گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
جلد چهارم





ذکر در بیان احتجاج أبی ابراهیم موسی بن جعفر الکاظم صلوات اللَّه علیه و علی آبائه و سلّم بر مخالفان دین نبیّ المختار بر أشیاء
بسیار و غلبگی آن حضرت بر آن طوایف أشرار
اشاره
ذکر در بیان احتجاج أبی ابراهیم موسی بن جعفر الکاظم صلوات اللَّه علیه و علی آبائه و سلّم بر مخالفان دین نبیّ المختار بر أشیاء
بسیار و غلبگی آن حضرت بر آن طوایف أشرار از حسن بن عبد الرّحمن الحمّانی منقول و مرویست که من به حضرت الامام الأکرم
الأعظم أبی ابراهیم موسی بن جعفر الکاظم علیه السّلام عرض کردم که هشام بن الحکم را رأي و زعم آنست که حضرت ایزد عالم
جسم است لیکن لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ، یعنی حضرت موجد عالم شیء و جسم است، امّا مشابهت و مماثلت بأشیاء و أجسام ندارد و او
سمیع و بصیر و عالم و قادر، و ناطق و متکلّم است و کلام و قدرت و علم در نزد أرباب کمال و فضل و فهم هر سه جاري مجري
یک چیزند هیچ چیز از این أشیاء مخلوق و متمیّز نیست از دیگري و هر سه یک چیز است. ص: 2 حضرت امام
الأعلم علیه السّلام فرمود که: قاتله اللَّه ، خداي تبارك و تعالی او را مقتول گرداند آیا او نمیداند که جسم محدود است و قبول
قسمت در أبعاد ثلاثه مینماید و کلام غیر متکلّم است. معاذ اللَّه مرا پناه بحضرت آله و ابراء بسوي واجب تعالی است از أمثال این
قول بیهمال زیرا که قادر عالم جسم و صورت وي اسم و صاحب تحدید و رسم نیست و جمیع مخلوقات و همگنان در نزد ذات
حضرت خالق البریّات در خلقت و ایجاد بالسّویه است و ایجاد ممکنات و اختراع مخلوقات منوط اراده مربوط بمشیّت ایزد علّامست
بغیر تردّد در نفس کلام و بدون استنطاق بلسان در حصول مطالب و مرام. و یعقوب بن جعفر رضی اللَّه عنه از حضرت امام الأنام
أبی ابراهیم- موسی بن جعفر الکاظم علیه السّلام روایت کند که آن حضرت علیه السّلام فرمود که: ما نمیگوئیم که حضرت سمیع
علیم قایم بمحلّ و مقیم است تا آنکه او را زایل از مکان گردانیم و نیز نمیگوئیم که ما حضرت واجب تعالی را در این مکان خاصّ
میستائیم و نیز قائل بحدّ ایزد أحد نگردیم و او را تحدید و توصیف ننمائیم به آنکه متحرّکیست در شیء از أشیاء أرکان و جوارح و
نیز تعریف و تحدید او به لفظ مشتقّ بشقّ از دهان بود ننمائیم لیکن توصیف ذات او بقدرت و کمال به قول او بدین منوال که إِنَّما
أَمْرُهُ إِذا أَرادَ شَیْئاً أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُ ونُ. یعنی: أمر و حکم حضرت قادر عالم بنوعی است که چون اراده تکوین و ایجاد چیزي
نماید بمجرّد اراده و مشیّت آن بغیر تردّد در نفس حضرت فرد صمد به هستی و وجود پیوند دو محتاج بشریک که ذکر حقایق
ملک و اصلاح أبواب علم و درك براي حضرت ایزد تعالی نماید نیست زیرا که حضرت واهب ص: 3 العطیّات
غنیّ در ذات و در صفاتست. و نیز یعقوب بن جعفر الجعفري رضی اللَّه عنه از حضرت أبی ابراهیم موسی بن جعفر علیه السّلام
روایت کند که من روزي در مجلس بهشت قرین ارم تزئین آن خلاصه أولاد سیّد المرسلین حاضر بودم که در آن محضر مذکور
گردانیدند که جمعی هستند که زعم آن قوم بیسر و پا است که حضرت اللَّه تبارك و تعالی نزول از عرش أعلاء بآسمان دنیاي
نماید. آن حضرت علیه السّلام بعد از استماع این کلام کذب التیام روي بمعشر آن أنام آورده فرمود که: خداي علّام نزول از هیچ
صفحه 9 از 138
مقام ننماید و محتاج نزول مقام بیشبهه و ابراهیم نیست و منظر حضرت غنیّ مجید در قریب و بعید یکسان و مساویست و بهیچ بعید
دور از حضرت عزیز حمید و حنیف و نیز هیچ قریب قریب بذات کریم مجیب نیست و جمیع أشیاء محتاجند بحضرت ایزد تعالی و
أصلا او را در ذات و صفات احتیاج بأشیاء نیست و هو ذِي الطَّوْلِ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ إِلَیْهِ الْمَصِ یرُ. و امّا قول جمعی که اتّصاف ذات قادر
سبحان بنزول آسمان این جهان نمایند بیشبهه و گمان آن طایفه جهله دور از علم و عرفان نسبت ذات- خالق بیامتنان بزیاده و
نقصان نمایند زیرا که هر متحرّك محتاج است بآن که او را حرکت دهد یا محتاج است بآنچه که بوسیله آن حرکت نماید پس هر
کسی که بحضرت ایزد مهیمن ظنّ بد برد بدرستی که آن تیره روزگار در روز حساب و شمار هالک و زیان کار و محروم از
رحمت قادر غفّار است، پس حذر از صفات ایزد أکبر نمائید که مبادا صفت کنید او را بحدّ و تعریف که باعث زیاده و نقصان یا
وسیله تحریک و تحرّك ذات واهب منّان یا سبب زوال یا طلب زوال ذات ص: 4 قادر متعال گردید یا بیان صفت
نهوض و قعود براي ذات حضرت واجب الوجود نمائید حذر و احتراز از أمثال این مقال نسبت بذات ذو الجلال واجب و لازم
شمرید زیرا که ذات حضرت عزّ و جلّ أعظم و أجلّ است از صفت واصفین و نعت ناعتین و توهّم متوهّمین. و از حسن بن راشد
منقول و مرویست که شخصی از حضرت امام البرایا أبو الحسن موسی علیه التّحیّۀ و الثّناء از معنی: الرَّحْمنُ عَلَی الْعَرْشِ اسْتَوي سؤال
نمود. آن حضرت فرمود که: معناي آن عبارت از استیلاي قدرت واحد منّان است بر آنچه از روي قدرت و اجلال ایجاد آن نمود. و
از یعقوب بن جعفر الجعفري منقول و مرویست که مردي که او را عبد- الغفّار السّلمی میگفتند از حضرت امام الأنام أبی ابراهیم
موسی بن جعفر علیه السّلام از قول حضرت ایزد تبارك و تعالی: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی فَکانَ قابَ قَوْسَیْنِ أَوْ أَدْنی پرسید که یا ابن رسول اللَّه
(ص) آیا در آنجاي که نبیّ الوري اقامت نمود حضرت واحد معبود از حجب بیرون آمده و محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم او را
دید یا آنکه محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم پروردگار قادر عالم را بقلب دید و نسبت رؤیت ربّ العزّت ببصر نمود حقیقت این
چگونه است؟ از روي مرحمت و احسان بیان و عیان نمائی. أبو ابراهیم علیه التّحیّۀ و السّلام فرمود که: دنی فتدلّی بمعنی آنست چون
محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بآن مقام آرام گرفت بملک العلّام نزدیک گردید زیرا که ذات ایزد علّام از هیچ موضع و مقام
