گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هجدهم
سوره نمل




اشاره
تعداد آیات:
از نظر حجازیان 95 و از نظر بصریان و شامیان 94 و از نظر کوفیان 93 آیه است.
فضیلت سوره:
ابی بن کعب میگوید:پیامبر خدا فرمود هر کس طس سلیمان را بخواند، اجر او ده حسنه است بعدد هر کس که تصدیق و
میدهد. « اللّ
􀀀
لا اله الا ه » تکذیب سلیمان و هود و شعیب و صالح و ابراهیم کند و از قبر خویش خارج می شود،در حالی که نداي
تفسیر سوره:
نظر به اینکه سورة شعراء را بذکر قرآن خاتمه داد،این سوره را نیز بذکر قرآن آغاز کرده،می فرماید:
ص : 75
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 1 تا 10
اشاره
لاهَ وَ یُؤْتُونَ 􀀀 ي لِلْمُؤْمِنِینَ ( 2) اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ اَلصَّ 􀀀 ابٍ مُبِینٍ ( 1) هُديً وَ بُشْر 􀀀 اتُ اَلْقُرْآنِ وَ کِت 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . طس تِلْکَ آی 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
ئِکَ اَلَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ 􀀀 مالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ ( 4) أُوْل 􀀀 زَیَّنّ لَهُمْ أَعْ
ا􀀀 بِالْآخِر لا یُؤْمِنُونَ هَِ 􀀀 اَلَّذِین اَلزَّک وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ ( 3) إِنَّ اه 􀀀 َ
اراً 􀀀 ی لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ن 􀀀 الَ مُوس 􀀀 ذابِ وَ هُمْ فِی اَلْآخِرَهِ هُمُ اَلْأَخْسَرُونَ ( 5) وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی اَلْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ ( 6) إِذْ ق 􀀀 اَلْعَ
اَللّ
􀀀
حانَ هِ 􀀀 ا وَ سُبْ 􀀀 اَلنّ وَ مَنْ حَوْلَه
ارِ 􀀀 م فِی ا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ نَْ 􀀀 جاءَه 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀 لَع تَصْطَلُونَ ( 7) ابٍ قَبَسٍ لََّکُمْ 􀀀 ا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُمْ بِشِه 􀀀 سَآتِیکُمْ مِنْه
ی􀀀 ا مُوس 􀀀 وَلّ مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ ی
􀀀
ا جَانٌّ ی 􀀀 ا تَهْتَزُّ کَأَنَّه 􀀀 فَلَمّ رَآه
ا􀀀 صاكَ 􀀀 و أَلْقِ عَ ( اَللّ اَلْعَزِیزُ اَلْحَکِیمُ ( 9
􀀀
ی إِنَّهُ أَنَا هُ 􀀀 ا مُوس 􀀀 الَمِینَ ( 8) ی 􀀀 رَبِّ اَلْع
( خافُ لَدَيَّ اَلْمُرْسَلُونَ ( 10 􀀀 لا یَ 􀀀 لا تَخَفْ إِنِّی 􀀀
ص : 76
ترجمه:
این است آیات قرآن و کتاب روشنگر که هدایت و بشارت مؤمنان است.
آنها که نماز میگزارند و زکات میدهند و به آخرت یقین دارند.آنها که به آخرت ایمان ندارند اعمالشان را بر ایشان زینت
داده ایم و آنها کورند.براي آنان است بدي عذاب و در آخرت از زیانکارترین مردمانند.تو قرآن را از جانب حکیمی علیم
تلقی می کنی.هنگامی که موسی بخانوادة خود گفت:آتشی می بینم که بزودي از آن خبري یا آتش گیره اي براي شما می
آورم،شاید گرم شوید.همین که نزد آتش آمد،ندا شد که کسی که در آتش و در اطراف آتش است مبارك گشته است و
منزه است خدایی که رب العالمین است.اي موسی،منم خداي توانا و حکیم.عصایت را بیفکن چون دیدش که مانند ماري می
جنبد،برگشت و تعقیب نکرد.اي موسی،نترس که رسولان نزد من ترسی ندارند.
قرائت:
شهاب قبس:کوفیان و رویس بدون اضافه و دیگران به اضافه خوانده اند.
وجه اول این است که قبس صفت باشد به معنی مقبوس و وجه دوم این است که قبس بمعنی شیء باشد که از آتش گرفته
شود.
اعراب:
ي􀀀 هُديً وَ بُشْر
:در محل رفع یا نصب.نصب بنا بر این است که حال باشند و
ص : 77
رفع بنا بر این است که بدل از آیات یا خبر بعد از خبر یا خبر مبتداي محذوف باشند.
أَنْ بُورِكَ
:ان در اینجا مفسره است.زیرا نداء بمعنی قول است.
انه:داراي ضمیر شأن.
اللّ
􀀀
أَنَا هُ
:مبتدا و خبر.
صاكَ 􀀀 أَلْقِ عَ
.« بورك » :عطف بر
مقصود:
طس
:تفسیر آن گذشت.
ابٍ مُبِینٍ 􀀀 اتُ الْقُرْآنِ وَ کِت 􀀀 تِلْکَ آی
:آنچه بدان وعده داده شده اید،آیات قرآن و کتاب روشنگر است.
است.معنی قرآن و کتاب یکی است.قرآن است « حق الیقین » اضافۀ آیات به قرآن،در حالی که آیات خود قرآن است،نظیر
بملاحظۀ اینکه به قرائت ظاهر می شود و کتاب است بملاحظۀ اینکه نوشته می شود.در حقیقت قرآن ناطقی است که هم بزبان
سخن می گوید،هم بقلم.
مقصود این است که خداوند در این کتاب،امر و نهی و حلال و حرام و وعده و وعید خود را بیان داشته است و چنان است که
گویی به این چیزها نطق می کند و انسان را به این حقائق رهنمون میگردد.
ي لِلْمُؤْمِنِینَ 􀀀 هُديً وَ بُشْر
:کتابی که انسان را از گمراهی بسوي حق هدایت می کند و با دلائل و اعجاز خویش درستی کار پیامبر را روشن می سازد و
مؤمنین را به بهشت و پاداش اخروي نوید می دهد.
سپس در وصف مؤمنان می فرماید:
کاهَ وَ هُمْ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ 􀀀 لاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّ 􀀀 اَلَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّ
:
آنان که نماز را با همۀ حدود و واجباتش در اوقات خود به جاي می آورند و زکات واجب را از مال خود خارج کرده،به
مستحقین میدهند و به نشئۀ آخرت و بعثت و جزاء یقین دارند و هیچگونه تردیدي بدل راه نمیدهند.
ص : 78
پس از آن بوصف مخالفان پرداخته،می فرماید:
مالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ 􀀀 زَیَّنّ لَهُمْ أَعْ
ا􀀀 بِالْآخِر لا یُؤْمِنُونَ هَِ 􀀀 الَّذِین إِنَّ :در بارة معنی این قسمت اختلاف است.
حسن و ابو مسلم و جبائی گویند:یعنی اعمالی را که امر کرده ایم بجا آورند، در نظرشان زینت داده ایم و آنها متحیرند که از
آن اعمال دور مانده اند.
برخی گویند:یعنی اعمالشان را بواسطۀ اینکه میل به زشتی در وجودشان آفریده ایم تا میل به معصیت کنند و از لذت هاي
حقیقی اجتناب ورزند در نظرشان زینت داده ایم.آنها از این حقیقت غافلند و دچار حیرت هستند.
برخی گویند:یعنی آنها را از توفیق باز داشته ایم.در نتیجه کارهایشان در نظرشان آراسته و زینت یافته است.
ذابِ وَ هُمْ فِی الْآخِرَهِ هُمُ الْأَخْسَرُونَ 􀀀 ئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَ 􀀀 أُوْل
:اینان در آخرت گرفتار شدت عذاب هستند و از همگان زیانکارترند.زیرا ثوابی نمی برند و همواره با عتاب روبرویند.
وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّی الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیمٍ عَلِیمٍ
:و تو اي محمد قرآن را از جانب کسی که در کارهاي خود حکیم و به خلق خود علیم است دریافت می کنی.
یعنی از جانب خدا.
علی بن عیسی گوید:علیم به معنی عالم است.جز اینکه علیم معنی مبالغه را می رساند.نظیر سمیع و سامع.زیرا وقتی که می
گوئیم:عالم،معنی آن این است که معلومی دارد.چنان که وقتی می گوئیم:سامع،معنی آن این است که مسموعی دارد.
اما وقتی گفته می شود:علیم،معنی آن این است که اگر معلومی یافت شود او عالم به آن است.همانطوري که وقتی می
گوئیم:سمیع،معنی آن این است که هر گاه مسموعی باشد،او شنواست.
اراً 􀀀 ی لِأَهْلِهِ إِنِّی آنَسْتُ ن 􀀀 الَ مُوس 􀀀 إِذْ ق
:در داستان موسی بیاد آور هنگامی را که به همسر خود-دختر شعیب-گفت:من آتشی می بینم.
ص : 79
وجه اشتقاق انس هم همین است که افراد انسانی دیده شدنی نیستند.
ابٍ قَبَسٍ 􀀀 ا بِخَبَرٍ أَوْ آتِیکُمْ بِشِه 􀀀 سَآتِیکُمْ مِنْه
:در جاي خود باشید شاید از این آتش خبري از لحاظ راه بجویم و راه را بوسیلۀ آن پیدا کنم.چون راه را گم کرده بود.یا شعلۀ
آتشی براي شما بیاورم.
هر نوري که امتداد داشته باشد شهاب نامیده میشود.
در اینجا موسی به همسر خود خطاب جمع مذکر می کند،زیرا وي را به منزلۀ جماعتی می شمارد که در آن بیابان به آنها انس
گرفته است.(شاید غیر از همسرش همراهان دیگري داشته است.مترجم).
لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ
:شاید بوسیلۀ آن گرم شوید.زیرا دچار سرما شده بودند و فصل زمستان بود.
ا􀀀 النّ وَ مَنْ حَوْلَه
ارِ 􀀀 م فِی ا نُودِيَ أَنْ بُورِكَ نَْ 􀀀 جاءَه 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀
:هنگامی که موسی به گمان خود به نزدیک آتش آمد و حال آنکه نوري بود ایستاد.ملاحظه کرد که نور از یکی از شاخه
هاست که از سبزي و درخشندگی کم نظیر است.آتشی که حرارتش درخت را نمی سوزاند و درختی که به تري خود آتش را
خاموش نمیکند.در شگفت ماند.دستۀ سوختی که در دست داشت به آن نزدیک کرد تا روشن کند.آتش بطرف او آمد و او
ترسید و دور شد.بهمین ترتیب موسی به آتش نزدیک می شد و آتش به موسی.تا اینکه وحی آمد که فرشتگانی که در این
آتشند و کسی که در کنار آتش است-یعنی موسی-همه مبارکند.علت این است که این نور،فرشتگان بودند که به- تسبیح و
تقدیس خداوند اشتغال داشتند.در حقیقت این جمله دعاست.یعنی خداوند براي موسی و فرشتگانی که در آنجا بودند مبارك
گرداند.
برخی گویند:یعنی بزرگ است کسی که سلطان و قدرت و برهانش در این آتش ظاهر است.بنا بر این برکت بنام خدا
برمیگردد.یعنی بزرگ است کسی که این نور را روشن کرد و مبارك است کسی که در کنار این آتش است،یعنی موسی و
فرشتگان.
ص : 80
برخی گویند:یعنی مبارك است کسی که در طلب آتش است و فرشتگانی که در اطراف آتشند،این هم تحیتی است از جانب
کاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ 􀀀 اللّ وَ بَرَ
􀀀
رَحْمَتُ هِ » : خداوند براي موسی.هم چنان که بزبان فرشتگان ابراهیم را مورد تحیت خود قرار داده،فرمود
هود 73 ) سپس در تنزیه ذات خود می فرماید: ) « الْبَیْتِ
الَمِینَ 􀀀 اللّ رَبِّ الْع
􀀀
حانَ هِ 􀀀 وَ سُبْ
:خداوند عالم از آنچه لایق عظمتش نیست پاك و منزه است.یعنی جسم نیست که مکان بخواهد و عرض نیست که نیازمند
محل باشد یا تکلم او بوسیلۀ آلتی باشد.
سپس در بارة صفات خود بموسی میفرماید:
اللّ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ
􀀀
ی إِنَّهُ أَنَا هُ 􀀀 ا مُوس 􀀀ی
:اي موسی،کسی که با تو سخن میگوید، خداوند قادري است که هرگز مغلوب نمیشود و هیچ چیز براي او ممتنع نیست و در
کارها و تدابیر خود حکیم است.
سپس آیتی به او نشان میدهد که بوسیلۀ آن صحت نداء را درك کند.از اینرو میفرماید:
صاكَ 􀀀 وَ أَلْقِ عَ
:عصایت را بیفکن.موسی امتثال امر کرد و عصا را افکند.
وَلّ مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ
􀀀
ا جَانٌّ ی 􀀀 ا تَهْتَزُّ کَأَنَّه 􀀀 فَلَمّ رَآه
ا􀀀
:همین که او را همچون ماري دید که به سرعت حرکت میکند و می جنبد،ترسید و عقب رفت و برنگشت و به عقب نشینی
خود ادامه داد.
مار کوچک)سرعت حرکت است.یعنی با اینکه عصا بصورت اژدهاي مخوفی در آمده بود مع الوصف در )« جان » علت تشبیه به
حرکت و جست و خیز و پیچ و تاب همچون مار تیر بود.
برخی گفته اند:در اینجا عصا بصورت همان مار کوچک در آمد و در برابر فرعون بصورت اژدها.
در این هنگام خداوند متعال به او فرمود:
ص : 81
خافُ لَدَيَّ الْمُرْسَلُونَ 􀀀 لا یَ 􀀀 لا تَخَفْ إِنِّی 􀀀 ی 􀀀 ا مُوس 􀀀ی
:اي موسی نترس.زیرا پیامبران در پیش من ترسی ندارند.
مقصود از این جمله تسکین خاطر موسی است.زیرا موسی اکنون رسول خداست و رسول خدا مرتکب قبیح نمیشود که ترس و
بیمی داشته باشد.
ص : 82
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 11 تا 14
اشاره
اتٍ􀀀 ضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ فِی تِسْعِ آی 􀀀 إِلاّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ ( 11 ) وَ أَدْخِلْ یَدَكَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْ
􀀀
ا􀀀 ا وَ اِسْتَیْقَنَتْه 􀀀 ذا سِحْرٌ مُبِینٌ ( 13 ) وَ جَحَ دُوا بِه 􀀀􀀀 الُوا ه 􀀀 ا مُبْصِ رَهً ق 􀀀 اتُن 􀀀 جاءَتْهُمْ آی 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀 اسِقِینَ ( 12 ) 􀀀 قَو ف ک مْاً انُوا 􀀀 إِنَّه ی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ مُْ 􀀀 إِل
( اقِبَهُ اَلْمُفْسِدِینَ ( 14 􀀀 کانَ ع 􀀀 أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُ  وا فَانْظُرْ کَیْفَ
ترجمه:
مگر آنکه ظلم کند و پس از بدي خوبی کند که من آمرزگار و رحیمم.دستت را در گریبانت کن که سفید،بدون بدي خارج
می شود.در نه آیت بسوي فرعون و قومش که قومی فاسقند،چون آیات ما به روشنی نزد آنها آمد.گفتند:سحري است آشکار
و انکارش کردند به ظلم و برتري و حال آنکه بدل بصحت آن یقین داشتند.ببین که چگونه است عاقبت فساد کنندگان.
اعراب:
محذوف که « مرسلا » ی فِرْعَوْنَ :متعلق به 􀀀 إِل « أَدْخِلْ یَدَكَ » و« الق » اتٍ :متعلق به 􀀀 بیضاء:حال مِنْ غَیْرِ سُوءٍ :متعلق به بیضاء فِی تِسْعِ آی
حال است.
ص : 83
ظُلْماً وَ عُلُ  وا
:مفعول له.
« کان » کیف:در محل نصب خبر
مقصود:
اکنون می فرماید:
إِلاّ مَنْ ظَلَمَ ثُمَّ بَدَّلَ حُسْناً بَعْدَ سُوءٍ فَإِنِّی غَفُورٌ رَحِیمٌ
􀀀
:لکن کسانی غیر از انبیاء که ظلم کنند،سپس توبه کنند و نادم شوند و تصمیم بگیرند که دیگر بازگشت نکنند بدانند که من
پوشندة گناه و پذیرندة توبه ام.
علت اینکه انبیاء استثنا شد،این است که آنها مرتکب ظلم نمیشوند و بواسطۀ مقام عصمت،از گناهان و قبائح پاکند.بنا بر این
استثناء منقطع است.تنها اشتراك انبیاء با دیگران در اصل تکلیف است.
ضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ 􀀀 وَ أَدْخِلْ یَدَكَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْ
:دستت را در گریبانت کن تا بدون هیچ عیبی سفید و درخشان خارج گردد.
این هم به غیر از معجزة عصا،معجزة دیگري است از موسی که به او عطا گردید و بیانش گذشت.
ی فِرْعَوْنَ وَ قَوْمِهِ 􀀀 اتٍ إِل 􀀀 فِی تِسْعِ آی
:با نه معجزة دیگر که تو بهمراه آنها بسوي فرعون و قومش فرستاده می شوي.
زجاج گوید:مقصود این است که آن دو معجزه،از جملۀ نه معجزة موسی بود.یعنی این دو معجزه را از جملۀ آن نه معجزه ظاهر
گردان.
معجزات نه گانۀ موسی در تفسیر سورة بنی اسرائیل ذکر شده است.
اسِقِینَ 􀀀 کانُوا قَوْماً ف 􀀀 إِنَّهُمْ
:فرعون و قومش از طاعت خداوند خارج شده و به قبیحترین وجوه کفر روي آورده اند.
ذا سِحْرٌ مُبِینٌ 􀀀􀀀 الُوا ه 􀀀 ا مُبْصِرَهً ق 􀀀 اتُن 􀀀 جاءَتْهُمْ آی 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀
:هنگامی که دلائل و معجزات روشن ما در برابرشان قرار گرفت و یقین کردند که هیچکدام آنها در دسترس قدرت بشر
نیست،گفتند:جادویی است آشکار و بدیهی.
ص : 84
معجزة شتر را به روشنی در دسترس قوم ثمود قرار ) « النّ مُبْصِ رَهً
اقَه 􀀀 ا ثَمُودَ 􀀀 وَ آتَیْن » : نظیر همین تعبیر را در بارة قوم ثمود دارد
ا أَنْفُسُهُمْ ظُلْماً وَ عُلُ  وا :فرعون و قومش به ستم (بر خود یا بنی اسرائیل)و برتري جویی و 􀀀 ا وَ اسْتَیْقَنَتْه 􀀀 دادیم:اسراء 59 ) وَ جَحَدُوا بِه
تکبر در برابر موسی به انکار پرداختند و این انکار-صرفاً-به زبان بود،زیرا در دل میدانستند که معجزات موسی حق است.
اقِبَهُ الْمُفْسِدِینَ 􀀀 کانَ ع 􀀀 فَانْظُرْ کَیْفَ
:اي محمد یا اي شنونده،ببین که سرانجام کسانی که در روي زمین معصیت می کنند چگونه است؟
ص : 85
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 15 تا 19
اشاره
ا أَیُّهَا 􀀀 الَ ی 􀀀 داوُدَ وَ ق 􀀀 مانُ 􀀀 ادِهِ اَلْمُؤْمِنِینَ ( 15 ) وَ وَرِثَ سُلَیْ 􀀀 ی کَثِیرٍ مِنْ عِب 􀀀 ا عَل 􀀀 لِلّ اَلَّذِي فَضَّلَن
􀀀
الَا اَلْحَمْدُ هِ 􀀀 مانَ عِلْماً وَ ق 􀀀 داوُدَ وَ سُلَیْ 􀀀 ا 􀀀 وَ لَقَدْ آتَیْن
مانَ جُنُودُهُ مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ وَ اَلطَّیْرِ 􀀀 ذا لَهُوَ اَلْفَضْلُ اَلْمُبِینُ ( 16 ) وَ حُشِرَ لِسُلَیْ 􀀀􀀀 ا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ إِنَّ ه 􀀀 ا مَنْطِقَ اَلطَّیْرِ وَ أُوتِین 􀀀 اَلنّ عُلِّمْن
اس􀀀 ُ
لا􀀀 مانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ 􀀀 لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْ 􀀀 ساکِنَکُمْ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلنَّمْلُ اُدْخُلُوا مَ 􀀀 الَتْ نَمْلَهٌ ی 􀀀 ادِ اَلنَّمْلِ ق 􀀀 ی و 􀀀 ذا أَتَوْا عَل 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀 ی ( 17 ) فَهُمْ وُزَعُونَ
صالِحاً 􀀀 الِدَيَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ 􀀀 ی و 􀀀 الَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَل 􀀀 ا وَ ق 􀀀 ضاحِکاً مِنْ قَوْلِه 􀀀 یَشْعُرُونَ ( 18 ) فَتَبَسَّمَ
( اَلصّ ( 19
الِحِین 􀀀 ادِكَ 􀀀 ضاهُ وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِب 􀀀 تَرْ
ص : 86
ترجمه:
به داوود و سلیمان دانش دادیم و گفتند:ستایش خدایراست که ما را بر بسیاري از بندگان مؤمن خود برتري داد.سلیمان از
داوود ارث برده،گفت:اي مردم،سخن مرغ بما تعلیم داده شده و از هر چیزي بهره داده شده ایم.این است فضیلت آشکار.و
براي سلیمان لشکریانش از جن و انس و مرغان گرد آورده شدند و از تفرقه منع می شدند.تا وقتی که به وادي موران
رسیدند،موري گفت:اي موران،داخل خانه هایتان شوید.سلیمان و لشکریانش شما را در هم نشکنند،در حالی که توجه ندارند.
