و محلّی گردانی در آن وقت حضرت نبیّ
الرحمه اداي شهادت بر صدق رسل عزّ و جلّ و کذب امم منکر و دغل دهد بعد از شهادت رسول آخر الزمان اقرار بکذب خود و
صدق رسل ربّ العزّت در باب تأدیه و تبلیغ رسالت با ایشان نمایند و گویند: فَقَدْ جاءَکُمْ بَشِیرٌ وَ نَذِیرٌ وَ اللَّهُ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ
یعنی حضرت سمیع بصیر بواسطه تأدیه رسالت و تبلیغ احکام شرع و طریقت براي ما امت رسول بشیر و نذیر از روي احسان و
مرحمت مرسل و مبعوث ص: 422 گردانید و ایزد قادر مقتدر بر شهادت جوارح و اعضاء شماست و میتواند که هر
یک جوارح شما را گویا گرداند تا شهادت بر تأدیه و تبلیغ رسالت هر یک از رسولان بامتان ایشان دهند، و همچنین است بیان
تفسیر آیه قرآن که خطاب بحضرت رسول آخر الزمان نموده که فَکَیْفَ إِذا جِئْنا مِنْ کُلِّ أُمَّۀٍ بِشَ هِیدٍ وَ جِئْنا بِکَ عَلی هؤُلاءِ شَ هِیداً
پس امت استطاعت قدرت ردّ شهادت ندارند و کتمان آن بیشبه و گمان نتوانند نمود و بخوف آنکه مبادا حضرت واجب تعالی
مهر بر دل و زبان ایشان گذاشته جوارح و اعضاء آن طایفه را ناطق و گویا گرداند تا بسوانح افعال ایشان گواهی دهند به آنچه
معمول ایشان است در آخرت واضح و عیان گردانند و از سیئ افعال قوم و امت آن حضرت و از مراجعت آن طایفت بکفر بواسطه
الحاد و عناد و ارتداد آن جماعت و نقض عهد و بیعت و تغییر سنت و طریقت نیز شهادت دهند و بر ظلم و ستم زیادتی که بر اهل
بیت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نمودند و منقلب باعقاب اصلیه شدند و مرتد بادبار اولیه ردیّه خود گشتند در اقتدا و اقتفاي
این امّت نسبت به امّت ما تقدّم از امم ظالمه خائنه انبیاي سالفه در ظلم طابق النعل بالنعل نمودند شهادت دهند چون امّت، استماع
شهادت از جوارح و اعضا نمایند بر وخامت خاتمت احوال خود در مآل و بر یأس و قنوط از رحمت ایزد متعال مطلع گردند در آن
حال از روي سرعت و استعجال گویند رَبَّنا غَلَبَتْ عَلَیْنا شِقْوَتُنا وَ کُنَّا قَوْماً ضالِّینَ در همان وقت اظهار سعادت و گمراهی خود در دنیا
، و آخرت نمایند پس از آن اجتماع کنند در موطن و مقام دیگر که در آن مقام حضرت پیغمبر محمد صلّی اللَّه علیه الاحتجاج، ج 2
ص: 423 و آله و سلّم بسعادت حاضر است و مقام محمود در قرآن عبارت از آن مقام مسرّت انجام است و آن سیّد الأنبیاء چون
خلقان بآن مکان رسند و ثنا و درود بحضرت واجب الوجود فرستند ثنائی که قبل از آن از هیچ احدي از خاندان ثنا و درود مثل آن
بحیّز ظهور و صدور و صادر و عیان نشده باشد و بعد از ثناي حضرت ایزد تعالی ثنا و تحیت تمامی ملیکه عظام و مقربین ملک
العلام بجاي آرد بنوعی که ملکی از ملایکه کرام نباشد که ثناي حضرت سید الأنبیاء باو احسان و اعطا نشده باشد بعد از آن ثنا و
تحیت بر انبیاء و رسولان بنوعی فرستد که در هیچ وقتی و زمان و احیان احدي ثناي مثل آن براي انبیا و رسولان نکرده باشد پس از
آن نبی الرّحمه ثنا و تحیه بر هر مؤمن و مؤمنه فرستد درین حال ابتدا بثناي صدیقین و شهداء نماید بعد از آن ثنا بصلحا و متقیان
صفحه 150 از 184
فرماید پس از ایشان ثناي همه اهل آسمان و زمین نماید و قول حضرت واهب سبحان در آیه کریمه قرآن عَسی أَنْ یَبْعَثَکَ رَبُّکَ
مَقاماً مَحْمُوداً اشارت بآن فعل و عمل رسول خداي عزّ و جلّ است طوبی کسی را یعنی سعادتمند بنده مثیب که او را در آن مقام
حظّ و نصیب بود از ثنا و ویل کسی را یعنی شقی و غیر مصیب گشته که او را در آن مقام بهره و نصیب از ثنا نبود پس از آن
اجتماع خلقان در مقام و مکان بود که بعضی ایشان از بعضی دیگر جدا گردند و همه این سؤال و جواب و جواب و عتاب و خطاب
پیش از حساب است زیرا که چون حضرت ایزد وهّاب خلایق را به موقف حساب آرد هر انسان مشغول بمعامله خود گردد و تا از
حساب و کتاب خود فارغ نگردند بکار دیگر مشغول نشوند حضرت امیر المؤمنین علی (ع) از زبان معجز نشان خود فرمود: که نحن
نسأل اللَّه برکۀ ذلک الیوم یعنی ما از حضرت واهب العطایا ص: 424 برکت و احسان آن روز را سائل و مستدعی و
مترقّب و مترصدیم بعد از آن امیر المؤمنین علی (ع) فرمود که: اما قول خداي عزّ و جلّ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ در وقت و
محلی است که چون اولیاي حضرت عزّ و جلّ از حساب فارغ گشته بآن مکان و محل رسند در آن مکان نهریست مسمی به نهر
الحیوان اولیاي رحیم الرحمن در آن نهر غسل کنند و از جمیع کثافت و مشقت دار المحنه پاك و خالص گردند و از نهر دیگر که
در پهلوي نهر الحیوة است تشرب نمایند در آن زمان رویهاي ایشان سفید و نورانی، مانند ماه تابان گردد در آن وقت از قبل
حضرت ربّ العزّت مأمور بدخول بهشت عنبر سرشت گردند و چون آن جماعت داخل جنان گردند در آن مکان با رویهاي
درخشان نظر برحمت حضرت پروردگار ایشان کنند که چگونه ایشان را مثاب و مأجور نموده داخل جنّت گردانید و معزّز و مکرم
در نظر ملایکه عظام کرام فرمود و آن مقربین ایزد علّام را مأمور بتحیت و سلام سکنه دار السّلام نماید و از اینجاست قول عزّ و جلّ
ملک العلّام مأمور در بیان سلام ملائکه بر شما که میفرستاد: سَلامٌ عَلَیْکُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدِینَ یعنی بعد از سلام ملائکه عظام آن
ارباب کرام تمشیت بدخول جنت عالیمقام گردند و بآنچه از حضرت معبود مأجور بودند بوسیله حصول و وصول همگی و تمامی
موعودات با ایشان نظر از روي بهجت تمام و مسرت لا کلام در آن نمایند و ازینجاست قول حضرت خالق البریت إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ و
در بعض لغت ناظره بمعنی منظره آمد چنانچه در قرآن لازم الإذعان واقع است که فَناظِرَةٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ در قصه بلقیس که
ملکه سبأ است در هنگامی ص: 425 که ایلچی خود را با تحف بسیار و هدایاي بیشمار بخدمت سلیمان نبی علیه و
علی نبینا السّلام من ملک العلی ارسال داشته و چون لشکریان او را تحریض بجنگ با سلیمان (ع) مینمودند او ملکه عاقله بود و آن
جماعت را بهر نوع از تکلیف او بقتال و تجهیز اسباب حرب و جدال مهما امکن منع میفرمود و آنها در اشتغال نوایر قتال و جدال
سعی مینمودند بالأخره ایشان را باین وجه صواب مجاب گردانید که ما را تا هنگام مراجعت ایلچیان ما از خدمت آن پادشاه عصر
مترقب و منتظر باید بود و دست تطاول از آستین صبر و تحمّل برون نیاید آورد زیرا که سلیمان پادشاه عالیشان بلکه رسول و
فرستاده خداي زمین و آسمان است و از جنگ و ستیز او از روي عقل و فرهنگ پرهیز باید نمود چون آن ملکه برأي کامل خود
عمل نمود در آخر بخدمت سلیمان (ع) آمده بشرف اسلام و ایمان مشرف شده در سلک ازدواج آن حضرت درآمد. بعد از آن
حضرت امیر المؤمنین علی (ع) فرمود که: امّا قول خداي تعالی وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَۀً أُخْري عِنْدَ سِدْرَةِ الْمُنْتَهی حضرت محمد مصطفی
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را خواسته در هنگامی که آن حضرت در نزد سدرة المنتهی مسکن و مقام و هیچ احدي از خلایق
حضرت خالق از آنگه نگذرد و قول خداي تعالی در آخر این ما زاغَ الْبَ َ ص رُ وَ ما طَغی لَقَدْ رَأي مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْري آن عبارت از
رؤیت جبرئیل (ع) است چه آن حضرت جبرئیل را دو مرتبه به صورت اصلیّه دیده یک مرتبه همین است و مرتبه دیگر نیز آن فرشته
جلیل القدر به صفت اصلیه خود بنظر آن پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله درآمد و حضرت واحد کریم جبرئیل (ع) را بر خلق عظیم و
بصورت بغایت تفخیم موجود گردانید و او از روحانیین است که ادراك صورت و صفت او به غیر ص: 426
حضرت رب العالمین یا سید المرسلین هیچ احدي از مخلوقین نتواند نمود، باز حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود که: و
اما قوله تعالی وَ ما کانَ لِبَشَرٍ أَنْ یُکَلِّمَهُ اللَّهُ إِلَّا وَحْیاً أَوْ مِنْ وَراءِ حِجابٍ أَوْ یُرْسِلَ رَسُولًا فَیُوحِیَ بِإِذْنِهِ ما یَشاءُ همچنین است آنچه
صفحه 151 از 184
حضرت واجب تعالی فرمود که برسل آسمان وحی میرساند و رسولان آسمان برسول زمین میرسانیدند یعنی گاه بودي که کلام
وحی میان ربّ العالمین و میان رسول زمین است و واسطه در میان رسول آسمان نیست اینست کلام از روي وحی و از وراء حجاب،
از حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام مروي است که روزي سید المرسلین صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از جبرئیل امین علیه السّلام
پرسید که: آیا تو در هیچ گاه پروردگار خود حضرت اله را دیدي؟ جبرئیل علیه السّلام گفت: یا خاتم الرسل پروردگارم عزّ و جلّ
هرگز در هیچ وقت و محل مرئی و مشاهد بنظر نگردد حضرت نبی الأکرم علیه التّحیۀ و السّلام فرمود که: پس شما وحی از کجا فرا
گرفته بما میرسانید جبرئیل علیه السّلام گفت: من وحی از اسرافیل گرفته بخدمت شما بموجب فرمان تبارك و تعالی میرسانم
حضرت نبیّ الجمیل فرمود که یا جبرئیل اسرافیل اخذ وحی بکدام طریق و سبیل از حضرت ربّ الجلیل نماید جبرئیل علیه السّلام
گفت: یا محمّد (ص) اسرافیل (ع) اخذ وحی از ملکی از ملایکه روحانیین که ازو در قرب و منزلت در نزد رب العزت پیش است
نماید حضرت رسول ایزد فرمود که آن ملک معظم وحی از که اخذ نماید جبرئیل گفت: یا رسول عزّ و جلّ خداي تبارك و تعالی
چیزي در دل آن فرشته بکرم اندازد و همان وحی و کلام ایزد علام است و کلام بیک نحو و انجام و انصرام نیابد بلکه به انحاي لا
کلام است سرانجام و انتظام یابد چنانچه عزّ و جلّ در ص: 427 بعض مقام و محل با رسل خود متکلم گردید و
بعضی از کلام آنست که حضرت واحد منان در دلهاي انبیا و رسولان اندازد و آن اعیان را بآن احسان بیامتنان سرافراز و ممتاز
سازد و بعضی از کلام آنست که حضرت ایزد وهاب در خواب برسل ظاهر گرداند و بعضی از کلام آنست که بوحی و تنزیل بر
رسل تلاوت و قرائت کنند و این بیقین کلام عزّ و جلّ است پس آنگاه امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود: که اما معنی قول
تبارك و تعالی کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ آن روز عبارت از روز قیامتست که آن جماعت از رحمت ربّ العزّت محجوب
و ممنوع گردند و قول خداي تعالی هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَۀُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ حضرت واحد اکبر
برسول جلیل القدر خود محمد سید البشر از حقایق احوال اهل کفر خبر داد و فرمود که مشرکین و منافقین که اجابت کلام قادر
علام و اطاعت سید الأنام نمودند آیا آن طوایف مخالف را هیچ گونه انتظار و چشم داشت احسان از پروردگار ایشان هست بغیر
عذاب و آزار در همین دار دنیا چنانچه امم سالفه متمرده را در قرون اولی معذّب بعذاب و بلیّات گردانید پس این خبر است که ایزد
قادر حضرت پیغمبر را بر آن مطلع و مخبر گردانید بعد از آن فرمود: که یَوْمَ یَأْتِی بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إِیمانُها لَمْ تَکُنْ
آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ یعنی چون پیش از رؤیت آیت و نشان ایزد منان ایمان نیاورد بیشک بعد از رؤیت آیت که عبارت از طلوع شمس از
طرف مغرب است اگر ایمان آرد آن ایمان نفع بنفس هیچ کس نرساند و در آیه دیگر واقع است که فَأَتاهُمُ اللَّهُ مِنْ حَیْثُ لَمْ
یَحْتَسِبُوا یعنی مالک الرقاب بآن جماعت فرستاد و از جایی که ایشان ص: 428 گمان عذاب از آن محل و مآب
نداشتند و در جاي دیگر در کلام حضرت مهیمن داور واقعست فَأَتَی اللَّهُ بُنْیانَهُمْ مِنَ الْقَواعِدِ یعنی قادر وهاب ارسال عذاب بر آن
جماعت نمود. حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت و امّا معنی قول خداي عزّ و جلّ بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ کافِرُونَ و قول خداي
عالم الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ و قول ایزد تعالی إِلی یَوْمِ یَلْقَوْنَهُ و قول واجب تعالی فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صالِحاً
آنست که آن طایفه منکر بعثت بودند درین آیات لقاء عبارت از بعثت است و حضرت خالق مجید بعثت، را لقاء نامیده همچنین
است قول خداي تعالی مَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ اللَّهِ فَإِنَّ أَجَلَ اللَّهِ لَآتٍ یعنی هر که ایمان ارد به آن که او مبعوث است پس بدرستی که
آنچه حضرت وهاب بیمنت باو وعده کرد از ثواب و رحمت و از عذاب و عقوبت اگر اجابت و اطاعت نکند پس لقا در این مواضع
بمعنی رؤیت نباشد بلکه به معنی بعث است چنانچه مذکور شد و امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: معنی آیه تَحِیَّتُهُمْ یَوْمَ یَلْقَوْنَهُ
سَلامٌ آنست که آن جماعت مؤمن شدند ایمان ایشان از دلهاي آن مؤمنان تا روز بعث ایشان اصلا زایل و نقصان نگردد. و نیز
حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام فرمود که: اما قول حضرت عزّ و جلّ وَ رَأَي الْمُجْرِمُونَ النَّارَ فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها لفظ ظن در
این آیه بیشبهه بمعنی یقین است یعنی گناهکاران در آن روز یقین دانند که داخل نیران و از سکنه دوزخ تابانند، و همچنین است
صفحه 152 از 184
معنی قول خداي تبارك إِنِّی ظَنَنْتُ أَنِّی مُلاقٍ حِسابِیَهْ یعنی ملاقات مکان حساب را یقین دانند، و امّا قول خداي عزّ و جلّ که خطاب
بمنافقین فرمود که: وَ تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا این ص: 429 ظن شک است نه ظن یقین باید دانست که ظن بر دو نوعست
ظنّ شکّ و ظنّ آنچه در آیه کلام ربّ العالمین در باب امر معاد و یوم الدّین است آن ظنّ یقین است و هر ظنّ که بواسطه امر دنیا
است آن شک است بیقین و حضرت امیر المؤمنین علی (ع) فرمود که: قول خداي تعالی وَ نَضَعُ الْمَوازِینَ الْقِسْطَ لِیَوْمِ الْقِیامَۀِ فَلا
تُظْلَمُ نَفْسٌ شَیْئاً آن میزان عدل است که در روز قیامت اعمال خلایق بحکم ایزد خالق بآن مؤاخذه و موازنه خواهد شد و حضرت
ملک تعالی هر کس را اعطا و جزاي عمل و طاعت بمیزان حساب عنایت فرماید و بعضی ایشان را جزاء از بعضی دیگر مقرّر کند و
جزا و پاداشت اعمال ایشان بهر یک ایشان رساند و از ظالم قصاص از براي مظلوم بستاند یعنی اگر ظالم چیزي از کس بزور و جبر
اخذ کند یا مظلوم را بقتل رساند حضرت جبّار عادل حق آن مظلوم خواه نفس خواه مال از آن ظالم بیهمال در هنگام جزا و
پاداشت انام از آن ظالم تیره سرانجام از جهت مظلوم مستهام بستاند، و نیز آن حضرت فرمود که قول خداي تعالی فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ
معنی ثقل میزان عبارت از قلت حساب و کثرت آن در یوم المیعاد و زمان رسانیدن ثواب و عقابست و در آن روز مردمان بچند
منازل و طبقات باشند بعضی از ایشان را حساب در کمال یسر و آسانی گذرد و مقرّر شود که بنزد اهل خود مسرور و شادمان روند
و ازینجاست قوله تعالی یُحاسَبُ حِساباً یَسِیراً وَ یَنْقَلِبُ إِلی أَهْلِهِ مَسْرُوراً و بعضی از ایشان داخل جنان بغیر حساب و عمل میزان
گردند بلکه در مکان محاسبه حاضر نگردند زیرا که حساب از براي کسی است که آن شخص متلبس بامر دنیا و متلوث به جیفه
ص: 430 آن مکان و مأوي گردد و بعضی از این جماعت محاسب بحساب قلیل و کثیر و صغیر و قطمیر گشته پس
از آن داخل نار سعیر گردد و بعضی از ایشان ائمه کفر و حکام ضلالت و ارباب ظلم و شقاوتاند این جماعت در روز قیامت هیچ
گونه وزن اعتبار و اعتنا بشأن آن طایفه در نزد پروردگار نیست زیرا که آن متمرّدان اعتنا بامر و نهی حضرت قادر سبحان در دنیا تا
روز قیامت ننمودند بناء علیه مخلد در نیران خواهند بود و هم فِی جَهَنَّمَ خالِدُونَ تَلْفَحُ وُجُوهَهُمُ النَّارُ وَ هُمْ فِیها کالِحُونَ. چون زندیق
تأویل آیات کلام ایزد وهاب از آن ولایتمآب استماع نمود تصدیق فرمود گفت یا ابا الحسن من در آیات کلام حضرت ذو المنن
چیزي چند دیگر یافتهام بنوعی که در آیات سابقه تناقض بود در این آیات نیز تضاد است حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام
فرمود که: آن آیات کدام است زندیق گفت: اینست که حضرت واجب تعالی میفرماید که قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ، و اللَّهُ یَتَوَفَّی
الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها، و الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَ ۀُ طَیِّبِینَ و آیات دیگر که مثل و مانند این باشد یا ابا الحسن حضرت ذو المنن یک بار
فعل قبض ارواح را بملک الموت نسبت داد و مرتبه دیگر بذات اقدس خود منسوب گردانید و مرتبه اخري نسبت قبض ارواح
بملائکه خود داد یا ابا الحسن، در بعضی آیات دیگر یافتم که میفرماید: فَمَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلا کُفْرانَ لِسَعْیِهِ و در
موضع دیگر میفرماید که: وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدي من آنچه در آیه اولی یافتهام آنست که اعمال
صالحه بکفر نیست و از اعمال آیه ثانیه یافتهام که اعمال صالحه نفع نمیدهد الّا ص: 431 بعد از اهتدا و در آیه
دیگر یافتم که میفرماید: وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا فکیف یسئل من المیت یا ابا الحسن؟ زنده چون از مرده قبل از بعث و
نشور سؤال تواند نمود، و در جاي دیگر میفرماید که: إِنَّا عَرَضْ نَا الْأَمانَۀَ عَلَی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الْجِبالِ فَأَبَیْنَ أَنْ یَحْمِلْنَها وَ أَشْفَقْنَ
مِنْها وَ حَمَلَهَا الْإِنْسانُ إِنَّهُ کانَ ظَلُوماً جَهُولًا آن انسان که تحمّل امانت نمود کیست و از حضرت عزیز علیم مهیمن پسندیده و
مستحسن نیست که بر بندگان خود تلبیس کند، و نیز یافتم که حضرت واحد اکبر انبیاء خود را بهفوات و صفات ناپسندیده مشتهر
گردانید چنانچه در باب آدم صفی علیه السّلام میفرماید: وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوي آن حضرت را بعصیان منسوب گردانید و نوح علیه
السّلام را بکذب نسبت داد زیرا که در هنگام که آن حضرت (ع) فرمود که: إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی در ساعت ایزد وهاب در جواب
فرمود: که إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ و ابراهیم (ع) را به بندگی و عبادت کواکب نسبت داد و مرتبه دیگر بعبودیت قمر مرتبه آخري
بعبادت و پرستش شمس، منسوب گردانید، و یوسف (ع) را نیز نسبت به فعل معصیت داد که لَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِها لَوْ لا أَنْ رَأي
صفحه 153 از 184
بُرْهانَ رَبِّهِ، و موسی علیه السّلام را نسبت بامر تهجین و بدي نمود چنانچه فرمود که: قالَ رَبِّ أَرِنِی أَنْظُرْ إِلَیْکَ قالَ لَنْ تَرانِی حضرت
موسی کلیم علیه التحیۀ و التسلیم پیغمبر عظیم الشأن بود چون ایشان را علم نبود بآن که حضرت واجب الوجود مرئی و مشاهد هیچ
موجود نگردد؟ و ایزد معبود جبرئیل و میکائیل علیه السّلام را بداوري پیش داود فرستاد چنانچه مشهور است حیث قال إِذْ تَسَوَّرُوا
