گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
جلد چهارم
ذکر بیان احتجاج أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکري علیه الصّلوات و السّلام در أنواع متفرّقه از علوم دینیّه بر بعض أنام
اشاره







ذکر بیان احتجاج أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکري علیه الصّلوات و السّلام در أنواع متفرّقه از علوم دینیّه بر بعض أنام باسناد سابق
مذکور از أبی محمّد حسن العسکري علیه السّلام منقول و مرویست که فرمود در قول حضرت معبود خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی
سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَةٌ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظِیمٌ. یعنی: بحکم ایزد عالم بر آن امم داغ متألّم مینمایند چنانچه هر که از ملائکه نظر
بر آن طایفه وخیم العاقبه نماید و خواهد که بشناسد بمجرّد نظر بر آن جماعت میداند که آن طایفهاند که ایمان بحضرت خالق
الانس و الجانّ نیاوردهاند و بر گوشهاي ایشان داغ و نشان ظاهر و عیان باشد و بر چشمهاي ایشان پرده بود که مانع نظر آن طایفه
بیبصر شود و وجه غشاوه بصر آن جمعی مدبر آن است که آن طایفه بعد از تکلیف حضرت رؤف اللّطیف اعراض نموده
ص: 241 از آنچه ایشان را تکلیف بآن نمودند نظر در آن بجهت قیام و اقدام بر آن ننمودند و در آنچه از آن طایفه
اراده کردند تقصیر در آن کرده اقدام و اهتمام بآن نکردند و آنچه لازمه ایمان بود خود را از آن جاهل ساختند و از مثوبات اخروي
و فیوضات آن جهانی محروم ساختند پس این طایفه مثل کسی باشد که بر هر دو چشم او پرده باشد که أصلا آنچه در پیش چشم
او بود نبیند و این أمر از تقصیر و جهل آن بیبصر باشد یا نه از حضرت عزّ و جلّ زیرا که خداي تعالی منزّه است از عیب و فساد و
از دعوي و مطالبه عباد بوسیله عباد منع و قهرشان از امور ضروریّه در یوم التّناد است، پس حضرت واجب تعالی و تقدّس أمر هیچ
کس بخیر و مغالبه و بمکر و حیله ننمود نه أمر کسی باقدام و مصیر به سوي چیزي کند که آن را از ایشان صدّ و مانع بقهر و غلبه
کرده باشد. بعد از آن گفت: وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ. یعنی: در آخرت ایشان را عذاب کند که معدّ از براي کفّار در دار البوار است و در
دار دنیا نیز براي آنکه اراده استصلاح نفس خود نماید از عذاب استصلاح که بواسطه آن نزول نماید تا آنکه او را بطاعت خود
آگاه گرداند و از عذاب اضطلام دور دارد تا آن بنده بعدل و حکمت ربّ العزّت گراید و به بندگی و عبودیّت او میل فرماید. و از
حضرت أبو محمّد الحسن العسکري علیه الصّلوة و السّلام نیز مثل معنی که مذکور است در تأویل این آیت آنست که مراد بختم بر
قلوب کفّار است به شرح روایت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام لیکن بزیادت شرح در بیان آن کلام که بخوف
تطویل مرام ذکر آن در این کتاب مستحسن و با انجام نیست. ص: 242 و باسناد مقدّم متکرّرا از أبی محمّد الحسن
العسکري علیه السّلام منقول و مشتهر است که آن حضرت علیه السّلام در تفسیر قول خداي تعالی الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ فِراشاً الآیه
صفحه 90 از 138
.... یعنی: فرمود حضرت ربّ العالمین قطعات زمین را ملایم طبایع مخلوق و موافق أجساد شما سکنه این مکین گردانید چنانچه آن
را شدیدة الحراره، و الحمی ننمود تا شما را سوخته و نابود سازد و نیز شدیدة البروده نگردانید تا شما را بوسیله انجماد دم منجمد و
منعدم گرداند و نیز بسیار طیّب الرّیح نبود که مبادا بوي آن بر تارك سر آدمیان در آید و از آن صداع فراوان حاصل آید. و نیز
حضرت أرحم الرّاحمین زمین را بد بوي و نتن نگردانید تا شما را به عطب و مشقّت قرین و بسیار نرم مثل آب ننمود تا شما در آن
غرق نگردید. و نیز بسیار سخت و صلبه نگردانید تا امتناع شما از حرث و أبنیه و دفن میّت ننماید و لکن عزّ و جلّ زمین را آن مقدار
متین گردانید که شما از آن منتفع توانید شد و متماسک در آن نتوانید نمود و تماسک بنیان و أبدان در زمین توانید کرد. و نیز در
لینت آن را آن مقدار ملیّن گردانید که مطیع و منقاد است براي حرث و قبور شما منافع شما در زمین حضرت آفریدگار بسیار بسیار
است پس بواسطه همین أرحم الرّاحمین زمین را فراش از براي قرار و مکین شما مخلوقین گردانید و نیز در قول ربّ العزیز وَ السَّماءَ
بِناءً یعنی سقف از بالاي شما بغایت محفوظ است که در آن شمس و قمر و نجوم بواسطه منافع شما مدیرند. بعد از آن فرمود که:
