گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد سوم
ذکر در بیان احتجاج امام الخلائق أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّ لام در أنواع علوم دینیّه بر أصناف بسیار از أهل ملل و
دیانات از هر دیار






اشاره
ذکر در بیان احتجاج امام الخلائق أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام در أنواع علوم دینیّه بر أصناف بسیار از أهل ملل
و دیانات از هر دیار هشام بن الحکم روایت کند که زندیق بخدمت حضرت امام الخلائق أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد الصّادق علیه
السّلام آمده سؤال بدین منوال نمود که دلیل قاطع بر وجود قادر صانع عالم کدام است. أبو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود: دلیل بر
وجود صانع جلیل فعلهاي محکمه متقنه است که دلالت بر صنعت صانع میکند چنانچه آسمان و زمین و باقی موجودات خارجیّه و
ذهنیّه را ایجاد نمود. اي زندیق هر گاه تو نظر ببناي مشید معتبر نمائی البتّه میدانی که آن را باقی خواهد بود که آن بنا را بآن وضع
خاصّ مصنوع نمود هر چند تو آن باقی را ندیده باشی. ص: 250 زندیق گفت: آن چه چیز است؟ امام (ع) گفت:
چیزیست بخلاف چیزها که أصلا او را بهیچ شیء از أشیاء نسبت نتوان داد. رجوع بدرك قول من کن بآن که من گفتم چیزیست
مطلب من اثبات ذات حضرت مهیمن است و اینکه او چیزیست بحقیقت شیئیّت الّا آنکه آن شیء جسم و صورت وي اسم نیست،
بحسّ قیاس و مدرك بحواسّ خمس جنّ و ناس بیشبهه و التباس نگردد و أوهام و عقل ادراك حضرت عزّ و جلّ ننماید و نقصان
بتق ّ ض ی دهور و أجل و تغیّر بزمان و محلّ نپذیرد. زندیق گفت: ما هر چه بوهم و بعقل مردم در آید آن را مخلوق، و موجود میدانیم
و الّا چیزي که مدرك بوهم و عقل نباشد موجود چگونه باشد؟ حضرت أبو عبد اللَّه جعفر الصّادق علیه السّلام فرمود که: اگر أمر
چنان باشد که تو میگوئی هر آینه توحید از ما مرتفع خواهد بود زیرا که مکلّف و مأمور نیستیم بآن که اعتقاد کنیم مگر أمر موهوم
متعقّل را لیکن آنقدر هست که ما میگوئیم که هر موهوم بحواسّ که ممثّل باشد آن مخلوقست و لا بدّ و ناچار است از اثبات ذات
صانع أشیاء که خارج ازین دو جهت مذمومه باشد. جهت اوّلی آنکه نفی را بذات حضرت واجب تعالی راه نیست زیرا که نفی
ابطال و عدم است و عدم در هیچ دم بر ذات قادر عالم راه ندارد و جهت ثانیه آنکه متشبّه بصفت مخلوق که ظاهر آن ترکیب و
صفحه 87 از 146
تألیف است نباشد. پس لا بدّ است از اثبات صانع بواسطه وجود صانع و مصنوعات، و اضطرار و احتیاج آنها بسوي او زیرا که
موجودات مصنوعاتاند، و صانع ص: 251 ایشان غیر ایشانست و مثل ایشان نیز نخواهد بود چه اگر مشابه و
مانندشان باشد هر آینه شبیه ایشان در ظاهر ترکیب و تألیف و در آنچه بر خلقان جاري و ساري گردد از آنکه حادث گردند بعد از
عدم و نقل ایشان از کوچکی ببزرگی و از سیاهی و از قوّت بضعف خواهد بود. و در باقی أحوال موجوده که ما را احتیاج بتفسیر
آن چیزها بواسطه ثبات و وجود آنها نیست نیز مشابه خواهد بود. سائل گفت: پس شما او را بحدّ تعریف و توصیف نمودید که
بدان حدّ اثبات وجود او فرمودید. حضرت أبو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: من حدّ او نکردم، لیکن اثبات او کردم زیرا که میان
نفی و اثبات منزله دیگر نیست. سائل گفت: پس قول خداي تعالی الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي محمول بچه معنی است؟ أبو عبد اللَّه
جعفر بن محمّد الصّادق (ع) فرمود که: واحد مقیاس به این تعریف وصف نفس أقدس خود میکنی بمعنی آنکه مستولی بر عرش و
جدا از خلق و محتاج بمکان و فرش نیست نه آنکه عرش محلّ و مکان ملک تعالی تا حامل یا فحوي ایزد عزّ و علا باشد لیکن ما
میگوئیم که: حضرت غنی کامل حامل ممسک عرش است. خلاصه کلام آنکه آنچه ما در باب تفسیر و بیان وَسِعَ کُرْسِیُّهُ السَّماواتِ
وَ الْأَرْضَ ذکر کنیم در این مکان نیز همان معنی و بیان مذکور و عیان است پس ما از عرش و کرسی اثبات آنچه خواستیم نمودیم و
نفی کردیم از آن که عرش یا کرسی حامل قادر سبحان یا حاوي یا عزّ و جلّ محتاج بمکان یا مفتقر ص: 252
بسوي خلق خود از انس و جانّ یا غیر ایشان بود بلکه تمامی خلقان محتاج و مفتقر بسوي واهب ذي الجود و الاحساناند. سائل
گفت: یا أبا عبد اللَّه هر گاه استیلاي ربّ العلی در أرض و سما مساوي و بیک اندازه باشد. پس چه فرق است میان آنکه کف
دستها در وقت دعا مرفوع بطرف سما یا منخفض بنحو غبرا باشد؟ حضرت أبو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: در أرض و سما علم و
احاطه و قدرت ربّ العزّت بیشبهه مساویست لیکن خداي عزّ و جلّ أمر أولیا و عباد هر مکان و محلّ برفع ایادي ایشان بسوي
آسمان بجانب عرش حضرت رحیم الرّحمن نمود بواسطه آنکه قادر منّان آن مکان را معدن رزق خلقان گرداند اي زندیق ما اثبات
آن نمودیم چنانچه قرآن و أخبار و أحادیث رسول آخر الزّمان هر یک مثبت آناند مثل قول نبیّ خاتم الرّسل که فرمود: ارفعوا أید-
یکم الی اللَّه عزّ و جلّ و به همین واسطه تمامی فرق امّت را مجمع به سوي حضرت او است. و از جمله سؤال که آن زندیق بآن امام
با سعادت و اقبال نمود نیز یکی آنست که: چرا جایز نباشد که صانع عالم زیاده از یکی باشد؟ حضرت امام الخلائق أبو عبد اللَّه
جعفر بن محمّد الصّادق (ع) فرمود که: بدان که قول تو در باب آنکه میگوئی خداي تعالی چرا دو تا نباشد حال خالی از آن نیست
که آن هر دو قدیم و قوياند یا هر دو ضعیفاند یا یکی قوي و دیگر ضعیف است. پس اگر هر دو قوي باشند چرا هر یک ایشان
دفع صاحب خود کرده ص: 253 منفرد در الوهیّت و ربوبیّت نگردد. اگر زعم و گمان تو چنانست که یکی از ایشان
قوي و دیگري ضعیف، و ناتوان است پس ثابت شد که خداي منّان همان قويّ قادر سبحان یکی است و آن عاجز ظاهر بیقین از
بندگان حضرت واحد عینی است. و اگر گوئی که خداي دو است حال خالی از آن نیست آن هر دو متّفقند با یک دیگر در هر
جهت یا متفرّقند در هر جهت و این هر دو نوع مستدعی فساد نظام عالم و عدم انتظام أحوال بنی آدم است و چون ما خلایق را
منتظم و أفلاك را جاري و ملتئم و اختلاف لیل و نهار و شمس و قمر بر وفق مقدّر مقرّري میبینیم اینها دلالت دارد بر صحّت أمر و
تدبیر و ائتلاف أمر بتقدیر بر آنکه مدیر واحد بصیر است. و از هشام بن الحکم مرویست که ابن أبی العوجاء بخدمت امام جعفر
الصّادق علیه السّلام حاضر شد آن حضرت فرمود که: یا بن أبی العوجاء آیا تو مصنوعی؟ ابن أبی العوجاء گفت: من مصنوع نیستم.
حضرت أبو عبد اللَّه علیه السّلام گفت: اگر مصنوع نیستی پس چیستی و اگر مصنوعی پس چگونه بودي؟ ابن أبی العوجاء جواب پا
بر جا نداشت از مجلس برخاست و راه خود برداشت.
[احتجاج امام صادق ع بر ابو شاکر دیصانی]
صفحه 88 از 146
[احتجاج امام صادق ع بر ابو شاکر دیصانی] مرویست که أبو شاکر الدّیصانی که زندیق بود بنزد حضرت ولیّ ایزد معبود أبو عبد
اللَّه جعفر بن محمّد الصّادق علیه سلام الملک الودود حاضر شد و گفت: یا أبا عبد اللَّه جعفر (ع) مرا دلالت و هدایت بر معبود من
نمائی. ص: 254 حضرت امام جعفر (ع) بزندیق گفت: در همان حال پسر کوچک در آنجا حاضر گشت و تخم
مرغ در دست داشت که بآن بازي میکرد حضرت امام الامّه گفت: اي پسر این تخم بمن ده. پسر بموجب أمر آن سرور تخم مرغ
تسلیم آن امام جنّ و بشر نمود. حضرت أبو عبد اللَّه (ع) فرمود که: یا دیصانی این قلعهاي است بیدر که او را جلد غلیظست و در
تحت جلد غلیظ جلد دیگر است به غایت باریک و هموار و در تحت جلد رقیق طلاي گداخته و نقره آب شده که نه طلاي گداخته
به نقره آب شد مخلوط و نه نقره آب شده بطلاي گداخته ممزوج گردد و این بیضه بر حال خود است هیچ خارج مصلح از او بیرون
نیاید تا خبر از صلاح حال او دهد و هیچ مفسد داخل این نتواند شد تا خبر از فساد آن دهد و نمیدانی که این بیضه مخلوق براي
ذکر است یا انثی از او بیرون خواهد آمد مانند ألوان طاوس. آیا این نوع بیضه مدیري میخواهد و براي این هیچ موجد مدبّري
میبینی؟ راوي گوید: که مدّتی دیصانی سر در پیش انداخت پس آنگاه گفت أشهد أن لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له و أشهد أنّ
محمّدا عبده و رسوله و أشهد أنّک امام و حجّ ۀ من اللَّه علی خلقه و من یا ابن رسول اللَّه باین عقیده ثابت قدم گشتم و از اعتقاد
فاسد که داشتم در گذشتم.
[احتجاج امام صادق ع بر هشام بن الحکم در معنی اسماء الله]
[احتجاج امام صادق ع بر هشام بن الحکم در معنی اسماء الله] و نیز از هشام بن الحکم منقول و مروي است که: من روزي از
حضرت امام جعفر علیه سلام اللَّه تعالی از حقیقت أسماء حقّ عزّ و جلّ و اشتقاق آن سؤال نموده گفتم که: اللَّه از چه مشتقّ است؟
ص: 255 آن حضرت گفت: یا هشام اللَّه مشتقّ از اله و وله است، زیرا که آن مقتضی مألوهست و اسم غیر مسمّی
است یعنی نام دیگر است و صاحب نام دیگر، پس کسی که بندگی اسم کند بدون معنی و مسمّی بدرستی که آن عابد أبتر کافر
است و او أصلا عبادت و بندگی چیز بتقدیم نرسانید. و آنکه بندگی و عبادت اسم و معنی هر دو نماید او نیز کافر است زیرا که
عبادت دو چیز بجاي آورد. و آنکه عبادت معنی بدون اسم نماید پس آن توحید و بندگی ایزد حمید است. آیا فهمیدي یا هشام؟
راوي گوید که: در آن حال هشام از روي استعجال تمام گفت: یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم زیاده کن براي من تا از
یمن توجّه شما مرا معرفت تمام بحال ایزد تعالی حاصل گردد. در آن حال حضرت أبو عبد اللَّه علیه سلام الملک المتعال فرمود که:
خداي تعالی را نود و نه نام است پس اسم و مسمّی اگر هر دو داخل باشند هر آینه هر اسم از این أسماء اللَّه باشند پس تعدّد آلهه
لازم آید لیکن اللَّه تعالی معنی است که دلالت بر ذات ربّ العزّت دارد، پس این أسماء بالتّمام غیر ذات واحد علّام است. یا هشام
خبز اسم مأکول، و آب اسم مشروب و ثوب اسم ملبوس، و نار اسم محرق است. آیا فهمیدي یا هشام. فهمیدي که توانی بآن دفع و
دوري کلام أعداي ما و آن جماعت که ص: 256 براي خداي عزّ و جلّ شریک پیدا کردند نمائی؟ گفتم: بلی یا
ابن رسول اللَّه (ص). آن حضرت در آن زمان دعا در حقّ این کمترین محبّان خاندان ایشان نمود که نفعک اللَّه به و ثبّتک. هشام
فرمود: که و اللَّه من از آن روزي که این کلام از آن امام الأنام استماع نموده از آن مجلس عالیمقام بیرون آمدم هیچ أحدي را در
علم توحید ایزد خالق بر من زیادتی بقهر و تفوّق نبود.
[احتجاج امام صادق ع بر عبد الملک زندیق]
[احتجاج امام صادق ع بر عبد الملک زندیق] و نیز از هشام بن الحکم مروي و منقول است که زندیق بمصر بود به او رسید که:
حضرت أبی عبد اللَّه علیه سلام اللَّه الملک المتعال صاحب علم و حامل معرفت و کمال است. آن زندیق بیبصر بعد از استماع این
صفحه 89 از 146
خبر از مصر بواسطه مناظره به آن سرور روانه مدینه سیّد البشر گردید. چون بمدینه آمد باو گفتند: که آن حضرت در مکّه است فی
الفور زندیق روانه مکّه شد قضا را در آن زمان من در خدمت حضرت أبی عبد اللَّه علیه السلام بودم زندیق در هنگامی که امام
جعفر بن محمّد الصّادق (ع) در طواف بیت اللَّه الحرام مشغول بود آمده سلام کرد. حضرت ابو عبد اللَّه (ع) گفت نام تو چیست؟
گفت: عبد الملک. آن حضرت فرمود که: کنیت تو کدام است؟ گفت: أبو عبد اللَّه امام (ع) گفت: کدام ملک است که تو بنده
آنی آیا از ملوك آسمانست ص: 257 یا از ملوك زمین و خبر ده مرا از پسر خود که او آیا بنده خداي آسمانست،
یا بنده خداي زمین؟ زندیق ساکت گشت. حضرت أبو عبد اللَّه گفت: بگوي، زندیق همچنان ساکت در جواب و حیران بود. چون
آن ولیّ بیچون او را ساکت دید گفت: وقتی که من از طواف فارغ گشتم بنزدیک من آي. چون حضرت أبی عبد اللَّه (ع) از طواف
فارغ شد زندیق به خدمت آن سرور حاضر شد و پیش روي آن حضرت بنشست و ما با بعضی محبّان در نزد آن ولیّ ایزد أکبر جمع
شدیم. أبو عبد اللَّه علیه السّلام روي بجانب زندیق آورد و گفت: آیا میدانی که این زمین را تحت و فوق است؟ گفت: بلی حضرت
امام علیه السّلام فرمود که: داخل تحت این زمین شدي یا نه؟ گفت: نه أبو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: میدانی که تحت این
چیست؟ زندیق گفت: نه امّا گمان من آنست که در تحت زمین هیچ چیز نباشد. امام المؤتمن أبو عبد اللَّه علیه السّلام گفت: ظنّ
عجز ظاهر و بیّن است مادامی که آن أمر معیّن و متیقّن نباشد. ص: 258 بعد از آن آن امام الأنس و الجانّ فرمود
که: اي فلان صعود و عروج بآسمان نمودي؟ گفت: نه حضرت (ع) فرمود که: آیا میدانی در آسمان چه چیز است؟ گفت: نه امام
الخلائق (ع) از آن زندیق پرسید آیا بمشرق و مغرب رسیدي و نظر در ما وراء آن دو مکان بدیده عیان نمودي؟ گفت: نه حضرت
أبو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: بسیار بسیار تعجّب است از تو که بمشرق نرسیدي و مغرب را ندیدي و بتحت الأرض نزول
ننمودي و بآسمان صعود و عروج نفرمودي و بآنجا نگذشتی تا بدانی که در خلقت- مشرق و مغرب چه چیز است مع هذا منکري
بآنچه در آنها است آیا هیچ عاقل منکر میگردد چیزي را که نشناسد و نداند؟ زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه غیر از شما هیچ أحدي بما
متکلّم باین سخن نگردید و سامعهام جز از ذات فایض البرکات شما از هیچ عالم دانا این کلام نشنید. حضرت أبو عبد اللَّه علیه
السّلام فرمود که: تو در شکّی که آیا امید است که باشد و لعلّ نباشد. زندیق گفت: امید است که باشد بلکه آنچه شما خبر دهید
خلاف در آن ظاهر و پدید نیست. پس أبو عبد اللَّه (ع) گفت: اي مرد آنکه او را علم نباشد هرگز او را ص: 259 بر
عالم حجّت نبود و أیضا جاهل را بر عالم کامل حجّت از روي فراست و عقل نیست. اي برادر أهل مصر این کلام از روي درك
تمام از من بفهم، آیا نمیبینی که آفتاب و ماهتاب و لیل و نهار هر یک ایلاج در دیگر مینمایند و مدام باقی و مستدام نیستند بلکه
هر یک آنها میروند و میآیند و گاهست که شب و روز مضطرّند که ایشان را مأوي و مکان نیست که توانند از آن درگذرند، و هر
یک از لیل و نهار در غیر وقت خود ظاهر و آشکار گردند. پس اگر هر یک ایشان قدرت میداشتند که بیشتر از تقضّی ساعات خود
بروند میرفتند و مراجعت نمیکردند و نیز اگر غیر مضطرّ نباشند چرا شب و روز نشود و روز شب نگردد همه مضطرّند به أمر حضرت
بیچون در سیر و سکون. و اللَّه یا برادر أهل مصر بدرستی آنچه مردم آن را مذهب خود دانستند و گمان ایشان چنانست این از أثر
دهر است پس اگر ایشان را ببرد پس چرا ایشان را ردّ نکند و اگر ردّ کند پس چرا ایشان را نمیبرد. آیا نمیبینی که آسمان مرفوع و
زمین ساکن و موضوعست که ممسک آسمان و زمین و حافظ این دو مکان و مکین بیشبهه بیقین خالق و مدبّر آن و این حضرت
ربّ العالمین است. چون آن زندیق این سخنان از آن امام الانس و الجانّ استماع نمود بر دست مبارك ولیّ ایزد تعالی و تبارك
ایمان آورد. در آن هنگام حضرت امام جعفر ال ّ ص ادق (ع) آن جدید الاسلام را به هشام سپرد و گفت: او را بمنزل و مقام خود
مسکن و آرام داده تعلیم آداب شرایع اسلام و تفهیم أرکان أحکام سیّد الأنام نماي و مدام از أحوال او ص: 260
استعلام فرماي.
[احتجاج امام صادق ع بر ابن ابی العوجاء]
صفحه 90 از 146
[احتجاج امام صادق ع بر ابن ابی العوجاء] و از عیسی بن یونس رضی اللَّه عنه مرویست که ابن أبی العوجاء از تلامذه و شاگردان
حسن بصري بود از طریق توحید منحرف بطریق غیر سدید گردید کسی باو گفت: که ترك مذهب صاحب و استاد نمودي و داخل
مذهب گشتی که آن را أصل و حقیقت و شیوه شریعت و طریقت مستقیمه نیست ابن أبی العوجاء که چون اسم پدر با مسمّی بود در
اعوجاج مذهب و کجی در دین ایزد واهب گفت: صاحب من مخلط در قول است گاه قایل بقدر و گاه قایل بجبر است مرا گمان
چنانست که حسن بصري معتقد مذهب که دایم بر آن قایم باشد نبود. ابن أبی العوجاء بهمان حال تردّد و انکار آن کسی که بر او
حجّت نماید داخل مکّه معظّمه شد امّا علما مجالست و مسائلت او را مستکره بودند بواسطه خبث لسان و فساد ضمیر و جنان ایشان.
روزي بخدمت حضرت أبا عبد اللَّه (ع) آمد و در مجلس آن حضرت که جماعت از نظرات آن امام الوري حاضر و پا بر جا در آن
مکان و مأوي بودند- نشست و گفت: یا با عبد اللَّه (ع) بدرستی مجالس و محافل که در آن مکان أعیان و أفاضل باشند آن محلّ
امانت و جاي بیان مطالب و حاجت است پس لابد و ناچار است که هر کسی که باسعال باشد باید که در هنگام هیجان آن ضبط
خود نکند و سعال کند و این کنایه از آنست که چون سؤال یا مطلب در خاطر داشته باشد در جاي که محلّ عرض آن باشد
معروض گرداند آیا مرا اذن در کلام و سؤال هست؟ ص: 261 حضرت أبو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: هر نوع
کلام و سؤال که خواهی بیان نماي. ابن أبی العوجاء گفت: تا بچند شما این در آستانه را بپاي خود کوبید و پناه باین حجر برید و
عبادت این خانه مرفوع بخاك و آجر و هروله در میان صفا و مروه بر مثال شتر منفّر مینمائید هر که در این باب بفکر و تدبیر از روي
عقل مستقرّ کند میداند که این فعل است که مؤسّس آن حکیم صاحب نظر، و داناي مخبر نیست. یا أبا عبد اللَّه که سر این مرد و
سنام آن یعنی بزرگ این جماعت و أعلم ایشانی و پدرت مؤسّس آنست زیرا که قطعا اساس این مهام از آباي عظام کرام شما است
بیان نماي. حضرت أبو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود: کسی را که حضرت حقّ عزّ و علا او را ضالّ و گمراه گرداند و دل او را تاریک
و دور از رحمت اله سازد أمر حقّ در نظر آن نالایق بغایت ناموافق نماید و او أصلا استعداد اطاعت ایزد خالق ننماید و شیطان ولیّ
آن ناکس گردد و او را در مقام هلاکت وارد گرداند و او را مصدر خیر نگرداند این خانهایست که حضرت خلّاق العباد از تمامی
بندگان طلب عبادت این خانه نمود و ایشان را بطاعت خود- اختیار و امتحان در اتیان بآن مکان و تحریص بر تعظیم و زیارت این
مأمن عالیمکان فرمود و این خانه را محل أنبیاء رسول و قبله نمازگزارندگان، و سعت رضوان و طریق مؤدّي بغفران حضرت مهیمن
سبحان گردانید زیرا که این بنیان منصوب بر استوار کمال مجتمع عظمت و جلال ایزد متعال است خالق فعّال خلق این محلّ قبض و
اقبال پیش از گسترانیدن زمین به دو ص: 262 هزار سال نمود، پس منشی أرواح و صور یعنی خداي أکبر سزاوار و
در خور اطاعت است در آنچه هر یک بشر را بآن أمر یا نهی و زجر نماید. ابن أبی العوجاء گفت: ذکر حضرت اللَّه تعالی کردي امّا
نزول و حلول ذات او بر غایب نمودي. حضرت أبو عبد اللَّه علیه السّلام گفت: ویلک چگونه ایزد تعالی و تبارك غایب بود که با
خلق خود حاضر و شاهد است و حضرت قادر مجید به بندگان خود أقرب از حبل الورید است آنچه گفتند شنید و أشخاص ایشان
را دید چه عالم بأسرار ایشان در آشکار و نهانست. ابن أبی العوجاء گفت: پس خداي منّان در همه مکانست یا ابا عبد اللَّه هر گاه
واجب تعالی در آسمان باشد در آن زمان چون حضرت- بیچون در زمین مکین تواند بود و اگر ربّ العالمین در زمین باشد پس
چگونه در آسمان تواند بود؟ حضرت أبو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: بدرستی که آنچه توصیف و بیان آن کردي آن صفت
مخلوقست نه صفت خالق زیرا که مخلوق چون از مکان منتقل بمکان و محلّ دیگر گردد مکان أوّل از او خالی و مشتغل است و او
در مکان ثانی که بآنجا آمده مطّلع و مخبر امور حادثه مکان أوّل نیست. فامّا خداي عظیم الشّأن ملک الدّیان هیچ مکان از او خالی
و او بهیچ مکان مشتغل و محوي نیست و نیز بهیچ مکان أقرب از مکان دیگر نیست بلکه ذات حضرت ایزد تعالی بهمه مساوي است.
و نیز در روایت آمده که حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام بابن أبی العوجاء که زندیق بود و قایل به بعث و نشور و حساب ربّ
صفحه 91 از 146
غفور نبود فرمود که ص: 263 اگر بعث و نشور بر وفق قول تو باشد، یعنی بعث و نشر و حساب و کتاب در محشر
واقع نشود و آن أمر موافق قول ما نباشد تو و ما هر دو نجات از عذاب و عقاب خالق البریّات خواهیم یافت و اگر أمر بعث و نشر
موافق قول تو نباشد بلکه بر وفق قول ما باشد پس ما ناجی و رستگار و تو خاسر و زیانکار خواهی بود. و همچنین در روایت آمده
ابن أبی العوجاء از حضرت امام جعفر الصّادق علیه التّحیّۀ و الثّناء از حدوث العالم سؤال و استعلام نمود. آن حضرت (ع) فرمود که:
هیچ کوچک و بزرگ از مخلوقات ایزد تعالی و تبارك نیست الّا آنکه چون آن چیز را ضمّ کنی بمثل آن خواه کوچک و بزرگ
البتّه آن چیز بزرگتر از اوّل گردد و در این زوال و انتقال است از حالت اوّلی و حدوث عباد از اینست و اگر قدیم باشد حلول و
زوال بر او محال است زیرا که هر چه زوال و حلول پذیر و جایز است که موجود گردد و او است که وجود نپذیرد. پس هر چه از
عدم موجود گردد داخل در حدوث است و هر چه در أزل باشد داخل در قدم است و هرگز صفت حدوث و قدم در یک چیز جمع
بهم نشود. ابن أبی العوجاء گفت: شما را چنان پنداریم که عالم باشی در- اجراي حالتین و زمانین که در این هر دو حالت و هر دو
زمان هر آنچه ذکر کردي استدلال بر حدوث أشیاء نمائی پس اگر أشیاء باقی بصغر خود بودي تو کجا استدلال بر حدوث آن
مینمودي؟ حضرت امام جعفر ال ّ ص ادق (ع) فرمود که: ما را سخن بر این عالم ص: 264 موضوع است پس اگر ما
مرفوع و موضوع بعالم دیگر گردیم هیچ شیء أوّل بر حدوث آن از رفع ما بآنجا و وضع ما در غیر محلّ و مکان اوّلی نیست لکن
من ترا مجاب گردانم از حدث شیء که تو قادر بر الزام نباشی چنانچه میگوئیم ما که هر گاه أشیاء بر همان حالت صغر و خوردي
باقی دایم باشند هر آینه در او هم ثابت خواهد بود که هر گاه ضمّ کنند چیزي را بچیزي دیگر البتّه بعد از ترکیب و ضمّ آن چیز
بزرگتر از قبل ضمّ خواهد بود و در جواز تغیّر بر آن چیز همان دلیل أتمّ است براي برون رفتن آن چیز از صفت قدم چنانچه تغیّر
شیء از حالی بحالی دیگر مستلزم حدوث آن شیء است یا عبد الکریم تو را وراي آن خرد مگر ظاهر و عیان نیست.
[احتجاج امام صادق ع بر زندیق]
[احتجاج امام صادق ع بر زندیق] و از یونس بن ظبیان مرویست که من در خدمت حضرت أبی عبد اللَّه جعفر (ع) حاضر بودم که
مردي بنزد آن سرور آمد و گفت که حضرت ایزد منّان را در هنگام عبادت و بندگی بدیده عیان میبینی؟ امام جعفر صادق علیه
السّلام فرمود که: آیا میتواند بود که من عبادت چیزي که او را نمیبینم بجاي آرم. یونس بن ظبیان گفت: آن مرد از آن امام الوري
پرسید که خداي تعالی را چگونه دیدي؟ امام گفت که: حضرت ایزد منّان بیشبهه و گمان بادراك أبصار به مشاهده عیان نشود
لیکن قلوب و جنان بحقایق ایمان و بنور آن ادراك- رؤیت مهیمن سبحان کند حضرت قادر تعالی و تبارك مدرك و مرئی بحواسّ
و بهیچ أحدي از جنّ و ناس نسبت و قیاس نتوان کرد زیرا که ذات فایض البرکات معروف بغیر تشبیه و التباس است. الاحتجاج،
ج 3، ص: 265 و عبد اللَّه بن سنان از أبی عبد اللَّه (ع) روایت کند که آن حضرت (ع) در تفسیر آیه کلام واهب علّام چنین بیان و
اعلام نمود که: لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ عبارت از احاطت وهم است. آیا نمیبینی در قول خداي عزّ و جلّ: قَدْ جاءَکُمْ بَصائِرُ مِنْ رَبِّکُمْ
بمعنی بصائر عیون نیست. فَمَنْ أَبْ َ ص رَ فَلِنَفْسِهِ: حضرت امام جعفر فرمود که: تفسیر آیه کلام ایزد علّام عبارت از احاطت وهم و علم
است بذات قادر عالم بمعنی آنست که هر کسی بصارت بذات حضرت خالق الموجودات پیدا تواند کرد و او را تواند- دید. وَ مَنْ
عَمِیَ فَعَلَیْها نیز بمعنی عمی عیون نیست بلکه عبارت از عدم احاطت وهم است، زیرا که بصارت عبارت از وقوف و دانائی است
چنانچه میگویند فلانی بصیر است بفقه، و فلان بصیر بدراهم و فلان بصیر به ثبات است، و خداي عالم أعظم از آن است که مرئی به
چشم أهل عالم گردد. و از جمله سؤال این زندیق که از حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام مسایل بسیار استعلام و استفهام نمود. یکی
آن بود که گفت: یا با عبد اللَّه (ع) سایر برایا که ذات واجب تعالی را نبینند عبادت و بندگی او چون نمایند؟ حضرت أبی عبد اللَّه
علیه السّلام فرمود که: دلهاي خلقان به نور ایمان او را بینند و بعقول و فطانت آن اثبات ذات مهیمن منّان نمایند- اثبات ظاهر و عیان
صفحه 92 از 146
و بیان هستی قادر سبحان از روي عقل و عرفان کنند مرئی أبصار میگردد بآنچه دیده شود از حسن ترکیب و انتظام أهل عالم و
ص: 266 احکام تألیف و نظام عوالم. پس از آن رسل خداي عزّ و جلّ و آیات آن و کتب و محکمات آن همگی و
تمامی آن ادلّه واضحه و براهین لایحه بر وجود حضرت خالق البریّه است و علما بر رؤیت عظمت و اجلال ذات حضرت ذو الجلال
اقتصار از رؤیت ذات ایزد متعال نمودند و از آثار و علامات استدلال وجود ایزد معبود فرمودند زندیق گفت: آیا حضرت ربّ العلی
قادر و توانا نیست بر آنکه خود را بر خلقان ظاهر و عیان گرداند تا خلایق ذات خالق را دیده بشناسند و عبادت و بندگی أرحم
الرّاحمین از روي صدق و یقین نمایند؟ حضرت امام جعفر الصّادق علیه سلام الملک الفعّال گفت: آیا محال را جواب است؟ آن
ضالّ بعد از استماع مقال گفت: پس اثبات أنبیاء و رسل بدون رؤیت خداي عزّ و جلّ چگونه ظاهر و مسجّل گردد؟ حضرت امام
الوري علیه التّحیّۀ و الثّناء فرمود که: بدرستی چون اثبات نمودیم که ما را خالق صانع که متعالیست از ما و از جمیع ما سوي اللَّه
تعالی بیّن و هویدا است و آن صانع عادل و حکیم است که جایز نیست هیچ أحدي از خلقان مشاهده و ملامسه آن نتوانند نمود و او
مباشرت و مجالست به خلقان و بندگان را نیز مباشرت بایزد سبحان محال و ممتنع است و محاجّه خلقان بواهب منّان و محاجّه
مهیمن سبحان به بندگان واقع و عیان نگردد و ثابت است که حضرت ربّ العزّت را سفرا یعنی رسل و أنبیاء در میان خلایق و عباد
واحد خالق بر منهج حقّ و صدق هستند که خلقان را دلالت بر مصالح ایشان و منافع و بآنچه بناء بقاي ایشان و ترك آن وسیله فناء
انس و جان بود ص: 267 نمایند، پس آمران و ناهیان از حکم علیم منّان در خلقان ثابت و عیاناند و در آن هنگام
ثابت گردد که حضرت قادر دیّان را معبّران باشند و آن أعیان أنبیاء و رسولان برگزیدگان حضرت مهیمن سبحان حکماء مؤدّبین
بحکمت که مبعوث و مرسول از ربّ العزّتاند این جماعت چون در ترکیب و خلقت مشارکت با سایر مردمان دارند لهذا در أحوال
و در قبول أفعال شریک با جمیع خلقان باشند. لیکن از نزد حکیم علیم تأدیب و تعلیم حکمت بدلایل و براهین و شواهد از زنده
کردن موتی و ابراء و صحیح کردن کور مادر زاد و مبروص به حکم حضرت ربّ العباد در دار دنیا نمایند. پس در هیچ وقت زمین
خالی از حجّت ربّ العالمین که باو علم و حالت بود که بر صدق مقال رسول دلالت کند با زهد و عدالت او که پسندیده تمامی
أرباب ملّت است نباشد. چون حضرت امام جعفر الصّادق علیه السّلام کلام باین مقام انصرام نمود فرمود که: ما را زعم چنانست که
زمین در هیچ زمان خالی از حجّت أرحم الرّاحمین بیشبهه بیقین نگردد و آن حجّت نیست الّا از أعقاب و رسل حضرت عزّ و جلّ
ایزد تعالی هرگز پیغمبر نفرستاد مگر از نسل أنبیاء. و وجه این آنست که حضرت ایزد سبحان براي بنی آدم طریق به غایت روشن و
اعلان و منهج در کمال وضوح و بیان ظاهر و عیان گردانید و از نسل آدم أبو البشر نسب طاهر طیّب ظاهر نمود و اخراج أنبیاء و
رسل که ایشان صفوت خداي عزّ و جلّ و جوهر خالص در فعل و عمل که از أصلاب طاهره و أرحام زاکیه متولّد شدند و از سفاح
جاهلیت مصون و از شوب، و ص: 268 آمیختن بآن انساب محفوظ و محروساند زیرا که حضرت ایزد تعالی آن
جماعۀ را درجه عالیه عزّت و شرف از روي احسان و لطف ارزانی داشته و حضرت قادر سبحان این أعیان را خزّان علم و عرفان
گردانید. پس کسی که خازن علم خداي تعالی و أمین غیب ربّ العلی و مستودع سرّ و حجّت خداي أکبر بر تمامی خلقان و
ترجمان و لسان ایشان باشد باید که متّصف باین صفت حسنه و شیوه محسّنه بود. پس حجّت براي امّت نیست الّا از نسل أنبیاي ربّ
العزّت که قایم مقام و نایب مناب نبیّ در امّت گردد به وسیله علم و معرفت که در نزد آن کس باشد که آن علم از رسول باو
رسیده باشد. اگر مردمان منکر او در علم شوند او ساکت شود و بعد از سکوت او از انکار خلقان و بقاء مردم بر انکار او علم رسول
که در نزد قایم مقام او بود و در دست منکر نباشد و اگر أحیانا قلیلی از علم رسول در نزد آن بو الفضول باشد در آن نیز اختلاف
کنند و در میان خود برأي و قیاس اقامت نمایند. و اگر اقرار برسول و اطاعت آن حضرت و اخذ علم از او مینمودند هر آینه عدل
ظاهر و أمر مستوي و متظاهر شدي و اختلاف و تشاجر در میان طوایف بشر بر طرف گشتی و دین اله واهب روشن و یقین بر شکّ
بیشک غالب و مبرهن بودي. امّا در هنگام تشاجر و نزاع امید اقرار مردم برسول و اطاعت آن حضرت از روي عزّ قبول میسّر نیست
صفحه 93 از 146
و هیچ رسول و نبیّ ربّ العزّت از این دار الفناء و المحنه انتقال و رحلت ننمودند مگر آنکه امّت هر یک ایشان اختلاف بعد از آن
حضرات نمودند و برأي و قیاس بیأساس خود عمل فرمودند. ص: 269 و وجه اختلاف امّت أنبیاء و رسولان بعد از
آن أعیان بواسطه خلاف بر محبّت رسول و ترك کردن أمر آن حضرت است. زندیق گفت: که هر گاه قایم مقام رسول متّصف
بصفات قبول باشد او را حجّت چه لازم است. امام فرمود که: بعد از اظهار حجّت خلایق اقتدار باو نمایند و از آن چیز که منافع
خلقان باشد و سبب صلاح ایشان شود ظاهر گردد و اگر چه ایشان احداث چیزي در دین خداي عزیز نمایند آن نایب مناب رسول
اعلام آن جماعت بر حصول فساد لازم آن احداث فرمایند. و اگر چیزي در دین زیاد کنند نیز ایشان را بر آن مطّلع و مخبر گرداند و
نیز اگر چیزي در دین کم کنند آن کس بجهت آن طایفه افاده کند و ایشان را بر آن نقصان واقف و اعلان نمایند. زندیق گفت: از
چه چیز أشیاء مخلوق و پیدا شدند؟ حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: ایجاد از لا شیء است. زندیق گفت: که از لا شیء
چگونه شیء موجود گردد؟ آن حضرت (ع) فرمود که: بدان که أشیاء حال خالی از آن نیست که مخلوق از شیاند یا موجود از غیر
شیء اگر مخلوق از شیء باشد که باو بود پس آن شیء قدیم است و قدیم را حدوث و فناء و زوال و تغیّر در هیچ مکان و مأوي
جایز و روا نیست و حال خالی از آن نیست که آن شیء موجد جوهر واحدست یا لون واحد که عبارت از عرض است. اگر چنین
باشد این ألوان مختلفه و جواهر کثیره موجود در این عالم از وجوه بسیار ظاهر و آشکار شدند از چه وجه موجود شدند. الاحتجاج،
ج 3، ص: 270 و اگر آن شیء که انشاء أشیاء و ابداع تمامی آنها از او موجود و پیدا شدهاند زنده باشد پس موت أشیائی که از او
موجود گشته باشند از کجا و از چه وجه بود. و اگر شیء که موجد أشیاء است میّت باشد پس حیات أشیاء از چه وجه حاصل و پیدا
شد و جایز و روا نیست که وجود أشیاء و هستی موجودات از حیّ و میّت که هر دو قدیم لا یزال باشند زیرا که از حیّ که پیوسته و
لم یزل حقّ باشد از او میّت صادر نگردد و نیز جایز نیست که میّت قدیم أزلی باشد به سبب موت که با او است بواسطه آنکه میّت
را بقاء و قدرت نیست. زندیق گفت: پس این جماعت از کجا قایل به أزلیّت أشیاء شدند. حضرت امام الوري أبی عبد اللَّه جعفر
علیه السّلام اللَّه تعالی فرمود که: این مکالمه مقالت قومیست که منکر مدبّر أشیاء، یعنی حضرت عزّ و جلّ و مکذّب مقاله أنبیاء و
رسلاند و خود اخبار از حضرت ایزد جبّار دهند و کتاب خود را أساطیر نامیدند و بواسطه وجود دین و آئین با رأي و اهواي خود
که مستحسن ایشان است گردانیدند. بدرستی که استدلال بر حدوث أشیاء دوران فلک مع ما فیهاست و این أفلاك نه است و
تحرّك زمین و آنچه در او است و انقلاب أزمنه و اختلاف وقت أمکنه و حوادث که در عالم حادث گردد از زیاده و نقصان و
موت و بلی و امتحان و اضطرار نفس بسوي اقرار بآن که این محدثات را صانع و مدبّر بر قرار است. آیا نمیبینی که شیرینی مبدّل به
ترشی گردد و عذب و گوارا منتهی بتلخ و مرّ شود و نو کهنه گردد و تمامی أشیاء بالأخره متغیّر و فنا گردد. ص:
271 آنگاه آن ولیّ اللَّه فرمود که: پیوسته حضرت صانع عالم عالم است بأحداث که حادث خواهد نمود. یعنی: پیش از آنکه
حضرت صانع تعالی شأنه احداث بعضی أشیاء نماید، علم او به آن تعلّق گیرد، پس همیشه ایجاد و خلق معلومات خود نماید. زندیق
گفت: که آیا ملک تعالی مختلف است به أشیاء یا مؤتلف است بآنها. حضرت امام جعفر الصّادق (ع) فرمود که: بذات حضرت
خالق العدل و الانصاف ائتلاف و اختلاف سزاوار و لایق نیست زیرا که هر چه مختلف شود متجزّي است و آنچه مؤتلف گردد
متبعّض است. پس حضرت واجب تعالی را مؤتلف و مختلف نتوان گفت. زندیق گفت: پس چگونه او را خداي واحد میگویند؟ آن
حضرت (ع) فرمود که: حضرت اللَّه تعالی واحد در ذات است نه واحدي که مشابه و مانند واحد باشد بواسطه آنکه ما سواي خداي
واحد هر واحدي متجزّي است و ایزد تعالی واحد است نه متجزّي و اسم عدد بر خداي واحد واقع نگردد. زندیق گفت: پس
حضرت خالق بچه علّت ایجاد خلق نمود و حال آنکه ذاتش بایجاد خلقان مضطرّ بخلقت ایشان نبود و بواسطه ما عبثیّت بر حضرت
اللَّه تبارك و تعالی جایز و روا نیست. پس هر گاه حضرت معبود محتاج بخلقت خلق نبود بچه وجه ایجاد خلایق نمود؟ الاحتجاج،
ج 3، ص: 272 حضرت امام الصّادق الأمین جعفر بن محمّد سلام اللَّه علیهم- أجمعین فرمود که: ایجاد و خلقت بریّت از حضرت
صفحه 94 از 146
ربّ العزّت محض اظهار حکمت و انفاذ علم و امضاء تدبیر از روي قدرت نمود. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه جعفر (ع) چرا حضرت
ایزد أکبر اقتصار بهمین دار ننمود و این سرا را دار ثواب خود و محتبس عقاب أصحاب مستحقّ عتاب و خطاب نگردانید. حضرت
امام جعفر علیه السّلام در جواب زندیق از روي تحقیق و تصدیق فرمود: بدرستی که این دار سراي ابتلا و عتاب و محلّ اتّجار و
تحصیل ثواب و مکتسب رحمت حضرت مهیمن وهّابست داریست مملوّ از آفات و مطبوق بشهوات تا آنکه خالق اختیار خلایق در
این سراي مشتمل بر محنت و غم بطاعت فرمود، پس این دار عمل سراي جزاء و لایق عیش و صلاحیت استکانت و بقاء نیست.
