گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد چهارم
عنه و أرضاه بمحمّد مرتضاه. ص: 305
ذکر بیان طرف از آنچه آن نیز از حضرت صاحب الزّمان صلوات اللَّه علیه بیرون آمد از مسائل فقهیّه و غیرها در توقیعات آن سرور بر
دست نوّاب أربعه و غیر ایشان رحمهم اللَّه تعالی
اشاره






ذکر بیان طرف از آنچه آن نیز از حضرت صاحب الزّمان صلوات اللَّه علیه بیرون آمد از مسائل فقهیّه و غیرها در توقیعات آن سرور
صفحه 112 از 138
بر دست نوّاب أربعه و غیر ایشان رحمهم اللَّه تعالی از محمّد بن یعقوب الکلینی که مرفوع از زهري نمود مرویست که من در این
أمر طلب شافی کردم تا آنکه مال صالح من در این باب رفت تا آنکه به خدمت عمري رسیدم و در سرانجام خدمات او سعی و
اهتمام تمام نمودم، بعد از انقضاء مدّت أیّام سؤال از أحوال حمیده خصال صاحب الزّمان علیه السّلام فرمودم. عمري گفت: که
وصول بخدمت آن خلاصه أولاد رسول که مقصد أقصی و مطلب أسنی جمیع مسئول و مأمول است ممکن و محصول نگردد. من
خضوع بسیار و خشوع بیشمار در خدمت او ظاهر و آشکار کردم. ص: 306 گفت: چون در باب تحصیل این مطلب
سعی و اضطراب مینمائی صباح زود پیش از أکثر أصحاب باید بنزد ما آئی تا آنچه رضاي حضرت آلهی باشد چنان شود. من قبول
قول نیکو سیر نمودم و بر عهد و شرط وفا فرمودم همان که از مقام خود متوجّه تلثیم جناب معلّی جناب ألقاب آن مؤمن ولیّ مهیمن
شدم در راه مستقبل من شده و با او جوان که در حسن و جمال بدیع المثال بلکه أحسن از جمیع مردمان در روي و أطیب ایشان در
بوي بود رفیق بود. پس مرا چون نگاه بر ایشان افتاد روي بعمري آوردم و بنزدیک او رفتم او اشارت و ایماي من بسوي آن جوان
نمود من از عمري برگشته روي بسوي آن جوان نیکوي آوردم و تحیّت و سلام در خدمت آن جوان بانصرام رسانیدم و از هر چه از
او سؤال نمودم و اراده استعلام و استفهام کردم مرا مجاب بر وجه صواب گردانید. بعد از آن از عمري و از ما گذشت و خواست که
داخل دار گردد و آن از دوري بود که اکتراث بآن نمینمود. عمري گفت: اگر اراده سؤال مسائل داري استعجال نمائی که دیگر
بعد از این او را نخواهی دید. من پیش رفتم تا سؤال کنم آن سرور از من چیزي نشنید و داخل سراي گردید و با من تکلّم زیاده از
این ننمود که گفت: ملعون ملعونست کسی که تأخیر در نماز عشاء نماید تا آنکه ستارگان شروع در تشبّک نمایند و ملعون
ملعونست آنکه تأخیر در نماز صبح نماید تا آنکه ستارگان برطرف شوند. ص: 307
[توقیع شریف به محمد بن عثمان العمري (رضی الله عنه) در جواب مسائل محمد بن جعفر اسدي]
[توقیع شریف به محمد بن عثمان العمري (رضی الله عنه) در جواب مسائل محمد بن جعفر اسدي] از أبی الحسین محمّد بن جعفر
الأسدي منقول و مرویست که آنچه بمن وارد میشد از شیخ أبی جعفر محمّد بن عثمان العمري قدّس اللَّه روحه در جواب مسائل
من که از حضرت صاحب الزّمان علیه السّلام سؤال مینمودم. از آن جمله آنچه از آن حضرت علیه السّلام از نماز سؤال نمودم این
بود که گفتم: نماز در نزد طلوع شمس و نزد غروب آن آیا چنانست که مردمان میگویند که آفتاب در هنگام طلوع از میان دو شاخ
شیطان طالع و عیان گردد. پس هیچ چیز بر رغم بینی شیطان بر زمین مالیدن در آن وقت بهتر و أفضل از نماز و بندگی عزّ و جلّ در
آن محلّ نیست. جواب داد آیا هیچ فعل أفضل از فعل رغم أنف الشّیطان نیست و امّا آنچه سؤال از وقف ناحیه ما نمودي که آن را
براي ما مقرّر گردانید و صاحبش بعد از آن محتاج بآن شد آیا او را هیچ نوع در آن مال وقف تصرّف رسد. در جواب فرمودند که:
هر چه صاحب آن تسلیم بمستحقّان ننمود او را اختیار است بهر نوع تصرّف شرعی که خواهد نماید. و امّا آنچه تسلیم أهل استحقاق
نمود صاحبش را اختیار نیست خواه محتاج الیه باشد خواه نباشد فقیر باشد یا غنی. و امّا آنچه سؤال نمودي از أمر آن کس که حلال
داند أموال ما را و تصرّف در آن نماید چنانچه مردمان تصرّف در مال خود نمایند و اذن از ما که صاحب مالیم نگیرد جواب آنکه
هر که چنین کند او ملعونست و ما خصماي او خواهیم بود در روز قیامت. سؤال نمودم که: حضرت سیّد الأنبیاء علیه سلام اللَّه تعالی
فرمود که: المستحلّ من عترتی ما حرّم اللَّه فهو ملعون علی لسانی و لسان کلّ نبیّ. ص: 308 آن حضرت جواب داد
بیقین هر که بر ما ظلم کرد او از جمله ظالمین ماست و خداي ربّ العزّت بر او لعنت نمود که: أَلا لَعْنَۀُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمِینَ. و امّا آنچه
سؤال از أمر مولود نمودم که: بعد از آنکه او را ختنه کردند غلفه آن روئیده و بحالت اوّلی رجعت نموده. آن حضرت جواب دادند
کرّة بعد اخري ختنه او واجب است زیرا که زمین از بول غیر مختون تا چهل صباح با ناله و آه پناه بحضرت آله برد. و امّا آنچه سؤال
در أمر مصلّی که نماز گذارد و در برابر او آتش افروخته یا صورت یا چراغ باشد که آیا نماز در آن حال جایز و قبول حضرت ذو
صفحه 113 از 138
الجلال است چه مردمان قبل از شما اختلاف در آن کردند. آن ولیّ ایزد وهّاب در جواب فرمودند که: جایز است اگر مصلّی از
أولاد عبده أصنام و پرستندگان نیران نباشد که نماز گذارد و آتش و صورت و سراج وهّاج در پیش روي او باشد لیکن اگر مصلّی
از أولاد عبده أوثان و نیران بود او را در مقابله أوثان و نیران نماز جایز و عیان در شریعت پیغمبر آخر الزّمان بیشبهه و گمان نبود. و
امّا آنچه سؤال کردم در أمر ضیاع که در ناحیه ما بود آیا جایز است که کسی قیام بعمارت آن مقام نماید و بعد از خراج ضروریّات
آنچه فاضل آید از دخل آن را در همان ناحیه صرف کند به واسطه تحصیل أجر اخروي و تقرّب بسوي شما. در جواب فرمود که:
هیچ أحدي را تصرّف در مال غیر بدون اذن صاحب مال جایز و روا نیست فکیف احداث شیء در مال مردمان بغیر رخصت ایشان
جایز و موافق شرع أقدس رسول مقدّس بود. ص: 309 پس اگر بغیر اذن ما احداث أمر در ملک و مال نماید او
مستحلّ است از ما آنچه حرام بود بر او و کسی که چیز از مال ما تناول کند شکم او مأکول نار سعیر گردد که: انّما یأکل فی بطنه
نارا و سیصلی سعیرا. و امّا آنچه سؤال کردم از أمر مردي که ضیعه در ناحیه ما قرار داد و آن مکان را تسلیم کسی نمود که قیّم و
متولّی آن باشد و تعمیر آن ضیعه نماید و اخراجات مئونت ضروریّات از دخل و حاصل ضیعه کند و آنچه از محصولات آن زیاد
آید متعلّق بهمان ناحیه ما باشد. در جواب فرمود که: جایزست صاحب ضیعه را که قیّم براي آن مکان مقرّر و عیان گرداند و غیر او
را تصرّف در آن جایز نیست. و امّا آنچه سؤال از ثمار أموال ما که مردمان بر آن گذرند نمودیم که آیا تناول و أکل از آن حلال
هست. در جواب چنین فرمود که: أکل از آن حلال و حمل از آن حرام است. و نیز از أبی الحسین الأسدي منقول و مرویست که
توقیع از شیخ أبو جعفر محمّد بن عثمان العمري قدّس اللَّه روحه بر من وارد شد و مرا ازو سؤال از هیچ أحوال واقع نشده بود و نسخه
آن اینست که: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم لعنۀ اللَّه و الملائکۀ و النّاس اجمعین علی من استحلّ من أموالنا درهما أبو الحسین الأسدي
رضی اللَّه عنه گوید که: بعد از مطالعه مرا در نفس چیزي سانح و واقع گردید که البتّه این کلام مشتمل بر آنست که کسی از مال
ناحیه چیزي را متصرّف گردد حال او چنان است. بدان که کسی از آن أکل کند و تصرّف آن را حلال نداند باز بنفس خود گفتم
ص: 310 که اگر کسی مستحلّ محرّم گردد از هر محلّ که باشد آن کس ملعون حضرت بیچون است پس چه
فضلست اینکه آن حضرت علیه السّلام حجّت بر غیر آن نمود، و چون من این مقدّمه را بخدمت شیخ عثمان العمري معروض داشتم
او در جواب فرمود که: حقیقت أمر نه چنین است خوب تأمّل در توقیع کن. من چون این سخن از او شنیدم رجوع بآن توقیع نمودم
بآن خداي که محمّد را بحقّ برسالت مبعوث گردانید و بحقّ او را بشیر و نذیر خلایق نمود که من چون بعد از ارسال أحوال توقیع
بنزد او نظر در آن نمودم دیدم که آن نسخه بنوعی که بخاطر من میرسید بهمان نوع منقلب شده بود که: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم
لعنۀ اللَّه و الملائکۀ و النّاس أجمعین علی من أکل من مالنا درهما حراما. در خبري که مروي از شیخ أبو جعفر بابویه است منقولست
که اگر کسی که در روز ماه رمضان عمدا افطار کند بر او کفّارات ثلث که آن را کفّارة الجمع گویند لازم است. شیخ مذکور
رحمه اللَّه گوید که: من فتوي این میدهم بآن که مفطر مذکور افطار بجماع حرام یا افطار بأکل طعام حرام نموده باشد بر او این
کفّارات ثلثه واجب و لازم گردد و این سند را من در روایات أبی الحسین الأسدي رضی اللَّه عنه یافتم.
[توقیع شریف به محمد بن عثمان العمري (رضی الله عنه) در تعزیه والد او]
[توقیع شریف به محمد بن عثمان العمري (رضی الله عنه) در تعزیه والد او] و از عبد اللَّه بن جعفر الحمیري رضی اللَّه عنه منقول و
مرویست که توقیع براي شیخ أبی جعفر محمّد بن عثمان العمري قدّس اللَّه روحه بعد از فوت پدرش از نزد صاحب الزّمان الحجّۀ بن
الحسن العسکري علیهما السّلام که در ص: 311 تعزیه پدر او بیرون آمد این بود که: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ تسلیما
لأمره و رضاء بقضائه عاش أبوك سعیدا و مات حمیدا فرحمه اللَّه و ألحقه بأولیائه و موالیه علیهم السّلام فانّه لم یزل مجتهدا فی
أمرهم ساعیا فیما یقرّبه الی اللَّه عزّ و جلّ نصر اللَّه وجهه و أقاله عثرته و فی فصل آخر أجزل اللَّه لک الثّواب و أحسن العزاء رزئت و
صفحه 114 از 138
رزینا، و أوحشک فراقه و أوحشنا فسّره اللَّه فی منقبله کان من کمال سعادته أنّ له ولدا مثلک یخلفه من بعده و یقوم مقامه بأمره و
یترحّم علیه و أقول الحمد للَّه فانّ النّفس طیّبۀ بمکانک و ما جعله اللَّه عزّ و جلّ فیک و عندك أعانک اللَّه و قوّاك و عضدك و
وفّقک و کان لک ولیّا و حافظا و راعیا و کافیا.