حضرت معبود میفرماید: وَ أَنْزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً. یعنی: حضرت ملک تعالی مطر از بالاي فرستد تا آنکه آن باران بقلل جبال و تلال و
در أراضی ناهموار پست و بلند رسد. ص: 243 بعد از آن باران را متفرّق ساخت بر ذاذ و وایل و هطل و طلل
بواسطه تنشیف زمینهاي شما و باران را بیکبار قطعۀ واحده بر شما نازل نساخت زیرا که اگر چنین میکرد زمین و أشجار و زراعت و
ثمار شما را فاسد و ناپایدار میگرداند بعد از آن قادر سبحان فرمود که: فَأَخْرَجَ بِهِ مِنَ الثَّمَراتِ رِزْقاً لَکُمْ. یعنی: آنچه أکرم الأکرمین
از زمین بیرون آورد آن را روزي شما مخلوقین گردانید باید که شما أشباه و أمثال یعنی شبه و مثل از براي عزّ و جلّ از أصنام که
آن را سمع و بصر و قدرت و عقل و هرگز متصوّر و متعقّل نگردد پیدا ننمائید. و بعد از اقرار بیگانگی و عدل و حکمت و علم و
قدرت ذات کامل الصّفات او را متّصف بجمیع صفات ثبوتیّه دانید و مقدّس و منزّه از أوصاف سلبیّه شمارید و اظهار برائت از أصنام
و أشباه و أنداد نمائید زیرا که شما دانا و عارف و شاهد و واقفید که أصنام و غیرها أصلا بر هیچ شیء از أشیاء قدرت ندارند
خصوصا این انعام جلیله و احسان عمیمه جسیمه که حضرت واهب العطیّه بشما تمامی بریّه نمود. و نیز باسناد سابق که مذکور شد از
حضرت أبی الحسن العسکري علیه السّلام منقول و مرویست در باب تفسیر و معنی قول خداي تعالی وَ مِنْهُمْ أُمِّیُّونَ لا یَعْلَمُونَ الْکِتابَ
الآیه ..... امّی منسوب است بسوي مادر خود یعنی او مثل آن کسی است که از شکم مادر بیرون آمده باشد که نه قرائت داند و نه
کتابت تواند لا یعلمون الکتاب المنزل من السّماء. یعنی: آن جماعت مطّلع بکتاب منزل از حضرت عزّ و جلّ نیستند و تکذیب آن نیز
نمینمایند و تمیز میان این مقدّمه نمینمایند الّا أمانی مگر آنکه کسی این ص: 244 کتاب را بر ایشان بخواند و آن
طایفه را آگاه گرداند بر آنکه این کتاب خدا و کلام حضرت ملک تعالی است چنانچه أکثر کتاب حضرت ایزد وهّاب قرائت و
تلاوت کرده شود بر خلاف آنچه در او است آن طایفه را معرفت بر حقیقت آن نیست وَ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ یعنی آن جماعت آنچه
رؤساي ایشان تلاوت مینمایند قایلند بهمان که آن تکذیب محمّد (ص) در نبوّت و تکذیب امامت سیّد عترت آن حضرت علیه
السّلام أمیر المؤمنین علیه السّلام و التّحیّه است تقلید همان رؤساي خود مینمایند و از صلاح و صوابدید ایشان بیرون نمیروند با آنکه
تقلید رؤساي ایشان بر آن طایفه حرامست فَوَیْلٌ لِلَّذِینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدِیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللَّهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلِیلًا.
حضرت أبی محمّد الحسن العسکري علیه السّلام فرمود که: این از براي قوم از یهود است که آنها صفت در پیش خود نوشته بودند
و گمان آن طایفه- چنان بود که آن البتّه صفت حضرت رسول آخر الزّمان است و حال آنکه آن خلاف صفت حضرت رسول
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بود و یهود عاقبت نابهبود بطایفه مستضعفین خود گفتند: که محمّد رسول آخر الزّمان است او را صورت
و صفت چنین و چنان است و آن صفت ذات فایض البرکات سیّد کاینات نبود چنانچه نوشته بودند که آن حضرت طویل القامت
عظیم البدن و جسیم البطن و أصهب الشعر بود و باتّفاق امّت آن حضرت بر خلاف این صفت بود. و نیز آن جماعت گفته بودند که
محمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم بعد از پانصد سال بسعادت و اقبال ظلال احسان و مکرمت براي هدایت و ارشاد امّت بر مفارق
صفحه 91 از 138
سعادتمندان در آخر الزّمان خواهد انداخت و جمعی را به ارشاد و هدایت بسبیل الرّشاد و الصّواب مهتدي و مستطاب گرداند و
مطلب یهود عاقبت ص: 245 نامحمود از این دروغ بیفروغ آن بود که بر ضعفاء آن جماعت ریاست ایشان بر دوام
ماند و آنها بر دین و آئین ایشان باقی و مستدام باشند و در پی تحقیق حقیّت مذهب حضرت رسول ایزد واهب نباشند. و نیز آن
یهود بیرویّت کفایت نفس خود از مئونه خدمت حضرت سیّد البریّت نمایند و از ملازمت علی علیه السّلام و أهل خاصّه آن حضرت
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم نیز مستخلص باشند. پس از اینجاست قول خداي عزّ و جلّ: فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا کَتَبَتْ أَیْدِیهِمْ یعنی چاه ویل