سلیمان از سخن او خندید و گفت:خدایا،مرا به شکر نعمت خویش که بمن و پدر و مادرم داده اي و به کار شایسته اي که
پسند تو باشد،ملهم ساز و برحمت خویش مرا در بندگان صالح خویش داخل ساز.
لغت:
وزع:منع حطم:شکستن.
ایذاع:الهام.زجاج گوید،بازداشتن.
اعراب:
لا یَحْطِمَنَّکُمْ 􀀀
:در محل جزم که در جواب امر است.
ضاحکا:حال مؤکد و بقول بعضی ممکن است تأکید نباشد.بلکه بیان کند که سلیمان پس از ت بسم خندید.
مقصود:
بدنبال داستان موسی به شرح داستان داوود و سلیمان پرداخته،فرماید:
مانَ عِلْماً 􀀀 داوُدَ وَ سُلَیْ 􀀀 ا 􀀀 وَ لَقَدْ آتَیْن
:ما به داوود و سلیمان دانشی دادیم که میان مردم داوري کنند و زبان مرغان و جنبندگان را بدانند.
ادِهِ الْمُؤْمِنِینَ 􀀀 ی کَثِیرٍ مِنْ عِب 􀀀 ا عَل 􀀀 لِلّ الَّذِي فَضَّلَن
􀀀
الَا الْحَمْدُ هِ 􀀀 وَ ق
:و گفتند:
ستایش خدا را که ما را از میان مردم برگزید و ما را پیامبر خود کرد و بما معجزه و
ص : 87
حکومت و دانش بخشید و آهن را در دست ما نرم کرد و شیطانها و جن و انس را مسخر ما گردانید.
علت اینکه علم را نکره آورده این است که معلوم دارد علمی به آنها داده شده که براي اثبات رسالت ایشان مفید است.
داوُدَ 􀀀 مانُ 􀀀 وَ وَرِثَ سُلَیْ
:سلیمان وارث داوود شد.
این جمله دلالت دارد بر اینکه پیامبران مانند دیگران مال به ارث می گذارند.
قول حسن هم همین است.
برخی گویند:یعنی داوود علم و نبوت و ملک خود را به ارث،به سلیمان داد نه سایر اولادش.بنا بر این معنی میراث این است
که سلیمان جانشین داوود گردید.به این جانشینی میراث گفته شده،هم چنان که در مورد بهشت نیز میراث گفته شده است.
.( این معنی از جبائی است و خلاف ظاهر آیه و مخالف تفسیر اهل بیت است ( 1
ا مَنْطِقَ الطَّیْرِ 􀀀 النّ عُلِّمْن
اس􀀀 ا أَیُّهَا 􀀀 ق ی الَ 􀀀 و َ
:سلیمان بمنظور اظهار نعمت الهی میگوید:اي مردم،نطق مرغان بما تعلیم شده است.
مطلعین زبان عرب می گویند:نطق بر غیر انسان اطلاق نمیشود،در مورد حیوانات نطق بکار برده نمیشود.زیرا نطق عبارت از
تکلم است و مرغان تکلم
ص : 88
1) -این اختلاف،تقریباً به اساس اختلاف شیعه و سنی بستگی دارد.مطابق روایتی که پس از پیامبر اسلام جعل شد،گفته -1
شد که:پیامبران ارث نمی گذارند و فدك را از تصرف دختر پیامبر خدا گرفتند. فاطمۀ زهرا(ع)در میان جمعی از زنان به
رویه خلیفه را غاصبانه اعلام کرد.استدلال « داوُدَ 􀀀 مانُ 􀀀 وَ وَرِثَ سُلَیْ » مسجد آمد و نطقی مستدل ایراد کرد و با استناد به همین آیۀ
به این آیۀ شریفه منوط به این است که بگوئیم:سلیمان وارث اموال پدر بوده است.اما اگر مطابق قول جبائی فقط گفته
شود:سلیمان وارث علم و حکمت و نبوت پدر بوده است،نه اموال،آیه نمی تواند مورد استدلال واقع شود. بهر حال ظهور آیۀ
شریفه هم معنی اول را تأیید میکند و دلیلی ندارد که فرزندان انبیاء از ترکۀ پدر محروم باشند.
ندارند.مع الوصف چون جناب سلیمان معنی صوت مرغان را میفهمد،از اینرو در مورد آنان-مجازاً-نطق بکار برده است.
برخی گویند:نطق را بطور حقیقی به مرغان اسناد داده است.زیرا بعضی از مرغان نظیر طوطی داراي صوت هجایی هستند.
مبرد می گوید:عرب هر چیزي را که بیان کند آن چه را مخفی است،نطق فرماید.چنان که رؤبه گوید:
لو اننی اعطیت علم الحکل
علم سلیمان کلام النمل
کاش مثل سلیمان که سخن مور را میدانست،من هم به سخن چیزهایی که صدا ندارند عالم بودم.
علی بن عیسی گوید:مرغان با سلیمان تکلم میکردند و این معجزة سلیمان بود.چنان که سلیمان از تکلم هدهد خبر داد.منطق
مرغان،آوازي است که بر صیغۀ واحد،معانی مخلف را میرساند.اما منطق مردم بر صیغه هاي مختلف،معانی مختلف افاده می
کند.بهمین جهت است که ما با همۀ مصاحبت هاي طولانی که با مرغان داریم چیزي از آنها نمی فهمیم و آنها هم چیزي از ما
نمیفهمند زیرا فهم به امور مخصوصی تعلق می گیرد و چون سلیمان از مرغان چیز میفهمید به منطق آنها عالم بود.
ا مِنْ کُلِّ شَیْءٍ 􀀀 وَ أُوتِین
:همۀ چیزهایی که به انبیاء و سلاطین داده می شود بما داده شده است.
برخی گویند:یعنی هر چیزي که مورد نیاز است،بما داده شده.
برخی گویند:یعنی علم به همه چیزها بما داده شده و همۀ چیزها در تسخیر ماست.البته چیزهایی که صلاحیت داشته باشند که
معلوم و مسخر ما باشند.اما اینکه بطور کلی و عموم گفته شده،ابلغ و احسن است.
واحدي از امام باقر(ع)روایت کرده است که:به سلیمان بن داوود سلطنت شرق و غرب زمین داده شد.او هفتصد سال و شش
ماه بر همۀ اهل دنیا،از جن و انس و جنبنده و مرغ و درنده،حکومت کرد و دانش هر چیزي را دارا و به نطق همه چیزها آگاه
بود.
ص : 89
در زمان او بود که صنایع عجیب و غریبی که مردم شنیده اند بوجود آمد.چنان که می فرماید:علمنا منطق الطیر و اوتینا من کل
شیء.
ذا لَهُوَ الْفَضْلُ الْمُبِینُ 􀀀􀀀 إِنَّ ه
:این است فضل خداوند که ظاهر و آشکار است.
ممکن است این جمله از سلیمان باشد بمنظور اعتراف به نعمتهاي الهی و ممکن است از خداوند باشد بمنظور اخبار به
اینکه:چیزهایی که ذکر شد،فضل آشکار است.
مانَ جُنُودُهُ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ الطَّیْرِ 􀀀 وَ حُشِرَ لِسُلَیْ
:هر گروهی از مخلوقات، لشکري است.جنیان و انسانها و مرغان بصورت گروه ها و لشکرهاي علیحده در حضور سلیمان گرد
آمدند.
مفسرین می گویند:هنگامی که سلیمان میخواست به سفر رود طایفه هایی از این سپاهیان بر بساطی جمع می شدند.آن گاه به
باد امر میکرد تا آنها را به آسمان ببرد.مقصود این است که اینها در مسیر سلیمان قرار داشتند.
محمد بن کعب می گوید:بما رسیده است که لشکرگاه سلیمان صد فرسنگ بود. 25 فرسنگ براي انسان، 25 فرسنگ براي
جن، 25 فرسنگ براي وحوش، 25 فرسنگ براي مرغان.او را هزار خانۀ شیشه اي بود بر چوب که به امر وي باد آنها را به هوا
می برد و به حرکت در می آورد.در میان زمین و آسمان به او وحی شد که:من در ملک تو افزودم.هیچ مخلوقی سخنی
نمیگوید،مگر اینکه باد خبر آن را براي تو می آورد.
مقاتل گوید:شیاطین براي سلیمان بساطی بافته بودند یک فرسنگ در یک فرسنگ با تار و پود زرین و ابریشمین.در میان آن
منبري طلایی گذاشته می شد و سلیمان بر آن می نشست و اطراف او سه هزار کرسی بود از طلا و نقره.پیامبران بر کرسی طلا
می نشستند و علماء بر کرسی نقره و مردم در اطراف آنها بودند و جنیان و شیاطین در اطراف مردم و مرغان با بالهاي خود بر
سر آنها سایه می افکندند.تا اشعۀ آفتاب آنها را ناراحت نکند.باد صبا این بساط را حرکت میداد و از صبح تا
ص : 90
( شب و از شب تا صبح مسیر یک ماه را طی میکرد. ( 1
فَهُمْ یُوزَعُونَ
:ابن عباس می گوید:یعنی این لشکریان تحت مراقبت بودند.
یعنی کسانی بودند که اول و آخر اینها را تحت نظر داشتند تا متفرق نشوند.چنان که هر لشکر انبوهی احتیاج بمراقبت
دارد.باید آنهایی که جلو هستند نگاه داشته شوند و آنهایی که دنبال هستند،بحرکت در آورده شوند تا صفوفشان از هم
متلاشی نشود.
ابن زید می گوید:یعنی این لشکریان حبس می شوند.البته منظور وي همان مطلبی است که در بالا گفته شد.
ساکِنَکُمْ 􀀀 ا أَیُّهَا النَّمْلُ ادْخُلُوا مَ 􀀀 الَتْ نَمْلَهٌ ی 􀀀 ادِ النَّمْلِ ق 􀀀 ی و 􀀀 ذا أَتَوْا عَل 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀
:
سلیمان و لشکریانش رفتند تا در طائف-و بقولی در شام-بوادیی رسیدند که مخصوص موران بود.در اینجا موري که بعضی
گفته اند:رئیس موران بود،فریاد برآورد که:
اي موران،داخل خانه هاتان شوید.
نظر به اینکه صوت مور براي سلیمان مفهوم بود،از صوت مور تعبیر شده است به قول مور.
لا یَشْعُرُونَ 􀀀 مانُ وَ جُنُودُهُ وَ هُمْ 􀀀 لا یَحْطِمَنَّکُمْ سُلَیْ 􀀀
:مبادا سلیمان و سپاهیانش بدون اینکه توجه داشته باشند شما را در زیر پاهاي خود پایمال و در هم کوفته کنند.
زیرا اگر متوجه باشند شما را پایمال نمیکنند.
این آیه دلالت دارد بر اینکه سلیمان و لشکریانش سواره و پیاده بودند و باد آنها را حمل نکرده بود.زیرا اگر اینان سوار بر
مرکب باد بودند،موران نمیترسیدند
ص : 91
1) -ممکن است به پاره اي از محتویات این روایات ایراد گرفته شود.مخصوصاً در روایت اخیر که به حکومت سلیمان یک -1
چهرة کاملا اریستوکراسی می بخشد که مسلماً براي کسانی که انبیاء را انسانهایی کامل میدانند که در میان مردم و با مردمند و
دیوار ضخیم اشرافیت و داشتن مقام آنها را از مردم جدا نمیکند،ناخوشایند است. براي رفع هر گونه سوء تفاهم و ایراد،خاطر
نشان میکنیم که اینگونه مطالب در متن قرآن نیست و معصومی هم آنها را بیان نکرده است.
که در زیر پاهایشان پایمال شوند.
ممکن است این مطلب مربوط به قبل از آن زمانی باشد که باد در تسخیر سلیمان قرار گرفته است.
ممکن است گفته شود:مور چگونه سلیمان و لشکریانش را شناخت تا چنین مطلبی بگوید:
پاسخ این است که:وقتی موران مأمور به اطاعت خدا باشند،باید فهمی هم داشته باشند که اسباب طاعت را درك کنند.چه
اشکالی دارد که مور آن اندازه فهم داشته باشد که این مطلب را درك کند.میدانیم که موران دانه ها را نصف میکنند تا بر اثر
اصابت رطوبت سبز نشوند،مگر کزبره را که به چهار قسمت میکند.زیرا این دانه را اگر به دو نیم کند،هر نیمی جداگانه سبز
می شود.همان خدایی که مورچه را به این اسرار هدایت کرده،بوي فهمانیده است که چه چیزهایی باعث پایمال شدن و در هم
کوفته شدنش میگردد.
برخی گفته اند:این هم یکی از معجزات سلیمان است.
ابن عباس می گوید:سلیمان و لشکریانش ایستادند تا موران داخل خانه ها شدند.
ا􀀀 ضاحِکاً مِنْ قَوْلِه 􀀀 فَتَبَسَّمَ
:سلیمان از سخن مور تعجب کرد و خندید.بطور کلی انسان از دیدن هر چیز تازه اي تعجب میکند.
برخی گویند:خندة سلیمان از این بود که موران هم به عدالت گستردة سلیمان پی برده بودند.
برخی گویند:از فاصلۀ سه میل،باد صداي مور را بگوش سلیمان رسانید.
موقعی که به آنجا رسید،مور دستور میداد که موران عجله کنند و خود را بلانه ها برسانند،سلیمان از ترسیدن آنها خنده اش
گرفت.
الِدَيَّ 􀀀 ی و 􀀀 الَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَل 􀀀 وَ ق
:
و گفت خدایا بمن الهام کن که شکر نعمتهایی که به من و پدر و مادرم عطا کرده اي
ص : 92
بجاي آورم.
نعمتهایی که به سلیمان داده شده،دانستن سخن مور و شنیدن آن از راه دور و نبوت و ملک است و نعمتهایی که به پدرش
داده شده،این است که به او نبوت داده و آهن را در دستش نرم کرده و نعمتهایی که بمادرش داده این است که او را همسر
داوود کرده بود و...
همۀ اینها نعمتهاي خدا هستند و شکر آنها لازم است.
ضاهُ 􀀀 صالِحاً تَرْ 􀀀 وَ أَنْ أَعْمَلَ
:خدایا مرا توفیقی ده که کارهایی کنم که مورد پسند تو باشد.
الصّ
الِحِین 􀀀 ادِكَ 􀀀 وَ أَدْخِلْنِی بِرَحْمَتِکَ فِی عِب
:و برحمت خویش مرا داخل بندگان صالحت گردان.
ابن عباس گوید:منظور از بندگان صالح،ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و پیامبران بعد از آنهاست.سلیمان از خدا مسألت میکند
که در زمرة آنها قرارش دهد.
ابن زید گوید:یعنی مرا با بندگان صالح خودت قرار ده.
بکار رفته.زیرا به منزلۀ آدمیان شمرده شده اند و مثل آنها سخن گفته اند و الا به « ادخلوا » زجاج گوید:در اینجا براي موران لفظ
گفته می شود. « ادخلی » چیزهاي غیر عاقل
در روایت است که مور سلیمان به بزرگی گرگها و سگها بودند.
ص : 93
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 20 تا 26
اشاره
( طانٍ مُبِینٍ ( 21 􀀀 ذاباً شَدِیداً أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْ 􀀀 ائِبِینَ ( 20 ) لَأُعَذِّبَنَّهُ عَ 􀀀 کانَ مِنَ اَلْغ 􀀀 لا أَرَي اَلْهُدْهُدَ أَمْ 􀀀 ا لِیَ 􀀀 الَ م 􀀀 وَ تَفَقَّدَ اَلطَّیْرَ فَق
ما لَمْ تُحِطْ بِهِ وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ ( 22 ) إِنِّی وَجَدْتُ اِمْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ وَ 􀀀 الَ أَحَطْتُ بِ 􀀀 فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ فَق
لا􀀀 مالَهُمْ فَ َ ص دَّهُمْ عَنِ اَلسَّبِیلِ فَهُمْ 􀀀 طانُ أَعْ 􀀀 اَللّ وَ زَیَّنَ لَهُمُ اَلشَّیْ
􀀀
ا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 ا وَ قَوْمَه 􀀀 ا عَرْشٌ عَظِیمٌ ( 23 ) وَجَ دْتُه 􀀀لَه
إِلاّ هُوَ
􀀀
هَ 􀀀 إِل 􀀀 اَللّ لا
􀀀
ا تُعْلِنُونَ ( 25 ) هُ 􀀀 ا تُخْفُونَ وَ م 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضِ وَ یَعْلَمُ م 􀀀 ماو 􀀀 لِلّ اَلَّذِي یُخْرِجُ اَلْخَبْءَ فِی اَلسَّ
􀀀
أَلاّ یَسْجُدُوا هِ
􀀀
( یَهْتَدُونَ ( 24
( رَبُّ اَلْعَرْشِ اَلْعَظِیمِ ( 26
ص : 94
ترجمه:
و به جستجوي مرغ پرداخته،گفت:چرا هدهد را نمیبینم؟بلکه او از غائبان است.به سختی عذابش میکنم یا او را سر می برم یا
اینکه دلیل آشکاري برایم بیاورد.سلیمان مدت کوتاهی صبر کرد و هدهد گفت:به چیزي اطلاع یافته ام که از آن بی اطلاعی
و از شهر سبا خبر قطعی برایت آورده ام.زنی دیدم که بر آنها حکم میراند و از هر چیزي به او داده شده بود و تختی عظیم
داشت.خودش و قومش را دیدم که سجدة خورشید میکردند و شیطان اعمالشان را برایشان زینت داده و از راه راست باز داشته
بود و هدایت نیافته بودند،تا براي خداوندي سجده کنند که چیزهاي مخفی را در آسمانها و زمین بیرون می آورد و میداند
آنچه را مخفی میدارید و آشکار میکنید.خدایی که خداي عرش عظیم است و جز او خدایی نیست.
قرائت:
لیاتینی:ابن کثیر به دو نون خوانده است ولی دیگران بیک نون و حذف نون دیگر بخاطر این است که چند نون اجتماع نکنند.
مکث:عاصم و یعقوب بفتح کاف و دیگران بضم خوانده اند و هر دو یکی است.
من سبا:ابو عمرو و ابن کثیر بفتح همزه و ابن کثیر بدون همزه و دیگران به جر همزه خوانده اند.
الا یا قوم » الا یسجدوا:ابو جعفر و کسایی و یعقوب به تخفیف لام و دیگران به تشدید خوانده اند.بنا بر قرائت اول به معنی
است که نمونه هایی هم در زبان عرب دارد.مثل: « اسجدوا
فقالت الا یا اسمع نعظک بخطه
فقلت سمیعاً فانطقی و اصیبی
گفت:هان،بشنو تا پندت دهم.گفتم:بگو که می شنوم.
تخفون و تعلنون:عاصم به تاء و دیگران به یاء خوانده اند.
اعراب:
لا أَرَي 􀀀
:حال.
ص : 95
کانَ 􀀀 أَمْ
به معنی فعل مضارع است. « کان » منقطعه است و « ام » و« بل ا کان » :به تقدیر
غَیْرَ بَعِیدٍ
:جواب قسم مقدر.
لَأُعَذِّبَنَّهُ
:ظرف زمان یا صفت مصدر(وقتاً غیر بعید).
یسجدون:حال.
مقصود:
سپس دربارة سلیمان می گوید:
لا أَرَي الْهُدْهُدَ 􀀀 ا لِیَ 􀀀 الَ م 􀀀 وَ تَفَقَّدَ الطَّیْرَ فَق
:به جستجوي مرغی که غایب شده بود،پرداخته،گفت:چه شده است که هدهد را نمی بینم.
در اینکه چرا سلیمان به جستجوي هدهد پرداخت،اختلاف است.بعضی گفته اند:در سفر به او احتیاج داشت که آب را نشان
دهد.زیرا هدهد وجود آب را در اعماق زمین تشخیص میدهد،همانطوري که در شیشه آب را می بیند.این قول از ابن عباس
است.عیاشی میگوید:ابو حنیفه از امام صادق(ع)پرسید:چرا سلیمان از میان همۀ مرغان فقط هدهد را جستجو کرد؟فرمود:بخاطر
اینکه هدهد آب را در دل زمین می بیند،همانطوري که شما روغن را در شیشه می بینید:ابو حنیفه به اصحاب خود نگریست و
خندید.امام فرمود:چرا خندیدي؟گفت:فدایت شوم.بر تو ظفر یافتم.فرمود:چگونه ظفر یافتی؟عرض کرد:پرنده اي که آب را در
دل زمین می بیند، چرا دام را در زیر خاك نمی بیند و بگردنش می افتد؟فرمود:اي نعمان،مگر نمیدانی که وقتی مقدرات نازل
می شوند،روي چشم پوشیده می شود؟ برخی گویند:علت اینکه سلیمان هدهد را جستجو کرد،این بود که به نوبت خود اخلال
کرده بود.
