گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
ذکر در بیان احتجاج حضرت امام زین العابدین (ع) بمحضر انام در علوم بسیار و بیان طرف از مواعظ بلیغه آن امام الأبرار
اشاره






ذکر در بیان احتجاج حضرت امام زین العابدین (ع) بمحضر انام در علوم بسیار و بیان طرف از مواعظ بلیغه آن امام الأبرار مردي از
شهر بصره بخدمت حضرت علیّ بن الحسین (ع) گفت: یا علی جدّت أمیر المؤمنین علیّ بن أبی طالب علیه السّلام مؤمنان را بقتل
میرساند. چون آن حضرت این سخن شنید چشم مبارك پر آب گردانید بنوعی که آب چشم در کفهاي ایشان پر گردید آن را بر
زمین ریخت و پس. آنگاه گفت: یا أخا أهل البصره نه و اللَّه بخداي عالم قسم است که هرگز علی علیه السّلام مؤمنی را بقتل
نرسانید و مسلمانی نیز از دست او مقتول نگردید لیکن چون قوم مسلمان نمیشدند آن حضرت ایشان را به جبر با سلام در آوردي
امّا ایشان بظاهر اسلام و بباطن در کفر و ظلام بودند و کتمان کفر میکردند تا وقت قدرت اظهار آن مینمودند و چون أنصار و أعوان
در بر ابراز و اظهار کفر و غدر یافتند کفر مضمر که در خاطر و ضمایر مستتر داشته ص: 185 ظاهر کردند. امّا
صاحب ستر یاقوت مطّلع بر أحوال شتر خویش است و مستحفظان دین قویم و مروّجان شرع مستقیم از آل محمّد علیهم صلوات
الملک الأحد- عالم و عارف و شاهد و واقفاند که أصحاب صفّین و أصحاب نهروان بیقین از لسان حضرت سیّد المرسلین
مغضوب و لعیناند و این کلام ما کذب و افترا به حضرت نبیّ الوري نیست زیرا که بر ما حقیقت آیه وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَري ظاهر و
هویدا است. در آن أثناء شیخ از أهل کوفه گفت: یا علیّ بن الحسین (ع) جدّت علی علیه السّلام میفرمود: برادرانم بغی و طغیان بر
ما ظاهر و عیان کردند علیّ بن الحسین علیه السّلام فرمود: یا شیخ آیا آیه کتاب خداي تبارك و تعالی وَ إِلی عادٍ أَخاهُمْ هُوداً
تلاوت نمودي؟ گفت: بلی امام زین العابدین (ع) فرمود: حضرت ایزد معبود نجات هود و آن جمعی که با او بود از عاد مردود و
مطرود نمود و او را هلاك بریح عقیم و عقاب عظیم فرمود. و باسناد که ذکر آن پیشتر مذکور و عیان گردید مروي و منقولست که:
روزي حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام ذکر بیان أحوال کثیر الاختلال جمعی از بنی اسرائیل که صورت ایشان مسخ و تبدیل
بصورت قرده گشتند مینمود و قضیّه ایشان را من اوّلها الی آخرها حکایت فرمود. آنگاه آن ولیّ آله فرمود: قوم بنی اسرائیل بواسطه
صید ماهی در روز شنبه که بأمر و حکم ایزد منّان موسی علیه السّلام ایشان را منع و نهی از آن ص: 186 نموده بود
صفحه 65 از 146
مسخ بصورت ذمیمه میمون گشتند. پس حال کسی که قتل سیّد أولاد سیّد الرّسل کرده باشد در هنگام جزاي عمل بنزد حضرت عزّ
و جلّ چون خواهد بود اگر چه این قوم بیحیا مسخ صورت در دنیا نشدند لیکن عذاب آخرت که براي آن جماعت معدّ و مهیّاست
آن عذاب أضعاف مضاعفه از عذاب مسخ است. در آن أثناء شخصی گفت: یا بن رسول اللَّه ما این حدیث را از شما- مکرّر
شنیدیم امّا چون این کلام ببعضی از نواصب رسید بما گفتهاند اگر قتل امام حسین (ع) باطل نبودي بیقین آن أعظم و أکبر از سمک
است در روز شنبه بایستی که چنانچه حضرت ایزد منّان بر آن صیّادان غضب کرد هم چنین بر قاتلان امام حسین (ع) نیز غضب
کردي. حضرت علیّ بن الحسین (ع) فرمود که: بآن نواصب بگوي که معاصی ابلیس بیقین زیاده از معاصی آن طایفه باغیه است که
باغواي آن لعین کافر و بیدین گشتند مع هذا حضرت اللَّه تعالی هر کرا خواست از آن قوم هلاك گردانید مثل قوم نوح و فرعون و
غیر ایشان را و ابلیس با آنکه أولی بهلاکت بود حضرت معبود او را باقی و موجود گذاشت. پس چرا حضرت ایزد تعالی جمعی را
که بتقصیر آن ضالّ کبیر مرتکب عمل موبقات شده هلاك گردانید و حضرت عزّ و جلّ آن باغی دغل را با متابعان مضلّ براي
کشف محرّمات مهل داد. بیقین ایزد لم یزل این عمل از روي تدبیر و حکمت و عدل بحیّز ظهور و فعل آورد و در باب آنکه او را
هلاك گردانید و در حقّ آنکه او را باقی گذاشت همچنین است حال صیّادان سمک در روز شنبه و حال قاتلان پدرم امام
ص: 187 حسین (ع). ربّ العالمین آنچه در حقّ هر یک از فریقین أولی بصواب و وسیله أجر و ثواب بحکمت و
عدل مستطاب دانست به معمول گردانید. لا یُسْئَلُ عَمَّا یَفْعَلُ وَ هُمْ یُسْئَلُونَ. حضرت ایزد متعال از بندگان سؤال از أعمال و أفعال
نماید من غیر عکس. و از امام الباطن و الظّ اهر محمّد بن علیّ بن الحسین الباقر علیهم السّلام منقول و مروریست که: چون پدر
بزرگوارم علیه السّلام این حدیث بیان فرمود بعضی که در مجلس شریف و محفل منیف حاضر بودند گفتند: یا ابن رسول اللَّه صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم حضرت اللَّه تعالی و تقدّس چگونه هر کس از أخلاف را بر قبایح و فضایح أسلاف معاتب و توبیخ و سرزنش
تقریع فرماید و حال آنکه در قرآن واقع و عیان است که: وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري؟ حضرت امام زین العابدین علیه السّلام فرمود
که: قرآن حضرت- سبحان نازل بلغت عرب است و آن مخاطب أهل لسان بلغت ایشانست چنانچه مرد تمیمی میگوید که: قوم ما
غارت فلان شهر کردند و قتل هر که در آن بلد بود نمودند و گویند شما غارت فلان شهر کردید و چنین فعل از شما به منصّه ظهور