زندیق گفت: آیا از حکمت حضرت ربّ العزّت بود اینکه بواسطه نفس خود دشمن پیدا نمود و حال آنکه او را هیچ گونه دشمنی
نبود خلق را ایجاد فرمود و گمان تو آنست آن ابلیس است پس او را مسلّط گردانید بر بندگان خود که ایشان را بر خلاف طاعت او
میخواند و بمعصیت خالق البریّت مأمور میگرداند و ابلیس را بر نبیّ آدم قوّت و تسلّط تمام داد. چنانچه زعم تست که ابلیس پر
تلبیس بلطایف الحیل تصرّف در قلوب خلایق عزّ و جلّ نماید و ایشان را وسوسه فرماید، پس آن جماعت را شکّ در پروردگار
ایشان تعالی و تبارك بهم رسد و دین ایشان بر ایشان مشتبه و ملتبس گردد بنا بر آن از شناخت و معرفت حضرت ربّ العزّت
بازمانند تا ص: 273 آنکه قوم بواسطه وسوسه شیطان منکر ربوبیّت رحیم الرّحمن گشتند و عبادت و بندگی سواي
حضرت ربّ العلی نمودند. پس چرا واجب تبارك و تعالی ابلیس لعین دشمن خود را بر بندگان خویش مسلّط گردانید و بر اغواء و
اضلال خلقان قدرت و قوّت فراوان داد؟ حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه سلام الملک- الخالق فرمود که: این
دشمن که تو ذکر کردي أصلا عداوت او ضرر بحضرت ایزد أکبر و ولایت او نیز نفع بواحد قادر نمیرساند و از عداوت او نقصان به
ملک مهیمن سبحان نرسد و از ولایتش مزیدت بربّ العزّت عاید نگردد. اي زندیق رفع و دفع و نفی و قمع دشمن از روي عقل و
فطن گاهی واجب و لازم گردد که از او نفع و ضرر ظاهر و متصوّر باشد که اگر قصد ملک او کند قادر بر أخذ آن بود و اگر در
سلطانیّت و حکومت او قهر نماید بر آن قادر باشد امّا ابلیس بندهایست که حضرت ایزد خالق او را براي بندگی و عبادت و اطاعت و
متابعت ذات خود یعنی واجب الوجود تعالی شأنه موجود نمود تا اقرار بیگانگی او نماید و بعد از خلق ابلیس چون معلوم حضرت
بیچون شد که نفس ابلیس خسیس چه نوع در تمرّد است و استکبار و بالاخره کارش بچه نوع قرار خواهد یافت. امّا آن ملعون أبدي
و مطرود سرمدي پیوسته با ملائکه مشغول به عبادت و بندگی حضرت ربّ العزّت بود تا آنکه ایزد معبود او را امتحان به سجده آدم
علیه السّلام نمود ابلیس بواسطه غلبگی شقاوت و حسد که بر نفس أخسّ او غالب بود امتناع از أمر و سجده آدم فرمود. الاحتجاج،
ج 3، ص: 274 حضرت مهیمن موجود بعد از اظهار عنود و جحود آن مردود او را لعن فرمود و اخراج از صفوف ملائکه و انزال
بزمین نمود در حالتی که آن مغضوب ایزد غفور ملعون مدحور بود و چون ابلیس خسیس دانست که بواسطه- استکبار و استنکار
سجده آدم ایزد عالم او را مردود أبدي و مطرود لا یزالی گردانید و بواسطه این سبب او دشمن آدم و أولاد او صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم گردید لیکن او را سلطنت بر أولاد آدم بغیر حیله و وسوسه و خواندن بغیر راه حضرت خالق البریّه أمر دیگر بیّن و ظاهر نیست و
ابلیس خود اقرار بمعصیت او با پروردگار و بربوبیّت ایزد غفّار نمود. زندیق گفت: آیا بغیر خداي تعالی که معبود و لایق سجود
است غیر او هیچ أحدي سزاوار سجود نیست. چون امام جعفر الصّادق علیه السّلام کلام باین مقام رسانید. زندیق گفت: آیا بغیر
خداي تعالی را سجود کردن جایز و رواست؟ حضرت امام علیه السّلام فرمود که: هر که سجده بأمر خداي تعالی نماید، پس سجده
براي خداي تبارك و تعالی نمود زیرا که این سجده آدم بحکم خداي قادر عالم است. زندیق گفت: أصل کهانت از کجا است و
مردمان خبر بخلقان چگونه بآن دهند که در جهان حوادث چنین و چنان ظاهر و عیان خواهد شد؟ حضرت امام الأمین النّاطق جعفر
بن محمّد ال ّ ص ادق (ع) فرمود که: در زمان جاهلیّت که زمان فترت أنبیاء و رسولان بود چون کاهنی به منزله حاکم بود، مردم
محاکمه بسوي کاهنان میآوردند در امور متشابهات که در میان خلقان سانح و عیان میشد کاهن ایشان را مخبر و مطّلع بر آن أشیاء
ص: 275 که بعد از آن محدث میشد میگردانید و این بچند نوع بود: یکی- بفراست عین. دوّم- ذکاء قلب و
صفحه 95 از 146
وسوسه نفس. سوّم- فطانت روح بآنچه در دل اندازد، زیرا که هر چه از حوادث که در زمین ظاهر و حادث شود همگی و تمامی
آن معلوم شیطان است، و شیطان آن را مؤدّي گرداند بکاهن و او را مخبر و مطّلع میگرداند بآنچه در منازل جهان و أطراف عالم
حادث و عیان گردد. و امّا آنچه از أخبار آسمان بخلقان میرساند حقیقت این مقدّمه چنان است که شیاطین بآسمان رفته در مقاعد
استراق سمع مینشستند و هر چه در آن مکان میشنیدند زیرا که در آن زمان ایشان محجوب از آسمان و محروم از نجوم یعنی از
شهب و تبارك آن مکان نبودند لهذا صعود و عروج بآسمان مینمودند و استراق سمع کرده مراجعت فرموده بکهنه اعلام و اخبار
مینمودند امّا در زمان حضرت رسول ایزد سبحان محجوب و مرجوم از آسمان بواسطه آن شدند که چون أخبار ایشان مشاکلت و
مشابهت بوحی آسمان در باب أخبار سماوي داشت و خوف التباس و اشتباه براي أهل زمین بود در آنچه از خداي تعالی بواسطه
اثبات حجّت و نفی تشبیه بوساطت جبرئیل أمین به ایشان میرسید بناء علیه شیاطین را از عروج و صعود منع و رجم فرمود زیرا که
شغل و عمل ملاعین بنوعی که مذکور شد که شیطان استراق کلمه و أخذ خبر آسمانی بآنچه حادث شود از خداي تعالی در خلقان
مینمود و بعد از هبوط و نزول بزمین آن را بزبان کاهن میانداخت چون کاهن بر آن أمر مطّلع میشد کلمات چند از پیش خود بر
آن مخلوط میگردانید پس امور باطله را بأمر حقّ ممزوج ص: 276 ساخته بخلایق میرسانید. پس آنچه بعضی
کلمات حقّ و صواب که از کاهن مرتاب به خلقان میرسید از خیر و نیکوئی آن از جمله آن چیزها است که شیطان در آسمان
استراق نموده بایشان رسانید و آنچه از امور باطله که در آن خطا فرمود آن بیشبهه و گمان از امور و کلمات زایده آن کاهن است
فلهذا همان که شیطان از استراق سمع از أهل آسمان ممنوع و محجوب شد کهانت نیز منقطع و مندفع گشت، الیوم کار شیاطین و
عمل آن جمعی مردود قادر سبحان آنست که بکاهن خود خبر خلقان میرسانند که خلایق در فکر احداث فلان شغل، و علمند و
چنین و چنان از ایشان صادر و عیان گردید و شیاطین بشیاطین به آنچه حادث شود در روي زمین در دور از دوري که دزدي کرده
باشد و از قاتلی که کسی را بقتل رسانید و از غایبی که غایب شده و ایشان نیز در این زمان بمنزله سایر مردماناند که بعضی صادق
و گروهی کافرند. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه جعفر (ع) شیاطین در خلقت و کثافت بطریق سایر بنی آدماند. پس صعود ایشان
بآسمان چگونه میسّر باشد و حال آنکه ایشان براي حضرت سلیمان بن داود علیه السّلام عمارت چند بنیان نمودند که بنی آدم از
بناء مثل آن عمارت عاجز بود. حضرت امام (ع) فرمود که: چون شیاطین را قدرت تشکّل به أشکال مختلفه است لهذا شیاطین از
جهت انصرام خدمات حضرت سلیمان علیه السّلام چنانچه مسخّر آن حضرت بودند غلیظ وزینه و جثّه شدند. و امّا ایشان خلق رفیق
، بودند و غذاي ایشان نسیم است و دلیل رقّت خلقت ایشان صعود بآسمان است بواسطه استراق سمع و جسم کثیف الاحتجاج، ج 3
ص: 277 را قدرت ارتقاء بآسمان و استعلا بآن مکان نیست مگر بنردبان یا سبب دیگر مثل معراج أنبیاء. زندیق گفت: یا امام الوري
مرا از حقیقت سحر مطّلع و مخبر گردان که أصل آن چیست و قدرت ساحر چگونه است بر آنچه صفت آن کند از عجایب و
غرایب که بفعل و عمل آرد؟ حضرت امام جعفر الصّادق علیه السّلام فرمود که: سحر بر چند نوع است یکی از آن بمنزلت طلب
است چنانچه اطبّا براي هر درد دواء وضع و مقرّر داشتهاند علم سحر بر چنین است که سحره حیلها کرده براي هر صحّت آفت و
بواسطه هر آفت عاهت و براي هر معنی حیلت اندیشیدند. و نوع دیگر از سحر آنست که در او سرعت و مخاریق و سبکی است. و
نوع سیّم از سحر آنست که أولیاء و احبّاي شیاطین از ایشان تعلیم میکردند. زندیق گفت: شیاطین علم سحر از کجا تعلیم گرفتهاند؟
أبو عبد اللَّه جعفر علیه السّلام فرمود که: از جایی که اطبّا تعلیم علم طبّ گرفتهاند و نیکو شناختهاند بعضی را بتجربه و بعضی را
بمعالجه. زندیق گفت: یا أبی عبد اللَّه (ع) در حقّ ملکین هاروت و ماروت و در باب آنکه خلایق میگویند که تمامی بشر از ایشان
تعلیم سحر میگیرند چه میگوئی؟ حضرت أبی عبد اللَّه (ع) فرمود که: بدرستی که ایشان در مکان امتحان و در موقف فتنه ساکن و
، حیرانند الیوم در تسبیح و تقدیساند. و اگر بعضی چنین و چنین کنند هر آینه چنین و چنین خواهد شد و اگر در الاحتجاج، ج 3
ص: 278 معالجه بیمار چنین و چنین کنند هر آینه أثر چنین و چنین ظاهر خواهد شد همچنین است أنواع سحر و أصناف آن از عمل
صفحه 96 از 146
هر نوع آن أثر علاحده ظاهر و عیان خواهد شد. پس خلایق آنچه از آن ملکین بیرون آید چون خواهند تعلیم گیرند ملکین بایشان
گویند که زنهار از ما چیزي تعلیم نگیرید زیرا که ما در مکان فتنه هستیم پس باید که چیزي نیاموزند از ما که بشما نفع نرساند بلکه
ضرر میرساند زندیق گفت: یا با عبد اللَّه علیه السّلام آیا ساحران را قدرت آنست که انسان را به صورت کلب یا حیوان دیگر مبدّل
و مصوّر گرداند؟ حضرت ولیّ ایزد أکبر فرمود که: او، یعنی ساحر أعجز و أضعف از آنست که تغییر خلق اللَّه تعالی نماید ابطال
ترکیب صور مثال آنچه حضرت ایزد متعال تصویر فرمود فرمایند زیرا که هر کرا قدرت ابطال ترکیب صور و غیرها که واجب تعالی
آن را بقدرت کامله و ارادت شامله خود تصویر کرده باشد بود. پس آن کس شریک و سهیم خداي تعالی و تقدّس در خلق و
ایجاد هر نفس باشد تعالی اللَّه عن ذلک علوّا کبیرا. اي زندیق اگر ساحر ماهر بر آن أمر که تو بیان و ظاهر کردي عالم و قادر بودي
هر آینه دفع پیري و آفت زمینگیري و أمراض و نفی بیاض از سرو رفع غم و فقر از ساحت جسم و پیکر از ترکیب مستولی و عنصر
خود میکرد. بدرستی که بزرگترین سحر نمیمه و سخنچینی است و باین افتراق میان دوستان و جلب عداوت فیما بین محبّان صافی
عقیدت و صوفی طویّت واقع گردد و بواسطه سخنچینی ضرر صوري و معنوي ظاهر و هویدا گردد و سفک دماء و خرابی خانها و
کشف ستور خلق اللَّه تعالی از شآمت آن سانح ص: 279 پیدا شود اکثر مردم عالم که طیّ مراحل زمین بقدم
مینمایند سخنچین نامحرم است. پس أقرب أقاویل سحر بصواب آنست که بمنزله طبّ در هر باب بود مثل آنکه ساحر بسحر علاج
مردي نماید و او را از مجامعت ممتنع گرداند، و نوع کند او قادر بجماع نبود، پس چون طبیب حاضر شود او را معالجه بغیر آن
علاج کند و او را از آن ألم صحیح و سالم گرداند چه او را از اعتلال خوف و نقص قدرت بواسطه أمراض درون خواه لفیف
مفروق و خواه مقرون هر چه متصرّف گرداند و براي او صحیح فرماید. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه (ع) از کجاست آنکه أولاد آدم،
بعضی شریف و گروهی وضیعاند. حضرت امام الشّفیع علیه السّلام فرمود که: شریف مطیع أوامر و نواهی ایزد سمیع و وضیع عاصی
منیع آنست. زندیق گفت: آیا در میان بنی آدم (ع) فاضل و مفضول نیست. حضرت أبی عبد اللَّه (ع) فرمود که: فضیلت بعضی
ایشان ببعضی از آن نیست مگر بتقوي پس هر که بتقوي أکمل بود او بعلم و فضل أفضل و أعلم است. زندیق گفت: که ما میگوئیم
که أولاد آدم همه مساوي در أصل خلقت ایزد تعالیاند و تفاضل بعضی ببعضی دیگر نیست الّا بتقوي. امام الأکرم الأعظم فرمود:
نعم من یافتم که أصل خلقت بنی آدم از خاك است زیرا که پدر ما آدم و مادر ما حوّا بحکم ایجاد حضرت خالق الأفلاك از
خاکست همگی خلایق را خالق واحد خلق کرد و خلقان بالتّمام ص: 280 بندگان موجد منّاناند بدرستی که قادر
مختار از أولاد آدم اختیار بعضی مردم که میلاد ایشان طاهر و أبدان آن أعیان طیّب ظاهر است نمود و ایشان را در أصلاب مردان و
أرحام نسوان نگاهداشت و أنبیاء و رسل ایزد عالم که أزکی و أطهر أنواع بنی آدماند از ایشان اخراج نمود و بغیر فعل و عمل که
خداي عزّ و جلّ مستحقّ آن عنایت و تفضّل باشند این نوع شفقت و احسان از حضرت قادر لم یزل واقع و عیان شد زیرا که چون
حضرت بیچون ایشان را در آن أصلاب و أرحام گذاشت و آنست که جمعی از ایشان اطاعت و عبادت ذات بیامتنان او مینمایند و
أصلا شرك باو نمیآرند. پس این جماعت بوسیله اطاعت از حضرت ربّ العزّت شرف و کرامت و منزلت و رفعت یافتهاند و این
طایفه را شرف علم و نسب و فضل و حسب است و سایر النّاس بیشبهه و التباس همه مساوياند در أصل خلقت الّا آنکه أتقی و
أورع بود حضرت اللَّه تعالی بواسطه تقوي او را اکرام و احترام نماید و هر که اطاعت او کند او را بدوستی گیرد و هر کرا ایزد غفّار
دوست دارد او را به عذاب و آزار نار معاقب و گرفتار نگرداند. زندیق گفت: مرا خبر ده که چرا عزّ و جلّ همه خلق را مطیع موحّد
خلق نگردانید با آنکه قادر بر آن بود. حضرت ولیّ ایزد معبود فرمود که: اگر حضرت واجب الوجود خلق را مطیع موجود مینمود
هرگز خلایق را ثواب نبود زیرا که هر کرا طاعت نبود، او مستحقّ ثواب و جنّت نگردد و آنکه مرتکب معصیت نشود داخل نار
نمیشود لکن حضرت مهیمن چون خلق را ایجاد نمود ایشان را أمر بطاعت و نهی از معصیت فرمود و رفع حجّت ایشان بارسال
رسل عالیشأن و دفع عذر ایشان ص: 281 بکتب تورات و انجیل و فرقان و غیر آن نمود تا آنکه از ایشان اطاعت
صفحه 97 از 146
کند- مستحقّ ثواب شود آنکه معصیت نماید سزاوار عتاب و آزار نار گردد. زندیق گفت: پس عمل صالح از بنده و شرّ نیز از بنده
صادر گردد. حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: عمل خیر صالح از بنده است که بأمر واهب قادر مصدر آن گردد و عمل
شرّ نیز از آن بنده است که ظاهر گردد و حال آنکه حضرت ایزد تعالی او را از آن نهی نمود. زندیق گفت: آیا عمل نه آخر از آلت
که ربّ العزّت در او خلق نمود از او موجود گردید. حضرت امام فرمود که: امّا این آلت همان آلت است که از او عمل خیر نمود و
از او قادر بشرّ بود لیکن حضرت ذو المنن او را از آن نهی فرمود. زندیق گفت: پس بسوي بنده از أمر و فعل اجبار چیزي باشد؟
حضرت امام جعفر ال ّ ص ادق (ع) فرمود که: حضرت اللَّه تعالی بنده را نهی از عمل نمیکند الّا آنکه علم دارد بر آنکه آن بنده را
طاقت ترك آن عمل است و نیز بنده را أمر بهیچ فعل خیر نکند مگر آنکه عالم است بآن که آن بنده را قدرت و استطاعت فعل
آنست زیرا که ظلم و جور بحضرت ربّ غفور روا نیست و جور و ستم و عبث و ظلم بر خلق عالم در هیچ وقت و دم روا نبود و ایزد
متعال این أفعال نکرد و نخواهد کرد و تکلیف بندگان بأمر و کاري که در حصر قدرت و امکان ایشان نباشد آن بیگمان ظلم
صریح و عیانست. زندیق گفت: پس آن کس را که خداي تعالی و تقدّس کافر خلق کرده باشد او را استطاعت قبول ایمان بعد از
آن هست و حال آنکه او را بر خداي تعالی بر ترك ایمان حجّت و برهان ظاهر و عیان است. ص: 282 حضرت امام
جعفر ال ّ ص ادق علیه السّلام گفت: که حضرت مهیمن علّام تمامی خلق خود را بر صفت تکلیف و اسلام ایجاد نمود و ایشان را أمر
بخیر و نهی از شرّ فرمود و کفر عبارت از فعل است که چون فاعل مرتکب آن فعل گردد او را بعد از انصرام آن عمل کافر گویند و
ایزد أکبر در هنگام خلقت، و ایجاد بنده او را بر صفت کفر و کافر خلق ننمود زیرا که چون بنده بسنّ بلوغ و زمان رشد رسید بر
خداي عالم اتمام حجّت بر آن بنده لازم است لهذا به ارسال أنبیاء و رسل عرض حقّ بر آن بنده از روي صدق نمود و آن نالایق
قبول قول و اطاعت پروردگار خالق ننمود پس بواسطه جحد و انکار حقّ- کافر خاکسار مطلق گردید. زندیق گفت: آیا جایز است
که قادر بصیر بنده را مأمور بخیر گردانید بعد از آنکه او را مقدّر بشر بیشتر کرده باشد و حال آنکه آن بنده قدرت و استطاعت عمل
خیر و طاعت نداشته باشد و در آخرت آن بنده را عذاب به واسطه آن معصیت نماید. حضرت امام جعفر الصّادق علیه السّلام فرمود
که: اي زندیق، به درستی و تحقیق که این فعل از حضرت عزّ و جلّ و برأفت و عدل او سزاوار و یلیق نیست که بر بنده تقدیر شرّ او
و اراده آن أمر منکر کند و بعد از آن او را مأمور گرداند بچیزي که خود عالم و عارف باشد بر آنکه بنده مضطرّ به شرّ قادر و
مستطیع بر أخذ آن أمر نیست. یا آن بنده را نهی و انزاع فرماید از چیزي که آن بنده متحیّر مضطرّ قدرت بر ترك آن نداشته باشد.
پس آنگاه آن بنده را حضرت اله بواسطه گناه ترك أمر او که خود عالم بود بر آنکه آن بنده حیران را قدرت و استطاعت
ص: 283 أخذ و عمل آن بیشبهه و گمان نیست، مع هذا در یوم الحساب آن بنده را عتاب و عقاب نماید. زندیق
گفت: یا أبا عبد اللَّه (ع) جمعی که در سعت رزق و غنا فارغ البال و بواسطه آن بحصول دواعی و خواهش نفس مرفّه الحالاند، آن
جماعت بچه سبب مستحقّ آن احسان و رویّت از حضرت ربّ العزّت گشتند و نیز جمعی از فقر آنچه وسیله تقصیر پیوسته در تضییق
و تغیّر و محتاج و بیعزّ در نظر خلایق زار و حقیرند. حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که: أغنیا را
باعطا اختیار و امتحان نمود تا به بیند که شکر سپاس ایشان در باب نعم و احسان بچه کیفیّت و عنوانست و فقرا را از سعت رزق و
شرف مال منع نمود تا ببیند که صبر ایشان در آن باب به چسان است. و وجه دیگر در باب ثروت أغنیا و عسرت فقرا آنست که
آنچه حضرت عزّ و جلّ بواسطه بعضی معیّن و مسجّل گردانید بعضی ایشان را در همین نشأ حیات دنیوي بایشان معجّل رساند و
گروهی را در وقت حاجت در آجل به ایشان مفوّض گرداند. و وجه دیگر در باب غنا أغنیا و فقر طایفه فقرا آنست که حضرت عزّ
و جلّ عالم بقدرت و تحمّل هر قوم است لهذا هر قوي را بقدر تحمّل ایشان اعطا و احسان نمود و اگر واجب تعالی تمامی خلق را
أغنیاء میگرداند هر آینه دنیا خراب و تدبیر آن فاسد بیآب و تاب شدي و أهل دنیا بسوي سرور و عنا میل کند لیکن حضرت
مهیمن بعضی أهل دنیا را ممدّ و معاون بعضی دیگر گردانید و جمعی را سبب رزق گروهی دیگر ساخت و برخی را بواسطه ضروب
صفحه 98 از 146
أعمال و ص: 284 تعلیم صناعات أفعال و أنواع مقرّر داشت و هیچ أحدي را بغیر شغل و أمر نگذاشت و این نوع که
حضرت قادر عالم در حقّ بنی آدم بعمل آورد، این بجهت بقاء نوع انسانی أدوم و در تدبیر أصحّ و أتمّ است بعد از آن اختیار و
امتحان أغنیا باستعطاف و مهربانی ایشان نسبت بفقیران نمود، و این لطف و رأفت و احسان و مرحمت است از حضرت حکیم که
أصلا آن را عیب در تدبیر و قدرت او نیست نسبت بانسان. زندیق گفت: طفل صغیر بچه سبب و تقصیر مستحقّ اوجاع و أمراض
گردید نه گناه او بحیّز عمل و نه جرم در نامه عملش مسجّل گردید تا سزاوار آن أمراض و علل گردد. حضرت امام جعفر الصّادق
علیه السّلام فرمود که: مرض بچند وجه است مرض بلوي و امتحان و مرض عقوبت عصیان و مرض که علّت فناء و سپردن جانست و
ترا زعم چنانست که هر کسی که او سیاست بدن خود کند در مأکل و مشرب. یعنی: هر چه مشتهی نفس و اراده آز و هوس بود در
پی آن نرود و نظر در أحوال خود کند و ضار از نافع بشناسد از آنچه تناول کند هرگز مریض نشود و گمانت آنست که مرض از
غذاهاي بد و از آب و شراب ناگوار یا از علّت که با مادر بود در مولود أثر نمود و این قول بآن ماند که تو نیز میل کنی به قول
شخصی که میگوید که موت و مرض از مطعم و مشربست اگر چنین بودي بایستی که حکماي دانا که أعلم بمضارّ و منافع أشیاء
بودند و در مطعم و مشرب احتیاط تمام مینمودند در سلسله أموات منخرط نگردند. و حال آنکه ارسطاطالیس که معلّم الأطبّاء و
استاد أحذقا بود و افلاطون ص: 285 که رئیس الحکماء و استاد همه بود و جالینوس که حکیم فیلسوف بود مردند
میبایست که هر یک بکمال پیري رسید بینی و بصر ایشان بغایت باریک گشتی و چون هر یک بساحت مرگ نزول نمودند موت
از ایشان دفع نشد و نتوانستند که حفظ نفسشان و نظر بآنچه موافق بود نمایند. بسا مریضی که از علاج معالج مرض او زیاده شدي
و بسا از طبیبان عالم بصیر و معالجان دانا و خبیر بود بدردها و ماهر بعلّتها که مردند و پی به معالجه نفس خود نبردند، و بسا جاهل
بطبّ و بیخبر از علم و آداب که بعد از آن طبیب ماهر زمان بسیار بحیات مستعار باقی پایدار بودند پس آن طبیب را نفع بعلم طبّ
حاصل نشد در هنگام انقطاع مدّت حیات و أمل و انفصام زمام زندگی و حضور أجل و این جاهل طبّ را با بقاء مدّت حیات و
تأخیر أجل هیچ نوع آزار و ضرر از جهل نرسید. بعد از آن حضرت امام الأنام (ع) فرمود: که أکثر اطبّاء میگویند که أنبیاء و رسل
عالم بعلم طبّ و عمل آن نبودند بنا بر قول ایشان و بر قیاس زعم آن طایفه انبیا را چه احتیاج بعلم طبّ است. چه ایشان حجج خداي
منّان بر خلقان و امناء حضرت رحیم الرّحمن در زمین و زمان و خازنان علم و عرفان و وارثان حکمت ایزد سبحان و هادیان به سوي
واحد دیّان و داعیان همگی و تمامی بندگان بطاعت حضرت قادر بیامتناناند و من أکثر اطبّا را یافتم که ببلایاي مذهب خود
گرفتارند و منکر- سبیل أنبیاء و تکذیب کتب منزله بآن أعیان از حضرت ایزد تعالی بودند و وجه زهد من از طبّ ایشان و عدم
رغبت من بحاملی آن همین است. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام تو چون تزهّد نمائی و رغبت به ص: 286
قوم ننمائی که تو مؤدّب و بزرگتر ایشان باشی. امام الخلائق أبی عبد اللَّه جعفر الصّادق فرمود که: من چون شخصی که ماهر در علم
طبّ و متفرّد در فهم آن فنّ و ادب بود و او را دیدم و سؤال از آن طبیب از هر چه کرده پرسیدم و أصلا از آن واقف و دانا نبود و
اسئله آن بود که از طبیب چون حقیقت أحوال او استعلام نمودیم او واقف بر حدود نفس خود و تألیف بدن او و ترکیب اعضا و
مجراي اغذیه در أعضاء و جوارح او و از مخرج نفس و روح او و از حرکت لسان مستقرّ کلام و بیان او و نور بصر و انتشار ذکر و
اختلاف شهوات آن طبیب و ریختن عبرات آب چشم او و مجمع سمع او و موضع عقل او و مسکن روح او و مخرج عطسه او و
هیجان غموم او و أسباب سرور او و علّت آنچه حادث گردد در او و أبکم و أصمّ از کري و گنگی و غیر اینها أصلا او را هیچ گونه
علم و اطّلاع نبود و اطبّا بغیر که سخنان چند خود پسندیدند و علل که در میان ایشان خود بخود تجویز آنها نمودند و بوسیله همین
خود را طبیب میدانند زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه مرا خبر ده از خداي عزّ و جلّ آیا او را شریک در ملک و مضادّ در تدبیر هست یا
نه؟ حضرت امام جعفر الصّادق علیه السّلام فرمود: نه زندیق گفت: پس این فساد که موجود در این عالم است از درندگان ضارّه و
دد و دام مؤذیه و هوام مخوفه خلایق بسیار که بغایت در صورت زشت و در فعل بد کردارند موجود گردانید و دود و پشه و مار و
صفحه 99 از 146
عقرب و أمثال این حشرات براي چه ایجاد نمود. و حال آنکه زعم شما آنست که حضرت ربّ العباد هیچ چیزي از موجودات را
بغیر علّت ایجاد موجود نگردانید بواسطه آنکه حکیم کار عبث نخواهد کرد. ص: 287 أبو عبد اللَّه علیه السّلام
فرمود که آیا زعم شما آنست که عقارب نفع دهد اوجاع مثانه و حصاة و آن کسی را که پیوسته در خواب بول در فراش کند و نیز
زعم شما آنست که أفضل تریاق آنست که از لحوم أفاعی معمول گردد. بدرستی که اگر لحوم أفاعی با شبّ بخورد مجذوم دهند
نفع دهد و نیز زعم شما آنست که کرم سرخ که در تحت الأرض است نافع است از براي أکله صاحب صحاح گوید: که اکله بکسر
حکه و شب مشابه است بزاج. زندیق گفت: آري. حضرت امام جعفر علیه السّلام فرمود که: امّا بعوض و بقّ، بعضی أسباب ایجاد
اینها آنست که حضرت ایزد خلّاق آن حشرات أرزاق طیور گردانید و نیز جبّار متمرّد را بآن پشّه اهانت نمود و آن مردود نمرود بود
که جبر و تکبّر کرده منکر ربوبیّت حضرت ربّ العزّة گردید. لهذا حضرت واجب الوجود آن مطرود را بأضعف موجودات عذاب
فرمود و قدرت و عظمت خود بر سایر بریّت ظاهر نمود و آن پشه بود که داخل سوراخ بینی او گشت تا بدماغ او رسید و شروع در
أکل مغز آن کافر پاي نغز نمود و او را بقتل رسانید. اي زندیق بدان که ما بر هر چیز توقّف نمائیم از آنچه حضرت ایزد تعالی خلق
را ایجاد فرمود که: گوئیم آن را براي چه خلق نمود و بواسطه انشاء و اختراع فرمود لکن نامساوي با ایزد باري در علم ما و علم او
خواهیم بود، در آنچه از معلوماتست و استعانت ما از حضرت واجب تعالی است در معلومات که میان ما و او مساواتست. زندیق
گفت: یا أبا عبد اللَّه (ع) مرا خبر ده که آیا در خلق حضرت ایزد ص: 288 منّان و در تدبیر ایشان هیچ گونه عیب و
نقصان هست. آن حضرت (ع) فرمود که: هیچ عیب نیست. زندیق گفت: یا أبی عبد اللَّه حضرت ایزد خالق بیچون خلایق خود را
أغلف غیر مختون خلق کرد، آیا این از حضرت ربّ العالمین از روي حکمت است یا عیب و ناپسند است. امام علیه السّلام فرمود
که: بلکه این أمر از حضرت واهب أکبر عین- حکمت و مصلحت است. زندیق گفت: پس شما تغیّر خداي تعالی را بعمل خود
صواب دانستید که آنچه واحد خالق براي أغلف خلق کرد شما او را عیب نمودید و آن را قطع فرمودید. خلاصه آنکه آنچه فعل و
خلق خداي تعالی است آن را عیب میدانند و دم و ختان که فعل شما است آن را صفت مدح میشمرند آیا شما آن را از خداي
تعالی غیر حکمت و خطا میدانید. حضرت امام جعفر الصّادق علیه السّلام فرمود که: خلق أغلف به این صفت از حضرت وهّاب عین
حکمت و صوابست الّا آنکه آن را در سنّت شریعت بر خلق خود واجب گردانید. چنانچه مولود وقتی که از رحم ما در متولّد گردد
ناف مولود متّصل بسرّه مادر اوست همین نوع حضرت حکیم علیم او را خلق کرد مع هذا ایزد تبارك و تعالی أمر بقطع آن نمود چه
در ترك و عدم قطع آن فساد میان فرزند و مادر بیّن و ظاهر گردد. و همچنین است ناخن انسان که حضرت خالق سبحان خلق آن
نمود ص: 289 و فرمود که آن را دراز نکنند و همچنین است موي شارب و سرکه دراز میشود و قطع میکنند، و
همچنین است ثیران که حضرت واجب تعالی آن را محوّل خلق گردانید و خصاي آن أوفق است نظر بآن کرده و بحسب عقل هیچ
عیب در این باب در تقدیر خداي عزّ و جلّ نیست. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه جعفر نه شما میفرمائید که خداي تعالی فرمود که:
ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ مرا بخوانید تا اجابت کنم و حال آنکه میبینیم ما که مضطرّ بینوا هر چند تضرّع و دعا بحضرت ایزد وهّاب
مینمائیم أصلا جواب در هیچ مطلب و مآب نمییابد و مظلوم مطیع هر چند طلب نصرت از بصیر و سمیع بر دشمن نمود حضرت
معبود نصرت و یاري ننمود. حضرت ولیّ خداي تعالی فرمود که: و یحک بدان که هیچ أحدي بحضرت واهب متعال دعا نکرد و
سؤال ننمود مگر آنکه واجب الوجود دعا و التماس او را مستجاب فرمود، امّا دعاي ظالم مطرود بیرویّه تا هنگام انابت و توبه مردود
است امّا محقّ و سزاوار از اجابت دعاء چون سؤال و دعا بحضرت مجیب- الدّعوات تبارك و تعالی نماید بیشبهه و ریب اجابت
دعا او نموده از و دفع بلا و آسیب نماید بنوعی که او را علم بر آن نباشد و ثواب بسیار براي روز حاجت او ادّخار فرماید. و اگر
آنچه بنده بدعا و تضرّع سؤال از کریم لا یزال نماید و در حصول آن خیر به بنده عاید و عیان نگردد، حضرت خالق الأفلاك آن را
از اجابت امساك فرماید و مؤمن عارف بذات خداي تعالی بسا باشد که دعا و استدعا بحضرت خالق البرایا نماید در باب چیزي که
صفحه 100 از 146
نداند آن صوابست یا خطا، و گاه بود که بنده از پروردگار خود هلاك کسی که أیّام حیاتش منقضی، و ص: 290
منقطع نگشته سؤال کند. و گاه بنده تا بر آن حضرت ایزد منّان طلب نماید در زمان که تقاطر مطرود آن أثر مصلح و درخور نیست
لهذا واحد أکبر دعاي او را باجابت مؤخّر گرداند زیرا که سمیع بصیر بتدبیر آنچه خلق و ایجاد براي خلایق کبیر و صغیر و مانند آن
گردانید أعلم و أعرف بآنست و این بسیار قریبست بفهم این را نیکو فراگیر زندیق گفت: أیّها الحکیم مرا خبر ده که چرا از آسمان
بزمین نزول نکنند و از زمین بآسمان هیچ بشر صعود و عروج ننماید و هیچ مسلک و طریق از زمین بسوي آسمان بتحقیق نیست و
اگر بنده ایزد أکبر در تمامی عمر خود در همه دهر یک بار از جمعی بشریکی را که بآسمان مسافر گشته صعود نماید و بعد از آن
هر که از آنجا هبوط و نزول فرماید نظر و مشاهده افکند هر آینه این براي اثبات ربوبیّت ربّ العزّت أثبت و براي نفی شکّ أقوي و
از جهت تعیین أجدر و أحري است زیرا که هر گاه چنین شود معلوم هر بنده واهب أکبر که عالم و قادر بر تدبیر و تفکّر باشند بعد
از تعمّق نظر و تصوّر از روي فراست و تدبیر بر او بیّن و ظاهر گردد که در آنجا مدبّري است که تقاعد هر أحد بسوي آن- واجب
الوجود واحد است که هر هابط و نازل از پیش او هبوط و نزول فرمایند. حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام
بعد از استماع کلام آن زندیق منافق گفت: بدرستی و راستی تمامی و همگی آنچه تو در زمین از تدبیر ربّ العالمین ادراك نمائی
همه آن منزل از آسمانست و از آنجا بیّن و ظاهر گردد. آیا نمیبینی آفتاب که نور نهار و قوام دنیا و اعتبار از او برد وام و آشکار
ص: 291 است از آسمان طالع گردد و اگر آفتاب در آسمان محتبس گردد هر که در آسمان باشد از حرارت و
گرمی آن هلاك و ویران شود و ماهتاب جهانتاب نیز از آسمان بحکم قادر وهّاب طلوع کند و نور شب از روشنائی او است و با و
عدد سنین و حساب و شهور و أیّام بیشبهه و ارتیاب معلوم و مفهوم گردد و اگر قمر از ایشان محبوس و پنهان شود هر آینه أمر
بغایت دشوار و تدبیر فاسد و بیاعتبار گردد و نجوم در آسمان بارشاد حیّ قیّوم و بهدایت ایزد قادر، و هادیان در ظلمات بحر و