برخی گویند:مرغان با پر و بال خود بر سر سلیمان سایه می انداختند و چون هدهد جاي خود را خالی کرده بود،آفتاب بر سر
سلیمان تابید و معلوم شد که هدهد غایب است.
ائِبِینَ 􀀀 کانَ مِنَ الْغ 􀀀 أَمْ
:آیا هدهد عاصی شده است یا اینکه بخاطر عذري و
ص : 96
بعداً برایش « لا أَرَي الْهُدْهُدَ 􀀀 ا لِیَ 􀀀م» : حاجتی غیبت کرده است؟ مبرد می گوید:در اول یقین کرد که هدهد نیست و لذا گفت
و از حال او جویا شد. « ائِبِینَ 􀀀 کانَ مِنَ الْغ 􀀀 أَمْ » : شک پیدا شد از این جهت گفت
سپس به تهدید پرداخته،می فرماید:
ذاباً شَدِیداً 􀀀 لَأُعَذِّبَنَّهُ عَ
:بخدا سوگند،پر و بالش را میکنم و او را در آفتاب می اندازم.برخی گویند:یعنی او را در میان اضدادش می اندازم.
از آنجا که در زمان سلیمان نطق و تکلیف مرغان صحیح بوده است،سرزنش و کیفرش نیز صحیح است.زیرا وظیفۀ هدهد این
بود که در خدمت سلیمان باشد و او را اطاعت نماید.
أَوْ لَأَذْبَحَنَّهُ
:یا اینکه او را بکیفر عصیانش سر می برم.
طانٍ مُبِینٍ 􀀀 أَوْ لَیَأْتِیَنِّی بِسُلْ
:یا اینکه دلیل واضحی بیاورد که عذر او بر غیبتش باشد.
فَمَکَثَ غَیْرَ بَعِیدٍ
:طولی نکشید که هدهد آمد و دلیل غیبت خود را بیان نمود.
ما لَمْ تُحِطْ بِهِ 􀀀 الَ أَحَطْتُ بِ 􀀀فَق
:هدهد گفت:به چیزي مطلع شده ام که تو و لشکریانت از آن بی خبرید.
وَ جِئْتُکَ مِنْ سَبَإٍ بِنَبَإٍ یَقِینٍ
:من از شهر سبا می آیم و خبري برایت آورده ام که هیچ تردیدي در بارة آن نیست و از هر لحاظ مطابق واقع است.
شهر سبا در سرزمین یمن است.
سدي میگوید:خداوند 12 پیامبر به شهر سبا فرستاد.
از ابن عباس روایت شده است که پیامبر خدا فرمود:سبا مردي بود که ده طایفۀ عرب از او پدید آمدند.از این ده طایفه،شش تا
داراي میمنت و چهار تا شوم بودند.شومها لخم و جذام و غسان و عامله اند.با میمنت ها کنده و اشعرون و ازد و
ص : 97
مذحج و حمیر و انمار است. خثعم و بجیله از انمار است.
إِنِّی وَجَدْتُ امْرَأَهً تَمْلِکُهُمْ
:زنی دیدم که حاکم بر مقدرات ایشان بود و احدي بر او اعتراضی نداشت.
وَ أُوتِیَتْ مِنْ کُلِّ شَیْءٍ
:همه چیز به او داده شده بود.
این جمله اخبار از گسترش ملک اوست.یعنی همۀ چیزهایی که مورد نیاز ملوك است در اختیار داشت.
حسن گوید:این زن بلقیس دختر شراحیل ملکۀ سباست.
مقاتل گوید: 312 رئیس تحت مشورت او بودند و هر کدام از این رئیسان هزار مرد جنگی در اختیار داشت.
ا عَرْشٌ عَظِیمٌ 􀀀 وَ لَه
:او را تختی بود بزرگتر از تخت تو و جلو تخت او به یاقوت سرخ و زمرد سبز و عقب آن از طلا و به جواهرات
رنگارنگ،تزیین شده بود.او را هفت خانه بود و هر خانه اي دري داشت بسته.
ابن عباس گوید:تخت بلقیس از لحاظ طول و عرض و ارتفاع،هر کدام سی ذراع بود.
ابو مسلم گوید:مقصود از عرش،مملکت است.
مالَهُمْ 􀀀 طانُ أَعْ 􀀀 اللّ وَ زَیَّنَ لَهُمُ الشَّیْ
􀀀
ا یَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 ا وَ قَوْمَه 􀀀 وَجَدْتُه
:
مشاهده کردم که او و مردم همگی خداي یکتا را فراموش کرده،سجدة خورشید میکنند و شیطان اعمال آنها را در نظرشان
آرایش داده است.
لا یَهْتَدُونَ 􀀀 فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِیلِ فَهُمْ
:شیطان آنها را از راه حق باز داشته، از هدایت محروم شده بودند.
جبائی گوید:هدهد عارف به خدا نبود.این مطلب را آن طوري بیان کرد که کودکان ما بیان می کنند.زیرا تکلیف مخصوص
فرشتگان و جنیان و انسان است.
همانطوري که بچه هاي ما عبادتهاي ما را می بینند و تصور می کنند که خلاف آن باطل است،هدهد هم که اعمال سلیمان را
دیده بود،تصور کرد که خلاف عمل سلیمان
ص : 98
( باطل است. ( 1
اما این قول جبائی با ظاهر قرآن مخالفت دارد.زیرا کسی می تواند تصور کند که سجدة خداوند حق و سجدة خورشید باطل
است که خدا را بشناسد و مقام و عظمت او را فهمیده باشد.بخصوص که هدهد تزیین اعمال ایشان را به شیطان نسبت
میدهد.چنین سخنی از کسی سر می زند که عدل را بشناسد و بداند که کار قبیح بر خداوند متعال روا نیست.
لِلّ
􀀀
أَلاّ یَسْجُدُوا هِ
􀀀
:تخفیف بنا بر این است که براي تنبیه و امر به سجود باشد.
یعنی آگاه باشید و خداي خود را سجده کنید.
برخی گوید:این کلام از هدهد است.هدهد هنگامی که پیش سلیمان آمد، از روي انکار و اظهار تنفر چنین گفت.
اما بنا بر تشدید،یعنی:شیطان اعمالشان را زینت داده تا خداوند یکتا را سجده نکنند.
فراء می گوید:قرائت تشدید،موجب سجدة قرائت نمیشود.لکن این حرف
ص : 99
1) -همانطوري که مرحوم طبرسی به جبائی ایراد میگیرد،قول جبائی ناشی از عدم دقت در خود قرآن کریم است.زیرا در -1
عده اي از آیات حتی به جمادات نسبت شعور و ادراك و تسبیح و سجده داده شده است و همۀ اینها متفرع بر این است که
اینها از روي ادراك ذاتی خویش خدا را شناخته باشند.آري: گر ترا از غیب چشمی باز شد با تو ذرات جهان همراز شد جملۀ
ذرات عالم در نهان با تو میگویند روزان و شبان ما سمیعیم و بصیر و باهشیم با شما نامحرمان ما خامشیم نطق آب و نطق خاك
و نطق گل هست محسوس حواس اهل دل
ذا قِیلَ لَهُمُ 􀀀 وَ إِ » : درست نیست.زیرا کلام متضمن مذمت بر ترك سجود است و بنا بر این دلالت بر وجوب سجده دارد.نظیر
هنگامی که به آنها گفته می شود که براي رحمان سجده کنید،گویند:چیست ) « منُ 􀀀 الُوا وَ مَا الرَّحْ 􀀀 منِ ق 􀀀 اسْجُدُوا لِلرَّحْ
.( رحمان؟:فرقان 60
اتِ وَ الْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 اَلَّذِي یُخْرِجُ الْخَبْءَ فِی السَّ
: خدایی که در آسمانها و زمین چیزهایی را خارج می سازد که از نظرها مخفی هستند و به همین جهت پیش از آنکه بیرون
آورده شوند،ادراك نمیشوند.تمام چیزهایی که خداوند آنها را از نیستی به هستی می آورد،چنینند.
برخی گویند:خبأ به معنی غیب است.یعنی خداوند غیب آسمانها و زمین را میداند.
برخی گویند:خبأ آسمانها باران و خبأ زمین گیاه و درختان است.
ا تُعْلِنُونَ 􀀀 ا تُخْفُونَ وَ م 􀀀 وَ یَعْلَمُ م
:و خدا به همۀ امور آشکار و نهان داناست.
إِلاّ هُوَ رَبُّ الْعَرْشِ الْعَظِیمِ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 اَللّ
􀀀
هُ
:خدایی که خداي عرش عظیم است و جز او خدایی نیست.
تا اینجا سخنان هدهد به پایان می رسد.
ممکن است این قسمت از سخن هدهد نباشد.بلکه از خود خداوند باشد در ستایش ذات.
عرش تخت شاهی است که خدا به آن عظمت بخشیده و بر فراز آسمانهاي هفتگانه قرار داده و فرشتگان را در پیرامون آن
گماشته و اعمال مردم به عرش برده میشود و برکات از ناحیۀ آن نازل می شود و بنا بر این شأنش عظیم است همانطوري که به
عظمت توصیف شده است و از اعظم مخلوقات الهی است.
ص : 100
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 27 تا 31
اشاره
ا􀀀 الَتْ ی 􀀀 ذا یَرْجِعُونَ ( 28 ) ق 􀀀 ا 􀀀 ذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ فَانْظُرْ م 􀀀􀀀 ابِی ه 􀀀 کاذِبِینَ ( 27 ) اِذْهَبْ بِکِت 􀀀 الَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ اَلْ 􀀀ق
أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ
􀀀
( منِ اَلرَّحِیمِ ( 30 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
مانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ هِ 􀀀 ابٌ کَرِیمٌ ( 29 ) إِنَّهُ مِنْ سُلَیْ 􀀀 أَیُّهَا اَلْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِت
(31)
ترجمه:
سلیمان گفت:نظر می کنیم ببینیم راست می گویی یا از دروغگویانی؟این نامه ام را ببر و بر آنها بیفکن و از آنها دور شو و
ببین چه جواب میدهند؟بلقیس گفت:اي بزرگان،نامه اي گرامی پیش من انداخته شده است.نامه اي است از سلیمان و بنام
خداوند رحمان و رحیم.که:بر من برتري نجوئید و با اسلام و تسلیم نزد من آیید.
مقصود:
همین که سلیمان پوزش هدهد را شنید به منظور آزمایش او گفت:
کاذِبِینَ 􀀀 الَ سَنَنْظُرُ أَ صَدَقْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْ 􀀀ق
:در بارة سخن تو تحقیق می کنیم، ببینیم راست می گویی یا از دروغگویانی.
این تعبیر بهتر از این است که گفته شود:دروغ می گویی.زیرا شخص از دروغگویان است بخاطر اینکه متمایل به آنهاست یا
بخاطر اینکه خویشاوند آنهاست
ص : 101
یا بخاطر اینکه بواسطۀ دروغ در صف آنها قرار گرفته است.
آن گاه سلیمان نامه اي نوشت و مهر کرد و به هدهد داد و به او گفت:
ذا فَأَلْقِهْ إِلَیْهِمْ 􀀀􀀀 ابِی ه 􀀀 اِذْهَبْ بِکِت
:نامۀ مرا ببر و بر مردم سبا بیفکن.
ثُمَّ تَوَلَّ عَنْهُمْ
:سپس در فاصلۀ دور یا نزدیک از آنها مخفی شو.
ذا یَرْجِعُونَ 􀀀 ا 􀀀 فَانْظُرْ م
:و ببین که چه جواب می دهند.
هدهد نامه را برد و در شهر انداخت.
ابٌ کَرِیمٌ 􀀀 ا أَیُّهَا الْمَلَأُ إِنِّی أُلْقِیَ إِلَیَّ کِت 􀀀 الَتْ ی 􀀀ق
:همین که بلقیس نامه را دید،بقوم خود گفت:نامه اي گرامی پیش من افتاده است.
قتاده گوید:وقتی که هدهد آمد،بلقیس خواب بود.نامه را انداخت و بر گلوي او افتاد.بلقیس نامه را خواند.
برخی گویند:روزنه اي بود که وقتی خورشید از آنجا می تابید،بلقیس به سجده می افتاد.هدهد آمد و روزنه را با پر و بال خود
مسدود کرد.آفتاب بر آمد و بلقیس نفهمید.برخاست که نگاه کند،هدهد نامه را پیش او انداخت.هنگامی که نامه را
خواند،اشراف قوم را که 312 نفر بودند جمع کرد و به آنها گفت:نامه اي گرامی نزد من افتاده است.علت اینکه نامه را کریم
می خواند،این است که مهر داشت.
در حدیث است که اکرام نامه به مهر است.
برخی گویند:علت اینکه آن را کریم نامید این است که در آغاز آن نام خدا بود.
برخی گویند:بخاطر حسن خط و زیبایی الفاظ آن بود.
برخی گویند:بخاطر اینکه نامه از کسی بود که بر جن و انس و مرغان حکومت داشت و بلقیس از وجود چنین کسی خبر
داشت و نامش را هم میدانست.
منِ الرَّحِیمِ 􀀀 اللّ الرَّحْ
􀀀
مانَ وَ إِنَّهُ بِسْمِ هِ 􀀀 إِنَّهُ مِنْ سُلَیْ
آمده است. « منِ الرَّحِیمِ 􀀀 اللّ الرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ » :این نامه از سلیمان است و در آغاز آن
أَلاّ تَعْلُوا عَلَیَّ وَ أْتُونِی مُسْلِمِینَ
􀀀
:خلاصۀ مطالب نامه همین است که باید بلقیس
ص : 102
و قومش اسلام را بپذیرند و نزد سلیمان روند.
آشنا می شدند. « اللّ
􀀀
بسم ه » بلقیس و قومش براي اولین بار با نام خداوند و کلمۀ
برخی گویند:عبارت نامه ترجمه و حکایت بعربی است و بلقیس به این الفاظ تکلم نکرد.حکایت هم بر سه قسم است:
حکایت معنی،حکایت لفظ و حکایت لفظ و معنی هر دو.و اصل در حکایت همین است که نباید از آن عدول کرد مگر
بکمک قرینه.
گفته است. « وَ انْطَلَقَ الْمَلَأُ مِنْهُمْ أَنِ امْشُوا وَ اصْبِرُوا » : است.چنان که سیبویه در بارة این آیه « اي» به معنی « ان » ظاهراً
سلیمان نوشته است که بلقیس و قومش تکبر نکنند و منقاد و تسلیم شوند و به خداي یکتا ایمان آورند.رسم پیامبران همین
است که نامه هاي خود را کوتاه و رسا بنویسند و مردم را دعوت به اطاعت نمایند.
ص : 103
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 32 تا 37
اشاره
الُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّهٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ وَ اَلْأَمْرُ إِلَیْکِ 􀀀 حَتّ تَشْهَدُونِ ( 32 ) ق
ی􀀀 أَم ق رْاً اطِع 􀀀 ا کُنْتُ هًَ 􀀀 ا أَیُّهَا اَلْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِي م 􀀀 ق ی الَتْ 􀀀
ذلِکَ یَفْعَلُونَ ( 34 ) وَ إِنِّی 􀀀 ا أَذِلَّهً وَ کَ 􀀀 ا وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِه 􀀀 ذا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَ دُوه 􀀀 الَتْ إِنَّ اَلْمُلُوكَ إِ 􀀀 ذا تَأْمُرِینَ ( 33 ) ق 􀀀 ا 􀀀 فَانْظُرِي م
اکُمْ بَلْ أَنْتُمْ 􀀀 مِمّ آت
ا􀀀 خَی اَللّ رٌْ
􀀀
انِیَ هُ 􀀀 ما آت 􀀀 مالٍ فَ 􀀀 الَ أَ تُمِدُّونَنِ بِ 􀀀 مانَ ق 􀀀 جاءَ سُلَیْ 􀀀 فَلَمّ
ا 􀀀 اَلْم ( 35 ) اظِرَهٌ بِمَ یَرْجِعُ رُْسَلُونَ 􀀀 مُرْسِلَهٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّهٍ فَن
( صاغِرُونَ ( 37 􀀀 ا أَذِلَّهً وَ هُمْ 􀀀 ا وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْه 􀀀 لا قِبَلَ لَهُمْ بِه 􀀀 بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ ( 36 ) اِرْجِعْ إِلَیْهِمْ فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ
ترجمه:
گفت:اي بزرگان،در کارم رأي دهید.من کاري انجام نمیدهم تا شما حاضر
ص : 104
شوید،گفتند:ما داراي نیرو و هیبتی سخت هستیم و فرمان بدست تست،ببین چه دستور میدهی؟گفت:هنگامی که شاهان داخل
شهري شوند تباهش میکنند و بزرگان آن را ذلیل می سازند و چنین می کنند.من هدیه اي بسوي ایشان می فرستم و منتظرم
که فرستادگان بچه باز میگردند؟همین که نزد سلیمان آمد،گفت:مرا به مال امداد میکنید؟آنچه خدا بمن داده،بهتر از آن است
که شما داده اید بلکه شما به هدیۀ خود خوشحالی میکنید؟برگرد بسوي ایشان،سوگند که با لشکري بسوي ایشان خواهم آمد
که طاقت دفع آن نداشته باشند و سوگند که آنها را به خواري و فرومایگی از آنجا اخراج خواهم کرد.
قرائت:
أ تمدونن:حمزه و یعقوب بیک نون مشدد و دیگران بدو نون غیر مشدد خوانده اند
اعراب:
حَتّ تَشْهَدُونِ
ی􀀀
مضمر است و نون آن نون عماد است. « ان » :نصب فعل به
اذله:حال.
صاغِرُونَ 􀀀 وَ هُمْ
:جملۀ حالیه.
مقصود:
بلقیس بر مضمون نامۀ سلیمان واقف گشت.
ا أَیُّهَا الْمَلَأُ أَفْتُونِی فِی أَمْرِي 􀀀 الَتْ ی 􀀀ق
:به بزرگان قوم خود گفت:بیائید در کار من بیندیشید و اندیشۀ صواب را باز گوئید.
فتوي حکم صوابی است که طبق آن عمل می شود.
حَتّ تَشْهَدُونِ
ی􀀀 أَم ق رْاً اطِع 􀀀 ا کُنْتُ هًَ 􀀀م
:من کاري نمیکنم مگر با حضور و مشورت و صوابدید شما.
بدینترتیب بلقیس با زیردستان خود مهربانی میکند و از آراء و نظرات ایشان در کارهاي مهم بهره مند می شود.
ص : 105
الُوا نَحْنُ أُولُوا قُوَّهٍ وَ أُولُوا بَأْسٍ شَدِیدٍ 􀀀ق
:آنها در جوابش گفتند:ما از نظر قدرت و نیرو و شجاعت کمبودي نداریم.
ذا تَأْمُرِینَ 􀀀 ا 􀀀 وَ الْأَمْرُ إِلَیْکِ فَانْظُرِي م
:و فرمان جنگ و صلح بدست تست.
ببین چه دستور میدهی تا ما عمل کنیم.اگر نظر تو صلح باشد صلح می کنیم و اگر نظرت جنگ باشد می جنگیم.
ا􀀀 ذا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوه 􀀀 الَتْ إِنَّ الْمُلُوكَ إِ 􀀀ق
:بلقیس در پاسخ آنها گفت:
هر گاه ملوك بوسیلۀ جنگ بر شهري دست یابند،دست بویرانی و تخریب می زنند.
ا أَذِلَّهً 􀀀 وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِه
:و براي اینکه بر اوضاع شهر مسلط شوند، بزرگان شهر را مورد اهانت قرار میدهند.
ذلِکَ یَفْعَلُونَ 􀀀 وَ کَ
:آنچه بلقیس بیان کرد،مورد تصدیق و تأیید خداوند قرار گرفته،می فرماید:همانطوري که بلقیس گفت،صحیح است و چنین
می کنند.
.( برخی گویند:این قسمت هم تتمۀ گفتار بلقیس است و اتصال به سابق دارد ( 1
اظِرَهٌ بِمَ یَرْجِعُ الْمُرْسَلُونَ 􀀀 وَ إِنِّی مُرْسِلَهٌ إِلَیْهِمْ بِهَدِیَّهٍ فَن
:من هدیه اي بسوي سلیمان می فرستم و منتظرم ببینم این هدیه مورد قبول ایشان واقع می شود یا نه؟بلقیس میدانست که هدایا
در روح زمامداران اثر فراوان دارد.به این وسیله میخواست بداند آیا سلیمان پیامبر است یا پادشاه؟اگر پیامبر است هدیه را
نمیپذیرد و اگر ملک است هدیه را می پذیرد.