الْمِحْرابَ و حضرت یونس را ص: 432 در بطن ماهی در ظلمت و سیاهی محبوس گردانید بنوعی که در قرآن
مذکور فرمود که: وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِ باً و حضرت عزّ و جلّ اظهار خطا و زلل انبیاء نمود و اسامی آن اعیان را مذکور فرمود و
نام آنکه جمعی را مغرور و مفتون یا خلق را ضال و اضلال نمود اصلا ذکر نفرمود یا بذکر کنیت آن جماعت از ذکر اسماي آنها
اکتفا فرمود چنانچه درین آیات میفرماید: وَ یَوْمَ یَعَضُّ الظَّالِمُ عَلی یَدَیْهِ یَقُولُ یا لَیْتَنِی اتَّخَذْتُ مَعَ الرَّسُولِ سَبِیلًا یا وَیْلَتی لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ
فُلاناً خَلِیلًا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّکْرِ بَعْدَ إِذْ جاءَنِی این ظالم که اسم او مذکور نشد اسم انبیا بوسیله ارتکاب زلل مذکور و مشتهر شد آن
ظالم کیست و نیز در قرآن یافتم که حضرت قادر عالم میفرماید که: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَ  فا صَ  فا و در جاي دیگر میفرماید که:
هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَ ۀُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ و در محل دیگر فرمود: که وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادي کَما
خَلَقْناکُمْ در یک مرتبه مجیء را نسبت بذات مقدّس خود نمود، و در مرتبه دیگر نسبت آمدن بخلایق فرمود که به نزد ایزد معبود
حاضر و مشهود گردند، و نیز در قرآن یافتم که خود خبر داد شاید در باب تبلیغ احکام و آداب شرایع اسلام بسایر انام طلب کند در
هنگام انکار کفره لئام حال آنکه آن طایفه عبده اصنامند و در تمامی عمر خود در دار دنیا به پرستش آن اشتغال داشتند، و نیز در
کلام شما یافتم که میفرماید: ثُمَّ لَتُسْئَلُنَّ یَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِیمِ آن کدام نعمت است که عباد را از حقیقت آن سؤال کند، و در مکانی
، یافتم میگوید که بَقِیَّتُ اللَّهِ خَیْرٌ لَکُمْ آن چه بقیت است که ربّ العزّت امت را در آخرت از آن مسألت نماید و در الاحتجاج، ج 2
ص: 433 محال دیگر میفرماید: یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ و نیز میفرماید که: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ و کُلُّ شَیْءٍ
هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ وَ أَصْحابُ الْیَمِینِ ما أَصْحابُ الْیَمِینِ وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ یا ابا الحسن معنی جنب و وجه را براي
من موجه گردان و بیان معنی یمین و شمال نماي زیرا که امر در جمیع این محال بغایت ملتبس و در نهایت اشکال است و نیز ربّ
العزیز در قرآن میفرماید که الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي، و در مکان دیگر گوید أَ أَمِنْتُمْ مَنْ فِی السَّماءِ، و در محل دیگر هُوَ الَّذِي
فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ، و در مکان دیگر فرماید: وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ، و جاي دیگر وَ نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ، و
در موضع دیگر ما یَکُونُ مِنْ نَجْوي ثَلاثَۀٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ، و نیز یافتم که در جاي دیگر حضرت ایزد قادر میفرماید: وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا
تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ چنین نیست که شبه قسط در ایتام سبب نکاح نسوان شود زیرا که همه زنان ایتام
نیستند پس این آیه کلام حضرت ایزد بچه کیفیت و نظام انتظام یابد و نیز در جاي دیگر یافتم که میفرماید: وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا
أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُونَ چگونه جایز و روا باشد که نسبت ظلم بحضرت واحد عالم دهند و ظلمه کدام طایفهاند، و در موضع دیگر یافتم که
میفرماید: إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِ دَةٍ این واحده کدام است و در جاي دیگر یافتم که میگوید وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَ ۀً لِلْعالَمِینَ یا ابا
الحسن میبینم که مخالفان اهل اسلام و ایمان همیشه بر مذهب باطل ایشان معتکف و استقامت دارند ص: 434 و
هرگز میل رجعت و انابت بدین و ملّت حنیف محمد ندارند، و نیز از غیر مخالف بلکه ارباب اسلام که اهل فسادند اختلاف در
مذهب ایشان دارند و بعض از ایشان لعن بعضی از صاحب مذهب و ملت ایشان کنند پس موضع که رحمت عام براي همه ایشان
که بهر یک آن انام رسد کدامست و نیز در آیه کلام یافتم که حضرت ایزد تبارك و تعالی نبی خود محمد مصطفی صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم را تف ّ ض ل داد بر سایر انبیا بعد از آن حضرت را باضعاف آنچه در کتاب خود برو تحیّت و ثنا نمود آزار و جفا بر آن
حضرت نموده و انتفاص محل و عزت بلکه نسبت بدي بآن حضرت و سرزنش ایشان از روي عتاب و خطاب فرمود چنانچه هیچ نبیّ
و رسول را بمثل آن خطاب و عتاب ننمود چنانچه خود میفرماید که: وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَمَعَهُمْ عَلَی الْهُدي فَلا تَکُونَنَّ مِنَ الْجاهِلِینَ و
قول عزّ و جلّ است که: وَ لَوْ لا أَنْ ثَبَّتْناكَ لَقَدْ کِدْتَ تَرْکَنُ إِلَیْهِمْ شَیْئاً قَلِیلًا إِذاً لَأَذَقْناكَ ضِ عْفَ الْحَیاةِ وَ ضِ عْفَ الْمَماتِ ثُمَّ لا تَجِدُ
صفحه 154 از 184
لَکَ عَلَیْنا نَصِ یراً و قول حضرت ربّ العزتست وَ تُخْفِی فِی نَفْسِکَ مَا اللَّهُ مُبْدِیهِ وَ تَخْشَ ی النَّاسَ وَ اللَّهُ أَحَقُّ أَنْ تَخْشاهُ و در موضع
دیگر میفرماید که: وَ ما أَدْرِي ما یُفْعَلُ بِی وَ لا بِکُمْ، و قول خداي تعالی ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ، و محل دیگر وَ کُلَّ شَیْءٍ
أَحْ َ ص یْناهُ فِی إِمامٍ مُبِینٍ پس هر گاه این اشیاء در امام محصی باشد و او وصی نبی باشد پس نبی بطریق اولی ازین صفات دور و
مهجور باشد از آنچه خداي تعالی در حقّ ایشان گفته باشد و این همه صفات مختلفه و احوال متناقضه است بلکه امور بغایت مشکله
است پس اگر کتاب حضرت ملک الوهاب و رسول او یعنی محمّد المستطاب حقّ باشند پس من بواسطه شکی که خلجان خاطر
منست هلاك ص: 435 و دور از رحمت خالق الأفلاك خواهم بود و اگر هر دو باطل باشند بر من هیچ گونه بأس و
باك نیست حضرت ولایتمآب بعد از استماع کلام آن زندیق مرتاب فرمود، که سبّوح قدّوس ربّ الملائکه و الرّوح ذات مقدّس
منزّه ایزد تعالی و تقدس از همگی و تمامی صفات ذمیمه معرّا و مبرّاست و او حیّ و دایم قائم عالم بر جمیع نفوس و کسب خلائق
در ساعات روز و شب است اي زندیق اگر مثل آیات آیه دیگر که ترا در آن شک و ریبی در خاطر مضمر باشد بیان نماي زندیق
گفت آنچه بیان کردم مرا کافی و بسنده است یا امیر المؤمنین علی آن حضرت فرمود: که وَ ما تَوْفِیقِی إِلَّا بِاللَّهِ عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ عَلَیْهِ
فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُتَوَکِّلُونَ من به توفیق خداي مهیمن بزودي ترا بر تأویل آیات متشابهات کلام حضرت ذو المنن آگاه و متفطن گردانم
بشنو و فراگیر و بسمع رضا تلقی نموده بپذیر اما تأویل آیه جلالت پایه: اللَّهُ یَتَوَفَّی الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها، و قول عزّ و جلّ: یَتَوَفَّاکُمْ
مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِي وُکِّلَ بِکُمْ، و قوله تعالی: تَوَفَّتْهُ رُسُلُنا، و قوله عز و جلّ الَّذِینَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَ ۀُ طَیِّبِینَ، قوله جلّ ذکره الَّذِینَ
تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِکَۀُ ظالِمِی أَنْفُسِهِمْ اي زندیق ذات اقدس حضرت واجب تعالی و تقدّس از آن ارفع و اقدس و اجلّ و مقدّس است که
بنفس خود مرتکب و متولی قبض روح هر کس گردد اما فعل ملائکه و رسل او بیشبه چون بامر و حکم حضرت بیچون سانح و
صادر گردد فعل عزّ و جلّ است حضرت غنی مجید از ملائکه کرام عظام خود رسل و سفره بواسطه انجام و انصرام قبض ارواح أنام
برگزید که واسطه میان خداي تعالی و میان خلق او باشند و آن جماعتاند که حضرت ص: 436 ربّ العزّت در حقّ
ایشان میفرماید که اللَّهُ یَصْ طَفِی مِنَ الْمَلائِکَ ۀِ رُسُلًا وَ مِنَ النَّاسِ الآیه بدان که ملائکه که مرتکب و متولی قبض ارواح بامر خالق
الأشباح گردند دو گروهند ملائکه رحمت و ملائکه نقمت متولیان قبض ارواح اهل طاعت ملائک رحمتاند و متصدّیان قبض
ارواح اهل معصیت ملائک نقمتاند و این هر دو صف از ملائکه اعوان و انصار ملک الموتاند که بامر و حکم آن ملک جلیل
القدر مرتکب و مصدر آن امر گردند و آنچه ازین دو طایفه ملایک سانح و صادر گردد به ملک الموت آن نسبت دهند فعل ایشان
فعل ملک الموت است و فعل ملک الموت فعل و عمل حضرت حیّ الّذي لا ینام و لا یموت زیرا که حضرت ایزد مقدّس که خالق
نفس هر کس است قبض ارواح ایشان را بر دست هر کس که خواهد مقرّر دارد و منع و عطا و ثواب و عقاب بید حضرت مالک
الرقاب است بهر که خواهد دهد و کسی که نخواهد منع نماید و فعل امینان و متصدیان امر و حکم حضرت قادر سبحان فعل ایشان
است چنانچه در آن باب اشارت نمود وَ ما تَشاؤُنَ إِلَّا أَنْ یَشاءَ اللَّهُ یعنی اراده و مشیت شما بغیر اراده و خواهش اللَّه تبارك و تعالی
موجود و هویدا نشود و بمشیت کامله و ارادت شامله هر قصد و اراده کند بمجرّد تقدیر من غیر مهلۀ و تأخیر تقدیر یابد، اما قول
خداي تعالی: وَ مَنْ یَعْمَلْ مِنَ الصَّالِحاتِ وَ هُوَ مُؤْمِنٌ الآیه، و قول عزّ و جلّ: وَ إِنِّی لَغَفَّارٌ لِمَنْ تابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً ثُمَّ اهْتَدي اي
زندیق هر کس که اسم ایمان برو واقع شود سزاوار و حقیق نجات نیست بلکه او را نیز در مکان درکات و مقام سکناي ارباب غوات
ساکن گردانند مگر آنکه ایمان با اهتدا و اقتفا بحضرات انبیاء علیهم السّلام اللَّه تعالی واقع شود که اگر چنین باشد که بمجرد اقرار
بتوحید بواسطه ایمان کافی بودي بایستی ص: 437 که یهود با اعتراف بتوحید و اقرار بخدا نجات از عذاب و عقاب
مالک الرقاب مییافتند بلکه سایر مقرّین به توحید مثل ابلیس عنید و آنکه قریب است از کفره عنیدتر نجات یافتندي و حال آنکه
هیچ کدام این طوایف را امید نجات از عذاب خداي تعالی بغیر اهتداء نیست چنانچه حضرت عالم قادر بیّن و ظاهر گردانید که:
الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبِسُوا إِیمانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولئِکَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَ هُمْ مُهْتَدُونَ و در محل دیگر حضرت عزّ و جلّ میفرماید: که الَّذِینَ قالُوا
صفحه 155 از 184
آمَنَّا بِأَفْواهِهِمْ وَ لَمْ تُؤْمِنْ قُلُوبُهُمْ خلاصه کلام آنکه ایمان را منازل و حالات و مراتب و مقامات بسیار است که شرح آن را طول
بسیار و بیان آن مستدعی ذکر فصول بیشمار است از آن جمله آنست که ایمان بر دو وجه است ایمان به قلب و ایمان بزبان ایمان
بلسان مثل ایمان منافقان است در زمان رسول آخر الزمان زیرا که چون آن پیغمبر جلیل القدر هر یک آن کافر را بشمشیر قهر
مقهور و مضطر گردانید آن مقهوران از خوف شمشیر نبیّ الإنس و الجان بلسان اظهار ایمان کردند لیکن دلهاي آن کافران بر کفر و
عصیان ثابت و مستقر بود و ایمان بقلب و لسان عبارت از قبول ارکان آن و تسلیم امر پروردگار عالمیان است و هر که تسلیم امر و
کار خود بمالک و صاحب آن نماید بیقین هرگز استکبار و استنکار امر پروردگار ننماید چنانچه ابلیس پرتلبیس استکبار از سجود
آدم علیه السّلام نمود و اکثر امم انبیاي خود را اطاعت و متابعت نمودند و استکبار و استنکار نمودند از آن جهت اصلا از اقرار او تو
هیچ منفعت نیافتند چنانچه ابلیس از آن سجود طویل خود منتفع نگردید با آنکه چهار هزار سال یک سجده براي ایزد متعال بانصرام
رسانید چون ص: 438 مطلب آن عاوي لعین زخارف دنیا و براي سمعه و ریا بود از آن او را هیچ نوع نفع و سود
نبود همچنین نماز و صدقه سایر مخلوقین اصلا نفع بایشان نرساند الا آنکه هدایت بطریق بخوف حضرت رحیم الرّؤوف و ارشاد
بسبیل نجات واهب العطیات یابد و حضرت واجب تعالی این احسان و اعطا نسبت به جمیع برایا نمود و قطع عذر عباد بوسیله ارسال
رسل و بیان آیات و دلائل نمود چنانچه فرمود که لِئَلَّا یَکُ ونَ لِلنَّاسِ عَلَی اللَّهِ حُجَّۀٌ بَعْدَ الرُّسُلِ و هرگز زمین را حضرت ارحم
الراحمین خالی از عالم مرشد که محتاج الیه امت باشد نگذارد تا او معلم مردم بسبیل نجات بود و این جماعت تبعه هدات بحسب
عدد بغایت کماند و حضرت ایزد تبارك و تعالی حقایق این مقدمه را در امم انبیاي پیشین واضح و مبیّن فرمود و آن طایفه را مثل از
براي متأخرین گردانید چنانچه فرمود که: وَ ما آمَنَ مَعَهُ إِلَّا قَلِیلٌ، و در حق قوم موسی (ع) که ایمان بحضرت ایزد سبحان آوردند
میفرماید که: وَ مِنْ قَوْمِ مُوسی أُمَّۀٌ یَهْدُونَ بِالْحَقِّ وَ بِهِ یَعْدِلُونَ، و در باب حواري حضرت عیسی علیه التّحیۀ و الثناء در وقتی که آن
حضرت بجمیع بنی اسرائیل گفت که: مَنْ أَنْصارِي إِلَی اللَّهِ قالَ الْحَوارِیُّونَ نَحْنُ أَنْصارُ اللَّهِ آمَنَّا بِاللَّهِ وَ اشْهَدْ بِأَنَّا مُسْلِمُونَ مطلب و
مرام عیسی (ع) آن بود که معلوم آن حضرت گردد که کدام ایشان مستسلم و منقاد اهل فضل و کمال و ارباب معرفت و حالند مع
هذا استکبار اوامر و حکم پروردگار خود ندارند هیچ احدي از بنی اسرائیل اجابت کلام آن نبی الجلیل ننمود بغیر جماعت حواریین
که از روي تعظیم تبجیل فرمودند: که ما انصار ایزد غفار و مطیع و مترصد حکم او در ساعت لیل و نهاریم بناء علیه حضرت قادر
عالم آن طایفه محمودة العاقبه را لایق و سزاوار علم ص: 439 نمود و طاعت و متابعت ایشان را فرض و لازم بر
جمیع طوایف امم عیسی گردانید چنانچه فرمود: که أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ و بقوله تعالی وَ لَوْ رَدُّوهُ إِلَی
الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ و بقوله تعالی اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ و نیز بقول خود تبارك تعالی
فرماید: که وَ ما یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ و در جاي دیگر حضرت ایزد اکبر میفرماید که: وَ أْتُوا الْبُیُوتَ مِنْ أَبْوابِها و
مراد از بیوت بیت علم است که حضرت ربّ العزّت آن را در انبیاء علیهم سلام اللَّه تعالی بودیعت گذاشت و ابواب بیوت عبارت از
اوصیاء انبیاي خداي تبارك و تعالی است پس اگر احدي از امت عمل خیر و نیکوئی کند لیکن آن کس بر دست اهل، اصطفا
بیعت نکند و بر عهود و مواثیق ایشان و بر حدود شرایع و سنت و معالم دین و ملت آن اعیان نبود آن عمل مردود و مقبول حضرت
عزّ و جلّ نیست بلکه اهل آن خیر بمحلّ کفر و عصیان است هر چند مشتمل بر صفت اسلام و ایمان بود چنانچه حضرت اللَّه تبارك
و تعالی میفرماید: که وَ ما مَنَعَهُمْ أَنْ تُقْبَلَ مِنْهُمْ نَفَقاتُهُمْ إِلَّا أَنَّهُمْ کَفَرُوا بِاللَّهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ لا یَأْتُونَ الصَّلاةَ إِلَّا وَ هُمْ کُسالی وَ لا یُنْفِقُونَ
إِلَّا وَ هُمْ کارِهُونَ پس هر که از اهل ایمان مهتدي به سبیل نجات نگردد ایمان او هیچ نفع ندهد هر گاه او دفع حق اولیاي حق
سبحانه و تعالی نماید بیشبه عمل آن بدبخت نامسعود در نزد واجب الوجود محبوط و مردود است وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرِینَ و
همچنین است آنچه خداي بقول سبحان درین آیه قرآن است ص: 440 که فَلَمْ یَکُ یَنْفَعُهُمْ إِیمانُهُمْ لَمَّا رَأَوْا بَأْسَنا و
ازین باب در کتاب خداي عزّ و جلّ بسیار است و هدایت عبارت از ولایت ما ائمه هادین یعنی اولیاي ربّ العالمین و اوصیاي سید
صفحه 156 از 184
المرسلین است چنانچه خداي تبارك و تعالی میفرماید: وَ مَنْ یَتَوَلَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا فَإِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْغالِبُونَ لفظ و
الّذین آمنوا که در این موضع میفرماید عبارت از اهل ایمان بر خلایق حجج و اوصیاي خدا تبارك و تعالی است که در عصر باشند
و چون آنها بگذرند و عصر دیگر شود اوصیاي دیگر در آن عصر بحکم ایزد اکبر حاضر گردند خلاصه آنکه در هیچ وقت از
اوقات چنانچه مرّه اخري مذکور گردید زمین خالی از مرشد هادي از نبی یا ولی که وصی نبی باشد نباشد زیرا که اتمام حجت بر
سایر بریت در ضمن این اشفاق و مرحمت حاصل است بعد از آن امام انس و جان گفت اي زندیق هر کس که اقرار بکلمه
شهادتین اشهد ان لا اله الّا اللَّه و اشهد انّ محمدا رسول اللَّه نماید هر چند اهل قبله بود آن شخص مؤمن نبود چنانچه منافقان در
زمان رسول آخر الزمان اقرار بشهادتین بنمودند لیکن عهود مواثیق که امر دین ربّ العالمین و مفروضات شرایع سیّد المرسلین و
براهین نبوّت آن حضرت در باب اوصیاي او أئمۀ المعصومین سلام اللَّه علیهم اجمعین نمودند همگی و تمامی آن را شکسته نقض
نمودند و اضمار کراهیت و کین آن اعیان دین در خواطر مکین گردانیدند در هنگامی که همه آن معاندین بر طاعت امر و حکم
احکم الحاکمین قادر و با تمکین بودند در باب آنچه ارحم الرّاحمین براي رسول امین واضح و مبیّن گردانید، بقول خود تبارك و
تعالی: فَلا وَ رَبِّکَ لا یُؤْمِنُونَ حَتَّی یُحَکِّمُوكَ فِیما شَجَرَ بَیْنَهُمْ ثُمَ ص: 441 لا یَجِدُوا فِی أَنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَیْتَ وَ
یُسَلِّمُوا تَسْلِیماً، و در محل دیگر حضرت عزّ و جلّ بقول خود فرمود که: وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ
قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلی أَعْقابِکُمْ و مثل همین قول خداي تعالی است معنی آیه: لَتَرْکَبُنَّ طَبَقاً عَنْ طَبَقٍ یعنی بزودي این امت سالک مسالک
امم انبیاي سالفه در غدر و مخالفت و موافقت نموده با اوصیاي حضرت نبی الرّحمه بعد از وفات آن حضرت اظهار غدر و مخالفت
نمایند و اطاعت و متابعت اوصیاي آن سرور بر منهج شرط مقرّر ننمایند و این کتاب حضرت مالک الرّقاب که برسالتمآب انزال و
ارسال نمود بسیار بسیار است و چون حضرت عالم بیچون رسول (ص) خود را باطلاع حقایق در آن کما ینبغی و یلیق از روي
تحقیق مطّلع و مخبر گردانید آن نبی المطلق را این مقدّمه بغایت صعب و شق آمد که مآل حال اوصیاي ایشان چرا باین اختلال و
نسق باشد و خاطر فیض مخاطرش در غایت حسرت و قلق بود حضرت واهب معبود تسلیه خاطر انورش را بانزال این آیه جلالت پایه
بمصحوب امین الوحی جبرئیل علیه سلام الملک الودود نمود، که فَلا تَذْهَبْ نَفْسُکَ عَلَیْهِمْ حَسَراتٍ و فَلا تَأْسَ عَلَی الْقَوْمِ الْکافِرِینَ،
و اما قول حضرت ایزد تعالی وَ سْئَلْ مَنْ أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنا این دلیل روشن و برهان بین پیغمبر ما صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم
است که حضرت ربّ العزّت بآن حضرت مرحمت و عنایت نمود و بوسیله آن برو واجب و لازم گردانید که حجّت بر سایر خلق
نماید زیرا که چون حضرت عزّ و جلّ آن نبی الرّحمه را خاتم الرسل و رسول بر تمامی امم انبیاي واهب عالم و سایر ملل بنی آدم و
غیرهم گردانید، آن حضرت را حق سبحانه ص: 442 تعالی در هنگام معراج بارتقا و استعلا بسوي سماء مخصوص
فرمود بهیچ احدي از انبیاء و رسولان این نوع اشفاق و احسان ننمود و جمیع رسل و انبیاء را عزّ و جلّ براي حضرت خاتم الرسل در
یک محل حاضر نمود آن اعیان بعد از حضور بشرف خدمت رسول آخر الزمان عالم و واقف و شاهد و عارف شدند برسالت آن
حضرت بسایر امم هر ملت که بچه عنوان و کیفیت است و آن حضرت بر امر اللَّه استعلام و استفهام نمود که هر یک آن انبیا علیهم
السّلام مرسول و محمول عزائم ایزد علام بچه کیفیت و نظام بودند از آیات و براهین بالتمام و همه انبیا و رسل رب العالمین اقرار
بفضل سید المرسلین و فضل اوصیاي آن سرور و حجج او در زمین بعد از آن خلاصۀ النبیّین و فضل شیعه وصیّ او از مؤمنات و
مؤمنین نمودند از آن جماعت که تسلیم امر و حکم اهل فضل گردند و فضل آن اعیان را بایشان مسلم داشتند و استکبار امر ایشان
نمودند و حضرت پیغمبر واقف و عارف بود که از امم انبیاي سالفه کدام اطاعت و متابعت نمایند و کدام گروه اظهار عداوت و
مخالفت فرمایند و بر جمیع مقدمات مذکوره مطلع و مخبر بود و بر حال آنکه تغییر عهد و بیعت یا تقدیم دیگر بر اوصیاي آن
حضرت یا تأخیر کند عالم و واقف و شاهد و عارف بود خلاصه معنی کلام آن امام الانام آنست که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم چون عالم بجمیع سوانح امور ازل و ابد است و هیچ امر از امور بر آن نبیّ ربّ غفور مخفی و مستور نیست یقین به حقایق
صفحه 157 از 184
احوال مخالف و مؤالف دین و آئین و مطیعین و محبّین ائمّه معصومین (ع) و مبغضین و مخالفین آن امناي ربّ العالمین عالم و مطلع
خواهد بود چنانچه اکثر بلکه تمامی امور که بعد از ص: 443 وفات آن سرور مبین و ظاهر میگردید اوصیاي خود
ائمه اثنا عشر و اعیان اصحاب را مطلع خواهد بود، و اما آنچه بلکه تمام صدور افعال خلاف مراد و مشیت ایزد تعالی که از آن نجبا
سانح و هویدا گردید چنانچه حضرت غنی مجید در کتاب لازم التمجید که بحضرت نبی الحمید منزل نمود حقایق فعل هر یک آن
اعیان را مع اسامی سامی گرامی ایشان مذکور و عیان گردانید لیکن جمعی که ذنب و جرم ایشان و خطایا و آثام آن طایفه لئام
بمراتب اعظم از آنچه از انبیاي کرام علیهم سلام اللَّه الملک العلام بانجام و انصرام رسید که کتاب مستطاب ایزد وهاب شاهد بظلم
و جرم آن گروه عاقبت وخام است مع هذا خداي تبارك و تعالی بکنایه از ذکر اسماء آنها اکتفا نمود بواسطه آنکه در نزد فصحاي
بلیغ کنایه ادلّ دلالۀ و ابلغ از تصریح است در دلالت بر حکمت باهره و قدرت قاهره و عزّت ظاهره ربّ العزّت زیرا که واجب تعالی
عالم است بآن که براهین انبیاء در صدور و قلوب امم ایشان و در نظر محبّان آن انبیاء و رسولان بغایت بزرگ و گرانست و عالم و
واقفست که بعضی از طوایف امم انبیاي خالق البریه بعد از ملاحظه و مشاهده معجزه و آیت آن را حمل بر کمال علم و قدرت و
عظمت شأن عالیشأن ایشان کرده آنها را بخداي پرستش و بندگی نمایند چنانچه بعضی نصاري ابن مریم عیسی علیه التحیّۀ و الثنا را
خدا دانند پس ذکر آن جماعت از روي کنایه دلالت نامه بر تخلّف و انحراف و جهل و اعتساف آن طایفه وخیم العاقبه از امر
حضرت عزّ و جلّ عالم کامل متفرد در ذات و صفات دارد آیا گوش بقول غیب سروش حضرت ملک العلی آنچه در صفت مریم و
عیسی (ع) فرمود نمینمایند که چگونه از روي توبیخ ص: 444 تمام و تقریع لا کلام بسمع امت لئام آن حضرت (ع)
رسانید که کانا یَأْکُلانِ الطَّعامَ یعنی حضرت مسیح و مادر بطریق سایر بشر محتاج باکل طعام در صبح و شام بودند و بیشبه بیقین
کسی که طعام تناول کند باو ثقل و درد خواهد بود و هر که باو ثقل بود او از آنچه نصاري بواسطه عیسی دعوي کنند بفراسخ دور
و از آن صفت بعید و مهجورست و ذکر اسماء از روي تبجر و تعزر نیست بلکه بجهت شناسانیدن و آگاه گردانیدن اهل نصارت و
ارباب معرفت است بر آنکه کنایه از اسماء اصحاب جرأت خطیّت عظیمه از منافقان بیرویت در قرآن لازم الاذعان مذکور از افعال
قادر فعال نیست بلکه بیشبهه و گمان آن فعل و عمل جمعی تغییر و تبدیلکنندگان و منحرفین احکام آیات قرآن است که اختیار
دنیا بر دین از روي عداوت و کین با انبیا و رسل ربّ العالمین نمودند چنانچه حضرت ارحم الرّاحمین میفرماید که: الَّذِینَ جَعَلُوا
الْقُرْآنَ عِضِ ینَ صاحب صحاح اللّغه در کتاب خود نقل نمود که عض بمعنی تفرق آید چنانچه عرب گوید که عضیت الشاة و
الجزور یعنی اعضاء گوسفند و تفرق مفاصل شر مجزور نمودم و حضرت ایزد منان قصّه و حکایت مبدلان و مغیران را در قرآن
باوضح البیان مذکور و عیان گردانید چنانچه فرمود که فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ
ثَمَناً قَلِیلًا و در جاي دیگر می فرماید که: وَ إِنَّ مِنْهُمْ لَفَرِیقاً یَلْوُونَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالْکِتابِ حضرت ایزد داور در موضع دیگر بحضرت سید
البشر خبر از احوال امم آن سرور داد که إِذْ یُبَیِّتُونَ ما لا یَرْضی مِنَ الْقَوْلِ الآیۀ یعنی بعضی از امت بعد از وفات نبیّ الرّحمه به
ص: 445 نوعی که یهود عاقبت نامحمود و نصاراي مختلفۀ الاقوال و الآراء بعد از وفات موسی و عیسی علیهما سلام
اللَّه تعالی تورات و انجیل و تحریف کلمات از بعضی مواضع آن دو مرقومه منزله ربّ جلیل از روي تبدیل نمودند این طایفه بر
تمنّی و ترجّی تحصیل مآل امر باطل ایشان ارتکاب و اقامت بر تمرّد و مخالفت از روي کین و عداوت تحریف بعضی کلمه و آیت
نمودند و اراده این دو طایفه از امم لاحقه و امم انبیاي سالفه آن بود که اطفاي نور خداي غفور کنند لیکن چون اراده واجب
الوجود بر خلاف مراد و خواهش این دو طایفه بود لهذا آن جماعت بمطلب و مراد خود مسعود نشدند چنانچه در قرآن فرمود که
یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ یعنی آن جماعت در کتاب مستطاب حضرت عزیز
وهّاب چیزي که مالک الرقاب نفرمود و نگفت آنها مرقوم و مثبت گردانیدند تا بر خلیفۀ حقیقت امر وقت مشتبه و تلبیس گردد اما
حضرت ربّ العزّة دیده بصیرت و دلهاي باقساوت آن ارباب مخالفت را به غشاوت عمی و ظلمت پوشانید نوعی که بقدرت خود در
صفحه 158 از 184
حدس و تفرس ایشان کمال نقصان ظاهر و عیان گر- دانید تا آنچه در قرآن لازم الإذعان احداث کردند چون از روي تفرس و
حذاقت و رویت و فطانت در احداث تحریف آیت و تغییر کتابت ننمودند همین که اصحاب درك و معرفت و ارباب شعور و
فضیلت از روي رویت نظر بر آیت و کلمه که در آن تحریف یا تغییر شده نمایند در ساعت بر حقیقت دروغ بیفروغ و لباس التباس
آن تبعه شیاطین خناسی و بر کتمان حقایق آنچه آن غوات جهلائی از ازل الباس از روي آز و هوس نفس وسواس از آنچه تغییر و
احداث نمودند عالم ص: 446 و واقف و شاهد و عارف گردند و از اینجا است که حضرت کریم عادل میفرماید
که: لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ الآیه و حضرت عزّ و جلّ براي آن طایفه باین آیه کلام منزل مثل زد که فَأَمَّا الزَّبَدُ فَیَذْهَبُ جُفاءً وَ أَمَّا ما
یَنْفَعُ النَّاسَ فَیَمْکُثُ فِی الْأَرْضِ الآیه زبد درین موضع و مقام عبارت از کلام ملحدین لئام است که در کتاب آن علام اثبات و ارقام
نمودند چنانچه کف را در هنگام برداشتن متلاشی و مضمحل گردد سخنان بیبنیان و تحریف و تغییر ایشان نیز بعد از تعمّق نظر و
فکر در آن باطل و مضمحل گردد و آنچه مردمان بآن میگروند آن آیات تنزیل حقیقی ایزد منانست الّذي لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ
یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ که دلها میل بآن نماید و زمین مذکور درین آیت عبارت از محل علم و قرار آن در آن مکانست و با عموم تقیّه
و وجوب آن بر امت در وقت ضرورت تصریح باسماء مبدّلین ملّت جایز و رخصت نیست و زیادت و نقصان که آن جماعت از پیش
خود در قرآن حضرت ایزد سبحان ثابت و عیان کردن وسیله وزر و خطیئت و گناه و ذلت بلکه موجب خلود و ابود آن طایفه در
نیران در آخرتست زیرا که از عمل آن جماعت قوت حجت براي اهل تعطیل و کفر و ملّت منحرفه از قبله ما ظاهر و هویدا گردد و
ابطال این علم شریعت و طریقت که مستکن و مستقرّ است در نزد مؤالف و مخالف بدلیل آنکه اقتدا بر ایشان کنند و راضی بفرامین
مبدله آن جماعت گردند و فساد آن واضح و بین و لایح و روشن گردد و چون در زمان ماضی و حال اهل باطل و اضلال بحسب
عدد اکثر از اهل حق و متابعان قادر فعّالاند اکثر امت میل بطرف اهل ضلالت نمایند و حقایق شرعیّه محقّه بواسطه آن تغییر و
تحریف معطّل ماند و بر والیان امور شرع ص: 447 در هنگام کثرت خلاف و اختلاف ارباب تحریف و اعتساف و
قلّت اصحاب عدل، و انصاف بنا بر قول حضرت عزّ و جلّ که خطاب مستطاب حضرت رسالتمآب نمود که فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ أُولُوا
الْعَزْمِ مِنَ الرُّسُلِ خبر بر آن خاتم الرسل واجب و لازم و فرض منجم است و بذریعه کریمه: لَقَدْ کانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَ نَۀٌ
بر اولیاء اوصیاي آن حضرت و اهل طاعت بر تمثیل آن اعیان واجب و لازم است اي زندیق آنچه درین مقام از ما در جواب کلام
خود استماع نمودي ترا کافی است زیرا که در شریعت مطهّره نبوت حضرت سید البریه چون تقیّه واجبست بناء علی هذا زیاده از این
تصریح باسماء آنها یعنی بنام جمعی که تغییر و تبدیل و تحریف در آیات کلام ربّ جلیل کردند جایز و روا نیست و اما قول خداي
تعالی: وَ جاءَ رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَ  فا صَ  فا و قول حضرت حق عزّ و جلّ و علا: وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادي و قول ایزد تعالی و تبارك: هَلْ
یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَ ۀُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ این آیات همه حق است اي زندیق مجیء ایزد منان مثل
آمدن خلقان نیست زیرا که او رب الارباب و پروردگار جمیع اشیاء است در کتاب عزّ و جلّ آیات محتاج بتأویل بسیار است و
تأویل آیه کلام ایزد اکبر مشتبه بکلام بشر نگردد و به فعل بشر ملتبس نشود من ان شاء اللَّه تعالی بزودي بمثال کفایت خاطر تو بآن
شاد و ترا مطلع بحقایق آن و آن را بر تو واضح و عیان گردانم چنانچه در باب حکایت ابراهیم (ع) حضرت ایزد کریم میفرماید که:
إِنِّی ذاهِبٌ إِلی رَبِّی بیقین رفتن ابراهیم علیه التحیۀ و التسلیم نزد حضرت علی العظیم عبارت از توجه حضرت خلیل الرّحمن و اجتهاد
در هنگام عبادت بواهب ص: 448 منانست چنانچه درین مکان تأویل قرآن بر غیر تنزیل آنست در آن محل و مکان
نیز آیه محتاج است بتأویل آن و حضرت قادر سبحان در قرآن می فرماید که: وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِیَۀَ أَزْواجٍ و در محل دیگر
حضرت عزّ و جلّ فرمود که: وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ لفظ انزال در این محال عبارت از خلق و ایجاد آنهاست و
همچنین قول حضرت ربّ العالمین: إِنْ کانَ لِلرَّحْمنِ وَلَدٌ فَأَنَا أَوَّلُ الْعابِدِینَ یعنی منکرین و تأویل این قول در باطن و واقع ضد ظاهر
است و تأویل یعنی قول حضرت حق سبحانه تعالی به هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ تَأْتِیَهُمُ الْمَلائِکَۀُ أَوْ یَأْتِیَ رَبُّکَ أَوْ یَأْتِیَ بَعْضُ آیاتِ رَبِّکَ اي
صفحه 159 از 184
زندیق حضرت رب الارباب خطاب مستطاب بحضرت نبوت مآب پیغمبر ما نمود که آیا منافقان و مشرکان که در اطاعت و متابعت
تو تقصیر و تعاقد بنمایند منتظرند که ملائکه عذاب بایشان آیند و آیات عذاب و عقاب بآن طایفه بنمایند در همین دار دنیا چنانچه
امم انبیاي سالفه مراد باو است عمل معجّل حضرت عزّ و جلّ در دنیا در همین مکان بآن جمعی با منفعل رسانید چنانچه فرمود: أَ وَ
لَمْ یَرَوْا أَنَّا نَأْتِی الْأَرْضَ نَنْقُصُ ها مِنْ أَطْرافِها حضرت واحد بیچون آنچه در قرون سابقه هلاك و زبون نمود آن را باتیان مسمی
گردانید و فرمود که: قاتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّی یُؤْفَکُونَ یعنی حضرت ربّ العزّت لعنت بر دروغ گویان کرد فضال گفته و لعنت خواسته فلهذا
لعنت را قتال نامید و همچنین است در محل که: فرمود قُتِلَ الْإِنْسانُ ما أَکْفَرَهُ یعنی ایشان بواسطه اختیار کفر و ضلالت ملعون ابدي و
مطرود سرمدي است و نبی حضرت رب العزیز میفرماید که: فَلَمْ تَقْتُلُوهُمْ وَ لکِنَّ اللَّهَ قَتَلَهُمْ وَ ما رَمَیْتَ ص: 449 إِذْ
رَمَیْتَ وَ لکِنَّ اللَّهَ رَمی حضرت عزّ و جلّ فعل سیّد الرّسل را نسبت به ذات اقدس خود داد پس تأویل این آیات بالتمام بر غیر تنزیل
باشد چنانچه سابقا سمت تحریر یافت تا که فرمود بَلْ هُمْ بِلِقاءِ رَبِّهِمْ حضرت ایزد تعالی بعث را لقا نامید و همچنین است تأویل قول
رب الجلیل: الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ تأویل آیه چنین است که آن جماعت بیقین میدانستند که در نشئه آخرت بامر و حکم
حضرت ربّ العزت مبعوث بواسطه حساب و پاداشت خواهند گشت و مثل اینست آنچه حضرت ارحم الرّاحمین درین آیه مبارکه
میفرماید که: الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ یعنی آن جماعت بیقین میدانند که در آخرت مبعوث خواهند شد بواسطه معامله حساب
و اعطاء کتاب و مثل و مانند تأویل همین است آنچه حضرت صمدیّت درین آیت فرماید که: أَ لا یَظُنُّ أُولئِکَ أَنَّهُمْ مَبْعُوثُونَ لِیَوْمٍ
عَظِیمٍ یعنی آن جماعت بعثت خود را در آخرت بیقین نمیدانستند بلکه میگفتند که براي بنی آدم بغیر حیات دنیوي اصلا در نشئه
اخروي بعث و حیات نیست و لقا در نزد اهل ایمان عبارت از بعثت آن جهانست و در نزد کافران لقاء عبارت از نظر و رؤیت است و
گاهست که بعض ظن کافران در بعض مکان یقین است چنانچه در قول حضرت مهیمن سبحان واقع است که وَ رَأَي الْمُجْرِمُونَ النَّارَ
فَظَنُّوا أَنَّهُمْ مُواقِعُوها یعنی کفره ملاعین وقوع و ورود خود را در نار سجین بتحقیق و یقین میدانستند اما قول ربّ العالمین آنچه در
حق منافقین میفرماید که: تَظُنُّونَ بِاللَّهِ الظُّنُونَا این ظن بمعنی شک است نه بمعنی یقین بیقین پس یک لفظ موافق در ظاهر و مخالف
در باطن است و همچنین است قول ایزد تبارك تعالی: الرَّحْمنُ ص: 450 عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي تأویل و معنی آیه
آنست که تدبیر عزّ و جلّ و امر او بر عرش مستولی گردید و قول رب العلاء وَ هُوَ الَّذِي فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ و قوله تعالی:
وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ و قول عزّ و جلّ: ما یَکُونُ مِنْ نَجْوي ثَلاثَۀٍ إِلَّا هُوَ رابِعُهُمْ مراد حضرت خلّاق العباد آنست که امناي دین و
والیان شرع مبین بوسیله اعطاي قدرت تمکین که رب العالمین بایشان ارزانی داشته مستولی بر جمیع مخلوقیناند و فعل عزّ و جلّ
فعل و عمل آن هدات دین است اي زندیق آنچه از روي صدق و تحقیق کما ینبغی و یلیق من براي تو بیان کردم بفهم و فراگیر و
بسمع بپذیر بدرستی که من در شرح بیان و در ایضاح حقایق آن بر تو سعی زیاده از حد توصیف و بیان نمودم تا آنکه در سینه و
ضمیر و در خاطر آنکه بعد الیوم حقایق تأویل آیات مذکوره را استماع نمایند چنانچه ترا شک بخاطر رسید او را شک بخاطر نرسد
که شاید مثل من مجیب مصیب بهم نرسد تا او را از سؤال بر وجه صواب مجاب گرداند زیرا که طغیان اهل عدوان و فتنه ایشان
سبب اضطرار و اضطراب اهل علم به تأویل آیه کتاب ملک الوهاب باکتتام و احتجاب گردد و از ترس اهل بغی و ظلم و از خوف
جور و ستم آن ظلمه لئام حقیقت تأویلات آیات کلام ایزد علام بر جمیع فرق انام واضح و بیان و لائح و عیان نگردانند پس درین
زمان حقایق تأویل بر وجه تکمیل بشنوید و فرا گیرید که زود باشد که بر مردمان وقت و زمان بیّن و ظاهر گردد که حق در آن اوان
مخفی و مستور و باطل ظاهر و مشهور شود و آن وقتی است که والی مردمان کسی شود که دشمن خداي منان و عدو رسول آخر
الزّمان و اوصیاي آن حضرت فی الواقع دشمن معشر ص: 451 مردمان بزمانند و وعده حق تعالی در آن زمان
نزدیک گردد یعنی در آخر الزمان نظام شرع حضرت سید الانام بواسطه غیبت و خفاء امام وقت علیه الصلاة و السّلام بر انتظام نماند
و میل مردم بالحاد و اظهار فساد نمایند آنگاه حضرت ولی اللَّه تلاوت این آیه وافی هدایت نمود که: هُنالِکَ ابْتُلِیَ الْمُؤْمِنُونَ وَ زُلْزِلُوا
صفحه 160 از 184
زِلْزالًا شَدِیداً یعنی چون آن زمان عسرت و اوان محنت ظاهر گردد مؤمن را از منافق نتوان شناخت چه مؤمن بواسطه خود ایمان و
جان خود متحمل شداید گران و آلام بیپایان گردد تا آنکه اسماي اشرار را در حالت ضرورت و اضطرار بر خود بندد بلکه گاه
باشد که مؤمن از خویش نزدیک خود مثل برادر و پسر و پدر که منافق باشند بواسطه ترس جان از ایشان اظهار خلاف اطاعت
رسول منان و باقی اوصیاي ایشان نماید تا آنکه فرح و سرور که حضرت ربّ غفور براي اولیاي خود مقرّر داشته بظهور رساند و به
خروج حضرت صاحب الزمان بر دشمنان آن محبان را مسرور گرداند و امّا قول حضرت ایزد: و یتلوه شاهد آن عبارت از حجّت
خداي تبارك و تعالی و تقدّس است که آن کس را واحد مقدّس اقامت بر خلق خود از جنّ و انس نمود و خلقان را بالتمام عالم و
عارف گردانید که بغیر آن کس لایق به حکم واحد خالق و مستحق مجلس ولایت و وصایت الأقدس نیست که قایم بمقام آن نبی
الأکرم گردد دیگر آن کسی که در طهارت و منزلت بمنزله آن حضرت باشد در نزد حضرت ربّ العزّت اي زندیق اینکه ایزد اکبر
طرف ولایت و امامت را متسع نگردانید و طهارت و عصمت در اوصیاي نبیّ الرّحمه شرط نمود بواسطه آنست که اگر یکی از آحاد
بشر در وقت از اوقات اختیار کفر نموده باشد ص: 452 آن کس را نرسد که خود را مستحق و قایم مقام رسول
مقدس ایزد تعالی و تقدّس داند تا بر سریر ولایت و امامت تمکّن تواند و از ذریعه کریمه که خطاب مستطاب بحضرت خلت مآب
ابراهیم علیه سلام الملک الوهاب نمود که لا یَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ ظاهر و هویدا گردید که عذر جمعی که اعانت و یاري ولایت
ظلمه بر اثم و ظلم و کفر و ستم نمایند چون حضرت بیچون رتبه نبوت و مرتبه ولایت که مخصوص و مفوض بانبیاء و اولیاء حضرت
واهب العطیه است بر آن جماعت حرام گردانید لهذا مسموع نیست و ربّ العالمین از لفظ ظالمین اراده مشرکین نمود زیرا که در
قرآن حضرت ایزد مجید ظلم را مسمی به شرك گردانید چنانچه فرمود که: إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ حضرت ایزد علیم شرك را ظلم
عظیم گفت حضرت خلیل الرحمن بعد از استدعا و التماس عهد امامت از براي ذریت چون بتقریع لا یَنالُ عَهْدِي الظَّالِمِینَ از ارحم
الراحمین مجاب گردید دانست که عهد امامت از ربّ العزّت بعبده اوثان و اصنام واصل و عاید نگردد گفت یا ربّ وَ اجْنُبْنِی وَ بَنِیَّ