زایل نیست و در همه منزل و مقام حاضر است لیکن متدلّی ببدن با ذات واحد مهیمن نگردند. ص: 5 عبد الغفّار
گفت: یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شما صفات ذات باري تعالی و تقدّس نمائید بآنچه ایزد أقدس وصف نفس
مقدّس خود بآن نمود چنانچه فرمود: ثُمَّ دَنا فَتَدَلَّی. پس هر گاه حضرت آله متدلّی بمحلّ نشود هر آینه ذات لم یزل لازم آید که
متزایل از بعضی محلّ باشد و حال ذات عزّ و جلّ در تمامی موضع، و محلّ است چه اگر چنین نمیبود غنیّ معبود وصف ذات
فایض الجود خود باین نمینمود. حضرت أبو ابراهیم (ع) فرمود که: یا عبد الغفّار این نوع در لغۀ قریش مستعمل است که هر گاه
شخصی خواهد بیان کند که من استماع فلان کلام نمودم گوید که: من بفلان سخن نزدیک شدم چنانچه در میان فصحاي ایشان
مشهور و عیان است که قد تدلّیت اي سمعت و فهمت و تدلّی بمعنی فهم است. و از داود بن قبیصه روایت است که من روزي از
خلاصه أولاد حضرت نبیّ الوري أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه التّحیّۀ و الثّناء شنیدم که بزبان معجز بیان فرمود که: از پدرم
سؤال کردند که یا ابن رسول اللَّه آیا واجب تبارك و تعالی از آنچه أمر بآن نماید منع از آن فرماید و چیزي را که اراده آن کند آیا
که نهی از آن نماید و برایا اعانت بریّت کند بر اقدام فعل و ارتکاب عمل که حضرت عزّ و جلّ اراده وقوع آن فعل نکند؟ پدرم
علیه السّلام فرمود که: امّا آنچه سؤال نمودي که آیا ربّ غفور بنده را ممنوع گرداند از آنچه او را مأمور گردانید بآن بدان که منع
چنین از حضرت ربّ العالمین جایز و محلّ تحسین نیست و اگر این منع از حضرت ربّ ص: 6 الأرباب مستحسن و
مستطاب بودي پس هر آینه ابلیس را بعد از أمر به سجده آدم او را منع از اقدام آن مطلب و مرام نموده باشند و هر گاه آن عاصی
آله بمنع ایزد معبود سجده آدم بواسطه همین عذر ننمود پس بچه وجه آن مردود ناستود مستحقّ مذمّت و لعنت بود و حال آنکه
حضرت واجب الوجود او را لعن فرمود. از قول آن ولیّ ایزد أکبر بیّن و ظاهر شد که خداي تعالی منع أحدي از برایا از مأمور ننمود
صفحه 10 از 138
و نخواهد نمود. و امّا آنچه سؤال نمودي که آیا خلّاق العباد نهی خلقان از مطلب و مراد خود مینماید یعنی چیزي که اراده وقوع آن
کند آیا بعد از آن نهی از آن فرماید بدان که این فعل نیز از ربّ العزیز جایز نیست و اگر جایز و سزاوار بودي پس هر آینه در
هنگامی که ایزد علّام نهی آدم علیه السّلام از أکل شجره منهیّه نمود لازم آید که در همان دم حضرت قادر عالم اراده أکل شجرنا
محترم از حضرت آدم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نموده و این أمر مبهم بعقل و فهم به غایت ناملتئم بلکه نامحرمست چه اگر مهیمن
قادر معبود أمر آدم با اراده أکل او از آن شجره منهیّه مینمود بیشبهه بر آدم نداي وَ عَصی آدَمُ رَبَّهُ فَغَوي در جنّت المأوي
نمینمود، و بر حضرت حقّسبحانه و تعالی جایز و روا نیست که أمر بچیزي نماید و اراده غیر آن فرماید. و امّا آنچه سؤال نمودي که
آیا ربّ العزّه اعانت أعیان و أشخاص بریّت بر أمري که ارادت و مشیّت قادر منّان بر ایجاد و تکوین آن تعلّق نگیرد نماید این اعانت
از پروردگار جایز و سزاوار نیست و ذات حضرت عزّ و جلّ مقدّس أعزّ و أجلّ و أقدس است از آنکه اعانت و امداد أهل کفر و
فساد بر قتل انبیا و ص: 7 رسل أمجاد و بر تکذیب أمثال این عباد و اعانت بر شهادت حسین بن علی و فضلاي
أصحاب و أولاد آن حضرت (ع) نماید و چگونه اعانت أهل ظلم نماید بر آنچه اراده آن بیشبهه و گمان ننماید زیرا که مخالفان
قول و فعل انبیا و رسولان و تکذیبکنندگان ایشان را بوسیله ارتکاب مخالفت و کذب آن مردم موعود بعذاب جهنّم و عقاب و ألم
دائم گردانید و اگر اعانت حضرت خالق البریّه مر کسی را که از او اراده فعل و مشیّت آن نماید جایز و رخصت بودي پس هر آینه
اعانت فرعون و سایر متمرّدان بر ادّعاء ربوبیّت و کفر و عصیان ظاهر و عیان باشد آیا این فعل در نظرت نیکو نماید که حضرت
بیچون از فرعون ملعون اراده ادّعاء ربوبیّت کند و بعد از آن از او و از جمیع کافران طلب رجعت و ندامت توبه و استنابت از أفعال
معصیت بآن حضرت ربّ العزّت فرماید قایل این کلام اگر توبه نسبت کذب بر حضرت ایزد علّام نموده دوستکام، و مقضیّ المرام
گردد فهو المطلب و اگر آن تیره سرانجام بوسیله توبه سرفراز و با انجام نگردد واجب القتل گردد و او بحکم حضرت ذو المنن و
بشرع شریف رسول ایزد مهیمن گردن او را بزن. روایت است از حضرت امام الوفی الزّکیّ علیّ بن محمّد العسکري علیهم صلوات
اللَّه الملک العلیّ که آن حضرت گفت: که حضرت أبی الحسن موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود: که حضرت قادر خالق ایجاد
خلق نمود و بعد از خلقت و ایجاد انسان معلوم ذات ایزد منّان گردید از ایشان کدام صنف صابر و مطیع و منقاد حکم حیّ أکبرند
همان طایفه را أمر و نهی نمود، پس آنچه ایشان را أمر فرمود بآن براي ایشان طریق و سبیل أخذ آن ظاهر و ص: 8
عیان بلکه در غایت یسیر و آسان است و آنچه ایشان را نهی از آن شیء نماید سبیل ترك آن را بر او مقرّر و ظاهر فرماید و جمیع
خلقان أخذ و اختیار مأمور به و ترك و اجتناب منهی عنه نتوانند نمود مگر باذن و رضاء حضرت واجب الوجود و حضرت قادر
سبحان هیچ أحدي از خلقان را بر فعل کفر و عصیان جبر ننمود بلکه اختیار و امتحان خلقان به بلوي و مکاره زمان و محلّ نمود
چنانچه بقول عزّ و جلّ خود فرمود که: لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا یعنی: ابتلاء و اختیار هر یک از شما بواسطه ظهور و بروز أحسن
عمل هر یک از آحاد شما عباد است. و قول آن حضرت علیه السّلام که فرمود: أخذ أمر و ترك نهی از هر کس ممکن و میسّر
نیست الّا باذن ایزد تعالی و تقدّس اشاره و ایما است بتخلیت و علم ربّ العزّت یعنی واجب تعالی و تقدّس آن کس را مخلّی بطبع او
و او را عالم و عارف به بد و نیکو هر چیز گرداند تا در قبول قول رسول و اطاعت أمر و حکم قادر عالم او را أصلا عذر و سخن
نماند.