در بارة اینکه هدیه چه بود اختلاف است.برخی گفتند:غلامان و کنیزانی بیک لباس بودند بطوري که معلوم نمیشد کدام مرد
است و کدام زن؟و برخی
ص : 106
1) -ظاهراً باید از بیان خود بلقیس باشد.زیرا بلقیس نسبت افساد به ملوك داده و به سلیمان به نظر یک ملک مفسد می -1
نگرد نه یک نبی مصلح و اگر این قسمت از بلقیس نباشد،معنی کلام این است که سلیمان بعنوان یک ملک مفسد مورد
امضاء قرآن کریم قرار گرفته است و حال آنکه هیچوقت قرآن کریم پیامبري را مظهر فساد معرفی نمیکند و واقع امر هم همین
است که پیامبران مصلح می باشند نه مفسد.
گفته اند: 200 غلام و کنیز بود که غلامان لباس کنیز و کنیزان لباس غلام پوشیده بودند.برخی گفته اند:شمشیرهاي زرین بود
در جلد دیبا.
هنگامی که خبر این هدایا به سلیمان رسید به جنیان دستور داد تا آجرهاي طلا ساختند و تمام راه را با آنها فرش
کردند.حاملان هدیه که این وضع را مشاهده کردند،متوجه شدند که هدایاي ایشان ناچیز و بی ارزش است.
برخی گفته اند:وي 500 غلام و 500 کنیز تقدیم سلیمان کرد.کنیزان را به قباها و کمربندها ملبس گردانید و دست و گردن
غلامان را به طوقها و گردن بندهاي زرین آرایش کرد و بگوش آنها گوشواره هاي درنشان آویخت و آنها را سوار بر اسبهاي
قیمتی که افسار آنها از طلاي مرصع به جواهرات بود کرد و همراه 500 آجر طلا و 500 آجر نقره و تاجی مکلل به در و یاقوت
و حقه اي که در آن دري سوراخ نشده و نگینی،داراي سوراخی کج و معوج بود،نزد سلیمان فرستاد.مردي از بزرگان قوم بنام
منذر بن عمرو با عده اي از مردان برازنده نیز حامل نامه اي بودند که بحضور سلیمان بار یافتند.در نامه نام همۀ هدایا نوشته و
اضافه شده بود:اگر پیامبر هستی میان کنیزان و غلامان تمیز ده و پیش از آنکه حقه را بگشایی بگو که در آن چیست؟ و در
آن در که در داخل حقه است،سوراخی راست بوجود آور و در نگین ریسمان کن، بدون اینکه از جن یا انسانی کمک
گیري.به فرستاده نیز دستور داد که در چهرة سلیمان بنگرد اگر او را خشمگین دید پادشاه است و از او نترسد.زیرا قدرتش به
پاي قدرت بلقیس نمیرسد و اگر در چهره اش آثار لطف دید،معلوم میشود که فرستادة الهی است.
فرستادة بلقیس حرکت کرد که نزد سلیمان رود.هدهد قبل از فرستاده نزد سلیمان آمد و جریان را به اطلاع او رسانید.سلیمان
به جنیان دستور داد که خشت- هاي طلا و نقره را آماده سازند و میدانی به مساحت چند فرسخ از آن خشتها فرش سازند و
اطراف میدان را دیواري از طلا و نقره برآورند.
آن گاه به جنیان دستور داد که فرزندان خود را حاضر کنند.جمعیت فراوانی
ص : 107
جمع شدند و آنها را در سمت چپ و راست میدان بپاي داشتند و سلیمان بر تخت خود نشست و چهار هزار کرسی در سمت
راست و چهار هزار کرسی در سمت چپش نهادند.
به جنیان دستور داد که صفوفی بطول چند فرسخ تشکیل دهند و همچنین انسانها و وحوش و درندگان و مرغان و...
هنگامی که فرستادگان بلقیس بمیدان رسیدند و عظمت ملک سلیمان را دیدند، به حیرت در آمدند و تمام هدایاي خود را
انداختند و بحضور سلیمان آمدند.
سلیمان به نظر لطف به آنها نگریست و پرسید:چه پشت سر شماست؟ رئیس فرستادگان خصوصیات هدایا را به اطلاع سلیمان
رسانید و نامۀ بلقیس را بحضورش تقدیم داشت.نامه را خواند و پرسید:حقه کجاست؟حقه را بدست سلیمان دادند.
جبرئیل نازل شد و از آنچه در حقه بود به او خبر داد و سلیمان براي فرستادة بلقیس بیان داشت.
فرستاده گفت:درست است،اکنون در را سوراخ و در نگین ریسمان کن.
سلیمان کرمی خرد را مأمور این کار کرد.کرم مویی بدهان گرفت و از این سوي نگین در آن سوي رفت.آن گاه میان کنیزان
و غلامان تمیز داد باین ترتیب که دستور داد صورت خود را بشویند.کنیزان بیک دست آب برداشته،در دست دیگر می
ریختند و صورت خود را می شستند و غلامان آب را بهمان دستی که بر میداشتند به صورت می زدند.کنیزان آب را به باطن
دست می ریختند و غلامان بظاهر آن.
کنیزان آب را بدست می زدند و غلامان آب را بر دست جاري میکردند.
برخی گفته اند:بلقیس با هدایاي خویش عصائی فرستاد که از پادشاهان حمیر به ارث برده بود و میگفت:میخواهم سلیمان سر
و ته این عصا را بما نشان دهد و جامی پیش او فرستاد که پر از آبی کند که نه از آسمان است و نه از زمین.
سلیمان عصا را بهوا انداخت و گفت:هر طرف که جلوتر به زمین آید،ته- عصاست و به سپاه دستور داد که آن قدر بدوند تا
عرق کنند.آن گاه جام را از عرق ایشان
ص : 108
.( پر کرد و گفت:این نه از زمین است نه از آسمان ( 1
مالٍ 􀀀 الَ أَ تُمِدُّونَنِ بِ 􀀀 مانَ ق 􀀀 جاءَ سُلَیْ 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀
:هنگامی که فرستادة بلقیس نزد سلیمان آمد،گفت:مرا بوسیلۀ کثرت مال کمک می کنید؟ مقصود این است که وي نیازي به
مال ندارد.
اکُمْ 􀀀 مِمّ آت
ا􀀀 خَی اللّ رٌْ
􀀀
انِیَ هُ 􀀀 ما آت 􀀀 فَ
:آنچه خداوند از ملک و نبوت و حکمت به من داده،بهتر است از آنچه از دنیا و ثروت آن به شما داده است.
بَلْ أَنْتُمْ بِهَدِیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ
:شما بهدایایی که بیکدیگر میدهید خوشحال می شوید.اما من به این چیزها خوشحال نمیشوم یعنی من توجهی به مال دنیا
ندارم.
سپس بفرستادة بلقیس فرمود:
اِرْجِعْ إِلَیْهِمْ
:تو با همۀ هدایایی که آورده اي نزد قوم خود برگرد.
ا􀀀 لا قِبَلَ لَهُمْ بِه 􀀀 فَلَنَأْتِیَنَّهُمْ بِجُنُودٍ
:بخدا سوگند،لشکري بر سر ایشان فرو می آورم که قدرت دفع آن را نداشته باشند.
صاغِرُونَ 􀀀 ا أَذِلَّهً وَ هُمْ 􀀀 وَ لَنُخْرِجَنَّهُمْ مِنْه
:و بخدا سوگند که آنها را از شهر یا کشورشان بیرون خواهم کرد.در حالی که ذلیل و فرومایه باشند.مگر اینکه دین مرا
بپذیرند و نزد من آیند.
این عکس العمل سلیمان،دلیل بسیار روشنی بود بر نبوتش.بلقیس و مردم سبا دانستند که وي فرستادة خداست و همچون
ملوك دیگر شیفتۀ مال و منال نیست.
ص : 109
1) -تمام این مطالب از راویان است و در متن قرآن موجود نیست.زیرا اینگونه مطالب با هدف قرآن که بیان حقیقت و -1
ارشاد و هدایت مردم است چندان مناسبتی ندارد.
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 38 تا 44
اشاره
امِکَ وَ 􀀀 الَ عِفْرِیتٌ مِنَ اَلْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَق 􀀀 ا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ ( 38 ) ق 􀀀 ا أَیُّهَا اَلْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِه 􀀀 الَ ی 􀀀ق
ذا􀀀􀀀 الَ ه 􀀀 فَلَمّ رَآهُ مُسْتَقِ  را عِنْدَهُ ق
ا􀀀 طَر اَلْکِت أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ فُْکَ ابِ􀀀 الَ اَلَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ 􀀀 عَلَی لَقَوِيٌّ أَمِینٌ ( 39 ) ق إِنِّی هِْ
ا􀀀 ا عَرْشَه 􀀀 الَ نَکِّرُوا لَه 􀀀 ما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ ( 40 ) ق 􀀀 مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ وَ مَنْ شَ کَرَ فَإِنَّ
کُنّ
ا􀀀 و ا 􀀀 ق کَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتِینَا اَلْعِلْمَ مِنْ قَبْلِه الَتْ 􀀀 عَر کَ ذ شُْکِ 􀀀ه ا􀀀 جاء قِیلَ أَ 􀀀 فَلَمّ تَْ
ا 􀀀 ی ( 41 ) لا هَْتَدُونَ 􀀀 اَلَّذِین نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَکُونُ مِنَ فَلَمّ رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّهً وَ
ا􀀀 اَلصَّر ک ( 43 ) قِیلَ لَهَا اُدْخُلِی حَْ افِرِین 􀀀 ک مِنْ قَوْمٍ انَتْ 􀀀 ا 􀀀 اَللّ إِنَّه
􀀀
کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 ا 􀀀 ا م 􀀀 مُسْلِمِینَ ( 42 ) وَ صَدَّه
( الَمِینَ ( 44 􀀀 لِلّ رَبِّ اَلْع
􀀀
مانَ هِ 􀀀 الَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْ 􀀀 وارِیرَ ق 􀀀 الَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَ 􀀀 ا ق 􀀀 ساقَیْه 􀀀 کَشَفَتْ عَنْ
ص : 110
ترجمه:
سلیمان گفت:اي بزرگان،چه کسی تخت او را پیش از آنکه بعنوان تسلیم نزد من آیند،می آورد؟دیوي از جنیان گفت:من
تخت را پیش از آنکه از جایت برخیزي نزد تو می آورم و من بر این کار نیرومند و امینم.آنکه علمی از کتاب پیشش
بود،گفت:من تخت او را پیش از آنکه چشمت بتو باز گردد نزد تو می آورم.چون سلیمان تخت را پیش خود بر سر پا
دید،گفت:این از فضل خداي من است تا مرا بیازماید که شکر میکنم یا کفر می ورزم؟هر که شکر کند،براي خود شکر میکند
و هر که کفر بورزد،خدایم بی نیاز و کریم است.سلیمان گفت:تختش را ناشناخته کنید،ببینیم آیا هدایت می شود یا از کسانی
است که هدایت نمی شوند؟هنگامی که آمد،گفته شد:آیا تخت تو چنین است؟بلقیس گفت:مثل اینکه همان است و پیش از
آن ما علم داشتیم و تسلیم شده بودیم.و بلقیس را آنچه جز خدا پرستش میکرد،از ایمان بخدا بازداشته بود که او از قومی کافر
بود.و به بلقیس گفته شد که به ساحت قصر درآید،هنگامی که بلقیس ساحت قصر را دید گمان کرد آبی عمیق است و
ساقهاي خود را برهنه کرد.سلیمان به او گفت که این ساحتی است که از شیشه ساخته شده است.
ص : 111
بلقیس گفت:خدایا بخود ظلم کردم و با سلیمان در برابر خداوندي که رب العالمین است،تسلیم گشتم.
لغت:
تنکیر:تغییر شیء بنحوي که صاحبش آن را نشناسد.
صرح:قصر.اصل معنی این کلمه از وضوح و آشکاري است.
لجه:گرداب.محل تجمع آب.
ممدد:هموار.
مقصود:
هنگامی که فرستاده نزد بلقیس آمد و بلقیس یقین کرد که سلیمان پیامبر خداست و نمیتواند در برابر او مقاومت کند،آماده
شد که بحضور سلیمان بیاید.
جبرئیل خبر حرکت او را به سمع سلیمان رسانید.
ا قَبْلَ أَنْ یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ 􀀀 ا أَیُّهَا الْمَلَؤُا أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِه 􀀀 الَ ی 􀀀ق
:سلیمان به بزرگان لشکر خود گفت:چه کسی تخت او را پیش از آنکه بعنوان تسلیم پیش من آیند،به اینجا می آورد؟ چرا
سلیمان خواست که تختش را بیاورند؟در اینباره اقوالی است:
-1 قتاده می گوید:سلیمان از تخت بلقیس متعجب شده بود.میخواست که آن را ببیند و چون دانسته بود که بلقیس مسلمان می
.( شود و گرفتن مال او پس از مسلمانی حرام میشود،میخواست که قبل از مسلمانی وي تختش را تصاحب کند ( 1
-2 ابن زید می گوید:میخواست بدینوسیله عقل و درایت بلقیس را بسنجد.
ص : 112
1) -این قول با مقام عصمت و حقیقت انبیاء منافات دارد و حتی شایستۀ ذکر هم نیست. شاید مؤلف بزرگوار این قول را از -1
اینجهت در اینجا ذکر کرده است که میزان فهم تفسیري و اخلاص گروهی از اهل تسنن را نسبت به انبیاء عظام الهی روشن
سازد.زیرا اگر نگوئیم:همۀ آنها اکثرشان انبیاء خدا را در حد یک انسان لغزشکار و آلوده تنزل میدهند.قول قتاده که در متن
آمده، ناشی از همین طرز تفکر است.
-3 وهب گوید:میخواست بدینوسیله معجزه اي کند تا دلیلی بر صدق نبوتش باشد.زیرا بلقیس این تخت را بجا گذاشته و
افرادي را به نگهبانی آن گماشته بود.
ابن عباس می گوید:سلیمان مرد مهیبی بود و کسی پیش او حرف نمیزد تا وقتی که وي سؤال میکرد.روزي بر تختش نشست و
در نزدیکی خود غباري دید.
اللّ ،بلقیس است که در اینجا فرود آمده است همین موقع بود که سلیمان گفت:چه کسی
􀀀
پرسید:این چیست:گفتند:یا رسول ه
نیز دو وجه است: « مسلمین » تختش را پیش از آنکه نزد من آیند می آورد؟ در بارة کلمۀ
-1 مقصود این است که آنها به حال ایمان و یکتا پرستی نزدش آیند.
-2 مقصود این است که آنها در برابر قدرت و سلطنتش تسلیم شده باشند.
امِکَ وَ إِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِيٌّ أَمِینٌ 􀀀 الَ عِفْرِیتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَق 􀀀ق
:دیو نیرومندي از جنیان گفت:پیش از آنکه از مجلس قضاوت برخیزي تختش را پیش تو حاضر میکنم،که من بر آوردن آن
در یک مدت کوتاه قادر و براي حفظ جواهراتی که در آن است،امینم.
از این جمله استفاده می شود که قدرت قبل از فعل است و(چنان که متکلمین میگویند)لازم نیست بهمراه فعل باشد.زیرا دیو
پیش از آنکه تخت را بیاورد، می گوید:بر آوردن آن قادرم.
سلیمان از بامداد تا ظهر براي قضاوت بر مسند خود می نشست،بدیو گفت:
کسی میخواهم که سریع تر آن را حاضر کند.
ابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ 􀀀 الَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِت 􀀀ق
:
وزیر سلیمان و خواهر زاده اش آصف برخیا که از صدیقین بود و اسم اعظم خدا را میدانست،پاسخ سلیمان را داد و براي این
کار داوطلب شد.
است.برخی گفته اند: « رحمان » و در مرحلۀ بعد « اللّ
􀀀
ه » گفته اند:اسم اعظم
می شود.برخی گفته اند: « اهیا شراهیا » است که به زبان عربی « یا حی یا قیوم »
یا الهنا و اله کل شیء إلهاً واحدا لا اله » و برخی گفته اند « یا ذا الجلال و الاکرام »
ص : 113
است. « الا انت
و برخی گفته اند:اسطوم و برخی گفته اند:خضر « بلخیا » برخی گفته اند:کسی که اسم اعظم را میدانست انسانی بود بنام
است.برخی گفته اند:جبرئیل است که به اذن خداوند در فرمان سلیمان بود.برخی گویند:خود سلیمان است که میخواست
نعمت هاي خدا را بر خود نشان دهد.ولی این قول بعید است و مفسرین چنین قولی را نپذیرفته اند.
کسی که داوطلب این کار شد،دانشی از کتاب دارا بود.مقصود از کتاب بقولی لوح محفوظ و بقولی کتاب آسمانی است که
بر پیامبران نازل می شود.برخی گفته اند:
( مقصود کتاب(نامه)سلیمان بسوي بلقیس است. ( 1
اختلاف است: « قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ » در بارة
برخی گویند:یعنی پیش از آنکه شخصی که به اندازة میدان دید چشم تو از تو دور است نزد تو آید،تخت را پیش تو می
آورم.(این معنی هم از قتاده و غلط است زیرا آن عفریت گفته بود پیش از آنکه از جایت برخیزي تخت را حاضر میکنم.
مترجم).
برخی گویند:یعنی پیش از آنکه چشم تو به نهایت خود برسد و برگردد (یعنی بستن و باز کردن چشم).
ص : 114
1) -این قول هم بعید است،در اینجا ممکن است قول اول را ترجیح داد.چنین علمی به انسان قدرت ما فوق بشري میدهد.از -1
بِاللّ شَهِیداً بَیْنِی وَ
􀀀
ی هِ 􀀀 علی(ع)پرسیدند:بهترین آیه در بارة شما چیست؟ فرمود:این آیه: وَ یَقُولُ الَّذِینَ کَفَرُوا لَسْتَ مُرْسَلًا قُلْ کَف
ابِ (رعد 43 )در این آیه علی در ردیف خدا شاهد رسالت پیامبر است.آورندة تخت بلقیس در آن 􀀀 بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِت
زمان بس کوتاه علمی از کتاب دارد ولی گواه رسالت پیامبر علم همۀ کتاب را داراست.همین است که به علی قدرت ید اللهی
داده.وقتی که علمی از کتاب آن قدرت را میدهد،علم کتاب چه قدرتی میدهد؟ قوت و فعل حق از او زده سر کنده بی
خویشتن در از خیبر خود چه خیبر که خیبر گردون پیش این دست و پنجه هست زبون
سعید بن جبیر گوید:وي به سلیمان گفت:به آسمان نگاه کن.هنوز چشمش به آسمان متوجه بود که تخت را حاضر کرد.
برخی گویند:ارتداد چشم یعنی نگاه کردن با چشم تا وقتی که خسته شود و از دیدن عاجز گردد،پس مقصود این است که
سلیمان چشمش را به نقطۀ دور دستی بدوزد،پیش از آنکه چشمش خسته شود،تخت نزد او حاضر است.
کلبی می گوید:آصف به سجده افتاد و اسم اعظم خدا را بر زبان راند و دعا کرد:
تخت بلقیس به زمین فرو رفت و از جلو تخت سلیمان سر بیرون آورد.
در بارة کیفیت آورده شدن تخت هم وجوهی ذکر کرده اند:
-1 فرشتگان تخت را به فرمان خدا آوردند 2-باد آن را آورد.
-3 به ارادة خداوند تخت به حرکت در آمد و حاضر شد.
-4 به زمین فرو رفت و از جلو سلیمان ظاهر گشت.
-5 زمین زیر آن پیچیده شد.این وجه از امام صادق(ع)روایت شده است.
-6 خداوند تخت را در جاي خود معدوم کرد و در مجلس سلیمان بوجود آورد.این قول بنا بر مذهب ابو هاشم نادرست و بنا بر
مذهب ابو علی جبائی که فناء بعض اجسام را جایز میداند درست است.
در این کلام حذف بسیاري است،زیرا تقدیر این است که:سلیمان به او گفت:
بیاور و او از خدا مسألت داشت و تخت حاضر شد و سلیمان آن را نزد خود بر سر پا دید.
ذا مِنْ فَضْلِ رَبِّی 􀀀􀀀 الَ ه 􀀀 فَلَمّ رَآهُ مُسْتَقِ  را عِنْدَهُ ق
ا􀀀
:هنگامی که سلیمان تخت را پیش خود دید که بهمان سرعت حاضر شده است،زبان به شکرگزاري گشوده، گفت: این از
نعمت و احسان خداست بر من.زیرا انجام چنین عمل سریعی با همۀ صعوبت و تعذري که دارد معجزه است و به علو قدر و
جلالت و شرافت سلیمان دلالت دارد.
لِیَبْلُوَنِی أَ أَشْکُرُ أَمْ أَکْفُرُ
:خداوند میخواهد با این نعمت مرا بیازماید که آیا شکرگزاري میکنم یا کفر نعمت می کنم؟
ص : 115
ما یَشْکُرُ لِنَفْسِهِ 􀀀 وَ مَنْ شَکَرَ فَإِنَّ
إِنْ أَحْسَ نْتُمْ أَحْسَ نْتُمْ » : :هر که شکر کند براي خود اوست.زیرا نفع آن به خودش میرسد نه به دیگران.چنان که می فرماید
.( اگر خوبی کنید،براي خودتان خوبی می کنید:اسراء 7 ) « لِأَنْفُسِکُمْ
وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ رَبِّی غَنِیٌّ کَرِیمٌ
:و هر که کفران نعمت کند،خداي من به بندگان نیازمند نیست،بلکه آنها به وي محتاجند که ثواب و اجر از او بگیرند و خداي
من بر همۀ بندگان خود چه شاکر و چه کافر و چه عاصی و چه مطیع،کریم است و کفر و عصیان ایشان وي را از فضل و
احسان باز نمیدارد.