أَنْ نَعْبُدَ الْأَصْ نامَ چون خلیل علیه السّلام از کلام حضرت ایزد علّام استشمام نمود که بعضی از اولاد او در سلک عبده اوثان و اصنام
چون خلیل علیه السّلام منخرط خواهند شد لهذا آن همه تضرع و التماس نمود. اي زندیق بدان که هر که اختیار منافقان بر جمعی
صادقان نماید و این طایفه را بگزیند و اختیار کفار بر گروه ابرار فرماید بدرستی که آن کس افتراي گناه عظیم بر حضرت اله کریم
نمود نعوذ باللَّه من شرور انفسنا و من سیّئات اعمالنا و حضرت قادر وهاب در کتاب مستطاب تفرقه میان حق و باطل و طاهر و نجس
و مؤمن و کافر کما ینبغی و یلیق نمود ص: 453 و بیان فرمود که حضرت نبی المحمود در هنگام وفات کسی را
براي ولایت و نیابت خود طلب ننماید مگر کسی را که حال محل و لایق منصب ولایت از نبوّت آن حضرت خاتم الرسل از روي
صدق و عدل و طهارت و فضل باشد و اما امانت که تو ذکر آن نمودي آن امانت امري است که جایز بلکه واجب است که آن در
انبیا و رسولان و اوصیاي آن اعیان باشد زیرا که حضرت واهب منان تبارك و تعالی این طایفه کرام عظام را امناي خلقان و حجج
ایشان در زمین بدلا- یل و برهان گردانید پس کسی که سامري را اعانت کند و سبب جمعیت و کثرت عدت و شوکت او گردد از
کفار بر عبادت گوساله در هنگام غیبت موسی علیه السّلام اقتدا و ایتمام بمحل موسی (ع) از روي تمرد و طغیان تمام بود و چون
مقرر است که احتمال این امانت سزاوار نیست الا کسی را که طاهر از رجس و نجاست و عقیدت باشد پس سامري متحمل وزر و
خطیئت خود از در دولت هر که سالک مسالک طریقت آن بطریقت از ظالمین و اعوان ایشان باشد در گردن آن متمرد طاغی
بیایمان است و ازینجاست که حضرت نبیّ الأکرم علیه الصلاة و السّلام فرمود: اگر کسی سنت بگذارد و چنانچه آن سنّت حق باشد
اجر آن از براي آن کس است و اجر هر که عمل بدان کند تا روز قیامت براي اوست و اگر کسی سنت گذار باطل باشد وزر و
ذلت آن و وزر هر که عمل بدان کند تا روز قیامت بگردن آن خسر الدنیا و الآخرت خواهد بود این قول حضرت عزّ و جلّ در
کتاب منزل بخاتم الرسل در باب قصه هابیل که برادرش قابیل را بقتل رسانید شاهد حق و بیّنه صدق است بر آن چنان که فرمود که:
صفحه 161 از 184
مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ ص: 454 أَوْ فَسادٍ فِی الْأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ
جَمِیعاً وَ مَنْ أَحْیاها فَکَأَنَّما أَحْیَا النَّاسَ جَمِیعاً تأویل لفظ احیاء بر خلاف ظاهر است زیرا که تفسیر و تأویل او در باطن و واقع درین
موضع بمعنی هدایت است برین تقدیر تفسیر آیه حضرت ایزد قدیر چنان باشد که هر که هدایت کسی کند چنانست که هدایت
جمیع مردمان کند چه هدایت سبب حیات ابد است و هر کرا حضرت اللَّه تعالی مسمی بزنده گرداند بیقین او را ابد الآباد نمیراند
بلکه او را از سراي مشقت و محنت منتقل بسراي عطا و راحت نماید اما آنچه در قرآن از صفت باري منان جلّ ذکره من الزیادة و
النقصان بعضی مکان مخاطب بلفظ انفراد و مرّة بعد اخري بخطاب جمع واقعست بدرستی که خداي تعالی و تقدس ذات مقدّس
خود را توصیف و تقدیس بوحدانیت و یگانگی نمود چه او معبود حقیقی و نور ازلی و قدیم ابدیست که لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ یعنی
هیچ چیز مثل و مانند حضرت ربّ العزیز نیست تغییر و تبدیل در ذات و صفات خالق الموجودات بدلالات واضحات راه ندارد و هر
چه اراده و اختیار کند بعمل آرد که: یحکم ما یشاء و یختار لا معقب لحکمه و لا راد لقضائه و از ایجاد و خلقت و از فطرت بریت
اصلا نقصان و زیادت در ملک حضرت ربّ العزت عاید و راجع نگردد و از عدم ایجاد ایشان نیز هیچ نوع نقصان بقا در منان لاحق
و عیان نشود بلکه از تکوین و ایجاد موجودات حضرت صمدیت اظهار قدرت و ابراز سلطانیت و تبیین و توضیح براهین حکمت
خود نمود پس بنوعی که اراده و خواهش حضرت واجب الوجود بود بهر وجه که خواست خلق فرمود و بعضی افعال و اشیاء را از
دست برگزیدگان امناي خود جاري و سانح گرداند و فعل و امر آن اعیان ص: 455 امر و فعل مهیمن سبحانست
چنانچه حقایق آن را در قرآن ظاهر و بیان فرمود که: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ و زمین و آسمان را ایزد منان طرف از براي
مشیت و ایجاد اصناف خلق نمود تا تمیز خبیث از طیب و جاهل نادان از عالم مؤدب نماید با آنکه حضرت ارحم الراحمین در سابق
علم و دقایق بر تمامی حقایق فریقین از اهل آسمان و زمین بود و دیگر آنکه آن را مثال از براي اولیا و امناي خود گرداند و خلیفه
را عارف و شاهد بفضل منزلت اولیاي واجب تعالی سازد و او را باین اشفاق و احسان بنوازد و آنچه از اجر و پاداشت اطاعت ذات
اقدس خود براي مطیع صاحب علم و نفس خویش واجب و مؤسس فرمود نیز از جهت مطیعان انبیا و رسولان که اطاعت و متابعت
آن اعیان را مقرون به طاعت خود فرمود جزا و پاداشت آن را بر خود لازم گردانید و حجت بر ایشان واجب نمود چنانچه ایشان را
مخاطب گردانید بخطاب که دلالت بر انفراد و یگانگی ایزد وهاب دارد و نیز دلیل واضح و بین است بر آنکه ایزد تبارك و تعالی را
اولیاست که افعال آنها و احکام آن اعلام جاري مجري افعال قادر علام است و آن اولیاي بیچون بندگان مکرم حضرت واهب
عالمند فهم العباد المکرمون لا یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ آن خداي که انسان را مؤید بروح خود گردانید و خلق را بر اقتداء
انبیاء و رسولان بر علم غیب به ذریعه و تبعه قوله تعالی: عالِمُ الْغَیْبِ فَلا یُظْهِرُ عَلی غَیْبِهِ أَحَ داً إِلَّا مَنِ ارْتَضی مِنْ رَسُولٍ عالم و عارف
و شاهد و واقف فرمود حضرت قادر منعم آن خداییست که طوائف امم را در آن عالم از نعم که بایشان انعام نمود و بر آن
ص: 456 کسی که متابعت ایشان نمود از اولیاي ایشان بیشبه و گمان سؤال خواهد فرمود سایل زندیق گفت: یا
امیر المؤمنین جماعت که حجّت ایزد منّاناند چه کسانند؟ حضرت ولی ربّ العالمین گفت حجج رسول خداي تعالی بر کافه برایا و
هر که نائب مناب و قایم مقام رسل کرام باشند از برگزیدگان ایزد علام که حضرت بیچون آن جماعت را مقرون بنفس اقدس خود
و نفس رسول مقدس گردانید و اطاعت و متابعت ایشان را بر خلقان حضرت واهب سبحان چنان که اطاعت ذات اقدس خود را بر
آن طایفه واجب نمود لازم فرمود آن جماعت والیان امر دین و هادیان سبیل رب العالمیناند که خالق السموات و الارضین در حق
ایشان چنین فرمود که: أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ، و ایضا در شأن عالیشأن آن افضل امم میفرماید که: وَ لَوْ رَدُّوهُ
إِلَی الرَّسُولِ وَ إِلی أُولِی الْأَمْرِ مِنْهُمْ لَعَلِمَهُ الَّذِینَ یَسْتَنْبِطُونَهُ مِنْهُمْ زندیق گفت: یا امیر المؤمنین آن امر کدام است که حضرت ایزد
علام را در انصرام و انجام آن این همه تاکید و اهتمام است؟ حضرت امیر المؤمنین علی علیه السّلام گفت: آن امر عبارت است از
آن چیزي که ملایکه بآن از قبل مهیمن منان نازل گشتند در شبی که در آن شب هر امر و حکم از حضرت واحد علیم مقرون و
صفحه 162 از 184
مستقیم گردد از ایجاد و خلق و از اجل و رزق و از حیات و عمر و از موت ذي حیات و اجل و علم بغیب آسمانها و زمین و
معجزات و آیات که هیچ احدي را سزاوار نباشد مگر خداي تعالی و اصفیاء و سفره که میان خدا و خلق اللَّه باشند که ایشان
ص: 457 وجه خداي تعالی که در قرآن ذکر نمود اشارت بآن اعیان است چنانچه فرمود که: فَأَیْنَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ
اللَّهِ وجه خداي تعالی ایشانند که بقیّۀ اللَّهاند یعنی حضرت محمد بن الحسن علیهما السّلام که در آخر الزمان ظاهر خواهد شد بعد از
انقضاي این مدت و زمین را بحکم احکم الحاکمین مملوّ گرداند به عدل و آسایش خلق چنانچه پیش از ظهور آن حضرت مملوّ
بود از ظلم و جور، و از آیات و علامات او پنهان و غایب شدن آن ولی ایزد منّان است در هنگام طغیان خلقان و اظهار انتقام
عداوت اصحاب عدوان. اي زندیق قصه و حکایت که من ترا عالم و شناسا گردانیدم بحقایق آن اگر آن اخبار مخصوص حضرت
رسول مختار بودي هر آینه خطاب دلالت بر فعل ماضی کردي و از براي حال و استقبال نبودي و بایست گفت نزلت الملائکۀ و فرق
کل امر حکیم یعنی بلفظ ماضی مذکور میشد و بلفظ مضارع تَنَزَّلُ الْمَلائِکَ ۀُ و یُفْرَقُ کُلُّ أَمْرٍ حَکِیمٍ مذکور نشدي پس اینکه بلفظ
مستقبل واقع شد دلالت بر وجود وافر الجود آن خاتم الاوصیاء حضرت سیّد الوري علیه السّلام دارد و حضرت ایزد منّان در اثبات
حجّت بقول خود در قرآن زیاده باین بیان واضح و عیان گردانید چنانچه در حق اصفیا و اولیاء خود علیهم السّلام فرمود: که أَنْ
تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتی عَلی ما فَرَّطْتُ فِی جَنْبِ اللَّهِ که درین آیه از براي خلیفه تعریف قرب آن اعیان نمود چنانچه در محاورات اهل
ادب و فصحاي عرب گویند: فلان الی جنب فلان گاهی که اراده قرب شخصی به شخصی نمایند و اینکه حضرت ربّ العزّت این
مقدّمات را برموز مذکور گردانید ص: 458 که آن را بغیر اللَّه تعالی و رسل و انبیاء و حجج ایزد تعالی در زمین
هیچ احدي بر حقایق آنها عارف و دانا نیست بواسطه آنست که حضرت ارحم الراحمین عالم بود بر آنکه مبدلین در کتاب ایشان
احداث امر کبار از روي ظلم و کین در باب اسقاط اسماي حجتهاي دین از قرآن رب العالمین نمایند و بر امت آن امر را ملتبس
گردانند تا آن جماعت اعانت ارباب بدعت بر بطلان و غوایت نمایند لهذا ایزد تبارك و تعالی برموز آنها مذکور و دلهاي آن طایفه
و ابصار ایشان را کور گردانید تا آنکه این آیات و غیر این آیات، از خطاب که دلالت دارد بر آنچه آن طایفه احداث آن در قرآن
از روي تبدیل و تغیر آن نمودند و حضرت عزیز وهاب اهل کتاب را که اقامت بقرآن و عالم بظاهر و باطن آناند آن جماعت را از
شجره طیبه من شجرة أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ تُؤْتِی أُکُلَها کُلَّ حِینٍ بِإِذْنِ رَبِّها گردانید یعنی این علم حضرت علّام الغیوب در
اذهان که از جمیع ارجاس عیوب مبرّا و معرا و بتحلیه صدق و صفا مزیّن و مصفی بودند و قدرت تحمل و برداشت این علم در وقت
بعد از وقت داشتند ظاهر و بیّن و مقرّر و ممکن دانید و اعداء این اولیاء اصفیاي ربّ العلی را از اهل شجره ملعونه که همّت خود بر
اطفاء نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللَّهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ داشتند گردانید و اگر منافقین لعنۀ اللَّه علیهم اجمعین آنچه از
نقص و عیب که براي ایشان مقرّر است در دار آخرت از محاذي صدق مطاوي این آیات که در قرآن واهب العطیات ترك کردهاند
مطّلع میگشتند هر آینه اسقاط و اخراج تمامی این آیات که من تأویل و تفسیر آنها براي تو واضح و هویدا گردانیدم با آنچه از قرآن
از ص: 459 اوّل اسقاط کردند مینمودند لکن حضرت ایزد مهیمن بامضاي حکم خود بایجاب حجت و لزوم آن بر
خلقان واضح و عیان گردانید چنانچه فرمود که: فَلِلَّهِ الْحُجَّۀُ الْبالِغَۀُ و چشم و دلهاي آن جماعت را پوشیده از تأمل و تدبّر و از تفهّم
و تفکّر حقایق این آیات مأیوس و محروم و مخفی و محجوب نمود لهذا آن جمع یکسر بر آن مطّلع و مخبر نگشتند و آن را ترك
کرده بحال خود گذاشتند و ممنوع از تلبس این آیات بوساطت ابلیس خسیس و بامداد و اعانت آن مطرود و مردود ایزد متعال قادر
بر تحریف و التباس نشدند پس سعداي ایزد اقدس آله بر آن حقایق واقف و آگاهند و اشقیا و مردودان واجب تعالی و تقدّس از
ادراك حقیقت تأویل آن آیات کور و گمراهند پس آنگاه حضرت ولی اللَّه تلاوت این آیه کلام ربّ غفور نمود که وَ مَنْ لَمْ
یَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ بعد از آن گفت: اي زندیق حضرت اللَّه تعالی جلّ ذکره از سعت رحمت و کثرت احسان و رأفت
بخلقان بوسیله علم بتغییر و احداث مبدلان و محرّفان کتاب قرآن لهذا آن را منقسم بسه قسم گردانید یک قسم آن را عالم و جاهل
صفحه 163 از 184
میدانند و قسم دیگر را بغیر آنکه ذهنش مصفا و جسمش لطیف و مجلی و ضمیرش صحیح و معرّا از کدورات ظلمت جفا باشد از
طایفه: فَمَنْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ نمییابند و قسم ثالث آن را بغیر خداي منّان و امناي واحد سبحان و راسخان در علم و عرفان
پی به حقایق دقایق آن نبرند و حضرت واحد جبار قسمت قرآن بانواع ثلثه مذکوره و اختیار این کار محض بواسطه آن نمود که اهل
باطل که مستولی بر میراث رسول ایزد باري شدند و جمعی دیگر که معنی قرآن را بظاهر فی الجمله دانند دعواي آنچه حضرت
واجب تعالی بجهت آنها بنصّ قرآن معنی و مهیا نگردانید نکنند و مردم را بامتثال فرمان و امر خود ملجأ و مضطر نگردانند
ص: 460 تا آن جمعی خاکسار از اطاعت و متابعت والیان حق استکبار و استنکار از روي اغترار و افترا بر خداي
واحد بوسیله کثرت مظاهر اسرار و معادن مجاز بلکه محض از عباد خداي عزّ و جلّ و بغض حضرت سید الرّسل ننمایند و این
جماعت را از ولات امر ایشان که بنصّ قرآن و تبلیغ رسول آخر الزمان باشند بر نگردانند تا آنها را در آخرت خاسر و واله ننمایند، و
اما آنچه از قرآن که عالم و جاهل مطلع و مخبر از تغییر مجمل و مفصل آن باشند آن از فضل حضرت خاتم الرسل است صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم و آن در کتاب واهب سبحان آیه کریمه: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ است، و اما قول حضرت ایزد تبارك و
تعالی: إِنَّ اللَّهَ وَ مَلائِکَتَهُ یُ َ ص لُّونَ عَلَی النَّبِیِّ یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَ لُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً این آیه را ظاهر و باطن است ظاهرش صلوا
علیه است، و باطنش و سلموا تسلیما است یعنی اي امّت سلام کنید مر آن کسی را که وصیّ آن حضرت است و خلیفه بر شما
گردانید از روي فضل و احسان و آنچه به شما عهد و شرط نمود در باب او از اطاعت و موالات ائمه اثنا عشر و تسلیم و انقیاد حکم
و امر ایشان نمودن تا روز محشر تسلیم نمودن که اصلا تصور تجویز خلاف آن نمودن است: اي زندیق معنی باطن این آیه از آن
ثابت است که ترا مطلع و مخبر گردانیدم که عالم بتأویل آن نگردد مگر کسی که حس او لطیف و ذهنش صفی و شریف و تمیزش
صحیح و غیر سخیف باشد، و همچنین است تاویل قوله تعالی: سَلامٌ عَلی إِلْیاسِینَ زیرا که حضرت قادر عالم نبی خود را مسمی
باین اسم گردانید چنانچه در محل دیگر ایزد اکبر میفرماید که: یس وَ الْقُرْآنِ ص: 461 الْحَکِیمِ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ
و حضرت ربّ العالمین عالم و مطّلع بود که اگر میفرماید- سلام علی آل محمد محرّفین و مبدّلین اسقاط این از قرآن می نمودند
چنانچه غیر آن را اسقاط نمودند و اظهار عداوت بحضرت رسالت مینمودند مع هذا آن برگزیده رب العزه بایشان تقرّب الفت
میفرمود و آن منافقین بیدین را در مجلس بهشت قرین ارم تزیین خود در شمال و یمین مکین و همنشین میگردانید و روي بایشان
ترش نمیگردانید با آنکه حضرت ارحم الرّاحمین ترحم بحال سید المرسلین نمود و آن حضرت را بدوري و ابعاد اهل نفاق و فساد
امر فرمود. چنانچه گفت وَ اهْجُرْهُمْ هَجْراً جَمِیلًا و بقول عزّ و جلّ در آیه دیگر: فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ
الشِّمالِ عِزِینَ أَ یَطْمَعُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُدْخَلَ جَنَّۀَ نَعِیمٍ کَلَّا إِنَّا خَلَقْناهُمْ مِمَّا یَعْلَمُونَ و همچنین است قول حضرت عزّ و جلّ: یَوْمَ
نَدْعُوا کُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِمْ که حضرت واهب عالم نام ایشان و اسم آباء و امهات آن لئام را بنام مذکور بر گردانید بلکه مرموز
گردانید. اي زندیق اما قول خداي تعالی: کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ تأویل و تعبیر آیه بدین منوال است که هر اشیاء در معرض
هلاك و تلف است الا دین خالق ملک که آن از معرض فنا و هلاکت مصون و محروس است زیرا که از محالا- تست که حضرت
خالق الموجودات همه چیز فناپذیرد الّا وجه اوجه ذات اقدس او اجلّ و اعظم و ارفع و اکرم از آنست که فنا و زوال و تغییر و انتقال
بدو راه یابد بلکه هر چه متصف بصفت فنا و هلاك و زوال و استهلاك گردد از ممکناتست و او واجب الوجود است و بغیر او هر
چه هست ممکن که قبول وجود و عدم ص: 462 از حضرت واجب عالم نمایند چنانچه فرماید که: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ
وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ خداي عزّ و جلّ حقایق آن را درین آیه مفصّل بیان نمود چنانچه میان خلق خود و وجه خود
تفصیل فرمود: که بغیر ذات و دین ایزد علام باقی موجودات بالتمام در معرض تلف و فنااند اما اظهار انکار تو در قول مبارك
واجب تعالی و تبارك وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ الآیۀ چنین نیست که بواسطه اشتباه قسط و
جور اولیاء ایتام در اموال ایشان سبب نکاح نسوان مطلقا گردد و نیز همه زنان ایتام نیستند پس آن نیز از آن بابت خواهد بود که
صفحه 164 از 184
پیشتر بواسطه تو ذکر کردم که منافقین در قرآن حضرت ربّ العالمین تحریف و اسقاط نمودند. بر اصحاب دانش و ارباب بینش
مخفی و مستور نیست که در سبب نزول این آیه خلاف و اختلاف بسیار است و آنچه مصنّف کتاب ابو علی الطبرسی رحمۀ اللَّه
علیه در تفسیر مجمع البیان ایراد و عیان گردانید بعضی از آن را بعینه این مترجم احقر ذکر بنماید اینست که اختلاف در سبب نزول
و کیفیت نظم محصول و اتصال فصول آن مبنی و محتوي بر بیان اقوال است اوّل آن اقوال آنکه این آیت در حق دختر یتیمه که در
حجر بیت ولی خود بود نازل گردید چون ولی آن دختر را رغبت بسیار در مال و جمال آن یتیمه به هم رسید خواست که او را
تزویج بدون مهر مثل نماید لهذا آن ولی و سایر اولیاء ممنوع و منزجر از ارتکاب مثل این فعل و اقدام این عمل گشتند و مأمور
شدند بآن که اگر نکاح امثال این نسوان کنند باید که بمهر امثال ایشان عقد نمایند، قول دوم آنکه این آیت در حق مردي
ص: 463 نازل شد که در تزویج مریض بود چهار زن و پنج و شش تا ده زن خواست بر چند اقوام و قبایل او او را از
آن عمل منع مینمودند مفید نمیشد تا آنکه آن چه از مال که در تحت تصرف داشت صرف نمود و چون یتیم در حجر تربیت او
بود و از آن یتیم مال که در تصرف او برسم ودیعت بود آن را نیز شروع در جمع نمود و خواست که مال یتیم را صرف نماید
حضرت واجب الوجود او را از تزویج زیاده از اربع نهی نمود تا محتاج بتصرّف مال یتیم نشود، و قول سیّم آنست که این آیه در حق
جمعی نازل شد که آن طایفه در صیانت و محافظت اموال ایتام سعی و اهتمام تمام مینمودند لیکن تزویج زنان بسیار میبردند و اصلا
با نسوان سلوك بر نهج عدل و رضاي واهب منان نمینمودند حضرت سبحان این آیه بر ایشان نازل گردانید که چنانچه شما از
تعدي و تفریط در مال ایتام اجتناب و احتراز لازم میدانید باید که از حیف و ظلم و جور و ستم در حق نسوان برحذر و مجتنب