[احتجاج امام موسی کاظم علیه السلام بر ابو حنیفه]
[احتجاج امام موسی کاظم علیه السلام بر ابو حنیفه] مروي و منقولست که روزي أبو حنیفه داخل مدینه طیّبه گردید و عبد اللَّه بن
مسلم در سیر طریق با او رفیق بود. عبد اللَّه روزي به ابو حنیفه گفت: از علماء آل محمّد سیّد البشر علیه- صلوات الملک الأکبر
حضرت أبی عبد اللَّه جعفر بن محمّد الباقر علیه السّلام در این شهر مدینه جنّت قرینه حاضر است با من رفاقت بخدمت آن بهترین
صفحه 11 از 138
جنّ و ناس بواسطه اکتساب علوم و اقتباس مینمائی که بنزد او رفته مستفیض گردیم؟ أبو حنیفه قبول نمود چون باتّفاق او داخل
دولت سراي آن امام البرایا ص: 9 شدیم دیدیم که جمعی کثیر از شیعیان و محبّان آن حضرت منتظر خروج آن
سرورند که چون بیرون آید بخدمت آن ولیّ ربّ العزّت داخل شده و ملتمسات و حاجات خود را معروض گردانند ما و آن
جماعت در آن فکر بودیم ناگاه غلام حدیث السّن یعنی پسر قلیل السّن از خانه آن سرور بیرون آمد و من و مردمان از هیبت آن
جوان بلکه بجهت تواضع او برخاستند در آن زمان أبو حنیفه در دم ملتفت بجانب او گشته گفت: یا ابن مسلم این پسر که نمونه از
شعور و فهم است کیست؟ گفتم: این پسر حضرت أبی عبد اللَّه علیه السّلام نامش موسی الکاظم است. أبو حنیفه گفت: و اللَّه که
من در همین دم در حضور شیعه او و باقی مردم او را شرمنده گردانم. عبد اللَّه بن مسلم گوید که: گفتم: یا أبو حنیفه در این باب
سخن و دم از تو بغایت ناملایم است، زیرا که ترا چه قدرت و یا راي الزام و تکلّم با حضرت موسی الکاظم علیه السّلام است چه او
أعلم از تو و از سایر بنی آدم است. أبو حنیفه با کمال خشیت و خیفۀ گفت: و اللَّه که من این کار میکنم و او را خجل میگردانم،
در آن أثر متوجّه به جانب موسی بن جعفر (ع) گردید و گفت: اي پسر عرب اگر غریب باین شهر شما مضطرّ گردد چگونه نماید
یعنی اگر مسافر غریب بشهر شما رسد و او را تقاضاي بول و غایط مضطرّ گرداند به کدام محلّ و مکان خود را از آن متقاضی
ناگهان مستخلص گرداند. ص: 10 حقیقت در ساعت و زمان آن منبع هوش و عرفان روي به ابو حنیفه کوفی آورده
فرمود که: آن مسافر با اضطرار باید که متواري بعقب جدار و متوقّی از چشم جار گشته و صیانت خود از شطوط أنهار و مکان
مسقط ثمار و محافظت خود از استقبال قبله و استدبار و احتراز از سایه أشجار که مهبط رجال أشرار و أبرار بود و از موضع لعن و
انکار نموده در آن هنگام در غیر این محالّ و مقام هر چه خواهد بعمل آرد. باز أبو حنیفه گفت: اي پسر معصیت از که سانح و
صادر گردد از طوایف بشر یا از حضرت غنیّ أکبر؟ أبی ابراهیم موسی بن جعفر علیه السّلام فرمود که: یا شیخ أمر معصیت و أفعال
منکر از سه وجه بدر نیست. وجه اوّل: آنکه از حضرت مهیمن قادر بود و أصلا بنده را در آن هیچ نوع قدرت و أثر نبود پس حکیم
را سزاوار و در خور نیست که بنده را بفعل خود که أصلا آن عبد را قدرت و أثر در آن فعل منکر نباشد معذّب گرداند. و وجه
ثانی: آنکه آن فعل معصیت از بنده و ربّ العزّت صادر به شرکت و در حضرت ربّ العالمین أقوي الشّریکین است و شریک أکبر را
جدیر و درخور نیست که شریک أصغر را بذنب که بوسیله ارتکاب معصیت و فعل منکري بشرکت یک دیگر مصدر گردانیدند
مؤاخذه نماید. و وجه ثالث: آنکه أفعال معاصی بالتّمام از بنده عاصی صادر و سانح گشته و أصلا ایزد عزیز را در آن چیز قدرت و
أثر نبود عفو و عذاب أمثال این معاصی موقوف بمشیّت واجب تعالی است اگر خواهد عفو نماید و اگر نخواهد عقوبت فرماید.
ص: 11 راوي گوید که: حضرت موسی کاظم (ع) چون این سخن بیان نمود سکوت تمام به ابو حنیفه نافرجام
رسید چنانچه گفتی از کلام صدق التیام امام علیه السّلام حجر بر دهان أبو حنیفه مستهام آمد و بهت تمام از آن اعتراض ناتمام
یافت. من گفتم: که ترا زنهار متعرّض أولاد رسول مختار بأمثال این گفتار نگردي که در روز حساب و شمار خاسر و شرمسار
گردي و یکی از شعراي عرب بیان این معنی از روي علم و ادب در این أبیات مرتبط و منتظم گردانید شعر: لم تخل أفعالنا اللّاتی
نذمّ بها أحدي ثلث معان حین نأتیها امّا تفرّد بارینا، بصنعتها فیسقط اللّوم عنّا حین ننشیها او کان یشرکنا فیها فیلحقه ما سوف یلحقنا
من لائم فیها او لم یکن لإلهی فی جنایتها ذنب و ما الذّنب الّا ذنب جانیها
[حکایت حفر چاه در زمان مهدي و بیان امام کاظم ع قصه عاد و احقاف را]
[حکایت حفر چاه در زمان مهدي و بیان امام کاظم ع قصه عاد و احقاف را] روایت کند علیّ بن یقطین رضی اللَّه عنه که أبو جعفر
الدّوانیقی پدرم یقطین را أمر بحفر بئر در قصر العبّادي نمود و تا أبو جعفر در ربقه حیات بود پدرم در حفر بئر سعی موفور بحیّز
ظهور رسانید امّا آب از چاه مستنبط و ظاهر نگردانید. مهدي از منهیان چون استماع خبر حفر بئر در موضع مذکور نمود پدرم را
صفحه 12 از 138
بحضور خود طلب فرمود و گفت: یا یقطین در باب حفر بئر در آن سرزمین سعی و اهتمام تمام بانصرام باید رسانید و آب از آن
مکان ظاهر باید گردانید اگر تمامی آنچه در خزانه بیت المال موجود است صرف باید نمود زنهار در آن بقدر وسع و امکان سعی و
اهتمام فراوان نمائی و تقصیر ننمائی که عذر ص: 12 نامسموع است. یقطین چون جدّ و اجتهاد مهدي در حفر بئر
قصر العبادي بسیار بسیار دید برادر خود أبو موسی را بجهت حفر بئر بر آن سرزمین مقرّر تعیّن فرمود أبو موسی پیوسته و لا یزال با
سعی و کمال استعجال در حفر چاه درگاه و بیگاه اشتغال داشت و عمله و فعله در کندن چاه بودند که نقب در ته چاه پیدا شد در
آن سفل زمین که از آن باد تصاعد مینمود در ساعت اینخبر بسمع أبو موسی رسید بسر چاه حاضر شد نقب دید مانند چاه که چهل
ذرا طول و عرض آن چاه بود. أبو موسی گفت: مرا باین چاه فروز آرید پس آنگاه در شقق محلّ محمل نشسته متوجّه قعر چاه
گردید چون به ته چاه رسید نظر بأطراف و جوانب آن نمود هول و صداي باد از أسفل آن چاه استماع میفرمود در آن أثر أمر کرد
که او را ببالا کشند چون ببالا رسید حکم کرد تا آن خرق را واسع گردانیدند و مانند دري عظیم بر آن وضع کردند، پس آنگاه أبو
موسی دو مرد در شقّ محلّ محمل گذاشته گفت: باید که به ته این چاه رفته خبر حقایق آن را کما ینبغی و یلیق استعلام و تحقیق
نموده که آن صدا و ندا از چه چیز مسموع و متمیّز میگردد. چون آن دو مرد بقعر چاه رسیدند عجایب بسیار و غرایب بیشمار به نظر
درآوردند و بعد از مکث مدّت در آن محلّ حرکت آن حبل نمودند، جمعی که در أعلاي آن چاه منتظر و آگاه بودند آن دو مرد
را ببالا کشیدند و حقایق آن را از آن دو نفر استعلام و استخبار نمودند. أبو موسی گفت: آنچه در قعر این چاه مرئی شما گردید
بیان نمائید ص: 13 آن دو نفر هر چه در آن بئر مرئی و مبصر ایشان گردید بابو موسی خبر دادند که رجال و نسوان
و بیوتات و أبنیه بیرون از حدّ حصر و بیان و متاع فراوان به نظر ما عیان گردید که همگی و تمامی آن مسخ بأحجار گردیدند لیکن
با مردان و زنان لباسها و جامهاي الوانست، بعضی ایشان نشسته و گروهی بر پهلوي ایشان خوابیده و برخی تکیه بحیطان بیوت و
جدران دارند چون بجامها و لباسهاي آن طایفه دست گذاشتیم آن را مانند هبا یافتیم أمّا دیوارهاي منازل قایمه بهمان حال سابق و
محکم و برقرار است. راوي گوید که: أبو موسی در ساعت حقایق این خبر بنزد مهدي خلیفه یکسر محرّر گردانید مهدي بعد از
اطّلاع بر آن أمر حقیقت این خبر بمدینه سیّد البشر بموسی بن جعفر علیه السّلام تحریر فرمود و التماس و سؤال قدوم مسرّت لزوم
آن حضرت علیه السّلام بنزد خود نمود بعد از آنکه آن خلاصه أولاد نبیّ المحمود او را مشرّف فرمود از حقایق آن أمر استعلام و
استخبار نمود آن سرور او را بحقیقت آن أمر خبر داد و گفت: یا أمیر المؤمنین این جماعت بقیّه قوم مغضوباند که حضرت قادر
منّان منازل ایشان را بر سر آن طایفه أهل عصیان فروز آورده هلاك گردانید، و این قوم أحقافند. مهدي گفت: یا أبا الحسن أهل
أحقاف کدام قومند و أحقاف عبارت از چیست؟ حضرت موسی بن جعفر (ع) گفت: أحقاف رمل است و حقایق أحوال این طایفه
و عصیان ایشان مشهور و عیانست.
