گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
ذکر در بیان احتجاج حضرت امام البرایا أبی الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه التّحیّۀ و الثّناء در توحید و عدل و غیر این مطالب بر
مخالف و مؤالف و أجانب و أقارب






اشاره
ذکر در بیان احتجاج حضرت امام البرایا أبی الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه التّحیّۀ و الثّناء در توحید و عدل و غیر این مطالب بر
مخالف و مؤالف و أجانب و أقارب أفعال رضیّه و أعمال مرضیّه از آن بضعه سیّد البریّه أکثر من أن تحصی و أزید من أن تعدّ و
تنهی است، امّا چون مصنّف الکتاب أبو علی الطّبرسی أسکنه اللَّه تعالی فی الفردوس العالی در این کتاب التزام نمود که از احتجاج
هر یک از حضرات أئمّه اولیاي قدیر سبحان و أوصیاي رسول آخر الزّمان آنچه بنظر ایشان درآمد بیان نماید.
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر مردي در حدوث عالم]
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر مردي در حدوث عالم] مرویست که مردي بخدمت حضرت حضرت امام البرایا أبی الحسن
علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام و الدّعاء حاضر شد و گفت: یا ابن رسول اللَّه (ص) دلیل بر حدوث عالم چیست؟ امام (ع) فرمود
که: دلیل حدوث وجود تست چنانچه پیشتر نبودي و ص: 35 الحال ذي حیات و موجودي، پس دانستی که خود
سبب ایجاد نفس خود نشدي و تکوین و ایجاد تو از نفس تو نیست، و نیز کینونت تو از کسی که مثل تو بود نخواهد بود زیرا که تو
و مثل تو چون در امکانیّت مشترك و محتاجید، علّت ایجاد خود و دیگري نتوانند گردید چون انسان منخرط در سلک عوالم ثمانیه
عشر ألف است و حدوث او ثابت شد، پس حدوث عالم نیز ظاهر و بیّن گردید
صفحه 20 از 138
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر زندیق در وجود خداوند و صفات او]
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر زندیق در وجود خداوند و صفات او] و از محمّد بن عبد اللَّه الخراسانی خادم الرّضا (ع)
مرویست که از زنادقه شخصی بخدمت امام الأتقیاء أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام حاضر شد و در آن حضرت جمعی
کثیر حاضر بودند در آن أثر آن سرور روي مبارك بآن زندیق کافر آورده گفت: میبینی که اگر قول قول شما میبود و آنچه
جمعی دیگر میگویند آنچنان نمیبود آیا نه ما و شما در شرع مساوي و نیک انجامی بودیم و چنانچه أفعال و أعمال شما در عقبی
موجب ضرر و وسیله دخول سقر است أعمال ما نیز بهمان نهج مضرّ مستمر میبود و حال آنکه هیچ ضرر براي نماز ما و روزه و اداء
زکوات و باقی أفعال مبرّات که از ما در دار دنیا صادر و سانح گردید و از اقرار بیگانگی ذات حضرت واجب تعالی و تصدیق
رسالت سیّد الأنبیاء نیز ضرر و نقصان بما نرسید و نخواهد رسید. زندیق چون این سخن از آن ولیّ حضرت مهیمن شنید ساکت، و
مبهوت گردید. أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضا (ع) فرمود که: اي زندیق پس قول حقّ قول ما باشد و آن بنوعی است که گفته شد
در باب نماز و روزه و غیرهما که در اقامت آنها هیچ نوع ضرر متصوّر نیست بلکه أثر نفع آن بقول ایزد أکبر و حضرت پیغمبر در
یوم الحشر بیّن و ظاهر گردد. ص: 36 آیا نه شما که اقدام بر آنها ننمودید هلاك گشتید و ما نجات از عقوبات یافته
مستحقّ ثواب در جنّات شدیم. زندیق گفت: رحمک اللَّه یا أبا الحسن الرّضاء (ع) تحدید ذات خداي تعالی که باعتقاد شما خالق
الأشیاء است بیان نمائی که چگونه است و کیفیّت و کمیّت ذات کامله او بچه این است؟ حضرت (ع) گفت: ویلک یعنی اي زندیق
چاه ویل که أسفل درکات- درك و مقام عذاب و سبیل است مسکن و موطن تو باد، که تو بر آن رفتی غلط و موجب عذاب و
سخطست زیرا که او أین أین است بواسطه آنکه ذات او بود و أین نبود و او کیف کیف است بجهت آنکه او بود، و هیچ کیف
موجود نبود و او معروف و محدود بکیفوفیّت و شناخت و مشهور باینونیّت نشود و ذات قادر تعالی و تبارك بطریق حواسّ مدرك و
قیاس او بشیء و بیمقیاس متدرّك نگردد به واسطه آنکه خداي تعالی شیء لا کالأشیاست، یعنی چیزي است نه مشابه و مانند
چیزها. مرد زندیق گفت: آنچه مدرك بحواسّ نگردد اطلاق لفظ شیئیّت و وجود بر آن نتواند نمود. حضرت أبو الحسن الرّضاء علیه
صلوات اللَّه تعالی فرمود که: ویلک یا زندیق چون عاجزست حواسّ بیأساس تو از ادراك خالق الأفلاك و النّاس منکر ربوبیّت
حضرت أحدیت او شدي و امّا در وقتی که حواسّ ما از ادراك ذات واجب تبارك و تعالی عاجز و قاصر گردد بیقین تا زیادهتر
گردد در وجود پروردگار با واجب الوجود بآن که چیزیست بخلاف أشیاء. زندیق گفت: یا أبا الحسن مرا خبر ده از ذات حضرت
مهیمن که از چه ص: 37 وقت ظاهر و بیّن گردید. حضرت علیّ الرّضاء فرمود که: تو مرا خبر ده که کدام وقت بود
که ذات معبود نبود تا من ترا خبر دهم که ذات قادر از کدام وقت پیدا و ظاهر گردید. آن مرد گفت: دلیل بر وجود ذات ایزد علّام
کدام است. حضرت أبی الحسن الرّضاء (ع) فرمود که: من چون نظر در جسد، و پیکر خود کردم و دانستم که مرا بیشبهه و گمان
قدرت و توان زیادتی، و نقصان در عرض و طول و رفع مکان و خیر منفعت و فواید بآن نیست بر من واضح و عیان شد که این بنیان
را احتیاج تمام است به بانی. پس اقرار بذات واحد سبحانی کردم با آنچه مشاهده آن نمودم از مبصرات از دوران فلک و حرکات
ایشان و سحاب و علامات و تصریف ریاح و آیات و اجراء شمس و قمر و نجوم و سایر مشاهدات و غیر اینها از آیات و عجائب که
دیدم دانستم که تمامی آنها را مقدّر و منشی در کار است. مرد زندیق گفت: یا أبا الحسن پس چرا حاسّه بصر ادراك ذات واحد
أکبر نمینماید. حضرت امام المؤتمن أبو الحسن الرّضاء علیه السّلام گفت: تا فرق میان خلقان و ذات ایزد أکبر ظاهر و عیان گردد
زیرا که خلق واجب تعالی و تبارك بجامه ابصار ایشان مدرك گردد بخلاف ذات حضرت خالق الأرض و السّموات که آن أجلّ و
أتمّ و أرفع و أعظم از آنست که مدرك ببصر ذي هیولی و عنصر و محیط توهّم و مضبوط بعقل هیچ عاقل گردد. زندیق گفت: یا
أبا الحسن حدّ حضرت مهیمن براي من نکردي. أبو الحسن علیه السّلام فرمود که: هیچ حدّ او را نیست. ص: 38 آن
مرد گفت: چرا؟ امام علیه السّلام فرمود که: هر محدود متناهی است و هر چه احتمال- تحدید دارد متحمّل زیاده است، و هر چه
صفحه 21 از 138
متحمّل زیاده باشد نیز متحمّل نقص است و احتمال زیاده و نقصان در صفات قادر منّان واقع و عیان نیست پس معبود غیر محدود و
نه متزاید و نه متناقص و متجزّي بود. زندیق گفت: مرا خبر ده یا أبا الحسن علیه السّلام از قول شما آنچه گوئید که خداي عظیم
لطیف و سمیع و بصیر و علیم و حکیم است و حال آنکه سمیع- نیست الّا باذن و بصیر نیست مگر بچشم و لطیف نیست الّا بعمل و
حکیم نیست مگر بصنعت أشیاء از روي وفور عقل و ذکا. أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضاء علیه التّحیّۀ و الثّناء فرمود که: لطیف از
ما بر جدّ و تعریف صنعت فعل است. آیا نمیبینی هر گاه شخصی چیزي را نیکو فرا گیرد پس او الطاف در أخذ آن چیز نموده چه
آن را خوب و نیکو فرا گرفته از اینجاست و میگویند فلانی در صنعت عمل بغایت لطیف و بیبدل است فکیف نتوان خالق سبحان
را لطیف جلیل گفت: که داخل گردانید در خلق خلق لطیف جلیل و ترکیب نمود در حیوانات أرواح ایشان را و خلقت و ایجاد هر
جنس را مباین جنس دیگر گردانید در صفت و صورت بنوعی که بعض از آن مشابه ببعضی دیگر به هیولی و پیکر نیستند، پس هر
یک از خلقان لطف جداگانه از حضرت ایزد یگانه یافتند چه در ترکیب صورت هر خلق قوي و ضعیف و حقیر لطف از خالق
، لطیف حیّز تصدیر یافته پس لطیف باشد. بعد از آن ما نظر بسوي أشجار و حمل آن نمودیم از آنچه طیّبه مأکوله الاحتجاج، ج 4
ص: 39 هستند از أشجار و از غیر مأکوله آن دانستیم که خالق ما لطیف است، گفتیم واجب تعالی لطیف است نه مثل لطف خلقان
در صنعت ایشان و گفتیم سمیع است بواسطه آنکه أصوات خلایق از عرش أعلاء تا تحت الثّري بر او غیر مخفی بلکه ظاهر و
هویداست از مورچه و أکبر از آن در دریا و خشکی بیابان برّ و پوشیده و پنهان نیست و لغات ایشان نیز برو مشتبه بیشبهه و گمان
نیست پس از آن گفتیم که سمیع است امّا نه باذن و اینکه گفتیم بصیر است امّا نه ببصر زیرا که أثر مورچه را که در شب تاریک بر
سحماء گذشته باشد میبیند بر صخره سوداء و دبیب نمله را در شب دجنه مظلمه میبیند و مضار و منافع آنها را ملاحظه میکند و
شغار و فراخ و نسل آن را در هر مقام و مکان میبیند پس بواسطه این گفتیم که او بصیر است امّا نه بمثل بصارت خلایق. راوي
محمّد بن عبد اللَّه الخراسانی گوید که: آن مرد از خدمت آن حضرت علیه السّلام دور نشد تا آنکه مسلمان شد و در این مقام بغیر
آنچه مذکور گردید کلام است. و در خبر دیگر از آن امام الجنّ و البشر مروي و مشتهر است که حضرت اللَّه تبارك و تعالی مسمّی
است بعالم بغیر عالم حادث که بآن دانا به حقایق أشیاء گردد بلکه لفظ علم و اطلاق آن بحضرت واحد غفّار استعاره است که به
واسطه حفظ امور مستقبله و رؤیت و اطّلاع بر آن بعاریت گرفتهاند در آنچه بعد آنا فآنا مخلوق و موجود گردد امّا خلق مسمّی بعالم
از جهت حدوث علم است بچیزي که قبل از آن جاهل بود بآن و بسا باشد که علم خلایق بأشیاء از ایشان مفارقت نماید پس از آن
علم بجهل مبدّل گردد و حضرت حقّ عزّ و جلّ مسمّی بعالم است بواسطه آنست که هرگز علم ایشان منقلب به جهل الاحتجاج،
ج 4، ص: 40 نگردد، پس خالق و مخلوق در اسم عالم جامع و مشترك باشند لیکن در تعیین معنی مختلفاند. و دیگر آنکه خداي
تعالی عالم قایم است امّا نه بمعنی انتصاب و راست ایستادن بساق است، چنانچه همه أشیاء قایم بقوایماند لیکن حضرت ایزد مهیمن
جبّار اخبار نمود قایمست بجز آن أمر و حافظ و ساعی بانصرام آنست، چنانچه میگویند فلان قایم بأمر ما است و خداي عزّ و جلّ
قایمست بر همه نفس بآنچه مکتسب هر کس است و نیز عزیز عالم قایم بر کلام همه انامست و قایم به معنی کافی نیز آمده چنانچه
گوئی بشخص که قم بأمر کذا و کذا یعنی باید که فلان شغل و فلان عمل بسعی تو کفایت یابد و اختلال بر آن راه نیابد امّا قایم از
ما خلق اللَّه تعالی کسی را گویند قایم بساق و منتصب بقوایم بود باتّفاق پس ما جمع اسم نمودیم و جمع معنی ننمودیم. و امّا خبیر
آن کسی را گویند که هیچ شیء از او پوشیده و پنهان و به معونت از اطّلاع او بر او نباشد و خبرت براي تجربه و اعتبار بأشیاء نیست
تا آنکه از تجربه و اعتبار علم براي ذات ایزد جبّار بهم رسد. و اگر آن اعتبار و تجربه بحیّز اصدار نرسد آن علم نیز بهم نرسد زیرا
که هر کرا کارش چنین بود آن جاهل بتعیّن بود و اللَّه تعالی لم یزل و لا یزال خبیر از مردمان و مستخبر از أحوال ایشان بالغدوّ و
الآصال است، پس ما جامع اسم خبیر با خبرت سمیع و بصیریم لیکن مختلف در معنی خبیریم. و امّا ظاهر که اطلاق آن بر واحد قادر
نمایند نه بمعنی آنست که ایزد تعالی بر بالاي أشیاء بوسیله رکوب بر فوق أشیاء و قعود بر آنها ظاهر و هویدا گردد بلکه بواسطه قهر
صفحه 22 از 138
و غلبیّت واجب تبارك و تعالی بر أشیاء و تسلّط قدرت ص: 41 بر همگی آنها او را ظاهر گویند مثل آنکه مردي
گوید که: ظهرت علی أعدائی و أظهرت علی خصمی. یعنی: ظفر بر دشمن یافتم و حضرت اللَّه تعالی از روي لطف و کرم مرا بر
خصمم مظفّر و مکرّم گردانید ظهور اللَّه تعالی بر أشیاء بهمان انجام است و وجه دیگر در معنی ظاهر آنست که واحد أکبر ظاهر
است از براي کسی که- شناخت ذات او نماید و بر آن کس مخفی و پنهان نیست بمکان دلیل و برهان بر وجود ایزد سبحان در
جمیع آنچه تدبیر و صنعت آن بقدرت کامله و ارادت شامله ظاهر و عیان گردانید از آنچه مرئی و مبصر صاحب رؤیت و بصر گردد
پس کدام أمر ظاهر أوضح و أظهر أمر از خداي تبارك و تعالی جلّ ذکره باشد زیرا که تو مقدّم بر صنعت و اراده او بهر جا که
توجّه کنی نیستی و از آثار خالق خلق منّان در توحید آنست که ترا مستغنی از سایر خلقان گردانید امّا ظاهر در نزد ما خلایق چیزي
بارز بنفس و معلوم بمجد هر کس بود پس ما بیشبهه تلبّس با حضرت تعالی و تقدّس جامع و مشترك در این اسمیم لیکن در معنی
جامع و شریک نیستیم. و امّا باطن که اطلاق از حضرت مهیمن جایز است آن معنی استبطان مر أشیاء نیست آن أمر مغور بلکه مستور
در آن چیز بود لیکن اگر استبطان براي أشیاء بود البتّه آن استبطان از حضرت قادر سبحان بود از روي حفظ و علم و تدبیر و حکم
مثل قول جاهل بطنته بمعنی خبرته است یعنی من مخبرم از او و عالم بمکنون سرّ او و باطن در پیش خلقان أمر غابر و مستتر در
چیزي را گویند، پس ما در اسم جامع در معنی مختلفیم با حضرت ایزد کریم. و همچنین است جمیع أسماء اگر چه ما موسوم در
همه آن نیستیم. ص: 42
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر بنی هاشم در فضیلت خود در حضور مامون]
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر بنی هاشم در فضیلت خود در حضور مامون] منقول و مرویست که در هنگام که مأمون
عبّاسی اراده کرد که حضرت امام البرایا أبی الحسن الرّضاء علیه التّحیّه و الثّناء را بعد از خود متولّی أمر خلافت و خلیفه امّت گرداند
در آن أثر أمر و حکم بجمع تمامی بنی هاشم در محضرا و نمود چون همگی آن مردم در آن مجمع جمع گشتند مأمون آنچه
باعتقاد خود در ضمیر مکنون داشت پرده از روي آن برداشت و گفت: اي بنی هاشم من در خاطر دارم که حضرت امام الأتقیاء أبو