مقام و مسکن آن جماعت است که آنها کاتب آن صفات محرّفات مخالفات صفت محمّد سیّد البریّات صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و
علی علیه السّلام باشند و شدّت عذاب در أسوء بقاع جهنّم براي أهل عقاب مقرّر است وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمَّا یَکْسِبُونَ. یعنی: شدّت عذاب
در مرتبه ثانیه که مضاف گردد بعذاب اوّلی به واسطه کسب ایشان است یعنی کسب آن نمودند از أموال که أخذ آن از طوایف
یهودان بجهت اثبات و اقرار بر کفر با حضرت نبیّ المختار و انکار وي نبیّ خداي تعالی و وصیّ آن حضرت صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم و برادر او علیّ ابن أبی طالب علیه سلام اللَّه تعالی. بعد از آن حضرت أبی محمّد الحسن العسکري علیه السّلام فرمود که:
شخصی بحضرت جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام آمد و گفت: یا بن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم هر گاه قوم یهود
عاقبت نابهبود عالم و عارف و شاهد و واقف بحقایق کتاب تورات حضرت مالک الرّقاب نباشند و أحکام وقایع آن را ندانند مگر
آنچه از علماء ایشان میشنیدند أصلا آن طایفه را اطّلاع بغیر ص: 246 مقالات مفاسد آن علماء نبود و راه بچیزي
دیگر نمیبردند پس مذمّت یهودان بتقلید علماء ایشان و قبول قول آن مفسدان نباید نمود زیرا که عوام یهود نیز مثل عوام مسلمانان
ما خواهند بود که تقلید از علماء ما مینمایند اگر یهود را تقلید از علماء آن طایفه جایز و روا نباشد باید که عوام أهل اسلام را نیز
رخصت و جواز تقلید و قبول قول علماء این طایفه نباشد. حضرت امام النّاطق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام بعد از استماع این
کلام فرمود که: میان یهود لئام و علماء عاقبت و خام آن طایفه و میان عوام أهل اسلام تفرقه از جهت و تسویه از جهت دیگر است
امّا جهت تسویه بین الفریقین آنست که حضرت اللَّه تعالی و تقدّس مذمّت عوام ما بواسطه تقلید و قبول قول غیر سدید علماء نمود
چنانچه مذمّت عوام آن طایفه کذوب لئام به واسطه تقلید علماء تیره سرانجام ایشان فرمود، و امّا جهت و حیثیّت که متفرّقاند أصلا
تساوي و تشابه میان این دو طایفه نیست. آن مرد گفت: یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم براي من واضح و بیّن گردان
که آیا عوام یهود عالم و مطّلع و عارف و واقف بحال علماء دروغگویان ایشان بکذب تمام و بأکل برشا و حرام و بتغییر واجبات
أحکام دین موسی علیه السّلام بوسیله شفاعات جمعی از آن علماء و عنایات آن علما یا بعضی رعایا و صناعات و أعمال خود بودند
و میدانستند که علماء ایشان تعصّب بسیار به مسلمانان دارند آن چنان تعصّبی که بوساطت آن آن طایفه را از أدیان ایشان بیرون
میبردند و نمیگذاشتند که طایفه یهود قبول دین نبیّ المحمود و اطاعت أمر حکم ایزد معبود نمایند زیرا که علماء یهود آن طایفه را
خاطر نشان چنان کرده بودند که عداوت با زمره محمّدیان و تعصّب با مسلمانان از صفات ص: 247 مستحسنه اسلام
ایشان و سبب اتمام دین یهودان است چه اگر آن طایفه تعصّب بجمعی بکسی نمایند البتّه ازاله حقوق آنکه بر او تعصّب دارند
نخواهند نمود و کسی که خاطر نشان یهودان نماید که تعصّب بمسلمان لازم است او را مال که مستحقّ آن نیست اعطا و احسان
مینمایند لیکن از أموال غیر ایشان که بسرقت یا بوجه از وجوه غیر شرعیّه بدست آن گمرهان آید و ظلم در حقّ مسلمانان از واسطه
دروغ علماء که در باب تعصّب و عبادت با أهل اسلام از شروط و لوازم دین یهودان خاطر نشان کردند روا دارند. و نیز یهودان را
شناسا گردانیدند که بر شما لازم است که در أکثر محرّمات مفارق و مخالف أهل اسلام باشید و آن طایفه را بمعارف قلوب از
اسلام مسلوب ایشان چنان خاطر نشان کردند که اگر یکی از یهود عاقبت نامحمود فعل و عمل که مسلمان بحیّز بروز و ظهور
میرسانند از او مثل آن بر منصّه ظهور ظاهر و عیان گردد آن یهود در دین موسی علیه سلام الملک الودود فاسق و ناستود است و او
را تصدیق بخداي تعالی و بوسایط میان خلق و میان خداي خالق از أنبیاء جایز و روا نیست از این جهت یهودان مذمومند چه ایشان
صفحه 92 از 138
عالم و عارف بودند بر آنکه آن جماعت را تقلید قول علما و قبول خبر آنچه این طایفه علماء از تورات موسی علیه التّحیّۀ و الثّناء و
تصدیق او در حکایت و عمل بآنچه او به ایشان رساند از کسی که یهودان او را ندیده باشند جایز و رخصت نیست و بر یهود قاطبۀ
