گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شاهنامه فردوسی
جلد هجدهم
سورة قصص




اشاره
تعداد آیات:
این سوره 88 آیه است.
را. « یسقون » کوفیان طسم را یک آیۀ مستقل میدانند و دیگران
فضیلت سوره:
ابی بن کعب از پیغمبر(ص)روایت کرده است که هر که سورة قصص را بخواند ده حسنه بعدد کسانی که موسی را تصدیق و
تکذیب کردند به او داده میشود و فرشته اي در آسمان و زمین نمیماند مگر اینکه براي او شهادت میدهند که او براستی
میگفت:
همه چیز تباه میشود جز ذات خداوند.
تفسیر سوره:
نظر به اینکه در خاتمۀ سورة نمل در بارة تلاوت قرآن سخن گفت،در این سوره بیان می کند که از داستان موسی و فرعون
براي مردم میخواند.
ص : 154
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 1 تا 6
اشاره
( ی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ ( 3 􀀀 ابِ اَلْمُبِینِ ( 2) نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوس 􀀀 اتُ اَلْکِت 􀀀 منِ اَلرَّحِیمِ . طسم ( 1) تِلْکَ آی 􀀀 اَللّ اَلرَّحْ
􀀀
بِسْمِ هِ
( کانَ مِنَ اَلْمُفْسِدِینَ ( 4 􀀀 ساءَهُمْ إِنَّهُ 􀀀 اءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِ 􀀀 طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْن 􀀀 ا شِیَعاً یَسْتَضْ عِفُ 􀀀 لا فِی اَلْأَرْضِ وَ جَعَلَ أَهْلَه 􀀀 إِنَّ فِرْعَوْنَ عَ
وارِثِینَ ( 5) وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی اَلْأَرْضِ وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ 􀀀 وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی اَلَّذِینَ اُسْتُضْ عِفُوا فِی اَلْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ اَلْ
( کانُوا یَحْذَرُونَ ( 6 􀀀 ا 􀀀 ما مِنْهُمْ م 􀀀 انَ وَ جُنُودَهُ 􀀀ام 􀀀ه
ترجمه:
بنام خداي رحمان رحیم.این است آیات کتاب مبین.از داستان موسی و فرعون به حق براي مردمی که ایمان دارند،بر تو تلاوت
می کنیم.فرعون بر روي زمین برتري
ص : 155
جست و مردمش را فرقه فرقه کرد.گروهی از آنها را ضعیف می شمرد،فرزندانشان را سر می برید و زنانشان را زنده می
گذاشت و از تبهکاران بود.میخواهیم بر کسانی که ضعیف شمرده شدند منت گذاریم و آنها را پیشوا قرار دهیم و آنها را
وارث گردانیم و آنها را در زمین قدرت بخشیم و بفرعون و هامان و لشکریانشان از بنی- اسرائیل نشان دهیم آنچه را که از آن
می ترسیدند.
قرائت:
نري:کوفیان بجز عاصم این فعل را بصورت ثلاثی مجرد و مغایب خوانده و ما بعد آن را رفع داده اند.
لغت:
نبأ:خبر بزرگ شیع:فرقه ها تمکین:تکمیل وسائل انجام فعل
اعراب:
که حال بعد از حال است. « یذبح » بالحق:حال یا صفت مصدر محذوف یستضعف:حال و همچنین
مقصود:
ابِ الْمُبِینِ 􀀀 اتُ الْکِت 􀀀 طسم تِلْکَ آی
:این است آیات کتاب مبین که راه رشد را از گمراهی نشان میدهد.یا اینکه خودش ظاهر و آشکار است.
ی وَ فِرْعَوْنَ بِالْحَقِّ 􀀀 نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوس
:قسمتی از اخبار موسی و فرعون را بصدق و حقیقت بر تو تلاوت میکنیم تا مردمی که خدا و کتابش را تصدیق دارند بهره مند
گردند.
لا فِی الْأَرْضِ 􀀀 إِنَّ فِرْعَوْنَ عَ
در روي زمین ) « لا یُرِیدُونَ عُلُ  وا فِی الْأَرْضِ 􀀀» : :فرعون در کشور مصر تکبر و ستم کرد.علو بمعنی ستم است.چنان که می فرماید
.( ستم نمیکنند:قصص 83
ص : 156
ا شِیَعاً 􀀀 وَ جَعَلَ أَهْلَه
:و مردم آن را گروه بندي کرد.قتاده گوید:میان بنی- اسرائیل و قبطیان فرق میگذاشت.دستۀ اول را دچار ذلت و بردگی کرده
و بکارهاي سخت وامیداشت و دستۀ دوم را اکرام میکرد.برخی گویند:مقصود این است که بنی اسرائیل را براي اینکه بهتر
بتواند آنها را بخدمت وادارد و رام کند،گروه بندي کرده بود.
ساءَهُمْ 􀀀 اءَهُمْ وَ یَسْتَحْیِی نِ 􀀀 طائِفَهً مِنْهُمْ یُذَبِّحُ أَبْن 􀀀 یَسْتَضْعِفُ
:گروهی از مردم یعنی بنی اسرائیل را ضعیف ساخته،پسرانشان را سر می برید و دخترانشان را زنده می گذاشت.زیرا کاهنان به
او گفته بودند:در بنی اسرائیل پسري تولد می شود که سبب زوال ملک تو خواهد شد.
سدي گوید:فرعون در خواب دید که آتشی از بیت المقدس آمد و خانه هاي مصر را فرا گرفت.آن گاه قبطیان را سوزانید و
بنی اسرائیل را رها کرد.از اهل دانش تعبیر خواست.گفتند:از این سرزمین مردي بر میخیزد که هلاك مصر بدست اوست.
کانَ مِنَ الْمُفْسِدِینَ 􀀀 إِنَّهُ
:فرعون مرد مفسدي بود که بیگناهان را میکشت و معصیت میکرد.
وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ
:فرعون اراده کرده بود که بنی اسرائیل را براندازد و ارادة ما این بود که بر آنها که ضعیف شده بودند منت گذاریم.
وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّهً
:و آنها را پیشوایان خیر و رهبران حقیقت قرار دهیم.این معنی از ابن عباس است.قتاده گوید:یعنی به آنها ملک و سلطنت
بخشیم.این قول هم در نتیجه با قول اول یکی است.زیرا کسانی که خداوند به آنها ملک و قدرت بخشد،البته پیشوایان خیر و
حقیقت خواهند بود.اما آن کسانی که بر مسند قدرت و حکومت،بمردم ستم روا دارند،حکومتشان نه از جانب خداست.چنان
که می فرماید:
ما به خاندان ابراهیم کتاب و حکمت دادیم و ملکی عظیم به ) « اهُمْ مُلْکاً عَظِیماً 􀀀 ابَ وَ الْحِکْمَهَ وَ آتَیْن 􀀀 راهِیمَ الْکِت 􀀀 ا آلَ إِبْ 􀀀 فَقَدْ آتَیْن »
آنها بخشیدیم:نساء 54 )ملک و حکومتی که از جانب خداست واجب الاطاعه است و بنا بر این امامان و جانشینان
ص : 157
پیامبر پادشاهان حقیقی هستند که در دین و دنیا مقدمند و وظیفۀ مردم است که پیرو آنها باشند و پا را جاي پاي ایشان
( بگذارند. ( 1
وارِثِینَ 􀀀 وَ نَجْعَلَهُمُ الْ
:و این مردم ضعیف را وارث دیار و اموال فرعون و قومش گردانیم.
در روایت صحیح از علی(ع)نقل شده است که:سوگند بخدایی که دانه را شکافت و مخلوقات را هستی بخشید که دنیا بعد از
آنکه در مقابل ما چموشی و سرکشی کرده است همچون شتر بد خلق که بفرزند خود محبت می کند،بسوي ما روي می آورد
و در برابر ما رام می شود.سپس همین آیه را تلاوت فرمود.
در روایت دیگر است که امام باقر(ع)نظر بفرزندش امام صادق(ع)افکند و فرمود:بخدا سوگند،این از همان کسانی است که
خدا در باره شان فرموده است:
«.. وَ نُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا »
.
امام سجاد فرمود:بخدایی که محمد(ص)را براي بشارت و انذار برگزید که نیکان خاندان ما و شیعیانشان بمنزلۀ موسی و
پیروانش و دشمنان ما و طرفدارانشان بمنزلۀ فرعون و پیروانش خواهند بود.
وَ نُمَکِّنَ لَهُمْ فِی الْأَرْضِ
:و ارادة ما این است که بنی اسرائیل را در سرزمین مصر قدرت بخشیم و همۀ امکانات را در اختیار ایشان قرار دهیم.بعضی
لطف را هم داخل در امکانات شمرده اند.علی بن عیسی گوید:چنین نیست زیرا در این صورت
ص : 158
آل عمران 26 )بدست می ) «... شاءُ 􀀀 الِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَ 􀀀 اللّ م
􀀀
قُلِ هُمَّ » 1) -از همین جا یک نتیجه هم در بارة آیۀ -1
آید.زیرا یزید بن معاویه در برابر سر بریدة امام حسین بهمین آیه استدلال میکرد که ملک من از جانب خداست و تو
میخواستی با آنچه خدا بمن داده مخالفت کنی.در حالی که این استدلال صحیح نیست و چنان که در متن آمده،تنها آن ملکی
واجب الاطاعه است که از جانب خدا باشد و چون ملک یزید و امثالش نمیتواند واجب الاطاعه باشد،معلوم میشود از جانب
خداوند نیست.تنها آن ملکی از جانب خداست که واجب الاطاعه باشد مانند ملک انبیاء و ائمه،اینجور ملکها نظیر مالکیتهایی
است که از راه شیادي و دغلکاري تحصیل می شود. همانطوري که رعایت ملک چنین مالکان واجب نیست رعایت ملک
چنین ملکان هم لازم نیست.
کسی که از لطف بهره ندارد باید صاحب قدرت نباشد.لکن در مورد بنی اسرائیل یکی از امکانات هم لطف است.
کانُوا یَحْذَرُونَ 􀀀 ا 􀀀 ما مِنْهُمْ م 􀀀 انَ وَ جُنُودَهُ 􀀀ام 􀀀 وَ نُرِيَ فِرْعَوْنَ وَ ه
:و از بنی- به فرعون و هامان و لشکریانشان همان چیزي را نشان میدهیم که از آن می ترسیدند یعنی زوال ملک فرعون بدست
یکی از مردان اسرائیلی.
ضحاك گوید:فرعون 400 سال زندگی کرد و مردي کوتاه و فربه بود و اول کسی بود که به موهاي خود رنگ
گذاشت.موسی هم 120 سال عمر کرد.
ص : 159
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 7 تا 10
اشاره
جاعِلُوهُ مِنَ اَلْمُرْسَلِینَ 􀀀 إِنّ رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ
􀀀
لا تَحْزَنِی ا 􀀀 خافِی وَ 􀀀 لا تَ 􀀀 ذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی اَلْیَمِّ وَ 􀀀 ی أَنْ أَرْضِعِیهِ فَإِ 􀀀 ی أُمِّ مُوس 􀀀 ا إِل 􀀀 وَ أَوْحَیْن
الَتِ اِمْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ 􀀀 خاطِئِینَ ( 8) وَ ق 􀀀 کانُوا 􀀀 ما 􀀀 انَ وَ جُنُودَهُ 􀀀ام 􀀀 7) فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُ  وا وَ حَزَناً إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ ه )
کادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ 􀀀 ارِغاً إِنْ 􀀀 ی ف 􀀀 ؤادُ أُمِّ مُوس 􀀀 لا یَشْعُرُونَ ( 9) وَ أَصْبَحَ فُ 􀀀 ا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً وَ هُمْ 􀀀 ی أَنْ یَنْفَعَن 􀀀 لا تَقْتُلُوهُ عَس 􀀀 عَیْنٍ لِی وَ لَکَ
( ا لِتَکُونَ مِنَ اَلْمُؤْمِنِینَ ( 10 􀀀 ی قَلْبِه 􀀀 ا عَل 􀀀 لا أَنْ رَبَطْن 􀀀
ترجمه:
به مادر موسی وحی کردیم که موسی را شیر ده و چون بر او ترسیدي بدریایش بیفکن و نترس و غمگین مباش که او را بتو
برگردانده،از پیامبرانش میگردانیم.
خاندان فرعون او را گرفتند تا عاقبت دشمن و مایۀ غم آنها گردد.فرعون و هامان و سپاهیانشان از خطاکاران بودند.زن فرعون
گفت:روشنی چشم من و تو باشد.او را
ص : 160
نکشید.شاید ما را نفع بخشد یا او را بفرزندي بگیریم.و حال آنکه نمیدانستند.
قلب مادر موسی از همه چیز فارغ بود و نزدیک بود که اگر براي اینکه از مؤمنین باشد،صبر بر دلش نمی نهادیم،آشکارش
سازد.
قرائت:
خوانده اند و هر دو بیک معنی است. « حزْن » حزنا:کوفیان بجز عاصم
اعراب:
لا یَشْعُرُونَ :حال. 􀀀 وَ هُمْ « هو »: قُرَّتُ عَیْنٍ لِی :خبر مبتداء محذوف « احداً » خفت:مفعول این فعل محذوف است به تقدیر
مقصود:
سپس خداوند بیان میکند که چگونه فرعون و قومش را هلاك کرد تا دلیل باشد بر کمال قدرت و حکمتش.می فرماید:
ی أَنْ أَرْضِعِیهِ 􀀀 ی أُمِّ مُوس 􀀀 ا إِل 􀀀 وَ أَوْحَیْن
:بمادر موسی الهام کردیم و بدلش انداختیم که طفل را تا نترسیده اي شیر ده.
در اینجا تعبیر بوحی دارد و این وحی نه وحیی است که به انبیاء می شود.برخی گفته اند:جبرئیل بر مادر موسی نازل شد.برخی
گفته اند:خواب دید و علماء بنی- اسرائیل خوابش را تعبیر کردند.
ذا خِفْتِ عَلَیْهِ فَأَلْقِیهِ فِی الْیَمِّ 􀀀 فَإِ
:و هنگامی که ترسیدي مأمورین فرعون بچه را بکشند،او را بدریاي نیل بیفکن.
جاعِلُوهُ مِنَ الْمُرْسَلِینَ 􀀀 إِنّ رَادُّوهُ إِلَیْکِ وَ
􀀀
لا تَحْزَنِی ا 􀀀 خافِی وَ 􀀀 لا تَ 􀀀 وَ
:از مردان او نترس و از دوري او محزون مباش که ما بزودي او را تندرست بتو بر میگردانیم و او را یکی از پیامبران خواهیم
ساخت.
در این آیه،دو امر و دو نهی و دو خبر و دو بشارت است.
نقل شده است که شخصی اشعاري از یک زن بادیه نشین شنید که بسیار فصیح بود.
ص : 161
گفت:چقدر فصیح هستی!گفت:فصاحت مخصوص خداوند است و همین آیه را خواند و نکات آن را توضیح داد.
وهب می گوید:هنگامی که مادر موسی باردار بود حملش را پوشیده داشت و هیچکس از حال او مطلع نشد و این کار خدا
بود.زیرا میخواست با این طفل بر سر قوم بنی اسرائیل منت گذارد.در آن سالی که موسی میخواست تولد شود،فرعون قابله ها
را حاضر کرد و به آنها دستور داد که زنان را بدقت تفتیش کنند.مادر موسی در همین موقع بموسی حامله شد ولی شکمش بر
نیامد و رنگش تغییر نکرد و شیرش ظاهر نشد و قابله ها کاري به او نداشتند.شبی که موسی بدنیا آمد،هیچکس پهلوي مادرش
نبود.قابله اي هم نداشت.تنها خواهر موسی-مریم-در آنجا حاضر بود.
در اینوقت خداوند دستور داد که فرزند خود را شیر دهد.مدت سه ماه او را شیر داد.
بطوري که کسی صداي گریۀ او را نمیشنید و هیچ حرکتی از طفل سر نمیزد.هنگامی که از گرفتاري بچه ترسید،صندوقی
ساخت و براي طفل در آن جایی درست کرد و طفل را به امر خدا در آن نهاد و شبانه بدریا انداخت.
ابن عباس می گوید:وقتی که تولد موسی نزدیک شد،قابله اي که مأمور وي بود آمد و کمک کرد تا طفل بدنیا آمد.قابله در
جبین طفل نوري دید که اندامش را لرزاند و محبت طفل در دلش جاي گرفت.سپس بمادر موسی گفت:آمدم که نوزاد ترا
بکشم ولی احساس میکنم که چنان او را دوست میدارم که احدي را اینطور دوست نداشته ام.او را حفظ کن.هنگامی که قابله
رفت،جاسوسان متوجه شدند و آمدند که داخل خانه شوند،خواهر موسی بمادر اطلاع داد،مادر،طفل را در خرقه اي پیچید و
در تنور انداخت.آنها وارد شدند و تنور را روشن و رنگ صورت مادر موسی را تغییر نیافته و پستان او را بی شیر دیدند.از
خانه خارج شدند.مادر بر سر تنور آمد.خداوند آتش را بر موسی سرد و سلامت کرده بود. اما-مادر چون میدید که فرعون در
جستجوي اطفال کوشش فراوان دارد ترسید و به نجاري سفارش کرد که برایش صندوق بسازد.نجار سؤال کرد که صندوق
براي چه میخواهد؟مادر موسی
ص : 162
چون از دروغ خوشش نمی آمد،گفت:بچه اي دارم که میخواهم در آن مخفی کنم.
نجار تابوت را ساخت و به او فروخت،سپس رفت تا مأمورین را از وجود طفل مطلع سازد.ولی نتوانست با آنها تکلم
کند.برگشت و شروع به کار کرد و زبانش باز شد.
دو باره رفت که گزارش دهد،باز هم زبانش بند آمد.تا سه مرتبه این وضع تکرار شد و فهمید که یک قضیۀ غیر عادي است و
دست خدا در کار است.
فَالْتَقَطَهُ آلُ فِرْعَوْنَ
:بچه بدریا انداخته شد و خاندان فرعون او را یافتند و از دریا گرفتند.
لِیَکُونَ لَهُمْ عَدُ  وا وَ حَزَناً
:سرانجام این طفل موجب اندوه آنها شد و بدشمنی آنها برخاست.
خاطِئِینَ 􀀀 کانُوا 􀀀 ما 􀀀 انَ وَ جُنُودَهُ 􀀀ام 􀀀 إِنَّ فِرْعَوْنَ وَ ه
:فرعون و هامان و سپاهیان ایشان مردمی خطاکار و معصیتکار بودند.
داستان از اینقرار است که رود نیل صندوق حامل موسی را به جایی آورد که فرعون و زنش زندگی میکردند.فرعون دستور
داد که بچه را بیاورند.آسیه دختر مزاحم در را گشود.همین که بچه را دید،خداوند محبتش را در دلش انداخت.
آسیه زنی بود از بنی اسرائیل که از زیبا رویان و پیامبر زادگان بود.به مؤمنین رحم میکرد و به آنها صدقه میداد،همین که چشم
فرعون بموسی افتاد،خشمگین شد و گفت:چطور این طفل از مرگ نجات یافته است.آسیه گفت:این طفل بیش از یک سال
دارد.تو دستور داده اي که بچه هاي امسال را بکشند.بگذارش تا روشنی چشم ما باشد.چنان که خداوند می فرماید:
ا أَوْ نَتَّخِذَهُ وَلَداً 􀀀 ی أَنْ یَنْفَعَن 􀀀 لا تَقْتُلُوهُ عَس 􀀀 الَتِ امْرَأَتُ فِرْعَوْنَ قُرَّتُ عَیْنٍ لِی وَ لَکَ 􀀀 وَ ق
:زن فرعون گفت:روشنی چشم من و تو باشد.او را نکش.شاید بما نفع دهد یا او را بفرزندي بگیریم.
علت اینکه زن فرعون چنین حرفی زد این بود که فرعون فرزند نداشت و میخواست از این راه او را به طمع اندازد.
ص : 163
ابن عباس گوید:هنگامی که اطرافیان فرعون از موسی اطلاع یافتند،آمدند که او را بکشند.آسیه آنها را منع کرد و بفرعون
گفت:نکشیدش تا قره العین ما باشد.فرعون به او گفت:قره العین تو باشد نه من.
پیامبر گرامی اسلام فرمود:سوگند به آن کسی که به او سوگند میخورند که اگر فرعون نیز موسی را همچون آسیه قره العین
خود شناخته بود،خداوند او را هدایت می کرد.هم چنان که زنش را هدایت کرد.لکن فرعون از جهت شقاوتش امتناع کرد که
موسی را قره العین خود بداند.
لا یَشْعُرُونَ 􀀀 وَ هُمْ
:فرعون و قومش خبر نداشتند که سرانجام بدست همین طفل هلاك خواهند شد.
برخی گویند:یعنی نمیدانستند که آنچه بدنبالش می گشتند که او را بکشند همین است.
ارِغاً 􀀀 ی ف 􀀀 ؤادُ أُمِّ مُوس 􀀀 وَ أَصْبَحَ فُ
:قلب مادر موسی از همه چیز آسوده بود جز از خیال موسی.
برخی گویند:یعنی قلبش از غم و اندوه موسی آسوده بود.زیرا اطمینان داشت که پسرش نجات می یابد و وعدة خداوند حق
است.
.( برخی گویند:یعنی وعدة خدا را فراموش کرده بود ( 1
ا􀀀 ی قَلْبِه 􀀀 ا عَل 􀀀 لا أَنْ رَبَطْن 􀀀 کادَتْ لَتُبْدِي بِهِ لَوْ 􀀀 إِنْ
: اگر ما دل مادر موسی را به صبر و یقین تقویت نکرده بودیم،نزدیک بود که از شدت غم نالۀ خود را بیاد فرزند
ص : 164
1) -از آنجا که مادر موسی زنی با ایمان است و چنان که دیدیم در سه آیه پیش خداوند بیان داشت که به او بر مسند -1
مقدس مادري وحی کرده است که نترسد و غمگین نباشد و اطمینان داشته باشد که فرزند او به او برمیگردد و از پیامبران می
شود،باید منظور از فراغت قلب مادر موسی این باشد که آسوده خاطر،بی غم و اندوه و وحشت بنشیند تا وعده هاي الهی تحقق
یابد و طفل خود را در آغوش کشد.بدیهی است که اگر غیر از این معنی مراد باشد باید وحی خدا و وعدة او در مورد کسی
که اعتماد و اطمینان حاصل نمیکند بیهوده باشد.اما مسلماً مادر موسی از مدتها پیش مورد عنایت و توجه مخصوص خداست و
علی هذا نگرانی ندارد.
بلند کند.برخی گویند:یعنی از مشاهدة منظرة غرق شدن طفل نزدیک بود که ناله بر آورد.ولی ما دلش را به صبر تقویت
کردیم.برخی گویند:یعنی اگر قلبش را تقویت نکرده بودیم نزدیک بود هنگامی که فرعون او را براي شیر دادن موسی احضار
کرد،بگوید:من مادر او هستم.زیرا سخت خوشحال شده بود.برخی گویند:
نزدیک بود وحی را آشکار سازد.
لِتَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ
:علت اینکه قلب او را به نیروي صبر تقویت کردیم این بود که میخواستیم از افراد مؤمن باشد،وعدة ما را تصدیق کند و بوحی
و سخن ما اعتماد داشته باشد.
ص : 165
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 11 تا 15
اشاره
ی أَهْلِ بَیْتٍ 􀀀 الَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَل 􀀀 راضِعَ مِنْ قَبْلُ فَق 􀀀 ا عَلَیْهِ اَلْمَ 􀀀 لا یَشْعُرُونَ ( 11 ) وَ حَرَّمْن 􀀀 الَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ فَبَصُ رَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ وَ هُمْ 􀀀 وَ ق
لا یَعْلَمُونَ 􀀀 کِنَّ أَکْثَرَهُمْ 􀀀 اَللّ حَقٌّ وَ ل
􀀀
لا تَحْزَنَ وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ هِ 􀀀 ا وَ 􀀀 ی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُه 􀀀 اهُ إِل 􀀀 اصِحُونَ ( 12 ) فَرَدَدْن 􀀀 یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَ هُمْ لَهُ ن
ا􀀀 ی حِینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِه 􀀀 ذلِکَ نَجْزِي اَلْمُحْسِنِینَ ( 14 ) وَ دَخَ لَ اَلْمَ دِینَهَ عَل 􀀀 اهُ حُکْماً وَ عِلْماً وَ کَ 􀀀 ي آتَیْن 􀀀 لَمّ بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اِسْتَو
ا􀀀 و (13)
ی عَلَیْهِ 􀀀 ی فَقَض 􀀀 اثَهُ اَلَّذِي مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی اَلَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ فَوَکَزَهُ مُوس 􀀀 ذا مِنْ عَدُوِّهِ فَاسْتَغ 􀀀􀀀 ذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ ه 􀀀􀀀 لانِ ه 􀀀 ا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِ 􀀀 فَوَجَدَ فِیه
( طانِ إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ ( 15 􀀀 ذا مِنْ عَمَلِ اَلشَّیْ 􀀀􀀀 الَ ه 􀀀ق
ص : 166
ترجمه:
مادر موسی بخواهر موسی گفت:او را دنبال کن و او را از دور می دید و آنها نمیدانستند.و زنان شیرده را از پیش بر او حرام
کرده بودیم.خواهر موسی گفت:آیا شما را به خانواده اي که او را براي شما تکفل کند دلالت کنم؟و آنها دلشان بحال موسی
می سوخت.موسی را بمادرش برگرداندیم تا چشمش روشن گردد و محزون نشود و بداند که وعدة خدا حق است ولی بیشتر
آنها نمیدانند،و چون به حد رشد رسید و کمال یافت حکمت و دانش به او دادیم و نیکوکاران را اینطور پاداش میدهیم.
و هنگامی که اهل شهر غفلت داشتند وارد شهر شد و دو مرد را که یکی از دوستان و یکی از دشمنانش بود در حال نبرد دید
و آنکه از دوستانش بود بر آنکه از دشمنانش بود از وي کمک خواست.موسی بر سینه اش کوبید و کارش را
ساخت.گفت:این از عمل شیطان است که او دشمنی آشکار است.