الحسن الرّضاء (ع) را بعد از خود متولّی و متصدّي أمر خلافت امّت گردانم. بنی هاشم حسدي بر آن امام (ع) داشتند گفتند عجب
است از شما مر جاهل که أصلا او را در تدبیر أمر خلافت اطّلاع حاصل نیست چون خلافت امّت از روي احسان مکرمت باو عنایت
و مرحمت فرمائی رحم بحال امّت آر و این شغل خطیر باو مسپار. مأمون چون این کلام از بنی هاشم شنید گفت: من او را خواهم
طلبید و شما خواهید دید و دانست که جاهل کیست از آنچه سؤال دلیل کنند او بر آن دلیل واضح و عیان بیان نماید. امّا چون آن
سرور در آن محضر بعد از طلب مأمون حاضر شد همان که بنو هاشم را نظر بآن امام جنّ و بشر افتاد گفت: یا أبا الحسن الرّضا علیه
السّلام التماس و استدعا از شما آنست که این منبر را بنور قدوم سعادت لزوم منوّر گردان و از براي ما انتصاب و بیان علم نماي که
ما عبادت و بندگی واجب تبارك و تعالی بآن علم حقیق کما ینبغی و یلیق بر وجه تحقیق بجاي آریم. آن امام شفیق بعد از صعود
منبر مدّتی سر پیش داشت و با هیچ أحدي از مردم تکلّم ننمود، ص: 43 پس آنگاه برخاست و راست بایستاد و
حمد و ثناي خداي تعالی و نعت و تحیّت سیّد الأنبیاء محمّد المصطفی با کمال فصاحت و بلاغت مؤدّي فرمود بعد از آن آن ولیّ
اللَّه گفت: یا معشر عباد اللَّه أوّل عبادت و تحسین بندگی و طاعت حضرت لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ شناخت و معرفت اوست و أصل معرفت
توحید و اقرار بیگانگی ذات باریست و نظام توحید منتظم بذات عبارت از نفی صفات از ذات خالق الموجوداتست زیرا که عقل
کامل شاهد عدل است بر آنکه هر صفت و موصوف مخلوقست و بشهادت هر مخلوق بر خالق او که از صفت و موصوف نبود و
شهادت آنکه هر صفت موصوف بیکدیگر مقرن و مشعوفند و بشهادت هر مقترن بحدوث و بشهادت حدوث بر امتناع از لیّت، یعنی
بشهادت آنکه هر أمر حادث ممتنع از وجود أزلیست. و بشهادت أزل ممتنع از حدوث ظاهر و بیّن و واضح و روشن گردید که ذات
صفحه 23 از 138
مهیمن مجید معروف بتشبیه نگردد و آنکه حضرت حقّسبحانه و تعالی ببیان کنه یافت بیشبهه و گمان او را نیافت و هر که مثال
بواسطه ذات بیمثال او ثابت گرداند بیالتباس شبهه و احتمال آن کس بذات متعال نرسید و نیز تصدیق بذات حضرت واجب الوجود
نمود آنکه او را منتهی بوقت نمود و حمد ذات ایزد أحد بحمد لایق و سپاس موافق ننمود هر که در هنگام حمد اشاره به سوي او
نمود و بیشبهه بیقین اراده ذات أرحم الرّاحمین نکرد. آنکه او را تشبیه بچیزي نمود و حضرت عزّ و جلّ را هیچ تذلّل از نقص، و
مماثلت بجوهر و عرض نیست و اراده ذات قادر عالم ننمود آنکه در او توهّم نمود و هر معروف و مشهور بنفس خود مصنوع و
مردود است بحسّ و هر قایم سواي ذات عزیز عالم معلول است لیکن عزّ و جلّ بصنع مصنوعات و ابداع ممکنات و اختراع
ص: 44 مخلوقات استدلال کنند بقول ذات او و بعقل و خبرت اعتقاد بمعرفت ربّ العزّت و بفکرت اثبات حجّت او
نمایند. حضرت خالق ایجاد خلایق و تکوین و خلقت خلق نمود تا حجاب میان این موجودات و حضرت واجب الوجود شاهد و
مشهود بود ایزد منّان مفارقت و مباینت با خلقان نمود تا الفت میان ربّ البریّه و امّت نبود و ابتداء و اختراع و ایجاد خلقان از حضرت
قادر سبحان دلیل و برهان واضح و عیان است بر عجز هر مبتدا غیر از واجب تعالی و اثبات اختصاص ذات أحدیّت به ابتداء نیست و
اینکه خلّاق الموجودات خلایق را ادوات گردانید این دلیل واضح و مبیّن است بر آنکه أدوات از اراده بحضرت أرحم الرّاحمین
نیست زیرا که أدوات از جهت تتمیم مادّیاتست و چون اینها مشهودند بر آنکه هر چه ذي موادّ هستند محتاجند و حضرت اللَّه تعالی
غنیّ است و أصلا محتاج در ذات و در صفات نیست، پس أدوات را بحضرت راه نباشد و أسماي او تغییر و أفعال ذو الجلال تفهیم
و ذاتش حقیقت و کنهش سبب مفارقت میان بنده او و ربّ العزّت است و غیور کریم غفور تحدید از براي ما سواي او است. پس
آنکه طلب بیان صفات ذات واهب العطیّات نماید آن کس جاهل است و آنکه او را تمثیل صفت کند آن متعدّي متفرّط از بیان
حقیقت صفت عزّ و جلّ غافل است و آنکه عزیز مهیمن را مکین بکنه داند آن خاطی از أعیان أهل معاصی است. و آنکه گوید
حضرت اللَّه تعالی بچه کیفیّت است پس آن کس تشبیه ربّ العزیز بچیزي نمود. و آنکه گفت: که بر وجود واجب الوجود دلیل
چیست آن کس ذات تعالی ص: 45 و تقدّس را معلول از علّت مؤسّس داند و حال آنکه ذات أقدس واجب تعالی و
تقدّس علّت ایجاد هر نفس است. و آنکه گوید که: ذات معبود از چه وقت بود آن جحود را شناخت، و معرفت بحال واجب الوجود
نبود و ذات او را بوقت موقّت نمود. آنکه گوید حضرت واجب الوجود از براي چه بود او براي او تضمین نمود. و آنکه گفت:
حضرت اللَّه تعالی از چه وقت بود آن غافل ذات غنیّ کافل را منتهی بمکان و بنهایت محلّ نمود. و آنکه گوید: ذات ایزد علّام تا
کدام وقت خواهد بود آن بیرویّت مدّت و غایت بواسطه خالق البریّه ثابت نمود. و آنکه او را ذي غایت داند پس او را صاحب
غایت شمارد و هر که او را ذي- غایات داند البتّه آن کس او را مجزّا گرداند و هر که او را ذي أجزاء داند بیشبهه ذات او را بآن
متّصف گرداند و آنکه او را بصفات موصوف نمود پس آن کس ذات تعالی و تقدّس را تعریف بحدّ فرمود و هر که او را تحدید
بحدّ نمود پس البتّه آن کس در ذات تعالی و تقدّس ملحد گردید و ذات حضرت معبود چنانچه به تحدید أحدي محدود نشود
همچنان بتغییر مخلوق متغیّر نگردد. و حضرت ایزد أحد است بغیر تأویل عدّت و ظاهر است نه به تأویل مباشرت متجلّی است، امّا نه
بطلب مشاهده و رؤیت باطن است لیکن نه باستبطان مزایلت و مباین است بخلقان امّا نه ببعد مسافت و دوري آن قریب است امّا نه
بقربت بلاد و مدّت، لطیف است امّا نه بتجسّم، موجود است لیکن نه بعد عدم، فاعل است نه باضطرار، بلکه باراده و اختیار، مقدّر
است نه بحول و فکرت، بلکه از روي قوّت و قدرت. ص: 46 مدبّر است، امّا نه بحرکت، بل بمجرّد قصد و ارادت، و
مرید است نه به همامت، و شائی است نه بهمّت، مدرکست نه بمجسّت، سمیع است نه به آلت، بصیر است لیکن نه بادات بصارت،
وقت از أوقات را باو مصاحبت نیست و هیچ مکان از أمکنه را باو تضمّن و کفالت بیذات او را أدوات مقیّد نگرداند و أوقات بر
هستی ذات و کینونت او نیستی نداند و نتواند سنات و نوم و صفات رسوم بر ذات حیّ قیّوم راه ندارد وجود وافر الجودش بر قدم
صفت سبقت، و تقدیم دارد. ابتداء او أزلیّت اوست و بقایش دوام سرمدیّت او، و چون حضرت بیچون تشعیر مشاعر و ذمّ و تحقیر
صفحه 24 از 138
أرباب شعر نمود دانسته شد که شعر بذات ایزد أکبر سزاوار و درخور نیست و بتجهیر جواهر معروف و ظاهر گردید که أصلا جوهر
را بذات غنیّ قادر رابطه مقرّري و بوسیله مضادّت بین الأشیاء و التیام الفت در میان آنها ظاهر و هویدا شد که ذات ملک تعالی را
ضدّ و همتا نیست و به ذریعه آنکه ایزد منّان اقتران بین الامور نمود معروف و مشهور شد که قرین به حضرت أرحم الرّاحمین نی. و
حضرت ایزد أکبر ظلمت را بنور منوّر گردانید و جلالیه از بهت مقرّر داشت یعنی کشیدن شیر از پستان موافق و لائم دانست و جمود
یعنی خشکی، و بستگی را بتراوت طري و نضارت بخشید و محبّت را بحرارت اضافت نمود تألیف فیما بین أشیاء متعادیه نمود و
تفریق میان متداینات و بوسیله تفریق أشیاء همه چیز را مایل متفرّق آنها نمود و بتألیف و التیام تمامی آنها را بر مؤلّف ظاهر فرمود و
از اینجاست قول بیچون وَ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ خَلَقْنا زَوْجَیْنِ لَعَلَّکُمْ تَذَکَّرُونَ. پس تفریق میان تمامی قبل و بعد نمود تا معلوم شود که آن
قبل را قبل ص: 47 از براي او نیست و آن بعد بعد از براي او و از رؤیت و مشاهدت غرایز أشیاء دلیل است بر آنکه
غریزي نیست از جهت مغرز آنها سواي عزّت ذاتی و تفاوت أشیاء نیز برهان ظاهر است بر آنکه مفوّت آن را تفاوت در ذات نیست
و اخبار مخبر بقرّ و استقرار از أشیاء موجوده أزلیّه و أبدیّه هر یک را بوقت لایق و أوان موافق آنها دلیل حقّ و برهان صدقست بر
آنکه وقت از براي موقّت آنها نیست زیرا که او در أزل و أبد بوده و خواهد بود. حجاب و خفاء بعضی أشیاء از بعضی دیگر دلیل
روشن و برهان ظاهر است بر آنکه بر هر أحدي معلوم گردد که هیچ حجاب میان حضرت مالک الرّقاب و بندگان او نیست. معنی
ربوبیّت از جهت ربّ الأربابست چه او مربوب هیچ أحدي نبود و حقیقت سزاواري الهیّت ثابت براي ربّ العزّت است زیرا که مألوه
کس نبوده و معنی عالم مقرّر از براي ایزد أکبر است، چه ذات خداي تعالی و تقدّس مشهور و معلوم هیچ کس نگشته و معنی خالق
نیز ثابت براي خداي حقّ یعنی موجد خلایق است چه او مستحقّ این معنی است بجهت آنکه او مخلوق کس نیست، و تأویل سمیع
از براي حضرت سمیع اوست چه او مسموع کس نبود. چون زعم بعضی از أصحاب ملل آنست که حضرت عزّ و جلّ تا ایجاد
خلایق و ارتزاق خلق ننمود خالق و رزّاق نشد و این راي مستحسن حضرات أئمّۀ الهدي نبود لهذا آن امام البرایا فرمود نه آنست که
حضرت مهیمن سبحان از آن زمان که ایجاد خلقان نمود و احداث برایا فرمود: مستحقّ معنی خالق و معنی بارئیّت گردید چه اگر
چنین بودي بایستی بنوع از أنواع اشارات- لفظیّه که مؤیّد آن بودي بیان نمودي و حال آنکه لفظ مذ که از اشارات لفظیّه الاحتجاج،
ج 4، ص: 48 است اعانت آن کلام ننمود و لفظ قد الصاق بابت و جزاي او نفرمود و لفظ لعلّ حاجت آن عمل و کلمه متی نیز آن را
موقّت بوقت و محلّ شده و نیز لفظ زمان و حین شامل آئین او نگشته و ایضا لفظ مع که دلالت بر اتّصال دارد بر مقارن و متّصل آن
نشده زیرا که أوقات نفس خود را شناساند و آلات اشارت بنظایر نماید و در أشیائی که فاعل آن ظاهر و هویدا باشد لفظ منذ
موضوع از براي قدمت در أمثال آن محالّ ممتنع الاستعمال است و قد أزلیّت حامت أشیا از زوال و فناء نماید و لولاء تکمله موضوع
از جهت تکمیل بیان أحیان استکمال معنی آن بلا زیاده و نقصان فرماید. پس هر یک از ألفاظ قد و کلمات منذ و غیرهما دلالت بر
معرفت حقایق أشیاء در أزمان و ایجاد مباینت هر یک آنها دارد پس آنها از مبنیّات بمعربات آیند یعنی از فساد بصحّت گرایند و
حقایق خود را کما ینبغی و یلیق ظاهر گردانند بوسیله این أشیاء ذات صانعش متجلّی بقول و بسبب حقیقت اینها وجود أقدسش
محتجب از رؤیت بنزد أرباب عزّ و قبول است. أوهام بسوي أشیاء متحاکم است و از أشیاء اثبات غیر یعنی ذات واجب تعالی ظاهر و
هویدا است بلکه از أشیاء انبساط دلیل وجود و هستی ربّ جمیل و استقصاي صفات ایزد جلیل است و باین أشیاء بزبان اقرار
بمعروف و بعقول تصدیق و اعتقاد بحضرت ربّ العباد و اقرار بکلمه ایمان بایزد سبحان ظاهر و عیان کنند و دیانت ثابت نیست مگر
بعد از معرفت حضرت ربّ العزّت و معرفت حاصل نگردد و الّا باخلاص و اخلاص با تشبیه صحیح نیست زیرا که نفی أضداد ربّ
العباد با صفات تشبیه میسّر بلکه سزاوار و درخور نیست آنچه در خلق موجود بود در خالق موجود نبود و جمیع آنچه ممکن است در
خلق مصنوع ص: 49 همه آن از خالق صانع ممتنع و موضوع است و حرکت و سکون بیشایبه چرا و چون بر
حضرت بیچون جاري و ساري نیست، چگونه اجراي چیزي بر حضرت مهیمن عزیز جایز و عیان تواند بود که قادر معبود اجراي آن
صفحه 25 از 138
خود به خلقان نمود باو اعاده در ذات فایض البرکات نماید آنچه که ایزد تبارك و تعالی ابتداء در ایجاد آن چیز در أوّل فرماید و
اگر حال بدین منوال باشد هر آینه ذات او متفاوت و کنه او جاري در حرکت آید. و ممتنع از معنی أزلیّت گردد و امّا چون از جهت
حضرت باري سبحانه و تعالی معنی غیر باري مبروء موجود و امام عالم بحقیقت بهم رسید هر آینه باید که حقایق أسماي مهیّات ازو
پرسید زیرا که نقصان ظاهر و عیان بر ذات حضرت مهیمن منّان واقع بلکه لازم گردد و هر محلّ حضرت عزّ و جلّ ممتنع از حدوث
در مکان و محلّ نبود. پس در این وقت و محلّ حضرت ایزد لم یزل مستحقّ معنی أزل نگردد و چگونه تواند بود آنکه امتناع قبول
از انشاء غیر خود نتواند نمود آن کس ایجاد و انشاء أشیاء خلق هر کس تواند نمود و هر گاه حال حضرت لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ چنین بود هر
آینه بیقین بر ذات صانع ربّ العالمین آیه مصنوع قایم گردد و بعد از آنکه مدلول علیه بود دلیل شود. بناء علیه قول او را در محال
أفعال و أعمال حجّت نماند و مسأله را جواب صواب از حضرت ایزد وهّاب در آن وقت ممکن و میسّر نیست و أصلا در معنی اللَّه
هیچ نوع تعظیم و در انکار و بدي او از أمر حقّ ضیم نخواهد بود و از او اخبار نتوان داد مگر بامتناع أزلی و ابتداء در میان حقیقت
صفات ذات او نفرماید مگر از جهۀ آن چیزي که خواهد مبدء از براي آن شده ابتداء فرماید لا اله الّا اللَّه العلیّ ص:
50 العظیم. بخداي عالم قسم است که آن جماعت عدول از حضرت اللَّه تعالی نمودند و از أمر حقّ تفریط و تعدّي فرمودند. بعد از
آن امام الانس و الجانّ فرمود که: کذب العادلون باللَّه و ضلّوا ضلالا بعیدا و خسروا خسرانا مبینا و صلّی اللَّه علی محمّد و آله
الطّاهرین. چون حضرت امام علیه السّلام کلام در باب معرفت حضرت ایزد علّام به این مقام رسانید مأمون و سایر حضّار را قدرت و
قوّت انکار آن ولیّ ایزد مختار در آن کار نماند. مأمون گفت: یا أبا الحسن آنچه فرمودي حقّا خلاف در آن نیست حال خلایق را
این نصیحت کافی است بسعادت و اقبال از منبر نزول اجلال فرمائی حضرت امام المؤتمن أبو الحسن علیه التّحیّۀ و الثّناء در آن وقت
من غیر توقّف و امهال نزول از منبر نمود و رجوع بدولتسراي خود فرمود.