و حیّز عمل ظاهر گردید و مرد عربی میگوید که: ما به بنی فلان چنین کردیم و ما آل فلان را با سیري گرفتیم و ما فلان شهر را
خراب کردیم. حضرت اللَّه تعالی نیز اراده و خواهش معاشرت آن فعل از آن طایفه نکردند لیکن اراده ملامت این جماعت أخلاف
بواسطه اراده امتحان آن ص: 188 طایفه أسلاف نمود بآن که قوم ایشان عمل چنان ظاهر و عیان کردند. پس قول
خداي تعالی عزّ و جلّ در این آیات جز این نیست که توبیخ و سرزنش أسلاف و تقریع ملامت این جماعت موجودین أخلاف است
زیرا که قرآن بر این لغت نازل است و دیگر آنکه جماعت أخلاف راضی بأعمال، و أفعال أسلافند و باعتقاد ناصواب ایشان أفعال
پیشینیان جایز و صواب بلکه مبیح أجر و ثوابست پس بواسطه این اعتقاد أخلاف نسبت باسلاف جایز و رواست که ایزد تعالی
باخلاف گوید که شما این کار کردید بواسطه این آنکه شما راضی بأفعال ناملایم و أعمال قبایح لائم ایشانید. آن طایفه چون این
جواب از آن ولایتمآب استماع نمودند تصدیق سخنان صدق نشان آن سلاله حضرت رسالتمآب فرمودند. از أبی حمزة الثّمالی
منقول و مرویست که قاضی از قضات أهل کوفه به خدمت حضرت امام السّاجدین الأمین زین العابدین سلام اللَّه علیه و آبائه
أجمعین حاضر شد و گفت: خداي تعالی مرا فداي تو گرداناد خبر ده مرا از حقایق معانی قول خداي تبارك و تعالی: وَ جَعَلْنا بَیْنَهُمْ
وَ بَیْنَ الْقُرَي الَّتِی بارَکْنا فِیها قُريً ظاهِرَةً وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ. علیّ بن الحسین (ع) فرمود که: مردمان که
پیش از شما در عراق بودند در باب معنی آن چه گفتند؟ قاضی گفت: آن جماعت میگویند که قري مکّه است. حضرت علیّ بن
الحسین (ع) فرمود: که آیا در مشرق هیچ موضع زیاده از مکّه دیدي؟ ص: 189 قاضی گفت: آن کدامست؟
حضرت امام زین العابدین (ع) فرمود: بدرستی خداي متعال از لفظ قري اراده رجال نمود. قاضی گفت: آن در کجاست در کتاب
صفحه 66 از 146
خداي عزّ و جلّ که ایزد لم یزل اراده آن کرده باشد؟ علیّ بن الحسین (ع) فرمود که: آیا استماع قول حضرت ایزد تعالی: وَ کَأَیِّنْ
مِنْ قَرْیَۀٍ عَتَتْ عَنْ أَمْرِ رَبِّها وَ رُسُلِهِ. در جاي دیگر میفرماید که: وَ تِلْکَ الْقُري أَهْلَکْناهُمْ لَمَّا ظَلَمُوا. و در محلّ دیگر: وَ سْئَلِ الْقَرْیَۀَ
الَّتِی کُنَّا فِیها، آیا سؤال اي قاضی از قریه کنند یا سؤال از رجال و سکنه آن محالّ و کاروان نمایند؟ گوید که: حضرت امام علیّ بن
الحسین (ع) آیه بسیار در همین معنی بر آن قاضی تلاوت نموده. من گفتم: فداي تو گردم آن جماعت چه کسانند؟ حضرت امام
(ع) فرمود که: آن طایفه نیکو سرانجام ما أئمّه معصومین علیهم السّلام خواهیم بود. آیا شنیدي قول حضرت ربّ العالمین: سِیرُوا فِیها
لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ یعنی: سیر با آن أعیان سبب نجات از عذاب زیغ و بهتان و عقاب عصیان است.
[احتجاج علی بن الحسین ع بر عموم بر حسن بصري در منی]
[احتجاج علی بن الحسین ع بر عموم بر حسن بصري در منی] مروي و منقول است که حضرت امام زین العابدین علیه السّلام روزي
بحسن بصري گذشت در منی و او مردم را وعظ میگفت آن حضرت لمحه در آن مکان توقف فرمود و گفت: ص:
190 خود را نگاه دار من ترا سؤال از حال تو مینمایم آیا تو باین حال که بالفعل بر آن مقیم و باین جادّه که بر آن مستقیمی راضی
هستی از براي نفس خود میان تو و میان حضرت اللَّه تعالی اگر فردا موت بتو رسد؟ حسن بصري گفت: نه علیّ بن الحسین (ع)
گفت: آیا هیچ بنفس خود حکایت تحوّل، و انتقال از این حال غیر مرضیّ بحالی که مرضیّ تو باشد مینمائی و نجات از آن حال از
حضرت واهب متعال از روي تضرّع و ابتهال استدعا، و التماس میفرمائی؟ حسن بصري سر در پیش انداخت و بعد از مدّتی که سر
برآورد، و گفت: من حقیقت این حال بشما نخواهم گفت. حضرت علیّ بن الحسین (ع) فرمود که: هیچ امید داري که بعد از
حضرت محمّد (ص) پیغمبري موجود و مبعوث گردد که ترا با او سابقه باشد و دین، و آئین سواي دین آن سیّد المرسلین بهم رسد؟
حسن گفت: نه حضرت سیّد السّاجدین (ع) فرمود که آیا بغیر این مسکنت دار دنیا هیچ جاي دیگر داري امیدواري که ترا بآنجا
برند و براي عبادت گذارند تا تو در آن محلّ بعبادت و عمل بندگی عزّ و جلّ مشتغل گردي؟ حسن بصري گفت: نه امام زین
العابدین (ع) فرمود: آیا تو هیچ أحدي دیدي که او را فی الجمله عقل باشد او راضی شود براي نفس خود باین حال که تو بآن
حالی و راضی نباشی بآن و مع هذا با نفس خود حدیث انتقال از آن حال بحال ص: 191 که راضی باشی بحقیقت
آن ننمائی و مترجّی نبیّ محمّد سیّد العربی و مترقّب دار و سراي بغیر همین دار و بناء که مسکن تست نباشی که ترا به آنجا رد کنند
تا عمل که موجب نجات و وسیله رفع درجات تو گردد بجاي آري پس چرا وعظ مردمان مینمائی و تعهّد حال خود نمینمائی. پس
آنگاه حضرت ولیّ اللَّه متوجّه مقام و آرامگاه خود گردید، حسن بصري از ح ّ ض ار استعلام و استبصار أحوال آن امام الأبرار و
الأخیار نمود ایشان گفتند که: او علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام است. حسن بصري گفت که: این طایفه أهل
بیت علم و حال و أرباب معرفۀ کاملند. راوي گوید که: بعد از آن حسن بصري براي هیچ أحدي از عربی و عجمی و بدوي و
حضري وعظ و پندي نگفت.