[توقیع شریف از جواب نامه و مسائل حمیري ره]
[توقیع شریف از جواب نامه و مسائل حمیري ره] و از جمله آنچه از حضرت صاحب الزّمان صلوات اللَّه علیه در جواب مسائل فقهیّه
بیرون آمد اینست و سائل آن مسائل محمّد بن عبد اللَّه بن جعفر حمیري رضی اللَّه عنه بود و بر آنچه آن حضرت علیه سلام الملک
الودود در سؤال مکتوب نمود این بود: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم: أطال اللَّه بقاك و أدام عزّك و تأییدك و سعادتک و سلامتک و
أتمّ نعمه علیک و زاد فی احسانه الیک و جمیل مواهبه لدیک و فضله عندك و جعلنی من السّوء فداك. خلاصه کلام آنکه آن
مؤمن نیکو سیر بعد از عرض دعاء و تحیّت و اظهار بندگی و فدویّت بخدمت آن امام الجنّ و البشر بنوعی که محرّر گشت چنین
نوشت که: یا ابن رسول اللَّه صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم جمعی از مردمان ذي شأن ص: 312 متنافس در درجات علوّ
شأن از قبل شما نزد این فدوي آن دودمان رفیع- الشّأن تشریف آوردند پس بیقین هر کرا این محبّان قبول نمایند مقبول آن امام
الانس و الجانّ خواهد بود و کسی را که این أعیان مدفوع گردانند بیشبهه و گمان آن کس ضایع در نزد خداي تعالی و تقدّس
خواهد بود و خامل و کم نام در نزد خاصّ و عام آن جاهل تیره سرانجامست که این مؤمنان او را موضوع و مردود گردانیده نعوذ
باللَّه منها. ما را در این باب پناه بحضرت ربّ الأرباب الهست خداي تعالی شما را مقوّي گرداند در آن شهر ما جماعت از أعیان
وجوه و خداوندان شوکت، و شکوه که متشاور در مرتبت و متنافس در منزلتاند هستند و کتاب مستطاب شما در حضور آن
جماعت وارد گردید در باب أمري که شما بسعادت و اقبال ایشان را مأمور بآن در باب معاونت و اخراج علیّ بن محمّد بن الحسین
بن ملک المعروف بملک با دو که و او داماد ص رحمۀ اللَّه علیه است از میان ایشان فرمودید علی مذکور چون این کتاب را مطالعه
نمودند بغایت محزون و متألّم و بسیار بسیار متحیّر و مغتمّ گردید. از من سؤال نمود أیّدکم اللَّه تعالی آنچه باو رسید در باب اخراج
او و استماع آن خبر از غم و تحیّر بحضرت شما اعلام نمایم. چنانچه اگر آن اندوه و غم آن مؤمن متألّم ذنب و اثم باشد، پس او
استغفار از آن حزن بیاختیار بحضرت ایزد غفّار نماید و اگر آن أمر اثم و وزر نباشد او آن را بشناسد تا نفس او مطمئنّ خاطر گشته
نهراسد إن شاء اللَّه تعالی توقیع جواب در این باب آنکه ما نمینویسیم الّا آنچه آن را بر ما نوشته مقرّر ص: 313
داشتند و امروز نزد آن کسی است که بر ما چنین حکم نوشت با زبان پسندیده بینیاز چنین قلمی نمودند که: أدام اللَّه عزّك ما را
چشمداشت از تفضّل شما که سزاوارید آنست که ما را بر جرأت عادت پیشتر ما که در نزد شما داشتیم أعزّکم اللَّه باقی گذارید در
باب آنچه محتاج بآنیم از سؤال چیزهاي ضروري. چنانچه در نزد ما منقول و مرویست از حضرت امام العالم صلّی اللَّه علیه و آله و
سلّم که از آن حضرت (ع) سؤال از امام قوم نمودند که آن امام بعض نماز با آن قوم گذارده و در أثناي نماز حادثه موت بحکم
قادر کار ساز بر او واقع گردید در این حال آن جماعت که در عقب او نماز میگذارند چه میکنند. پس او گفت: او را در عقب
میگذارند و یکی را که صلاحیّت امامت داشته باشد مقدّم دارند و نماز را تمام کنند و هر که او را مسّ نمود غسل باید کرد. توقیع
آن بود که بر آن کسی که أثواب او را گرفته چیزي لازم نیست، مگر شستن دست و اگر حادثه چنین واقع نشده باشد و او قطع نماز
نموده باشد باید که با قوم نماز خود را باتمام رساند. و نیز از حضرت عالم علیه السّلام مروي و منقول است که اگر کسی مسّ میّت
حالت حرارت او کند دست خود را بشوید و اگر مسّ میّت کند در وقت که او سرد شده باشد بر او غسل لازمست. آیا این که فوت
شده در حالت حرارت او عمل او بر چه کیفیّت و عنوان خواهد امید است که او بجامه او پیچیده باشد و کسی دست ببدن او نرساند
پس آن کس که دست بر ثوب میّت رساند غسل بر او چرا واجب باشد. توقیع هر گاه کسی مسّ میّت در این حالت نماید یعنی در
صفحه 115 از 138
حالت حرارت غسل بر او واجب و لازم نیست امّا دست خود را بشوید. ص: 314 و از صلوه جعفر بن أبی طالب
رضی اللَّه عنه پرسیدند هر گاه کسی سهو در تسبیح قیام یا قعود یا رکوع یا سجود کند در حالت دیگر که از آن نماز فارغ شده او
را بخاطر رسد. آیا اعاده آنچه از این تسبیح فوت نمود در حالت که متذکّر بآن شد مینماید یا میگذرد و متوجّه آن نمیگردد و
نمازش صحیح است. توقیع: هر گاه کسی چیزي را در حالت سهو کند و او را در حالت دیگر به خاطر رسد قضاء آن کند در حالت
ذکر. و سؤال از زنی که شوهرش متوفّی گردد آیا او را جایز است با جنازه شوهرش که متوفّی گردد. آیا او را جایز است با جنازه
شوهرش بیرون رود یا نه؟ توقیع: بیرون میرود با جنازه زوج خود. یا عورت متوفّی عنها زوجها را رسد که در أیّام عدّت بزیارت قبر
شوهرش رود توقیع: بزیارت قبر شوهرش میرود و شب بغیر از خانه خود در محلّ- دیگر بیتوته نکند. آیا جایز است عورت که
شوهرش کشته او بواسطه قضاء حقّ که بر او لازم است از خانه بیرون رود و حال آنکه آن عورت در عدّت باشد؟ توقیع: اگر حقّ
داشته باشد بیرون میرود و قضاء حقّ میکند و نیز اگر او را حاجت ضروریّه باشد و کسی نباشد که انصرام و سرانجام آن حاجت
نماید آن عورت را جایز و روا است که از منزل خود بیرون رود و قضاء حاجت خود کند و در غیر منزل خود بیتوته نکند. و در
ثواب تلاوت قرآن در فرایض و غیرها مرویست که حضرت عالم علیه ص: 315 السّلام فرمود که مرا عجب است از
آنکه او در نماز خود تلاوت إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَۀِ الْقَدْرِ نکند چگونه نماز او صحیح و قبول گردد. و مرویست که نمازي که قُلْ هُوَ اللَّهُ
أَحَدٌ در او تلاوت کرده نشود آن نماز مزکّی نیست. و نیز مروریست هر که در فریضه قرائت سوره الهمزه نماید دنیا باو اعطاء گردد.
آیا جایز است که مصلّی سوره الهمزه را تلاوت کند و آن سوره که ذکر کردیم که روایت کردند که نماز مقبول و مزکّی نگردد
مگر بقرائت آن آن را ترك کند؟ توقیع: ثواب بر تلاوت سوره بر نهج است که روایت کردند و اگر ترك تلاوت سوره که در
قرائت آن ثواب فراوان باشد نماید و تلاوت قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَ دٌ کند، یا إِنَّا أَنْزَلْناهُ بواسطه فضل مزید ایشان خداي تعالی و تقدّس از
احسان خود بر آن کس ثواب سوره قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَ دٌ که تلاوت نمود و ثواب سوره که ترك قرائت آن بجهت تلاوت سوره التّوحید
کرده باو اعطا خواهد فرمود. و جایز است که در نماز فریضه بغیر این دو سوره توحید و قدر سوره دیگر بخواند و نماز آن مصلّی
تمامست لیکن در قدر این نماز از آن کمتر است. و در وداع ماه رمضان که میان أصحاب ما اختلاف در وقت وداع آن است
چنانچه بعضی ایشان میگویند که تلاوت دعاء وداع در شب آخر ماه رمضان مینماید. و بعض میگویند که در روز آخر ماه رمضان
قرائت دعاء وداع نماید امّا بعد از رؤیت هلال شود. توقیع: عمل در ماه رمضان در لیالی آنست وداع در آخر شب ماه مذکور
ص: 316 واقع میگردد اگر ترسد که از ماه رمضان چیزي کم شود در دو شب آخر دعاء وداع تلاوت کند. و از قول
خداي تبارك و تعالی لَقَوْلُ رَسُولٍ کَرِیمٍ، سؤال نمودند که آیا معنی به رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است. ذِي قُوَّةٍ عِنْدَ ذِي
الْعَرْشِ مَکِینٍ این قوّت کدامست. مُطاعٍ ثَمَّ أَمِینٍ این طاعت کدام و در چه محلّ و مقام است؟ جواب این مسائل بیرون نیامد شما را
دیدم أدام اللَّه عزّك که بر من تفضیل باعلام آن مسائل بنزد آن کسی از فقها که موثّق با شما باشد نمائی و مرا بآن منّت امتنان
فرمائی پس او مرا مجاب گرداند از آن هر دو مسأله بآن شرح و بیان که براي من نمود در أمر علیّ بن محمّد بن الحسین رضی اللَّه
عنه. از ملک که ذکر شد گوئیا همان ملک پدر حسین مذکور معروف بملک بادوکه که دامادش است. و او نوشت بخدمت او که
بسعت نعمت خداي تفضّل کن بر من بدعاء که جامع باشد براي من و براي برادرانم از جهت دنیا و آخرت پس من گفتم از روي
امتنان إن شاء اللَّه. توقیع: جواب جمع اللَّه لک و لاخواتک خیر الدّنیا و الآخرة. کتاب دیگر از حضرت القائم المنتظر علیه السّلام
براي جواب محمّد بن عبد اللَّه الحمیري رحمه اللَّه آن نیز مثل کتاب سابق است. محمّد بن عبد اللَّه بخدمت آن سرور مکتوب نمود
که: فرأیک أدام اللَّه عزّك و بقائک فی تأمّل رفعتی و التّفضل بما شهد من ذلک لأضیفه الی سایر أیادیک عندي و منّتک علیّ.
ص: 317 توقیع: احتجت أدام اللَّه عزّك از آنکه بعضی از فقها از من سؤال از احوال مصلّی که از تشهّد أوّل براي
رکعت ثالثه برخیزد. آیا بر او واجبست که تکبیر بگوید یا نه بدرستی که بعض فقها میگویند: که تکبیر بر او و در آن دم واجب و
صفحه 116 از 138
لازم نیست و مجزیست براي تکبیر گفتن بحول اللَّه و قوّته أقوم و أقعد. جواب: در این باب دو حدیث واقع است یکی آنست که هر
گاه کسی از حالت منتقل شود بحالت دیگر بر او تکبیر لازمست. و حدیث آخر آنست که در روایت آمده هر گاه کسی رفع رأس
از سجده دوّم نماید پس تکبیر گوید: بعد از آن بنشیند پس آنگاه برخیزد پس بر او در قیام بعد از قعود تکبیر واجب نیست. و
همچنین است تشهّد أوّل که جاري مجري اینست بهر کدام از این دو حدیث که از جهت تسلیم فراگیري صواب بلکه منتج أجر و
ثواب است. سؤال از انگشتري که نگین آن خماهن یعنی ریم آهن بود آیا نماز در آن جایز است گاهی در انگشت مصلّی باشد.