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر سلیمان مروزي در مسائلی چند]
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر سلیمان مروزي در مسائلی چند] از حسن بن محمّد النّوفلی منقول و مرویست که چون
سلیمان المروزي متکلّم خراسان بخدمت مأمون عبّاسی رسید خلیفه اکرام و احترام او بسیار نمود و به او صلات و عطایاي بیشمار
احسان فرمود و چون در آن زمان حضرت امام البرایا أبو الحسن الرّضا (ع) در خراسان تشریف داشتند. مأمون روي بسلیمان آورده
گفت: یا سلیمان امسال از مزاید احسان حضرت مهیمن کارساز ابن عمّم علیّ موسی الرّضا از حجاز آمده و کلام و أصحاب آن را
بغایت دوست دارد و در اعزاز و احترام این طایفه سعی تمام به انصرام میرساند. البتّه شما روز ترویه که هشتم ذي الحجّۀ الحرام است
بواسطه مناظره او بمنزل و مقام ما خواهید بود. ص: 51 سلیمان گفت: یا امیر المؤمنین من بغایت مستکرهم از آنکه
در مجلس شما در محضر جماعت بنی هاشم از مثل او سخن و سؤال نمایم و نقص قدر و منزلت خود در نزد قوم ظاهر فرمایم چه
اگر آن کس در مجلس با من متکلّم گردد مرا از او کمی در کلام و سخن مستحسن نیست و از او باز نمیمانم تا آنکه او را منقطع
گردانم چه اگر انقطاع او ننمایم در نزد قوم تخفیف خود و مأمون فرمایم. گفت: یا سلیمان من بواسطه آن توجّه بشما نمودم که
عالم و عارف و شاهد و واقفم بحال شما در علم و قدرت و قوّت شما در تکلّم و مطلب و مرام و مقصد تمام من از شما آنست که او
را از یک حجّت و بس ساکت و منقطع النّفس گردانی تا او دعوي فضل و کمال در هر محفل و محالّ نکند. سلیمان گفت: چون
خاطر مبارك أمیر المؤمنین متوجّه انقطاع و الزام اوست بنده را بجان منّت است بنوعی او را ساکت و ملزم گردانم که تا در حیات
باشد اراده تکلّم و جدال در هیچ محفل و محالّ با أرباب فضل و کمال نکند یا أمیر المؤمنین میان من و ایشان اجتماع نمائی و او را
بمن گذار و در اعانت او با من تکلّم فرماي. روزي دیگر مأمون بخدمت حضرت امام همام رضا علیه السّلام متوجّه گشته گفت: یا
أبا الحسن مردي از أهل خراسان که او یکی از أهل و أصحاب کلام است بلکه در آن باب بغایت مستعدّ و تمامست نزد ما آمده
صفحه 26 از 138
اگر بر شما گران نباشد بحشمت و سعادت بمنزل ما تشریف آرید و از آن منّت بجان ما گذارید، در ساعت آن قبله أهل سعادت
بسعادت برخاست و وضوء از براي عبادت- حضرت ربّ العزّت بتقدیم رسانید و بمجلس مأمون نامأمون حاضر شد و چون
ص: 52 سلیمان مروزي در آن مجلس حاضر بود میان او و حضرت امام علیّ الرّضا (ع) کلام در بدا بمعنی ظهور
بتغییر مصلحت جاري و سانح گردید. و آن حضرت (ع) از قرآن آیات فراوان استشهاد بر آن آورد که آن صحیح و عیانست مثل
قول خداي تعالی: اللَّهِ حَ  قا إِنَّهُ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ، و یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ و یَمْحُوا اللَّهُ ما یَشاءُ وَ یُثْبِتُ وَ ما یُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا
یُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ وَ آخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ و أمثال این آیات بسیار بیان فرمود. و سلیمان گفت: یا أمیر المؤمنین ان شاء اللَّه تعالی من
بعد از امروز منکر بدا نگردم و تکذیب بآن نفرمایم. مأمون گفت: یا سلیمان از أبا الحسن (ع) آنچه در خاطرت ظاهر و ممکن بود
سؤال نماي لیکن بحسن استماع و بشیوه انصاف کلام ایشان را استماع فرماي. سلیمان گفت: یا سیّدي چه میگوئی در حقّ آن کسی
که ارادت ربّ العزّه را مانند حیّ و سمیع و بصیر و قدیر آن را اسم و صفت ایزد أکبر گرداند و از أسماي واجب تعالی داند.
حضرت امام الأتقیاء أبی الحسن علیّ بن موسی الرّضاء علیه السّلام فرمود یا سلیمان نه شما میگوئید که أشیاء موجود و مخلوق
گردید از جهت آنکه ایزد معبود مشیّت و ارادت ایجاد آنها نمود و هرگز نمیگوئید که أشیاء حادث و موجود شد بواسطه آنکه ایزد
تعالی سمیع و بصیر است پس این دلیل است بر آنکه اراده ربّ جلیل مثل و مانند سمیع و بصیر و قدیر نیست. سلیمان گفت: یا
سیّدي حضرت عزّ و جلّ لا یزال و لم یزل مرید در أزل و أبد بود؟ ص: 53 أبو الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که:
یا سلیمان پس ارادت او غیر او باشد؟ سلیمان گفت: نعم حضرت امام رضا (ع) فرمود که: یا سلیمان براي حضرت مهیمن سبحان
اثبات غیر او نمودي که در أزل با او بود، یعنی چنانچه ذات او قدیم بود آن نیز قدیمست؟ سلیمان گفت: ما او را ثابت نمیدانیم.
حضرت امام رضا علیه السّلام گفت که: آیا آن محدث است؟ سلیمان گفت: آن محدث نیست. حضرت أبو الحسن الرّضاء علیه
السّلام مسأله را بر او اعاده نمود و گفت: یا سلیمان البتّه آن محدث است زیرا که هر چه قدیم و أزلی نباشد محدث جدیدي خواهد
بود چه اگر محدث نباشد هر آینه أزلی باشد و حال شیء از این دو وجه بیرون نیست. سلیمان گفت: ارادت او شیء را مثل سمع و
بصر و علم او است به آن چیز. امام الأتقیاء یعنی: أبو الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: پس اراده او از آن عبارت از نفس أقدس
واجب تعالی بود؟ سلیمان گفت: نه امام (ع) فرمود: پس مرید مثل سمیع و بصیر نباشد. سلیمان گفت: جز این نیست که آنچه
مسموع ما گردید آنست ارادت حضرت اللَّه تعالی و تقدّس همان نفس علم واجب الوجود مقدّس است. ص: 54
حضرت امام الرّضا علیه السّلام فرمود که: یا سلیمان معنی ارادت نفس او کدامست. آیا باعتقاد تو اراده نفس ایزد أقدس آنست که
او اراده کرد که حیّ یا سمیع یا بصیر یا قدیر باشد؟ سلیمان گفت: بلی حضرت امام (ع) فرمود: پس باراده او سمیع و بصیر باشد؟
سلیمان گفت: نه حضرت امام رضا علیه السّلام فرمود که: یا سلیمان بنا بر این قوم تو آنچه فرمودي که: اراده که سمیع و بصیر باشد
آن را معنی نباشد زیرا که سمیع و بصیر بودن ایزد تعالی بوسیله اراده او نبود. سلیمان گفت: بلی بارادت حضرت ربّ العزّت بود. در
آن زمان مأمون و جمعی که در آن مجلس حاضر بودند به خنده در آمدند. و حضرت امام الأتقیاء أبی الحسن الرّضا علیه التّحیّۀ و
الثّناء نیز تبسّم فرمودند و روي مبارك بحضّار آورده گفت: اي یاران بمتکلّم خراسان رفق و مدارا نمائید. پس سلیمان گفت: آیا در
پیش شما حال من متغیّر بحال دیگر گردید اگر چنین باشد نیز سهل است زیرا که بغیر حضرت عزّ و جلّ که متّصف بحال و محلّ
نگردد و تمامی أفراد بنی نوع انسانی را از این صفت ناپسند برائت ذمّت حاصل نیست بلکه انتقال هر یک از أفراد نساء و رجال از
حال بحال دیگر به حسب عقل ممتنع و محال نی. ص: 55 چون کلام باین مقام و محلّ رسانید منقطع و ساکت
گردید. بعد از آن امام الانس و الجانّ أبی الحسن الرّضا علیه سلام الملک- المنّان گفت: من یا سلیمان اراده دارم که از تو سؤال
مسأله نمایم. سلیمان گفت: جعلت فداك، فداي تو گردم سؤال کن. حضرت امام علیه السّلام فرمود که: یا سلیمان خبر ده مرا که تو
و أصحاب تو که با سایر مردمان سخنان و تکلّم مینمائید آیا تکلّم بچیزي که میدانید و میشناسید میفرمائید یا تکلّم بسایر النّاس
صفحه 27 از 138
بچیزي که عارف و عالم بحقیقت آن نیستید بیان مینمائید؟ سلیمان گفت: بلکه مردم سخن و تکلّم نمینمایند مگر بآنچه عارف و
عالم بآن باشند. حضرت امام الثّقلین أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: یا سلیمان پس اینکه مردمان میگویند که مرید غیر
اراده است بلکه مرید پیش از اراده است. یعنی: اطلاق لفظ مرید بر آنکه هنوز اراده هیچ چیز ننموده باشد روا است و فاعل قبل از
فعل است این مبطل قول شما است از آنچه میگوئید که نزد أهل هوش و تمیز اراده و مرید یک چیز است زیرا که مرید کسی را
گویند که اراده چیزي نماید و تا اراده نکند مرید نباشد. سلیمان گفت: جعلت فداك این نه از آن بابت است که مردمان عارف و
عالم بآن باشند و بسهل و آسان مطّلع و مخبر بحقایق آن توانند شد. حضرت امام الأتقیاء أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که:
من شما را بنمایم و بشناسانم که شما دعوي علم بحقیقت اینها بدون فقاهت و معرفت ص: 56 نمودید و فرمودید
که: ارادت مثل سمع و بصر است از براي ربّ العزّه و هر گاه معنی ارادت و نسبت آن بحضرت آله در نزد شما بنوعی باشد که در
حوصله تعقّل و معرفت مردم متعقّل و مرتسم نشود و أکثر بشر بدان مخبر و آگاه نگردند پس شما چون بدون تعرّف و تفقّه آن
میفرمودید که اراده مثل سمع و بصر است. سلیمان از این سؤال عاجز و حیران ماند و زبان بر اجراي جواب آن نراند. بعد از آن
حضرت امام الانس و الجانّ أبی الحسن الرّضا علیه سلام الملک المنّان فرمود که: یا سلیمان آیا حضرت قادر سبحان عالم به حقایق
جمیع آنچه در جنان و نیران بود هست یا نه؟ سلیمان گفت: نعم حضرت امام رضا (ع) فرمود پس هر چه معلوم حضرت عزّ و جلّ
باشد در بهشت و دوزخ موجود باشد و آن نیز از بابت این خبر بود یعنی از قبیل سایر معلومات او بود؟ سلیمان گفت: بلی امام
الهدي أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: تمامی آنچه در جنّت و نار موجود مستدام باشد معلوم ایزد علّام بود چنان که أصلا
در آن دو محلّ موجود و ممثّل نبود مگر آنکه آن موجود معلوم حضرت عزّ و جلّ بود و علم مهیمن سبحان بیشبهه و گمان محیط
بود بر آن. بعد از آن امام الانس و الجانّ فرمود که: یا سلیمان آیا حضرت ایزد منّان آنچه براي سکینه نیران و جنان مقرّر و عیان در
آن دو مکان نمود چیزي ص: 57 بر آن زیاده و نقصان گرداند یا نه؟ سلیمان گفت: بلکه حضرت ذي الجود و