[احتجاج امام موسی کاظم ع بر هارون الرشید در مسائلی]
اشاره
[احتجاج امام موسی کاظم ع بر هارون الرشید در مسائلی] حکایت کرد أبو أحمد هانی بن محمّد العبدي رضی اللَّه عنه و گفت:
ص: 14 حدیث و حکایت نمود براي من أبو محمّد الحسن العسکري علیه السّلام و سند حدیث و روایت خود
بحضرت موسی بن جعفر علیهما ال ّ ص لوة و السّلام رسانید که آن ولیّ ایزد أکبر علیه السّلام فرمود که: من در هنگامی که بمجلس
رشید داخل شدم بر او سلام کردم ردّ سلام من نمود و گفت: یا موسی بن جعفر شما و پدرت که خراج براي شما و ایشان میآید؟
من چون این سخن از آن نامؤتمن شنیدم گفتم: یا أمیر المؤمنین از تو پناه بحضرت آله میبرم أَنْ تَبُوءَ بِإِثْمِی وَ إِثْمِکَ مرا التماس و
صفحه 13 از 138
استدعا از شما آن است که قبول سخنان باطله و بهتان عامله از أعداء ما در حقّ ما ننمائید زیرا که بر شما ظاهر و هویدا است که از
زمان قبض رسول آخر الزّمان الی هذا الاوان پیوسته خلقان کذب و بهتان نسبت بما میدهند آیا این أمر بر شما ظاهر نیست اگر شما
خویشی و رابطه قرابتی بحضرت رسول قریشی بینید و ما را از آن سلسله علیّه دانید بوثیقه کریمه قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ
فِی الْقُرْبی ما را مأذون گردانید بذکر و بیان حدیث که براي شما حکایت کنیم. رشید گفت: ترا مأذون گردانیدم. گفتم: خبر داد
بمن پدرم از آباي ما و آن أعیان از جدّ ما رسول ایزد منّان علیهم سلام اللَّه تعالی بر آنکه آن نبیّ مکرّم فرمود که: هر گاه رحم مسّ
رحم نماید هر دو رحم متحرّك و مضطرب میگردند مرا خداي تعالی فداي تو گرداناد دست خود بمن ده تا حقیقت این أمر بر تو
نیز بیّن و ظاهر گردد. چون رشید این سخن از من شنید گفت: یا موسی بن جعفر به من نزدیکتر آي و دوري منماي من نیز بنزدیک
او رفتم دست مرا گرفته به پیش خود کشید و مرا بسینه خود چسبانید و دست در گردن من کرد و مدّت طویل ص:
15 میان من و او معانقه بود زو چون دست از گردن من برداشت و مرا گذاشت و گفت: یا موسی بن جعفر بنشین با اطمینان خاطر
زیرا که ترا أصلا هیچ گونه بأس و خوف ضرر از من نسبت بتو متصوّر نیست. من چون در آن أثر نیک در او نظر کردم دیدم که از
هر دو چشم او آب مانند فواره جوشید من نظر از او برداشتم و رجعت بنفس خود نمودم. رشید در آن وقت روي بمن آورده گفت:
تو راست گفتی و جدّت رسول ایزد خالق نیز صادق بود و اللَّه که بعد از ملاقات شما خونم بحرکت آمد، و عروقم بغایت مضطرب
و بیآرام و رقّت بر من مستولی گشته در آن مرام بیانتظام شدم و آب از چشمم بیاختیار روان و آشکار گردید. یا موسی ترا طلب
کردم بجهت آنکه چیزي بسیار خلجان سینه و خاطر منست و مدّتی است که من هیچ أحدي از أرباب فضل و حال از کیفیّت حقایق
آنها استعلام و سؤال نکردم اگر تو مرا از آن مجاب گردانی در آن باب آنچه جواب صواب بود بیان نمائی دست از تو بردارم و
قول هیچ أحدي را در حقّ تو نشنوم بدرستی که بمن رسید که شما هرگز دروغ نگفتید نباید که تصدیق من نمائید در باب
مختلجات کلام که در خاطر منست. آن حضرت گوید که: من در جواب رشید گفتم: حقایق امور آنچه دانم ترا بر آن مطّلع گردانم
بشرطی که مرا از طرف خود ایمن گردانی. هارون رشید گفت: ترا امانست اگر بمن راست گوئی و ترك تقیّه که شما معشر بنو
فاطمه و بنو عبد المطّلب میدانید نمائید. آنگاه فرمود که: یا موسی بن جعفر ما در نسبت با رسول (ص) مساوي با شما خواهیم بود و
أصلا هیچ گونه تفاوت در آن باب میان ما و شما با حضرت ص: 16 رسالتمآب نخواهد بود زیرا که ما بنو عبّاسایم
و شما أولاد أبی طالب و عبّاس و أبی طالب هر دو عمّ رسول ایزد واهباند و ربط خویشی و نسب قرابتی این هر دو با نبیّ أبطحی
یکیست شما را در این باب چه سخن است؟ حضرت موسی الکاظم (ع) گفت: ما به نسب و رحم بحضرت رسول ایزد عالم أقرب از
شما خواهیم بود. هارون رشید پرسید که چون شما أقرب به رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از ما خواهید بود که بسبب قرابتی ما و
شما نسبت بحضرت سیّد البرایا عمومت است؟ حضرت امام الاکرم موسی الکاظم علیه السّلام فرمود: نه چنین است و وجه أقربیّت ما
به رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم از شما آنست که عبد اللَّه و أبی طالب هر دو برادر از طرفین مادر و پدرند و پدر شما عبّاس
برادر ایشان بود امّا از طرف پدر، چه مادر او غیر مادر عبد اللَّه و أبا طالب بود. رشید گفت: شما بنی أبی طالب چون دعوي وراثت
بحضرت نبیّ الرّحمه توانید کرد که أبا طالب پیشتر از حضرت رسول قادر واهب وفات یافت و پدر ما عبّاس بعد از وفات نبیّ
المحمود مدّتی در ربقه حیات باقی و موجود بود. حضرت موسی الکاظم علیه السّلام فرمود که: گفتم یا أمیر المؤمنین التماس و
استدعا از مکارم أخلاق شما آنست که مرا از سؤال این مسأله معذور داري و بغیر این باب از هر باب سؤال نمائی که در جواب آن
بقدر الوسع و الامکان سعی و اجتهاد نمایم. هارون رشید گفت: نه دوست دارم که از حقیقت این کما هو حقّه واقف و عالم گردم.