واجب و لازم و فرض متحتّم است که همگی و تمامی ایشان نظر و فکر و تدبّر و تفکّر در أمر حضرت رسول سیّد البشر علیه صلوات
الملک الأکبر نمایند زیرا که دلایل نبوّت آن صاحب سعادت أوضح از خفا و أشهر از آنست که غیر ظاهر و مختفی ماند پس عوام
یهود را تقلید از علماء ایشان أصلا جایز و روا ص: 248 نباشد. همچنین عوام امّت ما را گاهی که عالم و عارف و
شاهد و واقف بفسق علماء ایشان که ظاهر بوده باشند و شدّت عصبیّت او را دانند و تکالب فقهاء خود را بر حطام بینظام و حرام تیره
سرانجام آن دانند که اگر کسی بر او تعصّب نماید او را هلاك گرداند پس هر که از عوام ما تقلید این فقها کند آن کس مثل
همان یهودان مقلّدیناند که بواسطه فسق فقهاء ایشان مذمومند در تقلید مثل و در قبول قول غیر صواب و سدید. و امّا آن کسی از
فقهاء امّت ما که نگهبان نفس خود از آز و هوس و حافظ دین ایزد تعالی و تقدّس و مخالف آز و هوا و مطیع أمر حضرت مولی
خود بود عوام ما را تقلید از او جایز و روا است و بعض فقهاء ما متّصف باین صفتند نه جمیع، پس هر که از فقهاء ما مرتکب قبایح و
فواحش گردند. چنانچه فسقه فقهاء عامّه نیز مرتکب أعمال فضایح و قبایح شدند باید که قبول قول أمثال این فقهاء ننمایند و آنچه
از حدیث و کرامت ما گویند استماع میفرمایند زیرا که آنچه از ما أهل البیت علیهم السّلام شنیدند و متحمّل آن گشتند آن را
مختلط بکلام دیگر گردانیدند بواسطه آنکه فسقه از ما متحمّل چیز میگردند و بجهل خود همه آن را تحریف و مبدّل میگردانند و
این جماعت بجهت قلّت معرفت خود أکثر أشیاء را بر غیر موضع آن مقرّر میدارند. و جمعی از این فسقه شنیعه از روي تعمّد و
دانستگی کذب بر ما بندند و دروغ بیفروغ که ناپسند أهل خردمند است بر ما پسندند و بواسطه جرّ عرض دنیا و تحصیل حطام
، بیانتظام آن از آنچه او را متألّم بأنواع ألم و متواصل بنار مخلّد جهنّم گرداند سعی تمام و اهتمام لا کلام نمایند. الاحتجاج، ج 4
ص: 249 و بعضی از این قوم ناصبیانند که قادر بر قدح ما أهل بیت رسول آخر الزّمان نشدند لیکن تعلیم بعض علوم صحیحه ما
میگیرند و متوجّه بعض شیعه ما میگردند و آنچه از ما استماع نمودند چیزي از مصنّفات و مخترعات خود بر آن افزایند یا از آن
چیزي کم کرده نقل نمایند و چون بنزد دشمنان ما از أهل ن ّ ص اب رسند تشنیع ما کنند و آنچه از ما شنیدند اضافه بر آن بلکه
أضعاف مضاعفه از دروغهاي بیفروغها که أصلا ما را اطّلاع بر آنها و بري و بیزار از آنهائیم بیان فرمایند و جمعی از شیعیان ما که
أمر و حکم ما را مطیع و مستسلم و منقاد و مسلمند گویند که این از علوم أئمّه دین شما و أوصیاي شرع سیّد المرسلین علیهم
صلوات اللَّه ربّ الأرض و السّماست و شیعه ما را از آن عقیدت برگردانند و آن فسقه خود گمراهند و شیعیان ما را گمراه گردانند و
این طایفه بر ضعفاء شیعه ما در ضرر و آزار رسانیدن زیاده از لشکر یزید بن معاویه بر حضرت حسین ابن علی علیه السّلام و
أصحاب آن حضرت علیه سلام الملک الغفّارند زیرا که فسّاق سلب أرواح و أعمال از شیعیان اولیاي ایزد متعال مینمایند و علماء
نواصب دشمنان اولیاي حضرت کریم واهبند خود را متشبّه به اولیاي ما مینمایند و میگویند که ما موالی شما و موالی اولیاي شما و
معاندان أعداي شمائیم و چون کذوب لئام چنین گویند شکّ و شبه در خاطر ضعفاي شیعه ما خطور کند که یحتمل ایشان در آن
دعوي صادق باشند و قبول قول آن طایفه وخیم العاقبه نمایند و البتّه این شیعیان را گمراه ساخته منع ایشان از قصد حقّ مصیب و از
ثواب و دخول جنّت مأیوس و بینصیب گردانند. لا جرم آنکه خداي تعالی را داند بر او ظاهر است که عوام این جماعت شیعه را
اراده نیست مگر صیانت دین و تعظیم ولیّ او بواسطه ثواب روز ص: 250 واپسین باید که او را در دست آن متلبّس
کافر نگذارد و از دست آن ناصبی أبتر برون آرد و چون مؤمن است باید که او را بر طریق صلاح و ثواب نگاه دارد. بعد از آن
حضرت مهیمن منّان آن را ازو رفق بقبول و او را بمأمول موصول گرداند و خیر دنیا و آخرت براي او جمع و الفت نماید و آنکه
سبب ضلّت، و گمراهی و وسیله ذلّت و روسیاهی او گردید حضرت ربّ العزّت براي آن کس، جمع لعن دنیا و عذاب آخرت
فرماید. پس آنگاه آن ولیّ اللَّه فرمود که: رسول خداي عالم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود که: زبونترین علماء امّت ما آن
صفحه 93 از 138
طایفهاند که مردمان را از ما گمراه کنند و قطع طریق مردم از طرف ما نمایند و أضداد ما را بأسماء ما و أنداد ما را ملقّب به ألقاب ما