الاحسان هر روز احسان جدید و عطاي مزید نسبت بسکنه آن دو مکان ظاهر و پدید گرداند. حضرت امام البرایا أبی الحسن الرّضا
علیه التّحیّۀ و الثّناء فرمود که: یا سلیمان اینکه گفتی حضرت رحیم الرّحمن بسکنه آن دو مکان اعطا و احسان زیاده گرداند. آیا در
علم حضرت قادر خالق در سابق بآن تعلّق گرفته بود که هر روز احسان زیاده به سکّان جنان و جزا و پاداشت أهل نیران نیز بر وفق
زیاده عمل آن طایفه بایشان خواهم رسانید یا نه؟ سلیمان گفت: جعلت فداك نه، زیرا که زیادتی احسان حضرت ایزد مجید را
نهایت و غایت پدید نیست. حضرت امام رضا علیه التّحیّۀ ال ّ ص لوة و السّلام فرمود که: پس به مذهب شما چون حضرت قادر بیچون
عارف و عالم بزیادتیها که در جنّت و نار واقع گردد نیست علم او محیط بموجودات جنّت و نار نباشد و هر گاه علم حضرت آله
محیط بجمیع آنچه در جنان و نیران بود نبود بیشبهه حضرت ربّ- العباد عالم بحقایق أشیاء قبل از ایجاد آنها بطریق أولی نخواهد
بود تعالی اللَّه عن ذلک علوّا کبیرا. سلیمان گفت: یا مولا آنچه گفتم که حضرت مهیمن منّان عارف و عالم به آن نیست بواسطه
آنست مراتب مزایاي اعطا و احسان ایزد مجید را غایت پدید نیست زیرا که حضرت عزّ و جلّ وصف جود و احسان ذات أقدس
خود براي سکنه آن محلّ مقدّس نمود و مرا بغایت کراهت است از آنکه بیان جود واهب ص: 58 بیامتنان نسبت
بسکّان آن مکان نمایم. امام البرایا أبی الحسن الرّضا علیه السّلام از لسان معجز نشان بیان فرمود که: احاطه علم باري تعالی بمزیدت
احسان و اعطاء در محلّ نیران و مکان جنّۀ المأوي موجب انقطاع آن از سکنه نیران و جنان نگردد زیرا که در سابق علم ایزد خالق
متعلّق بود بآن که یوما فیوما بل ساعۀ فساعتا و آنا فآنا براي ایشان عطاء و احسان نسبت بأهل جنان و جزا و پاداشت سکنه نیران
اضافه خواهد نمود. بعد از آن دو و هر یک از این دو گروه بمحلّ لایق و مکان مستحقّ ایشان حضرت ایزد سبحان آنچه عالم
بحقایق استحقاق اضافه هر یک از سکنه نیران و جنان بود نسبت بایشان ظاهر و عیان گردانید چنانچه در قرآن لازم الاذعان بیان
حال سکنه هر یک از نیران و جنان واضح درخشان فرماید چنانچه در بیان زیادتی عذاب و عقاب أهل نیران بیان میفرماید که: کُلَّما
صفحه 28 از 138
نَضِجَتْ جُلُودُهُمْ بَدَّلْناهُمْ جُلُوداً غَیْرَها لِیَذُوقُوا الْعَذابَ و در بیان أحوال أهل جنان میفرماید که: عَطاءً غَیْرَ مَجْذُوذٍ. و نیز حضرت عزّ و
جلّ در بیان حال سکنه أهل جنان و مستسعدان آن محلّ فرماید که: فاکِهَۀٍ کَثِیرَةٍ لا مَقْطُوعَۀٍ وَ لا مَمْنُوعَۀٍ وَ فُرُشٍ مَرْفُوعَۀٍ. پس
حضرت تبارك و تعالی عالم بحقایق آن بود و از أهل جنان قطع زیادتی عطاء و احسان أصلا ننمود. آیا میبینی که آنچه أهل جنّت
أکل نمودند یا شرب آن فرمودند مکان مأکول و مشروب البتّه خالی نماند بلکه آنچه برداشتند کارکنان قضاء و قدر عوض آن
بجایش گذاشتند. ص: 59 یا سلیمان آیا این قطع نعیم از أهل جنانست؟ سلیمان گفت: نه زیرا که هر چه صرف
گردید عوض آن رسید. حضرت امام الأتقیاء أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود: همچنین است بهمه آنچه در جنّت و نار موجود و
برقرار باشد چون از آن نعم چیزي حضرت قادر بیچون صرف نمایند در ساعت بحکم حضرت ایزد عوض آن بهمان مکان رسد،
پس آن مقطوع از ایشان نباشد. سلیمان گفت: بلی آن قطع است از ایشان زیرا که هرگز احسان زیادت از حضرت ربّ العزّت نسبت
بآن جماعت نشد. حضرت أبی الحسن الرّضا (ع) فرمود که: پس شما باعتقاد خود آنچه بعد از صرف مشروب و مأکول بآن مکان
رسد عوض آن نمیدانید پس جمیع آنچه در جنان با تمادي قرون و دهور و توالی سنین و شهور بوسیله تصرّف سکّان آن مکان
انقطاع و نقصان یافته ساعۀ فساعۀ کم گردد بنوعی که بعد از تق ّ ض ی أحیان از آن أصلا نشان ظاهر و عیان نماند. اگر حضرت ذو
الجلال بدین منوال باشد اي سلیمان هر آینه این موجب ابطال خلود موعود حضرت ایزد معبود است بلکه آن فعل ناصواب و خلاف
کتاب مالک الرّقابست زیرا که حضرت عزّ و جلّ در حقّ سکنه آن محلّ میفرماید: که لَهُمْ ما یَشاؤُنَ فِیها وَ لَدَیْنا مَزِیدٌ. و در محلّ
دیگر فرماید که: عَطاءً غَیْرَ مَجْ ذُوذٍ. و ایضا در موضع دیگر میفرماید که: وَ ما هُمْ مِنْها بِمُخْرَجِینَ. و نیز فرماید که: خالِدِینَ فِیها أَبَداً.
و نیز ایزد عزیز فرماید که: وَ فاکِهَۀٍ کَثِیرَةٍ لا مَقْطُوعَۀٍ وَ لا مَمْنُوعَۀٍ الآیۀ. ص: 60 سلیمان بعد از استماع این سخنان
بنوعی ساکت و حیران گشته که أصلا و قطعا قدرت اجراي لسان بر جواب کلام آن امام الأنام علیه ال ّ ص لوة و السّلام نداشت لهذا
خاك خجلت جهالت بر دیده عمی و ضلالت خود انباشت. بعد از آن حضرت امام الانس و الجانّ فرمود که: یا سلیمان آیا مرا مخبر
از ارادت واحد أکبر نمیدانی؟ آیا آن در أزل با حضرت عزّ و جلّ بود؟ سلیمان گفت: اراده همان مشیّت ربّ العزّت باشد. امام علیه
ال ّ ص لوة و السّلام فرمود که: یا سلیمان شما در همین کلام عیب ضرار و أصحاب او در صبح و شام مینمودید که ایشان میگویند که
هر چه خداي عزّ و جلّ در هر مکان و محلّ زمین و آسمان و در بحر و برّ ایجاد نمود از سگ و خوك و انسان و قرده و دابّه و سایر
حیوان همه آنها از اراده ایزد سبحان بود و همین اراده قادر منّان زنده میگرداند و میمیراند و میرود و میآید میخورد و میآشامد و
نکاح میکند و لذّت مییابد و ظلم میکند و مرتکب فعل فواحش و عمل منکر مثل شرك و کفر گردد. بعد از آن حضرت ذو
الجلال از آن أفعال اظهار برائت نماید و کراهت و عداوت خود را نسبت بآن عمل و عامل آن فواحش و منکر بر أفراد بشر بیّن و
ظاهر گرداند. سلیمان گفت: اراده حضرت ایزد عالم مثل سمع و بصر و علم اوست. امام الأتقیاء أبی الحسن الرّضا (ع) فرمود که: اي
سلیمان کرةّ ثانیه باز بر سر همان کلام ناساز رجعت نمودي پس در این حال مرا خبر ده که آیا سمع و بصر و علم نزد تو مصنوع
نمیدانید پس چگونه تقسیم آن نمودید چنانچه یک مرتبه ص: 61 میگوئید که ایزد معبود اراده ننمود و مرّة بعد
اخري میگوئید که اراده نمود امّا بحیّز فعل معمول نگردانید. سلیمان گفت: یا أبا الحسن الرّضا (ع) این نیز بطریق قول ماست که یک
بار میگوئیم که خداي تعالی عالمست ببعضی أشیاء و مرتبه دیگر گوئیم که ایزد أکبر مخبر و عالم ببعضی چیز دیگر نیست. حضرت
امام البرایا علیه التّحیّۀ و الثّناء فرمود که: این و آن مساوي نیست یعنی اراده و علم یکسان نیستند زیرا که نفی معلوم مستلزم نفی علم
نیست لیکن نفی مراد مستلزم نفی اراده است بجهت آنکه تا چیزي را اراده نکند آن مراد نشود، امّا بسا بود که علم ظاهر و پیدا باشد
و معلوم أصلا بیّن و هویدا نباشد. سلیمان بعد از آنکه از جواب ولیّ ایزد وهّاب عاجز و بیتاب شد باز بر سر همان سخن بیبنیان
سابقه مراجعت مینمود و آن حضرت او را ملزم و منقطع میگردانید. خلاصه کلام آنکه چون سلیمان قدرت سؤال و جواب نداشت
هر وقت که مراجعت بهمان خلاف و گزاف سابقه مینمود آن حضرت از روي علم و انصاف خلاف آن بیانصاف را بر او ظاهر و
صفحه 29 از 138
صاف میگردانید بنوعی که سلیمان اقرار و تصدیق قول آن بضعه حضرت رسول (ص) مینمود لیکن سلیمان متکلّم- خراسانی هر
ساعت از کثرت بهت و حیرانی منتقل بحال دیگر میشد، چنانچه گاهی منکر اقرار شدي و گاه مقرّ بمنکر گشتی و هر ساعت آن
امام باقبال، و سعادت بر او نقض بیّن و ظاهر میکرد تا آنکه کلام میان سلیمان و آن امام انس و الجانّ بطول شایان کشید و عجز و
انقطاع سلیمان و ابرام و الزام آن مضطرّ ص: 62 حیران کرّات بسیار و مرّات بیشمار بر خلیفه و ح ّ ض ار آن مجلس
ظاهر و آشکار گردید. مصنّف کتاب رحمۀ اللَّه علیه میفرماید که: من بخوف طول کلام ایراد تفصیل آن مقصد و مرام ننمودم.
ملخّص کلام آنکه چون سلیمان از جواب سخنان امام الأتقیاء، أبی الحسن علیّ الرّضا علیه السّلام عاجز و مضطرّ گردید گفت: یا أبا
الحسن الرّضا ارادت ربّ العزّت عبارت از قدرت اوست. امام البرایا فرمود که: یا سلیمان این سخنان شما از روي علم و عرفان
نیست، زیرا که حضرت قادر ایزد قدرت بر أمر دارد که هرگز در أبد الآباد اراده بلکه یاد آن نکند چنانچه در قرآن لازم الاذعان
میفرماید که: وَ لَئِنْ شِئْنا لَنَذْهَبَنَّ بِالَّذِي أَوْحَیْنا إِلَیْکَ پس اگر ارادت بنوعی که تو گفتی یا سلیمان همان عین قدرت بود بایستی ایزد
وهّاب اراده ذهاب که قدرت بر آن داشت نمودي و حال آنکه بر همگنان واضح و عیان و لایح درخشانست که قادر منّان اراده
رفتن ننمود و چون رفت. چون امام الأنام کلام صدق التیام باین محلّ و مقام رسانید سلیمان منقطع و ساکت گردید بنوعی که بعد
از انقطاع و الزام أصلا پیرامون سخن در آن مجلس و مقام نگشت بلکه در همان محلّ از مأمون طلب رخصت انصراف به منزل خود
نمود بعد از تحصیل رخصت با همّت تمام و حیرت لا کلام معاودت به مقام خود فرمود، در همان أثر مأمون نیز از مجلس برخاست
و قوم متفرّق شدند و حضرت امام البرایا متوجّه دولتسراي خود که نمونه جنّت المأوي بود گردید.
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر أبی قرة صاحب شبرمه در توحید و کلام خدا]
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر أبی قرة صاحب شبرمه در توحید و کلام خدا] از صفوان بن یحیی مرویست که أبو قرّة
المحدّث صاحب شبرمه از من ص: 63 التماس نمود که او را داخل محفل جنّت مثل ولیّ حضرت عزّ و جلّ أبی
الحسن الرّضا علیه التّحیّۀ و الثّناء گردانم من بعد از استیذان از آن امام الانس و الجانّ او را داخل در آن مقام دار السّلام گردانیدم.