ص: 17 من گفتم: یا أمیر المؤمنین پس مرا أمان ده. هارون رشید گفت: یا موسی بن جعفر شما پیش ازین کلام
یعنی قبل از سؤال أمان از ما در ایمن و با جمعیّت خاطر و مطمئن خواهید بود باید که ما را بحقایق این أمر عالم و مخبر گردانی.
موسی بن جعفر علیه السّلام گوید که: گفتم در قول حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام که فرمود که: لیس مع ولد الصّلب ذکرا
صفحه 14 از 138
کان او انثی سهم الّا الابوین و الزّوج و الزّوجه. یعنی: بعد از وفات مورث که از او ولد صلبی باقی ماند خواه ذکر و خواه انثی هیچ
أحدي را در آن میراث سهم تراث نیست مگر آنکه با ولد صلبی پدر و مادر و شوهر باشند یا زن که هر یک از والدین و زوج یا
زوجه حصّه سهم خود را برمیدارند و باقی میراث تعلّق بولد صلبی دارد خواه ذکر و خواه انثی و عمّ مورث را با ولد صلبی او میراث
نرسد. و در کتاب مستطاب حضرت ربّ الأرباب چیزي که ناطق در این باب بود موجود نیست الّا آنکه بنی عدي و بنی امیّه
میگویند عمّ والد است این رأيشان است که بیحقیقت و بیأثر از قول رسول ایزد منّانست و أعیان دین و علماي صادقین اعتماد و
اعتنا بقول هیچ أحدي بدون دلایل و براهین ننمایند و هر که قائل بقول حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام گردد از علماء قضایا
و أحکام آن طایفه خلاف قضایاي این جماعت است این نوح بن درّاج در این مسأله قائل بقول علی علیه السّلام است و باین قول
حکم فرمود و حضرت او را باین دو شهر کوفه و بصره متولّی قضایا و أحکام امّت گردانید او بهمین نوع حکم میفرمود مردم این
خبر بسمع شریف منهی و معروض گردانیدند آن حضرت ص: 18 أمر باحضار او و احضار آنکه بر خلاف نوح بن
درّاج بود نمود. از آن طایفه مخالفین و از جمله ایشان سفیان بن ثوري و ابراهیم- المدنی و فضیل بن عیّاض بودند، چون آن
جماعت بمحضر أمیر المؤمنین (ع) حاضر گشتند و شهادت دادند که آنچه نوح بن درّاج بر آن قائل است در این مسأله آن قول أمیر
المؤمنین علی علیه السّلام است حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام بآن طایفه فرمود که آنچه بما رسانیدند بعض علماء أهل
حجاز چرا شما فتوي به آنچه نوح بن درّاج حکم و فتوي بآن نمود نمینمائید. پس گفتند: ما بخدمت شما آمدیم تا بهر چه مأمور
گردیم معمول گردانیم حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام حکم و قضاء خود را امضاء نمود. آنگاه حضرت أبی ابراهیم موسی
بن جعفر گفت: یا أمیر المؤمنین قدماء و عامّه میگویند که روزي حضرت نبیّ جلیل القدر در محضر أنصار و مهاجر خطاب مستطاب
بأصحاب نموده فرمود که: أقضاکم علیّ. و همچنین عمر بن الخطّاب در بعض محفل و مآب میفرمود که علیّ أقضانا و این اسم
جامع تمامی أسماء محموده است زیرا که جمیع آنچه از صفات ممدوح که حضرت رسالتمآب مدح أصحاب نمود از قرائت و
فرایض و علم همگی آنها داخلاند در قضا. هارون رشید گفت: یا موسی بن جعفر حقیقت این أمر را بر من زیاده گردان و واضحتر
بیان و عیان نماي. امام الاکرم گفت که: در آن مجلس از هر نوع مردم بودند گفتم مجالس را أمانات و ساعات بسیار است خاصّ ه
مجلس شما که هر لحظه متقاضی أمر ص: 19 دیگر است. رشید گفت: هیچ باك نیست. گفتم: که حضرت پیغمبر
میراث بکسی که مهاجرت با آن حضرت ننمود نمیداد و او را بتولّی و تصدّي هیچ ولایت نمیفرستاد تا آنکه آن کس مهاجرت
مینمود، پس آنگه آن شخص را متصدّي و متولّی ولایات میگردانید. رشید گفت: این سخن شما دعوا است و هیچ دعوي بغیر
حجّت و شهود مسموع و مشهود نیست حجّت خود بیار. در آن دم گفتم: حجّت سخنم قول ایزد عالم است که در کلام خود
میفرماید که: وَ الَّذِینَ آمَنُوا وَ لَمْ یُهاجِرُوا ما لَکُمْ مِنْ وَلایَتِهِمْ مِنْ شَیْءٍ حَتَّی- یُهاجِرُوا. عمّ من عبّاس علیه رحمۀ اللَّه تعالی مهاجرت با
جدّم محمّد مصطفی، ننمود پس او را بناء وافی هدایت هیچ نوع ولایت نبود. در آن أثر رشید از من پرسید که یا موسی من از تو
سؤال مینمایم آیا این سخن را تو فتوي بأعداء در هیچ وقت دادي یا اخبار أحدي از علماء و فقها به چیزي از این مسأله نمودي؟
گفتم: اللّهمّ لا. یعنی: بار خدایا تو شاهدي و مطّلع که من هرگز این سخن بهیچ کس نگفتم و نیز هیچ أحدي بغیر أمیر المؤمنین از
من سؤال از حقیقت این ننمود بعد از آن گفت: یا موسی چون شما تجویز عامّه و خاصّه نمودید در آنکه نسب شما را منسوب
بحضرت محمّد مصطفی علیه التّحیّه و الثّناء نمایند و به شما گویند که یا بن رسول اللَّه (ص) و حال آنکه شما بنو علی و از أولاد
أبی طالبید ص: 20 و جز این نیست که هر کس منسوب بوالد آن کس است و فاطمه زهراء علیها سلام ظرف و
رعاء بود و نبیّ المحمود جدّ مادري شما بود؟ حضرت امام الأکرم موسی الکاظم علیه السّلام فرمود: که من چون این کلام ناموزون
از هارون رشید شنیدم گفتم: من نسبت نسب خود به حضرت نبیّ الواهب بر شما ظاهر گردانم. رشید گفت: نعم. گفتم: اگر
حضرت نبیّ الرّحمه از تو خواستگاري کریمه تو نمایند، شما اجابت آن حضرت در تزویج بنت خود مینمائید. رشید گفت: سبحان
صفحه 15 از 138
اللَّه چرا اجابت نکنم بلکه بعد از اجابت فخر بر عرب و عجم و خویش بلکه بر تمامی أعیان عرب و قریش نمایم. گفتم: لکن رسول
از من مخاطبه نمینماید و من نیز تزویج او ننمایم گفتم یا أمیر المؤمنین بواسطه آنکه آن نبیّ خیر البشر ایلاد من نمود و ترا ایلاد
ننمود یعنی: من از أولاد حضرت نبیّ الأمجادم و تو از فرزندان پیغمبر آخر الزّمان نیستی. رشید گفت: أحسنت یا موسی بعد از آن
گفت: یا موسی شما چگونه میگوئید که ما ذریّت نبیّ الرّحمهایم و حال آنکه رسول ایزد واهب را أصلا عقب نماند زیرا که عقب
هر بشر عبارت از این و ذکر است که بعد از او باقی و موجود بود و شما بنو علی فرزند دختر آن پیغمبر جلیل القدرید و فرزند دختر
أصلا عقب آن سرور نخواهد بود؟ در آن أثر گفتم: یا أمیر المؤمنین ترا قسم است بقرابتی پیغمبر و بقبر آن سرور و بآن کس که در
آن قبر است که مرا از بیان این مسأله معفوّ و معذور ص: 21 داري. رشید گفت: نه یا موسی بن جعفر تو که فرزند
علی و یعسوب آن قوم یعنی سیّد و رئیس آن طایفه و امام زمان ایشانی آیا مرا خبر حجّت شما نمیدهی و مطّلع و مخبر بحقایق این
أمر مخفی و مستتر نمیگردانی؟ چنین بمن رسید یا موسی که تو أعلم امم و امام جمیع مردمی و من از سر تو دور و ترا از پیش خود
غایب و مهجور نگردانم تا آنکه تمامی اسئله که از تو سؤال نمودم مرا در آن باب مجاب بدلیل و حجّت از کتاب حضرت خداي
وهّاب نگردانی چه شما معشر أولاد علی (ع) دعوي مینمائید که چیزي از قرآن حتّی الف و واو که مکتوب در آن بود از علم شما