جواب: در آن نماز مکروهست اگر چه حدیث در این باب نهی مطلقست امّا عمل بر کراهیت است. سؤال از مردي که هدي بواسطه
مرد غایب خرید و آن مرد ازو التماس نموده بود که چون هدي بجهت او ابتیاع نماید آن را بمنی نحر فرماید. امّا چون وکیل هدي
را در منی در هنگام که اراده نحر نمود نام موکّل را فراموش کرده لیکن هدي را به نیت او در منی نحر کرد. بعد از آن اسم آن مرد
نیز بخاطر او رسد آیا آن هدي مجزي براي آن ص: 318 مرد موکّل هست یا نه؟ جواب: هیچ باك در نسیان موکّل
نیست چون بقصد صاحب هدي نحر کند مجزیست. سؤال: در پیش ما شعرباف مجوس است که آن طایفه أکل میته مینماید و غسل
از جنابت نمیکند و براي ما جامه میبافند، آیا مرا جایز است که پیش از غسل آن ثوب نماز در آن گذاریم؟ جواب: هیچ باك در
ستر به آن ثوب و نماز گزاردن در آن نیست. سؤال: از حال مصلّی که او در نماز شب باشد و بواسطه ظلمت شب وقتی که بسجده
رود غلط کرده سر بسجّاده نگذارد و جبهه بر مسبح و بر نطح گذارد و چون سر از سجّاده بردارد سجّاده را یابد آیا اعتماد به همان
سجده میکند یا نه؟ جواب: مادام که راست ننشست هیچ چیز بر او لازم نیست در رفع رأس بواسطه طلب خمره. سؤال: از حال محرم
که سایه بر بالاي سر او نگه دارد آیا رفع خشب عماریه میکند یا رفع کنیسه کند و هر دو دامن آن را بر میدارد یا نه؟ جواب: بر
محرم چیزي لازم نگردد در ترك رفع خشب عماریه. سؤال: از حال محرم که طلب سایه از باران بنطیع یا غیر آن نماید که مبادا
آنچه از رخوت او و جامه که در محلّ است تر گردد، آیا جایز است یا نه؟ جواب: اگر محرم در محمل در راه حجّ چنین عمل کند
بر او دم لازم گردد سؤال: از حال کسی که بنیابت شخصی حجّ کند آیا در وقت عقد احرام براي حجّ بیت الحرام ذکر نام منوب عنه
بکند یا نه؟ ص: 319 جواب: اگر نام منوب عنه نکند هیچ باك نیست چه او در قصد نایب است. سؤال: آیا
واجبست ذبح هدي جداگانه از براي آنکه نائب حجّ براي او گذارد یا هدي براي واحد نائب و منوب عنه مجزیست؟ جواب: هدي
واحد براي هر دو کس نائب و منوب عنه مجزي و بسست. سؤال: آیا مرد را احرام بستن در کساء خز جایز است یا نه؟ جواب: هیچ
باك در احرام مرد بکساي خز نیست و صلحاي قوم این کار کردند. سؤال: آیا جایز است که مردي را که نماز گذارد و در پایهاي
او چیزي باشد که کعبین او را نپوشاند یا نه؟ جواب: اگر آنچه در پاي دارد پشت پاي را پوشد باید که ساق پاي را نیز بپوشاند و الّا
نماز در آن جایز و رخصت نیست. سؤال: اگر کسی از طریق بطن العقیق و مسلخ حجّ کند او را رخصتست که تأخیر احرام تا ذات
عرق نماید و در آنجا با رفقا احرام بند دو گاهی که از شهرة ترسد یا آنکه او را جایز نیست که از آنجا بگذرد مگر آنکه احرام از
مسلخ بندد؟ جواب: احرام از میقاتگاه بندد بعد از آن لبس ثیاب نماید و تلبیه در نفس خود پنهان آن مردمان گوید و چون
بمیقاتگاه آن جماعت رسد اظهار احرام در همین مقام نماید. سؤال: از لبس فعل معطون آیا جایز است زیرا که بعضی أصحاب ما
ذکر کردند که در لبس آن کراهتیست؟ جواب: لبس فعل معطون جایز است و هیچ باك بآن نیست. ص: 320
سؤال: از حال مردي از وکلاي وقف که آنچه از مال وقف در دست او آید حلال داند و رعایت از أخذ مال وقف نکند اگر کسی
داخل منزل او گردد در آن أثناء طعام او حاضر شود پس آن کس را بطعام خود بخواند اگر آن مرد أکل طعام مضیف ننماید البتّه
او اظهار عداوت نماید و گوید فلانی طعام مرا چون حلال نمیداند أکل نمینماید. آیا جایز است که أکل طعام آن مرد نماید و
کفّاره آن تصدّق بصدقه کند چه مقدار صدقه باید داد؟ سؤال: اگر کسی هدیه براي شخصی فرستد وکیل که حاصل هدیه است آن
را بنزد شخص ثالث حاضر کند و گوید که: از این هدیه چیزي بردار و شخصی ثالث عالم باشد بآن که وکیل مراعات از أخذ آنچه
صفحه 117 از 138
در دست تصرّف او است نمینماید اگر ثالث از آن چیزي تصرّف کند جایز و رخصت است یا نه؟ جواب: از سؤال أوّل آنکه آن
مرد را اگر مال و سرمایه معاش باشد به غیر آن مال وقف که در تصرّف دارد أکل طعام آن مرد جایز است زیرا که أفعال مسلمین
محمول بر صحّت است چنان داند که آن طعام معمول از خاصّه مال مضیف است و اگر او را مال و سرمایه نباشد أکل آن جایز
نیست. جواب: از سؤال تالی بعینه جواب و سؤال اوّلست اگر وکیل هدیّه را مال دیگر باشد أکل أموال احسان و انعام او در همه أنام
حلالست نه حرام و الّا فلا. سؤال: از حال مردي که قایل بحقّ باشد و متعه را در شرع أقدس حضرت نبیّ المقدّس جایز و حلال داند
و قایل برجعت در این ملّت بود لیکن بواسطه أهل نیکو که موافق در جمیع امور اوست باو عهد نمود که جاي ص:
321 دیگر متزوّج نگردد و متعه نکند و کنیز نیز نگاه ندارد. خلاصه آنکه بر سر زوجهاش زن دیگر نیارد و نوزده سال بر همین قول
و شرط باقی ماند و بعد از آن از أهل خود غایب گردد و چند ماه در غیبت بر او گذرد و در آنجا نیز متمتّع نگردد و نفس او
حرکت نکند و میل تزویج ننماید یا آنکه بواسطه رفاقت جمعی با او در آن سفر از فرزند و غلام و وکیل و برادر ما بواسطه حضور
جمع دیگر که عزّت و اعتبار او در نظر آن جماعت کم گردد و واجب باشد بر او بواسطه نذر یا عهد و محبّت بر أهل خود و میل
بسوي او و صیانت از براي زن و از براي نفس خود نه از براي تحریم متعه بل بدین خداي عزّ و جلّ ترك آن عمل نماید آیا در
ترك متعه او را وزر و اثم هست یا نه؟ جواب: مستحبّ است بر آن مرد که اطاعت حضرت ربّ العزّت در أمر متعه نماید تا زایل
شود از او خلاف که آن در معصیت است و مرتکب متعه شود اگر در مدّت عمر یک مرتبه باشد.
[ایضا توقیع دیگر از جواب نامه و مسائل حمیري ره]
[ایضا توقیع دیگر از جواب نامه و مسائل حمیري ره] و در کتاب دیگر که بجهت محمّد بن عبد اللَّه الحمیري رحمه اللَّه، به حضرت
صاحب الزّمان صلوات اللَّه علیه در باب تحقیق مسائل قلمی نمود آنچه آن حضرت در جواب مسائل او در سنه سبع و ثلاثمائۀ
مکتوب و مرقوم نمود اینست. امّا سؤال از محرم آیا او را جایز است که مئزر خود را از پسی پشت خود بر عقب خود بدر آرد و هر
دو طرف مئزر را بسوي حقوي خود مرفوع گرداند و طرفی را بخاصره خود جمع گرداند و به بندد و طرف آخر مئزر از ما بین
پایهاي خود بیرون آرد و رفع هر دو طرف بخاصره خود نماید و هر دو طرف مئزر را بورکین خود مرد محرم مستحکم گرداند و
محکم بندد و این مثل سراویل ستر آنچه باشد ص: 322 مینماید بدرستی مئزر که پیشتر ازار بآن میکردم چون بر
شتر سوار میشدیم آنچه در آنجا بود ظاهر میشد و این نوع اگر واقع شود مستور میگرداند. جواب: از حضرت امام علیه السّلام آنکه
جایز است که انسان متّزر گردد بهر عنوان که خواهد امّا بشرطی که در مئزر چیزي بمقراض و سوزن احداث نشود یعنی جایی را
قطع نکند و ندوزد و از حدّ مئزر بیرون نبرد و گرهها بر آن نزند و بعضی از آن مئزر را ببعضی دیگرش نه بندد پس اگر محرم ناف
و رکبتین را بپوشاند باید که دامن آن را بلند گرداند آنچه مجتمع علیه و سنّت است پوشیدن ستره و زانوها است و در آن خلافی
نیست لیکن أحبّ و أفضل در نزد ما آنست که محرم احرام بر سبیل مألوفه که جمیع مردمان بر آن نهج اقدام نمایند او نیز متابعت
کند. خلاصه کلام امام علیه السّلام مبتنی است بآن که احرام جمیع مردم باید که بر منهج شرع شریف و ملّت حنیف حضرت نبیّ
الأشرف و باقی أئمه خلفا عن خلف باشد و از طریق رسول جمیل بعضی تفریط نکند. سؤال: آیا محرم را جایز است که بر بالاي
مئزر تکّه بندد؟ جواب: آن حضرت جواب دادند که محرم را روا نیست مئزر را بغیر آن به چیزي دیگر بندد از تکّه و غیرها. سؤال:
در هنگام توجّه براي نماز آیا مصلّی را جایز است که بگوید که علی ملّۀ ابراهیم و دین محمّد زیرا که بعضی أصحاب ما ذکر
کردند که هر گاه- متوجّه نماز گوید که: علی دین محمّد، او بدعت کرده زیرا که ما این را در هیچ جا از کتب ال ّ ص لوة نیافتیم الّا
یک حدیث در کتاب القسم بن محمّد که از جدّ خود از حسن بن راشد روایت کرد از حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد
الصّادق ص: 323 علیه سلام اللَّه الملک الخالق روزي در مجلس بهشت قرین ارم تزئین، روي مبارك بحسن آورده
صفحه 118 از 138
گفت: یا حسن چگونه بنماز متوجّه میگردي؟ حسن گفت: یا بن رسول اللَّه میگویم لبّیک و سعدیک. حضرت امام علیه السّلام
گفت: اي حسن من ترا سؤال از این سخن ننمودم بلکه من سؤال بدین منوال نمودم که وجّهت وجهی الی آخرها را بچه نوع
میگوئی؟ حسن گفت: چنین میگویم: إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مسلما الی آخره. حسن بن راشد گفت:
من چون سابقا همین نوع استماع از شما نمودم، گفتم: حضرت جعفر بن محمّد الصّادق بآن مرد گفت: هر گاه این کلمات را بعد از
تکبیرة الاحرام و پیش از أعوذ باللَّه السّمیع العلیم من الشّیطان الرّجیم خواهی گفت: چنین گوئی که: إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ
السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ علی ملّۀ ابراهیم و دین محمّد و منهاج علیّ علیه السّلام و الایتمام بآل محمّد حنیفا مسلما و ما انا من المشرکین .
پس امام علیه السّلام بحسن گفت: توجّه همه واجب نیست بلکه سنّت مؤکّده است و در آن اجماع است و خلاف در استحباب آن
نیست. و آداب توجّه این است که وَجَّهْتُ وَجْهِیَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً مسلما و علی ملّۀ ابراهیم و دین محمّد و هدي
أمیر المؤمنین وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِکِینَ. قُلْ إِنَّ صَ لاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیايَ وَ مَماتِی لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ لا شَرِیکَ لَهُ وَ بِذلِکَ أُمِرْتُ وَ أَنَا
أَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ. ص: 324 اللّهمّ اجعلنی من المسلمین أعوذ باللَّه السّمیع العلیم من الشّیطان الرّحیم. بسم اللَّه الرّحمن
الرّحیم ، آنگاه شروع در تلاوت الحمد للَّه نماید. و فقیه که شکّ در علم و عمل او نبود فرمود که: دین براي محمّد صلّی اللَّه علیه و
آله و سلّم و هدایت براي علی (ع) است، زیرا که دین براي سیّد الأنبیاء در حیات آن سرور و بعد از ممات نبیّ الاکرام الی یوم القیام
باقی و مستدام خواهد بود و هر مصلّی که در هنگام توجّه چنین گوید: بیشکّ و یقین آن کس از مهتدین بدین سیّد المرسلین و
منهاج أئمّۀ المعصومین است و آنکه در این شکّ کند او را جزا و دین در یوم الدّین است سؤال: از قنوت در نماز فریضه آیا بر
مصلّی لازم و روا است که چون از قنوت فارغ شود دستهاي خود را بعد از قنوت بر روي خود فروز آرد تا عمل به حدیث منقول و
مروي است نموده باشد چه ذات حضرت عزّ و جلّ أرفع و أجلّ و أعظم و أکمل از آنست که بنده راجی بدرگاه او ملتجی گشته
دست که بتضرّع و دعاء و امید رحمت حضرت واهب العطایا برداشته او را محروم و مأیوس گرداند و دست ردّ بر سینه مطلب و مرام
آن داعی مستهام گذاشته دعاي او را مستردّ کند یا جایز نیست و حال آنکه بعضی أصحاب ما ذکر کردند که این عمل در نماز روا
و مسجّل است و ترك آن مرغوب نیست. جواب: از حضرت امام علیه السّلام چنین مصدّر گردید که ردّ یدین و امرار آن بعد از
فراغ مصلّی از قنوت نماز بر سر روي و صدر جایز و در خور نیست، در فرایض آنچه معمول علیه و مستحسن و مقبول در شرع
حضرت رسول صلوات اللَّه علیه است آنست که چون مصلّی از قنوت نماز فریضه فارغ گردد باید که شکم ص:
325 و هر دو کف دست خود را اندك زمانی بر سینه برابر روي بگذارد و تکبیر براي رکوع بگوید. پس آنگاه برکوع رود و این
خبر صحیحست و این عمل در نوافل روز و شب مستعمل است لیکن در هنگام أداي فرایض أحسن و أفضل است. سؤال: از سجدة
الشّ کر بعد از تأدیه صلوات فرایض و غیرها بدرستی که بعضی أصحاب ذکر کردند که سجده شکر در شریعت سیّد البریّه بدعت
است. آیا مرد مصلّی فریضه را جایز نیست که بعد از أداي فرایض سجده شکر بجاي آرد و أیضا بعد از رخصت جواز آیا سجده
شکر فریضه مغرب بعد از اتمام فریضه شام است. یا بعد از تأدیه چهار رکعت نافله مغرب است، با التّمام. جواب: سجده شکر
لازمترین سنن رسول ذو المنن است و هیچ أحدي از أرباب فضل و فراست قائل ببدعت سجده شکر نگردد مگر آنکه اراده بدعت
در دین حضرت ربّ العزّت نماید. امّا چیزي که مروي است در باب آنکه سجده شکر بعد از فریضه مغرب است لیک اختلاف در
آن است که آیا سجده شکر بعد از ادائه رکعت فریضه شام است. یا بعد از تأدیه نماز چهار رکعت نافله مغرب بالتّمام است بدرستی
که این اختلاف مثل اختلاف در باب فضل دعا و تسبیح است بعد از هر فریضه پس أفضل و أحسن آنست که بعد از فرض باشند. و
اگر تو اي مصلّی سجده و دعاء و تسبیح را بعد از إتمام نافله أربع رکعات ص: 326 مغرب بجاي آري جایز است.