برّاند و نیز باران حیات تمامی أشیاء از زراعات و نباتات و انعام و غیرها به آنست آن از آسمان آید اگر باران از آنها محبوس
گردد، هیچ کدام این أشیاء را حیات و سرانجام بانصرام و انجام نرسد و نیز اگر باو چند روز محبوس شود همگی أشیاء متغیّر و تباه
شوند. اي زندیق غیم و رعد و برق و سایر صواعق همه آنها دلیل بیّن و برهان روشن است بر آنکه در عالم کون و فساد مدبّریست
که تدبیر هر شیء نماید و از نزد او هر چیزي که نازل گردد و حضرت مهیمن معبود با موسی کلیم علیه التّحیّه و التّسلیم تکلّم نمود
و حضرت ایزد علّام عیسی بن مریم علیه السّلام را بآسمان مرفوع گردانید و ملائکه کرام نیز از آن مقام بحضرات أنبیاء علیهم السّلام
از نزد أرحم الرّاحمین آیند لیکن تو ایمان نمیآري تا بچشم خودبینی. امّا آنچه مرئی و مشاهد تو گردید همان کافی است براي
ایمان تو بحضرت عزّ و جلّ که از روي فراست و دانائی تفهّم و تعقّل نمائی. زندیق گفت: یا امام اگر حضرت علّام در هر صد سال
تمام یکی از أموات را زنده گردانیده بنزد ما مراجعت میفرمود تا با او گفت و شنود و سؤال از آن کسی که از ما گذشتند و بر آن
صفت و سیرت که در اینجا داشتندي پرسیدیم أحوال ص: 292 ایشان بچه کیفیّت و عنوان است و بعد از موت
ملاقات بچه کسان و بچه چیز از أهوال و أفزاع آن جهان نمودند و با ایشان چه نوع سلوك کردند اگر چنین میشد هر آینه مردمان
بیشبهه و گمان عمل بیقین میکردند و از ضمایر ایشان شکّ مضمحلّ و از دلهاي خلایق رین غلّ بر طرف شدي. حضرت ولیّ عزّ و
جلّ امام جعفر الصّادق علیه السّلام فرمود که این مقاله تو قول منکران رسل و تکذیبکنندگان أنبیاي لم یزل است که آن جماعت
به تصدیق أنبیاء و رسل باخبار از خداي عزّ و جلّ و بسایر ما جاء به النّبیّ ننمایند و گویند که خداي منّان در کتاب خود قرآن لازم
الاذعان و غیره بر لسان أنبیاء و رسولان حال آنکه از ما وفات یافته بیان و عیان گردانید. آیا هیچ أحدي از خلق از حضرت حقّ
تعالی و تقدّس و از رسول ایزد خالق أصدق در قول و فعل هست چنانچه بأمر و حکم خداي تبارك و تعالی از أموات جمعی بسیار
بدنیا مراجعت نمودند. از آن جمله أصحاب کهف عبارتست از غار جبل بتاخلوص قریب به شهر افسوس و آن جمعی از خداپرستان
بودند که از دست آن ظالم پرفسوس- مدّعی الوهیّت گریخته پناه بآن غار بارشاد و ایزد غفّار بردند و بواسطه شهرة آن حکایت
صفحه 101 از 146
احتیاج ببیان آن نیست. خلاصه سخن آنکه آن طایفه را حضرت مهیمن سیصد و نه سال بعد از آن که ایشان را میرانید در أیّام زمان
قوم که منکر بعث و نشور بودند زنده، و مبعوث گردانید تا قطع حجّت آن جماعت کند و قدرت خود بر ایشان ظاهر گرداند تا
بدانند که بعث و نشور حقّ است. و نیز خداي عزیز ارمیا نبیّ علیه السّلام را که نظر بسوي خرابی بیت- ص: 293
المقدّس و حوالی آن که بسعی بختنصّر کافر در هنگامی که با بنی اسرائیل جنگ کرد و ایشان بقصد غزا و جهاد با آن رئیس أهل
عناد و الحاد و نیز به واسطه ثواب و ذخیره یَوْمَ یُنادِ الْمُنادِ در قتال و جدال سعی بیداد کردند لیکن چون شکست یافتند آن کافر بتیر
یعنی بخت النّصر بعد از قتل عام بنی اسرائیل و سبی و زراري ایشان بیت المقدّس حضرت ایزد تعالی و تقدّس را از بنیان خراب و
ویران گردانید. چون بتقدیر حضرت بیچون ارمیاي پیغمبر بعد از تق ّ ض ی أیّام شهور و سنین بر آن سرزمین گذشت و آن مقام رفیع
مکان را بغایت خراب و ویران دید قالَ أَنَّی یُحْیِی هذِهِ اللَّهُ بَعْدَ مَوْتِها فَأَماتَهُ اللَّهُ مِائَۀَ عامٍ. یعنی: حضرت ارمیا بعد از مشاهده آن
ویرانی گفت که: حضرت اللَّه تعالی بعد از موت این جماعت و خرابی آن مأمن عزّ و کرامت در کدام وقت و ساعت أحیاء آنها
خواهد کرد. و این کلام از آن پیغمبر عالیمقام از روي استعلام و استفهام بود نه بر سبیل انکار و استعظام و چون آن نبیّ (ع) این
کلام باتمام و انصرام رسانید در همان مکان و مقام حضرت مهیمن علّام او را تا صد سال میرانید. پس آنگاه او را زنده گردانید او
نظر به اعضاي خود مینمود که بعد از انقطاع و انفصام چگونه اتّصال بیکدیگر و التیام لحوم لباس عظام و مفاصل و عروق واصل و
انجام یابد. چون جمیع اعضاي او بنهج اوّلی انصرام و سرانجام یافت برخاست و راست نشست و قالَ أَعْلَمُ أَنَّ اللَّهَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ
قَدِیرٌ. یعنی: ارمیا بعد از رؤیت و مشاهدت حقیقت احیاء أشیاء فرمود که: ص: 294 من الحال دانستم که ایزد تعالی
قادر و توانا بر ایجاد و احیاء تمامی أشیاء است. و نیز قوم را که از طاعون گریخته و وطن گذاشته بیرون رفته بودند چون اراده کامله
و قدرت شامله بیچون بر موت ایشان تعلّق پذیر گشته بود همان که آن قوم که احصاء عدد ایشان را جز حیّ قیّوم کسی نداند بر
کنار رودبار اراده رحل اقامت نمودند هنوز أثقال و أحمال فروز نیاورده بودند که بصداي نداي دو ملک از ملایک حضرت عزّ و
جلّ یکی از أعلا و دیگري از أسفل موتوا موتوا میگفتند در حال رجال و نسوان و خورد و کلان همگی و تمامی تعب جان بقابض
آن سپرده در سلک مردهگان منخرط گشتند و ربّ جلیل مدّت مدید طویل آن جماعت را بهمان صفت مردهگان گذاشته تا اعضا و
جوارح ایشان از یک دیگر جدا گشته و گوشت پوسیده و عظام رمیم گردید. پس حضرت ایزد جمیل در هنگام که اراده او تعلّق
گرفته که خلق او مشاهده قدرت او نماید پیغمبر جلیل القدر که او را حزقیل و گروهی ارمیا و برخی عزیر گفتند بر آن محلّ
گذشت در حقّ ایشان دعا کرد و التماس أحیاء آن جماعت از حضرت ربّ العزّت در خواست نمود تیر دعاي آن نبیّ ایزد تبارك و
تعالی بهدف اجابت کارگر آمد تراب أبدان هر یک ایشان به فرمان خالق منّان در یک محلّ و مکان جمع گشتند و أرواح ایشان
مراجعت به أبدان نموده برخاستند بر همان هیئت روز وفات که نقد جان بمتصدّي آن سپردند. چنانچه یک کس از أعداد آن
، بندگان خداي تعالی و تقدّس معقود و محتبس نشد و بعد از احیاء مدّت بسیار تعیّش در این دهر ناپایدار نمودند الاحتجاج، ج 3
ص: 295 و به تناکح و تناسل از ایشان خلق بیشمار موجود و آشکار شدند. و نیز حضرت ربّ العزّت بر جمعی که با موسی (ع)
کلیم علیه السّلام به میقاتگاه حضرت اله بیرون رفتند و چون بآن محلّ موعود حضرت عزّ و جلّ رسیدند فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً گفتند
یا موسی تا خداي تعالی را بما بیّن و آشکارا ننمائی ما ایمان بخداي تعالی و اقرار به نبوّت شما نمیآریم، اللَّه تعالی به أخذ صاعقه
آن طایفه را میرانید و بالتماس موسی علیه السّلام آن جماعت را زنده گردانید. زندیق گفت: مرا خبر ده از آن کسی که قایل بتناسخ
أرواح است در چه وجه قایل باین قول نامعقول گشتند و کدام حجّت بر مذهب خود اقامت نمودند؟ حضرت أبی عبد اللَّه علیه
السّلام فرمود که: أصحاب تناسخ و این جمعی ناسپاس در ناسخ منهاج دین و مسالک طرق و آئین را پسی پشت انداختند و شیوه
نامرضیّه ضلالت را براي نفس خویش مزیّن ساختند و نفسهاي خود را ممتزج بشهوات گردانیدند و زعم ایشان چنانست که آسمان
خالیست از آنچه صفت و بیان وجود آن در آسمان میکنند و مدبّر این علم بصورت مخلوقین است بحجّت و برهان آنکه روایت
صفحه 102 از 146
است که حضرت قادر عالم آدم صلّی اللَّه علیه و سلّم را بصورت خود خلق و ایجاد نمود و ایزد جبّار را جنّت و نار و بعث و نشور
روز حساب و شما راست و قیامت در نزد أرباب تناسخ بیرویّت عبارت از خروج روح از قالب و ولوج در قالب دیگر است اگر در
قالب أوّل محسن و پسندیده عزّ و جلّ بود اعاده او در قالب دیگر که أفضل و أکمل است از قالب أوّل که در حسن در أعلا درجه
دنیا بود گردد. ص: 296 و اگر مسمّی بود و عارف بمعارف حقایق شرع شریف نبود روح او منقلب بقالب دوابّ
تبعه دنیا یا هوام مشوهّۀ الخلق بیسر و پا گردد و نماز و روزه و هیچ چیز از عبادت حضرت واهب العطیّه بر مردم واجب و لازم
نیست بغیر از آنکه شناخت و معرفت آن کسی که شناختن او بر این کس واجب باشد چیزي دیگر واجب نیست. و نیز اعتقاد أهل
تناسخ آنست که همه چیز از شهوات دنیا مباحست بر ایشان از فروج نسوان و غیر اینها از خواهران و دختران و خالات و زنان
شوهردار و همچنین مردار و خمر و خون را مباح و حلال میداند و مقاله آن طایفه بیرویّت بغایت در نزد هر فرقت قبیح و وسیله ذلّت
و خطیّت است و تمامی امّت مذمّت و لعنت آنها میکنند و چون از ایشان سؤال حجّت و برهان نمایند تند و آشفته گردند تورات
تکذیب مقاله ایشان و فرقان لعنت بر ایشان مینماید. و نیز أرباب تناسخ را با این اعتقاد گمان چنانست که خداي ایشان منتقل از
قالب أوّل بسوي قالب دیگر گردد. و بدرستی که أرواح أزلیّه همان روحست که در آدم علیه السّلام بود باز همان روح کشیده
آمده از یکی بدیگري منتقل گردید تا بروزگار ما رسید پس خالق در صورت مخلوق بود در آنچه استدلال کنند که یکی از ایشان
خالق و موجد صاحب خود است. و نیز أهل تناسخ میگویند که: ملایکه از أولاد آدماند چون هر کدام در درجه أعلی در دنیا
سرفراز و ممتاز گردند از درجه امتحان بیرون میروند و چون بمنزله تصفیه رسید بگذرد، پس آن کس ملک ایزد تعالی و تقدّس
ص: 297 هست پس طور ایشان را طایفه نصاري در بعضی أشیاء اختیار نمودند و طور دیگر این طایفه مثل طور
دهریّه است که میگویند که: أشیاء بر غیر حقیقت خود باشند و آنچه در نظر شما است نه عین هر أشیاء است پس بر أهل تناسخ لازم
است که از هیچ گوشت نخورند بواسطه آنکه دوابّ بالتّمام از أولاد آدماند که تحویل صور ایشان شده بسا باشد که بموجب اعتقاد
ایشان آن جانوران خویشان پس جایز نباشد که أکل لحوم قربات و خویشان خود نمایند. زندیق گفت: و از أهل تناسخ جمعی
هستند که گمان ایشان چنان است که لم یزل و لا یزال با حضرت ایزد متعال طینت و داخل بآن گردد پس خداي تعالی را خلق
بعضی أشیاء از این طینت موذیه هست که أصلا و قطعا ایزد تعالی قدرت و استطاعت گریز از آن ندارد بلکه او ممتزج بآن طینت و
داخل بآن گردد پس خداي تعالی خلق بعضی أشیاء از این طینت موذیه نمود. حضرت امام الأنام علیه السّلام فرمود که: سبحان اللَّه
تعالی چون خداي منّان متّصف بصفت قدرت و توان بود که او عاجز بود و او را استطاعت تف ّ ص ی و گریز از آن طینت موذیه نبود.
پس اگر آن طینت را که لازمه ذات الهیّه است حیات أزلیّه بوده باشد بیقین لازم آید که دو اله که هر دو قدیم باشند بهم ممتزج و
مرکّب گشته تدبیر عالم هر دو با هم کنند و اگر این چنین باشد پس موت و فناء از کجا پیدا شد، و اگر آن طبیب لازمه ذات میّت
بود و بر صفت حیات أزلیّت نبود میّت را با أزلی قدیم بقاء و ثبات نیست و از میّت دمی حیات موجود نگردد. و این قول مقاله
جماعت دیصانیّه که أشدّ طایفه و خیم العاقبه زنادقه ص: 298 هستند در قول، و مهملترین آن جماعتاند در مثل،
ایشان نظر در کتب که أوایل آن أهل ضلال تصنیف نمودند و خبر براي ایشان در أفعال و أعمال بألفاظ مزخرفه و کلمات مزیّفه
اثبات و بیان نمودند که أصلا آن دعوي بیمعنی آن جماعت را دلیل ثابت و برهان حجّت که موجب اثبات دعوي که گردید نیست
تمامی و همگی قول آن طایفه بو الفضول خلاف بر خداي تعالی و رسول، و تکذیب ما جاء به من عند اللَّه است. و امّا آن کسی که
زعم و گمان او چنان بود که أبدان ظلمت و أرواح نور است و نور فاعل شرّ و ظلمت عامل خیر نیست، پس بر آن طایفه واجب و
لازم نیست که الزام هیچ أحدي بر فعل و ارتکاب معصیت و حرمت و اتیان فاحش است نمایند زیرا که این چیزها همه از ظلمت
ظاهر و پیدا شد چه از ظلمت و أثر او پیدا شدن مثل این أمر مستنکر نیست و او را نرسد که پروردگار را بخواند و تضرّع بسوي او
نماید زیرا که نور ربّ است و پروردگار را سزاوار از تضرّع بسوي نفس خود نیست لهذا تضرّع بنفس خود ننماید. و نیز پناه و
صفحه 103 از 146
استعاذه بغیر نماید و هیچ أحدي از أهل این مقاله را نرسد که گویند خوب کردي یا بد کردي بواسطه آنکه اساءت از فعل و عمل
ظلمتست و احسان از نور است و نور بنفس خود بگوید که یا محسن تو نیکو کردي و ثالث در آنجا نیست، پس ظلمت بنا قیاس
قول برویّت ایشان در فعل محکمتر و در تدبیر استوارتر و در أرکان عزیز از نور بود زیرا که أبدان بغایت محکم در بنیانست، پس از
این خلایق که تصوّر صورت واحده بر نعوت مختلفه نماید و همه أشیاء که مرئی و مشاهد ما گردد و از شکوفه و أشجار و از طیور
و دوابّ و أثمار واجب و لازم است که همه اله و پروردگار باشند و نور در آن صورت محبوس و ص: 299 دولت
از جهت او مخصوص بود. و آنچه أهل تناسخ ادّعا نمودند که عاقبت بسا باشد که بجهت نور بود پس این قول مجرّد دعواي پیش
نیست و بر قیاس قول ایشان باید که نور را فعل نبود زیرا که او اسیر است نه سلطان نه أمیر تا ایجاد فعل تواند نمود یا تدبیر و تقدیر
شیء تواند فرمود و اگر نور را با ظلمت قدرت تدبیر بود بیقین نور امیر نبود بلکه مطلق و عزیز، و گر نور در هنگامی که او با ظلمت
بود أصلا او را قدرت تدبیر نبود، پس او اسیر ظلمت بود زیرا که مرئی و مشاهد ما میگردد و ما میبینیم که در این عالم کون و فساد
احسان و خیر و فساد و شرّ بیّن و ظاهر میگردد. پس وقتی که از نور تدبیر و تصرّف متصوّر نبود البتّه این که گاهی خیر و احسان
آشکارا و عیان گردد ظلمت آن چیز را نیکو دانسته معمول گردانید. چنانچه شرّ را نیکو دانسته بفعل آورد اگر أهل تناسخ گویند
محالست که از ظلمت فعل خیر ظاهر گردد بناء علیه نور و ظلمت هر دو حاصل و ثابت نباشند و دعوي ایشان باطل و از درجه
استماع ساقط و عاطل گردد و أمر مراجعت نماید بآن قول أنبیاء و رسل که خداي عزّ و جلّ واحد و عادل و ما سواي ایزد لم یزل
فاسد و باطل است و این قول أهل تناسخ که مذکور شد مقاله مانی زندیق است و أصحاب او. و امّا آن کسی که گوید: نور و
ظلمت البتّه واقع است و میان ایشان بیشائبه گمان حکم ظاهر و عیان است که اگر یکی از ایشان اراده زیادتی و ظلم بر دیگري
، نمایند حکم ظالم را از عمل ظلم مانع آید. این حکم بعقل محکم نیست زیرا که لازم آید که حکم ازین ثلثه أکبر و الاحتجاج، ج 3
ص: 300 أحکم بود و نور و ظلمت مغلوب و حکم غایب بود و مغلوب محتاج است زیرا که محتاج بحاکم نگردد الّا مظلوم و
ملهوف غیر کافل یا مغلوب و جاهل و این مقاله مانویّه از جماعت زنادقه و حکایت و قصّه ایشان بسیار بسیار طویل البیان است
زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام قصّه قول مانی چه نوعست؟ حضرت امام النّاطق الأمین جعفر بن محمّد الصّادق علیهم سلام
اللَّه أجمعین فرمود که: قول او بغایت منخفض و بیاعتبار بود امّا بعضی مجوسیّه دور از رویّت آن را اعتبار نموده فرا گرفتند و بعضی
از نصرانیّه را نیز اشتباه بهم رسید. و بعضی از آن سخنان مستحسن نصرانیان گردید و أصحاب این هر دو ملّت خطا کردند و هیچ
یک از این دو مذهب عمل براي صواب نکردند و زعم و گمان ایشان چنانست که این عالم مدبّر بتدبیر دو خداست یکی نور و
دیگري ظلمت و نور در حصار ظلمت است بر آن وجه که ما حکایت و بیان آن کردیم چون نصاري استماع قول زنادقه در این باب
نمودند تکذیب آن جماعت کردند لیکن مجوس قبول قول آن طایفه تناسخیّه نمودند. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه مرا خبر ده از
طایفه مجوس آیا اللَّه تبارك و تعالی براي ایشان نبیّ یا رسول مبعوث و مرسل گردانید یا نه. امّا من در پیش ایشان کتب محکمه و
مواعظ بلیغه یافتهام و بأمثال شافیه و أحکام وافیه و مقرّ بثواب و عقاباند و ایشان را شرایع و دین و ملّت و آئین است که بدان عمل
مینمایند. حضرت امام الهمام جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام این آیه مبارکه را در جواب آن زندیق تلاوت نمود که: وَ إِنْ مِنْ
أُمَّۀٍ إِلَّا خَلا فِیها نَذِیرٌ. ص: 301 یعنی: هیچ طایفه از امّت باین دار المحنه دنیا نیامد الّا آنکه نذیر که عبارت از نبیّ و
رسول ایزد سمیع بصیر است بایشان آمد و خداي تعالی براي مجوس نیز کتاب و رسول مبعوث و مرسل گردانید آن طایفه منکر
پیغمبر، و جاحد کتاب ایزد وهّاب گشتند. زندیق گفت: آن رسول کیست یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام وجه استعلام از اسم آن رسول
قادر عالم آنست که جمعی کثیر از مردمان را زعم و گمان چنانست که آن نبی خالد بن سنانست. آن حضرت فرمود که: خالد مرد
عربی بدوي بود و نبیّ نبود و این حرفی است که مردم میگویند و هیچ أحدي از أنبیاء باین کلام متکلّم نگردید. زندیق گفت: آیا
آن نبیّ زردشت بود؟ امام الأنام (ع) فرمود که: نعم زردشت با جمعی بنزد ایشان آمد و دعوي نبوّت نمود گروهی از آن قوم بآن
صفحه 104 از 146
نبیّ حیّ قیّوم ایمان آوردند، و جمعی از آن قوم جحد و انکار آن پیغمبر ایزد أکبر نموده او را از شهر اخراج به بیابان که در آن
سرزمین درّندگان بسیار بود فرمودند آن نبیّ قادر سبحان در آن مکان طعمه سباع و درّندگان گردید. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه
علیه السّلام مرا خبر ده از مجوس که آیا این طایفه أقرب بصوابند یا مشرکین عرب؟ حضرت امام الأنام (ع) فرمود که: عرب در
زمان جاهلیّت بدین حنفی أقرب از مجوس بودند و بواسطه آنکه مجوس کافر بجمیع أنبیاء و جاحد کتب ایشان و منکر براهین آن
أعیان شدند و أصلا هیچ چیز از سنن و آثار انبیا بر نداشتند و کیخسرو ملک مجوس و پادشاه آن جمع بافسوس در أیّام حکومت
ص: 302 خود سیصد نبیّ ایزد تعالی را بقتل رسانید و مجوس غسل جنابت نمیکردند و کفره عرب غسل میکردند
و غسل کردن از جنابت از خالص دین شرایع حنیفیّه است و مجوس ختنه نیز نمیکردند و این ختنه از سنن أنبیاي خداي تبارك و
تعالی است و أوّل آن کسی که عمل بدین سنّت سنیّه نمود خلیل- الرّحمن ابراهیم علیه السّلام بود و مجوس موتاي خود را غسل
نمیدادند، و تکفین نیز نمینمودند امّا عرب تمامی این أفعال بتقدیم میرسانیدند، و مجوس موتی خود را در نواویس و صحاري
میانداختند و تکفین نیز نمینمودند امّا عرب تمامی این أفعال بتقدیم میرسانیدند و مجوس موتی خود را در- نواویس و صحاري
میانداختند و عرب موتی خود را در گور لحد کرده دفن مینمودند و سنّت أنبیاء و رسول نیز چنین است. و أوّل آن کسی که بجهت
او قبر حفر کردند حضرت آدم أبو البشر بود و مجوس امّهات که زنده در خانه بود مع هذا دختران آنها را نکاح میکردند و نکاح
خواهران خود مینمودند و عرب آنها را حرام میدانستند. و مجوس منکر بیت اللَّه الحرام بودند و آن مکان را بیت الشّیطان گفتند و
عرب حجّ و زیارت آن خانه میکردند و تعظیم و تکریم آن مینمودند، و میگفتند که این خانه پروردگار ما خداي عزّ و جلّ است و
عرب بتورات و انجیل قایل و مقرّ بودند و پیوسته از أهل کتاب سؤال مسایل ضروریّه مینمودند و حقایق آن را از آن جماعت فرا
میگرفتند و عرب در همه أسباب به دین حنیفیّه أقرب از مجوسند. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه مجوس در نکاح اخوات محتجّ بآن
شدند که این فعل سنّت حضرت آدم أبو البشر است. ص: 303 حضرت امام جعفر الصّادق (ع) فرمود که: حجّت
ایشان در اتیان، و نکاح بنات در حیات امّهات چیست؟ آدم و نوح و ابراهیم و موسی و عیسی و سایر أنبیاء بالتّمام این را حرام
میدانستند و مجوس هر چه از خداي عزّ و جلّ آمد به أنبیاء و رسل آن را میکردند. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه (ع) خداي غنیّ أکبر
براي چه خمر را حرام گردانید و حال آنکه از مکیّفات هیچ چیز از آن بدتر نیست. حضرت امام الهمام جعفر بن محمّد الصّادق علیه
السّلام فرمود که: ایزد علّام شراب را بواسطه آن منع و حرام نمود که آن امّ الخبائث و سر همه بدیها است زیرا که ساعت بر شارب
الخمر میگذرد که او را عقل در سر نیست و پروردگار خود خداي عزّ و جلّ را نمیشناسد و چون مست لا یعقل گردد از فعل
معصیت و انصرام هیچ عمل بد بر نگردد و هر فعل حرام که در آن حال بخاطر أبتر او رسد بعمل آرد و قطع رحم در آن دم کند و
هر فاحشه که بود معمول گرداند البتّه زمام سکران بدست شیطان است اگر شیطان او را در حالت سکران أمر بسجده بتان نماید در
حال او سجده أصنام بانصرام رساند و بهر مکمن و مقام که شیطان او را کشد و دواند او نیز در آن أمر مسارعت تمام به انجام
رساند. زندیق گفت: چرا خداي تعالی خون مسفوح را حرام گردانید؟ حضرت امام الأمین النّاطق جعفر بن محمّد بن علیّ بن
الصّادق (ع) فرمود که: دم مسفوح را ایزد سبّوح بواسطه آن حرام گردانید که مورث قساوت- قلب و منتج سلب رحم از دل است و
مغیّر لون انسان و وسیله تعفّن بدن ص: 304 آدمیانست و أکثر جذام از أکل خون حرام است. زندیق گفت: یا أبا
عبد اللَّه أکل غدد جایز است؟ حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق (ع) فرمود که: أکل غدد مورث جذام و حرام است.
زندیق گفت: أکل میته را چرا واجب تعالی حرام گردانید؟ امام جعفر الصّادق (ع) فرمود: میته را بواسطه آن حرام گردانید که فرق
باشد میان میته و میان آنچه تزکیه کنند و اسم خداي تعالی در هنگام ذبح بر آن ذبیحه مذکور گردانند و میته گاهست که خون آن
منجمد شده رجعت ببدن آن حیوان نماید، پس گوشت میته بواسطه آن بغایت ناگوارا و گران باشد زیرا که أکل آن گوشت را با
خون تناول مینماید. زندیق گفت: چون میته حرام است، پس ماهی میته است و حرام باشد؟ حضرت امام الهمام جعفر بن محمّد
صفحه 105 از 146
الصّادق علیه السّلام فرمود: سمک میته نیست و تزکیه آن اخراج اوست از آب در حالتی که زنده باشد و چون بیرون آرد در زمین
گذارد و بگذارد که خودي خود بمیرد و اینکه او را ذبح نمیکنند بواسطه آنست که او را خون نیست و حکم ملخ نیز چنین است.
زندیق گفت: یا امام علیه السّلام حضرت ایزد علّام زنا را براي چه حرام گردانید؟ حضرت امام جعفر بن محمّد علیه السّلام فرمود:
حرمت زنا بواسطه فساد بسیار است که آن عبارت از بر طرف شدن مواریث و انقطاع نسب است چه عورت زانیه هر گاه در
شبانروزي سه چهار نفر برو وارد شوند چون حامله ص: 305 گردد نمیداند که او را حامله گردانید و مولود نیز مطّلع
و عالم بحال والد نیست و نمیداند که والد او کیست و أرحام موصوله نیز معلوم نشود، و قرابت معروفه بهم نرسد و نتوان گفت که
فلان صله رحم مولود و قرابت مشهور و معروف فلان است. زندیق گفت: لواطه را حرام چرا گردانید در آن نسب نیست؟ امام الهام
جعفر بن محمّد الصّادق علیه الصّلوة و السّلام فرمود که: وجه حرمت لواطه براي آنست که اگر لواطه حلال میشدي مردان را از زنان
استغنا بهم رسیدي و این أمر موجب قطع نسل و تعطیل فروج بودي و در اجازه این کار فساد بسیار ظاهر و آشکار گشتی. زندیق
گفت: وطی بهایم را چرا حرام گردانید و این نیز نوع اشفاعست از مال خود؟ حضرت امام النّاطق جعفر بن محمّد الصّادق (ع) فرمود
که: حضرت صمدیّت کراهیّت دارد از آنکه مرد آب خود را ضایع گرداند و به غیر شکل و هیولی و عنصر خود آمده متّصل گردد.
و دیگر آنکه اگر قادر سبحان اتیان بهایم را حرام نگردانیدي هر آینه هر مردي ما ده خري در خانه خود بستی و نگاهداشتی بر
پشتش سواري کردندي و دخول بفرجش نمودي، پس اگر چنین میکردندي فساد بسیار ظاهر و آشکار گشتی چنانچه بر أرباب عقل
و عرفان ظاهر و عیان است پس حضرت ملک العلّام بواسطه آن فساد و آثار بر همگی خلایق ظهورش را حلال و فروجش را حرام
گردانید. و دیگر آنکه حضرت خالق زنان را بجهت مردان خلق نمود تا آنکه ص: 306 رجال انس بنسوان گیرند و
در پیش ایشان ساکن گردند و مواضع شهوات مردمان و امّهات أولاد ایشان زنانند. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه غسل جنابت بر امّت
چرا واجب کردند و حال آنکه جنب بپهلوي حلال خود رفت و در حلال أصلا دنس و کثافت نیست تا رفع آن واجب و لازم بود؟
حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد ال ّ ص ادق علیه السّلام فرمود که: جنابت بمنزله حیض است بواسطه آنکه نطفه آدمی دم غیر
مستحکم است و در جماع حرکت شدیده و شهوت غالبه است و چون مجامع از جماع فارغ گردد بدن تنفّس زند البتّه آن مرد
رایحه کریه از نفس خود مییابد، پس غسل بواسطه همین واجب گردید مع هذا غسل جنابت امانت است که حضرت مهیمن میان
بندگان خود را بر آن ایتمان نمود و ایشان را بآن اختیار، و امتحان فرمود. زندیق گفت: ایّها الحکیم اي امام حکیم حلیم و اي عارف
علیم، چه میگوئی در حقّ آن کسی که زعم او چنانست که تدبیري که در این عالم ظاهر و قایم گردد آن تدبیر نجوم سبعه
سیّاراتست. حضرت امام الأنام علیه الصّلوة و السّلام گفت که ایشان را دلیل بیّن و حجّت واضح روشن بر اثبات دعوي لازم است که
عالم أکبر و عالم أصغر از تدبیر نجوم است که در فلک تقدیر تبیع حضرت سمیع قدیر ذاکر و بهر طرف که علیم قادر دایر گرداند
از روي تعب بحکم ایزد واهب دایر غیر فاتر است و بهیچ مکان واقف و ساکن نگشته مدام سایر است. پس آنگاه آن ولیّ اللَّه فرمود
که: هر نجم از نجوم به أمر حیّ قیوم موکّل ص: 307 مدبّر است پس این نجوم بمنزله بندگان مأمور و منهیان ربّ
غفور باشند که مترصّ د و منتظر حکم ایزد أکبرند که بهر چه مأمور گردند معمول گردانند و اگر نجوم قدیمه ازلیّه بودندي بایستی
که متغیّر از حال بحال دیگر نگشتندي. زندیق گفت: أثر نجوم بطبایع است، یعنی بالطّبع مدیر در عالم است. حضرت امام جعفر
الصّادق (ع) فرمود که: این قول کسی است مالک بقاء و دوام نباشد و صرف حوادث از أیّام بتغیّر لیالی و أیّام نتواند نمود و ردّ هرم
و پیري و رفع عجز و زمینگیري نتواند فرمود و هیچ مرد را دفع نتواند کرد از آنچه با او معمول گرداند. زندیق گفت: مرا خبر ده از
آنکه زعم او چنانست که خلق لم یزل توالد و تناسل مینماید و بهمین طریق قرن میگذرد و قرن دیگر میآید و خلایق را صنوف
آفات و أمراض و أسباب علل و أعراض فانی میگرداند چنانچه ترا أخیر خبر از أوّل دهد و خلف از سلف مخبر و مطّلع گرداند و
قرون از قرون و از حقایق شهور و سنون واقف گرداند و میگویند که خلایق را بمنزله شجر و نبات و بر صنعت أجسام که ازاله و
صفحه 106 از 146
قطع آن در همه دهر و ایّام تواند کرد دانستند ازین خلق بحکم واحد کریم و حکیم علیم وقتی داناي بطبع مستقیم بیرون آید که
بمصالح مردمان عارف و دانا و واقف و شناسا بود و قادر بتألیف کلام باشد و کتاب تصنیف کند و بفطانت خود بهم مربوط گرداند
و بحکمت خود آن را نیکو و مضبوط نماید و آن کتاب را حاجز میان مردمان فرماید که أمر و تحریص مردم بخیر و اتّحاد و نهی
ایشان از شرّ و فساد و زجر و منع از ایجاد نماید تا آنکه خلایق بعضی زیادتی ببعضی دیگر و قتل و افساد گروهی با جمعی آخر
ص: 308 نتوانند نمود. حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که: ویحک بدرستی که آن
کسی که از شکم مادر بیرون آید دیروز و فردا رحلت- نماید آن کس را علم بآنچه پیش ازو بود و آنچه بعد از او خواهد بود
بیشبهه نخواهد بود دیگر آنکه حال خالی از آن نیست که انسان ایجاد نفس خود خود نمود یا دیگر او را موجود فرمود، یا آنکه
همیشه موجود بود. پس آنچه شیء نبود قدرت ایجاد شیء دیگر ندارد و خلق پیشتر از آن که موجود شوند چیزي نبودند و همچنین
مادامی که خلق وجود پیدا ننمود چیزي نبود که از او سؤال توان نمود، پس معلوم نیست که ابتدا آن چگونه بود و اگر انسان أزلی
باشند باید که حوادث که در او حادث نشود بواسطه آنکه أزلی أیّام را بصرف أیّام متغیّر و فنا را برو راه تصوّر نیست با آنکه هیچ
بناء بغیر بنّاء معتبر و هیچ أثر بغیر مؤثّر و هیچ تألیف بیمؤلّف مخبر بیشبهه میسّر نیست. پس کسی را که زعم و کمان چنان بود که
پدر ایشان ایجاد و خلق ترکیب صوري و پیکر هیولانی او نمود از او استعلام باید فرمود که پدر او را که خلق، و ایجاد کرد و اگر
پدر او را موجود گردانیده باشد هر آینه خلق او بواسطه لذّة نفس و شهوت و تصویر آن مؤدّب و دوستی عشرت خود کرد و اگر
پدر را قدرت میبود بایستی که او مالک حیات پسر بودي و حکمت در ولد جایز و ممتدّ گشتی و أصلا هیچ نوع از أنواع بلایا بر او
راجع نگشتی و حال آنکه اگر ولد مریض گردد والد أصلا نفع او ندهد و اگر میرد والد عاجز از دفع درد آنست و موت از ولد
نتواند کرد زیرا که هر کرا قدرت و استطاعت ایجاد خلایق و نفخ روح در ایشان ص: 309 بود بنوعی که آن
مخلوق او بپا روان گردد و راه تواند رفت، پس بیقین آن کس را قدرت دفع أذیّت و فساد از مخلوق خود تواند نمود. زندیق گفت:
یا أبا عبد اللَّه (ع) چه گوئی در عالم نجوم؟ حضرت امام الأنام فرمود که: آن علمست که نفعش قلیل و ضررش کثیر و جزیل است،
زیرا که أمر مقدّر بعلم منجّم و بسعی او در ازاله آن دفع و بر نگردد و از محذور قدرت پرهیز ندارد و اگر منجّم کسی را ببلاء ضرر
عالم و مخبر گرداند آن کس را نجات از آن باحتراز از قضاء منّان در حیّز قدرت و امکان نیست و اگر کسی را مطّلع بخیر سازد و
آن شخص را استطاعت تعجیل نیست که تا معجّلا بآن پردازد و اگر بدي بکسی رسد او را صرف و منع آن نرسد و منجّم مضادّ
حضرت خلّاق العباد در علم و حکم بزعم خود است زیرا که گمان منجّم نادان چنانست که او ردّ قضاء ایزد سبحان از خلقان
مینماید. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام رسول أفضل است یا ملک ایزد تعالی و تبارك که به رسالت ربّ العزّت بنزد آن
رسول آمدي؟ حضرت أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد علیه السّلام فرمود که: بلکه رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم أفضل است.
زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه (ع) علّت رفاقت ملایکه موکّلین را ببندگان أرحم الرّاحمین و أرقام فعل و عمل آنها بر ایشان براي
ایشان بیان نماي و حال آنکه حضرت واجب تعالی عالم السّر و أخفی است. امام الهمام جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود
که خداي معبود از بندگان خود طلب عبادت و بندگی نمود و این طایفه را شهود بر خلایق فرمود، زیرا که در هنگامی که ملائکه
کرام در ملازمت ایشان باشند ص: 310 بیشبهه و گمان بندگان بر طاعت و عبادت حضرت مهیمن منّان در سعی
اشدّ و در مواظبت آن بحدّ بیشتر باشند چنانچه حقیقت آن بر أرباب عقل و عرفان واضح و عیانست، و أیضا از معصیت خایف و
هراسان گشته بسا باشد که مرتکب آن نگردند زیرا که گاهی بنده از روي خطا و نسیان قصد فعل عصیان کند و چون آدم دو ملک
قادر بیچون که رفیقاند بخاطر رساند که کرام الکاتبین در ساعات لیل و نهار شهور و سنین همراه و همنشیناند فی الفور از آن فعل
منکر باز ایستد و گوید که پروردگارم مرا میبیند و حفظه من شاهد و کاتب بأمر حضرت ایزد واهباند بواسطه همان دست از آن
عصیان بدارد و خود را از آتش نیران محفوظ و در أمان دارد و نیز حضرت ربّ العزیز از روي احسان و رأفت و لطف و مرحمت
صفحه 107 از 146
ملکی کرام الکاتبین را به بندگان خود موکّل گردانید تا آن دو ملک عزّ و جلّ ایشان را از مرده شیاطین و تبعه ملاعین و هوام و
حشرات جنّ و آفات بسیار از مکان که بنده آن را نمیبیند باذن و فرمان أرحم الرّاحمین در حفظ حضرت ربّ العالمین تا آن محلّ
که حکم و أمر عزّ و جلّ بآن بنده و اصل و مسجّل گردد نگاهدارند. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه حضرت خالق وهّاب خلق را براي
رحمت ایجاد نمود یا بواسطه عذاب؟ حضرت امام جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که: حضرت- مالک الرّقاب خلق عباد
براي رحمت و ثواب نمود و ربّ العباد قبل از ایجاد و ارشاد عالم بود که جمعی از این قوم بواسطه انکار و الحاد و ارتکاب أعمال
ناصواب محروم از رحمت و ثواب و مستحقّ عذاب و عقاب گردند. زندیق گفت: پس عذاب منکر بواسطه آن باشد او منکر ذات
خالق ص: 311 واحد أکبر گردید و بوسیله انکار مستوجب عذاب و آزار باشد لیکن چرا عذاب و عقاب عارف
موحّ د که او را یکتاي بیهمتا داند، و شناسا بحال ایزد تبارك و تعالی باشد نماید؟ حضرت امام الصّادق الأمجد جعفر بن محمّد
علیهم السّلام فرمود که حضرت ربّ الأرباب منکر الوهیّت ذات واحد خود را معذّب بعذاب و عقاب أبد گرداند و مقرّ بذات کامل
ال ّ ص فات خود را بواسطه ارتکاب معصیت عذاب و عقاب بجهت عمل آن خطیئت نماید که ترك ما فرض اللَّه نمود و چون خداي
بیچون آن عاصی را بقدر فعل معاصی عذاب کشد بعد از آن آن بنده را از نیران بیرون آورده جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ داخل
گرداند و بوصال حور و رضوان مبتهج و شادمان سازد وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَ داً. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام میان کفر و
ایمان هیچ منزله واضح و عیانست یا نه. حضرت امام الانس و الجانّ فرمود که: هیچ منزلت ظاهر درخشان- میان کفر و ایمان نیست.
زندیق گفت: ایمان چیست و کفر کدام است؟ حضرت امام علیه السّلام فرمود که: ایمان عبارت از تصدیق مهیمن سبحان است در
آنچه از بنده غایب و پنهان بود از عظمت خداي تعالی مثل تصدیق آنچه آن را ببیند و مشاهده کند و کفر عبارت از انکار ذات
حمیده صفات حضرت غافر الخطیّات است. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام شرك کدام و شکّ بچه کیفیّت و انجام است؟
ص: 312 حضرت امام الأنام جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که شرك عبارت از ضمّ شیء است بذات
واحد که مثل آن شیء دیگر نیست و شکّ عبارت از آنست که آن کس بدل اعتقاد بآن چیزي که باو رسیده ننماید. زندیق گفت:
آیا عالم جاهل گردد؟ حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود بلی عالم بما یعلم و جاهل بما یجهل گردد
یعنی هر چه میداند عالم بآنست و آنچه نمیداند جاهل است بآن. زندیق گفت: سعادت کدام و شقاوت چیست؟ امام الهمام جعفر
بن محمّد علیه السّلام فرمود که: سعادت سبب خیر است که سعید بآن متمسّک شود تا او را بسوي نجات رساند و شقاوت شرّ است
که شقیّ بآن تمسّک نماید پس او را بهلاکت کشاند و خدا یتعالی عالم بهمه اینها است. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام مرا
خبر ده از حقیقت سراج که چون فرو نشیند نورش بکدام مقام رفته آرام گیرد؟ آن حضرت فرمود که: ضوء سراج میرود و هرگز
عود نکند. زندیق گفت: چه چیز شما را مانع است و منکر دارد از آنکه انسان نیز مثل و مانند آن سراج وهّاج باشد که چون از ضوء
بازماند دیگر هرگز نور باو رجعت ننماید انسان نیز چون بفرمان قادر بیچون وفات یابد و روح از بدن او مفارقت کند بعد هذا هرگز
روح بأمر مهیمن سبّوح رجعت بجسم آن میّت نکند چنانچه ضوء منطقی از سراج رجعت بآن نفرماید. حضرت امام الأمجد جعفر بن
محمّد بن علی علیهم السّلام فرمود که: ص: 313 قیاس تو بصواب در این باب بیشبهه و ارتیاب نیست زیرا که
آتش در أجسام مکمّن است و أجسام قایم بأعیان آنست مثل سنگ و آهن که چون یکی از اینها را بدیگري زنند آتش از میان این
دو جنس ساطع و لامع گردد اقتباس ضوء سراج از آن آتش کنند که از سنگ و آهن حاصل گشته. پس آتش در أجسام ثابت و
ضوء ذاهب است و روح بحکم قادر سبّوح جسم رقیق است که ملبّس بلباس قالب کثیف شده و آن بمنزله سراج نیست که تو ذکر
آن کردي آن پروردگار قادر عالم که از آب صافی خلق جنین در رحم نمود و در او ترکیب ضروب مختلفه و عروق و عصب
متفاوته و أسنان، و استخوان و موي و غیر آن فرمود همان احیاي مردگان بعد از موت ایشان و فناء أجسام و أبدان مینماید و این بر
عاقل نکتهدان بعد از تدبّر و تفکّر فراوان ثقیل و گران نمینماید بلکه در غایت ظهور و عیان نماید. زندیق گفت: پس روح بعد از
صفحه 108 از 146
مفارقت أبدان بکدام مکان رود؟ حضرت امام جعفر بن محمّد (ع) فرمود که روح بأمر ایزد سبّوح در بطن زمین در مکان مصرع و
مدفن أبدان مکین گردد تا هنگام بعث مخلوقین. و در بعضی أحادیث معتبر بنظر مترجم أحقر رسید که أرواح را مکان علاحدّه
است وراء عالم برزخ و آن را عالم أرواح نامند و چون تمامی خلقان از دو صفت بیرون نیستند محسن یا مسیء عالم أرواح نیز دو
است هر گاه روح محسن از دار المحنه دنیا متوجّه مکان و محلّ روح نیکوکاران گردد، چون قریب بآن مکان شود جمعی از أقوام
و خویشان نیکوکاران که پیشتر بآن مکان آمدهاند استقبال او نمایند و از و استعلام أحوال متخلّفان دنیا میفرمایند اگر روح جدید
الورود گوید که من او را بر صفت حیات باقی گذاشتهام أرواح ص: 314 گویند که امید است که او بعد از وفات
ناجی باشد و بنزد ما آید که فلانی، و فلانی قبل از این وفات یافتند بیکدیگر گویند که چون نزدیک ما نیامدند مشخّص شد که
خاسر و زیانکار و هلاك و گرفتارند البتّه امّا روح مسیء در مقام هوان و خواري و در موضع ذلّت و سوگواري است و چون روح
از دار الملک دنیا بآنجا رسد أرواح بعد از ملاقات و حسرت أحوال او خبر از خویش و أقرباء دنیا پرسند اگر گوید که فلانی در دنیا
باقیست امید نجات او دارند. و اگر گوید که پیشتر از این وفات یافته با یک دیگر گویند چون باینجا نیامد البتّه نجات از این عذاب
و عقاب یافت. و از حضرت امام الباطن و الظّاهر محمّد بن علیّ الباقر علیهما سلام اللَّه الملک الغافر مرویست که أرواح با یک دیگر
حلقه حلقه نشینند و أکل و شرب نمایند و روح هر کس کمال مشابهت و مماثلت بصورت مثالی آن کس به حکم ایزد تعالی و
تقدّس پیدا کند چنانچه اگر کسی روح مثالی کسی را به نظر آرد گوید که این فلانی است الحاصل در روح که مخلوق قادر سبّوح
است در او خلاف و اختلاف بسیار است و أفضل المتقدّمین و المتأخّرین شیخ بهاء الملّۀ و الدّین العاملی أسکنه اللَّه تعالی فی
الفردوس العالی در بعضی از مصنّفات خویش مسمّی بکشکول چهارده قول در باب روح نقل نمود، و مترجم بعضی از آن أقوال که
باعتقاد این شکسته بال بصحّت أقرب و بقرآن و حدیث أنسب بود در بعضی از مؤلّفات خویش که ترجمه الاعتقاداتست به أوضح
البرهان بیان نمود و اللَّه أعلم بالصّواب. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه روح مصلوب بکجا مخفی و محجوب گردد؟ حضرت امام
الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که: ص: 315 روح مصلوب در کف فریشتهایست که قبض روح
نموده تا هنگامی که آن مصلوب را در زمین مدفون محجوب گردانند و چون آن مصلوب مدفون گردد روح او بنزدیک او ممکّن
گردانند. زندیق گفت: مرا خبر ده از روح که آیا آن غیر از خون است یا نه؟ حضرت أبی عبد اللَّه (ع) فرمود که: نعم، روح که من
براي تو وصف و بیان آن کردم مادّه آن از خونست زیرا که از دم صفاي لون و رطوبت، و تراوت جسم است بلکه حسن صوت و
کثرت ضحک نیز از دم است پس چون خون بفرمان حضرت بیچون منجمد و زبون گردد روح از بدن بیرون رود. زندیق گفت: آیا
روح وصف به سبکی و سنگینی و وزن گردد؟ حضرت امام الهمام جعفر بن محمّد الصّادق (ع) فرمود روح به منزله ریح است در
مشک که چون مشک مملوّ از باد گردد هیچ چیز در وزن آن نیفزاید و چون باد از آن بیرون آید نقصان در آن پدید نیاید روح نیز
چنین است که آن را ثقل و وزن نیست. زندیق گفت: مرا از جوهر ریح خبر کن. حضرت امام الهمام جعفر بن محمّد علیه السّلام
فرمود که ریح هواي متحرّك است، یعنی اگر هوا حرکت کند او را ریح گویند و چون ساکن باشد هواست و به باد قوام دنیا است
اگر سه روز باد بأمر خلّاق العباد در دنیا نجهد هر آینه هر چه در روي زمین است فاسد و فتن گردد زیرا که ریح بمنزله مروحه است
که دفع فساد از تمامی أشیاء کند و آنها را متطیّب و نیکو گرداند و باد بمنزله روحست چون روح از بدن بیرون رود البتّه جسم متغیّر
گردد فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِینَ. ص: 316 زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام آیا روح بعد از خروج از بدن
متلاشی میگردد یا باقی بهمان حال است؟ حضرت جعفر بن محمّد الصّادق الأمین رضوان اللَّه علیهم أجمعین فرمود که بلکه روح
باقی است تا وقتی که اسرافیل صور أوّل در زند در آن هنگام تمامی أشیاء باطل و فنا گردد پس حس و محسوس نگردد بلکه جمیع
أشیاء فانی گردد یعنی هیچ چیز بغیر ذات حضرت واجب الوجود عزیز باقی نماند، و چون اسرافیل بحکم قادر بیچون صور دردمد
دوّم تراب أشیاء فانیه موجود هر چند متفرّق باشد بفرمان ایزد خالق در یک جا جمع گردد و بعد از نفخ صور سیّم حضرت قادر
صفحه 109 از 146
تعالی اعاده و ایجاد أشیاء چنانچه در مرتبه اوّلی بغیر مادّه واضحه هویدا ظاهر و پیدا نموده کرّه ثانیه نماید و از نفخ صور اوّلی تا
نفخه ثانیه چهار صد سال است خلایق بواسطه تمادي أیّام أحوال بین النفختین بر گردند. پس آنگاه حضرت واهب اله جمیع خلایق
را بجایگاه آرامگاه دهد و بعد از تشخیص حساب هر کسی را بمحلّ و مآب که بجزاي عمل و اکتساب- لایق و مستحقّ آن باشد
عطا و احسان نماید. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام بعث و ایجاد أبدان بعد از آنکه پوسیده و متفرّق شده باشد چنانچه یک
عضوي او را در شهرش سباع و سایر درّندگان أکل آن نمودند و عضوي دیگر را هوام و حشرات الأرض قطعه قطعه کرده باشند و
عضو دیگر تراب یعنی خاك بیتاب و آب گشته و بنّاء آن خاك را برداشته و با گل بناي عمارت گذاشته باشد بغایت از عقل دور
و از شیوه خرد مهجور است. ص: 317 حضرت امام الاتقیاء أبی عبد اللَّه علیه التّحیّه و الثّناء فرمود که: حضرت
واجب الوجود که ابداع و انشاء خلقان بغیر مادّه و بنیان در مرتبه اوّلی از غیر شیء و تصویر او را بر غیر مثالی که در سابق بر او بوده
باشد فرمود همان خداي منّان قدرت بر ایجاد و بعث و اعاده و خلقت خلقان بنوع اوّل دارد. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه از این
واضحتر براي من بیّن و ظاهر گردان حضرت امام الانس و الجانّ علیه السّلام فرمود که: روح بحکم قادر سبّوح در مکان مقیم و در
محلّ خود مستقیم است چنانچه روح محسن در ضیاء و فسحت و روح مسیء بدبخت در ضیق ظلمت است لیکن بدن خاك گردد
همان نوع که پیشتر از ایجاد بشر بر آن صفت مستمرّ بود. امّا آنچه هوام و درّندگان از خلایق اکل نمودند یا پاره پاره فرمودند که
در جوف شکم جانوران مقیم و مستحکم گردید چون رجعت همگی بخاك است تمامی آن در تراب بأمر ایزد وهّاب محفوظست
در نزد آن کس یعنی ایزد تعالی و تقدّس هیچ مثقال ذرّه در ظلمات زمین بر آن رحیم الرّحمن پوشیده، و پنهان نیست و او عالم و
عارف و شاهد و واقف بر حقایق عدد أشیاء و وزن آن بیشبهه و گمانست. اي زندیق خاك روحانیّین بمنزله طلاي أحمر خالص در
تراب دفین است و چون بحکم حضرت ربّ غفور هنگام بعثت و أیّام نشور رسد زمین ممطر گردد بمطر نشور، پس زمین چون
بباران نشور تر گردد آن زمین بأمر ربّ العالمین فی الجمله ببالا آمده، بعد از آن بدرد زائیدن آید و بیرون آورد بیقین از جوف بطن
خود آنچه از مخلوقین در او مخزون و دفین است و کراء خود را پاك گرداند و خاك أبدان روحانیّین مانند طلاي آلوده بخاك که
که از دوغ بیرون آورده باشند بیرون آید، پس «1» آن را به ص: 318 آب بسته باشند و پاك ساخته و مانند مسکه
تراب هر قالب در نزد آن قالب جمع گردد بعد از آن، آن خاك بحکم خداي عزّ و جلّ منتقل بمکان که روح در آن محلّ است
نماید پس صورت هر صور باذن مصوّر مثل شکل أوّل مخلوق و موجود گردد. و آنگاه بأمر و حکم آله ابلاغ روح در آن صور بود
پس در هنگام که آن شخص مستوي گردد، و خود را ملاحظه نماید صورت خود را از صنعت اوّل در هیچ وجه کمتر نبیند. زندیق
گفت: مرا خبر ده از مردمان که آیا در محشر برهنه و عریان در روز قیامت حاضر گردند؟ حضرت امام جعفر بن محمّد الصّادق (ع)
فرمود که خلایق بأمر ایزد خالق در محشر بأکفان خود بواسطه حساب حاضر شوند. زندیق گفت: یا امام (ع) در آن زمان أثر از
أکفان نخواهد بود بلکه همگی آن پوسیده چنانچه أصلا از آن أثر ظاهر و عیان نیست. امام النّاطق جعفر بن محمّد الصّادق (ع)
فرمود: معبود مجید که: ایشان را احیاء نمود أکفان آن جماعت را نیز تجدید خواهد فرمود. زندیق گفت: کسی که مدفون بغیر کفن
گردد؟ حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد علیه السّلام فرمود که: عورت او را حضرت ستّار به هر چه خواهد میپوشاند از آنچه
در نزد خداي تبارك و تعالی است. زندیق گفت: آیا خلایق بر واجب تعالی عین صفۀ الخلق بر صفوف ایستاده عرض أعمال خود
نمایند؟ ص: 319 امام الجنّ و البشر أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد بن علی علیه السّلام فرمود: نعم خلایق در آن روز
یک صد و بیست هزار صف در عرض زمین- است. زندیق گفت: آیا وزن أعمال نمیکنند؟ حضرت امام جعفر الصّادق علیه السّلام
فرمود که: أعمال أجسام- نیست و جز این که أعمال صفت أفعال است أمر دیگر نیست و صفت شیء موزون نشود و محتاج بوزن
شیء کسی است که جاهل از عدد أشیا و عالم و عارف بثقل و خفّت آنها نباشد و امّا بر خداي تبارك و تعالی هیچ چیز مخفی و
پوشیده نیست. زندیق گفت: پس معنی میزان چیست؟ حضرت امام جعفر علیه السّلام فرمود که: میزان عبارت از عدل است. زندیق
صفحه 110 از 146
گفت: پس معنی میزان در کتاب ایزد منّان در آیه: فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوازِینُهُ چیست؟ حضرت امام علیه السّلام فرمود که: ثقل میزان عبارت
از رجحان عمل است. زندیق گفت: مرا خبر ده آیا در نار دوزخ هیچ عذاب دیگر نبود که حضرت معبود قانع بآن عتاب گشته
بندگان خود را بآن معذّب گرداند و ایشان را بحیّات و عقارب عذاب و عقاب بفرماید؟ حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد
ال ّ ص ادق علیه السّلام فرمود که: حضرت ایزد وهّاب قومی بحیّات و عقارب عذاب کند که زعم آن مردم چنانست که ایشان از
مخلوقات حضرت خالق الأرض و السّموات نیستند، بلکه شریک ص: 320 مهیمن سبحان خلق و ایجاد ایشان نمود
لهذا حیّات و عقارب در نشاء آخرت بر آن جماعت بیشبهه مسلّط و آن طایفه را بآن بلایا و شدّت مرتبط گرداند تا در نیران عالم
وبال که بواسطه جحد و انکار ذات واحد متعال مستحقّ آن شدند بچشند و بدانند که ایشان منکران صنعت حضرت ربّ العزّتاند.
زندیق گفت: از کجا میگوئی که أهل جنّت چون أکل ثمره بهشت کنند و میوه از درخت تناول نمایند بحکم واهب العطیّه مثل
همان میوه که تو چیده بدل آن در همان موضع معاودت کند؟ حضرت امام الأمین جعفر بن محمّد الصّادق علیهم السّلام أجمعین
فرمود که: نعم این چنین است بر قیاس ضوء اسراج که قابس چون از اقتباس روشنائی کند و چراغ خود از آن سراج بحکم قادر
وهّاج درگیرد چیزي از سراج مقتبس منه نقصان نپذیرد و دنیا را از آن یک سراج پرتوان گردانید که أصلا از آن کمی و نقصان
ظاهر و عیان نگردد. زندیق گفت: نه، ایشان از أثمار أشجار جنان و غیر آن أکل و شرب مینمایند و قوم را زعم آنست که آن امّت
را در آن مکان قضاء حاجت که عبارت از تقاضاي بول و غایط است نیست. حضرت امام الامّه فرمود که بلی، چنانست بواسطه
آنکه غذاي أهل چنان بیشبهه بتحقیق بغایت صاف و رقیق است و بحکم عزّ و جلّ أصلا در او ثقل نیست و آن از أجساد آن أنام
بعرق بیرون رفته چنانچه أثر آن در بدن نماید. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام پس این چگونه است که هر گاه الاحتجاج،
ج 3، ص: 321 زوج حور العین با ایشان ملاقات کند آن جماعت باکره باشند. حضرت امام الهمام جعفر بن محمّد الصّادق علیه
السّلام فرمود: بلی این چنین است، زیرا که حضرت خالق مجیب حوراء حسنا را مخلوق از طیب گردانید که أصلا عاهت در أجسام
ایشان معتري و آفت بأجساد آن طایفه محتوي نگردد و در ثقب حوراء هیچ شیء از أشیاء مجري نیاید و آن ثقبه مدنّس و ملوّث
خون نفاس و حیض نگردد. پس رحم حوران بهم بسته است به واسطه آنکه در رحم حور براي سرایت احلیل مجرائی نیست. زندیق
گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام حوران را چنین گویند که هفتاد حلّه پوشند و شوهران ایشان در وراي حلل و بدن مغز ساق آن
طایفه را میتوانند دید. حضرت امام أبی عبد اللَّه علیه التّحیّۀ و الثّناء فرمود که: نعم آري چنین است چنانچه شما دراهم که در آب
صاف انداخته باشند اگر چه بقدر رمح باشدي بینید. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام أهل جنّت چون راضی بتنعّم در آن
محفل و تغمّم از هر درد و ألم و مشتغل بعیش و طرب دمادم گردند که هیچ أحدي از ایشان نیست الّا آنکه پدر یا خویش و پسر یا
مادر و برادر در آن محضر مفقود دارد و چون آن جماعت را در جنّت نبیند هیچ شکّ نیست که گوید: البتّه مسیر این خویشان ما به
نیران خواهد بود. پس آن کس که داند خویش در جهنّم بهزار گونه بلایاي معذّب و متألّم است او را چه نوع ذوق عیش جنّت و
تنعّم است؟ حضرت امام النّاطق الأمین رضوان اللَّه و سلامه علیهم أجمعین فرمود ص: 322 که: أهل علم میگویند
که أهل جنان أقربا و خویشان را فراموش کنند. و بعضی ایشان گویند که: أهل جنّت در آن مکان منتظر قدوم خویشاناند و
امیدوارند که در میان جنّت و نار در سلک أصحاب أعراف منخرط و برقرار باشند. زندیق گفت: مرا خبر ده از آفتاب که به حکم
حضرت ایزد وهّاب بکدام مقام غایب و یا سرانجام گردد؟ حضرت امام الهمام علیه السّلام فرمود که: بعض علماء گفتند که: در
هنگام آفتاب منحدر گردد بأسفل قبّه دایر گرداند فلک او را بسوي بطن آسمان و آفتاب همیشه میل تصاعد کند با آنکه منحطّ
موضع مطلع خود گردد. یعنی: چون آفتاب در چشمه حامیه غایب گردد از آنجا در هنگام مراجعت بمطلع خود خرق زمین کند و
چون بمحلّ طلوع خود در تحت الأرض رسد متحیّر گردد نه قدرت رجوع و نه رخصت عبور در آن مکان حیران چندان ایستد که
او را مأذون بطلوع گردانند و چون هر روز نور آفتاب عالم افروز در وقت غروب سلب نمایند در هنگام طلوع بحکم حضرت ایزد
صفحه 111 از 146
علّام نور جدید به او ارزانی فرمایند. زندیق گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام آیا کرسی بزرگتر است یا عرش؟ حضرت امام الخالق
جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که: همه چیزها که خداي تعالی خلق کرد در جوف کرسی است و کرسی محتوي تمامی
آنها است سواي عرش معظم زیرا که آن أعظم از آنست که کرسی احاطه آن تواند کرد. ص: 323 زندیق گفت: یا
أبا عبد اللَّه علیه السّلام خلق نهار پیش است یا ایجاد شب صنعت بقدم دارد. آن حضرت فرمود: آري خلق روز پیشتر از ایجاد لیل
است و نیز خلقت آفتاب پیش از خلقت ماهتاب است و ایجاد زمین قبل از خلقت آسمان از حضرت ربّ العالمین واقع گردید و
خالق جسم و عرض وضع أرض ماهی و حوت در آب و آب بر سنگ مجوّف و سنگ بر گردن فرشته و آن فرشته بر ثري و ثري بر
باد عقیم و باد بر هوا نمود و هوا را قدرت واجب تعالی حفظ و صیانت فرمود و در تحت ریح العظیم بغیر هوا و ظلمات بتقدیر
رحمان الرّحیم چیزي نیست و در وراء آن نه وسعت و نه تنگی است و هیچ چیز در آنجا ظاهر و پیدا نیست. بعد از آنکه واجب
تعالی از خلقت زمین و ترکیب و قرار آن پرداخت، کرسی را موجود ساخت، چون سموات و أرضین کرسی را بغایت عظیم، و
رزین دید بغایت ترسیدند و کرسی أکبر از جمیع چیزها است که مخلوق شدند بعد از آن حضرت مهیمن منّان خلق و ایجاد عرش
أعظم نمود و آن را بزرگتر از کرسی گردانید.
[احتجاج امام صادق ع بر سعد یمانی]
[احتجاج امام صادق ع بر سعد یمانی] ابان بن تغلب روایت کند که من در خدمت حضرت أبی عبد اللَّه (ع)- حاضر بودم که ناگاه
مردي از أهل یمن بخدمت آن امام الانس و الجانّ علیه السّلام آمد و سلام بر آن برگزیده و قدوه أنام کرد آن حضرت (ع) ردّ
سلام نمود و گفت: مرحبا یا سعد. چون سعد این نام خود شنید حیران گردیده گفت: یا أبا عبد اللَّه (ع) این بغیر مادرم هیچ أحدي
از مردم مرا باین اسم نخوانده و گمان من آنست ص: 324 که هیچ کس بغیر مادرم مرا باین نام نشناسد. حضرت
أبو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: راست گفتی یا سعد المولی آن مرد گفت: جعلت فداك فداي تو گردم یا سیّدي، من باین اسم
ملقّب شدم. حضرت أبا عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: هیچ چیز در این لقب نیست به درستی که تبارك و تعالی در کتاب مستطاب
خود میفرماید: وَ لا تَنابَزُوا بِالْأَلْقابِ بِئْسَ الِاسْمُ الْفُسُوقُ بَعْدَ الْإِیمانِ، اي سعد چه صنعت داري؟ سعد گفت: پدر و مادرم فداي تو باد
من از أهل بیت و سلسله أهل نجومم و هیچ أحدي قایل نگردد که در تمامی ولایات بمن کس در نجوم، و مهارت آن فن مثل من
باشد. حضرت أبا عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: ضوء قمر چند درجه تفاوت دارد؟ یمانی گفت: نمیدانم. آن حضرت فرمود: راست
گفتی. ضوء مشتري را بر ضوء عطارد تفاوت چند درجه است؟ باز یمانی گفت: یا حضرت مرا اطّلاع بر حقیقت آن نیست. أیضا آن
امام البریّه علیه ال ّ ص لوة و التّحیّه فرمود که: راست گفتی امّا بگوي که نام آن ستاره چیست که چون بحکم قادر بیچون طالع گردد
شتران مست گردند. یمانی گفت: مرا علم بر آن ستاره نیست. حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام گفت: نام آن ستاره چیست که بعد
از ص: 325 طلوع آن گاوان بمستی و هیجان آیند. یمانی گفت: نمیدانم. حضرت امام الخلائق أبی عبد اللَّه جعفر
بن محمّد الصّادق (ع) فرمود که: این ستاره چیست که چون طلوع کند کلاب در هیجان و مستی آیند؟ یمانی گفت: نمیدانم. أبی
عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: راست گفتی نمیدانی امّا بگوي که ستاره زحل را در نزد شما چه عزّت شرف و محلّ است؟ یمانی
گفت: که زحل ستاره نحس است. امام النّاطق الأمین جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام و سلام اللَّه ربّ العالمین فرمود که: اي
یمانی زنهار این سخن نحوست زحل بر زبان نرانی زیرا که آن ستاره نجم أمیر المؤمنین صلوات اللَّه علیه و علیهم أجمعین است، و
آن حضرت سیّد الأوصیاء است او آن نجم ثاقب است که حضرت ایزد واهب ذکر آن را در کتاب خود واجب دانسته مذکور
گردانید. یمانی گفت: یا امام الامّه معنی ثاقب چیست؟ امام علیه السّلام فرمود که: مطلع آن ستاره در هفتم است چون زحل در آن
محلّ بحکم عزّ و جلّ طالع گردد اضاءت و روشنائی آن از تمامی آسمان درگذرد و سوراخ همه سموات کند تا آنکه بآسمان دنیا
صفحه 112 از 146
رسد پس از این جهت از تعدّي ثقب او حضرت مهیمن واهب آن را مسمّی بنجم ثاقب گردانید. پس آنگاه آن ولیّ اللَّه فرمود که:
یا أخا العرب اي برادر مردم عرب آیا در پیش شما عالم دانا و فقیه عارف شناسا است. یمانی گفت: نعم جعلت فداك آري مادر و
پدرم فداي تو باد در- ص: 326 شهر یمن قوم هستند که هیچ طایفه مثل ایشان در علم و عرفان نیستند. حضرت أبو
عبد اللَّه علیه السّلام گفت: از عالم یمن چه چیز میرسد به مردم و چه هنر از فضل او بر تو ظاهر گردید؟ رجل یمانی فرمود که:
عالم یمن مرغ را در سبقت سیر از طیران باز میدارد و در ساعت واحده بقدر مسیره یک ماهه راه راکب که بر مرکب تیزرو سوار
گشته سیر نماید او بر أثرش رود که أصلا ازو نماند. امام النّاطق الأمین جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که: عالم مدینه
أعلم از عالم یمن است. مرد یمانی گفت: که از علم عالم مدینه چه بمردم میرسد. حضرت امام الهمام أبی عبد اللَّه علیه السّلام
فرمود که: عالم مدینه را قدرت سیر و سفر چندانست که وقوف بر أثر راکب مرکب تیزتک و زجر طیر از طیران بهر ملک بیشبهه و
شکّ نکند و در لحظه واحده عالم بمسیر آفتاب که قطع دوازده برج و دوازده خشکی و دوازده دریا و دوازده عالم نماید. یمانی
گفت: یا أبا عبد اللَّه علیه السّلام گمان نیست که هیچ أحدي عالم باین مذکورات باشد و درك کنه آن چیزها تواند نمود. راوي
گوید که: یمانی بعد از آن از مجلس بهشت قرین ارم تزیین آن امام الأمین علیه السّلام برخاست و راه خود برداشت
[احتجاج امام صادق ع بر ابن ابی لیلی]
[احتجاج امام صادق ع بر ابن ابی لیلی] و از سعید بن أبی الخصیف مرویست که گفت من و ابن أبی لیلی در زمان امامت حضرت
امام الخلائق جعفر بن محمّد علیهما السّلام به مدینه سیّد البریّه رفتیم و چون باتّفاق رفیق طریق بمسجد حضرت رسول شفیق داخل
گشتیم و نشستیم، ناگاه حضرت أبی عبد اللَّه (ع) از در مسجد در ص: 327 آمد من با رفیق استقبال آن سرور
نمودیم و چون عرض فدوّیت و نیکو بندگی خود ظاهر نمودیم از أحوال من و أهل و عیالم سؤال نمود و بندهنوازي به جاي آورد.