باشید پس باید که از تزویج یک زن تا چهار زن تجاوز نکنید خلاف عدالت است قول چهارم آنکه طایفه تحرّج در اموال ایتام و
اکل آن از روي اقرار اسلام و ایمان و تصدیق حضرت رسول آخر الزمان اجتناب و احتراز تمام مینمودند لیکن اصلا و قطعا از تحرج
زنا مجتنب و محترز نبودند لهذا حضرت ایزد سبحان و تعالی گفت چنانچه شما تحرّج از اکل مال ایتام مینمائید باید که تحرّج از زنا
نیز بر خود واجب دانید و نکاح مباح نمائید از یک زن تا چهار زن قول پنجم آنکه اگر شما میترسید در حق یتیمه که در حجر شما
تربیت یافته عدل نتوانید نمود پس باید که نکاح ما طاب من النساء نمائید چنانچه فرمود: که فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ النِّساءِ مَثْنی وَ
ثُلاثَ وَ رُباعَ لیکن از آنچه خداي علام بشما حلال گردانید از ایتام و این خطاب متوجه بولیّ یتیمه در هنگام که ولی اراده تزویج
ایتام نماید، قول ششم آنکه اگر تحرّج از مؤاکله ایتام ص: 464 مینمائید باید که ایضا تحرّج از جمع بین النّساء نیز
نمائید تا آنکه ملحوظ نظر و مرکوز خاطر شما است معمول گردد البته تزویج زنان بسیار ننمائید مگر وقتی که از جور و ظلم و
حیف و ستم نسبت بایشان باطمینان باشید پس معنی آیه وَ إِنْ خِفْتُمْ أَلَّا تُقْسِطُوا فِی الْیَتامی آن باشد که اي معشر اولیاي ایتام اگر شما
را خوف از عدم انصاف و عدالت نسبت بایتام از طرف شما باشد و ترسید که مبادا عدالت نتوانید نمود: فَانْکِحُوا ما طابَ لَکُمْ مِنَ
النِّساءِ مَثْنی وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ یعنی نکاح کنید از آنچه خداي تعالی بشما حلال گردانید زیرا که معنی طیب از نساء عبارت است از
تزویج جماعتی که عقد و خواستگاري آنها بموجب شرع شریف ایزد باري حلال و مباح باشد نه از محرمات پس بر تقدیر قول اول
معنی آیه چنین باشد اگر شما را در یتامی در هنگام که تزویج آنها نمائید خوف آن باشد که نتوانید عدالت نمود باید که تزویج
بوالغ نمائید بواسطه آنکه اگر در حق بالغ از شما حیف واقع گردد ابراء و اسقاط ممکن است، اما تأویل و تفسیر حضرت ولی ایزد
بصیر ظاهر میگردد که درین آیه تحریف و تبدیل شد چنانچه مذکور شود پس آنگاه آن ولی اللَّه فرمود: که در بیان نکاح نسوان
در قرآن لازم الاذعان از خطاب و قصص زیاده از ثلث قرآنست. اي زندیق این و آنچه مماثل و مشابه اینست در قرآن رب العالمین
از احداث منافقین است که آن ظاهر بر اهل نظر و ارباب تأمل است اما معطلین و ارباب ملل متفرقین را مساعی قدح و محامل نزاع
بسیار در قرآن لازم الاطاعۀ و الإذعان بهم رسید و اگر من تمامی آنچه اهل نفاق و ارباب شقاق در قرآن اسقاط و تحریف نمودند
شرح و بیان نمایم و ذکر آنچه آن ص: 465 جماعت تبدیل و تغییر و آنچه جاري مجراي آنست نمودند هر آینه این
صفحه 165 از 184
مقدمات بطول انجامد لیکن وجه وجوب بعینه و حرمت آن ظاهر گردد که اظهار آن از مناقب اولیاي ملک تعالی و از عیوب و
مثالب اعداي این طایفه بیحیاست و اما قول خداي تعالی: وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَ هُمْ یَظْلِمُونَ ذات مبارك ایزد تعالی و تبارك
اجلّ و اعظم و ارفع و اکرم از آنست که جور و ظلم و حیف و ستم بر هیچ احدي از امم نماید اما حضرت واجب تعالی امناي شرع و
دین را بر خلق بنفس خود قریب و قرین گردانید و خلیفه وقت را بر جلالت قدر این طایفه در نزد حضرت آله واقف و آگاه
گردانید و برو واضح و معلوم نمود که ظلم ایشان بر خلقان ظلم حضرت واحد سبحانست نسبت به خلقان چنانچه فرمود و ما ظلمونا
ببغضهم اولیاءنا یعنی هر چند منافقان اظهار بغض عداوت نسبت باولیاي ما نمایند و معونت و مدد اعداي اولیاء در ظلم و ستم بر اولیا
و احباء نمایند ما بر آن جماعت ظلم نکنیم بلکه ایشان ظلم و ستم بر نفس خود نمایند چه ایشان بوسیله این حرکت محروم از
رحمت ربّ العزت و مأیوس از بهشت عنبر سرشت گشتند و بر خود خلود و ابود بنیران واجب و عیان گردانیدند. و اما قول حضرت
ایزد تبارك و تعالی در آیه وافی هدایه إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ آنست که حضرت واهب متعال عزایم شرایع دین و آیات فرایض را در
اوقات مختلفه شهور و سنین انزال و ارسال نمود چنانچه ایزد علام خلق- سموات و ارضین بالتمام در ساعات ستۀ ایام فرمود: و اگر
اراده کامله و مشیت شامله او تعلق در ایجاد و خلقت آن در ص: 466 کمتر از آن ساعات بلکه در اقل از لمح بصر
شدي بیشبه و گمان بر قادر بیامتنان بغایت سهل و آسان بودي لیکن حضرت خالق الموجودات آنات ساعات و مدارات اوقات را
مثال از براي امناي ذات حق عزّ اسمه و ایجاب از جهت حجت بر خلق گردانید پس اول آنچه عزّ و جلّ خلقان را مقیّد معجل به آن
نمود اقرار بوحدانیّت و ربوبیت حضرت احدیت و تکلم بر شهادت کلمه طیّبه اشهد ان لا اله الا اللَّه بود چون جماعت بحکم واحد
بیچون اقرار بر آن نمودند بعد از آن همگی و تمامی ایشان را بر اقرار از براي نبیّ و نبوّت و شهادت از براي آن حضرت برسالت
جمیع بریت امر نمود چون همه عباد مطیع و منقاد گشتند و از فرموده صمدیت برنگشتند بر این جماعت اوّل امر باقامت نماز
پنجگانه نمودند. پس آنگاه مأمور حضرت ربّ غفور بقیام صیام شهر رمضان بالتمام و اداء حج بیت اللَّه الحرام مع الاستطاعۀ الیه
سبیلا بعد از آن بجهاد پس از آن مأمور باداء زکوات از آن تصدقات و آنچه جاري مجراي آنست از مال خراج و غنیمت مأمور
شدند در آن زمان منافقان گفتند: یا محمد آیا براي پروردگار تو هیچ امر باقی است که بر ما واجب گردانی؟ اگر چیزي از
مفروضات باقی باشد براي ما ذکر نماي تا خاطر ما ساکن و مستقر گردد و نیز معلوم ما شود که چیز دیگر بر ما فرض و مقرّر نیست
چون مکرّر این سخن بسمع سید البشر رسانیدند حضرت عزّ و جلّ این آیه مبارکه: إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَةٍ بخاتم الرسل مرسل و منزل
گردانید. و ازین آیه اراده ولایت ما ائمۀ البریّه نمود و آنگاه حضرت اله انزال ص: 467 آیه إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ
وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ راکِعُونَ فرمود: و در میان امت نبی الرحمه خلاف نیست در آنکه در آن
روز اعطاي زکوات بغیر یک مرد کسی دیگر از اصحاب حضرت محمد ننمود و اگر حضرت واجب الوجود ذکر اسم در کتاب
مستطاب مینمود هر آینه ارباب نفاق و اهل شقاق اسقاط اسم با آن آیه که نام در آن بود میکردند و اصلا، از مخالفت امر حضرت
معبود و خسارت یوم الموعود فکر نمیکردند. اي زندیق این و آنچه مشابه اینست بالتمام از رموزاتست که من براي تو ذکر کردم که
در کتاب ربّ العزة واقع است و ثابتست اما اهل تحریف و ارباب تزییف معنی این را بنوعی دیگر حمل کنند تا آنچه از احداث
معنی غیر واقع که بتو رسد و بامثال تو و شما بظاهر آن رفته اصلا متوجّه تأویل و تفسیري که مراد حضرت سمیع بصیر است نشوید:
اي زندیق چون رسول حضرت بیچون بعد از نزول آیه: إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ الآیه و نزول: یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ
لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِ مُکَ مِنَ النَّاسِ تبلیغ امر ولایت ائمۀ البریّه بعد نزول آیۀ العصمۀ بخلقان نمود و از امّت مکرّر
مصافقه و مبایعه بواسطه ائمۀ المعصومین گرفت و در آن باب و مرام حسب الامر ایزد علّام تأکید تمام نمود در آن زمان ایزد تبارك
و تعالی انزال و ارسال این آیه وافی هدایت نمود که: الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً اي
زندیق اتمام و اکمال دین و نعمت موقوف بر تبلیغ ولایت ائمۀ البریّه بود چنانچه ص: 468 مذکور شد، و امّا آنچه
صفحه 166 از 184
حضرت ملک تعالی شأنه رسول مجتبی را بآن خطاب مستطاب نمود که: وَ ما أَرْسَلْناكَ إِلَّا رَحْمَۀً لِلْعالَمِینَ و شما جمعی کثیر از اهل
ملل متخالفه بر ایمان و آنکه جاري مجراي ایشان باشند از کفره که مقیم بر تمرّد و عصیان و عداوت و طغیان باشند مشاهده و
ملاحظه مینمایند و به خاطر میرسد که اگر حضرت محمد رحمت هر احدي از عالمیان بودي بایستی که همگی امّت بلکه تمامی
بریت هدایت یافته از عذاب سعیر و عقاب ایزد کبیر نجات یافتندي بدان و آگاه باش که اللَّه تبارك و تعالی از رحمت حضرت
محمد رسول آخر الزمان بر عالمیان اراده نمود که آن حضرت سبیل مهلت و وسیله انظار امت باشد درین سراي محنت و مشقّت که
بواسطه رأفت و رحمت ایشان نسبت بعالمیان این امت از گرفتاري ببلایاء معجله در دار دنیا در امن صحت و سلامت باشند. و
چنانچه امم انبیاي سابقین بوسیله تمرّد و عدم اطاعت اوامر و نواهی انبیا و رسولان ایشان معجّلا در دار دنیا ببلایاي گوناگون و
شداید از شرح و بیان افزون گرفتار گشتندي. این طایفه از آن بلایا و محن در عین صحت و امنیت بجهت آنکه حضرت ایزد متعالی
انبیاي پیشین را بتصریح مبعوث و ارسال گردانید نه بتعریض تا بهر چه از حضرت ایزد علّام ربّ غفور مأمور گردند بر فور به اممم
تبلیغ نمایند و کمال سعی و اهتمام در انصرام و انجام اوامر و نواهی حضرت ایزد علّام نمایند و چون بعد از تبلیغ رسالت امّت در
باب اطاعت تقصیر و تقاعد مینمودند و در ایذاء آزار انبیاي ابرار و رسل اخیار نهایت سعی ص: 469 و اجتهاد
میکردند: در زمان آن اعیان چون شکایت متمرّدان بامر و بیان میبردند در همان زمان بلایاي عجیب و شداید و غضب بر آن قوم
متمرد معجب نازل شدي و حضرت خاتم الرّسل چون از انبیاي مرسل است و مأمور به تبلیغ امر از حضرت غنی اکبر بامنت میشد
در ساعت باین جماعت میرسانید و چون قوم اجابت نبیّ الرّحمه مینمودند آن طایفه با اهل دار در مهد امن و سلامت بودند و اگر
احیانا اطاعت نمیکردند حضرت بزودي شکایت امت بحضرت ربّ العزت نکردي بلکه از ایذا و آزار مشرکین عرب و سایر اسرار
بوثیقه انّ اللَّه مع الصابرین صبر کردي لکن سایر خلفا و انبیا اگر قوم ایشان مخالفت آن اعیان میکردند بآفت و بلیّت: که رسول و
نبی آن وقت آن طایفه را وعده بآن داده بود آن جماعت بهمان بلیه هلاك و نابود شدند از خسف و رجف و ریح و قذف و زلزله
و غیر آنها از اصناف عذاب چنانچه در کتاب ایزد وهاب مذکورست که امم انبیاي سالفه بآن بلایاي معجّله هلاك گشتند لیکن
چون حضرت مهیمن عالم بود که رسول ذو المنن نبی ما محمد علیه سلام اللَّه تعالی و اوصیاي حجج او در زمین صابرند بر الم
ایذاي مخلوقین و طاقت مشقت و محنت امّت که هیچ رسول و نبیّ از امّت خود متحمل مثل آن نتوانستند شد میآرند و بزودي
شکایت امت بحضرت جلت عظمته نمیآرند فلهذا آن رسول با اقبال را حضرت آله متعالی بتعریض مبعوث و ارسال گردانید نه
بتصریح و آن حضرت پیوسته اثبات حجّت بر امت از روي تعریض میگردانید نه تصریح چنانچه بقول ص: 470
مبارك خود در حق وصی خویش یعنی ولی ایزد تعالی و تبارك فرمود که: من کنت مولاه فهذا مولاه و هو منّی بمنزلۀ هرون من
موسی الّا انّه لا نبیّ بعدي یعنی هر کرا من در ایام حیات مولی و حاکم او باشم پس این مولی و حاکم اوست و آن مرا به منزله
هارونست نسبت بموسی علیه السّلام الّا آنکه بعد از من پیغمبري نخواهد بود این کلام از روي تعریض از حضرت رسول صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم واقع شد و از صفات حمیده و اوصاف پسندیده خلیفه و نبی نیست که کلام بیان کنند که آن را معنی محصل بلکه
در آن رضاي حضرت عزّ و جلّ نباشد پس نبیّ الرّحمه ازین کلام صدق التیام بر امت بالتمام واجب گردانید که بدانند چون نبوّت و
اخوّت در نبی، خلقت بیچون حضرت هرون و موسی بود و در آن کس که نبی الاقدس او را بمنزله هرون نسبت بذات مقدّس خود
گردانید این دو صفت معدوم بود البته او را خلیفه بر امّت بمنزلت هرون گردانید. چنانچه موسی علیه السّلام هرون را بر بنی اسرائیل
بالتمام خلیفه بسعی و اهتمام گردانید و از حضرت ایزد علام التماس و استدعاي خلافت آن حضرت براي امت نمود. چنانچه فرمود
که اخْلُفْنِی فِی قَوْمِی و لیکن حضرت رسول آخر الزّمان اگر بامت میگفت که شما تقلید احکام اسلام و ایمان بغیر از فلان بحکم
قادر سبحان جایز و رخصت بدانید که اگر خلاف کنید بامر ایزد وهاب هر آینه بشما عذاب نازل گردد. بیقین بموجب وعده
حضرت رسالتمآب بر آن طایفه ورود و اتیان عذاب میشد و باب انظار و امهال بنا بر قول رسول واهب متعال و خلل زوال یافتی
صفحه 167 از 184
ص: 471 دیگر آنکه حضرت نبی فرخنده خصال در اکثر احیان و محال بدون اذن و رخصت ذو الجلال مبادرت در
هیچ طلب و سؤال ننمودي و هیچ حال مرتکب افعال بغیر تحصیل رضاي قادر فعال نشدي چنانچه در هنگام که سد ابواب اصحاب
از مسجد الحرام نمود الّا باب وصی خود را که مسدود ننمود و به حال خود گذاشت فرمود: که من هیچ باب مفتوح مسدود
نگردانیدم و هیچ در گشاده را نیز بغیر حکم ایزد سبّوح مفتوح نگذاشتم بلکه درین هر دو کار اطاعت امر و حکم ایزد جبّار نمودم
مع هذا قوم بعد از استماع این گفتند که ابواب ما جماعت مشایخ را بالتمام از مسجد الحرام مسدود گردانیدي و باب آنکه از ما در
سنّ بغایت کمتر بود بهمان حال مفتوح مستمر داشتی و ما را بحال خود نگذاشتی حضرت سید البشیر و النذیر فرمود: که سد و غلق
ابواب و ترك بعضی ابواب بحکم حضرت مالک الرقاب بود و آنچه در باره حداثت سنّ ولی ایزد مهیمن فرمودند: بدرستی که
خداي ذو المنن صغر سن را در اوصیاي انبیاي بیچون اعتبار ننمودند چنانچه در باب یوشع بن نون حضرت موسی کلیم علیه التّحیۀ و
التسلیم را امر نمود که او را وصی و ولی عهد خود گرداند و حال آنکه یوشع در سن هفت سالگی بود و عزایم و شرایع اسلام و
ایمان و دلایل حکمت و براهین آن را در نزد یحیی و عیسی علیهما سلام اللَّه تعالی مودع گردانید در حال صغر سن ایشان کودکی
بآن اعیان را منظور نداشت و آنچه خواست در باب احسان نسبت بایشان بعمل آورد و اینکه حضرت ربّ العالمین نظر بر الاحتجاج،
ج 2، ص: 472 صغر سن انبیاء مرسلین و اولیاي دین ننمود و عزایم دین و حکمت و براهین در نزد ایشان مودع گردانید بواسطه
آنست که حضرت واهب غفور عالم و عارف بعواقب امورست و حضرت ارحم الراحمین بتحقیق و یقین میداند که اوصیاي مرسلین
بعد از ایشان ضال و کافر و گمراه و ابتر نگردند و گاه است که انبیاي مرسلین صلوات اللَّه علیهم اجمعین بواسطه توضیح حال
شخصی که بحقیقت احوال او من جمیع الوجوه مطلع و مخبر است که امت ایشان بعد از آن اعیان باغواي شیطان میل بجانب آن
کس میکنند همان شخص را به امر و حکم به تبلیغ مهام ایزد علام معین گردانند تا حقیقت عدم صلاحیت آن امر و غیر استحقاق و
سزاوار نبودن او را بر برایا ظاهر گردانند چنانچه نبی ما حضرت محمد مصطفی سوره برائت بکسی داد که بمکه رساند و بمشرکین
آن محل بحکم عز و جل بخواند که مطلع بود که مردم بعد از وفات سیّد عالم او را اختیار بر وصیّ او مینمایند چون رسول بیچون او
را بمصحوب سوره مذکور روانه مکه معظمه گردانید در همان زمان جبرئیل از نزد حضرت ایزد منان بخدمت نبی الانس و الجان
آمد و گفت یا نبی الاکرم واهب علّام بشما سلام میرساند و میگوید که: این سوره را باهل مکه نمیرساند الا آنکه از من یا از شما
باشد و ماند که وصی خود را در عقب آنکه سوره را حواله او گردانید تا او را باز گرداند و سوره را ازو گرفته بمکه رسانیده بسکنه
آن محل بخواند پس در ارتجاع آن مرد که سوره مزبوره با او بود دلالت تمام است بر خیانت او از آنچه خداي تعالی میدانست که
امت بعد از آن حضرت او را بر وصی ایشان اختیار کنند و او لایق آن کار و مستحق آن کردار نیست ص: 473
لیکن آن حضرت خواست که بر امّت ظاهر گردد که او سزاوار اختیار هیچ- امر از امور پروردگار غفور نیست بعد از آنکه سوره
برائت بوصیّ سیّد العربیّ حواله نموده مراجعت نموده مردم بخدمت سیّد عالم رفته بشفیع نمودند که: فلان چون از آن خدمت
مأیوس گشته بغایت متألّم و حیرانست بهمه حال التماس و استدعا از مکارم اخلاق تو اي نبی المتعالی آنکه در غزوه ذات السلاسل
در نزد امت او را سرافراز آن محل گردانی و بنزد علم نفاق عمرو بن العاص که سردار عسکر است فرستی که او سعی و اهتمام خود
در جهاد کفره لئام ظاهر و بانصرام رساند حضرت سیّد الانام بنا بر التماس اصحاب در آن مرام او، را با دیگري نزد عمرو عاص
فرستاد و پیغام داد که بموجب استدعاي اصحاب این دو نفر را بعسکر گسیل کردیم تا سعی و نیکو بندگی خود را در امر جهاد با
ارباب عناد ظاهر گردانند که تا مجزاي ایشان در نزد حضرت خلاق، العباد گردد عمر و حراست عسکر بآن دو نفر مقرّر داشت
خلاصه آنکه حضرت نبی الوري ایشان را متولی هیچ امر نکردند بلکه همیشه ایشان در تحت امر و فرمان دیگران بودند چنانچه سید
البریات ایّام وفات ختم امر ایشان بانضمام بمولائی گردانید و ایشان را باطاعت اسامه بن زید مأمور نمود و در متابعت امر و نهی
اسامه تأکید بسیار بسیار فرمود: و در تعیین اسامه و تأکید امت باطاعت او عهد آخر آن سیّد البشر چنانچه فرمود: که نفذوا جیش
صفحه 168 از 184
اسامه و حضرت رسالتمآب درین باب مکرر تأکید نمود چنانچه گفت لعن اللَّه من تخلّف عن جیش اسامه و بتکرار بر گوش ایشان
ص: 474 رسانید و حجت خود را بر آن جماعت واجب و تمام گردانید که مبادا امت بعد از آن حضرت اختیار
منافقان نمایند و تابع ایشان شوند و ائمه صادقین و اطاعت امناي دین ربّ العالمین را نسیا منسیا انگاشته لوازم شرایط متابعت بجاي
نیارند تا آنکه نبی الأکرم کمال سعی و اهتمام در باب اوصیاي آن حضرت علیهم الصلاة و السّلام بخیر انجام و انصرام رسانید مع
هذا امت ترك شیوه اطاعت و متابعت نمودند و آنچه در خاطر داشتند از نفاق و عصبیّت در آن اتفاق نمودند: و بر وصی آن
حضرت خروج نمودند و بناحق بتصرف حق اولیاي ایزد حق و اوصیاي نبی المطلق گشتند: اي زندیق اگر آنچه از آن فریق ظاهر
شده بر من بیان کنم و تعداد آنچه رسول امجاد از معایب مستولیان میراث رسول آخر الزمان اظهار کرده نمایم هر آینه آن مقدمه
بغایت طویل گردد بدان که سابق این طایفه چون مقلد قلاده امر که اهل آن حق و لایق و مستحق آن نبود نمود و بر منبر رسول ایزد
معبود صعود نمود همان که عجز خود را از قیام بامر امّت با حال خود استتمام و استطلاع نمود و دانست که فکر و عقل و تدبیر آن
جاهل از معرفت تأویل جواب سایل قاصر و کاهل در بیان مسایل شرعیه و آداب احکام و سنّۀ سید البریه است اظهار اقالت و ندامت
از تقلید امت نمود چنانچه فرمود: که اقیلونی لست بخیرکم و علی فیکم مع هذا باز اقامت بر ظلم و جور و ستم نمود و راضی نشد
که آن همه گناه و ذلّت و وزر و خطیئت که بجهت خود ص: 475 جمع نمود رجعت و انابت و توبه و ندامت
بحضرت رب العزت نماید بهمان کار و عمل ناهنجار خود مستقیم و پایدار در ایّام حیات مستعار بود تا آنکه عقد امر بعد ازو بدیگر
رسید که آن سفیه آخر از در خرد کمتر لیکن در عصبیت و شدّت اغلظ و اکثر بود چنانچه قدح و طعن او در اغلظ احکام شرع سیّد
الأنام بیشتر از بیشتر است و شمشیر براي آنکه صاحب او بود برداشت و آن کس را انداخت و زنان که با سیري گرفته بودند با آنکه
اکثر آن زنان حامله بودند بشوهران رد کردند من او را از قتال و جدال اهل قبله نهی و منع کردم منزجر و ممنوع نشد و گفت که