لا یَهْتَدُونَ 􀀀 ا نَنْظُرْ أَ تَهْتَدِي أَمْ تَکُونُ مِنَ الَّذِینَ 􀀀 ا عَرْشَه 􀀀 الَ نَکِّرُوا لَه 􀀀ق
:
سلیمان گفت:تخت بلقیس را بنحوي متغیر سازید که برایش ناآشنا باشد.مقصود سلیمان این بود که میزان خرد بلقیس را
بدست آورد و معلوم دارد که آیا بلقیس متوجه این موضوع می شود یا نه؟برخی گفته اند:میخواست ببیند بلقیس از اینکه
تختش را حاضر کرده اند متوجه عظمت خداوند و قدرت او و نبوت سلیمان می شود یا نه؟ ابن عباس می گوید:جواهرات و
نگینهایی که بر تخت بود از آن جدا کردند.
مجاهد گوید:سرخ را سبز و سبز را سرخ کردند،عکرمه گوید:چیزي از آن جدا کردند و چیزي به آن افزودند.
الَتْ کَأَنَّهُ هُوَ 􀀀 ذا عَرْشُکِ ق 􀀀 کَ􀀀 جاءَتْ قِیلَ أَ ه 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀
:هنگامی که بلقیس آمد، از او پرسیدند:آیا تخت تو چنین است؟وي بدون اینکه جواب قطعی بدهد،گفت:
مثل اینکه خودش است!و این دلالت بر کمال عقل او میکند.نگفت:آري.زیرا در آن تغییر مشاهده کرد و نگفت:نه،زیرا میدید
با تخت خودش شبیه است.وانگهی او میدانست که آوردن تخت در این مدت کوتاه،از قدرت بشر عادي خارج است.
مقاتل گوید:او تخت را شناخت.لکن او را به اشتباه انداخته،گفتند:تخت تو چنین است؟او هم به تردید افتاد و گفت:گویا
همان است.و اگر به او گفته بودند:آیا تخت تو این است؟میگفت:آري.
عکرمه گوید:بلقیس حکیمه بود.فکر کرد اگر بگویم:اوست یا نه اوست،
ص : 116
تکذیبم میکنند.از اینرو گفت:گویا اوست.آن گاه به او گفتند:همین تخت تست که درهاي بسته و نگهبانان نتوانستند آن
را،محافظت کنند.
کُنّ مُسْلِمِینَ
ا􀀀 و ا 􀀀 وَ أُوتِینَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِه
:بلقیس گفت:ما پیش از دیدن این معجزة عجیب به نبوت سلیمان علم داشتیم و امر او را مطیع بودیم.
برخی گویند:این قسمت از کلام سلیمان است.یعنی ما از پیش به خدا و قدرتش علم داشتیم و در پیشگاهش اخلاص
میورزیدیم،و بقولی یعنی:ما از پیش میدانستیم که بلقیس بخداي یکتا ایمان می آورد.
برخی گفته اند:این قسمت از کلام قوم سلیمان است.
اللّ
􀀀
کانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 ا 􀀀 ا م 􀀀 وَ صَدَّه
:مجاهد گوید:یعنی پرستش خورشید، بلقیس را پس از دیدن این اعجاز از عبادت خداوند بازداشت.
برخی گفته اند:یعنی سلیمان بلقیس را از پرستش خورشید منع کرد.
برخی گفته اند:یعنی ایمان بخدا او را از پرستش خورشید باز داشت.
کافِرِینَ 􀀀 کانَتْ مِنْ قَوْمٍ 􀀀 ا 􀀀 إِنَّه
:بدنبال بیان فوق میگوید:بلقیس از قومی بود که خورشید می پرستیدند و در میان آنها بزرگ شده بود و جز پرستش خورشید
چیزي نیاموخته بود.
قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ
:صرح جاي گسترده و سر باز است.میگویند:هنگامی که سلیمان ملکۀ سبا را دید،به شیاطین امر کرد که صرح بسازند.صرح
سطحی است از شیشه که در زیر آن آب است و در داخل آب ماهی و قورباغه و جانوران آبزي ریختند،آن گاه تختی در
وسط آن گذاشتند و سلیمان بر روي آن نشست،برخی گفته اند:
صرح قصر شیشه اي است و از درخشندگی همچون آب است.
ابو عبیده میگوید:هر بناي شیشه اي یا سنگی محکمی را صرح می نامند.
سلیمان فرمان ساختن چنین بنائی را داد براي اینکه عقل بلقیس را آزمایش کند و ببیند آیا وي با دیدن این آثار عجیب ایمان
به خدا می آورد یا نه؟ برخی گویند:جنیان می ترسیدند که سلیمان با بلقیس ازدواج کند و همیشه
ص : 117
در اسارت سلیمان و فرزندانش باقی بمانند از اینرو پیش سلیمان به بدگویی از بلقیس پرداختند تا نسبت به او بی میل
شود.گفتند:بلقیس کم عقل است و پاهایش شبیه سم الاغ است.سلیمان بلقیس را آزمایش کرد و خلاف گفتۀ جنیان ثابت شد.
برخی گویند:به سلیمان گفته بودند که پاهاي بلقیس مو دارد.هنگامی که بلقیس پاها را عریان کرد موهاي پایش ظاهر شد و
سلیمان را خوش نیامد.از جنیان در اینباره مشورت کرد،آنها براي علاج آن به ساختن حمام و تهیۀ نوره پرداختند و براي اولین
بار نوره ساخته شد.
ا􀀀 ساقَیْه 􀀀 فَلَمّ رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّهً وَ کَشَفَتْ عَنْ
ا􀀀
:هنگامی که بلقیس آن بناي آبگینه را دید،گمان کرد که استخري است و ساق هاي خود را برهنه کرد که داخل آب شود.
گویند:هنگامی که بلقیس این صحنه را دید،گفت:پسر داوود براي کشتن من هیچ راهی نداشت جز اینکه مرا در آب غرق
کند؟و غرورش اجازه نداد که اظهار ترس کند و داخل آب نشود.
عادت آنها پوشیدن کفش نبود.
وارِیرَ 􀀀 الَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَ 􀀀ق
:همین که ساق خود را برهنه کرد،سلیمان به او گفت:این بناي صاف و هموار از شیشه است و آب نیست.
الَمِینَ 􀀀 لِلّ رَبِّ الْع
􀀀
مانَ هِ 􀀀 الَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْ 􀀀ق
:
هنگامی که بلقیس تخت سلیمان و آن منظرة عجیب را مشاهده کرد،گفت:خدایا بوسیلۀ کفر بخودم ظلم کردم و همراه سلیمان
بخدا ایمان آوردم و بدین ترتیب ایمانش کامل گردید.
گویند:هنگامی که نشست،سلیمان او را دعوت بیکتا پرستی کرد و بلقیس چون آیات و معجزات را مشاهده کرده بود اجابت
کرد و ایمان آورد.
برخی گویند:چون تصور کرده بود که سلیمان قصد دارد غرقش کند،از اینرو وقتی که فهمید چنین نبوده است،گفت:بخودم
ظلم کردم که در بارة سلیمان گمان بد بردم.
در اینکه پس از این جریان،بلقیس چه کرد،اختلاف است.برخی گویند:
ص : 118
سلیمان با او ازدواج کرد و او را بر سلطنت ابقاء نمود.برخی گویند:او را بعقد پادشاهی بنام تبع در آورد و او را به جاي خود
برگرداند و یکی از امراي جنی یمن را مأمور به اطاعت او کرد تا هر چه میخواهد در یمن برایش بسازد.
اللّ بن عتبه سؤال کرد که آیا سلیمان با بلقیس ازدواج کرد؟او جواب داد:چیزي در اینباره
􀀀
گویند:شخصی از عبد ه
در تفسیر عیاشی است که موسی «. مانَ 􀀀 أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْ » : نمیدانم.آخرین مطلبی که از او در قرآن موجود است همین است که
بن محمد(ع)میگوید بخدمت برادرم امام علی نقی(ع)رسیدم و این بعد از آنی بود که از او مواعظ زیادي شنیده و سر به
اطاعتش تسلیم کرده بودم.عرض کردم:فدایت شوم.یحیی بن اکثم مسائلی از من پرسیده است حضرت خندید و فرمود:
جوابش داده اي؟گفتم:نه.فرمود:چرا.گفتم:نمیدانستم.
فرمود:چه مسائلی است؟گفتم:بگوئید که آیا سلیمان به علم آصف برخیا نیاز داشت؟ و چند مسألۀ دیگر.
فرمود:برادر،بنویس:
سؤال کردم.او آصف برخیاست که سلیمان «... ابِ􀀀 الَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِت 􀀀ق» : بنام خداوند رحمان رحیم،در بارة قول خداوند
از آنچه او می شناخت عاجز نبود.ولی میخواست که امتش-اعم از جن و انس-بدانند که آصف بعد از او حجت خداست و
این از علم خود سلیمان بود که به آصف به ودیعت داده و خدا به او تفهیم کرده بود.تا بعد از سلیمان در بارة امامت آصف
اختلاف نکنند.هم چنان که در حیات حضرت داوود خداوند علم را به سلیمان تفهیم کرده بود تا امامت و نبوتش بعد از داوود
معلوم باشد و حجت بر مردم تمام.
ص : 119
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 45 تا 53
اشاره
ا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَهِ قَبْلَ اَلْحَسَنَهِ 􀀀 الَ ی 􀀀 انِ یَخْتَصِمُونَ ( 45 ) ق 􀀀 ذا هُمْ فَرِیق 􀀀 اَللّ فَإِ
􀀀
صالِحاً أَنِ اُعْبُدُوا هَ 􀀀 خاهُمْ 􀀀 ی ثَمُودَ أَ 􀀀 ا إِل 􀀀 وَ لَقَدْ أَرْسَلْن
کانَ فِی 􀀀 اَللّ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ ( 47 ) وَ
􀀀
طائِرُکُمْ عِنْدَ هِ 􀀀 الَ 􀀀 ا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ ق 􀀀 الُوا اِطَّیَّرْن 􀀀 اَللّ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ ( 46 ) ق
􀀀
لا تَسْتَغْفِرُونَ هَ 􀀀 لَوْ
ا مَهْلِکَ أَهْلِهِ 􀀀 ا شَهِدْن 􀀀 بِاللّ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ م
􀀀
اسَمُوا هِ 􀀀 الُوا تَق 􀀀 لا یُصْلِحُونَ ( 48 ) ق 􀀀 اَلْمَدِینَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی اَلْأَرْضِ وَ
اهُمْ وَ قَوْمَهُمْ 􀀀 أَنّ دَمَّرْن
􀀀
اقِبَهُ مَکْرِهِمْ ا 􀀀 کانَ ع 􀀀 یَشْعُرُونَ ( 50 ) فَانْظُرْ کَیْفَ 􀀀 ا مَکْراً وَ هُمْ لا 􀀀 صادِقُونَ ( 49 ) وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْن 􀀀 إِنّ لَ
􀀀
وَ ا
( کانُوا یَتَّقُونَ ( 53 􀀀 ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ ( 52 ) وَ أَنْجَیْنَا اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ 􀀀 ما ظَلَمُوا إِنَّ فِی 􀀀 خاوِیَهً بِ 􀀀 أَجْمَعِینَ ( 51 ) فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ
ص : 120
ترجمه:
و بسوي ثمود فرستادیم برادرشان صالح را که خداوند را پرستش کنید.آنها دو فرقه شده،بخصومت پرداختند.گفت:اي
قوم،چرا پیش از نیکی تعجیل به عذاب می کنید؟چرا از خداوند طلب مغفرت نمیکنید؟شاید به شما رحم شود.گفتند:
ترا و همراهانت را به فال بد گرفته ایم.گفت:شومی شما-به سبب کفرتان-از ناحیۀ خداست،بلکه شما مورد آزمایش قرار
میگیرید.و در شهر نه نفر بودند که فساد میکردند و اصلاح نمیکردند.گفتند:سوگند یاد کنید بخدا که او و خاندانش را بکشیم
آن گاه به بازماندگانش بگوئیم که ما از هلاکت ایشان خبر نداریم و ما راست می گوئیم.
آنها به نیرنگ پرداختند و ما کیفر نیرنگشان را دادیم و آنها نمیدانستند.ببین که چگونه است عاقبت نیرنگشان که آنها و
قومشان را هلاك کردیم.این است خانه هاي آنها که بواسطۀ ظلم ایشان خالی مانده است.در این براي مردمی که بدانند،آیتی
است و آنها که ایمان آورده و تقوي پیشه کردند نجات دادیم.
قرائت:
را. « لنقولن » لنبیتنه:کوفیان بجز عاصم بصیغۀ مخاطب و جمع خوانده اند، همچنین
انا:حجازیان و ابو عمرو و سهل بکسر همزه و دیگران بفتح خوانده اند.
مقصود:
بدنبال قصۀ سلیمان به نقل قصۀ صالح پرداخته،می فرماید:
اللّ
􀀀
صالِحاً أَنِ اعْبُدُوا هَ 􀀀 خاهُمْ 􀀀 ی ثَمُودَ أَ 􀀀 ا إِل 􀀀 وَ لَقَدْ أَرْسَلْن
:بسوي قوم ثمود فرستادیم صالح را که با ایشان خویشاوندي داشت تا به آنها بگوید:خداي یکتا را بپرستید و براي او شریک
قرار ندهید.
انِ یَخْتَصِمُونَ 􀀀 ذا هُمْ فَرِیق 􀀀 فَإِ
:اینها دو گروه شدند:گروهی مؤمن و گروهی کافر و هر کدام دیگري را تخطئه میکرد.
ا قَوْمِ لِمَ تَسْتَعْجِلُونَ بِالسَّیِّئَهِ قَبْلَ الْحَسَنَهِ 􀀀 الَ ی 􀀀ق
:صالح بگروهی که تکذیبش
ص : 121
می کردند،گفت:چرا می گویید:اگر آنچه تو آورده اي حق است،عذاب بر ما نازل کن؟چرا طلب رحمت نمیکنید؟ در اینجا
خوانده شده است زیرا درد و الم در بردارد و به علاوه کیفر سیئه است. « سیئه » عذاب
اللّ لَعَلَّکُمْ تُرْحَمُونَ
􀀀
لا تَسْتَغْفِرُونَ هَ 􀀀 لَوْ
:چرا از خدا طلب مغفرت نمیکنید تا به شما رحمت کند و از گناه شرك شما چشم بپوشد.
ا بِکَ وَ بِمَنْ مَعَکَ 􀀀 الُوا اطَّیَّرْن 􀀀ق
:گفتند:ما ترا و آنهایی که بدین تو آمده اند، بفال بد گرفته ایم.علت این بود که باران نیامده و دچار قحطی و گرسنگی شده
بودند، از اینرو گفتند:این شومی و بدبختی بخاطر شماست که دامنگیر ما شده است.
اللّ
􀀀
طائِرُکُمْ عِنْدَ هِ 􀀀 الَ 􀀀ق
:صالح گفت:این شومی بخاطر کفرتان دامنگیرتان شده است.
موسی و پیروانش را بفال بد ) « اللّ
􀀀
طائِرُهُمْ عِنْدَ هِ 􀀀 ما 􀀀 إِنَّ 􀀀 ی وَ مَنْ مَعَهُ أَلا 􀀀 یَطَّیَّرُوا بِمُوس » : نمونۀ این مطلب را در قصۀ موسی دارد
گرفتند.بدانید که شومی آنها بواسطۀ کفرشان از ناحیۀ خداست:اعراف 131 ) بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تُفْتَنُونَ :ابن عباس گوید:یعنی شما
مردم به نیک و بد امتحان می شوید.محمد بن کعب گوید:یعنی به سبب اعمال زشتتان گرفتار کیفر می شوید.
برخی گفته اند:یعنی به طاعت و معصیت خدا امتحان می شوید.
لا یُصْلِحُونَ 􀀀 کانَ فِی الْمَدِینَهِ تِسْعَهُ رَهْطٍ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ وَ 􀀀 وَ
:
در شهر صالح که همان حجر است نه نفر از اشراف بودند که گمراه بوده در کشتن ناقۀ صالح کوشش میکردند و خدا را
اطاعت نمیکردند.
ابن عباس نام آنها را اینطور ذکر کرده:قدار بن سالف،مصدع،دهمی،دهیم، دعمی،دعیم،اسلم،قتال و صداف.
بِاللّ لَنُبَیِّتَنَّهُ وَ أَهْلَهُ
􀀀
اسَمُوا هِ 􀀀 الُوا تَق 􀀀ق
:اینها گفتند:قسم بخورید بخدا که صالح و اهلش را شبانه بکشیم.
ص : 122
صادِقُونَ 􀀀 إِنّ لَ
􀀀
ا مَهْلِکَ أَهْلِهِ وَ ا 􀀀 ا شَهِدْن 􀀀 ثُمَّ لَنَقُولَنَّ لِوَلِیِّهِ م
:آن گاه بخویشان صالح بگوئیم که ما آنها را نکشته ایم و نمیدانیم آنها را کی کشته است و ما راست می گوئیم.
زجاج می گوید:نقشۀ آنها این بود که صالح و بستگانش را بکشند،آن گاه نزد خویشانش منکر شوند که آنها را کشته اند و یا
از حال آنها خبر دارند.این بود نیرنگ آنها که خداوند در بارة آن می فرماید:
لا یَشْعُرُونَ 􀀀 ا مَکْراً وَ هُمْ 􀀀 وَ مَکَرُوا مَکْراً وَ مَکَرْن
:آنها نیرنگ کردند و ما به تعجیل عقوبت،کیفر نیرنگشان را دادیم و آنها از این امر بی خبر بودند.هنگامی که آمدند صالح را
بکشند،خداوند فرشتگانی فرستاد و آنها را با سنگ کشتند و صالح سالم ماند.
برخی گفته اند:خداوند صالح را مأمور کرد که از میان آنها خارج شود آن گاه گرفتار عذابشان کرد.
برخی گفته اند:در زیر کوهی جمع شدند تا بروند و بصالح حمله کنند که کوه بر سر آنها فرود آمد.
اهُمْ وَ قَوْمَهُمْ أَجْمَعِینَ 􀀀 أَنّ دَمَّرْن
􀀀
اقِبَهُ مَکْرِهِمْ ا 􀀀 کانَ ع 􀀀 فَانْظُرْ کَیْفَ
:ببین که چگونه کیفر نیرنگشان را دادیم و به صیحۀ جبرئیل هلاکشان کردیم.
ما ظَلَمُوا 􀀀 خاوِیَهً بِ 􀀀 فَتِلْکَ بُیُوتُهُمْ
:اکنون خانه هاي آنها را بنگر که بواسطۀ ظلمشان خالی مانده است.
ذلِکَ لَآیَهً لِقَوْمٍ یَعْلَمُونَ 􀀀 إِنَّ فِی
:در هلاك ایشان آیتی است براي آنها که بچشم عبرت بنگرند.
این آیه دلالت دارد بر اینکه نتیجۀ ظلم خرابی خانه هاست.در روایت است که ابن عباس میگفت:در کتاب خدا می بینم که
ظلم خانه ها را خراب میکند و همین آیه را میخواند.
برخی گویند:این خانه ها در وادي القري میان مدینه و شام است.
ص : 123
کانُوا یَتَّقُونَ 􀀀 وَ أَنْجَیْنَا الَّذِینَ آمَنُوا وَ
:و کسانی که به صالح ایمان آوردند و تقوي پیشه کردند نجات دادیم.
گفته اند:اینها چهار هزار نفر بودند که صالح آنها را به حضرموت برد.علت اینکه آنجا را حضرموت نامیده اند،این است که
وقتی صالح به آنجا رفت، جان سپرد.
ص : 124
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 54 تا 59
اشاره
( ساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ ( 55 􀀀 جالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ اَلنِّ 􀀀 احِشَهَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ ( 54 ) أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ اَلرِّ 􀀀 الَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ اَلْف 􀀀 وَ لُوطاً إِذْ ق
ا مِنَ 􀀀 اه􀀀 إِلاّ اِمْرَأَتَهُ قَدَّرْن
􀀀
اهُ وَ أَهْلَهُ 􀀀 اسٌ یَتَطَهَّرُونَ ( 56 ) فَأَنْجَیْن 􀀀 الُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُن 􀀀 إِلاّ أَنْ ق
􀀀
وابَ قَوْمِهِ 􀀀 کانَ جَ 􀀀 ما 􀀀 فَ
أَمّ
ا􀀀 خَی آللّ رٌْ
􀀀
ی هُ 􀀀 ادِهِ اَلَّذِینَ اِصْ طَف 􀀀 ی عِب 􀀀 لامٌ عَل 􀀀 لِلّ وَ سَ
􀀀
ساءَ مَطَرُ اَلْمُنْذَرِینَ ( 58 ) قُلِ اَلْحَمْدُ هِ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَ 􀀀 ابِرِینَ ( 57 ) وَ أَمْطَرْن 􀀀 اَلْغ
( یُشْرِکُونَ ( 59
ترجمه:
بیاد آور لوط را که بقومش گفت:آیا زشتی می آورید و حال آنکه می دانید؟ آیا از لحاظ شهوت به مردان روي می آورید
نه زنان؟بلکه شما مردمی جاهلید.