لغت:
قص:دنبال کردن.
بصرت به عن جنب:او را از دور میدید.
مراضع:جمع مرضعه،زنان شیرده.
نصح:عملی را از روي خلوص انجام دادن.ضد غش(خیانت).
وکز:دور کردن و بقولی مشت زدن.
اعراب:
عَنْ جُنُبٍ
:حال.
ذا مِنْ عَدُوِّهِ 􀀀􀀀 ذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ ه 􀀀􀀀ه
می باشند. « رجلین » :این دو جمله در محل نصب و صفت
مقصود:
سپس خداوند به بیان این می پردازد که چگونه دل فرعون را نرم و رام کرد تا به تربیت موسی پردازد.می فرماید:
ص : 167
الَتْ لِأُخْتِهِ قُصِّیهِ 􀀀 وَ ق
:مادر موسی بدختر خویش گفت:از دنبال موسی برو و از حال او کسب اطلاع کن.
فَبَصُرَتْ بِهِ عَنْ جُنُبٍ
:خواهر موسی از دنبال موسی رفت.مشاهده کرد که خاندان فرعون صندوق را از آب گرفته و موسی را از درون آن بیرون
آورده اند و او از دور بتماشا پرداخت.
این جملۀ کوتاه با همۀ اختصاري که دارد تمام مطالب بالا را افاده میکند و از معجزات قرآن است.
لا یَشْعُرُونَ 􀀀 وَ هُمْ
:ولی فرعونیان نمی دانستند که او خواهر موسی است.
برخی گویند:یعنی نمی دانستند که وي براي کسب اطلاع از حال موسی آمده است.
این جمله در آیۀ( 10 )هم آمده بود.شاید منظور از تکرار آن است که میخواهد بفهماند اگر فرعون خدا بود،باید از این امور
آگاه باشد.
راضِعَ مِنْ قَبْلُ 􀀀 ا عَلَیْهِ الْمَ 􀀀 وَ حَرَّمْن
:هر زن شیردهی آوردند،پستانش را نگرفت.
زیرا خداوند از پیش او را از خوردن شیر این زنها منع کرده،بغض آنها را در دلش انداخته بود.تحریم در اینجا به معنی منع
است نه نهی از فعل.چنان که امرء القیس گوید:
جالت لتصرعنی فقلت لها اقصري
انی امرء صرعی علیک حرام
حرکت کرد که مرا بر زمین بزند.به او گفتم:خودداري کن که من مردي هستم که زمین زدن من بر تو حرام(ممنوع)است.
ی أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ 􀀀 الَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَل 􀀀فَق
:خواهر موسی به آنها گفت:
میخواهید شما را به خانواده اي دلالت کنم که تکفل و تربیت او را براي شما بر عهده گیرد؟ این جمله دلالت دارد بر اینکه
خداوند محبت موسی را در دل فرعون افکنده بود.بخاطر محبت شدیدي که بموسی پیدا کرده بود زنان شیرده را حاضر کرد.
ص : 168
ولی موسی پستان هیچ زنی نگرفت.وقتی خواهر موسی بی تابی و محبت و دلسوزي آنها را مشاهده کرد، گفت:خانواده اي
سراغ دارم که با کمال محبت و دلسوزي این طفل را تربیت و بزرگ می کنند.
اصِحُونَ 􀀀 وَ هُمْ لَهُ ن
:قوم فرعون دلشان براي طفل می سوخت و همه نوع تلاش براي نجات طفل کرده بودند.
برخی گویند:وقتی خواهر موسی چنین گفت،هامان گفت:این زن او را می شناسد و میداند که از چه خانواده اي است؟خواهر
موسی گفت:منظورم این بود که این خانواده دوستان و خدمتگزاران فرعونند.
لا تَحْزَنَ 􀀀 ا وَ 􀀀 ی أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُه 􀀀 اهُ إِل 􀀀 فَرَدَدْن
:موسی را بمادرش برگرداندیم تا چشمش روشن شود و غم نخورد.
در اینوقت خواهر موسی نزد مادر آمده،او را نزد فرعون برد.موسی بوي آشنا بمشامش خورد.دانست که مادر است.پستانش را
گرفت و شیرش را نوشید و آرام شد.
گویند:فرعون به او گفت:چرا این طفل فقط پستان ترا گرفت؟جواب داد:
بخاطر اینکه من زنی خوشبو بوده داراي شیري پاك هستم.هر بچه اي بیاورند شیر مرا می خورد.فرعون خوشحال شد.
اللّ حَقٌّ
􀀀
وَ لِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ هِ
:تا مادر موسی بداند که وعدة خدا حق است.مقصود همان وعده اي است که در آیۀ 7 ذکر شده است.
لا یَعْلَمُونَ 􀀀 کِنَّ أَکْثَرَهُمْ 􀀀 وَ ل
:ولی بیشتر آنها نمی دانستند که خداوند به وعدة خود جامۀ عمل پوشیده است.
اهُ حُکْماً وَ عِلْماً 􀀀 ي آتَیْن 􀀀 لَمّ بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ اسْتَو
ا􀀀 و َ
:همین که موسی رشد کرد، و عقلش کامل شد،او را به حکمت و دانش برتري بخشیدیم.برخی گفته اند:یعنی هنگامی که به
سن 40 ساله رسید.بنا بر این موسی پیش از آنکه به نبوت برگزیده شود داراي حکمت و دانش بود.برخی گویند:منظور از
حکمت و دانشی که به او داده
ص : 169
شده،همان مقام نبوت است.
ذلِکَ نَجْزِي الْمُحْسِنِینَ 􀀀 وَ کَ
ا􀀀 ی حِینِ غَفْلَهٍ مِنْ أَهْلِه 􀀀 :نیکوکاران را این چنین پاداش میدهیم(تفسیر این قسمت در سورة یوسف گذشت) وَ دَخَلَ الْمَدِینَهَ عَل
:در موقع ظهر که مردم استراحت کرده بودند موسی وارد شهر شد.
برخی گفته اند:این شهر در دو فرسخی مصر بود.برخی گفته اند:شب هنگام بعد از نماز مغرب و عشاء وارد شهر شد.برخی
گفته اند:روز عیدي بود و مردم سرگرم بازیها و جشنهاي خود بودند.
در بارة اینکه چرا وارد شهر شد،اختلاف است:برخی گویند:موسی در جمع سواران موکب فرعون حرکت میکرد.روزي به او
خبر دادند که فرعون و موکبش حرکت کرده اند.موسی هم سوار شد و بدنبالشان حرکت کرد،همین که موقع خواب نیمروز
شد،به شهر آمد که استراحت کند.
برخی گویند:بنی اسرائیل جمع می شدند و سخن موسی را گوش میدادند.
هنگامی که موسی به حد رشد رسید با قوم فرعون به مخالفت پرداخت.این خبر در همه جا پخش شد و او را ترساندند.موسی
هر وقت داخل شهر می شد،ترسان بود.
از اینرو وقتی داخل شد که کسی نفهمد.
برخی گویند:فرعون دستور داده بود که موسی را اخراج کنند.از اینرو موسی طوري وارد شهر می شود که کسی نفهمد.
ذا مِنْ عَدُوِّهِ 􀀀􀀀 ذا مِنْ شِیعَتِهِ وَ ه 􀀀􀀀 لانِ ه 􀀀 ا رَجُلَیْنِ یَقْتَتِ 􀀀 فَوَجَدَ فِیه
:در همین موقع بدو مرد برخورد که یکی از آنها اسرائیلی و دیگري قبطی بود و با یکدیگر نبرد می کردند و مرد قبطی
میخواست اسرائیلی را مجبور کند که هیزم به آشپزخانۀ فرعون برد.
برخی گویند:یکی از آنها دیندار و دیگري کافر بود.
اثَهُ الَّذِي مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ 􀀀 فَاسْتَغ
:مردي که دوست موسی
ص : 170
بود از موسی کمک خواست تا دشمن را مغلوب سازد.
ابو بصیر از امام صادق(ع)روایت کرده است که:نام شما براي شما مبارك باشد.
. « اثَهُ الَّذِي مِنْ شِیعَتِهِ عَلَی الَّذِي مِنْ عَدُوِّهِ 􀀀 فَاسْتَغ » : گفتم:چه نامی؟فرمود:شیعه!مگر نشنیده اي که خداوند می فرماید
ی عَلَیْهِ 􀀀 ی فَقَض 􀀀 فَوَکَزَهُ مُوس
:موسی مشتی بر سینه اش زد و کار او را یکسره کرد.برخی گفته اند:عصائی به او زد.
طانِ 􀀀 ذا مِنْ عَمَلِ الشَّیْ 􀀀􀀀 الَ ه 􀀀ق
:و گفت:این کار از شیطان بود که مرا بخشم آورد.
و باعث شد که مردي را بکشم.
حسن گوید:در آن موقع کشتن کافر روا نبود.زیرا تکلیف خودداري از جنگ بود.
( برخی گفته اند:یعنی کاري که به سبب آن قتل واقع شد از عمل شیطان بود. ( 1
سید مرتضی دو وجه دیگر ذکر کرده است: 1-قتل او بدست من سبب شد که او از ثواب محروم گردد و این از عمل شیطان
است.زیرا بهتر بود که فعلا زنده بماند شاید از فرصت استفاده میکرد پس موسی فعل مستحبی را ترك کرده است.
-2 مقصود این است که کار مقتول از عمل شیطان بود.یعنی او مخالف خدا و مستحق قتل بود.سپس بوصف شیطان
پرداخته،می گوید:
إِنَّهُ عَدُوٌّ مُضِلٌّ مُبِینٌ
:شیطان دشمن بنی آدم و آشکارا گمراه کنندة ایشان است.
پرسش:
آن مرد یا سزاوار قتل بود یا نبود؟اگر سزاوار نبود،از نظر شما روا نیست انبیاء پیش از نبوت یا بعد از آن مرتکب کار خلاف
شوند و اگر سزاوار بود،چرا
ص : 171
1) -از آنجا که ما معتقدیم که پیامبران کاري که مطابق میل شیطان و مخالف رضاي خداست انجام نمیدهند،باید این -1
جمله طوري معنی شود که با قاعده عصمت انبیاء مخالف نباشد.علی هذا آیه هیچ دلالتی ندارد که موسی میخواهد بگوید قتل
از عمل شیطان است،بلکه میخواهد بگوید این قتل در نتیجه جنگی است که عمل شیطان بود.
موسی از این کار پشیمان شد و استغفار کرد؟ پاسخ:
این قتل بمنظور نجات مؤمنی از شر ظالمی انجام شد و بخودي خود مقصود نبود.بدیهی است که چنین قتلی قبیح نیست.زیرا
جنبۀ دفاعی دارد و فرقی نیست میان اینکه قاتل از خود دفاع کند یا از دیگري،اما در بارة ندامت و استغفار موسی بعدا سخن
خواهیم گفت.
ص : 172
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 16 تا 20
اشاره
( ما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ ( 17 􀀀 الَ رَبِّ بِ 􀀀 الَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی فَاغْفِرْ لِی فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ اَلْغَفُورُ اَلرَّحِیمُ ( 16 ) ق 􀀀ق
ادَ أَنْ 􀀀 فَلَمّ أَنْ أَر
ا 􀀀 ی إِنَّکَ لَغَوِيٌّ مُبِینٌ ( 18 ) 􀀀 الَ لَهُ مُوس 􀀀 ی ق خائِفاً یَتَرَقَّبُ فَإِذَا اَلَّذِي اِسْتَنْ َ ص رَهُ بِالْأَمْسِ سَْتَصْ رِخُهُ 􀀀 فَأَصْ بَحَ فِی اَلْمَ دِینَهِ
ا􀀀 جَبّ فِی اَلْأَرْضِ وَ م
اراً 􀀀 إِلاّ أَنْ تَکُونَ
􀀀
ما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ إِنْ تُرِیدُ 􀀀 ی أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَ 􀀀 ا مُوس 􀀀 الَ ی 􀀀 ما ق 􀀀 یَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُ
ی إِنَّ اَلْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ 􀀀 ا مُوس 􀀀 الَ ی 􀀀 ی ق 􀀀 جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْ َ ص ی اَلْمَدِینَهِ یَسْع 􀀀 تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ اَلْمُصْ لِحِینَ ( 19 ) وَ
( اَلنّ ( 20
اصِحِین 􀀀 إِنِّی لَکَ مِنَ ترجمه:
گفت:خدایا بخود ظلم کردم.مرا ببخشاي و خدا او را بخشود که او غفور و
ص : 173
رحیم است.گفت:خدایا سوگند به آنچه بمن انعام کردي که هرگز پشتیبان مجرمین نخواهم بود.موسی در شهر هم چنان در
انتظار به سر می برد.تا اینکه باز همان مرد اسرائیلی که روز پیش از او کمک خواسته بود،از او کمک خواست.موسی به او
گفت:
تو آدم گمراهی هستی.همین که خواست دشمن را دور کند،گفت:اي موسی میخواهی همانطوري که دیروز شخصی را کشتی
امروز هم مرا بکشی.تو نمیخواهی مگر اینکه در روي زمین از جباران باشی و نمیخواهی که از مصلحین باشی.مردي با شتاب
از نقطه دور دست شهر آمده،گفت:اي موسی،اشراف فرعونی میخواهند ترا بکشند.
خارج شو که من از دوستان مخلص توام.
لغت:
ترقب:انتظار.
استصراخ:کمک خواستن.
ایتمار:مشورت.
اعراب:
ما أَنْعَمْتَ 􀀀بِ
اول زائده و دوم مصدریه است. « ان »: ادَ أَنْ 􀀀 أَنْ أَر « فلن اکون » :باء حرف قسم و جواب قسم
النّ
اصِحِین 􀀀 لَکَ مِنَ موصوله در ما قبل آن « ال » تفسیر شده و بخود آن متعلق نیست.زیرا ما بعد « الناصحین » متعلق به محذوف است که بوسیلۀ « لک»:
عمل نمیکند.
مقصود:
اکنون به بیان این مطلب می پردازد که موسی پس از قتل قبطی پشیمان شد.
الَ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی 􀀀ق
:موسی گفت:خدایا من با این قتل به خودم ظلم کردم.زیرا اگر بدانند مرا میکشند.
مرحوم سید مرتضی میگوید:این اعتراف در پیشگاه خدا از این جهت است که از او ترك اولایی سرزده و عمل مستحبی را
ترك کرده است.
ص : 174
فَاغْفِرْ لِی
:خدایا مرا بیامرز.نظیر قول موسی،قول حضرت آدم است که پس از خوردن شجرة ممنوعه که آنهم ترك مستحبی کرده
خدایا،بخود ظلم کردیم و اگر ما را نیامرزي ) « خاسِرِینَ 􀀀 ا لَنَکُونَنَّ مِنَ الْ 􀀀 ا وَ تَرْحَمْن 􀀀 ا وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَن 􀀀 ا أَنْفُسَ ن 􀀀 ا ظَلَمْن 􀀀 رَبَّن » : بود،می گوید
و بما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود:اعراف 23 )مرا بیامرز، یعنی توبه و استغفارم را قبول کن.پس قبول توبه و
استغفار،غفران نامیده شده است.
فَغَفَرَ لَهُ إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ
:خداوند موسی را بخشود و او نسبت به بندگان خود آمرزگار و بخشندة نعمت است.
ما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ 􀀀 الَ رَبِّ بِ 􀀀ق
:موسی گفت:
خدایا با آمرزش خود و دفع بلاي دشمنان،نعمتی بمن عطا کرده اي که بدان سوگند یاد میکنم که هرگز پشتیبان مجرمین
نباشم.
از این آیه استفاده میشود که پشتیبانی مجرمین،جرم و معصیت و پشتیبانی مؤمنین طاعت و عبادت است،موسی هر که را که
بظاهر اهل ایمان بود کمک میکرد و هر که را که بظاهر اهل کفر بود مخالفت میکرد.
در روایت است که از عطاء بن ابی ریاح پرسیدند:فلانی براي فلانی نویسندگی میکند و دخل و خرج او به اندازة همان اجرتی
است که از وي میگیرد.اگر بگیرد، بی نیاز است و اگر نگیرد،خودش و عائله اش دچار فقر شدید می شوند.عطاء گفت:
. « ما أَنْعَمْتَ عَلَیَّ فَلَنْ أَکُونَ ظَهِیراً لِلْمُجْرِمِینَ 􀀀 رَبِّ بِ » : آیا قول آن مرد صالح(موسی)را نشنیده اي
خائِفاً یَتَرَقَّبُ 􀀀 فَأَصْبَحَ فِی الْمَدِینَهِ
:روز دیگر موسی در شهر ماند و از کشتن قبطی بیمناك بود و منتظر بود که اخبار را در مورد این قتل بدست آورد.یعنی از
فرعون و قومش می ترسید که متوجه شوند موسی قاتل قبطی است.از اینرو تجسس میکرد تا ببیند آنها چه عکس العملی نشان
میدهند؟ فَإِذَا الَّذِي اسْتَنْ َ ص رَهُ بِالْأَمْسِ یَسْتَصْرِخُهُ :در همین موقع همان اسرائیلی که روز پیش از موسی کمک خواسته بود،با مرد
دیگري درگیري پیدا کرد و از موسی
ص : 175
براي نجات از شر او کمک طلبید.
ابن عباس می گوید:همین که قتل قبطی فاش شد،قبطیان به فرعون گفتند:
بنی اسرائیل یکی از مردان ما را کشته اند،فرعون گفت:قاتل او را می شناسید و کسی دارید که شهادت دهد؟گفتند:نه.به آنها
دستور داد که به جستجو پردازند.در همان وقتی که جستجو میکردند،موسی در حین عبور،به آن اسرائیلی برخورد و اسرائیلی
از وي کمک خواست.
ی إِنَّکَ لَغَوِيٌّ مُبِینٌ 􀀀 الَ لَهُ مُوس 􀀀ق
:موسی به او گفت:تو آشکارا گرفتار گمراهی هستی.زیرا دیروز با آن مرد جنگیدي و امروز با این مرد.
مقصود گمراهی از حیث دین نیست،بلکه مقصود این است که جنگ کردن با قوم فرعون که جمعیتشان زیاد است،گمراهی
است و از روي صواب نیست.
ما قَتَلْتَ نَفْساً بِالْأَمْسِ 􀀀 ی أَ تُرِیدُ أَنْ تَقْتُلَنِی کَ 􀀀 ا مُوس 􀀀 الَ ی 􀀀 ما ق 􀀀 ادَ أَنْ یَبْطِشَ بِالَّذِي هُوَ عَدُوٌّ لَهُ 􀀀 فَلَمّ أَنْ أَر
ا􀀀
:سرانجام موسی دلش به حال آن مرد اسرائیلی سوخت و تصمیم گرفت که شر دشمن را کوتاه کند.اما مرد اسرائیلی تصور
کرد که موسی میخواهد بکمک قبطی بشتابد.زیرا قبلا به او اعتراض کرده بود که دچار گمراهی است.از اینرو
گفت:همانطوري که دیروز یک نفر را کشتی،امروز هم میخواهی مرا بکشی؟ حسن می گوید:این مطلب را همان قبطی
گفت،زیرا قتل آن مرد شهرت پیدا کرده بود و میدانست که بدست بنی اسرائیل کشته شده است.
جَبّ فِی الْأَرْضِ
اراً 􀀀 إِلاّ أَنْ تَکُونَ
􀀀
إِنْ تُرِیدُ
:تصمیم تو این است که در روي زمین به قتل و ستم پردازي.
عکرمه و شعبی گویند:هر کس دو نفر را به ناحق بکشد،جبار است.
ا تُرِیدُ أَنْ تَکُونَ مِنَ الْمُصْلِحِینَ 􀀀 وَ م
:تو نمیخواهی از اصلاح کنندگان باشی.
همین که اسرائیلی این مطلب را گفت،قبطی دانست که موسی قاتل است،نزد فرعون رفت و او را مطلع ساخت.فرعون مأمورین
را بطلب موسی فرستاد و دستور قتلش داد.
ص : 176
ی􀀀 جاءَ رَجُلٌ مِنْ أَقْصَی الْمَدِینَهِ یَسْع 􀀀 وَ
:مردي از آخر شهر از راهی نزدیکتر پیش از رسیدن مأمورین با شتاب و عجله خود را به موسی رسانده،او را از تصمیم قبطیان
آگاه کرد.گویند:این مرد مؤمن آل فرعون حزقیل بود.برخی گفته اند:
نامش شمعون و برخی گفته اند:نامش سمعان بود.
النّ
اصِحِین 􀀀 ی إِنَّ الْمَلَأَ یَأْتَمِرُونَ بِکَ لِیَقْتُلُوكَ فَاخْرُجْ إِنِّی لَکَ مِنَ 􀀀 ا مُوس 􀀀 الَ ی 􀀀ق
:
به موسی گفت:اشراف فرعونی تصمیم گرفته اند ترا بکشند.از سرزمین مصر خارج شو که من از خیر خواهان و دوستان تو
هستم.
ص : 177
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 21 تا 25
اشاره
واءَ اَلسَّبِیلِ 􀀀 ی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَ 􀀀 الَ عَس 􀀀 اءَ مَدْیَنَ ق 􀀀 لَمّ تَوَجَّهَ تِلْق
ا􀀀 و ( اَلظّ ( 21
􀀀
الَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ اَلْقَوْمِ الِمِینَ 􀀀 خائِفاً یَتَرَقَّبُ ق 􀀀 ا 􀀀 فَخَرَجَ مِنْه
حَتّ
ی􀀀 نَس لا ْقِی 􀀀 ا 􀀀 الَت 􀀀 خَطْب ق ما􀀀 ا کُُ 􀀀 ق م الَ 􀀀 دانِ 􀀀 اِم تَذُو اَلنّ یَسْقُونَ وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ رَْأَتَیْنِ
اسِ􀀀 مِن اءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً 􀀀 لَمّ وَرَدَ م
ا􀀀 و (22)
جاءَتْهُ 􀀀 ما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ ( 24 ) فَ 􀀀 الَ رَبِّ إِنِّی لِ 􀀀 تَوَلّ إِلَی اَلظِّلِّ فَق
􀀀
ما ثُمَّ ی 􀀀 ی لَهُ 􀀀 ا شَیْخٌ کَبِیرٌ ( 23 ) فَسَ ق 􀀀 اءُ وَ أَبُون 􀀀 یُصْ دِرَ اَلرِّع
لا تَخَفْ 􀀀 الَ 􀀀 جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ اَلْقَ َ صصَ ق 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀 ا 􀀀 س لَن ا َ قَیْتَ 􀀀 ق إِنَّ أَبِی یَدْعُوكَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ م الَتْ 􀀀 اِس اءٍ􀀀 ما تَمْشِی عَلَی ْتِحْی 􀀀 داهُ 􀀀 إِحْ
( اَلظّ ( 25
􀀀
نَجَوْتَ مِنَ اَلْقَوْمِ الِمِینَ
ترجمه:
موسی ترسناك از شهر خارج شد و منتظر بود که او را بگیرند.گفت:خدایا
ص : 178
مرا از مردم ستمکار نجات ده.و چون متوجه مدین شد،گفت:امید است که خداوند مرا به راه درست هدایت کند و چون بر سر
چاه مدین رسید،مردمی یافت که حیوانات خود را آب میدادند و در کنار آنها دو زن دید که گوسفندان خود را از نزدیک
شدن به آب باز میداشتند.موسی به آنها گفت:چرا از دادن آب به گوسفندانتان خودداري میکنید؟گفتند:گوسفندانمان را آب
نمیدهیم تا چوپانان بروند.و پدرمان پیر سالخوردي است.موسی گوسفندانشان را آب داد.سپس به سایه رفته،گفت:خدایا به
خیري که بر من نازل کرده اي محتاجم.یکی از زنان که با شرم و حیا حرکت میکرد،نزد موسی آمده،گفت:پدرم ترا میخواهد
تا مزد اینکه بگوسفندان ما آب دادي بتو بدهد.هنگامی که نزد او رفت و سر گذشت خود را براي او شرح داد، گفت:نترس.از
قوم ستمکار نجات یافته اي.
قرائت:
یصدر:ابو جعفر و ابو عمرو و ابن عامر بفتح یاء و ضم دال خوانده اند و دیگران از باب افعال.بنا بر اول مقصود این است که
چوپانان بروند و بنا بر دوم مقصود این است که چوپانان گوسفندان خود را ببرند و بنا بر این مفعول حذف شده است.
لغت:
تلقاء شیء:جانب و طرف شیء.
سواء السبیل:وسط طریق.
تذودان:منع می کردند،زجاج گوید:این کلمه در مورد شتر و گوسفند بکار می رود نه انسان.اما صحیح نیست زیرا استعمالاتی
هست که خلاف آن را ثابت می کند.
خطب:امر مهم.
چوپانان. « راعی » رعاء:جمع
ص : 179
اعراب:
تلقاء:ظرف مکان.
لا نَسْقِی 􀀀
همچنین: .« لا نسقی الغنم الماء »: :دو مفعول این فعل حذف شده.یعنی
« ما􀀀 ی لَهُ 􀀀 فَسَق »
.
ما أَنْزَلْتَ 􀀀لِ
است. « فقیر » :جار و مجرور متعلق به
تمشی:حال.
اءٍ􀀀 عَلَی اسْتِحْی
:حال.
الَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوكَ... 􀀀ق
است. « تمشی » یا « جاءت » و عامل آن « قد » یا حال است به تقدیر «... ما􀀀 داهُ 􀀀 جاءَتْهُ إِحْ 􀀀 فَ» :این جمله بدل از
مقصود:
سپس در بارة رفتن موسی به مدین می فرماید:
خائِفاً یَتَرَقَّبُ 􀀀 ا 􀀀 فَخَرَجَ مِنْه
:موسی از شهر فرعون خارج شد در حالی که می ترسید گرفتار و کشته شود و همچنین منتظر بود که مأمورین سر رسند.
الظّ
􀀀
الَ رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الِمِینَ 􀀀ق
:گفت:خدایا مرا از شر ظالمان نجات ده.