امّا چون أبو قرّه بشرف تقبیل سدّه سنیّه و تلثیم عتبه علیّه رضیّه رضویّه علیه ألف ألف سلام و تحیّت مشرّف گردید از آن ولیّ ایزد
متعال از حقایق حرام و حلال استعلام و سؤال مینمود و از فرایض و أحکام و آداب شرایع اسلام دین سیّد الأنام استبصار و استفهام
میفرمود تا آنکه کلام گفت و شنید أبو قرّه با امام الأنام منتهی بسؤال توحید ایزد علّام گردید. أبو قرّه بآن حضرت گفت: جعلت
فداك مرا خبر ده از حقیقت کلام ایزد أکبر با حضرت موسی پیغمبر (ع) که آن بچه عنوان و بکدام زبان بود؟ امام الأنام علیه السّلام
فرمود که: حضرت قادر سبحان أعلم است به آنکه آن سخنان بکدام لغت و لسان بود که بموسی کلیم علیه التّحیّۀ، و التّسلیم تکلّم
نمود، آیا کلام ایزد تعالی با موسی علیه السّلام به سریانی بود یا بعبرانی. در آن زمان أبو قرّه بزبان خویش شروع در سخنان با آن
سرور انس و جانّ نمود و گفت: یا أبا الحسن من با تو سخن و سؤال از همین لسان و مقال و بدین منوال بحث و جدال خواهم
فرمود. پس آنگاه أبو قرّه گفت: یا بن رسول اللَّه آیا کلام حضرت ملک العلّام با موسی کلیم علیه و علی نبیّنا الصّلوة و السّلام بمثل
کلام با سایر أنام بود؟ أبو الحسن الرّضا (ع) فرمود: سبحان اللَّه منزّه و مقدّس است حضرت اللَّه تعالی و تقدّس از آنچه تو میگوئی
معاذ اللَّه از آنکه او مشابهت بخلقان ص: 64 داشته باشد یا متکلّم گردد بمثل آنچه متکلم گردند بآن سایر خلقان،
لیکن تبارك و تعالی بمضمون لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ مشابهت و مماثلت بهیچ أحدي از موجودات ندارد و قابل و فاعل مثل حضرت عزّ
و جلّ نیست. أبو قرّه گفت: همین چگونه است؟ أبو الحسن الرّضا (ع) فرمود که: کلام خالق از براي مخلوق نیست، و حضرت ایزد
حافظ در هنگام کلام متلفّظ بشقّ فم و لسان و نطق و بیان نگردد لیکن میفرماید که: کُنْ فَیَکُونُ. یعنی: بمجرّد تلفّظ این لفظ و
مشیّت أمر آن چیز بحیّز ظاهر گردد پس آنچه ایزد أقدس با حضرت موسی (ع) از أمر و نهی بغیر تردّد در نفس مخاطبه و مکالمه با
صفحه 30 از 138
آن نبیّ المقدّس نمود همین نوع بود و بس. أبو قرّه گفت: یا بن رسول اللَّه (ص) چه میگوئی در کتب منزله آسمان، و مکتوبه
مرقومه ایزد سبحان. حضرت أبو الحسن الرّضا (ع) فرمود که: تورات و انجیل و زبور و فرقان و باقی کتاب که حضرت ذو الجلال
بأنبیاء و رسل ارسال و انزال نمود همگی و تمامی آن کلام حضرت ربّ العالمین است که براي مخلوقین فرستاد و آن نور هدایت
است از براي بریّت تمامی آن کلام محدث است زیرا که آن کلام غیر خدا است و هر چه هست بغیر ذات اللَّه تعالی همه حادث
است چنان که در باب حدوث قرآن میفرماید که: أَوْ یُحْدِثُ لَهُمْ ذِکْراً. و ایضا عزّ و جلّ در محلّ دیگر فرماید که: ما یَأْتِیهِمْ مِنْ ذِکْرٍ
، مِنْ رَبِّهِمْ مُحْ دَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَ هُمْ یَلْعَبُونَ. و اللَّه بخداي عالم قسم است همگی کتب آسمانی که حضرت مهیمن الاحتجاج، ج 4
ص: 65 سبحانی انزال نمود همه آن حادث ظاهر و عیانست. أبو قرّه گفت: یا امام الانس و الجانّ آیا کتب منزله آسمانی نابود و
فانی گردد؟ أبو الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: اجتماع مسلمین است بر آنکه سواي ذات ایزد سبحان جمیع أشیاء در معرض فنا
و نقصان است و ما سواي حضرت عزّ و جلّ بالتّمام فعل لم یزل است. یعنی: وجود همه موجودات از حضرت خالق الأشیاء خداي
تبارك و تعالی است، پس تورات و انجیل و زبور و فرقان نیز از فعل ربّ العزیز باشد. یا أبا قرّه آیا از مردمان نشنیدي که میگویند
ربّ القرآن و همچنین قرآن در روز حساب و هنگام تطایر الکتاب گوید که: یا ربّ الأرباب این فلانی است که من روز او را تشنه
داشتم و شب او را بیخواب و گرسنه گذاشتم پس مرا شفیع او گردان و همچنین است تورات و انجیل و زبور همه این کتب محدث
و مربوب است و احداث این کتب نمود آنکه لیس کمثله شیء هدي لقوم یعقلون. یعنی: حضرت واجب الوجود أحد که شبیه و ندّ
و مثل و ضدّ ندارد این کتب آسمانی را براي انبیا و رسل منزل و مرسل گردانید بواسطه ارشاد، و هدایت قوم که صاحب عقل و
رویّت و ادراك و فطنت باشند. پس آن کس که زعم او چنان بود که این کتب آسمانی قدیماند و أزلی بیشبهه و گمان آن جاهل
نادان خداي منّان را أوّل قدیم سبحان و واحد بیامتنان نمیداند و میگوید که کلام ایزد علّام لم یزل با حضرت عزّ و جلّ بود و کلام
را بدایت و نهایت نیست أبو قرّه گفت: ما چنین در روایت از أصحاب نقل و روایت کردیم که کتب ص: 66
آسمانی بالتّمام در یوم القیام در هنگام که همگی أنام در روي یک زمین با صفوف بسیار و خلق بیشمار در آن مسکن و مقام قائم
و برقرار باشند در آنجا حاضر گردند از جهت حضرت ربّ العالمین تا آنکه رجوع بآن نمایند زیرا که این کتب آسمانی تمامی از
حضرت ایزد واهباند و این کتب جزء ایزد قدیر است، پس تعبیرش بسوي سمیع بصیر باشد و بالاخره رجعت همه کتب سماویّه
بحضرت خالق البریّه بود. أبو الحسن علیه ال ّ ص لوة و السّلام فرمود که: نصاري در حقّ مسیح علیه السّلام نیز مثل این میگویند چنانچه
آن طایفه را اعتقاد چنانست که عیسی روح حضرت ایزد سبّوحست بلکه جزء واجب تعالی است و رجعت عیسی (ع) در ذات خالق
البریّات واقع خواهد شد. آنگاه آن ولیّ اللَّه فرمود که: تعالی اللَّه ربّنا پروردگار خداي ما منزّه و متعالی است از آنکه مجزّي یا
مختلف گردد و اختلاف و ائتلاف نیست الّا در متجزّي متوهّم که مستلزم قلّت و کثرتست و این هر دو مخلوقند که دلالت بر وجود
خالق که خلقت و ایجاد قلّت و کثرت و سایر موجودات نموده دارد. أبو قرّه گفت: بدرستی که ما روایت از قول أصحاب ثقه
نمودیم که خداي تبارك و تعالی قسمت رؤیت و کلام میان دو پیغمبر عالیمقام (ع) نمود چنانچه کلام بحضرت موسی علیه السّلام
مقرّر داشت و لقاء و رؤیت براي نبیّ الرّحمه محمّد (ص) گذاشت. أبو الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: مبلّغ أحکام أوامر و
نواهی ایزد تعالی و تقدّس بثقلین جنّ و انس از أنبیاء کدام است نه حضرت محمّد نبیّ المقدّس است که بشما میرسد که لا تُدْرِکُهُ
الْأَبْصارُ وَ هُوَ یُدْرِكُ الْأَبْصارَ، وَ لا ص: 67 یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً و لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ. أبو قرّه گفت: بلی أبو الحسن علیه
السّلام فرمود: پس چگونه کسی از ایزد خالق بواسطه ارشاد و هدایت جمیع خلایق مرسل گردد و اخبار و اعلام تمامی أنام نماید که
من از نزد ایزد علّام بجهت ارشاد و اعلام آمدم و ایشان را بأمر خدا باطاعت و متابعت أوامر و نواهی حضرت آلهی میخوانم و بأفعال
و أعمال که موجب أجر و ثواب در یوم الحساب باشد واقف و آگاه گردانم آن پیغمبر جلیل القدر در محضر أکثر بشر مکرّر در
باب تنزیه و تقدیس ذات ایزد قادر گوید: که لا تُدْرِکُهُ الْأَبْصارُ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً و لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَیْءٌ تفسیر آیات و اللَّه أعلم
صفحه 31 از 138
آنست که خداي غفّار مدرك بأبصار طوایف مخلوقات نگردد و در حیطه علم هیچ عالم محیط نشود و مثل و مانند چیزي نبود آن
نبیّ الانس و الجانّ بعد از تکرار بیان این آیات قرآن لازم الاذعان بلسان صدق بیان فرماید که: من او را بچشم سر دیدم و بعلم و
فضل محیط بحقیقت ذات عزّ و جلّ گردیدم و او را بصورت بشر در نظر درآوردم. آیا شما را آنچه طایفه زنادقه بعد از اطّلاع و
استعلام بحقایق أمثال این کلام اگر سبّ و دشنام در هر محفل و مقام دهند بد و نافرجام نمینماید که گویند که پیغمبر ایشان تبلیغ
أمر از خداوند سبحان بامّتان خود نمود و باز از وجه دیگر امّت خود را بخلاف آن أمر و حکم فرمود بدین وسیله سرزنش أهل
اسلام در أکثر مجالس در حضور خاصّ و عامّ نمایند شما را نه عقل و علم تمامست و نه غیرت دین و اسلام. أبو قرّه گفت: نه در
کلام ملک تعالی واقعست که: وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَۀً أُخْري. ص: 68 أبو الحسن الرّضا (ع) فرمود که: بعد از این آیه آیه
دیگر است که دلالت دارد بر آنچه مرئی و مبصر گردید، چنانچه ایزد معبود فرمود که: ما کَ ذَبَ الْفُؤادُ ما رَأي حضرت عزّ و جلّ
براي او بیان مینماید که دل نبیّ الأمجد محمّد صلّی علیه اللَّه و آله و سلّم تکذیب آنچه آن حضرت بدیده سر بنظر درآورد ننمود
بلکه آنچه بدیده بصر یعنی بچشم سر مشاهده نمود دیده دل تصدیق آن فرمود بعد از آن آنچه رسول آخر الزّمان بچشم سر دید
امّتان را اخبار بحقایق آن نمود چنانچه لَقَدْ رَأي مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْري. پس آیات ایزد تبارك و تعالی غیر ذات اللَّه تعالی است و
فرمود که: لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً و در آن باب خلاف از حضرت رسالتمآب ظاهر نشد زیرا که اگر أبصار ادراك ذات قادر مختار
مینمودي بیشبهه و گمان علم آن حضرت بذات ایزد عالم محیط بودي و معرفت ذات حاصل و ثابت شدي. أبو قرّه گفت: یا أبا
الحسن الرّضا علیه السّلام شما تکذیب روایت مینمائید حضرت امام الأتقیاء فرمود هر گاه روایت مخالف آیت قرآن ربّ العزّت
باشد تکذیب آن لازم است و حال آنکه اجتماع مسلمین است بر آنکه علم- انسان احاطه ذات قادر سبحان نتواند نمود و أبصار و
ادراك او نمیتواند، فرمود و مثل حضرت عزّ و جلّ چیزي نخواهد بود. أبو قرّه چون سؤال از قول ایزد متعال: سُبْحانَ الَّذِي أَسْري
بِعَبْدِهِ لَیْلًا مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَی الْمَسْجِدِ الْأَقْصَی نمود، آن حضرت (ع) او را اخبار و اعلام نمود بر آنکه ملک علّام رسول عالیمقام
خود را بمعراج برد صاحب اللّواء و التّاج گردانید. بعد از آن أبو الحسن الرّضا علیه السّلام بیان سبب معراج نمود که آن الاحتجاج،
ج 4، ص: 69 براي نمودن آیات بود چنانچه فرمود که: لِنُرِیَهُ مِنْ آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِ یرُ پس آیات اللَّه غیر ذات اللَّه تعالی است
بسی معذرت نمود و بیان کرد که چرا با او چنین نمود و آنچه او را نمود از آیات چنانچه فرمود: فَبِأَيِّ حَ دِیثٍ بَعْدَ اللَّهِ وَ آیاتِهِ
یُؤْمِنُونَ. پس اللَّه تعالی و تقدّس خبر داد که حدیث و آیات غیر از ذات مقدّس او است. أبو قرّه گفت: پس ذات خداي تعالی و
تقدّس کجا است؟ أبو الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: کجا مکان را گویند و این مسأله شاهد از غایبست هیچ کس بنزد ایزد
تعالی و تقدّس نرفته و او را بدیده بصر و بچشم سر در نیافته و ندیده لیکن قادر مهیمن همه کس را دید و او در جمیع مکان موجود
مدیر صانع حافظ و ممسک آسمانها و زمین و رازق خلایق أجمعین است. أبو قرّه گفت: یا أبا الحسن نه اللَّه تعالی در بالاي
آسمانها است در جاي که سواي ذات بیهمتاي او هیچ کس نیست. حضرت أبی الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: وَ هُوَ اللَّهُ فِی
السَّماواتِ وَ فِی الْأَرْضِ. یعنی: اوست خدائی که در آسمانها و در زمینها است وَ هُوَ الَّذِي فِی السَّماءِ إِلهٌ وَ فِی الْأَرْضِ إِلهٌ. و در محلّ
دیگر فرماید که: و هُوَ الَّذِي یُصَوِّرُکُمْ فِی الْأَرْحامِ کَیْفَ یَشاءُ. و در موضع دیگر: وَ هُوَ مَعَکُمْ أَیْنَ ما کُنْتُمْ و ثُمَّ اسْتَوي إِلَی السَّماءِ وَ
هِیَ دُخانٌ. ص: 70 و در محلّ دیگر: و هُوَ الَّذِي خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعاً ثُمَّ اسْتَوي إِلَی السَّماءِ فَسَوَّاهُنَّ سَبْعَ
سَماواتٍ. و در جاي دیگر: و إِنَّ رَبَّکُمُ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّۀِ أَیَّامٍ ثُمَّ اسْتَوي عَلَی الْعَرْشِ بدرستی که ذات او بود
و هیچ خلق نبود و او همچنان که هست بود. یعنی عالم و خالق و رازق بود و أصلا خلق نبود حضرت عزّ و جلّ با خلایق که منتقل