فرمایند پس ایشان را گمراه سازند. آن جماعت بلعن سزاوار و بعذاب گرفتارند مع هذا لعن ما مینمایند و حال آنکه ما بکرامات
خداي تعالی معمور و بصلوات ربّ العالمین و طلب مغفرت ملائکه مقرّبین سزاوار و احقّ و احري و الیقیم و از صلوات و تحیّت این
جماعت بر ما مستغنی و غیر محتاجیم. بعد از آن آن حضرت علیه السّلام فرمود که: شخصی بأمیر المؤمنین علیّ علیه السّلام گفت: یا
ولیّ اللَّه خیر خلق اللَّه بعد از أئمّۀ الهدي و مفاتیح الفلاح و مصابیح الدّجی علیهم سلام اللَّه تعالی چه کسانند؟ آن ولیّ ایزد أکبر
فرمود علمااند هر گاه بر صلاح و رستگاري و بر فلاح و اطاعت ایزد باري باشند. شخصی دیگر از آن امام الجنّ و البشر استعلام و
استفهام نمود که شرّ از خلق خداي بیچون بعد از ابلیس و فرعون و نمرود ملعون و جمعی که متّسمین ص: 251
بأسماء ایشان و متلقّب بألقاب آن خلقان و آخذ مکان و متأخّر به اماکن آن رؤساي أهل عصیان باشند کدام صفت از أصناف خلقان
در روز حساب و میزان خواهند بود؟ آن سرور علیه صلوات الملک الأکبر فرمود که علمااند هر گاه بر صنعت- فساد و الحاد باشند و
اظهار أباطیل و کتمان حقّ و برهان و دلیل نمایند زیرا که در حقّ این طایفه مضلّ حضرت عزّ و جلّ میفرماید که: أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ
وَ یَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ إِلَّا الَّذِینَ تابُوا وَ أَصْلَحُوا الآیه ....
[ذکر بیان احتجاج أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکري ع بر مردي در امر هاروت و ماروت]
[ذکر بیان احتجاج أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکري ع بر مردي در امر هاروت و ماروت] و نیز بهمین اسناد مقدّم مذکور از أبی
یعقوب یوسف بن محمّد بن زیاد و أبی الحسن علیّ بن محمّد بن سیّار مرویست که ما از حضرت امام البرایا حسن بن العسکري علیه
سلام اللَّه تعالی پرسیدیم که یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جمعی از مردم هستند که زعم ایشان چنانست که هاروت و
ماروت دو فرشته مقرّب حضرت ایزد واهباند که چون ملائکه ربّ العزّت ملاحظه معصیت بنی آدم نمودند زبان طعن بر آدمیان
گشودند و گفتند که ما أصناف ملائکه پیوسته در ذکر تسبیح و تقدیس ذات مقدّس ایزد تعالی و تقدّس اشتغال داریم و این طایفه
بنی آدم همیشه و دایم مشتغل بأفعال ناملایم بلکه پیوسته بأعمال که وسیله لومۀ لائم است مرتکب آن میگردند. چون ملائکه متکلّم
باین کلام گشتند ندا بایشان رسید که چون بنی آدم مخلوق بنفس شهوانی جسمانی شدند مرتکب بعضی أفعال ناپسند میگردند و
شما را این نفس از مزید ألطاف حضرت حقّ سبحانه تعالی و تقدّس نیست. فلهذا از آن بلیّه محفوظ و مصون و در پناه عصمت
حضرت بیچونید و اگر خواهید که حقیقت این أمر بر شما بیّن و ظاهر گردد باید که دو سه نفر از ملائکه ص: 252
کرام عظام ایزد علّام که تمامی شما اجتماع بر خوبی آنها نمائید اختیار فرمائید تا بزمین بخلافت و حکومت و عدالت و نصفت بنی
آدم بعد از تبدیل صورت ملکی بصفت انسانی رفته بحکم ایزد کبیر بر آن أمر خطیر قیام و اقدام نمائید تا حقیقت حال بر شما
بیقیل و قال بیّن و آشکار در جمیع أحوال گردد. ملائکه بعد از استماع کلام منادي اتّفاق بهاروت و ماروت و ملک دیگر که در
میان أصناف ملایک ایزد قادر در تقوي و صلاح و عبادت فالق الاصباح از سایر ملک خداي تعالی و تبارك ممتاز و مشتهر بودند
اختیار فرمودند. چون آن سه نفر بعد از تبدیل بصورت بشر بزمین آمده بحکومت بنی آدم متمکّن و مستقرّ گردیدند یکی از آن سه
نفر که بحذاقت عقل و تمیز از آن دو نفر دیگر ممتاز بود فکر در مآل أحوال خود نمود. بعد از توبه و انابت بحضرت ربّ العزّت و
قبول توبه مراجعت به معبد أصلی و مکان اوّلی خود معاودت فرمود. امّا هاروت و ماروت در زمین بحکومت بنی آدم مشتغل بودند
تا آنکه عورتی زهره نامی که بمرافعه و مخاصمه با جمع بنزد ایشان رفتند چون زن در حسن و جمال بدیع المثال بود هر دو عاشق و
مفتون آن عورت شدند و هر یک ایشان به پنهانی بر دیگر اظهار تعشّق نمودند ایشان را در وقت خاصّ بمواصلت خود موعود
گردانید قضا را هر دو چون در همان یکوقت و زمان موعود بودند در یک زمان در نزد ایشان آن عورت حاضر شدند آن زن
مواصلت کام خود را موقوف بانصرام و ارتکاب بعضی از شرایط بیسرانجام گردانید مثل شرب خمر و قتل نفس محرّمه و تعلیم اسم
صفحه 94 از 138
أعظم چون ایشان قبول شرایط بالتّمام نمودند و در انجام و انصرام آن سعی و اهتمام فرمودند. ص: 253 بعد از آنکه