ابن عباس گوید:موسی بسوي مدین شتافت در حالی که راه را آشنا نبود و فقط با امید و حسن ظن به خداي خویش حرکت
برخی گفته اند:این فراري بی پناه در راه مدین نه توشه اي با خود . « الظّ
􀀀
رَبِّ نَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الِمِینَ » : میکرد و دعایش این بود که
داشت و نه آبی.از گیاه صحرا میخورد و می رفت تا خود را به آب مدین رسانید.
واءَ السَّبِیلِ 􀀀 ی رَبِّی أَنْ یَهْدِیَنِی سَ 􀀀 الَ عَس 􀀀 اءَ مَدْیَنَ ق 􀀀 لَمّ تَوَجَّهَ تِلْق
ا􀀀 و َ
:هنگامی که متوجه سمت مدین که تا مصر هشت روز راه بود،گردید،راه را نمی شناخت.از اینرو گفت:امید است که خدایم
مرا به راه صحیح هدایت کند و از سرگردانی و گم گشتن در بیابانها حفظ فرماید.
برخی گفته اند:خودش هم نمیدانست کجا می رود.راهی که منتهی بمدین می شد در پیش گرفت و رفت.
ص : 180
عکرمه گوید:چهار راه در برابر موسی بود و نمیدانست که از کدامیک برود.
از اینرو خود را بخدا سپرد تا راهی که او را بمقصد نجات برساند در پیش پایش قرار دهد.خداوند هم دعایش را مستجاب و
راهنماییش کرد.
برخی گویند:فرشته اي که سوار اسب بود و بزغاله اي با خود داشت آمد و او را به مدین برد.سعید بن جبیر گوید:پاهایش
برهنه بود و بمدین نرسید تا پوست پاهایش افتاد.
النّ یَسْقُونَ
اسِ􀀀 مِن اءَ مَدْیَنَ وَجَدَ عَلَیْهِ أُمَّهً 􀀀 لَمّ وَرَدَ م
ا􀀀 و َ
:و چون به آب مدین رسید،جماعتی از شبانان دید که مشغول آب دادن گوسفندان خود بودند.
دانِ 􀀀 وَ وَجَدَ مِنْ دُونِهِمُ امْرَأَتَیْنِ تَذُو
:و در کنار آنها دو زن دید که گوسفندان خود را از نزدیک شدن به آب منع میکردند.
برخی گویند:یعنی مردم را از نزدیک شدن بگوسفندان منع می کردند.
برخی گویند:یعنی گوسفندان خود را از مخلوط شدن با گوسفندان دیگران منع میکردند.
ما􀀀 ا خَطْبُکُ 􀀀 الَ م 􀀀ق
اءُ :گفتند:صبر می کنیم تا مردم 􀀀 حَتّ یُصْ دِرَ الرِّع
ی􀀀 نَس لا ْقِی 􀀀 ا 􀀀 الَت 􀀀 :موسی از آنها پرسید:چرا گوسفندان خود را آب نمیدهید؟ ق
بروند و اینجا خلوت شود.زیرا ما قدرت آب کشیدن نداریم.وقتی که مردم رفتند آبهاي باقیماندة در حوض را به گوسفندان
خود میدهیم.
ا شَیْخٌ کَبِیرٌ 􀀀 وَ أَبُون
:پدر ما پیر است و نمیتواند گوسفندان را آب دهد.
بدینجهت ما ناچاریم خودمان گوسفندانمان را آب دهیم.مقصودشان این بود که موسی آنها را کمک دهد.
برخی گفته اند:مقصودشان این بود که عذر خود را که بدون محرم بیرون آمده بودند بموسی بفهمانند.
ما􀀀 ی لَهُ 􀀀 فَسَق
:موسی گوسفندان آنها را آب داد.یعنی مردان را کنار زد تا بتواند گوسفندان زنها را آب دهد.
ص : 181
برخی گفته اند:سنگی از روي چاهی برداشت و دلوي از آنها گرفت و به آب دادن گوسفندان ایشان پرداخت.این سنگ را ده
نفر می توانستند حرکت دهند.
دلوي هم که به او دادند،اینقدر سنگین بود که کشیدن آن از چاه،کار ده نفر بود.
تَوَلّ إِلَی الظِّلِّ
􀀀
ثُمَّ ی
:آن گاه براي خنک شدن و استراحت کردن با حال گرسنگی به سایۀ درختی پناه برد.
ما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ 􀀀 الَ رَبِّ إِنِّی لِ 􀀀فَق
:گفت:خدایا به خیري که بر من نازل کنی محتاجم.
ابن عباس گوید:پیغمبر خدا درخواست تکه نانی از خدا میکرد.
علی(ع)می فرماید:نانی از خدا مسألت میکرد که بخورد.زیرا از گیاه بیابان چندان خورده بود که سبزي آن از فرط لاغري از
پوست شکمش پیدا بود.
زنها پیش پدر خود رفتند و چون نسبت به روزهاي دیگر خیلی زود برگشته بودند،از کار آنها تعجب کرد و آنها جریان را به
اطلاعش رسانیدند. یکی از آنها دستور داد که موسی را نزد او ببرد.دختر بزرگتر آمد تا موسی را نزد پدر ببرد.
چنان که می فرماید:
اءٍ􀀀 ما تَمْشِی عَلَی اسْتِحْی 􀀀 داهُ 􀀀 جاءَتْهُ إِحْ 􀀀 فَ
:یکی از آنها به رسم زنان با شرم و حیا نزد موسی آمد.برخی گفته اند:صورت خود را به آستینش پوشیده بود.برخی گفته
اند:خوش نداشت که جلو مردي راه برود و با مردي تکلم کند،برخی گفته اند:
یعنی از بیراهه می رفت.
ا􀀀 ا سَقَیْتَ لَن 􀀀 الَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوكَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ م 􀀀ق
:بموسی گفت:پدرم ترا میخواهد تا مزد آب دادن گوسفندانمان را بتو بدهد.
بیشتر مفسرین معتقدند که پدرش شعیب است.وهب و سعید بن جبیر معتقدند که او یثرون برادرزاده شعیب است.شعیب بعد از
آنکه کور شده بود جان سپرده و میان مقام و زمزم بخاك سپرده شده بود.برخی گفته اند:یثروب است.برخی گفته اند:یثروب
نام اصلی شعیب است،زیرا شعیب نامی عربی است.
ص : 182
ابو حازم میگوید:وقتی وي بموسی گفت که پدرم میخواهد مزد ترا بدهد، موسی خوشش نیامد و میخواست با او نرود ولی
چاره اي نداشت.زیرا آن بیابان حیوانات درنده داشت.ناچار موسی با او براه افتاد.باد لباسهاي دختر شعیب را حرکت میداد و
بدنش را ظاهر میکرد.موسی گاهی از او اعراض میکرد و گاهی چشم خود را فرو می نهاد.سرانجام به او گفت:اي کنیز
خدا،عقب بیفت و جهت را به من نشان ده.هنگامی که نزد شعیب آمد،موقع خوردن شام بود.شعیب به او گفت:
جوان،بنشین و شام بخور.موسی گفت:بخدا پناه می برم.شعیب گفت:چرا؟مگر گرسنه نیستی؟گفت:گرسنه ام ولی می ترسم
که این شام مزد آب دادن به گوسفندان باشد.من از خاندانی هستم که در برابر عمل آخرت،مزد نمیگیرند.شعیب گفت:
جوان،بخدا قسم،چنین نیست.عادت من و پدرانم این است که از مهمانان پذیرایی کنیم و غذاي خود را با دیگران
بخوریم.موسی به خوردن غذا مشغول شد.
الظّ
􀀀
لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الِمِینَ 􀀀 الَ 􀀀 جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ ق 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀
:
موسی تمام ماجراهاي خود را براي شعیب تعریف کرد و او را از فرار و آوارگی خود مطلع ساخت.شعیب به او گفت:نترس که
از شر فرعون و قومش نجات یافته اي.زیرا سرزمین ما در قلمرو سلطنت فرعون نیست.
ص : 183
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 26 تا 30
اشاره
ی أَنْ 􀀀 اتَیْنِ عَل 􀀀 الَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَي اِبْنَتَیَّ ه 􀀀 ا أَبَتِ اِسْتَأْجِرْهُ إِنَّ خَیْرَ مَنِ اِسْتَأْجَرْتَ اَلْقَوِيُّ اَلْأَمِینُ ( 26 ) ق 􀀀 ما ی 􀀀 داهُ 􀀀 الَتْ إِحْ 􀀀ق
ذلِکَ􀀀 الَ 􀀀 اَلصّ ( 27 ) ق
الِحِین 􀀀 اَللّ مِنَ 􀀀
شاءَ هُ 􀀀 ا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ سَتَجِدُنِی إِنْ 􀀀 مانِیَ حِجَجٍ فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ وَ م 􀀀 تَأْجُرَنِی ثَ
سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ 􀀀 ی مُوسَی اَلْأَجَلَ وَ 􀀀 فَلَمّ قَض
ا􀀀 و ( 28 ) ا نَقُولُ کَِیلٌ 􀀀 ی م 􀀀 اَللّ عَل
􀀀
انَ عَلَیَّ وَ هُ 􀀀 لا عُدْو 􀀀 بَیْنِی وَ بَیْنَکَ أَیَّمَا اَلْأَجَلَیْنِ قَ َ ض یْتُ فَ
ا نُودِيَ 􀀀 اه 􀀀 فَلَمّ أَت
ا􀀀 لَع تَصْ طَلُونَ ( 29 ) اَلنّ لََّکُمْ
ارِ 􀀀 مِن ا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ 􀀀 اراً لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْه 􀀀 الَ لِأَهْلِهِ اُمْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ن 􀀀 اراً ق 􀀀 جانِبِ اَلطُّورِ ن 􀀀
( الَمِینَ ( 30 􀀀 اَللّ رَبُّ اَلْع
􀀀
ی إِنِّی أَنَا هُ 􀀀 ا مُوس 􀀀 ارَکَهِ مِنَ اَلشَّجَرَهِ أَنْ ی 􀀀 وادِ اَلْأَیْمَنِ فِی اَلْبُقْعَهِ اَلْمُب 􀀀 شاطِئِ اَلْ 􀀀 مِنْ
ص : 184
ترجمه:
یکی از دختران به پدر گفت:او را مزدور کن.زیرا بهترین مردي که مزدور می کنی،نیرومند و امانتدار است.شعیب
گفت:میخواهم یکی از این دو دخترم را بتو بدهم که هشت سال مزدور من باشی و اگر ده سال مزدور باشی،محبتی است از
جانب تو.نمیخواهم که بر تو سخت گیرم.بخواست خدا مرا از شایستگان خواهی یافت.
موسی گفت:میان من و تو همین است.هر کدام از دو مدت که تمام کنم ظلمی بر من نیست و خدا به آنچه می گوئیم،وکیل
است.همین که موسی مدت را تمام کرد و خانوادة خود را برد،از جانب طور آتشی مشاهده کرد.به خانوادة خود گفت:توقف
کنید که من آتشی مشاهده میکنم.شاید خبري یا قطعه اي از آن بیاورم که شما گرم شوید.چون نزد آتش آمد،از جانب وادي
ایمن در بقعۀ مبارکی از درختان ندا شد که:اي موسی.منم خداوند،خداي عالمین.
قرائت:
جذوه:عاصم به فتح جیم و حمزه و خلف به ضم جیم و دیگران به کسر خوانده اند و هر سه بیک معنی است.
لغت:
شاطئ:کنار. « جذي » جذوه:قطعۀ درشتی از هیزم که در آن آتش باشد.جمع آن
اعراب:
.« ابنتی » هاتین:صفت براي
مانِیَ حِجَجٍ 􀀀ثَ
:ظرف زمان.
ذلِکَ بَیْنِی 􀀀
:مبتدا و خبر.
جواب شرط. « انَ 􀀀 لا عُدْو 􀀀 فَ» ، زائده است « ما » حرف « قضیت » اي:شرطیه و منصوب به
ی􀀀 ا مُوس 􀀀 أَنْ ی
نودي بأنه » در محل نصب و مخففۀ از مثقله است.یعنی « ان »:
ص : 185
«... یا موسی
مقصود:
سپس در بارة کار موسی در مدین و حرکتش از آنجا می فرماید:
ا أَبَتِ اسْتَأْجِرْهُ 􀀀 ما ی 􀀀 داهُ 􀀀 الَتْ إِحْ 􀀀ق
بود، گفت:پدر او را اجیر گردان. « صفوره » :یکی از دو دختر که نامش
بود. « صفیراء » و نام خواهر کوچک « صفراء » بود.برخی گویند:نام خواهر بزرگ « لیا » نام خواهر کوچک
إِنَّ خَیْرَ مَنِ اسْتَأْجَرْتَ الْقَوِيُّ الْأَمِینُ
:پدر،بهترین کسی که اجیرش میکنی بر کار نیرومند و امانتدار است.
گویند:هنگامی که دختر از قوت و امانت موسی سخن گفت:شعیب پرسید:
از کجا میدانی که قوي و امین است؟پاسخ داد:قوتش را از آنجا فهمیدم که سنگ عظیمی را از روي چاه برداشت و امانتش را
از آنجا دانستم که بمن گفت:از پشت سرم راه برو.زیرا خوش ندارم که باد لباسهاي ترا حرکت دهد و بدنت را بمن بنمایاند.
این جواب دختر،رغبت و علاقۀ شعیب را نسبت به موسی زیاد کرد.
مانِیَ حِجَجٍ 􀀀 ی أَنْ تَأْجُرَنِی ثَ 􀀀 اتَیْنِ عَل 􀀀 الَ إِنِّی أُرِیدُ أَنْ أُنْکِحَکَ إِحْدَي ابْنَتَیَّ ه 􀀀ق
:
بموسی گفت:میخواهم یکی از این دو دخترم را بتو دهم که هشت سال مزدور من باشی.
فَإِنْ أَتْمَمْتَ عَشْراً فَمِنْ عِنْدِكَ
:اگر بده سال برسانی،محبتی است از جانب تو و وظیفۀ واجب تو نیست.
برخی گفته اند:یعنی مزدي که من بتو میدهم این است که یکی از دو دختر خود را به عقد تو در آورم.آن گاه موسی را براي
شبانی اجیر کرد و دختر را با مبلغی بعنوان مهریه به عقد موسی در آورد.نه اینکه مهر دختر را مزدوري موسی قرار داده باشد و
این مزدوري شرطی بود در ضمن عقد ازدواج و این شرط مطابق مذهب ابو حنیفه صحیح است.لکن معنی اول با ظاهر آیه
سازگارتر است.
ا أُرِیدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَیْکَ 􀀀 وَ م
:نمیخواهم در این مدت هشت سال بر تو سخت
ص : 186
گیرم و غیر از شبانی گوسفندان کار دیگري بدوش تو بیندازم.
برخی گویند:یعنی نمیخواهم بر تو سخت بگیرم که ده سال شبانی کنی.
الصّ
الِحِین 􀀀 اللّ مِنَ 􀀀
شاءَ هُ 􀀀 سَتَجِدُنِی إِنْ
:بخواست خدا از من حسن صحبت و وفاي بعهد خواهی دید.یعنی اگر خدا مرا زنده بدارد،از من صلاح و شایستگی خواهی
دید.زیرا ممکن است خداوند حیات را از او بگیرد و به او توفیق ندهد که از خود صلاح و شایستگی نشان دهد.
یحیی بن سلام می گوید:شعیب به موسی گفت هر بچه اي که از گوسفندان داراي نقشی غیر از نقش مادرش باشد،از آن تو
باشد.تمام بچه ها نقششان مخالف نقش مادر بود.
برخی گفته اند:به او وعده کرد که آن سال هر بچه گوسفندي که سرش سیاه و بدنش سفید باشد،از آن وي باشد.تمام بچه
هاي گوسفندان بهمین رنگ بدنیا آمدند.
از امام صادق پرسیدند:کدام دختر بدنبال موسی رفت؟فرمود:همان که همسر وي شد،پرسیدند:کدامیک از دو مدت را تمام
کرد؟فرمود:بیشتر و کاملتر را یعنی ده سال.پرسیدند:پیش از پایان ده سال با همسر خود عروسی کرد یا بعد؟فرمود:
پیش از پایان.پرسیدند:آیا مرد می تواند با زنی ازدواج کند و با پدرش شرط کند که دو ماه براي او مزدور باشد؟فرمود:موسی
میدانست که این شرط را به پایان می برد.پرسیدند:از کجا میدانست؟فرمود:او عالم بود که زنده میماند و به شرط وفا میکند.
ذلِکَ بَیْنِی وَ بَیْنَکَ 􀀀 الَ 􀀀ق
:موسی به شعیب گفت:آنچه بر عهدة من است براي تو و آنچه در ازاء آن بمن میدهی براي من.سپس گفت:
انَ عَلَیَّ 􀀀 لا عُدْو 􀀀 أَیَّمَا الْأَجَلَیْنِ قَضَیْتُ فَ
:هر کدام از دو مدت را که تمام کنم، ظلمی بر من نباشد و مجبور نباشم که بیشتر از آن عمل کنم.
ا نَقُولُ وَکِیلٌ 􀀀 ی م 􀀀 اللّ عَل
􀀀
وَ هُ
:خداوند میان من و تو گواه باشد.
ی مُوسَی الْأَجَلَ 􀀀 فَلَمّ قَض
ا􀀀
:موسی ده سال را تمام کرد.از پیامبر خدا پرسیدند:
ص : 187
موسی کدامیک از دو مدت را تمام کرد؟فرمود:کاملتر و بهتر آن دو را.ابو ذر میگوید:
پیامبر خدا فرمود:هر وقت از تو پرسیده شد:موسی کدامیک از دو مدت را تمام کرد؟ بگو:بهتر و کاملتر آنها را و اگر از تو
پرسیده شد:موسی با کدامیک از دو دختر ازدواج کرد؟بگو:کوچکتر.همان که به پدر گفت:او را اجیر کن.
وهب می گوید:دختر بزرگ را بعقد خود در آورد.
در این کلام حذف است.یعنی هنگامی که موسی مدت را تمام کرد و زنش را با خود برداشت و روانۀ شام شد.
اراً 􀀀 جانِبِ الطُّورِ ن 􀀀 سارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ 􀀀 وَ
:در راه از سمت کوه طور آتشی دید.
گفته اند:هنگامی که موسی با دختر شعیب ازدواج کرد،شعیب دستور داد عصائی به موسی دهند که بوسیلۀ آن جانوران درنده
را از گوسفندان دور سازد.این عصا را به او دادند و داستان آن را در سورة اعراف بیان کردیم.
برخی گفته اند:این عصا را آدم از بهشت آورد و جبرئیل پس از موت آدم آن را برداشت و نگاه داشت تا بموسی داد.
برخی گفته اند:این عصا میان پیامبران دست بدست می گشت تا به شعیب رسید و شعیب به موسی داد.
از امام صادق(ع)نقل شده است که عصاي موسی از درخت آس بهشت بود که هنگامی که بمدین می رفت،جبرئیل برایش
آورد.
سدي گوید:شعیب این عصا را از فرشته اي بصورت مردي امانت گرفته بود.
وقتی بدخترش دستور داد که یک عصا به موسی بدهد،رفت و همین عصا را برایش آورد.شعیب گفت:عصاي دیگري بیاور
ولی دختر هر عصائی برمیداشت در دستش قرار نمیگرفت جز همین عصا.
برخی گفته اند:موسی پس از تمام کردن آن ده سال،ده سال دیگر هم پیش شعیب ماند.آن گاه از او اجازه گرفت که بمصر
رود و پدر و مادر خود را زیارت کند.شعیب اجازه اش داد و او با همسر خویش عازم مصر گردید.
ص : 188
برخی گفته اند:ده سال که تمام شد،همسرش را با گوسفندان خود برداشت و از ترس رؤساي شامی از بیراهه حرکت
کرد.زنش نزدیک به وضع حمل بود،راه را گم کرد و به نزدیکی کوه طور آمد.شبی تاریک بود.باران شدیدي بارید و
گوسفندانش پراکنده شدند،زن نیز دچار درد زایمان شد،موسی متحیر بود چه کند؟در همین وقت بود که از جانب کوه طور
آتشی دید.
ابو بصیر از امام باقر(ع)روایت کرده است که:موسی پس از تمام کردن مدت قرارداد،با همسرش روانۀ بیت المقدس شد،راه را
گم کرد و در کوه طور مشاهدة آتش کرد.
اراً 􀀀 الَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ ن 􀀀ق
:به خانوادة خود گفت:شما باشید که من آتشی مشاهده میکنم.
النّ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ
ارِ 􀀀 مِن ا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَهٍ 􀀀 لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْه
:شاید بتوانم کسب اطلاع کنم که راه کجاست یا هیزمی که آتش دارد براي شما بیاورم و شما گرم شوید.
برخی گویند:یعنی کسب اطلاع کنم که این آتش،خیر است که به آن پناه بریم یا شر است که از آن اجتناب کنیم.
ارَکَهِ مِنَ الشَّجَرَهِ 􀀀 وادِ الْأَیْمَنِ فِی الْبُقْعَهِ الْمُب 􀀀 شاطِئِ الْ 􀀀 ا نُودِيَ مِنْ 􀀀 اه 􀀀 فَلَمّ أَت
ا􀀀
:
همین که نزدیک آتش آمد،از سمت راست وادي در قسمتی مبارك ندایی از درخت، بگوش موسی رسید.این بقعۀ مبارك
همانجاست که خداوند بموسی دستور داد:
کفشهایت را در آور که در وادي مقدس طوي هستی:طه 12 )مبارك بودن وادي ) « وادِ الْمُقَدَّسِ طُويً 􀀀 فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْ »
بخاطر این است که معدن وحی و رسالت و کلام خداست.برخی گفته اند:مبارك بودن آن به خاطر فراوانی درختان و میوه ها
و خیر و نعمتهاست.ولی قول اول صحیح تر است.
موسی ندا را از درخت شنید.زیرا خداوند کلام خود را در درخت قرار داد و درخت محل کلام است.زیرا کلام عرض است و
عرض احتیاج به محل دارد.موسی
ص : 189
به اعجاز فهمید که این کلام،کلام خداست.برترین منازل انبیاء همین است که کلام خدا را بی واسطه بشنوند.
الَمِینَ 􀀀 اللّ رَبُّ الْع
􀀀
ی إِنِّی أَنَا هُ 􀀀 ا مُوس 􀀀 أَنْ ی
:ندا این بود که اي موسی،تکلم کنندة با تو منم.خداي توأم.مالک همۀ عالم ها و آفرینندة همۀ موجودات.
خداوند برتر از این است که در محلی حلول کند یا در مکانی قرار گیرد.
زیرا او نه جسم است و نه عرض.
ص : 190
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 31 تا 35
اشاره
لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ اَلْآمِنِینَ ( 31 ) اُسْلُکْ یَدَكَ 􀀀 ی أَقْبِلْ وَ 􀀀 ا مُوس 􀀀 وَلّ مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ ی
􀀀
ا جَانٌّ ی 􀀀 ا تَهْتَزُّ کَأَنَّه 􀀀 فَلَمّ رَآه
ا􀀀 صاكَ 􀀀 و أَنْ أَلْقِ عَ َ
ی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ إِنَّهُمْ 􀀀 انِ مِنْ رَبِّکَ إِل 􀀀ان 􀀀 ذانِکَ بُرْه 􀀀 احَکَ مِنَ اَلرَّهْبِ فَ 􀀀 ضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ وَ اُضْ مُمْ إِلَیْکَ جَن 􀀀 فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْ
ساناً فَأَرْسِلْهُ مَعِی 􀀀 ارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِ 􀀀 خافُ أَنْ یَقْتُلُونِ ( 33 ) وَ أَخِی ه 􀀀 الَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَ 􀀀 اسِقِینَ ( 32 ) ق 􀀀 کانُوا قَوْماً ف 􀀀
ما وَ 􀀀 ا أَنْتُ 􀀀 اتِن 􀀀 ما بِآی 􀀀 لا یَصِ لُونَ إِلَیْکُ 􀀀 طاناً فَ 􀀀 ما سُلْ 􀀀 الَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِیکَ وَ نَجْعَلُ لَکُ 􀀀 خافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ ( 34 ) ق 􀀀 رِدْءاً یُ َ ص دِّقُنِی إِنِّی أَ
( الِبُونَ ( 35 􀀀 مَنِ اِتَّبَعَکُمَا اَلْغ
ترجمه:
و اینکه عصایت را بینداز.همین که عصا را انداخت به جنبش در آمد.گویا ماري بود.موسی پشت کرد و تعقیبش
نکرد.موسی،پیش بیا و نترس که تو از امن
ص : 191
یافتگانی:دستت را در گریبانت کن که سفید و بدون هیچ بدي بیرون می آید.و دستت را براي رفع ترس بر سینه ات گذار.این
است دو برهان از خدایت بسوي فرعون و اطرافیانش که مردمی فاسق بودند.گفت:یکی از آنها را کشته ام و می ترسم که مرا
بکشند و برادرم هارون زبانش فصیح تر از من است.او را به کمک من بفرست که تصدیقم کند.می ترسم که تکذیبم
کنند.گفت:بازویت را به برادرت محکم خواهم کرد و براي شما حجتی و برهانی قرار دهم که به سبب آیات ما بر شما
دسترسی پیدا نکنند.شما و پیروان شما پیروزید.
قرائت:
الرهب:حجازیان و بصریان بفتح هاء و حفص بفتح راء و سکون هاء و دیگران بضم راء و سکون هاء خوانده اند.و همه بیک
معنی است.
ذانک:بصریان و ابن کثیر به تشدید نون و دیگران به تخفیف خوانده اند.
است. « ذاك » و به تخفیف تثنیۀ « ذلک » زجاج گوید:به تشدید تثنیۀ
ردء:ابو جعفر و نافع بدون همزه و دیگران با همزه خوانده اند و وجه قرائت اول تخفیف است.
و بنا بر دوم جواب است براي « ردء » یصدقنی:عاصم و حمزه به رفع و دیگران به جزم خوانده اند.بنا بر اول صفت است براي
« ارسل » فعل
اعراب:
ی فِرْعَوْنَ 􀀀 إِل
است یا متعلق است به محذوف. « مِنْ رَبِّکَ » :متعلق است به همان چیزي که متعلق
.« الغالبون » یا « نجعل » یا « یصلون » هارون:عطف بیان بآیاتنا:سه احتمال دارد:متعلق است به
مقصود:
سپس دنبالۀ داستان موسی را بیان کرده می فرماید:
صاكَ 􀀀 وَ أَنْ أَلْقِ عَ
:عصایت را بینداز.