بعد از آن گفت: این کسی که با تست کیست؟ گفتم این ابن أبی لیلی قاضی مسلمانان است. آن حضرت فرمود که: نعم و بعد از
لحظه روي بسوي ابن أبی لیلی آورد و گفت: اي فلان مال این را گرفته بآن میدهی و میان مرد و زن مفارقت، و جدائی بهم
میرسانی و از ارتکاب این أفعال از هیچ أحدي نمیترسی؟ گفت: بلی آن حضرت فرمود که: تو بچه چیز حکم میان مردم میکنی؟ ابن
أبی لیلی گفت: آنچه از حضرت رسول آخر الزّمان و از أبی بکر و عمر بمن رسید من بهمان حدیث و خبر حکم و أمر در میان
مردمان مینمایم. حضرت أبی عبد اللَّه جعفر علیه السّلام از ابن أبی لیلی پرسید که: حضرت سیّد البشر علیه صلوات الملک الاکبر در
شأن حضرت أمیر المؤمنین حیدر فرمود که: أقضاکم علیّ علیه السّلام. قاضی گفت: نعم، بلی این حدیث فیما بین النّاس مشتهر
است. أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد سلام اللَّه تعالی فرمود که: هر گاه تو راه بخدمت رسول ایزد داور بردي و این چه صحیح بتو
رسیده تو چون حکم و قضاء بغیر قضاء علی مرتضی میکنی؟ راوي گوید: که رنگ ابن أبی لیلی بعد از استماع کلام حضرت امام
الوري معصفر گردید و گفت: یا أبا عبد اللَّه التماس من از ذات ستوده صفات ص: 328 شما آنست که در آن باب
با من سخن نگوئی و مرا نیز و اللَّه بخداي عالم قسم است که من بعد أصلا و أبدا بر سر آن یک کلمه از آنچه مذکور شد نمیروم. و
حسین بن یزید از حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام روایت کند که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم فرمود که: یا فاطمه حضرت ایزد واهب بغضب تو در غضب آید و برضاي تو راضی گردد. یعنی: هر کس که اي فاطمه تو ازو
راضی باشی حضرت واجب الوجود ازو راضی است و خشنود و آنکه مغضوب تست واحد معبود نیز بیشبهه از او در غضب و
ناخشنود است. راوي گوید: که امام الهمام جعفر بن محمّد علیه السّلام این کلام صدق التیام در محضر جمعی کثیر از أهل اسلام
بیان نمود محدّثون این حدیث قایل گشتهاند و در کتب خود نقل نمودند لیکن چون ابن جریج در آن محضر حاضر بود گفت: یا
أبا عبد اللَّه علیه السّلام امروز حدیث براي ما نقل کردید که مردمان را در حیرت تمام دارد. حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد
صفحه 113 از 146
الصّادق علیه السّلام فرمود که: آن کدامست؟ گفت: یا حضرت آن کلام آنست که حدیث نمودي که حضرت سیّد البریّه خطاب
بفاطمه نموده فرمود که: یا فاطمه اللَّه تعالی لیغضب بغضبک و یرضی لرضاك. راوي گوید که: امام جعفر الصّادق علیه السّلام
فرمود که: شما میبینید که خداي تبارك و تعالی برضاي بنده مؤمن راضی و بغضب او مغضوب و ناخشنود میگردد. الاحتجاج،
ج 3، ص: 329 ابن جریج گفت: بلی آن حضرت فرمود: هر گاه حضرت آله بواسطه هر آحاد مؤمن این احسان بخیر ظهور ظاهر کند
شما را چه انکار است از آنکه دختر حضرت رسول فاطمۀ البتول مؤمنه بود که حضرت واجب الوجود برضاي آن بضعه نبیّ
المحمود راضی و خشنود گردد و بغضب آن امّ الأئمّه البریّۀ در غضب آید. آن مرد چون این سخن شنید گفت: راست گفتی آنگاه
فرمود که: اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ.
[احتجاج امام صادق ع بر ابن ابی العوجاء]
[احتجاج امام صادق ع بر ابن ابی العوجاء] و از حفص بن غیاث مرویست که: گفت: من روزي داخل مسجد الحرام گردیدم در آن
أثناء دیدم که ابن أبی العوجاء از امام البرایا أبی عبد اللَّه علیه التحیّه و الثّناء سؤال از قول ایزد تعالی کُلَّما نَضِ جَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ
جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ مینمود که یا حضرت آن جلد غیر چه گناه دارد که خلّاق وهّاب او را عذاب و عقاب کند؟ امام الهمام
علیه ال ّ ص لوة و السّلام فرمود که: ویحک جلد آن همانست لیکن چون جلد اوّلی محترق گردید و باز مهیمن کار ساز کره ثانیه جلد
اخري بر او ملبّس گردانید. ابن أبی العوجاء گفت: یا بن رسول اللَّه تعالی براي توضیح این بیان بواسطه خاطر من مثال از أمر دنیا
بیان فرمائی. حضرت امام النّاطق الأمین جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود آري اگر مردي خشت بردارد پس آن را بشکند و
بعد از آن آن خشت شکسته را از آنجا که برداشته بیندازد پس این همانست و آن خشت که در اوّل برداشت غیر این خشت شکسته
است زیرا که آن صحیح غیر مکسور بود. ص: 330
[احتجاج امام صادق ع بر قوم در معنی آیات قرآن]
[احتجاج امام صادق ع بر قوم در معنی آیات قرآن] روایت است که شخصی از حضرت امام النّاطق جعفر بن محمّد (ع) از تفسیر
قول خداي عزّ و جلّ در قصّه ابراهیم (ع) نمود که: قالَ بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذا فَسْئَلُوهُمْ إِنْ کانُوا یَنْطِقُونَ. حضرت امام جعفر صادق
(ع) فرمود که: کبیر آن أصنام نکرد، و خلیل الرّحمن علیه السّلام دروغ نگفت. آن مرد گفت: پس این قول چگونه است؟ امام علیه
السّلام فرمود که: ابراهیم (ع) بقوم گفت که: از آن أصنام سؤال نمائید اگر آنها را قدرت نطق و بیان باشد و ایشان بنطق و بیان
درآیند پس آن فعل کسر أصنام از بزرگترین ایشان صادر و سانح گردید و اگر ایشان قادر بنطق و بیان نباشند آن کار بزرگترین
أصنام نخواهد بود و هیچ گونه فعل و عمل از آن مردودان یزد عزّ و جلّ صادر و مسجّل نگردد و آن جماعت بنطق و بیان درنیامدند
یعنی أصنام ناطق نگشتند و حضرت ابراهیم علیه السّلام دروغ نگفت. و نیز از حضرت امام الامّه أبی عبد اللَّه علیه السّلام و التّحیّه از
تفسیر قول خداي عزّ و جلّ در سوره یوسف علیه السّلام: أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ سؤال شد. حضرت امام الهمام علیه السّلام فرمود
که: سرقت اخوان یوسف آن بود که آن حضرت را از پدرش دزدیدند. آیا نمیبینید که در هنگام که وکلاي حضرت یوسف علیه
، السّلام گفتند که: أَیَّتُهَا الْعِیرُ إِنَّکُمْ لَسارِقُونَ. برادران در جواب گفتند که: ما ذا تَفْقِدُونَ قالُوا نَفْقِدُ صُواعَ الْمَلِکِ، و الاحتجاج، ج 3
ص: 331 نگفتند که شما صواع ملک را دزدیدید بلکه ایشان یوسف را از پدرش دزدیدند چون از آن ولیّ حضرت بیچون از قول
حضرت ابراهیم علیه السّلام فَنَظَرَ نَظْرَةً فِی النُّجُومِ فَقالَ إِنِّی سَقِیمٌ سؤال نمودند آن حضرت علیه السّلام فرمود که: ابراهیم علیه السّلام
سقیم نبود و دروغ نیز نگفت بلکه مطلب ابراهیم علیه السّلام از سقیم سقم در دین مهیمن کریم است.
صفحه 114 از 146
[احتجاج امام صادق ع بر عبد المؤمن انصاري در معنی اختلاف امت]
[احتجاج امام صادق ع بر عبد المؤمن انصاري در معنی اختلاف امت] و از عبد المؤمن الأنصاري منقول و مرویست که من گفتم
بحضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام که: جعلت فداك قوم از حضرت رسول حیّ قیّوم روایت میکنند که آن نبیّ الرّحمه علیه الصّلوة و
التّحیّه فرمود که: اختلاف امّت من رحمت است. حضرت أبی عبد اللَّه فرمود که: راست گفتند. عبد المؤمن الأنصاري گوید که: من
گفتم پس هر گاه اختلاف رحمت باشد پس اجتماع ایشان وسیله عذاب و دخول نیران باشد. حضرت امام جعفر بن محمّد علیه
السّلام فرمود که: مطلب حضرت نبیّ المحمود نه بنوعی است تو و قوم بر آن رفتهاند جز این نیست که مراد و مفاد از قول حضرت
عزّ و جلّ فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ کُلِّ فِرْقَۀٍ مِنْهُمْ طائِفَۀٌ لِیَتَفَقَّهُوا فِی الدِّینِ وَ لِیُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَیْهِمْ لَعَلَّهُمْ یَحْذَرُونَ. آنست که حضرت
واجب الوجود تعالی أمر بندگان خود نمود که بخدمت حضرت نبیّ المحمود رفته و از آن حضرت شرایع و أحکام دین اسلام را فرا
گیرند و بعد از تعلیم چون- مراجعت بسوي قوم خود نمایند آن طایفه را از آنچه تعلیم گرفتهاند بیاموزند پس ایزد تعالی و تقدّس
اراده کرد که خلایق اختلاف از بلدان بنزد آن رسول آخر الزّمان بواسطه تعلیم آداب اسلام و ایمان نمایند نه آنکه مراد از
ص: 332 اختلاف ایشان در دین باشد زیرا که دین یکی است و در او اختلاف نیست.
[بیان امام صادق ع اختلاف احادیث و اختلاف حکام را]
[بیان امام صادق ع اختلاف احادیث و اختلاف حکام را] و از حضرت امام الهمام جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام منقول و
مرویست که حضرت رسول خداي فرمود که: هر چه شما در کتاب خداي عزّ و جلّ بیابید، البتّه عمل بدان نمائید و اعتذار در ترك
آن نکنید که عذر شما مسموع نیست و آنچه در کتاب منزل از حضرت عزّ و جلّ نباشد و در آن سنّت من که رسول ایزد علّام بود
پس شما را هیچ گونه عذر در ترك سنّت من نبود البتّه عمل بآن باید نمود و هر چه أصحاب من شما را أمر بآن نمایند که چنین
کنید و چنین گوئید باید که شما قایل بقول و فعل آن جماعت شوید و آن طایفه را هدات دین ربّ العالمین و پیروان سیّد المرسلین
دانید زیرا که اصحابم در میان شما مثل نجوم آسمانند که بهر کدام آنها که مستمسک و متشبّث میگردید ارشاد و هدایت مییابید و
بقول هر یک از أصحاب من که فرا گیرید مهتدي خواهید شد و اختلاف أصحاب من از براي شما رحمت است. جمعی پرسیدند
که یا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم أصحاب شما چه طایفهاند؟ حضرت نبیّ الرّحمه فرمود که: أصحاب من أهل بیت منند.
محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی رضی اللَّه عنهم میگوید که: اختلاف در میان اهل بیت رسول آخر الزّمان هرگز ظاهر و
عیان نشد لیکن شیعیان ایشان فتوي بأمر حقّ دهند و بمضمون الحقّ مرّ چون تلخی آن بمردمان رسد نوع دیگري در خاطر و ضمایر
ایشان متمکّن و مستقرّ گردد و نیز بسا باشد که اختلاف شیعیان در قول و فتوي بواسطه تقیّه در دین سیّد البریّه بود و تقیّه براي شیعه
رحمت است و مؤیّد تأویل قول محمّد بن علیّ ص: 333 القمیّ رضی اللَّه عنه أخبار بسیار أحادیث نبیّ المختار و
أئمّه الأبرار است و از جمله آن روایت محمّد بن سنان از نصر خثمعی است. راوي گوید که: من از حضرت أبا عبد اللَّه علیه السّلام
شنیدم که میفرمود آن کسی که عارف أمر ما باشد و حقایق أحکام شرع سیّد الأنام را نیکو داند باید که بغیر حقّ أمر دیگر چیزي
مطلق نگوید و اکتفاء بهمان که از ما میداند کرده بیان نماید، پس اگر خلاف آنچه میداند از ما بشنود باید که آن کلام ثانی را
بواسطه دفاع أمر و اختیار آن داند. و از عمر بن حنظله مرویست که: من از حضرت امام الخلائق أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد
ال ّ ص ادق علیه السّلام سؤال کردم از حال دو شخص که از أصحاب ما باشند و در میان ایشان منازعه در أمر دین یا در میراث بهم
رسد و ایشان هر دو محاکمه بسلطان وقت و بقاضی زمان برند آیا جایز است؟ امام النّاطق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود
که: آن کس که محاکمه باو نمایند و در أمر حقّ و باطل جز این نیست که محاکمه شما بطاغوت است که خداي تعالی نهی از آن
نمود و آنچه او حکم بآن کند چون او را حکم به آن میرسد پس اگر حکم کند جز این نیست که یا مانع او گردد از روي بخل و
صفحه 115 از 146
نمود و آنچه او حکم بآن کند چون او را حکم به آن میرسد پس اگر حکم کند جز این نیست که یا مانع او گردد از روي بخل و
جهل یا اگر حقّ او ثابت باشد چون براي او حکم کنند و گوید که استیفاء حقّ از مدّعی علیه بحکم طاغوت نماید پس او مطیع
طاغوت باشد و حال آنکه أمر حضرت عزّ و جلّ صادر گشته که خلق منکر او شوند چنانچه در قرآن لازم- الاذعان واقع و عیان
است که: یُرِیدُونَ أَنْ یَتَحاکَمُوا إِلَی الطَّاغُوتِ وَ قَدْ أُمِرُوا أَنْ یَکْفُرُوا بِهِ. عمر بن حنظله گوید که: من گفتم در آن زمان که میان
ایشان مخالفت ص: 334 پیدا شود چه کنند؟ حضرت أبو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: که باید نظر کنند بآن که از
شما باشد و حدیث از ما روایت کند و حلال و حرام ما را بداند و عارف بأحکام ما باشد. چون چنین کسی بیاید باید که راضی
شوید بآن که او حکم کند میان شما زیرا که من او را حاکم شما گردانیدم. پس هر گاه او حکم کند و محکوم علیه که بر آن
راضی نشود آن کس حکم ایزد تعالی و تقدّس را خفیف دانسته ردّ قول ما نمود و ردّ قول ما موجب ردّ قول حضرت واجب تعالی
است و آنکه ردّ قول حضرت ایزد أکبر کند آن أبتر بیشبهه بیقین کافر است بلکه آن آن کسی است مشرك بخداي تعالی است. من
گفتم: یا بن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم اگر هر یک از متخاصمین اختیار دیگر کنند یکی مثلا گوید: که زید حاکم باشد
و دیگر گوید که حارث براي حکم میان ما و شما بهتر است، بعد از آنکه ما راضی شویم که ناظرین در حقّ مدّعی و مدّعی علیه
باشند در آن حال اختلاف در میان حکمین واقع گردد و ایشان را اختلاف در حدیث که از شما روایت میکنند بهم رسد در آن
وقت ما را اعتماد و عمل بقول ایشان چه نوع باید کرد؟ حضرت امام علیه السّلام فرمود که: حکم حکم أعدل وافقه و أصدق آن دو
نفر است هر کدام ایشان که در صنعت ثلاثه طرف رجحان داشته باشد باید که عمل بحکم قول ایشان کند شرطی که در حدیث ما
با این صفات ثلاثه مذکوره أورع از أصحاب ورع بود در آن وقت که یکی از ایشان حکم کند بر کسی باید که همان را مجري و
ممضی گرداند و ملتفت بحکم حاکم دیگر نگردد. ص: 335 عمر گوید: که من گفتم: یا ابن رسول اللَّه هر گاه هر
دو حکمین عادل مرضی باشند و در معرفت و فضل نه مساوي باشند بنوعی که هیچ یک انسان را بر دیگر طرف رجحان در صفات
ثلاثه مزبوره نباشد در آن حال مدّعی و مدّعی علیه مرافعه بکدام ازین دو نفر نمایند؟ حضرت امام النّاطق جعفر بن محمّد الصّادق
علیه السّلام فرمود که: در آن زمان نظر کند بسوي آنچه آن دو نفر از ما روایت کنند از أحادیث حضرت سیّد البشر هر چه ملاحظه
نمایند ازین دو نفر مسموع در باب حکم و أمر متخاصمین گردد به بینند که آن مجمع علیه میان أصحاب است یا آنکه آن روایت
بطریق شاذّ و نادر است اگر مجمع علیه بود همان را در میان حکم حکمین اختیار نمایند و ترك شاذّ که مشهور در میان أصحاب
نیست فرمایند زیرا که أمر مجمع علیه حقّ است که أصلا در آن شکّ و ریب نیست. بدان که امور بموجب عقل و شعور بر سه وجه
محصور و مقصور است: اوّل- آنکه أمر بیّن و ظاهر بود لیکن بطریق شاذّ نبود، پس مردم تابع آن گردند. دوّم- امر بیّن که غیّ آن
ظاهر بود خلق از آن اجتناب کنند. و سوّم- أمر شکل مبهم که بغیر ایزد عالم و حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و أئمّه
معصومین را بر او اطّلاع و علم نباشد این أمر مسترد به حکم خداي عزّ و جلّ و بحضرت خاتم الرّسل است در آن باب آنچه أمر
کند آن را بر خود فرض عین و عین فرض دانند. و حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حقایق تمامی أشیاء را در ضمن سه
أمر بیّن و ظاهر گردانید چنانچه فرمود که: هر چه هست یا حلال مبیّن ص: 336 است یا حرام بیّن یا مشتبه است میان
این دو چیز که أصلا طرف حرمت و حلیّۀ بهیچ أحدي از شما امّت ظاهر نباشد. پس هر که در أمثال این أوقات ترك شبهات کند او
را معین نجات از محرّمات است، و امّا آنکه أخذ شبهات نماید بیشبهه آن محروم از سعادت ادراك شفاعت سیّد البریّات مرتکب
محرّماتست و منخرط است در سلک- هلکات لیکن او را علم بحقیقت آن نیست. راوي گوید که: من گفتم یا أبا عبد اللَّه (ع) اگر
آن دو خبر هر دو از شما مروي و مشتهر باشد که ثقات روات از شما روایت کنند در آن وقت مترافعین عمل بقول کدام از این دو
نفر مطیعین حضرت أئمّۀ المعصومین علیه السّلام نمایند؟ آن حضرت علیه السّلام فرمود که: نظر کنند بآن حکم که موافق کتاب ایزد
وهّاب و سنّت رسالتمآب بود و عامّه نیز در آن موافق باشند بدان عمل کنند. گفتم: جعلت فداك من فداي تو گردم اگر به بینم که
آن دو و فقیه حکمین را به پیش ایشان مرافعه نمودند هر دو حکم آن را از کتاب و سنّت نیکو دانند. بعد از آن مطّلع گردیم بآن که
صفحه 116 از 146
یکی از این دو چیز موافق است بقول عامّه و خبر آخر مخالف ما بکدام از این دو خبر مستمسک متشبّث گردیم؟ حضرت امام
النّاطق الأمین جعفر بن محمّد الصّادق سلام اللَّه علیهم أجمعین فرمود که: نظر کنند بآن خبري که عامّه را میل بآن نباشد و بدان
حکم عمل نمایند زیرا که هر چه مخالف رأي عامّه است در آن براي شما هدایت تامّه است. گفتم: فداي تو گردم اگر آن هر دو
خبر را موافق رأي عامّه یابیم در آن ص: 337 أثر ما را اختیار بعمل کدام از آن دو خبر است؟ آن حضرت علیه
السّلام فرمود که: نظر کنید بسوي آنچه حکّام و قضات ایشان را بالتّمام میل بدان أمر ناتمام است همگی آن را ترك کنید، و آنچه
مخالف آراي قضات و حکّام و غیر آن باشد بدان حکم و عمل نمائید. من گفتم: اگر حکّام ایشان در آن دو خبر جمیعا متّفق باشند
ما را چه باید کرد؟ حضرت امام جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که: هر گاه حال بدان منوال باشد پس امیدوار باحسان
حضرت پروردگار خود گشته آن را موقوف دار تا آنکه ملاقات بامام خود از ائمّۀ الأبرار نمائی زیرا که وقوف، و احتراز در نزد
شبهات بسیار بسیار بهتر از وقوع و اقتحام در هلکات است و ایزد تبارك و تعالی مرشد و هادي بریّات است و حافظ و حامی از
تمامی زلّات و زاجر و مانع از ارتکاب خطیآتست. مصنّف این کتاب أبو علی الطبرسیّ أسکنه اللَّه فی الفردوس العالی میفرماید که:
این خبر بر تقدیر قیاس است که اگر چنین واقع شود حکمش آنست و الّا در آثار و أخبار بسیار بسیار کم است که این چنین أمر
متّفق گردد که دو خبر که هر دو مختلف یک دیگر در حکم از احکام باشند که آن هر دو موافق کتاب و سنّت باشند و این خبر
مثل حکم شستن روي و دستها در وضو بواسطه بندگی و عبادت لا آله الّا هو است زیرا که در أخبار و أحادیث آمده که هر یک از
روي و دستها را یک مرتبه یک مرتبه بشویند و نیز در أخبار آمده که هر یک را دو مرتبه دو مرتبه بشویند و ظاهر قرآن مقتضی
، خلاف هیچ از این دو قول نیست بلکه محتمل هر دو روایتست و مثل این در أحکام شرع حضرت سیّد المرسلین الاحتجاج، ج 3
ص: 338 موجود است. و امّا قول حضرت رسول مجتبی محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که به سائل فرمود که: ارجه وقف عنده
حتّی تلقی امامک بر أصحاب اولو الألباب واضح است که أمر امّت بتوقّف در آن زمان تا هنگام ملاقات امام ایشان این در وقتی
است که وصول بخدمت امام ممکن باشد. و امّا اگر امام غایب باشد و تمکّن وصول بخدمت آن أولاد رسول نباشد و أصحاب
همگی و تمامی اجتماع بر دو خبر کنند و أصلا در آن وقت رجحان روات از این دو خبر روات دیگر بکثرت و عدالت بیشتر نبود
در آن زمان حکم ایشان من باب التّخییر است بهر کدام از این دو خبر که اختیار کند مختار است، و دلیل بر آنچه گفتیم: قول حسن
بن جهم از حضرت امام رضاء علیه التّحیّۀ و الثّناء است. چنانچه حسن مذکور روایت کند که من روزي معروض رأي فیض- اقتضاي
حضرت امام البرایا أبی الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه سلام اللَّه تعالی گردانیدم که یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از
شما به ما أحادیث مختلفه رسد ما را در آن باب حیرت و اضطراب بسیار بهم میرسد زیرا که ما را قدرت عمل بحدیثین بیشبهه بیقین
میسّر نیست. حضرت امام الأتقیاء أبی الحسن الرّضاء علیه التّحیّۀ و الثّناء فرمود که: أحادیث که از ما بشما رسد باید که شما آن را
بکتاب حضرت واجب تعالی قیاس نموده بسنجانید و بباقی أحادیث ما أئمّۀ الهدي موازنه نمائید اگر آن أحادیث را مشابه و مماثل
بکتاب ایزد وهّاب و بسایر أحادیث ما یابید پس آن را از ما دانید و اگر آن أحادیث را بهیچ وجه مشابه در کتاب و أحادیث رسول
و أوصیاي ایشان نیابید پس آن را از ما ندانید. ص: 339 من گفتم: یا أبا الحسن علیه السّلام دو کس بنزد ما با دو
حدیث مختلف آیند و هیچ کدام ایشان را ما کاذب ندانیم بلکه هر دو را ثقه دانیم در این حال ما کدام را أحقّ از دیگر دانیم و
عمل بقول کدام از این دو راوي صحیح القول نمائیم؟ حضرت امام الهدي فرمود که: هر گاه حقایق أحوال هر دو بر تو ظاهر باشد
که در فقاهت و عدالت و تقوي و ورع من جمیع الوجوه مساوياند در آن زمان وقت بر تو موسّع است بقول هر کدام که خواهی
عمل کن. و امّا آنچه حرث بن مغیره از حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام روایت کرد که آن حضرت فرمود که: هر گاه تو از
أصحاب خود حدیث بشنوي و حال آنکه همه آنها ثقه باشند پس وقت بر تو موسّع است بقول و حکم آنها که خواهید عمل نمائید
تا آنکه قایم آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را دریابید در آن زمان که بشرف و ادراك ملاقات او مشرّف گردید البتّه رجعت
صفحه 117 از 146
در هر باب بخدمت آن ولایتمآب نمائید. از سماعه بن مهران مرویست که گفت: من از حضرت امام جعفر صادق علیه السّلام سؤال
کردم که یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هر گاه دو حدیث از شما بما رسد که یکی از آن دو حدیث ما را مأمور
گرداند بفراگرفتن چیز و حدیث دیگر ما را نهی از أخذ کند در این حال از آن دو حدیث کدام را ترك و کدام را استعمال باید
کرد؟ حضرت امام الأمجد أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد علیهما السّلام فرمود که: هیچ کدام از این دو حدیث عمل نخواهی کرد تا
آنکه بصاحب خود یعنی امام وقت ملاقات کنی پس در آن أثر تحقیق أمر و نهی از آن سرور خواهی ص: 340
نمود. سماعه گوید: که من گفتم فداي تو گردم لا بدّ ما را عمل بیکی از آن دو چیز لازم است. آن حضرت علیه السّلام فرمود که:
هر چیز که خلاف عامّه در آن باشد آن را فراگیر آن ولیّ ایزد أمر ترك آنچه عامّه را اتّفاق در آن خبر است نمود بواسطه آنکه
محتمل است که أمر متّفق علیه طرفی دارد و در مورد تقیّه باشد امّا آنچه مخالف قول آن جماعت بود بیشبهه آن احتمال تقیّه و غیر
آن ندارد، پس البتّه آن موافق مذهب أهل ایمان است. و از أئمّه المعصومین علیهم السّلام روایت است که آن أعیان دین، و هدایت
راه صدق و یقین فرمودند که اي معاشر المؤمنین هر گاه أحادیث ما را بشما مختلف رسانند و ندانید که بعمل کدام از آن أحادیث
مختلفه براءت ذمّه حاصل گردد در آن حال باید که مستمسک بآنچه اجتماع بر شیعیان، و محبّان ما در آن باشد گردید و عمل بدان
نمائید زیرا که در حقیقت مجمع علیه شیعیان ما أصلا بهیچ نوع شکّ و گمان نیست. و أمثال این مقال و أخبار از ائمّۀ الأبرار علیهم
سلام اللَّه الملک الجبّار بغایت بسیار است بنوعی که در این کتاب احتمال ذکر آن من جمیع الأبواب محتمل و مستطاب نیست لیکن
آنچه ما ذکر و ایراد آن در این کتاب نمودیم محض بواسطه معارضه بود و الّا در این کتاب موضع ذکر آن نبود.
[احتجاج امام صادق ع بر ابی حنیفه]
[احتجاج امام صادق ع بر ابی حنیفه] و بشیر بن یحیی العامري از ابن أبی لیلی روایت کند که او گفت: که من و نعمان أبو حنیفه
بخدمت حضرت امام النّاطق جعفر بن محمّد ال ّ ص ادق علیه السّلام مشرّف شدیم آن حضرت بسوي ما توجّه نمود و فرمود که:
ص: 341 یا ابن أبی لیلی این مرد کیست؟ و خطاب بما کرده اشاره به ابو حنیفه نمود. گفتم: جعلت فداك، فداي تو
گردم این مرد از أهل کوفه و صاحب رأي و بصیرت و نقّاد سخن از روي علم و معرفت است. حضرت امام البرایا علیه سلام اللَّه
تعالی فرمود که: گوئیا اینست آنکه برأي خود قیاس أشیاء مینماید. پس آنگاه آن ولیّ اللَّه خطاب مستطاب به ابو حنیفه فرمود که: یا
نعمان آیا قیاس سر خود را نیکو میدانی و آنچه برأي تو مقرّر شده به قیاس توانی دانست؟ نعمان گفت: نه حضرت امام الأنام ابن
محمّد جعفر الصّادق علیه السّلام فرمود که: پس قیاس أشیاء را چگونه نیکو توانی نمود آیا قیاس در شناخت ملوحت عینین و مرارت
و تلخی اذنین و برودت در منخرین و عذوبت در دهان توانی نمود؟ گفت: نه آن حضرت فرمود که: اي نعمان کلمه که اوّلش کفر
و آخرش ایمان است کدام است؟ گفت: نمیدانم. در آن حال ابن أبی لیلی گفت: جعلت فداك ما را در کوري نگذارید و آنچه
وصف آن کردي براي ما بیان کنید و ما را بتعلیم آن سرفراز و ممتاز گردانید. حضرت امام الأکرم جعفر بن محمّد صلوات اللَّه علیه
و سلّم فرمود که: ص: 342 نعم، حدیث و حکایت کرد پدرم از آباي کرام ما علیهم السّلام و آن اولیاي ایزد علّام
روایت کردند که حضرت رسول ملک العلّام علیه الصّلوة و السّلام فرمود که: خداي تعالی هر دو چشم این آدم از شحم نمود و آب
هر دو چشم را شور گردانید چه اگر شوري نمیداشتی هر آینه آن شحم گداختی و هیچ چیز از قذي در عینین نیفتادي الّا آنکه
گداخته گشتی لیکن آن ملوحت هر قذي و چیزهاي درشت که در چشمها میافتاد آن را بیرون انداخت و تلخی در گوشها بجهت
آن مقرّر داشت تا آن حجاب بواسطه دماغ باشد و آن محفوظ از أذیّت جانوران ماند زیرا که أحیانا جانوري اگر بگوش فرو رود
همان لحظه التماس خروج از آن مکان کند، و اگر تلخی آن نبودي هر آینه آن دانه به دماغ آن کس رسیدي و آزار رسانیدي. و
برودت در سوراخهاي بینی بواسطه آنست که دماغ انسان از شرّ أذیّت جانوران و غیرها مصون و محروس ماند. و اگر برودت در
صفحه 118 از 146
منخرین نبودي هر آینه دماغ گداختی و فرو ریختی. و عذوبت در دهان انسان بیّن و عیان از حضرت واهب منّان محض از روي
احسان و امتنان است تا آنکه بنی آدم لذّت طعام و شراب از دهان بیابد و امّا کلمه که اوّلش کفر و آخرش ایمان است آن عبارت از
گفتن لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ است که أوّل آن کفر است بواسطه نفی و آخرش ایمان بجهت اثبات ذات خلّاق الموجوداتست. بعد از آن آن
امام الأنس و الجانّ فرمود که: یا نعمان زنهار قیاس نکنی و پیرامون این کار بیهنجار نگردي زیرا که پدر بزرگوارم حدیث از آباي
کرام عظام بیان نمود که: آن أعیان از حضرت رسول آخر الزّمان نقل ص: 343 فرمودند که: آن رسول خیر البشر
علیه صلوات الملک الاکبر روزي در محضر أصحاب نیکو سیر چنین فرمود اگر کسی در أمر از امور دین قیاس براي خود کند بیقین
حضرت ربّ العالمین او را با ابلیس لعین در أسفل السّافلین جلیس و قرین گرداند زیرا که أوّل قیاسکنندگان آن لعین بیدین بود
چنانچه در هنگام که حضرت واجب الوجود آن مطرود و مردود را أمر بسجده آدم نمود آن متمرّد از روي جحود و عنود دعوي أَنَا
خَیْرٌ مِنْهُ نمود گفت: خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ در آن زمان متکبّر خنّاس در حضور ملک النّاس دعوي رأي قیاس نمود. و در
روایت دیگر از حضرت جعفر بن محمّد علیه السّلام مروي و مشتهر است که آن سرور به ابو حنیفه گفت: در وقت که او بخدمت
آن حضرت مشرّفشد که تو کیستی؟ أبو حنیفه گفت: من مفتی أهل عراقم. حضرت فرمود: نعم یا نعمان بچه فتواي ایشان میدهی؟
أبو حنیفه گفت: بکتاب خداي وهّاب. امام جعفر علیه السّلام فرمود که: پس تو اي نعمان عالم بکتاب ایزد منّان و بناسخ و منسوخ
قرآن و محکم و متشابه آن باشی؟ أبو حنیفه گفت: بلی حضرت امام الهمام جعفر بن محمّد علیه السّلام فرمود که: پس مرا خبر کن
از تفسیر و معنی قول خداي تبارك و تعالی وَ قَدَّرْنا فِیهَا السَّیْرَ سِیرُوا فِیها لَیالِیَ وَ أَیَّاماً آمِنِینَ آن کدام موضع است که حضرت
مهیمن علّام أمر بسیر آن مقام نمود؟ ص: 344 أبو حنیفه گفت: آن ما بین مکّه و مدینه حضرت سیّد الأنام است.
امام الباطن و الظّاهر جعفر بن محمّد باقر روي مبارك بجلساي مجلس عالی و محفل متعالی خود آورده گفت: من شما را بحضرت
واجب تعالی قسم میدهم که آیا شما سیر میان مکّه و مدینه مینمودید که فیما بین آن دو محلّ شما مأمون از قتل بعض جدال و مال
از سرقت و زوال نباشید؟ حضّار گفتند: اللّهمّ نعم، بار خدایا بلی بسیار بود که ما در أیّام سیر از قتل نفوس و از سرقت أموال از قطّاع
الطّریق در ترس و افسوس بودیم. چون آن ولیّ حضرت بیچون از أهل حضّار این سخن شنید روي به أبو حنیفه آورده گفت: یا أبا
حنیفه حضرت ایزد خلّاق نگوید الّا حقّ. دیگر مرا خبر ده از قول حضرت عزّ و جلّ: وَ مَنْ دَخَلَهُ کانَ آمِناً آن کدام موضع است که
بعد از دخول آن محلّ آن کس مأمون و مصون در پناه عزّ و جلّ است؟ أبو حنیفه گفت: آن موضع بیت الحرام است در آن هنگام
امام الأنام أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد (ع) روي بجلیسان مجلس بهشت آئین ارم تزئین خود آورده گفت شما را بحضرت خداي
تبارك و تعالی قسم است که آیا میدانید که عبد اللَّه بن الزّبیر و سعید بن جبیر هر دو در هنگام ترس و خوف داخل حرم حضرت
رحیم الرّءوف گشتند، مع هذا مأمون از قتل نگشتند؟ أصحاب حضّار یک بار گفتند که: اللّهمّ نعم، بار خدایا چنین است که امام
النّاطق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود، و در آن خلاف نیست. امام علیه السّلام گفت: ویحک یا أبا حنیفه بدرستی که
خداي تعالی ص: 345 آنچه گوید حقّ است و أصلا در آن خلاف ظاهر نگردد. أبو حنیفه چون دانست که از
جواب سؤال آن ولیّ ایزد متعال عاجز و لال است گفت: مرا علم به کتاب حضرت ذو الجلال نیست، و من مرد صاحب قیاسم. أبو
عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: تو چون مرد مقیسی پس نظر در قیاس خود نماي و ببین که در نزد ایزد أکبر قتل از ربا یا زنا از قتل
کدام أعظم است؟ أبو حنیفه گفت: بلکه قتل أعظم از زنا است. حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که:
پس چگونه است آنکه عزّ و جلّ در قتل راضی گردید بشاهدین و در زنا راضی نکردید الّا بچهار شاهد، بعد از آن گفت: یا أبا
حنیفه نماز أفضل است یا روزه؟ أبو حنیفه گفت: بلکه نماز أفضل است. حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام
فرمود که: بنا بر قیاس تو بایستی بر حائض قضاي آنچه ایّام حیض از او فوت گشته لازم است از نماز و قضاء روزه لازم نباشد و حال
آنکه حضرت قیّوم قضاء نماز را ساقط گردانید و أمر بقضاء صوم نمود. باز حضرت ولیّ بینیاز فرمود که: یا أبا حنیفه بول أقذر و
صفحه 119 از 146
أنجس است یا منی؟ أبو حنیفه گفت: بول. امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود که: بنا بر قیاس تو لازم آید که ص:
346 غسل از بول باید کرد نه از منی و حال آنکه خداي تعالی غسل از منی واجب گردانید نه از براي بول. أبو حنیفه گفت: من مرد
صاحب رأيام. حضرت امام جعفر بن محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود که: رأي تو در حقّ مرد که او را غلام باشد و خواجه
تزویج بزنی نماید و غلامش نیز تزویج کند بزن دیگر و این هر دو عقد در یک شب واقع گردد و خواجه و غلام هر دو در یک
شب دخول کنند و بعد از آن هر دو در یکوقت مسافر گردند و هر دو زن خود را در یک خانه بگذارند قضا را بعد از مسافرت
ایشان هر دو زن پسران زائیدند و بعد از تولّد زنان دیوار خانه برایشان واقع گشته وفات یافتند و هر دو پسر باقیماندند در این حال
براي تو مالک کدام و مملوك کدام و وارث که و موروث کدام است؟ أبو حنیفه چون جواب آن ولیّ ایزد وهّاب در این باب
نداشت پرده از حقیقت أحوال خود برداشت و گفت: حقایق این مقدّمات بر من مخفی است و من مرد صاحب حدودام. حضرت
أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد علیه السّلام گفت: چه نوع حدّ شخصی که یکی را چشم کنده باشد و بعد از آن دست دیگر را قطع
کند مقرّر خواهی داشت و اقامت حدود بر او چه نوع مینمائی؟ أبو حنیفه گفت: من مرديام که مطّلع به بعثت أنبیاء عظام و رسل
کرام آن حضرت فرمود: پس مرا خبر ده از قول حضرت عزّ و جلّ در هنگام که موسی و هرون علیهما السّلام را بفرعون مبعوث
گردانید و أمر کرد که او را با سلام بخوانند لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی لفظ لعلّ در نزد تو بمعنی شکّ است؟ ص: 347
أبو حنیفه گفت: نعم. حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد ال ّ ص ادق علیه السّلام فرمود: چنان که لعلّ در پیش تو موضوع از براي
شکّ است أیضا در نزد خداي عزّ و جلّ لفظ لعلّ از براي شکّ مستعمل است چنانچه در قرآن فرمود که: لَعَلَّهُ یَتَذَکَّرُ أَوْ یَخْشی
حقیقت این بیان ظاهر و عیان گردان. أبو حنیفه گفت: مرا علم بحقایق آن کما ینبغی و یلیق نیست. امام النّاطق الأمین جعفر بن
محمّد ال ّ ص ادق صلوات اللَّه علیهم أجمعین فرمود که: اي أبو حنیفه فتوي بکتاب خداي منّان میدهی و وارث آن نیستی و زعمت
آنست که در مقدّمات ذي أساس صاحب قیاسی و حال آنکه بناي دین اسلام بر قیاس انصرام نیافت و أوّل کسی که بر أساس قیاس
شتافت ابلیس بود. و نیز زعم تو آنست که صاحب رأي و حال آنکه رأي از حضرت رسول ملک تعالی صلوات اللَّه و سلام علیه
صوابست از غیر آن حضرت خطا و موجب محرومی از ثواب و جزاست، زیرا که خداي تعالی و تبارك خطاب بحضرت رسالتمآب
فرمود که: وَ أَنِ احْکُمْ بَیْنَهُمْ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ الآیه و بغیر نبیّ المحمود ایزد معبود این احسان و مرحمت بهیچ أحدي ننمود. و زعمت
آنست که حدود و آن کسی باشی که مباعث أنبیاء بتو نازل شد و خاتم الأنبیاء محمّد المصطفی علیه صلوات ربّ الأرض و السّماء
أعلم بمباعث أنبیاء علیهم سلام اللَّه تعالی از تو و سایر خلق اللَّه بود. اي أبو حنیفه اگر نه آن بودي که تو بعد از خروج از منزل مادر
هر مقام و مأوي در نزد أحدي از خلق اللَّه تعالی میگفتی که من در پیش پسر رسول ص: 348 حضرت قادر عالم
رفتم و مدّتی در نزد او نشستم أصلا از من حقیقت شیئی از أشیاء را سؤال ننمود من هرگز از تو سؤال نمیکردم. أبو حنیفه گفت: مرا
علم و کمال نیست. امام الأنام جعفر بن محمّد علیه السّلام فرمود: حقایق أحوال تو به نوعی است که مذکور شد قیاس حال خود
نمائی اگر تو مرد صاحب قیاسی. أبو حنیفه گفت: من بعد از این مجلس هرگز متکلّم بقیاس نگردم زیرا که من از کلام صدق التیام
شما قیاس أساس کار خود گرفتم. حضرت امام الهمام جعفر الصّادق علیه السّلام فرمود: حاشا و کلّا که حبّ ریاست دنیا ترا بگذارد
و تو ترك آن توانی نمود چنانچه قبل از این ترك آن نتوانستی کرد الحال بر حال تو بهمان منوال حقیقت است تمامی خبر اینست
که مذکور شد. و از عیسی بن عبد اللَّه القریشی مرویست که: أبو حنیفه در هنگام که به خدمت حضرت امام جعفر بن محمّد
الصّادق علیه السّلام آمد آن حضرت (ع) فرمود که: یا أبا حنیفه بمن رسید که تو قیاس میکنی و مدار تو در أحکام شرع سیّد الأنام
بقیاس است؟ أبو حنیفه گفت: نعم امام علیه السّلام فرمود که: قیاس مکن زیرا که أوّل آنکه قیاس کرد ابلیس بود، چنانچه در
هنگامی که حضرت واجب الوجود او را بسجده آدم (ع) أمر نمود از روي قیاس گفت: أَنَا خَیْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَنِی مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِینٍ
بدرستی که آن مطرود لعین از روي عداوت و کین قیاس فیما بین نار و طین نمود لیکن قیاس میان ص: 349 نوریّت
صفحه 120 از 146
آدم بنوریت نار ننمود چه اگر قیاس فیما بین این نورین و صفاء یکی از این دو نور بر دیگر مینمود هر آینه عالم و عارف بمراتب
عزّت و قدر و منزلت أب الأنبیاء و الأوصیاء آدم علیه سلام اللَّه میبود یحتمل بعد از معرفت تامّ بحال آدم علیه السّلام منکر سجده او
نگشتی و ملعون سرمد و مطرود أبد نشدي. و از حسن بن محبوب مرویست که گفت: من از سماعه شنیدم فرمود که: چون أبو حنیفه
بخدمت حضرت أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد علیه السّلام حاضر شد فی الفور از آن حضرت سؤال نمود که مسافت میان مشرق و
مغرب چه مقدار است. آن ولیّ الملک الوهّاب گفت: مسافت میان مشرق و مغرب سیر یک روزه آفتاب است بلکه کمتر از آن.