از حال بحال دیگر گردند نبود تا از حال بحال دیگر منتقل گردد زیرا که این صفت محدث و محتاج است و حقتعالی لا یزال
مستغنی از حدوث و زوال است. أبو قرّه گفت: یا أبا الحسن الرّضا علیه السّلام شما چرا در هنگام دعا دستهاي خود بسوي آسمانها
برمیدارید نه بقول شما واجب تبارك و تعالی در جمیع مکان و مأوي حاضر و پیدا است پس رفع ایادي در وقت دعا بسوي سماء
صفحه 32 از 138
چرا؟ أبو الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: حضرت معبود طلب عبادت و بندگی و طاعت و سرافکندگی از بندگان خود بچند
نوع نمود و واجب الوجود را مفازع و مستعیذ یعنی محلّ فزع و عبادت براي ربّ العزّت بسیار است، پس ذات أقدس او طلب بندگی
و طاعت از بندگان خود بقول و فعل و علم و عمل و توجّه بندگی او در بعضی مکان و محلّ نمود چنانچه طلب عبادت بتوجّه نماز
و بندگی ایزد بینیاز بسوي کعبه بیت اللَّه الحرام نمود و أمر بقامت أفعال و مناسک حجّ و عمره بتوجّه بسوي کعبه مقدّسه فرمود
همان قادر سبحانه تعالی طلب عبادت در وقت دعا و طلب حاجات و بدعاء بتضرّع و ابتهال بسط ایادي و رفع آن بسوي سماء نمود
بر حال استکانت و علامت تذلّل از براي عزّ و جلّ و عبودیّت چون این نوع بندگی در نزد ایزد مهیمن نیکو و مستحسن بود أمر بآن
نمود. ص: 71 أبو قرّه گفت: أقرب بحضرت ربّ العالمین أصناف ملائکهاند یا امم روي زمین؟ حضرت أبو الحسن
الرّضا علیه السّلام فرمود که: اگر أقرب بایزد أکبر به ذراع و شبر میگوئی بدرستی که أشیاء همگی بنزد حضرت وهّاب یک باباند
و تمامی موجودات فعل حضرت عزّ و جلّاند، چنانچه بوسیله اشتغال به بعضی غافل و مشتغل از بعضی دیگر نگردد از جایی که
تدبیر مخلوقات ملاء أعلاء نماید از همان مکان تدبیر سکنه سفلی فرماید و تدبیر خلق أوّل از حیث خلق آخرست بغیر عناد و کلفت
و بغیر مئونت أحدي و مشاورت. و اگر أقرب بسوي ایزد واهب در وسیلت و سبب رحمت گوئی پس آن بیشائبه ریب و گمان
کسی است از بندگان او که أطوع بحضرت ایزد سبحان بود یعنی طوع و رغبت و بندگی و اطاعت او بحضرت ربّ العزّت بیشتر از
سایر بشر باشد و شما روایت میکنید که آنچه بنده را از سایر أشیاء بحضرت ایزد تبارك و تعالی نزدیکتر گرداند آنست که بنده
ساجد بود. و نیز روایت میکنید که چهار نفر از ملائکه واحد أکبر در نزد یکی از پیغمبران عزیز سبحان با یک دیگر ملاقات کردند
در سابق سمت تحریر یافت که در خدمت حضرت موسی کلیم علی نبیّنا و علیه التّحیّۀ و التّسلیم حاضر گشتند یکی ایشان خلق أعلاء
و دیگري خلق سفلی و ثالث ایشان از خلق شرق و رابع ایشان از خلق غرب بود بعضی از ایشان از بعضی دیگر سؤال نمودند که سیر
و سلوك شما از نزد که بود همه ایشان گفتند که ما را حضرت ربّ العالمین براي خدمت چنین و چنین فرستاد پس در این دلیل
واضح و مبیّن است که این در منزلت ایزد جلیل است نه تشبیه و تمثیل. ص: 72 أبو قرّه گفت: یا أبی الحسن الرّضا
علیه السّلام آیا تو اقرار مینمائی بر آنکه ایزد تبارك و تعالی محمول است. حضرت أبی الحسن الرّضا (ع) فرمود که: هر محمول
مفعول است و مضاف بغیرست و محتاج بآن، پس محمول در لفظ نقص است امّا حامل فاعل است و در لفظ ممدوحست و همچنین
است قول قائل فوق و تحت و أعلی و أسفل و حال آنکه حضرت تعالی میفرماید که: وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنی فَادْعُوهُ بِها و در هیچ
کتب از کتب منزله آسمانی و مرقومه مختومه ایزد سبحانی نفرمود که حضرت واجب الوجود محمول است بلکه فرمود: او حامل در
بحر و برّ نگاه دارنده آسمان و زمین و سایر مخلوقین است بقدرت و قهر و ما سوي اللَّه تعالی محمول است. و ما نشنیدیم از أحدي
که ایمان بخداي منّان آورده باشد و اقرار به عظمت و جلالت او نموده باشد هرگز در دعاء و حالت استکانت و ابتهال و تضرّع
بحضرت ایزد متعال گوید یا محمول. أبو قره گفت: یا أبا الحسن علیه السّلام آیا تکذیب بروایت که واقع است در باب آنکه هر گاه
حضرت آله بغضب آید ملائکه حمله عرش مجید را علم و معرفت بغضب حضرت ربّ العزّت بوسیله ثقل و گرانی که مجدّد از
حمل آن بدیشان رسد مطّلع گردند در ساعت بسجده در آیند و اظهار عجز و بندگی خود نمایند، پس وقت که غضب ایزد واهب
برطرف گردد و خفّت بر ایشان رسد آن ملائکه بموقف خود رجعت کنند. أبو الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: مرا خبر ده از
آنکه اللَّه تبارك و تعالی از زمان لعنت ابلیس تا امروز تو و تا روز قیامت آیا ملک منّان همچنان ص: 73 بر ابلیس
خسیس و بر اولیاي آن متمرّد رئیس أهل عصیان بر خشم و غضبان است یا آنکه راضی از ایشانست؟ أبو قره گفت: نعم بیشک
غضبانست بر او و بر متابعانش. امام الأتقیاء أبو الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که: پس در چه وقت- حضرت اللَّه تقدّس از آن
غاوي خلقان راضی گردید که ثقل عرش بر حمله آن خفیف گشته که متحمّل آن شدند و حال آنکه تو میگوئی که حضرت قادر
متعال لم یزل و لا یزال غضبان بر آن غاوي ضالّ است بلکه با متابعانش بیقیل و قال. بعد از آن امام الانس و الجانّ گفت: ویحک
صفحه 33 از 138
یا أبا قره چگونه برائت و اظهار اقتدار قدرت مینمائی در آنکه پروردگار خود را متّصف گردانی بصفت تغیّر و زوال و انتقال از حال
بحال و اینکه میگوئی بر حضرت ایزد باري ساري و جاري است تمامی آنچه بر مخلوقین ساري و جاریست منزّه و مقدّس است حقّ
سبحانه و تعالی و تقدّس از آنکه لم یزل زایل با زائلین گردد و تغیّر با متغیّرین یابد و عقل کامل شاهد عادل و بیّنه حقّست بر آن.
صفوان گوید که: أبو قرّه بعد از استماع این کلام آن ولیّ ایزد وهّاب به نوعی متحیّر گردید که أصلا زبانش جاري بسؤال و جواب
نگردید بناء علیه از مجلس برخاست و بیرون رفت.
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر عبد السلام هروي در رؤیت خداوند]
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر عبد السلام هروي در رؤیت خداوند] از عبد السّلام بن صالح الهروي منقول و مرویست که
من روزي بموقف عرض امام البرایا أبو الحسن علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام معروض گردانیدم که یا ابن رسول اللَّه چه میگوئی
در باب حدیث که أهل حدیث روایت میکنند که مؤمنان در منازل خود در چنان زیارت پروردگار خود ایزد سبحان مینمایند؟
ص: 74 آن حضرت علیه السّلام فرمود که: یا أبا صلت اللَّه تبارك و تعالی پیغمبر خود حضرت محمّد مصطفی علیه
صلوات اللَّه تعالی بر جمیع خلق خود از رسل و أنبیاء و ملائکه أرض و سماء أفضل گردانید و طاعت آن حضرت را طاعت خود و
متابعت او را متابعت خود و زیارت نبیّ الرّحمه را زیارت خود در دنیا و آخرت گردانید چنانچه عزّ و جلّ فرمود که: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ
فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ. و در محلّ دیگر میفرماید که: إِنَّ الَّذِینَ یُبایِعُونَکَ إِنَّما یُبایِعُونَ اللَّهَ. و حضرت نبیّ ایزد مختار فرمود که: من زارنی فی
حیاتی او بعد موتی فقد زار اللَّه تعالی. یعنی: هر که مرا زیارت کند خواه در حیات و خواه بعد از وفات من- چنانست که آن کس
زیارت ایزد تعالی و تقدّس کرده باشد درجه حضرت نبیّ الرّحمه در جنّت أرفع درجات أنبیاء و رسل عزّ و جلّ است پس آن کس
که زیارت نبیّ الأقدس در درجه او در منزل مقدّس آن حضرت نماید چنانست که زیارت اللَّه تبارك و تعالی و تقدّس بتقدیم
رساند. أبا ال ّ ص لت گوید که: من گفتم یا ابن رسول اللَّه در روایت آمده که ثواب لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ براي قائل آن نظر بوجه اللَّه تعالی
است معنی این کلام چیست حضرت أبو الحسن الرّضا (ع) فرمود که: یا أبا ال ّ ص لت آن کسی که وصف ذات ایزد أکبر بوجه از
وجوه نماید بیشبهه آن أبتر کافر است لیکن، وجه خداي مهیمن أنبیاء و رسل و حجج حضرت عزّ و جلّ است که بوسیلت و
وساطت آن أعیان علیهم صلوات اللَّه الرّحیم الرّحمن متوجّه بحضرت ربّ العالمین و بمعرفت و دین او گردند. و حضرت ایزد
سبحان میفرماید که: کُلُّ مَنْ عَلَیْها فانٍ وَ یَبْقی وَجْهُ رَبِّکَ ص: 75 ذُو الْجَلالِ وَ الْإِکْرامِ. و در موضع دیگر فرماید که:
کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلَّا وَجْهَهُ، پس نظر بسوي أنبیاء و رسل اللَّه تعالی و حجج علیهم السّلام در درجات ایشان ثواب عظیم براي
مؤمنانست در روز قیامت هنگام جزا و عنایت. و حضرت نبیّ الرّحمه فرمود هر که: بغض ما اهل بیت و عترت من داشته باشد من او
را نمیبینم و او مرا نمیبیند در روز قیامت. و آن حضرت فرمود که: یا أبا ال ّ ص لت در میان شما جمعی هستند که بعد از مفارقت من
دیگر مرا نخواهند دید. یا أبا ال ّ ص لت: خداي تعالی موصوف به مکان و مقام و مدرك به أبصار و أوهام نگردد. أبا الصّلت گوید که
من باو گفتم: یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مرا از حقیقت جنان و نیران اعلام و اعلان نمائی که الیوم هر دو مخلوق و
موجودند یا نه؟ آن حضرت فرمود نعم هر دو موجودند و نبیّ المحمود (ص) در هنگام که معراج سماء نمود مشاهده آن هر دو مقام
و مأوي فرمود. أبا ال ّ ص لت گوید که گفتم: یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قوم بسیار را رأي و قول آنست که بهشت و
دوزخ مخلوق نیستند بلکه مقدّرند. أبو الحسن الرّضا (ع) فرمود که: آن جماعت از ما و ما از آن طایفه نیستیم کسی که منکر خلق
جنّت و نار است آن شخص تکذیب حضرت نبیّ المختار و مکذّب أئمّۀ الأبرار علیهم سلام اللَّه الملک الغفّار است و او از ولایت ما
نیست و مخلّد در جهنّم مقیم و آن مکان خواري مستقیم خواهد بود. ص: 76 و از اینجاست که حضرت بیچون
میفرماید که: هذِهِ جَهَنَّمُ الَّتِی یُکَ ذِّبُ بِهَا الْمُجْرِمُونَ یَطُوفُونَ بَیْنَها وَ بَیْنَ حَمِیمٍ آنٍ. و نیز رسول عزیز ما فرمود که: چون مرا بآسمان
صفحه 34 از 138
بردند جبرئیل امین (ع) دست مرا گرفته داخل جنّت گردانید و چند عدد رطب از درخت خرماي جنان چیده بمن داد من آن را
تناول نمودم آن متحوّل بنطفه در صلب من گردید و چون بزمین فرمود آمدم و با خدیجه مواقعه نمودم او بفاطمه حوراء انسیّه حامله
شد و هر گاه من مشتاق رائحه جنان میشدم استشمام رائحه دخترم فاطمه (ع) مینمودم. حضرت امام الأتقیاء أبی الحسن الرّضا (ع)
روزي در محضر جمعی از محبّان آن سرور و بعضی از نواصب أمر فرمود که قول ایزد عزّ و جلّ وُجُوهٌ یَوْمَئِذٍ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ.
یعنی: وجوه أهل نجات در روز عرصات با کمال اشراق و اضائت منتظر ثواب پروردگار ایشان ربّ العزّت است. و نیز آن حضرت
(ع) فرمود که: حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم گفت که اللَّه تعالی جلّ جلاله در حدیث قدسی بمن خطاب فرمود که یا
محمّد؟؟؟؟؟ نیاورد کسی که تفسیر کلام من برأي خود نماید و نشناخت مرا آنکه؟؟؟؟؟ فرماید و بر دین قویم و جادّه مستقیم من
نیست آنکه در دینم؟؟؟؟؟؟ و نیز حضرت أبی الحسن الرّضا (ع) فرمود که: هر کسی که رد متشابه قرآن بمحکم آن نماید بیشکّ
آن بنده سلیم مهتدي بطریق مستقیم گردید بعد از آن آن امام الانس و الجانّ علیه السّلام فرمود که: در أحادیث و أخبار ما نیز
ص: 77 متشابهاتست چنانچه متشابهات قرآنست و محکماتست چنانچه محکمات قرآن لازم الاذعانست باید که ردّ
متشابهات أخبار ما بمحکمات آن نمائید و تابع متشابهات بدون محکماتش نگردید که اگر چنین کنید گمراه و دور از رحمت آله
خواهید بود. و نیز حضرت امام الهدي أبی الحسن الرّضا علیه ال ّ ص لوة من الملک الأعلی فرمود که: کسی که تشبیه ایزد خالق بخلق
نماید بیشبهه آن جاهل بیدرك مشرك است و آنکه بحضرت واحد أکبر نسبت أمر دهد که او را از نسبت مثل آن أمر نهی و
زجر کرده باشد آن أبتر کافر است.