ص : 192
علت اینکه این داستان در چند سوره تکرار شده،این است که براي اهل کتاب اتمام حجت شود و اسباب گرایش آنها به حق
فراهم گردد زیرا قوم یهود نسبت به موسی ادعاي محبت می کردند و هر که کسی را دوست دارد،از گفتگوي در بارة او
خشنود میشود و به کسی که در بارة فضیلت او سخن گوید،علاقه پیدا میکند.
وانگهی هر جا که داستان موسی تکرار شده،خالی از فایده نبوده است.
قسمتی حذف شده است.در حقیقت منظور این است که:عصایت را بینداز.همین که عصا را « صاكَ 􀀀 أَنْ أَلْقِ عَ » : در عبارت
انداخت به شکل اژدهایی در آمد که از لحاظ سرعت حرکت و شدت اهتزاز همچون ماري بود.
وَلّ مُدْبِراً وَ لَمْ یُعَقِّبْ
􀀀
ا جَانٌّ ی 􀀀 ا تَهْتَزُّ کَأَنَّه 􀀀 فَلَمّ رَآه
ا􀀀
:منظرة اژدها شدن مار و جست و خیز سریع آن باعث شد که موسی فرار کند و به جاي اول خود برنگردد.
از اینرو به او گفته شد:
لا تَخَفْ إِنَّکَ مِنَ الْآمِنِینَ 􀀀 ی أَقْبِلْ وَ 􀀀 ا مُوس 􀀀ی
:موسی،جلو بیا و نترس که تو از زیان این اژدها ایمن هستی.
از اینکه عصا اژدها می شود،می فهمیم که جوهر و سرشت اجسام،همه یکی است و بهمین جهت است که با فاصلۀ زیادي که
میان چوب و حیوان وجود دارد،بر اثر اعجاز موسی یکی تبدیل بدیگري میشود.از همین جا معلوم میشود که وقتی انقلاب عصا
( به مار ممکن باشد،سفید شدن جسم سیاه که فقط تغییر رنگی است و نیازي به تغییر ماهیت جسم ندارد،کاري است آسانتر ( 1
و این همان معجزة دوم موسی
ص : 193
1) -در بارة تبدیل عصا به اژدها از لحاظ فلسفی و برهانی که در فلسفه براي اثبات مادة مشترك آورده اند،معلوم است که -1
تمام اجسام چه جماد و چه حیوان و چه نبات،از لحاظ ماده مشترکند و تنها اختلاف آنها از لحاظ صور است.چنان که در
طبیعت،خاك و بطور کلی جمادات، صورت گیاهی بخود میگیرند و گیاه نیز صورت حیوانی بخود میگیرد و بالآخره همان
حیوان و نبات هم پس از مرگ به حالت جمادي و خاکی بر میگردند و این وضع هم چنان ادامه دارد و چنان که از لحاظ
دینی خاك،نطفه و نطفه،علقه و علقه،مضغه میشود و سرانجام بصورت انسان کامل در می آید و دوباره پس از موت،خاك
میشود و در روز قیامت،این خاك برمیگردد و از نو
است که به او گفته می شود:
ضاءَ مِنْ غَیْرِ سُوءٍ 􀀀 اُسْلُکْ یَدَكَ فِی جَیْبِکَ تَخْرُجْ بَیْ
:دستت را در گریبانت کن تا بدون هیچگونه پیسی و عیب خارج گردد.
احَکَ مِنَ الرَّهْبِ 􀀀 وَ اضْمُمْ إِلَیْکَ جَن
:و دستت را بواسطۀ ترسی که عارضت شده است بر سینه بچسبان تا ترست برداشته شود.
مقصود این است که موسی دستش را به امر خداوند بر سینه بچسباند تا ترسی که از دیدن مار پیدا کرده بود،بر طرف شود.
برخی گفته اند:مقصود این است که موسی به اجراء فرمان خداوند مصمم تر و جدي تر شود و ترس و وحشت او را دچار
سستی نگرداند.نه اینکه دستش را بر روي سینه بگذارد.بلکه پایداري و استقامت ورزد.بهمین جهت است که گاهی مقصود
که مقصود این نیست که خیر بین دو دست تست.بلکه منظور این « لبیک و الخیر بین یدیک »: خود شخص است.مثل « دستها » از
است که خیر پیش تست و مثل:
(1
(انسان میشود،از لحاظ علمی هم این مطلب روشن است و حتی چنان که علم بیان میکند تنها تفاوت اجسام از لحاظ اختلاف
تعداد الکترونهاي آنهاست و لذا می توانیم با خارج کردن بعضی الکترونها از مدار اتم یا افزودن الکترون بمقدار آن،جسم
دیگري بسازیم.همان کاري که کیمیاگران قدیم به امکان آن پی برده بودند و می فهمیدند که میشود اجسام کم بها را تبدیل
به اجسام پر بها کرد ولی رمز آن و طرز انجام آن را نمیدانستند و بخاطر پیدا کردن رمز و اختراع طرز آن تا توانستند اجسام را
تجزیه یا ترکیب کردند و اگر بهدف خود نرسیدند،ولی شیمی را توسعه بخشیدند.از اینجا این مطلب هم روشن میشود که
چطور بوسیلۀ امام یا پیامبري خاك،طلا میشود تا شاعري می گوید: آنان که خاك را به نظر کیمیاء کنند آیا شود که گوشۀ
چشمی بما کنند؟ اما در مورد تغییر رنگ،این امر خیلی ساده تر است،زیرا از نظر علمی رنگ حقیقتی ندارد، بلکه بستگی
بطول موج نوري دارد که بر جسم می تابد.بعضی از اجسام نوري را جذب میکنند که طول موجش کوتاه تر است و بعضی
امواج متوسط و بعضی امواج بلند و از همین جا رنگهاي قرمز و زرد و نارنجی و آبی و سبز و نیلی و بنفش پیدا میشوند و از
ترکیب همۀ آنها رنگ سفید و از ترکیب بعضی از آنها با یکدیگر رنگ هاي فرعی دیگر پیدا میشود.
ص : 194
حج 10 )که مقصود این است که آنچه می بینی بواسطۀ کارهایی است که در زندگی دنیا انجام داده ) « داكَ􀀀 ما قَدَّمَتْ یَ 􀀀 ذلِکَ بِ 􀀀»
اي.
به معنی بازو باشد و همانطوري که « جناح » کلمۀ جناح را برخی بمعنی دست و برخی بمعنی بازو گرفته اند.بعید نیست که
بزودي بازویت را[یعنی خودت را] ) « سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِیکَ » : گاهی بازو بجاي خود شخص بکار رفته است،مثل
به برادرت تقویت می کنم:قصص 35 )در اینجا هم جناح بمعنی خود شخص بکار رفته است.
دو دست)است،منظور )« یدان »( دست )« ید » در عین حال ممکن است جناح به معنی دست باشد و همانطوري که گاهی منظور از
از جناح هم دو جناح یعنی دو دست می باشد.
برخی گفته اند:وقتی عصا را انداخت و عصا مار شد،دو دست خود را مثل کسی که پناهگاهی می جوید،گشود و بهمین
جهت به او گفته شد دستت را به سینه ات بچسبان و بعبارت دیگر،یعنی دستهایت را از خوف مار نگشاي.زیرا تو از ضرر آن
ایمن هستی.
ممکن است مقصود این باشد که:آرام باش و نترس.زیرا کسی که دچار ترس میشود،دستهاي خود را مانند بال می گشاید و
گویی میخواهد پرواز کند.از اینرو برخی گفته اند:یعنی پر و بال ترس را جمع کن و آرام باش.
.( برخی گفته اند:یعنی چون درخشندگی دست ترا می ترساند به سینه بچسبان تا آرامش پیدا کنی ( 1
انِ مِنْ رَبِّکَ 􀀀ان 􀀀 ذانِکَ بُرْه 􀀀 فَ
:دست و عصا دو حجتند از جانب خداوند بر نبوت و رسالت تو.
ص : 195
1) -بنظر می رسد که همین معنی بهتر باشد.زیرا این جمله پس از این دستور که دستت را داخل گریبانت کن تا نورانی و -1
سفید گردد،آمده و علی هذا ممکن است دیدن دست نورانی و سفید، موسی را ترسانده باشد،هم چنان که دیدن منظرة اژدها
شدن عصا او را ترسانید.همانطوري که براي رفع ترسش از اژدها به او دستور داده شد که برگرد و نترس،براي رفع ترسش از
سفیدي و درخشندگی دست به او گفته میشود که دستت را به سینه ات بچسبان.
ی فِرْعَوْنَ وَ مَلَائِهِ 􀀀 إِل
:ترا با این دو آیت با هر بسوي فرعون و قومش می فرستیم.
اسِقِینَ 􀀀 کانُوا قَوْماً ف 􀀀 إِنَّهُمْ
:اینها مردمی هستند که از طاعت خدا خارج گشته، بکفر که اعظم گناهان است روي آورده اند.
خافُ أَنْ یَقْتُلُونِ 􀀀 الَ رَبِّ إِنِّی قَتَلْتُ مِنْهُمْ نَفْساً فَأَ 􀀀ق
:موسی به پیشگاه الهی عرضه داشت:پروردگارا،من یکی از فرعونیان را کشته ام و می ترسم که مرا به انتقام قتل او بکشند.
ساناً 􀀀 ارُونُ هُوَ أَفْصَحُ مِنِّی لِ 􀀀 وَ أَخِی ه
:برادرم هارون از من فصیح تر است.این جمله را بخاطر این میگوید که در زبانش عقده اي بود،قبلا در بارة علت پیدایش این
عقده(گره)سخن گفته ایم. البته خداوند بدعاي موسی این عقده را به تمامی یا بیشتر آن از زبانش برداشت.
خافُ أَنْ یُکَذِّبُونِ 􀀀 فَأَرْسِلْهُ مَعِی رِدْءاً یُصَدِّقُنِی إِنِّی أَ
:او را براي تبلیغ رسالتت به پشتیبانی و حمایت من بفرست تا مرا تصدیق کند.
موسی هنگامی براي رسالت خود شریک و حامی مسألت میدارد که از راه وحی علم پیدا کرده است که مطابق مصلحت است.
برخی گویند:مقصود این است که هارون را با من بفرست تا فرعون تصدیقم کند.
الَ سَنَشُدُّ عَضُدَكَ بِأَخِیکَ 􀀀ق
:این هم استعارة دیگري است.یعنی:پیامبري با تو قرار میدهم و تو را بوسیلۀ او تأیید میکنم.
طاناً 􀀀 ما سُلْ 􀀀 وَ نَجْعَلُ لَکُ
:و براي شما حجت و قوت و برهانی قرار میدهیم.
ا􀀀 اتِن 􀀀 ما بِآی 􀀀 لا یَصِلُونَ إِلَیْکُ 􀀀 فَ
:تا به سبب آیات و معجزاتی که به شما عطا کرده ایم،به شما دسترسی پیدا نکنند و از شما بترسند.
برخی گویند:یعنی بوسیلۀ آیات و معجزات خود به شما قدرتی میدهیم که به شما دسترسی پیدا نکنند.
اکنون وعدة پیروزي به آنها داده،می فرماید:
الِبُونَ 􀀀 ما وَ مَنِ اتَّبَعَکُمَا الْغ 􀀀 أَنْتُ
:شما و پیروانتان بر فرعون و قومش
ص : 196
پیروز می شوید.
این پیروزي غیر از سلطان است.زیرا سلطان از راه برهان است و پیروزي از راه مغلوب کردن و در هم کوبیدن نیروي دشمن
است.
سرانجام مطابق وعدة الهی موسی و قومش بر دیار فرعون و فرعونیان تسلط یافتند.از امام باقر(ع)روایت شده است که:وقتی
موسی نزد همسرش برگشت،پرسید:
از کجا می آیی؟گفت:از جانب خداي این آتش.سپس نزد فرعون رفت.سوگند بخدا،گویا اکنون او را می بینم که با شوکت
و جلال،جبه اي از پشم پوشیده،عصا در دست،و نعلی از پوست الاغ و لیف خرما در پا،بر در کاخ فرعون ایستاده است.بفرعون
خبر دادند که جوانی بر در بارگاه ایستاده،خود را فرستادة خداوند عالم میداند.
فرعون به شیربان دستور داد که زنجیر از گردن شیران بردارد و هر گاه بر کسی خشم میگرفت دستور میداد شیرها را رها کنند
تا قطعه قطعه اش کنند.موسی باید از نه در بگذرد تا نزد فرعون بیاید.درها یکی پس از دیگري گشوده شدند و موسی نزد
فرعون آمد.اما شیران در حضور موسی شروع کردند به تکان دادن دم و خود را به پاي او انداختند.فرعون به اطرافیان خود
گفت:تا کنون چنین صحنه اي دیده اید؟ سپس به موسی گفت:مگر نه ما ترا از کودکی بزرگ کردیم و پرورش دادیم..؟آن
گاه بیکی از مردان دستور داد:دستش را بگیر و بدیگري دستور داد:گردنش را بزن.
اما جبرئیل شش تن از مردان فرعونی را کشت.فرعون دستور داد:دستور داد:دست از موسی بردارید.در این وقت موسی دست
خود را بیرون آورد.آن چنان میدرخشید که شعاع آن صورتش را پوشیده بود.سپس عصا را افکند.بصورت اژدهایی در آمد
که تمامی ایوان را میان دو لب خود قرار داد.فرعون به موسی گفت:مرا تا فردا مهلت ده و آن جریانات بعد همه اتفاق افتاد.
ص : 197
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 36 تا 42
اشاره
ی رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ 􀀀 الَ مُوس 􀀀 ائِنَا اَلْأَوَّلِینَ ( 36 ) وَ ق 􀀀 ذا فِی آب 􀀀􀀀 ا بِه 􀀀 ا سَمِعْن 􀀀 إِلاّ سِحْرٌ مُفْتَريً وَ م
􀀀
ذا 􀀀􀀀 ا ه 􀀀 الُوا م 􀀀 اتٍ ق 􀀀 ا بَیِّن 􀀀 اتِن 􀀀 ی بِآی 􀀀 جاءَهُمْ مُوس 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀
هٍ غَیْرِي 􀀀 ا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِل 􀀀 ا أَیُّهَا اَلْمَلَأُ م 􀀀 الَ فِرْعَوْنُ ی 􀀀 اَلظّ ( 37 ) وَ ق
􀀀
لا یُفْلِحُ الِمُونَ 􀀀 اَلدّ إِنَّهُ
ارِ 􀀀 اقِب 􀀀ع ي مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ هَُ 􀀀 جاءَ بِالْهُد 􀀀
کاذِبِینَ ( 38 ) وَ اِسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ 􀀀 ی وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ اَلْ 􀀀 هِ مُوس 􀀀 ی إِل 􀀀 انُ عَلَی اَلطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَ رْحاً لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِل 􀀀ام 􀀀 ا ه 􀀀 فَأَوْقِدْ لِی ی
( اَلظّ ( 40
􀀀
اقِبَهُ الِمِینَ 􀀀 کانَ ع 􀀀 اهُمْ فِی اَلْیَمِّ فَانْظُرْ کَیْفَ 􀀀 اهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْن 􀀀 لا یُرْجَعُونَ ( 39 ) فَأَخَ ذْن 􀀀 ا 􀀀 فِی اَلْأَرْضِ بِغَیْرِ اَلْحَقِّ وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْن
امَهِ هُمْ مِنَ اَلْمَقْبُوحِینَ 􀀀 ا لَعْنَهً وَ یَوْمَ اَلْقِی 􀀀 ذِهِ اَلدُّنْی 􀀀 اهُمْ فِی ه 􀀀 لا یُنْ َ ص رُونَ ( 41 ) وَ أَتْبَعْن 􀀀 امَهِ 􀀀 اَلنّ وَ یَوْمَ اَلْقِی
ارِ 􀀀 ی إِلَی اهُمْ أَئِمَّهً َدْعُونَ 􀀀 وَ جَعَلْن
(42)
ص : 198
ترجمه:
هنگامی که موسی با معجزات و آیات روشن ما نزد فرعونیان آمد،گفتند:
این نیست مگر سحري بی اساس و چنین چیزي در پدران گذشتۀ خود نشنیده ایم.
موسی گفت:خدایم داناتر است به آنکه با هدایت از پیش او آمده است و به آنکه عاقبت خانه از او است.که ستمکاران
رستگار نمیشوند.فرعون گفت:اي بزرگان، غیر از خودم خدایی براي شما سراغ ندارم.هامان،براي من بر خاك آتش بیفروز و
بنائی آسمان خراش بساز شاید بخداي موسی اطلاع یابم.گمان میکنم که او از دروغگویان است.او و لشکریانش بناحق در
روي زمین کبر ورزیدند و پنداشتند که بسوي ما بازگردانده نمیشوند،او را و سپاهیانش را گرفتیم و بدریا افکندیم.ببین که
سرانجام ستمکاران چگونه است؟آنها را پیشوایانی ساختیم که دعوت به آتش میکنند و روز قیامت یاري نمیشوند.در این
جهان پیاپی لعنشان کردیم و روز قیامت از زشتها خواهند بود.
قرائت:
و قال موسی:ابن کثیر بدون واو خوانده است و دیگران با واو.
من یکون:کوفیان-غیر از عاصم-به یاء و دیگران به تاء خوانده اند.
لا یرجعون:کوفیان-غیر از عاصم-و یعقوب بفتح یاء و دیگران بضم خوانده اند.
لغت:
صرح:قصر.
نبذ:انداختن.
قبح:زشتی،دور کردن،هلاك کردن.
مقصود:
سپس می فرماید:
إِلاّ سِحْرٌ مُفْتَريً
􀀀
ذا 􀀀􀀀 ا ه 􀀀 الُوا م 􀀀 اتٍ ق 􀀀 ا بَیِّن 􀀀 اتِن 􀀀 ی بِآی 􀀀 جاءَهُمْ مُوس 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀
:موسی نزد
ص : 199
فرعون و قومش رفت و آیات و معجزات روشن و آشکار ما را به آنها ارائه داد.ولی آنها گفتند:این ها سحر و جادو است و
اصل و اساس درستی ندارد.زیرا حیله و نیرنگی است که انسان را به اشتباه اندازد.
ائِنَا الْأَوَّلِینَ 􀀀 ذا فِی آب 􀀀􀀀 ا بِه 􀀀 ا سَمِعْن 􀀀 وَ م
:چنین چیزي که او ادعا میکند،سابقه ندارد و از پدرانمان هم نشنیده ایم.
با اینکه دعوت هاي پیشین از نوح و هود و صالح و..انجام شده بود،علت اینکه مدعی هستند که سابقه ندارد یا این است
که:فاصله زیاد شده بود یا این است که پدرانشان هم تصدیق نکرده بودند.
پس مقصود این است که شنیده نشده است که پدرانمان دعوت پیامبران را تصدیق کرده باشند.یعنی آنها از ما بزرگتر و
فهمیده تر بودند و اگر اینگونه دعوتها حقیقتی داشت،آنها تصدیق و اجابت می کردند.زیرا همیشه شخص کاملتر و عاقلتر بهتر
حقیقت را درك میکند تا شخص کم عقل و کم فهم.
اما این بهانه هم درست نیست.زیرا حقیقتی که از راه استدلال شناخته می شود،براي هر کسی که راه آن را بپیماید،قابل شناخته
شدن است،اعم از اینکه کم فهم تر باشد یا نباشد.شخص کاملتر و عاقلتر هم اگر راه استدلال نپیماید،از شناخت آن عاجز
خواهد بود.
الدّ
ارِ 􀀀 اقِب 􀀀ع ي مِنْ عِنْدِهِ وَ مَنْ تَکُونُ لَهُ هَُ 􀀀 جاءَ بِالْهُد 􀀀 ی رَبِّی أَعْلَمُ بِمَنْ 􀀀 ق مُوس الَ 􀀀 و َ
:
ولی موسی در پاسخ آنها گفت:خداي من بهتر مرا می شناسد و او گواه من است و با داشتن چنین گواهی از تکذیب شما بیم
ندارم.همان خدایی که علم دارد به اینکه سرانجام نیکو براي ما و براي همۀ اهل حق و انصاف است.در حقیقت موسی
میخواهد بگوید:خدا داناتر است که کدامیک از ما به حق و کدامیک از ما بر باطلیم،حجت من هم آشکار است.
الظّ
􀀀
لا یُفْلِحُ الِمُونَ 􀀀 إِنَّهُ
:کسی که بخود ظلم کند و مرتکب گناه و کفر نعمت شود، روي رستگاري نمی بیند.
ص : 200
هٍ غَیْرِي 􀀀 ا عَلِمْتُ لَکُمْ مِنْ إِل 􀀀 ا أَیُّهَا الْمَلَأُ م 􀀀 الَ فِرْعَوْنُ ی 􀀀 وَ ق
:فرعون بمنظور انکار آیات و معجزات موسی به بزرگان و سران قوم خود گفت:من خدایی جز خودم براي شما سراغ ندارم.
انُ عَلَی الطِّینِ فَاجْعَلْ لِی صَرْحاً 􀀀ام 􀀀 ا ه 􀀀 فَأَوْقِدْ لِی ی
:اي هامان،آتشی براي من بر خاك بیفروز و آجر تهیه کن و براي من قصري بلند بساز.
گویند:اول کسی که آجر ساخت،فرعون بود.
ی􀀀 هِ مُوس 􀀀 ی إِل 􀀀 لَعَلِّی أَطَّلِعُ إِل
:شاید بر فراز آن قصر روم و از آنجا بحال خداي موسی آگاهی یابم.
این جمله را فرعون بمنظور فریباندن مردم گفته،میخواهد وانمود کند که خداي موسی هم مانند خودش محتاج مکان و جهت
است.
کاذِبِینَ 􀀀 وَ إِنِّی لَأَظُنُّهُ مِنَ الْ
:گمان من این است که موسی دروغ میگوید و خدایی غیر من نیست که او رسولش باشد.
وَ اسْتَکْبَرَ هُوَ وَ جُنُودُهُ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ
:فرعون و لشکریانش در روي زمین از حد خود فراتر رفتند و به ظلم و باطل دست گشودند و از قبول حق و پیروي جناب
موسی(ع)خودداري کردند.
لا یُرْجَعُونَ 􀀀 ا 􀀀 وَ ظَنُّوا أَنَّهُمْ إِلَیْن
:گمان آنها این بود که معاد و قیامت قابل انکار است و بسوي ما آورده نمیشوند.
اهُمْ فِی الْیَمِّ 􀀀 اهُ وَ جُنُودَهُ فَنَبَذْن 􀀀 فَأَخَذْن
:سرانجام فرعون و لشکریانش را گرفتار کیفر کردیم و آنها را در دریاي نیل انداخته،دچار هلاکت کردیم.
برخی گفته اند:این دریا در خارج از مصر و نامش اساف بود.
الظّ
􀀀
اقِبَهُ الِمِینَ 􀀀 کانَ ع 􀀀 فَانْظُرْ کَیْفَ
:با چشم دل بنگر و تدبر کن که چگونه فرعون و قومش را از دیارشان خارج و هلاك کردیم.
النّ
ارِ 􀀀 ی إِلَی اهُمْ أَئِمَّهً دَْعُونَ 􀀀 وَ جَعَلْن
:این جمله نیاز به توضیح دارد.زیرا ظاهر آن می رساند که خداوند همانطوري که انبیاء را پیشوایان حقیقت و راستی و هدایت
ص : 201
قرار داده،فرعون و قومش را هم رهبران و پیشوایانی قرار داده است که مردم را به آتش دوزخ فرا می خوانند.البته چنین معنایی
صحیح نیست.بنا بر این مقصود این است که خداوند از حالشان خبر داده و حکم کرده است که آنها چنین هستند.
ممکن است منظور این باشد که چون خداوند حال ایشان را بزبان پیامبران خود آشکار کرده است،گویا خودش آنها را امامان
دعوت کنندة بدوزخ ساخته است.
مقصود از دعوت بدوزخ این است که مردم را بکارهایی و امیدارند که نتیجۀ آنها دوزخ است.
لا یُنْصَرُونَ 􀀀 امَهِ 􀀀 وَ یَوْمَ الْقِی
:در روز قیامت،کسی یاري اینها نمیکند و خودشان هم از یاري کردن یکدیگر عاجزند،حال آنکه در دنیا یکدیگر را یاري
میکردند.
ا لَعْنَهً 􀀀 ذِهِ الدُّنْی 􀀀 اهُمْ فِی ه 􀀀 وَ أَتْبَعْن
:لعن یعنی دوري از رحمت خدا و نیکی ها، یعنی در این دنیا بر آنها لعن هاي پیاپی فرستادیم.
برخی گویند:یعنی لعنت آنها را در این دنیا لازم ساختیم.مقصود این است که مؤمنان را وادار به لعن ایشان کردیم.
امَهِ هُمْ مِنَ الْمَقْبُوحِینَ 􀀀 وَ یَوْمَ الْقِی
:اخفش گوید:یعنی روز قیامت،اینها از هلاك شدگانند.ابن عباس گوید:یعنی بواسطۀ سیه رویی و کبودي چشم،در روز قیامت
از زشت رویانند.برخی گویند:یعنی رسوا هستند.