سؤال: بعضی از برادران مؤمن که ما را معرفت تمام بحال آن انامست آن طایفه را ضیعه جدیده است معموره در جنب ضیاع خرابه
سلطان در آن حصّه است واقع است و گاهی وکلاي سلطان حصّه ایشان را بزارعان بکرایه و اجارت میدهند و بسا باشد که عمّال
صفحه 119 از 138
سلطان أصحاب ضیعه جدیده را در هنگام که اراده زراعت آن بحدودها نمایند مانع گردند. و اگر بجماعت باجاره دهند مردم
سلطان نمیگذارند و گویند تا ضیعه سلطان مزروع نشود ما أحدي را نمیگذاریم که مزارع شما را مزروع گردانند و چون ضیاع
سلطان در جنب ضیاع مؤمنان داشت بوسیله آنکه خراب، و ویران است و آن محلّ را قیمت نیست زیرا که قریب به بیست سال
است، که خراب گشته مع هذا سلطان در شراي آن ضیعه غیر معمور تحرّج مینماید و میگوید که این حصّه الحال در تحت تصرّف
وکلاي ما است از همین ضیعه است که در تصرّف برادران شما است بلکه أکثر حدود مزارع که در تصرّف اخوان شما است متعلّق
بسر کار ما است که در سابق از حکّام زمان بوقف گرفته الحال تعلّق بما گرفته و آن مکان بواسطه تسلّط سلطان وقت مزروع نگردد،
و اگر أحیانا أرباب ضیاع جدید فی الجمله زراعت کنند همگی و تمامی آن غلات را به سرکار سلطان انتقال نمایند. آیا جایز است
که ما ابتیاع و شراي آن حصّه از سلطان نمائیم زیرا که اگر آن محلّ بشراي ما در آید صلاح بحال ضیعه جدیده و ضیاع قدیمه بهم
رسد بلکه باعث عمارت هر دو ضیاع بوسیله ابتیاع او شود. جواب: آن ضیعه جایز الابتیاع نیست زیرا که بیع و شراي ملک از صاحب
ص: 327 و مالک لازم است. سؤال: از مردي که استحلال و ظنّ محاش عورت خود نمود بخوف آنکه مبادا فرزند
بهمرسد بعد از زمانی چند آن عورت پسر زائید آن مرد پسر را قبول نکند و شکّ در الحاق ولد باو دارد زیرا که زراعت بموضع
حرث ننمود و در موضع قبل نکرد ولد ملحق باو نگردد بلکه آن فرزند را نسبت بمادرش دهد و چون در آن شکّ دارد آن فرزند را
بنفس خود مخلوط نمیگرداند. پس اگر بر آن مرد واجب باشد که او را نسبت بخود دهد و مخلوط گرداند و مثل سایر فرزندان
خود شمارد پس چنان کند و اگر جایز بود چیزي از مال خود کمتر از حصّه و نصیب ولد صحیح آنست جدا گرداند آن مرد نیز
چنان کند. جواب: استحلال مرد با امراه خود از وجوه جواز و حلال بیشبهه جایز و حلالست. چون سائل مکرّر التماس جواب از
مشروح از آن سؤال بوضوح نمود تا معرفت در أمر ولد براي او حاصل گردد و از حضرت واهب العطایا سؤال و دعا بجهت بقاء و
دوام ذات خجسته صفات آن خاتم أوصیاء علیه سلام اللَّه تعالی نمود. سؤال: آنکه حدّ خداي تعالی بر او واجب شد بواسطه حلال
دانستن و طی محاش امرأه و مواقعه نمودن با أهل خود هر چند از آن کس فعل شنیع بظهور آمد لیکن ما جواب و سؤال او بواسطه
مراعات حقّ الخدمه پدرش دادیم و از او راضی شدیم بوسیله آنچه از ما تعلیم گرفت از ضروریّات أمر دین و از خوبی نیّت او. ما
واقف حال او شدیم بواسطه مخاطبت و سؤال او بچیزي که او را نزدیک ص: 328 گرداند بخدایتعالی از امري که از
او سانح و واقع گشته و او بعد از استعلام از آن عمل شنیع برگشته چه از آن عمل حضرت عزّ و جلّ و نبیّ خاتم الرّسل و اولیاي أئمّۀ
السّبل راضی نمودند و ما از ایزد تبارك و تعالی سایل و ملتمسیم که مسایل و مطالب او از آنچه مأمول و مسئول او باشد از هر چیز
عاجل و آجل آن بنده حضرت لم یزل را بآن واصل و متواصل گرداند و أمر دین و دنیاي او را از آنچه محبوب و مرغوب او باشد و
صلاح کار خود در آن داند او را بآن فایز و بهرهمند سازد انّه ولیّ قدیر و بالاجابه حقیق جدیر.
[ایضا توقیع دیگر از جواب نامه و مسائل حمیري ره]
[ایضا توقیع دیگر از جواب نامه و مسائل حمیري ره] و نیز بآن حضرت صلوات اللَّه علیه در سنه سیصد و هشت هجریّه مکتوب
مرقوم گردانید، و از حقایق دیگر که بر آن مؤمن نیکو سیر مشکل بود سؤال بدین منوال نمود که: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ: أطال
اللَّه بقاك و أدام عزّك و سعادتک و أتمّ نعمته علیک و زاد فی- احسانه الیک و جمیل مواهبه لدیک و فضله عندك و جزیل قسمه
لک و جعلنی من السّوء کلّه فداك، پس از آن سؤال این مسائل نمود که: یا ابن رسول اللَّه بعضی از مشایخ و عجایز که ما را معرفت
تمام بحال آن جماعت کرام است الحال مدّت سی سال بلکه بیشتر است که نماز واجبی و یومیّه سنّتی میگذارند و روزه ماه شعبان
بسنّتی میگیرند و روزه ماه رمضان میدارند. بعضی از أصحاب حدیث ما روایت کردند بر آن مؤمنان که صوم شما معصیت است.
امام العباد جواب داد که فقیه میگوید که روزه در آن أیّام چند تا پانزده ص: 329 روز نگاهدارد بعد از آن قطع
صفحه 120 از 138
روزه میکند الّا آنکه روزه را بر سه روز ثانیۀ متّصل میگرداند بنا بر حدیث آن نعم شهر القضاء رجب. سؤال: از أحوال مردي که او
در محلّی ساکن باشد که در آنجا برف بسیار باشد و اگر خواهند از آنجا نقل بمحلّ دیگر کند بواسطه خوف نتواند و بسا باشد که
در مکانی که برف بسیار بود اگر کسی در بالاي آن بایستد چون زمین مساوي السّطح نیست محتمل است که آن کس با برف
بیکبار از آن مکان ساقط گردند آن مرد بواسطه همین حال حیران و مضطرب أحوال باشد و در آن هیچ مکان مساوي بهم نرسد که
هر چند برف بسیار باشد مثل پلاس بآن که نمدي بر بالاي برف آنجا اندازد و لگدکوب نموده در بالاي آن ایستاده نماز فریضه
مضیقه را بجاي آرد. آیا جایز است که نماز فریضه واجبه را در آن محلّ ترك کنیم یا مهما أمکن در آن محلّ نماز فریضه را
بگذاریم و ما در أیّام بسیار این کار کردیم و نماز را در آنجا گزاردیم، آیا بر ما اعاده آن نماز لازم است یا نه؟ آن ولیّ ایزد وهّاب
جواب فرمود، که در وقت ضرورت و شدّت بذریعه لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها نماز که در آن مکان مؤدّي گشته صحیح است و
هیچ باك نیست. سؤال: از حال مأموم که در هنگام تأدیه رکوع بامام ملحق شود و به بامام رکوع بجاي آرد آیا آن رکعت براي آن
مأموم محسوب گردد و بعد از فراغ امام از نماز آیا بر مأموم امام نیمه آن نماز لازمست یا نه؟ بعضی از أصحاب ما فرمودند که: اگر
مأموم تکبیرة الرّکوع از امام بشنود اعتماد و اعتداد بآن رکعت نماز ننماید و حساب نکند. ص: 330 جواب: اگر
بامام در وقت تسبیح رکوع ملحق گردد اگر چه یک تسبیح- باشد اعتماد و اعتداد آن رکعت کند هر چند استماع تکبیرة الرّکوع
ننماید. سؤال: از حال مردي که نماز ظهر را مؤدّي گرداند و داخل نماز عصر شود و دو رکعت فریضه عصر را نیز بجاي آرد در آن
وقت بخاطرش رسد که فریضه ظهر دو رکعت را بجاي آورده در این صورت چه میکند؟ جواب: آنکه اگر در میان این دو نماز ازو
حدث حادث گشته باشد که به آن قطع نماز شود مصلّی اعاده هر دو نماز ظهر و عصر کند و الّا اگر از او حدث حادث نشده باشد
که موجب قطع نماز باشد این دو رکعت را تتمّه دو رکعت فریضه ظهر کند که بنسیان از او ترك شده حساب کند بعد از آن نماز
عصر را به جاي آرد. سؤال: از حال أهل جنّت آیا سکنه آن مکان مسرّت نشان را بعد از دخول جنان و تزویج حور عین و استخدام
رضوان بحکم حضرت رحیم رحمان از ایشان أولاد و فرزندان بتوالد و تناسل حاصل و عیان گردد؟ جواب: تمشیت و أهمّیت بمنّت
و أمر و قضاء ربّ العزّت زمان جنّت را حمل ولادت و مشقّت طلق زائیدن نیست چه خون حیض و نفاس و مشقّت طفولیّت شایسته و
التباس از وساوس شیطان خنّاس است و در جنّت آنچه مشهی غسل و استلذاذ أعین هر کس است بحکم ایزد تعالی و تقدّس معیّن و
مؤسّس است. چنانچه مصدوقه قرآن لازم الاذعان مخبر و محکی است بر آن: وَ فِیها ما تَشْتَهِیهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْیُنُ. پس هر گاه
مؤمن اراده و خواهش ولد کند حضرت ایزد مهیمن خلق ولد ص: 331 بدون حمل و ولادت بهمان صورت که آن
مؤمن نیکو سیرت ارادت نمود فی الفور خالق معبود موجود گرداند چنانچه خلقت آدم علیه السّلام براي عبرت و اظهار صنعت خود
فرمود. سؤال: از حال مردي که تزویج عورت بمهر معیّن نماید تا به مدّت مشخّص معلوم و هنوز از مدّت چیزي باقی باشد آن مرد
آن مدّت را بآن عورت بخشد و آن عورت در حیض باشد باین سبب که بیشتر از آنکه مدّت را شوهر باو بخشد در آن حال چون
حیضش آمده باشد چون در أثناي حیض مدّت به او بخشیده بعد از آنکه از حیض پاك گردد آیا جایز است که مرد دیگر بمبلغ و
مدّت معلومین آن زن را تزویج کند یا آنکه تا استقبال حیض دیگر صبر کند؟ جواب: غیر حیضه داخله تا استقبال حیض دیگر صبر
کند زیرا که أقلّ مدّت عدّت یک حیضه تامّه و طهر است و پیشتر از آن عقد بر او جایز نیست. سؤال: از کسی که مبروص باشد یا
صاحب فالج بود آیا شهادت أمثال این جماعت مقبول گردد یا نه؟ بدرستی که در نزد ما روایت کردند که أمثال این طایفه امامت
أرباب أصحّاء نمیتوانند نمود؟ جواب: اگر أمراض ایشان حادثی و عارضی باشد شهادت ایشان جایز و عیان است و اگر در هنگام
ولادت با آن أمراض تو أمان باشند شهادت آن جماعت جایز و رخصت نیست. سؤال: آیا جایز است کسی را جدّه عورت در خانه
او باشد او تزویج به دختر پسر آن عورت کند یا نه؟ جواب: گفت که آیا نهی از آن فعل باشد یا نه جواب داد که نهی از-
ص: 332 أمثال آن اشکال در حدیث رسول آخر الزّمان و در قرآن لازم الاذعان مرقوم و عیان است. سؤال: مردي
صفحه 121 از 138
دعوي هزار درهم بر مردي نمود و بر طبق دعوي خود اقامه شهود عدول فرمود. بعد از آن همان مرد مدّعی دعوي بهمان مدّعی علیه
بمهر و نشان او ظاهر سازد که پانصد درهم دیگر سواي هزار درهم سابق بر ذمّه او دارد و أیضا همان مرد دعوي سیصد درهم دیگر
و تمسّک بمهر و نشان ظاهر کند بعد از آن دعوي دویست درهم بمهر و تمسّک دیگر از همان مدّعی علیه سابق بیرون آرد و آنچه
در این سه دفعه دعوي نماید او را شهود عدول بر وفق و طبق دعوي باشد امّا زعم مدّعی علیه آنست و این تمسّکات و أسانید که در
دست مدّعی است داخل و مف ّ ص ل تمسّک هزار درهم است و گوید که همین یک هزار درهم از تو به دفعات ثلث بمن رسید و
زیاده ازین چیزي واصل من نشد. آیا بر مدّعی علیه یک هزار درهم بموافق زعم او لازم است یا آنکه هر چه مدّعی اقامت بیّنه و
شهود نماید بر مدّعی علیه واجب و لازم گردد و در أسناد، و تمسّکات أصلا استثناء نباشد و صکوك ظاهر همگی و تمامی بر وجه
صحّت و حجّت باشد در این صورت جواب وجه تمسّ کات بالتّمام واجب و لازم باشد. جواب: بر مدّعی علیه یک هزار درهم لازم