اراده زنا بآن زن نمودند آن عورت ایشان را مست گردانید و اسم أعظم را خوانده صعود و عروج بآسمان نموده چون ایشان به
هوش آمدند زهره را ندیدند و خود را مفتضح و رسوا دیدند استغاثه و رجعت بحضرة ربّ العزّة نمودند. در آن حال منادي ایزد
متعال بایشان رسید که ما شما را مختار میان اختیار عذاب دنیا و آخرت گردانیدیم آن دو ملک گفتند اختیار عذاب دنیا بر عذاب
آخرت که آن را حدّ و نهایت نیست نمودیم. حضرت ایزد عادل هر دو را بچاه بابل گرفتار گردانید و حرارت بر ایشان مستولی
فرمود و هر لحظه آب از قعر چاه میل علوّ مینماید چون آب نزدیک به لب و دهان آن دو فرشته میرسد بحکم بیچون آب باز میل
بسفل میکند و ایشان تشنه و حیران میمانند و میگویند که مردم تعلیم سحر از آن دو فرشته معظّم میگیرند و خداي تعالی مسخ آن
عورت بصورت این کوکب مشتهر به زهره گردانید. و چون آن امام الأنام این کلام استماع نمود فرمود: معاذ اللَّه، از این اعتقاد فاسد
و قول باطل نامساعد زیرا که ملائکه مهیمن علّام معصوم و محفوظ از کفر و قبایح بلکه از جمیع آثام و فضایح بألطاف حضرت
خالق العدل و الانصاف چنانچه این آیه وافی هدایت: لا یَعْصُ ونَ اللَّهَ ما أَمَرَهُمْ وَ یَفْعَلُونَ ما یُؤْمَرُونَ. و نیز حضرت ربّ العزیز
میفرمایند: وَ لَهُ مَنْ فِی السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ مَنْ عِنْدَهُ. یعنی: ملائکه حضرت أحدیّت لا یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتِهِ وَ لا یَسْتَحْسِرُونَ
ص: 254 یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَ النَّهارَ لا یَفْتُرُونَ. و أیضا قادر بیچون در حقّ ملائکه خود میفرماید که: بَلْ عِبادٌ مُکْرَمُونَ لا
یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یَعْمَلُونَ تا آخر آیه قوله تعالی مشفقون. و حضرت ربّ العالمین نه این ملائکه مقرّبین را خلفاي خود در
روي زمین گردانید و ملائکه واجب تعالی در دنیا مثل أنبیاء و أئمّه الهدي علیهم التحیّه و الثّناء میباشند آیا أنبیاء و أئمّۀ الهداء
مرتکب قتل نفس محرّمه و زنا میگردند. آن مرد فرمود: که لا و اللَّه. بعد از آن آن ولیّ واهب منّان فرمود که آیا تو میدانی که
حضرت أرحم الرّاحمین هرگز زمین را خالی از نبیّ و ولیّ از بشر نگردانید نه خداي تعالی میگوید که: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِکَ إِلَّا
رِجالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ مِنْ أَهْلِ الْقُري. یعنی: ما پیش از تو اي نبیّ الوري رجال از أنبیاء که وحی با ایشان فرستاد از أهل قري مکّه معظّمه
و غیرها بودند خبر داد که هرگز ملائکه را براي امامت مخلوقین و حکومت ثقلین نفرستاد بلکه ملائکه را برسالت بنزد أنبیاء خالق
البریّه مرسل میگردانید. چون کلام امام علیه السّلام باین مقام رسید آن دو مرد سایل سؤال کردند که یا امام البرایا پس بنا بر این
ابلیس لعین نیز ملک حضرت أکرم الأکرمین نباشد؟ آن حضرت علیه السّلام فرمود که: ابلیس از طایفه جنّ بود نه از جمع دیگر آیا
شما نشنیدید که حضرت قادر بیچون میفرماید که: وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِکَۀِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ. ایزد تبارك و
تعالی خبر داد که ابلیس از طایفه جنّ بود نه از ملک، و ص: 255 جنّ آن جماعتند که حضرت حیّ قیّوم در حقّ
ایشان میفرماید که: وَ الْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ. حکایت حضرت أبی محمّد الحسن العسکري علیه السّلام روایت کند از
پدر بزرگوار و آن حضرت از جدّ عالیمقدار خود أبو الحسن الرّضا علیه السّلام و آن امام از پدر خود موسی الکاظم علیه السّلام و
آن حضرت از آباي عظام کرام علیه السّلام و ایشان از حضرت سیّد الأوصیاء أمیر المؤمنین علیه السّلام و آن سرور از حضرت پیغمبر
سیّد البشر علیه صلوات الملک الأکبر که آن حضرت- صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمود که: حضرت آفریدگار ما معاشر انبیا را و
معاشر آل محمّد و معاشر أخیار ملائکه مقرّبین را اختیار نمود براي هدایت امّت هر وقت و چون قادر بیچون عالم بود بر آنکه این
أصناف أخیار و طوایف أبرار شغل و کاري که موجب خروج ایشان از ولایت و اطاعت ربّ العزّت باشد نمینمایند و از طریق
عصمت منقطع نمیگردند و منضمّ بجمع که مستحقّ عذاب و عقوبت و سزاوار ایذاء و نقمت باشد نمیشوند فلهذا این طایفه را اختیار
نموده برگزید.