[احتجاج علی بن الحسین ع بر مرد قرشی]
[احتجاج علی بن الحسین ع بر مرد قرشی] و از أبی حمزه الثّمالی رضی اللَّه عنه مرویست که من از حضرت علیّ بن الحسین (ع)
شنیدم که براي شخصی از قریش حدیث و حکایت میکرد که: چون آدم علیه السّلام توبه کرد و ندامت و رجعت از وزر و آثام
بحضرت ملک العلّام نمود و باز مواصلت حوّا و آدم چون با هم بهم رسید آدم با حوّا مواقعه نمود و از روزي که آدم و حوّا مخلوق
گشتند و بزمین آمدند چون توبه آدم قبول شد تعظیم خانه کعبه و حوالی آن بسیار مینمود بواسطه احترام و اکرام خانه و چون اراده
مواقعه حوّا میکرد از حرم بیرون میرفت و حوّا نیز با او بیرون رفتی وقتی که از حرم میگذشتند و داخل حلّ میشدند در آن مکان با
صفحه 67 از 146
هم جمع شدندي بعد از آن غسل میکردند پس آنگاه داخل حرم میشدند ص: 192 و بعد از آن رجوع بآستانه خانه
مینمود. حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام فرمود که: حوّا بواسطه آدم داراي بیست پسر و بیست دختر شد و در هر بطن توأمان
آوردي پسر و دختر و در أوّل بطن از حوّا هابیل متولّد گردید و با او جاریه تولّد یافت مسمّیه بإقلیما که در حسن یکتا نبود و در
بطن ثانی قابیل از او تولّد گردید و با او جاریه بود که آن را لوزا میگفتند و این جاریه أجمل بنات آدم در حسن و ملاحت، و
نیکوترین دختر او در خوبی و صباحت بود چون این دو پسر و دختر به سنّ بلوغ رسیدند حضرت آدم بواسطه ایشان بهم ترسید
ایشان را نزدیک خود خواند و در باب تزویج ایشان بر قانون شرع خود سخن راند و گفت: اي فرزندان اراده چنانست که لوزا را بتو
اي هابیل نکاح کنم و اي قابیل اراده من آنست که اقلیما را بنکاح و عقد تو درآرم. فی الفور قابیل از کلام آدم علیه السّلام
برآشفت و گفت: من راضی نیستم که خواهر هابیل که قبیح المنظر است معقوده من گردد و خواهرم که با من توأمان در شکم حوّا
بود در کمال حسن و جمال است او را به نکاح هابیل درآري. آدم گفت: من قرعه میان شما میزنم اي قابیل اگر سهم تو بر لوزا افتد
یا سهم هابیل بر اقلیما برآید هر یک شما تزویج آنکه بسهم او برآید نماید. حضرت امام السّاجدین زین العابدین (ع) فرمود که:
چون آدم (ع) اسم قرعه در میان فرزندان مذکور نمود ایشان راضی بر آن گشتند و چون آدم قرعه زد میان فرزندان سهم هابیل
، بلوزا و سهم قابیل بر اقلیما بر آمد و توأم واجب هر یک ایشان بنام آنکه با او توأم نبود حضرت معبود مقرّر فرمود الاحتجاج، ج 3
ص: 193 بنا بر آن آدم (ع) تزویج هر یک ایشان بنوعی که قرعه بنام آنها بر آمده بود نمود و بعد از آن حضرت ایزد منّان نکاح
أخوات به برادران در جمیع شرع و أدیان حرام فرمود. آن مرد قریشی بحضرت امام زین العابدین (ع) گفت: أولاد ایشان که در آن
زمان بهم رسیده باشند حلال زاده باشند؟ حضرت امام علیّ بن الحسین (ع) فرمود: بلی حلالزادهاند. پس آنگاه قریشی گفت: یا بن
رسول اللَّه (ص) این فعل الیوم عمل مجوس است؟ آن حضرت (ع) فرمود که: بعد از آنکه خداي معبود آن فعل را حرام نمود و از
ارتکاب آن منع فرمود آنگاه آن طایفه مرتکب آن شدند. پس آنگاه علیّ بن الحسین علیه السّلام فرمود که: منکر این نشوي زیرا که
این شرایع جاري شد، نه حضرت ایزد مجید حوّا را از پهلوي آدم موجود و پدید نموده زوجه و محلّله او گردانید. پس این پیشتر در
شریعت آدم (ع) أبو البشر جایز و مستمرّ بود بعد از آن حضرت ایزد داور او را آن را حرام گردانید. مرویست که عبّاد بصري در
طریق مکّه معظّمه زادها اللَّه شرفا و تعظیما الی یوم القیامۀ ملاقات و دریافت شرف خدمت علیّ بن الحسین علیه السّلام نمود و
گفت: یا علیّ بن الحسین (ع) ترك صعوبت جهاد با کفره لئام نموده اقبال و توجّه بشغل آسان حجّ بیت اللَّه الحرام فرمودي و حال
آنکه حضرت عزّ و جلّ بحضرت خاتم الرّسل در قرآن منزل گردانید که: ص: 194 إِنَّ اللَّهَ اشْتَري مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِینَ. در این آیه حضرت ربّ العالمین « الی قوله » أَنْفُسَ هُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّۀَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ فَیَقْتُلُونَ وَ یُقْتَلُونَ
براي مجاهدین ثواب بسیار که عبارت از دخول جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ است مقرّر و معیّن گردانید حضرت علیّ بن الحسین
علیه السّلام فرمود که: اگر ما جمعی را بنظر آریم که جهاد با ایشان أفضل از حجّ بیت اللَّه الحرام باشد بیشبه بیقین در آن وقت
جهاد با آن أرباب انکار و عناد خواهیم کرد. غرض امام زین العابدین (ع) از این کلام آنست که ما را علم تمام به حقایق أحوال
أنام زیاده از شما و سایر خلق اللَّه تعالی است. شخصی از حضرت امام زین العابدین علیه السّلام از نبیذ سؤال کردند آن حضرت (ع)
فرمود که: قوم بشرب آن مشغولند و گروه صلحا آن را حرام میدانند پس شهادت آن جماعتی که شهوات و مستلذّات دنیویّه وسیله
شهادت و ایمان دفع و ترك نمودند أولی بقبول است از شهادت آن جمعی که شهوات ایشان را بشهادت اسلام و ایمان جاري
گردانیدند بلکه به وسیله مشتهبات دنیویّه اختیار اسلام و ایمان نمودند. عبد اللَّه بن سنان از أبی عبد اللَّه علیه السّلام روایت کند که
مردي به حضرت علیّ بن الحسین (ع) گفت: یا علی فلانی ترا منسوب بضلالت و گمراهی و بدعت و بیراهی میگرداند.
[احتجاج علی بن الحسین ع بر شخصی در باره سکوت و تکلم]
صفحه 68 از 146
[احتجاج علی بن الحسین ع بر شخصی در باره سکوت و تکلم] حضرت امام (ع) فرمود که: تو رعایت حقّ مجالست آن مرد نکردي
زیرا که حدیث که او در خفیه بتو نقل کرد تو در نزد ما عیان و بیان کردي و أداء حقّ ما ننمودي زیرا که از برادرم سخن غیبت بما
تبلیغ نمودي و حال آنکه آن ص: 195 برادر میداند که موت مدرك ما و ایشان و بعث محشر ما و ایشان در روز
قیامۀ موعود ما و ایشان است و حضرت اللَّه تعالی و تقدّس حاکم است میان ما و ایشان. آنگاه فرمود که: ایّاکم و الغیبه یعنی زنهار
غیبت یکی نکنی بدرستی که غیبت إدام سگهاي آتش دوزخ است. اي فلان بدان که کسی که عیب مردمان بسیار گوید همان
شاهد است بر آنکه او مطالبه عیوب به قدري که خودش بآن معیوب است مینماید. و مرویست که شخصی از آن امام الأنام علیه
السّلام یعنی: امام زین العابدین (ع) سؤال کرد که آیا سکوت أفضل است یا کلام؟ آن حضرت فرمود که: هر یک از کلام و
سکوت را اوقاتست پس اگر سکوت و کلام هر دو از آفات سلامت باشند پس کلام أفضل از سکوت است. شخصی گفت: یا ابن
رسول اللَّه (ص) در هنگام سکوت و کلام از آفات و ملام سالم و با سرانجام باشند اختیار کلام از سکوت بچه وجه بانجام و سر
انجام باشد؟ حضرت امام زین العابدین علیه السّلام فرمود که: خداي عزّ و جلّ هیچ پیغمبري از أنبیاء و أوصیاء خود را مبعوث
بسکوت نگردانید بلکه تمامی آن أعیان را حضرت ایزد علّام مبعوث بکلام و به تبلیغ شرایع و أحکام گردانید مع هذا هیچ أحدي
سزاوار چنان سکوت و مستوجب ولایت ایزد منّان به سکوت و وقایت و صیانت نفس از بر آن بسکوت و اجتناب از سخط خداي
سبحان بسکوت و وقایت بلکه همه این أسباب بکلام بانصرام رسد یا تعدیل قمر بآفتاب و سها به ماهتاب نمیکنم زیرا که توصفت
تفضیل سکوت به کلام ص: 196 میکنی و صفت فضل کلام بسکوت نمیکنی چنانچه بیّن و ظاهر است.