ساقط و بیرون نبود و البتّه شما را علم بتفسیر و تأویل آن بود شما حجّت و برهان خود را در این باب بقول حضرت مالک الرّقاب ما
فَرَّطْنا فِی الْکِتابِ مِنْ شَیْءٍ میدانید و خود را از اقتباس رأي- خورشید انجلاي علما و اقتباس محکم أساس کلامی دانا مستغنی
میشمارید حضرت موسی الکاظم علیه السّلام فرمود که: یا أمیر المؤمنین آیا مرا اذن در جواب میدهید؟ رشید گفت: بیار آنچه در
خاطر داري. امام الاکرم أبو ابراهیم موسی الکاظم علیه السّلام فرمود که: أعوذ باللَّه من الشّیطان الرّجیم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَ مِنْ
ذُرِّیَّتِهِ داوُدَ وَ سُلَیْمانَ وَ أَیُّوبَ وَ یُوسُفَ وَ مُوسی وَ هارُونَ وَ کَذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ وَ زَکَرِیَّا وَ یَحْیی وَ عِیسی یا أمیر المؤمنین پدر
عیسی کیست؟ رشید گفت: یا موسی عیسی را پدر نیست. أبو ابراهیم فرمود که: حضرت واجب تبارك و تعالی عیسی علیه السّلام
را ص: 22 ملحق بذراري انبیا از طرف مریم علیهم سلام اللَّه تعالی نمود همچنین ما را نیز ایزد تعالی از قبل مادر ما
حضرت فاطمۀ الزّهراء (ع) ملحق بذراري سیّد النّبی العربی گردانید یا أمیر المؤمنین اگر اذن و رخصت در باب بیان این حقیقت بود
زیاده گردانم. رشید گفت: بیار. آن حضرت فرمود که: قول عزّ و جلّ که در این آیه وافی هدایت: فَمَنْ حَ اجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما
جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَ نا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ هیچ
أحدي از علما بیان و دعوي ننمود در باب آنکه حضرت نبیّ المحمود در تحت الکسا در هنگام مباهله با نصاري کسی را بغیر علیّ
بن أبی طالب (ع) و فاطمه الزّهراء و حسن و حسین دیگري را داخل در آن مکان و مأواي ننمود یا أمیر المؤمنین پس أبناء ما حسن
و حسین (ع) و نساء فاطمۀ الزّهراء و أنفس ما علیّ بن أبی طالب علیه التّحیّۀ و الثّناء باشند علماء دین سیّد الوري اجماع کردند در
باب آنکه جبرئیل علیه التّحیّۀ و الدّعاء در روز أحد بعد از مشاهده و ملاحظه سعی و ضرب و طعن او در حرب گفت: یا محمّد علی
مواساة عجب نسبت بشما یا نبیّ العجم و العرب مینماید. حضرت سیّد العربی فرمود که: یا أخی علیّ از منست و من از علی (ع)
جبرئیل علیه السّلام گفت: یا رسول اللَّه علیه السّلام من نیز از شما و از علیام پس از آن أمین الوحی ایزد باري فرمود که: لا سیف
الّا ذو الفقار و لا فتی الّا علی حضرت أمیر المؤمنین علی (ع) در نزد واجب تعالی ممدوح است چنانچه عزّ و جلّ مدح خلیل علیه
السّلام نمود در هنگام که فرمود: ص: 23 قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ یا أمیر المؤمنین ما افتخار بقول
حضرت نبیّ المختار مینمائیم بآن که آن حضرت فرمود که: علی از منست و من از علیام. رشید گفت: أحسنت یا موسی حاجات
خود را بمن اعلام نماي که در انصرام و انجام مهام و مرام شما سعی تمام نمایم و شما را دوستکام و مقضیّ المرام روانه مدینه با
سکینه حضرت سیّد الأنام فرمایم. موسی الکاظم علیه السّلام میفرماید که: برشید گفتم أوّل حاجت من به خدمت شما آنست که این
پسر عمّ خود را اذن رجعت نمائی تا آنکه مراجعه بسوي حرم با محترم جدّ خود مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بعیال
صفحه 16 از 138
و أقربا نمایم. رشید گفت: در این أمر نظر و فکر میکنم ان شاء اللَّه تعالی. منقول و مرویست که مأمون رشید گفت بقوم و أقربا و
بمعشر برایا که آیا شما میدانید که مرا تعلیم تشیّع نمود؟ قوم گفتند: لا و اللَّه نه بخداي عالم مرا قسم است که ما را اطّلاع أصلا
بحقیقت این أمر نیست. مأمون گفت: مرا هارون رشید مطّلع و مخبر بحقیقت این أمر نمود شخصی گفت: یا أمیر المؤمنین این
چگونه جایز بود که ما دیدیم که قتل این أهل البیت میکنید. مأمون فرمود که: صدور قتل ایشان از ما محض بواسطه ملک دنیا بود
لانّ الملک عقیم.
[بیان نمودن مامون علت تشیع خود را]
[بیان نمودن مامون علت تشیع خود را] بعد مأمون گفت: که روزي موسی بن جعفر (ع) بمجلس رشید داخل ص:
24 گردید در ساعت رشید برخاست و استقبال آن حضرت نمود و او را در صدر مجلس اجلاس فرمود خود پیش روي آن سرور
نشست و سخن در پیوست و میان موسی و رشید سخنان بسیار بسیار جاري و سانح گردید. بعد از این موسی بن جعفر علیه السّلام
بپدرم گفت: یا أمیر المؤمنین به درستی که حضرت عزّ و جلّ بر همه والیان عهد او در هر محلّ و مکان واجب و عیان گردانید که
وسیله معاش و سبب انتعاش فقراء امّت باشند، و دین أصحاب قرض و دین را مؤدّي گردانند و بار گران از گردن بندگان ایزد منّان
بردارند و برهنگان را پوشانند و نیکوئی بحال درماندهگان و محبّان نمایند یا أمیر المؤمنین شما در فعل خیرات و میراث أولی از
سایر برایائی که مرتکب نیکوئیها گردید. رشید گفت: یا أبا الحسن در فعل خیرات تقصیر نمیکنم. بعد از آن آن حضرت برخاست و
پدرم نیز بتواضع او برخاست و میان هر دو چشم او را بوسید پس آنگاه آن بنده خاصّ آله را متوجّه منزل و آرامگاه او گردانید. بعد
از آن روي بمن و امین و مؤتمن آورده گفت: یا عبد اللَّه و یا محمّد و یا ابراهیم در ملازمت و برکات ابن عمّ و سیّد شما بروید و
رکاب او را بگیرید و دامن جامه او را مساوي گردانید و مشایعت او نموده بمنزل شریفش برسانید و ازو مرخّص گشته بمنزل خود
عودت نمائید. ما هر سه برادر حسب الأمر پدر در رکاب سعادت أثر آن سرور روان گشتیم در اثناء راه آن پسندیده حضرت آله
پنهان از برادران بسرّ میان من و ایشان مرا بشارت بخلافت داد و گفت: چون مالک این أمر گردي و حکومت ص:
25 بر تو مستقرّ گردد باید که نیکوئی بفرزندم نمائی. پس آنگاه ما را رخصت انصراف بخدمت پدر ما فرمود و چون جرات من در
تکلّم و سخن در محفل و مجلس خالی از هر کس گردید گفتم: یا أمیر المؤمنین این چه کس بود که تعظیم و اجلال او نمودید و
او را در صدر مجلس، اجلاس فرمودید و خود در مکان أدون ممکّن شدید و چون متوجّه منزل و محلّ خود گردید ما را حکم
بمتابعت خدمت او و گرفتن رکاب ایشان نمودید. پدرم فرمود: که اي فرزند این شخص امام مردمان و حجّت خداي سبحان بر
خلقان و خلیفه او بر بندگان بیشبهه و گمان است. من گفتم: یا أمیر المؤمنین این صفات کامله و نعوت شامله همگی در ذات
پسندیده شما نیست؟ پدرم گفت: ما امام جماعت و خلیفه امّت در ظاهر از روي قهر و غلبهایم و موسی بن جعفر امام حقّ از قبل ایزد
أکبر و از أوصیاي حضرت پیغمبر است اي پسر این موسی بن جعفر بمقام رسول خیر البشر أحقّ است از من و از سایر خلق و بشر. و