شما با کافران مهربانید بجهت آن مرا از قتال آن جماعت منع مینمائید اهل قبله را کافر نامید با آنکه او بوسیله ظلم و ستم که بآن
مردم کرد باطلاق این اسم برو احق و اولی و الیق و احري بود و پیوسته و مدام او در شرایع و احکام دین سید الانام خطاي تمام
میکرد و همیشه تهاون و تقصیر در اوامر شرع نبی البشیر و النذیر مینمود و قائل بر غلظ خود بود چنانچه در بالاي منبر میفرمود: که
کانت بیعتی لأبی بکر فلتۀ وقی اللَّه شرها فمن دعا کم الی مثلها فاقتلوه مرا اطاعت و بیعت با ابی بکر از روي فلتت بود نه از روي
فکر و رویت و تدبیر و فطنت و حضرت ربّ العزت مرا از شر مثل این بیعت بیرویت نگاهدارد و اگر کسی شما را بمثل این بیعت
دعوت و دلالت کند او را بقتل رسانید که کشتن او حلال است ازین کلام او ظاهر و بین و لایح و روشن گردید که بسیار از بیعت
خود بابی بکر پشیمان و متحیر بود و کلام ازین بغایت روشنتر در محضر انصار و مهاجر و جمعی دیگر از زبان خود ظاهر گردانید
چنانچه ص: 476 میگفت که کاش من یک حسنه از حسنات و یک موي در سینه او میبودم و غیر این سخنان
بیپنهان که مناقض غرض حجج مؤکد در دین بلکه واقع شرایع و احکام ملت و آئین بیان میکرد: و در باب امر شوري چیزي چند و
تأکید ناپسند بر فساد و گزند اختیار و پسند نمود که از آن عمل مهمل او عقد ظلم و الحاد و غی و عناد بر بندگان خلاق العباد ظاهر
شد تا آنکه مردم اراده او را در آن امر مبهم در همان دم دانستند و حقیقت حال او بر اهل عالم بنوعی بوضوح پیوست که بر هیچ
صاحب عقل و خبره موضع و موقع فساد و ضرر او بر امّت سیّد البشیر مخفی و مستتر نماند و بعد از آنکه امت نبی المرسلین سعی و
اهتمام او را در مبایعت و متابعت سیمین ایشان استشمام نموده بیعت کردند. ثالث القوم بمرتبه کار و امر بر مردم مضطر گردانید که
آن جماعت اصلا صبر و طاقت بر بدي فعل و سوء عمل و قدرت برداشت حرکت شنیعه و مخترعات عنیفه بذیعه او نداشتند لهذا
معجلا همت بر دفع بلکه بر قتل او گماشتند و بسعی یک دگر او را از میان برداشتند. پس بوسیله خیانت که امت در باب قتل او
کردند براي ص: 477 منافقان و جمعی که موافقت بر ظلم و شقاق و کفر و نفاق با ایشان نمودند. میدان وسیع
بواسطه تکاپوي مخالفت براي ارباب بدعت و به جهت طلب و خواست آن طایفه وخیم العاقبه مثل آن فساد و حرکت بوسیله استیلا
صفحه 169 از 184
بر امر امت بهم رسید و مدتی برین نهج مستدام خواهد بود و وجه تمادي مدّت آن از جهت اتمام ایام مهلت است که حضرت ربّ
العزّت از براي شیطان واجب و مرحمت نمود تا آنکه آنچه حضرت ایزد اقدس مکتوب مؤجل نمود سپس از براي هر کس مقرّر
گردانید بآن کس رسد: وَ یَحِقَّ الْقَوْلُ عَلَی الْکافِرِینَ و حقیت قول رسول سید المرسلین بر کفره بیدین واضح میگردد از آنچه ایشان
را بمضمون: وَ اقْتَرَبَ الْوَعْدُ الْحَقُّ بآن طایفه وعده نمود یعنی وعده حق که حضرت قادر مطلق در کتاب حقّ مبین و محقّق گردانید
نزدیک گردد چنانچه فرمود: که وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ
و این در هنگام واقع خواهد شد که از اسلام بغیر اسم و از قرآن بغیر رسم چیزي باقی نماند و صاحب الأمر بواسطه عذر ظاهر که
کمی معین و ناصر است غایب گشته ظاهر نتواند شد و قلت ارباب نصرت نسبت بحضرت صاحب الأمر بحدیست که هر که اقرب
مردمان نسبت ص: 478 بایشان باشد او اشد عداوت و ابغض از ارباب بغض است و در زمانی که حضرت واهب
منّان او را مؤید و مقوي گرداند بعسکري که هیچ احدي آنها را ندیده باشد در آن اظهار دین حضرت سید المرسلین بر دست آن
خاتم المعصومین سلام اللَّه علیهم اجمعین بر سایر ملل و آئین نماید چنانچه فرماید: که لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ و
اما آنچه در باب خطاب که دلالت بر تهجین سید النبیّین صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و آزار و لوم او دارد با آنکه حضرت مالک
الرقاب در کتاب مستطاب اظهار و بیان افضلیت آن رسالتمآب از تمامی انبیا و رسل ایزد وهاب نمود وجه آنست که حضرت ربّ
العالمین از براي همه انبیا و مرسلین مشرکین را دشمن باکین گردانید: چنانچه حقایق آن را در قرآن واضح و عیان نمود و چنانچه
جلالت و منزلت پیغمبر ما نبی الرحمه در نزد ربّ العزه از سایر انبیا و رسل زیادت بود محنت و مشقت آن حضرت از ارباب شقاق و
نفاق که در پی تکذیب و دفع نبوت او بودند که آن حضرت همواره از آن طایفه استعاذه در هنگام شقاوت آن ارباب عناد بحضرت
ایزد معبود مینمود نیز زیادت بود و پیوسته آن طایفه وخیم العاقبه در مکاره و مناقض و در پی نقض آنچه سید عالم بر ایشان جهد و
حکم میفرمودي بودند و دایم امداد و معاونت کفر و الحاد و نفاق و عناد بر حضرت نبی الامجاد میکردند و در ابطال دعوي رسول
واهب متعال و تغییر ملت و مخالفت سنت آن حضرت در جمیع احوال و تمامی ص: 479 محال از روي سعی و
استعجال نمودند و مردم را از بیعت حضرت نبی ایزد متعال و عهدي که بآن حضرت در باب اوصیاي آن برگزیده ذو الجلال کرده
بودند بحال دیگر انتقال نمودند: و در انجام مطالب و مرام و در اتمام آن مهام هیچ امري و تأکیدي ابلغ در انصرام و داعی و
خواهش نفس نافرجام خود از تنفیر و گریزانیدن انام از موالات وصی آن نبی الاکرم ندانستند لهذا مردم را از وصی نبی المشکور
ردّ و از متابعت او مصدود و مهجور گردانیدند بلکه امت را بعداوت و بغض او اغرا و دلالت کردند و قصد تغییر و تبدیل کتاب
حضرت ایزد وهاب که حضرت رسالتمآب بایشان آورده نموده تحریف و اسقاط فضل اولو الفضل اولیاي عزّ و جلّ و اوصیاي خاتم
الرسل و حذف آنچه دلالت بر کفر ارباب کفر و جمعی دیگر که موافقت بآن ظلمه در بغی و ظلم و جور و ستم کردهاند نمودند
لیکن حضرت رب العباد واقف و عالم بر حقایق احوال اهل عناد و ظلم و الحاد و عتو و افساد اصحاب فساد بود چنانچه فرمود: که
إِنَّ الَّذِینَ یُلْحِدُونَ فِی آیاتِنا لا یَخْفَوْنَ عَلَیْنا یعنی آن جماعت که در آیات ما میل بالحاد و فساد مینمایند حال آن خاینان بر ما مستور
و پنهان نیست و نیز عزّ و جلّ در محل دیگر میفرماید: که یُرِیدُونَ أَنْ یُبَدِّلُوا کَلامَ اللَّهِ و بعد از وفات حضرت رسالت مآب کتاب
مالک الرقاب کامل مشتمل بر تأویل و تنزیل و محکم و متشابه و ناسخ و منسوخ بنوعی که جبرئیل امین الوحی ایزد وهاب آورده
بود و اصلا یکحرف از حروف تهجی آن کلام مثل الف و لام و غیرهما ساقط نبود چون نزد آن ص: 480 طایفه
لئام حاضر شد و واقف شدند بر آنکه حضرت واحد عادل اسماي حق و باطل در آن کلام بین و ظاهر کرده است و یقین که تالیان
کلام معجز نظام ربانی و حافظان آیات با برکات مهیمن سبحانی چون بر حقایق آن واقف گردند هر آینه مطلع بر آنچه در خاطر و
ضمایر آن جماعت مصمّم گشته گردند گفتند: که ما را آنچه در نزد ما است کافی است و احتیاج باین کتاب نیست و ازین مستغنی
در دنیا و آخرتیم و از اینجاست آنچه در کتاب واجب تعالی است فَنَبَذُوهُ وَراءَ ظُهُورِهِمْ وَ اشْتَرَوْا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا فَبِئْسَ ما یَشْتَرُونَ و آن
صفحه 170 از 184
جماعت چون بعد از آن بواسطه ورود بعضی مسایل شرعیه و تعلیم آداب دینیّه از آنچه تأویل آن را نمیدانستند مضطر گشتند بر
جمع و تضمین و تحریف و تألیف قرآن از پیش خود بر آن نهجی که دعائم کفر ناملایم ایشان قایم گردد پس منادي ایشان حکم
کردند: که در محضر تمامی انصار و مهاجر ندا کند که در نزد هر که آیه از آیات با برکات مرقومه منزله آسمانی و مختومه مرسوله
مهیمن سبحانی موجود باشد حاضر گرداند بعد از آنکه آنچه در پیش هر یک آنها بود حاضر کردند آن کس بنفس خود با بعضی
دیگر که موافقت با آن جماعت در عداوت اولیاي رب العزت نمودند موکل نظام و تألیف و جمع قرآن بر وفق خاطر و اختیار نسق
ضمایر نمودند و آنچه از قرآن که بر متأمل صاحب درایت و فطانت دلالت بر اختلال تمیز و افتراي آن مجرمان داشت برداشت آن
گروه اسقاط نمودند: ص: 481 و آنچه از کفر و نفاق و عداوت و شقاوت آن متمرّدان در قرآن ظاهر و عیان بود از
قرآن ترك آن نمودند: الحال آنچه از تناکر و تنافر در قرآن بین و ظاهر است آن جماعت در کلام خالق البریه زیادت کردند و بر
حضرت ایزد علام این حرکت شنیعه آن جمعی لئام در کمال وضوح و آشکارا بود چنانچه فرمود: ذلِکَ مَبْلَغُهُمْ مِنَ الْعِلْمِ بلکه
حقیقت این افترا و عوار آن اشرار بر اولو الابصار در نهایت کشف و آشکار است و آنکه ابتدا در کتاب واجب تعالی از ازراء بر نبی
المصطفی نمود از فرقه ملحدین حضرت ربّ العالمین آن را نیز بر سید المرسلین واضح و مبین گردانید: چنانچه گفت: و لَیَقُولُونَ
مُنْکَراً مِنَ الْقَوْلِ وَ زُوراً و نیز حضرت عزّ و جلّ بواسطه خاتم الرسل بآنچه در کلام و احداث بعد ازو خواستند نمود بیان فرمود
چنانچه گفت وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِیٍّ إِلَّا إِذا تَمَنَّی أَلْقَی الشَّیْطانُ فِی أُمْنِیَّتِهِ فَیَنْسَخُ اللَّهُ ما یُلْقِی الشَّیْطانُ ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ
آیاتِهِ یعنی یا محمد هیچ پیغمبر از انبیاي مهیمن داور نیست پیش از تو الّا آنکه چون شیطان القاي عداوت و طغیان در میان امت
ایشان انداخت هر یک آن رسول ایزد خلاق بعد از رؤیت این عقوق و نفاق و تمرد و شقاق از امت خود، درین دار المشقه از
حضرت واهب العطیه التماس و استدعا بتضرّع و دعا تمنّاي مفارقت خود ازین سراي مشتمل بر رنج و عناد انتقال بدار الاقامۀ و
الراحۀ نمود چنانچه حقایق احوال برگزیدگان ایزد وهاب درین کتاب که بحضرت رسالتمآب نازل شد مذکورست و ذم و لوم و
قدح و طعن آن قوم که بوسیله ص: 482 عداوت نسبت باعیان رب العزت اظهار نمودند مرقوم و مسطور است امّا
حضرت مقلب القلوب و الابصار آن عقوق و شقاق و تمرد و نفاق از اولیاي ابرار امت تو مسلوب نموده لهذا آن جماعت قبول
ننمودند بلکه گوش به فساد آن اهل الحاد و عناد نفرمودند. بخلاف منافقان جهلاي ارباب فساد که قلوب محبت مسلوب ایشان
پیوسته مایل است بتمرد و طغیان و عداوت و عصیان: ثُمَّ یُحْکِمُ اللَّهُ آیاتِهِ یعنی حضرت واجب تعالی حمایت اولیاي خود از ضلال و
عدوان و از اهل کفر و طغیان که خداي تعالی راضی نشد که آن لئام را داخل در سلک انعام نماید. چنانچه فرمود که: بَلْ هُمْ أَضَلُّ
سَبِیلًا فکیف ایزد لطیف راضی شود که محبّین امّت حضرت رسالت داخل و منخرط در سلک اهل نفاق و ضلالت گردند. اي زندیق
آنچه من براي تو بیان کردم باید که حقایق آن را من اوله، الی آخره خوب فهمیده عملنمائی، بدان که تو آنچه در شریعت بر تو
واجب، بود که سؤال نمودي لیکن بحقایق واقعی آن واقف و عالم گردي ترك نکردي بلکه زیاده از آنچه نسبت بحال تو واجب
بود سؤال نمودي لیکن من بر تو اقتصار کردم زیرا که ترا قدرت و اقتدار ضبط و تحمل زیاده از آنچه بر تو اظهار و اختصار کردم
نیست و من آنچه تفسیر کردم آن تفسیر اندك از بسیار است و وجه عدم بیان تمامی تفسیر آن دو چیز است یکی قلت راغبین به آن
دوم عدم قدرت و تحمل معاشر مردمان است بتمامی آن زیرا که راغب ملتمس و ص: 483 حامل که بهوس و
خواهش نفس سؤال و استدعا نماید ندیدم بلکه در اقل از آن که بواسطه تو بیان کردم بلاغ مستطاب بجهت اولو الالباب است،
سایل گفت: یا امیر المؤمنین علی (ع) آنچه من از شما استماع نمودم مرا کافی و بسنده است امید که سعی تو مشکور و بمثوبات
جزیله اخرویه مأجور گردي زیرا که مرا از غوایت شرك و از ضلالت دروغ و افک برهانیدي رجاء واثق و أمل، وافق از حضرت
واهب صادق آنکه ظل عنایت ترا بر مفارق محبان متابعان نبی الرحمه مستدام داراد انه علی کل شیء قدیر، و رحمت و تحیت و
درود و تهنیت در اول و آخر و باطن و ظاهر بر انوار هدایات و اعلام بریات محمد و آل او که اصحاب دلالات واضحات و بینات
صفحه 171 از 184
لائحات بواسطه معاشر بریاتاند باد و سلّم تسلیما کثیرا کثیرا .. از اصبغ بن نباته که از ثقات روات است مروي و منقولست که چون
بعد از قتل عثمان معتبر مردمان بحضرت ولی ایزد منان و وصی بحق رسول آخر الزمان امیر المؤمنین علی بن ابی طالب علیه سلام
اللَّه الملک الدیان بیعت کردند آن سرور در آن روز عمامه پیغمبر جلیل القدر را بر سر مبارك زینت تارك خود گردانید و برد آن
رسول صاحب معرفت و هوش را زیور بال و دوش نمود و متنعل بنعلین سید المرسلین و متقلد بسیف نبی الیقین گردید و با اعیان
انصار و مهاجر که در آن اثر در آن محضر حاضر بودند روي بمسجد حضرت سید البشر آوردند و چون بنزدیک منبر آمد پاي
مبارك بر معارج مدارج آن مکان فیض أثر گذاشت در آن محل منبر سر فخر و مباهات بر ما فوق سبع سموات برافراشت سبحان
اللَّه جاي آن داشت ص: 484 که هر خشت و احجار آن بنیان جنت نشان سراسر بواسطه تقبیل و تلثیم بپاي مبارك
آن ولی واهب سبحان میشدند چون آن مکان فیض نشان به وسیله شرف ادراك آن سعادت مشرف و مستسعد گردید بلسان حال
خطاب مستطاب بحضرت ولایتمآب نمود که یا ولی الملک المتعال بخاك پاي سعادت اینجاي حضرت رسول واهب لا یزال که تو
بناي بصر بلکه کحل الجواهر نظر هر خشت پاره و حجر من بود قسم است که از هنگام یأس و محرومی این مستهام از تلثیم بر آب
اقدام رسول ایزد علام تا الیوم که بشرف تقبیل اقدام شما مستسعد و دوستکامم دید در تمادي تمامی این شهور و اعوام مدام در
جمیع مجال پایمال اصحاب نفاق و ضلال و لگدکوب ارباب شقاق و نکال در همگی ساعات و احوال بالغدو و الآصال بود: و علی
کل حال حصول امانی و أمالی را از حضرت بخشنده به زوال مستدعی و مترصد بودم که یا رب موقع شود که آن ولی مهیمن و
وصی ذو المنن قدم بر دیده من گذارد و مرا از تحت قدم هر ظالم برون آرد زیرا که من هزار بار زیاده از نبی المختار شنیدم که از
زبان معجز نشان بیان نمود که هر که بعد از من بغیر از تو اي ابو الحسن پاي برین منبر گذارد آن کس ظالم و کافر است شکر
خداي که الحال مرا از تحت لگد این ظلمه جهال خلاص- گردانیدي و سر فخر و مباهات این قطعات خاك را بما فوق سبعه افلاك
رسانیدي بیت: شکر خدا که هر چه طلب کردم از خدا بر منتهاي همت خود کامران شدم اما چون امیر المؤمنین حیدر به بالاي منبر
سیّد البشر بر آمد ساعتی بسعادت بنشست و چون قرار گرفت آنگاه آن ص: 485 ولی اللَّه انگشتان مبارك گشود و
بر اسفل بطن مملوّ از علم و فطن خود گذاشت بعد از آن آواز برداشت و گفت: معشر الناس سلونی قبل ان تفقدونی یعنی اي گروه
مردمان از من هر نوع سؤال که در خاطر ضمایر خود مستتر دارید قبل از آنکه مرا مفقود یابید الحال نمائید و اشاره بشکم بکمال
علم خود کرده فرمود: که این مکان علم و این مقرّ لعاب رسول ایزد وهاب است که مرا، چشانید چشانیدنی و چه چشانیدن که از
آن علم اولین و آخرین بوسیله این عنایت و احسان بر من منکشف و عیان گردید، باز آن ولی ایزد بینیاز تکرار این کلمات صدق
سیماب سلونی قبل ان تفقدونی فانّ عندي علم الاولین و الآخرین نمود یعنی اي معشر الناس قبل از فقدان و عدم وجدان من از هر
گونه مخفی و پنهان که خواهید از من سؤال نمائید زیرا که علم اولین و آخرین در نزد من واضح و مبین است بپرسید هر چه
خواهید بعد از آن باین نهج قسم یاد نمود: که اما و اللَّه بخداي عالم مرا سوگند است که اگر براي مسند افاده و ساده براي استفاده
بگذارند پس در هنگام که من در آن مقام نشسته آرام گیرم و اصناف طوایف انام از امم انبیاء و رسل سالفه علیهم السلام هر یک
مطالب و مرام خود از کتب منزله آسمانی و مرقومه مرسوله عزیز سبحانی که هر یک انبیاي سابقین و رسل ایام پیشین نازل گشته
سؤال نمایند هر آینه هر طایفه ایشان را بهمان کتاب که مرسل بجهت انبیاي ایشان است جواب و فتوي دهم چنانچه اهل توراة را
بتورات ایشان و اهل انجیل را بانجیل ص: 486 آن طایفه و اهل زبور را بزبور آن جماعت و اهل فرقان را بقرآن
ایشان فتوي داده مجاب گردانم بنوعی که هر کتب از کتاب اللَّه تعالی بنطق در آمده بشهادت بر صدق قول من دهند و گویند که
علی آنچه ایزد تعالی در ما انزال نمود همان را بشما از روي راستی فتوي داد من غیر زیادة و نقصان و شما در صباح و مساء تلاوت
قرآن بنمائید آیا در میان شما کسی هست که عالم بحقایق آنچه واجب تبارك و تعالی در قرآن انزال و ارسال نمود بدانید که اگر
آن یک آیه در کلام ایزد علام نمیبود هر آینه من شما را مطلع و مخبر بحقایق ما کان و ما یکون از ازل تا ابد و آنچه تا روز قیامت
صفحه 172 از 184
سانح و صادر میگردد میگردانم لیکن مانع اعلام این آیه یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ الآیه از کتاب واهب علّام است چون آن امام
الانام کلام با تمام رسانید کرة بعد اخري گفت: معشر النّاس سلونی قبل ان تفقدونی خلاصه کلام آنکه تکرار این کلمات از آن
ولی خالق البریات بواسطه اتمام حجت و آیات است بر جمیع امت سید کاینات بعد از آن فرمود: که بخداي که دانه از زمین رویانید
و بندگان خود را بوسیله بندگی و طاعت از شراره التهاب نیران رهانید که اگر از من سؤال نمائید از حقیقت هر آیه که آیا آن در
شب یا در روز از نزد ایزد منان نازل گشته یا آنکه آن آیه مکیه یا مدنیه یا حضریه یا سفریه است بشما اعلام نمایم و به ناسخ و
منسوخ و محکم و متشابه و بر تأویل و تنزیل آیات شما را خبر دهم، در آن اثنا مردي از حضار مجلس بهشت قرین ارم تزیین بر پاي
خواست و گفت: ص: 487 یا امیر المؤمنین آیا شما پروردگار خود بدیده عیان مشاهده مینمائید؟ حضرت در جواب
فرمود که من بندگی و طاعت و عبودیّت و اطاعت خدائی که نبینم ننمایم چون سائل در آن باب کرّه ثانیه سؤال نمود او را نیز
بجواب سائلی که حقیقت حال و سؤال او سابقا سمت تحریر یافت مجاب گردانید بعد از آن فرمود: سلونی قبل ان تفقدونی در این
حال شخصی از اقصاي مجلس آن ولی ایزد لا یزال بر خاست و گفت یا امیر- المؤمنین دلالت کن بعملی که حضرت واهب غفار
مرا بوسیله آن نجات از عذاب نار در هنگام حساب شمار نماید امیر المؤمنین علیه السلام گفت بشنو و بفهم و پس از آن بر خود
یقین گردان که دنیا قائم بسه کس است یکی عالم ناطق بحق و مستعمل بعلم خود بر منهج صدق و عدل دوّم غنی صاحب ثروت و
منال که اصلا بخل بمال خود بر اهل دین خداي متعال در هیچ حال از احوال نکند. سیّم فقیر صابر بر فقر و احتیاج پس در وقتی که
عالم کتمان علم و غنی بخل بمال و فقیر صبر بفقر نکنند در آن حال فالویل و الثبور یعنی در آن وقت کار و امر بغایت دشوار و
بعسر رسد و گوئیا مردم در آن دم همگی بواسطه ارتکاب افعال خلاف مراد حضرت ایزد عالم مستحق لؤم و ذمّ گردند و قریب
بآنست که اهل این دار جهان در آن زمان بعد از اسلام و ایمان مراجعت بکفر و عصیان نمایند اي سایل باید که مغرور بکثرت تردد
مساجد و جماعت قوم که اجساد ایشان بجمع و با التیام بود و دلهاي آن جماعت متفرق و بیآرام باشد نگردید زیرا که اتفاق جسم
و روح پسندیده ایزد سبّوح است بدان که معشر مردمان درین جهان بسه صفتاند زاهد و راغب و صابر اما زاهد یعنی آنکه میل
بزخارف دنیا نکند او و آن کس که اگر دنیا رو باو آرد شادي نکند و اگر بگذارد محزون نشود و صابر کسی است که اگر تمناي