[بیان احتجاج أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکري ع در قبول ملائکه ولایت امیر المؤمنین را]
[بیان احتجاج أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکري ع در قبول ملائکه ولایت امیر المؤمنین را] أبی یعقوب یوسف بن محمّد و أبی
صفحه 95 از 138
الحسن علیّ بن محمّد بن سیّار این دو راوي گویند که: ما هر دو معروض رأي أنور فیضگستر آن ولیّ واهب أکبر أبی محمّد
الحسن العسکري علیه سلام اللَّه تعالی گردانیدیم که: در نزد ما چنین روایت است: که چون حضرت نبیّ الرّحمه علیّ بن أبی طالب
علیه السّلام و التّحیّه را بر امامت و ولایت امّت منصوص و معیّن گردانید حضرت اللَّه تعالی و تقدّس ولایت آن حضرت را بر گروه
گروه ملائکه عرض نمود هر که قبول ولایت آن امام ص: 256 صاحب سعادت فرمود. قادر معبود آن کس را معزّز
و ممتاز نمود و هر که ابا از قبول ولایت نمود آنها را واجب تعالی مسخ گردانید بصفت ضفادع آیا چنین است یا نه؟ أبی محمّد
الحسن العسکري علیه السّلام فرمود که معاذ اللَّه از این جماعت دروغ گویان که بر ما چیزهاي غیر واقع نسبت میدهند ملائکه عزّ و
جلّ ایشان رسل خداي لم یزلاند چنانچه سایر أنبیاء خداي تعالی بخلق مبعوثاند. آیا از أنبیاء کفر بخداي تعالی میسّر و ممکن است
یا نه؟ گفتم: نه آن حضرت (ع) فرمود که: ملائکه عظام کرام ایزد علّام نیز بهمین نهج و انجامند.
[بیان احتجاج أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکري در امر تقیه در دین]
[بیان احتجاج أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکري در امر تقیه در دین] و باسناد مقدّم متکرّر از أبی یعقوب و أبی الحسن مرویست
که ما هر دو بنزد حضرت حسن بن علیّ أبی القائم صلوات اللَّه علیهم حاضر شدیم در آن أثناء بعض از أصحاب آن سرور بخدمت
او حاضر شدند و گفتند که: یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مردي از برادران ما شیعه به نزد ما آمد و میگوید که: مرا
جهّال عامّه امتحان بمذهب و تفتیش آن در امامت أئمّه البریّه مینمایند و مرا قسم میدهند که تو شیعه نباشی من در آن أمر متحیّرم
که چه کنم و چگونه از دست آن مستخلص گردم. من گفتم: او را که آن طایفه بتو چه میگویند؟ گفت: میگویند که بگوئی فلان
بعد از رسول آخر الزّمان امام خلقان و پیشواي تمامی امّتان است و مرا لا بدّ و ناچار است که در جواب آنها گویم که نعم و اگر
تصدیق بنعم ننمایم مرا چندان زنند که از جان بفرسایم و چون گویم نعم ص: 257 آن جماعت گویند که: بگو و
اللَّه من گفتم: نعم و اللَّه اراده نعم از أنعام شتر و گاو و گوسفند نمودم. من باو گفتم: که هر گاه آن طایفه گویند که بگوي و اللَّه،
تو بگوي ولی یعنی مراست که اختیار أمر چنین و چنین کنم زیرا که نواصب را تمیزي چندان نیست و هر گاه که چنین گوئی از
ضرر و ایذاء سالم مانی و بدست آن طایفه گرفتار نمانی. یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم آن مرد گفت: که اگر نواصب
گویند که هاء اللَّه را محقّق و مبیّن گردان و بگوي و اللَّه در آن حال مرا چه باید کرد؟ گفتم: بگوئی و اللَّه و ها را مرفوع گردان
زیرا که چون ها را مکسور نگردانی آن قسم نیست باید که خاطر خود جمع گردانی. آن مرد رفت و بعد از مدّتی که رجعت بنزد ما
نمود گفت: که مرا کرّة بعد اخري با آن جماعت گفتگوي بسیار واقع شد و من بهمان نهج از تو تعلیم گرفته بودم، معمول
گردانیدم، از من قبول کردند و اعزاز و احترام من بسیار فرمودند. حضرت حسن العسکري علیه السّلام فرمود که: تو داخل در سلسله
جماعتی که حضرت رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم در حقّ ایشان فرمود که: الدّالّ علی الخیر کفاعله. و صاحبت که تقیّه کرده
است خداي تعالی بعدد هر شیعه از موالیان و محبّان ما که تقیّه کردند و بعدد شیعه که ترك تقیه نمودند یکحسنه در دیوان عمل
آن بنده عزّ و جلّ مکتوب و مسجّل گرداند که أدنی حسنه قطع گناه صد ساله کند و ترا نیز بواسطه ارشاد و هدایت او باین عمل
حضرت عزّ و ص: 258 جلّ مثل این ثواب احسان و عنایت کند.