است یک مرتبه از او أخذ، و استیفاء مینمایند زیرا که شبهه در این هزار درهم نیست بواسطه آنکه شهود عدول بر لزوم دراهم
دراهم الف دو مرتبه بر مدّعی علیه گواهی دادند یک مرتبه مجمل و مرتبه دوّم مفصّل بنوعی که در تمسّکات مرقوم بود چنانچه بیّن
و ظاهر است امّا الف آخر که شهود آن بمراتب ثلثه اقامت شهادت نمودند ص: 333 بر اشتغال ذمّه مدّعی علیه بآن
بر سبیل تفصیل تحمّل که این الف ثانیه مفصّل الف أولی باشد لهذا مدّعی علیه ردّ یمین دو هزار درهم دوّم بر مدّعی نماید پس
اگر بر طبق دعوي خود قسم یاد کند استیفاي حقّ خود نماید و اگر نکول کند حقّ او ساقط گردد. سؤال: از خاك قبري که با میّت
در قبر میگذارند آیا جایز است که بگذارند یا نه؟ جواب داد خاك را با میّت در قبرش گذارند، و با حنوط مخلوط گردانند ان شاء
اللَّه تعالی. سؤال: در نزد ما مروي است و منقول از حضرت امام الخلائق جعفر بن محمّد الصّادق علیه السّلام که آن ولیّ امام الخالق
علیه السّلام در کفن فرزند خود اسماعیل رحمۀ اللَّه علیه نوشت که: أشهد أن لا آله الّا اللَّه و نشهد انّ محمّدا رسول اللَّه صلّی اللَّه
علیه و آله آیا ما را نیز جایز است که اقتداء و اقتفاء بایشان نموده أکفان خود را بطین قبر یا بغیر آن بنویسیم. جواب این فعل جایز
است. سؤال: آیا جایز است که مرد تسبیح بخاك قبر یا بغیر آن گوید و در آن فعل أیّام فعل بحکم حضرت عزّ و جلّ أجر و ثواب
است؟ یا نه جواب: تسبیح بخاك قبر گوید زیرا که تسبیح بهیچ چیز أفضل از تسبیح بخاك قبر آن ولیّ ایزد داور نیست. و از
فضیلت آن خاك است که اگر مسبّح در تسبیح نسیان کند و یا سبحه را بغیر تسبیح در دست بگرداند ملائکه کرام بأمر حضرت
ملک العلّام براي او- ص: 334 تسبیح مکتوب گردانند. و در بعض نسخ معتبر بنظر مترجم أحقر رسید اگر تربت آن
ولیّ ربّ العالمین را بروي زمین گذاشته سجده بر آن نمایند بحکم و مشیّت حضرت أرحم الرّاحمین هفت طبقه زمین روشن گرد. و
اگر کسی در هنگام نماز سجده بخاك آن ولیّ بندهنواز کند اگر احیانا فعلی از أفعال نماز را فراموش کند حضرت أکرم الأکرمین
به ملکی کرام الکاتبین حکم کند که آن نماز را براي آن مؤمن مستهام کامل و تمام مکتوب و مرقوم گردانید و در سجده بخاك
قبر آن سرور ثواب بیرون از حصر و شرح است. چنانچه در أحادیث مرویّه از حضرت أئمّۀ البریّه علیهم السّلام و التّحیّه مروي و
منقول است و چون در سجده بخاك نهادي جنّ و بشر ثواب بسیار و أحادیث بیشمار است در آن باب مترجم را همین قدر بیان
اختصار است. سؤال: در سجده بر لوح خاك آن ولیّ خالق الأفلاك هیچ فضل و ثواب هست یا نه؟ جواب: سجده بر لوح خاك قبر
جایز است و ثواب و در او فضل و أجر بیحساب است. سؤال: از مردي که زیارت قبور أئمّه علیهم سلام الملک الغفور کند آیا او
را جایز است که سجده بر قبر آن اولیاي دین سلام اللَّه علیهم أجمعین کند یا نه. و آیا کسی که نماز در نزدیکی قبور أئمّه دین کند
او را جایز نیست که قبر را قبله کند یا بر بالاي سر قبر ایستد یا در بین پا توقّف نماید و امّا جایز است که مصلّی تقدّم بر قبر کند و
قبر را در عقب سر خود بگذارد و نماز بجاي آرد؟ ص: 335 جواب: امّا سجود بر قبر در نماز فریضه و نافله جایز
نیست و آنچه معمول و مقبول أرباب علم و کمال و أصحاب فضل و حال است آنست که خدّ أیمن بر قبر گذارد و عرض أحوال
بخدمت آن ولیّ ملک متعال نماید. امّا نماز، فریضه را در عقب قبر و قبر را در پیش خود گذارد و بر قبر أئمّۀ البشر تقدیم در نماز و
صفحه 122 از 138
بندگی ایزد أکبر و تساوي و برابر قبر نیز بایستد. سؤال: آیا مرد را جایز است که در وقت اشتغال او بنماز فریضه و نماز نافله در
دست او سبحه باشد و در آن حال مرد مصلّی آن سبحه را بگرداند و حال آنکه او بنماز و به عبادت حضرت عزّ و جلّ مشتغل باشد؟
جواب: جایز است اگر خوف سهو و غلط بود. از جواب آن ولایت مآب مستفاد میگردد که در حالت عدم خوف روا نیست. سؤال:
آیا مسبّح را جایز است که در وقت تسبیح سبحه را بدست چپ بگرداند یا نه؟ جواب: جایز است و الحمد للَّه. سؤال کرد و گفت
که مروي است از فقیه که در فروختن وقف خبر مأثور، و أجر موفورست گاهی که وقف بر قوم باشد و بعد از ایشان براي أعقاب
آن جماعت مقرّر شده باشد. امّا أهل اجتماع بر بیع آن وقف کرده باشند لیکن بیع آن أصلح باشد از نگاهداشتن در این حال از
بعضی أرباب وقف آیا حصّه و سهم او را خریدن جایز است یا آنکه تا جمیع أصحاب وقف و أرباب حصص و سهام آن اجتماع بر
ابتیاع آن نکند خریدن سهم بعضی بدون رضاي بعض- ص: 336 دیگر در بیع حصّه خود روا نیست؟ جواب اگر
وقف بر امام مسلمانان باشد بیع آن جایز و روا نیست امّا اگر وقف بر قوم یعنی بر یک صنف از مسلمانان باشد هر یک آن طایفه را
میرسد که حصّه خود را فروشند خواه مجتمع باشند خواه متفرّق یعنی خواه همه آن طایفه اجتماع بر بیع حصص و سهام خود نمایند
و فروشند. یا آنکه بعضی راضی بر بیع حصّه خود باشند و بعضی دیگر راضی نباشند از جمعی که راضیاند خریدن حصّه آن جمع
جایز است ان شاء اللَّه تعالی. سؤال: آیا محرم را جایز است که موي ته بغل را بگذارد یا نگذارد. و ایضا محرم را شانه کردن رواست
یا نه؟ جواب: جایز است و باللَّه التّوفیق. سؤال: اگر ضریر یعنی مریضی که درد چشم دارد پیش از آنکه مرض رمد عارض او گردد
بر مقدّمه شاهد گردد و خط و نشان خود در آن کاغذ قلمی نماید. بعد از آن آن مرد ضریر مکفوف و نابینا شود بنوعی که أصلا
خطّ و نشان خود را نبیند تا بعد از رؤیت و معرفت نشان و خط شهادت بر آن مقدّمه دهد آیا شهادت او جایز است یا نه؟ یا آنکه
مرد ضریر بر مقدّمه که شاهد بود آن را فراموش کند و بعد از تق ّ ض ی مدّت حقایق آن را کما کان الموافق بخاطرش آید آیا او را
جایز و لایق است که شهادت بر شهادت سابق دهد یا نه؟ جواب: اگر شهادت را بحفظ آرد و حفظ وقت شهادت کند بیشبهت
شهادتش بر آن مقدّمه جایز و عیانست. ص: 337 سؤال: از مردي که وقف ضیاع و دابّه خود کند و شخص معیّن را
وکیل و متولّی وقف گرداند و شاهد بر آن أمر بگیرد بعد از آن وکیل متولّی گردد، یا وضع او متغیّر و حال صلاح و سدادش نوع
دیگر شود و متولّی وقف غیر او گردد آیا جایز است که همین شاهد گواه شود براي این شخص که الحال قایم مقام وکیل أوّل شده
بود گاهی که أصل براي یک کس باشد یا جایز نیست؟ جواب: بغیر شهادت جایز نیست زیرا که این شهادت براي مالکست نه از
براي وکیل و حال آنکه حضرت ایزد متعال أمر باداي شهادت بر منهج حقّ و صواب نمود چنان که در قرآن لازم الاذعان میفرماید
که: أَقِیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ. سؤال: از نماز دو رکعت آخر چهار رکعتیها و آخر سه رکعتی که در دو رکعت أخیره چهار رکعتی و یک
رکعت آخر سه رکعتی روایات بسیارست. بعضی از أصحاب روایت کردند که اگر مصلّی الحمد تنها در آخر دو رکعت چهار
رکعتیهاي فرایض و در یک رکعت آخر سه رکعتی شام تلاوت کند أفضل است. و بعضی روایت کردند که تسبیح سبحان اللَّه و
الحمد للَّه و لا آله الّا اللَّه و اللَّه اکبر گفتن أفضل است چون روایات مختلف است أفضل کدام تا ما به آن عمل نمائیم؟ جواب:
تسبیح نسخ قرائت امّ الکتاب در دو رکعت آخر نمازهاي چهار رکعتی نمود و نسخ قرائت تسبیح قول امام الهادي العالم علیّ الهادي
صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم است زیرا که آن امام الأعلم علیه السّلام فرمود که: هر نمازي که در او قرائت نباشد یعنی تلاوت الحمد
در او نباشد آن از شیوه ص: 338 نماز و طاعت بیرون است مگر آنکه مصلّی علیل یا کثیر السّهو در قرائت باشد و به
واسطه همین پیوسته از بطلان نماز و عبادت حضرت رحیم الرّحمن ترسد در این صورت او را رسد که تلاوت الحمد نکند. سؤال
نمود که در نزد ما مشهور است که ربّ الجوز از براي وجع حلق و گرفتگی آواز نافع است و طریق استعمال آن آنچه در میان
مردمان اشتهار دارد آنست که جوز تازه را پیش از آنکه خوب بندد آن را میگیرند و خوب نرم میکوبند و آب آن را میافشرند و
صاف میکنند و چندان میجوشانند که بنصف آید و خوب مطبوخ گردد، بعد از آن از بالاي آتش فروز آورده یک شبانهروز نگاه
صفحه 123 از 138
میدارند، بعد از آن شش رطل آن را یک رطل عسل میاندازند و در بالاي آتش نرم جوش میدهند و کف آن را میگیرند و نوشادر
و شبّ یمانی از هر یک نیم مثقال خوب میسایند و آب در آن میاندازند و یک درم زعفران مسحوق در آن انداخته جوش دهند
تا بکف آید. بعد از آن کف را بگیرند و بپزند تا مثل عسل بقوام آید و ثخین گردد پس از آن از آتش فروز میآرند و سرد
میگردانند و از آن میآشامند آیا شرب آن جایز است یا نه؟ جواب: فرمود که اگر بسیار آن مزاج انسان را متغیّر گرداند تا به حدّ
سکر آن رساند پس قلیل و کثیر آن حرامست و اگر مسکر نباشد بیشبهه شرب آن حلال باشد. سؤال: مردي را حاجت پیش آید و
در عمل آن و ترکش متحیّر بود که آن را معمول گرداند یا ترك کند بعد از آن دو خاتم بگیرد بر یکی از آن بنویسد که نعم افعل
و بر دیگري نویسد که لا تفعل و چند مرتبه بهمین نوع استخاره ص: 339 کند بعد از آن به بیند یکی را و هر چه
برآید از أمر و نهی بدان عمل کند آیا این فعل جایز است و عامل و تارك آن مثل مستخیر است که استخاره او موافق شرع شریف
است یا آنکه آن استخاره نیست؟ جواب فرمود آنچه سنّت امام العالم علیه السّلام بود همین استخاره بر رقاع صلاة بود. سؤال از نماز
جعفر بن أبی طالب رضی اللَّه عنه نمود که آن کدام وقت أفضل است و آنچه در آن نماز خوانده شود کدام بهتر است و آیا در آن
نماز قنوت هست یا نه و اگر قنوت بود در کدام رکعت این نماز است؟ جواب أفضل وقت براي این نماز أوّل صدر نهار روز جمعه
است بعد از آنکه روز جمعه میسّر نباشد هر روز از أیّام در هر وقت از أوقات که خواهد نماز- جعفر بن أبی طالب رضی اللَّه عنهما
خواه در شب و خواه در روز گزاردن این نماز رواست و در این نماز دو مرتبه قنوت است در رکعت دوّم قنوت آن پیش از رکوع
است و در رکعت چهارم بعد از رکوع. سؤال از مردي که نیّت نمود که چیزي از مال خود اخراج کند و آن را بیکی از برادران
مؤمن رساند بعد از آن در میان خویشان خود شخصی محتاج یابد آیا آن مال را بهمان مؤمن که براي او اخراج کرده و نیّت نمود