چون أبو حنیفه شنید گفت: این بغایت أمر عظیم و عجیب است. حضرت امام علیه السّلام فرمود که: اي عاجز این آفتاب از مشرق
طالع گردد و در مغرب غروب کند، در أقل از یک روز این تمام خبر است. از عبد الکریم بن عتبۀ الهاشمی مروي است که من در
نزد حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام در مکّه بیت اللَّه الحرام حاضر بودم که جمعی کثیر از معتزله که در میان ایشان در آن مکان و
مقام حاضر گشته شروع بر کلام نمودند چون در آن مقصد و مرام بحدّ کثرت و ابرام رسانیده خبط در آن کلام فرمودند و مقالات
فاسده آن لئام بسمع شریف أبو عبد اللَّه علیه السّلام رسید، آن حضرت فرمود که: شما کلام خود را بر من بغایت دراز بلکه طویل
بیساز گردانیدید، پس شما أمر خود را مستند بیک مرد گردانید تا او بوکالت جمیع متکلّم بحجج و براهین شما با ما گردد بشرطی
که بیانش بر سبیل ایجاز و اختصار ص: 350 نه بر وفق اطناب و اکثار بود.
[احتجاج امام ع بر عمرو بن عبید در امر امامت]
[احتجاج امام ع بر عمرو بن عبید در امر امامت] معتزله اسناد أمر خود بالتّمام به عمرو بن عبید نمودند و آن لئام خاطر خود باو جمع
فرمودند. آن مرد شروع در بلاغت و اطاعت کلام نمود و آنچه گفت این بود که: یا أبا عبد اللَّه أهل شام تا خلیفه خود را بقتل
رسانیدند و شمشیر در یک دگر گذاشتهاند بعضی از ایشان قتل بعضی دیگر از قوم و خویشان خود نمودند و چون أمر و کار و عمل
و کردار ایشان بغایت أبتر و پریشان گشت بالأخره ما و ایشان فکر مآل حال خود فی یوم لا ینفع بنون و لا مال نموده گفتیم: لا علاج
ما محتاجیم بمرشد هادي که ما را ارشاد و هدایت نماید، چون نظر کردیم یافتیم مردي که او را عقل و دین و مروّت و معدن
خلافت است و او محمّد بن عبد اللَّه بن الحسن است ما را اراده چنان است که با او اجتماع نمائیم و باو بیعت فرمائیم بیقین بعد از
متابعت ما باو أحوال ما کمال قوّت بهم رساند و ما را مظاهرت تمام پیدا گردد و ما خلایق را بمتابعت و مبایعت او خوانیم. پس هر
که باو بیعت کند ما با ایشانیم و او نیز از ماست و آنکه از ما اعتزال نماید ما نیز از او باز ایستیم و آنکه با ما بقتال و جدال برخیزد ما
نیز با او مقاتله و مجادله نمائیم تا او را از بغی و ضلال ردّ بحقّ و أهل آن من جمیع الوجود و الأحوال نمائیم. و چون ترا صاحب
فضل و کمال و بکثرت شیعیان و محبّان بینظیر و أمثال یافتیم و ما را بیقیل و قال احتیاج بأمثال شما خداوندان علم و حال است
لهذا دوست داریم که این مقال بسمع شما رسانیم و حقایق أحوال بشما ص: 351 معروض گردانیم زیرا که ما را از
شما استغناء نیست، بلکه احتیاج ما در أمر دین و دنیا بشماست. چون آن مرد از کلام فارغ شد حضرت أبو عبد اللَّه علیه السّلام
فرمود که من اگر با شما تکلّم نمایم بمثل کلام عمر و شما در آن أمر مستمرّ خواهید بود؟ قوم گفتند: نعم راوي گوید: در آن دم
حضرت امام الأکرم جعفر بن محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم حمد و سپاس و شکر و ثناي دور از حدّ بیان و احساس و نعت
حضرت نبیّ المبعوث الی الجنّ و النّاس بلسان معجز نشان بیان نمود. پس آنگاه آن ولیّ اللَّه فرمود که: یا عمرو ما از کسی که
عاصی از حضرت الهی باشد در سخط و غضبیم لیکن از مطیعان ایزد باري و تابعان حضرت رسالت پناهی شاکر و راضی در أزمنه
حال و مستقبل و ماضی خواهیم بود. اي عمرو مرا خبر ده که اگر امّت سیّد البریّه ترا متقلّد أمر خلافت خود گردانند و تو مالک
خلافت بغیر قتال و مئونت گردي و بتو گویند که اختیار أمر ولایت امّت بکف کفایت و بقبضه اقتدار و درایت آنست هر کرا
خواهی والی و حاکم امّت کن در آن وقت تو کرا متولّی و متصدّي أمر خلافت خواهی گردانید؟ عمرو بن عبید گفت: من أمر
صفحه 121 از 146
خلافت بشوراي مسلمین میان امّت مقرّر خواهم کرد. حضرت امام الخلائق فرمود که: میان جمیع امّت یا بعض ایشان؟ عمرو گفت:
میان تمامی ایشان. آن حضرت علیه السّلام فرمود که: آیا شوري میان فقهاء أبرار و علماء أخیار برقرار خواهی داشت یا براي سایر
النّاس خواهی گذاشت؟ ص: 352 عمرو گفت: بیقین شوري میان فقهاء و أخیار مسلمین است. حضرت امام علیه
السّلام فرمود که: قریش و غیر ایشان نیز داخل در شوراي خود میکنید؟ عمرو گفت: بلکه جمیع عرب و عجم را داخل شوري اگر
توانم میگردانم. امام الأنام جعفر بن محمّد علیه السّلام فرمود که: مرا خبر ده یا عمرو آیا أبا بکر و عمر را بولایت میپذیري یا از
ایشان هر دو تبرّا مینمائید؟ عمرو گفت: ایشان را بولایت و خلافت بپذیرم. آن حضرت فرمود که: یا عمرو اگر تو مردي باشی که
تبرّا از ایشان هر دو مینمودي نمائی، جایز است که خلاف قول و فعل ایشان کنی، و اگر از موالیان و دوستان ایشان بودي پس الحال
که این شیوه پیش گرفتی مخالفت با ایشان کردي و بر مذهب و کیش ایشان نرفتی زیرا که أبو بکر به عمر عهد کرد که اگر او
بیعت به أبا بکر نماید چون أیام وفات او نزدیک رسد براي او بخلافت امّت وصیّت کند چون عمر از أبو بکر عهد و شرط گرفت
بیعت کرد، و أبو بکر در باب ولایت عمر شور بهیچ أحدي از جنّ و بشر ننمود. امّا عمر در أیّام وفات أمر خلافت بشوري انداخت
میان شش نفر چنانچه سابقا حقیقت این خبر منقول و مستطر گشت و بغیر آن شش نفر از أصحاب ترا و أصحاب بلکه تمامی أحباب
راضی بآن نخواهید بود. عمرو بن عبید گفت: یا أبا عبد اللَّه عمر چه کرد؟ آن حضرت فرمود که: عمر صهیب را أمر کرد که تا سه
روز پیش نماز باشد مردمان اقتداء بایشان نمایند تا آن شش نفر شور با یک دیگر نمایند بشرطی که در میان أعیان شوري أحدي
بغیر ابن عمر نباشد و او را دخل در شوري ص: 353 نبود، آیا أمر أصحاب شوري باشد و ایشان را بتهاون و توجّه
در باب تعیّن خلیفه نگذارد و عمر در محضر أنصار و مهاجر وصیّت کرد که سه روز بگذرد و أصحاب شوري مقدّمات خلافت
بانصرام نرسانند گردن هر شش نفر را بزنند و اگر چهار نفر اتّفاق کنند پیش از تق ّ ض ی أیّام ثلثه و دو نفر مخالفت نمایند باید که
گردن آن دو کس را بزنند پس شما نیز راضی باین نوع شوري در میان مسلمانان خواهید بود؟ عمرو بن عبید و باقی اصحابش
گفتند: ما هرگز راضی باین نوع شوري نخواهیم شد. در آن حال ولیّ ایزد متعال جعفر بن محمّد الصّادق علیه سلام الملک الفعّال
گفت: یا عمرو در آن هنگام چنان میبینی که تو و اصحابت اگر مبایعت بصاحبت نمائید یعنی بمحمّد بن عبد اللَّه بن الحسن بیعت
کنید و مردم را بمبایعت ایشان بخوانید و امّت بر سر او جمعیّت کنید بنوعی که دو نفر از امّت از آن جماعت با شما مخالفت نکنند
پس شما نزد مشرکین که ایمان و اسلام نیاورده باشند و أداء جزیه نکرده کسی نزد آنها اگر بطلب جزیه فرستید یا آن طایفه را با
سلام بخوانید و آن جماعت بقدم انکار و تمرّد پیش آیند آیا در نزد شما یا در پیش صاحب شما از علم و حال و فضل و کمال
آنقدر هست که آن مشرکان را بسیرت حضرت سیّد البریّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم که در أیّام حیات مشرکان را به قبول جزیه
ممنون میگردانید شما نیز آن طایفه را متقبّل شرایط ذمّه و جزیه توانید نمود؟ ایشان گفتند: نعم آن حضرت فرمودند پس چگونه
سلوك در این حال با منکران دین حضرت ص: 354 رسول ایزد متعال مینمائید؟ معتزله گفتند که: ما أوّل مشرکان
را باسلام و ایمان میخوانیم و چون ابا و انکار نمایند آن طایفه را بشرایط الزام جزیه ملتزم میگردانیم. حضرت أبی عبد اللَّه علیه
السّلام فرمود که: اگر منکران دین سیّد- المرسلین مجوسی باشند یا أهل کتاب چنین خواهید کرد؟ معتزله گفتند: خواه مجوس
باشند یا أهل کتاب سلوك ما با أهل مرتاب بیشبهه و ارتیاب باین منهج مستطابست. حضرت أبا عبد اللَّه جعفر بن محمّد فرمود:
اگر متمرّدان پرستش أصنام و أوثان یا عبادت بهایم و نیران نمایند و از أهل کتاب خداي منّان نباشند سلوك شما بآنان بچه کیفیّت
و عنوان خواهد بود؟ معتزله گفتند: جمیع أصناف کفّار در پیش ما مساوياند. حضرت امام النّاطق جعفر الصّادق (ع) فرمود که: اي
عمرو مرا خبر ده که آیا تو قرآن خواندهاي؟ عمرو گفت: نعم. امام الأنام (ع) فرمود که این آیه تلاوت کن که: قاتِلُوا الَّذِینَ لا
یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْیَوْمِ الْآخِرِ وَ لا یُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا یَدِینُونَ دِینَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِینَ أُوتُوا الْکِتابَ حَتَّی یُعْطُوا الْجِزْیَۀَ عَنْ
یَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ. اي عمرو حضرت ایزد تبارك و تعالی استثناء أهل کتاب و غیر ایشان را در این باب آیا مساوي میدانید؟ عمرو
صفحه 122 از 146
گفت: نعم حضرت امام علیه السّلام فرمود: یا عمرو تو قول از که فرا گرفتهاي؟ ص: 355 عمرو گفت: من از مردمان
چنان میشنوم که تمامی کافران در این باب یکسانند. امام (ع) فرمود که: این کلام واگذارید و از أمثال این مقال بگذرید اگر
أصناف کفره ابا از قبول جزیه نمایند پس اسما با ایشان بعد از مقاتله، و مجادله اگر مستظهر گردید و غنایم بسیار از آن أهل انکار
بتصرّف شما درآید چگونه آن غنیمت را در میان امّت صرف و قسمت خواهید کرد؟ عمرو گفت: أوّل اخراج خمس آن نمائیم و
چهار خمس دیگر را بر آن جماعت که با آن أهل ضلال قتال و جدال نمودند دهیم. حضرت امام الأنام علیه الصّلوة و السّلام گفت:
بر جمیع آن جماعت که ایشان مقاتله با أهل ضلال نمودند تقسیم خواهی کرد؟ گفت: بلی حضرت امام جعفر الصّادق علیه السّلام
فرمود: اي عمرو بدرستی که اگر قسمت غنایم بدین نهج نمائی هر آینه تو مخالفت بحضرت نبیّ الرّحمه در فعل و در سیرت خواهی
کرد و میان من و میان تو در این باب فقهاء مدینه و مشایخ آن مکان حاضرند اگر مرا صادق ندانی باید که از ایشان سؤال حقایق
آن کنی زیرا که فقهاء و مشایخ مدینه در آن باب نزاع و اختلاف ندارند و نیز حضرت- رسول عزیز وهّاب در أیّام حیات آن
رسالتمآب مصالحه با جماعت أعراب سکنه بادیه نموده مقرّر فرمود که: آن حضرت ایشان را در مسکن و مآب و در دیار و موطن
ایشان با أقوام و أصحاب ایشان بگذارد که آن طایفه را از آن مکان مهاجرت بمکان دیگر نفرماید و اگر جمعی از دشمنان قصد
حضرت رسول آخر الزّمان نمایند چون حضرت نبیّ الرّحمه بواسطه امداد و معاونت آن طایفه را ص: 356 طلبید آن
جماعت اطاعت نبیّ اللَّه را بر خود واجب و لازم دانسته امداد و اعانت نمایند و رسول ایزد مجیب شرط نمود که ایشان را بعد از
اعانت أصلا از غنایم حصّه و نصیب نباشد. اي عمر تو میگوئی که غنایم میان سایر امم کفّار بقسمت برقرار خواهد بود پس تو
مخالفت با رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در سیرت آن حضرت در حقّ مشرکین نمودي و بهیچ باب تفکّر در آن باب نفرمودي
از این بگذر چه میگوئی در صدقه؟ آنگاه آن ولیّ الامّه تلاوت این آیه نمود که: إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ، وَ الْمَساکِینِ وَ الْعامِلِینَ عَلَیْها
الی آخرها و گفت: نعم اي عمرو تو آن را چگونه قسمت در میان آن امّت خواهی کرد؟ عمرو گفت: من آن را منقسم بهشت سهم
گردانم هر جزو از أجزاي ثمانیه را بجزو از قوم دهم. حضرت امام الهمام علیه ال ّ ص لوة و السّلام فرمود که: اگر یک صنف ده هزار
کس باشند و صنف دیگر یک نفر یا دو یا سه نفر باشند براي این صنف که یکی یا دو سه نفر باشند قسمت ایشان را مثل قسمت آن
ده هزار نفر میگردانی عمرو گفت: بلی حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق (ع) فرمود که: وضع قرار قسمت میان حضري
و بدوي چگونه مقرّر خواهی داشت باید که قسمت میان این دو طایفه بالسّویّه نباشد بلکه قسمت غنیمت بر قدر ما یحضر است از
آن جماعت و بر قدر آنچه صاحب ولایت و خلافت براي خود صلاح داند و بر قدر آنچه از غنایم حاضر گردد و اگر خلافت آنچه
ذکر شد معمول گردانی هر آینه ص: 357 مخالف حضرت رسول در فعل و قول خواهی بود و اگر آنچه من گفتم
تو را چیزي دیگر بخاطر رسد بدرستی که فقهاء أهل مدینه و مشایخ ایشان حاضرند و تمامی ایشان مخالفت در آن ندارند که نبیّ
ایزد منّان تقسیم صدقات، و غنایم بدین عنوان قسمت و اعطاء مینمود. بعد از آن روي مبارك بجانب عمرو بن عبید آورده گفت:
یا عمرو اتّق اللَّه بخداي بپرهیز اي عمرو نیز شما ایّها الرّهط اتّقوا اللَّه. بخداي عزیز بپرهیزید بدرستی که پدر بزرگوارم براي من
حدیث و حکایت کرد و حال آنکه آن ولیّ ایزد متعال بهترین أهل زمین و أعلم انسان بکتاب خداي منّان و أعرف بسنّت حضرت
رسول آخر الزّمان بود آن سرور از سیّد البشر چنین خبر داد که آن رسول واهب معبود چنین فرمود که کسی اگر مردمان بضرب
شمشیر خود بخود خواند و خود را اولو الأمر داند و حال آنکه در میان مسلمانان أعلم و أفضل از او در آداب شرایع و أحکام اسلام
و ایمان موجود و عیان باشد پس آن مدّعی ضالّ متکلّف و غاوي متعسّف است.
[احتجاج امام صادق ع بر شامی در امر خلافت و احتجاج اصحاب آن حضرت با او]
[احتجاج امام صادق ع بر شامی در امر خلافت و احتجاج اصحاب آن حضرت با او] از یونس بن یعقوب منقول و مروي است که
صفحه 123 از 146
من روزي در خدمت حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام حاضر بودم که در آن وقت مردي از أهل شام بشرف دریافت ملاقات آن
امام الهمام مستسعد و مقضیّ المرام گردید و گفت: من مرد صاحب فقه و کلام و عالم بفرایض بالتّمام و از شام بواسطه مناظره با
أصحاب تو باین مقام آمدم. حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: آیا کلام تو کلام حضرت رسول ملک العلّام است یا از
پیش تست. شامی گفت: بعضی از آن کلام از حضرت رسول و بعضی از آن از پیش ص: 358 منست. امام الهمام
گفت: اي غاوي شام پس تو شریک سیّد الأنام باشی؟ گفت: نه امام جعفر الصّادق علیه السّلام گفت: آیا تو وحی از حضرت ایزد
تعالی شنیدي؟ شامی گفت: نه امام علیه السّلام فرمود که: آیا اطاعت تو بر سایر أنام واجبست چنانچه اطاعت رسول ملک العلّام
واجب و لازم است؟ شامی گفت: نه در آن أثر یونس بن یعقوب گوید که آن سرور ملتفت بجانب من أحقر گردید و گفت: یا
یونس این مرد خصم نفس خود گردید پیش از آنکه متکلّم شود پس آنگاه فرمود: یا یونس اگر تو کلام را نیکو میدانستی با تو
مکالمه مینمودم و حقایق آن را بر تو آشکار میفرمودم. یونس گفت: پس براي آن کس حسرت است که مطّلع بحقایق کلام نباشد
لیکن سابقا من فداي تو گردم از لسان معجز نشان شما شنیدم که نهی از کلام مینمودي و میفرمودي: ویل لأصحاب الکلام که
میگویند که این أمر منقاد است و این منقاد نیست و این منساق است و آن منساق نیست و این معقول ماست و آن معقول ما نیست.
حضرت امام الهمام أبی عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: من گفتم ویل از براي قومیست که ترك قول من بواسطه کلام نمودهاند و
آن مذهب ناپسند را پسندیدند و آنچه در خاطر داشتند در پی عمل آن شتافتند. ص: 359 پس آنگاه آن ولیّ اللَّه
بمن گفت: یا یونس بیرون رو و هر که را از متکلّمین بیابی او را داخل این منزل گردان من غیر تراخی و مهل من حسب الأمر آن
سرور چون از محلّ و منزل آن ولیّ عزّ و جلّ بیرون رفتم حمران بن أعین که حسن الکلام و عالم و محمّد بن نعمان أحول که مرد
متکلّم بودند و هشام بن سالم و قیس الماصر که این دو نفر نیز از متکلّمان آن عصر بودند. امّا قیس چون تعلیم علم کلام از حضرت
علیّ بن الحسین علیهما ال ّ ص لوة و السّلام گرفته لهذا در کلام أحسن و أعلم از تمام بود حاضر یافتم بعد از تبلیغ پیام آن امام الأنام
(ع) ایشان را داخل منزل آن سلاله سیّد الرّسل- گردانیدم و آن حضرت در آن وقت در خیمه خود در طرف جبل در راه حرم
تشریف داشتند و آن چند روز پیش از احرام و اتیان مناسک حجّ بیت اللَّه الحرام بود چون ما با یاران بمجلس بهشت قرین ارم تزیین
آن امام الثّقلین درآمدیم آن سرور سر مبارك از خیمه بدر کرد ما بعد از عرض نیکو بندگی و اداء عبودیّت و سر افکندگی ناگاه
دیدیم که در عقب آن سرور شتر در پس خیمه مخبی است، گفت: هشام و ربّ الکعبه که حضرت امام الجنّ و البشر ما را بواسطه
تحقیق أمر و خیر طلب داشت. یونس گوید که ما را گمان چنان بود که هشام مردي از أولاد عقیل بن أبی طالب باشد زیرا که آن
عبد صالح ایزد علّام شدید المحبّه بحضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام بود که ناگاه هشام بن الحکم وارد بخدمت آن امام اکرام گشت
و در میان ما کسی بجز أکبر و أسنّ از او نبود و أوّل کسی که خطّ لحیه او نمود او بود. یونس گوید که: حضرت أبی عبد اللَّه علیه
سلام الملک المجید چون او ص: 360 را بیجاي دید براي جلوس او در پهلوي خود موسّع گردانید. پس آنگاه
فرمود که: این ناصر ما بقلب و لسان و بدست و باقی جوارح و ارکانست. بعد از آن آن حضرت روي بحمران بن أعین آورد و
گفت: با این مرد یعنی بشامی متکلّم شو حمران حسب الأمر آن امام الانس و الجانّ با آن مرد شروع در تکلّم و جدال و مباحثه و
قیل و قال نمود تا آنکه بر او مستظهر، و غالب گشته الزام فرمود بعد از آنکه حمران الزام شامی نمود حضرت امام الأنام جعفر بن
محمّد علیه السّلام روي بمحمّد بن نعمان آورد فرمود که یا طاقی با شامی متکلّم شوي حسب الأمر آن ولیّ ایزد باري طاقی بعد از
تکلّم با شامی او را الزام داده بر او مستظهر گردید. پس آنگاه آن ولیّ مهیمن علّام روي بهشام آورده گفت تو نیز به او تکلّم نماي
چون هشام را سابقه آشنائی بشامی بود بعد از ملاقات و تعارف یک دیگر حرف از آن ممرّ مذکور و مشتهر نگردانیدند. بعد از او
حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام بقیس الماصر فرمود که: تو نیز با شامی متکلّم شوي همان که هر یک ایشان با شامی بتکلّم و بیان
در- میآمدند، حضرت أبو عبد اللَّه علیه ال ّ ص لاة و السّلام از سخنان ایشان خندان میشد و چندان مباحثه در کلام نمودند که شامی
صفحه 124 از 146
بکام و ناکامی مستخذل و خجل گردید. بعد از آن حضرت امام الاکرام جعفر بن محمّد علیه السّلام به شامی گفت: که با این غلام
متکلّم شوي یعنی به هشام بن الحکم در تکلّم درآي. شامی گفت: نعم ص: 361 پس آنگاه شامی گفت: بهشام که
از من سؤال در باب امامت حضرت ولیّ ایزد متعال أبی عبد اللَّه علیه سلام الملک الفعّال نماي. هشام چون از آن اعلم أهل شام
استماع این کلام نمود در غضب تمام شد چنانچه مرتعد و مرتعش گردید بعد از آن گفت: اي شامی آیا پروردگار تو خلق خود را
انظار و مهلت دهد یا خلایق ایزد خالق هر نفس انتظار و مهلت از براي نفس ایشان بهر کیفیّت و عنوان که خواهند ظاهر و عیان
گردانید؟ شامی گفت: بلکه حضرت پروردگار خالق مهلت خلق دهد. هشام گفت: پس هر نظر و مهل که از براي خلایق بود عزّ و
جلّ آن را در دین ایشان بحیّز عمل آورد و آن کدام است؟ شامی گفت: آن چنانست که رحیم الرّحمن تکلیف تمامی امّت
بمعرفت و عبادت و شناخت و طاعت نمود و اقامت دلایل و حجّت بر آن تکلیف ظاهر و عیان فرمود و علل ایشان را زایل نمود.
هشام گفت: کدام است آن دلیل که حضرت ربّ جمیل از براي بندگان خود نصیب فرمود؟ شامی گفت: که آن دلیل ظاهر و
مشهور ارسال ذات رسول واجب الوجود بود. هشام گفت: چون رسول ایزد بیچون وفات کرد بعد از آن حضرت دلیل واضح و
مرشد لایح چه خواهد بود؟ شامی گفت: کتاب مالک الرّقاب و سنّت رسالتمآب. هشام گفت: اي شامی کتاب و سنّت الیوم براي
ارشاد و هدایت نفع ص: 362 تمام در جاي که در آن اختلاف واقع گردد خواهد داد بنوعی که اختلاف از ما بغیر
خلاف و گزاف واقع نخواهد شد و ما را تمکین تمام بر اتّفاق پیدا خواهد گردید؟ شامی گفت: بلی هشام فرمود که: پس تو از شام
باین محلّ و مقام براي چه آمدي و ما و ترا مخالفت از براي چیست و ترا زعم و گمان چنانست رأي در دین طریق پسندیده و آئین
سنجیده است و قول تو آنست و مقرّي بآن که رأي مجتمع بر قول واحد که مختلف باشد نخواهد شد. شامی ملزم و ساکت شد
مانند منکران. حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام فرمود که: یا شامی چرا متکلّم نمیشوي شامی گفت: یا حضرت اگر من گویم که
خلاف و اختلاف نکردیم مکابره است و اگر گویم که کتاب و سنّت رفع اختلاف میکنند و از ما دفع مخالفت مینمایند قول من
باطل است زیرا که در هر یک از قرآن و سنّت وجوه بسیار محتمل است و مرا نیز بر هشام بمثل همین کلام است. حضرت امام الامّه
فرمود که: آن را سؤال کن که جوان آن را بر وفق دلخواه بلا اشتباه بسیار خواهی یافت. شامی گفت: یا هشام آیا که خلق را انظار و
مهلت دهد پروردگارشان یا أنفس ایشان؟ هشام گفت: بلکه پروردگار ایشان انظار و مهلت از جهت بندگان مقرّر گرداند. شامی
گفت: آیا حضرت ایزد قادر تعالی براي ایشان کسی که جمع ص: 363 کلمات و رفع اختلافات آن جماعت نماید و
باین حقّ از باطل بواسطه آن طایفه فرماید؟ هشام گفت: بلی شخصی عالم کامل قادر بر ازاله جهل در هر وقت و محلّ از حضرت
عزّ و جلّ معیّن و مسجّل است. شامی گفت: یا هشام آن کیست؟ هشام فرمود که: امّا در ابتداء شریعت آن رسول ربّ العزّتست
لیکن بعد از فوت رسول حضرت مهیمن آن مرشد أهل زمین دیگري خواهد بود شامی گفت: کیست آن غیر که او نایب مناب آن
نبیّ الرّحمه و قائم مقام آن حضرت در تبلیغ أحکام اسلام و حجّت بعد از آن سیّد البریّه بطوایف امّت باشد؟ هشام گفت: در این
وقت ما یا پیشتر از این؟ شامی گفت: بلکه در این وقت ما. هشام گفت: امام امّت در این وقت این کس است که در این مجلس
نشسته است و او از این کلام اراده حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام نمود و فرمود که: آنست آن کسی که شدّ رحال بسوي او و
مرجع و مآب رجال در یوم لا ینفع بنون و لا مال بر او است که بأمر حضرت واجب تعالی مخبر بأخبار سماء به وراثت أجداد و آبا
است. شامی گفت: مرا حقیقت صدق این کلام شما بچه نوع ظاهر و هویدا و معلوم و پیدا خواهد شد؟ هشام گفت: اي شامی سؤال
کن از آن حضرت هر چه بخاطرت خطور و عبور کند. ص: 364 شامی گفت: یا هشام باین جواب عذر مرا منقطع و
بیآب و تاب گردانیدي الحال مرا سؤال از آن ولیّ ایزد متعال واجب است بیشبهه و احتیال. حضرت أبی عبد اللَّه علیه سلام
الملک الفعّال در آن حال بسعادت و اقبال باکمال استعجال فرمود که: یا شامی من کفایت مسألت تو نمایم ترا از سیر و سفرت آگاه
فرمایم تو از شام در فلانه روز بیرون آمدي در راه تو بفلان محلّ بتقدیر حضرت عزّ و جلّ واقع شدي و در راه چنین و چنین دیدي
صفحه 125 از 146
و مرور در طریق با رفیق بصفت این و این کردي. شامی گفت: و اللَّه که هر چه در باب سیر و سفر در قفاي من در هر منزل خبر
دادي راست گفتی، و در غرر فواید سوانح أحوال مرا بمثقب صدق سفتی در آن وقت شامی گفت الحال من مسلمان گشته اقرار
بحضرت ذو الجلال و به نبوّت رسول ایزد لا یزال نمودم. أبو عبد اللَّه علیه السّلام گفت: یا شامی بلکه در این ساعت ایمان به واهب
سبحان آوردي زیرا که اسلام پیش از ایمان است چه توارث و تناکح با سلام است و ثواب بایمانست. شامی گفت: راست گفتی
آنگاه گفت: که أشهد أن لا اله الّا اللَّه، و أشهد انّ محمّدا رسول اللَّه و أشهد أنّک وصیّ الأوصیاء. یونس گوید که: حضرت أبو
عبد اللَّه علیه السّلام روي مبارك بحمران بن أعین آورده فرمود که یا حمران کلام مجري بر أثر کلام گردد پس هر چه جواب
بصواب گفتی صواب کردي. و بعد از آن حضرت امام علیه السّلام ملتفت بهشام بن سالم گردید و گفت: اراده تو آنست که بر أثر
آن روي و لیکن معرفت بحقیقت آن نداري. ص: 365 پس آنگاه آن ولیّ حضرت عزّ و جلّ ملتفت بمحمّد بن
نعمان الأحوال گردید و گفت: قیاس تو قیاس روّاغ است اراده باطل بباطل دیگر کردي لکن باطل تو بغایت بیّن و ظاهر است. پس
از آن متوجّه به قیس الماصر گردید و گفت: یا قیس متکلّم شو امّا باید که کلام خود را نزدیک گردانی بخبر از رسول علیه الصّلوة
و السّلام و سخنان خود را از کلام حقّ که ممزوح از باطل باشد دور گردان زیرا که حقّ اندك براي تو کافی است از باطل بسیار،
اي هشام تو و محمّد بن نعمان الأحوال دو معاذ حاذق و صاحب فراست لا یقید. یونس بن یعقوب گفت: ظنّ من چنان بود که آن
حضرت و اللَّه که هشام بن الحکم همان کلام که با آن دو شخص أوّل گفته بمثل آن یا قریب به همان خواهد گفت امّا آن خلاصه
أولاد رسول ربّ العباد فرمود که: یا هشام اگر نخواهی که پایهاي تو در هنگام طیّ مسافت زمین که مثل طیران أمثال خود کنی و
آن بهم پیچد پس باید که متکلّم بمردم از روي عرف و مکرم گردي و پرهیز از ذلّت و شفاعت آنکه در وراء تست نمائی.