پاسخ قومش نبود مگر اینکه گفتند:خاندان لوط را از شهر خویش اخراج کنید، آنها مردمی هستند که پاکیزگی میخواهند.او و
خاندانش را نجات دادیم بجز زنش که او را از هلاك شدگان مقدر داشتیم و بر آنها باران باریدیم و بد است باران
ترسانیدگان.بگو:ستایش خدا را و سلام بر بندگان برگزیده اش.آیا خدا بهتر است
ص : 125
یا آنچه شریک می سازند؟
قرائت:
یشرکون:اهل بصره و عاصم به یاء و دیگران به تاء خوانده اند.
مقصود:
سپس با عطف به گذشته،داستان لوط را آورده،می فرماید:
احِشَهَ وَ أَنْتُمْ تُبْصِرُونَ 􀀀 الَ لِقَوْمِهِ أَ تَأْتُونَ الْف 􀀀 وَ لُوطاً إِذْ ق
:لوط را بسوي قومش فرستادیم و او به انکار کردار ایشان پرداخته،گفت:آیا به عمل زشت و شنیع لواط اقدام میکنید؟با اینکه
میدانید عمل زشت و ناپسندي است.
برخی گویند:یعنی این عمل را از یکدیگر مشاهده می کنید؟ سپس به بیان عمل آنها پرداخته،می فرماید:
ساءِ بَلْ أَنْتُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ 􀀀 جالَ شَهْوَهً مِنْ دُونِ النِّ 􀀀 أَ إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الرِّ
:
شما از زنان چشم پوشیده،براي اطفاء شهوت خویش به مردان روي می آورید.کار شما جاهلانه است.
ابن عباس گوید:یعنی شما قیامت و عاقبت گناه را جاهلید.
اسٌ یَتَطَهَّرُونَ 􀀀 الُوا أَخْرِجُوا آلَ لُوطٍ مِنْ قَرْیَتِکُمْ إِنَّهُمْ أُن 􀀀 إِلاّ أَنْ ق
􀀀
وابَ قَوْمِهِ 􀀀 کانَ جَ 􀀀 ما 􀀀 فَ
:جوابی که به لوط دادند این بود که گفتند:خاندان لوط را که از این عمل امتناع دارند از شهرتان بیرون کنید.آنها مردمی
هستند که پاکیزگی طلب می کنند.
ابِرِینَ 􀀀 ا مِنَ الْغ 􀀀 اه􀀀 إِلاّ امْرَأَتَهُ قَدَّرْن
􀀀
اهُ وَ أَهْلَهُ 􀀀 فَأَنْجَیْن
:لوط و خاندانش را نجات دادیم.تنها همسر او را در میان قوم نگاه داشتیم تا هلاك شود.
ساءَ مَطَرُ الْمُنْذَرِینَ 􀀀 ا عَلَیْهِمْ مَطَراً فَ 􀀀 وَ أَمْطَرْن
:و بر آنها سنگ باریدیم و چه بد است بارانی که بر سر مردمی ببارد که بوسیلۀ پیامبر انذار شده و سرپیچی کرده باشند.
آن گاه به پیامبر خود میگوید:
لِلّ
􀀀
قُلِ الْحَمْدُ هِ
:اي محمد،بمنظور اینکه توفیق نعمت ایمان را شکرگزاري
ص : 126
کرده باشی بگو:ستایش خدا را.
برخی گویند:یعنی بمنظور شکر بر هلاك کافران بگو:ستایش خدا را.
ی􀀀 ادِهِ الَّذِینَ اصْطَف 􀀀 ی عِب 􀀀 لامٌ عَل 􀀀 وَ سَ
:و سلام بر بندگانی که خداوند به- نبوت آنها را بر بندگان خود برگزید.
برخی گویند:یعنی سلام بر یاران محمد(ص)و برخی گویند یعنی سلام بر امت محمد(ص).
معنی سلام،سالم ماندن ایشان است از عذاب کفار.
علی بن ابراهیم گوید:مقصود آل محمد(ص)است.
آن گاه به مشرکین می گوید:
أَمّ یُشْرِکُونَ
ا􀀀 خَی آللّ رٌْ
􀀀
هُ
:آیا خدا براي پرستندگان خود بهتر است یا بتهاي بی جان و بی خاصیت براي پرستندگان خودشان؟ مقصود از این بیان این
است که پس از ذکر سرگذشت کافران هشداري به مشرکین مکه دهد.یعنی خداوند بندگان مؤمن خود را از هلاکت نجات
داد ولی بتها پرستندگان خود را نجات ندادند.
ص : 127
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 60 تا 65
اشاره
اَللّ بَلْ
􀀀
هٌ مَعَ هِ 􀀀 ا أَ إِل 􀀀 کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَه 􀀀 ا 􀀀 ذاتَ بَهْجَهٍ م 􀀀 دائِقَ 􀀀 ا بِهِ حَ 􀀀 اءً فَأَنْبَتْن 􀀀 ماءِ م 􀀀 اتِ وَ اَلْأَرْضَ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ اَلسَّ 􀀀 ماو 􀀀 أَمَّنْ خَلَقَ اَلسَّ
اَللّ بَلْ
􀀀
هٌ مَعَ هِ 􀀀 حاجِزاً أَ إِل 􀀀 اسِیَ وَ جَعَلَ بَیْنَ اَلْبَحْرَیْنِ 􀀀 ا رَو 􀀀 اراً وَ جَعَلَ لَه 􀀀 ا أَنْه 􀀀 لالَه 􀀀 راراً وَ جَعَلَ خِ 􀀀 هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ ( 60 ) أَمَّنْ جَعَلَ اَلْأَرْضَ قَ
ا تَذَکَّرُونَ 􀀀 اَللّ قَلِیلًا م
􀀀
هٌ مَعَ هِ 􀀀 اءَ اَلْأَرْضِ أَ إِل 􀀀 اهُ وَ یَکْشِفُ اَلسُّوءَ وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَف 􀀀 ذا دَع 􀀀 یَعْلَمُونَ ( 61 ) أَمَّنْ یُجِیبُ اَلْمُضْ طَرَّ إِ 􀀀 أَکْثَرُهُمْ لا
( عَمّ یُشْرِکُونَ ( 63
ا􀀀 اَللّ
􀀀
الَی هُ 􀀀 اَللّ تَع
􀀀
هٌ مَعَ هِ 􀀀 احَ بُشْراً بَیْنَ یَدَيْ رَحْمَتِهِ أَ إِل 􀀀 ماتِ اَلْبَرِّ وَ اَلْبَحْرِ وَ مَنْ یُرْسِلُ اَلرِّی 􀀀 62 ) أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُ )
لا یَعْلَمُ 􀀀 صادِقِینَ ( 64 ) قُلْ 􀀀 انَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 اتُوا بُرْه 􀀀 اَللّ قُلْ ه
􀀀
هٌ مَعَ هِ 􀀀 ماءِ وَ اَلْأَرْضِ أَ إِل 􀀀 أَمَّنْ یَبْدَؤُا اَلْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ اَلسَّ
( أَیّ یُبْعَثُونَ ( 65
انَ 􀀀 ی ا شَْعُرُونَ 􀀀 اَللّ وَ م
􀀀
اتِ وَ اَلْأَرْضِ اَلْغَیْبَ إِلَّا هُ 􀀀 ماو 􀀀 مَنْ فِی اَلسَّ
ص : 128
ترجمه:
آیا آنکه آسمانها و زمین را آفرید و براي شما از آسمان آبی نازل کرد و بوسیلۀ آن باغهاي خوش منظره اي رویاندیم که شما
را نمی رسید که درخت آن را برویانید؟آیا با خداوند خدایی است؟بلکه آنها منحرف می شوند.آیا آنکه زمین را مستقر
گردانید و در آن نهرهایی قرار داد و براي آن کوه هایی بر افراشت و میان دو دریا مانع ایجاد کرد؟آیا با خدا خدایی
است؟بلکه بیشتر آنها نمیدانند.آیا آنکه پریشان درمانده را هنگامی که بخواندش،اجابت کند و بدي را بر طرف سازد؟ و شما
را خلفاء زمین قرار دهد؟آیا با خدا خدایی است؟کی متذکر می شوید.آیا آنکه شما را در تاریکیهاي خشکی و دریا هدایت
میکند و آنکه بادها را بمنظور نویدي پیش از رحمت خود میفرستد؟آیا با خدا خدایی است؟برتر است خدا از آنچه شریکش
می سازند.آیا آنکه آفرینش را آغاز میکند،سپس آن را بر میگرداند و آنکه شما را از آسمان و زمین روزي میدهد؟آیا با خدا
خدایی است؟بگو:اگر راست می گویید،برهان خود را بیاورید.بگو:جز خدا هیچکس از آنها که در آسمانها و زمینند،غیب
نمیدانند و نمیدانند که کی زنده می شوند؟
قرائت:
یذکرون:ابو عمرو و هشام به یاء و دیگران به تاء خوانده اند.
ص : 129
لغت:
حدیقه:باغ.برخی گفته اند:نخلستان.
قرار:جایی که آب در آن بایستد.
برهان:دلیل.
اعراب:
أَمَّنْ
خبر آن. « خلق » :مبتداء و
باشد). « صیر » یا « خلق » به معنی « جعل » قرارا:حال یا مفعول ثانی(بنا بر اینکه
اللّ
􀀀
هٌ مَعَ هِ 􀀀إِل
:مبتدا و خبر.ابتداي به نکره بخاطر استفهام است.
قلیلا:صفت مصدر محذوف(تذکراً قلیلا).
بشرا:حال.
.« یبعثون » ایان:در محل نصب و متعلق به
مقصود:
اکنون بذکر دلائل یگانگی خود پرداخته،می فرماید:
اتِ وَ الْأَرْضَ 􀀀 ماو 􀀀 أَمَّنْ خَلَقَ السَّ
اءً :خدایی که 􀀀 ماءِ م 􀀀 :آیا آن چیزهایی که پرستش می کنید بهتر ندیا خدایی که خالق آسمانها و زمین است؟ وَ أَنْزَلَ لَکُمْ مِنَ السَّ
براي شما از آسمان باران می فرستد تا از آن فایده برید و معاش خود را تأمین کنید.این کار فقط از خداست و احدي قدرت
بر آن ندارد.
ذاتَ بَهْجَهٍ 􀀀 دائِقَ 􀀀 ا بِهِ حَ 􀀀 فَأَنْبَتْن
را « ذات » :با آب باران باغها و بستانها را که منظرة زیبا و دلنشین دارند و شما از دیدن آنها لذت می برید رویاندیم.(در اینجا
ا :شما قدرت ندارید که درختها 􀀀 کانَ لَکُمْ أَنْ تُنْبِتُوا شَجَرَه 􀀀 ا 􀀀 جمع نبسته،بخاطر اینکه منظور جماعت است نه تک تک باغها.) م
را برویانید.
اللّ
􀀀
هٌ مَعَ هِ 􀀀 أَ إِل
:این استفهام انکاري است.آیا با خدا کسی هست که در آفرینش
ص : 130
او را کمک دهد؟ بَلْ هُمْ قَوْمٌ یَعْدِلُونَ :بلکه با او خدایی نیست،کفار مکه گرفتار شرك هستند.
اراً 􀀀 ا أَنْه 􀀀 لالَه 􀀀 راراً وَ جَعَلَ خِ 􀀀 أَمَّنْ جَعَلَ الْأَرْضَ قَ
:آیا خدایان شما بهترند یا خدایی که زمین را مستقر و استوار گردانید و در نواحی آن رودهایی قرار داد که زراعت ها را
برویاند و خلق را بدان حیات بخشد.
اسِیَ 􀀀 ا رَو 􀀀 وَ جَعَلَ لَه
:و براي آن کوه هایی قرار داد که استوار بماند.
حاجِزاً 􀀀 وَ جَعَلَ بَیْنَ الْبَحْرَیْنِ
:و از قدرت خویش،میان آب شور و شیرین فاصله اي انداخت که با یکدیگر مخلوط نشوند.
لا یَعْلَمُونَ 􀀀 اللّ بَلْ أَکْثَرُهُمْ
􀀀
هٌ مَعَ هِ 􀀀 أَ إِل
:آیا با خدا خدایانی است؟ولی بیشتر آنها از یگانگی خداوند و کمال قدرت و عظمت او بی خبرند.
اهُ 􀀀 ذا دَع 􀀀 أَمَّنْ یُجِیبُ الْمُضْطَرَّ إِ
:آیا خدایان شما بهتر است یا آن خدایی که درمانده را اجابت و بیچارگیش را برطرف می کند؟اجابت دعاي درمانده این
است که خواستش را عمل کنند و این براي کسی ممکن است که قدرت بر اجابت داشته و صاحب اختیار باشد.درمانده ترین
افراد کسی است که گنهکار باشد و از خدا طلب مغفرت کند.آدم ترسیده اي که طلب ایمنی میکند و بیماري که عافیت
میخواهد و محبوسی که خواهان خلاص است،همه افراد گرفتاري هستند که بخداوند بزرگ و مهربان پناه می برند.
علت اینکه در اینجا اجابت درمانده را ذکر میکند،با اینکه گاهی هم خداوند افراد غیر درمانده را اجابت میکند،این است که
سؤال و درخواست افراد درمانده، بیشتر از روي خضوع است تا دیگران.
وَ یَکْشِفُ السُّوءَ
:خدایی که سختی ها و گرفتاریها را بر طرف می سازد.
اءَ الْأَرْضِ 􀀀 وَ یَجْعَلُکُمْ خُلَف
:و خدایی که قرنها را جانشین یکدیگر می کند و با هلاك کردن نسل گذشته،نسل بعد را جاي آنها قرار میدهد.بعضی
گویند:
شما را جانشین کفار می سازد و بلاد آنها را به شما میدهد.
ص : 131
ا تَذَکَّرُونَ 􀀀 اللّ قَلِیلًا م
􀀀
هٌ مَعَ هِ 􀀀 أَ إِل
:آیا با خداوند خدایی است؟شما مردم کمی پند میگیرید،نه بسیار.یا اینکه مردم مشرك کمی پند میگیرند.(بنا بر قرائت یاء)
ماتِ الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ :آیا خدایان شما بهتر است یا آنکه شما را در خشکی و دریا براه راست هدایت می 􀀀 أَمَّنْ یَهْدِیکُمْ فِی ظُلُ
ماتِ الْبَرِّ وَ 􀀀 ا فِی ظُلُ 􀀀 هُوَ الَّذِي جَعَلَ لَکُمُ النُّجُومَ لِتَهْتَدُوا بِه » : کند؟این دلالت،بوسیلۀ ماه و ستارگان است.چنان که می فرماید
خداوند کسی است که ستارگان را وسیلۀ هدایت شما در تاریکیهاي خشکی و دریا قرار داد:انعام 97 ) وَ مَنْ یُرْسِلُ ) « الْبَحْرِ
احَ بُشْراً بَیْنَ یَدَيْ رَحْمَتِهِ :خدایی که بادها را می فرستد تا پیش از نزول باران رحمتش نویدي و بشارتی باشند.(تفسیر این 􀀀 الرِّی
قسمت در سوره اعراف گذشت).
عَمّ یُشْرِکُونَ
ا􀀀 اللّ
􀀀
الَی هُ 􀀀 اللّ تَع
􀀀
هٌ مَعَ هِ 􀀀 أَ إِل
:آیا با خداوند متعال،خدایی است؟ پندار مشرکین باطل و خداوند از داشتن شریک منزه است.
أَمَّنْ یَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ یُعِیدُهُ
:آیا خدایان شما بهترند یا خدایی که موجودات را از نیستی به هستی می آورد،آن گاه آنها را میمیراند و پس از مرگ آنها را
زنده می سازد؟ علت بیان این مطلب این است که آنها معترف بودند که خداوند آفریدگار است.از این راه میخواهد آنها را به
اعتراف نسبت به معاد وادارد.زیرا کسی که قادر بر ایجاد است قادر بر اعاده است.
ماءِ وَ الْأَرْضِ 􀀀 وَ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّ
:و خدایی که بوسیلۀ باران و میوه ها و گیاهان زمین به شما روزي میدهد.
اللّ
􀀀
هٌ مَعَ هِ 􀀀 أَ إِل
صادِقِینَ :بگو:برهان خود را بیاورید اگر در 􀀀 انَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 اتُوا بُرْه 􀀀 :آیا با خداوند خدایی است که قادر بر این کار باشد؟ قُلْ ه
نسبت شریک بمن دادن راستگو هستید.از آنجا که قادر بر اقامۀ برهان نیستند، معلوم می شود که با من خدایی نیست و جز من
کسی استحقاق پرستش ندارد.
ص : 132
أَیّ یُبْعَثُونَ
انَ 􀀀 ی ا شَْعُرُونَ 􀀀 اللّ وَ م
􀀀
اتِ وَ الْأَرْضِ الْغَیْبَ إِلَّا هُ 􀀀 ماو 􀀀 لا یَعْلَمُ مَنْ فِی السَّ 􀀀 قُلْ
:
بگو:فرشتگان و جنیان و انسان،هیچکدام از امور غیبی و از آینده خبر ندارند و نمیدانند که کی محشور می شوند؟ این آیه هم
مثل آیۀ قبل،دلیل بر قدرت خداوند است.
ص : 133
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 66 تا 75
اشاره
إِنّ
􀀀
ا أَ ا 􀀀 اؤُن 􀀀 راباً وَ آب 􀀀 کُنّ تُ
ا􀀀 ذا 􀀀 کَفَر أَ إِ ق اَلَّذِینَ وُا الَ 􀀀 و ( ا عَمُونَ ( 66 􀀀 ا بَلْ هُمْ مِنْه 􀀀 اِدّ عِلْمُهُمْ فِی اَلْآخِرَهِ بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْه
ار 􀀀 بَلِ كََ
کانَ 􀀀 ساطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ ( 68 ) قُلْ سِیرُوا فِی اَلْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ 􀀀 إِلاّ أَ
􀀀
ذا 􀀀􀀀 ا مِنْ قَبْلُ إِنْ ه 􀀀 اؤُن 􀀀 ذا نَحْنُ وَ آب 􀀀􀀀 ا ه 􀀀 لَمُخْرَجُونَ ( 67 ) لَقَدْ وُعِدْن
( صادِقِینَ ( 71 􀀀 ذَا اَلْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 ی ه 􀀀 مِمّ یَمْکُرُونَ ( 70 ) وَ یَقُولُونَ مَت
ا􀀀 ضَ ی لا تَکُنْ فِی قٍْ 􀀀 عَلَی وَ لا تَحْزَنْ هِْمْ 􀀀 اَلْم ( 69 ) وَ اقِبَهُ جُْرِمِینَ 􀀀ع
لا یَشْکُرُونَ ( 73 ) وَ 􀀀 اَلنّ وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ
اسِ􀀀 ع ی أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ اَلَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ ( 72 ) وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ لََی 􀀀 قُلْ عَس
( ابٍ مُبِینٍ ( 75 􀀀 إِلاّ فِی کِت
􀀀
ماءِ وَ اَلْأَرْضِ 􀀀 ائِبَهٍ فِی اَلسَّ 􀀀 ا مِنْ غ 􀀀 ا یُعْلِنُونَ ( 74 ) وَ م 􀀀 ا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ م 􀀀 إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ م
ص : 134
ترجمه:
بلکه علم آنها در بارة آخرت تدارك می شود.بلکه آنها در باره قیامت دچار تردیدند، بلکه از شناخت آن کورند.کافران
گفتند:آیا هنگامی که ما و پدرانمان خاك شدیم، بیرون آورده می شویم.این وعده اي است که به ما و پدرانمان از پیش داده
شده است و نیست مگر اکاذیب گذشتگان.بگو:در زمین بگردید و ببینید که عاقبت مجرمین چگونه بوده است؟بر آنها غمگین
مباش و از نیرنگ آنها دلتنگ نباش و میگویند:اگر راست می گوئید این وعده کی خواهد بود؟بگو:شاید پاره اي از آنچه
عجله اش دارید براي شما نزدیک شده باشد.خداي تو بر مردم صاحب فضل است ولی بیشتر آنها شکرگزاري نمیکنند و
خداي تو میداند آنچه در دلها دارند و آنچه آشکار میکنند.هیچ نهفته اي در آسمان و زمین نیست مگر اینکه در کتابی آشکار
است.
قرائت:
لم یدرکوا علمها و لم ینظروا »: ادارك:بصریان و ابو جعفر به باب افعال قرائت کرده اند و در این صورت مقصود این است که
آنها به آخرت علم ندارند و در حقیقت آن نظر نکرده اند بلکه در بارة آن دچار تردیدند. « فی حقیقتها بل هم فی شک منها
(1)
بهمزة غیر ممدوده « انا » خوانده اند،و روش و اسماعیل « اذا » به الف ممدوده و « آنا » أ اذا کنا ترابا و عظاما أ انا:ابو جعفر و قالون
خوانده « آنا » و« آذا » خوانده اند.ابو عمرو « انا » و« اذا » خوانده اند.ابن کثیر و یعقوب « اننا » و« ا اذا » خوانده اند.ابن عامر و کسایی
خوانده اند. « ا انا » و« ا اذا » است.عاصم و حمزه و خلف
ضیق:ابن کثیر به کسر ضاد و دیگران به فتح خوانده اند و هر دو بیک معنی است.