صرف کند یا آن مال را من غیر تراخی و اهمال حواله أقرباي محتاج خود نماید؟ جواب داد که صرف باین دو کس بآن که أقرب
و أدون باو در مذهب باشد نماید و حدیث از حضرت امام العالم صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم مروي و منقول است که فرمود لا یقبل
الصّدقۀ و ذو رحم محتاج. یعنی: صدقه کردن آن مرد مؤمن بمؤمن دیگر در وقت که صاحب مال ص: 340 را ذو
رحم محتاج باشد صدقه او مقبول حضرت عزّ و جلّ نیست بلکه بر او لازم و واجب است که صدقات مفروضه و مندوبه خود را
بخویشان و أقرباي خود- مخصوص گرداند. امّا أفضل در این حال آنست آن مؤمن آن مال را میان ذو رحم محتاج و میان آن مؤمن
که آن مال را به نیّت او اخراج کرده قسمت کند و أصوب و أفضل عمل باین است. سؤال از مهر زنان که أصحاب ما را اختلاف در
وجوب آنست، بعضی میگویند که مهر در دنیا و آخرت بر ذمّت زوج است و بعضی خلاف این میگویند؟ جواب داد که اگر بر
زوج کتاب بمهر و سند باشد آن مهر بر ذمّت زوج دین شرعی و لازمست در دنیا و آخرت و اگر بر زوج کتاب باشد که در آن
ذکر صدقات بنام زوجه ذکر شده باشد مهر ساقط است هر چند دخول واقع شده باشد زیرا که میتواند بود که آن صدقات که در آن
کتاب مرقوم گشته در عوض مهر با آن زن داده باشد و اگر بر زوج کتاب نبود پس اگر دخول آن واقع شده باشد ساقط است باقی
صدقات که تسلیم آن عورت نشده باشد زیرا که أفعال مسلمین محمول بر صحّت است یحتمل آن عورت بهمان قدر صدقه که
تسلیم او شده آن را مهر خود دانسته راضی بدخول شده باشد. سؤال از أصحاب عسکري علیه السّلام از کسی مروي است که از آن
حضرت سؤال نمودند که آیا در پوست خز که کناره آن را بپوست أرانب گرفته باشند نماز صحیح است یا نه؟ توقیع: بیرون آمد
جایز نیست، و در روایت دیگر از آن حضرت (ع) نقل نمودند که جایز نیست پس ما بکدام ازین دو قول عمل نمائیم؟ الاحتجاج،
ج 4، ص: 341 جواب داد که این أوبار و جلود است آنچه أوبار است که أصلا جلد در آن نیست آن حلال است. سؤال: از بعضی
علماء از معنی قول امام الخلائق جعفر بن محمّد صادق علیه السّلام فرمود: لا یصلّی فی الثّعلب و لا فی الثّوب الّذي یلیه. جواب: آن
جماعت گفتند که حضرت امام علیه السّلام اراده جلود نمود نه غیر آن. سؤال از آن حضرت نمودند که در شهر اصفهان جامه
عتابی بر عمل وشی از قزّ و ابریشم میبافند آیا در آن ثیاب نماز جایز است یا نه؟ جواب داد که نماز جایز نیست الّا در جامه که
صفحه 124 از 138
ممزوج به پنبه باشد یا کتان سؤال از مسح رجلین آیا ابتداء بکدام مینماید بپاي راست ابتداي مسح میکند یا بهر دو پا را بیکبار مسح
کند دست راست مسح پاي راست کند و به دست چپ مسح پاي چپ میکند؟ جواب اگر ابتدا بمسح یکی از رجلین کند باید ابتداء
به مسح پاي راست کند. سؤال: از صلاة جعفر علیه السّلام آیا جایز است که آن نماز در سفر مؤدّي گردد یا نه؟ جواب صلوات
جعفر رضی اللَّه عنه نماز سنّت است در سفر و حضر تأدیه آن جایز و درخور است. سؤال از تسبیح حضرت فاطمۀ الزّهراء علیهما
السّلام اگر کسی از روي سهو و فراموشی زیاده در تکبیر از سی و چهار بار گوید آیا او را مراجعت به شصت و شش بار میکند یا
استیناف تکبیر مینماید آنچه واجب است بیان کنید؟ ص: 342 جواب: هر گاه در تکبیر کسی سهو کند تا آنکه از
عدد سی و چهار درگذرد عود و رجوع به سی و سه بار نماید و در آن بنا گذارد و اگر در تسبیح سهو کند تا آنکه هفتاد و هفت
تسبیح بگوید معاودت بشصت و شش تسبیح کند بنا بر این نهد و اگر سهو در تحمید کند تا آنکه صد بار تکرار کند، بر او چیزي
لازم نبود.
[ایضا توقیع دیگر از جواب نامه مسائل حمیري ره]
[ایضا توقیع دیگر از جواب نامه مسائل حمیري ره] از محمّد بن عبد اللَّه بن جعفر الحمیري رحمه اللَّه منقول و مروي است توقیع
دیگر سواي آن توقیع از ناحیه مقدّسه حرسها اللَّه بعد از توقیع مسائل مذکوره بدین وجه بیرون آمد که: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم: لا
لأمر اللَّه تعقلون و لا لأولیائه تقبلون حکمۀ بالغۀ فما تغنی الایات و النّذر عن قوم لا یؤمنون السّلام علینا و علی عباد اللَّه الصّالحین.
پس هر گاه شما اراده توجّه بخداي تعالی و بسوي ما نمائید پس بگوئید چنانچه حضرت ربّ العالمین میفرماید که: و سلام علی
الیاسین یعنی: شما نیز بگوئید که: السّلام علیک یا داعی اللَّه و ریّانی آیته. السّلام علیک یا باب اللَّه و دیّان دینه. السّلام علیک یا
خلیفۀ اللَّه و ناصر حقّه. السّلام علیک یا حجّۀ اللَّه و دلیل ارادته. السّلام علیک یا تالی کتاب اللَّه و ترجمانه. السّلام علیک فی آناء
لیلک و أطراف نهارك. السّلام علیک یا بقیۀ اللَّه فی أرضه. ص: 343 السّلام علیک یا میثاق اللَّه الّذي أخذه و
وکّده. السّلام علیک یا وعد اللَّه الّذي ضمنه. السّلام علیک أیّها العلم المنصوب و الغوث و الرّحمۀ الواسعۀ وعدا غیر مکذوب. السّلام
علیک حین تقوم. السّلام علیک حین تقعد. السّلام علیک حین تقرأ و تبین. السّلام علیک حین تصلّی و تقنت. السّلام علیک حین
ترکع و تسجد. السّلام علیک حین تهلّل و تکبّر. السّلام علیک حین تحمد و تستغفر. السّلام علیک حین تمسی و تصبح. السّلام
علیک فی اللَّیْلِ إِذا یَغْشی. السّلام علیک فی النَّهارِ إِذا تَجَلَّی. السّلام علیک أیّها المأمون. السّلام علیک أیّها المقدّم المأمول. السّلام
علیک بجوامع السّلام. اشهدك یا مولاي انّی أشهد أن لا اله الّا اللَّه وحده لا شریک له، و أشهد أنّ محمّدا عبده و رسوله لا حبیب الّا
هو و أهله. و أشهد أنّ علیّا أمیر المؤمنین حجّته و الحسن حجّته و الحسین حجّته و علیّ بن الحسین حجّته و محمّد بن علیّ حجّته و
جعفر بن محمّد حجّته و موسی ص: 344 ابن جعفر حجّته و علیّ بن موسی حجّته و محمّد بن علیّ حجّته و علی بن
محمّد حجّته و الحسن بن علیّ حجّته. و أشهد أنّک حجّۀ اللَّه و أنتم الأوّل و الآخر و أنّ رجعتک حقّ لا شکّ فیها یوم لا یَنْفَعُ نَفْساً
إِیمانُها لَمْ تَکُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ کَسَ بَتْ فِی إِیمانِها خَیْراً، و أنّ الموت حقّ و أنّ ناکرا و نکیرا حقّ. و أشهد أنّ النّشر و البعث حقّ و
انّ ال ّ ص راط و المرصاد حقّ و أنّ المیزان و الحساب حقّ و الجنّه و النّار و الوعد و الوعید بها حقّ یا مولاي شقیّ من خالفکم و سعید
من أطاعکم. فاشهد علی ما أشهدتک و أنا ولیّ لک و بريء من أعدائک فالحقّ ما رضیتموه و الباطل ما سخطتموه و المعروف ما
أمرتم به و المنکر ما نهیتم عنه فنفسی مؤمنۀ باللَّه وحده لا شریک له و برسوله صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و بأمیر المؤمنین (ع) و بکم
یا موي أوّلکم و آخرکم و نصرتی معدّة لکم و مودّتی خالصۀ لکم آمین آمین. جایی که آن سرور در عقب این قول مذکور
گردانیده اینست: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم: اللّهمّ انّی أسئلک أن تصلّی علی محمّد نبیّ رحمتک و کلمۀ نورك و أن تملئ قلبی نور
الیقین و صدري نور الایمان و فکري نور البیان و عزمی نور العلم و قوّتی نور العمل و دینی نور البصائر من عندك و بصري نور
صفحه 125 از 138
ال ّ ض یاء و الرّحمه و جسمی نور الایمان و مودّتی نور الموالات لمحمّد صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم و مودّة آله علیهم السّلام حتّی
ألقاك و قد وفیت بعهدك و میثاقک فلتسعنی رحمتک یا ولیّ یا حمید. اللّهمّ صلّ علی حجّتک فی أرضک و خلیفتک علی
عبادك و الدّاعی الی ص: 345 سبیلک و القائم بقسطک و الثائر بأمرك ولیّ المؤمنین و بوار الکافرین و مجلی
الظّلمۀ و منیر الحقّ و السّاطع بالحکمۀ و ال ّ ص دق و کلمتک التّامّۀ فی أرضک المرتقب الخائف و الولیّ النّاصح سفینۀ النّجاه و علم
الهدي و نور أبصار الوري و خیر من تقمّص و ارتدي و مجلی لعمی الّذي یملأ الأرض عدلا و قسطا کما ملئت جورا و ظلما إِنَّکَ
عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ. اللّهمّ صلّ علی ولیّک و ابن ولیّک الّذین فرضت طاعتهم و أوجبت حقّهم و ذهبت عنهم الرّجس و طهّرتهم
تطهیرا. اللّهم انصره و انتصر به لدینک و انصر به أولیائک و أولیائه و شیعته، و أنصاره و اجعلنا منهم. اللّهمّ أعذه من شرّ کلّ باغ و
طاغ و من شرّ جمیع خلقک و احفظه من بین یدیه و من خلفه و عن یمینه و عن شماله و احرسه و أمنعه من أن یوصل الیه سوء و
احفظ فیه رسولک و آل رسولک و أظهر به العدل و أیّده بالنّصر و انصر ناصریه و اخذل خاذلیه و اقصم به جبابرة الکفرة و اقتل به
الکفّار و المنافقین و جمیع الملحدین حیث کانوا فی مَشارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغارِبَهَا برّها و بحرها و املاء به الأرض عدلا و أظهر به دین
نبیّک علیه ال ّ ص لوة و السّلام و اجعلنی. اللّهمّ من أنصاره و أعوانه و أتباعه و أشیاعه و أرنی فی آل محمّد ما یأملون و فی عدوّهم ما
یحذرون آله الحقّ آمین یا ذا الجلال و الاکرام و یا أرحم الرّاحمین
[توقیع شریف به محمد بن عثمان بن نعمان المفید]
[توقیع شریف به محمد بن عثمان بن نعمان المفید] در ذکر و بیان و کتاب که از ناحیه مقدّسه حرسها اللَّه عن النّکبات وارد شد بعد
از مضیّ چند یوم از شهر صفر ختم بالخیر و الظّفر سنه اثنین و أربعمائۀ هجریّه نبویّه رسول خیر البریّه ایفاء چند یوم مستقبل از ناحیه
مقدّسه کتاب بر شیخ مفید أبی عبد اللَّه محمّد بن النّعمان قدّس اللَّه روحه و نوّر ضریحه وارد ص: 346 شد عامل آن
کتاب ولایتمآب و موصل آن خطاب مستطاب ذکر کرده که من آن کتاب را از ناحیه که ولایتی است متّصل بحجاز که: بخدمت
أخ السّدید و ولیّ الرّشید الشّیخ المجید أبی عبد اللَّه محمّد بن النّعمان المفید أدام اللَّه اعزازه و أنصاره قلمی گردانیدند از کسی که
از او مستودع عهود و مواثیق از براي بندگان حضرت ربّ العباد از متابعین نبیّ الأمجاد و أوصیاي أولاد علیهم صلوات اللَّه الی یوم
المیعاد گرفته شد این است: بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم: امّا بعد سلام علیک أیّها الولیّ المخلص فی الدّین المخصوص فینا با- الیقین
فانّا نحمد الیک اللَّه الّذي لا اله الّا هو و نسأله ال ّ ص لوة علی سیّدنا و مولانا نبیّنا محمّد و آله الطّاهرین و نعلمک أدام اللَّه توفیقک
لنصرة الحقّ و أجزل مثوبتک علی نطقک عنّا بالصّدق انّه قد اذن لنا فی تشریفک المکاتبه و تکلیفک ما تؤدّیه عنّا الی موالینا قبلک