ص : 202
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 43 تا 50
اشاره
جانِبِ 􀀀 ا کُنْتَ بِ 􀀀 لِلنّ وَ هُديً وَ رَحْمَهً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ( 43 ) وَ م
اسِ􀀀 ب صائِرَ 􀀀 ی َ 􀀀 ا أَهْلَکْنَا اَلْقُرُونَ اَلْأُول 􀀀 ابَ مِنْ بَعْدِ م 􀀀 ا مُوسَی اَلْکِت 􀀀 وَ لَقَدْ آتَیْن
اوِیاً فِی أَهْلِ 􀀀 ا کُنْتَ ث 􀀀 طاوَلَ عَلَیْهِمُ اَلْعُمُرُ وَ م 􀀀 ا قُرُوناً فَتَ 􀀀 کِنّ أَنْشَأْن 􀀀ل
ا􀀀 و ( اَلشّ ( 44
􀀀
ا کُنْتَ مِنَ اهِدِینَ 􀀀 ی مُوسَی اَلْأَمْرَ وَ م 􀀀 ا إِل 􀀀 اَلْغَرْبِیِّ إِذْ قَ َ ض یْن
اهُمْ مِنْ 􀀀 ا أَت 􀀀 کِنْ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ لِتُنْذِرَ قَوْماً م 􀀀 ا وَ ل 􀀀 ادَیْن 􀀀 جانِبِ اَلطُّورِ إِذْ ن 􀀀 ا کُنْتَ بِ 􀀀 کُنّ مُرْسِلِینَ ( 45 ) وَ م
ا􀀀 کِن 􀀀ل ّ
ا􀀀 و ا 􀀀 اتِن 􀀀 مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آی
ا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ 􀀀 لا أَرْسَلْتَ إِلَیْن 􀀀 ا لَوْ 􀀀 ما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّن 􀀀 أَنْ تُصِ یبَهُمْ مُصِ یبَهٌ بِ 􀀀 نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ( 46 ) وَ لَوْ لا
ما أُوتِیَ 􀀀 ی أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِ 􀀀 ا أُوتِیَ مُوس 􀀀 أُوتِیَ مِثْلَ م 􀀀 الُوا لَوْ لا 􀀀 ا ق 􀀀 جاءَهُمُ اَلْحَقُّ مِنْ عِنْدِن 􀀀 فَلَمّ
ا 􀀀 اَلْم ( 47 ) اتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ ؤُْمِنِینَ 􀀀 آی
ما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 ي مِنْهُ 􀀀 اَللّ هُوَ أَهْد
􀀀
ابٍ مِنْ عِنْدِ هِ 􀀀 کافِرُونَ ( 48 ) قُلْ فَأْتُوا بِکِت 􀀀 إِنّ بِکُلٍّ
􀀀
الُوا ا 􀀀 را وَ ق 􀀀 ظاهَ 􀀀 رانِ تَ 􀀀 الُوا سِحْ 􀀀 ی مِنْ قَبْلُ ق 􀀀 مُوس
لا یَهْدِي 􀀀 اَللّ
􀀀
اَللّ إِنَّ هَ
􀀀
واهُ بِغَیْرِ هُديً مِنَ هِ 􀀀 واءَهُمْ وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اِتَّبَعَ هَ 􀀀 ما یَتَّبِعُونَ أَهْ 􀀀 صادِقِینَ ( 49 ) فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّ 􀀀
( اَلظّ ( 50
􀀀
اَلْقَوْمَ الِمِینَ
ص : 203
ترجمه:
پس از آنکه امتهاي گذشته را هلاك کردیم بمنظور بصیرت مردم و هدایت و رحمت ایشان،بموسی کتاب دادیم.شاید متذکر
شوند.و هنگامی که امر رسالت را بر موسی استوار کردیم تو در جانب غربی نبودي و از گواهان نبودي.لکن ما جمعیتهایی
آفریدیم و عمر ایشان طولانی شد و تو در میان مردم مدین نبودي که آیات ما را بر آنها بخوانی.ولی ما فرستندگانیم،و
هنگامی که ندا کردیم،در کنار کوه طور نبودي ولی رحمتی است از پروردگارت که قومی را انذار کنی که پیش از تو انذار
کننده اي بر ایشان نیامده است.شاید متذکر شوند.اگر نه این بود که مصیبتی بواسطۀ کردارشان دامنگیرشان شود و
بگویند:خدایا،چرا پیامبري بسوي ما نفرستادي تا آیات ترا
ص : 204
پیروي کرده،از مؤمنان باشیم؟(هر چه زودتر کیفرشان میدادیم)چون حق بر آنها نازل شد،گفتند:چرا مثل آنچه بر موسی نازل
گردید،نازل نشد؟مگر نه به آنچه از پیش بر موسی نازل شد کفر ورزیده،گفتند:دو سحر است که پشتیبان یکدیگرند و
گفتند:ما بهر دو کفر میورزیم؟بگو:اگر راست می گوئید،کتابی از جانب خدا بیاورید که راهنماتر از قرآن و تورات باشد تا
پیروي کنم.اگر اجابتت نکردند،بدان که پیرو هواي خویشند و چه کسی گمراه تر است از آنکه بدون هدایت خداوند پیرو
هواي خویش باشد؟خدا مردم ستمکار را هدایت نمیکند.
قرائت:
خوانده اند. « ساحران » سحران:کوفیان بدون الف و دیگران
اعراب:
بصائر:زجاج گوید:حال است،لکن بهتر این است که بدل باشد.زیرا بصائر به معنی حجج است و داراي معناي اسمی است و
نمیتواند حال باشد.
ا􀀀 إِذْ قَضَیْن
متعلق به آن است. « بجانب الغربی » :ظرف متعلق به محذوفی است که
ان » حرف امتناع و جواب آن محذوف است و « لو لا »... لا أَنْ تُصِ یبَهُمْ 􀀀 لَوْ « اوحینا الیک رحمه »: تتلو:حال رحمه:مفعول له،یعنی
مبتداست. « تصیبهم
لا أَرْسَلْتَ 􀀀 لَوْ
حرف تخصیص است. « لو لا »:
بغیر هدي:حال
مقصود:
پس از داستان موسی مطالبی را ذکر میکند که دلالت بر معجزة پیامبر ما دارد.
می فرماید:
لِلنّ
اسِ􀀀 ب صائِرَ 􀀀 ی َ 􀀀 ا أَهْلَکْنَا الْقُرُونَ الْأُول 􀀀 ابَ مِنْ بَعْدِ م 􀀀 ا مُوسَی الْکِت 􀀀 وَ لَقَدْ آتَیْن
:پس از آنکه قوم نوح و عاد و ثمود را هلاك کردیم،تورات را که سراسرش
ص : 205
حجت و برهان و اندرز و دلیل بر احکام شریعت بود،بموسی دادیم.
ممکن است منظور از قرون قوم فرعون باشد.زیرا مدتی بعد از هلاك ایشان، خداوند تورات را بر موسی نازل کرد.
وَ هُديً وَ رَحْمَهً لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ
:تورات براي مردمی که پند و اندرز بپذیرند،وسیلۀ هدایت و رحمت بود.
از پیامبر گرامی اسلام(ص)روایت شده است که:از آن وقتی که تورات نازل شد خداوند قومی یا امتی یا مردم عصري یا قریه
اي را هلاك نکرد مگر مردم آن قریه اي که بصورت میمون درآمدند.نمی بینی که خداوند می فرماید:و لقد آتینا موسی
ی مُوسَی الْأَمْرَ :و تو اي محمد در کنار غربی 􀀀 ا إِل 􀀀 جانِبِ الْغَرْبِیِّ إِذْ قَ َ ض یْن 􀀀 ا کُنْتَ بِ 􀀀 الکتاب من بعد ما اهلکنا القرون الاولی...؟ وَ م
کوهی که خداوند در آنجا با موسی تکلم کرد و امر رسالت را بر او مسلم گردانید حاضر نبودي.برخی گویند:یعنی در کنار
وادي غربی.
برخی گویند:یعنی هنگامی که در بارة رسالت تو با موسی سخن گفتیم، حاضر نبودي.
الشّ
􀀀
ا کُنْتَ مِنَ اهِدِینَ 􀀀 وَ م
:تو در آنجا و در آن موقع حاضر نبودي که قوم خود را از آنچه دیده اي خبر دهی.لکن ما داستان آن را براي تو می گوییم تا
معجزة تو باشد.
طاوَلَ عَلَیْهِمُ الْعُمُرُ 􀀀 ا قُرُوناً فَتَ 􀀀 کِنّ أَنْشَأْن 􀀀ل
ا􀀀 و َ
:لکن ما قرن ها را بدنبال یکدیگر آوردیم و در خلال آنها مردمی آفریدیم تا فاصلۀ آنها با هلاك شدگان قبلی زیاد شد و
نبوت دچار فترت گردید.در نتیجه دچار غرور شدند و بعثت پیامبران را انکار کردند.در این وقت ترا فرستادیم و همانطوري
که موسی براي مردم رحمت بود ترا هم براي مردم رحمت قرار دادیم.
با همین توضیحی که دادیم معنی جمله تمام میشود.لکن برخی گویند:
منظور این است که خلق بسیاري آفریدیم و پیامبران را یکی پس از دیگري سفارش کردیم که صفات ترا براي ایشان
بگویند.اما چون زمان طول کشید و امتداد پیدا
ص : 206
کرد،عهد ما را در بارة تو فراموش کردند.
ا􀀀 اتِن 􀀀 اوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آی 􀀀 ا کُنْتَ ث 􀀀 وَ م
:تو در شهر مدین در میان قوم شعیب نبودي که آیات ما را بر ایشان بخوانی.
مقاتل گوید:یعنی تو در میان مردم مدین نبودي که اخبار ایشان را براي مردم مکه بخوانی.
کُنّ مُرْسِلِینَ
ا􀀀 کِن 􀀀ل ّ
ا􀀀 و َ
:لکن ما ترا بسوي اهل مکه فرستادیم و این اخبار را براي تو بیان کردیم تا به ایشان بگویی و دلیل باشد بر صحت نبوتت.
برخی گویند:یعنی تو نیکی ما را نسبت به بندگان از لحاظ ارسال پیامبران و آشکار کردن معجزات و نازل کردن کتابها با
آیات روشن و بمنظور هدایت،مشاهده نکرده اي و اگر وحی آسمانی نبود از آنها آگاهی نداشتی و بسوي آنها هدایت
نمیشدي.
ا􀀀 ادَیْن 􀀀 جانِبِ الطُّورِ إِذْ ن 􀀀 ا کُنْتَ بِ 􀀀 وَ م
:و تو در کنار کوهی که در آنجا با موسی تکلم کردیم و بر او ندا کردیم که کتاب آسمانی را با نیرومندي بگیرد حاضر
نبودي.
برخی گویند:منظور از این قسمت،آن بار دومی است که موسی هفتاد نفر از قوم خود را بکوه طور برد که کلام خدا را
بشنوند.
کِنْ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ 􀀀 وَ ل
:لکن خداوند نعمت نبوت را بتو عطا فرمود و ترا براي مأموریت عظیم رسالت برگزید و اینها را بتو اعلام کرد تا معجزة تو
باشد.
اهُمْ مِنْ نَذِیرٍ مِنْ قَبْلِکَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ 􀀀 ا أَت 􀀀 لِتُنْذِرَ قَوْماً م
:تا عرب را که پیش از تو پیامبري نداشته اند،بترسانی که بیندیشند و عبرت گیرند و از گناهان دوري کنند.
این آیه دلالت بر وجوب لطف دارد.زیرا انذار و دعوت،لطفی است از جانب خداوند که در پذیرش مردم مؤثر و وسیلۀ تقرب
ایشان بخداست.
اتِکَ وَ نَکُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ 􀀀 ا رَسُولًا فَنَتَّبِعَ آی 􀀀 لا أَرْسَلْتَ إِلَیْن 􀀀 ا لَوْ 􀀀 ما قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ فَیَقُولُوا رَبَّن 􀀀 لا أَنْ تُصِیبَهُمْ مُصِیبَهٌ بِ 􀀀 وَ لَوْ
:اگر بدون فرستادن رسول آنها را عقاب میکردیم و بکیفر کردار گرفتار می ساختیم،می گفتند:چرا پیامبري نفرستادي
ص : 207
تا ما را دعوت به ایمان کند و ما پیروي کنیم و آئینش را گردن نهیم؟از اینرو پیامبرانی بسوي ایشان فرستادیم تا حجت آنها
تا بعد از پیامبران،مردم را ) « اللّ حُجَّهٌ بَعْدَ الرُّسُلِ
􀀀
لِلنّ عَلَی هِ
اسِ􀀀 ی لِئَلّا کَُونَ
􀀀
» : قطع شود.این آیه نظیر آیۀ دیگري است که می گوید
در پیشگاه خداوند حجتی و بهانه اي نباشد:نساء 165 )، برخی گویند:مقصود از مصیبت در آیۀ شریفه عذاب دنیا و هلاکت
است ولی برخی گویند:منظور عذاب دنیا و آخرت است.
ی􀀀 ا أُوتِیَ مُوس 􀀀 لا أُوتِیَ مِثْلَ م 􀀀 الُوا لَوْ 􀀀 ا ق 􀀀 جاءَهُمُ الْحَقُّ مِنْ عِنْدِن 􀀀 فَلَمّ
ا􀀀
:
همین که حقیقت محمدي و قرآن و اسلام از جانب ما در برابر ایشان قرار گرفت، به بهانه جویی پرداخته،گفتند:چرا همان
معجزاتی که بموسی داده شد-یعنی شکافتن دریا و ید بیضا و عصا-به محمد داده نشد؟ برخی گویند:یعنی چرا قرآن هم مثل
تورات یک جا نازل نشد؟ این مطلب را یهودیان یا قریش به تعلیم ایشان می گفتند.از اینرو خداوند به ایشان می فرماید:
ی مِنْ قَبْلُ 􀀀 ما أُوتِیَ مُوس 􀀀 أَ وَ لَمْ یَکْفُرُوا بِ
را :و آیا نگفتند:قرآن و تورات هر دو سحرند که 􀀀 ظاهَ 􀀀 رانِ تَ 􀀀 الُوا سِحْ 􀀀 :آیا به آنچه از پیش بر موسی نازل شد کافر نشدند؟ ق
یکدیگر را کمک میکنند؟ بنا بر قرائت دیگر یعنی:موسی و محمد(ص)دو ساحري هستند که یکدیگر را کمک میکنند.
کافِرُونَ 􀀀 إِنّ بِکُلٍّ
􀀀
الُوا ا 􀀀 وَ ق
:و آیا نگفتند:ما بقرآن و تورات هر دو کافریم؟ این مطلب مربوط به آن زمانی است که گروهی از قریش بمدینه آمدند و در
بارة محمد(ص)از یهود سؤال کردند.قوم یهود صفات و خصوصیات حضرت را براي ایشان تعریف کردند.این گروه بمکه
برگشتند و گفتۀ یهود را براي آنها باز گفتند.
قریش گفتند:تورات و قرآن هر دو سحر است.
ص : 208
صادِقِینَ 􀀀 ما أَتَّبِعْهُ إِنْ کُنْتُمْ 􀀀 ي مِنْهُ 􀀀 اللّ هُوَ أَهْد
􀀀
ابٍ مِنْ عِنْدِ هِ 􀀀 قُلْ فَأْتُوا بِکِت
:
اي محمد،بکفار قومت بگو:از جانب خداوند کتابی بیاورید که از تورات و قرآن بهتر راهنمایی کند،تا اگر راست می گوئید
که تورات و قرآن سحرند،من از آن کتاب پیروي کنم.
برخی گویند:یعنی کتابی بیاورید که مصون از تکذیب مردم باشد.
سپس به پیامبر خود دستور میدهد:
واءَهُمْ 􀀀 ما یَتَّبِعُونَ أَهْ 􀀀 فَإِنْ لَمْ یَسْتَجِیبُوا لَکَ فَاعْلَمْ أَنَّ
:اگر چنین کتابی نیاوردند یا اینکه اگر ترا تصدیق نکردند،بدان که آنها تابع تمایلات نفسانی خویشند.زجاج گوید:یعنی بدان
که آنها در راه کفر حجت و برهانی ندارند.بلکه صرفا تابع شهوات نفسانی هستند.سپس در مذمت آنها می فرماید:
اللّ
􀀀
واهُ بِغَیْرِ هُديً مِنَ هِ 􀀀 وَ مَنْ أَضَلُّ مِمَّنِ اتَّبَعَ هَ
:هیچکس گمراه تر از کسی که پیرو هواي خویش است و از رشد و هدایت الهی محروم است،نیست.
الظّ
􀀀
لا یَهْدِي الْقَوْمَ الِمِینَ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خدا ستمکاران را براه بهشت هدایت نمیکند.
برخی گویند:یعنی حکم بهدایت ایشان نمیکند.برخی گویند:وقتی اینان بهدایت خدا هدایت نشوند،مثل این است که خدا آنها
را هدایت نکرده است.
ص : 209
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 51 تا 55
اشاره
آمَنّ بِهِ إِنَّهُ
ا􀀀 الُوا 􀀀 ع ق ی لََیْهِمْ 􀀀 إِذ یُتْل ا􀀀 و ( ابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ ( 52 􀀀 اهُمُ اَلْکِت 􀀀 ا لَهُمُ اَلْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ ( 51 ) اَلَّذِینَ آتَیْن 􀀀 وَ لَقَدْ وَصَّلْن
اهُمْ 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا 􀀀 و ما صَبَرُوا وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَ نَهِ اَلسَّیِّئَهَ 􀀀 أُول یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِ ئِکَ 􀀀 م ( 53 ) کُنّ مِنْ قَبْلِهِ سُْلِمِینَ
ا􀀀 إِن ّ
􀀀
ا ا 􀀀 اَلْحَقُّ مِنْ رَبِّن
( جاهِلِینَ ( 55 􀀀 لا نَبْتَغِی اَلْ 􀀀 لامٌ عَلَیْکُمْ 􀀀 مالُکُمْ سَ 􀀀 ا وَ لَکُمْ أَعْ 􀀀 مالُن 􀀀 ا أَعْ 􀀀 الُوا لَن 􀀀 ذا سَمِعُوا اَللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَ ق 􀀀 یُنْفِقُونَ ( 54 ) وَ إِ
ترجمه:
ما سخن را براي آنها تفصیل دادیم.باشد که تذکر یابند.آنها که از پیش کتاب برایشان نازل کردیم به آن ایمان دارند.و
هنگامی که بر ایشان خوانده شود،گویند:
به آن ایمان آوردیم که حق است از جانب پروردگارمان.ما از پیش در مقابل آن تسلیم بودیم.اینها پاداششان دو بار داده
میشود که صبر کردند و بدي را به نیکی دفع میکنند و از آنچه به آنها روزي داده ایم انفاق میکنند.و چون سخن لغو بشنوند،
از آن اعراض کرده،گویند:اعمال ما براي ما و اعمال شما براي شماست.سلام بر شما.
ص : 210
در پی مجالست جاهلان نیستیم.
لغت:
توصیل:این کلمه در اصل به معنی وصل کردن قطعات ریسمان بیکدیگر است.امرء القیس میگوید:
دریر کخذروف الولید امره
تتابع کفیه بخیط موصل
اسب من مانند گردونۀ طفل است که ریسمان آن را قطعه قطعه بهم تابیده و محکم کرده است.
درأ:دفع
شأن نزول:
اللّ بن سلام و تمیم داري و جارود عبدي و سلمان فارسی نازل شده
􀀀
ابَ... و ما بعد آن در بارة عبد ه 􀀀 اهُمُ الْکِت 􀀀 اَلَّذِینَ آتَیْن » : آیه
است.زیرا این آیات پس از اسلام اینان نازل گردید.
برخی گفته اند:در بارة چهل مرد از پیروان انجیل که پیش از بعثت پیامبر به او ایمان داشتند نازل شده است.سی و دو نفر اینها
اهل حبشه بودند که همراه جعفر بن ابی طالب خدمت پیامبر رسیدند و هشت نفر دیگر از شام.بحیرا و ابرهه و اشرف و عامر و
ایمن و ادریس و نافع و تمیم،از اینها بودند.
مقصود:
سپس در بارة صفت قرآن مجید میفرماید:
ا لَهُمُ الْقَوْلَ لَعَلَّهُمْ یَتَذَکَّرُونَ 􀀀 وَ لَقَدْ وَصَّلْن
:آیات قرآنی را براي آنها به تفصیل و بدنبال یکدیگر بیان کردیم و اخبار انبیاء(ع)و امتهاي هلاك شده را براي آنها شرح
دادیم تا متذکر شوند و بیندیشند و بدانند که حق است و به آن ایمان آورند.
ابَ مِنْ قَبْلِهِ هُمْ بِهِ یُؤْمِنُونَ 􀀀 اهُمُ الْکِت 􀀀 اَلَّذِینَ آتَیْن
:آنان که پیش از بعثت محمدي(ص)برایشان تورات و انجیل فرستادیم به آن ایمان دارند.زیرا صفات وي را
ص : 211
در آن کتابها خوانده اند.
کُنّ مِنْ قَبْلِهِ مُسْلِمِینَ
ا􀀀 إِن ّ
􀀀
ا ا 􀀀 آمَنّ بِهِ إِنَّهُ الْحَقُّ مِنْ رَبِّن
ا􀀀 الُوا 􀀀 ع ق ی لََیْهِمْ 􀀀 إِذ یُتْل ا􀀀 و َ
:
و چون قرآن بر آنها خوانده شود،می گویند:ما به آن ایمان آورده ایم که حق است و از جانب پروردگار ماست و پیش از آن
که نازل شود در برابر آن تسلیم بودیم.
بدیهی است که نام پیامبر و قرآن در تورات و انجیل بوده و این گروه براه عناد نرفتند و ایمان آوردند.
سپس در بارة ایشان می فرماید:
ما صَبَرُوا 􀀀 ئِکَ یُؤْتَوْنَ أَجْرَهُمْ مَرَّتَیْنِ بِ 􀀀 أُول
:به اینها دو بار پاداش داده میشود:
یک بار بخاطر پیروي از دین و کتاب خودشان و یک بار به ایمانشان به جناب محمد(ص).
برخی گفته اند:یک بار بخاطر اینکه با صبر و شکیبایی به کتاب خودشان وفادار ماندند و یک بار هم بخاطر صبر و شکیبایی
بر قرآن.
برخی گفته اند:بخاطر اینکه در راه دین صبر کردند و آزار و اذیت کفار را متحمل شدند.
وَ یَدْرَؤُنَ بِالْحَسَنَهِ السَّیِّئَهَ
:سخنان زشت و ناپسندي که از کفار می شنوند به سخنان نیکو و پسندیده پاسخ می گویند.
برخی گفته اند:یعنی منکر را به معروف دفع میکنند.
برخی گفته اند:جهل جاهل را به حلم دفع میکنند.
از امام صادق(ع)روایت شده است که:با حلم و مدارا آزار و اذیت مردم را از خود دور میکنند.
اهُمْ یُنْفِقُونَ 􀀀 مِمّ رَزَقْن
ا􀀀 و َ
:و از آنچه روزي ایشان کرده ایم انفاق میکنند.
ذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ 􀀀 وَ إِ
:و هنگامی که سخنان هرزه و زشت و مسخرگی هاي این و آن را بشنوند،از آن اعراض کرده،معاملۀ به مثل نمیکنند.
مالُکُمْ 􀀀 ا وَ لَکُمْ أَعْ 􀀀 مالُن 􀀀 ا أَعْ 􀀀 الُوا لَن 􀀀 وَ ق
:و می گویند:شما از اعمال ما پرسیده نمیشوید و ما از اعمال شما پرسیده نمیشویم.
ص : 212
برخی گویند:یعنی دین ما براي ما و دین شما براي شما.
برخی گویند:یعنی حلم ما براي ما و سفاهت شما براي شماست.
لامٌ عَلَیْکُمْ 􀀀 سَ
:ما به شما امان داده ایم و نمیخواهیم سخنان لغو و بیهودة شما را پاسخ گوئیم.
برخی گویند:این کلمه میان مردم مؤمن و کافر علامت حلم است.
برخی گویند:کلمۀ تحیت است میان مؤمنین.
جاهِلِینَ 􀀀 لا نَبْتَغِی الْ 􀀀
:ما در پی مجالست و معاونت جاهلان نیستیم.ما در طلب علما و حکما هستیم.
برخی گویند:یعنی ما از اهل جهل و سفاهت نیستیم.
برخی گویند:یعنی ما دین جاهلین را نمی خواهیم و به آن علاقه اي نداریم.
ص : 213
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 56 تا 60
اشاره
ا􀀀 ي مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِن 􀀀 الُوا إِنْ نَتَّبِعِ اَلْهُد 􀀀 شاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ ( 56 ) وَ ق 􀀀 اَللّ یَهْدِي مَنْ یَ
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ وَ ل 􀀀 إِنَّکَ
ا مِنْ قَرْیَهٍ 􀀀 لا یَعْلَمُونَ ( 57 ) وَ کَمْ أَهْلَکْن 􀀀 کِنَّ أَکْثَرَهُمْ 􀀀 لَدُنّ وَ ل
􀀀
راتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقاً مِنْ ا 􀀀 ی إِلَیْهِ ثَمَ 􀀀 أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً یُجْب
حَتّ یَبْعَثَ
ی􀀀 ي 􀀀 م اَلْقُر ک رَبُّکَ هُْلِکَ انَ 􀀀 ا 􀀀 و م ( وارِثِینَ ( 58 􀀀 کُنّ نَحْنُ اَلْ
ا􀀀 و إِلاّ قَلِیلًا 􀀀
ساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ 􀀀 ا فَتِلْکَ مَ 􀀀 بَطِرَتْ مَعِیشَتَه
ا􀀀 ا وَ زِینَتُه 􀀀 اهِ اَلدُّنْی 􀀀 اعُ اَلْحَی 􀀀 ا أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَت 􀀀 ظالِمُونَ ( 59 ) وَ م 􀀀 ا 􀀀 إِلاّ وَ أَهْلُه
􀀀
ي 􀀀 کُنّ مُهْلِکِی اَلْقُر
ا􀀀 ا 􀀀 و م ا 􀀀 اتِن 􀀀 ا رَسُولًا یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آی 􀀀 فِی أُمِّه
( لا تَعْقِلُونَ ( 60 􀀀 ی أَ فَ 􀀀 اَللّ خَیْرٌ وَ أَبْق
􀀀
ا عِنْدَ هِ 􀀀 وَ م
ص : 214
ترجمه:
تو هر که را دوست داري هدایت نمیکنی ولی خدا هر که را بخواهد هدایت میکند و او به هدایت یافتگان داناتر
است.گفتند:اگر با تو بهدایت روي آوریم از سرزمینمان رانده می شویم.آیا حرمی امن براي آنها مهیا نساختیم که ثمرات هر
چیزي که رزقی است از جانب ما به آنجا آورده میشود؟لکن بیشتر آنها نمیدانند.