لغت:
ردف:پیوستن و ملحق شدن و نزدیک شدن.
ص : 135
1) -این معنی از ابو علی فارسی است.لکن معلوم نیست که چرا وي از جملۀ مثبت معنی منفی استفاده کرده است.ممکن -1
است چنین استفاده کرده باشد که حرف استفهام در تقدیر است و استفهام هم انکاري است.بهر حال همان قرائت متداول از
سایر قراءات دیگر موجه تر است.
تکن:مخفی کند.
اعراب:
در ما قبل آن عمل نمیکند. « ان » دال است بر آن.زیرا ما بعد « مخرجون » اذا:متعلق به فعلی که
ان » است و « ردف لکم » ضمیر شأن و خبر آن « یکون » ی أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُ مْ :اسم 􀀀 عَس « وعدنا » هذا:منصوب و مفعول دوم
.« عسی » در محل رفع و فاعل « یکون
مقصود:
قبلا بیان کرد که کافران نمیدانند کی مبعوث می شوند و در بارة آن شک دارند.
اکنون بیان میکند که آنها حقیقت آن را در روز قیامت خواهند دانست.
ادّ عِلْمُهُمْ فِی الْآخِرَهِ
ار 􀀀 بَلِ كََ
:در عالم آخرت علم آنها به قیامت کامل می شود و یقین پیدا میکنند.یقینی که براي آنها سودي ندارد.
ا􀀀 بَلْ هُمْ فِی شَکٍّ مِنْه
:ولی آنها در دنیا در بارة آن دچار تردیدند.تردیدي که سرانجام بر طرف می شود و اسباب یقین و اطمینان براي آنها فراهم
میگردد.
برخی گویند:یعنی عاقل اگر فکر کند بقیامت علم پیدا میکند.زیرا عقل حکم میکند که اهمال قبیح است.پس باید تکلیفی
باشد و تکلیف هم مقتضی کیفر است و چون در این جهان کیفري نیست،باید در جهان دیگر باشد.
- برخی گویند:این آیه از سه طایفه خبر میدهد: 1-طائفه اي که اقرار به قیامت دارند 2-طایفه اي که در بارة آن شک دارند 3
بلکه ) « جاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ 􀀀 لَمّ
ا􀀀 بِالْح بَلْ کَذَّبُوا قَِّ » : طایفه اي که در بارة آن ایجاد شک و شبهه میکنند.چنان که می فرماید
ا عَمُونَ :بلکه اینها بواسطۀ ترك تدبر و 􀀀 چون حق نزد ایشان آمد تکذیبش کردند و آنها در امري آشفته هستند:ق 5) بَلْ هُمْ مِنْه
نظر،کورند.
إِنّ لَمُخْرَجُونَ
􀀀
ا أَ ا 􀀀 اؤُن 􀀀 راباً وَ آب 􀀀 کُنّ تُ
ا􀀀 ذا 􀀀 کَفَر أَ إِ ق الَّذِینَ وُا الَ 􀀀 و َ
:کافرانی که منکر قیامت بودند،گفتند:آیا هنگامی که ما و پدرانمان خاك و پوسیده شدیم،از قبرها
ص : 136
برمیخیزیم؟یعنی چنین چیزي بعید است و باید انکار شود.
ا مِنْ قَبْلُ 􀀀 اؤُن 􀀀 ذا نَحْنُ وَ آب 􀀀􀀀 ا ه 􀀀 لَقَدْ وُعِدْن
:این وعده اي است که از پیش به ما و پدرانمان داده شده و چیزي قابل قبول نبوده است.
ساطِیرُ الْأَوَّلِینَ 􀀀 إِلاّ أَ
􀀀
ذا 􀀀􀀀 إِنْ ه
:این مطلب چیزي جز گفته ها و اکاذیب گذشتگان نیست.
اقِبَهُ الْمُجْرِمِینَ 􀀀 کانَ ع 􀀀 قُلْ سِیرُوا فِی الْأَرْضِ فَانْظُرُوا کَیْفَ
:اي محمد، به آنها بگو:در زمین بگردید و عاقبت کسانی که کافر شدند و معصیت خدا کردند، ببینید که چگونه خدا آنها را
هلاك کرد و دیار آنها را ویران گردانید.
مِمّ یَمْکُرُونَ
ا􀀀 ضَی لا تَکُنْ فِی قٍْ 􀀀 عَلَی وَ لا تَحْزَنْ هِْمْ 􀀀 وَ
:بر تکذیب و بی ایمانی آنها غمگین مباش و از نیرنگ هاي آنها نترس که خداوند حافظ و یاور تست.
صادِقِینَ 􀀀 ذَا الْوَعْدُ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 ی ه 􀀀 وَ یَقُولُونَ مَت
ی أَنْ یَکُونَ رَدِفَ لَکُمْ بَعْضُ الَّذِي تَسْتَعْجِلُونَ 􀀀 :می گویند:این وعده اي که بما میدهی،اگر راست است،کی خواهد بود؟ قُلْ عَس
:بگو:عذابی که نسبت به آن عجله دارید،براي شما نزدیک است.
را خدا استعمال کند،دلالت بر وجوب دارد)یعنی گرفتار عذاب جنگ بدر خواهید شد. پس از مرگ هم « عسی » (هر گاه کلمۀ
عذابهایی در انتظار شماست.
النّ
اسِ􀀀 ع وَ إِنَّ رَبَّکَ لَذُو فَضْلٍ لََی
:خداي تو به نعمتهاي دینی و دنیوي بر مردم تفضل میکند.
برخی گفته اند:یعنی آنها را مهلت میدهد که توبه کنند.
فضل خدا زیادي نعمت اوست که ایجاب شکر میکند و عدل،حق بنده است.
البته فضل خداوند نسبت به بندگان مطابق حکمت و مصلحت است.
لا یَشْکُرُونَ 􀀀 وَ لَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ
:ولی بیشتر ایشان شکر نعمت هاي خدا را بجا نمی آورند.
ا یُعْلِنُونَ 􀀀 ا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ م 􀀀 وَ إِنَّ رَبَّکَ لَیَعْلَمُ م
:خداوند به آنچه در
ص : 137
دلها پنهان میکنند و آنچه آشکار می سازند داناست.
ابٍ مُبِینٍ 􀀀 إِلاّ فِی کِت
􀀀
ماءِ وَ الْأَرْضِ 􀀀 ائِبَهٍ فِی السَّ 􀀀 ا مِنْ غ 􀀀 وَ م
:هیچ حقیقت نهفته اي در آسمان و زمین نیست مگر اینکه در لوح محفوظ آشکار است.
برخی گویند:یعنی کارهاي ایشان نزد او محفوظ است و فراموش نمیشود.
چنان که گفته شود:کارهاي تو پیش من مکتوب،یعنی محفوظ است.
ص : 138
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 76 تا 85
اشاره
رائِیلَ أَکْثَرَ اَلَّذِي هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ( 76 ) وَ إِنَّهُ لَهُديً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ ( 77 ) إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی 􀀀 ی بَنِی إِسْ 􀀀 ذَا اَلْقُرْآنَ یَقُصُّ عَل 􀀀 إِنَّ ه
اءَ 􀀀 لا تُسْمِعُ اَلصُّمَّ اَلدُّع 􀀀 ی وَ 􀀀 لا تُسْمِعُ اَلْمَوْت 􀀀 اَللّ إِنَّکَ عَلَی اَلْحَقِّ اَلْمُبِینِ ( 79 ) إِنَّکَ
􀀀
بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ وَ هُوَ اَلْعَزِیزُ اَلْعَلِیمُ ( 78 ) فَتَوَکَّلْ عَلَی هِ
ذا وَقَعَ اَلْقَوْلُ 􀀀 ا فَهُمْ مُسْلِمُونَ ( 81 ) وَ إِ 􀀀 اتِن 􀀀 إِلاّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآی
􀀀
لالَتِهِمْ إِنْ تُسْمِعُ 􀀀 ادِي اَلْعُمْیِ عَنْ ضَ 􀀀 ا أَنْتَ بِه 􀀀 ذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ ( 80 ) وَ م 􀀀إِ
لا یُوقِنُونَ ( 82 ) وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَ ذِّبُ 􀀀 ا 􀀀 اتِن 􀀀 کانُوا بِآی 􀀀 اَلنّ
اس 􀀀 ا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ اَلْأَرْضِ تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ 􀀀 عَلَیْهِمْ أَخْرَجْن
ما􀀀 ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 84 ) وَ وَقَعَ اَلْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِ 􀀀 أَمّ
ا􀀀 ا عِلْماً 􀀀 لَم تُحِیطُوا بِه اتِی وَ 􀀀 ق أَ کَذَّبْتُمْ بِآی الَ 􀀀 جاؤُ 􀀀 ذا 􀀀 ح إِ تَّ
ی􀀀 ی ( 83 ) ا فَهُمْ وُزَعُونَ 􀀀 اتِن 􀀀 بِآی
( لا یَنْطِقُونَ ( 85 􀀀 ظَلَمُوا فَهُمْ
ص : 139
ترجمه:
این قرآن براي بنی اسرائیل بیشتر چیزهایی که در باره اش اختلاف دارند بیان میکند.قرآن هدایت و رحمت است براي
مؤمنان.خدا بحکم خویش در میان آنها حکم میکند و مقتدر و داناست.به خدا توکل کن که تو بر حق آشکاري.تو دعوت
خود را بمردگان و کران نمی شنوانی،هنگامی که اعتراض کنند و روي بگردانند.تو کوران را از گمراهیشان هدایت
نمیکنی.نمی شنوانی مگر کسانی که به آیات ما مؤمنند و اسلام آورده اند.هنگامی که عذاب بر آنها واجب شود،جنبنده اي از
زمین براي آنها خارج می کنیم تا با آنها تکلم کند که مردم به آیات ما یقین نداشتند.
روزي که از هر امتی گروهی را محشور کنیم از آن کسانی که آیات ما را تکذیب میکردند.در حالی که رانده می شوند.تا
هنگامی که بیایند،گوید:آیا آیات مرا تکذیب کردید و در پی علم به آن نبودید؟پس چه میکردید؟عذاب بر آنها واجب شد
بواسطۀ اینکه ظلم کردند و حرف نمی زنند.
قرائت:
را به رفع خوانده اند.(و همچنین در سورة روم). « الصم » لا تسمع:ابن کثیر و ابن عباس به یاء و صیغۀ مجهول و
خوانده است. « تهدي » بهادي:حمزه در اینجا و در سورة روم
مقصود:
اکنون بذکر دلائلی می پردازد که قلب پیامبر را تقویت کند.می فرماید:
رائِیلَ أَکْثَرَ الَّذِي هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ 􀀀 ی بَنِی إِسْ 􀀀 ذَا الْقُرْآنَ یَقُصُّ عَل 􀀀 إِنَّ ه
:
این قرآن اکثر چیزهایی را که بنی اسرائیل در بارة آن اختلاف دارند-نظیر قصۀ مریم و عیسی و پیامبري که در تورات بشارت
داده شده،که بعضی گفتند:یوشع است و بعضی گفتند:هنوز نیامده است-بیان میدارد.
این هم معجزة پیامبر است که بی آنکه کتاب آنها را خوانده یا آموخته باشد،مطالب کتب آنها را بیان میکند.
ص : 140
وَ إِنَّهُ لَهُديً وَ رَحْمَهٌ لِلْمُؤْمِنِینَ
:قرآن براي مردم مؤمن،وسیلۀ هدایت است و نعمت.
إِنَّ رَبَّکَ یَقْضِی بَیْنَهُمْ بِحُکْمِهِ
:خداوند در روز قیامت میان کسانی که در بارة دینش اختلاف داشته اند،حکم میکند.
مقصود این است که حکم مخصوص خداست و حکم غیر او نافذ نیست و حق هر کسی را به او میدهد.بعلاوه به مظلوم وعده
میدهد که داد او را از ظالم می گیرد.
وَ هُوَ الْعَزِیزُ الْعَلِیمُ
:او بر هر چه بخواهد قادر است و حق و باطل را می- شناسد و هر کسی را مطابق عملش پاداش میدهد.
این آیه تسلیتی است براي کسانی که در امور دینی مخالفت شده اند.مطابق این آیه،سرانجام خداوند میان آنها حکم خواهد
کرد.
اللّ إِنَّکَ عَلَی الْحَقِّ الْمُبِینِ
􀀀
فَتَوَکَّلْ عَلَی هِ
:بخدا توکل کن که تو بر حقیقت واضح و آشکار هستی و کسی که بر حق است بیشتر شایستۀ توکل است تا کسی که بر
باطل است.
.( این خطاب اگر چه به پیامبر است،ولی مقصود سایر مؤمنین است ( 1
اکنون کافران را تشبیه بمردگان کرده،می فرماید:
ذا وَلَّوْا مُدْبِرِینَ 􀀀 اءَ إِ 􀀀 لا تُسْمِعُ الصُّمَّ الدُّع 􀀀 ی وَ 􀀀 لا تُسْمِعُ الْمَوْت 􀀀 إِنَّکَ
:کافران هم مثل مردگان که وسیلۀ ادراك ندارند و مثل کران که گوش شنوا ندارند،موعظه هاي پیامبر را نمی شنوند و مورد
تأمل قرار نمیدهند.در عین حال آدم کر اگر بایستد و توجه کند،میشود چیزي به او فهمانید.ولی آدم کري که روي گردان
باشد و فرار
ص : 141
1) -نه اینکه خطاب فقط به مؤمنین باشد و از پیغمبر(ص)توکل نخواهند-بلکه بعکس در درجۀ اول انتظار عالیترین و -1
شایسته ترین نوع توکل از شخص پیامبر است.مردم مؤمن نیز از آنجا که در تکالیف با پیامبر خدا اشتراك دارند-جز در موارد
خاصی-باید اهل توکل باشند و از این خصلت عالی بی بهره نباشند.بدیهی است که توکل هم مراتب شدید و ضعیف دارد و
هر کس ایمانش کاملتر است توکلش بیشتر است.
کند نمیشود چیزي به او حالی کرد،آدمی که بر جهل خود مصمم است،مانند مرده و مانند آدم کر است و به هیچ وجه گوش
به دعوت نمیدهد و فکر خود را در بارة آن بکار نمی اندازد.
لالَتِهِمْ 􀀀 ادِي الْعُمْیِ عَنْ ضَ 􀀀 ا أَنْتَ بِه 􀀀 وَ م
:تو کوران را نمیتوانی از راه ضلالت برگردانی.اینها هم مثل کوران از آیات و معجزات تو بهره نمیگیرند.در اینجا جهل را
بمنزلۀ کوري قرار داده است.زیرا همانطور که کوري انسان را از دیدن باز میدارد،جهل هم انسان را از تشخیص حقیقت مانع
می شود.
ا فَهُمْ مُسْلِمُونَ 􀀀 اتِن 􀀀 إِلاّ مَنْ یُؤْمِنُ بِآی
􀀀
إِنْ تُسْمِعُ
:حق را کسی از تو می شنود که تسلیم و منقاد و اهل ایمان و نظر در آیات ما باشد.
در اینجا قبول حق را شنیدن آن و ترك قبول حق را نشنیدن آن حساب کرده است.
ا لَهُمْ دَابَّهً مِنَ الْأَرْضِ 􀀀 ذا وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ أَخْرَجْن 􀀀 وَ إِ
:هنگامی که عذاب بر آنها واجب گردد،جنبنده اي در میان صفا و مروه خارج می کنیم تا مؤمن را خبر دهد که مؤمن است و
کافر را خبر دهد که کافر است.در این وقت است که تکلیف برداشته می شود و توبۀ کسی قبول نمیگردد.یکی از نشانه هاي
قیامت همین است.گفته اند:
هیچ مؤمنی و منافقی نمیماند مگر اینکه از این جنبنده مطلع می شود.شبی بیرون می آید که مردم بسوي منی می روند.
برخی گفته اند:این جنبنده هنگامی خارج می شود که کار آنها به جایی رسد که هیچیک از آنها رستگار نشوند.
قتاده گوید:یعنی هنگامی که خدا بر آنها غضب کند.
برخی گفته اند:در وقتی که قیامت نزدیک شده و عذاب آنها را فرا گیرد.
ابو سعید خدري و ابن عمر گویند:هنگامی است که امر بمعروف و نهی از منکر را ترك کنند.
از علی(ع)پرسیدند:دابه(جنبنده)چیست؟فرمود:بخدا سوگند که دم
ص : 142
ندارد،ریش دارد.
از این روایت استفاده می شود که دابه یک انسان است.
از ابن عباس روایت شده است که دابه یکی از جانوران زمین است و داراي پر و بال و چهار پاست.
حذیفه از پیامبر خدا روایت کرده است که حیوانی است بطول 60 ذراع که هیچکس نمیتواند آن را بگیرد و احدي نمیتواند از
چنگ او فرار کند.میان دو چشم مؤمن علامت گذاشته،می نویسد:مؤمن.و میان دو چشم کافر اثر گذاشته، می
نویسد:کافر.عصاي موسی و انگشتري سلیمان با اوست.صورت مؤمن را به عصا روشنی میدهد و بینی کافر را به انگشتري مهر
می زند تا به مؤمن خطاب شود:اي مؤمن و به کافر خطاب شود:اي کافر.
در روایت است که پیامبر خدا فرمود:این موجود سه بار خروج میکند:
یک بار در مدینه و اطراف آن و یک بار در مکه و نواحی آن.آن گاه در یک روز مردم را وارد بزرگترین و با حرمت ترین
مساجد-یعنی مسجد الحرام-میکند و در گوشۀ مسجد مردم را می ترساند و به آنها نزدیک می شود و میان رکن حجر الاسود
تا باب بنی مخزوم از سمت راست کسی که به خارج می رود،قرار دارد.گروهی از او دور می شوند و گروهی اطراف او می
مانند و میدانند که خدا را عاجز نمیکنند.آن گاه سر خود را از خاك پاك می کند و به پاك کردن صورتها می پردازد.آن
چنان که مثل ستاره هاي درخشان شوند.آن گاه در زمین حرکت میکند و هیچکس نمیتواند او را دریابد یا از او فرار کند.حتی
اینکه بعضی از مردم از ترس او به نماز می ایستند و او از پشت سر نزد او آمده،می گوید:اکنون نماز میگذاري؟آن گاه پیش
روي او آمده، او را مس میکند و مردم بوطن هاي خود می روند و در سفرها رفیق هم می شوند و در اموال شرکت می کنند و
.( کافر از مؤمن شناخته می شود.طوري که مؤمن را بنام مؤمن و کافر را بنام کافر میخوانند ( 1
ص : 143
1) -اگر چه روایاتی که راجع به این موجود نقل شده،از جهاتی با یکدیگر ناهماهنگی -1
وهب می گوید:این موجود صورتش شبیه صورت انسان و سایر اندامش شبیه مرغ است.چنین موجودي جز از معجزات الهی
نخواهد بود.از علی(ع)روایت شده است که این موجود صاحب عصا و حدیده است.
از امام صادق(ع)روایت شده که مردي به عمار یاسر گفت:آیه اي در کتاب خدا قلبم را فاسد کرده است.عمار پرسید:کدام
ا لَهُمْ دَابَّهً مقصود از دابۀ زمین چیست؟عمار گفت:بخدا نمی نشینم و نمیخورم و نمی نوشم تا بتو 􀀀 آیه؟گفت:این آیه: أَخْرَجْن
نشان دهم.عمار با آن مرد نزد علی(ع)آمد.حضرت مشغول خوردن خرما و سرشیر بود فرمود:بیا.عمار نشست و با حضرت
اللّ !تو قسم خوردي که نخوري و
􀀀
مشغول خوردن شد.آن مردم تعجب کرد.وقتی که عمار برخاست،آن مرد گفت:سبحان ه
ننوشی مگر اینکه آن دابه را بمن نشان دهی.عمار گفت:اگر عقل داري بتو نشان دادم.
( همین داستان را عیاشی از ابو ذر نقل کرده است. ( 1
لا یُوقِنُونَ 􀀀 ا 􀀀 اتِن 􀀀 کانُوا بِآی 􀀀 النّ
اس􀀀 تُکَلِّمُهُمْ أَنَّ .این موجود عجیب با مردم سخن می گوید که آنها به آیات ما یقین نداشتند.برخی گفته اند:یعنی مردم به سخن این موجود و
خروج او یقین نداشتند.
به احتمال بعضی از مفسران کلام آن موجود با مردم این است که مؤمن و کافر را مشخص می سازد یا اینکه کفار را با سخنان
ناخوشایندشان به سوي آتش می راند.
ا فَهُمْ یُوزَعُونَ 􀀀 اتِن 􀀀 وَ یَوْمَ نَحْشُرُ مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ فَوْجاً مِمَّنْ یُکَذِّبُ بِآی
:
روزي که از هر امتی گروهی از آنها که آیات ما را تکذیب می کنند محشور می کنیم
(1
(دارند،مع الوصف ناظر بیک حقیقت مهم هستند و آن عبارت است از اینکه در آینده اي دور یا نزدیک، باید حقیقت و عدل
بر کرسی اقتدار نشیند و باطل و ظلم از زندگی انسان طرد گردد و بنا بر این، روایات و همچنین آیه،که کلمۀ دابه را بکار می
برد یا در خصوص ظهور حضرت مهدي(ع) است یا مربوط به پاره اي از علائمی است که مقارن ظهور حضرتش ظاهر می
گردند.