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر حسین بن خالد مروي در صورت خلق آدم و علم و سمع و بصر خدا]
[احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع بر حسین بن خالد مروي در صورت خلق آدم و علم و سمع و بصر خدا] و از حسین بن خالد
منقول و مرویست که من از أبی الحسن الرّضا علیه السّلام شنیدم فرمود که: حضرت عزّ و جلّ لم یزل علیم و قدیر و حیّ و قدیم، و
سمیع و بصیر بود. من گفتم: یا ابن رسول اللَّه قومی چنین پندارند و گویند که خداوند عزّ و جلّ عالم است بعلم، و قادر است
بقدرت و حیّ است بحیاة و قدیم است بقدم و سمیع است بگوش و بصیر است بچشم. امام علیه السّلام فرمود که: هر کسی که قابل
باین گردد و این را دین و آئین خود گرداند بدرستی که آن بیدین آله دیگر بغیر ذات یکتاي بیهمتاي ایزد أکبر بجهت خود سزاوار
و در خور دانسته آنها را بخدائی گرفته و آن کس أصلا بهیچ چیز در ولایت ما نیست. بعد از آن آن هادي انس و جانّ أبی الحسن
الرّضا علیه السّلام تکرار آن کلام صدق التیام نمود که خداي عزّ و جلّ لم یزل علیم و قادر و حیّ و قدیم و سمیع و بصیر لذاته است
و تعالی و تقدّس و منزّه بلکه در غایت تقدّس است از ص: 78 آنچه مشرکان و مشبّهات نسبت بذات حضرت واهب
سبحان دهند تعالی اللَّه عن ذلک علوّا کبیرا. و نیز از حسین بن خالد مروي و منقولست که من روزي معروض رأي فیض اقتضاي
أبی الحسن الرّضا علیه ال ّ ص لاة و السّلام من اللَّه تعالی گردانیدم که یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قوم بسیار میگویند
که حضرت رسول مختار در حضور مهاجر و أنصار فرمود که: خداي تعالی خلق آدم بر صورت خود نمود. حضرت أبی الحسن
الرّضا علیه السّلام فرمود که: قاتلهم اللَّه ربّ العباد آن أرباب عناد را از نفع حیات بیبهره گرداناد و اللَّه که آن طایفه حذف أوّل
حدیث نمودند زیرا که حقایق بیان این اجمال آنست که رسول ملک- العلّام علیه السّلام روزي بدو مردي که بیکدیگر سبّ و
دشنام میدادند گذشت از یکی ایشان چنان استماع نمود که بدیگري میگفت که خداي تعالی روي تو را و روي آنکه مشابه روي
تست قبیح گرداناد. حضرت رسالتمآب بقائل این کلام نامستطاب خطاب نمود که یا عبد اللَّه به برادرت چنین نگوي بدرستی که
خداي عزّ و جلّ خلق آدم علی صورته. از ابراهیم بن أبی محمود منقول و مرویست که من بحضرت امام الأتقیاء أبو الحسن الرّضا
(ع) معروض گردانیدم که شما در باب این حدیث که مردمان از رسول آخر الزّمان روایت میکنند که آن برگزیده حقّ عزّ و علاء
صفحه 35 از 138
فرمود که: ملک تعالی هر شب از عرش أعلی نزول بآسمان دنیا مینماید. أبو الحسن علیه السّلام فرمود که: لعنت خداي عالم بر
محرّفین کلم از مواضع آن مبدّلین سخنان از مکان بیان بر خلاف موضع و محلّ آن باد. ص: 79 و اللَّه بخداي عالم
قسم است که رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم چنین نگفت بلکه آنچه سیّد المرسلین بیان فرمود چنین بود که حضرت ایزد معبود
در هر ثلث آخر شب در لیالی جمعه از أوّل شب تا آخر شب فرشته بآسمان- دنیا میفرستد و او را أمر بندا مینماید بدین وجه که آیا
هیچ سایلی هست که آنچه خواهد سؤال کند تا او را باعطاي آن سرافراز گردانیم و آیا هیچ تائب هست که ندامت و رجعت
بحضرت ربّ العزّت نماید تا توبه او را بپذیریم و او را بآن وزر و خطایا نگیریم آیا هیچ مستغفري هست که طلب مغفرت و رحمت
کند تا او را بیامرزیم. اي طالب خیر روي بعمل نیکو آرا واي طالب شرّ در طلب آن سعی کمتر کن که موجب نقصان و ضرر بلکه
سبب سکنی و موطن سقر است آن فرشته ایزد منّان پیوسته ندا میکنند تا آنکه فجر طلوع کند و بعد از طلوع فجر معاودت به محلّ
مستقرّ خود نماید از ملکوت سماء و از آن مکان و مأواي. اي فلان پدر بزرگوارم این حدیث از جدّ عالیمقدارم روایت کند و جدّم
از آباي کرام عظامم و آن أعیان از رسول ایزد علّام علیهم الصّلوة و السّلام. و از محمّد بن سنان منقول و مرویست که من از حضرت
أبی الحسن الرّضا سؤال نمودم که آیا خداي تعالی و تقدّس قبل از ایجاد و خلق خلایق عالم و عارف بحقایق نفس أقدس خود بود
یا نه؟ آن حضرت (ع) فرمود که: نعم گفتم: آیا میشنید و میدید؟ امام الأنام علیه السّلام گفت: محتاج بآنها نبود زیرا کسی نبود که
سؤال از حضرت معبود و طلب شیء از واجب الوجود نماید او بود و نفس او و ص: 80 نفس او بود و او قدرتش
نافذ و روان بود و محتاج بتسمیه نفس نبود لیکن ربّ الودود اختیار أسماء بواسطه نفس خود از جهت غیر خود نمود تا او را بآن
أسماء نخواند زیرا که اگر قادر داور را بنام کسی نخواندي أصلا ایزد تعالی شناخته نشدي پس اوّل اسم که حقّ تعالی و تقدّس براي
ذات أقدس خود اختیار نمود آن اسم العلیّ العظیم بود و بواسطه آنکه واجب تعالی أعلی الأشیاء است بالتّمام پس معناي او اللَّه است
و اسمش العلیّ العظیم است و این اسم أوّل أسماء ملک تعالی است زیرا که او علیّ بر همه أشیاء است.
[جواب امام علی بن موسی الرضا ع بر سؤالات متعدد در امور مختلف]
[جواب امام علی بن موسی الرضا ع بر سؤالات متعدد در امور مختلف] و آن حضرت علیه السّلام فرمود که: قول خداي تبارك و
تعالی یَوْمَ یُکْشَفُ عَنْ ساقٍ ساق حجاب از نور است وقتی که آن حجاب منکشف گردد مؤمنان همگی بسجده قادر منّان و أصلاب
منافقان بنوعی تاریک و ظلمانی گردد که استطاعت سجود ندارند. مرویست که شخصی از أبو الحسن الرّضا علیه السّلام از حقیقت
معنی آیه کلام حضرت بیچون: کَلَّا إِنَّهُمْ عَنْ رَبِّهِمْ یَوْمَئِذٍ لَمَحْجُوبُونَ چون سؤال نمود آن حضرت علیه السّلام فرمود که: اللَّه تعالی
موصوف بمکان نگردد حلول در آن ننماید تا بوسیله محجوب در آن مکان گردد و از نظر عباد پوشیده و پنهان ماند و لیکن مراد از
آن محجوب و ممنوع بودن خلقان از ثواب و رحمت ایزد سبحان است. و چون از آن حضرت از قول حضرت عزّ و جلّ: وَ جاءَ
رَبُّکَ وَ الْمَلَکُ صَ  فا سؤال نمودند آن ولیّ ایزد وهّاب در جواب سایل فرمود که: حقّ تعالی بیشبهه و ارتیاب متّصف بمجیء و
ذهاب نگردد و از این کلام حضرت ملک العلّام اراده خواهش اینان أمر خود نمود یعنی أمر پروردگار تو بایشان رسد. الاحتجاج،
ج 4، ص: 81 و سؤال از آن حضرت علیه السّلام چون از قول عزّ و جلّ هَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا أَنْ یَأْتِیَهُمُ اللَّهُ فِی ظُلَلٍ مِنَ الْغَمامِ وَ الْمَلائِکَۀُ
نمودند فرمود که: یعنی ملائکه در ظلل از غماماند و گفت: این چنین نازل شد. و چون سؤال از قول ایزد متعال: سَخِرَ اللَّهُ مِنْهُمْ و از
قول حضرت واجب تعالی اللَّهُ یَسْتَهْزِئُ بِهِمْ. و از قول ایزد آله وَ مَکَرُوا وَ مَکَرَ اللَّهُ، و از قول ایزد عالم: یُخادِعُونَ اللَّهَ وَ هُوَ خادِعُهُمْ
شد. آن امام الأنام فرمود که: خداي واجب الوجود سخریّه و استهزاء و مکر و ریب و خدعه و فریب با هیچ موجود ننمود لیکن قادر
مهیمن بآن طایفه وخیم- العاقبه جزاء سخریّه و جزاء استهزاء و جزاء مکر و خدیعت که فعل و عمل هر یک از أصناف آن امّت
رسانید. آنگاه آن ولیّ اللَّه فرمود که: تعالی عمّا یقول الظّالمون علوّا کبیرا. و چون از آن حضرت سؤال از قول عزّ و جلّ نَسُوا اللَّهَ
صفحه 36 از 138
فَنَسِیَهُمْ نمودند آن سرور فرمود که حضرت اللَّه تبارك و تعالی سهو و نسیان نمیکند زیرا که سهو و نسیان صفات مخلوقین است و
محدّثین. آیا نشنیدي که عزّ و جلّ میگوید که: وَ ما کانَ رَبُّکَ نَسِیا یعنی نسیان شیوه پروردگار تو نیست لیکن هر که ایزد مهیمن را
فراموش کند او جزاي نسیان و نسیان ملاقات روز قیامت بنوعی که فراموش نموده از حضرت ربّ العزّت خواهد یافت، چنانچه
فرمود که: نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَ هُمْ فَالْیَوْمَ نَنْساهُمْ کَما نَسُوا لِقاءَ یَوْمِهِمْ هذا. یعنی: حقّ سبحانه و تعالی ایشان را میگذارد و چنانچه
ایشان خداي ص: 82 تعالی را فراموش کردند و ترك استعداد لقاء روز قیامت نمودند جزاي این عمل از قادر لم
یزل بآن طایفه وخیم العاقبه واصل گردد. و نیز از آن حضرت سؤال از قول عزّ و جلّ فَمَنْ یُرِدِ اللَّهُ أَنْ یَهْدِیَهُ یَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ وَ
مَنْ یُرِدْ أَنْ یُضِ لَّهُ یَجْعَلْ صَدْرَهُ ضَیِّقاً حَرَجاً نمودند فرمود که: هر کرا خداي تعالی اراده هدایت او بایمان نماید در دنیا و اراده ایصال
به جنّت و دار کرامت خود در آخرت فرماید تشریح سینه آن کس بواسطه تسلیم و انقیاد أمر خود واجب تعالی و تقدّس مینماید و
او را ساکن و موثّق بآنچه او را موعود گردانید از ثواب گرداند تا آنکه خاطرش جمع، مطمئنّ گردد و آن را که اراده اضلال و از
جنّتش و دار کرامتش در آخرت بواسطه کفر و معصیت او در دار دنیا که مسکن محنت و مشقّت است فرماید سینه او را منشرح
نگرداند بلکه بغایت تنگ و حرج گرداند تا آنکه آن کس شکّ در کفر او نماید و مضطرب در اعتقاد او گرداند و او را منقلب
گرداند بحال دیگر بنوعی که گوئیا او صعود و عروج به آسمان مینماید. آنگاه آن ولیّ اللَّه تلاوت این آیه کلام اللَّه نمود کَذلِکَ
یَجْعَلُ اللَّهُ- الرِّجْسَ عَلَی الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ.
[جواب امام علی بن موسی الرضا ع از سؤالات مأمون]
[جواب امام علی بن موسی الرضا ع از سؤالات مأمون] و از أبو ال ّ ص لت مرویست که چون مأمون الرّشید از حضرت أبو الحسن رضا
علیه السّلام سؤال از قول عزّ و جلّ: وَ هُوَ الَّذِي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ فِی سِتَّۀِ أَیَّامٍ وَ کانَ عَرْشُهُ عَلَی الْماءِ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَ نُ
عَمَلًا نمود. آن امام البرایا علیه السّلام فرمود که: ایزد سبحانه و تعالی ایجاد و خلق عرش أعظم و آب و ملائکه واهب أکرم پیش از
آسمانها و زمینها نمود، پس ملائکه استبداد نفس خویش و بعرش و بآب بحضرت عزّ و جلّ نمودند بعد از ص: 83
آن حضرت مالک الرّقاب عرش را بروي آب ممکّن گردانید و قدرت خود را بر ملائکه ظاهر نمود. بعد از آن ملائکه دانستند که
حضرت سمیع بصیر بر تمامی أشیاء عالم و قدیر است پس از آن ربّ العزّت عرش را بقدرت خود رفع و نقل نمود و جاي آن را بر
بالاي آسمان هفتم مقرّر فرمود. پس آنگاه حضرت آله در شش روز خلق آسمانها و زمینها نمود و ذات ایزد معبود مستولی بر عرش
او بود و ربّ العالمین قادر بود بر آنکه بیک طرفۀ العین ایجاد سموات سبع و أرضین نماید لکن ایزد علّام خلق آسمان و زمین در
ستّۀ ایّام بواسطه آن نمود تا بر ملائکه حضرت واجب الوجود ظاهر شود که آنچه ازینها مخلوق گشتند هر یک بعد از دیگري
حادث و پدید شدند، پس استدلال بحدوث آنچه ازینها حادث شدند مرّة بعد مرّة اخري بر حضرت اللَّه تبارك و تعالی نمایند و
ایجاد و خلقت عرش از ربّ العزّت بواسطه ضرورت و احتیاج بآن بیشبهه و گمان نبود، زیرا که ذات واجب تبارك و تعالی غنیّ از
عرش و از جمیع موجودات است و ذات أقدس از جلوس بر عرش و در آن مکان موصوف و عیان نگردد بواسطه قادر عالم جوهر و
جسم نیست تا محتاج، و مفتقر بمکان و مقرّ بود اللَّه تبارك و تعالی منزّه و مقدّس از صفات جمیع برایا است تعالی اللَّه عن ذلک
علوّا کبیرا. و امّا قول حضرت عزّ و جلّ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا یعنی خلّاق علی الاطلاق که خلق خلایق بر وضع جدیر و لایق و بر
طبق تقاضاي عناصر مطابق و موافق نمود بواسطه اختیار و امتحان ایشان بتکلیف طاعت و عبادت بر سبیل امتحان و تجربه أمر دیگر
زیرا که عزّ و جلّ لم یزل عالم بهمه أشیاء در هر مکان و محلّ، ص: 84 است. در آن حال مأمون گفت: یا أبا الحسن
چنانچه مرا در این باب مفرّح گردانیدي حضرت مفتّح الأبواب ترا از جمیع ألم و اضطراب مفرّح گرداناد. پس آنگاه مأمون روي
بآن ولیّ اللَّه آورده گفت: یا ابن رسول اللَّه (ص) معنی این آیات کلام خالق البریّات وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ
صفحه 37 از 138
جَمِیعاً أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ و آیه وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ چیست؟ حضرت أبو الحسن الرّضا (ع)
فرمود که: حدیث و حکایت کرد برایم پدرم موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمّد و آن حضرت از پدرش محمّد بن علی و
محمّد بن علیّ از پدرش علیّ بن الحسین و آن حضرت از پدرش سیّد الشّ هداء أبی عبد اللَّه الحسین و آن سبط نبیّ الهاشمی از
پدرش أمیر المؤمنین علیّ ابن أبی طالب صلوات اللَّه علیهم أجمعین که حضرت أمیر المؤمنین علی (ع) فرمود که مسلمانان روزي
بحضرت رسول آخر الزّمان (ص) معروض گردانیدند که یا رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جمعی از مردمان که شما را
قدرت تمام بر ایشانست اکراه و اجبار بر اسلام و اطاعت دین ایزد علّام نمائی تا عدد ما بسیار شود و قوّت و اقتدار ما بر أعداي دین
قاهر مختار حاصل گردد. حضرت نبیّ المحمود فرمود که: مرا خوش نمیآید که ملاقات به خداي عزّ و جلّ نمایم یا بدعت که
أصلا از احداث و اختراع مثل آن أمر از حضرت ایزد أکبر خبري بمن نرسیده باشد و من از جماعت متکلّفین را که خلایق بخیر بر
أمر دارند حضرت کریم مجید چون این مکالمه فیما بین امّت و نبیّ الرّحمه شنید این آیه مبارکه بآن حضرت منزل و مرسل گردانید
که: یا محمّد وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَآمَنَ مَنْ ص: 85 فِی الْأَرْضِ کُلُّهُمْ جَمِیعاً. یعنی: اگر اراده و مشیّت ربّ الأرباب در باب
ایمان سکنه زمین بر سبیل الجاء و اضطراب متعلّق گردد در دار دنیا هر آینه تمامی آنها ایمان میآوردند چنانچه در هنگام رؤیت
ناس و معاینه در آخرت اظهار ایمان مینمایند و اگر من که خالقم خلایق را مجبور بطاعت و ملجا بمتابعت خود- گردانم هر آینه
خلق از من مستحقّ مدح و ثواب یا محمّد (ص) در هیچ باب نگردند لیکن اراده من عزیز میهنم از ایشان آنست که همگی طوایف
خلقان در حالت اختیار من غیر کره و اجبار ایمان بحضرت ایزد غفّار آرند تا آنکه از من مستحقّ زلفی و کرامت و دوام خلود و ابود
در جنّت الخلد که دار الأمن، و استراحت است گردند. آیا تو اکراه مردمان بایمان میکنی و ایشان را مجبور بآن میگردانی تا مؤمن
گردند یعنی حصول این أمر از تو بغایت متغیّر بلکه غیر ممکن و متعذّر است لهذا ملک تعالی این آیت بحضرت سیّد الوري انزال و
ارسال نمود که أَ فَأَنْتَ تُکْرِهُ النَّاسَ حَتَّی یَکُونُوا مُؤْمِنِینَ و این اشاره بآنست که اکراه امّت بنبیّ الانس و الجانّ بر اسلام و ایمان در
حیّز قدرت و اقتدار نبیّ المختار نیست بلکه آن منوط و مربوط باراده و مشیّت حضرت قادر مختار است. و امّا قول حضرت عزّ و جلّ
وَ ما کانَ لِنَفْسٍ أَنْ تُؤْمِنَ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ پس این آیه بر سبیل تحریم ایمان بدون اذن رحیم الرّحمن نباشد بلکه معنی آن بدین وجهست
که ایمان نمیآرد هیچ نفس بحضرت خداي تعالی و تقدّس مگر باذن و اراده ایزد مقدّس و اذن حضرت ذو المنن عبارت از أمر
أرباب نفوس است بایمان بنوعی که ایشان را تکلیف بآن کند که تعبّد او نمایند به ص: 86 اختیار و خواهش
خویش و الجاء نفوس بسوي ایمان عبارت از زوال تکلیف، و تعبّد است بلکه جبر و اضطرار ایشان است بآنچه خواهد و اراده نماید.