[بیان احتجاج أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکري ع در تواضع و نقل قصه مهمان امیر المؤمنین]
[بیان احتجاج أبی محمّد الحسن بن علیّ العسکري ع در تواضع و نقل قصه مهمان امیر المؤمنین] و باسناد مکرّر از آن امام الجنّ و
البشر الحسن العسکري علیه سلام- اللَّه الأکبر مروي و منقول است که آن سرور فرمود که: أعرف و أعلم مردم بحقوق برادران مؤمن
در این دار دنیا کسی است که قضاء حوائج ایشان کند و در آن باب سعی و اهتمام بجاي آرد آن کس در نزد خداي تعالی و تقدّس
صفحه 96 از 138
أعظم شأن و أرفع مکان خواهد بود و کسی که در دنیا براي برادر مؤمن تواضع کند آن مؤمن متواضع بیقین در نزد حضرت ربّ
العالمین از صدق یقین و از شیعیان حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام خواهد بود حقّا. پس آنگاه آن ولیّ اللَّه فرمود که: روزي
در مجلس عالی و محفل متعالی آن کعبه آمال و امانی یعنی حضرت أمیر المؤمنین علی علیه السّلام دو برادر مؤمن آن حضرت (ع)
که پدر و پسر بودند حاضر گشتند در ساعت آن امام الامّه بواسطه تواضع آن دو مؤمن برخاست و اکرام و احترام تمام ایشان نمود و
بر مسند جلوس خود اجلاس فرمود و خود بسعادت و اقبال در پیش روي آن دو مؤمن نشست و با ایشان از روي اشفاق و مهربانی
سخن در پیوست بعد از آن أمر باحضار طعام بجهت آن مؤمنان نیکو سرانجام نمود چون قنبر طعام حاضر گردانید آن حضرت علیه
السّلام با ایشان طعام تناول فرمود و چون از أکل طعام فارغ شدند قنبر طشت و ابریق چوبین و مندیل لطیف آورده تا آب بدست آن
مرد ریزد در آن دم آن امام الامم از جاي برجست و ابریق از دست قنبر گرفت و خواست که آب بر دست آن مؤمن خاصّ آن
ولایتمآب ریزد آن مرد بر خاك غلطید و گفت: یا أمیر المؤمنین (ع) فداي تو گردم من راضی نیستم که خداي مجید أحد ترا بیند
که خود بسعادت آب بر دست من ریزي که زیرا که من محبّ و مرید شما اي ص: 259 ولیّ حمیدم. حضرت ولیّ
معبود فرمود که: راست بنشین و دست خود بشوي و در باب منع من حرف و سخن اي مؤمن حضرت مهیمن مگوي زیرا که من
دوست دارم که حضرت ربّ العزّت ترا و برادرت را که متمیّز از تو نیست که دعوي تفضیل و زیادتی بر تو ندارد بیند که در تغسیل
ید تو میل تحصیل رضاي او تبارك و تعالی دارد و از انجام و انصرام این کار در خدمت حضرت آفریدگار در جنّت مترجّی و
مترقّب ثواب بسیار در روز حساب و شمار است که آن عبارت از ثواب عدد در برابر أهل دنیاست أضعافا مضاعفه و بهمین حساب
در ممالک جنّت حضرت ایزد تعالی و تبارك مترصّد ثواب عدد ده برابر أهل جنّت است أضعافا مضاعفه. چون آن ولیّ ملک العلّام
کلام خیر انجام صدق التیام باین محلّ و مقام رسانید آن مؤمن برخاست و بنشست در آن حال أمیر المؤمنین علی (ع) گفت: یا
مؤمن و من ترا قسم میدهم بجلالت و عظمت قدر من که تو آن را شناختی، و قبول نمودي و بتواضع که من حسبۀ اللَّه تعالی براي تو
کردم تا آنکه تو مجازات از آن یافتی تا آنکه نزدیک من آئی و چنانچه اگر قنبر آب بدست تو میریخت و تو به اطمینان خاطر
دست خود را مغسول گردانی زیرا که ایزد سبحانی ترا مشرّف گردانید از آنکه من در این باب خدمت تو کنم. آن مرد حسب الأمر
أمیر المؤمنین حیدر آنچه آن سرور حکم بر او فرمود بجان و دل اطاعت نمود بعد از آن دست پیش داشت و آن حضرت آب
بدست او ریخت تا آنکه غسل أیدي خود نمود و از آن اشفاق و احسان سر فخر و مباهات از سایر أنبیاي روزگار بر آسمان سود.
مصرع: زهی سعادت دنیا و دین زهی توفیق. پس آنگاه آن ولیّ اللَّه ابریق بدست محمّد بن الحنفیه داد و فرمود که یا الاحتجاج،
ج 4، ص: 260 بنیّ اگر این پسر او بتنهائی بغیر رفاقت پدرش بخدمت من حاضر میشد من آب بدست او میریختم لیکن حضرت
ملک تعالی از مساوات سلوك عزّت و احترام أنام میان این و آن هر گاه در یک مقام مجتمع گردند ابا و انکار تمام دارد، امّا چون
من آب بدست پدرش ریختم باید که تو آب بدست پسرش ریزي. محمّد بن الحنفیّه حسب الأمر آن امام البریّه آب بدست پسر آن
مرد مؤمن ریخت تا تطهیر و غسل دست خود نمود. بعد از آن آن امام الانس و الجانّ الحسن بن علیّ العسکري علیهما سلام الملک
السّبحان فرمود که: اي معشر مردمان شرف و عزّت مؤمنان در نزد حضرت واهب بلا امتنان ما فوق الحدّ و الحصر و البیان است.
ص: 261
ذکر بیان