اللَّه بحضرت قادر عالم مرا سوگند و قسم است اگر تو در أمر خلافت با من منازعت نمائی هر آینه من جایی که دو چشم تو در آن
ممکّن است از پیکرت بردارم، زیرا که ملک عقیم است و حبّ جاه بیاشتباه بغایت عزیز و عظیم. امّا چون آن ولیّ بیچون از أمیر
المؤمنین هارون مرخّص و مأذون- مراجعت بمنزل گردید و اراده رحلت از مدینه حضرت نبیّ الرّحمه بمکّه نمود هارون بعطیّه صرّه
سوداء که در آن کیسه دویست دیناري که یکدرهم از آن پیش و کم نبود فرمود چون خازن زر حاضر ساخت پدرم در آن محلّ
روي به ص: 26 فضل آورده گفت: این زر بخدمت موسی بن جعفر ببر بگوي که أمیر المؤمنین بخدمت شما
معروض میدارد که ما در این وقت در ضیق و عسرت معاش- میگذرانیم ان شاء اللَّه تعالی همین که جز این زر از ولایت و مصر
برسد البتّه حصّه در سدّ شما بزودي بشما رسد. من در آن زمان در پیش روي ایشان برخاستم و گفتم یا أمیر المؤمنین شما أبناء
صفحه 17 از 138
مهاجر و أنصار و سایر قریش و بنی هاشم غیر ذي اعسار و کسی را که حسب و نسب او را نمیدانید بلکه نمیشناسید که از کدام
ولایت و دیار است پنج هزار ریال اعطاء و احسان مینمائید و موسی بن جعفر که تعظیم و اجلال او از همه کس بیشتر نمودید
دویست دینار که أخسّ عطیّت تو از عطایائی که بسایر النّاس نمودي بموسی بن جعفر احسان و اعطا فرمودي این عطیّه نه سزاوار از
تو و نه درخور اوست. پدرم گفت: اسکت لا امّ لک مادرت مباد ساکت شوید بدرستی که اگر من زیاده باو اعطا و احسان نمایم
که ضامن او میشود از آنچه من ایمن از او نیستم که فردا بروي من صد هزار شمشیر از شیعیان و موالیان او برسد، و فقراء أهل بیت
او بر من زنند. اي پسر در هنگام بسط ایادي داعین ایشان سلامتی براي من و تو آسان نیست.
[احتجاج امام موسی کاظم ع بر هارون الرشید در روضه نبی اکرم ص]
[احتجاج امام موسی کاظم ع بر هارون الرشید در روضه نبی اکرم ص] (از شخصی معتبر منقول و مشتهر است که چون هرون الرّشید
داخل مدینه با سکینه گردید متوجّه زیارت نبیّ الرّحمه شد و در آن وقت قبایل أعراب نیز بواسطه ادراك ملاقات هرون از أطراف و
أکناف بمدینه خلاصه و زبده أولاد عبد مناف بلکه در روضه و مطاف او حاضر شدند در آن أثر هرون الرّشید ص:
27 محض براي اظهار شرف و فخر خود تقدیم بقبر سیّد البشر نمود و فرمود السّلام علیک یا رسول اللَّه، السّلام علیک یا ابن عمّ و
باین زیارت نبیّ المختار اظهار افتخار بر غیر خود از حضّار مطاف سیّد الأبرار نمود. حضرت أبو الحسن موسی علیه السّلام در آن
مقام حاضر بود و از مطلب هرون الرّشید عالم و مطّلع گردید پیش روي رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آمد و گفت: السّلام
علیک یا رسول اللَّه، السّلام علیک یا أبه. هرون الرّشید چون این کلام از حضرت أبو الحسن علیه السّلام شنید رویش متغیّر گردید و
أثر غیظ از رنگ روي و جسم هرون در محضر آن حشم ظاهر و هویدا شد. و از حضرت أبی الحسن موسی الکاظم علیه السّلام
مرویست که آن امام الهمام علیه ال ّ ص لوة و السّلام فرمود که: من چون أبیات که از مروان بن أبی حفصه است شنیدم دانستم که أکثر
عامّه عالم بحقایق أمر حقّاند لیکن کتمان آن نمودند و آن أبیات اینست: شعر: أنّی یکون و لا یکون و لم یکن لبنی البنات وراثۀ
الأعمام کان التّراث لبنی البنات و لم یکن للمشرکین دعایم الاسلام لبنی البنات نصیبهم من جدّهم و العمّ متروك بغیر سهام ما للطلیق
و للتّراث و انّما سجد الطّلیق مخافۀ ال ّ ص مصام و بقی ابن نثلۀ واقفا متلذّذا فیه و یمنعه ذوي الأرحام إنّ ابن فاطمۀ المنوه باسمه حاز
التّراث سوي بنی الأعمام
[احتجاج امام موسی کاظم ع بر محمد بن الحسن و بر ابی یوسف]
[احتجاج امام موسی کاظم ع بر محمد بن الحسن و بر ابی یوسف] محمّد بن الحسن از حضرت أبی الحسن موسی علیه السّلام در
محضر ص: 28 رشید در مکّه پرسید که یا موسی بن جعفر محرم را آیا جایز و درخور است که محمل خود را
تظلیل کند؟ حضرت موسی علیه التّحیّۀ و الثّناء فرمود که: در حالت اختیار جایز و سزاوار نیست. محمّد بن الحسن گفت: آیا محرم را
جایز است که مشی در تحت الظّلال در وقت اختیار نماید؟ آن امام الاکرام گفت: نعم. محمّد بن الحسن چون این سخن از حضرت
أبو الحسن (ع) شنید فی الفور خندید. امام المؤتمن گفت: یا ابن الحسن تعجّب از سنّت رسول حضرت- مهیمن مینمائی و سخریّه
و استهزاء بآن میفرمایی؟ نبیّ الاکرم کشف ظلال در احرام خود نمود لیکن در هنگام که محرم بود مشی در تحت الظّلال آن رسول
ایزد متعال فرمود یا محمّد أحکام ایزد علّام قیاسی نیست تا بعضی آن را قیاس ببعضی دیگر توان نمود، هر که قیاس کند در این
طریق و سبیل که بیشبهه آن جاهل مضلّ است از سواء السّبیل. محمّد بن الحسن بعد از استماع این سخن ساکت و مبهوت گردید
به نوعی که در هیچ باب قدرت رجوع بسؤال و جواب نداشت بلکه از آن مجلس برخاست و راه خود برداشت. و میان أبو یوسف و
حضرت أبی الحسن علیه السّلام نیز مثل این سخن سانح و جاري در حضور مهدي خلیفه گردید و آن مقدّمه چنان بود که حضرت
صفحه 18 از 138
ص: 29 موسی الکاظم علیه السّلام بنا بر التماس و استدعاي مهدي از أبا یوسف سؤال مسائل که أصلا أبو یوسف را
بر آنها اطّلاع نبود نمود، مهدي چون دید که أبی یوسف را أصلا از اسئله حضرت موسی الکاظم علیه السّلام اطّلاع و علم حاصل
نیست بابی یوسف اشارت نمود که تو از موسی الکاظم علیه السّلام نیز چیزي بپرس. در آن وقت أبو یوسف گفت: یا أبا الحسن
موسی (ع) مرا اراده سؤال- مسائل از شماست. آن حضرت (ع) فرمود که: بیار از سؤال آنچه در یاد داري بیار از سؤال آنچه در یاد
داري که من نیستم چون تو از علم عاري أبو یوسف گفت: یا موسی الکاظم چه میگوئی در تظلیل سایه از براي محرم آیا جایز و
رخصت است؟ امام موسی الکاظم فرمود که: جایز نیست. أبو یوسف گفت: آیا میتواند خیمه برپا کند و در آنجا ساکن شود؟ آن
حضرت فرمود که: نعم در ساعت أبو یوسف بیمعرفت گفت: آیا فرق میان این و آن ظاهر، و عیان است؟ حضرت امام (ع) گفت: یا
أبا یوسف چه میگوئی در زن حائض آیا بعد از قطع خون و نقا نماز را قضا میکند یا نه؟ أبو یوسف گفت: که نه. امام گفت: قضاء
صوم مینماید؟ گفت: نعم قضاء صوم بر حائض لازم است. ص: 30 امام موسی علیه السّلام فرمود چرا. أبو یوسف
گفت: در شرع حضرت محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چنین آمد. حضرت امام المؤتمن أبو الحسن علیه السّلام فرمود که: این نیز
مثل آن است. در آن حال مهدي گفت: یا أبا یوسف ترا نمیبینم که در مباحثه و مکالمه با موسی الکاظم کاري توانی ساخت و با
او بجدال پرداخت. أبو یوسف گفت: یا أمیر المؤمنین موسی الکاظم مرا بدلیل و حجّۀ انداخت ساکت شدم.