[احتجاج علی بن الحسین ع بر محمد بن الحنفیه در مورد امامت خویش]
[احتجاج علی بن الحسین ع بر محمد بن الحنفیه در مورد امامت خویش] از امام الباطن و الظّ اهر أبی جعفر محمّد بن علیّ الباقر
علیهم السّلام مرویست که: چون امام السّ عید الشّ هید أبی عبد اللَّه الحسین علیه السّلام شربت شهادت چشید محمّد بن الحنفیّه کسی
بخدمت علیّ بن الحسین (ع) فرستاد و گفت: مرا حرفیست با تو که بخلوت باید گفت: حضرت علیّ بن الحسین (ع) فرمود که در
هر زمانی که اراده نمائی میسّر است. چون محمّد بن الحنفیّه بخدمت آن امام البریّه حاضر گردید گفت: یا ابن رسول اللَّه رسول خدا
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میدانی که وصیّت و امامت را بعد از خود براي علیّ بن أبی طالب (ع) و بعد از علیّ براي حسن علیه
السّلام و پس از آن براي پدرت حسین (ع) مقرّر گردانیده بود و الحال، پدرت مقتول شده و او کسی را وصیّ خود نگردانید و من
عمّ تو و هم فرزند پدر توام چون من در سنّ از تو أقدم و بأمیر المؤمنین علی (ع) أقربم و تو در حداثت سنّ و جوانی، پس بر تو
اطاعت و متابعت من لازم است باید که با من منازعه در وصیّت و مخالفت در امامت نکنی. حضرت علیّ بن الحسین (ع) فرمود: یا
عمّ اتّق اللَّه و لا تدّع ما لیس لک بحقّ انّی اعظک ان تکون من الجاهلین . اي عمّ من بپرهیز بخدایتعالی و چیزي که حقّ تو نباشد
دعوي آن نکنی و من ترا وعظ و نصیحت میکنم از آنکه مبادا از جاهلان گردي. یا عمّ بدرستی که پدرم صلوات اللَّه علیه مرا وصیّ
خود گردانید و ولایت و امامت بمن سپرد پیش از آنکه متوجّه عراق گردد و نیز در هنگام شهادت ص: 197 پیشتر
از آنکه شهید گردد بنصف ساعت مرا ولیّ عهد خود گردانید و امامت امّت تسلیم من نموده و این سلاح رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم است که در نزد منست باید که در این بابت تعرّض من نکنی که من بنقصان عمرو پریشانی حال تو اي عمّ میترسم. و
دیگر آنکه حضرت ایزد تبارك و تعالی قسم یاد نمود که وصیّت و امامت بجز در عقب حسین بن علیّ علیه السّلام و التّحیّه
نگذارند و اگر تو اي عمّ خواهی که حقیقت این أمر بر تو بیّن و ظاهر گردد باتّفاق ما بنزدیک حجر الأسود حاضر شو تا او را حکم
درین مهمّ گردانم و از او سؤال این حال از آن مطیع ایزد متعال نمائیم. حضرت امام محمّد باقر علیه السّلام میفرماید که این کلام در
آن روز در میان ایشان در مکّه معظّمه زادها اللَّه تعظیما الی یوم القیام بود هر دو ایشان به پیش حجر الأسود آمدند. حضرت علیّ بن
صفحه 69 از 146
الحسین (ع) بمحمّد بن الحنفیّه گفت: یا عمّ اوّل تو ندا کن و از روي تضرّع و ابتهال از حضرت ایزد متعال سؤال نمائی که آن
سنگ را براي شهادت تو بنطق آرد، بعد از آن سؤال از حقیقت حال خود نمائی. محمّد بن الحنفیّه بفرموده عمل نموده از روي
تضرّع و ابتهال از حضرت واهب حصول امانی و آمال خود را سؤال نمود و بعد از آن حجر را بمراد خود خواند حجر اجابت کلام
محمّد در آن أمر ننمود. حضرت زین العابدین (ع) فرمود که اي عمّ نه اگر تو وصیّ و امام أنام میبودي هر آینه اجابت سخن و
استدعاي تو در آن أمر مینمود. ص: 198 محمّد بن الحنفیّه گفت: یا بن أخ باید که الحال تو سؤال نمائی و حجر را
در باب ولایت و امامت خود بخوانی. حضرت علیّ بن الحسین (ع) آنچه مطلب و مراد او بود از حضرت ربّ- العالمین سؤال و
استدعا نمود. پس آنگاه آن ولیّ اللَّه فرمود که: اي حجر بخدائی که ترا میثاق جمیع پیغمبر و میثاق تمامی أوصیاء اولو الأمر و پیمان
همگی بشر گردانید تو ما را بلسان عربی روشن و بزبان واضح بیّن خبر ده از وصیّ و امام بعد از حسین ابن علیّ (ع). در آن دم آن
حجر بأمر ایزد عالم بنوعی بحرکت و اهتزاز آمد که نزدیک بآن بود که از موضع و مقام زائل گشته آرام نگیرد. بعد از آن حضرت
قادر سبحان آن را بنطق و بیان در آورد و بزبان عربی روشن و آسان گفت: بار خدایا وصیّت و امامت بعد از حسین بن علی علیه
السّلام حقّ علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب (ع) و ابن فاطمه بنت رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است. چون محمّد بن
الحنفیّه این نوع شهادت از حجر الأسود در باب وصیّت و امامت علیّ بن الحسین علیه السّلام و التّحیّه مشاهدت نمود اقرار بولایت
حضرت علیّ بن الحسین (ع) فرمود. پس آنگاه رجعت و انصراف بمنزل خود نمود
[احتجاج علی بن الحسین ع بر عدهاي و طلب باران او و باریدن ابر]
[احتجاج علی بن الحسین ع بر عدهاي و طلب باران او و باریدن ابر] از ثابت البنانی منقول و مرویست که من با جماعت بصریان مثل
أیّوب سجستانی و صالح المروي و عتبه الغلام و حبیب الفارسی و مالک بن دینار براه کعبه معظّمه بقصد حجّ بیت اللَّه الحرام احرام
بسته بودیم و بعد از قطع منازل و طیّ مراحل چون ص: 199 داخل آن مکان و محلّ شدیم آب در آن موطن و مآب
بغایت کم و نایاب بود و مردمان را از شدّت عطش بیتاب و در حیرت و اضطراب دیدیم أهل مکّه تفزّع و تضرّع بما نمودند و
حجّ اج نیز استدعا و التماس فرمودند که ما بواسطه ایشان طلب آب از حضرت وهّاب نمائیم چون بکعبه رسیدیم و طواف خانه
واهب یگانه نمودیم از کریم متعال از روي تضرّع و ابتهال و تخضّع و تخشّع أحوال التماس و سؤال اعطاي غیث بسکنه آن محلّ
فرمودیم ایزد معبود اجابت و استدعاء ما ننمود و ما را در آن باب حیرت تمام روي نمود و بهمان حال در کمال ملال بودیم ناگاه
جوانی مکروب محزون که أثر صلاح و رستگاري و سیماي فلاح و خشیت ایزد باري ازو جنات أحوال او معلوم و مشحون بود و از
گریه در قلق و اضطراب و از خوف عقاب بیتاب شده لیکن شروع در طواف کعبه ملک الرّءوف نموده چون طواف خانه باتمام
أشواط هفتگانه بانجام و انصرام رسانید روي توجّه بسعادت و اقبال بجانب ما أرباب ارادت و أصحاب اطاعت آورد و گفت: یا
مالک بن دینار و یا ثابت البنانی و یا ایّوب السّجستانی و اي صالح المروي و یا عتبۀ الغلام و یا حبیب الفارسی و یا سعد و یا عمر و یا