أعزّهم اللَّه بطاعته و کفاهم الهمّ برعایته لهم و حراسته فقف أیدك اللَّه بعونه علی أعدائه المارقین من دینه علی ما تذکره و اعمل فی
تأدیته الی ما تسکن الیه بما نرسمه ان شاء اللَّه تعالی و آن نسخه از براي شیخ فرستاد بعینه همین است. ما اگر چه در مکان خود
توطّن کرده بیرون نمیآئیم و از مساکن ظالمان دوریم امّا این بنا بر آنست که حضرت اللَّه تعالی صلاح حال و شیعه مؤمنان ما را بما
در اختفاء نمود بنوعی که هیچ چیز بر ما پوشیده و پنهان نیست و مادام که دولت ظلمه برقرار است هر چند ما بواسطه قلّت معین و
ناصر خود را پنهان از شیعه میگردانیم لیکن علم ما محیط است بحقایق أحوال شما در هیچ چیز از ص: 347 أخبار بر
ما پوشیده و پنهان نیست و آنچه در باب بشما رسد بر ما ظاهر است و سبب اختفاء ما آنست که آن جماعتی که در روز خمّ غدیر
عهد و میثاق از آن طایفه حضرت نبیّ البشیر و النّذیر براي جدّم أمیر المؤمنین علی علیه سلام اللَّه الملک الکبیر گرفته همگی و
تمامی آن را پسی پشت انداخت نسیا منسیّا انگاشتند بنوعی که گوئیا آن طایفه را أصلا بآن مهمّ در هیچ وقت و هیچ دم اطّلاع و
علم نبود ما مراعات طرف شما را مهل نمیگذاریم و هرگز شما را از خاطر خود محو و منسی نگردانیم. چه اگر در حقّ شما نسیان و
اهمال از طرف ما واقع شود هر آینه شما را آزاري بهم رسد در آن زمان دشمنان دست تعدّي و ظلم و تفریط و ستم بر شما دراز
صفحه 126 از 138
کنند پس شما یاري در آن هنگام تقوي و پرهیزگاري بحضرت باري نمائید و از فتنه محترز باشید زیرا که فتنه مهلک مردم است که
قصد أجل خود نمود، و حامی آنست که ادراك املش فرمود و همین فتنه باعث ظهور و حرکت ماست و من شما را مخبر بأمر ما و
نهی حضرت ملک تعالی میگردانم وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ. دست اعتصام غیبت ما بذیل تقیّه مستحکم گردانید و در زمان
اشتعال نار جاهلیّت أرباب نفاق و هنگام اشتداد أمواج بحر عصبیّت أصحاب نفاق که آن أوان خوف و هول و زمان ترس و بیم لا
حول شما فرقه مهدیّه است و مرا گمان نجات شما در آن زمان آنست قصد مواطن خفیّه نکنید بلکه در زمان تقیّه طعن سبیل بطریق
مرضیّه نمائید در وقت ماه جمادي الأول این سال بر شما حول کند در آن محلّ أمري حادث و مسجّل گردد باید که از خواب بیدار
شوید و نظر اعتبار آنچه بر شما ظاهر و آشکار خواهد شد نمائید. ص: 348 و از آسمان آیه و نشان طی واضح و
هویدا و از زمین نیز مثل آن آیه بالسّویه لایح و پیدا خواهد شد و در أرض مشرق نیز أمري حادث و بیّن ظاهر و روشن گردد که آن
سبب حزن و اضطراب همه خلقان شود. بعد از آن طایفه از اهل اسلام بر أهل عراق غالب آیند و از بدي أفعال و زشتی أعمال و
اتّفاق آن طایفه شقاق بر ایذاي أهل عراق وسیله سدّ أبواب أرزاق أهل عراق گردید و من بعد خرابی طاغوت أشرار که مسرور به
هلاکت متّقیان أخیار که باتّفاق حاجیان قاصدان طواف بیت اللَّه الملک المنّان از أکناف و أطراف جهان بودند ایذا مینمودند و
توقیر تمام میفرمودند مردم را اندوه و غم و ایذا و ألم أهل ستم آسودند و ما را در تیسیر حجّ ایشان باخبار و وفاق آن أعیان بغایت
عظیم بود که آیا بر نظام أحوال انسان ظاهر گردد پس هر کس از شما آنچه سبب تقرّب محبّان ما باشد که بغایت الغایت در آن أمر
ساعی و جاهد باشد و آنچه وسیله قرب و کراهیّت و سخط ربّ العزّت شد باید که از آن کس اجتناب و احتراز لازم و واجب دانید.
بدرستی که أمر ما بناگاه بر هر أحد رسد واجب است که بآن وارسد تا وقت آن باقی و ثابت باشد و چون زمان آن درگذرد بعد از
آن توبه بآن کس منفعت نرساند و ندامت از ذلّت سود ندهد و نجات از عقوبات در عرصات خواهد یافت و حضرت حقّ سبحانه
تعالی شما را ملهم برشد و صواب و لطف بشما در توفیق بطریق رحمت و ثواب نماید.
[ایضا توقیع دیگر بمحمد بن نعمان المفید]
[ایضا توقیع دیگر بمحمد بن نعمان المفید] نسخه دیگر از توقیع بالبدا العلیا علی صاحبها السّلام و الدّعاء. هذا کتابنا الیک أیّها الاخ
الولیّ المخلص فی ودّنا ال ّ ص فی و الناظر لنا الوفیّ و أحرسک اللَّه بعینه الّتی لا تنام فاحفظ به و لا تظهر علی خطنا الّذي الاحتجاج،
ج 4، ص: 349 سطرناه بما له ضمّناه أحدا و أدّ ما فیه الی من تسکن الیه و أوص جماعتهم بالعمل علیه ان شاء اللَّه و صلّی اللَّه علی
محمّد و آله أجمعین الطّاهرین. و أیضا کتاب دیگر از قبل آن حضرت علیه السّلام روز پنجشنبه بیست و سیّم از ماه ذي الحجّه در
سنه چهار صد و دوازده هجري نبوي علیه صلوات من الملک العلیّ بر آن شیخ الولیّ مذکور وارد شد نسخه آن بر آن عنوان بود که
من عبد اللَّه المربط فی ملهم الحقّ و ولیّه هذا. بسم اللَّه الرّحمن الرّحیم: سلام علیک أیّها العبد الصّالح الدّاعی الیه بکلمۀ الصّدق فانّا
نحمد الیک اللَّه الّذي لا اله الّا هو الهنا و آله الخلق أجمعین و نسأله ال ّ ص لوة علی سیّدنا و مولانا محمّد خاتم النّبیّین و علی أهل بیته
الطّاهرین بدرستی که نظر در مناجات تو بحضرت قاضی الحاجات دیدم که خداي تعالی ترا نگاهداشته و میدارد بسبب آنکه ترا از
طرف أولیاء خداي تعالی هبه و عنایت نمود، و محروس میدارد ترا از کید أعدا و ترقّب از حضرت ایزد أحد آنکه ترا بر رحمت
خود موفّق گرداند و میباید که تو حرسک اللَّه بعینه الّتی لا تنام قبول آنچه به تو فرمودیم نمائی زیرا که در آن أمر قطع هوس قومی
است که زراعت باطل به واسطه فریب مبطلان نمودند و این سبب محافظت دماء مؤمنان و وسیله حزن و اندوه مجرمان است و نشان
حرکت ما از این لوثه حادث شد بجرم معظم از شومی آن منافق نحس مذمم که مستحلّ دم محرّمست که بعمد کید با أهل ایمان
مینماید و بمطلب و مرام خود نمیرسد تا ظلم و عدوان و ستم و طغیان خود را ظاهر و عیان گرداند زیرا که ما در عقب ایشان حفظ
ذوات مؤمنان به دعاي که محجوب و پنهان از پادشاه زمین و آسمان نیست مینمائیم و دلهاي ص: 350 اولیاي ما را
صفحه 127 از 138
قوي و مطمئن بدعا گردانیم شما باید که تقوي بکفایت دعا از شرّ آن ظالم بیدرایت بحضرت ربّ العزّت نمائید و مراعات ایشان
بخطوب و عافیت آن طایفه بجمیل صنع حضرت ایزد منّان محمود و مرغوب است که ایشان اجتناب از منهی عنه و از ذلّت عصیان
ظاهر و عیان گردانند. و ما اي ولیّ مجاهد با تو پیمان و عهد مینمائیم که تا حضرت ربّ العالمین بنا بر وعده و أیّدك اللَّهُ نَصْ راً
عَزِیزاً ترا بنصرت خود مؤیّد گردانید پیمان خداي خود را بارسال أمثال این آیات بنواخت و بنوید نصرت و اعطاي آن سرفراز
ساخت بدرستی که از برادران شما در دین تقوي بحضرت ملک تعالی نماید و آنچه بر او واجب است از زکوات بمستحقّین رساند
خود را أیمن از فتنه دائمه و محنت مضلّه مظلمه گرداند و آن کس که بخل در اعطاي آنچه از نعمت که حضرت ربّ العزّت باو
احسان و کرامت فرمود بعاریت پس هر کس که واجب تعالی و تقدّس أمر کند بصله و عطاي آن کس چون آن شخص بخل کند
بدرستی که آن بخیل را در دنیا و آخرت والی نباشد که هیچ گونه مراعات حال و مراقبت أحوال او نماید و اگر أشیاع و أتباع ما
وفّقهم اللَّه تعالی در دین اجتماع و اتّفاق بر وفاي عهدي که سابق با حضرت رسول ایزد خالق نمودند میکردند از لقاي مسرّت افزاي
ما مأیوس و محروم نشدندي و من هر آینه تعجیل در مشاهدت و معاوده رؤیت خود براي آن جماعت مینمودم سایر حقّ معرفت و
تصدیق که نسبت به ما فرمودند پس در آن زمان هیچ چیز وسیله دوري رئیس از ایشان نمیشد آنچه ما را کراهیّت از آن میشد و
هرگز اختیار دوري از محبّان و موالیان خود نمینمودیم و اللَّه المستعان و هو حسبنا و نعم الوکیل و صلواته علی سیّدنا البشیر و النّذیر
محمّد و آله الطّاهرین و سلّم. ص: 351 در غرّه شهر شوّال ختم بالخیر و الاقبال در سنه چهار صد و دوازده- هجري
نبویّه. نسخه و توقیع بید علیا صلوات اللَّه علی صاحبها بدین نمط محرّر گردانید هذا کتابنا الیک أیّها الولیّ الملهم المحقّ العلی
باملائنا، و خط نفسنا فأخفه عن کلّ أحد و اطوه و اجعل له نسخۀ و تطّلع علیها من أمنته من أولیائنا سلّمهم اللَّه تعالی ببرکتنا ان شاء
اللَّه و الحمد للَّه و الصّلوة علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین. ص: 352
ذکر بیان احتجاج شیخ السّدید أبی عبد اللَّه المفید محمّد ابن محمّد بن النّعمان رضی اللَّه عنه بر آن کسی که در خواب دیده میان
ایشان گفت و شنید واقع گردید
ذکر بیان احتجاج شیخ السّدید أبی عبد اللَّه المفید محمّد ابن محمّد بن النّعمان رضی اللَّه عنه بر آن کسی که در خواب دیده میان
ایشان گفت و شنید واقع گردید حکایت کرد شیخ أبو علی الحسن بن معمّر الرّقی رحمه اللَّه برمله در ماه شوّال سنه چهار صد و
بیست و سه هجریه نبویّه از شیخ أبی عبد اللَّه المفید محمّد بن محمّد بن النّعمان رضی اللَّه عنه که فرمود: من در سال از سنین در
عالم رؤیا و منام چنان مشاهده و ملاحظه مینمایم که براهی میروم. در آن أثر بحکم حضرت عزّ و جلّ بمحلّ رسیدم حلقه اجتماع
مردم بنظر من درآمد خود را بسعی دم و پایمردي قدم چون بآن حلقه رسانیدم اجتماع خلایق دیدم دایره از حاشیه دایره مجلس
خلقی انبوه از هر جنس آدم در آنجا حاضر و مجتمع بودند در آن دم من از شخصی پرسیدم که: این چه کثرت و این چه اجتماع
مردم است. ص: 353 گفت: این جماعت بر سر عمر بن الخطّاب مجتمعاند. من همان که اسم عمر بن الخطّاب را از
آن شخص استماع نمودم فی الفور خود را داخل آن مجمع گردانیده بحلقه رسانیدم مردي را دیدم که با مردم در گفتگو و تکلّم
بود بکلمات چندي که من تحصیل آن نمیکردم فی الفور پیش رفتم و کلام او را مقطوع گردانیدم و گفتم: أیّها الشّیخ مرا مخبر و
مطّلع گردان بر آنچه دلالت بر فضل و کمال مصاحب تو أبی بکر عتیق بن أبی قحافه دارد از قول خداي تعالی ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی
الْغارِ. شیخ گفت: وجه دلالت از این آیت بر فضل أبی بکر در شش موضع، و محلّ است. أوّل، حضرت عزّ و جلّ ذکر خاتم الرّسل
نمود بعد از ذکر رسول ذکر أبی بکر بلا فصل نمود. پس حضرت معبود أبی بکر را ثانی اثنین پیغمبر جلیل القدر خود گرداند
چنانچه فرمود: که ثانِیَ اثْنَیْنِ إِذْ هُما فِی الْغارِ. دوّم، آنکه قادر سبحان صنعت ذات ایشان باجتماع در یک مکان نمود بواسطه الفت
که میان پیغمبر و أبی بکر بود به نوعی که فرمود که إِذْ هُما فِی الْغارِ هر دو. سیّم، آنکه حضرت ربّ العزّت اضافه أبی بکر بحضرت