[احتجاج امام موسی کاظم ع بر مرد مؤمن در ظن به برادري که تقیه نمود]
[احتجاج امام موسی کاظم ع بر مرد مؤمن در ظن به برادري که تقیه نمود] و از حضرت أبو محمّد الحسن العسکري علیه السّلام
منقول و مرویست که شخصی از خواصّ شیعه در مجلس حضرت موسی بن جعفر (ع) حاضر شد با کمال اضطرار و بنوعی میلرزید
که گویا مرتعش است چون امام الاکرم حال آن مؤمن مکرّم را بغایت نامنتظم دید مجلس از أغیار خالی ساخت و تفحّص أحوال او
پرداخت و از او وجه ارتعاش پرسید. گفت: یا بن رسول اللَّه (ص) مرا هیچ گونه خوف و اشتباه نماند در آنکه فلان بن فلان در
اظهار اعتقاد وصیّت و امامت تو کاذب است زیرا که نفاق شقاق آن شقی منافق بر من مانند صبح صادق ظاهر و عیان گردید.
حضرت موسی علیه صلوات اللَّه تعالی فرمود که: حقیقت این أمر چگونه بود؟ آن مؤمن گفت: یا ولیّ ایزد معبود امروز من بآن تیره
روز داخل و حاضر مجلس فلان گشتیم و در پیش آن مرد شخصی از أکابر أهل بغداد حاضر بود ص: 31 صاحب
مجلس برفیق من گفت: یا فلان زعم تو آنست که موسی بن جعفر امام خلقان و پیشواي انس و جانست نه اینکه الیوم بر سریر
خلافت متمکّن و حکمش بر عجم و عرب نافذ و روانست بیقین این رأي و دین تو بر خلاف أهل اسلام و ایمانست. آن صاحب و
شیعه تو در ساعت در جواب آن ناصبی شقیّ گفت من هرگز مثل این سخن نگویم بلکه میگویم و زعمم آنست که موسی بن جعفر
امام نیست و اگر اعتقادم بر عدم امامت او نباشد بر من و بر آن کس که اعتقاد بر عدم امامت او نکند لعنت ربّ العالمین و لعن سایر
مخلوقین و ملائکه أجمعین متواتر و متوالی الی یوم الدّین باد. همان که آن کس این سخن از آن ناکس شنید گفت: جزاك اللَّه
خیرا و از آن بکسی که بشما مواسات نماید لعن کرد. حضرت موسی بن جعفر گفت: چنانچه ظنّ و گمان تو بر آنست این أمر نه
آنچنانست آنقدرست که صاحبت از تو أفقه و أعلم باین أمر و مهمّ است اینکه آن مؤمن فرمود که: موسی امام نیست او آن موسی
اراده نمود که امام نبود پس آنکه غیر آن موسی است او در این هنگام امامست آن مؤمن بهمین قول اثبات امامت من نمود و نفی
امامت غیر من فرمود. اي عبد اللَّه وقتی که توبه و استغفار بحضرت قادر مختار نمائی و این ظنّ از آن مؤمن زایل و از خود فرمائی از
عهده این بیرون میآئی زیرا که این ظنّ نامؤتمن تو بر آن مؤمن بمضمون صدق مشحون إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ سبب نفاق و موجب
گناه و شقاق و وسیله دوري از رحمت حضرت مهیمن خلّاق است. ص: 32 آن مؤمن خاصّ چون این کلام از آن
ولیّ بیچون علیه السّلام استماع نمود بغایت غمگین و حزین گردید و گفت: یا ابن رسول اللَّه مرا مال دنیا چیزي نیست تا آن مؤمن
صفحه 19 از 138
را بآن از خود راضی و شادمان گردانم لیکن شطر از ثواب عمل از عبادت و بندگی حضرت عزّ و جلّ صلوات بر شما أهل البیت و
جزا و پاداشت لعنت من بر أعداي شما أولاد و أحفاد سیّد الرّسل باو هبه بصدق دل نمودم. حضرت موسی علیه سلام الملک الغفّار
فرمود که: اي مؤمن نیکوکار الحال از نار بیرون آمدي و منخرط در سلک أبرار و أخیار شدي. و نیز از أبو محمّد الحسن العسکري
منقول و مروي است که حضرت امام موسی الکاظم علیه السّلام فرمود که: یک فقیه از فقهاي ما که یتیم از أیتام ما را که منقطع از
مشاهده ما و محروم از صحبت کثیر البهجۀ و المنفعه ما شده باشد و او را بوسیله تعلیم ما یحتاج الیه نگاه از مکاره دارد او أشدّ است
بر ابلیس از هزار عابد زیرا که همگی همّت و تمامی بهمت عابد وقایت و صیانت نفس اوست و بس بخلاف فقیه که همّت او با
ذات نفس خود ذات جمیع بندگان ایزد تعالی و تقدّس است که همگی بندگان قادر سبحان را از دست ابلیس و باقی مرده شیطان
بسعی او در حفظ و امان ایزد منّان باشد و این در نزد خداي واحد أفضل است از هزار عابد بلکه از هزار هزار عابد. و در روایت
آمده که حضرت موسی الکاظم (ع) بغایت خوش آواز و حسن القرائه و التّلاوه بود و قرآن را بسیار بسیار خوش خواندي و آن
حضرت فرمود که: روزي حضرت امام سیّد السّاجدین زین العابدین (ع) تلاوت قرآن مینمود شخصی از آن کوچه که خانه آن
یگانه گوهر ولایت در این مقام بود عبور مینمود چون بمحاذي دولتسراي آن امام وري رسید و آواز تلاوت قرآن آن امام زمان
، بگوش آن مؤمن رسید بیهوش گردید از حسن صوت آن امام علیه السّلام و أکثر أئمّه بلکه تمامی آن أعیان حسن الاحتجاج، ج 4
ص: 33 الصّوت بود. چنانچه حضرت موسی الکاظم علیه السّلام فرمود که: اگر امام چیزي از آنچه از حسن الصّوت و غیر آن در
پیش ایشان است ظاهر و بیان آن نمایند هیچ أحدي از مردان بیشبهه و گمان متحمّل آن نتوانند شد. شخصی بآن حضرت گفت: نه
رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نماز بمردم میگذارد و آواز مبارك بقرآن بلند میگرداند؟ آن حضرت فرمود: بلی چنین بود امّا
رسول معبود حمل آن جماعت که در عقب نبیّ الرّحمه بودند بقدر قدرت و طاقت ایشان مینمود. ص: 34
ذکر در بیان