چیزي در دل او خطور کند فی الفور فکر عواقب بدي امور نموده آن دواعی و هوس را از نفس خود دور بلکه دل را از تصور آن
منفور گرداند. ص: 488 و امّا راغب و مایل بمشتهیات دنیاي بیسرانجام او را چون همگی مقصد و مرام تحصیل
زخارف این مقام است اصلا باك از پیدا کردن و رسیدن به تمنّی خود از وجه حلال و حرام ندارد آنگاه امیر المؤمنین گفت: پس
علامت مؤمن درین زمان آنست که نظر بسوي ولی خداي تعالی نموده باو تولّا نماید و از اعداء اللَّه تعالی تبرّا فرماید هر چند آن
دشمن خویش نزدیک آن مؤمن باشد سایل گفت: یا امیر المؤمنین و اللَّه که راست گفتی پس آنگاه سایل غایب شد و دیگر کسی
او را ندید چون از حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام از حقیقت حال او استعلام نمودند که یا ولی اللَّه آن که بود؟ امام الانام
فرمود: که آن برادرم خضر بود اینست تمام خیر و السلام. و نیز از اصبغ بن نباته که اصحاب روایت امیر المؤمنین علیه السلام است
منقول و مرویست: که روزي ولی الملک العلام امیر المؤمنین علی علیه السلام در مسجد کوفه براي ما خطبه که مشتمل بر حمد
خداي تبارك و تعالی و ثناء او بود نمود آنگاه فرمود که: اي معشر مردمان از من سؤال ارکان اسلام و ایمان و هر چه دلهاي شما
بآن مبتهج و شادمان گردد نمائید زیرا که در اطراف و جوانب من علم بسیار است در آن اثناء ابن الکواء که بعضی از أسئله او از
یا امیر المؤمنین معنی آیه وَ الذَّارِیاتِ ذَرْواً چیست » : ولی اللَّه تعالی و اجوبه سابقا مذکور و مسطور شد بر پاي خواست و گفت
که ذاریات عبارت از ریاحست آنگاه پرسید که معنی فَالْحامِلاتِ وِقْراً چیست حضرت امیر المؤمنین علی علیه » : حضرت فرمود
السلام فرمود: ص: 489 که حاملات و قرأ سحاب و غمام پر آب است ابن الکواء پرسید که معنی فَالْجارِیاتِ یُسْراً
چیست ولی اللَّه گفت جاریات کشتیها است ابن الکواء گفت: معنی فَالْمُقَسِّماتِ أَمْراً چیست امام الانام فرمود: که مقسمات امرا
صفحه 173 از 184
ملائکهاند. ابن الکواء گفت یا امیر المؤمنین علی (ع) در کلام حضرت واهب علام بعض آیات را متناقض دیگر یافتم حضرت ولی
ایزد تعالی و تبارك فرمود: که ثکلتک امک یعنی مادرت بمرگت گریان باد کتاب قادر صادق بعض مصدق بعض دیگر است
اصلا بعضی آیات کلام خالق و مناقض بعض آیات دیگر نیست بعد حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمود: که آنچه بخاطر
تو میرسد بیان کن و جواب بشنو گفت یا امیر المؤمنین علی (ع) شنیدم که خداي تعالی میگوید که: بِرَبِّ الْمَشارِقِ وَ الْمَغارِبِ و در
آیه دیگر حضرت ایزد دارد میفرماید: که رَبُّ الْمَشْرِقَیْنِ وَ رَبُّ الْمَغْرِبَیْنِ، و در آیه آخري میفرماید: که رَبُّ الْمَشْرِقِ وَ الْمَغْرِبِ، امیر
المؤمنین علی (ع) فرمود که: مادرت به مرگ تو بنشیند یا ابن الکواء این مشرق است اشاره به جانب مشرق نمود و گفت این
مغربست و اشاره بطرف مغرب کرد و اما قول خداي تعالی رب المشرقین و ربّ المغربین بدرستی و تحقیق که مشرق زمستان علی
حده و مشرق، تابستان نیز علی حده است از قرب آفتاب و بعد آن و اما قول خداي تعالی ربّ المشارق و المغارب بدان که آفتاب را
سیصد و شصت پر جست هر روز آفتاب از یک برج طلوع مینماید و در برج دیگر غروب میفرماید که بغیر ص:
490 از سال دیگر همان روز از آنجا طلوع آفتاب و غروب میسر نگردد چون ابن الکواء از ولی حضرت بیچون این کلمات بصدق
مشحون استماع نمود گفت: یا امیر المؤمنین از موضع قدم شما تا عرش اعظم ایزد تعالی مسافت چه مقدار است امیر المؤمنین علی
علیه السلام فرمود: که یا ابن الکواء مادرت بمرگ تو بگرید آنکه سؤال نمائی از روي تعلیم و تفهم نماي نه از روي تعنت بدان که
از موضع قدم من تا عرش اعظم حضرت مهیمن آن مقدار راهست که قائل از روي اخلاص بگوید که: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ فی الفور ابن
الکواء گفت یا امیر المؤمنین علی علیه السلام ثواب کسی که کلمه مقدّسه لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ بگوید چیست؟ حضرت ولی اللَّه فرمود که
هر که از روي اخلاص بگوید که لا اله الّا اللَّه گناه از بدن آن کس ریزان شود چنانچه برگ درخت در ایام خزان ریزان گردد و هر
که در مرتبه دوّم بگوید که لا اله الا اللَّه از روي اخلاص ابواب سموات مفتوح گردد و صفوف ملائکه ایزد سبوح چون استماع این
کلمه طیبه از جهت عظمت و جلالت حضرت ربّ العزّ بتقدیم رسانید چون مرتبه سیم بنده مؤمن از روي اخلاص بگوید: که لا اله
الّا اللَّه عرش بحرکت آید و شروع در اهتزاز نماید در آن زمان حضرت ایزد سبحان گوید که: اي عرش ساکن شو و آرام گیر به
عزّت و جلالت من که سمیع بصیرم گوینده کلمه طیبه را آمرزیدم با هر گناه که در ذمّه قایل لا اله الّا اللَّه باشد. بعد از آن ولی
واهب بیامتنان تلاوت این آیه مبارکه قرآن إِلَیْهِ یَصْ عَدُ الْکَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصَّالِحُ یَرْفَعُهُ یعنی ص: 491 هر گاه
عمل بنده صالح و خالص بود قول و کلام او مرتفع به خدمت ایزد علام گردد. ابن الکواء گفت یا امیر المؤمنین خبر ده مرا از قوس
قزح حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: مادرت بمرگ تو گریان باد قوس قزح مگوي زیرا که قزح اسم شیطان است و قوس
اللَّه گوي هر گاه بامر حضرت اله آن ظاهر گردد ارزانی و فراوانی بسیار در میان اهل روزگار بهم رسد. ابن الکواء گفت: یا امیر
المؤمنین مرا به حقیقت مجره آسمان خبر ده حضرت امیر متقیان گفت این شرح در آسمان است و شرج کهکشان را گویند و آن
امان اهل زمین، از غرق و غیر آنست و از آن خداي سبحان غرق قوم نوح بآب طوفان نمود ابن الکواء گفت: یا امیر المؤمنین (ع)
سیاهی که در قمر بیّن و ظاهر است آن چیست ولی ایزد داور فرمود: که اللَّه اکبر اللَّه اکبر اللَّه اکبر این مرد کور و بیدل بیبصر
مسایل کورانه میپرسد اي ابن الکواء نشنیدي که واجب تعالی شأنه در قرآن میفرماید: که وَ جَعَلْنَا اللَّیْلَ وَ النَّهارَ آیَتَیْنِ فَمَحَوْنا آیَۀَ
اللَّیْلِ وَ جَعَلْنا آیَۀَ النَّهارِ مُبْصِ رَةً یعنی شب و روز نشانه و آیات ایزد یگانه است چون آیه لیل را محو گردانیم آیه روز را بواسطه
ابصار اهل بصیرت ظاهر گردانیم؟ گفت: یا امیر المؤمنین (ع) مرا خبر ده از اصحاب سید البشر امیر المؤمنین حیدر فرمود اصحاب
آن سرور بسیار است از کدام اصحاب آن رسالتمآب سؤال مینمائی؟ ابن الکواء گفت: یا امیر المؤمنین (ع) مرا خبر ده از ابو ذر
الغفاري رضی اللَّه عنه ولی ایزد باري گفت که: من از حضرت رسول واحد ص: 492 مهیمن شنیدم که در حق ابو
ذر فرمود: که ما اظلت الخضراء و لا اقلّت الغبراء علی ذي لهجۀ اصدق من ابی ذر خلاصه معنی حدیث رسول حضرت واحد غفار
آنکه بعد از ائمه المعصومین سلام اللَّه علیهم اجمعین که امناي اوصیاي سید المرسلین و حفظه شرع مبیناند هیچ احدي از ابو ذر
صفحه 174 از 184
غفاري رضی اللَّه عنه در قول و فعل راستگوتر نیست. گفت یا ولی حضرت قادر حنان مرا از حقیقت احوال سلمان رضی اللَّه عنه
مخبر و مطلع گردان. امیر المؤمنین علیه سلام الملک الدیّان فرمود: که بخ بخ سلمان از اهل بیت ما است و کیست در میان شما مثل
لقمان حکیم که عالم علم اولین و آخرین بود این نص است بر آنکه لقمان این امت محمد علیه السلام سلمان فارسی رضی اللَّه عنه
است و او عالم و مطلع بعلم اولین و آخرین است ابن الکواء گفت: مرا از احوال حذیفۀ الیمان واقف گردان امیر المؤمنین (ع) فرمود
که او مردي است که عالم باسماء منافقین و مطلع بحدود حضرت ربّ العالمین است اگر او را از آن سؤال کنند یقین بیان فرماید
گفت یا امیر المؤمنین مرا از عمار یاسر با خبر گردان گفت او مردي است که حضرت ایزد علام گوشت و خون او را بر آتش دوزخ
حرام گردانید ابن الکواء گفت: یا امیر المؤمنین مرا از حقیقت احوال خود کما ینبغی و یلیق واقف و عالم گردان حضرت امیر
مؤمنان فرمود: که من مرد کرام که هر چه سؤال نمائی جواب بشنوي و اگر تو ترك سؤال نمائی من ابتدا نمایم و آنچه حقایق
شریعت و لوازم طریقت بود بیان فرمایم: ص: 493 ابن الکواء گفت یا امیر المؤمنین (ع) مرا خبر ده از قول خداي عزّ
و جلّ: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمالًا الآیه امیر المؤمنین علی علیه السلام فرمود: آن جماعت کفره اهل کتاب یهود و نصارااند که
اول ملّت ایشان بر حق بود و آن طایفه نیز بطریق حق و صدق سلوك مینمودند بعد از آن در دین و آئین خود چیزي چند اختراع
نمودند وَ هُمْ یَحْسَ بُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُ نْعاً یعنی گمان آن جماعت آنست که ایشان کار نیکو کردند و حال آنکه عمل آن ضال
مضلّ بغایت فعل بد و شغل نارواست در آن اثر حضرت امیر- المؤمنین حیدر از منبر رسول نزول فرمود چون ابن الکواء در پیش
منبر حاضر بود حضرت امیر المؤمنین علیه السلام دست بر دوش ابن الکواء زد و گفت: یا ابن الکواء کیست آنکه از اهل نهروان و
از سلسله خوارج آن مکان است دور نیست ابن الکواء گفت: من غیر از شما یا امیر المؤمنین دیگر را نمیخواهم و بغیر از شما از
کسی دیگر سؤال مشکلات نمینمایم زیرا که حلال مشکلات و کاشف معضلات بنص آیات و وصیت سید الکائنات ذات فایض،
البرکات شما است ابن نباته روایت کند: که چون در جنگ نهروان از ملتزمین رکاب سعادت انتساب و از مستسعدین مجلس بهشت
قرین آن ولایتمآب بودم ابن الکواء را در میان خوارج نهروان و از اعیان آن منافقان منخرط دیدم گفتم یا ابن الکواء مادرت بمرگ
تو بنشیند در آن روز تو از حضرت ولی ایزد متعال سؤال مینمودي و الیوم باتفاق این قوم شوم لئوم با حضرت امیر المؤمنین علی (ع)
مقابله و مجادله مینمائی در آن اثنا دیدم که شخصی از اصحاب ولایتمآب بر او حمله ص: 494 آورد و او را بیک
طعن نیزه بقتل رسانید و با سایر خوارج ملاعین در اسفل سافلین همنشین گردانید. حضرت امام الناطق الامین جعفر بن محمد
الصادق سلام اللَّه علیهم اجمعین از پدر بزرگوار خود و آن حضرت از آباي خود و آن اعیان از حضرت علی علیهم السلام روایت
کنند که: حضرت ولی اللَّه فرمود: مرا از کتاب اللَّه تعالی سؤال نمائید که بخداي واحد، واحد متعال قسم است که هیچ آیه از آیات
از کتاب خداي علام در لیالی و ایام و در وقت سیر و مقام بحضرت نبی الأکرم نازل نشد الّا آنکه رسول کریم آن آیه را بر من
تلاوت نموده تأویل و سبب تنزیل آن را از حضرت ربّ جلیل بمن تعلیم نمود، ابن الکواء فی الحال بمجرد استماع این مقاله صدق
اشتمال بر پاي خاست و گفت: یا امیر المؤمنین (ع) آنچه ساکن کردي در هنگام که شما در خدمت پیغمبر حاضر بودید میسر است
و امّا آنچه بحضرت نازل میشد و شما غائب از خدمت آن نبی الرحمه بودید در آن آیات شما را چگونه اطلاع و اعلام حاصل
میشد؟ امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: که آنچه از آیات برو نازل میشد و من در شرف خدمت بوسیله غیبت مشرف نبودم چون
رسول حضرت بیچون معاودت بمنزل و مقام مینمود و همان که من بشرف سعادت ادراك مقالات و ملاقات آن سیّد کائنات
مستعسد و مشرف میشدم آن رسالتمآب خطاب مستطاب بمن کرده میگفت: یا علی در ایّام دوري و غیبت شما از صحبت لازم
المسرّت ما این آیات ص: 495 از حضرت ملک تعالی بما نازل شد و تأویلات این آیات با برکات چنین است
تأویل و تنزیل آنها را بمن تعلیم و تفهیم مینمود. در آثار ائمۀ الأبرار علیهم سلام اللَّه الملک الغفار آمده که: روزي حضرت امیر
المؤمنین علی علیه السلام در محضر اهل اسلام خطبه ادا مینمود در اثناء آن فرمود: که سلونی قبل ان تفقدونی سابقا معنی کلام
صفحه 175 از 184
صدق التیام آن امام الأنام سمت تحریر و انتظام یافت که آن حضرت فرمود: که هر نوع در هر باب و احوال که در ضمایر و خواطر
شما مکنون و- مستتر است از من استعلام و استفهام نمائید بخداي عالم مرا قسم است که شما اگر از من سؤال کنید از احوال
جماعت که از آن گروه مثلا اگر صد نفر گمراه شوند و صد نفر آن فئه هدایت و ارشاد یابند هر آینه من شما را آگاه و مطّلع
گردانم بر یکی که آواز بکفر بردارد و بآن که خود را بسلسله اهل اسلام منخرط گرداند تا روز قیامت شما را بآن دو طایفه ارشاد و
دلالت نمایم در آن اثر شخصی از آن محضر بپاي خاست و گفت: یا ابا الحسن مرا خبر از طاقه موي ریش و سر من نماي که چند
عدد است؟ حضرت ولی ایزد سبحان چون این سخن از آن اعمی نادان شنید گفت: و اللَّه بخدایتعالی مرا سوگند است که خلیل من
حقیقت سؤال تو از این بیرویت را بمن حدیث و حکایت کرد و مرا اعلام نمود که در هر طاقه موي سر تو ملکی است که ترا لعنت
کند و در هر طاقه موي ریش تو نیز شیطان است که ترا بفزع و بفال بدزدن و بگفتن سخنان شوم مأمور میگرداند و در خانه تو
بزغاله ایست که فرزند رسول خداي را بقتل رساند و نشان آن مصداق ص: 496 اخبار من است که ترا بآن اخبار و
اعلان نمودم و اگر برهان آنچه سؤال نمودي دشوار نبودي من ترا بحقایق آن اعلام و اعلان مینمودم لیکن نشانه آن همان است که
ترا آگاه گردانیدم از لعنت و از بزغاله ملعون، و پسر او در این هنگام در سن صبوت بحدي بود که هنوز بپا راه نمیرفت و بدست و
پا می خیزید کاش آن کالاي بد قماش بسود او معامله نمیرسید زیرا که جنس پر خس یعنی عمر و نجس نحس چون بسن بلوغ و
حس آن نابالغ بخس رسید متولّی و متصدي قتل حضرت امام السعید ابی عبد اللَّه الحسین الشهید علیه سلام الملک المجید گردید:
و چنانچه ولی ایزد منان امام الأنس و الجان امیر المؤمنین علیه سلام اللَّه سبحان خبر داد چنان شد
(در ذکر بیان احتجاج امیر المؤمنین علی علیه السلام بر کسی که قائل برأي و اختلاف در فتوي بود و در میان مردمان متعرض حکم
بغیر استحقاق و اهلیت آن میشد و ذکر وجه اختلاف مردم در دین در روایت منقول از حضرت رسول زبده اولاد عبد المناف)
(در ذکر بیان احتجاج امیر المؤمنین علی علیه السلام بر کسی که قائل برأي و اختلاف در فتوي بود و در میان مردمان متعرض حکم
بغیر استحقاق و اهلیت آن میشد و ذکر وجه اختلاف مردم در دین در روایت منقول از حضرت رسول زبده اولاد عبد المناف)
روایتست از حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام که: چون بر یکی از آن یاران قضیه وارد میشد در حکم از احکام شرع نبی
الأکرم آن شخص در آن حکم برأي ما مشخص خود میکرد و چون همان قضیه بعینها بر غیر آن شخص وارد میشد این مرد آخر
بخلاف رأي و قول اول حکم میفرمود بعد از آن که قضاوت در نزد امام که از ایشان اقضی بود اجتماع مینمودند از آراي مختلفه
جمیع را صواب میشمرد و با آنکه خداي آن جماعت یکی بود و رسول ایشان نیز یکی و کتاب همه یکی است درین باب نیکو
تأمل کنید آیا خداي تبارك ص: 497 و تعالی این طایفه را امر باختلاف نمود که این جماعت اطاعت نمودند یا
نهی آن قوم از اختلاف فرمود: پس آن گروه معصیت کردند، یا دین ناقص حضرت رب الارباب براي حضرت رسالتمآب ارسال و
انزال نمود و نبی المحمود ازین جماعت در باب اتمام دین خود استعانت نمود، یا آنکه این جمع برایا که مرتکب این اختلاف و
آراء شدند اینها شرکاي حضرت نبیّ الوري بودند اگر چنین باشد این طایفه را رسد آنچه گویند و بر حضرت محمد صلّی اللَّه علیه
و آله و سلّم لازم باشد که راضی شود بآنچه آنها احداث نمایند، یا آنکه ایزد علام ارسال و انزال دین تمام بحضرت نبی الأکرم
نمود و سید الأنام در تبلیغ و انصرام در آن اهتمام تمام بانجام نرسانیده باشد هیهات هیهات چون آن مقدمات چنین باشد حال آنکه
خداي سبحان در قرآن لازم الاذعان بیان فرمود که: ما فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ، و در محل دیگر حضرت عزّ و جلّ میفرماید: که
و فیه تِبْیاناً لِکُلِّ شَیْءٍ، و ایزد وهاب در کتاب مستطاب خود مذکور گردانید که بعضی آیات کلام ملک العلّام مصدق بعضی دیگر
است و اصلا، در آن خلاف و اختلاف بیشبهه و گزاف نیست چنانچه فرمود که: وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً
یعنی اگر قرآن از نزد غیر خداي تبارك و تعالی نازل شدي هر آینه در او اختلاف بسیار موجود و آشکار گشتی لیکن چون نزول
صفحه 176 از 184
آن از نزد واهب بیچون است لهذا با اختلاف منوط و مشحون نیست بدرستی و تحقیق که ظاهرش انیق و نیکو و باطنش عمیق که هر
احدي بواسطه دریافت جواهر زواهر معانی او در آن بحر عمیق ص: 498 فرو نتواند شد و عجائب مفهومات قرآن
بیشائبه گمان فانی نگردد و غرائب نکات بدایع آن هرگز منقضی نشود و ظلمات جهالت و غوایت در دنیا و طریق هدایت و نجات
در عقبی بقرآن حضرت ایزد تبارك و تعالی است. مروي و منقولست که: حضرت امیر المؤمنین علی علیه السلام روزي در محضر
اصحاب آن سرور فرمود: ابغض خلایق در نزد حضرت قادر خالق دو کس است یکی آنکه خداي اقدس او را موکل نفس آن
بیحسّ گردانید و قدرت دریافت ارادات واحد مقدس، در حق هر کس نداد او در وقتی که اراده دواعی و خواهش نفس خود را
پیش نهاد و همت خود کرد و خواهد که فریب مردم نماید پس او جائر به قصد سبیل و سایر بغیر علم و دلیلست زیرا که او را اصلا
اطلاع و اخبار به حقایق ارادت اوامر و نواهی حضرت الهی و علم و آگاهی بشرایع و احکام حضرت رسالت پناهی نیست چون
مرتکب شغل بدون حکم خداي عزّ و جلّ و رخصت خاتم الرسل گردد بیقین آن بیدین مشعوف بکلام بدعت و داعی بضلالت
امتست پس او فتنه باشد و هر که تابع او شود مفتون ملعون است و ضال و گمراه و دور از رحمت و عنایت اله است آنکه راضی
بهدایت او گردد مضل است آنکه اقتدا و اقتفا باو نماید در ایّام حیات او چه آن بیرؤیت حمال وزر و ذلّت سایر اهل دعوت
بمتابعت و مرهون خطیئت خود است، و دیگر آن کس است که جمع مال بجهت فریب جهّال نماید و آن مال مخلوط و ملتوي
بحرام و حلال صرف امت جهّال و عوام نماید تا ظلمت فتنه برانگیزاند ص: 499 و مردمان را بزیان در روزه و نماز
حریص گرداند لیکن در خاطر خود امر دیگر را مخفی و مستتر دارد و با مردم بظاهر صلح کند و خود را در نظر جمعی بیبصر عالم
و با خبر نماید خداي باري او را منسلخ و عاري نامید یعنی خالی و منزوع از علم و دانائی و بواسطه جهل و الباس سایر الناس او را
عالم بیشبهه و التباس دانند و او را باین اسم مسمی گردانند با آنکه آن نادان یک روز تمام نفس نافرجام خود را در انصرام تعب
تحصیل علم بیآرام نگردانید علی الصباح بدعوي علم و کمال تمام بر خاست و بدروغ بیفروغ خود را بیاراست چون بمحضر
انصار و مهاجر حاضر شد در تحصیل یکسر آنچه اصلا در آن خبر ظاهر و عیان نبود سعی و اهتمام فراوان نمود و پاك از طهارت و
نجاست پنج امر نمود و در رطب و یابس تصرف میفرمود: تا آنکه او رفع تشنگی و دفع حرارت عطش نفس پر از هوس خود از آب
متغیر اللون و الطعم بلکه از نجس نمود این کنایه از تصرف اسامی حرام است و او سعی بسیار در کار لا لاطایل نمود چنانچه در
میان مردمان بحکومت ایشان نشست و قاضی و مفتی حضري و بدوي شد و ضامن آنچه قاضی سابق حکم نمود گردید چنانچه هر
امر که بسابق مشتبه بود و او براي امر ناتمام خود در آن امر حکم نمود او نیز همان حکم را ملخص دانسته مجري و ممضی داشت و
اصلا نظر بامضا و اجراي امر حق نگذاشت و بخوف آنکه مبادا اگر مخالفت، امر سابق کند چون ایام او منقضی گشته دیگر نایب