صالح الأعمی و یا رابعه و یا سعدانه و یا جعفر بن سلیمان ما گفتیم: لبّیک و سعد یک یافتی آنگاه فرمود که: آیا در میان شما کسی
هست که حضرت رحیم الرّحمن او را از روي مودّت و محبّت مهربان و خواهان باشد؟ گفتیم: اي جوان بر ما است دعا و التماس از
حضرت مهیمن منّان و بر او است اجابۀ اعطا و احسان، چون حضرت امام السّاجدین زین العابدین (ع) این سخن از ما شنید فرمود:
که شما از کعبه دور شوید که اگر در میان شما کسی میبود که حضرت واجب الوجود او را دوست میداشت اجابت مینمود و شنید
که میگفت که: اي سیّد و ص: 200 مالک من بآن محبّتی که ترا با منست که باعطاء و احسان آب باران این تشنه
لبان را سیراب گردانی. راوي گوید که: هنوز آن برگزیده ایزد علّام کلام باتمام نرسانیده بود که باران مانند دهان مشک گشاده
گشته روان شود، از آسمان روان گردید ثابت البنانی گوید که: من گفتم: اي جوان محبّت حضرت قادر سبحان بشما چگونه
صفحه 70 از 146
دانستی که ایزد تعالی را بمودّت خود قسم دادي؟ حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام فرمود که: اگر حضرت واجب- الوجود مرا
دوست نمیداشت مرا خوشحال نمیگردانید چون من دانستم که مرا دوست میدارد لهذا واهب متعال را بمحبّت او نسبت بمن استدعا
و سؤال نمودم و حضرت ربّ العزّت نیز التماس مرا باجابت مقرون گردانید و سکنه این مکان را سیراب و ریّان نمود. پس از آن
ولیّ ایزد جبّار از ما استدبار فرمود و در آن حال انشاء این مقال فرمود. شعر: من عرف الربّ فلم تغنه معرفۀ الرّب فهذا شقی ما ضرّ
فی الطّاعۀ ما ناله فی طاعۀ اللَّه و ما ذا لقی ما یصنع العبد بغیر التّقی و العزّ کلّ العزّ للمتّقی چون این کلمات بسمع ما و یاران رسید
حیرت در حقّ اخلاص او به حضرت ملک تعالی از حیّز بیان متجاوز گردید که یا ربّ این جوان از کدام دودمان رفیع الشّأن و از
کدام خاندان باشد در آن زمان از أهل مکّه از حقایق ذات عالیشأن استعلام و استعلان نمودم گفتند این علیّ بن الحسین بن
ص: 201 علیّ بن أبی طالب علیه السّلام است.
[بیان امام زین العابدین در خالی نبودن زمین از حجت]
[بیان امام زین العابدین در خالی نبودن زمین از حجت] و حضرت امام النّاطق جعفر بن محمّد الصّادق (ع) از پدرش امام محمّد
الباقر (ع) و آن بزرگوار از پدرش علیّ بن الحسین (ع) و آن حضرت از آباي کرام عظام علیهم السّلام روایت کنند که حضرت أمیر
المؤمنین علی (ع) فرمود ما و أولاد ما أئمّه دین و أوصیاي سیّد المرسلین الی یوم الدّین خواهیم بود. و حضرت سیّد السّاجدین علیّ
بن الحسین (ع) فرمود که: ما أئمّه مسلمین و حجج خداي تعالی بر تمامی مخلوقین و سادات مؤمنین و قاده غرّ محجّلین و موالی
أرباب دین و ما أمان أهل زمینیم چنانچه نجوم أمان- أهل آسماناند و بسبب وجود وافر الجود ما آسمان بغیر دعایم و بنیان بر قرار و
امان و مستحکم بمکانست و ساقط بزمین نگردد. و بنا تمسک السّماء أن تقع علی الأرض و بوسیله ما زمین أهل خود را فرو نمیبرد و
بجهت ما باران از آسمان جاري و عیان گردید. و بنا تمسک الأرض أن تمید بأهلها و بنا ینزل الغیث من السّماء و ینشر الرّحمه. و
بواسطه وجود و ذات فایض البرکات ما نشر رحمت از آسمان به زمین و ظهور و فرج برکت از زمین بجهت سکنه زمین گردد و اگر
از ما کسی در زمین باقی نماند أثر از زمین نیز نمیماند. بعد از آن فرمود که: بیقین از روزي که خداي تعالی آدم علیه السّلام را
ایجاد نمود هرگز زمین از حجّت ربّ العالمین خالی نماند خواه ظاهر مشهور یا غایب مستور تا قیام قیامت و اقامت آن ساعت آن
حجّت ربّ العزّت باقی در زمین و اگر حجّت در زمین موجود نبودي هرگز ایزد معبود معبود ص: 202 نشدي. و از
أبی حمزه الثّمالی منقول و مرویست که أبو خالد کابلی گفت: که من روزي بخدمت سیّد و مولاي خود علیّ بن الحسین زین
العابدین علیه السّلام مشرّف شدم و گفتم: یا ابن رسول اللَّه (ص) مرا خبر ده از سکنه زمین که طاعت و متابعت و مودّت و محبّت
ایشان واجب و لازم بر تمامی أهل عالم است و بعد از رسول صلّی اللَّه علیه و آله السّلام اقتدا بآن بر أنام بأمر ایزد علّام از فروض
متحتّم است. آن حضرت فرمود: ما بدرستی که اولی الأمري که حضرت ایزد داور ایشان را أئمّه همگی و تمامی بشر گردانیده و
طاعت و متابعت ایشان را بر جمیع انس و جان واجب و عیان فرمود حضرت أمیر المؤمنین علی (ع) بعد ازو حسن و بعد از حسن
علیه السّلام حسین (ع) پسران علیّ بن أبی طالب علیه السّلام پس از ایشان أمر ولایت و امامت منتهی بمن گردید. آنگاه ساکت شد
من گفتم: یا سیّدي از حضرت أمیر المؤمنین علی (ع) بما رسید که آن حضرت فرمود که: زمین خالی از حجّت أرحم الرّاحمین
براي مخلوقین نمیماند و شما انتهاي امامت و ولایت بذات فایض البرکات خود نسبت دادید پس حجّت و امام امّت بعد از شما که
خواهد بود؟ حضرت علیّ بن الحسین (ع) فرمود که: امام و حجّت بعد از من پسرم محمّد و نام او در تورات باقر مبقر علم و مظهر
آنست، و بعد از محمّد پسر او جعفر (ع) و نام مبارك او در نزد أهل آسمان صادق (ع) است. من گفتم: یا سیّدي و مولائی اي
صاحب و مالک من همگی و تمامی أئمّه صادقان و امناء حضرت ایزد منّانند. ص: 203 وجه تخصیص این اسم بآن
شبان چراست باید که از روي مرحمت و احسان براي این بنده خاص خود بیان و عیان نمائی. آن حضرت (ع) فرمود که: پدرم
صفحه 71 از 146
حکایت کرد از پدر بزرگوار خود حضرت علیّ (ع) گفت که: حضرت رسول ایزد معبود فرمود که: هر گاه فرزندم جعفر بن محمّد
بن علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام متولّد گردد باید که او را بصادق مسمّی گردانید زیرا که ولد پنجم او که
أیضا مسمّی به جعفر است دعوي امامت نماید و این نوع جرأت بر حضرت ربّ العزّت از روي کذب فرماید. پس او در نزد خداي
وهّاب کذّاب و مرتاب و مفتري بحضرت خداي وهّابست و او مخالف حکم پدر و حاسد برادر اوست و این آن کس است که
کشف ستر خداي تبارك و تعالی در هنگام غیبت ولیّ ایزد علّام نماید. پس آنگاه حضرت علیّ بن الحسین (ع) گریه بسیار کرد و