ص : 144
1) -مطابق این روایت،مقصود از آن موجود علی(ع)و بنا بر این روایت در بارة رجعت است.ممکن است نظر این باشد که -1
آن موجود نمونه اي است از علی(ع)و همان حضرت مهدي(ع)است بهر حال آیه و روایات ناظر بیک حقیقت و از ملاحم می
باشند.
و آنها رانده می شوند.برخی گویند:یعنی محبوس می شوند تا اول و آخر آنها از هم گسسته نشوند.
امامیه که معتقد به صحت رجعت هستند به این آیه استدلال کرده اند.زیرا آیه می گوید:از هر امتی گروهی را محشور می
کنیم.معلوم میشود روزي که این گروه ها از هر امتی محشور می شوند،غیر از روز قیامت است.زیرا در مورد روز قیامت می
آنها را محشور می کنیم و احدي از آنها را رها نمی کنیم:کهف 47 ) اخبار بسیاري ) « ادِرْ مِنْهُمْ أَحَ داً 􀀀 اهُمْ فَلَمْ نُغ 􀀀 حَشَرْن » : فرماید
دلالت دارند بر اینکه خداوند در زمان قیام حضرت مهدي(ع) گروهی از آنها که مرده اند،زنده می کند.بعضی از رجعت
کنندگان از دوستان و شیعیان مهدي هستند که ثواب نصرت و کمک او نصیبشان می شود و بدولت مهدي شاد می
شوند.بعضی دیگر از دشمنانش هستند که براي گرفته شدن انتقام از ایشان برمیگردند تا عذاب دنیا بچشند و بدست شیعیان
کشته شوند و از قدرت و شوکت مهدي احساس سرافکندگی و حقارت کنند.
هیچ عاقلی شک ندارد که این کار مقدور خداوند متعال است و محال نیست.نظیر آن را خداوند در امتهاي گذشته هم انجام
داده و قرآن گواه آن است.مثل داستان عزیر و غیر آن که در جاي خود ذکر کرده ایم.
روایت صحیح از پیامبر عالیقدر است که:هر چه در بنی اسرائیل روي داده،در امت من هم روي میدهد.حتی اگر یکی از آنها
داخل خانۀ مارمولک شده باشد،شما هم داخل می شوید.
با اینهمه گروهی از امامیه آیات و اخبار رجعت را تأویل برده اند به اینکه مراد بازگشت دولت و امر و نهی است نه بازگشت
اشخاص و زنده شدن مردگان.اینان اخبار رجعت را تأویل برده اند به گمان اینکه رجعت با تکلیف منافات دارد.
اما این مطلب صحیح نیست.زیرا رجعت از کسی سلب اختیار نمیکند و چنین نیست که افراد را به انجام واجبات و ترك
محرمات مجبور سازد.همانطوري
ص : 145
که با ظهور معجزات بزرگ از قبیل شکافته شدن دریا و اژدها شدن عصا و...تکلیف محال نیست.با رجعت هم تکلیف محال
نیست.
وانگهی رجعت تنها با اخبار ثابت نمیشود تا قابل تأویل باشند.بلکه اجماع شیعۀ امامیه بر آن است و اخبار هم مؤید اجماع
( است. ( 1
کسانی که آیه مورد بحث را دلیل بر رجعت نگرفته،بلکه دلیل بر قیامت گرفته اند،می گویند:مقصود از گروهی که محشور
می شوند رؤساء و پیشوایان و زمامداران کفر و انحراف است که جمع می شوند تا بر آنها اقامۀ حجت شود.
ا عِلْماً 􀀀 اتِی وَ لَمْ تُحِیطُوا بِه 􀀀 الَ أَ کَذَّبْتُمْ بِآی 􀀀 جاءُو ق 􀀀 ذا 􀀀 حَتّ إِ
ی􀀀
:هنگامی که از خاك بیرون آمدند خداوند به آنها می گوید:انبیاء و دلائل مرا تکذیب کردید و در صدد معرفت آنها و تعیین
ذا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ :وظیفۀ واجب شما این بود که در پی دانش و معرفت و شناسایی دین و تکالیف 􀀀 أَمّ
ا􀀀 وظائف خود بر نیامدید؟
خود باشید.ولی شما به وظائف خود عمل نکردید.پس چه میکردید؟ بنا بر این که آیۀ قبل در بارة رجعت باشد،مقصود از
آیات،ائمه(ع)است.
ما ظَلَمُوا 􀀀 وَ وَقَعَ الْقَوْلُ عَلَیْهِمْ بِ
:بر اثر اینکه ظلم کرده و کارشان بجایی رسیده است که از رستگاري دور گشته اند،عذاب بر آنها واقع می شود.
لا یَنْطِقُونَ 􀀀 فَهُمْ
:دیگر حرفی ندارند که بزنند و از آن استفاده گیرند.ممکن است مقصود این باشد که از شدت ترس و وحشت قادر بر تکلم
نیستند.
ص : 146
1) -همانطوري که مؤلف نظر داده اند رجعت منافاتی با تکلیف ندارد و اختیار را از کسی سلب نمیکند.الا اینکه گفته -1
شود:چه نتیجه اي دارد که شخص مرده،بار دیگر عقب گرد کند و بدنیا بیاید؟پاسخ این است که عقب گردها گاهی براي
کسب پایگاه و قدرت و انرژي بیشتر است.چنان که شخصی که میخواهد پرش کند،قدري به عقب می رود تا بهتر موضع
بگیرد و با انرژي بیشتري عمل پرش را انجام دهد و بیشتر بپرد.پس این عقب گرد،خود مقدمۀ پیشرفت بیشتر وجهش کاملتري
است و بنا بر این کار لغو و بیهوده اي شمرده نمیشود و لذا مؤلف در متن فرمودند که خوبان می آیند و با نصرت
مهدي(ع)ثواب می برند.
[ [سوره النمل ( 27 ): آیات 86 تا 93
اشاره
اتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ( 86 ) وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی اَلصُّورِ فَفَزِعَ مَنْ فِی 􀀀 ذلِکَ لَآی 􀀀 ارَ مُبْصِ راً إِنَّ فِی 􀀀 أَنّ جَعَلْنَا اَللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ وَ اَلنَّه
􀀀
أَ لَمْ یَرَوْا ا
حابِ صُ نْعَ 􀀀 جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ اَلسَّ 􀀀 ا 􀀀 الَ تَحْسَ بُه 􀀀 داخِرِینَ ( 87 ) وَ تَرَي اَلْجِب 􀀀 اَللّ وَ کُلٌّ أَتَوْهُ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ مَنْ
􀀀
اتِ وَ مَنْ فِی اَلْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 اَلسَّ
جاءَ 􀀀 ا وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ یَوْمَئِذٍ آمِنُونَ ( 89 ) وَ مَنْ 􀀀 جاءَ بِالْحَسَ نَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْه 􀀀 ما تَفْعَلُونَ ( 88 ) مَنْ 􀀀 اَللّ اَلَّذِي أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ إِنَّهُ خَبِیرٌ بِ
􀀀
هِ
ا وَ لَهُ کُلُّ 􀀀 ذِهِ اَلْبَلْدَهِ اَلَّذِي حَرَّمَه 􀀀 ما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ ه 􀀀 ا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ ( 90 ) إِنَّ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
اَلنّ هَلْ تُجْزَوْنَ
ارِ 􀀀 و فِی بِالسَّیِّئَهِ فَکُبَّتْ جُُوهُهُمْ
ما أَنَا مِنَ 􀀀 ما یَهْتَدِي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَ لَّ فَقُلْ إِنَّ 􀀀 ي فَإِنَّ 􀀀 شَیْءٍ وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ ( 91 ) وَ أَنْ أَتْلُوَا اَلْقُرْآنَ فَمَنِ اِهْتَد
( عَمّ تَعْمَلُونَ ( 93
ا􀀀 افِلٍ 􀀀 ر بِغ ا بَُّکَ 􀀀 ا وَ م 􀀀 اتِهِ فَتَعْرِفُونَه 􀀀 لِلّ سَیُرِیکُمْ آی
􀀀
اَلْمُنْذِرِینَ ( 92 ) وَ قُلِ اَلْحَمْدُ هِ
ص : 147
ترجمه:
ندیدند که شب را آفریدیم تا در آن بیارامند و روز را وسیلۀ بینایی قرار دادیم؟در این کار آیاتی است براي مردمی که ایمان
آورند.روزي که در صور دمیده شود،همۀ آنها که در آسمانها و زمینند می ترسند مگر کسانی که خدا بخواهد و همگی با
خواري وارد صحراي محشر می شوند،کوه ها را می بینی و می پنداري که جامدند و حال آنکه مثل ابرها در حرکتند.آفرینش
خدایی که هر چیزي را متقن ساخته است.او بکردار شما آگاه است.هر کس نیکی بیاورد،پاداشش بهتر از آن است و در
قیامت از ترس ایمن است و هر کس بدي بیاورد به پیشانی در آتش می افتد.
آیا جز کیفر کردارتان به شما داده می شود؟همانا مأمورم که خداي این شهر را که احترامش بخشیده و هر چیزي براي اوست
پرستش کنم و مأمورم که اهل اسلام باشم و قرآن بخوانم.هر کس هدایت شود براي خود اوست و هر کس گمراه شود من از
ترسانندگانم.بگو:ستایش خدا را،بزودي آیات خود را به شما نشان میدهد و می شناسید و خدایت از کردارتان غافل نیست.
قرائت:
اتوه:حمزه و حفص و خلف به همزه و فتح تاء و دیگران به الف و ضم تاء خوانده اند و بنا بر این اسم فاعل است.
تفعلون:بصریان بجز سهل و ابن کثیر و حماد و اعشی و برجمی به تاء و دیگران به یاء خوانده اند.
را نصب خوانده اند. « یوم » را تنوین داده و « فزع » من فزع یومئذ:کوفیان
ص : 148
را به نصب خوانده اند.ابن کثیر و ابن عامر و ابو عمرو و نافع و « یوم » را بدون تنوین خوانده و « فزع » اهل مدینه بجز اسماعیل
را بجر خوانده اند. « یوم » و « یوم » را اضافه به « فزع » یعقوب
تعملون:اهل مدینه و ابن عامر و حفص و یعقوب به تاء و دیگران به یاء خوانده اند.
اعراب:
یعنی صاحب ابصاریا نشان دهندة اشیاء است. « النهار » مبصرا:حال از
مقصود:
اکنون خداوند در بارة قدرت خویش بر زنده کردن مردگان و بمنظور استدلال در برابر کافران می فرماید:
ارَ مُبْصِراً 􀀀 أَنّ جَعَلْنَا اللَّیْلَ لِیَسْکُنُوا فِیهِ وَ النَّه
􀀀
أَ لَمْ یَرَوْا ا
:آیا ندیدند که ما شب را آفریدیم تا از خستگی کارهاي روزانه استراحت کنند و روز را آفریدیم تا جلو خود را ببینند و
بتوانند برفت و آمد و کار و کوشش پردازند.
اتٍ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ 􀀀 ذلِکَ لَآی 􀀀 إِنَّ فِی
:در این کار براي مردمی که ایمان دارند دلالت هایی است.زیرا کسی که چنین کاري کرده است،معلوم میشود بر کارهاي
خود قادر است و کارهاي او به اختیار و ارادة خودش صورت میگیرد و به طبیعت نیست.
وَ یَوْمَ یُنْفَخُ فِی الصُّورِ
:بیاد آور آن روز که اسرافیل به امر خداوند در صور میدمد.این همان روزي است که آنها کیفر ظلم خود را می بینند.ممکن
است منظور این باشد که در نشئۀ دوم نفخ صور می شود.
در بارة معنی صور اختلاف است.برخی گفته اند:صورتهاي خلق است که دمیده میشود.یعنی روح در قالب ها دمیده می شود
و مردگان مبعوث می شوند.برخی گفته اند:صور چیزي شبیه بوق است که در آن دمیده می شود.در حدیثی نیز همین معنی
ذکر شده است.
اتِ وَ مَنْ فِی الْأَرْضِ 􀀀 ماو 􀀀 فَفَزِعَ مَنْ فِی السَّ
:همۀ آنهایی که در آسمانها و
ص : 149
است (از هوش می روند کسانی که در آسمانها «... اتِ􀀀 ماو 􀀀 فَ َ ص عِقَ مَنْ فِی السَّ » زمینند از شدت ترس میمیرند.دلیل این معنی آیۀ
و زمینند:زمر 68 ) برخی گفته اند:نفخ سه بار است: 1-نفخ ترس 2-نفخ بیهوشی و مرگ 3-نفخ قیام در پیشگاه خداوند.
اللّ
􀀀
شاءَ هُ 􀀀 إِلاّ مَنْ
􀀀
:تنها فرشتگان فزع و مرگ ندارند.زیرا خداوند قلب آنها را استوار کرده است.مقصود جبرئیل و اسرافیل و میکائیل و عزرائیل
است.برخی گفته اند:منظور شهداء است که در آن روز ترسی ندارند.در روایتی همین معنی ذکر شده است.
داخِرِینَ 􀀀 وَ کُلٌّ أَتَوْهُ
:در آن روز همگان با ذلت و خواري وارد محشر می شوند.
حابِ 􀀀 جامِدَهً وَ هِیَ تَمُرُّ مَرَّ السَّ 􀀀 ا 􀀀 الَ تَحْسَبُه 􀀀 وَ تَرَي الْجِب
:کوه ها را می بینی و آنها را بی حرکت می پنداري،حال آنکه به تندي ابرها حرکت می کنند.
شعر زیر هم در همین معنی است:
بار عن مثل الطود تحسب انهم
وقوف لحاج و الرکاب تهملج
لشکري عظیم همچون کوه که گمان می کنی براي مقاصدي ایستاده اند و حال آنکه با سرعت در حرکتند.
کوه ها نیز در حرکتند ولی همانطوري که لشکر عظیم که ابتدا و انتهاي آن ناپیداست،بی حرکت به نظر می رسد و ابرهاي
وسیع و گسترده که چون ابتدا و انتهاي آنها را نمی بینیم،بی حرکت می پنداریم،کوه ها را هم بی حرکت تصور می کنیم.حال
آنکه هیچیک از آنها بی حرکت نیستند.این وضع مربوط به هنگامی است که کوه ها بر اثر زلزلۀ قیامت از جاي کنده می
در روز قیامت کوه ها همچون پشم زده،نرم و بی ثبات شده ) « الُ کَ الْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ 􀀀 وَ تَکُونُ الْجِب » : شوند.چنان که می فرماید
اند:
.( قارعه 5
اللّ الَّذِي أَتْقَنَ کُلَّ شَیْءٍ
􀀀
صُنْعَ هِ
:این است آفرینش خدا که هر چیزي را متقن و محکم و منظم آفریده است.
ص : 150
قتاده گوید:یعنی هر چیزي را به نیکی آفریده است.
ما تَفْعَلُونَ 􀀀 إِنَّهُ خَبِیرٌ بِ
:او به معصیت دشمنان و طاعت دوستان آگاه است.
سپس به بیان جزاي اعمال نیکان و بدان پرداخته،می فرماید:
ا􀀀 جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْه 􀀀 مَنْ
: کسانی که کارهاي خود را به یگانه پرستی و اخلاص آرایش بخشند،خیر و فایدة آن را در آخرت می یابند.یعنی در آخرت
پاداش و ایمنی از کیفر به آنها داده میشود.
است هیچ « اللّ
􀀀
لا اله الا ه » حسن و عکرمه و ابن جریح می گویند:خیر در اینجا اسم است و نظر به اینکه حسنه بمعنی ایمان و
است.مطابق این مذاق تفسیري معنی آیه « اللّ
􀀀
لا اله الا ه » گفتن « حسنه » چیزي بهتر از آن نیست.نخعی قسم میخورد که مقصود از
در اینجا صفت تفضیل است.یعنی:بهتر!بنا بر این مقصود این است « خیر » همان است که در بالا گفته شد.اما گروهی معتقدند که
که هر کس عمل پسندیده اي انجام دهد،ده برابر به او پاداش داده می شود و پاداش او بهتر از عمل اوست.برخی گفته
اند:پاداش از این لحاظ بهتر است که فعل خداست ولی حسنه فعل انسان است.
وانٌ مِنَ 􀀀 برخی گفته اند:مقصود از خیر،رضوان و خشنودي خداست و معلوم است که رضوان خدا بزرگتر و بهتر است( وَ رِضْ
النّ :اکثر مفسرین و همچنین ابن عباس گفته اند:منظور این است که
ارِ 􀀀 و فِی جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَکُبَّتْ جُُوهُهُمْ 􀀀 اللّ أَکْبَرُ :توبه 72 ) وَ مَنْ
􀀀
هِ
هر که مرتکب کفر و شرك شود،به صورت در آتش می افتد.
ا کُنْتُمْ تَعْمَلُونَ 􀀀 إِلاّ م
􀀀
هَلْ تُجْزَوْنَ
:آنچه گفته شد،کیفر اعمال شماست و ظلمی به شما نمیشود.
اللّ جدلی بر علی(ع)وارد گردید.
􀀀
از امام باقر(ع)نقل شده است که ابو عبد ه
ترا خبر دهم؟عرض کرد:آري فدایت « جاءَ بِالسَّیِّئَهِ... تَعْمَلُونَ 􀀀 مَنْ » : حضرت فرمود:میخواهی در بارة سخن خداوند
شوم.فرمود:حسنه،دوستی ما اهل بیت و سیئه دشمنی ماست.
ص : 151
پیامبر خدا(ص)فرمود:یا علی،اگر افراد امت من روزه بگیرند تا مثل میخ باریک شوند و نماز بخوانند تا کمرشان خمیده شود و
دشمن تو باشند،خداوند آنها را در جهنم سرنگون می سازد.
سپس به پیامبر خود دستور میدهد که به آنها بگوید:
ا􀀀 ذِهِ الْبَلْدَهِ الَّذِي حَرَّمَه 􀀀 ما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ رَبَّ ه 􀀀 إِنَّ
:تنها مأموریت من این است که خداي شهر مکه-یا منی-را پرستش کنم که حرم امن است و چیزهایی که در جاهاي دیگر
حلال است،در اینجا حرام است از قبیل شکار کردن و جنگ کردن و غیره.
وَ لَهُ کُلُّ شَیْءٍ
:خدایی که مالک همۀ چیزهاست و هر چه بخواهد حلال و هر چه بخواهد حرام میکند.
وَ أُمِرْتُ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْمُسْلِمِینَ
:و مأمورم که خدا را به یگانگی و اخلاص پرستش کنم.
وَ أَنْ أَتْلُوَا الْقُرْآنَ
:و براي شما مردم مکه قرآن بخوانم و شما را به اجراي دستورات آن دعوت کنم.
ما یَهْتَدِي لِنَفْسِهِ 􀀀 ي فَإِنَّ 􀀀 فَمَنِ اهْتَد
:هر که به حق و عمل به حق هدایت شود، براي خودش هدایت شده است.زیرا پاداش آن به خودش می رسد.
ما أَنَا مِنَ الْمُنْذِرِینَ 􀀀 وَ مَنْ ضَلَّ فَقُلْ إِنَّ
:و هر که به حق هدایت نشود و عمل حق انجام ندهد،باو بگو:من از کسانی هستم که مردم را به کیفر معصیت می ترسانند و
آنها را دعوت به طاعت می کنند و قادر نیستم که کسی را بر ایمان و دین مجبور کنم.
لِلّ
􀀀
وَ قُلِ الْحَمْدُ هِ
:و بمنظور اعتراف به نعمتهاي خداوند که ترا به رسالت برگزیده بگو:ستایش مخصوص ذات خداست.
ا􀀀 اتِهِ فَتَعْرِفُونَه 􀀀 سَیُرِیکُمْ آی
:روز قیامت آیات خود را به شما نشان می دهد و خواهید دانست که آنچه در عالم دنیا به شما گفته شده،حق است.
برخی گویند:یعنی در همین دنیا عذاب خود را در جنگ بدر به شما نشان
ص : 152
میدهد تا به رأي العین مشاهده کنید.آن گاه شما را گرفتار عذاب آخرت خواهد کرد.
عَمّ تَعْمَلُونَ
ا􀀀 افِلٍ 􀀀 ر بِغ ا بَُّکَ 􀀀 وَ م
:خداوند از هیچیک از اعمال شما غافل نیست و بنا بر این کیفر شما را خواهد داد.اما تأخیر کیفر شما بخاطر حکمت و
مصلحت است.
نظم آیات:
به سابق این است که چون قبلا بیان شد که ایمنی از خطرات قیامت مخصوص مؤمن «... ما أُمِرْتُ أَنْ أَعْبُدَ 􀀀 إِنَّ » : وجه اتصال آیۀ
«... ما أُمِرْتُ 􀀀 إِنَّ » : نیکوکار است گویا کسی می پرسد:حسنه چیست و عبادت کدام است؟از اینرو می گوید
ص : 153
سور