مناب و قایم مقام او گردد آن کس بر نقص حکم او نماید بناء علیه چنانچه در مرد سابق اگر یکی از امور مبهمه مرافعه میشد براي
حشو خود قطع و فصل مینمود لاحق نیز بنسبت او ص: 500 اقتدا و اقتفا نموده براي خود حکم میفرمود: بهیچ وجه
من الوجوه در دفع و رفع امور مشتبه ملتبسه سعی ننمود و از بسکه ملبس بشبهات گردید مثل رشته خیط جاهلان و راکب شتر کور
در بیابان و کلید شبه و گمان گشت بنوعی که تمامی شبهات برو مفتوح گردید زیرا که هر کرا علم کم باشد هر چه برو وارد شود
شبهه گردد چنانچه اگر کار صواب کند بواسطه عدم اطلاع بحقایق صواب و خطا پندارد که خطا کرد زیرا که او عالم و مطلع نیست
بر آنکه آنچه ازو صادر و سانح شده صوابست یا خطا هر چند صواب باشد او را بوسیله عدم علم بحقیقت آن متوهم خطا است و
اگر آنچه ازو بخیر ظهور و بروز رسید در واقع خطا باشد ایضا بواسطه عدم اطلاع بحقایق گاهی آن مترقب و مترجّی صواب آنست
و پندارد که صواب کرده پس رأس او مانند رشته عنکبوتست در ثبات و بقا و اعتبار و اعتنا و اللَّه بخداي عالم مرا قسم است که
آنچه برو وارد میگردد و ازو چیزي چند از روي جهل و نادانی مصدر میگردد. که اصلا گمان علم ازو در هیچ چیز نیست و ظاهر
حال او چنانست که او را بغیر آنچه آن را مذهب دانسته و بر آن عمل نموده و رأي آن مذنب ناطق بحق واقع و عیان نیست نعوذ
صفحه 177 از 184
باللَّه من هذا الرأي، و اگر احیانا قیاس چیزي بچیزي نماید و در آن کار غلط ظاهر و آشکار باشد او اصلا تکذیب نفس ممتلی بآز و
هوس خود از آن غلط نمینماید تا آنکه مردم توبیخ و تقریح او نکنند و نگویند که او غلط در فتوي و عمل کرده نمیداند و از
مخالفت قاضی سابق ایمن نیست از آنکه قاضی لاحق همان معنی را مرعی داشته ص: 501 بخلاف حکم او حکم
نماید و اجرا و امضاي حکم نامحکم او ننماید: چنانچه سابقا اشاره بآن شد لهذا اگر بر غلط قاضی سابق مطلع گردد رفع و دفع آن
ننماید و اگر امر برو مخفی و مستتر باشد آن را پنهان نماید و از معشر بشر که ازو در فضل و هنر و در علم و خبر بیشتر باشد استفهام
و استعلام ننماید معاش و حیات او بر جهالت و موت او بر غوایت و ضلالت است و نیز آنچه نمیداند معذرت نمیخواهد بلکه خود را
سالم از جهل و عالم بمعرفت و فضل داند با آنکه هیچ نمیداند خونهاي اهل دنیا ازین کس بفریاد و فتاوي او در اولاد و مواریث در
حزن و بکاء است از عدم فطرت و فهم و قلت فضل و علم و از کثرت جور و ظلم او فرج حرام حلال و بقضا و حکم او فرج حلال
حرام و غیر حلال است اموال مردم را بجور و ظلم و به تعدّي و ستم گرفته بغیر صاحب آن مال رساند و بوسیله ارتکاب این افعال و
اعمال خود را داخل در سلسله عذاب و نکال میگرداند: مروي و منقولست که آن حضرت بعد از بیان حقیقت حال آن، دو شخص
ضال گفت: ایها الناس اي معشر مردمان طاعت و معرفت را پیشه خود کنید و بشناسید کسی را که راضی بجهل نشود و بوسیله
جهالت معذرت از امت نخواهد بلکه اعلم از تمامی امت و مرشد و هادي سایر بریت است ترا بدرستی و تحقیق علمی که حضرت
ایزد عالم بحضرت آدم علیه السلام اعطا نموده بدنیا فرستاد و جمیع آنچه از فضل و کمال و علم و حال که بتمامی انبیاء و رسل تا
خاتم المرسلین از حضرت رب العالمین رسید همگی و تمامی آن را در عترت ص: 502 انبیاي شما مودع گردانید
من در میان شما حاضرم و شما را بحقایق اشیاء گاهی واقف میگردانم: فَأَیْنَ تَذْهَبُونَ پس میل بکدام طرف مینمائید بدانید و آگاه
باشید هر که نقل از صلب صاحب سفینه شیخ المرسلین نبود و در آن کشتی آن حضرت بود از طوفان بلیت نجات یافت در میان
شما نیز مثل آن کشتی، چیزي هست که اگر دست در حبل المتین آن اعیان دین زنید شما نیز نجات از تمامی بلیات مییابید و من
در رهن و گروي اینم بقسم حق و صدق، وَ ما أَنَا مِنَ الْمُتَکَلِّفِینَ یعنی این کلام از من از روي تکلّف نیست بلکه حق و واقعی است
بعد از آن بزبان معجز بیان نمود که: فالویل لمن تخلّف ثمّ الویل لمن تخلّف تکرار این کلام از آن ولی ملک العلام تأکید انام در
اطاعت و متابعت ائمۀ المعصومین علیهم السلام است اما آنچه پیغمبر شما در حجۀ الوداع مأمور شده بود بشما گفته نه رسانیده و نه
آن حضرت بشما فرمود: که انی تارك فیکم الثقلین ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا ابدا کتاب اللَّه و عترتی اهل بیتی و انهما لن یفترقا
حتی یردا علیّ الحوض ؟ الحال شما از روي عقل و فکر تدبیر و نظر کنید که چگونه مرا گذاشتید و راه مخالفت بر داشتید آیا نه این
راه حق هذا عَذْبٌ فُراتٌ است پس از این آب گوارا بیاشامید: وَ هذا مِلْحٌ أُجاجٌ و از این آب شور اجتناب لازم دانید تا خود به
بلایاي آخرت گرفتار مگردانید و در آتش دوزخ مسوزانید. ص: 503 از حضرت ولیّ ربّ العالمین امیر المؤمنین
علیه السلام مروي و منقولست: که آن حضرت روزي در حضور جماعت یهود گفت که: شما چند فرقه شدید یهود گفت: بر فلان و
فلان فرقه و تعداد فرق نمود حضرت ولی ایزد باري گفت: دروغ میگویی و فرق شما ازین بیشتر است پس از آن روي مبارك به
معشر محضر آورده فرمود: که و اللَّه که اگر براي من مسند افاده بگسترانید هر آینه من حکم میکنم میان اهل توراة بتوراة ایشان و
میان اهل انجیل بانجیل آن طایفه و اهل زبور بزبور آن جماعت و اهل قرآن بقرآن ایشان یهود عاقبت نامحمود متفرّق هفتاد و یک
فرقه شدند هفتاد فرقه ایشان در نار و یک فرقه در جنّتاند یعنی ناجی و رستگارند و فرقه ناجیه ایشان آن طایفهاند که تابع یوشع بن
نون علیه السلام وصی موسی علیه السلام گشتند، و نصاري بر هفتاد و دو فرقه شدند هفتاد و یک فرقه در نارند و یک فرقه آن
طایفه ناجی و رستگار است و طایفه ناجیه ایشان آن جماعتاند که تابع شمعون الصفا وصی عیسی علیه السلام شدند، و این امت
متفرق به هفتاد و سه فرقه شوند هفتاد و دو فرقه در نارند و یک فرقه این جماعت در جنّت و رستگارند و طایفه ناجیه این جماعت
آن کسانند که تابع این وصیّ محمد علیه الصلاة و السلام گردند و دست مبارك بر سینه خود گذاشت پس آنگاه حضرت ولی اللَّه
صفحه 178 از 184
فرمود: که سیزده فرقه از جمله این هفتاد و سه فرقه در مودت و محبّت من ص: 504 منتحل و تالی گردند یک فرقه
ازین سیزده گروه ناجی و در جنّتاند و این طایفه نمط اوسطند و در حدیث واقع است که نمط اوسط جماعتاند که امر ایشان همه
یکی باشد و این طایفه بهترین امتاند، در صحاح اللغه واقع است که نمط اوسط جماعتی هستند که تالی ملحق بایشان شود و مرجع
غالی بسوي ایشان باشد بعد از آن امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: که آن دوازده صنعت که تالی و منتحلاند در مودت من داخل
نار و بعذاب گرفتار گردند: از مسعدة بن صدقه از امام بحق ناطق جعفر بن محمد الصادق مروي است: که آن حضرت فرمود که:
روزي امیر المؤمنین علی علیه السلام در محضر خلق بسیار خطبه مشتمل بر حمد و ثناي حضرت آفریدگار و محتوي بر نعت نبی
المختار مؤدّي فرمود و آنگاه گفت: که من از حضرت رسول خداي مهیمن شنیدم که فرمود: هر گاه به شما ملتبس گردیده فتنه که
ولید از آن ظاهر و پیدا گردد یعنی چون آن فتنه بتمتع حامله رسد بچه خود را از واهمه اسقاط نماید و آدم بزرگ از آن فتنه پیر
گردد و مردم را بعد از ظهور آن فتنه حرارت بسیار در اختیار هر کار بهمرسد بنوعی که جمعی آن فتنه را سنت فرا گیرند چنانچه
اگر کسی خلاف کند و آن فتنه محدثه مخترعه را تغییر دهد بر آن مرد اعتراض کنند و گویند که: فعل منکر و بغیر سنت نمود در
آن وقت شما بر چه نوع خواهید بود؟ بعد از آن بلیه سخت گردد و چیزهاي بسیار پروردگار ظاهر و آشکار گردد چنانچه آتش
هیزم را بهم گرفته آن را بسوزاند فتنه خلایق را بتحت تصرف خود آورده محکوم امر و حکم خود گرداند و بنوعی که آسیاب دانه
و ص: 505 تفال هر چیزي را ریزه و خورد گرداند فتنه همان نوع مردم را از هم دگر جدا گرداند در آن حال
تمامی رجال علم بغیر ادب دین مؤدب گردند و عمل بغیر شرع سید المرسلین نمایند و از عمل آخرت طلب دنیا و ثروت نمایند
چون حضرت امیر المؤمنین علیه الیه السلام کلام باین مقام اختتام نمود با جمعی کهتر از مردمان از اهل بیت خود و خواص شیعیان
روي بمسجد آورد چون بمسجد آمد بمنبر بالا رفت حمد و ثناي ایزد منّان و صلاة و سلام بحضرت نبی الأکرم فرستاد بعد از آن
گفت: اي معشر مردمان و لات امر که پیشتر از ما بودند متصدي کارهائی بزرگ و امرهاي عظیم شدند و از روي عمد و دانستگی
در آن مقدمات مخالفت با حضرت سید کاینات کردند: اگر من بحکم خداي مهیمن و رسول ذو المنن مردم را از آن منع کنم و امر
به ترك آن نمایم و ایشان را بآنچه در عهد رسول مکرم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بر آن صفت بودند بر چیزي که دانم هر آینه
اکثر لشکر من از پیش، من متفرق شوند تا آنکه من تنها مانم با جمعی قلیلی از شیعیان خود که آن طایفه از کتاب مستطاب حضرت
مالک الرقاب و سنت رسالتمآب عارف به فضل و امامت من و عالم بولایت و هدایت منند و جماعت که مخالفت حضرت نبیّ
الرحمه نمودند چنان دانید و بینید که اگر من ایشان را مأمور گردانم بمقام ابراهیم علیه السلام ایشان روان بمکانی که حضرت
رسول در آن مکانست نمایند و نیز رد فدك بسوي ورثه حضرت فاطمه (ع) نمایم و قدر صاع و مدّ را چنانچه در زمان رسول ایزد
منان بود بهمان مقدار قرار دهم: ص: 506 و روي همان وزن نمایم و قطایع و عطایا که حضرت سیّد الوري بجهت
مردمان نام برده مقاطعه فرمود بهر یک آنها ردّ کنم و سراي جعفر بن أبی طالب را از مسجد خراب گردانیده بورثه او ردّ نمایم و ردّ
خمس بکسانی که أهل و مستحقّ آن باشند نمایم و هر حکم و قضائی که بجور و ستم و بتفریط ظلم کرده ردّ کنم و ردّ سبی و
اساري بنی تغلب بآن طایفه نمایم و ردّ آنکه از زمین خیبر قسمت نمودند نمایم و دیوان اعطاي ایشان را محو نمایم و چنانچه
حضرت نبیّ الوري اعطا مینمود بهمان منهج عطا کنم و آن را دولت بواسطه أغنیاء و غیر محتاجین ننمایم و اللَّه که اگر أمر کنم
مردمان را که در شهر رمضان بغیر نماز فریضه در نافله اجتماع نکنند و آنچه مذکور شد معمول گردانم بعض لشکریان من که سابقا
با من مقاتله میکردند و شمشیر او با من است ندا کند که أمیر المؤمنین علی علیه السّلام طریق اسلام را تبدیل و سنّت عمر را تغییر
داد ما را منع نمود که در ماه رمضان نماز بجماعت بگذاریم و میترسم که در ناحیه لشکر من فتنه ظاهر و شایع گردد چنانچه سابقا از
أئمّه ضلالت و داعیان امّت بدوزخ در آخرت باین امّت رسیده بود، و أعظم از این مقدّمات سهم ذوي القربی است چنانچه حضرت
تبارك و تعالی میفرماید که: وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ ابْنِ السَّبِیلِ
صفحه 179 از 184
که آن متعلّق است بما و مخصوص ماست: إِنْ کُنْتُمْ آمَنْتُمْ بِاللَّهِ، وَ ما أَنْزَلْنا عَلی عَبْدِنا یَوْمَ الْفُرْقانِ. و اللَّه بذات حضرت قادر عالم مرا
قسم است که ذوي القربی که واجب تعالی در فرقان ذکر نمود و نزدیک بنفس مقدّس خود و نبیّ أقدس مذکور گردانید همین
عترت اهل بیت آن حضرت است، و حضرت ایزد مجیب ما را در ص: 507 صدقه نصیب نداد آن محض اکرام و
احترام ما است که واهب علّام نخواست که ما را اطعام از أوساخ و چرك دستها مردمان آب و نان دهد لهذا سهم ذوي القربی
بواسطه ما معیّن و مهیّا گردانید. در آن أثناء شخصی از ح ّ ض ار مجلس بهشت آئین، ارم تزیین، بر پاي خاست و گفت: یا أمیر
المؤمنین (ع) من از سلمان و از أبی ذر و مقداد خبري چند از تفسیر قرآن و حدیث مروي از حضرت رسول آخر الزّمان شنیدم و از
شما نیز تصدیق قول آن جماعت مسموع ما و باقی امّت میگردد، و در دست مردمان چیزي چند از تفسیر قرآن و أحادیث رسول ایزد
منّان میشنویم که شما مخالف ایشان میگوئید بلکه زعم شما چنانست که آنچه آن طایفه بیان میکنند باطل و از درجه صحّت و
صدق عاطل است. آیا در بیان تفسیر و أحادیث که سایر مردمان مینمایند شما را گمان کذب و افتراي آن جماعت نسبت بحضرت
نبیّ الرّحمه است که از روي دانستگی و تعمّد نسبت دروغ بحضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله نمایند و قرآن را براي خود تفسیر
فرمایند. حضرت ولایتمآب در آن حال روي توجّه و اقبال بآن مرد سایل آورد، و فرمود که: چون سؤال نمودي جواب بشنو و بفهم
و خاطر خود را بآن مستمال دار بدان که در دست مردم چیز بسیار است از حقّ و باطل و صدق و کذب و ناسخ و منسوخ و خاصّ و
عامّ و محکم و متشابه و حفظ و وهم و در زمان حیات سیّد کاینات نسبت دروغ بآن حضرت دادند چون آن خبر بسمع سیّد البشر
رسید برخاست و خطبه در غایت فصاحت و بلاغت مؤدّي گردانیده آنگاه آن حبیب اللَّه فرمود که: ایّها النّاس مردم دروغ بر من
بستهاند و هر که دروغ بر من بندد ص: 508 محلّ تعوّد و سکناي آن بیایمان در آتش نیرانست. آنگاه حضرت ولیّ
اللَّه گفت: بدانید که حدیث که بشما میرسد از چهار کس است که پنجم ندارند. اوّل- آنکه محدّث مرد منافق متصنّع الاسلام باشد
یعنی اوّل رجال آن حدیث مروي منافق باشد و مسلمان در واقع نباشد لیکن خود را بزيّ مسلمانان متزّي و ملبّس گرداند بنوعی که
هر که او را ببیند گوید مسلمان است حال آنکه او در واقع منافق نامسلمان باشد که او أصلا از گناه و حرج نترسد شما ازو بترسید
که او دروغ بر حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله از روي دانستگی و عمد بندد و اگر مردم عالم و مطّلع بر حال آن کاذب دژم
گردند که او منافق کاذب است هرگز ازو قبول آن حدیث نکنند و تصدیق قول او ننمایند لیکن حقیقت حال آن ضالّ بر سایر رجال
مخفی و پنهان است میگویند که چون آن شخص از أصحاب حضرت رسالت مآب است و آن حضرت را دیده حدیث از آن سرور
شنیده فرا گرفت ما نیز ازو فرا گیریم فلهذا حدیث ازو شنوند و بقول او عمل نمایند و حال آنکه حضرت خلّاق العباد از أحوال أهل
نفاق و عناد خبر داد چنانچه من ترا اخبار به حال آن أشرار نمودم، و حضرت واهب العطیّه صفت منافقان بآن وصف و نشان که
بودند بیان کرد. و چون آن طایفه بعد از حضرت نبیّ الرّحمه در دنیا باقی بودند تقرّب به أئمّه ضلالت و داعیان مردم بآتش نار و در
آخرت بغوایت جستند و بزور و بهتان و عمل آخرت را پس پشت انداختند، و أئمّه ضلالت این طایفه را بر امّت حکّام و بر رقاب
سایر أنام مستولی گردانیدند و باتّفاق یک دیگر دنیا خوردند بدانید که مردمان با ملوك زمان و با دنیاي مملوّ از نفاق و طغیان
بسیار مرتبط، و ص: 509 و منتظماند الّا آن کس که حضرت خداي تعالی و تقدّس او را در پناه عصمت خود
نگاهدارد و او را خار و ضایع نگذارد و از أخبار و گروه محدّثین یکی این است که حقایق أحوال او مذکور شد. دوّم- از رجال
محدّثین مروي است که شخصی حدیث از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله شنید لکن آن حدیث مهیمن را بر وجهی که آن نبیّ
الرّحمه مؤدّي گردانید فرا نگرفت و توهّم و گمانش آنست که آن حدیث را کما هو حقّه فرا گرفته، پس او در وقتی که حدیث از
زبان معجز نشان رسول آخر الزّمان بیان کند که آن سیّد المرسلین چنین و چنین فرمود اگر چه خلافست امّا او از روي عمد و
دانستگی نسبت کذب بحضرت نبیّ الامّه ننمود، و او آنچه در دست اوست روایت از آن حضرت کند و بدان عمل نماید و گوید
که من از حضرت رسول ذو المنن چنین شنیدم امّا اگر مسلمانان واقف و عالم گردند که او در آن حدیث توهّم کرده ازو قبول
صفحه 180 از 184
نکنند، و اگر بدانند که حقیقت حال راوي به چه عنوان است ترك آن حدیث نمایند و پیرامون آن نگردند در حال. سوّم- از
محدّثین مروي است که از حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چیزي شنید که أمر نمود یا نهی فرمود و بعد از آن نبیّ الأنس
و الجانّ امّتان را از آن نهی فرمود یا از آن منهیّ عنه رفع نهی فرمود أمر فرمود و آن کس از حقایق أمر و نهی کرّة ثانیه مطّلع نیست،
پس آن کس منسوخ را حفظ نمود و از حقیقت ناسخ عالم و عارف و شاهد و واقف نشد چنانچه اگر مطّلع به حقیقت أمر منسوخ
میشد بیقین آن را انداخته ترك مینمود، و نیز اگر مسموع مسلمانان میکردند که آن حدیث منسوخ است رفض و ترك آن
میکردند. چهارم- از محدّثین کسی است که مبغض کذب و افترا است و از خوف ص: 510 عقاب اللَّه تعالی و
تعظیم حضرت نبیّ الوري نسبت دروغ بخداي عالم و رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم روا و مسلّم ندارد و آنچه از حضرت رسول
(ص) شنید هیچ گونه ابهامی بر او ظاهر و پدید نشد بلکه آنچه مسموع او شد کما هو حقّه حفظ نمود پس آنچه از نبیّ المجید شنید
بلا زیاده و نقصان بمعشر مردمان بیان و عیان میگرداند و کما ینبغی و یلیق حکم و أمر آن را بخلقان میرساند و این شخص استماع
ناسخ نمود و بدان عمل کرد و حفظ منسوخ فرمود و از آن اجتناب و احتراز نمود و محکم و متشابه را شناخت، لهذا هر یک آن را
بموضع خود مقرّر داشته خود را در نباخت و بحال کلام خاصّ و عامّ حضرت سیّد الأنام معرفت تمام پیدا کرد و بسیار بود که کلام
معجز نشان نبیّ الاکرم را دو طرف خاصّ و عامّ بود و بسا بود که آن کلام مسموع عام میشد و او نمیدانست که حضرت ملک العلّام
و نبیّ الأنام را از آن کلام مطلب چه و مرام کدام است لهذا آن کس در تیه حیرت مستهام مانده پس چون سامع بحقایق کما ینبغی
و یلیق آن مطّلع نیست و معنی و مقصد آن را نمیداند که بجهت کدام أمر آن کلام از حضرت سیّد البشر سانح و صادر گردید فلهذا
آن را براي ما موجّه که عالم بمعرفت وجه آن نیست توجّه خلاف واقع میکند پس اگر در این صورت آن شخص خود یا دیگري
عمل کند و اینست و هر کس از أصحاب رسول ایزد متعال را قدرت و حال فهم و دریافت کلام آن نبیّ با عزّ و اقبال نبود لهذا
جمعی بودند که دوست میداشتند که اعرابی و سکنه بادیه مکّی یا طاري و کسی که از شهر دیگر باشد بخدمت سیّد البشر آمده
سؤال کند تا ایشان نیز از آن رسول آخر الزّمان أحادیث و سخنان بشنوند و از خرمن احسان توشه دو جهان حاصل نمایند امّا من که
ولیّ حضرت مهیمن و وصیّ رسول ذو المنن و أبو السّبطین الحسین و الحسن ام از آیات و ص: 511 أحادیث سیّد
البریّات هیچ چیز بمن نمیرسید الّا آنکه من آن را از حضرت سیّد الوري سؤال و استعلام مینمودم و حفظ و ضبط آن بعد از علم و
تحقیق کما ینبغی و یلیق مینمودم این وجوه اختلاف مردمان و علّت خلاف در روایات ایشان است. از یحیی الجعفري منقول و
مرویست که گفت: من شنیدم از حضرت ولیّ ربّ العالمین أمیر المؤمنین علیّ علیه السّلام که فرمود: ما با جمعی کثیر روزي در
خدمت سید البشیر و النّذیر نشسته بودیم در آن وقت رسالتمآب سر مبارك در کنار من گذاشته بخواب رفته بود شخصی از من
پرسید که دجّال کیست؟ حضرت نبیّ از خواب بیدار شد و روي خود بسعادت و اقبال افروخته گفت: من از براي شما از غیر دجّال
میترسم از أئمّه ضلالت و أرباب بدعت که دجّال این امّتاند بیشتر خائف و هراسانم از آنکه شما را گمراه گردانند و خون عترت
مرا بریزانند بعد از من هر که محارب عترت من است محارب منست و مسلّم أمر و مطیع حکم عترت من مطیع و منقاد منست. پایان
الاحتجاج، ج 3، ص: 3
درباره