گفت: گوئیا من جعفر کذّاب را میبینم که طاغیان زمان خود را ترغیب و تحریص بر تفتیش أمر ولیّ اللَّه تعالی که غایب در حفظ
و حمایت اله و محروس و در پناه بود مینماید و متوکّل را بحرم محترم پدر مکرّم از روي جهل و حرص گردد تا مطّلع بولادت آن
صاحب سعادت و مظفّر بر آن ولیّ ربّ العزّت شده او را بطمع میراث پدر بقتل آرد و أخذ حقّ او بغیر حقّ نماید. أبو خالد گوید
که: من گفتم: یا ابن رسول اللَّه (ص) این أمر چنان خواهد شد که شما فرمودید؟ گفت: آري مرا به پروردگار قسم است که این
مقدّمات در صحیفه که ذکر محن که بر ما أئمّۀ الهدي علیهم السّلام جاري و ساري خواهد شد، ص: 204 مکتوب و
مرقوم است که بعد از حضرت رسول آخر الزّمان به ما چنین و چنان شداید و محن واقع و عیان خواهد شد. أبو خالد روایت کند که
من بآن حضرت عرض نمودم که: یا ابن رسول اللَّه (ص) بعد از آن أحوال آن أعیان در جهان بچه نوع انجام و انصرام خواهد
یافت؟ حضرت سیّد السّاجدین امام زین العابدین (ع) فرمود که: أیّام امامت و ولایت ممتدّ بأیّام غیبت ولیّ حضرت ایزد داور امام
ثانی عشر از از أوصیاي حضرت پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گردد و همین أعیان بعد از نبیّ الانس و الجانّ أئمّه و هدات
تمامی خلقاناند. آنگاه حضرت ولیّ اللَّه علیّ بن الحسین (ع) فرمود که: یا أبا خالد أهل زمان غیبت آن ولیّ ربّ العزّت که قائل
بامامت و منتظر ظهور آن صاحب سعادتاند بهترین أهل زمان و أفضل آن خلقانند زیرا که قادر سبحان اعطاي عقول و أفهام و
معرفت بایشان از روي مرحمت و احسان چندان نمود و أسباب غیبت آن امام الامّۀ را بنوعی بر ایشان واضح و عیان فرمود که غیبت
آن حضرت در پیش امّت آن وقت بمنزلت مشاهدت و رؤیت است و آن شیعیان و محبّان ما را حضرت واجب تعالی در آن بمنزله
مجاهدان و غازیان در- خدمت رسول ایزد منّان بسیف و سنان گردانید و این جماعت مخلصان به حقّ و شیعیان ما از روي صدقند و
این طایفه أعیان قائل بدین خداي تعالی بسرّ و آشکارا و بعلانیت و خفا در تمامی صباح و مساءاند. بعد از آن علیّ بن الحسین (ع)
فرمود که: انتظار فرج در ایّام شدّت أرباب بلیّت را از أعظم فرج است بیگمان و شبهت. ص: 205
[بیان امام سجاد ع در مورد هدایت و ایمان و قصاص]
[بیان امام سجاد ع در مورد هدایت و ایمان و قصاص] و باسناد مقدّم مذکور از حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام مروي و منقول
است در تفسیر آیه قول حضرت ایزد وهّاب وَ لَکُمْ فِی الْقِصاصِ حَیاةٌ یا أُولِی الْأَلْبابِ. یعنی: اي امّت سیّد البریّات شما را در قصاص
حیات است زیرا که چون شخصی اراده قتل کسی نماید بعد از آنکه عالم و عارف و شاهد، و واقف گردد که اگر او آن کس را
بقتل رساند البتّه وارث مقتول آن قاتل را به قصاص مورث خود مقتول میگرداند بیشبهه در آن حال جرأت و اقبال بقتل آن بنده
ایزد متعال ننماید و بواسطه همین از قتل بلکه از اراده آن باز آید پس در این حال که آن شخص از ترس قصاص ترك قتل نمود
این کفّ از قتل موجب حیات دو بنده عزّ و جلّ گردید یکی جانی و دیگر مجنیّ علیه، بلکه وسیله حیات غیر این دو کس از سایر
بندگان خداي تعالی و تقدّس است زیرا که مردمان چون بدانند که اگر اقدام بقتل خلقان نمایند بموجب أمر قادر سبحان قصاص
واجب و عیان گردد در آن زمان بیشبهه و گمان جرأت بر آن ننمایند. یا أُولِی الْأَلْبابِ، یعنی: اي صاحبان عقول. لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ،
یعنی: وجوب قصاص محض بواسطه تقوي و رستگاري و نجات از شدّت عذاب ایزد باري است. پس آنگاه حضرت امام الامّه زین
العابدین علیه السّلام و التّحیّه فرمود که: اي بندگان حضرت ایزد منّان این قصاص قتل شما براي آن کسی است که او را در دار دنیا
صفحه 72 از 146
بقتل رسانید و روح آن بنده واهب سبّوح را فانی گردانید و چون شما را در عوض قصاص کنند تحمّل که در آخرت شما را از آن
ص: 206 طلب و بازخواست نکنند. آیا دوست دارید که شما را مخبر و مطّلع گردانم بچیزي که آن أعظم از قتل و
آنچه حضرت عزّ و جلّ بر قاتل واجب و لازم گردانید از آنچه آن أعظم از این قصاص است. آن جماعت گفتند: بلی یا بن رسول
آخر الزّمان این کلمات مرحمت و احسان است. حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام فرمود: أعظم از این قتل آنست که بسبب آن
بحال این محبّان و شیعیان بقتل آرند که أصلا آن منجرّ نگردد، بعد از آن آن را زندگی نیاید. حضّار مجلس بهشت آثار گفتند: یا
بن نبیّ المختار آنچه آن أعظم از قتل انسان و قصاص ایشان کدام است. حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام فرمود که: آن
گمراهی از ادراك نبوّت حضرت رسالت پناهی است و اضلال از ولایت علیّ و آل علیهم سلام اللَّه الملک الفعّال و سلوك مسلک
غیر سبیل حضرت ذو الجلال و عادي گردد بوسیله اتّباع طریق أعداء علیّ علیه السّلام و قایل بامامت آن عادیان لئام و دفع حقّ علیّ
علیه السّلام نموده منکر فضل آن ولیّ عزّ و جلّ گردد و آن را اعطا به اعداي آن حضرت نماید و أصلا باك از آن نداشته باشد و
تعظیم دشمن آن ولیّ حضرت مهیمن را دوست داشته باشد پس این کشته شدن در آن عالم باعث تخلید مقتول در نار جهنّم است
زیرا که جزاي آن قتل پیوسته خلود و ابود در آتش دوزخ است. و از حضرت أبو محمّد الحسن بن علیّ العسکري علیه السّلام مروي
و ص: 207 منقول است که: مردي با خصم خود بخدمت حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام آمده گفت: یا بن
رسول اللَّه این مرد پدرم را بقتل آورد. حضرت سیّد السّاجدین امام زین العابدین (ع) از مدّعی علیه حقیقت آن استعلام نمود آن
کس اعتراف بقتل پدر مدّعی فرمود در حال آن ولیّ ایزد متعال بر او قصاص و قتال واجب و لازم بناء علی اقراره گردانید و بعد از
آن از مدّعی قود سؤال عفو از قتل مدّعی علیه نمود و فرمود که: چون عفو او موجب بسیاري ثواب و أجر از حضرت عزیز وهّابست
أنسب آنست که تو از قتل او درگذري و نفس او را بمعرض تلف نیاري. نفس مدّعی علیه به کلام عفو راضی و خوشحال نگردید.