چه بسا قریه ها را که سپاس معیشت خود بجاي نیاوردند،دچار هلاکت کردیم.این است خانه هاي آنها که بعد از آنها مسکون
نشده است جز کمی و ما وارث ایشان بودیم.پروردگارت مردم قریه اي را هلاك نمیکند مگر اینکه رسولی در آن قریه
مبعوث گرداند که آیات ما را بر ایشان بخواند و ما قریه ها را تباه نمیکنیم مگر اینکه اهل آنها ستمکار باشند.آنچه به شما داده
شده است متاع زندگی دنیا و زینت آن است و آنچه پیش خداست بهتر و باقی تر است.آیا تعقل نمیکنید؟
قرائت:
یجبی:اهل مدینه و یعقوب و سهل به تاء و دیگران به یاء خوانده اند.علت این است که اسناد به ثمرات که مؤنث حقیقی
نیست،داده شده.
أ فلا تعقلون:هم به یاء خوانده شده،هم به تاء.
لغت:
تخطف:ربودن و سلب کردن.
جبایت:جمع آوري.
بطر:طغیان و سرکشی در موقع نعمت.
اعراب:
رزقا:حال یا مفعول مطلق براي فعل محذوف یا مفعول له.
لَدُنّ
􀀀
مِنْ ا
:در محل نصب و صفت.
کم:مفعول به به معنی کثیر.
مِنْ قَرْیَهٍ
خبریه و تمیز آن فاصله « کم » :در محل نصب و تمیز.زیرا هر گاه میان
ص : 215
استفهامیه نصب میدهد. « کم » بیفتد،مثل
معیشتها:منصوب به نزع خافض(فی معیشتها).
ساکِنُهُمْ 􀀀 فَتِلْکَ مَ
:مبتدا و خبر.
لَمْ تُسْکَنْ
:حال.
.« وقتا » قلیلا:صفت مصدر محذوف(سکونا)یا صفت ظرف به تقدیر
شأن نزول:
در بارة ابی طالب نازل شده است،زیرا پیامبر دوست میداشت که وي مسلمان شود،از «.. تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ 􀀀 إِنَّکَ لا » : گویند
اینرو این آیه نازل شد.هم چنان که اسلام آن وحشی را که قاتل عمویش حمزه بود کراهت داشت.از اینرو در باره او نازل شد:
اي بندگان من که بر خویشتن تجاوز کرده اید،از رحمت خدا ) « اللّ
􀀀
لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَهِ هِ... 􀀀 ی أَنْفُسِهِمْ 􀀀 ادِيَ الَّذِینَ أَسْرَفُوا عَل 􀀀 ا عِب 􀀀ی»
نومید نشوید:زمر 53 )این مطلب را از ابن عباس و جزا و روایت کرده اند.
اما این روایت صحیح نیست.زیرا روا نیست که پیامبر مخالفت خداوند سبحان کند و اگر چنان که اهل تسنن گمان دارند،خدا
اراده کرده باشد کفر ابو طالب و رسول(ص)اراده کرده باشد ایمانش را،میان ارادة خدا و ارادة رسول،کمال مخالفت
است.مطابق عقیدة ایشان معنی آیه این است:اي محمد،تو ایمان ابو طالب را میخواهی ولی من نمیخواهم و با اینکه او در راه
کمک و دفاع تو حد اکثر کوشش مبذول میدارد من پرتو ایمان را در نهاد او قرار نداده ام.همچنین تو نمیخواهی که آن مرد
وحشی که قاتل عمویت حمزه است ایمان بیاورد،ولی من میخواهم که او ایمان بیاورد و پرتو ایمان را در دلش تابانیده ام.
چقدر اینگونه مطالب،از حقیقت دور است!ما در تفسیر سورة انعام بیان کرده ایم که به اجماع اهل بیت(ع)ابو طالب مؤمن از
دنیا رحلت فرمود.در اینباره روایات بسیاري از ایشان نقل شده است.در آنجا شمه اي از اشعار دلنشین وي که از ایمان قلبیش
حکایت میکرد آوردیم.اگر میخواستیم همۀ آن اشعار را در آنجا
ص : 216
بیاوریم،مجال نبود.بعضی معتقدند که اشعار وي در بارة دفاع از اسلام و مبارزة با نیرنگها و عنادها از یک جلد هم بیشتر می
شود.اینکه ابو طالب بمبارزة علنی با دشمنان پیامبر برنخاست،بخاطر این بود که بتواند از راه ریش سفیدي و بزرگتري آنها را
براه صلاح آورد و جلو نیرنگها و دشمنی هایی که بعد از وفاتش در برابر رسول عالیقدر اسلام آشکار ساختند،بگیرد.
مقصود:
قبلا در بارة قرآن و اینکه کتابی است براي هدایت خلق سخن گفت.اکنون می فرماید:وظیفۀ پیامبر این نیست که آنها هدایت
شوند بلکه فقط وظیفه اش گفتن و اداي رسالت است.می فرماید:
لا تَهْدِي مَنْ أَحْبَبْتَ 􀀀 إِنَّکَ
:تو هر که را دوست داري هدایت نمیکنی.برخی گفته اند:یعنی خویشاوندانت را هدایت نمیکنی.
مقصود از هدایت در اینجا آن لطفی است که در موقع ایمان شامل حال شخص می شود.تنها خداوند بر این کار قادر
است.زیرا این لطف یا به فعل خداست-یا به اعلام او و راه صلاح دینی مرد را فقط خدا میداند و بس.اما آن هدایتی که به
تو به راه راست ) « راطٍ مُسْتَقِیمٍ 􀀀 ی صِ 􀀀 وَ إِنَّکَ لَتَهْدِي إِل » : معنی دعوت و بیان است،مربوط به پیامبر است.چنان که می فرماید
.( هدایت میکنی:شوري 52
برخی گویند:مقصود از هدایت در آیۀ شریفه،اجبار بهدایت است،یعنی تو نمی توانی کسی را اجبار به هدایت کنی.
برخی گویند:یعنی هدایت شدن و حق پذیري آنها بر عهدة تو نیست.
شاءُ وَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُهْتَدِینَ 􀀀 اللّ یَهْدِي مَنْ یَ
􀀀
کِنَّ هَ 􀀀 وَ ل
:ولی خداوند هر که را بخواهد به لطفش هدایت میکند و او به حال اشخاصی که قابل هدایتند داناتر است و امور را بنحوي که
صلاح بندگان است تدبیر میکند.
برخی گویند:یعنی هر که را بخواهد مجبور به ایمان میکند.
ا􀀀 ي مَعَکَ نُتَخَطَّفْ مِنْ أَرْضِن 􀀀 الُوا إِنْ نَتَّبِعِ الْهُد 􀀀 وَ ق
:گفتند:اگر با تو پیرو هدایت
ص : 217
شویم از سرزمین مکه و از این حرم خارج می شویم.
گویند:این سخن از حرث بن نوفل بن عبد مناف است.زیرا به پیامبر خدا عرضه داشت:میدانیم سخن تو حق است،ولی می
ترسیم اگر به تو ایمان آوریم عرب ما را از این سرزمین خارج سازد و ما از عهدة ایشان بر نمی آییم.
از اینرو خداوند در رد ایشان فرمود:
أَ وَ لَمْ نُمَکِّنْ لَهُمْ حَرَماً آمِناً
:آیا مکه را پیش از این حرم امن و امان قرار ندادیم و ضرر و زیان مردم را از ایشان دور نکردیم تا با امنیت و آسایش در آن
زندگی کنند؟چگونه اکنون از زوال آن می ترسند؟آیا ما بر دفع شر دشمنان،قادر نیستیم؟بلکه باید بدانند که در حال
ایمان،بیشتر ایمنی دارند تا در حال کفر.
لَدُنّ
􀀀
راتُ کُلِّ شَیْءٍ رِزْقاً مِنْ ا 􀀀 ی إِلَیْهِ ثَمَ 􀀀 یُجْب
:ثمرات و محصولات سرزمینهاي دیگر که رزقی است از جانب ما به سوي مکه آورده میشود.
لا یَعْلَمُونَ 􀀀 کِنَّ أَکْثَرَهُمْ 􀀀 وَ ل
:ولی بیشتر آنها به نعمتهاي ما عالم نیستند.
برخی گویند:یعنی بخدا علم ندارند و او را نمی پرستند تا بدانند که چقدر ثواب از دستشان خارج شده است.
ا􀀀 ا مِنْ قَرْیَهٍ بَطِرَتْ مَعِیشَتَه 􀀀 وَ کَمْ أَهْلَکْن
:بسیاري از قریه ها را که مردمش سپاس نعمتها را به جاي نیاوردند و کبر ورزیدند هلاك کردیم.
مقصود این است که به آنها رزق و روزي فراوان دادیم و آنها ناسپاسگزاري پیشه کردند و هلاکشان کردیم.
إِلاّ قَلِیلًا
􀀀
ساکِنُهُمْ لَمْ تُسْکَنْ مِنْ بَعْدِهِمْ 􀀀 فَتِلْکَ مَ
:این است خانه هاي عاد و ثمود و قوم لوط که در نزدیکی شماست و از سکنه خالی است و بعد از آنها فقط مدت کوتاهی
مسکون بود.
سرزمین عاد در احقاف-میان شام و یمن-و دیار ثمود در وادي القري و شهر لوط در سدوم است و آنها در سفرهاي تجارتی
از این سرزمینها عبور میکردند و آنها را میدیدند.
ص : 218
وارِثِینَ 􀀀 کُنّ نَحْنُ الْ
ا􀀀 و َ
:اکنون ما مالک سرزمینها و دیار و مساکن آنها شده ایم.
سپس به پیامبر خود می فرماید:
ا رَسُولًا 􀀀 حَتّ یَبْعَثَ فِی أُمِّه
ی􀀀 ي 􀀀 م الْقُر ک رَبُّکَ هُْلِکَ انَ 􀀀 ا 􀀀 و م َ
:پروردگار تو قریه ها را هلاك نمیکند تا اینکه در ام القري یعنی مکه پیامبري مبعوث گرداند.
معظم قریه هاي دنیاست. « امها » برخی گویند:منظور از
ا􀀀 اتِن 􀀀 یَتْلُوا عَلَیْهِمْ آی
:پیامبري که حجت ها و دلائل روشن ما را براي ایشان بخواند.
ظالِمُونَ 􀀀 ا 􀀀 إِلاّ وَ أَهْلُه
􀀀
ي 􀀀 کُنّ مُهْلِکِی الْقُر
ا􀀀 ا 􀀀 و م َ
:ما قریه ها را هلاك نمیکنیم، مگر اینکه مردمشان راه کفر و ستم و سرکشی پیش گیرند.
سپس مردم را مخاطب ساخته،می فرماید:
لا تَعْقِلُونَ 􀀀 ی أَ فَ 􀀀 اللّ خَیْرٌ وَ أَبْق
􀀀
ا عِنْدَ هِ 􀀀 ا وَ م 􀀀 ا وَ زِینَتُه 􀀀 اهِ الدُّنْی 􀀀 اعُ الْحَی 􀀀 ا أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَت 􀀀 وَ م
:آنچه به شما داده شده است،اسباب تمتع و زینت این جهان است.اما آنچه پیش خداست،نعمتهاي آخرت است که از این
نعمتها بهتر و باقی تر است.چرا فکر نمیکنید تا فرق میان نعمت فانی و نعمت باقی را درك کنید؟
ص : 219
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 61 تا 66
اشاره
ادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ 􀀀 امَهِ مِنَ اَلْمُحْضَرِینَ ( 61 ) وَ یَوْمَ یُن 􀀀 ا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ اَلْقِی 􀀀 اهِ اَلدُّنْی 􀀀 اعَ اَلْحَی 􀀀 اهُ مَت 􀀀 لاقِیهِ کَمَنْ مَتَّعْن 􀀀 اهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ 􀀀 أَ فَمَنْ وَعَدْن
کانُوا 􀀀 ا 􀀀 ا إِلَیْکَ م 􀀀 ا تَبَرَّأْن 􀀀 ما غَوَیْن 􀀀 اهُمْ کَ 􀀀 ا أَغْوَیْن 􀀀 لاءِ اَلَّذِینَ أَغْوَیْن 􀀀 ؤُ􀀀 ا ه 􀀀 الَ اَلَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ اَلْقَوْلُ رَبَّن 􀀀 کائِیَ اَلَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ( 62 ) ق 􀀀 شُرَ
ادِیهِمْ 􀀀 کانُوا یَهْتَدُونَ ( 64 ) وَ یَوْمَ یُن 􀀀 ذابَ لَوْ أَنَّهُمْ 􀀀 کاءَکُمْ فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ وَ رَأَوُا اَلْعَ 􀀀 إِیّ یَعْبُدُونَ ( 63 ) وَ قِیلَ اُدْعُوا شُرَ
ا􀀀ان 􀀀
( ساءَلُونَ ( 66 􀀀 لا یَتَ 􀀀 اءُ یَوْمَئِذٍ فَهُمْ 􀀀 ذا أَجَبْتُمُ اَلْمُرْسَلِینَ ( 65 ) فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ اَلْأَنْب 􀀀 ا 􀀀 فَیَقُولُ م
ترجمه:
آیا آنکه وعدة نیکویش داده ایم و دیدارش میکند مانند کسی است که متاع زندگی دنیا به او داده ایم و روز قیامت از احضار
شدگان است؟روزي که کفار را ندا
ص : 220
میکند که آنهایی که به گمان شما شرکاء من بودند،کجایند؟آنها که عذاب بر آنها حتمی شده است می گویند:اینان که
گمراهشان کردیم،همچون خود ما گمراهشان کردیم.از آنها در پیشگاه تو تبري میجوئیم.آنها ما را پرستش نمیکردند.گفته می
شود:شرکاء خود را بخوانید.آنها را میخوانند ولی اجابتشان نمیکنند و عذاب را می بینند اگر هدایت می یافتند(می فهمیدند که
عذاب خدا حق است)و وي که آنها را ندا کرده،گوید:چه جواب پیامبران دادید؟آن روز از تشخیص خبرها کورند (و از دادن
جواب عاجز)و از یکدیگر پرسش نمیکنند.
لغت:
تمتع:بهره بردن.فرق آن با منفعت این است که تمتع در حال است ولی منفعت ممکن است بهره آنی و فوري نباشد.
احضار:حاضر کردن.
شده است.شاعر گوید: « علمت » زعم:سخن از روي گمان یا علم.به این جهت است که داخل در باب
فان تزعمینی کنت اجهل فیکم
فانی شریت الحلم عندك بالجهل
اگر گمان میکنی که من در بارة شما جاهل ترم،من حلم را پیش شما به جهل فروخته ام.
شأن نزول:
در بارة پیامبر و ابو جهل و بقولی در بارة علی(ع)و حمزه و ابو جهل نازل شده است. «... اهُ􀀀 أَ فَمَنْ وَعَدْن » : آیۀ
برخی گفته اند:در بارة عمار و ولید بن مغیره است.
بهتر این است که عام باشد.
مقصود:
قبلا بیان کرد که زینت دنیا به آنها داده شده است.اکنون میخواهد میان کسانی که نعمت دنیا دارند و کسانی که نعمت
آخرت،فرق بگذارد.می فرماید:
ص : 221
امَهِ مِنَ الْمُحْضَرِینَ 􀀀 ا ثُمَّ هُوَ یَوْمَ الْقِی 􀀀 اهِ الدُّنْی 􀀀 اعَ الْحَی 􀀀 اهُ مَت 􀀀 لاقِیهِ کَمَنْ مَتَّعْن 􀀀 اهُ وَعْداً حَسَناً فَهُوَ 􀀀 أَ فَمَنْ وَعَدْن
:آیا آنکه وعدة بهشت و ثواب و نعیم آخرت،به او داده ایم و حتماً به این وعده ها نائل می شود،مانند کسی است که اموال
دنیا و چیزهاي دیگر به او داده ایم و در روز قیامت براي کیفر یا براي سوختن در آتش احضار میشود؟ بدیهی است که حال
اینها یکسان نیست.زیرا نعمتهاي دنیا با غم و اندوه توأم است و سرانجام زوال و فنا می پذیرد.ولی نعمتهاي آخرت خالص و
پاك و همیشگی است و زوال نمیپذیرد.
کائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ 􀀀 ادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَ 􀀀 وَ یَوْمَ یُن
:بیاد آور روزي را که خداوند کافران را با خفت و خواري مخاطب ساخته،می فرماید:کجایند آنهایی که گمان میکردید در
لاءِ􀀀 ؤُ􀀀 ا ه 􀀀 الَ الَّذِینَ حَقَّ عَلَیْهِمُ الْقَوْلُ رَبَّن 􀀀 خدایی شریک منند.و آنها را پرستش میکردید و می پنداشتید که براي شما نفعی دارند؟ ق
ا : 􀀀 ما غَوَیْن 􀀀 اهُمْ کَ 􀀀 ا أَغْوَیْن 􀀀 الَّذِینَ أَغْوَیْن
جنیان و شیاطین و انسانهایی که گمراه کنندة مردم بودند و وعدة عذاب بر آنها تحقق یافته،می گویند: پروردگارا،همانطوري
که خودمان دچار گمراهی بودیم،آنها را گمراه ساختیم.
ا إِلَیْکَ 􀀀 تَبَرَّأْن
:اکنون از آنها و از کردار آنها در پیشگاه تو تبري می جوییم.
« اَلْأَخِلّا یَوْمَئِذٍ بَعْضُ هُمْ لِبَعْضٍ عَدُوٌّ
􀀀
ءُ » : زجاج گوید:از یکدیگر تبري می جویند و دشمن یکدیگر می شوند.چنان که می فرماید
(دوستان در آن روز دشمن یکدیگرند:
.( زخرف 67
إِیّ یَعْبُدُونَ
ا􀀀ان 􀀀 کانُوا 􀀀 ا 􀀀م
:اینها در حقیقت پرستش ما نمیکردند.بلکه شیطانهایی را می پرستیدند که پرستش ما را در نظر آنها آرایش کرده بودند.
برخی گویند:یعنی ما را از روي حجت و استحقاق نمی پرستیدند.
کاءَکُمْ 􀀀 وَ قِیلَ ادْعُوا شُرَ
:به آنها گفته می شود:آنها را که گمان میکردید در خدایی شریک منند و پرستش میکردید،بخوانید.
ص : 222
اینکه می گوید:شریکان خود را بخوانید،بخاطر این است که خدا را شریک نیست.ولی آنها گمان میکردند که خدا را شریک
هست و شرك می ورزیدند.
فَدَعَوْهُمْ فَلَمْ یَسْتَجِیبُوا لَهُمْ
:آنها را میخوانند ولی پاسخی از آنها نمی شنوند و اجابت نمی شوند.
کانُوا یَهْتَدُونَ 􀀀 ذابَ لَوْ أَنَّهُمْ 􀀀 وَ رَأَوُا الْعَ
:اگر اهل هدایت بودند،معتقد می شدند که عذاب خدا حق است.
ذا أَجَبْتُمُ الْمُرْسَلِینَ 􀀀 ا 􀀀 ادِیهِمْ فَیَقُولُ م 􀀀 وَ یَوْمَ یُن
:در روز قیامت خداوند به آنها ندا کرده،می گوید:پیامبرانی را که بسوي شما فرستاده شدند چه جواب دادید؟ مقصود این
اءُ یَوْمَئِذٍ :در آن روز راه جواب 􀀀 است که از دعوت آنها چه فهمیدید و در مقابل آنها چه عملی انجام دادید؟ فَعَمِیَتْ عَلَیْهِمُ الْأَنْب
بر روي آنها مسدود است و همچون کوران می مانند.
برخی گویند:یعنی حجت بر آنها تیره شده است.علت اینکه حجت را خبر نامیده،این است که به آن خبر میدهند.در آن روز
در پیشگاه خدا تکلم نمیکنند.
زیرا خداوند حجت را از آنها گرفته و زبانشان را از سخن عاجز کرده است.چنان که می فرماید:
ساءَلُونَ 􀀀 لا یَتَ 􀀀 فَهُمْ
:آنها از یکدیگر نمی پرسند که چگونه جواب دهند و چگونه عذر خواهی کنند؟ برخی گویند:یعنی از انساب و خویشاوندیها
که در دنیا پرسش میکردند، پرسش نمیکنند.
برخی گویند:یعنی چنان بخود مشغولند که از حال یکدیگر نمی پرسند.
برخی گویند:یعنی از یکدیگر نمیخواهند که گناه یکدیگر را تحمل کنند.
ص : 223
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 67 تا 70
اشاره
حانَ 􀀀 کانَ لَهُمُ اَلْخِیَرَهُ سُبْ 􀀀 ا 􀀀 ارُ م 􀀀 شاءُ وَ یَخْت 􀀀 ا یَ 􀀀 ی أَنْ یَکُونَ مِنَ اَلْمُفْلِحِینَ ( 67 ) وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ م 􀀀 صالِحاً فَعَس 􀀀 ابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ 􀀀 فَأَمّ مَنْ ت
ا􀀀
ی وَ 􀀀 إِلاّ هُوَ لَهُ اَلْحَمْدُ فِی اَلْأُول
􀀀
هَ 􀀀 إِل 􀀀 اَللّ لا
􀀀
ا یُعْلِنُونَ ( 69 ) وَ هُوَ هُ 􀀀 ا تُکِنُّ صُ دُورُهُمْ وَ م 􀀀 عَمّ یُشْرِکُونَ ( 68 ) وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ م
ا􀀀 ی 􀀀 ال 􀀀 و تَع اَللّ 􀀀
هِ
( اَلْآخِرَهِ وَ لَهُ اَلْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ( 70
ترجمه:
اما کسی که توبه کرده،ایمان آورده،عمل صالح کند،از رستگاران است.خدا هر چه خواهد،بیافریند و اختیار کند.آنها را اختیار
نیست.منزه است خدا و برتر است از آنچه شریک می سازند.خداي تو میداند که آنچه را در سینه ها پنهان میکنند و آنچه را
آشکار می سازند.اوست خدایی که جز او خدایی نیست.او را حمد است در دنیا و آخرت و او راست حکم و بسوي او باز
گردانده می شوید.
مقصود:
اکنون بدنبال تهدید قبلی بمنظور ترغیب و تشویق بندگان به توبه،می فرماید:
ی أَنْ یَکُونَ مِنَ الْمُفْلِحِینَ 􀀀 صالِحاً فَعَس 􀀀 ابَ وَ آمَنَ وَ عَمِلَ 􀀀 فَأَمّ مَنْ ت
ا􀀀
:
آنکه از گناه و کفر برگردد و عمل صالح انجام دهد برستگاري امیدوار باشد.
می آورد،با اینکه وي قطعا از رستگاران است،بخاطر « عسی » اینکه کلمۀ
ص : 224
این است که چنین شخصی امیدوار است که رویۀ خود را ادامه دهد و رستگار شود.
چه ممکن است از این رویه دست بکشد و هلاك گردد.وانگهی گفته شده است که در هر جاي قرآن که خداوند این کلمه
را بکار برده،معنی قطع و حتم میدهد.
از آنجا که رستگاري به اختیار خداست،بدنبال آن می فرماید:اختیار و خلق و حکم بدست خداست.زیرا اوست که قادر و عالم
به کمال است.
کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ 􀀀 ا 􀀀 ارُ م 􀀀 شاءُ وَ یَخْت 􀀀 ا یَ 􀀀 وَ رَبُّکَ یَخْلُقُ م
:خیر،به معنی اختیار و به معنی مختار است.چنان که گفته میشود:محمد(ص)خیره خداست.یعنی مختار و برگزیدة خداست و
ممکن است به تخفیف خوانده شود.
در بارة معنی آیه دو قول است:
-1 خداي تو هر چه بخواهد خلق می کند و هر چه براي آنها اصلح است اختیار میکند و هر که براي رسالت صالح تر است
اختیار آنها بدست خودشان نیست.بلکه بدست خداست. « کانَ لَهُمُ الْخِیَرَهُ 􀀀 ا 􀀀م» : مبعوث می کند،از این جهت است که میگوید
ذَا 􀀀 لا نُزِّلَ ه 􀀀 لَوْ » : است)بنا بر این قرآن میخواهد پاسخ مشرکینی را بدهد که میگفتند « یختار » نافیه و وقف بر « ما » (طبق این معنی
چرا این قرآن بر مردي بزرگ از مکه یا طائف نازل نشد:زخرف 31 ) منظورشان این بود ) « ی رَجُلٍ مِنَ الْقَرْیَتَیْنِ عَظِیمٍ 􀀀 الْقُرْآنُ عَل
که چرا قرآن بر رئیس مکه ولید بن مغیره یا بر رئیس طائف، عروه بن مسعود ثقفی نازل نشد؟ 2-خداي تو آن چیزي را اختیار
است). « یختار » موصوله و مفعول « ما » میکند که مطابق مصلحت و به خیر آنهاست (طبق این معنی
این معنی هم با معنی اول فرقی ندارد.زیرا مفاد آن این است که اختیار بدست خداست نه مردم.زیرا اختیار بدست کسی است
که علم به احوال شخص داشته باشد و چنین علمی مربوط به خداوند است.وانگهی اختیار یعنی گرفتن خیر.کسی که علم به
عَمّ یُشْرِکُونَ :خداوند مقدس و منزه است از اینکه در
ا􀀀 ی 􀀀 ال 􀀀 و تَع اللّ 􀀀
حانَ هِ 􀀀 خیر ندارد،چگونه می تواند خیر بگیرد؟ سُبْ
ص : 225
خلق و اختیار او را شریکی باشد.
سپس بمنظور ذکر دلیل می فرماید:
ا یُعْلِنُونَ 􀀀 ا تُکِنُّ صُدُورُهُمْ وَ م 􀀀 وَ رَبُّکَ یَعْلَمُ م
:خداوند میداند آنچه را آشکار و آنچه را پنهان میکنند.پس اختیار بدست اوست.
از این آیه استفاده میشود که هر که به آشکار و نهان عالم نیست،اختیار ندارد.
(یعنی تسلط و فرمانروایی).
سپس براي تأکید مطلب می فرماید:
إِلاّ هُوَ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 اللّ
􀀀
وَ هُوَ هُ
:اوست خداوندي که احدي جز او سزاوار پرستش نیست.