صفحه 128 از 138
نبیّ الرّحمه به ذکر ال ّ ص حبه نمود تا آنکه جمع کند میان ایشان در آنچه مقتضی مزیّت و شأن ایشان بود چنانچه فرمود إِذْ یَقُولُ
لِصاحِبِهِ لا تَحْزَنْ. چهارم، آنکه خداي عزّ و جلّ در وقت صحبت أبی بکر با رسول أکبر با ص: 354 آن محلّ و
رفاقت او بآن حضرت در آن موضع الفت با اظهار کمال مودّت بود چنانچه فرمود لا تحزن. و پنجم، آنکه رسول خیر البشر بابی بکر
خبر داد که حضرت ایزد أکبر در آن سفر مودّت أثر با حدّ تساوي با ایشان در هنگام سیر و سکون رفیق و همعنان است بنوعی که از
حقایق أحوال ایشان علی سبیل التّفصیل من غیر اجمال واقف و شاهد است که هیچ گونه زیادتی یکی بر دیگر متصوّر نبود و ایزد
قادر حافظ و ناصر أذیّت از هر دو نفر و رافع ضرر از آن دو یار غار و بر سوانح أمر در آن مأمن مطّلع و مخبر بود چنانچه حضرت
پیغمبر بواسطه خاطر أبی بکر گفت إِنَّ اللَّهَ مَعَنا. و ششم، آنکه حضرت خیر البشر خبر نزول سکینه بر أبی بکر نمود و آن سکینه
هرگز از سینه أبی بکر منفکّ نبود و در سرّاء و ضرّاء و شدّت و رخاء در تمامی مسکن و مأوي با او بود چه سکینه که با أبو بکر بود
همان سکینه رسول بود که حضرت ملک العلّام بانزال آن بر نبیّ الاکرام در کلام لازم الاحترام اخبار و اعلام نمود که: فَأَنْزَلَ اللَّهُ
سَکِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ پس در این شش موضع از آیه الغار دلالت بر فضل أبی بکر از سایر أبرار بیّن و آشکار است که ترا و غیر تو را
قدرت طعن و انکار کار یار غار نیست. چون عمر بن الخطّاب کلام خود در عالم خواب باین محلّ و مآب رسانید من گفتم: این
شیخ تفسیر تمامی کلام خود در احتجاج صاحبت از کلام ملک نمودي و من بامداد و اعانت ربّ العزّت جمیع دلایل ترا مردود و
أبتر بلکه همه آن را محروق ساخته خاکسترش را بباد صرصر پراکنده سازم و خاطر خود را از استماع ص: 355
اقوال فاسد أهل نواصب و جاهد پردازم. پس آنگاه بر او تلاوت این آیت نمودم که سنجعل کلّما آتیت به کَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّیحُ
فِی یَوْمٍ عاصِفٍ. عمر بن الخطّاب گفت که: اگر ترا بر این دلایل ستّه جواب است بیار. من گفتم: امّا قول تو آنچه گفتی که حضرت
ربّ العباد چون ذکر نام نامی و اسم رسول سامی نمود. بعد از آن ذکر نام أبی بکر فرمود و او را ثانی پیغمبر گردانید بدان که این
اخبار از عدوّ است مرا بعمر خود قسم است که أصلا در ذکر أبا بکر در این محلّ هیچ گونه زیادتی و فضل نیست زیرا که ما
ضرورت میدانیم که مؤمن و کافر در هنگام ذکر یکی بعد از دیگري مذکور گردد، پس آنچه در ذکر عدد مرئی گردد اعتماد بر
فضل آن بیشبهه و گمان نتوان کرد. و امّا آنچه گفتی که حضرت ربّ الأرباب وصف اجتماع أبا بکر و رسالتمآب در یکمکان و
مآب کرد این نیز مثل اوّلست زیرا که در یک مکان یکی از أهل کفر و یکی از أهل ایمان مجتمع گردند چنانچه عدد بسیار از
مؤمنان و کافران در یک مکان جمع میگردند. بدرستی که حضرت نبیّ المختار أشرف انفار است و آن در مکان مؤمنان و منافقان و
کافران أشرار جمع میشدند. و از اینجاست قول خداي تعالی فَما لِ الَّذِینَ کَفَرُوا قِبَلَکَ مُهْطِعِینَ عَنِ الْیَمِینِ وَ عَنِ الشِّمالِ عِزِینَ. و نیز
سفینه حضرت نوح نبیّ علیه السّلام مشتمل بر پیغمبر و شیطان و یهود و باقی جانوران در یک محلّ و مکان بود و مکان دلالت بر
وجوب فضیلت ص: 356 که تو آن را براي صاحبت واجب و لازم میدانید بطلان و فساد دلیل آن بر تو واضح و
عیان گردید، پس دو دلیل فضیلت از جمله فضایل ستّه که براي أبی بکر بدلیل ثابت میکردید باطل گردید. امّا قول تو آنچه گفتی
که حضرت واجب الوجود اضافه أبی بکر به صحبت رسول اللَّه نمود و این دلالت بر فضیلت او دارد این خلاف طور عقل و علمست
چه اسم صحبت میان مؤمن و کافر واقع و دایر و بیّن و ظاهر است و دلیل قول خداي تعالی است قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ یُحاوِرُهُ أَ کَفَرْتَ
بِالَّذِي خَلَقَکَ مِنْ- تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَۀٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلًا و أیضا اسم صحبت را میان عاقل و میان بهیمه اطلاق میکنند و دلیل بر این
کلام عرب است که قرآن بلسان أفصح البیان ایشان ظاهر و نازل گردید. چنانچه حضرت عزّ و جلّ میفرماید که: وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ
رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ بدرستی که عرب حمار را صاحب نامیدند: إنّ الحمار مطیّۀ و اذا خلا بک فهو بئس الصّاحب و نیز جماد را با
حیّ صاحب گفتهاند، و این در حقّ سیف فرمودند: فقالوا زرت هذا و ذاك غیر اختیان و معی صاحب کتوم اللّسان از لفظ صاحب
سیف خواسته پس هر گاه اسم صحبت واقع گردد میان مؤمن و کافر بیشبهت بلکه میان عاقل و بهیمت و میان حیوان و جماد که به
هیچ وجه الفت نیست اسم صحبت دایر است پس صاحب ترا از لفظ صحبت چه نوع عزّت و شرف فضیلت که مزید درجت او باشد
صفحه 129 از 138
از سایر أصحاب حضرت نبیّ الرّحمه بمثل این لفظ بهم رسد. امّا قول تو در آنکه رسول ایزد وهّاب خطاب مستطاب بابی بکر نمود
که ص: 357 لا تحزن این حزن وبال أبی بکر و نقص است بر او البتّه و دلیل بر خطاي او است زیرا که قول خداي
تعالی لا تحزن نهی است از آنچه در خاطر او مستتر است از حزن و صورت نهی لا تفعل است. یعنی: اي أبو بکر باید که حزن را در
ضمیر خود مستتر نگردانی و در خاطر آن أمر مخفی را مضمر و مستتر نداري، پس حال خالی از آن نیست که آن حزن که به ابو
بکر بود طاعت بود و یا معصیت اگر طاعت بودي حضرت نبیّ الرّحمه هرگز أحدي را از آن نهی و زجر ننمودي بلکه سیّد الأنام
پیوسته و مدام تکلیف و أمر جمیع أنام بطاعت و عبادت ملک العلّام نمودي. چنانچه آن سرور یا أوصیاي اثنا عشر همیشه خلایق را
بحکم ربّ غفور به طاعت و بندگی مأمور میگردانیدند. و اگر حزن أبی بکر معصیت بود پس حضرت نبیّ الأقدس أبو بکر را از آن
فعل عصیان ناستود نهی و زجر فرمود پس این آیه کلام مهیمن سبحان نصّ صریح است بر عصیان أبی بکر و تمرّد و طغیان ایشان از
أمر و حکم رحیم الرّحمن لهذا رسول آخر الزّمان علیه سلام اللَّه الملک السّلطان او را نهی از آن فرمود. امّا قول تو در باب آنکه
حضرت رسالتمآب باو خطاب مستطاب نمود که إِنَّ اللَّهَ مَعَنا، بدرستی و راستی که رسول ایزد غنیّ علیه سلام اللَّه تعالی خبر داد که
خداي تعالی و تقدّس با آن رسول مقدّس است و تعبیر رسول بشیر از نفس أقدس خود بلفظ جمع إِنَّ اللَّهَ مَعَنا فرمود. و در این باب
رسالتمآب اقتداء و اقتفاء بکلام ملک العلّام نمود در آن آیه که خالق الکاف و النّون إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ برسول
متعال ص: 358 انزال و ارسال فرمود و چون نبیّ المهیمن از أبو بکر ملاحظه حزن نمود به لسان معجز نشان که مژده
ده انس و جان بودند فرمودند که لا تحزن. أبو بکر گفت: حزن من براي برادرت علیّ بن أبی طالب علیه ال ّ ص لاة و السّلام که او را
در مضجع خود خوابانیدي مبادا مشرکان و منافقان قصد ایشان کنند در آن حال رسول المتعال فرمود که: لا تَحْزَنْ إِنَّ اللَّهَ مَعَنا.
یعنی: حضرت ایزد مهیمن با من و با برادرم علیّ بن أبی طالب ولیّ ذو المنن است. امّا آنچه گفتی که سکینه بر حضرت أبی بکر
نازل گردید قول تو بنا بر ظاهر است امّا در واقع سکینه براي آن نازل است که او مؤیّد از حضرت واجب الوجود بجنود است و آن
مؤیّد بجنود نبیّ المحمود بود که ظاهر قرآن شاهد و بیّنه آنست. چنانچه عزّ و جلّ در شأن عالیشأن خاتم الرّسل این آیه مبارکه منزل
و مرسل گردانید که فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَ کِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها. پس اگر أبو بکر بیشبهه صاحب سکینه بودي البتّه صاحب جنود
نیز باشد و چون صاحب جنود نبود پس البتّه صاحب سکینه نباشد. و اگر کسی أبو بکر را صاحب جنود از نزد حضرت واجب
الوجود داند و او را مرجع ضمیر گرداند البتّه لازم آید که اخراج حضرت نبیّ الأمجد از نبوّت، و رسالت گرداند تا آنکه تو
مصاحبت أبی بکر را پنهان گردانی و داخل این موضع نگردانی براي او بهتر است زیرا که واجب الوجود تبارك و تعالی انزال
سکینه بر حضرت نبیّ الوري در دو مکان و بأوّلیّ نمود که تمام مؤمنان در آن مکان با رسول آخر الزّمان بودند و با آن رسول شفیق
در سکینه شریک و رفیق بتحقیق ص: 359 بودند. یکی از آن دو موضع در جایی که ایزد تبارك و تعالی میفرماید
که فَأَنْزَلَ اللَّهُ سَ کِینَتَهُ عَلی رَسُولِهِ وَ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ أَلْزَمَهُمْ کَلِمَ ۀَ التَّقْوي الآیه ... و در موضع دیگر ایزد أکبر میفرماید که: فَأَنْزَلَ اللَّهُ
سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَ أَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَمْ تَرَوْها و آنچه خداي تعالی درین موضع بیان فرمود نبیّ المحمود را در انتهاي مخصوص سکینه گردانید
چنانچه واجب الوجود فرمود که: فانزل اللَّه سکینه علیه. پس با آن سرور اگر مؤمن دیگر بودي البتّه آن مؤمن با آن رسول ذو المنن
شریک و سهیم بودي چنانچه مؤمنان در آن دو مکان در سکینه با رسول صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم شریک بودند. حضرت حق
سبحانه و تعالی ذکر مؤمنان نمود و در این آیه أصلا ذکر أحدي سواي رسول مجتبی ننمود. پس بیقین کسی با نبیّ المرسلین در
سکینه در این آیه حضرت ربّ العالمین شریک و سهیم نباشد چه اگر کسی با آن سرور شریک در آن أمر بودي بایستی که
حضرت ربّ غفور آن کسی را بیشبهه بنام مظهرا او مضمرا مذکور گردانیدي. چنانچه مؤمنان در آن دو آیه شریک نبیّ در سکینه
بودند حضرت ایزد تعالی و تبارك اشارت با آن بلکه در کمال وضوح و عیان بیان فرمودند. پس بنا بر خروج أبی بکر از سکینه
بهمین آیه دلالت کند بر خروج أبو بکر از ایمان بنوعی که ظاهر معنی آیه بر آن است. در آن زمان از عمر بن الخطّاب در آن
صفحه 130 از 138
مسکن و مآب أصلا جواب مسموع حضّار آن مکان نشد. ص: 360 با کمال حیرت و اضطراب از یک دیگر متفرّق
گشته متوجّه منازل خود شدند من در آن أثر از خواب بیدار شدم، و روي به راهی که داشتم آوردم. ص: 361
ذکر بیان