حضرت علیّ بن الحسین (ع) در آن حال روي بآن ولیّ دم یعنی مدّعی که مستحقّ از طرف از براي قصاص بود آورده گفت: اگر
این مرد را بر تو فضل و حقّ باشد باید که بخاطر آري و این جنایت را باو بخشی و او را بوسیله آن حقّ نکشی و طلب مغفرت این
گناه او از حضرت آله نمائی و او را باین جرایم عفو فرمائی. آن مرد گفت: یا بن رسول اللَّه (ص) او را بر من حقّ است لکن آنقدر
نیست که از واسطه آن او را عفو نمایم و خون والد خود طلب نفرمایم. حضرت امام زین العابدین علیه السّلام فرمود که: از او چه
میخواهی گفت: یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اگر اراده شما باشد که من بهمان حقّ قلیل او با او مصالحه بدیت کنم
و از قتل او درگذرم من نیز صلح کردم و عفو او نمودم. حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام فرمود که: حقّ او در ذمّه شما
ص: 208 چیست؟ گفت: یا ابن رسول اللَّه (ص) تلقین توحید خداي مجید و نبوّت حضرت رسول لازم التّمجید
(ص) و تعلیم امامت علیّ بن أبی طالب (ع) و أئمّه معصومین علیهم سلام الملک الحمید بما نمود. علیّ بن الحسین (ع) فرمود که:
این وفا و کفایت بخون پدرت باعتقاد تو نمیکند. و اللَّه بخداي عالم مرا قسم است که این تلقین و تعلیم أعیان دین قویم و آداب
شریعت مستقیم سواي خون أنبیاي مرسلین و أئمّه معصومین صلوات اللَّه علیهم أجمعین وفا و کفایت بدماء تمامی أهل زمین از
أوّلین و آخرین اگر مقتول شوند مینماید لیکن وفا بدماء أنبیاء و أئمّۀ الهدي علیهم السّلام نکند
[احتجاج علی بن الحسین ع بر شهاب زهري]
[احتجاج علی بن الحسین ع بر شهاب زهري] و از حضرت امام الباطن و الظّاهر محمّد بن علیّ الباقر علیهم السّلام منقول و مرویست
که محمّد بن شهاب الزّهري داخل دولتسراي حضرت علیّ بن الحسین (ع) شد و بشرف بساطبوسی آن حضرت مشرّف گشته لیکن
با کمال حزن و اندوه بود. حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام چون او را بدان حال مشاهدت نمود و فرمود که: یا فلان چرا مغموم
و مهمومی؟ گفت: یا بن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم غم و همّ و اندوه و ألم بر من متابع و متوالی گردید بواسطه آنکه مرا
صفحه 73 از 146
ممتحن گردانید بجمعی که حسّ اد نعمت من و طامعان مال من از آن جماعت که از ما امیدواریها میداشتند، و من نیکوئیها نسبت
بایشان کردم و از آن جماعت گمان خوبی و احسان داشتم ظنّ من خلاف واقع بود و بغیر آزار از آن طایفه أمر دیگر متصوّر شود.
ص: 209 حضرت علیّ بن الحسین (ع) فرمود که: یا فلان حفظ لسان در حقّ اخوان باعث صید دلهاي ایشان و
مالکیت آن محبّان است. زهري گفت: یا بن رسول اللَّه (ص) من نیکوئی بایشان آنچه از دست و زبان میآید تقصیر در آن ننمودم.
سیّد السّاجدین علیه السّلام فرمود: هیهات، هیهات، زنهار زنهار، عجب بنفس خود راه ندهی و متکلّم بکلام نگردي که چون بدلهاي
مردمان رسد انکار تو بر ایشان واجب و لازم گردد و اگر ترا أحیانا عذر آن کلام باشد بسا که هر کس آن عذر ترا نشنود و ترا
قدرت و امکان نیست که آن عذر را برّ و بحر بشنوانی. اي زهري هر گاه عقل کسی در باب مقدّمه کامل نباشد و بحقیقت آن چیز
کما ینبغی و یلیق نرسد یقین که هلاکت آن کس در آن أمر بغایت سهل و آسان است. یا زهري نه طریق زیست و سلوك در میان
مسلمانان آنست که همگی ایشان را بمنزله اهل بیت و خویشان خود شمري، پیران ایشان را به منزله پدر دانی و جوانان ایشان بجاي
فرزند خود قیاس کنی و جمعی که در سنّ با تو شریک و سهیم باشند آنها را برادران خود دانی تا در طریق سلوك در نمانی و هر
گاه بمتابعان حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باین نوع سلوك کنی پس بکدام طایفه از این مردم راضی بتعدّي و ظلم
گردي، و خوشحال بنفرین و دعاي بد و ستم کدام جماعت از این مردم شوي، و کدام طایفه را هتک ستر ایشان کنی. یقین که هر
گاه ایشان بمنزله پدر و برادران و فرزندان باشند هرگز ص: 210 راضی بسلوك خلاف رضاي ایشان نگردي و اگر
شیطان بعرض تو رساند که تو أفضل از سایر مسلمانان أهل قبله در معرفت و ایمان خواهی بود، پس باید که نظر بحال هر یک از
أهل قبله نمائی اگر آن کس از تو بزرگتر باشد پس بگوئی که آن بنده ایزد سبحان چون در عمل صالح و ایمان سبقت به من دارد
پس او بیقین از من بهتر خواهد بود و اگر او در سنّ از تو أصغر باشد که بنفس خود گوئی که من بآن بنده الهی در معاصی و
ملاهی و گناه و روسیاهی سابقم پس بواسطه این همین بنده أرحم الرّاحمین از من بهتر خواهد بود. و اگر در سنّ برابر تو باشد باید
که بنفس خود گوئی که من در گناه خود مقیم و در گناه او بشکّ چرا یقین را بشکّ بگذارم و آن را بعمل نیارم. و اگر جمیع
مسلمانان را در تعظیم و توقیر و تکریم و تبجیل خود راغب و تحریص نمائی، پس بگوئی که این فضل و احسان از توجّه و مرحمت
واهب بیامتنان است که آن جماعت نسبت بشما ظاهر و عیان کردند و اگر از این جماعت آزار و جفا و انقباض و ایذا از سرا پا
بینی آن را از وزر و خطایاي خود دانسته که بآن مؤاخذ گشتی بدرستی که تو اگر آنچه من گفتم عمل نمائی حضرت عزّ و جلّ این
أمر را بتو سهل و یسیر و عیش ترا بغایت خوش و قریر گرداند. باید که أصدقاء خود را بسیار و أعداء را کم و خوار گردانی و از
ترحّم که بمردم نمودي خوشحال باشی و از آنکه کسی بتو جفا کرده باشد و تو مکافات به جفا نکرده باشی در تأسّف و بدحالی