ی وَ الْآخِرَهِ 􀀀 لَهُ الْحَمْدُ فِی الْأُول
:بخاطر نعمتهایی که عطا فرموده،ثنا و مدح و تعظیم در دنیا و آخرت،مخصوص اوست.
وَ لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
:حکم در میان مردم و تمیز حق و باطل بدست اوست و سرانجام بسوي جزا و حکم او آورده میشوید.ابن عباس می گوید:براي
اهل طاعت حکم به فضل و مغفرت میکند و براي اهل معصیت به بدبختی و عذاب.
ص : 226
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 71 تا 75
اشاره
لا تَسْمَعُونَ ( 71 ) قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ 􀀀 اءٍ أَ فَ 􀀀 اَللّ یَأْتِیکُمْ بِضِی
􀀀
هٌ غَیْرُ هِ 􀀀 امَهِ مَنْ إِل 􀀀 ی یَوْمِ اَلْقِی 􀀀 اَللّ عَلَیْکُمُ اَللَّیْلَ سَرْمَداً إِل
􀀀
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ هُ
لا تُبْصِرُونَ ( 72 ) وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اَللَّیْلَ 􀀀 اَللّ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ أَ فَ
􀀀
هٌ غَیْرُ هِ 􀀀 امَهِ مَنْ إِل 􀀀 ی یَوْمِ اَلْقِی 􀀀 ارَ سَرْمَداً إِل 􀀀 اَللّ عَلَیْکُمُ اَلنَّه
􀀀
هُ
کائِیَ اَلَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ ( 74 ) وَ 􀀀 ادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَ 􀀀 ارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْ لِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ( 73 ) وَ یَوْمَ یُن 􀀀 وَ اَلنَّه
( کانُوا یَفْتَرُونَ ( 75 􀀀 ا 􀀀 لِلّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ م
􀀀
انَکُمْ فَعَلِمُوا أَنَّ اَلْحَقَّ هِ 􀀀 اتُوا بُرْه 􀀀 ا ه 􀀀 ا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً فَقُلْن 􀀀 نَزَعْن
ترجمه:
بگو:می بینید؟اگر شب را تا روز قیامت بر شما ادامه دهد،چه کسی جز خدا
ص : 227
براي شما روشنی می آورد؟آیا نمی شنوید؟بگو:می بینید؟اگر روز را تا قیامت بر شما ادامه دهد،چه کسی جز خدا براي شما
شب می آورد که در آن بیارامید؟آیا نمی بینید؟از رحمت خداست که شب و روز را براي شما آفریده است تا در شب
بیارامید و در روز از فضلش به جستجو پردازید،باشد که شکر کنید.روزي که آنها را ندا کرده،گوید:کجایند آنهایی که می
پنداشتند شریک ما هستند؟از میان هر امتی گواهی بیرون آورده،گوئیم:برهان خود را بیاورید آن وقت میدانید که حق براي
خداست و دروغها و افتراها از دست آنها خارج است.
مقصود:
سپس بذکر دلائل توحید پرداخته می فرماید:
اءٍ􀀀 اللّ یَأْتِیکُمْ بِضِی
􀀀
هٌ غَیْرُ هِ 􀀀 امَهِ مَنْ إِل 􀀀 ی یَوْمِ الْقِی 􀀀 اللّ عَلَیْکُمُ اللَّیْلَ سَرْمَداً إِل
􀀀
قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ هُ
:اي محمد،به اهل مکه که به پرستش بتها اشتغال دارند،بگو:
می بینید؟اگر خداوند شب را دائمی و همیشگی قرار دهد و هرگز روز نشود،آیا خدایی هست که روشنی مانند روشنی روز
براي شما فراهم آورد؟بدیهی است آنها قادر نیستند جوابی به این سؤال بدهند جز اینکه بگویند:کسی قادر به چنین عملی
نیست.در نتیجه حجت بر آنها تمام میشود و باید اعتراف کنند که جز خداوند یگانه کسی سزاوار پرستش نیست.
لا تَسْمَعُونَ 􀀀 أَ فَ
اللّ عَلَیْکُمُ
􀀀
:آیا موعظه را قبول نمیکنید؟و بقولی:آیا دلائل خداوند را نمیشنوید و در بارة آن فکر نمیکنید؟ قُلْ أَ رَأَیْتُمْ إِنْ جَعَلَ هُ
اللّ یَأْتِیکُمْ بِلَیْلٍ تَسْکُنُونَ فِیهِ :اي محمد،به آنها بگو:آیا می بینید؟اگر خداوند روز را
􀀀
هٌ غَیْرُ هِ 􀀀 امَهِ مَنْ إِل 􀀀 ی یَوْمِ الْقِی 􀀀 ارَ سَرْمَداً إِل 􀀀 النَّه
همیشگی سازد و تا روز قیامت شب فرا نرسد،آیا خدایی هست که براي شما شب کند تا شب به استراحت بپردازید و خستگی
لا تُبْصِ رُونَ :آیا از راه بصیرت علم پیدا نمیکنید؟برخی گویند:یعنی آیا شب و روز را مشاهده نمیکنید و 􀀀 را بر طرف کنید؟ أَ فَ
در بارة آنها نمی اندیشید تا بدانید که این دو
ص : 228
از صنع مدبري حکیم است؟ سپس می فرماید:
ارَ لِتَسْکُنُوا فِیهِ وَ لِتَبْتَغُوا مِنْ فَضْلِهِ وَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ 􀀀 وَ مِنْ رَحْمَتِهِ جَعَلَ لَکُمُ اللَّیْلَ وَ النَّه
:از نعمتها و احسان خدا این است که:براي شما شب و روز آفریده است تا در شب بیارامید و در روز بطلب معاش
پردازید.باشد که در برابر نعمت شب و روز و دیگر نعمتها شکرگزاري کنید.
کائِیَ الَّذِینَ کُنْتُمْ تَزْعُمُونَ 􀀀 ادِیهِمْ فَیَقُولُ أَیْنَ شُرَ 􀀀 وَ یَوْمَ یُن
:روزي که آنها را ندا کرده،میفرماید:کجایند آنهایی که به زعم شما شریک من بودند؟ تفسیر این آیه گذشت.تکرار آن
بخاطر این است که در مرتبۀ اول میخواست که آنها بر غوایت و گمراهی خود اقرار کنند و در اینجا میخواهد به آنها بفهماند
که از اقامۀ برهان عاجز هستند.
ا مِنْ کُلِّ أُمَّهٍ شَهِیداً 􀀀 وَ نَزَعْن
:از میان هر امتی رسولش را بیرون می آوریم تا شهادت دهد که در میان آنها تبلیغ رسالت کرده و آنها چه اعمالی انجام داده
اند؟ برخی گویند:شاهدان خوبان هر امتی هستند و معلوم است که هیچ عصري از وجود چنین افرادي خالی نیست و همینها
گواه مردمند.
انَکُمْ 􀀀 اتُوا بُرْه 􀀀 ا ه 􀀀 فَقُلْن
:به آنها گوئیم:هر دلیلی بر درستی و صحت راه و رسم خود دارید بیاورید.
لِلّ
􀀀
فَعَلِمُوا أَنَّ الْحَقَّ هِ
:آنها گرفتار بهت و حیرت می شوند،زیرا دلیلی ندارند که بیاورند و میدانند که راه و رسم شما حق است و آنچه خدا بر شما
نازل کرده، باطل نیست و حجت از آن خدا و رسول اوست.از اینرو ناچار سر تسلیم فرو می آورند.
زیرا کسی که از عهدة استدلال بر نیاید چاره اي جز تسلیم ندارد.
کانُوا یَفْتَرُونَ 􀀀 ا 􀀀 وَ ضَلَّ عَنْهُمْ م
:و افتراها و دروغها و بتهایی که پرستیده اند از دستشان خارج می شود و آنها را گم میکنند.
ص : 229
نظم آیات:
این آیات اتصال به سابق دارند.قبلا بیان شد که معبودهاي کفار نمیتوانند پرستندگان خود را کمک کنند.در اینجا بوصف
خویش پرداخته،خود را نعمت- بخش و مالک سود و زیان معرفی میکند.
برخی گویند:نظر به اینکه سابقا بیان کرد که حمد در دنیا و آخرت مخصوص خداست،در اینجا میخواهد نعمتهایی را بیان
. « ارُ 􀀀 شاءُ وَ یَخْت 􀀀 ا یَ 􀀀 یَخْلُقُ م » کند که موجب حمد می شوند.برخی گویند:این آیات متصل است به
ص : 230
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 76 تا 82
اشاره
لا تَفْرَحْ إِنَّ 􀀀 الَ لَهُ قَوْمُهُ 􀀀 اتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْ بَهِ أُولِی اَلْقُوَّهِ إِذْ ق 􀀀 ا إِنَّ مَف 􀀀 اهُ مِنَ اَلْکُنُوزِ م 􀀀 ی عَلَیْهِمْ وَ آتَیْن 􀀀 ی فَبَغ 􀀀 کانَ مِنْ قَوْمِ مُوس 􀀀 ارُونَ 􀀀 إِنَّ ق
لا􀀀 اَللّ إِلَیْکَ وَ
􀀀
ما أَحْسَنَ هُ 􀀀 ا وَ أَحْسِنْ کَ 􀀀 لا تَنْسَ نَصِ یبَکَ مِنَ اَلدُّنْی 􀀀 اَلدّ اَلْآخِرَهَ وَ
ار 􀀀 اَللّ 􀀀
اكَ هُ 􀀀 ما آت 􀀀 لا یُحِبُّ اَلْفَرِحِینَ ( 76 ) وَ اِبْتَغِ فِی 􀀀 اَللّ
􀀀
هَ
اَللّ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ
􀀀
ی عِلْمٍ عِنْدِي أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ هَ 􀀀 ما أُوتِیتُهُ عَل 􀀀 الَ إِنَّ 􀀀 لا یُحِبُّ اَلْمُفْسِدِینَ ( 77 ) ق 􀀀 اَللّ
􀀀
سادَ فِی اَلْأَرْضِ إِنَّ هَ 􀀀 تَبْغِ اَلْفَ
الَ اَلَّذِینَ یُرِیدُونَ 􀀀 ی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ ق 􀀀 یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ اَلْمُجْرِمُونَ ( 78 ) فَخَرَجَ عَل 􀀀 اَلْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَ دُّ مِنْهُ قُوَّهً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً وَ لا
اَللّ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ
􀀀
وابُ هِ 􀀀 الَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَ 􀀀 ارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ ( 79 ) وَ ق 􀀀 ا أُوتِیَ ق 􀀀 ا مِثْلَ م 􀀀 ا لَیْتَ لَن 􀀀 ا ی 􀀀 اهَ اَلدُّنْی 􀀀 اَلْحَی
کانَ مِنَ 􀀀 ا 􀀀 اَللّ وَ م
􀀀
کانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُ رُونَهُ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 ما 􀀀 دارِهِ اَلْأَرْضَ فَ 􀀀 ا بِهِ وَ بِ 􀀀 اَلصّ ( 80 ) فَخَسَ فْن
ابِر 􀀀 یُلَقّ إِلَّا وُنَ
􀀀
ا􀀀 لا اه 􀀀 صالِحاً وَ 􀀀 عَمِلَ
اَللّ
􀀀
لا أَنْ مَنَّ هُ 􀀀 ادِهِ وَ یَقْدِرُ لَوْ 􀀀 شاءُ مِنْ عِب 􀀀 اَللّ یَبْسُطُ اَلرِّزْقَ لِمَنْ یَ
􀀀
کانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ هَ 􀀀 اَلمُنْتَصِرِینَ ( 81 ) وَ أَصْ بَحَ اَلَّذِینَ تَمَنَّوْا مَ
( کافِرُونَ ( 82 􀀀 لا یُفْلِحُ اَلْ 􀀀 ا وَیْکَأَنَّهُ 􀀀 ا لَخَسَفَ بِن 􀀀 عَلَیْن
ص : 231
ترجمه:
قارون از قوم موسی بود که بر آنها تعدي کرده و به او گنجهایی دادیم که کلیدهاي آن بوسیلۀ گروهی نیرومند حمل
میشد.هنگامی که قومش به او گفتند:
شادي مکن که خداوند چنین افرادي را دوست نمیدارد.در آنچه خداوند بتو داده است خانۀ آخرت بطلب و بهرة خود را از
دنیا فراموش مکن و نیکی کن همانطوري که خدا بتو نیکی کرد و در روي زمین فساد مکن که خدا مردم مفسد را دوست
نمیدارد.گفت:مال را بعلم خودم فراهم کرده ام.آیا ندانست که پیش از او خداوند مردم دیگري را که از او نیرومندتر و پر
جمعیت تر بودند هلاك کرد؟و مجرمین از گناهانشان سؤال نمیشوند.قارون در زینت ها و آرایش هاي خود بر بنی اسرائیل
ص : 232
عبور کرد.آنها که زینت زندگی دنیا را میخواستند،گفتند:کاش ما را مثل آنچه به قارون داده شده است بود.که او بهره اي
بزرگ دارد.آنها که دانش و آگاهی داشتند، گفتند:واي بر شما.ثواب خدا براي کسی که ایمان آورد و عمل صالح کند بهتر
است و جز شکیبایان به آن نمی رسند.خودش و خانه اش را به زمین فرو بردیم و او را جز خدا لشکري نبود که یاریش کنند و
از یاري کنندگان خویشتن نبود.آنها که دیروز آرزو میکردند که در جاي او باشند،گفتند:آه.این خداست که براي هر که
خواهد روزي را گسترش میدهد و براي هر که خواهد تنگ میگیرد.اگر خدا بر ما منت نگذاشته بود ما را بزمین فرو می
برد.راستی که کافران روي رستگاري نمی بینند.
قرائت:
حنیف:گروهی به صیغۀ معلوم و گروهی به صیغۀ مجهول خوانده اند.
کلمۀ تعجب است و کاف ممکن است براي خطاب یا « وي » بهر حال « ویک انه »: ویکأن:یعقوب چنین خوانده است
باشد. « کان » جزء
لغت:
بغی:سرکشی کنز:گنج مفاتح:جمع مفتح کلیدها یا گنجها عصبه:جماعت و گروه
مقصود:
ی􀀀 کانَ مِنْ قَوْمِ مُوس 􀀀 ارُونَ 􀀀 إِنَّ ق
:قارون از طایفۀ موسی و پسر خالۀ او بود.چنان که از امام صادق(ع)روایت شده است.ابن جریح گوید: پسر عموي موسی
بود.زیرا قارون پسر یصهر بن فاهث و موسی پسر عمران بن فاهث بود.
محمد بن اسحاق گوید:موسی برادرزادة قارون بود.
ی عَلَیْهِمْ 􀀀 فَبَغ
:او بواسطۀ گنجها و ثروتهاي فراوان،در مقابل بنی اسرائیل
ص : 233
بقدرت نمایی و خودنمایی پرداخت و بر آنها تعدي کرد.این معنی از قتاده است.وي گوید:قارون را بواسطۀ زیبایی
میخواندند و در میان بنی اسرائیل هیچکس تورات را بهتر از او نمیخواند.ولی مثل سامري منافق بود و بر آنها « منور » صورت
تعدي کرد.
سعید بن مسیب و ابن عباس گویند:او از طرف فرعون بر بنی اسرائیل حکمرانی میکرد و هنگامی که بنی اسرائیل در مصر
بودند بر آنها ستم میکرد.
برخی گویند:او لباس خود را یک وجب از لباس بنی اسرائیل بلندتر کرده بود.
اتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَهِ أُولِی الْقُوَّهِ 􀀀 ا إِنَّ مَف 􀀀 اهُ مِنَ الْکُنُوزِ م 􀀀 وَ آتَیْن
:و به او گنجهایی دادیم که کلیدهایش را گروهی نیرومند بدشواري حمل میکردند.ممکن است منظور از مفاتح گنجها یا
اتِحُ 􀀀 وَ عِنْدَهُ مَف » : کلیدها باشد.اگر منظور گنجها باشد،معنی آیه این است که:گنجهاي او را گروهی نیرومند حمل میکردند.نظیر
گنجهاي غیب در نزد خداوند است:انعام 58 ) برخی گویند:قارون به یکی از گنجهاي یوسف دست یافته بود. ) «... الْغَیْبِ
در بارة آن گروه(عصبه)اختلاف است.برخی گویند:بین ده تا پانزده نفر و برخی گویند:بین ده تا چهل نفر و برخی
گویند:چهل نفر و برخی گویند:بین سه تا ده نفر است.برخی گویند:عصبه جمعیتی است که تعصب یکدیگر دارند.
لا یُحِبُّ الْفَرِحِینَ 􀀀 اللّ
􀀀
لا تَفْرَحْ إِنَّ هَ 􀀀 الَ لَهُ قَوْمُهُ 􀀀 إِذْ ق
:بنی اسرائیل به قارون گفتند:به سبب گنجها سبکسري و شادي مکن که خدا مردمی را که چنین باشند دوست نمیدارد.شاهد
اینکه فرح در اینجا به معنی سبکسري و غرور است،این است:
و لست بمفراح اذا الدهر سرنی
و لا جازع من صرفه المتقلب
هر گاه روزگار خوشحالم کند،سبکسري نمیکنم و از گردش روزگار بی صبري و ناشکیبایی ندارم.
ا􀀀 لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْی 􀀀 الدّ الْآخِرَهَ وَ
ار 􀀀 اللّ 􀀀
اكَ هُ 􀀀 ما آت 􀀀 وَ ابْتَغِ فِی
:
مؤمنین بنی اسرائیل به قارون گفتند:از این نعمتها که خداوند بتو داده است استفاده کن و در پی تحصیل آخرت باش و این
اموال را در راه خیر انفاق کن و نصیب
ص : 234
خود را از دنیا فراموش مکن یعنی در این جهان براي آخرت خود کوشش کن.اکثر مفسرین می گویند:یعنی عمل آخرت را
در زندگی این جهان از یاد مبر.زیرا در حقیقت،نصیب انسان از دنیا همین است که براي آخرت خویش بکوشد.از علی(ع) نیز
روایت شده است که:تندرستی و قوت و آسایش و جوانی و نشاط و بی نیازي خود را از یاد مبر و بوسیلۀ آنها در راه آخرت
کوشش کن.برخی گویند:قارون آدمی ممسک و بخیل بود.به او گفته شد:بخور و بیاشام و از نعمتهاي خدا بنحو مشروع و
حلال استفاده کن.زیرا چنین استفاده اي بر تو حرام نیست.
برخی گویند:اصولا این قسمت از قول مؤمنین به قارون نیست،بلکه از گفتار خداوند به موسی است.
اللّ إِلَیْکَ
􀀀
ما أَحْسَنَ هُ 􀀀 وَ أَحْسِنْ کَ
: همانطوري که خداوند در بارة تو تفضل کرده است،تو هم در بارة مردم تفضل کن.یحیی بن سلام گوید:یعنی همانطوري که
خداوند در بارة تو نیکی کرده و بتو نعمت بخشیده،تو هم بوسیلۀ اطاعت و انجام وظیفه نیکی کن.
برخی گویند:یعنی شکر خدا را به نیکی انجام ده و با خلق خدا مواسات کن.
سادَ فِی الْأَرْضِ 􀀀 لا تَبْغِ الْفَ 􀀀 وَ
:در روي زمین،و در پی فساد و معصیت نباش.
لا یُحِبُّ الْمُفْسِدِینَ 􀀀 اللّ
􀀀
إِنَّ هَ
:خداوند مردم مفسد را دوست نمیدارد.
ی عِلْمٍ عِنْدِي 􀀀 ما أُوتِیتُهُ عَل 􀀀 الَ إِنَّ 􀀀ق
:قارون گفت:این مال بواسطۀ فضیلت و دانشی که دارم بمن داده شده است و اگر شما هم داراي فضل و دانش من
بودید،چنین ثروتی به شما داده می شد.این معنی از قتاده است.مقصود این است که قارون معتقد بود که این مال را خداوند
ی رَبِّی 􀀀 لَئِنْ رُدِدْتُ إِل » : بپاداش فضل و دانش به وي داده است.چنان که آن شخص کافر نیز همین عقیده را داشت و میگفت
سوگند،که اگر بسوي خدا بازگردانده شوم بهتر از آن بمن داده خواهد شد:کهف 36 ) برخی ) « ا مُنْقَلَباً 􀀀 لَأَجِ دَنَّ خَیْراً مِنْه
گویند:یعنی این مال را خدا به این جهت بمن داده که از من خشنود
ص : 235
است و میداند که سزاوار آنم.این معنی با معنی اول نزدیک است.
برخی گویند:مقصود قارون این است که این مال را با دانش و کوشش خود بدست آورده ام.تجارتها و زراعتها و کارهاي
دیگري که من کرده ام دیگران نمیکنند.
کلبی گوید:یعنی من صفت زرگري و کیمیاگري میدانم و دیگران نمیدانند.
برخی گویند:یک بخش از دانش کیمیاگري را موسی بقارون تعلیم داد و یک بخش به یوشع و بخش دیگري را به پسر
( هارون.قارون آنها را فریب داد و همه را از آنها آموخت. ( 1
اللّ قَدْ أَهْلَکَ مِنْ قَبْلِهِ مِنَ الْقُرُونِ مَنْ هُوَ أَشَدُّ مِنْهُ قُوَّهً وَ أَکْثَرُ جَمْعاً
􀀀
أَ وَ لَمْ یَعْلَمْ أَنَّ هَ
:مگر قارون نمیدانست که خداوند پیش از او بخاطر کفران نعمت کسانی را هلاك کرده بود که از او نیرومندتر و پر جمعیت
تر بودند.نظیر قوم عاد و ثمود و قوم لوط و...
سپس این مطلب را بیان میکند که غرور قارون به مال و ثروت،خطاي بزرگی بود.زیرا در موقع عذاب،مال و ثروت بدرد او
نخورد.همانطوري که افرادي که از او نیرومندتر و مالدارتر بودند از مال خود بهره اي نبردند.
ص : 236
1) -ابن مطلب بمتن آیه مربوط نیست.آنچه بر حسب تاریخ مسلم است،کیمیاگران به هدف خویش هرگز نائل نشده -1
اند.البته مقصود این نیست که تبدیل فلزي به طلا غیر ممکن است زیرا در عصر ما کیمیاگري تحقق یافته و امکان تبدیل هر
فلزي به طلا هست و راه آن،وارد کردن الکترن در مدار اتم یا خارج کردن آن است.اشکالی که دارد این است که این کار پر
خرج است و براي انسان صرف نمیکند که مبالغی هنگفت خرج کند براي اینکه مقدار کمی طلا از این راه بدست آورد. از
هم از قوم است به قارون نه از خداوند به « اللّ
􀀀
اكَ هُ... 􀀀 ما آت 􀀀 وَ ابْتَغِ فِی » اینکه گفتگو میان قوم و قارون است بر می آید که جملۀ
موسی و نیز هیچ بعید نیست که همان قول ما قبل آخر درست و منظور این باشد که قارون از این اموال فراوان دو استفاده
ببرد:یکی استفادة شخصی به اندازه اي که نیاز دارد و دیگري استفادة اجتماعی و خدمت کردن باجتماع و زیر دستان و
درماندگان بوسیلۀ این سرمایۀ هنگفت.قاعدة طبیعی زندگی بشر هم همین است.بخصوص که آنچه در معنی نخست ذکر شده
است. «.. ما􀀀 وَ ابْتَغِ فِی » مضمون همان جملۀ
لا یُسْئَلُ عَنْ ذُنُوبِهِمُ الْمُجْرِمُونَ 􀀀 وَ
:مجرمین از گناهان خود پرسیده نمیشوند.
قتاده گوید:یعنی بدون حساب داخل جهنم می شوند.بنظر وي فرشتگان آنان را به سیمایشان می شناسند و بخاطر علامتی که
لا یُسْئَلُ عَنْ ذَنْبِهِ إِنْسٌ وَ 􀀀 فَیَوْمَئِذٍ » : دارند از آنها سؤال نمیکنند و پیشانی آنها را گرفته،به جهنم می اندازند.چنان که می فرماید
« فَوَ رَبِّکَ لَنَسْئَلَنَّهُمْ أَجْمَعِینَ » : در آن روز،نه انسان در گناهش پرسیده میشود و نه جن:الرحمن 36 ) اما اینکه میگوید ) « جَانٌّ 􀀀 لا
(سوگند به خدایت که از همۀ آنها سؤال میکنیم:حجر 92 )منظور این است که از آنها سؤال نکوهش و ملامت می شود نه
سؤال براي کشف مجهول.
ی قَوْمِهِ فِی زِینَتِهِ 􀀀 فَخَرَجَ عَل
:قارون در میان چاکران و خدمتگزاران با زینتی خیره کننده،نزد بنی اسرائیل آمد.
برخی گویند:همراهان او چهار هزار نفر سوار بودند که اسبهاي آنها همه سرخ رنگ بود.
برخی گویند:همراهان او کنیزان ماهرویی بودند که سوار بر قاطر بودند.
زین قاطرها از طلا و آنچه در زیر زین ها بود پارچه هاي سرخرنگ بود.
برخی گویند:هفتاد هزار نفر با او بودند.
ارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٍ 􀀀 ا أُوتِیَ ق 􀀀 ا مِثْلَ م 􀀀 ا لَیْتَ لَن 􀀀 ا ی 􀀀 اهَ الدُّنْی 􀀀 الَ الَّذِینَ یُرِیدُونَ الْحَی 􀀀ق
:کافران و منافقان و افراد سست ایمانی که نعمتهاي بهشت و آخرت را باور نداشتند،گفتند:کاش ما هم از دنیا چنین بهرة
فراوانی داشتیم و همچون قارون از دنیا بهره مند بودیم.
صالِحاً 􀀀 اللّ خَیْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ
􀀀
وابُ هِ 􀀀 الَ الَّذِینَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَیْلَکُمْ ثَ 􀀀 وَ ق
:
آنها که وعدة خدا را تصدیق کرده،به آن ایمان داشتند به ایشان گفتند:واي بر شما، ثواب خدا براي کسانی که ایمان
آورده،عمل صالح کنند،بهتر از مال و ثروت قارون است.
الصّ
ابِر 􀀀 یُلَقّ إِلَّا وُنَ
􀀀
ا􀀀 لا اه 􀀀 وَ
:تنها کسانی به پاداش خدا می رسند که به امر
ص : 237
خداوند شکیبا باشند.