[بیان مکالمه هشام با عمرو بن عبید در پیشگاه امام صادق ع]
[بیان مکالمه هشام با عمرو بن عبید در پیشگاه امام صادق ع] و از یونس بن یعقوب مرویست که: من در خدمت حضرت أبی عبد
اللَّه علیه السّلام مشرّف شدم جماعت از أصحاب آن حضرت در آن وقت در خدمت آن سرور حاضر بودند و در میان ایشان حمران
بن أعین و مؤمن الطّاق و هشام ابن سالم و طیّار یک بار بودند و نیز جمعی از أصحاب در خدمت آن ولایتمآب بودند که هشام بن
الحکم که جوان نوخواسته بود او نیز در سلک آن طایفه منخرط بوده، حضرت أبو عبد اللَّه علیه السّلام روي بجانب هشام آورد و
گفت: یا هشام، هشام گفت: لبّیک یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله ص: 366 و سلّم. حضرت امام الامّه فرمود:
بمن خبر نمیدهی که با عمرو بن عبید چه کردي و با او چگونه سؤال نمودي؟ هشام گفت: جعلت فداك یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه
علیه و آله و سلّم مرا حیاء از جلالت قدر شما مانع از بیان آن است و زبانم در پیش دست شما یا راي گویائی و بیان ندارد. حضرت
أبو عبد اللَّه علیه السّلام فرمود: که یا هشام هر چه ما شما را مأمور بآن گردانیم شما را بنا بر وجوب اطاعت فعل آن بر شما لازم
است. هشام بعد از استماع این کلام گفت: سمعا و طاعتا یا ابن رسول اللَّه (ص) حقیقت این أمر چنانست که از عمرو بن عبید
سخنان چند بمن رسید که در مسجد بصره مینشیند و سرانبان لاف و گزاف گشوده کلام خارج از طریقت و شریعت حضرت سیّد
الأنام و أئمّۀ المعصومین علیهم السّلام در نزد عوام خاصّ و عامّ میگوید این مقدّمه بر من بغایت گران آمد با خود گفتم که بهتر
آنست که خود را ببصره رسانم و او را بامداد و اعانت حضرت ربّ العزّه از این لاف بازگردانم بواسطه همین روانه بصره گشتم و
روز جمعه داخل شهر بصره گشته بمسجد جامع آن بلده درآمدم ناگاه دیدم حلقه مجمع بزرگ است چون نیک نظر کردم عمرو
بن عبید را دیدم که شمله سیاه از صوف پوشیده و شمله دیگر را رداء ساخته در آن مجمع مربّع نشسته و مردمان از او سؤال میکنند
من از مردم راه طلبیدم و بهر نوع که خود را در آن ازدحام بر کنار حاشیه مجلس ایشان رسانیدم و در آخر محفل قوم بر زانو نشستم
چون بسوي من نگریست گفتم: ص: 367 ایّها العالم اي مرد داناي کامل و اي فقیه فاضل، من مرد غریبم و مسأله بر
صفحه 126 از 146
من مشکل است و چون أوصاف فضل و کمال و معرفت و حال شما در أطراف و أکناف عالم کالشّمس فی رائعۀ النّهار مشهور و
آشکار است من بعد از استماع أحوال خیر المآل شما خود را بهر حال بخدمت شما رسانیدم آیا مرا اذن هست که مسأله خود را
سؤال نمایم؟ عمرو بن عبید گفت بپرس آنچه خواهی. من گفتم: یا شیخ آیا چشم داري؟ عمرو گفت: اي پسر من این چه قسم
سؤالست و چگونه تو آنچه بینی و مشاهده میکنی سؤال مینمائی؟ من گفتم: یا شیخ مسأله من اینست. عمرو گفت: اي پسر هر چند
سؤال مسأله تو مثل مسأله احمقان است امّا چون مشکل تو همانست سؤال کن. من گفتم: آیا شما را چشم بینائی هست؟ گفت: بلی
گفتم: از این چشم چه چیز مرئی و مشاهد شما است؟ گفت: ألوان و أشخاص. گفتم: آیا شما را أنف که ادراك مشمومات نماید
هست؟ گفت: بلی گفتم: باو چه میکنی؟ گفت: از او استشمام رائحه مینمایم. گفتم: یا شیخ آیا با شما زبان گویا هست؟ الاحتجاج،
ج 3، ص: 368 گفت: بلی گفتم: با او چه میکنی؟ گفت: باو تکلّم نمایم. گفتم: آیا گوش داري؟ گفت: نعم گفتم: با او چه میکنی؟
گفت: أصوات أشیاء باو استماع میکنم. گفتم: آیا تو دستها داري؟ گفت: بلی گفتم: با او چه میکنی؟ گفت: بطش من بدستهاي من
است و دیگر شناختن نرمی أشیاء، و درشتی آن، چون مرتبط بدان است من نیز مبروهات بآن مینمایم. گفتم: آیا پایها داري؟ گفت:
بلی گفتم: با او چه میکنی؟ گفت: باو نقل از مکان بمکان دیگر میکنم. گفتم: یا شیخ آیا دهان داري؟ گفت: بلی گفتم: با او چه
میکنی؟ گفت: بدهان اختلاف مطاعم و غیر آن شناسم گفتم: یا شیخ آیا قلب که مکان معرفت ایزد واهب است با تو هست؟
ص: 369 گفت: بلی گفتم: با او چه میکنی؟ عمرو بن عبید گفت: هر چه بر جوارح و أرکان من وارد گردد بمیزان
بدل نمایم. گفتم: آیا این جوارح از تمیز دل مستغنی نیست؟ گفت: نه گفتم: چون چنین باشد که تمامی جوارح صحیح و سالم
باشند؟ عمرو گفت: اي پسر هر گاه جوارح شکّ در چیزي کنند آیا او را بو میکند یا بنظر میبیند یا میچشد بلکه بهیچ یک از اینها
متمیّز نگردد امّا چون ردّ آن به قلب نماید آنچه یقین است بر او شود و شکّ باطل گردد. من گفتم: پس حضرت عزّ و جلّ دل را
براي شکّ جوارح اقامت نموده باشد. گفت: بلی من گفتم: پس دل براي جوارح ضرور باشد چه اگر دل نباشد جوارح را تیقّن
حاصل نگردد. عمرو گفت: بلی من گفتم: یا با مروان حضرت حقّسبحانه و تعالی جوارح شما را بغیر هادي مرشد نگذاشت بلکه
امام براي جوارح شما معیّن گردانید که هر چه صحیح است نزد او تصحیح یابد و هر چه در آن شکّ و گمان باشد در خدمت او
نفی و بیبنیان شود چه اگر چنین نباشد لازم آید که حضرت ایزد خالق همگی و تمامی خلق را در حیرت و شکّ و اختلاف ترك
کرده باشد و براي ایشان امام ص: 370 و حجّت معیّن و اقامت نکرده باشد که ایشان در حیرت و شکّ رجوع بآن
نمایند و حال آنکه حضرت واهب متعال امام براي جوارح تو مقرّر نمود که در شکّ و حیرت ترا البتّه رجوع باو باید نمود و آن
ولیّ ایزد معبود حاضر و موجود است. چون سخن باینجا رسانیدم عمرو بن عبید ساکت بلکه مبهوت گردید. بعد از بهت مدّت بسیار
ملتفت به جانب من گردید و گفت: تو هشامی؟ گفتم: نه گفت: با هشام مجالست و التیام داشتی؟ گفتم: نه گفت: پس تو از کدام
صلابت عراقی؟ گفتم: من از أهل کوفهام. گفت: البتّه هشام تو خواهی بود. بعد از آن بغل گشود و مرا در بغل گرفت و در آن
زمان مرا در پیش خود نشانید و در أصل بعد از آن متکلّم نشد تا آنکه من از نزد او برخاستم. حضرت امام الهمام جعفر بن محمّد
الصّادق علیه السّلام بعد از استماع کلام هشام تبسّم نمود، بعد از آن فرمود که: یا هشام که ترا تعلیم این کلام نمود؟ هشام گفت: یا
بن رسول اللَّه (ص) حضرت ایزد باري این سخنان بر زبانم جاري گردانید. امام جعفر الصّادق علیه السّلام فرمود: و اللَّه که آنچه
گفتی همگی و تمامی آن در صحف ابراهیم خلیل و موسی کلیم علیهم السّلام مکتوب و مرقوم است. ص: 371
[احتجاج امام صادق ع بر مردیکه ظاهرش فریبنده و باطنش خراب بود]
[احتجاج امام صادق ع بر مردیکه ظاهرش فریبنده و باطنش خراب بود] و بهمان اسناد سابق مذکور از حضرت امام الهمام جعفر بن
محمّد- الصّادق علیه السّلام مرویست که فرمود: قول حضرت ایزد کریم در آیه اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقِیمَ مراد از آن و مفاد أرشدنا
صفحه 127 از 146
ال ّ ص راط المستقیم است، یعنی: ارشاد ما تمامی بلزوم طریق که مؤدّي بسوي محبّت تو گرداند و بیامتنان غیر ما را به جنّت تو رساند
و ما را محافظت کن از متابعت نفس و هواي ما که بوسیله اطاعت آن بعطب و مشقّت گرفتار و بموجب تبعیّت رأي نافرجام
بیسرانجام خود به بلیّت و هلاکت روز حساب و شمار بلکه در عذاب و عقاب دایم قایم و پایدار خواهیم بود زیرا که هر منابع آز و
هوا و معجب براي ظلمت انتها مثل آن مردیست که من شنیدم از طوایف مردمان که تعظیم و توصیف او بعلم و عرفان مینمودند لهذا
من مشتاق ملاقات او گشتم و خواستم که او را بهبینم امّا بنوعی که او مرا نشناسد تا من نظر در مقدار و محلّ او در قول و کردارش
نمایم. روزي او را در میان جمعی از خلایق که تمامی آن عامّه را چشم باو بود دیدم و از ایشان دورتر نقاب و لثام بسته بگوشه
ایستادم بلکه خود را بلثام پوشیده نظر بسوي آن شیخ و آن عوام مینمودم و آن مرد همیشه در فکر مکر و فریب بود تا آنکه از آن
طایفه در سلوك طریق و سیر مخالفت و مفارقت فرمود و آن جماعت او را نشناختند و از او آن عوام جدا گشته در پی مقاصد و
مهام خود شتافتند لیکن من تابع او شده بر أثرش میرفتم چون اندك راه رفت به در دکّان خبّاز رسید بعد از لبث و مکث زمان قلیل
خبّاز را غافل و ضلیل ساخته دو نان از دکّان آن غافل نادان ربود و پنهان گردانید من از مسارقت آن قلیل البضاعت حیران شدم و از
آن تعجّب فراوان نمودم امّا خود را باو آشنا ص: 372 ننمودم و بخاطر خود رسانیدم که گوئیا این شیخ را سابقه
معامله با خبّاز بود که این عمل ناساز از او بوجود آمد بعد از آنکه از دکّان خبّاز آهنگ راه و ساز نمود و قدم چند طیّ فرمود
بدکّان انار فروش بیهوش رسید و آن غافل را مدهوش یافت از در دکّانش مسافرت ننمود تا آنکه دو انار از کنار آن خاکسار بربود
از عمل دزدي ناستود مرا از رؤیت این مسارقت حیرت و عجب بسیار افزود باز با خود گفتم امید است که معامله فیما بین ایشان بود
که شیخ حرکت ناپسند چنین پسند نمود. باز با خود گفتم: که اگر معامله در میان ایشان میبود شیخ را چه احتیاج بسرقت بود
خلاصه من رعایت طریق مرافقت و متابعت او مینمودم و بر أثر او میبودم تا آنکه او بمریض رسید و آن دو گرده و دو انار که پنهان
داشت، در پیش آن بیمار گذاشت و راه صحرا برداشت و گذشت و من نیز تابع او شدم. و چون شیخ در صحراء ببقعه رسید و در
آن مقرّ قرار گرفت باو گفتم: یا عبد اللَّه بدرستی که تعریف تو از مردم شنیدم و آرزو داشتم که ملاقات با تو نمایم امّا چون ترا
دیدم آنچه از أوصاف تو شنیده بودم در تو موجود ندیدم لهذا مرا دل از حرکت و عمل تو مشغول گردانید، من نیز سؤال از حقیقت
أحوال تو نمایم باید که مرا از حقایق آن فعل مطّلع و مکمّل گردانی تا از دلم آن شغل را مهمل بلکه زایل گردانی. شیخ گفت: از
ما چه دیدي که موجب شغل دل شما از عمل ما گردید؟ حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که: اي
شیخ من ترا دیدم که بدکّان خبّازي رسیدي و دو رغیف از دکّان آن مرد ضعیف بسرقت و حیف برداشتی و بعد از آن بدکّان
صاحب الرّمّان گذشتی ص: 373 و دو انار از دکّان آن مرد ذي عسار بدزدي بردي. راوي گوید که: أبو عبد اللَّه
علیه السّلام فرمود که من چون کلام به این محل و مقام انصرام و انجام دادم، شیخ فرمود که: شما پیشتر از سؤال حقیقۀ أشیاء از ما
بگوئید که تو کیستی؟ حضرت امام الهمام جعفر بن محمّد (ع) گفت: من مرديام از فرزندان آدم از امّت حضرت محمّد (ص).
شیخ گفت: البتّه براي من حکایت کن که تو کیستی؟ آن حضرت فرمود که: من از اهل بیت رسولم. شیخ گفت: مسکن تو در کدام
شهر است؟ امام علیه السّلام فرمود مسکنم مدینه رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است. شیخ گفت: گوئیا تو جعفر بن محمّد بن
علیّ بن الحسین بن علیّ بن أبی طالب (ع) باشی؟ آن حضرت علیه السّلام فرمود که: بلی فی الفور شیخ گفت: این جهل که با تست
شرف أصل تو معلوم شد که بهیچ وجه من الوجوه نفع بتو نرسانید و تو ترك علم جدّ و پدرت نمودي بدرستی که آنچه تو دوست
داري که فاعل آن محمود و ممدوح گردد آن منکر خوبی من بهیچ عنوان نیست بلکه شاهد عادل مرسل از حضرت عزّ و جلّ است.
امام الانس و الجانّ فرمود که: چه چیز است آن شیخ گفت: قرآن لازم الاذعان. حضرت امام علیه السّلام فرمود: چیست آنکه در
قرآن من جاهل از آن ص: 374 باشم مرا بیان و عیان نمائی. شیخ گفت: آن قول خداي عزّ و جلّ است: مَنْ جاءَ
بِالْحَسَ نَۀِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثالِها وَ مَنْ جاءَ بِالسَّیِّئَۀِ فَلا یُجْزي إِلَّا مِثْلَها. بدرستی من در هنگامی که سرقت آن دو گرده نمودم مرتکب آن دو
صفحه 128 از 146
سیّئه گشتم و چون دو انار برداشتم دو سیّئه دیگر را بر گردن خود گذاشتم پس چهار گناه از من در حضرت اله بحیّز صدور رسید
لیکن در وقت تصدّق آن چهار چیز از براي تصدّق هر یک آن ملایک حضرت عزّ و جلّ ده حسنه، در دیوان عمل ما مسجّل
گردانید، پس از چهل حسنه ما چهار حسنه بواسطه عمل آن چهار سیّئه کم شد و بجهت من سی و شش حسنه باقی است نفع بهتر و
زیاده از این چه خواهد بود. حضرت امام جعفر الصّادق علیه السّلام فرماید که: من بآن شیخ گفتم مادرت بمرگت گریان باد تو
جاهل بکتاب حضرت ایزد وهّاب خواهی بود آیا تو نشنیدي که عزّ و جلّ در فعل و عمل میفرماید که: إِنَّما یَتَقَبَّلُ اللَّهُ مِنَ الْمُتَّقِینَ
پس قبول عمل موقوف بتقوي و تحصیل رضاي ایزد تعالی است تو چون دو نان سرقت نمودي دو سیّئه حاصل کردي، و چون دو
انار دزدیدي ایضا دو سیّئه از براي خود تحصیل کردي و وقتی که بغیر اذن صاحب دو نان و مالک دو انار آنها را بکسی اعطاء
کردي چهار سیّئه بر سیّئات أربع اوّلی اضافه نمودي و اضافه حسنات أربعین بر سیّئات أربع ننمودي زیرا که در تصدّق مال غیر بغیر
اذن صاحب آن بغیر ذلّت و خسران چیزي ظاهر و عیان نیست. آن شیخ شروع در لجاجت نمود و أصلا بجواب صواب ملزم و مجاب
نمیشد من او را گذاشتم و راه خانه خود برداشتم. ص: 375
[احتجاج امام صادق ع بر بعضی از اصحاب در مورد مرد مؤمن که توریه کرد]
[احتجاج امام صادق ع بر بعضی از اصحاب در مورد مرد مؤمن که توریه کرد] و باسناد سابق مذکور از حضرت أبی محمّد الحسن
بن علیّ العسکري علیهم السّلام منقول و مرویست که آن حضرت فرمود که: روزي در حضور امام ال ّ ص بور الشّکور ولیّ ایزد خالق
جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام شخصی از نواصب بیکی از شیعیان ایشان گفت چه میگوئی تو در عشره بشّره از صحابه. آن
مرد مؤمن گفت: که در حقّ ایشان سخن خیر میگویم که حضرت واهب العطیّات بوسیله آن سخن خیرم حبط سیّئات و رفع درجات
من نماید ناصبی چون این کلام از آن شیعه أئمّۀ المعصومین علیهم السّلام شنید فی الفور گفت: الحمد للَّه، شکر و سپاس مر خداي
راست که مرا نگاه داشته از عداوت و بغض تو چه مرا گمان در حقّ تو چنان بود که تو رافضی باشی و به صحابه البتّه بغض و
عداوت داري. آن مرد گفت: هر که یکی از آن أصحاب را بغض داشته باشد، لعنت خداي بر او باد. باز ناصبی گفت: چه میگوئی
در حقّ کسی که مبغض أصحاب عشره مبشّره بود؟ آن مرد گفت: هر که دشمن عشره مبشّره بود لعنت خدا و ملائکه و سایر مردمان
بر آن جاهل نادان باد. در آن وقت ناصبی برجست و سر او را بوسید و گفت: اي عزیز مرا حلال کن که ترا برفض دشنام دادم چه
من پیش از امروز ترا رافضی میدانستم. گفتم: من تو را حلال کردم سایل بعد از جواب مراجعت بمقصد و مآب خود نمود.
ص: 376 حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که: خداي تعالی ترا خیر دهاد و اللَّه که
ملائکه از حسن توریه تو و بلطفی که بواسطه احسانت و محافظت دین خود کردي و قطع مذهب خود نکردي و عمی بر عمی
مخالفان ما افزودي و حقیقت أمر جمعی که بمودّت ما متجلّیاند در تقیّه بر آن طایفه مردیّه محتجب گردانیدي بسیار بسیار تعجّب
نمودند و بعد از آن که ترا ستایش بسیار کردند در آسمان بیکدیگر نمودند. در آن أثر بعضی از أصحاب حضرت جعفر بن محمّد
الصّادق (ع) به آن سرور گفتند: یا ابن رسول اللَّه ما از کلام این مرد بغیر اتّفاق در مخالفت و تمرّد با این ناصبی متعنّت متمرّد چیزي
دیگر نیافتیم و عقل ما بجز اینکه به خدمت شما اي خلاصه أولاد حضرت سیّد المرسلین معروض گردانیدیم أصلا بچیزي دیگر
نمیرسد و شما او را میسّر آن خیر بسیار از حضرت واهب مختار گردانیدید حقیقت این أمر پنهان از براي محبّان از روي مکرمت و
احسان عیان و بیان نمائی. امام الانس و الجانّ علیه السّلام فرمود که: اگر شما را استطلاع، و استعلام بحقیقت کلام این مؤمن نیکو
سرانجام بانصرام و انجام نرسید، و مراد او از این کلام بعقل و فهم شما معقول و مفهوم نشد لیکن فهم و علم ما به حقایق کلام التیام
این مؤمن ستوده ایزد مجید کما ینبغی و یلیق رسید و او مشکور و مغفور از ربّ غفور در یوم النّشور گردید زیرا که هر گاه ولیّ ما
که موالی أولیاء ما و دشمن أعداي ما باشد و خداي تعالی او را مبتلا گرداند به امتحان مخالفان و موفّق سازد بجواب آن طایفه
صفحه 129 از 146
، وخیم العاقبه که بوسیله آن دین و ایمان و عرض او و باقی اخوان در حرز سلامت و أمان مانند و تقیّه را در زمان الاحتجاج، ج 3
ص: 377 ضرورت بر لسان آن مؤمن جاري و عیان گرداند بیشبهه واهب بیامتنان ثواب او را بواسطه آن تقیّه عظیم و گران سازد و
او را باعطاي جنان و بمواصلت حور و رضوان در آن مکان بنوازد و بدانید که این مؤمن صاحب شما که در جواب آن سایل فرمود:
هر آن کس که عیب یکی از عشره مبشّره کند لعنت خداي تعالی و ملائکه أرض و سماء بر او باد آن مؤمن از واحد عشره حضرت
أمیر المؤمنین علیه السّلام را اراده نمود و در مرتبه ثانیه گفت: که هر که عیب عشره مبشّره نماید یا او دشنام ایشان دهد لعنت خداي
تعالی و ملائکه أرض و سما بر او باد آن مؤمن راست گفت زیرا که بر کسی که عیب و شتم تمام أصحاب نماید البتّه آن جاهل
غبیّ عیب و دشنام حضرت أمیر المؤمنین علی علیه سلام الملک العلیّ داد چه آن حضرت یکی از أصحاب سیّد البریّه بود و اگر
أمیر المؤمنین علی علیه السّلام را مذمّت بعیب و دشنام ننماید. پس آن کس عیب جمیع أصحاب رسول ایزد تعالی و تقدّس ننمود
بلکه عیب بعضی از أصحاب نبیّ المقدّس نمود و عمل این مؤمن مطیع عزّ و جلّ بعینه عمل جزیل حزقیل مؤمن آل فرعون با قوم
ایشانست. مرویست که چون گروه از قبطیان بر حقیقت اسلام و ایمان حزقیل مطّلع و مخبر گشتند و بعد از آنکه او را از اطاعت و
متابعت موسی و هارون مکرّر منع بلکه زجر بزبان نصیحت در حضور و غیبت نمودند و از آن أصلا نفع و أثر استشمام ننمودند. و
گروهی هم از قوم فرعون بسمع او رسانیدند که حزقیل که خویش نزدیک است بشما قبطیان بلکه همه أقوام و عشایر شما را
بیگانگی خداي تعالی و ص: 378 نبوّت موسی علیه التّحیّه و الثّناء در تمامی ایّام شهور و سنین میخواند و به تفضیل
محمّد خاتم الأنبیاء بر جمیع رسل حضرت عزّ و جلّ و پس از آن حضرت به تفضّل علیّ بن أبی طالب و خیار از أئمّه معصومین
علیهم السّلام بر سایر أوصیاء پیغمبران قائل و مقرّ میگرداند و تمامی امّت اقرار از ربوبیّت تو ممنوع بلکه مأمور باظهار براءت از
پرستش و عبودیّت شما میگرداند. فرعون گفت: بحقیقت این خواهم رسید چون آن لئام ملاحظه نمودند که فرعون توجّه تمام
بکلام نافرجام ایشان در باب حزقیل ننمود روز دیگر- جمعی از ایشان حزقیل را گرفته بنزد فرعون بردند و گفتند که: این حزقیل در
پی اغواء و تضلیل است زیرا که مردم را بمخالفت تو میخواند و اعانت أعداي تو بر ضدّیت تو داده مقوّي میگرداند. فرعون گفت:
اي قبطیان حزقیل ابن عمّ و خلیفه من بر ملک من است و بعد از من ولیّ عهد منست عجب است که او بأمثال این حرکت قیام و
اقدام باین جرأت نماید و راه مخالفت و شیوه معاندت ظاهر فرماید اگر چنانچه او اقدام باین فعل نافرجام که شما بیان و ابرام در آن
مهام نمودید نموده باشد مستحقّ عقاب و عذاب از من بوسیله کفران نعمت من در آن باب گردید بیشبهه و ارتیاب بجزاي عمل
ناصواب خود خواهد رسید و اگر شما در حقّ او کذب و افتراء کرده باشید سزا و جزاي خود خواهید دید چه شما در سیّئات و بدي
او قیام و اقدام نمودید و عتاب و خطاب خود را بر ما واجب فرمودید. پس روز دیگر حزقیل و آن قوم ضلیل را بحضور خود طلبید و
، کشف این أمر محجوب بر وجه مرغوب نمود. آنگاه فرمود: اي قوم شما را بحزقیل چه نوع سؤال دعوي قیل و قال الاحتجاج، ج 3
ص: 379 است در بیان آن سعی و استعجال لازم دانسته جواز تأنّی و اهمال را مجال ندانید؟ آن جماعت گفتند: اي حزقیل تو منکر
ربوبیّت فرعون ملک جلیلی و کفران نعمت او را بر تمامی خلقان ظاهر و عیان گردانیدي حزقیل روي به فرعون آورده پرسید که اي
ملک در این مدّت که در سلک چره خوان نعمت و احسان توئیم هرگز دروغ از زبان من جاري و ساري گردید؟ فرعون گفت:
حاشا هرگز کذب از شما مرئی و مشاهد ما نشد. حزقیل گفت: التماس این داعی قدیم در حضرت ملک کریم شما آن است که آن
طایفه را از پروردگار ایشان استطلاع و استعلام نمائید، در حال فرعون از آن طایفه پرسید که خالق شما کیست آن قوم گفتند خالق
و پروردگار ما فرعون است که در این مجلس بهشت قرین حاضر است. فرعون گفت: رازق کافل از جهت معایش شما و دافع
مکاره و أذیّت از هر ظالم بیرویّت از شما کیست؟ گفتند: این فرعون که شاهد حاضر است. حزقیل گفت: اي ملک من شما را با
سایر حضّار این محفل جنّت آثار شاهد میگیرم که شما گواه باشید، و براي من در هنگام حاجت اقامت شهادت کنید که پروردگار
این جماعت پروردگار منست و خالق ایشان خالق من و رزّاقشان رزّاق من و مصلح معایش ایشان مصلح معایش منست و مرا
صفحه 130 از 146
پروردگار و خالق و رزّاق جز پروردگار و خالق و رزّاق ایشان نیست و من از غیر خداي تعالی که پروردگار این جماعت است کافر
و بیزارم و اقرار با آن ندارم. حزقیل که این سخنان میگفت مطلب و مراد او آن بود که پروردگار ایشان ص: 380
که واجب تعالی است همو پروردگار منست و بگفت که آن را که ایشان پروردگار میدانید همان پروردگار منست، چه آن فرعون
ملعون بود و این معنی را بر فرعون و حضّار مجلس او مخفی و پنهان گردانید چه ایشان از قول حزقیل توهّم نموده چنان دانستند که
او میگوید فرعون پروردگار و خالق و رزّاق من است. در آن هنگام روي بایشان آورده گفت: شما بسیار بسیار مردم بد و
خواستگان فسادید در ملک من اراده فتنه میان من و پسر عمّ من حزقیل که بازوي ملک و دولت منست دارید و میخواستید که من
او را بقتل آرم تا بعد از من ولیّ عهدم که حزقیل است در میان نباشد و این ملک و دولت بواسطه شما بلا منازعه باشد شما مستحقّ
سیاست و عقاب و لایق ایذاي تمام و عذاب لا کلامید چه شما در فساد أمر من و هلاك ابن عمّ و در شکست دولتم ساعی و جاهد
بودید. بعد از آن أمر کرد که ایشان را بند و حبس نمایند پس در ساق هر یک ایشان زنجیرهاي گران نهادند و روز دیگر حکم
کرد گوشتهاي أبدان آن جماعت را میتراشیدند و بسیاست تمام آن طایفه خَسِرَ الدُّنْیا وَ الْآخِرَةَ را بقتل رسانیدند و از اینجا است قول
خداي تبارك و تعالی فَوَقاهُ اللَّهُ سَیِّئاتِ ما مَکَرُوا و سیّئات آن طایفه عبارت از گفتن سخنان ایشان است بفرعون در باب قتل حزقیل
مؤمن آل فرعون و هلاك آن بنده خاصّ واهب بیچون وَ حاقَ بِآلِ فِرْعَوْنَ سُوءُ الْعَذابِ. یعنی: رسید بآل فرعون عذاب بدو آل
فرعون عبارت از آن جماعت است که بفرعون سخنان اسلام و ایمان حزقیل بیان کردند و فرعون بعد از استماع ص:
381 سؤال از حزقیل و جواب آن طایفه وخیم العاقبه را بأوتاد أمر نمود یعنی حکم کرد که آن جماعت را چهار میخ و گوشت
أبدان ایشان را از مشّاطه جدید جلّاد میتراشید تا هر یک آنها بجزا و سزاي خود رسید.
[احتجاج امام صادق ع بر جماعت زیدیه و بیان ودائع انبیاء]
[احتجاج امام صادق ع بر جماعت زیدیه و بیان ودائع انبیاء] و مثل این توریه از حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام و التّحیّه در مواضع
کثیره غیر عدیده بحیّز ظهور رسیده. از آن جمله یکی آنست که معاویه بن وهب از سعید سمّان نقل و بیان نمود که گفت: من در
خدمت آن سرور زمن حاضر بودم که ناگاه دو مرد از گروه زیدیّه بخدمت آن امام البریّه آمدند و از آن حضرت پرسیدند که آیا
در میان شما امام مفترض الطّاعه هست؟ آن حضرت در ساعت فرمود که: نه آن دو نفر گفتند: که ما را جمعی از ثقات شما خبر
دادند که قایل به آن در این زمانید و أسامی آن جماعت را یکان یکان بیان و عیان نمودند و گفتند ایشان که این سخن از شما بیان
کردند آن طایفه أصحاب و صلاح و أرباب تقوا و فلاحند و آن جماعت از آن طایفهاند که هرگز دروغ از زبان بیان ایشان فروغ
نگرفت. حضرت أبو عبد اللَّه علیه السّلام از آن کلام در غضب و مستهام شد و فرمود من آن طایفه را مأمور بگفتن این کلام بهیچ
محلّ و مقام نگردانیدم. راوي گوید: که چون آن دو نفر زیدیّه مردیّه أثر غضب از روي مبارك آن ولیّ ایزد تعالی و تبارك
مشاهده و ملاحظه نمودند از همان راه که آمده بودند مراجعت فرمودند. سعید سمّان گوید که: بعد از خروج ایشان از مجلس جنّت
نشان آن ص: 382 امام الأنس و الجانّ روي بجانب من آورده گفت: این دو کس را میشناسی؟ گفتم: یا بن رسول
اللَّه این دو نفر از أهل بازار این شهر و از گروه زیدیّه بیرویّهاند گمان ایشان چنانست که شمشیر حضرت رسول الزّمان در پیش عبد
اللَّه بن الحسن است. حضرت امام الهمام جعفر بن محمّد علیه السّلام فرمود که: هر دو دروغ میگویند که لعنت خداي منّان بر ایشان
باد. و اللَّه بخداي عالم قسم است که عبد اللَّه بن الحسن آن سیف را به هر دو چشم بلکه بیک چشم خود نیز ندیده و پدرش هم
مشاهده آن شمشیر ننموده مگر آنکه در نزد جدّ بزرگوارم علیّ بن أبی طالب علیهم السّلام دیده باشد و اگر آن دو زیدي باعتقاد
خود صادق باشند از ایشان نشان مقبض و أثر و علامت مضرّت استعلام نمائید یعنی از قبضه و مکان ضرب آن نشان پرسید اگر شما
را بحقایق صفت آن گاهی اعلام نمایند شما آن جماعت را صادق دانید و الّا فلا. اي سعید آن سیف رسول صلّی اللَّه علیه و آله و
صفحه 131 از 146
سلّم و رایت آن حضرت و درع و لامت و جوشن و مغفر سر حضرت سیّد البریّه در نزد منست و اگر کسی دعوي کند که درع آن
صاحب الکوّاء و الورع در پیش آن کس است باید که نشان آن را بیان و عیان نماید بدرستی که رایت مغلّبه حضرت رسول صلّی
اللَّه علیه و آله و سلّم و ألواح موسی و عصاي آن حضرت علیه و علی نبیّنا السّلم و التّحیّه و خاتم سلیمان بن داود (ع) و طشت که با
موسی کلیم بود که قربان بوسیله آن قبول حضرت مهیمن سبحان میشد و آن آلت تجربه و امتحان بود با منست و آن اسم که با
حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود که چون آن را ص: 383 آن رسول حضرت بیچون در میان مسلمانان
و مشرکان میگذاشت أصلا و قطعا تیر آن طایفه متمرّده بأهل اسلام و ایمان نرسیدي و گزندي بهیچ کس نرسانیدي در پیش منست.
و نیز تابوت که ملائکه آن را براي أنبیاي بنی اسرائیل آوردند مثل سلاح است در میان ما که آن مثل تابوتست در میان بنی اسرائیل
که چون آن را بر در هر خانه یافتند نبوّت براي أهل بیت آن خانه مقرّر بود همچنین سلاح بهر خانه که بگردد امامت تعلّق بأهل آن
خانه دارد پدر بزرگوارم چون درع رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم را پوشید آن درع بسیار دراز بود، چنانچه دامان أطراف آن
بزمین میکشید و من نیز لبس درع رسول ایزد معبود نمودم چنانچه بقامت با استقامت آن حضرت دراز بود براي قدّ من بعینه همچنان
بود و چون قائم ما ملبّس بدرع حضرت رسول ایزد تعالی و تقدّس گردد أبدان مبارك ایشان ملبان و موافق بآن گردد ان شاء اللَّه
تعالی.
[بیان امام صادق ع در مورد علم غابر و مزبور و جفر و جامعه و مصحف فاطمه]
[بیان امام صادق ع در مورد علم غابر و مزبور و جفر و جامعه و مصحف فاطمه] و نیز مرویست که حضرت امام الخلائق جعفر بن
محمّد الصّادق علیه السّلام بلسان معجز نشان میفرمودند که علم ما غابر و مزبور و نکت در دلها منشورست و نقر در اسماع مقرّ و
در عالم مذکور و مشتهر است و جفر أحمر و جفر أبیض و جفر جامع که در او جمیع ما یحتاج الیه مردم مذکور است و مصحف
حضرت فاطمه علیها السّلام در نزد ما است پس شما از هر چه خواهید سؤال کنید از تفسیر این کلام. بعد از آن آن ولیّ ایزد سبحان
فرمود که: امّا غابر عبارت از علم بما یکون است یعنی آنچه بعد از این بحیّز ظهور و تبیین رسد و مزبور عبارت از علم بما کان
است، یعنی آنچه پیش از این بوده و امّا نکت در قلوب آن بیشبهه ص: 384 و ابرام عبارت از الهام است و امّا نقر
در أسماع آن حدیث و کلام ملائکه عظام علیهم السّلام است که ما کلام ایشان را میشنویم و أشخاص آن طایفه کرام را میبینیم و
امّا جفر أحمر آن عبارت از ظرفیست که در آن سلاح رسول آخر الزّمان است و آن سلاح به حکم حضرت خالق الاصباح از آن
مکان بیرون نیاید تا آنکه قایم أهل البیت ما بیرون آید و زمین را بعد از آنکه بظلم و جور مملوّ و محشوّ باشد بعدل و انصاف
بیاراید. و امّا جفر أبیض آن نیز ظرفیست که تورات موسی کلیم (ع) و انجیل عیسی علیه التّحیّه و التّسلیم و زبور داود و باقی کتب
خداي تعالی که سابقا برسل و أنبیاء مرسل گردانید همگی در آن مندرج و مضبوطست. و امّا مصحف حضرت فاطمه زهراء علیه
السّلام که در او جمیع آنچه بعد از این حادث گردد و از جزئیّات و کلّیات و نام جمعی که در دنیا مالک و پادشاه گردند تا قیام
قیامت و اقامت آن ساعت بالتّمام در آن مسطور و مزبور است. و امّا جامعه کتابیست که طول آن هفتاد ذرع است باملاء رسول
ملک- العلّام و بخطّ علیّ بن أبی طالب علیه السّلام هر که پیدا گردد و آنچه سانح و عیان نمود بیشبهه و گمان و همه ما یحتاج الیه
خلقان تا روز قیامت و نصب میزان همگی مذکور در آنست تا ارش خدشه و جلده و نصف جلده.
[احتجاج امام صادق ع بر زید بن علی بن الحسین ع در امر امامت]
[احتجاج امام صادق ع بر زید بن علی بن الحسین ع در امر امامت] از روات مرویست که زید بن علیّ بن الحسین علیه السّلام طمع
داشت که برادر او از طرف پدر حضرت امام الباطن و الظّاهر محمّد الباقر علیه سلام اللَّه الأکبر در هنگام وفات او را وصیّ و نایب
صفحه 132 از 146
مناب و قایم مقام در خلافت، و ولایت امّت سیّد الأنام علیه ال ّ ص لوة و السّلام گرداند تا بعد از آن حضرات به ولایت امّت مشغول
باشد، چنانچه پیشتر محمّد بن الحنفیّه همین معنی ص: 385 در خاطر داشت که بعد از وفات و شهادت سیّد الشّهداء
أبی عبد اللَّه- الحسین علیه سلام اللَّه تعالی او وصیّ آن حضرت و خلیفه امّت باشد و لهذا در آن مرام جهد و اهتمام تمام بظهور
رسانید تا آنکه در آن باب دعوي بر حضرت علیّ بن الحسین علیه السّلام نمود و بعد از آنکه مرافعه بحجر الأسود نمودند و او از
پسر برادرش زین العابدین علیه السّلام معجزه دالّه بر صحّت قول آن خلاصه أولاد سبط الرّسول و امامت و ولایت آن سرور بنظر در
آورد بنوعی که سابقا مذکور شد از آن ممنوع و منزجر گردید، زید بن علیّ بن الحسین علیه السّلام نیز امیدوار بود که بعد از وفات
امام محمّد الباقر (ع) قایم مقام و نایب مناب آن سرور باشد تا آنکه شنید آنچه از برادرش شنید، و دید آنچه از پسر برادرش أبی
عبد اللَّه جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام دید و حقیقت دعوي زید بن علیّ بن الحسین علیه السّلام علی سبیل الاجمال بدین
منوال مذکور خواهد شد. از آن جمله روایت است از صدقه بن أبی موسی که أبی بصیر گفت: که چون حضرت أبی جعفر محمّد
بن علیّ الباقر علیه صلوات الملک الأکبر محتضر گردید و وفات نزدیک رسید فرزند ارجمند یعنی خلف الصّدق دلپسند خود جعفر
الصّادق (ع) را طلبید تا او را ولیّ عهد گرداند و عهد امامت و ولایت امّت را به او سپارد. برادر آن حضرت زید بن علیّ بن الحسین
علیه السّلام بعد از استطلاع و استعلام این أمر بحضرت محمّد الباقر (ع) گفت: اي برادر شما چرا در این باب متمثّل بمثال لازم
الامتثال حسن و حسین علیهما سلام الملک المتعال نمیشوید که شیوه پسندیده و طریقه مرضیّه است زیرا که مرا رجاء و الاحتجاج،
ج 3، ص: 386 ترقّب و استدعا و طلب از شما آنست که بهیچ وجه از وجوه أمر منکر از تو اي برادر بمنصه ظهور ظاهر نشود.