نباشی. اي زهري بدان که أکرم و أسخی مردمان بمعشر مردمان آن کسی است ص: 211 که خیر ایشان بسایر
خلقان فایض و رایگان باشد و حال آنکه آن کسی از تمامی مردمان مستغنی باشد و محتاج نباشد و سخیترین مردمان بعد از او
بمردمان آن کس است که از مردم اظهار استغناء نماید هر چند محتاج به ایشان باشد، زیرا که أرباب ثروت و منال و مخلّفات ترکه
أموال خود را در عقب خود گذارند چون کسی مزاحمت بحال و مآل ایشان نرساند أهل دنیا آن کس را نسبت بجود کریم دانند و
بر کسی که مزاحمت بمال و مخلّفات متعقّبه ایشان برساند بلکه آن کس ایشان را بآن مال ممکّن و مسلّط گرداند، آن شخص در
نزد ایشان أعزّ خلایق و أکرم بندگان ایزد خالق است. و باسناد متقدّم ذکره از سلطان سریر قضا امام علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام
منقول و مرویست که آن حضرت فرمود که: حضرت علیّ بن الحسین (ع) گفت: اگر شما شخصی را ببینید که سلوك او خوب و
مرغوب و صفت و سیرتش محبوب بود و از پارسائی مسارعت در نطق و بیان ننماید و خضوع و خشوع در عبادات خالق البریّات و
در حرکات در میان مردمان نماید باید که شما مغرور بآن و فریفته ایشان نشوید زیرا که أکثر مردمان که ایشان را دست به زخارف
و باقی مشتهیات دنیا و رکوب محارم و مستلذّات ما فیها نیست بغیر نیّت و صورت او بدل و او خایف و بد دل گردد، پس آن
صفحه 74 از 146
شخص دین را در میان خلقان مانند آلت صید آهو گرداند و أمثال این جماعت پیوسته مختلّ أحوال مردمان و وسیله فسق و معصیت
ایشانند زیرا که ضعف و عدم قدرت از تمکّن و تصرّف مال حرام باعث منع و زجر مردمان از آنست پس هر گاه شما جمعی را
ببینید که آن جماعت احتراز و اجتناب بعزّ منع و ابرام مینمایند باید که شما مغرور و فریفته آن نشوید. ص: 212
بدرستی که شهوات و دواعی نفس هر کس از خلایق خالق أقدس- مختلف است بسا کسی که چشم از مال حرام بردارد اگر چه
آن بسیار باشد لیکن نفس آن شخص متحمّل فضایح و قبایح دیگر شود. پس اگر چه از آن محترز و مجتنب است، امّا باین امور
قبیحه ملوّث و به أفعال مرتکب است. و اگر بینید که از آن نیز اجتناب کند باز مغرور نشوید تا آنکه نظر بعقده عقل او نمائید بسا
باشد که ترك جمیع ملاهی و معاصی نماید امّا نه از روي عقل تمام و فراست لا کلام پس بسا باشد که آنچه مفسد او باشد او
جاهل آن بود در این حال آنچه فساد او نماید بواسطه جهالت و نادانی او بسیار- بسیار بیشتر است از آنچه مصلح او بعقل و جهد
اوست. و اگر عقل او را متین و محکم و فراست او را استوار و مستحکم دانید باید که مغرور و فریفته نشوید تا آنکه نظر کنید که
آیا هوا و هوس او بر عقل او غالب است یا عقلش بر هوا متغلّب و أیضا نظر بر محبّت و مودّت بر ریاست و حکومت باطله دنیا و بر
عدم میل و زهد او از زخارف این سرا و ما فیها نمائید زیرا که جمع هستند از مردمان که ایشان خسر الدّنیا و الآخرهاند. و این
جماعت ترك دنیا براي دنیا کردند و لذّت ریاست باطله عاجله را أفضل از لذّت أموال و نعمت مباحه آجله میدانند. پس ترك نعم
آخرت همگی بواسطه ریاست باطله این جهانی از روي جهل و نادانی نمایند، تا آنکه اگر با جدّي ایشان گوید: اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ
بِالْإِثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ آن کس را مخبط عشوا گویند و حال آنکه او را اوّل طلب باطل او با بعد غایت خسارت
ص: 213 کشد، و چون مدام در طلب أمر باطل نافرجام باشد حضرت پروردگار علّام او را کشاند بچیزي که او
قدرت طغیان از آن نداشته باشد. و آن ضالّ در آن حال آنچه ایزد متعال حرام گردانید حلال داند و حلال را حرام گرداند و همان
که ریاست باطله دنیویّه براي او سلامت ماند او أصلا باك از ترك و فوت آداب دین و ملّت ندارد زیرا که او اختیار شقاوت به
واسطه دنیا کرده. أولئک الّذین غَضِبَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ وَ لَعَنَهُمْ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عذابا مهینا. لیکن مرد تمام و نیکو در معرفت و شناخت حضرت
لا آله الّا هو و مطیع أوامر و نواهی رسول او آن مرد است که هواي خود را تابع أمر خداي تعالی و قواي خود را مبذول رضاي
حضرت خالق البرایا گرداند و ذلّت را با حقّ أقرب به عزّ أبد از عزّت أمر باطل هر چند بیحدّ بود داند و عالم و عارف و شاهد و
واقف شود بآن که متحمّل قلیل از ضرّاء و شداید آلام دنیا. البتّه مؤدّي بجلایل عقبی و دوام آن از مزایاي انعام حضرت ایزد علّام
گردد و در آن سراي أبد که أصلا منقطع و متبدّد نگردد. و نیز بداند که اگر تابع هوا و هوس و مشتهیات نفس گردد از کثرت شرّ
او آنچه ملحق و مختصّ آن کس شود بیشبهه و ارتیاب او را مؤدّي گرداند به عذاب حضرت مالک الرّقاب که آن را أصلا انقطاع
و زوال در هیچ باب نباشد. پس این مرد مردي نیکو و در علم و حال و معرفت و کمال متفرّد است به این مرد متمسّک و مترجّی و
البتّه شما نسبت باو تشبّث و اقتداء به پروردگار توسّل و اقتفاء نمائید، زیرا که دعاي او ردّ و طلبش از حضرت ایزد أحد- مستردّ
نگردد. ص: 214 و بر عارف نکتهدان واضح و عیان و لایح درخشان است که این صفات مذکوره امّهات صفات
کلامی دین و عرفاي صدق و یقین است، و سالک مسالک شریعت و طریقت را رعایت این صفات کامله از مفترضاتست.
ص: 215
ذکر