برخی گویند:یعنی بهشت به کسی داده میشود که بر طاعت خدا صبر کنند و از زینت دنیا چشم بپوشند.
دارِهِ الْأَرْضَ 􀀀 ا بِهِ وَ بِ 􀀀 فَخَسَفْن
:او و خانه اش را بزمین فرو بردیم.
سدي گوید:قارون زنی بد کاره از بنی اسرائیل طلبیده،به او گفت:دو هزار درهم بتو میدهم که فردا نزد من بیایی و در حضور
بنی اسرائیل بگویی:موسی از جان من چه میخواهد که مرا اذیت میکند؟زن قبول کرد و پول را گرفت.وقتی به خانه
برگشت،پشیمان شده،گفت:واي بر من،هر گناهی را مرتکب شده ام جز تهمت بستن به پیامبر خدا،فردا کیسه هاي پول را
برداشته،نزد قارون رفت و چون بنی اسرائیل جمع شدند،گفت:قارون این دو کیسۀ پول را بمن داده که نزد شما بیایم و موسی
را متهم کنم.پناه بخدا می برم که بخواهم به پیامبر خدا افترا ببندم.این کیسه ها از قارون است و نشان مهر او نیز بر کیسه ها
گواه من است.بنی اسرائیل مهر قارون را شناختند.موسی خشمگین شد و قارون را نفرین کرد.به او وحی شد که بزمین دستور
داده ام که در فرمان تو باشد.موسی گفت:اي زمین،قارون و مسندش را فرو ببر.زمین شروع کرد به بلعیدن مسندش.قارون که
این صحنه را میدید،موسی را به حق خویشاوندي سوگند داد.موسی گفت:او را بگیر،پاهایش پنهان شد.بعد زانوانش تا به
گلوگاه رسید و او هم چنان موسی را سوگند میداد تا بزیر خاك رفت.بموسی خطاب آمد:قارون ترا به خویشاوندي سوگند
داد.به او رحم نکردي.اگر مرا خوانده بود و از من کمک خواسته بود نجاتش میدادم.(این مطلب هم نقضی است بر پیامبر خدا
که مطابق روایات اهل تسنن است و با مذاق شیعه سازش ندارد،در متن قرآن هم نیست:م) همین که قارون بزیر خاك
رفت،بنی اسرائیل گفتند:موسی اینکار را کرد که اموال قارون را به ارث ببرد-که پسر عمویش بود-ظرف مدت سه روز خانه و
اموال قارون نیز بزمین فرو رفت و هیچکس بر ثروت او دست نیافت.
ص : 238
اللّ
􀀀
کانَ لَهُ مِنْ فِئَهٍ یَنْصُرُونَهُ مِنْ دُونِ هِ 􀀀 ما 􀀀 فَ
:جز خداوند کسی نبود که قارون را یاري کند و از عذاب نجاتش دهد.
کانَ مِنَ المُنْتَصِرِینَ 􀀀 ا 􀀀 وَ م
:و خود او هم نمیتوانست خویشتن را کمک و از خود دفاع کند.
ادِهِ وَ یَقْدِرُ 􀀀 شاءُ مِنْ عِب 􀀀 اللّ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَ
􀀀
کانَهُ بِالْأَمْسِ یَقُولُونَ وَیْکَأَنَّ هَ 􀀀 وَ أَصْبَحَ الَّذِینَ تَمَنَّوْا مَ
:آنها که وقتی تجملات و شکوه ظاهري قارون را میدیدند،آرزو میکردند که به جاي او بودند و همچون او از آن همه نعمت و
زر و زیور بهره مند بودند،اکنون چنین می گویند:دریغا!گویا خداوند براي هر که بخواهد روزي را گسترش میدهد و نسبت
بهر که بخواهد تنگ می گیرد.در حقیقت، آنها از گفتۀ خود پشیمان شده،بخطاي خود اعتراف میکردند.
مستقل است.این کلمه را انسان هنگامی بکار می برد که به خطاهاي خود پی برده باشد.فراء « وي » سیبویه می گوید:کلمۀ
مفتوحه در محل نصب است به فعل مقدر،مثل این که « ان » است که لام آن حذف شده است و « ویلک » گوید:اصل این کلمه
وي گوید:شنیدم اعرابی به زنش گفت: «... اللّ یبسط الرزق
􀀀
اعلم ان ه »: گفته شده است
یعنی:او را در پشت خانه نمی بینی؟ « ویک انه وراء البیت »: واي بر تو!پسرت کجاست؟)زن جواب داد )« این ابنک ویلک »
است.ابن عباس هم این معنی را پذیرفته است.یعنی:آنها گفتند:خداوند روزي هر که را « ذلک » کسایی گوید:این کلمه به معنی
بخواهد توسعه میدهد و این بخاطر مقام و منزلت او نیست و روزي هر که را بخواهد کم میدهد و این هم به خاطر خواري و
مذلت او در پیشگاه خداوند نیست.
ا :آنهایی که پس از قارون بجاي 􀀀 ا لَخَسَفَ بِن 􀀀 اللّ عَلَیْن
􀀀
لا أَنْ مَنَّ هُ 􀀀 آیا ندانستی؟) لَوْ )« الم تعلم »: یعنی « ویکأن »: قتاده و مجاهد گویند
مانده بودند، گفتند:خداوند بر ما منت گذاشت و نعمتهاي قارون را بما نداد و گرنه امروز ما را هم به زمین فرو می برد.
ص : 239
برخی گویند:یعنی اگر خداوند از گناهان ما چشم نپوشیده بود،ما را هم بزمین فرو می برد.
کافِرُونَ 􀀀 لا یُفْلِحُ الْ 􀀀 وَیْکَأَنَّهُ
:مردم کافر به ثواب خدا نمی رسند و مردمی که خدا را انکار کرده،جز او را می پرستند،از کیفر نجات نمی یابند.
نظم آیات:
ارتباط دارد.گوید:قسمتی از اخبار موسی که در اول سوره وعده دادیم برایت « ی􀀀 نَتْلُوا عَلَیْکَ مِنْ نَبَإِ مُوس » داستان قارون به آیۀ
بگوییم،داستان قارون است.
در حقیقت مفاد این آیه را . « ی􀀀 اللّ خَیْرٌ وَ أَبْق
􀀀
ا عِنْدَ هِ 􀀀 ا وَ م 􀀀 اهِ الدُّنْی 􀀀 اعُ الْحَی 􀀀 ما أُوتِیتُمْ مِنْ شَیْءٍ فَمَت 􀀀 فَ» برخی گویند:مربوط است به آیۀ
بوسیلۀ ذکر سر گذشت قارون تکمیل و تأکید کرده است.
برخی گویند:نظر به اینکه قبلا در بارة خواري کفار و افتضاح آنها در روز قیامت سخن گفته است،اینک در بارة افتضاح
دنیوي و اخروي قارون سخن می گوید.
ص : 240
[ [سوره القصص ( 28 ): آیات 83 تا 88
اشاره
ا وَ مَنْ 􀀀 جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْه 􀀀 اقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ ( 83 ) مَنْ 􀀀 ساداً وَ اَلْع 􀀀 لا فَ 􀀀 لا یُرِیدُونَ عُلُ  وا فِی اَلْأَرْضِ وَ 􀀀 ا لِلَّذِینَ 􀀀 اَلدّ اَلْآخِرَهُ نَجْعَلُه
ار 􀀀 تِلْکَ ادٍ قُلْ رَبِّی 􀀀 ی مَع 􀀀 رادُّكَ إِل 􀀀 کانُوا یَعْمَلُونَ ( 84 ) إِنَّ اَلَّذِي فَرَضَ عَلَیْکَ اَلْقُرْآنَ لَ 􀀀 ا 􀀀 إِلاّ م
􀀀
اتِ 􀀀 یُجْزَي اَلَّذِینَ عَمِلُوا اَلسَّیِّئ 􀀀 جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَلا 􀀀
لا تَکُونَنَّ 􀀀 إِلاّ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ فَ
􀀀
ابُ 􀀀 ی إِلَیْکَ اَلْکِت 􀀀 ا کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْق 􀀀 لالٍ مُبِینٍ ( 85 ) وَ م 􀀀 ي وَ مَنْ هُوَ فِی ضَ 􀀀 جاءَ بِالْهُد 􀀀 أَعْلَمُ مَنْ
لا تَدْعُ 􀀀 لا تَکُونَنَّ مِنَ اَلْمُشْرِکِینَ ( 87 ) وَ 􀀀 ی رَبِّکَ وَ 􀀀 اَللّ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ وَ اُدْعُ إِل
􀀀
اتِ هِ 􀀀 لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آی 􀀀 کافِرِینَ ( 86 ) وَ 􀀀 ظَهِیراً لِلْ
( إِلاّ وَجْهَهُ لَهُ اَلْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ ( 88
􀀀
الِکٌ 􀀀 إِلاّ هُوَ کُلُّ شَیْءٍ ه
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀 هاً آخَرَ 􀀀 اَللّ إِل
􀀀
مَعَ هِ
ص : 241
ترجمه:
آن خانۀ آخرت را براي کسانی قرار داده ایم که در روي زمین ارادة برتري و فساد ندارند و عاقبت نیکو براي پرهیزکاران
است.کسی که حسنه بیاورد،براي او پاداشی است بهتر از آن و کسی که سیئه بیاورد،کسانی که بدي کنند،جز کیفر کردارشان
نمی بینند.آنکه اطاعت از دستور قرآن را بر تو واجب ساخته است ترا به مکه بر میگرداند.بگو:خداي من به حال کسی که
هدایت آورده و کسی که در گمراهی آشکار است،داناتر است.تو اي رسول،امیدوار نبودي که خداوند قرآن بر تو نازل
کند.جز اینکه رحمت پروردگارت شامل حالت شد،پس پشتیبان کافران نباش و بعد از آنکه قرآن بر تو نازل شد،کافران ترا از
اطاعت آن باز ندارند و بسوي خدایت فرا بخوان و از مشرکین نباش و با خدا خدایان دیگري مخوان،جز او خدایی نیست.
هر چیزي هلاك است جز ذات خداوند.فرمان براي اوست و بسوي او برگردانده می شوید.
شان نزول:
گویند:هنگامی که پیامبر خدا در مهاجرت بمدینه،به جحفه رسید،اشتیاق مکه پیدا کرد.جبرئیل بحضورش آمده،عرض
ی􀀀 رادُّكَ إِل 􀀀 إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَ » : کرد:اشتیاق وطن و زادگاه خود داري؟ گفت:آري.جبرئیل گفت:خداوند میفرماید
و بتو وعده میدهد که ترا با پیروزي به مکه بر گرداند.پس این آیه در جحفه نازل شده است و نه مکی است و نه « ادٍ 􀀀 مَع
گفته است بخاطر عود و بازگشت پیامبر به آنجا. « معاد » مدنی.مکه را
مقصود:
ساداً 􀀀 لا فَ 􀀀 لا یُرِیدُونَ عُلُ  وا فِی الْأَرْضِ وَ 􀀀 ا لِلَّذِینَ 􀀀 الدّ الْآخِرَهُ نَجْعَلُه
ار 􀀀 تِلْکَ :
بهشت را براي آن کسانی مقرر داشته ایم که در روي زمین ارادة ظلم و تکبر نسبت به بندگان ما ندارند و به معصیت،مصمم
نیستند.
روایت شده است که:علی(ع)تنها به بازار می رفت و گمشدگان را هدایت و
ص : 242
لا􀀀 ا لِلَّذِینَ 􀀀 الدّ الْآخِرَهُ نَجْعَلُه
ار 􀀀 تِلْکَ » ضعیف را کمک میکرد و چون بمغازه داران می رسید،قرآن را میگشود و این آیه را
براي آنها میخواند و میفرمود:این آیه در بارة زمامداران دادگر و قدرتمندان متواضع نازل « ساداً 􀀀 لا فَ 􀀀 یُرِیدُونَ عُلُ  وا فِی الْأَرْضِ وَ
شده است.
«... الدّ الْآخِرَهُ
ار 􀀀 تِلْکَ » : نیز روایت شده است که فرمود:انسان از بند نعل خویش در شگفت می ماند و داخل در این آیه میشود
( یعنی:هر کس به لباس خویش بر کسی تکبر کند،از آنهاست که در روي زمین ارادة برتري جویی دارند. ( 1
کلبی گوید:مقصود از فساد در روي زمین این است که مردم را به پرستش غیر خدا دعوت کند.
عکرمه گوید:مقصود این است که مالی را به ناحق بستاند.
اقِبَهُ لِلْمُتَّقِینَ 􀀀 وَ الْع
:سرانجام نیک،یعنی رستگاري بوسیلۀ پاداش براي کسانی است که از شرك و معصیت بپرهیزند.
برخی گویند:یعنی بهشت براي کسانی است که بوسیلۀ اداي فرائض و اجتناب معاصی از کیفر خدا بپرهیزند.
ا􀀀 جاءَ بِالْحَسَنَهِ فَلَهُ خَیْرٌ مِنْه 􀀀 مَنْ
:هر که کار نیکو کند،پاداشش بهتر از آن است.
ص : 243
1) -مطابق دلایلی که در دست است قصد و تصمیم بدي و فساد و علاقۀ بگناه و اهل گناه،هم مؤاخذه و عقاب دارد و لو -1
اینکه عملی هم انجام نگیرد.بدیهی است که داشتن قصد و تصمیم و علاقه،انسان را به خود عمل هم می کشاند.الا اینکه مانعی
ا فِی 􀀀 إِنْ تُبْدُوا م » : و رادعی او را از انجام آنچه مورد علاقه اش هست یا تصمیم انجام آن دارد،باز دارد.خود قرآن می گوید
آنچه در دل دارید چه ظاهر کنید و چه ظاهر نکنید براي شما محاسبه دارد.در روایت هم « اللّ
􀀀
حاسِبْکُمْ بِهِ هُ 􀀀 أَنْفُسِکُمْ أَوْ تُخْفُوهُ یُ
کسی که به عمل جمعی راضی باشد،مثل این است در انجام آن فعل با آنها « الراضی بفعل قوم کالداخل فیه معهم » : آمده است
شریک و همراه است.علی هذا آن روایاتی که در بارة عفو از قصد خالص وارد شده است در مورد کسی است که از قصد
خود یا از رضاي خود منصرف و پشیمان گردد.
کانُوا یَعْمَلُونَ 􀀀 ا 􀀀 إِلاّ م
􀀀
اتِ 􀀀 لا یُجْزَي الَّذِینَ عَمِلُوا السَّیِّئ 􀀀 جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَ 􀀀 وَ مَنْ
:
کسانی که مرتکب بدي شوند،تنها به اندازة گناهشان کیفر می بینند.حال آنکه در مورد نیکی،خداوند از روي تفضل خویش
کسانی که ) « ا􀀀 إِلاّ مِثْلَه
􀀀
ي 􀀀 لا یُجْز 􀀀 جاءَ بِالسَّیِّئَهِ فَ 􀀀 وَ مَنْ » : پاداش بیشتر و بزرگتر میدهد.بنا بر این، آیۀ مورد بحث،نظیر این آیه است
.( مرتکب بدي شوند جز به اندازة بدي خود کیفر نمی بیند:انعام 160
ادٍ 􀀀 ی مَع 􀀀 رادُّكَ إِل 􀀀 إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لَ
:آنکه بر تو واجب کرده است که مطابق دستورات قرآن عمل کنی ترا به مکه بر میگرداند.این معنی از ابن- عباس و مجاهد و
جبائی است.بنا بر این در آیه،دلالت است بر صحت نبوت.زیرا بدون،هیچ شرط و استثنایی خبر داده است که پیامبر خدا بمکه
باز می گردد و همین طور هم شد.
قتیبی گوید:معاد انسان وطن اوست.زیرا انسان بهر کجا رود سرانجام به وطن خود می آید.
برخی گویند:منظور این است که خداوند ترا به مردن می رساند و برخی گویند:یعنی ترا به قیامت می رساند.برخی
گویند:یعنی ترا به بهشت می رساند.
منظور این است که خدا ترا میمیراند و مبعوث میکند و داخل بهشت می کند.
اما ظاهر این است که مقصود،عود و بازگشت به مکه است.زیرا عود بمعنی بازگشت است نه به معنی رفتن.بدیهی است که
بازگشتن در بارة جایی گفته می شود که انسان از آنجا آمده باشد.و چون پیامبر خدا از مکه آمده است بازگشت او بمکه
درست است.در عین حال در مورد بهشت هم عود و بازگشت صحیح است(چنان که بروز قیامت هم معاد گفته می شود)زیرا
آن گاه بازگشت آنها بسوي جهنم است:صافات 68 ) اکنون به ) « ثُمَّ إِنَّ مَرْجِعَهُمْ لَإِلَی الْجَحِیمِ » : قرآن در مورد کفار می گوید
بیان مطلب دیگري پرداخته،می فرماید:
لالٍ مُبِینٍ 􀀀 ي وَ مَنْ هُوَ فِی ضَ 􀀀 جاءَ بِالْهُد 􀀀 قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ
:اي رسول،به آنها بگو:خداي من داناتر است که چه کسی سزاوار پاداش و چه کسی گمراه است.
ص : 244
یعنی خدا بهتر از همه مؤمن و کافر را می شناسد و اساساً مقصود این است که خدا بهتر میداند که من کتاب هدایت را از
جانب او آورده ام و شما دچار ضلالت هستید و بزودي مرا بر شما غالب خواهد کرد.
سپس بذکر نعمتهاي الهی پرداخته،می فرماید:
ابُ􀀀 ی إِلَیْکَ الْکِت 􀀀 ا کُنْتَ تَرْجُوا أَنْ یُلْق 􀀀 وَ م
:اي محمد،تو در گذشته امیدوار نبودي که خداوند بر تو وحی کند و ترا به وسیلۀ وحی شرافت و عظمت بخشد.
إِلاّ رَحْمَهً مِنْ رَبِّکَ
􀀀
:لکن خداوند ترا مورد رحمت و عنایت خود قرار داد و لباس پر افتخار رسالت را بر اندام تو پوشانید و خیر ترا خواست.بهمین
ترتیب باز هم لطف و مرحمت خود را از تو دریغ نمیدارد و ترا بمکه باز میگرداند.قدر این نعمتها را بدان.
برخی گویند:یعنی تو امید نداشتی که کتابهاي گذشتگان را فرا بگیري و داستانهاي آنها را بدون اینکه با آنها باشی بدانی و بر
یعنی داستان مردم مدین را براي اهل « ا􀀀 اتِن 􀀀 اوِیاً فِی أَهْلِ مَدْیَنَ تَتْلُوا عَلَیْهِمْ آی 􀀀 ا کُنْتَ ث 􀀀 وَ م » : اهل مکه بخوانی.چنان که می فرماید
تو در کنارة غربی کوه طور «... جانِبِ الْغَرْبِیِّ 􀀀 ا کُنْتَ بِ 􀀀 وَ م » : مکه بیان می کنی،با اینکه تو در مدین نبوده اي.و نیز میفرماید
نبودي.مع الوصف داستان موسی را براي اهل مکه می گویی.اینها همه ناشی از مراحم الهی است در بارة تو.
کافِرِینَ 􀀀 لا تَکُونَنَّ ظَهِیراً لِلْ 􀀀 فَ
:به شکرانۀ این نعمتها پشتیبان کافران مباش.
از این آیه استفاده میشود که باید با اهل باطل به دشمنی برخاست.اگر چه در این آیه و آیۀ بعد،مخاطب شخص پیامبر است،اما
ایاك اعنی و » این خطاب خصوصیتی ندارد و شامل دیگران هم میشود.از ابن عباس روایت شده است که تمام قرآن از باب
خطابم به تست ولی دیگري باید بشنود)می باشد. )« اسمعی یا جاره
اللّ بَعْدَ إِذْ أُنْزِلَتْ إِلَیْکَ
􀀀
اتِ هِ 􀀀 لا یَصُدُّنَّکَ عَنْ آی 􀀀 وَ
:مبادا این کافران ترا از پیروي قرآن و احکام و دستورات آن که براي تعظیم شأن و مقام تو نازل شده است باز دارند.
ی رَبِّکَ 􀀀 وَ ادْعُ إِل
:مردم را به اطاعت و توحید خدایت فراخوان.خدایی که
ص : 245
ترا آفرید و بتو نعمتها بخشید.
لا تَکُونَنَّ مِنَ الْمُشْرِکِینَ 􀀀 وَ
:به مشرکین مایل نباش و به راه آنها خشنود مشو و احدي از آنها را دوست مدار.
هاً آخَرَ 􀀀 اللّ إِل
􀀀
لا تَدْعُ مَعَ هِ 􀀀 وَ
:با خداي یکتا خداي دیگري مخوان و حوائج خود را از غیر او مخواه.
إِلاّ هُوَ
􀀀
هَ 􀀀 لا إِل 􀀀
:جز ذات یگانه و بیهمتاي او شریکی نیست.
إِلاّ وَجْهَهُ
􀀀
الِکٌ 􀀀 کُلُّ شَیْءٍ ه
:همه چیز فنا پذیر و تباه شدنی است،جز ذات خداوند.
یعنی خود « وجه خدا » است،اولی یعنی خود راي و دومی یعنی خود راه.بنا بر این « وجه الطریق » و« وجه الراي »: این تعبیر نظیر
دانسته است. « الا هو » را به معنی « إِلاّ وَجْهَهُ
􀀀
» خدا.لذا مجاهد
این آیه دلالت دارد بر اینکه اجسام فانی می شوند و بر میگردند:چنان که عقیدة بزرگان در بارة فنا و بازگشت همین است.
(1)
برخی گویند:یعنی همه چیز تباه میشود،مگر آنچه براي خدا انجام بگیرد و متوجه او باشد که ثواب آن از بین نمیرود.چنان که
شاعر می گوید:
اللّ ذنبا لست محصیه
􀀀
استغفر ه
رب العباد الیه الوجه و العمل
به پیشگاه خدا براي گناهی استغفار میکنم که شمارندة آن نیستم،خداي بندگان که وجه کردار خود را متوجه او می سازم.
عملی است که متوجه خداست. « وجه خدا » بنا بر این منظور از
لَهُ الْحُکْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ
:در جهان آفرینش،قضاء و حکم قطعی و نافذ از آن خداست و سرانجام بسوي او بازگردانده می شوید تا جزاي اعمال خود را
ببینید.
ص : 246
1) -اگر مقصود این است که اجسام بتمامها فانی می شوند و بعد بر میگردند،این همان اعادة معدوم و ممتنع است و اگر -1
مقصود این است که صورتی از بین می رود و ماده محفوظ است و بعد مجدداً همان صورت حادث می شود،این مطلب
صحیح است.مثل اینکه آب ابتدا بخار شود و پس از بخار شدن دوباره آب گردد.
برخی گویند:یعنی حکم میان مردم در عالم آخرت بدست اوست نه غیر او.
نظم آیات:
به سابق متصل است.یعنی همانطوري که آنها را هلاك کرد تا از نعمتهاي دنیا محروم شوند،آنها را «... الدّ الْآخِرَهُ
ار 􀀀 تِلْکَ » آیۀ
از نعمتهاي آخرت محروم می سازد.
الدّ
ار 􀀀 تِلْکَ » به گذشته این است که اگر معاد به قیامت حمل شود،به آیۀ «... إِنَّ الَّذِي فَرَضَ عَلَیْکَ الْقُرْآنَ » اما وجه اتصال آیۀ
مربوط است و اگر معاد به مکه حمل شود بداستان بازگشت موسی به دامن مادر مربوط است.همانطوري که موسی «... الْآخِرَهُ
با شرافت نبوت بمادر بازگشت،پیامبر اسلام هم بوعدة خدا با شرافت بزرگ رسالت به مکه باز میگردد.این وعده را خداوند
عملی کرد.هم چنان که وعدة مادر موسی را عملی کرد.پس مقصود این است که کسی که قرآن را بر تو نازل کرده است،این
وعده را هم عملی می سازد.
مربوط به سابق است از لحاظ اینکه دلالت دارد بر اینکه پیامبر بمردم بگوید که خداوند «.. ي􀀀 جاءَ بِالْهُد 􀀀 قُلْ رَبِّی أَعْلَمُ مَنْ » آیۀ
براست و دروغ داناتر است.
تمام شد ترجمۀ جلد هفتم تفسیر مجمع البیان و مجلد هیجدهم ترجمه فارسی در لیلۀ عید قربان سال 1395 در شهرستان مذهبی
باللّ التوفیق و علیه التکلان احمد بهشتی
􀀀
قم و ه
ص : 247
فهرست تفسیر مجمع البیان جلد هیجدهم
20 عنوان صفحه سوره شعراء(جزء نوزدهم) تعداد آیات،فضیلت سوره و تفسیر سوره 3 - (سورة شعرا-نمل-قصص) جزء 19
16 8 آیات 21 تا 30 و ترجمه 9 قرائت،اعراب و مقصود 10 آیات 31 تا 43 آیات 1 تا 9 و ترجمه 4 مقصود 5 آیات 10 تا 20
21 آیات 64 تا 68 ،ترجمه و قرائت 22 لغت و مقصود 23 آیات 69 تا آیات 44 تا 50 و ترجمه 17 مقصود 18 آیات 51 تا 63
36 آیات 119 تا 122 ،ترجمه،قرائت و 27 ترجمه و لغت 28 اعراب و مقصود 29 آیات 105 تا 118 26 آیات 85 تا 104 84
41 آیات 139 و 140 ،ترجمه قرائت و لغت 42 مقصود 43 آیات 141 تا 154 لغت 37 اعراب و مقصود 38 آیات 123 تا 138
50 ترجمه،لغت و مقصود 51 آیات 176 تا 188 46 آیات 155 تا 159 و ترجمه 47 قرائت،لغت و مقصود 48 آیات 160 تا 175
58 آیات 208 تا 212 ،ترجمه و قرائت 59 53 آیات 189 تا 191 ،ترجمه و قرائت 54 لغت و مقصود 55 آیات 192 تا 207
لغت،اعراب و مقصود 60 آیات 213 تا 220 ،ترجمه و قرائت 65 لغت و مقصود 66 آیات 221 تا 227 و ترجمه 70
قرائت،لغت،اعراب و مقصود 71
ص : 248
درب