حضرت امام محمّد باقر (ع) فرمود که: یا أبا الحسن بدان و آگاه باش و خاطر خود را بهواي آز و هوس محراس که أمانات بمثال
لزوم و بعهود مرسوم نیست که الحال ما و شما را اختیار در آن کار باشد و خواهیم هر کس را بدواعی و خواهش نفس خویش یا
بموجب آز و هوس نفس بداندیش تعیین توانیم نمود. بلکه حضرت ایزد تعالی این أمر را از امور سابقه از حجج خداي تعالی و
تبارك گردانید و جمعی را براي این کار معیّن و برقرار داشت و به رأي و اختیار ما و شما و سایر خلق اللَّه تعالی نگذاشت چنانچه
در این باب أحادیث از حضرت رسالتمآب سیّد المرسلین و ولایتمآب أمیر المؤمنین علیه السّلام- بسیار بسیار است. بعد از آن
حضرت محمّد الباقر (ع) روي بابن عبد اللَّه جابر الأنصاري آورده گفت: اي جابر آنچه در صحیفه که در خدمت جدّه ماجدهام
سیّده نساء العالمین فاطمه بنت خیر المرسلین دیدي براي ما حدیث و حکایت کن جابر گفت: نعم، یا أبا جعفر روزي داخل خدمت
مولات و سیّده خود فاطمه بنت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شدم براي تهنیت ولادت امام حسن علیه السّلام در دست مبارك
آن بضعه رسول الثّقلین از درّ سفید صحیفه دیدم گفتم: اي سیّده من و سیّده جمیع نساء العالمین این چه صحیفه است که در دست
مبارك شما میبینم؟ گفت: یا جابر در این صحیفه أسماء أئمّه از أولاد منست. ص: 387 من گفتم: یا سیّدة النّسوان
آن را بمن ده تا نگاه در آن نمایم. آن حضرت فرمود که: یا جابر اگر نهی در آن باب از حضرت ایزد وهّاب نمیبود بتو میدادم امّا
چون حضرت بیچون نهی نمود که بغیر نبیّ و وصیّ نبیّ و یا أهل بیت نبیّ کسی دیگر مسّ آن صحیفه ایزد داور نکند لهذا به تو
نمیتوانم داد امّا ترا اذنست که از باطن آن نظر بمکتوبات ظاهره آن کرده تلاوت نمائی. من چون این سخن از آن بضعه رسول
شنیدم همان را شرف سعادت دنیا و آخرت خود دانستم شروع در قرائت آن نمودم در آن صحیفه بعد از تسمیه و حمد و ثناي خالق
البریّه نام نامی و اسم گرامی حضرت رسول علّام به دین نهج و آئین مرقوم نمود که: أبو القاسم محمّد بن عبد اللَّه بن عبد المطّلب
بن هاشم بن عبد مناف المصطفی مادرش آمنه. أبو الحسن علیّ بن أبی طالب المرتضی مادرش فاطمه بنت أسد بن هاشم بن عبد
مناف. أبو محمّد حسن بن علیّ البرّ التّقی. أبو عبد اللَّه الحسین بن علیّ مادر ایشان فاطمه بنت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم. أبو
محمّد علیّ بن الحسین العدل مادرش شهربانو بنت یزدجرد بن شاهنشاه. أبو جعفر محمّد بن علیّ الباقر مادرش امّ عبد اللَّه بنت
الحسن بن علیّ بن أبی طالب صلوات اللَّه علیهم أجمعین. ص: 388 أبو عبد اللَّه جعفر بن محمّد الصّادق مادرش امّ
صفحه 133 از 146
فروه بنت القاسم بن محمّد بن أبی بکر. أبو ابراهیم موسی بن جعفر الثّقه مادرش جاریه نام آن حمیده. أبو الحسن علیّ بن موسی
الرّضا علیه السّلام مادرش جاریه نامش نجمه أبو جعفر بن محمّد بن علیّ الزّکی التّقی مادرش جاریه اسمش خیزران. أبو الحسن علیّ
بن محمّد الأمین مادرش جاریه نامش سوسن. أبو محمّد الحسن بن علیّ العسکري مادرش جاریه اسمش سمانه و مکّنی بامّ الحسن
است. أبو القاسم محمّد بن الحسن و او حجّت خداي تعالی و قائم است مادر او جاریه نامش نرجس صلوات اللَّه علیهم أجمعین. از
زرارة بن أعین منقول و مرویست که گفت: من روزي در خدمت حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام حاضر
شدم زید بن علیّ ابن الحسین علیه السّلام در محفل جنّت قرین ارم تزیین نیز حاضر بودند چون چشم او بمن افتاد گفت: اي جوان
چه میگوئی در حقّ مردي که از آل محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم باشد، اگر از تو طلب نصرت کند امداد و اعانت او خواهی
کرد؟ گفتم: اگر مفترض الطّاعه باشد نصرت او را بر خود واجب و لازم بلکه از فروض متحتّم دانسته بتقدیم رسانم و اگر آن کس
که از آل رسول أقدس است مفترض الطّاعه نباشد پس مرا در باب نصرت اختیار است اگر خواهم نصرت دهم و الّا فلا. زید بن علیّ
چون سخن از من شنید برخاست و از مجلس بیرون رفت. ص: 389 بعد از خروج ایشان حضرت امام الانس و الجانّ
أبو عبد اللَّه علیه سلام الملک المنّان فرمود: اي زراره و اللَّه که تو او را از پیش رو و از عقب و بین یدیه بنوعی گرفتی که أصلا
مخرج و بیرون شدي براي او نگذاشتی. مرویست که روزي شخصی بحضرت امام الهمام أبو عبد اللَّه جعفر بن محمّد علیه السّلام
گفت: یا بن رسول اللَّه پیوسته از اهل بیت شما یکی خروج میکند و کشته میشود و جمعی کثیر با او بقتل میرسند. حضرت امام
النّاطق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام مدّتی سر در پیش انداخت و پس از آن که سر مبارك برداشت و گفت که در میان
ایشان دروغ گویان هستند و در میان این جماعت تکذیبکنندگانند. و از حضرت امام الباطن و الظّاهر جعفر بن محمّد الصّادق علیه
السّلام مرویست که آن سرور فرمود: هیچ أحدي از ما أئمّۀ المعصومین صلوات اللَّه علیهم أجمعین نیست که از أهل البیت خود
دشمن نداشته باشد. شخصی گفت: یا بن رسول اللَّه بنی حسن نمیدانند و معرفت ندارند بر آنکه حقّ ولایت و امامت امّت متعلّق
بکیست؟ امام الهدي فرمود: بلی لیکن تحمّل حسد ایشان مانع ایشانست. و از أبی یعقوب روایتست که: گفت من و معلّی بن خنیس
به دیدن حسن بن حسن بن علیّ بن أبی طالب علیه السّلام رفتیم چون ملاقات واقع شد روي بمن آورد و گفت: یا یهودي خبر ده
بما آنچه جعفر بن محمّد بشما گفت: پیش از آنکه من بتکلّم در آیم باز خود گفت: و اللَّه که او بیهودیّت از شما دو نفر أولی و
سزاوارتر است زیرا که یهودي آن کس است که شرب خمر کند. و بهمین اسناد راوي گوید که: من از حضرت أبی عبد اللَّه علیه
السّلام ص: 390 شنیدم که بلسان معجز نشان چنین بیان فرمود که: اگر حسن بن حسن بن علیّ علیه السّلام بر أکل
رباء و فعل زنا و شرب خمر متوفّی میشد بسیار براي نجات آخرت در روز شمار بهتر بود از آن حال که او وفات بر آن نمود. و از
أبی بصیر رضی اللَّه عنه مروي و منقول است که فرمود: من از حضرت أبو عبد اللَّه علیه السّلام از این آیه ملک العلّام از حقیقت
معنی و تغییر آن استعلام نمودم الآیه ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْکِتابَ الَّذِینَ اصْطَفَیْنا. آن حضرت گفت: تو آیا چه میگوئی؟ من گفتم: یا بن رسول
اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم میگویم که أهل اصطفاء مخصوص است براي أولاد فاطمه زهراء علیهما السّلام. حضرت امام الخلائق
جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که: آیا از أولاد فاطمه علیه السّلام کسی که شمشیر برهنه کرده بیرون آید مردمان بنفس
خود بضلالت خواند، یعنی آنکه امام مفترض الطّاعه نبود خروج کند و مردم را باطاعت خود دلالت کند هر چند از أولاد فاطمه
زهراء باشد داخل در این آیه نیست. من گفتم: پس که داخل در این آیه است؟ آن حضرت فرمود که: که ظالم بر نفس خود که
مردمان را بضلالت نخواند و بارشاد و هدایت دلالت نکند و معتقد ما أهل البیت که عارف بحقّ امام بود داخل است و سابق بخیرات
امام است بنصّ آیات و أحادیث سیّد البریّات محمّد بن أبی عمیر الکوفی از عبد اللَّه الولید السّمان روایت کند که او گفت: حضرت
أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد علیه السّلام بمن گفت: مردمان در حقّ اولو العزم عالیشأن و صاحب شما أمیر المؤمنین علی الاحتجاج،
ج 3، ص: 391 علیه سلام الملک المنّان چه میگویند؟ عبد اللَّه بن الولید گوید که: من گفتم یا حضرت معشر مردمان هیچ أحدي را
صفحه 134 از 146
بر اولی العزم از پیغمبران مقدّم نمیدارند. چون آن امام الامّه از من این استماع نمود فرمود که: حضرت اللَّه تبارك تعالی از براي
موسی کلیم علیه التّحیّۀ و التّسلیم این کلام منزل گردانید که: وَ کَتَبْنا لَهُ فِی الْأَلْواحِ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ مَوْعِظَۀً. یعنی: در لوح موسی علیه
السّلام از براي هر شیء از أشیاء موعظه است و نگفت که هر چیز موعظه است و از براي حضرت مسیح علیه السّلام گفت که: وَ
لِأُبَیِّنَ لَکُمْ بَعْضَ الَّذِي تَخْتَلِفُونَ فِیهِ و نگفت که همه أشیاي مختلف فیه مبیّن گردد و در باب صاحب شما أمیر المؤمنین علی علیه
السّلام فرمود که: قُلْ کَفی بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ. و نیز حضرت عزّ و جلّ فرماید که: وَ لا رَطْبٍ وَ لا یابِسٍ
إِلَّا فِی کِتابٍ مُبِینٍ اي عبد اللَّه علم این کتاب بیشبهه و ارتیاب در نزد آن ولیّ ملک الوهّابست. و از عبد اللَّه بن فضل الهاشمی
مروي و منقولست که گفت: من از حضرت جعفر الصّادق علیه السّلام شنیدم که فرمود: از براي صاحب این أمر یعنی أمر ولایت و
خلافت امّت غیبت که لا بدّ است از آن که شکّ در آن ندارد مگر مبطل نادان. من گفتم: فداي تو گردم براي چه آن غیبت لازم
باشد؟ آن حضرت باقبال و سعادت فرمود که: براي أمر مکتوم مخزون که کشف آن بحکم بیچون براي شما مأذون نیست. من
گفتم: وجه حکمت در غیبت چیست؟ ص: 392 حضرت امام الهمام جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام فرمود که:
هر چه وجه غیبت حجج سباق حضرت ایزد خلّاق بود همان باتّفاق وجه غیبت حضرت الحجّۀ بن الحسن خواهد بود. و وجه حکمت
منکشف نگردد الّا بعد از ظهور و خروج آن حضرت علیه- السّلام چنانچه وجه حکمت خرق سفینه و قتل غلام غیر بالغ بغیر جرم و
آثام و اقامت جدار بر موسی علیه السّلام مخفی بود تا وقت افتراق میان حضرت (ع) و آن حضرت علیه ال ّ ص لوة و السّلام. یا بن
الفضل بدرستی که این أمر غیبت أمري است از أمر خدا و سرّي است از سرّ اللَّه، غیبی است از غیبت ایزد تبارك و تعالی. و چون ما
دانستیم که حضرت قادر بیچون حکیم است و بعدالت انصرام دارد هر چند وجه آن بر ما غیر منکشف و پنهان باشد. [احتجاج
محمد بن نعمان الاحول بر زید بن علی بن الحسین در خروج] علیّ بن الحکم از أبان بن تغلب روایت کند که گفت: مرا خبر داد
أحول از ولیّ حضرت عزّ و جلّ أبو عبد اللَّه جعفر بن محمّد الصّادق (ع) و آن مؤمن مخبر نیکو سیر أبی جعفر محمّد بن النّعمان
ملقّب بمؤمن الطّ اق که در آن زمان باتّفاق در تشیّع و ایمان مشهور آفاق بود فرمود که زید بن علی ابن الحسین علیه السّلام در
هنگام اختفاء که اراده خروج داشت کسی به طلب من فرستاد چون بنزد او رفتم بمن گفت: یا أبا جعفر چه میگوئی اگر راه روي از
سلسله ما براه رود تو با او بیرون روي و موافقت در مرافقت مینمائی؟ مؤمن الطّاق گوید که: من در جواب گفتم: اگر پدر و برادر تو
باشند ص: 393 بلی زیرا که اطاعت ایشان بحکم خداي منّان و أمر رسول آخر الزّمان بیشبهه و گمان واجب و عیان
است. زید گفت: یا أبا جعفر من میخواهم خروج کنم و با این قوم شوم جهاد کنم با من خروج میکنی یا نه؟ گفتم: نه جعلت فداك
زید گفت: چرا مگر تو بنفس خود خواهش و رغبت زیاده از نفس من داري و نفس تو عزیزتر از نفس منست؟ من گفتم: نفس
یکی است خواه از تو و خواه از من بیقین که نفس هر کس در پیش آن کس عزیز است. امّا آیا حضرت ربّ العزّت را در زمین
حجّت براي امّت بغیر از شما کسی دیگر هست یا نه، اگر حجّت دیگر موجود و باستقامت بود پس هر که از تو تخلّف نماید و
مستمسک بحجّت ایزد تعالی و تبارك گردد ناجی و رستگار باشد و آنکه با تو خروج کند هالک و زیانکار و در قیامت خاسر و
شرمسار بود، و هر گاه که تو حجّت حضرت ایزد باري نباشی تخلّف از تو و خروج با تو مساوي خواهد بود چون این سخن از من
شنید و از رفاقت و همراهی من مأیوس شده محروم گردید. گفت: یا أبا جعفر من مکرّر با پدر بزرگوار بودم در هنگامی که بر سر
خوان مینشستم بدست مبارك خود لقمههاي چرب جدا کرده مرا میخورانید و لقمه گرم را بواسطه من سرد میگردانید و اشفاق و
مهربانی بسیار بیّن و آشکار میفرمود، امّا چنانچه ترا مکرّر از أمر دین مطّلع و مخبر میگردانید و حقایق آداب شرایع و أحکام آن را
بشما میفهمانید مرا مطّلع و مخبر و چنانچه سزاوار و در خور بود ص: 394 واقف و خبردار ننمود؟ مؤمن الطّ اقی
گوید: من در جواب زید گفتم اینکه امام العابدین سیّد السّاجدین علیّ بن الحسین علیه السّلام ترا بحقایق أمر دین مخبر نگردانید
آن عین احسان و اشفاق ایشان بود از خلاصی شما از آتش دوزخ در روز جزا و ترا خبر دار از أوصیاء حضرت نبیّ المختار بواسطه
صفحه 135 از 146
آن ننمود که مبادا او را بقتل آري و بعذاب نار و عقاب روز شمار گرفتار گردي و مرا که خبر داد اگر قبول قول آن خلاصه أولاد
رسول تمام نجات از عقوبات واهب الخطیّات نمایم و اگر قبول ننمایم هیچ باك از دخول نارو شداید آزار خالق الأفلاك ندارم.
بعد از آن گفتم: جعلت فداك شما افضلید یا أنبیاء؟ گفت: بلکه أنبیاء. گفتم: یعقوب نبی بپسر خود یوسف گفت: لا تَقْصُصْ
رُؤْیاكَ عَلی إِخْوَتِکَ فَیَکِیدُوا لَکَ کَیْداً چرا یعقوب، یعنی یوسف از حقیقت أمر و أحوال خود خبر بر برادران نداد تا آنکه ایشان
کید بیوسف نمیکردند لیکن یوسف بحکم پدر بلکه بأمر ایزد أکبر کتمان رؤیاي رؤیت کوکب احدي عشر و شمس و قمر بر
تمامی برادر مخفی و مستتر گردانید و حقیقت رؤیا و سجده نجوم بر او بر هیچ أحدي از اخوان معلوم ننمود و عدم انکشاف أمر از
یوسف محض از بیم و خوف از هر برادر بود پدرت که کتمان این أمر بتو نمود براي تو خایف بود. مؤمن الطّاقی گوید که: چون
من این سخن بخدمت زید بن علیّ بن الحسین (ع) عرض کردم گفت: و اللَّه که چنانچه گفتی همان نوع بود زیرا که صاحب یعنی
امام الهمام جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام در مدینه سیّد البریّه مرا بقتل و بصلب ص: 395 من بر کناسه خبر
داد و در پیش آن حضرت صحیفه که در آن قتل و صلب من مکتوب و عیان است حاضر است. مؤمن الطّاقی گوید: من در سالی
که حجّ کردم و بشرف ملاقات فایض البرکات امام البریّات أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد علیه السّلام و التّحیات مشرّف شدم مقالت
زید آنچه من آن روز نزد زید حدیث و حکایت کرده بودم بالتّمام معروض رأي بیضا ضیاي آن ولیّ ایزد تبارك و تعالی داشتم و
در بیان أصلا چیزي فرو نگذاشتم. آن حضرت بمن گفت: تو زید را از پیش رو و پس پشت و از جانب چپ و راست و از بالاي سر
و تحت قدم بغایت سخت و محکم گرفتی و هیچ مسلکی براي بیرون رفتن او نگذاشتی. گفتم: جعلت فداك حقایق امور که در
حضور او مذکور شد همین بود. ص: 396
ذکر در بیان احتجاج و الزام أبی حذره از أبی جعفر مؤمن الطّاقی و شهرت الزام او در أکناف و آفاق
ذکر در بیان احتجاج و الزام أبی حذره از أبی جعفر مؤمن الطّاقی و شهرت الزام او در أکناف و آفاق أحمد بن أبی عبد اللَّه البرقی
از پدرش و او از شریک بن عبد اللَّه و او از أعمش روایت کند که اجتماع شیعه و محکّمه با ناصبیّه در نزد أبی نعیم- نجفی بکوفه
واقع شد و أبو جعفر محمّد بن النّعمان مؤمن الطّ اقی در مجلس حاضر بود در آن أثر ابن أبی حذره که خود را عالم و کامل
میدانست گفت: اي جماعت شیعه من امروز بر شما مقرّر از روي ظهور و وضوح لایح و هویدا و بیّن و پیدا گردانم که أبی بکر
أفضل از علی و از جمیع أصحاب حضرت رسالت مآب است بچهار خصلت که هیچ أحدي از امّت را قدرت دفع یکی از آن نیست.
خصلت اوّلی آنکه و ثانی اثنین حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است از آنکه در خانه آن حضرت مدفون است.
ص: 397 خصلت ثانیه ثانی اثنین سیّد المرسلین در غار بود، خصلت ثالثه: أبا بکر ثانی اثنین سیّد البشر بنماز آخر
بأصحاب، و مهاجر بود که بمردمان گذارد و رسول بعد از آن نماز بجماعت نگذارد. خصلت رابعه ثانی اثنین آن حضرت در
تصدیق نبوّت بود زیرا که پیش از صدّیق هیچ أحدي تصدیق رسول شفیق ننمود از تمامی امّت آن حضرت. أبو جعفر مؤمن الطّاق
رحمۀ اللَّه علیه گفت: یا بن أبی حذره من امروز بتوفیق اللَّه تعالی ترا مقرّر گردانم که حضرت أمیر المؤمنین حیدر علی علیه السّلام
أفضل از أبی بکر و از جمیع أصحاب حضرت پیغمبر است بهمان خصال که تو وصف و بیان آن کردي و حال آنکه صفات از
صاحب تو مسلوبست و هر گاه تو کسی را که متّصف باین صفات باشد امام دانی پس بر تو لازم است که اطاعت علی علیه السّلام
بسه جهت نمائی. امّا از قرآن بواسطه وصف و بیان شأن علیّ عالی شأن و امّا از حضرت رسول آخر الزّمان بواسطه نصّ و تعیین
ایشان براي ولایت و امامت خلقان و امّا از جهت عقل و اعتبار آن زیرا که عقل حاکم عدل بر ولایت و خلافت أمیر المؤمنین علیه
السّلام و التّحیّه است و اتّفاق بر ابراهیم نخعی و بر أبی اسحق السّبیعی و بر سلیمان بن مهران الأعمش نمودند. در آن زمان أبو جعفر
مؤمن الطّاقی گفت: یا بن أبی حذره مرا خبر ده که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در هنگام سفر آخرت خانه که خداي
صفحه 136 از 146
منّان اضافه بآن رسول آخر الزّمان نمود چون گذاشت نه حضرت بیچون هیچ أحدي را بدخول آن خانه بدون اذن آن نبیّ مهیمن
مأذون ننمود بلکه از دخول آن بغیر اذن نبیّ نهی نمود امّا نبیّ ایزد تبارك و تعالی آن را میراث ص: 398 بجهت
ورّاث أهل و ولد خود گذاشت یا آنکه آن خانه را در وجه مسلمانان به صدقه مقرّر داشت؟ از این دو وجه هر کدام که میخواهی
بگو. چون ابن أبی حذره بر آنچه بر او وارد میشد بر تقدیر اختیار هر یک از جهتین مطّلع بود ملزم و منقطع گردید. پس أبو جعفر
مؤمن طاقی گفت: اگر گوئی که آن خانه را حضرت نبیّ- الرّحمه میراث بواسطه ولد و أزواج طاهرات گذاشت بدرستی که
حضرت سیّد کائنات بر سر نه زن وفات یافت پس از براي عایشه از ثمن که أصل فریضه أزواج متعه است تسع ثمن خواهد بود،
پس از آن خانه که آن حضرت بمیراث مانده که صاحبت در آن محلّ مدفونست از آن خانه او را ذراع در ذراع در وقت تقسیم
سهام نمیرسد و اگر آن خانه را صدقه دانید پس بلیّه أتمّ و اعظمست زیرا که در این صورت آنچه سهم أدنی مسلمان باشد بتعیین
حصّه هر یک از أبا بکر و عمر با آن مسلمان یکسان است پس دخول بیت نبیّ علیه السّلام در أیّام حیات آن حضرت و بعد از وفات
او بنا بر عموم نهی مفاد از آیه کلام حضرت خلّاق العباد معصیت باشد الّا علیّ بن أبی طالب و أولاد امجاد او را بدرستی که
حضرت عزّ و جلّ مر علیّ و أولاد او حلال نمود هر چه بر رسول متعال حلال کرده بود. بعد از آن مؤمن الطّ اقی روي بابن أبی
حذره و سایر أهل نفاق که وفاق و اتّفاق بر جدال کرده بودند آورده گفت: شما همه مخبر و مطّلعید بر آنکه حضرت نبیّ ایزد
وهّاب أمر بسدّ أبواب جمیع مردم که مشرعه بسوي مسجد مالک الرّقاب بود الّا باب ولایتمآب أمیر المؤمنین علیه السّلام که بحکم
ایزد سبّوح که مفتوح ماند أبو بکر بعد از ملاحظه این احسان نسبت بأمیر المؤمنین- ص: 399 علیّ علیه سلام الملک
الودود از حضرت رسول ایزد معبود التماس نمود که براي او در جایی که در خانه او بود سوراخ بقدري که أبو بکر از آن حال
ملاحظه و مشاهده جمال رسول فرخنده خصال تواند نمود بگذارد و آن حضرت ابا فرمود و استدعا و التماس او را قبول ننمود و عمّ
آن نبیّ الجنّ و النّاس أبو الفضل عبّاس از آن در غضب شد و گفت یا محمّد چرا بر مردمان مهربان نمیشوي حال آنکه تو اي سیّد
المرسلین براي سایر مخلوقین رحمۀ للعالمین و شفیع یوم الدّین بیشبهه بیقین خواهی بود. نبیّ المحمود چون استماع این کلام از عمّ
خویش نمود خطبه در غایت فصاحت و نهایت بلاغت مشتمل بر حمد و ثناي خالق البریّه و نعت آن نبیّ الرّحمه مؤدّي فرمود و
گفت: اي معشر برایا حضرت خداي تبارك و تعالی بموسی و هرون علیهما السّلام أمر نمود که أَنْ تَبَوَّءا لِقَوْمِکُما بِمِصْرَ بُیُوتاً، یعنی
واحد أکبر بموسی، و هرون أمر کرد که براي قوم خود یکسر در شهر مصر منزل و مقرّ گیرند و حکم و أمر بدین نهج مقرّر کرد که
در مسجد بیتوته نکنند در وقتی که جنب باشد و در آن مکان نزدیکی بزنان نکنند الّا موسی و هرون و ذرّیّت ایشان و چون به حکم
حضرت بیچون علیّ بن أبی طالب نسبت بحضرت رسول ایزد واهب بمنزله هرون نسبت بموسی علیه السّلام و ذرّیّت علیّ ولیّ مثل
ذرّیّت هرون نبیّ علیه السّلام است پس هیچ أحدي از خلقان را مقاربت بنسوان در مسجد رسول آخر الزّمان و شب بروز آوردن
جنب در آن بیشائبه ریب و گمان حلال و جایز بتحقیق و عیان نیست مگر حضرت أمیر المؤمنین علی (ع) و ذرّیّت آن ولیّ ایزد
تعالی علیهم صلوات من الرّب العلیّ. ص: 400 مؤمن الطّاقی کلام باین منهج بانجام و انصرام رسانید أهل نفاق و
أرباب وفاق همگی باتّفاق گفتند که اي مؤمن راست گفتی چنین بود و در آن أمر هیچ گونه خلاف و گزاف نیست. أبو جعفر
مؤمن الطّ اقی گفت: یا ابن أبی حذره ربع دین تو رفت و آنچه ذکر کردم که خاصّ و عامّ را اتّفاق در آن مقصد و مرام است آن
منقبت صاحب من و أولاد او علیهم السّلام است که هیچ أحدي را مثل این منقبت نیست و امّا قول تو که فرمودي أبو بکر ثانِیَ اثْنَیْنِ
إِذْ هُما فِی الْغارِ است با حضرت نبیّ المختار یا بن أبی حذره مرا خبر ده از آنکه حضرت ذو الجلال انزال و ارسال سکینه براي
رسول ایزد غفّار و مؤمنان در غیر غار در موضع حرب و کارزار هیچ نمود؟ ابن أبی حذره گفت: نعم، بسیار بسیار این احسان از
حضرت ایزد مختار بحیّز ظهور اصدار یافت مؤمن طاقی گفت: پس صاحب تو در غار از سکینه و اقتدار بیرون رفته مخصوص بحزن
و ملال آزار گردید و مکان رتبه حیدر کرّار که در آن شب تار در فراش رسول مختار بذل مهجه و جان براي رسول آخر الزّمان
صفحه 137 از 146
نمود بسیار بسیار أفضل از مکان صاحب تو در غار بود. در ساعت مردمان که در آن مکان حاضر بودند گفتند: یا مؤمن راست
گفتی. در آن زمان أبو جعفر مؤمن الطّاقی روي بابن أبی حذره آورده گفت نصف دین تو رفت. و امّا قول تو بر آنکه أبا بکر البتّه
، ثانی اثنین صدّیق نبیّ الرّحمه بود بدان که ایزد غفّار استغفار براي حیدر کرّار بر صاحب تو واجب و لازم در آناء الاحتجاج، ج 3
ص: 401 اللّیل و أطراف النّهار گردانید چنانچه در قول حضرت عزّ و جلّ مذکور است که وَ الَّذِینَ جاؤُ مِنْ بَعْدِهِمْ یَقُولُونَ، رَبَّنَا اغْفِرْ
لَنا وَ لِإِخْوانِنَا الَّذِینَ سَبَقُونا بِالْإِیمانِ وَ لا تَجْعَلْ فِی قُلُوبِنا الآیه .... و آنچه ادّعاي سبقت او مینمائی آن قول مردمان است و امّا آنچه
در قرآن حضرت ایزد منّانست أمیر المؤمنین علی (ع) مسمّی بآن و شهادت براي آن حضرت در قرآن لازم الاذعان واضح و عیان
است و بیشبهه و گمان تصدیق قرآن و شهادت بر سبقت علیّ عالیشأن بر اسلام و ایمان از سایر أصحاب پیغمبر آخر الزّمان أولی و
أخیر و أصدق و بهتر از تسمیه مردمان است از آنکه گویند أبو بکر در اسلام سابق از یاران است و حضرت أمیر المؤمنین حیدر (ع)
روزي در بصره بمنبر در محضر أصحاب نیکو سیر فرمود که: أنا الصّدّیق الأکبر آمنت قبل أن آمن أبو بکر و صدّقت قبله هر گاه آن
ولیّ اللَّه خود بسعادت و اقبال متکلّم باین کلام صدق التیام گردد و گوید که من صدّیق أکبر و ایمان بحضرت داور و به پیغمبر قبل
از أبا بکر و تصدیق به آن حضرت پیشتر از او و از هر بشر کردم و آن حضرت باتّفاق خاصّ و عامّ خلیفه مفترض الطّاعه و امام باشد
هر که تصدیق او ننماید بلکه تکذیب او کند آن کس مسلمان ناتمام بلکه کافر در نزد خواصّ و عوامّ است. چون أبو جعفر مؤمن
من الطّاق کلام باین مقام رسانید مردمان یک بار گفتند که: راست گفتی. أبو جعفر محمّد مؤمن الطّاق گفت: یا بن أبی حذره سه
ربع دین تو رفت. و امّا قول تو در باب نماز أبی بکر بمردمان در أیّام بیماري رسول آخر الزّمان ص: 402 این دعوي
فضیلت است از براي صاحب تو، امّا دعوي تمام نیست بلکه این بتهمت نزدیکتر است از فضیلت پس اگر این اقامت أبا بکر بنماز
جماعت بأمر حضرت نبیّ الرّحمه بود بایستی که خاتم الرّسل او را از اقامت همان نماز به عینه عزل نمیکرد آیا تو نمیدانی که چون
أبو بکر اراده پیش نمازي مردمان نمود و مقدّم بر جمیع مردم گردید تا آنکه امام امّت سیّد الأنام گردد همان که این خبر به سمع
أشرف آن پیغمبر جلیل القدر رسید فی الفور آن رسول مجید تکیه با بعضی از اهل بیت نموده پاي از دولت سراي بیرون گذاشت
بهر نوع که خود را بمسجد رسانید و أبو بکر را از اقامت خدمت پیشنمازي معزول گردانید و آن نبیّ واهب متعال خود بسعادت و
اقبال نماز بمردمان گذارد و نگذاشت که أبو بکر یک نماز با امّت او بجماعت گذارد فکیف او را بخلافت و ولایت امّت واگذارد
و این آخرین نماز جماعت بود که حضرت سیّد المرسلین بر آن اقامت نمود که حال خالی از آن نبود در وقتی که أبا بکر اقامت بر
آن نماز جماعت مینمود چون از این دو وجه بیرون نبود: اوّل- آنکه این نماز جماعت از روي مکر و حیلت از او واقع گردید و آن
سرور بعد از اطّلاع بر حیله أبی بکر بیرون آمده با آن علّت و او را از آن مکر و حیلت و فریب و مخادعه امّت منع و زجر نمود و
خود با امّت نماز بجماعت گذارد و بالفرض اگر حضرت نبیّ الاکرام مطّلع بر حرکت أبی بکر بر امامت امّت نمیشد و او نماز با
مردمان بجاي میآورد و بر آن یک نماز جماعت بر امّت او را حجّت بر امّت بعد از وفات بنبیّ الرّحمه نبود زیرا که امّت در آن
وقت معذور بودند چه اطّلاع بر حرکت او نداشتند. دوّم- آنکه پیشنمازي امّت بأمر حضرت سیّد البریّه کرده باشد، و آن الاحتجاج،
ج 3، ص: 403 نبیّ الرّحمه خود بسعادت در آن وقت به ابو بکر تفویض و عنایت کرده باشد، و بعد از آن بحکم قادر منّان او را منع
از اقامت پیشنمازي مردمان کرده چنانچه در قصّه تبلیغ سوره برائت که بعد از رخصت أبی بکر بجهت انصرام و انجام آن خدمت
جبرئیل أمین علیه السّلام و التّحیّه از حضرت ربّ العزّه نازل شده گفت: یا سیّد الأنام حضرت ملک العلّام بعد از دعا و سلام
میفرماید که تأدیه و تبلیغ این سوره بمشرکین مکّه نمینماید الّا ذات أقدس تو اي رسول مقدّس یا آن کس که از تو باشد فی الفور
علی علیه السّلام را بطلب أبی بکر و أخذ سوره برائت از او ارسال فرمود و او را از آن عمل بحکم حضرت عزّ و جلّ منع و عزل
نمود پس قصّه صلاة بنا بر تقدیر اذن چنین بود و بهر دو حالت أبو بکر مذموم است زیرا که أمري که در او مستمرّ بود ایزد أکبر آن
را بر أفراد بشر منکشف ساخته مشتهر گردانید و این دلیل واضح و مبیّن است بر آنکه أبا بکر صلاحیّت خلافت امّت بعد از حضرت
صفحه 138 از 146
رسالت پناه (ص) ندارد و او مأمون در دین سیّد المرسلین و بر هیچ چیز از أشیاء أحکام شرایع اسلام نبیّ الأکرم نیست. أبی نعیم
نخعی گفت: مردمان گفتند راست گفتی یا با جعفر. در آن أثر أبو جعفر محمّد مؤمن الطّاق گفت: یا بن أبی حذره دینت بالتّمام از
تو رخصت انصراف یافت و بیدینی و رسوائی و فضیحت تو بواسطه مدحت صاحبت شد چه اگر مدح او نمینمودي چنین رسوا و
فضیحت نمییافتی در آن زمان مردمان که در آن مکان بودند گفتند: یا مؤمن الطّاق تو آنچه در باب وجوب طاعت و لزوم اطاعت
علی علیه السّلام دعوي بر کافّه امّت بعد از حضرت سیّد البریّه نمودي حجّت دعوي خود بیار. أبو جعفر مؤمن الطّاق گفت: نعم.
ص: 404 امّا آنچه در قرآن در وصف علی علیه السّلام ظاهر و عیان است قول حضرت عزّ و جلّ: یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا
اتَّقُوا اللَّهَ وَ کُونُوا مَعَ الصَّادِقِینَ. چون حضرت بیچون أهل ایمان را مأمور به بیعت صادقان و اطاعت ایشان گردانید و ما أمیر المؤمنین
علیه السّلام را باین صنعت پسندیده که بهترین صفات أهل ایمان است در قرآن متّصف یافتیم، و نیز در قول حضرت عزّ و جلّ: وَ
الصَّابِرِینَ فِی الْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ وَ حِینَ الْبَأْسِ و اللَّه أعلم مراد از صبر در ضرّاء و حین بأس در حرب و جدال با أهل ضلال است و نیز
در قرآن واقع است که: أُولئِکَ الَّذِینَ صَدَقُوا وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُتَّقُونَ اجماع امّت واقعست که حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام
أولی باین أمر است از دیگران زیرا که ایشان هرگز از زحف و معرکه قتال مخالفان فرار بر قرار اختیار نکردند چنان که دیگران
مکرّر از جنگ فرار کرده گریزان شدند. مردمان گفتند: یا مؤمن الطّاق راست گفتی. آنگاه أبو جعفر مؤمن الطّاق گفت: امّا حدیث
و خبر در باب وجوب اطاعت أمیر المؤمنین حیدر بر هر فرد از أفراد بشر از حدیث نصّ پیغمبر (ص) اینست که مذکور و مشتهر
است إنّی تارك فیکم الثّقلین کتاب اللَّه و عترتی ما إن تمسّ کتم بهما لن تضلّوا بعدي. و در نسخه دیگر واقع است که کتاب اللَّه و
عترتی أهل بیتی فانّهما لن یفرّقا حتّی یردا علیّ الحوض. و نیز آن حضرت فرمود که: انّما مثل أهل بیتی کمثل سفینۀ نوح من رکبها
نجی و من تخلّف عنها غرق. و در نسخه دیگر واقع است که: هلک و من بعد منها مرق و من امّها لحق. ص: 405
پس بنا بر این أحادیث متمسّک به اهل بیت رسول (ص) هادي و مهتدي است بشهادت حضرت نبیّ الرّحمه و متمسّک بغیر رسول
ایزد تعالی و تبارك ضالّ و مضلّ هالک است. مردمان گفتند: یا أبا جعفر راست گفتی. بعد از آن مؤمن الطّاق گفت: امّا وجوب
اطاعت وصیّ خاتم الرّسل أمیر المؤمنین علی علیه سلام اللَّه عزّ و جلّ بنا بر حجّت عقل که مردمان همگی طلب عبادت و بندگی
بطاعت عالم ربّانی نمایند و باجماع یافتیم که این صفت کمال در ذات خجسته خصال أمیر المؤمنین علی علیه صلوات الملک
المتعالست، زیرا که آن حضرت أعلم أصحاب حضرت رسول ربّ العزّت بوده و أصحاب و جمیع مردمان محتاج الیه در أحکام
اسلام و شرایع سیّد الأنام بودند و آن حضرت از ایشان مستغنی بوده و أصلا آن ولایتمآب در هیچ باب احتیاج به أصحاب نداشت و
همه کس احتیاج باو داشت بیقین فاضل و مفضول در فروع و اصول نزد أرباب ذوي العقول مساوي نیستند و شاهد و برهان بر عدم
تساوي میان این و آن آیه واقعه در قرآن لازم الاذعان است چنانچه میفرماید که: أَ فَمَنْ یَهْدِي إِلَی الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لا یَهِدِّي
إِلَّا أَنْ یُهْدي فَما لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ چون أبی جعفر مؤمن الطّ اق کلام باین رواج بر طاق سبع طباق به مسامع مجامع ملائکه ایزد
خلّاق رسانید و حقایق آن را از أرباب نفاق و أصحاب شقاق ظاهر گردانید بعضی تصدیق و گروهی سر خجالت در پیش انداختند
راوي گوید که: هرگز قبل از آن مجلس بحث و جدال میان أصحاب شیعه و أرباب ضلال بخوبی آن روز اتّفاق نیفتاد و این داستان
صدق نشان بلسان مردمان افتاد. ص: 406 و مترجم این کتاب در بعضی از کتب پیروان حضرت ولایتمآب مطالعه
نمود که روزي یکی از ظریفان فصیحان عرب بیکی از فحول علماي علم و ادب پرسید که دلیل و سبب ولایت و امامت علیّ بر
تمامی عرب و عجم چیست؟ آن پسندیده عزّ و جلّ فرمود که: احتیاج الکلّ الیه و استغناؤه عن الکلّ و این کلامیست بغایت رشیق
، انیق که از مورد تحقیق و معتذر تدقیق محقّ گردید و جمعی از أرباب علم و عرفان صاحب کلام سیبویه را دانند. الاحتجاج، ج 3
ص: 407
ذکر در بیان