مأمون گفت: یا أبا الحسن فرّجت عنّی فرّج اللَّه عنک چنانچه مرا خوشحال و متنعّم گردانیدي. یا أبو الحسن خداي تعالی ترا مفرّج
گرداند و جمیع مکروهات از تو بردارد یا امام الامّه مرا خبر از قول خالق البریّه: الَّذِینَ کانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطاءٍ عَنْ ذِکْرِي وَ کانُوا لا
یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً ده که تفسیر این آیه کریمه چیست؟ حضرت امام علیه السّلام فرمود که: غطا عین ممنوع از ذکر نیست و ذکر به
چشم دیده نشود لیکن حضرت عزّ و جلّ جمعی را که تکفیر بولایت علیّ بن أبی طالب سلام اللَّه علیه نمودند آن طایفه وخیم
العاقبه را تشبیه بکوران نمود زیرا که ایشان قول حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حقّ علی علیه السّلام قبول میکردند
لیکن گوش اطاعت ولایت آن منبع فضل و هوش نمینمودند. مأمون گفت: یا أبا الحسن فرّجت عنّی فرّج اللَّه عنک.
[جواب احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع از سؤالات ابراهیم بن ابی محمود]
[جواب احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع از سؤالات ابراهیم بن ابی محمود] و از عبد العظیم بن عبد اللَّه الحسنی مرویست که از
ابراهیم بن أبی محمود رضی اللَّه عنه روایت کند که ابراهیم گفت: من از حضرت أبو الحسن رضا علیه السّلام از قول خداي بیچون
معنی آیه وَ تَرَکَهُمْ فِی ظُلُماتٍ لا یُبْصِ رُونَ- سؤال نمودم. آن حضرت علیه السّلام فرمود که: خداي تعالی و تبارك موصوف به
صفحه 38 از 138
صفت ترك نگردد چنانچه ایزد خالق هرگز متّصف بصفات خلق خویش نشده و لیکن قادر متعال وقتی که عالم بر أحوال آن طایفه
گردد که بوسیله اغواي آن مضلّ ضالّ رجعت از کفر و ضلال بواهب ذو الجلال نمینمایند جبّار منتقم لا یزال منع معاونۀ الاحتجاج،
ج 4، ص: 87 و لطف بیغایت خود از آن کفره تیره مآل مینماید و آن مشت خاکسار را باختیار ایشان میگذارد. ابراهیم رضی اللَّه
عنه فرماید که: من بعد از آن از آن ولیّ حضرت لم یزل از قول عزّ و جلّ خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ الآیه سؤال نمودم. آن
امام الانس و الجانّ فرمود که: ختم عبارت از طبع و مهر قلوب کافران است از براي عقوبت کفر ایشان چنانچه عزّ و جلّ در محلّ
دیگر خبر بحضرت خاتم الرّسل میدهد که بَلْ طَبَعَ اللَّهُ عَلَیْها بِکُفْرِهِمْ فَلا یُؤْمِنُونَ إِلَّا قَلِیلًا. و نیز از آن سرور سؤال نمودم که آیا ایزد
أکبر بندگان خود را بر معاصی مضطرّ و مجبر میگرداند بنوعی که بنده را در ترك آن أصلا قدرت و اختیار نماند آن حضرت علیه
السّلام فرمود نه بلکه ربّ العزّت از روي احسان و مرحمت بنده را مخیّر گرداند و مهلت دهد تا توبه و رجعت بواهب بیمنّت
نمایند. گفتم: یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم قادر خلّاق تکلیف عباد و خلق خود بأمر ما لا یطاق مینماید. آن ولیّ
الخالق و الخلائق بالاستحقاق فرمود که: از حضرت ایزد مجید أمثال این أمر غیر سدید چون ظاهر و پدید گردد که در کلام حمید
میفرماید که: وَ ما رَبُّکَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِیدِ. بعد از آن مرشد و هادي انس و جان فرمود که: یا فلان حکایت کرد پدر بزرگوارم بواسطه من
یعنی موسی بن جعفر از پدرش جعفر بن محمّد الصّادق علیهما السّلام نقل نمود که آن سرور فرمود که: اگر کسی را زعم و گمان
چنان بود که قادر سبحان جبر بندگان خود بفعل معاصی و أمر شاقّ و تکلیف ایشان بما لا یطاق نماید شما بعد از اطّلاع بأحوال او
أکل ذبیحه او ننمائید و ص: 88 شهادت او را قبول میفرمائید و نماز در خلف او نگذارید و از زکاة چیزي به او
مدهید.
[جواب احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع از سؤالات یزید بن معاویه شامی در لا جبر و لا تفویض]
[جواب احتجاج امام علی بن موسی الرضا ع از سؤالات یزید بن معاویه شامی در لا جبر و لا تفویض] و از یزید بن معاویه الشّامی
منقول و مروي است که در أیّام مسافرت من به خراسان چون بمرو رسیدم داخل مجلس بهشت قرین ارم تزئین أبو الحسن الرّضا علیه
السّلام گردیدم گفتم: یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مردمان از امام الخلائق جعفر ابن محمّد الصّادق صلوات اللَّه
علیهما روایت میکنند که آن حضرت در حضور جمعی از مسلمین مکرّر چنین فرمود که: لا جبر و لا تفویض بل أمر بین الأمرین،
یعنی این کلام با امام الأنام بر چه انجام و انصرامست؟ آن مرشد خاصّ و عامّ فرمود کسی را که زعم آن تیره سرانجام چنان باشد
که خداي علّام أفعال ما را خود بتقدیم و انصرام میرساند و بعد از آن ما را بآن معذّب میگرداند آن کس قائل بجبر خداي تعالی و
تقدّس است، و آن کسی که زعمش چنان بود که حضرت عزّ و جلّ تفویض أمر خلق و روزي همه خلایق بحجج ایزد خالق یعنی
أنبیاء و رسل و أئمّۀ السّبل نمود آن شخص قائل بتفویض است و بیشبهه قائل بجبر کافر و قائل بتفویض مشرکست. گفتم: یا ابن
رسول اللَّه پس أمر بین أمرین کدام است؟ آن حضرت فرمود أمر بین أمرین عبارت از وجود سبیل و طریق مستقیمست بسوي اتیان و
اقدام مأمور به و ترك منهی عنه. گفتم: یا ابن رسول اللَّه آیا حضرت عزّ و جلّ را مشیّت و ارادت در أمر و نهی یعنی در فعل و
طاعت و ترك معصیت است. آن امام الامّه علیه السّلام و التّحیّه فرمود که آیا طاعات آن بیشایبه ص: 89 گمان
بارادت و مشیّت خداي منّان است بجهت آنکه أمر بطاعات و رضا خود در آن و معاونت بر آن ظاهر و عیان گردانید و ارادت و
مشیّت ربّ العزّت در أمر معصیت نهی او از آنست و اظهار سخط خود در آن و خسران و خذلان عاصیان است بر آن. من گفتم:
پس خداي عزّ و جلّ را در آن باب قضا و حکم بر أصناف امم بود حضرت امام أبو الحسن الرّضا علیه السّلام فرمود که قادر عالم
بلا ارتیاب حکم بخلایق در هر باب بآنچه مستحقّ آن باشند از ثواب و عقاب در دنیا و آخرت نماید. روایت است که روزي در نزد
حضرت أبو الحسن الرّضا جبر و تفویض مذکور گردید آن حضرت فرمود که: عزّ و جلّ آله هرگز مطیع باکراه و کس از او عاصی
صفحه 39 از 138
به غلبه بلا اشتباه نشد. یعنی اللَّه تبارك و تعالی هیچ بنده را بجبر و کراهت مطیع خود ننمود و بقهر و غلبگی خود بر آن طایفه ایشان
را عاصی بجبر بر معاصی نفرمود و بندگان خود را مهمل نگذاشت در ملک خود بلکه به أرسال انبیا و رسل تمامی خلایق را قادر
خالق بر طریق حقّ دلالت نمود. و او مالک است بواسطه آنچه مالک خلقان بآن شده و قادر است بر عباد بنا بر آنچه اقتدار ایزد غفّار
بر بندگان بر آنست. پس اگر بندگان او قصد طاعت او نمایند حضرت اللَّه تعالی و تقدّس صدّ و منع ایشان از آن بندگی و طاعت
نمینماید. و اگر عباد بوسیله تمرّد و الحاد قصد معصیت و عناد نمایند پس اگر ایزد قادر منّان نخواهد حائل میان بندگان و آن فعل
عصیان نماید و اگر حایل فیما بین عباد و آن فعل فساد بعنایت ربّ العباد واقع نگردد و بندگان به ص: 90 وساطت
و تمرّد و طغیان مرتکب آن فعل عصیان گردند در این حال نتوان گفت که مهیمن سبحان داخل در آن فعل و عصیان گردانید.
آنگاه آن ولیّ اللَّه حضرت آله فرمود: کسی که ضبط حدود این کلام بر سبیل درك و استعلام نمود پس او خصم غالب بر مخالف
مبرم خود خواهد بود. از حسین بن خالد مروي است که من بحضرت امام الانس و الجنّ أبو الحسن الرّضا علیه السّلام گفتم: که یا
ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مردمان ما را منسوب بقول جبر و تشبیه میگردانند و میگویند که شما قائلید به تشبیه و جبر
نسبت بحضرت واحد أکبر بواسطه أخبار و أحادیث مرویّه از آباي شما أئمّۀ الأبرار علیهم سلام اللَّه الملک الغفّار. آن حضرت علیه
السّلام در ساعت باقبال و سعادت گفت: یا ابن خالد مرا خبر ده از آن أحادیث و أخبار که مروي است از آباي عظام کرامم در
باب- تشبیه ایزد وهّاب. آیا روایت که شما در باب تشبیه و جبر حضرت مهیمن قادر از سایر بشر شنیدید بیشتر است یا أخبار و
أحادیث که من از حضرت پیغمبر علیه صلوات الملک الأکبر در باب عدم تشبیه و جبر براي شما نقل و روایت کردم؟ گفتم: یا ابن
رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بلکه آنچه شما روایت از آن پیغمبر جلیل القدر نمودید بیشتر است؟ آن حضرت علیه السّلام
فرمود که: پس شما بگوئید که رسول خداي تبارك و تعالی قائل بجبر و تشبیه بود. من گفتم: یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله
و سلّم این قوم میگویند ص: 91 که حضرت نبیّ المحمود در باب جبر و تشبیه ایزد معبود چیزي بیان ننمود و جز این
نیست که روایت از رسول (ص) کنید. امام البرایا أبو الحسن الرّضا علیه التّحیّۀ و الثّناء فرمود که: پس بایست میگفتند که آباي من
أئمّه ایزد علّام علیهم السّلام نیز در باب جبر و تشبیه قادر وهّاب چیزي نفرمودند امّا از آن أعیان مردمان چنین روایت کردند. پس
آنگاه آن ولیّ حضرت آله روي بمن آورده فرمود که: هر کسی که قایل تشبیه و جبر خداي تعالی و تبارك گردد بیشبهه و شکّ
آن کافر مشرك است و ما از آن جاهل بیرویّت بیزاریم در دنیا و آخرت. یا ابن خالد وضع أخبار و أحادیث از ما أئمّۀ الأبرار در
جبر و تشبیه ایزد جبّار جماعت خلاف نابکار که تصغیر عظمت خداي جبّار نمودند فرمودند و بر ما آن أحادیث و أخبار موضوعه از
روي کذب و افتراء بستهاند پس محبّ ایشان مبغض ما و مبغض ایشان محبّ ما است و موالات با ایشان معادات با ما است و معادات
با ایشان موالات با ما است. وصل بایشان قطع از ما است و قطع از ما وصل با ایشان است و جفا کردن با آنها نیکوئی کردن با ما
است و نیکوئی در حقّ ما جفا در حقّ ایشان است، و اکرام و احترام آن طایفه اهانت و عدم عزّت ما است و اهانت و عدم حرمتشان
وسیله اکرام و عزّت و احترام ما است. کسی که آن طایفه را قبول نمود ما را ردّ فرمود و آنکه ما را قبول فرمود آن جمع مردود را
، ردّ نمود و هر که با آن جماعت نیکوئی کرد با ما بدي کرد و کسی که بآن طایفه بدي نمود با ما نیکوئی فرمود. الاحتجاج، ج 4
ص: 92 و مصدّق ایشان مکذّب ما است و مکذّب ما مصدّق ایشان است و هر که اعطاء و احسان بآن طایفه نمایند ما را از عطا و
احسان محروم فرماید و هر که آن جماعت را محروم گرداند بما احسان و عطا نماید. یا ابن خالد هر که از شیعه و محبّان ما است
باید که آن طایفه را بولایت و نصرت نگیرد ایشان را أصلا بمودّت و دوستی نپذیرد. ص: 93
ذکر بیان احتجاج